تحقیق رایگان دبیران و معلمان - 17

راهنمای سایت

سایت اقدام پژوهی -  گزارش تخصصی و فایل های مورد نیاز فرهنگیان

1 -با اطمینان خرید کنید ، پشتیبان سایت همیشه در خدمت شما می باشد .فایل ها بعد از خرید بصورت ورد و قابل ویرایش به دست شما خواهد رسید. پشتیبانی : بااسمس و واتساپ: 09159886819  -  صارمی

2- شما با هر کارت بانکی عضو شتاب (همه کارت های عضو شتاب ) و داشتن رمز دوم کارت خود و cvv2  و تاریخ انقاضاکارت ، می توانید بصورت آنلاین از سامانه پرداخت بانکی  (که کاملا مطمئن و محافظت شده می باشد ) خرید نمائید .

3 - درهنگام خرید اگر ایمیل ندارید ، در قسمت ایمیل ، ایمیل http://up.asemankafinet.ir/view/2488784/email.png  را بنویسید.

http://up.asemankafinet.ir/view/2518890/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%D8%A2%D9%86%D9%84%D8%A7%DB%8C%D9%86.jpghttp://up.asemankafinet.ir/view/2518891/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA%20%D8%A8%D9%87%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA.jpg

لیست گزارش تخصصی   لیست اقدام پژوهی     لیست کلیه طرح درس ها

پشتیبانی سایت

در صورت هر گونه مشکل در دریافت فایل بعد از خرید به شماره 09159886819 در شاد ، تلگرام و یا نرم افزار ایتا  پیام بدهید
آیدی ما در نرم افزار شاد : @asemankafinet

مراحل رشد شناختی

بازديد: 193

ژان پياژه

 

 

1. مـــــرحله اول حسي ـ حركتي : Sensorie Motor Stage

كه از بدو تولد تا 2 سالگي را شامل مي شود. اين مرحله از نظر پياژه به دليل اينكه كودكان فقط از طريق انجام اعمال حسي ـ حركتي ميتوانند با جسم خود و محيط اطراف ارتباط برقرار نمايند مرحله حسي ـ حركتي نامگذاري شده است در اين مرحله به نشر بازتابها از جمله بازتاب مكيدن، چنگ زدن، و غيره ميتوان اشاره كرد اما ميبينيم هنوز بطور كامل شناختها حاصل نشده اند و ساختار شناختي كودكان در اين مرحله بسيار ضعيف ميباشد اين مرحله به چند مرحله فرعي ديگر تقسيم شده است به ترتيب زير است :

 

۱- مـــــرحله بازتابهــــا : از زمان تولد تا 1 ماهگي بيشترين اعمال و رفتار نوزادان را در بر مي گيرد.

 

۲- مـــرحله انجام واكنشهاي دورانــي اوليه : كه از 2 ماهگي تا 4 ماهگي را شامل مي شود اين مرحله بدين معني است كه نوزادان از طريق انجام اعمال حسي ـ حركتي خود عملي ر انجام مي دهند و مجدداً به دليل لذت ايجاد شده از آن رفتار را مجدداً تكرار مي نمايند.

 

۳- مــــرحله هماهنگـــي بين ديدن، گـــرفتن و لمس كردن : كه حدوداً بين 4 ماهگي تا 8 ماهگي صورت ميپذيرد.

 

۴- مــرحله تميـــز بين هدف و وسيله : كه حدوداً از 8 ماهگي تا 12 ماهگي را در بر مي گيرد و بدين معني است كه كودكان براي مثال چنانچه دستشان به شيء نرسد با كشيدن شيء ديگر كه نزديك خودشان است آن شيء مورد نظر را نيز به نزديك خود آوردند مانند قوطي كبريتي كه بر روي بالشتي قرار دارد ولي كودك دستش هم به آن نمي رسد و با كشيدن گوشه بالشت آن را به نزديك خود آورده و به هدف خود ميرسد.

 

۵- مـــرحله انجام واكنش هاي دوران ثانويه : كه حدوداً بين 12 ماهگي تا 18 ماهگي را شامل مي گردد در اين مرحله كودكان مي توانند با انجام دادن تغييراتي در محيط اطراف خود نتايجي گوناگون بدست آورند دست به آزمايش و خطا بزنند و از كار خود لذت ببرند براي مثال ليوان آبي را گرفته و از ارتفاعات گوناگون آن را بر روي زمين مي ريزند تا ميزان پخش شدگي آب را ببيند و از اين نظر لذت ببرند.

 

۶- مــرحله آغاز دروني شدن روان بنه ها يا طرحواره هاي شناختي: كه از مرحله 18 ماهگي تا 24 ماهگي را شامل ميشود به طور كلي در مرحله اول مي بينيم كودكان از نظر كيفيت شناختي در سطح بسيار پاييني قرار دارند و بيشتر فعاليتشان از طريق انجام اعمال حركتي مي باشد كه يا متمركز بر بدن خود بوده و يا كم كم با افزايش دامنه سني اين اعمال و حركات متوجه محيط بيرون نيز مي شود.

 

2. مــــرحله دوم پيش عملياتــــي Preopertional Stage

كه از 2 سالگي تا 7 سالگي را شامل مي شود. از نظر پياژه كودكان در اين مرحله به دليل اينكه توانايي انجام عملياتي را ندارند و براي انجام عمليات نيازمند توانايي انجام در فرايند برگشت پذيري و بر اين اساس اين مرحله به نام پيش عملياتي نامگذاري شده است مفاهيم عبارتند از خودمحوري يا خودمركزبيني، استفاده از نمادها كاربرد زبان، برقراري ارتباط بين جزء و كل يا درون كنجي، مصدوم گرايي، جان گرايي يا جان دار پنداري، واقع گرايي، تقليد تعويقي يا تقليد غيابي (deffered imition ).

 

خود محــــوري يا خود مـــركـــز بينـــــي :

بدين معناست كه كودكان توانايي جايگزين كردن خودشان را در موقعيت ديگران نداشته و نميتوانند از دريچه ديد ديگران موضوعي را بررسي نمايند و اين عدم توانايي در درك موقعيت ديگران منجر خواهد شد كه كودكان فقط بر اساس آنچه كه خودشان مشاهده ميكنند نتيجه گيري نمايند و آنهم به دليل عدم رشد شناختي كودكان در اين مرحله است از درون پنجره چه چيزي را مي بيند اما او نمي تواند خودش را در موقعيت فرد مقابل قرار دهد و از دريچه ديد او پاسخ دهد او جوابي را ميدهد كه بر اساس زاويه ديد خود باشد.

 

استفـــــــاده از نمادهـــــا :

كودكان از نظر پياژه در ايم مرحله خصوصاً در انجام بازي هاي خود از نمادهاي گوناگون استفاده مي نمايد و از طريق آن لذت مي برند براي مثال تكه چوبي را برداشته و از آن به عنوان تفنگ يا هواپيما استفاده مي نمايند.

 

كاربـــــرد زبان :

پياژه اعتقاد داشت از سن 2 سالگي به بعد به دليل اينكه كودكان كم كم با مفاهيم شناختي گوناگون آشنا مي گردند ميتوانند در روابط خود با ديگران از طريق كلامي ارتباط برقرار كند و بسياري از نيازها و خواسته هاي خود را به شكل كلامي عنوان كند.

 

بــــرقـــــراري ارتباط بين علت و معلــــول :

كودكان در اين مرحله نميتوانند وقايع و پديده ها يك رابطه علت و معلولي صحيحي برقراي نمايند براي مثال چنانچه شب نخوابيده باشد فكر ميكنند كه هنوز شب نشده است.

 

عـــدم درك رابطه اي بين جـــزء و كل يا درو كنجـــــي :

كودكان توانايي درك بين جزء و كل را نداشته و براي مثال اگر از آنها سئوال شود كه آيا 8 گل ميخك داريم و 2 گل محمدي. آيا تعداد همه ي گل ها بيشتر است يا گلهاي ميخك. آنها در جواب مي گويند گل ميخك .چرا كه توانايي بين درك و جزء و كل را ندارند.

 

مصــــــدوم گــــــــــرايـــــــي :

از نظر كودكان هر چيزي كه وجود دارد و مي بيند فكر مي كند كه زاده فكر بشر است از جمله ماه و ستاره و خورشيد چنين است كه انسانها آنها را ساخته است.

 

جان گــــــرايــــــي يا جان پنـــــداري :

همه اشياء از نظر كودكان جاندار تلقي ميشوند براي مثال چنانچه دست عروسكي كنده شود و يا عروسكي از بلندي پرت شود فكر ميكنند آن عروسك دردش گرفته و يا چنانچه عروسكي در منزل تنها بماند براي او اشك ميريزد و يا اگر برگ درختي كنده شود فكر ميكنند كه درخت دردش آمده است اما با گذشت زمان و افزايش دامنه سني كودكان تنها اشيائي را جاندار تلقي ميكنند كه حركت ميكنند مثل ماشين، هواپيما، قطار و امثال آن.

 

واقـــــع گــــرايــــي :

بدين معناست كه نام اشيا و رويدادها براي كودكان جنبه واقعي تلقي ميشود يعني همنام بودن يه معني مشابه بودن است براي مثال چنانچه دو نفر به يك اسم نامگذاري شده است مثلاً علي، چنانچه علي اول فرد بسيار پرخاشگري و عصباني باشد كودك فكر ميكند كه علي دوم نيز به دليل تشابه اسمي همان خصوصيات علي اول را با خود به همــــــراه دارد.

 

تقليــــــــــد تعويقــــي :

يعني الگوبرداري از منابع الگويي كه قبلاً كودكان ديده اند آنها مي توانند بدون حضور آن الگوها آن رفتار را مجدداً تكرار نمايند و مي بينيم تقليد تعويقي همزمان با ايجاد و توانايي درك و مفهوم پايداري شيء و نزد كودكان خاصل گشته و چنانچه آنها بتوانند روي داده ها را در حافظه خود ذخيره نمايند در اينصورت است كه حتي به صورت غيابي يا تعويقي آن رفتارها را تكرار نمايند در اين صورت مرحله كودكان نمي توانند عمل برگشت پذيري يا انعطاف پذيري را انجام دهند براي مثال اگر از آنها سئوال شود  4 = 2 + 2 ، ? = 2 – 4 برابر است يا چند مي شود، آنها نمي توانند جواب صحيحي به اين موضوع بدهند و يا در خصوص انعطاف پذيري. براي مثال اگر ميزان مساوي يا برابري مقدار آبي را در ظرفي متفاوت بريزيم كه يكي از ظرفها بلندتر و ديگري پهن تر باشد كودكان نمي توانند اين جواب درست را بدهند كه مقدار آب در هر دو ظرف برابر است بلكه آ نها مي گويند ظرفي كه بلندتر است ميزان آبش بيشتر است.

 

3. مرحله سوم مرحله عمليات عيني يا ملموس Converte Operation Stage  

كه دامنه سني آن بين سنين 7 تا 11 سالگي را شامل مي شود. پياژه به اين دليل اين مرحله را عمليات عيني نامذاري كرده است كه كودكان در ايم مرحله دامنه سني تنها بر اساس آنچه كه مشاهده مي كند و مي تواند موضوعات را لمس كند پاسخ صحيحي مي دهد اما در خصوص موضوعاتي كه عينيت ندارند و ملموس نمي باشند يعني موضوعات مجرد و انتزاعي توانايي ارائه پاسخ صحصح را ندارند در اين مرحله كودكان مي توانند عمل برگشت پذيري و انعطاف پذيري را به خوبي انجام دهند و به انواع مفاهيم نگهداري از جمله نگهداري وزن، طول، حجم، عدد دست پيدا كنند براي مثال گفته مي شود كودكان در سن 9 سالگي به مفهوم نگهداري وزن و در سن 11 سالگي به مفهوم نگهداري حجم و در سن 6 و 7 سالگي به نگهداري عدد دست پيدا كند. محدوديت شناختي اين مرحله به مراتب در نزد كودكان كمتر از مرحله قبل بوده و كودكان ازكيفيت شناختي بهتري نسبت به مرحله قبلي برخوردار مي شود و مي توانند عمليات را انجام دهند.طبقه بندي اشياء و موضوعات گوناگون به خوبي صورت مي پذيرد درك رابطه جزء و كل نزد كودكان شناخته مي شود اما با همه ي اين ويژگيها كودكان نمي توانند در اين مرحله فراتر از رويدادهاي ملموس و عيني به تفكر بپردارند.

 

4. مرحله چهارم مرحله عمليات انتزاعي يا صوري : Forma Operation Stage  

كه از سن 11 سالگي به بعد را شامل مي شود. در اين مرحله كه از نظر پياژه بالاترين كيفيت شناختي نزد نوجوانان است با آغاز نواجواني ديگر آن محدوديت شناختي عيني و ملموس مرحله قبل كمرنگ تر گشته و كيفيت شناختي برجسته اين مرحله درك موضوعات مجرد و انتزاعي مي باشد براي مثال تغيير و تفسير ضرب المثل، فرضيه سازي، استدلال كردن بسيار، كاربرد فراوان دارد و نوجوانان مي توانند پيرامون سئوالات گوناگون كه حتي عينيت ندارد به تفكر بپردازد. از نظر پياژه انواع مفاهيم رشد شناختي موجود در هر يك از مراحل نظريه او متناسب با سن رسش بوده و محيط در زمان سن رسش مي تواند فرايند رشد شناختي او را تسهيل ببخشد.


منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 ساعت: 21:27 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

نظريه های تدريس

بازديد: 169

 شناخت نظريه ها در تدريس )

 

 

تدريس عبارت است از تعامل يا رفتار متقابل معلم و شاگرد، بر اساس طرحي منظم و هر معلم، براي ايجاد تفسير در رفتار شاگرد، در فرايند تدريس، نکته مهم اين است که معلم مشخص کند چه بايد ياد گرفته شود تا براساس آن محتواي آموزشي وفعاليت هاي متناسب با درک و فهم شاگردان فراهم گردد.

 

طــــرح يک نظــــريه تدريس هماهنگ

ابعاد مختلف اين نظريه را مي توان از طريق يک جدول دو بعدي توصيف کرد که يک بعد آن نشان دهنده نوع مطالعات علمي به کار برده شده است و به سه دسته تحقيقات توصيفي، تجويزي، و معياري تقسيم مي شود و بعد دوم آن مربوط به اهداف تدريس و شيوه هاي تدريس است و مي توان آنرا به پرسش «چگونه» تقسيم کرد. 

 

تحقيقـــــات تـــــوصيفي (Descriptive) :

اينگونه تحقيقات نه تنها به توصيف و تشريح يک بخش از واقعيات مي پردازد ، بلکه به توضيح و تبيين آن نيز اشاره و توجه دارند. مطالعات توصيفي، مطالعاتي هستند که به دنبال هست ها مي باشند. يعني قوانين موجود در طبيعت را کشف مي کند. تحقيقات مربوط به امور تجربي، تحليلي، از نوع مطالعات توصيفي، هستند. ( روان شناسي تربيتي ). 

 

تحقيقات معيــاري (Normative) :

مطالعاتي که هدفش استقراء و تحقيق هدف هاي و معياري اخلاقي باشد ر ا گويند. بررسي موضوعات معياري در هدايت تعليم وتربيت به سوي ارزش هاي عالي لازم و ضروري است. مانند مطالعات فلسفه و تعليم و تربيت که مسايل معياري و ارزش ها را مورد رسيدگي و مطالعه قرار مي دهد. 

 

تحقيقــــات تجــــويزي:

تحقيقاتي که بين مطالعات معياري و مطالعات توصيفي به منظور حل مسايل مهم وعلمي ارتباط برقرار مي کند در« تحقيقات تجويزي» نام دارد. مانند دانش کاربردي ، تکنولوژي و دانش طراحي که از مقوله هاي مطالعات تجويزي اند. برنامه درسي جزو تحقيقات تجويزي است . روش تدريس نيز جزو مطالعات تجويزي است . يعني براي همه افراد نمي توان يک روش معين تعريف کرد و اگر کسي اين کار را انجام دهد با مفاهيم آموزشي بيگانه است. 

 

کنشهـــــــاي تدريســــي :

در عمل تدريس با توجه به ويژگي هاي فراگيران ،کنش هاي معين وجود دارد . در اين قسمت، 6 عامل که در تدريس بايد مورد توجه قرار گيرند، به اجمال بررسي مي شوند: 

 

1- انگيــــــزش:

وجود محرک براي يادگيري از نکات بسيار مهم در جريان يادگيري است. اگر شاگرد براي يادگيري کم انگيزه باشد به زحمت مطلبي را ياد خواهد گرفت. 

 

2- اطــــلاعـــــات :

يکي از هدفهاي تدريس، واداشتن شاگرد به کسب اطلاعات است. شاگرد براي دريافت اطلاعات بايد آمادگي لازم را دارا باشد و شاگرد بايد بتواند ميان اطلاعات قبلي و اطلاعات جديد ارتباطي منطقي برقرار سازد. 

 

3- به جــــريان انداختن اطلاعات ( پــــردازش داده ها):

براي اين کار بايد اطلاعات به دست آمده در سه مسير جريان پيدا کند:

- تمام اطلاعات به دست آمده بايد روشن و آشکار باشد.

- شاگرد بايد قادر به تجزيه اطلاعات جديد به قمست هاي کوچکتر، ترکيب اين قسمت ها با يکديگر و نيز بازسازي اطلاعات اصلي و اوليه باشد.

- شاگرد بايد از طريق مقايسه قسمت هاي کوچکتر باهم، نسبت به ساخت و ترکيب اطلاعات جديد بينش و شناخت پيدا کند.  

 

4- ذخيــــره سازي و اصــــلاح مجدد:

برخي از اطلاعات ذخيره شده ممکن است براي استفاده مجدد مورد ارزيابي قرار گيرد. ساخت جديد حاصل از اطلاعات، از به هم پيوستن و ترکيب اطلاعات ذخيره شده پيشين با اطلاعات جديد حاصل مي شود. 

 

5- انتقــــال اطلاعات:

شاگردان بايد قادر باشند آن چه را آموخته اند به موارد و مسايل جديد انتقال دهند. 

 

6- کنتــــــرل هــــــدايت :

در تدريس، بايد شاگردان را به گونه اي مطلوب راهنمايي و هدايت کرد.

 

" کنشهاي تدريس در برانگيختن فرد به مطالعه، در طراحي آموزشي، در انتخاب روش وشيوه هاي تدريس استفاده کرد. بدون کنشهاي تدريس، امکان يادگيري در مدرسه وجود نخواهد داشت. "

 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 ساعت: 21:27 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,,
نظرات(0)

الگوی كار و بحث گروهی

بازديد: 157

مقدمه:

امروزه در دنیا هیچ كاری در زمینه های علم فناوری، اقتصاد و حتی فكر و اندیشه به صورت فردی انجام نمی شود. كارگروهی یكی از روش های اصلی تدریس در كلاس علوم است و باید دانش آموزان را به كارگروهی واداریم.


هدف:

كار و بحث گروهی، در عین این كه یك روش آموزشی است، برای ما هدف نگرشی بسیار مهمی تلقی می شود. كار گروهی فرصت ایجاد نگرش های مثبت نسبت به مدرسه و علم را در ذهن های دانش آموزان به وجود می آورد و تعامل عاطفی را بین آنها تقویت می كند. انسان موجودی اجتماعی است. كار و بحث گروهی، دانش آموزان را با مشكلاتی كه در بزرگ سالی بر سر راه زندگی اجتماعی آنها وجود دارد، آشنا می كند و راه مقابله و برطرف كردن مشكلات را به آنان می آموزد. در واقع، این تمرینی كوچك برای رسیدن به زندگی اجتماعی بهتر است. در جریان كار گروهی، دانش آموزان علاوه بر تجربه اندوزی در تقسیم كار و مسئولیت، تجربیاتی نیز در زمینه ی مدیریت و سازمان دهی فعالیت ها به دست می آورند. شركت در كار و بحث گروهی باعث ایجاد یادگیری عمیق تر و ماندگارتر می شود.


نكات اجرایی:

در حال حاضر، در كلاس های علوم به دانش آموزانی برمی خوریم كه در یك زمینه ی خاص دارای اطلاعاتی زیاد و حتی بیشتر از معلم هستند. آنها معمولا˝این اطلاعات را از طریق دیدن فیلم، مطالعه كتاب و حتی مسافرت و تجربه عملی كسب می كنند. در بحث گروهی، معلم با ایجاد فضای بحث گروهی، كلاس را از اطلاعات این گونه دانش آموزان بهره مند می كند و در عین حال، این افراد نیز تشویق می شوند.

 

در بحث و كار گروهی، معلم باید مراقب باشد كه هیچ كدام از دانش آموزان، منزوی و گوشه گیر نباشند و همه در كار گروهی مشاركت كنند. كار گروهی روحیه همفكری، همیاری و همدلی را در دانش آموزان افزایش می دهد و جلوی رقابت ناسالم را می گیرد.


تعداد افراد گروه با توجه به نوع فعالیت متفاوت است و به امكانات كلاس و سن دانش آموزان نیز بستگی دارد. هم چنین تقسیم كا باعث ایجاد انگیزه و پویایی در گروه می شود. معلم باید مراقب باشد تا در حین انجام كار گروهی، دانش آموزان از موضوعی كه باید در مورد آن بحث كنند و كار گروهی انجام دهند، منحرف نشوند و در صورت انحراف، باید آنان را با روش های مناسب به سوی هدف اصلی سوق داد. هدف اصلی در كار و بحث گروهی، انجام دادن كار به صورت گروهی است، نه به صورت انفرادی درگروه.


در كار گروهی، یكی از مشكلات اصلی شكل آرایش صندلی ها و نیمكت های كلاس است. تغییر آرایش كلاس با تشكیل كلاس در محیط خارج از كلاس، فرصت های مناسب و جذاب را برای یادگیری بهتر فراهم می كند. به عنوان نكته آخر در این بحث متذكر می شویم كه در این روش نیز باید جلوی افراط و تفریط را گرفت. انجام دادن كار گروهی نباید به معنای نفی و فراموش كردن آن دسته از فعالیت های انفرادی باشد و روحیه ی اتكا به نفس را پرورش می دهند. 

 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 ساعت: 21:26 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,,
نظرات(0)

ادغام روشها، بهترین الگوی آموزش

بازديد: 141

بسیاری از معلمان در تلاشند تا فرآیند آموزش را از حالت منفعل بیرون بیاورند و دانش آموزان را ترغیب كنند تا به صورت فعالانه در یادگیری مطالب درسی مشاركت داشته باشند.یكی از الگوهای آموزش «دانش آموز محور»، الگوی تجربه و گفت وگو است. در این الگو تمامی فعالیت های آموزشی برپایه تجربه و گفت وگو بنیان نهاده شده است. تجربه به دو بخش عملی و مشاهده تقسیم می شود و گفت وگو نیز شامل دو بخش گفت وگوی درونی و گفت وگو با سایر دانش آموزان است.


● گفت وگوی درونی
در این روش از دانش آموزان خواسته می شود تا درباره موضوع درسی به خوبی فكر كنند و سپس ایده ها و نظرات و عقاید خود را درباره آن به روی كاغذ بیاورند یا به نحو دیگری ثبت كنند. استفاده از این روش موجب می شود تا دانش آموز از موضع یك شنونده مطلق بیرون بیاید و فعالانه فكر كند.


● گفت وگو با دیگر دانش آموزان
در شیوه های آموزش سنتی نیز از این روش به صورت كنفرانس دادن دانش آموزان یا در كلاس كتابی را با صدای بلند خواندن استفاده می شود. هر چند این موارد می تواند در كلاس تنوعی ایجاد كند، ولی چندان كارآمد نیست.


● مشاهده
در این روش دانش آموزان موضوع درس را به صورت دیداری یا شنیداری فرا می گیرند.
استفاده از آزمایشگاه ، دیدن فیلم ، گوش دادن به نوار یا CDهای صوتی، رفتن به اردوهای علمی و بازدید از موزه های مختلف در این دسته قرار می گیرند.


● تجربه عملی
در این روش دانش آموز خود وارد عمل می شود و دست به انجام فعالیت های مختلف می زند. انجام دادن آزمایش های مختلف ، انجام دادن كارهای هنری ، نمایش دادن و بازی های نقش آفرینی در این دسته قرار می گیرند.


● استفاده از الگوی تجربه و گفت وگو
چگونه یك معلم می تواند از این مدل چهارگانه برای مؤثرتر كردن آموزش دانش آموزان استفاده كند راهكارهای زیر می توانند در این باره بسیار مؤثر باشند.


● توسعه روش های تدریس
برای آموزش دادن می توان از روش های متنوع و زیادی استفاده كرد. اگر بتوانید دانش آموزان را به مشاركت در یادگیری ترغیب كنید، خودتان هم از تدریس بیشتر لذت خواهید برد. استفاده از بحث های گروهی دانش آموزان را فعال و مشتاق می كند و كلاس را از حالت كسالت بار بیرون می آورد. سعی كنید دانش آموزان را به سوی تحقیق و پژوهش و حتی گفت وگو با افراد متخصص درباره موضوع درسی سوق دهید. در كلاس از محصولات سمعی و بصری به خوبی استفاده كنید. فیلم ها، عكس ها و پوسترها می توانند به خوبی ذهن دانش آموزان را درگیر موضوع درس كنند.البته استفاده از چهار مدل ارائه شده در این الگو به موازات یكدیگر می تواند نتایج بسیار خوبی در برداشته باشد.


● یادگیری استدلالی

در استفاده از الگوی تجربه و گفت وگو، هدف ایجاد تعامل و تعادل بین این دو است. در حقیقت تجربه و گفت وگو از یكدیگر جدا نیستند و پیشرفت در هر یك از آنها موجب توسعه دیگری می شود. تجربه موجب می شود تا دانش آموزان از زوایای مختلف موضوع درسی را بررسی كنند و افكار و عقاید خود در آن زمینه را به سطح بالاتری ارتقا دهند كه بازتاب آن در گفت وگو دیده می شود. گفت وگو نیز موجب درك بهتر تجربه دستیابی به معانی و مفاهیم وسیع تری از مشاهدات و آزمایش ها می شود.

 

منبع: روزنامه ایران، ۲۰ مهر ۱۳۸۷


منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 ساعت: 21:25 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

روشهای مطالعه و یادگیری

بازديد: 269

یکی از نخستین پرسش‌های پیش روی جوان مشتاق مطالعه، روش صحیح مطالعه و چگونه کتاب خواندن است که پاسخ درست به آن می‌تواند در ایجاد انگیزه و میزان یادگیری آن‌ها تاثیر بسزایی داشته باشد. بسیاری از مردم به دلیل بکارنگرفتن روش صحیح مطالعه، معمولا خیلی زود از مطالعه خسته می‌شوند و کتاب را رها می‌کنند و شاید مطالعه کتابی را به نیمه نرسانده، آن را کنار می‌گذارند. رعایت نکردن شیوه درست مطالعه و همچنین یادداشت نکردن مطالب مهم کتاب، معمولا خواننده را پس از مدتی از مطالعه کتاب‌های قطور و علمی، دلسرد و خسته می‌کند و در نتیجه آن‌ها را از ادامه مطالعه بازمی‌دارد. توصیه‌های که در زیر می‌آید نکاتی است که رعایت‌کردن آن‌هابه زعم کارشناسان مطالعه، می‌تواند نقش موثری در مفید واقع شدن مطالعه داشته باشد.

 

مکان و شرایط مطالعه

مکان و شرایط ذهنی از نکات مهم یک مطالعه مفید و خوب است و در میزان یادگیری، کارآمدی، مدت و طولانی شدن مطالعه تاثیر بسزایی دارد. کارشناسان و روان شناسان معتقدند که یکی از مشکلات جوانان برای مطالعه بی‌توجهی به شرایط و فضای مطالعه است که اغلب موجب خستگی و کاهش انگیزه می‌شود. بهترین زمان مطالعه برای انسان، هنگام آرامش و داشتن رضایت است، زیرا داشتن دغدغه و نگرانی در هنگام مطالعه، نتایج مطلوبی برای انسان به همراه نخواهد داشت. مشغول بودن فکر و ذهن و خستگی روح و جسم، توان فرد را کاهش می‌دهد و در این حالت، مطالعه کتاب، جز اتلاف وقت و بی‌حاصلی سودی ندارد. منفعت مطالعه کتاب‌ها هنگامی حاصل می‌شود که انسان بدون خستگی و دغدغه و در فضایی مملو از آرامش، صمیمت و رضایت، به مطالعه بپردازد. اتاق مطالعه را از نقاط آرام منزل و اداره انتخاب کنید به‌طوری‌که از نور طبیعی کافی برخوردار باشد.

اتاق مطالعه باید از صداهای مزاحم بیرون دور باشد تا حواس خواننده به بیرون هدایت نشود. انتخاب اتاق مطالعه باید به‌گونه‌ای باشد که درحد امکان هنگام روز احتیاج به روشنایی غیرطبیعی نداشته باشد. سعی کنید هنگام شب از چراغ مطالعه استفاده نکنید زیرا چراغ مطالعه علاوه بر این که می‌تواند به چشم صدمه برساند، در خستگی زود هنگام چشم نیز تاثیر دارد. دمای اتاق مطالعه خود را همواره معتدل نگهدارید تا هرگز درهنگام مطالعه در اتاق احساس گرما و سرما نکنید.

 

زمان مطالعه

زمان مطالعه برای افراد تفاوت می‌کند، برخی در سکوت شب و برخی نیز هنگام صبح را به عنوان زمان مطالعه انتخاب می‌کنند اما مطالعه هنگام صبح از هر زمان دیگر بهتر است. مطالعه کتاب را صبح زود شروع کنید زیرا ذهن انسان پس ازچندساعت استراحت و آرامش، بیش از هر زمان دیگر آماده یادگیری است.

وقتی که صبح زود را برای مطالعه انتخاب می‌کنید حتما قبل از آن صبحانه صرف کنید زیرا گرسنگی در کاهش میزان یادگیری و فراگیری تاثیر زیادی دارد. پس از صرف غذا نیز بلافاصله شروع به مطالعه کتاب نکنید و چند قیقه بعد از غذا مطالعه را آغاز کنید.

ورزش و نرمش و حتی حمام گرفتن نیز پیش از مطالعه در میزان یادگیری موثر است. مطالعه صبحگاهان‌هنگامی مفید واقع می‌شود که‌فرد شب قبل را به‌خوبی استراحت کرده باشد و خسته و خواب آلود نباشد. برای مطالعه هرچه بهتر در هنگام صبح، سعی کنید شب را زودتر بخوابید تا بتوانید مطالعه مفیدی داشته باشید. خستگی، دستکم ۵۰درصد از توانایی ذهنی و مغزی انسان را کاهش می‌دهد و مطالعه در چنین وضعیتی، یادآوری مطالب فرا گرفته پیشین را نیز با اختلال روبه‌رو می‌کند.

 

میز و صندلی مناسب

میز و صندلی مناسب و درست نشستن یکی از مهم‌ترین شرایط مطالعه است که رعایت نکردن آن علاوه برتاثیر نامطلوب در مطالعه مشکلات جسمانی را نیر درپی خواهد داشت. نداشتن میز و صندلی مناسب در هنگام مطالعه طولانی عوارض جسمانی متعددی دارد که به گفته پزشکان، دردهای مفاصل، کمر و گردن از جمله‌ی آن است.

هنگام خرید میز و صندلی دقت کنید، صندلی باید به گونه‌ای باشد که زمان مطالعه پشت انسان کاملا به صندلی چسبیده باشد. میز مطالعه نیز باید طوری انتخاب شود که خواننده هنگامی که دو دست خود را روی میز قرار می‌دهد، حداقل فاصله کتاب و چشمان او کمتر از ۴۰سانتی‌متر نباشد.

فاصله صندلی خود را با میز مطالعه طوری تنظیم کنید که کمر و گردن شما خم نشود، هنگام مطالعه باید براساس شرایط فیزیکی متعادل نشست، به گونه‌ای که هیچ عضوی از بدن شما احساس ناراحتی نکند و اعضای بدن‌تان نسبت به میز و صندلی راست و مستقیم باشد. سعی کنید صندلی‌های دسته‌دار را برای مطالعه انتخاب کنید تا هنگام مطالعه بتوانید دست‌هایتان را روی آن قرار دهید و خستگی دست‌هایتان رفع شود.

میز و صندلی کودکان و بزرگسالان باهم تفاوت دارد، برای مطالعه مفید باید از میز و صندلی‌های مناسب این گروه‌ها استفاده کرد. میز و صندلی کودکان باید به تناسب قد آن‌ها انتخاب شود بگونه‌ای که پاهای کودک هنگام تماس با زمین، زوایه ۹۰درجه تشکیل دهد.

صندلی‌هایی برای مطالعه انتخاب کنید که از هر لحاظ کاملا راحت باشد، درحد امکان از استفاده از صندلی‌های بدون پوشش ابر خودداری کنید تا در هنگام مطالعه هیچ یک از اعضای بدن شما احساس ناراحتی نکند. از خواندن کتاب بصورت خوابیده و درازکش خودداری کنید. 

 

مطالعه فردی

برای این که حواس فرد در هنگام مطالعه کاملا روی مطالب کتاب متمرکز شود افراد باید کتاب را به تنهایی و به صورت فردی مطالعه کنند. مطالعه فردی در واقع دوری از صداهای مزاحم و گفت و گو است و در واقع موجب افزایش تمرکز می‌شود. هر چه در محیط مطالعه افراد کمتری رفت و آمد کنند، پیشرفت و تمرکز فرد در فراگیری مطالب افزایش می‌یابد. مطالعه جمعی باعث می‌شود که هرلحظه امکان گفت‌وگو بین دو طرف در موضوع‌های مختلف بوجود آید که این تعامل سبب عدم تمرکز در مطالعه و کاهش در پیشرفت مطالعه می‌شود.

مطالعه جمعی برای کتاب‌های درسی مانند ریاضی مناسب است و می‌تواند در فراگیری تاثیر مثبت داشته باشد. البته در این مورد نیز اگر دانش‌آموز آن بخشی از درس را تاحدودی می‌داند خود مطالعه کند و بخشی‌را که مشکل دارد بادیگران حل و فصل کند، بر یادگیری تاثیر بیشتری دارد. می‌توانید بعد از مطالعه، با دوستان خود درباره مطالب مطالعه شده بحث کنید که این امر باعث می‌شود که مطالب بهتر در ذهن شما باقی بماند. گفت‌وگو با دوستان درباره مطالب خوانده شده نوعی مرور مطالب محسوب می‌شود و مطالب در ذهن باقی خواهد ماند.

هنگام مطالعه از گوش کردن موسیقی خودداری کنید زیرا هرگونه آلودگی صوتی و سر و صدا تمرکز فرد را بهم می‌زند. رادیو و تلویزیون دراتاق مطالعه نباید روشن باشد زیرا دراین صورت اگرچه فرد مطالب را می‌خواند و صفحات را ورق می‌زند اما هیچ گونه یادگیری صورت نمی‌گیرد و مطالب پس از مطالعه در ذهن خواننده باقی نمی‌ماند.

 

خواندن اطلاعات مندرج در صفحه‌ اول

قبل از شروع مطالعه فصل‌های اصلی کتاب، ابتدا به‌دقت عنوان کتاب، نویسنده کتاب، موضوع مطالب، ناشر کتاب و سال انتشار را بخوانید. در مرحله‌ی بعد حتما فهرست مطالب کتاب را بخوانید زیرا این کار ضمن اینکه انسان را با موضوع مطالب کتاب آشنا می‌کند، می‌تواند تصویر کاملی از محتوای کتاب به دست دهد. خواندن مقدمه کتاب که می‌توان آن را حاوی خلاصه کتاب تلقی کرد هرگز از دست ندهید زیرا نویسنده در آن خلاصه موضوع مطالب را به منظور آشنایی هرچه بیشتر خواننده به نگارش در آورده که مطالعه آن ضروری است.

 

 

 

وسعت دید

یکی از عوامل کندخوانی، تلفظ کلمات و خواندن تک تک آن‌ها حتی بصورت بی صدا است که باید از آن پرهیز شود. هنگام خواندن وسعت دید را می‌توان تا حد دیدن بیش‌از پنج کلمه در هر توقف گسترش داد. برای دیدن بیش از یک کلمه در هر بار باید از حرکت سر جلوگیری شود، بدین ترتیب تعداد توقف‌های یک خواننده در پاراگراف دو خط و نیمی به حدود پنج تا شش توقف کاهش می‌یابد.

 

دقت به موضوع اصلی

موقع خواندن مطالب تازه باید به‌موضوع اصلی و محوری کتاب توجه داشت یعنی جملات گویا و کلمات اصلی را تشخیص داد. دقت و درک موضوع اصلی کتاب تمرکز خواننده را افزایش داده و از حاشیه پردازی واتلاف وقت جلوگیری می‌کند، درنتیجه میزان یادگیری بیشتر می‌شود. هنگام خواندن مطالب، ذهن را باید خالی از رویا و فکر کردن به موضوعات جانبی کرد تا مطلب بطور کامل در ذهن بماند.

 

مطالعه با دقت

کتاب را همواره بدون شتاب و عجله مطالعه کنید و تازمانی که مطلبی را به درستی فرا نگرفته‌اید سراغ مطالعه مطلب دیگر نروید. مطالب کتاب غیر درسی و درسی به هم پیوسته و مرتبط است، زمانی‌که یک مطلب را خوب یاد نگرفته‌اید، مطالعه‌و یادگیری مطالب دیگر بادشواری صورت می‌گیرد. مطالعه کتاب‌ها بویژه کتاب‌های علمی باید در کمال دقت و وسواس صورت گیرد. جهش از مطالعه یک موضوع به موضوعی دیگر، بدون درنظر گرفتن فاصله، سبب می‌شود که دو مطلب درهم آمیزد و در نتیجه هیچکدام از دو مطلب به درستی در ذهن فرد باقی نماند. برای تغییر موضوع مطالعه همواره سعی کنید یک وقفه ایجاد کنید تا مطالب جدید و پیشین در هم آمیخته نشود.

یکی از عوامل عمده‌ای که باعث جلوگیری‌از درک سریع یک متن درهنگام خواندن و مانع حفظ کردن آن مطلب می‌شود تداخل آموخته‌های قبلی و بعدی است، یعنی مطالب قبلی آموخته شده با مطالب جدید در هم می‌آمیزد. برای جلوگیری از بروز این حالت بهترین راه مطالعه تک موضوعی است، یعنی در مدتی که یک مطلب را می‌خوانید از خواندن سایر مطالب خودداری کنید و تنها ذهن خود را روی همان مطلب متمرکز کنید. پس از استراحتی کوتاه، موضوع مطالب را تغییر دهید واین کار باعث عدم تداخل دانسته‌ها و آموخته‌های جدید می‌شود. در صورت مشاهده خستگی از یک موضوع یا یک کتاب (درسی و غیردرسی)، کتاب دیگری را (با حفظ فاصله زمانی) محور مطالعه خود قرار دهید.

 

یادداشت برداری و خلاصه نویسی

یادداشت برداری و خلاصه نویسی از مهم‌ترین شیوه‌های درست مطالعه کردن است زیرا این کار باعث می‌شود که مطالب مهم کتاب همواره در دسترس باشد. خلاصه‌نویسی کمک می‌کند که افراد حجم زیاد مطالب یک کتاب را یادداشت کنند و با مراجعه به آن در مدت بسیار کوتاهی بخوانند و به خاطر بسپارند. بسیاری از مطالب کتاب‌هایی را که می‌خوانیم، فرار است و امکان دارد پس از مدتی، از حافظه و ذهن انسان پاک شود. مطالب را در کاغذهایی که در اصطلاح به آن فیش می‌گویند، یادداشت کنید. یکی از ویژگی‌های فیش‌برداری این است که مطلب براحتی دردسترس قرار می‌گیرد و می‌توان در هر زمان مطالب کتابی را مطالعه کرد.

دفتر و دفترچه برای یادادشت اصلا مناسب نیست زیرا بدلیل دسته‌بندی نبودن نوشته‌ها، پیدا کردن مطلب مورد نظر بسیار دشوار است. یادداشت برداری نباید بیش از اندازه باشد زیرا خواننده آماتور در صورت زیاد نوشتن از یادداشت برداری و حتی خواندن کتاب باز می‌ماند.

برای خط کشیدن زیر مطالب مهم کتاب از مداد استفاده کنید تا امکان پاک کردن آن وجود داشته باشد. پس‌از یک ساعت مطالعه ۱۵دقیقه استراحت کنید و برای آرامش خود، به بیرون بروید و یا از اتاق مطالعه به فضای بیرون بنگرید و سعی کنید به فضاهای طبیعی و دور دست چشم بدوزید.

 


منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 ساعت: 13:54 منتشر شده است
برچسب ها : ,,
نظرات(0)

هوش

بازديد: 195

از هوش تعاریف گوناگونی شده است.

اما ما عادت داریم که فکر کنیم کسی که درسی را زود یاد می گیرد یا خوب درس می خواند و نمرات خوبی می گیرد و یا در مقاطع بالاتر به ادامه تحصیل می پردازد انسان با هوشی است. گرچه واقعاً همینطور است.اما هوش مفهوم گسترده ای دارد. وبه تمام زندگی انسانها با ابعاد مختلف مربوط می شود . وقتی ما از هوش یک نفر سخن میگوییم در واقع به رفتار کردار او در موارد گوناگون توجه داریم. همانطور که کسی از نظر درسی رشد می کند با هوش است. فردی که با دوستان خود رفتار خوبی را در پیش می گیرد و با آنها سازگاری ایجاد می کند هم فرد با هوشی است.

گفته اند هوش عبارتند: از میانگین مجموع توانائیهای انسان برای حل مسئله. ویا استعداد و توانایی فرد برای سازگاری با محیط.

هر تعریفی را که مد نظر داشته باشیم  تقریبا از نظر معنا و مفهوم حرف مشترکی گفته می شود. ما در مواجهه با انواع و اقسام مشکلات محیط سعی می کنیم آنرا حل کرده و با آن سازگاری ایجاد می کنیم.

دانش آموزی هم که در کلاس نشسته است با مسائل و مشکلات زیادی روبروست . مثل ارتباط با دوستان و کنار آمدن با آنها، رعایت مقررات، انجام تکالیف، توجه به تدریس معلم و همراهی با او و.... دانش آموز باید با همه اینها با قدرت و توانائی هوش خود کنار آمده و سازگاری ایجاد کند. و از این میان درس برای دانش آموز یک مساله و یک مشکل است. و حل آن بعنی یادگیری نوعی سازگاری با چیزی است که محیط بر او تلقین می کرد و از او چنین چیزی را می خواست. و حتی او را تحت فشار قرار می داد. و میزان هوش فرد به می گفت که چگونه با این مشکل می تواند سازگاری ایجاد کند.

عوامل موثر بر هوش:

1- ژنتیک  2- محیط

در این که عوامل تعیین کننده هوش ارثی است یا محیطی میان صاحب نظران اختلاف وجود دارد.گروهی عامل ارث و گروهی نیز محیط را دخیل می دانند. اما به گفته اکثر آنها، ژنتیک و محیط هر دو در هوش تاثیر دارند. مثلا کسی که از نظر ژنتیکی هوش سرشاری می تواند داشته باشد. اما محیط نمی تواند آن را رشد بدهد. چنین شخصی کم هوش خواهد ماند.

تئوری هفت هوش:

دکتر گارد نر از دانشگاه هاروارد پس از مطالعات فراوان به این مسئله پی برد که در انسان هفت نوع هوش وجود دارد. که هر کس در یک یا چند زمینه از آن هوش ها نسبت به دیگران قوی تر است. البته همه ما انسانها هفت هوش را داریم منتهی در برخی از آنها قوی تر هستیم. بنابراین قدرت یادگیری ما نیز در آن زمینه بیشتر است.هفت هوش عبارتند از:

1- هوش لفظی- زبانی. از ویژگیهای این افراد، علاقه به حرف زدن، جمله سازی، توانائی به کلمه در آوردن احساسات، خواندن،نوشتن، گوش دادن، داشتن گنجینه لغات، تشریح کامل رویدادها و بخش کردن راحت اجزا کلمات.

2- هوش منطقی – ریاضی.ویژگیهای این افراد عبارتند از: درک خوب شمارش و اعداد، درک روابط و نسبت ها، توانائی درک توالی و استمرار، توانائی در برنامه ریزی، توانائی در حل مسئله ها، نظم در امور،حاکمیت منطق در گفتار و رفتار، توانائی در سازمان دهی، درک قوانین.

3- هوش بصری – فضائی. از ویژگیهای این افراد، تجسم ذهنی، درک ابعاد، درک اشکال، قدرت جهت یابی،قدرت نقاشی و طراحی و مجسمه سازی، مفهوم سازی ذهنی، قدرت تخیل، قدرت در کاربرد نقشه ها و نمودارها.

4- هوش وزنی – موسیقایی. از ویژگیهای این افراد، درک موسیقی، علاقه به شعر، داشتن هماهنگی در گفتار و حرکات بدن، قدرت درک صداها و چگونگی انها و علاقه به وزن و آهنگ.

5- هوش بدنی و حرکتی. از ویژگیهای این افراد، فعالیتها و مهارتهای بدنی، علاقه به مهارتهای دستی، آماده بودن اندامهای حرکتی، راه رفتن و نشستن، علاقه به فعالیتهای ورزشی و به کار بردن عضلات.

6- هوش برون فردی. از ویژگیهای این افراد عبارتند از: علاقه به گسترش روابط انسانی، داشتن دوستان زیاد، داشتن سازگاری برتری، یادگیری آسان از طریق گروه، قدرت مشارکت در امور و داشتن مسئولیت.

7- هوش برون فردی. از ویژگیهای این افراد عبارتند از:علاقه به کار انفرادی، درون گرایی، اهمیت به ارزشها و علایق و احساسات و ترجیحا ت خود، تفکرات عالی و عمیق، قدرت قضاوت و تحلیل، قدرت درک در نقاط قوت و ضعف خود و حساس.

کاربرد این هفت هوش در امر تدریس باعث یادگیری بهتر و سریعتر دانش آموزان می شود. و هر چه قدر که در امر تدریس بیشتر از این هفت هوش استفاده شود یادگیری هم به همان میزان گسترش خواهد یافت. به مثالی در این مورد توجّه کنید.

فرض کنید معلمی در یک کلاس 30 نفره درسی را با روش سخنرانی شروع به تدریس نماید و دانش آموزان هم برای درک و فهم درس گوش فرا می دهند.در اینجا اتفاقات جالبی در یادگیری و توجه دانش آموزان رخ خواهد داد. دانش آموزانی که از نظر هوش لفظی – زبانی قوی تر هستند، نتیجه بهتری از تدریس معلم خواهند گرفت.و با اشتیاق زیادتری تدریس معلم را پی گیری خواهند گرفت.اما چنین شیوه تدریسی برای کسانیکه هوش لفظی – زبانی آنها کمتر است.مطلوب نخواهد بود. حالا فرض کنید این معلم ضمن استفاده از شیوه سخنرانی، از نقشه و نقاشی هم استفاده کند.یعنی هوش بصری – فضایی را هم در نظر بگیرد. چه اتفاقی خواهد افتاد؟ نتیجه معلوم است. یادگیری دانش آموزان گسترش پیدا خواهد کرد. یعنی نه تنها یادگیری دانش آموزانیکه از نظر هوش لفظی – زبانی قویتر بودند بهتر خواهد شد. بلکه دانش آموزانیکه از نظر هوش بصری- فضایی  قویتر هستند یادگیری بهتری خواهند داشت. دوباره فرض کنید، این معلم ضمن استفاده از دو روش بالا از روش مباحثه گروهی دانش آموزان هم استفاده می کند. یعنی هوش برون فردی را هم به میان می کشد. ادامه چنین روندی همچنان یادگیری را بهتر و بهتر خواهد کرد.

چنانچه در هر فعالیت آموزشی بیش از سه هوش در نظر گرفته شود روش آموزشی را توسعه پذیر و تعمیق یافته می گویند.


عوامل موثر بر یادگیری

1- آمادگی 

الف) از نظر جسمی ، عاطفی، به رشد کافی رسیده باشد.

ب) محیطی که توام با ترس و وحشت ، دلهره ، اضطراب و پریشانی باشد یادگیری را مختل می کند.

2- تجارب گذشته

الف) هر آموخته جدید ریشه در آموخته های قبلی دارد. بنابراین هر درس جدیدی که آموخته می شود، بر پایه و اساس درسهای قبلی نهاده شده باشد.بنابراین کسی که درسهای قبلی را نفهمیده است درسهای جدید را نخواهد فهمید. معلم  هم باید آموخته های جدید را بر پایه آموخته های قبلی پایه گذاری کند. تا درگیری  ذهنی با آموخته های جدید ایجاد شود.

ب) تجارب گذشته همانطور که ممکن است باعث یادگیری مطالب جدید شود، همچنین ممکن است برای یادگیری جدید نوعی مانع باشد. این زمانی است که تجارب گذشته اشتباه فهمیده شود. و یا تجارب گذشته به گونه ای نادرست برای یاد گیرنده تفهیم شده باشد. ویا تصور نادرستی از تجارب گذشته وجود داشته باشد.

3) روش تدریس معلم

معلم برای یادگیری دانش آموزان کدام روش تدریس را برگزیند بسیار مهم است. بنابر این روش تدریس معلم در یادگیری دانش آموزان بسیار موثر است. امروزه روش های تدریس نوین جایگزین روش های تدریس سنتی میشود.

روش های تدریس سنتی بیشتر تلاش و کوشش معلم را می طلبد. اما روش های تدریس نوین بر پایه ی دانش آموز محوری است. و معلم بیشتر به عنوان هدایت کننده مطرح می باشد. و دانش آموزان برای یادگیری فعال هستند.

4) تمرین و تکرار

تمرین و تکرار تاثیر انکار ناپذیری بر یادگیری  ما دارد. هرچه تمرین و تکرار بیشتر شود، یادگیری هم بیشتر می شود. اما کمیت و مقدار این چگونه باید باشد بسیار مهم است. بسیاری از آموخته های ما در مدت زمانی کوتاه فراموش می شوند، بنابراین با تمرین و تکرار و سپردن آموخته ها به حافظه بلند مدت زمان فراموشی ما هم دیر صورت می گیرد.

5) انگیزه و هدف

بی شک داشتن انگیزه میل و رغبت و علاقه، و همچنین هدف، مهمترین عامل موثر بر یادگیری است.

6) موقعیت و محیط یادگیری

محیط یادگیری از نظر فیزیکی و تجهیزات و امکانات مدرسه، مثل کتابخانه، آموزشگاه ، کارکنان مدرسه ، دانش آموزان و فضای مناسب مدرسه بر یادگیری تاثیر دارند.

7) رابطه کل و جزء

هر جزئی به تنهایی معنایی ندارد. در نظر گرفتن جایگاه هر جزء نسبت به کل است که آن جز معنی پیدا میکند. کل قابل تعمیم به اجزاء است. بنابراین ارتباط اجزا با کل یادگیری را موثر می کند. هر مطلب درسی باید در کل شناخته شود. سپس به اجزاء آن پرداخته شود. اگر در کتاب های درسی دقت کرده باشیم می بینیم، که هر کتاب در کل به یک موضوع درسی می پردازد. و سپس بخش ها و فصل های کتاب هم به عنوان یک درس به موضوع خاصی

می پردازد. سپس اینها دارای مطالبی است که اجزای درسها را تشکیل می دهد. این مثل آن است که کسی تصمیم گرفته باشد. موقعیت جغرافیای شهر تهران را مورد مطالعه قرار دهد. این شخص دو راه پیش روی دارد یا با  سفر به داخل و حومه شهر آنرا مورد مطالعه قرار می دهد تا موقعیت جغرافیای شهر را درک کند. یا می تواند سوار یک هواپیما شود و از ارتفاع مناسب به نظاره بنشیند و شکل کلی تهران را از بالا ببیند. سپس اطلاعات خود را از پایین دنبال کرده و تکمیل کند.راستی کدام روش می تواند ما را به تصویر دقیق شهر رهنمون سازد؟ 

چرا همه افراد مطالب درسی را یکسان درک نمی کند ؟

صرف نظر از فرایند شکل گیری  هوش (محیطی یا اکتسابی) هوش همه ی دانش آموزان یکسان نیست و معلمان در کلاسهای درس با دانش آموزان مختلفی از نظر هوشی روبرو هستند. برای همین است که عده ای زود یاد می گیرند و عده ای دیر. اما مسئله قابل توجه این است که در مدارس عادی در هر کلاس سی نفره 2 الی 5 نفر در سطح هوش متوسط به بالا عمل میکنند. و ظاهرا درسها را خوب می فهمند. البته این هم قابل مناقشه است. که آیا یادگیری آنها عمیق است یا نه؟ آنچه که مسلم است اینکه عده  زیادی از دانش آموزان و واقعاً مطالب کتابهای درسی را نمی توانند به خوبی بفهمند. گرچه برخی از دانش آموزان در این راه تلاش زیادی میکنند. اما گویا موانع جدی برای درک واقعی از مطالب درسی وجود دارد . شاید گفته شود که عواملی چون روش تدریس و عملکرد معلمان و علاقه افراد هم در این میان تاثیر گذار هستند. پس نمی توان همه چیز را به هوش دانش آموزان نسبت داد. در جواب باید گفت شکی نیست که این عوامل موثر هستند . اما واقعاً هوش افراد و در نتیجه سطح درک آنها در دنیای واقعی متفاوت است. و این به طور ضمنی به ما این پیام را می دهد، که یادگیری افراد در یک سطح صورت نمی گیرد. و معلمان نیز به علت حجم و محتوی کتابها و حرکت در چهار چوب زمانی و بودجه بندی کتابها که برای آنها از طرف سازمان طرح ریزی شده، حرکت می کنند. در نتیجه نمی توانند روی درسها بیشتر توقف کنند، تا بتوانند یادگیری دانش آموزان را وسعت دهند. از طرف دیگر گروه زیادی از دانش آموزان واقعاً می خواهند وارد دانشگاه شوند و پیشرفت کنند. والدین عده ای زیادی از این دانش آموزان هم مجدانه وضعیت تحصیلی فرزندان خود را پیگیری می کنند. و بعضا حساسیت افراطی از خود نشان میدهند. و می خواهند، به هر نحوی زمینه ی شکوفایی فرزندان خود را فراهم آورند .

پس چه باید کرد؟ و چگونه سطح یادگیری این گروه از دانش آموزان را می توان بالا برد ؟

افراد جامعه ما فکر میکنند که مدرسه مسئولیت همه چیز را در این رابطه باید به عهده بگیرد. اما واقعاً منطقی نیست اینگونه فکر کنیم. چون مدرسه هم محدودیت های زیادی در این رابطه دارد . محدودیتهایی چون : کمبود زمان ، کمبود امکانات ، حجم و محتوای کتابهای درسی، تعداد دانش آموزان در کلاسها ، تفاوتهای فردی از نظر هوشی و شخصیتی و همچنین معلمان و غیره. پس همه چیز را نمی توان به گردن مدرسه انداخت. گرچه مدرسه یک عنصر تعیین کننده در فرایند یادگیری دانش آموزان است. با همه این صحبت ها به نظر می رسد، که خود دانش آموزان و اولیای آنها خارج از مدرسه هم باید به فکر حل مشکلات تحصیلی خود برآیند. و دانش آموزان بیشتر زحمت بکشند، و زمان بیشتری را به درس اختصاص دهند. اما آنها برخی از درسها را به تنهایی نمی توانند بفهمند. برای همین باید کسی این گونه دروس را به آنها توضیح داده و راههای درک و یادگیری را به آنها نشان دهد.


منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 ساعت: 13:51 منتشر شده است
برچسب ها : ,,
نظرات(0)

خانواده و انواع آن

بازديد: 155

خانواده را به دو دسته کلی تقسیم می کنند.

الف)- خانواده متعادل ب)- خانواده نامتعادل.

ابتدا خانواده نامتعادل را توضیح میدهیم. 

خانواده نامتعادل خانواده ای است که اعضای آن به علل مختلف نمی توانند تقش های خود را در خانواده به خوبی ایفا نمایند و اعضای آن احساس آرامش و امنیت و رضایت مندی ندارند. و پویایی و رشد آنها دچار اختلال شده است. 

 خانواده نامتعادل خود تقسیماتی دارد.که عبارتند از:  

۱- خانواده گسسته:

الف)- خانواده قطبی .(پدر سالار - مادر سالار - فرزند سالار)

ب)- خانواده آشفته 

ج)- خانواده بی عاطفه.

 ۲- خانواده گسیخته.

این موارد به نوبت توضیح داده خواهد شد.

خانواده گسسته خانواده ای است که اعضای آن با اینکه در کنار هم زندگی می کنند اما ارتباط و مناسبات درستی بین اعضا وجود ندارد.که خو به خانواده های قطبی و خانواده بی سامان تقسیم می شود.

از خانوادههای نا متعادل خانواده های قطبی را می توان نام برد.خانواده های قطبی به خانواده هایی می گویند که قدرت در خانواده توسط یک فرد خاص اعمال می شود و بقیه تحت تسلط او هستند. بر حسب اینکه قدرت در دست چه کسی باشد. ما سه نوع خانواده قطبی داریم: خانواده پدر سالار، خانواده مادر سالار و خانواده فرزند سالار.

1- خانواده پدر سالار : در این خانواده  پدر حرف اول را می زند و بقیه محکوم به اطاعت از او هستند و او بر مادر و فرزندان تسلط دارد. و بدون اجازه او کسی حق تصمیم گیری و عمل ندارد. خانواده های پدر سالار در جوامع سنتی بسیار رایج بودند و هنوز هم بسیاری از خانواده ها در جوامع هستند که پدر بر آنان سلطه کامل دارد. در این خانواده ها استقلال فرزندان دچار اختلال می شود . و قدرت تصمیم گیری و قضاوت آنها خوب رشد نمی کند . پسران این خانواده بعضا افرادی ضعیف در عین حال زور گو بار می آیند که از منطق پیروی نمی کنند و ممکن است ازدواج پر خطری را تجربه کنند. اگر همسر آنها از خانواده پدر سالار باشد پسر هم مثل پدر بر خانواده حکم فرمایی می کند. اما اگر همسر از خانواده مادر سالار باشد، آنوقت کشمکش همیشگی ، خانواده را ممکن است از هم بپاشد. البته جریان دیگری نیز ممکن است پیش بیاید. این زمانی است که پدر با رفتارهای زور گویانه خود با مادر خانواده،  حس ترحم پسر را بر انگیزد و او را نسبت به رفتارهای پدر بیزار کند، و نقش الگویی پدر را از دست بدهد و نتواند رفتار مناسب و متعادل نسبت به همسر آینده خود داشته باشد ( ودر واقع خلع سلاح  شود) و همسرش نیز او را فردی ضعیف و بی عرضه قلمداد کند. در این صورت نیز احتمال آسیب دیدن خانواده خصوصا فرزندان بسیار زیاد است. وضعیت دختر چنین خانواده ای نیز بهتر از پسر نیست. و حالت افراط و تفریط در آینده او موج خواهد زد. در هر صورت تعادل در خانواده پدرسالار وجود ندارد. و این خانواده خصوصا در جامعه روبه رشد امروزی بجز آسیب رساندن و تربیت افراد نالایق و از تعادل خارج شده و در خطر انداختن سرنوشت اعضای خانواده، فایده ی دیگری ندارد.

2- خانواده مادر سالار: در این خانواده مادر بر دیگر اعضا تسلط کامل دارد و هیچ کس حق ندارد بدون اجازه او رفتاری کند. پدر خانواده فردی ضعیف و بی اراده است و فرزندان نقش الگوی پدر را ندارند و او را فردی مطیع مادر می دانند. پدری که باید مظهر الگوی قدرت کودکان باشد فردی ضعیف است . پسرها در این خانواده ممکن است با دو نگرش متفاوت پا به عرضه زندگی بگذارد و نتواند یک مدیر خوب برای خانواده خود باشند. یا حس انتقام از زنان بعلت رفتار مادرشان با پدر شکل بگیرد یا مثل پدر در مقابل همسران آینده خود ضعیف باشند. در هر دو صورت خانواده این افراد آسیب خواهند دید. وضعیت رفتار دختران این خانواده نیز در آینده نامتعادل خواهد بود. (حالت تعادل و میانه روی در میان نیست.)

3- خانواده فرزند سالار : در این خانواده به خواسته های فرزند پاسخ بی حدوحصر داده می شود و فرزندان آزادی زیادی دارند. و کنترل منطقی روی آنان صورت نمی گیرد و خانواده بر اساس خواسته های آنها تنظیم می شود. اگر فرزندی از طرف مادر یا پدر مورد عتاب قرار گیرد، ممکن است دیگر اعضا بشدت با او برخورد کنند تا رضایت فرزند تامین شود. خانواده های فرزند سالار روز به روز در جامعه ما افزایش پیدا می کنند و علت گسترش آن هم دلایل زیادی دارد از جمله :

 1- تغییر نگرش والدین نسبت به حقوق و آزادی فرزندان.

  2- پیشی گرفتن فرزندان نسبت به والدین در درک رویدادهای پیش رونده جامعه امروزی.

 3- و تمایل خانواده ها برای تربیت فرزندان قدرتمند.

همه ی این عوامل اهمیت تربیت فرزندان را به ما گوشزد می کند. اما در عین حال ممکن است باعث اشتباه در ما شده و ما وظیفه ی خود را فراموش کرده دچار گمراهی شویم و فرزندان خود را نا خواسته با اسم تربیت به سوی بدبختی سوق دهیم.

 همه ی ما می دانیم فرزندان ما در سنین پائین از تجربه و دانسته های کمی برخوردارند و  نیاز دارند که به آنها کمک کنیم نه آنها را به حال خود رها کنیم و آزادی مطلق به آنها بدهیم. فرزندان ما نیاز به کنترل منطقی دارند و درست نیست که والدین بر اساس خواسته های آنها حرکت کرده و تسلیم خواسته های غیر منطقی آنها شوند .

در خانواده های فرزند سالار  علاوه بر اشکالات فراوان، بی کفایتی پدر و مادر بخوبی روشن می شود. و فرزند گاهی تصمیمات احساسی و عاطفی شدید می گیرد که موجب دردسر اعضای خانواده می شود. در این میان فرزندان هر کدام تلاش دارند که در خانواده به شکلی خود را مطرح کنند. که این موجب تنش و درگیری می شود.خانواده های فرزند سالار آسیب پذیرترین خانواده ها هستند. که تعادل منطقی در روح و روان فرزندان این خانواده ها وجود ندارد. و اغلب در چنین خانواده هایی قانونمندی حاکم نیست.

فرزند سالاری گاهی مربوط به تصمیم نه چندان آگاهانه پدر و مادر مربوط می شود. که برخی از دلایل آن را گفتیم. اما گاهی نیز مربوط به بی کفایتی و وجود مشکلات عدیده ای است که پدر و مادر را به شدت مشغول کرده است. و در نتیجه فرزندان در این بی مدیریتی ظاهرا عنان اختیار را به دست گرفته اند.

خانواده های پدر سالار نسبت به خانواده های مادر سالار و فرزند سالار  وضعیت بهتری دارند اما همان طور که گفته شد پدر سالاری نیز در شرایط زمانی پیچیده کنونی یک خانواده نامتعادل محسوب می شود. 

نه پدر سالار، نه مادر سالار و نه فرزند سالار،  بلکه خانواده متعادل خانواده ای است که بر آن حق سالاری و قانون حاکم باشد. و هر کس به اندازه ای که حق دارد بهره مند بشود. و مدیریت چنین خانواده ای با اینکه با پدر خانواده است. اما او باید یک مدیریت آزاد منشانه داشته باشد نه مدیریت دیکتاتوری.

 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 ساعت: 13:49 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,,,
نظرات(0)

عوامل موثر بر یادگیری

بازديد: 203

عوامل موثر بر یادگیری

1- آمادگی 

الف) از نظر جسمی ، عاطفی، به رشد کافی رسیده باشد.

ب) محیطی که توام با ترس و وحشت ، دلهره ، اضطراب و پریشانی باشد یادگیری را مختل می کند.

2- تجارب گذشته

الف) هر آموخته جدید ریشه در آموخته های قبلی دارد. بنابراین هر درس جدیدی که آموخته می شود، بر پایه و اساس درسهای قبلی نهاده شده باشد.بنابراین کسی که درسهای قبلی را نفهمیده است درسهای جدید را نخواهد فهمید. معلم  هم باید آموخته های جدید را بر پایه آموخته های قبلی پایه گذاری کند. تا درگیری  ذهنی با آموخته های جدید ایجاد شود.

ب) تجارب گذشته همانطور که ممکن است باعث یادگیری مطالب جدید شود، همچنین ممکن است برای یادگیری جدید نوعی مانع باشد. این زمانی است که تجارب گذشته اشتباه فهمیده شود. و یا تجارب گذشته به گونه ای نادرست برای یاد گیرنده تفهیم شده باشد. ویا تصور نادرستی از تجارب گذشته وجود داشته باشد.

3) روش تدریس معلم

معلم برای یادگیری دانش آموزان کدام روش تدریس را برگزیند بسیار مهم است. بنابر این روش تدریس معلم در یادگیری دانش آموزان بسیار موثر است. امروزه روش های تدریس نوین جایگزین روش های تدریس سنتی میشود.

روش های تدریس سنتی بیشتر تلاش و کوشش معلم را می طلبد. اما روش های تدریس نوین بر پایه ی دانش آموز محوری است. و معلم بیشتر به عنوان هدایت کننده مطرح می باشد. و دانش آموزان برای یادگیری فعال هستند.

4) تمرین و تکرار

تمرین و تکرار تاثیر انکار ناپذیری بر یادگیری  ما دارد. هرچه تمرین و تکرار بیشتر شود، یادگیری هم بیشتر می شود. اما کمیت و مقدار این چگونه باید باشد بسیار مهم است. بسیاری از آموخته های ما در مدت زمانی کوتاه فراموش می شوند، بنابراین با تمرین و تکرار و سپردن آموخته ها به حافظه بلند مدت زمان فراموشی ما هم دیر صورت می گیرد.

5) انگیزه و هدف

بی شک داشتن انگیزه میل و رغبت و علاقه، و همچنین هدف، مهمترین عامل موثر بر یادگیری است.

6) موقعیت و محیط یادگیری

محیط یادگیری از نظر فیزیکی و تجهیزات و امکانات مدرسه، مثل کتابخانه، آموزشگاه ، کارکنان مدرسه ، دانش آموزان و فضای مناسب مدرسه بر یادگیری تاثیر دارند.

7) رابطه کل و جزء

هر جزئی به تنهایی معنایی ندارد. در نظر گرفتن جایگاه هر جزء نسبت به کل است که آن جز معنی پیدا میکند. کل قابل تعمیم به اجزاء است. بنابراین ارتباط اجزا با کل یادگیری را موثر می کند. هر مطلب درسی باید در کل شناخته شود. سپس به اجزاء آن پرداخته شود. اگر در کتاب های درسی دقت کرده باشیم می بینیم، که هر کتاب در کل به یک موضوع درسی می پردازد. و سپس بخش ها و فصل های کتاب هم به عنوان یک درس به موضوع خاصی

می پردازد. سپس اینها دارای مطالبی است که اجزای درسها را تشکیل می دهد. این مثل آن است که کسی تصمیم گرفته باشد. موقعیت جغرافیای شهر تهران را مورد مطالعه قرار دهد. این شخص دو راه پیش روی دارد یا با  سفر به داخل و حومه شهر آنرا مورد مطالعه قرار می دهد تا موقعیت جغرافیای شهر را درک کند. یا می تواند سوار یک هواپیما شود و از ارتفاع مناسب به نظاره بنشیند و شکل کلی تهران را از بالا ببیند. سپس اطلاعات خود را از پایین دنبال کرده و تکمیل کند.راستی کدام روش می تواند ما را به تصویر دقیق شهر رهنمون سازد؟ 

چرا همه افراد مطالب درسی را یکسان درک نمی کند ؟

صرف نظر از فرایند شکل گیری  هوش (محیطی یا اکتسابی) هوش همه ی دانش آموزان یکسان نیست و معلمان در کلاسهای درس با دانش آموزان مختلفی از نظر هوشی روبرو هستند. برای همین است که عده ای زود یاد می گیرند و عده ای دیر. اما مسئله قابل توجه این است که در مدارس عادی در هر کلاس سی نفره 2 الی 5 نفر در سطح هوش متوسط به بالا عمل میکنند. و ظاهرا درسها را خوب می فهمند. البته این هم قابل مناقشه است. که آیا یادگیری آنها عمیق است یا نه؟ آنچه که مسلم است اینکه عده  زیادی از دانش آموزان و واقعاً مطالب کتابهای درسی را نمی توانند به خوبی بفهمند. گرچه برخی از دانش آموزان در این راه تلاش زیادی میکنند. اما گویا موانع جدی برای درک واقعی از مطالب درسی وجود دارد . شاید گفته شود که عواملی چون روش تدریس و عملکرد معلمان و علاقه افراد هم در این میان تاثیر گذار هستند. پس نمی توان همه چیز را به هوش دانش آموزان نسبت داد. در جواب باید گفت شکی نیست که این عوامل موثر هستند . اما واقعاً هوش افراد و در نتیجه سطح درک آنها در دنیای واقعی متفاوت است. و این به طور ضمنی به ما این پیام را می دهد، که یادگیری افراد در یک سطح صورت نمی گیرد. و معلمان نیز به علت حجم و محتوی کتابها و حرکت در چهار چوب زمانی و بودجه بندی کتابها که برای آنها از طرف سازمان طرح ریزی شده، حرکت می کنند. در نتیجه نمی توانند روی درسها بیشتر توقف کنند، تا بتوانند یادگیری دانش آموزان را وسعت دهند. از طرف دیگر گروه زیادی از دانش آموزان واقعاً می خواهند وارد دانشگاه شوند و پیشرفت کنند. و والدین عده ای زیادی از این دانش آموزان هم مجدانه وضعیت تحصیلی فرزندان خود را پیگیری می کنند. و بعضا حساسیت افراطی از خود نشان میدهند. و می خواهند، به هر نحوی زمینه ی شکوفایی فرزندان خود را فراهم آورند .

پس چه باید کرد؟ و چگونه سطح یادگیری این گروه از دانش آموزان را می توان بالا برد ؟

افراد جامعه ما فکر میکنند که مدرسه مسئولیت همه چیز را در این رابطه باید به عهده بگیرد. اما واقعاً منطقی نیست اینگونه فکر کنیم. چون مدرسه هم محدودیت های زیادی در این رابطه دارد . محدودیتهایی چون : کمبود زمان ، کمبود امکانات ، حجم و محتوای کتابهای درسی، تعداد دانش آموزان در کلاسها ، تفاوتهای فردی از نظر هوشی و شخصیتی و همچنین معلمان و غیره. پس همه چیز را نمی توان به گردن مدرسه انداخت. گرچه مدرسه یک عنصر تعیین کننده در فرایند یادگیری دانش آموزان است. با همه این صحبت ها به نظر می رسد، که خود دانش آموزان و اولیای آنها خارج از مدرسه هم باید به فکر حل مشکلات تحصیلی خود برآیند. و دانش آموزان بیشتر زحمت بکشند، و زمان بیشتری را به درس اختصاص دهند. اما آنها برخی از درسها را به تنهایی نمی توانند بفهمند. برای همین باید کسی این گونه دروس را به آنها توضیح داده و راههای درک و یادگیری را به آنها نشان دهد. و صرفا منتظر مدرسه نمانند.


منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 ساعت: 13:48 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

آیا دانش آموزان نسبت به گذشته بی انضباط تر شده اند؟

بازديد: 183

 

 امروزه بیشتر معلمان به این مسئله می اندیشند که دانش آموزان نسبت به دو دهه گذشته، از نظر رفتارهای انضباطی متحّول شده اند و این تحول نیز در جهت منفی بوده و دانش آموزان نسبت به گذشته بی انضباط ترشده اند.البته این مسئله به این معنی نیست که ما باید مدارس را بسیار متشنج ببینم بلکه فراوانی چنین رفتارهایی نسبت به گذشته افزایش یافته است.

منظور ما از رفتارهای انضباطی،رفتارهایی هستند که در چهارچوب ضوابط و مقررات مدرسه مطرح می شوند.که طبق آن از چهارچوب خارج شدن دانش آموزان از آن ضوابط و مقررات می تواند موانعی را در مدرسه برای تحقق اهداف آموزشی و تربیتی بوجود آورد.که مهمترین نمودهای این رفتارها عبارتند از:

1- بی اعتنایی و عملکرد خود سرانه در مدرسه

2- شلوغی و بی قراری در کلاس (خنده ها و شوخی هایی افراطی وبه هم زدن نظم کلاس و...  . )

3-انجام ندادن تکالیف درسی.

4- تلاش برای تقلب در امتحانات رسمی و غیر رسمی.

5- طغیان و اعمال خشونت بر علیه کارکنان مدرسه.(معلم و معاون  و مدیر و...  .)

بنظر می رسد که ما در شرایط کنونی مصداقهای زیادی از بی انضباطی را در مدارس مشاهده می کنیم.و کمتر معلمی است که با مواردی از رفتارهای بی انضباطی خود را در مدرسه درگیر نکرده باشد.امروز بیشتر معلمان برای تفسیر چنین رفتارهایی توجیهات خاص خود را دارند.امّا آنچه مسلم است قسمتی از بی انضباطی دانش آموزان اعتراض به شرایطی است که طبق آن،آزادی و ارزش آنها نادیده گرفته می شود. چون معلمان تمایل دارند که قدرت مسلط کلاس باشند این به طور ضمن آزادی و ارزش دانش آموزان را با محدودیت مواجه می سازد. در قرنی که ما درآن زندگی می کنیم روز بروز جامعه و ابعاد آن پیچیده تر می شود و نقش تربیتی والدین به عنوان قدرت تعیین کننده ضعیف تر می شود و فرزندان جامعه الگو ها و ارزشهای تربیتی خود را بیشتر از طریق برنامه های تلویزیون،ماهواره،دوستان و غیره بدست می آورند.گسترش چنین رویه ای نوعی آزاد اندیشی را برای دانش آموزان تلقین می کند چیزی که مدارس ما با آن کمتر سنخیت دارد. و با آن مقابله می کند.در نتیجه نوعی دوگانگی بین دانش آموز و محیط های مدارس بوجود می آید. و این برای دانش آموز فر افکنی های را بوجود می آورد که نمودهای آن می تواند بصورت بی انضباطی ظاهر  شود.

 گسترش پدیده بی انضباطی می تواند مشکلات زیادی در مدرسه تولیدی کند که رسیدن به اهداف آموزشی و تربیتی را با مشکل مواجه سازد. و مسئولین مدرسه را مجبور سازد تا انرژی زیادی را برای حل آن صرف کنند. مهمتر از این ها به خطرافتادن امنیت روانی معلم است. معلمی که در اخراج چنین دانش آموزانی از کلاس با محدودیت روبروست. و به او توصیه می کنند که مدبرانه رفتار نماید. از طرف دیگر چنین توصیه هایی در بین معلمان حرف و حدیث های زیادی در پی داشته است. که آنها چنین وضعیتی را مناسب نمی دانند.

ما برای کنترل دانش آموزان بی انضباط با مشکلات متعددی روبرو هستیم که برخی از آنها عبارتند از:

1-  ضعف و کافی نبودن مقررات و ضوابط انضباطی مدارس.

2- کاسته شدن قدرت معلمین در کلاس.

3- زیاد بودن تعداد دانش آموزان در کلاسها در برخی از شهرها.

4- تغییر نگرشها و افزایش توقعات والدین از مدارس.

ظاهراً آموزش و پرورش نیز مایل است چهار چوبهای سهل گیرانه ای را در مقابل دانش آموزان بی انضباط در پیش گیرد.چیزی که معلمان از آن بنام حمایت از دانش آموز در مقابل معلّم یاد می کنند.امّا سهل انگاری در این زمینه می تواند عواقب بدی را بیار آورد.چون وجود و ادامه حضور یک دانش آموز بی انضباط می تواند کلاس و محیط مدرسه را با انواع مشکلات روبرو سازد و همچنین می تواند الگویی باشد برای دانش آموزانی که،در شرایط عادی منطقی به نظر می رسد امّا محیط های آلوده، آنها را از حالت تعادل خارج کرده و انرژی آنها را در غیر موضع خود به صرف می رساند.

 

 

گویا بیشتر معلمان از تحولّات انضباطی روزافزون دانش آموزان توجیه و تفسیر شفافی ندارند و بیشتر مایل هستند سازش داشته باشند نه سازگاری.برای همین معلمان روابط سنتّی بین شاگرد و معلم را الگویی برای عدم سازگاری با شرایط جدید رفتاری دانش آموزان می دانند و همیشه از گذشته بخوبی یاد می کنند و داستان گذشته خود را با معلمان بازگو می کنند.و انتظار دارند که دانش آموزان زمان حاضر مثل گذشته رفتار کنند. همچنین در شرایط حاضر معلمان با رفتارهای صبورانه شدیدی دست و پنجه نرم می کنند.گرچه چنین رفتارهایی پسندیده نظر می رسد.امّا در این مورد،چنین رفتارهای خود دارانه ای آنها را سر خورده و خسته می کند.چون معلمان از نظر روانی به این رفتارهای صبورانه اعتقاد ندارند و چنین درک می کنند که رفتارهای صبورانه ،دانش آموزان گستاخ را ممکن است گستاخ تر بکند.شاید هم معلمان برای شرایط حاضر از نظر روانی آمادگی ندارند،چون نگرشهای معلمان بیشتر با آموزش و پرورش سنتّی سنخیّت دارد.که طبق آن دانش آموز باید مطیع معلم باشد.معلمان از دیر باز تمایل داشته اند که از دانش آموزان مطیع و سر به زیر تفسیر مثبتی داشته باشند.حتّی حّق تنبیه بدنی را برای خود محفوظ می داشتند. و دوست داشتند که یکّه تاز میدان باشند.شرایط حاکم بر زمان گذشته نیز چالشهای جّدیی را در این رابطه بوجود نمی آورد برای همین خصومت های دیرینه معلم و دانش آموز به نفع معلم تمام می شده است.اما تحولات دو دهه گذشته در روابط بین معلم و شاگرد به نفع شاگرد تمام شده است و معلم ضمن تلاش برای حفظ قدرت ظاهری خود،از درون بطور پنهانی تضعیف شده است.

تنزّل قدرت معلمان نیز به دلایل زیر بوده است:

1- فقر و تنگدستی.

2- پائین آمدن منزلت اجتماعی معلمان.

3- افزایش حمایت از دانش آموز،در مقابل ،کاهش حمایت از معلم .

4- افزایش اختلاف نگرشها و عقاید معلمان با اکثریت جامعه به علت عقب ماندن از تحولات سریع جامعه.

در چنین شرایط معلم تمایل پیدا می کند تا بیشتر به مشکلات درونی خود فکر کند.و از بسیاری واقعیت ها یا غافل می ماند و یا بی تفاوتی را در پیش می گیرد.

در مقابل دانش آموز خیلی پر انرژی تر از گذشته هر روز در کلاس درس با اطلاع از وضعیت نا به سامان معلم زیرکانه او را به تصویر می کشد.

چنین قضاوت های نشان می دهد که چگونه پائین آمدن قدرت معلمان فرصت بروز رفتارهایی را به دانش آموزان می دهد که معلم آنرا در کلاس ممنوع ساخته است.

از عوامل مهم افزایش بی انضباطی دانش آموزان عبارتند از:

الف)- عوامل درونی آ.پ

1-  کافی نبود ضوابط و مقررات انضباطی حاکم بر مدارس و بعضا عمل نکردن به آن .

2- کاهش قدرت معلمان.

3- افزایش حمایت از دانش آموزان از طرق مختلف از جمله ممنوعیت تنبیه و غیره.

4- گسترش دیدگاههای جدید آموزش پرورش که براساس آن تکیه بر دانش آموز محوری است.                                     

ب)- عوامل اجتمائی

1- افزایش فرزند سالاری در جامعه.

2- تغییر نگرش اولیاء در تربیت فرزندان شان.

3- افزایش بی انگیز گی نسبت به درس در میان دانش آموزان به علت عواملی چون، بیکار بودن افراد تحصیل کرده و نقش ضعیف ادامه تحصیل در کسب وضعیت معیشتی خوب و غیره.

همه این عوامل از طرق مختلف در افزایش بی انضباطی دانش آموزان تأثیر دارد. و ما با شرایط حاضر باید راهکارهای منطقی در پیش بگیریم.و نگرشهای خود را منطبق با تحولات روز عوض کنیم.و دانش آموزان امروزی را با دانش آموزان گذشته مقایسه نکنیم.

برای برخورد با وضعیت حاضر آموزشهای ضمن خدمت را برای معلمین پیش بینی کنیم. چون  نیاز دارم که وضعیت فعلی دانش آموزان خوب درک کنیم.علاوه بر آن نه تنها در مقررات مدرسه اصلاحات جدی را به عمل آوریم بلکه آنرا عملی سازیم تا محیط مدرسه برای اهداف آموزشی و تربیتی کاملاً امن باشد. این را هم نباید فراموش کنیم که داشتن معلمان قدرتمند وبا انگیزه می تواند بسیاری از مشکلات مدارس ما را حل کند.


منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 ساعت: 13:48 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,,
نظرات(0)

آموزش خانواده

بازديد: 81

خانواده را به دو دسته کلی تقسیم می کنند.

الف)- خانواده متعادل

خانواده متعادل دارای ویژگیهای زیر است:

ثبات فیزیکی و مکانی دارد  ـ رشد و پویایی و آگاهی دارد ـ بر آن مدیریت و قانون و کنترل حاکم است ـ اعضا از لحاظ عاطفی و عقلی ارتباط مثبت با هم دارند

 ب)- خانواده نامتعادل.

خانواده نامتعادل خانواده ای است که اعضای آن به علل مختلف نمی توانند تقش های خود را در خانواده به خوبی ایفا نمایند و اعضای آن احساس آرامش و امنیت و رضایت مندی ندارند. و پویایی و رشد آنها دچار اختلال شده است. 

 خانواده نامتعادل خود تقسیماتی دارد.که عبارتند از:  

۱- خانواده گسسته:

خانواده گسسته خانواده ای است که اعضای آن با اینکه در کنار هم زندگی می کنند اما ارتباط و مناسبات درستی بین اعضا وجود ندارد. که خود تقسیماتی دارد که عبارتند از:

الف)- خانواده قطبی .(پدر سالار - مادر سالار - فرزند سالار)

خانواده های قطبی به خانواده هایی می گویند که قدرت در خانواده توسط یک فرد خاص اعمال می شود و بقیه تحت تسلط او هستند.

ب)- خانواده آشفته  یا بی سامان .

خانواده ای که در آن قانونمندی و مدیریت و ارتباط صحیح بین اعضا به طور موثری آسیب دیده است. مانند خانواده قطبی.

ج)- خانواده بی عاطفه.

خانواده ای که در آن عاطفه و محبت و همدلی  وجود ندارد. در یک خانواده متعادل باید عقل و خرد همراه با عاطفه حاکم باشد و این دو بدن دیگری وظایف خانواده را تکمیل نمی کند.

 ۲- خانواده گسیخته.

خانواده ای  است که اعضا ارتباط کمی با هم دارند و یا اصلا ارتباط آنها از هم بکلی قطع شده است. مثل

خانواده نا پیوسته.

خانواده ای است که زن یا شوهر به علل ناسازگاری بدون صدور حکم قانونی در کنار هم زندگی نمی کنند. و در بلاتکلیفی بسر می برند.

خانواده طلاق.

خانواده ای که از نظر حقوقی از هم جدا شده اند و کنار هم نیستند.

توضیح خانواده قطبی:

سه نوع خانواده قطبی وجود دارد: خانواده پدر سالار، خانواده مادر سالار و خانواده فرزند سالار.

1- خانواده پدر سالار : در این خانواده  پدر حرف اول را می زند و بقیه محکوم به اطاعت از او هستند و او بر مادر و فرزندان تسلط دارد. و بدون اجازه او کسی حق تصمیم گیری و عمل ندارد. خانواده های پدر سالار در جوامع سنتی بسیار رایج بودند و هنوز هم بسیاری از خانواده ها در جوامع هستند که پدر بر آنان سلطه کامل دارد. در این خانواده ها استقلال فرزندان دچار اختلال می شود . و قدرت تصمیم گیری و قضاوت آنها خوب رشد نمی کند . پسران این خانواده بعضا افرادی ضعیف در عین حال زور گو بار می آیند که از منطق پیروی نمی کنند و ممکن است ازدواج پر خطری را تجربه کنند. اگر همسر آنها از خانواده پدر سالار باشد پسر هم مثل پدر بر خانواده حکم فرمایی می کند. اما اگر همسر از خانواده مادر سالار باشد، آنوقت کشمکش همیشگی ، خانواده را ممکن است از هم بپاشد. البته جریان دیگری نیز ممکن است پیش بیاید. این زمانی است که پدر با رفتارهای زور گویانه خود با مادر خانواده،  حس ترحم پسر را بر انگیزد و او را نسبت به رفتارهای پدر بیزار کند، و نقش الگویی پدر را از دست بدهد و نتواند رفتار مناسب و متعادل نسبت به همسر آینده خود داشته باشد ( ودر واقع خلع سلاح  شود) و همسرش نیز او را فردی ضعیف و بی عرضه قلمداد کند. در این صورت نیز احتمال آسیب دیدن خانواده خصوصا فرزندان بسیار زیاد است. وضعیت دختر چنین خانواده ای نیز بهتر از پسر نیست. و حالت افراط و تفریط در آینده او موج خواهد زد. در هر صورت تعادل در خانواده پدرسالار وجود ندارد. و این خانواده خصوصا در جامعه روبه رشد امروزی بجز آسیب رساندن و تربیت افراد نالایق و از تعادل خارج شده و در خطر انداختن سرنوشت اعضای خانواده، فایده ی دیگری ندارد.

2- خانواده مادر سالار: در این خانواده مادر بر دیگر اعضا تسلط کامل دارد و هیچ کس حق ندارد بدون اجازه او رفتاری کند. پدر خانواده فردی ضعیف و بی اراده است و فرزندان نقش الگوی پدر را ندارند و او را فردی مطیع مادر می دانند. پدری که باید مظهر الگوی قدرت کودکان باشد فردی ضعیف است . پسرها در این خانواده ممکن است با دو نگرش متفاوت پا به عرضه زندگی بگذارد و نتواند یک مدیر خوب برای خانواده خود باشند. یا حس انتقام از زنان بعلت رفتار مادرشان با پدر شکل بگیرد یا مثل پدر در مقابل همسران آینده خود ضعیف باشند. در هر دو صورت خانواده این افراد آسیب خواهند دید. وضعیت رفتار دختران این خانواده نیز در آینده نامتعادل خواهد بود. (حالت تعادل و میانه روی در میان نیست.)

3- خانواده فرزند سالار : در این خانواده به خواسته های فرزند پاسخ بی حدوحصر داده می شود و فرزندان آزادی زیادی دارند. و کنترل منطقی روی آنان صورت نمی گیرد و خانواده بر اساس خواسته های آنها تنظیم می شود. اگر فرزندی از طرف مادر یا پدر مورد عتاب قرار گیرد، ممکن است دیگر اعضا بشدت با او برخورد کنند تا رضایت فرزند تامین شود. خانواده های فرزند سالار روز به روز در جامعه ما افزایش پیدا می کنند و علت گسترش آن هم دلایل زیادی دارد از جمله :

 1- تغییر نگرش والدین نسبت به حقوق و آزادی فرزندان.

  2- پیشی گرفتن فرزندان نسبت به والدین در درک رویدادهای پیش رونده جامعه امروزی.

 3- و تمایل خانواده ها برای تربیت فرزندان قدرتمند.

همه ی این عوامل اهمیت تربیت فرزندان را به ما گوشزد می کند. اما در عین حال ممکن است باعث اشتباه در ما شده و ما وظیفه ی خود را فراموش کرده دچار گمراهی شویم و فرزندان خود را نا خواسته با اسم تربیت به سوی بدبختی سوق دهیم.

 همه ی ما می دانیم فرزندان ما در سنین پائین از تجربه و دانسته های کمی برخوردارند و  نیاز دارند که به آنها کمک کنیم نه آنها را به حال خود رها کنیم و آزادی مطلق به آنها بدهیم. فرزندان ما نیاز به کنترل منطقی دارند و درست نیست که والدین بر اساس خواسته های آنها حرکت کرده و تسلیم خواسته های غیر منطقی آنها شوند .

در خانواده های فرزند سالار  علاوه بر اشکالات فراوان، بی کفایتی پدر و مادر بخوبی روشن می شود. و فرزند گاهی تصمیمات احساسی و عاطفی شدید می گیرد که موجب دردسر اعضای خانواده می شود. در این میان فرزندان هر کدام تلاش دارند که در خانواده به شکلی خود را مطرح کنند. که این موجب تنش و درگیری می شود.خانواده های فرزند سالار آسیب پذیرترین خانواده ها هستند. که تعادل منطقی در روح و روان فرزندان این خانواده ها وجود ندارد. و اغلب در چنین خانواده هایی قانونمندی حاکم نیست.

فرزند سالاری گاهی مربوط به تصمیم نه چندان آگاهانه پدر و مادر مربوط می شود. که برخی از دلایل آن را گفتیم. اما گاهی نیز مربوط به بی کفایتی و وجود مشکلات عدیده ای است که پدر و مادر را به شدت مشغول کرده است. و در نتیجه فرزندان در این بی مدیریتی ظاهرا عنان اختیار را به دست گرفته اند.

خانواده های پدر سالار نسبت به خانواده های مادر سالار و فرزند سالار  وضعیت بهتری دارند اما همان طور که گفته شد پدر سالاری نیز در شرایط زمانی پیچیده کنونی یک خانواده نامتعادل محسوب می شود. 

نه پدر سالار، نه مادر سالار و نه فرزند سالار،  بلکه خانواده متعادل خانواده ای است که بر آن حق سالاری و قانون حاکم باشد. و هر کس به اندازه ای که حق دارد بهره مند بشود. و مدیریت چنین خانواده ای با اینکه با پدر خانواده است. اما او باید یک مدیریت آزاد منشانه داشته باشد نه مدیریت دیکتاتوری.

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 ساعت: 13:47 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

آموزش خانواده - طلاق

بازديد: 135

طـــــلاق

هر انسانی با هزاران آرزو و امید ازدواج می کند. و ای بسا در دوران مجردی در کنار همسر آینده خود  دنیایی را برای خود ترسیم می کند. دنیایی که سر شار از عشق امید و انگیزه است. همان نیرویی که حیات او را معنی می بخشد. و محرک او برای امید به زندگی است. اما بعد از ازدواج شرایط جدیدی پیش می آید و مسائل پیچیده ای ما را به چالش می کشد. مسائلی چون گذشت، سکوت،صبر یا انتقام، فریاد ، بی صبری و جدایی.

افراد زیادی معتقد هستند که باید قبل از ازدواج دختر و پسر با هم در ارتباط باشند و  به هم علاقه مند شوند. و بالاتر از آن عاشق همدیگر شوند. چون فکر می کنند که چنین ازدواجی می تواند معنی واقعی داشته باشد. و به زندگی گرمی میبخشد. چنین تفکری بیشتر تکیه بر دختر و پسر است. نه توجه نخست به اصالت خانوادگی و نه سطح سواد و فرهنگ و نه هم عقیده بودن.  همین که آنها(دختر و پسر) به هم علاقه مند شدند و همدیگر را پسندیدند کار تمام است. و سایر مسائل قابل حل است.

در مقابل گروهی نیز هستند که معتقدند دختر و پسر نباید فبل ازدواج با هم در ارتباط باشند و رابطه عشق و عاشقی داشته باشند.(نظر اسلام هم هین است). بلکه عشق و علاقه بعد از ازدواج حاصل می شود.این دیدگاه تکیه بر اصالت خانوادگی و هم کفو بودن (عقیده و ایمان،سواد،فرهنگ) دارد. در این دیدگاه دختر و پسر نباید بر اساس احساسات و تمایلات خود دلباخته کسی شوند که هم با فرهنگ خانواده طرف فاصله زیادی دارند و هم، هم کفو نیستند. این نظر که اصل دوست داشتن دختر و پسر قبل از ازدواج است مورد توجه بسیاری از افراد خصوصاً جوانهاست. اما این مسئله می تواند آسیب پذیری افراد را بیشتر کند. چون اولاً بیشتر دوست داشتن های افراد واقعی نیست  و آنچه ما به عنوان عشق نام می بریم با عشق واقعی فاصله زیادی دارد. و بیشتر توجه به خود است تا توجه به دیگری. در عشق واقعی انسان دیگری را می بیند نه خود را. و نه رسیدن به امیال و خواهش های نفسانی و نه هدفی دیگر. دوماً با گذشت زمان و تغییر شرایط ،انسان خیلی زود ماهیت واقعی خود را به دیگران نشان میدهد. این زمانی است که افراد از دنیای مبهم تمایلات بیرون می آیند. و قادر می شوند که عیوب فرد مقابل را ببینند. آن موقع است که افراد به اشتباه خود واقف می شوند. و تازه می فهمند که دنیای احساسات و ناشیگری ها اجازه نداده است که عیوب طرف مقابل را ببیند.حالا هم باید تاوان آنرا  پرداخت کنند و شاید مجبور شوند که طلاق بگیرند.  بسیاری از ازدواج هایی که به ظاهر با عشق شروع شد اما منجر به طلاق شد .و چه دختر و پسر هایی که مدتها با هم بودند اما بعد از ازدواج نتوانستند همدیگر را تحمل کنند و از هم جدا شدند. این هشداری است به ما که ازدواج خود را بر اساس صرفاً جذابیت های ظاهری و علاقه های به ظاهر عاشقانه در خطر قرار ندهیم و این را بدانیم که یکبار عمر می کنیم. در این رابطه بهتر است به خانواده و سطح فرهنگ و سواد و تناسب سنی توجه کنیم.

متاسفانه تحقیقات نشان می دهد که آمار طلاق طی سالها ی اخیر در کشور ما افزایش چشمگیری داشته است.به طوری که منابع رسمی اعلام می کنند که 25در صد ازدواج های تهرانی ها به طلاق منجر می شود. این در حالی است که این آمار در شهرستانها به 1/14درصد می رسد.همچنین 85درصد موارد در خواست طلاق نیز از سوی زنان ارائه شده است. گفته می شود که در شش ماهه ی اول سال 84 آمار طلاق رشد چشمگیری داشته است که این افزایش در کلان شهرهای بزرگ نظیر تهران معادل 30درصدد نشان می دهد. این در حالی است که در شش ماهه نخست سال جاری آمار ازدواج تنها 4درصد افزایش پیدا کرده است.آمار طبقاتی اجتماعی هم کمیت های مختلفی را در رابطه طلاق را نشان می دهد که معلمین 4درصد و کارمندان با 10درصد کمترین طلاق را در کشور دارند. و همچنین بررسیها نشان می دهد که علیرغم اینکه آمار طلاق شهر و روستا در مقایسه باهم اختلاف زیادی در سالهای گذشته نشان میدادند اما در سالهای اخیر به هم نزدیک تر شده، و آمار طلاق در روستاها افزایش پیدا کرده است.


منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 ساعت: 13:46 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

آموزش خانواده -مدیریت در خانواده

بازديد: 231

انواع مدیریت در خانواده :

1- مدیریت مستبدانه و یا دیکتاتوری: ویژگیها ی این خانواده عبارتند ار:

  • استفاده از تنبیه به عنوان روش تربیت.
  • تنها فرد مستبد استقلال دارد.
  • فقط او قدرت تصمیم گیری دارد.
  • در خانواده ترس و وحشت و اضطراب حاکم است.
  • در این خانواده فرزندان ظاهرا حالت تسلیم و اطاعت دارند.
  • دلیل و چرایی در این خانواده وجود ندارد.
  • فرد مستبد می خواهد به همه چیز دخالت کند. و انتظار دارد که در همه زمینه ها اعضای خانواده از او دستور بگیرند.
  • مشورت در این خانواده نیست. و دیگران به حساب نمی آیند.

2- مدیریت آزادی مطلق یا خود مختاری: منظور از مدیریت آزادی مطلق  این است که هر کس در کار دیگری دخالتی ندارد و هر فرد درخانه مطابق میل خود رفتار می کند. والدین هم فرزندان را به حال خود رها کرده اند.

 ویژگیهای اصلی این خانواده عبارتند از :

·        بی نظمی و هرج و مرج در خانواده .

·        احساس مسئولیت نداشتن نسبت به دیگران.

·        مدیریت در خانواده دچار آسیب شده است.

·        هر فرد بر اساس تمایلات خود رفتار می کند.

·        محبت، صمیمیت و احساس مسئولیت در خانواده جای خود را به بی نظمی و  بی بند و باری و خود کامگی داده است.

·        بیشترین انحرافات دختران و پسران در چنین خانواده هایی می باشد.

3- مدیریت آزاد منشانه: از روشهای مناسب و مطلوب مدیریت در خانواده است. ویژگیهای این خانواده عبارتند از:

·        در این خانواده بین اعضا مشورت صورت می گیرد. و آنها حرفهای همدیگر ار می شنوند. و تصمیمات مشترک می گیرند.

·        بر این خانواده حق سالاری حاکم است. و هر کس به اندازه خو د در اداره خانواده مشارکت می کند.

·        زن و شوهر همدیگر را دوست دارند. و برای هم ارزش قائل هستند.

·        بین اعضای خانواده احترام متقابل وجود دارد.

·        با اینکه در چنین خانواده ای مدیر پدر خانواده است، اما یک فرد مستبد نیست بلکه مشورت با همسر و فرزندان جرء برنامه های اوست. همچنین محبت و اقناع اعضای خانواده را مد نظر قرار می دهد. و هر فردی گوشه ای از کارهای خانه را انجام می دهند.

·        در این خانواده اعضا احساس امنیت می کنند.

·        فرزندان با کمک و مشورت والدین به بالندگی فکر می کنند.

·        فرزندان به قدر کافی از سوی والدین محبت می بینند.

·        استقلال فرزندان مد نظر قرار می گیرد.

·        در این خانواده گذشت، سکوت و صبر  آموخته می شود.

·        اعضای خانواده در چهار چوب به توافق رسیده خانواده رفتار می کنند.

·        در این خانواده مقدم بر احساس عقل حاکم است.

·        نوعی احساس رضایت در اعضا وجود دارد.

·        پدر و مادر نقش الگویی خود را از دست نداده اند.

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 ساعت: 13:46 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

ناکارآمدی مدیران و جلسات مدرسه

بازديد: 107

مدیران ناکار آمد

به خوبی ما میدانیم که مدیران کار آمد در سرنوشت یک مدرسه چقدر می توانند نقش داشته باشند . یک مدرسه با حضور یک مدیر با لیاقت می تواند در بسیاری از امور سر و سامان پیدا کند. و مشکلات مدرسه با وجود چنین مدیری شناسائی و حل خواهد شد.

مدیر نه تنها باید سواد مدیریت را داشته باشد بلکه استعداد آن را هم داشته باشد. تنها  تجربه در معاونت و داشتن حداقل مدرک لیسانس کافی نیست. همچنین دلیل تحقیقی وجود ندارد که متاهل ها بهتر از مجرّد ها  مدیریت می کنند (  همچنان که شورای عالی آموزش و پرورش به تصویب رسانده است که از شرایط مدیر شدن متاهل بودن است ).

شواهد و تجارب نشان می دهد که در مدارس افراد با استعداد و توانا و با هوش و خلاق کمتر مدیر می شوند و این افراد توانمند با اینکه در مدارس وجود دارند اما به علل مختلف مورد شناسایی واقع نمی شوند و ما نمی توانیم از وجود آنان استفاده کنیم. در نتیجه اکثر مدیریت ها به دست افرادی سپرده می شود که نقاط ضعف فراوانی دارند.

به نظر نویسنده انتخاب مدیر با قواعد ی که آموزش و پرورش  در نظر گرفته است اشکالات فراوانی دارد. چون بسیاری از نیروهای مستعد و با هوش که می توانند تحولی اساسی در مدارس ایجاد کنند خارج از چهار چوبهای تعریف شده هستند. در پی چنین توضیحاتی است که مسئولین مربوطه باید در  این زمینه چاره اندیشی  کنند و یکبار دیگر باید این را بدانیم که ما مسئولیت سنگینی را در جامعه به عهده داریم. و هیچ نهادی مثل آموزش و پرورش تاثیر بنیادین در سرنوشت انسانها ندارد.

امروزه در علم مدیریت و شناسایی افراد با استعداد های مدیریتی، تحول زیادی در جهان صورت گرفته است. اما گویا ما از آنها غافل هستیم.

ناکارآمدی بسیاری از مدیران باعث شده است که برخی از برنامه های آموزش و پرورش در مدارس یا اجرا نشده یا اهمیت زیادی به آنها داده نمی شود و همچنین در برخی مدارس هم برنامه های مهم و ضروری کلا راکد مانده است. که ما بخشی از این برنامه های مهم و ضروری را در این جا آورده ایم امیدواریم که مورد استفاده شما قرار بگیرد .

ناکارآمدی مدیران و جلسات مدرسه:

در مدرسه جهت رسیدن به اهداف مختلف جلسات متعددی پیش بینی شده است. مثل جلسه شورای معلمین، جلسه شورای مدرسه، جلسه انجمن و اولیا و مربیان، جلسه شورای بهداشت، جلسه شورای دانش آموزی و غیره.

 اما چند درصد مدیران پایبند چنین جلساتی هستند. چند درصد آنها به اهداف راهبردی این چنین جلسات اعتقاد دارند و چند درصد آنها مهارت استفاده از این جلسات را می دانند؟

به چه علت برخی از مدیران نسبت به برگزاری جلسات در مدرسه علاقه نشان ندهند :

از مهمترین دلایل عبارتند از:

1- اعتقاد به بی فایده بودن جلسات : گروهی از مدیران اعتقاد دارند این جلسات فایده عملی کمتری دارند ویا اصلا هیچ فایده ای ندارند..و این مسئله را به تجربه در یافته اند که جلسات ضمن زمان بر بودن و داشتن هزینه هایی نتایج مطلوبی را به دنبال ندارد.

اما سئوال این است که  چرا چنین برداشتی از جلسات بوجود آمده  چرا جلسات آنها نتایج روشن و موثری را به همراه ندارد؟

علتش آن است که این مدیران توانائی این را ندارند که بتوانند از جلسات استفاده کنند. در واقع در نتیجه گیری از جلسات مهارت ندارند و برای همین این گونه قضاوت میکنند که جلسات بی فایده است.در واقع این هم نوعی ناکار آمدی مدیر را نشان میدهد.نه بی فایده بودن جلسات را.

2- ساده انگاری اجتماع مدرسه بجای داشتن فکر سیستماتیک:

همه ی ما میدانیم که مدرسه یک اجتماع پیچیده است و در نتیجه بدون استفاده از عقل جمعی و انسجام نیروها و داشتن برنامه ریزی امکان ندارد کار کرد در واقع این مدیران نمی توانند و یا در شرایطی نیستند که آنقدر به امور مدرسه نفوذ کنند که پیچیدگی آنرا درک کنند. در نتیجه یک دید ساده دارند و فکر می کنند که خود و معاونین می توانند بخوبی مدرسه را اداره کنند. و ظاهرا معلمین هم بنابر وظیفه خود امر تدریس را انجام می دهند. پس مشکلی نیست.

3- تنبلی و بی حوصلگی: هم یکی از عوامل عدم برگزاری جلسات است که برخی از مدیران به علت زمان بر بودن و سختی برگزاری جلسات از آن طفره میروند.

این سه دلیل مهم ویا لااقل یکی از آنها موجب بی اعتقادی ویا کوتاهی مدیران در برگزاری جلسات می شود. جلساتی که می تواند ما را هر چه بیشتر به اهدافمان نزدیک سازد.

 

عواقب ناشی از عدم اعتقاد مدیران به برگزاری جلسات :

1- بهم خوردن انسجام عملکرد.

2- عدم استفاده از تدبیر و عقل جمعی.

3- عدم وقوف به تعدد مشکلات در مدرسه.

4- عدم ارزش گذاری بر کارکنان مدرسه.

5- بروز خود راًیی  و یک جانبه نگری در مدرسه.

6- عدم استفاده از توانائیهای افراد.

7- تضعیف احساس مسئولیت در افراد.

8- از دست دادن گستره دید و درک مدیر از محیط.

9- ساده انگاری اجتماع مدرسه بجای پیچیدگی آن.

10- تضعیف حس همکاری معلمین با مدیر مدرسه.

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 ساعت: 13:45 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

نا کارآمدی مدیران و ارتباط نداشتن با دانش آموزان

بازديد: 257

مدیران ناکار آمد

به خوبی ما میدانیم که مدیران کار آمد در سرنوشت یک مدرسه چقدر می توانند نقش داشته باشند . یک مدرسه با حضور یک مدیر با لیاقت می تواند در بسیاری از امور سر و سامان پیدا کند. و مشکلات مدرسه با وجود چنین مدیری شناسائی و حل خواهد شد.

مدیر نه تنها باید سواد مدیریت را داشته باشد بلکه استعداد آن را هم داشته باشد. تنها  تجربه در معاونت و داشتن حداقل مدرک لیسانس کافی نیست. همچنین دلیل تحقیقی وجود ندارد که متاهل ها بهتر از مجرّد ها  مدیریت می کنند (  همچنان که شورای عالی آموزش و پرورش به تصویب رسانده است که از شرایط مدیر شدن متاهل بودن است ).

شواهد و تجارب نشان می دهد که در مدارس افراد با استعداد و توانا و با هوش و خلاق کمتر مدیر می شوند و این افراد توانمند با اینکه در مدارس وجود دارند اما به علل مختلف مورد شناسایی واقع نمی شوند و ما نمی توانیم از وجود آنان استفاده کنیم. در نتیجه اکثر مدیریت ها به دست افرادی سپرده می شود که نقاط ضعف فراوانی دارند.

به نظر نویسنده انتخاب مدیر با قواعد ی که آموزش و پرورش  در نظر گرفته است اشکالات فراوانی دارد. چون بسیاری از نیروهای مستعد و با هوش که می توانند تحولی اساسی در مدارس ایجاد کنند خارج از چهار چوبهای تعریف شده هستند. در پی چنین توضیحاتی است که مسئولین مربوطه باید در  این زمینه چاره اندیشی  کنند و یکبار دیگر باید این را بدانیم که ما مسئولیت سنگینی را در جامعه به عهده داریم. و هیچ نهادی مثل آموزش و پرورش تاثیر بنیادین در سرنوشت انسانها ندارد.

امروزه در علم مدیریت و شناسایی افراد با استعداد های مدیریتی، تحول زیادی در جهان صورت گرفته است. اما گویا ما از آنها غافل هستیم.

ناکارآمدی بسیاری از مدیران باعث شده است که برخی از برنامه های آموزش و پرورش در مدارس یا اجرا نشده یا اهمیت زیادی به آنها داده نمی شود و همچنین در برخی مدارس هم برنامه های مهم و ضروری کلا راکد مانده است. که ما بخشی از این برنامه های مهم و ضروری را در این جا آورده ایم امیدواریم که مورد استفاده شما قرار بگیرد .

ناکارآمدی مدیران و جلسات مدرسه:

در مدرسه جهت رسیدن به اهداف مختلف جلسات متعددی پیش بینی شده است. مثل جلسه شورای معلمین، جلسه شورای مدرسه، جلسه انجمن و اولیا و مربیان، جلسه شورای بهداشت، جلسه شورای دانش آموزی و غیره.

 اما چند درصد مدیران پایبند چنین جلساتی هستند. چند درصد آنها به اهداف راهبردی این چنین جلسات اعتقاد دارند و چند درصد آنها مهارت استفاده از این جلسات را می دانند؟

به چه علت برخی از مدیران نسبت به برگزاری جلسات در مدرسه علاقه نشان ندهند :

از مهمترین دلایل عبارتند از:

1- اعتقاد به بی فایده بودن جلسات : گروهی از مدیران اعتقاد دارند این جلسات فایده عملی کمتری دارند ویا اصلا هیچ فایده ای ندارند..و این مسئله را به تجربه در یافته اند که جلسات ضمن زمان بر بودن و داشتن هزینه هایی نتایج مطلوبی را به دنبال ندارد.

اما سئوال این است که  چرا چنین برداشتی از جلسات بوجود آمده  چرا جلسات آنها نتایج روشن و موثری را به همراه ندارد؟

علتش آن است که این مدیران توانائی این را ندارند که بتوانند از جلسات استفاده کنند. در واقع در نتیجه گیری از جلسات مهارت ندارند و برای همین این گونه قضاوت میکنند که جلسات بی فایده است.در واقع این هم نوعی ناکار آمدی مدیر را نشان میدهد.نه بی فایده بودن جلسات را.

2- ساده انگاری اجتماع مدرسه بجای داشتن فکر سیستماتیک:

همه ی ما میدانیم که مدرسه یک اجتماع پیچیده است و در نتیجه بدون استفاده از عقل جمعی و انسجام نیروها و داشتن برنامه ریزی امکان ندارد کار کرد در واقع این مدیران نمی توانند و یا در شرایطی نیستند که آنقدر به امور مدرسه نفوذ کنند که پیچیدگی آنرا درک کنند. در نتیجه یک دید ساده دارند و فکر می کنند که خود و معاونین می توانند بخوبی مدرسه را اداره کنند. و ظاهرا معلمین هم بنابر وظیفه خود امر تدریس را انجام می دهند. پس مشکلی نیست.

3- تنبلی و بی حوصلگی: هم یکی از عوامل عدم برگزاری جلسات است که برخی از مدیران به علت زمان بر بودن و سختی برگزاری جلسات از آن طفره میروند.

این سه دلیل مهم ویا لااقل یکی از آنها موجب بی اعتقادی ویا کوتاهی مدیران در برگزاری جلسات می شود. جلساتی که می تواند ما را هر چه بیشتر به اهدافمان نزدیک سازد.

 

عواقب ناشی از عدم اعتقاد مدیران به برگزاری جلسات :

1- بهم خوردن انسجام عملکرد.

2- عدم استفاده از تدبیر و عقل جمعی.

3- عدم وقوف به تعدد مشکلات در مدرسه.

4- عدم ارزش گذاری بر کارکنان مدرسه.

5- بروز خود راًیی  و یک جانبه نگری در مدرسه.

6- عدم استفاده از توانائیهای افراد.

7- تضعیف احساس مسئولیت در افراد.

8- از دست دادن گستره دید و درک مدیر از محیط.

9- ساده انگاری اجتماع مدرسه بجای پیچیدگی آن.

10- تضعیف حس همکاری معلمین با مدیر مدرسه.

موفقیت در هر جمعی مستلزم این است که آن محیط را خوب بشناسیم  و از نظرات و  دیدگاههای افراد  آن محیط شناخت کافی داشته باشیم. بدون ارتباط با افراد این شناخت بدست نمی آید. چنین وضعیتی در محیط های مدرسه خصوصا در مدارس متوسطه اهمیت دو چندان دارد. چون ما در محیط های مدرسه آینده یک ملت را رقم می زنیم. برای همین ما باید ضمن داشتن وجدان کاری از مسئولیت پذیری بالایی نیز بر خور دار باشیم. در پی چنین توضیحاتی است که مسئولیت سنگین مدیران در شناخت و ارتباط با دانش آموزان مشخص می شود.  حقیقت این است که بدون ارتباط با دانش آموزان و بدون آگاهی از نظرات دیدگاهها و نگرشهای آنان از آنچه که در مدرسه می گذرد و یا باید بگذرد. امکان یک مدیریت خوب در مدرسه وجود ندارد.

در همین راستاست که مدیر مدرسه باید جلسات انجمن و اولیا را فعال کند تا بتواند با آگاهی از آنچه که مسائل از دریچه آنان نگریسته می شود، مدیریت کارآمدی را اعمال کند. ارتباط با اولیا دانش آموزان در واقع نوعی ارتباط با دانش آموزان است چون قسمتی از برداشتهای دانش آموزان در اولیا آنها تجلی پیدا کرده است. علاوه بر این ما بر فرزندان آنها  مدیریت می کنیم. و آنها برای ما مهم هستند.که بدانیم چه دیدگاهی در مورد مسائل مختلف مدرسه دارند و انتظارات آنها چگونه است. و چگونه می توانیم با همکاری آنها دانش آموزان را برای رسیدن به اهداف آموزشی و تربیتی سوق دهیم. اما بسیاری از مدیران ما به انجمن و اولیا اعتقاد کمتری دارند. و یا اگر اعتقاد دارند در این زمینه کم کاری می کنند. شاید هم مهارت لازم را برای کار کردن ندارند.

ارتباط با اولیا دانش آموزان و فعال سازی جلسات انجمن و اولیا یک واقعیت است نه قول برخی فرمالیته است و نه در صورت لزوم، فقط به درد برخی کارهای خدماتی می خورند.

آیا به نظر شما اگر ما از دیدگاهها و نگرشها و انتظارات دانش آموزان و اولیا آنها آگاهی داشته باشیم و بتوانیم از آنها در ادراه مدرسه کمک بگیریم خوب می توانیم مدیریت کنیم یا نه خود به تنهائی همه چیز را به عهده بگیریم و همه چیز را از دریچه خود بنگریم. و به جای چند دست، تنها یک دست داشته باشیم. به جای ارزش گذاری، توجهی به آنها نکنیم. به جای بسیج نیروها، تنها خود باشیم؟

مدیر از چه راههایی می تواند با دانش آموزان ارتباط داشته باشد.

راههای ارتباط مدیر با دانش آموزان:

1- سخنرانی در سر صف .

2- سخنرانی در سر کلاس.

3- فعال کردن صندوق ارتباط با مدیر مدرسه.

4- برگزاری جلسات شورای دانش آموزی.

5- ارتباط های موردی و خصوصی.

6- بر گذاری جلسات انجمن و اولیا.

7- ارتباط با اولیای دانش آموزان در جلسات آموزش خانواده.

عواقب ناشی از عدم ارتباط مدیر با دانش آموزان:

1- عدم آشنائی مدیر با نظرات و دیدگاههای دانش آموزان در مورد مسائل مدرسه.

2- عدم آشنائی مدیر با مشکلات دانش آموزان.

3- عدم آشنائی دانش آموزان با دیدگاهها و انتظارات مدیریت مدرسه.

4- تضعیف یا نبود حس همکاری دانش آموزان در رابطه با مسائل مربوط به مدرسه.

5- بروز این اعتقاد که دانش آموزان مدیر مدرسه را بی لیاقت، بی خیال، زور گو و بی عرضه می دانند.

6- عدم ارزش گذاری روی دانش آموزان و حکومت بر کسانیکه ما به آنها اهمیت نمی دهیم.

7- عدم شناخت بسیاری از مشکلات که از دید ما پنهان است.

 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 ساعت: 13:44 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,,
نظرات(0)

مدیران ناکارآمد

بازديد: 237

منظور از یکپارچه سازی نیروها، یعنی مدیر بتواند موقعیت هایی فراهم آورد(مانند برگزاری جلسات) تا نیروهای مدرسه بتوانند جهت همکاری و ایجاد فرصت های رشد، از نزدیک در مورد مسائل مختلف، از جمله نحوه تدریس، برخورد با دانش آموزان، برنامه های مورد نظر، موفقیت ها و شکست ها، طرح سوالات و غیره  از دیدگاهها، نگرشها،  برداشتها و عملکردهای هم اطلاع داشته باشند تا بتوانند ضمن درک جایگاه خود، نقش بهتری را در مدرسه ایفا کنند.

حقیقت این است که انسان اگر نتواند جایگاه اندیشه و عملکرد خود را در یک جمع درک کند و به عبارتی جایگاه او مبهم باشد نمی تواند با انگیزه و شناخت کافی انجام وظیفه نماید. یکپارچه سازی نیروها  این حسن را دارد که به انسان انگیزه  می دهد و راههای بهتر اندیشیدن و بهتر عمل کردن را به او یاد میدهد.

نیروهای مدرسه با اینکه به عنوان یک کل اهداف مشترکی را دنبال میکنند. در عین حال هر کدام وظیفه خاص خود را در مدرسه دنبال می کنند.(مانند:معلمین دینی ،فیزیک، شیمی، دفتردار، مشاوره و غیره). این وظایف خاص ممکن است این اعتقاد یا این اشتباه را در انسان به وجود بیاورد که ما بدون آگاهی از عملکرد و اندیشه دیگران به خوبی می توانیم در حوزه فعالیت خود انجام وظیفه نموده و موفق بشویم. اما این یک اشتباه مسلم است. چون ما در یک جمع مرتبط با هم فعالیت می کنیم و نا خواسته اندیشه و عملکرد دیگران در ما تاثیر می گذارد. علاوه بر آن مدرسه یک سیستم است و سیستم متوجه هدفی است که بدون هماهنگی اجزا آن ممکن نیست به اهداف خود برسد. در واقع مدرسه یک محیط منظور دار و  هوشیار و اتحاد گونه است و انحراف از این مسیر یک گمراهی بزرگ است. اما بسیاری از مدیران از این واقعیت غافل هستند و یا اعتقادی به آن ندارند. در نتیجه عوامل موجود در مدرسه هماهنگ و یکپارچه نیستند. این هماهنگی و یکپارچه سازی می تواند سطوح مختلفی داشته باشد. مثلا تمام نیروهایی که در مدسه اهداف نزدیک و شبیه به هم دارند مانند مشاور، تربیتی، کتابدار، باید کاملا هماهنگ باشند. چنین روندی نیاز به بستر سازی توسط مدیر مدرسه دارد و او باید در راس همه مسائل همراه با معاونین در جریان تمام رخدادها باشند. اما فبل از هر چیز باید مدیر با معاونین در مورد مسائل مختلف طی نشست ها و گفتگوهای متعدد در قبال همه مسائل مدرسه استراتژی مشترکی داشته باشند. تا بتوانند مدرسه را نیز برای رسیدن به اهداف مورد نظر به پیش ببرند.

 یکپارچه ساری مدرسه فرا تر از یک هماهنگی معمولی است چون ما در اینجا ضمن هماهنگی در عملکرد ها، از دیدگاهها و نگرشها و عقاید و تجارب و شکست ها و موفقیتهای طرف مقابل هم در مورد مسائل آگاهی پیدا می کنیم. و بدین گونه هر کس جایگاه خود را برای رفتن به سوی موفقیت درک می کند. و عملکرد او بهبود پیدا میکند. برای همین به نظر می رسد که برای رسیدن به این منظور باید مدیران آموزش ببینند و یا مدیرانی انتخاب شوند که در این زمینه قابلیت داشته باشند.

امروزه وضعیت غالب بر برخی از مدارس ما بیشتر تهدید و تحقیر است تا تشویق و امید و ارزش گذاری. چنین روندی می تواند در جامعه دور تسلسلی را به وجود بیاورد که برای ما بسیار نگران کننده است. چون دانش آموزان کنونی  مدارس مدیران و معلمان فردای ما هستند و آنها می توانند روند رفتارهای ما را از طریق همانند سازی و الگو برداری تقلید کرده و رفتارهای ما را نسبت به خود در آینده تکرار کنند. روحیه حاکم بر نیروهای بیشتر مدارس مایل است تا دانش آموزان ساکت، آرام و مطیع باشند. در غیر این صورت باید عواقب رفتارهای تحقیر آمیز و سر کوب را بپذیرند. این در حالی است که نسل جدید به علل مختلف انتقاد گر و آزاد منش و حساس است. به نظر می رسد که ادامه شرایط کنونی که بیشتر مبتنی بر تحقیر و سر کوب است باید با برنامه ریزی و آموزش نیروها، خصوصا مدیران استحاله پیدا کند. و گرنه ما در مدارس نیروهایی را پرورش نخواهیم داد تا بتوانند به ارزش والای خود پی برده و در آینده نسلهای رشید و با اعتماد به نفس و عزت نفس بالا تربیت کنند.

روند تحقیر و سر کوب می تواند عزت نفس گروه زیادی از دانش آموزان پایین آورد. و آنها را با مشکلات آموزشی و شخصیتی زیادی مواجه سازد. که نتیجه آن فرافکنی و سر خوردگی و خستگی و بی انگیز گی نسبت به درس و گرایش به سوی بزهکاری های اجتماعی است.

در دوره متوسطه دانش آموزان صاحب توانائیهای زیادی هستند که می توانند، خوب انتقاد کنند، نظر بدهند ،اعتراض کنند، از خود دفاع کنند، ابراز وجود کنند و غیره. حالا فرض کنید که دانش آموزان در محیط های مدارس به علت تحقیر و تهدید  نتوانند از این تواناییها خود استفاده نمایند و آنرا سر کوب کنند. به نظر شما چه وضعی پیش می آید؟ و حتما می دانیم که سر کوب این تواناییها که مدرسه اجازه ابراز وجود آنها را نمی دهد. چه سر نوشتی را برای آنها به دنبال خواهد داشت؟

 البته نباید این سوء تفاهم به وجود بیاید که ما فکر کنیم دادن آزادی عمل بیشتر به دانش آموزان در مدرسه ها وضعیت را به گونه ای آشفته می کنیم. و باعث بی نظمی و جری شدن دانش آموزان میشویم. بلکه باید این را بدانیم که ما بین دانش آموزان خاطی و دانش آموزان وظیفه شناس فرق قائل هستیم و حق برخورد با آنها را برای خود طبق مقررات و ضوابط محفوظ می داریم و دانش آموز موظف است در چهار چوب ضوابط و مقررات مدرسه حرکت نماید. اما این به این معنی نیست که دانش آموز حق نفس کشیدن را نداشته باشد.

 برای داشتن دانش آموزان با انگیزه، با نشاط و رضایت مند و روبه رشد ما نیاز داریم که در مدارس بیشتر محیطی را فراهم بیاوریم که دانش آموزان به جای تنبیه و تحقیر، تشویق و تر غیب و مورد احترام واقع شوند. همچنین باید در مسائل مختلف از نظرات و دید گاه های آنها استفاده کرد.

مسئله دیگر رسیدگی به اعتراض و انتقاد های آنهاست. به حدی که از نظر منطقی در آنها رضایت مندی به وجود بیاید. و آنها بتوانند به پاسخ سوالهای خود برسند. اما آیا این روند در مدارس ما پیگیری می شود؟ ما چگونه پاسخ اعتراضات و انتقاد های دانش آموزان را می دهیم؟ آیا اجازه نفس کشیدن را به آنها می دهیم ؟ آیا برنامه تشویق و ترغیب و امید را در آنها مد نظر داریم؟

در پی چننین توضیحاتی است که شوراهای دانش آموزی را در مدرسه جدی نمی گیریم. و انتقادهای آنها را برای خود توهین میدانیم. و اجازه اظهار نظر به آنها نمی دهیم. و مدیریت را صرفا از بالا به پائین می دانیم برای افراد پائین حق و حقوقی قائل نیستیم.

 اگر در مدارس تشویق دانش آموزان در قبال فعالیتشان وجود نداشته باشد و اگر اجازه نفس کشیدن را به آنها ندهیم و اگر آنها را تحقیر کنیم و ارزش وجود ی آنها را فراموش کنیم. و سدی میان خود و دانش آموزان بکشیم. آن موقع دانش آموزان حق دارند بی انگیزه، خمود و بی شخصیت باشد.

امید است که ما دیدگاهها و نگرشهای خود را در این رابطه تغییر دهیم و محیطی را فراهم آوریم که درآن همه دانش آموزان به حق و حقوق خود برسند.

 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 ساعت: 13:41 منتشر شده است
برچسب ها : ,,
نظرات(0)

معلمان و تعطیلات تابستانی

بازديد: 611

معلمان هر سال از اواخر خرداد تا اواخر شهریور ماه تعطیلات تابستانی خود را می گذارانند. شاید گروهی از مردم که شغل آنها معلمی نیست این مسئله را برای معلمان یک امتیاز بزرگی بحساب بیاورند. و فکر کنند معلمان راحت هستند و در سه ماه تابستان در خوش گذرانی بسر می برند. اما اگر آنها وضعیت معلمان را در سه ماه تابستان حالت کسی تصور بکنند که مجبور است که بیشتر اوقات خود را در خانه بماند، (آنهم در محیط های شهری و در فضای شلوغ و آلوده و گرم)و سرخورده و خسته بشود، دیگر این قضاوت را نخواهند کرد. و نگرش خود را تغییر خواهند داد.

شاید گفته شود که خوب چرا باید خانه بمانند به مسافرت بروند؟ در جواب باید گفت که مسافرت هم مقدمات و شرایطی را می طلبد که بیشتر معلمان آنرا ندارند. تازه مگر می شود تمام دو و سه ماه را در مسافرت بسر ببرند. مگر معلمان چقدر امکانات مادی برای آن دارند. آنهم در تابستانی که بیشتر شهرهای ایران از گرما بیداد می کنند.

شاید هم گفته شود که شغلی را دست و پا کنند. و کار کنند؟ در جواب باید گفت که خوب برخی معلمان این کار می کنند. گروهی کشاورزی، گروهی فروشندگی،گروهی رانندگی و غیره. اما تعداد زیادی از معلمان شرایط کار کردن را ندارند. یا نمی توانند کار کنند. و یا توانایی سرمایه گزاری برای کار کردن را ندارند. پس این افراد چکار میتوانند بکنند. ممکن است بفرمائید که خوب مطالعه و تحقیق کنند. اما به نظر شما چه تعدادی از آنها برای آن انگیزه دارند؟و جایگاه مطالعه و تحقیق چقدر در جامعه ما از جایگاه رفیع بر خوددار است. تا معلمان را به آن سو بکشاند؟

در پی چنین توضیحاتی است که می بینیم که تعداد زیادی از معلمان در تابستان ها واقعاً در گذراندن تعطیلات خود مشکل دارند. برای همین این تعداد از معلمان باید به یک نحوی تعطیلات تابستانی خود را سپری کنند شرایط مشغولیت که برای آنها نیست،دولت هم برای آنها برنامه ریزی نکرده است. پس برخی مجبورند شرایط سخت تعطیلات تابستانی به جان بخرند و در خانه خسته و سر خورده شوند. و دچار مشکلات روحی و روانی شوند. برخی آنقدر آسیب می بینند که قدرت روحی و روانی را برای معلم بودن از دست بدهند. مسئولین مدیریتی آموزش و پرورش هم ظاهرا نمی توانند  که حالت این گروه از معلمین را درک کنند چون آنها سه ماه تعطیلی تابستان را ندارند. و به اندازه کافی هم مشغول هستند که از این گروه بی خبر باشند.

به نظر می رسد که برای تعطیلات تابستانی معلمان جهت جلو گیری آسیب دیدن آنها باید مسئولین برنامه ریزی جامعی داشته باشند. که آنها بتوانند در تابستان در حوزه های مختلف کار کنند. مثلا بتوانند به مسافرت بروند، کلاسهای آموزش ضمن خدمت ببینند. و یا به مطالعه و تحقیق بپردازند و یا در همایش ها و سمینارها، برای ارتقای آگاهی شان شرکت کنند. همچنین ما می توانیم بستر های مختلف دیگری را آماده کنیم و اجازه ندهیم معلمین به انحاء مختلف آسیب ببینند. اقدامات صورت گرفته در این زمینه هم از طرف مسئولین هنوز ناچیز است. و همچنین ما نباید فکر کنیم که تنها معلمینی آسیب می بینند که بیکار و علاف هستند بلکه آنهاییکه در شغلهای دیگر ی غیر از شغل معلمی هم مشغول هستند نوعی آسیب می بینند چون نقش معلم بودن آنها تضعیف می شود. معلم باید معلم باقی بماند. و مشغولیت او باید با شغل او سنخیت داشته باشد. اما افسوس که بسیاری از مشکلات کلیدی هنوز حل نشده است. فریاد های تعداد زیادی از معلمین هم به جایی نرسیده است.

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 ساعت: 13:40 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(1)

بزرگترها ، کودکان و تکالیف مدرسه

بازديد: 103

تکالیف مدرسه و نکاتی مهم برای والدین. 
کمک بیش از حد به کودک باعث می شود که او برای همیشه از گفتن این جمله که :" من این کار را کرده ام " محروم شود و فقط به جای آن بگوید : " مادر آن را برای من انجام داد." بهبود شیوه درس خواندن، در این مقاله مورد بررسی قرار گرفته است.

ممکن است در بسیاری از خانواده ها زمان انجام دادن تکالیف، هم برای فرزندان و هم برای اولیا ، پر از اضطراب و نگرانی باشد. تحقیقات به وضوح نشان می دهد که انجام دادن تکالیف نه تنها در یادگیری فرزندان مؤثر است،  بلکه مهارت هایی را که آن ها برای موفقیت در مدرسه و زندگی لازم دارند، بالا می برد. مهارت هایی مانند سازمان دهی امور، حل مشکلات، تمرکز حافظه، تنظیم هدف و پشتکار در کارها، از این ج
کمک بیش از حد به کودک باعث می شود که او برای همیشه از گفتن این جمله که :" من این کار را کرده ام " محروم شود و فقط به جای آن بگوید : " مادر آن را برای من انجام داد." بهبود شیوه درس خواندن، در این مقاله مورد بررسی قرار گرفته است. 
چند راهنمایی برای موفقیت کودکان در زمینه انجام دادن تکالیف
نقش خود را در مقام یک کمک کننده و نه یک شخص فعال و انجام دهنده تکالیف تشخیص دهید. گاهی اوقات ممکن است برای جستجوی راههایی جهت موفقیت فرزندانمان ، زحمت زیادی متحمل شویم و به او کمک اضافی برسانیم. اما باید مطمئن بشویم که خود او کارش را انجام می دهد. زیرا یکی از عوامل رشد اعتماد به نفس این است که در یابیم کاری را که باعث سربلندی ما می شود، انجام داده ایم. کمک بیش از حد به کودک باعث می شود که او برای همیشه از گفتن این جمله که : " من این کار را کرده ام " محروم شود و  به جای آن فقط بگوید: " مادر آن را برای من انجام داد."
• به سعی و تلاش کودک خود اهمیت بدهید و فقط نتیجه نهایی را در نظر نگیرید. کودکان باید اهمیت سخت کوشی را یاد بگیرند. انجام دادن تکالیف این فرصت را برای شما فراهم می آورد که پشتکار او را برای انجام دادن کارهایش تقویت کنید. چند شعار سازنده نظیر " تسلیم نشو" یا " تا وقتی که موفق نشده ای ، آرام نگیر" یا " ما، در خانواده ، کاری را که شروع کرده ایم به پایان می رسانیم" را در خانواده خود ملاک قرار دهید. ویژگی مهم برای انجام دادن تکالیف، القای پشتکار به کودکان است. و تنها کاری که باعث می شود آن ها کوشش را با ارزش بشمارند ، تأکید پیوسته ما بر این گفته نیست که :" مهم این است که فقط شروع کنی ؛ بلکه باید کارت را به پایان برسانی."
• تأکید کنید که انجام دادن تکالیف ، وظیفه اوست و نه شما. در برابر این وسوسه که در کنار او بنشینید و تکالیف را با هم انجام دهید، مقاومت کنید و فقط زمانی که واقعاً نیاز داشت، یاری اش دهید. اگر کودک شما مشکلاتی دارد، به او کمک کنید تا از طریق مسأله های ساده ای که طراحی می کنید، متوجه مشکل خود بشود. سپس کار را مرحله به مرحله پیش ببرید و سعی و تلاش او را برای انجام دادن آن ها زیر نظر بگیرید. از او بخواهید تکالیف کامل شده خود را در پایان هر قسمت به شما نشان دهد. این نیز راهی است تا مطمئن شوید که فرزندتان دستور العمل ها را به طور صحیح انجام میدهد یا هنوز حتی در جزئیات به شما متکی است. 
• تکالیف را به قسمت های کوچک تقسیم کنید. قسمت بندی تکالیف به ابعاد کوچک معمولاً برای کودکانی که در پی گیری کارها کم حوصله اند یا برای توجه به مطالب تمرکز کمی دارند یا برای انجام دادن درست کارها زیادی نگران اند، مؤثر است. به کودک خود بگویید قسمتی از کار را در زمان معین انجام دهد و در پایان هر قسمت، استراحت کوتاهی بکند. همچنین می توانید حجم قسمت ها را بیشتر کنید تا اعتماد به نفس کودکتان بیشتر شود. 
• برنامه ای با موافقت یک دیگر تنظیم کنید و ساعات انجام دادن تکالیف را در آن مشخص سازید و حتماً به آن عمل کنید. حتی بهتر است این برنامه را در جای قابل مشاهده ای نصب و باهم امضا کنید. بسیاری از کودکان پس از بازگشت از مدرسه احتیاج به استراحت دارند. برخی دیگر دوست دارند بلافاصله مشغول کار شوند. بهترین زمان را برای انجام دادن تکالیف فرزندتان پیدا و بکوشید آن را تقویت کنید. کشیدن یک صفحه ساعت، که زمان انجام دادن تکالیف را نشان می دهد، برای کودکان کوچک تر بسیار مفید است. 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 ساعت: 13:39 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

رابطه مغز انسان با ایمان به خدا

بازديد: 229

با پایان یافتن سلسله پیامبران، عصر معجزات هم به سر رسید، و تنها معجزه جاویدان الهی عقل خلاق بشر است

یک تیم علمی در دانشگاه کالیفورنیا در امریکا موفق شد، منطقه ویژه ایمان به خدا را در مغز انسان کشف کند، باعتقاد این گروه این منطقه را می توان مسئول انگیزه باورهای دینی در بشر دانست

این گروه پس از آن به این اکتشاف دست یافتند که بر روی افرادی که به بیماری صرع مبتلا بودند تحقیقاتی را انجام دادند، این افراد کسانی بودند که به انجام تمرینهای عمیق روحی شهرت داشتند.

آنها برای انجام این تحقیقات از دستگاهی بنام Electro-Encephalogram  بهره جستند، این دستگاه کوچک بر روی پوست سر نصب می شود و فعالیت مغز را به صورت نموداری بنام « نمودار الکتریکی مغز» ثبت می کند، آنان ملاحظه کردند که شبکه ای ای از اعصاب پیشین مغز هنگام تفکر عمیق در خلقت خداوند بار الکتریکی پیدا می کند.

این تیم نتایج تحقیقات خود را در یک کنفرانس علمی در فیلادلفیای امریکا ارائه دادند در این تحقیقات آمده بود:«احتمال دارد در مغز سیستم عصبی مربوط به دین وجود داشته باشد». باعتقاد آنها اگر نتائج تحقیقاتشان درست باشد و منطقه ایمان به خدا واقعاً در مغز وجود داشته باشد، این بدان معناست که احتمالاً ملحدان و بی دینان شبکه عصبی الکتریکی متفاوتی دارند!!!!

در این باره هم واکنشهای ضد و نقیضی از طرف دانشمندان و پژوهشگران مطرح شد، برخی از آنان این اکتشاف را دلیلی بر قدرت خداوند دانستند که چگونه دستگاه عصبی و مغز بشر را طراحی کرده است، در حالی که عده ی دیگر زنگهای خطر را به صدا در آوردند، و هشدار دادند که به فرض درستی نتایج این تحقیقات، بطور حتم بار الکتریکی این منطقه تحت کنترل و سیطره انسان بوده است، به عبارت دیگر این ما هستیم که اراده می کنیم در باره خدا فکر کنیم و این ما هستیم که عملکرد خود را انتخاب می کنیم، پس ما مسئول باورهای دینی مان هستیم.

این گروه همچنین هشدار دادند که اگردر این زمینه از الآن اقدامات پیشگیرانه انجام نگیرد، بیم آن می رود که دیکر نتوان هیچ ملحدی را سرزنش کرد چون در آنصورت با خونسردی تمام به شما خواهد گفت:«مرا سرزنش نکن! اعتقاد من ناشی از فعالیت عصبی مغزم است و من هیچ نقشی در آن ندارم!!» علتش هم این است که انسانها همیشه بجای محکوم کردن خود در پی توجیه کارهای ناشایست خود هستند، در واقع با این کشف ملحدان گمشده خود را پیدا کرده اند.

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 ساعت: 13:37 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,,,
نظرات(0)

تربیت کـودک از تولـد تا نوجوانــی

بازديد: 139

تربیت بچه ها وظیفه ای برای والدین است و همه آنها می خواهند به خوبی از عهده این کار برآیند. یکی از بزرگترین نگرانی های والدین این است که فکر می کنند فرزندشان دارد بد بار می آید، چون اصلاً به حرف آنها گوش نمی کند و هر کاری خودش دوست دارد انجام می دهد. در واقع این سئوال مشترک بیشتر والدین است که می خواهند بدانند: اگر من به فرزندم اجازه بدهم که هرکاری خواست انجام بدهد، بد تربیت می شود؟ و اغلب دوستان و خویشاوندان شما جواب می دهند: اگر هر وقت کودک شما گریه می کند، به سراغ او بروید، قطعاً بی ادب خواهد شد! اما تربیت غلط واقعاً به چه معناست؟ بیشتر مردم عقیده دارند بچه هایی که خودخواه، بی ملاحظه، سهل انگار هستند و هر لحظه درخواست جدیدی دارند، بچه های بی ادبی هستند.

در اینجا می خواهیم به این موارد اشاره کنیم که چطور فرزندانمان را تشویق کنیم به جای این که خودخواه باشند، اعتمادبه نفس داشته باشند؛ به جای اینکه همیشه ما آنها را تحت کنترل قرار دهیم، با ما همکاری کنند و به جای این که همیشه چیزی از ما بخواهند، کمی ملاحظه کار باشند. بیشتر مردم عقیده دارند توجه نشان دادن سریع به کودکی که گریه می کند، او را به گریه بیشتر تشویق می کند، در واقع این یک باور قدیمی است. البته گریه کودکان همیشه دلیل خاصی دارد.کودکان نمی توانند وقتی گرسنه می شوند خودشان غذا بخورند و یا وقتی درد دارند خود را آرام سازند، آنها به کمک والدین خود نیازمندند؛  بنابراین با گریه کردن به آنها اعلام می دارند که به کمکشان نیاز دارند. شما نمی توانید گریه کردن کودکان را عاملی برای بد بارآمدن آنها بدانید، بلکه  توجه سریع نشان دادن به کودکان به آنها احساس آرامش می دهد.

گاهی والدین فکر می کنند فرزندان آنها رفتار غیرطبیعی و نامناسبی دارند، درحالی که رفتار کودکان با توجه به سن آنها باید مدنظر قرار گیرد، برای مثال رفتار کودک که اسباب بازیهایش را به اطـــراف پرت می کند، غیرطبیعی نیست. این کار ممکن است ما را عصبانی کند و برای ما خوشایند نباشد، اما بدان معنی نیست که کودک بی ادب شده است. برای کودک در فاصله سنی 14 تا 20 ماهگی تنها نه گفتن و یا سر او فریاد کشیدن کافی نیست.

بدین گونه ارتباطی میان شما و او ایجاد نمی شود. گاه نه گفتن شما باید با نگاه خشمگینانه یا چهره عصبانی همراه باشد. در واقع ارتباط غیرکلامی بسیار مهم است. بسیاری از مشکلات از ناحیه کودکانی ایجاد می شود که نمی دانند چه رفتاری مناسب است. پدرومادر محدودیت های آنها را کاملاً مشخص نمی کنند و یا قواعد و مقررات را آن طور که باید به کودک انتقال نمی دهند و یا به صورت ناخودآگاه چنان محدودیت های زیادی قائل می شوند که کودک می بیند بخش اعظم رفتارش مورد سرزنش قرار دارد و در این شرایط بسیار طبیعی است که ناراحت شود.

شما هر اندازه فرزندتان را دوست داشته باشید، گه گاه عصبانی می شوید و خونسردی خود را از دست می دهید. در واقع کودکان در عصبانی کردن پدرومادر خود استادند، ولی شما نباید آرامش خود را ازدست بدهید و زود از کوره دربروید، بلکه باید با رفتاری صحیح کودک را به انجام کارهای درست ترغیب سازید.

آمــــوختن نظــم و تــــرتیب اولیــــه

بدون تردید بـــزرگترین مشکل والدین با کودکان نوپا، وادار کردن آنها به همکاری و تشریک مساعی است. وقتی کودکان شیطنت می کنند، شما چه کار می کنید و چگونه به آنها می گویید که نباید بچه های کوچکتر را کتک بزنند. بچه ها باید بتوانند حدو حدود خود را تشخیص بدهند و بدانند که محدودیت هایی در کار است و نباید سر دیگران داد بکشند، به آنها ناسزا بگویند و هــر کاری بخواهند انجام دهند. شما برای این که در این راه کودک خود را کمک کنید نباید حتماً با داد و بیداد، خشـــونت و یا کتک او را ادب کنید؛ بلکه معنای واقعـــی ادب کردن ، آمــــوختن و درس دادن است؛ یعنی این که به فـــرزند خود بیاموزید راه بهتری انتخاب کند.

ایجـــاد اعتمــــاد

تربیت کودک از روز تولد او شروع می شود. رابطه عاطفی و سرشار از عشق و محبت با کودک است که به ما امکان می دهد او را در جهترفتار معقول هدایت کنیم. شما وقتی نیازهای اولیه کودکان رابرآورده می سازید، اعتماد و اطمینانی برای آنان ایجاد می کنید؛ رابطه ای مبتنی بر اعتماد و اطمینان که کودک را به این نتیجه می رساند که شما صلاح او را می خواهید. در واقع پدرومادر به سه طریق می توانند به فرزندان خود آموزش دهند:

۱پــرت کردن حواس کــودک

شما می توانید حواس کودک را از کاری که می کند پرت کنید. مثلاً اگر او ابراز ناراحتی می کند، می توانید او را در آغوش بکشید و از اتاق بیرون ببرید و یا می توانید به اویک اسباب بازی بدهید. بچه ها خیلی زود فراموش می کنند که چه می کردند و خیلی زود به شادی دوباره می رسند. به این صورت شما می توانید با پرت کردن حواس کودک، مانع رفتار قبلی او شوید.

۲هدایت دوبـاره :

برای پرت کردن حواس کودکان نوپا از این روش استفاده کنید.از آنجا که کودک هنوز از توان و مهارت کلامی مطلوب برخوردارنیست، باید آنها را هدایت کنید. البته نه این که آنها را متوقف سازید، بلکه در جهت کار آنها حرکت کنید. مثلاً فرض کنید کودک شما دستش را به سمت ظرف شیرینی دراز می کند و جیغ می کشد. اگر شما نمی خواهید به او شیرینی بدهید، می توانید خوردنی دیگری به او بدهید که از آن استقبال کند. با این رفتار شما در واقع به او می گویید: می دانم که گرسنه ای، می توانم کمکت کنم، اما نمی توانم دقیقاً آن چیزی را که می خواهی به تو بدهم .

۳گفتگــوی آمـــوزنده :

از دوران طفولیت تا زمانی که کودک به مدرسه می رود، مهارت های فکری و جسمانی او افزایش می یابد و زمانی فرا می رسد که کودکان دقیقاً می دانند چه می خواهند و حاضر نیستند که به راحتی از خواسته هایشان بگذرند. ما باید به آنها بیاموزیم چگونه از چیزی که به نفعشان نیست، دست بکشند و رفتارشان را تغییر دهند و نظم و انضباط را نیز رعایت کنند. هنگام طفولیت، وقتی فرزندمان گریه می کند، بلافاصله بغلش می کنیم و خواسته هایش را برآورده می سازیم، اما وقتی کودکان بزرگتر می شوند، باید به آنها یاد بدهیم که رفتارشان را کنترل کنند.

لحـــــن قاطــع امــــا با محبـت

شما باید به فرزند خود کمک کنید تا خواسته ها و نیازهایش را بشناسد و به گونه ای صحیح خواسته های خود را برآورده سازد. آموختن انضباط برای راحتی پدرومادرو یا حفظ آرامش نیست، هرچند به این امر نیز کمک می کند. هدف این است، که مهارت های فرزندتان را افزایش دهید.

اصــلاح اشتباهـــات

اشتباه کردن بخشی از زندگی است و شما یکی از بزرگترین کمک هایی که می توانید به فرزندتان بکنید، این است که به او بگویید می تواند اشتباه کند و اشکالی ندارد، به شرط آنکه در مقام اصلاح اشتباهش برآید.

به رفتار خـــودتان تــوجه کنیـد

گاهی اوقات لازم است ابتدا مشکلی را که در وجود خودمان است، برطرف کنیم.اگر ما برای حل مشکل فرزندمان او را کتک می زنیم، نمی توانیم از او انتظار داشته باشیم که برای رسیدن به خواسته خود سایر بچه ها را کتک نزند!

توجه کم مــی تواند باعث بـــدرفتاری در کودکــان شــــود

این درست است که بچه ها گاهی رفتار بسیار ناخوشایندی دارند، زیرا آنها هنوز مهارت های خود را توسعه نداده اند، و نمی توانند ارتباط درستی با بزرگترها برقرار کنند، ولی در این خصوص ممکن است خود والدین نیز مقصر باشند، بدین صورت که بی توجهی والدین به فرزندان خود، گاه سبب بروز رفتار نادرست کودکان است. کودکانی که والدین شان به آنها توجه کافی ندارند، سعی می کنند با بدرفتاری، توجه والدین را به خود جلب کنند.

برای مثال، جیغ و داد راه می اندازند، اشیا را به اطراف پرت می کنند و… این رفتار ممکن است برای والدین قابل قبول نباشد، زیرا کودکان می خواهند توجه آنها را به خود جلب کنند، حتی اگر این جلب توجه به قیمت ایجاد عصبانیت برای والدینشان باشد. در واقع، حتی اگر والدین با کودکان خود با عصبانیت نیز رفتار کنند، بهتر از آن است که هیچ توجهی به آنان نداشته باشند. اگر شما در باره نحوه تربیت کودک خود نگران هستید، می توانید به سوالات زیر پاسخ دهید:

۱ـ آیا شما تا به حال به کودک خود گفته اید که دقیقاَ چه کارهایی را باید انجام دهد و چه کارهایی را نباید انجام دهد؟

۲ـ آیا وقتی فرزندتان کار خوبی انجام می دهد او را تشویق می کنید؟

۳ـ آیا وقت کافی به کودک خود اختصاص می دهید؟

والدینی که بیشتر به رفتار بد فرزندان خود توجه می کنند، باید سعی کنند که رفتار خوب آنان را نیز در نظر بگیرند و آنها را تشویق کنند، برای مثال وقتی فرزندتان به خواندن کتاب توجه نشان می دهد، او را تحسین کنید و به او بگویید: آفرین! چقدر خوب است. که از این کتاب خوشت آمده یا اینکه وقتی کودک از عهده کاری به خوبی برمی آید، بگویید: تو پشتکار خوبی داری و یا وقتی اسباب بازی هایش را مرتب می کند او را تشویق کنید.

توجه زیاد نتیجه منفــــی دارد

بعضی اوقات رفتار غلط کودکان در نتیجه توجه زیاد والدین به آنهاست. برای مثال، کودکان در سنین پیش دبستانی خودشان می توانند لباس هایشان را عوض کنند، موهایشان را شانه بزنند و یا اسباب بازی های خود را مرتب کنند. انجام این کارها باعث رشد استقلال در کودکان می شود و بدین ترتیب آنها احساس می کنند که می توانند از عهده انجام وظایف خود برآیند. در واقع، والدینی که بیش از حد در انجام کارهای فرزندانشان به آنها کمک می کنند، مانع پرورش حس استقلال کودک می شوند و بدین ترتیب فرزندان نیز یاد می گیرند که هر روز درخواست تازه ای از والدین خود داشته باشند، درحالی که والدین آگاه به فرزندانشان یاد می دهند که انجام وظایف شان را به عهده بگیرند.

اختیار دادن بیش از حد به کودک می تواند باعث بدرفتاری او شود.

برخی از والدین به کودک اجازه می دهند هرکاری می خواهد انجام دهد، به این علت که:

گاهی والدین برای جلوگیری از دعوا و نزاع اینگونه رفتار می کنند،عده ای هم عقیده دارند فرزندانشان به هیچوجه نباید ناراحت شوند،زیرا گمان میکنند که کودکان ناراحت به معنای والدین ناآگاه هستند و عده ای دیگر نیز از این واهمه دارند که اگر فرزندان خود را بیازارند،آنها دیگر علاقه ای به والدین خود نخواهندداشت؛درحالیکه کودکان بوجود محدودیت وقانونمندی در امور نیاز دارند.

والدین خـوب نحـــــوه رفتار صحیح با کـودک را می دانند

والدین آگاه می دانند در هر سنی باید چه توقعی از فرزند خود داشته باشند، تا چه اندازه در انجام کارها به او کمک کنند، چطور به او توجه کنند، چگونه رفتار قانونمند را به او بیاموزند و تا چه میزان برای او ،محدودیت قائل شوند. ممکن است شما در انجام این امور دچار خطاشوید، ولی آنچه مهم است این است که به اشتباه خود پی ببرید و درصدد اصلاح آن برآیید.شما باید نسبت به فرزند خود صبور باشید،در واقع با رعایت این نکات شما به کودک خود کمک می کنید تا فردی خوش خلق، مسئول و مستقل بار بیاید.

والدین قاطـــــع

والدین قاطع و سخت گیر اغلب کـــودکانی انعطاف پذیر دارند، زیرا رفتار این گونه والدین، با وجود خشونت، قابل پیش بینی است؛ بنابراین فرزندانشان دقیقاً می دانند که باید از چه قوانینی پیروی کنند و چگـــونه خود را با رفتار آنها تطبیق دهند تا دچار دردسر نشوند، در نتیجه این دسته از کودکان به ندرت تنبیه می شـــوند، به علاوه آنها می دانند که برای والدین شان مهـــم هستند و پدر و مادر به آنها عشق مـــی ورزند، چون آنها این نکته را به فـــرزندانشان نشان مــی دهند. در نتیجه در کنار قـــوانین خشک، محبت بی قید و شرط هم وجود دارد.

 

 

والـدیـن مستـبــــــــد

والدین مستبد تقریبا همیشه در برخورد با فرزندان خودعصبانی هستند.خیلی اوقات عصبانیت آنها هیچ ربطی به رفتار کودکان ندارد و اغلب تنشهای خود را با تنبیه و تحقیر فرزندانشان آرام میسازند. تحقیر و تنبیه بیش از اندازه والدین بر بعضی کودکان تاثیر مخربی دارد و باعث می شود تا آنها ناخودآگاه در آینده همان گونه که به آنان نسبت داده شده است، افرادی شرور و خرابکار شوند. پایه روابط در این خانواده ها براساس اعمال زور و ترس بنا شده است. کودکان فقط باید همان کاری را انجام دهند که به آنها گفته می شود و در غیر این صورت، احتمالاً تنبیه بدنی می شوند.

والدیـن سهل گیـــــــــــــر

والدین سهل گیر بسیار فراوان اند. این نوع والدین به کودک خود اجازه می دهند هر کاری دوست دارد، انجام دهد و در واقع فکر می کنند با این کار می توانند محبت و علاقه خود را به او نشان دهند، درحالی که یکی از موارد مهم در تربیت کودکان این است که آنها با محدودیت ها و قوانین آشنا شوند و پدرومادر نخستین افرادی هستند که باید این قوانین را به فرزندان خود آموزش دهند. کودکان باید یاد بگیرند که اجازه ندارند هر کاری را بخواهند انجام دهند و در واقع آموزش این موارد به کودک از علاقه ما به او چیزی نمی کاهد.

قـبـــــول مسئــولیت

برای آن که کودک کم کم احساس مسئولیت کند، بهتر است در کارهای خانه از او کمک بخواهید، به این ترتیب او یاد می گیرد که به عنوان عضوی از خانواده باید کارهایی انجام دهد و مسئولیت بسیاری از امور را برعهده گیرد. افرادی که در کودکی و نوجوانی کارهای خانه را با رضایت کامل و به خوبی انجام می دهند، در بزرگسالی نیز می توانند به خوبی از عهده مسئولیت های خودبرآیند.

شما می توانید از 18 ماهگی تا 2 سالگی وظایف سبکی را به عهده فرزند خود قرار دهید و به او آموزش دهید چگونه کارهای شخصی خود را انجام دهد. مثلاً در 3 سالگی می تواند همیشه در چیدن میز به شما کمک کند. سعی کنید به تدریج مسئولیت های او را اضافه کنید و در موقع لزوم به او خاطر نشان سازید که باید چه کار کند و اگر درست کارش را انجام دهد تشویقش کنید.

کــــــــــــلام آخـــــــــــــــــــــــر

شما باید علاوه بر آن که کودکان خود را ملزم به رعایت قوانین و مقررات می کنید به آنها آزادی عمل دهید تا عزت نفس بیابند و بتوانند خود را باور کنند. بدین ترتیب کودکان می توانند جنبه های منحصر به فرد خود را درک کنند و به امکانات بالقوه خود برسند. کودکان باید اجازه داشته باشند اشتباه کنند، اما در مقام اصلاح خود برآیند و از اشتباهاتشان درس بگیرند تا به موفقیت بیشتری برسند. شما باید بتوانید بهترین مربی برای فرزندان خود باشید، زیرا آنها به والدینی احتیاج دارند که بیشترین تلاش خود را می کنند و مسئولیت اشتباهاتشان را نیز می پذیرند.


منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 ساعت: 8:56 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

اولویت آموزش و پرورش و ارزش معلمان

بازديد: 179

 جامعه چه تصوری از آموزش و پرورش دارد؟

راستی اهمیت آموزش و پرورش تا کجاست؟

 ساختار این نهاد را چه کسانی بوجود آورده اند؟

 آیا بدون در نظر گرفتن دانش آموزان و معلمین تصور این نهاد میسر است؟

زمانیکه ما چشم خود را باز می کنیم و به اطراف نگاه میکنیم آثار تمدن و تکامل بشر را در همه جا می بینیم مثل ساختمانهای گوناگون، ماشینها، کارخانه ها، خیابانها، باجه های تلفن، گوشهای همراه، مغازه های گوناگون، انواع ترنها، قطارها، متروها، هواپیماها، ووو. همه این ها مرهون کار و زحمت معلم است.

وقتی صبح از خواب بیدار میشوید و احساس کسالت و بیماری می کنید ممکن است به پزشک مراجعه کنید. آیا تا حال به چهره پزشکی نگاه کرده اید؟ و آیا به تعلیم دهندگان او فکر کرده اید؟

شاید هم به کارخانه ای بروید و از گستردگی و پیچید گی آن تعجب کنید. و کارگرانی را ببینید که در آ نجا کار میکنند واز این راه ارتزاق می کنند. وشاید هم مهندسی را ببینید که پشت دستگاه های پیچیده ای ایستاده اند و آن را مدیریت میکنند. در آن صورت باید بدانید دست معلم در این جا هم در کار بوده است.

 شاید هم در کنار خیابانی ایستاده باشید اتومبیل مدرنی را ببینید که با سرعت در حال حرکت است تعجب کنید. آیا تا حال به سازندگان و طراحان آن توجه کرده اید؟ آیا می دانید چه کسانی طراحان و سازندگان آنرا تربیت کرده اند.

به کودک خردسال خود که تازه به مدرسه رفته است در کنار معلم اش نگاه کنید فکر می کنید چه می بینید؟ کسی را میبینید که باید به کودک شما به سختی خواندن و نوشتن را یاد بدهد. نعمتی که خداوند به آن در قرآن کریم قسم خورده است. آیا کودک شما بدون خواندن و نوشتن فرد بزرگی خواهد شد تا در آینده به آن ببالید.آیا او بدون معلم می تواند دکتر، خلبان، مهندس، استاد و غیره شود؟

آیا شما لجاجت و یک دندگی فرزند خود را دیده اید؟ .آیا می دانید که آنها چقدر پر انرژی ی و اعصاب خرد کن هستند؟ و آیا می دانید که آنها چگونه تمایل به مسخره کردن دیگران از جمله معلم خود دارند؟ و آیا می دانید آنها به خاطر شیطنت و شوخی ممکن است معلمی را کلافه کنند؟ به نظر شما رفتار با این گونه افراد بازی گوش کار آسانی است؟ آنهم نه با یک یا دو نفر بلکه یک کلاس بیست یا سی نفره،  کلاسی که هر کس منحصر به فرد است و معجونی از افراد با چشمان شیطنت آمیز به معلم نگاه می کنند. چه کسی جز معلم مسئولیت آنها را به عهده دارد؟  

از اینکه فرزند شما رئیس یک شرکت بزرگ شده است افتخار می کنید؟ کمی به گذشته او فکر کنید. به افرادی که در شرکت خدمت می کنند هم نظری بیفکنید؟ ببینید دستهای پنهان معلم را میبیند؟ آن موقع متواضع خواهید شد.

ببینید ماهواره ها را چگونه می توان در مدار زمین قرار داد. و ببینید چگونه با هواپیما میتوان به راحتی به هر کجا دنیا سفر کرد. آیا ممکن است همه اینها خودبخود به وجود آمده است و آموزنده رسمی نداشته باشد؟ اما نه، میدانیم که این مسئولیت سنگین برعهده گروهی از معلمان نخبه گذاشته شده است.

   امروزه فرزندان ما سالهای زیادی را در مدارس در کنار معلمان سپری می کنند معلمان هستی بخش فرزندان ما هستند آنان به فرزندان ما دلسوزی می کنند بدون این که منافعی از این کار داشته باشند. وقتی فرزند ما نمره بیست می گیرد معلم خوشحالی می کند. راستی چرا باید معلم خوشحال شود آیا این به این معنا نیست که معلم انسان را دوست دارد و به آن عشق می ورزید. معلم بدون اینکه پدر یا مادر فرزند ما باشد بخاطر او عصبانی می شود حرص و جوش می خورد و ناراحت می شود شاید هم به خاطر همین او را از کلاس اخراج می کند.یا تنبیه کند.

اگر اینقدر مقام یک معلم مهم و برتر است. پس اگر ما نتوانیم معلمان قوی تربیت کنیم به نظر شما چه وضعی پیش میآید؟

در این رابطه دو جامعه را مثال می زنیم:

دو جامعه  و را در نظر بگیرید. در جامعه  A معلم مورد احترام است ( البته نه احترام شعاری) ارزش او را تا آنجا بالا برده اند که کسی به پای او نمی رسد. مشکلات او را چنان بررسی کرده اند که رضایت او بدست آمده است. چنان فکرش آسوده شده است که به مطالعه و تفکر می پردازد. دیگر او مستاجر دانش آموز خود نیست. به معلم بودنش بسنده کرده است و چند شیفته کار نمی کند. و مسافر کشی دانش آموزان خود نیست. خود او و خانواده اش مورد احترام و حمایت است.ووو.

  اما در جامعه B وضعیت به گونه ی دیگر است. مدیران خنگ مسئولیت ها را به عهده گرفته اند و بر انسانهای ذاتاً شریف مدیریت می کنند و این باعث نابسامانی وضعیت انسانهای شریف و نا بسامانی وضعیت خودشان شده است اما باز هم مسئله در جای دیگری بررسی می کنند اما کسی نیست به این ها بگوید ای خنگ ها ...

 در چنین جامعه ای گر چه ارزشهای مقدسی مقام معلمان را تعالی بخشیده  اما به علل گوناگون آنها تحقیر شده اند. و قدرت پرواز ندارند. هنوز آنها در سطح نیازهای اولیه خود هستند. ارزش و مقام آنها در حد شعار باقی مانده است. با اینکه آنها نیمه جان هستند باز هم پتک را بر سر آنها فرود می آورند. گویا آنها به زحمت قد علم کرده اند.در چنین جامعه ای دانش آموزان قدرتی در معلم نمی بینند. در نتیجه چون قدرتی ندارند الگویی و پذیرشی هم در میان نیست. مقام او در جامعه در مقابل مقام دیگران پایین است چون امنیت روحی و روانی و اقتصادی او نسبت به دیگران پائین است. آموزش و پرورش در مشکلات عدیده ای فرورفته است و برای حل آنهم آدمهایی پیدا نمیشود. به علت اقدامات نسنجیده  ترازوی  قدرت به نفع دانش آموزان سنگینی کرده .و موجب تضعیف معلمان شده است.او فریاد میزند و شکوه ها می کند اما آنرا جدی نمی گیرند. با این وجود آیا ممکن است معلم دست به فرافکنی نزند؟

راستی این دو جامعه را با هم مقایسه کنید و ببینید کدامیک می تواند معلمان نیرومند و موثر تربیت کند؟ معلمان در کدام جامعه عزیز هستند؟ ودر کدام جامعه خلاقیت وجود دارد؟ و در کدام جامعه آموزش و پرورش رشد پیدا می کند؟ و کدام جامعه به ارزش والای معلم پی برده است؟ و در کدام جامعه معلمان بیشتر وجدان کاری خواهند داشت؟ و کدام جامعه پیشرفت خواهد کرد؟

آموزش و پرورش در عمل و حقیقتاً نسبت به همه نهادهای جامعه تقدم بنیادی دارد. اگرچه ما به این مسئله اعتقادی نداشته باشیم یا آنرا در تقدم قرار ندهیم. اما نگاه کنید و ببینید وضعیت آموزش و پرورش چگونه است؟ فقط بودجه تخصیص یافته آنرا در نظر بگیرد.

مدارس از دانشگاهها هم اهمیت بیشتری دارند. شما مقایسه کنید ببیند آموز گاری که تازه خواندن و نوشتن را به کودکان می آموزد با استادی که در دانشگاه به دانشجو علم می آموزد. کدامیک کار مهمی را انجام می دهند. مگر نه  این است که آموزگار آن  دانشجو را برای استاد فرستاد است؟

با اینکه آموزش و پرورش مهد مقدم تعلیم و تربیت است. اما ببینید چگونه معلمان برای ادامه تحصیل مشکل دارند؟ و چگونه آنها رها شده اند؟ و چگونه آموزش عالی افراد با مدارک لیسانس و فوق لیسانس و دکتری تربیت می کند ولی آموزش و پروش سهم ناچیزی دارد و معلمان اکثرا مشکل آموزش دارند؟ چگونه ممکن است نهادی که خود متولی تعلیم و تربیت است اینگونه در حاشیه نگریسته شود؟

  سعادت و شقاوت یک جامعه به آموزش و پرورش آن بستگی دارد. اما ببینید با این نهاد مهم چگونه غافلانه بر خورد می شود. باید مسئول فرد بسیار خنگی باشد که نتواند این مسائل را درک گند.

 شاید به خاطر همین عدم درک است که برخی معلمان را مصرف کننده می دانند و برخی آنها را آدمهای نجیب و صبوری می دانند که باید سختی ها را تحمل کنند. برخی نیز سه ماه تعطیلی را به رخ می کشند. برخی نیز پا را فراتر گذاشته اند و احمقانه می گویند مگر معلمان چکار می کنند.

البته نباید فکر کرد که معلمان فقط به فکر اصلاح وضعیت خویش هستند بلکه معلمان خواستار اصلاح وضعیت کلی نهاد آموزش و پرورش به عنوان یک نهاد بنیادی و برتر نسبت به نهادهای دیگر هستند تا  بتوانند یک جامعه بالنده ایجاد نمایند. حق و حقوق آنها هم بخشی از کار است.

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 ساعت: 8:56 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,,
نظرات(0)

تاریخچه سواد آموزی در ایران

بازديد: 337

مساله مبارزه با بیسوادی و آموزش و پرورش کودکان و بزرگسالان بیسواد در ایران سالهاست که موضوع اساسی برنامه های مختلف بوده و دولتهای وقت آموزش سواد به آنها را یکی از اولویتهای برنامه های توسعه ملی خود اعلام کرده اند. آموختن علم در فرهنگ اسلامی ما نیز ریشه های قوی و محکمی دارد و به طرق مختلف بر آموزش و کسب آن تاکید شده است . تاریخ سواد آموزی در ایران نشان می دهد که از سالیان گذشته مساله تعلیمات اجباری و آموزش بزر گسالان تحت عناوین متعددی مطرح بوده است ولی به دلایل متعددی پیشرفت قابل ملاحظه ای در این مورد حاصل نشده است و سالیان متمادی با وجود صرف بودجه سنگین و بهره گیری از نیروی انسانی و امکانات مختلف ، نه تنها جهل و بیسوادی در جامعه ریشه کن نشده بلکه روز به روز بر تعداد افراد بیسواد جامعه نیز افزوده شده است . برای نمونه به برخی از این فعالیتها و برنامه ها، اشاره می شود.

1- تعلیمات اکابر

اولین سازمانی که به طور رسمی برای با سواد کردن بزرگسالان در ایران تاسیس شد اداره تعلیمات اکابر بود. این اداره از سال 1315 شروع به کار نمود و بر طبق قانون موظف شد که در تمام مدارس روزانه ، کلاسهای شبانه مخصوص با سواد کردن بزرگسالان دایر نماید . اداره تعلیمات اکابر یکی از ادارات وزارت معارف محسوب میشد که رئیس آن از طرف وزیر معارف انتخاب می شد. فعالیت کلاسهای اکابر تا شهریور ماه سال 1320 یعنی تا زمان سقوط رضاخان ادامه داشت و در این تاریخ کلاسها منحل شدند.

2- آموزش سالمندان

به دلیل وقوع جنگ جهانی و تحت شرایط سیاسی – اجتماعی موجود ، فعالیتهای سواد آموزی برای مدتی متوقف شد . اما در سال 1322 کلاسهای سواد آموزی بزرگسال تحت عنوان آموزش سالمندان کار خود را آغاز نمود . این کلاسها وابسته به وزارت آموزش و پرورش بود.

در فاصله سالهای 1320-1335 برداشت تازه ای از آموزش بزر گسالان تحت عنوان تعلیمات اساسی در جهان مورد توجه قرار گرفت . سازمان علمی ،فرهنگی ، تربیتی ملل متحد یعنی یونسکو بنیانگذار این تفکر بود و برای اولین برنامه ای آزمایشی را در کشورهای مصر ، هندوستان ، فیلیپین و مکزیک به اجرا در آورد .

دولت ایران در سال 1323 تصمیم گرفت این برنامه را مستقلا اجرا کند . از این رو هیاتی به هندوستان اعزام شد . پس از مراجعت این هیات و با استفاده از تجارب آنها برنامه ای به طور آزمایشی در چند استان کشور به مرحله اجرا گذاشته شد . برای اجرای این برنامه از هر استان چهار شهرستان و از هر شهرستان یک روستا در نظر گرفته شد . پس از انتخاب روستاهای مورد نظر افرادی با نام مربی تعلیمات اساسی از میان معلمان محلی هر استان انتخاب شدند تا پس از کار آموزی به روستاهای محل ماموریت خود بروند.

برنامه تعلیمات اساسی با توجه به هزینه سنگینی که در بر داشت ، در سال 1330 متوقف شد و اداره ان به بنگاه عمران وزارت کشور محول شد. در این ضمن بنیاد خاور نزدیک با استفاده از این فلسفه ، از سال 1328 فعالیتهای خود  را در منطقه ورامین آغاز کرد . این بنیاد آموزش خود را بر پایه آگاهیهای شغلی و اجتماعی بنا نهاد و هدفش این بود که از حدود خواندن و نوشتن فراتر رود و به رشد آگاهی مردم در زمینه بهداشت و تندرستی ، کشاورزی ، خانه داری ، تربیت کودک و صنایع دستی بپردازد. اگر چه این اهداف به نتیجه نرسید و در عمل ، این برنامه نیز تنها به سواد آموزی بیسوادن پرداخت ، ولی حداقل برای اولین بار آموزش بزرگسالان به مفهوم واقعی خود نزدیک شد . اجرای این برنا مه هزینه سنگینی داشت و گسترش آن در همه مناطق امکان پذیر نبود.

3- آموزش بزر گسالان

 آموزش بزرگسالان سومین سازمان رسمی وابسته به دولت بود که مسئولیت سواد آموزی بزرگسالان را در ایران به عهده گرفت . فعالیت کلاسهای آموزش بزر گسالان در سال 1335 با استفاده از تجارب گذشته از سر گرفته شد. در این دوره علاوه بر وزارت فرهنگ که اجرای برنامه های آموزش بزرگسالان را به عهده داشت ، وزارت خانه های دیگری مثل کشاورزی ، کار ، جنگ و سازمانهایی از قبیل بنیاد خاور نزدیک ، اداره کل امور اجتماعی و عمران روستایی ، ارتش ، بانک عمران و سازمان پیشاهنگی نیز در امر سواد آموزی بزرگسالان مشارکت داشتند. تا این زمان غیر از کلاسهای شبانه که در دبستانها تشکیل شده بود ، در کارخانه های دولتی، آسایشگاهها و بیمارستانها ، واحدهای ارتش و شهربانی نیز کلاسهای سواد آموزی بزر گسالان، با اعتبار سازمانهای مذکور و نظارت وزارت فرهنگ تشکیل شد. بر اساس سرشماری سال 1335 کل جمعیت ایران 19 میلیون نفر بود. و جمعیت ده ساله به بالا 031/ 784/12 نفر تعیین شد که حدود 2 میلیون نفر از آنها خود را با سواد معرفی کرده بودند . با توجه به این ارقام میزان با سوادی در کل جمعیت ده ساله و بالاتر 9/14 درصد بود 3/33 درصد از مردم شهری و 6 درصد از افراد روستایی و عشایری کشور با سواد بودند. البته این آمار نمی تواند دقیق و گویا باشد . زیرا معیار با سواد بودن  در این سرشماری اظهارات لفظی افراد بود. و معیار دقیقی که در سراسر کشور و برای کلیه افراد یکنواخت باشد مورد استفاده قرار نگرفت. با این همه همین آمار غیر دقیق و ظاهری نشان می دهد که با وجود تمامی سازمانهایی که تاسیس یافته و کلاسهایی که تا آن زمان تشکیل شده بود ، هنوز حدود یازده میلیون نفر از افراد گروه سنی ده سال به بالا نتوانسته بودند از امکانات آموزشی رسمی بهره مند شوند.

کلاسهای آموزش بزرگسالان تا سال 1345 به کار خود ادامه داد اما به دلیل رشد سریع جمعیت و افزایش درصد بیسوادان جامعه نتوانست توفیق چندانی بدست اورد. طرح مساله بیسوادی ایران در سطح بین المللی ، و آشکار شدن عدم موفقیت برنامه های قبلی، لزوم اقدامات به ظاهر ابتکاری را مطرح ساخت .

4- سپاه دانش

تاریخچه سواد اموزی ایران نشان می دهد که با وجود تمام تلاشهای ظاهری و وضع قوانین و مفررات مختلف در زمینه سواد آموزی بزرگسالان در سال 1341 هنوز درصد زیادی از افراد که بالقوه می توانستند با سواد باشند از نعمت خواندن و نوشتن و کسب اگاهی محروم بودند. علی رغم کوششهای بسیاری که وزارت آموزش و پرورش برای تحت پوشش قرار دادن کودکان لازم التعلیم مبذول می داشت همه ساله بیش از دو میلیون کودک در سراسر کشور، به دلیل عدم وجود امکانات آموزشی و همچنین مسائل و مشکلات اجتماعی، اقتصادی و خانوادگی نمیتوانستند به مدارس راه یافته و از آموزش و پرورش رسمی بهره مند شوند. بدین سبب در درون ارتش سپاه دانش برای سواد آموزی کودکان لازم التعلیم و بزرگسالان ، مخصوصا در مناطق دور افتاده که فاقد امکانات آموزشی بودند تاسیس شد. در این زمان دلایل متفاوتی برای تداوم مساله بیسوادی در جامعه بیان شد که اهم آنها وسعت کشور و پراکندگی جمعیت ، کثرت روستاها و عدم وجود راههای ارتباطی، فقر و کمبود در آمد روستائیان، کوچ نشینی عشایر ، کمبود نیروی انسانی کار آزموده ، تمرکز فعالیتها و خدمات اجتماعی و رفاهی در شهرها و مواردی از این قبیل بود .

از این رو در سال 1341 طرح سپاه دانش به اجرا در آمد . در آن زمان حدود 68 در صد جمعیت ایران روستا نشین بودند و نسبت بیسوادی در میان بزرگسالان ، بخصوص در مناطق دور افتاده ، گاه از 95 درصد نیز تجاوز می کرد . به این ترتیب مقرر شد بخشی از جوانان دیپلمه در دوره سربازی خود به با سواد کردن بیسوادان در روستاها بپردازند . برای تکمیل این طرح در سال1347 طرح مشابهی به نام قانون خدمات اجتماعی زنان به تصویب رسید . بر طبق این قانون زنان تحصیلکرده موظف بودند در فعالیتهای اجتماعی و فرهنگی کشور رسما مشارکت کنند و بخشی از برنامه های سواد آموزی به عهده آنان واگذار شد.

5- کمیته ملی پیکار جهانی با بیسوادی

دو سال پس از تشکیل سپاه دانش یعنی در سال 1343، کمیته ملی پیکار جهانی با بیسوادی تشکیل شد تا به امر سواد آموز ی بزرگسالان بپردازد. در این زمان، هنوز تعداد بیسوادان جامعه در میان طبقات محروم به طور اعم و در میان روستائیان به طور اخص زیاد بود. از این رو این سازمان تاسیس شد تا مسولیت از بین بردن بیسوادی را در میان اقشار مختلف جامعه به عهده داشته باشد .

6- جهاد ملی سواد آموزی

در سال 1354 با توجه به کمبودها و نارساییها و عدم توفیق برنامه های سواد آموزی و اهمیت مساله بار دیگر موضوع سواد آموزی در جامعه مطرح شد. این بار فعالیتهای سواد اموزی در قالب کلماتی فریبنده تر مطرح شد . سازمان جهاد ملی سواد اموزی با برنامه ها و طرح جدیدی تشکیل شد. این طرح در واقع به دنبال بازتاب نارسائیهای سواد آموزی ایران در نشریات بین المللی و همچنین تعهداتی که ایران برای ریشه کن ساختن بیسوادی در چارچوب طرحهای آزمایشی یونسکو به عهده گرفته بود ارائه شد.

هدف این طرح که از سال 1355 به اجرا در آمد ریشه کن ساختن بیسوادی طی 11 سال یعنی تا سال 1366 در ایران بود. در طرح پیشنهادی بر تشکیل کلاسهای سواد آموزی با مشارکت همه اقشار مردم مخصوصا جوامع محلی و افراد بیسواد با در نظر گرفتن نیازهای مختلف آنان، برقراری نظام غیر متمرکز ، استفاده از باسوادان داوطلب خدمت و پیگیری و ارزشیابی دقیق فعالیتها تاکید بسیاری شد. در هدف این طرح علاوه بر بالا بودن درصد باسوادی ایجاد دگرگونی های مطلوب در زمینه های اقتصادی ، اجتماعی و فرهنگی کشور نیز ملحوظ شده بود.

در طرح جهاد ملی سواد آموزی قرار بود مناطق روستایی و جمعیت زنان، نوجوانان و نیروی انسانی شاغل از اولویت برخوردار باشند. علاوه بر این نظام مدیریت و سازماندهی این طرح ابتدا به صورت غیر متمرکز پیشنهاد شده بود ولی بعدا در عمل به صورت متمرکز اداره شد.

با اینکه در طرح جهاد ملی سواد آموزی کوشش فراوان شد تا مدیریت و سازماندهی سواد آموزی ، برنامه ها و شیوه کار بسیار سودمند و موثر باشد تا شکستها و ناکامیهای متعدد گذشته جبران شود، ولی اینکه در عمل نتوانست تعداد قابل ملاحظه ای از افراد بیسواد را تحت پوشش قرار دهد ، دلیل بارزی بر عدم موفقیت این طرح بود. طرح مذبور تا سقوط سلطنت شاهنشاهی در ایران ادامه یافت. در آغاز پیروزی انقلاب اسلامی در ایران با همه کوششی که به ظاهر در امر سوآد اموزی بزرگسالان انجام شده بود هنوز 70 درصد از افرادی که با لقوه می توانستند باسواد باشند از توانایی خواندن و نوشتن محروم بودند.

7- نهضت سواد آموزی

پس از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی در بهمن ماه 57 فصل جدیدی در تاریخ سواد آموزی ایران گشوده شد. بعد از گذشت تقریبی یک سال از تاسیس جمهوری اسلامی در ایران و با توجه به شکستها و ضعفهای سازمانهای سواد آموزی گذشته و برنامه هایی که توسط آنها به اجرا در آمده بود و از توفیق ناچیزی برخوردار بود و همچنین با توجه به نیازی که بر اثر تغیرات سیاسی اجتماعی و فرهنگی جامعه برای کسب آگاهی و افزایش سطح سواد و فرهنگ مردم احساس می شد در 7 دیماه 1358 به فرمان امام خمینی(ره) و بر اساس مصوبه شورای انقلاب اسلامی سازمان جدیدی تحت عنوان نهضت سواد اموز تشکیل شد.


منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 ساعت: 8:55 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,,
نظرات(0)

پرخاشگری‌ کودکان

بازديد: 75

پرخاشگری‌ یک‌ نوع‌ رفتاری‌ است‌ که‌ از خشم‌ و عصبانیت‌ نشأت‌ می ‌گیرد. این‌ رفتار را می ‌توان‌ به‌ دو گروه‌ تقسیم‌ بندی‌ کرد:

پرخاشگری‌ خصمانه:

 رفتاری‌ است‌ که‌ به‌ منظور صدمه‌ و آزار رساندن‌ به‌ دیگری‌ یا دیگران‌ ابراز می ‌شود؛ و هدف‌ در آن‌ صرفاً آزار رساندن‌ است. مثلاً کودکی‌ کودک‌ دیگر را می ‌زند و یا در مدارس‌ دیده‌ می‌ شود که‌ زنگ‌های‌ تفریح، کودکان‌ در حیاط‌ مدرسه‌ بعضاً به‌ کتک ‌کاری‌ می ‌پردازند

پرخاشگری‌ وسیله‌ ای:

 رفتاری‌ است‌ که‌ فرد به‌ وسیله‌ آن‌ خواستار به‌ دست ‌آوردن‌ هدفی‌ دیگر است‌ و ابداً قصد حمله‌ به‌ دیگران‌ یا اذیت‌ کردن‌ آنها را ندارد. البته‌ در این‌ میان‌ ممکن‌ است‌ لطمه‌ ای‌ نیز به‌ کسی‌ وارد شود. مثلاً کودکی‌ بزهکار کیف‌ خانمی‌ را می ‌رباید تا به‌ این‌ وسیله‌ مورد تشویق‌ و تأیید گروه‌ همسالان‌ قرار گیرد

ممکن‌ است‌ پرخاشگری‌ جنبه‌ انتقام‌ گیری‌ نیز داشته‌ باشد. یعنی‌ کودکی‌ که‌ مورد اذیت‌ و آزار قرار گرفته‌ و نتوانسته‌ خشم‌ خود را ابراز کند، اکنون‌ با پرخاشگری‌ به‌ کاهش‌ اضطراب‌ خود می ‌پردازد. در این‌ جا پرخاشگری‌ وسیله‌ ای‌ است‌ که‌ کودک‌ با توسل‌ به‌ آن‌ می ‌خواهد به‌ هدف‌ خود یعنی‌ کاهش‌ اضطراب‌ دست‌ یابد.

جهت‌ پرخاشگری‌ ممکن‌ است‌ به‌ یکی‌ از این‌ دو صورت‌ باشد:

الف) پرخاشگری‌ درونی‌

ب) پرخاشگری‌ بیرونی‌

چنانچه‌ جهت‌ پرخاشگری‌ به‌ طرف‌ درون‌ باشد، کودک‌ خشم‌ را به‌ درون‌ خود می ‌افکند و دچار خشم‌ فرو خورده‌ می‌ شود. پیامد چنین‌ عملی‌ می‌ تواند افسردگی‌ نیز باشد. کودکان افسرده  در واقع‌ از دست‌ خودشان‌ عصبانی‌ هستند.

خشم‌ درونی‌ عصبانیت ‌ و نارضایتی‌ از خود را به‌ وجود می ‌آورد.

خشم‌ بیرونی؛ کودک‌ ممکن‌ است‌ خشم‌ خود را به‌ صورت‌ رفتارهایی‌ از قبیل‌ فریاد کشیدن، پا به‌ زمین‌ کوبیدن‌ یا پرتاب ‌کردن‌ اشیا بروز دهد.

علل‌ خشونت‌ و پرخاشگری‌ در کودکان‌ :

 ۱. الگو پذیری‌ کودکان‌ از والدین‌

 یکی‌ از دلایل‌ بسیار مهم‌ پرخاشگری‌ در کودکان‌ یادگیری‌ است. یعنی‌ کودکانی‌ که‌ الگوهای‌ رفتاری‌ پرخاشگرانه‌ داشته‌ اند، همانند الگوهای‌ خود رفتار می ‌کنند. چنانچه‌ پدر یا مادری‌ خلق ‌و خویی‌ عصبانی‌ و پرخاشگر داشته‌ باشند، مسلماً فرزندشان‌ نیز پرخاشگر خواهد شد. این‌ رفتار توسط‌ کودک‌ یاد گرفته‌ می ‌شود. از آنجا که‌ کودکان‌ با والدین‌ همانند سازی‌ می ‌کنند، بنابراین‌ بسیاری‌ از رفتارهای‌ پدر و مادر ناخودآگاه‌ توسط‌ فرزندان‌ فرا گرفته‌ می ‌شود. توضیح‌ این‌ که‌ فرایند همانند سازی‌ کاملاً ناخودآگاه‌ صورت‌ می ‌پذیرد.

نکته‌ دیگر این‌ که‌ حتماً لازم‌ نیست‌ والدین‌ با خودِ کودک‌ پرخاشگری‌ کرده‌ باشند؛ چنانچه‌ او شاهد رفتارهای‌ خشونت ‌بار پدر و مادر با افراد دیگر نیز باشد، این‌ گونه‌ رفتار را فرامی‌ گیرد. بنابراین‌ کودکان‌ از طریق‌ مشاهده، رفتارهای‌ والدین‌ را می ‌آموزند.

بر این‌ نکته‌ می توان تأکید کرد‌ که‌ کودکان‌ با چشمان‌ خود می ‌آموزند؛ یعنی‌ آن‌ چه‌ را مشاهده‌ می ‌کنند، یاد می ‌گیرند؛ حتی‌ اگر آن‌ رفتار به‌ طور مستقیم‌ در مورد خود آنها صورت‌ نگیرد.

۲. کودکان‌ ناکام‌ پرخاشگر می‌ شوند

ناکامی ‌ یکی‌ از مسائلی‌ است‌ که‌ به‌ پرخاشگری‌ می‌ انجامد. وقتی‌ کودک‌ به‌ هدف‌ خود دست‌ نیابد و ناکام‌ شود، یکی‌ از رفتارهایی‌ که‌ از او سر می‌ زند پرخاشگری‌ است.

۳. اضطراب‌ و پرخاشگری

کودکان‌ مضطرب‌ نمی ‌توانند کودکان‌ آرامی‌ باشند. آنها رفتارهایی‌ پرخاشگرانه‌ از خود بروز می ‌دهند؛ البته‌ بلافاصله‌ پشیمان‌ می ‌شوند و از والدین‌ خود عذرخواهی‌ می‌ کنند. اگر از کودک‌ مضطرب‌ بپرسیم‌ که‌ چرا پرخاش‌ می‌ کنی‌ و عصبانی‌ هستی؛ خواهد گفت‌ نمی‌ دانم.؛ یا خواهد گفت‌ دست‌ خودم‌ نیست.

۴. پرخاشگری، نشانه‌ای‌ از تضادهای‌ درونی

گاهی‌ کودکان‌ در دوگانگی‌ و تضادهای‌ درونی‌ قرار می‌ گیرند. یا بهتر بگوییم، گاهی‌ بر سر دو راهی‌هایی‌ گیر می ‌کنند و نمی‌ دانند کدام‌ راه‌ را انتخاب‌ کنند؛ و این‌ حالت‌ آنها را دچار تعارض، اضطراب‌ و خشم‌ می ‌کند. مثلاً کودکی‌ که‌ دوست‌ دارد نزد مادرش‌ در منزل‌ بماند و از طرفی‌ وقتی‌ می ‌بیند تمام‌ کودکان‌ به‌ مدرسه‌ می‌ روند، همزمان‌ تمایل‌ به‌ مدرسه ‌رفتن‌ نیز دارد، دچار دوگانگی‌ می ‌شود. به‌ کودکان‌ خود کمک‌ کنیم‌ که‌ در دو راهی‌های‌ زندگی، مدتی‌ طولانی‌ قرار نگیرند. آنها بایستی‌ به ‌سرعت‌ و با دقت‌ درست ‌ترین‌ کار را انجام‌ دهند.

۵. پرخاشگری‌ و افسردگی

پرخاشگری‌ و کج خلقی  در کودکان‌ چنانچه‌ با علامت‌های‌ دیگر همراه‌ باشد، می ‌تواند نشانه ‌ای‌ از افسردگی‌ باشد که‌ در این‌ صورت‌ لازم‌ است‌ شرایط‌ زندگی‌ کودک‌ تمام‌ و کمال‌ مورد بررسی‌ قرار گیرد.

۶. پرخاشگری؛ بیماری‌ها؛ مصرف‌ دارو

بعضی‌ از بیماری‌ها به‌ مصرف‌ دارو نیاز دارد و ممکن‌ است‌ از عوارض‌ جانبی‌ داروها کج ‌خلقی‌ و رفتارهایی‌ باشد که‌ خشونت‌ را بر می‌ انگیزند.

 

۷. خشونت‌ و مدرسه

گاهی‌ کودکان‌ در مدرسه‌ قربانی‌ خشونت‌ می ‌شوند؛ و این‌ قربانی‌ شدن‌ باعث‌ می ‌شود که‌ خود آنها نیز عامل‌ خشونت‌ شوند

عواملی‌ که‌ به‌ خشونت‌ در مدرسه‌ می ‌انجامند، عبارت اند از:

  • وقتی‌ کودکی‌ توسط‌ دانش‌ آموزان‌ دیگر مورد تمسخر قرار گیرد
  • وقتی‌ کودکی‌ توسط‌ دانش ‌آموزان‌ دیگر کتک‌ بخورد و قادر به‌ دفاع‌ از خود نباشد.
  • وقتی‌ کودکی‌ همیشه‌ از مشاجرات‌ فرار می‌ کند و حتی‌ در مواقعی‌ به‌ گریه‌ متوسل‌ می ‌شود.
  • وقتی‌ کودکی‌ مرتب‌ اشیا، وسایل‌ و پول‌ خود را گم‌ می ‌کند.
  • وقتی‌ کودک‌ از لحاظ‌ ظاهری‌ (پارگی‌ لباس‌ و یا نامناسب ‌بودن‌ آن) مورد تمسخر قرار می‌ گیرد.
  • خجالتی ‌بودن‌ و سکوت‌ مکرر در کلاس.
  • افت‌ تحصیلی، افسردگی‌ و ناراحت ‌بودن.

این‌ عوامل‌ کودک‌ را قربانی‌ خشونت‌ دیگران‌ می ‌کند و خود کودک‌ نیز عامل‌ خشونت‌ می ‌شود و رفتارهای‌ پرخاشگرانه‌ از او سر خواهد زد.

درمان‌ پرخاشگری در کودکان ( با کودکان پرخاشگر چگونه رفتار کنیم )

برای‌ درمان‌ پرخاشگری‌ در کودکان‌ اولین‌ گام‌ این‌ است‌ که‌ نوع‌ پرخاشگری‌ آنها و علت‌ آن‌ را براساس‌ توضیحاتی‌ که‌ ارائه‌ شد شناسایی‌ کنیم؛ و پرخاشگری‌ را به‌ صورت‌ موردی‌ برطرف‌ نماییم.

- در مورد کودک‌ پرخاشگری‌ که‌ الگو پذیری‌ عامل‌ این‌ گونه‌ رفتار او بوده، باید روی‌ الگوی‌ کودک‌ کار کرد و راه‌های‌ دیگری‌ جز پرخاشگری‌ را به‌ آن‌ الگو آموخت.

- اگر پرخاشگری‌ در اثر ناکامی‌ به‌ وجود آمده‌ باشد، بایستی‌ کودک‌ ناکام‌ را در رسیدن‌ به‌ اهداف‌ مطلوب‌ و دوست‌ داشتنی‌ کمک‌ کنیم.

- در مواردی‌ که‌ علت‌ پرخاشگری‌ اضطراب‌ است، باید از نگرانی‌ درونی‌ و اضطراب‌ کودک‌ مطلع‌ شویم.

ورزش ‌کردن‌ برای‌ این‌ کودکان‌ بسیار مؤثر است‌ و باعث‌ تخلیه‌ هیجانی‌ می‌ شود.

- در کشمکش‌های‌ درونی‌ بایستی‌ کودک‌ را از حالت‌ دوگانگی‌ خارج‌ ساخت. کمک‌ به‌ کودکان‌ در تصمیم ‌گیری، باعث‌ می ‌شود که‌ بیاموزند به‌ حالت‌های‌ دوگانه‌ درونی‌ خود پایان‌ بخشند.

- در پاره‌ای‌ از موارد، کودک‌ افسرده‌ پرخاشگری‌ شدیدی‌ از خود نشان‌ می‌ دهد. در این‌ میان‌ لازم‌ است‌ به‌ این‌ نکته‌ پی‌ ببریم‌ که‌ او چه‌ چیز دوست‌ داشتنی‌ را از دست‌ داده‌ و چگونه‌ می ‌شود مورد از دست‌ رفته‌ را برای‌ او جبران‌ کنیم.

- در مورد پرخاشگری، شیطنت‌ و مصرف‌ دارو بایستی‌ حتماً با پزشک‌ متخصص‌ ارتباط‌ داشته‌ باشیم‌ تا کودک‌ از نزدیک‌ مورد معاینه‌ قرار گیرد.

- هنگامی‌ که‌ کودک‌ قربانی‌ خشونت‌ در مدرسه‌ شده‌ است، بایستی‌ با مسئولان‌ مدرسه‌ صحبت‌ کنیم‌ و لازم‌ است‌ که‌ ایشان‌ طبق‌ قانون‌ و مقررات‌ خاص‌ با کودکان‌ خشونت گرا برخورد کنند؛ و نیز کودکانی‌ را که‌ قربانی‌ خشونت‌ شده‌اند براساس‌ رفتارهای‌ خوبشان‌ مورد تشویق‌ و تأیید قرار دهند.

 - چنانچه‌ نوع‌ پرخاشگری‌ کودک‌ خصمانه‌ است، بایستی‌ کودک‌ را از آزار و اذیت‌ کردن‌ دور کنیم‌ تا مجبور نباشد برای‌ تلافی‌ و انتقام، افراد دیگر را اذیت‌ کند؛ و اگر پرخاشگری‌ از نوع‌ وسیله‌ ای‌ است، بایستی‌ راه‌های‌ دیگری‌ را جهت‌ مطرح‌ کردن‌ کودک‌ بر گزینیم‌ تا او ناچار نباشد از روش‌ خشونت‌ برای‌ جلب‌ توجه‌ استفاده‌ کند.


منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 ساعت: 8:54 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

معلّم، انسانی مولّد، نه مصرف کننده! -نسل امروز و چگونگی نقش معلّم

بازديد: 109

 ... در چهل و پنجمین اجلاس کنفرانس بین المللی تعلیم و تربیت که با عنوان تقویّت نقش معلّم در جهان در حال تغییر در ژنو، برگزار شد، فدریکو مایر، دبیر کل یونسکو، معلمان را سنگ بنای آموزش، خواند و نقش مهّم و حساس آنان را در جوامع بشری مورد تأکید قرار داد و خواستار تلاش همه ی دولت ها برای بهبود وضعیّت شغلی و اجتماعی معلمان، هماهنگی در آموزش قبل و ضمن خدمت آنان، تلفیق اطلّاعات فن آوری های ارتباطی با حرفه ی آموزشی و تأمین مشارکت معلمان در مدیریت و تغییرات آموزشی، با سایر کارگزاران اجتماعی، گردید و در همین کنفرانس، معاون آموزشی وی، کولین پاور، بیان کرد: «معلمان در بسیاری از کشورها در وضعیّت وخیمی به سر می برند، عدّه ی کثیری از بهترین معلمان، شغل خود را رها کرده و وارد بخش های خصوصی گردیده اند». وی با صراحت اعلام کرد: «انجام دادن اقدامات فوری و اساسی برای بهبود وضعیّت معلمان، باید در اولویّت قرار گیرد، زیرا تنها با اصلاح وضعیت آموزش و پرورش و بهبود شرایط شغلی معلمان است که می توانیم امیدوار باشیم که نیازها و آرزوهای کودکان در سرتاسر جهان تحقّق می یابد و این امر است که می تواند به برقراری صلح و آرامش جهانی و اتّخاذ رویه ی مناسب برای ادامه ی زندگی سالم و متوازن بینجامد. با توجه به مطالب فوق پی می بریم که معلمی شغلی است، تأثیرگذار، حسّاس، سازنده و اهمیت قائل شدن برای چنین شخصیت و جایگاهی، امری است، ضروری و اعتقاد به معلم، اعتقاد و باور به شریان های اصلی جامعه، یعنی جوانان و دانش آموزان پویا و زنده است که متأسفانه برخی از دولت ها، خصوصاً آموزش و پرورش و دولت ما نتوانسته است، به این مهم عنایت لازم داشته باشد و فرزندان خلف خود را که پایمال جامعه اند، در دامان خود به خوبی بپروراند و آن طور که بایسته است، ادا کننده ی حقوق معنوی و ارزشی آنان باشد، نه تنها حقوق معنوی، که حتی نتوانسته، حداقل خواسته و مطالبات آنان را در حوزه ی صنف و معیشت که از ابتدایی ترین نیازهای بشری است، برطرف سازد و معلم را طوری در سنگلاخ روزمرّگی رها کرده که تنها چیزی که به چشم نمی آید، تعلیم و تربیت است و پرورش نسلی که متأسفانه رها گردیده است. راستی، چرا این گونه است؟ چرا سطح آموزش و پرورش مردم ژاپن، بیش از سطح آموزش سایر مردم جهان است و دولت ژاپن بسیاری از امکانات رسانه های گروهی را در خدمت آموزش و پرورش قرار داده و دیدگاه مرد ژاپن،‌ به ویژه اولیا و دانش آموزان نسبت به آموزش و پرورش یک دیدگاهِ هدف دار و با انگیزه است و نظام آموزشی آن، پس از جنگ، یک نظام آموزشی پویا و مبتنی بر قدرت تفکّر و ابداع و خلاقیت است؟ چرا مردم کره، آموزش و پرورش را در رأسِ همه ی امور می دانند و توجه به معلم و سیستم آموزشی برای مردم و دولت کره از اهمیت ویژه ای برخوردار است و معلمان در کره نقش راهنما و ناظر را دارند و رابطه ی معلم و دانش آموز و مدرسه حتی در ساعات خارج مدرسه ادامه می یابد و معلمان در صورت لزوم می‌توانند به خانه ی دانش آموزان مراجعه کرده، برای رشد و توسعه ی آموزش و پرورش، مطالب دشوار درسی را توضیح دهند؟! چگونه است که کشورهای تایلند، مالزی، اندونزی، چین و ویتنام طی دهه های قبل، به طور اساسی برای آموزش و پرورش خود سرمایه گذاری کرده اند، طوری که بر اساس تحقیقات انجام شده، به آموزش ابتدایی جهانی دست یافته اند، مگر نه این است؟ «که قارّه ی آسیا دو سوم از جمعیت، کره ی زمین را در خود جای داده، فقیرترین، ثروتمندترین، کوچک ترین و وسیع ترین کشورهای جهان در این قاره، قرار دارند، در حالی که کشورهای شرق آسیا رکورد رشد اقتصادی بالا را به خود اختصاص داده اند، کشورهای جنوب آسیا در زمره ی کم توسعه یافته ترین کشورها محسوب می شوند؟» آیا می دانیم که رمز موفقیّت در چیست؟ و چه عاملی از توسعه ی سایر کشورها جلوگیری می کند؟ آیا جواب، چیزی جز آموزش و پرورش است، که تعیین کننده ی رشد و ترّقی جامعه است و تحقیقات وسیع بر این مدّعا صحّه گذاشته است، آموزش و پرورش اگر پویا، خلاق و بارور باشد، محصولی جز خلاقیت، شکوفایی و رشد استعداد را در بر نخواهد داشت، زیرا فرهنگ غنی شکوفایی و رشد، معلمان وارسته و آزاده و بروز توانمندی ها، پرورش یافته ی دامان آموزش و پرورش خلاق و پویاست، آموزش و پرورشی که بیشترین سرمایه گذاری ها در آن صورت گرفته باشد و بودجه ی شایسته و درخوری را با توجه به حجم و گستردگی کار به آن اختصاص دهند و مسوولان آگاه، توانمند و صاحب فکر و اندیشه، متوّلی اداره ی آن گردند. در غیر این صورت شاهد چیزی جز ضعف، ناکارآمدی و کم کاری حاکم نخواهیم بود، مواردی که به عینه ، آن ها را لمس می کنیم و می بینیم. پنجم اکتبر، مصادف با سیزدهم مهر، روز جهانی معلم است، معلمی که مسلّماً در تمامی نقاط دنیا از یک فضای مشترک رفاهی، معیشتی و پایگاه اجتماعی برخوردار نیست، جز در برخی از کشورها که از توسعه ی پایدار، آگاهی و خواست حاکمان، توجه مسوولان و ملت به رشد و شکوفایی اندیشه و توانمندی اقتصادی، برخوردارند، نمی توان نشانی از تعالی و جایگاه شخصیتی و اجتماعی معلمان را در آن جویا شد و متأسفانه گاه، کار به جایی می رسد که در کشور ما، معلمان را مصرف کننده و هزینه بر تلّقی میکنند و معتقد می شوند که این قشر سوددهی و بهره وری ندارند و متأسفانه تربیت نیروی کارآمدِ انسانی که مولّد و سازنده است، به هیچ انگاشته می شود و دست اندرکاران آموزشی، غافل از آن هستند که فرهنگ، مستقیماً تأثیرگذار بر اقتصاد و جامعه است، امروزه رشد و دگرگونی اقتصاد، بسته به جمعیّت فراوان و وسایل فیزیکی نیست، بلکه نیازمند افراد خلاق است. نبود آموزش و پرورش مناسب و رشد یافته، عامل نارسایی های مادّی، اجتماعی و حتی اخلاقی است و هر قدر که انگیزه های شغلی در این زمینه کم شود، کارایی افراد نیز، کاهش می یابد و شاهد آموزش و پرورشی می شویم که محصولات مثمری را نمی تواند، در دامن خود بپروراند و نسل سترون و معیوب الفکری به جامعه، هدیه می کند، بزرگداشت روز جهانی معلّم، فرصتی است که می تواند، جایگاه معلم را به عنوان انسان سازنده، بشناساند و تمامی دولت ها را وا دارد که بدون هیچ گونه، ملاحظه ی سیاسی و  ... در ادای حقوق آموزش و پرورش اقدام نمایند.

نویسنده: امیر اسدیان

نسل امروز و چگونگی نقش معلّم

... توجه و اهمیت دادن به ساختار آموزش و پرورش، توجه داشتن به نسلی است که به صورت معلّق پیش روی ماست، نسلی که هویّت برایش مفهوم نیست و سعی، در ندیدن بسیاری از باورها را دارد، و به راحتی خیلی از ملاک ها و معیارها را زیر پا می گذارد، نسلی که به بهانه ی تکنولوژی، ارتباطات، نوشدن و دوران گذار، فرصت ها را غنیمت شمرده! تا به هر شکل ممکن قالب ها را بشکند، چهارچوب ها را نادیده بگیرد و ضمن اینکه رشد می‌کند و استعدادش شکوفا می شود و تحول و دگرگونی را تجربه می نماید، بی میل نیست که از کنار هرگونه اعتقادی، خصوصاً اینکه عینیت آن را نمی بیند و مطابقتی برای آن در پیرامونش تصور نمی کند. به سادگی و بی اعتنایی عبور کند، نسل امروز، نسل هوشیاری است، زیرک است و حتّی تیزبین و پرشتاب، اما روشن نیست، در تشخیص ها دچار نوسان است، اگر خوب را می‌شناسد، علّت را نمی داند و اگر بد را می فهمد، چرایی اش را قابل هضم نیست و تحلیلی برای آن ندارد، نسل امروز، نیاز به معلم دارد، معلم آگاه و روشنی که فارغ از تمامی آشفتگی های زیست و زندگی، بتواند نسلی را بپروراند که اصلاحگر جامعه باشد، نسلی که به شعار از آن ها به عنوان امیدهای جامعه یاد می کنیم و گردانندگان چرخ های اقتصاد. این نسل، گاه، سرگردان است، در بیشتر مسائل با شک رو به روست، می خواهد بپذیرد، اما نمی تواند، عافیت طلبی، دم غنیمت بودن و رها شدن، فرصت ها را از او میگیرد تا جایی که نوجویی و کنجکاوی هم مددکار او نیست و ناخواسته، مصداق ها را نشانه می رود و تمامی همّ و غمش متمرکز مصداق های عینی جامعه است و می خواهد اگر به باور برسد، عینیتی برای آن بیابد، اگر صحبت از ارزش هاست، سقوط آن را نبیند، اگر صداقت را به نمایش گذاشته ایم، مرگش را لمس نکند و اگر شعار می‌دهیم، بر اساس دروغ و ریا نباشد، این نسل نیاز به معلمی دارد که با عمل و کردار و رفتارش، ساختن و اصلاح را در او بارور سازد و این باور را در ذهنیتش زنده کند و به او حقایق را بنمایاند، معلمی که دغدغه ی باروری و رشد استعدادها را داشته باشد و به جای زمزمه هایی که پیرامون ذهنیت و زبانش را گرفته و دچار روزمرگی شده، سعی، در رسیدن به چشمه هایی را داشته باشد که می خواهد نسل تشنه و منتظری را از آن سیراب نماید، آن جاست که یکی از اهداف مهم آموزش و پرورش و وظایف به حق مسوولان در درجه ی اول، حس توجه به معلم و ایجاد فضایی مناسب و بر اساس عدالت و رفع تبعیض برای اوست تا بتواند در این فضا خود را وقف جامعه و نسل هوشیاری بکند که دیگر با کلمات متناقض و بی توجهی، نمی توان آن ها را به بازی گرفت، توجه به معلمانی که شعله های آگاهی، روشنی، تحوّل و بالندگی از آن ها نشأت می گیرد و اگر معلم را رها کردیم و در وادی غم معیشت گرفتارش ساختیم، نسلی طغیان گر رها شده است و جامعه به گرداب رذیلت و پستی هدایت می شود و این نه شعار و بازی با کلمات که واقعیّتی است که آن را لمس می کنیم و با نگاه عمیقی به اطراف خود خواهیم دانست که معلّمان چقدر می توانند الگو باشند و در ساختن و بارور نمودن اندیشه و رشد و شکوفایی مؤثرند و فراموش نکنیم که جوامع پیشرفته، مسلماً رشد و تحولات شگرف خود را مدیون انسان هایی می دانند که عمر خود را صرف تعلیم و تعلم می نمایند و در تغییر اساسی و بنیادی ساختار جامعه بسیار تأثیر گذارند و توجه به آنان در واقع، ارج نهادن به جامعه و تمامی ملّت است و بی توجهی به آنان، در نظر نگرفتن نسلی است که چونان سیلی ویرانگر، ریشه ها را به مخاطره انداخته، همه چیز را از بین می برد.

نویسنده: امیر اسدیان


منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 ساعت: 8:53 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

ترس از مدرسه

بازديد: 275

عنوان مقاله: ترس از مدرسه

منبع: روزنامه همشهری

نویسنده: وحید خسروشاهیان

اشاره:

هنوز چند روزی به شروع فصل مدرسه باقی نمانده بود که فرید کوچولو، با مامان تو خیابون ها، کوچه و بازارها از این مغازه به آن مغازه به دنبال خرید لباس فرم مناسبی بودند، که مدرسه گفته بود. حتماً باید رنگش سرمه ای با خطهای سفید روی آستین باشد! برای خواهر بزرگش هم روپوشی کرم رنگ با مقنعه ای سرمه ای که مخصوص بچه های راهنمایی بود! مجید برادر بزرگترش هم باید کله اش را نمره چهار می زد! دل تو دلش نبود، نمی فهمید اینقدر التهاب مامان و خواهر بزرگش از چیه؟ او دائم تو خانه می گفت: باز هم شروع شد، باید و سختگیری های مدیر و ناظم و اخم و تخم معلم را تحمل کنیم! باز هم تنبیه! باز هم درس! تکلیف و جریمه! حیف، چقدر زود گذشت، کاش اصلاً مدرسه نمی رفتیم! طفلک فرید، اینها را که می شنید و صحبت های مامان رو که می گفت توی مدرسه مواظب باش این کار را نکنی . درس نخوانی، خانم معلم کتکت می زند و شنیده بود، بچه های شیطون را می اندازند تو اتاق های تاریک و... بابا می گفت آخر که چی لیسانس بگیرند، بیکار و بی عار، ویلون تو خیابونها.

فرید کوچولو اینها را می شنود . پاک ترس ورش می دارد، یعنی مدرسه اینقدر بده! چقدر سختگیرن! چند روز مونده به شروع سال پاشو توی یک کفش می کنه که من مدرسه نمی روم، جیغ می کشید و گریه می کرد که مدرسه را دوست ندارم.

دلیل اینکه بچه ها از مدرسه رفتن می ترسند چیست؟

ترس: Fear

روانشناسان معتقدند ترس یک حالت هیجانی است نسبت به خطر یا یک محرک مضر که شخص از آن آگاه است. عامل ترس می تواند یک شی ء باشد، یک انسان یا مسئله و موقعیت مشخص.

مدرسه هراسی یا ترس از مدرسه

ترس غیر منطقی از مدرسه در واقع معادل واژه School refusal به معنی امتناع از مدرسه رفتن است و یکی از نشانه های اضطراب جدائی از والدین، خانه، خانواده یا شرایطی است که به آن دلبسته و وابسته شده بود.

امتناع از مدرسه رفتن در هر سنی دیده می شود، اما معمولاً در ابتدای هر مقطع به صورت واضح تر و عینی تر خود را نشان می دهد. تقریباً این مسئله در بین پسرها و دخترها در سنین آغاز مدرسه به طور یکسان دیده می شود، اما در سطوح بالاتر با اندکی تفاوت از یکدیگر سبقت می گیرند. در خانواده هایی که بچه ها با فاصله های زیاد از یکدیگر متولد می شوند شایعتر بوده و همانطور که گفته شد شایع ترین دلیل ترس از مدرسه در بین کودکان و در بدو ورود به مدرسه ناشی از اضطراب جدایی از والدین بخصوص مادر است.

معمولاً مادران بچه هایی که دچار اضطراب جدایی هستند شخصیتی افراطی، مضطرب، بیش از اندازه حمایت کننده، مردد، غیرمنطقی، حساس و عاطفی (سمپاتیک) دارند که اضطراب خود را با بیان افکار منفی و اضطراب آلود و عمل خود به بچه ها منتقل می کنند.

اغلب مادران کودکانی که ترس از مدرسه رفتن دارند، افرادی وسواسی، کم تحمل، نکته سنج و موشکاف هستند که احتمالاً خود یا یکی از نزدیکانشان در کودکی دچار همین مشکل بوده اند.

ترس یا امتناع از مدرسه بیش از آنکه علت شخصیتی، عاطفی یا... داشته باشد، ناشی از یادگیری است. مادر یا پدری که در ارتباط خود با کودکان مفاهیم و نکته های منفی از محرکها و مکانهایی مثل مدرسه یا درس خواندن می دهند وقتی تجربه های منفی توأم با وحشت و ترس و اضطراب، خود را از دوران تحصیل و مدرسه، تنبیه و توبیخ ها به بچه ها انتقال می دهند و از آنها می خواهند مواظب رفتارهایشان باشند، خواه ناخواه، بذر امتناع و ترس از مدرسه را در افکار آنان می کارند.

یک تجربه

علی کلانترزاده دانش آموز کلاس پنجم ابتدایی می گوید:من هیچ وقت از مدرسه رفتن نترسیدم، یادم می آید هفته اول مهر بود، درست تا یک هفته هیچ تکلیف و مشق به ما ندادند، فقط خانم معلم می آمد در مورد کتابها و درسهایمان چیزهایی می گفت و می رفت، همیشه لبخند می زد، هیچ وقت ندیدم اخم کند یا کسی را کتک بزند.

یادم می آید بعضی از بچه ها با مامان هاشون اومده بودند مدرسه، چندتایی گریه می کردن، خانم معلم با خنده به بچه ها گفت، بگین مامانتون بره خونه، بچه ها هم رفتن به مامانها گفتند برن خونه.

خانم معلم با مهربانی توضیح می داد از هفته آینده دفترچه بیاریم و مشقهایمان را چطور بنویسیم. خیلی از او خوشم آمده بود.

از علی می پرسم چطور شد از مدرسه رفتن نترسیدی؟ می گوید: آخه مامان من معلم بود، قبل از شروع مدرسه من را با خودش آورد مدرسه و با ناظم و معلم ها بازی می کردیم، با بچه های کلاس پنجم دوست شده بودیم.

مامان همیشه تو خونه از معلم ها، مهربانی هاشون و دلسوزی هاشون تعریف می کرد. راستش هیچ ترسی نداشتم، اما یکی دو تا از بچه ها هی گریه می کردند. تا جایی که با چند تا از بچه ها دست ها و پاهاشون را گرفتیم، آوردیم کلاس، همین که خانم معلم چند تا شکلات به اونها داد ساکت شدند و یادشان رفت برای چی گریه می کردند.

یعنی هیچ وقت نشده از مدرسه بترسی؟ راستش یادمه فقط یک بار کودکستان وقتی مادرم من رو تنها گذاشت و رفت تا ۵ دقیقه گریه می کردم! اما خانم معلم وقتی تشویقم کرد بازی کنم و نقاشی بکشم همه چیز را فراموش کردم.

ترس از مدرسه در مقاطع مختلف

تجربه نشان داده امتناع یا ترس از مدرسه در هر سنی دیده می شود. اما علت ها و دلایل متفاوتی دارد.

مقطع ابتدایی: نقش والدین  و اضطراب جدایی این سن مصادف است با ساخت طرح واره هایی از محیط اطراف که توسط نزدیک ترین افراد به فرد انتقال داده می شود، کودک ۶ یا ۷ ساله آمادگی بسیار زیادی برای دریافت، ذخیره و حفظ اطلاعاتی دارد که نزدیکان به خصوص پدر و مادر، خواهر و برادر، در مورد یک شیء، مسئله، مکان یا فرد به او می دهند. هر گونه برداشت منفی و انتقال آن به کودک، التهاب، دلواپسی، تشویش، اضطراب و ناراحتی یا آرامش، انگیزه مثبت، تلاش و کوشش، شادمانی و هیجانات مثبت می تواند در واکنش کودک یک مسئله مؤثر باشد.

آنچه والدین به صورت احساس، افکار، اعمال و گفتار به فرزندشان انتقال می دهند، بخصوص در این سن او را نسبت به حضور یا عدم حضور (مثلاً در مدرسه و کلاس) تهییج می کند. ایجاد باورهای غلط نسبت به معلم، ایجاد یأس و یا ناامیدی از آینده، بیان و ابراز تشویش و نگرانی از چگونگی حضور بچه ها در مدرسه و... حساسیت منفی و واکنش عاطفی او را در پی خواهد داشت و هر گونه تأکید و تحریک کودک در این شرایط به حضور در مدرسه شدت واکنشها را افزوده و نتیجه منفی به بار می آورد.

اضطراب جدایی

عامل دیگر، اضطراب کودک از جدا شدن و از دست دادن تکیه گاه، پناهگاه و وابستگی به مادر است. معمولاً مادران سعی در وابسته نمودن کودکان به خویش دارند و به واکنشهای عاطفی آنان نسبت به ترک پاسخ می دهند که در طولانی مدت و در هنگام وارد شدن به محلی ناآشنا یا تغییر مکان بدون حضور مادر، دچار نوعی حالات اضطراب به نام اضطراب جدایی Anxiet separation می شود که خصوصیات آن اضطراب شدید، موقع جدا شدن از افرادی است که کودک وابستگی مهمی نسبت به آنها دارد. این وابستگی می تواند به خانه یا محیط های آشنا هم باشد، گاهی در بچه ها هنگام جدا شدن از مادر حتی نشانه هایی از هراس هم دیده می شود، که فراتر از آنچه که از سطح رشد آنها انتظار می رود، است.

راهنمایی

در این سن اضطراب جدایی جای خود را به امتناع از مدرسه رفتن می دهد، در واقع در این مقطع امتناع از مدرسه رفتن مطرح می شود نه ترس و آن به دلیل کسب تجربه های عینی است از حضور در مدارس ابتدایی، مشاهده رفتارها، ارائه اطلاعات واقعی یا غیرواقعی از مقطع تازه، توسط همسالان، افراد خانواده و غیره، وابسته شدن و عادت به حضور یک معلم در تمامی دروس ، تعداد کم دانش آموزان کلاس و ترس از حضور در کلاسهای حجیم یا معلم های مرد (بیشتر برای پسرها) ، عدم آگاهی نسبت به مقطع، قوانین و مقررات مدرسه، سختگیری کادر اجرایی و دبیران و در صورتی که از نظر آموزشی ضعیف بوده باشند، ترس از ناتوانی و شکست تحصیلی.

این دوره از حساسترین دوران زندگی فرد است. تحولات مربوط به بلوغ، رشد فکری و روانی، تمایل به استقلال طلبی، تغییر در ارزشها و تحولات جسمانی از این سن آغاز می شود.

 

نوجوان در این سن بسیار حساس، زودباور و تأثیرپذیر است. تجربه های قبلی از نحوه رفتار معلم، محیط آموزشی، ناظم و مدیر و روابط با همسالان در چگونگی واکنش او نسبت به محیط تازه مؤثر است.

بی تردید در آغاز هر پایه به طور طبیعی مواجه با نوعی دلشوره اضطراب و نگرانی نوجوانان در برخورد با محیط تازه تحصیلی خواهیم بود.

اخلاق و رفتار معلم، طرز تفکر او، سطح فرهنگی، کیفیت و نحوه آموزش دروس، و برخوردش با مسایل و مشکلات بچه ها، روش کلاسداری و تدریسش و شیوه های انضباطی او، جاذبه و دافعه اش ، تشویق و تنبیه، نظم و ترتیب در دوره ابتدایی و آغاز دوره راهنمایی تأثیر سازنده یا مخرب در افکار و واکنشهای او به محیط تازه دارد.

متوسطه

این دوره همراه با تغییر در نگرشها! باورها، ارزشها، تغییرات بلوغ و تحول عمیق در لایه های مختلف شخصیت است. با ورود به مقطع نظری نوجوان دوره وابستگی به والدین، کودکی و مطیع بودن را کنار می گذارد. اما نه به طور کامل! والدین به علت تغییر در ظاهر فیزیکی و سعی در مستقل شدن نوجوان، او را رها می کنند. (در واقع استقلال می دهند) اما نوجوانانی که تا این سن چه از لحاظ درسی و چه تربیتی تحت تأثیر والدین بخصوص مادران، اتکا و حمایت او بودند، ناگهان خود را بدون حامی تنها در محیطی بسیار شلوغ افرادی سختگیر و (از دید خود) خشن می بیند. تجربه سختگیریها، شکستهای درسی، توبیخ، بدرفتاری مسئولان مدرسه، تندخویی و خشونت از طرف معلم و... او را نسبت به حضور در محیط مدرسه بیزار می کند. تغییر در حجم، کیفیت و موضوع کتب درسی و افزایش تعداد دروس و ناآشنایی با واحدهای درسی و... در نخستین روزهای حضور در مدرسه او را دچار حالات عصبی و عاطفی می کند، که در نهایت احتمال امتناع از مدرسه رفتن و نهایتاً در صورت برخورد واکنشهای جسمانی مثل سردرد، دل درد، حالات تهوع و بیماریهای ناگهانی از خود نشان می دهند (این مسئله در تمامی مقاطع دیده می شود.)

عامل پنهان

آنچه معمولاً مورد کم توجهی مسئولان و دست اندرکاران مدارس و آموزش و پرورش قرار می گیرد، توجه به فضا و محیط فیزیکی مدارس است! با یک نگاه به کودکستان ها و پیش دبستانها می بینیم از کوچکترین فضایی برای جلب توجه به ایجاد شوق در بچه ها استفاده می کنند. جذابیت، شادابی و طراوت محیط آموزشی نقش مهمی در جذب، ایجاد آرامش درونی و علاقه به حضور در مدرسه دارد. کمتر مدرسه ای را می بینید که دیوارهایش آجری نباشد! یکی از مسئولان آموزش و پرورش منطقه غرب تهران می گفت: وقتی دیواره ها و محیط دبستان کنار اداره را می بینیم با آن پرچم روی دیوار و صبحگاهی، به یاد پادگان های اطراف تهران می افتم! بچه های مثل سرباز توی صف ایستاده و به زور خود را کنترل می کنند!

در واقع در مقطع ابتدایی جذابیت و زیبایی فضای مدرسه و استفاده از رنگ های شاد و تصاویر جذاب و جالب به همراه وجود فضای سبز در مدرسه می تواند در تغییر نگرش و کاهش اضطراب بچه ها مفید باشد. کلاسهای کوچک و تاریک یا بسیار وسیع با تعداد زیاد دانش آموز، بچه ها را در نخستین تجربه حضور در مدرسه وحشت زده می کند! سال قبل در یک نظر سنجی که از بچه ها به عمل آوردم، اکثراً معتقد بودند مدرسه مثل زندان است!

بچه ها مثل سرباز باید مراقب هر نوع رفتاری باشند! همه چیز درس است! معلم ها اغلب کم حوصله، عصبانی و زودرنج می باشند. هر چند هستند معلم هایی بسیار پر نشاط، شاداب و خنده رو...

راهکار

والدین تجارب افکار بازخوردهای منفی خود را به کودکان و نوجوانان انتقال ندهند، با تأکید بر مراحل مختلف رشد کودکی و نوجوانی و تغییرات هر مرحله والدین رفتارهای خود را متناسب با این تغییرات، تغییر دهند. در سنین ابتدایی از ترساندن بچه ها، ایجاد رعب و ترس از معلم، تشبیهات (اگر بچه خوبی نباشی میگم معلم تو را تو کلاس حبس کند) خودداری کنند. خاطرات، یادواره ها و تجارب مثبت، شاد و جالب خود با معلم های دوره ابتدایی را با بچه ها در میان بگذارند، از معلم ها با القاب خوب (با لبخند) یاد کنند. آنها را مهربان و دلسوز بدانند و به بچه ها انتقال دهند، پیش از آغاز مدرسه آنها را با مسئولین، معلم ها و محیط مدرسه آشنا کنند، به هیچ وجه به خاطر ضعف در فهم یا انجام تکالیف، تنبیه یا توبیخ نکنند. بچه های دیگر را به رخشان نکشند، تفریحات آنها را محدود نکنند، و دلیلش را مدرسه رفتن قلمداد نکنند. بچه ها را در دوره ابتدایی به خود وابسته نکنند، سعی کنند روشها را به آنها بیاموزند و بگذارند خودشان با کمک و یاری والدین در حد اعتدال تکالیفشان را انجام دهند. برای جلوگیری از انزواطلبی و دوری گزینی سعی کنند از دبیران در منزل استفاده نکنند، آنها را تا می توانند در محیط های آموزشی و حضور در جمع قرار دهند.

نکاتی برای مسئولان

برای کاهش هر چه بیشتر مشکل امتناع از مدرسه سعی کنید در هر مقطع از وجود کارشناسان روان شناسی و مشاوره به صورت مستمر در مدرسه بخصوص ابتدایی و راهنمایی استفاده کنید. مشاور با ایجاد روابط عاطفی پایدار خواهد توانست بچه ها و نوجوانان را جهت ورود به مقاطع مختلف آماده و شیوه برخورد با مسایل و مشکلات عاطفی و آموزشی را به آنها بیاموزد.

"محیط آموزشی و فیزیکی مدرسه ها را شاد کنیم، جذابیت مهمترین عامل جذب بچه هاست."

 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 ساعت: 8:52 منتشر شده است
برچسب ها : ,,
نظرات(0)

تشویق و تنبیه کودکان؛ چه وقت و چگونه؟

بازديد: 257

به‌طور قطع و یقین همه کارهای خوب و مثبت را دوست دارند و آن را تحسین می‌کنند و البته افرادی هم که این اعمال را انجام می‌دهند، نزد همه محبوب و قابل قبول می‌شوند.

وقتی کودکی کار مثبتی را انجام می‌دهد و مورد قبول والدین قرار می‌گیرد، والدین با دادن پاداش و هدیه‌ای اورا مورد تشویق قرار می‌دهند و او را تحسین می‌کنند که مثلاً این کار تو که غذای خود را کامل خوردی یا اتاق خودرا مرتب کردی کار بسیار خوبی بوده است و با این پاداش و تشویق که شاید یک اسباب بازی و یا یک جعبه مدادرنگی باشد، به او می‌فهمانند این کار خود را تکرار کند. ولی اگر کودک خطایی بکند پدر و مادر او را تنبیه می‌کنند که این کار تو ناپسند بوده است و با این تنبیه که شاید محروم کردن از دیدن تلویزیون باشد، به او می‌گویند این کار خود را تکرار نکند البته یک نکته بسیار مهم و قابل توجه اینجا وجوددارد که هم تنبیه و هم تشویق نباید از حد خود تجاوز کند اگر برای کار مثبت تشویق سنگینی انجام گیرد، توقع کودک بالا می‌رود و اگر با پاداش‌های کوچکتر از آن راضی نمی‌شود و بیشتر از آن می‌خواهد که دیگر برای آن فایده‌ای ندارد و همین‌طور تنبیه اگر بیش از حد باشد مثلاً تنبیه‌های بدنی شدید می‌تواند کودک را به آن چیز خاص بدبین کند.

نکته‌ای دیگر که در اینجا باید ذکر کرد، این است که اگر تنبیه و یا تشویق می‌خواهد صورت بگیرد، باید بلافاصله بعد از عمل کودک انجام بگیرد و فاصله‌ای بین آن نیفتد چون اثر تنبیه و تشویق را از بین می‌برد باید اگر می‌خواهیم تنبیه کنیم آن را بلافاصله به کار ببریم که کودک متوجه شود کار او ناپسند و بد بوده است و در مورد تشویق هم همینطور اگر بگذاریم از وقت آن بگذرد کار کودک را بی‌ارزش کرده‌ایم و کودک فراموش می کند این تشویق و یا تنبیه به چه خاطری بوده است. اگر خواستیم کودک را تنبیه کنیم باید او را متناسب با عملی که انجام داده، از یک سری چیزها که به آن علاقه دارد، محروم کنیم مثلاً یک ساعت او را از بازی کامپیوتری که دوست دارد محروم کنیم. این نمونه تنبیه نباید به مدت طولانی باشد چون اثر آن کم خواهد بود و اگر خواستیم کودک را تشویق کنیم چیزهایی را که دوست دارد در حد توان در اختیار او می‌گذاریم و متناسب با عمل مثبتی که انجام داده است برایش تهیه می‌کنیم. البته در مورد تنبیه درباره کودک باید در آخر کار یک تشویق هم برای آن صورت گیرد تا کودک انگیزه داشته باشد که این کار خطا را تکرار نکند. به‌طور فرض اگر کودک را به خاطر کار بدی که انجام داده تنبیه کرده‌ایم به او بگوییم که اگر این دوره تنبیه را گذراند و کار بدش را جبران کرد چیز مورد دلخواه او را برایش تهیه می‌کنیم. در مورد کار مثبت هم به همین گونه است اگر کودک کار مثبتی انجام داد به او می گوییم اگر این کار خود را ثبات بخشد پاداش‌های بعدی در انتظار او خواهد بود.

تشویق کودکان خجالتی

کودکان خجالتی خود را به برخوردهای اجتماعی و همزیستی با دیگران تشویق نمایید. برای اینکار راههای زیادی وجود دارد ، به عنوان مثال ، اگر کودک خجالتی در هنگام سلام یا خداحافظی ، نخواهد به شخص چیزی بگوید ، سعی کنید او را وادار به دست دادن برای سلام یا خداحافظی نمایید.

دست دادن قدمی است در مسیر درست. راه دیگر این است که با کودک دیگری وارد یک بحث هیجان انگیز بشوید و هنگامی که بحث داغ شد ، از کودکتان سؤال کنید که نظر وی در مورد موضوع مورد بحث چیست و البته مراقب باشید که وی را زیاد تحت فشار قرار ندهید زیرا ممکن است مقاومت بیشتری ایجاد کند. به یاد داشته باشید که کودک در بعضی روزها بهبودی نشان خواهد داد و بعضی روزها خیر.

برای کودکان خجالتی یک هدف معقول و دشوار این است که هر روز حداقل یک کلمه به یک فرد جدید بگوید. سایر موارد مناسب ، می تواند صحبت کردن در مقابل همه افراد کلاس ، شرکت کردن در بازی های تیمی یا پرسیدن یک سؤال از معلم باشد.

تنبیه

همیشه دقت داشته باشید که تنبیه فرزندتان با کار خلافی که او انجام داده همخوانی داشته باشد و از نظر او عادلانه باشد. شما فرزندان خویش را برای ورود به اجتماع و ایجاد یک زندگی مستقل آماده می کنید و بنابراین تنبیه نیز باید نتیجه کار خلاف باشد. این روش هر نوع رنجشی را نیز در بچه ها از بین می برد زیرا تنبیه نتیجه کار خلاف آنها بوده است . البته به خاطر داشته باشید که هیچگاه از تنبیه بدنی استفاده نکنید.

                                                         

کودکان را کتک نزنید

کودکان از سن هشت ماهگی و بالاتر به لوازم زینتی علاقمند می شوند و گاهی کشوی مربوط به لوازم زینتی مادرشان را باز می کنند و آنها را از روی کنجکاوی به هم می ریزند. اما در بسیاری از موارد دیده شده است که مادران وقتی با این موضوع روبرو می شوند ، فرزند خویش را کتک می زنند و معمولاً یک سیلی به وی می زنند و یا ضربه ای آبدار به پشت دست کودک می زنند تا به او بفهمانند که نباید این کار را انجام دهد. این مادران اعتقاد دارند که در این سنین ، هشدار دادن به کودکان و یا محروم کردن آنان از چیزی ، کاری از پیش نمی برد و فقط تنبیه بدنی سبک ! در آن لحظه ، کودک را از کار خطا باز می دارد.

اگر به کودک بگوییم یا بفهمانیم ! که اجازه ندارد با محتویات گنجه یا کمد مادر و یا کیف مادر یا ... بازی کند مهارت شناختی که به دنبال درک نتیجه امور بدست می آید ، در او از بین می رود. اما کتک زدن هم نتیجه بهتری ندارد زیرا کودکی که کتک می خورد می داند که چه خطایی از او سر زده است اما نمی تواند آن را به خاطر بسپارد. حتی ممکن است نکته ای را که به او تذکر می دهید از یاد ببرد و به این فکر نیفتد که کارش بد بوده است.

بنا براین بهترین روش در برخورد با اینگونه موارد ، ایمن کردن محیط اطراف کودک نوپا برای انجام اکتشافات او می باشد. همچنین مادران باید لوازم زینتی و بهداشتی آرایشی خود را در جایی دور از دسترس کودک بگذارند. در موارد دیگر که کودکان بزرگتر می شوند نیز کتک زدن نتیجه ای مطلوبی نخواهد داشت. در این مورد به شرح واقعه ای می پردازیم :

مادری بارها به دختر چهار ساله اش تذکر داده بود که به ظرف کریستال روی میز دست نزند ولی دختر هر بار نافرمانی کرده و به آن ظرف دست میزد ( در این موارد اگر ما بزرگسالان زیادی روی چیزی تاکید داشته باشیم و مدام به کودک بگوییم به آن دست نزند ، کودک بیشتر کنجکاو شده و به دست زدن به آن راقب تر می شود) تا اینکه بالاخره آن ظرف از دست کودک افتاد و شکست. مادر بلافاصله از راه رسید و به کودک پرخاش کرد و وی را کتک زد و سرش داد کشید و کودک هم گریه کنان از اتاق بیرون دوید.

مادر بعد از جارو کردن تکه های شکسته گلدان ، رفت تا به دخترش سر بزند و ناگهان دید که دخترش ، عروسکش را به شدت کتک می زند و سرش فریاد می کشد:« دختر بد ، دختر بد ... ». در این لحظه مادر که با صحنه بدی مواجه شده بود دریافت که رفتارش با کودک چه اثر نامطلوبی روی او گذاشته است.

مادر بعد می گفت: لحظه بسیار بدی بود ، دریافتم که چه کار اشتباهی کردم. خسته و منقلب بودم و ناگهان عصبانی شدم و کنترلم را از دست دادم.

همه والدین در مواقعی که آرامش دارند و یا شاد هستند ، می پذیرند که بچه هایشان را کتک نزنند اما وقتی عصبانی می شوند نمی توانند خود را کنترل کنند در صورتی که ما بزرگسالان باید خشم خود را کنترل نماییم و هنگام عصبانیت بهتر است تا بدست آوردن آرامش کامل ، واکنش نشان ندهیم. کمی استراحت در هنگام عصبانیت و یا مشت کوبیدن به بالش البته دور از چشم کودکان ، یا قدم زدن و یا تلفن به یک دوست ، می تواند کمی تسکین دهنده باشد. وقتی که آرام شدیم دیگر تمایلی به کتک زدن در خود نمی بینیم.

اما والدینی هم که بچه هایشان را کتک نمی زنند معتقدند که در مواقعی که پای جان کودک در میان است باید از روش تنبیه بدنی استفاده کرد. واقعه ای دیگر را بازگو می کنیم :

مادری می گفت: وقتی پسر پنج ساله اش را دید که برای گرفتن توپش تا وسط خیابان دوید ، او را کتک زد. این مادر گفت: اگر راننده به موقع ترمز نگرفته بود حالا پسرم مرده بود. کتک زدن او تنها راهی بود که می توانستم به او بفهمانم که هنگام گذشتن از خیابان باید به هر دو طرف نگاه کند.

این مادر ادامه داد: اما چند هفته بعد از آن هنگامی که به او اجازه دادم تنهایی به خانه دوستش که آن طرف خیابان بود برود ، همانطور که از پنجره نگاهش می کردم متوجه شدم دوباره بدون آنکه به اطراف نگاه کند ، بی مهابا از خیابان گذشت و باز هم بی دقتی کرد.

در این مورد محققان علوم تربیتی می گویند: بهترین روش اینست که هر مرحله را با کودک تمرین نماییم. با وی از خیابان عبور کنیم و هنگام عبور به او بگوییم: « به چپ نگاه کن » ، « به راست نگاه کن » ، « چراغ راهنمایی را ببین » ، « به پیچ خیابان نگاه کن » و ... . طی دوره آموزش ، کودک نباید بدون نظارت دیگری از خیابان عبور کند مگر اینکه ثابت نماید می تواند از خود مواظبت کند.

و اما ماجرایی دیگر:

پسر چهار ساله با آجرهای اسباب بازی خود مشغول ساختن خانه بود که ناگهان خواهر کوچکترش به آنها خورد و همه را خراب کرد. پسرک عصبانی شد و شروع کرد به کتک زدن خواهرش و مادرش که شاهد ماجرا بود بلافاصله سر رسید و شروع به کتک زدن پسرش کرد و در حین کتک زدن به او گفت: « این تنبیه به تو می فهماند که نباید خواهر کوچکت را کتک بزنی!»

پسرک فریاد می زد و می گفت: « او خانه مرا خراب کرد. همیشه طرف او را می گیری و ... ». در چنین موقعیت هایی بعید به نظر می رسد که پسر احساس تاسف از کار خود داشته باشد و متنبه شود و دفعه بعد اگر چنین موردی پیش آید خواهرش را شدیدتر کتک خواهد زد.

از طرفی مادر با کتک زدن او رفتاری را که سعی در از بین بردن آن داشت ، تشدید می کند و کتک زدن را به عنوان راه حل مشکلات ، موجه جلوه می دهد و از طرفی این موضوع را به پسرک القا می کند که بزرگترها حق کتک زدن کوچکترها را دارند.

راه درست برخورد در این موارد اینست که با قدرت بگوییم: « در این خانه کسی حق کتک زدن دیگری را ندارد و بهتر است فوری از خواهرت عذر خواهی کنی و خواهرت هم باید بابت خراب شدن خانه ات از تو عذر خواهی کند و...».

 

بعضی ها می گویند: من هم وقتی بچه بودم از دست پدر و مادرم خیلی کتک خوردم. حال اگر این اشخاص به خاطرات کودکی خود رجوع کنند ، بعید است که از والدین خود به خاطر اتخاذ این شیوه راضی بوده باشند. باید این حقیقت را پذیرا باشیم که کتک زدن احساسات را جریحه دار می کند و تاثیر نامطلوبی بر روح و روان کودک بر جا می گذارد. امیدواریم که پدر و مادرها فرزندان خود را کتک نزنند و از سایر روشهای تربیتی برای جلوگیری از تکرار خطاهای کودکانشان استفاده کنند.

  منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 ساعت: 8:45 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,,,
نظرات(0)

ليست صفحات

تعداد صفحات : 26

شبکه اجتماعی ما

   
     

موضوعات

پيوندهاي روزانه

تبلیغات در سایت

با اطمینان خرید کنید

پشتیبان سایت همیشه در خدمت شماست.

 سامانه خرید و امن این سایت از همه  لحاظ مطمئن می باشد . یکی از مزیت های این سایت دیدن بیشتر فایل های پی دی اف قبل از خرید می باشد که شما می توانید در صورت پسندیدن فایل را خریداری نمائید .تمامی فایل ها بعد از خرید مستقیما دانلود می شوند و همچنین به ایمیل شما نیز فرستاده می شود . و شما با هرکارت بانکی که رمز دوم داشته باشید می توانید از سامانه بانک سامان یا ملت خرید نمائید . و بازهم اگر بعد از خرید موفق به هردلیلی نتوانستیدفایل را دریافت کنید نام فایل را به شماره همراه   09159886819  در تلگرام ، شاد ، ایتا و یا واتساپ ارسال نمائید، در سریعترین زمان فایل برای شما  فرستاده می شود .

درباره ما

آدرس خراسان شمالی - اسفراین - سایت علمی و پژوهشی آسمان -کافی نت آسمان - هدف از راه اندازی این سایت ارائه خدمات مناسب علمی و پژوهشی و با قیمت های مناسب به فرهنگیان و دانشجویان و دانش آموزان گرامی می باشد .این سایت دارای بیشتر از 12000 تحقیق رایگان نیز می باشد .که براحتی مورد استفاده قرار می گیرد .پشتیبانی سایت : 09159886819-09338737025 - صارمی سایت علمی و پژوهشی آسمان , اقدام پژوهی, گزارش تخصصی درس پژوهی , تحقیق تجربیات دبیران , پروژه آماری و spss , طرح درس