سایت اقدام پژوهی - گزارش تخصصی و فایل های مورد نیاز فرهنگیان
1 -با اطمینان خرید کنید ، پشتیبان سایت همیشه در خدمت شما می باشد .فایل ها بعد از خرید بصورت ورد و قابل ویرایش به دست شما خواهد رسید. پشتیبانی : بااسمس و واتساپ: 09159886819 - صارمی
2- شما با هر کارت بانکی عضو شتاب (همه کارت های عضو شتاب ) و داشتن رمز دوم کارت خود و cvv2 و تاریخ انقاضاکارت ، می توانید بصورت آنلاین از سامانه پرداخت بانکی (که کاملا مطمئن و محافظت شده می باشد ) خرید نمائید .
3 - درهنگام خرید اگر ایمیل ندارید ، در قسمت ایمیل ، ایمیل را بنویسید.
در صورت هر گونه مشکل در دریافت فایل بعد از خرید به شماره 09159886819 در شاد ، تلگرام و یا نرم افزار ایتا پیام بدهید آیدی ما در نرم افزار شاد : @asemankafinet
یکی از منابعی که می تواند جوانان عزیز را در انتخاب ویژگی های درست همسر یاری رساند دین و رهنمودهای مبلغان آن یعنی پیامبر گرانقدر اسلام (صلی ااه علیه و آله و سلم) و اهل بیت (سلام الله علیها) می باشد. به همین دلیل در ذیل به مهمترین و اصلی ترین معیارهایی که توسط آنها بیان شده اشاره می شود تا روشنایی باشد در این راه تاریکِ پرفراز و نشیب.
1.ایمان و تقوا
ایمان و تقوا ملاک اصلی انتخاب همسر است. چرا که نقش دین در زندگی بشر بر کسی پوشیده نیست و یکی از ارکان حفظ نظام خانواده، اعتقادات انسان است. کسی که پایبند به دین نباشد هیچ ضمانتی وجودندارد که به رعایت حقوق همسر و زندگی مشترک پایبند باشد. پس افراد باید در هنگام ازدواج کسی را انتخاب کنند که هم دیندار باشد و هم در این زمینه با او هم عقیده باشد.
در قرآن کریم آمده است: با زن های مشرک ازدواج نکنید مگر آنکه ایمان بیاورند و همانا کنیز با ایمان از زن آزاد مشرک بهتر است، هرچند (زیبایی او) شما را به شگفت آورد و به مشرکان زن ندهید مگر اینکه ایمان بیاورند. همانا غلام با ایمان بهتر از مرد مشرک است، هرچند شما را به شگفت آورد. (بقره/221)
این آیه یکی از شرایط ازدواج، یعنی همتایی دینی همسر را بیان میکند، زن مشرک همتای مرد مسلمان نیست.
مردی به امام حسن (علیه السلام) عرض کرد: «دختری دارم، او را به ازدواج چگونه فردی در آورم؟ حضرت فرمودند: او را به ازدواج مردی با تقوا درآور؛ که اگر دوستش داشته باشد. او را گرامی می دارد و اگر هم دوستش نداشته باشد، به او ستم نمی کند.» (المستطرف، ج 2، ص 218).
2.اخلاق نیکو
اخلاق نیک یکی از مهمترین و ضروری ترین اموری است که در انتخاب همسر باید مورد توجه قرار گیرد. این مسئله در احادیث نیز مطرح شده است: مردی در این زمینه با امام رضا (علیه السلام) مشورت نمود و عرض کرد: یکی از بستگانم از دخترم خواستگاری کرده ولی اخلاق بدی دارد. حضرت فرمود: اگر بدخلق است، دخترت را به ازدواج او در نیاور. ) وسائل الشیعه، ج14،ص54).
و در حدیثی از پیامبر اکرم می خوانیم: اگر کسی برای خواستگاری نزد شما آمد که اخلاق و دینش را پسندیدید با او ازدواج کنید و...(همان،ص51.)
با توجه به فرموده پیامبر دینداری و اخلاق از مهمترین ملاک هایی است که باید هنگام انتخاب همسر مورد توجه قرار گیرد، زیرا این دو، زیربناهای اصلی زندگی سعادتمندانه محسوب می شوند. به طوری که زندگی بدون آنها تلخ، سخت و غیر قابل تحمل می شود.
3.اصالت خانوادگی
اصالت خانوادگی به معنای شهرت، ثروت یا موقعیت اجتماعی نیست بلکه به معنای سلامت نفس خانواده و صالح و خوشنام بودن آنان است که هر قدر گستره اش (در نسل های پیاپی) بیشتر باشد، بهتر است. اسلام تأکید دارد که درباره سابقه خانوادگی همسر، تحقیق لازم صورت گیرد و به خصوص، مراتب ایمانی و اخلاقی آنها در نظر گرفته شود. زیرا این اصالت خانوادگی در زندگی جدید و نسل بعد تأثیر خواهد گذاشت.به همین دلیل امام صادق (علیه السلام) می فرمایند: «تَزَوَّجوا فِی الحِجر الصالِح، فَإنَّ العِرق دَسّاس؛ (مکارم الاخلاق، ص 103.) با خانواده خوب و شایسته وصلت کنید، زیرا بر عرق (نطفه و ژن ها) اثر می گذارد. »
پیامبر (صلی الله علیه و آله) نیز در این رابطه می فرمایند: «برای نطفه های خود، بهترین را گزینش کنید. »
4.کفویت(همتایی)
ازدواج با افراد هم شأن باعث توافق بیشتر در زندگی می شود. بسیاری از اختلافات در زندگی همسران نتیجه عدم تناسب آنها در شئون مختلف است. کفویت در جنبه های ایمانی، فکری، اقتصادی و ... مطرح است.
تکیه اسلام در کفویت، بیشتر بر مسأله ایمان و اعتقاد است. رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمودند: «مرد مؤمن، کفو و همتای زن مؤمن است؛ و مرد مسلمان، همتای زن مسلمان.»(وسائل الشیعه، ج14، ص44.)
بر این اساس بود که پیامبر (صلی الله علیه و آله)، حضرت علی (علیه السلام) را برای همسری دختر خود انتخاب نمودند. بعضی روایات، کفویت را شامل دو چیز دانستهاند: یکی عفت ناشی از ایمان و اعتقاد و دیگری تأمین امکانات زندگی.
امام صادق (علیه السلام) می فرمایند: «الکفو ان یکون عفیفاً و عنده یسار؛ (وافی، ج 3، ص 18.) کفو (هم ردیف در ازدواج) کسی است که عفیف باشد و مالی هم داشته باشد.»
5.سلامت جسم و فکر
عدم سلامت، مانع از ازدواج نیست، ولی در تداوم زندگی مشترک اثر منفی دارد.
افراد بدون وجود سلامت جسم و روان، نمی توانند روابط مستحکم خانوادگی را بنیان گذارند. زیرا سلامت فکر و اندیشه بر سلامت رفتار و اعتدال در برخوردها اثر به سزایی داردو روابط انسانی زوجین، تابع شرایط نفسانی و روانی آنهاست.
در اسلام ازدواج با بعضی از بیمارن چون بیماران جزامی، جنونی، برصی و... نهی شده است. حتی سلامت فکر و روان نیز در اسلام حائز اهمیت می باشد.
امام صادق (علیه السلام) از رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل کرده اند که آن حضرت فرمود: «از ازدواج با احمق بپرهیزید که هم نشینی با او مایه اندوه و بلاست.» (جعفریات، ص 92.)
احادیثی از پیامبر اکرم (ص) درباره ازدواج:
* مراسم ازدواج را آشکار برگزار کنید و خواستگاری را پنهان .(کنز العمال . ح44532)
* بهترین ازدواجها ها آن است که آسان تر انجام گیرد .(نهج الفصاحه ، ح248)
* درباره افزایش روزی پس از ازدواج احادیث دیگری هم از پیامبر اکرم(ص) نقل شده است. ایشان می فرمایند: زن بگیرید؛ زیرا که ازدواج کردن روزی شما را بیشتر می کند .(بحار الانوار . ج103 0ص217)
* مردان عزب خود را زن دهید؛ زیرا با این کار خداوند اخلاق آنان را نیکو می گرداند و روزیهایشان را زیاد می کند و بر جوانمردی های آنان می افزاید. (بحار الانوار . ج103 0ص222).
در اسلام هیچ بنایی ساخته نشد، که نزد خدای عزوجل محبوبتر و ارجمند تر از ازدواج باشد. (بحار الانوار . ج103 0ص222)
هر جوانی که در دوره جوانی خود ازدواج کند، شیطانش فریاد بر آورد که: وای بر او دین خود را از گزند من حفظ کرد .(کنز العمال . ح44441)
شیعه در لغت، به گروهی که پیرو شخصی هستند گفته می شود و همچنین به مجموعه ای که پیرو یک هدف و عقیده اند.
در قرآن مجید نیز به همین معنا آمده است؛ مانند: «وَ اِنَّ مِنْ شِیعَتِهِ لابْراهِیم» و همچنین آیه شریفه «... فَوَجَدَ فِیهَا رَجُلَیْنِ یَقْتَتِلانِ هذا مِنْ شِیْعَتِهِ وَ هَذا مِنْ عَدُوِّهِ فَاسْتَغاثَهُ الَّذِی مِنْ شِیعَتِهِ عَلَی الَّذِی مِنْ عَدُوِّهِ...»
«و الشیعة: القوم الذین یجتمعون علی الأمر و کلّ قوم اجتمعوا علی امر، فهم شیعة... و الشیعة اتباع الرجل و انصاره و جمعها شِیَع و اشیاع جمع الجمع... و اصل الشیعة، الفرقة من الناس و یقع علی الواحد و الأثنین و الجمع و المذکر و المؤنث بلفظ واحد و معنی واحد و قد غلب هذا الاسم علی من یتوالی علیّا و اهل بیته - رضوان اللّه علیهم اجمعین - حتی صار لهم اسما خاصا فاذا قیل فلان من الشیعة، عرف انه منهم و فی مذهب الشیعة کذا ای عندهم، و اصل ذلک من المشایعة و هی المتابعة.»
در میان روایات اهل سنت، روایات زیادی وجود دارد که دلالت دارد بر آنکه رسول خدا (ص) لفظ شیعه را برای پیروان امیر مؤمنان علی (ع) قرار داده اند.
از آن جمله اند روایاتی که سیوطی در تفسیر آیه شریفه «اِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ اُولئکَ هُمْ خَیْرُ البَرِیَّةِ» آورده است:
«أخرج ابن عساکر عن جابر بن عبداللّه قال: کنّا عند النبی (ص) فأقبل علیّ، فقال النبی (ص): «و الذی نفسی بیده اِنّ هذا و شیعته لهم الفائزون یوم القیامة» و نزلت (اِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ اُولئِکَ هُمْ خَیْرُ البَرِیَّةِ)
و أخرج ابن عدی عن ابن عباس قال: لمّا نزلت (اِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ اُولئِکَ هُمْ خَیرُ البَرِیَّةِ) قال رسول اللّه (ص) لعلیّ: هو أنت و شیعتک یوم القیامة راضین مرضییّن.
و أخرج ابن مردویه عن علیّ قال: قال لی رسول اللّه (ص): ألم تسمع قول اللّه (اِنَّ الَّذین آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ اُولئِکَ هُمْ خَیْرُ البَرِیَّةِ) أنت و شیعتک، و موعدی و موعدکم الحوض اذا جئت الأمم للحساب تدعون غرّا محجّلین»
به جهت چنین سخنانی از رسول اکرم (ص)، عدّه ای از بزرگان صحابه توجّه ویژه ای به امیر مؤمنان علی بن ابی طالب (ع) داشتند، و در همان زمان هم، نام شیعه علی بن ابی طالب را با خود همراه داشتند.
عبدالعزیز دهلوی که کتابش سرشار از نسبت های ناروا و تهمت ها به مکتب تشیّع است، آغاز تاریخ پیدایش تفکّر شیعی را در میان صحابه پیامبر اکرم (ص) جستجو کرده و چنین می نویسد:
«فائده اول: اول کسی که به شیعه ملقّب شد، جماعتی از مهاجرین و انصار و تابعین ایشان هستند که مشایعت و متابعت حضرت مرتضی نمودند و وقتی که ایشان خلیفه شدند و ملازمت و صحبت ایشان اختیار کردند و با محاربین ایشان جنگ نمودند و مطیع اوامر و نواهی ایشان ماندند و اینها را شیعه مخلصین گویند.
شمس الدین ذهبی نیز در «میزان الاعتدال» در جواب اینکه چرا «ابان بن تغلب» را توثیق کرده با اینکه وی شیعی مذهب می باشد، می نویسد:
«فلو ردّ حدیثُ هولاء لذهب جملة من الآثار النبویة و هذه مفسدة بینة».
اگر بخواهیم هر کسی را که منسوب به تشیّع است حذف کنیم، باید تعداد زیادی از احادیث نبوی را کنار بگذاریم که این کار، فساد آشکاری خواهد بود.
از نوشته این عالم رجالی اهل سنّت، چنین فهمیده می شود که در میان صحابه و تابعانِ آنها، تعداد زیادی از شیعیان با همین نام وجود داشته اند و برای حفظ سنّت نبوی ناچار نباید عقیده آنها را در وثاقت آنها دخالت داد.
نوبختی از مورخان قرن چهارم در کتابش «الفرق و المقالات» می نویسد: «جمیع اصول الفرق اربع فرق: الشیعة و المعتزلة و المرجئة و الخوارج، فالشیعة هم فرقة علیّ بن ابی طالب المسمّون بشیعة علیّ فی زمان النبی (ص) و ما بعده معروفون بانقطاعهم الیه و القول بإمامته. منهم المقداد بن الأسود و سلمان الفارسی و ابوذر جندب بن جنادة الغفاری و عمار بن یاسر و من وافق مودّته مودّة علیّ (ع) و هم اوّل مَن سمّی بإسم التشیّع من هذه الأمّة لأنّ اسم التشیّع قدیما لشیعة ابراهیم و موسی و عیسی و الانبیاء صلوات اللّه علیهم اجمعین»
مرحوم سید عبدالحسین شرف الدین در کتاب «فصول المهمّة» بیش از دویست تن از صحابه رسول خدا (ص) را به ترتیب حروف هجاء ذکر می کند که همگی گرایش و تفکّر شیعی داشته اند.
مرحوم سید علی خان حسینی هم در «الدرجات الرفیعة فی طبقات الشیعة» حدود 70 تن از صحابه را به عنوان طبقه اول از طبقات شیعه عنوان می کند.
احمد امین در کتاب «فجر الاسلام» تعدادی از صحابه پیامبر که تفکّر شیعی داشته اند را ذکر می نماید.
محتوای عقاید شیعه در اعتقاد به افضل بودن امیر مؤمنان (ع) و جانشینی آن حضرت و ضرورت پیروی از اهل بیت (علیهم السلام) در کنار قرآن مجید، خلاصه می گردد که همگی گرفته شده از سخنان رسول اکرم (ص) است و در کتاب های اهل سنّت نیز وجود دارد.
به دیگر سخن، شیعیان معتقدند که بعد از کتاب الهی و پیامبر خاتم (ص)، باید متمسک به اهل بیت و خلفای منصوب از طرف آن حضرت بود، در حالی که اهل سنّت با توجه به احترام و علاقه ای که به اهل بیت (علیهم السلام) نشان می دهند، چنین نظری را قبول ندارند، بلکه همه صحابه رسول خدا (ص) را عادل می دانند و به گفتار و رفتار آنها پایبندند.
همان گونه که اشاره شد، شیعیان اعتقادات خود را از کلمات رسول خدا (ص) گرفته اند، آن هم کلماتی که مورد اتفاق هر دو فرقه است تا جایی که نسبت به بعضی از احادیث، ادّعای تواتر هم شده است، از آن جمله اند:
الف) حدیث ثقلین: «إنّی تارکٌ فیکم الثقلین کتاب اللّه و عترتی و أنهما لم یفترقا حتّی یردا علیّ الحوض» این حدیث شریف به طور آشکار هدایت مسلمانان را تا روز قیامت تضمین کرده است؛ به شرطی که کتاب خدا در کنار اهل بیت آن حضرت باشد. علاوه بر این، تصریح می کند که این دو، جدا شدنی نیستند. مفهوم این جمله آن است که هر کس به یکی از آن دو به تنهایی عمل کند، بر ضلالت و گمراهی خواهد بود.
چنانکه تا اینجا معلوم شد، تاریخ پیدایش و ظهور عقاید و بنیان تفکّر شیعی، در زمان رسول اکرم (ص) و از سخنان آن حضرت راجع به امیر مؤمنان علی بن ابی طالب (ع) و امامان بعد از او شکل گرفته است. نقطه اوج آن در سقیفه شکل گرفت و در جریان حکومت امام اول - سال های 35 تا 40 هجری - کاملاً ملموس و آشکار شد.
ولی عدّه ای ظاهرا به خاطر قبول نکردن این ادّعا یا نداشتن آگاهی های ابتدایی یا غرض ورزی ها، شیعه را مولود مسائل دیگری می دانند.
- افکار فردی یهودی به نام عبداللّه بن سباء، نقطه آغاز تفکّر شیعی است؛
- شیعه متأثر از افکار زرتشتی و ایرانیان آن زمان است؛
- شیعه در زمان آل بویه و صفویه ایجاد شده است.
کسانی که پیدایش شیعه را به جریان سقیفه پیوند می دهند، بر این باور نیستند که گروهی - بنا بر سخنان پیامبر اکرم (ص) - حضرت علی (ع) را افضل از دیگران می دانستند؛ آنها معتقدند در بحران به وجود آمده پیرامون انتخاب خلیفه، این فکر ناگهان به اذهان بعضی مثل زبیر و سلمان و مقداد و ابوذر خطور کرد که ایشان هم پسر عمّ و داماد پیامبر را برای خلافت معرفی کنند، ولی با توجه به آنچه مطرح شد، چنین تحلیلی از پیدایش یک تفکّر و مکتب، سطحی به نظر می آید که بیش از این هم در جواب آن، سخن گفتن روا نیست.
امّا اینکه بعضی دیگر تشیّع را مولود جنگ صفّین دانسته اند، به خاطر اشتباهی است که بین «پیدایش» و «ظهور» یک مکتب شده است، تشیّع در زمان رسول خدا (ص) و از سخنان آن حضرت پدید آمده است و طبیعی است زمانی که امیر مؤمنان (ع) - در سال 35 هجری - به خلافت رسید، شیعه رشد یافته و ظهور پیدا کرد، به خصوص در جنگ صفّین که شیعیان آن حضرت از هواداران معاویه به طور واضح جدا می شوند.
رایج ترین مطلبی که در این مورد ذکر شده، پیدایش شیعه توسط فردی به نام عبداللّه بن سباء که افکار او را پایه و سرآغاز تفکّر شیعیان می دانند و اکثر نویسندگان اهل سنّت مثل ابن اثیر، ابن کثیر، ابن خلدون، احمد امین، رشید رضاء این مطلب را بیان کرده اند.
اوّلین تاریخ نویسی که نام عبداللّه بن سباء و داستان او را ذکر کرده «طبری» است. عبدالله بن سباء یهودی زاده ای بود که به ظاهر اسلام آورد و بعد به سفر در شهرهای مسلمانان پرداخت و افکار خاصّ خود را که از جمله آنها جانشینی حضرت علی بن ابی طالب (ع) از رسول خدا (ص) بود در میان مردم منتشر کرد.
بعضی در تحلیل زندگی این فرد گفته اند: او برای اینکه جامعه اسلامی را از درون بپوساند، اظهار اسلام کرد و فتنه هایی به وجود آورد که منجر به قتل عثمان شد. حرف های او تا حدّی فریبنده بود که تعدادی از صحابه و تابعان مثل سلمان و ابوذر و صعصعة بن سوحان و محمد بن ابی بکر را تحت تأثیر قرار داد.
پیرامون این نظریه دو دسته جواب وجود دارد: دسته اول، مربوط به سند این قصه است و دسته دوم، مربوط به متن این داستان.
الف) سند روایت: طبری این روایت را از سیف بن عمر نقل می کند که بیشتر علمای رجالی اهل سنّت او را ردّ کرده اند و او را از زمره جعل کنندگان حدیث شمرده اند.
ذهبی، نظر علمای رجال را در مورد سیف بن عمر چنین نقل می کند:
«قال عباس عن یحیی: ضعیف، و روی مطیّن عن یحیی: فَلْسٌ خیرُ منه؛ و قال ابو داود: لیس بشی ء؛ و قال ابوحاتم: متروک؛ و قال ابن حبّان: اتُّهم بالزندقة؛ و قال ابن عُدیّ: عامّة حدیثه منکر.»
چگونه ممکن است یک یهودی تازه مسلمان و اهل یمن که از مرکز اسلام (مدینه) هم دور است، بتواند آن چنان نفوذی پیدا کند که بزرگانی از صحابه را فریب داده و بر علیه عثمان فضاسازی نماید تا جایی که عثمان و اطرافیان او از برخورد با او عاجز باشند؛ در صورتی که عثمان با مخالفان خود، اگر چه از صحابه نزدیک پیامبر هم بودند، به شدّت برخورد می کرد.
به نظر می رسد که این جریان چیزی جز داستان سرایی نیست که برای تضعیف یک مذهب به کار برده اند، با آنکه نقل این روایت از کسی است که او را جعل کننده حدیث خوانده اند.
در مورد خود ابن سباء هم دو نظریه وجود دارد:
نظریه اول: چنین شخصی با خصوصیّاتی که سیف بن عمر نقل کرده، اصلاً وجود خارجی نداشته است. دکتر «طه حسین» به این مطلب اشاره کرده است و همچنین نویسنده ای در عربستان به نام دکتر «حسن الفرحان المالکی» گفته است که فردی به نام عبداللّه بن سباء وجود خارجی ندارد. از نویسندگان شیعه هم علامه «عسکری» کتابی به همین نام - عبداللّه بن سباء - تألیف کرده اند که بی اساس بودن فردی به این نام را اثبات می کند.
نظریه دوم: آنانی که می گویند فردی به این نام وجود داشته - مثل «رجال کشی» و «نجاشی» - امّا در ادامه می گویند: او کسی بوده که در حق امیر مؤمنان (ع) غلوّ کرده و چون توبه نکرد، حضرت وی را سوزاند و روایاتی از ائمه معصوم نقل می کنند که او در آن ها ملعون و مطرود معرفی شده است.
با توجه به آنچه ذکر شد، راوی داستان فردی است که در کتب عامّه به شدّت تضعیف شده و متن آن هم با شرایط اجتماعی آن عصر سازگاری ندارد؛ به علاوه که وجود چنین فردی، افسانه ای بیش نیست و اگر فردی هم به این نام بوده، دلایل موجود حاکی از لعن و طرد و نفی افکار او بوده است. حال چگونه است که تعدادی از نویسندگان برای بررسی و تحلیل یک مکتب و یک تفکّر به خود اجازه می دهند که به سراغ عوامل ساختگی و افسانه ای که چه بسا با انگیزه های سیاسی نگاشته شده است بروند؟!
افرادی مثل «احمد امین مصری» پیدایش تفکّر شیعه را به گونه ای دیگر ترسیم می کند: ایرانیان؛ مجوسی بودند و در زمان خلیفه دوم که ایران فتح شد، آنان دیگر جرئت باقی ماندن بر کیش مجوس را نداشتند. بنابراین در ظاهر، اسلام را پذیرفتند ولیکن افکار قبلی خود را در قالب تشیّع و عقاید شیعی حفظ کردند. همان گونه که در ایرانِ مجوسی، خلافت و پادشاهی موروثی بود، این تفکّر هم در میان شیعیان در قالب مسئله امامت شکل گرفت و خلافت یک خاندان را قبول کرده و به طرفداری از آن پرداختند.
در نقد این نظریه هم چند نکته لازم به ذکر است:
اول: مگر مسلمانان پس از فتح ایران، مردم را مجبور به پذیرش اسلام کردند تا ایرانیان چنین واکنشی نشان دهند؟! در حالی که آتشکده های زرتشتی تا سال ها بعد باقی بود و مسلمانان تعرّضی به آن ها نکردند.
دوم: با اندک تأملی در تاریخ ایران، این سؤال مطرح می شود که مگر ایرانیان از حکومت های زرتشتی راضی بودند که برای بقاء حکومت، درصدد حفظ آن به شکل جدید باشند؟! آیا علّت اصلی شکست امپراتوریِ بزرگی مثل ایران، ناراضی بودن اکثر مردم نبود؟!
سوم: اگر گویندگان این نظریه مخالف با مسئله امامت هستند، چرا آن را به مجوس نسبت می دهند؟ اگر در این حرف کمی بیشتر دقّت می کردند، آن را مخالف با قرآن کریم می یافتند. آیا قرآن هم که تعدادی از انبیاء ابراهیمی را از نسل یکدیگر می داند، به نظر این نویسندگان بر روش مجوس گام بر می دارد؟! قرآن مجید در مورد آل ابراهیم می فرماید:
به نظر می رسد بعضی برای تخریب یک مکتب و تفکّر، هر آنچه از تحلیل های سطحی سیاسی - اجتماعی به ذهنشان می رسد، عنوان می کنند بدون اینکه توجّه به جهات دیگر آن داشته باشند؛ اگر چه در اذهان عامّه مردم گروهی را به انزوا می کشند و ضربه به اسلام و تعالیم قرآنی وارد می کنند!
چه خوب است که به جای تحلیل های سطحی تاریخی و سیاسی برای شناخت یک مکتب، ابتدا از اصول خودشان استفاده کنند و اگر بطلان عقاید آنها توسط قرآن و سنّت و عقل ثابت شد، آنگاه علّت پیدایش آن را در احتمالات و فرضیه های به دست آمده از تحلیل های افراد و جریان های تاریخی جستجو نمایند.
صادق چوبک، در سال 1295 هجری خورشیدی در بوشهر بدنیا آمد. پدرش تاجر بود، اما به دنبال شغل پدر نرفت و به کتاب روی آورد. در بوشهر و شیراز درس خواند و دوره کالج آمریکایی تهران را هم گذراند. در سال 1316 به استخدام وزارت فرهنگ درآمد.
اولین مجموعه و داستانش را با نام " خیمه شب بازی " در سال 1324 منتشر کرد. در این اثر و "چرا دریا طوفانی شد" (1328) بیشتر به توصیف مناظر می پردازد، ضمن اینکه شخصیت های داستان و روابط آنها و روحیات آنها نیز به تصویر کشیده می شود. اولین اثرش را هم که حاوی سه داستان و یک نمایشنامه بود، تحت عنوان " انتری که لوطیش مرده بود " به چاپ سپرد. آثار دیگر وی که برایش شهرت فراوان به ارمغان آورد، رمان های " تنگسیر " و "سنگ صبور " بود. تنگسیر به 18 زبان ترجمه شده است. امیر نادری، فیلمساز معروف ایرانی، در سال 1352 بر اساس آن فیلمی به همین نام ساخت.
چوبک به زبان انگلیسی مسلط بود و دستی نیز در ترجمه داشت. وی قصه معروف " پینوکیو " را با نام " آدمک چوبی" به فارسی برگرداند. شعر " غراب " اثر " ادگار آلن پو " نیز به همت وی ترجمه شد.
آخرین اثر منتشره اش هم ترجمه حکایت هندی عاشقانه ای به نام " مهپاره " بود که در زمستان 1370 منتشر گردید.
چوبک از اولین کوتاه نویسان قصه فارسی است و پس از محمد علی جمالزاده و صادق هدایت می توان از او بعنوان یکی از پیشروان قصه نویسی جدید ایران نام برد. فرم قصه های جمالزاده بیشتر حکایت گونه و شبیه نویسندگان فرانسوی قرن نوزدهم بود. قصه های صادق هدایت هم فراز و نشیب بسیار داشت، گاهی از نظر فرم کاملا استوار و بر اساس معیارهای قصه نویسی جدید بود و گاهی هم در واقع همان حکایت نویسی، بود که با چاشنی طنز همراه می شد. در این میان البته " بوف کور " استثنایی و بی بدیل بود و از جهات مختلفی مورد توجه قرار گرفت. گروهی آن را قصه ای روانشناختی و نو دانستند و پیشرفتی در فرم قصه نویسی ایران به سوی قصه نویسی غربی، محسوب نمودند. صادق چوبک متاثر از همین نظر بود و از همین جا آغاز کرد. وی در قصه هایش ذهن و روان قهرمانهایش را مورد توجه قرار داد و سعی کرد به شخصیت هایش عمق ببخشد. همین تلاش برای عمق بخشیدن به شخصیت ها، بر نحوه بیان وی تاثیر گذاشت. در سنگ صبور قصه را از زبان شخصیت های مختلف می خوانیم، نحوه بیانی که در قصه نویسی نوپای ایران کاملا تازگی داشت. وی برای بیان افکار ذهنی هر یک از شخصیت ها ناگزیر بود به زبان هر یک از آنها بنویسد و این خود به تغییر نثر در طول داستان منتهی شد که باز نسبت به دیگران پیشرفتی جدی محسوب می شد. در آثار چوبک هر شخصیت داستان به زبان خودش، زبان متناسب با فرهنگ و خانواده و سن و سالش سخن می گوید، کودک، کودکانه می اندیشد و کودکانه هم حرف می زند، زن زنانه فکر میکند و زنانه هم حرف میزند و بدین ترتیب هر یک از شخصیت ها به بهترین وجه شکل می گیرند و شخصیت پردازی موفقی ایجاد می شود که در بستر حوادث داستان، زیبایی و عمق خوشایندی به داستان میدهد. وی در توصیف واقعیتهای زندگی نیز وسواس زیادی داشت و این نیز از ویژگی های آثار وی است. چوبک به سبب همین دقت نظر در جزئی نگری ها و درون بینی ها، رئالیست افراطی وگاهی حتا ناتورالیست خوانده اند. آثار چوبک از سالها پیش مورد نقد و بررسی جدی قرار گرفته و در کتابهای مختلفی از جمله " قصه نویسی " (رضا براهنی)، " نویسندگان پیشرو ایران " (محمد علی سپانلو) و "نویسندگان پیشگام در قصه نویسی امروز ایران"(علی اکبر کسمایی)، نوشته هایش تحلیل شده اند. صادق چوبک در اواخر عمر بینایی اش را از دست داد و در اوایل تابستان 1377، در آمریکا درگذشت و بنا به وصیتش یادداشتهای منتشر نشده اش را سوزاندند.
چوبک از بزرگترین داستان نویسان معاصر فارسی است. بخاطر مهارت و قدرتش در خلق آثار بی نظیری چون «سنگ صبور» و «تنگسیر» که از بهترین رمانهای فارسی است. همچنین مجموعه داستانهای کوتاه او که در آنها تکنیک داستان کوتاه، به بهترین نحو ممکن رعایت شده و بدون اغراق از شاهکارهای داستان فارسی است.
آشنایی من با چوبک برمی گردد به سال 51 یا 52 که تازه چاپ دوم «روز اول قبر» بیرون آمده بود و اتفاقی آن را از کیوسکی از خیابان ارگ مشهد خریدم. این یعنی اولین کتاب جدی که خواندم. ـ پیش از آن مثل خیلی از نوجوانها عاشق داستانهای پلیسی و رمانهای تاریخی سرگرم کننده بودم ـ اما صادق چوبک زندگیام را عوض کرد. پس از آن همه کتابهای او را تهیه کردم، بخصوص «روز اول قبر» که اول بار خریده بودم و چاپ دوم کتاب بود و تاریخ 1351 روی آن خورده بود، با همان قطع جیبی و کاغذ کاهی نگهاش داشتم و دارم.
آرزوی ایجاد پایگاهی برای گردآوری آثار او همیشه باهام بود، اما چنین کاری را بدون اجازه وارث قانونی چوبک درست نمیدانستم. از طریق خانم پارسی پور آدرس فرزند چوبک که در امریکا ساکن است، پیدا کردم اما با اینکه چندبار مکاتبه کردم نتیجه ای نگرفتم.
بالاخره تصمیم گرفتم پایگاهی درست کنم و به مرور همه نوشتههای او را گردآوری کنم. تاکنون بجز رمان «تنگسیر» همگی آماده شده است که بعد از تطبیق نهایی با متن کتاب در اختیار دوستداران قرار خواهم داد.
« فهرست آثار نویسنده»
داستان های کوتاه:
«خیمه شب بازی» (چاپ 1324) با یازده داستان به شرح :
نفتی ـ گلهای گوشتی ـ عدل ـ زیر چراغ قرمز ـ آخر شب ـ مردی در قفس ـ پیراهن زرشکی ـ مسیو الیاس ـ اسائهء ادب ـ بعدازظهر آخر پائیز ـ یحیی
«انتری که لوطیش مرده بود» (چاپ 1328) با سه داستان و یک نمایشنامه به شرح:
چرا دریا توفانی شد ـ قفس ـ انتری که لوطیش مرده بود ـ توپ لاستیکی (نمایش)
«روز اول قبر» (چاپ مرداد 1344) با ده داستان و یک نمایشنامه به شرح:
گورکن ها ـچشم شیشه ای ـ دسته گل ـ یک چتر خاکستری ـ پاچه خیزک ـ روز اول قبر ـ همراه (با دو شیوه) عروسک فروشی ـ یک شب بیخوابی ـ همراه (یک شیوه دیگر) ـ هفتخط (نمایش)
«چراغ آخر» (چاپ اسفند 1344) با ده قصه و یک شعر به شرح :
چراغ آجر ـ دزد قالپاق ـ کفتر باز ـ عمرکشون ـ بچه گربه ای که چشمانش باز نشده بود ـ اسب چوبی ـ آتما، سگ من ـ ره آورد (شعر) ـ پریزاد و پریمان ـ دوست.
داستان های بلند«رمان»:
«تنگسیر» (چاپ مرداد 1344)
«سنگ صبور» (چاپ مرداد 1345)
ترجمه ها:
«پینوکیو» به نام «آدمک چوبی» اثر کارلو کولودی (چاپ 1334)
«غراب» شعر از ادگار آلن پو (چاپ 1338)
«مهپاره» شانزدهمین بخش از نسخه ی کهن متن مفصل سانسکریتی است که به نام (جوهر اقیانوس زمان) معروف است و چوبک آن را از متن انگیسی با عنوان حکایت عشق در سال (1370) ترجمه کرد. متنی که لبریز از اندرزهای والای انسانی و حکمت و فلسفه است.
نکته مهم این ترجمه را در سالهای آخر عمر و در حالی که بینایی خود را از دست داده بود، انجام داد.
صدای نم نم باران خواب را از چشمانم ربوده بود . هر کاری کردم نتوانستم چشمان منتظرم را با شهر خواب آلود همراه سازم . از جايم بلند شدم . آرام آرام به سمت حياط حرکت کردم . صدای چک چک باران نزديک و نزديکتر می شد . فضا مملو از بوی باران شده بود . وقتی به حياط رسيدم با آهنگ باران همراه شدم.
چشمها را بايد شستجور ديگر بايد ديد
چترها را بايد بستزير باران بايد رفت
فکر را ، خاطره رازير باران بايد برد
با همه مردم شهرزير باران بايد رفت
دوست را زير باران بايد ديدعشق را زير باران بايد جست
هرکجا هستم باشمآسمان مال من است
پنجره ، فکر ، هواعشق ، زمين مال منست
وقتی همنفس باران شدم خودم را بدستش سپردم . حال برخورد قطرات باران را به صورتم حس ميکردم . هر قطره از باران جان تازه ای به کالبدم می دميد و زخمهای دلم را با هر ترنمش تسكين می داد . سر مست باران گشته بودم احساس عجيبی داشتم يك نوع احساس سبکی …
دستانم را به سوی خدا بلند كردم و چشمانم به آسمان دوخته شد . ناگهان درهای آسمان باز گشت . صيحه ای از دل آسمان بلند شد و بر قلبم نشست . برخيز و روحت را با باران نگاهت جان تازه ای بخش . نوری از آسمان بر قلبم فرود آمد و قطرات اشك بر بستر خشك تنهايی ام جاری گشت .
باران که می بارد ، بعضی ها دلشان می گیرد وخیلی ها شاعر می شوند. آخر تازه یادشان می افتد که احساسات فطری پاک و زلالی هم هست که در لابه لای افکار مادّی و تکراری روزمره ، فراموشش کرده بودند.
وقتی باران می آید، دیگر، مردم ، خودشان را برای چیزهای کم ارزش و بیهوده معطل نمی کنند، حتی جلوی زیباترین ویترینهای مجللترین مغازه ها هم خالی است.هر که را می بینی با عجله به سوی مقصد حرکت می کند یعنی باران باعث می شود که انسان مقصدش را فدای زرق و برقها نکند.
سواره ها نیز در بارش باران بیشتر از قبل ، دلشان برای پیاده ها می سوزد و زودتر آنها را سوار می کنند. یعنی باران ، مردم را سخاوتمندتر و سخاوتمندان را دلسوزتر می کند.
باران که می بارد، مردم صمیمی تر ، متحدتر و فداکارتر می شوند. چرا که خیلی ها را می شود دید که یک نفر دیگر را زیر چتر خود گرفته اند.
باران ، زمین را پاک می سازد ، هوا را تصفیه می کند و برخی ویروسها را از بین می برد و شاید آن وقت مردم کمی پاکتر زندگی کنند!
وقتی باران بر خاک ، کشتزارها و کوهها فرو می ریزد ، حیات ، جان می گیرد و همه به تداوم زندگیشان امیدوارتر می شوند و ممکن است برای یک بار هم که شده صاحب باران را شکر گویند.
در بارش باران عدالت را هم می توان دید. چرا که قطره ها ، در همهء محله های یک شهر و یا بر بام همهء خانه های یک محله ، با یک نواخت مساوی فرو می ریزند.
وقتی که باران میآید، گاهی سالهای کودکی ، قیل و قال آرامش بخش مدرسه! و درس «باران آمد ، آن مرد ، در باران آمد » در ذهنها رژه می روند و آن وقت تازه یادمان می افتد که آن مرد ، در باران نیامد. پس می شود کمی هم برای آمدن او (روحی فداه) دعا کرد.
باران ، سرشار از خیر و برکت است و آن باران نیز، آن باران سرنوشت سازی که از هوای ابری چشمها بر گونه هایمان می نشیند و سبب می شود که بهتر بتوانیم مسیر زندگیمان را عوض کنیم. زیرا باران کمیاب اشکها، توفیق توبه را سهل الوصول تر می کند.
قطره های اشک می توانند بغض سنگین تاریخ معصومان مظلوم را نیز بشکنند و آموزه های بی بدیل مردان شهید روز دهم را در سینه ها زنده و بالنده نگهدارند. چرا که حسین علیه السّلام بیش و پیش از آن که تشنهء آب باشند تشنهء اندیشهء انسانهای زمانها هستند.
دیگر آسمان دارد تیره و خاکستری می شود و باران نم نم وکم کم شروع به بارش می کند.
باران مانند اشک های حضرت زینب(س)همچنان میبارد.
ناگهان صدای مهیبی به گوش میرسد.!!! این صدا صدای رعد و برق ها هستند.
باران تندتر و تندتر میشود.همه ی مردم درخیابان به دنبال پناهگاهی میگردند.!
چترهای مردم و بالکن های مغازه ها مانند یک پناهگاهی اند که به مردم درخیابان آغوش بازمیکنند تا مردم زیر این رحمت الهی خیس نشوند.!!!
با گذر زمان خیابان ها خلوت شده وتعداد کمی از انسان ها در خیابان پیدا می شود و باران سرد شده و به تگرگ تبدیل می شود و با شکل و شمایلی خاص مانند سنگ های یخی به زمین فرو میریزند.
-باران باغبانی میشود که به گل و گیاهان و درختان و سبزه ها آب می دهد.
-کشاورزی میشود که به کشاورزان کمک می کند.
-و باران رفتگری خواهدشود که خیابان را تمیز می کند.
-و سقایی میباشد همچون(ابوالفضل<ع>)که به تشنگان آب میرساند.
باران آهسته وآهسته تر می شود.
کم کم رنگین کمان نمایان می شود رفته رفته پر رنگ تر و پر رنگ تر می شود و خیابان ها باز هم رو به شلوغی برمی گردند.
تا چندین ساعتی زمین نم خواهد داشت ولی زمین خشک خواهد شد.
وقتی ترانه ی دلپذیر باران درگوش هایم جاری می شود ،وقتی ناله ابر را می شنوم به رویاها پرواز می کنم .چشمانم را می بیند ،پیچک هایی که در دل وروح انسان بی روح می پیچد ودل سرد او را پر از مهر ومحبت می کند.
نغمه های چک چک باران را که با هماهنگی خود را بر سرزمین سرد می اندازند وچه زیباست ابرهای تیره ای که از حسادت خود را روبه روی ماه درخشان گرفته است ودر جاده های عشق جلوه نمایی می کنند.
وقتی قطره های باران را به دور دست ها می برد ،جایی که دور از دغدغه های روز ماست .صدای باران همانند صدای گیتار است که وقتی شروع به نواختن می کند باید تا انتها بنوازد تا تمام هستی را از خواب غفلت وسر درگمی بیدار بیدار کند ،مانند آن روزی که وقتی امام حسین (ع) بارانی از سخنان خود را جاری کرد و باعث بیداری اسلام شد.
هنگامی که ابروآسمان وباران وترانه های آن دست به دست داداند تا دنیایی را بیدارکنند .صدای باران مرا به یاد شعر کودکی هایم می اندازد که در دوران ابتدایی با همکلاسی هایم زمزمه می کردیم .
باز باران
با ترانه
باگوهرهای فراوان
می خورد بربام خانه…..
——————————انشاء در مورد باران شماره ۵—————————–
در دل من شور و هیجانی تازه جان میگیرد .وقتی قطرات باران بروی شیشه ها می نشیند انگار مهمان جدیدی به خانه ما می آید به طوری که با امدنش نشاط و طراوتی که به همراه دارد به خانه ما نیز وارد می شود.
وقتی صدای چک چک باران به گوش می رسد تازه به یاد می اورم که خداوند چه زیبایی های فراوانی آفریده ونعمت های بیکرانی را در اختیار ما قرار داده تا به نهایت از انها استفاده کنیم .
وقتی دانه های بلورین بر روی زمین می افتد ،دل زمین شسته می شود؛ای کاش ما هم همین گونه بودیم . ای کاش با باریدن باران تمام بدیها از دل ما شسته می شد واز بین می رفت .
وقتی باران می بارد درختان ،گل ها ،چمن ها جانی دوباره می گیرند گویی دوباره متولد شده اند ،سرشان را به آسمان بلند می گیرند واز خدا به خاطر این نعمت تشکر می کنند .ما انسانها نیز با شنیدن صدای باران با طراوت می شویم واز این نعمت خداوند نهایت استفاده رامی بریم .
——————————انشاء در مورد باران شماره ۶—————————–
رحمت الهی به سوی زمین و زمینیان سرازیر می شود ،جوی ها ونهرها پر آب می گردد ،زمین سیراب می شود و درختان و گیاهان طراوتی دوباره می یابند ،غبار ها وآلودگی ها زدوده شده وهوا تمیز می شود،عطر باران همه جا را فرا گرفته وطبیعت جلوه ای زیبا پیدا می کند .
وقتی صدای باران می اید،دلهای آدمیان به ویژه مومنین خدا روشن وشاد می گردد گویی قطرات باران غبار درون را نیز از وجود آنان شستشو داده وجان خسته اشان را حیاتی دوباره می بخشد.
صدای نم نم باران ترنم دلنشینی است در گوش جان آدمیان که درهای عظیم رحمت الهی به رویتان گشوده شده وعشق با بندگان خویش آغاز گردیده است .پس بخوانید تا استجابت کند شما را.
صدای باران که می آید دل ها به حضرتش نزدیک تر می شود واحساسی زلال آدمی را به سویش فرا می خواند انگار که دستان پر مهر او این بار می خواهد با قطرات باران نوازش گر سر و روی بندگان خویش باشد. آن گونه که مادری مهربان عاشقانه کودک دلبند خود را نوازش می کند .
باران نه تنها رحمت ،که مایه تطهیر است ؛نشانه است ،نشانه ای محکم برای آنانی که می خواهند قلب ها را جلا دهند ودل ها را از هر چه سیاهی ،پاک کنند تا در سایه ی این پاکی بتوانند پاک بخورند پاک بیاشامند، پاک ببینند،پ.اک بشنوند،پاک بیندیشندوپاک زندگی کنند تا رستگار شوند.
——————————انشاء در مورد باران شماره ۷—————————–
هوا گرگ و میش بود و من با دلی گرفته در کنار پنچره ی اتاقم نشسته بودم .از شدت بغض احساس خفگی می کردم .چشم هایم آنقدر تار شده بود که دیگر حتی دست هایم را هم نمی دیدم .
کم کم اولین قطره اشکم مانند رودی که از کوهی جاری می شود، گونه هایم را لمس کرد وبه پایین غلتید . جویی از اشک برگونه هایم جاری شد .شروع به گریه کردم وپاهایم را به جای همدم نداشته ام در آغوش گرفتم .همزمان با گریستن من آسمان هم شروع به گریه کرد .با هم ودرکنار هم به گریه پرداختیم.
آوای دلنشین باران مرا وادار کرد از خانه خارج شوم .به محض خارج شدن از خانه قطره ای از اشک آسمان برروی پوست داغ و تب دار صورتم فرود آمد و احساسی باور نکردنی به من داد، احساسی که به من می گفت:”من نیز در غمت شریکم “.
چشم هایم را بستم وبه سال های پیش باز گشتم .زمانی که کودکی بیش نبودم، زمانی که نمی فهمیدم مهر چیست ودل شکسته کیست؟ اما اکنون نه تنها می فهمم بلکه با تمام وجودم احساسش می کنم. احساس غریبی است ، همان قدر که مهر ورزیدن شیرین است ، دل شسکستگی بسی تلخ وناگوا ر است .
کاش می شد آسمان بود ،کاش می شد آنقدر مهربان می بودیم که حتی گریستنمان هم سبب تولد غنچه ای زیبا ودوست داشتنی و ابریشمین می شد . در افکارم غرق شده بودم که متوجه شدم گریه آسمان پایان گرفته است و نسیم دست نوازشگر خود را برگونه هایم می کشید .چشمانم را گشودم وبه آسمان نگریستم ودیدم لبخند ی هفت رنگ برلبان آسمان نقش بسته است.
——————————انشاء در مورد باران شماره ۸—————————–
دست اگر برای لمس قطره ای باران پیش می رفت . نشان از طراوت دل زلال تودارد ….
بدان که هنوز آغاز راهی و باران از باریدن باز نمی ایستد .پس تو نیز مایوس مشو و ببار تا به زندگی وهدفت جلای دوباره بخشی .باران نیز مثل تو از شکاف ابرهای تیره برخاسته است ،مشکلاتت را پشت سر بگذار ولذت طهارت را بچش ،صبر را از باران بیاموز وعشق بارش را در خودت باورکن باران تنها یک پدیده نیست ،بلکه معجزه است .
در دنیا هیچ بویی لذت بخش تر از بوی خاک های بارن خورده نیست .
هنگامی که قطره های بلورین بر درخانه ی وجود ت ،دلت را می کوبند فرصت را از دست نده ودست در دست او برای شکفتن قدم بگذار و همراه با آوای دلنشینش رویشت را تکمیل کن و اورا واسطه ای بین خود وخدای خود قرار ده که بی شک این قطرات اشک شوق خدا به سبب موفقیتش در آفرینشت خواهد بود.
ای اشرف مخلوقات او وقتی تو را آفرید به خود آفرین گفت . پس تو چطور می توانی از بهترین نعمتهایش همانند باران چشم پوشی کنی وخود را بنده کسی جز او بخوانی.
باران در فصلی می بارد که همه ی رخدادها دم از تواضع وفروتنی می زنند.پاییز فصلی است که برگهای سبز با وجود اینکه به رنگ طلا تغییر می کنند اما با خشوع وفروتنی به زمین می افتند ؛شگفت در این آفرینش که باران هم با عظمتش می بارد تا گلی زنده شود وزمینی را تازه کند تا دل خاک خورده ی انسانی را از غم بشوید بارانی که از خود می گذرد تا شاعر با آهنگ دلنشینش شعری بسراید ،اما شاید باران هم می ترسد ،می ترسد از اینکه روزی تنها شود وبه همین دلیل می بارد .گاه باران همه ی دغدغه اش بارش نیست ،گاه از غصه ی تنها شدنش می بارد.
——————————انشاء در مورد باران شماره ۹—————————–
حس عجیبی به انسان دست می دهد ،او حس می کند خداوند نعمت الهی برایش را به ارمغان می فرستد در این حال است که انسان باید به خاطر این نعمت عظیم و بزرگ که سر منشا تمام موجودات عالم است راه خوشبختی را پیدا کندوبا توسل به اهل بیت وقرآن کریم به سعادت اخروی برسد .
وقتی باران به گوش انسان میرسد احساس آرامش به او دست میدهد،وسقف وسر پناهی بالای سر خود می بیند واین چقدر عاشقانه است.
وقتی باران به صدا در می آید شایداین قطره های باران اشک های کودکانی باشد که تشنه لبان در صحرای کربلا شاهد شهادت عزیزان خود بودند واشک می ریختند ،شاید این باران می توانست روی خیمه های که کفار آنها را آتش زدند در حالی که نگاهی به گریه های معصومانه کودکان نینداختند که چگونه گریه می کردند ،می بارید! کافران زیورآلات آن ها را زیر عباهایشان ویا چادرهایشان از گوشهای کودکان در آوردند وبه غنیمت می بردند در حالی که نمی دانستند این گریه ها می تواند همان بارانی باشد که قطره قطره از چشمان کودکان به زمین ریخته می شود!اه وافسوس این صحنه ها چه قدر غم انگیز وتاسف بار است.
——————————انشاء در مورد باران شماره ۱۰—————————–
امروز سر صف بودیم که ناظم خوبمان موضوعی رابرای نوشتن انشا پیشنهاد داد .موضوع عجیبی بود .اگر باران به صدا در بیاید …ذهنم را خیلی مشغول کرد تمام طول روز را فکر می کردم ؛حتی سر کلاس هم حواسم به درس نبود از پشت پنجره کلاس به آسمان نگاه می کردم .هوا ابری بود ؛ابری سیاه که هرلحظه منتظرش بودم ومن فکر می کردم که اگر باران به صدا در بیاید ….
نمی دانم چگونه زمان گذشت .زنگ آخر زده شد با دوستانم خداحافظی کردم تا منزل نگاهم به آسمان بود که شاید ابر ی باریدن می گرفت اما باران نیامد ومن در حسرت بارش باران ماندم.
ایکاش می بارید تا من راحت می نوشتم شاید با من حرف میزد؛چه می گفت؟چقدر دلم می خواست ان بالا پیش ابرها بودم .راستی اگر من باران بودم ؟
راستی اگر من باران بودم دلم می خواست کجا ببارم ؟به کدام سرزمین تشنه ؟به کجای این هستی پهناور؟
آری؛ من باران شدم با هزاران ،نه با میلیون ها قطره ی دیگر همراه شدم تا به زمین برسم.زمین آغوش باز کرده بود وما را به گرمی می فشرد ،لبخند گل ها دیدنی بود ،نمی دانم کدام نسیم مرا از دشت پر از گل به شهر آورد .
آدم ها ،این موجودات که خود را اشرف مخلوقات می دانند برای اولین دیدار جالب به نظر می رسیدند .هواچقدر کثیف بود، وسنگین؛ماموریت داشتم هوا را تمیز کنم…. هوا تمیز شد.
من در جوی آبی روان شدم ،ای کاش نمی شدم تا نبینم ونشنوم آنچه را دیدم وشنیدم …جوی مرا با خود برد،بردوبرد ،شدیم جویبار ، رودخانه تا به دریا برسیم . دریا؟
دوستانم می گفتند دریا آخر این قطره ها چند بار باریده بودند وبازبخار شده بودند وراه را از بیراهه می شناختند .ماهی ها همراه ما می آمدند .چیز های نوک تیزی در آب بود دوستانم می گفتند انها قلاب هستند .ماهی ها در قلاب ها گرفتار انسانها می شدند ؛چقدر دردناک بود جدای آنها از ما .
ناگهان راکد شدیم ،ایستادیم .دوستانمان گفتند:ای بابا !ادم ها سد جدید ساختند ؟!چند روزی آنجا بودیم من از روی کنجکاوی به کنار سد رفتم ؛ناگهان دستان کوچکی وارد آب شد مرا به اتفاق دوستانم تنگ آبی که یک ماهی کوچکی درونش بود ریختند .تنگ آب را به کنار سفره اشان بردند .ماهی درون تنگ بی تابی می کرد وکودک به ماهی کوچک زندانی خیره بود .
آدم هر چه بود خوردن و زباله هایشان را همان جا رها کردند و رفتند . من درون تنگ احساس خفگی کردم دستان کودک تنگ را سخت می فشرد .اتومبیل انها حرکت کرد ؛صدای رادیو شنیده می شد ،ادم ها گفتند :ساکت اخبار می گوید.صدایی می گفت:دریاچه ارومیه در حال خشک شدن است .زاینده رود دیگر رود نیست .دریاچه ها در حال مرگ هستند …دریاچه ها…..؟
از شنیدن این اخبار به تنگ آمدم ؛دیگر صدایی نمی شنیدم ساعت ها گذشت .اتومبیل ایستاد ؛آدم ها پیاده شدند ،ناگهان تنگ از دستان کودک برزمین افتاد وما روی زمین داغ که آسفالت نامیده می شد رها شدیم ماهی کوچک به درون جوی آب پرید .کودک اشک می ریخت وما داشتیم بخار می شدیم .من اززمین جدا شدم وبه طرف اسمان رهسپار می شدم ،از این بالا زمین چقدر زیبا به نظر می رسید ؛ای کاش همان پایین هم به اندازه این بالا زیبا بود .دیگردوست ندارم ببارم ،دیگر زمین را دوست ندارم وبه باران می گویم نبار ،زمین جای قشنگی نیست.
——————————انشاء در مورد باران شماره ۱۱—————————–
چقدر لذت بخش است هنگامي كه با طنين دلنشين باران كه از پشت پنجره با باد رقصان ضربه هاي آرام به شيشه ي آن ميزند صبح خود را آغاز كنيم…..
-صبحي كه سرآغاز آن نعمت گواراي پروردگار باشد باراني كه گاه آرام و بي صدا گونه گلهارا نوازش ميدهد و گاه با بي رحمي بالها پرندگان را خيس ميكند…..
-باران با دانه هاي نگين مانند خود” آسمان را به زمين وصل ميكند. وقتي باران به صدا در مي آيد دلم ميگيرد…..
– كاش من هم مانند كودكاني كه آمدن باران را به يكديگر خبر ميدهند و به دنبال چترهاي رنگي خود ميگردند شور شوق بازي در زير اشك هاي آسمان را داشتم…..
لحظه هاي زيباييست وقتي كه دختر بچه اي آرام با جعبه ي شكلاتش كنار جاده زير قطره هاي باران نشسته است ولي پسرك او را با سايه ي چتر خود مواجه ميكند…..
-باران رحمت اتهي را از معصيت پاك و منزه ميكند كاش مي شد دلهايمان هم با بارش باران همچون گلي نو شكفته تازه و پاك ميشد…..
-كاش قلب هايمان صاف و آينه مانند قلب كودكان بود كه با آواي دلنشين باران همخواني مي كردند و در هنگام برق آسمان يكديگر را در آغوش مي كشيدند به گمانم آماده ي عكس انداختن آسماني بودند…..
-صداي تپش قلب آسمان به وسيله قطرات ريز باران به زمين ميرسد…..
-كاش زودتر برسد روزي كه همه ي ما بدون چتر در زير باراني كه به يمن ظهور امام مهدي (عج) مي بارد بايستيم
…..
——————————انشاء در مورد باران شماره ۱۲—————————–
در دل و جانم روح و روان تازه ای دمیده می شود ، هنگامی که قطره های ریز باران بر گونه ها و لب هایم می نشیند…
آن زمان است که معنایزندگی کردن و در عین حال خوشبخت بودن را تجربه می کنم . کمی گوش فرا ده …
کمی بیشتر دقت کن . گوش هایترا تیز کن . به راستی که صدای باران چه زیبا و دلنشیناست . این قطره های زیبا و با طراوت که با ملاطفت دست نوازش برصورتمان می کشند ، هدیه های گران بهای خداوند به ماهستند .
آیا خداوند را شکر می کنی ؟ می بینی که چگونه قطره ، قطره در دل زمین فرو می روند ؟
او می بیند که چگونه ما انسان ها در دنیای مادی زندگی خود غرق شده ایم . آری او این باران را به صدا در می آورد تا ما به خود بیاییم و از همین جا به دنبال زندگی روانه شویم . به راستی که چقدر خداوند ما را دوست دارد.
وقتی باران به صدا در می آید ما انسانها تنها موجوداتی نیستیم که از آمدنش شاداب می شویم . بلکه دیگر مخلوقات زمین هم از شنیدن صدای آهنگین و گوش نواز باران به وجد آمده و ثناگوی خداوند می شوند .
هنگامی که قطره های باران در دل زمین فرو می روند زمین از اعماق وجودش نفس عمیقی می کشد و تمام آلودگی ها ی درونش را با بازدمی بیرون می راند باران که به صدا در می آید دوست داری زیر باران راه بروی . با او سخن بگویی ، با خدایت سخن بگویی . دوست داری هرگزپایانی برای آن نباشد . برخلاف میل ما باران می رود . امام هیچ نگران مباش . زندگی هم چنان جاریست و باز هم باران به صدا در می آید
توجه :
حتما نظرات خود را زیر هر انشابنویسید تا ما نیز بیشتر برای شما انشا در سایت قرار بدهیم .باتشکر
برای دیدن سایر انشا ها بر روی هر کدام از موضوعات زیر کلیک کنید :
مهاجرت صغری یا تحصن در حرم عبدالعظیم یکی از حوادث مهم تاریخ معاصر ایران میباشد چون این اتفاق اولین گام در پیروزی انقلاب مشروطه به شمار میآید و باعث شد که کم کم ملت در برابر دولت و استبداد قرار گیرند و خواستار قانون شوند. حوادث و اتفاقاتی باعث این مهاجرت شد که در ادامه آن حوادث را مورد بررسی قرار میدهیم.
چوب زدن علاءالدوله به پای تجار
در روزهای آخر رمضان1323 قند در تهران گران شد[1]و بهای آن از یک من تبریز پنج قران، به منی هفت الی هشت قران رسید. در آن روزها قند از روسیه به ایران میآمد و این گرانی به واسطهی جنگ بین روسیه و ژاپن در سال19055 بود که صادرات قند و شکر به ایران کاهش یافته و قیمت قند در بازار بالا رفته بود.[2]علاءالدوله(حاکم تهران) به اشارهی عینالدوله(صدراعظم) تصمیم گرفت گرانی قند را مورد بهانه قرار داده و چند تن از بازرگانان بازار را تهدید و تنبیه کند. علت آن این بود که بازرگانان در هنگام مسافرت شاه به اروپا از دست نادرستیها و تعرفههای گمرکی مسیو نوز بلژیکی در حرم عبدالعظیم تحصن جسته و عینالدوله را از خود خشمگین ساخته بودند. و چنین میخواست که کینه از آنها بجوید. علما نیز در ماههای گذشته عینالدوله را به سختی از خود رنجانیده بودند اکنون وقت آن رسیده بود که بازرگانان تنبیه شوند و با تنبیه آنها علما نیز بترسند و بر جای خود بنشینند.[3]
علاءالدوله برای مشروع نمودن اقدام خود و بهعنوان اینکه مردم عموما به ارزانی قند علاقه دارند 17تن از بازاریان برجسته و خوش نام را به دارالحکومه احضار کرد و دستور داد چند تن از آنان را از جمله 2نفر از بازرگانان سالخورده و معروف به نام سیدهاشم معروف به قندی و حاج سیدمحسن را در جلوی چشم مردم به جرم گرانفروشی به فلک بستند. در این میان حاج علینقی پسر 27ساله سیدهاشم که پدرش زیر چوب خوردن از حال رفته بود نزد حاکم دادخواهی میکند. علاءالدوله حکم میکند پدر را باز کنند و پسر را به چوب ببندند و پاهای جوان را به جرم شفاعت از پدر مجروح میسازند.[4]
حادثه 10شوال1323 مسجد شاه
قضیه به فلک بستن تجار بهسرعت در بازار پیچید. عدهای از کسبه و تجار دکانها را بستند.[5]رؤسای تجار و اصناف صلاحدانستند که جمعا به مسجد شاه که جنب بازار است بروند و به امام جمعه که نزد عینالدوله مقام و منزلتی داشت متوسل شوند و جبران توهین وارد شده به تجار را به وسیلهی او از مقام صدراعظم بخواهند. امام جمعه که از دیر زمانی در کمین بود که ضرب شصتی به رقبای روحانی خود نشان بدهد و نفوذ و قدرت خود را به عینالدوله و سایر رجال دولت بفهماند و موقع را مناسب دید و به تجار گفت فردا عصر به اجتماع به مسجد شاه بیایید و من هم از علمای مهم تهران دعوت خواهم کرد به مسجد بیایند و همگی برای حل مشکلی که پیش آمده و بیاحترامی که به تجار شده اقدام نماییم.[6]
فردا عصر بهبهانی، طباطبائی و صدرالعلما و سایر علمای معروف با عدهی زیادی از مردم به مسجد شاه رفتند. برای سخنرانی سیدجمالالدین واعظ که سخنران برجستهای بود در نظر گرفته شد.[7]وقتی سیدجمال واعظ مشغول سخن بود و هیأت حاکم واز جمله شاه را مورد انتقاد قرار میداد امام جمعه فریاد برآورد که ای سید بیایمان، ای لامذهب بیاحترامی به شاه کردی ایکافر، ای بابی چرا به شاه بد میگویی.
این عمل غیر منتظره امامجمعه، همگی را چند ثانیه مات و مبهوت کرد.[8]واعظ که دست و پای خود را گم کرده بود برای آنکهگفته خود را اصلاح کند میخواست جواب بدهد که فریاد امامجمعه و هیاهوی مردم نگذاشت که صدای سید به گوش کسی برسد. امامجمعه به فراشها و نوکرها و عدهای رجال که در اطرافش صف کشیده بودند و منتظر اجرای دستوراتش بودند گفت که این سید بابی را از منبر پایین بکشید. صدها نفر با چوب و چماق به طرف منبر حمله کردند.[9]در تاریکی شب بعضیها فرار کردندطباطبائی با پای برهنه، طرفدارانش او را به منزل بردند تا صدمهای نبیند. بهبهانی هم با زحمت خود را به مدرسهی مروی رسانید و سیدجمال واعظ را هم جمعی کمک کردند و به منزل طباطبائی رساندند.[10]
تحصن در حرم عبدالعظیم
همان شبی که واقعهی مسجد شاه پیش آمد جمعی از علما و مردم به منزل طباطبائی رفتند و برای کسب تکلیف و اتخاذ تصمیم به مذاکره پرداختند طباطبایی در جمع مردم گفت:«بهواسطهی کشمکش و زد و خوردی که امروز در مسجد شاه پیش آمد اگر ما چارهای نیندیشیم ممکن است فردا دامنه اختلاف و زد و خورد توسعه پیدا کند و کار به دو دستگی و خونریزی و مفسده برسد و مردم عوام هم چنان فکر کنند که ما برای طرفداری از تجاری که قند را گران کرده بودند این مفسده را به پا کردهایم و از ما گریزان بشوند. این است که بهعقیدهی من برای دوری جستن از پیش آمد سوء و فتنه و فساد بهتر آن است که برای چندی تهران را ترک کرده و به حضرت عبدالعظیم رفته و در آنجا منزوی شویم.»[11]حضار بیانات آقای طباطبائی را تصدیق کردند این پیشنهاد از طرف بهبهانی نیز پذیرفته شد و در 16شوال1323 به سوی شهر ری رهسپار شدند.[12]عینالدوله خواست جلوگیری کند ولی ممکن نشد.[13]
معروفترین روحانیون که در این مهاجرت که به نام مهاجرت صغری معروف شد حضور داشتند عبارت بودند از: سیدمحمد طباطبائی، سید عبدالله بهبهانی، حاج شیخمرتضی آشتیانی، صدرالعلماء، سیدجمال افجه، میرزامصطفی آشتیانی، سیدمحمدصادق کاشانی، شیخ محمدرضای قمی.[14]
روز به روز به متحصنین افزوده میشد.[15]حتی آقای میرزامهدی پسر شیخفضلالله نوری نیز به صف مهاجرین و متحصنین پیوست.[16]عینالدوله برای بازگرداندن آقایان به هر دری زد ولی نتیجهای نگرفت. مخارج مهاجرین از سه ناحیه تأمین میگردید. نخست از ناحیهی طرفداران میرزا علیاصغرخان اتابک(امینالسلطان) بود. مبلغی که از این ناحیه پرداخت شد 300هزار تومان بود. دوم از ناحیهی بازاریان بود. اینان از ترس عینالدوله در مهاجرت شرکت نکرده بودند ولی در عوض مخارج بستنشینان را محرمانه میپرداختند. سوم از ناحیهی سالارالدوله پسر مظفرالدین شاه بود. این شاهزاده که سودای پادشاهی در سر داشت نقشه کشیده بود که با طرفداری از آزادیخواهان به سلطنت برسد. پول سالارالدوله بوسیله ملکالمتکلمین به مهاجرین میرسید و روی هم رفته بالغ بر 8هزار تومان شد. خود ملکالمتکلمین هم با فداکاری بینظیری قسمتی از مستغلات خود را به گرو گذاشت و قریب 7هزار تومان به متحصنین رسانید.[17]
درخواستهای متحصنین
امیر بهادر جنگ داوطلب شده بود تا با خشونت به این تحصن پایان دهد و 500سرباز را به شهر ری برده بود اما شاه با چنین اقدامی موافق نبود.[18]درخواستهای متنوعی از طرف متحصنین ابراز میشد. عدهای از متحصنین از شاه درخواست کردندمجلسی بهنام عدالتخانه تشکیل یابد و نمایندگان آن از طرف علما، تجار، مالکین و دیگر طبقات انتخاب شوند و ریاست آنرا شخص شاه بهعهده گیرد.[19]
عدهای از متحصنین میخواستند مستقیما با شاه گفتگو کنند و در میان درخواستهای دیگر خود برداشتن عینالدوله را هم بخواهند.[20]سرانجام ملکالمتکلمین و حاج میرزا یحیی دولتآبادی که با شمسالدین بیک سفیر عثمانی در تهران دوستی داشتند او را واسطه ابلاغ تقاضاهای متحصنین به مظفرالدین شاه قرار دادند.[21]از جمله تقاضاهای متحصنین عبارت بودند از:
1- نبودن عسکرگاریچی در راه قم.
2- بازگرداندن حاج میرزامحمدرضا از رفسنجان به کرمان.
3- بازگردانیدن تولیت مدرسهی خان مروی به حاج شیخمرتضی.
4- تأمین عدالتخانه در همه جای ایران برای جلوگیری از ستمگری حکام.
5- اجرای قوانین اسلام دربارهی تمام مردم بهطور یکسان.
6- برداشتن مسیو نوز بلژیکی از سرگمرک و مالیه.
7- برداشتن علاءالدوله از حکمرانی تهران.
8- کم نکردن تومانی ده شاهی از مواجب و مستمریات.[22]
این تقاضاها از طرف سفیر عثمانی به میرزانصرالله خان مشیرالدوله وزیر امورخارجه تسلیم شد تا به نظر شاه برسد.[23]
پذیرش درخواستهای مردم از طرف شاه
مظفرالدین شاه که تا این هنگام از همه جا بیخبر مانده بود. اظهار داشت که به سفیر عثمانی اطلاع دهند که درخواستهای آقایان پذیرفته شده و خود آنان با شکوه و پاسداری به تهران بازگردانیده خواهند شد.[24]
شاه با اطلاع از تقاضاهای مهاجرین شفاها به عینالدوله دستور اجرای آنها را داد ولی عینالدوله موضوع را به تأخیر گذاشت و سه روز مهلت خواست.[25]البته قصدش این بود که در این فاصله به وسایلی متحصنین را پراکنده نماید و موضوع منتفی شود.[26]لذا حکومت پیشنهاد کرد مهاجرین نمایندگانی برای مذاکره با عینالدوله اعزام دارند. چهار نفر نماینده، چهاردهم ذیقعدهروانه شدند. گویا این چهار نفر را عینالدوله میخواست محبوس و یا تبعید نمایند تا مهاجرین تسلیم شوند اما بلوای همان روز تهران که شاه هم جریان را دید و اطلاع از تعطیلی بازار یافت و متوجه شد که عینالدوله دستور سابق او را در مورد اجرای تقاضاهای مهاجرین و بازگرداندن آنها به مورد اجرا نگذاشته است، شاه عینالدوله را خواست و گفت اگر تا فردا مقاصد آقایان اجرا نشود خودم میروم و آنها را میآورم.[27]
عینالدوله به حرم عبدالعظیم تلفن کرد که تقاضاها پذیرفته شده ولی کسی باور نکرد و همچنان تهران در بحران و تعطیل بود و بر مهاجرین عبدالعظیم هم پیوسته اضافه میشد. سیدجمال واعظ هم پس از یک ماه به مهاجرین پیوست. روز جمعه 16ذیقعده پس از یک ماه، امیربهادر دربار با اقبالالدوله و نصرالسلطنه و شمسالملک و امیرخان سردار و بعضی دیگر رجال دولت مأمور شدند با تشریفات مهاجرین را بازگردانند. سه ساعت به ظهر وسط صحن منبر گذاشتند حاج شیخمحمد واعظ ملقب به خلاقالمعانی، بالای منبر رفت و دستخط شاه را قرائت نمود. پس از او شیخ مهدی(سلطانالمتکلمین) و سیداکبر شاه(اشرفالواعظین) درخواستهای مهاجرین را قرائت کردند.[28]در این روز اولین بار فریاد زنده باد ملت ایران بلند شد و این زمزمهی جدیدی بود که در فضای ایران طنین انداخت.[29]
در همان روز بهبهانی و طباطبائی با کالسکه سلطنتی بازگشتند دیگر علما هم در کالسکههای درباری جای گرفتند و با شکوه به شهر وارد شدند[30]و به این ترتیب تحصن یک ماهه(16شوال تا 16ذیقعده1323) پایان پذیرفت.[31]
پیامدهای مهاجرت صغری
عینالدوله چند روز پس از بازگشت مهاجرین، در اجرای فرمان شاه تعلل میکرد ولی سرانجام ناچار شد بعضی از تقاضای علما، منالجمله برکناری علاءالدوله را از حکومت تهران به موقع اجرا بگذارد. هرچند به جای او مردی خشنتر و سختگیرتر از او را به نام نیرالدوله به حکومت تهران منصوب نمود.[32]اختلاف نظر علما در مورد مفهوم عدالتخانه که در تقاضاهای آنها ازمظفرالدین شاه قید شده بود و تدوین نظامنامهی عدالتخانه بهانهای به دست عینالدوله داد تا تأسیس عدالتخانه را به تعویق اندازد.[33]
محرم1324 برخلاف انتظار با ملایمت آغاز شد و با ملایمت گذشت عینالدوله برای اینکه علما را به خود نزدیک کند و از مقاصد آنان جلوگیری کند، روضهخوانی با شکوهی در خانه خود به راه انداخت،[34]اما سودی برنگرفت. ناچار به نقشهی تبعید مخالفینپرداخت. مهمترین تبعیدی که در این ماهها انجام گرفت تبعید حاجی میرزا حسن رشدیه، مجدالاسلام کرمانی و میرزا آقای اسپهانی بود که شب 14ربیعالثانی به کلات اعزام شدند.[35]
رفتار عینالدوله آزادیخواهان را به کلی مأیوس نمود، ناچار پی چاره آمدند و مجلسها تشکیل دادند. عینالدوله برای اینکه از اجتماع سران آزادی جلوگیری کند فرمان داد که مردم از ساعت 3شب به بعد حق بیرون آمدن از خانه را ندارند و به مأمورین شهربانی سپرد که هر که را دیدند زندانی نمایند تا به این بهانه هر کس را خواست دستگیر کنند.[36]این ستمگریها ادامه پیداکرد تا اینکه علما تصمیم گرفتند به قم مهاجرت کنند که بدین ترتیب مهاجرت کبری آغاز گردید.
منابع :
[1] . مدنی، سیدجلالالدین؛ تاریخ تحولات سیاسی و روابط خارجی ایران، قم، دفتر انتشارات اسلامی، 1365، ج 2؛ ص 99.
[2] . طلوعی، محمود؛ داستان انقلاب، تهران، نشر علم، 1375، ص 52.
[3] . امینی، علیرضا؛ و ابوالحسن شیرازی، حبیبالله؛ تحولات سیاسی اجتماعی ایران از قاجار تا رضا شاه، تهران، نشر قومس، 1382، ص 1733.
سامانه خرید و امن این
سایت از همهلحاظ مطمئن می باشد . یکی از
مزیت های این سایت دیدن بیشتر فایل های پی دی اف قبل از خرید می باشد که شما می
توانید در صورت پسندیدن فایل را خریداری نمائید .تمامی فایل ها بعد از خرید مستقیما دانلود می شوند و همچنین به ایمیل شما نیز فرستاده می شود . و شما با هرکارت
بانکی که رمز دوم داشته باشید می توانید از سامانه بانک سامان یا ملت خرید نمائید . و بازهم
اگر بعد از خرید موفق به هردلیلی نتوانستیدفایل را دریافت کنید نام فایل را به شماره همراه 09159886819 در تلگرام ، شاد ، ایتا و یا واتساپ ارسال نمائید، در سریعترین زمان فایل برای شما فرستاده می شود .
آدرس خراسان شمالی - اسفراین - سایت علمی و پژوهشی آسمان -کافی نت آسمان - هدف از راه اندازی این سایت ارائه خدمات مناسب علمی و پژوهشی و با قیمت های مناسب به فرهنگیان و دانشجویان و دانش آموزان گرامی می باشد .این سایت دارای بیشتر از 12000 تحقیق رایگان نیز می باشد .که براحتی مورد استفاده قرار می گیرد .پشتیبانی سایت : 09159886819-09338737025 - صارمی
سایت علمی و پژوهشی آسمان , اقدام پژوهی, گزارش تخصصی درس پژوهی , تحقیق تجربیات دبیران , پروژه آماری و spss , طرح درس
مطالب پربازديد
متن شعار برای تبلیغات شورای دانش اموزی تحقیق درباره اهن زنگ نزن انشا در مورد 22 بهمن