سایت اقدام پژوهی - گزارش تخصصی و فایل های مورد نیاز فرهنگیان
1 -با اطمینان خرید کنید ، پشتیبان سایت همیشه در خدمت شما می باشد .فایل ها بعد از خرید بصورت ورد و قابل ویرایش به دست شما خواهد رسید. پشتیبانی : بااسمس و واتساپ: 09159886819 - صارمی
2- شما با هر کارت بانکی عضو شتاب (همه کارت های عضو شتاب ) و داشتن رمز دوم کارت خود و cvv2 و تاریخ انقاضاکارت ، می توانید بصورت آنلاین از سامانه پرداخت بانکی (که کاملا مطمئن و محافظت شده می باشد ) خرید نمائید .
3 - درهنگام خرید اگر ایمیل ندارید ، در قسمت ایمیل ، ایمیل را بنویسید.
در صورت هر گونه مشکل در دریافت فایل بعد از خرید به شماره 09159886819 در شاد ، تلگرام و یا نرم افزار ایتا پیام بدهید آیدی ما در نرم افزار شاد : @asemankafinet
روانشناسان کودک و محققان تربیتی تأکید دارند بازیها و اسباببازیها با تقویت حواس، هوش و ادراکات کودکان، به دنیای حال و آینده آنها شکل میدهند و از همین روست که اگر درست انتخاب و در دسترسشان گذاشته شود اثراتی سازنده خواهند داشت، وگرنه مخرب و زیانبار خواهند بود. چه نکات و ویژگیهایی را باید در نظر گرفت تا اسباببازیهای خریداری شده برای آنها نه تنها مفید، بلکه در صورت امکان سازنده و پرورشدهنده باشد؟ صرفنظر از ویژگیهای مفید و سازنده، آیا عوامل دیگری نیز در خرید و استفاده از اسباببازیها دخیلاند؟ انتخاب اقتصادی یا آموزشی والدین مهم است یا علاقه صرف کودکان؟ هر نوزاد یا کودکی، در مراحل متفاوت رشد خود به چه وسایلی علاقه و توجه نشان میدهد؟
برخی احساسها و ادراکات نوزاد انسان طی همان دوره زندگی در رحم مادر، مراحل تکامل را پشت سر میگذارند؛ گوش و توان شنوایی از این دسته حواس است.
جغجغه، عروسکهای صدادار، وسایل و اسباببازیهای موزیکال و ریتمیک با صدای آرام، نه بلند، و نوایی آرامشبخش، لوازم مفیدی برای مواقع بیداری او یا ساکت کردنش هنگام گریه است.
برخی دیگر از حواس همچون بینایی پس از تولد شکل بایستهای به خود میگیرد. در یکی دو هفته پس از تولد، نوزادان ابتدا فقط رنگهای تند و با کنتراست زیاد را در فواصل نزدیک تشخیص میدهند نه رنگهای میانی و ملایم یا فواصل دور را؛ آویزهایی با رنگهای شاد قرمز و سبز که روی گهواره آنها در حرکت است میتواند توجه آنها را جلب کند. کمکم او میتواند با گرفتن اشیا حس لامسه را با کنجکاوی خود درآمیزد و هر دو را تقویت کند. بنابراین باید لوازمی را در اختیارش گذاشت که خطری نداشته باشد و با سن او نیز متناسب باشد.
ایمنی و بیخطر بودن وسایل قابل دسترس یکی از نکاتی است که در همه مراحل کودکی باید هنگام تهیه اسباببازی نیز مورد توجه بزرگترها قرار گیرد. از آنجا که نوزادان بسرعت علاقه وافری به مکیدن و به دهان بردن اشیا پیدا میکنند، بهداشتی و قابل شستوشو بودن آنها نیز اهمیت بسیار دارد. وسایلی با رنگهای روشن، نرم، لطیف و بزرگتر از دهان با صداهای آرام و توجهبرانگیز از جمله اسباببازیها و عروسکها و آدمکها، برای چنین دورهای مناسب هستند.
وقتی واحد شمارش عمر فرزندتان همراه با ماه به سال نیز متصل میشود باید به فکر سرگرمی همراه با آموزش و تقویت خلاقیت او بود. او میتواند بنشیند و وسایل اطرافش را جابه جا کند، میتواند راه برود و توپی را از اینسو به آن سو بیندازد یا اسبابی چرخدار مثل روروک، ماشین پلاستیکی و… را هل دهد یا به دنبال خود بکشد. ویژگی جابهجایی و حرکت برای خرید و تهیه اسباببازی در اولین سال زندگی نهتنها اولویت دارد بلکه از آن پس نیز در اغلب موارد باید تکرار شود تا تنبلی جای تحرک را نگیرد. در دو یا سه سالگی درک بیشتر دنیای اطراف، به ویژگیهای دیگر اسباببازیها اضافه میشود.
کتابهای جذاب، پازلها، مکعبها، حیوانات یا پرندگان ساخته شده از مواد سبک، ابزار کوک شدنی یا دارای باتری برای حرکتکردن یا پخش اصوات و مانند اینها علاوه بر سرگرمی، قابلیتهای آموزشی و خلاقانه را در او افزایش میدهد.
از این به بعد آنچه او را علاقهمند کند، حس خلاقیتش را برانگیزد، به عواطف و درک او شکل بهتری دهد، روشها و راهکارها را آموزش دهد، با دیگران همراهش کند، همکاری با همبازیها را به او بیاموزد و به حرکت و کنش وادارد، مفید است.
وسایل نقاشی غیرسمی، توپهای بادی، بازیهای محوطه باز چون سرسره و طنابکشی، لوازم کوچک شده دنیای بزرگترها مثل لوازم خانگی یا قطارها و خودروها و… از جمله اسباببازیهایی است که تقویت این موارد را تقویت میکند .
آگاهان و متخصصان پرورشی میگویند اشکال بسیاری از والدین هنگام تهیه اسباببازی نگاه از دید خودشان است نه نگاه از منظر بچهها. آنها که اولین فرزندشان را به دنیا میآورند بر حسب علاقه و شوق خود، گاهی اطراف کودک را پر از اسباببازیهای جورواجوری میکنند که به جای سرگرم شدن کودک، او را سردرگم میکند.
برخی با خرید اسباببازیهای گرانقیمت مدام دغدغه خراب نشدن آن را به کودک گوشزد میکنند و ترس از خرابی و ناراحتی حاصل از آن را در دل وی میکارند. دستهای دیگر به علایق، سلایق یا حتی خاطرات خود از اسباببازیها توجه دارند نه علاقه کودک. حتی بعضی مواقع ممکن است توجه کودک به نوع خاصی از این اسبابهایبازی از دید والدین نادرست پنداشته شود.
به عنوان مثال هنوز بسیارند والدینی که خرید عروسک برای پسربچهها یا توپ و اسباببازی اصطلاحا پسرانه برای دختربچهها را اشتباه میپندارند!
توجه به ایمنی، سلیقه و علاقه کودکان، سن و سالشان، درک و هوش متفاوت آنها، امکان خرابکردن، تنوع رنگ و شکل و حتی ابعاد، جذابیتش برای کودک، قابلیت پرورش مهارتهایی چون تخیل یا آموزش همراه با سرگرمی، امکان مشغولیت با بازی، تجربهاندوزی، ارزانی آن و… از جمله نکات مناسب برای تهیه اسباببازی است.
اگر میخواهید کودکتان به واسطه سرگرمی با اسباب بازی درک بهتری از بسیاری مسائل پیرامونش نیز بهدست بیاورد، باید قدرت تشخیص معیارهای نادرست را از درست در خود و کودکتان تقویت کنید. یک راه قضاوت در این باره از نگاهی به اسباببازی کودکان در خانوادهها معلوم و آشکار میشود
طرح توجیهی معادل واژه انگلیسی Feasibility Study Report می باشد و عبارتست از گزارشی که توجیه پذیری یک طرح را از جنبه های مختلف بازار، فنی و مالی مورد بررسی و مطالعه قرار می دهد. بطور کلی یک گزارش توجیهی از سه بخش به شرح موارد ذیل تشکیل یافته است.
۱٫مطالعه بازار: معادل واژه انگلیسی Market Study بوده که جنبه های مختلف بازار محصول (محصولات) طرح از جمله عرضه، تقاضا، کمبود، بازار هدف و … را مورد مطالعه قرار می دهد.
۲٫توجیه پذیری فنی: معادل واژه انگلیسی Technical Feasibility بوده که جنبه های فنی طرح از جمله فن آوری، ظرفیت، محل اجرا، ماشین آلات و تجهیزات تولید و ساختار اجرائی طرح را مورد بررسی قرار می دهد.
۳٫تجزیه و تحلیل مالی: معادل واژه انگلیسی Financial Analysis بوده و جنبه های مختلف مالی و سودآوری طرح را مورد تجزیه و تحلیل قرار می دهد.
نخستین مرحله از فرایند بررسی توجیه پذیری هر طرحی مربوط به مطالعات بازار آن می باشد. هر طرحی با توجه به ماهیت آن دارای محصولات یا خدمات (که در حالت کلی محصول نامیده می شود) گوناگونی می باشد که هدف از اجرای آن طرح، ارائه محصول به بازار مصرف است. براین اساس پس از شناسایی بازارهای مصرف محصول و تعیین بازار هدف مورد نظر بایستی به بررسی همه جانبه این بازار اهتمام ورزید. مهم ترین مواردی که در مطالعات بازار طرح ارائه می گردد شامل تعیین آمار مربوط به میزان تولید، واردات، صادرات و مصرف محصول مورد نظر در طی سالهای مختلف در کشور و همچنین پیش بینی این موارد در طی سالهای آتی می باشد.
پیش بینی تقاضا به عنوان یکی از مهمترین ارکان مطالعه بازار می باشد. بطوریکه با استناد به پیش بینی های انجام شده تحلیل وضعیت آینده صنعت مورد بررسی صورت می پذیرد. روش های مختلفی برای پیش بینی تقاضا در سالهای آتی وجود دارد که انتخاب روش مورد نظر متأثر از دو عامل زیر می باشد.
۱٫نوع محصول به لحاظ مصرفی، واسطه ای، سرمایه ای بودن
۲٫آمار و اطلاعات در دسترس
در ادامه روش های مختلف پیش بینی تقاضای محصول در طی سالهای آتی ارائه شده است.
در این روش با فرض این که روند تغییر پارامتر موردنظر درآینده، مشابه روند سالهای گذشته خواهد بود، از رشد متوسط سالهای قبل جهت پیش بینی میزان پارامتر استفاده می شود. مزیت اصلی این روش سهولت استفاده از آن می باشد، اما نباید این نکته را از ذهن دور نگاه داشت که در بسیاری از موارد، صرف استناد به روند سالهای گذشته می تواند گمراه کننده باشد. زیرا تغییرات و تحولات تکنولوژیکی، فرهنگی و سلیقه ای و تحولات جمعیتی باعث تأثیر در روند تغییر پارامتر مورد نظر خواهد شد.
در این روش که بطور عمده جهت پیش بینی تقاضای محصول در سالهای آتی استفاده می شود، متوسط نرخ رشد مصرف سرانه در سالهای گذشته محاسبه می شود. پیش بینی تقاضا با لحاظ کردن متوسط نرخ رشد سرانه و نرخ رشد جمعیت بدست می آید.
که در آن:
A جمعیت کنونی
P نرخ رشد جمعیت
n سال مورد محاسبه
C مصرف سرانه در سال پایه
R نرخ رشد مصرف سرانه
X تقاضا
روش فوق زمانی استفاده می شود که امکان استناد به شاخص مصرف سرانه در مطالعه وجود داشته باشد.
این روش پیش بینی تقاضا برای کالاهای واسطه ای که از آنها برای تولید کالای دیگر استفاده می شود، مناسب می باشد. بطوری که با در اختیار داشتن ضریب مصرف محصول مورد بررسی در بخش های مصرف کننده محصول و پیش بینی تولید کالایی که از محصول مورد بررسی استفاده می نماید می توان به تقاضای محصول مورد بررسی دست یافت. روش فوق در مواردی که امکان تعیین ضریب مصرف محصول فراهم باشد و همچنین امکان پیش بینی تولید کالای مصرف کننده محصول در سالهای آینده فراهم باشد، مناسب می باشد.
در این روش با استفاده از نظرسنجی، برای کالاهای جدید یا نوع خاصی از کالاهای موجود که نیازمند بررسی رفتار مصرف کنندگان محصول اعم از افراد یا گروههای درآمدی و یا صنایع مصرف کننده محصول واسطه ای می باشد می توان از روش فرایند مارکو استفاده کرد. در این روش از طریق پرسشنامه، مطالعه میدانی و یا مصاحبه می توان به نظر سنجی پیرامون تقاضای کالای مورد بررسی پرداخت.
در این روش به دلایل تغییر در شرایط اقتصادی و اجتماعی و نیز تحول الگوهای مصرفی ناشی از آنها، بررسی روند تغییرات مصرف یک کالای معین برحسب مورد در ارتباط با تغییر درآمد ملی (یادرآمد سرانه) و یا هریک از اجزای تشکیل دهنده آن نظیر سرمایه گذاری ملی (دولتی، خصوصی) مصرف ملی (دولتی، خصوصی) و … و یا اعتبارات خاص برنامه ای و بودجه خانوار انجام می شود. مقادیر پیش بینی شده برای درآمد ملی و یا هرکدام از پارامترهای فوق را به ترتیب از گزارش های مربوط به برنامه های عمرانی بودجه دولت، بانک مرکزی و سایر سازمان های ذیربط دولتی و ملی می توان تهیه نمود.
در این روش برای تحلیل ارتباط و مقایسه بین روند مصرف کلای مورد بررسی یا روند تغییرات درآمد ملی و یا هر پارامتر دیگر و طریق تناسب ساده و با رابطه همبستگی (Regression) استفاده می شود. در روش تناسب ساده چون میزان روند تغییرات مصرف کالا و روند تغییر پارامتر انتخابی در دوره گذشته معلوم هستند لذا با معلوم بودن روند آینده پارامتر انتخابی، میزان روند تغییرات مصرف کالا در آینده برآورد خواهد شد. از رقم بدست آمده به همان شکلی که در روش قبلی ذکر شد برای پیش بینی میزان تقاضای محصول در آینده استفاده می شود.
بررسی میزان تولیدات محصول شامل گردآوری آمار و اطلاعات مربوط به تولیدات شرکت هایی است که درحال حاضر درحال ارائه این محصول می باشند و در حالت کلی بعنوان رقیب محسوب می گردند. پس از تعیین میزان عرضه محصول که برابر تولید باضافه واردات می باشد بایستی آمار و ارقام مربوط به شرکت ها و یا جمعیت مصرف کننده محصول مورد نظر بررسی و ارائه گردد تا از مقایسه میزان عرضه و تقاضای محصول، تعیین گردد که آیا محصول تولیدی دارای بازارمصرف می باشد و یا خیر؟
درصورت اشباء بازار داخل کشور جهت ارائه محصول که نشانگر حضورتعداد زیادی از شرکت های مشابه و یا عدم وجود بازار مصرف داخلی می باشد بایستی به صادرات محصول مورد نظر توجه داشت که براین اساس لازم است تا مطالعات بازار در سطح گسترده تری (جهانی) بررسی گردد. همچنین درصورت اشباء بازارجهانی و وجود رقبای بین المللی متعدد، تنها راه ممکن جهت حضور در این بازار تولید محصول با کیفیت بسیار بالا و قیمت پایین و انجام فعالیات های بازرگانی و تبلیغاتی در سطحی بسیار گسترده می باشد.
نتیجه مطالعات بازار طرح توجیهی، پاسخگویی به سئوالات ذیل می باشد:
− آیا برای ارائه محصول تولیدی، بازار مصرف مناسب و مطلوبی در داخل و یا خارج کشور وجود دارد؟
− نحوه ورود به این بازار چگونه است؟
− کیفیت و کمیت ارائه محصول به بازار مصرف بایستی دارای چه شرایطی باشد؟
− چه پارامترهای در بازار مصرف محصول تأثیر گذار است؟
− ریسک ورود به بازارهای داخلی و خارجی به چه میزان است؟
− آیا در سالهای آتی وضعیت بازار به همین منوال باقی خواهد ماند؟
توجیه پذیری طرح از لحاظ امکان اجرای آن در بخش توجیه پذیری فنی گزارش توجیهی مورد بررسی قرار می گیرد. در این بخش بررسی های اولیه ای که درخصوص نحوه اجرای طرح تحت عنوان فاز یک طراحی انجام گرفته ارائه می گردد. طراحی فازیک دارای اطلاعات کلی می باشد و حاوی اطلاعات بسیار ریز (Detail) همانند آنچه در فاز دو طراحی است، نمی باشد. این اطلاعات شامل مشخصات زمین محل اجرای طرح، دانش فنی پروژه، ظرفیت، نحوه اجرای عملیات ساختمانی، محوطه سازی و راه سازی، ماشین آلات و تجهیزات مورد نیاز تولیدی، تأسیسات و سایر مواردی است که تحت عنوان هزینه های ثابت سرمایه گذاری مدنظر قرار گرفته است.
کلیه اطلاعات فنی اجرای طرح در مراحل احداث و بهره برداری در این بخش از گزارش توجیهی ارایه می گردد. در این بخش اطلاعات مربوط به هزینه های سرمایه گذاری که شامل هزینه های ثابت سرمایه گذاری، هزینه های قبل از بهره برداری و سرمایه در گردش می باشد بایستی همراه با مستندات (Performa) قابل ارائه در بانک و سایر نهادهای مربوط ارائه و بررسی گردد. همچنین محاسبات مربوط به هزینه های سالیانه تولید که شامل هزینه های تأمین مواد اولیه، سوخت، پرسنلی، استهلاک، هزینه های تأمین مالی، هزینه های اداری و خدماتی و غیره می باشد نیز در این بخش ارائه خواهد گردد. در این بخش زمان بندی و نحوه اجرای طرح بصورت کلی و مرحله به مرحله تشریح می گردد. نتایج مذاکرات با سایر شرکت هایی که بعنوان تأمین کننده تجهیزات و پیمانکار ساخت و بهره برداری بخش های مختلف طرح می باشند با مستندات مربوط در این بخش ارائه می گردد.
ارائه بررسی های فوق الذکر همراه با مدارک مستدل نشان دهنده امکان پذیری اجرای طرح از دیدگاه مسائل فنی می باشد.
اطلاعات جمع آوری شده در بخش مطالعات فنی طرح بعنوان خوراک بخش تجزیه و تحلیل مالی گزارش توجیهی می باشد و بر این اساس بایستی بصورت کامل و دقیق محاسبه و ارائه گردد.
هدف نهایی از اجرای هر طرحی کسب درآمد و سود از محل فروش محصول و یا ارائه خدمات می باشد. اما سئوال بسیار مهم این است که دستیابی به چه مقدار سود به صرفه است و در صورت دست یابی به چه مقدار درآمدی، سهامدار از سرمایه گذاری خویش منفعت لازم را کسب نموده است. لذا جهت دست یابی به معیار و شاخص مناسب جهت تعیین سوددهی و یا عدم سوددهی طرح ها، یک سری شاخص های مالی و اقتصادی در طی سال های گذشته از جانب کارشناسان و اقتصاد دانان بزرگ تعریف و مورد استفاده قرار گرفته است.
هدف از تجزیه و تحلیل مالی طرح در گزارشات توجیهی، دست یابی به شاخص های مالی و اقتصادی جهت حصول تصمیم مقتضی است. خوراک لازم بمنظور محاسبه شاخص های مالی و اقتصادی هزینه های سرمایه گذاری و هزینه های تولید می باشد که در بخش مطالعات فنی گزارش پیش بینی و ارائه گردیده است. در این بخش از گزارش با استفاده از هزینه های سرمایه گذاری، هزینه های تولید، درآمد سالیانه پیش بینی شده برای طرح و سایر مبانی و مفروضات مورد نیاز جهت انجام محاسبات، صورت حساب سود (زیان)، صورت گردش وجوه نقد، ترازنامه پیش بینی شده و سایر جداول مالی و اقتصادی که جهت محاسبه شاخص ها مورد استفاده قرار می گیرد تهیه و تنظیم می گردد.
پس از تشکیل جداول مالی و اقتصادی، شاخص های مهم تأثیر گذار در تصمیم گیری جهت اجرا و یا عدم اجرای طرح با استفاده از فرمول های مربوط محاسبه و بمنظور اتخاذ تصمیم مناسب ارائه می گردد. در این زمینه لازم به ذکر است که اهداف و شاخص های تعریف شده در تحلیل های مالی و اقتصادی بایکدیگر متفاوت می باشد.
تحلیل مالی و تحلیل اقتصادی دو راه اصلی برای آزمون مطلوبیت یک طرح هستند. ابزارهای بکار گرفته شده برای انجام این دو آزمون متفاوت نیستند، اما رویکرد و نگرش آنها تفاوت اساسی دارد. ارزیابی مالی با جریانهای هزینه و فایده از دیدگاه یک سرمایه گذار (بنگاه یا فرد) و ارزیابی اقتصادی با جریانهای هزینه و فایده اجتماعی سروکاردارند. در نتیجه تحلیل ها یا آزمونهای اقتصادی نسبت به مالی از دیدگاه وسیع تری هزینه ها و فایده ها را لحاظ می کنند. یک بنگاه یا فرد به هنگام سرمایه گذاری به منفعت مالی و ثبات منفعت توجه دارد، در حالیکه جامعه یا دولت به هدف های گسترده تری نظیر افزایش درآمد ملی، اشتغالزایی، ریشه کنی فقر و فایده های معطوف به یک جامعه به طور کلی می اندیشد. در نتیجه هدف های دو آزمون متفاوت است. لذا چنانچه هدف ارزیابی میزان منفعت طرح برای جامعه و از دیدگاه ملی باشد (مانند طرح های ملی)، ارزیابی اقتصادی به کار می آید.
هیدروژن یا آبزا، یک عنصر شیمیایی در جدول تناوبی است كه با حرف H و عدد اتمی ۱نشان داده شده است. هیدروژن عنصری بی رنگ، بی بو، غیر فلز، یک ظرفیتی و گازی دو اتمی، با خاصیت شعله وری فوق العاده بالا است. هیدروژن سبکترین و فراوانترین عنصر در جهان بوده و در آب و نیز در تمامی ترکیبات آلی و موجودات زنده یافت میشود. هیدرژن قابلیت واکنش شیمیایی با بیشتر عناصر را دارد. ستارگان در توالی اصلی خود به وفور از هیدروژن در حالت پلاسمایی تشکیل شده اند. این عنصر در تولید آمونیاک، بهعنوان یک گاز بالا برنده، یک سوخت جایگزین و اخیرا بهعنوان منبع انرژی مورد استفاده پیلهای سوختی قرار میگیرد.
در آزمایشگاه، از واکنش اسیدها بر فلزهایی مثل روی، بدست میآید. اما برای تولید در حجم زیاد از الکترولیز آب که معمولترین روش است، استفاده میشود. اکنون دانشمندان سعی دارند تا روشهای جدیدی را بوجود آوردند که از جلبکهای سبز برای تولید هیدروژن استفاده نمایند.
هیدروژن سبکترین عنصر شیمیایی بوده با معمولترین ایزوتوپ آن که شامل تنها یک پروتون و الکترون است. در شرایط فشار و دمای استاندارد هیدروژن یک گاز،2H، دو اتمی با نقطه جوش27/20° K و نقطه ذوب 02/14° K را می سازد. در صورتیکه این گاز تحت فشار فوق العاده بالایی، مانند شرایطی که در مرکز غولهای گازی وجود دارد، قرار گیرد مولکولها ماهیت خود را از دست داده و هیدروژن بصورت فلزی مایع در میآید. اما در فشارهای بسیار پایین مانند شرایطی که در فضا یافت میشود، به این علت که هیچ راهی برای ترکیب اتمهایش وجود ندارد، هیدروژن تمایل دارد تا بصورت اتمهای مجزا در آمده؛ابرهای 2H (هیدروژنی) تشکیل میشود که به شکل گیری ستارگان نیز مرتبط است.
این عنصر نقش بسیار حیاتی در تأمین انرژی جهان از طریق واکنش پروتون-پروتون و چرخه کربن-نیتروژن به عهده دارد(اینها فرآیندهای هم جوشی هستهای هستند که با ترکیب دو اتم هیدروژن به یک اتم هلیم، مقدار بسیار عظیمی از انرژی آزاد میکنند.)
به مقدار بسیار زیادی هیدروژن در فرآیند هابر (Haber Process) صنعت نیاز است، مقدار قابل توجهی در تولید آمونیاک، هیدروژنه کردن چربیها و روغنها، و تولید متانول. سایر مواردی که نیازمند هیدروژن است عبارتاند از:
تولید اسید هیدروکلریک،جوشکاری،سوختهای موشک و احیاء سنگ معدن فلزی؛
هیدروژن مایع در تحقیقات سرماشناسی مانند مطالعات ابررسانایی بکار میرود؛
تریتیوم که در رآکتورهای اتمی تولید میشود در ساخت بمبهای هیدروژنی مورد استفاده قرار میگیرد.
هیدروژن چهارده و نیم بار از هوا سبکتر است و سابقا بهعنوان عامل بالا برنده در بالونها و کشتیهای هوایی مورد استفاده قرار میگرفت تا وقتیکه فاجعه هیندنبرگ ثابت کرد که استفاده از این گاز برای این منظور بسیار خطرناک است.
دوتریوم بهعنوان یک کند کننده جهت کاهش حرکت نوترونها در فعالیتهای هستهای مورد استفاده قرار میگیرد، و ترکیبات دوتریوم در شیمی و زیستشناسی در مطالعات تأثیرات ایزوتوپ، مورد استفاده واقع میشوند.
تریتیوم که یک ایزوتوپ طبقه بندی شده در علوم زیستشناسی است که بهعنوان یک منبع تشعشع در رنگهای نورانی کاربرد دارد.
هیدروژن می تواند در موتورهای درون سوز سوخته شود و یا در پیلهای هیدروژنی انرژی بصورت برق تولید کند.تاکنون چند خودرو آزمایشی توسط شرکتهای مختلف اتومبیل سازی از جمله BMW(موتور گرمایی) و Mercedes Benz ،Toyota ،Opel و ... (پیل هیدروژنی) تولید شدند. پیلهای سوختی هیدروژنی، بهعنوان راه کاری برای تولید توان بالقوه ارزان و بدون آلودگی، مورد توجه قرار گرفته است.
هیدروژن (در زبان فرانسه به معنی سازنده آب و واژه یونانی hudôr یعنی "آب" و gennen یعنی "تولید کننده") برای اولین بار در سال ۱۷۷۶بهوسیله هنری کاوندیش بهعنوان یک ماده مستقل شناخته شده، آنتونی لاوازیه نام هیدروژن را برای این عنصر انتخاب کرد.
هیدروژن فراوان ترین عنصر در جهان است بطوریکه ۷۵٪جرم مواد طبیعی از این عنصر ساخته شده و بیش از ۹۰٪اتمهای تشکیل دهنده آنها اتمهای هیدروژن است.
این عنصر به مقدار زیاد و به فور در ستارگان و سیارات غولهای گازی یافت میشود. به نسبت فراوانی زیاد آن در جاهای دیگر، هیدروژن در اتمسفر زمین بسیار رقیق است(۱ppm برحسب حجم). متعارفترین منبع برای این عنصر در زمین آب است که از دو قسمت هیدروژن و یک قسمت اکسیژن (H2O) ساخته شده است.
منابع دیگر عبارتند از بیشترین اشکال مواد آلی که در اندام تمام موجودات زنده شناخته شده وجود دارند، زغال،سوخت فسیلی و گاز طبیعی. متان (CH4)، که یکی از محصولات فرعی فساد ترکیبات آلی است که اهمیت منابع آن رو به افزایش است.
هیدروژن از چندین راه مختلف بدست میآید:
عبور بخار از روی کربن داغ، تجزیه هیدروکربن بهوسیله حرارت، واکنش هیدروکسید سدیم یا پتاسیم بر آلومینیوم، الکترولیز آب یا از جابجایی آن در اسیدها توسط فلزات خاص.
هیدروژن تجاری در حجم های زیاد معمولاً بهوسیله تجزیه گاز طبیعی تولید میشود.
هیدروژن سبک ترین گاز ها با اکثر عناصر ترکیب شده و ترکیبات مختلف را بوجود میآورد. هیدروژن دارای عدد اکترونگاتیویته ۲.۲است پس هیدروژن هنگامی ترکیبات را میسازد که عناصر غیر فلزی تر و عناصر فلزی تری وجود داشته باشند. در این حالت(غیر فلزی) تشکیل دهندهها, هیدریدها نامیده میشوند، که هیدروژن یا بصورت یونهای -H یا بصورت حل شده در عنصر دیگر وجود خواهد داشت (مانند هیدرید پالادیوم). در حالت دوم (ترکیب با فلز) هیدروژن تمایل برای تشکیل پیوند کووالانسی دارد، چون یونهای + Hبصورت یک اتم عریان فاقد الکترون در میآیند بنابراین تمایل شدیدی به جذب الکترونها به سمت خود دارند. هر دوی اینها تولید اسید میکنند. لذا حتی در یک محلول اسیدی میتوان یونهایی مثل+ O۳H را دید که گویی پروتونها محکم به چیزی چسبیده اند.
هیدروژن با اکسیژن ترکیب شده و تولید آب میکند، که در این واکنش مقدار زیادی انرژی را بصورتی آزاد میکند که، باعث انفجار در هوا میگردد. به تولید اکسید دوتریوم یا O۲D، که معمولاً آب سنگین گفته میشود می انجامد. همچنین هیدروژن با کربن یک سری ترکیبات گستردهای را بوجود میآورد. بخاطر ارتباط این ترکیبات با چیزهای زنده، این ترکیبات را ترکیبات آلی مینامند، و به مطالعه خصوصیات این ترکیبات شیمی آلی گفته میشود.
در شرایط عادی گاز هیدروژن ترکیبی از دو نوع متمایز مولکول است که با هم از نظر جهت چرخش الکترونها و هسته تفاوت دارند. این دو شکل به نام ارتو- و پارا- هیدروژن معروفند. (این مورد با ایزوتوپها فرق میکند به پاراگراف بعد توجه کنید.) در شرایط استاندارد هیدروژن معمولی ترکیبی از ۲۵٪شکل پاراو ۷۵٪شکل ارتو است. شکل ارتو را نمیتوان بصورت حالت خالص آن تهیه کرد. این دو مدل هیدروژن از نظر انرژی با هم متفاوتند که این مسئله موجب میگردد، تا خصوصیات فیزیکی آنها کمی متفاوت باشد. مثلاً نقطه ذوب و جوش پاراهیدروژن تقریباً 0.1K ° پایین تر از ارتوهیدروژن است.
پروتیوم , معمولی ترین ایزوتوپ هیدروژن فاقد نوترون است گرچه دو ایزوتوپ دیگر به نام دوتریوم دارای یک نوترون و تریتیوم رادیو اکتیویته دارای دو نوترون، وجود دارند. دو ایزوتوپ پایدار هیدروژن پروتیوم(1H-) و دیتریوم(2H-,D ) هستند. دیتریوم شامل۰.۰۱۸۴- ۰.۰۰۸۲٪ درصد کل هیدروژن است (IUPAC)؛ نسبتهای دیتریوم به پروتیوم با توجه به استاندارد مرجع آب VSMOW اعلام میگردد. تریتیوم(T یا 3H-)، یک ایزوتوپ پرتوزا (رادیواکتیو) دارای یک پرتون و دو نوترون است. هیدروژن تنها عنصری است که ایزوتوپهای آن اسمهای مختلفی دارند. به نظر منطقي مي رسد.
هیدروژن گازی است با قدرت افروزش بسیار زیاد. این گاز همچنین به شدت با کلر و فلوئور واکنش نشان میهد. O۲D، یا آب سنگین برای بسیاری از گونهها سمی است. اما مقدار قابل توجهی از آن برای کشتن انسان لازم است.
سوخت هیدروژنی
در ساليان اخير توجه به كار بر روي هيدروژن به عنوان جايگزين سوختهاي معمول افزايش يافته است.
موانع علمي اين امر كه به موانع اقتصادي آن دامن زده است موجب شده كه كمتر از آن به عنوان سوخت ياد شود ولي تحقيقات علمي همچنان ادامه دارد در مقايسه با سوختهاي رايج ,هيدروژن حجم بالاتري را به دليل گاز بودن اشغال مي كند يكي از راههاي از بين بردن اين مشكل بكار بردن اتانول به عنوان حامل هيدرژن است .هيدروژن همراه با اتمهاي كربن اتانول حمل ميشود و سپس از آن آزاد شده و در اختيار سلول سوختي قرار ميگيرد .(اين مواد در ماشين هاي اتانول سوز نيز ميسر است . )
هيدروژن ,منبع نويد بخشي براي تامين انرژي در سوختهاي آينده بشمار مي آيد ,زيرا ميتوان آن را در پيلهاي سوختي به كار گرفت .از لحاظ نظري ,پيلهاي سوختي بازده تبديل انرژي بالاتري نسبت به تجهيزات احتراقي كنوني دارند.حتي اگر هيدروژن را به عنوان سوختي احتراقي به كار گيريم, هيچ دي اكسيد كربن خروجي مشاهده نخواهيم كرد.به هر حال هيدروژن مي بايد از ديگر منابع انرژي توليد و جدا وبه گونه اي ايمن استفاده شود.
آزمایشات انجام گرفته در ایستگاه فضایی بین المللی می تواند حركت به سوی اقتصاد مبتنی بر هیدروژن را تسریع كند. تصور كنید برای سوخت گیری خودروتان به سمت جایگاه سوخت رسانی حركت می كنید، دهانه لوله سوخت رسانی را وارد مخزن سوخت خودرو می كنید، اما سوختی كه مصرف می كنید، از نوع سوخت های متداول نیست بلكه هیدروژن است. هیدروژن گازی بی رنگ و بی بو است كه از سوختن آن فقط بخار آب حاصل می شود كه سریع و بدون هیچ خطری توسط محیط اطراف جذب می شود. یك كیلوگرم از هیدروژن تقریباً سه برابر همین میزان بنزین انرژی آزاد می كند. و این در حالی است كه هیدروژن فراوان ترین عنصر طبیعت محسوب می شود! پس جای تعجب نیست كه چرا دانشمندان در تلاش اند تا راهی بیابند كه بتوان از هیدروژن به عنوان سوخت در خودروها استفاده كنند. ال ساكو مدیر مركز تولید مواد پیشرفته تحت جاذبه ضعیف (CAMMP) در دانشگاه نورسسترون بوستون كه زیر نظر ناسا مشغول فعالیت است در این زمینه می گوید: «ده ها شركت از جمله بزرگ ترین شركت های سازنده خودرو، موتورهایی را طراحی كرده اند كه از هیدروژن به عنوان سوخت استفاده می كند. این موتورها بسیار شبیه به موتورهای احتراق داخلی هستند كه ما امروزه به طور گسترده ای از آنها استفاده می كنیم. سلول های سوختی ( یكی دیگر از منابع ممكن برای تولید نیرو در خودروها ) نیز از هیدروژن استفاده می كنند. برای آنكه استفاده از این فناوری ها در زندگی روزمره ممكن شود، لازم است دانشمندان راهی برای ذخیره سازی و انتقال ایمن هیدروژن بیابند كه از لحاظ هزینه به صرفه بوده و با هزینه های استفاده از بنزین قابل مقایسه باشد.» اما انجام این كار چندان هم آسان نیست. گاز هیدروژن سبك و فرار است. مولكول های كوچك H2از طریق روزنه ها و شكاف ها و همچنین از طریق بست ها و شیرها بسیار سریع نشت می كنند و هنگامی كه از این طریق خارج شدند خیلی زود تبخیر می شوند. هیدروژن چهار برابر سریع تر از متان و ده برابر سریع تر از بخارهای بنزین نفوذ می كند. این مسئله در مورد حفظ ایمنی دستگاه از اهمیت بسیار زیادی برخوردار است چرا كه قطرات هیدروژن بسیار سریع تبخیر شده و در محیط پراكنده می شوند و می توانند ایمنی سیستم را به خطر اندازند. این مسئله می تواند برای هر كسی كه می خواهد گاز هیدروژن را ذخیره كند، دردسرساز شود. هر چند كه هیدروژن مایع بسیار متراكم است و ذخیره سازی آن آسان به نظر می رسد، اما در عین حال ذخیره كردن آن می تواند مشكلاتی را نیز به همراه داشته باشد.
هيدروژن فشرده، هيدروژن مايع و پيوند شيميايي ميان هيدروژن و يك ماده ذخيره (براي مثال، هيدريد فلزات).
با اين كه تاكنون هيچ سامانه حمل و نقل و توزيع مناسبي براي هيدروژن وجود نداشته، اما توانايي توليد اين سوخت از مجموعه متنوعي از منابع و خصوصيت پاك سوز بودن آن، هيدروژن را به سوخت جانشين مناسبي تبديل كرده است.
هيدروژن يکي از سادهترين و سبكترين سوخت هاي گازي است که در فشار اتمسفري و دماي جوي حالت گاز دارد. سوخت هيدروژن همان گاز خالص هيدروژن نيست، بلكه مقدار كمي اكسيژن و ديگر مواد را نيز با خود دارد. منابع توليد سوخت هيدروژن شامل گاز طبيعي ، زغال سنگ ، بنزين و الكل متيليك هستند. فرآيند فتوسنتز در باكتري ها يا جلبك ها و يا شكافتن آب به دو عنصر هيدروژن و اكسيژن به كمك جريان الكتريسيته يا نور مستقيم خورشيد از آب، روش هاي ديگري براي توليد هيدروژن هستند.
در صنعت و آزمايشگاه هاي شيمي، توليد هيدروژن به طور معمول با استفاده از دو روش شدني است: 1- الكتروليز
2- توليد گاز مصنوعي از بازسازي بخار يا اكسيداسيون ناقص.
در روش الكتروليز با استفاده از انرژي الكتريكي، مولكولهاي آب به هيدروژن و اكسيژن تجزيه ميشوند. انرژي الكتريكي را ميتوان از هر منبع توليد الكتريسيته كه شامل سوخت هاي تجديد پذير نيز ميشوند، به دست آورد. وزارت نيروي آمريكا به اين نتيجه رسيده است كه استفاده از روش الكتروليز براي توليد مقادير زياد هيدروژن در آينده مناسب نخواهد بود.
روش ديگر براي توليد گاز مصنوعي، بازسازي بخار گاز طبيعي است. در اين روش، ميتوان از هيدروكربنهاي ديگر نيز به عنوان ذخاير تامين مواد استفاده كرد. براي نمونه، ميتوان زغال سنگ و ديگر مواد آلي (بيوماس) را به حالت گازي درآورد و آن را در فرآيند بازسازي بخار براي توليد هيدروژن به كار برد. از طرفي چون هيدروکربن هاي فسيلي محدود و رو به اتمام هستند، پس بهتر است ديد خود را به سمت استفاده از منابع تجديد شونده معطوف کنيم.
گاز هيدروژن مي تواند هم از منابع اوليه تجديد پذير و هم از منابع تجديد ناپذير توليد شود. امروزه توليد گاز هيدروژن از منابع تجديد پذير به سرعت مراحل توسعه و رشد خود را مي پيمايد. اين در حالي است که توليد گاز هيدروژن از منابع تجديد ناپذير به ويژه منابع فسيلي به علت محدود بودن اين منابع روز به روز کاهش مي يابد.
این سلولها از هیدروژن و اکسیژن الکتریسیته تولید و تنها بخار آب ساتع می کنند. مشکل اصلی سلولهای سوختی هیدروژنی ، ذخیره و توزیع هیدروژن است.
هیدروژن، گازی با دانسیته انرژی زیاد نیست؛ یعنی در مقایسه با یک سوخت مایع مثل بنزین یا متانول انرژی کمی در واحد حجم دارد. لذا قرار دادن مقدار کافی هیدروژن در سلول سوختی یک ماشین هیدروژنی به منظور طی مسافتی معقول و منطقی دشوار به نظر می رسد. هیدروژن مایع، دانسیته انرژی خوبی دارد ، اما باید در دمای بسیار پایین و فشار زیاد نگهداری و ذخیره شود که نگهداری و حمل آن را مشکل می سازد.
سوختهای رایج و معمولی مثل گاز طبیعی ، پروپان ، بنزین وسوختهای غیر رایج مانند متانول و اتانول ، همه در ساختار مولکولیشان هیدروژن دارند. اگر یک فناوری وجود داشت که هیدروژن را از این سوختها جدا و از آن برای سوخت رسانی به سلول سوختی استفاده می کرد می توان گفت مشکل ذخیره و توزیع هیدروژن به کلی برطرف می شد.این فنا وری در حال توسعه پردازنده سوخت یا مبدل (Reformer ) نام دارد. در این قسمت می آموزیم که مبدل گازی (Steam Reformer ) چگونه کار می کند.
وظیفه پردازنده های سوخت، تأمین هیدروژن خالص وابسته برای سلول سوختی ، با استفاده از یک سوخت است که آماده و دردسترس بوده و براحتی قابل حمل است. پردازنده های سوخت باید قادر باشند که این عمل را به روش بهینه و کارآمد با کمترین آلودگی انجام دهند؛ در غیر این صورت آنها مزایای استفاده از سلول سوختی را از بین می برند.
برای اتومبیلها، مسأله اصلی ذخیره انرژی است. برای اجتناب از مخزنهای سنگین و فشرده ، یک سوخت مایع به گاز ارجحیت دارد. شرکتهای مختلف روی پردازنده هایی برای سوختهای مایع مانند بنزین و متانول کار می کنند. بهترین سوختی که در کوتاه مدت توصیه می شود متانول است. در حال حاضر این سوخت بسیار شبیه بنزین، ذخیره و توزیع می شود.
برای خانه ها و ایستگاههای تولید برق، سوختهایی چون گاز طبیعی و پروپان مناسب ترند. بسیاری از خانه ها و ایستگاههای تولید برق قبلاً به منابع گاز طبیعی، لوله کشی و متصل شده اند. بعضی خانه ها نیز که لوله کشی نشده اند ، مخزن پروپان دارند.
بنابراین معقول به نظر می رسد که این سوختها را به هیدروژن تبدیل کرده تا در سلولهای سوختی ساکن استفاده شوند.
متانول و گاز طبیعی هردو می توانند در یک مبدل گازی (steam reformer) به هیدروژن تبدیل شوند. فناوری در حال توسعه، پردازنده سوخت یا مبدل (reformer) نام دارد. در این قسمت می آموزیم که مبدل گازی (steam reformer) چگونه کار می کند.
فرمول مولکولی متانول CH3OH است. هدف مبدل این است که حداکثر هیدروژن (H) ممکن را از این مولکول جدا کند طوری که میزان نشر آلاینده هایی چون کربن مونواکسید را به حداقل برساند.این فرآیند با تبخیر متانول مایع و آب آغاز می گردد. گرمایی که در فرآیند بازسازی تولید شده بود، برای این منظور (تبخیر) استفاده می شود. ترکیب بخار آب و متانول (متانول گازی) از یک اتاقک داغ حاوی کاتالیزگر عبور داده می شود.
هنگامی که مولکول های متانول به کاتالیزگر برخورد می کنند به مونواکسید کربن (CO) و گاز هیدروژن (H2) تجزیه می شوند:
CH3OH => CO + 2H2
بخار آب نیز به گاز هیدروژن و اکیسژن تجزیه می شود. این اکسیژن با CO ترکیب می شود تا CO2بسازد. با این روش، مقدار بسیار کمی CO آزاد می شود چرا که بیشتر آن به CO2تبدیل شده است:
H2O + CO => CO2 + H2
بازسازی گاز طبیعی
گاز طبیعی که بیشترین ماده ترکیبی آن متان(CH4) است ، با عملکردی مشابه پردازش می گردد. متان موجود در گاز طبیعی با بخار آب واکنش داده و گازهای مونواکسید کربن وهیدروژن، آزاد می کند:
CH4 + H2O => CO + 3H2
همانند عملی که در بازسازی متانول انجام شد، بخار آب به گاز هیدروژن و اکسیژن تجزیه می شود. اکسیژن با CO ترکیب شده و CO2حاصل می گردد:
H2O + CO => CO2 + H2
هیچ کدام از این ترکیبها ایده آل نیستند؛ مقداری از متانول یا گاز طبیعی و مونواکسید کربن بدون اینکه واکنش دهند باقی می مانند. این مواد در مجاورت یک کاتالیزگر با مقدار کمی هوا(برای تأمین اکسیژن) سوزانده می شوند. این عمل، بسیاری از ملکولهای CO باقی مانده را به CO2تبدیل می کند.
بسیاری روشهای دیگر ممکن است استفاده شود تا آلاینده های دیگری همچون گوگرد که ممکن است در گاز اگزوز باشند را پاک کنند.
به دو دلیل حذف کردن مونواکسید کربن از گاز اگزوز اهمیت دارد: اول اینکه اگر CO از سلول سوختی عبور کند ، کیفیت عملکرد و طول عمر سلول سوختی کاهش می یابد . دوم اینکه این گاز یک آلاینده کنترل شده است که بسیاری از ماشینها مجازند تنها مقدار بسیار کمی از آن را تولید کنند.
برای تولید برق، سیستم های مختلفی باید با هم کار کنند تا جریان الکتریکی خروجی را تأمین نمایند. یک سیستم معمولی از یک مصرف کننده الکتریکی (مثل اتاق خودرو یا موتور الکتریکی) یک سلول سوختی و یک پردازنده سوخت تشکیل شده است.
خودرویی که با سلول سوختی کار می کند را بررسی می کنیم. وقتی که شما پدال گاز(هیدروژن) را فشار می دهید، فعل و انفعالاتی به طور همزمان رخ می دهند.
●کنترل کننده موتور الکتریکی شروع به برقراری جریان در موتور الکتریکی کرده و موتور الکتریکی نیز گشتاور بیشتری ایجاد می کند.
●در سلول سوختی، هیدروژن بیشتری واکنش می دهد، الکترونهای بیشتری تولید شده، در موتور و کنترل کننده الکتریکی جریان می یابند و نیاز بیشتر به انرژی را برطرف می کنند.
●پردازنده سوخت، متانول بیشتری را درون سیستم - که هیدروژن تولید می کند- پمپ می کند. پمپ دیگری جریان هیدروژنی را که به سلول سوختی می رود افزایش می دهد.
فعل و انفعالات متوالی مشابه ای نیز هنگامی که دراتاق، مصرف انرژی بالا می رود رخ می دهد. مثلاً وقتی سیستم تهویه روشن می شود برق خروجی سلول سوختی باید سریعاً افزایش یابد وگرنه چراغها کم نور می شوند تا اینکه سلول سوختی نیاز انرژی را تأمین کرده و افت ولتاژ را جبران نماید.
اگرچه پردازنده های سوختی می توانند گاز هیدروژن را برای سلول سوختی با آلودگی بسیار کمتر از یک موتور درون سوز تأمین نمایند، مقدار قابل توجهی دی اکسید کربن (CO2) تولید می کنند. اگرچه این گاز یک آلاینده کنترل شده نیست، گمان می رود که در گرم شدن زمین (global warming) نقش داشته باشد.
اگر در یک سلول سوختی هیدروژن خالص استفاده شود ، تنها محصول فرعی آن ، آب (بخار آب) است. CO2یا هیچ گاز دیگری تولید نمی شود. اما چون خودرو هایی با پردازنده های سوخت از سلول سوختی انرژی می گیرند، مقدار کمی از آلاینده های کنترل شده (مثل مونواکسید کربن) را تولید می کنند، نمی توان نام وسایل نقلیه پاک و غیر آلاینده (ZEVs : zero emission vehicles) را با با توجه به قوانین آلودگی کالیفرنیا بر آنها نهاد. هم اکنون فناوری های اصلی که تحت عنوان ZEV ها شناخته می شوند ، خودرو های الکتریکی با باتری و خودرو های هیدروژنی هستند.
به جای تلاش در جهت بهبود پردازنده های سوخت برای حذف آلاینده های کنترل شده از آنها، برخی شرکتها روی شیوه های جدیدی برای ذخیره یا تولید هیدروژن در وسیله نقلیه کار می کنند. Ovonic روی مخزنی از جنس هیدرید فلزی کار می کند تا هیدروژن را مثل اسفنجی که آب را جذب می کند، جذب کند. با این وسیله نیازی به مخزنهای پرفشار نیست و می توان ظرفیت هیدروژن وسیله نقلیه را افزایش داد.
Powerball Technologies درنظر دارد از گلوله های پلاستیکی کوچکی که مملو ازسدیم هیدرید می باشند استفاده کند. این توپها وقتی باز شده و به داخل آب انداخته شوند هیدروژن تولید می کنند. محصول فرعی این واکنش سدیم هیدرواکسید مایع بوده که یک ماده شیمیایی صنعتی رایج است.
زیان دیگر پردازنده های سوخت این است که بازده کلی ماشینی که با سلول سوختی کار می کند را کاهش می دهند. پردازنده سوختی ازگرما وفشار برای کمک به انجام واکنشهایی که هیدروژن آزاد می کنند استفاده می کند.
بسته به نوع سوختی که به کار می رود و بازده سلول سوختی و پردازنده سوخت، بهبود بازده روی خودرو های بنزینی معمولی به طور آشکار کم است.برای این مقایسه بازده های ماشین بنزینی و ماشین با سلول سوختی و ماشین برقی را تحقیق کنید.
تولید هیدروژن از گیاهان و باکتری ها همچنین گاز هيدروژن در اثر واکنش هاي تخميري ميکروارگانيسم هاي زنده، به ويژه باکتري ها و مخمر ها روي بيوماس، توليد مي شود. بيوماس از منابع اوليه تجديد پذير است که از موادي مانند علوفه، ضايعات گياهان و فضولات حيوانات به دست مي آيد. در روند توليد گاز هيدروژن، باکتري هاي بي هوازي با استفاده از پديده تخمير، مواد آلي و آب را به گاز هيدروژن تبديل مي کنند. براي توليد هيدروژن به وسيله باکتري ها دو نوع تخمير وجود دارد: يک نوع تخمير نوري است که در آن به منبع نور نياز است و نوع ديگر، تخمير در تاريکي است که نيازي به نور ندارد. در اين واکنش ها منابع کربني زيادي استفاده مي شود که همگي از بيوماس تامين مي شوند.
در طبيعت ميکروارگانيسم هاي بي هوازي در غياب اکسيژن و با استفاده از پديده تخمير، گاز هيدروژن توليد مي کنند، ولي مقدار اين گاز از نظر کمي پايين است و از نظر اقتصادي براي مصارف صنعتي و خانگي و ... قابل توجيه نيست؛ از اين رو بايد با استفاده از روش هايي، بازده توليد گاز هيدروژن را افزايش داد. يکي از روش هايي که مي توان بازده توليد گاز هيدروژن را بالا برد، تغييرات ژنتيک در ژنوم اين باکتري ها با استفاده از روش هاي مهندسي ژنتيک و بيوتکنولوژي است. روش ديگر، استفاده از ترکيبي از باکتري هاي هوازي و بي هوازي در کنار هم است. در اين روش چون باکتري هاي بي هوازي در فرآيند تخمير توليد اسيد هاي آلي مي کنند، رفته رفته محيط واکنش اسيدي مي شود و PH پايين مي آيد؛ از اين رو توليد هيدروژن کاهش مي يابد. ولي هنگامي که باکتري هاي هوازي در محيط باشند، از اسيد هاي آلي استفاده و آنها از محيط خارج مي کنند؛ در نتيجه راندمان توليد گاز هيدروژن بالا مي رود.
وزارت نيروي آمريكا براي توسعه استفاده از هيدروژن دو برنامه اصلي را دنبال ميكند که يکي برنامه هيدروژن وزارت نيرو و ديگري شبكه اطلاعاتي تكنولوژيهاي هيدروژن است. هيدروژن، سومين انرژي فراوان بر روي سطح زمين است. همان طور كه به صورت ابتدايي در آب و تركيبات آلي يافت مي شود. هيدروژن از هيدروكربن ها يا آب به دست مي آيد و هنگامي كه به عنوان سوخت مصرف مي شود، يا براي توليد الكتريسيته از آن استفاده مي شود و يا با تركيب مجدد با اكسيژن توليد آب مي كند. از اين رو و با توجه به قابليت بالاي توليد انرژي در اين سوخت اخيراً تلاش هاي زيادي براي جانشين کردن اين سوخت صورت مي گيرد.
هيدروژن از ديدگاه ايمني نيز مطمئن و مطلوب است و براي حمل ونقل ، نگهداري و استفاده، خطرناك تر از سوخت هاي رايج ديگر نيست. به هر صورت مسائل ايمني همچنان به عنوان يكي از اساسيترين مقوله ها در استفاده از انرژي هيدروژن باقي مي ماند.استانداردهاي متداول دنيا امنيت استفاده از آن را با سختگيري در طراحي و انجام آزمايش هاي متعدد فراهم مي آورد. همچنين در حوزة نگهداري و حمل آن، استانداردهاي بسياري براي تمام تجهيزات مرتبط تدوين شده است.
براي هيدروژن به عنوان يك سوخت، سيستم توزيعي مناسبي وجود ندارد. با اين كه معمولاً انتقال از طريق خط لوله با صرفهترين راه انتقال سوختهاي گازي است، اما در حال حاضر سيستم خط لوله مناسبي موجود نيست. انتقال هيدروژن به طور خاص از طريق مخزن و تانكرهاي گاز صورت ميگيرد. استفاده از هيدروژن به عنوان سوخت به يك زير ساختار براي حمل ونقل و نگهداري و با توجه به مسائل ايمني و اقتصادي نياز دارد.
ديدگاه ايجاد يك زير ساختار كه هيدروژن را به عنوان منبع انرژي مورد استفاده قرار ميدهد، مفهوم اقتصادي بودن اين طرح را پديد آورده كه بهترين راه جهت ايجاد تقاضاي بيشتر براي توليد و مصرف اين انرژي است، زيرا منابع توليد هيدروژن بسيار ارزان و در دسترس هستند. هيدروژن قابليت بالايي براي توليد انرژي دارد و ميزان آلودگي ناشي از مصرف اين سوخت در محيط زيست بسيار کم است. اين سوخت به عنوان منبعي تجديدپذير، پاک و فراوان تر از سوخت فسيلي مي تواند کاربرد زيادي براي نيروگاه ها و بخش حمل و نقل داشته باشد.
متاسفانه برخي از تركيبات ساده هيدروژني كه در آنها هيدروژن با يك عنصر سبك همچون ليتيوم پيوند شيميايي دارد قادر به برطرف كردن نيازهاي خودرو در توليد انرژي نميباشند. چراكه اين مواد عموما در دماي بسيار بالا هيدروژن را آزاد ميكنند و اين دما از نقطه نظر مهندسي و استفاده در خودرو عملي نيست. در نتيجه پژوهشگران به تركيبات چندگانه هيدروژني روي آوردهاند كه ميتوانند هيدروژن را با چگالي حجمي و وزني بالاتري در ساختارشان ذخيره كنند و هچنين در دماهاي بهتري نسبت به تركيبات ساده و دوگانه هيدروژني در يك واكنش شيميايي هيدروژن را آزاد ميكنند.
فناورینانو واژهای است كلی كه به تمام فناوریهای پیشرفته در عرصه كار با مقیاس نانو اطلاق میشود. معمولاً منظور از مقیاس نانوابعادی در حدود 1nm تا 100nm میباشد. (1 نانومتر یک میلیاردیم متر است).اولین جرقه فناوری نانو (البته در آن زمان هنوز به این نام شناخته نشده بود) در سال 1959 زده شد. در این سال ریچارد فاینمن طی یك سخنرانی با عنوان «فضای زیادی در سطوح پایین وجود دارد» ایده فناوری نانو را مطرح ساخت. وی این نظریه را ارائه داد كه در آیندهای نزدیك میتوانیم مولكولها و اتمها را به صورت مسقیم دستكاری كنیم.
واژه فناوری نانو اولین بار توسط نوریوتاینگوچی استاد دانشگاه علوم توكیو در سال 1974 بر زبانها جاری شد. او این واژه را برای توصیف ساخت مواد (وسایل) دقیقی كه تلورانس ابعادی آنها در حد نانومتر میباشد، به كار برد. در سال 1986 این واژه توسط كی اریك دركسلر در کتابی تحت عنوان : «موتور آفرینش: آغاز دوران فناورینانو»بازآفرینی و تعریف مجدد شد. وی این واژه را به شكل عمیقتری در رساله دكترای خود مورد بررسی قرار داده و بعدها آنرا در کتابی تحت عنوان «نانوسیستمها ماشینهای مولكولی چگونگی ساخت و محاسبات آنها» توسعه داد.
چکیده :
در سال 1870 یک شیمیدان بلژیکی با نام دسمت(Desmedt) اولین سنگفرش آسفالت واقعی را، که مخلوطی از ماسه بود، در برابر تالار شهر در نیویورک ایجاد نمود. طراحی دسمدت در بزرگراهی در فرانسه در سال 1852 مورد الگوبرداری قرار گرفت. سپس دسمدت خیابان پنسیلوانیا در واشینگتن را آسفالت کرد که سطح این پرژه 45149 متر مربع بود.یکی از نمایندگان محلی کنگره به دسمدت گفت: ”این کار هرگز عمومیت نخواهد یافت.“ با این حال، بر اساس تقاضای رو بهرشد بازار، پیشبینی میشود پس از 137 سال (در سال 2007) بازار آسفالت- قیر معدنی به 107 میلیون تن برسد. در این میان آسفالت معلق بیشترین رشد را دارد. همچنین به عنوان نشانهای از رشد این محصولات در آینده، چندی است كه کار بر روی آسفالتی که در موقع خرابی خودش را تعمیر کند، آغاز شده است. به کارگیری فناوری نانو در ساخت زیربناهای مربوط به حمل ونقل، تقریباً معادل با تلاش بشر برای فرستادن انسان به ماه در سال 1960 است.
تاریخچه
در سال 1870 یک شیمیدان بلژیکی با نام دسمت(Desmedt) اولین سنگفرش آسفالت واقعی را، که مخلوطی از ماسه بود، در برابر تالار شهر در نیویورک ایجاد نمود. طراحی دسمدت در بزرگراهی در فرانسه در سال 1852 مورد الگوبرداری قرار گرفت. سپس دسمدت خیابان پنسیلوانیا در واشینگتن را آسفالت کرد که سطح این پرژه 45149 متر مربع بود.یکی از نمایندگان محلی کنگره به دسمدت گفت: ”این کار هرگز عمومیت نخواهد یافت.“
با این حال، بر اساس تقاضای رو بهرشد بازار، پیشبینی میشود پس از 137 سال (در سال 2007) بازار آسفالت- قیر معدنی به 107 میلیون تن برسد. در این میان آسفالت معلق بیشترین رشد را دارد. همچنین به عنوان نشانهای از رشد این محصولات در آینده، چندی است كه کار بر روی آسفالتی که در موقع خرابی خودش را تعمیر کند، آغاز شده است.
به کارگیری فناوری نانو در ساخت زیربناهای مربوط به حمل ونقل، تقریباً معادل با تلاش بشر برای فرستادن انسان به ماه در سال 1960 است.در سال 2005 ایده ساخت آسفالتی برای بزرگراهها که بتوانند خودشان را تعمیر کنند برای بسیاری دور از ذهن به نظر میرسید. بنابراین صنعت آسفالت-قیر به یک تحول نیاز دارد تا مردم بتوانند امکانات فناوری نانو را دیده و مزایای آن را درک نمایند.
دکتر لیوینگستون، فیزیکدان برنامه تحقیقات زیربنایی پیشرفته در اداره کل بزرگراههای فدرال (FHWA)، میگوید: ”آسفالت و سیمان هر دو جزء نانومواد میباشند. تاکنون ما نتوانستهایم بفهمیم که در این سطح چه اتفاقی میافتد، اما این اثرات بر عملکرد مواد تاثیر میگذارند.“
بنا بر گفته لیوینگستون، یک ماده پلیمری ساختاری که میتواند به طور خود به خودی ترکها را اصلاح نماید، قبلاً تولید شده است. این پیشرفت قابل ملاحظه با استفاده از یک عامل اصلاح کننده کپسوله شده و یک آغازکننده شیمیایی کاتالیستی درون یک بستر اپوکسی ایجاد شده است.
یک ترک در حال ایجاد موجب گسستن میکروکپسولهای موجود شده، در نتیجه عامل اصلاحکننده با استفاده از خاصیت مویینگی درون ترک رها میشود. با تماس عامل اصلاحکننده با کاتالیزور موجود، این عامل شروع به پلیمریزه شدن نموده، دو طرف ترک را به هم میچسباند.
این روش میتواند منجر به تولید آسفالتی شود که ترکهای خود را اصلاح میکند. لیوینگستون میگوید: ”هیچکس نمیتواند برای رشد این فناوری زمانی را پیشبینی کند، اما پیشرفت واقعی در حال انجام است و قابلیتهای موجود بسیار هیجانآور میباشند.“
با این حال، برای استفادهکنندگان فعلی آسفالت، تصور نبود دستانداز، یا نبود تأخیر به خاطر تعمیرات آسفالت، بسیار دور از دسترس بوده و نگرانیهای جدی آنها را برطرف نمیسازد.
محیط زیست عامل اصلی تأثیرگذار در فرایند تصمیمگیری برای پروژههای بزرگراه در بسیاری از کشورها است. مزایای یک آسفالت متفاوت برای جادهها از دیدگاه زیستمحیطی و مصرف انرژی، تنها یک بخش مهم از فرآیند تصمیمگیری است. دیدگاههای زیستمحیطی موجب تسریع پیشرفتهای فنی و اجتماعی میشوند. نیازهای چندگانه حفاظت از محیط زیست شامل: محدود نمودن انتشار گازهای گلخانهای، مصرف کمتر انرژی، کاهش سر و صدای ترافیک و اطمینان از سلامتی و راحتی در رانندگی، اهدافی هستند که به دلیل ایجاد مسئولیت مشترک، مهمتر از تمام پیشرفتهای علمی میباشند.
یکی از این اهداف بستن چرخه مواد یا استفاده صد در صدی از مواد قابل بازیافت در ساخت جاده است. صنعت در این زمینه تجربه زیادی در مورد استفاده از محصولات فرعی در آسفالت به دست آورده است.
مثالهایی از مواد زایدی که در مخلوط آسفالت مورد استفاده قرار گرفتهاند، عبارتند از: تفاله کوره شیشهدمی، خاکستر حاصل از سوزاندن زبالههای شهری، خاکستر موجود در مراکز تولید برق به وسیله زغال، آجرهای خرد شده، پلاستیک حاصل از سیمهای برق قدیمی و لاستیک حاصل از تایرهای کهنه.
با این حال، استفاده موفقیتآمیز از این محصولات وابسته به تحقیقات کامل در زمینه منابع و ویژگیهای آنها بوده و معمولاً در سطح پایینی قابل انجام است. در این حالت امکان بررسی پیوسته عملکرد آسفالت نیز وجود دارد که خود موضوعی مورد بحث است.
با این حال، مطابق گفتههای مارك بلشه، مدیر آسفالت لاستیک در پروژه آسفالتسازی آرام آریزونا، حمایت عمومی - نه تحقیقات علمی- کلید توسعه صنعت تولید آسفالت با استفاده از محصولات فرعی است.
پرژه آریزونا ارزشی معادل 34 میلیون دلار داشته و در همین سال به پایان خواهد رسید. این پروژه تقریباً 70 درصد (185 کیلومتر)آزادراه ناحیه فونیكس را دربرگرفته و آسفالت آن قادر خواهد بود تا مدت طولانی صدای ناشی از اصطکاک را در جاده کاهش دهد.
آسفالتِ دارای لاستیک تنها درصد بسیار کم و تقریباً بیاهمیتی از درآمد صنعت ساختمانی را به خود اختصاص میدهد، اما بلشه میگوید که با افزایش رغبت عمومی این درصد افزایش خواهد یافت.
به عنوان مثال در ژاپن، گروه تحقیقات آسفالت لاستیک (JARRG)، که شامل مجموعهای از تولیدکنندگان تایر و شرکتهای آسفالتسازی میباشد، یک اتصالدهنده آسفالت بسیار ویسکوز را توسعه دادهاند که از انبساط و پخش تایرهای کهنهای که به صورت بسیار ریز ساییده شدهاند، تولید میشود. این اتصال دهنده در مخلوط آسفالت پخش شده و سپس پخته میشود.این ماده میتواند به عنوان یک ماده الاستیک مابین مواد متراکم دیگر عمل نموده و از این طریق، ارتعاش و صدا را کاهش دهد. بنا بر اعلام JARRG اقبال عمومی به این محصول بسیار خوب است.
بلشه میگوید: ”افرادی که در صنعت آسفالت لاستیک درگیر بودهاند، همواره سعی کردهاند که آن را به دلیل ویژگیهای مهندسی بسیار عالیاش به فروش برسانند. امّا بیش از هر چیز این محصول به عنوان کاهش دهنده صدا شناخته شده است و در پشت این قضیه، استقبال عمومی قرار دارد.“
وزارت حمل و نقل آریزونا (ADOT) سه سال پیش یک نوع آسفالت را در بزرگراه سوپر استیشن در ناحیه آریزونا به کار برد. بلشه میگوید كه به محض اتمام آسفالت این بزرگراه، ADOT و مسئولین محلی سیل عظیمی از تلفنها و ایمیلها را دریافت نمودند که از اشتیاق مردم نسبت به این جاده کمصداتر حکایت داشت.
البته همه چیز آسفالت لاستیک کامل نیست. این مخلوط باعث ایجاد بخار و بو در فرآیند آسفالت کردن شده، هنوز در مورد قابل بازیافت بودن آن بحث وجود دارد. این آسفالت نسبت به آسفالتهای معمول بسیار گرانتر بوده و آسفالتکارانی که تا به حال با این ماده چسبناک کار نکردهاند، ممکن است در کار کردن با آن، که باید در یک بازه دمایی معین انجام شود، دچار مشکل باشند.
ممکن است نظر بلشه در مورد نظر عمومی درست باشد، اما روی دیگر سکه این است که خواست استفادهکنندگان از جاده کمصداتر و در عین حال دارای اثرات زیستمحیطی کمتر، افزایش یافته است. این امر باعث تمرکز بیشتر تحقیقات بر روی مسائل مربوط به حمل و نقل، از جمله مواد مورد استفاده در جاده شده است.
افزایش عمومی در میزان حمل و نقل، بار بیشتر بر روی محور، و فشار بیشتر تایر بر روی جاده، تقاضا برای آسفالتهای قویتر وبادوامتر را افزایش میدهد. حمل و نقل بیشتر به این مفهوم نیز میباشد که ایجاد مشکل در حمل و نقل برای تعمیرات جادهای مطلوب نیست و این امر موجب ایجاد تقاضای بیشتر برای تحقیق و توسعه مؤثر میگردد.
انو تكنولوژي نانوتکنولوژی مجموعهای است از فناوری هایی که به صورت انفرادی یا با هم در جهت بکارگیری و یا درک بهتر علوم مورد استفاده قرار میگیرند.]4[ نانو تكنولوژي= علوم طبیعت > فیزیک > فیزیک نوین > مکانیک کوانتومی
مهندسی و فنآوری
علوم طبیعت > شیمی > شیمی آلی > شیمی پلیمر فناوری نانو ، چنانکه از نام آن برمیآید با اجسامی به ابعاد نانومتر سروکار دارد. فناوری نانو در سه سطح قابل بررسی است: مواد ، ابزارها و سیستمها. در حال حاضر در سطح مواد ، پیشرفتهای بیشتری نسبت به دو سطح دیگر حاصل شده است. موادی را که در فناوری نانو بکار میروند، نانو ذره نیز مینامند. برای آنکه تصوری از ریزی نانو ذرهها داشته باشیم بهتر است آن را با ابعاد سلول مقایسه کنیم. اندازه متوسط سلول یوکاریوتی 10 میکرومتر است. اندازه متوسط یک پروتئین 5 نانومتر است که با ابعاد ریزترین جسم ساخت بشر قابل مقایسه است. بنابراین میتوان با بکارگیری نانو ذرهها نوعی مامور مخفی به درون سلول فرستاد و به کمک آن از بعضی رازهای نهفته در سلول پرده برداری کرد. این ذرات آنقدر ریزند که تداخل عمدهای در کار سلول بوجود نمیآورند. پیشرفت در زمینه نانو فناوری نیازمند درک وقایع زیستی در سطح نانوهاست. از میان خواص فیزیکی وابسته به اندازه ذرات نانو ، خواص نوری (Optical) و مغناطیسی این ذرات ، بیشترین کاربردهای زیستی را دارند. استفاده از فناوری نانو در علوم زیستی به تولد گرایش جدیدی از این فناوری منجر شده است یعنی نانوبیوتکنولوژی. کاربردهای نانو ذرهها در زیست شناسی و پزشکی عبارتند از: نشانگرهای زیستی فلورسنت ، ترابری دارو و ژن ، تشخیص زیستی پاتوژنها ، تشخیص پروتئینها ، جستجو در ساختار DNA، مهندسی بافت ، تخریب تومور از طریق گرمادهی به آن و بهبود تباین (کنتراست).
مدیران بنا به ضرورت حرفه ای تصمیم گیرنده اند ولی بیشتر آنان از تحلیل این که چگونه به تصمیمی می رسند ناتوانند با توجه به این که می توان تصمیم گیری و مدیرت را مترادف دانست و یا جنبه اصلی مدیریت را تصمیم گیری به حساب آورد اهمیت شناخت اخذ تصمیم و مساله و مساله یابی بیشتر آشکار می شود به اعتقاد جرج هوبر مساله یابی , تصمیم گیری,انتخاب و حل مساله با هم تفاوت دارند که هریک از این تفاوت ها باعث تغییر رویکرد ورفتار کاری مدیر یا فرد تصمیم گیرنده میباشد پس شناخت و تفکیک این موارد برای مدیر لازم است تا بتواند مساله را بشناسد , راه حل یابی کند ,بهترین گزینه را انتخاب و سپس تصمیم گیری کند موفقیت در گرو ترکیب معقولانه این عوامل و به طور کلی تر به هم آمیختن تمامی مهارت های مدیریتی است در مساله یابی باید مساله راشناخت فرصت هارا به درستی تشخیص داد به طور صحیح اطلاعات را جمع آوری کرد و ازآنها استفاده بهینه نمود و همچنین موانع را هم به طور کلی از سر راه تصمیم گیری برداشت وبدون تشویش و اضطراب یک تصمیم درست و عاقلانه گرفت تمامی این کار ها از مهارت های یک مدیر مدیر است که در مواقع مخاطره آمیز بتواند به درستی تصمیم بگیرد
گفته شده مساله چیزی است که توان سازمان را در رسیدن به هدف به خطر می اندازد یا به بیان دیگر وضعیتی است که سازمان را از کسب یک یا چند هدفش باز می دارد بخشی از ابهام ها در تعریف مساله به این دلیل پیش می آید که حوادث م موضوعاتی که توجه مدیر را جلب میکند ممکن است آثار مشکلات اساسی تر غالب تری بوده باشد
برای مدیری که ممکن است افزایش تعداد استعفای کارکنان مساله باشد ولی افزایش جابجایی کارکنان را مساله نداند مگر این که مانع کسب اهداف سازمانی باشد .تعریف و شناخت دقیق مساله مدیر را در کسب اهداف سازمانی و اجتناب از گمراهی و لغزش در تصمیم گیری برای حل مساله یاری می دهد
بنا بر عقیده عده ای که که می گویند در دل هر مساله ای فرصتی هست و مساله را چیزی می دانند که توان سازمان را در رسیدن به اهداف به خطر می اندازد در حالی که فرصت چیزی است که احتمال فراتر رفتن از اهداف را فراهم می کند برسی های انجام شده بحران,مساله و موقعیت را این گونه بیان می کند
پیش ازآن که مساله را بتوان حل کرد باید آن را شناخت و یک تعریف صحیح از آن داشته باشیم یعنی تبعین شود که چه وضعیتی نمایانگر مساله است و کدام مساله باید حل شود؟ کلآ تمامی فعالیت های مربوط به تعیین وجود مساله و اهمیت آنها و شناسایی انها فرایند شناسایی مساله و تعیین اهداف و اولویت بندی آنها را مساله یابی می نامند در فرایند مساله یابی برای آگاهی از وجود مساله می توان از روش های رسمی و غیر رسمی استفاده کرد
الگوی عملکرد قبلی سازمان بر هم می خورد برای مثال فروش امسال کمتر از سال قبل می شود یا هزینه ناگهان افزایش می یابد یا میزان جابجایی کارکنان زیاد می شود یا مدیران رده بالا استاندارد جدیدی برای عملکرد واحد تعیین می کنند
سازمان رقیب ممکن است رویه عملیاتی جدیدی به کار گیرد و مدیر مجبور شود رویه های عملیاتی سازمان خود را به روز در آورد تا بتواند همچون گذشته با آن سازمان رقابت نماید در اینجا عملکرد سازمانی رقیب توانسته است مدیر را در وضعیت حل مساله قرار دهد
کارکنان هر واحد یا بخش در سازمان هیچ کس را صلاحیتدار تر از مدیر مستقیم خود برای اطلاع یافتن از وجود مساله یا نیاز آتی نمی شناسند از این رو بر مبنای تجربه های گذشته خود مسائل یا نیاز ها را تشخیص داده و به مدیر یاد آوری می نمایند
رویه دوم برای آگاهی از وجود مساله از طریق مدیران عالی است از هر مدیر کار آمدی انتظار می رود بر فعالیت های حوزه مدیریت خود تا حد ممکن اشراف داشته باشد و کمتر انتظار می رود از آن چه خارج از حوزه مدیریتی وی می گذرد مطلع باشد از این رو مدیران عالی دیگر مدیران سازمان را در مورد مسائل یا نیاز های آتی آگاه می کنند
سومین رویه غیر مستقیم پی بردن به وجود مساله یا نیاز در آینده از طریق مشتریان یا ارباب رجوع می باشد برای مثال هنگامی که مشتریان از تاخیر در تحویل کالا شکایت دارند نشانه وجود مساله است(2)
در یک برسی 80 درصد مدیران گفته اند قبل از آن که مساله عمده ای بر روی تراز نامه یا ..... نشان داده شود یا حتی قبل از آنکه کارکنان یا مافوق ها مساله ای را به آنان ارجاع دهند از آن آگاهی داشته اند و ذکر شده بود که اطلاعات آنان قبلۀ از طریق ارتباطات غیر رسمی و بینشی فراهم آمده بوده است از این رو نتیجه گیری می شود که مساله یابی غیر رسمی امری بینشی است و از کانالهای ارتباطی غیر رسمی به وجود آنها پی برده می شود(3)
بعضی از صاحب نظران معتقدند که فنون علمی مدیریت علاوه بر حل مساله می تواند در تعیین محل مساله نیز کمک کند به هر حال فراگیری این فنون برای همه مدیران میسر نیست
به یک دسته از فعالیت های گسترده ای که یافتن و به اجرا در آوردن راه حلی برای اصلاح یک وضعیت نا مطلوب را در بر دارد فرایند حل مساله گفته می شود به عبارت دیگر حل مساله به مفهوم یافتن جواب هایی برای یک سوال است(4)
مدیران در شرایط مختلف تصمیم های گوناگونی می گیرند برای مثال وقتی می خواهند ساختمان جدیدی را بنا کنند به برسی های کسترده ای از بدیلها و سایر ملاحظات نیاز دارند ولی هنگام تصمیم گیری در باره حقوق یک کارمند به تحلیل کمتری نیاز دارند به همین ترتیب میزان اطلاعاتی که به هنگام اخذ تصمیم در دسترس مدیر قرار دارد متفاوت است در مواردی کهتجربه و اطلاعات به میزان کافی هست اخذ تصمیم با اطمینان صورت می گیرد ولی هنگامی که تجربه و اطلاعات در موردی ناچیز است باید در اخذ تصمیم بسیار محتاط بود. از آن جایی که اطلاعات اساس تصمیم گیری است . جنبه ای از سازماندهی که فرایند جریان اطلاعات را شرح می دهد مورد توجه زیادی قرار میگیرد . یک دستور العمل خوب در اخذ تصمیم از 90 درصد اطلاعات و 10 درصد الهام و بینش تشکیل می شود به نظر استینر ,جریان اطلاعات همانند جریان خون برای حیات و سلامت هر واحدی لازم استهر سازمان دو نوع مساله به وجود می آید:
که این ها بر حسب عادت یا رویه اخذ می گردنند و برای مسائل ساده و پیچیده به کار می روند اگر مساله تکرار شود و عوامل تشکیل دهنده آن را بتوان تحلیل ,پیش بینی و تعریف کرد آن گاه چنین مساله ای را می توان برنامه ریزی کرد
مسایلی هستند که منحصر به فرد و غیر معمول می باشند . اگر مساله ای به اندازه کافی تکرار نشود که بتوان برای آن خط مشی تعیین کرد یا آن قدر مهم باشد که نیازمند به برخورد خاصی باشد باید با تصمیم مقتضی و برنامه ریزی نشده ای حل گردد
در واقع مدیر برای تمامی مسائل ناچار به تصمیم گیری است اما تصمیم گیری در مسائل برنامه ریزی نشده خیلی دشوار تر و چالش بر انگیز تر است(5)
مدیران سعی نمی کنند هر مساله ای را از طرف زیر دستان ,مافوق ها و همکارانشان بدانها تحمیل می شود حل کنند بلکهوقت و انرژی خود را برای مسائلی نگه می دارند که واقعا توان آنان را طلب کند آنان در باره مسائل جزیی یا سریع قضاوت می کنند یا آنان را به زیر دستان خود ارجاء می دهند(6)
همان طوری که گوت و تا گیوری متذکر شده اند نوع مسائل و موقعیت هایی را که مدیران برای کار بر روی آنان انتخاب می کنند تحت تاثیر ارزشها و زمینه های قبلی آنان است اگر عمدتا ارزش های کارکردی مادی بر مدیران حاکم باشد معمولا او مایل است درباره مسائل علمی نظیر بازاریابی ,تولید یا سود تصمیم بگیرد اگر گرایش تئوریک بیشتری داشته باشد ممکن است به بازدهی بلند مدت سازمان خود علاقمند باشد ,اگر دارای گرایش سیاسی باشد ممکن است بیشتر مایل به رقابت با سایر سازمان ها یا پیشرفت شخصی خود باشد .زمینه تخصصی و مهارت مدیر همچنین بر حساسیت او نسبت به مسائل یا فرصت هایی که فراهم می شود اثر می گذارد.حساسیت های یک مدیر نسبت به انواع معین مسائل و فرصت ها گاهی یک امتیاز است زیرا می تواند از احتمالاتی آگاه شود که سایرین نادیده می گیرند ولی اگر نسبت به سایر مسائل و فرصت ها حساسیت نداشته باشد خود می تواند یک عیب محسوب شود(7)
گفته شد که بعضی از مسائل از طریق مافوق یا کارکنان به سراغ مدیر می آیند و مسائلی هم هست که مدیر به دنبال آنها می رود ولی هیچ مدیری نمی تواند همه مسائلی را که روزانه در محیط کار پیش می آید را حل کند باید آنها را اولویت بندی کند و مسائل جزئی را به زیر دستان ارجاع دهد وبقیه را خود حل کند.
هنگامی که مساله به مدیر ارجاع داده می شود باید به مسائل زیر توجه داشته باشد:
تصمیم سریع درباره مسائل جزئی آسان است زیرا اگر معلوم شود تصمیم هم اشتباه بوده است سریع می توان آن را تغییر داد و هزینه آن زیاد نیست از طرفی مدیر برای این که در مساله های جزیی غرق نشود باید سعی کند به همه مشکلات به طور یکسان توجه داشته باشد و از آنان غافل نشود
گفته شده ناپلئون نامه های رسیده را نمی خواند آنها را روی میز جمع می کرد بعد از گذشت چند هفته که آنان را می خواند متوجه می شد که بعضی ازمشکلات که در نامه ها ذکر شده بود خود به خود حل شده اند
به همین دلیل در سازمان برسی بعضی از مشکلات وقت گیر هستند وآن مشکلات به خودی خود حل می شوند ونباید وقت زیادی را صرف این کارکرد
در هنگام اخذ تصیم در مواجهه با مشکلات مدیر باید بداند که مسئولیت این تصمیم گیری بر عهده خود او است یا خیر و در مسائلی که به او مربوط نمی شود دخالت و تصمیم گیری نکند
از قانون های فوق به دو نتیجه می رسیم :
-تا حد ممکن مسائل کمتری به رده های بالاتر ارجاع شود
-تا حد ممکن مسائل بیشتری به زیردستان ارجاع شود
کسانی که نزدیک به مساله هستند معمولا برای تصمیم گیری وچگونگی برخورد با آن در وضعیت بهتری قرار دارند.مدیر زمانی که مسئولیتی به فردی می دهد باید اطمینان حاصل کند که هدف او تنها شانه خالی کردن از زیر بار مسئولیت نیست(8)
اگر مدیر با مساله ای روبرو شود که مهم و مشکل باشد و خود به خود حل نشود بلکه لازم باشد تا او برای حل آن تصمیم بگیرد می گوییم که مدیر در وضعیت حل مساله قرار دارد بسیاری از مدیران به طور غیر رسمی بر روش های حل مساله متکی هستند از جمله:
1 –مدیر بر روش سنتی متکی است و به همان شکلی که در وضعیت مشابه در گذشته تصمیم گیری شده است عمل می کند
2 –مدیر با توجه به اختیارات خود و بر اساس پیشنهاد های یک کارشناس یا مدیر رده بالاتر تصمیم می گیرد
3 – مدیر ممکن است از چیزی که فلاسفه آن را برهان ماقبل تجربه می نامند بهره ببرد فرض آنان بر این اسن که:
(پاسخ صحیح هر مساله منطقی ترینیا روشن ترین راه حل آن است)(9)
هیچ روشی در تصمیم گیری نمی تواند تضمین کند که مدیر همیشه با تکیه بر آن می تواند تصمیم درستی بگیرد اما مدیرانی که از روش های منطقی تری استفاده می کنند قطعا موفق تر خواهند بود
فراین حل مساله زمانی شروع می شود که مساله شناسایی شده باشد برای شناسایی وضعیت سه جنبه دارد که شامل:
-تعریف مساله
-شناسایی اهداف تصمیم
-تشخیص علل
مرحله دوم,ایجاد بدیلها
وسوسه قبول اولین بدیل علمی اغلب مدیران را از انتخاب بهترین راه حل باز می دارد ایجاد چند بدیل امکان مقاومت در برابر وسوسه حل سریع و بدون تامل مساله را قوت بخشیده و امکام اتخاذ تصمیمی موثر تر را بیشتر می کند
هنگامی که مدیر مجموعه ای از بدیلها را ایجاد می کند باید چگونگی تاثیر آنها را نیز ارزیابی کند موثر بودن بدیل را می توان با دو معیار سنجید:
1 –هر بدیل با توجه به اهداف و منابع سازمان تا چه حد منطبق بر واقعیت است؟
2 – هر بدیل چقدر به مساله کمک می کند؟
مر حله چهارم اجرای تصمیم و پی گیری آن
هنگامی که بهترین بدیل موجود انتخاب شد مدیر باید برنامه چگونگی برخورد با نیازها و مسائلی را که ممکن است در به اجرا در آوردن بدیل پیش آید طرح ریز ی کند
به اجرا در آوردن تصمیم پیش از صدور دستورات مناسب دشوار است مدیر باید ابتدا منابع لازم را برحسب نیاز ها فراهم کرده به آنها تخصیص دهد سپس برنامه زمانبندی عملیات را تعیین کرده و مسئولیت اجرای کارهای خاص را به افراد واگذار کند آنگاه رویه ای برای گزارش گیری دوره ای برقرار کرده و سر انجام آمادگی انجام اقدامات اصلاحی مناسب را در صورت بروز مسائل جدید در افراد ایجاد نماید این امر همچنین امان سنجش پروژه را به طور دقیق فراهم می سازد(10)
مدیران باید در زمان تشخیص و حل مساله موانع را بشناسند و سعی کنند از بروز آنان جلو گیری کنند چرا که این موانع می تواند در عملکرد فرد اثرات سوء و مخربی بجای گذارد به همین دلیل شناختن و معرفی این موانع در زمینه مساله یابی برای مدیران اهمیت زیادی دارد" ایروینگ جینیس و لئون من "چهار روش تشخیص و حل مساله را که می تواند مانع افرادی باشد که باید تصمیمات مهمی بگیرند به شرح زیر بیان میدارد:
مدیر با ملاحضه این که انجام ندادن کاری عواقب وخیمی دارد تصمیم به انجام عمل می گیرد به هر حال به جای تحلیل وضعیت مدیر اولین بدیل در دست رس را که به ظاهر کم خطر است انتخاب می کند و از تحلیل دقیق اجتناب می کند
هنگامی که مدیری با مساله روبرو می شود و قادر به یافتن راه حل خوبی مبتنی برتجربه گذشته نیست در صدد یافتن راهی برای فرار از مساله بر می آید وی ممکن است برسی عواقب را به تعویق اندازد یا تلاش کند که آن را از سر خود باز کند
مدیر احساس می کند که نتنها به وسیله خود مساله بلکه به وسیله زمان نیز زیر فشار قرار دارد این حالت باعث فشار روحی شدیدی می شود که ممکن است رفتار هایی نظیر بی خوابی , زود رنجی ,دیدن خوابهای بد وسایر شکل های اضطراب متجلی شود فرد در این مواقع نمی تواند درست تصمیم بگیرد واز روی ترس و اضطراب به اشتباهیک تصمیم می گیرد که احتمالا همان تصمیم اوضاع را بد تر و وخیم تر می کند(11)
آشنایی با فرایند های منطقی حل مساله به مدیر اطمینان می دهد که توان شناخت و برخورد با وضعیت های پیچیده را دارد این اعتماد به دو دلیل است
-احتمال تلاش و فعالیت مدیران را در تعیین محل مسائل و فرصت ها در سازمان هایشان افزایش می دهد
-احتمال یافتن راه های خوب را برای مسائلی که با آن مواجه می شوند بالا می برد زیرا گذشته از به کار گیری فرایند منطقی حل مساله راههای ویژه دیگری برای تصمیم گیری های موثر تر وجود دارد
به گیاهان علفی یکساله که از همه قسمتهای آن بدون تغییر و تحول به صورت خام استفاده می شود
به گیاهان علفی یکساله که از همه قسمتهای آن بدون تغییر و تحول به صورت خام استفاده می شود.
به گیاهان علفی یکساله که از همه قسمتهای آن بدون تغییر و تحول به صورت خام استفاده می شود.
▪ سبزیجات را می توان به صورت زیر دسته بندی کرد:
ـ سبزیجات میوه ای
ـ سبزیجات ساقه ای
ـ سبزیجات غده ای
ـ سبزیجات برگی
ـ سبزیجات پیازی
ـ کلمها
▪ آرتیشو : cynara scoiymus قسمت خوراکی آن جوانه گل می باشد طرز تکثیر به وسیله پا جوش می باشدیک گیاه دائمی است و در هوای خنک خوب رشد می کند.
▪ اسفناج : spinacia oleraceae اسفناج گیاهی دو پایه مقاوم به سرما و در آب و هوای سرد رشد می کند
▪ بامیه : abelmoschus esculentus به آب و هوای گرم نیاز دارد
▪ بادمجان : solanum melongena دارای ارقام پاکوتاه , پامتوسط , پامتوسط است و علت تلخی آن به خاطر شرایط بدمحیطی و نیز سولونام است
▪ باقلا : faba vulgaris به خاک رسی نیازدارد براساس نوع مصرف زمان برداشت باقلا متفاوت است
▪ باقلا مصری : lupinus albus
▪ پونه : mentha arvensis
▪ پیازچه : allium fistolosum پیاز انتهای گرد و متورم ولی پیازچه انتهای استوانه ای دارد و طرز ازدیاد آن فقط به وسیله سیرچه می باشد زمان برداشت موقعی که برگها زرد شوند
▪ پیاز : allium cepa عواملی که باعث به گل رفتن پیاز . می شود ۱. درجه حرارتهای کم (۱۰ ۱۵ درجه ) ۲. طول روز کوتاه (۹ ۱۲ساعت ) پیاز یک گیاه نرعقیم است ونیز یک گیاه دوساله است و آبیاری هر هفت روز یک بار انجام می شود . شرایط رسیدن پیاز نیز هوای گرم وخشک و شدت نور زیاد است
▪ ترخون : Artemisia dracunculus طرز ازدیاد ترخون قلمه زدن و تقسیم بوته است به خاک سبک نیاز دارد
▪ تره ایرانی : allium almpeloparsum
▪ تره فرنگی : allium porrum
▪ تربچه : raphanus sativus var radicola علل پوک شدن غده :حرارت بالا وطول روز بلند , گذر از مرحله رویشی به زایشی, آبیاری نامرتب و خشکی هوا اما راههای پیشکیری از پوک شدن غده انتخاب ارقام مناسب , برداشت به موقع محصول , جلوگیری از هر گونه رشد ( کمبود آب و موادغذایی
▪ ترب سیاه : nigra raphanus sativus var
▪ جعفری : petroselinum horten یک گیاه سایه دوست است به سرما مقاومت زیادی دارد و نیز به آب زیادی احتیاج دارد
▪ خردل : sinapis
▪ ریحان : ocimum basilicum
▪ ریواس : rheum ribes قسمت خوراکی دمبرگها می باشد پهنک برگ ارزش غذائی ندارد چون دارای ماده سمی Anthrachino می باشد طرز تکثیر به وسیله تقسیم بوته است
▪ رازیانه : foeniculum officinalis
▪ زرشک : berberis vulgaris
▪ سیب زمینی ترشی : helianthus tuberosus
▪ سیب زمینی : solanum tuberosum عواملی که باعث به گل رفتن سیب زمینی می شود ۱. طول روز بلند است ۲. دمای بالا اما عاملی که باعث تولید غده در سیب زمینی می شود ۱.طول روز کوتاه ۲. دمای پائین می باشد ونیز جوانه زدن سیب زمینی به علت بالا بودن هورمون جیبرلین نسبت به هورمون های بازدارنده است.در سیب زمینی حالت پروتوژنی وجود دارد(مادگی زودتز از گرده می رسد
▪ سیر : allium sativum
▪ شلغم : oleraceae brassica napus var
▪ شاهی (ترتیزک) : lipidium sativum گیاهی سایه دوست است و اگر آن را در سایه بکاریم دیرتر به گل میرود و از آن بیشتر استفاده می کنیم
▪ شبدر : trifolium
▪ شنبلیله : trigonela
▪ طالبی : var modarus melo cucumis به محض رسیدن میوه از غلا ف جدا می شود
▪ کرفس : apium graveolens به آب و هوای معتدل و خنک آب زیادنیاز دارد و گیاهی سایه دوست است , خاک مناسب ph از ۵.۵ بیشتر باشد و گیاهی دوساله ونشائی است
▪ کرفس دمبرگی : var dulce apium graveolens به آب و هوای معتدل و خنک آب زیادنیاز دارد و گیاهی سایه دوست است
▪ Cynara cardunculis کنگر فرنگی
▪ کاهو : lactuca sativa دارای ماده لاکتوسین که به کاهو اثر خنک کننده می دهد نیاز آبی زیاد و نور زیاد باعث تلخی در آن می شود گیاهی یک ساله است
▪ کاهو پیچ : var capitata lactuca sativa گیاهی یک ساله است
▪ کنگر : gundella tournefortii قسمت خوراکی دمبرگهای ضخیم آن می با شد بوسیله بذر تکثیر میابد کنگر فرنگی یک گیاه دائمی است ولی در سبزسکاری یکساله است.
▪ کدو : رقمهای کدو در زیر آمده است , خاک مناسب کشت رسی شنی است با ph کمی اسیدی
▪ کدو مسمائی : cucurbita pepo خوراکی است
▪ کدو حلوائی : moschata cucurbita خوراکی است
▪ کدو برگ انجیری : ficifalia cucurbita خوراکی نیست مقاوم به بیماری قارچی که در پیوند گلخانه ای استفاده می شود
▪ کدو تنبل : cucurbita maxima خوراکی است
▪ کلم : brassica oleraceae ویژگیهای کلی کلمها : به سرما مقاوم هستند به آب زیاد ورطوبت بالا نیاز دارند برای جوانه . زنی به دمای بالای ۱۲ درجه احتیاج دارند اگر دردمای زیر ۱۲ درجه نگهداری شوند تبدیل به گیاهان دائمی می شوند .
▪ کلم پیچ : brassica oleraceae var copitata عامل به گل رفتن کلم پیچ حرارت کم می باشد و علت باز شدن برگهای کلم پیچ دمای بالاست جهت برداشت به موقع آن میتوان از وسیله های refrectur (قندسنج )و نیز بلاریمتر استفاده کرد
▪ کلم بروکسل : gemmifera brassica oleraceae var شبیه کلم گل است ولی رنگ آن سبز است
▪ کلم گل : brassica oleraceae var botrytis فقط این کلم یکساله است بقیه دو ساله اند و قسمت خوراکی آن گل آذین گوشتی می با شد اثر درجه حرارت بالا باعث بدمزگی و نامرغوبی کلم گل می شود
▪ کلم قمری : caulorapa brassica oleraceae var قسمت مورد استفاده کلم قمری ساقه متورم شده آن است علت. خشبی شدن غده در کلم قمری برداشت دیر هنگام آن است .
▪ کلم تکمه : از مقدار زیادی برگچه به هم پیچیده تشکیل شده وکلمهای کلم های کوچکی هستند سرما باعث افزایش قند و بهتر شدن مزه آن می شود
▪ کرفس : apium graveolens
▪ کاسنی : cichorium intybus
▪ کرفس دمبرگی : var dulce apium graveolens
▪ گوجه فرنگی : lycopersicum osculentum ارقام مختلف وسترن رد پاکوتاه آلمانی , اوروباتا , ردکلور , روت جرز حالت پروتژنی دارد و رنگ قرمز آن بخاطر لیکپن است
▪ گشنیز : coriandrum sativum
▪ شوید : anethum graveolens قسمت قابل مصرف برگها و ساقه آن می باشد
▪ چغندر : beta vulgaris سه نوع چغدر داریم ۱. چغنر قند۲. چغنر علوفه ای ۳. جغندر لبوئی غده چغندر هیپوکوتیل گیاه است
▪ خیار : sativus cucurbita علت تلخی خیار به علت کوکور بیتاسین است که که در ریشه تولید وبه میوه انتقال می ابد و علت خم شدن میوه خیار به علت نوسانات رطوبتی است
▪ خیار چنبر : cucumis melo var fle…
▪ خربزه : melo cucurbita به آبو هوای کویری نیاز دارد و ph خاک مورد کشت بیش از ۷ است
▪ قارچ : agaricus bisporus دارای قسمتهای :
Hymenium carpophor spawn volove hif
▪ فلفل : capsicum annum دارای اندازه ورنگ مختلف وعلت تندی آن بخاطر ماده ای بنام کاپسایسین است که در جدار تخمدان بوجود می آید بهترین درجه برای سبز شدن ۲۵ درجه سانتیگراد است
▪ فلفل دلمه ای : capsicum onnum فاقد ماده کاپسایسین است که این ماده علت تندی است
▪ لوبیا سبز : phaseolus vulgaris دارای واریته های nanus پاکوتاه و communis پا بلند است
▪ مارچوبه : asparagus officinallis قسمت مصرفی ساقه آن میباشد طرز تکثیر مارچوبه ریزوم وبذر می باشد ویک گیاه دوپایه است ودو نوع مارچوبه داریم سفید (ترد) وسبز (خشبی)
▪ موسیر : allium ascalonicum
▪ نعناع: menta sativa
▪ نخود فرنگی : pisum sativum دارای ارقام آلدرمن و روندو میباشد
▪ هندوانه : vulgaris cucumis به آب و هوای گرم وخشک و نیزبه آب هوای گرم مرطوب سازگار است و خاک مناسب آن شنی و رسی دارای مواد آلی با ph بیش از۵ نیاز دارد
▪ هویج : daucus carota قسمت مصرفی ریشه اصلی آن است عامل کج شدن در هویج خاک سفت ونامطلوب است .
كارت گرافیك در كامپیوتر شخصی دارای جایگاهی خاص است . كارت های فوق اطلاعات دیجیتال تولید شده توسط كامپیوتر را اخذ و آنها را بگونه ای تبدیل می نمایند كه برای انسان قابل مشاهده باشند. در اغلب كامپیوترها ، كارت های گرافیك اطلاعات دیجیتال را برای نمایش توسط نمایشگر ، به اطلاعات آنالوگ تبدیل می كنند. در كامپیوترهایLaptop اطلاعات، همچنان دیجیتال باقی خواهند ماند زیرا این كامپیوترها اطلاعات را بصورت دیجیتال نمایش می دهند.
اگر از فاصله بسیار نزدیك به صفحه نمایشگر یك كامپیوتر شخصی نگاه كنید ، مشاهده خواهید كرد كه تمام چیزهائی كه بر روی نمایشگر نشان داده می شود از "نقاط" تشكیل شده اند . نقاط فوق " پیكسل " نامیده می شوند. هر پیكسل دارای یك رنگ است . در برخی نمایشگرها ( مثلا" صفحه نمایشگر استفاده شده در كامپیوترهای اولیه مكینتاش ) هر پكسل صرفا" دارای دو رنگ بود: سفید و سیاه . امروزه در برخی از صفحات نمایشگر ، هر پیكسل می تواند دارای 256 رنگ باشد. در اغلب صفحات نمایشگر ، پیكسل ها بصورت " تمام رنگ "(True Color) بوده و دارای 16/8 میلیون حالت متفاوت می باشند. با توجه به اینكه چشم انسان قادر به تشخیص ده میلیون رنگ متفاوت است ، 16/8 میلیون رنگ بمراتب بیش از آن چیزی است كه چشم انسان قادر به تشخیص آنها بوده و به نظر همان ده میلیون رنگ كفایت می كند!
هدف یك كارت گرافیك ، ایجاد مجموعه ای از سیگنالها است كه نقاط فوق را بر روی صفحه نمایشگر ، نمایش دهند.
كارت گرافیك چیست ؟
یك كارت گرافیك پیشرفته، یك برد مدار چاپی بهمراه حافظه و یك پردازنده اختصاصی است . پردازنده با هدف انجام محاسبات مورد نیاز گرافیكی ، طراحی شده است . اكثر پردازنده های فوق دارای دستورات اختصاصی بوده كه به كمك آنها می توان عملیات گرافیك را انجام داد. كارت گرافیك دارای اسامی متفاوتی نظیر : كارت ویدئو ، برد ویدئو ، برد نمایش ویدئوئی ، برد گرافیك ، آداپتور گرافیك و آداپتور ویدئو است .
مبانی كارت گرافیك
بمنظور شناخت اهمیت و جایگاه كارت های گرافیك ، یك كارت گرافیك با ساده ترین امكانات را در نظر می گیریم . كارت مورد نظر قادر به نمایش پیكسل های سیاه وسفید بوده و از یك صفحه نمایشگر با وضوح تصویر 480 * 640 پیكسل استفاده می نماید. كارت گرافیك از سه بخش اساسی زیر تشكیل می شود :
-حافظه . اولین چیزی كه یك كارت گرافیك به آن نیاز دارد ، حافظه است . حافظه رنگ مربوط به هر پیكسل را در خود نگاهداری می نماید. در ساده ترین حالت ( هر پیكسل سیاه و سفید باشد ) به یك بیت برای ذخیره سازی رنگ هر پیكسل نیاز خواهد بود. با توجه به اینكه هر بایت شامل هشت بیت است ، نیاز به هشتاد بایت(حاصل تقسیم 640 بر 8 ) برای ذخیره سازی رنگ مربوط به پیكسل های موجود در یك سطر بر روی صفحه نمایشگر و 38400 بایت ( حاصلضرب 480 در 80 ) حافظه بمنظور نگهداری تمام پیكسل های قابل مشاهده بر روی صفحه ، خواهد بود .
-اینترفیس كامپیوتر . دومین چیزی كه یك كارت گرافیك به آن نیاز دارد ، روشی بمنظور تغییر محتویات حافظه كارت گرافیك است . امكان فوق با اتصال كارت گرافیك به گذرگاه مربوطه بر روی برد اصلی تحقق پیدا خواهد كرد. كامپیوتر قادر به ارسال سیگنال از طریق گذرگاه مربوطه برای تغییر محتویات حافظه خواهد بود.
-اینترفیس ویدئو . سومین چیزی كه یك كارت گرافیك به آن نیاز دارد ، روشی بمنظور تولید سیگنال برای مانیتور است . كارت گرافیك می بایست سیگنال های رنگی را تولید تا باعث حركت اشعه در CRT گردد. فرض كنید كه صفحه نمایشگر در هر ثانیه شصت فریم را بازخوانی / باز نویسی می نماید ، این بدان معنی است كه كارت گرافیك تمام حافظه مربوطه را بیت به بیت اسكن و این عمل را شصت مرتبه در ثانیه انجام دهد. سیگنال های مورد نظر برای هر پیكسل موجود بر هر خط ارسال و در ادامه یك پالس افقی sync ، نیز ارسال می گردد.عملیات فوق برای 480 خط تكرار شده و در نهایت یك پالس عمودی sync ارسال خواهد شد.
پردازنده های كمكی گرافیك
یك كارت گرافیك ساده نظیر آنچه در بخش قبل اشاره گردید ،Frame Buffer نامیده می شود. كارت، یك فریم از اطلاعاتی را نگهداری می نماید كه برای نمایشگر ارسال شده است . ریزپردازنده كامپیوتر مسئول بهنگام سازی هر بایت در حافظه كارت گرافیك است . در صورتیكه عملیات گرافیك پیچیده ای را داشته باشیم ، ریزپردازنده كامپیوتر مدت زمان زیادی را صرف بهنگام سازی حافظه كارت گرافیك كرده و برای سایر عملیات مربوطه زمانی باقی نخواهد ماند. مثلا" اگر یك تصویر سه بعدی دارای 10000 ضلع باشد ، ریزپردازنده می بایست هر ضلع را رسم و عملیات مربوطه در حافظه كارت گرافیك را نیز انجام دهد. عملیات فوق زمان بسیار زیادی را طلب می كند.
كارت های گرافیك جدید ، بطرز قابل توجه ای ، حجم عملیات مربوط به پردازنده اصلی كامپیوتر را كاهش می دهند. این نوع كارت ها دارای یك پردازنده اصلی پر قدرت بوده كه مختص عملیات گرافیكی طراحی شده است. با توجه به نوع كارت گرافیك ، پردازنده فوق می تواند یك " كمك پردازنده گرافیكی " یا یك " شتاب دهنده گرافیكی " باشد. پردازنده كمكی و پردازنده اصلی بصورت همزمان فعالیت نموده و در مواردیكه از شتاب دهنده گرافیكی استفاده می گردد ، دستورات لازم از طریق پردازنده اصلی برای شتاب دهنده ارسال و شتاب دهنده مسئولیت انجام آنها را برعهده خواهد داشت .
در سیستم های " كمك پردازنده " ، درایور كارت گرافیك عملیات مربوط به كارهای گرافیكی را مستقیما" برای پردازنده كمكی گرافیكی ارسال می كند. سیستم عامل هر چیز دیگر را برای پردازنده اصلی ارسال خواهد كرد. در سیستم های " شتاب دهنده گرافیكی " ، درایور كارت گرافیك هر چیز را در ابتدا برای پردازنده اصلی كامپیوتر ارسال می كند. در ادامه پردازنده اصلی كامپیوتر ، شتاب دهنده گرافیك را به منظور انجام عملیات خاصی هدایت می كند. مثلا" پردازنده ممكن است به شتاب دهنده اعلام نماید كه :" یك چند ضلعی رسم كن " در ادامه شتاب دهنده فعالیت تعریف شده فوق را انجام خواهد داد.
عناصر دیگر بر روی كارت گرافیك
یك كارت گرافیك دارای عناصر متفاوتی است :
-پردازنده گرافیك . پردازنده گرافیك بمنزله مغز یك كارت گرافیك است . پردازنده فوق می تواند یكی از سه حالت پیكربندی زیر را داشته باشد :
--Graphic Co-Processor . كارت هائی از این نوع قادر به انجام هر نوع عملیات گرافیكی بدون كمك گرفتن از پردازنده اصلی كامپیوتر می باشند.
--Graphics Accelerator. تراشه موجود بر روی این نوع كارت ها ، عملیات گرافیكی را بر اساس دستورات صادره شده توسط پردازنده اصلی كامپیوتر انجام خواهند داد.
--Frame Buffer . تراشه فوق ، حافظه موجود بر روی كارت را كنترل و اطلاعاتی را برای " مبدل دیجیتال به آنالوگ " (DAC) ارسال خواهد كرد . عملا" پردازشی توسط تراشه فوق انجام نخواهد شد.
-حافظه . نوع حافظه استفاده شده بر روی كارت های گرافیك متغیر است . متداولترین نوع ، از پیكربندی dual-ported استفاده می نماید. در كارت های فوق امكان نوشتن در یك بخش حافظه و امكان خواندن از بخش دیگر حافظه بصورت همزمان امكان پذیر خواهد بود. بدین ترتیب مدت زمان لازم برای بازخوانی / بازنویسی یك تصویر كاهش خواهد یافت .
-Graphic BIOS . كارت های گرافیك دارای یك تراشه كوچكBIOS می باشند. اطلاعات موجود در تراشه فوق به سایر عناصر كارت نحوه انجام عملیات (مرتبط به یكدیگر) را تبین خواهد كرد.BIOS همچنین مسئولیت تست كارت گرافیك ( حافظه مربوطه و عملیات ورودی و خروجی ) را برعهده خواهد داشت .
-Digital-to-Analog Converter ) DAC) . تبدیل كننده فوق راRAMDAC نیز می گویند. داده های تبدیل شده به دیجیتال مستقیما" از حافظه اخذ خواهند شد. سرعت تبدیل كننده فوق تاثیر مستقیمی را در ارتباط با مشاهده یك تصویر بر روی صفحه نمایشگر خواهد داشت .
-Display Connector . كارت های گرافیك از كانكتورهای استاندارد استفاده می نمایند.اغلب كارت ها از یك كانكتور پانزده پین استفاده می كنند. كانكتورهای فوق همزمان با عرضهVGA :Video Graphic Array مطرح گردیدند.
-Computer(Bus) Connector . اغلب گذرگاه فوق از نوعAGP است ..پورت فوق امكان دستیابی مستقیم كارت گرافیك به حافظه را فراهم می آورد.ویژگی فوق باعث می گردد كه سرعت پورت های فوق نسبت بهPCI چهار مرتبه سریعتر باشد. بدین ترتیب پردازنده اصلی سیستم قادر به انجام فعالیت های خود بوده و تراشه موجود بر روی كارت گرافیك امكان دستیابی مستقیم به حافظه را خواهد داشت .
استاندارد های كارت گرافیك
اولین كارت گرافیك در سال 1981 توسط شركتIBM عرضه گردید. كارت فوق بصورت تك رنگ و با نامMonochrome Display Adapters)MDAs) ارائه گردید. صفحات نمایشگری كه از كارت فوق استفاده می كردند ، متنی بودند. رنگ نوشته سفید یا سبز و زمینه سیاه بود. در ادامه كارت های چهار رنگHercules Graphic Catd)HGC) ارائه گردیدند. سپس كارت های هشت رنگColor Graphic Adapter)CGA) و كارت های شانزده رنگEnhanced Graphic Adapter)EGA) ارائه گردیدند. تولیدكنندگانی دیگر، نظیر كمودور كامپیوترهائی را معرفی كردند كه دارای كارت های گرافیك از قبل تعبیه شده و ساخته شده در سیستم بودند. كارت های فوق قادر به نمایش تعداد زیادی رنگ بودند.
زمانیكه شركتIBM در سال 1987 كارتVideo Graphic Array)VGA) را معرفی كرد، استاندارد جدیدی در این راستا مطرح گردید. نمایشگرهایVGA قادر به ارائه 256 رنگ و وضوح تصویر 400 * 720 بودند. یك سال بعد استانداردSuper Video Graphic Array)SVGA) مطرح گردید. استاندارد فوق قادر به ارائه 16/8 میلیون رنگ با وضوح تصویر 1024 * 1280 است .
كارت های گرافیك از استانداردهای متفاوتی پیروی می نمایند. تولیدكنندگان كارت گرافیك همواره سعی در افزایش تعداد رنگ و وضوح تصویر با توجه به راهكارهای اختصاصی خود دارند. كارت های گرافیك می بایست قادر به اتصال به سیستم باشند. كارت های گرافیك قدیمی اغلب از طریق اسلات هایISA و یا PCI به سیستم متصل می شوند . اغلب كارت های گرافیك جدید از پورتAGP برای اتصال به كامپیوتر استفاده می نمایند.
وسواس يك ايده، فكر، تصور، احساس يا حركت مكرر يا مضر كه با نوعى احساس اجبار و ناچارى ذهنى و علاقه به مقاومت در برابر آن همراه است. بيمار متوجه بيگانه بودن حادثه نسبتبه شخصيتخود بوده از غير عادى و نابهنجار بودن رفتار خودآگاه است.روانشناسان وسواس را نوعى بيمارى از سرى نوروزهاى شديد مىدانند كه تعادل روانى و رفتارى را از بيمار سلب و او را در سازگارى با محيط دچار اشكال مىسازد و اين عدم تعادل و اختلال داراى صورتى آشكار است.
روانكاوان نيز وسواس را نوعى غريزه واخورده و ناخودآگاه معرفى مىكنند و آن را حالتى مىدانند كه در آن، فكر، ميل، يا عقيدهاى خاص، كه اغلب وهمآميز و اشتباه است آدمى را در بند خود مىگيرد، آنچنان كه حتى اختيار و اراده را از او سلب كرده و بيمار را وامىدارد كه حتى رفتارى را برخلاف ميل و خواستهاش انجام دهد و بيمار هرچند به بيهودگى كار يا افكار خودآگاه است اما نمىتواند از قيد آن رهايى يابد.
وسواس به صورتهاى مختلف بروز مىكند و در بيمار مبتلاى به آن اين موارد ملاحظه مىشود :
اجتناب؛ تكرار و مداومت؛ترديد؛شك در عبادت؛ترس؛دقت و نظم افراطى؛اجبار و الزام؛احساس بن بست؛عناد و لجاجت.
علائم ديگر:در مواردى وسواس بصورت، خود را در معرض تماشا گذاردن، دله دزدى، آتش زدن جايى، درآوردن جامه خود، بيقرارى، بهانهگيرى، بىخوابى، بدخوابى، بىاشتهايى،... متجلى مىشود آنچنانكه به اطرافيانش اين احساس دست مىدهد كه نكند ديوانه شده باشد.
انواع وسواس:وسواسهايى كه تمام فكر و انديشه افراد را تحت تاثير قرار داده و احاطهشان مىكند معمولا بصورتهاى زير است:
وسواس فكرى:
اين وسواس بصورتهاى مختلف خود را نشان مىدهد كه برخى از نمونههاى آن بشرح زير است:
انديشه درباره بدن:
بدين گونه كه بخشى مهم از اشتغالات ذهنى و فكرى بيمار متوجه بدن اوست. او دائما به پزشك مراجعه مىكند و در صدد بهدست آوردن دارويى جديد براى سلامتبدن است.
رفتار حال يا گذشته:
مثلا در اين رابطه مىانديشد كه چرا در گذشته چنين و چنان كرده؟ آيا حق داشته است فلان كار را انجام دهد يا نه؟ و يا آيا امروز كه مرتكب فلان عملى مىشود آيا درست مىانديشد يا نه؟ تصميمات او رواستيا ناروا ؟
در رابطه با اعتقادات: زمانى فكر وسواسى زمينه را براى تضادها و مغايرتهاى اعتقادى فراهم مىسازد. مسايلى در زمينه حيات و ممات، خير و شر، وجود خدا و پذيرش يا طرد مذهب ذهن او را بخود مشغول مىدارد.
انديشه افراطى:
زمانى وسواس در مورد امرى بصورت افراط در قبول يا رد آن استبا اينكه بيمار خلاف آن را در نظر دارد ولى بصورتى است كه گويى انديشه مزاحمى بر او مسلط است كه او را ناگزير به دفاع از يك انديشه غلط مىسازد، از آن دفاع و يا آن را طرد مىكند بدون اينكه آن مساله كوچكترين ارتباطى با زندگى او داشته باشد; مثلا در رابطه با دارويى عقيدهاى افراطى پيدا مىكند بگونهاى كه طول عمر، بقاى زندگى و رشد خود را در گرو مصرف آن دارو مىداند، اگرچه در اثر مصرف به چنان نتيجهاى دست نيابد.
2- وسواس عملى:
وسواس عملى به شكلهاى گوناگون خود را بروز مىدهد كه ما به نمونهها و مواردى از آن اشاره مىكنيم :
شستشوى مكرر: مردم بر حسب عادت تنها همين امر را وسواس مىدانند و اين بيمارى در نزد زنان رايجتر است.
رفتار منحرفانه:
جلوه آن در مواردى بصورت دزدى است و اين امر حتى در افرادى ديده مىشود كه هيچگونه نياز مادى ندارند.
دقت وسواسى:
نمونهاش را در منظم كردن دگمه لباس و... مىبينيم و وضعيت فرد بگونهاى است كه گويى از اين امر احساس آرامش مىكند.
شمردن:
شمردن و شمارشها در مواردى مىتواند از همين قبيل بحساب آيد مثل شمردن نردهها با اصرار بر اين كه اشتباهى در اين امر صورت نگيرد.
راه رفتن:
گاهى وسواسها بصورت راه رفتن اجبارى است. شخص از اين سو به آن سو راه مىرود و اصرار دارد كه تعداد قدمها معين و طبق ضابطه باشد. مثلا فاصله بين دو نقطه از ده قدم تجاوز نكند و هم از آن كمتر نباشد.
3- وسواس ترس:
صورتهاى ترس وسواسى عبارت است از: ترس از آلودگى - ترس از مرگ - ترس از دفع - ترس از محيط محدود - ترس از امرى خلاف اخلاق - ترس از تحقق آرزو.
4- وسواس الزام:
در اين نوع وسواس نمىتواند خود را از انجام عمل و يا فكرى بيرون آورد و در صورت رهايى از آن فكر و خوددارى از آن عمل موجبات تنش در او پديد خواهد آمد.
وسواس در چه كساني بروز مي كند؟
الف) در رابطه با سن
تجارب حيات عادى افراد نشان مىدهد كه وسواس همگام با بلوغ و در غليان شهوت در افراد پايه گرفته و تدريجا رشد مىكند. اگر در آن ايام شرايط براى درمان مساعد باشد بهبودهاى نسبى و دورهاى پديد مىآيد وگرنه بيمارى سير مداوم و رو به رشد خود را خواهد داشت تا جايى كه خود بيمار به ستوه مىآيد.
ب) در رابطه باهوش:
بررسيهاى علمى نشان دادهاند كه وضع هوشى آنها در سطحى متوسط و حتى بالاتر از حد متوسط است. وسواسىهايى كه داراى هوش اندك و يا با درجه ضعيف باشند بسيار كمند بر اين اساس رفتار آنها نبايد حمل بر كمهوشى شان شود.
ج) در رابطه با اعتقاد:
د) در رابطه با شخصيت و محيط:
تجارب نشان دادهاند آنهايى كه در زندگى شخصى حساسترند امكان ابتلايشان به بيمارى وسواس بيشتر است و غلبه وسواس بر آنها زيادتر است. در بين فرزندانى كه والدينشان معمولا محكومشان مىكنند اين بيمارى بيشتر ديده مىشود.
پارهاى از تحقيقات نشان دادهاند كه شخصيت والدين و حتى صفات ژنتيكى، روابط همگن خويى و محيطى در اين امور مؤثرند بهمين نظر وسواس در بين دوقلوهاى يكسان بيشتر ديده مىشود تا در ديگران، اگر چه ريشههاى اساسى و كلى اين امر كاملا مشهود نيست.
مساله شخصيت را اگر با دامنهاى وسيعتر مورد توجه قرار دهيم خواهيم ديد كه اين امر حتى در برگيرنده افراد و اشخاص از نظر جوامع هم خواهد بود. وسواس بر خلاف بيمارى هيسترى است كه اغلب در جوامع عقب نگهداشته شده ديده مىشود، در جوامع بظاهر متمدن و پيشرفته و حتى در بين افراد هوشمند هم بميزانى قابل توجه ديده مىشود.
ريشههاى خانوادگى وسواس
در مورد ريشه و سبب اين بيمارى مطالب بسيارى ذكر شده كه اهم آنها عبارتند از وراثت، شخصيت زير ساز يا الحاقى، وضع هوشى، عوامل اجتماعى، عوامل خانوادگى، عوامل اتفاقى، رقابتها، منعها و... كه ما ذيلا به مواردى از آن اشاره مىكنيم.
الف) وراثت:
تحقيقات برخى از صاحبنظران نشان داده است كه حدود چهل درصد وسواسيها، اين بيمارى را از والدين خود به ارث بردهاند، اگرچه گروهى ديگر از محققان جنبه ارثى بودن آن را محتمل دانسته و قايل شدهاند، انتقال زمينههاى عصبى مىتواند ريشه و عاملى در اين راه باشد.
ب) تربيت :
در اين مورد مباحثى قابل ذكرند كه اهم آنها عبارتند از:
1- دوران كودكى:اعتقاد گروهى از محققان اين است كه پنجاه درصد وسواسهاى افراد در سنين جوانى و پس از آن از دوران كودكى پايهگذارى شده و تاريخچه زندگى آنها حاكى از دوران كودكى ويژهاى است كه در آن كشمكشها و مقاومتها و سرسختىهاى فوق العاده وجود داشته و كودك در برابر خواستههاى بزرگتران تاب مقاومت نداشته است.
2- شيوه تربيت:در پيدايش گسترش وسواس براى شيوه تربيت والدين نقش فوق العادهاى را بايد قايل شد. بررسيها نشان مىدهد مادران حساس و كمال جو بصورتى ناخودآگاه زمينه را براى وسواسى شدن فرزندان فراهم مىكنند و مخصوصا والدينى كه رفتار طفل را بر اساس ضابطه خود بصورت دقيق مىخواهند و انعطاف پذيرى كمترى دارند در اين رابطه مقصرند. تربيتخشك و مقرراتى در پيدايش و گسترش اين بيمارى زياد مؤثر است. نحوه از شير گرفتن كودك بصورت ناگهانى، گسترش آموزش مربوط به نظافت و طهارت و كنترل كودك در رفتار مربوط به نظم و تربيت و دقت او هم در اين امر مؤثر است.
3- تحقير كودك:عدهاى از بيماران وسواسى كسانى هستند كه دائما اين عبارت به گوششان خورده است كه: آدم بى عرضهاى هستى، لياقت ندارى، در خور آدم نيستى، بدرد زندگى نمىخورى... و از بابت عدم لياقتخود توسط والدين، مربيان، خواهران، و برادران ارشد ركوفتشنيده و تنبيه شدهاند. اين گونه برخوردها بعدا زمينه را براى ناراحتى عصبى و يا وسواس آنها فراهم كرده است.
4- ناامنىها:پارهاى از تحقيقات نشان دادهاند برخى از آنها كه دوران حيات كودكى آشفتهاى داشته و با ترس و نا امنى همساز بودهاند بعدها به چنين بيمارى دچار شدهاند. آنها در مرحله كودكى وحشت از آن داشتهاند كه نكند كار و رفتارشان مورد تاييد والدين و مربيان قرار نگيرد. اينان در دوران كودكى براى راضى كردن مربيان خود مىكوشيدند و سعى داشتهاند كه دقتى افراطى درباره كارهاى خود روا دارند و در همه مسائل، با باريكبينى و موشكافى وارد شوند.
5- منعها:گاهى وسواس فردى بزرگسال نشات گرفته از منعهاى شديد دوران كودكى و حتى نوجوانى و جوانى است. مته بر خشخاش گذاردن والدين و مربيان، ايرادگيريهاى بسيار، توقعات فوق العاده از زير دستان، اگر چه ممكن است كار را برطبق مذاق خواستاران پديد آورد معلوم نيست عاقبتخوش و ميمونى داشته باشد.
6- خانواده افراد وسواسى: بررسيها نشان دادهاند:
- اغلب وسواسىها والدين لجوج داشتهاند كه در وظيفه خواهى از فرزندان سماجتبسيار نشان مىدادهاند.
- ايرادگير و عيبجو بودهاند اگر مختصر لغزشى از فرزندان خود مىديدند، آن را به رخ فرزندان مىكشيدند.
- خسيس و ممسك بودهاند به طورى كه كودك براى دستيابى به هدفى ناگزير به شيوهاى اصرارآميز بوده است و بالاخره افرادى كم گذشت، طعنه زن، ملامتگر، بودهاند و كودك سعى مىكرده خود را در حضور آنها دائما جمع و جور كند تا سرزنش نشود. (6)
درمان :
براى درمان مىتوان از راه و رسمها و وسايل و ابزارى استفاده كرد كه يكى از آنها تغيير محيطى است كه بيمار در آن زندگى مىكند.
1- تغيير آب و هوا: دور ساختن بيمار از محيط خانواده و اقامت او در يك آسايشگاه و واداشتن او به زندگى در يك منطقه خوش آب و هوا براى تخفيف اضطراب و درمان بيمار اثرى آرامش بخش دارد و اين امرى است كه اولياى بيمار مىتوانند به آن اقدام كنند.
2- تغيير شرايط زندگى:از شيوههاى درمان اين است كه زندگى بيمار را در محيطى ديگر بكشانيم و وضع او را تغيير دهيم. او را بايد به محيطى كشاند كه در آن مساله حيات سالم و دور از اغتشاش و اضطراب مطرح باشد و بناى اصلى شخصيت او از دستبردها دور و در امان باشد بررسيهاى تجربى نشان مىدهند كه در مواردى با تغيير شرايط زندگى و حتى تغيير خانه و محل كار و زندگى بهبود كامل حاصل مىشود.
3- ايجاد اشتغال و سرگرمى:تطهيرهاى مكرر و دوبارهكارىها بدان خاطر است كه بيمار وقت و فرصتى كافى براى انجام آن در خود احساس مىكند و وقت و زمانى فراخ در اختيار دارد. بدين سبب ضرورى است در حدود امكان سرگرمى او زيادتر گردد تا وقت اضافى نداشته باشد. اشتغالات يكى پس از ديگرى او را وادار خواهد كرد كه نسبتبه برخى از امور بىاعتماد گردد، از جمله وسواس.
4- زندگى در جمع:فرد وسواسى را بايد از گوشهگيرى و تنهايى بيرون كشاند. زندگى در ميان جمع خود مىتواند عاملى و سببى براى رفع اين التباشد. ترتيب دادن مسافرتهاى دستجمعى كه در آن همه افراد ناگزير شوند شيوه واحدى را در زندگى پذيرا شوند، در تخفيف و حتى درمان اين بيمارى مخصوصا در افرا كمرو مؤثر است.
5- شيوههاى اخلاقى:رودربايستىها و ملاحظات فيمابين كه هر انسانى بنحوى با آن مواجه است تا حدود زيادى سبب تخفيف اين بيمارى مىشود. طرح سؤالات انتقادى توام با لطف و شيرينى، بويژه از سوى كسانى كه محبوب و مورد علاقه بيمارند در امر سازندگى بيمار بسيار مؤثر است و مىتواند موجب پيدايش تخفيف هايى در اين رابطه شوند و البته بايد سعى بر اين باشد كه انتقاد به ملامت منجر نشود روح بيمار را نيازارد. احياى غرور بيمار در مواردى بسيار سبب درمان و نجات او از عوامل آزار دهنده و خفت و خوارى ناشى از پذيرش رفتارهاى ناموزون وسواسى است و به بيمار قدرت مىدهد. بايد گاهى غرور فرد را با انتقادى ملايم زير سؤال برد و با كنايه به او تفهيم كرد كه عرضه اداره و نجات خويش را ندارد تا او بر سر غرور آيد و خود را بسازد. بايد به او القا كرد كه مىتواند خود را از اين وضع نجات دهد. همچنين بايد به بيمار اجازه داد كه درباره افكار خود اگر چه بى معنى است صحبت كند و از انتقاد ناراحت نباشد.
6- تنگ كردن وقت:بيش از اين هم گفتهايم كه گاهى تن دادن به ترديدها ناشى از اين است كه بيمار خود را در فراخى وقت و فرصتببيند و براى درمان ضرورى است كه در مواردى وقت را بر فرد وسواسى تنگ كنند. در چنين مواردى لازم استبا استفاده از متون و شيوههايى او را به كارى مشغول داريد به امر و وظيفهاى او را وادار نماييد تا حدى كه وقتش تنگ گردد و ناگزير شود با سر هم كردن عمل و وظيفه كار و برنامه خود را اگرچه نادرست استسريعا انجام دهد. تكرار و مداومت در چنين برنامهاى در مواردى مىتواند بصورت جدى در درمان مؤثر باشد.
7- زيرپاگذاردن موضوع وسواس:در مواردى براى درمان بيمار چارهاى نداريم جز اينكه به او القا كنيم به قول معروف به سيم آخر بزند، حتى با پيراهنى كه آن را او نجس مىداند و يا با دست و بدنى كه او تطهير نكرده مىشمارد و به نماز بايستد و وظيفهاش را انجام دهد. به عبارت ديگر بيمار را وا داريم تا همان كارى را كه از آن مىترسد انجام دهد. تنها در چنين صورت است كه در مىيابد هيچ واقعهاى اتفاق نمىافتد.
شيوههاى اصولى در درمان وسواس:
الف) روانپزشكى:اگر رفتار و يا عمل وسواسى شديد شود نياز به متخصص روانى و درمانگرى است كه در اين زمينه اقدام كند. كسى كه تعليمات تخصصى و تحصيلىاش در روان پزشكى او به او اجازه مىدهد كه براى شناخت ريشه بيمارى و درمان بيمار اقدام نمايد. علاوه بر اينكه در زمينه ريشهيابىها كار و تلاش كرده و دائما در رابطه با خود هم اقداماتى بعمل آورده و لااقل حدود 300-200 ساعتى هم در رابطه با شناختخويش گام برداشته است. اينان اجازه دارند كه در موارد لازم نسخه بنويسند و يا داروهايى تجويز كنند و يا شيوههاى ديگرى را براى درمان لازم مىبينند بكار گيرند.
بيماران را گاهى لازم است كه در مؤسسات روانپزشكى و گاهى هم در بيمارستانها به طرق روانكاوى و رواندرمانى درمان نمايند و در موارد ضرور بايد آنها را بسترى نمود. درمان بيمارى براى برخى از افراد بسيار ساده و آسان و براى برخى ديگر بسيار سخت است ; بويژه كه شرايط اقتصادى و اجتماعى بيمار هم در اين امر مؤثر است.
ب) روان درمانى:اين هم نوعى درمان است كه توسط روانكاو يا روانشناس صورت مىگيرد و آن يك همكارى آزاد بين بيمار و درمان كننده مبتنى بر اعمال متقابل است كه بر اساس روابطى نسبتا طولانى و طبق هدف و برنامه ريزى مشخصى به پيش مىرود. درمان اختلال بهصورت مكالمه و صحبت و يا هر شيوه مفيدى كه قادر به اصلاح زندگى روانى فرد باشد انجام مىگيرد. در اين درمان گاهى هم ممكن است دارو مورد استفاده قرار گيرد. البته اصل بر اين است كه بر اساس شيوه مصاحبه و گفتگو زمينه براى يك تحول درونى فراهم شود.
اصولى در روان درمانى: در روان درمانى افراد، همواره سه اصل مورد نظر است و مادام كه به اين جنبهها توجه نشود امكان اصلاح و درمان نخواهد بود:
الف - اصلاح محيط: و غرض محيط زندگى بيمار، توجه به امنيت آن، بررسى اصول حاكم بر جنبههاى محبتى و انضباطى، نوع روابط و معاشرتها، فعاليتهاى تفريحى، گردشها، تلاشهاى جمعى، مشاركتها در امور،... است.
ب - ارتباط خوب و مناسب:در روان درمانى آنچه مهم است داشتن و يا ايجاد روابط خوب و مناسب همدردى و همراهى، كمك كردن، دادن اعتبار و رعايت احترام، وانمود كردن حق بجانبى براى بيمار، تقويت قدرت استدلال، بيان خوب، خوددارى از سرزنش و... .
ج - روانكاوى و روان درمانى:كه در آن تلاشى براى ريشهيابى، ايجاد زمينه براى دفاع خود بيمار از وضع و حالات خود گشودن عقدهها، توجه دادن بيمار به ريشه و منشا اختلال خود، انجام می شودبه طور طبيعي انسان در مورد مسائل مهم زندگي مقوله چك كردن را دارد و بايد هم داشته باشد. اينكه چه حدي از چك كردن، طبيعي است و چه حدي غيرطبيعي، باز ميگردد به احساس خود فرد و تناسبي كه او بسته به اهميت امور مختلف زندگي براي آن كارها در نظر ميگيرد. به طور مثال حد طبيعي براي چك كردن قفل در اتومبيل شايد يك بار باشد ولي حد طبيعي چك كردن حسابهاي يك شركت بزرگ شايد دو يا سه بار باشد. اگر اين چك كردن، از حالت طبيعي خود خارج شود، در واقع حالت وسواسي ايجاد شده است.
دو مشكل اصلي با اين چك كردن بيش از حد ايجاد ميشود. اول اينكه زمان بيش از حدي را از فرد ميگيرد. مثلا فردي كه در اتومبيل خود را قفل كرده و يك بار هم چك كرده است، مسافت طولاني از اتومبيل خود دور ميشود و دوباره براي چك كردن قفل در اتومبيل خود باز ميگردد. مشكل دوم استرس و اضطرابي است كه فرد دچارش ميشود. وسواس در واقع همين است: عدم اطمينان از يك موضوع و به تبع آن تكرار كه باعث بروز دو مشكل اتلاف وقت و اضطراب ميشود.
معمولا وسواس در مورد شستشو و رعايت پاكي و نجسي به كار ميرود. اين طور نيست؟
وسواس انواع مختلف دارد كه يكي از آنها وسواس شستشوهاست. ما وسواسهاي ديگري هم داريم كه نقطه مشترك همه آنها تكرار است. در وسواس شستشو، فرد نسبت به تميز بودن يا نبودن و در فرهنگ اسلامي، نسبت به پاكي و نجسي لباس يا مكان يا وسيلهاي دچار اضطراب و وسواس ميشود و مكررا اقدام به شستشو يا آب كشيدن ميكند. پس از شستشو موقتا اين احساس بهتر مي شود ولي دوباره باز مي گردد و دوباره اقدام به شستشو مي كند.
اما تكراري كه در وسواس وجود دارد حتي ميتواند فقط در ذهن فرد و در حد فكر باشد، يعني بيمار يك فكر را چندين بار در ذهن خود تكرار مي كند و نميتواند از شر آن خلاص شود. در وسواس فكري، فرد دچار افكار آزاردهنده تكرارشونده ميشود. مثلا در مورد مقدسات يا اعضاي خانواده دائما دچار افكار آزاردهنده ميشود.
يكي ديگر از انواع وسواس، وسواس چك كردن و كنترل كردن است . كه نمونه آن همان مكررا چك كردن در منزل و اتومبيل است. يك مورد چك كردن ديگركه اين روزها خيلي بين نوجوانان و جوانان شايع شده است، چك كردن بيش از حد برگههاي امتحاني است، البته وسواس انواع ديگري هم دارد. افراد وسواسي معمولا عقايد خرافي هم دارند كه افكار جادويي ناميده ميشود مثلا اگر در شروع انجام كاري عطسه كنند، آن كار را نشدني يا بديمن ميدانند.
و اين اتفاقات اگر،چقدر تكرار شود نام وسواس روي آن ميگذاريم؟
طبق تعريف كتب روانپزشكي اگر فردي در طول شبانه روز بيشتر از يك ساعت وقت خود را بابت موارد تكرارشونده بيمورد تلف كند، دچار وسواس شده است. ولي اين مورد خيلي ملاك عملي براي تشخيص وسواس نيست و بيشتر در پژوهشها از آن استفاده ميشود. مثلا فردي كه روزي نيم ساعت خود را صرف چك كردن قفل در منزل ميكند هم وسواس دارد.
در واقع وسواس دو جزء دارد: يكي فكر است كه با تكرار آن فرد دچار اضطراب ميشود. فرد براي رفع آن اضطراب، دست به يك عمل ميزند كه اين جزء دوم وسواس است. اين كار باز هم تكرار ميشود و قصد دارد از طريق آن كار، اضطراب ناشي از فكر وسواسي را كنترل كند.
اين فكر اوليه چيست وچرا ايجاد ميشود؟
اين فكر در انواع وسواسهاي مختلف فرق ميكند مثلا در وسواس شستشو اين است كه <نكند دستم نجس باشد.> يا در مورد وسواس چك كردن اين است كه <نكند در منزل را درست نبسته باشم.> علت آن هم مثل اكثر بيماريهاي رواني ماهيت نوروشيميايي دارد و در آن ميزان و تركيب انواع خاصي از مواد شيميايي داخل مغز به هم ميخورد. البته نوع اين افكار در اغلب موارد تحت تاثير فرهنگ و آداب وسنن جامعهاي كه فرد در آن بزرگ شده است و زندگي ميكند، نيز قرار ميگيرد. مثلا در ايران و ممالك اسلامي وسواس شستشو خود را به صورت شك به پاكي و نجسي نشان ميدهد.
با اين حساب فرد وسواسينبايد هيچ كنترلي روي اعمال و حتي افكار خود داشته باشد. همينطور است؟
در بيماري وسواس فرد نميتواند كه نخواهد كاري را انجام دهد و در واقع جبر و اختيار رواني وي دچار مشكل شده است. يعني نميتواند از لحاظ رواني جلوي خود را بگيرد تا كاري را انجام ندهد. فرد نميتواند جلوي خود را بگيرد و لباسش را نشويد. در برخي مواقع اطرافيان فرد بيمار وسواسي نسبت به رفتار بيمار واكنش نامناسب نشان داده و ميگويند: <تميزه ديگه، نشور>! نه اينطور نيست و فرد نميتواند جلوي خود را بگيرد و در يك حالت اضطراب براي رفع شك و استرس خود مجبور است كه بشويد يا چك كند. ع حالا كه صحبت به اينجا رسيد آيا خانواده هم در ايجاد وسواس نقش دارد؟ اصولا علت اين وسواس چيست؟
در بسياري از بيماريهاي روانپزشكي يك زمينه وراثتي براي بيماري وجود دارد. عامل ژنتيك در تمام بيماريهاي روانپزشكي بايد وجود داشته باشد تا فرد به بيماري مبتلا شود يعني هيچ فردي بدون استعداد ژنتيكي به بيماري روانپزشكي مبتلا نميشود. ولي عوامل بيروني و مستعد ساز در مورد بيماريهاي مختلف متفاوت است. هرچه استعداد ژنتيكي فرد به يك بيماري رواني بيشتر باشد ، نيازش به عوامل مستعدساز بيروني براي بروز بيماري مربوطه كمتر است. وسواس هم همينطور است. بعضا گفته ميشود كه مادربزرگ بيمار هم وسواس داشت كه ميتواند حرف درستي هم باشد، اما آنها گمان ميكنند كه اين بيماري صرفا يك الگوگيري است درحالي كه اگرچه الگوگيري درآن دخالت دارد، همه علت بيماري نيست و ژنتيك در آن نقش مهمي ايفا ميكند. علاوه بر موضوع الگوبرداري، شرايط استرسزا هم در بروز بيماري وسواس در فردي كه از لحاظ ژنتيكي استعداد دارد، نقش دارد. شرايطي مثل يك امتحان سخت، مشكلات مالي، مشكلات شغلي يا خانوادگي. حتي ممكن است كه وسواس فردي در اثر يك عامل استرسزا مثل يك امتحان سخت ايجاد شود و پس از پشت سر گذاشتن آن امتحان برطرف شود و دوباره پس از سالها در اثر يك امتحان سخت ديگر باز گردد.
با اين حساب در خانوادهاي كه استعداد ابتلا به وسواس وجود دارد، ميتوان از ابتلاي فرزندان به وسواس جلوگيري كرد؟
بله، از عكس مطلب الگوبرداري هم مي توان براي جلوگيري از وسواس فرزندان استفاده كرد. يعني اين سوال پيش ميآيد كه چرا همه فرزندان يا نوههاي آن مادر بزرگ دچار وسواس نشده اند؟ از اين مطلب ميتوان اينگونه نتيجه گرفت كه ميتوان با الگوسازي درست و كاهش عوامل مستعدساز بيروني حتي در فردي كه استعداد ژنتيكي دارد هم از بروز بيماري وسواس جلوگيري كرد. مثلا اگر نوجواني كه در وي زمينههاي وسواسي وجود دارد، در كنار بزرگتري كه وسواس دارد زندگي كند قطعا دچار بيماري وسواس خواهد شد، چون الگو ميگيرد. در حالي كه اگر همين فرد در كنار بزرگترهاي بيخيال زندگي كند، احتمال ابتلا به وسواسش كم ميشود. ع براي درمان وسواس چه كاري ميتوان كرد؟
درمان بيمار وسواسي بايد توسط روانپزشكي كه در اين زمينه تبحر دارد در كنار يك روانشناس صورت بگيرد. درمان وسواس دو جزء دارد: دارودرماني و رواندرماني دارو كه تكليفش معلوم است اما در رواندرماني، روانپزشك با روشهاي خاصي كه دارد بيمار را در معرض شرايط استرسزا كه باعث ايجاد افكار وسواسي در او ميشوند قرار ميدهد و در طي جلسات متعدد سعي ميكند بيمار را با آن شرايط وفق دهد، بهطوري كه ديگر در چنين شرايطي افكار وسواسي به بيمار هجوم نياورد.
طلاق در لغت به معنی گشودن گره و رها کردن است و در زندگی زناشویی طلاق یعنی از هم پاشیده شدن زندگی یا از بین رفتن تعادل در زندگی و پدیدار شدن رنج و عذاب برای فرزندان.
تبعات طلاق منحصربه خانواده نیست بلکه باعث متزلزل شدن جامعه نیز می شود. امروز ما شاهد روند روبه رشد این معضل اجتماعی هستیم و خانواده که اصلی ترین نهاد اجتماعی است در معرض پیامدهای ناگوار پدیده طلاق قرار دارد.
در اين تحقيق سعي براين شده است نگاهی هرچند مختصر به این پدیده اجتماعی انداخته و در مورد برخی از تاثیرات ان روی فرزندان به بحث و گفتگو بپردازیمو با این امید که در آینده شاهد کاهش میزان طلاق و از هم پاشی کانون خانواده ها باشیم.
مقدمه:
ضعف بنيه فرهنگي و عدم آگاهي و پايبندي به ايمان و تقيدات مذهبي خانوادهها، بخصوص در ميان والدين؛ به عنوان مهمترين عامل سستي روابط خانوادگي و در نتيجه افزايش طلاق در ايران اعلام شد.
معضلات اجتماعي مانند افزايش نرخ طلاق و گسترش اضطراب در ميان جوانان، اين روزها مورد بحث رسانه هاي همگاني و موضوع بسياري از همايش ها و سمينارها در سراسر کشور قرار گرفته و بسياري از آنها حاوي آمارهاي بسيار تکان دهنده اي است.
بي ترديد افزايش دامنه آفت هاي جامعه که بايد دست اندرکاران امور تعليم و تربيت و فرهنگ سازي کشور را به تامل و چاره انديشي اساسي وادارد، معلولي بيش نيست. براي تجهيز و مقابله با اين پديده هاي ناهنجار، ابتدا بايد علل و ريشه هاي بروز اين مساله مهم را شناسايي کنيم، در غير اين صورت هر راه حلي اگرچه با صرف هزينه هاي زياد، بي تاثير خواهد ماند. به اين ترتيب، درخواست طلاق هنگامي صادر مي شود که هرگونه اميد و تلاش براي دستيابي به کانون گرم زندگي مشترک بي پاسخ مي ماند و واقعيتهايي رخ مي دهد که دستيابي به آرزوها را ناممکن مي سازد و آنگاه تنها راه رهايي به جدايي ختم خواهد شد. اما روانشناسان معتقدند: زندگي مجموعه اي از افتادن ها و برخاستن ها، لذت ها و تلخکامي ها، خواب ها و بيداري هاي هدفدار است، اين که تصور کنيم همه امور بايد موافق ميل و خواسته ما تحقق پذيرد، تصويري اشتباه است.
اصولاً خانواده اي را نمي توان سراغ گرفت که در آن به هيچ وجه اختلاف فکر و سليقه وجود نداشته باشد، هر انساني ذوق و سليقه اي مخصوص به خود دارد. اما براي دستيابي به آرامش بايد اين ذوق و سليقه را به هم نزديک کرد، زيرا انسان ها تنها در سايه توافق ها مي توانند در کنار هم زندگي کنند نه اختلاف ها. از سوي ديگر، در زندگي مشترک بي اعتنايي به پيمان زندگي، خودخواهي ها و تنگ نظري ها، بي حوصلگي و بي توجهي به سرنوشت يکديگر، اختلاف در سليقه ها، فزون طلبي ها، تنوع جويي ها، عدم رعايت وظايف فرد است که "طلاق" را مي آفريند و اين پايان مشکلات نيست، بلکه سرآغاز ويراني است و معضلات جديد را به وجود مي آورد.
طلاق چيست؟
طلاق؛ نامي ساده و مفهومي پيچيده؛ پديدهاي منفور و نكوهش شده، اما رو به افزايش. فروپاشي نظام كوچكي كه تبعات زيادي دربر دارد و تاثيرهاي منفياش بر جامعه بويژه زنان و بچههاي طلاق غيرقابل انكار است؛ پديدهاي كه كمابيش از كنترل و پيشبيني خارج شده و جامعهشناسان را نگران كرده است.
در حقيقت همانگونه که پيوند بين افراد طبق آيين و قراردادهاي رسمي و اجتماعي برقرار مي شود. چنانچه طرفين نتوانند به دلايل گوناگون شخصيتي، محيطي و اجتماعي و … بايکديگر زندگي کنند به ناچار طبق مقررات و ضوابطي از هم جدا مي شوند .
از اين نظر خانواده همچون عمارتي است که زن و شوهر ستون هاي آن را تشکيل مي دهند و فروريختن هرستون استحکام و استواري عمارت را دچار تزلزل و گسستگي مي کند. طلاق با اين ديد، يکي از غامض ترين پديده هاي اجتماعي، ارکان خانواده را در هم ريخته و بيشتر اثرات مخرب خود را بر روي فرزندان برجاي مي گذارد. طلاق گسستن و فروپاشيدن و نابودي کانون گرم و آرامبخش زندگي است که اثرات جبران ناپذيري بر اعضاي خانواده مي گذارد.
در تحقيقي که توسط "جي هبر" (1990) صورت گرفت مشخص گرديد ازدواج هايي که به طلاق منجر شده اند، کاهش شديدي در اعتماد به نفس اعضاي خانواده به وجود مي آورد. چنين کمبودي مي تواند ماهيتي اجتماعي، رواني يا جسمي باشد. کاهش اعتماد به نفس درنتيجه طلاق منشا مهم اختلالات اعضاي خانواده در حين و بعد از طلاق مي باشد.
در اين تحقيق همچنين مشخص شد نه تنها طلاق سطح اعتماد اعضاي خانواده را کاهش مي دهد، بلکه باعث مي گردد يکي از طرفین يا هر دو به طور قابل ملاحظه اي احساس پوچي کنند. اين تحقيق مدلي را نشان مي دهد که در آن افراد از هم جدا شده به علت کاهش اعتماد محتاج همياري و کمک هستند. گذشته از اين طلاق پديده اي است که بر تمامي جوانب جمعيت يک جامعه اثر مي گذارد، زيرا از طرفي بر کميت جمعيت اثر مي نهد، يعني واحد مشروع و اساسي توليد مثل يعني خانواده را از هم مي پاشد، از طرف ديگر بر کيفيت جمعيت نيز اثر مي گذارد، زيرا موجب مي شود فرزنداني محروم از نعمت هاي خانواده تحويل جامعه گردند که احتمالاً فاقد سلامت کافي رواني در احراز مقام شهروندي يک جامعه اند. بنابراين آسيب اجتماعي ناشي از اين اقدام نه تنها متوجه اعضاي خانواده، بلکه متوجه کل جامعه و نسل آينده مي باشد .
تاثیر طلاق بر فرزندان
مسئله طلاق را میتوان بحرانی پنداشت که آمارش نه تنها در مملكت ما، بلكه در تمام جهان رو به افزايش است. مشكلاتي از قبيل فقر، عدم درك متقابل، دخالت خانواده، اعتياد، ازدواج مجدد و غيره عواملي هستند كه اين آمار را بالا مي برند و كافي است كه در اين ميان يك راهنماي درست و منطقي وجود نداشته باشد. به اميد روزي كه هيچ گاه شاهد چنين اتفاقات تلخي نباشيم.
تأثيرات طلاق در فرزندان را مي توان به ترتيب زير طبقه بندي كرد:
?ـ ايجاد زمينه هاي وسواس در دختران و پسران:
( وسواس تكرار بدون اراده و افراطي اعمال و كارهاي روزمره است )
?ـ بروز افسردگي در كودكان و نوجوانان: در اين نوع بيماري اجتماعي، فرد فاقد احساس لذت يا درك كمتري از زندگي روزمره است، بي اشتهايي بر او چيره شده و خستگي به طور مداوم در ارگانيسم بدن وي مشاهده مي شود.
?ـ به وجود آوردن زمينه هاي اضطراب: در نوجوانان حالتي شبيه به احساس ترس، نگراني و تشويش به وجود مي آيد. در اين بيماري علائم بيم از آينده در رفتار نوجوانان مشهود است. نوجوان با توجه به سستي مباني خانواده از تفكر در مورد برنامه ريزي مدون براي حركت هاي دسته جمعي و گروهي وحشت دارد.
?ـ ايجاد روحيه پرخاشگري و عصيان در نوجوانان: نتيجه محروميت هاي مداوم از مهر و محبت پدري است. در اين نوع بيماري چون نوجوان امكان مذاكره حضوري و مستقيم و متقابل با پدر و مادر خود را نمي يابد و از طرفي سؤال هاي خود را بي جواب مي بيند، روحيه عصيان و پرخاشگري در او به وجود مي آيد. رفتارهاي پرخاشگرانه در اعمال و گفتار نوجواناني كه خانواده هاي آنان از همديگر جدا شده اند كاملاً مشهود است.
?ـ بي قراري: اين بيماري با شدت و ضعف در نوجوانان خانواده هايي كه شاهد جدايي پدر و مادر خود بوده اند مشاهده مي شود. حالتي كه فرد در مقابل هرگونه عاملي تحريك پذير است يعني حتي در مقابل محرك هاي ضعيف عكس العمل شديد نشان مي دهد.
?ـ حسادت سوءظن و سماجت، در نوجوانان خانواده هايي كه والدين آنها از هم جدا شده اند اين حساسيت ها ديده شده است. اين گروه از نوجوانان در مقابل همراهان و همسالان خود حساسيت بيشتر و زياده از حد نشان مي دهند.
طلاق در بسياري از موارد و مواقع ضروري است و زوجين ناگزير به قبول اين امر هستند. ولي در اغلب موارد جدايي ها در نتيجه توقعات بيجاي احساسي، اقتصادي و عاطفي زوجين از همديگر، سوءظن و بدبيني بي مورد، نداشتن صبر و گذشت در زندگي، حسادت بيش از حد زن و شوهر، پرخاشگري و تندخويي زن يا مرد و غرور و خودخواهي بي مورد صورت مي گيرد.
بديهي است درگيري هاي خانوادگي و مشاجره هاي پدر و مادر در حضور فرزندان، تأثيرات روحي شديدي بر كودكان و نوجوانان ناظر بر صحنه مي گذارند و در رفتارهاي پرخاشگرانه كودكان و نوجوانان اثر مزمن بر جاي خواهد گذاشت. به طور كلي كودكان و نوجوانان مرگ پدر و مادر خود را راحت تر از طلاق آنان پذيرا هستند، در فوت پدر و مادر پيوندهاي عاطفي، شخصيتي و احساسي و رشته هاي ارتباط رواني گسسته نمي شود يا كمتر سست مي شود و افسردگي و ملال، كوتاه مدت و زودگذر است. در حالي كه آثار طويل المدت طلاق در پسران و دختران بيشتر است و مشكلات ناسازگاري در تشكيل خانواده را به وجود مي آورد.
آنچه از پژوهش ها در امر طلاق برمي آيد اين است كه دختران خانواده هاي تك سرپرست يعني آنها كه فقط با پدر يا مادر به سر مي برند در معرض عوارض نامطلوبي چون انحرافات ازدواج زودرس، فرار از خانه و ترك تحصيل قراردارند. اين امر در مورد گروه هاي اجتماعي و طبقاتي نيز صدق مي كند.
البته وقتي پاي نامادري و ناپدري به ميان مي آيد تحول و پيچيدگي خاصي در زندگي كودكان و نوجوانان به وجود مي آيد.
آشنايي كودك و نوجوان با بستگان جديد، خواهرها، برادرها، دايي ها و عموهاي نانتي گرچه گستره اي از دنياي تازه و متفاوت به وجود مي آورد ولي اغلب فرزندان در جوار ناپدري و نامادري احساس خوشبختي و شادماني نمي كنند. گرچه ممكن است زن يا شوهر با همسر جديد خود كاملاً خوشبخت باشد.
در ايران بيشتر بچه هاي فراري و نوجوانان ساكن در كانون اصلاح و تربيت را قربانيان طلاق تشكيل مي دهند . بچه هايي كه فقط با پدر يا مادر خود زندگي مي كنند، اغلب دستخوش اختلالات عاطفي و رواني مي شوند. اكثر قربانيان طلاق كه همان كودكان و نوجوانان هستند به مادران خود بيشتر نزديك هستند تا پدر، زيرا پدر جدا شده از مادر با بچه هاي خود بيشتر مثل يك خويشاوند رفتار مي كند تا فرزند حال آنكه مادر هرگز از كودكش فاصله نمي گيرد و مهر و محبت و احساس مادري را زير پا نمي گذارد. به قول يك جامعه شناس «هر طلاق مرگ تمدن كوچك خانواده است» اجبار و الزام به طلاق را در موارد و شرايط خاصي از زندگي مشترك بايد پذيرا بود. براساس قوانين اجتماع احترام به آزادي هاي فردي ضرورتي اجتناب ناپذير است ولي قبل از هر جدايي به ميوه هاي نارس درخت زندگي بينديشيم، نگذاريم ناهنجاري هاي جامعه آنها را مسموم كند. تعجيل در داشتن فرزند در سال هاي خطر زندگي مشترك (سال هاي اول و دوم اصولاً سال هاي خطر براي زوج هاي جوان به شمار مي رود) كه ظاهراً براي تحكيم مباني خانواده انجام مي پذيرد كاري است كه بايد با تعمق صورت بگيرد زيرا در صورتي كه به علل مختلف ياد شده بين زوجين جدايي روي دهد نخستين قربانيان، فرزنداني خواهند بود كه از نفاق و تفرقه زوجين به جاي مانده اند. پس بياييم عاقلانه بينديشيم تا:
ـ ازدواج با بصيرت و بررسي صورت پذيرد.
ـ گروه هاي شغلي و طبقاتي مدنظر دختر، پسر و خانواده هاي آنان قرار گيرد.
ـ صداقت در گفتار ملاك باشد و از هرگونه دروغ مصلحتي براي ايجاد زمينه هاي وصلت جلوگيري شود.
ـ ملاك گزينش همسر، ايمان، تدين، صفا و همدلي باشد.
ـ شناخت كافي از خصوصيات اخلاقي، روحي و خانوادگي زوجين حاصل شود.
ـ سادگي، بي پيرايگي، قناعت، صبوري و محبت ستون هاي زندگي مشترك و زناشويي را تشكيل دهد.
ـ در اين صورت جغد طلاق بر بام زندگي ها نخواهد نشست و باد خزان در بوستان هاي زندگي وزيدن نخواهد گرفت.
بهتر است براي ساماندهي به وضعيت زندگي كودكان و نوجوانان تك سرپرست كه ناگزيرند زير نظر پدر يا مادر خود زندگي كنند «واحد مددكاران ويژه طلاق» تشكيل شود تا قبل از صدور حكم پدران و مادران را در اعمال و رفتاري كه بايد بعد از طلاق با فرزندان خود داشته باشند توجيه كنند. به پدران و مادران بايد آموزش داده شود كه از بدگويي و بازگويي عيوب و نقايص يكديگر پيش فرزندان خود (بعد از اجراي حكم طلاق) احتراز نموده و مظلوم نمايي نكنند، چون فرزند بايد واقعيت جدايي پدر و مادر را به عنوان يك الزام و ضرورت زندگي پذيرا باشد و جايگاه حرمت متقابل پدر و مادر را حفظ كند.
تداوم ارتباط و تماس مددكاران ويژه طلاق با خانواده فرزندان تك سرپرست براي بررسي و حل مشكلات رواني ـ اجتماعي در سال هاي بعد از طلاق ضرورت ديگري است كه از معضلات و نارسايي هاي احتمالي كودكان و نوجوانان جلوگيري مي كند. بديهي است گروه مددكاران ويژه طلاق بايد دوره هاي كوتاه مدت روان شناسي كودك، روان شناسي خانواده و روان شناسي اجتماعي را بگذرانند و با مسائل بزهكاري و ناهنجاري هاي كودكان و نوجوانان آشنا شوند.
نتیجه گیری
در کنار آنچه با عنوان راهکارها و پیشنهاداتی در جهت کاهش و پیشگیری از طلاق مطرح گردید، لازم است در بررسی این پدیده توسط محققین، مسئولان و برنامه ریزان نکات ذیل مورد توجه قرار گیرد:
1ـ هر چند گسترش نرخ طلاق به عنوان یکی از مصادیق آسیب های اجتماعی موجبات نگرانی مسئولین و برنامه ریزان نظام را در پی داشته است، لیکن توجه به این مسئله ضروری است که در بسیاری از موارد به رغم وجود اختلافات و ناسازگاری های مداوم و طویل المدت زوجین و به دنبال آن ظهور پیامدهای منفی و گسترده این ناسازگاری ها در سطح خانواده و جامعه (که حتی می تواند گسترده تر از پیامدهای طلاق باشد همچون همسرکشی) طلاق رخ نمی دهد و در این شرایط بر خلاف واقعیت های لازم التوجه به واسطه عدم وجود آمار و ارقام دقیق، ناسازگاری های زناشویی نمود واقعی نداشته لذا بررسی میزان شدت، علل و مکانیزم های کنترل ناسازگاری های خانوادگی پیش از بررسی راهکارهای کنترل طلاق یکی از ضروریات دارای اولویت است.
2ـ در بررسی علل طلاق توجه به حقوق موضوعه نیز حایز اهمیت است چرا که در بررسی مواردی که یا زن متقاضی طلاق باشد نشانگر تفاوت و اختلافات اساسی در علل طلاق ضروری است تا اختیارات گسترده و فراوان در حق طلاق کنترل شود و از سوی دیگر موضوع طلاق برای زن یک موضوع غیر ممکن و لا ینحل (که دارای پیامدهای منفی در صورت وقوع می باشد) نگردد.
3ـ با عنایت به لزوم شناخت دقیق و همه جانبه میزان علل و عوامل بروز پدیده طلاق خاصه دلایل مورد پذیرش دادگاهها به عنوان پیش شرط ارائه مکانیزم های مؤثر و دقیق ویژگی های افراد مطلقه که نتایج آن نیز قابل تعمیم و استناد باشد ضروری است و بدون انجام چنین تحقیقی ارائه مکانیزم پیشگیرانه امکانپذیر نیست.
4ـ طلاق به عنوان یک پدیده اجتماعی منبعث از مجموعه علل و عوامل متعدد اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی خاصه مباحث فرهنگی می باشد و تعیین یک عامل اصلی و قطعی بروز طلاق امکانپذیر نیست. بنابراین همچنان که در بسیاری از مطالعات بیان گردیده است، عواملی همچون تعارضات فرهنگی، ناهماهنگی های طبقاتی، گسترش شهرنشینی، خشونت های خانگی، گسترش سطح آگاهی و ارتباطات اجتماعی افراد خاصه در زنان، دخالت های بی مورد دیگران، ازدواج های اجباری، تعدد زوجات، اعتیاد، فقر و بیکاری، محکومیت های درازمدت، بدآموزی وسایل ارتباط جمعی، نارسایی های جسمی ـ روانی هر یک می توانند به نوعی گسترش وقوع و یا احتمال طلاق را افزایش دهد. لیکن تعیین عامل اصلی بروز طلاق همان گونه که ذکر گردید امکانپذیر نیست. بنابراین می بایست علل واقعی طلاق را با استناد به موضوعات مطرح شده در طی شکایات خانوادگی مورد بررسی قرار داده و سپس به ارائه مکانیزم پرداخت.
5ـ به منظور بررسی دقیق پدیده طلاق، شدت و پیامدهای آن می بایست طلاق ها را از حیث طول مدت زندگی مشترک مورد بررسی قرار داد و طلاق ها را به طلاق در دوران عقد (که بیشتر در قالب فسخ نکاح قالب بررسی می باشد)، طلاق طی دو سال اول زندگی، طلاق در ده سال زندگی مشترک و طلاق پس از ده سال زندگی مشترک تفکیک نمود و به تفاوت علل و پیامدهای طلاق به لحاظ زمانی در بررسی ها و اقدامات اجرایی توجه نمود. همچنین ارائه مکانیزم برای پیشگیری از وقوع طلاق مستلزم لحاظ نمودن توزیع استانی و محل سکونت افراد می باشد.
منابع:
1ـ وزارت کشور دفتر امور اجتماعی، وضعیت طلاق در ایران.
2ـ آمارهای برگرفته از اطلاعات مندرج در سایت های اینترنتی ذیل:
3ـ محمدحسین فرجاد، مسائل اجتماعی ایران (فساد اداری، اعتیاد، طلاق)، تهران، 1377، انتشارات اساطیر
سعادت و نیک زیستی، از مهم ترین آرمانهای دیرینه بشر از آغاز تا کنون بوده است. آدمیان با تمام تنوع نژادها و گونه های متفاوت فرهنگی، برای تأمین سعادت و نیک زیستی با عوامل تهدید کننده آن در تمام قرون و اعصار دست و پنجه نرم کرده اند.
تجربه عینی و تاریخی زندگی انسان، ضرورت رویکرد به تربیت و تهذیب را به عنوان عامل مهم سامان بخش زندگی و تأمین سعادت، بارها به اثبات رسانده است. در این میان، نقش بر جسته دین، که دستورها و توصیه های اخلاقی از اجزا و عناصر مهم آن به شمار می رود، بر کسی پوشیده نیست؛ تا جایی که در متون مقدس دینی، به ویژه قرآن کریم تزکیه، تهذیب و تربیت آدمیان از اهداف مهم بعثت رسولان دانسته شده است.
نقش و جایگاه اخلاق در ادیان الهی آن چنان نمایان است که برای هیچ پژوهشگری تردیدی باقی نمی گذارد که پیامبران، به خصوص حضرت محمد صلی الله علیه و آله ، پیام آوران اخلاق و نیک زیستی برای بشر بوده اند و به عنوان الگوهای حسنه و اسوه های اخلاقی ظهور کرده اند.
به دلیل اهمیت و نقش عمده «اخلاق» در سامان دهی زندگی، اندیشمندان و فیلسوفان همواره در بسط و تبیین مسائل و مفاهیم اخلاقی کوشیده اند. به خصوص در مباحث «فلسفه اخلاق» که در نیم قرن اخیر مورد توجه ویژه عالمان و اندیشمندان قرار گرفته، آراء گوناگونی به چشم می خورد. باید اذعان کرد که در میان اندیشمندان دینی، مباحث «فلسفه اخلاق» در مقایسه با سایر معارف اسلامی، کم تر مورد توجه بوده است.
از این رو ضروری می نماید تا بیش تر به این گونه مباحث پرداخته شود. نوشتار حاضر، کوششی است ـ هر چند ناچیز ـ در همین جهت.
مفاهیم و کلیات
الف) اخلاق
اخلاق، بر وزن «افعال» جمع واژه «خُلْق» و «خُلُق»، در لغت به معنای خوی ها، عادات، سرشت، سجایای نیک، پسندیده، خوب، دلیری، نیرومندی، زشت، ناپسند و فرومایگی به کار رفته و از صفات نفسانی انسان به شمار می رود و در واقع به معنای صفتهای روحی و باطنی است که در نفس انسانی رسوخ پیدا کرده و به عنوان ملکه برای نفس در آمده است، به گونه ای که افعال خوب یا بد بدون نیاز به تفکر و اندیشه به آسانی از او صادر می شود.
دانشمندان، علم اخلاق را در معانی متفاوتی به کار برده اند؛ هر چند که هر یک به نحوی به معنای لغوی آن بر می گردد. مهم ترین آنها عبارتند از:
1 ـ صفت راسخه و پایدار نفسانی
اخلاق، ملکه و حالت پایدارنفسانی است که بدون تفکر و تأمل، آدمی را به انجام کاری بر می انگیزاند و باعث می شود کارهای خوب یا بد به آسانی از او صادر شود. اگر این صفت پایدار نفسی به گونه ای باشد که تنها افعالی از او صادر بشود که از منظر عقل و شرع نیک و پسندیده باشد، اخلاق نیک نامیده می شود، و اگر افعالی از او صادر شود که از منظر شرع و عقل زشت و ناروا باشد، به آن اخلاق زشت گفته می شود.
این افعال می تواند ذاتی (فطری) و اکتسابی باشد که به تفکر و ممارست نیاز دارد تا بر اثر تکرار به صورت خوی و عادت در آید.
2 ـ صفات نفسانی
گاهی مراد از اخلاق در نزد اندیشمندان، هر گونه صفت و حالت نفسانی است که سبب صدور کارهای خوب یا بد می شود، چه آن صفت به صورت ملکه و پایدار و چه به صورت غیر پایدار باشد، و چه از روی تأمل و اندیشه از انسان صادر شود و چه بدون تأمل و اندیشه. لذا اگر بخیلی که سرشت او بخل ورزی و عدم بخشش است، احیاناً بخششی کند، این کار او خُلق بخشش به حساب آمده و از نظر اخلاقی دارای ارزش مثبت است.
3 ـ فضایل اخلاقی
گاهی واژه اخلاق فقط در مورد فضایل پسندیده و نیک به کار می رود. به عنوان مثال، اگر گفته شود: «احسان، کار اخلاقی است»، «عفت، عفو، دوستی، راستی، وفا، گذشت، نیکی در برابر بدی و خدمت به نوع بشر، فعلِ اخلاقی است»، «بخل، حسد، دروغ گویی، سخن چینی، رفتار منافی عفّت، عمل غیر اخلاقی است»، در این صورت منظور از اخلاق تنها فضایل اخلاقی است. این معنا از اخلاق در زبان انگلیسی نیز رایج است و غالباً برای تعبیر «اخلاقی» واژه "ethical" معادل «درست» و «خوب»، و برای تعبیر غیر «اخلاقی»، واژه "unethical" به معنای «نادرست» و «بد» را به کار می برند.
4 ـ نهاد اخلاقی در زندگی
واژه اخلاق نزد برخی از دانشمندان، به خصوص فیلسوفان غربی، کاربرد دیگری نیز دارد و آن زمانی است که از «نهاد اخلاقی زندگی» سخن به میان آید. اخلاق در این اصطلاح، در عرض مسائلی مانند هنر، علم، حقوق و دین قرار دارد؛ اما در عین حال متفاوت با آنها به کار برده می شود. بنا بر این، اصطلاح اخلاق نیز مانند زبان، دین و کشور پیش افراد بوده و فرد در آن داخل شده و کم و بیش در آن سهیم می گردد. به عبارت دیگر؛ وجود آن به شخص وابسته نیست، بلکه ابزاری در دست جامعه به عنوان یک کل برای ارشاد و راهنمایی افراد و گروه های کوچک تر است.
5 ـ نظام رفتاری حاکم بر افراد
برخی اخلاق را به معنای نظام رفتاری گروهی از انسانها به کار برده اند، مثل «اخلاق نازی»؛ یعنی نظام رفتاری مورد پسند نازیها، و «اخلاق مسیحی»؛ یعنی نظام رفتاری مورد پسند مسیحیان.
6 ـ علم و مجموعه قواعد برای رسیدن به نیکوکاری
گاهی اخلاق بر علم معیّنی (علم اخلاق = مجموعه قواعد) اطلاق می شود. در این صورت، منظور از «اخلاق»، «علم اخلاق» است و در آن ا زملکات و صفات خوب و بد و ریشه ها و آثار آن سخن گفته می شود و منظور از اخلاق، «مجموع قواعدی» است که رعایت آن ها برای نیکوکاری و رسیدن به کمال لازم است و قواعد اخلاق، میزان تشخیص نیکی و بدی است بی آن که احتیاج به دولت باشد.
لذا برخی از حکما و فلاسفه، علم اخلاق را عبارت از «علم زیستن» یا علم «چگونه زیستن» دانسته اند و ابو علی سینا علم اخلاق را به علمی تعریف نموده است که وظایف و تکالیف انسان را نسبت به خویشتن مورد بحث و گفت وگو قرار می دهد.
نیز برخی از دانشمندان غربی در تعریف اخلاق گفته اند که اخلاق جمع خُلق است؛ ولی بر علم معیّنی استعمال می شود که مشابه آن درلغات اروپایی واژه moraleبه زبان فرانسوی، moralsبه زبان انگلیسی، moralبه زبان آلمانی، moraleبه زبان ایتالیایی است و این واژه ها از کلمه لاتین morasجمع mosگرفته شده است.
بعضی از فلاسفه غرب نیز تعریف مشابهی برای آن ذکر کرده اند، مانند «ژکس» که گفته است: «اخلاق عبارت است از تحقیق در رفتار آدمی به آن گونه که باید باشد»، و مانند لوسن و فولکییه که گفته اند: «اخلاق، مجموع قوانین رفتاری است که انسان به واسطه مراعات آن می تواند به هدفش برسد.»
7 ـ حکمت عملی و علم تهذیب
گاهی اخلاق در دو معنای عام و خاص استعمال می شود؛ معنای عام را «حکمت عملی» و معنای خاص را «علم تهذیب اخلاق» که شاخه ای از حکمت عملی است، می گویند.
حکمت عملی، علم تهذیب اخلاق، تدبیر منزل و سیاست مُدُن را در بر می گیرد. خواجه نصیر الدین طوسی درباره آن گفته است: «حکمت، قیام نمودن به کارها است چنان که باید» این، تعریف اخلاق به معنای عام آن است. نامیدن کتبی که در آنها هر سه شاخه حکمت عملی مورد بحث قرار می گیرد به نام اخلاق، مثل کتاب اخلاق ناصری، نوشته خواجه نصیر الدین طوسی، مؤیّد این معنا است.
«علم تهذیب اخلاق» که معنای خاص اخلاق است، یکی از سه شاخه حکمت عملی است که در آن از بد و نیک (خیر و شر) خصلت ها و رفتارهای فردی و از «چه باید کردها»سخن گفته می شود.
الف) اخلاق عملی و نظری
اخلاق از جهات مختلفی قابل تقسیم است که یکی از موارد آن، تقسیم آن به دو بخش «اخلاق عملی» و «اخلاق نظری» (فلسفه اخلاق) است.
دلیل تقسیم اخلاق به عملی و نظری این است که عالمان و مربیان اخلاق در پی کشف اصول و قواعدی هستند که رعایت آن ها موجب خیر و سعادت می شود. اخلاق تنها یک سلسله دستور العملها و احکامی شبیه به نسخه پزشک نیست؛ بلکه علاوه بر آن، مطالعه نظری و فلسفی و بررسی و تحلیل مفاهیمی است که هدف آن کشف اصولی بنیادی است که همه کردارها باید بر بنیاد آن انجام پذیرد.
آنان که اصل بنیادی رفتار و سعادت انسان را لذت می انگارند بر آنند که نیک، لذت است، و رفتارهای انسان باید متوجه کسب لذت باشد تا به سعادت نایل شود. ظهور مکاتب گوناگون اخلاقی، معلول تلاشی است برای یافتن پاسخ به این گونه پرسشها که خیر و سعادت چیست؟ انسان چگونه رفتار کند تا به سعادت برسد؟
نظام های اخلاقی هر کدام سعی دارند به این گونه پرسش ها پاسخ دهند. اخلاق فلسفی، کلامی و عرفانی اخلاق نظری را تشکیل می دهند که به آن «فلسفه اخلاق» نیز اطلاق می شود.
ج) فلسفه اخلاق
فلسفه اخلاق، رشته ای علمی، فلسفی و نوپاست که تعاریف مختلف و گوناگونی برای آن ارائه شده است. برخی آن را چنین تعریف کرده اند: فلسفه اخلاق، علمی است که به تبیین اصول، مبانی و مبادی علم اخلاق می پردازد و مبادی تصوری و تصدیقی علم اخلاق و گزاره های اخلاقی را مورد پردازش قرار می دهد.
برخی در تعریف آن گفته اند: فلسفه اخلاق، شناخت برترین (Math ethics) است؛ این که خوبی چیست، بدی کدام است، دادگری چیست و ستمگری کدام است؟
به تعبیر دیگر، فلسفه اخلاق، علمی است که در آن از چیستی خوبی و بدی و از وظایف و تکالیف اخلاقی و این که این تکالیف برای چه مقصودی باید انجام گیرد و هدف و غایت این وظائف و تکالیف چیست، بحث می کند.
بنابراین، فلسفه اخلاق، علمی است که از مبادی تصدیقی علم اخلاق به منظور تشخیص معیارهای خوبی و بدی و به دست آوردن ملاک ارزشی رفتار انسان ها بحث می کند؛ به این معنا که انسان تکالیف و رفتارهای اخلاقی را برای چه هدف و غایتی باید انجام بدهد یا آن را ترک کند، و هدف و مقصد این رفتارها چیست؟
هدف فلسفه اخلاق، شناخت ملاک های خوبی و بدی افعال است تا انسان ها رفتارشان را بر اساس آن و با انگیزه و هدفی که از آن دارند بسنجند.
منابع :
[1] راغب اصفهانى، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، ص 297، دار العلم، الدار الشامیة،دمشق بیروت، 1412ق.
آن چه که ما خواهان آنیم داشتن بچه ها و دانش آموزان شاد و خلاق، پرانرژی و مهربان و درسخوان است. ما می خواهیم که فرزندان این کشور عزیز بدون هیچ ترس و هراسی راه پیشرفت و ترقی را بپیمایند. من می خواهم با نوشتن این تحقیق آزمایشی گوشه ای از اشتباهات یک آموزگار پایه اول را بیان کنم. که ما معلمین اگر بخواهیم و توجه کنیم می توانیم به جای ایجاد ترس و وحشت در کلاس توانایی های بالقوه دانش آموزان را بالفعل درآورده و هر دانش آموز انسان توانایی (از لحاظ روحی و روانی) بسازیم.
چکیده :
تحقیق انجام گرفته در مورد دانش آموز پایه دوم که از کلاس و آموزگار می ترسید می باشد که با استفاده از روش های مختلف روانشناسی و تربیتی و به خصوص حساسیت زدایی منظم که در طول سال تحصیلی با این دانش آموز صورت گرفت، انجام شده است.
بیان مساله (توصیف وضعیت موجود) :
در این پژوهش با دانش آموزی به نام رامین آشنا می شویم و سر و کار داریم. او کلاس دوم دوره ابتدایی است که از نظر قد و شکل ظاهری از دانش آموزان هم سن خود بزرگتر به نظر میرسد. رامین فرند اول خانواده می باشد که پدر او اغلب اوقات دور از خانواده و در نانوایی های شهر تهران کار می کند. رامین یک خواهر و برادر کوچکتر از خود نیز دارد. وی در انجام کارهای منزل بسیار فعال و تلاشگر بود و کارهای مربوط به دامداری در منزل را به همراه مادر خود انجام میداد. رامین از نظر بدنی بسیار سالم و قوی بود.
بعد از ورود اینجانب در مهر ماه 1382 به مدرسه، رامین در پایه دوم و در کلاس چند پایهای که شامل کلاس های دوم و سوم و پنجم بود، قرار داشت. محل نشستن رامین جلوی درب ورودی کلاس و در نیمکت اول قرار داشت. با ورود آموزگار (من) به کلاس رامین می لرزید و به شدت میترسید و در کلاس نیز در هنگام شلوغی و سروصدای دانش آموزان شروع به صحبت می کرد و با صدای بلند حرف می زد که از میان همه بچه ها صدای مشخصی داشت ولی به محض سکوت کلاس و در هنگام پرسیدن درس توسط معلم او به لکنت زبان شدید می افتاد و بریده بریده حرف می زد. پس مساله رامین : 1- ترس از کلاس 2- لکنت زبان 3- مسخره شدن او توسط دیگر دانشآموزان 4- ترس شدید از آموزگار بود.
گردآوری اطلاعات و تحلیل داده ها :
بعد از مشاهده او در محیط های مختلف از قبیل داخل روستا- حیاط مدرسه- از پشت پنجره کلاس هنگام رفت و آمد با دانش آموزان- صحبت با دوستان و بچه های کلاس پنجم و غیره- مطالعه و بررسی وضعیت خانواده- بررسی وضعیت تحصیلی در سال گذشته. به این نتیجه رسیدم که او در داخل روستا کاملاً با مدرسه فرق دارد. او در محیط روستا بچه های روستا و حتی بزرگتر از خود را نیز کتک کاری می کند. در بازی های گروهی همیشه رامین سرگروه بوده و در داخل روستا وضعیت عادی و مطلوبی داشت. در منزل با صحبت کردن با مادرش به این نتیجه نیز رسیدم که او بسیار خوب، خوش رفتار، اهل کار و کمک به مادرش می باشد. هنگام رفت و آمد با دوستانش اصلاً لکنت زبان نداشت و وقتی که از مدرسه بیرون می رفتند بعلت اینکه بچه ها او را مسخره می کردند آنها را می زد. در صحبت کردن با دوستان و بخصوص بچه های کلاس پنجم و پرسیدن این سوال که بچه ها درس و وضعیت تحصیلی رامین در سال گذشته چگونه بود مسئله اصلی را دریافتم. بطوریکه بچه ها می گفتند با توجه به جثه و صدای نسبتاً کلفت رامین در پایه اول و صورت پهن او آموزگار در سال گذشته با برچسب لجن خوار او را در کلاس صدا می کرد و همیشه بعلت صاف و پهن بودن صورت به محض ورود به کلاس سیلی بر چهره وی می نواخت با توجه به جای رامین در محل ورودی کلاس که سال پیش نیز آنجا نشسته بود رامین به محض ورود من به کلاس بصورت ناگهانی و یک دفعه می لرزید مشکل اصلی برای من مشخص شد که مسئله و ناراحتی یعنی لکنت زبان وی فقط در کلاس و بخاطر برچسب و توهین و تحقیر وی در کلاس سال گذشته صورت گرفته و از هر آموزگاری می ترسید. در ادامه یکی از دانش آموزان پایه پنجم بلند شد و گفت آقا آن گودی روی دیوار کلاس را می بینید پارسال آموزگار کله رامین را به دیوار زد و گفت این لجنخوار عجب استخوانی دارد و گچ دیوار فرو رفت و کله وی هیچ نشد این بچه مغزش از سنگ سخت تر است برای همین هیچی یاد نمی گیرد.
تجزیه و تحلیل اطلاعات :
در این جا مساله اصلی لکنتزبان، ترس از آموزگار و ضعف درسی و حقارتی بود که رامین در مدرسه احساس می کرد مرا بر آن داشت تا کاری در این زمینه برای وی انجام دهم. متاسفانه در سال گذشته که سال اول دبستان بود و به جای این که مدرسه را جایی خوب و با نشاط و معلم را فردی مهربان و دلسوز ببیند همه چیز را بر عکس درک نموده بود و از کلاس و به خصوص معلم می ترسید و وحشت داشت و چنان که باید با او برخورد مناسب صورت نگرفته بود.
اقدام عملی :
1- حساسیتزدایی منظم. 2- شرکت دادن رامین در پرسش و پاسخ ها و خواندنی های گروهی. 3- ارتباط بیشتر و توجه به توانایی های او. 4- تشویق و راهنمایی او در زمینه های مختلف در ارتباط با مسائل فوق با معلم روانشناسی دوران دانشسرا و چند نفر از استادان خودم در دانشگاه پیام نور بیجار در میان گذاشتم و از راهنمایی های ایشان استفاده فراوان کردم.
نتیاج و ارزشیابی از اقدام عملی :
1- بعدا از گذشت چند ماه از دانش آموزان و هم کلاسی های رامین و خود او درباره وضعیت تحصیلی او نظرخواهی و سوالاتی نمودم که دانش آموزان به رامین احترام می گذاشتند و دیگر او را مسخره نمی کردند. رامین بعد از خروج دانش آموزان از مدرسه دیگر آن ها را اذیت نمی کرد بلکه به آن ها نیز درمواقعی کمک می کرد و در کارهای گروهی مشارکت می کرد. در بسیاری مواقع در کنار معلم قرار می گرفت و دیگر از آموزگار نمی ترسید بلکه بسیار آموزگار خود را دوست داشت که این را در انشاء کوتاهی در چند جمله که به دانش آموزان کلاس دوم داده بودم اشاره کرده بود.
گردآوری اطلاعات و شواهد :
بعد از عادی شدن رفتار این دانشآموز و از بین رفتن مشکل او با آموزگار و کلاس درس در اینجا باید کاری می کردم که رامین از هیچ آموزگاری نمی ترسید. لذا از مدیر آموزگار مدرسه آقای .... خواستم که با رامین ارتباط صمیمی برقرار کند و در مراسم صبحگاهی و کارهای گروهی مدرسه او را مشارکت دهد که این کار در اوایل بسیار کمکم و آرام صورت می گرفت تا این که رامین به عنوان مسئول برگزاری مراسم صبحگاه مدرسه انتخاب شد و کلیه کارها را با مشورت مدیر مدرسه انجام می داد.
از آموزگار سال گذشته او که در مدرسه روستای مجاور خدمت می نمود. ضمن توصیف وضعیت موجود رامین خواستم که با او ارتباط برقرار کند. وقتی که دانش آموزان در کلاس حضور داشتند من به اتفاق آموزگار سال گذشته او وارد کلاس شدیم با نزدیک شدن آموزگار قبلی به رامین او مقداری ترسید ولی این همکار محترم با خم شدن و سلام کردن به رامین و ضمن کشیدن دستی به سر و روی رامین او را بوسید و گفت شنیدم امسال برای خودت پهلوانی شده ای بعد از رفتن آموزگار سال گذشته رامین او را بدرقه نمود.
نتایج و ارزشیابی از اقدام عملی (2) (شواهد 2)
با معلم راهنمایی مربوطه و مسئول آموزش ابتدایی منطقه موضوع را در میان گذاشتم و از آنها خواستم که در هر بازدیدی که از کلاس می نمایند با طرح سوالات آسان و توجه به نقاط قوت و مثبت، این دانشآموز را مورد تشویق قرار دهند که این کار نیز بسیار موثر بوده و باعث شده بود که در نوبت اول رامین دانش آموزی با رفتار طبیعی و عادی همانند بقیه بچه ها و از نظر تحصیل نیز دانشآموز متوسطی بود که تا پایان سال تحصیلی به وضعیت مطلوب تحصیلی نیز رسید و با کارنامه قبولی خرداد از مدرسه خارج شد.
چند توصیه به همکاران : از برچسب و القاب و نام های بد برای دانش آموزان استفاده نکنیم. 2- دانش آموز را مسخره نکنیم. 3- هردانش آموز پایه اول با ورود به مدرسه نگاه ویژه ای به خود و به کلاس و معلم دارد پس محیط مدرسه و شخصیت معلم را خوب نشان دهیم.
بیست و هفتم شهریور ماه بدین سبب روزشعر و ادب فارسی نامیده شده که مصادف است با سالروزدر گذشت استاد سید محمدحسین بهجت تبریزی متخلص و مشهور به شهریار . شاید شهریار را بتوان آخرین شاعر غزل سرای چیره دست در ادب فارسی نامید چرا که پس از او دیگر قالب غزل ، شاعر بزرگی به خود ندیده و علاوه بر این رفته رفته غزل جای خود را به شعر سپید و نیمایی سپرده و خود به شعرای سلف پیوسته است. شهریار شاعر شوریده ای است که همچون بسیاری از اسلاف خویش از عشق زمینی و مجازی ، به عشق آسمانی و حقیقی دست یافت و این عشق سبب شد تا گوهر وجودش در کوره سختی ها بگدازد و بر عیار آن افزوده گردد.
استاد شهریار در شهریور ماه ۱۲۸۶ هجری شمسی (۱۳۲۵ هجری قمری ) در بازارچه میرزا نصراله تبریز واقع درچای کنار چشم به جهان گشود . دوره کودکی استاد در آغوش طبیعت و روستا سپری شد که منظومه حیدر بابامولود آن خاطرات است. پـدرش حاجی میرآقا خشگـنابی ، از سادات خشگـناب (روستایی در نزدیک یقره چـمن) و از وکـلای مبرز دادگـستـری تـبـریز و مردی فاضل و خوش محاوره و از خوشنویسان دوره خود و با ایمان و کریم الطبع بود. درسال ۱۳۳۱ (هـ . ق) پدر ، سید محمد حسین را جهت ادامه تحصیل به تبریز باز آورد و او در نزد پدر شروع به فراگیری مقدمات ادبیات عرب نمود و در سال ۱۳۳۲ (هـ . ق) جهت تحصیل اصول جدید به مدرسه متحده وارد شد و در همین سال اولین شعر رسمی خود را سرود و سپس به آموختن زبان فرانسه و علوم دینی پرداخت و از فراگیری خوشنویسی نیز دریغ نکرد که بعدها این تجربه در کتابت قرآن ، ثمر داد . در سیزده سالگی ( سال ۱۲۹۹) اشعار شهریار با تخلص “بهجت” در مجله ادب به چاپ رسید . در بهمن ماه همان سال برای اولین باربه تهران مسافرت کرده و در سال ۱۳۰۰ به واسطه لقمان الملک جراح دردارالفنون به تحصیل پرداخت . شهریار در تهران تخلص خود را پس از دو رکعت نماز و تفال به غزل حافظ به شهریار تغییر داد که باهمان تخلص نیز به شهرت رسید. تغییر تخلص شعری استاد شهریار را دوست ایشان آقای زاهدی چنین تعریف می کند : ” شهـریار نامش سید محـمـد حسین بهـجـت تـبـریـزی است. در اوایل شاعـری ” بهـجـت ” تخـلص می کرد و بعـداً دوباره با فال حافظ تخـلص خواست که دو بـیت زیر شاهـد از دیوان حافظ آمد و خواجه تخـلص او را ” شهـریار” تعـیـیـن کرد: که چرخ سکه دولت به نام شهـریاران زد روم به شهـر خود و شهـریار خود باش شهریار در کنار سرودن شعر و تحصیل در دارالفنون به فراگیری موسیقی و علوم دینی نیز اشتغال داشت . وی از بدو ورود به تهران بااستاد ابوالحسن صبا آشنا شد و نواختن سه تار و مشق ردیف های سازی موسیقی ایرانی را از او فرا گرفت ، و همزمان در مسجد سپه سالار و د رحوزه درس شهید سید حسن مدرس به ادامه تحصیل علوم دینی پرداخت. در سال ۱۳۰۳ با ورود به مدرسه طب ، زندگی شورانگیز و پرفراز و نشیب او آغاز شد . در این سال ها بود که شهریار دل در گرو عشقی نهاد که اگرچه فرجامی نداشت ولی وی را به عشقی والاتر و پرشکوه تر رهنمون شد اوکه تا کـلاس آخر مـدرسهً طب تحـصیل کرده و در چـند مریضخانه هـم مدارج اکسترنی و انترنی را گـذرانده بود ، د رسال آخر به عـلل عـشقی و ناراحـتی خیال و پـیشامدهای دیگر از ادامه تحـصیل محروم شده است و با وجود مجاهـدت هـایی که بعـداً توسط دوستانش به منظور تعـقـیب و تکـمیل این یک سال تحصیل شد، معـهـذا شهـریار رغـبتی نشان نداد و ناچار شد که وارد خـدمت دولتی بـشود. چـنـد سالی در اداره ثـبت اسناد نیشابور و مشهـد خـدمت کرد و از سال ۱۳۱۵ در بانک کـشاورزی تهـران شروع به کار کرد. اصولاً شرح حال و خاطرات زندگی شهـریار در خلال اشعـارش خوانده می شود و هـر نوع تـفسیر و تعـبـیـری کـه در آن اشعـار بـشود به افسانه زندگی او نزدیک است و حقـیـقـتاً حیف است که آن خاطرات از پـرده رؤیا و افسانه خارج شود. گو اینکه اگـر شأن نزول و عـلت پـیـدایش هـر یک از اشعـار شهـریار نوشـته شود در نظر خیلی از مردم ارزش هـر قـطعـه شاید ده برابر بالا برود، ولی با وجود این دلالت شعـر را نـباید محـدود کرد. شهـریار یک عشق اولی آتـشین دارد که خود آن را عشق مجاز نامیده. در این کوره است که شهـریار گـداخـته و تصـفیه می شود. غالـب غـزل هـای سوزناک او، که به ذائـقـه عـمـوم خوش آیـنـد است، یادگـار این دوره است. این عـشـق مـجاز اسـت کـه در قـصـیـده ( زفاف شاعر) کـه شب عـروسی معـشوقه هـم هـست، با یک قوس صعـودی اوج گـرفـتـه، به عـشق عـرفانی و الهـی تـبدیل می شود. ولی به قـول خودش مـدتی این عـشق مجاز به حال سکـرات بوده و حسن طبـیـعـت هـم مـدتهـا به هـمان صورت اولی برای او تجـلی کرده و شهـریار هـم با زبان اولی با او صحـبت کرده است.
(به قـلم جـناب آقاي زاهـدي دوست استاد)
( بخشي ازاين متن در زمان حيات استاد، نگاشته شده است )
اصولاً شرح حال و خاطرات زندگي شهـريار در خلال اشعـارش خوانده مي شود و هـر نوع تـفسير و تعـبـيـري كـه در آن اشعـار بـشود به افسانه زندگي او نزديك است و حقـيـقـتاً حيف است كه آن خاطرات از پـرده رؤيا و افسانه خارج شود.
گو اينكه اگـر شأن نزول و عـلت پـيـدايش هـر يك از اشعـار شهـريار نوشـته شود در نظر خيلي از مردم ارزش هـر قـطعـه شايد ده برابر بالا برود، ولي با وجود اين دلالت شعـر را نـبايد محـدود كرد.
شهـريار يك عشق اولي آتـشين دارد كه خود آن را عشق مجاز ناميده. در اين كوره است كه شهـريار گـداخـته و تصـفيه مي شود. غالـب غـزل هـاي سوزناك او، كه به ذائـقـه عـمـوم خوش آيـنـد است، يادگـار اين دوره است. اين عـشـق مـجاز اسـت كـه در قـصـيـده ( زفاف شاعر ) كـه شب عـروسي معـشوقه هـم هـست، با يك قوس صعـودي اوج گـرفـتـه، به عـشق عـرفاني و الهـي تـبديل مي شود. ولي به قـول خودش مـدتي اين عـشق مجاز به حال سكـرات بوده و حسن طبـيـعـت هـم مـدتهـا به هـمان صورت اولي براي او تجـلي كرده و شهـريار هـم با زبان اولي با او صحـبت كرده است.
بعـد از عـشق اولي، شهـريار با هـمان دل سوخـته و دم آتـشين به تمام مظاهـر طبـيعـت عـشق مي ورزيده و مي توان گـفت كه در اين مراحل مثـل مولانا، كه شمس تـبريزي و صلاح الدين و حسام الدين را مظهـر حسن ازل قـرار داده، با دوستـان با ذوق و هـنرمـنـد خود نـرد عـشق مي بازد. بـيـشتر هـمين دوستان هـستـند كه مخاطب شعـر و انگـيزهًَ احساسات او واقع مي شوند. از دوستان شهـريار مي تـوان مرحوم شهـيار، مرحوم استاد صبا، استاد نـيما، فـيروزكوهـي، تـفـضـلي، سايه، و نگـارنده و چـند نـفر ديگـر را اسم بـرد.
شرح عـشق طولاني و آتـشين شهـريار در غـزل هـايماه سفر كرده، توشهً سفـر، پـروانه در آتـش، غـوغاي غـروب و بوي پـيراهـن مشـروح است و زمان سخـتي آن عـشق در قـصيده " پـرتـو پـايـنده " بـيان شده است و غـزل هـاي يار قـديم، خـمار شـباب، ناله ناكامي، شاهـد پـنداري، شكـرين پـسته خاموش، تـوبـمان و دگـران ، نالـه نوميـدي ، و غـروب نـيـشابور حالات شاعـر را در جـريان آن عـشق حكـايت مي كـند. شهـريار در ديوان خود از خاطرات آن عـشق غزل ها و اشعار ديگري دارد از قـبـيل حالا چـرا، دستم به دامانـت و ... كه مطالعـهً آنهـا به خوانندگـان عـزيز نـشاط مي دهـد.
عـشق هـاي عارفانه شهـريار را مي توان در خلال غـزل هـاي انتـظار، جمع و تـفريق، وحشي شكـار، يوسف گـمگـشته، مسافرهـمدان، حراج عـشق، ساز صبا، و ناي شـبان و اشگ مريم، دو مرغ بـهـشتي، و غـزل هـاي ملال محـبت، نسخه جادو، شاعـر افسانه و خيلي آثـار ديگـر مشاهـده كرد. براي آن كه سينماي عـشقي شهـريار را تـماشا كـنيد، كافي است كه فـيلمهاي عـشقي او را كه از دل پاك او تـراوش كرده ، در صفحات ديوان بـيابـيد و جلوي نور دقـيق چـشم و روشـني دل بگـذاريـد. هـرچـه ملاحـظه كرديد هـمان است كه شهـريار مي خواسته زبان شعـر شهـريار خـيلي ساده است.
محـروميت و ناكامي هاي شهـريار در غـزل هـاي گوهـر فروش، ناكامي ها، جرس كاروان، ناله روح، مثـنوي شعـر، حكـمت، زفاف شاعـر، و سرنوشت عـشق به زبان خود شاعر بـيان شده و محـتاج به بـيان من نـيست.
خيلي از خاطرات تـلخ و شيرين شهـريار از كودكي تا امروز در هـذيان دل، حيدر بابا، موميايي و افسانه ي شب به نـظر مي رسد و با مطالعـه آنهـــا خاطرات مزبور مشاهـده مي شود.
شهـريار روشن بـين است و از اول زندگي به وسيله رويا هـدايت مي شده است. دو خواب او كه در بچـگي و اوايل جـواني ديده، معـروف است و ديگـران هـم نوشته اند.
اولي خوابي است كه در سيزده سالگي موقعـي كه با قـافله از تـبريز به سوي تهـران حركت كرده بود، در اولين منزل بـين راه - قـريه باسمنج - ديده است؛ و شرح آن اين است كه شهـريار در خواب مي بـيـند كه بر روي قـلل كوهـها طبل بزرگي را مي كوبـند و صداي آن طبل در اطراف و جـوانب مي پـيچـد و به قدري صداي آن رعـد آساست كه خودش نـيز وحشت مي كـند. اين خواب شهـريار را مي توان به شهـرتي كه پـيدا كرده و بعـدها هـم بـيشتر خواهـد شد تعـبـير كرد.
خواب دوم را شهـريار در 19 سالگـي مي بـيـند، و آن زماني است كه عـشق اولي شهـريار دوران آخري خود را طي مي كـند و شرح خواب به اختصار آن است كه شهـريار مـشاهـده مي كـند در استـخر بهـجت آباد (قـريه اي واقع در شمال تهـران كه سابقاً آباد و با صفا و محـل گـردش اهـالي تهـران بود و در حال حاضر جزو شهـر شده است) با معـشوقهً خود مشغـول شـنا است و غـفلتاً معـشوقه را مي بـيـند كه به زير آب مي رود، و شهـريار هـم به دنبال او به زير آب رفـته ، هـر چـه جسـتجو مي كـند، اثـري از معـشوقه نمي يابد؛ و در قعـر استخر سنگي به دست شهـريار مي افـتد كه چـون روي آب مي آيد ملاحظه مي كـند كه آن سنگ، گوهـر درخشاني است كه دنـيا را چـون آفتاب روشن مي كند و مي شنود كه از اطراف مي گويند گوهـر شب چـراغ را يافته است. اين خواب شهـريار هـم بـدين گـونه تعـبـير شد كه معـشوقـه در مـدت كوتاهي از كف شهـريار رفت و در منظومهً ( زفاف شاعر ) شرح آن به زبان شهـريار به شعـر گـفـته شده است و در هـمان بهـجت آباد تحـول عـارفانه اي به شهـريار دست مي دهـد كه گـوهـر عـشق و عـرفان معـنوي را در نـتـيجه آن تحـول مي يابد.
شعـر خواندن شهـريار طرز مخصوصي دارد - در موقع خواندن اشعـار قافـيه و ژست و آهـنگ صدا ، هـمراه موضوعـات تـغـيـير مي كـند و در مـواقـع حسـاس شعـري ، بغـض گـلوي او را گـرفـته و چـشـمانـش پـر از اشك مي شود و شـنونده را كاملا منـقـلب مـي كـند.
شهـريار در موقعـي كه شعـر مي گـويد به قـدري در تـخـيل و انديشه آن حالت فرو مي رود كه از موقعـيت و جا و حال خود بي خـبر مي شود. شرح زير نمونهً يكي از آن حالات است كه نگـارنـده مشاهـده كرده است:
هـنـگـامي كه شهـريار با هـيچ كـس معـاشرت نمي كرد و در را به روي آشنا و بـيگـانه بـسته و در اطاقـش تـنـها به تخـيلات شاعـرانه خود سرگـرم بود، روزي سر زده بر او وارد شدم . ديـدم چـشـمهـا را بـسـته و دسـتـهـا را روي سر گـذارده و با حـالـتي آشـفـته مرتـباً به حـضرت عـلي عـليه السلام مـتوسل مي شود. او را تـكاني دادم و پـرسيدم اين چـه حال است كه داري؟ شهـريار نفـسي عـميـق كشيده، با اظهـار قـدرداني گـفت مرا از غرق شدن و خـفگـي نجات دادي. گـفـتم مگـر ديوانه شده اي؟ انسان كه در اطاق خشك و بي آب و غـرق، خفـه نمي شود. شهـريار كاغـذي را از جـلوي خود برداشتـه، به دست من داد. ديدم اشعـاري سروده است كه جـزو افسانهً شب به نام سمفوني دريا ملاحظه مي كـنـيد.
شهـريار بجـز الهـام شعـر نمي گويد.اغـلب اتـفاق مي افـتد كه مـدتـهـا مي گـذرد، و هـر چـه سعـي مي كـند حتي يك بـيت شعـر هـم نمي تـواند بگـويد. ولي اتـفاق افـتاده كه در يك شب كه موهـبت الهـي به او روي آورده، اثـر زيـبا و مفصلي ساخته است. هـمين شاهـكار تخـت جـمشيد، كـه يكي از بزرگـترين آثار شهـريار است، با اينكه در حدود چـهـارصد بـيت شعـر است در دو سه جـلسه ساخـته و پـرداخـته شده است.
شهـريار داراي تـوكـلي غـيرقـابل وصف است، و اين حالت را من در او از بدو آشـنايي ديـده ام. در آن موقع كه به عـلت بحـرانهـاي عـشق از درس و مـدرسه (كـلاس آخر طب) هـم صرف نظر كرده و خرج تحـصيل او به عـلت نارضايتي، از طرف پـدرش قـطع شده بود، گـاه مي شد كه شهـريار خـيلي سخت در مضيقه قرار مي گـرفت. به من مي گـفت كه امروز بايد خرج ما برسد و راهي را قـبلا تعـيـيـن مي كرد. در آن راه كه مي رفـتـيم، به انـتهـاي آن نرسيده وجه خرج چـند روز شاعـر با مراجـعـهً يك يا دو ارباب رجوع مي رسيد. با آنكه سالهـاست از آن ايام مي گـذرد، هـنوز من در حيرت آن پـيشامدها هـستم. قابل توجه آن بود كه ارباب رجوع براي كارهاي مخـتـلف به شهـريار مـراجـعـه مي كردند كه گـاهـي به هـنر و حـرفـهً او هـيچ ارتـباطي نـداشت - شخـصي مراجـعـه مي كرد و براي سنگ قـبر پـدرش شعـري مي خواست يا ديگـري مراجـعـه مي كرد و براي امـر طـبي و عـيادت مـريض از شهـريار استـمداد مي جـست، از اينـهـا مهـمـتر مراجـعـهً اشخـاص براي گـرفـتن دعـا بود.
خـدا شـناسي و معـرفـت شهـريار به خـدا و ديـن در غـزل هـاي جـلوه جانانه، مناجات، درس محـبت، ابـديـت، بال هـمت و عـشق، دركـوي حـيرت، قـصيده تـوحـيد، راز و نـياز، و شب و عـلي مـندرج است.
عـلاقـه به آب و خـاك وطن را شهـريار در غـزل عيد خون و قصايد مهـمان شهـريور، آذربايـجان، شـيون شهـريور و بالاخره مثـنوي تخـت جـمشـيد به زبان شعـر بـيان كرده است. الـبـته با مطالعه اين آثـار به مـيزان وطن پـرستي و ايمان عـميـقـي كه شهـريار به آب و خاك ايران و آرزوي تـرقـي و تـعـالي آن دارد، پـي بـرده مي شود.
تـلخ ترين خاطره اي كه از شهـريار دارم، مرگ مادرش است كه در روز 31 تـيرماه 1331 اتـفاق افـتاد - هـمان روز در اداره به اين جانب مراجعـه كرد و با تاثـر فوق العـاده خـبر شوم را اطلاع داد - به اتـفاق به بـيمارستان هـزار تخـتخوابي مراجـعـه كرديم و نعـش مادرش را تحـويل گـرفـته، به قـم برده و به خاك سپـرديم. حـالـتي كه از آن مـرگ به شهـريار دست داده ، در منظومه ي « اي واي مادرم » نشان داده مي شود. تا آنجا كه مي گويد:
مي آمديم و كـله من گيج و منگ بود
انگـار جـيوه د ر دل من آب مي كـنند
پـيـچـيده صحـنه هاي زمين و زمان به هـم
خاموش و خوفـناك هـمه مي گـريختـند
مي گـشت آسمان كه بـكوبد به مغـز من
دنيا به پـيش چـشم گـنهـكار من سياه
يك ناله ضعـيف هـم از پـي دوان دوان
مي آمد و به گـوش من آهـسته مي خليـد:
تـنـهـا شـدي پـسـر!
شيرين ترين خاطره براي شهـريار اين روزها دست مي دهـد و آن وقـتي است كه با دخـتر سه ساله اش شهـرزاد مشغـول و سرگـرم ا ست.
شهـريار در مقابل بچـه كوچك مخـصوصاً كه زيـبا و خوش بـيان باشد، بي اندازه حساس است؛ خوشبختانه شهـرزادش اين روزها همان حالت را دارد كه براي شهـريار 51 ساله نعـمت غـير مترقبه اي است. موقعي كه شهـرزاد با لهـجـه آذربايجاني شعـر و تصـنيف فارسي مي خواند، شهـريار نمي تواند كـثـرت خوشحالي و شادي خود را مخفي بدارد.
نام كامل شهـريار سيد محـمـد حسين بهـجـت تـبـريـزي است. در اوايل شاعـري (بهـجـت) تخـلص مي كرد و بعـداً دوباره با فال حافظ تخـلص خواست كه دو بـيت زير شاهـد از ديوان حافظ آمد و خواجه تخـلص او را (شهـريار) تعـيـيـن كرد:
كه چرخ سكه دولت به نام شهـرياران زد
غم غريبي و غربت چو بر نمي تابم
به شهـر خود روم و شهـريار خود باشم
و شاعـر ما بهـجت را به شهـريار تـبـديل كرد و به هـمان نام هـم معـروف شد . تاريخ تـولـدش 1285 خورشيدي و نام پـدرش حاجي ميرآقا خشگـنابي است كه از سادات خشگـناب (قـريه نزديك قره چـمن) و از وكـلاي مبرز دادگـستـري تـبـريز، و مردي فاضل و خوش محاوره و از خوش نويسان دوره خود و با ايمان و كريم الطبع بوده است و در سال 1313 مرحوم و در قـم به خاك سپرده شد.
شهـريار تحـصـيلات خود را در مدرسه متحده و فيوضات و متوسطه تـبـريز و دارالفـنون تهـران خوانده و تا كـلاس آخر مـدرسهً طب تحـصيل كرده استو در چـند مريضخانه هـم مدارج اكسترني و انترني را گـذرانده است ولي د رسال آخر به عـلل عـشقي و ناراحـتي خيال و پـيشامدهاي ديگر از ادامه تحـصيل محروم شده است و با وجود مجاهـدت هـايي كه بعـداً توسط دوستانش به منظور تعـقـيب و تكـميل اين يك سال تحصيل شد، معـهـذا شهـريار رغـبتي نشان نداد و ناچار شد كه وارد خـدمت دولتي بـشود. چـنـد سالي در اداره ثـبت اسناد نيشابور و مشهـد خـدمت كرد و در سال 1315 به بانك كـشاورزي تهـران داخل شد و تا كـنون هـم در آن دستگـاه خدمت مي كند.
شهـرت شهـريار تـقـريـباً بي سابقه است ، تمام كشورهاي فارسي زبان و ترك زبان، بلكه هـر جا كه ترجـمه يك قـطعـه او رفته باشد، هـنر او را مي سـتايـند. منظومه (حـيـدر بابا) نـه تـنـهـا تا كوره ده هاي آذربايجان، بلكه به تركـيه و قـفـقاز هـم رفـته و در تركـيه و جـمهـوري آذربايجان چـنـدين بار چاپ شده است، بدون استـثـنا ممكن نيست ترك زباني منظومه حـيـدربابا را بشنود و منـقـلب نـشود.
شهـريار در تـبـريز با يكي از بـستگـانش ازدواج كرده، كه ثـمره اين وصلت دخـتري سه ساله به نام شهـرزاد و دخـتري پـنج ماهـه بـه نام مريم است.
شهـريار غـير از اين شرح حال ظاهـري كه نوشته شد ، شرح حال مرموز و اسرار آميزي هـم دارد كه نويسنده بـيوگـرافي را در امر مشكـلي قـرار مي دهـد. نگـارنـده در اين مورد ناچار به طور خلاصه و سربـسته نكـاتي از آن احوال را شرح مي دهـم تا اگـر صلاح و مقـدور شد بعـدها مفـصل بـيان شود:
شهـريار در سالهـاي 1307 تا 1309 در مجالس احضار ارواح كه توسط مرحوم دكـتر ثـقـفي تـشكـيل مي شد شركت مي كـرد. شرح آن مجالس سابـقـاً در جرايد و مجلات چاپ شده است . شهـريار در آن مجالس كـشفـيات زيادي كرده است و آن كـشـفـيات او را به سير و سلوكاتي مي كـشاند. در سال 1310 به خراسان مي رود و تا سال 1314 در آن صفحات بوده و دنـباله اين افـكار را داشتـه است و در سال 1314 كه به تهـران مراجـعـت مي كـند، تا سال 1319 اين افـكار و اعمال را به شدت بـيـشـتـري تعـقـيب مـي كـند؛ تا اينكه در سال 1319 داخل جرگـه فـقـر و درويشي مي شود و سير و سلوك اين مرحـله را به سرعـت طي مي كـند و در اين طريق به قـدري پـيش مي رود كه بـر حـسب دسـتور پـير مرشد قـرار مي شود كه خـرقـه بگـيرد و جانشين پـير بـشود. تكـليف اين عـمل شهـريار را مـدتي در فـكـر و انديشه عـميـق قـرار مي دهـد و چـنـدين ماه در حال تـرديد و حـيرت سير مي كـند تا اينكه مـتوجه مي شود كه پـيـر شدن و احـتمالاً زير و بال جـمع كـثـيري را به گـردن گـرفـتن براي شهـريار كه مـنظورش معـرفـت الهـي و كـشف حقايق است، عـملي دشوار و خارج از درخواست و دلخواه اوست. اينجاست كه شهـريار با توسل به ذات احـديت و راز و نيازهاي شبانه، به كشفياتي عـلوي و معـنوي مي رسد و به طوري كه خودش مي گـويد پـيشامدي الهـي او را با روح يكي از اولياء مرتـبط مي كـند و آن مقام مقـدس كليهً مشكلاتي را كه شهـريار در راه حقـيقـت و عـرفان داشته حل مي كند و موارد مبهـم و مجـهـول براي او كشف مي شود.
باري شهـريار پس از درك اين فـيض عـظيم ، به كـلي تـغـيـير حالت مي دهـد. ديگـر از آن موقع به بعـد پـي بـردن به افـكار و حالات شهـريار براي خويشان و دوستان و آشـنايانش - حـتي من - مـشكـل شده بود؛ حرفهـايي مي زد كه درك آنهـا به طور عـادي مـقـدور نـبود؛ اعـمال و رفـتار شهـريار هـم به مـوازات گـفـتارش غـير قـابل درك و عـجـيب شده بود.
شهـريار در سالهاي اخير اقامت در تهـران خـيلي مـيل داشت كه به شـيراز بـرود و در جـوار آرامگـاه استاد حافظ باشد و اين خواست خود را در اشعـار (اي شيراز و در بارگـاه سعـدي) منعـكس كرده است ولي بعـدهـا از اين فكر منصرف شد و چون از اقامت در تهـران هـم خسته شده بود، مردد بود كجا برود؛ تا اينكه يك روز به من گـفت كه: " مـمكن است سفري از خالق به خلق داشته باشم " و اين هـم از حرف هـايي بود كه از او شـنـيـدم و عـقـلم قـد نـمي داد - تا اين كه يك روز بي خـبر از هـمه كـس، حـتي از خانواده اش، از تهـران حركت كرد وخبر او را از تـبريز گـرفـتم.
********
بالاخره سيد محـمد حسين شهـريار در 27 شهـريـور 1367 خورشيـدي در بـيـمارستان مهـر تهـران بدرود حيات گـفت و بـنا به وصيـتـش در زادگـاه خود در مقـبرةالشعـرا سرخاب تـبـريـز با شركت قاطبه مـلت و احـترام كم نظير به خاك سپـرده شد. چه نيك فرمود:
براي ما شعـرا نـيـست مـردني در كاركـه شعـرا را ابـديـت نوشـته اند شعـار
خلاصه زندگينامه استاد شهريار
استاد سيد محمد حسين بهجت تبريزي (شهريار) در سال ۱۲۸۵ هجري شمس در سال ۱۲۸۵ هجري شمسي در روستاي خشکاب در بخش قره چمن آذربايجان متولد شد. پدرش حاجي مير آقا خشکنابي و از وکلاي مبرز و مردي فاضل و خوش محاوره و از خوش نويسان دوره خود و با اينان و کريم الطبع بود.
او در اوايل شاعري بهجت تخلص ميکرد و بعداْ دوباره با فال حافظ تخلص خواست که دوبيت شاهد از ديوان آمد و خواجه تخلص او را شهريار تعيين کرد. او تحصيلات خود را در مدرسه متحده و فيوضات و متوسطه تبريز و دارالفنون تهران گذراند و تا کلاس آخر مدرسه طب تحصيل کرد و به مدارج بالايي دست يافت ولي در سالها آخر تحصيل اين رشته دست تقدير او را به دام عشقي نافرجام گرفتار ساخت و اين ناکامي موهبتي بود الهي؛ که در آتش درون وسوز و التهاب شاعر را شعله ور ساخت و تحولات دروني او را به اوج معنوي ويژه اي کشانيد تا جايي که از بند علائق رست و در سلک صاحبدلان درآمد و سروده هايش رنگ و بوي ديگر يافت و شاعر در آغازين دوران جواني به وجهي نيک از عهد اين آزمون درد و رنج برآمد و برپايه هنري اش به سرحد کمال معنوي رسيد. غالب غزلهاي سوزناک او که به دائقه عموم خوش آيند است. اين عشق مجاز است که در قصيده زفاف شاعر که شب عروسي معشوقه هم هست؛ با يک قوس صعودي اوج گرفته؛ به عشق عرفاني و الهي تبديل ميشود. ولي به قول خودش اين عشق مجاز به حالت سکرات بوده و حسن طبيعت هم مدتها به همان صورت اولي براي او تجلي کرده و شهريار هم بازبان اولي با او صحبت کرده است.
اصولاْ شرح حال و خاطرات زندگي شهريار در خلال اشعارش خوانده ميشود و هر نوع تفسير و تعبيري که در آن اشعار بشود به افسانه زندگي او نزديک است. عشقهاي عارفانه شهريار را ميتوان در خلال غزلهاي انتظار؛ جمع وتفريق؛ وحشي شکار؛ يوسف گمگشته؛ مسافر همدان؛ حراج عشق؛ ساز صباء؛ وناي شبان و اشک مريم: دو مرغ بهشتي....... و خيلي آثار ديگر مشاهده کرد. محروميت وناکاميهاي شهريار در غزلهاي گوهرفروش: ناکاميها؛ جرس کاروان: ناله روح؛ مثنوي شعر؛ حکمت؛ زفاف شاعر و سرنوشت عشق بيان شده است. خيلي از خاطرات تلخ و شيرين او در هذيان دل: حيدربابا: مومياي و افسانه شب به نظر ميرسد.
استاد شهريار سرانجام پس از هشتاد و سه سال زندگي شاعرانه پربار و افتخار در ۲۷ شهريور ماه ۱۳۶۷ به ملکوت اعلي پيوست و پيکرش در مقبره الشعراي تبريز که مدفن بسياري از شعرا و هنرمندان آن ديار است به خاک شپرده شد.
ميرزا يونس معروف به ميرزا كوچك فرزند ميرزابزرگ، اهل رشت، در سال 1259 شمسي، ديده به جهان گشود. سال هاي نخست عمر را در مدرسهي حاجي حسن واقع در صالح آباد رشت و مدرسه ي جامعه آن شهر به آموختن مقدمات علومديني سپري كرد.
در سال 1286 شمسي، در گيلان به صفوف آزادي خواهان پيوست و براي سركوبي محمدعليشاه روانه ي تهران شد.
هم زمان با اوج گيري نهضت مشروطه در تهران، شماري از آزادي خواهان رشت كانوني بهنام «مجلس اتّحاد» تشكيل دادند و افرادي به عنوان فدايي گرد آوردند. ميرزا كوچك خانكه در آن دوران يك طلبه بود و افكار آزادي خواهانه داشت به مجلس اتحاد پيوست. درسال 1289 شمسي، در نبرد با نيروي طرفدار محمد علي شاه در تركمن صحرا شركت داشت و دراين نبرد زخمي و چندي در بادكوبه در يك بيمارستان بستري گرديد. در سال 1294 شمسي،به جاي «مجلس اتّحاد» «هيأت اتّحاد اسلام» از يك گروه هفده نفري در رشت تشكيلگرديد. بيشتر افراد اين گروه روحاني بودند ميرزا كوچك خان عضو مؤثّر آن بود. اينهيأت هدف خود را خدمت به اسلام و ايران اعلام كرد و به زودي ميرزا كوچك خان رهبريهيأت را بر عهده گرفت. پس از اشغال نواحي شمالي ايران از سوي روسيه ي تزاري، هيأتاتّحاد اسلام به مبارزه با ارتش تزار پرداخت و يك گروه مسلح به عنوان فدايي تشكيلداد و روستاي كسما را در ناحيه ي فومن مركز كار خود قرار داد و در آن جا سازماناداري و نظامي به وجود آورد. هيأت اتّحاد اسلام، پس از چندي به كميته ي اتّحاداسلام تبديل شد و اعضاي آن به 27 نفر افزايش يافت و رهبري كميته را ميرزا به عهدهگرفت و تا پايان سال 1296 شمسي، بخش وسيعي از گيلان و قسمتي از مازندران، طارم،آستارا، طالش، كجور و تنكابن زير نفوذ كميته درآمد. اين كميته «نهضت جنگل» و «حزبجنگل» نيز ناميده شده است.
در فروردين 1297، فداييان نهضت جنگل، پس از چند درگيري با نيروهاي انگليسي مواضع مهم راه رشت – منجيل را در اختيار خود گرفتند. در خرداد 1297، نيروي «كلنل پيچرا خوف» افسر روسيكه قصد بازگشت از ايران را داشت با«ژنرال دانسترويل» انگليسي كه او نيز مي خواست ازطريق انزلي به بادكوبه برود هم پيمان شدند و نيروهاي روسي در منجيل با فداييان «كميته ي اتحاد اسلام» به نبرد پرداختند، در حالي كه زره پوش ها و هواپيماهايانگليس هم براي كمك به او به حركت درآمده بودند. «پيچراخوف» راه منجيل تا رشت وانزلي را گشود و پس از گشوده شدن اين راه، نيروهاي انگليسي در دو طرف راه مستقرشدند. در اين ميان نيروي «كميته ي اتحاد اسلام» رشت را تصرف كرد، امّا پس از ده روزنيروهاي انگليسي به كمك زره پوش ها و هواپيماها رشت را تسخير نمودند. در 27 مرداد 1297، ميان نمايندگان كميته ي اتحاد اسلام با نمايندگان انگليس در رشت قرارداديامضا شد. امضاي اين قرارداد چنان اختلاف نظر پديد آورد كه ميرزا كوچك خان به ناچارانحلال كميته ي اتحاد اسلام را اعلام داشت و كميته انقلابي گيلان را تشكيل داد. شماري از سران كميته اتحاد اسلام كناره گيري كردند و شماري از افراد تندرو در كميتهي انقلابي گيلان عضويت يافتند.
براي از بين بردن نهضت جنگل، وثوق الدوله در بهمن 1297، به وسيله ي سيد محمدتدين پيام صلحي براي كوچك خان رهبر نهضت فرستاد و از او خواست كه نيروي مسلح خود رادر اختيار دولت قرار دهد، ميرزا نپذيرفت. وثوق الدوله در 18 اسفند 1297، تيمور تاشرا با اختيارات تام به استانداري گيلان فرستاد و در خرداد 1298، كلنل «استاروسلسكي» فرمانده ي نيروي قزاق با اختيارات تام، مأمور سركوب نهضت گيلان شد. در عمليات تسخيررشت توپخانه و هواپيماهاي نظامي انگليس هم شركت داشتند. پيش از حمله ي «كلنلتكاچينكف» از تهران نامه ي تأمين براي ميزرا نوشتند، ولي ميرزا نپذيرفت و پس ازدرگيري هاي فراوان عده اي از سران نهضت از جمله دكتر حشمت كه پزشك بود و به واسطه يخدمات پزشكي محبوبيت زيادي در لاهيجان كسب كرده بود و در آن جا يك گروه چند صد نفريبه نام «نظام ملي» گرد آورده بود، تسليم نيروي دولتي در رشت شد. نيروهاي دولتيتصميم گرفتند، او را به واسطه ي نزديك بودن به ميرزا آزاد كرده تا او ميرزا راترغيب به تسليم كند و اگر موفق شد يا نشد خود را پس از ده روز معرفي نمايد، امّادكتر حشمت، پس از بازگشت به لاهيجان دچار ترديد شد و چون بازگشت او به تأخير افتاد،يك گردان مأمور دستگيري او شد. او با گردان دولتي درگير و شماري از افراد «نظامملي» كشته شدند و دكتر حشمت دستگير و در دادگاه نظامي در 4 ارديبهشت 1298، محكوم بهاعدام شد.
نهضت مذكور معلول شرايط بسيار خاص اجتماعى، سياسى، اقتصادى دوران خود بود كهبررسى آن شرايط اين حركت را از ساير جنبشهاى انقلابى متمايز مىسازد. دراين دورانخاص، ايران صحنه رويدادهاى عجيب و مهم بود. سلطنت احمد شاه قاجار در اوج تزلزل قرارداشت و از اقتدار حكومت مركزى هيچ نشانهاى نبود. مجلس شوراى ملى كه ميراث انقلابمشروطيت بود در دوره سوم خود به تعطيلى كشيده شده بود. با آغاز جنگ جهانى اول شمالو جنوب ايران توسط قواى روس و انگليس تصرف شد (شنبه ۹ مرداد ۱۲۹۳ تا دوشنبه ۲۳ دىماه ۱۲۹۶هـ.ش)، در اين مدت ۲۴ كابينه دولتى عوض شد. (جابهجايى و تغيير كابينههاىدولت نشانه ضعف حكومت مركزى بوده) در سالهاى ۱۲۹۱ تا ۱۲۹۴ هـ.ش در مقابله با حضورروس و انگليس در ايران انديشه اتحاد اسلام شكل گرفت كه برگرفته از افكار سيدجمالالدين اسدآبادى و به منظور مقابله با هجوم غرب بود.
ميرزا كوچك خان از آغازجوانى جزو آزادى خواهان و مشروطه طلبان بود و عليه استبداد محمد على شاه بارهامبارزه كرده بود. او نيز به انديشه اتحاد اسلام پيوست و آن را دستمايه تشكيل گروهخود در گيلان قرار داد و به تدريج قدرت گرفت.
وضعيت گيلان در دوران شكلگيرىنهضت جنگل متاثر از نابسامانىهاى اقتصادى اجتماعى كل ايران، بسيار تاسفآور بود. در طول نهضت جنگل بيش از ده نفر به طور رسمى و غيررسمى حكومت گيلان را از طرف حكومتمركزى به عهده گرفتند ولى نتوانستند وضعيت آن را بسامان كنند. جابهجايىحكمرانان نالايق، حضور نيروهاى روسى و تعدى و ظلم آنها به ساكنان مناطق مختلف، عدماجراى درست قوانين مختلف ادارى نظامى به وسيله ماموران و كاركنان دولت اوضاعنابسامانى را در گيلان به وجود آورده بود. به طورى كه مايحتاج روزانه مردم با قيمتبسيار بالا عرضه مىشد و كسى بر قيمت اقلام اساسى روزانه مردم نظارت نداشت. نظميهگيلان به دليل نرسيدن حقوق سربازان هر روز از افراد نظامى خالى مىشد. به همين دليلتجاوزات قواى روسى به جان و مال و ناموس مردم بدون هيچ محدوديتى روز به روز بيشترمىشد. به تدريج با قدرتگيرى جنگليان هيات اتحاد اسلام در سال ۱۲۹۶ هـ.ش امنيت وثبات قابل توجهى را در رشت و گيلان به وجود آوردند.
مهمترين اقدام در جهت حلبحران ارزاق عمومى در آذرماه ۱۲۹۶ صورت گرفت. اتحاد اسلام (حكومت جنگل) كليه املاكتوقيف و محصول آن را براى كمك به ساماندهى فقرا و گرسنگان ضبط نمودند سپس بسيارى ازفقرا را بين ثروتمندان تقسيم كردند و مدت پنج ماه تكفل مخارج آنها را به عهدهاعيان گذاشتند. علاوه بر اين در اواسط اسفند ۱۲۹۶ هـ.ش هيات اتحاد اسلام به ارسالدويست خروار برنج به طور مجانى براى مصرف اهالى تهران اقدام كردند. به اين ترتيببسيارى از بحرانهاى اقتصادى منطقه گيلان و برخى مناطق تابعه رفع شد. اما مسالهاساسى حضور بىرويه سربازان روسيه در گيلان بود. تا جايى كه حدود ۶۰۰۰ نفر روس درمنزل اعيان و رجال و كسبه سكونت داشتند.
با تلاشهاى اعضاى هيات اتحاد اسلام (نهضت جنگل) ضمن گفت و گوهاى بسيار با نيروهاى روسى نيروهاى جنگل توانستند عبور ومرور روسها را كنترل كنند. در دى ماه ۱۲۹۶طبق توافق طرفين حضور و اقدامات روسهابايد زير نظر پليس ملى روس و نيروهاى اتحاد اسلام قرار مىگرفت تا از اجحافات و ظلمو تعدى روسها جلوگيرى شود.
از اوايل زمستان ۱۲۹۶ هـ.ش با تغيير اوضاع جنگبينالملل اول در منطقه شرق وضعيت گيلان و نيروهاى جنگلى متفاوت شد. آلمانها وعثمانىها به منطقه قفقاز روى كردند و از آن جا كه روسيه به دليل جنگهاى داخلى خودسرگرم بود مانعى در قفقاز وجود نداشت، پس خطر نفوذ عثمانىها به شمال ايران و آسياىميانه و هندوستان افزايش مىيافت. انگليسىها با احساس خطر شديد تلاش كردند باحداكثر سرعت خود را به باكو برسانند و مانع رسيدن عثمانىها به خزر شوند. براىرسيدن به اين مقصود بايد از ميان گيلان مىگذشتند و از بندر انزلى به باكومىرسيدند. اين مساله به رويارويى نيروهاى اتحاد اسلام (جنگل) و انگليسىهاانجاميد. علاوه بر اين يك نيروى مختلط روس و انگليس براى حمله به گيلان تدارك ديدهشد در همين زمان نيروهاى روسى كه در نتيجه توافق جنگل و روسها در منجيل متوقف شدهبود شروع به مستحكم كردن مواضع خود عليه جنگلىها كردند. پس از چند دوره جنگنيروهاى اتحاد اسلام در مرداد ۱۲۹۷ شكست خوردند و قراردادى بين نيروهاى جنگل از يكطرف و روسها و انگليسها از طرف ديگر امضا شد به اين ترتيب دوره اوج اقتدارنيروهاى جنگلى پايان يافت. و تحت تاثير عوامل مختلف ديگرى كه در صحنه داخلى وبينالمللى رخ داد نيروهاى جنگل هيچگاه نتوانستند انسجام خود را به دستبياورند. پايان جنگ جهانى اول سبب شد نيروهاى حاضر در ايران (روسيه و انگلستان) در صدد ترك مخاصمه با يكديگر برآيند. انقلابيون شوروى خسته از چند سال جنگ بىوقفهداخلى و خارجى، درصدد انعقاد صلح با كشورهاى همسايه و به خصوص انگلستان بودند،انگلستان نيز درگير خسارات شديد ناشى از جنگ بينالملل درصدد مصالحه با شوروىدرآمد. دوستى روس و انگليس سبب شد در بسيارى از سياستگذارىهاى دو كشور توافق حاصلشود و توافق برسركوب جنگلىها يكى از وجوه مصالحه بود. از طرفى انگلستان كه درطول جنگ گسترش كمونيست و خطر آن را به عينه حس كرده بود سعى داشت تا يك دولت مركزىدر ايران ايجاد كند و نيروهاى استقلال طلب را در مناطق مختلف سركوب نمايد. به اينترتيب با در نظر گرفتن رضاخان زمينههاى ايجاد يك حكومت جديد را فراهم ساختند كهمنجر به كودتاى ۱۲۹۹ شد.از طرف ديگر حكومت كمونيستى كه در روسيه رخ داده بود،با سردادن شعارهاى مبارزه با فقر و فاصله طبقاتى توانسته بود در ميان مردم ستم ديدهايران راه باز كند. اين تفكر در مقابل انديشه اتحاد اسلام نيز بىتاثير نبود. اتحاداسلام كه خود انديشه برابرى و عدالت را تبليغ مىكرد نمىتوانست در مقابل تبليغاتضد طبقاتى كمونيستها مقابله كند. نفوذ همين انديشهها بود كه بعدها سبب دودستگى وتفرقه بين ياران ميرزاكوچك خان و تضعيف نهضت جنگل شد.پس از كودتاى ۱۲۹۹ و تشكيلكابينه سيدضياءالدين، وى در حكومت ۹۰ روزه خود تمامى تلاشهاى ديپلماتيك خود را درجهت تضعيف جنگل انجام داد. اين اقدامات شامل ارسال افراد با نفوذ به عنوان واسطهصلح، برنامهريزى براى ترور ميرزا (توسط كربلايى حسين كسمايى) كه قبل از تروركسمايى خود دچار سكته شد يا اعزام گروههاى مختلف مسلح به منطقه گيلان بود تا درمقابل نيروهاى جنگلى صفآرايى كنند.
اگر چه در دولت سيدضياء اقدام نظامى عليهجنگل از طرف دولت صورت نگرفت ولى زمينههاى تضعيف آن فراهم شد علاوه بر همه مواردذكر شده، خستگى و دلزدگى عموم مردم گيلان و منطقه از جنگهاى متعدد، حضور نيروهاىخارجى، عدم ثبات اقتصادى و سياسى و دو دستگى ميان رهبران جنگل سبب شد عامه مردمتنها به دنبال يك حكومت مركزى مقتدر باشند تا تمامى نابسامانىهاى اجتماعى را حلكند. اگر چه حكومت مذكور چندان مستقل و مطلوب نبود. به همين دليل در هنگامهرويارويى جنگلىها با سپاه دولتى نيروهاى جنگلى علاوه بر اين كه به دو دستگى دچاربودند از پايگاه مردمى نيز برخوردار نبودند. تا جايى كه پس از شش سال و نيم مبارزهدر جهت احياى استقلال در تماميت ارضى با شهادت سردار جنگل در ۱۱ آذر ۱۳۰۰ پروندهنهضت جنگل خاتمه يافت.
جنگلي ها در دوران تزارها قيام خود را آغاز و به مخالفت با آنانپرداختند، امّا در آغاز پيروزي انقلاب اكتبر، روابط جنگلي ها با روس ها حسنه شد. پساز چندي روس ها سياست خود را تغيير و از حمايت نهضت جنگل دست كشيده و سرانجام به آنخيانت كردند.
در 28 ارديبهشت 1299 شمسي، ارتش سرخ تحت عنوان سركوبي به اصطلاح ضدّ انقلابيونوارد بنادر انزلي و غازيان شد. نهضت جنگل كه حضور نيروهاي بيگانه در خاك كشور برايشقابل تحمل نبود و حضور آنان را به زيان استقلال ايران مي ديد، اسماعيل آقا جنگليخواهرزاده ي ميرزا را به عنوان نماينده به ديدار فرمانده ي ارتش سرخ فرستاد. وي قبلاز هر سخني سراغ ميرزا را گرفت و تمايل شديد خود را براي ديدار با او اعلام كرد. بنابراين ميرزا در رأس هيأتي به انزلي رفت و در آن جا با فرمانده ي ارتش سرخ ديدارو مذاكره كرد و نسبت به چند موضوع توافق كلي حاصل شد.
پس از توافق جنگلي ها با روس ها، سران نهضت به رشت آمدند و در اين شهر اعلامحكومت جمهوري كردند. آنان ضمن انتشار اعلاميه اي با عنوان «فرياد ملت مظلوم ايراناز حلقوم فداييان جنگل» به مفاسد دستگاه حاكمه ي ايران و جنايات انگليسي ها اشارهكردند. و در پايان نظريات خود را به شرح ذيل اعلام داشتند:
1- جمعيت انقلاب سرخ ايران، اصول سلطنت را ملغي كرده، جمهوري را رسماًاعلام مي نمايد.
2- حكومت موقت جمهوري، حفاظت جان و مال عموم اهالي را به عهده مي گيرد.
3- هر نوع معاهده و قراردادي را كه قديماً و جديداً با هر دولتي منعقد شدهاست، لغو و باطل مي شناسد.
4- حكومت موقت جمهوري، همه ي اقوام بشر را يكي دانسته، تساوي حقوق درباره يآنان قائل است و حفظ شعاير اسلامي را از فرايض مي داند.
پس از ورود ارتش سرخ به ايران،چند تن از اعضاي حزب كمونيستي عدالت باكو نيز از روسيه وارد گيلان شدند. اين افراددر رشت دست به تشكيل حزبي به نام «عدالت» زدند و رفته رفته، ضمن برگزاري اجتماعات وسخنراني ها، عملاً موارد توافق شده ميان جنگلي ها و روس ها را زير پا گذاشتند وتبليغاتي را عليه ميرزا آغاز كردند. ميرزا در تير 1299، معترضانه رشت را ترك كرد واعلام كرد تا زماني كه حزب عدالت از كارهاي خلاف و حمله به اسلام و تبليغ كمونيسمدست بر ندارد به رشت باز نخواهد گشت. به دنبال اين حادثه اعضاي حزب عدالت كه بعضياز آنان همچون احسان الله خان و خالو قربان قبلاً از دوستان نزديك ميرزا بودند،درصدد بر آمدند كودتايي را انجام دهند كه طرح آن را قبلاًٌ ريخته بودند. نقشه يكودتا اين بود كه ميرزا يا بايد كشته شود و يا دستگير و از رهبري انقلاب كنار رود. ميرزا كه تا حدي از هدف اعضاي حزب و نقشه ي خائنانه ي آنان مطلع شده بود، به جنگلرفت و در اين درگيري ها بسياري از جنگلي ها دستگير يا كشته شدند.
پس از تسليم خالو قربان، نيروهاي دولتي وارد رشت شدند و چون مذاكرات صلح باجنگلي ها به نتيجه نرسيد، نيروهاي دولتي به تعقيب جنگلي ها پرداختند. برخي ازنيروها متفرق، برخي تسليم و تعدادي نيز كشته شدند. با چنين وضع سخت و دردناكي ميرزادر سرماي شديد زمستان از همسرش خداحافظي كرد و در اعماق جنگل عقب نشست تا بتواندنيروهاي پراكنده را در فرصت مناسب جمع آوري و سازماندهي كند. امّا در اثر سرما مرگبه سراغش مي آيد. روزنامه ي جنگل ارگان نهضت درباره هدف نهضت چنين نوشته است:(1)
«ما قبل از هر چيز طرفدار استقلال مملكت ايرانيم. استقلال به تمام معناي كلمه،يعني بدون اندك مداخله ي هيچ دولت اجنبي، [و طرفدار] اصلاحات اساسي مملكت و رفعفساد تشكيلاتي دولتي، كه هر چه بر سرايران آمده از فساد تشكيلات است. ما طرفداريگانگي عموم مسلمانانيم. اين است نظريات ما كه تمام ايرانيان را دعوت به هم صداييكرده، خواستار مساعدتيم.»
رهبر نهضت جنگل يك روحاني و مرد دين بود. او انقلاب جنگل و همه ي مظاهر آن را ازدريچه ي انديشه هاي سياسي كه از اسلام آموخته بود، مي نگريست. او يك باره دست بهقيام مسلحانه نزد، همه ي راه ها را آزمود و پس از يأس وارد عمل و مردانه پا بهصحنه ي كارزار نهاد.
او شاهد به توپ بسته شدن مجلس شوراي ملي، توسط محمد علي شاه و تحصن علما درسفارت عثماني بود. او به اميد نجات مشروطه به مجاهدين پيوست و در فتح قزوين شركتكرد و با مشاهده ي اعمال خلاف بعضي از مجاهدين به موطن خود رشت بازگشت، اما بارديگر به مجاهدين پيوست و در فتح تهران شركت نمود و با قواي استبداد جنگيد.
علي رغم تلاشي كه در تحريف چهره ي ميزرا به عمل آمده، به شهادت تاريخ، وي ازمجاهدان مشروطيت و از هواداران جناح اعتداليون مجلس و وفادار به اسلام بود. او سختبه اتحاد جهان اسلام عشق مي ورزيد. تاخت و تازهاي خارجي در صحنه ي سياست و اقتصادكشور و سياست بازي عناصر منافق و خود فروخته، وضع آشفته گيلان و بي كفايتيدولتمردان، انگيزه هايي بود كه اين روحاني جوان، حساس و دلسوخته را به ميدان سياستو سپس به صحنه ي كارزار كشاند.
نخست در برابر استبداد محمد علي شاه ايستاد و سپس با شخصيت هاي با نفوذ تماسگرفت و در آخرين مرحله از تلاش خود سلاح به دست گرفت و در برابر نيروهاي بيگانه بهمقاومتي جانانه پرداخت. او بارها در برابر مردم گيلان هدف از نهضت خود را احيايقوانين اسلام اعلام كرد و يادآور شد كه ميرزا كوچك هرگز اسلحه را از خود دور نميكند، مگر وقتي كه مطمئن باشد، افراد ايراني از تجاوز متجاوزان بيگانه و ستمكارانداخلي مصون و از امنيت و رفاه برخوردار هستند.
محمود حسابي در سال ۱۲۸۱ شمسي در تهران به دنيا آمد وي ۴ ساله بود که پدرش معزالسلطنه سفير ايران در لبنان شد و به بيروت رفتند.يک سال بعد پدرش به ايران بازگشت و ازدواج کرد و دستور داد که همسرش گوهرشاد و بچههايش را از سفارت بيرون کنند.بعد از آن محمود ، محمد و مادرشان با فقر زندگي کردند.
محمود از مادرش ني زدن را ياد گرفت و به کمک او قرآن و ديوان حافظ را حفظ کرد و گلستان و بوستان ، شاهنامه ، مثنوي مولوي و امثالهم را نيز آموخت.
محمود تحصيلات ابتدائي خود رادر سن هفت سالگي در مدرسه فرانسوي هاي بيروت آغاز كرد. شروع دوره دبيرستان او همزمان با آغاز جنگ جهاني اول بود و به دليل تعطيل شدن مدرسهفرانسوي زبان بيروت به مدت دو سال در منزل به تحصيل پرداخت . پس از آن براي ادامهتحصيل وارد كالـج امريكائي بيروت شد.
در سن ۱۷ سالگي ليسانس ادبيات عرب ، در ۱۹ سالگي ليسانس بيولوژي و بعد از آن مدرک مهندسي راه و ساختمان گرفت تا از اين راه به اقتصاد خانواده کمک کند. همزمان با شغل نقشه کشي در رشتههاي پزشکي ، رياضيات و ستارهشناسي از دانشگاه آمريکايي بيروت فارغالتحصيل شد.
شرکت راهسازي کارفرمايش او را براي ادامه تحصيل به فرانسه فرستاد و او از دانشکدهي برق پاريس مدرک گرفت. همزمان با تحصيل در رشتهي معدن در مدرسهي عالي معدن پاريس در راهآهن برقي فرانسه مشغول به کار شد و سرانجام به رشتهي فيزيک دانشگاه سوربن فرانسه رفت.در ۲۵ سالگي دانشنامه دکتراي فيزيک خود را به خاطر رسالهي حساسيت سلولهاي فتوالکتريک با درجهي ممتاز گرفت ، و دو نشان از عاليترين نشانهاي علمي فرانسه را دريافت کرد. وقتي که دکتر حسابي نظريهي بينهايت بودن ذرات را ارائه کرد ، دانشمندان فرانسوي از درک آن عاجز ماندند و به او گفتند به محضر اينشتاين برود. او براي شاگردي اينشتاين به همراه پنج هزار نفر ديگر در امتحاني شرکت کرد و جزء پنج نفر اول قرار گرفت. پس از مدتي او در کرسي اينشتاين شروع به تدريس کرد ، او ناگهان متوجه شد که دست در سفرهي آمريکاييها دارد ناگهان غيرت ملياش بيدار شد و به ايران بازگشت و در ايران ۶ ماه بيکار بود تا به کمک يکي از اقوام در وزارت راه استخدام شد. او در مباحثات همواره به آيات قرآن و روايات به عنوان شواهد و دلايلمحكم استناد ميكرد.
استاد اعتقاد داشت كه طبيعت تحت آهنگ موزون و عرفاني خود درحال نيايش است و همچنين «تئوري بينهايت بودن ذرات» را با وحدت وجود مرتبطميدانست. وي ميگفت: «شايد بيست شاگرد ممتاز درس بخوانند و فارغ التحصيل شوند وليكسي كه ديد و نظر جديدي دارد، بايد تقوا نيز داشته باشد؛ چنين افرادي نسبت بهديگران برتري دارند.»
ايشان حتي به هنگام انتخاب همسر، (با وجود پيشنهادهاي بسيار از سويخانوادههاي سرشناس و به اصطلاح متجدد آن روز) دختري از خانوادة روحاني حائري رابرگزيدند. وي فرزندان خود را از كودكي ملزم به فراگيري و انجام فرايض ديني مينمودونيز آنان را به تلاوت آيات با لهجهي صحيح عربي و درك كامل معاني تشويق ميكرد.
در زمان ادارة اولين بيمارستان خصوصي در ايران (بيمارستان گوهرشاد، سال 1312ش) با وجودجوً حاكم، كاركنان خانم ملزم به رعايت كامل حجاب بودند و اين نشاني از پايبندي استادبه مباني و اصول اعتقادي بود.
کتابخانه شخصيپروفسور حسابي شامل 27400 جلد كتاب در زمينههاي گوناگون ادبي،پزشكي، رياضي، زيست شناسي، ستاره شناسي، فلسفي، فيزيكي، مذهبي و مهندسي (الكترونيك، برق، راه و ساختمان، شيمي، مكانيك) است؛ همچنين چندين دايرهالمعارفمانند لاروس، بريتانيكا، بورداس، امريكانا و كتبي در مورد مجسمهها، نقاشيها وموزههاي معروف جهان نيز در آن يافت ميشود. پروفسور حسابي مشترك روزنامهها ومجلات معتبري چون نيوزويك، اشپيگل، لوپوان، ساينتيفيك امريكن، فيزيكس تودي، فيزيكسورد، مجله مركز علمي سزن سويس، نشرية آكادمي علوم امريكا و نشرية آكادمي علومنيويورك و ... بود. استاد به موسيقي اصيل ايراني علاقه بسيار داشت وميگفت:« موسيقي ايراني يك طرز فكر است، يك فلسفه است و بيان يك آرزوست.» وي به كمكشاگردان خود در دانشكده علوم، مانند دكتر بركشلي به تعيين نتها و اندازهگيري دقيقفواصل گامهاي موسيقي ايراني پرداخت و به ياري دكتر ناجي با تغيير شكل كاسه تار اينساز قديمي ايران ايران را اصلاح كرد تا با نتهاي مختلف زير و بم خنيدداشته باشد. استاد موسيقي كلاسيك غرب را بهخوبي ميشناخت و در نواختن ويولن وپيانو مهارت داشت، تا آن جا كه برندة جايزه اول مدرسه موسيقي (كنسرواتوار) پاريس،در سال 1306ش(1927م) شد. در ميان موسيقيدانان غربي، بيش از همه به باخ علاقهداشت و معتقد بود:« آن قدر موسيقي باخ قشنگ است كه آدم فكر ميكند با خدا حرفميزند.» ايشان موسيقي بتهوون، شوبرت، شوپن، موتسارت و ويوالدي را نيز تحسينميكردند.
ورزش كوهپيمايي و راهپيمايي از ورزشهاي مورد علاقة استاد بود. وي دردورة نوجواني در رشته شنا، ديپلم نجات غريق دريافت كرد.از ديگر ورزشهاي مورد علاقة استاد ميتوان از فوتبال، دوچرخه سواري، دو استقامت، دشت نوردي و جز اينها نام برد.
زبانهايي كه استاد به آنها اشراف داشتند چهار زبان زنده دنيا يعني، فرانسه، انگليسي، آلماني و عربي تسلط داشت و در مطالعات و مكالمات اين زبانها را بهكار ميبرد. همچنين به زبانهاي سانسكريت، لاتين، يوناني، پهلوي، اوستايي، تركي، ايتاليايي اشراف داشت و آن را در تحقيقات علمي خود به ويژه در امر واژهگزيني زبان فارسي به كار ميبرد.
استاد به آثار ، نويسندگان و شعرايي چون حافظ، سعدي، فردوسي،مولوي،نظامي، باباطاهر و نيز آندره ژيد، شكسپير، شلي، فالكنر، آناتول فرانس،ولتر، هكسلي، همينگوي، راسل، بودلر، راسين، رامبو، ورلن ... علاقه داشتند .بزرگاني كه استاد با آنها در تماس بودند. پروفسور اينشتين، برگمان، بلاكت،ديراك، شرودينگر، بور، تلر، بورن، فرمي، فون نويمن، گودال، ويتسكر، برتران راسل،آندره ژيد، ... استاد مطهري، علامه محمد تقي جعفري، استاد ابوالقاسم حالت، استادشيخ الملك(اورنگ)، ... وي نزديك به پنجاه سال در جلسات روزهاي جمعه پذيراي علما،فقها، شعرا، ادبا، اساتيد دانشگاه و حتي مردم عادي بود و هر پانزده روز يك بار،در روزهاي دوشنبه با فارغالتحصيلان دانشكده فني دانشگاه تهران ديدار ميكرد.
استاد فردي خوشرو، فروتن و با وقار بود کم سخنميگفت و بسيار ميانديشيد. قناعت و صرفهجويي از خصوصيات اخلاقي وي بود و هر چهدر اختيارش قرار ميگرفت، آن را نعمت الهي ميدانست. هيچگاه از تحصيل علم غافلنشد و در طول سيو هشت سال پاياني عمر، شبي يك ساعت به فراگيري زبان آلمانيميپرداخت. مطالعه و تحقيق بر روي مطالب گوناگون، محاسبات تئوري بينهايت بودنذرات، گوش دادن به اخبار داخلي و راديوهاي خارجي، باغباني، آهنگري، نجاريونوآوريهاي علمي و صنعتي (در كارگاه كوچك خانه) از سرگرميهاي او بود. به همسر وفرزندان خود عشق ميورزيد و به آنها احترام ميگذاشت. با وجود مشغلة بسيار،همواره ميكوشيد از هر فرصتي براي تبادل نظر و همنشيني با آنها استفاده كند. هردو شب دو ساعت را به آموزش مطالب گوناگون و پاسخگويي به پرسشهاي درسيفرزندانشان و همچنين ساعتي را به آموزش فرزندان همسايگان اختصاص مي داد.
او مجلس را وادار به تصويب طرح تاسيس دانشگاه تهران کرد(سال ۱۳۱۳) در دولت ، مصدق وزير فرهنگ بود و همان وقت اولين مدرسهي عشايري ايران را تاسيس کرد. بعد از انقلاب خانهاش را در بانک گرو گذاشت تا در خانه ، آزمايشگاهي تاسيس کند. در حال حاضر در خانهي او (بنياد پروفسور حسابي) بيش از ۱۰۰ محقق مشغول به کارند.
در ديار غربت :
بعد از اينکه ما در بيروت بي پناه شديم زندگي سختي را پشت سرگذاشتيم بايدکجا مي رفتيم آن هم در کشور قريب که هيچ کس را نمي شناختيم . تمام اثاثيه ما را پشت ديوار سفارت ريخته بودند و من و برادرم و مادرم کنار اثاثيه نشسته بوديم و بايد واقعيت را قبول مي کرديم . از ته دل به خدا پناه آورديم و چيزي از درون به ما مي گفت که خدا به فريادمان خواهد رسيد . همان که گفته شد قنسولگري ايران در بيروت مستخدمي داشت به اسم حاج علي که همشهري ما بود وقتي ما را با آن حال و روز ديد علي رغم خطراتي که براي ايشان داشت ما را به خانه خودش برد و با احترام بسيار زيادي از ما استقبال کردند و ما ساکن اتاق سرايدار قنسولگري بوديم و بايد حرفها و نگاه هاي اعضاي سفارت خانه و خانواده آنها را که خرد کننده بود گوش مي داديم خوب چاره اي نبود چه مي شود کرد؟ با اين حال سختي هاي بسيار زيادي را متحمل شديم و در حالي که با کمک حاج علي زندگي را مي چرخانديم گاهي هم مادر از جواهرات خود استفاده مي کرد.
اما يک روز که ما مشغول بازي بوديم ناگهان صداي جيغ مادر بلند شد و همگي ما را به داخل اتاق کشانيد با جسم بي جان مادر رو به رو شديم مادر را به کمک حاج علي و دخترش به پزشک محلي برديم و دکتر بعد از معالجه گفتند که او سکته کرده و از گردن به پايين فلج است دنيايي از غم سراسر وجودم را فرا گرفت و با خود گفتم مادر به خاطر من و برادرم سکته کرد وقتي ديد که ديگر هزينه اي برايمان نمانده است.
دسيسه پدر براي نابودي خانواده :
روزگار به همين منوال گذشت تا اين که ما 9 ساله شديم يک روز پدرم پيش ما آمدند چون همسر دوم پدر از زنده بودن ما آگاه شده بود و همين مساله باعث نگراني او شده بود وبه پدر دستور داده شده بود که به بيروت بيايد و مادر را با خود سوار کشتي کنند و من و برادرم را به بهانه تحصيل در بيروت بگذارند از آنجايي که مادر نگران آينده ما بود پيشنهاد پدر را پذيرفتند و همراه پدر راهي شدند ما خيلي نگران بوديم چراکه ماجرا طبيعي پيش نمي رفت ديري نگذشت که فهميديم همه اين ماجراها دسيسه اي بيش نبوده و معزالسلطنه براي نابودي ما به بيروت آمده است وقتي که ما در تهران بوديم غلامي داشتيم به اسم نوروز که او هم همراه پدر بود وقتي که از ماجرا باخبر مي شود نزد مادرم مي روند و همه چيز را به مادر مي گويند و از ايشان مي خواهند که هرچه زودتر خود را ازاين دسيسه شوم نجات دهد .
مادر وقتي که از ماجرا با خبر مي شود دست به کار مي شود و سرش را به لبه تيز و آهني ستون کشتي که از پشت به آن تکيه داده بود به شدت هر چه تمامتر مي کوبند که بر اثر اين ضربه سرشان شکاف عميقي بر مي دارد به طوري که زمين کشتي پر از خون مي شود به معزالسلطنه خبر مي رسانند او هم به محض ديدن صحنه مادر را به بيرون از کشتي مي برند و همان جا رهايش مي کنند به خيال اينکه از خون ريزي شديد جان سالم به در نخواهد برد اما به خواست خدا مادر زنده مي ماند و با اين فداکاري و تن افليج خود و ايمان راسخ نزد من و برادرم باز مي گردد و معزالسلطنه دست خالي به ايران مي رود.
فاجعه بعدي مربوط به 14 - 15 سالگي من و برادرم مي شود که همسر دوم پدرم باز از سلامتي ما مطلع مي شود و باز پدر را به قصد نابودي ما به بيروت مي فرستد که با دلسوزيهاي حاج علي، باز نجات پيدا کرده و براي آنکه پدر بار ديگر مزاحم ما نشود به جنوب بيروت شبانه اثاث کشي کرديم به طوري که جزء حاج علي کسي از ما خبرنداشت . بله زندگي گاهي خيلي سخت و غير قابل تحمل مي شود انگليسي ها در هنگام سختي ها و تصميم براي انجام دادن کاري به بچه هايشان مي گويند : که تا جايي که مي تواني ببيني و مي تواني بايستي مقاومت کن . من تقريبا اين کار را از کودکي ام آموختم.
در آن دوران مهمترين مساله اين بود که مادري حامي ، معتقد ، متدين و سخت کوش داشتيم با اينکه سکته کرده بود و افليج بود و بيشتر وقتها در بستر بيماري به سر مي بردند اما هيچ گاه نااميد نمي شد و لحظه اي از تربيت و آموزش ما غافل نمي شدند و همين باعث اميدواري و شادي ما مي شد. کار به جايي رسيده بود که ديگر پولي برايمان باقي نمانده بود و چيزي هم براي خوردن نداشتيم من و برادرم ليفه خرما را مي کنديم و با شمع مي تابانديم تا بند کفش درست کنيم و به مغازهاي بيروت سري مي زديم تا هرکس که باري يا کالايي دارد برايش جابجا کنيم تا بتوانيم خرج داروهاي مادر را در آوريم.
در آن هنگام قند پيدا نمي شد و ما از ميوه هاي شيرين ((خروب)) استفاده مي کرديم و مقدار زيادي جمع آوري مي کرديم و نصف آن را خشک مي کرديم براي زمستان هرچند که اين ميوه وقتي خشک مي شد خيلي جويدنش سخت بود اما ما خوشحال بوديم و چاره اي نداشتيم.
من با تلاش زياد توانستم ديپلم نجات غريق را بگيرم پس تابستانها به 20 بچه هم قد خودم آموزش مي دادم شنا در سواحل مديترانه آن هم در عمق زياد کار بسيار دشواري بود ديگر روزها همين طور مي گذشت تا زماني که کار داشتيم اوضاع بد نبود اما وقتي بيکار مي شديم شبها من و برادرم داخل کوچه ها راه مي افتاديم و نان خشک جمع مي کرديم آنها را مي شستيم و روي پارچه اي خشک مي کرديم و بعد استفاده مي کرديم با اين حال هيچ گاه به ياد نمي آورم که مادر لب به شکوه و نا رضايتي باز کنند هيچ وقت غصه بي پولي را نمي خوردند تنها نگراني او از بابت درس ما بود که او را عذابي دشوار و سخت بود. اين بود که مادر تصميم گرفت راز دل را با حاج علي در ميان بگذارد با اين که مي دانستند او درگير مسائل خود است ولي چاره اي نبود پس از حاج علي خواهش کرد تا مدرسه رايگان و يا با هزينه کم براي ما پيدا کند و او هم پذيرفت به هر حال هيچ مدرسه اي جزء مدرسه روحانيون رايگان نبود و ما مجبور بوديم که براي درس خواندن نزد کشيش هاي فرانسوي بيروت برويم با نگراني هايي که از جانب مادر با آن حال شان داشتيم پذيرفتيم و فکر کرديم که اين کار باعث خوشحالي بي اندازه مادر مي شود . نگراني من از بابت مادر خيلي بيشتر از اين ها بود چون بايد 6 شبانه روز آنجا باشيم و فقط يک شب اجازه داشتيم که کنار مادر باشيم.
مدرسه روحانيون :
فکر مادر لحظه اي مرا آرام نمي گذاشت بالاخره تصميم گرفتم که موضوع را با حاج علي در ميان بگذارم و در واقع از او کمک بخواهم ، او نيز گفت که من حاضرم به شما کمک کنم من و دخترم از مادرتان مواظبت خواهيم کرد شما به درستان برسيد.
ما را به خوابگاه بردند و لباس همراه با تختخواب و خلاصه از ظرف غذا تا وسايل بهداشتي به مادادند ، شبهاي آنجا خيلي سخت بود مخصوصا که هميشه به تختهاي خواب سکري مي کشيدند و صداي قدمهايشان لالايي وحشتناکي بود که ما را به خواب مي برد از وضع موجود راضي نبوديم ولي تحمل مي کرديم اما کاسه صبرم تمام شد و موضوع را با مادر در ميان گذاشتم و از درس دادن آنها گفتم و اينکه آنها از مسلمان بودن ما ناراضي اند وبه نحوي مي خواهند ما نيز چون بچه هايشان مسيحي فرانسوي بشويم ، بنابراين به ما خيلي سخت مي گريند و مادر هم از ترس اينکه مبادا به بچه هايش مسيحي فرانسويي بشوند در غياب ما در طول يک سال آنقدر به حاج علي التماس کردند تا بالاخره حاج علي قول داد تا جايي بهتر براي ما پيداکند با همه سختي ها و پيشامدها توانسته بود تقاضاي بازرسي کند تا ما بتوانيم اجازه اي گرفته و شبها پيش مادر نازنينمان بخوابيم . در 19 سالگي ليسانس بيولوژي گرفتم و در همان آزمايشگاه مشغول کار شدم از بخت بد اين کار هيچ در آمدي نداشت چون در آن زمان کسي به آزمايشگاه اعتقادي نداشت ، من بايد خرج خانواده ام را مي دادم ، بيکاري براي من مشکل بود تا اينکه يک روز در يکي از رستورانها ي سنتي بيروت با دکتر فرانسوي آشنا شدم و او به من توصيه کرد که رشته اي بخوانم که بتوانم براي خارجي ها کار کنم و گفت بهتر است در شرکتهاي پيمان کاري کار کنم ، اين پيشنهاد بهترين پيشنهاد بود. حدود 22 ساله بودم که از دانشگاه امريکايي بيروت مدرک مهندسي راه و ساختمان گرفتم و در يک شرکت فرانسوي کار پيدا کردم اين کار هم با سختي هاي بسياري همراه بود اين شرکت کنترات راهسازي مرز سوريه و لبنان را به عهده داشت و مسيري خطرناک و غير قابل عبور و در مسيري در ارتفاعي به نام حما ساخته مي شود ماهي نمي شد که دکه کارگري از ارتفاعات پرت نشود .
کارگرها شبها پايين ارتفاع مي خوابيدند و من تنها آن بالا مي ماندم ، شب از صداي شغالها و گرگها خوابم نمي برد و گاهي موشها ي صحرايي و از همه بدتر مالاريا بود که گريبان گير من شد و مرا مبتلا کرد ديگر از همه چيز و همه کس قطع اميد کرده و خودم را براي مرگ آماده کرده بودم که پزشک فرانسوي با مقداري گنه گنه (کنين ) از بيروت رسيد و همان قرصها به خواست خدا مرا از مرگ نجات داد. و دوباره کارم را در ارتفاع حما شروع کردم . حالا ديگر کارگرها با من نوعي ارتباط عاطفي پيدا کرده بودند و اين باعث مي شود که کارشان را به نحو احسن انجام دهند تا جايي که يک روز مهندس عالي رتبه فرانسوي با تعجب گفت فکر نمي کنم تا به حال مردم با هيچ مهندسي به اين خوبي کار کرده باشند گفتم بله ، چون اين کارگرها همه مسلمانند و من هم مسلمان هستم بنابر اين حرفهاي همديگر را خوب مي فهميم و همين باعث مي شود که آنها خوب کار کنند . به هر حال به من پيشنهاد کردند که روي معادن کار کنم ، پس اجازه گرفتم که کارم را فعلا به دفتر مرکزي در بيروت انتقال دهند که آنجا بتوانم درس خود را در رشته مهندسي معدن شروع کنم .
در 25 سالگي مهندسي معدن مي خواندم و در معادن کار مي کردم ، با مردم راحت شده بودم وآنها هم همين طور دروزي ها فقط به خاطر من است که اجازه دادند معادنشان استخراج بشود و همين مرا نگران مي کرد که اگر فردايي پايم را از اينجا بيرون بگذارم آنها ديگر هيچ کنترلي به معادنشان نخواهند داشت ، تصميم گرفتم که با رئيس طايفه ( عشيره) دروزي ها ملاقات کنم و موضوع را با او در ميان بگذارم از آنجايي که او با وضع من آشنا بود به حرفهاي من خوب گوش کرد و همان طورکه مي خواستم يکي از پسرها ي با هوش خود را تحت اختيار من گذاشت تا به او زبان فرانسه ياد بدهم ، به خاطر اين پيشنهاد سه شبانه روز برايم جشن گرفتند و اسبي ممتاز و درجه يک عربي به من دادند پسر ريس دروزيها آن قدر باهوش بود که کمتر از يکسال زبان فرانسه را به خوبي آموخت با رياضي و معدن و محاسبات استخراج آشنا شد و همين طور به امور فني حال ديگر او مي توانست بالاي سر فرانسوي ها باشد و جاي مرا بگيرد.
حال ما يکسال است که در فرانسه اقامت داريم يک روز به همراه برادرم در پارک نشسته بوديم که من مرد افليجي را ديدم که سال قبل در همين پارک با او آشنا شده بودم اما او ديگر افليج نبود از پسرش موضوع را پرسيدم و همين امر باعث شد که با برادرم به فکر مادر بيفتيم و به همين اميد ، هر دو رشته حقوق را رها کرديم و در رشته پزشکي تحصيل کرديم روزها را پشت سر گذاشتيم و سخت تلاش کرديم تا اينکه من در طول 4 سال و برادرم طي 6 سال درسمان را تمام کرديم و در بيمارستان دانشگاه پاريس مشغول به کار شدم اما حوصله ام سر رفت در حالي که چشمانم هم خيلي ضعيف شده بود تصميم گرفتم که رشته تحصيلي خود را عوض کنم و چيزي انتخاب کنم که مثل پزشکي بدون فرمول نباشد و آدم را کمي اذيت کند.
ارتباط فلسفي اين تئوري با فلسفه وحدتوجود:
در اين نگرش همه ذرات جهان بهم مرتبط هستند. زيرا فرض بر اين است كه هرذره تا بي نهايت گسترده است و همه ذرات جهان در نقاط مختلف جهان با هم وجوددارند.يعني در واقع قسمت كوچكي از تمام جهان در هر نقطه اي وجود دارد.
اقدامات دکتر محمود حسابي :
از جمله اقدامات ارزشمند استاد براي نمونه به مواردي اشاره مي كنيم:
- تأسيس مدرسه مهندسي وزارت راه و تدريس در آنجا (1306 هـ. ش)
- نقشه برداري و رسم اولين نقشه مدرن راه ساحلي سراسري ميان بنادر خليج فارس، تأسيس ارالمعلمين عالي و تدريس در آنجا (1307 هـ. ش)
- ساخت اولين راديو در كشور (1307 هـ . ش)
- تأسيس دانشسراي عالي و تدريس در آنجا (1308 هـ. ش)
- ايجاد اولين ايستگاه هواشناسي در ايران (1310 هـ. ش)
- نصب و راه اندازي اولين دستگاه راديولوژي در ايران (1310 هـ. ش)
- تعيين ساعت ايران (1311 هـ. ش)
- تأسيس بيمارستان خصوصي (گوهرشاد) به نام مادرشان (1312 هـ.ش)
- تدوين قانون و پيشنهاد تأسيس دانشگاه تهران و تأسيس دانشكده فني (1313 هـ.ش) و رياست آن
دانشكده و تدريس در آنجا (1315 هـ. ش)
- تأسيس دانشكده علوم و رياست آن دانشكده از (1321 تا 1327 و از 1330تا 1336هجري شمسي) و تدريس درگروه فيزيك آن دانشكده تا آخرين روزهاي حيات،
- تأسيس مركز عدسي سازي- ديدگاني- اپتيك كاربردي دردانشكده علوم دانشگاه تهران،
- مأموريت خلع يد ازشركت نفت انگليس در دولت دكتر مصدق و اولين رييس هيئت مديره و مديرعامل شركت ملي نفت ايران،
- وزير فرهنگ دردولت دكترمصدق(1330هجري شمسي)
- پايه گذاري مدارس عشايري و تأسيس اولين مدرسه عشايري ايران (1330هجري شمسي)
- مخالفت با طرح قرارداد ننگين كنسرسيوم و كاپيتولاسيون درمجلس،
- مخالفت با قرارداد دولت ايران درعضويت سنتو«باكت بغداد» درمجلس،
- تأسيس اولين رصدخانه نوين درايران، تأسيس اولين مركز مدرن تعقيب ماهواره ها درشيراز (1335هجري شمسي)
- پايه گذاري مركز مخابرات اسدآباد همدان (1338هجري شمسي)
- تدوين قانون استاندارد و تأسيس مؤسسه استاندارد ايران (1333هجري شمسي) ژئوفيزيك دانشگاه تهران (1330هجري شمسي)،
- استاد ممتازدانشگاه تهران (ازسال1350هجري شمسي)،
- پايه گذاري مركز تحقيقات و راكتور اتمي دانشگاه تهران و تأسيس سازمان انرژي اتمي و عضو هيئت دائمي كميته بين المللي هسته اي(1330 - 1349هجري شمسي)
- تشكيل و رياست كميته پژوهشي فضاي ايران و عضو دائمي كميته بين المللي فضا (1360هجري شمسي)
- تاسيس انجمن موسيقي ايران، مؤسس و عضو پيوسته فرهنگستان زبان ايران(1349هجري شمسي) تا آخرين روزهاي فعاليت.
بابا طاهر عريان از شاعران وعارفان اواسط قرن پنجم معاصر طغرل سلجوقي است وي از عرفا و اولياء جبال مي باشد كه در سير تكاملي عرفان وتصوف اسلامي نقش موثري داشته است بعضي به دليل ملاقات بابا طاهر با طغرل سلجوقي تولدش را در اواخر قرن چهارم مي دانندوي در دوران حكومت ديلميان مي زيسته است . تاريخ تولد ووفات باباطاهر مورد اختلاف است كه اين به دليل عزلت وگوشه گيري درويشانه او مي باشد .وي به احتمال قوي وطبق شواهد تاريخی بعد از سال 450هجری قمری در همدان وفات يافت وهمانجا دفن شده ومقبره او که در غرب شهر همدان بالای تپه مرتفعی مقابل بقعه امامزاده حارث بن علی واقع است همواره مورد توجه وزيارت صاحب دلان واهل معرفتحتی مردم عادی بوده است .
يکی از قديمی ترين اسناد تاريخی درباره باباطاهر در راحه الصدور وآيه السرور راوندی درتاريخ آل سلجوق آمده است مولف اين کتاب چنين نقل می کند(( شنيدم که چون سلطان بک به همدان آمد از اولياء سه پير بودند باباطاهر وباباجعفر وشيخ حمشاء کوهکی است بر در همدان آنرا خضر خوانند برانجا ايستاده بودند نظرسلطان برايشان آمد کوکبه لشکر بداشت وپياده شد وبا وزير ابونصر الکندری پيش ايشان آمد و دستهاشان ببوسيد . باباطاهر پاره ای شيفته گونه بودی او را گفت ای ترک با خلق خدا چه خواهی کرد؟
سلطان گفت : آنچه توفرمايی . باباگفت : آن کن که خدا فرمايد : ان الله يامر بالعدل والاحسان سلطان بگريست وگفت چنين کنم بابا دستش بستد وگفت از من پذيرفتی سلطان گفت آری بابا سر ابريقی شکسته که سالها از آن وضوکرده بود در انگشت داشت بيرون کرد ودر انگشت سلطان کرد وگفت مملکت عالم چنين در دست تو کردم . بر عدل باش سلطان پيوسته ان در ميان تعويذ ها داشتی وچون مسافی پيش آمدی آن در انگشت کردی اعتقاد پاک وصفای عقيدت او چنين بود ودر دين محمدی صلعم از او ديدار تر وبيدارتر نبود.(1)
مرحوم دکتر عبدالحسين زرینکوب ضمن اشاره به اين روايت راوندی چنين می گويد (( اين بابای شيفته گونه که در وجود اين فاتح ناتراش صحراها چنين تاثيری کرد بدون شک همان صوفی وعارف نام آوريست که هنوز در همدان مقبره او مزار عام است ووجود او در چنان هاله يی از قدس وکرامات مستور است که شناخت حقيقت حالش برای مورخ دشواری بسيار دارد در واقع روايات راجع به او به قدری افسانه آميز است که وی را از يکسو با آل بويه وابن سينا معاصر جلوه می دهد واز سوی ديگر شاهد قتل عين القضات وحتی هم عصر خواجه نصير طوسی می سازد.در هر حال چون قديمی ترين مآخذی که درباب وی هست حاکی از آنست که در هنگام ورود طغرل به همدان هنوز زنده بوده است سال 410 را که بعضی مآخذ متاخر در باب تاريخ وفاتش ذکر کرده اند قابل قبول نمی توان يافت اما ملاقات طغرل به قول کسانی که وی را معاصر ديالمه دانسته اند البته منافات ندارد. از روايات ديگر آنچه وی را با عين القضات و.خواجه نصير همعصرمی کند نيز نه با يکديگر می سازد نه با اين يکتا برگه روايت راوندی معهذا ممکن هست از اين اقوال استنباط شود که بابا طاهر همدانی متعدد بوده است ويا آنکه شايد اين پيوند با نام عين القضات وخواجه نصير اشارتی باشد به وجود يک رابطه نامرئی بين وجود باباطاهر از يکسو وتعاليم عين القضات و بعضی فرقه های شيعه از سوی ديگر ))(2)
منبعی کهنتر از راحه الصدور که اشاراتی به طاهر ومزار او در همدان دارد نامه های عين القضات همدانی است که ميان سالهای 520 و525 نوشته شده است در اين نامه ها از طاهر د رکنار دو تن ديگر از عارفان بزرگ آن شهر شيخ بَرَکه وشيخ فَتحه ياد شده و به احتمال قريب به يقين منظورهمان باباطاهر همدانی عارف است .(3)
دکتر زرين کوب رحمه الله عليه در شرح حال بابا طاهر می نويسد (( در اينکه ذکری هم در کتب صوفيه چون تذکره الاولياء ونفحات الانس وجز آنها از باباطاهر در بين نيست حاکی از آن است که طريقه او در ترد مشايخ صوفيه معهود يا مقبول نبوده است با اينهمه بعد از عين القضات واحتمالا به سبب تاثير آثار اوذکر طاهر در ادب شفاهی صوفيه تدريجا انتشار يافته است واز همين جاست که مخصوصا از قرن نهم به بعد از نشر مقالات حروفيه واهل حق عنوان عارف وقدوه العارفين هم گه گاه در حق او بکار می رود هر چند در مآخذ قدما جز در راحه الصدور وشايد مکتوبات عين القضات ذکری از طاهر همدانی نيست .(4)
بابالقبی است که مردم بر سبيل تفخيم بر نام اصلی عرفا واولياء وپيروان می افزوده اند عين القضات بدون ذکر اين لقب می نويسد : (( از برکه قدس سره شنيدم که طاهر گفت مردم می آيند وريش خود را به افسوس ما فرامی دارند .پس افسوس می برند وبه ريش خود می دارند )) (5) يا ((فتحه رحمه الله عليه می گويد هفتاد سال است تامی کوشم مگر ارادت در حق طاهر درست کنم نمی توانم ...))(6) يا (( ای عزيز ! اين نبشته هم بر سر تربت طاهرنبشتم روز شنبه ...))(7)و((...بر تربت فتحه و هم بر تربت طاهرخاطر بر اين قرارگرفت که چيزی ديگر نويسم ...))(8) از اين عبارات بر می آيد که طاهرتقريبا هفتاد سال پيش از عين القضات می زيسته وبنابراين او همان باباطاهری است که در گزارش راوندی از او ياد شده است ونيز پيوند عقيدتی يا طريقتی عين القضات از طريق استادانش برکه وفتحه به باباطاهر معلوم می شود گذشته از اين شواهد ديگری نيز دال بر وابستگی معنوی عين القضات با طاهر عارف وجود دارد .
باباطاهر عريان از عرفا واولياء جبال می باشد که در سير تکاملی عرفان و تصوف اسلامی نقش موثری داشته است اين عارف صاحب دل دردمندان اشعاری را سروده وکتبی به زبان فارسی وعربی تصنيف نموده است از جمله تقريرات وی کلمات قصاری به عربی است که عقايد تصوف را بيان نموده است شهرت بابا ی سوته دلان بيشتر به خاطر دو بيتی هايی است که به زبان محلی با لهجه لری سروده ودر آنها از پريشانی وتنهايی شکايت کرده واز اين راه اشتقياق معنوی خود را به وعبود بروز داده است بر کلمات قصار باباطاهر چنين شرح نوشته اند شرحی به نام(( الفتوحات الربانيه فی الاشارات الهمدانيه )) بعلاوه شرحی مربوط به سال 890هجری اثر جانی بيک العزيزی ونيز شرحی به وسيله مرحوم حاج ملا سلطان عليشاه گنابادی به رشته تحرير در آمده است .
باباطاهر عريان عارفی است در نهايت زهد وعابدی است در نهايت عرفان گرچه دوبيتی های بابای سوته دلان از جنبه های ادبی اجتماعی وغيره شايسته تحقيق وبرسی است اما بيشتر از هر چيز از نظر حکمت وعرفان سزاوار بسی تعمق وامعان نظر است .
دکتر زرين کوب دليل شروح فراوانی که بر ديوان وکلمات باباطاهربه رشته تحريردر آمده است چنين بيان می کند ((وجود اين شروح حاکی است از اهميتی که باباطاهر در نزد صفويه بعد از قرن نهم داشته است ودر واقع علاوه بر کلمات قصار که به اشارات مشهور بوده است تاليف 21رساله ديگر را هم به او نسبت داده اند که از ماهيت و وجود آنها اطلاع موثقی در دست نيست ))(9)
وی در دنباله می فرمايد (( اما کلمات قصار بدينگونه که هست به تعريف واشاره می ماند و23باب است که شايد آن 22 رساله که در بعضی روايات به باباطاهر منسوب شده است عبارت از همين ابواب کلمات قصر در نسخه خاص باشد .مسائلی که در اين ابواب واشارات است بيشتر مربوط است به علم، معرفت، الهام، فراست، عقل، نفس ،دينی، عقبی، سماع، ذکر، اخلاص، اعتکاف ومانند اينها پاره ای از اين اشارات را در تعدادی از دوبيتی ها هم می توان يافت چنانکه نظاير برخی از آنها رادر کلام مشايخ ديگر از جمله جنيد نيز می توان سراغ داد.(10)
نمونه ای از کلمات بابای سوته دلان را با شرح سلطان عليشاه نقل می کنيم :
((مجاوره الرحمن فی داره بغيه العالمين وحبس العارفين ))
مراد به عالم کسی است که پيوند ولايت به وجود او رسيده باشد واز مرتبه کثرات ومقتضيات نفس تجاوز نکرده باشد به او دار رحمن بهشت نعيم است واين را طالبند صاحبان خيال وبرای عارف که شناسای حق شده ولذت شهود يافته اگر به دار نعيم برند او را محبس او خواهد بود .
الهی زاهد از تو حور می خواهد قصورش بين
به جنت می گريزد از درت يا رب شعورش بين
دکتر زرين کوب بنا به دلايلی که مطرح می فرمايند بيان می کنند که رابطه ای بين عين القضات وبابای سوته دلان برقرار بوده است آنجا که در کتاب جستجو در تصوف خود می نويسد (( ارتباط بابا طاهر با لهجه ای که ظاهرا شيخ ومرشد واقعی عين القضات شيخ برکه نيز به همان لهجه سخن می گفته است وجنبه مرموز تعاليم او که به هر حال می بايست در احوال قاضی همدان تاثير قوی داشته باشد نيز می تواند حاکی از وجود اين ارتباط باشد.))12)
بابای سوته دل همواره ساده وبی تکلف می زيسته وگوشه گير وعزلت نشين بوده است وسخت خواهان آن بوده است که گمنام باقی بماند واز تظاهر جاه ومقام دوری می جسته است بدين لحاض است که چيز زيادی از شرح حال وزندگی وی بجای نمانده است .
باباطاهر عرفان را به عنوان راهی جهت آگاهی ونيل به کمالات معنوی وشناخت بيشتر وجود سرمدی می نگرد مکتب او مکتب تفکر وجهان بينی است که عارف با آن پيوسته در کثرت وحدت را نگرد وگويد : در هر چه نظر کردم سيمای تو ديدم .
به صحرا بنگرم صحرا توبينم به دریا بنگرم دريا توبينم
به هر جا بنگرم کوه و در ودشت نشان از قامت رعنا توبينم
طاهر از خود فانی ودر دوست باقيست وبی خبر از خويش است وبا خبر از خالق خويشتن وی خورشيد تابان وجود را با نور بی فروغ شمع استدلال نمی جويد وی عارفی است ملکوتی ولاهوتی که رو به سوی عرفان يکتای عالم وجود وفرمانروای ملک خلود دارد مرغ انديشه وسيمرغ روح بلند پروازبابا طاهر پيوسته پای بر ملک خاک دارد وبال بر ملکوت عالم پاک وآدمی را به سیر آفاق وانفس وامیدارد وهمواره خدا را حاکم بر خود می داند.
درباره زندگی وکرامات باباطاهر نيز افسانه های فراوان رايج است حکايت کرده اند که روزی باباطاهر از طلاب مدرسه ای در همدان خواست که شيوه علم آموزی را به او تعليم دهند .طلاب برسبيل مزاح گفتند که بايد درزمستان شبی را در آب سرد حوض بگذراند باباطاهر اندرز ايشان را بکار بست وصبح روز بعد خود را صاحب معرفت يافت وفرياد برآورد (امسيت کرديا واصبحت عربيا ) ((ديشب کرد بودم وامروز صبح عرب شدم )) (13)ويا در ميان توچال الوند کوه از سوز درون خويش برف ويخ کوهستان را بگدازد قهرمانی مناسب می سازد يک داستان عشقی هم با بی بی فاطمه نام که قبرش در کنار اوست –در افواه راجه به او هست که می تواند به اين احوال خارق العاده وکرامات آميز پير همدان تا حدی رنگ محسوس ببخشيد (14)دکتر زرين کوب در باره عناصر تصوف در منطقه جبال می گويد :عناصر تصوف در عقايد اهل در بين بعضی طوايف لر وکرد وعناصر ديگر بومی در ولايات جبال رايج است باقی است واينکه امثال باباطاهر وباباجعفر وباباحمشاء در کتب قدماء صوفيه بی نام ونشان بوده اند قطعا می بايست به سبب انتساب آنها به يک فرقه مظنون ومخفی بوده باشد.(15)
به تحقيق بابا طاهر رو بسوی خورشيد لايزالی قرآن داشته وعارفی است مجذوب حق شده وشيفته معشوق خودمی باشد عاشقانه سخن گفته وسوخته دلی است که رو به سوی معبود وگوش به نای اهل راز داشته است .
هو الذی انزل عليك الكتاب منه آيات محكمات هن ام الكتاب واخر متشابهات فاما الذي في قلوبهم زيغ فيتبعون ماتشابه منه ابتغاء تاويله وما يعلم تاويله الا الله والراسخون في العلم يقولون آمنا به كل من عند ربنا ومايذكر الا الوالالباب ربنا لاتزغ قلوبنا بعد اذ هديتنا وهب لنا من لدنك رحمه انك انت الوهاب (16)
باباطاهر چنان از خيال معشوق سخن می گويد که به قول سعدی تو گويی معشوق خود در برابر چشمش مصور ومجسم است او نه تنها اين گونه سخن سر می دهد بلکه از هم آغوشی با خيال معشوق سخن می گويد :
چو شو گيرم خيالت را در آغوش سحر از بسترم بوی گل آيو (17)
بابا طاهر عريان دشت ودريا و کوه وصحرا را آيتی ونشانی از يار بی نشان خود ديده وبه تمامی عالم عشق ورزيد. تجليات جمال را در عالم خاک عزيز داشته ودل را سرا پرده محبت دوست می داند ودر نهايت از خود فانی ودر دوست باقی شده است .
ويكتور ماري هوگو، داستان نويس ، شاعر و نمايشنامه نويس برجسته فرانسوي است.آثار او به بسياري از افكار سياسي و هنري رايج در زمان خويش اشاره دارد . ويكتور ماري هوگو، داستان نويس ، شاعر و نمايشنامه نويس برجسته فرانسوي در 26 فوريه 1802 ميلادي در "بزانسون " به دنيا آمد و در 22 مي 1885 ميلادي چشم از جهان فرو بست . او شخصيت برجسته ادبي در قرن 19 ميلادي و نماينده پيشتاز و مدافع مكتب رمانيتسم بود . هوگو در جواني محافظه كار بود ، بعدها به شدت درگير امور سياسي جمهوري خواهانه شد . آثار او به بسياري از افكار سياسي و هنري رايج در زمان خويش اشاره دارد . با اين حالي در جوامع انگليسي زبان دو رمان اصلي او بسيار مشهور و شناخته شده است . گوژپشت نوتردام (1833) و بينوايان (1862) هوگو همچنين در سرودن اشعار غنايي در قرن 19 ميلادي برجسته و سرشناس بود . ويكتور تا 10 سالگي با پدرش كه ژنرال ارتش ناپلئون بود سفر مي كرد و سپس در سال 1812 با مادرش كه به شدت طرفدار نظام پادشاهي بود در پاريس اقامت گزيد . او در مدتي كوتاه به عنوان شاعر و داستان نويس ، موفقيت هايي بدست آورد و در سال 1822 با معشوقه دوران كودكي اش ، " آدل فوشر" ازدواج كرد. خانه اين زوج محل ملاقات نويسندگان پيرو مكتب رمانتيك بود . از ميان اين نويسندگان مي توان به " آلفرد داويگني " و "چارلز آگوستين سنت بوو" منتقد اشاره كرد . چاپ سومين مجموعه شعر هوگو ، قصايد و تصانيف عاشقانه (1826) ، دوراني پر تنش و پر از خلاقيت بوجود آورد . در طي 17 سال آتي ، مقالات مختلف ، سه رمان پنج جلد كتاب شعر و نمايشنامه از هوگو منتشر گرديد . با اين حال شكست نمايشنامه منظوم او در سال 1843 ميلادي و به دنبال آن مرگ دخترش " لئوپولدين " ، به بسيار مورد علاقه وي بود وقفه اي در خلاقيت شگفت آورش ايجاد كرد . او در سال 1845 يك پست سياسي در حكومت وابسته به قانون اساسي شاه لوئيس فيليپه ، قبول كرد و در سال 1848 نماينده مردم شد و بعد از لوئيس ناپلئون بناپارت ، رييس جمهور " جمهوري دوم " در فرانسه شد . او عليه اعدام و بي عدالتي اجتماعي سخن راند و بعدها در مجمع قانونگذاري و مجمع وابسته به قانون اساسي انتخاب شد . وقتي ناپلئون در سال 1851 قدرت را به طور كامل در دست گرفت قانون اساسي ضد پارلماني را جايگزين كرد . هوگو او را علنا خائن فرانسه ناميد . عقايد جمهوري خواهانه هوگو باعث تبعدش شد . او ابتدا به بروكسل و سپس به جزيره جرزي و نهايتا به جزيره گريزين كه از جزاير دريايي مانش است ، تبعيد شد . در آنجا بود كه به نوشتن درباره نكوهش اعمال ظالمانه حكومت فرانسه ادامه داد و مقالات مشهور او بر ضد ناپلئون سوم در فرانسه ممنوع شد . با اين وجود اين مقالات تاثير زيادي از خود به جاي گذاشتند . هوگو در تبعيد در زمينه نويسندگي به تكامل و پختگي رسيد و اولين اشعار حماسه مصنوع خود را با نام " افسانه قرن ها " كتاب بينوايان و ...نوشت . با وجود اينكه ناپلئون سوم در سال 1859 تمام تبعيدي هاي سياسي را عفو كرد اما هوگو از پذيرش اين عفو سرباز زد زيرا پذيرش عفو بدين معني بود كه او ديگر نبايد از دولت انتقاد كند . او پس از سرنگوني امپراطوري روم در سال 1870 به عنوان قهرمان ملي به پاريس بازگشت و عضو مجمع نمايندگان ملي بعد به عنوان سناتور " جمهوري سوم " انتخاب شد .
ديدگاههاي مذهبي ويكتور ديدگاههاي مذهبي هوگو در طول زندگي اش به سرعت تغيير كرد . او در جواني به عنوان مسيحي كاتوليك سوگند ياد كرد كه مقامات و مسئولان كليسا احترام بگذارد . اما به تدريج تبديل به كاتوليكي شد كه به وظايف ديني اش عمل نمي كند و بيش از پيش به بيان ديدگاههاي ضد پاپ و ضدكشيشي پرداخت . در طي دوران تبعيد به طور تفنني به احضار روح مي پرداخت و در سالهاي بعد خداشناسي بر پايه عقل را كه مشابه آنچه كه مورد حمايت "ولتر" نويسنده فرانسوي بود، پا بر جا كرد . در سال 1872 وقتي متصدي آمارگيري از هوگو پرسيد كه آيا كاتوليك است يا نه او پاسخ داد : "خير، من آزاد انديش هستم . "هوگو هيچگاه بيزاري خود را از كليساي كاتوليك از دست نداد . اين انزجار به دليل بي تفاوتي كليسا نسبت به وضعيت بد كاري زير سلطه ظلم وجود حكومت پادشاهي و شايد هم به خاطر قرار گرفتن اثر هوگو ( بينوايان ) در ليست كتابهاي ممنوعه پاپ بود . هنگام مرگ دو پسرش ، چارلز و فرانسوا ويكتور ، او اصرار داشت كه آنها بدون صليب عيسي يا كشيش به خاك سپرده شوند . او در وصيت نامه اش هم همين شرط را براي خاكسپاري خود گذاشت . هوگو با اينكه معتقد بود عقايد كاتوليك منسوخ و رو به زوال است اما هيچگاه مستقيما از عرف و سنت انتقاد نكرد . او همچنان به عنوان فردي كه به وجود خدا معتقد است ، باقي ماند . او عميقا به قدرت و ضرورت حمد وستايش ايمان داشت . عقل گرايي هوگو را در اشعارش از قبيل "توركمادا" (1869، درباره تعصب مذهبي ) ، پاپ (1878 ، كتابي است ضد كشيشي ) ، دين و اديان (1880، در مرود رد سودمندي كليساها ) و غيره مي توان مشاهده كرد . هوگو مي گفت: اديان به تدريج از بين مي روند ، اما اين خداست كه باقي مي ماند. او پيش بيني مي كرد كه مسيحيت بالاخره روزي از بين خواهد رفت اما مردم همچنان به خدا ، روح و تعهد معتقد خواهند ماند .
سالهاي پاياني و مرگ هوگو وقتي هوگو در سال 1870 به پاريس بازگشت مردم از او به عنوان قهرمان ملي استقبال كردند . هو گو عليرغم محبوبيتش ، براي انتخاب دوباره در مجمع نمايندگان ملي در سال 1872 هيچ تلاشي نكرد . دو دهه آخر زندگي هوگو به خاطر بستري شدن دخترش در آسايشگاه رواني ، مرگ دو پسرش و نيز مرگ آدل (1868)بسيار ناراحت كننده بود . دختر ديگرش ،لئوپولدين ، در سال 1843 در يك حادثه قايق سواري غرق شد . هوگو با توجه به لطمات روحي و رواني كه بر او وارد شده بود همچنان به نوشتن ادامه داد و در سياست هم تا سال 1878، كه سلامتي اش رو به زوال گذاشت ، فعال ماند . او در 30 ژانويه 1876 در انتخاب مجلس سنا ، كه اخيرا تاسيس شده بود انتخاب شد دوره آخر فعاليت سياسي او ، يك ناكامي به شمار مي آيد . در فوريه 1881 هوگو هفتاد و نهمين سالگرد تولدش را جشن گرفت . به پاس اين حقيقت كه هوگو وارد هشتادمين سال زندگي اش شده ، يكي از بزرگترين مراسم بزرگداشت براي اين نويسنده كه در قيد حيات بود ، برگزار شد . مراسم جشن از روز بيست و پنجم فوريه با اهداي گلدان سور( نوعي چيني فرانسوي ) به هوگو آغاز شد . اين نوع گلدان هديه اي سنتي براي مقامات عالي رتبه بود كه به ويكتور هوگو اهدا شد . روز 27 فوريه بزرگترين رژه در تاريخ فرانسه برگزار شد . رژه كننده ها شش ساعت راهپيمايي كردند تا از مقابل هوگو كه پشت پنجره اتاقش نشسته بود رد شوند . سربازان راهنما براي اشاره به ترانه كوزت در بينوايان گل هاي گندم به گردن خود آويخته بودند . ويكتور هوگو در 22 مي 1885 در 83 سالگي از دنيا رفت . مرگ او باعث سوگي ملي شد و بيش از 2 ميليون نفر در مراسم خاكسپاري او شركت كردند . هوگو تنها به خاطر شخصيت والاي ادبي در ادبيات فرانسه مورد تكريم قرار نگرفت بلكه به عنوان سياستمداري كه به تشكيل و نگهداري "جمهوري سوم " و دموكراسي در فرانسه كمك كرد از او قدرداني به عمل آمد .
آدل فوشر و ويكتور هوگو آدل فوشر دختري بود سبزه روي با موهاي مشكي و ابرواني كماني . او در 16 سالگي بانويي خوش سيما و جذاب بود . آدل فوشر اولين عشق ويكتور هوگو بود و ويكتور او را بسيار تحسين مي كرد . دوران نامزدي آدل و ويكتور را مي توان به عنوان تراژدي عاشقانه توصيف كرد . ويكتور و آدل همديگر را از بچگي مي شناختند . دو خانواده فوشر و هوگو با هم بسيار صميمي بودند و بچه هايشان هم با هم بزرگ شدند . زندگي عاشقانه هوگو زماني آغاز شد كه نوجواني بيش نبود . او عاشق آدل ، دختر همسايه شان شد . مادر ويكتور او را از اين عشق منع كرد . او معتقد بود كه پسرش بايد با دختري از خانواده بهتر ازدواج كند . مخالفت خانواده هاي اين دو دلداده در مورد ازدواجشان باعث بوجود آمدن شرايط تراژيكي شد . پدر آدل "پيرفوشر" در خفا از موفقيت روبه رشد ويكتور در ادبيات هيجان زده بود اما مي ترسيد كه مادام هوگو ، آدل را خوب و مناسب نداند در نتيجه به آدل هشدار داد كه ويكتور فردي مغرور ، دمدمي مزاج و تن پرور است . با اين وجود آن دو پنهاني با هم نامه رد و بدل مي كردند . ويكتور بدون شك معتقد بود كه ارتباط آنها به ازدواج ختم خواهد شد و آنقدر به اين مسئله مطمئن بود كه زير نامه اولش را گستاخانه ، با نام " همسر تو " امضا كرد . بعد از گذشت دوسال و ردو بدل شدن 200 نامه توسط دو دلداده ويكتور و آدل با هم ازدواج كردند و صاحب 5 فرزند شدند . هوگو ، آدل را از صميم قلب و به شدت دوست داشت و شايد براي مدتي آدل مطمئن بود كه ويكتور را همان قدر دوست دارد . در سالهاي اول نامزدي شان وقتي مادر آدل بيرون از خانه بود ، آدل بي معطلي و به طور پنهاني از مسيري تاريك مي گذشت و به ملاقات ويكتور كه زير درخت شاه بلوط منتظر او بود مي رفت مانند كوزت كه پنهاني به ديدن ماريوس مي رفت . اما آن دو جوان تر از آن بودند كه معناي واقعي عشق و آنچه از آن مي خواهند درك كنند . عشق آنها ، عشقي بچگانه بود . آنها در مورد تعهدات و از خودگذشتگي در راه عشق فكر نكردند آنها كودكاني بودند كه با "عشق" بازي مي كردند . ويكتور و آدل در 26 آوريل 1819 درست زماني كه ويكتور 19 سال و آدل 16 سال داشت ، آشكارا به يكديگر ابراز علاقه كردند . آدل معتقد بود كه هيچ چيز جز دختركي فقير با افراد طبقه بورژوا (طبقه متوسط ) نيست و عقيده او در اين باره كم و بيش درست بود . با وجود ظاهر نسبتا خوبي كه داشت اما چيز زيادي در مورد شخصيت او قابل ذكر نيست . او در مورد پوشش خود نه سليقه داشت و نه زيركي به خرج مي داد و هميشه با لباسهاي غير رسمي ، از مد افتاده ظاهر مي شد . آدل فردي سر به هوا و كم هوش بود و اين امر باعث شد كه وي از لحاظ فرهنگي عقب بماند . او به نبوغ آشكار و دستاوردهاي همسرش فقط به خاطر ارزشهاي مالي ارج مي نهاد . او علاقه چنداني به شعر و شاعري نداشت . هر چند كه بعد ها دو تن از بزرگترين شاعران فرانسه به وي علاقمند شدند آدل جوان و ساده لوح بود. او فكر مي كرد كه ويكتور از او بتي ساخته و شايد حق با او بود . او ازصميم قلب عاشق آدل بود و به او اطمينان مي داد كه اين روح و روان ماست كه به هم علاقه دارند نه جسم ما . او هيچ وقت نفهميد كه چرا ويكتور تمام شب را بيدار مي ماند و مي نويسد و بعد از 10 سال ( در حقيقت ازدواج آنها ده سال طول كشيد ) مادام آدل هوگو مرتكب عملي شد كه تعجب آور نبود بالاخره روز عهدشكني فرا رسيد و او به همسرش ويكتور هوگو خيانت كرد . مسيو چارلز سنت بوو با هوگو كار مي كرد و هوگو او را دوست خود مي دانست . هوگو به سنت بوو جوان كمك كرد تا در حوزه شعر به تحقيق و تفحص بپردازد . در اين مدت سنت بوو به زندگي مادام هوگو رخنه كرد . سنت بوو آدل را پنهاني در كليسا ملاقات مي كرد . اما ماهيت ارتباط آنها خسته كننده بود و به نظر مي رسيد مهم ترين بخش اين قرار ، فريب دادن هوگو بود . رنج و عذاب اخلاقي هوگو در مورد اين خيانت ، بسيار عظيم بود . درد او غير توضيح بود . او همان طور كه در نااميدي دست و پا مي زد نوشت : من به اين عقيده رسيده ام كه امكان دارد كسي كه مالك تمام عشق من است ، ديگر به من علاقه نداشته باشد و به من اهميت ندهد مدت زيادي است كه من ديگر شاد نيستم اين اتفاق او را به شدت جريحه دار كرد . هر كس بعد از مطالعه درد روحي او، به اين فكر مي افتد كه آيا او قادر به فراموش كردن بود ؟ و از اينكه توانست آرامش خود را دوباره بدست آورد ، متعجب مي شود. كلاف زندگي هوگو با آدل ، آرام آرام و مقابل چشمانش باز شد و تكه تكه از هم گسيخت و اين شاعرو نويسنده ناچار شد كه شادي را كنار ژوليت و ردوئت جستجو كند .
داستان دختران هوگو ويكتور هوگو ، وطن پرست و نويسنده بزرگ فرانسوي دو پسر و دو دختر داشت . دختر بزرگ او ، لئوپولدين هوگو ، در سال 1824 به دنيا آمد و در 19 سالگي به همراه شوهر وفادارش و بچه اي كه هنوز به دنيا نيامده بود در حادثه قايق سواري در رودخانه سن غرق شد . دختر كوچك او ، آدل هوگو ، به بيماري رواني مبتلا شد . بسياري از مردم از نوشته هاي ويكتور هوگو ، رمان نويس قرن نوزدهم ،لذت مي برند اما معدود كساني هستند كه داستان تراژدي دخترش آدل هوگو را بدانند . آدل هوگو در دوراني كه با پدر مشهور خود در جزيره گرنزي در تبعيد به سر مي برد ، عاشق يكي از افسران ارتش نيروي دريايي بريتانيا به نام ستوان آلبرت پينسون شد . اما عشقي كه هيچگاه به سرانجام نرسيد . آدل هوگو خاطرات عشق محكوم به شكست خود را طي عمر طولاني خويش بصورت رمز در دفترچه هاي خاطرات خود نوشت كه اخيرا رمزگشايي شده اند . ستوان پينسون و آدل هوگو بسيار به هم علاقه مند بودند اما پدر آدل ، ويكتور هوگو ، مخالف اين رابطه بود زيرا پينسون مردي عياش بي آبرو و قمار باز بود و مبلغ زيادي را بواسطه قمار مقروض بود و براي اينكه طلبكارانش نتوانند او را به زندان بياندازند به ناچار وارد ارتش شد . او در نامه هاي عاشقانه اش به آدل قول داده بود كه با او ازدواج كند . ستوان پينسون براي انجام ماموريتي به هاليفاكس منتقل شد . آدل نيز در سال 1863 به دنبال او از خانه فرار كرده و به هاليفاكس در كانادا رفت . مخالفت پدر با رابطه آن دو موجب فرار آدل از خانه شد . او در هاليفاكس به دنبال محل سكونت پينسون مي گشت تا بتواند با او تماس بگيرد . آدل در هاليفاكس هويت خويش را پنهان نمود و پانسيوني را ازيك زن آمريكايي به نام " ساندرز" اجاره كرد . وقتي آدل ، ستوان پينسون را ملاقات كرد و عشق جاوداني خود را به او نشان داد ، از جانب وي طرد شد . پينسون علاقه آدل را به خودش درك مي كرد اما متاسف بود ... ديگر بين آنها رابطه اي وجود نداشت . او از آدل خواست به خانه و نزد خانواده اش بازگردد اما آدل اين كار را نكرد . زماني كه پدر آدل راضي به ازدواج آنها شد . مرد جوان ديگر علاقه اي به او نداشت . آدل در ذهنش از پذيرش اين حقيقت سرباز زد وسعي كرد او را به ازدواج با خود ترغيب كند . او هنوز هم وسواس گونه پينسون را تعقيب مي كرد . و كارهاي او را مخفيانه زير نظر مي گرفت . به طوري كه وقتي متوجه نامزدي پينسون با يكي از دخترهاي هاليفاكس شد ، نزد پدر آن دختر رفت و ادعا كرد كه نامزد پينسون است و از او بچه اي در راه دارد . او حتي به خانواده اش هم نامه نوشت و به دروغ گفت كه با پينسون ازدواج كرده است . آدل كم كم وقتي متوجه شد عشقش به پينسون يكطرفه است دچار افسردگي و جنون شد . ستوان پينسون سپس به باربادوس يكي از جزاير درياي كارائيب منتقل شد و آدل هم در حاليكه بيماري رواني اش در حال شدت يافتن بود به دنبال او به باربادوس رفت و در كوچه و خيابان زندگي مي كرد . در آخر زني بومي به نام "مادام با" از او مراقبت كرده و به او كمك كرد كه به خانه پدري اش بازگردد . آدل بقيه عمر خود را در پاريس به نوشتن خاطراتش گذراند و درسال 1915 در سن 85 سالگي، در حاليكه بيشتر از پدر و مادر ، خواهر و برادرهايش عمر كرده بود از دنيا رفت .
در پرونده هاي قرن نوزدهم پليس مخفي پاريس از ويكتور هوگو به عنوان فردي بسيار خسيس و پول جمع كن، از آرتور رمبو به عنوان يك هيولا و از پل ورلن به عنوان يك آدم پست ياد شده است. در اسناد قديمي و از ياد رفته پليس پاريس كه اخيراً در فرانسه به چاپ رسيده، قضاوتهاي باورنكردني پليس قرن نوزدهم فرانسه درباره غولهاي ادبيات آن دوران در اين كشور نظير "ويكتور هوگو"، "آرتور رمبو" و "پل ورلن" انتشار يافته است. به گزارش AFP، اين اسناد، ويكتور هوگو را يك فرد بسيار خسيس و پول جمع كن، آرتور رمبو را يك هيولا و پل ورلن را يك آدم پست معرفي كرده اند. به گفته برونو فوليني، كارمند پارلمان فرانسه كه اين پرونده هاي غبارگرفته را پيدا كرده و آنها را گردآوري و به صورت كتاب منتشر كرده است، چيزي كه تكان دهنده تر از اين تصويرهاي وحشتناك است، اين است كه معتبرترين نويسندگان آن دوران نيز تحت نظر پليس مخفي قرار داشته اند. او اظهار داشت:« اين نشان مي دهد پليس مخفي فرانسه در كنار پرونده هاي جنايتكاران و چهره هاي سياسي، پرونده هايي را نيز براي نويسندگان و هنرمندان تشكيل مي داده است.» يكي از نكات جالبي كه كتاب "پليس نويسندگانِ" فوليني از آن پرده برداشته اين است كه پرونده هاي سالهاي 1879 تا 1891 تحت نظر "لويي آندريوس"، رئيس پليس آن دوران قرار داشته كه خودش پدر يكي از مشهورترين رمان نويسان و شاعران نسل بعد فرانسه يعني "لويي آراگون" بوده است. ظاهراً چنان كه خود آندريوس در خاطراتش نوشته است، تمام پاريس در آن دوران تحت نظر بوده است. به گفته فوليني، گزارشات پليس درباره ويكتور هوگو، خالق رمان مشهور "بينوايان" درست سه جعبه بزرگ و حجيم را پر كرده بود. اين مبارز خستگي ناپذير عدالت اجتماعي دو دهه را به خاطر انتقادهايي كه از "لويي ناپلئون"، امپراتور فرانسه كرده بود، در تبعيد به سر برد. اين اسناد بيانگر اين است كه پليس مخفي فرانسه كه در اواخر قرن نوزدهم نويسندگان را تحت نظر مي گرفته اند، در واقع نخستين زندگي نامه نويسان آنها بوده اند و گاهي نخستين قضاوت هاي اخلاقي را نيز درباره آنها به ثبت رسانده اند.
علاّمه بزرگوار امين الاسلام، ابوعلي فضل بن حسن طَبْرِسي از جمله انديشمندان نادرياست كه هر چند در دانشهاي رايج عصر خويش خبره بود، منزلت او در تفسير، تمام ابعاد وجوانب علمياش را تحت شعاع قرار داده، وي را به مثابة مفسّري سترگ در دنياي دانش ومعرف معرفي كرد. در اين نوشتار برآنيم كه به گوشههايي از زندگي هفتاد و نه (ياهشتاد) سالة اين مفسّر قرآن و پيشواي مفسران بپردازيم.
ولادت او به سال 468 (يا 469 ق.)[1]ديده به جهان گشود وحسن بن فضل طبرسي پدر آن عزيز، او را «فضل» ناميد.[2]اصل و منشأ «فضل بن حسن» طبرسي «تفرش» بوده و به همين سبب به «طَبْرسي» معروف و مشهور گشته است؛[3]هر چند دليلي بر ولادت يا اقامت او در آن ديار علم خيز در دست نيست. در مقابل،گروهي از شرح حال نويسان، طبرسي را اهل طبرستان (مازندران امروز) دانستهاند،[4]ليكن وجود دلايلي روشن بر يكي بودنطبرس و تفرش آن ادعاها را مخدوش ميسازد؛[5]كه ميتوان به برخي از آنها اشاره كرد:
بيهقي (معروف بهابن فندق) كه از معاصران طبرسي است[6]در بيان شرح حال او ميگويد «طبرس منزلي است ميان قاشان (كاشان) و اصفهان. اصلايشان از آن بقعت بوده است».[7]همچنين يعقوبي[8]و علامه مجلسي،[9]طبرسي را معرّب تفرشي و منسوب به تفرشاز توابع قم ميدانستهاند.
اين ناحيه نخست از توابع قم بوده و امروزه ازشهرهاي استان مركزي به شمار ميرود. اين شهر به دليل نزديكياش به قم، در آغاز وروداسلام، مذهب تشيع را پذيرفت.[10] تحصيل
فضل بن حسن دوران كودكي و تحصيل خود را در جوار بارگاه ملكوتي امامهشتم ـ عليه السّلام ـ گذراند و پس از چند سال حضور در مكتب، و فراگيري خواندن ونوشتن و يادگيري قرائت قرآن، خود را به منظور تحصيل علوم اسلامي و شركت در جلسه درسبزرگان دين آماده ساخت. او در فراگيري علومي چون ادبيات عرب، قرائت، تفسير، حديث،فقه، اصول و كلام فوقالعاده تلاش كرد، بدان حد كه در هر يك از آن رشتهها صاحبنظرگرديد. با وجودي كه در مدارس آن عصر، علومي چون حساب، جبر و مقابله رايج نبود و كسيبراي فراگيري آن رغبت نميورزيد، او به سوي آن علوم شتافت و از صاحبنظران آن فن بهشمار ميآمد.[11]
اساتيدِ امينالدين[12]طبرسي كه نقش مهمي دربارور كردن شخصيت علمي و معنوي او داشتند از اين قرارند: ابوعلي طوسي (فرزند شيخطوسي)، جعفر بن محمد دوريستي، عبدالجبار مقري نيشابوري، امام موفق الدين حسين واعظبكرآبادي جرجاني، سيد محمد قصبي جرجاني، عبدالله قشيري، ابوالحسن عبيدالله محمدبيهقي، سيد مهدي حسيني قايني، شمس الاسلام حسن بن بابويه قمي رازي، موفق عارفنوقاني و تاج القراء كرماني.[13]
هجرتي پربار
امين الاسلام طبرسي حدود 54 سال در مشهد مقدس سكونت داشت و سپسبنابر دعوت بزرگان سبزوار، و با توجه به امكانات بسياري كه در آن شهر موجود بود وزمينه تدريس، تأليف و ترويج دين را براي او فراهم ميساخت، در سال 523 ق. راهي آنديار گرديد. سادات آل زباره ـ كه طبرسي با آنان نسبت فاميلي داشت ـ ميزبان او بودندو از كمك و همكاري با آن عالم وارسته دريغ ننمودند.[14]
نخستين اقدام شيخ، پذيرش مسؤوليت «مدرسة دروازه عراق» بود[15]كه با سرپرستي و راهنمايياو، مدرسه به حوزه علميه وسيع و با اهميتي مبدّل گشت غناي فرهنگي و علمي اين مكان،سبب جذب محصلان بسياري از دور افتادهترين نقاط ايران گرديد و طلبههاي جوان به عشقرسيدن به كمال و خدمت به مكتب در آن مدرسه مشغول تحصيل شدند و علوم مختلفي چون فقهو تفسير را از محضر طبرسي فرا گرفتند. شاگردان دانشمند و بلند آوازه ذيل ثمره تلاشعلمي شيخ است: رضي الدين حسن طبرسي (فرزند طبرسي)، قطب الدين راوندي، محمد بن عليبن شهر آشوب، ضياء الدين فضل الله حسني راوندي، شيخ منتجب الدين قمي، شاذان بنجبرئيل قمي، عبدالله بن جعفر دوريستي، سيد شرف شاه حسيني افطسي نيشابوري و برهانالدين قزويني همداني.[16]
آثارسبز
مصنفات و آثار متعددي از امين الاسلام طبرسي به يادگار مانده است كه جملگياز فضل و دانش آن عالم كوشا و انديشمند توانا حكايت ميكند. گنجينه آثار او بدينشرح است: الآداب الدينيه للخزانه المعينيه، اسرار الامامة، اعلام الوري باعلامالهدي، تاج المواليد، جوامع الجامع، الجواهر (جواهر الجمل)، حقائق الامور، عدةالسفر و عمدة الحضر، العمده في اصول الدين و الفرائض النوافل، غنية العابد و منيةالزاهد، الفائق، الكافي الشافي، كنوز النجاح، مجمع البيان، مشكوة الانوار فيالاخبار، معارج السؤال، المؤتلف من المختلف بين ائمة السلف، نثراللآلي، النورالمبين و روايت صحيفة الرضا ـ عليه السّلام ـ.[17]
پيشواي مفسران
انديشه خدمت به قرآن از اوان جوانيدر ذهن علاّمه جاي داشت. زندگياش آميخته با آن كتاب الهي بود احياي معارف آن معجزهبيبديل و يگانه و نوشتن تفسير از آرزوهاي اصلي او به شمار ميرفت. خالق هستي، آنبر آورنده آرزوها، توفيق عرضه آثار جاودان و ميراث ماندگار را به او ارزاني داشت ودر حالي كه سن علاّمه از شصت تجاوز كرده و موهاي سرش به سپيدي گراييده بود سه كتابتفسير قرآن را به سبكهاي مختلف به رشتة تحرير درآورد. او چنان ابتكاري را در تفسيرقرآن به كار بست كه تا قر حاضر، مفسّران ديگر بر آستان تفسير او اعتكاف كرده، ازخرمن بيپايانش ـ كه الهام گرفته از مكتب اهل بيت عصمت و طهارت ـ عليهم السّلام ـبود ـ استفاده كردند. مناسب است به اختصار به سبك و محتويات هر يك از تفاسير آندانشمند فرزانه اشاره نماييم. الف. «مجمع البيان» سرآمد تفاسير
«آستين همتبالا زدم و نهايت جدّ و جهد را به كار بستم و ديدار بيدار داشتم و انديشه به زحمتافكندم و بسيار تفكر كردم و تفاسير گوناگون را در پيش رو نهادم و از خداوند سبحانتوفيق و تيسير طلبيدم و نگارش كتابي را آغاز كردم كه در نهايت فشردگي و پيراستگي وحسن نظم و ترتيب است و حاوي انواع و اقسام دانش تفسير است و درّ و گوهرهايي اعم ازعلم قرائت، اعراب و لغت، پيچيدگي و مشكلات، معاني و جوانب، نزول و اخبار، قصص وآثار، حدود و احكام و حلال و حرام در بردارد و از خدشههايي كه مبطلان آن مطرحكردهاند سخن گفته و سخني را آوردهام كه تنها اصحاب ما ـ رضي الله عنهم ـ متعرض آنشدهاند و استدلالات بسياري را در صحت اعتقادات خود اعم از اصول و فروع و معقول ومنقول به گونهاي معتدل و مختصر و بالاتر از ايجاز و پايينتر از تفصيل در بردارد؛زيرا انديشههاي عصر حاضر تاب تحمل سنگيني فراوان ندارد و از تلاش در ميادينمسابقات بزرگ ناتوان است زيرا از علما تنها نامي مانده و از علوم تنها رمقي».[18]
گرايش روحي بر نوشتن تفسير باابتكار و سبكي منحصر به فرد كه از روزگار جواني در او جولان داشت و همچنين تشويقيار و دوست نزديكش، محمد بن يحيي (از سادات آل زباره و از شخصيتهاي برجسته سبزوار) دو عامل و انگيزهاي است كه مؤلف محترم خود در مقدمه بدان اشاره كرده است. برخي ازمورخان با بيان داستاني از طبرسي، انگيزة ديگري را در باب علت نوشتن تفسير دخيلميدانند. آن حكايت از اين قرار است: زماني سكتهاي بر علامه عارض ميشود وخاندانش به اين گمان كه او به رحمت ايزدي پيوسته است وي را به خاك ميسپارند. او پساز مدتي به هوش آمده، خود را درون قبر ميبيند و هيچ راهي را براي خارج شدن ورهايياز آن نمييابد. در آن حال نذر ميكند كه اگر خداوند او را از درون قبر نجات دهدكتابي را در تفسير قرآن بنويسد. در همان شب قبرش به دست فردي كفن دزد نبش ميشود وآن گوركن پس از شكافتن قبر شروع به باز كردن كفنهاي او ميكند. در آن هنگام علامهدست او را ميگيرد! كفن دزد از ترس، تمام بدنش به لرزه ميافتد، علامه با او سخنميگويد، ليكن ترس و وحشت آن مرد بيشتر ميشود. علاوه طبرسي به منظور آرام ساختناو، ماجراي خود را شرح ميدهد و پس از آن ميايستد. كفن دزد نيز آرام شده، بادرخواست علامه كه قادر به حركت نبود، او را بر پشت خود مينهد و به منزلش ميرساند. طبرسي نيز به پاس زحمات آن گوركن، كفنهاي خود را به همراه مقدار بسياري پول به اوهديه ميكند. آن مرد نيز با مشاهده اين صحنهها و با ياري و كمك علامه توبه كرده،از كردار گذشتهاش از درگاه خداوند طلب آمرزش ميكند. طبرسي نيز پس از آن به نذرخود وفا كرده، كتاب مجمع البيان را مينويسد.[19]
شيخ طبرسي تفسيرخود را در مدت هفت سال و با اقتباس ازتفسير«التبيان» اثر شيخ طوسي، تدوين كرد و هر يك از فنون مختلف قرآني را به صورتجدا از هم و در قالبي منظم و مرتب بيان نمود. اين نظم خاص سبب گرديد كه دانشمندانشيعه و سنّي، آن تفسير را بر بسياري از تفاسير ديگر برتري داده، آن را مورد ستايشقرار دهند.[20] مجمع البيان درده جلد تدوين و در پنج مجلد چاپ شده است. اين كتاب با مقدمهاي مفيد آغاز شده وموضوعاتي در هفت فن به قرار ذيل در آن مطرح شده است: تعداد آيات قرآن و ثمره آشناييبا آن، ذكر اسامي قرّاء مشهور قرآن و نظرات آنان، تعريف تفسير، تأويل و معني،نامهاي قرآن و معاني آن، يادي از علوم قرآن و مسائل مربوط به آن و كتابهايي كه درمورد آن تأليف شده است، احاديث مشهور پيرامون فضيلت قرآن و اهل آن و بيان آنچه كهبراي قاري قرآن نيكوست (چون زيبا خواندن الفاظ قرآن.
پي نوشت :
[1] . طبرسي و مجمع البيان، حسينكريمان، ج 1، ص 207. [2] . مجالسالمؤمنين، قاضي نور الله شوشتري، ص 202؛ امل الامل، حر عاملي، ج 2، ص 216. [3] . تاريخ بيهق، ابوالحسن علي بن زيدبيهقي، ص 242. [4] . رياضالعلماء، ميرزا عبدالله افندي، ج 4، ص 357؛ اعيان الشيعه، محسن امين عاملي، ج 8، ص 398. [5] . رك: تاريخ بيهقي،تعليقات آقاي احمد بهمنيار، ص 353؛ طبرسي و مجمع البيان، ج 1، ص 172. [6] . تاريخ بيهقي در سال 565 ق. تأليفشده است. [7] . تاريخ بيهق، ص 242. (شايان ذكر آنكه در سال 565 ه . ق تأليف شده است). [8] . البلدان، احمد بن ابي يعقوب يعقوبي، ص 38. [9] . روضات الجنات، ميرزا محمدباقر خوانساري، ج 1، ص 64، به نقل از ميرزا عبدالله افندي، شاگرد مرحوم مجلسي. [10] . نزهة القلوب، حمداللهمستوفي، ص 68. [11] . تاريخبيهق، ص 242. [12] . امين الدينو امين الاسلام از القاب فضل بن حسن طبرسي است. [13] . رياض العلماء، ج 4، ص 357؛ مستدرك الوسائل، ميرزا حسيننوري، ج 3، ص 487؛ طبرسي و مجمع البيان، ج 1، ص 300، مفاخر الاسلام، علي دواني، ج 3، ص 412. [14] . تاريخ بيهق، ص 242. [15] . همان. [16] . رياض العلماء، ج 4، ص 341 و 342، مقابس الانوار، شيخ اسدالله تستري، ص 14؛ روضات الجنات، ج 5، ص 357؛ طبرسي ومجمع البيان، ج 1، ص 313. [17] . معالم العلماء، ابن شهر آشوب، ص 315، امل الامل، ج 2، ص 216؛ بحار الانوار، علامهمجلسي، ج 1، ص 30؛ كشف الظنون، حاجي خليفه، ج 2، ص 1602؛ ايضاح المكنون، اسماعيباشابغدادي، ج 2، ص 433، الذريعة، آقا بزرگ تهراني، ج 2، ص 41؛ منتهي المقال،ابوعلي حائري، ص 241؛ معجم المؤلفين، عمر رضا كحاله، ج 8، ص 66؛ طبقات اعلام الشيعه (قرن سادس)، آقا بزرگ تهراني، ص 217؛ روضات الجنات، ج 5، ص 361. [18] . مجمع البيان، امين الاسلام طبرسي، ج 1، ص 10. [19] . رياض العلماء، ج 2،ص 358؛ روضات الجنات، ج 5، ص 362؛ مستدرك الوسائل، ج 3، ص 487، در ضمن نمونه همينماجرا به مولا فتح الله كاشاني نويسنده تفسير منهج الصادقين (متوفي 988 ق.) نيزنسبت داده شده است. ر. ك: روضات الجنات، همان. [20] . طبرسي و مجمع البيان، ج 2، ص 42، نويسنده در اين كتابصفحاتي را به مقايسه اين دو تفسير اختصاص داده است.
غلامرضا تختی در محلهخانیآباددر جنوب تهران به دنيا آمد. از زندگی او جزئيات تاريخی زيادی در دست نيست. با تبديل شدن او به يک «قهرمان ملی»، گاها داستانهايی درباره او نقل میشود که لزوماً صحت تاريخی ندارند. در ايران از تختی به عنوان «جهان پهلوان» ياد میشود. کتابهای زيادی در وصف او تأليف شده است، فيلمی سینمایی در مورد وی ساخته شده، حتیتندیسیاز وی ساخته شده و درميدان تجريشدر شهرتهراننصب شده است. به افتخار او هر ساله به بهترين کشتیگيران ايران «جايزهغلامرضا تختی» اهدا میشود. تختی در طول زندگی خود به کارهای عامل المنفعهپرداخت و خدماتی را به محرومين کرد. وی احساس همفکری با نهضت ملی وخصوصاًنهضت ملیشدن نفتدر ايران داشت.
تبار
حاج قُلی،پدربزرگ غلامرضا تختی، در محلهٔ خانیآباد، فروشندهٔ خوارُبار بود. دردکانش بر روی تخت بلندی مینشست و به همین سبب در میان اهالی خانیآباد به «حاج قلی تختی» شهرت یافته بود. همین نام بعدها به نام خانوادگی آنها تبدیلشد. رجب خان، پدر غلامرضا تختی، تاجری ورشکسته بود که زود درگذشت و او را با تنگدستی یتیم گذاشت. سالهای نخستین
غلامرضا تختی در۵شهریور۱۳۰۹در محلهٔخانیآباددر جنوبتهرانبه دنیا آمد. او دو برادر و دو خواهر داشت که همهٔ آنها از وی بزرگتربودند. وی تحصیلات ابتدایی را در دبستان حکیم نظامی تهران گذراند و پس ازگذراندن اول متوسطه در دبیرستان منوچهری تهران ترک تحصیل کرد. تختی همراهکار، بهورزش زورخانهایوکشتیمیپرداخت. او در سال۱۳۲۷بهخدمت سربازیرفت و در۲۵مهرهمان سال در ادارهراهآهناستخدام شد. وی سابقهٔ کار درشرکت نفتمسجد سلیمانرا هم داشت. جوانی
او در۳۰بهمن۱۳۴۵با شهلا توکلی ازدواج کرد. حاصل این ازدواج پسری به نامبابکبود که در۱۱شهریور۱۳۴۶به دنیا آمد.
مرگ و ابهامهای آن
تختی در۱۷دی۱۳۴۶در اتاقش درهتل آتلانتیک تهراندرگذشت. او دو روز قبل از مرگش یعنی ۱۶ دی،وصیتنامهاش را در دفترخانه اسناد رسمی شماره ۲۰۲ تحت شماره ۳۴۲۸ و با تعیین کاظم حسیبی به عنوان سرپرست فرزندشبابک (که تنها ۴ ماه داشت)؛ به ثبت رسانده بود. دربارهٔ دلایل مرگ او اختلاف نظرهای زیادی وجود دارد. براساس اخبار منتشره در روزنامههایاطلاعاتوکیهان۱۸دی غلامرضا تختی بخاطر اختلافات خانوادگی با همسرششهلا توکلیو براثرخودکشیجان باختهاست. برای دلایل خودکشی او مواردی چون شکست درازدواجو ناکامیهایش در مسابقات در پایان عمر ورزشی تختی نامبرده میشود. با اینحال عدهای از دانشوران مرگ وی را مشکوک میدانند. این عقيده کهساواکاو را به دليل محبوبيت زياد و عدم وفاداری به نظام وقت ایران به قتل رسانیدهاست، همواره در بين مردم شیوع داشتهاست. جلال آلاحمددربارهٔ مرگ او چنین نوشت: «از آن همه جماعت هیچ کس، حتا برای یک لحظه، به احتمال خودکشی فکر نمیکرد.» در پیانقلاب ۱۳۵۷که بسیاری از اسناد ساواک به دست نیرویهای انقلابی افتاد، هیچ مدرکی دال بر دستداشتن ساواک و یا کشتن وی یافتهنشد. غلامرضا تختی، تا چند سال قبل ازمرگش مورد مهر و محبت محمدرضاشاه پهلوی قرار داشت که به ورزش و ورزشکارانعلاقهی زیادی نشان میداد. اما نزدیکی او به شخصیتهای وابسته به جبهه ملیو هواداران دکتر محمد مصدق و عضویت او در جبهه ملی، رفته رفته او را ازنظام حاکم بر ایران دور کرد و سرانجام شرکت او در یک میتینگ جبهه ملی درمیدان جلالیه تهران، او را مورد بیمهری کامل دستگاه قرار داد. از این رو، پس ازمرگ تختی در اتاق هتلی به نام آتلانتیک - که علت آن خودکشی اعلام شد - اینشایعه بر سر زبانها افتاد که او به دست رژیم و دستگاه امنیتی آن کشته شده.
رکوردها
تختی اولین کشتیگیر ایرانیاست که موفق شد در سه وزن مختلف صاحب مدالهای جهانی و المپیک بشود: جهانی۵۱و المپیک ۵۲ (در ۷۹ کیلوگرم)، المپیک ۵۶، ۶۰، جهانی تهران و یوکوهاما (در ۸۷ کیلو) وجهانی ۶۲ تولیدودر ۹۷ کیلو.
تختی نخستین ورزشکار ایرانی بود که در سه المپیک مدال گرفت، دستآوردی که پس از او تنهامحمد نصيریوهادی ساعیبه دست آوردهاند.
تختی با ۷ مدال در رقابتهای المپیک و قهرمانی جهان رکورددار کسب بیشترین مدال جهانی در میان کشتیگیران ایرانی است.
تختی اولین ورزشکار ایرانی بود که در ۴ المپیک شرکت کرد. امیررضا خادم (از۱۹۸۸سئول) تا۲۰۰۰سیدنیتنها ورزشکار دیگر ایرانیست که رکورد شرکت در ۴ المپیک را دارد.
گرایشهای سیاسی و فعالیتهای اجتماعی
غلامرضا تختی در در تابستان ۱۳۴۰ خورشیدی از طرفدارانمحمد مصدقو «جبهه ملی ایران» شد. پس ازکودتای ۲۸ مرداد،مدتی دچار غمزدگی ناشی از تحولات سیاسی و کنار گذاشته شدن محمد مصدق ازمقام نخست وزیری شد و تلاش میکرد تا نامش در مجامع عمومی زیاد برده نشود. در تاریخ۱۰شهریور۱۳۴۱زلزله مهیبی به قدرت ۷٫۲ ریشتر، به ویرانی کامل شهربوئین زهراو تمام روستاهای اطرافش انجامید. بر اثرزلزله بوئین زهرادر حدود بیست هزار نفر کشته و هزاران خانواده نیز بیخانمان شدند. بهدنبال ناتوانی دولت وقت برای عملیات کمک و امداد، غلامرضا تختی یککامیون در اختیار گرفت و با آن به محلات پرجمعیتتهرانمیرفت و با بلندگو شخصا از مردم میخواست تا به زلزلهزدگان کمک کنند. مردم نیز رخت، لباس و پول اهدایی خود را به تختی میسپردند. واکنشها چنانباورنکردنی بود که بلافاصله موجی بزرگی از نیکوکاران به راه افتادند ودهها کامیون به وی سپرده شد. پس از وقایع۱۵خرداد۱۳۴۲، وی به عنوان عضوی از شورای مرکزی جبهه ملی ایران برگزیده شد. این واقعه باعث شد تا از سویساواکبه عنوان یک «ناراضی» شناخته شود. از این روی، دستگاه ورزشی بنا به تصمیمسازمان امنیت و اطلاعات کشور، از تمرینهای تختی جلوگیری میکرد و به هر شکل میکوشید تا از حضور او در مجامع ورزشی بینالمللی که با استقبالکنفدراسیون دانشجویان ایرانیروبرو میشد، جلوگیری کند. هنگام درگذشتمحمد مصدقدر تاریخ۱۴اسفند۱۳۴۵، غلامرضا تختی به تهدید مأموران نظامی و امنیتی مبنی بر خودداری از سفر بهاحمدآبادگوش فرا نداد و به افسران میگفت «دستگیرم کنید».
كسب 10 مدال جهاني و آسيايي گواه بر خستگيناپذيري و پايمردي اين بزرگمرد كشتيايران و جهان است كه او را به يكي از نوابغ و نوادر كشتي جهان مبدل كردهاست.تختي علاوه بر موفقيت در عرصه كشتي داراي صفات عالي اخلاقي همچونمردمداري، ايمان به خدا و منشهاي پهلواني بود كه نام وي را براي هميشه درتاريخ و اذهان مردم ايران ثبت كرد.زندگي تختي روز شانزدهم دي ماه سال 1346در هتل آتلانتيك تهران به طرز مشكوكي پايان يافت و روز هفدهم دي ماه بر دوشمردم در خاك در ابنبابويه خفت تا نامش در شهر باستاني و مذهبي ري برايهميشه زنده بماند
جهان پهلوان تختي در روز پنجم شهريور ماه سال 1309 خورشيدي درخانواده اي متوسط در محله خاني آباد تهران متولد شد. پدرش به سبب اعتقاداتمذهبي و ارادت به امام هشتم، نام غلامرضا را براي وي برگزيد. دو پسر و دودختر ديگر از غلامرضا بزرگتر بودند.شادروان تختي به لحاظ مشکلات خانوادگيفقط 9 سال در دبستان و دبيرستان منوچهري خاني آباد درس خواند و در سال 1329به سبب علاقه به کشتي و ورزش باستاني به باشگاه پولاد رفت.تختي در دورانزندگي ورزشي اش رکورد دار شرکت در المپيک ها و کسب بيشترين مدال از اينآوردگاه بود. در چهار دوره المپيک حضور داشت و حاصل آن يک طلا، دو نقره ويک عنوان چهارم بود که در کشي ايران اين امر اتفاق نادري است. جهان پهلوانعلاوه بر قهرماني، به لحاظ منش و رفتار انساني و سجاياي اخلاقي پسنديده وجوانمردي و نوع دوستي شهره خاص و عام بوده است
زندگی نامه پهلوان تختی
او زندگي خود را وقف مردم کرده بود. شادروان تختي درورزش باستاني و کشتي پهلواني نيز داراي تبحر و مهارت بود، چنان که سه بارپهلوان ايران شد و هر بار کشتي گيران نامداري را مغلوب کرد.وي چهار ماه پساز بازگشت از آخرين سفر خود(توليدو،1966 ) در آبان ماه سال 1345 زندگيمشترک خود را با همسرش آغاز کرد؛ که حاصل آن تولد بابک در سال 1346 بود وسرانجام پس از گذشت چهار ماه از تولد فرزندش خبر درگذشت جهان پهلوان همه رادر اندوهي عظيم و بهتي شگفت انگيز فرو برد
حكيم جمال الدين ابومحمد الياس بن يوسف بن زكي بن مؤيد نظامي گنجوي شاعر معروف ايراني در قرن ششم ه.ق در سال 530هجري در گنجه ديده به جهان گشود.مادر وي از نژاد كرد بود. نظامي را بي شك بايد در شمار اران شعر فارسي و از استادان مسلم اين زبان دانست.اگر چه داستان سرايي در زبان فارسي به وسيله نظامي شروع نشده است، ليكن تنها شاعري است كه تا پايان قرن ششم هجري توانست شعر تمثيلي را در زبان فارسي به حد اعلاي تكامل برساند،نظامي است. وي در انتخاب الفاظ و كلمات مناسب و ايجاد تركيبات خاص تازه و ابداع و اختراع معاني و مضامين نو و دلپسند و توصيف طبيعت و اشخاص و احوال آن ها در شمار كساني است كه بعد از خود نظيري نيافته است. مهارتي كه نظامي در تنظيم و ترتيب منظومه هاي خود به كار برده است باعث شد كه بزودي شاعران از آثار او تقليد كنند.تعداد كساني كه آثار او را تقليد كرده اند بسيار است.نخستين و بزرگترين شاعري كه به تقليد نظامي در نظم پنج گنج همت گماشت،امير خسرو دهلوي است و از ديگر مقلدان بزرگ وي مي توان به خواجوي كرمانيجامي، هاتفي، وحشي بافقي و آذر بيگدلي اشاره كرد . نظامي علاوه بر پنج گنج ديوان قصايد و غزلياتي هم دارد. نظامي قصايد متعددي دارد كه به پيروي از سنايي در وعظ و حكمت سروده است.نظامي چنان كه از اشعارش بر مي آيد، در آغاز جواني به تحصيل ادب و تاريخ همت گماشت و بيشتر عمر خود را در گنجه گذرانيد و كمتر از موطن خود دوري گزيد، مگر سفر كوتاهي كه به دعوت قزل ارسلان به يكي از شهرهاي نزديك گنجه كرد و در مجلس قزل ارسلان با نهايت عزت و احترام پذيرفته شد. وي با اصول عرفان آشنا بود و عملا نيز به زهد و تصوف مي پرداخت و پادشاهان نيز رعايت مقام او را مي كردند و در حضور وي از مي و مطرب پرهيز مي كردند. نظامي از شاعران معاصر خود تنها با خاقاني ارتباط داشت و بعد از فوت آن استاد در مرثيه او گفت: همي گفتم كه خاقاني دريغاگوي من باشد / دريغا من شدم آخر دريغاگوي خاقاني نظامي غير از ديواني كه دولتشاه عدد ابيات آن را، بيست هزار بيت نوشته و اكنون مقداري از آن در دست است، پنج مثنوي مشهور به نام پنج گنج دارد كه آن ها را خمسه ي نظامي مي گويند. مثنوي اول از پنج گنج، مخزن الاسرار است كه مشتمل بر حدود 2260 بيت است و شاعر آن را به نام فخرالدين بهرام شاه بن داوود، پادشاه ارزنگان ناميده است. فخرالدين بهرام شاه نيز در برابر اين تحفه پنج هزار دينار و پنج سر استر رهوار به نظامي جايزه داد. مثنوي دوم منظومه خسرو و شيرين است كه در 6500 بيت سروده شده است. مثنوي سوم منظومه ليلي و مجنون است كه در 4700 بيت سروده شده است. مثنوي چهارم بهرام نامه يا هفت پيكر يا هفت گنبد است كه در 5136 بيت ساخته شده است. پنجمين مثنوي از پنج گنج اسكندر نامه است. اين كتاب مجموعا در10500 بيت سروده شده و شامل دو قسمت است كه نظامي نخستين را، شرفنامه و دومين را اقبالنامه ناميده است. نظامي گنجوي در سال 591 ه.ق وفات يافت. والدين و انساب : نظامي به سال 530 يا 540 هجري در گنجه متولد شد. پدر او، يوسف بوده و مادرش رئيسه نام داشت. برخي اصل او را از عراق، نواحي قم و تفرش مي دانند. هر چند كه او از زادگاه خود خشنود نبود، اما تمام عمر خود را در گنجه سپري كرده است. تحصيلات رسمي و حرفه اي : نظامي نيز مانند تمام بزرگان دانش و ادب در زمان جواني به دانش اندوزي و كسب هنر و كمال اشتغال داشت. او به دليل كوشش و رنج بسيار در راه فرا گرفتن دانش و ادب به آن مقام و مرتبه عالي در فرهنگ و سخنوري رسيده است. با مروري در آثار نظامي اهتمام بسيار او در كسب دانش هاي زمان را يم توان مشاهد ه نمود چنانكه آورده است: به بازي نبردم جهان را به سر- كه شغلي دگر بود جز خواب و خور نخفتم شبي شاد بر بستري- كه نگشادم آن شب ز دانش دري چون نظامي در فراگيري علوم رايج رنج مي برد و همروزگاران خود را از خود فروتر مي يابد. به خود ستايش مي پردازد: ز چندين سخنگو سخن ياد دار- سخن را منم در جهان يادگار سخن چون گرفت استقامت به من- قيامت كند تا قيامت به من منم سر و پير اي باغ سخن- به خدمت ميان بسته چون سرو من استادان و مربيان : بنابر بعضي اقوال، نظامي در طريقت و سيرو سلوك از مريدان اخي فرج زنجاني شمرده مي شد دوره اي ها و همكاران : نظامي در زمان حيات خود از دوستي و همارهي افراد زيادي برخوردار بود. وي با اكثر معاصران خود روابط حسنه اي داشت. از جمله شاعران معاصر او، خاقاني و عوفي مي باشند. گويند كه نظامي به آنها ارادت خاص داشته و حتي در مرگ خاقاني، مرثيه اي سروده است. همسر و فرزندان : نظامي با زني كه امير در بند او را تحفه فرستاده بود، ازدواج كرد، او را عاشقانه دوست مي داشت. مثنوي خسرو شيرين را متاثر از دوران خوش زندگي با همسرش مي داند كه آفاق نام داشت. كه در جواني چشم از جهان فرو بست . حاصل اين وصلت پسري بنام محمد است. نظامي پس از مرگ آفاق دوبار ازدواج نمود كه علت آن مرگ زود هنگام همسرانش بود. نظامي به همسران خود احساسات لطيف و علاقه و محبتي خاص داشت. اين امر را مي توان در مثنويهاي عاشقانه او و مضامين دقيق و خيالات باريك وي يافت. نظامي مرگ شيرين، قهرمان داستان و مظهر يك زن خوب را، كه در آغاز جواني و بهار زندگي با آنهمه زيبايي و دلبري رخت از جهان كشيد و در زير خاك پنهان شد، شبيه مرگ «آفاق» معشوق و محبوب جوانمرگ خود مي داند، و چنين مي آورد: در اين افسانه شرط است اشك راندن - گلابي تلخ بر شيرين فشاندن بحكم آنكه آن كم زندگاني- چو گل بر باد شد روز جواني سبكرو چون بت قبچاق من بود- گمان افتاد خود كآفاق من بود. همايون پيكري نغز و خردمند- فرستاده بمن داراي دربند وقايع ميانسالي : در زمان نظامي خرافات و اعتقاد به سعد نحس بودن كواكب وجود داشت. چون نظامي خود داراي فكر بلند بوده و در علوم عقلي و نقلي تبحر داشت، برخلاف مردم آن زمان كه عموماًمعتقد به تأثير نجوم و سعد و نحس كواكب و ايام هفته و ماه بودند با كمال صراحت و شجاعت عقيده علمي خود را كه مخالف عقايد عمومي آن زمان بود بيان مي كند، و مي گويد ستارگان نيز خود مخلوق واجب الوجود هستند و هيچگونه تأثيري در سرنوشت و آينده فرزندان آدم ندارند. همفكران فرد : نظامي به دليل سبك خاص ادبي كه داشت، مورد توجه بسياري قرار گرفته اتس. از جمله شاعراني كه از آثار نظامي تقليد كرده اند عبارتند از: امير خسرو دهلوي، جامي، هاتفي، قاسمي، وحشي، عرفي، مكتبي، فيضي فياضي، اشرف مراغي و آذر بيگدلي. خواجوي كرماني، هلالي جغتايي، مولانا هاشمي كرماني، مولانا نويدي شيرازي . آرا و گرايشهاي خاص : نظامي بغير از شاعري و سخنوري در علوم عقلي بويژه در فلسفه، منطق، رياضيات و نجوم سرآمد بود. او در علوم نقلي نيز هماننده اخبار، قرآن، فقه، احاديث تبحر و مهارت كامل داشته است. اشعار نظامي در توحيد و استدلال بر يگانگي خداوند و رد بر طبيعيون و اهريون مي باشد. كه در مثنويهاي پنجگانه او با استدلالهاي گوناگون و تعبيرات مختلف آمده است، قدرت بيان و برهان و وفور و كثرت اطلاع او در اين زمينه از شهرت بسياري برخوردار است. نظامي معتقد بود كه بدون فراگرفتن دانش و تنها با تكيه بر فكر و قريحه نمي توان به پايگاه بلندي رسيد. هرچند كه پيوند او با مكتبهاي صوفيان به درستي روشن نيست، اما از سخن و شعر او بر مي آيد كه انساني وارسته و به دور از وابستگي بوده است. وي بويژه از پيوستن به دربارها و ارباب دولت پرهيز داشته است. نظامي هيچگاه در مدح مبالغه ننمود و براي جلب نظر حكمرانان، شعر نساخت او بخصوص در اواخر عمر گوشه گير و آزاده زيست و گردن در پيشگاه امر فرود نياورد.نظامي آنچه از قول حكما و فلاسفه يونان، درباره چگونگي آفرينش و نخستين آفريده بيان مي كند موافق عقيده و مذهب فلاسفه است. ولي آنچه را بعنوان گفته و راي خود اظهار مي دارد، موافق عقيده حكما و دانشمندان اسلامي است كه نخستين آفريده را عقل مي دانند.
چگونگي عرضه آثار : مقام علمي نظامي در غرب و شرق زبان زد همگان مي باشد. بعنوان مثال، يان ريپكا، هفت پيكر نامي را به زبان فرانسوي ترجمه نموده است. و يلهلم باحز، خاورشناس آلماني نيز درباره نظامي بحث و تحقيق كرده، و همچنين ويلسون خاورشناس انگليسي، هفت پيكر نظامي را به انگليسي برگردانده است. در سال 1812 ميلادي دو نفر از فضلاي هند بنام هاي بدرالدين علي و مير حسين علي، اسكندر نامه را با نام منتخب شروح اسكندر نامه به چاپ رساندند. علاوه بر آن برتلس، دانشمند روسي نيز در مورد نظامي تحقيقاتي انجام داده است . يك خاور شناس روسي ديگر بنام فرانسوا اردمان منتخبي از اسكندر نامه نظامي را تحت عنوان جنگ روس و روم به چاپ رسانيده است. بعد از آن يك متشرق ديگر روسي بنام لوئي اسپيتز ناجل كتابي بنام لشكر كشي اسكندر كبير نوشت كه مطالب آنرا از اسكندرنامه نظامي اقتباس كرده بودم هربرت دودا، متشرق چكسلواكي نيز كتاب فرهاد و شرين را چاپ و منتشر كرده است. دكتر عبدالنعيم محمد حسن مصري هم كتابي بنام نظامي الگنجوي شاعر الفضيله در مصر به چاپ رسانيده است. در مورد ارزش يا اهميت آثار نظامي در جهان آمده است : رمضاني كاتب، قسمت اول اسكندر نامه نظامي را بنا به درخواست آقاي ريچارد جانسن استنساخ نمود، و قسمت دوم اسكندر نامه نيز توسط شخصي موسوم به ميرعليخان به همين شخص انگليسي تقديم گرديد. استعمار گران انگليسي هند و شخصيت . آثار حكيم نظامي گنجوي، نامه اقبال، ياد نامه اقبال يغمائي . انگليسي ها در قرون جديد از آثار نظامي به منظور آموزش زبان فارسي به كارمندان شركت هند شرقي استفاده مي كردند، همانند كليات نظامي، مخزن الاسرار، اسكندر نامه و خمسه نظامي بدان جهت چاپهاي متعددي از آن آثار به عمل آورده اند.
آثار نظامی
پنج گنج
مهمترین اثر او «پنج گنج» یا «خمسه» است که تعداد ابیات آن را تا حدود 20 هزار بیت نوشته اند. وعبارتست از: مخزن الاسرار، لیلی و مجنون، خسرو و شیرین، هفت پیکر، اسکندرنامه، که تمامی مثنویها به سبک عراقی است. 1- قدیم ترین مثنوی نظامی مخزن الاسرار است. مخزن الاسرار شامل 2260 بیت است. این مثنوی در حدود سال 570 به نام فخرالدین بهر شاه بن داود (متوفی 622) به نظم درآمد و مشتمل بر 20 مقاله در مواعظ و حکم است 2260 بیت دارد و حاوی اندیشه های زاهدانه و عارفانه است. در هر مقاله پس از شرح عنوان مقاله، برای تأثیرگذاری بیشتر داستانی کوتاه اما پر محتوا و دلنشین روایت شده است. 2- مثنوی خسرو و شیرین شامل 6500 بیت است. این مثنوی داستان عشق خسرو پرویز پادشاه ساسانی به شیرین شاهدخت ارمنی می باشد و در سال 576 به پایان رسیده و از طرف شاعر به اتابک شمس الدین محمد جهان پهلوان بن ایلد گز (567-581) تقدیم شده است. 3- مثنوی لیلی و مجنون شامل 4500 بیت است که به سال 584 به نام شروانشاه ابوالمظفر اخستان سروده شده است در این مثنوی داستان پر سوز و گداز عشق مجنون (قیس عامری) از قبیله بنی عامر و لیلی دختر سعد که از داستانهای مشهور تازی در دوره جاهلیت می باشد به رشته نظم درآمده است. 4- مثنوی هفت پیکر یا هفت گنبد یا بهرامنامه است که در 5136 بیت به سال 593 به نام علاء الدین کرپ ارسلان پادشاه مراغه سروده شده است. این داستان از جمله قصه های ایرانی مربوط به دوره ساسانی است و شرح روابط بهرام گور (420-348 میلادی) با هفت دختر از پادشاهان هفت اقلیم است که بهرام برای هر کدام گنبدی به رنگی خاص بر پا می کند و هر روز از هفته را میهمان یکی از آنان می شود و داستانی از هر کدام می شود.
5- مثنوی اسکندرنامه است که شامل 10500 بیت و در دو بخش به نامهای شرفنامه و اقبالنامه به نظم درآمده است. در بخش اول نظامی اسکندر را به صورت فاتحی بزرگ و در بخش دوم در لباس حکیم و پیامبری خردمند معرفی می کند. نظم این مثنوی در سال 599 به اتمام رسیده و به نام نصرت الدین ابوبکر محمد جهان پهلوان نامگذاری شده است.
سبک نظامی
نظامی از شاعرانی است که باید او را در شمار ارکان شعر فارسی و از استادان مسلم ابن زبان دانست. وی از آن سخنگویانی است که مانند فردوسی و سعدی توانست به ایجاد و تکمیل سبک و روشی خاص دست یابد. اگر چه داستانسرایی در زبان فارسی به وسیله نظامی شروع نشده لیکن تنها شاعری که تا پایان قرن ششم توانسته است شعر تمثیلی را به حد اعلای تکامل برساند نظامی است. وی در انتخاب الفاظ و کلمات مناسب و ایجاد ترکیبات خاص تازه و ابداع معانی و مضامین نو و دلپسند و تصویر جزئیات بانیروی تخیل و دقت در وصف مناظر و توصیف طبیعت و اشخاص و به کار بردن تشبیهات و استعارات مطبوع و نو، در شمار کسانی است که بعد از خود نظیری نیافته است. با وجود آنکه آثار نظامی از نظر اطناب در سخن و بازی با لفاظ و آوردن اصطلاحات علمی و فلسفی و ترکیبات عربی فراوان و پیچیدگی معانی بعضی از ابیات ،قابل خرده گیری است، ولی «محاسن کلام او به قدری است که باید او را یکی از بزرگترین شعرای ایران نامید و مخصوصاً در فن خود بی همتا و بی نظیر معرفی کرد.
از مخزن الاسرار:
در توحید
ای همه هستی زتو پیدا شده----- خاک ضعیف از تو توانا شده زیر نشین علمت کائنات ----- ما به تو قائم چو تو قائم به ذات هستی تو صورت و پیوند نه ----- تو به کس و کس به تو مانند نه آنچه تغیر نپذیرد توئی ----- آنچه نمرده است و نمیرد توئی ما همه فانی و بقابس تر است----- ملک تعالی و تقدس تر است ساقی شب دستکش جام تست ----- مرغ سحر دستخوش نام تست پرده بر اندازد و برون آی فرد ----- گر منم آن پرده به هم در نورد عجز فلک را به فلک وانمای ----- عقد جهان راز جهان واگشای ای به ازل بوده و نابوده ما ----- وی به ابد مانده و فرسوده ما دور جنبیت کش فرمان تست ----- سفت فلک غاشیه گردان تست نظامی در بزم سرایی، بزرگترین شاعر ادبیات پارسی است. به جرأت می توان گفت که او در سرایش لحظه های شادکامی بی همتاست، زبانش شیرین است و واژگانش نرم و لطیف، و گفتارش دلنشین. آن گونه که در بازگویی لحظه های رزم، نتوانسته از فشار بزم رهایی یابد به اشعار رزم نیز ناخودآگاه رنگ غنایی داده است. شاعر بزرگ سده ششم، خود را به اخلاق پایبند می داند و برخلاف بسیاری از شاعران و سرایندگان، هرگز در سروده هایش بی پرده سخن نگفته است. نظامی گنجوی استاد مسلم شعر غنایی و داستانهای عاشقانه در ادب فارسی است.
برجستگیها و ویژگیهای شعر نظامی
1- تشبیهات و توضیحات او، زیبا و هنرمندانه و بسیار خیال انگیزند. 2- در تصویر جزئیات طبیعت و حالات، بسیار تواناست. 3- انتخاب الفاظ و کلمات مناسب که نتیجه آشکار آن، موسیقی شعر اوست. 4- ایجاد ترکیبات خاص و ابداع و اختراع معانی و مضامین نو و دلپسند. 5-تازگی معانی و ابداع ترکیبات تازه که در شعر نظامی به وفور یافت می شود، کلام وی را گاهی دچار ابهام می کند، علاوه بر اینها کثرت «لغات عربی» و «اصطلاحات علوم» و «اصول و مبانی فلسفه و معارف اسلامی» سخن این شاعر را دشوار و پیچیده کرده است. منابع : نظامی http://daneshnameh.roshd.ir زندگی نامه نظامی گنجویhttp://forum.hammihan.com زندگی نامه نظامی گنجویhttp://leftleila.blogfa.com نظامی گنجویhttp://fa.wikipedia.org نظامی گنجویhttp://ketab.roshd.ir زندگی نامه نظامی گنجوی http://www.tarjome.org
امیدوارم جواب این سوال به خوبی رضایت شما را جلب کرده باشد :
توجه
همچنین می توانید جواب پاسخ های کتاب های پایه های مختلف را از لینک های زیر ببینید.
همچنین برای حمایت از سایت ما و گذاشتن تحقیقات بیشتر در سایت بر روی لینک های زیر کلیک کنید تا مانیز برای شما با اشتیاق فراوان تری تحقیق رایگان در سایت بگذاریم .
ابوحامد محمد بن محمد بن محمد غزالی به سال 450هجری در طابران توس زندگی پرنشیب و فراز خویش را آغاز کرد و یه روزگار کودکی از پدر یتیم شد.
پدرش مردی صوفی مسلک بود که برای گذران زندگی ریسمان فروشی (غزال) می کرد یعنی پشم و پنبه حلاجی شده را با دستمزدی رایج به زنان چرخ ریس می سپرد تا تبدیل به نخ یا ریسمان شود،آنگاه رشته های آماده شده را در دکان خویش،در شهر طوس می فروخت.
خداوند دو پسر را به این مرد داد که پسر اول را محمد نا مید و ابوحامد کینه داد و پسر دومش را احمد خواند و کینه اش را ابولفتح نهاد.
محمد غزال به تحصیل فرزندان اشتیاق فراوان داشت و چون در علم و عرفان دستی نداشت کودکان خود را به دوست صوفی خود ابوحامد احمد بن محمد رادکانی سپرد.
مرد صوفی درستکار به تعلیم و تربیت آن دو کودک پرداخت،تا میراث اندک پدرشان تمام شد و از اداره زندگی آنان فروماند،آنگاه به آنان برای ارائه تحصیل پیشنهاد تحصیل در مدارس دینی را داد تا به عنوان طلات جیره بگیر آن روزگار در آیند و آن دو پیشنهاد را پذیرفتند.
غزالی مدتی در توس طلبگی کرد و سپس به جرجان رفت و بعد از آن در درس امام الحرمین جوینی در نیشابور شرکت جست،او در نزد جوینی به اجتهاد رسید و حتی از استاد خود هم پیش افتاد.
چون چراغ زندگی امام الحرمین به سال 478 هجری خاموش شد غزالی به خدمت خواجه نظام الملک در آمد و از آنجا به بعد با مناظرات و انواع جدالهای علمی با دانشوران کهنسال به جایگاهی رفیع دست یافت و شهره آفاق گشت در این مرحله بود که خواجه او را لقب «زین الدین و شرف الائمه» داد و به استادی نظامیه بغداد منصوب شد.
استادی نظامیه بغداد 484 هـ/ 19091 م
به روایت ابن الحوزی در سال چهار صد و هشتاد و چهار از طوس به راه اصفهان،رهسپار بغداد گردید. او با تجمل وارد بغداد شد،مردم آنجا مقدمش را بگرمی پذیرا شدند و بزودی زبانزد خاص و عام گردید، در هر شهر و دیار،از نبوغ و هوش وی سخنها و حکایتهای فراوانی نقل می شد تا آنکه حشمت و شوکتش به پایه ای رسید که حتی در ایران و پادشاهان و وزیران اثر گذاشت و آنان را به ادای احترام و فروتنی واداشت.
غزالی در بغداد تنها تدریس نمی کرد، فتوا می داد و کتاب می نوشت و مناظره می کرد، بر امور نظامیه ناظر بود و به دربار می رفت و در حوادث جانب خلیفه نگه می داشت (المستظهر بالله- بیست و هشتمین خلیفه عباسی).
ابوحامد در اوج شهرت و تنعم بود، اما این چندان نپائید چرا که اندک اندک احساس غریبی در او جان گرفت، نوعی تردید، نوعی اسارت، رفته رفته چشم حقیقت بین وی بیدار و بینا شد.
انقلاب و تحول بزرگ و تغییر سیر زندگی غزالی
غزالی تا چهل سالگی دچار غوغای درونی و شک و حیرت بود او مدتی برگرداب سفسطه افتاد، سپس به تصوف روی آورد، او چون به صوفیان پیوست، دانست بنیاد کار بر تقواست ولی در خویش نشانی از آن نمی یافت، پس عزم استوار کرد و به چالش با خویش برخاست، ابوحامد در این مقطع ناگزیر مال و جاه و زن و فرزندش را رها کرد و تدریس نظامیه را به برادرش احمد وا گذاشت و بغداد را ترک کرد.
ابوحامد مدتی در دمشق و سپس به بیت المقدس عزلت گزیر و به تامل ایام گذشته پرداخت، کم کم درخت ریاضت و مجاهدتش باز گرفت و درهای معرفت بر او گشاده شد.
غزالی در پاسخ نامه نظام الدین احمد به این گوشه نشینی و عزلت چنین اشاره می کند: چون بر سر تربیت خلیل – علیه السلام- رسیدم در سنه تسع و تمانین و اربعمائه (489 هـ)- سه نذر کردم: یکی آنکه از هیچ سلطانی هیچ گونه مالی قبول نکنم؛ و دیگر آنکه به سلام هیچ سلطانی نروم؛ و سوم آنکه مناظره نکنم، اگر در این نذر نقض آورم، دل و وقت شوریده گردد ...
ابوحامد پس از این قصد سفر حج کرد و چون از زیارت فارغ شد، میل زن و فرزند کرد و به بغداد آمد این آخرین سفر جز سفر پیشین او به بغداد بود، نه کبکبه ای داشت و نه تن پوش و مرکب پانصد دیناری.
غزالی در سال 499 به نیشابور بازگشت و به هیچ دعوتی چه از سوی سلطان و چه از نظامیه بغداد پاسخ مثبت نداد و بر پیمان خود باقی ماند، تا اینکه در بامداد دوشنبه چهاردهم جمادی الاخر 505 وضو ساخت و نماز گزارد و کفن خواست و رو به قبله آرمید.
آثار غزالی
غزالی در عمر نه چندان طولانی خود آثار فراوانی از خود برجای گذاشت که بسیاری از آنها در جهان اسلام بی نظیر است،مثلاً هنوز نتوانسته اند کتابی همپایه ی «احیاء علوم الدین» یا «کیمیای سعادت» بنگارند.
در شمار آثار غزالی اختلاف نظر است او خود در نامه ای تصریح می کند که تا پنجاه و سه سالگی،نزدیک به هفتاد کتاب نوشته ام،بعضی حتی اغراق کرده و برای غزالی نزدیک به پانصد کتاب شمرده اند.
از دیرباز، تذکره نویسان و برخی دیگر از دانشمندان مسلمان به آثار غزالی اشارت کرده اند، مانند: عبدالغافر فارسی(451- 529 ق) در «اسیاق»، ابن عساکر «499-571» در «تاریخ دمشق»، ابوجوزی، (508-597 ق) در «المنتظم»، ابن خلکان (608- 681 هـ . ق) در «طبقات العلیه»،ملاصدرای شیرازی (979- 1050 ق) در «متشابهات القرآن» و مرحوم جلال الدین همایی در «غزالی نامه» و بسیار فراوان دانشمندان و محققین و کاوش گران علمی دیگری که از غزالی بهره ها برده اند.
محققان و دانشمندان خارجی نیز در آثار غزالی کاوشهایی کرده اند که بیشتر از قرن نوزدهم آغاز شد که دکتر عبدالرحمن بدوی در کتاب مولفات الغزالی چنین آورده است از گشه و مکد و نالدو گلد زیهر که بگذریم، نخستین خاور شناسی که در کتاب خویش از آثار غزالی به ترتیب تاریخی سخن گفته است لویی ماسینیوم را در چهار مرحله تنظیم کرده است.
از لوئی مانیسیون که بگذریم،اسیس پلاسیوس است که در کتاب خود به نام روحانیه الغزالی به تشخیص مولفات اصیل و مشکوک غزالی پرداخته است و پس از وی می توان از مونت گمری وات نام برد که درباره آثار غزالی مقاله ای تحقیقی تحت عنوان «صحت مولفات منسوب به غزالی» در سال 1952 منتشر نمود.
اما با وجود تمام تحقیقات علمی این دانشمند مصری یعنی دکتر عبدالرحمن بدوی است که مجموع پژوهشهای خاورشناسان یاری می گیرد و به نگارش کتاب تفسیر خود مولفات الغزالی می پردازد، بعدلارحمن بدوی در کتاب خود 457 کتاب را نام برده و یادآور می شود که 72 عنوان آن از غزالی است و ما بقی یا مشکوک و یا مولف آنها را ناشناخته می داند.
آثار غزالی در زمینه تعلیم و تربیت
ابوالفضل عزتی در کتاب آموزش و پرورش در ذکر متخصصین که در آموزش و پرورش اسلامی فعالیت کرده و آثاری از خود به جای گذاشته اند می پردازد در مورد آثار غزالی در زمینه تعلیم و تربیت بدین شرح بیان نموده است احیاء العلوم، فاتحه العلوم- منهاج المتعلم، میزان العقل، الرساله المدینه.
کتاب احیاء غزالی مهمترین کتاب وی در زمینه تعلیم و تربیت است که غزالی در این کتاب نخستین بحث خود را به کتاب علم اختصاص داده است و کتاب علم نخستین کتاب از ربع عبادات احیای علوم دین است و در آن هفت باب است که در هر یک از بابها درباره فضل علم و تعلیم، آداب معلم و متعلم و آفات مناظره و جدل و انواع عمهایه صور جامع و کامل به بحث پرداخته است.
در اهمیت این اثر غزالی همین را بس که نویسنده «الوافی بالوفیات» تالیف «صلاح الدین الصفری» گفته است:
«اگر کلیه علوم و آثار اسلامی احیاناً از بین برود، دائره المعارف احیائی علوم الدین اسلامیان را کافی است.»
زمانی که این کتاب توسط غزالی به نگارش در آمد، سرتاسر تمدن طلایی اسلام را زیر سلطه خویش در آورد، به همین جهت غزالی برای هم میهنان پارس زبان خویش ترجمه این دائره المعارف اسلامی احیاء علوم الدین با بنام کیمیای سعادت به فارسی به ارمغان نگاشت و بزرگترین اثر عرفانی را از خویش به یادگار گذاشت. از نکات قابل ذکر دیگر در نگارش این کتاب آنست که غزالی از کتاب قوت القلوب ابوطالب مکی (متوفی سال 386 هجری) صاحب کشف الضنون استفاده بسیار کرده است و یک قرن بعد از غزالی سید علی همدانی خلاطه احیا را به اسم خیره الملوک به پارسی نقل کرده است ولی تفاوت آن دو از زمین تا آسمان است.
غزال و تعلیم و تربیت
غزالی از میان مولفان پیشین یگانه دانشمندی است که بثسمت تعلیم و تربیت کاملا توجه داشته و یبش از همه در این باره تحقیق کرده است.
جلال همایی در این باره در کتاب مشهور خود غزالی نامه چنین نگاشته است غزالی طرز تعلیم و تعلمی را که در عصر او متداول را تغییر داد از علوم بی فائده که انگیخته و انگیزنده حس تعصب و خود خواهی است سخت انتقاد کرد فن مناظره و جدول و خلاف را که مهمترین معلومات آن زمان بود، اگر در راه خودنمائی و غلبه باشد زشت ترین و بدترین کارها دانست.
در ادامه جلال همایی هدف غزالی را از نگارش کتاب احیاء العلوم چنین می نویسد:
در کتاب احیاء العلوم (ج 1) جای مخصوص در باره علم و علما و آداب تعلیم و تعلم نوشته شده است و غرض اصلی غزالی از آن بر هم زدن اوضاع ناهنجار زمان خویش بود.
غزالی ثابت کرد که تنها علوم و معارف اکتسابی برای تکمیل انسان کافی نیست و همانطور که برای فراگرفتن این علوم معلم و راهنمایی لازم است برای اخلاق و معارف حقیقی و کمال معنوی نیز شیخ و مربی لازم است اما مخالفان غزالی معتقد بود که مقصود غزالی از طرح این سخنان بر هم زدن اساس دین و مذهب است.
غزالی در باب تعلیم و تربیت به نکات بسیار مهمی اشاره دارد که شهروندی آرمانی شدن را بسته به کیفیت تعلیم و تربیت می داند.
غزالی پدر و مادر را مسئول به حق مراقبت از کودکان می داند کودکان بی گناه با ضمیر پاک و روح تابناک خود که به دامن آنان سپرده می شوند. دل آنان همانند آیینه است آماده ی بازتاب هر چیزی که در برابرش بگذارند و آنچه را می بیند به دقت تقلید می کند او می تواند شهروندی آرمان باشد اگر به خوبی تعلیم و داده شود و می تواند فردی زیانمند بار آید اگر به ترتیب شود غزالی علاوه بر پدر و مادر ، بستگان، خویشان، آموزگاران را در نیکبختی شریک می داند.
یکی از نکات ممتاز غزالی در مسئله پرداختن به تعلین و تربیت آنست که به تمام مراحل و سطوح (از کودکی به بعد ) می پردازد و اهمیت آموزش و پرورش ابتدایی و نقش آن را در آموزشهای بعدی نادیده نمی گیرد.
غزالی در کتاب«ایها الولد» یا ای فرزند توجه همه جانبه ای به آموزش و پرورش در سنین و سطوح مختلف می کند.
دکتر عزتی در کتاب خود را درباره تعلیم و تربیت غزالی چنین آورده است(در ادبیات اسلامی در موردآموزش و پرورش اسلامی کسی را مانند غزالی نمی توان یافت که نظرات آموزشی وی به اندازه غزالی منظم و همه جانبه باشد به همین جهت بود که نظرات غزالی در مورد آموزش و پرورش برای قرنها بر آموزش و پرورش اسلامی حکومت نمود)
غزالی تحول بسیار وسیعی را در زمینه آموزش و پرورش موجب شد او از راه تلفین فلسفه با عرفان و تصویب بطور کلی موجبات تحول گردید عزتی در کتاب خود چنین آورده است :
(تلفن فلسفه با عرفان و تصویب از سوی غزالی و پیش از آن توسط اخوان الصفا موجبات تحول وسیعی در آموزش و پرورش اسلامی شد ،آنان در امر تعلیم و تربیت تجربه های خود را با تئوریهای فلسفی آزمایش نمودند و نظرات مفیدی در رسائل خود در باب آموزش و پرورش اسلامی بیان نمودند)
غزالی در وظیفه چهارم می گوید
فلسفه و عرفان غزالی طوری متعادلند که برای هر دو در آموزش و پرورش اسلامی محلی مناسب وجود دارد غزالی نه تنها بین فلسفه و عرفان در آموزش و پرورش تعادل برقرار می کند بلکه بین عقل و بدن نیز این تعادل را برای آموزش ضروری می داند.
«محصل بایستی پس از مدرسه اجازه داشته باشد تا به تفریح و ورزش بپردازد ولی نه تا سر حد خستگی و ناتوانی»
غزالی به نقش و ارزش عقل در آموزش و پرورش نیز پرداخته و به نقادی عقل می پردازد و یک باره نظریه یادآوری را در برابر یادگیری (تعلیم) قرار نمی دهد بلکه آن دو را به کمک و همکاری یکدیگر دعوت می کند.
وظایف معلم و متعلم
غزالی در باب پنجم از کتاب علم خود به آداب متعلم و علم می پردازد و برای هر یک وظایفی را مشخص می نماید در آداب متعلم ده وظیفه را بیان می کند که بدین ترتیب آورده است.
وظیفه اول :
تقدیم طهارت نفس است از خویهای بد وصفتهای نکوهیده چه علم آبادانی دل و نماز سیر و قربت باطن است به حق تعالی.
وظیفه دوم :
آنکه علایق خود از دنیا کم کند و از اهل و وطن دور شود غزالی معتقد است علایق دنیوی شاغل و صارف اند و انسان را از دریافت حقایق قاصر می گرداند.
وظیفه سوم :
آن است که بر علم تکبر نکند و معلم را فرمان ندهد بل زمام کار خویش به کلیت به دست وی دهد در همه تفضیلها، و نصیحت او را متقاد باشد.
وظیفه چهارم :
آن است که خایض علم در اول کار به اختلاف مردمان گوش ندارد خواه از عملهای دنیا باشد خواه از عملهای آخرت چه آن عقل را مدهوش کند و ذهن را حیران و رای راسست و از دریافتن و مطلع شدن برآن نومید گرداند.
وظیفه پنجم :
آن است که طالب علم هیچ فنی از علمای ستوده و هیچ نوعی از آن نگذارد.
وظیفه ششم :
آن است که عمر در غالب امر به کل علمها وفا نکند پس خرم آن باشد که از هر چیز خوبتر آن بگیرد.
وظیفه هفتم :
آن است که به علمی نپردازد تا علمی را که پیش از آن آغاز کرده است به کمال رساند
وظیفه هشتم :
آن است که سببی را که شرف علمها بدان توان دانست بشناسی و آن دو چیز است: شرف ثمره دوم استواری دلیل و قوت آن
وظیفه نهم :
آن است که قصد متعلم ، در حال، آراستن با حان و خوب گردانیدن آن بر فضیلت باشد و در مال قرب حق تعالی نه مهتری و حال و جاه
وظیفه دهم :
آن است که نسبت علمها به مقصد برای تا نزدیک را بر دور و مهم را بر غیر مهم اختیار کنی.
در ادامه غزالی به شرح وظایف مهم می پردازد و معتقد است که هر گاه به تعلیم مشغول شد کاری عظیم وخطاری جسیم تقبل نمود ، پس آداب و وظایف آن نگاه باید داشت .
وظیفه اول :
شفقت است بر متعلمان و ایشان را به مثابث پسران داشتن چه قصد او رهانیدن ایشان است از آتش آخرت و آن مهمتر است از رهانیدن مادر و پدر فرزند خود را از آتش دنیا بدین سبب حق استاد بزرگتر از حق پدر و مادر است.
وظیفه دوم :
آنکه اقتدا با صاحب شرع کند و بر آموختن علم اجری نطلبد و قاحیر جزای و شکری نباشد پس به جهت رضای خدا آموزد و طلب تقرب بد و خود را بر ایشان منتی نداند.
وظیفه سوم :
آنکه هیچ دقیقهاز نصیحت متعلم باقی نگذارد بدان باشد که وی را منع کند از آنچه قصد مرتبه ای کند که استحقاق آن ندارد.
وظیفه چهارم :
و آن از دقایق صناعت تعلیم است که متعلم را از بد خویی تا امکان دارد به طریق تعریض باز دارد نه بتصریح و از روی رحمت نه از راه سرزنش.
وظیفه پنجم :
آنکه متکفل بعضی از علمها نباید که علمهای را که ورای آن است در دل متعلمان زشت گرداند چون معلم گفت که عادت او تفییح فقه است و معلم فقه که عادت او تفییح تفسیر و حدیث است.
وظیفه ششم :
آنکه بر مقدار فهم متعلم اقصار نماید و باوی چیزی نگوید که عقل او بدان نرسد و او را برماند (رام دهد)
وظیفه هفتم:
آنکه بر متعلم قاصر سخنی روشن،لایق فهم او القا کند و دل او را مشوش نگرداند.
وظیفه هشتم:
آنکه بر علم خود کار کند و تکذیب قول خود به فعل خود روا ندارد، چه علم به بصایر دانسته شود و عمل به ابصاره و چون عمل مخالف علم باشد، مانع رشد شود.
غزالی بعد شرح وظایف معلم و متعلم به بیان آفات علم و بیان علامات علمای آخرت و علمای بد می پردازد وی سخت ترین عذابهای روزقیامت را برای عالمی می داند که از علم وی،سودی نباشد و علمایی که به نزد امراء و سلاطین وارد می شوند را دزد معرفی می کند و حکم به احتراز از او می دهد غزالی علما را به دو دسته تقسیم می کند یکی علمای دنیا و یکی دیگر علمای آخرت. و علمای دنیا را متنغم به علم و دنیا و جاه و منزلت نزدیکتر می داند و متذکر می شود عقوبت عالمان مردن دل است و مردن دل جستن دنیاست و فرّ و بهای علم و حکمت نرود مگر چون بدان دنیا طلبی.
واد تندگويان درسپيدهدم روز 26 خرداد سال 1329 هجري شمسي پا به عرصه هستي نهاد. قدومش مايه بركت و خير براي خانواده بود و وجودش روشني بخش جانشان.قبل از اينكه به مدرسه برود پدرش او را به مسجد برد و با قرآن آشنا كرد. پدرش از هواداران آيت الله كاشاني ـ روحاني مبارز، مشهور بود. جواد در محيط ساده خانواده آموخت كه معيار اصلي و هدف واقعي زندگي تجمل و رفاه نيست. بلكه غير از ماديات، ارزشهاي والاتر و برتر ديگري نيز وجود دارد. به همين دليل در طول زندگي خود هيچگاه اجازه نداد وسيله براي او هدف شود.
جواد اكثر شبها، با قدمهاي كودكانهاش همراه پدر و پدربزرگ به مسجد «بينايي» و هيات «بنيفاطمه» و فاطميون خانيآباد ميرفت. ساكت و آرام در گوشهاي مينشست و به نماز خواندن مومنان نگاه ميكرد و گوش او به تدريج با دعا و گفتار عالمان دين آشنا شد. هنوز به دبستان نرفته بود كه در صف نماز جماعت در كنار پدر و پدربزرگ خود ايستاد و نماز خواند و درس خضوع و خشوع در برابر حق و ايستادگي در مقابل هرچه غيرخدايي، را آموخت. در كنار پدر و پدربزرگش در جلساتي كه بعد ازهيات به گونهاي خصوصي برگزار ميشد شركت داشت و با مبارزه مكتبي آشنا شد و تا آخرين دقايق حيات پرافتخارش از مبارزه دست نكشيد و مسجد و هيات را ترك نكرد.
مهندس تندگويان با وجود اينكه امتياز لازم را براي اعزام به خارج به عنوان سهميه بانك ملي به دست آورده بود. در مصاحبه به دليل اينكه مذهبي متعصب شناخته شد كنار گذاشته شد. ايشان با توجه به علاقهاي كه داشتند در سال 1354 به تحصيل در دانشكده نفت آبادان مشغول ميشوند و فعاليتهاي اسلامي و انقلابي خود را در انجمن اسلامي اين دانشكده دنبال ميكنند. پس از انقلاب با توجه به سوابق انقلابي مهندس تندگويان ايشان از سوي شهيد رجايي به عنوان وزير نفت به مجلس معرفي شدند. 40 روز بعد شهيد تندگويان كه به قصد تشويق و تقدير كاركنان شجاع تاسيسات نفتي از يك راه فرعي عازم آبادان بودند، مورد تهاجم مزدوران صدام قرار گرفته و به اسارت گرفته ميشوند كه پس از تحمل سالها اسارت به درجه رفيع شهادت نائل آمدند.
دوران ابتدايي
شوق آموختن و علاقه به اينكه جواد خودش بتواند كتاب بخواند و خط بنويسد، باعث شد كه پدر زودتر او را به دبستان بگذارد. دبستان اسلامي جواد از شهرت خاصي درخانيآباد برخوردار بود. مدير و معلمان مدرسه به اين طفل ضعيف و نحيف ابجدخوان كه ميتوانست بيشتر آيات و سورههاي كوچك قرآن را كه از پدرش آموخته بود، بخواند، علاقه شديدي داشتند و تا پايان دروه ابتدايي اجازه نداند، خانوادهاش او را از آن مدرسه به مدرسه ديگري منتقل كنند.
جواد قبل از ورود به مدرسه، نام شهيد نواب صفوي را شنيده بود، نام غلامرضا را نيز در دبستان از ساير دانشآموزان شنيد. اين دو الكوي كودكي جواد بودند و اگرچه جواد نتوانست جسم خود را پرورش دهد اما از نظر روحي، روحيهاي مقاوم و نيرومند پيدا كرد.
يك شب جواد در مسجد محله شگفتي آفريد. ماجراي آن شب را، بعد از گذشت سالها، هنوز قديميترهاي خانيآباد به ياد دارند. در آن ايام، معمولا سرشب برق محلات تهران قطع ميشد و مومنين مجبور ميشدند قبل از وقت مسجد را ترك كنند. آن شب به محض اينكه برق قطع شد، جواد بلافاصله باصداي كودكانه خود شروع به خواندن دعاي كميل كرد و مانع ترك مسجد شد.
در دوره دانشآموزي جواد در دبستان، در فاصله بين سالهاي 1332تا 1336 اوضاع سياسي و اقتصادي كشور نيز دگرگون شد و حوادثي روي داد كه زمينهساز قيام خونين 15خرداد 1342 در ايران بود .
ورود به وزارت نفت
تندگویان پس از پیروزی انقلاب به وزارت نفت دعوت شد. به دلیل مشکلات فراوان در جنوب و به ویژه در آبادان، وی به عنوان نمایندهٔ وزیر نفت در مناطق جنوب به آبادان اعزام شد. چندی بعد به سمت مدیر شرکت ملی مناطق نفتخيز جنوب منصوب شد. فعالیت در این سمت تا زمان نخست وزیری محمدعلی رجایی ادامه داشت.
اقدامات او در ارتباط با ایجاد آرامش در مراکز صنعتی جنوب، مدیریت فعالیتهای صنعتی، و راهاندازی پروژههای نفتی باعث شد محمدعلی رجایی، نخست وزیر وقت، در ۱۰ مهر ۱۳۵۹ او را به عنوان وزیر نفت به مجلس معرفی کند.
ناگفتههایی درباره شهید تندگویان
شهید مهندس محمدجواد تندگویان، بیش از چهل روز وزیر نفت جمهوری اسلامی ایران نبود، اما در همین مدت کوتاه، گامهای بلندی برای اعتلای صنعت نفت کشور برداشت.
25 آذرماه سالروز شهادت محمدجواد تندگویان، وزیر نفت کابینه شهید رجایی، در زندانهای عراق است. درباره زندگی و خصوصیات اخلاقی و کاری شهید تندگویان، گفتوگویی را با همکار و همرزم او، مهندس سیدمحسن یحیوی انجام دادهایم که میخوانید. یحیوی سالها در مجموعه وزارت نفت سابقه خدمت دارد و به همراه شهید تندگویان دوره اسارت را گذرانده است. او حالا نماینده مجلس شورای اسلامی است و در کمیسیون انرژی مجلس فعالیت میکند. شخصیت شهید تندگویان و فعالیتهای قبل از پیروزی انقلاب سیدمحسن یحیوی در خصوص نقش شهید تندگویان در جریان انقلاب اسلامی میگوید: میتوان از شهید تندگویان به عنوان یک الگوی متعهد و متخصص در مجموعه وزارت نفت نام برد. کسی که در دوران دانشکده، در عین داشتن ریاست جامعه اسلامی مهندسین دانشکده و فعالیتهای وسیع فوق برنامه، به عنوان دانشجوی رتبه اول شناخته میشد. از نظر فعالیتهای سیاسی، اجتماعی علیرغم اختناق دوران ستمشاهی، ایشان با جرات و جسارت به همراه دیگر همرزمانش فعالیتهای وسیعی را در سطح آبادان داشتند. بعد از فارغالتحصیلی به عنوان کارشناس نفت به استخدام پالایشگاه نفت تهران درآمد و با وجود داشتن زن و فرزند و نیاز به داشتن فعالیت تمام وقت در پالایشگاه، ارتباط خود را با دانشکده نفت آبادان و بهویژه انجمن اسلامی دانشکده نفت حفظ کرد. همین هم بود که باعث شد دکتر کرمی، رئیس وقت دانشکده، گزارشی را برای ساواک درباره او بفرستد چون اقدامات شهید تندگویان باعث حفظ روحیه دانشجویان فعال دانشکده میشد. تندگویان پس از این گزارش دستگیر شد و مدت یک سال را در زندان ساواک به سر برد. آن هم در شرایطی که در تمام این یک سال مورد شکنجههای سخت ساواک قرار میگرفت. پس از آزادی از زندان ساواک، ممنوعالاستخدام شده بود در نتیجه از پالایشگاه اخراج شد و چون هرجا که برای کار رجوع میکرد، از او کارت عدم سوء پیشینه میخواستند، مجبور شد که مدتی به صورت متفرقه کار کند. در این دوره حتی برای مدتی هم به کار مسافرکشی پرداخت. بعد از مدتی توسط مهندس بهروز بوشهری که در آن زمان مدیر کارخانه پارس توشیبا بود و به واسطه وجود ایشان وجود کارت عدم سوء پیشینه قابل چشمپوشی بود، دعوت به کار شد و شهید تندگویان راهی رشت شد تا در پارس توشیبا مشغول به کار شود. در مجموعه پارس توشیبا هم از فعالیتهای سیاسی دست بر نمیداشت تا این که بعد از انقلاب در شرایطی که بیشتر مدیران کارخانجات را اخراج میکردند، با اصرار از شهید تندگویان خواستند که مدیریت کارخانه را بر عهده بگیرد. بعد از مدتی تندگویان به نفت برگشت و به عنوان مدیر مناطق نفتخیز جنوب مشغول به کار شد. با توجه به شرایط سخت آن وقت در مناطق جنوب، عملکرد شهید تندگویان از سوی کارشناسان بسیار چشمگیر بوده است. تندگویان، وزیر بسیجی دولت شهید رجایی سیدمحسن یحیوی در ادامه سخنانش در خصوص به وزارت رسیدن شهید تندگویان میگوید: با روی کار آمدن دولت شهید رجایی از او دعوت شد که به عنوان وزیر نفت قبول مسئولیت کند. در طول مدت کوتاه وزارت شهید تندگویان که بیش از چهل روز دوام نداشت، او بیشتر ایام را در مناطق جنگی حضور مییافت و ضمن هدایت کارکنان، باعث ایجاد روحیه و دادن قوت قلب به آنان میشد. این حضور، تحمل شرایط سخت تاسیسات نفتی مورد حمله دشمن را برای کارکنان این بخشها هموار میکرد. در نهایت در آخرین بازدید از منطقه، به همراه مهندس بوشهری، بنده و چند نفر دیگر از معاونان و همکاران خود به اسارت رژیم بعثی عراق درآمد و در زندان عراق هم شربت شهادت را نوشید. مدیریت بسیجی شهید تندگویان در وزارت نفت مهندس یحیوی با اشاره به فعالیت شبانهروزی شهید تندگویان در زمان جنگ تحمیلی در خصوص مدیریت وی یادآور میشود: در زمان جنگ تحمیلی و در شرایطی که برنامههای روزمره هر روز، با روز قبل تفاوت میکرد، برنامههای کوتاه مدت، بلندمدت و نگاه دراز مدت برای آینده صنعت نفت بعد از جنگ تحمیلی قاعدتا فراروی هر مدیری در مجموعه نفت و به ویژه شخص وزیر بود. شهید تندگویان در این شرایط به خوبی از عهده برنامهریزی برای تنظیم تولید، توزیع و صادرات نفت بر میآمد به گونهای که ما در این زمینه مشکلی نداشتیم. از دیگر برنامههایی که مد نظر ایشان بود، برنامهریزی برای توسعه شبکه گازرسانی در کشور بود که در این زمینه اقدامات خوبی را هم انجام دادند. به جرات میتوان گفت، آن چه تندگویان در عمر کوتاهش انجام داد، در زمان حیاتش بسیار مفید و پس از اسارت و شهادتش زیربنایی برای کار دیگر وزرا قرار گرفت. بی تعلقی شهید تندگویان با وجود صدارت بر دومین شرکت بزرگ نفت دنیا مهندس یحیوی در مورد نگاه شهید تندگویان به کار و زندگی میگوید: طول همکاری ما در وزارت نفت مربوط به همان ۴۰ روز وزارت ایشان در وزارت نفت بود. تندگویان در پاسخ به نصیحت کنندگانی که از ایشان میخواستند به جای حضور در مناطق جنگی، وقت خود را برای پیگیری امور، در داخل مرکز بگذرانند، اعتقاد داشت، "در شرایط سخت کنونی که ما از کارکنان نفت میخواهیم در منطقه حضور داشته باشند، نمیتوان در میان آنها نبود." به همین دلیل هم وقتی کارکنان میدیدند که خود وزیر نفت با حضورش در مناطق خطرناک انجام وظیفه میکند با عشق و امید و انگیزه بیشتری کار میکردند. بعد از چندین سال که به عنوان مهندس فعالیت میکرد و مدیریت کارخانه پارس توشیبای آن زمان را بر عهده داشت و بعدها هم به عنوان مدیر مناطق نفتخیز جنوب فعالیت میکرد، موقعی که به ساختمانی که ما هم در آن سکونت داشتیم نقل مکان کردند، وسایل زندگیاش حتی یک وانت بار پیکان را هم پر نمیکرد. اسارت و آزادگی و پایمردی شهید تندگویان بعد از این که توسط نیروهای عراقی به اسارت گرفته شدیم و نیروهای بعثی متوجه شدند که در میان ما وزیر نفت جمهوری اسلامی هم هست، ما را به زندان سازمان امنیت عراق منتقل کردند. در تمام مدت اسارت در سلولهای انفرادی نگهداری میشدیم و تنها راهی که میتوانستیم مطمئن باشیم که تندگویان هنوز زنده است و در میان ما حضور دارد صدای قرآن و مناجات او بود که در راهروی زندان میپیچید. او با شهامت با ماموران بازجوی عراقی برخورد میکرد و زندان سازمان امنیت عراق را همانند سنگری برای مقابله با دشمن در خانه خود دشمن قرار داده بود. شهدا چراغ راه همه ... و سالهاست که از رفتن محمدجواد تندگویان، رادمردی از خاک پاک ایران زمین که در مکتب حسین (ع) عشق آموخته بود میگذرد و اکنون خاطرهای از وزیری بر جا مانده که خود مرد میدان و عمل بود. حال ماییم و شهید تندگویان، ماییم و شهدای بزرگوار دیگری که هریک ستارهای و چراغی در راهمان هستند، آری امروز اعتلای کشور و صنعت نفت مدیون خون شهد تندگویان است و اکنون باید بذری را که او در مدت 40 روز وزارتش با نگاهی عمیق و بلندمدت در صنعت نفت افشاند را مراقبت کنیم تا آن را به درختی ستبر و سایه گستر بر تمام میهن تبدیل کنیم.
روزشمار تاریخ؛ ربوده شدن مهندس تندگویان به دست رژیم بعث عراق
آبان۱۳۸۶جری شمسی برابر است با ۱۹ شوال۱۴۲۸هجری قمری مصادف است با سالروز ربوده شدن تندگویان به دست رژیم بعثی عراق در سال ۱۳۵۹ هجری شمسی.
۹ آبان۱۳۸۶جری شمسی برابر است با ۱۹ شوال۱۴۲۸هجری قمری مصادف است با سالروز ربوده شدن تندگویان به دست رژیم بعثی عراق در سال ۱۳۵۹ هجری شمسی.
▪ در چنین روزی - ۹ آبان سال ۱۳۰۴ هجری شمسی: با تصویب مجلس شورای ملی سلسله قاجاریه منقرض شد. در این روز مجلس شورای ملی طرحی را به صورت ماده واحده تصویب كرد كه بخشی از آن چنین نوشته شده بود: مجلس شورای ملی به نام سعادت ملت ایران انقراض سلسله قاجاریه را اعلام كرده و حكومت موقتی را در حدود قانون اساسی و قوانین موضوعه مملكتی به رضاخان واگذار می كند. قابل توجه است كه شماری از نمایندگان مجلس شورای ملی همچون آیت الله مدرس و دكتر مصدق با حكومت رضاخان مخالف بودند و اعتقاد داشتند سلطنت رضا شاه به صلاح ملت ایران نیست.
▪ در چنین روزی - ۹ آبان سال ۱۳۵۹ هجری شمسی: مهندس محمد جواد تندگویان وزیر نفت دولت وقت جمهوری اسلامی ایران به دست نیروهای رژیم بعثی عراق ربوده شد. او فارغ التحصیل رشته مهندسی نفت بود و مبارزه با رژیم پهلوی را از زمان تحصیل در دانشگاه آغاز كرده بود و مدتها در زندان های رژیم در اسارت به سر برده بود. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ابتدا مدیریت مناطق نفتی جنوب و سپس وزارت نفت دولت شهید رجایی را عهدهدار شد. مهندس تندگویان در ۹ آبان سال ۱۳۵۹ هجری شمسی در نزدیكی شهر آبادان به اسارت نیروهای متجاوز عراقی درآمد و عاقبت در سیاه چال های زندان های بعثیون شهید شد.
▪ در چنین روزی - ۱۹ شوال سال ۲۶۵ هجری قمری: "یعقوب لیث صفّاری" بنیانگذار سلسله صفاریان درگذشت. پدر یعقوب حرفه رویگری داشت ازاین رو خود به صفارو اولادش به صفاریان معروف شدند. یعقوب با مردانگی های خود مردم را شیفته خوی و خصلت خود ساخت از این رو اهل سیستان او را به امیری برگزیدند. وی پس از تسخیر هرات، كرمان، فارس و كابل نخستین بار بعد از ورود اسلام به ایران دولتی یكپارچه و منسجم ایجاد كرد و دست خلیفه عباسی و عمال او را از جنوب، شمال و شرق ایران كوتاه كرد. یعقوب در سال۲۶۱ هجری قمری با سپاهی عظیم عازم بغداد و جنگ با خلیفه شد ولی در حوالی قصر شیرین از قوای خلیفه شكست خورد و عقب نشینی كرد. وی در حال تجهیز قوای دیگری بود كه به مرض قولنج گرفتار شد و در جندی شاپور درگذشت همانجا مدفون شد.
▪ در چنین روزی - ۱۹ شوال سال ۴۰۶ هجری قمری: "فَضل بن اَحمَد اِسفَراینی" فقیه و خطیب عهد غزنوی درگذشت. وی از عالمان صاحب نام روزگار خود بود كه بیش از۳۰۰تن از فُضلا در مجلس درس او حاضر میشدند. اسفراینی در خدمت سردار ترك سبكتگین بود و در زمان سلطان محمود غزنوی به سبب سعایت دشمنان از كار معزول شد. پس از آنكه محمود به جانب هندوستان عزیمت كرد در زمان غیبت سلطان برخی از دشمنان فضل بن احمد او را در زندان محبوس ساختند و به سختی شكنجه دادند.
▪۹۹۴ سال پیش درچنین روزی - ۱۹ شوال سال ۴۳۴ هجری قمری: "ابوزكریا یحیی بن محمّد" مشهور به "اِبن مَندِه"، محدث، فقیه، واعظ و مورخ ایرانی تبار به دنیا آمد. وی آخرین فرد از خاندان ابن منده بود كه پس از فراگیری حدیث به شهرهای مختلف سفر كرد. او نخست به نیشابور رفت و سپس به منظور كسب علوم فقهی عازم همدان، بصره و بغداد شد. ابن حَزَری ضمن اینكه نام ابن مَنده را در شمار مُقریان آورده، او را در قرائت استاد دانسته است. از آثار این محدث و مورخ برجسته "زندگینامه طَبرانی، اَلاَمالی و تاریخ اصبهان" را میتوان نام برد.
اسارت و شهادت
مهندس تندگویان در نهم آبان ۱۳۵۹ - درحالیکه حدوداً یک ماه از دوره وزارتش گذشته بود - برای بازدید از پالایشگاه نفت آبادان عازم منطقه بود که در جادهٔ ماهشهر-آبادان به همراه معاون و دیگر همراهانش به اسارت نیروهای ارتش رژیم بعث عراق درآمد و به زندانهای اسیران ایرانی در عراق منتقل شد. به نقل از برخی اسیران، وی تا مدتها زنده بوده و حتی از شکست حصر آبادان (مهر ۱۳۶۰) و آزادسازی خرمشهر (خرداد ۱۳۶۱) آگاهی یافته بود. اما از چگونگی وضعیت اسارت و نحوه درگذشت او در اردوگاههای اسرا اطلاعات دقیقی در دست نیست.
سرانجام پس از پایان گرفتن جنگ و تبادل اسرا و شهدا میان دو طرف، پیکر محمدجواد تندگویان که در اثر شکنجههای عوامل بعثی عراق جان سپرده بود، به کشور بازگردانده و در آذر سال ۱۳۷۰ در ایران به خاک سپرده شد.
سیمین دانشور در سال ۱۳۰۱ ش. در خانواده ای تحصیل کرده در شیراز به دنیا آمد. بعدها تحصیل در ادبیات فارسی را تا دریافت درجه دکترای آن دریافت کرد و سالها به تدریس تاریخ هنر در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران پرداخت.
سیمین دانشور در سال ۱۳۰۱ ش. در خانواده ای تحصیل کرده در شیراز به دنیا آمد. بعدها تحصیل در ادبیات فارسی را تا دریافت درجه دکترای آن دریافت کرد و سالها به تدریس تاریخ هنر در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران پرداخت.
▪ سیمین دانشور دو ویژگی عمده داشت:
۱) اول از همه اینکه، نخستین زن نویسنده ی جدی در ادبیات معاصر ماست.
۲) دیگر آنکه، اولین فارغ التحصیل دوره ی دکترای ادبیات فارسی و به جای اینکه به کاوش در آثار دیگران بپردازد خود اثر آفرید تا بیایند و در آن کاوش کنند.
در اینجا نویسنده ای ظهور می کند که زن است و از زنان می نویسد و این زمانی قابل اهمیت است که در آغاز راه او ادبیات ما به طور یک جانبه ای مردانه بود.
وی نخستین مجموعه ی داستان هایش را با نام آتش خاموش در سال ۱۳۲۷ منتشر کرد.
در داستان های این مجموعه نویسنده با کلی بافی احساسات زنانه و دخترانه را تصویر می کند. این اثر بی بهره از جنبه های هنری تنها زن بودن نویسنده اش واقعه ای است با این حال اکنون که سال ها از چاپ آن می گذرد می توان نقطه نویسنده آینده را در آن دید و در سال ۱۳۴۰ دومین مجموعه داستان هایش را با نام شهری چون بهشت گرد آورد.
گرچه این کتاب نسبت به نخستین اثر دانشور پیشرفتی را نشان می دهد و بررسی آنها را آشکار می کند که دانشور در صناعت داستان نکته ها آموخته و گام ها برداشته است، اما باید گفت که شهری چون بهشت هنوز با اثر ادبی فاصله بسیار دارد.
انتشار رمان سووشون نقطه ی عطف زندگی دانشور است. این رمان که خیلی زود شهرت در خوری پیدا کرد و به زبان های گوناگون نیز ترجمه شد، حاکی از تحولی عمیق در زندگی هنری دانشور است.
دید سطحی و احساسی داستانهای دو مجموعه ی پیش جای خود را به نگرشی پخته و آرمانی می دهد، از طرف دیگر نثر آن نیز پختگی و انسجام و یکدستی آشکاری را عرضه می کند که در رمان های فارسی تا زمان انتشار این کتاب کم سابقه است.
زری کانون این رمان زنی است که یک سر و گردن از زنهای دیگر داستان های دانشور بالاتر است و زمانی که با مرگ شوهرش یوسف روبه رو می شود به آن استوانه ای بدل می شود که باید باشد و زندگی را نگهدارد .
این رمان حالتی نمادین دارد و بیشتر حال و روز دورانی را حکایت می کند که نویسنده در آن به سر می برد و به تعبیری می توان پس سیمای یوسف شخصیت اصلی آن جلال آل احمد را دید.
مکان داستان در استان فارس و زمان آن سالهای جنگ جهانی دوم است با این حال می توان این زمان ظاهری را حذف کرد و موضوع رمان را به زمان های دیگر نیز تسری داد.
مبارزه با ابعاد و جوانب گوناگون و جناح بندی های متفاوت آن به گونه ای توصیف می شود که تنها در قالب مکان و زمان خاصی جای می گیرد و حتی می توان در سالها اواخر دهه ۴۰ نیز از آن برداشت همزمانی کرد. آنچه از ماجراهای این رمان در محدوده زمانی مطرح شد. در آن بر می آید اینکه با جنگ بزرگ جهانی دیگر زندگی سنتی گذشته متلاشی شد و شرایط پیش آمده که زندگی اجتماعی ما حتی در شکل کوچک خانوادگی آن نیز ساختار خود را از دست داده است.
دانشوردر سال ۱۳۵۸ مجموعه دیگری از داستان هایش را با نام" به کی سلام کنم " را منتشر کرد.
برخی از داستانهای این مجموعه پیش از آن در نشریات گوناگون منتشر شده بودند.
این داستانها شکل کلید است و حال و هوای یکسانی ندارند.
برخی در سطحی نازلتر از زمان سووشون بودند اما شماری دیگر به داستانی که نام کتاب از آن گرفته یا داستان" سوترا " از بهترین نمونه داستان های ماست.
دانشور پس از سال ها سکوت در زمستان ۱۳۷۲ جلد اول رمان" جزیره سرگردانی " را منتشر کرد. رمان به گونه ای است که نمی توان آن را درخور نام دانشور به عنوان نویسنده سووشون شناخت.
با این حال قضاوت نهایی را باید گذاشت برای زمانی که مجلات دیگر آن منتشر شوند.
نثر دانشور در بهترین نمونه فعالیت ادبی اش سووشون و نثری پخته و مهذب و حسی و شفاف است . حتی در آنجائیکه حالت نمادین و رمزی نیز دارد.
این پیچیدگی زبانی و نثری نیست، بلکه رمز مضمون و درونمایه ذهن خواننده را به خود مشغول می کند.
نگاهی کوتاه به جهان داستانی سیمین دانشور
سیمین دانشور و جلال آل احمد در سفری از شیراز به تهران در سال ۱۳۲۷ آشنا شدند و ازدواج کردند. دانشور دکترای ادبیات فارسی است و تخصص در زیباشناسی گرفته است. وی استاد دانشکده هنرهای زیبا دانشگاه تهران بود.
سیمین دانشور بانوی ادب معاصر فارسی در سال ۱۳۰۰ در خانواده یی مرفه و فرهنگی در شیراز متولد شد، پدرش دکتر ایل و سیمین به همراه پدر به اطراقگاه ایل قشقایی زیاد می رفت. تصاویری که از زندگی ایلیاتی دیده بود در سووشون به تصویر کشیده شده است، زیباترین آن صحنه ها سووشون است که در زمان ییلاق - قشلاق ایل معمولاً این تعزیه را نمایش می دهند.
در سال های ۲۲-۲۱ حضور متفقین در شیراز اولین جرقه ها را در ذهن دانشور برای طرح سووشون روشن کرد. خودش می گوید؛ «در سال ۲۱ به شیراز رفته مواجه شدم با ستاد متفقین یعنی انگلیسی ها در شیراز. حزب توده هم بود. سربازان هم پلاس بودند. بعد هم مدرسه یی که می رفتیم مدیره اش انگلیسی بود و بیشتر معلم ها و اسم مدرسه مهر آیین بود و ما بیشتر درس ها را به انگلیسی می خواندیم، طرح سووشون از همان سال ۲۲ در ذهن من داشت ریخته می شد.»
سیمین دانشور و جلال آل احمد در سفری از شیراز به تهران در سال ۱۳۲۷ آشنا شدند و ازدواج کردند. دانشور دکترای ادبیات فارسی است و تخصص در زیباشناسی گرفته است. وی استاد دانشکده هنرهای زیبا دانشگاه تهران بود.
او هنوز دانش آموز بود که اولین مقاله اش در روزنامه پارس در شیراز چاپ شد. بعد با مطبوعات دیگر همکاری کرد و قصه ها و مقالات و طنزهایش در روزنامه ایران، مجله امید، آرش و سخن و الفبا چاپ شد.
دو کتاب «آتش خاموش» و «شهری چون بهشت» را پیش از دانشگاه چاپ کرد. وی نخستین زنی بود که در سال ۱۳۲۷ هـ ش مجموعه داستان های کوتاه خود را به شکل کتابی به چاپ رساند.
سیمین دانشور را می توان پرتیراژترین نویسنده جدی ادبیات معاصر دانست. سووشون او دو بار در انگلیس و امریکا ترجمه شد و تیراژ این کتاب از مرز ۴۰۰ هزار نسخه نیز گذشت. زندگی دانشور را به سه دوره می توان تقسیم کرد:
۱) دوره نخست کودکی و نوجوانی است. در خانواده یی بزرگ از نظر تعداد و موقعیت اجتماعی، در باغی بزرگ و خانه یی مرفه، این دوره با آموزش و تربیت خردمندانه سنتی در سفر به تهران و ورود به مدرسه امریکایی و مرگ پدر و پایان داستان باغ های شیراز تمام می شود.
۲) دوره دوم خانم دانشور مترجم و هنوز دانشجو است. این زمانی است که ساختار کلی ادبیات جهانی و ارتباط آن با زمینه های دیگر هنر در ایران مبهم و ناشناخته است. گروه معدودی از راه آشنایی با زبان شناختی محدود این شناخت را به دست آورده اند و بالطبع شگفت زده و تاثیرپذیرفته از آنند.سیمین دانشور در این طبقه جای دارد.زندگی با جلال توام است با آموزش، دیدن، شناختن افراد، سفر به امریکا و داشتن خانه یی که کانون برخورد افکار و منش های خاص است.
۳) دوره سوم، زندگی سیمین دانشور پس از جلال است که مهم ترین دوره زندگی اوست که فرصت یافته تا گذشته را دوباره ببیند.
● زن در آثار سیمین دانشور
در داستان های سیمین دانشور اغلب به دغدغه های زنان به ژرفا نگریسته شده است و زن چهره مستقلی از خود به نمایش گذاشته است. در رمان سووشون زری قهرمان این قصه نمونه زنی است که کمتر در ادبیات مان با آن مواجهیم. او راه یوسف را ادامه می دهد.
در جزیره سرگردانی دانشور خواسته است از دید یک زن به فرآیند تاریخ و زندگی بنگرد. در این رمان حیرانی زن از دنیای مردانه توصیف می شود، چنانچه می خوانیم:
«مادربزرگ گوش می ایستاد، مامان عشی و حالا هستی، از دوران مردسالاری بیشتر زنان گوش ایستاده اند، دروغ گفته اند، تحمل کرده اند، چرا که راهی به جمع جدی مردها نداشته اند، زن ها از ترس مردها دروغ گفته اند و می گویند...»
روحی مادرانه بر همه این رمان حاکم است که هیچ چیز نابخشودنی تر از گریز از باروری و عطوفت مادرانه نیست. زنان آثار خانم دانشور ارزش های نمونه پذیرفته شده جامعه را مورد پرسش قرار می دهند. این زنان ارزش های دنیای مردانه را با تردید می نگرند. هر دو رمان خانم دانشور مضمونی سیاسی، اجتماعی دارد و زنان رمان ها دارای تفکر سیاسی هستند.
هستی ادامه زری است و او در واقع به دنبال پاسخ برای پرسش های ذهن جست وجوگرش در دنیای مدرن است. اوبا تردید به انتظارات جامعه از افراد و درونی کردن و توجیه آنان برای خودشان می نگرد. این هست شدن او موقعی اتفاق می افتد که در بحث با دیگری است. او در چالش با جهان پیرامون و مسائل آن رشد می کند، تردید می کند و تعالی می یابد.
هستی دختری است که آرامش را کنار مرد جست وجو می کند. این شناخت دقیق سیمین دانشور از زن و روانشناسی زنانه است به طوری که در مجموع روح زنانه اثر چشم را می نوازد.
زنان دانشور تقدیر مادرانشان را زندگی می کنند گویی زندگی آنان چیزی جز تکرار سرنوشت یکدیگر نیست.
مادر هستی، شوهر مبارزی داشته که در راه حراست از جان یک رهبر ملی جان باخته. بعد با یک مرد پولدار ازدواج کرده است. اینجا هستی نیز درست در موقعیت مادرش قرار می گیرد. اما این بار هستی مراد را به نفع سلیم رها می کند. هستی در واقع به تعریف جامعه یک دختر غیرعادی نیست، سیاسی نیست، هنرمند نیست، او اینها را برای رسیدن به آرزوهایش دستمایه خویش قرار می دهد و بی آنکه از درون متحول شود و به استقلال برسد به نقشه های مادرش تن می دهد. و این نشان گم شدن یا انفعال عنصر مادینه در همه عرصه هاست.
انگار زن می خواهد با روحیه یی مردانه پا به عرصه میدان نهد، با روحیه یی که به اصطلاح روانشناسانه اش بار دیگر برتری آنیموس در آن تضمین شده. (قدرت طلبی، سلطه جویی، پرخاشگری و خشونت، این ویژگی هاست که یونگ در زنان آنیموس زده بازمی یابد.) چنین می نماید که دانشور می کوشد تا به پاسخی بنیادی تر دسترسی یابد. پاسخی که شاید در ژرفای ناخودآگاه قومی او مکنون مانده و بیشتر هماهنگ با دیدگاه فرزانگان و فیلسوفان کهن چین است که این همه سرگشتگی به دلیل فروپاشیدگی هم ترازی زنانگی- مردانگی شکل گرفته و این بسیار پیچیده تر از نگاه فمینیستی است.
به نظر می رسد که حتی سبک نویسنده جان گرفته از نفس مادرانه اوست. انگار بر سر آن است که تا صدای همه فرزندان زمین را ثبت کند.
● چهره دوگانه زن در اسطوره
در اسطوره های کهن ایرانی با چهره دوگانه زن روبه روییم. پیش از هر کس هدایت نویسنده بزرگ در بوف کور زنی واحد را که گاه به صورت لکاته و به چهره اثیری درمی آید تصویر کرده است. در جزیره سرگردانی سیمین دانشور این دو سیمای گوناگون در دو زن عمده داستان یعنی عشرت (مادر هستی) و هستی رخ می نماید. با این تفاوت که دانشور گویی جابه جا می کوشد تا مرز این تفکیک را درهم بشکند. و آیا این از سر تصادف است که هستی که نامش پژواکی است فارسی از نام حوا (مادر همه هستنده ها، حیات) دختری است حیران در جزیره سرگردانی. هر چه هست این مادینه نخستین با همان ساده دلی از اعماق اسطوره ها به واقعیت سرگردان جهان معاصر پرتاب می شود.
● جهان بینی سیمین دانشور و نگاه او به زن در آثارش
▪ نویسنده تنهایی را در ذات هر زنی می داند که تنها با هنر و یا مرد می تواند به انتها برسد.
▪ تصویرگری ماهرانه از تضادهای زنانه برای به دست آوردن آزادی و امنیت که از دیدگاه نویسنده در تقابل هم هستند.
▪ توجه به اسطوره های ملی، قومی
▪ طراحی و تصویرسازی از آدم های عادی و دغدغه شان
▪ تنهایی جبری کلیه شخصیت هایی که به گونه یی متفاوت عمل می کنند.
▪ تصویرسازی از پیرزنانی که متفاوت با عرف و سنت همیشگی عمل می کنند و خود پیشتازند. (مادربزرگ هستی)
▪ شناخت کامل و تصویرگری هنرمندانه یی از زندگی و روابط شهری امروز
▪ شناخت دقیق از عرفان شرقی
▪ تمایز آثار از دید و نگاه زیبایی شناسی و استتیک
▪ نگاهی به تضادهای انسان معاصر
▪ زن محور بودن آثار
▪ تاثیر عمیق تاریخ معاصر
● نگاهی به دو اثر ماندگار نویسنده
نویسنده براساس اسطوره سیاوش رمان سووشون را می نویسد، این رمان با اتکا به کلیتی در وجدان جمعی و میراث تاریخی مان مرگ سیاوشان را به تصویر می کشد، از سوی دیگر جزیره سرگردانی داستانی در تعلیق است. این تعلیق دیالکتیکی خواننده سووشون را ناخشنود می کند.در سووشون تکلیف همه چیز روشن است و ما با اثری با بن مایه سیاسی، اجتماعی و زن محور روبه روییم، اما جزیره سرگردانی دنیای سرگردان معاصر است. آدم ها مرز ندارند.در سووشون قهرمانان دوسوی مرز مشخص ایستاده اند.
در جزیره سرگردانی این مرزها همه درهم می شکند. جزیره سرگردانی به اعتباری می تواند محصول سال های زندگی خودمان باشد که در آن سرگذشت هستی نسلی که در دهه چهل بالیده و در دهه پنجاه به بن بست رسیده به تصویر کشیده شده است. این کتاب گزارش بودن آدم های متفاوت است و گزارش بودن خود سیمین دانشور جسارتی می طلبد که فقط شایسته اوست. از میان شخصیت ها توران جان (مادربزرگ) شخصیت جا افتاده تری دارد، با پرداخت عمیق و زبانی زنده. نویسنده در اینجا مادربزرگ تکراری آثار ادبی را نمی سازد و توران جان در رمان زندگی می کند، فکر می کند، تخیل می کند و با خواننده همراه می شود.
سیمین دانشور در هر دو اثر واژه را به تمثیل مبدل کرده است. او نویسنده یی جسور است که از روایتی نوستالژیک، اسطوره یی و زیبا چون سووشون به دل شهرنشینی- تهران- سفر کرده است هر چند در اینجا نیز جزیره سرگردانی تمثیلی از ایران مان است. او در این اثر پیچیدگی روانی مردم ایران را نیز به تصویر کشیده است، تاریخ، اسطوره، جغرافیا، هنر، مردم، عشق و سیاست تماماً در آثار این بزرگ بانوی ادبیات مان موج می زند. باشد که بنویسد سال به سال لحظه به لحظه از رنج ها تا سرگردانی هامان...
بیدل شاعریست که در بیرون از مرزهای ایران به ویژه در میان افغان ها بیشتر شناخته شده است. شاعری دیرآشنا با ببانی دشوار و معانی استوار. در ۲۵ سال اخیر در ایران تلاش قابل تقدیری برای معرفی «پیر میکده سخندانی و افلاطون خم نشین معانی» صورت گرفته و حاصل آن انتشار گزیدهها و تصحیحات متعدد از دیوان بیدل و مقالات و پایان نامه های گوناگون است که از معروفترین آنها کتاب شاعر آینه ها تالیف دکتر شفیعی کدکنی است.
«میرزا عبدالقادر بیدل دهلوی» در سال ۱۰۵۴ هـ.ق در ساحل جنوبی رودخانه «گنگ» در شهر عظیم آباد پتنه (هند) به دنیا آمد. از روزهای جوانی عبدالقادر به شوق حق، ترانه عشق میسرود و چون بر حفظ و اخفای راز عشقش به حق مصر بود «رمزی» تخلص میكرد تا این كه بنابر قول یكی از شاگردانش هنگام مطالعه گلستان سعدی از مصراع «بیدل از بینشان چه گوید باز» به وجد آمد و تخلص خود را از «رمزی» به «بیدل» تغییر داد.
بیدل چهرهای خوش منظر و جثهای نیرومند داشت، فنون كشتی را به خوبی میدانست و ورزشهای طاقت فرسا از معمولیترین فعالیتهای جسمی او بود. در سال ۱۰۷۵ هـ.ق به دهلی رفت، هنگام اقامت در دهلی دایم الصوم بود و آن چنان كه خود در چهار عنصر نقل كرده است به سبب تزكیه درون و تحمل انواع ریاضتها و مواظبت بر عبادات درهای اشراق بر جان و دلش گشوده شده بود و مشاهدات روحانی به وی دست میداد. وی در سال ۱۰۷۸ هـ.ق سرایش مثنوی «محیط اعظم» را به پایان رساند، این مثنوی دریای عظیمی است لبریز از تأملات و حقایق عرفانی. دو سال بعد مثنوی «طلسم حیرت» را سرود و به نواب عاقل خان راضی كه از حامیان او بود هدیه كرد.
تلاش معاش او را به خدمت در سپاه شهزاده «اعظم شاه» پسر اورنگ زیب بازگرداند. اما پس از مدت كوتاهی، چون او از تقاضای مدیحه كردند، از خدمت سپاهی استعفا كرد. بیدل در سال ۱۰۹۶ هـ.ق به دهلی رفت و مقدمات یك زندگی توأم با آرامش و عزلت را در دهلی فراهم كرد، زندگی شاعر بزرگ در این سالها به تأمل و تفكر و سرایش شعر گذشت و منزل او میعادگاه عاشقان و شاعران و اهل فكر و ذكر بود، در همین سالها بود كه بیدل به تكمیل مثنوی «عرفان» پرداخت و این مثنوی عظیم عرفانی را در سال ۱۱۲۴ هـ .ق به پایان رساند. بیدل آخرین آینه تابان شعر عارفانه فارسی بود كه نور وجودش در تاریخ چهارم صفر ۱۱۳۳ هـ.ق به خاموشی گرایید.
بیدل شاعری با حكمت و تفكر قدسی است، وی از تبار شاعران عارفی چون حكیم سنایی، عطار نیشابوری، مولانا و حافظ و ... است، شاعرانی كه شعرشان گرانبار از اندیشه و معناست در افق این بزرگان، شعر زبان راز و نیاز است .
اندیشه بیدل، اندیشه وحدت و یكانگی است، در منظر او عالم عالم جلوهی حق است و انسان آینهای كه حیران به تماشا چشم گشوده است، به تماشای تجلی حق در عالم وجود، بیدل حق را تنها حقیقت هستی میداند، در نگاه خود نیز همه موجودات قائم به حق میباشند و بدون فیض وجودیی كه حق به آنها میبخشد محكوم به فنا و نیستیاند و همه موجودات و اشیاء را همچون خیال و وهم تصور میكند كه تنها صورتی از وجود دارند و حقیقت آنها حضرت حق میباشند كه از چشم غافلان همیشه این نكته پوشیده میماند.
از چمن تا انجمن ، جوش بهار رحمت است
دیده هر جا باز می گردد دچار رحمت است
خواه ظلمت کن تصور ،خواه نور، آگاه باش!
آنچه اندیشی ، نهان و آشکار رحمت است
قدر دان غفلت خود گر نباشی جرم کیست؟
آنچه عصیان خوانده ای آیینه دار رحمت است
کو دماغ آن که ما، از ناخدا منت کشیم !
کشتی بی دست وپایی ها کنار رحمت است
سبحه ای دیگر به ذکرمغفرت در کار نیست
تانفس باقی ست ،هستی درشمار رحمت است
وحشی دشت معاصی را دو روزی سر دهید
تا کجا خواهد رمید؟! آخر شکار رحمت است
شام اگر گل کرد ، بیدل ! پرده دار عیب ماست
صبح اگر خندید ، در تجدید کار رحمت است
عوامل شاعرانگی در شعر "بیدل دهلوی"
سخن گفتن از عوامل شاعرانگی در شعر شاعری که :
هزار آینه در پرداز زلفش / زجوهر شاخه مژگان در آب است
کاری بس دشوار و فوق طاقت است . چرا که برای تهیه مقاله ای که بتواند حق مطلب رابه تمامی ادا کند و کلیه عناصر به کار گرفته شده در ساختار شعر او را در برگیرد دربرابر عظمت شعر او :
در انتظار جمالی ، نشسته ام به خیالی
تحیر از مژه آغوش ها گشاده به هرسو
به هر تقدیر ، محور سخنم را به طور عمده به سه جنبه از جنبه های شعر بیدل اختصاصمی دهم و به طور اجمالی ، درباره "منش استعاری زبان ، ذهن و تصویر " در شعربیدل، نکاتی را یاد آور می شوم .
به طور کلی امروزه آنچه که مربوط به بررسی متن شاعرانه می شود ، جدا از فرایندتحول کلی نظریه های ادبی و مقوله نقد نیست. چرا که مقوله شعر در قلمرو تعریف ونقد ،همواره مورد توجه نظریه پردازان ادبی بوده و خواهد بود . بحث های نظری درباره متنشاعرانه ، اززمان ارسطو آغاز شده و در گذر تاریخ ، چالش های فراوانی را پشت سرنهادهاست که بر آیند کلی آنها ، به ویژه در قرن بیستم ، با تاثیر پذیری از دستاوردهایدانش زبان شناسی و همچنین نظریه های شعری در آراء صورت گرایان روس و پس از آن ،ساختار گرایان ، جایگاه ویژه ای را برای آن فراهم کرده است . در حوزه زبانشناسی ،با تکیه بر آراء سوسور و نظریه پردازان نشانه شناسی ، رهیافت های ارزشمندی برای درکجایگاه ویژۀ آن در نظام زبان در نظر گرفته شده است ؛ به گونه ای کهمتن شاعرانهاز دیدگاه "یوری لوتمان" نشانه شناس برجسته روس ، این گونه تعریف می شود : « متنشاعرانه ، نظام نظام ها یا رابطه رابطه هاست ؛ پیچیده ترین شکل قابل تصور سخن استکه چندین نظام مختلف را درهم فشرده می کند.[ زیرا ] شعر "دال" را باتمام وجود، فعالمی کند و واژه را در چنان شرایطی قرار می دهد که تحت فشار شدید واژه های اطراف حداعلای عملکرد را از خود بروز می دهد و غنی ترین استعداد خود را رها می سازد.» باتوجه به نظر لوتمان ، بیدل یکی از معدود شاعرانی است که شعر او در بسیاری از مواردبه نظام نظام ها تبدیل شده و به مدد درک لحظه ها و ذهن و زبان شاعرانه ، چندین نظاممختلف را در هم فشرده ساخته و در نتیجه موفق به کشف زبانی شده است که یکسره برمنشاستعاری ، استوار است. این زبان از سه سرچشمه اصلی استعاره (کلاسیک، رمانتیک ومدرن) بهره گرفته و حد اعلای کارکرد واژگان در زبان را به سامان رسانده است. ازهمین رو، بستر سیال این زبان، جایگاهی مناسب برای تجلی تخیل جادویی شاعرانه اوواقع شده و به خلق بیانی تصویری و خارج از مرزهای قرار دادی جهان واقعی منجر شدهاست.
یکی ازمهم ترین عواملی که در خلق یک فضای یکه و یگانه در شعر بیدل موثر است ،قطع پیوندهای جهان شاعرانه او از جهان واقعی است و پناه بردن او به ساحت فردی درلحظه آفرینش هنری .
بدین طریق می توان شعر بیدل را ، شعر گریز از رئالیسم وانمودی کلیشه ای در زندگیروزمره به حساب آورد که خرق عادتی جسورانه راتوصیه می کند.
زندگی در قید وبند رسم وعادت مردن است
دست دست توست بشکن این طلسم ننگ را
گریز از رئالیسم عادتی که یکی از نشانه های مدرنیسم در اسلوب نوشتاربیدل است ،او را به سمت فرا واقعیتی هدایت می کند که جایگاه وهم فرا واقع است و ساخت فضا وتصاویر استعاری در شعر او درنتیجه همین "گریز" انجام می پذیرد و به بستری مناسببرای سامان یابی استعاره های قدرتمند و هنجارگریز وتصاویر هنری متناقض نما تبدیل میشود؛ تصاویری ازاین دست :
به عیش خاصیت شیشه های می داریم
که خنده برلب ما قاه قاه می گیرید
علاوه بر آن ،"ذهنیت" در شعر بیدل، درنتیجه گریز از کلیشه ها به سمت عرفانی بیبدیل، کمال یافته و شناختمدار پیش رفته و در نتیجه " تصوف مدعی"، به "عرفان بیادعا" ، تبدیل شده است، که خود بنیان های اصلی "عرفان آینه بین" در شعر بیدل را بنانهاده است:
و همین "عرفان آینه بین " بیدل را به شناختی رسانده است که فنای مطلق را در پیدارد:
نه وحدت سرایم ، نه کثرت نوایم
فنایم فنایم ، فنایم فنایم
همچنین ،همین عرفان ناب ، بیدل را به سمت تواضع و قناعتی می کشاند که نهایت بیادعایی و اظهار ناچیزی در برابر جمال معشوق را که در مکتب بیدل ، از حاصل جمع "جمالو جمال آفرین" حاصل می شود ، بیان می دارد :
گمگشتگان وادی حیرت نگاهی ایم
در گرد رنگ باخته کن جستجوی ما
این شیفتگی ، جز تحیر برباد دهنده "دین و دنیا" برای شاعر ، چیزی در پی ندارد :
تحّیر تو زفکر دو عالمم پرداخت
به جلوه ات که نه دین دارم ونه دنیایی
وقناعتی اندک خواه را نصیب اومی سازد :
قانع به جام وهمیم، از بزم نیستی کاش
قسمت کنند برما،ازیک حباب ، نیمی
این ذهنیت یا اندیشه غنی شده در شعر بیدل ، اندیشه ای پدیدار شناسانه و فلسفیاست و آرامش عادت زده حاکم برزندگی روزمره را به چالش می کشد و ناچیز می شمارد؛ پسشاعر با دیدۀ بصیرت بین ، در سرشت کلیه عناصِر هستی ،"پریشانی" و عدم آرامش مشاهدهمی کند:
به جمعیت فریب این جهان خوردم،ندانستم
که درهرغنچه،طوفان پریشانی کمین دارد
اندیشه فلسفی در شعر بیدل ، درتلاشی خستگی ناپذیر، در صدد آن است تا حقیقتشگرف زیبایی جهان آفرینش را که درنتیجه کشف و شهود شاعرانه ، نصیب او شده است ، درمسند باور بنشاند ، و کثرت را در آن به وحدت هستی مدارانه متصل کند؛ پس عرصه شعر اوبه جولانگاه سفر کثرت به وحدت و بالعکس تبدیل می شود. این مسئله بالاترین هدف "شناخت " در شعر او را ، که تامل درپیکرۀ وا حد و زیبایی هستی است ، رقم می زند. چرا که این عرصه ، جایگاه "دیدار" معشوق است و تحیر از تجلی جمال بی بدیل او :
نرگسستان جهان وعده گه دیدار است
کز تحیر همه جا آینه خرمن کردند
دیداری که شاعر در آرزوی نائل آمدن به آن حتی برگریه ای ابدی دل می بندد:
شاید گلی زعالم دیدار بشکفد
تا چَشم دارم آینه خواهم گریستن
یکی دیگر از بارزترین نمودهای اندیشه فلسفی در شعر بیدل ، فراهم آوردن بستریمناسب ، برای کارکرد حیرت انگیز عنصر" بازتاب یا انعکاس" در شعر است؛ به گونهای که در فرایندی جادویی پدید ه های حیات در شعر او در چرخه ای عجیب قرار می گیرندتا پس از پالایش ، به خلوص و شفافیتی دست پیدا کنند تا بتواند به مثابه ابزاری برایانعکاس زیبایی معشوق به کار آیند. این فرایند در کلیت خود از جزیی ترین عناصر هستیتا کلی ترین آنها را در برمی گیرد و جهان شعر بیدل را به آیینه زاری از تلاقیانعکاس های متعدد تبدیل می کند. که از این میان ، سه عنصر "شبنم ، آینه و شاعر" بالاترین درجه مقام انعکاس و " آینگی" را از آن خود ساخته اند. چراکه از کیفیت نوعزیبایی ای که مشاهده می کنند و قرار است آن را بازتاب دهند ، هر سه در حیرت اند:
از حسرت گلزارتماشای تو آبست
چون شبنم گل آینه درآینه دان ها
و :
درین گلشن نه بویی دیدم ونی رنگ فهمیدم
چو شبنم حیرتی گل کردم و آیینه خندیدم
دراین میان دغدغه اصلی ذهنیت در شعر بیدل ، قبولاندن این زیبایی بی قید و شرط ،قطعیت یافته ازلی و ابدی و تغییر ناپذیر در جهان ، به مخاطب است . پس اندیشه در شعراو جانب نسبیت را فرو می گذارد و به قطعیتی اقتدار طلبانه دست پیدا می کند. زشتیهای چهره جهان رانیز زیبا می بیند ، دریچه های عرفان اجتماعی را بر جهان خود میبندد ، عرفان شخصی و احوالی را بر می گزیند و چالشی تازه را با رئالیسم وانمودیدرزندگی واقعی طرح می ریزد که پرداختن به آن از حوصله این بحث خارج است . شایدبتوان گفت نکته دیگری که درنتیجه فرایند چرخه شفافیت در شعر بیدل ، به اهمیتی ویژهاز دیدگاه مباحث زیبایی شناختی دست پیدا می کند ، تبدیل شدن پدیده ها به " اُبژه " درنتیجه ذهنیت قوی جاندار انگارانه( عملکرد عنصر"آنیمیسم") است . در نتیجه اینجاندار انگاری هنری ، هیچ چیزی ، بیرون ازدایره نمی ماند. چرا که در بسیاری ازموارد ، علاوه برعناصر و پدیده ها ، "مفاهیم" نیز به شخصیت هایی صاحب شعور تبدیل میشوند ؛ و این است که مفاهیم "حیرت و حیرانی" درموارد متعدد، به موجوداتی هوشمند ،در برابر جلوه بی نظیر معشوق ، خود ، به "حیرت" می نشیند:
به خلوت که حیا پرور است شوخی حسن
زچشم آینه بیرون نشست حیرانی
یا :
در خلوتی که حسن تو دارد غرور و ناز
حیرت زچشم آینه بیرون نشسته است
حال ، نکته ای که دراین بیان قابل تامل است این است کهزبان شعر بیدل، اینگونه آشنایی زدا و هنجار شکن است ، بدون تردید ، خوانشی آشنایی زدا را نیز می طلبد؛خوانشی از نوع گفتمان سه جانبه مولف ، متن و مخاطب. خوانشی که در آن ، مخاطب براینزدیک شدن به جهان شعر مجبور است ابزارهای سنتی و قرار دادی خوانش شعر را به یکسونهد و به دنبال ساده کردن نظام پیچیده این زبان شاعرانه نباشد . زیرا جهان شعر بیدلجهانی اثیری و آمیزش یافته از دو عنصر "بیخودی" (متعلق به تجربه های ناب عرفانشخصی) و "وهم" (متعلق به گریز از رئالیسم وانمودی) است ، و به همین دلیل عناصر شعراو ، پیوسته در حال لغزش ، جهش و رهایی اند و دامنه ای بسته ، محدود و قابل سادهشدن ندارند. دلبستگی بیدل به مکان هایی فراواقعی که جایگاه گریز او از واقعیتزندگی روزمره و پناه بردن به عزلت شاعرانه و عارفانه اند ، نکته دیگری است که شایداشاره به آن در این مقوله ، در روشن تر شدن گوشه هایی از جهان شعر او ، موثر باشد . این مکان ها درهمه اشکال خود بر فضایی اختصاصی و فردی دلالت دارند ؛ مکان هایی کهیا وهم آلودند یا بی نشان و یا حیرتکده .
این مکان ها در همجواری با "جهان پریوار" در شعر بیدل به کیفیتی جادویی و افسانهای دست پیدا کرده و در همراهی با " فضایی لامکان و دشت بی نشان "، مکان فلسفی " عدم " را در شعر او مطرح کرده اند؛ اما نوعی عدم مکانمند و هستی مدار. آفرینش این "مکانفلسفی" و استفاده ابزاری از آن در جهت خلق معانی تازه ، یکی از زیباترین پارادوکسهای معنایی و فلسفی در ذهنیت شعر بیدل است ؛ چرا که این "عدم مکانمند" در" ظلمتآباد" خود ، مقدمات امید به شناختی کمال یافته تر و نشانه هایی از حضور افسانه ایمعشوق را در خود نهان دارد :
برامید آن که یابیم از دهان اونشان
موی خود را جانب ملک عدم داریم ما
"عدم فلسفی" در شعر بیدل ، جایگاه تجربه و کشف و شهود عارفانه نیز هست و تنهامکانی است که شاعر در آن ، تجلی صبح دیدار معشوق را انتظار می کشد:
به هر حال ، بیدل به مکان های بی نشان ، خمار آباد ، جنونکده ، عدم آلوده وگسسته از جهان واقعی (جهان موجود) دل بسته است . چرا که "صحرای امکان" (یا این جهانفانی را )، زراعتگاه " سراب" می داند؛ آن را به ابتذال متهم می کند؛ از بیم آفت آندر هراس است ؛ مخاطب را ازدل بستن به آن بر حذر می دارد و از سرنوشت نا بسامان خویشدرمدت اقامت در آن ، سخن می دارد:
در زراعتگاه امکان بس که بیم آفت است
خلق را چون دانه گندم دلی در سینه نیست
امایکی از اساسی ترین نکته ها شعر بیدل ، قرار گرفتن لحظه های ناب کشف وشهود شاعرانه او در برابر "آینه " است . " آینه " یکی از جاندار ترین موتیف هاینمادین شده در شعر بیدل است " حیرت و حیرانی " او را به تمامی گسترۀ هستی بازتاب میدهد . درباره چند و چون کیفیت کاربرد متنوع این نماد در شعر بیدل ، جای سخن فراواناست . اما زیباترین نقش "آینه" زمانی است که شاعر به آن ، وظیفه ای دو سویه محول میکند و آن را به مثابه هم "ابزاری برای تماشا ی زیبایی" و هم " چشم تماشاگر زیبایی" در برابر عظمت جاودانه هستی می نشاند و این نقش متاقض نما ، حیرت انگیزترینپارادوکس تصویری شعر بیدل است که در نتیجه این فرایند ، نماد شگرف " حیرت آینه " خلق و زیبا ترین بازی های هنری با این نماد عجیب آغاز می شود :
اگر زجوهر آینه نیست دام به دوش
چرا زروی تو حیرت، شکار آینه است ؟
و:
رفته ایم از خویش اما از مقیمان دلیم
حیرت از آیینه هرگز پا برون نگذاشته است
اما نکته ای که شاید دراین مقوله ، اشاره به آن خالی از لطف نباشد این است که هرچند بیدل از جهان فردیت یافته خود راضی به نظر می رسد ، اما گاهی از رنج آوارگی وپریشانی خود نیز سخن می گوید که معنی ضمنی کلام این سخن را به سمت گلایه یک عارفرنج کشیده درراه دشوار شناخت ، هدایت می کند:
به هرجا می روم از دام حیرت برنمی آیم
به رنگ شبنم از چشمی که دارم خانه بر دوشم
و در بیانی گلایه آمیزتر و اندکی دردناک :
دوعالم گشت یک زخم نمکسود از غبار من
زمشت خاک من دیگر چه می خواهد پریشانی؟
و یا:
ره آوارگی عمری ست می پویم ، نشد یارب ؟
که چون تمثال یک آیینه وارم دل شود پیدا
واما سرانجام همه این حکایت ها ، باز هم حکایت " آینه " است که در حسرت "دیدار" یار حتی از غبار به جا مانده از پیکر شاعرهم دست برنمی دارد ودرکنشی جادویی ، یکیدیگر از زیباترین استعاره های قدرتمند متناقض نما در شعر بیدل را درهیات " چکیدنآینه از غبار پیکر شاعر " در بیانی بی نظیر و شاعرانه رقم می زند:
محمد بن ابراهیم قوامی شیرازی ملقب به صدر المتالهین یا ملاصدرا در ظهر روز نهم جمادی الاولی سال 980 قمری دیده به جهان گشود.پدر او خواجه ابراهیم قوامی مردی پرهیزگار دیندار و دوستدار و حامی دانش و معرفت بود.در زمان حیات ملاصدرا, شیراز دارای حکومت مستقلی بود و حکمرانی آن به برادر شاه واگذار گردید که ، پدر ملاصدرا بعنوان معاون او و دومین شخصیت مهم آن منطقه به شمار می رفت, و به نظر می رسید تنها موهبتی که خداوند به او ارزانی نداشته است داشتن فرزند باشد. اما بالاخره خداوند درخواست ها و دعاهای این مرد پاک و زاهد را بی جواب نگذاشت و بهترین پسران را به او ارزانی کرد که او را محمد ملقب به صدرالدین نام نهاد به آن امید که عالی ترین شخصیت مذهبی گردد. در دوران جوانی, صدرالمتالهین جوان با شیخ بهایی آشنا گردید که سنگ بنای شخصیت علمی و اخلاقی ملاصدرا توسط این دانشمند جهاندیده کم نظیر بنا نهاده شد. و تکمیل این بنای معنوی را استاد دیگرش دانشمند سترگ و استاد علوم دینی و الهی و معارف حقیقی و اصول یقینی سیدامیر محمد باقر بن شمس الدین مشهور به میرداماد عهده دار گشت.از شاگردان او میتوان به حاج ملاهادی سبزه زاری و ملامحسن فیض کاشانی اشاره کرد.
شرایط اجتماعی:
صدرالمتالهین حکیم خانه به دوشی بود که به جرم آزادگی روح و فکر مجبور شد تا از پایتخت و پایتخت نشینان روی گرداند. وی در مقدمه کتاب اسفار دلایل بیزاری خود را از جاهلان فرزانه نمای زمان خود و عزلت و تصوف خویش را در کهک (روستایی دورافتاده در سی کیلومتری شهر مقدس قم) بیان داشته است.پس از بازگشت به شیراز شهرت صدرای شیرازی عالمگیر شده بود و طالبان حکمت از نواحی و اطراف برای درک فیض به حضورش می شتافتند. او خود در مقدمه اسفار می گوید: «..... بتدریج آنچه در خود اندوخته بودم همچون آبشاری خروشان فرود آمد و چون دریایی پر موج در منظر جویندگان و پویندگان قرار گرفت.
معرفی شخصیت:
محمد بن ابراهیم قوامی شیرازی ملقب به صدر المتالهین یا ملاصدرا در ظهر روز نهم جمادی الاولی سال 980 قمری دیده به جهان گشود.پدر او خواجه ابراهیم قوامی مردی پرهیزگار دیندار و دوستدار و حامی دانش و معرفت بود.در زمان حیات ملاصدرا, شیراز دارای حکومت مستقلی بود و حکمرانی آن به برادر شاه واگذار گردید که ، پدر ملاصدرا بعنوان معاون او و دومین شخصیت مهم آن منطقه به شمار می رفت, و به نظر می رسید تنها موهبتی که خداوند به او ارزانی نداشته است داشتن فرزند باشد. اما بالاخره خداوند درخواست ها و دعاهای این مرد پاک و زاهد را بی جواب نگذاشت و بهترین پسران را به او ارزانی کرد که او را محمد ملقب به صدرالدین نام نهاد به آن امید که عالی ترین شخصیت مذهبی گردد. در دوران جوانی, صدرالمتالهین جوان با شیخ بهایی آشنا گردید که سنگ بنای شخصیت علمی و اخلاقی ملاصدرا توسط این دانشمند جهاندیده کم نظیر بنا نهاده شد. و تکمیل این بنای معنوی را استاد دیگرش دانشمند سترگ و استاد علوم دینی و الهی و معارف حقیقی و اصول یقینی سیدامیر محمد باقر بن شمس الدین مشهور به میرداماد عهده دار گشت.از شاگردان او میتوان به حاج ملاهادی سبزه زاری و ملامحسن فیض کاشانی اشاره کرد
شرایط اجتماعی:
صدرالمتالهین حکیم خانه به دوشی بود که به جرم آزادگی روح و فکر مجبور شد تا از پایتخت و پایتخت نشینان روی گرداند. وی در مقدمه کتاب اسفار دلایل بیزاری خود را از جاهلان فرزانه نمای زمان خود و عزلت و تصوف خویش را در کهک (روستایی دورافتاده در سی کیلومتری شهر مقدس قم) بیان داشته است.پس از بازگشت به شیراز شهرت صدرای شیرازی عالمگیر شده بود و طالبان حکمت از نواحی و اطراف برای درک فیض به حضورش می شتافتند. او خود در مقدمه اسفار می گوید: «..... بتدریج آنچه در خود اندوخته بودم همچون آبشاری خروشان فرود آمد و چون دریایی پر موج در منظر جویندگان و پویندگان قرار گرفت.
شخصیت فلسفی:
در زمان حیات ملاصدرا یعنی در اواخر قرن دهم و شروع قرن یازدهم هجری کلام و فلسفه از علوم رایج و محبوب آن زمان به شمار می رفتند. دلیل عمده گسترش این علم نسبت به سایر علوم آن زمان مانند فقه، ادبیات عرب، ریاضی، نجوم و طب و دیگر علوم و همچنین هنرهای رایج آن زمان مانند خط، معماری و کتیبه را می توان در شرایط اجتماعی آن دوران که خود زاییده شرایط سیاسی حاکم بر کشور بود جستجو نمود. عدم وابستگی و استقرار ومرکزیت حکومت وقت امنیت و آزادی خاصی را حکمفرما ساخته بودکه شکوفا شدن استعداد ها و گسترش هنر و علم را در پی داشت. صدرالدین محمد در علوم متعارف زمان و بویژه در فلسفه اشراق و مکتب مشاء و کلام و عرفان و تفسیر قرآن مهارت یافت. او آثار فلسفی متفکرانی چون سقراط و فلاسفه هم عصر او، افلاطون، ارسطو و شاگردانش و همچنین دانشمندانی چون ابن سینا و خواجه نصرالدین طوسی را دقیقا بررسی نمود و موارد ضعف آنها را باز شناخت و مسایل مبهم مکاتب را بخوبی دانست. او اگر چه از مکتب اشراق بهره ها برد ولی هرگز تسلیم عقاید آنان نشد و گرچه شاگرد مکتب مشا گردید لیکن هرگز مقید به این روش نشد. ملا صدرا پایه گذار حکمت متعالیه می باشد که حاوی ژرف ترین پاسخ ها به مسائل فلسفی است. ملاصدرا علاوه بر سالک و رهرو در عرفان بعنوان موفق ترین سالکین در فلسفه می باشد که با طی کردن مراحل مختلف گنجینه با ارزشی را برای ساخت قلعه ای از دانش کشف نمود که با نور جاودانی حقیقت می درخشد.
شخصیت عرفانی:
من وقتی دیدم زمانه با من سر دشمنی دارد و به پرورش اراذل و جهال مشغول است و روز به روز شعله های آتش جهالت و گمراهی برافروخته تر و بدحالی و نامردی فراگیرتر می شود ناچار روی از فرزندان دنیا برتافتم و دامن از معرکه بیرون کشیدم و از دنیای خمودی و جمود و ناسپاسی به گوشه ای پناه بردم و در انزوای گمنامی وشکسته حالی پنهان شدم. دل از آرزوها بریدم و همراه شکسته دلان بر ادای واجبات کمر بستم. با گمنامی و شکسته حالی به گوشه ای خزیدم. دل از آرزوها بریدم و با خاطری شکسته به ادای واجبات کمر بستم و کوتاهیهای گذشته را در برابر خدای بزرگ به تلافی برخاستم. نه درسی گفتم و نه کتابی تالیف نمودم. زیرا اظهار نظر و تصرف در علوم و فنون و القای درس و رفع اشکالات و شبهات و .... نیازمند تصفیه روح و اندیشه و تهذیب خیال از نابسامانی و اختلال، پایداری اوضاع و احوال و آسایش خاطر از کدورت و ملال است و با این همه رنج و ملالی که گوش می شنود و چشم می بیند چگونه چنین فراغتی ممکن است... ناچار از آمیزش و همراهی با مردم دل کندم و از انس با آنان مایوس گشتم تا آنجا که دشمنی روزگار و فرزندان زمانه بر من سهل شد و نسبت به انکار و اقرارشان و عزت و اهانتشان بی اعتنا شدم. آنگاه روی فطرت به سوی سبب ساز حقیقی نموده، با تمام وجودم دربارگاه قدسش به تضرع و زاری برخاستم و مدتی طولانی بر این حال گذرانده ام. سرانجام در اثر طول مجاهدت و کثرت ریاضت نورالهی در درون جانم تابیدن گرفت و دلم از شعله شهود مشتعل گشت. انوار ملکوتی بر آن افاضه شد و اسرار نهانی جبروت بر وی گشود و در پی آن به اسراری دست یافتم که در گذشته نمی دانستم و رمزهایی برایم کشف شد که به آن گونه از طریق برهان نیافته بودم و هر چه از اسرارالهی و حقایق ربوبی و ودیعه های عرشی و رمز راز صمدی را با کمک عقل و برهان می دانستم با شهود و عیان روشنتر یافتم. در اینجا بود که عقلم آرام گرفت و استراحت یافت و نسیم انوار حق صبح و عصر و شب و روز بر آن وزید و آنچنان به حق نزدیک شد که همواره با او به مناجات نشست.
آثار:
· الحکمه العرشیه · الحکمه المتعالیه فی الاسفار العظیمه الاربعه · المعه المشرقیه فی الفنون المنطقیه · المبدا و المعاد · المشاعر · المظاهر الالهیه فی الاسفار علوم الکاملیه · الشواهد الربوبیه فی مناهج السلوکیه · التصور و التصدیق · الوریده القلبیه فی معارفه الربوبیه · اسرار الایات و الانوار البینات · دیوان اشعار · حدوث العالم · اکسیر العارفین فی المعارفه طریق الحق و الیقین · اعجاز النعمین · کسرالاصنام الاجاهلیه فی ذم المتصوفین · مفاتیح الغیب · متشابهات القرآن · رساله سه اصل و ...
وفات:
حکیم وارسته در طول عمر 71 ساله اش هفت بار با پای پیاده به حج مشرف شد و گل تن را با طواف کعبه دل صفا بخشید و در آخر نیز سر بر این راه نهاد و به هنگام آغاز سفر هفتم یا در بازگشت از آن سفر به سال 1050 ه .ق در شهر بصره تن رنجور را وداع نمود و در جوار حق قرار گرفت، و در همانجا به خاک سپرده شد و اگر چه امروز اثری ازقبر او نیست اما عطر دلنشین حکمت متعالیه از مرکب نوشته هایش همواره مشام جان را می نوازد.
شهید سید مرتضی آوینی در شهریور سال 1326 در شهر ری متولد شدتحصیلات ابتدایی و متوسطهی خود را در شهرهای زنجان، کرمان و تهران به پایان رساندو سپس به عنوان دانشجوی معماری وارد دانشکدهی هنرهای زیبای دانشگاه تهران شد اواز کودکی با هنر انس داشت؛ شعر میسرود داستان و مقاله مینوشت و نقاشی میکردتحصیلات دانشگاهیاش را نیز در رشتهای به انجام رساند که به طبع هنری او سازگاربود ولی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی معماری را کنار گذاشت و به اقتضای ضرورتهایانقلاب به فیلمسازی پرداخت:
"حقیر دارای فوق لیسانس معماری از دانشکدهی هنرهای زیبا هستم اماکاری را که اکنون انجام میدهم نباید به تحصیلاتم مربوط دانست حقیر هرچه آموختهاماز خارج دانشگاه است بنده با یقین کامل میگویم که تخصص حقیقی در سایهی تعهداسلامی به دست میآید و لاغیر قبل از انقلاب بنده فیلم نمیساختهام اگرچه با سینماآشنایی داشتهام. اشتغال اساسی حقیر قبل از انقلاب در ادبیات بوده است... با شروعانقلاب تمام نوشتههای خویش را - اعم از تراوشات فلسفی، داستانهای کوتاه، اشعارو... - در چند گونی ریختم و سوزاندم و تصمیم گرفتم که دیگر چیزی که "حدیث نفس" باشد ننویسم و دیگر از "خودم" سخنی به میان نیاورم... سعی کردم که "خودم" را ازمیان بردارم تا هرچه هست خدا باشد، و خدا را شکر بر این تصمیم وفادار ماندهام. البته آن چه که انسان مینویسد همیشه تراوشات درونی خود اوست همهی هنرها این چنینهستند کسی هم که فیلم میسازد اثر تراوشات درونی خود اوست اما اگر انسان خود را درخدا فانی کند، آنگاه این خداست که در آثار او جلوهگر میشود حقیر این چنین ادعاییندارم ولی سعیم بر این بوده است."
شهید آوینی فیلمسازی را در اوایل پیروزی انقلاب با ساختن چندمجموعه دربارهی غائلهی گنبد (مجموعهی شش روز در ترکمن صحرا)، سیل خوزستان و ظلمخوانین (مجموعهی مستند خان گزیدهها) آغاز کرد
"با شروع کار جهاد سازندگی در سال 58 به روستاها رفتیم که برایخدا بیل بزنیم بعدها ضرورتهای موجود رفتهرفته ما را به فیلمسازی کشاند... ما ازابتدا در گروه جهاد نیتمان این بود که نسبت به همهی وقایعی که برای انقلاب اسلام ونظام پیش میآید عکسالعمل نشان بدهیم مثلاً سیل خوزستان که واقع شد، همان گروهی کهبعدها مجموعهی حقیقت را ساختیم به خوزستان رفتیم و یک گزارش مفصل تهیه کردیم آنگزارش در واقع جزو اولین کارهایمان در گروه جهاد بود بعد، غائله ی خسرو و ناصرقشقایی پیش آمد و مابه فیروزآباد، آباده و مناطق درگیری رفتیم... وقتی فیروزآباددر محاصره بود، ما با مشکلات زیادی از خط محاصره گذشتیم و خودمان را به فیروزآبادرساندیم. در واقع اولین صحنههای جنگ را ما در آنجا، در جنگ با خوانین گرفتیم.
گروه جهاد اولین گروهی بود که بلافاصله بعد از شروع جنگ به جبههرفت دو تن از اعضای گروه در همان روزهای او جنگ در قصر شیرین اسیر شدند و نفر سوم،در حالی که تیر به شانهاش خورده بود، از حلقهی محاصره گریخت. گروه بار دیگر تشکلیافت و در روزهای محاصرهی خرمشهر برای تهیهی فیلم وارد این شهر شد:
"وقتی به خرمشهر رسیدیم هنوز خونینشهر نشده بود شهر هنوز سرپابود، اگرچه احساس نمیشد که این حالت زیاد پر دوام باشد، و زیاد هم دوام نیاورد مابه تهران بازگشتیم و شبانهروز پای میز موویلا کار کردیم تا اولین فیلم مستند جنگیدربارهی خرمشهر از تلویزیون پخش شد؛ فتح خون."
مجموعهی یازده قسمتی "حقیقت" کار بعدی گروه محسوب میشد که یکیاز هدفهای آن ترسیم علل سقوط خرمشهر بود.
"یک هفتهای نگذشته بود که خرمشهر سقوط کرد و ما در جستوجوی "حقیقت" ماجرا به آبادان رفتیم که سخت در محاصره بود تولید مجموعهی حقیقت این گونهآغاز شد."
کار گروه جهاد در جبههها ادامه یافت و با شروع عملیات والفجرهشت، شکل کاملاً منسجم و به هم پیوستهای پیدا کرد آغاز تهیهی مجموعهی زیبا وماندگار روایت فتح که بعد از این عملیات تا پایان جنگ به طور منظم از تلویزیون پخششد به همان ایام باز میگردد. شهید آوینی دربارهی انگیزهی گروه جهاد در ساختن اینمجموعه که نزدیک به هفتاد برنامه است چنین میگوید:
"انگیزش درونی هنرمندانی که در واحد تلویزیونی جهاد سازندگی جمعآمده بودند آنها را به جبهههای دفاع مقدس میکشاندند وظایف و تعهدات اداری.
اولین شهیدی که دادیم علی طالبی بود که در عملیات طریق القدس بهشهادت رسید و آخرینشان مهدی فلاحتپور است که همین امسال "1371" در لبنان شهیدشد... و خوب، دیگر چیزی برای گفتن نمانده است، جز آن که ما خسته نشدهایم و اگر بازجنگی پیش بیاید که پای انقلاب اسلامی در میان باشد، ما حاضریم. میدانید! زندهترینروزهای زندگی یک "مرد" آن روزهایی است که در مبارزه میگذراند و زندگی در تقابل بامرگ است که خودش را نشان میدهد.”
اواخر سال 1370 "موسسهی فرهنگی روایت فتح" به فرمان مقام معظمرهبری تاسیس شد تا به کار فیلمسازی مستند و سینمایی دربارهی دفاع مقدس بپردازد وتهیهی مجموعهی روایت فتح را که بعد از پذیرش قطعنامه رها شده بود ادامه دهد. شهید آوینی و گروه فیلمبرداران روایت فتح سفر به مناطق جنگی را از سر گرفتند و طیمدتی کمتر از یک سال کار تهیهی شش برنامه از مجموعهی ده قسمتی "شهری در آسمان" را به پایان رساندند ومقدمات تهیهی مجموعههای دیگری را دربارهی آبادان، سوسنگرد،هویزه و فکه تدارک دیدند. شهری در آسمان که به واقعهی محاصره، سقوط و باز پسگیریخرمشهر میپرداخت در ماههای آخر حیات زمینی شهید آوینی از تلویزیون پخش شد، امابرنامهی وی برای تکمیل این مجموعه و ساختن مجموعه های دیگر با شهادتش در روز جمعهبیسم فروردین 1372 در قتلگاه فکه ناتمام ماند.
شهید آوینی فعالیتهای مطبوعاتی خود را در اواخر سال 1362، همزمان با مشارکت در جبههها و تهیهی فیلمهای مستند دربارهی جنگ، با نگارش مقالاتیدر ماهنامهی "اعتصام" ارگان انجمن اسلامی آغاز کرد این مقالات طیف وسیعی ازموضوعات سیاسی، حکمی، اعتقادی و عبادی را در بر میگرفت او طی یک مجموعه مقالهدربارهی "مبانی حاکمیت سیاسی در اسلام" آرا و اندیشههای رایج در مود دموکراسی،رای اکثریت، آزادی عقیده و برابری و مساوات را در نسبت با تفکر سیاسی ماخوذ از وحیو نهجالبلاغه و آرای سیاسی حضرت امام(ره) مورد تجزیه و تحلیل و نقد قرار داد. مقالاتی نیز در تبیین حکومت اسلامی و ولایت فقیه در ربط و نسبت با حکومت الهی حضرترسول(ص) در مدینه و خلافت امیرمؤمنان(ع) نوشت و اتصال انقلاب اسلامی را با نهضتانبیا علیهمالسلم و جایگاه آن با جنگهای صدر اسلام و قیام عاشوا و وجوه تمایز آناز جنگهایی که به خصوص در قرون اخیر واقع شدهاند و نیز برکات ظاهری و غیبی جنگ وویژگی رزمآوران و بسیجیان، در زمرهی مطالبی بود که در "اعتصام" منتشر شد. درمضامین اعتقادی و عبادی نیز تحقیق و تفکر میکرد و حاصل کار خویش را به صورتمقالاتی چون "اشک، چشمهی تکامل". "تحقیقی در معنی صلوات" و "حج، تمثیل سلوک جمعیبشر" به چاپ میسپرد. در کنار نگارش این قبیل مقالات، مجموعه مقالاتی نیز با عنوانکلی "تحقیقی مکتبی در باب توسعه و مبانی تمدن غرب" برای ماهنامهی "جهاد"، ارگانجهاد سازندگی، نوشت "بهشت زمینی"، "میمون برهنه!"، "تمدن اسراف و تبذیر"، "دیکتاتوری اقتصاد"، "از دیکتاتوری پول تا اقتصاد صلواتی"، "نظام آموزش و آرمانتوسعه یافتگی"، "ترقی یا تکامل؟" و... از جمله مقالات آن مجموعه است. این مقالاتبعد از شهادت او با عنوان "توسه و مبانی تمدن غرب" به چاپ رسید این دوره از کارنویسندگی شهید تا سال 1365 ادامه یافت. مقارن با همین سالها شهید آوینی علاوهبرکارگردانی و مونتاژ مجموعهی "روایت فتح" نگارش متن آن را بر عهده داشت که بعدهاقالب کتابی گرفت با عنوان "گنجینهی آسمانی". او در ماه محرم سال 1366 نگارش کتاب "فتح خون" (روایت محرم" را آغاز کرد و نه فصل از فصول دهگانهی آن را نوشت. اما درحالی که کار تحقیق در مورد وقایع روز عاشورا و شهادت بنیهاشم را انجام داده ونگارش فصل آخر را آغاز کرده بود به دلایلی کار را ناتمام گذاشت.
او در سال 1367 یک ترم در مجتمع دانشگاهی هنر تدریس کرد، ولی چونمفاد مورد نظرش برای تدریس با طرح دانشگاه همخوانی نداشت، از ادامهی تدریسصرفنظر کرد. مجموعهی مباحثی که برای تدریس فراهم شده بود، با بسط و شرح و تفسیربیشتر در مقالهای بلند به نام "تاملاتی در ماهیت سینما" که در فصلنامهی "فارابی" به چاپ رسید و بعد در مقالاتی با عناوین "جذابی در سینما"، "آینهی جادو"، "قاب تصویر و زبان سینما"و... که از فروردین سال 1368 در ماهنامهی هنری "سوره" منتشر شد، تفصیل پیدا کرد. مجموعهی این مقالات در کتاب "آینهی جادو" که جلد اولاز مجموعهی مقالات و نقدهای سینمایی اوست. جمعآوری و به چاپ سپرده شد.
سالهای 1368 تا 1372 دوران اوج فعالیت مطبوعاتی شهید آوینی است. آثار او در طی این دوره نیز موضوعات بسیار متنوعی را شامل میشود. هرچند آشنایی باسینما در طول مدتی بیش از ده سال مستندسازی و تجارب او در زمینهی کارگردانی مستندو به خصوص مونتاژ باعث شد که قبل از هرچیز به سینما بپردازد. ولی این مسئله موجببیاعتنایی او نسبت به سایر هنرها نشد. او در کنار تالیف مقالات تئوریک دربارهماهیت سینما و نقد سینمای ایران و جهان، مقالات متعددی در مورد حقیقت هنر، هنر وعرفان، هنر جدید اعم از رمان، نقاشی، گرافیک و تئاتر، هنر دینی و سنتی، هنر انقلابو... تالیف کرد که در ماهنامهی "سوره" به چاپ رسید. طی همین دوران در خصوص مبانیسیاسی. اعتقادی نظام اسلامی و ولایت فقیه، فرهنگ انقلاب در مواجهه با فرهنگ واحدجهانی و تهاجم فرهنگی غرب، غربزدگی و روشنفکری، تجدد و تحجر و موضوعات دیگر تفکرو تحقیق کرد و مقالاتی منتشر نمود.
مجموعهی آثار شهید آوینی در این دوره هم از حیث کمیت، هم از جهت تنوع موضوعات و هماز نظر عمق معنا و اصالت تفکر و شیوایی بیان اعجابآور است. در حالی که سرچشمهیاصلی تفکر او به قرآن، نهجالبلاغه، کلمات معصومین علیهمالسلام و آثار و گفتارحضرت امام(ره) باز میگشت. با تفکر فلسفی غرب و آرا، و نظریات متفکران غربی نیزآشنایی داشت و با یقینی برآمده از نور حکمت، آنها را نقد و بررسی میکرد. او شناختمبانی فلسفی و سیر تاریخی فرهنگ و تمدن جدید را از لوازم مقابله با تهاجم فرهنگیمیدانست چرا که این شناخت زمینهی خروج از عالم غربی و غرب زدهی کنونی را فراهممیکند و به بسط و گسترش فرهنگ و تفکر الهی مدد میرساند. او بر این باور بود که باوقوع انقلاب اسلامی و ظهور انسان کاملی چون امام خمینی(ره) بشر وارد عهد تاریخیجدیدی شده است که آن را "عصر توبهی بشریت" مینامید. عصری که به انقلاب جهانی امامعصر(عج) و ظهور "دولت پایدار حق" منتهی خواهد شد
سامانه خرید و امن این
سایت از همهلحاظ مطمئن می باشد . یکی از
مزیت های این سایت دیدن بیشتر فایل های پی دی اف قبل از خرید می باشد که شما می
توانید در صورت پسندیدن فایل را خریداری نمائید .تمامی فایل ها بعد از خرید مستقیما دانلود می شوند و همچنین به ایمیل شما نیز فرستاده می شود . و شما با هرکارت
بانکی که رمز دوم داشته باشید می توانید از سامانه بانک سامان یا ملت خرید نمائید . و بازهم
اگر بعد از خرید موفق به هردلیلی نتوانستیدفایل را دریافت کنید نام فایل را به شماره همراه 09159886819 در تلگرام ، شاد ، ایتا و یا واتساپ ارسال نمائید، در سریعترین زمان فایل برای شما فرستاده می شود .
آدرس خراسان شمالی - اسفراین - سایت علمی و پژوهشی آسمان -کافی نت آسمان - هدف از راه اندازی این سایت ارائه خدمات مناسب علمی و پژوهشی و با قیمت های مناسب به فرهنگیان و دانشجویان و دانش آموزان گرامی می باشد .این سایت دارای بیشتر از 12000 تحقیق رایگان نیز می باشد .که براحتی مورد استفاده قرار می گیرد .پشتیبانی سایت : 09159886819-09338737025 - صارمی
سایت علمی و پژوهشی آسمان , اقدام پژوهی, گزارش تخصصی درس پژوهی , تحقیق تجربیات دبیران , پروژه آماری و spss , طرح درس
مطالب پربازديد
متن شعار برای تبلیغات شورای دانش اموزی تحقیق درباره اهن زنگ نزن انشا در مورد 22 بهمن