سایت اقدام پژوهی - گزارش تخصصی و فایل های مورد نیاز فرهنگیان
1 -با اطمینان خرید کنید ، پشتیبان سایت همیشه در خدمت شما می باشد .فایل ها بعد از خرید بصورت ورد و قابل ویرایش به دست شما خواهد رسید. پشتیبانی : بااسمس و واتساپ: 09159886819 - صارمی
2- شما با هر کارت بانکی عضو شتاب (همه کارت های عضو شتاب ) و داشتن رمز دوم کارت خود و cvv2 و تاریخ انقاضاکارت ، می توانید بصورت آنلاین از سامانه پرداخت بانکی (که کاملا مطمئن و محافظت شده می باشد ) خرید نمائید .
3 - درهنگام خرید اگر ایمیل ندارید ، در قسمت ایمیل ، ایمیل را بنویسید.
در صورت هر گونه مشکل در دریافت فایل بعد از خرید به شماره 09159886819 در شاد ، تلگرام و یا نرم افزار ایتا پیام بدهید آیدی ما در نرم افزار شاد : @asemankafinet
هدف اين مقاله، بهبود درك فرآيندهايي است كه بدان طريق فراهمآوري دانش، ابزارهاي فني، و عوامل سازماني ميتوانند به توسعه سازمان از جهت گسترش دانش به عنوان يك سلاح رقابتي نظاممند كمك كنند. اين مقاله، روابط بين تكنولوژي و ارزشهاي انساني را بررسي ميكند، زيرا اين روابط ابزارهاي ضروري فرايند مديريت دانش ميباشند.
با توجه به اينكه مديريت دانش به عوامل هوشمند، تكنولوژي اطلاعات، و سيستمهاي حمايت از تصميمات استراتژيك ارتباط دارد، درمييابيم كه هدف آن ارائه بينش مؤثري درخصوص كارآيي مديريت دانش ميباشد. در اين مقاله، يك مدل مفهومي از كارايي مديريت دانش در سازمانهايي كه با تركيبي از نقش عوامل هوشمند و منابع سيستمهاي هوشمند حمايت ميشوند، ارائه ميشود. اين مدل به دو بخش تقسيم ميگردد:
1. بخش ابزارهاي فني براي تعيين مشخصات منابع سيستمهاي هوشمند.
2. بخش عوامل هوشمند كه وظيفه آنها تمركز بر نقششان در عملكرد سازماني ميباشد.
عوامل عمده، مورد بحث قرار گرفته و براي پژوهشهاي آينده پيشنهاداتي ارائه ميگردد.
دانش، دارايي واقعي سازماني است كه براساس اصول بازار آزاد فعاليت ميكند و بر يكپارچگي در بخشها و اصول خود تأكيد دارد. چون مديريت دانش1 با ابزارهاي فني و ارزشهاي انساني چندگانه سر و كار دارد ميتواند نشان دهد كه چگونه سازمانهاي آموزشي، سازمانهاي هوشمند، و اصولاً مديريت سازماني ميتوانند فرآيندهاي خود را از طريق استفاده از يك رهيافت «دانشمدار» مجدداً طراحي نمايند. عوامل هوشمند (ارزشهاي انساني) و ابزارهاي فني قادر هستند مبنايي براي كارآيي بلندمدت سازمانيِ دستگاههايي كه ميخواهند مديريت دانش را نهادينه سازند، فراهم كنند. مديريت دانش بصورت روزافزون سودمندتر ميگردد، زيرا مديريت ارزش، سيستمهاي هوشمند و عوامل هوشمند را مدنظر قرار ميدهد (ولدريج و جنين، 1995).
در خلال دهه گذشته، اين آگاهي روزافزون حاصل گرديده كه سازمانها بايد سرمايه معنوي و ابزارهاي فني خود را كه در قلمرو اطلاعات قرار دارند به درستي مديريت نمايند، يعني اينكه افراد و سيستمهاي اطلاعاتي، به صورت كارا، به كار گرفته شوند. بر طبق بعضي از اظهارنظرها (استوارت، 1997؛ ويگ، 1997)، مديريت دانش به عنوان يك متدولوژي براي توليد، حفظ، و بهرهبرداري از تمام امكانات مجموعه عظيمي از دانش است كه هر سازماني در فعاليتهاي روزانه خود از آنها سود ميجويد. ديدگاه ديگري وجود دارد كه مديريت دانش را به عنوان مجموعهاي از فرآيندها توصيف ميكند كه از توليد، توزيع، و بهرهبرداري از دانش بين عوامل مرتبط هوشمند و ابزارهاي فني، چون تكنولوژي اطلاعات2 و سيستمهاي حمايت از تصميمگيري3، حمايت مينمايد (ليبوتيس و ولكاكس، 1997). بعضي سازمانها، علاقه زيادي به اجراي فرايندها و فنون مديريت دانش نشان ميدهند و حتي شروع به گزينش مديريت دانش به عنوان بخشي از استراتژي حرفه خود كردهاند. با توجه به نياز به افزودن علاقه مديران، اين مقاله معتقد است كه مجموعهاي از عوامل به نحو چشمگيري براي تبيين رابطه بين كارايي مديريت دانش، عوامل هوشمند، و منابع فني سودمند ميباشند. بايد بر روابط عملياتي تأكيد گردد، زيرا باعث تقويت مديريت دانش ميگردد. اين مقاله سعي دارد كه مدل مفهومي براي كارايي مديريت دانش و يك چارچوب براي نقشهاي عوامل هوشمند و ابزارهاي فني در مدل مفهومي مديريت دانش، ارائه دهد. در نهايت بعضي از نقطه نظرات و مسائل مديريتي نيز ارائه خواهد شد.
ارتقاي دانش از طريق ابزارهاي فني
ابزارهاي متنوعي وجود دارند كه ميتوان از آنها براي ايجاد ارتباطات آموزشي يا يادگيري، مدلهاي توصيفي، و همچنين كنترل مديريت دانش استفاده كنيم. ابزارهاي يادگيري جديدي در حال ظهور هستند كه ابعاد فني بر قابليتهاي فكري انسان ارائه ميكنند، به اين معني كه مكانيسمي براي ايجاد سيستمهاي پايدار مديريت دانش ارائه ميكنند. با اين ابزارهاي جديد، بخشي از دانش ميتواند در يك برنامه نرمافزاري تجسم پيدا نموده و براي عوامل هوشمندي كه در قسمتهاي مختلف سازمان قرار دارند، دسترسپذير گردند. ايجاد چنين سيستمي مستلزم آن است كه دانش دسترسپذير، قابل درك و همچنين قابل ذخيره توسط افراد هوشمند باشد. در سالهاي گذشته پيشرفتهاي مهمي در تكنولوژي اطلاعات رخ داده است كه قابليتهاي جديدي براي فرايند مديريت دانش داشتهاند. به عنوان مثال، واسطههاي پيشرفته كامپيوتري، ظرفيت بيشتر ذخيره، پيشرفت در رهيافتهاي مهندسي دانش، سيستمهاي تقويت تصميمگيري و سيستمهاي حمايت از تصميمگيريهايي كه به وسيله كامپيوتر حمايت ميگردند كمكهاي سودمندي نمودهاند. ظهور سيستمهاي حمايت عملكرد4 يكي از مهمترين اين رهاوردها ميباشد (گري، 1991).
تعداد زياد كامپيوترهاي شخصي و شبكههاي ارتباطي به سازمانها اين اجازه را داده كه دانش جديد را به دست آورده و يا حفظ نموده و آن را در راستاي نيل به موقعيتهاي رقابتي برتر مورد استفاده قرار دهند (حلال و اسميت، 1998؛ تاپ اسكاپ، 1996).
با استفاده از يك شبكه كامپيوتري، حتي مديراني كه در نقاط مختلف جغرافيايي قرار دارند، اما داراي اهداف مشترك هستند، ميتوانند ضمن تبادل افكار، از تلاشهاي مبتكرانه يكديگر سود برده و يا آنها را با هم درآميزند، و اين فرايندي است كه سدهاي مكاني و زماني را شكسته است. اين شبكه كه شامل سيستمهاي دانش و عوامل هوشمند و كامپيوتر ميباشد، با كمك همديگر ميتوانند به اشاعه داده، اطلاعات، و دانش كمك نمايند. در قسمت بعدي، تكنولوژي اطلاعات و سيستمهاي حمايت از تصميمات استراتژيك5 به عنوان ابزار فني عمده مورد بحث قرار خواهند گرفت.
تكنولوژي اطلاعات
الگوهاي كار مديريتي با رواج تكنولوژيهاي ارتباطي جديد تحت تأثير قرار گرفتند و قدرت دانش، امروزه، اساساً به عنوان يك دارايي سازماني محسوب ميگردد. تكنولوژيهاي اطلاعاتي و ارتباطي ذاتاً مكانيسمهايي قدرتمند (توانمند) در انتقال اطلاعات هستند و اين امر باعث ميگردد كه راههاي بهدست آوردن دانش ممكن گردد. تكنولوژي اطلاعات تأثير بسيار زيادي در توسعه صنعتي داشته است. به عنوان مثال، تكنولوژي اطلاعات مسئول اتوماسيون وظايف معمولي و هماهنگي فعاليتهاي زيادي از طريق ارتباطات بهتر ميباشد. در بسياري از سازمانها ضروري است كه سيستمهاي كامپيوتري جامع، بانكهاي اطلاعاتي مرتبط، و كاربردهاي آنها را براي تحليل و فهم فرايندهاي اصلي تجاري آنها مدنظر قرار دهيم. سيستمهاي كامپيوتري اساساً در فعاليتهاي انساني مشاركت ميكنند و به صورت خودكار، فرايندهاي متنوعي را تحت كنترل دارند. اصطلاحات مندرج در اين سيستمها، همچنين براي اندازهگيري و نظارت براي كسب اطمينان از حصول به كيفيت بهتر و كنترل هزينه، سودمند ميباشند. در حقيقت، تكنولوژي اطلاعات به طور روزافزون با تمام انواع ماشينآلات توليدي و با عملكردهاي اداري از طريق سيستمهاي پردازش دادهها مرتبط ميباشد و تمام اين سيستمها با تجهيزات انتقال دادهها به هم وصل هستند. به عنوان مثال، در حوزه حسابداري هزينه، استفاده از كامپيوتر، دانش بهتري درخصوص عوامل مؤثر بر مصرف مواد اوليه به دست ميدهد، و دستورالعملهاي جديد براي مديريت توليد ميتواند ارائه گردد. به ويژه، به نظر ميرسد كه بعضي از سازمانها به طور مناسبي از پتانسيلهاي گسترده تكنولوژي اطلاعات بهرهبرداري كردهاند، و اين ناشي از رويكرد سيستمها به فرايند و طراحي محصول ميباشد. به علاوه امكان استفاده از مزاياي مديريتي بهتر از جريان روبه افزايش افقي اطلاعات در داخل و همچنين بين تهيهكنندگان و مشتريان ميسر شده است. امروزه، تكنولوژي اطلاعات براي كنترل گردآوري دانش وتوسعه آن به كار ميرود. تكنولوژي اطلاعات، نشر و تمركز دانش را امكانپذير ساخته و مديران سطوح بالا را قادر ساخته كه اطلاعات را با سرعت و دقت بيشتري به دست آورند، و از سوي ديگر همچنين به مديران سطوح مياني امكان داده تا آگاهتر باشند و تصميماتي بهنگام اتخاذ نمايند. زيرساختهاي موجود تكنولوژي اطلاعات از معماري مديريت دانش حمايت مينمايند. در حقيقت زيرساختهاي تكنولوژي اطلاعات باعث ميشوند كه جمعآوري، تعريف، ذخيره، نمايهسازي، و ارتباط دادن دادهها و اشياي رقومي يا ديجيتالي براي پردازش آنها امكانپذير گردد تا اطلاعاتي با انعطاف كافي حاصل گردد و از اين اطلاعات بتوان در راستاي بهبود فعاليتها و حمايت از تصميمات مديريت به نحو مطلوبي استفاده كرد.
اين قابليتها به ما اجازه ميدهد كه بگوييم توزيع دانشِ صريح الكترونيكي در زمينه بافت سازماني و تواناييهاي آن ايفا ميشود. استفاده مؤثر از تكنولوژي اطلاعات براي انتقال يا حصول دانش اكتسابي، مستلزم وجود يك ابزار تفسيري ميباشد. هرچه عوامل هوشمند، بيشتر از دانش مشابه و تجربيات حرفهاي برخوردار گردند به همان طريق دانش با سودمندي بيشتري ميتواند از طريق كانالهاي رسانهاي الكترونيكي منتقل گردد. هنگامي كه ابزار تفسيري به اشتراك گذاشته نشود و دانش اصلي ضمني باشد، ارتباطها و تجربههاي حرفهاي به بهترين نحوي توسط روشهاي تعاملي همچون كنفرانسهاي ويدئويي و مذاكرات روي در روي حمايت ميگردند.
سيستمهاي حمايت از تصميمات استراتژيك
گراند و گني دالي در سال 1996 و راس در همان سال معتقد بودند كه اگر يك سازمان مصصم است كه نسبت به رقباي خود موقعيت استراتژيك داشته باشد، بايد توان آن را داشته باشد كه از دانش بهرهبرداري نمايد و از امكانات، بهتر از رقباي خود سود جويد. اين توان به عوامل هوشمند آن سازمان بستگي دارد و در حقيقت بايد معتقد بود كه به وضوح ممكن است بتوان استراتژي دانش و عملكرد را به گونهاي به هم مرتبط كرد كه احتمال ايجاد ارزش افزوده وجود داشته باشد. بعضي از شركتها قادرند كه ارتباطات مورد نياز را بين استراتژي و آنچه كه عوامل هوشمند آنها نياز دارند بدانند، به اشتراك بگذارند و همچنين ياد بگيرند كه آنها را در خلال اجراي استراتژي به كار ببرند. دانش ميتواند انواع مختلفي داشته باشد كه هر يك ميتواند بروز نمايد. هنگامي كه دانش اتفاقي و روشن به اشتراك گذاشته ميشود (غالباً به شكل محيط، رقبا، و تجزيه و تحليل موقعيت)، اين امر مديران را قادر ميسازد كه فرمولهكردن استراتژيها و تاكتيكهاي نيل به اهداف را هماهنگ سازند. از اوايل دهه 70، تعداد روز افزوني از مطالعات در زمينه سيستم حمايت از تصميمگيري گزارش گرديد (اِوم، 1995). اين گزارشات بيانگر نياز به زمينه منسجم و ثابتي براي سيستمهاي اطلاعاتي مديريت هستند. يك طرح مطلوب سيستم حمايت از تصميمگيري ميتواند مجموعه معمولي از عناصر اين سيستم شامل محيط، ويژگيهاي وظيفهاي، الگوهاي دسترسي، نقشها و عملكردها، و اجزاي آن را شامل شود (آنجر، 1993). به علاوه مديران مجبورند كه تصميمات خود را در محيطهاي پيچيده اتخاذ نمايند و جايگزينهاي استراتژيك پيچيده را در نظر داشته باشند. اين بدين معناست كه فعاليتهاي مديريتي نيازمند ياري سيستم حمايت از تصميمات استراتژيك ميباشند، يعني مجموعهاي از تركيب كافي از سختافزارها و نرمافزارهاي تخصصي (منزروگومس، 1991؛ مرتن، 1991).
سيستم حمايت از تصميمات استراتژيك ميتواند جزئي از مديريت دانش كارا و به گونهاي تعاوني و يكپارچه باشد. به عنوان مثال، براي استراتژي فروش و انتخاب تكنولوژيهاي جديد، طراحي سيستم حمايت از تصميمات استراتژيك بايد بر طبق نيازهاي مديريتي و مهارتهاي عوامل هوشمند صورت پذيرد. سيستم حمايت از تصميمات استراتژيك همچنين ميتواند در برنامهريزي مؤسسات كوچك مؤثر باشد (نرمن و همكاران، 1993).
دانش كسب شده به وسيله عوامل هوشمند
در يك محيط مديريتي از نظر مفهومي، عوامل هوشمند به عنوان موجوديتهايي تعريف ميشوند كه قادر هستند معناي يك وضعيت معين را درك كنند و موقعيتشناس باشند و بر طبق پارهاي از دستورالعملها و راهكارها عمل نمايند (روسل و نروي، 1995).
ساير تعاريف موجود اشاره به محيطهايي مينمايند كه در آنها ساير عوامل وجود دارند و در آنها فعل و انفعالات متقابلي رخ ميدهد (شوهان، 1997؛ ولدريج و جنين، 1995).
اين عوامل تعاملي، مالك مقدار زيادي از دانش تجارب حرفهاي و عقايدي هستند كه ميتوانند در اختيار سايرين قرار گيرند و يك مبنايي ايجاد كنند كه سرانجام منجر به دسترسي به سطوح مؤثر هماهنگي در خلال اين تعاملها گردد. تعاملهاي متقابل معنادار در محيطهاي پويا نميتوانند تنها براساس تبادل پيام صورت پذيرند، زيرا دو عامل «اختلال» و «عدم قطعيت» دخالت دارند. به منظور نيل به نتايج بهتر، ارتباط بين عوامل هوشمند بايد يك شكل تعاوني به خود بگيرد و به وسيله منابع تكنولوژي اطلاعات حمايت شود. مطالعه عوامل هوشمند، يكي از مهمترين هزينهها در درك عملكرد سازمانها گرديده است. سازمانها براي حفظ سطوح دانش خود به افراد متكي هستند. در حاليكه سيستمهاي دانش، عملكرد حرفهاي افراد را افزايش ميدهند، افراد نيز آماده ميشوند تا دانش مورد نياز سازمان را ايجاد كنند و يا آن را رواج دهند. عوامل هوشمند نقش حياتي در ايجاد مزاياي جديد و اشتراك فعالانه در نوآوريهاي منسجم ايفا ميكنند، زيرا اين امر كليد توسعه سازماني ميباشد (پرسن، 1991).
اين عوامل ميتوانند به عنوان راهحل اميدوار كنندهاي در راستاي كمك به روزآمد كردن دانشِ متناسب با سازمان مورد استفاده قرار گيرند (راسموس، 1999؛ اُلري، 1998).
مفهوم عامل هوشمند انساني بر مبناي توانايي فردي قرار دارد، يعني توانايي فردي براي عملكردن بر طبق قواعد، عقايد، و رويههاي حرفهاي در شرايط مختلف. اين مفهوم همچنين شامل آموزش، تجربه، ارزشها، و مهارتهاي اجتماعي ميشود. موفقيت سازمانها به وسيله مجموعهاي يكپارچه و منظم از قابليتها تأمين ميگردد. گردآوري دانش جديد، عوامل هوشمند را به مشاركت در تعدادي از روابط متنوع دانش و ايجاد دورنماهاي متنوعي از يك موقعيت مشابه رهنمون ميسازد. اين دورنماها ميتوانند به گسترش تعداد راهحلهاي ممكنه كمك نمايند، كه اين امر به نوبه خود كيفيت فرايند تصميمگيري را بهبود ميبخشد. دانش موجود ميتواند نقطهاي آغازين براي انجام تلاشهاي خلاقانه باشد و در نتيجه با زمينههاي جديد دانش ارتباط برقرار نمايد. اگر عوامل هوشمند بتوانند براي حل يك مشكل به پايگاههاي اطلاعاتي متعددي دسترسي داشته باشند، ميتوانند درك عميقتري درباره موقعيت به دست آورند و قادر خواهند بود كه به طور مناسبتري به فرايند تصميمگيري كمك نمايند. همچنين عوامل هوشمند منحصر به فرد، خود براي برخورد با مشكلات از فرصتها سود ميجويند. در حقيقت، اين عوامل به گونهاي ميتوانند مهيا شوند كه دادهها، اطلاعات را به صورت دانش معناداري درآورند؛ دانشي كه در دسترس همه بوده و بر استراتژيهاي رقابتي تأكيد دارند.
تحقيقات در مورد عوامل هوشمند و هماهنگي عوامل چندگانه، علاقه بيش از اندازه جوامع تجاري را برانگيخته است (لين و همكاران، 2000). بر طبق اين ديدگاه، يك سازمان را ميتوان با استفاده از معماري عوامل چندگانه هوشمند بهتر شناخت. توسعه، تجزيه و تحليل، هماهنگي، و فعل و انفعالات در بين عوامل هوشمند متعدد، امكان درك بهتر فرايند مديريت دانش را ميسر ميسازد. تعاملهاي معنادار در محيطهاي پويا، صرفاً بر مبناي مبادله پيام نميتواند صورت پذيرد و اين ناشي از اختلال و عدم قطعيت ميباشد.
براي آنكه نتايج بهتري به دست آوريم، ارتباط بين عوامل هوشمند بايد شكل تعاوني به خود گيرد و به وسيله منابع تكنولوژي اطلاعات حمايت شود. در اين راستا ميتوان از معماري عامل چندگانه براي تقويت نقش هر عامل در فرايند تصميمگيري استفاده كرد. اين معماري به ساختار هر سازمان بستگي دارد و هدف عمده هر عامل بايد تلاش براي حصول به سطح بهتري از دانش از طريق افزايش فعاليتهاي يادگيري باشد، در حاليكه ابتكار و خلاقيت بالقوه نيز اعمال ميگردد.
خلاقيت تيمي به عوامل خلاّق فردي بستگي دارد، و از جانب محققاني كه سرگرم بررسي مشكلات فاقد ساختار هستند، توجه زيادي دريافت داشته است (آماباي و همكاران، 1996).
در حقيقت تيمها ميتوانند تركيب مؤثري از عوامل هوشمند را گرد هم آورند، و مجموعه مناسبي از دانش، اطلاعات، مهارتها، و ارائه راهحلها را در خصوص مشكلات و مسائل غير قابل پيشبيني دارا باشند. كيفيت نتايج آنها به اين امر بستگي دارد كه به چه اندازه دانش افراد ميتواند در بين عوامل هوشمند جريان پيدا نمايد (فوندر اسپك و اسپيچ كِروت، 1997؛ ويك، 1995).
تلاشهاي يادگيري
يادگيري فردي، مبنايي است كه بر اساس آن مفهوم مديريت دانش بروز نمايد و فهميده شود. به طور وسيعي اين امر مورد قبول است كه افراد بايد به گونهاي فعّال در فرايندهاي چندي از يادگيري شركت نمايند تا دانش مورد نياز براي انجام وظايف خود را كسب نمايند. توسعه تواناييهاي يادگيري، مستلزم وجود افراد ماهر، مؤسسات دانش، شبكههاي دانش و اطلاعات روزآمد، و زيرساختهاي اطلاعاتي ميباشد. درك فرايند يادگيري مستلزم در نظر داشتن تمايز بين عقايد و مهارتها ميباشد (نيلسون و رومر، 1996).
اهميت تواناييهاي آموزشي براي همه سازمانها به خوبي شناخته شده است، خصوصاً براي آموزش عواملي كه در ارتباط با حفظ سرمايههاي معنوي ميباشند. اين مفهوم ميتواند براي يكپارچه كردن توان حل مشكلات و شركت فعالانه در فرايند تصميمگيري مؤثر باشد. بر طبق اين ديدگاه، سازمانها ميتوانند مكانهايي براي توسعه روابط و اداره گروههاي كاري باشند، كه در فرآيندهاي يادگيري به بهبود دانش منجر شده و به انجام بهتر سطوح عملكرد كمك ميكند.
برنامههاي آموزش و بازآموزي، ابزارهاي قدرتمندي براي انتقال دانش ميباشند، اما اين ابزارها، تنها مسيرهاي عمدة فرايند يادگيري نيستند. عوامل هوشمند به نحوي بايد آماده شوند كه اطلاعات خارجي را جمعآوري كنند، زيرا استنباطهاي بسيار مؤثري ميتواند با مشاهده رفتار رقبا، مشتريان، و فروشندگان مواد اوليه حاصل گردد. اگر توجه را برانگيزانيم و بر محيط بلافصل خود تمركز نماييم، ديدگاههاي جديدي ميتواند به دست آيد.
سازمانهايي كه در صنايع كاملاً متفاوت فعاليت دارند قادر هستند كه راهحلهاي ابتكاري پيشنهاد كنند و جريان تفكر خلاّق را تقويت نمايند. اصطلاح سازمان در حال يادگيري (بينگ، 1990)، امروزه كاربرد وسيعي دارد. براي كسب درك بهتر، سازمان بايد تلاشهاي توسعهاي خود را بر فرايندي متمركز سازد كه از آن طريق دانش و يادگيري ميتواند به نيل اين اهداف ياري رساند.
برخي از سازمانها، فرايندهاي كاري ايجاد كردهاند كه عوامل هوشمند را موظف ميكنند كه به طور دورهاي در مورد گذشته بينديشند، زيرا به اين طريق آنها براي يادگيري و عبرت از شكستهايشان، آمادهتر ميگردند.
عوامل جديد حتي ميتوانند ديدگاههاي تازهاي ارائه نمايند و از موقعيتها به عنوان فرصت سود جويند تا به تجربه دست يافته و يادگيري خود را افزايش دهند. يادگيري نقش بارزي در ساختن و تقويت سطح دانش دارد. امكانات جديد تكنولوژي اطلاعات ميتواند دانش افراد را كه منجر به عملكرد مؤثر ميگردد، بهبود بخشد. در حقيقت، تكنولوژيهايي كه در اين رابطهاي كاربر، حافظه كامپيوتر، و پايگاههاي دانش مجسّم شدهاند تكامل يافتهاند و امروزه قادر هستند كه پتانسيل فكري را افزايش دهند. در حال حاضر، جهاني شدن يادگيري و شبكههاي ابتكاري، انتقال و استفاده از دانش موجود و همچنين ايجاد دانش جديد را تسهيل ميكنند كه اين دانش جديد ميتواند به صورت مزيّت رقابتي درآيد.
فعاليتهاي تعاونيِ اشتراك دانش همچنين يك فرايند يادگيري به حساب ميآيند. اعضاي تيم ميتوانند از طريق يادگيري پيوسته از يكديگر در يك سيستم ارتقاي دانش كار كنند. براي حمايت از تلاشهاي رقابتي، مديريت بايد كانالهاي ارتباطي انعطافپذير را ايجاد نمايد تا به اشتراك دانش بينجامد. يك فعاليت ارتقاي دانش هنگامي ميتواند اجرا شود كه يك عامل هوشمند در حال جستجوي دادهها يا در جستجوي اطلاعات روزآمدي باشد كه براي تقويت دانش كنوني ضروري است. به طور طبيعي يك فعاليت ارتقاي دانش بر مبناي نيازهاي سازمان يا انگيزه فردي قرار دارد.
ماهيت پوياي يك محيط سريعاً در حال تغيير، نيازمند طرحهاي مديريتي انگيزشي براي ارتقاي سطوح ميباشد. بدون تمركز بر يادگيري فردي و يك همكاري قومي، نميتوان از فرايند مديريت دانش، يك مزيت رقابتي از كارايي مديريت دانش انتظار داشت. براي حفظ تلاشهاي مديريت دانش، سيستمهاي حمايت يادگيرياي كه اجرا ميشوند، نيازمند يكپارچهكردن فرايندهاي يادگيري بلندمدت هستند، زيرا آنها به طور پيوسته توان فردي را مستحكم ميكنند.
اين جهتگيري استراتژيك منجر به عملكرد جمعي گروهها يا نيروهاي كاري شده است، و سرانجام به عملكرد سازماني منتهي ميگردد. اين امر دليل اين موضوع است كه چرا سازمانهاي پيشرو در بعضي كشورهاي توسعهيافته، از سيستمهاي حمايت از يادگيري به عنوان جزء لاينفك تلاشهاي مديريت دانش خود سود ميجويند.
خلاقيت
معمولاً كيفيت تصميماتي كه با اتفاق نظر اخذ شده، به تعداد ايدهها و پيشنهادهايي بستگي دارد كه اعضا در خلال تعامل متقابل گروه تصميمگيري ارائه مينمايند. اين بدان معناست كه خلاقيت نقش مهمي در كارايي ارتباطات ايفا مينمايد. اين موضوع به نحوي شناخته شده است كه افرادي كه فرايند گروهي را به طور كامل درك نميكنند و همچنين احتمال رد شدن بعضي از پيشنهادات را نميتوانند بفهمند، خود گرايش به آن دارند كه تلاشهاي مبتكرانه خود را سركوب كنند و اين محدوديت موجب ميشود كه تعداد ايدههاي پيشنهادي آنها كاهش يابد. در حاليكه ساير اعضاي گروه، به رغم وجود انكار و رد قدرت خلاّقيت، خود را پويا نگهداشته و از ارائه پيشنهادات دست برنميدارند. توان افراد براي ايجاد و انتقال دانش داراي توان بالقوه، كمك به كار گروهي بوده و موضوع مهمي براي حمايت از همكاري متقابل است؛ در شرايطي كه ما يا سازمان به ديدگاههاي جديدي نيازمنديم.
تفاوتهاي موجود در توانايي، خلاقيت، سطح دانش، و ويژگيهاي شخصي در بين عوامل هوشمند، احتمالاً بر فرايند مديريت دانش تأثير ميگذارند. فرايند خلق با يادگيري مهارتهاي اساسي شروع ميشود، و به نيروهاي دروني و هدايت آشكار بستگي دارد. به علاوه، اين موضوع نيازمند يك زمينه مثبت سازماني است (اولدهم و كامنيكس، 1996).
يك مجموعة به دقت تعريف شده از اهداف و انگيزهها، ميتواند توان ايجاد دانش جديد را تسهيل كرده و به پيش براند، زيرا اين نيروي خلاقيت است كه انتقال يك شكل از دانش را به شكل بعدي ممكن ميسازد (كاو، 1996).
فعاليت ايجاد دانش بر مبناي چگونگي بيان مشكل قرار دارد كه بايد بر حسب ابزارها و تكنيكهاي تكنولوژي اطلاعات با آن برخورد نمود. هر موقعي كه افراد دادههاي جديدي به دست ميآورند و يا تجارب بيشتر و اطلاعات جديدي كسب ميكنند، احتمال آنكه دانش جديدي ايجاد كنند بيشتر ميشود (سناوشايي، 1999). براي نمونه، هنگام طراحي يك سيستم چندرسانهاي و يا نرمافزار جديد، طراحان و كاربران ميتوانند ديدگاههاي مختلف فردي را در هم ادغام كنند و يك و يا چند راهحل و انواع نرمافزار را توليد نمايند كه با نيازمنديهاي سازماني همخواني داشته باشد. اين ساختار بدين معناست كه ساير افراد در خلال يك فرايند مديريت دانش ميتوانند دانش را به طور متناوب پالايش نمايند. در اين معنا هدف ساختار سازمان، حمايت از خلاقيت و برقراري روابط نزديك عاملان هوشمند است. مديران سطح بالا به كمك نظام مديريت اطلاعات، كنترل دقيقي را اعمال ميكنند.
كارايي مديريت دانش
حوزه رقابت، سازمانها را مجبور ميسازد كه با نياز به كارايي روبه رو شوند و آن را تشويق كنند، از مديريت دانش براي ارتقاي عوامل هوشمند استفاده كنند، و همچنين آنها را قادر ميسازد كه از امكانات و ابزارهاي فني استفاده بيشتري نمايند. سازمان ميتواند بعضي از داراييهاي غيرمحسوس خود را اندازهگيري نمايد و از نسبتهاي غيرمالي و يا شاخصهايي براي اندازهگيري كارايي مديريت سود جويد. بسته به مهمترين فرايندهاي توليدكننده ارزش، هر سازماني مجبور است كه اين داراييها را انتخاب نمايد تا مبنايي براي مقياس داشته باشد و همچنين شاخصهاي سودمندي داشته باشد. اندازهگيري داراييهاي غيرمحسوس كار آساني نيست، زيرا نه تكنيكهاي ويژهاي وجود دارد و نه معيارهاي ارزيابي.
به علاوه مديريت نيازمند به دست آوردن صلاحيتها يا كيفيتهاست تا سيستمهاي اندازهگيري را ايجاد و خصوصياتِ مشكلات موجود را در قلمرو مسائل نامحسوس بشناسد. بر طبق خصوصيات جاري، اقتصاد دانشِ در حال بروز بايد به حساب آورده شود. به عنوان مثال، بعضي از سازمانها مثل شركتهاي تكنولوژي پيشرفته و شركتهاي خدمات حرفهاي از قبل در حال تجربه تأثيرات اقتصاد دانش هستند. مديريت دانش مستقيماً به قدرت رقابتي دانش يك سازمان مربوط است و در حقيقت دانش موجود ميتواند با آنچه يك سازمان بايد براي اجراي استراتژي خود بداند، مقايسه شود و نياز به كارايي سازماني، استفاده از توسعه دانش فراگير را براي نيل به سطح قابل قبولي از فرايند مديريت دانش برميانگيزاند.
مزاياي ناشي از مديريت دانش، بستگي به نوع كاربرد دانش دارد، به عنوان مثال، به علت فعل و انفعالات متقابل پايين دانش از قبل آماده شده، انتشارات الكترونيك (مثل تكست بوكسها و سرفصل و دروس الكترونيك) ميتوانند راه مؤثري در صرفهجويي هزينه يا افزايش كارايي باشند.
از سوي ديگر، كاربردهايي كه خاصيت واكنش بيشتري دارند، حمايت براي حل مشكلات ايجاد ميكنند. همچنين، براي ايجاد خلاقيت و محصولات جديد، مديريت بايد بين كارايي مديريت دانش، تعهد عمليات هوشمند، و عملكرد ابزارهاي فني يك تعادل پايدار برقرار نمايد. يك تركيب متناسب از منابع هوشمند ميتواند به مديران كمك كند تا مشكلات را بهتر پيشبيني نموده و تلاشهاي ابتكاري را هدايت نمايند و به كارايي بيشتر مديريت دانش ياري رسانند، ضمن آنكه بر دسترسي به اهداف سازماني تمركز داشته باشند. بر مبناي مجموعهاي از ابزارهاي فني سيستم حمايت از تصميمات استراتژيك (كار گروهي و واسطهها، عوامل يكپارچهكننده سيستم، و نرمافزار و سختافزار)، سازمانها ميتوانند تلاش نمايند كه يك رهيافت جديدي براي نيل به سطوح بالاتر، تصميمات استراتژيك يكپارچه، كارايي سازماني، و عملكرد مديريت دست يابند.
تصميمات استراتژيك
فرايند تصميمگيري مديريتي داراي ماهيت پوياست كه منعكس كننده همافزايي موجود است كه ميتواند در خلال يك فرايند به وقوع بپيوندد. اين همافزايي ميتواند در شرايطي كه مديران مجبور هستند تصميمات استراتژيك اتخاذ نمايند، نقش مهمي داشته باشد، زيرا ميتواند پايه موفقيت سازماني باشد (هاريسون، 1996).
مديريت دانش ميتواند به دقت براي تعريف يك مشكل تصميمگيري مورد استفاده قرارگيرد، عناصر تصميمگيري را معين نمايد، و آنها را به صورت كلي درآورد و اين ميتواند به عنوان مثال ناشي از نياز سازمان به حل مشكلات پيچيدهاي باشد كه زائيده اهداف متناقض است. در يك موقعيت تصميمگيري ساختارمند، مديريت دانش ميتواند براي اكتشاف تعامليِ مجموعهاي از اهداف با گزينههاي استراتژيك، به قدر كافي مؤثر باشد.
يك چنين تحليل اكتشافي ميتواند منجر به درك عميقتري از موقعيت تصميمگيري گردد. بعضي اوقات مديران گزينههاي استراتژيك خود را بر مبناي اطلاعات ناقص و سطح بالايي از عدم قطعيت، فرمولبندي ميكنند، زيرا آنها از تمام مزاياي يك سيستم هوشمند استفاده نميكنند. در اين شرايط سيستم حمايت از تصميمات استراتژيك ميتواند نقش مهمي ايفا كند. تجزيه و تحليل فرمولبندي استراتژي براي درك نقش حساس مديريت دانش ضروري است.
درهنگام اتخاذ تصميمات استراتژيك، اين نكته را كه سازمان يك موجوديت نظاممند ميباشد به رسميت ميشناسند، زيرا تأثير اين تصميمات در تمام قسمتهاي عملكردي احساس ميگردد. به علاوه، پيشبيني خصوصيات محيطي آينده و ارزيابي تهديدها و فرصتهاي موجود در آن ضروري است. بسياري از سازمانها نميدانند كه چگونه از برتريهاي رقابتي، منابع، دانش، تكنولوژي، و عوامل هوشمند استفاده كنند. مديران مجبورند كه زمينه رو به رشد مديريت دانش را درك نمايند و بر سيستمهاي مبتني بر دانش و استفاده رقابتي آنها تأكيد نمايند. اين چالش كه سازمانهاي مدرن با آن روبهرو هستند خواهد توانست دانش پراكنده عوامل هوشمند آنها را كه به صورت سيستمهاي مجازي كار ميكنند، به مخزن ساختارمندي از دانش تبديل نمايد. (ون در اسپيك و اسپيچ كرور، 1997).
بعضي از سازمانها از سيستمهايي استفاده ميكنند كه مقصود آنها حصول به اطلاعات ضروري، و ذخيره آنها در پايگاهها، و اجازه دادن به عوامل هوشمند براي استفاده از آنها ميباشد، و اينگونه، فرايند تصميمگيري را ميتوان به بهترين نقش ارتقا بخشيد. تحقيقات آينده درباره ارتباط بين مديريت استراتژي و تكنولوژي اطلاعات بايد به دقت ارزيابي استفاده از مديريت دانش و سيستم حمايت از تصميمگيري را، به عنوان يك تلاش متداول براي حمايت از تصميمات استراتژيك، به طور مناسب بررسي كند.
كارايي سازماني
تصميمگيري در مورد ارزش علم و يادگيري ميتواند مؤثرترين رهيافت براي بهبود پاية رقابتآميز استوار و متداول در سازمانهاي تجاري باشد. اغلب، كارايي مديريت به وسيله توانايي موفقيتآميز سازمانها براي ادغام دستاوردهايشان در صنايعي كه اداره ميكنند، اثبات ميشود. كارايي سازماني نميتواند وجود داشته باشد، مگر اينكه عوامل هوشمند قادر به انجام وظايف، مرتبط با عملكردشان باشند. اگر سازمانها از اثربخشي دانش خود محافظت كنند، قادر به درك نيازمنديهاي دانش و نيازمنديهاي استراتژيكشان ميشوند و ميتوانند يك استراتژي دانش متناسب با استراتژي جهاني طرحريزي كنند.
خلق مؤثر دانش، اشاعه دانش، و استفاده فزاينده از دانش نيازمند يك فرهنگ سازماني است كه به يادگيري، كار گروهي، اشاعه نوآوري و دانش ارزش بدهد. مديران ميتوانند طرحهاي تشويقكنندهاي براي اينكه عوامل هوشمندشان به نقشهاي مبني بر دانش، فعاليتهاي مبني بر دانش، و فرايندهاي مبني بر دانش بپردازند، طرحريزي كنند (زاك و مك كِني، 1995)
سازمانها ميتوانند منافع خاص خودش را به تناسب عملكردشان از مديريت دانش استخراج كنند. اين اتخاذ جهتيابي، نيازمند برنامهريزي مرتبطي متشكل از ابزارهاي فني سازماني، عوامل هوشمند، نيازمنديهاي پردازش دانش، و استراتژي مديريت دانش است. در اين پايگاه، ارزيابي كارايي سازماني اساساً وابسته به سازمان است. مديريت دانش در اينكه چگونه عرضه جهانياش را با نيازهاي شناسايي شده از بازار جهاني به خوبي منطبق نمايد، چارچوبي براي راهنمايي تلاشهاي عمده به وجود ميآورد (جانسون و اِس چولز، 1999).
عملكرد مديريت
تحليل سازماني، اغلب با يك تحليل هدايت شونده به وسيله هدف آغاز ميگردد. بررسي سطوح عملكرد ميتواند به مديران در تعيين اينكه آيا يك استراتژي بايد نقطه قوت سازماني را تجديدنظر يا تغيير يا شناسايي كند، كمك نمايد.
سنجش عملكرد وابسته به حوزههاي كليدي سازماني از قبيل افزايش، ابداع، و سودمندي است كه براي توسعه و پيشرفت سازمان امري خطير و بحراني ميباشد. فراهمآوري، خلق، و اداره دانش براي حمايت از تصميمات استراتژيك و ابزار استراتژيك يك مشكل عملي است كه سازمانها بايد آن را وضع نمايند. سيستم مديريت دانش استراتژيك رسمي ميتواند كارايي سازمان را افزايش داده و از دادهها، انديشهها، و راهحلهاي عملي دانشِ مورد نياز در سازمان محافظت نمايد.
علاقه روزافزوني براي ايجاد سيستمهاي پيچيده به وسيله هماهنگي و همگرايي سيستمهاي هوشمند وجود دارد. بعضي از پديدآورندگان عقيده دارند كه هماهنگي سيستمها، اصلي براي رسيدن به يك هدف از پيش تعيين شده است.
هماهنگي بين تصميمگيرندههاي مختلف براي رسيدن به سطوح عملكرد عالي كاملاً به صلاح است، و همچنين به عنوان يك مدل ساختاري براي بعضي از انواع سازمانها پيشنهاد شده است (گپل و ديگران، 1998؛ اليس و ديگران، 1991). اين امكان وجود دارد كه نرمافزارهايي هوشمند و ساير منابع فني ايجاد كنيم كه بيانگر واقعيتهايي باشند كه با آن واقعيتها، سازمان مجبور باشد به گونهاي رقابتي عمل نمايد.
امروزه، سيستمهاي هوشمند براي اندازهگيري سطوح عملكرد بهكار ميروند و تلاشهاي زيادي صرف بهبود ويژگيهاي آنها ميگردد تا نتايج كافي و همچنين تصميمات بهتري حاصل شود. به عنوان مثال، كاربردهاي سيستم حمايت از تصميمگيري شامل برنامهريزي استراتژيك، تحليل نيازها، طراحي مجدد فرايند تجاري، كنترل و برنامهريزي شغلي، مديريت پروژه، و سنجش عملكرد است.
از بسياري از نگرانيهاي مربوط به عملكرد مديريت، هنگامي كاسته ميگردد كه مديريت دانش سطوح كارايي مورد قبول را به دست آورد. پيشرفتهاي سختافزارهاي پردازنده، نرمافزارها، و سيستمهاي هوشمند به سازمانها اين اجازه را ميدهد كه عملكرد متناسب را كسب نمايند و بر طبق فرصتها و حركتهاي رقيبان خود، جرح و تعديل ايجاد نمايند.
به خاطر آنكه اهداف استراتژيك يك سازمان ممكن است بر حسب گسترش، افتراق، فروش، و سهم بازار يا سودآوري بيان شود، مديران مجبور هستند مقياسهاي عملكرد را به عنوان شاخصهاي نيل به اهداف، تحت كنترل دائم داشته باشند. با بررسي عملكرد بر طبق يك رويه ارزيابي، مديريت قادر خواهد بود كه بهتر دلايل نتايج استراتژيك را درك نمايد. اگر فرايند ارزيابي به اندازه كافي به جزئيات بپردازد، در نتيجه قادر به درك علت اختلاف در عملكرد و تصميمگيري براي عمليات اصلاحي خواهد بود.
بنابراين، لازم است اهميت اندازهگيري عملكرد سازماني، طوري كه از محدوديتهاي سيستمهاي گزارشدهي مالي تجاري فراتر رود، مورد تأكيد قرار گيرد. در واقع، اكثر سازمانها اكنون ميدانند كه بعضي از حوزهها از قبيل رضايت مشتري، اخلاق شغلي، و توسعه توليدي جديد به وسيله سيستم مالي تأمين نميشود، و اين موارد تأثيري قاطع بر عملكرد بلندمدت سازمان دارد.
مدل مفهومي
همانگونه كه در جدول 1 ديده ميشود، يك مدل مفهومي براي كارايي مديريت دانش پيشنهاد شده است، كه بر روي استراتژي حل مسئله، تصميمات استراتژيك، كارايي سازماني، و عملكرد سازماني تأكيد دارد و ميتواند نتيجه منطقي به دست آمده از كارايي مديريت دانش مبني بر عوامل هوشمند و ابزارهاي فني، يعني تكنولوژي اطلاعات و سيستم حمايت از تصميمگيري باشد. اين مدل عوامل تعيينكننده بسياري را در ارتباط بين حوزههاي گوناگون در نظر گرفته است. قسمت بالاي مدل، منابع اصلي را در جائي كه دانش ميتواند مورد نياز باشد (داده، اطلاعات، و تجربه) نشان ميدهد.
مديريت دانش بايستي به دو حوزه بپردازد: 1. ابزارهاي فني، 2. عوامل هوشمند. ابزارهاي فني شامل تكنولوژي اطلاعات و سيستمهاي حمايت از تصميمات هستند، زيرا اين دو به شدت براي تنظيم استراتژي رقابتآميز كمك ميكنند. عواملي كه به طور مؤثر بر ابزارهاي فني تأثير ميگذارند عبارتاند از: «توسعه»، «افتراق»، و «همگرايي». همانگونه كه در پيش گفتيم، عوامل هوشمند اشخاصي هستند كه تابع تأثيرات ضمني تلاشهاي يادگيري، خلاقيت، و ظرفيتهاي تصميمگيري در سطوح مختلف يك سازمان هستند. عوامل هوشمند، دانش پيشرفته را مبني بر تلاش و مهارت شخصي ايجاد ميكنند. با اين وجود، رفتار هر عامل هوشمند بستگي به اقدامات مديريت و روش انگيزشياي كه سازمان اتخاذ ميكند دارد. در اين معماري، ابزارهاي فني و عوامل هوشمند ميتوانند به توسعه تصميمات دانش مبني بر روشهاي طرحريزي شدة مورد اطمينان كه متضمن پيشبيني هستند، كمك نمايند.
تركيبات متناسب تكنولوژي اطلاعات و سيستمهاي حمايت از تصميمات و فعاليتهاي هوشمند ميتوانند سازمانها را به مجموعه رقابتي قوي هدايت كنند. در اين معماري، مدل كارايي مديريت دانش، عوامل هوشمند را براي به دست آوردن و توسعه عناصر دانش به كار ميبرد. سيستم حمايت از تصميمگيري براي فرايند تصميمگيري مديريتي، و تكنولوژي اطلاعات براي حمايت از پردازشهاست. بنابراين، سازمان بايستي يك پايه مستحكم براي تصميمگيري استراتژيك، رسيدن به سطوح عالي از كارايي سازماني، و ايجاد نتايج كيفي مؤثري از عملكرد مديريت كسب كند. تا حالا اين مدل، مطابق مرور پيشينهها و ديدگاههاي افراد مفهومسازي شده بود، و كار مجدد باعث معتبرسازي آن خواهد شد. در آيندهاي نزديك، اين مدل اعتبار فرضيات مبني بر تحليل تحقيقات تجربي را اثبات خواهد كرد (اطلاعات جمعآوري شده از متخصصين و مديران).
نتيجهگيري
اين مقاله سعي دارد تا بينش عميقي در خصوص فهم بستر مديريت دانش در ارتباط با آنچه كه مربوط به احتمال قادر ساختن سازمانها براي دستيابي به سطوح بالاتر عملكرد و همچنين تجربه كردن راهحلهاي متعدد در قبال مشكلات رقابت است، ارائه نمايد. ملاحظاتي كه در اين مقاله مطرح شده است، از اهميت عوامل هوشمند، تكنولوژي اطلاعات، و سيستم حمايت از تصميمات استراتژيك به عنوان كمك بسيار مؤثري در كارايي مديريت دانش بحث مينمايد.
در نتيجه اين ملاحظات، ميخواهيم يك گام مهم در ارائه كارايي مديريت دانش را به عنوان حامي بسيار مؤثر توسعه رقابتي سازمانها معرفي نماييم. ساختار مدل پيشنهادي كه در اين جا ارائه شده، بايد بهبود پيدا كند تا عوامل جديد و مجموع گستردهتري از ابزارهاي فني را دربرگيرد، يعني ابزارهايي كه توان آن را دارند كه براي دسترسي به سطوح كارايي بهتر مديريت دانش، كمكهاي بهتري ارائه نمايند. يك هدف اصلي كوتاه مدت، ارتقا و اعتبار بخشيدن به اين مدل با دادههاي واقعي ميباشد كه در رابطه با پيدايش درك مديران از ارزش استراتژيك مديريت دانش است.
تحقيق آينده بايد:
1. اهميت عواملي كه بر عوامل هوشمند تأثير ميگذارند و استفاده از ابزارهاي فني را به درستي اندازهگيري نمايد؛
2. با گرايش مديران در رابطه با سودمندي تكنولوژي اطلاعات و سيستم حمايت از تصميمات استراتژيك به عنوان يك تلاش قاطع براي بهبود كارايي مديريت دانش مواجه گردد؛
3. همچنين تلاش نمايد تا تفاوتهاي بين عوامل هوشمند داخلي و خارجي را درهم ادغام نمايد و هر دوي آنها را در چارچوب يك قالب بهرهبرداري جامع از منابع سازماني يكپارچه سازد. اين يكپارچگي، يك ابزار قويتري از مديريت استراتژيك را ايجاد مينمايد.
________________________________________
* Carneiro, Alberto. (2001) “The role of Intelligent Resources in Knowledge Management,” Journal of Knowledge Management, Vol .5, No. 4
پينوشتها
1. KM: Knowledge Management
2. Information Technology
3. DDS (DSS): Decision-Support Systems
4. APSS:Electronic Performance Support Systems
5. SDSS: Strategic Decision-Support Systems
منابع
1. – (2001). Journal of Knowledge Management, vol 5, no. 4. pp. 358-367.
از ديرباز تلاش براي دستيابي به مجهولات از طريق جستجوگري ذهن كنجكاو و فعال انسان، زمينه فعاليتهاي پژوهشي او در عرصههاي گوناگون علوم و فن را فراهم آورده است، تا آنجا كه امروز از تحقيق به عنوان بازوي مهم توسعه همهجانبه ياد ميشود. تلاشهاي علمي خلاق و منظم بسيتر مناسبي است كه دانش بشري را بيش از پيش رشد داده و علوم و فنون مختلف از اين رهگذر در پناه خلاقيت و ابداع روشها و فنآوريهاي نو دگرگونيهاي بيبديل را در زندگي انسان به وجود آورده است. اين فرآيند را ميتوان «تحقيق و توسعه» ناميد. بيترديد در عصر حاضر انجام تحقيقات كاربردي و هدفمند يكي از اركان پيشرفت علمي و توسعهي كشورهاست.
مركز تحقيقات ساختمان و مسكن براي دستيابي به اهداف فوق از طريق هماهنگنمودن، متمركز ساختن، اجراي برنامههاي مطالعاتي و تحقيقاتي در مورد ساختمان، مسكن، مصالح، روشهاي ساختماني و تهيهي ضوابط مربوط به آنها و انجام راهنماييهاي لازم در اجراي برنامههاي خانهسازي و توليدات ساختماني متناسب با احتياجات كشور فعاليت مينمايد.
منشاء زلزله
زلزله وقوع حركات زمين و ناگهاني رفت و برگشتي متناوب در سطح زمين است. در صورت انتقال اين جنبشها به ساختمانها و محدثات روي زمين، بسته به شدت و ضعف ارتعاش، امكان بروز خرابي و ايجاد صدمات وجود دارد. عوامل متعددي موجب وقوع زلزله ميگردند. فعاليتهاي آتشفشاني، فرو ريختن سقف غارهاي زيرزميني از آن جملهاند. ليكن مهمترين عامل ايجاد زلزله حركات زمينساختن يا تكتوتيك است. بيش از 90% كل زلزلههايي كه در جهان حادث ميشوند، از نوع زمينساختي هستند.
رابطه زلزله با گسل رابطهاي دوسويه و متقابل است. بدينمعني كه وجود گسلهاي بيشمار در يك منطقه محتلاً سبب بروز زلزله ميگردد و اين زمينلرزه نيز به نوبهي خود، مسبب ايجاد گسل جديد ميشود، در نتيجه تعداد گسيختگيها و شكستگيهاي سطح زمين زيادتر شده و بر قابليت لرزهخيزي منطقه افزوده ميشود. زلزلهها كه در واقع تخليهي ناگهاني انرژي پتانسيل انباشته در پوستهي زمين هستند، در اثر حركت تودههاي سنگ و برخورد آنها، ارتعاشاتي ايجاد ميكنند گه به شكل موجهاي زلزله تا مناطق دوردست گسترده ميشوند.
درجهي تخريب ساختمانها
درجهي اول:
خسارت سبك: تركخوردگي اندودها، سقوط قطعات كوچكي از اندود
درجهي دوم:
خسارات متوسط: تركخوردگي ديوارها، سقوط قطعات بزرگي از اندودهاي سفالها، تركخوردگي دودكشها و يا سقوط قسمتي از آنها.
درجهي سوم:
خسارات جدي: درزهاي پهن و عميق در ديوارها، سقوط كامل دودكشها.
درجهي چهارم:
تخريب: شكاف ديوارها، ريزش جزئي احتمالي آنها، از بين رفتن انسجام بين قسمتهاي مختلف ساختمان، خرابي پراكنده يا تيغههاي داخلي.
درجهي پنجم:
انهدام عمومي: تخريب كامل ساختمان.
اثرات پيشبيني شده در مقياس
1.اثر روي افراد و پيرامون آنها
2.اثر روي ساختمانهاي مختلف
3.اثر روي محيط طبيعي
فنآوري جديد براي بهبود و افزايش مقاومت لرزهاي سازهها
در سي سال گذشته، سيستمهاي ويژهاي ابداع شدهاند كه مقاومت لرزهاي سازهها ا بهبود بخشيده و پايداري آنها را در برابر زلزله افزايش ميدهند. اين امر عمدتاً با تغيير مشخصههاي ديناميكي سازهها به يكي از شكلهاي فعال (عامل) و يا غيرفعال (غيرعامل) صورت ميگيرد. ادوات كنترل غيرفعال، پريود سازهها را تغيير ميدهند يا ميرايي آن را افزايش ميدهند و در اغلب موارد، هر دو كار را به صورت همزمان انجام ميدهند.
سيستمهاي كنترل فعال كامپيوتري نيز ابداع شده و در حال گسترشاند كه در اين سيستمها، ادوات كنترل، مشخصات ديناميكي سازه را در حين زلزله به صورتي پيوسته كنترل كرده و در صورت نياز آنها را تغيير ميدهد.
پيامدهاي اجتماعي زلزله
پيامدهاي زمينلرزهها در ايران از الگويي كه در بسياري از بخشهاي ديگر جهان نيز صادق است، پيروي ميكند. فلجشدن ناگهاني اقتصاد محلي اغلب به جابجا شدن جمعيت، مهاجرت، افزايش در مالياتبندي و پيدايش بحران در امور انساني ميانجامد. پس از يك دورهي كوتاه شور و شوق براي برنامههاي بلندپروازانهي بازسازي، علاقه به اجراي طرحهاي گوناگون، به ويژه براي شهرهاي كوچك و روستاها، آغاز به فرومردن ميكند. زيرا آشكار ميشود كه وجوهي كه در دسترس است، ناكافي است و رفته رفته مسائلي كه بازسازي پيش ميگذارد، پيچيدهتر و گرفتاركنندهتر و كمتر هيجانانگيز ميشود.
براي نمونه پس از زمين لرزهي 1824 م در شيراز، حكومت به ساكنان شهر اجازه نداد تا در روستاهاي پيرامون، سرپناهي بجويند و نتيجه آن شد كه به سبب بيسرپناهي، بيماري و احتمالاً رويداد پسلرزهها، شمار مرگ و مير به روزانه 200 تن رسيد. گفته ميشد كه اين اقدام توسط كلانتر پيشنهاد شده است، زيرا او بيم از آن داشت كه اگر به مردم اجازهي ترك شهر داده شود، او را در قلمرو فرمانروايياش تنها رها خواهند كرد. حكومت محلي چنان ضعيف بود كه در فاجعهي زمينلرزهي بعدي در شيراز در سال 1853 م، نتوانست از چپاول بازماندگان توسط دستههاي راهزنان در درون و بيرون شهر جلوگيري كند. با اين همه، اين فاجعه به هيچرو سبب آن نشد كه سركوب و بيداد در فارس كمتر شود.
تقسيمبندي ساختمانهاي شهري مناطق زلزلهزده
ساختمانهاي زلزلهزده در مناطق شهري مورد بازديد را ميتوان در يك تقسيمبندي كلي به دو گروه تقسيم نمود:
1.ساختمانهاي سنتي: كه عمدتاً از انواع سنگهاي بنايي بدون اسكلت تشكيل ميگردند. سقف اين ساختمانها در بعضي مناطق از نوع سقفهاي سنگين بنايي با تيرهاي چوبي و پوشش كاهگلي و در بعضي مناطق از سقفهاي سبكتر طاق ضربي يا سقفهاي سبك خرپايي با پوشش ورق شيرواني تشكيل گرديدهاند. اين ساتختمانها، غالباً معمارساز يا بناساز هستند.
2.ساختمانهاي مهندسي: كه انواع ساختمانهاي داراي اسكلت كامل،نيمه اسكلت و ساختمانهاي بنايي مسلح را شامل ميگردند. اين ساختمانها بعضاً مطابق ضوابط مهندسي و بسياري بدون رعايت اين ضوابط و به صورت تجربي (معمارسازي) ساخته ميشوند.
نتيجهگيري و پيشنهادها
زمينلرزه پديدهاي طبيعي است و براي مقابله با آن بايد راهكارهايي انديشيده شود. همانگونه كه انسان تاثير مخرب برف و باران و ديگر عوامل طبيعي را به حداقل رسانيده است، پس ميتواند با احداث سازه مقاوم،خسارات ناشي از زمينلرزه را نيز به حداقل برساند. از آنجا كه زمينلرزه بر خلاف ديگر عوامل طبيعي، در دورههاي تناوب طولاني اتفاق ميافتد، انسانها از اين پديدهي طبيعي غافل و فقط از زمينلرزهاي تا زمينلرزهاي ديگر به ياد خسارات مالي و جاني ناشي از اين رويداد ميافتد. از اينرو زمينلرزه را نميتوان عامل مخرب ساختمان و مرگ انسانها دانست، بلكه اين سازههاي ساخته شده غير مقاوماند كه خسارات را به بارميآورند. بنابراين، هدف از اين گفتهها، آگاهي دادن بيشتر به منظور ساخت ساختمانهاي مقاوم در مقابل زمينلرزه است.
از آنجا كه كشور ايران، در منطقهاي كه از پتانسيل لرزهخيزي بالايي برخوردار است، قرار دارد، شايسته است در مراحل طراحي و تحليل نسبت به شناخت دقيق خصوصيات سازه، خصوصيات زمينلرزه و خصوصيات ساختگاه به منظور دستيابي به راهبردهاي لازم، مطالعات كافي انجام گيرد.
در صورتي كه مفاد آييننامه 2800 به دقت اجرا گردد و سازههاي ساخته شده طبق معيارهاي آييننامههاي قبل، بر حسب آييننامهي جديد، كنترل گرديده و اگر احتياج به تقويت دارند، تقويت شوند، خسارات ناشي از زمينلرزه به حداقل ممكن خواهد رسيد. عمق زمينلرزههاي اخير كشورمان (منجيل، زيركوه قائنات، و ... ) همچنين زمينلرزهي 17 اوت 1997 ازمير تركيه كم بوده است (زير 20 كيلومتر)، از آنجاييكه خسارات ناشي از زمينلرزههاي كمعمق خيلي زياد است، بنابراين بايد نقشههاي كاربردي ريزپهنهبندي مناطق و شهرهاي مهم مثل تهران، كه خطر لرزهخيزي آن زياد است، تسريع گردد. هنگام تغيير كاربري سازه، حتماً با متخصصان و آگاهان امر مشورت و تمهيدات لازم در نظر گرفته شود.
نكتهي مهم در هنگام وقوع زمينلرزه، توجه كردن به خطوط و انشعابات گاز ميباشد. با توجه به شبكهِي گازرساني در اكثر شهرهاي كشورمان، به خصوص شهر ميانه، يكي از پيامدهاي وقوق زلزله، از همگسيختگي شبكهي گازرساني خواهد بود، كه آتشسوزيهاي مهيبي را به دنبال خواهد داشت و خسارات ناشي از آن به مراتب بيش از خود زلزله خواهد بود.
بنابراين بهتر است اتصالات و لولههاي گاز شهري، به وسيلهي آزمايشهاي خاص كنترل شوند و هنگام اجرا از افراد باتجربه استفاده گردد. همچنين بايد به متصريان شركت گاز آموزشهاي لازم مبني بر اينكه هنگام وقوع زمينلرزه چه اقداماتي را انجام دهند تا از وقوع خطرهاي احتمالي جلوگيري گردد.
همچنين در بيرون از شهرهايي كه داراي سيستم گازرساني هستند و همچنين در شهر ميانه يك مخزن تغذيهي گاز و منبعي كه اين گاز وارد شبكهي گازرسانيشهر ميكند، وجود دارد كه بعد از وقوع زلزاه، اكيپ امداد گاز فوراً به محل اعزام شده و سيستم گاز شهر را قطع كرده و بعد از انجام اين كار تمامي گازهاي موجود در علمكهاي كنار منازل و مغازهها خالي شده و احتمال آتشسوزي و انفجار و آسيبديدن سيستم كمتر ميشود.
مخاطرات طبيعي چيست؟
براي اينكه با مخاطرات طبيعي آشنا شويم، ابتدا لازم است كه اسامي آنها را بيان كنيم. بنابراين زلزله، آتشفشان، سيل، بهمن، برف يا سنگ، ساعقه، خشكسالي، سوفان، تگرگ، امواج شديد دريايي، هجوم ملخ و بسياري از اين قبيل را ميتوانيم نام ببريم. گاهي انواع مخاطرات طبيعي را تا حدود 40 مورد نيز ذكر ميكنند كه بسياري از آنها در ايران نيز اتفاق ميافتد. يكي از راههاي دستهبندي مخاطرات طبيعي از نظر علمي، آن است كه محل شكلگيري اين حوادث را در نظر بگيريم.
علت وقوع زلزله چيست؟
درون زمين مواد، به صورت مذاب قرار دارند و دماي آنها بسيار زياد است. ميدانيم كه پوستهي زمين يكپارچه نيست، بلكه در محلهاي معين داراي گسستگي است. در زير اين صفحات ناپيوسته، مادهي سازندهي پوستهِي زمين، حالت پلاستيكي داشته و تا اندازهاي خميرمانند است. صفحات مزبور ساكن نيستند بلكه روي ماده خميرمانند زيرين حركت ميكنند. اين صفحات مزبور سه نوع حركت دارند:
·يا از هم دور ميشوند.
·يا به هم نزديك ميشوند.
·يا در امتداد هم ميلغزند.
پوستهي قارهها يكپارچه نيستد، بلكه در بخشهاي مختلف داراي شكستگي هيتند كه محل اين شكستگيها را گسل مينامند. زلزله زماني اتفاق ميافتد كه سنگهاي ناحيهاي از پوستهي زمين مقاومت خود را در برابر نيروهايي كه از درون زمين به آنها وارد ميآيد، ازدست ميدهند و به طور ناگهاني ميشكنند و انرژي زيادي آزاد ميشود. براي اندازهگيري ميزان خسارت زلزله (شدت) و همچنين مقدار انرژي كه زلزله آزاد ميكند (بزرگي) از دو مقياس استفاده ميكنند كه به نام ريشتر و مركالي معروف است.
چارلز فرانسيس ريشتر، دانشمند آمريكايي كه مطالعات زيادي در زمينه لرزهشناسي و زلزله دارد، جدولي را در مورد طبقهبندي ارائه داده است كه در آن بزرگي زلزله با عددهايي از 1 تا 9 مشخص شده است. زمينلرزهها را بر مبناي آن به واحد ريشتر بيان ميكنند. بر اساس اين جدول، زمينلرزهاي به بزرگي 1 در مقياس ريشتر برابر است با انرژي حاصل از انفجار 170 گرم تيانتي كه فقط بوسيلهي لرزهنگارهاي حساس ثبت ميشود.
در مقياس ريشتر به ازاي افزايش هر عدد، شدت زلزله 31 بار بيشتر از رتبه قبلي آن خواهد بود. براي مثال، زمينلرزهاي به بزرگي 3 در مقياس ريشتر 31*31 بار شديدتر از زلزلهاي با بزرگي 1 ريشتر است. به اين ترتيب وقتي بزرگي زلزلهاي 9 ريشتر باشد، قدرت آن برابر با انرژي حاصل از انفجار 150 ميليون تن تيانتي است. البته تا كنون زلزلهاي به اين شدت در طول حيات انسان اتفاق نيافتاده است. زمينلرزه شهريور 1357 در طبس در حدود 4/7 ريشتر بود.
پراكندگي زلزلهها در سطح كرهي زمين
1.كمربند كوهستاني آلپ ـ هيماليا
2.كمربند اطراف اقيانوس آرام
3.كمربند مياني اقيانوس اطلس
قبل از وقوع زلزله چه اتفاقي ميافتد؟
شايد اگر از بزرگترها اين سوال را بپرسيد، پاسخ ميدهند كه در چنين زماني حيوانات متوحش ميشوند. علت اين امر نيز تفاوت در حساسيت حواس جانواران نسبت به انسان است. اما امروز با استفاده از وسايل پيشرفته انسان نيز ميتواند بسياري از علائم را در هنگام وقوع احتمالي زلزله دريافت كند.
بعضي از اين علائم پيشبيني شده عبارتند از:
1.كاهش لرزشهاي كوچك زمين در محلهاي مستعد زمين
2.تغيير در مقاومت الكتريكي پوسته زمين در محل گسلها
3.تغيير در سطح آب چاهها
4.بيشترشدن فاصلهِي پوستهي زمين در محل شكستگي و گسلها
بعد از وقوع زلزله چه اتفاقي ميافتد؟
آنچه در اغلب زلزلهها سبب خسارت ميشود و تلفات انساني را بيشتر ميكند، تنها ويراني ناشي از خود زلزله نيست،بلكه مشكلاتي است كه پس از وقوع زلزله رخ ميدهد. مانند آتشسوزيها، انفجار لولههاي گاز، لغزشهاي زمين، پسلرزهها، اتصال كابلهاي برق و ... گاهي تلفات بيشتري به بار ميآورند.
چه موقع حوادث طبيعي اثرات مفيد برجاي ميگذرانند؟
ممكن است حوادث طبيعي موجب بهبود زندگي انسانها شود؟ آيا انسان نقشي در تشديد حوادث طبيعي دارد؟ اگر بدانيم كه بهترين زمينهاي كشاورزي، زمينهايي هستند كه داراي رسوبات سيلابي رودخانهها هستند و يا بهترين ماده براي تقويت زمينهاي كشاورزي خاكستر آتشفشاني است، مطمئن ميشويم كه حوادث طبيعي گاه به بهبود زندگي انسان كمك ميكند!
گاهي فوران مواد مذاب، سبب تقويت زمينهاي كشاورزي ميشود. گاهي نفوذ زبانههايي از مواد مذاب بع مسير يك رود، باعث ايجاد يك سد طبيعي شده و درياچهي پشت آن، محيط جديد را براي موجودات زنده فراهم ميآورد. لغزش دامنه يك كوه به مسير يك رود ممكن است همين نقش را ايفاء نمايد. در اين صورت مخاطرات طبيعي گاهي به بهبود شرايط زندگي انسانها كمك كرده است.
چه موقع حوادث طبيعي، مخاطرات طبيعي ناميده ميشوند؟
همه حوادث طبيعي را نميتوانيم به خطر طبيعي بشناسيم. فقط زماني ميتوان آن را خطر محسوب نمود كه موجب خسارتهاي جاني و مالي به انسانهاي ساكن در آن محل شوند. انسان در تشديد حوادث طبيعي دخالت دارد . اگرچه در ايجاد پارهاي از حوادث طبيعي نظيزآتشفشان ذخالت جنداني ندارند، اما ممكن است با دستكاري طبيعت موجب بروز آن شود.
انسان در وقوع و شدت يا كاشه مخاطرات طبيعي يك عامل مهم به حساب ميآيد. شناسايي مخاطرات طبيعي و پراكندگي جغرافيايي آن، اولين اقدام براي مقابله با مخاطرات طبيعي است و در جوامعي كه آمادگي كافي و تجهيزات لازم براي مقابله با مخاطرات طبيعي فراهم شده باشند، خسارت كمتري را تحمل خواهند كرد.
ساختار جغرافيايي
شهرستان ميانه در جنوب شرقي استان آذربايجان شرقي قرار دارد و از چهارسمت به شهرستانهاي خلحال، اردبيل، سراب، بستانآباد، هشترود و زنجان محدود ميشود. ميانه مركز شهرستان در بين مختصات جغرافيايي 47 درجه و 42 دقيقه طول شرقي و 37 درجه و 20 دقيقه عرض شمالي واقع است. ارتفاع آن از سطح دريا 1100 متر و مساحتش بالغ بر 5590 كيلومتر مربع است و جمعيت آن برابر سرشماري سال 1370، به 230 هزار نفر ميرسد. اين شهرستان با 360 روستاي اطراف داراي چهار بخش به نامهاي: كاغدكنان، كندوان، تركمانچاي و مركزي است و اختلاف افق شرعي آن 14 دقيقه و 48 ثانيه از شهرستان تهران است.
خط آهن تبريز ـ تهران از سمت جنوب اين شهرستان و جادهي بينالمللي نيز از طرف شمال آن عبور ميكند. اين راهها هر كدام پس از پشتسرگذاشتن چندين تونل نسبتاً طولاني و دهها پل مهم در اين منطقه (نزديك ميانه) ضمن اينكه ارتباط شمال و غرب كشور را با مركز و جنوب برقرار ميسازد، خط ارتباطي بسيار موثر ميان شهرها و استانهاي صنعتي و مهم ايران با كشورهاي آسيايي و اروپايي به شمار ميآيند و به همين ترتيب شهرستان ميانه را از نظر ازتباطي در جايگاه استراتژيكي ـ سياسي ـ اقتصادي و نظامي قرار ميدهند.
اين شهرستان در ميانه رشتهكوه «بزغوش» در شمال و «قافلانكوه» در جنوب واقع شده و بيشتر روستاهاي خود را نيز در دامنههاي سرسبز و خرم اين دو كوه بزرگ پرورش دادهاند.
رشته كوهها
رشته كوه جوان قافلانكوه نام آشنايي براي همهي مردم ايران است كه در جنوب و جنوب شرقي ميانه با ارتفاع 1888 متر، سر بر آغوش آسمان نهاده است.
كوه بزرگ ديگري كه در شمال شهرستان ميانه وجود دارد، بزغوش است. اين رشته كوه يكي از كوههاي مهم آذربايجان است كه در ميان شهرستانهاي اردبيل، سراب و بستانآباد قرار گرفته و به صورت مرزي طبيعي، شهرستان ميانه را از آنها جدا ميسازد.
بزغوش همانند ديوار بلند وغيرقابل عبور جز در نقاط محدود در سرتاسر شمال اين شهرستان در جهت شرقي ـ غربي امتداد يافته و تا داخل شهرستان بستانآباد ادامه دارد. قسمت شمال آنت پرشيب و قسمت جنوبي ان نسبتاً ملايم است. در ضلع شرقي داراي ارتفاعات بلند و در نزديكي روستاي سيدمنصور ارتفاع آن به 3100 متر ميرسد.
البته هيچ كدام از رشتهكوههاي شهرستان ميانه فعاليت آتشفشاني ندارد و به همين دلبيل هيچ موقع از آنها مواد مذاب خارج نميشود.
در آذربايجان شرقي گسلهاي متعددي وجود دارد. اين گسلها موجب شدهاند كه اين منطقه به صورت يكي از مناطق زلزلهخيز كشور درآيد. يكي از معروفترين گسلها، گسل تبريز است. در طول تاريخ در گسترهي اين گسل زلزلههاي فراواني رخ داده كه بزرگي اين زمينلرزهها، 7 ريشتر و گاهي بيشتر بوده است. به نظر ميرسد كه حركات و جابجايي اين گسل، در فورانهاي آتشفشاني سهند، دخالت داشته است، بطوريكه آثار آن در ايجاد چشمههاي آب گرم بستانآباد و فعالشدن آتشفشان و شكستگيهاي اطراف ان مشاهده ميشود.
همچنين علت اصلي وقوع زلزله، حركت صفحات پوستهي زمين و آزادشدن انرژي در محل گسلها ميباشد و چون استان ما در محل گسلها واقع است و همچنين شهرستان ميانه هم كوههايي وجود دارد، باعث ايجاد زلزله ميشود. البته اكثر زلزلههايي كه در استان آذربايجان شرقي روي ميدهد، در شهرستان ميانه قابل احساس نيستند و دربعضي مواقع فقط در حد كم قابل حس هستند كه به دليل وجود كوههاي قافلانكوه، بزغوش است كه لرزشهاي زمين را به طرف خود جذب كرده و باعث ميشوند كه زلزله محسوس نباشد.
حتي سبب مي شود كه آنان فقط نقاط منفي يكديگر را ببيننند، هر كدام سعي دارد ديگري را متهم سازد و زمينه را براي سقوط او فراهم نمايد، زني مهربان يك باره لجباز مي شود و مردي با چنان عظمت و وقار يك باره عيب جو مي شود و اين همه براي پاره كردن رشته ي الفت هاست.
روز به روز ازدواجهای ناشاد بیشتری به طلاق ختم میشوند. حدس و گمانهایی راجع به خاستگاه افزایش نرخ طلاق وجود دارند که عبارتند از: افت اخلاقی ، خودخواهی فزاینده نسل من ، جستجو برای تجارب جدید و ناتوانی آدمیان در ایجاد روابط عمیق. امروزه تحریمهای اجتماعی در برابر طلاق از بین رفته است. شاید شگفتی واقعی در آن نباشد که نرخ طلاق این چنین افزایش یافته است. شگفتی حقیقی آن است که در دورهای که هزینههای متارکه که تا چنین حد کافی کاهش یافته ، تا بدیناندازه دیرپا و مقاوم است.
يكي از بزرگترين خطراتي كه در زندگي همه ي انسان ها وجود دارد، طلاق است، جدايي و طلاق بيشتر متوجه كودكان خانواده است كه دل به عنايت و مهر والدين گرم داشته و خانه را مركز اميد و پناهگاه خويش مي شناسند، اگر پدران و مادران بدانند طلاق و جدايي چه محروميتي را براي فرزندان پديد مي آورد و دل نازك طفل را چگونه شكند و او را از چه لذاتي محروم مي سازد، شايد هرگز تن به اين كار در ندهند، جدايي پدر و مادر از يكديگر كودك را به اختلال عاطفي دچار مي سازد، حالت افسردگي براي او پديد مي آورد و در مواردي قدرت اراده و انديشه را از او باز مي ستاند و در كل او را چنان پريشان مي سازد كه اثرات شوم آن مادام العمر عارض كودك است. جدايي از والدين به خاطر طلاق در وضع تحصيلي كودك هم اثر مي گذارد، توان فعاليت و حتي ورزش را از او مي گيرد.
ستيزهاي خانواده كه سرانجام به جدايي و طلاق مي انجامد، رفتاري است نا بهنجار و غير طبيعي، گاهي كساني كه به چنين كاري دست مي زنند تصورش هم براي آدمي چندش آور است . براي يك زوج تحصيل كرده و بالغ با داشتن فرزنداني در كنار، فرزنداني كه همين والدين كم احساس و كم عاطفه آنها را به اين جهان هستي آورده و اكنون با يك تصميم نابخردانه آنها را تنها و بي كس رها مي كنند و دنبال هوس هاي جديدي با فرزندان جديدي مي روند. به هم ريختن كانون گرم خانواده، گناهي نابخشودني و غير قابل توجيه ناسازگاري خطايي است فردي، تعرضي است از جانب انساني به انساني ديگر كه با قدري گذشت و تساهل در موارد بسياري قابل جبران است، چه بسا خطا كننده، خود بر سر عقل آيد و از كرده پشيمان شود، ولي ستيزه و طلاق خطا و گناهي است اجتماعي؛ گسستن سنگ بناي اجتماع است، در هم ريختن شالوده ي زندگي است، ازدواج امري است مربوط به دو فرد، ستيزه و نهايت طلاق امري است اجتماعي كه صدمه و زيان آن به جامعه مي رسد، عشق جوان ها را به تشكيل خانواده سست مي كند و اعتماد اجتماعي را سلب و مخدوش مي سازد. پس طلاق امري است ناموجه مي توان خانواده را در دو جهت عام و خاص در نظر گرفت، خانواده به معني عام آن در قديم بيشتر مورد توجه بوده است و پدر و مادر، فرزندان و تمام افرادي را شامل مي شود كه در قانون مدني به ترتيب اولويت مي توانند از ما ترك ديگيري سهم الارثي داشته باشند، اما خانواده به معني خاص عبارت است از شوهر، زن و فرزندان آنها با وجود اينكه قوانين ما خانواده را دقيقا تعريف نكرده و براي اعضاي خانواده، شخصيت حقوق متساوي قايل نيست. خانواده قديمي ترين و كهن ترين هستهي طبيعي است كه از بدو پيدايش بشر وجود داشته است. در واقع خانواده حكم سلول را در ساختمان اندام موجودات دارد. خانواده كانون حفاظت خانوادگي و اجتماعي است كه بسياري از نويسندگان و حقوقدانان درباره ي آن سخن گفته اند، حاصل جمع پديده آمده از خلاق خانواده هايي است كه آن جامعه از آنها تشكيل يافته است. نيمي از جمعيت ايران به واسطه ي تنگ نظري هاي مردانه از فعاليت هاي اجتماعي دور مانده اند، به طوري كه از قدرت فكري و توان بانوان كمتر در جهت بهسازي و سازندگي كشور استفاده مي شود كه اميد است مسئولين و دست اندركاران متوجه اين نقيصه ي بزرگ در روند بكارگيري نيرو و توان هاي اجتماعي، در ساختار بهتر جامعه استفاده نمايند و از تنگ نظري و بد انديش ها دست بردارند و راه را براي ورود هر چه بيشتر بانوان در كوشش هاي اجتماعي باز كنند. اگر به اين جنبه هاي انساني حقوق زن توجه بيشتري شود، منشا ستيزه هاي خانواده كمتر شده و از جدايي زن و مرد و انحراف فرزندان رها شده جلوگيري مي شود و در نهايت به جامعه اي از سلامت جسم و روان خواهيم رسيد كه كمتر دچار ستيزه و جدايي مي گردد. براساس تحقيقات و مطالعات انجام شده، دو عامل وراثت و محيط سهم بسزايي در ميزان بزهكاري دارند، اما سوابق نشان مي دهد كه نه وراثت و نه محيط هيچ كدام به تنهايي نمي توانند عامل ايجاد جرم باشند، بلكه زمينه ي ارثي فرد، همراه با خصوصيات خلقي و محيطي و تاثيري كه افراد ديگر در زندگي انسان دارند، مي تواند سبب بروز جرم باشد. خانواده مهمترين نهاد اجتماعي موجود در جوامع انساني است و از نظر تكوين شخصيت و پرورش آن در فرزندان و نحوه ي كيفيت آن از حيث تطابق بعدي فرد در جامعه داراي آثار وسيعي مي باشد، ميزان سازگاري و كيفيت روابط عاطفي زن و شوهر و ديگر كساني كه هسته ي اصلي خانواده را تشكيل مي دهند و نيز نقش آموزشي خانواده و اهميت آن در رشد شخصيت ، روابط عاطفي فرزند و خانواده مسايل رواني – جسمي ناشي از حيات خانوادگي- هر يك از اين جنبه ها در ساختن قالب كلي شخصيت كودك مؤثر هستند و امروزه طرح هر كدام از اين مباحث اختصاص به يكي از رشته هاي جامعه شناسي و روان شناسي پيدا كرده است.
اثرات و عوارض طلاق: با اينكه طلاق به حكم ضرورت براي اجتناب از مخاطراتي پذيرفته شده است، مع هذا چون از عوامل گسيختگي و پاشيدگي كانون خانواده است، به ناچار عواقب اجتماعي آن را بايد انتظار داشت،زيرا طلاق در نظر جم شناسان در وقوع بزه بي تاثير نيست و از عوامل جرم زا محسوب مي شود، ميزان طلاق را در يك جامعه مي توان به مثابه ي معيار عدم ثبات و تزلزل اجتماعي تلقي كرد، از نظر جرم شناسان نتايج وخيم طلاق را بايد به اين شرح بررسي نمود:
1)اثر طلاق در مردان و زنان كه فاقد فرزند هستند.
2)اثر طلاق در فرزندان
3)زيان اجتماعي طلاق اثرات طلاق در مردان بدان سان كه اشارت رفت اين است كه آنان را افرادي غير متعهد بار مي آورد، آمار چنايي نشان مي دهد كه تعداد اين افراد غير متعهد در ميان زندانيان قابل ملاحظه است اثر طلاق در زنان بخصوص آنهايي كه پناهگاهي ندارند و فاقد استقلال اقتصادي هستند، سخت خطرناك است، زنان مطلقه خيلي دير به خانه ي بخت دوم پاي مي گذارند و اي بسا كه اين اميد هرگز جامه ي عمل نپوشد و احتمالا راه را براي انحراف و سقوط آنان بگشايد. اثر طلاق در فرزندان متعلق به كانون از هم پاشيده بسيار شديد است و عقده هايي غير قابل تحمل و توام با نفرت در آنان به وجود مي آورد كه شديدتر از وضع يتيمي است مسايلي كه درباره ي زن پدر وجود دارد در مورد كودكاني كه داراي مادر مطلقه هستند ولي بر اثر لجبازي و يك دندگي پدر مجبورند زن پدر را تحمل كنند نيز صادق است و اين دسته هم زندگي توام با نكبت و ترس و شقاوت و سيه روزي را مي گذرانند.
جنبههای مختلف طلاق
محققی به نام بوآن اظهار میدارد که وقتی ازدواج از هم میپاشد، در اثر آن چندین نوع طلاق ایجاد میشود:
•طلاق عاطفی زمانی رخ میدهد که ازدواج دستخوشی تباهی میشود (اما ممکن است تا بعد از حکم طلاق ادامه یابد.)
•طلاق قانونی
•طلاق اقتصادی ، که در رابطه با پول و توافقهای مالی (مانند مهریه) است.
•طلاق هم والدی ، که در ارتباط با نگهداری و سرپرستی از فرزند ، خانوادههای تک والدی ، یا حق ملاقات یا فرزندان است.
•طلاق اجتماعی ، که در زمینه تغییر روابط با جمع دوستان همسر رخ میدهد.
•طلاق روانی ، که در حضور مسائل مربوط به بازیابی خود پیروی فردی و مشکلات مربوط به فکر کردن براساس ضمیر «من» و نه «ما» است.
ديد كلي
هرچند صحبت کردن در مورد طلاق چندان خوشایند و مطلوب نیست، اما مطرح کردن مباحث خانواده میطلبد که در مورد این مساله نیز توضیحاتی داده شود.
- برای اجرا شدن طلاق، اخذ گواهی عدم امکان سازش الزامی است، ضمن اینکه دادگاه پس از بررسی موضوع، مساله را به داوری ارجاع می دهد و پس از کسب نظر داوران مبادرت به صدور حکم میکند.
- طلاق باید به صیغهی طلاق و در حضور دو نفر مرد عادل صورت گیرد.
- طلاق دهنده باید بالغ ،عاقل ، قاصد و مختار باشد.
- ممکن است صیغهی طلاق را توسط وکیل اجرا کرد.
- طلاق مخصوص عقد دائم است و زن منقطعه با انقضاء مدت یا بذل آن از طرف شوهر از زوجیت خارج می شود.
-طلاق بر دو قسم است: بائن و رجعی
- در طلاق رجعی مرد میتواند در ایام عده رجوع کند و دیگر نیازی به صیغهی جدا نیست، اما در طلاق بائن دیگر مرد حق رجوع ندارد.
- در موارد زیر طلاق بائن است:
1- طلاقی که قبل از نزدیکی واقع شود
2- طلاق یائسه
3- طلاق خلع و مبارات مادام که زن به عوض رجوع نکرده باشد
4- سومین طلاق که بعد از سه وصلت متوالی به عمل آید اعم از اینکه وصلت در نتیجهی رجوع باشد یا در نتیجهی نکاح جدید.
- منظور از طلاق خلع آنست که زن به واسطهی کراهتی که از شوهر خود دارد، در مقابل مالی که به شوهر میدهد، طلاق بگیرد و طلاق مبارات نیز آنست که کراهت از جانب طرفین باشد ولی در این صورت عوض نباید زائد بر میزان مهر باشد.
- زن بعد از طلاق باید عده نگه دارد.(عده مدتی است که زن در آن مدت نمیتواند ازدواج کند.)
-عده وفات چهار ماه و ده روز است ولی عدهی طلاق متفاوت است.
- در موارد زیر زن میتواند در خواست طلاق کند:
1- در صورت استنکاف شوهر از پرداخت نفقه و عدم امکان اجبار او به پرداخت.
2- در صورتی که دوام زوجیت موجب عسر و حرج زوجه باشد. عسر و حرج یعنی دشواری ، سختی و تنگنا.
3- در صورتی که شوهر 4 سال تمام مفقود الاثر شود و حکم موت فرضی در مورد او صادر شده باشد.
4- در خواست صدور حکم با استفاده از ماده 1119 قانون مدنی ؛ به موجب مادهی یاد شده طرفین عقد می توانند هر شرطی را که مخالف با مقتضای عقد مزبور نباشد ، در ضمن عقد ازدواج یا عقد لازم دیگر قرار دهند.
- عده طلاق و فسخ نکاح و بذل مدت و انقضای آن در مورد زن باردار تا وضع حمل است.
اثرات طلاق
پس از طلاق ، به دلایل مختلف ممکن است عزت نفس دچار آسیب شود. بسیاری از افرادی که متارکه کردهاند خود را شخصی ناپسنده و فاقد توان کافی برای ازدواج مجدد میدانند. مردان و زنان از لحاظ واکنشی که در برابر طلاق از خود نشان میدهند، با یکدیگر فرق دارند. مردان گرایش به آن دارند که طلاق را به عنوان چیزی به ناگهان رخ کرده است، ادراک کنند. زنان بیشتر احتمال میرود که آن را به عنوان نقطه پایانی بر یک فرآیند طولانی قلمداد کنند. به همین خاطر است که زنها کمتر احساسهای منفی را درباره طلاقشان گزارش میکنند. طلاق برای زنان تنشزاتر و گسلندهتر است تا مردان. ممکن است این زنی باشد که تردید کمتری درباره نفس طلاق داشته باشد. اما هم اوست که در برقراری زندگی جدید مشکلات بیشتری خواهد داشت.
آدمیان از لحاظ واکنشی که در برابر طلاق از خود نشان میدهند، بسیار متفاوتاند، بسیاری از هم میپاشند، اما برخی دیگر ، نوعی تعالی عاطفی را تجربه میکنند. اگر طلاق را نقطه مقابل ازدواج موفق و خوب تلقی کنیم، در این صورت ، پدیدهای غمبار قلمداد خواهند شد. اما برای بسیاری از کسانی که طلاق گرفتهاند، انتخابهایی که در اختیار واداشتهاند یا طلاق بوده است و یا یک ازدواج ناموفق و بد. با در دست داشتن این انتخابها برخی شواهد حاکی از آن است که طلاق میتواند شخصا مفید و سودمند باشد. محققین به این نتیجه رسیدهاند که ممکن است بار آمدن در خانه از هم نپاشیدهای که ویژگی آن نزاع و جنجال است، آسیب رسانتر و مضرتر از بزرگ شدن در خانهای باشد که در اثر طلاق فروپاشیده است.
کنار آمدن با طلاق
سازگاری با طلاق به عوامل بسیاری وابسته است: نگرش در مورد ازدواج ناموفق ، شخصیت فرد و محیط اجتماعی. برای کنار آمدن با طلاق ، کمکهای بیرونی از سوی متخصصان بهداشت روانی و گروههای خود یاری متشکل از افراد مطلقه (مانند والدین بی همسر) در دسترس هستند. همچنین حتی هنگامی که طرفین عزم خود را برای طلاق جزم کردهاند مشاوره با زوجها میتواند مفید واقع شود. برخی از فنون مسئله گشایی و مهارتهای حل تعرضی هم که برای بهبود ازدواجها بکار میروند میتواند برای کمک به حل آسیبهای ناشی از جدایی موثر باشد.
طلاق و تاثیرات آن بر فرزندان
طلاق یک از پیامدهای ناگوار و تلخ زندگی است که طبعا برای گروهی کثیری از انسانها اجتناب ناپذیر می باشد. اگر چه در این پروسه جدایی والدین بعضا کمک می کند تا آینده ای دگرگون داشته باشند اما متاسفانه اغلب فرزندان در این راه صدمه دیده و حتی خود را مقصر و محکوم می بینند. بهمین خاطر در اینجا بطور اختصار به این موضوع اشاره شده و سعی داریم تا با بازنگری آن دریابیم که چگونه والدین می توانند علی رغم جدایی شان کمک حال فرزندان خود باشند قبل از اینکه فرزندان دچار صدمات جدی روحی و روانی گردند.
تأثیر طلاق بر فرزندان چیست؟
تأثیر مستقیم آن تزریق عواطف رنجور از جمله ترس، خشم، گیجی و بهتزدگی است. اما باید اذعان داشت که کودکان میتوانند پس از مدتی به حیات طبیعی خود بازگردند. البته در این رابطه نقش والدین بسیار اساسی است. آنان باید کودکان خود را زیر چتر حمایت خود قرار دهند و هدایت صحیح را از آنان دریغ نکنند. طلاق بهخصوص بر کودکان در دوران ابتدایی تحصیل تأثیر عمیقتری میگذارد. حس عدم امنیت کودکان را بهشدت آزار میدهد و آنها از بازگو کردن شرایط خانوادة خود احساس شرمساری دارند. حتی پس از مدتی ممکن است که بچهها خود را سرزنش کنند. در این باره، واکنش بچهها متفاوت است. برخی غم و دردنهان خود را ابراز میکنند و بعضی دیگر آن را پنهان میکنند.
عملکرد والدین چه میتواند باشد؟
به بچهها کمک کنید تا عواطف خود را ابراز کنند. چه از طریق بیان و با از طریق نوشتن، نقاشی کردن و یا حتی از طریق موسیقی.
به عواطف بچهها احترام بگذارید.
به بچهها اطمینان دهید که احساسات آنها طبیعی است.
تا آنجا که ممکن است علل جدایی را برای بچهها توضیح دهید تا آنها دریابند که طلاق بهعلت تقصیر آنها صورت نگرفته است.
اگر امکان دارد فرزندان خود را با بچههایی که تجربة مشترکی دارند آشنا سازید تا آنها بفهمند که تنها نیستند.
اگر امکان دارد بچههای خود را با گروههای درمانی مخصوص طلاق آشنا سازید.
ترس و اضطراب
ترس و اضطراب بهخصوص دامنگیر بچههایی میشود که مدارس ابتدایی را میگذرانند. طلاق با خود حس عدم امنیت را در کودکان میپروراند. پس از طلاق برخی از بچهها از حس عمیق ناتوانی رنج میبرند. بچههای کوچکتر گاه فکر میکنند که والدین در فکر ترک آنها هستند و این حس ناامنی آنها را تشدید میکند. درگیری والدین نیز استرس و اضطراب بچهها را شدت میبخشد. امکان دارد که عوارض فیزیکی از جمله سردرد، درد معده و غیره در کودکان نمایان شود. واکنش بچههای بزرگتر عموماً انزوا و خلوت گزینی است که خود گواه دیگری بر ترس و نگرانی آنهاست.
عملکرد والدین در این زمینه
در حضور بچهها با یکدیگر دعوا نکنید.
تا آنجا که ممکن است عناصر تنشزا را برای کودکان کم کنید.
به بچهها پیرامون آیندة زندگیشان اطمینان دهید: مثلاً چه کسی از آنها مراقبت میکند و یا کجا زندگی خواهند کرد.
به بچهها اطمینان دهید که آنها را دوست دارید و از آنها مراقبت و حمایت خواهید کرد.
از بچهها نظر بخواهید و حمایتهای خود را بهشکل مداوم و با ثبات تکرار کنید.
با هریک از بچهها وقت خاصی داشته باشید.
به بچهها یاد دهید چگونه استرس و نگرانی خود را ابراز کنند.
خشم و از کوره دررفتگی
خشم نیز یکی دیگر از مظاهر رفتاری است که کودکان بهخصوص در مدارس ابتدایی از خود نشان میدهند. گاه بچهها از والدین خشمگین هستند و آنها را سرزنش میکنند. بچههای بزرگتر گاه آشکارا والدینشان را شماتت میکنند. خشم بچهها گاه با زیر سؤال بردن قوانین خانه و یا وظایفشان جلوهگر میشود. گاه نیز بهشکل فعال فرزندان طلاق با بچههای دیگر به زدوخورد میپردازند.
عملکرد والدین در این زمینه
بگذارید بچهها بدانند که خشم یکی از مظاهر طبیعی طلاق است.
راههای سالم ابراز خشم را به کودکان آموزش دهید (مثلاً در میان گذاشتن، ورزش و یا کارهای هنری).
با راههای ناسالم ابراز خشم (زدوخورد) مقابله کنید و در پیش گرفتن راههای سالم را تشویق کنید.
به بچهها یاد دهید چگونه با بچههای دیگر رفتار کنند.
معلمان و سایر مددکاران ار از وضعیت طلاق مطلع سازید تا آنها نیز به کمک بچهها بشتابند.
باید دانست که زمان برای احیای مجدد فرزندان امری ضروری است. شواهد نشان داده است که پس از گذر زمان مناسب و تزریق حمایتها و هدایتهای صحیح، بسیاری از کودکان دوباره به حیات طبیعی خود برمیگردند. اما اگر اضطراب و تشویش کودکان بهشکل فزایندهای تداوم یافت، آنگاه باید از مشاورین متخصص در این رابطه کمک جست.
با امید به آینده ای پر بار و روشن تر برای فرزندان ما که آینده سازان ایران و ایرانی خواهند بود.
ُحسن: طلاق می تواند چیز مفیدی باشد
هیچ زوجی در روز عروسی خود نمی گویند "تا طلاق ما را جدا کند." ما همه هم به عنوان فرد و هم به عنوان جامعه، به طلاق به صورت فاجعه ای می نگریم که باید از آن پرهیز کرد، نه گزینه شادی که باید پذیرفته شود.
و تعجبی هم ندارد. مطالعات زیادی نشان داده است که افراد متاهل معمولا سالم تر، ثروتمندتر، و شادتر از افراد مجرد هستند. علاوه بر زخم های روانی ای که شاید تا پایان عمر با خود به همراه داشته باشند، فرزندان طلاق همچنین استعداد بیشتری برای بزهکاری، فقر، و عدم سلامت جسمی دارند.
وقتی در صدد شناسایی عوامل این معلول برمی آییم، معمولا قوانین طلاق "بی تقصیر" مصوب دهه 70 در صدر فهرست قرار می گیرد. در روزگار قدیم طلاق به دو صورت میسر بود: یا با موافقت همسر، یا با اثبات کژ رفتاری شدید وی، مثلا زنا. قوانین جدید به زنان و شوهران اجازه داد تا تنها با مطرح کردن میل به جدایی بتوانند طلاق بگیرند. این تغییر به حدی بنیادی بود که مگی گالاگر تفسیرگر می گوید به مثابه "الغای ازدواج" است.
اگر ازدواج پایدار و سالم مثبت است، منطق حکم می کند که قوانین سهل در خصوص طلاق باید منفی باشد. اما معلوم شد که این صحت ندارد. همانطوری که سیستم ایمنی بدن با قرار گرفتن در معرض میزان کمی از میکروب ها تقویت می شود، اینچنین به نظر می رسد که دسترسی آسانتر به طلاق هم در واقع ازدواج ها را محکم تر می کند.
این کشف از سوی اقتصاددانان، بتسی استیونسون، از دانشگاه پنسیلوانیا، و جاستین ولفرز از دانشگاه استنفرد انجام شد. آنها ایالت هایی که در اوایل دهه 70 قوانین طلاق سهل تری به تصویب رساندند را با ایالت های دیگر مقایسه نموده و با دو شگفتی بزرگ مواجه شدند.
اولی اینکه طلاق آسانتر به معنی طلاق بیشتر نیست. در مطالعه انجام شده از سوی اداره ملی تحقیقات اقتصادی، ولفر نشان می دهد که با تصویب قوانین جدید طلاق در ایالت کالیفرنیا، آمار طلاق این ایالت در ابتدا بالا رفت – اما سپس به حد قبلی و حتی پایین تری بازگشت.
دومی که توسط استیونسون و ولفرز گزارش شد، می گوید که شرایط در ایالاتی که قوانین آزادتری دارند هم بهتر است. بین سال های 1976 تا 1985 خشونت خانگی نسبت به چه مردان و چه زنان بین 25 تا 50 درصد کاهش داشت. خودکشی زنان نیز در دراز مدت 20 درصد کاهش داشت و احتمال یک کاهش 10 درصدی هم در قتل زنان به دست دوست پسر یا شوهرها وجود دارد.
چگونه می توانیم این فواید غیر منتظره را توضیح دهیم؟ این برخورد جدید فقط طلاق را تغییر نداد – بلکه ازدواج را نیز دگرگون ساخت. با تسهیل طلاق، قوانین "بی تقصیر" توازن قدرت را در همه خانه ها بر هم زدند. زوج ها را مجبور ساختند تا برای راضی نگه داشتن یکدیگر زحمات بیشتری را متحمل شوند. این راه در رو همیشگی برای همسرانی که با آنها بدرفتاری می شود باعث شد تا بدرفتاران و بدرفتاران احتمالی آینده اعمال خود را کنترل نمایند.
باور این مسئله شاید سخت باشد که قوانین آسانگیرتر طلاق موجب به وجود آمدن پیوندهای زناشویی نزدیک تر می شوند. اما به نظر می رسد که آنچه برای بندبازان صادق است، برای زوج های متاهل هم صادق باشد: بهترین ها بدون تور ایمنی عمل می کنند.
استیو چپمن (8) ستون نویس روزنامه شیکاگو تریبیون (www.chicagotribune.com) است.
عیب: طلاق برای کودکان و جامعه مضر است
آمریکایی ها یکی از بالاترین نرخ های طلاق را در میان کشورهای پیشرفته غربی دارند. امروزه پیش بینی می شود که نیمی از ازدواج های جدید به طلاق منجر شوند. پنجاه درصد از کودکان آمریکایی شاهد فروپاشی ازدواج والدین خود خواهند بود وچیزی در حدود نیمی از این کودکان هم طلاق ازدواج دوم والدین خود را خواهند دید. از هر 10 کودک، یکی شاهد سه طلاق یا بیشتر خواهد بود. تعداد کمی از کودکان با والدین واقعی خود بزرگ و در سن بلوغ صاحب یک چنین خانواده ای می شوند. و تعداد کودکان طلاق اصلا کم نیست: در طول 30 سال گذشته، همه ساله یک میلیون کودک شاهد طلاق والدین خود بوده اند.
در دهه 70 و در همان زمان که اغلب ایالت ها از سختی قوانین طلاق خود کاستند، کارشناسان خوشبین بودند. آنها پیش بینی کردند که طلاق آسان تر برای افرادی که در ازدواج های ناموفق گیر کرده اند، برای زنانی که می توانند همسری خشن را ترک کنند، و برای کودکانی که شاهد اختلافات میان والدین در حال ستیز خود هستند مفید خواهد بود. و برای جامعه هم مفید بهتر است چون ازدواج های بیشتری ریشه در عشق واقعی خواهند داشت و نه در تعهدات دینی یا فشارهای اجتماعی.
بعدها معلوم شد که این پیش بینی های زودهنگام بیش از اندازه خوشبینانه بودند. امروز، مجموعه نیرومندی از تحقیقات اجتماعی که بر اساس مطالعات گسترده و دراز مدت از همسران و فرزندان طلاق انجام شده نشان می دهد که ضرر طلاق آسان بیشتر از فواید آن است. طلاق تعداد پدران غایب را به شدت افزایش داده، خطر ابتلا به مشکلات اقتصادی، عاطفی، و رفتاری را برای کودکان بیش از دو برابر کرده، و خطر روابط و ازدواج های ناموفق را برای فرزندان طلاق بیشتر می کند. همچنین هزینه و بار زیادی را نیز به جامعه تحمیل می کند. به منظور مدیریت روابط خانواده ها پس از طلاق، دولت تشریفات اداری عریض و طویلی به وجود آورده تا پرداخت های کمکی به کودکان را جمع آوری، والدین "بد حساب" را ردیابی، و اختلافات میان والدین در حال ستیز برسر قیومیت کودکان را حل کند. هزینه یک طلاق برای دولت های ایالتی و فدرال چیزی در حدود 30.000 دلار است. 10.4 میلیون طلاق سال 2002 رقمی بالغ بر 30 میلیارد دلار برای مالیات دهندگان آمریکا هزینه داشت.
اما اینکه طلاق آسان موجب بهبود ازدواج ها می شود چه؟ اصلا صحت ندارد. طلاق موجب تضعیف ازدواج شده است. در دهه 70، طلاق آسان تر در پایان دادن به ازدواج های ناموفق احتمالا مفید واقع شد. اما از آن پس منجر به جدایی هایی شد که دلایل "نرم تری" داشتند. اغلب طلاق های امروزی به این دلیل روی می دهند که یکی از همسران دلزده، تنها، ناراضی، یا جذب دیگری است. طبق نتایج یک مطالعه گسترده، دلیل یک سوم از طلاق های اخیر ازدواج های پر تعارض بوده. و وقتی مردم برای بار دوم ازدواج می کنند، احتمال طلاق بیشتر است. این یک بهبود نیست.
طلاق آسان همچنین باعث کاهش خشونت شوهران نسبت به زنان نشد. جایگزینی شوهر با دوست پسر و شوهر سابق خطر خشونت را افزایش می دهد. فقط 29 درصد از این قبیل خشونت ها به دست همسران انجام می شود. اما این در حالی است که 42 درصد به دست دوستان نزدیک و شریکان زندگی، و 12 درصد هم به دست همسران سابق انجام می شود.
با این وجود، اگر فروپاشی ازدواج ها به دلایل نرم تنها بر افراد بالغ تاثیر می گذاشت، شاید قابل دفاع می بود. افراد بالغ در هر صورت می توانند بدون حضور خانواده زندگی کنند. اما کودکان نمی توانند. و کودکان، که احتیاج به خانواده های محکم و پایدار دارند، متحمل بار اقتصادی و عاطفی طلاق می شوند. این نه قابل دفاع است و نه عادلانه.
تلنگري به قانون طلاق
طبق قانون مدني حق طلاق از آن مرد بوده و نص صريح قانون به صراحت نسبت به آن اذهان داشته است اما و تنها روزنه زن اثبات عسر و حرج بوده است كه اثبات عسر و حرج بر عهده زوجه بوده و در هر مورد بر حسب نوع ادعا فرق مي كند فرضا اگر زن به علت اعتياد شوهر به مواد مخدر يا الكل درخواست طلاق كند بايد اين موضوع به تاييد پزشكي قانوني برسد و يا اگر زن ادعا كند كه شوهرش كانون خانوادگي را ترك كرده است اين امر بايد توسط شهود در دادگاه ثابت شود. اگر زن به علت آن كه شوهرش مرتكب جرمي شده كه منافي با حيثيت خانوادگي است تقاضاي طلاق كند دليل اثباتي زن حكمي است كه عليه شوهر صادر و به مرحله قطعيت نيز رسيده است. در واقع مي توان به صراحت به اين امر اذهان داشت كه اثبات عسر و هرج چندان موضوع ساده ايي براي زن نيست و گاه رسيدن به آن ملزم به طي مدت زمان طولاني است و در بسياري از موارد براي زن مشكل و غير قابل تحمل مي باشد و متاسفانه مصاديق عسر و هرج در قانون مدني ما به صورت حصري و كلي است و اين در صورتي است كه هر زن بنا بر موقعيت اجتماعي خود نحوه برخورد و متفاوتي با اينگونه مسائل دارد شايد رفتاري در مرد براي زن ايجاد عسر و هرج كند ولي زني ديگر حتي به آن توجهي هم نكند در سيستم حقوقي ما مرد مي تواند زن را تا مدتها معطل نگه دارد بدون آنكه براي طلاق او اقدامي نمايد و شايد يكي از علل بالا رفتن نرخ مهريه همين موضوع باشد كه زنان براي روز مبادا از مهريه به عنوان يك حربه استفاده ميكنند
براي درك اين موضوع كافيست تنها توجهي به قانون مدني بيندازيم متوجه خواهيم شد كه ديدگاه آن نسبت به زن مساوي نبوده هرچند كه بسيار تلاش كرده با تبصره هاي الحاقي و قانون حمايت خانواده از اين بار سنگين بكاهد ولي باز هم اين زنان هستند كه در راهروهاي دادگاه خانواده سرگردان ميشوند و مي توان در آخر به اين نكته اشاره كرده كه كفه ترازو مواد قانوني ما نسبت به مردان سنگين تر است مرد هز زمان كه بخواهد مي تواند با مراجعه به دادگاه و با پرداخت حق و حقوق زن وي را طلاق دهد ولي زن در صورت آرائه دادخواست در صورتي به حق و حقوق خود مي رسد كه بتواند عسر و حرج خود را ثابت كند كه اين امر مستلزم صرف وقت و هزينه بالاست.
مدرنيته جهاني، طلاق ایرانی
الف)
در طي نيم قرن گذشته ما شاهد روند رشد و افزايش طلاق از يك سو و كاهش قبح جدايي دو همسر در بين افكار عمومي جهاني از سوي ديگر هستيم. در طي سالهاي اخير اكثر كشورهاي جهان در جهت آسانتر كردن روند طلاق اقدام كردهاند. هر چند كه در ابتداي ايجاد قوانيني سهل گيرانه نسبت به طلاق ، این پدیده در دهههاي 60 و 70 ميلادي در كشورهاي اروپايي، به سرعت افزايش يافت اما در دهههاي اخير، ميزان آن تا اندازهاي تثبيت شده است. اما چرا آمار طلاق افزايش پيدا ميكند؟
با استقلال تدريجي زنان از نظر اقتصادي و ورود آنها به عرصه كار، ازدواجها ديگر همچون گذشته بر اساس اتكاي اقتصادي زنان به مردان شكل نميگيرد. ديگر آن كه در اشكال جديد خانواده، ازدواج بيش از هر چيز ديگر تلاشي است براي برقراري رابطهاي ارضاء كننده و ثمر بخش در جهت پاسخگويي به ميل عاطفي و جنسي. در اين حال ارزيابي ازدواج برحسب ميزان ارضاي شخصي، اندازهگيري و ارزشگذاري ميشود و طلاق با نبود اين حس ( ارضاي شخصي ) صورت ميگيرد.
آنتوني گيدنز، جامعهشناس معاصر انگليسي معتقد است با صنعتي شدن و مهاجرت كشاورزان از مزارع به كارخانهها و ترك خانهها توسط مردان روستائي، خانواده به تدريج از شكل يك واحد توليد خارج گرديد و به هم تنيدگيِ ميان مفاهيم خانواده و كار به هم خورد. از جمله مهمترين فرايند، تضعيف نظام پدر سالاري در خانوادههاي سنتي بود. با فروپاشي روابط كاري و اقتصادي در خانوادهها، پيوستگي اعضاء از حيث مالي به كارخانهداران بيشتر گرديد و قدرت پدر به حوزههاي شخصيتر هدايت شد. همچنين از سوي ديگر با جدايي از محل كار، روابط شخصي در خانواده از روابط در محيط كار متمايز گرديد و به رشد فردگرايي عاطفي و ظهور آرمانهاي عشقهای رمانتيك منجر شد كه اين مسأله شالوده اصلي ازدواجها را فراهم ساخت.1و2
با آغاز قرن بيستم، خانواده به عنوان قلمروارضاي شخصي و بستر نزديكي و صميميت عاطفي و جنسي ميان زن و شوهر تعريف شد و از نظر فرم نيز تحت تأثير صنعت و زندگي شهري امروزي به اشكال هستهاي سوق پيدا نمود.
مورد ديگري كه نيز در اينجا ميبايد به آن اشاره كرد بحثي متأخّر در “جامعهشناسي مصرف” است. با رشد صنعت و حضور ملموس تكنولوژي در خانه، همچون اختراع و توسعه فناوري لوازم خانگي؛ زن به عنوان يكي از اركان جدي خانواده با محوّل كردن بسياري از كارهايي كه در دنياي سنت در خانه مجبور بود خود آنها را انجام دهد به وسايل پيشرفتهاي همچون جاروبرقي، ماشين لباسشويي و غيره، فراغ بال گسترده پيدا كرد و يا به زبان ديگر وقت آزاد بيشتري را به دست آورد كه حالا ميتوانست آن را صرف كارهايي اجرائي در بيرون از خانه و از آن مهمتر كارهاي فكري كند. بيشك استفاده از صنعت لوازم خانگي و رشد مصرف تكنولوژي نقشي بسزا و تأثير مهمي در ايجاد و تقويت جنبشهاي فكري ـ اجتماعي زنانه و برابري جويانه داشته است.
روندهاي نوسازي در كشورهاي غربي، تغيراتي را در مفهوم و شكل خانواده به وجود آورده است. از جمله مهمترين اين دگرگونيها ميتوان به موارد ذيل اشاره كرد:
الف) در اشكال جديد، گروههاي خويشاوندي نفوذ خود را دست دادهاند و از تأثير آنان در طلاق و ازدواج گروه خويشاوندي كاسته شده است.
ب) با رشد فردگرايي و ايجاد عشق رمانتيك و كاهش قدرت نظارتي پدر بر اعضاء، رويكردي كلي در جهت انتخاب آزادانه همسر و بالطبع طلاق آزادانه همسر، شكل گرفته است.
ج) استقلال اقتصادي قابل توجه زنان، نوعي آگاهي به حقوق خويش را در ميان آنان رشد داده است. حق زن در انتخاب همسر و نيز حق تصميمگيري او براي پايان زندگي زناشويي از جمله این آگاهیها و حق تصمیم گیریها بشمار می رود.
همچنين از موارد ديگر بايد به كاهش ازدواجهاي خانوادگي، رواج آزادي جنسي و گسترش حقوق كودكان اشاره كرد.
آنگونه كه ملاحظه ميشود تغيير مفهوم و شكل خانواده يعني تبديل خانوادههاي گسترده و خويشاوندي به هستهاي و همچنين تغيير كاركرد اقتصادي خانواده به كاركردي عاطفي و جنسي و نیز با استقلال اقتصادي زنان و به دنبال آن رشد جنبشهاي برابري جويانه ميان زن و مرد و در نتيجه تضعيف وضعيت مرد سالارانه در محيطهاي خانوادگي، در ملموسترين نتيجه خود، هم ازدواجها را غير قبيلهاي و غير خانوادگي ساخت و صورتبندي رمانتيكي به آن بخشيد و هم امكان طلاق را بيش از گذشته فراهم ساخت. همراه با اين مسأله، مدرنيزاسيون و نوسازي در حوزه سياسي و دولت نيز امكان تصويب و اجراي قوانين آزاديخواهانهتري را براي طلاق فراهم ساخت. و به دنبال آن آمار طلاق افزايش يافت.
طلاق مولود روندهاي نوسازي است. فرايندهاي متجددانهاي همچون افزايش حقوق زنان و تغيير شكل خانوادهها از گسترده به هستهاي، افزايش آمار طلاق را منجر شده است. يكي از علل و دلايل افزايش طلاق، رشد آگاهيهاي طبقه زنان به حقوق خويش است، آگاهيهايي كه مرهون روند نوسازي است.
ب)
جامعه ايران، جامعهاي است كه بيشك در حال تجربه روندهاي نوسازي است. امواج تجدد به ما نيز رسيده و جنگ ميان سنت و مدرنيته چندي است در اين نقطه از عالم آغاز شده است. جامعه ما طفلي را ميماند كه در حال آموختن راه رفتن است. راه رفتن براي او و هر انسان ديگر امري است واجب كه راه فراري از آن نيست، هر چند كه در مسير آموختن آن چند باري به زمين بخورد و گريه كند، مهم تداوم كار است و از آن مهمتر دست مهرباني است كه به ياري او بشتابد و او را از زمين بلند كند.
جامعه ايران در حال تجربه مدرنيته است. اين گسست (البته نه گسست كامل) از سنت و بازخواني مدرن از جهان، داراي تبعاتي بيشمار است. تبعاتي آنوميك همچون جدايي زن و شوهر، فرار مغزها، روسپيگري، فرار دختران و … كه همة آنها منجمله افزايش طلاق قابل تأييد نيست. بيشك جامعة سرگردان ميان سنت و مدرنيته، خسارتزاست اما نكته مهم ايناست كه دولت به عنوان قدرتمندترين نهاد شكل يافته در هر جامعهاي موظف است نقش آن دست مهربان را بازي كند. دولت موظف است با تقويت نهادهاي حمايتي و كمك به شكلگيري تشكلهاي غير دولتي حفاظتي و مراقبتي، تبعات مدرنيزاسيون را به كنترل خويش درآورد و آسيب ديدگان را ياري نمايد.
اكثر رسانههاي عمومي و كارشناسان بهداشت روان سعي دارند با نشان دادن تصويري مهلك و سراسر منفي از طلاق، به خيال خود يكي از معضلات اجتماعي را حل كنند. راه حلشان چيست؟ تبليغ اين دست شعارها كه همسران بايد با يكديگر با مدارا برخورد كنند يا جوانان در انتخاب همسر دقت كنند و يا با ايمان و اخلاق، همديگر را تحمل نمايند اما ، آنان به این مسأله توجهی ندارند که هر چند بالا رفتن آمار طلاق در هر جامعهاي گوياي سست شدن نهاد خانواده و عواقب ناخوشايند آن براي اعضاي خانواده ميباشد، اما در عين حال از رشد برخي آگاهيهاي اجتماعي نيز خبر ميدهد. بالا رفتن آمار طلاق از جمله شاخصههايي است كه نشان دهنده خروج عقل جمعي از فهم سنتي و علاقمندي به دستيابي به حقوق فردي و اجتماعي، و در مجموع نشانگر بحران جوامعِ در معرض روند نوسازي است. آگاهي طبقاتي زنان به حقوق خود و تن ندادن به نظام سركوب مردسالارانه با توجه به استقلال نسبي اقتصادي زنان، در شكل نهادينه نشده و سازمان نايافته خويش به بالا رفتن آمار طلاق ميانجامد. همچنين افزايش طلاق به عنوان يك واقعيت اجتماعي در ايران، از سوي ديگر نشانه كاهش تصور نامطلوب از “مطلّقه” در جامعه ايران است. زن طلاق گرفته امروز، نسبت به زن طلاق داده شده ديروز با پذيرش اجتماعي بالاتري ميتواند به زندگي خويش بعد از طلاق ادامه دهد.
در مجموع ميتوان گفت، همبستگيهاي مكانيكي كه در خانوادهها از طريق يك نوع متافيزيك ناخود بسنده در جامعه سنتي ايراني موجبات پابرجايي جبري و سركوب گرايانه نظام خانواده را به هر قيمتي فراهم ميساخت، با قدرت مدرنيته و نوسازي سست و ضعيف گشته است. اما شايد دغدغه اين باشد كه، اين وضعيت در حال گذار تا برقراري شرايط تثبيت شده مدرن (توقف آمار افزايش طلاق و ايجاد نوعي همبستگيهاي عاشقانه با به رسميت شناختن تفاوت در سليقه افراد در ايجاد نوع خانواده دلخواه) تا چه ميزان ميخواهد از جامعه ايراني قرباني بگيرد؟ چقدر بايد در راه رسيدن به مدرنيته، با داشتن كودكان طلاق، زنهاي آواره و غيره ... ، رنج و درد گروه بسياري از افراد جامعه را شاهد باشيم؟ آيا نبايد روندهاي نوسازي را بدليل اينگونه تبعات مخربش از حركت باز داشت. مقصر واقعي در این میان كيست؟
آنچه كه در ايران در اين زمينه مشكل آفرين شده است، نه تغيير در باورها و فرهنگ عمومي نسبت به خانواده، طلاق و روندهاي نوسازي، بلكه در عدم كارآمدي دولت و جامعه مدني در ايجاد و تقويت سازمانهاي حمايت كننده حقوق كودكان و زنان آسيب ديده از طلاق است. رشد چند درصدي آمار طلاق در هر سال كه با تصويب قوانيني سهلگيرانهتر افزايش نيز می یابد، در كنار خود به ايجاد سازمانهاي حمايت كننده منجر نشده است و تعداد اينگونه مراكز به میزان همان آمار قديمي آن است.
ممكن است اثرات ناخوشايند طلاق همچون اضطراب كودكان و ضربههاي روحي و مالي به زن تا سالهاي بعد از جدايي ادامه يابد، اما در ايران به دليل فقدان نهادهاي حمايتي، اينگونه اثرات و ضربهها تا مدت مديدي همراه خانواده طلاق هست، در حاليكه در كشورهاي پيشرفته صنعتي، مشكلات ناشي از طلاق مقطعي و كوتاه مدت است. رشد آمار طلاق همچون بسياري ديگر از شاخصهها كه توسط برخي ناكارشناسان، بحران اجتماعي عنوان ميشود، نشانگر تقويت روندهاي نوسازي در كشور ما است. روندهايي كه به دليل تازگي و اثرات خود ممكن است تبعاتي ناخوش را نيز بيافريند. اما بايد توجه كرد كه اگر چنانچه طلاق و اين دست مسايل در كشور ما، اينچنين مشكلات عظيمي را براي ايرانيان فراهم نموده، بايد اول خودمان و بعد دولت را مقصر بدانيم كه در تشكيل و تقويت نهادهاي دولتي و حمايت از نهادهاي غير دولتي، ضعيف عمل كردهايم.
منابع:
ـ ورسلي، پيتر/ جامعهشناسي مدرن/ ترجمه حسن پويان/ انتشارات چاپخش 1373
ـ گيدنز، آنتوني/ جامعهشناسي/ ترجمه منوچهر صبوري/ نشر ني/ چاپ پنجم 1378
ـ كوئن، بروس/ درآمدي بر جامعهشناسي/ ترجمه محسن ثلاثي/ انتشارات فرهنگ معاصر 1372
در ميان فيلسوفان غربي، كساني كه به جاودانگي انسان معتقدند در حوزه عقل نظري به استدلال و اقامه براهين عقلي پرداخته اند ولي هيوم بر خلاف آنان معتقد بود كه اينگونه قضايا، تحليلي بوده و ارزش معرفتي ندارند و كانت نخستين بار با توجه به مباني فلسفي خاص خود در مقابل همه اين نظريات ايستاد و ثابت كرد كه اموري همچون جاودانگي نفس در حوزه عقل نظري امكان اثبات ندارد و همانطور كه مي توان گزاره هايي براي اثبات اين امور بيان كرد همچنين مي توان گزاره هايي نيز در رد اين موارد اقامه نمود. بنابراين؛ نه قابل اثبات و نه قابل رد مي باشند. عقل نظري هيچ راهي براي شناخت چنين اموري ندارد و آنها را بايد به حوزه عقل عملي راند، چرا كه تنها ضامن الزام آور در امور اخلاقي، پاداش ها وكيفرهاي اخروي هستند و در سايه زندگي پس از مرگ و حيات جاودانه است كه پاداش و كيفر اخروي توسط خداوند معنا پيدا مي كند.
فلاسفه بعد از كانت به شدت تحت تأثير او قرار گرفتند. به گونه اي كه حتي هايدگر كه از فيلسوفان اگزيستانسياليست است با وجود بحث پيرامون مرگ، به طور صريح از جاودانگي و بقاي نفس سخني به ميان نياورده است و باور او به جاودانگي نفس را فقط از مضمون انديشه ها و سخنان وي مي توان يافت.
از آنجا كه بشر ذاتاً از عدم و نابودي گريزان است و به بقا و جاودانگي گرايش دارد، موضوع جاودانگي انسان، همواره فكر انديشمندان را به خود مشغول كرده است. درباره جاودانگي انسان تا كنون تفسيرهاي متفاوتي ارائه شده است ولي بدون ترديد بهترين و كاملترين تبيين را وحي الهي ارائه مي كند. قرآن كريم و كتاب مقدس در موارد متعددي به مسأله زندگي پس از مرگ انسان پرداخته اند كه در اينجا نمونه اي از اين آيات و سخنان را مي بينيم:
«از اين زمين شما را آفريده ايم و به آن شما را بازمي گردانيم و بار ديگر شما را از آن بيرون مي آوريم» (قرآن كريم، طه / 55)
در كنار وحي آسماني فلاسفه نيز در صدد اثبات جاودانگي انسان بوده اند. گر چه برخي از آنان مرگ را برابر فنا و نابودي او مي دانند، ولي جاودانگي انسان از طريق دلايل عقلي فراواني قابل اثبات مي باشد و ما نمونه اين براهين را در كتب فلسفي ابن سينا و ملاصدرا مي يابيم.
اولين بحثهاي فلسفي در مورد جاودانگي را در سخنان فيلسوفان يونان باستان مي توان مشاهده كرد كه اين بحثها جنبه نظري داشته و در حوزه عقل نظري به آن پرداخته مي شده است و اين روش از فيلسوفان غربي تا عصر كانت نيز ادامه يافته است. كانت نخستين كسي بود كه در مقابل همه اين استدلالات ايستادگي كرد و به نحو مستدل تلاش كرد كه ثابت كند اموري همچون اثبات وجود خدا و اثبات جاودانگي نفس در حوزه عقل نظري امكان پذير نيست و به همان نسبت كه مي توان گزاره هايي بر اثبات اين امور اقامه نمود، مي توان گزاره هايي بر رد اين امور اقامه كرد. بنابراين؛ نه قابل اثبات و نه قابل رد و نقض مي باشند، لذا هر گونه تلاش جهت اقامه برهان بر له يا عليه اين امور بيهوده است.
جاودانگي نزد فيلسوفان پيش از كانت
فيلسوفان يونان باستان
ولي فيلسوفان پيش از كانت به بحثهاي نظري پيرامون اين امور پرداخته اند. اولين انديشه فلسفي در يونان باستان به هراكليتوس بر مي گردد. وي معتقد است كه مرگ واقعيتي نيست كه بتواند از حيات يا وجود جدا شود. نه زندگي مطلق است و نه مرگ. مفهوم مرگ امري نسبي است كه فقط تغيير احوال مي باشد و نه كون و فساد آن. نه ابدان و نه نفوس ما، حتي لحظه اي امر واحدي نيستند، آنها مداوماً در معرض تغيير و تبدل قطعي اند. چرا كه نمي توان در يك رودخانه دو بار قدم گذاشت. رودخانه در حالي كه همگي اجزاء و مواد آن (يعني آب در حال جريان) تبدل يافته است، صورت خود را حفظ مي كند. (كاپلستون، 1368، ج 1، ص 51)
هراكليتوس مرگ را فنا نمي داند بلكه آنرا مرحله اي از زندگي مي داند. فيلسوف معاصر هايدگر، نيز همين سخنان را در مورد مرگ و جاودانگي بيان كرده است و از انديشه هراكليتوس متأثر شده است.
افلاطون
افلاطون مي گويد: «طبيعت هر موجود فاني همواره در اين تلاش است كه جاويدان بماند و بدين مقصود از راه توالد و تناسل مي تواند رسيد. بدين سان كه هميشه موجودي تازه و جوان بجاي موجود پير بگذارد. چنانكه مي داني ما هر موجود زنده را از كودكي تا پيري همواره همان مي شماريم و به يك نام مي خوانيم، در حالي كه در هيچ آن همان نيست كه آني پيشتر بود، بلكه پيوسته در تغيير و تحول است و مو و گوشت و استخوان و خون و خلاصه تمام تنش دائماً دگرگون مي گردد. و اين دگرگوني خاص تن نيست، بلكه روح نيز همواره دستخوش آن است.» (افلاطون، 1357، ص 260) در اينجا هم هراكليتوس و هم افلاطون، به تغيير يا فقدان هويت رودخانه اشاره مي نمايند، در حالي كه همگي اجزاء و مواد آن (يعني آب در حال جريان) تبدل يافته و صورت خود را حفظ مي كند. هويت رودخانه ثابت باقي مي ماند، نه تنها علي رغم اين امر كه آبهاي آن به نحو مداوم در حال تغير است، بلكه دقيقاً به اين دليل كه آنها در حال تغير و تبدل هستند.
فرقي كه ميان دو كلمه «علي رغم» و «به دليل آنكه» است، اساسي مي باشد. در مورد اول («علي رغم») ما با وضعي مواجه مي شويم كه در آن تغير و تبدل به عنوان امر وهمي اعتبار شده و از اين جهت رودخانه را – به نحو ذاتي و اساسي – تحت تأثير قرار نمي دهد.
در مورد دوم («به دليل اينكه») نفس تغير و تبدل به عنوان ذات رودخانه تلقي مي شود. تغيير و تبدل في نفسه رودخانه را آنچنان كه هست، مي سازد. رودخانه هست از اين جهت كه تغيير مي كند. طبق نظر هراكليتوس، هويت طرح و نظام كه «رودخانه» تمثيل آن است هم در مورد طبيعت به نحو كلي و هم در مورد انسان، صادق است و لذا براي انسان هنگام مرگ با حالت پيش از آن تفاوت زيادي ندارد؛ چرا كه ما هميشه در تجربه خود با نوعي مرگ دائم و زندگي مستمر آشنا هستيم.
از سخنان هراكليتوس بر مي آيد كه جاوانگي امري مسلم است و مرگ چيزي جز تغير نيست ولي افلاطون علاوه بر اين جاوداني را مفهومي بسيار متعالي تر مي داند و اين از سخنان او در پاسخ به كريتون بدست مي آيد كه پرسيد: «اكنون بگو تو را چگونه به خاك بسپاريم؟ گفت: اگر توانستيد مرا نگاه داريد و از چنگ شما نگريختم. هر گونه مي خواهيد به خاك بسپاريد. آنگاه لبخندي سرشار از وقار زد و در حالي كه به ما مي نگريست گفت: دوستان من، نمي توانم كريتون را متقاعد سازم كه سقراطي كه با شما سخن مي گويد و وصيت مي كند واقعاً منم. او مي پندارد من آن نعشي هستم كه به زودي پيش چشم خواهد داشت و مي خواهد بداند كه مرا چگونه بايد به خاك سپرد. اندكي پيش به تفصيل در اين باره سخن راندم و گفتم كه من پس از نوشيدن زهر در ميان شما نخواهم ماند و رهسپار كشور نيكبختان خواهم شد. ولي او مي پندارد كه همه آن سخنان براي تسلي خاطر شما و خودم بود.» (افلاطون، 1304، ص 176-175)
افلاطون از طريق استدلال عقلي و با توسل به نظريه تذكر يا يادآوري ثابت مي كنـد كه نفس غير جسماني است و اساساً زندگي با مرگ منافات دارد و نفس چيزي است كه خـود را حركت مي دهد و هـر آنچه كه خود را حركت مي دهـد نبايد تباهي پذيـر باشـد. (Poule Edwards, 1967, vol, P.143) استدلال جهت اثبات آنكه حيات منافي با مرگ است از تصور از نفس به عنوان مبدأ حيات شروع مي شود و اين بر اساس نظريه صور معقول به صورت زندگي برابر است. حيات در تجدد چنان متضاد با مرگ است كه تساوي با عدم تساوي متضاد و ناسازگار است. بنابراين؛ نتيجه آن مي شود كه نفس به عنوان همان صورت معقول زندگي ذاتاً ميرا و سرمدي است و از اين رو «بخش ناميرايي» ما با مرگ منعدم نمي شود؛ چرا كه نفوس ما جايي در عالم ديگر موجود خواهد بود. (افلاطون، 1304، ص 107و 106)
ارسطو
ارسطو نفس را صورت بدن مي دانست، مانند شكل يك مجسمه نسبت به ماده اي كه از ان ساخته مي شود، لذا نفس از بدن جدايي ناپذير است و به علاوه اين جدايي ناپذيري محتوايي فيزيكي و طبيعي ندارد بلكه از نسخ جدايي ناپذيري منطقي است. بنابراين؛ با توجه به مباني فكري ارسطو، كه تفكر رسمي غربي را تا ظهور اگزيستانسياليزم در اروپاي بعد از دوره جنگ تحت تأثير قرار داده، نفس نمي تواند بدون بدن بقايي داشته باشد و انفكاك اين دو از يكديگر به فناي هر دو منجر مي شود. نفس در نظر ارسطو فناپذير است و حتي، به تعبير ديگري مي توان گفت زماني كه ارسطو بيان مسيحي در قرون وسطي نفس را با ذهن يا روح يكسان فرض كردند، بر جنبه فنا پذيري آن تأكيد بيشتري شد. چه آن را به عنوان قوه اي پنداشتند كه انسان را قادر مي سازد تا نسبت به تمامي ارگانيزم خود، كه به نحوي مكانيكي است، تعالي پيدا كند.
فيلسوفان قرون وسطي
متألهين قرون وسطي با حمل مفهوم نفس آن جهاني (اخروي) و روحاني بر نفس مادي ارسطوئي، فقط توفيق آن يافتند كه زمينه را براي جوهر متفكر (ذي شعور) دكارتيان، كه فاقد جهان است، آماده كنند. نفس آنجهاني نفسي است كه فاقد جهان است، مسافري است تنها كه در عالمي كه نسبت به او بيگانه است، سرگردان و آواره است. نفس صرفاً روحاني (غير مادي) گر چه ممكن است همه لوازم بقا و خلود مجردانه قابل تصور را داشته باشد، ولي ملزم و مجبور است كه مانند ماده دكارتي (جوهر ممتد) مرده و فاقد حيات باشد كه از فرط روحاني و معنوي بودن و بي حياتي كه جان عالم (عقل فعال) براي آن مهيا ساخته است، به وسيله روح به فنا گراييده است و انسان خود به صورت يك موجود بيگانه اي در آيد، به صورت روحي به عالم در عالمي به روح در آيد. (رابرتز، 1367، ص 210و 209)
البته نمي توان ديدگاههاي ارسطو را در حمايت از جاودانگي بكار گرفت، گر چه وي بر برخي ديدگاههاي افلاطوني صحه گذاشته است كه موجب بحث و تحول زيادي خصوصاً ميان مدرسان و كساني كه ملتزم به نوعي عقيده جاودانگي شخصي بودند، گرديده است. اين ديدگاهها به ابعاد عقلاني انسان و كاركردهاي عقلاني نفس مربوط مي شوند، ولي آنچه كه مسلم است اين است كه ارسطو تصور جاودانگي شخصي را با بي اعتنايي كنار گذاشته است (Poule Edwards, 1967, vol, P.144).
آكوئيناس
آكوئيناس در تفسيري كه بر كتاب نفس ارسطو نوشت، ثابت كرد كه نفس جوهر است، يعني چيزي كه قائم به خود است و غير جسماني مي باشد، لذا چون ارسطو هم چنين ديدگاهي دارد، او نيز نفس را جاودانه مي داند (Poule Edwards, 1967, vol, P.146).
افلاطون و ارسطو پيشواي دو جريان فكري در مورد جاودانگي انسان مي باشند. افلاطون نماينده اصلي ديدگاه ثنوي گرايانه است كه بر همين اساس قائل به جاودانگي شخص است و ارسطو به عنوان مدافع ديدگاه يگانه گروي، كه اين ديدگاه هيچ مجالي به هيچ نوعي از اعتقاد به جاودانگي شخص، نمي گذارد ولي فيلسوفاني همچون اكوئيناس و دكارت براي اثبات جاودانگي نفس تلاش كرده اند.
فيلسوفان جديد
دكارت
دكارت در بند اخير بخش سوم از كتاب گفتار در روش، نفس را به دليل اينكه در ذات خودش كاملاً مستقل از بدن است، قابل مردن ندانسته و چون هيچ عامل ديگري را قادر به انهدام نفس نمي يابد آن را جاويدان و ناميرا مي داند و چون ميان دو جوهر نفس و بدن تمايز واقعي وجود دارد، اين تمايز قائم به قدرت خداست. البته تمايز نفس از بدن تمايز وجودي است و در عمل، نفس چندان از بدن متمايز نيست. (دكارت، 1376، 268-264)
ماگنوس معتقد است: دكارت در عين اعتقاد به تمايز ذاتي نفس از بدن، باور ندارد كه حقيقت ذات انسان را نفس او تشكيل مي دهد و بدن فقط ابزاري در دست نفس مي باشد. دكارت در نامه اي با آرنو (مورخ 29 ژولاي 1648 م) نوشته است: «من فكر مي كنم نه چندان در اثبات اينكه نفس مي تواند جدا از بدن وجود داشته باشد، كوشيده ام و نه در اثبات اينكه نفس با بدن داراي اتحاد جوهري است، قصور كرده ام» (دكارت، 1376، ص 43) او در اثبات جاودانگي نفس چندان موفق نشد و به همين دليل فلاسفه بعد از دكارت هم در اين مورد موفقيت چنداني كسب نكردند و چون مسائلي همچون جاودانگي نفس به عنوان قضاياي تحليلي ما تقدم مطرح بودند و به تجربه و مشاهده حسي بشر در نمي آمدند توسط فيلسوفان تجربي مسلكي همچون هيوم رد شدند. گرچه قبل از هيوم، اسپينوزا موفق شده بود كه به شيوه هندسي خود در كتاب «اخلاق»، جاودانگي نفس را اثبات كند ولي اين جاودانگي براي انسان به گونه اي است كه نه مي تواند چيزي را تخيل كند و نه قادر است چيزي را به ياد بياورد.
قضيه 23: «ممكن نيست نفس انسان مطلقاً با بدن انسان از بين برود، بلكه از آن چيزي باقي مي ماند كه سرمدي است. »
قضيه 21: «نفس نه مي تواند چيزي را تخيل كند و نه اشياء گذشته را بياد بياورد، مگر در حالي كه در بدن است.» (اسپينوزا، 1364، ص 308)
هيــوم
هيوم كه قضاياي تحليلي ماتقدم را غير قابل تجربه و در نتيجه فاقد ارزش علمي مي دانست، معتقد بود كه جاودانگي نفس از جمله قضاياي تحليلي ماتقدم مي باشد و مفيد شناخت جديدي نيست و اصلاً علمي نمي باشد و لذا اصلاً قابل طرح نيست و كانت كه توسط هيوم از خواب جزمي خود بيدار شده بود در كتاب نقد عقل محض فصلي را به بحث در مورد «ديالكتيك استعلايي» اختصاص داد و در مرحله نخست، ما بعدالطبيعه جزمي را نقد كرد و عدم حقانيت گفته هاي فلاسفه اي همچون افلاطون، ارسطو، دكارت و اسپينوزا را درباره مسائل مابعدالطبيعه كه جاودانگي نفس نيز يكي از آن موارد بود، نشان داد. او بر خلاف دكارت، ريشه درخت دانش را ما بعدالطبيعه ندانسته و اعتبار علوم را مشروط و مقيد به اعتبار و استحكام اين ريشه نمي كند. دكارت تصور كرده بود با باطل بودن شك افراطي، عقل انساني در مسائل مابعدالطبيعه مي تواند به يقين كامل برسد و همين يقين اعتبار شناخت انسان را درباره تمام مسائل ديگر تضمين مي نمايد. او روش خود را كه البته روش رياضي بود در مورد تمام مسائل اعم از طبيعيات و مابعد الطبيعه به يكسان قابل اعمال و معتبر مي دانست ولي به نظر كانت روش رياضي انحصاراً در مورد پديدارها قابل اعمال است و به طور كلي مقولات فاهمه به خودي خود جز صور محض چيز ديگري نمي تواند باشد و فقط در مورد داده هاي حسي قابل اعمال بوده و وراي پديدارها، هر گونه اعتباري از لحاظ شناسايي از آنها سلب مي شود. اموري كه وراي پديدارها تصور مي شود ديگر با مقولات فاهمه مطابقت ندارد. ماهيت مسائل ما بعد الطبيعه چنان است كه آنچه در امور طبيعت ضابطه يقين به حساب مي آيد، درباره آنها با شكست روبه رو شد. و به نتيجه مقبولي نمي رسد.
رد دلايل عقل نظري در مورد جاودانگي در ديالكتيك استعلايي
كانت
كانت معتقد است كه بيشتر فلاسفه پيشين جزمي بودند و درباره مسائل مابعدالطبيعه مانند جاودانگي مطالبي را بيان داشته اند كه فاقد اعتبار است. انتقاد اصلي كانت اين است كه ايشان مسأله عينيت را درباره مسائل مابعدالطبيعه در نظر نداشته اند و مثل ارسطو تصور كرده اند آنچه به طور صوري معقول به نظر مي رسد، به عينه ما به ازاي خارجي دارد و با واقعيت مطابقت مي كند و به عبارتي انديشه بطور انفعالي جهان را منعكس مي سازد؛ در صورتي كه چنين نيست، بلكه اين انديشه انساني است كه جهان را به نحو فعال مي سازد. در ديالكتيك استعلايي كانت، اخلاق به نحوي جايگزين ما بعدالطبيعه مي شود و مابعدالطبيعه جزمي در فلسفه نظري كانت مردود شناخته مي شود ولي همين امر استقرار و استحكام اخلاق را ممكن مي سازد. ديالكتيك كه از ذات و ماهيت مسائل مابعدالطبيعه بر مي خيزد موقعي بروز مي كند كه ذهن انساني از حدود و ثغور قابل شناخت خود پا فراتر مي نهد. اين فرا روي ذهن، طبيعي است و عقل انسان طوري است كه به داده هاي حسي و احكام مطابق با فاهمه نمي توان اكتفا كرد.
از آنجا كه انسان بطور طبيعي به مسائل مابعدالطبيعه گرايش دارد، نمي توان عقل او را كه ذاتاً گسترش دارد محدود به شناسايي يقيني كرد كه به طور موجه چه از لحاظ ذهني و چه از لحاظ عيني در اختيار او قرار دارد. از لحاظ عقلاني مسائلي براي انسان مطرح مي شود كه گويي در فراسوي عين و ذهن او قرار دارد ولي نه ايجاباً و نه سلباً جوابهاي قطعي بدست نمي آيد. مسائل وجود دارند كه نمي توان از راه ادراكات حسي و احكام فاهمه براي آنها جواب قطعي پيدا كرد و هر گاه عقل انساني بدانها توجه پيدا كند به جاي يك حكم جازم و قاطع متقابلاً به دو حكم متضاد و معارض مي رسد. به عبارت ديگر درباره سه مسأله اصلي كه عبارتند از خدا و وجود آن، جهان و آغاز و انجام آن، نفس و جاودانگي آن، عقل انسان دچار تعارض احكام مي شود و در نتيجه تنها روشي كه مي تواند اتخاذ كند ديالكتيك است و به ناچار بايد هر حكمي را كه صادر مي كند همراه با حكم مقابل آن باشد و هيچ يك از اين دو حكم را عقلاً و از لحاظ نظري نمي توان بر ديگري رجحان داد. فاهمه خود را محدود به داده هاي حسي مي كند و به احكام يقيني مي رسد، اما عقل نظري از داده هاي حسي تجاوز مي كند و به جاي يقين به ديالكتيك مي رسد.
از لحاظ عقلاني طرح مسائل مابعد الطبيعه موجه است ولي جوابهاي قطعي كه براي آنها احتمالاً مي توان پيدا كرد غير موجه بوده و انحصاراً به صورت ديالكتيكي يعني به طور كلي و ضروري در قالب دو حكم معارض ايجابي و سلبي در مي آيد بدون اينكه از لحاظ نظري بتوان يكي را بر ديگري اولويت داد. هر يك از اين دو حكم معارض درباره يكي از مسائل مابعدالطبيعه به خودي خود و البته از لحاظ صورت آن از نوع احكام تأليفي ماتقدم است. مثلاً اگر بگوييم «نفس جاودان است» و يا «نفس جاودان نيست» صرف نظر از تعارض ميان آن دو هر يك از اين دو حكم اگر به تنهايي بررسي شود صورت ظاهر آن تأليفي ما تقدم است، زيرا مفهوم نفس به خودي خود نه مفهوم «بقا» را در بر دارد و نه مفهوم «فنا» را. بنابراين، نمي تواند قضيه تحليلي باشد. ضمناً رابطه اي كه ميان دو مفهوم اخير با مفهوم «نفس» برقرار شده است از تجربه ناشي نشده است بلكه ذهن بدون توجه به داده هاي حسي احكامي صادر كرده است، بنابراين مؤخر بر تجربه نيست.
با اين حال در فلسفه كانت اختلاف ميان اين احكام با احكامي از اين نوع كه در كتاب «نقد عقل محض» مورد نظر بوده، اين است كه در حد جهان محسوس عينيت احكام تأليفي ما تقدم محرز است و آنها با واقعيت خارجي مطابقت دارند ولي در قلمرو ما بعدالطبيعه هيچ عاملي در ذهن نيست كه عينيت آنها را ضمانت كند. به نظر كانت احكام تأليفي ماتقدم در قلمرو ما بعدالطبيعه، صرفاً صوري و بدون محتواي واقعي باقي مي ماند. در نتيجه بايد گفت كه به نظر كانت در مورد مسائل مابعدالطبيعه ذهن فقط با توهماتي روبه رو مي شود كه منشاء آنها را بايد جستجو كرد. چنين پژوهشي از لحاظ منطق صوري ارسطويي مقدور نيست، زيرا در اين منطق مسأله عينيت و تطابق احكام با عالم خارج مطرح مي شود، ولي از لحاظ منطق استعلايي، مسأله را با عمق بيشتري مي توان مطرح ساخت و در رابطه «معاني» با واقعيت احتمالي خارجي آنها به تفحص پرداخت. به نظر كانت در واقع بحث درباره مسائل مابعدالطبيعه از لحاظ منطق صوري، نوعي مصادره به مطلوب است؛ در صورتي كه از لحاظ منطق استعلايي نمي توان گرايش طبيعي عقل را دليل بر قدرت شناخت آن از امور نامشروط دانست و تصور كرد كه در مسائل مابعدالطبيعه همچون قلمرو محسوس يقين حاصل مي شود. به نظر كانت اين گرايش طبيعي عقل توهمي بيش نيست و فراروي از محسوس و امور مشروط در قدرت آن نمي باشد. (مجتهدي، 1363، ص 74-69)
ديالكتيك استعلايي كانت دو جنبه داشت (يك جنبه مثبت و يك جنبه منفي). جنبه منفي آن اين بود كه كانت تصور مي كرد كه براي هميشه توانسته است ما بعدالطبيعه جزمي را رد كند و جنبه مثبت آن اين بود كه به كمك علوم تحصلي نه مي توان جوابگوي نيازي بود كه انسان از مابعدالطبيعه مي خواهد و نه مي توان آن نياز را براي هميشه مردود ساخت. در نتيجه بايد از عقل نظري به عقل عملي رسيد. البته كانت نمي خواست كه مانند فلاسفه مادي و تحصلي زمان خود ما بعدالطبيعه را كنار بگذارد، بلكه در جستجوي قلمرو خاص آن بود و اهميت عقل عملي و اخلاق را خاطر نشان مي كرد. سه «ايده» يا «معني» اصلي عقلاني كه عبارت است از «نفس» ، جهان» و «خدا» از تجربه و ادراك حسي نمي تواند ناشي شده باشد و در مقولات فاهمه هم كه صرفاً توجه به رابطه ميان پديدارها دارد، قرار نمي گيرد (مجتهدي، 1363، ص 79-63)
جاودانگي از نظر كانت
جاودانگي نفس از اموري است كه عقل نظري از استدلال بر آن عاجز است و اين عقل عملي است كه به آن مي رسد اموري مانند: خدا، جهان و جاودانگي نفس از عقايد شخصي و ذهني نيستند بلكه از مسلمات عقل عملي هستند و عيني و كلي مي باشند؛ زيرا خود عقل، اين مسلمات را فرض كرده است. پس آنها عقايد معتبري هستند و پذيرفتن اين مسلمات اقرار به تقدم عقل عملي بر عقل نظري است. اين تقدم به اين معنا نيست كه از طريق عقل عملي، به آن مسلمات علم حاصل مي شود، در صورتي كه عقل نظري توان علم بر آنها را ندارد بلكه اين تقدم فقط به اين معناست كه به واسطه عمل، مقتضيات (شرايط) آن را اثبات مي كنيم و سپس ايمان اخلاقي، يا عملي به آنها مي آوريم، كه اين ايمان مبتني بر «نيازهاي عقل عملي» است كه نيازهايي كلي مي باشند (يوسف كرم، بي تا، ص 102)
جاودانگي به عنوان يكي از اصول موضوعه عقل عملي
اصول موضوعه اي چون جاودانگي نفس، اصول جزمي نظري نيستند، بلكه پيش فرضهايي هستند كه ضرورتاً فقط اهميت عملي دارند بنابراين، معرفت نظري را گسترش نمي دهند، بلكه فقط به صور عقلي نظري به طور كلي (به واسطه نسبتشان با قلمرو عمليات) حقيقت عيني مي بخشند. (استفان كورنر، 1367، ص 315)
كانت در مورد چگونگي ارتباط اصول موضوعه عقل عملي با قانون اخلاقي مي گويد: عينيت عملي مشروط به اين اصول است. پيوند امر مطلق با اصل بقاي نفس به اين است كه انطباق كامل اراده با قانون اخلاقي همانا معصوميت است و اين كمالي است كه هيچ موجود عاقلي در هيچ لحظه اي از هستي (در جهان محسوسات) قادر به حصول آن نيست. اما چون اين امر عملاً ضروري است، فقط در سلوك بي پايان به سوي آن، انطباق كامل يافت مي شود. ليكن اين سلوك بي پايان تنها با فرض موجوديت و شخصيت دائم و بي پايان همان موجود عاقل امكان پذير مي شود، يعني جاودانگي يا بقاي نفس
در استدلال براي بقاي نفس مانند استدلال براي اثبات اختيار، كانت مي كوشد ثابت كند كه صورت عقلي جاودانگي گر چه از حيث نظري خالي است، ولي چون يكي از شرايط قانون اخلاقي است، بنابراين واجد عينيت عملي است. چيزي كه هست، امر مطلق به ما فرمان مي دهد به طرزي عمل كنيم كه بتوانيم اراده كنيم. دستوري كه براي خود برگزيده ايم به قانون كلي مبدل شود. اما فرمان نمي دهد كه معصوم شويم يا به «انطباق كامل اراده با قانون اخلاقي» دست يابيم. اما ممكن است نزد ما رسيدن به مرتبه عصمت محال باشد. بنابراين ، مطابق استدلال كانت، تصور بقاي نفس نه تنها به شرطي عينيت پيدا مي كند كه علاوه بر امر مطلق، مشمول اين فرمان نيز بشويم كه بايد به مرتبه معصوميت برسيم. فرماني كه بگويد بايد به مرتبه معصوميت برسيم، در نظر ما قانوني نيست كه اطاعت از آن به هيچ وجه امكانپذير نباشد.
اينكه استدلال كانت در توجيه اصل بقاي نفس قانع كننده نيست، به اين سبب است نه به علت عيب و فسادي كه از لحاظ منطقي در آن موجود باشد. اگر بخواهيم استخوان بندي منطقي استدلالهاي كانت را نشان دهيم، مطلب به اين صورت در مي آيد كه : (1 ) انسان تنها بشرطي قادر به اداي وظيفه است كه مختار باشد.
(2) انسان تنها بشرطي قادر به رسيدن به مرتبه معصوميت است كه نفس جاويدان باشد.
(3) انسان تنها بشرطي قادر به متحقق ساختن خير برين است كه خدا وجود داشته باشد.
اختيار و آزادي انسان شرط لازم دست يافتن او به عصمت است كه خود به نوبه خويش شرط لازم متحقق شدن خير برين و بنابراين، وجود خداست. به عبارت ديگر، امكان معصوميت و جاودانگي نفس از وجود خداوند لازم مي آيد و امكان معصوميت ملزوم آزادي آدمي است. (استفان كورنر، 1367، ص 321)
وي دو مشرب معروف فلسفه اخلاق در دوره باستان يعني فلسفه اپيكوريان و فلسفه رواقيان را باطل دانسته است. از آن جهت كه رواقيان اعتقاد داشتند كه فضيلت متضمن سعادت است و انسان با فضيلت كاملاً با سعادت است و بر عكس، اپيكوريان سعادت جويي را نوعي فضيلت مي دانستند. اينان ميان فضيلت و سعادت رابطه اي از نوع تحليلي و علي قائل بودند، در حالي كه رابطه ميان آن دو تأليفي مي باشد و به هيچ وجه نمي توان از سعادت به فضيلت رسيد ولي شايد بتوان به نحوي از فضيلت به سعادت دست يافت. زيرا با اينكه فضيلت متضمن سعادت نيست ولي به هر طريق مي تواند ما را لايق و شايسته سعادت كند. يعني اگر در اين جهان شخص با فضيلت الزاماً سعادتمنديست حداقل مي تواند خود را لايق و شايسته آن سازد. پس عقل ما از لحاظ عمل اخلاقي ناگزير از قبول اصل موضوعي است كه آن عبارت است از اعتقاد به جهان ديگر. جهاني كه با شرايط اخلاقي مطابقت دارد و تحقق كامل آن را امكان پذير مي سازد و براي شخص با فضيلت تأمين سعادت مي كند. به تعبير ديگر، مي توان گفت كه انسان با فضيلت در كسب قدس و عصمت بايد از احساسي كه عين خودخواهي و خودبيني است فراتر رود تا كاملاً تابع عقل خود شود. ولي به هر طريقي انسان داراي طبعي است دو گانه و براي او ميسور نيست كه به كمال تام دست يابد و آنچه مي تواند انجام دهد طلب كمال و طي مراحل مقدماتي آن است. پس لازم مي آيد كه براي طي مدارج عالي و رسيدن به امور نامتناهي، نفس انسان باقي بماند. بقاي نفس تنها به منظور اعتقاد به پاداش يا مجازات در جهاني ديگر نيست، بلكه شرط لازم فضيلت است. بقاي نفس يعني كسب استمرار لازم و متناسب با امكان تحقق كامل قانون اخلاقي، به طور خلاصه مي توان گفت طلب كمال در نزد انسان دليل بر بقاي نفس انسان است، ولي مفهوم كمال به هر نحوي كه ذهن انسان آن را تصور كند نمي تواند فقط از خود انسان ناشي شده باشد و بايد از ناحيه وجودي ناشي شود كه عين كمال مطلق است و عقل از اين رهگذر ما را وادار به قبول وجود خداوند مي كند. به عبارت ديگر؛ يعني تطابق نهايي فضيلت و سعادت در امكان ما آدميان نيست و تنها خداوند است كه بدان مي تواند تحقق بخشد و همين دليل بر وجود اوست.
درست است كه قائل شدن به اين سه اصل يعني به مختار و آزاد بودن انسان، بقاي نفس آدمي و وجود خداوند جنبه ايماني و اعتقادي دارد و عقل نظري و استدلالي ما از اثبات آن عاجز است، ولي در عوض اين ايمان و اعتقاد صرفاً جنبه فردي و درون ذاتي ندارد. زيرا عقل عملي اين اصول موضوعه را لازم و ضروري تشخيص داده است. به همين دليل با اينكه فلسفه اخلاق كانت به دين منتهي مي شود ولي به هر طريق دين از اين لحاظ به جاي اينكه اساس و پايه اخلاق باشد و نسبت بدان تقدم و اولويت پيدا كند خود بر آن مبتني گرديده است. بر حسب اين بينش، اخلاق بر دين تقدم دارد و فقط شخص ملزم به اخلاق مي تواند دم از دين بزند. كانت در كتاب درس هاي فلسفه اخلاق چنين مي گويد:
«كساني هستند كه مي گويند: انسان بايد اول خدا داشته باشد و بعد از آن اخلاق، اين اصلي است كه بسيار ساده و راحت است. اخلاق و الهيات هيچ كدام اصل يكديگر نيستند در واقع اخلاق و الهيات نمي توانند بدون يكديگر وجود داشته باشند. در اينجا بحث بر سر اين نيست كه الهيات محرك اخلاق است، كه البته هست، بلكه بحث بر سر اين است كه اصل نظري اخلاق منشاء الهي داشته باشد، كه ندارد. اگر اخلاق ريشه الهي داشت (يعني اگر علم اخلاق متكي بر الهيات بود) بايد هر ملتي قبل از آنكه تصوري از تكليف داشته باشد، ابتدا خدا را بشناسد و در نتيجه هر ملتي كه تصور درستي از خدا نداشته باشد، تصوري هم از تكليف نداشته باشد، كه نتيجه علطي است. مردم تكاليف اخلاقي خود را دقيقاً مي شناسند، آنان بدون اينكه تصور درستي از خدا داشته باشند زشتي دروغ را مي يابند... خداوند به قانون اخلاقي حكم كرده است زيرا اين قانون، قانون اخلاقي است و اراده او با قانون اخلاقي منطبق است. علاوه بر اين به نظر مي رسد كه هر الزامي بايد الزام كننده اي داشته باشد و بدون آن نمي توانيم يك الزام كلي داشته باشيم. پس خدا بايد الزام كنند قانون اخلاقي باشد. البته درست است كه در مقام اجرا بايد شخص ديگري وجود داشته باشد كه ما را به انجام عملي كه اخلاقاً خير است ملزم كند، اما در مقام صدور حكم در اخلاق نياز به شخص ديگري نيست. هر قانون اخلاقي بدون نياز به شخص ديگري مي تواند صحيح باشد، اما اگر در مقام عمل كسي ما را به اجراي آنها ملزم نكند، اين قوانين توخالي خواهند ماند. انسان حقاً دريافته است كه بدون يك قانونگذار (مجري قانون مافوق) ، قوانين اخلاقي بي اثر خواهند بود. اگر هيچ محركي وجود نداشت هيچ پاداش و پادافرهي هم وجود نداشت. پس شناخت خدا براي اجراي قوانين اخلاقي ضروري است. (كانت، 1378، ص 63-62)
كانت كتاب نقد عملي را با اين سخنان مشهور به پايان برد:
«دو چيز جان مرا از اعجاب و احترام سرشار مي كند. چنانكه هر چه انديشه ام بيشتر و ژرف تر به آن مي پردازد، اين شگفتي و احترام فزوني مي يابد. آسمان پرستاره بالاي سر من ، و قانون اخلاقي در درون من. نيازي نيست درباره آنها به تحقيق و حدس و گمان بپردازم، چنانكه گويي در پرده اي از تاريكي پوشيده شده اند و يا اينكه در حوزه اي آنسوي افق ديد من هستند؛ نه، من آنها را پيش روي خود مي بينم و در هستي آگاه خويش بطور بيواسطه با آنها در تماسم.
اولي از جايي كه من در جهان حسي و بيروني دارم آغاز مي شود و بستگي هاي مرا با اين جهان افزون مي كند و تا حد جهان هايي آن سوي جهان ها و نظام هايي آنسوي نظام ها و زمان بي پايان دوران هاي حركتشان و آغاز و تداوم آنها گسترش مي دهد. دومي از خود ناپيداي من، از شخصيت من آغاز مي شود و مرا به جهاني مي برد كه براستي بي پايان است و تنها فهم است كه بويي از آن مي برد و بدينوسيله است كه در مي يابيم در شبكه اي از بستگي هاي جهان ديده شدني، لازم و كلي است.
ديدگاه نخست و نگريستن به جهان هاي بي شمار، اهميت وجود مرا ناچيز مي كند و به من مي فهماند كه وجودي حيواني هستم و ماده اي كه از آن پديد آمده ام پس از آنكه زماني كوتاه از زندگي برخوردار بوده است. بي آنكه كسي چگونگي آن را بداند، بايد دوباره به سياره اي كه خود آن چيزي جز نقطه اي ناچيز از كيهان نيست، بازگردد. اما از سوي ديگر، ديدگاه دوم، ارزش مرا چون يك هوش (يعني باشنده معنوي) به وسيله شخصيت قانون اخلاقي آن كه آشكار كننده يك زندگاني آزاد از هر گونه حيوانيت و حتي از كل جهان ديده نشدني است، ... تا بي نهايت بالا مي برد.» (نقيب زاده، 1346، ص 341-335)
آنچه كه از سخنان كانت بدست مي آيد اين است كه خداوند واضع قوانين اخلاقي نيست ولي الزام كننده آن مي باشد و اين الزام از طريق پاداش ها و كيفرهاي اخروي محقق مي شود.
پس از كانت
عصر بعد از كانت به شدت از فلسفه او متأثر گرديد، به گونه اي كه فيلسوفان غربي بعد از وي جهان را آنگونه ديدند كه او تصوير كرده بود، لذا اعتقاد به امور ماوراء طبيعت از قبيل وجود خدا و جاودانگي نفس از حوزه عقل نظري و فهم بشري خارج گرديد و دريچه كوچكي كه او براي رسيدن به اين امور تعبيه كرده بود، آنچنان تنگ و باريك بود كه بعد از او فلاسفه غربي به خود اجازه ندادند كه به گونه ديگري بيانديشند. چنانكه هايدگر يكي از فلاسفه بزرگ اگزيستانسيليست كه بعد از كانت ظهور كرد، به نحو برجسته اي در مورد مرگ انسان به بحث پرداخت؛ ولي او هم به مسأله جاودانگي نپرداخت. گرچه از سخنان وي اينگونه استنباط مي شود كه قائل به جاودانگي بوده است. به نظر او اين فقط انسان است كه قابليت مرگ را دارد، حيوانات صرفاً نابود مي شوند و آنچه كه در مرگ اتفاق مي افتد، اين است كه فقط افزايشي بر آنچه ما قبلاً در حيات داشتيم، اضافه مي شود. زيرا مرگ نحوه اي از هستي است كه دازاين (Dasein) يا حقيقت انسان به محض موجوديتش آن را مي پذيرد و دازاين عبارتست از مرگ مادامي كه وجود دارد. مرگ امكان همه امكانهاست زيرا به طرز يگانه اي مقدم بر دازاين است. هايدگر به طور مستقيم به مسأله جاودانگي نپرداخت ولي از مضمون سخنان وي پيداست كه قائل به جاودانگي انسان مي باشد وبه همين دليل مرگ را مساوي عدم و نيستي نمي داند. (Heidegger, 1962, P.64)
شايد دليل اينكه هايدگر به طور صريح به جاودانگي پرداخته است اين باشد كه انديشه خود را در چارچوبي كه كانت ساخته بود، محصور كرده است.
اسپينوزا، باروخ، اخلاق، ترجمه دكتر جهانگيري، چ دوم، نشر دانشگاهي، تهران، 1364
رابرتز، اي ونز، مرگ و جاودانگي در انديشه هايدگر و عرفان اسلامي، ترجمه شهين اعواني، مجله فرهنگ، چ اول، كتاب دوم و سوم، بهار و پاييز، مؤسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگي، 1367
كاپلستون، فردريك، تاريخ فلسفه يونان و روم، ترجمه سيد جلال الدين مجتبوي، نشر علمي و فرهنگي سروش، تهران، 1368
كانت، ايمانوئل، درس هاي فلسفه اخلاق، ترجمه: منوچهر صانعي در بيدي ، نشر نقش و نگار، تهران 1378
دكتر مجتهدي، كريم، فلسفه نقادي كانت، چ اول، نشر هما، تهران، 1364
يوسف كرم، فلسفه نقادي كانت، ترجمه محمد محمد رضايي، چ اول، مركز مطالعات و تحقيقات اسلامي، قم، بي تا
دكتر نقيب زاده، مير عبدالحسين، فلسفه كانت (بيداري از خواب دگماتيسم)، انتشارات آگاه، تهران، 1346
Heidegger, Being and time, trans by John macquarrie and EdwardRobinson (Newyork: Harper and Row, 1962
Poule Edwards, Encyclopedia of Philosophy (A.R. MANSER. Immortality in the Encyclopedia of Philosophy, ed. By poule Edwards, New york. 1967)–New York. 1967
در قرآن مجید آنچه درباره اُنس با حورالعین آمده و ذكر شده از همه جالبتراست. و شاید علّتش این باشد كه انسان بیشتر به انس و گفتگو و مُسامره میلدارد تا به خوردن و آشامیدن. در «تفسیر عیّاشی » از جَمیل بن دَرّاج ازحضرت صادق علیه السلامآورده است كه: «إِنَّأَهْلَ الْجَنَّه مَا یَتَلَذَّذُونَ بِشَیْءٍ فِی الْجَنَّه أَشْهَیعِنْدَهُمْ مِنَ النِّكَاحِ، لاَ طَعَامٍ وَ لاَ شَرَابٍ؛اهلبهشت در بهشت از هیچ چیز مانند نكاح لذّت نمی برند، نه غذا خوردن و نهآشامیدن» («بحار الانوار» طبع حروفی، ج 8، ص 139). و معلوم است كهحورالعین موجب اُنس، و رفع غربت، و ائتلاف و استیناس است به همین خاطرداریم كه: «كَذَلِكَ وَ زَوَّجْنَـ'هُم بِحُورٍ عِینٍ؛همچنین است ای پیامبر كه ما متّقین را با حورالعین تزویج می نمائیم» (آیه 54، از سوره الدّخان).
حُورجمع حَوراء است، و حوراء زن سیاه چشم را گویند كه سیاهیش بسیار، و سپیدیآن نیز شدید باشد. و عِین جمع عَیناء است، و آن زن سیاه چشمی است كه سیاهیچشمش در عین حال درشت باشد، و بنابراین معنای عیناء زن درشت چشم و مشكینچشم است. و حورُ العین زنانی را گویند كه چشمهایشان سیاه و درشت، و سیاهیچشم در سپیدی آن خوش و نمایان باشد، یعنی سیاهیش شدید و سپیدیش نیز شدیدباشد. و در سوره واقعه داریم :« وَ حُورٌ عِینٌ * كَأَمْثَـالِ اللُؤْلُوءِ الْمَكْنُونِ؛برای بهشتیان حور العین هستند كه آنان مانند لؤلؤی می باشند كه در صدف خودباقی است و هنوز دست نخورده است» ( آیه 22 و 23، از سوره الواقعه ).
خداوند در سوره الرحمن آیات 72 تا 75 می فرماید:«حُورٌمَقْصُوراتٌ فِی الْخِیامِ* فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ* لَمْیَطْمِثْهُنَّ إِنْسٌ قَبْلَهُمْ وَ لا جَانٌّ*فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّكُماتُكَذِّبانِ؛و در آن باغهاى بهشتى زنانى هستند نیكو خلق و زیبا. پس كدامین نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنید؟ حوریانى كه در خیمه هاىبهشتى مستورند. پس كدامین نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنید؟ زنانى كههیچ انس و جن قبلا با آنها تماس نگرفته (و دوشیزه اند). پس كدامین نعمتهاىپروردگارتان را انكار مى كنید؟
در ادامه توصیف این زنان بهشتىاضافه مى كند:" آنها حوریانى هستند كه در خیمه هاى بهشتى مستورند." حور" جمع" حوراء" و" احور" به كسى مى گویند كه سیاهى چشمش كاملا مشكى و سفیدىآن كاملا شفاف است، و گاه به زنان سفید چهره نیز اطلاق شده است. تعبیر به" مقصورات" اشاره به این است كه آنها تنها تعلق به همسرانشان دارند و ازدیگران مستور و پنهانند. " خیام" جمع" خیمه" است، ولى به طورى كه درروایات اسلامى آمده خیمه هاى بهشتى شباهتى به خیمه هاى این جهان ندارند،از نظر گستردگى و وسعت و زیبایى. این نكته نیز قابل توجه است كه" خیمه" طبق آنچه علماى لغت و بعضى از مفسران گفته اند تنها به معنى خیمه هاىپارچه اى كه در میان ما معروف است نمى باشد، بلكه به خانه هاى چوبى و یاحتى هر خانه مدورى كلمه" خیمه" اطلاق مى شود، و گاه گفته شده" خیمه" عبارتاست از هر خانه اى كه از سنگ و مانند ساخته نشده است. و بار دیگر همانسؤال پر معنى را تكرار كرده مى گوید:" كدامین نعمت از نعمتهاى پروردگارتانرا انكار مى كنید"؟
آیه بعد توصیف دیگرى است در باره حوریان بهشتى،مى فرماید: هرگز پیش از این جن و انس دیگرى با آنها تماس نگرفته، و دوشیزهاند. نه یک زن هر جایی که گاهی پیش این، گاهی پیش آن، هیچ انسی و جنی بااو تماس پیدا نکرده است. «کانهن الیاقوت و المرجان، الرحمن ،58» گویی در صفا یاقوت یا مرارید هستند یعنی بدنهای اینها این طور با صفاست. علاوه بر اینها باز «حور مقصورات فی الخیام» حورالعین هایی که منحصرا در خیمه هایی هستند. همان مفهوم «قاصرات الطرف لم یطمثهن انس قبلهم و لا جان» را با تعبیر دیگر گفته است، یعنی " نه هر جایی ".
این «حور مقصورات فی الخیام» باز مفهوم " نه هر جاییی " را می دهد. همان کلمه «لم یطمثهن انس قبلهم و لا جان» تکرار شده. معلوم است که قرآن به جنبه طهارت و عفاف و پاکی خیلی عنایت دارد یعنی این را برای بشر یک ارزش اصیل می داند. «متکئین علی رفرف خضر و عبقری حسان» ترجمه: این در حالى است كه بهشتیان بر تختهایى تكیه زده اند كه با بهترینو زیباترین پارچه هاى سبز رنگ پوشانده شده است. (الرحمن،76). درباره آنهاهم داشتیم: «متکئین علی فرش بطائنها من استبرق و جنا الجنتین دان» ترجمه: این در حالى است كه آنها بر فرشهایى تكیه كرده اند با آسترهایى ازدیبا و ابریشم، و میوه هاى رسیده آن دو باغ بهشتى در دسترس است! (الرحمن،54). درباره اینها داریم: «متکئین» تکیه زن ها هستند «علی رفرف خضر» بر متکاهای سبز و بر بساطهای بسیار قیمتی و بسیار نیک «فبای الاء ربکما تکذبان» پس چه نعمتی را شما می توانید تکذیب کنید؟
« در این قصرهای بهشتی زنانی هستند که جز به همسران خود چشم ندوخته، و جز به آنها عشق نمی ورزند و هیچ انس و جن قبلا با آنها تماس نگرفته است.»
از « ابوذر » نقل شده است که« همسر بهشتی به شوهرش می گوید: سوگند به عزّت پروردگارم که چیزی را بهتر از تو نمی یابم، سپاس مخصوص خداوندی است که مرا همسر تو، و تو را همسر من قرار داد.»
سپس به توصیف بیشتری از این همسران بهشتی پرداخته، می گوید:
…« کَاَنَّهُنَّ الیاقوتُ و المَرجان»…
به سرخی و صفا و درخشندگی« یاقوت» و به سفیدی و زیبائی شاخه«مرجان» هستند که هنگامی که این دو رنگ(یعنی سفید وسرخ شفاف) به هم می آمیزند زیباترین رنگ را به آنها می دهند.
باز هم در آیه 70 می فرماید:
…« فیهِنَّ خَیراتٌ حِسانٌ»…
در حدیثی از پیامبر اکرم(ص) آمده است:« دو بهشت از طلا برای مقربان است و دو بهشت از نقره برای اصحاب یمین.»
«خَیراتٌ حِسان» زنانی هستند که جمع میان «حُسن سیرت» و «حُسن صورت» کرده اند و در این بهشت به سر می برند.
آنان زنانی هستند که تمام صفات کمال و جمالی که در یک همسر مطلوب است در آنها جمع است و آنچه خوبان همه دارند آنها تنها دارند .
« حُورٌ مَقصوُراتٌ فی الخِیام»
«حور» جمع « حَوراء» است و «احور» به کسی می گویند که سیاهی چشمش کاملاً مشکی و سفیدی آن کاملاً شفاف است و گاه به زنان سفید چهره نیز اطلاق می شود.
تعبیر به «مقصورات» اشاره به این است که آنها تنها به همسرانشان تعلق دارند و از دیگران مستور و پنهانند.
البته چنانکه از آیات دیگر قرآن استفاده میشود که زنان و مردانی که در این دنیا همسر یکدیگرند، هرگاه هر دو با ایمان و بهشتی باشند در آنجا به هم ملحق می شوند، و با هم در بهترین شرائط و حالات زندگی می کنند و حتی از روایات استفاده می شود که مقام این زنان برتر از حوریان بهشت است؛ به خاطر عبادات و اعمال صالحی که در این جهان انجام داده اند.
در سوره واقعه در مورد این زنان میخوانیم:
...«وَ حورٌ عین* کَاَمثالِ اللؤلؤ المکنون»
« همسرانی از حورالعین دارند* و همچون مروارید در صدف پنهان»
«مکنون» به معنی پوشیده است و در اینجا منظور پوشیده بودن در صدف است؛ زیرا مروارید به هنگامی که در صدف قرار دارد و هیچ دستی به آن نرسیده از همیشه شفافتر و زیباتر است. به علاوه ممکن است اشاره به این معنی باشد که آنها از چشم دیگران کاملا مستورند، نه دستی به آنها رسیده و نه چشمی بر آنها افتاده است!
... «اِنّا اِنشاءناهُنَّ اِنشاءاً »...
در این آیه به اوصاف دیگری از همسران بهشتی پرداخته، میگوید:« ما آنها را آفرینشی نوین بخشیده ایم».
این جمله ممکن است اشاره به همسران مؤمنان در این دنیا باشد که خداوند آفرینش تازه ای در قیامت به آنها می دهد، و همگی در نهایت جوانی و طراوت و جمال و کمال ظاهر و باطن وارد بهشت می شوند که طبیعت بهشت تکامل و خروج از هرگونه عیب و نقص است.
و اگر منظور حوریان باشد خداوند آنها را آفرینش نوینی بخشیده به گونه ای که هرگز گرد و غبار پیری و ناتوانی بر دامان آنها نمی نشیند.
سپس می فرماید:
« فَجَعَلناهُنَّ اَبکاراً» ...
« ما همگی آنها را بکر قرار دادیم.»
و شاید این وصف همیشه برای آنها باقی باشد، چنانکه بسیاری از مفسران به آن تصریح کرده اند و در روایات نیز به آن اشاره شده، یعنی با آمیزش، وضع آنها دگرگون نمی شود.
وصف دیگرشان این است که « آنها هم سن و سال با همسرانشان هستند و همگی در خوبی و جمال ظاهر و باطن همانندند و یک از یک بهتر»
زنان بهشتی در سن و سال نسبت به همسرانشان شبیه و برابرند و به اصطلاح، احساسات یکدیگر را کاملاً درک می کنند و زندگی با هم برای آنها لذّت بخش تر است....
و در آخر می فرماید: « همه این نعمتها برای اصحاب الیمین است».
بهشت اين مومنين" چهارپايه"را ببين!تهوع آور است! دنيايي است دنياي "بيعاري" ،"عياشي" و "مصرف".انبار "طعام"و "جماع" و دگر هيچ ! جويبارهايبهشتيشان چيست؟شير و عسل!همدم همدلشان كيست؟حور و غلمان!زن هاي عظيم الكپل دمبهدار خوش كله پاچه.فاصله ي ميان دو پله ي نشيمن گاهشان به اندازه ي فاصله يميان مشرق تا مغرب!و براي مقدسيني هم كه داراي انحرافات جنسي هستند غلمانآماده اند! بچه خوشگل هاي سبزخط و سيه خال زيرابرو برداشته يعشوه گر !طول مدت هر جماعي هفتصد و هفتاد و هفت هزار سال و هفت ماه و هفتروز و هفت ساعت و هفت دقيقه و هفت ثانيه!آن هم نه از اين سال هاي اين دنيا،از سال هاي قيامت كه هر روزش هفتصد و هفتاد و هفت هزارسال و ...!! چه اشتهاي كثيف و متعفني!
"دكتر علي شريعتي"
هميشه ي خدا از اينحوريانبهشتيبدم ميومده.ميون اون همه وعده اي كه خدا به مردان و زنان مومن داده اينيكي واقعا حرصمو در مياره.هرچند كار خدا بي حكمت نيست .شايد براي اينانسان هاي پست "چهارپايه" اي كه فقط دنيا و لذاتش براشون مهمه اين وعدهوعيدهاي مزخرف لازم بوده تا مثلا به خدا بپيوندند و اهل بشند و بفهمند كهاگه تو اين دنيا لذت هست ،اون دنيا قشنگ تره. ولي خدايي از حوريا بدم مياد .احساس مي كنم كه حضورشون يه جورايي توهين به شخصيت زنه. آخه چرا ما آدما بايد اينقدراحمقباشيم كه خدا براي اهل كردن ما از باغ ها و نهرهاي زيباي بهشت و حورياني كه دست هيچ بشري به آنها نرسيده استفاده كنه... واقعا مايي كه مسلمونيم بايد دنبال اين مسائل باشيم؟واقعا چيزي كه ما مي خوايم و تو اين دنيا پيدا نمي شه اين لذات زودگذره؟ د آخه مسلمونااين چيزا رو كه تو همين دنيا هم داريم.حالا با شدت كمتر... كجاست اوني كه داد بزنه و بگه چيزي كه مي خواد" حوري" نيست.باغ انار و نهر و رودخونه نيست؟...
در قرآن آمده است که: هرکس کار خطایی بکند به خاطر آن کارشمجازات خواهد شد و او کس دیگری را غیر از خدا، به عنوان حامی و یاورنخواهد داشت.
هدف نهایی هر مسلمانی رسیدن بهبهشت است. با توجه به تمام جوانب غیرمشهود،بهشت، فقط از طریق شبیه سازی ذهنی امکان تصورش وجود دارد. اما بایدتوجه داشت که حقیقتبهشت،در فراسوی توصیف زبان و اندیشه هر انسانی است و خداوند سبحان اللهو تعالی، آن را برای بندگانش فراهم آورده است (آنچه که، هیچچشمی نمیتواند نمیبیند و هیچ گوشی نمیتواند بشنود و هرگز در قلبانسان به وقوع نپیوسته است). «کتاب البخاری، مسلمان و دیگران» البخاری در کتابش میگوید این سر منزل ابدی، به آنچه در لذتهایمادی و معنوی که توصیف شده، محدود نیست، زیرابهشت شامل تمام ارواح انسانی در طول زمان میشود و سرانجام بزرگترین وکاملترین لذتهای فوق تصور است یعنی درک حضور و قرب انسان بهخالق.
حال سؤال این است که چه کسانی وارث یک چنین خیرو برکتی هستند؟ و ارواحی که ارزش چنین پاداشی را دارند کدامند؟ یکباور عمومی در بین مسلمانان وجود دارد مبنی بر اینکه: هر کسی اقرارکند یا «لا اله الا الله محمد رسول الله» به زبان بیاورد واردبهشت میشود. اما این شهادتین چیزی بیشتر از یک بیان لفظی است، این یکعهد است، عهدی که باید تکمیل شود، این عهد دارای شرایط و لوازمیاست که بر تمامی جنبههای زندگی تأثیر میگذارد، این عهد متمرکز براقتدار فرد است یعنی آن چیزی که حقیقتاً رفتار و کردار ما را دراختیار خودش میگیرد.
اعراب قریش که از ادای این کلمهامتناع میکردند به این دلیل بود که کاملاً التزامش را درکمیکردند. اما امروزه، مسلمانان هر روز چند بار آن را تکرار میکنند،بدون اینکه هیچ فکری در خصوص چگونگی عمل به آن داشته باشند. رفتارشان، عملشان و شیوه زندگیشان به چیز دیگری که کاملاً متفاوتبا عبارت شهادتین است، شهادت میدهد و همچنین آنهابهشت را استثناء میکنند.
در قرآن، الله آگاه هست از آنچه که مقابل رضای اوست. به عنوانمثال در مذاهبی مانند یهودیت و مسیحیت پیروانش به اشتباه ادعامیکنند خداوند آنها را بر دیگران برگزیده است وبهشت تنها متعلق به آنهاست.
در قرآن آمده است که: هرکس کار خطایی بکند به خاطر آن کارشمجازات خواهد شد و او کس دیگری را غیر از خدا، به عنوان حامی و یاورنخواهد داشت. اما، امروزه بسیاری از مسلمانان خودشان را به عنوانافراد برگزیده در نظر میگیرند در حالیکه فرمانهای پروردگارشان رانادیده میگیرند و پشت میکنند به سنت پیامبرشان (ص) و به یکزندگی دنیوی دور از برکات قانون الهی پافشاری میکنند و شاید تاجایی پیش بروند که جنبههای یقینی آن قانون را انکار کنند.
آداب و سنن، دنیا گرایی، نظامهای اجتماعی ساخته دست بشر، رهبرانو حتی تعهداتشان را با خداوند یکتا شریک میکنند یا به عبارتی برایخداوند شریک قائل میشوند.
پاداشبهشت، بسیار عظیم است. خدائی که بهاء داشته باشد، بهای واقعینیست، بهای واقعیبهشت،بهایی است که با فرمانبرداری از خداوند و پیامبرش ثابت میشود. قرآن میفرماید: آن کسانی که آخرت را میخواهند و در آن جهت تلاشمیکنند اینان معتقدانی هستند که خداوند از تلاششان قدردانی میکنند. سوره 17، آیه 19
در هر حال، ما باید بازگشت به قرآن داشتهباشیم نه به راحتی یک روش احساسی و آکادمیک، بلکه با حسفراگیری برای فرمانبرداری و اطاعت، باید درک کنیم که رضایت خداونداز ما در چیست؟ و بعد آنگونه شویم که مورد رضای خداوند است و.... این راهبهشت است.
بهشتاقامتگاه ابدی مؤمنان و صالحان رستگار در جهان آخرت است و بهشتیان کسانیهستند که به تصریح قرآن، در ترازوی اعمال، کفهی کارهای نیکشان از کفهیبدیهاشان سنگینتر است. در قرآن مجید، بهشتیان به نامها و صفتهاییهمچوناصحاب الیمینواصحاب الجنهخوانده میشوند. بهشتمعادل واژه«الجنّة»است و در قرآن مجید با این اسامی و اوصاف به کار رفته است: جنة المأموی، جنّات المأوی، جنة النعیم، جنات الخلد، دار السلام، دارالمتقین، دار المقامة، عدن، الفردوس.
توصیفبهشتدر سه سوره الرحمن، واقعه و دهر به صورت مفصل و در برخی از سوره های دیگرقرآن به صورت گذرا و مجمل بیان شده است و به بسیاری از نعمت های بهشتیهمچون میوهها و باغها و چشمهساران و زنان پریرو با لباسهای حریر و ... و نیز نعمتهای معنوی همچون رضوان خداوند و ... اشاره گردیده است. در اینکه آیا آنبهشتموعود، اکنون نیز موجود است یا نه، میان دانشمندان اسلامی اختلاف نظر است. اکثر دانشمندان معتقدند کهبهشتهم اکنون وجود خارجی دارد و برای اثبات ادعای خود به ظواهر برخی از آیات استدلال میکنند. در روایات مربوط بهمعراجو روایات دیگر نیز نشانههای روشنی از این موضوع دیده میشود. بنابراین میگویندبهشتدر درون و باطن این جهان است امابرای ما قابل دید و درک نیست؛ به عبارت دیگر عالم آخرت وبهشتودوزخ، بر این عالم احاطه دارد و این جهان همانند جنین در درون آن جهان قرار دارد. آیات قرآن و روایات اسلامی دلالت دارد کهبهشتنیز همانند جهنم، درهایی دارد. امام باقر علیه السلامفرمود: «بهشتدارای هشت در است که عرض هر در، به اندازه چهل سال راه است.» و در قرآن آمده است که جهنم هفت در دارد. شیخ صدوق، از علمای بزرگشیعه، مینویسد:
اعتقاد ما دربارهبهشتاین است کهبهشتدارالبقاء و دارالسلام است. مرگ و پیری، بیماری و ناخوشی، زوال و زمینگیری، غم، فقر و خستگی و فرسودگی در آن نیست.
درجات دربهشت
درجات دربهشتمتفاوت است: بعضی از بهشتیان از تسبیح و تقدیس و تکبیر خداوند بهرهمندند بعضی از انواع خوردنیها، آشامیدنیها، میوهها، لباسهای زربفت، حریر و سندس و همنشینی باحور العین.» منابع: تفسیر نمونه المیزان؛ مجمع البیان؛ دایرةالمعارف الشیعه العامه، ج 7، ص 36؛ قرآن پژوهی، ص 572
الجنّة و أهل الجنّة 1- الجنّة خیر مال، و النّار شرّ مقیل 1765. بهشتبهترین عاقبت، و آتش بدترین خوابگاه است
2- ألا و إنّی لم أر کالجنّة نام طالبها، و لا کالنّار نام هاربها 2761. آگاه باشید که من ندیدم مثلبهشت، که طلب کنندهاش در خواب باشد، و نه مانند آتش دوزخ، که گریزان از آن در خواب باشد. 3- إنّ أهل الجنّة کلّ مؤمن هین لین 3400. به راستى که اهلبهشت، هر مؤمن نرمخوى هموارى است
4- إنّ اللّه تعالى یدخل بحسن النّیّة و صالح السّریرة من یشاء من عباده الجنّة 3544. به راستى که خداى تعالى بواسطه حسن نیت، و شایستگى سریره و نهان، از بندگانش هر که را که خواهد داخلبهشتمىنماید (یعنى هر چند کارى که استحقاقبهشترا برساند نکرده باشد).
5- الجنّة دار الأمان 397. بهشتسراى امان است. ص 194
7- الجنّة جزاء المطیع 417.
8- الجنّة دار الأتقیاء 438.
9- الجنة غایة السّابقین 478.
10- الجنّة أفضل غایة 1024.
11- الجنّة مال الفائز 1074.
12- الجنّة جزاء کلّ مؤمن محسن 1431.
13- نیل الجنّة بالتّنزّه عن المأثم 9953.
14- إنّک لن تلج الجنّة حتّى تزدجر عن غیّک، و تنتهی، و ترتدع عن ..... 7- بهشتپاداش فرمانبر است.
8- بهشتسراى پرهیز کاران است.
9- بهشتآخرین هدف سبقت گیرندگان، و آتش سرانجام افراط کنندگان است.
10- بهشتافزونترین غرض و مقصود است.
11- بهشتسرانجام کار پیروزمند است.
12- بهشتپاداش هر مؤمن احسان کننده است.
13- رسیدن بهبهشتبا پاکیزگى، و دورى از گناهانست.
14- به راستى که تو داخلبهشتنخواهى شد، تا آنکه از گمراهى خود باز
ص 195
معاصیک، و ترعوی 3795.
15- إذا آمنت باللّه و اتّقیت محارمه أحلّک دار الأمان، و إذا أرضیته تغمّدک بالرّضوان 4146.
16- ثمن الجنّة العمل الصّالح 4698.
17- ثمن الجنّة الزّهد فی الدّنیا 4700.
18- سادة أهل الجنّة الأسخیاء، و المتّقون 5584.
19- سادة أهل الجنّة المخلصون 5591.
20- سادة أهل الجنّة الأتقیاء الأبرار 5599.
21- طلب الجنّة بلا عمل حمق 5991.
22- لا تحصل الجنّة بالتّمنّی 10566. ایستاده و دور شوى، و از گناهان خود دست کشى و باز گردى.
15- هر گاه به خدا ایمان آوردهاى، و از حرامهایش دورى نمائى تو را درخانه امان فرود آورده چون او را خوشنود گردانى تو را بخوشنودى فرو پوشاند. (شکى نیست در این که خوشنودى خدا از نعمتى بالاتر خواهد، رزقنا اللّه وإیاکم بمحمد و آله الطاهرین صلوات اللّه علیهم أجمعین).
16- بهاىبهشتعمل صالح است. (یعنى هر کهبهشتخواهد باید عمل صالح انجام دهد).
17- بهاىبهشتبىرغبتى در دنیاست.
18- بزرگان اهلبهشتسخاوتمندان، و خویشتن داران است.
19- بزرگان اهلبهشتافراد مخلصند.
20- مهتران اهلبهشتخویشتنداران نیکو کار است.
21- طلب کردنبهشتبدون عمل حماقت است.
22- بهشتبا آرزو کردن حاصل نخواهد شد (بلکه نیازمند به عمل است). ص 196
23- لا یدخل الجنّة خبّ و لا منّان 10792.
24- لا یفوز بالجنّة إلّا من حسنت سریرته و خلصت نیّته 10868.
25- کلّ نعیم دون الجنّة محقور 6867.
26- لن یفوز بالجنّة إلّا السّاعی لها 7403.
27- لن یحوز الجنّة إلّا من جاهد نفسه 7421.
28- من اشتاق إلى الجنّة سلا عن الشّهوات 8591.
29- نیل الجنّة بالتّنزّه عن المآثم 9953.
30- نال الجنّة من اتّقى عن المحارم 9954.
31- هیهات لا یخدع اللّه عن جنّته، و لا ینال ما عنده إلّا بمرضاته 10043.
23- بسیار مکر کننده، و بسیار منّت گذارنده واردبهشتنخواهند شد.
24- بهبهشتپیروز نخواهد گردید مگر کسى که نهان او نیکو بوده، و نیّتش خالص باشد.
25- هر نعمتى غیر ازبهشتکوچک است.
26- هرگز بهبهشتپیروزى حاصل نکند، مگر سعى کننده و کوشا براى آن.
27- هرگزبهشترا حیازت نخواهد نمود، مگر کسى که با نفس خود پیکار کند.
28- هر که مشتاقبهشتباشد، شهوتها را فراموش نماید.
29- رسیدن بهبهشت، به پاکیزگى از گناهان است.
30- بهبهشترسیده است، هر که از حرامها پرهیز نماید.
31- (تتمه کلامى است از خطبه 129 نهج البلاغه که در باره وزن وکیل بیان داشته) چه دور است (اندیشه شما) خداوند ازبهشتاو فریب داده نشده، و به آنچه در نزد اوست رسیده نمىشود مگر به خشنودى او.
گروه های سه گانه دربهشت بعد از سوره الرحمن دوّمین سوره ای كه ذكر آیاتبهشتدر آن بسیار آمده است، سوره واقعه است كه پس از آنكه مردم را به سه دسته: سابقون و اصحاب مَیمنه و اصحاب مَشأمه تقسیم میكند می فرماید: «وَالسَّـ'بِقُونَالسَّـ'بِقُونَ * أُولَـ'´نءِكَ الْمُقَرَّبُونَ * فِی جَنَّـ'تِالنَّعِیمِ * ثُلَّةٌ مِنَ الاْوَّلِینَ * وَ قَلِیلٌ مِنَ ا لاْ خِرِینَ؛«و سبقت گیرندگان به أعمال صالحه، سبقت گیرندگان به مغفرت و رحمت هستند. آنان مقرّبان درگاه خدا می باشند كه دربهشتهای نعیم هستند. جماعتی از آنها از پیشینیان هستند، و گروه كمی از پسینیان» (آیه 10 تا 14 سوره واقعه).
بهشتنعیم،بهشتولایت است. و منظور از اوّلین، امّت های گذشته، و منظور از آخرین، امّتپیامبر آخر الزّمان است. و البتّه تعداد افراد مقرّبین در این امّت، نسبتبه امّت های گذشته كم است ـ گرچه از جهت قوّت و مقدار كمال مقدّم هستند ـولیكن تعداد افراد أصحاب الیمین در این امّت همانند امّتهای گذشته زیاداست، چنانكه خواهد آمد. ثُلَّةـ به ضمّ ثاء ـ به معنای جماعت كثیر مردم، وثَلَّةـ به فتح آن ـ به معنای گله و جماعت گوسفند است. و در مثل است كه: فُلانٌ لایُفَرِّقُ بَیْنَ الثَّلَّةِ وَ الثُّلَّةِ؛فلان كس بین گله گوسفند و جماعت انسان فرق نمی گذارد».
وصف جایگاه و نوشیدنی های بهشتیان «َعلَی ' سُرُرٍ مَوْضُونَةٍ * مُتَّكِـِینَ عَلَیْهَا مُتَقَـ'بِلِینَ؛بر روی تخت های بافته شده هستند. و در حالیكه تكیه بر آنها زده اند همه روبروی یكدیگر قرار گرفته اند» (واقعه/15 و 16). سَریربه معنای تخت است، و غالباً درباره تخت پادشاه استعمال می شود، و جمع آنسُرُرو أسِرَّة می باشد. ووَضَنَ یَضِنُ وَضْنًابه معنای بافتن است، ومَوْضُونَةیعنیبافته شده از الیاف، و این، استعاره از استحكام است و تقابل بهشتیان درجلوس و نشست، كنایه از كمال اُنس و حسن معاشرت و صفاء باطن آنهاست، كههیچگاه به پشت سر و قفای یكدگر ننگرند، و با عیبجوئی و غیبت نمودن، باطنخود را بر خلاف ظاهر آلوده ننمایند.
«یَطُوفُعَلَیْهِمْ وِلْدَ ' نٌ مُخَلَّدُونَ * بِأَكْوَابٍ وَ أَبَارِیقَ وَكَأْسٍ مِن مَعِینٍ * لاَ یُصَدَّعُونَ عَنْهَا وَ لاَ یُنزِفُونَ؛پیوستهاطفال نابالغِ نورس و تازه، گرداگرد آنان برای خدمت درگردش آیند، اطفالیكه پیوسته و جاودان به همان حالت حداثتِ سنّ می مانند (و یا اطفالی كهگوشواره بر گوش دارند). با كوزه ها و ابریق ها و كاسه ای مملوّ از شرابمَعین كه بیاشامند و بیارامند؛ ولی برای آنان در اثر خماری ای كه از خمرپیدا می شود هیچگونه صُداع و سردردی پیدا نمی شود، و هیچگاه بواسطه سُكرحاصل از آن، عقلشان از دست نمیرود» (17 تا 19).
وِلْدانجمعوَلیداست به معنای پسر نورس. مُخَلّدیا از خُلود و خُلْد و خَلْد است به معنای دوام و بقاء، و یا از خُلْد و خَلَدَة است ـ با دو فتحه ـ به معنای گوشواره. أكْوابجمع كُوب است، و آن ظرفی است كه نه دسته دارد و نه لوله، چون كوزه بدون دسته. وأباریقجمعإبْریقاست و آن ظرفی است كه لوله دارد چون آفتابه. وكَأْسمفرداست و جمع نیست، و كاسه است، و آن ظرفی است كه نه دسته دارد و نه لوله، وبه شكل پهن و گسترده است به خلاف كوزه. و علّت اینكه كأس را مفرد آوردهاست، آنستكه كأس به كاسه پر از مایع گفته می شود، پس كأس به تنهائی درحكمأباریقوأكْواباست. صُداعبه معنای سردرد است. لاَ یُصَدَّعُونَ عَنْهَایعنی از آن خمرهای بهشتی سردرد پیدا نمی كنند. وأنْزَفَاز باب إفعال، فعل لازم و به معنای ذَهاب عقل و مستی است. و بنابراینوَ لاَ یُنزِفُونَمعنایش اینستكه در اثر خوردن آن شراب ها، عقلشان زائل نمی گردد.
«وَفَـ'كِهَةٍ مِمَّا یَتَخَیَّرُونَ * وَ لَحْمِ طَیْرٍ مِمَّا یَشْتَهُونَ * وَ حُورٌ عِینٌ * كَأَمْثَـ'لِ اللُؤْلُوءِ الْمَكْنُونِ * جَزَآءَبِمَا كَانُوا یَعْمَلُونَ؛و هر نوع میوه ای كه اختیار و انتخابكنند، و گوشت پرنده از آنچه اشتها كنند و میل بدان داشته باشند، وحورالعین كه مانند لُؤلؤ مختفی و پنهان در صدف، هیچگونه طراوت و تازگی شانزائل نشده است. تمام اینها پاداشی است كه در اثر آنچه در دنیا بجا میآوردند به آنها داده می شود» (آیات 20 تا 24 سوره واقعه).
«لاَ یَسْمَعُونَ فِیهَا لَغْوًا وَ لاَ تَأْثِیمًا * إِلاَّ قِیلاً سَلَـ'مًا سَلَـ'مًا؛آنان در آنبهشتهای نعیم هیچگونه سخن لغو و بیهوده ای، و هیچگونه سخنی كه رابطه با گناهداشته باشد نمی شنوند، مگر گفتار پی درپی سَلام، سَلام» (آیات 25 و 26سوره واقعه). لَغْوگفتار بی فائده است، وإثْمگناه، وتأْثِیمسخنی است كه انسان را به گناه اندازد. قِیلمانندقَوْلمصدر است. وسَلامنیز مصدر است و معنایش گذشت.
وصف درختان و میوه های بهشتی «وَأَصْحَـ'بُ الْیَمِینِ مَآ أَصْحَـ'بُ الْیَمِینِ * فِی سِدْرٍ مَخْضُودٍ* وَ طَلْحٍ مَنضُودٍ * وَ ظِلٍّ مَمْدُودٍ * وَ مَآءٍ مَسْكُوبٍ * وَفَـ'كِهَةٍ كَثِیرَةٍ * لاَ مَقْطُوعَةٍ وَ لاَ مَمْنُوعَة؛واصحاب یمین و اهل سعادت؛ نمیدانی چه مقام و درجه ای دارند اصحاب یمین! دردرخت سدری كه خارهایش گرفته شده است، و درخت موزی كه میوه اش از پائین تابالا چیده شده است، و سایه كشیده و گسترده ای كه هیچوقت كم و كوتاه و زائلنگردد، و آبی كه پیوسته بدون انقطاع جاری شود و ریخته گردد، و میوه هایبسیاری كه هیچگاه (بواسطه زمستان و امثال آن ) مقطوع نشود، و انسان (بهواسطه سیری و یا دوری و یا خاری و یا مرضی ) از خوردن آن ممنوع نگردد» (واقعه/27 تا 33). سِدْر درخت معروفی است. وخَضَدَ یَخْضِدُ خَضْدًافعلمتعدّی و به معنای قطع كردن و از بین بردن خارهای درخت است. و مَخْضودیعنی سِدری كه خارهایش گرفته شده است؛ چون درخت سِدر خار دارد.
درتفسیر «الدّرّ المنثور» حاكم تخریج و تصحیح كرده، و بیهقی در بحث «بعث » از أبوأمامه روایت كرده است كه اصحاب رسول الله صلّی الله علیه وآله وسلّممی گفتند: ما از عَرب های بدوی و سؤالاتشان استفاده می بریم. یك روز یكمرد أعرابی پیش آمد و به رسول خدا گفت: یارَسولَ الله! در قرآن نام درختیبرده شده است كه اذیّت میرساند؛ و من چنین نمی بینم كه دربهشتدرختی باشد كه صاحبش را آزار برساند! رسول خدا صلّی الله علیه وآله وسلّمگفتند: آن درخت كدام است؟ اعرابی گفت: درخت سدر، چون خار دارد! رسول اللهگفتند: مگر خدا نمی فرماید: «فِی سِدْرٍ مَخْضُودٍ؛سدریكه خارش گرفته شده است »؟! خداوند آن را از هر خاری كه دارد پاك میكند وبجای محلّ هر خار یك میوه ای قرار میدهد كه از آن میوه، میوه هائی روئیدهمی شود، و هر یك از آن میوه ها شكافته می شود و هفتاد و دو رنگ از طعامپدید می آید كه هیچیك از طعامها مشابه دیگری نیست! وطَلْحدرخت موز است. و گفته شده است كه موز نیست بلكه درختی است كه سایه خنك و تازه ای دارد. ونَضَدَ یَنْضِدُ نَضْدًافعلمتعدّی است، یعنی متاع را بهم متّصل كرد و بعضی را به بعضی چسبانید و یاروی هم ریخت. یعنی درخت موزی كه ثمرش از پائین تا بالا روی هم چیده شدهاست.
و در «مجمع البیان » وارد است كه عامّه از أمیرالمؤمنین علیه السّلام روایت كرده اند كه: مردی در نزد آنحضرت «وَ طَلْحٍ مَنضُودٍ» قرائت كرد. حضرت گفتند: «مَاشَأْنُ الطَّلْحِ؟ إنَّمَا هُوَ «وَطَلْعٍ» كَقَوْلِهِ: وَ نَخْلٍ طَلْعُهَا هَضِیمٌ؛طَلْح چه معنی دارد؟! «طَلْع » است؛ مثل گفتار خداوند:وَ نَخْلٍ طَلْعُهَا هَضِیمٌ،یعنی درخت خرمائی كه غلاف میوه اش شكسته شده و خرماها در درون آن، رو بهرشد كردن آورده است». به حضرت گفته شد: آیا تغییر نمیدهید این كلمه را؟حضرت فرمود: «إِنَّ الْقُرْءَانَ لاَ یُهَاجُ الْیَوْمَ وَ لاَ یُحَرَّكُ؛درامروز قرآن، تحرّك پیدا نمی كند و جابجا نمی شود و دگرگونی پیدا نمی كند». و این روایت را از آنحضرت، فرزندش حسن علیه السّلام و قَیس بن سَعد روایتكرده اند.
«وَ فُرُشٍ مَرْفُوعَةٍ * إِنَّآ أَنشَأْنَـ'هُنَّ إِنشَآءً * فَجَعَلْنَـ'هُنَّ أَبْكَارًا * عُرُبًا أَتْرَابًا؛وفرش های عالی! ما آن حوریّه ها را البتّه آفریدیم، و آنان را باكره قراردادیم! و دارای غَنج و ناز، و عاشق و مایل به شوهران خود نمودیم. و همگیهمانند هم در سنّ و جوانی و شادابی هستند» (آیات 34 تا 37 سوره واقعه). فُرُشجمعفِراشاست به معنای فرشی كه می گسترند و برروی آن می نشینند، ولیكن ممكن است در اینجا مراد ازفُرُشٍ مَرْفُوعَةٍزنانعالیقدر باشند كه در عقول و جمال و كمالشان رفیع القدر بوده باشند؛ و شاهدآنكه زن را فِراش میگویند، و مناسب این معنی است كه بلافاصله می فرماید: «إِنَّآ أَنشَأْنَـ'هُنَّ إِنشَآءً؛ما آن زنان را خود آفریدیم و باكره قرار دادیم». وعُرُبجمععَروباست،و عَروب به زنی گویند كه به شوهرش پر مهر و محبّت و پر عاطفه باشد، و یادارای ناز و كرشمه باشد. و أتراب جمع تِرْب ـ با كسر و سكون ـ به معنایمثل و شبیه است.
«لاِصْحَـ'بِ الْیَمِینِ * ثُلَّةٌ مِنَ الاْوَّلِینَ * وَ ثُلَّةٌ مِنَ ا لاْ خِرِینَ؛آنچهگفته شد، برای اصحاب یمین و اهل سعادت است كه جماعت كثیری از آنها ازپیشینیان بوده اند، و جماعت كثیری از پسینیان» (آیات 38 تا 40 سورهواقعه). باید دانست كه آنچه از گفتار خدا:فِی سِدرٍ مَخْضُودٍ * وَ طَلْحٍ مَنضُودٍ * وَ ظِلٍّ مَمْدُودٍتا اینجا كه میرسد:فَجَعَلْنَـ'هُنَّ أَبْكَارًا، عُرُبًا أَتْرَابًابیان شده است، همه متعلّق به خوبان و اصحاب یمین است؛ و آنچه سابقاً بیان شد از گفتار خدا كه می فرماید: فِی جَنَّـ'تِ النَّعِیمِتا گفتارش كه: إِلاَّ قِیلاً سَلَـ'مًا سَلَـ'مًا،همهآنها متعلّق به سابقون و مقرّبون است. و با دقّت در خصوصیّات آن مزایا، وخصوصیّات آنچه را كه برای اصحاب یمین بیان فرموده است، أشرفیّت و أفضلیّتسابقین از اصحاب یمین مشهود میگردد.
توصیفبهشتمتقیان و در سوره قمر، مقام متّقیان رامَقْعَدِ صِدْقدر نزد مالك علی الاءطلاق و حكمران با اقتدار معیّن كرده است: «إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّـ'تٍ وَ نَهَرٍ * فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِیكٍ مُقْتَدِرٍ؛محققا پارسایان در باغ ها و (کنار) نهرهایند. در جایگاه صدق، نزد پادشاهی با اقتدار»(آیه 54 و 55 سوره قمر).
ودر سوره بیّنه، آن پاداش ها را كه حتّی شامل رضایت طرفینی است، بر اساسخشیت و احترام از عِزّ جلال و مقام و موقف حضرت پروردگار معیّن فرمودهاست: «إِنَّالَّذِینَ ءَامَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّـ'لِحَـ'تِ أُولَـ'´نءِكَ هُمْخَیْرُ الْبَرِیَّةِ* جَزَآؤُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ جَنَّـ'تُ عَدْنٍتَجْرِی مِن تَحْتِهَا الاْنْهَـ'رُ خَـ'لِدِینَ فِیهَآ أَبَدًا رَضِیَاللَهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ ذَ ' لِكَ لِمَنْ خَشِیَ رَبَّهُ؛آنانكه ایمان آورده و عمل صالح انجام داده اند، ایشانند فقط بهترین خلائق. پاداش آنان در نزد پروردگارشانبهشتهائی است كه از زیر درختان آنها نهرهائی در جریان است، و ایشان در آنبهشتها جاودانه زیست می كنند. خدا از ایشان راضی است و ایشان از خدا راضیهستند؛ این است مزد و ثواب كسی كه از پروردگار خود در خشیت است» (آیه 7 و 8 سوره البینة).
و در سوره نبأ وارد است كه: «إِنَّلِلْمُتَّقِینَ مَفَازًا * حَدَآنءِقَ وَ أَعْنَـ'بًا * وَ كَوَاعِبَأَتْرَابًا * وَ كَأْسًا دِهَاقًا * لاَ یَسْمَعُونَ فِیهَا لَغْوًا وَلاَ كِذَّ ' بًا * جَزَآءً مِن رَبِّكَ عَطَآءً حِسَابًا؛درقیامت برای پرهیزگاران محلّ فوز و سِعه و آسایش است: باغهائی و درختهایانگوری است، و نیز دختران جوان نورس كه تازه پستان در می آورند، و همگیمثل و شبیه و قرین یكدگرند، و نیز كاسه های مملوّ از شراب بهشتی است. درآنجا أبداً سخن لغو و بیهوده و سخن دروغ نمی شنوند. اینها در مقام پاداشاز جانب پروردگار تو ای پیغمبر، در محاسبه به آنان عطا میگردد» (آیات 31 و 36 سوره نبا). دَهَقَ یَدْهَقُ دَهْقاًبه معنای پر كردن و سرشار و مملوّ نمودن است، ودِهَاقبه معنای سرشار و پر است. وكِذَّابیكی از مصادر كَذَبَ یَكْذِبُ می باشد، یعنی دروغ گفتن.
از این آیات استفاده می شود كهبهشتمقام صدق و امانت و تقوی و برداشتن گلایه از آثار و مظاهر عالم آفرینش كهمخلوق خداست، و حفظ مقام جلال و عظمت و ابّهت حضرت ذوالجلال است. در آنجابطلان و لغو و دروغ و گناه نیست، و فتور و نقصان و عیب راه ندارد. شرابشمست میكند ولی مست جمال خدا و صفات خدا و افعال خدا؛ و سردرد نمی آورد، وعقل را هم نمی برد. و آن را شراب طَهور گویند كه در سوره دهر ذكر شده است. غذای آن ثقل و سنگینی نمی آورد، و نكاح آن فتور و سستی ندارد، همه عشق استو لذّت و سُرور و حُبور. و علّتش اینستكه در آنجا نقصان و عدم و نیستی راهندارد. در دنیا كه نكاح و یا خوردن طعامهای لذیذ و یا آشامیدن نوشابه هایلذیذ، لذّتش و اثرش ضعیف می شود و از بین میرود، به جهت نقصان این عالماست. و اگر فرض كنید جهات نقیصه در اینجا نباشد، هیچگاه بهجت و سرورشتبدیل به گرفتگی و بدی احوال نمی شود، و هر لذّت و كیف و عیشی كه پیدا شودهمان جاودان خواهد ماند؛ بدون ذرّه ای قصور و فتور و كمی و كاستی.
توصيفبهشتدر برخي سوره ها مانند «واقعه و صافات» به طور مشروح بيان شده كه به برخي از آن موارد و راه هاي وورد بهبهشتاشاره مي كنيم. اولاً: معيار رستگارى در آخرت و رفتن بهبهشتايمان و اعمال انسان است. هر كس كه عمل صالح داشته باشد ان شاء الله واردبهشتمىشود. ... « الذين آمنوا و عملوا الصالحات». ثانيا: شفاعت يامبر اكرم(ص) و امامان(ع) و اولياى الهى نيز شامل تعداد زيادى از مسلمانان و مؤمنان خواهد شد و آنان نيز واردبهشتمىشوند. ثالثا: همه اهل ايمان حتى كسانيكه احيانا مشكل داشته باشند در نهايت واردبهشتخواهند شد و اگر هم عذاب و سختى ببينند براى مدتى موقت است. اما بعد از مدتى آنها نيز بهبهشتمىروند. رابعا: مىدانيد كهبهشتهشت درب دارد و جهنم هفت و اين نشانه آن است كه راه هاي وروديبهشتبيش از جهنم است. به طور مثال اگر حواس پنجگانه و شهوت و غضب انسان راه ورودي جهنم است اين هفت در به اضافه عقل راه ورودي بهبهشتمي باشند. خامسا: خداوند متعال كه آفريدگار بندگان است آنها را هم دوست دارد لذا درنعمتهاى خود آنها را بهرهمند مىكند مگر كسانى كه خيلى شقاوتمند و ناصالح ند. با توجه به اينمطالب و مطالب بسيارى ديگر كه از قرآن و رواياتاستفاده مىشود. هيچ دليلى بر اينكه اهل جهنم بيشتر از اهلبهشتهستند نداريم. بله همه بهشتيان در يك مقام و مرتبه نيستند چنان كه دوزخيان نيز همه در يك مرتبه از عذاب نيستند. دوست گرامي! آنچه که در اينجا به اجمال مي توان آورد اين است: 1- آنچه از نظر فرآن کريم و روايات اسلامي مسلم است اين که همانطوري کهاهل جهنم به تناسب بديهايشان سختي و عذابشان گوناگون است، اهلبهشتهم به فراخور اعمالشان داراي درجات و کمالات مختلف هستند. از اين روبهشتداراي مراتب و درجات متفاوت است: «فأولئک لهم الدرجات العلي» (اهل ايمان وعمل صالح داراي درجات عالي هستند)(طه (20)، آيه 75)؛ «والآخره اکبر درجات» (درجات آخرت و برتريهايش از اين هم بيشتر است)(اسراء (17)، آيه 22) 2- با عنايت به مطلب نخست، دربهشتنعمتهاي گوناگوني وجود دارد که اهل ايمان و عمل صالح از آن بهره مند ميشوند. اما برترين و بهترين لذت ها محبت و خشنودي خداوند متعال مي باشد، وبه تعبير ديگر هيچ لذتي دربهشتبه درجه خشنودي و محبت الهي براي انسان بهشتي شادي بخش نيست و حتي لذتهايديگر در پرتو اين لذت ارزشمند مي نمايد. قرآن در آيات متعددي بدان اشارهمي کند که در اينجا به ذکر يک آيه مي پردازيم: «وعد الله المؤمنين والمؤمنات جنات تجري من تحتها الانهار خالدين فيها و مساکن طيبه و جنات عدنو رضوان من الله الکبر ذلک هو الفوز العظيم؛ خداوند به مردان و زنان باايمان، باغهائي ازبهشتوعده داده که نهرها از زير درختانش جاري است، جاودانه در آن خواهند ماند، و مسکن هاي پاکيزه اي دربهشتهاي جاويدان (نصيب آنها ساخته) و (خوشنودي) و رضاي خدا (از همه اينها) برتر است، و پيروزي بزرگ همين است››(توبه (19)، آيه 72) البته اين لذت ورضوان الهي از آن کساني است که در دنيا همه اعمال خود را بر پايه رضايخداوند قرار داده باشند يعني عباداتشان بر اصل حب و حمد الهي استوار شدهاست. چنان که در کلام نوراني امير مؤمنان (عليه السلام) آمده است: «انقوما عبدوا الله رغبه فتلک عباده التجار، و ان قوما عبدوا الله رهبه فتلکعباده العبيد، و ان قوما عبدوا الله شکرا فتلک عباده الاحرار؛ همانا گروهيخدا را به انگيزهبهشتمي پرستند که اين عبادت تاجران و سودگران است، و گروهي نيز خدا را به خاطرهراس و عذاب جهنم عبادت مي کنند که اين شيوه بردگان است، و نيز گروهي خدارا به خاطر شکر و سپاسش مي پرستند که اين شيوه عبادت آزادگان است››(نهجالبلاغه، حکمت 237؛ اصول کافي، ج2، ص68، ح5) امام علي عبادت خود را از نوعگروه سوم مي داند و مي فرمايد: «الهي ما عبدتک خوفا من عقابک و لا طممعافي ثوابک و لکن وجدتک اهلا للعباده فعبدتک؛ معبودا! هيچگاه تو را به خاطرترس از عذاب و يا طمع به پاداش نپرستيدم، بلکه چون تو را شايسته عبادتيافتم، بندگي مي کنم››(بحار، ج41، ص14) در روايات امامان معصوم نيز محبت وخوشنودي خداوند به عنوان پاکترين و زيباترين لذت اهلبهشتخوانده شده است. امير مؤمنان -عليه السلام- در بيان علت آن مي فرمايد: اهلبهشتهنگامي که با نعمت هاي گوناگون دربهشتروبرو مي شوند دلهايشان چنان از وجد و سرور افروخته مي گردد که زبان بهسپاس و شکر الهي مي گشايند و همه آن نعمتها را در برابر رضوان خداوندناچيز مي نگرند و هدف نهائي را در اين مي دانند که قرآن بازگو مي فرمايد: «و آخر دعويهم ان الحمد لله رب العالمين» (و آخرين سخنان اهلبهشتاين است که حمد مخصوص پروردگار عالميان است)(يونس (10) آيه 10) امام سجاد نيز با تکيه بر بيان قرآن مي فرمايد: خداوند به اهلبهشتدربهشتمي فرمايد: بهترين لذت براي شما، رضايت و محبت من است.(ميزان الحکمه، ج1، ص433، باب 557، ح2613) نکته پاياني آن که قرب الهي که موجب رضا و رضوان عظيم خداوند است در واقعبالاترين کمالي است که فطرت انسان در پي آن مي رود. پس همان طوري کهارتباط با خدا در دنيا زندگي آدمي را در همه ابعادش آرامش بخش مي کند درآخرت که سراي ابدي به شمار مي آيد برترين آرزوها همين رضايت الهي است کههر نعمت ديگري در پرتو آن لذت آفرين خواهد بود.
ارسال شده در مورخ ۲۳شهریور ۸۷ توسط فرحان دبیرزاده | موضوعات: اجتماعی , مذهبی
یک مرد روحانی، روزی با خداوند مکالمه ای داشت: “خداوندا! دوست دارم بدانم بهشت و جهنم چه شکلی هستند؟”
خداوند آن مرد روحانی را به سمت دو در هدایت کرد و یکی از آنها را بازکرد؛ مرد نگاهی به داخل انداخت. درست در وسط اتاق یک میز گرد بزرگ وجودداشت که روی آن یک ظرف خورش بود؛ و آنقدر بوی خوبی داشت که دهانش آب افتاد!
افرادی که دور میز نشسته بودند بسیار لاغر مردنی و مریض حال بودند. بهنظر قحطی زده می آمدند. آنها در دست خود قاشق هایی با دسته بسیار بلندداشتند که این دسته ها به بالای بازوهایشان وصل شده بود و هر کدام از آنهابه راحتی می توانستند دست خود را داخل ظرف خورش ببرند تا قاشق خود را پُرکنند. اما از آن جایی که این دسته ها از بازوهایشان بلند تر بود، نمیتوانستند دستشان را برگردانند و قاشق را در دهان خود فرو ببرند.
مرد روحانی با دیدن صحنه بدبختی و عذاب آنها غمگین شد. خداوند گفت: “تو جهنم را دیدی!”
آنها به سمت اتاق بعدی رفتند و خدا در را باز کرد. آنجا هم دقیقا مثلاتاق قبلی بود. یک میز گرد با یک ظرف خورش روی آن، که دهان مرد را آبانداخت!
افراد دور میز، مثل جای قبل همان قاشق های دسته بلند را داشتند، ولی بهاندازه کافی قوی و تپل بوده، می گفتند و می خندیدند. مرد روحانی گفت: “نمیفهمم!”
خداوند جواب داد: “ساده است! فقط احتیاج به یک مهارت دارد! می بینی؟ اینهایاد گرفته اند که به همدیگر غذا بدهند، در حالی که آدم های طمع کار تنهابه خودشان فکر می کنند!”
(تخمین زده شده که ۹۳% از مردم این متن را برای دیگران بازگو نخواهندکرد، من جزء آن ۷% بودم! و به یاد داشته باشید، من همیشه حاضرم تا قاشقغذای خود را با شما تقسیم کنم!)
حوریان و دختران بهشتی
حور جمع حوراء است و حوراء به دخترجوان و باکره و سفید و بسیار زیبا و سیاه
چشم گفته می شود که دارای پستانهای بسیارزیبایی که گرد و تازه رسیده و کمی
برآمده اند می باشند.
قرآن می فرماید:
" (برای پرهیزگاران)، دخترانی بسیار جوان و هم سنّ وسال و جامهایی لبریز و
پیاپی(ازشراب طهور). "(سوره نبأ، آیه 33)
" (بهشتیان) همسرانی از حورالعین (سیاه چشم وبسیارزیبا) دارند همچون مروارید
درصدف پنهان. اینها پادشی است که در برابر اعمال که انجام می دادند. " (سوره
واقعه آیه 22)
" نزد بهشتیان همسرانی زیباچشم است که جز به شوهران خود عشق نمی ورزند،
خبرگزاري فارس: در اين نوشتار, سعى بر اين است تا به بخشى از دستاوردهاى اخلاقى وتربيتى حماسه جاويدان عاشورا اشاره شود.
ماجراى عاشورا نمايش عالى ترين و زيباترين حماسه هاست. شمع وجود امام حسين(ع) پروانه هايى را به گرد خود جمع كرده بود كه سر از پا نمى شناختند و در راه عشق به معبود, هر نيشى را نوش مى دانستند و با فداكارى بى نظير و ايمان بى بديل خود, جامعه بشرى را از لحاظ سازندگى سربلند كردند و ملكوتيان را در برابر خود به تعظيم واداشتند.
اين واقعه ـ كه در كم ترين زمان و با فداكارى افراد معدودى رخ داد ـ هميشه به عنوان ((انقلاب بزرگ)) بر تارك تاريخ بشر مى درخشد. همه طبقات تلاش كرده اند تا با بررسى و تحليل وقايع, نوعى با آن ارتباط برقرار كنند. انديشمندان بسيارى از اديان, مكاتب, فرقه ها و نژادهاى مختلف درباره اين رخ داد عظيم سخن گفته اند و هر يك در خور شإن و مقام علمى و اجتماعى خود, آموزه هايى از آن را براى مخاطبان به ارمغان آورده اند.)
آنچه بيش از همه, حادثه كربلا را پرفروغ و سازنده جلوه مى دهد, توجه به بعد ((اخلاقى و تربيتى)) آن است كه در ضمير انسان ها تإثير شگفت انگيزى داشته است و بسيارى از آنها را متحول و انقلابى ساخته و جلو خودكامگى بسيارى از زمامداران فاسد را گرفته است.
اگر حماسه عاشورا رخ نمى داد, بدون شك هيچ نهضت اسلامى ديگرى به وقوع نمى پيوست و خودكامگى زمامداران فاسد افزون تر مى شد. در نتيجه, رشد جوامع اسلامى با خطرات جدىترى روبه رو شده و مكتب ((انسان ساز)) اسلام تعطيل مى شد, اما تإثير حماسه حسينى در بيدارى سياسى و شور انقلابى مردم به اندازه اى عميق بود كه سلاطين پرقدرت و كم شعورى مانند متوكل عباسى ناچار مى شدند براى تحكيم پايه هاى حكومتشان و جلوگيرى از رشد و تعالى جامعه مسلمين, با كشته آن حضرت بجنگند و تبليغات مسمومى بر ضدش به راه اندازند;(3) چنان كه اقدامات شديدى براى خاموش كردن مشعل هدايت كربلا به عمل آوردند, اما جذابيت اين واقعه سرنوشت ساز در ضمير حق پرست مردم به صورت مقدس و هدايت بخش استوار مانده و به نقش اساسى اش ـ كه هدايت و نجات جامعه بشرى و تربيت شاگردان است ـ هم چنان ادامه مى دهد. در اين نوشتار, سعى بر اين است تا به بخشى از دستاوردهاى اخلاقى وتربيتى حماسه جاويدان عاشورا اشاره شود:
1. الگو دهى
در نظام تربيت اسلامى يكى از عوامل موثر در شكل گيرى شخصيت مذهبى افراد, الگوپذيرى از اسوه هاى دينى است. تاريخ اجتماعى بشر نشان داده است كه در صورت عدم وجود الگو در يك جامعه انسانى, افراد در زندگى ظاهرى, عقلى و ايمانى خويش سرگردان و حيران مى مانند. جامعه اى كه مى خواهد نسلى توانمند, پويا, موثر و پرصلابت تربيت كند, احتياج به الگوهاى جاويدان دارد.
يكى از جلوه هاى تربيتى و انسان ساز حادثه كربلا ((الگودهى)) آن است. اين خصيصه چنان عيان است كه حتى بزرگان غير مسلمان را نيز به اعجاب و تإثيرپذيرى واداشته است كه به چند نمونه از آن اشاره مى شود, زيرا:
خوش تر آن باشد كه سر دلبران ته آيد در حديث ديگران
محمد على جناح مى گويد: ((هيچ نمونه اى از شجاعت, بهتر از آن كه امام حسين(ع) از لحاظ فداكارى و تهور نشان داد در عالم پيدا نمى شود. به عقيده من تمام مسلمين بايد از سرمشق شهيدى كه خود را در سرزمين عراق قربانى كرده است, پيروى نمايند)).
توماس كارلايل مى گويد: ((بهترين درسى كه از تراژدى كربلا مى گيريم اين است كه امام حسين(ع) و يارانش ايمان استوار به خدا داشتند, آنها با عمل خود روشن كردند كه تفوق عددى در جايى كه حق و باطل رو به رو مى شود, اهميت ندارد و پيروزى حسين(ع) با وجود اقليتى كه داشت باعث شگفتى من است)).
بالاخره مهاتما گاندى ـ رهبر استقلال طلب هندوستان ـ مى گويد: ((من زندگى امام حسين(ع) ـ آن شهيد بزرگ ـ را به دقت خوانده ام و توجه كافى به صفحات كربلا نموده ام و بر من روشن است كه اگر هندوستان بخواهد يك كشور پيروز گردد, بايستى از سرمشق حسين(ع) پيروى كند)).
با اين وصف اگر عاشورا را دايره المعارفى بدانيم كه انواع منش ها و كنش ها را در جبهه حق و باطل در خود جاى داده است, سخن گزافى نگفته ايم. بنابراين بررسى حادثه عاشورا ما را به اين باور مى رساند كه سيدالشهدإ(ع) ـ با توجه به وضعيت جهان اسلام ـ حركتى را طراحى كرده بود كه در طول تاريخ جاويدان بماند.
اين حقيقت را مى توان به روشنى در گفتار و كردار امام حسين(ع) ديد, زيرا ايشان حق و باطل را در ميدان مبارزه مقابل هم قرار مى دهد, نه خود و يزيد را. از اين رو در گفت و گوهاى خود از واژه ((مثل)) استفاده مى كند ومى گويد: ((... مثلى لايبايع مثله;(8) افرادى همچون من با افرادى همچون يزيد بيعت نمى كنند)).
اين نوع جملات نشان دهنده اين است كه بعد ملكوتى و تربيتى عاشورا را درصدد نمونه دهى و الگوسازى بوده است. به اين معنا كه اختلاف آنان بين دو فرد در موقعيت جغرافيايى و تاريخى خاص نيست, بلكه تقابل دو باور و تفكر در ميان است كه امكان دارد در هر مكان و زمان ديگر رخ دهد.
2. ارائه مكتب عشق
حادثه كربلا از معدود جرياناتى است كه موجب ايجاد مكتبى تربيتى و انسان ساز در جامعه بشرى شده است; مكتبى شورآفرين كه به مردم درس ((اسلام راستين)) را مى دهد و آنها را به راه خدا مى برد و از بندهاى مادى آزاد مى كند و بر ضد حكومت هاى ((اموى گونه)) به حركت درمىآورد و تعارض دين و دنيا را حل مى كند.
در اين مكتب, آموزش به طور رايگان است و ورود براى عموم مردم آزاد است. دفتر حضور و غياب ندارد و امتحان سال ظاهرا به چشم نمى خورد, اما ضوابطى دارد كه فراگيرى فراگيران را در كارنامه آنان ثبت مى كند.
برنامه هايى كه در اين مكتب تدريس مى شود عبارت است از: عشق حقيقى, معرفت دين, اجراى عدالت, حق شناسى, آزادگى, پايمردى, شهامت, صداقت, صفاى باطن و...
لحظه لحظه هاى عاشورا مكتب است كه به انسان ها اين درس را مى دهد. فاجعه آفرينان كوفه و شام فكر مى كردند كه با قتل عام اصحاب حق, خود را جاودانه مى سازند, ولى در نگاه پيروان واقعى مكتب عاشورا گور خويش را كندند و چهره نورانى اهل بيت(ع) را روشن تر نمودند و كربلا يك مكتب نمونه و كامل شد و نشان داد كه سقف تعالى انسان و آستانه رفعت روحى و تصعيد وجودى و ظرفيت كمال جويى و كمال يابى او تا كجاست.
اين كه انسان تا كجا مى تواند اوج بگيرد, زلال شود و تربيت شود, در ميدان عمل روشن مى شود, پرونده آن حماسه نشان داد كه در بعد تهذيب و تربيت ((تا چه حد است مقام آدميت!)) اين نكته براى جويندگان ارزش هاى تربيتى, بسيار زيباست!
3. تربيت شدگان انقلابى
حادثه عاشورا واقعا بيش از هزاران روايت, كتاب و مبلغ در انديشه مسلمانان تحول بنيادى و انقلابى به وجود آورد و حقيقت اسلام را ـ كه فداكارى در راه حق و عدالت و ستيز با منحرفان ستمگر بود ـ تجلى داد و از طريق اين آموزش اصولى و هدايت انقلابى, فداكاران بسيارى هم چون : ((ابن سكيت)), ((دعبل)), ((فرزدق)) و... را بر ضد حكومت هاى اموى گونه تربيت كرد; مثل زندگى پرافتخار شاعرى به نام ((فرزدق)) كه از شعراى كم جرإت و جايزه بگير امويان بود, با اين حال نهضت تحول آفرين حسين(ع) او را نيز مانند بسيارى از مسلمانان ديگر طورى بيدار و فداكار ساخت كه حتى در دوران سخت عاشورا را به پا خاست و برخلاف هشام (خليفه خونخوار اموى) از امام زين العابدين(ع) يادگار امام حسين(ع)) تجليل نمود و با چكامه دلاويز جاودانى اش, برترىهاى امام و خاندانش و پستى هاى هشام و همكارانش را در برابر چشم او براى مردم بازگو كرد. او به جرم حق گويى به زندان افتاد و امام(ع) هدايايى براى او به زندان فرستاد. ولى او با عرض تشكر هدايا را برگرداند و گفت: من براى دفاع از مكتب هدايت و عشق به خاندان پيامبر(ص) و سركوبى مخالفان ستمگر, چكامه روشنگرم را سرودم.
پس از چهارده قرن, حضرت امام خمينى(ره) ـ كه يكى از فرزندان همين خاندان بود ـ چون تمام اوصاف و خصوصيات اخلاقى يزيد را در عملكرد و قوانين حكومت هاى غرب و شرق به طور پيچيده و گسترده مشاهده نمود و رژيم شاه را هم نوكر حلقه به گوش و عامل اجراى سياست هاى شيطانى غرب در ايران و منطقه ديد, همانند جدش اباعبدالله(ع) زندگى در اين سيستم و رژيم را بر خود و ديگران روا ندانست و براى مبارزه با همه آنها, شور حسينى را در جامعه به پا كرد.
او در نخستين روزهاى نهضت, ضمن سخنرانى ها و بيانيه هاى متعدد, جنايت هاى آمريكا, اسرائيل و رژيم حاكم بر ايران را نسبت به اسلام براى مردم تشريح كرد و با استناد به جمله معروف امام حسين(ع) كه فرمود: ((انى لا إرى الموت الا سعاده و لا الحياه مع الظالمين الا برما)) تكليف مردم, علما و حوزه هاى علميه را در قبال اين جنايت ها تبيين كرد, ايشان با الهام از همين مكتب رهايى بخش, فرمودند: ((... براى من جاى شبهه نيست كه سكوت در مقابل دستگاه جبار, علاوه بر هدم اسلام و مذهب تشيع, نابودى با ننگ است. امروز مسلمين و خصوصا علماى اسلام در مقابل خداى تبارك و تعالى مسئوليت بزرگى دارند. من براى چند روز زندگى با عار و ننگ ارزشى قائل نيستم...))
بدون مبالغه, اين دو نمونه از ميليون ها نمونه است كه تاكنون درباره ابعاد گوناگون حماسه عاشورا و پليدىهاى حكومت يزيد و همكارانش, هزاران كتاب, رساله, مقاله, خطابه و چكامه به همه زبان هاى اسلامى و غير اسلامى در همه زمان ها و مكان ها به خاطر تإثيرپذيرى از نهضت حسين(ع) نگاشته شده است. اين همه آثار انقلابى و رثايى, متفقا عظمت هرچه بيشتر حسين(ع) و يارانش را در راه حق و حقارت هرچه فزون تر يزيد و يزيديان را در راه باطل ترسيم مى كنند و بر طبق پيش گويى هاى صريح آن حضرت, در خط انقلابى آن حضرت به حركت افتادند و بر ضد حكام فاسد به پا خاسته و با همه توان از مصالح اسلام و مسلمين پاسدارى كردند.
4. تبلور اخلاق اسلامى
وقتى حادثه عاشورا را بررسى مى كنيم, مى بينيم كه يك صحنه زيباى نمايش است; نمايش ((مروت)) و ((ايثار)).
مروت اين است كه انسان به دشمنان خودش هم محبت ورزد. امام حسين(ع) وقتى دشمنش را تشنه مى بيند به او آب مى دهد. اين معناى ((مروت)) است و اين از شجاعت بالاتر است كه فرمود: ما هرگز جنگ را شروع نمى كنيم, گرچه به نفع ما باشد.
ديگر عنصر اخلاقى موجود در اين حادثه ـ كه از با شكوه ترين تجليات عاطفى روح انسان است ـ وفا و ايثار است. تجلى دادن اين عاطفه انسانى و اسلامى يكى از وظايف عاشورا بوده است وگويى اين نقش به عهده حضرت ابوالفضل(ع) گذاشته شده بود.
حضرت (ع) بعد از آن كه مإموران شريعه فرات را كنار مى زند, وارد آب مى شود و اسب را داخل آب مى برد به طورى كه آب زير شكم اسب رسيده و او مى تواند بدون اين كه پياده شود مشكش را پر از آب كند. همين كه مشك را پر از آب كرد با دستش مقدارى آب برداشت و مقابل صورت آورد تا بنوشد. ديگران از دور ناظر بودند آنها همين قدر گفته اند: ما ديديم كه ننوشيد و آب را ريخت. يادش افتاد كه برادرش تشنه است. گفت: شايسته نيست كه حسين(ع) در خيمه تشنه باشد و من آب بنوشم.
حال تاريخ از كجا مى گويد؟
از اشعار ابوالفضل(ع)! چون وقتى كه بيرون آمد شروع كرد به رجز خواندن. خودش را مخاطب قرار داده و مى گويد: اى نفس! مى خواهم بعد از حسين(ع) زنده نمانى. تو مى خواهى آب بخورى و زنده بمانى؟ حسين(ع) در خيمه اش تشنه است. به خدا سوگند! رسم برادرى, رسم امام داشتن و رسم وفادارى چنين نيست.
آرى! ارج نهادن به مروت و ايثار و تجلى دادن اين فضايل اخلاقى و حميده, يكى از دستاوردهاى تربيتى حادثه كربلا بوده است.
5. موعظه و اندرزگويى
شهيد مطهرى مى فرمايد: حماسه عاشورا ((تجسم اسلام)) است, ولى تجسم زنده و حقيقى از جنبه هاى توحيدى, عرفانى و... است كه از مهم ترين جنبه هاى آن, جنبه ((موعظه و اندرزگويى)) است. از اين زاويه كه به عاشورا نگاه مى كنيم, يك مقام سازنده مى بينيم, يك خيرخواه, يك واعظ, يك اندرزگو را مى بينيم كه حتى از سرنوشت شوم دشمنان خود ناراحت است كه اينها چرا بايد به جهنم بروند. در اين جا تحرك حماسه جاى خودش را به سكون اندرز مى دهد.
ببينيد در همان روز عاشورا و غير عاشورا چه اندرزهايى به مردم داده است! اصحابش چقدر اندرز داده اند; ((زهير بن قين)) چه اندرزها داده; ((حبيب بن مظاهر)) چه اندرزها داده است!
وجود مبارك اباعبدالله(ع) از بدبختى آن مردم متإثر بود. نمى خواست حتى يك نفرشان به اين حال بماند. با مردم لج نمى كرد, بلكه به هر زبانى بود مى خواست يك نفر هم كه شده از آنها كم شود. او نمونه جدش بود: ((لقد جإكم رسول من انفسكم عزيز عليه ما عنتم حريص عليكم بالمومنين رووف رحيم)) معناى ((عزيز عليه ما عنتم)), يعنى بدبختى شما بر او گران است. بدبختى شما براى اباعبدالله(ع) گران بود. يك دفعه سوار شتر مى شود و مى رود. برمى گردد, عمامه پيامبر(ص) را به سر مى گذارد, لباس پيامبر(ص) را مى پوشد, سوار اسب مى شود و به سوى آنها مى رود بلكه بتواند از اين گروه شقاوت كار, كسى را كم كند. در اين جا مى بينيم حسين(ع) يك پارچه محبت است, خيرخواه است, يك پارچه دوستى است كه حتى دشمن خودش را هم دوست دارد.
6. آموزش شعارهاى سازنده
امام حسين(ع) در روز عاشورا, شعارهاى زيادى داده است كه در آن ها روح نهضت خودش را مشخص كرده است كه من براى چه مى جنگم, چرا تسليم نمى شوم, چرا آمده ام كه تا آخرين قطره خون خودم را بريزم. همين شعارها بود كه اسلام را زنده كرد و پايه هاى دستگاه خلافت اموى را متزلزل ساخت.
اشعارى كه اباعبدالله(ع) در روز عاشورا خوانده است, خيلى متفاوت است. يكى از اشعارى كه روز عاشورا خواند و آن را شعار خودش قرار داد اين بود:
الموت اولى من ركوب العار
والعار اولى من دخول النار
نزد من مرگ از ننگ, ذلت و پستى عزيزتر و محبوب تر است.
اسم اين شعار را بايد شعار ((آزادى)) و ((عزت)) گذاشت, يعنى براى يك مسلمان واقعى, مرگ هميشه سزاوارتر است از زير بار ننگ ذلت رفتن.
شعارهاى عاشورا, شعار ((احياى اسلام)) است; شعارهاى زنده كننده, نه بى حس كننده و مخدر. شعارهاى عاشورا انسان را به گونه اى تربيت مى كند كه در هر كارى هدف عالى و خدايى داشته باشد و خداوند را بزرگ شمارد و غير او را كوچك بداند.
7. ترسيم خط حق و باطل
از ديگر جلوه هاى زيبا و تربيتى عاشورا, خط كشى ميان حق و باطل و تبيين منطقه حضور و عمل انسان هاى ((ددمنش)) و ((فرشته خو)) است. وقتى خوبى و بدى و حق و باطل به هم درآميزد, تيرگى باطل, حق را هم غبارآلود و ناپيدا جلوه داده و يك ظلمت كده به وجود مىآورد.
در اين ظلمت كده گمراهى انديشه ها و انسان ها طبيعى است و كفر نقابدار, مسلمانان ساده لوح و سطحى نگر را به شبهه مى اندازد. زيبايى كار امام حسين(ع) اين بود كه مشعلى روشن كرد تا راه روشن شود, تيرگى بگريزد, چهره ها در آن هواى گرگ و ميش, فتنه و دروغ, نمايان و باز شناسانده شود تا فريب و نقاب بى اثر شود.
عاشورا يك امتحان بزرگ بود كه در زمان و مكان خود بى نظير بود. حقيقت و جوهره انسان هاى مختلفى را برملا نمود. عاشورا به نوعى ((يوم الفصل)) بود, زيرا فضلى بين دو دسته از انسان ها باشد, عده اى فرسنگ ها به جلو رفتند و از سكوت تا ملكوت اوج گرفتند و گروهى نيز سير قهقرايى را طى نموده و در اين حماسه عظيم مصداق آيه ((... اولئك كالانعام بل هم اضل)) شدند.
عاشورا چشم و چراغ مسلمانان
تاريخ شهادت، تاريخ عقيده و جهاد و تمسك به اصول و مباني اعتقادي است.اگر خون شهيدان نبود كه شجره طيبه رسالت را سيراب نمايد، نه از اسلام خبري بود و نه از مكتب توحيد الهي اثري.نگاهخالص انسان دربرابر ماست، صداي خالص ايثار و اعتقاد، طنين تنهايي، ترنم موزون تشنگي، حكايت دستهاي قلم شده ، قصههاي نانوشته ، داستان دستان غربت، داستان دستان قربت، حكايت جانبازي، حكايت جانبازي و دلنوازي و عشق بازي.اگرشهادت دركربلا ونهضت خونين عاشورا نبود، ايناخلاص و دوستي كه ميليونها انسان از صميم قلب نسبت به اهل بيت پيغمبر كرده بودند، بوجود نميآمد.شهيد "محمد احمديشهرابي" ازشهداي دوران هشت سال دفاع مقدس در وصيتنامه خود نوشتهاست: نميدانيد كه شهيد شدن چه افتخاري است، تمام بدن انسان به حال جوشش ميافتد، چون ميخواهدماموريت خويش را انجام داده و به پيش بزرگان تاريخ برود."بزرگاني چون امام حسين(ع)، مرد جنگ، مرد بزرگ اسلام، مردي كه درس آزادي را به هر بندهاي آموخته است."
شهيد"عباس انصاري" نيز در وصيتنامه خود ميپرسد : آيا شهادت امام حسين (ع)براي فاطمه و زينب(س) سخت نبود؟ آيا امام حسين(ع) درروزعاشورا فرزندان و عزيزان خود را فداي اسلام نكرد؟ او يادآوري ميكند "امروز بايد خود را فداي انقلاب كنيم تا با خون خود اسلام را زنده نگهداريم".شهيد انصاري ميافزايد : همه ميگفتيماي كاش بوديم در روز عاشورا و به امام حسين(ع) كمك ميكرديم."حال كه هر روز ما عاشورا و هر سرزمين ما كربلاست و نداي فرزند برومند حسين(ع)، خميني عزيز لبيك بگوييم و در تداوم انقلاب كمك كنيم." شهيد"عبدالمحمد ترابي" نيزبهترين راه را راهحسين زمانميداند و ميگويد:
نالههاي محرومان دنيا وانسانهاي ضعيف چنان بر من اثر گذاشتهبود كه بهترين راه كه همان راه حسين زمان تاريخ شهادت، تاريخ عقيده و جهاد و تمسك به اصول و مباني اعتقادي است.اگر خون شهيدان نبود كه شجره طيبه رسالت را سيراب نمايد، نه از اسلام خبري بود و نه از مكتب توحيد الهي اثري.نگاهخالص انسان دربرابر ماست، صداي خالص ايثار و اعتقاد، طنين تنهايي، ترنم موزون تشنگي، حكايت دستهاي قلم شده ، قصههاي نانوشته ، داستان دستان غربت، داستان دستان قربت، حكايت جانبازي، حكايت جانبازي و دلنوازي و عشق بازي.اگرشهادت دركربلا ونهضت خونين عاشورا نبود، ايناخلاص و دوستي كه ميليونها انسان از صميم قلب نسبت به اهل بيت پيغمبر كرده بودند، بوجود نميآمد.شهيد "محمد احمديشهرابي" ازشهداي دوران هشت سال دفاع مقدس در وصيتنامه خود نوشتهاست: نميدانيد كه شهيد شدن چه افتخاري است، تمام بدن انسان به حال جوشش ميافتد، چون ميخواهدماموريت خويش را انجام داده و به پيش بزرگان تاريخ برود."بزرگاني چون امام حسين(ع)، مرد جنگ، مرد بزرگ اسلام، مردي كه درس آزادي را به هر بندهاي آموخته است."
شهيد"عباس انصاري" نيز در وصيتنامه خود ميپرسد : آيا شهادت امام حسين (ع)براي فاطمه و زينب(س) سخت نبود؟ آيا امام حسين(ع) درروزعاشورا فرزندان و عزيزان خود را فداي اسلام نكرد؟ او يادآوري ميكند "امروز بايد خود را فداي انقلاب كنيم تا با خون خود اسلام را زنده نگهداريم".شهيد انصاري ميافزايد : همه ميگفتيماي كاش بوديم در روز عاشورا و به امام حسين(ع) كمك ميكرديم."حال كه هر روز ما عاشورا و هر سرزمين ما كربلاست و نداي فرزند برومند حسين(ع)، خميني عزيز لبيك بگوييم و در تداوم انقلاب كمك كنيم." شهيد"عبدالمحمد ترابي" نيزبهترين راه را راهحسين زمانميداند و ميگويد:
نالههاي محرومان دنيا وانسانهاي ضعيف چنان بر من اثر گذاشتهبود كه بهترين راه كه همان راه حسين زمان ميباشد انتخاب كرده و به نداي حسين زمان لبيك گفته و با قلبي سرشار از عشق به الله به ياري دين خدا كه در واقع در اين دنياي ظالم پرور تنها مانده است.او تاكيد دارد : براي امام حسين (ع) اشك بريزيد كه در صحراي كربلا با ۷۲تن با بدترين وجه به شهادت رسيدند.شهيد"ترابي" در وصيت نامه خود آورده است: به ياد شهيدان كربلا بيفتيد و ناراحت نباشيد، چون دشمن ما هم امروز يقينا چيزي كمتر از يزيدزمان امام حسين (ع) ندارد." "زمان فراهم آمده است تا آرزوي پيوستن به علي اكبر حسين (ع) را داشته باشيم و شما بر خود بباليد كه امانت خود را داده ايد." شهيد "باقر سليماني" نيز در وصيت نامه خود به مادرش توصيه ميكند كه نگران نباشد و اگر شهيد شد، به آن افتخار كند ، چرا كه امانتي را كه خدا به او سپرده بود، سالم به خدا پس داده است .او ميافزايد :اي مادر ناراحت نباش ، هر وقت گريه ميكني به ياد روز عاشورا بيفت و آن صحنه را در نظر بياور."درنظر بياور كهچهطورامام حسين (ع) قاسم نو دامادش را، علياكبر جوانش، علي اصغر شيرخوارهاش به صحنه نبرد ميفرستد و چطور خودش با فرزندانش و ياران باوفايش با لب تشنه درخت اسلام را آبياري ميكنند." "چهطور به خاطر پياده شدن دستورات خدا و حفظ قرآن، سرشان و دستشان از بدن جدا ميشود و زير سم اسبان له ميشود." اين شهيد مينويسد:اي مادر ، به ياد آن روز و آن صحنه گريه كن و هر چه ميخواهي گريه كن و همچون زينب صبور باش و از او درس بگير ، مبادا به خاطر عشق و علاقهاي كه به فرزندت داري گريه كني و با اين عمل دشمنان اسلام را خوشحال گرداني.وي بهدخترش"مريم" نيز سفارش ميكند ، "حضرت زينب را هميشه در نظر داشته باشد و سعي كند همچون آن حضرت صبور و استوار و مقاوم باشد و طريقه زندگي كردن، محبت، مهرباني ، ايثار و گذشت و صفايي كه زينب داشته را سرمشق خود قرار دهد".شهيد همت نيز در وصيتنامه خود آورده است "همه بايد پرچم سرخ عاشورايي را به دوش بكشيم و قداست مملكت و ناموسمان را پاسداري كنيم".شهيد "احمد ابراهيمي" نيز آرزو دارد كه با شهدا محشور شود و روز محشر در گروهي باشد كه با امام حسين(ع) حركت ميكنند.او نيز تاكيد دارد : هر گاه خواستيد گريه كنيد ، بر آقا و امام مظلوم حضرت حسين بن علي (ع) گريه كنيد كه تمام هستي و جوان هايش را داد و خود نيز با لبان تشنه شهيد شد.اين شهيد به همسرش توصيه داشت كه صبر را ازحضرت زينب(س) بياموزد و در نبود او بهالله توكل كند وفرزنداني تربيت كند كه در راه اسلام قدم بردارند و همچنان استوار باشند تا دشمن خوشحال نشود.شهيد "شمسالله احمدي" نيز در وصصيت نامه خود آوردهاست: ما كه از سيد الشهدا امام حسين (ع) بالاتر نيستيم. اگر گريه داريد براي امام حسين و بي كسي حضرت و حضرت علي اصغر شش ماهه امام حسين (ع) بنماييد. ما كجا و علي اصغر كجا، زمين "كربلا" كجا و زمين "خونين شهر" كجا.شهيد "حسن آقاسيزاده شعرباف " نيز در وصيت نامه خود نوشته است : آنها كهاللهاكبر را بدون "يا حسين" گفتن نميگويند و ياحسين را بدون جهاد حسيني كردن نميگويند و جهاد حسيني را بدون عشق به شهادت و الله نميگويند جهاد نميكنند مگر اينكه همه اينها را دريافتند و در مدرسه بسيج و به همه معاني و حكمتهاي اين الفاظ و گفتارها رسيدند.شهيد "حاج عبدالحسين برونسي" نيز مسير انقلاب اسلامي را دنباله رو مكتب حسيني دانست كه سرمنشاء از فرزندان حضرت فاطمه گرفته است.به نوشته اين شهيد، انقلاب اسلامي راه خونين صحراي كربلا را پيموده است و از مدينه به مكه و از مكه به عراق و همان راهي كه حسين رفت ، فرزندش امام خميني ادامه داد."زينبم صاحب اسم تو خيلي صادق بود، رسالت سنگيني داشت ، بايد مواظب باشي اين همه صبري كه زينب كرده است در كربلا و آن همه مصيبتي كه بر زينب در آن روز وارد شد، براي خدا بود، نگران هم نبود، محزون هم نبود، چون ميدانست كه اينها به كجا ميروند، ميديد براي چه كشته ميشوند و ميديد علي اصغرش چرا كشته شد، علي اكبرش چرا كشته شد، عباسش چرا كشته شد، حسينش چرا كشته شد، همه جد و تبارش چرا كشته شدند، خوشحال بود، ديد راه، راه خداست چون نياز راه بر اين بود، راه خدا را خون لازم است." شهيد "محمدحسن نظرنژاد" نيز در وصيتنامه خود اورده است: در عزاي امام حسين (ع) هرچه ميتواني گريه كن ، چون خداوند هر قطره آن را در روز قيامت هزاران پاداش ميدهد.شهيد "اسماعيل فرخينژاد" نيز مينويسد "گريه كنيد كه عقده دلتان خالي شود، گريه كنيد زيرا كه خداوند اين گريهها را دوست دارد." "گريه براي مظلوميت امام حسين (ع) و يارانش و اسيرانش در زمان خودش و گريه كنيد براي برادران رزمندهاي كه مظلومانه سرها و دستها و پاهايشان از تن جدا شدهاست."
آثار و نتايج نهضت عاشورا
شهادت مظلومانه سيد الشهدا و يارانش در كربلا،تاثير بيدارگر و حركت آفرين داشت و خونى تازه در رگهاى جامعه اسلامى دواند و جو نامطلوب را شكست و امتدادهاى آن حماسه،در طول تاريخ،جاودانه ماند.حتى در همان سفر اسارت اهل بيت نيز تاثيرات سياسى اين حادثه در انديشه هاى مردم آشكار شد.گروهى از اسرا را كه به شام مى بردند،چون به تكريت رسيدند، مسيحيان آنجا در كليساها جمع شدند و به نشان اندوه بر كشته شدن حسين «ع »،ناقوس نواختند و نگذاشتند آن سربازان وارد آنجا شوند.به شهر«لينا»
نيز رسيدند.مردم آنجا همگى گرد آمدند و بر حسين و دودمانش سلام و درود فرستادند وامويان را لعن كردند و سربازان را از آنجا بيرون كردند.چون خبر يافتند كه مردم «جهينه »
هم جمع شدند تا با سربازان بجنگند وارد آن نشدند.به قلعه «كفر طاب »رفتند،به آنجا نيزراهشان ندادند.به حمس كه وارد شدند،مردم تظاهرات كردند و شعار دادند:«اكفرا بعدايمان و ضلالا بعد هدى؟»و با آنان درگير شدند و تعدادى را كشتند. (6) برخى از تاثيرات حماسه عاشورا از اين قرار است:
1-قطع نفوذ دينى بنى اميه بر افكار مردم
2-احساس گناه و شرمسارى در جامعه،بخاطر يارى نكردن حق و كوتاهى دراداى تكليف
3-فرو ريختن ترسها و رعبها از اقدام و قيام بر ضد ستم
4-رسوايى يزيديان و حزب حاكم اموى
5-بيدارى روح مبارزه در مردم
6-تقويت و رشد انگيزه هاى مبارزاتى انقلابيون
7-پديد آمدن مكتب جديد اخلاقى و انسانى(ارزشهاى نوين عاشورايى و حسينى)
8-پديد آمدن انقلابهاى متعدد با الهام از حماسه كربلا
9-الهام بخشى عاشورا به همه نهضتهاى رهايى بخش و حركتهاى انقلابى تاريخ
10-تبديل شدن «كربلا»به دانشگاه عشق و ايمان و جهاد و شهادت،براى نسلهاى انقلابى شيعه
11-به وجود آمدن پايگاه نيرومند و عميق و گسترده تبليغى و سازندگى در طول تاريخ.
این مقاله میکوشد ـ در حدّ وسع و گنجایش خود ـ به ناگفتههایی از عاشورا بپردازد و این واقعه بزرگ را، از زوایایی چند، مورد مطالعه قرار دهد .
هر سال محرم که میآید، ما را در یک شور و غوغایی فرو میبرد؛ به مجالس و محافل ما رنگ دیگری میبخشد؛ دلهامان را آکنده از اندوه، و قلبهامان را متأثر میسازد و جامعهامان را ماتم زده و عزادار میکند.
براستی اما این نهضت بزرگ، چه خصوصیات و ویژگیهایی داشته است که تا این حدّ سزاوار آن است که در حفظش بکوشیم و در احیایش قدم برداریم؟
چرا باید آن را در زندگی فردی و اجتماعیامان الگو قرار دهیم و از آن درس چگونه زیستن بیاموزیم؟
مگر سخن امام حسین چیست و پیامش حاوی چه معنایی است که تا این درجه بدان ارج مینهیم و برای آن ارزش و اهمیت قایل میشویم؟
پاسخ به این پرسشها، محتاج به غور و بررسی همه جانبهای است که باید در نهضت حسین علیهالسلام انجام دهیم؛ و این نه فقط برای رسیدن به جواب این سؤال که برای تبیین رمز جاودانگی اسلام و گشودن راز ماندگاری و نشاط مکتب تشیع ضرورت دارد؛ چه این که گفتهاند ـ و راست گفتهاند ـ که «این عاشوراست که اسلام را زنده نگهداشته است» و حیات مذهب شیعه را ضمانت کرده است.
و درست به همین دلیل میشود به ضرس قاطع گفت که آنچه تا کنون پیرامون این حادثه گفتهاند و نوشتهاند، حتی بیانگر یک قطره از اقیانوس بیکران آن حماسه عظیم نبوده است.
چنانچه گفته شود: اگر منظور،ثبت وقایع این قیام باشد، که این کار به صورت معجزه آسایی به طور کامل، به عنایت خاصه الهی، تحقق یافته؛ و اگر مراد تشریح و تبیین شخصیت حضرت اباعبداللّهالحسین و حتی اولاد و اصحاب آن حضرت است، که آنان هم چون خورشیدی تابناک اخترانی روشن بر صفحه تاریخ میدرخشند.
پس مقصود از آنچه باید گفت، چیست؟ پاسخ میدهیم که مراد، جمع بندی حوادث، چرایی و چگونگی آن، بررسی پیشینه و تحقیق تأثیرات پسینی نهضت، انگیزهها، هدفها و مشیها و روشها و... خلاصه همه آنچه در حوزه کار وقایع نگاری نیست و در تبیین صرفِ واقعههای تاریخی نمیگنجد، بل به قلمرو تحلیل و نقد و تدقیق و اندیشه مربوط میشود و هزاران نکته از این دست است. و پر واضح است که آنچه تاکنون در این موضوع بسیار مهم و حیاتی انجام یافته، پاسخگوی نیازهایمان، در این زمینه، نبوده است.
بنابر همین اصل، این مقاله میکوشد ـ در حدّ وسع و گنجایش خود ـ به ناگفتههایی از این دست بپردازد و این واقعه بزرگ را، از زوایایی چند، مورد مطالعه قرار دهد و افقهای ناشناختهای را، در منظر دید مخاطبان بگشاید؛ هر چند از هم اکنون به کوتاهی و قصور خود مذعن است و به نارسایی و ناتوانی خود در تشریح و تحلیل و تبیین این حماسه عظیم، معترف.
انگیزهها و هدفها
مطالعه و بررسی قیامهای تاریخی نشان میدهد که هر کدام برخاسته از انگیزهای بوده و در پی هدف و منظور خاصی انجام گرفته است؛ برخورداری بشر از روحیه ناسیونالیزمی و عرق ملیّت خواهی و مملکت دوستی و قبیله پرستی، شعایر ملّی، شخصی یا قومی یا نژادی؛ کشورگشایی و ذهنیّت امپریالیستی، قدرتطلبی و برتری جویی، از جمله انگیزهها در رخداد قیامهای تاریخی است.
حرکتهایی که از چنین انگیزههایی حاصل میشود و چنین اهدافی را دنبال میکند، غالبا جز آن که صفحهای دیگر از صفحات تاریخ را سیاه کند و خون افراد بیگناهی را پایمال سازد و به هدر دهد، ثمرهای نداشته و با گذشت زمان به دست فراموشی سپرده شده و همین بهترین دلیل و برترین برهان است بر این که نهضت کربلا، این چنین اهداف و مقاصدی را دنبال نمیکند، چه این که قیام امام حسین علیهالسلام دارای خلود و جاودانگی است و اکنون چهارده قرن است که بر تارک مبارزات تاریخی نورافشانی نموده و یک دم به نسیان و فراموشی دچار نشده است.
علاوه بر این، نشانهها و شواهدی روشن در حماسه عاشورا وجود دارد که انگیزهها و هدفهای این حرکت را، تا، اندازهای واضح مینماید و آن را از مظانّ مقاصدی که انقلابهای مادیگرایِ معمول دنبال میکند، خارج میسازد؛ که ذیلاً به برخی از آنها اشاره مختصری میشود:
قیام امام حسین علیهالسلام برای کشورگشایی نبود و بخاطر قدرت طلبی انجام
نگرفت چون در محل نینوا اتفاق افتاد و امام نه از موضع جغرافیایی خاصی دفاع میکرد و نه بر حدّ و حصر دیگران میتاخت. این واقعه باید در سرزمین کربلا واقع شود تا در اثر غبار گذشت زمان، ناگاه کسی مدعی نشود که این جنگ بر سر آب و خاک بوده است. میبینیم که این واقعه، در هر مکان دیگری به وقوع میپیوست، امکان تحریف میرفت؛ در مدینه، با امکان این که بگویند جنبش استقلال طلبی بوده؛ در مکّه، با امکان این که مدعی شوند، مایههای تبلیغاتی داشته؛ در کوفه، با امکان این که قائل گردند کودتای نظامی بوده؛ و در شام، با امکان این که بگویند بر سر خلافت معارضه شده و ... این نشان میدهد که به مشیت الهی مکان این قیام، بسیار حسابشده انتخاب گشته است.
حرکت حضرت اباعبداللّه علیهالسلام حرکتی برای حفظ و صیانت شعایر ملی و میهنی و دارای انگیزه ملیت گرایی و اهداف ناسیونالیزمی هم نبود، زیرا در ماهی به وقوع پیوست که جزء ماههای حرام ـ نزد عرب ـ محسوب میشد؛ از طرف دیگر، در این ستیز، نژاد عرب با عرب میجنگید و این نشان میدهد که در این قیام، انگیزه برتری جویی و مقاصدِ نژادی دنبال نمیشد؛ و از سوی دیگر امام، و با خاندان خود به میدان آمد و به شهادت رسید و در آخر، شهدای خاندان او 23% از مجموع شهدای این جنگ را شامل میشد و این بیانگر این واقعیت است که نهضت او، جنبه شخصی و فردی نداشت و این بسیار عجیب و شگفتانگیز است که گویی امام علیهالسلام برای قضاوت تاریخ، همه جوانب را سنجیده و همه احتمالها را داده بود که در چه زمانی و با چه کسانی میجنگد.
اینجا ناقد بصیر و محقق منصف در میماند که بر طبق اصول جامعه شناختی و نمودارهای معمول تاریخی، در بیان انگیزه و هدف این حرکت، باید چه معیاری را انتخاب کند و بر چه ملاکی قضاوت نماید. لاجرم باید ـ بنابر اسلوب علمی ـ به شخصیتِ محوری و رهبریت قیام توجه کند و پیامهای او را مورد ملاحظ قرار دهد و شعارهای او را مطالعه نماید و آنگاه آنها را با روندی که وی در پیش گرفته، تطبیق دهد تا به منویات او پیببرد.
چنین بررسیای نشان میدهد که حماسه امامعلیهالسلام،به خاطر حفظ و حراست دین خدا و آیین جدش رسولاللّه - صلی اللّه علیه و آله - تا به انتهای تاریخ و
ارائه یک الگوی نمونه و یک ایدهآل شایسته بود. حسین علیهالسلام سمبل مقاومتی بود که هرگز تن به ذلت نداد و زیر بار ظلم نرفت. او از خود و تمامی هستی خود مایه گذاشت تا دین خدا ـ اسلام ـ را، تا همیشه زمان، سربلند و سرافراز دارد و آن را با خون خود بیمه کند و حجت را بر بندگان خدا تمام نماید که در احقاق حقّ خود بکوشند و مردن با عزت را بر زندگی با ذلّت رجحان دهند.
زمینهها و پیشینهها
بررسی دقیق تاریخ و توجه درست به زوایای این حادثه، محقق را با نکات ویژهای مواجه میکند که در تحلیل بهتر این واقعه، او را مدد مینماید؛ پس بی هیچ مقدمهای میپردازیم به مطالعه حوادث تاریخیای که منجر به قیام عاشورا گردید:
مردم عراق به امام علیهالسلام نامه مینویسند و به او میگویند که عراق آماده ورود شماست و مردم برای آمدنت لحظهشماری میکنند؛ درختهای عراق، آماده به ثمر رسیدن و سبز و بارور است، و تو را میخواهد که محصول عدالت را از آن برداشت کنی؛ مردم تا حدّ جان برای مقابله با دشمنانت آمادهاند؛ سلاحها را تجهیز کردهاند تا به یاریات بشتابند. هزاران نامه که ازطرف دهها هزار نفر به امضا رسیده بود برای حضرت فرستاده شد.
امام علیهالسلام خیال بیعت با یزید نداشت چرا که چهره یزید، مانند سیمای پدرش معاویه نبود. معاویه آنچه میکرد، با نفاق و دورویی و با تزویر و ریا به هم میآمیخت و همه اعمال خلافش را، رنگ مذهبی میداد ولی یزید ـ هر چه بود ـ اهل ریا نبود، به عیان، مفاسد اخلاقی و انحرافاتش را به نمایش میگذاشت، به طور علنی با شعایر دین مخالفت میکرد و باطن آلوده خویش را با ظاهر سخیف خود،یکسان، به صحنه خلافت اسلامی آورده بود و همچون پدرش، به ظلم و کفر و جنایت و جور و خیانت، عامل بود و بدیهی است که امام علیهالسلام، نه شرعا و نه وجدانا نمیتوانست با او بیعت کند.
از طرف دیگر، اطراف یزید را پیران خرفت و گاه صحابیِ بی دین و دنیاطلبان و ریاست خواهان و رفاهجویان احاطه کرده بودند و یزید را در انجام اعمال نامردمی و زشتش دلگرم میساختند. همانها که در صدر اسلام،دین را برای آن برگزیده بودند
که خود را همرنگ جامعه کنند و از این طریق سودی ببرند و بعدها در بازگشت به دوران جاهلیّت ـ در لباس اسلام ـ کوشا باشند و همانها که از اسلام متنفّر بودند و سیاستشان گرگبودن در لباس میش بود و از جاهلیّت، فقط از این رو رویگردان شدند که با آمدن اسلام، دیگر رنگ و بویی نداشت و کسی آن را به پشیزی نمیخرید، خود را در میان مسلمانان پنهان نگهداشتند و در پی فرصت بودند تا عقاید جاهلیاشان را تحت عنوان اسلام جابزنند، در دستگاه خلافت نفوذ کنند و حتّی به غصب آن دست یازند؛ تا کنند آنچه خواهند ـ چنانکه کردند.
و از طرف دیگر، مردمان کوفه، یعنی همانها که به امام علی علیهالسلام خیانت کردند و او را یاری ننمودند و حتی به سخنانش گوش هم نمیدادند و پای منبرش، به مزاح و شوخی میپرداختند و جگر علی علیهالسلام را با اعمال و رفتار و گفتار خود میسوزاندند و در جنگها یاریاش نمیکردند و عدهای از آنان، مقدستر از علی شده بودند ! و عدهای دیگر، میخواستند به قرآن ناطق، یعنی علی علیهالسلام، درس قرآن بیاموزند! و عاقبةالامر نیز او را کشتند و بعد از شهادتش به دشنام و توهینش پرداختند (برای فهم چگونه بودن آنها، همین بس که فرزندان علی علیهالسلام تا زمان امام صادق علیهالسلام مضجع او را پنهان نگهداشتند تا پیکر مطهر و مقدسش از شرّ آن نامردمان زمانه، مصون باشد). همانها که بردارش حسنعلیهالسلام را یاری نکردند و فریب تزویرهای معاویه و اتباعش را خوردند و در مصایب، تنهایش گذاشتند و هر کدام در پی کار خود شدند و سپس وی را مظلومانه مسموم ساختند و شهیدش کردند، اینک برای حسین علیهالسلام نامههای عاجزانه نوشتهاند که برخیز و بیا که ما آماده یاری توایم و جانباز اهدافت و پای بوس مقدمت!
امام، اعمال حج را به عمره مبدل میسازد تا هرچه زودتر به سوی کوفه رود و از طرف دیگر پسرعمّ خویش، مسلمبن عقیل، را به کوفه میفرستد تا بار دیگر کوفیان را بیازماید. مسلم به کوفه میآید و یزید، حاکم بصره ـ عبیداللّه بن زیاد ـ را علی رغم دشمنی و خصومت شخصیاش، بنابر وصیّت معاویه، حاکم کوفه میکند. نامردمان کوفه، چون زیاد و خونخواری او را میشناختند و اینک فرزند خونخوارتر وی را میدیدند، یکباره کنار میکشند و عبیداللّه بن زیاد هم مسلم را میکشد.
بار دیگر امام کوفیان را آزمایش میکند و قیس بن مسهر (و به قولی عبیداللّه قطرـ برادر رضاعی خود ـ) را به کوفه روانه میسازد اگر چه در تاریخ آوردهاند که امام، قیس را برای خبرآوردن فرستاد لکن کوفیان او را نیز تحویل میدهند و وی بعد از خطابهای در نعت حسین علیهالسلام و بیان بزرگواری و حقانیتش، شهید میشود. امام همه اینها را میبیند و میداندکه کوفیان، چسان و چگونه بیعتشان را شکستهاند.
از سوی دیگر، امام در مسیر خود، با افراد زیادی برخورد میکند که او را از رفتن به کوفه باز می دارند؛ فرزدق شاعر به امام میگوید:« به خدا، قلبهای کوفیان با توست و شمشیرهاشان با دشمن تو....» ولی امام به تمامی آنها میگوید که آنچه را شما اندیشیدهاید، میدانم من بهتر از شما کوفیان را میشناسم و خیانتشان را دیدهام لکن این فرمان حق است که باید بروم. به همین جهت حضرت به راه خود ادامه میدهد و هشدارهای مصلحت جویان را وقعی نمینهد.
از بررسی این قسمت، معلوم میشود که این قیام را نمیتوان با فاکتورهای معمول سنجید. اگر قصد امام از رفتن به کوفه، فیالمثل تشکیل حکومت عدل اسلامی بود، دلیلی نداشت که با این اوضاع آشفته به راه خود ادامه دهد و اگر بنای او بر جنگ بود، وجهی نمییافت که زنان و فرزندان خردسال را هم همراه خویش ببرد.
مشیها و روشها
امام در طول مسیر به هر کسی میرسد پیام خود را به روشنی میگوید و مواضع خویش را آشکارا اعلام میکند و او را به یاری فرا میخواند و به همراهی با خود دعوت مینماید. در اینجا، جهت رعایت اختصار، تنها به یک مورد اشاره میشود تا روش آن حضرت و تأثیر کلامش و مشی و رفتارش را، نمونهای باشد:
کاروان حسین علیهالسلام از مکه حرکت نموده است و به سوی سرزمین نینوا، طی طریق میکند. در میانه راه، به چادر سیاه مندرسی ـ در میان دشت خشک و بی آب و علف سرزمین عراق ـ بر خورد میکنند (و شاید اندکی اتراق مینمایند) صاحب این منزل فقیرانه و کوچک، پیرزنی است مؤمن به آیین مسیح علیهالسلام که میگوید: در این چادر با پسر و تازه عروسش زندگی میکند که اینک آنها به صحرا رفتهاند و او تنهاست. آنگاه برای امام علیهالسلام از کم آبی و خشکسالی شکوه میسراید و حضرت با حوصلهای تمام به درد دلهای این پیر فرتوت، گوش میدهد و
او را به رحمت حق امیدوار میسازد لکن به این مقدار اکتفا نمیکند بلکه همراه پیرزن نزدیک تخته سنگی میرود. با عصای مبارکش به آن سنگ میزند، ناگهان از زیر آن چشمهای میجوشد و آب گوارایی بیرون می زند؛ برق شادمانی در چشمهای زن کهنسال مسیحی هویدا میشود و به سپاس حضرت حق، لب میگشاید و به ستایش این مرد مسیحا منش ـ که چندان هم با او آشنایی ندارد ـ مشغول میشود. امام علیهالسلام هنگام حرکت، مواضع خود را برای آن پیر زن عیسوی باز میگوید و میفرماید: این جمله را به فرزندت بگو که: «به یاری ما بشتابد.»
قافله امام حرکت میکند و پیر زن با چشمهای مشعوفش تا آنجا که چشم کار میکند به بدرقه امام علیهالسلام و یارانش میرود. شامگاهان فرزندش ـ وهب ـ و عروسش ـ هانیه ـ باز میگردند، چشمه آب شیرین را میبینند که در دل صحرای خشک و سوزان میجوشد. از قرائن می فهمند که همای سعادت، امروز بر منزلشان سایه افکنده است. به نزد مادر میروند و از ماجرا آگاه میشوند. پیرزن به نقل بیانات امام میپردازد و یاری خواستن او را نیز به پسر و عروسش ابلاغ میکند. وهب و هانیه از شنیدن گفتههای امام علیهالسلام منقلب میشوند و بی وقفه بار سفر میبندند و هر سه، در پی کاروان امام، حرکت میکنند و پس از مدتی به قافله آن حضرت میپیوندند، نزد حضرت میآیند و...بالاخره اسلام میآورند و شیعه حضرت اباعبداللّه میشوند و به همراه امام و یاران با وفای او و خاندان مکرمش عازم کربلا میگردند.
روز عاشورا وقتی سپاه امام با جبهه مخالف [که خود آغازگر جنگ بودند؛ چنانکه عمر سعد همه را به شهادت طلبید که نزد اربابش یزید گواهی دهند که او اولین تیر را به سمت اصحاب حسین علیهالسلام پرتاب کرده است] درگیر شدند همین پیره زن تازه مسلمان که اینک با پسر و عروسش در کنار امام حضور دارند از فرزند میخواهد که به جبهه مبارزه برود و با یزیدیان بجنگد اما هانیه ـ تازه عروس وی ـ مانع میشود لکن نه به خاطر این که با ستیز وهب بر علیه دشمن حسین علیهالسلام مخالف است بلکه برای عشقی که به وهب ـ که تنها هفده روز از ازدواجش با وی میگذرد ـ دارد، میخواهد مبارزه شوهرش را مشروط به دو شرط کند تا اگر امام شروط او را پذیرفت راه را برای به میدان رفتن شوهرش باز کند.
اکنون کاوشگر تاریخ چه تصوری در مورد شروط این تازه عروس نو مسلمان دارد؟ بر روال معمول انتظار میرود هانیه به فکر آینده خود باشد و فیالمثل تأمین آن را در شروط خود منعکس کند یا مثلاً شرط کند که وهب، تا زمانی در صحنه مبارزه بماند که خطری متوجه او نشود و اگر احساس ناامنی کرد بگریزد تا بتوانند در آتیه، زندگی مشترک عاشقانه خود را در کنار هم ادامه دهند و چون دو کبوتر عاشق، به ثمره پیوند خود بیندیشند یا...
ولی چنین نیست!؟ هانیه مسلما شهادت حبیب خود را پیشبینی میکرد اما به فکر آتیه خویش نیز نیفتاد؛ او با اصراری تمام از حضرت خواست با پذیرش دو تالی این دو قضیه شرطیه ـ که جزء مقدّمش برای او حتمیّالوقوع بود ـ سعادت اخروی خود و معشوقش را تضمین کند. او از امام درخواست کرد که: اولاً اگر وهب به شهادت رسید حضرت ابا عبداللّهالحسین او را جزء اهل بیت خود محسوب کند؛ و باز تقاضا کرد اگر وهب شهید شد نکند با مقامی که نزد حق مییابد و به بهشت رضوان میرود او را فراموش نموده و به حورالعین مشغول شود! امام با شنیدن این دو شرط میگرید. شاید هانیه همین عکسالعمل امام را دال بر پذیرفتن شروطش به حساب میآورد؛ لذا میگذارد وهب به میدان رود.
وهب خدمت حضرت میآید و اجازه رفتن میگیرد و سپس، در حالی که هانیه با چشمهای عاشقانه خویش او را دنبال میکند، به میدان میرود و... شهید میشود.
یزیدیان به جنازه او هم رحم نمیکنند، سرش را از بدن جدا نموده و به سوی امام علیهالسلام میبرند تا به خیال خود موجب تضعیف روحیه یاران امام گردند. اینجاست که مادر وهب جلو میآید و آن حماسه جاودانه و معروف را میآفریند؛ سر جداشده فرزند را به دست میگیرد و آن را به طرف دشمن پرتاب میکند و میگوید: چیزی را که در راه خدای سبحان دادم پس نمیگیرم. آنگاه به سوی دشمن حملهور میشود و توفیق مییابد دو تن از آنان را به هلاکت رساند.
از آن طرف هانیه به بالین شوهر میشتابد تا غم دل خویش، و غربت حسین علیهالسلام را با پیکر گلگون و پرپر شده همسر بگوید ولی دشمن به او مجال نمیدهد و او را ناجوانمردانه و با شقاوتی تمام به شهادت میرساند و اینگونه هانیه سعادت مییابد تا تنها زن شهید کربلا باشد.
دقت در این حادثه و نمونههای مشابه ـ که شمارشان، چه در واقعه عاشورا و چه در حوادثی که منجر به آن شد، اندک هم نیست ـ میتواند برای محقق منصف، روشنگر مشی عملی امام علیهالسلام و واضحکننده روشهای آن حضرت باشد و نکتههایی چند را معلوم کند:
یکی این که دعوت ایشان دعوتی تمام شمول بوده و آن طور که غالبا گفته میشود، افراد خاصی را در بر نمیگرفته؛ هم به لحاظ موقعیت و مرتبه مخاطبان و هم از نظر شرایط فردی؛ چنانکه نه مختص سران قبایل بوده و نه در حوزه مذهب و معتقدات خاصی محدود شده است. همان طور که در این نمونه ملاحظه میشود وهب و خانوادهاش افراد ساده بیابان نشینی بودند که از موقعیت اجتماعی ویژهای هم، برخورداری نبودند و دیگر این که به آیین مسیح علیهالسلام اعتقاد داشتند و قبل از رسیدن و پیوستن به کاروان امام، مسلمان نبودند ـ چه رسد به محب و شیعه خاندان پیامبر - صلی اللّه علیه و آله -.
دوم بررسی تأثیر بیان حضرت است که با این که مضمون فرمایشات ایشان به واسطه یک زن کهنسال به وهب، که تنها مرد خانواده و طبعا رییس و مسؤول آن خانواده کوچک بود، میرسد ـ با توجه به شرایطی که او داشته، یعنی تازه داماد بودنش و فقر بیابان نشینی و صحراگردی که بدیهةً او را نگران وضع آینده معیشتیاش مینمود و همچنین وجود یک مادر پیر و یک همسر جوان و نیز دلبستگی و عشقی که ما بین این دو بوده و از مضمون این روایت هم هویداست.
چندان او را متأثر میسازد و مشتاق زیارت حضرت مینماید که همان دم رخت سفر میپوشد و به قافله امام علیهالسلام میپیوندد.
سوم قدرت ولایی آن حضرت است ـ که در کلام شیعی، ولایت تکوینی ائمه معصومین علیهمالسلام عقلاً و بر اساس براهین مثبِته، و نقلاً و بنابر روایات متواتره، علاوه بر ولایت تشریعی برای آن حضرات علیهمالسلام، اثبات شده است ـ که در این روایت تاریخی، به صورت جوشیدن چشمه آب شیرین در آن بیابان خشک و بی آب و علف، متجلی میشود امّا در عین حال، در روز عاشورا که مقدر است نهایت سعادت در برابر نهایت شقاوت بایستد و مردمان به فریاد العطش کودکان و نونهالان امام علیهالسلام یعنی فرزندان رسول خدا - صلیاللّه علیه و آله - آزمایش
شوند و آنچه را در عین ثابت خود دارند در عالم عینی و خارجی به ظهور رسانند ـ که این جز با فراهم بودن زمینهها و قابلیتها و وجود اراده و اختیار میسور نمیشود.
امام از این قدرت استفاده نمیکند.
چهارم عظمت و بزرگواری اصحاب امام علیهالسلام است که به خلق چنین حماسه عظیم و شگرفی میانجامد و عشق، در نهایت خود به ظهور میرسد.
شورها و حماسهها
حرّ، با هزار سوار، به امام علیهالسلام بر میخورد و میگوید: من شما را به کوفه میبرم تا تسلیم ابن زیاد کنم! و امام در جواب میگوید: کوفیان به من نامه نوشتند که بیایم و بر ایشان زمامدار باشم، حالا اگر تصمیمشان عوض شده و مرا نمیخواهند، به مدینه باز میگردم. حر نمیپذیرد و پس از بگومگوهای زیاد، حرف خود را به کرسی مینشاند و تصمیم بر این میشود که هر دو طرف نه به کوفه روند و نه به مدینه باز گردند بلکه راه وسط را در پیش گیرند؛ پس چنین میکنند تا به نینوا میرسند.
عمر سعد با سی هزارسوار میرسد، امام تسلیم نمیشود و مرگ با عزت را بر زندگی با ذلت ترجیح میدهد و مابین بعیت یا قتال، قتال را برمیگزیند و بین تسلیمشدن یا جنگیدن، جدال را انتخاب مینماید. عمر، در آغاز، آب را بر ایشان میبندد و... سرانجام بنابر این میشود که روز عاشورا، روز مبارزه سپاهیان امام و یزیدیان باشد.
شب عاشورا عجیبترین شب تاریخ است و به عقیده این حقیر، کتاب جداگانه و مفصلی باید در شرح وقایع این شب نوشت و به مجال مختصر این مقال، اصلاً و ابدا حق مطلب ادا نمیشود.
روز عاشورا، روز سختی بود، روز بسیار گرم و طاقت فرسایی بود و آه که امام در آن روز تا چه حد رنج کشید و مصیبتها به جان خرید! گرمی هوا با بادهای خشک و سوزان هامون نینوا، تابش ناجوانمردانه خورشید، لبهای تشنه او و ناله العطش کودکان، امام علیهالسلام را سخت در تنگنا قرار داده بود و آه که حسین تا چه حدّ ایستادگی و مقاومت نمود، اما لحظهای در اهداف خویش تردید نکرد! آه که چه دردناک و مظلوم میسوخت و میساخت!
امام، پیش از آغاز نبرد، کوفیان را مخاطب میسازد و به ایراد خطبهای میپردازد و میفرماید:
«شما از من دعوت کردید به کوفه بیایم و امام شما باشم؛ من در میان قوم و خانواده و پیروان خود بودم؛ شما بودید که هر روز درب منزل مرا کوبیدید [و با ارسال نامههای بی شمار] از من خواستید که بیایم و پیشوای شما باشم؛ شما حجّت را بر من تمام کردید؛ پس من، زندگی خود را رها کردم و به سوی شما حرکت نمودم [در میان راه، کوفیان مدام پیک میفرستادند که امام به حرکت خود سرعت بخشد و در آمدن خود تعجیل کند [حال، من آمدهام؛ اگر میگویید مرا نمیخواهید، خوب! باز میگردم [و به وطن خود میروم]»
راستی چه کسانی مخاطب امامند سپاهیان یزید که از شام یا بلاد دیگر آمدهاند؟ نه! بل، خود نامردمان کوفهاند که زیر پرچم ابنمرجانه قرار گرفتهاند و گسیل شدهاند!
بنا به روایت تاریخ، ابنزیاد، سپاهیانی را که گرد آورد و به مقابله با حضرت روانه ساخت از خود مردم کوفه تجهیز کرد و گرنه نه خودش سپاهی داشت، و نه از شام لشگری از جانب یزید آمد، و نه مردم شهرهای دیگر چون نابخردان کوفی حاضر شدند به جنگ فرزند پیامبر و مقتدای واقعی مسلمین روند. آری! این کوفیان خائن بودند که باردیگر نامردمی خودرا تکرار کردند و نه تنها در مقابل ابن زیاد و اتباع او تسلیم شدند و به مدعو خود خیانت کردند و دعوت مصرّانه خویش را به نسیان سپردند، که در مقابل امام خویش ایستادند؛ و نه فقط در برابر فرزند پیامبر صفآرایی نمودند که حتی فرصت بازگشت به او ندادند و بر او شمشیر کشیدند و او وجمیع یاران و فرزندانش را کشتند؛ و باز به همین هم اکتفا ننمودند بل، زنان و کودکان امام خود را به اسارت بردند و اموالشان را غارت نمودند و بر اجساد مطهر امام و اصحابش بیحرمتی کردند و بر آنها ستوران تاختند، سرهایشان را بریدند و بدنهای مقدسشان را مثله نمودند و آنگاه شامگاهان شادمانه و فرحناک به خانههای خود بازگشتند و به اصطلاح پیرزویشان را جشن گرفتند.
من نمیدانم که آیا تاریخ میتواند این همه نامردمی و خیانت و جنایت و شقاوت و بیرحمی را جز در این حادثه، یکجا و در یک مقطع و زمان محدود ارائه کند و راستی
مقصّر کیست که مسلمین را به این همه نامردمی و حرمت شکنی در حق فرزند پیامبر خود وا میدارد؟ و مگر نبودند در میان همین سپاه که محبتهای افزون پیامبر - صلی اللّه علیه و آله - به حسین را خود به چشم خود دیده و یا لااقل به یک واسطه شنیده باشند؟ و مگر به خواب غفلت رفته بودند آنها که سخنان پیامبر - صلی اللّه علیه و آله - را در حق حسین به خاطر میآوردند؟ مگر پیامبر در مورد او و برادرش نفرموده «الحسن و الحسین سیدی شباب اهلالجنة»؟ و مگر نفرمود «حسین منی و انا من حسین»؟ و مگر فراموش کرده بودند «ان الحسین مصباحالهدی و سفینةالنجاة» را؟ و مگر از یاد برده بودند «الحسن والحسین امامان؛ قاما او قعدا»؟ پس چه شد که اینک، و این گونه، در مقابلش ناجوانمردانه ایستادند و به نامردمی تمام، خونش را بر زمین ریختند؟!
آری! روز عاشورا، روز بسیار دردناکی است نه تنها برای حسین علیهالسلام که برای هر مرد و زن منصفی با هر عقیده و مرام، در هر کجای عالم و در هر عصری که با تاریخ عاشورا ارتباط برقرار کند.
اینک امام، تنهای تنهاست، خون گلگون یاران و فرزندان او جای جای سرزمین کربلا را رنگین ساخته است، خیمههای شعلهوری که به دست نامردمان به آتش کشیده شده و خستگی مبارزه و زخم و جرحهایی که تیرها و سرنیزههای دشمن بر بدن او وارد آورده، همه و همه، امام را به سختی آزرده است، با این حال، حضرت بر جای نمینشیند و علی رغم فشارهای عاطفی و جسمی بسیار زیادی که بر او وارد شده و دلش را خون کرده و جسم شریفش را رنجور ساخته است، لحظهای حتّی مقاومت خویش را از دست نمیدهد و از مشی آزادمردانه و اهداف متعالیاش دست نمیشوید، به فکر عقب نشینی نمیافتد و تردید نمیکند.
آری! حسین علیهالسلام همچون جدّش رسول خدا - صلی اللّه علیه و آله - و پدرش امیرالمؤمنین علی و برادرش حسن علیهماالسلام آزاده زیست و اکنون آزاده و سرفراز باید کشته شود. او هرگز به دشمن التماس نکرد و علی رغم عطش بسیار زیادی که بر او حکمفرما شده بود هرگز تمنّای آب ننمود. هربار که فرصتی مییافت، به خانواده غریب خود، به زنان و فرزندان مصیبت دیده، سر میزد و دلگرمی میداد و آنها را به عمل شایسته، تقوا و راستی و صبر توصیه مینمود.
گویند: گاه چنان به دشمن میتاخت و ایشان را به عقب میراند و به تعقیبشان میپرداخت که حتی به نزدیکی دروازههای کوفه میرسید! ولی به امر حق باز میگشت؛ چون بنای حق بر چیز دیگری بود؛ چنانکه آمده «ان اللّه شاء ان یراک قتیلاً» و البته این دلیلی دارد که در پایان این مقاله به آن اشاره مختصری خواهیم کرد.
امام در روز عاشورا قدرت شگرفی از خود به منصه ظهور گذارد؛ آنگونه قدرتی که در جنگ خیبر از پدرش علی علیهالسلام و در جنگهای زمان علی از برادرش امام حسن علیهالسلام به ظهور رسید و باید هم چنین باشد، چه این که این هر سه، حجت خدا و ولی او بودند و دستهاشان دست خدا بود، و «یداللّه فوق ایدیهم».
وی انسان کامل بود و انسان کامل مظهر جمیع اسماء و صفات حق تعالی است ـ چنانکه عرفای شامخین در آثار خویش در مبحث «انسان کامل» در این مورد دادِ سخن دادهاند و انصاف این است که از عهده آن خوب برآمدهاند ـ انسان کامل دارای سویّت اعتد الیه است و مرگ و ضعف و سستی و امثال این امور عدمیّه که از انحراف مزاج از حدّ اعتدالی خود ناشی میشود ـ به خودی خود ـ به او راه نمییابد اما از آنجا که «کل نفس ذائقةالموت» سنت تغییرناپذیر الهی است مرگ ایشان یا با کشتهشدن و یا با مسموم شدن آنها توسط دشمنان خدا انجام میگیرد چنانکه آمده: «ما منّا الا مسموم او مقتول».
امام در روز عاشورا شجاعتهای بی نظیری از خود نشان داد... لکن او ـ علیه السلام ـ هرگز پشت به دشمن نکرد و از برابرشان نگریخت.
عصر عاشورا، امام لحظات سختی را میگذراند؛ اکنون او داغ هفده نفر از خاندان خود را دیده و جگرش از سوگ شهادت شصت تن از یارانش ـ که به قول خودحضرت، باوفاتر از ایشان نه تاریخ به خود دیده و نه آیندگان خواهند دید ـ سوخته؛ دشمن، خیمههای حرم را به آتش کشیده و شعلهور ساخته است. امام هجوم غارتگران به خیمهها را برای یافتن غنیمت می بیند، ضجّه کودکان معصوم را در میان آتش مینگرد، نگاههای نگران دخترانش را به خود ناظر و ناله دردناک زنان داغدیده و اینک آماده اسارت شده را شاهد است و...امّا دیگر رمقی برایش نمانده، و توانی برای مقابله با این نامردمان ندارد.
غروب عاشورا، آنگاه که خورشید هم از اعمال زشت این پست عنصران خائن،
شرمسار در پشت افق پنهان میشود، دشمن با بی مروتی تمام و در نبردی نابرابر به صورت دسته جمعی بر امام که اینک تنها و غریب و بی کس، از فرط جراحتهایی که بر جسم شریف و مقدسش وارد آمده، در زاویهای نشسته، حملهور میشود و آن بزرگمرد جاودانه تاریخ را به بیرحمانهترین شکل ممکن به شهادت میرساند و بدین ترتیب خط سرخی در تاریخ اسلام ترسیم میشود که تا نهایت زمان رهنمای همه آزادمردانی باشد که مقتدایشان حسین است و مشیشان عزت و شرف و مردانگی.
تأثیرها و برآیندها
چهارده قرن است که خون عاشورا در شریانهای تاریخ جریان دارد، عجبا! هر حادثه تاریخی، با گذشت زمان برای مردمان کمرنگتر، بی روحتر، به وادی نسیان نزدیکتر و از هامون وضوح دورتر میشود اما این فقط عاشوراست که هر چه بگذرد پر رنگ تر، باروحتر و در سرزمین خاطرهها زندهتر و واضحتر میگردد و این نکتهای است که هیچ بینای منصفی آن را انکار نمیکند.
پس واقعه عاشورا نه فقط یک واقعه تاریخی که دارای مختصات زمانی و مکانی ویژهای باشد بل یک رویداد همیشه جاوید و همواره زنده است؛ بسان حقایق فرا زمانی و بلکه فراتر از آنها.
اگر اذعان کنیم که شکلگیری مکتب تشیع به دست مبارک امیر مؤمنان علی علیهالسلام انجام گرفت به جرأت هم میتوانیم مذعن شویم که اشاعه شیعه به خون سید شهداء امام حسین علیهالسلام بستگی داشت و در این میان هیچ شکّ و شبههای برای محقق بصیر باقی نخواهد ماند که حضرت اباعبداللّه الحسین علیهالسلام به خواست و اراده آزاد خود چنین کاری را انجام داد و هیچ قهر و جبر و قسری بواسطه محیط و شرایط زمانی و مکانی بر او ـ در گرفتن این تصمیم ـ حاکم و غالب نبود.
امام علیهالسلام از همه جوانب الهی ـ مادی و معنوی ـ بهرهمند بود و در صورت بیعت با یزید میتوانست حدود تواناییهای مادی و دنیوی خویش را گستردهتر هم بکند و به بالاترین مقام و بیشترین ثروت و زیباترین زندگیها دست یابد ولی چون دید این زندگی ـ علی رغم وسعتش ـ یک حیات ذلتبار بیش نیست چنین نکرد، بیعت ننمود و حتی ساکت هم نماند.
و چون میدید که با بیعت او ـ به عنوان یک الگوی اسلامی ـ اسلام، طرفدار عیش و نوش و رفاه طلبی و ظلم و نفاق و غارت و اختلاس چپاولگران معرفی میشود و از پایه و اساس متزلزل میگردد (چرا که ولایت بنیان اسلام است) زیر بار بیعت با یزید نرفت و خود فرمود که مرگ با عزت را بر زندگی با ذلت ترجیح میدهد که: «لا اری الموت الا سعادة والحیاة معالظالمین الا برما» و این زیباترین و تمامترین نمونه است برای کسی که بخواهد در راه عقیده خویش و احیای آن در هر عصر و هر کجا که باشد فداکاری کند و خود را نیازمند یک اسوه حسنه ببیند.
سرانجامها و نهایتها
پاسخ آن عده را تاریخ خیلی زودتر از آنچه انتظار میرفت، داد. چیزی نگذشت که مختار ثقفی قیام نمود و هر کسی را که در مقابل حسین علیهالسلام ایستاده بود ـ حتی آن که در تجهیز سپاهیان، نقشی به عهده داشت
به جزای عمل زشت خود رساند. اما آرزوی حسین علیهالسلام فراتر از اینها بود، او رفع همه و همیشهظلم را میخواست و این، روزی است که نه فقط قرآن و عترت علیهمالسلام که تمامی انبیا و اولیاء حق آن را وعده دادهاند. پس یقینا این همه ظلمها و ستمها و نامردمیهای دشمنان حسین علیهالسلام بی جواب نخواهد ماند و روزی خواهد آمد که همه ظلمها و جورها و بیعدالتیهابرای همیشه تاریخ خواهد شکست و این چیزی است که نماد آن در صورت بیرقی سرخ، بر گنبد مطهر حضرت اباعبداللّهالحسین علیهالسلام خودنمایی میکند.
مرحوم شریعتی میگفت: سران قبیلههای عرب، آنگاه که جنگی مابین دو قبیله درمیگرفت، چون به ماههای حرام بر میخورد و مجبور میشدند بنابر رسمی که داشتند، جنگ را متوقف کنندبر فراز خیمه بزرگ قوم خود، پرچم سرخی میافراشتند؛ معنی این، آن بود که هر کس این بیرق سرخ را میبیند بفهمد که مابین این دو قبیله جنگ هنوز هم برقرار است منتها باید این ماههای حرام بگذرد تا سکوت حاکم، به جنجال مبارزه این دو قوم بشکند. اینک آنها که به کربلا میروند میبینند که گویی جنگ پایان یافته و سکوت مبهمی بر صحنه جنگ سایه افکنده اما ناگاه چشمشان به پرچم سرخی میخورد که بر بالای قبّه آرامگاه حسین علیهالسلام در هتزاز است و گویای این پیام تنبّه آفرین است که «بگذار تا این سالهای حرام بگذرد».
و به نظر من این امیدوارکنندهترین و خط دهندهترین حدیث عاشوراست که لاجرم به دست فرزند منتظرش ـ آن موعود یگانه و آن پنهان بیکرانه ـ به تحقق و عینیت خواهد پیوست و همه ظلم در برابر همه عدل ریشهکن و نابود خواهد شد.
آری! باید این سالهای حرام بگذرد؛ سالهایی که زمینه رشد و تکامل تودههاست؛ دورانی که وعاء دگرگونی امتهاست و جوامع مسلمان را وظیفهای نیست جز رشد و توسعه کیفی خویش، و تکلیفش در برابر جوامع کفر و ظلم و استکبار چیزی نیست مبارزه منفی ـ و نه جهاد ابتدایی ـ (و البته این با دفاع از حریم در صورت تهاجم بیگانگان منافی نیست)
بدون گذشت این زمانها و پختهشدن مردمان و بالارفتن رشدفکری و ثبات عقاید و تثبیت و تحکیم اصول و ارزشها و از طرف دیگر ظهور بدعتها و به نهایتِ خود رسیدن ظلمها و شقاوتها [برای غربال شدن مردمان [و آمدن طوایف گوناگون در رأس حکومتها [برای روشن شدن عجز بشر در اداره امور] و جوشیدن اندیشهها و تزها [برای معلوم گشتن نارسایی قوانین ساخته و پرداخته بشری] و... انقلابی دیگر میسور نخواهد بود چرا که بالا گرفتن ظلمها و تعدیها و ظاهرشدن جورها و نامردمیها به رشد فکری جورشکنها و ظلم ستیزها میانجامد، چه آن که تاریخ نشان داده است با تقویت یافتن یزیدیان، روح مبارزه حسینیان به بالاترین مرتبه خود خواهد رسید و نهایتا منجر به شکست باطل خواهد شد و حکومت جهانی موعود همه نسلها و عصرها برقرار خواهد گردید (و البته این مطلب در قلمرو مباحث نظری مطرح میشود و به وضع عملی ـ جز در حدّی که وظیفه مسلمانان را در عصر غیبت روشن میکند ـ مربوط نمیشود).
اینجاست که تاریخ ستیز حق و باطل بار دیگر ـ منتها به وسعتی فراگیر ـ تکرار میشود و چون همیشه ـ و این بار برای همیشه ـ حق پیروز میگردد و باطل به نابودی میگراید: «جاء الحق و زهقالباطل» که «انالباطل کان زهوقا» و این مهمترین پیام جاودانی حسین علیهالسلام است.
ارزشها و اهمیتها
شخصیت حضرت اباعبد اللّه الحسین علیهالسلام یک شخصیّت نمونه بود. او امام بود و ولایت داشت و «لاینال عهدیالظالمین1»، و معلوم است که منصب امامت نه به ارث میرسد و نه چون مقامهای اعتباری دنیا قابل نقل و انتقال و تفویض و امثال اینهاست بل مقام امامت و ولایت، موهبت حق است بر حسب قابلیت و استعداد شخص و اگر در مورد ائمه ما علیهمالسلام این منصب، غالبا (یعنی همه جز یک مورد) از پدر به پسر رسیده دلیل بر موروثی بودن آن نیست چه این که از امام حسن علیهالسلام به امام حسین علیهالسلام و از میان فرزندان ائمه تنها به شایستهترینشان رسیده است.
به عقیده این حقیر ـ چنانکه مفصّلاً در جای خود بحث نمودهام ـ خدای تعالی این را یکی از ادله حقانیت مذهب شیعه اثنا عشریه برای طالبان طریق حق قرار داده زیرا تاریخ اصلاً و ابدا سراغ ندارد چنین موردی را که دوازده نفر بلافاصله پس از یکدیگر ـ که یازده مورد آن پدر و پسرند ـ همه دارای یک سخن باشند و هیچ یک پدران خود را نه فقط انکار نکنند که او را به تمامی بپذیرند و حتی در حد یک نکته از گذشتگان خردهگیری ننمایند و یا نگویند این که من میگویم بهتر است (و این حقیر نمیدانم ـ البته در حد اطلاع خود ـ چگونه یک چنین مطلب مهمی تاکنون از دید علما و متکلمین ما پوشیده بوده است.)
علی ایّ حال امام حسین علیهالسلام داراری چنین مقامی است. او در دامن زهرای اطهر سلاماللّه علیها و تحت تربیت مولا امیرالمؤمنین علیهالسلام رشد یافت و همواره مورد محبت پیامبر - صلی اللّه علیه و آله - و سفارشهای او و در کنار برادرش امام حسن علیه السلام و یار و غمخوار او بود.
انگیزه امام، در قیامش بر علیه ظلم و ظلمت، و ایدهآلش در دفاع از حریم حقّ و پاسداری از اسلام نیز، انگیزه و ایده آلی نمونه بود. رفتار و گفتارش نیز در طول زندگی، به شهادت تاریخ، نمونه بود. مصایبی که در این راه به جان خرید نیز مصیبتهایی بود منحصر به خود او، که هرگز تاریخ نه این چنین مصائبی را به خود دیده و نه - از قرائن میشود گفت - خواهد دید.
حماسه عاشورا، قیام و حماسهای نمونه است؛ قیامی که در خود، از ایثارها، فداکاریها، از خود گذ شتگیها، جانبازیها، شورها و حماسه ها و هزاران خصلت بزرگ، از خصائل انسانی و مکارم اخلاقی، بسیار دارد؛ و نیز - در طرف مقابل - شقاوتها، ناجوانمردیها نامردمیها، نفاقها، خیانتها و هزاران خصلت زشت از خصائل ضد انسانی و رفتارهای غیر اخلاقی را در خود جای داد و برای تمامی تاریخ به نمایش گذاشت.
از همین جا میشود فهمید که چرا حادثه عاشورا قابل تکرار نیست، و چرا حوادثی نظیر آن، به اهمیّت آن نبوده است، و چرا این همه تأکید شده است بر زنده ماندن این واقعه تا همیشه زمان، و چرا بنای حقّ بوده است تحقّق آن؛ پس اگر فرمودهاند «کلّیوم عاشورا و کلّارض کربلا»، نظر داشتهاند بر لزوم استمرار آن در سراسر تاریخ، و این که هر مسلمانی بر ظلم بشورد و از مظلوم دفاع کند و با خود بگوید: امام حسین علیه السلام، که از معصومین بود (و معصومین و مخلصان اشرف خلایق بودند) جان پر ارزش خود را داد و زیر بار ذلّت نرفت و با تمامی وجود از طریق حقّ و قرآن و اسلام دفاع کرد؛ ما چگونه در برابر این همه ظلم، بی تفاوت باشیم؛ نه این که مراد این باشد که نظیر چنین واقعهای، از جهت ارزش و اهمیّت، هر زمان، قابل تکرار خواهد بود.
خدای تعالی با چنین الگویی، برای امّت مرحومه، نمونهای کامل از سعادت طلبی و مصادیق بارزی از مفاهیمی که در قلمرو آن قرار میگیرد؛ ـ در سپاه امام ـ و در مقابل نمونهای از شقاوت گرایی و ـ مصادیق روشنی از مفاهیمی که در حیطه آن واقع می شود در جناح دشمنان امام، تا همیشه تاریخ ایجاد فرمود تا برای هر کس، در هر زمان و در هر مکان در طلب نمونههایی از این دست بر آید و بخواهد مشی خود را آزادانه، انتخاب و دنبال کند در دسترس باشد و این است یکی از مصادیق بارز قول حق تعالی که: «قد تبیّن الرشد من الغیّ»1
به عبارت دیگر، خداوند طیّ این صحنه مقدّر شده، میخواهد نمونه کاملی از انسانیت، مردانگی و مروّت، علوّ درجه ـ تا آن حد که از فرشتگان نیز بالاتر رود -،
ایثار، شجاعت، فداکار ی، خُلق حَسن، صبر، ایستادگی، مقاومت و عشق، ایمان ویقین و... به نمایش بگذارد تا نمونه یک مرد مسلمان و - پس از آن - یک زن مسلمان (چون زینب علیها سلام) را به جهانیان عرضه کند.
تاریخ عاشورا دانشگاهی است برای بیان عملی این مفاهیم، که هر مفهومش آنها در روز عاشورا تمام و کامل معنا شد و مصداق یافت؛ و از طرف دیگر، الگوی مفاهیم مقابل را در سپاه عمر سعد نشان می دهد و نمونه کاملی از یک انسان تربیت یافته - که تا مرتبهای پایینتر از حیوانات تنزّل میکند - در دسترس میگذارد و این است که دشمنان امام علیهالسلام، تماما، نمونههایی هستند از شقاوت، نامردمی، قساوت، نفاق، خیانت، مذلّت، جبن، بی وجدانی و...
با این اوصاف، غیر منصفانه است اگر قیام امام علیهالسلام را برای گرفتن پاداش از خدا، برای دست یابی به حکومت، برای شفاعت شیعیان گنهکار (بسان «فدا»ی مسیحیان) و امثال اینها که دون شأن و مقام آن حضرت است، بدانیم. آری! او شفیع ماست - به اذن حقّ - اگر از او حسین گونه زیستن را بیاموزیم و از خدا حسین گونه مردن را بخواهیم، و تبعیّت از او این است که بر ظالم بتازیم و از مظلوم دفاع کنیم.
السلام علیک یا ابا عبداللّه و علی الارواح التی حلّت بفنائک.
درود بر تو ای بزرگمرد همیشه تاریخ؛ و درود بر آنهایی که خالصانه، روح بزرگ و اهورایی خود را به مقدم تو فدا ساختند و به پیرویات، قیام خویش را ابدیّت بخشیدند و جاودانه کردند.
درس های ناگرفته از عاشورا
سلام و درود ما بر آن روح پاکی که منطق عاشورا را خلق فرمود و بر خاندان طاهرینش که چنین منطقی را برای بشریت بسط و گسترش داد تا به امروز که ما از آن بهرهمند گردیم .
یک هزار و چهارصد سال از برپایی قیام اباعبدالله الحسین (ع) میگذرد و جامعه شیعی با جان و دل از چراغ پرفروغ این نهضت استفاده برده و درسهای بسیاری گرفته است . اینک پرسشی مطرح است که آیا درسهای عاشورا تکرار است و یا درسهای دیگری نیز میتوان گرفت؟
نویسنده در این مقاله میکوشد تا با انتخاب نگرشهای جدید نسبت به این حرکت عظیم ، اولا به تاثیر نگرشها در امکان دیدن تصاویر جدید از یک واقعیت توجه دهد تا از این طریق، امکان شناسایی یک روش مهم برای تولید علم و گزارههای علمی بویژه نسبت به موضوعات دینی در حوزه علوم انسانی را فراهم آورد و ثانیا درسهای جدیدی را که میتوان از نهضت حسینی برای بهبود زندگی به تناسب نیاز جامعه بشری در مقطع کنونی زمان یعنی در ابتدای هزاره سوم گرفت ـ در حد بضاعت اندکش ـ شناسایی کند.
شبیه سازی و مدل سازی
یکی از روشهای اصلاح زندگی ـ فردی و اجتماعی ـ استفاده از تجربیات دیگران است که قرآن کریم با عنوان « عبرت » بارها بر استفاده از آن به ما تذکر داده است و بر همین اساس گزارشهایی از زندگی پیشینیان ـ اعم از افراد نیک صالح و یا افراد ناصالح ـ بیان میفرماید.
از نظر علمی، این عبرت آموزی درصورتی امکانپذیر میگردد که ما شرایط گذشته و تجربه شده را برای شرایط جدید « شبیه سازی » (simulate ) کرده و از طریق همین شبیه سازی ، به راهحلها و راهکارهای تجربه شده در شرایط جدید دست یابیم . بر اساس همین روش ، رهبر کبیر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران ، امام خمینی رحمه الله علیه ، در جریان مبارزه با نظام ظلم و طاغوت شاهنشاهی ، به شبیه سازی ان دوران با شرایط حاکم بر قیام امام حسین (ع) اقدام فرمودند و جامعه شیعی آگاه از خصوصیت نهضت امام حسین (ع) به خوبی درسهای برگرفته از آن را در آن دوران مرور می کرد و نتیجه عینی آن را محقق میساخت و سرانجام نیز طعم شیرین پیروزی انقلاب اسلامی را به فضل الاهی چشید.
اما این روش با آنکه مزایای بسیاری دارد، ولی از ضعف بزرگی نیز برخوردار است و آن اینکه با تغییر شرایط جدید ، امکان شبیه سازی نیز از بین میرود. بنابراین به عنوان مثال ، امکان شبیه سازی از چنین نهضت با شکوهی برای شرایط ناظر به تحصیل صلح و یا اصلاح مسالمت آمیز وجود نخواهد داشت . یا همچنانکه امکان شبیه سازی آن برای ایجاد حرکت اجتماعی مفید است، ولی استفاده از آن برای دریافت چگونگی مدیریت فردی(self management ) ممکن نیست . درنتیجه رهبران اجتماعی در این موارد، از تجارب دیگری سراغ میگیرند که با شرایط مورد نظر آنان مناسب باشد و مثلا به شبیه سازی با شرایط صلح امام حسن (ع) اقدام میکنند. مهمترین مزیت این روش ، امکان فهم سریع و دقیق عمومی جامعه مخاطب است که میتواند با پذیرش اصل تشبیه ، دقایق و ظرایف رفتاری خود را با انطباق با تجربه اصلی دریابد و تفهیم و تفهم بالایی را موجب گردد .
اینک ببینیم که اولا این عمل شبیه سازی از چه معبری عبور می کند و ثانیا چگونه میتوان ضعف اساسی آن را که بدان اشاره کردم ، جبران نمود .
عمل شبیه سازی دارای 4 رکن اساسی است :
رکن اول : اصل که واقعیت (object ) مورد نظر ناظر است .
رکن دوم : ناظر ( observer ) که واقعیت را مورد بررسی قرار می دهد و منظور(purpose ) مشخص و تعریف شدهای دارد .
رکن سوم : نگرش یا منظری (view ) که برای بررسی واقعیت انتخاب میشود.
رکن چهارم : ایده (subject ) حاصل از بررسی واقعیت.
در میان این چهار رکن ، رکن سوم از اهمیت ویژهای برخوردار است که در حصول رکن چهارم یعنی ایده نقش اساسی دارد؛ ولی اکثرا مورد غفلت و بیتوجهی واقع میشود و درنتیجه در بسیاری از مباحثات علمی، مهمترین عامل ایجاد اختلافات و حتی سوء تفاهمات است.
به نظر میرسد آنچه در ارتباط با بررسی نهضت عاشورا در دوران گذشته صورت گرفته ، وحدت و عدم تغییر همین رکن سوم ـ یعنی منظر و نگرش به عاشورا ـ است که همواره بر اساس بارزترین خصیصه نهضت یعنی « ظلم ستیزی قهرآمیز در حد شهادت طلبی » بوده است. بنابراین بر اساس این نگرش ، اگرچه در شرایط مشابه نیاز به ظلم ستیزی در حد ایثار جان و مال، کارایی لازم را به خوبی داشته است، در دیگر شرایط ـ همچون شرایط صلح ـ قابلیت ویژه خود را از دست میدهد و به همین خاطر در اکثر موارد، نفس مراسم سالگردهای عاشورا تاثیر شگرفی در رفتار و فرهنگ عزاداران ایجاد نمیکند و چه بسا به عنوان مثال در یک پرونده قضایی مطروحه در نظام قضایی کشور ، شاکی و مشتکیعنه هر دو در یکی از مراسم عاشورا شرکت دارند و هر دو در یک زمان و با یک ندای بلند میخوانند که: « انی سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم » اما هیچ کدام نمیتوانند پیام « سلم و صلح » نهضت عاشورا را در همین موضوع پرونده قضایی خود بشنوند.
و ظاهرا به همین دلیل آسیب شناسانه است ـ اگر خوشبینانه فکر کنیم ـ که در دوره اصلاحات که نقطه عطفی در حرکت جامعه اسلامی ما بود ، نهضت عاشورا مورد استناد متولیان حرکت اصلاح طلبی قرار نگرفت.
اینک ببینیم چگونه میتوان این ضعف اساسی را که در نهاد این روش یعنی شبیه سازی نهفته است، برطرف کرد.
به نظر میرسد بهترین روش در این رابطه، استفاده از روش « الگو و مدل سازی » (modeling) است که حد واسط اصل و ایده میباشد. برای دریافت این مطلب، لحظهای به این تصویر توجه کنید:
با دیدن این تصویر ، چه مفهومی به ذهن شما متبادر میشود؟ مسلما پاسخ شما انسان است که قابلیت نمایانگری بسیار وسیعی دارد و همه مصادیق آن را از کوچک و بزرگ ، زن و مرد ، عالم و جاهل و ... دارد . به چنین تصویری از انسان، مدل میگوییم. به نظر میرسد مقصود آیه قران که می فرماید: « و لقد کان لکم فی رسول الله اسوه حسنه» ( احزاب ، 21 ) مبتنی بر تحصیل مدل و الگوی مناسب از پیامبر (ص) محقق میشود تا بر اساس آن دریابیم که حضرت رسول اکرم (ص) نه تنها به عنوان پیامبر، بلکه به عنوان یک پدر، یک همسر، یک جهادگر، یک حاکم، یک مدیر، یک رهبر، یک شهروند، یک مکلف (مسئول )، یک مخلوق و بنده، یک آگاه ، یک انتخابگر و .... و از همه مهمتر به عنوان یک انسان (انا بشر مثلکم)، چگونه میاندیشند ، تعامل میکنند ، برنامه ریزی میکنند ، شکست میخورند و در پی آن چه میکنند و نیز چه نمیکنند تا موفق شوند.
بر این اساس، مدلها از عنصر « جامعیت» (total ) و لازمه آن یعنی « جاودانگی» (eternity) برخوردار میشوند و دقیقا در دوره رشد جامعه و ارتقای فرهنگی متناسب با آن مورد استفاده کامل قرار میگیرند و گام بعدی که عمل شبیه سازی است، توسط همه افراد صورت می پذیرد و مهمترین گام در تحقق فرایند رهبری جامعه (در قبال مدیریت جامعه که از عامل دستورالعمل بهره میگیرد)، برداشته میشود.
تفاوت شبیه سازی و تمثیل منطقی
شاید ذهن مخاطبان از این بحث ، متوجه یک بحث قدیمی در منطق به نام «تمثیل» شود و اینگونه برداشت گردد که در این بحث ، صرفا یک تغییر در گویش زبانی صورت گرفته و از عنوان جدیدی برای همان بحث تاریخی سود جستهایم؛ بویژه آنکه تمثیل منطقی در علم اصول که متدولوژی تحقیق در احکام الاهی را تبیین میکند، با عنوان قیاس اصولی شناخته میشود. بنابراین اینک برای تشحیذ ذهن این دسته از مخاطبان، توضیح میدهیم که اولا مسئله بطلان قیاس اصولی از نگاه امامیه مربوط به گزارههای اعتباری است و در بحث مورد نظر ما، شبیه سازی نسبت به واقعیت که موضوع گزارههای کشفی است، صورت میپذیرد. ثانیا در تمثیل منطقی صرفا شباهت بین دو چیز کشف میشود و لذا کاشف به مثابه هر کشف دیگری، نقشی انفعالی دارد؛ اما در فرآیند شبیه سازی ، محقق نقشی فعال یافته و «مشابه» را ایجاد میکند و همین خصیصه است که در فرآیند شبیه سازی ، ویژگی «خلاقیت» را قابل شناسایی میکند و بر اساس همین ویژگی خلاقیت است که نتیجه و محصول، به عنوان «اثر هنری» قابل معرفی است و از همین جا میتوان به شاخصی برای تشخیص استعاره و تمثیل منطقی دست یافت و صنعت استعاره را در ساختار شعر، رمان، و فیلم سازی محور اصلی «اثر هنری» دانست. به نظر میرسد که «مثلهای قرآنی» نیز با تعریفی که ارائه کردم، از نوع استعاره و شبیه سازی است.
بر این اساس، بدون ویژگی «خلاقیت» در شبیه سازی ، صرفا یک عمل تقلیدی صورت میگیرد. بنابراین زمانی که باید بر اساس قواعد هندسی، دو شکل مشابه را شناسایی کنیم با موقعی که باید شکل مشابه را ایجاد کنیم همچون ماکت سازی از واقعیت موجود، یک اثر هنری به دست نمیآوریم . به نظر میرسد بر اساس همین توضیح است که سکاکی، ادیب مسلم ادبیات عرب، مجاز را از نوع تصرف در مصداق عقلی، معنای اصلی میشناسد و نه استعمال در معنای غیر حقیقی. و همین امر را ( که امر بدیع است)، عامل لطافت هنری این دسته از استعارات معرفی میکند.
با توجه به آنچه در ارتباط با عامل قوت در فرآیند مدل سازی بیان داشتیم ، اگر بتوانیم الگوی رفتاری ائمه معصومین (ع) که هر یک منشا خلق پدیدههایی بسیار استثنایی در بستر جریان هدایت جامعه بشری هستند به دست آوریم، گامی اساسی برای دریافت درسهای جدید از چنین گذشته گرانبهایی برداشتهایم. این امر اگر با توجه به نقش امام در بصری نمودن (visualize ) رفتار عالم هوشمند هستی صورت پذیرد، آثار شگرف علمی و فرهنگی خود را تجلی خواهد بخشید .
- مدل اعتماد به نفس ، عزت نفس ، - مدل برادری و اخوت
- رجزخوانی و ابراز وجود - مدل حمله، عقبنشینی
- مدل گردآوری امکانات - مدل بسیج نیرو و صرف امکانات
- مدل آینده بینی و آینده سازی - مدل اتخاذ استراتژی
- مدل تحصیل اطمینان خاطر و رضایت - و ...
2. چگونه مدل سازی کنیم و نتیجه این مدل سازی در نهضت عاشورا چیست ؟
مهمترین عامل در فرآیند مدل سازی به عنوان فرایند واسطهای بین واقعیت و شبیه سازی، حذف رکن سوم در فرآیند شبیه سازی است . به عبارت دیگر ناظر در فرایند مدل سازی باید بتواند از منظر بخشی که نتیجه منطقی مقصود (purpose ) مشخص و معین او است، رها شود و از این طریق به نگاه «جامع» (total) دست یابد؛ اما این امر ممکن نیست، مگر اینکه نگاه جامع را از طریق شناخت سیستم اصلی به دست آوریم و وقایع درون سیستم را با نگاه جزء نگر مورد بررسی قرار ندهیم. در این صورت باید اکسیژن را به عنوان جزء آب ، با حفظ روابط آن با ئیدروژن شناسایی کرد، نه به عنوان یک عنصر بسیط. در این صورت مدل نهضت عاشورا باید با شناخت روابط آن با دیگر اجزای سیستم هوشمند هستی مورد شناسایی قرار گیرد؛ اگر چنین شود ، ما با یک «جریان» مواجه میشویم و نه صرفا یک « پدیده » ! در این صورت، توجه به چنین نهضتی صرفا از نظر زمانی در مدت یک دهه یا حتی یک ماه و یا از نظر موضوعی با عنوان ظلم ستیزی قهرآمیز تا مرز شهادت طلبی و یا از نظر گروهی با عنوان حرکت خانوادگی و ... صورت نخواهد گرفت و این از آثار دستیابی به همان « مدل » مورد نظر در این بحث است. بر این اساس، مدل سازی باید بر اساس شناخت اصلیترین سیستم و سیستمهای تابعه صورت پذیرد و همواره از تجزیه این سیستم در هر مقطعی خودداری کرد. پس مدل سازی عاشورا و دیگر مدل های پیشنهادی را باید در سیستم اصلی « دین اسلام » و نیز حفظ روابط زیرسیستم ها تا کوچکترین جزء سیستم مورد توجه قرار داد. در این صورت است که میتوان ادعا کرد که به محور یک سیستم اصلی یا فرعی با عنوان « غایت و هدف » آن سیستم دست یافتهایم و همین محور است که بدنه اصلی مدل سازی را تشکیل میدهد.
اینک نتیجه اعمال تحقیقی با ویژگیهای مذکور در زمینه مدل سازی نهضت عاشورا را تقدیم میکنم و به منظور پرهیز از اطاله کلام و دور شدن از عنوان این مقاله از ارائه جزئیات این تحقیق خودداری و صرفا به تبیین این مدل در حد مقدور میپردازم.
آنچه به عنوان نتیجه این تحقیقات با عنوان « مدل پویا و منعطف نهضت امام حسین » میتوان ارائه داد عبارت است از : « در صورت تغایر وضعیت موجود با وضعیت مطلوب با شاخص رشد جامع و پایدار ، عدم پذیرش وضعیت موجود و حرکت جامع برای تحقق وضعیت مطلوب با شاخص بالاترین بهره وری ممکن ، امری ضروری و اجتناب ناپذیر است . »
اینک ارکان پنج گانه این مدل را مورد شناسایی قرار میدهم:
الف. تغایر وضعیت موجود و وضعیت مطلوب
در چنین وضعیتی ، روحیه اکثر افراد جامعه مبتنی بر شخصیت عکس العملی (reactive )، به تن دادن به وضعیت موجود و ابراز عدم رضایت با گویش « غرغر زدن » و انتظار مددرسانی از همه چیز و همه کس است، بدون اینکه آمادگی پرداخت کوچکترین هزینه را داشته باشند. به این نمونه قرآنی توجه کنید:
«و اذ قال موسی لقومه یا قوم اذکروا نعمه الله علیکم ، اذ جعل فیکم انبیاء و جعلکم ملوکا و اتیکم ما لم یوت احدا من العالمین . یا قوم ادخلوا الارض المقدسه التی کتب الله لکم و لا ترتدوا علی ادبارکم فتنقلبوا خاسرین . قالو یا موسی ، ان فیها قوما جبارین و انا لن ندخلها حتی یخرجوا منها ؛ فان یخرجوا منها فانا داخلون . قال رلان من الذین یخافون انعم الله علیهما ، ادخلوا علیهم الباب فاذا دخلتموه فانکم غالبونو علی الله فتوکلوا ان کنتم مومنین . قالوا یا موسی لنا لن ندخلها ابدا ما داموا فیها ؛ فاذهب انت و ربک فقاتلا انا هیهنا قاعدون»! ( مائده / 20 تا 24 )
ب. حیثیت تغایر باید بر اساس شاخص « رشد جامع و پایدار » شناسایی شود
یکی از مهمترین عوامل پیشرفت، دستیابی به شاخصهایی است که بر اساس آنها بتوانیم تشخیص صحیح دهیم . شاید در موارد بیشماری ، به نظر برسد که وضعیت موجود ، وضعیت نامطلوبی است؛ ولی آیا لزوما چنین است:
« ... وعسی ان تکرهوا شیئا و هو خیر لکم و عسی ان تحبوا شیئا و هو شر لکم ... » ( بقره / 216)
بنابراین صرف تغایر بین وضعیت موجود با وضعیت مطلوب، نمیتواند عاملی تعیین کننده برای لزوم تغییر باشد؛ اما اگر موقعیت و شرایط موجود، وضعیت رشد جامع و پایدار جامعه را مختل ساخته باشد، در این صورت « حیات جامعه » در شرایط نابودی قرار میگیرد:
« یا ایها الذین آمنوا استجیبوا لله و للرسول اذا دعاکم لما یحییکم . » ( انفال / 24)
ج. در برنامهریزی برای تغییر، نیازمند طراحی « حرکت جامع و مستمر» هستیم
بر اساس آنچه در ارتباط با رکن سابق توضیح دادیم، « حیات » به عنوان عنصری اساسی در سیستم هوشمند عالم هستی در صورتی پدید میآید و مستقر میماند که حرکتی « جامع » صورت گرفته باشد. لازمه تحقق چنین حرکتی، دستیابی به تعادل است که خود معلول قرار گرفتن هر امری در جای خود به معنای « عدالت » و بقاء و استمرار آن به معنای « امنیت » است. بنابراین در هنگام برنامه ریزی باید عوامل جامعیت و استمرار حرکت را شناسایی و هزینههای لازم برای تحقق آن را فراهم کرد.
د. شاخص این حرکت ، بالاترین (optimum ) بهرهوری (productivity) ممکن است
در طول اجرای برنامه طراحی شده ، باید دائما صحت حرکت مورد ارزیابی قرار گیرد و با توجه به شرایط متغیر بیرونی ، همواره نیازمند مصلحت سنجی هستیم. این مصلحت سنجی، مهمترین عامل پیشرفت در حین حرکت است؛ زیرا دائما باید با تمامی توان ، همه امور را تحت نظر داشته باشیم و با اعمال یک « مدیریت اقتضایی »، ابتدا تصمیم صحیح شناسایی و سپس اتخاذ شود و همین شناسایی تصمیم صحیح در محیط متغیر است که ما را به شاخص نیازمند میکند. اینک اگر معنای عدالت را ( در برابر عدالت ایستا و غیر منعطف ) پویا و منعطف بدانیم ، نیازمند شاخص پویا و منعطف خواهیم بود که از آن به « بالاترین میزان بهرهوری ممکن » تعبیر کردیم . واضح است که در این موارد، نفس خسارات مهم نیست؛ بلکه پایینترین سطح خسارات مهم است؛ همچنان که نفس دستاوردها مهم نیست، بالاترین سطح دستاوردها مهم است.
بنابراین چنین شاخصی، ما را به نحو طبیعی وارد حرکتی منعطف و پویا میکند. پس ممکن است بالاترین سطح بهرهوری ممکن در مقطعی از حرکت نیازمند « صلح » باشد و در مقطعی نیازمند « جنگ ». پس لاجرم باید چنین حرکتی را به عنوان یک جریان مورد شناسایی قرار دهیم و نه پدیده ؛ امر بسیار مهمی که در بیشتر تحقیقات محققان در مورد حرکت اهل بیت (ع)، خصوصا سه حرکت پیاپی ایشان ، یعنی حکومت علوی ، صلح حسنی و عاشورای حسینی و تبلیغ و صبر سجادی و تحقیق باقری و تعلیم صادقی و ... و نهایتا غیبت الهیه امام عصر (عج) مغفول مانده است.
ه . چنین موقعیتی برای هر فردی و در هر شرایطی مسئولیت آفرین و لذا چنین حرکتی ، ضروری و اجتناب ناپذیر است. عدم اعمال چنین مسئولیتی، مهمترین شاخص دنیا مداری و رویگردانی از آخرت گرایی است.
تشخیص ضرورت از غیر ضرورت ، الزام یا استحسان ، مسئولیت یا تخییر ، بدون شناسایی و توجه به ارکان پیشگفتار ، هرگز ممکن نیست و در صورت تشخیص ضرورت و مسئولیت ، هیچ عذری برای قعود و عدم قیام با رویکرد پویا و منعطف، پذیرفته نیست. در چنین شرایطی، مهمترین آسیب و خطر ذهنی ، تمسک به دلیل به ظاهر موجه « عدم احتمال دستیابی به موفقیت یا عدم احتمال تاثیر » میباشد که متاسفانه به طور دقیق، تحلیل این مستمسک در تحقیقات سالیان محققان سلف، رمزگشایی نشده است و این درحالی است که دهها آیات قرآنی به صراحت میتوانسته راهنمای ما باشد؛ بویژه آیاتی که در لسان قصصالانبیاء ، بارها و بارها به فرآیند امداد رسانی الاهی تذکر داده است و اینک تنها به معدودی از هزار اشاره میکنم:
- «ان تنصروا الله ینصرکم و یثبت اقدامکم». (محمد / 7)
- «ان تتقواالله یجعل لکم فرقانا» (انفال / 29)
- «و من یتق الله یجعل له مخرجا» ( طلاق/ 2 )
- «بل ان تصبروا و تتقوا و یاتوکم من فورهم هذا یمددکم ربکم بخمسه آلاف من الملائکه» (آل عمران / 125)
- «و ما رمیت اذ رمیت ؛ و لکن الله رمی» (انفال / 17 )
- «امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء و یجعلکم خلفاء الارض » ( نمل / 62 )
و چه زیبا ملخص این بحث را مولوی به شعر فرموده است :
گر چه نیست رخنه در عالم پدید خیره یوسفوار باید دوید !
اینک نتایج به کارگیری این مدل را در زندگی خویش تقدیم میکنیم:
مدیریت کلی مراسم عاشورا
1. بسیاری از شرکت کنندگان در مراسم عاشورا، با مواردی روبهرو میشوند که به هر دلیل آن را در شرایط فعلی مناسب نمیبینند و نقدهای مختلفی بر چگونگی برگزاری مراسم عاشورا ارائه میدهند و جالب است که چنین افرادی از قشرها و جایگاههای مختلفی هستند: سخنرانان مذهبی، مداحان، مدیران مجالس، عزاداران، شرکت کنندگان در مجالس عزاداری و حتی تماشاچیان .
بنابراین بر اساس مدل مذکور ، رکن اول آن که عبارت است از تغایر وضعیت موجود و وضعیت مطلوب، محقق است؛ اما آیا گام های بعدی این مدل برداشته شده است؟ به نظر میرسد که متاسفانه پاسخ منفی است؛ زیرا: درباره رکن اول: هیچ فرد یا نهاد صاحب انگیزه و ارادهای بر اساس یک فعالیت تحقیقی مناسب، نتوانسته وضعیت مطلوب مشخص و معینی برای این مراسم در شرایط فعلی جامعه ملی ، جامعه اسلامی یا جامعه جهانی تدوین کند.
درباره رکن دوم: شاخص رشد پایدار، در زمینه «جامعه ملی ـ اسلامی ایران » و جامعه عزاداران حسینی (ع) بر اساس معیارهای علمی و عملی به کار گرفته نشده است تا بر اساس به کارگیری شاخص نظارت و تحصیل آمار و ارقام ، وخامت اوضاع و میزان تغایر وضعیت مطلوب و موجود ، ارزیابی شود.
درباره رکن سوم : حکومت اسلامی، مدیریت جامع و برنامهریزی شده مدونی برای رفع این تغایر و تحقق وضعیت مطلوب اعمال نمیکند . آیا برنامهریزیهای موجود را میتوان اولا « جامع » دانست و ثانیا در جهت تحقق وضعیت مطلوب تعریف شده و مدون دانست ؟
درباره رکن چهارم : واضح است که به کارگیری شاخص بالاترین میزان بهرهوری حرکت برنامهریزی شده، فرع بر اصل حرکت برنامهریزی شده است که متاسفانه در پاراگراف قبلی، منتفی ارزیابی میشود.
درباره رکن پنجم : متاسفانه اساس ضرورت حرکت برنامهریزی شده اصلاح مراسم عاشورا برای آحاد جامعه و نیز مسئولان نظام درک نشده است؛ بنابراین مسئولیتی که باید حسینیوار برای احیای تفکر والای نهضت عاشورا در شرایط مختلف زمانی و مکانی پذیرفته شود، مفقود است .
بنابراین بر اساس مدل ارائه شده و ارکان پنجگانه آن، میتوان گفت که به استناد آیات سوره مائده که بدان اشارت کردیم، همگان در شرایط قوم موسی قرار گرفته و منتظریم تا امام زمان (عج) به همراه خداوند اقداماتی اساسی برای اصلاح انجام دهد:
«فاذهب انت و ربک فقاتلا انا هیهنا قاعدون»!
به کارگیری مدل نهضت عاشورا در مدیریت شخصی عزاداران عاشورایی
1. دوست عاشورایی بسیار خوبت را میبینی، پریشان احوال؛ زیرا با مشکل اقتصادی روبهرو شده و عنوان میکند که فردا صبح، چک چند میلیونیاش برگشت خواهد خورد! و از ترس آبرو ، زندان و ... خود را ناچار به نزول میبیند و استناد می کند که : « الضرورات ، تبیح المحذورات » اما وقتی برایش تنها با یک مثال تبیین میکنی که اگر امام حسین (ع) در موقعیت تو قرار میگرفت، آیا نزول میکرد یا زندان را با آغوش باز میپذیرفت و هرگز تن به ننگ نزول نمیداند، تازه اولین رگههای درک عاشوراییاش تحصیل میشود؛ گویی حضور در این همه مراسم عاشورا نتوانسته چنین پیام مهمی را برایش تبیین سازد . ولی متاسفانه هنوز این درک ابتدایی، قوام واقعی نیافته که توجیه دیگری گریبانگیرش میشود: ما که نمیتوانیم مثل امام حسین باشیم . ما کجا و امام حسین کجا !
2. در راهرو یکی از ادارات، به دوست شناخته شدهای برمیخوری که نالان از پیچ و خمهای اداری، به خود میپیچد و از تو میپرسد: اگر با دادن رشوه بتوان کار گره خورده را حل کرد، چه باید کرد؟ و تو متعجبانه به دوست عاشوراییات نگاه میکنی که تو دیگر چرا ؟ پس پیام این همه حضور برایت چه بوده است؟ ولی متاسفانه او نیز بین عاشورایی بودن و رشوه ندادن در شرایط پیچیده و دشوار هیچ ربطی نمیبیند و وقتی برایش توضیح میدهی که در این موارد، خوشبینانهترین حکمی که میتوان فرض کرد، حکم جواز است و نه وجوب؛ پس چرا تو از آن مفهوم «وجوب» گرفتهای؟ مگر نمیدانی که برای بالا رفتن از پلکان کمال و تعالی باید از بسیاری از مباحات گذر کرد و اینک نوبت تو است که آن را طی کنی و این همان درسی است که باید از عاشورای امام حسین بگیری؛ همانگونه که رهبرت در نهضت عاشوراییاش علیه نظام طاغوت چنین درسی را گرفت و سکوت را شکست و پذیرای تمامی عواقب سختش شد؛ در این هنگام که تازه جرقههای فهم عاشوراییاش تحریک شده و بهرغم سالهای حضور در چنین مراسمی، چنین عینی و ملموس درسی را که میباید میگرفت، نگرفته است؛ متاسفانه یکباره توجیهپذیر میشود که یک شبه نمیتوان حسینی شد؛ مگر اینکه سالها زحمت بکشی و ... و بازهم تو میمانی و درسهای ناگرفته از عاشورای حسینی.
3. صبح شنبه است و تو در سر کار هستی و همکار سازمانیات وارد میشود؛ همو که بارها با هم در مجلسی از مجالس امام حسین (ع) قرار حضور گذاشتهای. او را خوب میشناسی و میدانی که او اهل هیچ خطای عمدی نیست؛ اما امروز بسیار ناراحت و درهم است. سعی میکنی او را به حرف آوری و یکدفعه بغضش میترکد که صاحب خانه جوابش کرده و او برای رهن خانهای جدید، نیازمند پول است. هیچ راهی هم باقی نمانده و آخرین مهلت، سهشنبه همین هفته است. تنها راه باقی مانده ... سکوت معناداری میکند و تو میفهمی که او هم معنای « امن یجیب المضطر » را نفهمیده و عاشورا برای او نیز صرفا یک حماسه و یک حرکت قهرآمیز علیه ظلم و بیداد و استکبار جهانی است ... و در چنین موقعیتی ، پول رهن خانه ، هر چه باشد ، لااقل استکبار جهانی نیست و حرکت قهرآمیز عاشورایی نمیطلبد ...
4 . نمونههای بسیاری از جوانان و رابطههای نه چندان مشروع را میبینی که اصلا در مخیله آنها ـ بهرغم اعتقاد به عاشورا ـ چنین درسهایی وارد نمیشود؛ زیرا از نگاه آنان ، تخصصا خارج از موضوعند و لذا اگر در مصداق یوسف قرار گیرند، میپندارند: « توفیق اجباری ! »
5. دانشآموزان و دانشجویان عزیز هم که اگر احیانا از پاسخ سوال امتحانی درمانده شوند ـ بویژه اگر امتحان تجدیدی یا از موارد مشروطی هم باشد ـ با آنکه از نظر اعتقاد به حقانیت عاشورا کم و کاستی ندارند، اما هرگز عقلانی نمیدانند الگویی از حماسه کربلا، آن هم در جلسه امتحان ترسیم کنند و احتمال دهند که در چنین موقعیتی نیز میتوانند در انتظار امداد الاهی از نوع «خمسه آلاف من الملائکه» و از نوع « الهام » قرار گیرند. اگر نگوییم خدای ناکرده، مصداق امداد الاهی را در مصداق تقلبی میجویند که کسی نفهمد و قضیه به خیر و خوبی تمام شود !
6 . و دروغهای مصلحتی عاشورائیان که دیگر لا تحد و لاتحصی است؛ ولی از نگاه آنان، اصلا دخلی به سلحشوری و غیرت و جوانمردی و آزادگی و مروت و فتوت عاشورایی ندارد ! و عجیبتر آنکه اصل مصلحت راستگویی اساسا رخت میبندد؛ اما ارتباطی با درسهای عاشورا نمییابد !
7 . پروندههای قضایی که عاشورائیان علیه یکدیگر در محاکم بازگشایی میکنند و اتفاقا در طول جریان دادرسی چند ساله، بارها یکدیگر را در مراسم عزاداری امام حسین (ع) و زیارت عاشورا ملاقات میکنند و با سوز و گداز و گریه و آه میخوانند: « انی سلم لمن سالمکم » ولی هرگز تصور نمیکنند که کاملا بر ضد آن رفتار میکنند ...
جوانى زيباترين، درخشانترين و به يادماندنىترين فراز زندگى است كه همانند آنرا نمىتوان يافت. وقتى صحبت از جوانى است بايد طراوت، تازگى و احساس كردن را باوركرد. جوانى دوران تجربه و بلوغ نيز هست و آميختگى آن با زيبائىهاى دلانگيز فطرت،دنياى ديگرى پديد آورده و در ژرفاى آن، نگاهى ديگر و شورى ديگر. و جوان از ميانتمام اين «ديگرها» به يك «خود» خواهد رسيد.
او در اين تجربه نو به دنبال رابطهاى تازه است با يك حقيقت گمشده، با يك كششاصيل و يك جاذبه ريشهدار و در اين راه، پيوند خويش را با آرام دلها برقرار مىكند. با سرود هستى همنوا مىشود و مىخواند ترانه دلانگيز «بودن» را و سرود حماسى «حركت» را. «بودن» يك كشف مهم است. يك نجواى پنهان با «خويشتن» و «حركت» جهتمىخواهد و «پرسش»! پرسشى براى رسيدن.
و چه زيباست پرسيدن و رسيدن! دانستن و خواستن!
گوهر ارزشمند جوانى را بايد باز شناخت. اين جام جهان نما ابعاد و زواياىناشناختهاى دارد كه بايد در پرتو يك «نيروى درونى» و يك «نور حقيقى» به بالندگىبرسد. ما، «نيروى درونى» را «ايمان» و «نور حقيقى» را «انديشه» ناميدهايم.
كانون انديشه جوان با انگيزه «انديشه بيشتر براى شناخت بهتر» تا كنون به تحقيق وتأليف آثار متعددى ويژه نسل نو همت گمارده است.
اين بار نيز، بحث و بررسى پيرامون موضوع «آثار و نتايجانقلاباسلامى» ما را برآن داشت تا با همكارى محقق ارجمند جناب آقاى دكتر محمد باقر حشمتزاده اين اثر ازسلسله جوان را تقديم محضرتان نمائيم. شما بايد بتوانيد پس از مطالعه اين دفتر بهسؤالات زير پاسخ گوئيد.
1- مهمترين ملاكها در ارزيابى آثارانقلاباسلامى كداماست؟
2- در مجموع، دستاوردهاىانقلاباسلامى را چگونهارزيابى مىكنيم؟
منتظر نظرات خوب شما هستيم.
كانون انديشه جوان
طرح موضوع و مسأله
انقلاباسلامىبراى تحقيق و بررسى، يك موضوع كلان است. از لحاظ متدولوژى و روش تحقيق سؤالات ومجهولات اساسى زير در اين رابطه طرح مىشود:
1- تاريخچه و مراحلانقلاباسلامى چه بودهاست؟
2- زمينهها، علل و عوامل شكلگيرى و پيروزىانقلاباسلامى چهبودهاند؟
3- اهداف و شيوههاىانقلاباسلامى چههستند؟
4- در مقايسه با ساير انقلابها ويژگيهاىانقلاباسلامى چههستند؟
5- انقلاباسلامىدر مسير خود با چه آفات و موانعى روبرو بوده است؟
6- پىآمدها، آثار و نتايجانقلاباسلامى چههستند؟
در يك پژوهش بنيادى و گروهى بايد پاسخهاى مستند و مستدل به سؤالات فوق ارائهنمود. در آن صورت نسبت بهانقلاباسلامى شناختىوسيع، عميق و دقيق بدست خواهد آمد. سؤال دوم از لحاظ علمى و فلسفى دشوارترين مجهولاست. زيرا پرسش از علت و چرايى پديدهها مشكل و سخت است. براى مثال در حاليكه بيشاز دويست سال ازانقلابفرانسه و بيش ازهشتاد سال ازانقلابروسيه مىگذرد هنوز هم درباره علل و چرايى آنها نظريهپردازى مىشود. (1)
اهميت و ضرورت موضوع
در بين مجهولات فوق سؤال ششم حساسترين، سياسىترين و كاربردىترين پرسشمىباشد. در حاليكه سؤال دوم عمدتاً در آكادمىها، دانشگاهها و پژوهشگاهها مطرحمىباشد، سؤال ششم بطور وسيع و عميق در عرصه جامعه و در بين دولت و ملّت، دوست ودشمن و داخل و خارج طرح مىشود.
اين مدعا مبتنى بر اين استدلال است كه انسانهاى ذيربط باانقلاباسلامى اعم ازموافق و مخالف، واقعيت آن را پذيرفتهاند و مىگويند به هر دليلى و متأثر از هرعلّتىانقلاباسلامى، دولت شاهنشاهى را براندازى كرده و جمهورى اسلامى را مستقر كرده است. پس مهمآن است كه ببينيم اين پديده كلان چه آثار و نتايجى در عمل ببار آورده است؟ و اينفضاى جديد چه تأثيرى بر زندگى ما داشته است؟ در اين ميان آثار و نتايج اقتصادىانقلابدانسته وندانسته، كم يا زياد، مستقيم و غير مستقيم، بحق يا ناحق، بيشتر مورد توجه و استنادقرار مىگيرد.
ملاك اقتصادى
براى مثال در بسيارى از محافل كه گفتگوهايى بين توده مردم صورت مىگيرد مباحث بهگرانى و تورم كشيده مىشود و در اين رابطه قيمت اجناس و كالاهاى اساسى، قبل و بعدازانقلاببا هممقايسه مىشود. در اين موارد تبعاً مخالفان، قيمت بالاى كالاها و خدمات در شرايطكنونى را مهمترين دليل براى ناكامى و ناتوانىانقلابمىدانند، در مقابلموافقان، ضمن توجه به اين امر، به برخى از تحولات اساسى اقتصادى و صنعتى استشهادمىكنند و از خدمات رسانى به روستاها، افزايش توليد برق و گاز، لولهكشى، جاده كشىو... سخن مىگويند. در اين موارد بعضاً مىگويند كه اصولاً ماديات و اقتصاد هدفاصلى و اولىانقلابنبوده و لذا به آثار و دستاوردهاى سياسى و فرهنگىانقلاباشاره مىكنند.
در زمينه اهميّت اقتصاد به عنوان ملاك و معيار سنجش نتايجانقلاباسلامى مىتوان بهتبليغات كشور در ايام بزرگداشت پيروزىانقلابدر دههى فجر وهمچنين ايام هفته دولت در شهريور ماه اشاره نمود. در اين مقاطع نيز ديده مىشود كهدولتمردان و مقامات رسمى نيز بخش عمدهاى از گفتارشان درباره آثار و نتايج اقتصادىانقلاباسلامى است. در اين مناسبتها عمدتاً آمارهايى از فعاليتهاى عمرانى و اقتصادى كشور ارائه شده وبا قبل ازانقلابمقايسه مىشوند.
اين مقدار توجّه به اقتصاد كه به صورت دانسته يا ندانسته مبذول مىشود مىتواندناشى از چند عامل باشد:
اولاً انسان از بدو تولد، دو دسته نيازهاى مادى و معنوى را بصورت بالقوّه با خوددارد. ابتدا نيازهاى مادى فعليت مىيابند، گرچه نيازهاى معنوى از لحاظ ارزشى تقدم واولويت دارند و اينها نيز در وقت خودشان از قوّه به فعل مىآيند. به اين ترتيبملاحظه مىشود كه نيازهاى مادى از نظر فعليت تقدم دارند و لذا تحريك پذيرى آنهابيشتر است.
ثانياً متأثر از تمدن غرب، جوّ نظام جهانى بشدت اقتصادى و مادى است و صنعت واقتصاد بزرگترين ارزش و دستاورد فرهنگ و تمدن غربى شده است. در چنين شرايطى براىارزش گذارى هر پديده انسانى و اجتماعى، از جملهانقلابها، چنين القاءمىشود كه چه دستاورد مادى و اقتصادى داشته است؟ يعنى عملاً ارزش پديدهها تابعنتايج مادى و اقتصادى شده است.
البته اين حد افراط در اقتصاد و امور مادى تنگناهايى در آن تمّدن ايجاد كرده استو خلأهايى در آنجا بوجود آورده است كه اتفاقاًانقلاباسلامى با پيامهاىانسانى و ارزشى خود مىتواند براى آنها جالب و جاذب باشد امّا در وضعيّت كنونى بههر حال نتايج مادى و اقتصادى پديدهها و ميزان رفاهى كه براى شهروندان دارند درارزيابى و ارزش گذارى آنها نقش اصلى را دارد.
حساسترين مسأله در شناختانقلاباسلامى
مجدداً به اين مدعا باز مىگرديم كه ششمين سؤال و مسأله در باب شناختانقلاباسلامى، مهمترين وحساسترين و سياسىترين پرسش مىباشد و اذهان همگان بطور عمده متوّجه اين قضيه استكه صرفنظر از اينكهانقلاباسلامى تحت تأثيرچه علل و عواملى ايجاد شده و پيروز گرديده است، اين پديده در عمل چه آثار و نتايجىداشته است؟ طبعاً دو دهه پس از پيروزىانقلابو استقرار جمهورىاسلامى همه ما در اطراف خود مسائلى را لمس و تجربه مىكنيم كه بعضاً به مذاقمانتلخ يا شيرين مىنمايد و آنها را نوعاً به حساب پيامدهاىانقلاباسلامىمىگذاريم.
اهميت فوقالعاده اين قضيه آنجاست كه اگر اكثريت مردم به اين نتيجه برسند كه درمجموع،انقلاباسلامى دستاوردهاى مثبتى داشته و مسير نظام به سوى خير و سعادت است، از تداوم وتوسعه آن حمايت مىكنند. امّا چنانچه استنتاج و استنباط عامه بر خلاف اين باشد،بايد در انتظار انواع و اقسام بحرانها بود كه هزينهها و خسارت آن شايد قابل بررسىو ارزيابى نباشد.
بنابراين جا دارد كه آثار و نتايجانقلاباسلامى بطورعالمانه و منصفانه تحقيق و ارزيابى شده و به صورت شجاعانه و دلسوزانه تبليغ و ترويجشود.
اهميت ملاكها در ارزيابى آثار و نتايجانقلاباسلامى
همانطور كه اشاره شد انبوه مردم و شهروندان بطور روزمره با كثيرى از وقايع وحوادث مواجه مىشوند كه در وهله اول با آنها برخوردهاى احساسى و عاطفى دارندبطوريكه در يك لحظه ممكن است تصور كنند نظام در وضع مطلوب بوده و به سوى خير وسعادت مىرود اما در دقايقى ديگر بعكس بينديشند.
پژوهشگران علوم اجتماعى دنبال شناخت و كشف اين مسأله هستند كه در دراز مدت جمعبندى رأى و نظر يك شهروند چيست؟ و از آن بالاتر جمع بندى افكار عمومى دربارهىشناخت و ارزيابى ساختار و كاركرد نظام چيست؟ و از همه مهمتر اينكه چطور مىتوانافكار عمومى را به يك تصور صحيح، وسيع و عميق از واقعيات درباره دولت و نظام رساندتا بتوان حمايت و مشاركت شايستهاى از شهروندان كسب نمود. (2)
اينك برخى از اخبار و وقايعى را كه مردم و شهروندان به صورت كوتاه مدت و بلندمدت با آنها مواجهند و به عنوان آثار و نتايجانقلاباسلامى آنها راارزيابى مىكنند مورد اشاره قرار مىدهيم.
برپايى كنفرانس سران كشورهاى اسلامى، مشاركتهاى متعدد و وسيع مردم در انتخابات،راهپيمايىها و نماز جمعهها، انواع آمار جرم و جنايت، گرانى و تورم، انواع آمار ازعمران و خدمات رسانى در شهرها و روستاها، افزايش ظرفيت دانشگاهها، تشديد اختلافدرآمدها در بين اقشار مختلف مردم، رواج ابتذالهاى فرهنگى و اخلاقى در بين نسل جوان،تثبيت موقعيت كشور در منطقه و جهان، توسعه و بسط نماز و روزه در اقشار مختلف مردم وجوانان، تداوم اعتياد و قاچاق مواد مخدر، افزايش حجم و ارزش صادرات غير نفتى،افزايش توليد برخى از اقلام اساسى كشاورزى، افزايش سهم گاز در الگوى مصرف انرژى تاحد 30%، افزايش تعداد ميلياردرها، گرانى نرخ خريد و اجاره مسكن و...
شاهد مثالهاى فراوانى از اين دست مسايل، بصورت خرد و كلان در ابعاد سياسى،اقتصادى و فرهنگى مىتوان ارائه نمود. هر يك از اين مسايل به نوعى در اذهان وتصورات اقشار مختلف مردم بازتاب مىيابد و هر فرد و هر گروهى به نسبتهاى مختلف ازحوادث و جريانهاى فوق متنفع و متضرر مىشوند.
سؤال اين است كه مجموعه پديدههاى فوق چگونه توسط مجموعه آحاد، افراد و اقشاردريافت و ارزيابى مىشود و نهايتاً افكار عمومى مردم آثار و نتايجانقلاباسلامى ايران را اززاويه اين مسايل چگونه مىبينند؟ و آنها را با چه ملاكهايى بررسى و ارزيابىمىكنند؟
مهمترين ملاكها در ارزيابىانقلاباسلامى
در اينجا برخى از ملاكها براى بررسى و ارزيابى آثار و نتايجانقلاباسلامى ارائهمىشود:
1- مقايسه نتايج و آثار با اهدافانقلاباسلامى
2- مقايسه نتايج و آثار با امكانات دولت و كشور
3- سنجش نتايج و آثارانقلاباسلامى با اهداف وامكانات به طور همزمان
4- مقايسه وضع موجود نظام جمهورى اسلامى با كشورهاى پيشرفته.
5- مقايسه وضع موجود نظام جمهورى اسلامى با كشورهاى همطراز
6- مقايسه وضع موجود نظام جمهورى اسلامى با قبل ازانقلاب
7- مقايسه وضع موجود نظام جمهورى اسلامى با سناريوى فرضى كه اگر تا كنونشاهنشاهى دوام مىداشت؟
اهدافانقلاباسلامى بعنوان ملاك ارزيابى
انقلاباسلامى درهمهى ابعاد فردى و اجتماعى، داخلى و خارجى، سياسى و اقتصادى و فرهنگى، اهداف بسياربلندى براى مردم و دولت ترسيم نموده است.
اين اهداف عمدتاً مأخوذ از قرآن و سنت بوده كه عمدتاً در كلام امام خمينى (ره) وشعارهاى مردم متجلى شدهاند.
اين اهداف درمنبع قانون اساسى بصورت رسمى و قانونى به تأييد و تصويب امام و امترسيدهاند. بطور بسيار عادى و عقلايى و حقانى، اين اهداف يكى از بهترين ملاكهابراى سنجش وضعيت كنونى نظام و ارزيابى آثار و نتايجانقلاباسلامى هستند و هركس مىتواند بپرسد:
بعد از دو دهه از وقوعانقلابو استقرار نظامجديد، اهداف فوق چقدر محقق شدهاند؟
و وضع موجود با اهداف فوق چقدر فاصله دارد؟
آيا اصولاً وضع موجودانقلابو نظام در راستاىتحقق اهداف فوق هستند يا خير؟
اهدافانقلابونظام جمهورى اسلامى در اصل سوم قانون اساسى بشرح زير ترسيم شدهاند و هر خوانندهاىمىتواند با مطالعهى آنها و با اتكاء به اخبار و اطلاعاتى كه شخصاً از وضع موجوددارد نسبت به آثار و نتايجانقلاباسلامى ارزيابى وقضاوت نمايد.
البته حق آن است كه اين سنجش در يك پژوهش گروهى وسيع و عميق متكى به آمار وارقام و اسناد صورت بپذيرد و نتيجهى آن براى همگان تبيين شود.
اصل سوم قانون اساسى
«دولت جمهورى اسلامى ايران موظف است براى نيل به اهداف مذكور در اصل دوم همهامكانات خود را براى امور زير بكار برد:
1- ايجاد محيط مساعد براى رشد فضايل اخلاقى بر اساس ايمان و تقوى و مبارزه باكليه مظاهر فساد .
2- بالا بردن سطح آگاهيهاى عمومى در تمام زمينهها با استفاده صحيح از مطبوعات ورسانههاى گروهى و وسايل ديگر.
3- آموزش و پرورش و تربيت بدنى رايگان براى همه در تمام سطوح و تسهيل و تعميمآموزش عالى.
4- تقويت روح بررسى و تتبع و ابتكار در تمام زمينههاى علمى و فنى، فرهنگى واسلامى از طريق تأسيس مراكز تحقيق و تشويق محققان .
5- طرد كامل استعمار و جلوگيرى از نفوذ اجانب.
6- محو هر گونه استبداد و خودكامگى و انحصارطلبى.
7- تأمين آزاديهاى سياسى و اجتماعى در حدود قانون.
8- مشاركت عامه مردم در تعيين سرنوشت سياسى، اقتصادى، اجتماعى و فرهنگىخويش.
9- رفع تبعيضات ناروا و ايجاد امكانات عادلانه براى همه در تمام زمينههاى مادىو معنوى
10- ايجاد نظام ادارى صحيح و حذف تشكيلات غير ضرورى
11- تقويت كامل بنيه دفاع ملى از طريق آموزش نظامى عمومى براى حفظ استقلال وتماميت ارضى و نظام اسلامى كشور.
12- پى ريزى اقتصاد صحيح و عادلانه بر طبق ضوابط اسلامى جهت ايجاد رفاه و رفعفقر و برطرف ساختن هر نوع محروميت در زمينههاى تغذيه و مسكن و كار و بهداشت وتعميم بيمه.
13- تأمين خودكفايى در علوم و فنون، صنعت و كشاورزى و امور نظامى و ماننداينها.
14- تأمين حقوق همه جانبه افراد از زن و مرد و ايجاد امنيت قضايى عادلانه براىهمه و تساوى عمومى در برابر قانون.
15- توسعه و تحكيم برادرى اسلامى و تعاون عمومى بين همه مردم .
16- تنظيم سياست خارجى كشور بر اساس معيارهاى اسلام، تعهد برادرانه نسبت بههمهى مسلمانان و حمايت بى دريغ از مستضعفان جهان»
همانطور كه ملاحظه مىشود قانون اساسى همهى نيازها و اهداف مردم و نظام را ازجنبههاى فردى و اجتماعى، داخلى و خارجى، اقتصادى، سياسى و فرهنگى بصورت وسيع وعميق طرح و ترسيم نموده است.
بطور كلى مبتنى بر تجربيات شخصى مىتوان اين مدعا و فرضيه را مطرح كرد كه دربرخى از اهداف توفيقات نسبى حاصل شده و در پارهاى ديگر عدم توفيقهايى ديدهمىشود.
براستى اگر همهى شهروندان و امت در حال حاضر فعليت اهداف فوق را بخواهند آيادولت توان پاسخگويى را خواهد داشت؟ در اين مورد اگر فقط بند 12 اصل سوم مورد توجهقرار گيرد وسعت و پيچيدگى و حساسيت مطلب روشن مىشود. براستىانقلابو جمهورى اسلامى چهمقدار رفاه را برقرار نموده و فقر را بر طرف كرده است؟ در زمينههاى تغذيه و مسكن وكار و بهداشت و تعميم بيمه چقدر محروميت زدايى شده است؟ بدون يك پژوهش اسنادى وميدانى و صرفاً مبتنى بر تجربيات شخصى و محدود، مىتوان مدعى شد كه پس از دو دهه ازانقلابهنوز فاصلهىزيادى با اهداف فوق داريم.
در مورد بند 3 از اصل سوم نيز مىتوان پرسش كرد كه آيا آموزش و پرورش و تربيتبدنى رايگان در جامعه محقق شده است؟ پيدايش و رشد مدارس غيرانتفاعى با شهريههاىبالا و اخذ وجه از دانشآموزان به عناوين مختلف، مسايل مشهود و ملموسى است كهتقريباً تمامى خانوادههاى كشور با آن سرو كار دارند.
اما به اهدافى نيز مىتوان اشاره كرد كه در راستاى عمل و تحقق قرار دارند مثلاًبندهاى 2 و 4 در زمينه پيشرفتهاى علمى و فرهنگى اهدافى را ترسيم نمودهاند كهمىتوان مدعى بود كه محقق شدهاند. قرائن زيادى موجود است كه حكايت از بالا بودنسطح آگاهيهاى عمومى در تمام زمينهها دارد. همچنين تشكيل و توسعهى دهها مؤسسهىپژوهشى و تحقيقى مىتواند قرينهاى دال بر تقويت روح بررسى و ابتكار و تتبع در كشورباشد. (3)
در مجموع مدعا اين است كه اگر آثار و نتايجانقلاببا اهداف آن مقايسهشود نمرهى بالنسبه پائينى حاصل مىشود. زيرا اهداف، فوقالعاده بلند و عالى ترسيمو تدوين شده است.
امكانات بعنوان ملاك ارزيابى
انقلاباسلامىبراى تحقق اهدافش و برآورده كردن خواستهها و نيازهاى مردم چه امكاناتى در اختيارداشته است؟ اين پرسش، عقلايى است و در رشتههاى علمى و معرفتى گوناگون بصور مختلفىمتجلى شده است. مثلاً در علم حقوق و فقه مىگويند: «تناسب حق و تكليف» يعنى(4)اگر كسى تكليفى بعهده داشت بايد متناسب با آن حقوقى داشته باشدتا بتواند آن تكليف را انجام دهد. در علم مديريت از تناسب وظايف و مأموريتها باامكانات و اختيارات سخن مىگويند. (5)
اصل سوم قانون اساسى نيز نكته فوق را ملحوظ داشته و چنين آورده كه: «دولت جمهورىاسلامى ايران موظف است براى نيل به اهداف مذكور در اصل دوم، همه امكانات خود رابراى امور زير بكار برد» يعنى مقنن عنايت داشته كه براى تحقق اهداف، قهراً امكاناتىمورد نياز است. با توجه به وسعت و كثرت اهدافانقلاباسلامى كه در اصلسوم بيان شده است، امكانات بسيار عظيمى بايد در اختيار دولت باشد.
همانطور كه مىتوان اهداف و نيازهاىانقلابو نظام را به دودستهى مادى و معنوى تقسيم نمود، امكانات نيز اعم ا مادى و معنوى است.
امكانات كيفى و معنوى را مىتوان به اين شرح برشمرد:
از نظر معنوى مىتوان ادعا كرد كهانقلاباسلامى امكاناتعظيمى را آزاد و فراهم كرد. بنابر اين براى تحقق اهداف بايد انتظار بالايى از آنداشت. اما چرا اهداف آنچنانكه بايد و شايد حاصل نشدهاند؟
اولاً امكانات معنوى عمدتاً شرط لازم براى تحقق اهداف هستند. يعنى براى تغيير وتحول و نيل به وضع مطلوب لازم است مردمى با روحيه و با ايمان و با عزم و اراده درصحنه حاضر شوند. اما اين كافى نيست بلكه اينان بايد امكانات و ابزار مادى هم داشتهباشند.
ثانياً عمدهى امكانات معنوى و بسيج عمومى مردم براى حضور و مشاركت، صرف دفعآفات و موانعانقلابو حفظ اصل نظام وانقلابو آب و خاك شد وتحقق اهداف را تحت الشعاع قرار داد.
آشوبها و تشتتهاى داخلى، محاصره اقتصادى، حمله نظامى، تهاجم فرهنگى، امواجتروريسم، رشد شديد جمعيت، مهاجرت وسيع از روستاها به شهر، آفات و موانعى هستند كهتوان و انرژى فوق العاده سنگينى براى دفع آنها صرف شده است و در نتيجه تحقق اهدافدچار ركود و تأخير شدهاند.
يكى از مهمترين امكاناتى كه براى تحقق هر هدفى مورد نياز است، مقولهى زمان وزمانبندى است. بر اساس عقل و تجربه براى اينكه بتوان در ايران مطابق بند 12 از اصلسوم، اقتصادى صحيح و عادلانه داشت كه در آن رفاه ايجاد شده و فقر رفع شده باشد و درزمينه كار و بهداشت و مسكن و تغذيه هيچ نوع محروميتى نباشد حتى در صورت فراهم بودنامكانات مادى و معنوى، به چند سال زمان نياز هست؟ مسلماً اين هدف به زمان زيادىنياز دارد.
اقتصاد سرمايهدارى غرب براى تحقق رفاه حداقل چند صد سال از زمان رنسانس وانقلابصنعتى، وقت صرفكرده است با اين وجود در زمينه رفع فقر كاملاً موفق نبوده و آمار حكايت از آن داردكه دهها ميليون نفر در كشورهاى مرفه غربى زير خط فقر زندگى مىكنند. (7)
اقتصاد دولتى و اشتراكى شرق نزديك هفتاد سال براى رفع فقر تلاش كرد اما توفيقچشمگيرى در زمينه رفاه عمومى نداشت و سرانجام دستخوش فروپاشى و اضمحلال گرديد.
اصولاً برخى از اهداف مندرج در اصل سوم قانون اساسى به نوعى متخذ از قرآن و سنتمىباشند و مكتب اسلام از صدر ظهور خود آنها را به عنوان اهداف و ايدهآلهاى نوعبشر مطرح كرده است و در صورت فراهم بودن امكانات در هر عصر و دورهاى، انسانها بطورنسبى مىتوانند به آنها نائل شوند. بنابر اينانقلاباسلامى نيز با بيستسال عمر و كمبود امكانات و هجمهى آفات و موانع، راه درازى تا تحقق اهداف اصولى وكلان خود دارد. بنابر اين نكته مهم در ارزيابى آثار و نتايجانقلاباسلامى آن است كهحداقل مردم مطمئن باشند كه در مسير تحقق اهداف قرار دارند.
پس از بررسى امكانات كيفى و معنوى و نقش آنها در تحقق اهداف اينك امكانات مادى واقتصادىانقلاباسلامى را بررسى مىكنيم.
در باب اهميت امكانات مادى كافى است به اين نكته اشاره كنيم كه اينها نه تنهابراى تحقق اهداف و نيازهاى مادى لازم و ضرورى هستند، حتى پيشبرد اهداف معنوى و كيفىنيز نيازمند استفاده از ابزارها و امكانات مادى است. براى مثال بند 1 از اصل سومقانون اساسى يك هدف كاملاً اخلاقى و معنوى است:
«1- ايجاد محيط مساعد براى رشد فضايل اخلاقى بر اساس ايمان و تقوى و مبارزه باكليه مظاهر فساد و تباهى
اولاً- مبارزه با كليه مظاهر فساد و تباهى نيازمند هزينه و تشكيلات قابل توجهىاست.
ثانياً- بايد براى تبليغ و تعريف فضايل اخلاقى نيز تشكيلات ارشادى و تبليغى برپاكرد كه اين هم هزينهبر است.
ثالثاً- رواج يك اقتصاد خلاق و عادلانه كه در آن انسانها مجبور نباشند براى رفعنيازهاى مادىشان پست و زبون شوند، از پيش شرطهاى ايجاد محيط مساعد براى رشد فضايلاخلاقى است.»
بنابراين دولت برخاسته ازانقلاباسلامى با اهدافوسيع و كلان كه طبق اصل سوم در پيش رو دارد نيازمند امكانات مادى و اقتصادى عظيمىاست. بنابراين در ارزيابى آثار و نتايجانقلاباسلامى بخصوص درابعاد اقتصادى و رفاهى بايد ميزان امكانات اقتصادى و مادى آن را ملاك قرار داد.
يكى از مهمترين و اصلىترين امكاناتى كه در اختيار نظام قرار داشته است،درآمدهاى حاصل از فروش نفت مىباشد. از گذشتههاى دور، يعنى طى چندين دههى اخير،اقتصاد ايران تك محصولى و تك پايهاى شده است، كه اين امر به عنوان يكى از اتهاماتمهم رژيم گذشته همواره مورد انتقاد مخالفان رژيم شاه و شخص امام خمينى (ره) بود ويكى از اهداف و آرمانهاىانقلاباسلامى نيز قطعوابستگى دولت و كشور به نفت بود. لذا در ارزيابى آثار و نتايجانقلاباسلامى اين نقد وايراد قابل طرح است كه چرا با وجود گذشت دو دهه از پيروزىانقلاباين هدف حاصل نشدهاست؟ لكن در اين قسمت هدف آن است كه بررسى شود كه دولت و نظام جديد در مقايسه بانظام و حكومت شاه چه مقدار از درآمد نفت برخوردار بوده است تا بتواند اهدافانقلاباسلامى را محققگرداند؟ براى اين منظور جدول زير ارائه مىشود: طى اين بيست سال جمعيت تقريباً دوبرابر شده است پس بطور كمى نيازها دو برابر شده است. اما از لحاظ كيفى نيازها وخواستههاى مردم چند برابر شده است.
اولاً- متأثر از شعارهاى عدالت خواهانه و آرمانىانقلاباسلامى، توقعاتمردم از اين نظام بيشتر است.
ثانياً جمعيت شهرى طى اين مدت دو برابر شده است و الگوى مصرف زندگى شهرى بالا وپر تنوع مىباشد.
ثالثاً- متأثر از شعارهاى عدالت خواهانهانقلاباسلامى و رواجراديو و تلويزيون در روستاها، الگوى مصرف روستايى نيز شهرى شده است.
رديفشاخصها13761356
1جمعيتايران33 ميليون نفر64 ميليون نفر
2توليد نفت6 ميليون بشكه3/5 ميليون بشكه
3مصرف نفت0/5 ميليون بشكه1/5 ميليون بشكه
4صادرات نفت5/5 ميليون بشكه روزانه2 ميليون بشكه
5درآمد نفت24 ميليون دلار14 ميليون دلار
6قيمت يك بشكه13 دلار13 دلار
7هزينههاى عمدهحفظ نظام شاهنشاهىهزار ميليارد دلار خسارت جنگ
8جمعيت شهرى17 ميليون نفر34 ميليون نفر
9جمعيت روستايى16 ميليون نفر30 ميليون نفر
10سرانه درآمد نفت750 دلار150 دلار
11انتظارات مردمپائينبالا
12قدرت خريد دلار1 دلار0/6 دلار
13سهم نفت در الگوى مصرف65%95%
14سهم گاز در الگوى مصرف1% 30%
با اين تفاصيل، انتظارات و خواستههاى مردم از لحاظ كمى و كيفى نسبت به سال آخرحكومت شاه چندين برابر شده است.
بنابراين از لحاظ مفروضات نظريه سيستمها، اين حجم از توقعات و انتظارات كه بهاين سرعت متوجه هر نظام سياسى شود مىتواند بحرانزا و فلج كننده باشد. لكن طى ايندو دهه به دلايل(8)مختلفى اين واقعه حادث نشده است كه اين رامىتوان به حساب انعطاف و ظرفيت بالاىانقلاباسلامى گذاشت. زيرااز يك طرف دولت على رغم اين مشكلات و كمبودها، خدمات رسانى خود را در حد مقدورافزايش داده است و از طرف ديگر مردم بخاطر مشروعيتى كه براى دولت خودشان قائل هستندتا حد مقدور خواستهها و انتظارات خود را كنترل كرده و از قوه به فعلنياوردهاند.
در رديفهاى ديگر جدول ديده مىشود كه توليد نفت نسبت به رژيم گذشته نصف شده استكه اين امر خودش از اهدافانقلاباسلامى بود. زيرانفت يك مادهى معدنى تجديدناپذير و تمام شدنى است كه امام معتقد بود بايد توليد آنحساب شده و محدود باشد تا نسلهاى آينده نيز از درآمد نفت و انرژى سوختى آن بهرهمندباشند. (9)
جدول نشان مىدهد كه طى اين مدت مصرف داخلى نفت از نيم ميليون بشكه به 1/5ميليون بشكه رسيده است يعنى على رغم آنكه جمعيت حدود دو برابر شده اما مصرف نفت سهبرابر شده است. اين افزايش از نظر ارزيابى آثار و نتايجانقلاباسلامى حاوى علايمو پيامهاى(10)متفاوتى است:
از يك طرف اين امر يك علامت مثبت است و نشان مىدهد كه نفت بعنوان يك كالاى مهمو ضرورى كه در كنترل و مالكيت دولت مىباشد، بطور وسيع در سطح كشور و بين اقشارمردم توزيع مىشود و اين امر مىتواند به رشد و توسعه اقتصادى كشور كمك كرده ورضامندى عامه را نيز افزايش دهد.
از طرف ديگر افزايش مصرف نفت بيش از افزايش جمعيت مىتواند حامل پيامى منفى باشدبه اين صورت كه احتمالاً نفت بصورت غير بهينه و صرفاً به صورت سوخت مصرف مىشود كهبإ؛2ط توجه به نقش بنيادى اين ماده در اقتصاد ملى كشور اين امر يك نتيجه منفى است. همچنين آمار و قرائن دال بر آن است كه توزيع و مصرف اين مادهى ارزشمند نيز نامناسبو ناعادلانه است. بطورى كه سهم يك روستايى از اين ماده چند ده ليتر نفت سفيد در سالاست. در حالى كه سهم يك فرد مرفه و متمول شهرى چند هزار ليتر بنزين و گازوئيل براىاتومبيل و شوفاژ منزل است. با توجه به يارانهى بالايى كه دولت براى هر ليترفرآوردهى نفتى مىپردازد مشخص مىشود كه(11)سهم اين فرد شهرىاز يارانههاى دولتى دهها برابر يك فرد روستايى است.
در زمينهى صادرات نفت جدول نشان مىدهد كه صادرات كشور نسبت به گذشته از نصفكمتر شده است. از يك نظر اين كاهش مىتواند يك نتيجهى مثبت باشد يعنى مردم ما سهمبيشترى از توليد را به مصرف خودشان اختصاص دادهاند و باقى را هم براى نسلهاى آيندهگذاشتهاند. اما كاهش توليد و صادرات از اين پس مىتواند يك اثر و نتيجهى منفىتلقى شود. زيرا بطور منطقى ميزان توليد و صادرات بايد با ميزان ذخاير شناخته شده وظرفيت توليد و روند رشد اقتصادى كشور و نيازهاى ارزى آن تناسب داشته باشد.
واقعيت آن است كه ايران با قريب يكصد ميليارد بشكه ذخاير، حدوداً معادل 10% ذخاير جهان را در اختيار دارد و از سوى ديگر ظرفيت توليد ايران قريب 4/5 ميليونبشكه مىباشد و(12)نسبت به توليد بالفعل خود نزديك يك ميليونبشكه اضافهى ظرفيت توليد دارد. با توجه به(13)اينكه ايرانبراى ظرفيتسازى توليد ميلياردها دلار خرج كرده است كه با مشكلات اقتصادى كه داردمىتوانست آن را در ساير بخشهاى اقتصادى خود هزينه كند، حق دارد كه در حد ظرفيتتوليد كند تا سرمايهگذاريهايش توجيه اقتصادى داشته باشد.
به همين ترتيب ايران مىتواند حداقل سهمى معادل گذشته در توليد و صادرات داشتهباشد. امإ؛گأ شرايط سياسى و اقتصادى نظام بينالملل، سهم كنونى را در واقع به ايرانتحميل كرده است. چون با محدوديت تقاضا و افزايش عرضه، افزايش توليد و صادرات ايرانمىتواند موجب كاهش شديد قيمت و درآمد نفت شود.
بنابراين اگر ايران بخواهد بعنوان يكى از اهداف و نتايج مهمانقلاباسلامى سهمشايستهاى از توليد و صادرات نفت جهان را داشته باشد:
اولاً با يك سازماندهى و ديپلماسى فعال منطقهاى و جهانى بايد جلوى كاهش قيمتنفت را بگيرد.
ثانياً افزايش سهم ايران در توليد و صادرات نفت نبايد موجب ناديده گرفتن هدفانقلابى يعنى قطع و كاهش وابستگى دولت و اقتصاد به نفت شود.
نكتهى بديعى كه در مسألهى نفت وجود دارد آن است كه در حال حاضر قيمت يك بشكهنفت تقريباً معادل قيمت بيست سال قبل از آن است در حاليكه كشورهاى جهان سوم براىهزينههاى جارى و عمرانى خود عمدتاً وابسته به صادرات مواد خام هستند قيمت اين موادمتأسفانه يا ثابت مانده يا كاهش مىيابد در حاليكه قيمت كالاهاى ساخته شده كشورهاىپيشرفته روز به روز بيشتر مىشود.
يكى از مهمترين دستاوردها و نتايج مثبتانقلاباسلامى آن بود كهموجب شد قيمت نفت كه 13 دلار بود به حدود سه برابر افزايش يابد و به مرز بشكهاى 40دلار برسد، و همواره با(14)چشمانداز توسعه و صدورانقلاببه كشورهاى نفت خيزمنطقه، كشورهاى بزرگ اين نگرانى را داشتند كه قيمت نفت نيز به همان ميزان افزايشيابد و كنترل عرضه و قيمت اين مادهى حياتى در اختيار دولت اسلامى و انقلابى جديدقرار گيرد و بتواند از اين اهرم براى پيشبرد اهدافانقلاباسلامى استفادهنمايد. همين نگرانى مىتواند يكى از دلايلى باشد كه دولتهاى بزرگ مصرف كنندهى نفتجهت تضعيف، تجزيه و براندازىانقلاباسلامى دست بهاقدام بزنند. محاصره اقتصادى، تقويت دستجات معارض، فشار و انزواى سياسى، حملهىنظامى، تهاجم فرهنگى(15)و... از جملهى اين اقدامات بود كهضمن خارج كردن كنترل عرضه و قيمت نفت از دست ايران، بخش عمدهاى از امكانات و توانانقلاباسلامى راصرف كرده و در نتيجه به تحقق اهدافانقلابآسيبهاى شديدى واردكرد.
بنابراين تحت تأثير مجموعهى شرايط فوق ملاحظه مىشود كه قيمت نفت پس از يكافزايش شديد و انقلابى در سالهاى اوليهى پيروزى انقلاب، به سرازيرى كاهش افتاد واينك پس از بيست سال بجاى اول خود بازگشته است در حاليكه افزايش قيمت نفت يك هدفعمده و اصلىانقلاببوده است.
بخاطر ثابت ماندن قيمت نفت و كاهش صادرات كشور، در نتيجه درآمد نفتى كشور بهحدود نصف كاهش يافته است. اين امر نشان مىدهد كه تا چه مقدار تعادل بين اهداف ونيازهاىانقلابازيك سو با امكانات از سوى ديگر بهم خورده است و از همين جا مىتوان به ميزان ازديادمسايل و مشكلات نظام پى برد. يعنى جمعيت دو برابر شده اما درآمد نفت نصف شدهاست.
مشكلات اين امر زمانى روشن مىشود كه بدانيم درآمدهاى دولت از سه منبعمىباشد:
1- فروش نفت
2- مالياتها
3- سود كارخانجات دولتى.
اقلام دوم و سوم نيز وابسته به نفت مىباشند. چون كارخانجات و فعاليتهاى اقتصادىو صنعتى دولت براى تأمين مواد اوليه، تعميرات قطعات يدكى، خريد ماشين آلات، اساساًبه ارزهاى حاصل از نفت وابسته هستند. همچنين چون كل اقتصاد كشور وابسته به نفت وتزريق ارزهاى حاصل از نفت بوده، رشد و رونق فعاليتهاى كشور، وابسته به ميزان ارزتزريقى نفت مىباشد و در شرايط ركود اقتصادى ناشى از جنگ و انقلاب، دولتنمىتوانسته چندان مالياتها را مورد توجه قرار دهد و فشارهاى مالياتى به مردم را بهساير فشارها اضافه نموده و نارضايتى و ناخرسندى تودهها را افزايش دهد.
با توجه به نكات فوق معلوم مىشود كه درآمد نفت چقدر براى دولت و نظام حياتى واساسى است و كاهش و افت آن تا چه ميزان مىتواند آسيب آفرين باشد.
نكتهى ديگر آن است كه قدرت خريد دلار و ارزش برابرى آن در برابر ساير ارزهاىمعتبر طى بيست سال اخير كاهش چشمگيرى داشته است. درآمدهاى نفتى كشور به دلار محاسبهو پرداخت مىشود اما ايران بايد عمدهى خريدهاى خود را از ژاپن و اروپاى غربى انجامدهد. به اين ترتيب مىتوان تخمين زد كه 14 ميليارد دلار درآمد نفتى در سال 76 شايدقدرت خريدى معادل 8 ميليارد دلار سال 1356 داشته باشد. بنابراين در حاليكه جمعيت دوبرابر شده است، درآمد نفتى به حدود يك سوم كاهش يافته است و اين نكته ميزان مشكلاتنظام و دولت را در تحقق اهداف و رفع نيازهاى ملت را شفافتر مىنمايد.
از تقسيم كل درآمد نفت در يك سال به كل جمعيت، شاخصى بنام درآمد سرانه نفت بدستمىآيد كه اين رقم در سال 1356 حدوداً معادل 750 دلار و در حال حاضر معادل 200 دلارمىباشد. به اين ترتيب سهم هر ايرانى از درآمد نفت به يك چهارم تقليل يافته است واگر افت ارزش دلار نسبت به بيست سال قبل را در نظر بگيريم، اين رقم به حدود 100دلار مىرسد و در واقع به طور واقعى سهم هر نفر از درآمد نفت نسبت به گذشته به يكهفتم كاهش يافته است.
در جمع بندى مطالب بالا و نقش نفت درانقلابو تأمين نيازهاىنظام مىتوان گفت: در حالى كه درآمد صورى و واقعى كشور چندين برابر كم شده، اماجمعيت دو برابر شده است. ضمن آنكه دولت جديد مطابق قانون اساسى وظايفش فوقالعادهمتنوع و متعدد شده و انتظارات و نيازهاى مردم نيز به دلايل عديدهاى از لحاظ كمى وكيفى چندين برابر شده است.
پس صورت مسأله نظام وانقلاباسلامى چنين است: اهداف، خواستهها و نيازهاى فوقالعاده وسيع و بزرگ اما امكانات مادى بالفعل،فوقالعاده محدود و كم.
اين صورت مسأله، مقابل هر علم و عقلى گذاشته شود راه حلها و تجويزهاى محدود ومعينى قابل ارائه است و بحرانهاى عديدهاى قابل پيش بينى است. قدرتهاى بزرگ نيزصورت مسأله ايران را نوعاً اينطور مىبينند و پيشبينى و تجويزشان اين است كه مردمو مسئولان در يك بازى منطقى و عقلايى يا از اهداف و اصول و ارزشهاى انقلابى دست برمىدارند و يا براى تأمين امكانات مادى كشور به كشورهاى بزرگ متوسل مىشوند. كه اينامر نيز در دراز مدت(16)نتيجهاش استحالهانقلابو كنار گذاشتن اصولو آرمانهاىانقلاباست. لذا مشاهده مىشود كه براى تشديد مسأله فوق و هضمانقلاباسلامى و نظامبرخاسته از آن، در روند نظام بينالمللى، آمريكا همواره نفت را اهرم كرده است. مثلاً در نوبتهاى مختلف خريد نفت ايران تحريم شده است يا طى طرح داماتو سرمايهگذارى در بخش بالادستى و افزايش ظرفيت توليد ايران تحريم شده است، يا از طريق تقويتبازارهاى بورس تلاشى در جهت كاهش و تثبيت قيمت نفت بعمل آورده است. (17)
صورت مسألهاى كه بهانقلابو نظام تحميل شدهاست بايد بطور وسيع، عميق و دقيق از سوى دولت و جناحهاى سياسى تبيين و تبليغ شود. فى الواقع يكى از مهمترين كاربردهاى احزاب و دستجاب سياسى آن است كه توان خود راصرف مسألهشناسى و نياز سنجى نظام كرده و به عنوان آموزش سياسى آن را به صورتشايسته تبليغ كرده و راه حلهاى مناسب تجويز نموده و مردم را براى حل مسايل و مشكلاتبسيج و تجهيز نمايند.
شايد يكى از مهمترين وظايف نخبگان سياسى و جناحها آن باشد كه بتوانند صورتمسأله را تغيير دهند تا راه حلها و تجويزها سهلتر شود. در حال حاضر بنظر مىرسد كهرجال سياسى و گروههاى اجتماعى و احزاب به دلايل مختلفى كمتر به اين امر توجه دارندو شدت رقابتها و بازى سياسى آنها را از اين مهم باز داشته است.
واقعيت آن است كه صورت مسأله نظام وانقلاببطور شايستهاىقابل تغيير است بطوريكه راهحلها و راهكارهاى آن مستقل بوده و از كنترل و نظارتقدرتهاى بزرگ بىنياز باشد.
اولاً امكانات بالقوه مادى و معنوى نظام زياد است و كم نيست. بايد آنها را شناختو فعليت بخشيد.
ثانياً نيازها، خواستهها و اهداف را بايد زمانبندى و اولويت بندى و مرحلهبندىكرد. قطعاً تحقق فورى همهى آنها امرى محال و غير منطقى است. پس اين نكته را بايددرست تحقيق و تبليغ شود.
ثالثاً عامه و تودهى مردم نيز با صورت مسأله فعلى و موجود نظام آشنا هستند وعمدهى مشكلات و كمبودهاى مادى و اقتصادى را براى يك نظام اسلامى و انقلابى و جنگزده، طبيعى مىدانند و تحمل مىكنند.
قرينهى اين مدعا آن است كه طى دو دهه با وجود همين مسايل با نظام و دولت همراهىكردهاند. اما چيزى كه قابل توجيه نيست و تحمل مردم را محدود مىكند تبعيضهاست. مردم مىدانند امكانات مادى و اقتصادى محدود است اما متأثر از روحانقلاباسلامى و اصلعدالت، انتظار دارند اين امكانات محدود لااقل منصفانه و عادلانه توزيع شود و ضمنرعايت اين نكته بدانند كه نظام با تحمل اين مشكلات در راستاى اهدافانقلابحركت مىكند و دربعد اقتصادى نيز «توسعه» هدف است.
آخرين نكتهاى كه در جدول قابل ذكر است افزايش سهم گاز در الگوى مصرف انرژى كشورمىباشد. اين امر اهداف قابل توجه اقتصادىانقلاببوده و حصول آن بهعنوان يكى از آثار و نتايج مثبتانقلاباسلامى قابلارزيابى است. اين ارقام نشان مىدهد كه سهم گاز در الگوى مصرف انرژى طى دو دهه ازانقلاببه حدود 30% رسيده است. بنابراين گاز كه يك ثروت(18)عظيم خدادادى است وساليان درازى بىمصرف مىسوخت، اينك جايگزين نفت مىشود و وابستگى صنعت و اقتصادكشور به نفت را كم مىكند و اين فرصت را نيز فراهم مىكند كه سهم بيشترى از نفتبجاى مصرف داخلى صادر شده و براى اقتصاد ما ارز فراهم شود.
در اينجا براى ارزيابى آثار و نتايجانقلاباسلامى، از منظرامكانات، مىتوانيم پس از احتياجات بالنسبه طولانى فوق به اين مدعا برسيم كه: باتوجه به امكانات بالنسبه محدود مادى وابسته به درآمد نفت آنچه كه در زمينه تحققاهداف و برآورد خواستههاى مادى مردم صورت گرفته است مثبت و قابل توجه مىباشد.
تلفيق اهداف و امكانات
معمولاً آحاد مردم كه براى پيروزىانقلاباسلامى رنجها وزحمات زيادى را متحمل شدهاند، آثار ونتايجانقلاباسلامى را با ملاكاهداف و نيازهاى خود مىسنجند كه در اين صورت - به دلايلى كه در سطور و صفحات قبلذكر شد اين اهداف و نيازها چنانكه بايد و شايد محقق نشدهاند، لذا اين مدعا قابلطرح است كه از زاويه اين ملاك، مردم نمره بالنسبه پائينى به آثار و نتايجانقلابمىدهند.
از سوى ديگر دولت كه طبق قانون اساسى مكلف به تحقق اهدافانقلاباسلامى است، عملكردخود را با توجه به امكانات مادى كه در اختيار داشته مىسنجد و نظر به تنگناها ومشكلاتى كه از اين بابت وجود داشته، قاعدتاً نمره بالايى به خودش مىدهد و آثار ونتايجانقلابراعمدتاً خوب و بالا ارزيابى مىنمايد.
بنابر اين دولت و ملت به دليل تفاوت ملاك، ارزيابيهاى مخالفى از آثار و نتايجانقلاباسلامىمىكنند كه همين امر مىتواند موجب انشقاق و تكدر رابطهى اين دو قطب مهم نظام شدهو فوق العاده آسيبزا باشد. با توجه به اين امر بايد گفت كه بررسى و ارزيابى آثار ونتايجانقلاباسلامىاز اين نظر امرى بسيار لازم و ضرورى است كه بايد درست تحقيق شده و درست تبليغشود.
بنابراين در قدم نخست شايسته است ملاكى عالمانه و منصفانه فراهم كنيم و اين چيزىنيست جز آنكه براى ارزيابى آثار و نتايجانقلاباسلامى، بطورتوأمان از هر دو ملاك، يعنى اهداف و امكانات استفاده كنيم. تبليغ نتايج چنين تحقيقىمىتواند تا حد زيادى موجب تقرب و بسط روابط دولت و ملت شده به ايجاد ثبات و رفعبحران و تنش يارى كند. اگر دولت و ملت هر كدام فقط به ملاكهاى خودشان بسنده كنندتفرقه و تشتت زيادى قابل پيشبينى است.
براى مثال آحاد ملت با توجه به نيازهايشان، خيلى فورى و آنى خواهان مسكن، كار،بهداشت، تغذيه، امنيت، عزت و عفت هستند، اين طبيعت نيازهاى انسان است كه بايدسريعاً اشباع شوند. اما از طرف ديگر دولت با توجه به كمبودها و مشكلات مادى ممكناست بگويد براى اشباع اين نيازها و تحقق اين اهداف در سطح عمومى پنجاه سال وقت نيازاست. اين هم مىتواند منطقى باشد اما نوشداروى بعد از مرگ است. اما اگر ملاك تلفيقىمورد قبول واقع شود از يك سو ملت تلاش مىكند همهى توانهاى بالقوهى خود را بالفعلكند و از سوى ديگر تا حد ممكن نيازها را محدود كرده و به تأخير بيندازد. دولت نيزتلاش مىكند ضمن توزيع عادلانهى امكانات محدود، اعتماد و مشاركت عمومى را جلب كردهو براى افزايش توليد و بالفعل كردن امكانات بالقوه تلاش بيشترى بعمل آورد.
مقايسه با كشورهاى پيشرفته
مانند ديگر انقلابها،انقلاباسلامى ايران نيزتلاشى بود براى بر هم زدن وضع موجود(نظام شاهنشاهى) و برقرارى وضع مطلوب (جمهورىاسلامى). يكى از ملاكهايى كه مىتواند بسنجد كهانقلابدر تحقق مدينهفاضله و جامعه آرمانى خود به چه نتايجى رسيده، وضعيت و موقعيت كشورهاى به اصطلاحپيشرفته و توسعه يافته است. چرا؟ اين كشورها به حق و ناحق، درست يا غلط الگوى توسعهو تحول هستند و اينك در مرحلهاى از ثبات و رفاه هستند كه مطلوب بسيارى از ملل است. نكتهى فوق از كلام بسيارى از غرب رفتهها شنيده مىشود كه دانسته يا ندانسته، بهعمد يا غير عمد از آسايش و رفاه و امنيت و... آن بلاد سخن مىگويند. رسانههاىگروهى نيز به همين سبك با نمايش زندگى مردم آن سامان تودهى مردم غرب نديده را بهمقايسه وضع ايران با آن كشورها سوق مىدهند و نتيجهى اين مقايسه نيز كم و بيش روشناست.
اما براى استفاده از اين ملاك و معيار، در سنجش و ارزيابى آثار و نتايجانقلاباسلامى و عملكردنظام حتماً بايد به چند نكته توجه داشت تا نتيجهى تحقيق، عالمانه و منصفانهباشد:
اولاً كشورهاى پيشرفته و مرفه اقتصادى و صنعتى طى چه زمانى، طى چه مراحلى و باچه امكاناتى به وضع موجود فعلى رسيدهاند؟ از لحاظ نظرى و فكرى و فرهنگى و علمى،آنها حداقل اين مسير را از 5 قرن قبل و از زمان رنسانس آغاز كردهاند و از لحاظعلمى، فنى و تكنولوژيك و از لحاظ ادارى و سياسى و حقوقى، اين مهم را از دويست سالپيش باانقلابفرانسه شروع نمودهاند. (19)
با اين شاخصها، مقايسهانقلاببيست سالهى ايرانبا آنها وجهى نداشته و فعلاً زود است.
ثانياً مهمترين هدف و غايت دولت و تمدن نوين غربى، ايجاد بهشت روى زمين بود. اين هدف(20)در ضديت با فرهنگ و سلطه كليسايى قرون وسطى بود كهبطور افراطى بىتوجه به نيازهاى مادى، انسانها را دعوت به ترك دنيا و تقرب به يكخدا و آخرت آلوده به خرافات مىنمود. در حالى كهانقلاباسلامى هدف غايى ونهايىاش معنويت و تقرب به خداى واحد و منزه است. و البته بطور واقعى و متعادل،اقتصاد و نيازهاى مادى را هم بعنوان وسيله و ابزار مىپذيرد.
ثالثاً بايد ديد كه پس از پانصد سال اين بهشت روى زمين به چه بهايى بدست آمدهاست؟ و چشم انداز آيندهى آن چيست؟ مهمترين هزينه و پيامد اين بهشت روى زمين وجامعهى مادى و رفاهى، آلودگى و تخريب شديد طبيعت بوده است. يعنى بهشت طبيعت مبدلبه جهنم مىشود تا بهشت شهر صنعتى حاصل شود. اينك تمدن غربى با اين سؤال اساسىمواجه است كه آيا آنچه را كه از دست داده و چشمانداز ترسناكى كه از اين رهگذر براىآينده وجود دارد، نسبت به آنچه كه بدست آورده مىارزد يا خير؟(21)
- اين بهشت روى زمين به بهاى استعمار و استثمار و عقب ماندگى جهان سوم حاصل شدهاست و در حال حاضر فقط 15% از جمعيت جهان كه در نيمكره شمالى هستند از مواهب اينبهشت مادى برخوردار هستند كه در آنجا نيز بخشى از مردمان زير خط فقر زندگىمىكنند.
- افراط دولتمردان و رجال كليسا در قرون وسطى در معنويت گرايى (كه آلوده بهخرافات بود) موجب افراط اصحاب رنسانس در دنياطلبى و ماده گرايى شد و اين افراطگرايى نوين دارد آثار منفى خودش را بروز مىدهد و گروههاى زيادى از مردمان كه شاهدقربانى شدن اخلاق و معنويت و افزايش جرم و جنايت و شيوع بيماريهاى نوين جسمى وروانى، متلاشى شدن و تضعيف شديد خانواده و... هستند به مسايل معنوى گرايش نشانمىدهند.
اين نكته مىتواند يكى از مهمترين اهداف و آثار و نتايجانقلاباسلامى را كه عرفانو معنويت باشد تبليغ و ترويج نمايد. دلزدگى مردمان غرب از بهشت روى زمين و جامعهرفاهى و مصرفى و گرايش آنها به سوى حقيقت و معنويت، عمدتاً دچار آسيبهاى جدى شدهاست و از جنگيرى و شيطان پرستى، پوچ گرايى، جادوبازى و احضار ارواح و... سردرآوردهاست كه بعنوان عوارض و آسيبهاى جدى تمدن نوين بايد به آن نگريست. در واقع يكى ازاهداف و انگيزههاى وقوعانقلاباسلامى در دو دههىقبل، اعتراض به ماده گرايى حكومت شاه بود. آن دولت با الگو قرار دادن توسعه غرب درآمدهاى نفتى را هزينه كرد و ضمن آنكه نتوانست همان جامعه مادى و رفاهى غرب را هممحقق نمايد، بلكه قسمتى از آسيبها و ابتذالهاى فرهنگى و معنوى آنجا را وارد كرد ومن حيث المجموع سبب در هم ريختگى و نابسامانى شديد جامعه ايران شد.
بنابراين استفاده از ملاك كشورهاى پيشرفته براى سنجش و ارزيابى آثار و نتايجانقلابجاى ترديد وتأمل دارد چون غايت فرهنگ و ارزش آنها ماديت و اصالت و اولويت اقتصاد است، درحاليكه غايتانقلاباسلامى معنويت و نگاه ابزارى به اقتصاد است.(22)
مقايسه با كشورهاى همطراز
يكى از ملاكهاى عالمانه و منصفانه براى سنجش و ارزيابىانقلاباسلامى مقايسه باكشورهاى همطراز است. در اين رابطه مىتوان موقعيت كنونى كشور را كه نتيجهى دو دههعملكردانقلاباسلامى است با وضعيت كشورهايى مانند مصر، پاكستان و تركيه سنجش كرد. اين كشورهامسلمان هستند و با ايران، هم منطقه مىباشند. از لحاظ جمعيتى كم و بيش در حد واندازهى ايران هستند. در يك تحقيق وسيع و دقيق و مبتنى بر آمار و اطلاعات ضروريستكه پژوهشگران جمهورى اسلامى را با اين كشورها مقايسه كنند.
نتايج چنين پژوهشى از لحاظ نظرى و كاربردى مىتواند فوقالعاده مفيد و قابلاستفاده باشد. در چنين پژوهشى بايد بررسى كرد كه كشورهاى همسايه و همطراز ايران طىدو دههى گذشته در حالىكه جنگ وانقلابنداشتهاند، اينكاز لحاظ اقتصادى، فرهنگى و سياسى چه وضعيتى دارند؟
يك نكتهى بديع و مهم اين است كه اغلب اين كشورها از لحاظ مادى و اقتصادى،اتفاقاً ازانقلاباسلامى ايران و جنگ تحميلى منتفع نيز گرديدهاند. در حالى كه ايران بطور طبيعى ضمنآنكه از آثار و بركات معنوى جنگ وانقلابدر دراز مدت بهبلوغ و جوشش رسيده است لكن از لحاظ مادى و اقتصادى لطمات فراوانى ديده است. زمانىكه ايران بواسطهى پيروزىانقلاباسلامى و در راستاىحفظ استقلال خود از پيمان نظامى سنتو خارج شد و مبدل به تهديدى براى منافع غربگرديد، آمريكايىها و غربيها براى جبران اين خلأ و كنترل اين تهديد كمكهاى فراوانمالى، اقتصادى و نظامى به پاكستان و تركيه ارائه نمودند. (23)
همين كشور تركيه زمانى كه بين ايران و عراق جنگ شعلهور بود و راههاى تجارى خليجفارس براى آنان ناامن شده بود بعنوان مركز ترازيت كالا براى دو كشور ميلياردها دلارسود برده است.
مصر نيز بعنوان سردمدار صلح و سازش با اسرائيل و سد نفوذانقلاباسلامى در منطقهىعربى و اسلامى، از لحاظ سياسى و اقتصادى مورد توجه بيشتر آمريكا و غرب قرارگرفت.
پاكستان نيز وضعيتى مشابه مصر و تركيه داشت.
با وجود اين مسايل، كشورهاى فوق اينك از لحاظ مادى و معيشتى و رفاهى در مقايسهبا ايران چه وضعيتى دارند؟ و براى جلب و جذب كمكهاى اقتصادى، مالى و نظامى غرب، ازلحاظ سياسى و فرهنگى چه هزينه و خسارتهايى نمودهاند؟
اين سؤالاتى است كه در يك تحقيق بايد منصفانه و عالمانه به آن پاسخ گفت تابتوانيم با شجاعت و صراحت نقاط قوت و ضعف كشورمان را شناسايى كنيم. اما در حد ايننوشتار و مبتنى بر برخى از خواندهها و شنيدهها، حداقل مىتوان چند فرضيه و مدعارا مطرح كرد تا پژوهشگران بعداً آنها را شرح و آزمون كنند.
اولاً كشورهاى مذكور اغلب بدهيهاى خارجى سنگينى دارند. براى مثال تركيه 90ميليارد دلار بدهى دارد. در حاليكه ايران با توجه به هزينههاى سنگين بازسازى حدود 12 ميليارد دلار(24)بدهى دارد. مصر نيز بدهيهاى زيادى دارد كهدر جريان جنگ نفت خليج فارس در 1990 زمانى كه به تبعيت از آمريكا در لشكركشى عليهعراق مشاركت نمود به عنوان پاداش، چند ميليارد دلار از اين بدهيها بخشوده شد كهطبعاً اين امر از لحاظ استقلال و حيثيت ملى نمىتواند خوشايند باشد.
نكتهاى كه پژوهشگران در اين مقايسه بايد مدنظر داشته باشند، وضعيت تورم، پيشرفتامور زيربنايى اقتصادى و توليدى، حجم فعاليتهاى عمرانى و رفاهى، وضعيت توزيع ثروت ودرآمدها و چگونگى قشربندى جمعيت بر اساس ثروت و درآمد و مقايسه وضعيت زندگى شهرى وروستايى است.
اين كشورها با وجود اينكه طى دو دههى گذشته، در حد ايران وانقلاباسلامى خطر و تهديدنداشتهاند، لكن حجم وسيعى از درآمدهايشان صرف تجهيز ارتش و خريد تسليحات از خارجگرديده است كه مسلماً موجب فشار به مسايل مادى و معيشتى مردم مىشود. ارقام تورم درتركيه بالاست.
نكتهى قابل توجه آن است كهانقلاباسلامى از ابتداعزم و ارادهى جدى براى توسعهى صنعتى و اقتصادى، توجه به امور زيربنايى، بهبودوضعيت روستاها، توزيع عادلانه امكانات، استقلال و خلاقيت صنعتى و اقتصادى داشتهاست. لكن در عمل به دليل مشكلات ناشى ازانقلابو جنگ و فشارهاىبينالمللى و برخى ضعفها و سوء مديريتها، هنوز نتوانستهاند اهداف و آرمانها را درحد مطلوب محقق گرداند، اما داشتن اين اهداف و داشتن عزم و اراده براى تحقق آنهامسألهى مثبتى است كه بايد به فال نيك گرفت در حاليكه غالب كشورهاى همطراز عليرغمداشتن برخى از آثار توسعه و رفاه فاقد اهداف و ارادهى فوق هستند.
ثانياً بايد بررسى شود كشورهاى همطراز همين مقدار از توسعه و رفاه را به چهبهايى بدست آوردهاند؟
از نظر اقتصادى اينها به اقتصاد بينالملل و اقتصاد كشورهاى بزرگ بشدت پيوندخورده و وابسته شدهاند و تبع اين امر تنگناها و محدوديتهاى زيادى از نظر اقتصادى وسياسى دارند. براى مثال از لحاظ سياسى اين كشورها علىرغم منافع ملى و اسلامىخودشان، تا حدود زيادى همراه و همگام سياستهاى غرب و آمريكا هستند كه اين نكتهمشروعيت مردمى اين دولتها را آسيبپذير كرده است و تنشهاى داخلى و سياسى قابل توجهىايجاد كرده است. بطوريكه در همين راستا جريانهاى ملى و مذهبى نسبتاً نيرومندى دراين كشورها ايجاد شده است كه مىتوان آن را(25)بطور غير مستقيماز آثار و نتايجانقلاباسلامى تلقى كرد كهبعضاً اين دولتها و همراهان غربىشان براى سرپوش گذاشتن به ضعفها و عملكردهايشان آنرا بطور مستقيم به مداخله جمهورى اسلامى نسبت مىدهند تا بهانهاى براى اعمال فشارو تحريم بر عليه ايران فراهم كنند.
از لحاظ سياسى مىتوان نگاهى به وضعيت ديگر كشورهاى مسلمان منطقه انداخت. عراق،عربستان، كويت و امارات كه به همراهى كشورهاى بزرگ در مقابلانقلاباسلامى صف آرايىكردند و عملاً بطور مستقيم و غير مستقيم در اشغال ارتش آمريكا هستند و قراردادهاىفراوانى در زمينهى سياسى امنيتى، نظامى و اقتصادى با غرب و آمريكا بستهاند كهمسلماً استقلال آنها را بشدت آسيبپذير كرده است.
نكتهى ديگرى كه بايد به آن توجه شود هزينههاى فرهنگى است. هويت زدايى دينى ومذهبى در تركيه و مصر سابقهى طولانى دارد اما آنها بعنوان سد نفوذانقلاباسلامى و جلب حمايتاقتصادى غرب اين روند را توسعه و تشديد كردند، اما تا حدودى نتيجهى عكس گرفتهاندو موجب تحريك عواطف ملى و مذهبى مردم خودشان شدهاند و همانطور كه اشاره شد دولتهاىآنان با امواج وسيع و قوى اسلام گرايى مواجه شدهاند.
مقايسهانقلاببا قبل ازانقلاب
يكى از مهمترين و رايجترين شيوههاى سنجش و ارزيابى آثار و نتايجانقلاباسلامى مقايسه باقبل ازانقلابمىباشد. اين ملاك اهميت و كاربرد فوقالعادهاى دارد.
يك نكتهى مهم آن است كه اصلىترين علت وقوعانقلابنارضايتى وسيع وعميق عمومى از ساختار و عملكرد نظام شاه بود. مردم و رهبران بوسيلهانقلاباسلامى آن وضعيت رابه اميد دست يافتن به يك وضع مطلوب طرد و نفى كردند. اينك اگر ثابت نشود كه بوسيلهانقلاب، در راستاى تحقق وضع مطلوب هستيم و تا كنون نتايج قابل قبولى بدستآوردهايم، فلسفهى وجودىانقلابو جاذبيت و نافعيتآن مورد سؤال و ترديد قرار مىگيرد.
نكتهى ديگر آن است كه بخش عمدهاى از جمعيت جوان كشور خود شخصاً نظام پيشين رالمس و تجربه نكردهاند و شايد دقيقاً با تمام وجود ندانند و حس نكنند كه چرا نسل ماقبل آنها دست بهانقلابزده است. اين نسلوضعيت موجود نظام را با انتظارات و توقعات و آرمانهاى خودش مىسنجد و عمدتاً ممكناست وضعيت مادى زندگى غربى را الگوى ارزيابى و سنجش قرار دهد.
با توجه به اين ملاك نتيجهى ارزيابى كم و بيش مشخص است. واقعاً اگر چنين باشدچگونه مىتوان آثار و نتايجانقلاباسلامى را براى ايننسل تحقيق و تبليغ كرد؟
اما نسلى كه شرايط قبل ازانقلابرا درك و لمس كردهو خود در وقوع و پيروزى آن نقش آفرينى كرده تحت چه شرايط و ضوابطى قبل و بعد ازانقلابرا مقايسهمىكند؟
عمدهى اين نسل، زحمات و لطماتانقلابو جنگ را صبورانه وداوطلبانه به اميد تحقق اهداف و آرمانهاىانقلابتحمل كردهاند وبسيارى از نتايج اقتصادى، سياسى و فرهنگى نظام را مثبت تلقى كرده و عملكردها وروندها را در راستاى تحقق اهداف مىدانند. اما در عين حال از برخى مسايل رنجمىبرند و از يكانقلابالهى و مردمى بسياربسيار انتظار دارند. مثلاً در ابعاد اقتصادى، همواره مسألهى تورم، گرانى، احتكار،افزايش شديد ثروت برخى از افراد و اقشار، تبعيضها و اختلاف درآمدها، كاهش قدرت خريداقشار متوسط و ضعيف... آزار دهنده است.
بنابراين پارهاى از مشكلات طبيعى و غير طبيعى ناشى از جنگ وانقلابمىتواند براىتعدادى از افراد و اقشار ترديد آفرين باشد. مثلاً قشر چند ميليونى كارگر و كارمند وحقوقبگير حساب مىكند قيمت بسيارى از كالاها و خدمات با ضريب بسيار بيشترى نسبت بهدستمزدهايش افزايش يافته است و اين به معنى كاهش قدرت خريد وى مىباشد.
بنابر اين نسلانقلابنيز كه خود با تماموجود شرايط دو نظام را حس و لمس كرده است ممكن است از اين زاويه نمره بالايى بهآثار و نتايج اقتصادىانقلابندهد.
در بعد فرهنگى و اخلاقى نيز مسايل و سؤالاتى نسل اولانقلابو تحليلگران وپژوهندگان را به خود مشغول مىكند. نكته آن است كه بزرگترين هدف و نتيجهى انقلاب،احياء دينى و اخلاقى و فرهنگى و معنوى بوده است و بسيارى از كسان آثار و دستاوردهاىمعنوى و فرهنگىانقلابرا آنقدر زياد وروشن مىبينند كه معتقدند تمام خسارات و هزينههاى مادى و اقتصادى كه تا كنون بهنظام تحميل شده، به اين دستاوردها مىارزد.
اما در كنار اين آثار قرائنى ديده مىشود كه بايد تأمل كرد. مثلاً چرا هنوزتعداد قابل توجهى معتاد وجود دارد و چرا عدهاى درگير قاچاق مواد مخدر هستند؟ چرابرخى از جوانان و اقشار ما دچار ابتذال و تهاجم فرهنگى شده و نشانههايى از منكراتو منهيات بصورت نيمه آشكار و پنهان ديده مىشود؟ بطوريكه برخى مىگويند فساد اخلاقىو ابتذال فرهنگى قبل ازانقلابآشكار بود اما اينكپنهان شده است و از بين نرفته است.
سؤالات و نكات فوق در يك پژوهش گروهى و همه جانبه و عميق بايد عالمانه و منصفانهشرح و اندازهگيرى شود تا ما بتوانيم تصوير دقيق و درستى از نقاط قوت و ضعف جمهورىاسلامى داشته باشيم. اما نگارنده در حد تجربيات و معلومات و متدولوژى خود در پاسخسؤالات و ترديدهاى فوق فرضيهها و مدعاهايى را پيش مىنهد.
نگارنده كه مىتواند بصورت عينى و تجربى دو دهه قبل و بعد ازانقلاباسلامى را به محكآزمون و مقايسه بزند، مبتنى بر يافتهها، خواندهها و ديدههايش مىگويد كه ايراناز نظر فردى و اجتماعى، اقتصادى و سياسى و فرهنگى، داخلى و خارجى، طى دو دههىگذشته تحولات وسيع و عميق و عمدتاً مثبتى را حاصل كرده است. لكن شدت حب و بغضهاىموافقان و مخالفان و غوغاى طبيعىانقلابو جنگ تا كنون مانعاز آن بوده كه اين امر بطور عالمانه و دلسوزانه و نقادانه بطور روشن و دقيق، تحقيقو تبليغ شود. ذيلاً برخى تحولات و نتايجانقلاباسلامى را در ابعاداقتصادى و فرهنگى و سياسى بررسى مىشود:
در سطح اقتصاد كلان در مقايسه با قبل ازانقلابنكات زير قابل توجهاست:
افزايش صادرات غير نفتى، بسط و توسعه فعاليتهاى عمرانى و رفاهى در سطح روستاهااز قبيل تأسيس خانه بهداشت، ساخت راه، حمام بهداشتى، برق، آب لولهكشى، تلفن، تأسيسمدارس تا سطح دبيرستان، توسعه ظرفيت پالايشگاهها و خودكفايى در تأمين فرآوردههاىنفتى عليرغم افزايش شديد مصرف و جمعيت جلوگيرى از اتلاف گاز و جايگزين كردن براىنفت و پوشش دادن صدها شهر و ميليونها نفر، افزايش قابل توجه ظرفيت توليد برق تا حدرفع خاموشيها، توسعه ظرفيت پتروشيمى و افزايش توليد آن تا بيش از بيست برابر.
براى نمونه مسألهى افزايش صادرات غير نفتى يك توفيق راهبردى است كه مىتواند درآينده آرمان استقلال اقتصاد از نفت را تحقق بخشيده و آسيب پذيرى امنيت اقتصادى كشوررا مانع شود. در حالى كه در سالهاى 56 و 57 صادرات غير نفتى ايران حدود نيم ميليارددلار و معادل(26)يك چهلم صادرات نفت ارزش داشت، در برخى ازسالهاى اخير صادرات غير نفتى تا مرز 5 ميليارد دلار پيش رفت يعنى ده برابر شدن نسبتبه قبل ازانقلاب. اين رقم معادل يك سوم ارزش صادرات نفت بود كه با يك چهلم قبل ازانقلاباگر مقايسه شودنشانه افزايش توان اقتصاد فعلى كشور است. البته افزايش صادرات غير نفتى كه يك شاخصمثبت در اقتصاد كلان ماست به دليل فراهم نبودن برخى از زمينهها، در سطح اقتصاد خردآثار ناخوشايندى داشت بطوريكه قيمت عمده اقلام صادراتى براى مصرف كننده داخلىافزايش يافت.
اما با تمام اين مشكلات نشان داده شد كه در صورت فراهم كردن شرايط، اقتصاد ملىتوان بسط صادرات غير نفتى را تا حد بسيار بالايى دارد و اين علامت بسيار اميدواركنندهاى بر رشد و استقلال اقتصادى ماست.
اما از نظر سياسى مسايل كلان زير قابل توجه است:
سقوط نظام استبدادى، طرد نفوذ استعمار، حصول آزادى و استقلال، عطف توجه سياستخارجى به جهان سوم و جهان اسلام.
آثار و نتايج فوق شايد بعضاً در ميان مدت جلب توجه ننمايند، اما در دراز مدتقطعاً ثمرات آنها بسيار ملموس و روشن خواهد بود. براى مثال نظام سلطنتى استبدادىوابسته به يك فرد به نام شاه، موجب ركود و عدم رشد شخصيت آحاد ملت مىشود. درحالىكه بزرگترين سرمايهى يك كشور افراد آن هستند كه در يك فضاى آزاد و سازنده اگررشد كنند همينها اصلىترين عوامل توسعه و پيشرفت هستند. جمهورى اسلامى بايد فضاىآزاد و خلاق را براى حفظ و بسط شخصيت شهروندان محافظت كند.
از نظر فرهنگى نكات زير قابل بحث است:
بزرگترين هدف و دستاوردانقلابايران تجديد حياتاسلام بود. در عصر ارتباطات جهانى و سلطه اقتصاد بر تمام شئون بشر، بطور كلى مكتب واخلاق و ايدئولوژى تعطيل و طرد شده بود. اماانقلاباسلامى حاوى اينپيام بود كه اخلاق و معنويت براى انسان ارزشمندتر است و(27)اسلام براى اداره و هدايت زندگى بشر در همه زمانها و مكانها مفيد و عملى است.
افزايش و رشد مطبوعات و نشريات، افزايش ظرفيت دانشگاهها، گسترش مراكز علمى وتحقيقى در همه زمينهها، افزايش و گسترش مدارس در همه مقاطع، توجه به كتاب وكتابخوانى، گسترش كمى و تحول كيفى حوزههاى علميه و مدارس دينى، همگى نكاتى هستندكه در توسعه و تحول فرهنگى نقطه قوت و توجه هستند.
با توجه به نتايج كلان فرهنگى و سياسى و اقتصادى فوق مىتوان اين فرضيه و مدعارا مطرح نمود كه تحقيقاًانقلاباسلامى آثار ودستاوردهاى فراوانى داشته است، در عين حال علىرغم اينكه بطور تحقيقى چنين نتايجىحاصل شده از نظر تبليغى نيز بايد علمى و هنرى برخورد شود، مثلاً در ايام هفته دولتو دههى فجر مسئولان از طريق وسايل ارتباط جمعى و تبليغى معمولاً از آثار و نتايجانقلاببخصوص در بعداقتصادى سخن مىگويند و براى اثبات پيشرفت كشور وضعيت فعلى را با قبل ازانقلابمقايسه مىكنندديده شده كه عدم ظرافت در اين شيوهى تبليغى، معمولاً در مخاطبان اثر عكس گذاشته ومىگويند چرا و چقدر مقايسه با نظام قبل؟
نتيجه گيرى
حاصل كلام آنكه اگر مبتنى بر اطلاعات وسيع و عميق و به مدد ملاكهاى علمى و عينىكه در اين نوشتار مطرح شده آثار و نتايجانقلاباسلامى را بررسىكنيم مشاهده مىشود كه اهداف زيادى محقق شده و اهداف زيادى هم در راستاى تحققهستند، اما در عين حال عدم توفيقها و ناكاميهايى نيز بچشم مىخورد.
نكته آن است كه نتايج مثبت براى انقلابها طبيعى و ضرورى است. زيراانقلابيعنى بر هم زدن وضعموجود جهت تحقق جامعه مطلوب، اما ناكاميها و نتايج منفى براى انقلابها غير طبيعى وخطرساز است. بنابراين بايد اينها نيز دقيقاً شناسايى و علتيابى شوند.
نوع دیگری از شرکت های تجارتی که نه سرمایه و نه ضمانت شرکاء در آن تأثیر کلی دارد بلکه تعداد شرکاء و اکثریت آنها موثر است شرکت های تعاونی هستند.
در قبال احتیاجات روز افزون ، افراد ضعیف مخصوصاً کشاورزان و کارگران ، جز با کمک یکدیگر نمی توانند مشکلات بزرگی را حل کنند. یک فرد متمول یا توانا شاید بدون کمک دیگران بتواند حوائج خود را برآورد ولی بیشتر افرادی که از جنبه مالی ضعیف اند ، اگر به یکدیگر کمک نکنند هرگز نمی توانند زندگی خوبی داشته باشند.
یک نیروی ضعیف در جامعه ناچیز است و در مقابل احتیاجی که در اثر توسعه دائره تمدن هرساعت اضافه می شود نمی تواند وسائل راحتی خود را فراهم نماید ولی این نیروها هر قدر ضعیف باشند ، اگر متمرکز شوند قدرت بزرگی تشکیل می دهند که در سایه آن شرکائی که از آن بهره مند می شوند به هر هدف اقتصادی که مایل باشند خواهند رسید.
در قرن هیجدهم که اروپا به دو دسته متمایز تقسیم شده بود یکی ثروتمندان و صاحبان کارخانه و اشراف و دیگری کارگران و کشاورزان و رنجبران ، این احتیاج بیشتر برای طبقه پائین پیدا شد که خودشان بدون مراجعه به طبقه ثروتمندان «به شرط اجتماع»شرایط زندگی را فراهم سازند.
شرکت تعاونی شرکتی است که به منظور بهبود وضع اقتصادی شرکاء و تأمین حوائج آنها تشکیل می شود. بنابراین اگر وضع اقتصادی نامناسب و سطح خرج بالا ، بازار کساد ، حوائج زندگی و یا کار پیدا نشود اشخاصی به منظور بهبود وضع اقتصادی خود شرکتی تشکیل می دهند که در نتیجه:
1.اگر بهای اجناس گران و شرکاء به علت نداشتن پول نتوانند احتیاجات سالیانه خود را یک جا خریداری کنند و ناچارند روزمره از دست سوم و چهارم اشیاء مورد احتیاج خود را به قیمت گرانتر تهیه کنند ، شرکت تعاونی با پول جزئی که هر شریک می پردازد و جمع آن مبلغ کلی می شود ، اشیاء مورد احتیاج شرکاء را از دست اول خریداری و به همان قیمت تمام شده یا سود خیلی جزئی به شرکاء می فروشد.
2.هرگاه کشاورزان و ارباب صنایع نتوانند کالا یا متاع خود را به علت احتیاج به پول در بازار به قیمت خوب بفروشند و ناچارند فرآوردهای خود را روزانه به بهای کمتر و یا با فروش سلف به ثمن بخش به دلالان و یا سودپرستان واگذار نمایند ، شرکتی تشکیل می دهند که آن شرکت کالای آنها را دریک محل جمع نمود و به قدر احتیاج روزانه به آنها پول می دهد. سپس کالای جمع شده را به قیمت خوب و در بازارهای دنیا فروخته ، وجه آن را پس از کسر سود بسیار نازل به شرکاء می پردازد.
3.به اشخاص بی بضاعت کسی وام نمی دهد ، و اگر بدهد با شرایط سنگینی خواهد بود. این قبیل اشخاص شرکتی تشکیل و یا سرمایه جزئی که می پردازند اعتبار کافی به دست آورده و هر یک از شرکاء اگر احتیاجی داشت با سود ناچیزی از شرکت وام می گیرد. در شرکت تعاونی سرمایه و نفوذ اشخاص نقش مهمی ندارد و شرکاء هر قدر سرمایه داشته باشند بیش از یک رأی نخواهند داشت و سود هم به نسبت سرمایه تقسیم نمی شود.
تاریخ پیدایش شرکت تعاونی
اولین شرکت تعاونی در سال 1769در انگلستان بین عده ای پارچه باف تشکیل شده ولی به علت عدم اعتماد شرکاء به زودی از بین رفت. در سال 1844 در شهر لنکشر رشدال انگلستان شرکت تعاونی رشدال بین 28 نفر انگلیسی تأسیس شد. هدف آن تأسیس فروشگاه مواد غذائی و البسه ، تهیه ساختمان برای کمک به اعضاء شرکت تهیه کار جهت اعضاء بی کار و رفع سایر احتیاجات بود. سرمایه این مؤسسه 28 لیره بود که شرکاء هریک در هفته چند پنی می پرداختند تا پس از چند هفته مبلغ 28 لیره سرمایه اصلی تأدیه گردید.
ده لیره آن صرف تهیه دکان شد و با بقیه مقداری آرد ، قند ، کره و دو دسته شمع خریداری گردید ، روزهای اول در هرهفته دو روز این دکان مفتوح بود و شرکاء به نوبت مبادرت به فروش اجناس می نمودند.
کم کم به شرکاء این مؤسسه اضافه گردید ودر نتیجه سرمایه هم زیاد شد. تا هفت سال بعد از آن توانستند دکان را تمام روزهای هفته مفتوح نگهدارند. امروزه به نحوی ترقی کرده که سرمایه آن به بیش از هفتصد میلیون لیره و شرکای آن به بیش از یازده میلیون نفر رسیده است.
تمام احتیاجات شرکاء شرکت را از گهواره که هنگام تولد لازم می شود تا مراسم تدفین که در موقع فوت انجام می گیرد برای شرکاء به بهای نازلی تهیه می نماید.
شرکت تعاونی رشدال که مبنای شرکت های تعاونی فعلی است فعلاً مسئول اداره یکی از بزرگترین بانک های انگلستان و موجود یکی از عظیم ترین موسسات بیمه های آن است.
بعد از تأسیس مؤسسه تعاونی رشدال در کشورهای فرانسه ، آلمان ، سوئیس ، هلند ، ایتالیا و سایر کشورهای اروپا شرکت های تعاونی معمول گردید و فعلاً در کلیه ممالک دنیا متداول است.
شرکت های تعاونی ایران
در سال 1370 قانون بخش تعاونی اقتصاد جمهوری اسلامی ایران به تصویب مجلس شورای اسلامی رسیده ، ماده اول قانون فوق الذکر ، اهداف بخش تعاونی سیستم اقتصادی ایران را برشمرده ودر حقیقت غایت نهائی شرکت های تعاونی را نیل به این اهداف معرفی می کند:
1.ایجاد و تأمین شرایط و امکانات کار برای همه به منظور رسیدن به اشتغال کامل.
2.قرار دادن وسائل کار در اختیار کسانی که قادر به کارند ولی وسایل کار ندارند.
3.پیشگیری از تمرکز و تداول ثروت در دست افراد و گروه های خاص جهت تحقق عدالت اجتماعی.
4.جلوگیری از کارفرمای مطلق شدن دولت.
5.قرار گرفتن مدیریت و سرمایه و منافع حاصله در اختیار نیروی کار و تشویق بهره برداری مستقیم از حاصل کار خود.
6.پیشگیری از انحصار ، احتکار ، تورم ، اضرار به غیر.
7.توسعه و تحکیم مشارکت و تعاون عمومی بین همه مردم.
انواع شرکتهای تعاونی
الف – تعاونیهای تولید
ب- تعاونیهای توزیع
تعاونیهای تولید
تعاونی های تولید شامل تعاونی هائی است که در امور مربوط به کشاورزی ، دامداری ، دامپروری ، پرورش و صید ماهی ، شیلات ، صنعت ، معدن ، عمران شهری و روستائی و عشایری و نظایر اینها فعالیت می نمایند.
تعاونی های تولید در کلیه اولویت ها و حمایت های مربوط به تعاونی ها حق تقدم دارند. در تعاونیهای تولید ، عضو باید در تعاونی به کار اشتغال داشته باشد.
تعاونیهای توزیع
تعاونی های توزیع عبارتند از تعاونی های نیاز مشاغل تولیدی و یا مصرف کنندگان عضو خود را در چارچوب مصالح عمومی و به منظور کاهش هزینه ها و قیمت ها تأمین می نمایند.
تعاونی های توزیع مربوط به تأمین کالا و سایر نیازمندی های روستائیان و عشایر و کارگران و کارمندان از نظر گرفتن سهمیه کالا و حمایت های دولتی و بانکی و سایر حمایت های مربوط به امور تهیه و توزیع اولویت دارند. در تعاونی های توزیع ، احتیاجی نیست که عضو در تعاونی به کار اشتغال داشته باشد.
غیر از این دو نوع تعاونی ، در تبصره 2 ماده 8 قانون فوق الذکر ، به تعاونی های چند منظوره نیز اشاره شده است و به نظر می رسد که منظور مقنن تعاونی هائی است که ترکیبی از تولید و توزیع دارند مثلاً شرکت تعاونی که با هدف عمران روستائی خاص و تهیه آذوقه برای ساکنین همان روستا ایجاد شده است. در چنین شرکتی که عضویت آن برای همه ساکنین روستا آزاد است ، داشتن عضو غیرشاغل مجاز است اما هیئت مدیره و مدیرعامل باید از میان اعضاء شاغل انتخاب شوند.
عضویت در تعاونی
عضویت در تعاونی مخصوص اشخاص حقیقی است و اعضاء باید حائز شرایط زیر باشند:
1.تابعیت جمهوری اسلامی ایران
2.عدم ممنوعیت قانونی و حجر و ورشکستگی به تقصیر.
3.عدم سابقه ارتشاء ، اختلاس و کلاهبرداری.
4.درخواست کتبی عضویت و تعهد رعایت مقررات اساسنامه تعاونی.
5.عدم عضویت در تعاونی مشابه.
اعضاء در کلیه امور تعاونی طبق اساسنامه حق نظارت دارند و مکلف اند به وظایف و مسئولیت هایی که در حدود قوانین و مقررات تعهد کرده اند عمل کنند.
مسئولیت های مالی اعضاء در شرکت های تعاونی محدود به میزان سهم آنان می باشد مگر آنکه در اساسنامه ترتیب دیگری شرط شده باشد.
خروج عضو از تعاونی اختیاری است و نمی توان آن را منع کرد.
اعضاء متخصص تعاونی های تولید حداقل شش ماه قبل از استعفاء باید مراتب را کتباً به اطلاع تعاونی برسانند و در صورتی که خروج عضو موجب ضرری برای تعاونی باشد ، وی ملزم به جبران است.
اخراج از عضویت
در موارد زیر عضو از شرکت تعاونی اخراج می شود:
1.از دست دادن هریک از شرایط عضویت.
2.عدم رعایت مقررات اساسنامه و سایر تعهدات قانونی پس از دو اخطار کتبی توسط هیئت مدیره به فاصله 15 روز از تاریخ اخطار دوم با تصویب مجمع عمومی فوق العاده.
3.ارتکاب اعمالی که موجب زیان مادی تعاونی شود و وی نتواند ظرف مدت یک سال آن را جبران نماید یا اعمالی که به حیثیت و اعتبار تعاونی لطمه وارد کند یا با تعاونی رقابتی ناسالم به نماید.
تشخیص موارد فوق بنا به پیشنهاد هریک از مدیران و تصویب مجمع عمومی خواهد بود.
فوت اعضاء تعاونی
طبق ماده 14 ، در صورت فوت عضو ورثه وی که واجد شرایط و ملتزم به رعایت مقررات تعاونی باشند ، عضو تعاونی شناخته شده و در صورت تعدد بایستی مابه التفاوت افزایش سهم ناشی از تعدد خود را به تعاونی بپردازند. اما اگر کتباً اعلام نمایند که مایل به ادامه عضویت در تعاونی نیستند و یا هیچ کدام واجد شرایط نباشند ، عضویت لغو می گردد.
اگر تعداد ورثه بیش از ظرفیت تعاونی باشد ، یک یا چند نفر به تعداد مورد نیاز تعاونی با توافق سایر وراث ، عضو تعاونی شناخته می شوند. مطایق ماده 15 ، در صورت لغو عضویت به سبب فوت ، استعفاء انحلال یا اخراج طبق اساسنامه و قرارداد منعقده سهم و کلیه حقوق و مطالبات عضو به قیمت روز تقویم و به دیون تعاونی تبدیل می شود که پس از کسر دیون وی به تعاونی ، به او یا ورثه اش پرداخت خواهد شد.
در صورتی که ورثه تقاضا نماید که سهم عضو متوفی از عین اموال تعاونی پرداخت شود و تراضی با مصالحه ممکن نباشد چنانچه عین قابل واگذاری بوده و موجب اخلال و ضرر فاحش به اعضاء تعاونی نگردد آن قسمت از مطالبات تسلیم ورثه می گردد.
شرکت تعاونی
از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد
پرش به: ناوبری, جستجو
شرکت تعاونی(Co-operative) مشارکتی است که عدهای از افرادی که همصنف یا تناسبی مشابه دارند مثلا همسایه، دوست، خویشاوند یا همشهری هستند برای دستیابی به منافع مشترک گردهم میآیند و در حقیقت بهم کمک میکنند و برای تهیه مسکن یا خرید مایحتاج یا کسب اعتبار و وام تعاونی درست میکنند، سرمایه معینی را درمیان میگذارند و دستهجمعی مشکل را حل مینمایند. در واقع اعضای شرکت در کنار یکدیگر، جمعیتی کوچک را پدید میآورند که بعنوان مثال در تهیه کالاهای مورد نیاز اعضا، با جمعآوری پول جزئی که هر عضو میپردازد کالای مورد احتیاج اعضا را از دست اول خریداری و به همان قیمت تمام شده یا سود خیلی جزئی به اعضا میفروشد و باین طریق واسطههای غیر ضروری در کسب و تجارت و صاحبان این گونه مشاغل کاذب حذف میگردند.
در شرکت تعاونی ممکن است اعضا دارای سرمایه و سهم یکسان از سود نداشته باشند اما هرعضو بدون توجه به درصد سهامش، یک رای دارد و نسبت سهام به رای وجود ندارد. درواقع تعاونی، متکی به اعضاء است نه به سرمایه.
فهرست مندرجات
[نهفتن]
•۱ شرکت تعاونی در ایران
o۱.۱ انواع شرکت تعاونی از لحاظ نوع فعالیت
o۱.۲ انواع شرکت تعاونی از لحاظ نوع عضویت
o۱.۳ انواع و اقسام شرکت تعاونی در ایران برحسب گرایش
o۱.۴ ضوابط عمومی
•۲ منابع
[ویرایش] شرکت تعاونی در ایران
قانون بخش تعاونی در سال ۱۳۷۰ به تصویب مجلس شورای اسلامی رسید. ماده اول این قانون، اهداف بخش تعاونی سیستم اقتصادی ایران را برشمرد که از آن جمله، جلوگیری از کارفرمای مطلق شدن دولت، اشتغال زایی، قرار دادن وسائل کار در اختیار کسانی که قادر به کارند ولی وسایل کار ندارند، پیشگیری از تمرکز و تداول ثروت، پیشگیری از انحصار، احتکار، تورم، اضرار به غیر بود.
درسالهای اخیر با اجرایی و تبیین نمودن اصل ۴۴ قانوناساسی، در خصوصی سازی بخشهای دولتی، تعاونیها بعنوان مهمترین و لایقترین بخش خصوصی در این واگذاری مورد توجه قرار گرفتند و مزایای بسیاری را به خود اختصاص دادند. شرکتهای تعاونی همچنین از مزایای معافیتهای مالیاتی در برخی از انواع تعاونیها برخوردارند.
[ویرایش] انواع شرکت تعاونی از لحاظ نوع فعالیت
۱- شرکت تعاونی تولیدی: شرکتی است که به منظور اشتغال در امور مربوط به کشاورزی، دامداری، دامپروری، پرورش و صید ماهی، شیلات، صنعت، معدن، عمران شهری، روستائی، عشایری و نظایر اینها فعالیت مینماید و مجموعاَ یک واحد تولیدی را در آن اداره مینمایند.
۲- شرکت تعاونی توزیعی: شرکتی است که در امور مربوط به تهیه و توزیع کالا، مسکن، خدمات و سایر نیازمندیهای اعضاء فعالیت مینماید. آن دسته از شرکتهای تعاونی که فعالیت آنان تواماَ تولیدی و توزیعی باشد را شرکت تعاونی تولیدی و توزیعی نامند.
شرکتهای تعاونی تولیدی مانند دامداران، پرورش دهندگان زنبور عسل یا صاحبان صنایع و هر گروهی دیگر که در رده تولیدی نام برده شدهاند، در صورت تشکیل تعاونی برای تامین نیازهای خود از نوع تعاونیهای توزیعی (تامین کننده نیازتولید کنندگان) محسوب میشوند.
[ویرایش] انواع شرکت تعاونی از لحاظ نوع عضویت
۱ ـ شرکت تعاونی عام: شرکتی است که عضویت در آن برای همه آزاد میباشد، تعداد اعضاء در این تعاونیها حداقل ۵۰۰ نفر و براساس نوع تعاونی که وزارت تعاون تعیین کرده مشخص میشود.
۲ ـ شرکت تعاونی خاص: شرکتی است که عضویت درآن برای گروهی خاص مانند کارگران، دانشجویان، کشاورزان، زنان، پزشکان، وکلای دادگستری، اعضاء هر صنف و مشاغل خاص و نظایر اینها با رعایت شرایط آزاد تعیین میشود.
[ویرایش] انواع و اقسام شرکت تعاونی در ایران برحسب گرایش
•کشاورزی
•صنعتی
•معدنی
•خدماتی
•مسکن
•فرش دستباف
•تامین کننده نیاز تولید کنندگان
•تامین کننده نیاز مصرف کنندگان
•اعتبار
•حمل و نقل
•چند منظوره
[ویرایش] ضوابط عمومی
شرکت تعاونی حداقل با ۷ نفر عضو میتواند تاسیس شود که شرایط قانونی را برای عضویت در شرکتهای تعاونی داشته باشند. از جمله تابعیت ایرانی، نداشتن ممنوعیت قانونی و حجر، و در شرکتهای تعاونی مشابه عضو نباشد.
شرکت تعاونی توسط هیئت موسس تاسیس میشود و پس از آن از کسانی که شرایط عضو شدن را دارند دعوت میکند. هیات موسس پس از تهیه طرح و اساسنامه و دیگر مشخصات تعاونی اقدام به دریافت موافقت نامه تشکیل تعاونی از وزارت تعاون مینماید و پس از دریافت اجازه نامه ثبت شرکت تعاونی از وزارت تعاون، شرکت را ثبت مینماید، پس از آن پروانه تاسیس شرکت تعاونی بوسیله وزارت تعاون صادر میشود.
اعضا در جلسه مجمع عمومی عادی، اعضای هیئت مدیره و بازرسهای شرکت تعاونی خود را انتخاب میکنند.
در شرکتهای تعاونی همه با هم برابرند و همه همکار یکدیگرند و از نظر نژاد، زبان، رنگ پوست، ملیت، شغل و غیره هیچکدام از اعضاء بردیگری برتری ندارند.
[ویرایش] منابع
•وبگاه رسمی وزارت تعاون (فارسی). وبگاه رسمی وزارت تعاون. بازدید در تاریخ ۲۱ خرداد۱۳۸۷.
•قانون بخش تعاونی اقتصاد جمهوری اسلامی ايران
•جایگاه تعاون در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران
•راهنمای تشکیل شرکت تعاونی
•تاریخچه تعاونی در ایران
•تاریخچه تعاونی در جهان
انواع تعاونیها
شرکتهای تعاونی به لحاظ نوع فعالیت به سه دسته تولیدی ، توزیعی و تولیدی - توریعی (چند منظوره) و بهلحاظ عضویت به دو گروه خاص و عام تقسیم می شود .
1- انواع شرکتهای تعاونی از نظر فعالیت
2- انواع شرکتهای تعاونی به لحاظ نوع عضویت
1- انواع شرکتهای تعاونی از نظر فعالیت
شرکتهای تعاونی تولیدی
کار اصلی و مهم این تعاونیها ، تولید کالا و محصول است . در شرکت تعاونی تولیدی ، معمولا اعضای شرکت کار می کنند و حقوق و دستمزد دریافت می نمایند .
این تعاونیها ، هم برای به دست آوردن منفعت و سود اعضای خود تلاش می کنند و هم از تخصص اعضای خود در اداره شرکت سود می برند ، هر چند شاغل بودن کلیه اعضاء در تعاونی تولیدی ضرورتی ندارد .
حداقل تعداد اعضای در تعاونیهایتولیدی 7 نفر است و حداقل 50 درصد اعضاء می بایستی تخصص و تجربه کافی را در خصوص فعالیت مورد نظر داشته باشند .
موافقت با تشکیل تعاونیهای تولیدی در صورتی صادر خواهد شد که طرح ارائه شده از توجیهات اقتصادی ، فنی و مالی لازم برخوردار باشد . شرکتهای تعاونی تولیدی در بخش های گوناگون اقتصادی کشور مانند : صنعت ، معدن ، کشاورزی و غیره به فعالیت مشغول هستند .
الف -شرکتهای تعاونی صنعتی و معدنی
تعاونیهای صنعت و معدن : شامل صنایع غذایی ، شیمیایی ، سلولوزی ، معدنی ، فلزی ، کانی غیر فلزی ، نساجی و چرم ، دارویی و بهداستی ، برق و الکترونیک می باشد .
مجوز فعالیت طرحهای صنعتی و معدنی توسط سازمان صنایع و معادن و چنانچه محل اجرای طرح صنعتی در روستا باشد توسط صنایع روستایی سازمان جهاد کشاورزی صادر می گردد.
برای تهیه زمین مورد نیاز جهت اجرای طرحهایصنعتی عمدتا باید به شهرکهای صنعتی و در مناطق روستایی به نواحی صنعتی مراجعه نمود .چنانچه متقاضیان تمایل به اجرای طرح در مکانی به جز موارد مورد اشاره داشته باشد ، اخذ مجوز از محیط زیست ، آب و برق در مورد زمین مورد نظرشان الزامی می باشد .
ب -شرکتهای تعاونی کشاورزی و دامداری
شامل زراعت ، باغداری ، مرتعداری ، علوفه کاری ، تولید بذر و نهال ، کشت گلخانه ای ، صیفی جات ، پرورش قارچ و گل،پرورش طیور ، پرواربندی، پرورش گاو شیری ، تکثیر و پرورش آبزیان می گردد .
مجوز فعالیت طرحهای کشاورزی توسط ادارات و معاونتهای زیر مجموعه سازمان جهاد کشاورزی ، منابع طبیعی و اداره کل شیلات صادر می گردد.
رمین محل اجرای طرحهای کشاورزی عمدتا از طریق اداره کل منابع طبیعی و کمیسیون واگذاری اراضی تامین می گردد.
ج -شرکتهای تعاونی صنایع دستی
شامل تولید فرش دستباف ، گلیم بافی ، کاشی کاری ، قلم زنی ، معرقکاری ، چرم سازی و غیره می باشد .
مجوز فعالیت این گونه فعالیت ها توسط سازمان صنایع دستی و در مناطق روستایی به وسیله صنایع روستایی سازمان جهاد کشاورزی صادر می گردد .
شرکتهای تعاونی توزیعی
شرکتهای تعاونی توزیعی عبارتند از تعاونیهایی که نیاز مشاغل تولیدی یا مصرف کنندگان عضو را در چهار چوب مصالح عمومی وبه منظور کاهش هزینه ها و قیمتها ، تامین می کند.
این شرکت ها خود انواع گوناگونی دارد که عبارتند از :
الف -شرکتهای تعاونی تامین نیاز مصرف کنندگان
شرکتی است که عمدتا برای تهیه انواع کالاهای مصرفی به منظور تامین نیاز های مصرفی اعضا و خانواده های آنان تشکیل می شود و در گرایشهای : مصرف کارمندی ، کارگری ، فرهنگیان ، دانشجویی ، محلی یا آزاد ، مرزنشینان و صنوف توزیعی تشکیل می گردد . برای تشکیل تعاونی مصرف کارمندی ، کارگری ،فرهنگیانومرزنشینان حداقل تعداد اعضا 250 نفر است. شرکت تعاونی مصرف محلی یا آزاد با 500نفر متقاضی قابل تشکیل می باشد و حداقل ارزش هر سهم در تعاونی های مصرف دانشجویی 150,000 ریال تعیین شده است .
ب- شرکتهای تعاونی تامین نیاز تولیدکنندگان
شرکتی است که برای تامین نیازهای مشترک تولیدکنندگان یک یا چند محصول تشکیل می شود , مثل شرکت تعاونی تامین نیاز تولیدکنندگان فرآورده ای لبنی حداقل تعداد اعضا برای تشکیل این نوع تعاونی هفت نفرمی باشد که در صورت تائید طرح توجیهی شرکت تعاونی از طرف اداره کل تعاون قابل تشکیل می باشد . سرمایه شرکتهای مذکور از 10,000,000 ریال و هر سهم از 300,000 ریال نباید کمتر باشد.
ج- شرکت های تعاونی مسکن
این نوع تعاونی در 4 گرایش کارمندی , کارگری , آزاد و فرهنگیان تشکیل می شود . در تعاونیهای مسکن , خرید زمین بایستی با کاربری مسکونی و ساخت مسکن نیز باید توسط تعاونی انجام پذیرد.
حداقل سرمایه اولیه هر عضو در تعاونیهای مسکن 6,000,000 ریال می باشد که بایستی حداقل 3/1 آن در زمتن ثبت به حساب شرکت واریز شود مدت زمان تعاونی مسکن در اساسنامه به 5 سال محدود می شود که تعاونی باید طی این مدت فعالیت خود را به هتمام برساند , برای رعایت عدالت بین اعضا, زمان تحویل مسکن به اعضا , با توجه به آیین نامه خاصی که می بایستی به تصویب مجمع عمومی برسد مشخص می شود . ضمنا حداکثز تعداد اعضاء در تعاونیهای مسکن 500 نفر می باشد.
د- شرکتهای تعاونی حمل و نقل
شرکت تعاونی حمل و نقل برای دارندگان وسایل نقلیه مشابه و با 12 گرایش قابل تشکیل می باشد که عبارتند از: شرکت تعاونی حمل و نقل کامیونداران بین المللی (تریلی داران) , کامیونداران داخلی , وانت بارداران , اتوبوسداران , مینی بوسداران, سواریکرایه برون شهری , تاکسیرانی , کمپرسی داران, تانکرداران , بوژی داران , خاورداران و آژانسهای اتومبیل کرایه. فعالیت این شرکتها , حمل و نقل مسافر و کالا در داخل شهرها و یا بین شهر ها و حتی خارج از کشور می باشد . فعالیتهای حمل و نقل مسهفر و یا کالای برون شهری با اخذ مجوز از سازمان حمل و نقل پایانه ها و نقل مسافر و یا کالای درون شهری با اخذ از سازمان تاکسیرانی انجام می پذیرد .
ه- شرکتهای تعاونی اعتبار
شرکت تعاونی اعتبار در حال حاضر فقط در گرایش کارمندی و کارگری تشکیل می گردد که بایستی طرح توجیهی مربوطه آن به اداره کل تعاون ارائه شود و در صورت تایید طرح توسط اداره کل , موافقت نامه تشکیل تعاونی صادر می شود . تشکیل تعاونی اعتبار آزاد ممنوع می باشد .
تعاونی اعتبار فقط جهت رفع نیازهای مالی اعضاء تشکیل می گردد و این نوع تعاونیها مجاز به مبادلات مالی با غیر عضو نمی باشد و افتتاح هر نوع حساب برای غیر اعضاء ممنوع است . افتتاح شعبه توسط تعاونیهای اعتبار پس از تایید اداره کل تعاون و درج آگهی تغییرات مربوطه در روزنامه رسمی کشور انجام پذیر است .
و- شرکتهای تعاونی آموزشگاهی
تعاونیهایی هستند که با مشارکت دانش آموزان و کارکنان آموزشگاهها تشکیل می گردد و اهم کارهای آنها ایجاد فروشگاه و تهیه وسایل تحصیلی و مصرفی اعضا , تدارکات وسایل نقلیه برای ایاب و ذهاب دانش آموزان , راه اندازی رستوران و بوفه برای دانش آموزان , تامین وسایل بهداشتی , درمانی , ورزشی , رفاهی و سایر موارد برای دانش آموزان و کارمندان آموزشگاه خرید مصنوعات و کارهای دستی دانش آموزان می باشد .
ز- شرکتهای تعاونی خدماتی
این نوع شرکت تعاونی در بیش از بیست گرایش فعالیت قابل تشکیل می باشد . کلیه فعالیت هایی کهبه نوععرضهخدمات به مردم تلقی گردد در قالب تعاونی های خدماتی انجام می پذیرد . مثل شرکت تعاونی خدمات بهداشتی درمانی و پزشکی , خدمات ورزشی , خدمات فرهنگی , تبلیغاتی , مدارس غیرانتفاعی , خدمات رایانه ای , خدمات چاپ و نشر , گردشگری و هتلداری , فنی و مهندسی و مشاوره , خدمات مالی اداری و پشتیبانی , خدمات بیمه ای , خدمات بسته بندی و سوتینگ , خدمات بازرگانی و ...
در تشکیل این نوع تعاونیها وجود حداقل 50% نیروی متخصص با ارائه مدارک مستند و معتبر الزامی می باشد و در صورتیکه فعالیت مربوطه نیاز به اخذ مجوز داشته باشد متقاضیان بایستی نسبت به اخذ مجوز از دستگاه ذیربط اقدام نمایند . حداقل تعداد اعضاء در تشکیل اینگونه تعاونیها هفت نفر می باشد .
ح- شرکتهای تعاونی تولیدی - توزیعی
تعاونیهای تولیدی- توزیعی , شرکتهای هستند که تمام یا بخشی از چند هدف و موضوع فعالیت مختلف غیرمرتبط با هم که در انواع شرکتهای تعاونی وجود دارد را (( یکجا)) در اهداف و عملیات خود منظور نمایند . به این نوع تعاونیها ، تعاونیهای چند منظوره نیز می گویند .
جهت تشکیل تعاونیهای تولیدی - توزیعی نصاب سایر انواع تعاونیها در صورت پیش بینی اینگونه فعالیتها در اساسنامه آنها ،باید رعایت شود .
2- انواع شرکتهای تعاونی به لحاظ نوع عضویت
شرکتهایتعاونی خاص
شرکتهایی هستند که عضویت در انها منحصرا برای گروهی خاص از قبیل : کارگران ، کارمندان ، کشاورزان ، ایثارگران ، زنان ، مشاغل خاص و نظایر اینها آزاد باشد.
بدیهی است این نوع از تعاوی ها موظف به پذیرش متقاضیان واجد شرایط بوده و از این نظر محدودیتی برای عضویت وجود ندارد. حداقل سرمایهاولیه در شرکتهای تعاونی خاص 10,000,000 ریال و حداقل ارزش رسمی هر سهم 300,000 ریال می باشد .
شرکتهای تعاونی عام
شرکتهایی هستند که عضویت در ان برای همه آزاد می باشد مؤسسین شرکت باید برای تامین قسمتی از سرمایه اولیه و یا افزایش سرمایه شرکت ، سهام آنرا به عموم عرضه نمایند .
حداقل تعداد اعضاء در شرکتهای تعاونی عام 500 نفر بوده در این گونه تعاونیها معادل 100,000,000 ریال و ارزش رسمی هر سهم 100,000 ریال می باشد .
ريف و تشكيل و ثبت شركتهاي تعاوني - تعريف و تشكيل و ثبت شركتهاي تعاوني
شركتهای تعاونی شركتهایی هستند كه تمام یا حداقل ٥١% سرمایه به وسیله اعضا دراختیار شركت تعاونی قرار گیرد و وزارتخانه ها سازمان ها شركتهای دولتی و وابسته به دولت و تحت پوشش دولت بانكها شهرداریها شوراهای اسلامی كشوری بنیاد مستضعفان مستضعفان و سایر نهادهای عمومی می توانند جهت اجرای بند ٢ اصل ٤٣ قانون اساسی از راه ام بدون بهره یا هر راه مشروع دیگر از قبیل مشاركت مضاربه مزارعه مساقات اجاره اجاره به شرط تملیك بیع شرط فروش اقساطی و صلح اقدام به كمك در تامین یا افزایش سرمایه شركتهای تعاونی نمایند بدون آنكه عضو باشند. تعاونی های تولید شامل تعاونی های مربوط به كشاورزی دامداری دامپروری و پرورش و غیره تعاونی های توزیع شامل تعاونی هایی می شوند كه نیاز مشاغل تولیدی یا مصرف كنندگان عضو خود را در چهار چوب مصالح عمومی و به منظور كاهش هزینه ها و قیمت ها تامین می نمایند.
تاسیس شركتهای تعاونی بر اساس اقدام مجمع موسس كه شامل عده ای افراد واجد شرایط عضویت می باشد صورت می گیرد. تعداد اعضای مجمع عمومی موسس هفت نفر است كه سه نفر به عنوان هیئت موسس و یك نفر به عنوان نماینده در اداره كل تعاون می باشند. دراولین جلسه رسمی مجمع عمومی عادی كه با شركت متقاضیان همراه با رسید لازم التادیه سهام مقرر تشكیل می شود اساسنامه پیشنهادی پس از بحث و بررسی با موافقت حداقل دو سوم اعضا تصویب شده و اعضایی كه با مصوبه آن مجمع در مورد اساسنامه موافقت نداشته باشند می توانند درهمان جلسه تقاضای عضویت خود را پس بگیرند.(مستفاد از ماده ٣١).
حداقل و حداكثر تعداد عضو در تعاونی ها به نسبت سرمایه و فرصت اشتغال و نوع فعالیت و رعایت اصل عدم تمركز و تداول ثروت به موجب آیین نامه مصوبه وزارت تعاون تعیین می گردد. ولی در هر حال تعداد اعضا از ٧ نفر كمتر نخواهد بود(ماده ٦).
در اولین جلسه مجمع عمومی عادی اعضای هیئت مدیره انتخاب می گردند ودر اولین جلسه هیئت مدیره اسامی و مشخصات كامل اعضای هیئت مدیره و مدیر عامل و بازرسان شركت تهیه و جهت بررسی تقدیم اداره كل تعاون می گردد. اولین هیئت مدیره منتخب شركت تعاونی مكلف است پس از اعلام قبولی با انجام تشریفات مقرر نسبت به ثبت تعاونی اقدام نماید.
برای انجام ثبت شركتها و اتحادیه های تعاونی پس از طرح و تصویب آن ارائه مدارك مندرج در ماده ٥١ الزامی می باشد كه باید در چهار نسخه به اداره ثبت شركتها داده شود.
سرمایه تامین یا تعهد شده از طرف اعضا درهر مرحله تاسیس شركت نباید كمتر ٥١ درصد كل سرمایه شركت باشد و هر تعاونی وقتی ثبت وتشكیل می گردد كه حداقل یك سوم سرمایه آن تادیه و در صورتی كه به صورت نقدی و جنسی باشد تقویم و تسلیم شده باشد.
شرایط عضویت در تعاونی ها در ماده ٩ آمده است و خروج عضو از تعاونی اختیاری بوده و نمی توان آن را منع كرد ولی در صورتی كه خروج نامبرده موجب ضرری برای تعانی باشد ملزم به جبران آن خواهد بود.
در صورت فوت عضو ورثه او با وجود شرایط لازم عضو تعاونی محسوب می شوند و در صورت تعدد ورثه بایستی ما به التفاوت افزایش سهم ناشی از تعدد خود رابپردازند و در غیر این صورت با اعلام عدم تمایل عضویت آنان لغو می گردد و در صورت لغو عضویت به هر علت سهم و كلیه حقوق و مطالبات عضو به قیمت روز تقویم و به دیون تعاونی تبدیل می شود كه پس از كسر دیون وی به تعاونی به او یا ورثه اش پرداخت می شود.
«لایتراکان»، Litracon»Light Transmiting Concrete، بتن عبوردهنده نور، امروزه به عنوان یک متریال ساختمانی جدید با قابلیت استفاده بالا مطرحاست. این متریال ترکیبی از فیبر های نوری و ذرات بتن است و می تواند به عنوان بلوکها و یا پانل های پیش ساخته ساختمانی مورد استفاده قرار گیرد. فیبر ها بخاطر اندازهکوچکشان با بتن مخلوط شده و ترکیبی از یک متریال دانه بندی شده را تشکیل می دهند.به این ترتیب نتیجه کار صرفا ترکیب دو متریال شیشه و بتن نیست، بلکه یک متریال جدیدسوم که از لحاظ ساختار درونی و همچنین سطوح بیرونی کامل همگن است، به دست می آید.
فیبر های شیشه باعث نفوذ نور به داخل بلوک ها می شوند. جالب تریتحالت این پدیده نمایش سایه ها در وجه مقابل ضلع نور خورده است. همچنین رنگ نوری کهاز پشت این بتن دیده می شود ثابت است به عنوان مثال اگر نور سبز به پشت بلوک بتابددر جلوی آن سایه ها سبز دیده می شوند. هزاران فیبر شیشه ای نوری به صورت موازی کنارهم بین دو وجه اصلی بلوک بتنی قرار می گیرند. نسبت فیبر ها بسیار کم و حدود 4 درصدکل میزان بلوک ها است. علاوه بر این فیبر ها بخاطر اندازه کوچکشان با بتن مخلوط شدهو تبدیل به یک جزء ساختاری می شوند بنابر این سطح بیرونی بتن همگن و یکنواخت باقیمی ماند. در تئوری، ساختار یک دیوار ساخته شده با بتن عبور دهنده نور، می تواند تاچند متر ضخامت داشته باشد زیرا فیبر ها تا 20متر بدون از دست دادن نور عمل می کنندو در دیواری با این ضخامت باز هم عبور نور وجود دارد.
ساختار های باربرهم می توانند از این بلوکها ساخته شوند. زیرا فیبر های شیشه ای هیچ تاثیر منفی رویمقاومت بتن ندارند. بلوکها می توانند در اندازه ها ی متنوع و با عایق حرارتی خاصنصب شده روی آنها تولید شوند.
این متریال در سال 2001 توسط یک معمار مجار به نام «آرونلاسونسزی» اختراع شد و به ثبت رسید. این معمار زمانیکه در سن 27 سالگی در کالجسلطنتی هنر های زیبای استکهلم مشغول به تحصیل بود این ایده را بیان کرد و در سال 2004 شرکت خود را با نام لایتراکان تاسیس کرد و با توجه به نیاز و تمایل جامعهامروز به استفاده از مصالح جدید ساختمانی، از سال 2006 با شرکت های بزرگ صنعتی بهتوافق رسیده و تولید انبوه آن به زودی آغاز خواهد شد...
بتن جدید که «کامپوزیت سیمانی مهندسی»، نامیده شده به دلیل عمر طولانی در دراز مدت از بتن معمولی ارزانتر است. دانشمندان دانشگاه میشیگان گونه جدیدی از بتن مسلح با الیاف ساختهاند که از بتنعادی 40 درصد سبکتر و در برابر ترک خوردن 500 بار مقاومتر است. عملکرد این بتنجدید از یک طرف به دلیل وجود الیاف نازکی است که 2 درصد حجم ملات بتن را تشکیلمیدهد و از طرف دیگر به این خاطر است که خود بتن از موادی ساخته شده است که برایایجاد حداکثر انعطافپذیری طراحی شدهاند.
به گفته دانشمندان، بتن جدید که «کامپوزیت سیمانی مهندسی»، نامیده شده، به دلیل عمر طولانیتر در دراز مدت از بتنمعمولی ارزانتر است. به گفته «ویکتور لی» استاد گروه مهندسی سازه «دانشگاهمیشیگان» و سرپرست تیم سازنده بتن، تکنولوژی کامپوزیت سیمانی تاکنون در پروژههاییدر ژاپن، کره، سوئیس و ایتالیا به کار گرفته شده است. استفاده از آن در ایالاتمتحده به نسبت کندتر بوده. این در حالی است که بتن متعارف دارای مشکلات بسیاری ازجمله نداشتن دوام و پایداری، شکست در اثر بارگذاری شدید و هزینههای تعمیر در اثرشکست است. به گفته « لی »، بتن نشکن یا انعطافپذیر به جز شن درشت از همان موادتشکیلدهنده بتن معمولی ساخته شده است. بتن نشکن کاملا شبیه بتن عادی است اما تحتکرنشهای بسیار بزرگ، بتن کامپوزیت سیمانی تغییر شکل میدهد، این قابلیت از آن جاناشی میشود که در این نوع بتن؛ شبکه الیاف داخی سیمان قابلیت لغزیدن داشته و درنتیجه انعطافناپذیری بتن که باعث تردی و شکنندگی است، از میان میرود. امسال برایاولین بار، « اداره حمل و نقل میشیگان » برای نوسازی قسمتی از عرشه پل « گرواستریت » بر فراز بزرگراه «4 و I» از کامپوزیت سیمانی استفاده میکند. دالی از جنسکامپوزیست سیمانی جایگزین یک مفصل انبساطی در این قسمت از پل خواهد شد تا با متصلکردن دالهای بتنی مجاور به هم، عرشهای یکنواخت از بتن به وجود آورد. استفاده ازمفصل انبساطی به عرشه بتنی قابلیت حرکت در اثر تغییرات میبخشد. اما در هنگام گیرکردن مفصلها، مشکلات زیادی پیش میآید.دانشمندان انتظار دارند استفاده از کامپوزیتسیمانی باعث صرفهجویی در هزینهها شود. اگر چه هنوز مطالعات دراز مدت زیادی برایتایید عملکرد کامپوزیت سیمانی مورد نیاز است، مقایسههای انجام شده در « مرکزسیستمهای پایدار»، از « دانشده منابع طبیعی و محیط زیست »، به همراه گروه « لی »،نشان میدهد که در یک دوره 60 ساله، استفاده در عرشه پل، کامپوزیت سیمانی نسبت بهبتن عادی 37 درصد ارزانتر است، 40 درصد انرژی کمتری مصرف میکند و باعث کاهشانتشار دی اکسید کربن تا 39 درصد میشود.
فوم بن
مهندسین و معماران سازنده ساختمان در دنیا با استفاده از بتن سبک در قسمت های مختلف بنا با سبک کردن وزن ساختمان به طور مستقیم ( به لحاظ سبکی ویژه این نوع بتن ) و صرفه جویی در مصرف انرژی بطور غیر مستقیم ( به لحاظ عایق بودن این نوع بتن در مقابل سرما و گرما و در نتیجه کاهش میزان مواد سوختی ) , از لحاظ اقتصادی امروزه گام های بلند و مهمی برداشته اند .خانم مهندس آزاده شفاعی د ر مقاله ای به معرفی فوم بتن ( بتن کفی ) و ذکر خواص ویژه آن پرداخته اند. ایشان در این مقاله می نویسد: فوم بتن مصالحی است جدید که برای مصارف مختلف در ساختمان بکار می رود.باید اشاره کرد خواص فیزیکی منحصر به فرد این محصول ، آن را بتنی سبک و عایق با مقاومت لازم و کیفیت مطلوب می نماید . این محصول از ترکیب سیمان , ماسه بادی (ماسه نرم ) , آب و فوم ( ماده شیمیائی تولید کننده کف ) تشکیل می شود .
ماده کف زا در ضمن اختلاط با آب در دستگاه مخصوص , با سرعت زیادی , حباب های هوا را تولید و تثبیت نموده و کف حاصل که کاملا پایدار می باشد در ضمن اختلاط با ملات سیمان و ماسه بادی در دستگاه مخلوط کن ویژه , خمیری روان تشگیل می دهد که به صورت درجا با در قالب های فلزی یا پلاستیکی قابل استفاده می باشد .لازم به ذکر است این خمیر پس از خشک شدن با توجه به درصد سیمان و ماسه بادی دارای وزن فضایی از 300 الی 1600 کیلو گرم در متر مربع خواهد بود .
گفتنی است ویژگی های عمده فوم بتن را می توان به صورت زیر دسته بندی کرد::
۱-عامل اقتصادی : سبکی وزن با مقاومت مطلوب فوم بتن یا توجه به نوع کاربرد آن , بطور کلی به لحاظ اقتصادی مخارج ساختمان را میزان قابل ملاحظه ای کاهش می دهد
۲- سهولت در حمل و نقل و نصب قطعات پیش ساخته : حمل و نقل قطعات پیش ساخته : حمل و نقل قطعات پیش ساخته با فوم بتن هزینه کمتری را نسبت به قطعات بتنی دربرداشته و نصب قطعات بعلت سبکی آنها . بسیار آسان می باشد ۳- خواص فوق العاده عایق بودن در مقابل گرما , سرما و صدا : فوم بتن به علت پائین بودن وزن مخصوص آن یک عایق موثر در مقابل گرما , سرما و صداست . ضریب انتقال حرارتی فوم بتن بین65 0/0 تا (435/0 k cal / m2 hc می باشد ( ضریب هدایت حرارتی یتن معمولی بین 3/1 تا 7/1 واحد
۴- خصوصیات عالی در مقابل یخ زدگی و فرسایش ناشی از آن و مقاومت در برابر نفوذ رطوبت و آب : نظر به اینکه فوم بتن در قشرهای سطحی دارای تخلخل فراوان می باشد در نتیجه شکاف های موئین و و درزهای کمتری در سطح ایجاد می شود و اگر پوشش فوم بتن با ضخامت کافی مورد استفاده قرار گیرد در مقابل خطر نفوذ باران و رطوبت مقاومت مطلوبی خواهد داشت .
۵- مقاومت فوق العاده در مقابل آتش : مقاومت فوم بتن در مقابل آتش فوق العاده می باشد .
۶- قابل برش بودن : به دلیل قابل برش بودن با اره نجاری و میخ پذیر بودن آن . کارهای سیم کشی و نصب لوازم برقی و تاسیسات خیلی سریع و به راحتی قابل عمل خواهد بود . شایان ذکر است از کاربرد فوم بتن در ساختمان می توا د به موارئد زیر اشاره کرد:
۱- شیب بندی پشت بام . ۲- کف بندی طبقات . ۳- بلوک های غیر بار بر سبک .
۴- پانل های جدا کننده یکپارچه و نرده های حصاری جهت محوطه و کاربری در موارد خاص
بتنهاي توانمند و ويژه
سالهاي زيادي است که از بتن بعنوان يک ماده ساختماني مهم و با تحمل فشارهاي بالا جهت ساخت و ساز انواع سازهها استفاده ميشود. ضعف اين ماده مهم و پر مصرف ساختماني در مقابل کشش با قرار دادن آرماتور تا حد زيادي جبران شده است.
در سالهاي اخير و با بررسي دوام سازههاي بتني مسلح بويژه در مناطق خورنده و سخت براي بتن نظر اکثر کارشناسان و دست اندرکاران کارهاي بتني به اين مسأله جلب شده است که مقاومت به تنهايي نميتواند جوابگوي کليه خواص مربوط به بتن بخصوص دوام آن باشد و لازم است در طراحي بتن براي مناطق مختلف علاوه بر مسأله مقاومت و تحمل بارها در طول مدت بهرهدهي، پايايي و دوام آن نيز مد نظر قرار گيرد. در حال حاضر با اضافه نمودن مواد مختلف بتن و تغييرات در طرح اختلاط ميتوان به بتنهايي دست يافت که بدون تغيير قابل ملاحظه در مقاومت آنها از نقطه نظر دوام به بتنهايي با دوام بالا دست يافت. مسأله محيط زيست و آلودگي آن نيز در سالهاي اخير نظر جهانيان را بخود معطوف ساخته است. کاربرد مواد و مصالحي که در ساخت آن آلودگي کمتري به محيط منتقل گردد و همچنين برداشت مصالح طبيعي که کمتر محيط را تخريب نمايد، مورد توجه خاص قرار دارد. در اين راستا محدوديت کاربرد سنگدانهها، دستيابي به مواد جديد و نيز استفاده از مواد زائد کارخانهها و آلايندههاي محيط زيست در بتن در رأس برنامههاي تحقيقاتي پارهاي از کشورهاي جهان قرار گرفته است.
علاوه بر خود بتن و مصالح تشکيل دهنده آن در سالهاي اخير بر روي آرماتور مصرفي در سازههاي بتني مسلح نيز تحولاتي صورت گرفته است. بعنوان مثال و براي پرهيز از خطر خوردگي آرماتور، از فولادهاي ضد زنگ و نيز آرماتورهاي ساخته شده با الياف مختلف پلاستيکي و پليمري در محيطهاي بسيار خورنده استفاده ميشود. کار بر روي عملکرد دراز مدت چنين موادي هنوز ادامه دارد.
در مقاله اخير به چند مورد از بتنهاي جديد که چند سالي است از آنها در صنعت ساخت و ساز براي سازههاي بتني استفاده ميشود اشاره شده و مواد جديد مورد استفاده در بتن که تحقيقات روي آنها هنوز ادامه دارد، نيز بيان خواهد شد.
بعنوان مثال بتنهاي با مقاومت زياد و بتنهاي توانمند و با عملکرد بالا در اين خصوص جايگاه ويژهاي دارند. کاربرد الياف و مواد مختلف در بتن براي افزايش نرمي آن و مقاومت در مقابل بارهاي ضربهاي و نيروهاي ناشي از زلزله مورد ديگري از بتنهاي خاص ميباشد. با نگرشي عميق به مسأله دوام بتن و ضمن تأمين مقاومت لازم، کاربرد بتنهاي با کارايي بالا که اجراي آن را نيز آسان ميسازد در برنامه کار مراکز بسياري قرار گرفته و برخي از اين بتنها با اضافه کردن افزودنيهاي مختلف به آنها، اينک وارد صنعت بتن شدهاند.
بتن با مقاومت زياد
امروزه بر اساس تکنولوژي رايج بتن، ساخت بتنهاي با مقاومتهاي فشاري زياد و دور از انتظار که ميتواند براي طراحي سازههاي اجرايي رايج مورد استفاده قرار گيرند، امکانپذير ميباشد. اگر چه اغلب آييننامههاي بتن هنوز مقاومت بتن مورد استفاده در سازهها را به MPa 60 محدود ميکنند، اما آييننامههاي جديد اخيراً حدي بالاتر از MPa 105 را نيز در نظر گرفتهاند ] 1 [. ساخت بتنهاي با مقاومت زياد و در حد MPa 120 و کاربرد آن در ساختمانهاي بلند در کشورهاي پيشرفته دنيا رواج يافته است. اين مقاومت با اضافه نمودن مواد ريز و فعال به سيمان تا حدي افزايش يافته که بتنهايي با مقاومتهاي فشاري بين MPa200 و MPa 800 و مقاومتهاي کششي بين MPa 30 و MPa 150 در نمونههاي آزمايشگاهي بدست آمده است. براي دستيابي به چنين مقاومتهايي لازم است تغييراتي در طرح اختلاط داده و از مواد و افزودنيهاي جديدي استفاده نمود.
از عوامل مهم در رسيدن به چنين مقاومتهايي استفاده از سنگدانههاي مقاوم و کاهش حداکثر اندازه سنگدانه در مخلوط بتني براي همگني بيشتر آن ميباشد. همچنين با استفاده از مواد بسيار ريزدانه و با اندازههاي کمتر از دهم ميکرون ميتوان مجموعهاي متراکمتر و با تخلخل بسيار کم که بالاترين وزن مخصوص را خواهد داشت، تهيه نمود. در بتنهاي با مقاومت زياد بايستي تا حد ممکن نسبت آب به سيمان (w/c) را کاهش داد (امروزه حتي نسبت 18/0 = w/c استفاده شده است) که در اين حالت بعضي دانههاي سيمان هيدراته نشده بصورت مواد ريزدانه پرکننده، دانسيته را افزايش داده و در نتيجه سبب افزايش مقاومت ميشوند. بديهي است براي تأمين کارايي چنين مخلوطهايي با آب بسيار کم لازم است از روان کننده ها، فوق روانکننده ها و پخش کننده ذرات ريز در بتن استفاده نمود. براي افزايش نرمي چنين بتنهايي (با افزايش مقاومت شکنندگي و تردي بتن افزايش مييابد) ميتوان به آنها اليافهاي کوتاه اضافه نمود. در ساخت چنين بتنهايي (مقاومت در حد فولاد و بالاتر) از روشهاي سخت شده تحت فشار و دما براي عمل آوري بتن و تأمين مقاومت اوليه زياد استفاده ميگردد.
بتن هاي با کارايي بسيار زياد (بتن خود متراکم)
امروزه در بعضي کشورهاي جهان و بويژه در ژاپن بتن جديدي با کارايي بسيار بالا که نياز به لرزاندن نداشته و خودبخود متراکم ميگردد ساخته شده و در برخي پروژهها اجرا شده است. با داشتن کارايي بسيار زياد اين بتن در اجرا، خطر جدايي سنگدانهها و خمير را نداشته و در عين حال از مقاومت زياد و دوام نسبتاً بالايي برخوردار است. در طرح اختلاط اين بتن، موارد زير در نظر گرفته شده است.
ميزان شن در اين بتن حدود 50 درصد حجم مواد جامد بتن بوده و در آن ماسه به ميزان 40 درصد حجم ملات استفاده شده است. نسبت آب به مواد ريزدانه و پودري بر اساس خواص مواد ريز بين9/0 تا 1 انتخاب ميشود. براي تعيين ميزان نسبت آب به سيمان و مقدار فوق روان کننده مخصوص مصرفي با استفاده از روش ميز رواني، مقدار بهينه با آزمون و خطا تعيين ميگردد ]2و3[.
بتن با سنگدانه بازيافتي
امروزه با توجه به پيشرفت جمعيت و مشکل فضا در شهرهاي بزرگ براي ساخت و ساز لازم است ساختمانهاي قديمي بتني تخريب و بجاي آن ساختمانهاي بلند جديد احداث شوند. در کشور ژاپن و چند کشور اروپايي که زمين و فضاي لازم براي ايجاد بنا ارزش ويژهاي دارد و همچنين براي جلوگيري از مسائل محيطزيستي که از تخريب ساختمانها ناشي ميشود و کاربرد مصالح آن در بناي جديد تحقيقات وسيعي در ساخت بتن با سنگدانه بازيافتي (خورد کردن بتن قديم و استفاده از آن بعنوان سنگدانه در بتن جديد) در حال انجام است. بعنوان مثال در کشور هلند هر سال حدود 10 ميليون تن مصالح ناشي از تخريب ساختمانهاي بتني که حدود 3/1 حجم بتن مورد نياز در ساخت ساختمانهاست، توليد ميشود. قرار است نيمي از اين مصالح در بتنهاي جديد استفاده شوند. در حال حاضر تحقيقات روي ميزان جمعشدگي و خزش و دوام اين بتنها ادامه دارد تا در قرن بيست و يکم کاربرد وسيعتر آن را امکانپذير سازد.
بتنهاي با نرمي بالا
امروزه کاربرد بتن با نرمي بالاتر که بتواند تغيير شکلهاي زياد را بدون شکست تحمل نمايد، مورد توجه قرار گرفته است. تحقيقات وسيعي در خصوص تأمين نرمي لازم در بتن با اليافهاي مختلف و حتي حذف آرماتور در حال انجام ميباشد. هدف از کاربرد الياف در بتن افزايش مقاومت کششي، کنترل گسترش ترکها و افزايش طاقت (Toughness) بتن ميباشد تا قطعه بتني بتواند در مقابل بارهاي وارده در يک مقطع ترک خورده تغيير شکلهاي زيادي را پس از نقطه حداکثر تنش تحمل نمايد.
بتن با الياف مختلف در سالهاي اخير در سازههاي عمدهاي چون روسازي راهها و فرودگاهها، بتن پيهاي عظيم با تغيير شکلهاي زياد و بويژه در پوشش بتني تونلها بکار رفته است. در ساخت پوشش تونلها بتن اليافي با پاشيدن بر جداره شکل ميپذيرد. اخيراً براي حذف ترکها در پوشش تونلهايي که بصورت چند تکه پيش ساخته اجرا ميشود از بتن بدون آرماتور و تنها الياف استفاده شده و اين نوع بتن سبب حذف ترکها در حين عملآوري و حمل و نقل قطعات و نصب آنها براي کامل کردن مقطع تونلهاي مترو شده است.
در نوع بسيار جديد بتن اليافي که ميتوان با آن به حداکثر نرمي در بتن رسيد از روش ريختن دوغاب روي الياف (SIFCON) استفاده ميشود. در اين روش ابتدا الياف ريخته شده و سپس فضاي بين آنها با ملات دوغابي پر ميشود. ميزان الياف در اين بتن حدود 10 درصد ميباشد که حدود 10 برابر ميزان الياف در بتنهاي اليافي متداول است. با اين مصالح لايههاي محافظي بدون ترک و تقريباً غير قابل نفوذ ميتوان ايجاد نمود. بعلت نرمي زياد اين قطعات ظرفيت تغيير شکلپذيري اين قطعات به ميزان ظرفيت دالهاي فولادي ميرسد. مقاومت فشاري اين نوع بتن حدود 110-85 مگاپاسکال و مقاومت خمشي حدود 45-35 مگاپاسکال ميباشد.
از اين قطعات نه تنها ميتوان بعنوان لايههاي محافظ کوچک استفاده نمود، بلکه در باندهاي فرودگاه در برابر ضربات عملکرد خوبي نشان ميدهند. در کارهاي تعميراتي دالها ميتوان از آنها بعنوان لايه روي بتن قديم و بدون درز و در زماني کوتاه استفاده نمود ]4[.
آرماتورهاي غير فولادی در بتن
در سالهاي اخير استفاده محدودي از آرماتورهاي غير فلزي آغاز گشته است هر چند تحقيقات بر روي کاربرد وسيعتر آنها و عملکرد دراز مدت اين نوع آرماتورها ادامه دارد. اين آرماتورها که معروف به آرماتورهاي با الياف پلاستيکي (FRP) هستند از الياف مختلفي چون الياف شيشهاي (GFRP)، الياف آراميدي (AFRP) و الياف کربني (CFRP) در يک رزين چسباننده تشکيل شده اند. در جدول 2 خواص مکانيکي چند آرماتور اليافي که کاربرد پيدا کردهاند، آورده شده است.
خاصيت عمده اين آرماتوها که سبب کاربرد آنها شده است، مقاومت در برابر خوردگي آنهاست که ميتواند در محيطهاي بسيار خورنده دوام دراز مدتي داشته باشند. علاوه بر اين مقاومت بالا، مقاومت به خستگي بالا، ظرفيت بالاي تغيير شکل ارتجاعي، مقاومت الکتريکي زياد و هدايت مغناطيسي پايين و کم اين مواد از مزاياي آنها شمرده ميشود. البته اين مواد معايبي چون کرنش گسيختگي کم و شکننده بودن و خزش زياد و تفاوت قابل ملاحظه ضريب انبساط حرارتي آنها در مقايسه با بتن را به همراه دارند ] 5[.
اخيراً از الياف مختلف شبکههايي بافته شده و بصورت يک شبکه آرماتور در سطح بتن براي کنترل ترک و کم کردن عرض آن و همچنين در ديوارهاي نماي بتني از آن استفاده ميکنند. تحقيقات روي کاربرد صفحات اليافي بجاي صفحات فولادي براي تقويت قطعات خمشي و تيرها و دالها بويژه در پلها ادامه دارد. اين صفحات بارزينهاي اپوکسي به نواحي کششي از خارج اتصال داده ميشوند. کاربرد صفحات با الياف کربني براي اين تقويت بيشتر رايج گشته و در چندين پل در ژاپن و در بعضي کشورهاي اروپايي از آن استفاده شده است ]6[.
بتنهاي ابداعي
در بعضي موارد با تغيير در مواد تشکيل دهنده بتن و با روشهاي ابداعي ميتوان پارهاي از خواص نامطلوب بتن را حذف نمود. اين امر منجر به پيدايش بتنهاي خاص با خواص ويژهاي ميگردد. بعنوان مثال تغييراتي است که ميتوان در ترکيب بتنهاي با مقاومت زياد که اين روزها کاربرد بيشتري پيدا ميکنند را نام برد. بتنهاي با مقاومت بالا معمولاً با سيمان زياد و نسبت آب به سيمان کم و اضافه و جايگزين نمودن سيمان با دوده سيليس ساخته ميشوند. در حين عمل هيدراسيون سيمان و سخت شدن اين بتنها چون آب داخل بتن کافي نيستَ، مقداري آب از سطح خارجي به قسمت داخلي براي تکميل عمل فوق ميرسد. بنابراين بتن هاي با مقاومت زياد در ساعت اوليه سخت شدن دچار جمعشدگي ذاتي قابل ملاحظهاي ميشوند. ممکن است اثرات منفي ديگري نظير حساسيت به ترکخوردگي بيشتر در اين بتنها مشاهده شود. اين معايب را ميتوان با روش سادهاي برطرف نمود. در يک عمل ابداعي ميتوان حدود 25 درصد از حجم سنگدانه را با سنگدانه سبک وزن قبلاً خيس شده جايگزين نمود. اين سنگدانهها باعث ايجاد ذخيره آب در بتن شده و محيطي با عملآوري مرطوب فراهم ميسازند. نتيجه اضافه کردن سنگدانه پيش اشباع شده به بتن با مقاومت زياد، کاهش جمعشدگي ذاتي و کم شدن و حذف ترکهاي مويي خواهد بود. همچنين تراکم و دانسيته بالاي بتنهاي با مقاومت زياد سبب کاهش مقاومت در برابر آتش اين بتنها ميشود که بعنوان يک عيب محسوب ميشود. در دماي بالا آب شيميايي خمير سيمان بخار شده ولي به علت متراکم بودن بتن با مقاومت زياد نميتواند از آن خارج شود. در نتيجه پوشش بتني بصورت ورقه جدا شده و ظرفيت بارپذيري ستون کاهش مييابد. در يک کار ابداعي ميتوان الياف پروپيلني به بتن اضافه نمود. در دماي بالا الياف ذوب شده و کانالهايي براي فرار و خروج بخار آب از بتن فراهم ميسازند و از ورقه ورقه شدن بتن جلوگيري بعمل ميآورند ]7[.
نتيجهگيري
در سالهاي اخير تحول عظيمي در تکنولوژي بتن و پيدايش بتنهاي جديد صورت گرفته است. اين تحولات به پيدايش بتنهاي با مقاومت بسيار زياد، بتنهاي با نرمي بالا، بتنهاي با آرماتورهاي غيرفلزي، بتن با کارايي بسيار زياد، بتن با سنگدانههاي بازيافتي و بتنهاي ابداعي منجر شده است. بايد اذعان نمود که نتايج تحقيقات سالهاي آخر قرن حاضر و ادامه آنها در قرن جديد ميتواند نگرش تازهاي به بتن بعنوان يک ماده ساختماني پرمصرف بدهد. اين نتايج منجر خواهد شد تا ديدگاه بتن بعنوان تنها يک ماده با مقاومت فشاري خوب به کلي دگرگون شده و خواص جديد بتنهاي نوين نظر اکثر دست اندرکاران پروژههاي عظيم عمراني را در جهان بخود معطوف سازد.
فهرست مراجع
Norwegian standard NS3473, concrete structures, Design rules”, Oslo, 1989.
H. Okamura, “Self compacting high performance concrete”, Ferguson Lecture at ACI convention (New Orleans), November 1996
H. Okamura and K.Ozawa, “Mix design for Self compacting concrete Concrete library international, Japan, No. 25, Dec. 1995
G. Konig et. al., “New concepts for high performance concrete with improved ductility”, proceedings of the 12th FIP congress on challenges for concrete in the next millennium, Netherlands, 1998, pp. 49-53.
A. Nanni, “Fiber-reinforced plastic (FRP) reinforcement for concrete structures: properties and applications”, Elsevier, London, 1993.
Taerwe, “Non-Metallic (FRP) reinforcement for concrete structures”, RILEM proceedings, No. 29, E & FN Spon, London, 1995
R. Breitenbucher, “High strength concrete C 105 with increased fiber resistance due to polypropylene fibers”, 4th international symposium onthe utilization of high strength-high performance concrete, Paris, May, 1996. pp. 571-577
علل مختلفي كه باعث فرسودگي و تخريب سازه هاي بتني مي شوند - علائم هشدار دهنده كه كار مرمت را الزامي مي دارند.
1- علل فرسودگي و تخريب سازه هاي بتني
(CAUSES OF DETERIORATIONS)
علل مختلفي كه باعث فرسودگي و تخريب سازه هاي بتني مي شود همراه با علائم هشدار دهنده ديگري كه كار تعميرات را الزامي مي دارند، در نخستين بخش از كتاب مورد بررسي و تحليل قرار مي گيرند:
1-1- نفوذ نمكها
(INGRESS OF SALTS)
نمكهاي ته نشين شده كه حاصل تبخير و يا جريان آبهاي داراي املاح مي باشند و همچنين نمكهايي كه توسط باد در خلل و فرج و تركها جمع مي شوند، هنگام كريستاليزه شدن مي توانند فشار مخربي به سازه ها وارد كنند كه اين عمل علاوه بر تسريع و تشديد زنگ زدگي و خوردگي آرماتورها به واسطه وجود نمكهاست. تر وخشك شدن متناوب نيز مي تواند تمركز نمكها را شدت بخشد زيرا آب داراي املاح، پس از تبخير، املاح خود را به جا مي گذارد.
1-2- اشتباهات طراحي
(SPECIFICATION ERRORS)
به كارگيري استانداردهاي نامناسب و مشخصات فني غلط در رابطه با انتخاب مواد، روشهاي اجرايي و عملكرد خود سازه، مي تواند به خرابي بتن منجر شود. به عنوان مثال استفاده از استانداردهاي اروپايي و آمريكايي جهت اجراي پروژه هايي در مناطق خليج فارس، جايي كه آب و هوا و مواد و مصالح ساختماني و مهارت افراد متفاوت با همه اين عوامل در شمال اروپا و آمريكاست، باعث مي شود تا دوام و پايايي سازه هاي بتني در مناطق ياد شده كاهش يافته و در بهره برداري از سازه نيز با مسائل بسيار جدي مواجه گرديم.
1-3- اشتباهات اجرايي
(CON STRUCTION ERRORS)
كم كاريها، اشتباهات و نقصهايي كه به هنگام اجراي پروژه ها رخ مي دهد، ممكن است باعث گردد تا آسيبهايي چون پديدهء لانه زنبوري، حفره هاي آب انداختگي، جداشدگي، تركهاي جمع شدگي، فضاهاي خالي اضافي يا بتن آلوده شده، به وجود آيد كه همگي آنها به مشكلات جدي مي انجامند.
اين گونه نقصها و اشكالات را مي توان زاييدهء كارآئي، درجهء فشردگي، سيستم عمل آوري، آب مخلوط آلوده، سنگدانه هاي آلوده و استفاده غلط از افزودنيها به صورت فردي و يا گروهي دانست.
1-4- حملات كلريدي
(CHLORIDE ATTACK)
وجود كلريد آزاد در بتن مي تواند به لايهء حفاظتي غير فعالي كه در اطراف آرماتورها قرار دارد، آسيب وارد نموده و آن را از بين ببرد.
خوردگي كلريدي آرماتورهايي كه درون بتن قرار دارند، يك عمل الكتروشيميايي است كه بنا به خاصيتش، جهت انجام اين فرآيند، غلظت مورد نياز يون كلريد، نواحي آندي و كاتدي، وجود الكتروليت و رسيدن اكسيژن به مناطق كاتدي در سل (CELL)خوردگي را فراهم مي كند.
گفته مي شود كه خوردگي كلريدي وقتي حاصل مي شود كه مقدار كلريد موجود در بتن بيش از 6/0 كيلوگرم در هر متر مكعب بتن باشد. ولي اين مقدار به كيفيت بتن نيز بستگي دارد.
خوردگي آبله رويي حاصل از كلريد مي تواند موضعي و عميق باشد كه اين عمل در صورت وجود يك سطح بسيار كوچك آندي و يك سطح بسيار وسيع كاتدي به وقوع مي پيوندد كه خوردگي آن نيز با شدت بسيار صورت مي گيرد. از جمله مشخصات (FEATURES ) خوردگي كلريدي، مي توان موارد زير را نام برد:
(الف) هنگامي كه كلريد در مراحل مياني تركيبات (عمل و عكس العمل) شيميايي مورد استفاده قرار گرفته ولي در انتها كلريد مصرف نشده باشد.
(ب) هنگامي كه تشكيل همزمان اسيد هيدروكلريك، درجه PH مناطق خورده شده را پايين بياورد. وجود كلريدها هم مي تواند به علت استفاده از افزودنيهاي كلريد باشد و هم مي تواند ناشي از نفوذيابي كلريد از هواي اطراف باشد.
فرض بر اين است كه مقدار نفوذ يونهاي كلريدي تابعيت از قانون نفوذ FICK دارد. ولي علاوه بر انتشار (DIFFUSION) به نفوذ (PENETRATION) كلريد احتمال دارد به خاطر مكش موئينه (CAPILLARY SUCTION) نيز انجام پذيرد.
1-5- حملات سولفاتي
(SULPHATE ATTACK)
محلول نمكهاي سولفاتي از قبيل سولفاتهاي سديم و منيزيم به دو طريق مي توانند بتن را مورد حمله و تخريب قرار دهند. در طريق اول يون سولفات ممكن است آلومينات سيمان را مورد حمله قرار داده و ضمن تركيب، نمكهاي دوتايي از قبيل:THAUMASITE و ETTRINGITEتوليد نمايد كه در آب محلول مي باشند. وجود اين گونه نمكها در حضور هيدروكسيد كلسيم، طبيعت كلوئيدي(COLLOIDAL)داشته كه مي تواند منبسط شده و با ازدياد حجم، تخريب بتن را باعث گردد. طريق دومي كه محلولهاي سولفاتي قادر به آسيب رساني به بتن هستند عبارتست از: تبديل هيدروكسيد كلسيم به نمكهاي محلول در آب مانند گچ (GYPSUM) و ميرابليت MIRABILITE كه باعث تجزيه و نرم شدن سطوح بتن مي شود و عمل LEACHINGيا خلل و فرج دار شدن بتن به واسطه يك مايع حلال، به وقوع مي پيوند.
1-6- حريق
(FIRE)
سه عامل اصلي وجود دارد كه مي توانند مقاومت بتن را در مقابل حرارت بالا تعيين كنند. اين عوامل عبارتند از:
(الف) توانايي بتن در مقابله با گرما و همچنين عمل آب بندي، بدون اينكه ترك، ريختگي و نزول مقاومت حاصل گردد.
(ب) رسانايي بتن (CONDUCTIVITY)
(ج) ظرفيت گرمايي بتن(HEAT CAPACITY)
بايد توجه داشت دو مكانيزم كاملاً متضاد انبساط (EXPANSION) و جمع شدگي مسؤول خرابي بتن در مقابل حرارت مي باشند. در حالي كه سيمان خالص به محض قرار گرفتن در مجاورت حرارتهاي بالا، انبساط حجم پيدا مي كند، بتن در همين شرايط يعني در معرض حرارتهاي (دماي) بالا، تمايل به جمع شدگي و انقباض نشان مي دهد. چون حرارت باعث از دست دادن آب بتن مي گردد، نهايتاً اينكه مقدار انقباض در نتيجه عمل خشك شدن از مقدار انبساط فراتر رفته و باعث مي شود جمع شدگي حاصل شود و به دنبال آن ترك خوردگي و ريختگي بتن به وجود مي آيد .به علاوه در درجه حرارت 400 درجه سانتي گراد، هيدروكسيد كلسيم آزاد بتن كه در سيمان پر تلند هيدراته شده موجود است، آب خود را از دست داده و تشكيل اكسيد كلسيم مي دهد. سپس خنك شدن مجدد و در معرض رطوبت قرار گرفتن باعث مي شود، تا از نو عمل هيدراته شدن حاصل شود كه اين عمل به علت انبساط حجمي موجب بروز تنشهاي مخرب مي گردد. هچنين انبساط و انقباض نا هماهنگ و متمايز (DIFFERENTIAL EXPANSION AND CONTRACTION)مواد تشكيل دهنده بتن مسلح مانند آرماتور، شن، ماسه و ... مي توانند در ازدياد تنشهاي تخريبي نقش مؤثري داشته باشند.
1-7- عمل يخ زدگي
(FROST ACTION)
براي بتنهاي خيس، عمل يخ زدگي يك عامل تخريب مي باشد، چون آب به هنگام يخ زدن ازدياد حجم پيدا كرده و باعث توليد تنشهاي مخرب دروني شده و لذا بتن ترك مي خورد. تركها و درزهائيي كه نتيجه يخ زدگي و ذوب متناوب مي باشند، باعث مي گردند سطح بتن به صورت پولكي درآمده و بر اثر فرسايش، خرابي عمق بيشتري يابد بنابراين عمل يخ ز دگي بتن و ميزان تخريب حاصله، بستگي به درجه تخلخل و نفوذپذيري بتن دارد كه اين موضوع علاوه بر تأثير تركها و درزهاست.
1-8- نمكهاي ذوب يخ
(DE-ICING SALTS)
اگر براي ذوب نمودن يخ بتن، از نمكهاي ذوب يخ استفاده شود، علاوه بر خرابيهاي حاصله از يخ زدگي، ممكن است همين نمكها نيز باعث خرابي سطحي بتن گردند. چون باور آن است كه خرابيهاي حاصل از نمكهاي ذوب يخ، در نتيجه يك عمل فيزيكي به وقوع مي پيوندد، غلظت نمكها، موجود بودن آبي كه قابليت يخ زدگي داشته باشد و در كل فشارهاي هيدروليكي و غشايي (OSMOTIC) نقش بسيار مهمي در دامنه و وسعت خرابيها ايفا مي كنند.
1-9- عكس العمل قليايي سنگدانه ها
(ALKALI-AGGREGATE REACTION)
در اين قسمت مي توان از واكنشهاي "قليايي- سيليكا" و "قليايي- كربناتها" نام برد.
عكس العمل قليايي – سيليكا(ALKALI-SILICA) عبارتست از: ژلي كه از عكس العمل بين هيدروكسيد پتاسيم و سيليكاي واكنش پذير موجود در سنگدانه حاصل مي شود. بر اثر جذب آب، اين ژل انبساط پيدا كرده و با ايجاد تنشهايي منجر به تشكيل تركهاي دروني در بتن مي شود. واكنش قليايي –كربنات، بين قلياهاي موجود در سيمان و گروه مشخصي از سنگهاي آهكي (DOLOMITIC) كه در شرايط مرطوب قرار مي گيرند، به وقوع مي پيوندد. در اينجا نيز انبساط حاصله باعث مي شود تا تركهايي ايجاد شود يا در مقاطع باريك خميدگيهايي به وجود آيد.
1-10- كربناسيون
(CARBONATION)
گاه لايه حفاظتي كه در مجاورت آرماتور داخل بتن موجود است، در صورت كاهش PH بتن اطراف، به كلي آسيب ديده و از بين مي رود. بنابراين نفوذ دي اكسيد كربن از هوا، عكس العملي را با بتن آلكالين ايجاد مي نمايد كه حاصل آن كربنات خواهد بود و در نتيجه درجه PH بتن كاهش مي يابد. همچنان كه اين عمل از سطح بتن شروع شده و به داخل بتن پيشروي مي نمايد؛ آرماتور بتن تحت تأثير اين عمل دچار خوردگي مي گردد. علاوه بر خوردگي، دي اكسيد كربن و بعضي اسيدهاي موجود در آب دريا مي توانند هيدروكسيد كلسيم را در خود حل كرده و باعث فرسايش سطح بتن گردند.
1-11- علل ديگر
(OTHER CAUSES)
علل بسيار ديگري نيز باعث آسيب ديدگي و خرابي بتن مي شوند كه در سالهاي اخير شناسايي شده اند. بعضي از اين عوامل داراي مشخصات خاصي بوده و كاربرد بسيار موضعي دارند. مانند تأثير مخرب چربيها بر كف بتن كشتارگاهها، مواد اوليه در كارخانه ها و كارگاههاي توليدي، آسيب حاصله از عوارض مخرب فاضلابها و مورد استفاده قرار دادن سازه هايي كه براي منظورها و مقاصد ديگري ساخته شده باشند، نه آنچه كه مورد بهره برداري است. مانند تبديل ساختمان معمولي به سردخانه، محل شستشو، انباري، آشپزخانه، كتابخانه و غيره. با اين همه اكثر آنها را مي توان در گروههاي ذيل طبقه بندي نمود:
(الف) ضربات و بارههاي وارده (ناگهاني و غيره) در صورتي كه موقع طراحي سازه براي اين گونه بارگذاريها پيش بينيهاي لازم صورت نگرفته باشد.
(ب) اثرات جوي و محيطي
(پ) اثرات نامطلوب مواد شيميايي مخرب
بخش دوم
در اين بخش عمليات بهسازي كه عبارت از آماده سازي سطوح و اجراي روشهاي مناسب تعمير و مرمت و تقويت مي با شد، شرح داده شده است.
2- عمليات ترميمي
(REMEDIAL- ACTION)
پس از اينكه عامل يا عوامل سازه دقيقاً مشخص شد، مهندسين مسؤول با در نظر گرفتن هزينه اقدامات لازم، عملياتي را كه براي استفاده و ادامه بهره برداري از سازه براي مدت مورد نظر ضروري است، به كارفرما ارائه مي دهند. اين عمليات ممكن است شامل خراب كردن و از بين بردن كامل سازه و ساخت مجدد آن باشد يا اينكه تعميرات اساسي صورت گيرد و يا اينكه روشهايي اتخاذ شود تا پيشروي خرابي و فرسودگي را در سازه كاهش دهد. البته اين امر يعني كاستن از سرعت پيشرفت خرابي در سازه، در مواقعي ضرورت مي يابد كه امكان تعميرات اساسي پيشگيري كننده وجود نداشته باشد، مانند تخريبي كه علت اصلي آن عكس العمل واكنش قليايي- سيليكا(ALKALI- SILICA) مي باشد.
در هر حال اگر در مراحل تشخيص و ارائه راه حل، تعمير سازه به عنوان تصميم مقتضي، اتخاذ شده باشد، با در نظر گرفتن نوع سازه بتني، طرق متعددي براي اجراي اين تعميرات موجود مي باشد كه اعم آنها عبارتند از:
(الف) جايگزين نمودن تمام يا قسمتي از المانهاي سازه
از آنجا كه با توجه به موقعيت و موضع مناطق تحت تعمير سازه، ممكن است عمل تعمير در شرايط كاملاً خشك، نيمه خشك، و داخل آب (مغروق) انجام گيرد، مطالبي كه در پي خواهد آمد، شامل تمامي روشهاي مرتبط و معمول در صنعت بتن مي باشد.
2-1- آماده سازي سطوح
(SURFACE PREPARATION)
قبل از انجام و اعمال سيستم تعميري، سطوح بتن مادر (قديم) بايستي كاملاً آماده گردد. از جمله اهداف اصلي آماده سازي سطوح را مي توان موارد زير ذكر نمود:
(الف) بر طرف نمودن تمامي تكه ها و قطعه هاي نا مناسب و نرم و جدا شدهء بتني جهت ايجاد سطحي مناسب با مقاومت كافي.
(ب) تميز نمودن تمامي سطوح از آلودگيها. اين آلودگيها مانع از ايجاد چسبندگي لازم بين لايه تعميري و بتن مادر مي گردند.
(پ) آشكار نمودن و در دسترس قرار دادن طول و يا عمق آرماتورها براي تميز كردن، تقويت، پوشش و…
(ت) ازدياد درجه زبري سطوح بتني جهت ايجاد سطح تماس بيشتر بين بتن مادر و لايه تعميري و همچنين ازدياد قفل و بست مكانيكي.
2-1-1 تميز نمودن با اسيد، شستن با اسيد، اسيد خراشي
(ACID ETCHING)
اين روش، علاوه بر تميز نمودن، درجه زبري سطح را نيز افزايش مي دهد. با توجه به اهداف تعميرات مورد نظر، اسيد هيدروكلريك رقيق شده را روي سطح بتني ريخته و سپس با برس زبر سطح مذكور را با شدت مي سايند، تا زماني كه عمل ايجاد حباب متوقف گردد. پس از كاربرد اسيد مذكور، سطوح بتني سريعاً با آب شستشوي كامل داده شده، به طريقي كه آب بر روي سطح جاري گردد و آلودگيهاي اسيدي را از بين ببرد. درجه زبري سطح بتن بستگي خواهد داشت به قدرت اسيد و عمل برس زدن. از آنجا كه اسيد مذكور براي پوست ضرر دارد، لازم است كه اقدامات ايمني مناسبي جهت اجتناب از آلودگي به اسيد و همچنين تهويه مناسب صورت گيرد. لازم به يادآوري است كه علاوه بر اسيد هيدروكلريك، اسيد ارتوفسفريك نيز براي تميز كردن سطوح بتني به كار گرفته شده است.
2-1-2 برس زدن
(WIRE BRUSHING)
در نقاطي كه قطعات و تكه هاي شل روي سطوح بتني چسبيده است، استفاده از برس زدن جهت تميز نمودن سطوح، از معمولترين روشها مي باشد. مثلاً در مناطقي كه جلبكها و گياهان دريايي روييده اند اين روش به كار مي رود. نقطه ضعف اين روش كند بودن آن مي باشد و عملاً وقت زيادي جهت حصول نتايج مطلوب صرف مي شود.
2-1-3 چكش زدن
(JACKHAMMERING)
اين روش در مواقعي مورد استفاده قرار مي گيرد كه علاوه بر برطرف نمودن تكه ها و قطعات شل، ايجاد زبري لازم بر روي سطوح از اهداف آماده سازي باشد.
2-1-4 سند بلاست و گريت بلاست (شن و ساچمه پاشي)
(SAND OF GRIT BLASTING)
اين روش يكي از روشهاي بسيار مناسب است، چرا كه علاوه بر تميز نمودن سطوح بتني، طريقه ايده آلي نيز جهت تميز نمودن سطوح آرماتورها ساير فلزات از زنگ زدگي و ساير آلودگيها به شمار مي آيد. اين روش علاوه بر تميز نمودن سطح، درجه زبري سطوح را نيز افزايش مي دهد. بايستي توجه داشت كه گرد خاك حاصله در اين روش آن را بر جاهاي بسته مناسب نمي سازد.
2-1-5 وترجت (آب فشاري) با مواد ساينده و بدون آن
(WATER JETTING WITH OR WITHOUT ABRASIVE)
اين روش كه وترجت با فشار بسيار بالا مي باشد، هم مي تواند به همراه مواد ساينده از قبيل شن و ساچمه به كار كرفته شود و هم بدون مواد ساينده. از امتيازات اين روش آن است كه بدون توليد گرد و خاك، سطوح بسيار تميزي ايجاد مي كند كه علت اين امر وجود آب مي باشد. بايستي توجه داشت كه در اين روش رعايت موارد ايمني از اهميت ويژه اي برخوردار است.
2-1-6 روشهاي ديگر
(OTHER METHODS)
علاوه بر روشهايي كه شرح آنها گذشت، روشهايي نيز از قبيل جت آتش (فواره آتش)، عمل آوري توسط تفنگهاي سوزني، سائيدن، اسكراپر دستي و دستگاههاي دوار برقي، موجود مي باشد كه بسته به شرايط محيط، سطح بتن تعميري و انتظاراتي كه از تعميرات مي رود، مورد استفاده واقع مي شوند.
2-2 طرق مختلف ترميم
(REPAIR TECHIQUES)
در اين قسمت، روشهاي مختلف ترميمي كه در صنعت بتن معمول هستند، شرح داده مي شوند. اين روشها شامل پر كردن تركها، جايگزين نمودن قسمتهايي از سازه كه از دست رفته اند، اضافه نمودن قطعات جديدي براي سازه موجود، اعمال حفاظهاي سطحي و همچنين تعميراتي است كه صرفاً جنبه زيباسازي دارند.
2-2-1 تزريق تركها
(CRACK INJECTION)
تركهاي باريكي را مي توان به طريقه تزريق رزينهاي اپوكسي پر نمود. در اين روش، نقاط تزريق متناوباً با فواصل كوتاهي در طول ترك قرار داده شده و سپس سطح ترك كاملاً آب بند(SEAL) مي شود تا از فرار و نشست رزين در مدت تزريق جلوگيري گردد. روش تزريق به اين صورت است كه رزين از يك نقطه تزريق شده و سپس اطمينان حاصل مي گردد كه عمل تزريق تا نقطه بعدي كاملاً صورت گرفته و خلل و فرجهاي اطراف پر شده است. در اين روش، مواد تزريقي به صورت مداوم (لاينقطع) به ترتيب از نقاط مختلف تزريق، پمپ مي شود تا اطمينان حاصل گردد كه علاوه بر مسير اصلي ترك، كليه خلل و فرجها نيز كاملاً پر شده اند.
در صورتي كه كه ابتدا و انتهاي ترك در يك سطح (از جهت ارتفاع) نباشد تزريق بايستي از پايين ترين نقطه آغاز و به بالاترين نقطه ختم گردد؛ و همچنين براي حصول اطمينان از پر شدن مطلوب ترك از مواد تزريقي، از لوله هاي شفاف استفاده مي شود.
2-2-2 قنداق كردن
(JACKETING)
براي اينكه مقاومت بتن را در مقابل عوامل مخرب و مزاحمي كه باعث خرابي و خرد شدن آن مي شود، بالا بريم، مي توانيم از مواردي از قبيل فلزات، لاستيك، پلاستيك و يا بتن با مقاومت بالا، جهت پوشش دادن سطح بتني مورد نظر استفاده كنيم. عامل پوششي (حفاظتي) را مي توان با استفاده از ميخ، پيچ، پرچ، چسب، مواد و يا عمل ثقلي روي سطح بتن مورد نظر تثبيت نمود. معمولترين بخشهايي كه در آنها از سيستمJACKETING استفاده مي شود، عبارتند از: تانكها و مخازن، لوله ها، سرريزها، شمعها و غيره كه در معرض عوامل ساينده و يا خورنده قرار دارند.
2-2-3 بتن با سنگدانه از پيش آكنده
(PREPLACED AGGREGATE CONCRETE)
در اين روش، سنگدانه هايي كه از نظر دانه بندي داراي شكاف هستند (GAP- GRADED) در داخل حفره ها و يا كانالهايي قرار داده مي شوند و سپس با استفاده از آب، اين سنگدانه ها را كاملاً اشباع مي نمايند (در بعضي اوقات خود كانال و يا حفره از قبل پر از آب مي باشد). سپس ملات و يا دوغاب از پايين ترين نقطه به وسيله پمپ وارد سيستم مي شود، به گونه اي كه آب موجود را جا به جا مي نمايد. اين روش براي محلهايي كه در دسترس نيستند مانند بتنهاي مغروق، بسيار مناسب مي باشد. در مواقعي اين روش به همراه روش قنداق كردن JACKETING نيز مورد استفاده قرار مي گيرد. از اين روش در موارد تعمير شمعها، پايه ها،ستونها،ديوارهاي حائل ABUTMENTS,RETAININGWALLSBASEPLATES, (كف ستون)، تونلها و DAWS استفاده مي گردد.
اگرچه چسبندگي خوب و جمع شدگي كم (LOW SHRINKAGE) از جمله خصوصيات اين روش مي باشد، معذالك خلل و فرجهايي در داخل ين بتن يافت مي شود. با توجه به مهارت و تجهيزات فني پيشرفته كه از ضرورتهاي به كارگيري اين روش مي باشد؛ كار بايستي حتماً به وسيله يا تحت نظر پيمانكاران متخصص انجام گيرد.
2-2-4 لايه هاي سطحي
(THIN OR REGULAR RESURFACING)
در اين روش يك لايه يكنواخت (UNIFORM) از مواد تعميري بر روي سطح گسترده اي از بتن اعمال مي شود. اين شيوه بيشتر در تعميرات سطحي كفها و محلهاي عبوري كه از نظر سازه اي يعني استحكام، داراي مقاومت كافي بوده ولي سطح بتن دچار فساد و خرابي و خردشدگي شده است، به كار مي رود.
اعمال يك لايه نازك روي سطح (THIN RESURFACING) را اغلب TOPPING (لايهء رويي) مي نامند كه در اين صورت ضخامت لايه كمتر از پنج سانتيمتر مي باشد. همچنين لايه هاي تعميري كه ضخامت آنها بيش از 5cm باشد، لايه منظم سطحي (REGULAR RESURFACING) ناميده مي شوند.
2-2-5 بتن پاشي
(SHOTCRETING)
به روش شاتكريت يا بتن پاشي، روش اعمال بتن يا ملات به طريقه هوايي يا پنوماتيك (PNEUMATIC) نيز اطلاق مي گردد. در اين روش بتن يا ملات با استفاده از فشار هوا به داخل حفره ها، كانالها، قالبها … و سطوحي كه بايستي تعمير گردند، پرتاپ مي شود. اگر اندازه سنگدانه مخلوط كوچكتر از 6 ميليمتر باشد، روش را گانيت (GUNITING) مي خوانند.
اصولاً روش بتن پاشي و يا شاتكريت به دو گروه «تر» و «خشك» تقسيم مي شود. در روش «تر»، عمل مخلوط شدن آب، سيمان و سنگدانه قبلاً مخلوط شده و سپس مواد مخلوط شده با فشار پرتاپ مي گردند. ولي در روش «خشك»، پس از اينكه سيمان و سنگدانه مخلوط شدند، اين مخلوط با فشار پرتاپ شده و در سر نازل (شيلنگ) آب به مخلوط اضافه مي گردد. معمولاً اين سيستم در جاهايي به كار گرفته مي شود كه سطح تعميري وسيع بوده و عمق تعمير در حدود 10 سانتيمتر باشد. همچنين در جاهايي كه عمل آوري لايه تعميري مشكل بوده و يا روشهاي عمل آوري معمول در صنعت بتن، اثر مطلوب را نداشته باشند، مي توان از اين سيستم بهره جست.
نكته اي را كه بايستي در اين روش به خاطر داشت، آن است كه سطح نهايي تعميرات صاف نبوده و بسته به اندازه سنگدانهء مخلوط، داراي زبري و ناهمواري است.
2-2-6 بخيه زني
(STITCHING)
اين روش در موقعي به كار گرفته مي شود كه تركهاي زيادي روي سطح بتن ظاهر شده و بايستي براي به دست آوردن و حفظ مقاومت سازه اي، آنها را مسدود كنيم. در اين روش المانهاي "U" شكل با پايه هاي كوتاه در عرض تركها در درون حفره هاي تعبيه شده، قرار گرفته (ANCHOREDيا مهاري) و سپس اين حفره ها با ملاتهاي روان يا دوغاب كه خاصيت جمع شدگي ندارند، پر مي شود. براي جلوگيري از تمركز تنشها، المانهايي با اندازه هاي متفاوت در جهات مختلف از نظر صفحه تركها (PLANE)، در نظر گرفته مي شود. نكته اي كه بايستي به هنگام به كارگيري اين روش در نظر داشت؛ آن است كه هرچه تركها بيشتر سخت (STIFF) گردند،احتمال به وجود آمدن ترك در جاهاي ديگر بيشتر مي شود. چارهء كار، آن است كه يك لايه بتن مسطح بر روي محلهايي كه بحراني هستند، اعمال گردد.
2-2-7 تـنـيـدن
(STRESSING)
اگر در محلهاي مورد تعمير، تركها در منطقه بسيار وسيعي ظاهر شده باشد، به طوري كه بخيه زدن (STITCHING) بسيار گسترده اي را ايجا ب نمايد، ممكن است راه حل تنيدن (STRESSING) ، را مد نظر قرار داد. در روش تنيدن (STRESSING)، ميلگرد يا كابلهايي در منطقهء بتن آسيب ديده كار گذاري شده و سپس به آنها تنشهاي از پيش محاسبه شده را وارد كرده و در نهايت مهارشان مي نماييم. در اين روش بايستي دقت كافي مبذول گردد تا عمل تنيدگي (STRESSING) باعث به وجود آمدن تركهايي در مناطق ديگر نشود.
2-2-8 درزگيري
(CAULKING)
در اين روش، گسل يا RUPTURE (تركهاي باريك ايجاد شده در بتن) با ماده اي پر مي شود كه حالت پلاستيك دارد. از خصوصيات اين مواد آن است كه نه مثل ملات روان و دوغاب، جاري مي شود و نه مثل ملات خشك، سفت مي ماند، بلكه حالت پلاستيكي دارد. در صورتي كه تركهايي كه بايستي پر شوند غير فعال (DORMANT) باشند، مي توان از ملات ساخته شده از سيمان پر تلند و يا ملاتي كه خاصيت انبساطي داشته باشد استفاده نمود. اما اگر تركهاي مذكور فعال باشند، بايستي از مواد ارتجاعي (ELASTOMERIC) كه از خاصيت ارتجاعي برخوردار هستند استفاده گردد. در بعضي مواقع و با توجه به شرايط خاصي، ممكن است عمل درزگيري با فشار نيز انجام پذيرد.
2-2-9 پوشش
(COATING)
در اين روش نازكي به حالت مايع يا پلاستيك روي قسمتهايي از سطح بتن آسيب ديده و يا در معرض خرابي است اعمال مي گردد. در موقع انتخاب پوشش مذكور، دقت كافي بايستي مبذول گردد تا لايه محافظ حاصله داراي مشخصات مورد نظر باشد. اين پوشش را مي توان با برس، غلتك و يا به طريقه پاشيدن (اسپري) اعمال نمود. پايداري اين گونه پوششها، بسيار متفاوت است. اين پوششها اغلب براي جلوگيري از نفوذ آب، محافظت در برابر عوامل مخرب شيميايي و ايجاد پايداري و دوام بيشتر براي سطح بتن در مقابل آمد و شد زياد و سنگين كاربرد داشته و يا ممكن است پوشش فقط جنبه ظاهري و زيبايي داشته باشد.
2-2-10 طريقه معمول مرمت قسمتهاي خراب شده با استفاده از مواد شكل پذير
(CONVENTIONAL REPLACEMENT USING PLASTIC MATERIALs)
در اين روش پس از كندن و خارج كردن بتن نامرغوب (نامناسب و ناسالم)، قسمتهاي بر داشته شده را مي توان با استفاده از ملات، بتن، سيمان معمولي و يا ساير موادي كه براي تعميرات تكه اي يا وصله پينه اي(PATCH)به كار مي روند، جايگزين نمود. بايستي توجه داشت كه اين گونه مواد، شامل مواد الاستومري (ارتجاعي) نمي باشند. اين روش يكي از روشهاي بسيار معمول در تعميرات سازه هاي بتني بوده و مناسب جاهايي است كه عامل خرابي تكرار نشده و يا كاملاً از بين رفته باشد.
2-2-11 باروري توسط خلاء
(VACUUM IMPREGNATION)
در اين روش، معمولاً قسمت آسيب ديده به وسيله صفحه پوليتن (POLYTHENE SHEET ) پوشانده شده، سپس عمل خشك كردن سطح با استفاده از خلأ (VACUUM) انجام پذيرفته و منافذ كاملاً مسدود مي شوند. پس از اطمينان كامل از هوابند و آب بند بودن سيستم، موادي كه قرار است بر روي سطوح و خلل و فرج آسيب ديده اعمال شود، مورد مصرف قرار مي گيرند.
در اين روش ادعا شده است كه از طرفي به دليل ايجاد خلأ در قسمتهاي اطراف منطقهء آسيب ديده و از طرف ديگر به دليل اينكه رزين و يا ساير بارور كننده (IMPREGNANT) به توسط فشار اتمسفر درون منافذ و خلل و فرج تزريق مي گردند، مواد بارور كننده به درون منافذ كاملاً نفوذ كرده و حتي تركهاي مويي را نيز به واسطه عمل موئينگي CAPILLARY پر مي نمايد، لذا پس از انجام باروري (IMPREGNATION) هيچگونه حفره اي باقي نمي ماند. به عنوان مقايسه، بايد توجه داشت كه در سيستم باروري (IMPREGNATION) با فشار، ممكن است مواد، كاملاً منافذ و خلل و فرجها را پر نكند. تشكيل حفره هاي هوادار و يا وجود ذرات خاشاك و غيره از استحكام پوشش كاسته و در نتيجه رسيدن به يك پوشش كامل و بي نقص را تقريباً غير ممكن مي سازد.
2-2-12 روشهاي سطلي
(DUMPBUCKET METHODS)
در اين روش سطلهايي را از مواد تعميري پر كرده و بر روي نقاطي كه بايد تعمير شود قرار مي دهند. اگر اين روش براي تعميرات زير آبي به كار گرفته شود، قسمتي از مواد تعميري هر سطل به علت شسته شدن (WASH- OUT) از بين رفته و در نتيجه حفره هاي لانه زنبوري در سيستم تعمير شده به وجود مي آيد. جهت جلوگيري يا به حداقل رساندن حفره هاي لانه زنبوري، بايستي از مخلوطي با درجه چسبندگي (COHESIVE) بالا استفاده نمود. بايد به خاطر داشت كه اين روش، مناسب مكانهايي است كه به اندازه كافي وسيع بوده و عمل خالي كردن سطل داراي مواد تعميري، بدون آسيب رساندن به قالب امكان پذير باشد.
2-2-13 روش قيفي
(HOPPER METHODS)
در اين روش، لوله سخت و يا ارتجاعي به يك قيف (HOPPER) كه منبع تغذيه اي مواد تعميري است، اتصال دارد. با اينكه در شروع عمليات، خروجي لوله بر روي كف قرار مي گيرد، اما به تدريج كه جريان مواد تعميري ادامه مي يابد، خروجي لوله پايين تر از سطح مواد واقع شده و امكان تماس مواد را با آب كه ممكن است در اطراف وجود داشته باشد، قطع كرده و يا به حداقل مي رساند. در اين سيستم جريان مواد به طريقه ثقلي صورت مي گيرد.
2-2-14 روش پمپ
(PUMP METHOD)
اين روش شباهت زيادي به روش HOPPER دارد (قسمت 2-2-13) و فرق اساسي اين دو روش در آن است كه در اين روش به جاي استفاده از جريان ثقلي، از يك پمپ داراي فشار استفاده مي شود كه فشار آن را نيز مي توان تغيير داد.
2-2-15 روش كيسه اي
(BAGGED METHOD)
اين روش مشابه روش پيش آكنده (PREPACKED) مي باشد. تفاوت اين روش با روش مذكور در آن است كه در اين سيستم سنگدانه هاي درشت درون قالبي قرار داده شده و سپس فضاهاي خالي بين سنگدانه ها با تزريق ملات روان يا دوغاب پر مي گردد.
بخش سوم
انتخاب مواد و مصالح مصرفي در بهسازي سازه هاي بتني از اهميت ويژه اي برخوردار است. به همين دليل در اين بخش علاوه بر دوغاب، ملات و بتن ساخته شده از سيمان معمولي، مواد جديد شيميايي مناسبي كه براي اين منظور متداول گرديده شرح داده شده است. مواد و مصالحي كه براي سازه هاي بتني زيرآبي مورد نياز است نيز مبسوط تر مورد بررسي قرار گرفته است.
3- مواد تعميري
(REPAIR MATERIALA)
در اين بخش موادي كه در تعميرات بتني معمول است، شرح داده شده اند.
3-1 بنونيت
(BENTONITE)
اين ماده كه از صخره و يا سنگPULVERISED ROCK استخراج شده از خاكسترهاي آتشفشاني است و داراي درصد بالايي از املاح (مينرال) رس است. بنتونيت در تماس با آب تا حدود 30 برابر حجم اوليه خود آب جذب نموده و منبسط مي گردد. محصول به دست آمده داراي شكل ژله مانند بوده و به صورت سد كننده نفوذ و گذر آب عمل مي كند. از اين ماده براي جلوگيري از نشت آب در زير زمينهاي موجود، استخرها، مخازن آب، حوضچه ها، كانالهاي آبياري، سدها و تأسيسات مشابه استفاده مي شود. هنگام مصرف بنونيت مي توان آن را به صورت خشك كه در درون حفره ها و منافذ سطوح قرار داده مي شود و يا به صورت ژل، به كار برد.
3-2 پوششهاي قيري
(BITUMINOUS COATINGS)
اين سيستمهاي پوششي عبارتند از: آسفالت و يا موادي چون قطران ذغال سنگ (COAL – TAR). اين مواد موقعي كه آب بند نمودن بتن و يا حفاظت آن در مقابل عوامل جوي مورد نظر باشند به كار گرفته مي شوند. از جمله مشخصات اين مواد مي توان ارزاني و شناخته شدن آن بين دست اندركاران را نام برد. از خصوصيات ديگر اين پوششها آن است كه ضخامت لايه اعمالي را مي توان متناسب با عملكرد خواسته شده از سيستم، تغيير داد. از معايب اين گونه پوششها مي توان نياز به تجديد متناوب، متصاعد شدن بوي بد، كثيفي (MESSINESS) به هنگام اعمال لايه، خشك شدن و ترك خوردن در مقابل نور خورشيد، حساسيت آنها نسبت به درجه حرارت محيط و آسيب پذيري و از بين رفتن اين پوششها در با بعضي محلولها از قبيل بنزين را، ذكر نمود.
3-3 بتن، ملات و دوغاب ساخته شده از سيمان پرتلند معمول
(ORDINARY PORTLAND CEMENT CONCRETE, MORTAR AND GROUT)
اين سيستمها كه به عنوان مواد تعميري در نظر گرفته مي شوند، امتيازاتي از قبيل: تغيير حجم مشابه با بتن مادر، شباهت ظاهري، ارزاني نسبي در مقايسه با ساير سيستمها و در دسترس بودن و موجود بودن دانش لازم در مورد خود سيستمها را، دارا مي باشند. در حالي كه جايگزين كردن قسمتهايي از سازه و همچنين نقاطي كه عميقاً نياز به تعمير دارند، با بتن انجام مي گيرد؛ ملات براي قسمتهايي كه كمتر از 35 ميليمتر عمق دارند. بايد توجه داشت كه اندازه سنگدانه بتن نيز مي تواند در انتخاب سيستم تعميري دخالت داشته باشد. نلات سيماني را مي توان با دست، پمپ و يا جريان ثقلي بر روي قسمتهاي تعميري اعمال نمود. خصوصاً در نقاطي كه عمق تعمير زياد نبوده و جريان روان و مداوم (CONSISTENCY) دوغاب مورد نياز نباشد، بايستي از ملات استفاده نمود.
دوغاب براي جاهايي مصرف مي شود كه عمق تعمير كم بوده و يا قسمتهاي مورد تعمير قابل رؤيت نيستند. دوغاب را مي توان با استتفاده از جريان ثقلي و يا پمپ اعمال نمود. بايستي توجه داشت كه دوغاب به علت داشتن آب زياد، پس از خشك شدن بيش از ملات و يا بتن با دانه بندي خوب، جمع شدگي حاصل مي كند. در مواردي كه دوغاب به عنوان سيستم تعميري مد نظر قرار مي گيرد، بهتر است دوغابهاي انحصاري با مشخصه هاي فني خاص را مورد توجه و بررسي قرار داد.
3-4 درزگيريهاي ارتجاعي
(ELASTOMERIC SEALANTS)
از اين مواد براي پر كردن تركهاي زنده استفاده مي گردد. از وظايف اين گونه مواد آن است كه از نفوذ آب، خاشاك و آلودگيها جلوگيري كرده، انبساط و انقباض مداوم و مورد نظر از خود نشان داده و چسبندگي خوبي را به اطراف و لبه تركها داشته باشد. اساساً اين گونه مواد شامل سيستمهاي گرم و سرد مي باشند. اثرات جوي، حرارتهاي زياد، دماهاي پايين، عبور و مرور، اثرات محيطي، چسبندگي و خاصيت ارتجاعي اين گونه مواد بايستي قبل از انتخاب، به طور دقيق و كامل مورد بررسي قرار گيرند.
3-5 رزينه
(RESINS)
رزينهاي مصنوعي يا سينتتيكي (SYNTHETIC) كه در صنعت راه و ساختمان به كار گرفته مي شوند، از توليدات صنايع پتروشيمي مي باشند. انواع اين رزينها بسيار زياد و گسترده بوده ولي از جمله آنهايي كه بيشتر در اين صنعت معمول هستند، مي توان اپوكسيها (اپوكسيدها نيز گفته مي شوند)، پلي استرها، پلي يورتانها، اكريليك ها، پلي وينيل استاتها و استيرن بوتادين ها، را نام برد. از آنجا كه سه گروه آخري اساساً براي باروري (IMPREGNATION) و يا همراه سيمان پرتلند معمولي به كار گرفته مي شوند، تنها به شرح سه گروه اولي يعني اپوكسي ها، پلي استرها و پلي يورتانها در اين بخش مي پردازيم.
3-5-1 اپوكسيها
(EPOXIES)
نام اپوكسي از اين واقعيت منشأ مي گيرد كه مولكولهاي اين سيستم از رزينها، داراي كربن و اكسيژن هستند و به همين علت اپوكسيدها ناميده مي شوند. اتم اكسيژن به دو اتم كربن اتصال دارد كه خود اين اتمهاي كربن نيز به طرق ديگري به يكديگر متصل هستند. بنابراين ساده ترين نوع اپوكسيدها، اكسيد اتيلين مي باشد كه واكنش(REACTIVITY) رزينهاي اپوكسي وابسته به نوع گروههاي اكسيد ايتلن مي باشد. گروههاي اپوكسيد به خاطر داشتن ساختمان مولكولي خاص، داراي مشخصه عكس العمل (REACTIVITY) بسيار بالايي بوده و در واقع مي توانند با بيش از 50 نوع نمونه (SPECIES) شيميايي مخلوط شده و سيستمهاي عمل آمده و سخت شده رزيني را ايجاد كنند. از انواع مواد عمل آورنده اي كه بعضي از اوقات سخت كننده (HARDENERS) نيز گفته مي شوند، مي توان آمين ها، آميدها، استرها، تريفلوريدبرن و غيره را نام برد.
بايد توجه داشت كه تفاوت در به كارگيري مواد عمل آورنده(CURING AGENTS) ، با محصولات رزيني سخت شده (SET) خصوصيات مختلفي را ايجاد مي نمايد. لذا با توجه به عملكرد فيزيكي كه از يك سيستم رزيني انتظار مي رود، مواد عمل آورنده يا (CURING – AGENTS) را بايستي طوري انتخاب كرد كه انتظار مذكور حاصل گردد. با اين حال رزينهايي كه در عمل مورد استفاده قرار مي گيرند هر كدام حاصل اختلاط و تركيب چند سيستم مي باشند كه با نسبتهاي دقيق مخلوط و تركيب شده اند. اين امر از عهده يك عمل آورنده خارج بوده و معمولاً به اين طريق فرمول دهندگان، عوامل اصلي تشكيل دهنده رزينها را خريداري و با اطلاع كافي از خصوصيات عمل آورنده هاي مختلف، با دقت و توجه به سيستم رزين در عمل و پس از توزين و مخلوط نمودن دقيق نسبتهاي لازم از پايه و عمل آورندهء رزينها، رزين مورد نظر را مي سازند.
نكته قابل توجه اين است كه بعضي اوقات براي دسترسي به خصوصياتي، ممكن است علاوه بر پايه و عمل آورنده رزيني، از موادي نيز به صورت پر كننده و تغيير دهنده، در ساخت اوليه رزين مورد نظر كمك گرفته شود. از سال 1940 كه اپوكسي ها در صنعت راه و ساختمان به كار گرفته شدند، از آنها براي چسباندن قطعه هاي ساختماني، تزريق تركها، پوششها، تعميرات تكه اي (PATCH)، تحكيم پيچها، تحكيم پايهء ماشين آلات، به كارگيري در سطوح قابل سايش، اعمال در كارهاي زير آبي و به عنوان ماده چسباننده استفاده شده است. دلايل عمده علاقه و موارد استفاده مهندسين از رزينهاي اپوكسي را، مي توان به شرح زير توصيف نمود:
(الف) دارا بودن ويسكوزيته (غلظت) پايين كه نفوذ آن را آسان مي سازد.
(ب) بسته به نوع عمل آمرنده و دماي محيط، رزينهاي اپوكسي در مدت زمان كوتاهي عمل آمده و سخت مي شوند.
(پ) با توجه به اينكه سيستم اپوكسي رزينها طوري فرمول بندي شده است كه خالي از حلال مي باشد، تغييرات در نحوه قرار گيري و ترتيب مجدد مولكولها در زمان عمل آوري (CURING) سيستم بسيار اندك بوده و جمع شدگي در موقع سفت شدن نيز در حد پايين مي باشد. همچنين اين سيستمها به هنگام عمل آوري و تركيبات داخلي، دچار واكنشهاي غيره منتظره نمي گردند.
(ت) دارا بودن قدرت چسباندن بسيار بالا.
با وجود امتيازات فوق الذكر اپوكسيها، عوامل محدود كننده اي نيز وجود دارند كه موقع انتخاب اين سيستمها بايستي دقيقاً مد نظر قرار گيرند. بعضي از اين عوامل محدود كننده را مي توان به صورت زير بيان نمود:
1- سطح بتن مادر بايستي مقاوم، تميز و براي بيشتر سيستمهاي اپوكسي خشك باشد.
2- حرارت حاصل از تركيب و عمل آوري اپوكسيها مي تواند به خاطر اثر حرارت زاي آنها(EXOTHERMAL)، به طور فاحشي بالاتر از سيستمهاي تعميري با سيمان معمولي باشد.
3- با اينكه قدرت انقباض (جمع شدگي) سيستمهاي اپوكسي به گفتهء توليد كنندگان آنها در حد ناچيزي مي باشد، معذالك نمي توان از اثرات منفي آنها صرفنظر نمود. اين موضوع خصوصاً وقتي با اثرت حاصل از حرارت ايجاد شده (EXOTHERMIC) همراه باشد، ممكن است نتايج مخربي را به بار آورد.
4- براي مصرف اپوكسيها حداقل درجه حرارت محيط معمولاً 5 درجه سانتيگراد قيد مي شود كه بايستي كاملاً مراعات گرديده و ممكن است كنترل دوباره اين موضوع ضرورت يابد. البته اين محدوديتها در صورتي است كه انتظار داشته باشيم سيستم حداكثر مقاومت خود را در مدت زمان نسبتاً كوتاهي به دست آورد.
5- اغلب سيستمهاي اپوكسي در مقابل رطوبت حساس مي باشند. بنابراين هنگام استفاده از سيستمهاي اپوكسي، رطوبت و خيسي محيط، بايستي مورد توجه و مطالعه قرار گيرد.
6- نسبت اجزا و همچنين اختلاط كامل اجزاي سيستمهاي اپوكسي بايستي دقيقاً مورد كنترل و بررسي قرار گيرد. بايستي يادآور شد كه اهميت اين مطلب در نظر افرادي كه دائم با مواد سيماني معمولي سر و كار دارند به قدري نيست كه توجه دست اندكاران را آن گونه كه شايسته است به خود معطوف دارد.
7- مسأله ايمني از اهميت ويژه اي برخوردار بوده و بايستي حتماً در تمامي مراحل مراعات شود. بايد توجه داشت كه اجزاي سيستمهاي اپوكسي در صورت تماس با پوست و يا استشمام بخار اپوكسي توسط افراد، ايجاد ناراحتي بسيار جدي مي نمايد. علاوه بر اين بعضي از اجزا قابل احترق بوده كه رعايت اصول و ملاحظات ايمني را حتمي و ضروري مي سازد. اماكني كه در آنها اقدام به مصرف آپوكسي مي گردد، بايستي از تهويه مؤثر و مطلوبي برخوردار باشند. خصوصاً هنگامي كه اپوكسي ها در فضايي محدود و سر بسته به كار گرفته مي شوند.
8- بايد توجه داشت كه بين مدول الاستيسيته (ضريب ارتجاعي) اپوكسي ها و ضريب ارتجاعي بتن مادر و همچنين بين ضريب انبساط حرارتي اين دو، اختلاف فاحش و قابل تأملي وجود دارد كه در صورت نياز، انجام مقايسه و به كارگيري تمهيدات لازم ضروري است. اختلاف قابل ملاحظهء ضرايب فوق الذكر باعث تشكيل تنشهاي برشي در مرز بين لايه اپوكسي و بتن قديم گرديده و در صورت ازدياد بيش از حد، باعث جدا شدگي دو سيستم از يكديگر مي شود.
3-5-2 پلي استرها
(POLYESTERS)
عمل گيرش و سخت شدن پلي استرها كاملاً با گيرش و سخت شدن اپوكسيها تفاوت دارد. در مورد پلي استرها بايد گفت كه در صورت وجود كاتاليست ها، عمل و عكس العمل پليمري بين نقاط مشابه در زنجيره هاي رزيني يكسان صورت مي گيرد. بنابراين كنترل دقيق نسبتهاي اختلاط به آن اندازه كه در مورد رزينهاي اپوكسي ضرورت دارد، حساس و بحراني نيست. براي بهبود بخشيدن به قدرت عمل و عكس العمل تركيبي و ويسكوزيته پلي استرها، معمولاً از حلالهايي مانند استيرن كمك گرفته مي شود. هنگامي كه يك سيستم رزيني داراي پر كننده باشد، معمولاً كاتاليست مربوطه به صورت پودر كه به ماده پر كنندهء خنثي (از نظر تركيب شدن) مخلوط شده، به كار گرفته مي شود. نكتهء حائز اهميت اينكه، نه نتها از نظر خواص مكانيكي پلي استرها و اپوكسي ها به هم شباهت دارند، بلكه موارد كاربرد آنها نيز به مشابه هم مي باشد. با اين همه تا آنجا كه به تعميرات بتني مربوط مي شود، تفاوتهايي بين اين دو سيستم يعني پلي استرها و اپوكسيها وجود دارد كه اهم آنها را مي توان به شرح زير بيان نمود:
1- در مقايسه با اپوكسي ها، پلي استرها حداكثر مقاومت نهايي خود را در مدت زمان كمتري به دست مي آورند.
2- با توجه به مدت زمان عمل آوري كوتاه پلي استرها، اثرات اگزوترمي آنها بيش از اثرات اگزوترمي اپوكسي هاست. در نتيجه به هنگام مصرف پلي استرها بايد ضخامت لايه هاي اجرايي كمتر از زماني باشد كه اپوكسي به كار گرفته مي شود.
3- حساسيت سيستمهاي پلي استري نسبت به رطوبت، بيشتر از حساسيت سيستمهاي اپوكسي در شرايط مرطوب مي باشد.
4- امكان حملات شيميايي از طرف خمير حاصل از سيمان پرتلند كه آلكالين (قليايي) است، در مورد سيستمهاي پلي استري بيشتر از سيستمهاي اپوكسي است.
5- مقدار جمع شدگي (SHRINKAGE) سيستمهاي پلي استري حين عمل آوري بيشتر از مقدار همين نوع جمع شدگي در سيستمهاي اپوكسي است.
با توجه به امكان تأثير حملات شيميايي بر روي سيستمهاي پلي استري و اينكه اين سيستمها داراي حساسيت بيشتري (در مقايسه با اپوكسي ها) در مقابل رطوبت مي باشند، نمي توان از اين سيستمها به عنوان پر كننده تركها بهره جست.
3-5-3 پلي يورتانها
(POLYURETHANES)
معمولاً از پلي يورتانها در مواقعي استفاده مي شود كه نياز به ماده فنري (RESILIENT) احساس مي شود. زيرا خاصيت ارتجاعي و انعطاف پذيري (FLEXIBILITY) پلي يورتانها بيش از سيستمهاي پلي استري و سيستم اپوكسي ها است. يكي از نمونه هاي پلي يورتانها، به كارگيري آنها در داخل مخازن و جاهايي است كه از سيستم، انتظار مقاومت بالايي در برابر تغييرات و اختلاف دما مي رود. در مورد رطبت بايد توجه داشت كه سيستمهاي پلي يورتاني، حساسيت بسيار زيادي نسبت به ميزان رطوبت محيط داشته و به همين دليل مصرف آنها در كارهاي زير آبي توصيه نمي شود.
3-6 بتن، ملات، و دوغابهاي منبسط شونده
(EXPANDING MORTARS, GROUTS & CONCRETES)
دليل عمده استفاده از بتن، ملات و دوغابهاي منبسط شونده آن است كه بتوان بر مشكلات انقباض (جمع شدگي) كه معمولاً در به كارگيري مواد با سيمان معمولي مشاهده مي شود فائق آمد. مكانيزم عمل به نحوي است كه باعث مي شود مواد تعميري به هنگام گيرش و سخت شدن (عمل آوري (CURINGانبساط پيدا كرده و با عمل انقباض مخالفت و آن را خنثي نمايد.
3-7 بتن و ملات داراي الياف مصنوعي
(FIBRE REINFORCED CONCRETE & MORTAR)
اساساً افزودن الياف مصنوعي به بتن يا ملات به سه منظور اصلي افزايش مقاومت كششي، افزايش مقاومت خمشي و افزايش در مقابل ضربات ناگهاني (IMPACT RESISTANCE) صورت مي گيرد.
به طور كلي دو گروه اصلي از الياف مصنوعي وجود دارند كه براي منظورهاي فوق مورد استفاده قرار مي گيرند. مدلهاي گروهي از اين الياف مصنوعي پايينتر از مدلهاي بتن يا ملات مي باشد؛ مانند نايلون (NYLON) و پلي پروپيلن (POLYPROPYLENE). در حاليكه مدولهاي گروه دوم بالاتر از مدولهاي بتن يا ملات هستند؛ مانند شيشه (GLASS)، استيل و كربن. از بتن يا ملات مسلح به الياف مصنوعي به طور موفقيت آميزي به عنوان لايه هاي نازك روكشي (OVERLAYS) روي جاده ها، خيابانها و باندهاي فرودگاه (RUNWAYS) استفاده شده است. همچنين از اين سيستم مي توان در مكانهايي كه خلأزايي(CAVITATION) و فرسايش (EROSION) مشكلاتي را باعث شده است (مانند روي سرريزهاي سدها) و ساير مراحل خاص كمك گرفت. روشهايي نيز ابداع شده است كه با به كارگيري آنها مي توان از مخلوطهاي واجد الياف مصنوعي، در سيستمهاي بتن پاشي استفاده نمود.
اخيراً گزارش شده است كه افزايش الياف مصنوعي در سيستمهاي باعث ازدياد قدرت چسبندگي لايه هاي تعميري به بتن مادر مي گردد. البته سيستمهاي انحصاري نيز وجود دارند كه براي تعميرات بتن به كار مي روند و در آنها علاوه بر پليمرها، الياف مصنوعي نيز ديده مي شود. عليرغم موفقيتهايي كه تا امروز به دست آمده، ممكن است پيشنهاد اين سيستم به عنوان يك ماده تعميري، ناپخته به نظر برسد چرا كه مسأله دوام و پايداري آن در دراز مدت، در مرحله آزمون و بررسي و مطالعه قرار دارد. نكته اي كه بايد مورد توجه خاص قرار گيرد، نحوه مخلوط و پخش شدن (DISPERSION) الياف مصنوعي در سيستم است. بارها مشاهده گرديده كه به هنگام مخلوط نمودن الياف با ساير مواد بتني يا ملات (سيمان- سنگدانه- آب و…)، الياف مصنوعي تمايل به جمع شدن در يك جا داشته يا در جهات مشخصي قرار مي گيرند. كه اين امر توزيع برابر و يكنواخت الياف را با اشكال مواجه مي سازد.
3-8 لاتكس
(LATICES)
در حال حاضر باور بر اين است كه بتن يا ملاتي كه داراي افزودنيهاي لاتكسي (LATEX) مي باشد، براي مرمت سازه هاي بتني آسيب ديده بسيار مفيد واقع مي شود. اصطلاحاتي كه براي اين گونه مواد تعميري به كار برده مي شود، به شرح زير است:
بتن لاتكسي (LATEX CONCRETE)
بتن اصلاح شده لاتكسي (LATEX MODIFIED CONCRETE)
و اخيراً بتن اصلاح شده پليمري (POLYMER MODIFIED CONCRETE)
توضيح ضروري اين است كه نبايد سيستمهاي ياد شده را با بتن پليمري (POLY. CONC.) اشتباه نمود. چون در بتن پليمري تنها عامل گيرش (BINDER) خود پليمر مي باشد در صورتي كه در بتن اصلاح شده پليمري، سيمان كه داراي خاصيت چسبندگي و گيرش مي باشد نيز به كار رفته است.
به طور كلي، در مقايسه با بتن و ملات ساخته شده از سيمان پرتلند معمولي، بتن و ملات اصلاح شده پليمري داراي خواص و مشخصات ويژه اي مي باشند. اين مشخصات را مي توان به صورت زير خلاصه نمود:
(الف) در صورت نياز مي توان آن را به صورت لايه هاي نازك و لبه پري (FEATHER- EDGED) به كار برد.
(ب) از قدرت چسبندگي بيشتر به بتن مادري كه داراي مقاومت و مرغوبيت كافي باشد، برخوردار است.
(پ) به علت اينكه اين گونه مواد خود حالت نگهدارندهء آب (WATER RETENTIVE) دارند، عامل عمل آورنده و يا پوششهاي عمل آورنده از اهميت چنداني برخوردار نيستند، البته بايستي از خشك شدن در شرايط تابش مستقيم آفتاب و باد اجتناب گردد.
(ت) داراي مقاومت كششي بيشتري مي باشند.
(ث) داراي حالت ارتجاعي و نرمش بيشتري مي باشند.
(ج) از دوام و پايايي بهتري برخوردارند.
با اينكه قيمت بتن و ملات اصلاح شده پليمري از قيمت بتن و ملات با سيمان معمولي، بيشتر است ولي آنها بسيار ارزانتر از مواد اپوكسي به شمار مي آيند. بايد توجه داشت كه وقتي پليمر به مخلوط بتن يا ملات افزوده مي گردد، به كارگيري افزودنيهاي ديگر بايستي با دقت بيشتري صورت گيرد. چرا كه ممكن است سازگاري (COMPATIBILITY) لازم بين آنها موجود نبوده و اختلالاتي را شاهد باشيم. نكته قابل ذكر اينكه جا به جا كردن و پرداخت سطح نهايي بتن و ملات اصلاح شده پليمري مشكلتر از مواردي است كه در آنها از بتن و ملات با سيمان معمولي استفاده شده است.
از جمله پليمرهاي لاتكسي كه در صنعت بتن كاربرد بيشتري دارند، مي توان استيرن بوتادين(STYRENE BUTADIENE)، ساران(SARAN) اكلريك (ACRYLIC) و پلي وينيل استات (POLYVINYL ACETATE) را نام برد. اين پليمرها به صورت پودر و يا مايع به مخلوط بتن يا ملات اضافه مي گردند. گفته مي شود كه نتايج بهينه موقعي حاصل مي گردد كه سيستم به مدت 3-1 روز به صورت خيس، عمل آمده و سپس در هواي آزاد قرار گيرد. صاحبنظران بر اين عقيده هستند كه حداقل بخشي از بهبود مكانيكي و پايايي يا دوام حاصل از به كارگيري اين گونه سيستمها، به دليل كاستن از درجه تخلخلي است كه در نتيجهء وجود پليمر در سيستم پديد مي آيد. همچنين ادعا بر اين است كه يكي از مهمترين مشخصه هاي بتن يا ملات اصلاح شده پليمري، به عنوان دو مادهء تعميري در سازه هاي بتني، قدرت چسبندگي خوب آنها به بتن قديم (مادر) مي باشد.
3-9 ساير مواد پوششي
(OTHER COATING MATERIALS)
علاوه بر موادي كه مانند بنتونيت، سيستمهاي قيري و رزيني به عنوان مادهء پوششي مورد استفاده قرار مي گيرند، مواد ديگري نيز از قبيل روغنLINSEED ، سيليكونها (SILICONES) سيلانها (SILANES) موجود مي باشند.
3-10 سيمانهاي مخصوص
(SPECIAL CEMENTS)
سيمانهاي مخصوصي از قبيل سيمان با آلوميناي بالا (HIGH ALUMINA) و سيمانهاي فسفات منيزيوم (MAGNESIUM PHOSPHATE) وجود دارند كه مي توان از آنها براي كارهاي تعميرات بتني استفاده نمود. عمده ترين امتيازات اين سيمانها، گيرش سريع و مقاومت بالاي آنها در زمان كوتاه مي باشد. همچنين اين سيمانها در مقابل بعضي از اسيدها، روغنها و چربيها، آب دريا، مواد شكري و سولفاتها از خود مقاومت و پايايي بالايي نشان مي دهند.
3 - 11 مواد تعميري زير آبي
(UNDER WATER REPAIR MATERIALS)
به طور كلي مي توان موادي را كه براي تعميرات زير آبي به كار مي روند، به دو گروه سيماني(CEMENTITIOUS) و رزيني (RESINOUS) تقسيم نمود. با توجه به اندازه و وسعت محل تعمير، ممكن است اين طبقه بندي به چند گروه ديگر از قبيل تعميرات تركها (CRACK REPAIRS) و تعميرات قطعه اي يا سطحي (PATCH REPAIRS) نيز تقسيم گردد. بررسي مدارك موجود نشان مي دهد با وجود آن كه از سيستهاي رزيني هم براي تعمير و تزريق تركها وهم براي تعميرات سطحي (PATCH) استفاده شده است، سيستهاي سيماني هنوز براي تزريق تركها به كار گرفته نشده اند.
در ميان سيستمهاي رزيني به نظر مي رسد كه اكثراً اپوكسيها براي انجام تعميرات بتني زير آبي مورد استفاده قرار گرفته اند و دليل اين امر را مي توان عملكرد و ويژگيهاي بهتر سيستمهاي اپوكسي، در مقايسه با ساير سيتمهاي موجود دانست. از جلمه ويژگيهاي اپوكسيها كه باعث مي گردد آنها براي تعميرات زير آبي مورد توجه و درخواست قرار گيرند مي توان مقاومت بالا، قدرت جمع شدگي (SHRINKAGE) كم در مقابل رطوبت را نام برد. از آنجا كه شرح سيستمهاي رزيني در بخش 3-5 (رزينها-RESINS ) آمده است، فقط به شرح و بررسي كامل سيستهاي سيماني كه براي تعميرات بتني در زير آب به كار گرفته مي شوند، مي پردازيم.
3-11-1 مواد سيماني براي تعميرات زير آبي
(CEMENTITIOUS MATERIALS FOR UNDER WATER REPAIRS)
بر عكس دوغابهاي (GROUTS) رزيني، دوغابهاي سيماني كاملاً براي مهندسين و دست اندر كاران آشنا و شناخته شده مي باشند. ماده چسباننده و گيرش (BINDER) دوغابهاي سيماني، سيمان پرتلند معمولي است كه به دليل در دسترس بودن، قيمت پايين، سهولت مصرف و همچنين به واسطهء شناخته شدن آن در صنعت بتن، ملات و دوغاب ساخته شده با سيمان پرتلند معمولي براي تعميرات داخل آب چندان مناسب نيستند. دلايل آن و اقداماتي كه مي توان براي غلبه بر اين نارساييها و همچنين سيستمهاي تعميراتي ساخته شده با سيمان معمولي به كار برد، در اين بخش به تفصيل شرح داده شده اند.
3-11-1-1 ويژگيهاي آب اندازي
(HIGH BLEED CHARACTERISTICS)
پس از قرار گرفتن مخلوط بتن يا ملات، آب آن به خاطر پايين بودن وزن مخصوصش، از دانه ها جدا شده و نزديك سطح جمع مي گردد. اين فرآيند (PROCESS) كه نوعي جداشدگي (SEGREGATION) است به نام آب انداختن (BLEEDING) خوانده مي شود. از آنجا كه آب انداختن (BLEEDING) براي تعميرات بتني مخرب مي باشد، بايستي آن را كنترل نمود. يك راه حل آن است كه آب مخلوط را كم مي كنيم كه در اين صورت رواني مخلوط تحت تأثير قرار مي گيرد. راه ديگر آن است كه از افزودنيها كمك گرفته شود.
ماده افزودني كه مورد استفاده قرار مي گيرد بايستي طوري انتخاب شود كه ضمن كم نمودن آب مورد نياز مخلوط، رواني آن را حفظ نمايد. براي اين منظور از روان كننده ها (PLASTICIZERS) استفاده مي شود كه به واسطهء وارد نمودن هوا به درون مخلوط، رواني مخلوط را بهبود مي بخشد بدون آنكه نيازي به آب بيشتر باشد. همچنين مي توان آب انداختن (BLEEDING) را با به كارگيري پودر آلومينيوم، يك ماده منبسط شونده، كلريد كلسيم (cac12)، يك ماده شتاب دهنده با C3A (تري كلسيم آلومينات) بالا و ذرات ريزتر سيمان كم نمود.
3-11-1-2 زمان گيرش طولاني
(PROLONGED SETTING TIME)
زمان لازم براي سخت شدن و گيرش مخلوط سيمان پرتلند معمولي، خصوصاً در حرارتهاي پايين بسيار طولاني بوده و حدود چند روز به طول مي انجامد. گرچه ممكن است اين خاصيت، موقع انجام تعميرات، مزيتي به شمار آيد، ولي پس از اينكه بتن در جاي خود قرار گرفت اين مزيت تبديل به يك عيب مي شود. از انجا كه زمان گيرش به حرارت وابسته است، اهل فن دريافته اند كه مي توان با انجام اقداماتي حتي در دماهاي زير 50 درجه سانتيگراد نيز به محض قرار دادن بتن، عمل گيرش آغاز گردد.
3-11-1-3 شسته شدن
(WASHOUT)
اگر سيمان پرتلند معمولي در تماس با آب قرار گيرد (مثلاً آب دريا)، به علت تمايل آن براي مخلوط شدن با آب بيشتر، در آب پخش و در نتيجه مواد متشكله (CONSTITUENTS) خود را از دست مي دهد. از آنجا كه در تعميرات بتني زير آب، بايستي مواد تعميري با آب تماس پيدا كرده و آن را جا به جا نمايد، عمل شسته شدن (WASHOUT) مي تواند اثرات منفي بسيار جدي بر جاي بگذارد. جهت غلبه براين مشكل، از افزودنيهايي با مواد شيميايي با بنيان (BASE) سلولزي (CELLULOSE) و يا پلي اتيلني (POLYETHYLENE) كه به آب مخلوط اضافه مي گردد، كمك گرفته مي شود. در واقع ماده افزودني، توليد محلول كلوئيدي (COLLOID) مي نمايد كه با تشكيل مانع يا پوسته اي با جريان الكتريكي ELECTRO STATIC، در روي سطح، از مخلوط شدن بيشتر آب جلوگيري مي كند.
3-11-1-4 آسيب پذيري در مقابل مواد شيميايي
(SUSCEPTIBILITY TO CHEMICAL ATTACK)
گفته مي شود كه تري كلسيم آلومينات (C3A) موجود در مخلوط سيمان پرتلند معمولي، در مقابل عوامل شيميايي چون كلريدها و سولفاتها، آسيب پذير مي باشد. براي بهبود بخشيدن به مقاومت مخلوط سيمان پرتلند معمولي در قبال مواد شيميايي موجود در آب، از افزودنيهاي آب گريز (HYDROPHOBIC) كمك گرفته مي شود. رفتار اين افزودنيها مانند عمل آب بند كننده ها (WATER PROOFERS) بوده و براي پايين آوردن نفوذ پذيري بتن به كار مي روند. راه ديگر آن است كه از سيماني استفاده شود كه داراي تري كلسيم آلومينات كمتري باشد.
3-11-1-5 رواني ضعيف
(POOR FLOWABILITY)
تا آنجا كه به رواني يك مخلوط (بتن، ملات، دوغاب) مربوط مي شود، به كارگيري روشها و تجهيزات مورد نياز از اهميت شاياني برخوردار است. زيرا اعمالي چون هم زدن، جا به جا كردن (HANDLING)، حمل و نقل و قرار دادن (PLACING)يك مخلوط بستگي به حد رواني (FLOWABILITY)يا كارآيي (WORKABILITY) دارد.
هچنين به اين نكته نيز بايد توجه داشت كه موقعيت مكاني محل تعمير و قابل دسترس بودن آن، در ميزان رواني و جريان مخلوط نقش تعيين كننده دارد.
يك روش براي بهبود بخشيدن به حد رواني (FLOWABILITY)، اين است كه موقع هم زدن مخلوط، آب بيشتري به آن اضافه گردد. اما اين عمل نتايج منفي در پي خواهد داشت. بنابراين به نظر مي رسد كه راه حل در كمك گرفتن از روان كننده ها (PLASTICIZERS) و ساير افزودنيهايي كه باعث كاهش آب مخلوط مي گردد، باشد. با علم به اينكه وظيفه آب موجود در مخلوط، فراهم آوردن رواني لازمه و نيز امكان انجام تركيبات شيميايي با دانه هاي سيمان مي باشد، لذا انتخاب روان كننده (PLASTICIZERS)و ساير مواد كاهندهء آب بايد به طريقي انجام پذيرد كه به وظيفه دوم آب مخلوط يعني فراهم آوردن امكان انجام تركيبات سيمان در مخلوط نه تنها آسيب نرساند بلكه آن را تسهيل نمايد.
باور اين است كه روان كننده ها (PLASTICIZERS) داراي خواصي هستند كه باعث كاهش كشش سطحي (SURFACE TENSION) آب مخلوط شده و با پخش نمودن ذرات سيمان در تمامي فاز AQUEOUS، اين ذرات توسط آب مخلوط كاملاً احاطه شده به نوبه خود باعث بهبود انجام تركيبات شيميايي در درون مخلوط مي شوند.
3-11-1-6 جمع شدگي يا انقباض
(SHRINKAGE)
موضوع انقباض يا جمع شدگي (SHRINKAGE) از خصوصيات بسيار مهم يك سيستم تعميري است. اگر اين جمع شدگي بيش از حد مجاز باشد، باعث ترك خوردگي، جدا شدن لايه تعميري و در نتيجه كاهش استحمام و پايايي مي گردد.
عمل جداشدن لايه تعميري به دليل ايجاد تنشهاي موجود (RESIDUAL) در مرز بين لايه تعميري و بتن قديمي، كه حاصل انقباض سيستم تعميري است، بسيار بحراني بوده و خستگي (FATIGUE) و گسيختگيهاي چسبندگي در طول مرز دو لايه را باعث مي گردد. به طور كلي، بسته به مقدار آب مخلوط، انقباض سيمان پرتلند معمولي بالاست. گفته مي شود كه اين موضوع اساساً به دليل كاهش حجم مخلوط به هنگام گيرش است.
براي فائق آمدن به اين مشكلات، از افزودنيهايي كمك گرفته مي شود كه نه تنها باعث از بين رفتن انقباض (جمع شدگي) سيستم مي گردند، بلكه انبساط كلي را نيز ايجاد مي نمايند. بعضي از موارد منبسط شونده كه در صنعت راه و ساختمان معمول هستند به قرار زير مي باشند:
(الف) پودر آلومينيوم متاليكي (METALLIC ALUMINUM POWDER): در اين سيستم عمل منبسط شدن به دليل آزاد شدن گاز هيدروژن مي باشد كه خود حاصل عمل شيميايي آلكالي روي آلومينيوم متاليكي است.
(ب) آهن متاليكي (METALLIC IRON): در اين سيستم عمل انبساط مربوط مي شود به اكسيدي كه حاصل عكس العمل شيميايي يونهاي كلريدي در يك محيط (MEDIUM) قليايي است كه باعث خوردگي (CORROSION)يا زنگ زدگي (OXIDATION) آهن شده و نتيجتاً حجم بيشتري را ايجاد مي نمايد.
(پ) سولفات كلسيم (GYPSUM): در اين سيستم انبساط حاصله در اثر توليد كلسيم سولفو آلومينات (CALCIUM SULPHO ALUMINATE) مي باشد كه از تركيب شيميايي سولفات كلسيم با تري كلسيم آلومينات به وجود مي آيد.
3-11-1-7 جدا شدن
(SEGREGATION)
جدا شدن (SEGREGATION) در اصطلاح به عملي اطلاق مي گردد كه طي آن اجزاي تشكيل دهندهء‑يك مخلوط از يكديگر جدا مي شوند. وقتي عمل جدا شدن (SEGREGATION) به وقوع مي پيوندد، ذرات (PARTICLES) سنگينتر تمايل به ته نشين شدن داشته و در نتيجه ذرات سبكتر در قسمتهاي بالا قرار مي گيرند. در نتيجه به خاطر اينكه مخلوط حالت يكنواختي خود را از دست مي دهد، ضعفهايي در سيستم ايجاد شده و باعث خرابي و گسيختگي نهايي آن مي گردد. اين مشكل معمولاً با استفاده از برخي مواد افزودني قابل بر طرف شدن مي باشند. مواد افزودني باعث مي شوند قدرت چسبندگي درون مخلوط (COHESIVE STRENGTH) افزايش يابد.
3-11-1-8 نفوذ آب دريا به سيستم تعميري
(PERMEABILITY TO SEA WATER)
در رابطه با مسأله نفوذ پذيري، دو مرحلهء كاملاً متمايز را مي توان تعريف نمود:
يكي نفوذ پذيري لايه سخت شده كه براي حفاظت از بتن مادر يا سازه زيرين به كار رفته است و ديگري ميزان نفوذ (PENETRATION) آب دريا به درون مخلوط تازه سفت نشده.
راجع به مسأله دوم يعني نفوذ آب دريا به درون مخلوط تازه بايد گفت، مشكلات حاصله تا حدي به مشكلات شسته شدن (WASHOUT)، آب انداختن (BLEEDING) و جدا شدگي (SEGREGATION) شباهت دارند كه در مباحث قبلي به آنها اشاره شد. اما به دليل آنكه نفوذ پذيري سازه هاي بتني دريايي از اهميت بسيار بالايي برخوردار است، انواع مختلف آب بند كننده ها (WATER PROOFERS) موجود مي باشد كه مي توان با افزودن آنها به مخلوط تازه، نفوذ پذيري لايهء تعميري سخت شده را كاهش داد.
3-11-1-9چسبندگي به بتن قديمي (بتن مادر)
(ADHESION TO THE SUBSTRATE CONCRETE)
يكي از وظايف مهم يك سيستم تعميري، حفاظت از سطحي است كه بر روي آن اعمال مي شود. پر واضح است تا وقتي كه چسبندگي لازم و كافي بين لايه تعميري و بتن قديمي وجود نداشته باشد، لايه تعميري از انجام اين وظيفه باز خواهد ماند. براي بهبود خاصيت جسبندگي مخلوط هاي ساخته شده از سيمان پر تلند معمولي، مولكولهاي آلي با زنجيره هاي طولاني، مانند استيرن بوتادين (STYRENEBUTADIENE RUBBERS) به سيستم افزوده مي گردد. گفته مي شود كه اين افزودنيهاي پليمري مقاومت چسبندگي و كششي مخلوط را بهبود مي بخشند.
استيرن (STYRENE) و بوتادين (BUTADIENE) را مي توان به حالت تك مولكولي(MONOMER)در آب مخلوط EMULSIFY كرده، سپس با اضافه نمودن پخش كننده هاي (DISRERSANT) مناسب (COMPATIBLE)، آن را به طور معمولي به آب مخلوط افزود.
عليرغم ادعاهايي كه توسط توليد كنندگان در رابطه با سيستمهاي تعميري اصلاح شده با پليمر مي شود، تحقيقات انجام شده در اين زمينه نسبتاً جوان بوده و اطلاعات كمي در مورد دوام و پايايي بتنهاي پليمري در دراز مدت در دست مي باشد.
بادبندهای برون محور (EBF) و برخی ايرادات در طراحی اين بادبندها
-مقدمه:
نوع جديدي از بادبندها كه به تازگي استفاده از آن رو به افزايش مي باشد سيستم بادبندي خارج از محور (EBF) ميباشد. اما متاسفانه اكثر طراحان آشنايي اندكي با نحوه طراحي اين سيستم بادبندي دارند.و اكثرا” به اين سيستم به چشم يك بادبند پرده اي و در جهت تطبيق با نقشه معماري (به طور مثال در محل در و پنجره )نگاه ميشود ؛ به همين جهت به نظر مي رسد لازم باشد كه در اين زمينه بحث بيشتري انجام گيرد.
-معرفي:در طرح و محاسبه شكلهاي مشبك و خرپاها تاكيد بر اين نكته هست كه تلاشهاي به وجود آمده همه به صورت نيروهاي محوري باشند و امتداد محور اعضاي جمع شده در يك گره تا حد امكان در يك نقطه تلاقي نمايد تا از به وجود آمدن لنگرهاي خمشي جلوگيري شود. تحقيقات سالهاي اخير در طراحي سازه هاي مقاوم در برابر زلزله نشان داده كه با طرح مهاربندي خارج از مركز، در سازه هاي فولادي مي توان مزايايي در تامين شكلپذيري سازه و اطمينان بر رفتار آن در زلزله به دست آورد. چنانچه در شكل (1) ديده مي شود مهاربندي خارج از محور به اين ترتيب به عمل مي آيد كه طراح به ميل خود مقداري خروج از مركز (e) را در مهاربنديهاي نوع 7 و8 (و يا انوا ع ديگر) تعبيه مي كند ، به طوري كه لنگر خمشي و نيروي برشي در طول كوتاهي از تير (يعنيe) كه به نام تيرچه ارتباطي (Link beam) ناميده مي شود به وجود آيد. تيرچه ارتباطي ممكن است در اثر لنگر خمشي به جاري شدن برسد؛ در اين صورت ارتباط را خمشي(Moment link) ميگويند ويا اينكه اگر طول (e) خيلي كوتاه باشد جاري شدن در برش اتفاق افتد كه در اين صورت ارتباط را برشي(Shear link) مي نامند. به اين ترتيب مي توان با كنترل شكلپذيريي تيرچه ارتباطي، شكلپذيري قابل اطميناني براي كل سازه ، درزلزله به دست آورد. مطابق آيين نامه 2800 ضريب شكلپذيري براي اين سيستم سازه اي R=7 ميباشد، كه در مقايسه با سيستم هم محور R=6)) حدود 15 درصد شكلپذيرتر ميباشد ، كه همين مساله باعث كاهش برش پايه زلزله به همين ميزان مي شود.
-تركيب اين سيستم با سيستمهاي سازه اي ديگر:
الف: تركيب در پلان:در بسياري از موارد ديده شده است كه طراحان در يك طبقه در يك يا چند دهانه از سيستم خارج از محور و در يك يا چند دهانه ديگر به موازات بادبندهاي نوع اول از بادبندهاي هم محور استفاده نموده اند. در اينجا بايد به اين نكته توجه داشت كه از آنجايي كه نوع رفتار اين سيستم با سيستم هم محور متفاوت مي باشد، اساساً استفاده از اين سيستم در تركيب با سيستم هم محور در يك جهت و يك پلان كاملاً مردود ميباشد و باعث ايجاد رفتارهاي غير متعارف در سازه در هنگام زلزله ميشود؛ به همين جهت به طراحان توصيه ميشود كه اگر تمايل به استفاده از اين نوع سيستم بادبندي دارند ، در پلان، تمامي دهانه هاي بادبندي را به صورت خارج از محور طراحي نمايند . البته اين مساله مانع استفاده از تركيب اين سيستم با سيستم قاب خمشي به صورت سيستم دوگانه و ضريب رفتار R=7.5 و يا استفاده از يك سيستم مقاوم متفاوت در جهت متعامد با جهتي كه از سيستم برون محور استفاده شده است ، نمي باشد.
ب: تركيب در ارتفاع:در اين زمينه نيز در موارد بسياري ديده شده است كه طراحان در يك دهانه بادبندي خاص در برخي طبقات (عموماً بنا به ملاحظات معماري) از سيستم خارج از محور استفاده كرده و باقي طبقات را به صورت بادبند هم محور طراحي نموده اند. در اينجا نيز بايد به اين نكته توجه داشت كه آيين نامه2 تركيب اين سيستم با سيستمهاي ديگر را در ارتفاع، به طور كامل ممنوع كرده است ، مگر در موارد زير:
1- براي بادبندهاي برون محور بالاتر از 5 طبقه ميتوان بادبند طبقه آخر را به صورت هم محور و بدون تيرچه ارتباطي طراحي نمود.
2- طبقه اول يك بادبند برون محور بيش از 5 طبقه مي تواند هم محور باشد به شرط آنكه بتوان نشان داد كه ظرفيت الاستسك آن 50 درصد بزرگتر از ظرفيت تسليم طبقه بالاتر از طبقه اول باشد.
پس همانطور كه ديده ميشود بهتر است در صورت تمايل طراحان به استفاده از اين سيستم بادبندي ، تمامي طبقات (مگر در موارد استثنا شده در بالا) به صورت خارج از محور طراحي گردند.
-طراحي تير در دهانه بادبندي: در سيستم بادبندي هم محور طراحي تيرها در دهانه هاي بادبتدي همانند ديگر تيرهاي معمولي وتحت بارهاي ثقلي انجام مي پذيرد و در تركيب بار زلزله نيروي قابل توجهي در اين تيرها ايجاد نميشود ؛ اما در سيستم برون محور علاوه بر برش و لنگرهاي بارهاي ثقلي ، در تركيب بار زلزله ودر اثر نيروهاي محوري ايجاد شده در بادبندها يك سري لنگر و برش اضافي در اين تيرها ايجاد مي شود و باعث بحراني شدن تركيب بار زلزله براي طراحي اين تيرها مي شود . معمولاً محل بحراني در اين تيرها محل اتصال بادبند به تير مي باشد و در اين محل عموماً احتياج به ورق تقويتي بال بالا وپايين مي باشد.
-طراحي تيرچه ارتباطي :يكي از مهمترين و حساسترين مسايل در سيستم برون محور ، طراحي تيرچه ارتباطي مي باشد ؛ مساله اي كه اكثر طراحان به راحتي از كنار آن ميگذرند. برخي از مسايلي كه در طراحي تيرچه ارتباطي بايد به آن توجه نمود ، به شرح زير مي باشد:
1- مطابق آيين نامه(( تيرچه ارتباطي بايد تمامي شرايط مقطع فشرده را دارا باشد.)) به اين ترتيب در صورت عدم استفاده از مقاطع نورد شده و استفاده از مقاطع ساخته شده (تيرورق) بايد محدوديتهاي مقطع فشرده در آن رعايت شود و مخصوصاً اتصال بال و جان تيرورق (حداقل در قسمت تيرچه ارتباطي) بايد با جوش پيوسته (ونه جوش منقطع) انجام گيرد. ضمن آنكه بايد توجه داشت كه جوش اتصال بال به جان بايد در برابر تنشهاي برشي موجود كفايت لارم را داشته باشند.(اين مساله در تيرچه هاي ارتباطي كوتاه كه معمولاً به صورت برشي عمل نموده و داراري برشهاي زيادي هستند بسيار حساستر ميباشد.)
3- مطابق آيين ئامه ((جان قطعه رابط بايد از يك ورق تك بدون هرگونه ورق مضاعف كننده تشكيل يابد و هيچگونه بازشويي نبايد در جان قطعه رابط تعبيه شود.)) به اين ترتيب همانطور كه مشخص است استفاده از مقاطع دوبل (به علت وجود بيش از يك جان ) و مقاطع زنبوري (به علت وجود سوراخ در جان ) براي قطعه رابط از نظر آيين نامه يك امر كاملاً مردود مي باشد؛ امري كه متاسفانه بسيار معمول مي باشد. گاهي ديده شده است كه برخي طراحان براي قطعه رابط از مقطع زنبوري استفاده نموده و تمامي سوراخها را در قسمت تيرچه ارتباطي به وسيله ورق تقويتي جان مي پوشانند، كه اين مساله نيز به اين دليل كه ورق تقويتي جان به نوعي يك ورق مضاعف كننده مي باشد، از نظر آيين نامه مردود ميباشد. پيشنهاد ميشود كه در صورت عدم جوابگويي مقاطع نورد شده تك براي اين تيرها، طراحان از مقطع I شكل و به صورت تيرورق و با جوش پيوسته جان وبال در قسمت قطعه رابط استفاده نمايند و به هيچ وجه از مقاطع دوبل وزنبوري استفاده ننمايند.
4- مطابق آيين نامه ((در انتهاي قطعه رابط كه عضو قطري به آن متصل است، بايد سخت كننده جان در تمام ارتفاع ، در دو طرف قرار داده شود.)) يكي از شايعترين ايرادات در طراحي قطعه رابط همين مساله ميباشد ، كه طراحان بايد به اين مساله توجه بيشتري نمايند. اين مساله به غير از سخت كننده هاي مياني قطعه رابط ميباشد كه لزوم قرارگيري يا عدم قرارگيري آنها بايد توسط طراحان مورد بررسي قرار گيرد.
-طراحي عضو قطري (بادبند):طراحي عضو قطري در اين سيستم مشابه سيستم هم محور ميباشد با اين تفاوت كه طبق آيين نامه ((هر بادبند بايد داراي مقاومت فشاري 1.5 برابر نيروي محوري نظير مقاومت خمشي قطعه رابط باشد.)) با توجه به اينكه در حالت طراحي معمولي مقاومت فشاري بادبند و مقاومت خمشي قطعه رابط به همديگر نزديك ميباشند ، رعايت اين بند باعث بالا رفتن سطح مقطع بادبند تا حدود 50 درصد نسبت به طراحي حالت معمولي در اين سيستم ميشود؛ ضمن آنكه بايد توجه داشت كه در اين سيستم به دليل آنكه معمولاً زاويه بادبندها با افق نسبت به سيستم هم محور بيشتر مي باشد ، نسبت به سيستم هم محور نيروي محوري بيشتري در بادبندها ايجاد مي شود.
-نتيجه گيري:استفاده صحيح از اين سيستم بادبندي باعث شكلپذيري بيشتر سازه و كاهش برش پايه زلزله ميشود ؛ اما در طراحي اين بادبندها بايد دقت كافي در جهت رعايت كليه نكات آييننامه اي چه از طرف طراحان و چه از طرف دستگاههاي نظارتي انجا م پذيرد. طراحي صحيح اين بادبندها منجر به بادبندها و تيرهايي سنگينتر از حالت بادبند هم محور مي شود ؛ به همين جهت پيشنهاد مي شود كه طراحان حتي الامكان از اين سيستم به عنوان اولين گزينه استفاده ننمايند.
بادبندهای برون محور –
طراحي تير در دهانه بادبندي: در سيستم بادبندي هم محور طراحي تيرها در دهانه هاي بادبندي همانند ديگر تيرهاي معمولي وتحت بارهاي ثقلي انجام مي پذيرد و در تركيب بار زلزله نيروي قابل توجهي در اين تيرها ايجاد نميشود ؛ اما در سيستم برون محور علاوه بر برش و لنگرهاي بارهاي ثقلي ، در تركيب بار زلزله ودر اثر نيروهاي محوري ايجاد شده در بادبندها يك سري لنگر و برش اضافي در اين تيرها ايجاد مي شود و باعث بحراني شدن تركيب بار زلزله براي طراحي اين تيرها مي شود . معمولاً محل بحراني در اين تيرها محل اتصال بادبند به تير مي باشد و در اين محل عموماً احتياج به ورق تقويتي بال بالا وپايين مي باشد.
-طراحي تيرچه ارتباطي :يكي از مهمترين و حساسترين مسايل در سيستم برون محور ، طراحي تيرچه ارتباطي مي باشد ؛ مساله اي كه اكثر طراحان به راحتي از كنار آن ميگذرند. برخي از مسايلي كه در طراحي تيرچه ارتباطي بايد به آن توجه نمود ، به شرح زير مي باشد:
1- مطابق آيين نامه(( تيرچه ارتباطي بايد تمامي شرايط مقطع فشرده را دارا باشد.)) به اين ترتيب در صورت عدم استفاده از مقاطع نورد شده و استفاده از مقاطع ساخته شده (تيرورق) بايد محدوديتهاي مقطع فشرده در آن رعايت شود و مخصوصاً اتصال بال و جان تيرورق (حداقل در قسمت تيرچه ارتباطي) بايد با جوش پيوسته (ونه جوش منقطع) انجام گيرد. ضمن آنكه بايد توجه داشت كه جوش اتصال بال به جان بايد در برابر تنشهاي برشي موجود كفايت لارم را داشته باشند.(اين مساله در تيرچه هاي ارتباطي كوتاه كه معمولاً به صورت برشي عمل نموده و داراري برشهاي زيادي هستند بسيار حساستر ميباشد.)
3- مطابق آيين ئامه ((جان قطعه رابط بايد از يك ورق تك بدون هرگونه ورق مضاعف كننده تشكيل يابد و هيچگونه بازشويي نبايد در جان قطعه رابط تعبيه شود.)) به اين ترتيب همانطور كه مشخص است استفاده از مقاطع دوبل (به علت وجود بيش از يك جان ) و مقاطع زنبوري (به علت وجود سوراخ در جان ) براي قطعه رابط از نظر آيين نامه يك امر كاملاً مردود مي باشد؛ امري كه متاسفانه بسيار معمول مي باشد. گاهي ديده شده است كه برخي طراحان براي قطعه رابط از مقطع زنبوري استفاده نموده و تمامي سوراخها را در قسمت تيرچه ارتباطي به وسيله ورق تقويتي جان مي پوشانند، كه اين مساله نيز به اين دليل كه ورق تقويتي جان به نوعي يك ورق مضاعف كننده مي باشد، از نظر آيين نامه مردود ميباشد. پيشنهاد ميشود كه در صورت عدم جوابگويي مقاطع نورد شده تك براي اين تيرها، طراحان از مقطع I شكل و به صورت تيرورق و با جوش پيوسته جان وبال در قسمت قطعه رابط استفاده نمايند و به هيچ وجه از مقاطع دوبل وزنبوري استفاده ننمايند.
4- مطابق آيين نامه ((در انتهاي قطعه رابط كه عضو قطري به آن متصل است، بايد سخت كننده جان در تمام ارتفاع ، در دو طرف قرار داده شود.)) يكي از شايعترين ايرادات در طراحي قطعه رابط همين مساله ميباشد ، كه طراحان بايد به اين مساله توجه بيشتري نمايند. اين مساله به غير از سخت كننده هاي مياني قطعه رابط ميباشد كه لزوم قرارگيري يا عدم قرارگيري آنها بايد توسط طراحان مورد بررسي قرار گيرد.
-طراحي عضو قطري (بادبند):طراحي عضو قطري در اين سيستم مشابه سيستم هم محور ميباشد با اين تفاوت كه طبق آيين نامه ((هر بادبند بايد داراي مقاومت فشاري 1.5 برابر نيروي محوري نظير مقاومت خمشي قطعه رابط باشد.)) با توجه به اينكه در حالت طراحي معمولي مقاومت فشاري بادبند و مقاومت خمشي قطعه رابط به همديگر نزديك ميباشند ، رعايت اين بند باعث بالا رفتن سطح مقطع بادبند تا حدود 50 درصد نسبت به طراحي حالت معمولي در اين سيستم ميشود؛
من آنكه بايد توجه داشت كه در اين سيستم به دليل آنكه معمولاً زاويه بادبندها با افق نسبت به سيستم هم محور بيشتر مي باشد ، نسبت به سيستم هم محور نيروي محوري بيشتري در بادبندها ايجاد مي شود.
-نتيجه گيري:استفاده صحيح از اين سيستم بادبندي باعث شكلپذيري بيشتر سازه و كاهش برش پايه زلزله ميشود ؛ اما در طراحي اين بادبندها بايد دقت كافي در جهت رعايت كليه نكات آييننامه اي چه از طرف طراحان و چه از طرف دستگاههاي نظارتي انجا م پذيرد. طراحي صحيح اين بادبندها منجر به بادبندها و تيرهايي سنگينتر از حالت بادبند هم محور مي شود ؛ به همين جهت پيشنهاد مي شود كه طراحان حتي الامكان از اين سيستم به عنوان اولين گزينه استفاده ننمايند.
بادبندهای برون محور (EBF) و برخی ایرادات در طراحی این بادبندها
-مقدمه:نوع جديدي از بادبندها كه به تازگي استفاده از آن رو به افزايش مي باشد سيستم بادبندي خارج از محور1(EBF) ميباشد. اما متاسفانه اكثر طراحان آشنايي اندكي با نحوه طراحي اين سيستم بادبندي دارند.و اكثرا” به اين سيستم به چشم يك بادبند پرده اي و در جهت تطبيق با نقشه معماري (به طور مثال در محل در و پنجره )نگاه ميشود ؛ به همين جهت به نظر مي رسد لازم باشد كه در اين زمينه بحث بيشتري انجام گيرد.
-معرفي:در طرح و محاسبه شكلهاي مشبك و خرپاها تاكيد بر اين نكته هست كه تلاشهاي به وجود آمده همه به صورت نيروهاي محوري باشند و امتداد محور اعضاي جمع شده در يك گره تا حد امكان در يك نقطه تلاقي نمايد تا از به وجود آمدن لنگرهاي خمشي جلوگيري شود. تحقيقات سالهاي اخير در طراحي سازه هاي مقاوم در برابر زلزله نشان داده كه با طرح مهاربندي خارج از مركز، در سازه هاي فولادي مي توان مزايايي در تامين شكلپذيري سازه و اطمينان بر رفتار آن در زلزله به دست آورد. چنانچه در شكل (1) ديده مي شود مهاربندي خارج از محور به اين ترتيب به عمل مي آيد كه طراح به ميل خود مقداري خروج از مركز (e) را در مهاربنديهاي نوع 7 و8 (و يا انوا ع ديگر) تعبيه مي كند ، به طوري كه لنگر خمشي و نيروي برشي در طول كوتاهي از تير (يعنيe) كه به نام تيرچه ارتباطي (Linkbeam) ناميده مي شود به وجود آيد. تيرچه ارتباطي ممكن است در اثر لنگر خمشي به جاري شدن برسد؛ در اين صورت ارتباط را خمشي (Momentlink)ميگويند ويا اينكه اگر طول (e) خيلي كوتاه باشد جاري شدن در برش اتفاق افتد كه در اين صورت ارتباط را برشي(Shear link) مي نامند. به اين ترتيب مي توان با كنترل شكلپذيريي تيرچه ارتباطي، شكلپذيري قابل اطميناني براي كل سازه ، درزلزله به دست آورد. مطابق آيين نامه 2800 ضريب شكلپذيري براي اين سيستم سازه اي R=7 ميباشد، كه در مقايسه با سيستم هم محور R=6)) حدود 15 درصد شكلپذيرتر ميباشد ، كه همين مساله باعث كاهش برش پايه زلزله به همين ميزان مي شود.
تركيب اين سيستم با سيستمهاي سازه اي ديگر:
الف: تركيب در پلان:در بسياري از موارد ديده شده است كه طراحان در يك طبقه در يك يا چند دهانه از سيستم خارج از محور و در يك يا چند دهانه ديگر به موازات بادبندهاي نوع اول از بادبندهاي هم محور استفاده نموده اند. در اينجا بايد به اين نكته توجه داشت كه از آنجايي كه نوع رفتار اين سيستم با سيستم هم محور متفاوت مي باشد، اساساً استفاده از اين سيستم در تركيب با سيستم هم محور در يك جهت و يك پلان كاملاً مردود ميباشد و باعث ايجاد رفتارهاي غير متعارف در سازه در هنگام زلزله ميشود؛ به همين جهت به طراحان توصيه ميشود كه اگر تمايل به استفاده از اين نوع سيستم بادبندي دارند ، در پلان، تمامي دهانه هاي بادبندي را به صورت خارج از محور طراحي نمايند . البته اين مساله مانع استفاده از تركيب اين سيستم با سيستم قاب خمشي به صورت سيستم دوگانه و ضريب رفتار R=7.5 و يا استفاده از يك سيستم مقاوم متفاوت در جهت متعامد با جهتي كه از سيستم برون محور استفاده شده است ، نمي باشد.
ب: تركيب در ارتفاع:در اين زمينه نيز در موارد بسياري ديده شده است كه طراحان در يك دهانه بادبندي خاص در برخي طبقات (عموماً بنا به ملاحظات معماري) از سيستم خارج از محور استفاده كرده و باقي طبقات را به صورت بادبند هم محور طراحي نموده اند. در اينجا نيز بايد به اين نكته توجه داشت كه آيين نامه2 تركيب اين سيستم با سيستمهاي ديگر را در ارتفاع، به طور كامل ممنوع كرده است ، مگر در موارد زير:
1-براي بادبندهاي برون محور بالاتر از 5 طبقه ميتوان بادبند طبقه آخر را به صورت هم محور و بدون تيرچه ارتباطي طراحي نمود.
2-2- طبقه اول يك بادبند برون محور بيش از 5 طبقه مي تواند هم محور باشد به شرط آنكه بتوان نشان داد كه ظرفيت الاستسك آن 50 درصد بزرگتر از ظرفيت تسليم طبقه بالاتر از طبقه اول باشد.
بادبندهای خارج از محور و برخی ایرادات در طراحی این بادبندها
نوع جديدي از بادبندها كه به تازگي استفاده از آن رو به افزايش مي باشد سيستم بادبندي خارج از محور1(EBF) ميباشد. اما متاسفانه اكثر طراحان آشنايي اندكي با نحوه طراحي اين سيستم بادبندي دارند.و اكثرا” به اين سيستم به چشم يك بادبند پرده اي و در جهت تطبيق با نقشه معماري (به طور مثال در محل در و پنجره )نگاه ميشود ؛ به همين جهت به نظر مي رسد لازم باشد كه در اين زمينه بحث بيشتري انجام گيرد.
در طرح و محاسبه شكلهاي مشبك و خرپاها تاكيد بر اين نكته هست كه تلاشهاي به وجود آمده همه به صورت نيروهاي محوري باشند و امتداد محور اعضاي جمع شده در يك گره تا حد امكان در يك نقطه تلاقي نمايد تا از به وجود آمدن لنگرهاي خمشي جلوگيري شود. تحقيقات سالهاي اخير در طراحي سازه هاي مقاوم در برابر زلزله نشان داده كه با طرح مهاربندي خارج از مركز، در سازه هاي فولادي مي توان مزايايي در تامين شكلپذيري سازه و اطمينان بر رفتار آن در زلزله به دست آورد. چنانچه در شكل (1) ديده مي شود مهاربندي خارج از محور به اين ترتيب به عمل مي آيد كه طراح به ميل خود مقداري خروج از مركز (e) را در مهاربنديهاي نوع 7 و8 (و يا انوا ع ديگر) تعبيه مي كند ، به طوري كه لنگر خمشي و نيروي برشي در طول كوتاهي از تير (يعنيe) كه به نام تيرچه ارتباطي (Link beam) ناميده مي شود به وجود آيد. تيرچه ارتباطي ممكن است در اثر لنگر خمشي به جاري شدن برسد؛ در اين صورت ارتباط را خمشي(Moment link) ميگويند ويا اينكه اگر طول (e) خيلي كوتاه باشد جاري شدن در برش اتفاق افتد كه در اين صورت ارتباط را برشي(Shear link) مي نامند. به اين ترتيب مي توان با كنترل شكلپذيريي تيرچه ارتباطي، شكلپذيري قابل اطميناني براي كل سازه ، درزلزله به دست آورد. مطابق آيين نامه 2800 ضريب شكلپذيري براي اين سيستم سازه اي R=7 ميباشد، كه در مقايسه با سيستم هم محور R=6)) حدود 15 درصد شكلپذيرتر ميباشد ، كه همين مساله باعث كاهش برش پايه زلزله به همين ميزان مي شود.
تركيب اين سيستم با سيستمهاي سازه اي ديگر:
الف: تركيب در پلان:در بسياري از موارد ديده شده است كه طراحان در يك طبقه در يك يا چند دهانه از سيستم خارج از محور و در يك يا چند دهانه ديگر به موازات بادبندهاي نوع اول از بادبندهاي هم محور استفاده نموده اند. در اينجا بايد به اين نكته توجه داشت كه از آنجايي كه نوع رفتار اين سيستم با سيستم هم محور متفاوت مي باشد، اساساً استفاده از اين سيستم در تركيب با سيستم هم محور در يك جهت و يك پلان كاملاً مردود ميباشد و باعث ايجاد رفتارهاي غير متعارف در سازه در هنگام زلزله ميشود؛ به همين جهت به طراحان توصيه ميشود كه اگر تمايل به استفاده از اين نوع سيستم بادبندي دارند ، در پلان، تمامي دهانه هاي بادبندي را به صورت خارج از محور طراحي نمايند . البته اين مساله مانع استفاده از تركيب اين سيستم با سيستم قاب خمشي به صورت سيستم دوگانه و ضريب رفتار R=7.5 و يا استفاده از يك سيستم مقاوم متفاوت در جهت متعامد با جهتي كه از سيستم برون محور استفاده شده است ، نمي باشد.
ب: تركيب در ارتفاع:در اين زمينه نيز در موارد بسياري ديده شده است كه طراحان در يك دهانه بادبندي خاص در برخي طبقات (عموماً بنا به ملاحظات معماري) از سيستم خارج از محور استفاده كرده و باقي طبقات را به صورت بادبند هم محور طراحي نموده اند. در اينجا نيز بايد به اين نكته توجه داشت كه آيين نامه2 تركيب اين سيستم با سيستمهاي ديگر را در ارتفاع، به طور كامل ممنوع كرده است ، مگر در موارد زير:
1- براي بادبندهاي برون محور بالاتر از 5 طبقه ميتوان بادبند طبقه آخر را به صورت هم محور و بدون تيرچه ارتباطي طراحي نمود.
2- طبقه اول يك بادبند برون محور بيش از 5 طبقه مي تواند هم محور باشد به شرط آنكه بتوان نشان داد كه ظرفيت الاستسك آن 50 درصد بزرگتر از ظرفيت تسليم طبقه بالاتر از طبقه اول باشد.
پس همانطور كه ديده ميشود بهتر است در صورت تمايل طراحان به استفاده از اين سيستم بادبندي ، تمامي طبقات (مگر در موارد استثنا شده در بالا) به صورت خارج از محور طراحي گردند.
-طراحي تير در دهانه بادبندي: در سيستم بادبندي هم محور طراحي تيرها در دهانه هاي بادبتدي همانند ديگر تيرهاي معمولي وتحت بارهاي ثقلي انجام مي پذيرد و در تركيب بار زلزله نيروي قابل توجهي در اين تيرها ايجاد نميشود ؛ اما در سيستم برون محور علاوه بر برش و لنگرهاي بارهاي ثقلي ، در تركيب بار زلزله ودر اثر نيروهاي محوري ايجاد شده در بادبندها يك سري لنگر و برش اضافي در اين تيرها ايجاد مي شود و باعث بحراني شدن تركيب بار زلزله براي طراحي اين تيرها مي شود . معمولاً محل بحراني در اين تيرها محل اتصال بادبند به تير مي باشد و در اين محل عموماً احتياج به ورق تقويتي بال بالا وپايين مي باشد.
-طراحي تيرچه ارتباطي :يكي از مهمترين و حساسترين مسايل در سيستم برون محور ، طراحي تيرچه ارتباطي مي باشد ؛ مساله اي كه اكثر طراحان به راحتي از كنار آن ميگذرند. برخي از مسايلي كه در طراحي تيرچه ارتباطي بايد به آن توجه نمود ، به شرح زير مي باشد:
1- مطابق آيين نامه(( تيرچه ارتباطي بايد تمامي شرايط مقطع فشرده را دارا باشد.)) به اين ترتيب در صورت عدم استفاده از مقاطع نورد شده و استفاده از مقاطع ساخته شده (تيرورق) بايد محدوديتهاي مقطع فشرده در آن رعايت شود و مخصوصاً اتصال بال و جان تيرورق (حداقل در قسمت تيرچه ارتباطي) بايد با جوش پيوسته (ونه جوش منقطع) انجام گيرد. ضمن آنكه بايد توجه داشت كه جوش اتصال بال به جان بايد در برابر تنشهاي برشي موجود كفايت لارم را داشته باشند.(اين مساله در تيرچه هاي ارتباطي كوتاه كه معمولاً به صورت برشي عمل نموده و داراري برشهاي زيادي هستند بسيار حساستر ميباشد
3- مطابق آيين ئامه ((جان قطعه رابط بايد از يك ورق تك بدون هرگونه ورق مضاعف كننده تشكيل يابد و هيچگونه بازشويي نبايد در جان قطعه رابط تعبيه شود.)) به اين ترتيب همانطور كه مشخص است استفاده از مقاطع دوبل (به علت وجود بيش از يك جان ) و مقاطع زنبوري (به علت وجود سوراخ در جان ) براي قطعه رابط از نظر آيين نامه يك امر كاملاً مردود مي باشد؛ امري كه متاسفانه بسيار معمول مي باشد. گاهي ديده شده است كه برخي طراحان براي قطعه رابط از مقطع زنبوري استفاده نموده و تمامي سوراخها را در قسمت تيرچه ارتباطي به وسيله ورق تقويتي جان مي پوشانند، كه اين مساله نيز به اين دليل كه ورق تقويتي جان به نوعي يك ورق مضاعف كننده مي باشد، از نظر آيين نامه مردود ميباشد. پيشنهاد ميشود كه در صورت عدم جوابگويي مقاطع نورد شده تك براي اين تيرها، طراحان از مقطع I شكل و به صورت تيرورق و با جوش پيوسته جان وبال در قسمت قطعه رابط استفاده نمايند و به هيچ وجه از مقاطع دوبل وزنبوري استفاده ننمايند.
4- مطابق آيين نامه ((در انتهاي قطعه رابط كه عضو قطري به آن متصل است، بايد سخت كننده جان در تمام ارتفاع ، در دو طرف قرار داده شود.)) يكي از شايعترين ايرادات در طراحي قطعه رابط همين مساله ميباشد ، كه طراحان بايد به اين مساله توجه بيشتري نمايند. اين مساله به غير از سخت كننده هاي مياني قطعه رابط ميباشد كه لزوم قرارگيري يا عدم قرارگيري آنها بايد توسط طراحان مورد بررسي قرار گيرد.
-طراحي عضو قطري (بادبند):طراحي عضو قطري در اين سيستم مشابه سيستم هم محور ميباشد با اين تفاوت كه طبق آيين نامه ((هر بادبند بايد داراي مقاومت فشاري 1.5 برابر نيروي محوري نظير مقاومت خمشي قطعه رابط باشد.)) با توجه به اينكه در حالت طراحي معمولي مقاومت فشاري بادبند و مقاومت خمشي قطعه رابط به همديگر نزديك ميباشند ، رعايت اين بند باعث بالا رفتن سطح مقطع بادبند تا حدود 50 درصد نسبت به طراحي حالت معمولي در اين سيستم ميشود؛ ضمن آنكه بايد توجه داشت كه در اين سيستم به دليل آنكه معمولاً زاويه بادبندها با افق نسبت به سيستم هم محور بيشتر مي باشد ، نسبت به سيستم هم محور نيروي محوري بيشتري در بادبندها ايجاد مي شود.
-نتيجه گيري:استفاده صحيح از اين سيستم بادبندي باعث شكلپذيري بيشتر سازه و كاهش برش پايه زلزله ميشود ؛ اما در طراحي اين بادبندها بايد دقت كافي در جهت رعايت كليه نكات آييننامه اي چه از طرف طراحان و چه از طرف دستگاههاي نظارتي انجا م پذيرد. طراحي صحيح اين بادبندها منجر به بادبندها و تيرهايي سنگينتر از حالت بادبند هم محور مي شود ؛ به همين جهت پيشنهاد مي شود كه طراحان حتي الامكان از اين سيستم به عنوان اولين گزينه استفاده ننماين
منبع: http://www.civil1288.blogfa.com
بادبند هاي همگرا (CBF) و باد بند های واگرا (EBF)
بادبندهای فولادی از جمله سیستم هایی هستند که در برابر نیروهای جانبی مقاومت می کنندبابادبندگذاریدرتعدادیاز قابهایساختمان درهرامتداد و با کمک عملکرددیافراگمصلب کف سازه میتوان آن راستا را مهار شده در نظر گرفت . بادبندگذاری به دو نوع همگرا و واگرا تقسیم می شود . در مهاربندی همگرا امتداد اعضا شامل تیر، ستون و مهاربند همگرا از یک نقطه عبور می کنند.
از مزایا و معایب بادبندهای همگرا می توان به موارد زیر اشاره کرد :
مزایا:
_ سختی بالا برای سازه
_ کنترل تغییر مکان جانبی سازه تا حد زیاد
معایب:
_ایجاد محدودیت از نظر معماری برای ایجاد بازشو
_با توجهبه سختی زیاداینمهاربندهاشکلپذیری آنهاکم میشود و در نتیجه قابلیت جذب و دفع نیروی زلزله در آنها کاهش پیدا میکند و ارتعاش در سازه بالا میرود.
مهاربندهای واگرا را در انواع زیر می توان به کار برد :
بادبندهای واگرا باید حداقل در یکانتهایباد بند بهتیر متصلباشندوحداقلیک انتهای بادبند به گره تقاطع تیر و ستون متصل نباشد.
دراین مهاربندها شکل پذیری نسبت به بادبندهای همگرا افزایش پیدا میکند و عمل دفع انرژیناشی از نیروی زلزله بهتر انجام میشود .
شکلپذیری در این مهاربندیها توسطجاریشدن تیر بین 2 سر مهاربند ویاتیر بینمهاربند و ستون شکلمیگیرد ،که این قسمت از تیر،تیر واسطنامدارد
زمانی کهطولتیر واسطزیادباشدجاری شدن آنتوسطلنگرخمشیشکل میگیردو زمانی کهطول تیر واسطکم باشدجاری شدن آنتوسطنیروهای برشی اتفاق میافتد . وقتی که تیر واسطتوسطنیروهای وارده از طرفمهاربند وارد رفتار غیر خطی شدآنگاه شاهدتغییر شکلهایزیاد از این تیر هستیمکه همین شکل پذیری غیرارتجاعی عامل دفع نیروهای زلزله خواهد شد . البته باید این تیر را در حدی تقویت کنیم که تیر اجازه تغییر شکل را داشته باشد ولی از مکانیسم شدن آن جلوگیری به عمل آید.
برای کنترل شکلپذیری تیر واسطبایستی موارد زیر زا عمل کنیم :
_در ابتدا و انتهای طول تیر واسط استفاده از سخت کننده الزامی است .(در تیر واسط سخت کنندهها تا پایان تیر ادامه پیدا میکنند.)
_زمانیکهطول تیر واسط از یکمترکمترباشدعلاوهبرسخت کنندههای ابتدایی و انتهایی از یک جفت سخت کننده در وسط تیر واسط استفاده می گردد.
_توصیه میشود طول تیر واسط از 0.2طول کل دهانه بیشتر نشود.
_زاویه بین عضو مهاربند و تیر واسط بین 30 الی 60 محدود شود.
_از بکار بردن تیرهای لانه زنبوری در تیرهای واسطجلوگیری شود.
_سعی گردد از مقاطع دوبل برای تیرهای واسط استفاده نگرددچرا که نیروی وارده از مهاربند مقدار زیادیدارد و بال تیرآهنها قدرت انتقالاین نیرو را ندارد.
مقایسه دو بادبند 7 و 8 (هممحور و بدونمحور):
از دیدگاه معماری استفاده از بادبندهای 7 نسبت به بادبندهای 8 امکان ایجاد باز شوهای بزرگتری را برای تعبیه پنجرهها فراهم میکند . اما از دیدکاهسازهایدر بادبندهای 7 نسبت به بادبندهای8 تغیر مکانهای قاب افزایشپیدامیکندومسیر انتقالنیرو بیشتر می شود . در بادبندگذاری 8 در اولین طبقهمشکلبازشو (در) را نخواهیم داشت ولی در بادبندگذاری 7 در اولین طبقه اولاً فضای بازشومحدودمیگردد . ثانیاًبرای اتصال بادبندها به فونداسیونبایداز ورقفولادی استفاده کرد
منبع:http://www.elmofan.ir
ساختمان هاي به ظاهر شيك ، اما غيرمقاوم
در سالن هاي سبك صنعتي به جاي نيروي زلزله ، معمولا بار باد همراه با بارهاي ثقلي ( همراه با نيروي ناشي از جراثقال ، در صورت وجود ) حاكم بر طراحي سازه است . بنابر اين به مهاربندها در اين قبيل سازه ها ، بادبند مي گويند . شكل بادبندها اغلب ضربدري است ، اما انواع ديگري هم متداول است .
در ساختمان هاي با اسكلت فلزي ( و گاه با اسكلت بتني ) نيز به مهاربندهاي فلزي ، بادبند مي گويند ، هر چند اين مهاربندها براي حفظ پايداري ساختمان در مقابل نيروهاي جانبي زلزله طراحي و اجرا مي شوند . در ساختمانهاي با اسكلت بتن مسلح در صورت نياز ، اغلب از ديوار برشي استفاده مي شود . چون مشخص نيست زلزله در چه زماني رخ مي دهد ، بادبند ( يا ديوار برشي ) بايستي به صورت اصولي و همراه اسكلت ساختمان طراحي و اجرا شوند . رواج بادبندهاي اجاره اي نتيجه سياست هاي نادرستي است كه در بخش ساختمان و مسكن كشور اعمال شده است . موارد مشابهي در ساختمان هاي با اسكلت بتن مسلح توسط برخي از دوستان و همكاران گزارش شده است . ميلگردها طبق نقشه كار گذاشته مي شوند و پس از بازديد مهندس ناظر و قبل از بتن ريزي برداشته مي شود ! يا ميلگردهاي اصلي تيرچه هاي بتني در سقف تيرچه و بلوك به گونه اي كار مي شود كه تنها آن بخش از ميلگرد كه در دو سر تيرچه از بتن بيرون است طبق سفارش باشد و در وسط تيرچه كه لنگر خمشي بيشتر است ، متاسفانه ميلگرد كمتري كار گذاشته مي شود تا ظاهر كار حفظ شود !فروش حق امضاء و برگه و . . . نيز در همين راستا گسترش يافته است . نتيجه کار هم مشخص است : احداث بناهای به ظاهر زيبا اما فاقد هويت معماری و غير مقاوم که با کوچکترين تکان زلزله فرو می ريزد و بر سر ساکنانش آوار می شود . بوئين زهرا و طبس و منجيل و رودبار و قائنات و بم و . . . نيازی به يادآوری ندارند . حتی طول عمر اين ساختمانهای به اصطلاح بساز و بفروشی بسيار کوتاه و کمتر از ۲۰ سال است . . .
باد بندهای برون محور
پس همانطور كه ديده ميشود بهتر است در صورت تمايل طراحان به استفاده از اين سيستم بادبندي ، تمامي طبقات (مگر در موارد استثنا شده در بالا) به صورت خارج از محور طراحي گردند.
-طراحي تير در دهانه بادبندي: در سيستم بادبندي هم محور طراحي تيرها در دهانه هاي بادبتدي همانند ديگر تيرهاي معمولي وتحت بارهاي ثقلي انجام مي پذيرد و در تركيب بار زلزله نيروي قابل توجهي در اين تيرها ايجاد نميشود ؛ اما در سيستم برون محور علاوه بر برش و لنگرهاي بارهاي ثقلي ، در تركيب بار زلزله ودر اثر نيروهاي محوري ايجاد شده در بادبندها يك سري لنگر و برش اضافي در اين تيرها ايجاد مي شود و باعث بحراني شدنتركيب بارزلزله براي طراحي اين تيرها مي شود . معمولاً محل بحراني در اين تيرها محل اتصال بادبند به تير مي باشد و در اين محل عموماً احتياج به ورق تقويتي بال بالا وپايين مي باشد.
-طراحي تيرچه ارتباطي :يكي از مهمترين و حساسترين مسايل در سيستم برون محور ، طراحي تيرچه ارتباطي مي باشد ؛ مساله اي كه اكثر طراحان به راحتي از كنار آن ميگذرند. برخي از مسايلي كه در طراحي تيرچه ارتباطي بايد به آن توجه نمود ، به شرح زير مي باشد:
1- مطابق آيين نامه(( تيرچه ارتباطي بايد تمامي شرايط مقطع فشرده را دارا باشد.)) به اين ترتيب در صورت عدم استفاده از مقاطع نورد شده و استفاده از مقاطع ساخته شده (تيرورق) بايد محدوديتهاي مقطع فشرده در آن رعايت شود و مخصوصاً اتصال بال و جان تيرورق (حداقل در قسمت تيرچه ارتباطي) بايد با جوش پيوسته (ونه جوش منقطع) انجام گيرد. ضمن آنكه بايد توجه داشت كه جوش اتصال بال به جان بايد در برابر تنشهاي برشي موجود كفايت لارم را داشته باشند.(اين مساله در تيرچه هاي ارتباطي كوتاه كه معمولاً به صورت برشي عمل نموده و داراري برشهاي زيادي هستند بسيار حساستر ميباشد.)
3-مطابق آيين ئامه ((جان قطعه رابط بايد از يك ورق تك بدون هرگونه ورق مضاعف كننده تشكيل يابد و هيچگونه بازشويي نبايد در جان قطعه رابط تعبيه شود.))به اين ترتيب همانطور كه مشخص است استفاده از مقاطع دوبل (به علت وجود بيش از يك جان ) و مقاطع زنبوري (به علت وجود سوراخ در جان ) براي قطعه رابط از نظر آيين نامه يك امر كاملاً مردود مي باشد؛ امري كه متاسفانه بسيار معمول مي باشد. گاهي ديده شده است كه برخي طراحان براي قطعه رابط از مقطع زنبوري استفاده نموده و تمامي سوراخها را در قسمت تيرچه ارتباطي به وسيله ورق تقويتي جان مي پوشانند، كه اين مساله نيز به اين دليل كه ورق تقويتي جان به نوعي يك ورق مضاعف كننده مي باشد،از نظر آيين نامه مردود ميباشد. پيشنهاد ميشود كه در صورت عدم جوابگويي مقاطع نورد شده تكبراي اين تيرها، طراحان از مقطع Iشكل و به صورت تيرورق و با جوش پيوسته جان وبال در قسمت قطعه رابط استفاده نمايند و به هيچ وجه از مقاطع دوبل وزنبوري استفاده ننمايند.
4-مطابق آيين نامه ((در انتهاي قطعه رابط كه عضو قطري به آن متصل است، بايد سخت كننده جان در تمام ارتفاع ، در دو طرف قرار داده شود.)) يكي از شايعترين ايرادات در طراحي قطعه رابط همين مساله ميباشد ، كه طراحان بايد به اين مساله توجه بيشتري نمايند. اين مساله به غير از سخت كننده هاي ميانيقطعه رابط ميباشد كه لزوم قرارگيري يا عدم قرارگيري آنها بايد توسط طراحان مورد بررسي قرار گيرد.
-طراحي عضو قطري (بادبند):طراحي عضو قطري در اين سيستم مشابه سيستم هم محور ميباشد با اين تفاوت كه طبق آيين نامه ((هر بادبند بايد داراي مقاومت فشاري 1.5 برابر نيروي محوري نظير مقاومت خمشي قطعه رابط باشد.)) با توجه به اينكه در حالت طراحي معمولي مقاومت فشاري بادبند و مقاومت خمشي قطعه رابط به همديگر نزديك ميباشند ، رعايت اين بند باعث بالا رفتن سطح مقطع بادبند تا حدود 50 درصد نسبت به طراحي حالت معمولي در اين سيستم ميشود؛ ضمن آنكه بايد توجه داشت كه در اين سيستم به دليل آنكه معمولاً زاويه بادبندها با افق نسبت به سيستم هم محور بيشتر مي باشد ، نسبت به سيستم هم محورنيروي محوري بيشتري در بادبندها ايجاد مي شود.
-نتيجه گيري:استفاده صحيح از اين سيستم بادبنديباعث شكلپذيري بيشتر سازه و كاهش برش پايه زلزله ميشود ؛ اما در طراحي اين بادبندها بايد دقت كافي در جهت رعايت كليه نكات آييننامه اي چه از طرف طراحان و چه از طرف دستگاههاي نظارتي انجا م پذيرد. طراحي صحيح اين بادبندها منجر به بادبندها و تيرهايي سنگينتر از حالت بادبند هم محور مي شود ؛ به همين جهت پيشنهاد مي شود كه طراحان حتي الامكان از اين سيستم به عنوان اولين گزينه استفاده ننمايند.
بادبندهای برون محور (EBF) و برخی ايرادات در طراحی اين بادبندها
-مقدمه:نوع جديدي از بادبندها كه به تازگي استفاده از آن رو به افزايش مي باشد سيستم بادبندي خارج از محور1(EBF) ميباشد. اما متاسفانه اكثر طراحان آشنايي اندكي با نحوه طراحي اين سيستمبادبندي دارند.و اكثرا” به اين سيستم به چشم يك بادبند پرده اي و در جهت تطبيق با نقشه معماري (به طور مثال در محل در و پنجره )نگاه ميشود ؛ به همين جهت به نظر مي رسد لازم باشد كه در اين زمينه بحث بيشتري انجام گيرد.
-معرفي:در طرح و محاسبه شكلهاي مشبك و خرپاها تاكيد بر اين نكته هست كه تلاشهاي به وجود آمده همه به صورت نيروهاي محوري باشند و امتداد محور اعضاي جمع شده در يك گره تا حد امكان در يك نقطه تلاقي نمايد تا از به وجود آمدن لنگرهاي خمشي جلوگيري شود. تحقيقات سالهاي اخير در طراحي سازه هاي مقاوم در برابر زلزله نشان داده كه با طرح مهاربندي خارج از مركز، در سازه هاي فولادي مي توان مزايايي در تامين شكلپذيري سازه و اطمينان بر رفتار آن در زلزله به دست آورد. چنانچه در شكل (1) ديده مي شود مهاربندي خارج از محور به اين ترتيب به عمل مي آيد كه طراح به ميل خود مقداري خروج از مركز (e) را در مهاربنديهاي نوع 7 و8 (و يا انوا ع ديگر) تعبيه مي كند ، به طوري كه لنگر خمشي و نيروي برشي در طول كوتاهي از تير(يعنيe) كه به نام تيرچه ارتباطي (Link beam) ناميده مي شود به وجود آيد. تيرچه ارتباطي ممكن است در اثر لنگر خمشي به جاري شدن برسد؛ در اين صورت ارتباط را خمشي(Moment link) ميگويند ويا اينكه اگر طول (e) خيلي كوتاه باشد جاري شدن در برش اتفاق افتد كه در اين صورت ارتباط را برشي(Shear link) مي نامند. به اين ترتيب مي توان با كنترل شكلپذيريي تيرچه ارتباطي، شكلپذيري قابل اطميناني براي كل سازه ، درزلزله به دست آورد. مطابق آيين نامه 2800 ضريب شكلپذيري براي اين سيستم سازه اي R=7 ميباشد، كه در مقايسه با سيستم هم محورR=6)) حدود 15 درصد شكلپذيرتر ميباشد ، كه همين مساله باعث كاهش برش پايه زلزله به همين ميزان مي شود.
-تركيب اين سيستم با سيستمهاي سازه اي ديگر:
الف: تركيب در پلان:در بسياري از موارد ديده شده است كه طراحان در يك طبقه در يك يا چند دهانه از سيستم خارج از محور و در يك يا چند دهانه ديگر به موازات بادبندهاي نوع اول از بادبندهاي هم محور استفاده نموده اند. در اينجا بايد به اين نكته توجه داشت كه از آنجايي كه نوع رفتار اين سيستم با سيستم هم محور متفاوت مي باشد، اساساً استفاده از اين سيستم در تركيب با سيستم هم محور در يك جهت و يك پلان كاملاً مردود ميباشد و باعث ايجاد رفتارهاي غير متعارف در سازه در هنگام زلزله ميشود؛ به همين جهت به طراحان توصيه ميشود كه اگر تمايل به استفاده از اين نوع سيستم بادبندي دارند ، در پلان، تمامي دهانه هاي بادبندي را به صورت خارج از محور طراحي نمايند . البته اين مساله مانع استفاده از تركيب اين سيستم با سيستم قاب خمشي به صورت سيستم دوگانه و ضريب رفتار R=7.5 و يا استفاده از يك سيستم مقاوم متفاوت در جهت متعامد با جهتي كه از سيستم برون محور استفاده شده است ، نمي باشد.
ب: تركيب در ارتفاع:در اين زمينه نيز در موارد بسياري ديده شده است كه طراحان در يك دهانه بادبندي خاص در برخي طبقات (عموماً بنا به ملاحظات معماري) از سيستم خارج از محور استفاده كرده و باقي طبقات را به صورت بادبند هم محور طراحي نموده اند. در اينجا نيز بايد به اين نكته توجه داشت كه آيين نامه2تركيب اين سيستمبا سيستمهاي ديگر را در ارتفاع، به طور كامل ممنوع كرده است ، مگر در موارد زير:
1-براي بادبندهاي برون محور بالاتر از 5 طبقه ميتوان بادبند طبقه آخر را به صورت هم محور و بدون تيرچه ارتباطي طراحي نمود.
2-طبقه اول يك بادبند برون محور بيش از 5 طبقه مي تواند هم محور باشد به شرط آنكه بتوان نشان داد كه ظرفيت الاستسك آن 50 درصد بزرگتر از ظرفيت تسليم طبقه بالاتر از طبقه اول باشد.
بادبند های خارج از محور EBF
قسمت دوم
در سیستم EBF هر دو عامل شکل پذیری و سختی با هم ترکیب می شوند . شکل پذیری شاخصه مهم قاب های خمشی می باشد و سختی نیز شاخصه اصلی قاب های مهاربندی واگرا می باشد . این سیستم توانایی ایجاد سختی مناسب درناحیه خطی برای مواجهه با زلزله های کوچک و شکل پذیری و ظرفیت جذب انرژی مناسب در ناحیه غیر خطی برای مقابله با زلزله های شدید را دارد .سیستم EBF در حقیقت مخلوطی از دو سیستم قاب مهاربندی شده همگرا و سیستم قاب خمشی است.
×توصيه هاي براي طراحي بادبند های EBF
در طراحي اين نوع مهاربند از سخت كننده ها در محل هاي اتصال مهاربند به تير اتصال استفاده شود .
در طراحي تير اتصال محل تشكيل مفاصل پلاستيك در نظر گرفته شود .
در جاگذاري بادبندها به تفاوت سختي آنها با ديگر انواع تو جه شود تا از پيچش غير منتظره ناشي از عدم مكان درست مركز سختي جلوگيري شود
يكي از مهمترين و حساسترين مسايل در سيستم برون محور ، طراحي تيرچه ارتباطي مي باشد ؛ مطابق آيين نامه تيرچه ارتباطي بايد تمامي شرايط مقطع فشرده را دارا باشد.و همین طور جان قطعه رابط بايد از يك ورق تك بدون هرگونه ورق مضاعف كننده تشكيل يابد و هيچگونه بازشويي نبايد در جان قطعه رابط تعبيه شود.
استفاده صحيح از اين سيستم بادبندي باعث شكل پذيري بيشتر سازه و كاهش برش پايه زلزله ميشود ؛ اما در طراحي اين بادبندها بايد دقت كافي در جهت رعايت كليه نكات آييننامه اي چه از طرف طراحان و چه از طرف دستگاههاي نظارتي انجا م پذير
بادبند های خارج از محور EBF
در سالهای اخیر پيشرفت علم مهندسی عمران و معماری و درخواست هاي نوين و جديد معماران از مهندسين سازه براي تامين احتياجات و خواسته هاي سازه اي مورد نيازشان ، موجب شده تا دست اندركاران امر طراحي ساختمان در جهت تامين اين نيازهاي جديد با توجه به امكانات موجود و فناوري ساختماني در دسترس ، شيوه هاي جديد ساختمان سازي و روشهاي جديد آناليز سازه ها را ابداع نمايند ، كه سيستم مهاربندهاي با خروج از مركزيت از اين جمله مي باشد،
این نوع از بادبندها به بادبند های واگرا نیز مشهور می باشند. قاب های مهاربندی شده واگرا یک سیستم مقاوم در برابر زلزله می باشند .
ادبند های خارج از محور (EBF) نوع جديدي از بادبندها هستند كه به تازگي استفاده از آن ها رو به افزايش مي باشد.ایده استفاده از قاب مهاربندی واگرا اولین بار توسط پروفسور پوپوف و همکارانش مطرح شد و مزیت های منحصر به فرد سیستم شناخته شد و در سال 1980 اولین ساختمان با این سیستم احداث شد. این سازه ساختمان 19 طبقه بانک آمریکا در سان دیگو کالیفرنیا بود. بعد از ساختمان فوق یک ساختمان 44 طبقه در سانفرانسیسکو با این سیستم احداث شد و رفتار بسیار خوبی در زلزله 17 اکتبر 1989 لوماپرتیا از خود نشان داد . پس از آن کاربرد سیستم EBF به سرعت گسترش یافت و ضوابط طراحی و جزئیات ان در آیین نامه ها ها درج شد.
×نتايج حاصل از طراحی
هرچه مقدار خروج از مركزيت كمتر باشد سختي بادبند بيشتر است
با تقویت خمشی و برشی مهاربندهای EBFمی توان سختی آن را تا 50 درصد سختی مهاربندهای ضربدری مشابه افزایش داد .
رفتار نهايي اين نوع مهاربند تحت اثر بارهاي رفت و برگشتي بسيار مناسب تر از مهاربندهاي ديگر است .
افزايش سطح مقطع تير مهار بند درمهاربندهايEBFتاثير كمتري بر افزايش سختي نسبت به مهاربندهاي ضربدري دارد .
به طور عمده دو دليل اساسي براي رويکرد استراتژيک به برنامه ريزي آموزشي براساس نيازهاي واقعي كاركنان وجود دارد: اولين دليل آن است كه تغييرات فناوري، فشار شديدي بر سازمان و مديريت آن وارد مي كند به گونه اي كه پرداختن به آنها نياز به كاركناني با انواع خاصي از مهارتها و توانمنديهاي خاص را ايجاب مي كند. به طور مثال تصور حركت به سوي نانو فناوري و جايگزيني فناوريهاي نرم افزاري به جاي فناوريهاي سخت افزاري، نكات قابل توجهي را براي انواع مهارتهاي مورد نياز نيروي كار فعلي و كاركناني كه طي چند سال آينده وارد سازمان ميشوند را در بر دارد. ديگر آنكه قابليت جايگزيني مهارتهاي مختلف و تقاضاي نسبي متغير براي يادگيري و بازآموزي مهارتهاي فعلي، جنبههاي تحريك كنندهاي از هر برنامه آموزشي در حال رشد است كه ميبايست به جاي برنامههاي ثابت آموزشي به عنوان نقطه آغاز برنامهريزي استراتژيک آموزش و تلفيق آموزش با استراتژي سازماني به حساب آيد. به استناد مشاهدات صورت پذيرفته، در شرايط فعلي، مديران سازماني دچار يك اشتباه منطقي شدهاند و نياز به نيروي انساني با كيفيت بالا را ضرورتاً مترادف با تقاضاي موثر اقتصادي فرض كردهاند. به گونه اي كه بر اين باورند كه تقاضا براي مهارتها را مي توان به طرق مختلف و با كمترين هزينه تامين كرد به نحوي كه هيچگونه فشاري بر سازمان وارد نشود، به اعتقاد آنان هنگامي كه يك راه بهينه براي پاسخ به نيازهاي آموزشي، تامين نيروي انساني مورد نياز با كمترين هزينه است، تنها يك راه منحصر به فرد آموزشي براي آن وجود ندارد. در تقابل با اين انديشه بايد گفت كه نوع برنامه ريزي هر چه باشد و واقعيتها را مورد نظر قرار دهد يا ندهد لازم است كه استراتژي و خط مشي آموزشي مشخصي ارايه گردد. در برنامه ريزي استراتژيک آموزشي ابتدا بايد اهداف مشخص شوند. اين اهداف نه با فرافكني حاصل خواهند شد و نه با پيشبيني مترادف هستند. براي دستيابي به اهداف تعيين شده لازم است كه پس از تشخيص اولويتها، يك برنامه يا طرح اجرايي ارايه گردد. بنابراين، تشخيص اولويتها، بعد از تعيين اهداف دومين گام مهم و ضروري براي ارايه يك خط مشي آموزشي است. در اين راه بايد انتخابي صورت گيرد كه خود جرياني مشكل است و برنامهريزان خصوصاً در حيطه – آموزش – اغلب به اين نکته توجه نمي کنند كه انتخاب يك هدف انصرافي از هدفي ديگر را بهدنبال مي آورد. براي تحليل بيشتر لازم است تا با رويکردي استراتژيک، اثرات برنامه ريزي آموزشي را که از اين پس با نام برنامه ريزي استراتژيک آموزش از آن ياد مي کنيم بر توسعه ابعاد مختلف سازمان مورد توجه قرار دهيم. لازم به ذکر است که در اين مقاله فقط به تحليل نکات حائز اهميت دربرنامه ريزي استراتژيک آموزشي پرداخته خواهد شد و به تصميماتي كه بايد اتخاذ گردند اشاره اي نخواهد گرديد، چرا كه اتخاذ تصميمات به شرايط ويژه هر سازمان بستگي دارد.
هرفردی درزندگی آرزوها، خواسته هاوآرمانهایی دارد، غالباً خواسته هایی برآورده میشوند که مبتنی بر امکانات ومحدودیتهای موجود (واقعیتها) بوده وبرای تحقق یافتن آنها تدابیردرستی اتخاذگردد. لذادرابتدا میتوان برنامهریزی راطراحی ونقشه کشی برای رفع نیازها ورسیدن به آرزوها وخواستهها تعریف کرد.
برنامهریزی به عنوان وسیله، درحقیقت نوعی استراتژی است که از طریق فراهم کردن امکانات ومنابع به روش علمی ومنظم در راستای اهداف معینی تدوین میشودودراین صورت هدف عمده آن، استفاده بهتر از امکانات موجود خواهد بود.
درصورتی که برنامهریزی به عنوان یک«فرایند»نگریسته شود، درتعریف آن مفاهیم یرمستتر خواهد بود.
1) برنامهریزی یک جریان مداوم، مستمرودائمی است که نقطه پایان ندارد. بدین معناکه در هیچ مرحله ای نمیتوان آن راخاتمه یافته تلقی کرد، زیرا در آخرین مرحله ازبرنامهریزی (ارزشیابی) ناگزیریم دوباره به مرحله اوّل برگردیم وهدفهایمان راموردبررسی و بازبینی قرار هیم، اخطاها و اشتباهاتی راکه در برنامهریزی مرتکب شده ایم، دربرنامهریزیهای بعدی تکرارنکنیم.
دراین صورت است که مفهوم برنامهریزی به عنوان یک جریان پایان ناپذیر، فایدههای عملی خواهد داشت.
2) برنامهریزی فرایندی است که مبتنی براولویتهاست، بنابراین جریانی حساب شده ومنطقی است، زیرا به دلیل محدودیت منابع وامکانات(دریک محدوده زمانی وجامعه ای معین) سعی میکندازمیان نیازهاوخواستههای گوناگون، فقط برخی ازخواسته هاونیازها را دراولویت قراردهدکه این نوع گزینش بایدمبتنی برمطالعه، بررسی وتحقیق باشد.
3) برنامهریزی فرایندی است که مستلزم آینده نگری میباشد، آگاهی نسبتاً دقیق ازوضعیت آینده به تدوین یک برنامه اصولی وواقع بینانه کمک میکندوبه بسیاری ازبرنامهریزیها حهت میدهد.
4) برنامهریزی فرایندی است که استعدادها، تواناییها، امکانات وفعالیتهای جمعی را جهت رسیدن به هدفهای تعیین شده هدایت میکند.
5) برنامهریزی فرایندی است که بین کلیّه ابزارهاووسایل وامکانات مادی وانسانی هماهنگی ایجاد میکند تا اینکه تحقق هدفهای برنامه تسهیل شود.
6) برنامهریزی فرایندی است مداوم ومستمرکه علاوه بر تعیین هدفها، روش تحقق یافتن آنها رانیز مورد توجّه قرارداده وبهترین روش را از میان راهبردهای مختلف انتخاب میکند.
مراحل واصول برنامهریزی راعملاًنمی توان ازیکدیگرتفکیک کرد وآنها رابه صورت مجزامورد توجّه قرارداد، بدین معناکه درتمامی مراحل برنامهریزی توجّه به اصول، امری اجتناب ناپذیراست واز طرف دیگر درتمام مراحل برنامهریزی، ازتدوین هدفهاگرفته تا اجراوارزیابی، اصول برنامه هابایدمورد توجّه قرارگیرد.
مراحل برنامهریزی عبارتنداز:
1) شناخت وضع موجود؛ برنامه ریزان قبل ازهرچیزبایدامکانات، توانایی هاومحدودیتها را بشناسند و باتکیه براطّلاعات به دست آمده تصمیمات معقول ومنطقی اتّخاذ نمایند.
2) تعیین نیازهاوتدوین هدفها؛ هدفهای تعیین شده به کلّیه فعّالیّتهاوتصمیم گیریهای بعدی جهت میدهند و بین اقدامات گوناگون وحدت بوجودمی آورند. درتعیین هدفهاتوجّه به نیازجامعه، نیازهای سازمانی، اداری وفردی واستفاده ازدیدگاه هاو تجربیّات صاحبنظران ضروری است. لازم است، واین هدفها بایدبا زمینه اجتماعی وارزش جامعه سنجیده شده وازنظر علمی نیز صحّت و سقم و ضرورت آنها دریک مقطع زمانی خاص بررسی شوند. وازمیان آنها چندهدف به ترتیب اهميت انتخاب وبراساس آنها استراتژی وخطمشیهای اجرایی لازم تدوین شود. درنتیجه ضمانت تحقّق یافتن آن اهداف افزایش خواهدیافت.
با توجّه به اینکه هدفها، نتایج ومطلوبیت نهایی هرفعّالیت میباشند، بایدحداقل دارای پنج ویژگی عمده باشند؛
اوّل: قابل اندازه گیری باشند. «قابلیت انازه گیری موجب میشودکه اهداف به راحتی به صورت کمّی درآیند».
دوم: مخصوص یک دوره زمانی معین باشند. «زیرا نیل به اهداف تسهیل میشود».
سوم: خصوصیّت، دراولویت بودن ورقیب بودن باسایراهداف راداشته باشند. «توجّه به اولویتها موجب سوددهی بیشترطرحهاخواهدبود».
چهارم: قابل دسترسی باشند.
پنجم: طوری بیان شوندکه قابل نوشتن باشند. «نوشتن اهداف درک آنهاوضمانت تحقق یافتن آنهارا افزایش میدهد».
3) پیش بینی روشها ووسایل، یاتعیین استراتژی وتدوین اهداف؛ برای تحقّق اهداف روشها و وسایل مناسب براساس امکانات، منابع و محدودیتها درنظر گرفته میشود. تعیین استراتژی بر اساس هدفها، امکانات، منابع ومحدودیتهاصورت میگیرد وباتوجّه به هدفهای مهم و استرتژیک، تدابیر و راههای عملی مناسب درنظرگرفته میشود. همچنین یک راهبردبایدبتواندبین نیازهاومنابع موجود سازمان ازیک طرف واحتیاجات وامکانات ملّی جامعه ازطرف دیگرتعادل وهماهنگی لازم را ایجادکند.
تدوین برنامه درحقیقت نحوه تحقّق یافتن اهداف میباشد. البتّه مرحله فنّی برنامهریزی، تنظیم وتدوین برنامه است، که در آن هدفهای تعیین شده و برگزیده باتوجّه به استراتژیهاوتدابیر اتّخاذ شده درقالب هدفهای جزئیتر ارائه میشوند.
4) آزمایش قبل ازاجراواجرای برنامه؛برنامه به صورت آزمایشی درچندنمونه محدودبه منظور اعتباربخشی به برنامه وکسب اطمینان، با وسایل مختلف اجرامی شود. تهیّه لوازم موردنیاز و ایجاد شرایط اجرایی مناسب ازضروریات اجرای برنامه است وطرحهای تشکیل دهنده برنامه درعمل مورد اجرا قرارمی گیرند. البتّه کنترل ونظارت طرحها جزء لاینفک مرحله اجرا میباشد.
تکنیک ارزشیابی وبازنگری برنامه وروش اجرای برنامه باحداقل هزینه، نمونه ایی از روشهای برنامهریزی فعلی وبرنامهریزی کاربردی هستندکه به عنوان مکانیزمهای کنترل ونظا رت دراجرای برنامهها مورداستفاده قرارمی گیرند.
5) ارزشیابی وپژوهش؛ نقاط قوّت وضعف برنامه ضمن اجرای آن خود رانشان میدهند، ولی ارزشیابی تلاش منظم و مستمری است که برای بررسی موّفّقیتهاوکاستی هاومشکلات موجود در رسیدن به اهداف به کارمی رود. ارزشیلبی دربرنامهریزی نبایدجداازپژوهش وتحقیق باشد.
ارزشیابی وپژوهش دربرنامهریزی میتواندبه دوصورت انجام پذیرد؛
الف: ارزشیابی وپژوهش مرحله ای؛ که به تشخیص مسائل ومشکلات درکلّیه مراحل برنامهریزی پرداخته ومنشأ بروزآنها را مشخّص میکند.
ب: ارزشیابی وپژوهش نهایی؛ که علاوه بردارابودن بعد ارزیابی بیشترماهیت پژوهشی و تجربی دارد وهد فش فراهم نمدن مقدمات لازم جهت ایجادتغییرات کمّی وکیفی وقراردادن یافتههای حاصل ازپژوهش درقالب برنامههای جامع آموزش درآینده است، یافتههای حاصل از ارزشیابی وپژوهش نهایی راهنمای عمل برنامه ریزان درتدوین هدفها، تعیین استراتژیها، تدوین برنامه واجراوارزشیابی برنامههای آینده است.
برنامه آموزشی کلیّه ابعادوارکان آموزش وپرورش رادربرمی گیرد، وتمام انواع آموزش وپرورش چه اجتماعی، اقتصادی، فردی وچه ابتدایی، متوسطه یا عالی، که به طور رسمی یا غیررسمی توسط سازمانهای آموزش وپرورش ویامؤسّسات وسازمانهای دیگر اجرا میشود را شامل میگردد. ودامنه آن ازانواع دیگر برنامهریزی درآموزش وپرورش وسیع تراست.
آموزش وپرورش یکی ازنهادهای اصلی جامعه است که تعلیم وتربیت وساختن انسانهای مطلوب جامعه را برعهده دارد، وبرای پرورش افرادجامعه باید یک نظام آموزشی کارآمدبه وجود آید.
زمانی میتوان ازنظام آموزشی کارآمدبرخورداربودکه ازنیازهای واقعی جامعه اطّلاعات کافی در دست داشته باشیم وبراساس آن اطّلاعات، هدفهای مناسبی راطراحی کنیم وبرای رسیدن به آن اهداف، روشهای صحیح آموزشی راانتخاب کنیم.
بنابراین؛ مجموعه فعّالیّتهایی که به صورت نظام داربرای رسیدن به اهداف آموزشی دریک جامعه یه کارگرفته میشود، رابرنامه آموزشی مینامیم. یابه عبارت دیگر؛کاربردروشهای تحلیلی در مورد هر یک از اجزاء نظام آموزشی که هدف آن استقراریک نظام آموزشی کارآمد است را برنامهریزی آموزشی مینامند.
اگر جامعه را مانند کلاس درس درنظر بگیریم؛ این کلاس به همراه دانش آموزان، معلّم ووسایل آموزشی وغیره، اجزاءیک جامعه یا سازمانی به نام مدرسه میباشند. بنابراین اگر قبول کنیم که یک کلاس درس یامدرسه بدون برنامهریزی وبه ویژه برنامهریزی آموزشی قابل کنترل وگردش کار نیست، میتوانیم بپذیریم یک کشورکه دارای یک سری نظامهای وسیع اقتصادی، سیاسی و فرهنگی و. . . می باشد، میتواند به وسیله یک نظام آموزشی کارآمد به اهداف ومقاصد خود برسد.
برای کارآمدی نظام آموزشی باید بین اجزای ان ازیک طرف ونظام آموزشی ونظامهای دیگر جامعه از طرف دیگر ارتباط مفید ومؤثری وجودداشته باشد. که این ارتباط میتواندتنها، وظیفه برنامهریزی آموزشی باشد.
زیرا «آنچه که دربرنامهریزی اهمّیّیت دارد وقوف بین ارتباط وتعامل این نظامها بانظام کلّ جامعه است».
برنامهریزی آموزشی بایدبرای انجام وظیفه صحیح خود؛شناخت درستی از نارساییها و کاستیهای جامعه داشته باشد، وقبل ازارائه هرراه حل بصیرت لازم رانسبت به کلّ نظام آموزشی کسب کند. که این بصیرت ازطریق گردآوری اطّلاعات درست وبه هنگام وتعمّق درآن اطّلاعات حاصل میشود.
برنامهریزی نیروی انسانی شامل؛برنامهریزی برای تربیت عموم کارکنان است. ازکارگران نیمه ماهر وماهرگرفته تا تکنیسینها، مهندسان، پزشکان، معلّمان، استادان وسایرمتخصّصان.
برنامهریزی نیروی انسانی مسقیماً با برنامهریزی اقتصادی مربوط است. زیرا؛هدف آن تربیت افرادی است که بایدچرخهای اقتصادکشوررابه حرکت درآورند. به طوری که برنامهریزی نیروی انسانی بیشتربه آن جنبه آموزش وپرورش تکیّه میکندکه به تربیت افرادبرای دنیای کار میپردازد. وباابعاد دیگر آموزش وپرورش ازقبیل، پرورش اجتماعی، عقلانی، عاطفی، معنوی، دینی وغیره مستقیماً سروکارندارد.
در نخستین گزارش برنامه سازمان ملل در (1990) توسعه انسانی به عنوان «فرایند گسترش دامنه گزینشهای انسان»تعریف شده است. و در سال (1997) چنین اصلاح شده «توسعه انسانی فرایندی است که برکران بهزیستی انسانهامی افزاید؛درنتیجه امکان برخورداری از گزینشهای بهتر را فراهم میسازد» (UNDP,1997,). گسترش روبه افزایش کشورهای شمال وجنوب طی سه دهه (1960تا1990) جامعه ملل رابه بیداری وجدان جمعی ملزم داشت، ودرنتیجه به طرح مفهوم «بازار جهانی»یا«جهانی شدن بازارها»دردهه پایانی قرن بیستم دامن زده شد. و در گزارش (1997) چنین آمده است؛«هرچقدرحهانی شدن ازنظر اقتصادی سودآورباشد، اگرسودآوری درخدمت توسعه انسانی قرارنگیرد باید گفت: وسیله، جایگزین هدف شده است» (UNDP,1997) .
همانطور که ملاحظه میشود، مسئله فقرتوسعه انسانی به معنای ـ محروم سازی افرادازامکانات وانتخاب وفرصتهای دستیابی به بهزیستی ـ بازبینی شده است. امکانات انتخاب که برای افراد فراهم میشود نه ثابت ونه پایان پذیراست.
ازاین روتوسعه درهرسطحی که باشد، امکانات اساسی برای توسعه انسانی – عبارت است از: (طولانی وسلامت زیستن؛دستیابی به شناخت وساختن دانش؛ ودست یابی به منابع لازم برای بهزیستی) .
البتّه آزادیهای دینی، سیاسی و اقتصادی- اجتماعی نیز جزئی ازفرایند توسعه انسانی به شمارمی رود (undp,1990) .
درگذشته محور مباحث مربوط به توسعه غالباً بررشداقتصادی وشاخصهای آن که عبارت بودند از: تولیدناخالص ملّی وتولید ناخالص داخلی، متمرکزبوده است. امّادیدگاهی که توسعه انسانی ارائه میکند گسترده ترو جامعتر است. دراین دیدگاه رشد البتّه اهمّیّتی حیاتی دارد. ودرواقع رشد اقتصادی لازم است، ولی کافی نیست وآن رشدی مورد نظر است که به اصلاح وبهزیستی زندگی انسانها ومحیط زیست بیانجامد. درواقع منجر به کاهش طبقات اجتماعی گردیده و برخورداری افرادجامعه وملّتها ازامکانات ومنابع رابه طورتساوی خواهان است. ازاین روتوسعه انسانی ورشداقتصادی ارتباطی تنگاتنگ دارند. به عبارت دیگر بهزیستی وگسترش تواناییهای انسان با بهبود وضع اقتصادی وافزایش رشد به موازات هم مطرح است. درنهایت منظور از رشدجوامع، پیدایش رشد درهمه جوانب وموقعیتهای جامعه میباشد.
منابع انسانی درواقع همان نیروی کاروپرسنل تشکیل دهنده یک سازمان میباشد که به نوعی برای رسیدن به اهداف سازمان تلاش میکنند. ومنجر به موفقیت یک سازمان میشوند.
البتّه باتوجّه به تعریف توسعه انسانی میتوان گفت: منظور ازمنابع انسانی بکار گیری و استفاده از توانایی ها، استعدادها، مهارتها و فعالیتهای افراد یک جامعه برای رسیدن به رشدوتوسعه همه جانبه میباشد.
کارآیی واثربخشی یک سازمان تاحد و قابل ملاحظه ای به نحوه مدیریت وکاربرد صحیح ومؤثر منابع انسانی بستگی دارد. طبیعی است که هرقدرسازمان ومؤسسات وبنگاهها وسیع تر، گسترش یافته تر و متنوع تر شوند، به مشکلات واهمّّیّت ادراره این نیروی عظیم افزوده میشود. بنابراین مدیران باید به دانش وبینش لازم جهت مواجه شدن وحلّ مشکلات این عامل پیچیده و حساس مجهز شوند. «البتّه انتخاب واژه مدیریت منابع انسانی به جای واژههای متداول دیگر، ازجمله مدیریت نیروی انسانی، به انگیزه این واقعیت است که انسان درسازمان تنها نیروی کارویا ابزار نبوده و نیست، بلکه منبعی خدادادی است که جان وروح سازمان منوط به وجوداوست».
مدیریت منابع انسانی امروزه به عنوان قلمرویی حرفه ای وتخصصی تبدیل شده است، و وظایف آن وسعت یافته و ازتنوّع وگسترش زیادی برخوردار گشته است. وبه طور کلّی به رهبری و هدایت منابع انسانی وگروههای تشکیل دهنده سازمانها مدیریت منابع انسانی میگویند.
می توان گفت: از زمانی که انسان به صورت گروهی ودستجمعی درجهت حصول به هدف مشترک اقدام کرده، موضوع مدیریت نیروی انسانی مطرح بوده است. درقرون وسطی، موضوع مدیریت منابع انسانی بیش ازگذشته خود- نمایی کرد. وبه سبب رشدوتوسعه شهر وروستاها و افزایش عرضه وتقاضا برای کالاهاوخدمات اقتصادی وظهورانقلاب صنعتی واحداث کارگاههای کوچک و بزرگ وگسترش استفاده درنیروی کارومنابع انسانی، دنیای صنعتی غرب پیشروتوسعه دانش مدیریت نیروی انسانی بوده است.
جنبش مدیریت علمی مرهون فعّالیِّت هاونظریه های«فردریک وینسلوتیلور» است که اورا پدرمدیریت علمی میدانند، پایه مدیریت نیروی انسانی رابراندازه گیری کار، محاسبه زمان استانداردبرای هرشغل ووظیفه گذاشت وبه این طریق روش هایی برای برآورداحتیاجات آموزشی، ارزشیابی نیروی انسانی وسایر مسائل پرسنلی مطرح کرد. همانگونه كه مي دانيم، نظريههاي سنتي در مديريت منابع انساني، بر اين اساس پايه ريزي شده است كه كار و سازمان كار بايد به طور منظم و عُقلايي و منطقي بوجود آيد ومسائل خصوصي و شخصي كاركنان در آن دخالت نداشته باشد؛ براساس اين فرض وظيفه نيروي انساني قرار دادن شخص مناسب در شغل مناسب، آموزش و تشويق آنها به انجام وظيفه است، بطوري كه كار مربوطه با حداكثر كارايي به انجام رسد. نظريه نئوكلاسيك بر اين اساس بوده كه يك كارگر خوشحال، يك فرد مولد و سازنده است. بنابراين كارايي و اثربخشي سازمانها ازراضي و خوشحال نگهداشتن عامل انساني ناشي مي شود، نه ساخت روابط رسمي سازمان، اما اين نظريه تأكيد بسياري بر عامل انسان به صورت فردوگروه داشته ولي ابعاد سازمان و همبستگي و تعامل بين آنها را ناديده گرفته است. بين آنها را ناديده گرفته است.
نظريه پردازان جديد با توجه به كل نگري تقريبي كلاسیكها با استفاده از روش تركيب پديدههاي پيچيده اجتماعي، در جستجوي راه ونگرش جامع تربودند تا تجسم و تحليل پديدههاي اجتماعي را واقع گرا تر دنبال كنند. در نتيجه منجر به پيدايش نظريه عمومي سيستمها (general system theory) روش سيستمي systems approach) شدند. كه اين امر ريشه هايي عميق و همه جانبه در دين، فلسفه، علم و تجربه و ... دارد.
اين نظريات در نهايت پيدايش قلمرو تازه اي در روانشناسي و مديريت تحت عنوان روانشناسي صنعتي سبب تقويت نظام مديريت نيروي انساني گرديد و در واقع باعث شد، اين رشته ( مديريت نيروي انساني) رسماً به عنوان يك حرفه شناخته شود. مديريت منابع انساني يا مديريت پرسنلي به معناي وسيع كلمه قسمتي از قلمرو علم و هنر مديريت را تشكيل داده؛ طرح ريزي، سازماندهي، نظارت و كنترل عمليات استخدامي، بهسازي، نگهداري و كاربرد نيروي انساني را در جهت تأمين هدفهاي كاركنان، سازمان و جامعه شامل مي شود. براي آنكه به نقش برنامه ريزي در توسعه و تأمين منابع انساني بپردازيم، بهتر است ابتدا با تعريف توسعه و توسعه انساني و پايدار آشنا شويم.
توسعه انساني؛ يعني انسانها در زمينههاي مختلف اقتصادي، اجتماعي، فرهنگي، علمي و. . . از لحاظ كمي و كيفي به مرحله اي از رشد و كمال برسند كه همه افراد تقريباً به طور تساوي از امكانات، سرمايهها و رفاه لازم در جامعه برخوردار شوند و فاصله طبقاتي ميان مردم به حداقل برسد.
توسعه پايدار:زماني ايجاد خواهد شد كه جامعه بتواند از امكانات استفاده بهينه كرده و سرمايه گذاري در بخشهاي مختلف جامعه به صورت همه جانبه باشد و در برنامه ها، به چشم انداز آينده توجه داشته باشيم تا سيستم جامعه به عقب برنگردد و جامعه دائماً در حال توسعه بيشتر بوده و اين توسعه برگشت ناپذير باشد.
پيش بيني نيروي انساني مورد نياز جامعه در دراز مدت و به عنوان كمك به تصميم گيري در امر آموزش و پرورش و نهايتاً به منظور تدوين ـ سياستهاي اشتغال، براي نخستين بار در سال 1928 ميلادي توسط اتحاد جماهير شوروي سابق آغاز شد. پس از جنگ دوم جهاني به ويژه در خلال دهه 1950، ديگركشورها نيز به تدريج شروع به پيش بيني نيروي انساني براي معدودي از مشاغل سطوح بالا نمودند. به عنوان مثال: هريس ( Haris) در سال 1949ميلادي در آمريكا به تهيه طرح عرضه و تقاضاي فارغ التحصيل كالجها در آينده دست زد. در انگلستان نيز در دهه 1960-1950 كميته اي خاص تشكيل شد و به برآورد نيروي انساني با تخصصهاي علمي، اقدام، نمود، در فرانسه نيز پيش بيني نيروي انساني از دهه(1950) به عنوان جزء لاينفك برنامه جامع كشور مورد توجه قرار گرفت. توجه به برنامه ريزي آموزشي كلان زماني به نقطه اوج خود رسيد كه اقتصاد دانان طرفدار سرمايه انساني، مانند شولتزـ دينسون وهاربي سن ومايرزمسئولان آموزشي كشورها را به سرمايه گذاري درآموزش و پرورش تشويق مي كردند.
درآفريقا، آسيا وآمريكاي لاتين نيزپديده استعمارزدايي، دردهه1950تا اوليل1960 زمينه را براي توجه به بعد اقتصادي آموزش و پرورش به طور اعم و پيش بيني نيروي انساني به طور اخص فراهم آورد.
از ديدگاه اقتصاد دانان، آموزش و پرورش علاوه بر اين كه هدف آن، شكوفا ساختن استعداد و پرورش تواناييهاي فردي است، هدف عمده ديگري را نيزدنبال مي كند وآن تربيت نيروي انساني مورد نياز جامعه مي باشد. كه در واقع نوعي سرمايه گذاري به شمار مي رود كه منجر به افزايش كيفيت كارآيي افراد و در نهايت افزايش بهره وري در توليد خواهد شد. طرفداران اين نظريه بر اين عقيده اند كه نيروي انساني يكي از عوامل اساسي رشد اقتصاد نوين است و رابطه ثابتي بين حجم توليد و مهارت افراد وجود دارد.
بر اين اساس چون كمبود و تورم نيروي انساني موجب ايجاد شبكههاي تار عنكبوتي مي شود. لذا مكانيزم بازاردرخصوص ايجاد تعادل بين عرضه و تقاضاي نيروي انساني ناتوان است و به همين دليل، برنامه ريزي نيروي انساني ضرورت پيدا مي كند. چرا كه اگر جامعه اي با كمبود نيروي انساني مواجه شد. در نتيجه با كاهش توليد ملي روبرو خواهد شد.
برنامه ريزي به عنوان يك فرآيند وجريان استراتژيك درزندگي انسانها نقش قابل ملاحظه اي داشته و دارد، و همانگونه كه از تعاريف مطرح شده در برنامه ريزي و توسعه منابع انساني پيدا است، يك جامعه بدون در نظر گرفتن منابع، توانايي ها، امكانات و محدوديتهاي موجود خود، قادر به رشد و توسعه و دستيابي به اهداف و برنامههاي خود نخواهد بود.
همانطور كه اشاره شد، برنامه ريزي آموزشي عبارتست از كاربرد روشهاي تحليلي در مورد هر يك از اجزاء نظام آموزشي و هدف آن استقرار يك نظام آموزشي كارآمد است. و برنامه ريزي درسي كه جزئي از برنامه ريزي آموزشي مي باشد. مجموعه قواعد و ضوابطي است كه به مجموعه عوامل وعناصر مرتبط به يادگيري، منطق وسازمان مي دهدوهدف آن كمك به يادگيري بهترفراگيران است وتلاش مي كند كه فراگيران بهتر، آسانتروسريعتر مطالب مورد نياز را ياد بگيرند. در نتيجه يادگيري هدف برنامه درسي است، كه در برنامههاي آموزشي ما را براي رسيدن به يك نظام آموزشي كارآمد كمك مي كند.
به طور كلي برنامه ريزي آموزشي تلاش مي كند آموزش و پرورش را بهينه كندو از فرصتها و امكانات موجود براي رفع نياز دانش آموزان و بخصوص جامعه استفاده كند.
«بنابراين برنامههاي آموزشي وسايلي هستند براي تحقق بخشيدن به هدفهاي رشدوتوسعه يك جامعه؛ مهمترين و تنها ترين جنبه توسعه كه در يك جامعه نقش اصلي را ايفا مي كند؛ توسعه آموزشي است و تغيير يك جامعه امكان نخواهد داشت مگر اينكه اين تغييرات در نظام آموزشي جامعه ايجاد شود.»
پس مي توان نتيجه گرفت كه؛ نقش اصلي برنامه ريزي در تأمين منابع انساني، در برنامه ريزي آموزشي نهفته است كه بوسيله آن افراد جامعه و نيروهاي انساني را در اجتماع كوچكتري به نام مدرسه و دانشگاه تربيت نموده و آنان را براي قبول مسئوليتها و واگذاري وظايف مورد نظر، با توجه به اهداف رشد و توسعه در سطح اجتماع، آماده مي سازد. و به اين وسيله منابع مورد نياز انساني را جهت گردش كار جامعه در حيطههاي گوناگون« اقتصادي، اجتماعي، فرهنگي، سياسي و ...» تأمين مي نمايد. لذا سرمايه گذاري در زمينه آموزش و پرورش مطمئن تر و اصولي تر از سرمايه گذاري براي ايجاد تأسيسات و مجموعههاي عظيم اقتصادي فرهنگي و. . . خواهد بود.
بنابراي بايد با جهت دهي مناسب و ايجاد راهكارهاي صحيح بوسيله برنامه ريزي آموزشي و فرهنگي زمينههاي توسعه را مهيا كرد و هميشه در ذهن داشته باشيم كه توسعه فرهنگي و آموزشي مبنا و اساس توسعه همه جانبه و پايدار خواهد بود.
سازمانهاي صنعتي را مي توان تعيين كننده مسير اصلي توسعه يافتگي كشور محسوب كرد. چرا كه در فراهم سازي شرايط اشتغال، توليد، ارز آوري و در عين حال ايجاد ثبات اقتصادي كشورنقش مهمي را ايفا مي كنند. بديهي است كه در چنين شرايطي افزايش توانمندي جهت مقابله با رقباي داخلي و خارجي نيازمند در اختيار داشتن برنامههاي مدون و استراتژي روشن سازماني به ويژه در زمينه توسعه منابع انساني به لحاظ كيفي است. چرا که اين امر مهم به وسيله منابع انساني كار آزموده تحقق خواهد يافت و سازمانها نيز به اين نكته واقف شدهاند كه راهي جز توجه جدي به توسعه کيفي منابع انساني خويش ندارندو اين توسعه كيفي تنها از طريق طراحي مكانيسمهاي عملي و كاربردي آموزش يعني برنامه ريزي آموزشي صورت پذيرفته و به سازمان كمك مي كند تا اطمينان يابد كه آيا مي تواند برنامههاي كسب و كار خود را براي آينده در قالب هدفهاي مالي، توليدي، تركيب فرآورده ها، فن شناسيها و منابع مورد نياز به خوبي به مرحله اجرا در آورد؟ در اين مقاله در نظر است با رويکرد به شاخصهاي طراحي نظام استراتژيک سازمان، به برخي از نکات مهم و اساسي در تدوين برنامه ريزيهاي استراتژيک آموزش پرداخته شود.
استراتژي عبارت است از چارچوبي كه مجموعه حركات و اقدامات اصلي را براي دستيابي به اهداف، ترسيم كرده و چگونگي منابع را براي به دست آوردن موقعيتهاي مطلوب و خنثي كردن تهديدات در حال و آينده بيان مي دارد. (1) به طور كلي، استراتژي، راههاي عمده و اصلي رسيدن به هدفها را بيان مي دارد. كه باتوجه به اين تعبير مي توان گفت "استراتژي آموزش عبارت است از خطوط اصلي برنامهها و اقداماتي كه نشان دهنده روش دستيابي به اهداف آموزشي است". مثلاً استراتژيهاي مربوط به افزايش كارايي نظام آموزش در يك سازمان را مي توان به صورت زير تعريف كرد:
الف – توسعه مهارتهاي فني و تخصصي مديران و كاركنان؛
ب- توسعه امكانات آموزشي، وسايل كمك آموزشي و حداكثر استفاده از آنها؛
ج- بازنگري در شيوههاي آموزشي كاركنان باتوجه به نيازهاي تخصصي؛
د- بهبود مديريت و بازنگري در ساختار و تشكيلات آموزشي سازمان.
گامهاي اساسي در طراحي و تدوين استراتژي برنامههاي آموزشي سازمان، چيزي جداي از شاخصههاي اصلي طراحي نظام استراتژيك سازمان نيست. در اين راستا توجه به موارد 9 گانه ذيل حائز اهميت است:
1. رسالت، كاركرد، ماموريت و وظايفي كه سازمان به خاطر آنها به وجود آمده است. استراتژيهاي آموزشي چيزي جداي از استراتژيهاي سازماني نبوده و بديهي است كه ماموريت نظامهاي آموزشي مي بايست مسير اصلي سازمان در جهت رسيدن به اهداف كلان ترسيم شده را تسهيل و چگونگي پرورش نيروي انساني متخصص كه در اين راستا مورد نياز است را پيش بيني
2. توقعات و آرمانهاي بازار کار و خدمات، مصوبات مجلس شوراي اسلامي و نهادهاي ذيربط، مثلاً در سالهاي اخير تغييرات شكل گرفته در پيشرفتهاي تكنولوژيك و رو آوري جامعه علمي به عرصههاي انفورماتيك و نيز جنبش نرم افزاري در كشور موجب گرديده تا كاركردهاي ويژه اي براي نظام آموزش عالي و نيز سازمانهاي صنعتي تعريف گردد، به اعتقاد مسئولان برجسته و تصميم گيرنده كشوري، اگر در گذشته تمركز دانشگاهها و سازمانهاي صنعتي بر سخت افزار و رويكردهاي سنتي بوده امروزه انتظار مي رود كه جامعه علمي و جامعه صنعتي نقشي توامان ايفا كنند. يعني از يك سو نيروي انساني متخصص و ماهر با قابليتهاي بالا تربيت كنند و از سوي ديگر از پتانسيلهاي كاري موجود نهايت بهره برداري را به عمل آورده و زمينههاي مناسب جهت رشد كاري ايشان را فراهم كنند.
3. عوامل محيطي اجتماعي/ اقتصادي، مانند تقاضاي نيروي انساني ماهر يا نيازهاي كشور به محصولات يا خدمات توليدي سازمان، كه در اين مورد خاص و باتوجه به تحولات و پيشرفتهاي علوم و فناوري مي توان به برقراري ارتباط نزديك و تنگاتنگ صنعت و دانشگاه اشاره كرد.
4. بررسي عملكرد گذشته و وضع موجود، يعني اينكه برنامههاي استراتژيك آموزشي مي بايست باتوجه به نقاط ضعف، تنگناها و محدوديتها، منابع و امكانات بالقوه و بالفعل و سرانجام، با در نظرگرفتن فرصتها و تهديداتي كه سازمان در آينده با آن مواجه است، ترسيم و تدوين شوند. در اين مورد مي توان گفت كه وجود رقباي جدي داخلي و خارجي در عرصههاي مختلف توليدي و خدماتي و تلاش آنها براي در اختيار گرفتن سهم بيشتري از بازارها، تهديدي جدي براي سازمانها محسوب مي گردد. به ويژه كه از يك سو با كمبود اعتبارات آموزشي و از سوي ديگر با عدم انسجام برنامههاي آموزشي نيز روبه رو باشند كه در صورت عدم توجه، نتيجه اي جز پراكندگي شديد فعاليتهاي سازماني و نهايتاً خارج شدن از عرصههاي رقابتي به بار نخواهد آمد.
5. بهره گيري از شاخصهاي علمي كشور، بزرگترين حسن استفاده از اين گونه شاخصها، انعطافپذيري آنهاست كه به تناسب شرايط زماني يا مكاني قابليت تغيير را دارا هستند. از جمله شاخصهايي كه در تعيين و تدوين استراتژي و برنامههاي آموزشي كاربرد بيشتري دارند مي توان به شاخصهايي همچون سهم آموزش و تحقيقات از توليد ناخالص ملي، هزينه سرانه آموزش به ازاي هر نفر، نرخ استفاده از فضاهاي كالبدي و آموزشي، . . . اشاره كرد. كاملاً روشن است كه با تغيير استراتژيهاي سازماني اين نسبتها و اعداد مربوط به هر يك از آنها نيز تغيير خواهد كرد.
6. در نظر گرفتن اهداف، خط مشيهاي (استراتژي ها) اساسي برنامههاي توسعه اي دولت و امكانات مالي، كه در اختيار سازمانها قرار داده مي شود. به عبارت بهتر اهداف نظام آموزش كاركنان در سازمانها نيز ميبايست در راستاي برنامههاي پنج ساله دولت تدوين شوند تا مورد تاييد مديران ارشد و سياستگذاران سازماني نيز قرار گيرد. مثلاً اگر نوسازي و توسعه صنعتي يكي از خط مشيهاي اساسي برنامه توسعه دولت باشد، به طور يقين مهمترين هدف نظام آموزش كاركنان در سازمانهاي صنعتي كمك به ارتقا و توسعه فناوري و بهره گيري مناسب از آن (متناسب با تخصص سازمان مربوطه) خواهد بود.
7. در نظر گرفتن سياستهاي اجرايي سازمان. سياستهاي سازماني تعيين كننده چارچوب تصميمات كلان آموزشي هستند. آنچه مهم به نظر مي رسد تناسب و سازگاري ميان سياستهاي سازماني با استراتژي و اهداف برنامههاي آموزشي است. همچنان كه قبلاً هم اشاره گرديد، سياستهاي نظام آموزش كاركنان تابع استراتژيهاي كلي سازمان و بر مبناي سياستهاي ابلاغي از جانب دولت است. مثلاً اگر استراتژي كلان سازمان، بهسازي نيروي انساني و توسعه توانمندي تخصصي ايشان باشد در آن صورت سياستهاي آموزشي متناظر با اين استراتژي عبارتند از:
الف – تسهيل امكان بهرهمندي از آموزش؛
ب - تلفيق آموزش با تحقيقات علمي و تكنولوژيك؛
ج - تلفيق مباني نظريهاي علمي با عمل و كاربرد آن در صنعت.
8. تعيين و تدوين برنامههاي اجرايي. بعد از تدوين استراتژيها و سياستهاي اجرايي، مرحله بعدي برنامه ريزي اجرايي آموزش يا برنامه ريزي تاكتيكي است. برنامههاي اجرايي عبارتند از تصميمات كوتاهمدت كه براي بهترين استفاده از منابع موجود با توجه به تحولات محيط اتخاذ مي گردند. در اين رابطه برنامههاي استراتژيک آموزش معمولاً به تفكيك زير بخشها تدوين مي شود كه مي توان هر يك را به تفكيك مراحل زير تقسيم بندي كرد.
- تعيين اهداف كمي مشخص و مشروح؛
- مشخص كردن خط مشيها و سياستهاي اجرايي؛
- تعيين رويه ها، كه در واقع شرح عمليات اجرايي و زمان بندي آنهاست؛
- تعيين روشها، يعني نحوه اجراي جدول زمان بندي رويه ها؛
- تعيين منابع مورد نياز انساني، فيزيكي، مالي، قوانين و مقررات.
يك نكته مهم را همواره در برنامه ريزيهاي استراتژيك آموزش بايد به خاطر داشت و آن اينكه اگر مي خواهيم برنامههاي طراحي شده (مشروط بر آنكه متناسب با استراتژيهاي سازماني باشد) قابليت اجرا داشته باشد بايد حداقل داراي ويژگيهاي زير باشند:
الف) اهداف و جزئيات آن به روشني بيان شوند؛
ب) ابزارهايي كه براي اجراي برنامه مورد نياز است، به طور دقيق مشخص گردند؛
ج) معيارهاي عملكرد مشخص شوند؛
د) واحدهاي عملياتي و اجرايي در صورت لزوم ايجاد شوند؛
هـ) از ظرفيتها و پتانسيلهاي موجود سازمان به نحو كامل بهره برداري شود؛
و) كليه فعاليتها و گامهاي برنامه، جزء به جزء و به طور دقيق و مشروح مشخص و تعريف گردند؛
ز- جدول زمان بندي فعاليتهاي مربوط به برنامه آموزشي بايد به طور دقيق مشخص گردد.
9. بازنگري در برنامه به منظور شناسايي وضعيت واقعي امور و تشخيص اينكه تا چه ميزان اهداف برنامه و سياستهاي اجرايي مرتبط با هدفها و به تبع آن برنامه ريزي عملياتي و پيش بيني منابع و هزينه ها، به طور مناسب، منطقي و عملي شده است، ضروري به نظر مي رسد. همچنين به منظور سنجش نتايج حاصله با هدفهاي مصوب، تحليل مسايل و مشكلات، شناسايي تنگناها و علل آنها و در نتيجه پيشنهاد اقدامات اصلاحي، مي بايست به طور جدي مورد توجه قرار گيرد.
رويكردهاي استراتژيك به آموزش با ارتباط بين ماموريت سازمان، اهداف و نيازهاي توسعه منابع انساني آغاز مي شود. در اين زمينه، نيازهاي آموزشي نيروي كار آينده و حال از يك درك مشترك از آنچه سازمان انجام ميدهد و چگونگي انجام آن نشات مي گيرد. اين رويكرد با ارزيابي وضعيت جاري نيروي كار فعلي سازمان ادامه مي يابد. دانش، مهارت و شايستگيهاي اصلي و تركيب كاركنان موجود از طريق اين ارزيابي صورت مي پذيرد. بدين ترتيب که نياز، شناسايي و آموزش مناسب ارائه مي گردد. اما رويكرد استراتژيك به آموزش در اينجا ختم نمي شود. سازمانها بايد اطمينان حاصل كنند كه صلاحيتها و ويژگيهاي مطلوب، ياد گرفته شده اند و دانش، مهارت و تواناييهاي مورد نياز کارکنان توسط برنامههاي آموزشي افزايش يافته و به كار بسته مي شوند و لازم است تا سيستم برنامه ريزي آموزشي به گونه اي طراحي گردد تا بتواند شايستگيها، دانش، مهارت و توانائيهايي كه توسط آموزش هدف قرار گرفته اند را به درستي ارزيابي كند و سرانجام سازمان نيازمند فرهنگي است كه اساساً از يادگيري مداوم به عنوان بخشي از وظيفه كاري هر فرد، حمايت كند(2). پس براي اينكه برنامه ريزي استراتژيک آموزش موفق باشد بايد ماموريت سازمان، سيستمهاي منابع انساني و فرهنگ سازمان را مورد توجه قرار دهد و مشارکت همه کارکنان سازمان را در جهت توسعه يك برنامه آموزشي جلب كند. بهترين راهي كه سازمان اين فرايند را مي تواند آغاز كند گام برداشتن به عقب و پاسخ به اين سوال است که اگر ما از ابتدا آموزش را طراحي مي كرديم، امروز آن شبيه چه چيز بود؟ زماني كه اولويتهاي آموزشي تشكيل مي شود، سازمان مي تواند به تهيه فرايند مفصل تر مبادرت كند تا ضمن شناسايي فرايندهاي آموزشي، برنامههاي مناسبي را جهت اجراي آموزش تدارک ببيند(3). بنابراين، پرداختن به مفهوم برنامه ريزي استراتژيک آموزشي از ابعاد گوناگون حائز اهميت است. پنج رويكرد اصلي که فرايند برنامه ريزي استراتژيك آموزشي را تحت تاثير قرار مي دهد عبارتند از:
1. رويكرد عرضه – محور (SUPPLY-LED APPROACH): در اين رويكرد منبع اصلي اطلاعات براي تدوين برنامه استراتژيك آموزشي همان چيزي است كه از آن به عنوان رويكرد پداگوژيك ياد مي كنند. اين رويكرد که تا حدود زيادي اقتدار محور است از سلايق و ديدگاههاي مديران نشات گرفته و به طور سنتي واحدهاي آموزشي را منحصراً مسئول تشخيص نيازها و برنامه ريزي آموزشي مي داند. اين رويكرد داراي نواقصي به شرح زير است:
الف - اکثر مديران سازمان فاقد رويکرد آموزشي بوده و مشكلات واقعي واحدهاي آموزشي را تشخيص نميدهند؛
ب - رويکرد مذكور اغلب فهرست غير دقيق و مبهمي از نيازها و برنامههاي آموزشي را ارائه مي دهد.
2. رويكرد تقاضا محور (DEMAND - LED APPROACH) : اين رويكرد براي تدوين برنامههاي استراتژيك آموزشي سه وجه دارد:
الف – كسب و كار محور؛ توجه اصلي اين رويكرد، فرايند برنامه ريزي كسب وكار است كه زمينه و ماموريت سازمان را تثبيت مي كند. اين رويكرد بستر را براي برنامه ريزي آموزش مهيا مي كند و نشان مي دهد كه چگونه تلاشهاي آموزشي با اهداف كسب و كار وسيعتر تلفيق شده است.
ب – فرايند محور: با رويكرد كسب و كار محور از نظر حوزه و تاكيداتش تفاوت دارد. در حالي كه رويكرد كسب و كار محور بر كل سازمان تاكيد مي كند، اين رويكرد بر روي يك بخش يا قسمت از سازمان متمركز است. هدف برنامه ريزي آموزشي در اين سطح اين است كه فرايندهاي جديد كار كه مي تواند در يك روش اثربخش انجام شود، را آماده سازد.
ج – كارآموز محور: تاكيداتش بيشتر بر روي نيازهاي كاركنان و كمتر بر روي پيامدهاي كسب و كار و كارايي كار متمركز است. اين رويكرد اغلب بر خودسنجي به عنوان منبعي از اطلاعات متكي است. يافتهها نشان داده است كه خودسنجي ممكن است انعكاسي درست از نيازهاي توسعه كاركنان باشد و به عنوان يك مرحله مهم در فرايند نيازسنجي مورد توجه قرار گيرد. با اين حال، اين رويكرد نيز مورد انتقاد است. زيرا گاهي اوقات ممكن است نيازهايي را انعكاس دهد كه ممكن است نيازهاي واقعي نباشند(4).
3. رويكرد استراتژيك: اين رويكرد ارتباط اصلي و اساسي بين برنامههاي آموزشي و استراتژيهاي بلند مدت سازماني ايجاد مي كند. تاكيد اصلي دراين رويكرد بر اين نكته است كه سازمان مي بايست براي گسترش كمي و كيفي خود، سياستها و رهنمودهاي حمايتگرايانه از برنامههاي آموزشي –متناسب با استراتژيهاي سازماني- ايجاد كند.
4. رويكرد سيستماتيك: براساس اين رويكرد، برنامه ريز آموزشي مي بايست سازمان را به عنوان يك نظام باز تلقي كرده و فرايندهاي اجتماعي و فن شناختي و فناوري آن را با هم ادغام کرده تا بتواند برنامههاي كيفي و به روزي را طرحريزي و اجرا كند.
5. رويكرد اقتضايي: اين رويكرد از تركيب دو رويكرد استراتژيك و سيستماتيک حاصل گرديده است و بر نظريه اقتضايي استوار است. بر اساس اين نظريه، تمامي برنامههاي آموزشي بر وضعيتي مبتني است كه سازمان در آن قرار دارد. به عبارت ديگر، تعريف اهداف، استراتژي ها، فهرست فعاليتها و تحليلهاي آموزشي تنها زماني معتبر است كه با اوضاع و احوال سازمان هماهنگ باشد. رويكرد اقتضايي بيش از دو رويكرد ديگر با موقعيتهاي بومي سازمانهاي صنعتي ما تناسب دارد. اما پرداختن به آن و بهره گيري صحيح از آن نيازمند گذر از دو رويكرد سيستماتيك و استراتژيك است.
عنصر بسيار مهمي که طي فرايند برنامه ريزي استراتژيك آموزش نقش مهمي ايفا مي کند چيزي نيست جز ساختارهاي منعطف آموزشي. به خاطرداشته باشيد که انجام برنامه ريزيهاي استراتژيك آموزشي با ساختارهاي متمرکز سنتي و غير قابل تغيير سازگار نخواهد بود. در شرايطي که ما به دنبال تغيير در فرايندهاي بهسازي نيروي انساني و تطبيق برآيند آموزش با استراتژيهاي سازماني هستيم به نظر مي رسد که تغيير در ساختارهاي نظام آموزشي که در سازمانهاي ما کاملاً سنتي و متمرکز است) به دو دليل عمده اجتناب ناپذير است. نخست آنكه ساختار آموزشي عاملي است كه شيوه تعيين هدفهاي بلند مدت و سياستهاي آموزشي را تعيين مي كند ودوم دليل اينكه ساختار تعيين كننده شيوهاي است كه به آن منابع تخصيص خواهند يافت(5). اگر استراتژي سازمان براساس پاسخگويي سريع و چابك به نيازهاي مشتريان مبتني باشد، در آن صورت ساختار آموزشي و منابع تخصيص يافته به آن در آن جهت هدايت خواهند شد. ساختارهاي آموزشي مي بايست به گونه اي طراحي شوند كه در مسير تدوين و اجراي موثر برنامههاي استراتژيك آموزشي سازماني قرار گيرند. نكته حائز اهميت آنكه ساختارهاي آموزشي نمي توانند توصيه اي، سفارشي يا قالبي باشند. منظور آن است که آنچه که براي يك سازمان مطلوب است شايد براي يك سازمان مشابه مناسب نباشد و بهتر است که در هرسازمان مشخص، ساختار اصلي آموزش براساس اهداف سازمان تنظيم گردد. البته هنگامي كه سازمان استراتژي خود را تغيير مي دهد، احتمالاً ساختارهاي موجود آموزشي نيز اثربخشي خود را از دست خواهد داد و ساختاري كه اثر بخشي خود را از دست بدهد داراي علائم و نشانههاي ذيل خواهد گرديد:
- سطوح مديريتي متعدد؛
- تشكيل جلسههاي متعدد و بيش از حد لازم؛
- توجه و تمركز بسيار زياد براي حل تضادهاي شكل گرفته بين مديريتهاي مختلف آموزش؛
- رويارويي با تعداد بسيار زيادي از هدفهاي تامين نشده (6)
با توجه به موارد برشمرده شده لزوم بازنگري و تغيير ساختارهاي آموزشي ضرورت پيدا مي كند. ولي نبايد انتظار داشت كه تغيير در ساختار، موجب پيدايش استراتژي خوب آموزش شده يا اينكه تمام مسائل و مشكلات حاد آموزشي حل شود و مسئله مهمتر آنكه براي اجراي استراتژيهاي جديد سازماني بايد ماموريت آموزشي جديد تهيه و ساختارهاي كنوني آموزش نيز تغيير كنند و بهترين متدولوژيها براي ايجاد اين تغييرات - با توجه به مواردي كه در قبل عنوان شد- درنظرگرفته شوند
با توجه به اينكه مهمترين وظيفه برنامه ريزي استراتژيك آموزش تسهيل تطبيق عملکردي کارکنان و سازمان با تغييرات محيطي و ارائه نگرش سيستماتيك و مناسب به گونه اي است كه كل برآيند آموزش سازمان را در ارتباط با محيطش مرور كند. لذا مراحل برنامه ريزي استراتژيك آموزش به شرح زير پيشنهاد مي گردد:
1. تدوين رسالت و دورنماي آموزشي: تهيه و تدوين پيش نويس بيانيه رسالت و دورنماي آموزشي سازمان و ارسال به افراد ذينفع و پيگيري دريافت پاسخهاست. محصول نهايي اين بخش به تصويب رساندن طرح اوليه استراتژيك آموزش است.
2. پيش برنامه ريزي: اولين قدم در اين مرحله تشكيل يك گروه هماهنگ است كه اعضاي اين گروه بسته به شرايط و سطوح برنامهريزي در سازمان متفاوت است. حضور مديران و كارشناسان متخصص با تجارب و آراي گوناگون از اهميت بسيار زيادي برخوردار است. وظايف اين گروه به طور عمده شامل هدايت، تدوين و پالايش نيازهاي استراتژيك آموزشي است، مهمترين فعاليتهاي اصلي اين گروه عبارت است از:
- فرهنگ سازي؛
- جمع آوري اطلاعات و مستندات (درباره نيازهاي آموزشي كاركنان)؛
- نهايي كردن روش انجام كار و به تصويب رساندن آن توسط سلسله مراتب؛
محصول نهايي اين گروه در اين مرحله تهيه پيش طرح برنامه ريزي استراتژيك آموزش است.
3. تحليل استراتژيك: هدف از اين مرحله يافتن نواقص و كمبودهايي است كه سازمان بايد در برنامههاي آموزشي خود به آنها اولويت داده و يا بيشترين سرمايهگذاريهاي آموزشي را صرف ايجاد تغيير در آنها كند. از جمله منابع مهم اطلاعاتي مورد استفاده در اين مرحله نتايج عملكردي كاركنان و ارزيابيهاي آموزشي آنان است. محصول نهايي اين مرحله يكي تعيين نقاط قوت، ضعف، تهديد و فرصتهاي سازمان و ديگري اولويت بندي برنامههاي آموزشي است.
4. تدوين برنامه آموزشي: در تدوين برنامه استراتژيك آموزشي رعايت موارد ذيل حائز اهميت است:
-جلب تعهد و مشاركت مديران و کارکنان: زماني مديران و کارکنان نسبت به برنامه و روش طراحي و توسعه آن اعتقاد و ايمان پيدا خواهند كرد كه خود در اين فرايند درگير شده و تلاش كنند.
- ايجاد انتظارات صريح و واقع بينانه: توقعات و انتظارات مي بايست به لحاظ منطقي از احتمال موفقيت نسبتاً بالايي برخوردار باشد يعني مديران و کارکنان سازمان احساس كنند ميتوانند با کسب مهارت و تخصص مورد نياز به موفقيتهاي سازماني و اهداف از پيش تعيين شده دست پيدا کنند.
- به حداقل رساني بوروکراسي اداري: فرايند برنامه، چه در حين طراحي و چه در حين اجرا نبايد مبتلا به بوروکراسي اداري همچون انجام مكاتبات فراوان و جلسات مكرر گردد، زيرا باعث افت برنامه و كاهش تعهد مديران، کارشناسان و کارکنان درگير در آن خواهد گرديد. با توجه به اينكه برنامهريزي استراتژيك آموزش، كاري گروهي است. بنابراين، لازم است نقش اعضا و مسئوليتهاي آنان و آنچه كه از آنها انتظار مي رود مشخص گردد. آنگاه مي توان مطمئن شد كه تعهد لازم نسبت به برنامه وجود خواهد آمد(8) بار ديگر متذکر مي گردد که مديريت ارشد سازمان بايد خود را ملزم و متعهد به اجراي برنامه استراتژيک آموزشي دانسته و با بياني رسا اين تعهد را به گوش همگان برساند. (9) براي جلوگيري از بروز هر مسئله اي و حل مسائل ناشي از منابع انساني بهترين روش آن است كه مديران و كاركنان به صورت فعال در اين فرايند مشاركت كنند. اگر چه اين روش وقتگير است ولي موجب افزايش تفاهم، اعتماد، تعهد و احساس مالكيت نسبت به نظام آموزشي سازمان ميگردد (01)
برنامه ريزي استراتژيك آموزشي اين امكان را به سازمان مي دهد كه به شيوهاي خلاق و نوآور عمل كرده و براي شكل دادن به آينده کاري سازمان به صورت انفعالي عمل نكند. اين شيوه باعث مي شود كه نظام آموزشي سازمان داراي ابتكار عمل بوده و برنامه هايش به گونه اي درآيد كه در كاركنان نفوذ كند. بزرگترين نفع برنامه ريزي استراتژيك آموزش آن است كه كمك مي كند با بهره گيري از روشهاي منظم تر، معقول تر و منطقي تر، نيازهاي واقعي آموزش مديران و کارکنان را انتخاب كرده و بدين گونه بهترين متدولوژيهاي آموزشي را برگزيند (11). اين تنها يكي از منافع اصلي است. نفع ديگر آن است که مديران و كاركنان از طريق شركت در اين فرايند خود رامتعهد به تعالي سازمان خواهند دانست. هنگامي كه مديران و كاركنان بتوانند درك متقابلي از سازمان و نيازهاي علمي و پژوهشي آن داشته باشند، خود را جزئي از سازمان به حساب آورده و براي تعالي آن خود را متعهد خواهند دانست. اين وضع هنگامي صادق است كه مديران و كارکنان بين عملكرد سازمان و بهسازي نيروي انساني و كاركنان دانشي و كيفي رابطهاي معقول و منطقي مشاهده و بتوانند چنين رابطهاي را درك كنند. ايجاد چنين دركي، تفاهم و نهايتاً تعهد سازماني را ايجاد خواهد نمود. البته بايد به اين واقعيت توجه داشت كه هر چه ميزان تمركز اجرايي در فرايند برنامه ريزي كمتر باشد و هر چه ميزان مشاركت بيشتر باشد، بر ميزان موفقيت و پايايي برنامه افزوده خواهد شد. اگر چه نهايتاً اتخاذ تصميمات مهم آموزشي بر عهده برنامه ريزان آموزشي است ولي كليه كاركنان هم بايستي در فعاليتهاي مربوط به انجام برنامه ريزي و ارزيابي نيازهاي آموزشي مشاركت فعال داشته باشند.
آنچه که برنامه ريزيهاي استراتژيک آموزشي بدان جهت مهم هستند که در راستاي استراتژي سازماني تدوين شده و مورد حمايت مديريت ارشد سازمان قرار مي گيرند و اجراي موثر آنها دستيابي به بهترين منافع سازماني و نيازهاي علمي آينده سازمان را محقق مي سازد. اجراي دقيق برنامههاي استراتژيک آموزشي نه تنها به ارتقاي كيفي عملكرد كاركنان و بهبود بهرهوري سازمان خواهد انجاميد بلكه حتي كاهش هزينه هايي را كه از راه پايين بودن بهرهوري پديد مي آيند را نيز در پي خواهد داشت. به عبارت ديگر، مهمترين اهدف عمده اين برنامهها شامل كمك به طراحي و مديريت بهسازي است. به طوري كه كاركنان بتوانند كار خود را بهتر انجام دهند. ضمن اينكه در اثر به کارگيري موثر اين نوع برنامه ريزي اقداماتي مانند نيازسنجي، برنامه ريزي، اجرا و ارزشيابي بيشتر به گونه فعاليتهاي پويا، منسجم و يكپارچه در نظر گرفته مي شود تا مجموعهاي جدا و ناپيوسته. برنامههاي استراتژيک آموزشي بر يكپارچگي سازماني تاکيد کرده و مواردي همچون تلفيق برنامههاي آموزشي با برنامهريزي استراتژيك سازمان و پذيرش برنامههاي آموزشي و نتايج آن از سوي مديران ارشد را در پي خواهد داشت.
1)ماير، جرالد، سريز، دادلي، پيشگامان توسعه، ترجمه سيد علي اصغر هدايتي و علي ياسري، تهران: انتشارات سمت، 1368، ص5
2)Marc G. SW. Human Resource Management. Publishing Company Boston, 1990. p. 180
3)Marc G. SW. Human Resource Management. Publishing Company Boston, 1990. p. 176
4)Chill, Tqom & sond & Lok, rethinking Training Needs Ananlysis, 1999. P. 73
5)بيگدلي، الياس، نيازسنجي و ارايه چارچوب كلي آموزش مديران مدارس راهنمايي شهرستان خدابنده، پايان نامه كارشناسي ارشد، دانشگاه تهران، دانشكده روانشناسي و علوم تربيتي، 1380، ص54 تا 57
6)ديويد. فرد آر، مديريت استراتژيك، ترجمه دكتر علي پارسائيان و دكتر سيد محمد اعرابي، تهران: دفتر پژوهشهاي فرهنگي، 1382، ص382
7)حاج كريمي. عباسعلي، رنگريز. حسن، مديريت منابع انساني، نشر بازرگاني، ص44، 1379
8)ج. دبيلو. پاتريك، موريس. جورج. ال، آكامپ. تي. ال، راهنمايي اجرايي برنامه ريزي استراتژيك، ترجمه منصور شريفي كلوبي، نشر آروين، ص 50 و 62، 1380
9)ديويد. فرد آر، مديريت استراتژيك، ترجمه دكتر علي پارسائيان و دكتر سيد محمد اعرابي، تهران: دفتر پژوهشهاي فرهنگي، 1382، ص 475-473
10)R.T Lenz & Marjorie Lyles, “Managing Human Resource Problems in Strategy Planning Systems” Journal of Business Strategy, no. 4 (Spring 1986) , P. 58
11)Ann Langley, “The Roles of formal Strategic Planning” Long Range Planning, no3. (June 1988)
12)كرامتي، محمد رضا. مقدمه اي بر برنامه ريزي استراتژيك در آموزش و پرورش، انتشارات آستان قدس رضوي، چاپ اول، 1374.
13)مشايخ، فريده. ديدگاههاي نودر برنامه ريزي آموزشي، سمت، چاپ پنجم، 1383.
14)گروه مشاوران يونسكو، ترجمه دكتر فريده مشايخ؛ فرآيند برنامه ريزي آموزشي، انتشارات مدرسه، چاپ دوازدهم، 1382.
15)آشفته، امير. برنامه ريزي فرهنگي و توسعه اقتصادي، تهران: كانون پيشرفت و توسعه.
16)رهنما، مجيد. آموزش در خدمت انسان، جلد اول و دوم، تبريز: دانشگاه تبريز، 1349.
17)محسن پور، بهرام. برنامه ريزي آموزشي، انتشارات مدرسه، 1376.
بنای آجری میل گنبد قابوس از نقطه نظر عظمتمعماری، ویژگیهای هنری و تکنیکی در زمره بزرگ ترین مفاخر معماری قرنچهارم هجری قمری به شمار میآید.
ساختمان این میل که آرامگاه شمس المعالی قابوسبن وشمگیر زیاری است، در بالای تپهای در میان پارک بزرگ شهر گنبد کاووسواقع شده است .این بنا از زیباترین و باشکوهرین بناهای اوایل دوره اسلامیاست که با وجود استفاده بسیار کم از عناصر تزیینی دارای ساختارهای متناسب،موزون، مستحکم و زیباست که نوعی احساس شکوه و زیبایی را به بیننده القامیکند. ساختمان میل در اصل متشکل از سه قسمت شالوده، ساقه و گنبد مخروطیاست که روی هم رفته 55 متر ارتفاع دارد. ساقه این میل بر روی پایهای مدورقرار دارد و تنها نزدیک به 2 متر آن بیرون از زمین است و بر اساس مطالعاتبه عمل آمده بخش بزرگی از آن در ول زمین فرو رفته است.خود ساق با نمایدایرهای پردهدار ، بر روی این شالوده قرار دارد و 37 متر ارتفاع دارد. در بدنه ساقه بنا 10 پره مثلثی شکل با فواصل معین و با تناسب و زیباییکامل قرار گرفته است، به طوری که علاوه بر ایجاد زیبایی ، از حجم ساده وبی قواره ساقه کاسته و نیز موجب استحکام بنا شده است.تنها تزیین این ساقهدر بالای در ورودی مشتمل بر دو رشته کتیبه کوفی آجری است که یکی در ارتفاع 8 متری از سطح زمین و دیگری زیر پا کار گنبد تعبیه شده است . عرض اینکتیبه 80 سانتی متر و هر دو مشتمل بر یک عبارت تاریخی است که سال (397هـ.ق. و 375 هـ.ش) را نشان میدهد . این کتیبه عاری از هر گونه پیرایه وتزئینات است و همچون خود گنبد تنها به استحکام و ماندگاری آن توجه شده است . خطوط و حروف کتیبه با آجر ساده قرمز رنگ که روی آن سائیده شده بدون هیچگونه روکشی در درون قابهای آجری جای گرفته است. خطوط کوفی ساده این کتیبه، دارای برجستگی است و در عین حال ، نوعی تراش ظریف و زیبایی متناسبی داردکه از هر جهت با شکل ساختمان آرامگاه تناسب دارد .گذشته از سادگی کتیبه درهنگام نصب خطوط و قابسازی آن این نکته مراعات شده که از هر جهت ماندگاریآن بر روی بدنه تضمین شود. برای این منظور هر کدام از حروف آجری و آجرهایقاب کتیبه ریشههای بلندی دارد که درون دیوار گنید فرو رفته است . به همینخاطر و به علت پختگی آجر قرمز و استحکام آن هنوز پس از هزار سال ،کتیبهتقریباً سالمی بر جای مانده است . تکرار یک متن در دو جای بنا نیز بهماندگاری محتوای کتیبه کمک بزرگی کرده است. بدنه بنا سراسر از آجر قرمزرنگ ساخته شده است. آجرهای سخت این بنا که در نهایت پختگی و استحکامهستند، به علت تابش آفتاب در طول قرنها به رنگ زرد طلایی در آمدهاند کهخود بر زیبایی بنا افزوده است. شکل آجرهایی که در بدنه بنا به کار رفتهاست معمولی و یکسان است ، به جز آجرهایی که در بدنه گنبد مخروطی مورداستفاده واقع شده است . آجرها خوب پخته شده و خوب به ملاط چسبیده و سختتوپر و یکپارچه است.گنبد مخروطی بنا به ارتفاع 18 متر و بر روی ساقه بناشده است. این گنبد بر خلاف بیش تر برجها و گنبدهای آرامگاهی یک پوش است وبدون هیچ واسطهای بر روی بدنه برج قرار گرفته و شیب تند و سطح صاف وصیقلی آن به ماندگاری گنبد کمک فراوان کرده است . درون بنای گنبد قابوسساده و تنها با اندود گچ پوشش یافته که با گذشت زمان به سیاهی گراییدهاست.بر بالای سر در ورودی بنا دو رشته مقرنس زیبای ساده کار شده که جزواولین نمونه مقرنسهای هنر اسلامی ایران به شمار میرود. همچنان که ازمتن کتیبه بر میآید این بنا در سال 397 هـ.ق. توسط شمس المعالی قابوس بنوشمگیر آل زیار جهت آرامگاه شخصی بنا شده است . نامبرده که در آن روزگارفرمانروای گرگان بود، مردی دانشمند ـ هنرمند، سلحشور ـ دوستدار و مشوقعلم و هنر بود . وی در سال 402 هـ.ق. یعنی 5 سال بعد از ساخت گنبد قابوسوفات یافت . این بنا در فهرست بناهای تاریخی ایران به ثبت رسیده است .
istta.ir
طول آن 55 درجه و 18 دقیقه، عرض 37 درجه و 17 دقیقه، ارتفاع آ ن از سطحدریا 76 متر می با شد در این شهر به امر قابوس بن وشمگیر از امرای آ لزیار در سا ل 397هجری قمری بنای یا دبودی ساخته شده است. ارتفاع بنا 68مترو ارتفاع تپه ای که برج بر روی آن قرار دارد10 متر می با شد. محیط دایره یبرج قابوس 75/9 متر است. بعضی از محققین معتقدند که آن جا مدفن قابوس میباشد و بعضی دیگر معتقدند که قابوس بن وشمگیر آن جارا فقط به عـنوانیادبود حکومتش ساخته است نه مقــبره ا یشان. کتیبه ای به خط کــوفی دراطراف آن به چشم می خورد به ا یـن مضمون: « بسم الله الرحمن الرحیم، هذاالقصر العالی للا میر شمس المعالی الامیر قابوس بن وشمگیر امر ببنائه فیحیاته سنه تسع و تسعین و ثلاث مائه قمریه و سـنه خمس و سـبعین وثـلـثـمائه شمسیه» یعنی « بسم الله الرحمن الرحیم، این قصر عالی متعـلـقبه شمس المعالی امیر بــن قابوس بن وشمگیر که در زمان حیات، امر به بنایآن کرد در سال 397هـجری قمری »
در مورد این بنا یک نفر به ما اطلاعاتی می دهد:« اینگنبدعبارت از مناره ای است به شکل استوانه مضلع و دارای 10 ضلع متساوی و عرضهر ضلع 4/5 متر و هر کدام از این 10 ضلع مرکب ا ز سه ترک است و هر ترکی 2متر عرض دارد اکنون چنان می نما ید که این برج که در روی تپه وا قع است،لیکن مسلم است که این تپه نه مصنوعی است و نه طبیعی بلکه تپه ای است که بهوا سطه ی انهدام ابنیه دورگنبدبر روی هم ا حداث شده. 10 متر ارتفاع نوک مخروطیگنبداست میان آن مخروط هم خالی است و روزنه ای به سمت جنوب غربی داردولی راهشتاکنون معــلـوم نشده است آن چه ظاهرا معلوم شده باید گفت، کفگنبدروی زمیـن در زیـر تپه با شد زیراگنبد ( در این جا منظــور از گــنبد برج قابوس است ) به این بـزرگی را نمی توان روی تپه ای به این بزرگی بنا کرد محیط دا خل گــنبد 144/30 متر، محـیطخارجی 278/60 متر، مساحت تپه یگنبدتقریبا 4800متر است. اینگنبدحوادث متعــددی را به خود دیده است:« یک بار نــادر شاه به ناحیه شما ل ایران آمده و چون راهپیمایی زیادی کرده بود ا ز دیده میلگنبدخوشحال شد زیرا حدس می زد که این جا شهر بزرگی باید باشد چون آن جا راتقریبا غیر مس.ک.ک..نی و ده کوچکی دید بسیار ناراحت شد امر به تخریبگنبدداد ولی خوشبختانه از این بلا در امان ماند». وهم چنین عده ای از سران ایلگوگلان به گمان این که در زیر آن گنجی نهفته است امر به پی کنی آن می کنندولی بعد از مدتی دست از این کار می کشند ولی بنا به گــفته ی مردی ( مردایکس ) انگلیسی ها مــقدار زیادی از کالاهای نفـیسه آن جا را برده ا ند. خرابه های شهر جرجان ( شهـر باستانی ) در قسمت غــربــی گـــنبد قراردارد. چـون این شهر بین دو قبیله یموت و گوگلان حا ئـل بوده ا ست از نظراقتصادی ا ز دو قوم بهره مند می شوند
زير آن برج بلند كسي آرميده است. صاحب آن آرامگاه قديمي مربوط به قرن چهارم هجري است. زير آن برج بلند آجري كه در ميانه شهرگنبدكاووس قرار دارد قابوس بن وشمگير به خواب ابدي رفته است. شمسالمعاليقابوس بن وشمگير آل زيار دانشمند، هنرمند و مشوق علم و هنر بوده كه قبلاز مرگ دستور ساخت آن را ميدهد. بقعه آرامگاه وي كه بناي آجري است دراعداد بزرگترين مفاخر معماري قرن چهارم هجري است و در شمال شرقي ايران درشهرگنبدكاووس قرار دارد. اين بناي معروف كه يكي از بلندترين آثار تاريخي جهان بهشمار ميآيد بر فراز تپه خاكي كه قريب ۱۵ متر از سطح زمين بلندتر است قراردارد. اين بنا در سال ۳۹۷ هجري قمري و ۳۷۵ هجري شمسي و در زمان سلطنتشمسالمعالي قابوس بن وشمگير و در شهر جرجان كه پايتخت پادشاهان آن دياربوده بنا شده است. بنايي كه از هزار سال پيش تاكنون بر فراز تپهاي خاكياستوار است در عين سادگي يكي از غرورانگيزترين بناهايي است كه نه تنها درخاك ايران بلكه در سراسر جهان شناخته شده است و مورد توجه بسياري ازجهانگردان و باستانشناسان است.
آرامگاه قابوس بن وشمگير بدون هيچ تزئيني است. فقط بنايي است آجري كه ارتفاع آن كلاه از سر مياندازد.
داخلميلفقط يك كتيبه وجود دارد كه بر ديوار آن نصب شده كه تاريخ ساخت و اينكهآرامگاه متعلق به كيست در آن درج شده است. پروفسور ارتورافام پوپ در مورداين بنا چنين نوشته است: «در زير سمت شرق كوههاي البرز و در برابرصحراهاي پهناور آسيا يكي از بزرگترين شاهكارهاي معماري ايران با تمامشكوه و عظمت خود قد برافراشته است. اين بناگنبدقابوس بقعه آرامگاه قابوس بن وشمگير است. برج آرامگاه از هرگونه آرايشمبراست. براي جنگندهاي با نيروي ايمان و در قتال رودرروي، پادشاهي شاعردر نبرد با ابديت، آيا آرامگاهي چنين عظيم و مقتدر وجود دارد؟محمدعليقورخانچي نيز تحقيقي در موردگنبدقابوس داشته و در كتاب نخبه سينيه خودگنبدقابوس را در نيم فرسخي خرابههاي شهر جرجان دانسته و نظيري را براي اينگنبددر ايرانزمين موجود ندانسته است. در معماري سنتي ايران چنين بناهاي عظيم و كشيدهاي كهميلنيز ناميده ميشوند و در طول راهها براي راهنمايي و تعيين مسير كاروانهااحداث ميشده زياد برميخوريم ولي هيچ كدام آنها به پاي عظمتگنبدقابوس نميرسند.اين بنا شامل سه قسمت شالوده، ساقه وگنبدمخروطي است كه مجموعاً ۵۵ ارتفاع دارد.
ساقه اينميلبا نماي دايرهاي پرهدار با ارتفاع ۳۷ متر بر روي پايهاي مدور (شالوده) قرار گرفته كه تنها دو متر از آن بيرون زمين است و براساس مطالعات به عملآمده بخش بزرگي از آن در دل زمين فرو رفته است.در بدنه ساقه بنا ۱۰ پرهمثلثي شكل با فواصل معين و با تناسب و زيبايي كامل قرار گرفته است كهعلاوه بر زيبايي از حجم ساده و بيقواره ساقه كاسته و موجب استحكام بناشده است.رنگ آجرهاي قرمز به كار رفته در اينگنبدبه علت تابش نور خورشيد در طول قرنها به رنگ زرد طلايي درآمده كه خود برزيبايي آن افزوده است.شكل آجرهاي به كار رفته در بنا به جز آنهايي كه دربدنه استفاده شدهاند، معمولي و يكسان است.بدنه بنا از آجر قرمز رنگ كه بهخوبي به ملاط چسبيده و سخت توپر و يكپارچه و در نهايت پختگي ويكپارچهاند، ساخته شده است.
گنبدمخروطي بنا به ارتفاع ۱۸ متر بر روي ساقه بنا شده است. اينگنبدبرخلاف اكثر برجها وگنبدهاي آرامگاهي بدون هيچ واسطهاي بر روي بدنه برج قرار گرفته و شيب تند و سطح صاف و صيقلي آن به ماندگاريگنبدكمك فراوان كرده است.درون بنايگنبدقابوس، ساده و تنها با اندود گچ پوشش يافته كه با گذشت زمان به سياهيگراييده است.اين بنا با وجود استفاده بسيار كم از عناصر تزئيني دارايساختارهاي متناسب، موزون، مستحكم و زيباست كه نوعي احساس شكوه و زيباييرا به بيننده القا ميكند.
تنها تزئين اين ساقه در بالاي در وروديمشتمل بر دو رشته كتيبه آجري به خط كوفي است كه يكي در ارتفاع هشتمتري ازسطح زمين و ديگري زير پاكارگنبدتعبيه شده است.عرض اين كتيبهها ۸۰ سانتيمتر و بر روي هر كدام دو سال ۳۹۷هجري قمري و ۳۷۵ هجري شمسي نوشته شده است. اين كتيبهها عاري از هرگونهپيرايه و تزئين هستند و همچون خودگنبدتنها به استحكام و ماندگاري آنها توجه شده است.خطوط و حروف كتيبهها باآجرهاي ساده قرمزرنگ كه روي آنها به صورت برجسته و بسيار زيبا و ظريفتراشيده شده است، بدون هيچگونه روكشي در درون قابهاي آجري جاي گرفتهاند.
يكياز دلايل ماندگاري اين كتيبهها پختگي آجر قرمز و استحكام آن است كه هنوزپس از گذشت بيش از هزار سال تقريباً سالم مانده و تكرار يك متن در دو جايبنا نيز به ماندگاري محتواي كتيبهها كمك بزرگي كرده است.
قابوس بن وشمگير در سال ۴۰۲ هجري قمري يعني ۵ سال پس از ساخت اينگنبدوفات يافت. اين بنا در فهرست بناهاي تاريخي ايران به ثبت رسيده است
برج گنبد کاووس يا ميلگنبد، واقع در شهر گنبد کاووس در استان گلستان ايران، بلندترين برج آجری دنياست که در قرن چهارم هجری / يازدهم ميلادی بنا شده است. اين بنا، طبق کتيبه کوفی آجری گرداگرد آن، در سال 397 هجری قمری برابر با 375 هجری شمسی در زمان سلطنت شمس المعالی قابوس بن وشمگير از پادشاهان آل زيار ساخته شده است. شهر گنبد کاووس کنونی در حوالی شهر جرجان کهن قرار دارد که پايتخت پادشاهان آل زيار بوده است. اين برج از زيباترين و باشکوه ترين بناهای اوايل دوره اسلامی است که علی رغم استفاده بسيار کم از عناصر تزيينی در آن، دارای ساختاری متناسب، موزون، مستحکم و زيباست که نوعی احساس شکوه و زيبايی را به بيننده القا می کند.
اين بنای باشکوه بر روی تپه ای ساخته شده است که نزديک 15 متر از زمين اطراف آن بلندی دارد و ساختمان آن از سه بخش پی، بدنه و گنبد تشکيل شده که روی هم رفته 55 متر ارتفاع دارند. بدين ترتيب، با احتساب ارتفاع تپه، اين برج حدود 70 متر از سطح زمين های اطراف مرتفع تر است که اين موضوع به شکوه و جلال آن افزوده است.
بدنه برج بر روی پايه ای مدور قرار گرفته که تنها نزديک به 2 متر آن بيرون از سطح زمين قرار دارد و حجم وسيعی از آن در دل تپه فرو رفته است. بدنه برج از خارج دارای 10 پره مثلثی شکل است (همانند ستاره ده پر) که به فواصل مساوی از يکديگر قرار دارند و از پای بست بنا شروع و تا زير گنبد ادامه دارند. بدنه بنا سراسر از آجرهای پخته قرمز رنگ ساخته شده که در نهايت پختگی و استحکام هستند و به علت تابش آفتاب در طول قرن ها به رنگ زرد طلايی زيبايی درآمده که خود بر زيبايی بنا افزوده است.
گنبد مخروطی بنا به ارتفاع 18 متر بدون هيچ واسطه ای بر روی بدنه برج قرار گرفته و دارای شيب تند و سطح صاف و صيقلی بوده و بر خلاف اکثر برج ها و گنبدهای آرامگاهی، تک پوش است که اين موارد باعث ماندگاری آن شده است.(1)
شايد کمتر کسی از مردم ايران می دانند که اين برج در يک نظرسنجی بين المللی از سوی شماری از معماران مشهور جهان، به عنوان بهترين اثر مهندسی تاريخ بشر انتخاب شده است. دلايل اين انتخاب جالب است: اين برج که بيش از 50 متر ارتفاع دارد، بيش از هزار سال پيش ساخته شده و در اين مدت 2 بار زلزله های شديدتر از 6 ريشتر را از سر گذرانده، اما همچنان سالم، استوار و پابرجا ايستاده است. برج گنبد فقط از آجر ساخته شده و در آن هيچ خبری از بتون آرمه و اسکلت فلزی و فولاد و ... نيست. در حاليکه نه فرسوده شده و نه زلزله توانسته حتی يک ترک به آن بيندازد. محاسبات مهندس سازنده برج آن قدر دقيق بوده است که برج حتی در شديدترين زلزله هم پس از لرزه ها و تکان های معمول دوباره دقيقاً سر جای خود بر می گردد. همچنين دقت در برآورد مقاومت مصالح آن نيز حتی افزونتر از محاسباتی است که هم اکنون پيچيده ترين دستگاه های محاسبه انجام می دهند.(2)
در رابطه با کاربرد و انگيزه ايجاد اين بنا، با اينکه تاريخ نويسان و محققان ميراث فرهنگی غالباً اين ساختمان را آرامگاه امير قابوس میدانند، بعضی از تاريخ نگاران نجوم ايران از روی قرائنی پنداشته اند که اين بنا به عنوان رصدخانه ساخته شده است. زيرا در کاوش های اين بنا از باقيمانده جسد اثری يافت نشده است.
در کتاب «ذخيره خوارزمشاهی» نوشته سيد اسماعيل جرجانی درباره منجمی به نام کوشيار گيلانی سخن رفته که در خدمت امير قابوس بوده است. در کتاب «فرهنگ ادبيات فارسی دری» راجع به کوشيار گيلانی نوشته شده است که رصدخانه ای بنا کرده که به نام وی مشهور بوده است، که البته مکان آن مشخص نگرديده است. بدين ترتيب برخی اين احتمال را مطرح کرده اند که برج قابوس همان رصدخانه ای است که به دستور قابوس و بر اساس نقشه و طرح کوشيار گيلانی ساخته شده است.
به عقيده برخی از پژوهشگران نيز، بنای مزبور چه رصدخانه باشد و يا برای مقبره ساخته شده باشد، با توجه به سبک معماری آن که مانند آن در ايران وجود ندارد و همچنان پره های مثلثی آجری که در بدنه آن به کار رفته است، القا کننده مفهوم و معنای اساطيری و رمزی است و نمونه ای است از يک الگوی کلی در معماری که آن را «ستون کيهان» می نامند و رمزی از محور عالم است. به نوشته «ميرچا الياده»، رمز محور کيهان که زمين را به آسمان می پيوندد، تقريباً در همه مکان های قدسی به صور مختلف يافت می شود: برج های هرمی شکل ناقوس دار، ستون های کليساها، مناره های مساجد، و معابد و ابنيه دينی برج مانند و چند طبقه به شکل هرم که حول محوری مرکزی بنا شده و طبقات مختلفشان به سوی آسمان قد می کشند.(3)
برج قابوس بنایی است آجری و متعلق به شمس المعالي قابوس وشمگير آل زيار است (366ـ 403 هـ . ق.) این بنا بر فراز تپه با ارتفاع پانزده متر( از زمينهاي اطراف )و در سال 397 قمري (375 شمسي یزدگردی) به امر شمس المعالي ساخته و پرداخته شده است.
گنبد قابوس شامل برج استوانه اي شكل بلند آجري مي باشد كه بر روي صفه دايره اي قرار داده شده است، بدنه برج را از خارج با ده بريدگي يا (پشت بند) زينت داده اند كه از پايين در ميان صفحه اي كه از سطح اصلي زمين دو متر و هفتاد و پنج سانتيمتر بلندي دارد جوش داده شده، و از بالا به طره اي كه سقف روي آن ساخته شده اتصال يافته است، و چنانكه از طرح بنا برمي آيد از نقطه آغاز پشت بندها محيط دايره اي شروع مي شود به قطر نه متر و هفتاد سانتيمتر كه محوطه دورني برج را به محيط ديگري به قطر چهارده متر و شصت و شش سانتيمتر محدود ميكند، و ديوار برج از خارج به محيط سومي به قطر هفده متر و هشت سانتيمتر منتهي ميشود و از مجموع پنج مربعي كه بدين ترتيب تشكيل ميشود ده پشت بند يا بريدگي كه دهانه هر كدام آنها يك متر و شصت پهنا دارد پديد ميآيد و از آن نيز دهانه ديگري تشكيل مي يابد كه يك متر و سي و چهار سانتيمتر پهنا داشته و در نتيجه مدخل بنا بوجود ميآيد بدين طريق زواياي پشت بند مستقيم بوده و همين مستقيم بودن پشت بندها موجب استحكام و تسهيل كار ساختمان برج را فراهم ساخته است. از طرف ديگر محيطي كه چهارده متر و شصت و شش سانتيمتر قطر دارد در زواياي دروني پشت بندها بدنه هاي عريضي را كه داراي خطوط منحني هستند تشكيل ميدهد.
در روي بدنههاي دهگانه آجري برج به بلندي سه متر از طرف پايين و فاصله دو متر و شصت و پنج سانتيمتر از زير طره قاعده مخروط رأس دو رشته كتيبه آجري به خط كوفي ساده در ميان قابهاي آجري به درازاي دو متر و پهناي هشتاد سانتيمتر نصب شده است اين دو رشته كتيبه كه از نظر متن و كلمات عيناً مانند يك ديگرند و در هر بدنه مكرر شده شامل نام باني و تاريخ ساختمان و منظور باني بنا مي باشد، سادگي اين كتيبه كه عاري از هر گونه پيرايه و تزئيناتي است ميرساند كه تنها منظور باني استحكام بنا و عظمت پيكره آن بوده است و توجهي به تزيين و آرايش آن نشده است. خطوط كتيبه با آجر ساده قرمز كه روي آن سائيده شده بدون هيچگونه روكشي در درون قابهاي آجري كه با آجر نيمگرد ساخته اند جاي گرفته است، خطوط كوفي ساده اين كتيبه داراي برجستگي بوده و در عين حال داراي يك نوع ظرافت تراش و زيبايي متناسبي مي باشد كه از هر جهت با هئيت ساختمان عظيم آرامگاه متناسب بوده و مقياسي كه براي تراش كلمات كتيبه بكار برده اند داراي تناسب كامل با عظمت ساختمان است، گذشته از سادگي كتيبه در هنگام نصب خطوط و قاب سازي آن اين نكته مراعات شده است كه از هر جهت وسايل مستحكم ساختن خطوط را در بدنه برج فراهم سازند از اين رو هر كدام از كلمات آجري كتيبه و آجرهاي قاب اطراف آن داراي ريشه هاي بلندي است كه در درون بنا جوش داده شده و حتي از جوش دادن و جفت نمودن سر خطوط به يكديگر بوسيله ملاط مخصوصي كه از سنگ محكمتر است كوتاهي نشده به همين جهات و به علت پختگي آجر قرمز و استحكام آن هنوز پس از هزار سال كه از تاريخ ساختمان و نصب اين كتيبه مي گذرد خرابي و خدشه اي به تاريخ و خطوط كتيبه آن وارد نشده جز آنكه مقداري از خطوط و كلمات آن به علت اصابت گلوله محو و بعضي از كلمات آن ريخته شده بود، ليكن تكرار كتيبه در زير طره سبب شده كه پس از خرابي يك بند كتيبه از بند مكرر آن استفاده شود و بدين ترتيب براي هميشه متن كتيبه تاريخي به پاس مكرر بودن آن حفظ و مصون مي باشد.
عده اي معتقدند كه كتيبه آرامگاه داراي روكش ساروجي بوده كه به مرور زمان ريخته و فاسد شده است و يا هنوز هم در روي بعضي از كلمات كتيبه كه كمتر در مقابل باران و آفتاب واقع شده ساروجي وجود دارد ليكن با دقت و بررسي كافي و ممتدي كه درباره اين بنا شده است خالي از حقيقت بودن دو تصور بالا ثابت گرديده، در مرتبه اول كتيبه كنوني متعلق به زمان بنا بوده است و بعلاوه داراي هيچگونه روكش ساروجي و يا روكش ديگري كه موجب حفظ آن گردد نبوده و حتي علائمي هم در اين زمينه ديده نمي شود.
متن و ترجمه كتيبه كوفي دهگانه كه در بدنه گنبد مكرر مي باشد بند به بند چنين است:
1ـ بسم الله الرحمن الرحيم
2- هذه القصر العالي
3ـ الامير شمس المعالي
4- الامير ابن الامير
5ـ امَرَ به بنائه في حياته
6- قابوس ابن وشمگير
7ـ سنه سبع و تسعين
8- و ثلثمائه قمريه
9ـ و سنه خمس و سبعين
10- و ثلثمائه شمسيه
ترجمه كتيبه دهگانه بدين قرار است:
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر. اين است كاخ عالي، امير شمس المعالي، امير فرزند امير، قابوس فرزند وشمگير، فرمان داد به بناي آن در زندگي خويش، سال سيصد و نود و هفت قمري و سال سيصد و هفتاد و پنج شمسي.
از اين كتيبه معلوم مي شود كه بناي كنوني كه به نام آرامگاه شمس المعالي قابوس ناميده مي شود و شهرت دارد در اصل شامل ساختمان كاخ بلندي بوده است كه سپس به محل آرامگاه پادشاه مشهور آل زيار تخصيص داده شده است. از آغاز ساختمان و پايان سال بناي آن و اينكه آيا به گفته و وصيت قابوس اين كاخ را به آرامگاه قابوس تخصيص داده اند اطلاعي در دست نيست همين قدر از تاريخهاي قمري و شمسي كتيبه به دست مي آيد كه قابوس در زمان زندگي خويش به سال 397 قمري و سال 375 شمسي به ساختمان اين كاخ رفيع فرمان داده است.
بدنه برج گنبد قابوس سراسر از آجر پخته قرمز بدون روكش ساخته شده است آجرهاي سخت اين بنا كه در نهايت پختگي و استحكام مي باشند به علت تابش آفتاب سوزان دشت و بارانهاي فراوان به مرور زمان به رنگ زرد طلايي در آمده اند، كهن سالي اين بنا و رطوبت هوا و موقعيت طبيعي مكان آن موجب شده كه گذشته از تغييرات كه در ظاهر بنا پديدار است، خزه و سبزي طبيعي شفاف طلايي رنگي بر روي آجرهاي بدنه آن بوجود آمد و از بركت عمر دراز به يك نوع تزيين طبيعي كه نماينده آن كهولت بنا است مزين شود.
اين آجرها بيشتر به شكل مربع 25/0×25/0 و 6×6 سانتيمتر و گاهي اضلاع آنها از بيست و سه تابيست و پنج و قطر آن از پنج الي شش سانتيمتر متفاوت و زياد و كم مي شود و از نظر همواري و صافي و رنگ تماماً يكسان و مهارت متصديان كار را مي رساند.
قطر ملاط بند كشي بدنه آجري برج از دو تا سه الي چهار سانتيمتر است كه در تمام فواصل آجرها بدون باقي گذاردن گودي بند كشي ظريفي شده است، در باب تركيب اجزاء بندكشي آن كه شباهت كامل به يك قسم ساروج محكم و بي نظيري را دارد عقايد مختلفي رايج است به هر حال ملاط گنبد كه به رنگ خاكستري و داراي تركيبي از شن و ماسه مي باشد از نظر استحكام مورد حيرت و تعجب تمام كارشناسان و اهل فن معماري و بنايي است و به گفته برخي از محققين يكي از جهات پايداري و استواري اين بناي نادره زمان تركيب اجزاء غير قابل انفاك ملاط گنبد قابوس است.
در باب طرز ساختمان بدنه استوانه اي گنبد كه در نهايت سادگي و ظرافت ساخته و پرداخته شدهاست اشكالي از نظر فني و معماري ديده نمي شود تنها اشكالي كه به نظر مي رسد در جفت كردن و تطبيق زواياي آجري است كه از اضلاع پشت بندها و ديوار برج به وجود مي آيد و در همين قسمت است كه معمار بنا استعداد و مهارت خود را در ضمن انشاء يكي از اندوخته هاي صنعتي اسلامي به معرض عمل قرار داده است . بطور كلي اتصال زواياي آجري اعم از افقي و عمودي در نهايت زيبايي صورت گرفته است و تنها ايرادي كه از نظر معماري بر اين بنا و طرز آجر چيني آن شده يكي اين است كه در هر قدم آجري پس از بيست زاويه فضايي خالي به شكل منشور پديد آمده ، ديگر برآمدگي و حدب محقري است كه در روي بدنه ( پشت بندها ) برج به تدريج پيدا شده و همين حدب محقر كه منتهاي آن در وسط بدنه به بلندي هفده متر از كف زمين ديده مي شود بر زيبايي و لطف دورنماي جذاب آن افزوده است.
اعجاز صنعتي و معماري اين شاهكار قرن چهارم هجري در ساختمان سقف مخروطي حيرتآور و شگفت آن مي باشد كه در حقيقت به قدري در ساختن و ظرافت پوشش مخروط مهارت به كار رفته است كه اهميت و شكوه ساختمان گنبد آن تأثير بلندي بدنه برج را به كلي از نظر بينندگان انداخته و محو ميكند ، كارگر بنا سطح مخروطي سقف را به جاي آنكه با آجر معمولي بسازد با يك نوع آجر ريشه دار كه تنها تا كنون در اين بنا و برج رادكان جرجان ( كُرْدكوي ) كه از آثار همين قرن است پوشش نموده و بدين ترتيب در شكل بندي ساخنمان گنبد كه بايستي هرم وار شود تغييري داده شده و بصورت مخروط كنوني جلوه نموده است ، مخروط كنوني كه شاهكار صنعتي اين برج نامي بشمار مي رود به اندازه اي صاف و هموار ساخته شده كه پرندگان را جرأت نشست و برخاست بر روي آن نمي باشد و هنوز نتوانسته اند پنجه اي بر آن افكنده و جاي پايي براي خود بيابند ،
در جهت شرقي گنبد مخروطي شكل روزنه اي كه موجب تابش اشعه آفتاب به درون گنبد و سقف بنا است تعبيه شده ، اين روزنه كه طاق آن از دو طرف ( خارجي و داخلي ) با آجرهاي مخصوص قالبي كه براي زدن طاق چشمه ساخته شده است به درازاي دو متر تمام و پهناي 74/0 و 78/0 و 80/0 مي باشد ( هر قدر از پايين روبه بالا مي رود از پهناي روزنه كاسته مي شود) كف آن با آجر ساده بزرگ فرش شده و روي بدنه ديوارهاي روزنه و بر روي سقف آن اندودي ازگچ و خاك كه شايد به رنگ آبي تزيين شده به قطر يك الي شش سانتيمتر ( اندود چشمه طاق ) موجود است ضمنا از فاصله مابين تيزه عقب روزنه ( وصل به بدنه داخلي گنبد ) و تيزه خارجي گنبد كه دو متر و ده تا دو متر و پنجاه و پنج از بالا تا پايين قطر دارد مي توان به ضخامت و قطر قسمت سفلي و علياي گنبد مخروطي پي برد و تنها از همين روزنه شرقي است كه روشنايي درون گنبدتأمين مي شود.
كتيبه كوفي مكرر گنبد قابوس
بدين ترتيب چون نوع پوشش مخروط سقف با آجرهاي مخصوص ريشه دار مي باشند، در طرز ساختمان زير بدنه مخروط و آجر چيني آن دقت مخصوصي بكار رفته است كه در زير گلويي هر كدام از ريشه آجر بازو دار پنج الي شش عدد آجر كه پهنا و درازا و قطر آن 25×25 و 6×6 سانتيمتر است قرار داده شده، اين آجرها بر روي هم به واسطه ملاط گچ متصل گرديده است ، بعداً آجر ريشه دار را بر روي آن استوار ساخته اند، ضمناً براي آنكه لبه آجرهاي روي مخروط به يكديگر متصل گردند آنها را طوري با آجر تراش داده و به يكديگر قفل و بست نموده اند كه ناظر و بيننده گنبد تصور مي نمايند كه سطح مخروط بنا تماماً از يك قطعه آجر مخروطي شكل ساخته شده است و اين خطاي باصره تنها از جهت مهارت در طرز اتصال و پوشش سقف توليد مي شود، از اين رو در طرز اتصال و قرار دادن ريشههاي آجر در بدنه مخروط مراقبت كافي شده ديگر احتياج به بند كشي پيدا نمي شود زيرا فاصله اي در اين بين توليد نمي گردد و گذشته از آن سراشيبي تند بام مخروطي هم مانع ايستادگي آب باران بر روي بام گنبد شده و همين سراشيبي و همواري بام از علل موثر استحكام و صيانت مخروط گنبد بشمار است .
درون بناي گنبد قابوس از لحاظ سادگي مانند خارج آن مي باشند و بطوريكه از دقت بر روي ديوار و جدار داخلي آن بدست مي آيد، در زمان ساختمان بنا روكش گچي رنگين و يا اندودي از گچ به قطر يك سانتيمتر تا پنج الي شش سانتيمتر بر روي ديواره آجري برج قرار داده بودند كه اكنون آثار آن از بلندي هفت الي هشت متري كف دروني برج تا رأس داخلي مخروط ديده ميشود، تنها اشكال ملاحظه دقيق آن تيرگي و دود زدگي درون گنبد است كه يكسره داخل بنا را سياه و تيره ساخته است.
از تزيينات خارجي اين بناي عظيم گذشته از كتيبه ها بايستي دو رشته مقرنس آجري كه نيم گنبد ميان دو طاق سر در بر روي آنها ساخته شده است نام برده شود،
بلندي بدنه برج از كف زمين تا زير قاعده مخروط رأس سي و هفت متر تمام است.
بلندي كتيبه مخروط از كف قاعده تا رأس آن هيجده متر تمام است كه روي هم رفته بلندي كليه برج به استثناي تپه اي كه بر روي آن ساخته شده پنجاه و پنج متر است. اگر پانزده متر بلندي تپه دستي كه گنبد بر روي آن ساخته شده بر ارتفاع گنبد بيفزاييم مجموع بلندي گنبد قابوس به هفتاد متر مي رسد از اين جهت مي توانيم بناي گنبد قابوس را از بلندترين آثار تاريخي دنيا به شمار آوريم. گذشته از اهميت صنعتي و تاريخي برج در عالم معماري اسلامي پايداري آن در دشت تركمان موجب راهنمايي مسافرين و مردمان و ساكنين دشت مي باشد زيرا قامت رعناي گور در عين اينكه نماينده عظمت و جلال جرجان دوران آل زيار و يادگار فرمانروايي شمس المعالي مي باشد خود هادي و راهبر مسافرين است . بناي گنبد در نتيجه بي مبالاتي و تجاوزي كه با آن شده بود به منظره رقت آوري در آمده بود پايه بنا و اطراف سر در ورودي و صفه و خروجي هاي آجري آن صدمات زياد ديده بود و در بعضي قسمتهاي پايه بنا حفره هايي به عمق دو الي دو مترو نيم توليد شده بود، آجرهاي آنرا كنده و برده بودند و در حقيقت چيزي نمانده بود كه پي بنا از كشيدن بار سنگين آرامگاه شانه خالي كند، گذشته از خرابي پي و پايه بنا گنبد مخروطي آن بالاخص در سمت شرقي و غربي خرابي و لطمه هاي فراوان ديده و قريب هزار و پانصد عدد از آجرهاي ريشه دار آن شكسته و از جاي خود در اثر اصابت گلوله در آمده بود، اطراف روزنه شرقي به كلي خراب و آجرهاي طره و قسمتي از تيزه هاي مابين پشت بند (قسمت جنوب شرقي) و خطوط كتيبه بند «الامير ابن الامير و قابوس ابن وشمگير» مكرر زير و بالا ريخته و محو شده بود، درون بنا هم نيازمند به تعميرات و اصلاحاتي بود، تا آنكه در سال 1304 خورشيدي براي نخستين مرتبه به تعمير پايه بنا بر طبق اسلوب قديمي آن اقدام شد و به هر ترتيبي صفه آن ساخته و پرداخته شد،
پاورقيها:
(1) دايرةالمعارف بناهای تاريخی ايران در دوره اسلامی (2): بناهای آرامگاهی، ص 335.
صحبت از ماندگارترين اثر تاريخي است، همان اثري كه هوز بوي تازگي از آن استشمام ميشود. سخت از پيام و گفتار خداوندي است، همان گفتاري كه جزء جزء آن، درياي خروشاني از معارفت است. سخت از تنها مكتوب تحريفناپذير خلقت است، همان مكتوبي كه جانها را سيراب و روحها را به تعالي ميرسند.
فاش گويم آنچه در دل مضر استاين كتابي نيست چيز ديگر است
چون كه در جان رفت جان ديگر شودجان چو ديگر شد، جهان ديگر شود
اللهم اجعل القرآن وسيله لنا الب اشرف منازل الكرامه
اي خدا، قرآن را وسيله ما براي رسيدن به بالاترين منزلتهاي كرامت بگردان
روي سخن ما در اين تحقيق، با نسل پوياي ما است كه در بحران انتخاب قرار گرفته و در جستجوي بهترين الگو تكاپو ميكند و هر نوي را ميآزمايد و كنار ميگذارد و بر پايه لكل جديد لذه، هماره در پي نوي ديگر است و اين آزمون را بارها و بارها تكرار ميكند و همچنان طي شده را درمينوردد.
قرآن را! قرآن را! كه ريشههاي تمام معارف بشري در آن نهفته است.
قرآن را! قرآن را! كه بهترين وسيلهي آرامش و از برترين مصاديق ذكر خداست.
قرآن را! قرآن را! كه مايه كرامت فردي و اجتماعي ما مسلمانان است و همه چيز ما به عمل به آن و پيروي از قرآن ناطق، ائمه اهل بيت بستگي دارد.
پيامبر اكرم(ص): قرآن از همه چيز، جز خدا برتر است. پس هر كه قرآن را پاس دارد، خدا را پاس داشته و هر كه قرآن را پاس ندارد، احترام خدا را سبك شمرده است.
امام صادق(ع): عزيز جبار، كتاب خود را بر شما نازل كرد. او راستگو و نيكي كننده است. در آن كتاب، اخبار شما و كساني كه پيش از ما بود و پس از شما خواهد بود و اخبار آسمان و زمين آمده است، كه اگر كسي ميآمد و از اينها به شما خبر ميداد، در شگفت ميشديد.
پيامبر اكرم(ص): علم قرآن را بياموزيد و غرايب آن را فرا گيريد. غرايب آن احكام واجب و حدود آن است. چه قرآن بر پنج وجه نازل شده است: حلال، حرام، محكم، متشابه و امثال.
پس به حلال عمل كنيد و حرام را فرو گذاريد. محكم را بكار ببنديد و متشابه را رها كنيد و از امثال عبرت بگريد.
قرآن، آب حيات انسان است. اين آب هم، تشنه و طالب انسان است، همانطور كه انسانه تشنه اوست، به همان اندازه كه ما علاقهمند به قرآنيم، چندين برابر قرآن عاشق ماست.
قرآن، سفره رحمت رحيميه است كه فقط براي انسان گسترده شده است. طعام اين سفره، غذاي انسان است كه با ارتزاق آن متخلق به اخلاق ربوي ميگردد و متصف به صفات ملكوتي ميشود و مدينه فاضله تحصيل ميكند و هيچ كس از كنار اين سفره بيبهره برنميخيزد.
در روايت آمده كه رسولب خدا(ص) فرمودند: هيچ شفيعي نه پيغمبر و نه ملك و نه غير از اينها، در روز قيامت بلند مرتبهتر از قرآن نيست.
منقول است كه حضرت علي(ع) فرمودند: قرآن را فرا گيريد كه بهترين گفتههاست و در آن بيانديشيد و تفقه كنيد كه بهار دلهاست و از نور آن شفا جوئيد كه شفاي دلهاي بيمار است و آن را به نيكوترين وجه، تلاوت كنيد كه سودبخشترين سرگذشتهاست.
جهاني بودن زبان قرآن كريم و اشتراك فرهنگ آن، در اجتماع دلپذير سلمان فارسي، صهب رومي، بلال حبشي، اويس قرني، عمار و ابوذر غفاري در ساحت مقدس پيامبر جهاني، كه شعار ازسلت الي الابيض و الاسود و الاخمر، او شهره آفاق شد، متجلب است.
مضمون عبارت شيخ صدوق، در كتاب اعتقادات اينچنين آمده است:
آنچه هم اكنون در دست مردم است، بدون هيچ كم و كاستي همان قرآني است كه بر پيامبر(ص) نازل شده است. پيش از اين نبوده و هر كس به ما عقيده تحريف را نسبت دهد، كاذب است.
معني بلاغت، رسيدن است. اگر گوينده طوري كلام را بيان كند كه معني به قلب سامع رسيده و جايگير شود و مقصودي كه دارد عقل و وجدان مستمع را مسخر نمايد، آن سخن، بليغ است و شكي نيست كه قرآن در بلاغت به حد اعجاز رسيده، زيرا چنان مملكت وحشي، بتپرست، دزد، غارتگر و ظالم را در مدت بسيار كم، صالح و خداپرست و متحد نمود كه قايل شدند تمام دنيا را در تعليم و تاديب نمايند، با آنكه همه آنها متمدنتر و به مراتب بسيار عالمتر و در سياست و حكمت و صناعت و كليه لوازم زندگي بشري از آنها به درجاتي اشرف بودند.
معلوم است كه بيان الهي چنان در قلوب عرب موثر واقع شده كه آنها را به كلي استحاله كرده و تغيير ماهيت داد و ساير معجزات انبياء(ع)، قطعاً به اين اندازه، امتها را خاضع ننموده است.
حارث بن هشام از پيامبر اكرم(ص) پرسيد: وحي چگونه بر شما نازل ميشود؟
ايشان فرمودند: گاه صدايي مانند صداي زنگ به گوش من ميرسد و وحيي كه بدين صورت بر من نازل ميشود، سخت بر من گران و سنگين است. سپس اين صداها قطع ميشود و آنچه را جبرئيل ميگويد، فرا ميگيرم. گاهي نيز جبرئيل به صورت مرد بر من فرود ميآيد و سپس با من سخن ميگويد و من گفتههاي او را حفظ ميكنم.
راههاي ارتباط پيامبر اكرم(ص) با عالم غيب عبارتند از:
1.الهام به قلب؛
2.توسط فرشته وحي؛
3.از طريق شنيدن صدا. به اين ترتيب كه خداوند امواج صوتي را در فضا و اجسام ميآفريده و از اين طريق با پيامبرش سخت ميگفته كه از ديگران مخفي و پنهان بوده است.
قرآن در مدت بيست و سه سال يعني در طول مدت نبوت رسول اكرم(ص)، نازل گرديده است و مشهور آن است كه اولين سوره نازل شده، «اقرا باسم ربك» است، ولي معلوم نيست آخرين چيزي كه نازل گرديد، كدام آيه است و اصحاب پيغمبر در آن اختلافنظر دارند. گويتا هر كس آخرين آيهاي كه از پيغمبر شنيده است را آخرين آيه نازل شده پيامبر نام برده است.
ولي از آنجا كه آيه «اليوم اكملت لكم دينكم» كه سوره مائده است به اتفاق در حجهالوداع يعني دو ماه و نيم قبل از رحلت نازل شده و نيز سوره «اذا جاء نصرالله و الفتح» دلالت ميكند، بر اينكه خدا پيامبر اكرم(ص) خبر رحلت او را ميدهد، بايد سوره مائده و «اذا جاء» از آخرين سورهها باشد، اما آخرين آيه كريمه «واتقوا يوما» و نازل شدن چيزي بعد از آن معلوم نيست. احاديثي در اين خصوص وجود دارد.
مقداري از سورههاي قرآن را كه قبل از هجرت پيغمبر نازل گرديده، مكي و مقداري كه بعد از هجرت نازل شده، مدني ميگويند. خواه در شهر مكه و مدينه نازل شده يا در سفرها و قراي ديگر.
امام صادق(ع) فرمودند: «بسم الله الرحمن الرحيم، اقرا باسمك الذي ...» اولي آياني است كه بر نبي اكرم(ص) نازل شده است.
قرآن در زمان پيامبر اكرم(ص) به صورت كامل در اوراق متعدد نوشته شده بود و در خانه حضرت نگهداري ميشد. در زمان ابوبكر، هياتي مامور شد تا قرآن را جمعآوري كند و بين دو لوح قرار دهد. در زمان عثمان هم به علت توسعه سرزمينهاي اسلامي و بروز اختلافاتي در قرائت قرآن، همه نسخههاي پراكنده قرآن جمعآوري شد و دستور داده شد از روي يك نسخه به تكثير فراوان قرآن بپردازند. اين نسخه به مصحف امام نامگذاري شد و از همين نسخه نمونههايي به بلاد اسلامي فرستاده شد.
قرآن كريم به اسامي متعدد و عناوين متعددي ناميده ميشود و از اين اسامي در قرآن كريم ياد شده است. ميان اين اسامي چند نام داراي شهرت بيشتري است كه مورد اتفاق اكثر دانشمندان علوم قرآني است و ميتوان آنها را به عنوان اسامي و نامهاي قرآن تلقي كرد كه عبارتند از:
امام صادق(ع): شايسته است كه مومن، قبل از مرگ، قرآن را بياموزد و يا در حال فراگيري آن باشد.
حضرت علي(ع) فرمودند: حق فرزند بر پدر اين است كه نام نيكو بر او بگذارد، خوب تربيتش كند و قرآن تعليمش نمايد.
پيامبر اكرم(ص): هر كس به فرزندش قرآن بياموزد، خداوند متعال در قيامت به پدر و مادر، تاج پادشاهي ميبخشد و بر او دو جامهاي ميپوشاند كه هيچ كس مانند آنها را نديده است.
سهل بن سعد ميگويد: زني نزد پيامبر اكرم(ص) آمد و گفت: كه من خود را به خدا و رسولش بخشيدم. حضرف فرمود: به زن نياز ندارد.
مردي به رسول خدا گفت: او را به ازدواج من درآور.
حضرت فرمود: چيزي داري به وي بدهي؟ مرد گفت: خير.
حضرت فرمود: حتي انگشتري از فلز؟ مرد معذرت خواست.
حضر پرسيد: از قرآن چه ميداني؟ مرد پاسخ داد: فلان سوره و فلان سوره و هينطور سورههايي را كه حفظ كرده بود، برشمرد.
حضرت فرمود آيا ميتواني از حفظ بخواني؟ گفت: آري.
پيامبر فرمود تو را به ازدواج او درميآورم در برابر آنچه از قرآن به وي ميآموزي.
در روايات آمده كه رسول خدا(ص) فرمود: برترين عبادت امت من خواندن قرآن است.
حضرت علي(ع) فرمودند: چه خوب است كه هه سخن ذكر خدا و قرائت قرآن باشد كه چون از پيامبر پرسيدند: در نزد خدا كم عمل برتر است؟ گفت: قرائت قرآن و اينكه تو در حالي بميري كه زبانت به ذكر خدا مشغول است.
پيامبر اكرم(ص): همانا خواننده آيهاي از كتاب خدا، بهتر است از آنچه زير عرش است تا پايينترين جاهاي زمين.
امام صادق(ع): بزرگان امت من، قاريان و حافظان قرآن و شبزندهدارانند.
حضرت علي(ع) فرمودند: هر كس به تلاوت قرآن انس گيرد، جدايي برادران او را به وحشت نمياندازد.
ابوحيان توحيدي گويد: حضرت علي(ع) شنيد كه قاري قرآني آيات را به صورت نادرست قرائت ميكند. اين مطلب حضرت را ناراحت كرد. لذا ابوالاسود دولي را فراخواند و به او پيشنهاد فرمود كه قاعده و نمونه و مقياسي براي مردم وضع كند. البته جهات مختلف مطلب را براي او روشن نمود و زمينه كار را براي او فراهم كرد و نمونههايي از قواعد را براي او بيان داشت.
از آداب مهمه قرائت، استعاذه از شيطان رجيم است كه خار طريق معرفت و مانع سير و سلوك الي الله است و اين استعاذه و پناه بردن با لقلقه لسان و صورت بيروح و دنياي بيآخرت تحقق پيدا نكند، چنانچه مشهود است.
پيامبر اكرم(ص): نگاه كردن به سه چيز عبادت است: صورت پدر و مادر، مصحف و دريا.
پيامبر اكرم(ص): قرآن را با صوتهاي خود نيكو سازيد كه صورت زيبا بر زيبايي قرآن ميافزايد.
امام صادق(ع): پيامبر اكرم(ص) فرمودند: راه قرآن را پاكيزه سازيد، چون پرسيدند كه اي پيامبر راه قرآن چيست؟ گفت دهانهاي شما. پرسيدند: به چه چيز پاكيزه كنيم؟ گفت به مسواك زدن.
يكي از آداب تلاوت قرآن مجيد، سجده كردن هنگام قرائت آيا سجده يا گوش دادن به آنهاست. اين سجده را سجده تلاوت گويند، زيرا در قرآن، پانزده آيه سجدهدار است كه چهار آيه از آنها سجده واجب دارد و موسوم به عزايم است و يازده آيه از آنها سجده مستحب دارد.
پيامبر اكرم(ص) فرمودند: كسي كه قرآن را از روي تظاهر و ريا و يا جلب توجه مردم بخواند، در روز قيامت محشور ميشود، در حالي كه در صورت او جز استخوان چيزي نيست و قرآن، گريبان او را ميگيرد و كشانكشان به سوي آتش برده و در شعلهها رها ميسازد.
پيامبر اكرم(ص) فرمودند: مادامي كه حضور قلب دارد و اعضايتان در برابر قرآن خشوع دارند، قرآن بخوانيد و هرگاه حضور قلب نداريد، قرائت شما قرائت واقعي نخواهد بود.
پيامبر اكرم(ص) به ابن مسعود فرمودند: هنگامي كه كتاب خداي متعال را ميخواني و به آيهاي ميرسي كه در آن امر و نهي است، بار ديگر آن را براي عبرت گرفتن تكرار كن و اين كار را از ياد مبر، زير كه نهي آن دليل بر فروگذاشتن گناهان است و امر آن دليل بر نيكوكاري و صلاح.
امام صادق(ع): قرآن با شتابزدگي خوانده نميشود، بلكه كلمه كلمه و با دقت خوانده ميشود. پس به هر آيهاي ميرسيم كه درباره بهشت است، بايد مقدار توقف كنيم و از خداوند آن را مسئلت كنيم. همچنين اگر به آيهاي رسيديم كه از جهنم سخم ميگويد، بايد به خدا پناه ببريم.
امام صادق(ع): چرا تاجري كه در بازار مشغول تجارت است، بعد از بازگشت به خانهاش و پيش از خوابيدن، يك سوره از قرآن را نميخواند تا در برابر هر آيه خوانده شده ده حسنه براي او نوشته شود و ده گناه او محو گردد؟
محبوب و مورد رحمت خداوند
پيامبر اكرم(ص) به سلمان فارسي فرمودند: اي سلمان، چون مومن قرآن بخواند، خداوند درهاي رحمت را بر او ميگشايد. بعد از آموختن علم، خداوند هيچ چيز را بيشتر از قرائت قرآن دوست نميدارد.
امام صادق(ع): هركه قرآن بخواند و جوان و مومن باشد، قرآن با گوشت و خون او آميخته ميشود و خدا او را با فرشتگاني بزرگوار كه نويسندگان و حاملان قرانند، قرين ميسازد و قرآن در روز بازپسين نگاهبان او ميشود.
امام صادق(ع) به روايت از پدرش امام محمدباقر فرمودند: دعا كردن را در پنج جا غنيمت شماريد: هنگام خواندن قرآن، هنگام بانگ برداشتن به اذان، هنگام فرو ريختن باران، هنگام برخورد دو صف براي شهادت و هنگام دعا كردن مظلوم كه حجاب از عرش برداشته ميشود.
بركت خانه، حضور فرشتگان و بيرون رفتن شيطان
در حديث است كه حضرت علي(ع) فرمودند: خانهاي كه در آن قرآن تلاوت شود و ذكر خدا در آن گفته شود، بركتش زياد ميگردد و فرشتگان در آن خانه حاضر ميشوند و شياطين آن بيت را ترك ميگويند. خانهاي كه در آن صداي قرآن بلند است براي اهل آسمانها درخشندگي دارد، مانند درخشندگي ستارگان براي اهل زمين، اما خانهاي كه از قرآن و ذكر خداوند عز و جل بيگانه باشد، از بركت و حضور فرشتگان محروم از شياطين مملو است.
امام صادق(ع) فرمودند: خوانندگان قرآن سه گونهاند: يك دسته قرآن را براي آن ميخوانند كه شاهان را بدوشند و بوسيله آن بر مردمان، گرنفرازي كنند، پس آنان از اهل آتش هستند. ديگر، خواننده قرآني كه حروف آن را حفظ و حدود آن را ضايع ميكند كه او نيز از اهل آتش است و ديكر، خواننده قرآني كه قرآن را ميخواند و سر به جيب تامل فرو ميبرد، به محكم و متشابه آن عمل ميكند، به اقامه واجبات آن ميپردازد، حلال آن را حلال و حرام آن را حرام ميشمارد. اين كسي است كه خداوند او را از فتنههاي گمراه كننده نگاه ميدارد و خود، اهل بهشت است و هركس را بخواهد، ميتواند شفاعت كند.
حضرت علي(ع) در جوابي كه به طلحه دادند، فرمودند: اگر به آن چه كه در قرآن است، عمل كنيد، از دوزخ نجات خواهيد يافت و به بهشت خواهيد رفت. در قرآن، حجت ما، بيان حق و واجب بودن اطاعت از ماست.
استان گلستان با مساحتي بالغ بر 2200000 هكتار در شمال كشور قرار داشته و در ضلع شرقي درياي خزر واقع شده و از دو بخش جلگهاي و دشت در شمال و بخش كوهستاني در جنوبت تشكيل شده كه از شمال به جمهوري تركمنستان، از جنوب به استان سمنان، از طرف شرق به استان خراسان و از غرب به درياي خزر و استان مازندران هممرز است.
استان گلستان 75/1درصد كل سطح كشور را به خود اختصاص داده كه از اين سطح حدود 430000 هكتار اراضي جنگلي، 1126000 هكتار مرتع و بيش از 630000 هكتار اراضي زراعي است كه تحت كاربرد كشت بيش از 720 نوع محصولات زراعي و باغي قرار دارد. نوع آب و هواي استان متفاوت بوده و از اقليم نيمه خشك تا معتدل كوهستاني متغير است. ميزان متوسط ريزشهاي جوي در مناطق غرب استان و در ارتفاعات جنوبي 700 ميليمتر، در نواحي شمال شرقي و نوار مرزي 200 ميليمتر در نوسان است. متوسط بارندگي استان، 450-400 ميليمتر ميباشد.
محصولات غالب استان گلستان شامل گندم، جو، برنج، پنبه، سويا، كلزا، آفتابگردان، دانههاي روغني، سيبزميني و ذرت ميباشد. سطح زير كشت نباتات علوفهاي دراستان اعم از ذرت، جو، يونجه، شبدر برسيم، سورگوم و ذرت علوفهاي، حدود 90-80 هزار هكتار ميباشد. در حال حاضر ظرفيت و پتانسيل توليد نباتات علوفهاي در استان قابل ملاحظه است، به گونهاي كه اگر مشكلات در سطح استان مرتفع گردد، ميتواند يكي از مراكز مهم توليد انواع علوفه در سطح كشور باشد.
1.با استفاده از نباتات سيلو شده، ميتوا در فصل زمستان از علوفه تازه و آبدار در تغذيه دام استفاده نمود.
2.با هزينه كم، مواد خوش خوراك تازه براي فصل زمستان تهيه ميگردد كه در توليد بيشتر گوشت موثر است.
3.با سيلوي علفهاي هرز و خشك كردن آنها، نه تنها مورد استفاده دام قرار ميگيرند، بلكه در مبارزه با آنها نيز مفيد واقع ميگردد.
4.علوفه زيادي در فضايي اندك ذخيره شده، در صورتي كه علوفه خشك جاي بيشتري را اشغال ميكنند.
5.علوفه خشك اگر مدتي در انبار نگهداري گردد، مقداري از مواد قندي خود را از دست داده و از ارزش آن كاسته ميشود، در صورتي كه ميزان خسارت علوفه سيلويي كه براي مدت طولانيترين نگهداري ميشود، بسيار كمتر است.
6.به هنگام خشكسالي و كمبود علوفه، ضامن تامين غذاي دام خواهد بود.
جو با نام علمي Hordeum vulgare (14=n2) يكي از مهمترين گياهان خانواده غلات است و از نظر ميزان توليد مرتبه پنجم پس از گندم، برنج، ذرت و سيبزميني قرار دارد. گياه جو در ابتدا فقط به عنوان علوفه مورد استفاده قرار ميگرفت، اما امروزه بطور گسترده در تغذيه انسان و بالاخص در تهيه نوشيدنيها و مالت الكلي بكار ميرود. جو لخت نيز از زمانهاي قديم به علت درصد فيبر پايين آن در تغذيه دام بكار ميرفت.
جو به دو گروه 2 و 6 رديفه تقسيم ميشود. دو رديفه بيشتر در صنعت مالتسازي و 6 رديفه در صنايع غذايي بكار ميرود و داراي عملكرد بالاتري نيز ميباشد. از لحاظ سازگاري با شرايط محيطي، جو وضعيت خوبي را به دليل قدرت تحمل شوري آن نسبت به ساير غلات داراست. سطح زير كشت جو بدون پوشينه براي تغذيه طيور رو به افزايش است. سابقه كشت آن در ايران بيش از 30 سال ميباشد و در حال حاضر در استانهاي كرمان، يزد، مركزي، سيستان، گلستان، كرمانشاه، ايلام، اصفهان و ... در سطح محدودي كشت ميگرد. جو بدون پوشينه با نامهاي پيغمبري، مهدي و كلراي بين كشاورزان معروف است. عملكرد جو بدون پوشينه بيش از عملكرد جو معمولي است و يكي از محاسن اين جو، عدم ريزش دانه پس از رسيدن است. با بررسيهاي به عمل آمده، جو بدون پوشينه از نظر كيفيت عناصر مغذي شبيه به ذرت بوده و ميتواند در تركيب جيرهي غذايي طيور مورد استفاده قرار گيرد.
جو از فاميل گرامينه (Graminea) از زيرفاميل Hordeum ميباشد و از انواع وحشي و اهلي تشكيل شده است. جو گياهي است يكساله، روز بلند، اگر زمان كاشت آن بخصوص جوهاي بهاره به تاخير بيافتد، گياه كمتر پنجه ميزند. تعداد كروموزومهاي آن 14=n2 است و تعداد ريشهچه بعد از جوانهزدن در حدود 8-5 است. جو داراي ريشه افشان است و شبكه ريشه انواع بهاره آن ضعيفتر از ساير غلات بهاره است. چون مدت زمان كاشت تا برداشت آن كمتر از ساير غلات بهاره است، ريشههاي جو پاييزه طويلتر و قطورتر بوده و براي پنجهزدن احتياج كمي به سرما دارد. گواشوارك در جو عريض و داسي شكل ميباشد و زبانك (ليگول ـ Ligula) آن بزرگتر از ساير غلات است (2 تا 3 ميليمتر).
جو بدون پوشينه، گياهي يك پايه كه گل آذين آن سنبلهاي مركب است و در هر طرف محور اصلي سنبله، 3 گل منفرد قرار ميگيرد. گلها داراي 3 پرچم و يك مادگي با دو برچه ميباشند. گردهافشاني در جو بدون پوشينه به صورت مستقيم است و گل دادن همزمان با سنبله رفتن و از قسمت تحتاني سنبله شروع ميگردد. زمان گل دادن آن در سنبله در حدود 5 تا 8 روز طول ميكشد. در قائده تخمدان (حد فاصل تخمدان و گلومل) در غده متورم آبدار به نام Lodicule ديده ميشود كه رشد و نمو آنها باعث باز شدن گلها گرديده كه از روي شكل و خواص ظاهري آنها ميتوان انواع جوها را از يكديگر تميز داد. دانه جو به صورت فندقه لخت و يا پوست داراست و از وضع شيار شكمي آن نيز ميتوان به انواع آن پي برد.
طبقهبندي جو بدون پوشينه
در طبقهبندي بتانيكي از لحاظ پوشتدار بودن، دانه جو را به دو دسته تقسيم كردهاند:
1.دانه لخت: كه گلوم و گلومل به دانه نچسبيده و بيشتر به عنوان خوراك انسان و طيور مورد استفاده قرار ميگيرد.
2.دانه پوستدار: كه گلومل و گلوم به سختي به دانه چسبيدهاند و بيشتر به عنوان علوفه مورد استفاده واقع ميشود.
جو بدون پوشينه را از لحاظ زمان كاشت به دو دسته تقسيم كردهاند:
انواع بهاره: شبكه ريشه آن بسيار كم ميباشد. مدت زمان كاشت تا برداشت از ساير غلات بهاره كمتر ميباشد و اكثراً بعد از سه ماه برداشت ميشوند.
انواع پاييزه: جو بدون پوشينه از انواع چند پر (چند رديفه) تشكيل شدهاند. ريشهها قطور و طويلتر ميباشند و مقدار پروتئين دانه آنها كمتر از انواع بهاره بوده، ولي ميزان محصول دانه آن بيش از جوهاي بهاره است.
1. H. nudum؛ 2. H. undierectum؛ و 3. H. undizeocrithum.
ب) جوهاي چندپر:
1. H. undiparaueium؛ 2. H. undipyramidatum و 3. H. undivaigare كه آن را H. cieleste مينامند.
زمان كاشت:
زمان كاشت جو بدون پوشينه در استان گلستان بستگي به شرايط محيطي منطقه كاشت داشته و اكثراً جوهاي پاييزه قبل از فرا رسيدن سرماي زمستان و قبل از گندم پاييزه كاشته ميشوند.
عمليات زراعي (تهيه زمين):
آماده كردن زمين مستلزم اجراي عمليات شخم و ديسك به همراه نرم كردن خاك و از بين بردن كلوخهها ميباشد.
عمليات كاشت:
بذركاري به صورت دستپاش و يا بوسيله بذركارها بطور خطي انجام ميپذيرد. فواصل بوتهها در كشت دستپاش يكنواخت بوده، در حالي كه در كشتهاي خطي فواصل زيادي بين خطوط خالي مانده و علفهاي هرز فرصتي براي حضور بدست ميآورند.
عمق بذر:
عمق بذر در خا به عواملي نظير زراعت ديم يا آبي، كيفيت زمين و ... بستگي داشته كه حداكثر 6-5 سانتيمتر خواهد بود. در اراضي ديم، عمق كاشت زياد بوده تا بذر براي روييدن از رطوبت بيشتر اعماق استفاده نمايد. در اراضي حاصلخيز و مرغوب بذر در عمق كمتري كاشته شده و جوانهها زودتر از خاك بيرون ميآيند. در زمينهاي ناهموار، بذر در عمق بيشتري قرار گرفته تا شرايط خاك مشكلي در جوانهزني ايجاد نكند.
آبياري مزرعه:
بسته به شرايط آب و هوايي، مزرعه جو را بين 3 تا 6 مرحله آبياري متفاوت ميباشد. 1) براي سبز شدن (خاك آب)، 2) براي ظهور ساقه (ساقه آب)، 3) براي بيرون آمدن خوشه (خوشه آب)، 4) آبي كه در موقع رسيدن پرچم و مادگي و عمل تلقيح ميدهند (گل آب)، 5) آبي كه در موقع رسيدن دانهها ميدهند (دان آب).
تناوب زراعي:
جو در تناوب با نباتات روغني و گياهان وجيني قرار ميگيرد و به دليل مقاوم بودن به عوامل نامساعد جوي نسبت به گندم در خاكهاي شور آن را در اول تناوب قرار ميدهند.
تراكم مناسب:
حداكثر عملكرد دانه غلات از تراكم گياهي كمتر از 200 بوته در مترمربع بدست ميآيد. لذا افزايش در ميزا بذر بيش از آنكه موجب افزايش توليد گردد، باعث افزايش هزينههاي توليد بدون افزايش عملكرد ميشود.
برداشت جو بدون پوشينه:
جو بدون پوشينه معمولاً زودتر از جو معمولي و گندم رسيده و زمان برداشت آن با كمباين، زماني است كه رطوبت دانه به كمتر از 14-13% رسيده باشد.
ساختمان شيميايي دانه جو به عوامل متعددي همچون رقم و نوع گياه و شرايط محيطي بستگي داشته و به طور كلي شامل قندها، پروتئين، چوبي و خاكستر ميباشد.
كربوهيدراتها:
تركيب اصلي دانه ميباشد كه بيش از 80 درصد وزن خشك گياه را تشكيل ميدهند. عمده كربوهيدراتهاي موجود در جو لخت را نشاسته تشكيل داده و ساير كربوهيدراتها شامل پنتوزان، بتاگلكول، سلولز و ميزان كمي از تك قنديها و دوقنديها ميباشد.
چربي:
دانه جو معمولاً بين 4-2درصد چربي داشته كه مهمترين آن تري گليسريدها هستند كه به ميزان 79-1/73 درصد از كل چربيها را شامل ميشود. 77درصد چربيها در آندوسپرم ذخيره شدهاند.
پروتئين:
ميزان پروتئين در جو متفاوت بوده كه از 8درصد در جوهاي معمولي تا 20درصد در جو لخت است. پروتئين ذخيره موجود در جو، هيدروژن بوده كه مقدار آن از اسيد آميه ليزين كمتر ميباشد. با افزايش پروتئين كاهش اسيد آمينه ليزين خواهد بود.
در دنيا و در بين غلات، ذرت بعد از گندم و برنج از لحاظ اقتصادي و سطح زير كشت، مقام سوم را داراست، ولي از نظر كل توليد، مقام اول را به خود اختصاص داده است و امروزه از عمدهترين محصولات مناطق نيمه گرمسير و گرمسير به شمار ميآيد. يكي از مهمترين گياهاني است كه به عنوان غذاهاي اصلي در بسياري از كشورهاي آمريكاي مركزي، جنوبي و آفريقا و قسمتي از آسيا كشت شده و يكي از مهمترين گياهان تامين كننده انرژي و پروتئين بوده كه توليدات سالانه آن نزديك به 500 ميليون تن ميباشد.
ذرت گياهي است يكساله داراي 20=n2 كروموزوم، متعلق به تيره Poaceae از زير تيره Panicoidea گروه Maydeae جنس Zea و گونه Mays كه سه جنس Zea, Tripsacum, Euchiaena بومي آمريكا بوده و پنج جنس: Coiy, Polyfoea, Trilobachne, Scherachne, Chionachne بومي استراليا و جنوب شرقي آسيا هستند. برخي گياهشناسان گونه Teosinte, Euchlaena Meyicena را در همان جنس ذرت Zea معرفي ميكنند. جنسهاي Tripsacum, Euchlena نزديكترين خويشاوندان ذرت به شمار ميروند.
ذرت گياهي است يك پايه (Monoique – Monoecious)، بدين معني كه گلهاي نر و ماده جدا از هم، ولي بر روي يك پايه قرار دارند. گلها ماده ذرت از جوانهاي كه در قاعده غلاف برگ وجود دارد، توليد ميشود. محور سنبلههاي ذرت بعد از تكامل، تبديل به مغز بلال (چوب محور بلال) شده كه در روي محور بلال سنبلچههاي متعددي به صورت جفت قرار داشته، هر كدام دو گل مونث ميباشند.
برگ:
ذرت نيز ماند غلات داراي برگهاي بلند، دراز و كشيده و موازي است كه معمولاً برگهاي پاييني كوچكتر و به طول 13-12 سانتيمتر و برگهاي مياني 90-80 و عرض آنها بين 11-8 سانتيمتر است. در ذرت همانند يولاف گوشوارك وجود نداشته، اما زبانك كاملاً درشت، شفاف و قابل رويت است. تعداد برگها به طول دوره رشد بستگي داشته، به نحوي كه در ارقام زودرس 12-8 و در ارقام ديررس تا 40 برگ رويش دارند. ارقام معمولي، 15-14 برگ دارند. برگها به طور متناوب و در چپ و راست يكديگر بر روي ساقه ذرت استقرار مييابند.
ريشه:
ذرت قدرت پنجهزني نداشته و ريشههاي قوي ندارد و سطحي ميباشد. سيستم ريشه ذرت شامل 5-3 ريشه جنيني ثانويه كه از اولين گره زير سطح خاك تشكيل گرديد و داراي ريشههاي هوايي ميباشد. ريشههاي هوايي از گرههاي نزديك سطح خاك تشكيل شده كه علاوه بر جذب آب و مواد غذايي، باعث مقاومت گياه ميشود.
دانه ذرت بدون آب، حاوي 77درصد نشاسته، 20درصد قند، 9درصد پروتئين، 5درصد چربي، 5درصد پنتوزان (Pantosan) و 2درصد مواد معدني است. ميزان درصد پروتئين و چربي ارقام مختلف ذرت كاملاً متغير بوده و حداكثر پروتئين به 15درصد و حداقل آن به 6درصد ميرسد. قريب 80درصد پروتئين دانه در آندوسپرم آن ميباشد. پروتئين ذرت حاوي Prolamine بخصوص Zein (قابل حل در الكل)ريال Globulin (قابل حل در محلول نمك خنثي) است. ذرت از لحاط كلسيم، منگنز و سديم، فقير و از لحاظ آهن، فسفر و پتاسيم غني ميباشد.
در شرايط گرم و مرطوب، دانه ذرت پس از 5-4 روز جوانه زده و در مواردي كه درجه حرارت كمتر از حد اپتيمم تا 14 روز نيز طول ميكشد. اگر بذر ذرت در عمق مناسب 7-5 سانتيمتر كشت شود، مزوكوتيل شروع به رشد كرده و نيمي از فاصله تا خاك را طي نموده كه با طويل شدن كلئوتيل برگ بقيه فاصله تا سطح خاك نيز طي ميگردد. با خروج كلئوتيل، اولين دو برگ حقيقي تشكيل شده و برگهاي بعدي به تعداد هر برگ به مدت 3 روز ظاهر ميگردند. در عرض دو هفته، گياه جوان معمولاً 5 تا 6 برگ و يك سيستم ريشه اوليه دارد كه رشد آن ديگر به ذخيره مواد غذايي بستگي ندارد.
حداقل دماي لازم براي جوانهزني 10-8 درجه سانتيگراد بوده و دماي اپتيمم و مناسب 20 درجه سانتيگراد ميباشد. هرچه دماي ميانگين شبانهروز پايينتر از حد اپتيمم باشد، زمان سبز شدن كندتر و طولانيتر خواهد بود. ذرت در مرحله جوانهزني حداكثر دماي 30 درجه سانتيگراد را تحمل ميكند. دماي بيشتر از 34 درجه سانتيگراد نيز در عمل گردهافشاني اختلال ايجاد ميكند. در طول دوره رشد و نمو، دماي مناسب بين 28-21 درجه سانتيگراد بوده و دماي كمتر از 8 درجه سانتيگراد موجب كاهش قابل توجه محصول ميشود. ارقام زودرس 1800-1500 روز درجه و ارقام ديررس 2500-2400 روز درجه نياز دارند.
ذرت گياهي روز كوتاه بوده كه با كوتاه شدن روز، زمان گلدهي سريع و در شرايط روزهاي بلند، دوره رويش افزايش و تعداد برگها بيشتر ميگردد. زمينهاي با بافت متوسط 7-6=pH براي رشد ذرت بسيار مناسب بوده و pH بين 8-5/5 را نيز تحمل ميكند. ذرت در زمان پنجهزني نسبت به شوري حساس بوده، به طوري كه ممكن است درصد جوانهزني را تهديد نكند، اما زمان آن را به تعويق انداخته و در طول دوره رشد موثر واقع شده و ميزان توليد را كاهش ميدهد.
1.ميزان گل ماده خشك در مناطق معتدل و نيمه گرمسير يكسان باشد، اما در مناطق گرمسير، ميزان ماده كمتري به دانه اختصاص مييابد. به همين دليل شاخص برداشت در مناطق گرمسيري 4/0 و در مناطق گرمسيري 5/0تا 55/0 است.
2.در مناتطق گرمسير نسبت به نواحي معتدل، برگهاي بيشتري رويش داشته، در نتيجه توليد دانه كمتر خواهد شد، زيرا برگها مانع از تاثير بيشتر نور در توليد دانه ميگردند.
3.طول دوره رشد گياه در زمان پر شدن دانه در مناطق معتدل بيشتر از مناطق گرمسير است. ضريب دوره رشد در پر شدن دانه در مناطق گرمسير 3درصد و در مناطق معتدل 4 درصد است.
ذرت در خاكهاي آهكي با بافت لومي، عمق كافي، نفوذپذيري مناسب و داراي مواد آلي (1 تا 2درصد) بيشترين عملكرد را دارد. خاكهاي خيلي سنگين براي كشت ذرت، مناسب نيستند. اين نوع زمانها را براي كشت ذرت مناسب نيستند. اين نوع زمينها را براي كشت ذرت بايد بوسيله كودهاي حيواني و سبز اصلاح كرد. ذرت در خاكهايي كه pH آنها بين 6 تا 7 باشد، به خوبي رشد و نمو كرده و محصول قابل توجهي ميدهد.
عمليات تهيه زمين:
شامل زيرشكن، شخم، ديسك، هرس، غلطك و در صورت نياز استفاده از لوله (ماله) كودپاش نهركن است كه در زمان و نحوه اجراي آن بستگي به محصول قبل از كشت ذرت و نوع كشت فعلي (بهاره ـ تابستانه) دارد. چنانچه كشت تابستانه، يعني بعد از برداشت گندم و جو باشد، فرصت زماني براي تهيه زمين خصوصاً در قطعات مربوط به برداشت گندم در مناطق سردسير و معتدل كه امكان سرماي زودرس پاييزه وجود دارد محدود است. در صورت هرگونه تاخير در تهيه زمين، امكان مواجه شدن با سرما وجود داشته و خسارت وارده زياد ميباشد.
كودهاي آلي (حيواني و كمپوست) باعث اصلاح خواص فيزيكي، شيميايي و بهبود فعاليت بيولوژيكي خاك ميشوند. اين دسته از كودها در كوتاه مدت، بخشي از مواد غذايي مورد نياز ذرت را تامين كرده و در دراز مدت باعث بهبود ساختمان و تهويه خاك و همچنين افزايش ظرفيت نگهداري آب در خاك ميشوند. بنابراين مصرف حداقل 40-30 تن در هكتار كود حيواني پوسيده يا كمپوست قبل از كاشت جهت افزايش عملكرد ذرت توصيه ميشود.
ب) كودهاي شيميايي:
مصرف مواد غذايي بويژه ازت و فسفر بوسيله گياه ذرت در مقايسه با ساير گياهان زراعي در سطح بالاتري قرار دارد.
ازت:
اولين عنصر كه كمبود آن در خاكهاي مناطق خشك و نيمه خشك حس ميشود، ازت است. اين عنصر جز عناصري ضروري اوليه بوده و گياه براي رشد خود به آن نياز دارد. مصرف ازت در ذرت علوفهاي به علت تراكم زياد نسبت به ذرت دانهاي بالاتر ميباشد.
مقدار مورد نياز كود ازت:
1.بعد از شخم و همراه ديسك و قبل از كشت محصول؛
2.در مرحله شش برگي ذرت؛
3.قبل از ظهور گل نر؛
4.در زمان لقاح.
در خاكهاي سبك و شني بايد تعداد اين دفعات بيشتر از ساير خاكها باشد. نحوه آبياري مزرعه، موثرترين عامل در افزايش راندمان مصرف كودهاي ازته است.
فسفر:
كود فسفر همراه با كاشت مصرف ميشود و بهترين شيوه آن در زراعت ذرت قرار دادن در زير كنار بذر است. توصيه عمومي فسفر در صورت نبودن آزمون خاك به مقدار حدود 200kg درهكتار ميباشد.
پتاسيم:
وجود پتاسيم در مزرعه موجب افزايش مقاومت گياه در برابر سرما شده، علاوه بر اينكه افزايش مقاومت گياه به خشكي، گرما و خوابيدگي خواهد شد، ميزان مصرف آن در صورت نبودن آزمون خاك 150 كيلوگرم در هكتار ميباشد.
گوگرد:
ميزان مصرف گوگرد در صورت نبودن آزمون خاك، 300 كيلوگرم در هكتار (گوگرد پودري همراه با تيوباسيلوس) براي ذرت علوفهاي دارند.
ذرت علاوه بر N.P.K به مقادير كافي از مواد غذايي كم مصرف( كلسيم – منيزيم) و ريز مغزهاي Zn.B .Cu.Fe. Mn.eL نياز دارد كه مقدار آن بر اساس تجزيه خاك و نياز گياه تعيين ميگردد. محلول پاشي به ميزان 2-1 ليتر از تركيبات ريز مغزها در افزايش عملكرد موثر خواهد بود.
براي يك زراعت موفق ، انتخاب بدر مناسب ضرورري است بنابراين بايد با توجه به تاريخ كشت، شرايط اقليمي منطقه و آب و هوا رقم مناسب زودرس (100-90 روز) يا ديررس (130-110 روز) را از ميان بذور اصلاح شده انتخاب كرد. ضدعفوني بذور براي جلوگيري از شيوع بيماري ها ضروري است.
ميزان بذور و تراكم بوته در هكتار عامل مهمي در امر توليد محصول است . در زراعتهاي مكانيزه كه كاشت به وسيله بذر پاش انجام ميگيرد مقدار بذر مورد نياز ذرت علوفه اي 20 تا 30 كيلوگرم در هكتار است. استفاده از بذركارهاي پنوماتيك كه با نيروي مكش قادرند بذر را در فواصل تعيين شده قرار دهند، فضاي كافي براي رويش مناسب بذر را فراهم ميكنند. تراكم بوته ها در صورت استفاده از چاپرهاي خورشيدي بايد 120000 بوته (50cm در 15cm) و استفاده از چاپرهاي رديفي 80000 بوته باشد. بنابراين توسعه و ترويج چاپرهاي خورشيدي ميتواند تراكم و عملكرد بيشتر را به همراه داشته باشد در صورت رعايت فاصله 50cm بين رديف ها بايد از تراكتورهاي چرخ باريك استفاده شود.
براي جلوگيري از رشد علف هاي هرز بايد قبل از كاشت يا بعد از برداشت به يكي از دو روش زير مبارزه صورت بگيرد. – علف كش اراديكان 82% Ee به ميزان 6-4 ليتر در هكتار قبل از كاشت با خاك خشك مخلوط و بعد از آن آبياري ميشود.
يكي از مسايل مهم و قابل توجه در مورد ذرت تامين آب و مراحل مختلف آبياري اين گياه است . مقدار آب و مراحل آبياري به شرايط جوي، بافت خاك و مقدار رطوبت موجود در خاك بستگي دارد و با در نظر گرفتن درجه حرارت محيط 7 تا 12 روز يكبار بايد ذرت را آبياري نمود.
مناسب ترين زمان براي برداشت ذرت علوفه اي موقعي است كه رطوبت محصول 72 درصد باشد كه در اين هنگام ماده خشك آن 28 درصد است و ماده حالت خميري دارد . به طوري كه اگر با ناخن وسط دانه را فشار دهيد شيره آن بيرون نمي ريزيد. ( تفاوت برداشت ذرت علوفه اي با ذرت دانه اي در ماشين آلات برداشت ميباشد.)
توصيه ها:
1) براي توليد محصول با كيفيت و كميت كاملا مناسب بايد از ارقام و هيبريد هاي مناسب استفاده كرد.
2) بذر انتخابي تازه و قدرت توليد جوانه زني آن زياد باشد.
3) نسبت به زودرسي فني گياه در هر منطقه و تاريخ كاشت مناسب آن توجه كامل به عمل آيد.
4) ضدعفوني بذر براي جلوگيري از سرايت بيماري هاي قارچي انجام گيرد.
5) كاشت ذرت علوفه اي به روش بذرافشان و ايجاد خار و به علت مصرف بيش از حد و عدم يكنواختي در توزيع بذر توصيه نمي شود .
6) مصرف 10kg در هكتار كود سكوسترين آهن همراه آب آبياري را موسسه تحقيقات خاك و آب كشور توصيه ميكند.
در بين نباتات علوفه اي يونجه به علت كيفيت مطلوب و خوراكي و دارا بودن ذخائر غذايي مانند مواد پروتئيني و معدني مختلف از قبيل كلسيم و انواع ويتامينها ( بخصوص C,A) اهميت خاصي پيدا كرده است . ارزش يونجه تنها در ذخيره مواد غذايي آن نبوده بلكه تاثير مهمي در اصلاح زمين و حاصل خيزي خاك داراست يونجه حاصل خيزي و ساختمان خاك را حفظ و يا آن را بهبود بخشيده و خاك را در مقابل فرسايش آبي و بادي و به خصوص در اراضي شيبدار محافظت مينمايد . امر.ز توجه خاصي نسبت به حمايت از اين گياه شده كه از ان جمله ميتوان اين موارد را نام برد:
- شناسايي و انتخاب واريته هاي خالص و كليدي.
- حفظ اصول قرنطينه بذر يا علوفه.
تعيين بذر متناسب با شرايط اقليمي متفاوت.
بررسي شرايط ورود و جلوگيري از ورود بذر واريته هاي مختلف خارجي.
ايجاد مزارع مخصوص توليد بذر تحت شرايط ويژه به منظور جلوگيري از مخلوط شدن واريته در موقع گردافشاني.
فراهم كردن امكان تفكيك واريته هاي مختلف يونجه هاي بومي كشور و شناسايي آنها.
توسعه وكشت و كار يونجه به صورت ديم در مراتع به صورت خالص و يا با مخلوط گياهان تيره گندميان
يونجه گياهي است چند ساله يا دايمي كه ريشه اي راست و مستقيم داشته و به ريشه اوليه معروف است. ريشه راست بعد از قرار گرفتن بذر در خاك و جذب رطوبت بدون انشعاب به وجود ميايد و به موازات پيدايش ريشه اوليه قسمت زير لپه يا هيپوكوتيل در زير سطح خاك قرار ميگيرد. با طويل شدن زير لپه جوانه زني آغاز و گياه از سطح خاك آغاز ميگردد . در اين مرحله نسبت به بي آبي و شوري خاك حساسيت زيادي دارد.
كشت پائيزه در زماني انجام ميگيرد كه يونجه قبل از فرارسيدن سرماي زمستان به اندازه اي رشد كرده باشد كه بتواند شرايط سخت محيطي را تحمل كند . معمولا بسته به اقليم هاي مختلف تاريخ كاشت از اول تا 20 شهريور ماه متفاوت است .
ب) كشت بهاره:
در بهار پس از دفع خطر سرماي زمستان ميتوان اقدام به كاشت يونجه نمود .اگر زمان كاشت هرچه زودتر باشد ريشه نبات از رطوبت موجود در خاك كه ذخيره شده بارندگي زمستانه بهتراستفاده مينمايد. زمان كاشت بسته به اقليم هاي مختلف از 15 اسفند تا اواخر فروردين متفاوت است.
1) آهك و گچ: خاك هايي كه اسيدي يا قليايي هستند ، براي كشت يونجه مناسب نبوده و به وسيله گچ يا آهك اصلاح ميشوند. در خاك هاي اسيدي افزايش آهك قابليت انحلال آهن، آلومينيوم و منگنز را در خاك كاهش داده و جوانه زني و رشد گياه افزايش مييابد.
2) ازت: مهم ترين كود شيميايي داراي ازت كه براي محصول علوفه اي چندساله به كار ميرود ، نيترات آمونيوم است. در صورت آغشته بودن بذر يونجه به باكتريهاي تثبيت كننده ازت افزايش 10-15KG ازت در هر هكتار براي مزرعه يونجه كافي خواهد بود . اگر مقدار ازت از حد معمولا بيشتر شود موجب فعال شدن غده هاي تثبيت كننده ازت شده و گياه را در تثبيت ازت در خاك دچار نارسايي ميسازد.
3) فسفر: مقدار فسفري كه گياهان مختلف از خاك برداشت ميكنند بسته به نوع گياه متفاوت بوده . اين ميزان براي يونجه حدود 10KGاست. كودپاشي در فصل بهار بوده و در عمق قرار ميگيرد كه ريشه هاي عمودي ريشه بتوانند از ان در تماس مستقيم استفاده نمايند.
4) پتاس: رابطه مستقيمي بين ميزان جذب ازت وپتاس وجود دارد به طوري كه با جذب بيشتر ازت اندامهاي رويشي فعال تر شده و تماس بيشتري نياز خواهند داشت . در خاك هاي شور استفاده از سولفات پتاسيم در ديگر خاكها از كلروپتاسيم استفاده ميگردد . يونجه در غلظت 120-140ppm خاك بهترين رشد را دارد كه در اين شرايط 50KG در هكتار كود نياز خواهد داشت در اين حالت غلظت پتاسيم يونجه 8/3 درصد خواهد رسيد.
سه عنصر C,Mg,S را عناصر ثانويه ميگويند. كمبود عناصر ثانويه در يونجه ايجاد مسموميت در دام ميكند در عناصر كم مصرف ديگر نظير روي، مس ، منگنز، موليبيدون، بودر، آهن و كلرو و ... نيز در رشد و نمو يونجه موثر بوده كه عمدتا در خاك هاي كشور كمبود آن احساس نمي شود . در اراضي مرطوب و نيمه مرطوب و در خاكهاي PHاسيدي كمبود عناصر فوق بيشتر ديده ميشود.
استفاده از كود حيواني و افزايش آن به خاك قبل از عمليات كاشت تاثير بسزايي در توليد يونجه و علوفه آن خواهد داشت . افزايش 20-10 تن كود حيواني در هر هكتار بسيار مطلوب بوده است.
ميزان آب مورد نياز يونجه بسته به طول مدت رشد و نمو متفاوت بوده و هر چه مدت رشد طولاني تر باشد آب مورد نياز بيشتر خواهد بود و مقدار مصرف آب بر اساس مقاومت گياه نسبت به بيماري، آفات، سرما، خشكي ، كيفيت و نوع گياه بيش از 20-18 هزار متر مكعب در هكتار است.
زمان برداشت علوفه يونجه بر اساس زمان رشد تنظيم ميگردد . به ويژه اين امر براي چين اول حائز اهميت بوده به طوري كه يونجه كاشته شده در پائيز در همان سال برداشت نشده و به هنگام برداشت بايد توجه داشت كه بوته از ريشه كنده نشده و از محل ساقه صورت پذيرد . تسريع در امر ريشه دواني و شاخ و برگ فراوان هنگامي امكان پذير است كه چين اول زماني انجام گيرد كه گياه مرحله گلدهي را پشت سر گذاشته باشد زيرا زماني كه گياه به گل مينشيند رشد ساقه به حداقل رسيده و جوانه هاي جديد روي طوقه فعال ميشوند ذخيره غذايي طوقه و ريشه در رشد ساقه هاي جديد مهم بوده و اگر ساقه هاي رسيده و جوانه هاي جديد برداشت نگردد ساقه هاي جديد كاهش يافته و ميزان عملكرد را تحت تاثير قرار ميدهد . بهترين زمان برداشت يونجه در مزرعه هنگامي است كه 10% گياهان مزرعه داراي گل شده باشند. برداشت زودهنگام هرچند علوفه مرغوب و با كيفيتي را به دست ميدهد اما ميزان ان به شدت كاهش مييابد و شرايط متفاوت مزرعه در مقابل علف هاي هرز را كمتر ميكند . ازطرفي برداشت دير هنگام موجب كاهش كيفي علوفه به همراه افزايش كمي آن خواهد بود و چين بعدي را به تاخير خواهد انداخت. مهم ترين شاخص برداشت، طول ساقه هاي جديد بر روي طوقه به اندازه 2-3cm است هر چند بسته به شرايط اقليمي متفاوت طول ساقه مختلف خواهد بود . لذا هنگاهي كه مزرعه داراي گياهاني است كه 10% آن مرحله گلدهي را پشت سر گذاشته باشند بهترين زمان مرحله برداشت است . در اين زمان طول ساقه يونجه از زمين حدود 5cm و از محل طوقه 2-3cm است.
منابع:
·وزارت جهاد كشاورزي استان گلستان، وضعيت كشت محصولات علوفهاي در استان گلستان.
·شريعي جهانتيغ، غلامرضا، زراعت و اصلاح نباتات جوي بدون پوشينه.
·شريعي جهانتيغ، غلامرضا، زراعت و اصلاح نباتات ذرت علوفهاي و سيلوهاي آن.
·شريعي جهانتيغ، غلامرضا، زراعت و اصلاح نباتات يونجه علوفهاي و سيلوهاي آن.
مشاهده تعدادي از اندامهاي رويشي و زايشي در قارچها
Vegetative = Somatic (بدني = رويشي)
Fungal organs
Acexual (غيرجنسي)
Reproductive (توليد مثل زايشي)
Sexual (جنسي)
a.Oidium(R.A)
b.Synnema = Graphium(R.A)
c.Septate Hypha(V)
d.Chalmydospore(V)
e.Conidium(R.A)
f.Coenocytic Hypha(V)
نكته) "Hypha" Conidium نيست، بلكه اسپور (spore) است و در توليد مثل غيرجنسي ايجاد ميشود.
نكته: به پايهاي كه روي Hypha در شكل شماره 1 ايجاد ميشود، Conidiophore گويند.
موضوع:
مشاهده اندامهاي رويشي و زايشي در قارچها
1.
Coenocytic Hypha¨Zoosporangium
Zoosporangium¨Zoosporangiophore
Zoosporangiophore¨Coenocytic Hypgha
2.
Ascopore
Ascus – Ascospore
Ascus
نكته) Ascus دستهاي از قارچها هستند كه در توليد مثل جنسي اين اندامها را توليد ميكند.
3.
Stroma
Ascus
Ascospore
نكته: معمولاً تعداد Ascospore چه در تك سلولي و چه در دو سلولي 8تاست.
4. Pycnidium
نكته: Rhizomorphبراي قارچ Armillaria استفاده ميگردد.
نكته) Sclerotium تودههاي به هم پيچيده از Hypha است.
7. Sclerotium
نكته) يكي از قارچها كه مولد اين اندام است.
ColletotrichumGloeosporioides
نكته) بيماري كه اين اندام را ايجاد ميكند Canker (شانكر) است.
آزمايشگاه قارچشناسي و بيماريهاي گياهي
موضوع: بيماري سفيدك پودري در گياهان
سفيدك سطحي = سفيدك حقيقيPowdery Mildew
پوشش سفيدكMycelium
نمونهبرداري از پوشش سفيد
Conidium
Conidiophore
در شرايط محيطي نامساعد در داخل پوشش سفيد نقطههاي سياه رنگي ديده ميشود.
نمونهبرداري:
Ascus
Cleistothecium
Ascospore
بيماري سفيدك پودري جوBarley powdery mildew
Pathogen: Blumeria garminis
سفيدك پودري شمشاد
Pathogen: Microspoaera euonymi - japonici
موضوع:
بيماريهاي زنگ (Rust) در گياهان
جوش Rustule
بيماري زنگ رزتك سلولي
Pustule
اسپورهاي بهاره است: به رنگ زرد تا نارنجي = تك سلولي
Uredopustule ¨ Uredospoere
اواخر فصل: به رنگ مشكي = چند سلولي
Teliopustule ¨ Teliospore
نكته: تشخيص زنگها معمولاً از روي Teliosporeها صورت ميگيرد و باعث بقاي زنگ و انتشار آن از سالي به سال ديگر ميشود.
Teliospore گياه تمشك در زير ميكروسكوپ
نكته) عامل اين دو بيماري قارچ است با نام علمي
Pathogen: Phragmidium mucronatum
موضوع:
بيماري سفيدك كركي (داخلي، دروغي و كاذب) در گياهان (Downy mildew)
Pathogen: قارچ (قارچهاي پست)Polyphage: چند ميزبانه Sign دارد.
بيماري سفيدك كركي در گياهان
اين بيماري تحت نام سفيدك كركي، سفيدك داخلي، دروغي و كاذب نيز ناميده ميشود. به زبان انگليسي نام اين بيماري Downy mildew است. اين بيماري نيز همانند زنگها، سياهكها و سفيدكهاي پودري در بسياري از گياهان زراعي و باغي بروز پيدا ميكند. عامل اين بيماري قارچ است و اين قارچ جزو قارچهاي پست ميباشد. Pathogen بيماري پوليفاژ بوده و به طيف وسيعي از گياهان حمله ميكند. علائم اين بيماري در اكثر گياهان بيمار يكسان و به شرط زير است:
ابتدا در سطح فوقاني برگها لكههاي سبز كمرنگ تا زرد و با حاشيه نامشخص تشكيل شده كه به تدريج توسعه پيدا ميكند. در سطح زيرين برگها و درست در محل لكهها فرم توليد مثل غيرجنسي قارچ به صورت پوشش كركي سفيد مايل به خاكستري خود را نشان ميدهد. اگر از اين پوشش نمونهبرداري كنيم، زئوسپورانژيوفورها و زئوسپورانژيومهاي قارچ مشاهده ميشود. آنها از روزنههاي تحتاني سطح برگ خارج ميگردد. بيماريهاي سفيدك كركي موجب كاهش سطح فتوسنتزي برگها شده و بدين ترتيب باعث ريزش گلها، كوچك شدن ميوهها و يا ريزش آنها ميشود. در بعضي از گياهان مانند انگور علائم بيماري بر روي خوشه قوره و انگور قابل مشاهده است.
نام بيماريعامل بيماري
سفيدك كركي كاهوBremia Lactuca
سفيدك كركي انگوي Plasmopare Viticola
سفيدك كركي اسفناجPeronospore effuse
كنترل و مبارزه:
سفيدكهاي كركي آب و هواي نسبتاً گرم و مرطوب را پسنديده و در روزهايي كه هوا آفتابي نباشد، بيشتر به چشم ميخورد. بنابراين شرايط آب و هواي ابري و مرطوب بالا به توسعه اين بيماري كمك زياد ميكند. جهت كنترل و مبارزه با اين نوع بيماري لازم است به موقع علائم بيماري مورد توجه قرار گيرد و اقدامات لازم صورت گيرد. به محض مشاهده لكههاي كوچك بر روي سطح برگها معمولاً سمپاشي با قارچكشهاي مناسب صورت ميگيرد. قارچهايي كه معمولاً جهت كنترل اين بيماريها استفاده ميشود، عبارتند از:
Ridomil, Zineb, Metalaxyl, Thiram, Ferbam, Maneb
نكته: Ridomil مخلوطي از Metalaxyl و Mancozeb است.
در كنار كنترل شيميايي، جمعآوري بقاياي گياهي آلوده و معدوم ساختن آنها باعث كاهش شدت بيماري در دورههاي بعدي ميشود.
نام بيماري عامل بيماري
سفيدك پودري توتPhyllactinia turica
سفيدك پودري پيچك صحراييErysiphe convolui
زنگ يولافPuccinia avenae
زنگ باقلاUromyces fabae
نكته: در سفيدك پودري كلسيتوتسيوم وجود دارد، ولي در سفيدك كركي كلسيتوتسيوم وجود ندارد.
انواع سم و قارچكشها:Folicure, Tilt
براي سفيدكهاي پودري از اين قارچكشها استفاده ميشود:
Captan, Karatan,Benomyl = Benlate
براي كنترل بيماريهاي سياهك آشكار و پنهان گندم و ضدعفوني بذر:
Carboxhn Thiram
موضوع:
خصوصيات سموم مختلف
نكته: WP مخفف: Wettable Powerd(خيس)
خصوصيات
Fungicides
فرمولاسيون
Formulation
حلالش آب است ¨ محلول غليظ
E3
حلالش روغن است ¨ محلول غليظ روغني
Os
پودر
P
سمي كه گردي پودري است و بايد داخل آب ريخت تا به صورت شيري شود
Wp
قسمت خارجي آن غيرسمي است. رطوبت هوا باعث تجزيه لايه بيرون ميشود و سم آزاد ميشود، ولي روي اندامهاي هوايي اثر ندارد و بيشتر اين سم در شاليزارها كاربرد دارد.
G (دانه)
AD
فاكتور 2)
دز كشنده = درجه سميت = Lethal Dose
OralID (هرچه اين عدد كوچكتر باشد، سم قويتر است)50
نكته: با اين مقادير سموم نصف موشها از بين ميرود. پس: ABC
فاكتور 3)
حداقل فاصله زماني بين مصرف تا تجزيه در طبيعت ¨ دوره كارس = دوره احتياط
بيماري بادزدگي سيبزميني، گوجهفرنگي و بادمجان:
Pathogen: Phytophathora infestans
علائم بيماري بر روي سيبزميني ابتدا بر روي برگها خود را نشان ميدهد. لكههايي سوخته در نوك و حاشيه برگها كه ناشي از نكروز برگ است، مشاهده ميشود. اين لكهها به تدريج توسعه يافته و مناطق وسيعتري را دربر ميگيرد. در شرايط آب و هوايي مرطوب و ابري در قسمت پشت برگها با قارچ پاتوژن ناشي از توليد مثل غيرجنسي به صورت يك پوشش كركي مشاهده ميشود.
بر روي ساقهها لكههاي كشيده شده و سياه رنگ حاصل از نكروز بافت پوست مشاهده ميشود. از بين رفتن سطح فتوسنتزي ناشي از بيماري منجر به كاهش اندازه غدهها و ميزان نشاسته آنها ميشود. اگر آلودگي به غدهها سرايت كند، پوسيدگيهاي قهوهاي رنگي بر روي غدهها ايجاد شده و ارزش اقتصادي آنها را ميكاهد. گاهي اوقات هنگام جمعآوري محصول در اثر تماس غده با اندامهاي هوايي آلوده غدهها آلوده شده و علائم بيماري را در انبار نشان ميدهد. اين بيماري يكي از مهمترين بيماريهاي سيبزميني بوده و در سال 1845 در ايرلند موجب قحطي شده است. عامل اين بيماري، قارچي است با نام علمي Phytophthora infestans.
اگر از برگهاي آلوده در سطح زيرين نمونهبرداري كنيم، قارچ عامل بيماري قابل رويت است. علائم بيماري بر روي گوجهفرنگي نيز شبيه سيبزميني است، ولي ميوهها نيز ميتواند آلوده شده و نواحي پوسيده و فرورفته و چروكداري را بوجود آورد. قارچ پاتوژن در داخل بقاياي گياهي زمستانگذراني كرده و براي سال بعد خود را ادغام ميكند. جهت كنترل بيماري به محض مشاهده اولين علائم بيماري، لازم است با قارچكشهايي نظير ريدوميل سمپاشي صورت گيرد. در صورتي كه شرايط آب و هوايي مرطوب و ابري همچنان ادامه يابد، سمپاشيها هر 15 روز بايد تكرار شود.
آزمايشگاه قارچشناسي و بيماريهاي گياهي
قارچكشها بين ساير سموم يك سري خصوصياتي دارند. يكي از اين خصوصيات فرمولاسيون ميباشد، يعني آن فرمي كه سم ارائه ميشود، مثل پودري يا اسپري formulation و بعضي از سموم مايعاند و بعضي از سموم روغنياند. بعضيها مثل دانه (گرانول) ميباشند و ممكن است سمي با يك تركيب داراي فرمولاسيونهاي متفاوت باشند، مثل
محلول غليظ = Ex (حلال: آب)
محلولهاي غليظ روغني = Os (حلال: روغن)
پودر يا گرد = P (حلال ندارد و به همين صورت استفاده ميشود)
پودر خيسي شدني = Wp (حلال: آب)
وقتي در آب حل شود، يك محلول شيري رنگ بوجود ميآيد. مشكل آنها، اين است كه بايد داخل سمپاشهايي ريخته شود كه همزن داشته باشند.
دانه گرانول = G (حلال: رطوبت هوا)
بيرون آن پوشش غيرسمي دارد. رطوبت هوا باعث ميشود آرام آرام پوشش بيروني تجزيه شود و سم آن آزاد شود. براي كنترل بلاست برنج سم روي اندام هوايي تاثير ندارد.
سمهاي كپسولي = Ae
اين سمها به صورت كپسولهاي تحت فشار درست شدهاند كه اگر قلاف آن آزد شود، سم با فشار خارج ميشود.
درجه سميت چيست؟
درجه سميت را اصطلاحاً lethal dose (دز كشنده) گويند. سميت قارچكش را براي انسان و پستانداران ميباشد. هرچه درجه سميت پايينتر باشد، يعني خطرناكتر است. درجه سميت را چنين نمايش ميدهند:
Oral LD50(عدد)
نكته: دوره كارنس = دوره احتياط ميباشد.
قارچكشها را در طبيعت استفاده ميكنيم و قارچ را از بين ميبريم. بالاخره اين سم بايد تجزيه شود و سميت خود را از دست دهد. حداقل فاصله زماني بين مصرف تا تجزيه در طبيعت را دوره كارمن ميگويند. تا زماني كه دوره كارمن نگذشته، نبايد محصول را برداشت كنيم.
آزمايشگاه قارچشناسي و بيماريهاي گياهي
از مهمترين بيماري حبوبات حتي حبوباتي كه به عنوان علف هرز هستند، بيماري برقزدگي يا (آسكوخيتوز) قارچ مولد اين بيماري يك اندام توليد مثلي، توليد ميكند به نام پيكنيديوم.
اين بيماري يكي از مهمترين بيماريهاي حبوبات شامل باقلا، نخودفرنگي، نخود، لوبيا، عدس و ماش است. اين بيماري در تمام مناطق كشت حبوبات وجود دارد. علائم بيماري بر روي برگ، ساقه، پيچك، غلاف و دانه قابل مشاهده است.
بر روي برگ لكههايي نكروزه (بافت مرده) به رنگ قهوهاي تيره تا سياه و به صورت دواير متحدالمركز خود را نشان ميدهد. پس از مدتي در مركز لكهها نقاط سياهي ديده ميشود كه همان پيكنيديومهاي قارچ عامل بيماري هستند. با برشگيري دقيق از محل پيكنيديومها ميتوان آنها را در زير ميكروسكوپ مشاهده كرد. لكههاي عامل بيماري بر روي ساقهها و پيچكها به صورت كشيده خود را نشان ميدهند. اگر لكهها اطراف ساقه را احاطه كنند، منجر به زخم شدن و شكستگي ساقه ميشوند. بر روي غلاف لكههاي سياه مشاهده شده، ولي به صورت دواير متحدالمركز نيستند. بر روي دانه، زماني كه آلودگي شديد است، لكههايي در رنگ زرد چركي حاكي از آلودگي دانههاست.
عامل بيماري، قارچي است با نام علمي Ascochyta fabae.
گونههاي متعددي از اين جنس بر روي حبوبات فعاليت ميكنند:
Ascochyta pisiنخودفرنگي
Ascochyta rabieiنخود زاعي
كنترل و مبارزه:
جمعآوري بقاياي گياهي آلوده پس از برداشت محصول در كنترل بيماري بسيار موثر است. همچنين تهيه بذر حبوبات در مناطق خشك و غيرمرطوب تهيه نشود. به محض مشاهده علائم بيماري سمپاشي با قارچكشهاي كاپتان، مانكوزب و تيرام و پنوميل در كنترل بيماري بسيار موثر است. در صورتي كه شرايط آب و هوايي مرطوب باشد، سمپاشي بايد مرتباً تكرار شود.
آزمايشگاه قارچشناسي و بيماريهاي گياهي
بيماري بلاست برنجMagnaporthe grisea
فوزاريوم هم به ريشه و هم به سنبله حمله ميكند.
فوزاريوم گندم (ريشه، اما علائم بر روي سنبله مشاهده ميشود)Fusariose
Fusarium graminearum
سفيدك پودري آفتابگردانLaveillula taurica
لكه قيري افراRhytisma acerinum
سياهك گالزاي ذرتUstilago maydis
خسارت سن گندم. اين بيماري توسط حشره سن ايجاد ميشود.
پيچيدگي برگ هلو (لب شتر)Taphriona deformans
موضوع:
مشاهده و بررسي بيماريهايسياهك smut در گياهان
انواع سياهكها در غلات
1. سياهك آشكار
2. سياهگ پنهان
3. سياهك سخت
4. سياهك هندي
5. سياهك پاكوتاه
6. سياهك گالزا
بيماريهاي سياهك در گياهان از آن جهت تحت به اين نام خوانده ميشود كه همانند جسم سوختهاي گرد سياهرنگي بر روي اندامهاي آلوده مشاهده ميشود اين قبيل بيماريها خلص غلات است در بيشتر اين موارد در اين گياهان مشاهده ميشود قارچ پاتوژن به اندامهاي توليد مثلي در غلات (گل آذين) يا سنبله حمله كرده ضمن تغذيه از دانهها محتويات آنها را از بين برده و به جاي آن تودهاي از اسپرهاي خود را به صورت گردي سياهرنگ بر جاي ميگذارد. اسپرهاي حاصل بيماري تليوسپور ناميده ميشود اين اسپرها بر خلاف زنگها فاقد تليوم هستند از آنجا كه قارچ پاتوژن بيماريهاي سياهكبه سنبله غلات حمله ميكنند و دانهاي بر جاي نميگذارند خسارت ناشي از اين بيماريها بسيار قابل توجه است و هيچ راه درماني نيز نداشته و تنها شيوه كنترل اين قبيل بيماريها پيشگيري است.
سياهكها بر حسب نوع علائكم به چندين دسته تقسيم ميشوند:
1. سياهك آشكارLoos smat
2. سياهك پنهانcovered smat
3. سياهك سختHard smat
4. سياهك هنديIndian smat
5. سياهك پاكوتاهDwarf smat
6. سياهك گالزاgalgen smat
علائم بيماري در سياهكهاي آشكار به صورت ظهور تودهاي از تليسپورهاي قارچ پاتوژن بر روي سطح خارجي سنبله است كه بر اثر آن سنبله ظاهري سياه و دوده گرفته از خود نشان ميدهد. ضمن تغذيه از محتويات دانه (.....)دانه را نيز از بين برده و به جاي آن تودهاي از تليوسپورها را بر جاي ميگذارد همچنين پاتوژن و ريشكهاي سنبله نيز حمله نموده و آنها را نيز از بين ببرد. چنين سنبلههايي عموماً زودتر از بقيه در سطح مزرعه به صورت سياهرنگ ظاهر ميشوند. در اثر وزش باد و ريزش باران تيلوسپورها شسته شده و در نهايت محوري لخت از سنبله باقي ميماند.
سياهك پنهان: علايم بيماري در اين نوع سياهك به هنگام ظهور سنبله مشاهده نميشود و سنبله ظاهري سالماز خود بروز ميدهد ولي اگر آن را در ميان 2 كف دست مالش دهيم مشاهده ميشود كه هيچ دانهاي در آن تشكيل نشده و جز پوششهاي دانه و ريشكها سالم به نظر ميرسد اين نوع سياهك، سياهك پنهان نام دارد و در اين نوع سياهك قارچ پاتوژن محتويات دانه را ضمن تغذيه از بين ميبرد ولي خرابي باقيمانده و بنابراين تليسپورها خارج نمي شود.
3. سياهك سخت: اين نوع سياهك فقط در جو مشاهده ميشود. سنبلههاي جو علائم بيماري را به صورت تودههايي سياهرنگ حاصل از تليسپور قارچ پاتوژن از زير پوسته نازك دانه نشان ميدهد ريشكها نيز در اين بيماري معمولاً سالم باقي ميماند سنبله آلوده در اثر ترشح موادي به خارج پس از مدتي سخت و سفت شده و به همين علتبه آن سياهك سخت ميگويند اين قبيل سنبلهها در اثر وزش باد و ريزش باران شسته نميشود بعضي از آنها نيز فرصت خروج از برگ غلافي را نيز ندارند واريتهاي از جو به نام (L.B) نسبت به اين بيماري ايمن است.
سياهك هندي: سياهك هندي علائمي مشابه با سياهك پنهان بر روي سنبلههاي خوددارد با اين تفاوت كه تعداد محدودي از سنبلكها به بيماري دچار شده و در نهايت دانه تشكيل نميدهد بقيه سنبله سالم بوده و دانه در آنها تشكيل ميشود از آنجا كه بخشي از سنبله به بيماري دچار ميشود به آن سياهك جزءاي يا بخشي نيز ميگويند. اين سياهك به طور محدود در جنوب ايران استان سيستان و بلوچستان مشاهده ميشود.
اين بيماري براي اولين بار از ايالت پنجاب هندوستان گزارش شده.
سياهك پاكوتاه: غلائم بيماري سياهك پاكوتاه كاملاً شبيه سياهك پنهان است و تشخيص افتراقي اين 2 از روي سنبله امكانپذير نيست. سياهك پاكوتاه منجر به كاهش ارتفاع بوتهها به حد معمول مي شود. و بدينترتيب با مقايسه بوتههاي كوتاه و سنبلههاي آلوده با بوتههاي سالم بيماري قابل تشخيص است.
سياهك گالزا: اين بيماري خاص گياه ذرت است. قارچ پاتوژن در اثر تحريك دانههاي تازه تشكيل بلال منجر به افزايش غير طبيعي و بيش از حد آنها شده و دانهها را به صورت گال (Gall) در ميآورد. گالها در قسمتهاي مختلف بلال منفرد يا مجتمع تشكيل ميشود آنها ديواره غشائي و نازك داشته كه با كوچكترين فشاري پاره ميشود. در داخل گالها تليسپورهاي قارچ پاتوژن به صورت گرد سياهرنگي كه ناشي از تغذيه از دانه است به وفور يافت ميشود.
بيماري كپك دورهاي غلات: (sooty Mold)
علائم اين بيماري بر روي سنبلههاي غلات ممكن است در وهله اول با علائم سياهك اشتباه ميشود ولي با كمي دقت ميتوان آن را تشخيص افتراقي داد. خسارت ناشي از اين بيماري به صورت نقطهها و يا تودههايي دوده شكل و سياهرنگ بر روي پوشش هاي دانه، ريشكها و در كل سطح خارجي سنبله است. قارچ بيمارگر به دانهها حمله نميكند بنابراين دانه در اين بيماريهر چند كوچك و لاغر تشكيل ميشود و بدين وسيله نبايد آن را سياهك دانست.
قارچهاي مولد اين بيماري تحت شرايط محيطي با رطوبت بالا فعاليت خود را بر روي سنبله افزايش ميدهند همچنين آنها را با ترشح مايكوتوكسين (زهرابه ماهيچه اي) باعث سميت دانهها و افت شديد كيفيت در محصول ميشوند.
سياهك آشكار گندمustilago tritici
سياهك آشكار جوu. nuda
سياهك سخت جوu. hordei
سياهك پنهان گندمTilletion tritici, T.foetida
سياهك هندي گندمT.indica
سياهك پاكوتاه گندمT. controversa
سياهك گالزاي ذرتu stilago maydis
Alternaria triticam
A alternate
stemphyllium
موضوع:
اصول كلي نمونهبرداري در قارچشناسي و بيماريهاي گياهي
يكي از اركان اساسي در كار آزمايشگاهي تهيه نمونه (Sample) از قارچها و بيماريهاي گياهي ميباشد. چرا كه بسياري از قارچها و بيماريهاي گياهي در تمامي فصول سال در طبيعت موجود نيستند و تهيه نمونه از آنها باعث حفظ و نگهداري آنها در مقياس كم خواهد شد. لازم به ذكر است كه روشهاي متعددي جهت نمونهبرداري از قارچها و بيماريهاي گياهي وجود دارد.
يكي از نمونههاي مهمي كهاستفاده و كاربرد زيادي دارند اسلايدهاي ميكروسكوپي ميباشند. اين اسلايدها به دو روش لام و لامل، لام و چسب نواري تهيه ميشوند.
1. تهيه و اسلايدهاي ميكروسكوپي به روش لام و لامل
وسايل مورد نياز: لام، لامل، آب مقطر يا ماده رنگي (به طور لاكتوفنول (Lactophenol)، سوزن نمونهبرداري (تلقي) و ميكروسكوپ.
روش كار
ابتدا لام تميزي آماده نموده و يك قطره آب مقطر يا Lactophenol در مركز لام قرار ميدهيم. ميزان بزرگي قطره بايد طوري باشد كه پس از گذاشتن لامل بر روي قطره تمام سطح زير لام را پوشش داده و منطقهاي خشك باقي نماند. همچنين بايد توجه شود كه قطره از زير لامل نيز بيرون نزند (مقدار قطره بر حسب تجربه به دست خواهد آمد).
سپس با سوزن نمونهبرداري كه از قبل تميز و استريل شده (توسط شعله يا پنبه آغشته به الكل) مقداري از نمونه را برداشته و روي قطره قرار ميدهيم. بايد دقت نمود كه ميزان نمونه برداشته شده بايد طوري باشد كه زير لامل برجستگي بيش از حدي ايجاد نكرده و همچنين در زير ميكروسكوپ به آساني قابل تشخيص باشد. سپس به سرعت لامل تميز را از اطراف در دست گرفته و لبه آن را براي لام كنار قطره با زاويه 45 قرار ميدهيم.
سپس به آرامي لامل را به قطره نزديك نموده و زاويهاي تند به آن ميدهيم. آنگاه به وسيله سوزن نمونهبرداري طرف ديگر لامل را گرفته و به آرامي آن را با قطره تماس ميدهيم و سپس با ملايمت سوزن را از زير لامل خارج ميكنيم.
بدين ترتيب از تشكيل حباب در زير لامل جلوگيري كرده و نمونه فوق آماده مشاهدات ميكروسكوپي ميباشد. براي مشاهده نمونه، آنرا با لنز 1 زوم كرده، سپس جهت بررسيهاي دقيقتر با ساير لنزها آن را زوم ميكنيم.
بعضي از نمونهها در هنگام قرار گرفتن بر روي آب مقطر به هم چسبيده، تودهاي را تشكيل داده كه به زحمت در زير ميكروسكوپ قابل مشاهده است. براي رفع اين مشكل از لاكتوفنول استفاده ميكنيم. لاكتوفنول خاصيت پخشكنندگي داشته و نمونه مورد نظر را تا حد ممكن به واحدها و اجزاي كوچكتري از هم جدا ميكند. لاكتوفنول در دو نوع بيرنگ و رنگي موجود است كه نوع رنگي آن علاوه بر خاصيت پخشكنندگي خاصيت رنگدهي نيز دارد.
2. روش تهيه اسلايدهاي ميكروسكوپي به صورت لام و چسب نواري شيشهاي (چسب اسكاچ)
وسايل مورد نياز: لام، چسب نواري شيشهاي، آب مقطر يا لاكتوفنول و ميكروسكوپ.
روش كار
تكهاي چسب نواري شيشهاي برداشته و آن را بر روي نمونه قرار داده و سريعاً برميداريم. مقدار قابل توجهي نمونه به چسب اسكاچ گير ميكند. بايد از قبل قطره آب مقطر يا لاكتوفنول بر روي لام قرار داده و لام را در كنار خود آماده نگه داريم. چسب اسكاچ حامل نمونه را بدون فوت وقت بر روي لام ميچسبانيم به طوري كه مركز تكه چسب بر روي قطره روي لام قرار گرفته و با دو دست طرفين چسب را بر روي لام ميچسبانيم. اين نمونه آماده مشاهدات ميكروسكوپي است.
مقايسه دو روش با هم
نمونههاي تهيه شده به روش لام و لامل از وضوح بيشتري برخوردار ميباشد. در صورت نياز ميتواند با استفاده از چسب سيتولوژي فيكس شوند. ولي اسلايدهاي تهيه شده به روش لام و چسب نواري عليرغم سرعت و سهولت در امر تهيه و عدم نياز به لام و سوزن نمونهبرداري از وضوح كمتري برخوردار بوده و همچنين قابليت فيكساسيون را ندارد.
عموماً در شرايط مختلف، عوامل توليدموجود و در دسترس (اعم از انساني و غيرانساني)، با محدوديت روبرو ميباشد. با توجه به رشد جمعيت و افزايش تقاضا براي مواد غذايي، يك مشكل مهم محدوديت عوامل توليد است. اين محدوديتها، استفاده مطلوب و بهينه از منابع توليد كشاورزي را از طريق انجام تحقيقات مناسب براي افزايش كارايي عوامب توليد ضروري مينماياند.
زراعت پنبه و صنايع وابسته به آن در اقتصاد كشاورهاي در حال توسعه به دليل ايجاد اشتغال و افزايش درآمد، اهميت دارد. در ضمن دانه پنبه يك منبع مناسب براي تامين پروتئين و روغن موردنياز در تغذيه بسياري از اين كشورها بوده و از ايننظر پنبه بعد از سويا قرار دارد.
پنبه در حال حاضر در 75 كشور كه 70 كشور از آنها جزو كشورهاي درحال رشد محسوب ميشوند، توليد ميگردد و تعداد افرادي كه تنها در اين كشورها به نحوي از اين محصول امرار معاش ميكنند، حدود 200 ميليون نفر برآورد شده است. بدين ترتيب سهم پنبه در كمك به اقتصاد و پيشرفت جامعه روستايي در جهان سوم قابل توجه ميباشد.
در كشور ما نيز پنبه يكي از مهمترين منابع صادراتي غيرنفتي است، چنانچه پنبه به روش صحيح و پيشرفته توليد شود، محصول پربركتي است كه نه تنها درآمد خوبي براي كشاورزان تامين خواهد كرد، بلكه محصولات فرعي و صنايع وابسته به آن ميتواند سهم مهمي در بالا بردن سطح اقتصاد كشور داشته باشد. در اين زمينه فعاليتهاي مختلفي نظير صنايع پنبه پاككني، روغنكشي، تهيه غذاي دام، نساجي و فرآوردههاي ديگري را ميتوان نام برد كه همگام با افزايش توليد، در بالا بردن سطح اشتغال و درآمد ملي تاثير دارد. اگر اين منافع با ارزي كه از صدور مازاد آن حاصل ميشود، درنظر گرفته شود، اهميت اقتصادي اين محصول بيشتر مشخص ميشود.
به لحاظ سنويت، تاريخچه دقيقي در دست نيست، ولي هرودوت در تاريخ نوشته است كه يكي از دلايل پيروزي سپاه ايران در جنگهاي صحرايي بر سپاه روميان، اين بوده كه لباس آنها از جنس پشم شيشه نبوده است. در دست نوشتهاي اسلامي به كشت پنبه در نواحي ساوه و شوشتر اشاره شده و اولين پنبه از هندوستان در سال 1282 به ايران وارد شد. با آغاز مشروطيت و آغاز روابط ايران با ساير كشورها، واردات بذر پنبه نيز آغاز شد.
در سالهاي 1342.43، توليد پنبه در ايران به 152 هزارتن رسيد. در سال 1345 كه سال سياه پنبه ايران است، در منطقه گرگان آفت كرم خاردار شروع به طغيان كرد و تمامي مزارع پنبه را از بين برد كه خوشبختانه با اعلام قرنطينه و سمپاشي جدي، تا به حال اثري از آن پيدا نشد.
بيشترين و بهترين ركود توليد پنبه در ايران، متعلق به سال 1353 است. ركود توليد در اين سال به 50 هزارتن رسيد. متاسفانه بعد از پيروزي انقلاب اسلامي، صادرات پنبه كه ساليانه بيش از 15 هزارتن بود، از رونق افتاد و پنبه به عنوان دومين محصول صادراتي كه بعد از نفت جايگاه خود را از دست داد و تا به حال هنوز نتوانستهايم نه به اين ركورد، بلكه از رقم ناچيز 50 هزارتن نيز پا را فراتر ننهاديم.
پنبه گياهي گلدار، دولپه، از خانواده Malvaceae و از جنس Gossypium است. اين جنس داراي 4 گونه زراعي است كه هر يك داراي عملكرد و خصوصيات متفاوتي هستند. به عنوان مثال Gossypiumherbaceum گونهاي ديپلوئيد و متحمل به استرس است، در حالي كه Gossypiumbombadence رقمي تتراپلوئيد و داراي الياف بسيار بلند و متحمل به بيماريهاست(1).
ارقام وحشي پنبه نيز داراي صفات مطلوب متعددي نظير مقاومت به استرس كمآبي و شوري يا فقر خاك هستند كه انتقال اين گونه صفات از طريق بهنژادي از ارقام وحشي به ارقام زراعي به دليل ناسازگاري بين اين ارقام و يا سقط جنين امكامپذير نيست(2.3). برطرف نمودن ناسازگاريهاي موجود و توليد هيبريدهاي جديد، تنها به طريق كشت بافت ممكن است. يكي از اصول اوليه در بكارگيري تكنيك كشت بافت در اصطلاح گياهان زراعي، قابليت كالوسزايي و باززايي است (7).
پنبه از جمله گياهاني است كه از قابليت بسيار پاييني برخوردار است (5.11). پنبه و چگونگي رشد اين گياه، بستگي به شرايط جوي دارد. ميتواند به عنوان يك گياه يكساله رشد كند (در مناطق معتدل و سردسير) و يا ميتواند به عنوان يك گياه چندساله و دائمي ادامه حيات دهد (گرمسير).
صفر بيولوژيك يك گياه يا درجه حرارت پايه يك گياه، 13 تا 15 درجه سانتيگراداست، ولي شرايط جوانهزدن مطلوب و سريع بودن، دردسر وجود حداقل 22 درجه سانتيگراد در خاك است.
درجه حرارتهاي پايين بين 15 تا 18 درجه سانتيگراد كه در اوايل فصل كاشت و در اوايل ارديبهشت رخ ميدهند، افزايش بيماري مرگ گياهچه ميشود. عامل بيماري در زمان كم فعال ميشود. مناسبترين درجه حرارت براي رشد پنبه، 21 تا 26 درجه در زمان رشد رويشي گزارش شده است. در زمان گلدهي و ميوهدهي، 26 تا 32 درجه سانتيگراد، بهترين درجه حرارت گزارش شده است و در زمان رسيدن پنبه، شكوفايي قوزهها هرچه درجه حرارت بالاتر باشد، براي گياه مطلوبتر است. پنبه گياهي است كه ميتواند به راحتي تنشهاي حرارتي بالا را تحمل كند (35 تا 45 درجه سانتيگراد)، البته شرط اصلي، وجود رطوبت در خاك است. در اين صورت در اثر تنش خشكي، ريزش گل و قوزه شدت مييابد.
به طور كلي در گروه گياهان گرمادوست و نورپسند قرار دارد. نور فاكتور مهمي در ميزان فتوسنتز، گلدهي و ميوهدهي گياه است. شرط اصلي كشت پنبه، علاوه بر درجه حرارت خوب و مناسب، رطوبت و نور كافي نيز ميباشد.
پنبه گياهي است كه به آب كافي براي موفقيت در كشت نياز دارد. در صورت كمبود آب و افزايش حرارت، گياه زودرس شده و سريعاً به گل ميرود.
حساسترين مرحله رشد در پنبه نسبت به كمآبي، مرحله زايشي است، ولي به طور كلي كشت موفق پنبه منوط به آبياري منظم و همچنين تنظيم دقيق فاصله بين آبياريها و ميزان آبياري است.
پنبه، دامنه سازگاري بالايي نسبت به انواع خاك دارد، ولي به طور كلي خاكهايي با ساختمان مناسب و عالي و با نفوذ براي كشت پنبه مناسب است. پس خاكهاي شني و رسي و حاصلخيز مطلوب گياه پنبه است. خاكهاي كمعمق، مناسب كشت پنبه نيستند. پنبه به pH خاك زياد حساس نيست. پنبه جزو دسته گياهان مقاوم به شوري است و اين به دليل جذب انتخابي ريشه در پنبه است.
پنبه گياهي است كه كشت آن موجب فقر مزرعه نميشود، چون وشي كه توليد ميشود و از مزرعه خارج ميشود، داراي درصد كمي از مواد معدني است و اين درصد ناچيز موجب فقر غذايي نميشود. لذا قسمت اعظم موادي كه از خاك جذب شده است، توسط شاخ و برگي كه به گياهان توليد كردهاند يا توليد كرده است، در مزرعه باقي ميماند، به خاك خواهد برگشت. بنابراين بايد از خروج اين بقايا بعد از برداشت محصول از مزرعه جلوگيري كرده، به ميزان مناسب از عناصر خاك احتياج دارد:
ازت
ازت مادهاي است كه كمبود آن در گياه پنبه باعث كاهش رشد شاخههاي رويشي و كاهش قوزه ميگردد. تا زماني كه به حداكثر رشد خود ميرسيد، بايد ازت كافي در اختيار گياه باشد.
فسفر
عنصري است كه در پنبه موجب زودرسي، افزايش تعداد گلهاي اوليه و در تغذيه و رشد گياه نقش اساسي دارد.
پتاس
پتاس، در مقاومت گياه به بيماريها، زودرسي، بلوغ و تشكيل گل نقش مهمي دارد. پتاس، عنصر مهمي است كه با كمبود آن در گياه پنبه، توليد يك بيماري فيزيولوژيك به نام زنگ مينمايد كه با كمبود پتاس در خاك برگها به رنگ صورتي يا سبز، سبز مايل به زرد درآمده و لكههاي قهوهاي نكروز شدن بين رگبرگها ظاهر ميشود كه در نهايت خشك ميشوند و به صورت سوختگي درميآيد و برگ ريزش ميكنند.
سرزني پنبه
در منطقه مرسوم است همين كه بوته پنبه به حدود يك متر رسيد، ساقه پنبه را با دست يا با داس قطع مينمايند و به اين ترتيب از رشد طولي بوته جلوگيري و به آن امكان ميدهد كه به جاي رشد طولي، شاخههاي جانبي ايجاد كرده كه معمولاً داراي گل و قوزه بيشتري خواهد بود. اين عمل كه حاصل تجربه كشاورزان پنبهكار منطقه ميباشد، بوسيله كارشناسان و متخصصين رد نشده است.
يكي از بيماريهاي پنبه كه در اوايل رشد بوتهها حمله مينمايد، مرگ گياهچه و سياهي طوقه است. گاهي گياهچه زير خاك مبتلا شده و ديگر سر از خاك درنميآورد.
خسارت بيماري
خسارت اصلي اينگونه بيماريها، كاهش تعداد گياهان در مزرعه در اوايل كشت، تحمل هزينههاي واكاري و در نتيجه افزايش هزينه توليد محصول، يكنواخت نشدن مزرعه، ديررسي و درنهايت كاهش محصول ميباشد.
علائم بيماري
اينگونه بيماريها معمولاً در 4-3 هفته اول كاشت گياه ظهور مينمايد و بعد از اين مدت به علت محكم شدن بافت گياه و از بين رفتن بعضي شرايط مشاعد براي ظهور بيماري كاهش مييابند. به طور كلي، چهار گروه از علائم بيماري در مزارع مشاهده ميشود:
الف) پوسيده شدن بذور در خاك: بيشتر زماني اتفاق ميافتد كه در زمان برداشت، هوا مرطوب و باراني بوده و در زمان كاشت بذور زود هنگام و در خاك با رطوبت زياد و دماي سرد (كمتر از 18 درجه سانتيگراد) كاشته شوند.
ب) مرگ گياهچه قبل از بيرون آمدن از خاك: بيشتر زماني اتفاق ميافتد كه كاشت زود هنگام بوده و در رطوبت زياد خاك و دماي كم كاشته شود. زمين سخت و خوب آماده نشده باشد ، سطح خاك سله بسته و قدرت رويش بذور كم باشد و در نتيجه بيرون آمدن گياهچه از خاك به سختي صورت گيرد.
ج) مرگ گياهچه بعد از بيرون آمدن از خاك: زماني اتفاق ميافتد كه گياهچه از خاك بيرون آمده و از محل طوقه گياه مورد حمله عوامل بيماري قرار گرفته و گياهچه از محل طوقه از بين ميرود.
د) بلايت گياهچه: زماني اتفاق ميافتد كه برگهاي حقيقي ظاهر شده و قسمتهاي هوايي گياله مورد حمله قرار ميگيرند.
عوامل بيماريزا
تعداد زيادي از عوامل وجود دارند كه باعث ظهور علائم ذكر شده ميشوند كه ممكن است بذرزاد يا خاكزاد باشند.
مهمترين اين عوامل، قارچهاي رايزوكتونيا، پيتيوم، فوزاريوم و آلترناريا ميباشد. قارچ پيتيوم، بيشتر باعث مرگ گياهچه و بذر قبل از بيرون آوردن از خاك و رايزوكتونيا بيشتر باعث مرگ گياهچه بعد از بيرون آمدن از خاك و آلترناتيو باعث بلايت گياهچه ميشود.
قارچهاي رايزوكتونيا و پيتيوم، قسمت اعظم زندگي خود را درون خاك ميگذرانند و شرايط نامساعد محيط را با توليد اندام مقاوم تحمل ميكنند و در بهار با مساعد شدن شرايط فعاليت خود را شروع كرده و به قسمتهاي حساس گياه پنبه حمله ميكنند.
كنترل بيماري
1.بذر مورد استفاده براي كاشت از محصولي باشد كه در هوايخشك برداشت شده و داراي قوه ناميه مناسب و سالم باشد و حتيالامكان از محصول چين اول باشد.
2.بذور بايد بعد از برداشت در انبار با شرايط مناسب نگهداري شوند و در زمان كاشت كركگيري شده باشند.
3.در صورت امكان در زمين كه سال قبل پنبه كاشته شده است، از كاشت مجدد پنبه خودداري شود.
4.عمق كاشت بذر مناسب بوده و از 5 سانتيمتر تجاوز نكند.
بوميري پنبه
نشانههاي بيماري
بوتههاي مبتلا به بيماري به صورت تك تك در سطح مزرعه ظاهر شده، اندازه آنها كوتاهتر و برگها و قوزههايي كه روي اين بوتهها ايجاد ميگردد، كوچك ميباشد. برگها زرد متمايل به قهوهاي و به تدريج از قاعده بوته شروع به ريزش ميكند و ساقه عريان باقي ميماند. واريتههاي حساس دچار پژمردگي شده و خيلي زود بوته ميميرد. اين بيماري معمولاً هنگامي در مزرعه شيوع مييابد كه ارتفاع بوتهها 30-20 سانتيمتر است. چنانچه پس از بارندگي هوا خشك شود، بوتهميري شدت مييابد. بوتههاي بزرگ مبتلا رشد نكرده و قوزهها زودتر از معمول باز ميشوند.
عامل بيماري
عامل بوتهميري پنبه قارچي به نام Fusariumoxysporum ميباشد. بيماري مزبور در خاكهايي كه دچار كمبود پتاسيم است، بيشتر شيوع مييابد و قارچ اغلب از طريق زخمهاي ريشه كه ممكن است بوسيله نماتدها، بالاخص نماتدهاي مولد غده ريشه و نماتد مولد زخم ايجاد ميگردد، وارد گياه ميگردد و خسارت بيماري ارتباط به جمعيت اين نماتدها در خاك دارد.
انتشار قارچ توسط آب، ماشينآلات و ادوات كشاورزي و بذر آلوده انجام ميشود. درجه حرارت اپيمم براي رشد و فعاليت بيماري، 30 درجه سانتيگراد ميباشد و به طور كلي بيماري در خاكهاي شني و سبك شدت دارد.
مبارزه
بهترين راه مبارزه، كشت ارقام مقاوم پنبه مانند واريتههاي: Stoneville، Coker, Empire و غيره ميباشد.
برقراري تناوب زراعي سه ساله توام با غلات و مبارزه عليه نماتدهاي خاك و استعمال كودهاي پتاسه در كاهش بيماري موثر است.
تريپس زرد پنبه، حشره بسيار ريزي است كه رنگ آن زرد و ماده بالغ داراي سه جفت پا و بدون كشيده و بالهاي پر مانند ميباشد. پورهها بدون بال هستند. تريپس مزبور داراي حركت سريعي است و به خوبي ميتواند از روي بوتهاي به بوته ديگر انتقال يابد.
نحوه خسارت
اين حشره به جوانهها، برگها و قوزههاي نورس بوته حمل كرده و در اطراف رگبرگهاي زيري برگ لكههاي فرورفته براقي ايجاد ميكند كه به تدريج رنگ نقرهاي به خود ميگيرند. در سطح برگهاي آلوده، شكافهايي ديده ميشود. در نتيجه حمله آفت، رشد بوته كم شده و علاوه بر به تعويق افتادن برداشت، مقدار محصول پنبه نيز تقليل مييابد.
مبارزه
معمولاً خسارت وارده توسط تريپس چنانچه بوتهها رشد كرده و قوي باشند، چندان زياد نيست و آفت مزبور بيشتر روي بوتههاي جوان صدمه ميرساند. براي مبارزه شيميايي از سموم فسفره و يا سمومي كه اخيراً براي مبارزه با ساير آفات بكار ميرود، ميتوان استفاده نمود.
شته پنبه و جاليز
Aphis gossypii (Aphididae, Homop.)
شكلشناسي
شته ماده بكرزا و بدون بال، تخممرغي شكل و كمي چاق بوده و طول آن 8/1 ميليمتر و عرض آن در ناحيه شكم 9/0 ميليمتر ميباشد. رنگ اين شته متغير، برخي از آنها سبز پررنگ، برخي سبز مايل به زرد يا زرد رنگ و يا خاكستري متمايل به سبز هستند. كورنيكولها، دم و شاخكها سياهرنگ هستند.
نحوه خسارت
بر اثر تغذيه هزاران شته از گياه، ميزبان ضعيف شده و برگها پيچيدگي پيدا ميكنند و نتيجتاً گياه كمتر محصول داده و يا به طور كلي بار نميدهد. بر اثر فعاليت شته در پشت برگها شيرهاي نيز ترشح ميگردد كه به همين علت زارعين اصفهاني به آن شته روغن چراغي ميگويند. در مزارع پنبه، شته در اوايل رشد گياه حمله نموده و شيوهاي نيز كه ترشح ميگردد، باعث نامرغوبي الياف پنبه ميگردد.
مبارزه
در پنبه چون شتهها پشت برگ پنبه هستند، بايستي:
1)سموم سيستميك باشد. سموم سيستميك، جذب گياه ميشوند (سم واردسيستم آوندي ميشود). مثل سيستوكين، اكاتين و ديمتئوات.
2)به صورت تماس مستقيم با حشره باشد. مانند چس (chess) كه مانع تغذيه شته ميشود و خرطوم شته را فلج ميكند.
كرم قوزه پنبه
Heliothis ormigera
كرم قوزه، يكي از آفات مهم پنبه محسوب ميشود. به گياهان ديگر از قبيل توتون، گوجهفرنگي، يونجه و .... نيز حمله مينمايد. حشره مزبور پليفاژ و در دنيا بيش از 70 گونه ميزبان براي آن گزارش شده است.
شكلشناسي
رنگ بالهاي جلويي پروانه زرد خاكستري يا زرد مايل به سبز يا مايل به پشت گلي است و روي هر بال يك لكه كوچك گرد به رنگ سياه و يك لكه لوبيايي تيره ديده ميشود. بالهاي عقبي سفيد روشن و در حاشه خارجي و دروني منقوش به يك نوار نسبتاً بزرگ قهوهاي رنگ است كه حدود يك سوم بال را ميپوشاند. رنگ بدن آن متنوع و از سبز تا سياه متفاوت است. تخم حشره گرد و پهن بوده و رنگ آن ابتدا زردو بعداً متمايل به سبز ميگردد. قطبين تخم توسط 14 خط به هم متصل ميشوند.
مناطق انتشار
كرم قوزه در اكثر مناطق ايران و بالاخص در نواحي پنبهكاري شمال كشور شيوع دارد.
نحوه خسارت
لاروهاي جوان پس از خروج از تخم، ابتدا از پارانشيم برگ تعذيه نموده و رگبرگها را باقي ميگذارد. سپس به غنچه، گل و قوزه حمله كرده و با سوراخ كردن قوزهها و ورود به داخل آنها از الياف پنبه تغذيه كرده و قوزههاي باقيمانده همطول الياف شان كوتاه و به علاوه كثيف بوده و ارزش خود را از دست ميدهند. كرم قوزه در بالاي قوزه پنبه سوراخي ايجاد نموده و قسمتي از بدن خود را داخل آن كرده و قسمت خلفي را روي جدا خارجي قوزه معلق مينمايد و فضولات سبز رنگ خود را در حوالي قاعده قوزهها پراكنده ميسازد. هر كرم، 6 تا 20 غنچه و قوزه را ميتواند مورد حمله قرار دهد.
مبارزه
در رابطه با مبارزه زراعي عليه كرم قوزه پنبه، توصيه ميگردد كه پس از جمعآوري محصول، زمين شخم عميق زده شود تا بدينوسيله لانههاي زمستاني آفت در خاك تخريب گردد. اين عمل تا 50 درصد شفيرهها را تلف مينمايد.
براي مبارزه شيميايي عليه كرم قوزه، 3-2 نوبت سمپاشي توصيه ميشود. بدين ترتيب كه سمپاشي اول در نيمه دوم تير يا اوايل مرداد و سمپاشي دوم را در نيمه دوم مرداد و بالاخره سمپاسي مرحله سوم را در نيمه دوم شهريور بايستي انجام داد. سمومي كه عليه اين آفت مصرف ميشود، عبارتند از لاروين، آوانت 250 سيسي در هكتار.
سنگ تخم پنبه
Oxycarenus hyalipennis costa
شكل شناسي
حشره كامل نر 8/3 و ماده آن 5/4 ميليمتر طول دارد. سر حشره ساهرنگ، منقوط و از موهاي سفيد پوشيده است. رنگ بدن حشره قهوهاي تيره متمايل به سياه ميباشد.
نحوه خسارت
طرز خسارت اين آفت، بدين ترتيب بوده كه از بذور رسيده تغذيه ميكند و به هيچ وجه صدمهاي به الياف پنبه وارد نميسازد. سنگ شيره كوتيلودون بذر را مكيده و بذور صدمه ديده قوه ناميه خود را از دست ميدهند و از طرفي مقدار محصول تخم پنبه تا 15% كاهش مييابد.
مبارزه
براي جلوگيري از حمله و خسارت سنگ، توصيه ميگردد كه قوزهها و محصول پنبه هرچه زودتر جمعآوري و برداشت شود كه حشره موفق به تخمريزي بر روي آنها نشود.
كنه تار عنكبوتي
Tetranychus urticae koch
شكل شناسي
كنه تار عنكبوتي جانور ريز و تقريباً بيضي شكل است كه با چشم به زحمت ديده ميشود. رنگ كنه در بهار سبز متمايل به زرد و در تابستان و زمستان به رنگ قرمز نارنجي درميآيد. روي بدن آن لكهاي كوچك سياه رنگي وجود دارد و در قسمت جلويي بدن، دو چشم قرمز رنگ دارد. پوست بدن كنهها نازك و شفاف است، به طوري كه محتويات رودهها در قسمت پشت به صورت لكههاي سياهي ديده ميشود. روي اين اصل به اين جانور، كنه دو نقطهاي نيز ميگويند.
نحوه خسارت
كنه يكي از آفات مهم پنبه ميباشد و در نتيجه حمله آن روي سطح بالايي برگ لكههاي قرمز ظاهر ميگردد و چنانچه سطح زيري برگ را با لوپ و يا با چشم غيرمسلح ملاحظه كنند، تارهاي بسيار ظريفي مانند تار عنكبوت ديده ميشود. در اثر شدت حمله كنه و تغذيه آن از شيره اعمل حياتي گياه مختل ميگردد و در نتيجه برگها زرد و قهوهاي شده و سپس ميخشكد. برگهاي آلوده بهآفت، غبارآلود به نظر ميرسند. حمله آفت معمولاً از حاشيه مزرعه شروع شده و به تدريج توسعه مييابد.
مبارزه
براي مبارزه شيميايي عليه اين جانور، ميتوان از سموم اماليت ـ تترادينون و دانيتول استفاده نمود.
عسلك پنبه
Bemisia tabaci
شكلشناسي
طول حشره بالغ ماده در حدود 2/1-1/1 ميلمتر و عرض بدن با بالهاي باز حدود 5/2 ميليمتر است. رنگ اصلي بدن زرد ليمويي، ولي به دليل پوشيده شدن سطح بالها و بدن از گرد مومي سفيد رنگ، رنگ ظاهري حشره سفيد به نظر ميرسد. چشمها قرمز و به دو قسمت تقسيم شده است.
نحوه خسارت
اين آفت نه تنها از راه تغذيه و مكيدن شيره نباتي، سبب ضعف بوتههاي پنبه ميشود، بلكه با ترشحات خود، چسبندگي الياف را باعث ميشود. چسبندگي الياف از مهمترين و خطرناكترين خسارت آفت محسوب ميشود، زيرا كيفيت محصول و نتيجه ارزش صادراتي آن را به ميزان قابل توجهي نقصان ميدهد.
مبارزه
براي مبارزه شيميايي عليه عسك ميتوان از سمومي از قبيل آميتراز، ديميكرون، آدميرال و اكتليك استفاده نمود.
از جمله عمليات زراعي كه ميتوان براي مبارزه عسلك استفاده نمود:
·كندن و سوزاندن بوتههاي پنبه و گياهان هرز ميزبان، بلافاصله بعد از خاتمه برداشت محصول؛
·زود كاشت نمودن پنبه در بهار، به طوري كه كشت پنبه در اواسط ارديبهشت ماه خاتمه يابد؛
·زراعت پنبه دور از جاليز و آفتابگران و يا با رعايت فاصله كافي با آن كاشته شود؛
·تبديل روشهاي كشت كرتي به كشت خطي؛
·برداشت موقع محصول پنبه براي جلوگيري از آلوده شدن به شيره عسلك.
هرچه بار سبز پنبه در هنگام رسيدن كمتر باشد، غوزهها سريعتر ميرسند و هواي بيشتري به غوزهها براي رسيدن خواهد رسيد و از خطر سرما در امان خواهد بود. براي رسيدن به اين هدف از تعداد برگها كاسته شود. از مواد ديگر برگريز براي رسيدن به اين منظور استفاده ميكنند كه معروفترين آنها عبارتند از: دف و دراپ.
زماني پاشيدن دف، زماني است كه حداقل 50% و حداكثر 80% غوزهها رسيدهاند. مصرف دف باعث ميشود در ناحيه دمبرگ يك بافت مرده بوجود آيد كه مانع رسيدن آب به دمبرگ خواهد شد. در نتيجه خشك ميسوزد و ريزش ميكند.
استفاده از اين مواد در مناطقي مثل گرگان كه داراي پاييز پرباران است، ضروري به نظر ميرسد. بهتر از مواد علفكشي مانند گراماكوسون يا پاراكوات و يا ساير علفكشهاي عمومي ديگر خودداري نمايد، چون اين علفكشها ساقه را نيز خشك ميكنند. در نتيجه غوزهها نيز چروكيده ميشود و ممكن است باز نشود، در صورتي كه برگريزها به ساقه صدمه نميزنند و ساقه زنده خواهد ماند و گياه به شرايط طبيعي خواهد رسيد.
برداشت در ايران اكثراً با دست صورت ميگيرد. واريتههاي امريكايي در ايران به تدريج ميرسند و به نوبت باز ميشوند. بنابراين برداشت پنبه در ايران در چند چين صورت خواهد گرفت. بطور متوسط كارگر 30 تا 50 كيلوگرم پنبه برداشت ميكند.
از دستگاههاي مكنده كه به نام پنبهچين موسوم هستند، در برداشت پنبه استفاده ميشود، ولي به دليل مكش برگ و چوب به داخل دستگاه الياف كيفيت چنداني ندارد و همچنين درصد قابل توجهي از پنبه بر روي سطح بوته ميماند و بيشتر به درد كشورهايي ميخورد كه نيز كار در آنها كم و نگران است.
در چند دهه گذشته، گسترش تكنيكهاي جديد حسابداري در تمامي رشتهها و كاربرد آن، نوآوري و دگرگونيهاي بسياري را در زمينههاي اقتصادي و بازرگاني پديد آورده است.
جديدترين رابطه دولت با حسابدراي از رابطه بين حسابداري و ماليات و به طور مشخص ماليات بر درآمد و حساباري نتيجه ميشود. تكنيكهاي حسابداري در هر كشوري با اصول و قوانين مالياتي آن كشور ارتباط نزديك دارد و بدون آگاهي از قوانين و مقررات مالياتي نميتوان بنيان حسابداري و مالي يك دستگاه را بنا نهاد. به عنوان مثال، دفاتر قانوني و نحوه تنظيم آنها، تهيه اظهارنامه مالياتي و نحوه محاسبه و تعيين ماليات بر درآمد اشخاص حقيقي و حقوقي و موضوعات عديده ديگر از جمله مطالبي كه بدون آگاهي از آنها انجام وظايف حسابداري به طور موثر در يك دستگاه ميسر نميباشد. در كشور ما به علت نقش اساسي ماليات در فعاليتهاي بازرگاني داخلي و خارجي و براي رسيدگي و تاثير آن سود و زيان اشخاص و موسسات و نحوه محاسبات ماليات و چگونگي پرداخت آن به دولت، مقررات بخشنامهها و دستورالعملهاي مالياتي مشخصي براي مديران ارشد سازمانها و مديران ملي و حسابداران وجود دارد.
از بدو تاريخ پيدايش حكومتها در زندگاني بشر، همواره تعاريف و توصيههايي از ماليات توسط اشخاص و صاحبنظران به عمل آمده است كه نمونههايي از آنها ذيلاً عنوان ميشود:
·ماليات مبلغي است كه دولت از اشخاص، شركتها و موسسات بر اساس قانون براي تقويت عمومي حكومت و تامين مخارج دريافت ميدارد.
·ماليات عبارت است از قسمتي از دارايي يا درآمد افراد كه به منظور پرداخت هزينههاي عمومي و حفظ منافع اقتصادي اجتماعي و سياسي كشور به موجب قانون بوسيله دولت وصول ميشود. از اين تعريف چند مطلب استفاده ميشود:
الف) ماليات ممكن است از دارايي افراد از هر نوع كه باشد و يا درآمد آنها از هر منبعي كه تحصيل شده باشد.
ب) منظور از دريافت ماليات، تامين هزينههاي عمومي است و اختصاص به يك خدمت معين و يا منطقه معين از كشور ندارد.
ج) پرداخت ماليات براي تمام كساني كه موجب قانون مشمول ماليات ميشوند، اجباري است و مشمولان نميتوانند به عنوان عدم استفاده مستقيم از خدمات عمومي و يا عناوين ديگر از پرداخت ماليات يا عناوين ديگر از پرداخت ماليات مقرر خودداري نمايند.
د) منظور از برقراري ماليات ممكن است اصولاً ارتباطي با هيچ نوع خدمات يا تهيه كالايي براي مصرف و استفاده افراد كشور نداشته و صرفاً به منظور حفظ منافع اقتصادي، سياسي و يا اجتماعي كشور ميباشد.
·ماليات سهمي است كه به موجب تعاون ملي و بر وفق مقررات هر يك از سكنه كشور موظف هستند از ثروت و درآمد خود به منظور تامين هزينههاي عمومي و حفظ منافع اقتصادي، سياسي و يااجتماعي كشور به قدر قدرت و توانايي خود به دولت پرداخت نمايند.
نظر منتسكيو ـ نويسنده و فيلسوف فرانسوي ـ درباره ماليات:
عوايد دولت را حاصل ماليات دانسته و ميگويد: عوايد دولت عبارت است از سهمي كه هر كس از دارايي خود ميپردازد تا بقيه دارايي او تحت حراست هيات حاكمه در امان باشد و بتوانند از آن به طرز مطلوبي برخوردار شوند.
بر حسب تعريف متعارف از ديدگاه دولت، ماليات عبارت است از توزيع هزينههاي مصوب و قانوني مندرج در بودجه عمومي دولت بين مردم و بنگاههاي اقتصادي بر حسب توانايي پرداخت آنها. اين تعريف داراي سه ويژگي است:
1)اول اينكه هزينههاي مصوب و در نتيجه مشروع دولت را علت برقراري ماليات تعيين مينمايد. پرداخت ماليات جنبه الزامي و اجباري دارد، ولي سنگيني ماليات، بر حسب وضع مودي و توانايي وي كه آن را تحمل ميكند، تعيين ميگردد.
2)دوم اينكه موضوع «عدالت اجتماعي» را مطرح ميكنند، رعايت عدالت مالياتي با مفهوم برابري و تساوي در پرداخت ماليات مغايرت دارد، زيرا كه توزيع مخارج دولت بين مردم را به طور يكسان تجويز نميكند، بلكه پرداخت ماليات را بر حسب توانايي موديان مالياتي و در چارچوب قانون قرار ميدهد.
3)سوم اينكه نظام مالياتي را تابع مقررات و قوانين بودجه قرار ميدهد. بدين معني كه اخذ مالياتها تنها مبتني بر كسب مجوزهاي قبلي و وضع قوانين توسط نمايندگان مردم در مجلس مشروعيت مييابد و حسب واحد زمان كه معمولاً يكسان است، از موديان اخذ ميگردد.
ماليات در هر كشوري به دو بخش مستقيم و غيرمستقيم تقسيم ميشود:
مالياتهاي مستقيم: مالياتهايي هستند كه مستقيماً بر منبع درآمد وضع ميشود. اين نوع از مالياتها مستقيماً و متناسب با درآمد اشخاص حقيقي و حقوقي وصول ميشود كه شامل ماليات دارايي (ماليات بر نقل و انتقال و ماليات بر ارث) و ماليات بر درآمد (ماليات بر درآمد املاك).
مالياتهاي غيرمستقيم: مالياتهايي هستند كه به طور مقطوع بر كالاها و خدمات كه مورد مصرف عمومي است برقرار و اين نوع ماليات بر درآمد پرداخت كننده ندارد كه شامل: ماليات بر واردات (حقوق گمركي، سود بازرگاني، اتومبيلهاي وارداتي و ...) ماليات بر مصرف و فروش (ماليات بر فرآوردهاي نفتي، ماليات بر نوشابههاي غيرالكلي، ماليات بر فروش سيگار و ...).
اشخاصي كه مشمول ماليات ميباشند:
به استناد ماده يك قانون مالياتهاي مستقيم، اشخاص زير مشمول ماليات ميباشند:
·كليه مالكين اعم از اشخاص حقيقي يا حقوقي نسبت به اموال املاك خود واقع در ايران طبق مقررات مربوطه؛
·هر شخص حقيقي ايراني مقيم ايران نسبت به كليه درآمدهايي كه در ايران يا خارج از ايران تحصيل مينمايند؛
·هر شخص حقوقي ياراني نسبت به كليه درآمدهايي كه در ايران تحصيل مينمايد؛
·هر شخص غيرايراني نسبت به درآمدهايي كه در ايران تحصيل مينمايند.
اشخاصي كه مشمول ماليات نميباشند:
به استناد ماده 2 قانون مالياتهاي مستقيم، اشخاص زير مشمول پرداخت نميباشند:
·وزارتخانهها و موسسات دولتي؛
·دستگاههايي كه از بودجه عمومي كشور استفاده مينمايد؛
ماليات بر درآمد اجاره املاك (مستغلات) جزء مالياتهاي تكليفي محسوب ميشود. مالياتهاي تكليفي، به فعاليتهايي گفته ميشود كه پرداخت كنندگان وجوه، طبق قانون مالياتهاي مستقيم مكلف به كسر پرداخت آن مالياتها در موارد قانوني تعيين شده ميباشند.
درآمد مشمول ماليات
درآمد مشمول ماليات كه به اجاره واگذار ميگردد، عبارت است از كل مالالاجاره اعم از نقدي و غيرنقدي.
اگر شخصي ملك خود را به اجازه واگذار نمايد، موظف به پرداخت ماليات ميباشد؛ يعني كل مالالاجاره پس از كسر 25% معافيت كه در واقع بابت هزينهها و استهلاكات و تعهدات مالك نسبت به ملك مورد اجاره ميباشد، مشمول ماليات ميگردد. بايد توجه داشت كه درآمد مشمول ماليات در مورد اجاره املاك مورد وقف به اين صورت محاسبه نخواهد شد، اما املاكي كه در در رهن تصرف قرار دارد، مشمول اين قوانين خواهند بود.
اگر موجر مالك نباشد، از مابهالتفاوت اجاره دريافتي و پرداختي بابت ملك مورد اجاره مشمول ماليات ميباشد، اما اين مطلب در مورد خانههاي سازماني متعلق به اشخاص حقوقي كه ماليات آنها طبق دفاتر قانوني تشخيص داده شد، نخواهد بود (تبصره 3 ماده 53).
در مورد املاكي كه با اثاثيه يا ماشينآلات به اجاره واگذار ميشود، درآمد حاصل از اجاره اثاثيه و ماشينآلات نيز خود جزو درآمد ملك محسوب و مشمول ماليات ميگردد (تبصره 4 ماده 53).
مستحدثاتي كه طبق قرارداد از طرف مستاجر در عين مستاجر به نفع موجود ايجاد ميشود، بر اساس ارزش معاملاتي روز تحويل مستحدثه به موجر تقديم و 50% آن جزء درآمد مشمول ماليات اجاره سال تحويل محسوب ميگردد (تبصره 5 ماده 53).
هزينههايي كه به موجب قانون يا قرارداد به عهده مالك است و از طرف مستاجر انجام ميشود و همچنين مخارجي كه به موجب قرارداد انجام آن از طرف مستاجر تقبل شده، در صورتي كه عرفاً به عهده مالك باشد، به بهاي روز انجام هزينه تقويم و به عنوان مالالاجاره غيرنقدي به جمع اجاره بهاي سال انجام هزينه اضافه ميشود (تبصره 6 ماده 53).
در صورتي كه مالك اعيان احداث شده در موسسه استجياري ملك را كلاً يا جزئاً واگذار نمايد، مبلغ اجاره پرداختي بابت عرصه به نسبت مورد اجاره از مالالاجاره دريافتي كسر و مازاد طبق مقررات اين ماده مشمول ماليات خواهد بود (تبصره 7 ماده 53).
در واقع مالالاجاره از روي سند رسمي تعيين ميشود و در صورتي كه اجارهنامه رسمي وجود نداشته باشد و يا موجر علاوه بر اجاره بهاء وجهي به عنوان وديعه از مستاجر دريافت كرده باشد، ميزان اجاره بهاء بر اساس ملاك مشابه تعيين خواهد شد. چنانچه بعداً اسناد و مدارك بدست آيد كه معلوم شود اجاره ملك بيش از مبلغي است كه ماخذ تشخيص درآمد مشمول ماليات قرار گرفته، ماليات مابهالتفاوت طبق مقررات قابل مطالبه خواهد بود.
ارزش جاري ملك در مواردي كه بايد بر اساس اجاره بهاي املاك ارائه گردد، بوسيله اداره امور مالياتي كه ملك در محدوده آن واقع است، تعيين خواهد شد. ماخذ محاسبه درآمد مشمول ماليات اجاره املاك را بر اساس هر مترمربع تعيين خواهد شد.
وزارتخانهها، موسسات و شركتهاي دولتي و دستگاههايي كه تمام يا قسمتي از بودجه آنان بوسيله دولت تامين ميشود، نهادهاي انقلاب اسلامي، شهرداريها، شركتها و موسسات وابسته به آنها همچنين ساير اشخاص حقيقي مكلفاند ماليات را از مالالاجارههايي كه پرداخت ميكنند، كسر و ظرف ده روز به اداره امور مالياتي محل وقوع ملك پرداخت و رسيد آن را به موجر تسليم نمايد.
واحدهاي مسكوني متعلق به شركتهاي سازنده مسكن كه قبل از انتقال قطعي و طبق اسناد و مدارك مثبته به موجب قرارداد واگذار ميگردد، تا زماني كه در تصرف خريدار ميباشد، در مدت مذكور اجاره تلقي نميشود و از لحاظ مالياتي با خريدار مانند مالك رفتار خواهد شد، مشروط بر اينكه ماليات نقل و انتقال قطعي به ماخذ تاريخ تصرف پرداخت شده باشد.
مالكان مجتمعهاي مسكوني و اداري بيش از سه واحد استيجاري كه با رعايت الگوي مصرف مسكن بنا به استعلام وزارت مسكن و شهرسازي ساخته شده يا ميشود، در طول مدت اجاره از 100% ماليات بر درآمد اجاري معاف ميباشد، در غيراينصورت درآمد هر شخص ناشي از اجاره واحد يا واحدهاي مسكوني در تهران تا مجموع 150 مترمربع زيربناي مفيد و در ساير نقاط تا مجموع 200 مترمربع زيربناي مفيد از ماليات بر درآمد ناشي از اجاره املاك معاف ميباشند.
محل سكونت پدر و مادر يا همسر يا فرزند يا اجداد همچنين محل سكونت افراد تحت تكفل مالك اجارهاي تلقي نميشود، مگر اينكه به موجب اسناد و مدارك ثابت گردد كه اجاره پرداخت ميشود. در صورتي كه چند واحد مسكوني محل سكونت مالك و يا افراد مزبور باشد، يك واحد براي سكونت مالك و يك واحد مسكوني براي هر يك از افراد مذكور به انتخاب مالك از مشمول ماليات معاف خواهد بود.
هرگاه مالك خانه يا آپارتمان مسكوني آن را به اجاره واگذار نمايد و خود محل ديگري براي سكونت خويش اجاره نمايد يا از خانه سازماني كه كارفرما در اختيار او ميگذارد، استفاده كند، در احتساب درآمد مشمول ماليات ميزان مالالاجارهاي كه به موجب قرار داده ميپردازد يا توسط كارفرما از حقوق وي كسر و يا براي محاسبه ماليات حقوق تقديم ميگردد. از كل مالالاجاره دريافتي او كسر خواهد شد (ماده 55).
در مورد شخص حقيقي كه هيچگونه درآمدي ندارد تا ميزان معافيتهاي مالياتي درآمد حقوق (موضوع ماده 84[1]) اين قانون از درآمد مشمول ماليات سالانه مستغلات از ماليات معاف و مازاد طبق مقررات اين فصل مشمول ماليات ميباشد. مشمولان اين ماده بايد اظهارنامه مخصوصي طبق نمونهاي كه از طرف سازمان امور مالياتي كشور تهيه خواهد شد، به اداره امور مالياتي محل وقوع ملك تسليم و اعلام نمايند كه هيچگونه درآمدي ديگري ندارند. اداره امور مالياتي مربوطه بايد خلاصه مندرجات اظهارنامه مودي را به اداره امور مالياتي محل سكونت مودي ارسال دارد و در صورتي كه ثابت شود اظهارنامه مودي خلاف واقع است، ماليات متعلق به اضافه يك برابر آن به عنوان جريمه وصول خواهد شد.
در اجراي حكم اين ماده حقوق بازنشستگي و وظيفه دريافتي و جوايز و سود ناشي از سپردههاي بانكي، درآمد تلقي نخواهد شد (ماده 57). در صورتي كه ساير درآمدهاي مشمول ماليات ماهانه موادي كمتر از مبلغ مذكور در اين ماده باشد، آن مقدار از درآمدها مشمول ماليات اجاره املاك كه با ساير درآمدهاي مودي بالغ بر مبلغ فوق باشد، معاف و مازاد طبق مقررات مشمول ماليات خواهد بود (تبصره 2 ماده 57).
به استناد مفاد قانون مالياتهاي مستقيم مصوب 3/2/66 و اصلاحيه 27/11/82، نرخ محاسبه ماليات بر درآمد اجاره املاك بر اساس نرخهاي مقرر در ماده 131 قانون مزبور صورت خواهد گرفت.
نرخهاي مذكور در اين ماده به شرح زير آمده است:
حد نصاب
نرخ ماليات
ماليات جمع شونده (ريال)
تا ميزان 30.000.000 ريال درآمد مشمول ماليات سالانه
15%
4.500.000
تا ميزان 100.000.000 ريال درآمد مشمول ماليات سالانه نسبت به مازاد 30.000.000
20%
18.500.000
تا ميزان 250.000.000 ريال درآمد مشمول ماليات سالانه نسبت به مازاد 100.000.000
25%
56.000.000
تا ميزان 1.000.000.000 ريال درآمد مشمول ماليات سالانه نسبت به مازاد 250.000.000
30%
281.000.000
نسبت به مازاد 1.000.000.000
35%
---
ساير نكات قابل توجه در محاسبه ماليات بر درآمد اجاره املاك:
اگر تعداد مالكان دو نفر يا بيشتر باشند، ابتدا درآمد اجاره به نسبت ميزان مالكيت بين مالكان تقسيم و سپس بر اساس سهم هر يك از مالكان، ماليات مربوطه محاسبه و كسر ميگردد.
از نظر ماليات بر درآمد اجاره املاك هر واحد آپارتمان يك مستقل محسوب ميشود (تبصره 3 ماده 53).
1) شخصي داراي دو ملك ميباشد كه يكي از آنها محل سكونت خود و ديگري را از اول تيرماه 1383 به قرار ماهي 9800000 ريال به اجاره واگذار ميكند. ماليات بر عملكرد اجاره نامبرده در سال 1383 چقدر است؟
از اول تيرماه تا آخر اسفندماه Û 9 ماه
اجاره دريافتي88200000 = 9 × 9800000
معافيت بابت هزينهها و استهلاك22050000 = 25% × 88200000
درآمد مشمول ماليات66150000 = 22050000 – 88200000
4500000 = 15% × 30000000
36150000 = 30000000 – 66150000
7230000 = 20% × 36150000
ماليات پرداختي مالك11730000 = 7230000 + 4500000
2) آقاي احمدي در سال 1382 ساختمان خود را به مبلغ 9800000 ريال ماهانه به اجاره واگذار نموده است. آقاي احمدي اظهارنامهاي تهيه كرده و به اداره امور مالياتي ارسال داشته است كه در آن قيد شده است كه آقاي احمدي داراي هيچگونه درآمدي نميباشد. اداره امور مالياتي در مورد اظهارات آقاي احمدي تحقيقاتي را انجام داده است. ماليات آقاي احمدي را در هر يك از مفروضات زير تعيين نماييد.
الف) اظهارات آقاي احمدي صحت داشته باشد.
ب) اظهارات آقاي احمدي خلاف واقع باشد.
الف)
معافيت ماده 848200000 = 1600000 – 9800000
98400000 = 12 × 8200000
معافيت بابت هزينهها و استهلاك24600000 = 25% × 98400000
درآمد مشمول ماليات در حالت اول73800000 = 24600000 – 98400000
4500000 = 15% × 30000000
43800000 = 30000000 – 73800000
8760000 = 20% × 43800000
ماليات پرداختي آقاي احمدي در حالت اول13260000 = 8760000 + 4500000
ب)
117600000 = 12 × 9800000
معافيت بابت هزينهها و استهلاك29400000 = 25% × 117600000
درآمد مشمول ماليات در حالت دوم88200000 = 29400000 – 117600000
4500000 = 15% × 30000000
58200000 = 30000000 – 88200000
11640000 = 20% × 58200000
16140000 = 11640000 + 4500000
ماليات پرداختي آقاي احمدي در حالت دوم32280000 = 16140000 + 16140000
3) چهار نفر هر كدام به ترتيب يك دانگ، دو دانگ، دو دانگ و نيم و نيم دانگ كه در ملكي داراي سه دستگاه آپارتمان و دو باب مغازه است، شريك هستند. اين ملك در سال 1383 به اجاره واگذار شده است. اجاره آپارتمانها به ترتيب ماهي 5800000، 6700000، 8700000ريال و مغازهها 4500000، 5000000 ريال است. مطلوب است تعيين ماليات متعلق به هر يك از مالكان؟
معافيت مالياتي بابت هزينهها و استهلاك92100000 = 25% × 368400000
درآمد مشمول ماليات همه مالكان276300000 = 92100000 – 398400000
درآمد مشمول ماليات نفر اول46050000 = × 276300000
درآمد مشمول ماليات نفر دوم92100000 = × 276300000
درآمد مشمول ماليات نفر سوم115125000 = × 276300000
درآمد مشمول ماليات نفر چهارم23025000 = × 276300000
23025000 = 15% × 30000000
16050000 = 30000000 – 46050000
3210000 = 20% × 16050000
ماليات پرداختي نفر اول7710000 = 3210000 + 4500000
4500000 = 15% 30000000
62100000 = 30000000 – 92100000
12420000 = 20% × 62100000
ماليات پرداختي نفر دوم16920000 = 12420000 + 4500000
4500000 =- 15% × 30000000
85125000 = 30000000 – 115125000
14000000 = 20% 70000000
15125000 = 70000000 – 85125000
3781250 = 25% × 15125000
ماليات پرداختي نفر سوم22281250 = 3781250 + 14000000 + 4500000
ماليات پرداختي نفر چهارم345375750 = 15% × 23025000
4) ساختماني كه داراي 3 باب مغازه و دو دستگاه آپارتمان ميباشد، به صورت زير به اجاره واگذار گرديده است:
الف) آپارتمان طبقه اول به قرار ماهانه 4250000 ريال كه در سال 1382 مدت 10 سال اجاره داده شده است.
ب) آپارتمان طبقه دوم كه تا اوايل خردادماه 1382 خالي بوده و از آن تاريخ به بعد از قرار هر ماه 5900000 ريال واگذار شده است. ج) سه باب مغازه به ترتيب از قرار ماهي 3500000.4500000.4800000 ريال از فروردين ماه سال 1382 به اجاره واگذار شده است. مطلول است محاسبه:
الف) ماليات عملكرد سال 1382 مالك ساختمان؛
ب) اگر مالك ساختمان پس از 10 روز بعد از ابلاغ ماليات معترض شود و پس از تحقيقات اداره امور مالياتي مشخص شود كه مسول مربوط به قرار زير اشتباه ثبتي داشته است، اجاره آپارتمان طبقه دوم 5100000 بوده و اجاره مغازه دوم 3500000 بوده است و همچنين مشخص شود كه مالك هيچگونه درآمد ديگري ندارد، نتيجه رسيدگي پس از 3 ماه اعلام شد.
اجاره 10 ماه (طبقه اول) 42500000 = 10 × 4250000
اجاره 10 ماه (طبقه دوم)59000000 = 10 × 5900000
اجاره مغازه اول در سال 138242000000 = 12 × 3500000
اجاره مغازه دوم در سال 138254000000 = 12 × 4500000
ماليات ريشه تاريخي طولاني دارد و از پديدههاي بسيار قديمي زندگي انسان ميباشد و شايد عمر آن با پيدايش نخستين حكومت و قبايل همراه باشد. در بسياري از نقاط جهان مساله ماليات از نظر ميزان و نحوه وصول، تابع اراده بالاترين مقام تصميم گيرنده يا نماينده او بوده است.
حاكم يا والي كه اداره امور منطقهاي را عهدهدار ميشد، در ازاي پرداخت مبلغي به حكومت مركز اجازه داشت از افراد منطقه به هر ميزان كه تشخيص ميداد، ماليات را وصول نمايد. از تفاوتهاي عمده ماليات در گذشته و حال، يكي اين است كه در قديم مالياتهاي وصول شده به گنجينه شخص حاكم افزوده ميشد و به صورت امروزي به عنوان بخشي از درآمد دولت تلقي نميگرديد.
مردم جامعهاي كه از طريق درآمدهاي مالياتي اداره ميشود، از دولت پاسخ ميخواهند:
1.اگر سازمان امور مالياتي و حسابرسان نشان دهند شفافيت مالي وجود دارد، جو اعتماد و اطمينان و در نتيجه مقبوليت حكومت به وجود خواهد آمد.
2.ماليات عبارت است از توزيع هزينههاي مصوب و قانوني مندرج در بودجه عمومي دولت بين مردم و بنگاههاي اقتصادي بر حسب توانايي پرداخت آنها.
3.ماليات بر دو نوع است: 1) مستقيم 2) غيرمستقيم.
4.ماليات بر درآمد اجاره املاك جزء مالياتهاي تكليفي محسوب ميشود.
5.درآمد مشمول ماليات املاكي كه به اجاره واگذار ميگردد، عبارت است از كل مالالاجاره اعم از نقدي و غيرنقدي پس از كسر 25% معافيت كه در واقع بابت هزينهها و استهلاك و تعهدات مالك به ملك مورد اجاره ميباشد.
6.اگر موجر مالك نباشد، مابهالتفاوت اجاره دريافتي و پرداختي بابت ملك مورد اجاره درآمد مشمول ماليات ميباشد.
7.مالالاجاره از روي سند رسمي تعين ميشود و در صورتي كه اجارهنامه رسمي وجود نداشته باشد و يا موجر علاوه بر بها به عنوان وديعه از مستاجر دريافت ميكند.
8.در مورد شخص حقيقي كه هيچگونه درآمدي ندارد تا ميزان معافيت مالياتي درآمد حقوق موضوع ماده 84 از درآمد مشمول سالانه معاف و مازاد آن طبق مقررات مشمول ماليات ميباشد. در اجراي حكم اين ماده، حقوق بازنشستگي و وظيفه دريافتي و جوايز و سود ناشي از سپرده بانكي درآمد تلقي نخواهد شد.
9.در مورد املاكي كه با اثاثيه$ يا ماشينآلات به اجاره واگذار ميشود، درآمد حاصل از اجاره و ماشينآلات نيز خود جزء درآمد ملك محسوب و مشمول ماليات ميگردد.
كنترل برگردان استنباط كمبود رطوبت در نيكوتيانا تاباكوم
واحد علوم گياهي و گياهشناسي و مركز بيولوژي سلولهاي گياهي دانشگاه كاليفرنيا
ريورسايدـامريكا
چكيده
تاثير كمبود رطوبت طولاني مدت در برگردان (ترجمه) mRNA از نظر كميتي در برگهاي راسي و پايهاي همه گياهان تنباكو (نيكوتيانا تاباكوم) مورد تجزيه و تحليل قرار گرفت. سطح پليزوم (پليريبوزوم) (شش ريبوزوم با بيشتر در mRNA) به صورت مشخص تحت شرايط آبياري خوب در برگهاي راسي بيشتر از برگهاي پايهاي بود. كمبود رطوبت هم در برگهاي جوان و هم برگهاي پيرتر موجب يك كاهش فزاينده در سطوح پليزومها همراه با افزايش در مونوزومهاي A.S ميشود و اين مساله نشانه شروع كاهش يافته برگردان است.
عليرغم كاهش كلي در شكلگيري پليزوم در 144 ساعت پس از كمبود آب، mRNA پروتئين انتقال اسيد ليپيد مشهور، مربوط به كمبود آب، با مقدار زيادي از پليزومها و محتويات LTP افزايش يافته همراه ميشود. mRNAي اسموتين، نسخه ديگر استنباط كم رطوبتي نيز در خلال كم رطوبتي طولاني مدت با پليزومهاي بزرگ همراه ميباشد. در مقابل، mRNAهايي كه به كدگذاري پروتئينهاي بدون استرس ميپردازند، پروتئينهايي مثل ريبولوز بيس فسفات كربوكسيل/زير واحدهاي كوچك (rbcS) را اكسيژنه كرده و فاكتور آغاز كننده اكاريوتيك (elF4A)4Aرا كه از نظر فراواني كاهش داده و به سمت پليزومهاي كوچك و تركيبات غيرپليزومي متمايل ميكند و مشخص ميشود كه شروع برگردان (ترجمه) اين mRNAها بوسيله كمبود رطوبت مورد آسيب قرار ميگيرد. اين نتايج نشان ميدهد كه تنظيم برگردان يك وسيله پاسخ تنظيم رطوبت بوده و تناوب برگردان mRNAهاي مستقل در برگهاي با سن مختلف، متمايز و مشخص ميباشد.
پاسخ گياهان پيچيده به استرس كمبود رطوبت بستگي به شدت (كاهش در پتانسيل آب). دوره استرس، اندام تجزيه و تحليل شده و سن آن دارد. تغييرات در فشردگي ژن كه ممكن است همانند سطح بعد از نسخهبرداري در سطح نسخهبرداري تنظيم شده باشد، پاسخ برجسته و معلومي به استرس كمبود رطوبت گياه ميباشد. با اين وجود، مكانيزمهايي كه در تنظيم فرآيندهاي پس از نسخهبرداري در پاسخ به استرس كمبود رطوبت دخيل هستند، هنوز مشخص و روشن نشدهاند.
روابط خاص در الگوهاي سنتز پروتئيني برگ در پاسخ به استرس كمبود رطوبت در گياهان بالاتر رخ ميدهد. بسياري از مطالعات صورت گرفته، mRNAهاي خاصي را شناسايي و معرفي كردهاند كه پروتئينهايي را كه در اثر استرس كمبود رطوبت انباشته ميشوند، را كدگذاري ميكنند. انباشته شدن تعدادي از اين mRNAها و پروتئينهايي كه نياز به استنباط كمبود رطوبت دارند، موجب افزايش محتويات اسيد آبسيسيك (ABA) ميشود. فقط در مورد تعداد كمي از ژنها شاهد نمايش مستقيم تنظيم نسخهبرداري تحريك كمبود رطوبت هستيم.
به عنوان مثال، انباشته شده mRNAي le16، باعث كدگذاري پروتئين انتقال ليپيد مشهور (LTP) در گوجه ميشود كه در سطخ نسخهبرداري و در پاسخ به افزايش سطح ABA در گوجهفرنگي تحريك ميشود. در مقابل، در نسخهبرداري هستك ريبولوز، بيس فسفات كربوكسيل/زيربخشهاي كوچك ژنهاي (rbcS) اكسيژنه ميشوند و انباشتگي به حالت پيوسته mRNAي (rbcS) در پاسخ به كمبود رطوبت، آسيب ميبيند. تعدادي از اجزاي DNAي عمل كننده سيس براي نسخهبرداري ارتقاء يافته ژنها تحت شرايط كمبود رطوبت مشخص و تعيين شدهاند. علاوه بر مدولاسيون نسخهبرداري، مكانيزمهاي پس از نسخهبرداري كه ثبات mRNA، برگردان mRNA و برگشت پروتئين را تعيين ميكنند نيز ممكن است به تنظيم انباشتگي پروتئين تحريك شده بوسيله كمبود آب كمك كند.
در برگهاي جدا شده از گوجهفرنگي، محتويات mRNA(ي) دو ژن نيازمند به ABA و le25 و l-1 آن، بوسيله نسخهبرداري همانند وقايع بعد از نسخهبرداري تنظيم ميگردد. در برگهاي تنباكو (نيكوتيانا تاباكوم) هم كمبود رطوبت و هم كاربردABA، باعث تحريك انباشتگي mRNA اسموتين (osm) ميشود، گرچه پروتئين osm در برگها نامشخص بودند. اينكه آيا اين تنظيم در سطح برگردان يا پس از برگردان روي داده است، هنوز مشخص نشده است. نهايتاًٌ اينكه مدارك تنظيم برگردان mRNA در طول خشكشدگي و آبپوشيس مجدد در خزه مقاوم در برابر خشكيدگي «تورتولا ودوراليس» مشاهده شد.
گزارشهاي قبلي نشان داده بودند كه كمبود رطوبت موجب كاهش مشخص در سنتز پروتئيني در نهاندانگان ميشود. همانطور كه به صورت كاهش موثر در سطوح پليزوم به صورت با مدرك مشخص ميباشد. چندين استرس غير زنده شامل محروميت از اكسيژن و گرما، موجب كاهش در سطح سنتز پروتئيئني شده و در برگردان انتخابي يك زيرمجموعه از mRNAها تاثير بگذارد. چون سنتز پروتئينهاي تحريك شده بوسيله استرس تحت شرايط كم رطوبتي صورت ميگيرد، آن هم عليرغم كاهش در سنتز پروتئين.
ما اينطور درنظر ميگيريم كه برگردان متفاوت mRNAها ممكن است يك تركيب يا جز از پاسخ استرس باشد. در اينجا ما نشان ميدهد كه استرس كمبود رطوبت گياهان تنباكوي رشد كرده گلخانه هم باعث تنظيم در سطوح پليزومها ميشود. تجزيه و تحليل دو mRNAي تحريك شده بوسيله استرس و دو mRNAي تحريك شده توسط استرس مشخص كرد كه استرس كمرطوبتي موجب تغييراتي درهمكاري mRNAهاي مستقل با پليزومها ميشود. علاوه بر اين تاثير كمبود رطوبت بر وضعيت برگردان در برگهاي با سن مختلف كاملاً آشكار بود.
مواد و روشها
درمان كمبود رطوبت
بذرهاي تنباكو (نيكوتيانا تاباكوم و سيكونزين 38) به مدت 3 هفته در دماي 24 درجه سانتيگراد با يك دوره نوري 5/13 ساعته در 200μm.ls-1m-2در يك محفظه رشد، شروع به جوانهزدن ميكند. نهالها را به ظروف 8 ليتري در گلخانه منتقل ميكنند و آنها را در دماي حدود 26 درجه سانتيگراد نگهداري ميكنند (طول روز 12 الي 14 ساعت). زماني كه گياهان در هفتههاي 12 تا 13 داراي تعداد برگ 8 الي 10 عددي از برگهاي كاملاً باز و غيرپير شدند، آبياري قطع ميشود.
برگهاي بالايي (راسي) كاملاً باز شد و هفت يا هشت جفت برگ (پايهاي كه آنها را هم از بالا به پايين به حساب ميآوريم) را بعد از 48.82.96.144 ساعت و بعد از 900 ساعت پس از قطع آب ميچشيم. محتوي آب نسبي (RWC) را با استفاده از برشهاي دايرهاي شكلي كه به قطر 1 سانتيمتر از هر برگ بريدهايم، را تعيين ميكنيم. همانطور كه قبلاً توضيح داده دادهايم، RWC=[(FW-DW)/(TW-DW)*100]، در حالي كه FW عبارت است از وزن تازه، DW وزن خشك، TW وزن برش خورده برگ پس از 24 ساعت شناور بودن در آب. محتويات ABA با استفاده از روش اندازهگيري ايمني راديويي ABA به صورت رقابتي تعيين ميشود. همانطور كه توسط آقايان «بري و بيچي» توضيح داده شد.
نمونههاي بافتها را در نيتروژن مايع، منجمد كرده و در دماي 80- درجه سانتيگراد براي آناليز RNA، پروتئين و پليزوم بعدي نگهداري ميكنند. آزمايشات را حداقل سه مرتبه مورد تكرار قرار ميدهند.
جداسازي RNA كل، پليزومها و RNA پليزومي
با استفاده از كيت كوچك گياهي RN آسان، RNA سلولي كل (30μg) از برگهاي 1/0گرمي راس يا 4/0 گرمي پايهاي جداسازي شد. مقدار RNA با اندازهگيري مقدار جذب در 260nmتعيين گرديد. براي آناليزهاي پليزوم، برگها را در يك پودر نرم قرار داد و آن را در نيتروژن مايع قرار دادند و يك ميليليتر از نمونه حجمي سلول بستهبندي شده در يك ميليليتر از بافر تقطير، هيدراته كردند (200 ميليمول تريس با pH=9، 200 ميليمول KCI)، 36 ميليمول MgCl2، 25 ميليمول اتيلن گليكول ـ بيس (بتا آمينو اتيل اتر)-N، N، N' و N' تترااستيك اسيد (EGTA) و 100 ميكرومول و 2 تا مركاپتو اتانول، 50 ميكرومول mL-1سيكلوهگزيميد، 50 ميكروگرم mL-1 كلرآنفيكول، 1% (v/v) تريتول 100-x، 1% (v/v) بريج 35، 1% (v/v) توين-40، 1% (v/v) 40-NP.
بعد از برطرف كردن ضايعات سلولي بوسيله سانتيريفيوژ كردن در g×14000 به مدت 2 دقيقه در دماي 4 درجه سانتيگراد، 750 ميكروليتر از شناور به داخل 5/4 ميليمتر (20 تا 60% w/v) گراديان نيشكر بارگذاري شده و به مدت 90 دقيقه در دماي 4 درجه سانتيگراد در g×275000 سانتريفيوژ شد.
چگالي عدسي (OD) نمونهها با يك نمايشگر 5-UA و تقسيم كننده شيب 185 مورد اندازهگيري قرار گرفت و ميزان جذب را از طريق نيشكر در nm254 با يك رقم داخلي ms124 را نشان داد. اطلاعات مقدار جذب به صورت الكترونيكي و با استفاده از يك كارت تحصيل اطلاعات سازگار 8-DAS به دستگاه خروجي كامل كننده اطلاعات واحد نمايشگر 5-UA متصل شده و ثبت ميگردد. جزئيات مربوط به نرمافزار و سختافزار اين سيستم در صورت درخواست در دسترس ميباشد.
سطوح پليزومي بوسيله محاسبه سطح پروفيل پليزوم بعد از كم كردن خط مبناي شيب OD تعيين ميگردد (ميزان جذب يك شيب بار شده با بافر تقطير μl750)، سطح هر پروفيل پليزوم، نسبت به يك مقدار مساوي كه براي اختلالات در نمونه مورد بارگذاري درنظر گرفته بود، به صورت نرمال درميآيد. سطوح مونوزومها (s80ريبوزوم و يك ريبوزوم در هر نسخه) و پليزومهاي بزرگ (6 ريبوزوم يا بيشتر در هر نسخه) با محاسبه ارتباطي محدودههاي پيك تعيين شدند. محدودههاي مرتبط با تقسيمات مونوزومي و پليزومي بزرگ به عنوان درصدي از محدوده كل تحت پروفيل گزارش ميشوند.
مرز پايينتري مربوط به s40 پيك زير واحد و مرز بالاتري قسمت تحتاني و كف شيب بود. براي اندازهگيري بارگذاري پليزوم، mRNAهاي مستقل شيبهاي نيشكر به 13 لوله (400 ميكروليتري) با يك تقسيم كننده شيب تقسيم ميشود. با افزودن 80 ميكروليتر از TES [250 ميليمول Tris با pH=8، 250 ميليمول اسيد اتيلن دي آمين تترا استيك (EDTA)، 5% (v/v) سديم دو دسيل سولفات (SDS)]، RNA از هر تقسيم جدا ميشود. استخراج پروتئين با يك حجم مساوي از فنل: كلروفرم، الكل ايزواميل به نسبتهاي (25:24:1) و جداسازي جسم از محلول 320 ميكروليتري فاز آبكي با اضافه كردن از حجم 3 مول استات سديم با pH=5/2 و 2 حجم از اتانول 99/99% در دماي 2- درجه سانتيگراددر طول شب صورت ميگيرد. RNAها را با اتانول 70% شسته و در 30 ميكروليتر از (نمونههاي برگ راسي) يا 10 ميكروليتر (از نمونه برگهاي پايهاي) از 1/0% (v/v) دي اتيل پيروكربنات (DEPC) فرآوري شده با آب، حل ميكنيم.
آناليزهاي خشك كردن RNA و پروتئين
براي تجزيه و تحليل سطوح پروتئيني RBCS, eI4A, OSM, LTP بافت برگي خرد (نرم شده) به مقدار (5/0گرم) در يك ميليليتر از بافر 90-B محتوي [1/0ميليمول EDTA، 1 ميليمول ديتيوترتيول، 10% (v/v) گليسرول، 90 ميليمول KCI، 2 ميليمول سديم موليبديت، 200 ميليمول Hepes, KOH با pH=7.6، 5 ميليمول فنيل متيل سولفوئيل فلورايد (PMSF)] هيدراته ميشوند و ضايعات سلولي را بوسيله سانتريفيوژ g×14000 به مدت 10 دقيقه در دماي 4 درجه سانتيگراد از آن جدا ميكنيم. غلظت پروتئين با استفاده ازد مقاله پروتئين پيترسوم با آلبومين سرم بووين به عنوان يك استاندارد تعيين ميكنيم. پروتئين (به مقدار 20 ميكروگرم) با بافر نمونه SDS نسبت به غلظت نهايي 5 ميليمول Tris با pH=6.8 و 5% (v/v) گليسرول و 2% (w/v) SDS، 5/0%(v/v) دو مركاپتو اتانول و 125/0% (w/v) برومو فنول آبي، رقيق كرده و آن را در دماي 100 درجه سانتيگراد به مدت 5 دقيقه حرارت ميدهيم و مواد غيرقابل حل را نيز بوسيله سانتريفيوژ جدا ميكنيم. پروتئينها را بوسيله الكتروفورسيس با استفاده از الكتروفورسيس ژل پبي اكريلاميد SDS (PAGE) با [15% (w/v) اكريلاميد، 5% (w/v) N'، N'-متيلن ـ بيس ـ الكريلاميد، 375 ميليمول Tris با pH=8، 1/0% (w/v) SDS، 5/0% (w/v) آمونيوم پرسولفات، 5/0% (v/v) TEMED] تقسيم ميشوند. غشاها را با آنتيسرم ضد LTP پليكلونال خرگوشي مورد تكثير قرار ميدهند. همينطور با آنتيسرم ضداسموتين پلي كلونال خرگوشي يا با آنتيسرم ضد eIF4Aپلي كلونال خرگوشي كه بعداً بوسيله پري اكسيداز درهم آميخته ترب اسبي IgG ضدخرگوشي بز با آشكارسازي شيميايي ـ تابشي با استفاده از عامل ECL انجام ميشود. نمونههاي RNA كه به اندازهگيري آگارهاي 2/1% تقسيم شدهاند و همينطور به ژلهاي فرمالوئيد 25/18% در Mv75 به مدت 3 ساعت و به درون يك غشاي نايلوني منتقل ميشوند، آن هم با 10XSSC (2 مول NaCl و 1 مول سيترات سديم و 1/0% SDS) به مدت 16 ساعت.
نتايج
تفاوتها در محتويات آب نسبي و محتويات ABA در برگهاي راسي و پايهاي در پاسخ به كمبود رطوبت پاسخ كمبود رطوبت خاك گياهان تنباكوي رشد كرده در گلخانه در جفت برگهاي كاملاً جديد باز شده (راسي) و جفت برگهاي پيرتر (پايهاي) مورد آزمايش قرار گرفت. برگهاي پايهاي هيچ نشانهاي از پيري را در اثر عملكرد كمي رطوبت از خود نشان ندادند و در خلال آزمايش گياهاني كه خوب آب خورده بودند، هم علامتي از پيري در آنها ديده نشد. .RWC جفت برگهاي و پايهاي به ترتيب 4/1±2/76 و 2/2±7/80% بوده، آنهم تحت شرايط آبياري نرمال و معمولي.
مقدار RWCبرگهاي پايهاي بعد از اعمال 96 ساعت كمبود آب به گياه تا 9/1±1/48% كاهش يافت. مقدار REC برگهاي راسي بعد از 96 ساعت كمآبي به 9/3±6/56%% كاهش يافت و حداقل پس از گذشت 48 ساعت ديگر در همان سطح باقي ماند. محتويات ABA در پاسخ به كمبود رطوبت در نمونههاي برگي مشابه در72 ساعت كاهش يافت و در زماني كه مقدار RWC به زير 60% سقوط كرد، مقدار ABA افزايش يافت.
محتويات ABA برگهاي راسي و پايهاي در هيچ نقطه زماني تفاوت خاصي نداشت (P>0.1). وقتي كه اين گياهان پس از 144 ساعت بعد از كمبود رطوبت و كمآبي مورد آبياري مجدد قرار ميگرفتند، برگهاي راسي احيا ميشوند، در حالي كه برگهاي پايهاي پير ميشوند. توانايي برگهاي جوانتر براي باقي ماندن در RWC بالاتر آنهم در 96.144 ساعت كمآبي (به ترتيب P<0.25, P<0.05) نسبت به برگهاي پايهاي مربوط به قدرت زندگي برگهاي با سن مختلف ميباشد.
انباشتگي متفاوت mRNA و پروتئين در برگهاي راسي و پايهاي در خلال رشد و در پاسخ به كمبود رطوبت:
نسخهبرداري و انباشتگي پيوسته mRNAي ltp، يعني كدگذاري يك ليپيد مشهور كه پروتئين را منتقل ميكند (ltp) در برگهاي گياه گوجهفرنگي بوسيله اعمال كمبود رطوبت خاك، تحريك ميگردد. در تحقيق صورت گرفته توسط ما، فراواني mRNAي ltp در پاسخ به كمبو رطوبت خاك در برگهاي راسي تنباكو افزايش مييابد. سطوح mRNAي ltp در گوجهفرنگي بستگي به محتويات APAي برگ دارد. در تنباكو، يك رابطه قوي بين mRNAي ltp و محتويات APA در برگهاي راسي و پايهاي دارد (به ترتيب 0.92, R2=0.99). انباشتگي mRNAي osm بر اساس توسعه، تنظيم ميشود. در تنباكو بوسيله استرس كمبود رطوبت پيشرفت ميكند و بوسيله APA تحريك ميشود. سطوح mRNAي osm در برگهاي راسي نسبت به برگهاي پايهاي در زمان صفر پايينتر ميباشد.
استرس كمبود رطوبت باعث پيشرفت يك افزايش در انباشتگي نسخهبرداري در هر دو نمونه برگي ميشود (تصوير 1ب). در مقابل اين mRNAهاي تحريكپذير بوسيله ABA، سطوح mRNAي rbcS در برگهاي راسي و پايهاي در خلال كمبود رطوبت كاهش مييابد. كاهش در اين نسخهبرداري در برگهاي پايهاي بسيار سريعتر اتفاق ميافتد. سطح پيوسته عامل آغازي اكاريوتيك mRNAي (elF4A) نيز در پاسخ به كاهش رطوبت كاهش مييابد. سطح اين mRNA در برگهاي پايهاي پايينتر از برگهاي راسي بود. اين اطلاعات مشخص ميكند كه فراواني اين چهار نسخه به صورت متمايز بوسيله توسعه و استرس كم رطوبتي تعديل ميشود.
ما در مقابل LTP گوجهفرنگي براي پيگيري انباشتگي پيوسته پروتئينهاي انتقال ليپيد در برگهاي گياه تنباكو كه در معرض استرس كم رطوبلتي قرار گرفتهاند، از يك آنتيسرم استفاده ميكنيم. در گياهاني كه خوب آبياري شدهاند، ميزان LTP در برگهاي پايهاي سطح پايينتري نسبت به برگهاي راسي داشت. اين گياهان در طول كشتشان هيچ تجربه كمبود رطوبت نداشتهاند و همين امر مشخص ميكند كه انباشتگي LTP به صورت توسعهاي كنترل ميشود. هم در برگهاي راسي و هم در برگهاي پايهاي سطوح LTP به صورت رو به رشد بعد از 144 ساعت افزايش مييابد، درست شبيه به افزايش مشاهده شده در انباشتگي mRNA ميباشد.
عليرغم وجود mRNAي osm، ما قادر به آشكار كردن اين پروتئين همراه با ديوارهاي سلولي بوسيله آناليز لكهدار كردن ايمني استخراج با شوينده از برگهاي خوب آبياري شده يا داراي استرس كمآبي نيستيم. علاوه بر اين، عليرغم كاهش در انباشتگي mRNA، سطوح پيوسته RBCS, eIF4A بعد از اعمال 144 ساعت كمبود رطوبت بدون تغيير باقي ماندند.
توسعه و تنظيم كمبود رطوبت شكلگيري پليزوم
براي آزمايش تاثير استرس كمبود رطوبت بر برگردان mRNA، استخراج برگ انجام شده با شوينده بوسيله سانتريفيوژ از طريق شيب نيشكر و سطوح مونوزومها و پليزومهاي بزرگ تعيين مقدار ميشود (پليزوم:شش ريبوزوم يا بيشتر در mRNA). سطوح پليزوم بوسيله استخراج و تقطير از برگهاي راسي و پايهاي گياهاني كه آبياري خوبي شده بودند، مورد آزمايش قرار گرفت و همينطور بعد از 72.96.144 ساعت پس از اعمال كمبود رطوبت خاك.
محاسبه مساحتهاي پيك مشخص كرد كه در گياهاني كه خوب آبياري شدهاند، محتويات پليزوم كل در هر گرم بافت، در برگهاي پايهاي 80% كمتر از برگهاي راسي است. آناليزهاي پليزوم برگهاي راسي و پايهاي، حداقل در سه نسخه بيولوژيكي مورد عمل قرار گرفت. چون ميزان اتلاف آب در هر آزمايش مشخص شده و معين نبود. نمونهها را بر اساس دامنه محتويات آب نسبي آنها را به سه سطح استرسي گروهبندي كردند (كنترل شده 80%RWC>، متوسط 80%RWC< و بيشتر از 60%، شديد 60%RWC<). تقريباً 55% از ريبوزومها در پليزومهاي بزرگ در برگهاي راسي بودند، در حالي كه فقط 42% از ريبوزومها در پليزومها بزرگ در برگهاي پايهاي بودند و همين مساله مشخص ميكند كه فعاليت برگردان در برگهاي راسي بيشتر از برگهاي پايهاي ميباشد، آنهم در مراحل پيش از اعمال استرس آبي يا رطوبتي كمبود رطوبت كه موجب يك كاهش خاص (01/0P<) در پليزومهاي بزرگ در برگهاي راسي ميشود، در آنجا يك كاهش 4/2 برابري در پليزومهاي بزرگ از 2/54% به 2/22% داريم. همچنين يك كاهش ضميمهاي در مونوزومها هم داريم.
در آزمايش منتخب نشان داده شده در تصوير شماره 2، سطح پليزومهاي بزرگ به صورت از بزرگتر از 60% تا كمتر از 20% ريبوزومهاي كل در برگهاي راسي كاهش مييابد، آنهم بعد از 96 ساعت كمبود رطوبت، در حالي كه ميزان RWC در حدود 50% بود. هم RWCو هم محتويات پليزوم بزرگ تقريباً در 57% و 20% به ترتيب بين 96 ساعت و 144 ساعت بعد از كمبود رطوبت ثابت باقي ماندند. آناليزهاي مشخص كننده مقدار يك رابطه مستقيم بين سطوح پليزوم بزرگ و RWC برگ در حدود (73/.=R2) را نشان ميدهند و يك رابطه معكوس بين سطوح مونوزوم و RWC برگ (77/0=R2). افزايش مشخص در مونوزومها (01/0P<) مشخص ميكند كه استرس كمبود رطوبت، فاز آغازي برگردان را محدود ميكند.
همچنين كمبود رطوبت موجب يك كاهش مشخص (05/0P<) در سطح پليزوم بزرگ در برگهاي پايهاي ميشود. در آنجا يك كاهش 4/1 برابري از 7/41% تا 1/29% در برگهايي كه به شدت تحت استرس قرار گرفتهاند، ديده ميشود. در آزمايش منتخب نشان داده شده در تصوير شماره 2، يك كاهش تدريجي در سطح پليزومهاي بزرگ و افزايش همراه در مونوزومها مشاهده ميشود، آنهم بعد از 72.96.144 ساعت كمبود رطوبت. مشاهدات مربوطه مشخص ميكند كه گروه 4 برگردان نيز محدود بوده است، اگرچه هيچ رابطه مشخصي بين پليزوم بزرگ يا سطوح مونوزمه و RWC در پاسخ به استرس كمبود رطوبت در برگهاي پايهاي وجود ندارد.
تصوير شماره 3: رابطه سطوح مونوزم (ريبوزوم A.S) و پليزوم بزرگ (6 ريبوزوم يا بيشتر در Mrna) با rwc در برگهاي تنباك در پاسخ به استرس كمبود رطوبت.
الف: برگهاي راسيب: برگهاي پايهاي
محتويات مونوزوم (ريبوزوم A.S) (الماسهاي سياه) و پليزوم بزرگ (ميدانهاي خاكستري) نسبت به ريبوزوم كل نسبي بودند. نقاط اطلاعاتي در مقابل نمونه RWC از آناليز پروفيل پليزوم چهار آزمايش مستقل رسم شده است. مشخصات رابطه R2 بين مونوزومها و پليزولهاي بزرگ و RWC و خط مزبور نشان داده شدهاند.
اختلاف برگردان mRNA در پاسخ به كمبود رطوبت
عليرغم كاهش قابل ملاحظه در محتويات پليزوم، سطوح پروتئين LTP به صورت پيوسته در برگهاي مورد استرس قرار گرفته از كمي رطوبت كاهش مييابد. براي مطالعه تنظيم كلي و مشخص برگردان mRNA تحت شرايط كمبود رطوبت، مقدار ريبوزومهاي همراه mRNAosm, rbcs, eIF4A, ltp در شرايط تحت كنترل و شرايط كمبود رطوبت مورد اندازهگيري قرار گرفت. عصاره برگ خام طبق شيب نيشكر تقسيم شد و RNA از 13 قسمت تصفيه شد.
فعال كردن جهشها در ژني كه kir6.2 زير گروه مسير ـ پتاسيم حساس به ATP و ديابت دورهي نوزادي را كدگذاري ميكند و به رمز درميآورد
چكيده
پيشينه تحقيق
بيماران ديابتي دوره نوزادي معمولاً در 3 ماهه اول زندگي داراي چنين عارضهاي ميشوند و نيازمند به درمان اسنولين دارند. در بيشترم موارد، دليل ناشناختهاي ميباشد. از آنجا كه مسيرهاي پتاسيم حساس به ATP (kATP) در ميان ترشح انسولين تحريك شده بوسيله گلوكز از طريق سلولهاي بتاي وابسته به لوزالمعده قرار دارد، ما فرض ميكنيم كه فعال كردن جهشها در ژني كه زيرگوره kir6.2 اين مسير را كدگذاري ميكند، باعث ديابتهاي دورهي نوزادي ميشود.
مواد و روشها
ما ژن kCNJII را در 29 بيمار با ديابتهاي دورهي نوزادي ثابت و دائمي ترتيب داديم. عكسالعمل تراوش انسولين نسبت به گلوكاكن سياهرگي، گلوكز و تولبوتاميد در بيمارها و بيماراني ارزيابي شده كه داراي جهشهايي در ژن بودند.
نتايج
شش جهش دوتخمكي جديد در 10 نفر از اين 29 بيمار مشخص شد. در دو بيمار ديابت از نوع خانوادگي بود و در 8 نفر ديگر ديابت از جهشهاي خود به خودي بوجود آمد. ديابتهاي دورهي نوزاديشان بوسيله كتواسيداسيس مشخص شد يا اينكه بوسيله افزايش در قند خون مشخص شد و سپس با انسولين درمان شد. بيماران انسولين را در عكسالعمل نسبت به گلوكز يا گلوكاگون ترشح نكردند، اما در عكسالعمل نسبت به تولبوتامين انسولين ترشح كردند. 4 نفر از بيماران همچنين داراي تاخير پيشرفتي وضعيت ماهيچهاي بودند، 3 نفر از آنها صرع داشتند و داراي ويژگيهاي كژريخت خفيف بودند. زماني كه معمولترين جهشها در kir6.2با دريافت كنندهي سولفونيلورياي 1 در اووسيتها Xenopus laevis نشان داده ميشود، توانايي ATP براي سد كردن مسيرهاي kATPجهش يافته به طور زياد كاهش پيدا ميكند.
نتيجهگيري
جهشهاي فعال كننده هتروزيگوت در ژن كدگذار kir6.2باعث ديابت دورهي نوزادي دائمي ميشود و همچنين ممكن است با تاخير پيشرفتي، ضعف ماهيچهها و بيماري صرع همراه باشد. تعيين دلايل ژنتيكي ديابتهاي دورهي نوزادي هميشتي و دائمي ممكن است درمان اين بيماران را با سولفوني لوريا آسان كند. ديابتهاي دورهي نوزادي ممكن است به عنوان افزايش قند خون نياز به انسولين تعريف شود كه در سه ماهه اول دوره زندگي تشخيص داده ميشود. اين ممكن است موقتي باشد (در مانگين 3 ماه از بين ميرود) يا اينكه ممكن است دائمي باشد كه نيازمند درمان با انسولين در طول زندگي باشد. پيشرفت اساسي در فهم ما از ديابتهاي دورهي نوزادي موقت ميباشد كه بيشتر موارد آن قابل استناد به يك ناهنجاري در مناطق نقشپذير كروموزوم 6 ميباشد. در بيشتر بيماران، دليل ديابت نوزادي دائمي ناشناخته ميباشد. جهشهاي هتروزيگوت تركيبي و هموزيگوت در ژن كدگذار گلوكوگيناز براي موارد معدودي تخمين زده ميشود.
ژنها براي وضعيتهاي چند سيستمي و نادر كه شامل ديابتهاي نوزادي ميشود، شناخته و تعيين شده است. مسيرهاي پتاسيم حساس به ATP (kATP) نقش مركزي در ترشح انسولين متحرك شده بوسيله گلوكز از سلولهاي بتاي وابسته به لوزالمعده بازي ميكند. ترشح انسولين بوسيله بسته شدن كانالها شروع ميشود و بوسيلهي باز شدنشان منع ميشود (شكل 1). مسرهاي kATPسلول بتا پيچيدگي اكتامتريك را شكلگيري منفذي اصلاح كردن سولفوني لوريا تنظيمي زيرواحدهاي كانال پتاسيم باطناً و 4 زيرواحد دريافت كنند ميباشد (SUR1). در دورهي kir6.2 و SUR1 براي تنظيم متابوليكي صحيح كانال و مسير موردنياز ميباشد. ATPكانال و مسير را به وسيله اتصال به kir6.2 ميبندد و نوكلئوتيدهاي منيزيم (Mg-ATP, Mg-ADP) فعاليت مسير را بوسيله فعل و انعال داخلي با SUR1تحريك ميكند. سولفوني لوريا ترشح انسولين را در ديابت نوع 2 بوسيله اتصال به SUR1 و بوسيله بستن كانال و مسيرهاي kATPبوسيله يك مكانيزم غير مستقل از ATP تحريك ميكند.
ما فرض ميكنيم كه فعال كردن جهش در ژن كدگذار زيرواحد kir6.2 مسير kATP سلول بتا (kCNJII) باعث ديابتهاي بوجود آمده از پدر و مادر ميشود، زيرا غيرفعال كردن جهشها در اين ژن منجر به ترشح انسولين كنترل نشده و ازدياد انسولين مادرزادي ميشود. فنوتيپهاي مقايسهاي ديابتهاي دوران نوزادي دائمي و ازدياد انسولين با فعال و غيرفعال كردن جهشها به ترتيب از ژن كدگذار گلوكوكيناز ديده ميشود. حمايت قوي از اين نظريه و فرضيه به خاطر مشاهدهاي ميباشد كه از موشهاي مهندس ژنتيك شده (ترانسژنيك) با مسيرهاي kATP سلول بتا به دست آمده است كه اين داراي ديابت هاي دورهي نوزادي عميق ميباشد. بنابراين ما فرض ژن كدگذار kir6.2را در بيماراني كه داراي ديابتهاي دورهي نوزادي دائمي بودند يا در ديابتهاي بلوغي توارثي نوجوانان (MODY)، توالي داديم.
بيماران
ما DNAي 29 پروباند را به ديابتهاي دوره نوزادي دائمي، از جمله بينالمللي براي مجموعه ديابتهاي نادر نوجوانان و كودكان (ISPAD)، توالي داديم. بيماران در مجموعه براي مطالعه بين سپتامبر 2001 و اكتبر 2003 ثبت شدند. بيماران با ناهنجاريهايي در كروموزوم G24 جهشهايي در ژن كدگذار گلوكوناز، نارسايي لوزالمعدهاي بدونتراو، شامل اين مجموعه شدند. همچنين ما DNAي 15 پروباند را با MODY از خانوادههاي انگليس ترتيب داديم كه در آنها جهشها در شش ژن مربوط MODY شناخته شده ممنوعالورود شده بود. رضايت اطلاعي كتبي از همه بيماران يا والدينشان گرفته شد.
آناليزهاي جهشي
منطقه رمزگذار و اينترون مرز اگزوزي jGNJII از DNA ژنومي بوسيله عكسالعمل زنجيرهي پليمراز با استفاده از پرايمرها (جلودارها)ي توضيح داده شده قبلي علاوه بر قطعهي 5R5'CTGTGGTCCTCATCAA به قطعهي 6R5'CCACATGGTCCGTGTGIACAACACG' وسعت داده شد. محصول بوسيله روشهاي استاندارد متوالي شد. ارتباطات خانوادگي با استفاده از يك صفحه از 10 نشانگر (علامت) ريزماهواره تاييد شد.
مطالعات باليني
همه بيماران با جهش در ژن كدگذار kir6.2 تحت آزمايشات باليني قرار گرفتند كه شامل پيشرفتهاي معضل و ارزيابيهاي عصبشناسي بوسيله يك پزشك يا پزشك متخصص اطفال كودكان بود و نتايج باليني بررسي شد. ثبت ضربان قلب بوسيله برق براي اثبات نامنظمي ضربان قلب و براي اندازهگيري فاصله QT آزمايش شد. همه تستهاي فيزيولوژيكي بعد از اينكه بيماران در طي شب چيزي نخوردند، اجبار شد. يك تست تحريك گلوكاكن به صورت زير انجام شد:
15mgگلوكاگن در هر كيلوگرم وزن بدن (اندازه معين ماكزيمم، 1mg) در زمان صفر به طور درون وريدي داده شد و نمونههاي خون براي اندازهگيري سيپپتيت C-10, 5, 0, 2, 4, 6, 8, 10, 15 و 20 دقيقه به دست آورده شد. سپس بيشترين مقدار سي ـ پپتيد ثبت شد. يك تست تلرانس ـ گلوكز درون وريدي نمونهبرداري شدهي تغيير يافتهي تولبوناميد همان طور كه قبلاً توضيح داده شد، به اجرا درآمد. بعد از نمونهبرداري خطي ـ بازي، يك قطعه كوچك و گرد 3 ميليگرم از تولبوتاميد در هر كيلوگرم، 20 دقيقهي بعد دنبال شد. ما جواب انسولين افزايشي اوج را بعد از قطعهي كوچك و گرد گلوكز و قطعه كوچك و گرد تولبوتاميد محاسبه كرديم.
مطالعات كاركردي
موشه گونه وحشي kir6.2 يا 6.2 كه در آن هيستيدين جايگزين آرگينين در موقعيت 201(R201H) شد با موش صداي SUR1 (كه شامل اگزون 17 ميشود) در اوويستهاي Xenopus laevis نشان داده شد و جريانات kATP همان طور كه قبلاً توضيح داده شد، ثبت شد. براي شبيهسازي تاثير هيتروزيگوسي، ما اووسيتها را با SUR1 و يك تركيب 1:1 از kir6.2 و RNA (mRNA) پيك kir6.2 R201H تزريق كرديم. منحنيهاي عكسالعمل غلظت ATP بر اساس معادلهي I/Ic=1+[1+[ATP]/I50Oh]Hillتجهيز شد كه در آن I جريان، kATP، Ic جريان نبود نوكلئوتيد، [ATP] غلظت ATP، IC50 غلظت ATP ميباشد كه در آن مهار نصف ماكزيمم ميباشد و h ضريب هيل (Hill) ميباشد. اطلاعات به عنوان ميانگينهاي ISE داده شده است.
آناليز جهشي
ما 6 شكل هيتروزيگوس جديد را در ژن كدگذار kir6.2 در 10 عدد از 29 پروباند كه داراي ديابت دورهي نوزادي دائمي بودند، تعيين كرديم. جهشها يك جانشين گلوتامين به آرگينين در موقعيت (Q52R) 52 يك جانشين جايگزين والدين به گليكين در موقعيت (759G) 59 يك جانشين والدين به متياينن در موقعيت (759M) 59، جانشين آرگينين به هيستيدين در موقعيت (R201H) 201، يك جانشين آرگينين به سيستين در موقعيت (R201C) 201 و يك جانشين ايزوليسين به ليسين در موقعيت (1296L) 296 بود. هيچ جهشي در هيچ از پروباندهاي داراي MODY پيدا نشد. جهش Missense (نوعي از جهش در DNA كه در پي آن يك باز نوكلئوتيدي با يك باز ديگر تعويض شد و اين امر سبب تغيير رمز اختصاصي يك اسيد آمينه با رمز اسيد آمينه ديگر شد. در نتيجه يك پلي پپتيد غيرطبيعي حاصل ميشود).
R201H در 4 عدد از اين پروباندها تعيين شد و جههش V59M missense در 2 يافت شد. در همه خانوادهها ديابتهاي دوره نوزادي تنها در اشخاصي ديده شد كه داراي جهشهاي kir6.2 بودند و كساني از افراد خانواده كه داراي اين جهشها نبودند، ديابتي نبودند (شكل 2). در دو خانواده (ISPAD19, BRI) ديابتهاي دوره نوزادي از والدين مبتلا به فرزندانشان انتقال پيدا كرد. از آنجا كه هر دو انتقال پدري و مادري ميتواند اتفاق بيافتد، نقشپذيري جايگاه (لوكوس) غيرمحتمل ميباشد. در مورد، DNA از 2 والدين تحت تاثير قرار نگرفته در دسترس بود و صفات پدري ايجاد شد، جهشها به طور خود به خود افزايش پيدا كرد.
هيچكدام از جهشها در 100 فرد غيرديابتي از انگليس نشان داده نشد. شكل 3، محل باقيماندههاي جهش يافته را در kir6.2 نشان ميدهد. همه باقيماندههاي جهش يافته در بين انسانها، موشهاي صحرايي، موشها و خوكهاي بزرگ امريكايي نگهداشته شد. باقيمانده آرژينين در موقعيت 201 در ميان 10 عضو خانوادهي مسيرهاي kir نگهداشته ميشود. يافتهاي كه از اين احتمال حمايت ميكند، باقيمانده (پسمانده) نقش حياتي در عملكرد مسير و كانال دارد. علاوه بر اين، ما چندين پليمراز مشخص شدهي قبلي را تعيين كرديم (يك جانشين اسيد گلوتاميد به ليسين در موقعيت 23[E23K]، يك جانشين آلانين به آلانين در موقعيت 190[A190A]، يك جانشين لسين به ليسن در موقعيت 267[L267L]، يك جانشين لسين به والين در موقعيت 270[L270V]، يك جانشين ايزوليسين به والين در موقعيت 337[I337V]، يك جانشين ليسين به ليسين خاموش در موقعيت 381[K381K] و يك جايگزين سرين به سيستين در موقعيت 385[S385C].
خصوصيات باليني
خصوصياتهاي باليني بيماران با جهشها در جدول 1 نشان داده ميشود. 2 زيرگروه از بيماران وجود دارد: آنهايي كه تنها ديابت دارند و آنهايي كه هم ديابت دارند و داراي ناهنجاري عصبي ميباشند. ديابتها و وزن توليد پايين بر ترشح انسوليني بعد از تولد و ترشح انسولين در درون رحمي معيوب تاثير ميگذارد و در هر دو گروه بيماران مشابه بوده است.
ديابتها
ديابتها در ميانگين 7 هفته (دامنه، توليد تا 26 هفتگي) مشخص ميشود. در تشخيص، همه بيماران داراي افزايش قند مشخص (غلظت قند خون، 270 تا 972 ميليگرم در هر دسيليتر [15 تا 54 ميليمول درهر ليتر]) و 3 نفر از آنها كتوراسيدوز داشتند. هيچكدام از بيماران داراي غلظتهاي بالا رفتهي اوتو آنتيباديهاي مربوط به نوع 1 ديابت نبودند و غلظت سيپپتيد معمولاً كمتر از pmol200 در هر ليتر بود. دوز ميانگين انسولين 87/0 در هر كيلوگرم بود (دامنه 3/0 تا 3/1). تنها يك مريض (پدر پروباند در خانوادهي BR1) با انسولين معالجه نشد. اوتولبوتاميد را از بچگي دريافت كرده بود و در سن 46 سالگي، كنترل خوبي از مريضش با اين تجويز داشت (سرعت بخشيدن به غلظت گلوكز، 10 ميليگرم در هر ليتر [1/6 ميليمول در ليتر]، غلظت سيپپتيد، pmol400 در هر ليتر).
وزن تولد پايين
وزن تولد پايين يك ويژگي همه بيماران بود. در 7 نفر از 12 بيمار (58 درصد) وزن توليد پايينتر از درصد سوم بود. در بيماراني كه داراي علائم عصبي نبودند (جدول 1). رشدي براي تحرك بيشتر براي عقب ماندگي مشخص از خود نشان دادند و وزن قدشان بعد از ميانگين 3/9 سال در تشخيص يا درمان توزيع شد.
خصوصيات عصبي
3 بيمار (پروباندها در خانواده ISPAD43, ISPAD27, ISPAD25) داراي ناهنجاريهاي عصبي مشابه بودند كه فتوتيپهاي لوزالعمعده اضافي مربوط به جهش kir6.2را نشان دادند (جدول 1). هر 3 بيماري داراي خصوصيات كژريختي، بيهوشي، ضعف ماهيچهها و بيشتر تاخيري مشخص همراه با ديابت دوره كودكي بودند. بيمار ديگر (پروباند در خانوادهي ISPAD55) داراي فتوتيپ حد واسط بود كه در تاخير پيشرفتي و ضعف ماهيچهها علاوه بر ديابتهاي دوره نوزادي درگير بود، اما در ويژگيهاي عصبي ديگر درگير بود. هيچ دليلي به جاي جهش kir6.2 براي مشكلات عصبي پيدا نشد. همه كودكان داراي كاريوتيپهاي زمان بودند. بيماران ديگر داراي پيشرفت نرمال بودند كه نشان ميداد همه جهشها در kir6.2 با ناهنجاريهاي عصبي در ارتباط نيستند.
تاخير پيشرفتي
همه چهار مريض با خصوصيتهاي عصبي مشترك براي رسيدن به مرحلههاي اجتماعي، عقلاني و حركتي مناسب براي سنشان موفق نشدند. تاخير حركتي مشخصترين اين ويژگيها بود. مسنترين كودك قادر به راه رفتن بدون كمك در بين 17 سالگي نبود و 4 كودك پيشرفت حركتي را نشان دادند كه سن زماني آن كودكان يا جوانتر تطابق داشت. ضعف ماهيچهاي در آزمايشات عصبي در 4 مورد وجود داشت: غلظت كينازكريتين در همه آنها نرمال بود. نمونههاي بافتبرداري ماهيچهاي كه از دو بيمار بدست آمد، نرمال بود و برقنگاري ماهيچه كه در 2 نفر اجرا شد، تاييد كرد كه جريان عصبي نرمال بوده است. در عملكرد يك بيمار پتانسيلها مدت و دامنه كاهش يافته ناخوشي ماهيچه را نشان ميدهد. پيشرفت زبان و ماهيچهاي همچنين به طور مشخص در اين 4 بيمار به تاخير افتاده بود هيچكدام تصويرنگاري زرونانس مغناطيسي (MRI) و مطالعات پرتونگاري مقطعي محاسبه شده كاهشي در اندازهي پوسته و غشاي مخچه نشان نداد. هيچ ناهنجاري ساختاري ديده نشده، صرف نظر از اينكه زخمهاي غيرمعين، كوچك در سرتاسر مادهي سفيد در يك مريض (پروباند در خانوادهي ISPAD43) روي يك اسكن MRI زماني كه 14 ساله بود، به دست آورده شد.
بيماري سرع (بيهوشي)
حملات عمومي، پيچيده يا ميوكلونيك در 3 بيمار (پروباند در خانوادهي ISPAD43, ISPAD27, ISPAD25) كه اولين سال دورهي زندگيشان را ميگذرانند، مشاهده شد. حملات به تجويز و داروي ضدغشي و ضدبيهوشي جواب داد (ويگباترين در دو مريض دولپوريت سديم در يك نفر). حملات قبل از كمي قند خون شناخته شده از نظر پزشكي ميباشد. همهي نگارههاي مغزي فعاليت غيرعادي را با موجهاي تند 2 طيفه نشان ميدهد. يك مريض كه داراي هيچ سارتيماي مشخص بود، به ويگاباترين جواب داد. ويژگيهاي كژريخت به همه بيماران داراي صرع يا غش داراي ويژگيهاي كژريخت خفيف ميباشد. شكل ظاهري آنها بوسيله درز جنيني برجسته، دهان انقبضات اندامي بودند كه در دو نفر در توليد و در يك نفر در 4 سالگي مشخص شد.
مطالعات فيزيولوژيكي
هم در طي صيام و هم بعد از تحريك گلوكاگن، غلظت سي ـ پپتيدسرم به طور عمومي كمتر از pmol200 در هر ليتر با وجود افزايش قند خون مشخص بود. يك نتيجه سازگار با كار معمول و غيرعادي سلول بتاي برجسته (جدول 1). سرم سيپپتيد از حد پايينتر دامنهي زمان تنها در 3 مريض تجاوز كرد (2 كودوك معالجه شده با انسولين و افراد با لغي كه ديابتشان با تولبوتاميد كنترل شده بود) (جدول 3). 3 بيمار كه داراي جهشهاي موثر بر باقيمانده 201 بودند، داراي ترشح انسولين كميته در عكسالعمل به گلوكز وريدي بودند، اما انسولين را در عكسالعمل و جواب به تول بوتاميد ترشح كردند (شكل 4).
آناليز عملكردي جهش R201H
زماني كه kir6.2 گونه وحشي SUR1 در اوويستهاي X. leavisنشان داده شد، جريانات kATPتقريباً به خاطر مهار بوسيلهي غلظتهاي ATP درون سلولي بالا غيرقابل يافت بود، اما ميتوانستند بوسيله آزيد كه غلظتهاي ATP سيتوزوليك را پايين ميآورد، فعال شوند (شكل 5A). در مقابل جريان استراحتي مهم از اووسيستهاي نشان دهندهي kir6.2, R201H, SUR1ثبت شده (p<0.01 براي مقايسه با گونه وحشي kir6.2). اين جريانات بيشتر بوسيله azide فعال شد (p<0.5 براي مقايسه با گونه وحشي 5C, 5B).
اطلاعات نشان ميدهد كه متابوليسم باعث انسداد كمتر مسيرها و كانالهاي kir6.2, R201H, SUR1نسبت به مسيرهاي kATP گونه وحشي ميشود. براي جستجو كردن مكانيزمهاي تحت اين نتايج، ما حساسيت نوكلئوتيد گونه وحشي و كانالهاي جهش يافته را آزمايش كرديم (شكل 5D). مسيرهاي kir6.2, R201H, SUR1به طور قابل ملاحظه حساسيتشان كمتر از مسيرهاي گونه وجشي براي ATP درون سلولي بوده است، مسيرهاي جهش يافته به اندازه نصب ماكزيمم در يك غلظت ATP از 262±33μmدر مقايسه با غلظت ATP از 7±1μmبراي مسيرهاي kir6.2, SUR1 (p<0.001) (شكل 5E) انسداد شدند.
با وجود اين مسيرهاي جهش يافته بوسيله Mg-ADP تا حد محدودي فعال شدند. ميزان هدايت مسير تك و كسر زماني كه مسير در وضعيت و حالت باز ميگذراند (احتمال باز) نرمال بود. براي شبيهسازي اثر هيتروزيگوسي، ما اووسيتها را با SUR1 و مخلوط 1:1 از kir2 وkir6.2, R201H, mRNA تزريق كرديم. جريان راكد اوويستها كه به تركيب 1:1 تزريق شده به طور جزئي و نه خيلي برجسته بزرگتر (0.27±0.7nA) از اوويستهاي با كانال گونه وحشي (p=0.2)(0.13±0.05nA) بود (شكل 5C). جريانات kATPكانالها و مسيرهاي جهش يافته بيشتر بوسيله azide فعال ميشدند و بوسيله تولبوتاميد تا حد مشابه مسير گونه وحشي انسداد شدند.
حساسيت ATP همچنين به مسير گونه وحشي با يك مقدار IC50 از 7.6±0.4μmنزديك بود (شكل 5E). با وجود اين جريانهاي kATP از مسيرهاي جهش يافته به طور برجسته بزرگتر از جريانهاي kATP در مسيرهاي گونه وحشي در غلظتهاي ATP از 1μm(p=0.008) به خاطر اختلاف در ضريب هيل بودند.د
بحث و تشريح مطالب
نتايج ما نشان ميدهد كه هيتروزيگوس فعال كنندهي جهشها در ژن رمزگذار زير واحد kir6.2از مسير kATP ميتواند باعث هر دوي ديابتهاي دورهي كودكي دورهاي و خانوادگي شود. اين زيرنوع ژنتيكي ممكن است به طور نسبي دليل رايج ديابتهاي دورهي نوزادي دائمي، از زماني كه آن را در 34 درصد پروباندها پيدا كرديم، باشد. بعضي از بيماران با جهشهاي موجود در ژن كدگذار kir6.2داراي غش، ضعف ماهيچه، تاخير پيشرفتي مشخص علاوه بر ديابت دورهي نوزادي هستند. اين مشاهدات با نقش حياتي مسيرهاي kATP در سلولهاي بتاي وابسته به لوزالمعده اشاره ميكند و نقشي را در ماهيچههاي بشر و مغز بشر نشان ميدهد. مداركي كه نشان ميدهد اين جهشها سيي هستند، خيلي قوي ميباشد. آنها با ديابتها در 2 خانواده با انتقال عمودي جداسازي شدند و موارد غيرخانوادگي در ديابتها به جهشهاي خود به خودي مربوط بودند (از آنجا كه جهش در ديابتها والدين نورموگسيميك موجود نبود)، تقريباً 106 نفر مردم احتمالاً داراي جهش خود به خودي در يك ژن اين اندازه ميباشند.
بنابراين در 9 تا از چنين جهشهايي دور از احتمال است كه مشاهده فرصتي باشند. رايجترين جهش (كه منجر به جايگزيني R201H ميشود)، درون نوكلئوتيد CPG با يك نقطه داغ براي جهشها در ژنهاي پستانداران اتفاق ميافتد. اين احتمال كشف و يافت برگردند، جهش R201H را در خانوادههاي غيرمرتبط از كشورهاي مختلف نشان ميدهد. از آنجا كه اكثريت جهشها خودبه خودي هستند، پيشينه خانوادگي ديابت اغلب موجود نميباشد. ديابت به طور ميانگين در سن 7 سالگي و در طي 3 ماهه اول دوره زندگي 10 تا 13 بيماري مشخص شد اگرچه 3 بيمار با كيتواسنيوز مشخص شدند، احتمال دارد كه حداقل بعضي از بيماران داراي ترشح كمينه انسولين درونزاد داشتند، زيرا در اكثر بيماران مريضي فوراً بعد از تولد مشخص نشد و بعضي داراي غلظتهاي سي ـ پپتيد قابل كشف بودند. بيماران با جهشهاي kir6.2ممكن است با نوع ديابت 1 بر حسب ويژگيهاي باليني تطابق و همپوشاني داشته باشند، اما 9 نفر از بيماران دارا اتو آنتيبادي سلول بتا بودند.
حدي كه جهشها در ژن كدگذار و رمزگذار براي ديابت نوع 1 منفي آنتيبادي محاسبه ميشوند، به تحقيقات و جستجو نياز دارد. تاخير رشد درون رحمي شديد يافت شده در بيماران با جهش kir6.2 به طور زياد با ترشح انسولين غايت يا كاهش يافته در رحم سازگار ميباشد و همچنين در بيماران با عيوب گلوكوكيناز، فقدان منطقه نقشپذير شدهي كروموزوم 6.624 (كه منجر به ديابت دورهي نوزادي موقت ميشوند)، ديده ميشود. رشد تحرك بيشتر براي جبران عقبماندگي پس از تولد يكي از ويژگيهاي اين وضعيتها ميباشد. همچنين در بيماران با جهشهاي kir6.2 كه داراي ناهنجاريهاي عصبي نبودند، مشاهده شد. جهشها در ژن كدگذار kir6.2احتمالاً باعث ترشح كاهش يافته انسولين از سلولهاي بتا بوسيله حساسيت كاهش يافته به ATP ميشود كه پيشبيني ميشود منجر به بدست آوردن عملكرد مسير ميشود آناليز عملكردي رايجترين جهش (R201H) نشان داد كه جهش هموزيگولين منجر به حساسيت كاهش يافتهي نسبت به ATP ميشود. زماني كه گونه وحشي و زيرواحدهاي جهش براي شبيهسازي وضعيت هيتروزيگولين با هم اظهار ميشوند، حساسيت ATP جمعيت تركيب شده مركب مسيرهاي هيترومتريك بجز در غلظتهاي ATP پايين شبيه به گونه وحشي بود.
با وجود اين ما انتظار داريم كه جمعيت كوچكي از مسيرهاي R201H همومتريك با حساسيت ATP پايينتر خواهد بود (در حدود 6 درصد مسيرها اگر شمار زيرواحدهاي جهش يافته در مسير تترامتريك به صورت دونامي توزيع شود). در حقيقت چنين مسيرهاي حساس به ATP در سطح مسير تك (كانال تك مسيره) مشاهده شد. اگرچه اندازهگيري اين جريان در غلظتهاي ATP بالا سخت ميباشد، ممكن است نگهداري سلول بتاي هايپرپلاريز شده حتي در وجود گلوكز كافي باشد كه بوسيله آن فعاليت الكتريكي و آزادسازي انسولين كاهش پيدا ميكند.
نتايج ما نشان ميدهد كه خيلي از تغييرات كوچك در جريان kATP ساكن كه به خاطر تغييرات كوچك در حساسيت ATP ميباشد، ميتواند ترشح انسولين را براي ايجاد ديابت در افراد معيوب كند. اين يافته با بعضي سازگار ميباشد نه با همه. مطالعات نشان ميدهد كه پليمورفيزم kir6.2 كه در آن ليسين جايگزين اسيد گلوتاميك در موقعيت 23 (E23K) ميشود. تغييرات كوچكي در حساسيت ATP نشان ميدهد. مدل مولكولي انتهاي C از kir6.2 پيشبيني ميكند كه R201 نزديك زنجيره فسفات ATP قرار دارد و با فسفات ATP تقابل دارد. مفهوم نقش حياتي براي باقيماندهي 201 در اتصال ATP بوسيله اين بافت حمايت ميشود كه حساسيت ATP از مسيرهاي kATP زماني كه آرژينين در موقعيت 201 نسبت به هيستيدين و ديگر باقيماندهها جهش پيدا ميكند، كاهش پيدا ميكند.
3 جهت (759G, 759M, Q52R) در مارپيچ لغزشي پيدا ميكند. باقيمانده 52 در انتهاي مارپيچ و باقيمانده 59 در وسط در امتداد طول قرار دارد. موقعيت مارپيچ لغزش نقشي را در تنظيم ورودي مسير و كانال نشان ميدهد، اما دور از محل اتصال ATP قرار دارد، كار ديگري براي توضيح دادن مكانيزم لازم است كه بوسيله آن جهش در دامنه و حيطه مارپيچ لغزشي موثر بر بيماري قرار دارد. تعيين جهشها در ژن رمزگذار زيرواحد مسير kATP، kir12 كاربردهاي مهمي براي درمان بيماران مبتلا ممكن است داشته باشد.
مطالعات عملكردي ما در شرايط vitro نشان ميدهد كه اگر مسير kATP بتواند بوسيله مكانيزم غيرمستقل ATP نزديك شود (براي مثال سولفونيلوراز) ترشح انسولين ممكن است برگردانده شود. بيماران با جهشهاي موثر بر موقعيت 201، عكسالعمل انسوليني زيرنرمال، اما واضحي نسبت به تولبوتامين درون ورودي داشت. اين مشاهده نشان ميدهد كه وضعيت فاتوفيزيولوژ يكي در انسان يافتههايي را در ويترو بازتاب ميكند كه امكان استراتژيهاي درمان جديد را بر اساس سولفونيلوراز يا مهاركنندههاي مسيري kATP ويژه ديگر را در بيماران وابسته به انسولين بالا ميبرد. در ميان يادداشتهاي يك بيماري با جهش R201H كه هميشه با تولبوتاميد درمان ميشد، سطوح سيپپتيد ر حيطه نرمال و كنترل گلكميك خوبي داشت.
تحقيقات بيشتري براي تعيين اينكه آيا تشخيص جهش در ژن رمزگذار kir6.2اجازه درمان را نسبت به فرم عوامل دهاني به جاي تزريق انسولين زيرپوستي خواهد داد يا نه؟ مورد نياز ميباشد. غيرمحتمل است كه تاخير پيشرفتي شديد، ضعف ماهيچه و بيهوشي ديده شده در يك گروه از بيماران با جهشهاي kir6.2از ديابت يا درمانش نتيجه شود. تاخير پيشرفتي شديد و بيهوشي (صرع) مزمن در كودكان با ديابت دورهي نوزادي نادر ميباشد. در مطالعات ما، تشخيص عصبشناسي كه بيشتر از شناختن افزايش قند خون بود و انقباض ديدهه شده در تولد در 2 بيمار، نشان ميدهد كه بركار عصبي در رحم موجود بود. kir6.2 زيرواحد تشكيل دهنده متصدي در مسيرهاي kATP در ماهيچه اسكلتي و نرونها در كل مغز مي باشد. با وجود اين فعاليت تغيير يافته اين مسيرها ميتواند باعث تاخير پيشرفتي، ضعف ماهيچهاي و بيهوشي و غش شود.
مطالعات در نمونههاي حيوانات براي ارزيابي ماهيچه اسكلت و تاثيرات عصبي دستيابي جهشهاي عملكردي اجرا شده است. با وجود اين فقدان عملكرد مسير و كانال kATP ميتواند منجر به حملات القا شدهي كاهش اكسيژن بافت شود و القاي بيشتر از حد SUR1 در پيش مغز، مستعد بودن حملات را كاهش ميدهد. تحليل و آناليز بيماران اضافي براي تعيين اينكه آيا جهشهاي kir6.2با سندرم مجزاي مشخص شده بوسيله تاخير پيشرفتي، بيهوشي و ديابتهاي دوران نوزادي افزايش ميدهد يا نه، مورد نياز خواهد بود.
موقعيت و نوع جهش بر فتوتيپ ممكن است تاثير بگذارد. بيمار با جهش در باقيمانده 201 ديابت داشتند، اما ناهنجاري عصبي نداشتند. متغير 759M با هر دوي ديابت مجاز و تاخير پيشرفتي همراه با ديابت رابطه دارد. اين نوع رفتار ژنتيكي ـ كه در آن همان جهش با فتوتيپهاي مختلف در خانوادههاي مختلف ارتباط دارد ـ با ژنهاي ديگر نظير LMNA مشاهده شده است. جهشهاي هيتروزيكوس kir6.2 باعث ميشود كه ديابت تاييد كند كه مسير وابسته به كانال kATP براي ترشح انسولين حياتي ميباشد و ديگري، مسيرهاي غيروابسته كانال kATP براي جبران فقدان آن ناتوان ميباشد. جهشها با تاثير عملكردي با شدت پايينتر بوسيله زمينهي ژنتيكي ممكن است منجر به ديابت كوتاه مدت شود يا اينكه منجر به ديابتي شود كه بعد از دوره نوزادي ظاهر ميشود.
در حقيقت، ما و ديگران نشان دادهاي كه kir6.2رايج پليمورفيزم E23K با حساسيت افزايش يافته نسبت به ديابت نوع 2 در ارتباط ميباشد. در نتيجه، جهشهاي فعال كننده در ژن رمزگذار زير واحد مسير پتاسيم حساس به kir6.2, ATP باعث ديابتهاي دوران نوزادي و در بعضي از بيماران ناهنجاري عصبي ميشود. يافتههاي اوليه كه در آن توليد تاميد تا حدودي براي تاثير رايجترين جهش روي ترشح انسولين تنظيم ميكند، ايجاد اميدواريهايي ميكند كه به موجب آن حداقل در بعضي موارد از موارد ديابت ممكن است به طور موثر با قرصهاي سولفونوي لوريا معالجه شود.
شكل 1، نمايش طرحي سلول بتاي وابسته به لوزالمعده، كه نقش مسير پتاسيم حساس به ATP (kATP) را در ترشح انسولين شرح ميدهد، گلوكز بوسيله راه انتقال كنندهي گلوكز CLUT2 وارد سلول بتا ميشود. به محض اينكه گلوكز در درون سلول سلول سوخت و ساز شد، منجر به تغييراتي در غلظت درون سلولي نوكلئوتيد آدنين ميشود كه مسير kATP را مهار ميكند. بنابراين باعث بسته شدن مسير يا كانال ميشود. مسير kATP شامل 4 زيرواحد دريافت كننده سولفوني لوريا (SUR1) و 4 زيرواحد kir6.2 در يك ساختمان ساخت اتومتريك ميباشد. بسته شدن مسير يا كانال منجر به دي پلاريزاسيون غشا ميشود كه در پي آن مسيرهاي كلسيم وابسته به ولتاژ (Ca2+) را فعال ميكند و در برگشت منجر به افزايش در Ca2+درون سلولي ميشود كه اگزوسيوس انسولين را راه مياندازد. سولفوني لوريا ترشح را بوسيله اتصال مستقيم به زيرواحد SUR1 مسيرهاي kATP آغاز ميكند و باعث انسداد مسير ميشود. Mg-ADP بر منيزيم ADP دلالت ميكند.
شكل 2، وضعيت ديابت و جهشها در ژن كدگذار kir6.2در خانوادهها
اين شجرهنامههاي جزئي خانوادهها را با جهشهاي 296L, R201H, R201C, 759M, V59G, Q52R نشان ميدهد. در همه شجرهنامهاي كه براي آنها DNA پدر و مادري در دسترس بود، روابط و ارتباطات خانوادگي بوسيله يك صفحه 10 زيرماهوارهاي تاييد شدند، در شجرهنامههاي 55, 54, 44, 43, 41, 27, 22, 19 ISPADجهشهاي خود به خودي فقدان ديابتهاي دوره كودكي مزمن در والدين و وجود آن در كودك را توضيح ميدهد. مربعها نشان دهنده اعضاي مذكر و دايرهها نشان دهنده اعضاي مونث خانواده ميباشند و براي لوزيها جنسيت تعريف نشده است. مربعها و دايرههاي آبي اشخاص با ديابت نوزادي را نشان ميدهد. علامت مميز كاهش را نشان ميدهد. شمارههاي درون لوزيها بر شمار همنژادهاي مبتلا نشده دلالت ميكند. يك كد دو حرفي براي وضعيت و حالت ژنهاي ناهمسانشان مجاور در زير هر نشان، نشان داده ميشود.
N بر اين دلالت ميكند كه هيچ جهشي وجود ندارد، M بر جهش و NA براي در دسترس نبودن تست و آزمايش دلالت ميكند. P و پيكان به پروباند در هر خانواده اشاره ميكند (اولين عضو به كار گرفته شده براي اين مطالعه). اسيد آمينهها بوسيله كدهاي تك حرفي نشان داده ميشوند.
شكل 3) شرح 2 زيرواحد kir6.2، جهشهاي تعيين شده در بيماران ديابتي دوران نوزادي مزمن را نشان ميدهد. اين تشريح بر اساس ساخت بلورين مسير پتاسيم Kirbacle L ميباشد. مارپيچ لغزشي آلفا و فيلتر انتخابي در نارنجي نشان داده ميشود و صفحات بتاي انتهاي C در آبي نشان داده ميشود. باقيماندهها و تفالههاي متاثر بوسيله جهشها در بيماران ديابتي دوره نوزادي (1296, R201, 759, Q52) در زرد نشان داده ميشود. اسيد آمينهها بوسيله كدهاي تك حروفي نشان داده ميشود. پيوند سايهدار، غشا و پوستهي سلول را نشان ميدهد و دايرههاي آبي يون پتاسيم را نشان ميدهد. برچسبهاي خارجي و داخلي به حيطههاي در خارج و بيرون سلول اشاره ميكند.
شكل 4) عكسالعملهاي تراوشي انسولين نسبت به گلوكز درون وريدي و نسبت به تولبوتاميد: نتايج زماني كه راس در سطح انسولين از خط پايه در عكسالعمل نسبت به 3/0 گرم از گلوكز درون وريدي در هر كيلوگرم و 3 ميليگرم از تولبوتاميد درون وريدي در هر كيلوگرم براي 3 عضو خانوادههاي LSPAD، 19 و 41 افزايش پيدا ميكند، نشان داده ميشود.
شكل 5) تاثيرات مهار سوخت و سازي، يك سولفوني لوريا و ATP درون سلولي روي جريانات در مسيرهاي پتاسيم حساس به ATP جهش يافته و گونه وحشي: جريانات كلي سلولي در يك گيرهي ولتاژ 2 الكترودي از اوويستهاي سالم و بيعيب نشان دهندهي kir6.2, SUR1 (صفحه A) يا kir6.2, R201H, SUR1(صفحه B) در عكسالعمل به مراحل ولتاژي ±20mvاز يك پتانسيل نگهدارندهي -10mv ثبت شد. محلول خارجي از 90mMكلريد پتاسيم، 1mM كلريد منيزيم، 1.8mMكلريد سديم و 5mM هپس (7.4pH با هيدروكسيد پتاسيم) به علاوه 3mM آزيد و 500mM تولبوتاميد همان طور كه تعيين شده، تشكيل شده است.
صفحه C نشان دهنده جريان سلولي كل ميانگين فراخوانده شده بوسيله مرحله ولتاژ از 10- تا mv30- در كنترل محلول ميباشد. سپس بعد از وضعيت يكنواخت به 3mM آزيد رسيد. سپس به وجود ادامهدار آزيد به علاوه 500mM تولبوتاميد رسيد. اوويستها به RNA پيك كدگذار و رمزگذار SUR1به علاوه kir6.2 (6 اوويست)، kir6.2, H201H (7 اوويست) تزريق شدند. ميلههاي T نشان دهنده اشتباه و خطاي استاندارد ميباشد.
صفحه D جريان kATP ثبت شده را در عكسالعمل نسبت به سراشيبهاي ولتاژ را از 110- تا mv100+ نشان ميدهد. خط سايهدار شده سطح جريان صفر را نشان ميدهد. محلول پپتيت از 140μmكلريد پتاسيم، و 10μmHEPESتشكيل شده است (pH 7.4 با هيدروكسيد پتاسيم)، محلول داخلي شامل 107μmEGTA (اسيد اگزازيك)، HEPES 10μm(pH 7.2با هيدروكسيد پتاسيم) و ATP 100μmهمانطور كه نشان داده شده ميباشد.
صفحه Eارتباط بين غلظت ATP و جريان kATP را نشان ميدهد كه نسبت به جريان در فقدان نوكلئوتيد براي kir6.2, SUR1 در 6 اوويست (دايرههاي باز)، kir6.2, R201H, SUR1 در شش اوويست (دايرههاي بسته) و يك تركيب 1:1 از kir6.2, R201H و kir6.2 نشان داده شده با SUR1در شش اوويست (لوزيها) بيان ميشود. خطوط بهترين نسبت معادلهي Hillبراي ميانگين داده ميباشد. براي kir6.2, SUR1 مهار آن نصف بيشينه ميباشد، غلظت 6.6μm ميباشد و ضريب هيل (h) 1:1 ميباشد. براي kir6.2, R201H, SUR1، 1C50مساوي 245μm و h مساوي 2 ميباشد.
براي تركيب 1:1 خط بهترين تناسب براي معادلهي زير ميباشد:
a(1/[1+([ATP]/245μm])+(1-a….) كه در آن [ATP] غلظت ATP، 1C50مساوي 7.6μmو a مساوي 04/0 ميباشد.
علتهاي گوناگون هايپوگليسما در ارتباط با كمبود داخلي در ديابت
مقدمه
هايپوگليسمياي آتروژن يك عامل محدود شده در حوزه گليسميك ديابتها است. آن سبب مطابق با نشانه بيماري عود كننده (تكراري) است و گاهي حداقل موقتي است. حادثه مهم در غيرقابل (ناتوان) در اكثر افراد ديابت نوع I و همچنين در اكثر افراد با ديابت پيشرفته نوع II است. گاهي اوقات كشنده (مخرب) است. به علاوه هايپوگليسمياي يا تروژن (iatrogen) از نگهداري يوگلسيميا (euglycemia) در طول زندگي يك شخص ديابتي جلوگيري ميكند. بنابراين درك كامل كامل پابرجا از كنترل گليسميك بهرهمند ميشوند. در اين مقاله، مساله كلينيكي هايپوگليسميك در ديابت را از درك كامل پاتوبيولوژي بحث ميشود. اولاً: سندرمهاي تنظيم متقابل كمبود گلوكز و هايپوگليسمياي بدون نشانههاي بيماري هشدار دهنده (شناختاه شده ـ مشهور ـ به ناآگاهي هايپوگليسما) توضيح داده ميشود بوسيبله مفهوم همسان هايپوگليسمياي در ارتباط ـ پيوسته ـ با كمبود داخلي دنبال ميشود. سپس حالتي وجود دارد كه اشكال جمعي پديده هايپوگليسمياي در ارتباط با نقش داخلي را معرفي ميكند. اين اشكال تمرين مربوط بودن، خواب ـ مربوط بودن هايپوگليسمياي در ارتباط با نقص داخلي است. سرانجام استنباطهاي نگهدارنده كلينيكي اين شرايط بحث ميشود. اگرچه روشهاي درمانشناسي رايج به اداره ديابتها به آرامي در حال بهبود هستند، هنوز دور از ايدهآل هستند. با اين وجود حالا هر دو، بهبود كنترل گليسمي و كاهش تكرار نشانههاي بيماري يا تروژنيك هايپوگليسميا در بسياري از افراد داراي ديابت امكانپذير است. اينها اهداف ارزشمندي هستند، اگرچه نگهداري (حفظ) هميشگي ايوگليسميا هدف نهايي است. چنين نگهداري احتمالاً خطر پيچيدگي (گرفتاري) ميكروعروقي (آوندي) را برطرف خاوده كرد كه مخصوص ديابتهاي رتينوپزي، نفروپزي و نورروپزي هستند و نيز ممكن است خطر گرفتاري ميكروعروقي را به سطح افراد عادي (بدون ديابت) كاهش دهند.
تنظيم متقابل كمبود گلوكز و بياطلاعي هايپوگليسميا
كاهش در انسولين، افزايش در گليكوژن و در فقدان آخري، افزايش در اپينفرين كه بالا ميايستند، قرار ميگيرد. در سلسله مراتب عوامل تنظي من گلوكوززايد (فراوان) كه به طور نرمال جلوگيري ميكند، يا به سرعت هايپوگليسميا را تصحيح ميكند. گلوكزيك سوخت متابوليك الزامي براي مغز تحت شرايط فيزيولوژيك است. خاون به مغز، انتقال گلوكوز كه تسهيل ميشود بوسيله GLTU1 در طول ديواره مويين فكر كرده ميشود كه به طور عمده در آستروسيت وپودوسيت اتفاق ميافتد كه مويينها را احاطه ميكند. در طول استروسيت گلوكز ميتواند به عنوان گليكوژن ذخيره شود يا آن ميتواند به لاكتيك (ترشح شير) گليكوليز شود كه سپس به نرونها صادر ميشود، جايي كه آن به عنوان يك سوخت اكسيدي اعمال ميكند.
چون مغز نميتواند گلوكز سنتز كند يا بيش از چند دقيقه كمي گليكوژن را ذخيره كند، آن به طور انتقادي وابستگي به تهيه متوالي گلوكز از گردش خون دارد. اگر غلظت پلاسماي گلوكز شرياني زير ميزان جذب فيزيولوژيك قرار بگيرد، خون به مغز، انتقال گلوكز براي متابوليسم گلوكز مغز و سرانجام بقاء (با زماني) ناكافي ميشود. كاهش غلظت گلوكز شرياني در نواحي گسترده (وسيع) مغز احساس ميشود. همچنين در سياهرگ كبدي و اعضاي كاروتيد احساس ميشود. مكانيسم به طور گسترده شناخته شده، احساس گلوكز، احساس ميانجيگري (واسطه) گلوكوليناز در سلولهاي بتا و لوزالمعده است.
مكانيسم مشابه ممكن است در نرونهاي مغز موثر باشد. از زماني كه غلظت گلوكز پلاسماي شرياني در طول ميزان فيزيولوژيك كاهش مييابد. ترشح انسولين كاهش مييابد. اين كمك ميكند از توليد افزايش هپاتيك و گلوكز، وقتي گلوكز در پلاسماي شرياني درست زير ميزان فيزيولوژيك قرار ميگيرد، ترشح گليكوژن و اپينفرين افزايش مييابد. گليكوژن گليكوزنوليتر هپاتيك را تحريك ميكند. همچنين گليكوژنسازي را همراهي ميكند. وقتي پيشروها فروان هستند. اپينفرين هپاتيك را تحريك ميكند و توليد گلوكز را.
همچنين تصفيه گلوكز بوسيله بافتهايي مثل ماهيچه و پيشروهاي گليكوژن مجهز مثل لاكتيك، آمينواسيدها و گليسرول را كاهش ميدهند. هر سه اين دفاع فيزيولوژيك عليه توسعه هاپيوگليسيما، كاهش انسولين و افزايش گليكوژن و اپينفرين سازش ميشوند. در اكثر افراد ديابت نوع اول و در بسياري با ديابتهاي پيشرفته نوع II (جدول 1) تا ميزاني كه ترشح انيدروژن انسولين ناقص است، سطح انسولين درمانشناسي پايين نميافتد و سطح گليكوژن بالا نميرود. وقتي سطح گلوكز پايين ميرود، در مجموع واكنش اپينفرين به سطح داده شده هايپوگليسميا اغلب رقيق ميشود. با آستانه گليسميك براي آن واكنش كه به غلظت گلوكز پلاسماي پايينتر تغيير ميكند (انتقال مييابد).
تركيب يك واكنش گليكوژن غايب و يك واكنش اپينفرين رقيق شده سبب سندرم باليني تنظيم متقابل كمبود گلوكز ميشود. يك واكنش آدرنالين رقيق شده (عصب سازشي همچنين آدرنو مغزي) سبب سندرم باليني بياطلاعي هايپوگليسميا ميشود. هايپوگليسمياي بياطلاعي در نتيجه فقدان نوروژن (لرزش) علامتهاي هشداردهنگي (به عنوان مثال تپش قلب، لرز، اضطراب و ديافروگرسنگي) كه قبلاً به بيمار اجازه ميدهد تا درك كند و تصحيح بكند هايپوگليسمياي در ارتباط با كمبود داخلي در ديابت نوع اول و ديابت پيشرفته نوع دوم پيشنهاد ميكند كه ياتروژنتيك اخير هايپوگليسميا سبب هر دو سندرم ميشود. آن سبب تنظيم متقابل گلوكز ناقص بوسيله كاهش واكنشهاي آدرنومدولاري (آدرنومغزي) اپينفرين ميشود. به سطح داده شده هايپوگليسمياي بعدي در محيط موقعيت واكنش گليوكوژن غايب سبب بياطلاعي هايپوگليسميا بوسيله كاهش واكشن سازش آدرنالين و واكنشهاي نتيجه داده شده شامل بودن علامتهاي نوروژنيك به سطح داده شده هايپوگليسمياي بعدي ميشود.
بنابراين يك چرخه معيوب هايپوگليسمياي مكرر (جاري) وجود دارد. اثر باليني هايپوگليسمياي در ارتباط با كمبود آناتومي در ديابت نوع اول خوب پابرجاست. هايپوگليسمياي اخير حتي اساميتوماتيك نوكترنال واكنش اپي نفرين را كاهش ميدهد و واكنشهاي مطابق با بيماري به هايپوگليسمياي بعدي را كاهش ميدهد. هايپوگليسمياي اخير همچنين كاركرد ريشهاي اسهال خوني را در طول هايپوگليسمياي بعدي كاهش ميدهد و آشكار ساختن هايپوگليسميا را در در مراحل باليني مشكل ميكند. آن دفاع گليسميك عليه انسولين پايين را آسيب ميزند.
سرانجام يافتن اينكه در اكثر بيماران تحت تاثير قرار گرفته، وسواسي خيلي كم حدود دو تا سه هفته خودداري از هايپوگليسمياي يا تروژنتيك، هايپوگليسمياي بياطلاعي را معكوس ميكند و تنظيم متقابل جزء گلوكز (جزء تركيبي) اپينفرين را بهبود ميبخشد. حمايت جالب توجه براي ارتباط باليني ايجاد شده هايپوگليسمياي در ارتباط با كمبود داخلي در ديابت نوع اول را فراهم ميآورد. اثر باليني هايپوگليسمياي در ارتباط با كمبود داخلي در ديابت نوع دوم كم پابرجاست. اگرچه واكنش گليكوژن به هايپوگليسميا واقعاً در بيماراني كه نزديك به كمبود انسولين در انتهايي پيناب هستند، پنهان است. به علاوه آستانه براي واكنشهاي اپينفرين و علامتهاي نوروژنتيك به هايپوگليسميا به غلظت گلوكز پلاسماي پايينتر منتقل ميشود. سپس از هايپوگليسمياي اخير. اين شرتها كمبود انسولين انيدوژن در نتيجه بينظمي سطح انسولين و فقدان گليكوژن و واكشنهاي كاهش يافته اپينفرين و علائم نوروژنيك به سطوح داده شده هايپوگليسميا، اجزاي كليدي (مهم) هايپوگليسمياي در ارتباط با كبمود داخلي در ديابت نوع اول است.
بنابراين بيماران داراي ديابت پيشرفته نوع دوم (براي مثال كمبود انسولين) در خطر هايپوگليسمياي در ارتباط با نقض داخلي هستند. روي هم رفته تكرار اپيزود بيماري هايپوگليسمياي در ديابت نوع دوم از دريابت نوع اول پايينتر است. اگرچه هايپوگليسميا به طور فزاينده محدودتر ميشود. با توجه به كنترل گليسميك در طول زمان در ديابت نوع دوم و برخورد چند هايپوگليسمياي جدا شده گزارش ميشود كه در بيماران ديابت نوع دوم و آنهايي كه نوع اول را دارند، مشابه باشد. اگر چنين بيماراني براي استمرار درمان انسولين حاضر باشند (تحت درمان قرار گيرند).
اطلاعات بر اساس جمعيت خاطر نشان ميكند كه برخورد هايپوگليسمياي جدا شده در ديابت نوع دوم كه با انسولين درمان ميشوند، تقريباً 40 درصد يا حتي 10 درصد برخوردها در ديابت نوع اول است. توجه همزمان به اين اطلاعات خاطر نشان ميكند كه برخورد يا ترژن هايپوگليسميا آن را در ديابت نوع اول در بيماران نزديك به كمبود انسولين در انتهاي بيناب ديابت نوع دوم نزديك ميكند. اين شايد در نتيجه اجزاي پاتوبيولوژي بحث شده در بالا باشد (جدول 1).
هايپوگليسمياي در ارتباط با نقص داخلي يك بينظمي كاركردي جدا از ديابت كلاسيك نوروپاتي داخلي است. آن يك پديده ديناميكي است كه ميتواند وادار شود (بوسيله هايپوگليسمياي پيشين) و برعكس شود (از طريق اجتناب از هايپوگليسميا) و به طور باليني بوسيله هايپوگليسمياي يا تروژن تكراري آشكار شود. در مقايسه نوروپاتي كمبود ديابت يك بينظمي ساختاري است كه به طور باليني بوسيله رودهي معدهاي يا تناسلي يا بوسيله كشش ارتواستاتيك ثابت ميشود. با اين وجود بديهي است كه اجزاي كليدي هايپوگليسمياي در ارتباط با كمبود داخلي در بيماران نوروپاتي داخلي ديابت برجستهتر است از در آنهايي كه بدون نوروپاتي كمبود ديابت است.
جدول 1، نوروايندوكراين و واكنشهاي مطابق با نشانه بيماري به هايپوگليسميا در اشخاص بدون ديابت، بيماران داراي ديابت نوع اول و افراد با ديابت نوع دوم.
عليرغم برخورد باليني هايپوگليسمياي در ارتباط با نقص داخلي واسطههاي آن و مكانيسمها به طور عمده ناشناخته است. ديويس و كالگ پيشنهاد كردند كه واكنش كورتيزول به هايپوگليسمياي سابق (پيشين)، هايپوگليسمياي در ارتباط با نقص داخلي را از طريق كورتيزول روي مغز واسطه ميكند. پيشنهاد آنها بر اساس دو يافته است: القا كورتيزول داده شده در يك روز واكنشهاي آدرنومغزي اپينفرين و فعاليتهاي عصب در ماهيچه را به هايپوگليسمياي روز دوم كاهش ميدهد (هيچ اثر واكنش مطابق با نشانههاي بيماري گزارش نشد). به راستي كورتيكوتروپين علامت شده a1-2+ وادار كننده بالاي كورتيزول يافته شده براي كاهش آدرنومغزي و علائم نوروژنيك در واكنش به هايپوگليسمياي روز بعد است. اگر چه ترفيع يافته كم علامتگذاري شده كورتيزول سابق به سطوح قابل قياستر به آنهايي كه در طول هايپوگليسميا اتفاق ميافتد، براي كاهش آدرنو مغزي اپينفرين يا علائم نوروژنيك در واكنش به هايپوگليسمياي بعدي يافت نشده. به اين دليل در بين ديگران كورتيزول ظاهر نميشود كه واسطه عمده هايپوگليسمياي در ارتباط با نقص داخلي باشد. بر اساس اعضاي بديهي در قراضه نشان ميدهد كه هايپوگليسميا براي يك دوره روز تا هفته نتيجه در جذب افزايش يافته گلوكز در مغز و در خون مغز سد GLUT1پيك RNA و پروتئين است.
فرضيه انتقال گلوكز مغز پيشنهاد ميكند كه انتقال گلوكز مغز ـ خون در يك سطح داده شده هايپوگليسميا، مكانيسم هايپوگليسمياي در ارتباط با نقص است. بويل و كالگ گزارش كردند كه جذب گلوكز در مغز (محاسبه شده از تفاوتهاي سرخرگ وريدي در طول مغز و جريان خون مغزي است) در طول هايپوگليسميا حفظ ميشود. پس از تقريباً 24 ساعت بين وعده هايپوگليسميا افزايش نمييابد. به علاوه ديرايسات آل يافت كه در موشهاي صحرايي در غلظتهاي يكسان گلوكز خون، غلظتهاي گلوكز در سوراخ مياني هيپوتالاموس كمي پايينتر است نه بالاتر در طول يوگلسيميا و هايپوگليسميا پس از سه روز هايپوگليسميا.
يافتههاي بالا با افزايش انتقال گلوكز خون به مغز بوسيله هايپوگليسميا پيشين سازگار نيستند. بنابراين ممكن است مورد تغيير قرار گرفته مابين خون ـ مغز سد باشد. تفاوت در گردآوري فلور دي اكسيد گلوكز در ناحيه سابتالاميك مغز در بيماران ديابت با بياطلاعي هايپوگليسميا و كساني بدون آن گزارش شده است. مكانيسم فقدان واكنش گليكوژن به هايپوگليسميا در نوع 1 و ديابت پيشرفته نوع دوم شناخته شده نيست، اما آن تقريباً متصل به كمبود انسولين است. بديهي است كه افزايش در انسولين جزيرهاي در rodents و در انسان به طور نرمال يك علامت به افزايش ترشح گليكوژن در طول هايپوگليسميا است. اگر چنين است فقدان آن علامت در ديابتهاي كمبود انسولين ممكن است فقدان واكنش گليكوژون توضيح داده شود. اگرچه فرضيههاي فوق جزيرهاي انسولين باقي ميماند تا به طور كامل در انسان مدرك شود. كاهش واكنش سازش آدرنالين به سطح داده شده هايپوگليسمياتيك جزء اساسي هايپوگليسمياي در ارتباط با نقص داخلي است. چون علائم نوروژنيك هايپوگليسميا به طور عمده نتيجه عصب سازش است به نسبت آدرنومغزي ـ اكتيويته ـ بياطلاعي هايپوگليسمياي باليني بايستي به طور عمده در نتيجه واكنشهاي سيستم عصبي سازشي كاهش يافته به هايپوگليسميا باشد. در ابتدا من و همكارانم هايپوگليسمياي در ارتباط با نقص داخلي در ديابت را به طور جامع به هايپوگليسمياي اخير نسبت دائم داديم كه هايپوگليسميا وادار كننده نقص داخلي است. اگرچه آن ممكن است خوب باشد كه در مجموع به هايپوگليسمياي اخير ورزش و خواب ميتواند سبب پديده هايپوگليسمياي در ارتباط با نقص داخلي شود (نمودار 1).
تمرين مربوط به هايپوگليسمياي در ارتباط با كمبود آناتومي
گلازتي و كالك دريافتند كه ورزش واكنشهاي آدرنومغزي اپينفرين و فعاليتهاي عصبي سازش در ماهيچهها به هايپوگليسمياي روز بعد را كاهش ميدهد. علائم نوروژنيك هايپوگليسميا در نتيجه دستور تغييرات فيزيولوژيكي سبب شده بوسيله آزاد كردن آناتومي بوسيله سيستم عصبي مركزي وساطت ميشود و به وسيله هايپوگليسميا شروع ميشود. اين علائم به طور عمده در نتيجه عصب سازشي به نسبت آدرنو مغزي ـ اكتيويته است. بنابراين تا اندازهاي كه واكنش كاهش يافته به هايپوگليسمياي فعاليت عصبي سازشي در ماهيچهها پس از ورزش همانگونه كه در گلازتي ات آل مشاهده شد، كاهش واكنش عصبي سازش كليتر را منعكس ميكند. يك نفر واكشن كاهش يافته علائم نوروژنيك را پيشبيني خواهد كرد. اگرچه آن حالت (مورد) نبود. مك گريگور و كالگز نيز دريافتند كه ورزش واكنش اپينفرين به هايپوگليسمياي بعدي را كاهش ميدهد. دوباره اگرچه واكنشهاي علائم مطابق با بيماري نوروژنيك به هايپوگليسميا كاهش نيافته بود. بنابراين از آنجايي كه ورزش سابق علائم مطابق با بيماري را كاهش نداد و سبب بياطلاعي هايپوگليسميا نشد، هايپوگليسمياي در ارتباط با نقص داخلي كه مربوط به ورزش است به نظر ميرسد كه يك سندرم جزئي باشد.
خواب، رابطه، هايپوگليسمياي در ارتباط با نقص آناتومي
خواب يك عت جالب توجه پديده هايپوگليسمياي در ارتباط با نقص آناتومي است. اشخاص ديابتي نوع اول اساساً واكنشهاي آدرنالين سازشي را به سطوح داده هايپوگليسميا كاهش داده است و اين واكنشها كاهش بيشتر در طي خواب هستند. به علاوه احتمالاً چون واكنشهاي آدرنالين سازشي به صورت علامتي كاهش يافته است. اشخاص با ديابت نوع اول احتمال ضعيف دارد كه بوسيله هايپوگليسميا پيدا شود. از آنهايي كه اشخاص غيرديابت هستند (نمدار 2). بنابراين در حال خواب بيماران ديباتي نوع اول هر دو تنظيم متقابل كمبود گلوكز را دارند (يك واكش اپينفرين كه كاهش بيشتر است در فقدان يك واكنش گليكوژن) و يك شكل از بياطلاعي هايپوگليسميا (بيدار شدن از خواب را كاهش ميدهد)، كه دو جزء هايپوگليسمياي در ارتباط با كمبود آناتومي در ديابتها است.
گرفتاري باليني
معالجات جامع براي افراد ديابتي متفاوت است. براي مثال يك مطالعه نشان ميدهد كه يك روش تشديدي كه آماج هايپوگليسميا تنش بالا، اسهال ليپيدي و ميكروآلبومين قرار ميگيرد، خطر ميكروعروقي و ماكروعروقي وقايع را تا پيش از 50درصد در بيماران ديابت نوع دوم كاهش ميدهد. درمان پايين آوردن گلوكزها حجم كاهش ميدهد، اما حذف نميكند. پيچيدگيهاي ميكروعروقي ـ رتينوپاتي، نفروپاتي در بيماران يا ديابت نوع اول و در بيماران با ديابت نوع دوم. اطلاعات فوق تعريفي از كنترل ديابتها و رفتارهاي پيچيده پيشنهاد ميكند كه يوگلسيمياي نگهداري شده در طول زندگي ديابتها اين پيچيدگيها را برطرف خواهد كرد. به عبارت ديگر برخلاف بديهي اپيدميشناسي فراوان يك مشاركت مستقيم بين كليسيما و بيماري ماكروعروقي دارد. ارتباط بين متوسط غلظت گليكوسيليت هموگلوبين و خطر ميوكارديت (التهاب عضله) به نظر ميرسد كه به ارزش هموگلوبين گليكوسيليت پايين تغيير كند نسبت از به كه ارتباط بين متوسط غلظت هموگلوبين گليكوسيليت و خطر پيچيدگيهاي ميكروعروقي است.
بنابراين اگرچه عملي است كاهش دادن، نه اما حذف كردن، خطر گرفتاري ميكروعروقي به درمانهاي موجود به گلوكز پايين براي يك دوره طولاني براي كاهش خطر پيچيدگي ميكروعروقي در يك بخش اساسي بيماران ديابتي. استراتژيها براي به حداقل رساندن خطر هايپوگليسميا در حالي كه در حال بهبود دادن كنترل گليسميك است، شامل آدرس دادن مساله هايپوگليسمي در هر برخورد بيمار، به كارگيري اصول درمان از طريق تحصيل بيماران، تشويق مكرر خودكنترلي گلوكز خون، شروع كردن رژيمهاي قابل انعطاف معالجه با انسولين يا ديگر داروها و فراهم آوردن اهداف گليسيميك فردي و ادامه دادن تحت حمايت حرفهاي و ملاحظه هر دوي عوامل خطر قراردادي براي هايپوگليسميا و عوامل خطر براي هايپوگليسمياي در ارتباط با نقص آناتومي است.
عوامل خطر قراردادي بستههاي خوراكي انسولين يا انسولين ترشحي كه زياد است. زمانهاي بيماري يا از نوع اشتباه و عدههاي از دست رفته يا روزه شبانه، ورزش و الكل ـ بستگي به مقدمه دارد كه يك انسولين درماني كاملاً يا نسبتاً اضافي تنها تعيين كننده خطر است. اگرچه هايپوگليسمياي يا تروژنيك به طور مناسبتر ملاحظه ميشود، در نتيجه فعل و انفعالات يك درمان انسولين و مصالحه فيزيولوژيكي و رفتاري دفاع عليه توسعه هايپوگليسميا است. عوامل خطر تاسيس شده براي آخري شامل كمبود علامتگذاري شده ايندوژن انسولين، تاريخ هايپوگليسمياي جدا شده، بياطلاعي هايپوگليسميا و يا هر دو اهداف گليسيميك پايينتر، سطوح كمتر هموگلوبين گليكوسيليت يا هر دو است. اينها احاطه باليني هايپوگليسميا در ارتباط با نقص آناتومي است. كمبود ايندوژن انسولين خاطر نشان ميكند كه سطوح انسولين كاهش نخواهد يافت و سطوح گليكوژن افزايش نخواهد يافت. اگر سطوح گلوكز پلاسما بيافتد.
هايپوگليسمياي پيشين سبب كاهش واكنش آدرنال سازشي به هايپوگليسمياي بعدي ميشود و بياطلاعي هايپوگليسميا به طور نوعي دلالت بر هايپوگليسمياي پيشين دارد. حتي اگر آن ناشناخته نشده باشد. اهداف گلسيميك پايينتر و سطح پايينتر هموگلوبين گليكوسيليت در ارتباط با احتمال افزايش يافته هايپوگليسمياي پيشين است. بحث مفصل داروهاي پايين آورنده گلوكز ماوراي حجم است.
به طور خلاصه استفاده از آنالوگ انسولين دير عمل كننده به عنوان انسولين اساسي يا آنالوگ انسولين سريع عمل كننده (براي مثال ليزپرويا آسپارت) قبل از وعدههاي رژيم اساسي انسولين خطر هايپوگليسميا را به حداقل ميرساند. رژيم متداول تزريق انسولين زيرپوستي (با آنالوگ انسولين سريع عمل كننده) كه انسولين جايگزين اساسي و پيش از وعدهاي را فراهم ميآورد. نيز اين خطر را كاهش ميدهد. سولفونيلوريز، گليمپيريد و گليپيديز احتمالاً آسيب هايپوگليسميا است. تشكيل تك درماني نبايستي سبب هايپوگليسميا شود. اگرچه گزارش شده است كه چنين انجام ميشود. تك درماني با يك آلفا منع كننده گلوكوسيداز نبايستي سبب هايپوگليسميا شود. هايپوگليسمياي در ارتباط با نقص آناتومي مربوط به حوادث هايپوگليسميا از نظر باليني بر اساس تاريخچه هايپوگليسمياي جدا شده، بياطلاعي هايپوگليسميا يا هر دو به خصوص در يك كمبود انسولين بيماران با يك نسبت سطح هموگلوبين گليكوسيليت پايين مشخص ميشود. دو يا سه هفته اجتناب دقيق هايپوگليسميا يك روش معقول براي تصحيح كردن اين مساله است. تاثير اين روش به وسيله بركنش علائم مربوط به بيماري منعكس ميشود. جلوگيري از عمل انسولين كم، جذب كربوهيدراي بيشتر يا هر دو دير بعد از ورزش روشهاي منطقي براي هايپوگليسمياي در ارتباط با نقص آناتومي است كه مربوط به ورزش است.
با توجه به هايپوگليسمياي در ارتباط با نقص آناتومي مربوط به خواب، هايپوگليسمياي شبانه اغلب يك مساله است. برخلاف استفاده از خوراك مختصر زمان خواب، استفاده از انسولين اساسي ديرفعال و انسولين پيش از وعده غذايي زودفعال در يك رژيم اساسي يا استفاده مكرر از تزريق انسولين زيرپوستي با تعديل ميزانهاي اساسي تزريق، خطر هايپوگليسمياي شبانه را به حداقل ميرساند. يك خون پايا يا حتي بافت، حس گلوكز با يك هراس ميتواند جبران شود. براي كاهش بيداري از خواب، درنظريه چنين حسي ميتواند به يك دستگاه وصل شود كه گلوكز پلاسما ـ انسولين تنظيم شده، هورمون بالابردن گلوكز (براي مثال گليكوژن يا اپي نفرين) داروهايي مانند اپي نفرين مثل B2 بر ضد تربوتالين يا تركيب اين عاملها را رها ميكند.
خلاصه
مفهوم اوليه هايپوگليسميا در ارتباط با نقص آناتومي در ديابت نوع اول و ديابتهاي پيشرفته نوع دوم نشان ميدهد كه هايپوگليسمياي يا تروژنتيك اخير سبب هر دو تنظيم متقابل كمبود گلوكز (بوسيله كاهش واكشن اپينفريت در غياب واكنش گليكوژن) و بياطلاعي هايپوگليسميا (بوسيله كاهش واكنش آدرنال و واكنش حاصل آمده علائم مطابق با بيماري نوروژنيك). بنابراين يك چرخه معيوب (ناقص) هايپوگليسمياي تكراري است. ارتباط باليني اين پديده حالا خوب پابرجا است، اما واسطهها و مكانيسمها به طور عمده ناشناخته باقي ماند.
اطلاعات اخير ميگويد كه علتهاي گوناگون هايپوگليسمياي در ارتباط با نقص آناتومي وجود دارد. در مجموع هايپوگليسميا وادار كننده نقص آناتومي، بينظمي ميتواند مربوط به خواب يا ورزش باشد. هدف نهايي نگهداري طولاني مدت يوگليسيميا در بيماران ديابتي درهم و برهم است. چون نقص داروشناسي همه درمانهاي پايين آورنده گلوكز جاري و نتايج هايپوگليسميا است. نائل شدن به اين هدف نياز به جايگزين انسولين تنظيم شده گلوكز پلاسما يا ترشح خواهد داشت. با اين وجود حالا امكان هر دو وجود دارد. بهبود كنترل گليسيميك و كاهش تكرر هايپوگليسميا در بيماري از افراد ديابتي. اين نتايج ميتواند با درك مساله هايپوگليسميا به كارگيري اصول درمان هايپوگليسميا و كاهش عوامل خطر براي هايپوگليسميا در افراد ديابتي كامل شود.
آنچه در اين نوشتار بطور اجمالي مورد بررسي قرار ميگيرد، واكاري مسائلي است كه شايد تاكنون آنگونه كه ايجاب ميكرده، بدانهاپرداخته نشده است. تحليل و آناليز مسائل اجتماعي و فرهنگي در طراحيهاي شهري پيش از اجرائياتي كه مهندس عمران، معماري و شهرسازي را درگير مينمايد، اهميت دارند، چرا كه اساساً ضرورت و فلسفه طرح هر پروژهاي از همين ناحيه يعني مطالعات اينچنيني نمود مييابد.
حركت و رفت و آمد بعد از پيكره شهر، اولين منظرهاي است كه جلب توجه مينمايد و طبيعتاً در رشتههاي عمران، شهرسازي و ديگر رشتههاي مرتبط با طراحي شهري، بحث حمل و نقل و رفت و آمد عمومي زمينهاي است كه سهم عمدهاي از مطالعات اين رشتهها را دربر ميگيرد، اما همانگونه كه يادكرديم، بررسيهاي غيرفيزيكي نيز كه از منظري ديگر اين پديده عمومي، يعني رفت و آمد را نظارهگر ميشود، از ضرورتي بالا برخوردار است.
اگر فرض مبني بر وجود موجودي متحرك در حركتهاي شهر بر مدار انسان جزء فرهنگ و يا جزء اجتماع باشد، شايد موفق شدهايم تا حد بالايي منظر موردنظر را بيابيم.
مهندسي ترابري از شاخههاي مهندسي عمران است كه بررسي فيزيكي اين مساله را به دوش ميكشد، اما آنگاه منظر فيزيكي، به منظري اجتماعي تبديل گردد، بايد نام ديگري را براي اين مطالعات برگزيد و آن جامعهشناسي ترابري است. دراين پژوهش كه اهميت آن از ديد نگارنده، طرح ضرورت توجه به اين منظر مطالعاتي است، همچنين به بررسي دو مقوله شهري پرداخته شده است؛ بررسي جوانب ميزان دسترسي در سكونتگاهها و محلات شهري و مطالعه امنيت تردد در معابر شهري و غيرشهري كه هر دو مقوله از منظري غيرفيزيكي مورد بررسي قرار گرفتهاند. بدون شك اين بخش از مطالعات و جايگيري در خورشان در مسير ساخت و ساز شهري از مطالعه، طراحي، اجرا و سپس مديريت شهري ميتواند به شكل مطلوبي كارگشاي بسياري از مشكلات فعلي باشد.
شهر، مجموعهاي از تركيب عوامل طبيعي، اجتماعي و محيطهاي ساخته شده توسط انسان است كه در آن جمعيت ساكن متمركز شده است. تعريف شهر چندان ساده نيست، چرا كه از يك سو از شكلها، روحيهها، افراد، فضاهاي سبز، طبيعتها و مواد طبيعي تشكيل شده و داراي ساختهايي جهاني، ريختشناسي اجتماعي، فرهنگي و اخلاقي متفاوتي است و از سوي ديگر كساني كه تعاريفي از شهر ارائه دادهاند، نيز داراي تخصصها و نگرشهاي مختلفي بودهاند و هر كدام متناسب با آن ديدگاه خود را بيان نموده، اما بطور كلي شهر يك پديده طبيعي (مجموعهاي از مواد، ساختمانها، خيابانها و ...) و انساني (شامل ظرفيت تفكر افراد، فرهنگها، الگوهاي زندگي افراد و ...) است.
جامعهشناسان، فرهنگ را مجموعهاي از باورها، نمادها، ارزشها و هنجارها تعريف كردهاند كه تمامي كنشهاي انساني در حيطه آن صورت ميگيرد، اما فرهنگ و شهر دو پديده مكمل هستند. ميتوان گفت كه شهر، صورت است و فرهنگ، محتواي آن. يعني شهر جسم و روح، محتواي آن است. يكي جنبه خارجي و ديگري جنبه داخلي آن است.
با توجه به تعريف كه در بالا ذكر شد، شهر پديدهاي فرهنگي، روانشناختي، اجتماعي و زيستي است. در اين راستا «پارك» نيز اظهار ميدارد كه شهر محل تجمع روانها و فرهنگهاست. شهر نه تنها با فرهنگ و نيازهاي مربوط به اسكان، هويت مييابد، بلكه فرهنگ نيز ويژگيهاي بخشهاي مادي (تمدن)و غيرمادي (رواني، اخلاقي، فكري و ....) خود را از شهر ميگيرد. از اين رو شهرها، فرهنگي و فرهنگها، شهري هستند. در نهايت ميتوان اشاره نمود كه فرهنگ عدالت اجتماعي به شيوههاي نمادي شفاف و عيني بوده و درصدد ارائه بهترين شيوههاي زندگي و جنبههاي سكونت است.
همانگونه كه اشاره گرديد، شهر محل وقوع همه پديدههاي اجتماعي است و بنابراين شهر را ميتوان آزمايشگاه جامعهشناسي دانست. در اين راستا رشته جامعهشناسي شهري، به مطالعه و بررسي اين دسته از پديدهها مشغول است. جامعهشناسان و نظريهپردازان از مكتب شيكاگو تا دوركيم، تونيس، پارك، برگس، ويرث و ديگران از منظرهاي مختلف به تحليل و بررسي اجزايي از اجتماع شهر پرداختهاند. اما مسائلي كه عموماً در اين رشته مورد بررسي قرار ميگيرند، مسائلي همچون سياست شهري، فرهنگ شهري، برنامهريزي شهري، آسيبشناسي شهري، نوگرايي و فرانوگرايي شهري، نابرابري و سازمان اجتماعي، توسعه اقتصادي و مسائل ديگري كه امروز در جامعهشناسي شهري نو مطرح است، همچون نوگرايي، جامعه زيستي، فعاليت سياسي و جريانات مربوط به جامعه اطلاعاتي و ارتباطات ديجيتالي، اما در اين نوشتار به طور مختصر به مسائلي از جامعهشناسي شهري اشاره ميگردد كه مرتبط با موضوعات موردنظر باشد.
يكي از مسائل مهم شهري، حركت است كه از زواياي بسياري ميتواند مورد توجه قرار گيرد. در رشته مهندسي ترابري اين موضوع به دو مولفه جداگانه حمل و نقل و دسترسي تقسيم ميگردد كه طبعاً حول هر يك از اين مولفهها، مسائل متعدد ديگري جهت بررسيهاي عميقتر نمود مييابد.
در آغاز لازم است برخي كليد واژههاي جامعهشناسي شهري مرتبط با موضوع دسترسي تعريف گردد.
نظم نمايشي (Expressive order): نظمي كه در آن مردم با يكديگر و نيز با محيط فيزيكي كنش متقابل برقرار ميسازند و تجربههاي خود را به منصه ظهور ميرسانند.
نظم زيستي (Biotic order): دلالت دارد بر طيف وسيعي از كنشهاي غريزي كه مردم دارا هستند.
مكان محلي (Locale): يك منطقه فيزيكي موردنظر به عنوان صحنه كنش متقابل كه داراي مرزهاي وسيعي است، بطوري كه امكان تمركز كنش متقابل را به هر شيوه يا شيوه ديگر ميسر ميسازد.
اجتماع ملي (Locality): دلالت دارد بر نظام اجتماعي محلي.
همانگونه كه از تعاريف برميآيد، شهر مجموعهاي از مكان محلها و اجتماع محلهاست كه انسانها به مثابه شهروندان بر اساس تركيبي از نظم زيستي و نمايشي به كنش و واكنش مشغولند. اينكه انسان به عنوان موجودي اجتماعي در ارتباط دائم با ديگران است، شكي نيست، اما شكل اين ارتباط آنقدر گسترده است كه جامعهشناسان بخشي از آن را به عنوان ارتباط غيرشفاهي ناميدهاند. همچنين شيوههاي پوشش، سبك خانهها و كالاهايي كه در پيرامون خود دارند. همچنين با استناد به آرايش رفتار شهروندان ميتوان ماهيت آنها را به جنبههاي عملي فعاليت (مادي و زينتي) و جنبههاي نمايشي فعاليت (احترام) تقسيمبندي نمود.
از سوي ديگر بر اساس تئوريهاي «گافمن» مكان و محل ارتباط ميتواند به دو منطقه پشت صحنه جلوي صحنه تقسيمبندي نمود كه منطقه جلوي صحنه اكثراً شامل بخش پررنگتر جنبههاي نمايشي فعاليت ميباشند. همه اينها گوياي پيچيدگيهاي روابط انساني و تاثيرگذاري و تاثيرپذيريهاي ناشي از آنها به اقتضاء منظر و موقعيت هر ارتباط است.
نگارنده با تشبيه جريان ارتباطات انساني نسبت به مكان به جريان سيال، براي تحليل جريان ارتباطات. به تعبير علم سيالات از شيوه تحليل اويلري استفاده نموده كه در آن يك محل به مثابه يك حجم كنترل (Control vilume) درنظرگرفته ميشود و بر پايه قواعد عمومي جريان (ارتباطات)، تحول و تاثير آن نسبت به حجم كنترل (محل) بررسي ميگردد.
در اينچنين بررسي نقش متقابل جريان ارتباطات و مكان يا به تعبيري بهتر، تاثيرات دوسويه مكان محل و اجتماع محل نسبت به يكديگر بيشتر موردنظر است تا تحليل صرف ارتباطات. در توصيف قواعد عمومي جريان ارتباطات ميتوان به نظريه تونس اشاره نمود. وي روابط اجتماعي را به دو كيفيت تقسيمبندي مينمايد:
أ.گزلشافت كه شامل همبستگي ابزاري و غيرتخصصي و غيرصميمي است.
ب.گماينشافت كه شامل روابط صميمي و خصوصي ميباشد.
بر همين اساس بحث آناليز و تقسيمبندي مكانها به نسبت كيفيت روابطميآيد. اولين تقسيمبندي بارز، تفكيك شهر و روستا از يكديگر است. ويرث روابط صميمي را به روستا و همبستگي ابزاري را به شهر نسبت ميدهد. اما «يانگ و ويلموت» به عنوان منتقدان «ويرث» با به پيش كشاندن اصطلاح روستاييان شهري توضيح ميدهند كه بجاي قوميت خاص، موقعيت طبقاتي و گردهمايي همسن و سال و خويشاوندان ميتوانند عامل پديدآورنده روابط اجتماعي سازمان يافته و گرم و صميم در شهرها باشند.
از ديگر ويژگيهاي روابط در فضاي عمومي شهر بايدبه دو اصل اساسي اشاره نمود:
1.طبقهبنديهاي توسعه اجتماعي و قومي؛
2.پيوند شبكههاي خانوادگي.
با اين وصف ميتوان به روشني دريافت كه در شهر فعاليتها بيشتر توسط انسان صورت گرفته و داراي نظمي انساني است، در حالي كه در روستاها فعاليتها داراي نظمي زيستي ميباشند. اما در روابط بين فضاهاي شهري و مسائل اجتماعي و فرهنگي ميتوان به نظريات مختلفي اشاره نمود. «پلگرينو» با بيان روابط بين ارزشها، بخشها و فضاهاي شهري، به همبستگي ارزشهاي فرهنگي و بازآفريني خرده فرهنگها در فضاي شهر اعتقاد دارد. در زمانها و مكانهاي خاص، فرهنگها و نمادها در نهاد جامعه بوجود آمده و هويتي را پديد ميآورند و متناسب با زمان نظمي فرهنگي از كنشها، نمادها و ارزشها ايجاد ميشود.
دقيقاً از همين جاست كه محل وقوع كنشهاي اجتماعي بايد مورد بررسي قرار گيرد. در اين نگارش محل سكونت يا همان محله به عنوان مكان محل، سوژه ميباشد. از ويژگيهاي محلهها ميتوان اشاره نمود كه در اين اماكن از لحاظ احداث خيابانها و فضاهاي فعال، باورها و آداب و رسوم، شباهتهايي را شاهديم. سازمان خانوادگي و قرابت همسايگي امتياز مهمي در بسترهاي محلي به شمار ميروند. محله نقشپذيري گروهي و قومي با كاركرد انسجام در حيات شهري دارد و در عين حال تحت تاثير جنبه كالبدي و اجتماعي محلههاي ديگر است. محله داراي ابعاد كالبدي وجودي، اجتماعي و نمادي است و به نسبت اين ابعاد ميتواند محل توسعه و يا آسيب باشد كه براي بررسي آنها سلسلهاي از مطالعات اجتماعي، اقتصادي همچون بررسي وضع خانوار، علت سكونت در محله، نواقص محله از نظر خانوار، وظايف و عملكردهاي محله، شغل و طبقه اجتماعي مردم محله، ساخت اقتصادي منطقه، جمعيت و ... را ايجاب مينمايد.
اهميت عوامل اجتماعي را بايد در تاثير متقابل آن در طرحهاي شهرسازي، فرمگيري مجموعههاي فيزيكي، ساختمانها و بافتهاي شهري، بوجود آمدن محلات شهري، ارتباطات عناصر مختلف محلات ساختمانها و معابر با يكديگر و مركز محلات شهري، ارتباط و بسط روابط بين محلات مختلف شهري با يكديگر جستجو كرد.
آنچه به اين بحث مربوط ميگردد، تاثير مطالعات شبكه ارتباطي است كه در نهايت روشن گردد كه تا چه اندازه عوامل اجتماعي ميتوانند خود را به عنوان يك ضرورت اساسي در مطالعات مهندسي ترابري و شبكه حمل و نقل شهري مطرح نمايند.
در مطالعات DSQكه توسعه اجتماعي محله موضوع آن ميباشد، مسائل اجتماعي محلات به جديت مورد بررسي قرار ميگيرد. يكي از مسائل مهم كه متوجه محلات است، حاشيهاي شدن محلات است. «ميلبرت» معتقد بود كه شهر هميشه به عنوان يك كل همگن نيست، ساكنين همه بخشها همان احساس ساكنين مركز شهر را ندارند. شهر به عنوان نماد مركز ميباشد. تعارض بين مركز و حومه ساده نيست و گاه ميتواند از لحاظ جغرافيايي، اقتصادي و اجتماعي مشكلآفرين شود. طبيعتاً يك محله نيز ميتواند با دچار شدن به آسيبهايي حاشيهگرا، دچار تعارضهايي نسبت به ديگر محلات و مركز شود. براي خروج محله از حاشيهگرايي، بايد آن را اعتبار بخشيد و به حالت معيار (خود توسعهاي) درآورد. محله بايد داراي امكانات اجتماعي، سازمان بازارهاي مربوط به اسكان و كاركردهاي شهري مرتبط با شكلگيري، فرهنگ ، اوقات فراغت و .... باشد. از سوي ديگر اين راهكار، يعني سياستهاي معيارگراي محلات با فرآيندهاي تمركززدا (كه تاثيرات آن در مقياس كلان شهري نيز قابل مشاهده است) به مديريت كنشها ميانجامد كه بر اساس آن ميتوان از لحاظ سياسي و فرهنگي، كنشهاي مطلوبي را براي محلهها ارائه نمود.
محلات در هر سطح و موقعيتي با مسائل و مشكلات خاصي مواجهند؛ محلات غيرهنجار، هسته مركزي، باغ محلهها، HBM, HLMو يا محلات متروپلها (شهرهاي جهاني) كه با چالشهاي نويني مواجهند، همچون چندفرهنگي، فردگرايي، در سبك زندگي تفكيك اجتماعي و فضايي چندگانه و ...، اما هرگز تنها راهكار مقابله با چالشها و مديريت توسعهاي كنشها، سياست خودـتوسعهاي نميباشد، چرا كه آنگونه در تعريف قواعد عمومي ارتباطات آورده شده است، نقطه آغازين و سببساز هرگونه چالش و توسعهاي را بايد در اين ناحيه جستجو كرد. ارتباطات را نيز به مثابه يك جريان وصف نموديم. طبعاً اگر اين جريان بنا به هر دليل تنها در يك محدوده جاري باشد، كاركردهاي حاشيهاي يافته و به عنوان عامل ركود بجاي تحرك در محله ايفاي نقش مينمايد.
عدم دسترسي بيروني مكان محلها باعث ايزوله گشتن مكانهايي گشته كه همين مساله آسيبها و مشكلاتي را متوجه آن اجتماع محل مينمايد. ركود، سكون، عدول از رفتارهاي مدني و سير به سوي رفتارهاي سنتي و بومي و مشخصههاي روستا، پايين ماندن سطح انتظار به علت فقر ارتباطات، رقابت و تنشهاي مثبت، عدم تحرك اجتماعي و فرهنگي، حد بالاي جاذبه اجتماعي با كاركردهاي آسيبزا، وابستگي فاقد معنا به محيط طبيعي، چندگانگي فرهنگي و بسياري مسائل ديگر كه بحث در رابطه با هر يك از اين مقولههاي اجتماعي، مجالي گستردهتر ميطلبد. اما روشن گرديده كه افزايش و كاهش گستره و امكان روابط در محلات چگونه ميتواند عمق و سطح وسيعي از مسائل اجتماعي را دستخوش دگرگوني كند. به عنوان مثال مكانيسم و چگونگي برون رفت از ركود فرهنگي، با افزايش ارتباطات را اينگونه ميتوان توضيح داد كه فرهنگ را اساس جامعه، يعني نياز، تشكيل ميدهد و ريشه در پديدههاي اجتماعي دارد.
با توجه به طرح زير مشاهده ميگردد كه رويارويي و مواجهه با پديدهها و دادههاي جديدتر، عامل پيدايش نيازهاي جديدتر است و نهايتاً تحرك است كه در نماي كلي طرح مشاهده ميگردد.
شايد از همين منظر است كه «نواريل» بر روابط وجود بين پيشرفتهاي حمل و نقل و ارتباطات از يك سو و ارزشها و فرهنگ از سوي ديگر تاكيد ميكند و معتقد است افزايش امكان تحرك انسانها، نقش جديدي را در تحرك خانواده، فرهنگ و آداب و رسوم جوامع ايفا ميكند. بنابراين ضريب دسترسي يك منطقه از شاخصههاي اساسي در تبيين كيفيت و سكونت يك منطقه محسوب ميشود و يكي از مهمترين عوامل شكاف ميان مناطق از لحاظ اقتصادي و اجتماعي، مساله دسترسي است.
به عنوان مثال يكي از شروط اصلي متعادل كردن بازاز زمين، توسعه شبكه جابجايي است. در هر منطقهاي كه دسترسي بهبودي يابد، قيمت زمين در آنجا به همان نسبت افزايش مييابد و كمدرآمدها هميشه ناچارند در مناطقي زندگي كنند كه از دسترس خوبي برخوردار نيستند.
بحث پيرامون ابعاد اجتماعي، اقتصادي، فرهنگي و .. دسترسي در محلات مجال گستردهتري ميطلبد، اما ميتوان به موارد زير به عنوان ابعاد حياتي متاثر از دسترسي اشاره نمود:
مسكن و دسترسي، دسترسي و درآمد، دسترسي و آموزش، دسترسي و خانواده و فرهنگ، دسترسي و تعلق اجتماعي، دسترسي و توزيع نامتعادل فضايي. نكته جالب توجه آنكه هر منطقه ميزاني متعادل از دسترسي را ايجاب ميكند. اين به معني آن است كه دسترسي بيشتر از حد متعادل ميتواند چالشزا و بحرانآفرين باشد. بالا بودن حجم ترافيك عبوري از داخل سكونتگاه ميتواند پايين آمدن احساس تعلق اجتماعي ساكنين و كاهش ارتباطشان با همسايگان را پديد آورد.
رفتار انسان متاثر از محيط اطراف است. محيط فيزيكي اطراف سهم عهدهاي در اين رفتار دارد. محيط آرام ميتواند عامل ايجاد رفتار متين و آرام گردد. بالعكس، محيطهاي پررفت و آمد و سر راهي مانع ايجاد احساس تعلق گشته و احساس سر راهي و موقت بودن را در ساكنين پديد ميآورند كه همين خود زمينه و بستر اجتماعي و رواني بسياري از آسيبهاي اجتماعي ميگردد. تمركز و تراكم انواعي از آسيبهاي اجتماعي در برخي مناطق و سكونتگاههاي شهري دلايل فرازميني ندارد.
در نهايت آنكه شايد يك مهندس ترابري هيچگاه با اينگونه مطالعات روبرو نشود، اما همين كافي است كه بداند آنچه كه برايشمحاسبات و روابط را بكار ميگيرد (دسترسي و جابجايي) چيست؟ و اساساً چه كاركردها و چه ابعادي دارد؟ و اينكه ميتوان و بايد سوژه را از منظري غيرفيزيكي مطالعه كرد. چرا كه در بسياري از موارد يك راه حل فيزيكي ممكن است نتواند به حل مشكلات شهري منجر شود. از هم پاشيده شدن فرم محلات، روابط اجتماعي ساكنين آن و الگوي زندگي در محلات در رابطه با توسعه شبكه راهها، كاهش حجم ترافيك و دسترسي به عناصر مختلف شهري است و با توجه به آن كه شهرهاي ما از نظر عوامل اجتماعي، فرهنگي، اقتصادي و اقليمي از انسجام خاصي برخوردارند، نميبايست تمام عوامل شهري را فداي چنين توسعهاي نمود.
يكي از مقولات مهم در مبحث ترابري و حمل و نقل درون شهري و برون شهري، كاهش خطرات و خسارات احتمالي است، چرا كه در صورت عدم كنترل و هدايت اشياء متحرك در محدودهاي خاص، طبيعتاً برخورد يا تصادف رخ خواهد داد. ايمني را ميتوان از دو منظر مورد بررسي قرار داد:
اول، منظري فيزيكي است كه بر اساس آن سازمانها و نهادهاي ذيربط به طراحي و محاسبات فيزيكي ميپردازند. به عنوان مثال راهنمايي و رانندگي وظيفه تهيه علائم رانندگي، اداره راه موظف به مهندسي طرح هندسي راه، شهرداري به دفع خطرات و ايجاد تسهيلات براي عابرين پياده و .... مشغولند.
اما منظر دوم، سوژه را از زاويهاي ديگر به نمايش ميگذارد. از اين منظر، نقطه مشترك همه تحركها و رفت و آمدها و كنترل كننده عامل اساسي در راستاي دستيابي به ايمني انسان است. بنابراين تمركز و محوريت اصلي با فرصتها و تهديدهايي است از ناحيه انسان در رعايت يا عدم رعايت قوانين و قواعد ايمنيزا ايجاد ميگردد.
ايمني ترابري به سه مبحث: انسان، راه و وسيله نقليه مربوط ميگردد. منظر مورد اشاره ما، از بين اين سه، اولي را به عنوان كاربران، بخش عمده قضيه ميداند. بنابراين اينكه انسان به عنوان كاربر هوشمند اقليم ترابري چگونه ميتواند در راستاي تحقق ايمني ايفاي نقش موثري داشته باشد. بايد كنشهاي اجتماعي انسان را در گسترهاي از حيات اجتماعي كه رفت و آمد در آن جريان دارد، بررسي نمود.
در تحليل نحوه سوگيري اين دسته از كنشهاي جمعي با علم به وجود دو عامل دروني و بيروني جهت دهنده، ميتوان منشاء كنشها را در عواملي نظير اجبار، متابعت و مشاركت يافت. اجبار رعايت قانون به شيوهاي قاطع و در عين حال شكننده بوده و قانونگريزي را نيز درپي دارد. بدين معني كه اين روش بيش از آنكه ايجابي باشد، سلبي بوده و نهادينگي رفتاري را در پي خواهد داشت. اين نوع تدابير را ميتوان در جرايم تعيين شده نيروي انتظامي ملاحظه نمود. از سوي ديگر، تشديد سياستهاي اين چنيني، رفتار مزبور را از جايگيري مناسب به دور كرده و باني مقاومتهايي چون نافرماني مدني ميگردد و تنشها را به سطوح ديگر منتقل ميكند. اما متابعت اجتماعي كه در حوزه مطالعاتي روانشناسي اجتماعي جاي ميگيرد، از هنجارها و قواعد عمومي پذيرفته شده حكايت دارد، اما تا اندازهاي ناآگاهانه و غيراختياري كه طبعاً به تناسب و در راستاي قواعد موجود دائماً باز توليد ميگردند.
متابعت اجتماعي مولفهاي هميشگي و ما به ازاي طبيعي براي كنشهاي افراد در اجتماعات است. يعني صرفاً يك واكنش است. بنابراين بحث بيشتر روي آن وابسته به عوامل پديدآورنده و پذيرا كننده هنجارهاي عمومي است. آنچه تا اين مرحله از اين نوشتار برآمده، آن است كه ضمانت اساسي زماني پديد ميآيد كه رفتارهاي امنيتزا به طور ارگانيك از سوي كاربران خروجي يابند. كاركردهاي اين شكل از رفتار را ميتوان با اشاره به مشاركت اجتماعي تبيين نمود.
عرصههايي در زندگي جمعي وجود دارد كه آنها را از خرده نظام اقتصادي، فرهنگي و سياسي مجزا ميسازد. چنين عرصههايي به عمل متقابل گروههاي اجتماعي در رابطه با پيرامون آنها مربوط و متكي است، همچون مباحث شهروندي. مشاركت اجتماعي در معناي وسيع كلمه كه دربرگيرنده انواع كنشهاي فردي و گروهي به منظور دخالت در تعيين سرنوشت خود و جامعه و تاثير نهادن بر فرآيندهاي تصميمگيري درباره امور عمومي است،. ميزان و سطح مشاركت مردم در انواع گروهها و برنامههاي اجتماعي (همچون انجمنهاي داوطلبانه و سازمانهاي غيردولتي) به عنوان يكي از شاخصههاي توسعه درنظر ميآيد.
در دو رهيافت كلي ميتوان به مشاركت نگريست:
1.اصالت عمل اجتماعي كه به مشاركت به عنوان جزئي از وظايف شهروند فعال مينگرد.
2.اهداف ديگر (علائق جزئي و فردي) كهبه مشاركت در معناي ابزارگرايانه خويش مينگرد، كمااينكه رويكردهاي ديگري را نيز ميتوان نسبت به اين مقوله شناسايي نمود.
رويكرد ابزاري جهت تحقق سياستهاي از پيش تعيين شده، رويكرد توسعهاي دخيل در فرآيندهاي آموزشي و توسعهاي و رويكرد حق انسان، مشاركت حقي انساني ضروري و نه تفنني. به هر صورت مشاركت اجتماعي هر نوع فعاليتي است كه دربرگيرنده اثرپذيري و اثرگذاري باشد و نتايج زير را در پي دارد:
1.دلگرمي، دفع ياس و نااميدي و رويگرداني و انزواطلبي و تنفر عمومي؛
2.خلاقيت (هوشمندي و نوآوري)،يافتن جايگاه در نقشه مهندسي اجتماعي؛
3.رقابت (كسب مقبوليت بيشتر)؛
4.مسئوليتپذيري (فرمانده رواني مشاركتپذيري بوده و با ايجاد احساس مفيد بودن، امنيت رواني را ارتقاء ميبخشد)؛
5.تشكيلاتي شدن (سيستمپذير شدن با ارتقاء نظم درونزا).
انسان مشاركتگرا، شكوفا، بالنده، مسووليتپذير، دورانديش و خيرانديش با دقت نظري عميق، دانا و تكاملطلب است. پيشنيازهاي امنيتساز مشاركت اجتماعي به عناوين زير تقسيم ميشوند:
·اعتماد اجتماعي؛
·فرهنگ گفتگو؛
·فرهنگ كار جمعي.
اعتماد كه دو سطح اعتماد فردي و اجتماعي را دارد، با تعريف حسن ظن فرد نسبت به افراد جامعه پارامترهايي همچون: همكاري، صداقت، وفاداري، صميمت، اميد و دگرخواهي ميان اعتماد شونده و اعتماد كننده را ميطلبد. اساساً احساس امنيت و امنيتآفريني بيش از هر چيز به اعتماد امروز و اميد به فردا نيازمند است.
ديالوگ و گفتگو در مسند فرهنگ زمينه اصلي و از اجزاي شاكله مشاركت اجتماعي است و فرهنگ عمل جمعي نيز شريكپذيري با ويژگي آستانه تحمل بالا و آستانه تحريك پايين را زمينهسازي ميكند.
از آنجا كه مشاركت كنشي فردي، داوطلبانه و آزادانه ميباشد و توانايي حاكميت در گروي بسيج نمودن و درگير نمودن مردمان است، لذا توزيع سهم دخالت در تصميمگيريها با سياستهاي مشاركتگرايانه، نه تنها كاهش ضريب تعارضها، ستيزهها و همچشميها را در پي دارد، حتي درجه شكيبايي و بردباري مردمان را نيز ارتقاء ميبخشد.
شواهد پژوهشي گواه داده است كه مشاركتگيري عمومي با افزايش سازگاري عناصر، اندازه مقاومت و ايستادگي آنان را در برابر نوسازي و نوآفريني نيز محدود نموده و دستيابي به امنيت و توسعه را تسهيل مينمايد. محل جايگيري مشاركت در فرهنگ مردمان است و ساختن قالبي از انگارهها را ايجاب ميكند. پس ميتوان آن را پديدهاي ذهني و نرمافزارانه دانست. مهمترين امر ذهني و رواني دخيل در مسائل امنيتزايي مشاركت، منافع است كه به دو سطح فردي و جمعي تقسيم ميگردد. منفعت فردي بهرهبرداري جامعه به عنوان يك كل از پتانسيلها و ظرفيتهاي محيطي ميباشد. ذاتاً بين اين دو، تعارض يا توافق وجود ندارد، بلكه اين مهندسي اجتماع است كه آن را ميسازد.
نكته اساسي دقيقاً همين جاست كه تعارض ميان منافع فردي و جمعي ديده شود، كاهش سطح مشاركت، عدم پذيرش قانون و ناتواني دولت در نهادينهسازي هنجارها و قوانين و بالاجبار، متوسل شدن به روشهاي اجباري و قبول تبعات بعدي آن. در مديريت مهندسي اجتماع بايد بين اين دو پلي ارتباطي زد و رويكردي تحت عنوان نيروي تعادل (Balancing power) به عنوان روشي واسط جهت تراز نمودن مناقع جمعي و فردي توازن بخش و موثر ميباشد، بطوري كه دستيابي به منفعت فردي در صورت دستيابي به منفعت جمعي حاصل ميگردد. همانطوري كه ذگر گرديد، نارضايتي پتانسيل قانونشكني داشته و محل بروز آن نيز در شكاف ميان منافع جمعي و فردي قرار دارد. براي ايجاد رضايتمندي بايد منافع را از بسترهاي محلي شناسايي كرد. لذا در اين رابطه بيش از آنكه به جامعهشناسي نيازمند باشيم، به بومشناسي نياز داريم.
به عنوان مثال بررسي وضعيت اقتصاد يك خيابان، مطالعه آهنگ زندگي يك خيابان و عوامل ديگر. بنابراين تصميمها نوع امنيتي مناسبي ندارند و با فرهنگسازي بايد مسائل منطقهاي مردم در تصميمگيري وارد شود. حتي تنظيم و طراحي مبلمان شهري نيز به اينچنين نگرشي نيازمند است. رضايتمندي مردم از صورت قانون، را حتي استفاده از ابزارهاي ايمني (همچون كمربند ايمني) و به همين صورت طراحيهاي ترابري نيز شامل اين قاعده ميگرد. در هر طراحي با هر هدف (كاهش ترافيك، افزايش دسترسي، سرعت جابجايي و بالا بردن ايمني) بايد در نماي كلي رضايتمندي كاربران را بررسي نموده و تاييد نهايي طرح را به بعد از آن موكول نمود.
چه بسا در مواردي به علت عدم توجه به اين مساله از اجراي طرح با استفاده از ابزارهاي فرهنگي (ايجاد بازارچه، اجراي موسيقي زنده و احداث پارك) سعي گرديده در طرح موردنظر رضايتمندي كاربران فراهم گردد.
اشاره آنچه كه در حال حاضر انجام ميشود، نيز ميتواند جالب توجه باشد. به عنوان مثال در تهران بزرگ بخشي از اين مطالعات به دفتر مطالعات و برنامهريزي اجتماعي و فرهنگي شهرداري مربوط است كه آسيبهاي اجتماعي، مشاركت اجتماعي، آموزش اجتماعي، توانمندسازي اجتماعي، سلامت اجتماعي، توسعه محلهاي و مطالعات زنان مورد مطالعه و برنامهريزي قرار ميگيرند.
از سوي ديگر متولي اصلي مطالعات ترابري در شهرداري تهران، شركت جامع حمل و نقل و ترافيك (TCTTS) است كه تقريباً مطالعات آن دادهگيريهاي كمي ميباشند و صرفاً به محاسبات فيزيكي مشغولند و جالب آنجاست كه تقريباً هيچ خروجي از دفتر مطالعات و برنامهريزي اجتماعي و فرهنگي براي TCTTSارسال نميگردد و TCTTSنيز هيچ داده و تحليلي را درخواست نمينمايد. بنابراين براي توسعه، راه گستردهاي در پيش است كه بستگي به درك ضرورتهاي فراموش شده و ناشناخته مهندسين ما دارد.
در زمان کمبوجيه سمنان مانند پلی سه ايالت ری و خراسان و استرآباد را به هم وصل می کرد .در دوره های بعدی نيز منطقه سمنان مورد توجه خاص حکومتهای مرکزی قرار گرفت و منازعه ها و مناقشه های متعدد بر سراين منطقه بين قدرتمندان در گرفت .اشکانيان هم ايران را به هجده ايالت تقسيم کرده بودند که يکی از آنها کميس يا قومس در نواحی سمنان و دامغان بود .از زمان سلسله طاهريان تا غزنويان نيز سمنان اهميت خود را حفظ کرد و ازجمله مناطقی بود که شاهد انبوه کشمکشها بود .يکی از حکام معروف ايالت کومش در زمان غزنويان امير اجل بختياربن محمد معروف به ابوحرب بختيار بود که بانی منار مسجد جامع سمنان و بقعه پير علمدار کرمان بود .سمنان در دوران مغول همچون ساير نقاط ايران از حملات در امان نماند و متحمل خسارات فراوان شد .
مراکز تاريخي و باستاني
برج چهل دختران
در اواسط خيابان حکيم الهی و بر سر راه شهر به محلات ثلاث برج کهنه و قديمی و نيمه مخروبه ای وجود دارد که بنام برج چهل دختر يا چهل دختران ناميده ميشود . وجه تسميه اين برج چنين است که مردم معتقد برج مذکور را چهل دختر که دست از تعلقات دنيوی کشيده و تارک دنيا شده بودند با گل و خشت ساخته اند .قدر مسلم اين است که تاريخ بناي برج با آتشکده به زمان قبل از اسلام بر ميگردد. همانطور که از نام کوشمغان و زاوغان که در نزديکی برج قرار دارد برمي آيد و با توجه به مقام مغ که پيشوای زردشتيان بود می توان اطمينان داشت که برج مذکور زمانی آتشکده و يکی از اماکن متبرکه زردشتيان بوده است . اين بنا به صورت برج هشت ضلعی است که هر ضلع آن در خارج 4.5 و در داخل 2.80 متر است , ارتفاع برج در بعضی قسمتها 10 متر و در قسمتهای نسبتا سالم ديگر به دوازده متر ميرسد ضخامت ديوار تقريبا 50 تا 60 سانتيمتر است .
دروازه ارگ سمنان
يکی از آثار تاريخی و با ارزش و زيبای سمنان , دروازه ارگ , بازمانده هنر دوران قاجار است که در تقاطع خيابانهای آيت الله طالقانی و شيخ فضل الله نوری واقع شده است . دروازه ارگ در گذشته درِ شمالی ارگ دولتی بود که هنگام تخريب ارگ به سبب شکايت فرهنگ دوستان و پيگيری آنان از ويرانی اين دروازه جلوگيری به عمل آمد . دروازه ارگ در زمان سلطنت ناصرالدين شاه قاجار و حکومت انوشيروان ميرزاضياءالدوله فرزند محمد رحيم ميرزا پسر دهم عباس ميرزا نايب السلطنه که از سال 1300 تا 1305 هجری حاکم ايالت قومس بود بنا شد . اين دروازه دو نمای شمالی و جنوبی دارد که نمای شمالی آن به مراتب زيباتر از نمای جنوبی آن است .
ارگ علاء
ارگ علاء در 9 کيلومتری جنوب شرقی سمنان و کنار جاده سمنان به پايگاه هوايي در بخش علاء واقع شده است و يکي از آثار تاريخی اواسط قاجاريه به شمار ميرود که به ثبت آثار تاريخی رسيده است . مساحت تقريبی آن در حدود 100 متر و دارای زيربنايي در حدود 120 متر است . ارتفاع آن حدود 4.5 متر, با اضافه شدن طبقه دوم به حدود 8 متر مي رسد . بنای ارگ به شکل شش ضلعی و ساختمان آن در دو طبقه ساخته شده است که ظاهرا محل حکومت محلی نيز بود.
دارالحکومه سمنان
اين بنا در جنوب شهر و در ميدان ابوذر غفاری (پاچنار) واقع شده است . بنای دارالحکومه را به دوره فتحعلی شاه قاجار و پيش از زمان حکومت حاجی بهمن ميرزا بهاء الدوله پسر فتحعلی شاه در سمنان نسبت ميدهند . قبل از اينکه ساختمان ارگ دولتی سمنان در شمال شهر احداث شود , دارالحکومه سمنان در جنوب شهر و در همين بنا که امروز به خانه کلانتر معروف است مستقر بود .
شکارگاه ملاده ( خانه ابراهيم خان )
در روستای سرسبز و خوش آب و هوای ملاده (در حدود 70 کيلومتری شمال سمنان) دو عمارت بزرگ و باستانی و زيبا وجود دارد که در دو سمت شرق و غرب به فاصله حدود 50 متر به موازات يکديگر قرار گرفته اند. مصالح اصلی بنا, خشت و آجر و نمای آن آجر و گچ است . هر يک از اين دو نوع ساختمان دو طبقه و دارای تعداد زيادی اتاق و راهروی مربوط به اتاقها و طبقه فوقانی است . معماری ساختمانهای مذکور بسيار زيباست .
مناره سلجوقيان سمنان
اين مناره که در زمره زيباترين منارهای تاريخی دوره سلجوقی است , در گوشه شمال شرقی مسجد جامع سمنان و در کنار شبستان شرقی واقع شده و به منار مسجد جامع نيز معروف است .ارتفاع منار کنونی از سطح قاعده 31.20 متر و از روی بام 25.75 متر است که به علت وجود شبستان شرقی در پای منار 5.5 متری, قسمت تحتانی آن ديده نميشود . محيط مناره همجوار بام مسجد بيش از پنج متر است .
آرامگاه شيخ علاء الدوله سمنانی
اين ساختمان واقع در روستای صوفی آباد سمنان, در آغاز بنايي رفيع و با عظمت بود که بدستور عمادالدين جمال الدين عبدالوهاب وزير سلطان محمد خدا بنده از خشت خام ساخته شد, سپس خانقاهی برآن افزود ودر آنجا به رياضت پرداخت و پس از مرگ در آنجا به خاک سپرده شد.بنای خانقاه وآرامگاه اين عارف مشهور که بازمانده معماری اواخر قرن هشتم است , به علت نداشتن استحکام و بی توجهی روبه ويرانی نهاد .به طوری که به جز دو ستون ايوان بقيه بنا منهدم شد .
مقبره پيرنجم الدين
اين مقبره منسوب به پير نجم الدين دادبخش يا تاج بخش در گورستانی به همين نام در سمنان واقع شده است از شجره نامه مدفون اين آرامگاه اطلاع صحيحی در دست نيست, ولي عده ای وی را يکی از سرداران ملی سمنان در حمله مغول می دانند. مقبره پير نجم الدين که يکی از آثار دوره مغول است , شامل ايوان , حرم و گنبد است و به علت اينکه قبلا در وسط گورستان قرار داشته و حالا در خيابان ميباشد صحن ندارد
آرامگاه حکيم الهي
آرامگاه اين حکيم در نزديکی ميدان امام خمينی سمنان و در کنار خيابان حکيم الهی مقابل دبيرستان دهخداواقع شده و مدفن يکی از چهره های تابناک فلسفه و حکمت و يکی از مفاخر گرانمايه سمنان است .
بنای آرامگاه را ايوان و چند سالن و اتاق تودرتو تشکيل ميدهد. بر پيشانی ايوان که مشرف به خيابان است و حدود پـنـج متـر ارتفاع دارد کتيبه ای از جنس کاشی قرار گرفته است. حکيم الهی در رمضان 1243 مـتـولـد و در ربـيـع الاول 1323 هجری قمری فوت کرد . آرامگاه مذکور با تلاش پسرش حاج عبدالجواد الهی در سال 1321 شمسی بنا شد.
مقبره درويش محمد
در قسمت شمالغربی سمنان و در روستايي به نام مومن آباد بين راه شوسه سمنان به فيروزکوه مقبره ای به نام درويش محمد وجود دارد. از تاريخ فوت و دفن اين آرامگاه اطلاع درستی در دست نمي باشد. ولی گفته شده که وی يکی از عارفان قرن هشتم و از پيروان عارف بزرگ وار شيخ علاء الدوله سمنانی بوده, برخی نيز می گويند که مقبره تقی الدين علی دوستی سمنانی شاگرد معروف شيخ باشد. درويش محمد به علت وارستگی و کرامتی که داشت مورد توجه و احترام مردم سمنان و نواحی آن بود و به همين جهت, درويش مومن آباد نيز ناميده شده است.
قلعه های سارو
در 10 کيلومتری شمال شرقی سمنان در نقطه ای کوهستانی به نام سارو آثار دو قلعه بسيار محکم و تسخير ناپذير موجود است که طرز ساختمان و انتخاب محل بناي آنها قابل توجه و درخور تحقيق است .
اين قلعه ها در دو طرف کلاته يا مزرعه سارو که چشمه ساری زيبا است واقع شده اند. قلعه شمالی بر اثر گذشت زمان و بروز سوانح طبيعی و خرابکاري افراد گنج ياب تا اندازه ای ويران شده و خالی از سکنه استولي اسکلت محکم آن ابهت خاصی به اين دره بخشيده است .
قلعه کوشمغان
در سه کيلومتر ی غرب سمنان سه محله وجود دارد که در حال حاضر به نام های کوشمغان, زاواغان و کديور خوانده ميشوند و مجموع اين سه محله را نيز محلات ثلاث مينامند. با توجه به آثار موجود, محله های مذکور از محله های بسيار کهن سمنان محسوب ميشوند. نام اصلی کوشمغان کوشک مغان بود که براثر کثرت استعمال کوشمغان شده است. در اين محله قلعه قديمی ويرانی وجود دارد که در گذشته خندقی نيز در اطراف آن وجود داشت و مردم با استفاده از تخته پل وارد قلعه ميشدند. در قلعه که از گذشته باقی مانده يکپارچه از سنگ است.
قلعه لاسگرد
در بين بقعه سيدرضا و شمال کاروانسرای شاه عباسی لاسگرد , يکی از معروفترين قلعه های سمنان به نام دژ لاسگرد وجود دارد که با توجه به سرحدی بودن قريه لاسگرد در دوران قبل از اسلام به ويژه در زمان اشکانيان , احتمال مي رود اين قلعه در زمان اشکانيان بنا شده باشد .
اين قلعه مستحکم که با خشت های خام بزرگ ساخته شده تا اواسط دوره قاجاريه پابرجا بود و پس از اين تاريخ روبه ويرانی نهاد . آنچه اکنون از اين قلعه عظيم مانده گذرگاهایزيرزمينی سه طبقه ای است که همه به يکديگر راه دارند .
قلعه پاچنار
در جنوب غربی ميدان ابوذر و در محله اسفنجان سمنان آثار دو قلعه پر ابهت و قديمی به چشم ميخورد که به قلعه های پاچنار معروف هستند . اين قلعه ها به صورت دژهای دوران باستان ساخته شده بودند واز زمره قلعه های بسيار مهم نظامی و دفاعي شهرستان به شمار مي رفتند . بعضی ها قدمت و تاريخ بنای اين قلعه ها را به دوران طاهريان نسبت ميدهند .
حمام پهنه و گرمابه حضرت
حمامِپهنه يکی از آثار قديمیو ارزشمند سمنان است , که کمترمورد توجه قرار گرفته است . اين حمام که در گوشه شمال غربیِتکيهپهنهسمنان,بينِمسجدِجامعومسجد امام خمينی وامامزاده يحيي قرار گرفته و در سال 856هجری قمری ,در زمانِ سلطنت ابوالقاسم بابرخان , پادشاه تيموری و به دستورِوزيرِوي , خواجه غياث الدين بهرام سمناني ساخته شده است .
حمام ناسار
اين حمام در بازار عمومی شهر سمنان و جنوب شرقی تکيه ناسار واقع شده است و قريب سه قرن قدمت دارد و يکی از بنا های دوره صفويه است . اين بنا در سال 1118 هجری در زمان شاه عباس به همت حاجی الحرمين آقا ملکي ساخته شد . بر بالاي سردر کوچک حمام که به وسيله راهروی طويل و به سربينه متصل مي شود سنگ نبشته ای به ابعاد 30 در 20 سانتي متر به رنگ سياه وجود دارد نام سازندگان آن را نوشته است .
کاروانسرای شاه عباسی سمنان
در خيابان استاد مطهری سمنان کاروانسرايي از دوره صفويه معروف به رباط شاه عباسی موجود است که به فرم چهار پلانی ساخته شده است حياط کاروانسرا مستطيل شکل به طول 32.30 متر و عرض 26.5 متر است .
دو ضلع شمالی و جنوبی رباط دارای دو ايوان هم اندازه و مشابه با قوس جناغی است و در طرفين هر ايوان شش ايوان کوچک با قوس های جناغی است که به اندازه نيم متر از سطح حياط بلند تر است .
کاروانسرای شاه عباسی لاسگرد
در 36 کيلومتری سمنان و در قريه لاسگرد کاروانسرای آجری بسيار بزرگی از بنا های زمان شاه عباس اول صفوی قرار دارد . اين کاروانسرا که در سمت جاده سمنان به تهران واقع شده دو ايوانی است و حياطی وسيع دارد .
طول حياط از شمال به جنوب 36 متر و عرض آن از شرق به غرب 31.5 متر است که اطراف آن را 24 حجره احاطه نموده است که حجره ها با کمی اختلاف قرينه يکديگرند . دو ايوان بزرگ در غرب و شرق رباط ساخته شده است که با درگاه کوتاه و چند پله به دالان های چهار گانهپشت مربوط ميشود . سقف اين ايوان طاق ضربی بزرگی است که تزئينات مربع شکل تودرتو دارد.
کاروانسراي شاه سليمانی آهوان
اين کاروانسرا که در روستای آهوان,در 42کيلومتری شرق سمنان واقع شده است, در سالِ1097هجری قمریدر زمانشاه سليمانصفوی,برای استراحت زايرين امام هشتم, کهاز سمنان و آهوان به مشهد مقدس, مشرف ميشدند, ساخته شد. اما به غلط, کاروانسرای شاه عباسی نام گرفت.
کاروانسرای شاه سليمانی آهوان,دارای حياط وسيع مستطيل شکل,به طول 40متر و عرض 32 متر, و چهار ايوانی است. جمعا در اطراف حياط 24 اتاق احداث شده است که ابعاد آنها به ترتيب 3.35 و 2.90 متر است .
جاذبه هاي طبيعي
چشمه های آب مراد آب قولنج آبگرم وآبسرد
مجموعه اين چشمه های معدنی آبگرم در بخش مهدی شهر و در شمال غربی سمنان به فاصله 21 کيلومتری اين شهر قرار دارد. اطراف اين چشمه ها را ارتفاعات در بر گرفته است . آب چشمه ها از دسته آب های کلروره سولفاته کلسيک و گوگردی است و در درمان بيماری های صفراوی کليه کبد نقرس و روماتيسم و درد مفاصل موثر است .
چشمه معدني تلخاب
اين چشمه در غرب سمنان و در شش کيلومتري شمالغربی روستاي لاسجرد واقع شده است . تلخاب شامل دو چشمه است که محدوده ای استخري شکل را به وجود آورده که طول آن بيست متر و عرض آن دوازده متر است . آب اين چشمه تلخ و سرد است و مردم در فصل تابستان برای درمان سردرد – چشم درد – يرقان – کهر و رفع گرمی بدن به آنجا میروند .
چشمه آب معدني شورآب
آب اين چشمه از يک رشته قنات است که در شمال غربی شهر سرخه قرار دارد . مردم در فصل تابستان با پيمودن مسير پنج کيلومتري از شهر سرخه به محل مظهر قنات شورآب مي روند و در آن استحمام ميکنند . اين آب دارای گوگرد فراوان است که برای درمان بيماری سردرد و درد چشم استفاده ميشود و نميتوان مدت زيادی در آن ماند زيرا گازهای زيادی که متصاعد ميشود سرگيجه آور است .
چشمه معدني نمک دره
چشمه نمک دره يکی ديگر از چشمه هايي است که در شش کيلومتری جنوب شهر سرخه و در کنار روستای بيابانک قرار دارد . آب اين چشمه از گنبدهاي نمکي جاری است و مردم برای استفاده از آن در چاله هايي که اطراف آن را لايه های ضخيم نمک پوشانده است . استحمام ميکنند . ميزان غلظت نمک آن به حدی است که به هيچ عنوان نمي توان سر را به زير آب فرو برد . مردم معتقدند که آب چشمه نمک دره براي درمان دردکمر و دردپا مفيد است .
چشمه امامزاده محمدزيد
اين چشمه در 56 کيلومتری شمال غربی سمنان و در آبادی امام زاده شاه زاده محمد زيد (ع) واقع شده است و آب آن بيشتر در فصل های بهار و تابستان به مصرف کشاورزی ميرسد. ساکنان شهرستان سمنان به ويژه شهر سرخه در فصل تابستان برای گذراندن اوقات فراغت و زيارت بقعه متبرکه امام زاده شاه زاده محمد زيد برای چند روزي هم که شده چادرهايي را در اطراف چشمه برپا ميکنند و از طبيعت زيبا و هواي مطبوع و معتدل آن بهره ميبرند.
چشمه امامزاده عبدالله(ع)
اين چشمه در قسمت شمالی روستای امامزاده عبدالله در شمال غربی شهر سمنان به فاصله 61 کيلومتری آن قرار دارد. 54 کيلومتر از اين جاده آسفالته و هفت کيلومتر آن خاکی است. تعداد شش چشمه در دره اين روستا وجود دارد که مجموعا 60-70 ليتر در ثانيه آبدهی دارند . اين منطقه کوهستانی دارای آب و هوای سرد در زمستان و معتدل در تابستان است. آب چشمه ها پس از خروج در بستر رودخانه جاری مي شود و کمتر مورد استفاده کشاورزی قرار ميگيرد . از مهمترين قابليتهای جهانگردی اين منطقه ميتوان منظره دل انگيز آب و هوای معتدل و مطبوع در فصل تابستان و فضاهای طبيعی و زيبای چشمه ها نام برد .
مسجد سلطانی
اين مسجد در مرکز شهر سمنان واقع شده و يکی از مهمترين و زيباترين بناهای تاريخی و مهم سمنان است .اين مسجد دارای چهار در بزرگ ورودی از شمال , جنوب , شرق و شمال غربی است. در شمال غربی به دالان درازی باز ميشود که در انتهای آن تکيه پهنه است. درهای شمال, جنوب و شرق دارای هشتی دالان و دهليز هستند . بالای درهای شمالی و شرقی تزئينات مقرنس کاری گچی زيبا با دو گوشواره دو طبقه در طرفين با پشت بغل های کاشی کاری شده وجود دارد . در هشتی های شمالی , جنوبی و شرقی تاقهای آجری گنبددار با تاقنماهای متعدد با لچکی کاشی کاری شده مشاهده ميشوند .
مسجد جامع سمنان
اين مسجد را ميتوان در زمره کهن ترين و قديمی ترين آثار اسلامی شهر سمنان به شمار آورد . گمانه زنی ها و حفاری های اخير نشان دادند که اين مسجد در قرن اول هجری روی خرابه های يک آتشکده بنا شده است. ولی در طول زمان, تعميراتی در آن داده شده است. در حال حاضر در بنای کنونی مسجد, آثاری از دوره مغول و تيموری ديده ميشود .
تاريخچه شهر سمنان
در زمان کمبوجيه سمنان مانند پلی سه ايالت ری و خراسان و استرآباد را به هم وصل می کرد .در دوره های بعدی نيز منطقه سمنان مورد توجه خاص حکومتهای مرکزی قرار گرفت و منازعه ها و مناقشه های متعدد بر سراين منطقه بين قدرتمندان در گرفت .اشکانيان هم ايران را به هجده ايالت تقسيم کرده بودند که يکی از آنها کميس يا قومس در نواحی سمنان و دامغان بود .از زمان سلسله طاهريان تا غزنويان نيز سمنان اهميت خود را حفظ کرد و ازجمله مناطقی بود که شاهد انبوه کشمکشها بود .يکی از حکام معروف ايالت کومش در زمان غزنويان امير اجل بختياربن محمد معروف به ابوحرب بختيار بود که بانی منار مسجد جامع سمنان و بقعه پير علمدار کرمان بود .سمنان در دوران مغول همچون ساير نقاط ايران از حملات در امان نماند و متحمل خسارات فراوان شد .
مراکز تاريخي و باستاني
برج چهل دختران
در اواسط خيابان حکيم الهی و بر سر راه شهر به محلات ثلاث برج کهنه و قديمی و نيمه مخروبه ای وجود دارد که بنام برج چهل دختر يا چهل دختران ناميده ميشود . وجه تسميه اين برج چنين است که مردم معتقد برج مذکور را چهل دختر که دست از تعلقات دنيوی کشيده و تارک دنيا شده بودند با گل و خشت ساخته اند .قدر مسلم اين است که تاريخ بناي برج با آتشکده به زمان قبل از اسلام بر ميگردد. همانطور که از نام کوشمغان و زاوغان که در نزديکی برج قرار دارد برمي آيد و با توجه به مقام مغ که پيشوای زردشتيان بود می توان اطمينان داشت که برج مذکور زمانی آتشکده و يکی از اماکن متبرکه زردشتيان بوده است . اين بنا به صورت برج هشت ضلعی است که هر ضلع آن در خارج 4.5 و در داخل 2.80 متر است , ارتفاع برج در بعضی قسمتها 10 متر و در قسمتهای نسبتا سالم ديگر به دوازده متر ميرسد ضخامت ديوار تقريبا 50 تا 60 سانتيمتر است .
دروازه ارگ سمنان
يکی از آثار تاريخی و با ارزش و زيبای سمنان , دروازه ارگ , بازمانده هنر دوران قاجار است که در تقاطع خيابانهای آيت الله طالقانی و شيخ فضل الله نوری واقع شده است . دروازه ارگ در گذشته درِ شمالی ارگ دولتی بود که هنگام تخريب ارگ به سبب شکايت فرهنگ دوستان و پيگيری آنان از ويرانی اين دروازه جلوگيری به عمل آمد . دروازه ارگ در زمان سلطنت ناصرالدين شاه قاجار و حکومت انوشيروان ميرزاضياءالدوله فرزند محمد رحيم ميرزا پسر دهم عباس ميرزا نايب السلطنه که از سال 1300 تا 1305 هجری حاکم ايالت قومس بود بنا شد . اين دروازه دو نمای شمالی و جنوبی دارد که نمای شمالی آن به مراتب زيباتر از نمای جنوبی آن است .
ارگ علاء
ارگ علاء در 9 کيلومتری جنوب شرقی سمنان و کنار جاده سمنان به پايگاه هوايي در بخش علاء واقع شده است و يکي از آثار تاريخی اواسط قاجاريه به شمار ميرود که به ثبت آثار تاريخی رسيده است . مساحت تقريبی آن در حدود 100 متر و دارای زيربنايي در حدود 120 متر است . ارتفاع آن حدود 4.5 متر, با اضافه شدن طبقه دوم به حدود 8 متر مي رسد . بنای ارگ به شکل شش ضلعی و ساختمان آن در دو طبقه ساخته شده است که ظاهرا محل حکومت محلی نيز بود.
دارالحکومه سمنان
اين بنا در جنوب شهر و در ميدان ابوذر غفاری (پاچنار) واقع شده است . بنای دارالحکومه را به دوره فتحعلی شاه قاجار و پيش از زمان حکومت حاجی بهمن ميرزا بهاء الدوله پسر فتحعلی شاه در سمنان نسبت ميدهند . قبل از اينکه ساختمان ارگ دولتی سمنان در شمال شهر احداث شود , دارالحکومه سمنان در جنوب شهر و در همين بنا که امروز به خانه کلانتر معروف است مستقر بود .
شکارگاه ملاده ( خانه ابراهيم خان )
در روستای سرسبز و خوش آب و هوای ملاده (در حدود 70 کيلومتری شمال سمنان) دو عمارت بزرگ و باستانی و زيبا وجود دارد که در دو سمت شرق و غرب به فاصله حدود 50 متر به موازات يکديگر قرار گرفته اند. مصالح اصلی بنا, خشت و آجر و نمای آن آجر و گچ است . هر يک از اين دو نوع ساختمان دو طبقه و دارای تعداد زيادی اتاق و راهروی مربوط به اتاقها و طبقه فوقانی است . معماری ساختمانهای مذکور بسيار زيباست .
مناره سلجوقيان سمنان
اين مناره که در زمره زيباترين منارهای تاريخی دوره سلجوقی است , در گوشه شمال شرقی مسجد جامع سمنان و در کنار شبستان شرقی واقع شده و به منار مسجد جامع نيز معروف است .ارتفاع منار کنونی از سطح قاعده 31.20 متر و از روی بام 25.75 متر است که به علت وجود شبستان شرقی در پای منار 5.5 متری, قسمت تحتانی آن ديده نميشود . محيط مناره همجوار بام مسجد بيش از پنج متر است .
آرامگاه شيخ علاء الدوله سمنانی
اين ساختمان واقع در روستای صوفی آباد سمنان, در آغاز بنايي رفيع و با عظمت بود که بدستور عمادالدين جمال الدين عبدالوهاب وزير سلطان محمد خدا بنده از خشت خام ساخته شد, سپس خانقاهی برآن افزود ودر آنجا به رياضت پرداخت و پس از مرگ در آنجا به خاک سپرده شد.بنای خانقاه وآرامگاه اين عارف مشهور که بازمانده معماری اواخر قرن هشتم است , به علت نداشتن استحکام و بی توجهی روبه ويرانی نهاد .به طوری که به جز دو ستون ايوان بقيه بنا منهدم شد .
مقبره پيرنجم الدين
اين مقبره منسوب به پير نجم الدين دادبخش يا تاج بخش در گورستانی به همين نام در سمنان واقع شده است از شجره نامه مدفون اين آرامگاه اطلاع صحيحی در دست نيست, ولي عده ای وی را يکی از سرداران ملی سمنان در حمله مغول می دانند. مقبره پير نجم الدين که يکی از آثار دوره مغول است , شامل ايوان , حرم و گنبد است و به علت اينکه قبلا در وسط گورستان قرار داشته و حالا در خيابان ميباشد صحن ندارد.
آرامگاه حکيم الهي
آرامگاه اين حکيم در نزديکی ميدان امام خمينی سمنان و در کنار خيابان حکيم الهی مقابل دبيرستان دهخداواقع شده و مدفن يکی از چهره های تابناک فلسفه و حکمت و يکی از مفاخر گرانمايه سمنان است . ر
بنای آرامگاه را ايوان و چند سالن و اتاق تودرتو تشکيل ميدهد. بر پيشانی ايوان که مشرف به خيابان است و حدود پـنـج متـر ارتفاع دارد کتيبه ای از جنس کاشی قرار گرفته است. حکيم الهی در رمضان 1243 مـتـولـد و در ربـيـع الاول 1323 هجری قمری فوت کرد . آرامگاه مذکور با تلاش پسرش حاج عبدالجواد الهی در سال 1321 شمسی بنا شد.ر
مقبره درويش محمد
در قسمت شمالغربی سمنان و در روستايي به نام مومن آباد بين راه شوسه سمنان به فيروزکوه مقبره ای به نام درويش محمد وجود دارد. از تاريخ فوت و دفن اين آرامگاه اطلاع درستی در دست نمي باشد. ولی گفته شده که وی يکی از عارفان قرن هشتم و از پيروان عارف بزرگ وار شيخ علاء الدوله سمنانی بوده, برخی نيز می گويند که مقبره تقی الدين علی دوستی سمنانی شاگرد معروف شيخ باشد. درويش محمد به علت وارستگی و کرامتی که داشت مورد توجه و احترام مردم سمنان و نواحی آن بود و به همين جهت, درويش مومن آباد نيز ناميده شده است.ر
قلعه های سارو
در 10 کيلومتری شمال شرقی سمنان در نقطه ای کوهستانی به نام سارو آثار دو قلعه بسيار محکم و تسخير ناپذير موجود است که طرز ساختمان و انتخاب محل بناي آنها قابل توجه و درخور تحقيق است . اين قلعه ها در دو طرف کلاته يا مزرعه سارو که چشمه ساری زيبا است واقع شده اند. قلعه شمالی بر اثر گذشت زمان و بروز سوانح طبيعی و خرابکاري افراد گنج ياب تا اندازه ای ويران شده و خالی از سکنه استولي اسکلت محکم آن ابهت خاصی به اين دره بخشيده است .
قلعه کوشمغان
در سه کيلومتر ی غرب سمنان سه محله وجود دارد که در حال حاضر به نام های کوشمغان, زاواغان و کديور خوانده ميشوند و مجموع اين سه محله را نيز محلات ثلاث مينامند. با توجه به آثار موجود, محله های مذکور از محله های بسيار کهن سمنان محسوب ميشوند. نام اصلی کوشمغان کوشک مغان بود که براثر کثرت استعمال کوشمغان شده است. در اين محله قلعه قديمی ويرانی وجود دارد که در گذشته خندقی نيز در اطراف آن وجود داشت و مردم با استفاده از تخته پل وارد قلعه ميشدند. در قلعه که از گذشته باقی مانده يکپارچه از سنگ است.
قلعه لاسگرد
در بين بقعه سيدرضا و شمال کاروانسرای شاه عباسی لاسگرد , يکی از معروفترين قلعه های سمنان به نام دژ لاسگرد وجود دارد که با توجه به سرحدی بودن قريه لاسگرد در دوران قبل از اسلام به ويژه در زمان اشکانيان , احتمال مي رود اين قلعه در زمان اشکانيان بنا شده باشد .اين قلعه مستحکم که با خشت های خام بزرگ ساخته شده تا اواسط دوره قاجاريه پابرجا بود و پس از اين تاريخ روبه ويرانی نهاد . آنچه اکنون از اين قلعه عظيم مانده گذرگاهایزيرزمينی سه طبقه ای است که همه به يکديگر راه دارند .
قلعه پاچنار
در جنوب غربی ميدان ابوذر و در محله اسفنجان سمنان آثار دو قلعه پر ابهت و قديمی به چشم ميخورد که به قلعه های پاچنار معروف هستند . اين قلعه ها به صورت دژهای دوران باستان ساخته شده بودند واز زمره قلعه های بسيار مهم نظامی و دفاعي شهرستان به شمار مي رفتند . بعضی ها قدمت و تاريخ بنای اين قلعه ها را به دوران طاهريان نسبت ميدهند .
حمام پهنه و گرمابه حضرت
حمامِپهنه يکی از آثار قديمیو ارزشمند سمنان است , که کمترمورد توجه قرار گرفته است . اين حمام که در گوشه شمال غربیِتکيهپهنهسمنان,بينِمسجدِجامعومسجد امام خمينی وامامزاده يحيي قرار گرفته و در سال 856هجری قمری ,در زمانِ سلطنت ابوالقاسم بابرخان , پادشاه تيموری و به دستورِوزيرِوي , خواجه غياث الدين بهرام سمناني ساخته شده است .
حمام ناسار
اين حمام در بازار عمومی شهر سمنان و جنوب شرقی تکيه ناسار واقع شده است و قريب سه قرن قدمت دارد و يکی از بنا های دوره صفويه است . اين بنا در سال 1118 هجری در زمان شاه عباس به همت حاجی الحرمين آقا ملکي ساخته شد . بر بالاي سردر کوچک حمام که به وسيله راهروی طويل و به سربينه متصل مي شود سنگ نبشته ای به ابعاد 30 در 20 سانتي متر به رنگ سياه وجود دارد نام سازندگان آن را نوشته است .
کاروانسرای شاه عباسی سمنان
در خيابان استاد مطهری سمنان کاروانسرايي از دوره صفويه معروف به رباط شاه عباسی موجود است که به فرم چهار پلانی ساخته شده است حياط کاروانسرا مستطيل شکل به طول 32.30 متر و عرض 26.5 متر است . دو ضلع شمالی و جنوبی رباط دارای دو ايوان هم اندازه و مشابه با قوس جناغی است و در طرفين هر ايوان شش ايوان کوچک با قوس های جناغی است که به اندازه نيم متر از سطح حياط بلند تر است .
کاروانسرای شاه عباسی لاسگرد
در 36 کيلومتری سمنان و در قريه لاسگرد کاروانسرای آجری بسيار بزرگی از بنا های زمان شاه عباس اول صفوی قرار دارد . اين کاروانسرا که در سمت جاده سمنان به تهران واقع شده دو ايوانی است و حياطی وسيع دارد . طول حياط از شمال به جنوب 36 متر و عرض آن از شرق به غرب 31.5 متر است که اطراف آن را 24 حجره احاطه نموده است که حجره ها با کمی اختلاف قرينه يکديگرند . دو ايوان بزرگ در غرب و شرق رباط ساخته شده است که با درگاه کوتاه و چند پله به دالان های چهار گانهپشت مربوط ميشود . سقف اين ايوان طاق ضربی بزرگی است که تزئينات مربع شکل تودرتو دارد.
کاروانسراي شاه سليمانی آهوان
اين کاروانسرا که در روستای آهوان,در 42کيلومتری شرق سمنان واقع شده است, در سالِ1097هجری قمریدر زمانشاه سليمانصفوی,برای استراحت زايرين امام هشتم, کهاز سمنان و آهوان به مشهد مقدس, مشرف ميشدند, ساخته شد. اما به غلط, کاروانسرای شاه عباسی نام گرفت.
کاروانسرای شاه سليمانی آهوان,دارای حياط وسيع مستطيل شکل,به طول 40متر و عرض 32 متر, و چهار ايوانی است. جمعا در اطراف حياط 24 اتاق احداث شده است که ابعاد آنها به ترتيب 3.35 و 2.90 متر است .
جاذبه هاي طبيعي
چشمه های آب مراد آب قولنج آبگرم وآبسرد
مجموعه اين چشمه های معدنی آبگرم در بخش مهدی شهر و در شمال غربی سمنان به فاصله 21 کيلومتری اين شهر قرار دارد. اطراف اين چشمه ها را ارتفاعات در بر گرفته است . آب چشمه ها از دسته آب های کلروره سولفاته کلسيک و گوگردی است و در درمان بيماری های صفراوی کليه کبد نقرس و روماتيسم و درد مفاصل موثر است .
چشمه معدني تلخاب
اين چشمه در غرب سمنان و در شش کيلومتري شمالغربی روستاي لاسجرد واقع شده است . تلخاب شامل دو چشمه است که محدوده ای استخري شکل را به وجود آورده که طول آن بيست متر و عرض آن دوازده متر است . آب اين چشمه تلخ و سرد است و مردم در فصل تابستان برای درمان سردرد – چشم درد – يرقان – کهر و رفع گرمی بدن به آنجا میروند .
چشمه آب معدني شورآب
آب اين چشمه از يک رشته قنات است که در شمال غربی شهر سرخه قرار دارد . مردم در فصل تابستان با پيمودن مسير پنج کيلومتري از شهر سرخه به محل مظهر قنات شورآب مي روند و در آن استحمام ميکنند . اين آب دارای گوگرد فراوان است که برای درمان بيماری سردرد و درد چشم استفاده ميشود و نميتوان مدت زيادی در آن ماند زيرا گازهای زيادی که متصاعد ميشود سرگيجه آور است .
چشمه معدني نمک دره
چشمه نمک دره يکی ديگر از چشمه هايي است که در شش کيلومتری جنوب شهر سرخه و در کنار روستای بيابانک قرار دارد . آب اين چشمه از گنبدهاي نمکي جاری است و مردم برای استفاده از آن در چاله هايي که اطراف آن را لايه های ضخيم نمک پوشانده است . استحمام ميکنند . ميزان غلظت نمک آن به حدی است که به هيچ عنوان نمي توان سر را به زير آب فرو برد . مردم معتقدند که آب چشمه نمک دره براي درمان دردکمر و دردپا مفيد است .
چشمه امامزاده محمدزيد
اين چشمه در 56 کيلومتری شمال غربی سمنان و در آبادی امام زاده شاه زاده محمد زيد (ع) واقع شده است و آب آن بيشتر در فصل های بهار و تابستان به مصرف کشاورزی ميرسد. ساکنان شهرستان سمنان به ويژه شهر سرخه در فصل تابستان برای گذراندن اوقات فراغت و زيارت بقعه متبرکه امام زاده شاه زاده محمد زيد برای چند روزي هم که شده چادرهايي را در اطراف چشمه برپا ميکنند و از طبيعت زيبا و هواي مطبوع و معتدل آن بهره ميبرند.
چشمه امامزاده عبدالله(ع)
اين چشمه در قسمت شمالی روستای امامزاده عبدالله در شمال غربی شهر سمنان به فاصله 61 کيلومتری آن قرار دارد. 54 کيلومتر از اين جاده آسفالته و هفت کيلومتر آن خاکی است. تعداد شش چشمه در دره اين روستا وجود دارد که مجموعا 60-70 ليتر در ثانيه آبدهی دارند . اين منطقه کوهستانی دارای آب و هوای سرد در زمستان و معتدل در تابستان است. آب چشمه ها پس از خروج در بستر رودخانه جاری مي شود و کمتر مورد استفاده کشاورزی قرار ميگيرد . از مهمترين قابليتهای جهانگردی اين منطقه ميتوان منظره دل انگيز آب و هوای معتدل و مطبوع در فصل تابستان و فضاهای طبيعی و زيبای چشمه ها نام برد .
اماکن زيارتي و مذهبي
مسجد سلطانی
اين مسجد در مرکز شهر سمنان واقع شده و يکی از مهمترين و زيباترين بناهای تاريخی و مهم سمنان است .اين مسجد دارای چهار در بزرگ ورودی از شمال , جنوب , شرق و شمال غربی است. در شمال غربی به دالان درازی باز ميشود که در انتهای آن تکيه پهنه است. درهای شمال, جنوب و شرق دارای هشتی دالان و دهليز هستند . بالای درهای شمالی و شرقی تزئينات مقرنس کاری گچی زيبا با دو گوشواره دو طبقه در طرفين با پشت بغل های کاشی کاری شده وجود دارد . در هشتی های شمالی , جنوبی و شرقی تاقهای آجری گنبددار با تاقنماهای متعدد با لچکی کاشی کاری شده مشاهده ميشوند .
مسجد جامع سمنان
اين مسجد را ميتوان در زمره کهن ترين و قديمی ترين آثار اسلامی شهر سمنان به شمار آورد . گمانه زنی ها و حفاری های اخير نشان دادند که اين مسجد در قرن اول هجری روی خرابه های يک آتشکده بنا شده است. ولی در طول زمان, تعميراتی در آن داده شده است. در حال حاضر در بنای کنونی مسجد, آثاری از دوره مغول و تيموری ديده ميشود .
استان سمنان یکی از استانهای کشور ایران است.
استان سمنان با وسعتی برابر 98515 کیلومتر مربع 8/5 درصد مساحت کل کشور است. این استان از نظر مساحت ششمین استان کشور است. و وسعت آن حدود چهار برابر تهران می باشد.
این استان در سال 2005 میلادی دارای 4 شهرستان 14 شهر 10 بخش و 28 دهستان بوده است. شهرهای آن عبارتند از سمنان، شاهرود، دامغان و گرمسار. شهرهای تابعه استان نیز عبارتند از سمنان، مهدی شهر، شهمیرزاد، سرخه، شاهرود، بسطام، تجن، کلاته، خیج، میامی، بیارجند، دامغان، گرمسار، ایوانکی و آرادان.
استان سمنان در دوران باستان بخشی از چهاردهمین ایالت تاریخی ورن (ورنه) از تقسیمات شانزده گانه اوستایی بود. برخی از دانشمندان این ایالت را گیلان فعلی می دانند ولی قدر مسلم این که ورن یا ورنه متشکل از صفحات جنوبی البرز و خوار شمال سمنان, دامغان, خوار, دماوند, فیروزکوه, شهمیرزاد, لاسگرد, ده نمک و آهوان, قوشه, ویمه و نقاط کوهستانی مازندران بوده است.
صنایع دستی
استان سمنان از مراکز قابل توجه صنایع دستی کشور است. در این استان انواع صنایع دستی نظیر قالیبافی، گلیم بافی، نمد مالی، سرامیک و سفالسازی و... وجود دارد که هر یک از آن ها سوغاتی گرانقدری برای بازدیدکنندگان از استان بشمار میآیند. مهم ترین صنایع دستی استان عبارت اند از :
قالیبافی:
قالیبافی و تولید قالی و قالیچه از دیرباز یکی از تولیدات مهم استان سمنان به شمار می رفته است. این منطقه که در دوران قبل، دارای استادان زبردست قالیباف و طراح نقش قالی بود و قالی ها و قالیچههای نفیسی از دارهای آنان به عمل می آمد. به دلیل ورود فرشهای ماشینی به بازار و نداشتن صرفه اقتصادی و همچنین نبود پشتوانه نیروی کاری و طراح قالی و نیز به دلیل کهولت تدریجی استادان و کارگران قالیباف، این رشته دچار رکود فاحش شده است. امروز قالیبافان استان از نقش و طرح سایر مناطق مانند تبریز ، مشهد ، اصفهان ، نائین ، کاشان ، یزد و کرمان استفاده می کنند. در زمینه بعضی از قالی ها گل های اسلیمی، شکوفه ها، غنچه ها و برگ های گوناگون با شاخه های ظریف دیده می شود و در بعضی از طرح های شاه عباسی، افشان، ترنجی، خوشه، گل فرنگ، درختی، شکارگاه و... مورد استفاده قرار می گیرد یا ترکیبی از این طرح ها هستند.
بخش مهدی شهر و شهرستان شاهرود از مراکز مهم تولید قالی و قالیچه در استان سمنان به شمار می روند
گلیم بافی :
گلیم به عنوان نخستین زیرانداز بشر، دارای سابقه تولیدی بسیار طولانی است. بافت گلیم اگر چه به گونه بسیار ساده آغاز شده ، اما در طول سالیانی که از عمر آن می گذرد، هنرمندان ایرانی در تکمیل ان نقش فوق الاده چشمگیر ایفا کرده اند و توانسته اند آن را به عنوان محصولی برخوردار از ارزشهای هنری و مصرفی توامان حتی روانه بازارهای خارجی کنند. گلیم که در مقایسه با قالی دارای شیوه بافتی آسانتر است و به همان نسبت قیمت ارزانتری دارد، هنری در انحصار روستا نشینان و عشایر به حساب می آید. روستاهای شهرستان گرمسار ، سمنان و روستاهای کندو، خیج و رضاآباد شاهرود از مراکز تولید اصلی گلیم در استان سمنان هستند.
نمد مالی:
یکی دیگر از صنایع دستی که قدمتی دیرینه در استان سمنان دارد، نمد مالی است. وضعیت فعلی تولید نمد در استان سمنان از نظر کمی و کیفی بسیار مطلوب است و مراکز تولید نمد در استان، شهرستان سمنان، دامغان و روستای ابرسیج شاهرود است.
مواد اولیه مصرف شده در نمد مالی پشم است که در اندازه های مختلف تهیه می شود. آنچه در نمد مالی می توان مشاهده کرد، ذوق و هنر، به همراه تحرک تولید کننده است. تولیدات این زحمات کشان علاوه بر استفاده شخصی به روستاهای شمالی استان و شهرستان مازندران ارسال می شود.
چاپ قلمکار:
چاپ قلمکار، گونه ای از چاپ سنتی روی پارچه بافته شده است. برای نخستین بار، قلم کار سازان ایرانی برای دسترسی به تولید بیشتر و ایجاد هماهنگی و یکنواختی نقش ها، استفاده از مهره های چوبی را جایگزین استفاده از قلمو ساخته اند. برای فراهم آوردن امکاناتی به منظور استفاده مردم، قلم کار را که در گذشته فقط برای روی پارچه های پشمی و ابریشمی انجام پذیر بود بر انواع پارچه از قبیل متقال، کتان، چلوار و کرباس و... انجام دادند. در حال حاضر چاپ قلم کار به وسیله قالب های چوبینی که دارای نقوش برجسته است انجام می شود. در حقیقت رکن اصلی قلمکار سازی را قالب سازی تشکیل می دهد که معمولاً توسط افرادی که حرفه و تخصصشان قالب تراشی است به تفکیک رنگ و حداکثر در چهاررنگ روی چوب های گلابی و زالزالک تراشیده می شود گروهی از هنرمندان در رشته هایی چون ریشه تابی که پارچه زیر ساخت قلمکار را آماده می سازد یا صحرا کاری که کارهای رنگ رزی، سفید گری، بخار و شستشوی پارچه های قلمکار را به عهده دارد به فعالیت مشغولند مهمترین مرکز این صنعت در استان در شهرستان دامغان قرار دارد که ماهانه مقادیر هنگفتی انواع رومیزی پرده و سفره و سایر محصولات قلمکار تولید و برای صدور به خارج از کشور آماده می کند
سفالگری و سرامیک :
سفالگری از مهمترین و قدیمی ترین دست ساخته های بشر است. آثار سفالی برخلاف آثار یافته شده فلزی، چوبین و... در زیر خاک فاسد نمی شود و به خاطر این حالت استثنائی، به اطلاعات گویا درباره آن می توان پی برد. صنعت سفالگری در استان سمنان از پیشینه معتبر برخوردار است. به طوری که دکتر اریک اشمید هنگام حفاری در اطراف دامغان امیدوار به کشف شهر افسانه ای هکاتوم پلیس یا شهر صد دروازه بود، اگرچه موفق به کشف بقایای شهر مورد نظرش نشد، ولی به مجموعه ای از بهترین فراورده های صنعتگران دو تا سه هزار سال قبل از میلاد مسیح دست یافت این فراورده ها شامل کوزه های بزرگ به اشکال هندسی و دارای لعاب قهوه ای روشن و کرم بودند. از آنجا که زمینه های لازم برای صنعت سفالگری در اکثر نقاط استان فراهم بوده، این صنعت با وجود فراز و نشیبهای تاریخی، به حیات خویش ادامه داده است. در سالهای اخیر، راه اندازی واحدهای آموزش سفالگری و سرامیک در شهر های سمنان و شاهرود موجب احیا و رشد بیشتر این صنعت در استان شد و هم اکنون ضمن تولید و ارسال مقادیر بسیاری از تولیدات این رشته به استانهای دیگر، زمینه های تولید کالاهایی برای بخش صادرات خارجی نیز فراهم شده است. در حال حاضر سفالگران استان سمنان در کارگاههای سفالگری و سفال سازی در سطح استان به ساختن گونه هایی ارزشمند سفال مشغولند. در این میان، کارگاه سفال گری و سفال سازی قان بیگی در شاهرود از اهمیتی ویژه برخوردار است.
دستباف ها:
در زمانی نه چندان دور، مردمان همین سرزمین پارچه های مورد نیاز خویش را با دست های هنر آفرین خود تهیه می کردند که از نظر تنوع رنگ، نقش، طرح و شیوه های بافت شگفت انگیز بود. هر چند زندگی ماشینی و گرایش به سوی تجدد باعث شد لطمه هایی جبران ناپذیر بر این صنعت وارد آید، هم اکنون نیز در گوشه و کنار استان سمنان، صنایع دستباف رایجند.
دستبافی شامل تولید پرده های سنتی و هنری و حوله و شال گردن و پارچه های متقال زیر ساخت قلمکار است که در استان رایج است. علاوه برآن جاجیم، چادر شب، پلاس و چوفا (چوخا) که عمدتاً توسط روستائیان و عشایر تولید می شود، از دیگر صنایع دست باف مردم استان است. ماهانه مقادیر قابل توجه ای از این تولیدات به استان های دیگر و مراکز ارسال می شود. شهرستان سمنان به ویژه سرخه، مهدی شهر، فولاد محله و روستاهای شهرستان دامغان و روستاهای بسطام از مراکز تولید ات جاجیمچه و دستباف استان به شمار می روند
بناهای یادبود تاریخی :
1-کاروانسرای آهوان شاه سلینمانی ، سمنان 2-عمارت و چشمه علی ،دامغان 3-دروازه ارگ ،سمنان 4-آرامگاه بایزید بسطامی ، شاهرود 5-برجچهل دختر ، سمنان 6-آرامگاه ابن یمین فرومدی ، شاهرود 7-حمام حضرت ، سمنان 8-تپه ناصار(نوحصار)، سمنان 9-برج پیرعلمدار ، دامغان 10-کاروانسرایشاه عباسی ، سمنان 11-آرامگاه شیخ الوالحسن خرقانی ، شاهرود
بناهای یادبود مذهبی:
1-مسجد جامع دامغان ،دامغان 2-آرامگاه حضرت علی ابن جعفر ، سمنان 3-مسجد جامع سمنان ، سمنان 4-مسجد تاریخانه ، دامغان
در قسمت جنوب شرقی مسجد جامع شهر بسطام برجی بلند وجود دارد که به نام کاشانه معروف میباشد. ارتفاع این برج از داخل 24 متر و از بیرون 20 متر میباشد. شکل خارجی آن کثیرالاضلاع و منتظم سی ضلعی است. در بالای برج دو حاشیه از آجرهای بزرگ وجود دارد که روی آن مطالبی نوشته شده است. در ضلع جنوب غربی این برج روی یک آجر کلمه بسم الله الرحمن الرحیم با خط ثلث بسیار زیبایی خوانده میشود . تاریخ ساخت آن بدرستی مشخص نیست و به عقیده اهالی محلی این برج قبل از اسلام آتشکده زرتشتیان بوده است. بعضی از مشرق شناسان از جمله گدار بر این باورند که این بنا از آثار غازان خان مغول است و اسم اصلی آن غازانه بوده است و به مرور زمان و بدون توجه به اصل آن کاشانه نام نهاده شده است .
مقبره این عارف شهیر در شهر بسطام و شمال مقبره امام زاده محمد است. مقبره این عارف فاقد هرگونه تزئین است. و به نظر میرسد هیچ گاه ساختمانی مشابه مقبره دیگر بزرگان روی آن بنا نشده باشد و در حقیقت بی اعتنایی به مادیات و گریز از تجمل در این آرامگاه بوضوح به چشم میآید. وارستگی و بی نیازی بایزید بسطامی حتی بعد از مرگ وی و گذشت یازده قرن, در مرقدش مشهود است. مقبره بایزید بسطامی داری یک پنجره مسقف آهنی است. روی قبر یک سنگ مرمر قرار دارد که کلماتی از مناجات مشهور علی ابن ابی طالب برآن حک شده است. آنطور که از این سنگ بر میآید متعلق به شخصی به نام قاضی ملک میباشد که احتمال میرود حاکم قومس بوده باشد ولی اینکه چگونه از اینجا سر در آورده کسی چیزی نمیداند .
در 24 کیلومتری شاهرود در شمال قصبه خرقان روی یک تپه آرامگاه عارف نامی و وارسته به نام شیخ ابوالحسن خرقانی به چشم میخورد. فضای سبز اطراف آن به آرامگاه قداست خاصی بخشیده است. روی قبر شیخ یک قطعه سنگ مرمری قرار دارد که اشعاری برآن حک شده است. در جوار این مقبره مسجدی بودکه گنبدی مخروطی شکل و مزین به کاشی کاری هی زیبا داشت. در حال حاضر از مسجد و گنبد یاد شده , فقط محراب آن باقی مانده است که برخلاف مسجدهای دیگر این نواحی رو به مغرب است. محراب مذکور داری گچبری هی زیبا و استادانه میباشد. اطلاعات بیشتر در رابطه با شیخ ابوالحسن خرقانی
این آرامگاه در 150 کیلومتری شاهرود واقع در روستی کلاته میر علم فیروزآباد حوالی روستی فرومد ا ست. این آرامگاه که متشکل از یک اتاق 4 در 3 و گنبد مدور روی آن است, در قسمت شمالی شهر قدیمی جور قرار دارد و از خشت خام ساخته شده است. و عاری از هرگونه پیرایه و تشریفات ظاهری میباشد. شیخ حسن جوری یکی از رهبران قیام سربداران و از شاگردان شیخ خلیفه و از رهبران سیاسی و مذهبی قرن هفتم هجری بود که به دست وجی الدین مسعود در سال 745 به شهادت رسید .
این آرامگاه در انتهای روستای فرومد قرار دارد که متعلق به شاعر معروف قطعه سرای پارسی ابن یمین فرومدی (این یمین قریومدی) است. باطن ساختمان زیبا به هیچ وجه با بافت روستا تطابق ندارد. و شش گوش است و زوایی زیبایی بنا را در برگرفته است. سنگ قبر داری شش ضلع کوچک است که روی آن نوشته شده است , آرامگاه امیر فخرالدین محمد ابن یمین الدین متخلص به ابن یمین. شاعری بوده است دانشمند. دوران زندگی را با کمال مناعت و وارستگی به پایان رسانده است. دیوان کامل او در جنگ سربداران از بین رفت و دیوان دیگری تنظیم کرد که به جای مانده است. سال تولدش برابر با 685 هجری قمری و سال وفاتش برابر است با 769 هجری قمری .
قلعه میامی در جنوب میامی قرار گرفته است که در حال حاضر خرابهای بیش نیست. طبق نظر مردم منطقه این خرابه در گذشته مرکز میامی بوده است. و در زمان حمله مغول ویران گردید .قلعه اراکی چهار برجی نیز در منطقه میامی در بالی کوه میامی قرار دارد که دروازه آن را از آجر ساختهاند و یک آب انبار بزرگ در میان آن قرار دارد .در جلوی این قلعه که نزدیک به یکی از قلهها میباشد , آثار حدود دویست خانه رویت میشود. همه راههی بین قلعه و کوه مورد نظر را با سنگ بستهاند که کسی نتواند خود را به آنجا برساند. ر
قلعه پارتها
بتازگی در شاهرود یک قلعه مربوط به زمان پارتها و ساسانیان با قدمتی دو هزار ساله کشف گردید. در درون این قلعه که در حوالی یک روستا در شاهرود واقع گردیده بقایای کوره آجر پزی و سفالینههای مربوط به آن دوران وجود دارد. قلعه مذکور که مستطیل شکل است پانزده متر ارتفاع دارد و در چهار طرف آن تاقهای فرو ریخته قوسی شکل وجود دارد .این قلعه که احتمال میرود در ابتدا سه طبقه بوده از ویژگی دوران پارتها برخوردار میباشد.
این کاروانسرا در دهکده میاندشت د ر110 کیلومتری شرق شاهرود بین جاده سبزوار و شاهرود قرار گرفته است که به صورت سه کاروانسری به هم متصل میباشد و به کاروانسری شاه عباسی معروف گردیده است .از این سه کاروانسرا یکی در زمان شاه عباس اول ساخته شد و دو کاروانسری دیگر در زمانهای دیگر با پالان چهار ایوانی ساخته شده است که مصالح ساختمانی آن نیز از آجر میباشد. این کاروانسرا جهانگردان بسیار زیادی را به خود جلب نموده است .
رودخانه تاش یا شاهرود از کانونهای آبگیر شاه کوه و شاه وار حد فاصل تاش و مجن در فصول فراوانی نزولات جوی سرچشمه میگیرد .این رود پس از دریافت چندین رشته فرعی در ناحیه کوهستانی و پس از آبیاری بخشی از زمینهای بسطام و زیراستاق , به سوی کویر نمک جاری میگردد. بالادست این رودخانه گردشگاههی محدودی در فصل بهار و تابستان موجود میباشد.
منطقه حفاظت شده خوارتوران در قسمت جنوب شرقی شاهرود قرار گرفته که از نظر وسعت میتوان آن را بزرگترین منطقه حفاظت شده ایران نامید .مساحت آن بیش از 000/000/1 هکتار است و حیوانات عمده منطقه عبارتاند از: خرگوش – کبک – تیهو – هوبره – تشی –باقرقره – شغال – پلنگ – گرگ – کفتار – قاراکل – گورخر – آهو – جبیر – کل – بز – میش و قوچ. اهمیت این منطقه به دلیل وجود یک نوع گورخر معروف به نام گور خر ایرانی میباشد. که همانگونه که از اسمش پیداست فقط در ایران یافت میشود .
منطقه حفاظت شده خوش ییلاق در قسمت شمال شرقی شاهرود قرار گرفته و مساحت آن در حدود 156 هکتار میباشد و حیوانات وحشی این منطقه نیز عبارتاند از: آهو، مرال، گورخر، یوزپلنگ، گربه وحشی، قاراکل، خرس، روباه، گرگ، شغال، تشی، خرگوش، ایبا، هوبره، قرقاول، تیهو و کبک.
این مسجد در جنوب بسطام و در حد فاصل دویست متری جنوب آرامگاه بایزید بسطامی قرار گرفته است. این مسجد به دو قسمت تقسیم میگردد. قسمت اول عبارت است از صحن مسجد که داری محرابی است که با گچبریهای بسیار زیبا و هنرمندانه ترئین گردیده است. صحن مسجد مربع و فضای آن باز است. قسمت دوم از لحاظ شیوه و صنعتی که در ساختن آن بکار رفته با قسمت اول فرق دارد. تفاوت فاحش گچبری مستطیل دوم با تمام گچبریهای این محراب کاملاً محسوس است. به نظر میرسد از آنجا که این مسجد در سال 706 هجری ساخته شده و درآن زمان مذهب تسنن در ایران رواج داشته , اسامی ابوبکر و عمر و عثمان برآن نوشته شده بود. ولی از زمان رواج مذهب شیعه و تسلط فرمانروایان و حکام شیعی آن اسامی را حذف کرده و بجی آن نام علی بن ابی طالب ولی الله را نوشتهاند
گازکشی مهمترین نیاز روستاهای این بخش است
مهمترین نیاز مردم کلاته خیج و هشت روستای دیگر این منطقه با ۱۲هزارنفرجمعیت گازرسانی است .
شهر کلاته خیج و روستاهای علی آباد، گنده پلو، علی کاهی، حسین آباد،میانآباد، گرجی،ابر و خیج فاقد شبکه گازرسانی است. به رغم پرداخت خودیاری از سوی بسیاری ازمردم این روستاهاو مراجعه مکرر به بخشداری و ادارات مسوول، هنوزاقدامی برای گاز رسانی به این روستاها صورت نگرفته است.
در اجرای عملیات آبرسانی به ۲۰روستای بخش بسطام بااعتباری بالغ بر ۲۲میلیارد ریال را ازجمله طرحهای عمرانی مهم این تاکنون بیش از۶۰درصد از عملیات اجرایی این طرح به اتمام رسیده است.
برای بهسازی روستاهای قلعهآقا،مزج و جیلان مبلغ ۵۲میلیون ریال اعتبار اختصاص یافته است و اصلاح شبکه آب آشامیدنی شهرهای بسطام، مجن و کلاته خیج از جمله برنامههای دردست اقدام این بخشداری است.
باتوجه به استقرار نماینده میراث فرهنگی در بسطام طرح نگهداری ازمجموعه و میراث فرهنگی بسطام بادقت وتوجه بیشتری انجام میشود.
آغاز عملیات واگذاری تلفن ثابت به روستاهای "گنده پلو،ده خیر،علی کاهی ،گرجی و تاشین خبر داد و ابراز امیدواری کرد که تا دهه فجر امسال این عملیات به بهره برداری برسد.
به نام معمار هستي
معرفي روستاي خيج
از 45 كيلومتري جاده شاهرود، يك جاده فرعي در سمت چپ جاده ديده ميشود كه تابلوي كلات خيج در اول آن قرار دارد. بعد از حدود 5 كيلومتر كه فرعي را طي كنيم، به شهر كلات خيج ميرسيم.
خصوصيات تاريخي و جغرافيايي كلات خيج
قدمت شهر كلات كلاته خيج حدوداً 1000 سال ميباشد و بافت شهري آن بسيار قديمي است. اكثر خانههاي اين شهر از جنس كاهگل يا آجر است و كوچهها و چهارراههاي آن با آسفالت پوشيده شده است. اين شهر داراي دو قسمت عمده بوده كه در دو طرف يك رودخانه خشك بنا شده كه يك قسمت از آن بافت شهري جديد دارد و قسمت ديگر كه معماري آن بسيار قديمي است، همانند يك روستا بنا شده است.
كمي آن طرفتر و تقريباً روي يك بلندي قبرستان قديمي اين شهر قرار دارد كه قبرهاي آن بسيار قديمي بوده، به طوري كه نوشتههاي روي سنگها ديده نميشود. كمي دورتر از قبرستان، قبرستان جديد شهر بنا شده كه نسبت به قبرستان قديمي شهر از نظر و انظباط بيشتري در چيدمان قبرها برخوردار است كه به گفته ساكنين بومي، نام آن تنور حضرت فاطمه زهرا(س) است كه مردم ارادت خاصي نسبت به آن دارند.
خيج
در ادامه جاده كلات خيج، بعد از گورستان تقريباً مسير خاكي به طول يك كيلومتر وجود دارد كه ما را به روستاي خيج ميرساند. اين روستا تقريباً بر روي يك بلندي قرار دارد كه داراي بافتي بسيار كهن است (تا حدي كه تا قبل از ديدن ساكنين روستا گمان نميكرديم كه كسي در روستا ساكن باشد).
نماي تمام خانههاي روستا كاهگلي بوده و تقريباً به صورت نامنظم ساخته شدهاند.
كف كوچهها و معابر روستا كه به صورت تقريباً مارپيچ است، خاكي بوده و كاملاً اين معابر به صورت دست نخورده باقي ماندهاند.
اين روستا داراي يك حمام عمومي و يك مسجد ميباشد كه داراي نمايي آجري است و حمام در قسمت پايينتري از سطح زمين (بناي حمام در قسمت گود زمين ساخته شده است) بنا شده است، اما بناي مسجد بر روي ارتفاعي يك متري از سنگ لاشه بنا شده است.
نماي داخلي مسجد برخلاف نماي بيروني آن كه بسيار ساده كار شده است، داراي تزئيناتي همچون آيينهكاري و مقرنس كاري است كه در تزئين آن كوشش فراوان شده است.
در اطراف اين روستا باغهاي ميوه قرار دارد كه منبع درآمد اكثر اهالي روستا است كه دور تا دور اين باغها ديوارهاي كاهگلي كوتاهي به عنوان حصار قرار گرفته است.
آب اين باغها توسط جويهايي كه در برخي از كوچهها جاري شده است، تامين ميشود. ساكنين روستا مردماني بسيار مهماننواز در عين حال غريبهگريز، ساده و بسيار زحمتكش و افرادي متدين و متعصب هستند و اعتقادات جالبي نظير نصب كردن شاخ گوزن در بالاي درب ورودي خانه براي چشم نخوردن اهالي منزل دارند.
مهمترين عنصر روستا، كه همان مردم و بوميان روستا هستند، مردمي خونگرم، مذهبي و مهماندوست ميباشند كه فردي غريبه هيچگاه در روستا احساس غربت نخواهد كرد.
از رسومات اين روستا كه به دو رسم عزاداري و شادي تقسيم ميشود، ميتوان مطالبي نوشت.
از مراسم شادي و عروسي اين مينويسيم كه مجلسي كاملاً سنتي برگزار ميكنند. مجلسي مردانه در گوشهاي از روستا و مجلس زنانه در قسمت ديگري از روستا برگزار ميگردد (با فاصله كم). در مجالس عروسي هيچ فردي از روستا دعوت نميشود، زيرا نيازي به دعوت نيست و تمام روستا در مراسم همديگر شركت ميكنند. مراسم شادي و پايكوبي در فضاهايي سرپوشيده مثل انباري بزرگ برگزار ميگردد و براي صرف شام به منزل پدر داماد ميروند. يكي از سنتيترين رسومات اين روستا، آن است كه داماد به لباس شب حنابندان در عروسي شركت ميكند و در اواسط مجلس، لباس داماد را همراه با پايكوبي به داماد تحويل ميدهند و داماد در ملاء عام ميبايست لباسهاي خود را عوض كرده و لباس دامادي را بر تن كند.
البته پس از تحقيق در مورد اين رسم از بزرگان خيج، به اين موضوع پي برديم كه اين امر به اين منظور است كه اگر داماد عيب و ايرادي دارد، همان جا مشخص شود. در آخر هم داماد همراه با تمامي مهمانان به سمت منزلي كه مراسم زنانه در آنجا برگزار ميگردد، ميرود و عروس را همراه خود به خانه بخت ميبرد.
مراسم عزاداراي بوميان خيج هم مانند اكثر نقاط كشورمان، در مسجد برگزار ميگردد. پس از مسجد اكثر آشنايان در منزل فرد متوفي براي تسلي خاطر خانوادهي متوفي حضور پيدا ميكنند. يكي از رسومات اين روستا در خاكسپاري متوفي اين است كه پس از به خاك سپردن، پارچهاي سياه بر روي خاك ميكشند و يا بالا و پايين قبر چوب قرار ميدهند. پس از گذشت يك سال از فوت فرد، قبر را سنگ ميكنند.
از صنايع دستي روستاي خيج ميتوان به قاليبافي، نمدمالي و گليمبافي نام برد. در كل، نمدمالي يكي از مهمترين صنايع دستي اين روستا ميباشد. مهمترين عنصر نمدمالي پشم است و اين كار يكي از منابع مهم درآمد افراد خيج ميباشد.
از ديگر منابع درآمد روستاي خيج، باغداري است. در اين روستا در كنار اغلب خانه باغهايي در ابعاد مختلف وجود دارد كه افراد خانواده در آن مشغول به كار هستند.
از مكانهاي ديدني روستاي خيج، غاري است كه در شرق اين روستا قرار دارد. اين غار كه با معرفي ريش سفيدان خيج با آن آشنا شديم، قدمتي كهن دارد.
معماري روستاي خيچ پايه و اساسي بر روي پيهاي سنگي استوار گرديده است.
ديوارههاي پله از كاهگل ميباشد و علاوه بر خانههاي روستا، ديوارهاي معابر نيز از كاهگل ساخته شده است. زمينهاي معابر و گذرگاهها تماماً خاكي ميباشد.
ادبيات هر قومي يكي از اركان عمدهي فرهنگ آن قوم است. ادبيات نيز بدون نقد و ارزيابي پيشرفت لازم را نميكند و چنانكه بايد راه تكامل را نميپيمايد و چه بسا دچار سكون و ركود و توقف ميشود، زيرا وقتي سخنوران و شاعران و نويسندگان ملتي از راه و رسم ابداع و ابتكار بازماندند و از نقد و سنجش بيخبر باشند، يا در سراشيب افراط ميافتند يا در پرتگاه تفريط و يا به تقليد آثار ديگران ميپردازند و يا به نوآوريهاي پوچ و بيارزش دست ميزنند. ملكي كه ادب و هنر و پويايي داشتهاند از نقدي پويا و بارور برخودار بودهاند و چه بسا نوآوريهاي هنري و ادبي كه حاصل موشكافيها و راهنماييهاي هنرشناسان و سخنسنجان بوده است. بنابراين نقد و نقادي در عرصهي ادبيات و نوشتههاي مختلف تاثير بسزايي بر نويسنده و شاعر دارد تا سبب اعتلاء و ترقي نويسنده در كارش گردد و سبب پيشرفت جامعه شود.
نقد ادبي كه از آن ميتوان به سخن و سخنشناسي تعبير كرد، عبارت است از شناخت ارزش و بهاي آثار ادبي و شرح و تفسير آن به نحوي كه معلوم ميشود نيك و بد آن آثار چيست و منشاء آنها كدام است.
در زمان ما، غايت و فايده نقد ادبي به اين نكته هم نظري دارد كه قواعد و اصول يا علل و اسبابي را نيز كه سبب شده است، اثري درجه قبول يابد و يا داغ رد بر پيشاني آن نهاده شود، تا حدي كه ممكن و ميسر باشد، تحقيق بنمايد. بنابراين واجب است كه نقد ادبي، تا جايي كه ممكن است، از امور جزئي به احكام كلي نيز توجه كند.
از اينجاست كه براي نقد ادبي، مفهومي وسيعتر و تعريفي جامعتر قائل شدهاند و آن را شناخت آثار ادبي از روي بصيرت گفتهاند[1].
حقيقت اين است كه آن مفهوم و معنايي كه به سبب فقدان لفظ مناسب ديگر، از آن به لفظ «ادب» تعبير ميكنند، عبارت است از مجموعه آثار مكتوبي كه بلندترين و بهترين افكار و خيالها را در عاليترين و بهترين صورتها تعبير كرده باشد و البته به اقتضاي احوال و طبايع اقوام و افراد و هم به سبب مقتضيات و مناسبات سياسي و اجتماعي، فنون و انواع مختلفي از اين گونه آثار بوجود آمده است[2].
اما نقد و نقادي كه عبارت است از سنجش و ارزيابي و حكم و داوري درباره امور، البته اختصاص به ادبيات ندارد. در ساير امور نيز بسا كه مورد حاجت و ضرورت واقع ميشود، چنانچه در فلسفه و تاريخ و انساب و لغت نيز نقد و نقادي است. فيلسوف در باب ارزش و اعتبار معرفت نقادي ميكند[3].
در هرحال، نقد و نقادي كه عبارت است از شناخت نيك و بد و تميز بين سره و ناسره، در همه فنون هنر و در بسياري از شاخه علوم و معارف بشري است و اختصاص به آثار ادبي ندارد. بنابراين نقد آثار ادبي، اين مزيت را بر نقد ساير فنون هنر دارد كه به يك تعبير، از همه آنها مفيدتر و روشنتر است[4].
به هرحال، نقاد آثار ادبي كارش عبارت از اين است كه بين نويسنده اثر ادبي با خواننده عادي واسطه بشود و لطائف و دقايقي را كه در آثار ادبي است و عامه مردم را اگر كسي توجه ندهد، بسا كه از آن غافل و بينصيب بماند، معلوم كند و آنها را بدان لطائف و بدايع متوجه نمايد و اگر هم معايب و نقايصي در آن آثار است كه عامه مردم اكثر ملتفت آنها نيستند و به همين جهت راجع به آن آثار بيهوده در خوشبيني مبالغه ميكنند، آن معايب و نقايص را نيز آشكار بنمايد و از پرده بيرون اندازد تا قيمت حقيقي و بهاي واقعي هر يك از آثار ادبي معلوم و معين باشد[5].
باري، چون نقادي به يك تعبير لازمهاش قضاوت درباره آثار ادبي است و قضاوت درباره آثار ادبي هم بستگي دارد، به معرفت و شناخت درست و واقعي آن آثار، ناچار بايد اصول و موازيني هم در كار باشد تا اين داوري و قضاوت امكان بيابد، اما اين موازين و اصول را به آساني نميتوان بدست آورد و بر آنچه به دست ميتوان آورد، نيز اعتماد قطعي و كلي نميتوان كرد. سبب اين امر نيز اين است كه هيچ منتقدي از حب و بغض و ميل و هوي به كلي خالي و بركنار نيست. از اين رو، بسا كه گزافهگويي و تعصب به خرج دهد و نيك و بد را به ميزان ديگر بسنجد، چنانكه اگر خود شاعر و اديب سخن آفرين است، طريقه و شيوه خود را بر شيوهها و طريقههاي ديگر ترجيح بدهد و اگر خود اديب و شاعر سخنآفرين نيست، بسا كه آن شور و شوق و جذبه و الهام را كه در سخن شاعر و نويسنده است، ادراك نكند و ارج و بهاي واقعي نبوغ و قريحه خلاق معاني را ناچيز و اندك بشمارد[6].
اما كساني كه انتقاد را بدينگونه خوارمايه پنداشتهاند، از اهميت آن غافل بودهاند. در واقع نقد ادبي جز بحث و تحقيق درباره اوصاف و ارزش آثار منظوم و منثور چيزي نيست و از اين قرار ميتوان آن را «شناساندن لطائف آثار ذوقي» شمرد[7].
در اين صورت، نقد ادبي، برخلاف آنچه در وادي امر به ذهن بعضي متبادر ميشود با آنكه در بعضي موارد با عيبجويي همراه ميباشد، در حقيقت از آن جداست. آنچه در عالم ادبيات ميتواند در معرض انتقاد قرار گيرد، اثري است كه واجد مرحلهاي از كمال باشد. ميتوان گفت كتابي يا شعري فرود انتقاد است، يعني بحثو فحص درباره آن مايه اتلاف عمر و وقت است، اما هرگز هيچ اثري هرقدر عالي و ارزنده باشد، برتر از انتقاد قرار نميگيرد و آنرا نميتوان از دسترس نقادي برتر شمرد، زيرا اثر ادبي و هنري هرقدر بيشتر با كمال و جهان مقرون باشد، بيشتر درخور عنايت و علاقه است و هرچه كمتر از لطف و جمال بهره داشته باشد، كمتر مورد توجه و نظر واقع ميشود[8].
باري هدف منتقد آن نيست كه چيز تازهاي بوجود بياورد، بلكه ميخواهد چيزي را كه وجود دارد، تجليل و توصيف كند. عناصر و اجزاء آن را بشناسد و معلوم نمايد كه ارتباط بين عناصر و اجزاء مزبور با امور و عوامل ديگر از قبيل دين و محيط و ذوق و غيره چگونه و از چه قرار است. در هرحال، براي آنكه بتوان در باب اثر هنري به درستي قضاوت كرد، لازم نيست كه بتوان مانند هنرمند يا بهتر از او اثري ايجاد نمود. بيآنكه انسان شاعري بزرگ باشد، ميتواند منتقدي بصير باشد[9].
غور و تحقيق در تاريخ نقد، اين نكته را ثابن ميكند كه آنچه امروز نقد ادبي ميگويند، با آنچه در قديم از نقد ادبي اراده ميكردهاند، تفاوت چنداني ندارد، بلكه فقط صورت توسعه يافته و تكامل پذيرفته آن ميباشد. اين مطلبي است كه مطالعه در تاريخ نقد آن را روشن ميكند و در واقع بدون مطالعه تاريخ نه فقط مفهوم درستي از نقد نميتوان يافت، بلكه بايد گفت كه فن نقد به تمامه در تاريخ ادب و هنر مندرج و منظوب است و همين امر است كه نقد را با تاريخ ادبيات مرتبط ميكند و در اين باب جداگانه در موضع ديگر بايد سخن گفت[10].
كساني كه در باب امكان نقد ادبي ترديد كردهاند، ارزش و فايده آن را نيز منكرند. با اين همه ارزش و اهميت نقد از قديم مورد قبول بيشتر صاحبنظران بوده است. اگر انتقاد در ميان نباشد، ارزش واقعي آثار هنري معلوم نميگردد. اگر سير ذوق و هنر در هر زمان معين نشود، به تدريج ادب و هنر گرفتار وقفه و ركود ميگردد و در پيچ و خم راه تقليد فرو ميماند[11].
مطالعه در نحوه تاثير انتقاد در آثار ادبي اين نكته را نشان ميدهد كه اهم وظايف انتقاد آن است كه انواع و فنون ادبي را متوجه غايت و هدف واقعي آنها را بنمايد و نشان دهد كه غزل چه بايد باشد و يا غايتي كه رثاء و هجاء بايد داشته باشد، چيست؟
گذشته از آن انتقاد بايد احتياجات و مقتضيات فكري و ذوقي هر دوره را تعيين كند و به گويندگان و نويسندگان نشان بدهد كه براي رفع آن حوايج و مقتضيات چه بايد كرد و اين كاري است كه فقط از انتقاد ساخته است، زيرا تنها انتقاد است كه در بين احوال و اوضاع مختلف هر دوره چشم به آينده دوخته است[12].
اما بعضي از منتقدان، در نقد آثار ادبي مباني اجتماعي را معتبر دانستهاند. تحقيق درباره نحوه ارتباط ادبيات با جامعه موضوع نقادي اين دسته از نقادان است. شك نيست كه محيط ادبي از تاثير محيط اجتماعي بركنار نتواند بود. افكار و عقايد و ذوقها و انديشهها تابع احوال اجتماعي ميباشد. در روش «نقد اجتماعي» تاثيري كه ادبيات در جامعه دارد و نيز تاثيري كه جامعه در آثار ادبي دارد، مورد مطالعه است. به عبارت ديگر، در نزد آن دسته از نقاداني كه دنبال اين شيوه رفتهاند، از آداب و رسوم و عقايد و نهضتهايي كه در آثار ادبي انعكاس يافتهاند و خود نيز گاه تا حدي مولود و مخلوق آثار ادبي در جامعه ميباشند، سخن ميرود. البته قريحه شاعر و نويسنده ذوق و تمايلات فردي و شخصي او قويترين عامل در ايجاد آثار ادبي محسوب ميگردد، اما در هر عصر شاعر و نويسنده با خوانندگان و خريداران خاصي سر و كار پيدا ميكند و گاه اتفاق ميافتد كه براي ارضاء پسند و سليقههاي مردم ناچار شود ذوق و پسند خود را به كلب به كناري نهد و از تمايلات عامه پيروي ميكند[13].
بعضي از نقادان نيز در نقد ادبي بر مبادي و اصول روانشناسي اتكا كردهاند. اين دسته از نقادان ميكوشند جريان باطني و احوال دروني شاعر يا نويسنده را ادراك و بيان نمايند، قدرت تاليف و استعداد تركيب ذوق و قريحه او را بسنجند، نيروي عواطف و تخيلات او را تعيين دارند و از اين راه تاثيري را كه محيط و جامعه و سنين و مواريث در تكوين اين جريانها دارد، مطالعه كنند و بدينگونه نوع فكر و روحيه ذوقي شاعر را تعيين نمايند[14].
نقد و شعر ادبيات فارسي راهي پس دراز در پيش دارد كه تاكنون جز اندكي از آن پيموده نشده است. در اين نوشته با تمام كوششهايي كه درباره آن شده است، هنوز مراحل نخستين رشد خود را ميپيمايد. اگرچه كتابهاي معاني و بيان و عروض و قافيه كه از ديرباز تاكنون نوشته شدهاند، نوعي نقد شعرند و هرچه تذكرهها و كتابهاي تاريخي و بعضي از آثار ديگر نيز جسته و گريخته به تحليل شعر شاعران پرداختهاند، با اين همه در اين زمينه اولاً كارهاي انجام نشده بيش از كارهاي انجام شده است. ثانياً كارهاي انجام شده نيز هميشه درست و دقيق و علمي نيست و در بسياري از موارد با نقض و نارسايي توام است.
دشواريها و مشكلات كار نقد شعر در فارسي بسيار و يكي دو تا نيست، از آن جمله است:
1.نقد شعر و نقد ادبي با فنون ديگر ادبيات و هنر درهم آميخته است با فنوني از قبيل سبكشناسي و تاريخ ادبيات و مكاتب ادبي و لغت و زبانشناسي و علوم بلاغت. در اين ميان اختلاف نقد ادبي و سبكشناسي از همه بيشتر است، زيرا اولاً اين دو فن اگر به معني وسيعي گرفته شوند، شامل يكديگر نيز ميگردند و يكي ميتواند ديگري را هم دربر گيرد و به گفته ديگر، سبكشناسي به معني گسترده شامل نقد ادبي هم ميشود و نقد ادبي نيز ميتواند سبكشناسي را هم شامل گردد. به خصوص كه شعبهاي از فن اخير به نام سبكشناسي تكويني يعني مكتب سبكشناسي لئواشپيتزر به نقد ادبي بسيار نزديك است. ثانياً اين هر دو فن غالباً درباره مباحث يكساني بحث ميكنند. مباحثي مانند انواع ادبي، سبكشناسي، معنيشناسي، مجاز، تصوير و غيره.
2.علاوه بر اين، نقد ادبي به معارف و علوم و فنون ديگري از قبيل روانشناسي، زيباييشناسي، فلسفه، تاريخ، جامعهشناسي، زبانشناسي و معنيشناسي نيز شديداً محتاج و وابسته است.
3.در ايران براي نقد شعر علاوه بر نقد و فنون اروپايي و عربي به اين امور نيز نيازمنديم: علم محاضرات، يعني محاوره و حاضرجوابي، علم انساب، جغرافيا، علم احاجي و اغلواطات، يعني آنچه از الفاظ و عبارات خلاف قاعده و قياس بحث ميكند، علم امثال، علم كلام، حديث، قرآن، درايت، آيين مزديسي، زبان عربي، زبانهاي ايراني ميانه و ايران باستان.
4.علاوه بر اين براي نقد شعر و شاعري در هر جاي دنيا بايد از ادبيات جهان و ادبيات ملي نيز آگاه بود. چون بخش اروپايي و امريكايي ادبيات جهان بيشتر از ادبيات كشورهاي ديگر نقد و بررسي شده است. كمك بيشتري به نقد ابدي ما ميكند. در مطالعه ادب اروپايي بايد دو شاخه مهم آن يعني ادب اروپاي غربي و اروپاي شرقي هر دو را بررسي كرد، زيرا كار از تنوع بيشتري برخوردار خواهد بود و ديد او وسيعتر خواهد شد، بخصوص كه اين دو شعبه از زاويههاي مختلفي به جهان ادبيات نگاه ميكند.
بنابراين موضوعات نقد شعر و فنون ديگر ادبي چندان مشخص و روشن نيست. مثلاً درقديميترين كتابهاي معاني و بيان و بديع عربي اين فنون با نقد شعر درهم آميخته بوده است و در قرون بعد بوسيله سكاكي و خطيب قزويني و تفتازاني از يكديگر متمايز شده است. در ادب اسلامي و ايراني باصطلاح سيبك برنميخوريم و كتابي در اين زمينه نمينويسيم.
براي نقد شعر نيز كتابهاي مستقلي ديده نميشود (بجز نقد الشعر قدامه بن جعفر) و اين مبحث مهم ادبي در كتابهاي معاني و بيان و بديع و موازنه و تاريخ و تذكرهها پراكنده است. در اروپا نيز محققي به اسم هاتزفيلد در كتابي به نام «كتابشناسي انتقادي سبكشناسي جديد كه بر ادبيات رومي منطبق شده است» مطالب 2000 كتاب سبكشناسي را كه در نيمه اول قرن بيستم نوشته است، خلاصه كرده و نشان داده است كه مباحث بسياري از اين كتابها ربط و شباهتي به يكديگر ندارند و اختلاف بعضي از موضوعات اين آثار تا حدي است كه خواننده را به حيرتميافكند.
5.نقد شعر و فنون ادبي آنجا كه به علوم نزديك ميشوند، شعبهاي از علوم انسانيند. بنابراين قواعدشان دقيق و عام و همهگير نيست، بلكه ميزانهايي كه به دست ميدهند، نسبي و اعتباري است و بسته به ذوق افراد است، چنانكه بعضي از ناقدان در ارزش شاهكارهاي جاوداني ادبيات جهان نيز گاهي شك كردهاند. مثلاً در ارزش آثار شكسپير و گوته بطوري كه بعضي از سخنسنجان اين نويسندگان و شاعران بزرگ را دزد و سارق ادبي ديگران شمردهاند.
6.معني اصطلاحاتي كه در نقد و فنون ادبي بكار ميرود و بوسيله آنها ارزش آثار را تعيين ميكنيم، چندان دقيق و روشن نيست. مثلاً روشن نيست كه فصاحت، بلاغت، زيبايي، انسجام، تناسب، تقارن و غيره كه ما با آنها درباره شعر و نثر ادبي داوري ميكنيم، در واقع چه معنايي دارند.
7.نبود ناقد كاردان و آزموده و چيرهدست ـ نقد ادبي كار همه كس نيست و ذوق و استعداد خاص و اطلاعات وسيع ميخواهد. سخنسنج خوب در پيشرفت ادبيات و هنر و علم نقش بسزايي دارد و باروري و شكفتگي ادب اروپايي تا اندازهي زيادي مرهون ناقداني مانند: ارسطو، لونگينوس، هراس، بوالو، درايدون، سنتبو، سينگ، بلينسكي، چرنيشسكي و دهها مانند آنها بوده است كه با راهنماييهاي پرارج خود، راه ترقي و كمال را فراهم كرداند. البته علاوه بر نقدنويسان حرفهاي شاعران و نويسندگان نيز هميشه به نقد دست زدهاند و به اين فن مهم خدمت كردهاند.
ابزار نقد ادبي در درجه اول ذوق مردم و بعد از آن علوم و فنون ادبي است كه بايد بوسيله سخنسنجي با انصاف و صاحب ذوق و متخصص براي ارزيابي شعر و ادب بكار رود و ما به بعضي از اين معيارها در همين مقاله اشاره ميكنيم و براي ديدن بقيه بهتر است به كتابهاي نقد ادبي و تاريخ ادبيات ايراني و عربي و فرنگي رجوع شود.
مطابق آنچه گفته شد، هر كسي تحت تاثير محيط اجتماعي و استعدادهاي فردي خود ذوقي پيدا ميكند كه او را قادر ميسازد كه از آثار هنري و ادبي لذت ببرد و آنها را ارزيابي كند. يا به عبارت ديگر، هر كسي به سائقه ذوق خود بدون خواندن فنون ادبي و سخنسنجي هم قادر است ادبيات را نقد كند و درباره زيبايي آثار هنري و ادبي داوري نمايد. ما چنين نقدي را نقد ذوقي ميناميم. اينگونه نقدها كه كار مردن عاديست، نياز به معيارها و ميزانهايي كه در كتب سخنسنجي نوشته شده است، ندارد. به اين معني كه شنونده يا خواننده شعر در نتيجه عات و تحت تاثير ملكه ذوق درمييابد كه وزن فلان شعر نادرست و معيوب است و وزن شعر ديگر مطلوب و سالم است يا فلان بيت زيبا و دلنشين است و آن يكي نامطلوب و زشت است.
او مانند يك ناقد و سخنسنج دليل خوبي يا بايد اشعار را نميتواند بيان كند و قادر نيست بگويد كه چرا اين شعر دلنشين و خوب و آن يكي نامطلوب است، در حالي كه فاقد متخصص و سخنشناس علاوه بر درك زيبايي اثر ميتواند علت آن را بيان كند، زيرا او علاوه بر داشتن ملكه ذوق از اطلاعات ادبي و هنري نيز بهرهمند است. چنين كسي هم شعر را نقد ذوقي ميكند و هم نقد فني. بنابراين نقد فني آن است كه هم ذوق در آن موثر است و هم اطلاعات ادبي. از اين رو چون ناقد براي نقد از دو منبع و از دو نوع ابزار استفاده ميكند، آثار ادبي را بهتر درك و نقد مينمايد و از آن بيشتر لذت ميبرد.
پس ما دونوع نقد داريم، يكي نقد ذوقي كه كار همه مردم است، بخصوص مردمي كه ملكه ذوق در آنها بيشتر و قويتر پرورش يافته است و ديگي نقد فني كه كار سخنشناسان و متخصصان نقد ادبي است. گفتيم ما جز معدودي ناقد و سخنچين چيرهدسنت و بيغرض نداريم و آنان كه نقد ميكنند، غالباً صلاحيت اين كار را ندارند و جز آنكه مردم را با تعصبات و بتپرستياه و بتتراشيهاي خود گمراه كنند، كاري از دستشان ساخته نيست. بنابراين ما از كساني كه بخوبي از عهده نقد فني برآيند، بينصيبيم. به اين سبب كه بايد به نقد ذوقي اكتفا كنيم و عنان قضاوت و داوري خود و مردم را به دست شبهنافذان غربزده بياطلاع و متعصب ندهيم و ذوق خود را به دست اندك مايگان از مكتب گريختهاي كه خود را شاعر و ناقد قلمداد ميكنند، نسپاريم و همان بهتر كه ارزيابي ادبي خويش را به ذوق اكثريت مردم واگذار كنيم و مانند گذشته هر شاعري كه از زيردست نقاد دوران و صراف زمانه كه بهترين ناقد است، پيروزمند و سربلند بيرون آمد، او را بپذيريم. بايد ببينيم او كه را به شاعري ميپذيريد و كدام را به دست فراموشي ميسپارد. همانطور كه حافظ و سعدي و مولوي و فردوسي را بدينسان شناخته و پذيرفتهايم و ارزيابي كردهايم، زيرا بسياري از مردم اگرچه متخصص نقد ادبي هم نباشند، داراي ذوق سليمند و ميتوانند درباره شعر و ادبيات و هنر اظهارنظر كنند. آنان ميتوانند اثري را بپسندند يا نپسندند. بنابراين همانطور كه گفتيم، هر فردي خود به خود سخنچين و ارزياب شعر و ادبيات نيز است و همين ذوق عمومي در دوران طولاني و زماني دراز است كه در بيشتر موارد بهترين معيار و ميزان نقد است.
باري با داشتن سخنشناس خوب و ناقد متخصص هم نقد ادبي كار آساني نيست و دشواريهاي بسياري بر سر راه آن قرار دارد كه به بعضي از آنها اشاره كرديم يا بعداً اشاره خواهد شد. يكي از اين مشكلات اين است كه نقد بر پايه ذوق است نه بر اساس علم و استدلال رياضي و ميدانيم كه ذوق مردم با هم تفاوت دارد و نتيجه نقد و ارزيابي آثار ادبي يكسان نيست، بلكه تحت تاثير ذوقهاي متفاوت مردم متفاوت است، در حالي كه حقايق علمي چنين نيستند و دو به علاوه دو همه جا چهار است. اين تفاوت ذوقها سبب ميگردد كه يكي سعدي را بيشتر از حافظ دوست بدارد و ديگري برعكس اين فكر كند و براي ما نيز ممكن نيست كه با دقت حكم كنيم حق با كدام است.
مراد از نقد موضوع شعر و ادبيات، اين است كه بدانيم يك اثر ادبي به دور چه مواد و موضوعاتي ميچرخد، مثلاً بدانيم كه آن اثر كمتر از جنبه حماسي دارد يا غنايي يا نمايشي يا تعليمي يا چوپاني يا اجتماعي. در اروپا از قديميترين زمانها، يعني از عهد ارسطو تاكنون به اين مساله توجه بسياري شده است و ادبيات و شعر را از اين لحاظ به اقسامي تقسيم كرده و آن را انواع ادبي ناميدهاند. انواع ادبي در اروپا عبارتند از:
موضوعات ادبي كه در عين حال داراي ساختمان خاصي نيز هستند. بنابراين وقتي ميگوييم انواع ادبي، مراد بيشتر اقسام ادبيات است. از لحاظ موضوع و ماده آن نه از نظر صورت و شكل. فيالمثل تعيين انواع صورت و شكلها و قالبهاي ادبي جزء بحث انواع ادبي به معناي خاص و اصطلاحي آن نيست. به گفته ديگر، بحث از مثنوي و غزل و قصيده و ترجيحبند و غيره كه خود از انواع صورتهاي شعرند، جزء مباحث انواع ادبي به مفهومي كه مراد ارسطو و غرض ما در اين مبحث است، نيست. اما در ادبيات اروپايي انواع ادبي علاوه بر موضوعات ويژهاغي كه دارند، داراي اشكال خاصي نيز هستند. بنابراين در آنجا صورت و ماده شعر را با هم مورد بحث قرار ميدهند.
شعر و ادبيات از اين لحاظ در اروپا به حماسه، غنايي، تعليمي، چوباني و نمايشي تقسيم شده است كه هر يك از آنها به نوبه خود به اقسام ديگري نيز منقسم ميشوند. اين نوع تقسيمبندي به واسطه نارساييهاي آن از قرن نوزدهم به بعد به تدريج تغيير كرده يا منسوخ شده است و امروز در اروپا اين انواع به هيچ وجه ملاك نقد نيست و كار نقد در قرن بيستم به كلي بر مدار ديگري قرار گرفته است، زيرا آنقدر تحولات نظم و نثر در دو قرن اخير سريع بوده و آنقدر معيارها به سرعت تغيير كرده است كه با ميزانهاي قديم ديگر نميتوان آنها را نقد كرد.
شعر فارسي و عربي از لحاظ موضوع به شكل ديگري تقسيم شده است كه با طبقهبنديهاي اروپايي تفاوت دارد. به گفته ديگر نام انواع ادبي در اين دو دسته از ادبيات با هم متفاوتند. نمونه انواع ادبلي در عربي و فارسي چنين است:
مدح، هجو، عشق، رثاء، عرفان (اينها با ادبيات غنايي اروپايي و غرب منطبقند)، پند و حكمت، ادبيات مذهبي (ادبيات تعليمي)، حماسه و غيره. ما در قديم ادبيات نمايشي به مفهومي كه در غرب معمول است، نداشتهايم.
با توجه به مطالبي كه بطور اجمال بيان شد، نقد ادبي يا سخنسنجي توصيف و ارزيابي و تعيين درجه خوبي و بدي آنهاست. بوسيله نقد ادبي است كه مردم درمييابند كدام اثر ادبي عالي و درخشان و كدام متوسط و ضعيف است. نقد و نقادي در عرصهي ادبيات و علوم ديگر باعث شكوفايي و ارزشمندي نوشته ميشود. انتقاد بايد سازند باشد، نه از روي غرضورزي و حسادت كه ذهن خواننده را گمراه كند و سبب بدبيني او نسبت به نويسنده شود. البته انتقاد اين آگاهي را به نويسنده ميدهد كه در ادامهي كار از دقت و مطالعه بيشتري برخوردار شود. نويسنده نبايد تنها به دنبال تقليد از مطالب ديگران باشد، بلكه به دنبال نوآوري و ابداع مطالب جديد باشد تا ذهن خواننده را با مطالب تقليدي و تكراري خسته نكند و باعث انتقاد خود نشود، بلكه اگر انتقادي باشد، سازنده و باعث تكامل و پيشرفت او و ديگر نويسندگان و حتي سازنده براي آگاهي خوانندگان شود.
نخستين قطارها پيش از انقلاب صنعتي با نيروي اسب جابجا ميگرديد. ريلهاي اين مسيرها ابتدا از چوب و سپس از چدند بودند. در هفتم سپتامبر 1825، نخستين خط آهن جهان بين Darlington و Stockton در انگلستان به طول 39 كيلومتر توسط ژرژ استفنسون ساخته شد. پس از آن ساخت راهآهن در ديگر كشورهاي جهان بويژه در اروپا آغاز گشته و در كمترين زمان گسترش يافت. خط آهن بروكسل به مالين (Malines) به طول 20 كيلومتر در سال 1835، خط آهن نورنبرگ به فورت به طور 7 كيلومتر در سال 1836، مسير پاريس به پك به طول 19 كيلومتر در سال 1838 نمونههايي از پيروي از كشور انگلستان ميباشند. پس از جنگ جهاني اول، راهآهنسازي شاخص پيشرفته هر كشور ميباشند. خط pacific بين Montreal-Vancouverو سپس شهرهاي Bunes Aires Valparaiso شبكه خطوط راهآهن را بر روي كره زمين فرا گيرد، به گونهاي كه دورترين شهرهاي گيتي به شبه خطوط راهآهن پيوست.
اين گستردگي در سال 1917 تا بندر Vladivostock نيز رسيد. امريكا با اينكه در سال 1830 ساخت راهآهن را آغاز نمود، با اين حال از ابتدا گسترش زيادي يافت. در سال 1840، طول خطوط راهآهن با 4500 كيلومتر، در سال 1852 به 2000 كيلومتر، در سال 1857 به 4000 كيلومتر و در سال 1875 به 12000 كيلومتر رسيد. در سال 1869، مسير خط آهن پاسيفيك بين دو اقيانوس از Missouri به طول 4500 كيلومتر آغاز و در سال 1872 به پايان رسيد. ساخت راهآهن در آن سالها براي هر كشوري نمادي از قهرماني و عزم ملي به حساب ميآمد. در سال 1938، طول خطوط راهآهن كشورهاي پيشرفته برابر:
فرانسه 42000 ، سوييس 3000، نروژ 3100، هلند 3000، بلژيك 5000، سوئد 8000، اسپانيا 11000، ايتاليا 16500، انگلستان 31000، آلمات 61600، كانادا 66000، شوروي 110000 و امريكا 375000 كيلومتر بود.
نخستين گام در ساخت مسير راهآهن، شناخت نياز و انگيزه ساخت ميباشد. اين نياز بستگي به اهداف دولت در زمينه گسترش صنعت و توانمندي ترابري كشور دارد. از اين رو، مسير را در چندين گام (مرحله) بررسي، طراحي و محاسبه مينمايند. در ابتدا ارگانهاي دولتي و دستاندركاران برنامهريز كشور پس از مشاوره نياز به ساخت مسير راهآهن بين دو شهر را مورد بررسي قرار ميدهند. سپس طرح پيشنهادي را به مشاورين و برنامهريزان كلان كشور سپرده ميشود تا مسير پيشنهادي از ديدگاههاي گوناگون (اجتماعي، صنعتي، سياسي و به ويژه اقتصادي) نيز بررسي گردد.
چون پروژههاي ساخت مسير راهآهن و سرمايهگذاري در اين زمينه براي زمانهاي بلندمدت انجام ميگيرد (پارهاي از پروژهها به 100 سال ميرسد) و يكي از مهمترين طرحهاي ملي و زيربنايي هر كشور است، پيشبينيها و بررسيهاي اين مشاورين و برنامهريزان ميتواند نقش بارزي در چگونگي مسير داشته باشد. در حالت كلان اين برنامهريزان پارامترهايي را بايد درنظر داشته باشند كه پارهاي از آنها در زير آمده است:
·حجم سرمايهگذاري (نسبت بين حجم كل سرمايه به ترافيك آينده) و مدت زمان برگشت سرمايه؛
·ترافيك سالانه و رشد آن در آينده؛
·تعداد ايستگاههاي مياني و تاسيسات آنها و سطح زمين مورد نياز؛
·مدت زمان ساخت، نيروي كار مورد نياز براي ساخت و ماشينآلات مكانيزه مورد نياز؛
·چگونگي بهرهبرداري و نگهداري مسير راهآهن؛
·توجيه اقتصادي سرمايهگذاري و مقايسه آن با ديگر روشهاي ترابري (جادهاي، هوايي و ...)؛
·چگونگي ناوگان ريلي (تعداد و ويژگيهاي لوكوموتيوها، واگنها) و تامي سوخت آنها.
گام نخست و دوم توسط برنامهريزان كشور و مهندسي مشتاور ارشد و ديگر گامهاي طراحي توسط مهندسين مسيرياب تهيه ميگردد. ارزيابيهاي نخستين چند مسير پيشنهاد ميگردد. دادههاي طراحي مسيرهاي پيشنهادي جمعبندي ميگردد. سپس با كمك مهندسين مشاور ارشد، يك مسير بين چند مسير پيشنهادي با توجه به ويژگيهاي هر كدام براي ساخت برگزيده ميگردد.
كار مسيريابي (تعيين نقاط اجباري مسير و بهبود فرم مهندسي مسير) با كمك پارهاي دادههاي فني آغاز ميگردد. براي دسترسي به اين دادهها نيازمند ابزار (نقشهها) ميباشيم كه در زير كاربرد و روش دستيابي به اين دادهها بيان شده است.
·نقشههاي توپوگرافي:
در ايران اين نقشهها با مقياس گوناگون توسط سازمان نقشهبرداري كشور تهيه ميشود. براي بررسي مسيرها و برداشتهاي نخستين مسير و اطراف آن، نقشههاي ناهمواريهاي زمين با منحني ترازهاي 10 متر بكار گرفته ميشود تا دريابيم پستي و بلنديهاي زمين در حالت كلي بين ابتدا و انتهاي مسير چگونه است؟ روش كار با اين نقشهها در زير آمده است:
برآورد پتانسيل مسير (آزمايشهاي منحنيهاي تراز در رابطه با شيب طولي پيشبيني شده در نواحي كوهستاني بر حسب فاصله با مقياس نقشه و تعداد منحنيهاي تراز)؛
شناسايي رودخانهها، نهرها و ديگر فرورفتگيها كه نياز به ساخت پل يا ديگر ابنيه فني باشد.
يافتن جنس زمين و چگونگي خاك در نزديكي مسيرهاي قابل دسترسي.
پس از انجام چهار گام بالا، چكيده بررسيها و ديگر دادههاي گردآوري شده از كساني كه ناحيه را خوب ميشناسند، را نيز در نقشهها آورده تا بتوان مسيرها را از ديدگاه هندسي نيز سنجيده (امكانسنجي).
·عكسهاي هوايي:
اين عكسها كه به روش فتوگرامتري تهيه ميشود، به دو گونه است: عكسهاي استروگرافي (Stereographic) و عكسهاي اريب (Oblique). عكسهاي استروگرافي با همان مقياس نقشههاي توپوگرافي تهيه ميشوند و براي شناسايي زمينشناسي، آب و هوا، زمينهاي كشاورزي بكار برده ميشود. در طراحي مسير با نرمافزارهاي رايانهاي ميتوان از اين عكسها نيز استفاده نمود. عكسهاي اريب، ابزار كمكي روش استروگرافي هستند. با عكسهاي هوايي بررسي زير در مسيريابي انجام ميگيرد.
با دستگاه استروسكوپ، عكسهاي هوايي مورد بررسي قرار ميگيرد، به ويژه جاهايي كه در نقشه توپوگرافي پرسش برانگيز و ناشناخته بوده است. در اين عكسها، شايد يكسري فعاليتهاي كشاورزي، دامداري و صنعتي يا وجود باتلاق ديده شود كه در نقشههاي توپوگرافي ديده نشده باشد و يا زماني كه نقشههاي توپوگرافي را تهيه ميكردهاند، اين موارد نبوده است. در پارهاي موارد در اينگونه عكسها ديده ميشود كه جانوران يا پرندگان در منطقهاي زيست ميكند كه گذراندن راه از آنجا، زندگي و آشيانه آنها را دگرگون مينمايد.
با كمك عكسهاي اريب نيز ميتوان چهره ديگري از بافت زمين را نيز ديد و مورد بررسي قرار داد، به ويژه در رابطه با شيب طولي مسيرهاي پيشنهادي اين عكسها كارآمد هستند.
اندازه سرسبزي ناحيه (درختان، نهال و بوتهها)، فشردگي يا پراكندگي درختكاري ناحيه از ديدگاه محيط زيستي مهم ميباشد.
·نقشههاي زمينشناسي و جنس خاك:
در اين گام بايد جنس خاك را در چند متري زير زمين شناخت. كاربرد ديگر آن، هنگام بررسيهاي جابجايي خاك (منحني بروكنر) ميباشد.
·نقشههاي منحنيهاي همباران:
با كمك اين نقشهها ميزان بارندگي سالانه و دبي رودخانههاي فصلي پس از بارندگي را ميتوان پيشبيني نمود. گذراندن پل از روي رودخانه در محل مناسبي و ايجاد خاكريز بلند كه احتمال داده ميشود هنگام بارندگي همانند سدي در برابر جابجايي آنها عمل نمايد، از مواردي هستند كه با دسترسي به اين گونه نقشهها ميتوان روي آنها مطالعه نمود.
·پيمايش زميني:
در پارهاي موارد مهندسين براي شناسايي بهتر بايد از نزديك زمين را ببيند (زمينهاي صخرهاي، زمينهاي باتلاقي و شورهزار و گستردگي آنها).
پروژه طراحي مسير راهآهن با تعيين نقاط اجباري به مهندسين مشاور مسيرياب داده ميشود. بين نقاط اجباري كه ممكن است مسير به چند صد كيلومتر برسد، بايد فرم هندسي مسير را طراحي نمود. نخستين كار رسم مسير شكسته بين دو نقطه اجباري ميباشد. رسم مسير شكسته از مهمترين بخشهاي مسيريابي ميباشد كه آن را در دفتر كار و بر روي نقشههاي توپوگرافي انجام ميدهند. مقياس نقشهها در اين گام ميتواند 1:20000 تا 1:2000 باشد.
نحوه رسم مسير شكسته بر روي نقشههاي توپوگرافي با منحني ميزانهاي 10-5 متر، بدين گونه است كه دهانه يك پرگار را به اندازه d باز نموده و از ابتدا (يكي از نقاط اجباري مسير پرش) براي نمونه از o به سمت نقطه اجباري ديگر پيشروي مينماييم. ابتدا دهانه پرگار را به اندار d (اين اندازه نسبت به شيب طولي مجاز طراحي، اختلاف ارتفاع منحنيهاي تراز نقشه و مقياس نقشه بدست ميآيد)، باز نموده و نوك سوزني پرگار را روي منحني ميزان نقطه o ميگذاريم و سپس نوك مدادي پرگار را به طرف منحني ميزان كناري ميچرخانيم.
همانگونه كه در شكل ديده ميشود، پرگار در دو نقطه ميتوان منحني ميزان كناري را قطع نمايد. نوك پرگار را دوباره بر روي 11 يا 21 گذاشته و آنرا ميچرخانيم تا نقطه 12 و 13 بر روي منحني ميزان كناري بدست آيد. به همين ترتيب بين منحني ميزانها با روش پرگار پيشروي مينماييم تا به انتها برسيم. بديهي است كه بين دو نقطه اجباري ميتوان صدها مسير شكسته بدست آورد. با توجه به پارامترهاي طراحي و بهرهبرداري، بهترين آنها گزيده ميشود.
در مسيرهاي يكخطه راهآهن به غير از ايستگاههاي ابتدا، انتها و ايستگاههاي شهرستانهايي كه مسير از آنها بايد بگذرد، يكسرس ايستگاه در فاصلههاي 25-7 كيلومتري ساخته ميشود. هدف از طراحي اين ايستگاهها، آسانتر شدن آمد و شد قطارها از دو سمت روبرو ميباشد. كاربرد ديگر اين ايستگاهها، پيشي گرفتن (سبقت)قطار تندرو از قطار كندروست. اين استگاهها را ايستگاه مياني ميناميم. در اين گام از طراحي با در دست داشتن پارامترهاي فني ايستگاه مياني بايد محل آنها را در نقشه منظور نمود تا بتوان مسير شكسته و راستاها را رسم نمود. در اين گام بايد پارامترهاي زير ر منظور نمود:
·گنجايش خط براي بيشترين ترافيك احتمالي آينده (فاصله بين ايستگاههاي مياني بدست مي آيد)؛
·دگاژ درازترين قطار ممكن است در آينده بهرهبرداري (درازاي ايستگاه مياني بدست ميآيد)؛
·امكان ساخت انبار، خطوط تخليه، بارگيري و باسكول قطارهاي باري (پهناي ايستگاه مياني)؛
·مانور، دريافت، جداسازي واگن، تعميرات، سرويس، ساختمان مسافر و ديگر ساختمانهاي مورد نياز (تعداد خطوط ايستگاه مياني بدست ميآيد)؛
·نزديك بودن محل ايستگاه مياني به روستا، واحد توليدي و ...؛
·شيب طول ايستگاه مياني بهتر است 0o/ooباشد (به ويژه در بخش دوراهيها و سوزنها)؛
·ايستگاه مياني در قوس قرار نگيرد؛
·شيب طولي (قوسهاي قائم) و قوسهاي افقي كه در كنار ايستگاه طراحي ميگردد، به گونهاي باشند كه فاصله تا درز اولين دو راهي (سوزن) همانند شكل زير درنظر گرفته شده باشد؛
·در صورتي كه شيب طولي كناري ايستگاه بيش از 4 o/oo باشد، بهتر است تكه پروفيل طولي به درازاي بيش از 200 متر در ميان آنها قرار گيريد،
·بدست آوردن تعداد خطوط فرعي ايستگاه (2 تا 3 خط فرعي ميتواند روزانه 30 قطار را بپذيرد)؛
·اگر احتمال گسترش ايستگاه در آينده باشد، ايستگاه در كنار پل، دره و صخره طراحي نشود.
از ديدگاه مهندسي در كنار نقشه پلان و پروفيل طولي و ديگر نقشههاي اجرايي، بايد نقشههاي پروفيلهاي عرضي از مسير تهيه گردد. پروفيل عرضي را ميتوان برشي بر بدنه مسير (زيرسازي و روسازي) پنداشت. با در دست داشتن پروفيلهاي عرضي ميتوان حجم خاكبرداري و خاكريز را بدست آورد و چگونگي زيرسازي (شيب شيرواني، بلندي خاكريز، كف مسير و پهناي بستر مسير) و روسازي و ديگر اجزاي ابنيه فني را شناخت.
پس از طراحي پروفيل طولي و بهبود خط پروژه با توجه به ويژگيهاي حركت قطارها، بايد در محل برخورد شيبهاي طولي قوس قائم طراحي نمود. هدف از اجراي قوس قائم در مسير راهآهن، جلوگيري از كاهش سرعت قطار هنگام گذر از يك شيب به شيب ديگر و جلوگيري از خارج شدن قطار (لبه بانداژ چرخهاي جلويي بوژي از ريل بالاتر برود)، ميباشد. قوسهاي قائم دو دسته ميباشند:
·قوس قائم كوژ (Crest)
·قوس قائم كاس (Sag)
نيمي از درازاي قوس قائم (Lv/2) در يك شيب و نيمه ديگر در شيب كناري قرار ميگيرد.
در طراحي مسير راهآهن، به علت اينكه شيب طولي بسيار كم است و از طرفي بلندي خاكريزها نميتواند بيش از 10 متر باشد، بكارگيري پلها در طرح مسير چشمگير است. پس براي هدايت آب باران بايد پل يا آبرو طراحي گردد. پهناي دهانه آبرو كمتر از 6 متر را كانال و پهناي دهانه آبرو بيشتر از 6 متر را پل ميناميم. اندازه دهانه پل (L) را با دو روش ساده بدست ميتوان بدست آورد:
قطارها بر روي مسيري حركت ميكنند كه از دو ريل موازي قرار گرفته بر روي يكسري تراورس تشكيل يافته است. فاصله دو ريل از يكديگر را پهناي خط يا عرض خط مينامند اين فاصله بين دو نقطه از كناره دروني كلاهك ريلهاست.
اندازه پهناي خط در تمامي خطوط راهآهنهاي كشورهاي جهان يكسان نميباشد. بيشتر كشورهاي جهان داراي پهناي خط نرمال (استاندارد) ميباشند. بر روي خطوطي كه داراي پهناي خط نرمال هستند، فقط قطارهايي ميتوانند حركت كنند كه فاصله چرخهاي بوژي آنها هماهنگ با پهناي خط نرمال باشد. تعداد پهناي خطها در راهآهنهاي جهان زياد است. پهناي خط نرمال برابر e=1435mm ميباشد. 75درصد از كشورهاي جهان داراي خطوط راهآهن با پهناي خط نرمال و حدود 11درصد با پهناي خط e=1524mm هستند.
بيشتر خودروهاي ريلي (لوكوكموتيو و واگن) بر روي دو بوژي قرار ميگيرند. يك بوژي تشكيل يافته است از يك كارد فلزي كه بر روي آن دو آسه (محور)، چفت، بست و فنرها نصب شده است. يك آسه (محور) تشكيل يافته است از يك ميله توپر كه در طرفين آن دو چرخ فولاي نصب شده است. دو چرخ و ميله توپر با يكديگر يكپارچه و صلب ميباشند.
يك چرخ بوژي به تنهايي داراي لبه بانداژ، بانداژ و قطعات ديگر ميباشد. نيروهاي عمودي از طريق تماس بانداژ چرخ با كلاهك ريل، به روسازي راهآهن رسيده و سپس بطور همگن پخش ميگردند. لبه بانداژ در تماس با كناره كلاهك ريل نيروهاي جانبي را به روسازي ميرسانند و هم مسير قوسي شكل را به قطار ديكته ميكند.
چرهش چرخهاي بوژي بر روي كلاهك ريلها داراي يك مكانيسم حركتي ويژه و ناهمانند ميباشد كه نياز به بررسي ويژه دارد. هرچه ابعاد هندسي كلاهك ريل و چرخهاي بوژي سالمتر باشد (كمتر فرسوده شده باشد)، حركت بوژي بر روي ريلها به بهترين گونه صورت خواهد گرفت و تكانهاي جانبي در حركت پديدار نميگردد. از طرفي مقاومت و نيروهاي بازندارنده حركت كاهش يافته و امكان دستيابي به سرعت بيشتر فراهم ميگردد. با اين حال هنگام بهرهبرداري، كلاهك ريل و چرخهاي بوژي (به ويژه لبه بانداژ) نسبت به زمان فرسوده ميگردند.
بررسي نياز به سخت مسير راهآهن و آناليز اقتصادي در راستاي توجيه سرمايهگذري ساخت مسير توسط برنامهريزان كشور و مهندسي مشاور ارشد و ديگر گامهاي طراحي توسط مهندسين مسيرياب تهيه ميگردد. در ارزيابيهاي نخستين چند مسير پيشنهاد ميگردد. دادههاي طراحي مسيرهاي پيشنهادي جمعبندي ميگردد. سپس با كمك مهندسين مشاور ارشد يك مسير بين چند مسير پيشنهادي با توجه به ويژگيهاي هر كدام براي ساخت برگزيده ميگردد.
سامانه خرید و امن این
سایت از همهلحاظ مطمئن می باشد . یکی از
مزیت های این سایت دیدن بیشتر فایل های پی دی اف قبل از خرید می باشد که شما می
توانید در صورت پسندیدن فایل را خریداری نمائید .تمامی فایل ها بعد از خرید مستقیما دانلود می شوند و همچنین به ایمیل شما نیز فرستاده می شود . و شما با هرکارت
بانکی که رمز دوم داشته باشید می توانید از سامانه بانک سامان یا ملت خرید نمائید . و بازهم
اگر بعد از خرید موفق به هردلیلی نتوانستیدفایل را دریافت کنید نام فایل را به شماره همراه 09159886819 در تلگرام ، شاد ، ایتا و یا واتساپ ارسال نمائید، در سریعترین زمان فایل برای شما فرستاده می شود .
آدرس خراسان شمالی - اسفراین - سایت علمی و پژوهشی آسمان -کافی نت آسمان - هدف از راه اندازی این سایت ارائه خدمات مناسب علمی و پژوهشی و با قیمت های مناسب به فرهنگیان و دانشجویان و دانش آموزان گرامی می باشد .این سایت دارای بیشتر از 12000 تحقیق رایگان نیز می باشد .که براحتی مورد استفاده قرار می گیرد .پشتیبانی سایت : 09159886819-09338737025 - صارمی
سایت علمی و پژوهشی آسمان , اقدام پژوهی, گزارش تخصصی درس پژوهی , تحقیق تجربیات دبیران , پروژه آماری و spss , طرح درس
مطالب پربازديد
متن شعار برای تبلیغات شورای دانش اموزی تحقیق درباره اهن زنگ نزن انشا در مورد 22 بهمن