سایت اقدام پژوهی - گزارش تخصصی و فایل های مورد نیاز فرهنگیان
1 -با اطمینان خرید کنید ، پشتیبان سایت همیشه در خدمت شما می باشد .فایل ها بعد از خرید بصورت ورد و قابل ویرایش به دست شما خواهد رسید. پشتیبانی : بااسمس و واتساپ: 09159886819 - صارمی
2- شما با هر کارت بانکی عضو شتاب (همه کارت های عضو شتاب ) و داشتن رمز دوم کارت خود و cvv2 و تاریخ انقاضاکارت ، می توانید بصورت آنلاین از سامانه پرداخت بانکی (که کاملا مطمئن و محافظت شده می باشد ) خرید نمائید .
3 - درهنگام خرید اگر ایمیل ندارید ، در قسمت ایمیل ، ایمیل را بنویسید.
در صورت هر گونه مشکل در دریافت فایل بعد از خرید به شماره 09159886819 در شاد ، تلگرام و یا نرم افزار ایتا پیام بدهید آیدی ما در نرم افزار شاد : @asemankafinet
با بيان جامعي كه در زمان رسيدن به خلافت براي مردم ايراد كرد ، پروندة خود را گشود ، تا روش خود را توضيح دهد ، و شيوة رفتار خويش را به روشني اعلام كند .و او چنين گفت:
((.... مبادا افرادي از شما – كه در نعمتهاي دنيا غرقه شده ، املاك و زمينها برگرفته ، نهرها شكافته ، بر مركبهاي تندرو سوار شده ، كنيزكان سيمين تن زيبا روي انتخاب كرده برايشان به صورت ننگ و عار درآمده است – اگر از اين تجملات خود بي بهره شدند و به حقوقي كه دارند و آان را مي شناسند باز گردانيده نشدند ، فردا بگويند : پسر ابي طالب ما را از حقوقمان محروم كرد !))
پس اين سخن يك اعلاميه و ابلاغ بود ؟
هم ابلاغ بود و هم اخطار ! گفتاري روشنتر از نور ، ونظري برنده تر از شمشير ،و راهي مستقيم همچون پل صراط پيوسته به روشني اعلام كرد : آن ثروت بي حساب كه گروهي از آنان ، در سالهاي گذشته ، بي هيچ موجبي ، از بيت المال صاحب شده اند ، اكنون ساعت قطعي بازگردانيدن به حق و عادلانة آن به منبع اصليش فرا رسيده است .و ديگر تبعيض قائل شدن در تقسيم بيت مال ، به اين دليل و آن بهانه ، از امروز در مجتمع جديدشان هيچ جايي نخواهد داشت : اگر چه آنچه مي گفته اند ، يا مي گيرند ، به عنوان صلة رحم دريافت مي داشته اند ، يا عطاي سخاوتمندانه اي در پاداش جهاد بوده ، يا غنيمتي بوده كه چند برابر حقشان به نام سابقة همنشيني يا پيشي در ايمان مي گرفتنه اند . اگر چه در حوزة رجالي باشند كه عنوان اشرافي يافته اند ، يا نژادشان آنان را از توده مقدم ساخته باشد . زيرا مال مال خداست . و همة افراد ملت در بردن سهم يكسان هستند ، و شيوه برابري و يكساني كه رسول خدا در ميان همگان گذاشت غير قابل نقض مي باشد ، و اجا زه کم وزياد کردن آن براي هيچ انساني ، نيرومند يا ناتوان ، نژاده يا كم نژاد ، قدرتمند و حاكم يا بادار حكومت شده ، داده نشده است .
امام در دنبال آن گفت :
(( ... توجه داشته باشيد هر شخصي از مهاجران وانصار از رفقاي رسول خدا كه از لحاظ رفاقتش خود را برتر از ديگران مي داند ، برتري را فردا در پيشگاه خدا طلب كند ، و پاداش و مزدش با خداست . و هر شخصي كه دعوت خدا و رسول را پاسخ داد ، ملت و آيين ما را تصديق كرده ، به دينمان در آمده و روي به قبله ما آورده است مستوجب حقوق و حدود اسلام گرديده است ... ))
در تعيين وظيفه هيچ اختلافي در ميانشان نبود ، و همگي ملزم بودند به سطح اين تكليف برسند ، زيرا نتيجه عمل اجتماعي و تجزيه ناپذير بود ، همچون دستگاهي كه با تمام اجزاي ريز و درشت خود ، با هماهنگي و يكپارچگي كار مي كند و هيچ جزيي در هيچ حال نمي تواند به گونه ديگري به عمل بپردازد.
اين است نظر امام درباره مردم و دارايي ، كه گفت :
(( شما بندكان خدا هستيد و مال متعلق به خداست ، به يكسان در ميان شما تقسيم مي شود ، در اينباره هيچكس بر ديگري برتري ندارد ، پرواداران را فردا بهترين مزد و برترين پاداش در پيشگاه خدا است . خدا براي پرواگيران دنيا را به عنوان مزد و پاداش تعيين نكردهاست .... ))
واه چه زيبا گفتاري و راست سخني . پروردگارش را تصديق كرده پيغمبرش را راستگو دانسته است ، و با اين نگرش آگاه منطبق با حق ، و استوار گر داد ، و همهنگ با منطق واقعيت زنده اي كه در شرايط جهاد و پيكار براي نشر كلمه الله بر حكومت فرمانروايي داشت ، امتش را هم تصديق كرده است . حتي با اين سخن به فرمان سنت و قانون طبيعت گردن گذاشته است ،همان سنت و قانوني كه بر انسانيت فرمان نمي راند تا همگي را بصورت وحدتي به هم پيوسته در آورد ، و همه افرادش را برادراني شبيه و يكسان سازد .
علاوه بر همه اينها گفتارش بوسيله عمل او تصديق مي شود ، سخن را به پايان مي رساندو آنان را به ديدار فردا دعوت مي كند :
(( ... اگر ان شاء الله فردائي بود ، پيش ما بيائيد . زيرا در نزد ما مالي است كه آنرا به روي شما تقسيم مي كنيم . بدون شك هيچ يك از شما ، چه عرب و چه غير عرب كه از مستحقان عطا بوده يا نبوده است ، در صورتي كه مسلمان آزاده اي باشد ، نبايد از ديگري عقب بماند ... ))مساواتي كامل در مال خدا ، بدون هيچ تفاوت يا تبعيضي ، اگر چه منزلتها متفاوت باشد ، يا از نژادهاي گونه گون باشند ، زيرا همگي در حق يكسان مي باشند .
عدالت براي همه ي مردم از سوي همه ي مردم
با مرزهايي روشن و مفهوم و بدون هيچ ابهامي براي جستجوگران . عدالتي همگاني و فراگيرنده كه هيچ انساني از آن بي بهره نگردد . بدون كوتاهي و تقصيري آهنگ اجرا داشته باشد . بدون گزافه گويي ، با گذشت ، و بدون هيچ اطلاقي ، نسبي باشد . در ميدان امكان وسيع بگنجدة در حدود توانهاي بشري ، و در چار چوبنيروهاي اجرائي و در مرزهاي شرايط و افكار قرار گيرد . اين عدالت واقعيتي است كه ميدانهاي قانون خدا را مي شناسد . طبيعت بشر را درك مي كند ، و با زمان و مكان مرتبط است . در همانجا كه تشكيل شده نمي ايستد كه منجمد گردد و بميرد ، و با بال خيال به پرواز در نمي آيد كه در خلأ بيكران سرگردان شود . به سوي كمال نمي گرايد كه از جهان پايين برتر رفته در جهاني بي مردم سر در آورد زيرا كمال بر روي زمين و در بشر از جمله امور محال مي باشد .
بي گمان عدالت اين جهاني است و به كمال نمي رسد ، ليكن مي تواند رنگ همه جانبگي بر سيما داشته باشد ، با منظور و هدف ايده آل هماهنگ نمي شود ، اما با مفهوم همگاني همراه است .
اين بود خواست امام . و اين چكيدة سخناني بود كه روز شنبه ، يازده روز گذشته از ماه ذيحجة سال سي و پنج هجري يعني سال رسيدن به سرپرستي امور مسلمانان ، ايراد كرد . و نيز خلاصة درسهاي مستفاد از تجربة انسانيت بس بزرگي است كه مجتمع او را از سالهاي اندك پس از رسول خدا از سر گذرانيده به امروز رسيده است . چون شخص جريان رفتار عمومي و رفتار خصوصي را پيگيري كند ، به روشني در ميابد ، كه چگونه در هر دو جنبه خط انحراف سقوط مي كند تا اينكه به نقطة صفر مي رسد . در ابتداي خط، مجتمع اسلامي به عدالت ، به عنوان طرز تفكر و برنامه عمل و شيوه زندگي ، چنگ مي زند . اين خط راه صعود را_ با خزش و يا پرش _ در پيش مي گيرد و به سوي سخت ترين هدفها و مهمترين اوجها روانه مي شود ، همينكه در اين رفتن به سستي مي گرايد ، مجتمع با اصرار اين عدالت را با فعاليت و تحرك برقرار مي دارد و از آن دست مي كشد .
با وجود اينكه حقيقت ادعاي ما ، در نخستين وهله ، به آساني درك مي شود ، اما اگر از همان ابتدا دروجدان انسان نفوذ نكند راهي براي رسيدن به حقيقتش وجود ندارد . و چنانچه عدالت برتر را بر فراز خود احساس نكرده باشد ، و ما عدالت الهي را بر فراز آن مي بينيم آن حقيقت نفوذ نمي كند . تعجب ندارد ، زيرا عدالت ، با وجود رفعت و همه جانبگي وقدرتي كه دارد ، شعله اي است فراز اين كه راه بشر را براي رسيدن به عدالت مطلوب روشن مي گرداند ، ودستي راهنما افراد بشر را از غارهاي تيرة ستم و بيغوله هاي تاريك تجاوز كاري بيرون مي آورد تا دلهايشان را در ابتداي راه روشن قرار دهد . ناظر و مراقبي نيرومند بر جريان حركاتشان نظارت دارد ، و گامهايشان را در صورت انحراف و كجروي تعقيب مي كند .
از جمله مسلمات بديهي اين است كه احساس عدالت الهي كردن و اين احساس در جانها مستقر شدن ، بوسيلة ايمان _ نه بوسيلة علم تنها _ صورت مي گيرد . شخص نسبت به چيزي جهل دارد و در نتيجه بدان ايمان پيدا نمي كند ، در حقيقت بدان علم پيدا مي كند سپس علمش _ از روي عناد يا انحراف _ به حد ايمان پيدا كردن بدان نمي رسد ، يا از روي شك بدان معتقد مي شود ، و شناختش دربارة آن موضوع با نتيجة ديگر شناختهاي معنوي و ماديش در هم مي آميزد . اگر آن را احساس كند با تمام وجود _ برتر از آگاهي عقلي _ از آن به دست مي آورد كه شعله اش هرگز خاموش نمي شود ، وبا اثر خود بر تمام ديگر دركهايش تفوق مي يابد .
اين است عدالت خدا . شعاعهاي نوري كه از آسمان احساس و آگاهي بر بشر مي تابد و چون روشنايي چراغ در اين زندگي سو سو مي زند . دلهايشان را روشن مي سازد تا راه را به آنان بنمايد ، و همانند نگهباني خواب نشناس بر فراز سرشان آويزان است . چون اشعة فرو رونده اي رفتارشان را كشف كرده هيچ ظاهر آشكار و اندرون پنهاني از نظرش پوشيده نمي ماند . چون ميزاني بر پا گردد ، همة اقدامهاي آنان : رفتار ، گفتار و پندارشان ، را مي سنجد و به حق ارزش مي نهد و با ترازوي دقيق و سالمي وزن مي كند ، بي هيچ اشتباهي و كم گذاشتني ؛ زيرا همة آنان در پيشگاه پروردگارشان داخل در حساب مي باشند . با وجود اين ، پاداشي كه عدالت الهي در برابر وفا كردن به امانت ، براي هر انسان قابل است همچنان از رازهاي سر به مهر علم خدا است ، پرده از روي آن كنار نمي رود تا مردم در زندگي نخستين خود اندازة دقيقش را بدانند ، و ادراك بشري از شناختن نوع آن يا دريافتن اندازه اش بسي نارسا است .در اين حقيقت شكي نيست . زيرا عدالت پروردگار رساتر و بخشايش آن فرا گيرنده تر از آن است كه تنها اجرا كرذن و انجام دادن به تنهايي را پاية سنجش كند و ارزش عمل قرار دهد ، و معيار پاداش و كيفر سازد ، چه خداي سبحان به چيزي احاطه دارد كه دانش بشر آنرا از اسرار جهان هستي به شمار مي آورد ، و اين سبب و مسببهاي آشكار و نهان و مؤثرهاي پيدا و پنهان استكه عادتا بر رفتار بشر فرمان مي راند ، و نيز بدان سبب كه عدل خداي متعال وابسته به مشيت او و همراه با رحمتش بوده با سنجش بي نظير خود ارزيابي كرده هر كس را بر طبق خواست عادلانه خويش يافت كيفر مي دهد و هر كس در اين مسير با خواست عفو او همراه بود از آن برخوردار مي گردد .
انسان ، با ديد دروني خويش ، در ميان دو سوي اين عدالت والا در جهاني بيكران از عواطف و انفعالات، شناور است . در اين مسافرت دراز ، به صورتهاي گوناگوني از دريافته هاي نفساني و ذهني برخورد كرده آنها رابر صفحه احساس خود ، تا آنجا كه قدرت اين احساس ماده تلقي و پذيرش باشد ، منعكس مي كند . گاه با احساس خود مي بيند ، گاه با عقلش ، ليكن در هر دو حال به وجود صورتهايدرك شده يقين داشته با دركي روحي يا دريافتي عقلاني ، بدان ها ايمان پيدا مي كند .اگر چه ممكن است اين دو وسيله يقين پيدا كردن با هم مختلف باشد ، و در مقدار ايمان متفاوت ، و اگر چه هر كدام درك ديگري را منكر شود يا با آن موافق باشد .درك روحي آن قسمت عدالت الهي را در مي يابد و به شگفت در مي آيد كه ناشناخته ، در جهان غيب خدا از دانش مردم نهفته ، به خواست سرشار از رحمتش وابسته است . يا اينكه در شگفتي خود را به رويشان گشاده وجود انسان را از بيم و اميد سرشار ، و از ترس حساب خدا ، و اميد بخشش او لبريز مي سازد.
آگاهي عقلاني به جهت شناخته شده اي پا مي گذارد ، كه داراي رمزي مشخص است ، بازداشتن و فرماندادنهايش روشن و در برابر گنه عمل و ارزش اجرا پاداش حتمي دارد ، لذا انسان در مي يابد كه چگونه راه مي سپرد و رفتار آزادانه اش او را به چه سرانجام مي كشاند و به هنگام حسابرسي در چه مرتبه اي از پاداش يا كيفر قرار دارد .
نفس بشري سفري بس دراز در عدالت بيكران خدا در پيش دارد . سفري بس دراز به درازي زندگانيها و امتداد روزگاران . گامهاي دستاوردهاي ذاتي شدة انسان و نيروهاي ارادي و عاطفي اكتسابي و فطريش ، در ميان دو جهت اين عدالت والا در آمد و رفت است كه جهت حتمي و لازم ، كه براي هر عمل حكمي ، و براي هر اجرا پاداشي تعيين مي كند ، و جهت مشيت سرشار از رحمتش ، كه براي عفو دري گشاده دارد ، و آمرزش را برفراز قصاص قرار مي دهد .
بر بيكران پهنة اين بيابان نا پيدا كنارة احساس و آگاهي و در ميان مرزهاي نامشخص معلوم و مجهول ، قضاي حسابشدة رقم زده و قضاي پنهان مورد اميد است كه وجدان و ضمير انسان ، با گام خرد و بال روان ، در التزام اين عدالت ايده آل والا در آمد و رفت است ، يا با الهامجويي از ريشه ها و پايه هايش براي عمل و حساب و پاداش ، خود را همانند آن مي سازد ،روش ترسيم ميكند ، رفتار به نظم در مي آورد ، توبيخها و پاداشها را مشخص مي گرداند ، و در اين صورت ، با همراهي ممكن و همانندي نزديك ، در ساية عدالتي جديد قرار مي گيرد كه رنگ دنيوي دارد و – به نظر خودش – ضامن ادامة جريان حركت زندگي در مجتمعي پسنديده و مرفه ، و با هماهنگي و روابط ميان همة اجزائش بدون هيچ آشفتگي و عدم تعادلي مي باشد .
امام خواسته است در ضمن سخنان خود ، مردمش را به آنچنان شيوة عدالت دنيوي مورد پسندي آگاه گرداند كه از طغيان باز مي دارد آرامش مي پراكند ، زندگي انساني ارجمندي فراهم مي سازد ، نيروها در ساية آن متوازن مي گردند ، تناقضات متعادل مي شوند ، و بالأخره نزديك با دور ، همگان با گزيدگان ، نژادگان با بي نژادان ، همچون هنگامي كه در پيشگاه خدا يكسان بودند ، يكسان و برابر مي شوند . با اين اقدام خود كاري جز اين نكرده است كه بدانان چيزي را يادآوري كند كه در گذشته اي نزديك داشته اند و اكنون بدست فراموشي سپرده اند . اگر آنان – تا آن روز – حكم قرآن را درك كردند ، و خود را بدون هيچ اجازة عدولي بدان متعهد ساختند ، وضعشان براي هميشه به سامان مي رسد ، و پيوسته در جهانهاي برين پرواز كرده هدفهاي پست آنان را به گل و لجن نمي چسباند .
از پيش خود چيز تازه اي نياورده است . ليكن برايشان توضيح داده كه چگونه مي توانند عدالت خود را بر روي زمين با چنان شيوه اي براي هميشه اجرا كنند كه بشر توان اجرايش را دارد ، با انديشه هاي گوناگون مي سازد ، با شرايط مختلف و اندازه هاي متفاوت و انگيزه هاي متعدد و با هر چيزي كه ممكن است طبيعت انسان و شرايط محيط ها را دگرگون سازد و فرا گيرد ، جور در مي آيد . چون در گفتارش نيك بنگريم بدون ابهام مي توانيم اصول اساسي ، يا برنامه هايي وسيع ، براي سياست امور و ادارة مردم در آن بيابيم ، و از خلال كلمات روشنايي بخش او همان عدالت مورد نظر ساده و آسان را ، بر پايه اي كلي ، و دور از فرو رفتن در جزئيات و دقايق ، به خاطر اجتناب از اختلاف نظرها ، در يابيم . منصف به عموميتي است كه بنيادهاي نرمش را برايش فراهم مي سازد ، و خصوصيت قدرت يافتن بر شكل دادن آن به گونه اي كه متناسب و شايسته براي اجرا در همة مجتمع ها ، و در همة زمانها و مكانها باشد ، بدان مي دهد .
عدالتي با اين فراگيرندگي بيكران و امكانات وسيع ، بيگمان شايستگي دارد كه بشريت را از تسلط ستم در زندگي خصوصي و اجتماعي شخص بر روي زمين آزاد سازد .
شگفت انگيز نيست . زيرا عدالت دو قطب دارد : حق خود ، و حق ديگري ، هر دو حق روياروي و همراه با هم در درون انسان مي زيند ، و نشايد كه به عمل پردازند مگر با هم ، همسنگ و هماهنگ . در نتيجه آن دو را – با اين شيوة عمل متعادل – شايد كه هر دو جنبة زندگي بشر را نگه دارند : جنبة خصوصي و اجتماعي آن را ، نظام موزون و ناموزونش را و بايد كه ستونهاي پيوند هاي فردي و روابط جمعي را از فروريختن و ويراني حفظ كنند . واين دو قطب ، بدون اين تعادل ، مي توانند نظام را ويران كنند و روابط و پيوندها را از هم بگسلند ، زيرا در اين صورت ، فاصلة موجود ميان احساس به خويش شخص ، و طغيان عليه افراد پيرامون خود را تهي مي گذراند ، و اين شخص هر طور بخواهد در فرد پرستي فرو مي رود . با ديدن ستمهاي مجتمع نسبت به خود ايمانش سست مي گردد ،احساس همكاري با ديگران در وجودش به ضعف مي گرايد و ميل به كار كردن براي ديگران پيدا نمي كند . در اينجا شايسته نيست از دادگري مادي براي فراهم ساختن خوراك و نوشيدني و پوشيدني شخص و اينگونه چيزها سخن به ميان آيد ، زيرا زندگي بشر بر روي زمين ، به معناي حقيقي آن ، موجوديتي تمدني است ، نه چارپاوار و حيواني كه نهايت خواستش تأمين اين مواد باشد ، و نيز بدان جهت كه محيط متناسب با شرايط زندگي انسان تنها در فراهم شدن خواستهاي محسوس جسم كه حيوان بي زبان غريزي را مطلوب است ، نمي باشد . اينها هرگز براي زندگي بشر كه داراي حيات و طپش قلب و انديشه هاي فعال ، و واكنشهاي نفس است و قدرتشان بر همة رفتارهاي انسان چيره است ، بسنده نيست .
يه علت همين دو جنبه متقابل عدالت امكان پذير دنيايي بود كه اميرالمؤمنين در سخنان آغاز خلافتش ، به عنوان مسئولي آگاه همچنانكه از ژرفاي جانها خبر مي دهد از عمق اوضاع هم آگاه مي سازد ، و همچنانكه و قايع را معرفي مي كند انتظارهاي بعدي را هم بيان مي دارد .
همانگونه ديگري را احساس مي كند كه خود را . در نتيجه به رهبري همين احساس متعادل ، براي مردم به صورت فردي و براي همگان به صورت جمعي به عمل مي پردازد . چون در سخنان خود با بينش و اگاهي ، از اين نقطه آغاز ميان خود دوستي و ديگر خواهي ، گرفتن و بخشش ،خويشتن خواهي و ديگر دوستي به راه مي افتد ، قواعد اوليه اي براي شيوة خود وضع مي كند : تقسيم عادلانه ميان جنبة طبيعت حيواني كه در خواستهاي جسمي و احساسات نفساني نمايان مي شود و ميان جنبة طبيعت زندگي مدني آنان كه در احساس فردي و جمعيشان هويدا مي گردد ، با اين اقدام خود ، هدفش تنها كشف سالمترين پايه ها و نيرومندترين بنيادها جهت رهبري افراد و ملتها بود . واينها همه بيش از نظرهاي جديد نسبت به عدالت اجتماعي مورد استفادة فرد ، و عدالت سياسي مورد اجراي دولت بود . وانديشة انساني معاصر فقط قرنها پس از ظهور اسلام بدين دو اصل رسيد ، آن هم پس از مدتها كشمكش مسلكي ميان مكتبهاي فلسفي و عقايد فكري ، و در ضمن پيكارهاي خونين ميان قدرتهاي طغيانگر كه براي ركود و نگه داشتن وضع موجود مي جنگيدند و ميان نيروهاي آزاديبخش كه جهت تغيير پيكار مي كردند .
در زمينة عدالت اجتماعي – به مفهوم مصطلح امروزي – كه در خدمت افراد مي باشد و آنان را به صورت انسان منظور مي دارد نه همچون چارپايانامام به زندگي فرد همچون هسته اي جهت زندگي جمعي نظر مي كرد ، و به امت به عنوان محيطي ارگانيك كه اندامهايش جمعيتها هستند ، مي نگريست . چكيدة نظرش وجوب گردآوري هسته ها همه براي هماهنگي و همبستگي بود به عنوان تضميني جهت درستي و سلامت جسم كلي و يكپارچة انسان . وي بدان جهت چنين نظر توحيدي و يكتايي داشت كه مي ديد نظر اسلام ، و يكي از اصول مهمش ، گردآوردن همة مردم به صورت يك واحد است ، و همگي را با وجود اختلاف در ميان نژاد عرب و عجم ، و مقام خاص و عام ، و وضع فقير و ثروتمند ، و رنگ سياه و سفيد ، به يك چشم مي نگرد . زيرا سرچشمة همه يكي است ، ريشة تمام شاخه هاي بشري يكي و پايه هاي آفريش و مراحل تكوين – از عناصر مواد اولية تركيب كنندة اجسام گرفته تا نطفه ها ، و جنين ، و جسم كامل آن ، هسته هاي ساختماني ، اندامها و دستگاههاي حركت و سكون ، مراكز حس ، كار اندامها و نشانه هاي ظاهري و تشريحي همگي – يكي است . همة افرد را بدون هيچ ضمن اختلاف ، در حقيقت بزرگي كه اين وحدت را تأكيد ميكند ، و آن انتسابشان به عبوديت خدا است ، يكي مي داند .
ساختار سياسي و درونمايه ي حکومت
برخي از نويسندگان براين اعتقاد هستند که دوران کوتاه خلافت علي بن ابيطالب و سپري شدن آن در جلوگيري از شورش ها و جنگ هاي آتشين مانع از اين شد که وي بتواند يک هسته سياسي و يا تشکيلات سياسي که ضامن اجراي انديشه هاي او در زمينه عدالت و حق باشد بنيان نهد .
برخي از نويسندگان نظر گاه ديگري را هم اضافه مي کنند که مفاد آن چنين است : علي بن ابيطالب از عدالت خواهان پاک و پاکيزه اي بشمار مي رود که بيش از آن که انديشه هايش را در عمل به مورد اجرا بگذارد اصول عدالت را به بشريت مي آموزد .
به رغم ابنکه دوران خلافت امام مالامال از جنگ هاي تلخ بود ليکن او براي پياده کردن عدالت اسلامي و بوجود آوردن يک نگرش سياسي کار بردي به سختي و تا آنجا که توان داشت و نيز در شرايط بسيار پيچيده و استثنايي مبارزه کرد .
رابطه ميان انديشه هاي امام علي و اجراي آن داراي بعد زماني نبوده است تا عوامل متعددي بر آن اثر بگذارد و براي اجرا و عمل گذرگاه ديگري باز کند که هيچ رابطه اي با انديشه ها نداشته باشد چه او انديشه را با عمل توام ميکرد زيرا سرشت شخصي اش چنين بود و فشار برخي از عوامل و مقتضيات موجب نمي شد که وي برخي از انديشه هايش را واپس افکند و آن را به مورد اجرا نگذارد .
امام بر اثر سرشت شخصي خويش انديشه را با عمل توام مي کرد و رابطه ميان انديشه و عمل را به چشمه جوشاني تبديل مي کرد که بطور برابر هم ديدگاه ها و انديشه ها را سيراب مي کرد و هم تجربه آشکار و مستقيم اجتماعي را به رغم کوتاه بودن دوران زماني امام علي مي توان نشانه هاي بنيادين طرح سياسي – اسلامي او را براي ساختن يک حکومت عادلانه بخوبي مشاهده کرد حکومتي که از لحاظ ضرورت هاي تاريخي به سال ها صلح و سازندگي نياز داشت تا نشانه هاي اصلي اش را آشکار گردد .
ليکن دشواري هاي دوران خلافت طلسم ها و پيچيدگي هاي آن و دگرگوني ها وسختي هاي جنگ ها و نياز مصيبت هاي اين دوران نتوانست نشانه ها و آثار آن تجربه دنيا در زمينه عدالت اسلامي و انساني يعني تجربه امام علي را از بين ببرد . در آغاز بايد به ارزش يابي درست از آن تجربه بپردازيم و يک حقطقت ارزنده را بيان کنيم و آن اينکه رابطه ميان ماهيت حکومت و صورت آن در حکومت هاي طبقاتي رابطه چهره با ماسک است که اين ماسک بارها و بارهاعوض مي شود و تغيير رنگ مي دهد و در حقيقت پوشش يک چيزو پوشنده چيز ديگر است . در طول تاريخ اين گونه تجربه هاي حکومتي بسيار اندک است که حقاييق بي پرده و آشکار و با صميميت در سطح ملت و حکومت مطرح شود و حکومت را هم مردم با اراده مستقل خود به وجود آورده باشند .
به عنوان مثال در دوران هاي نظام طبقاتي در تاريخ حکومت براساس اراده آگاهانه مردم تشکيل نمي شده است بلکه در تمامي و يا اکثر حالات از جامعه جدا بوده و نسبت کمي و يا زيادي اين جدايي به دورنمايه آن حکومت طبقاتي بستگي داشته است و اين حکومت به نحوي به يک هويت برتري طلبانه و سلطه جويانه تبديل مي شده است .دموکراسي امروزي غربي تلاش کرده است که رابطه ميان حکومت و جامعه را حل کند ليکن نه دموکراسي غربي توانسته است تصويري از يک راه حل ريشه اي ارائه دهد و نه ديگر انديشه هاي سياسي . از اين رو در ميان دولت و جامعه تضادي بوجود آمده است که در صورت نبودن زمينه تفاهم و گفتگو آبستن بدبيني ، در گيري ، بحران ، تنش و انفجار خواهد بود .
تاکنون تزها و نظر گاه هاي مهم بشري در زمينه حل مشکل تضاد و درگيري ميان حکومت و مردم ارائه شده است و از آن جمله نظرگاه از ميان برداشتن حکومت و جايگزيني هرج و مرج است . ليکن روند بررسي اين ديدگاه ها و اختلاف آن ها در دو زمينه اجرا و بقاي حکومت با تمامي قدرتش در عصر حاضر بار ديگر اهميت اين موضوع را در اذهان زنده مي کند که بايد مساله حکومت را مورد بحث و بررسي قرار داد و به گذشته دور يعني به دستاوردهاي ارزنده اي که نخستين دوره اسلامي شاهد آن بود و نيز به شيوه فکري و عملي امام علي بايد نگاه کرد همان شيوه اي که يک پديده غير منتظره بود همان گونه که صاحب آن علي نيز يک پديده غير منتظره و استثنايي بود که مردم خود او را ترور کردند .
زمامدار و رعيت
نخستين اصل سياسي که امام علي بر آن تاکيد ميکند اين است :" ملت تنها زماني اصلاح مي شود که زمامداران اصلاح شوند ." اين اصل نشان مي دهد که ملت نياز به يک زمامدار صالح دارد تا در راه تامين مصالح و اصلاح ملت کار کند . در اين باره امام تاکيد مي کند که وظيفه حکومت – هر حکومتي که باشد – آن است که در خدمت رعيت باشد و اين وظيفه حکومت فراتر از حدود و چهار چوب هاي سياسي اقتصادي و خدماتي کوتاه مدت است و حتي اين تکليف به يک هدف بزرگتر پيوند مي خورد و اين همان هدف صلاح ملت است که از بزرگترين و مهم ترين اهداف و آرمان هاي سياست هاي اجتماعي بشمار مي رود .
براساس اين نظرگاه سياسي صلاح بالاتر از اصلاحات جزئي و مرحله اي است زيرا صلاح عبارت است از : تحقق يافتن خير عمومي و سعادت مشترک که بر پايه مادي استوار است و اين پايه مادي بوسيله يک دسته انديشه هاي حقوقي پشتيباني مي شود که هم پايگاه مادي را تضمين مي کند و هم بوسيله آن تضمين مي شود .
امام علي به يک مساله اصلي و اساسي و داراي محتويات تاريخي و ريشه اي اشاره مي کند و آن اينکه زمامدار تنها از طريق پايداري ملت اصلاح مي شود . چه اولا: شخص زمامدار ، محصول وجود اجتماعي ، فکري و رواني ملت خودش مي باشد . ثانيا : او نماينده دولتي است که يا ستمگر است و يا ستمگر نيست ليکن بر اثر انحرافي که از قدرت طغيان مصلحت گرايي و احساس نيروي برتر پديد مي آيد به سمت ستمگري گرايش پيدا مي کند. اين سخن امام اين مسئوليت را به ملت مي دهد که بايد در برابر ستمگري و يا انحراف زمامدار بايستند و لب به اعتراض بگشايند .
از ديدگاه بي نظير امام علي ضمانت جلوگيري از انحراف استاندارد همانا در اراده مردم و حضور عادلانه آنان تجلي پيدا مي کند نه در خود حکومت .
بنابراين ديدگاه امام با اين معنا اراده مستقيم ملت و دخالت مستقيم آنان در ساختار سياسي و انتخاب استانداران و جلوگيري از انحراف را بيان مي کند و همچنين اصلالت و درستکاري ملت در فعاليت فراگير سياسي را بر ملا مي سازد و اين فعاليت سياسي عبارت است از : انتقاد ، ارزشيابي ، سازندگي ، بدون اينکه به دولت يا هر عامل ديگري اجازه دخالت در اين کارها را بدهد .
بر اين اساس رابطه ميان صالح بودن استاندار و درستکاري مردم بسيار عميق دقيق و حساس است که واقعيت ها و نقطه هاي مشترکي که برخي از آن ها و برخي ناپيدا است اين نوع رابطه را به اثبات مي رساند .
قال الله تعالي : و نريدان نمن علي الذّين استضعفوا في الارض و نجعلهم الوارثين .
بامداد مبارك ، فرخنده و پرميمنت روز پانزدهم شعبان سال دويست و پنجاه هجري طلوع ميكرد ، و در امامت سراي حضرت امام حسن عسكري عليه السلام ، شور و هيجان و شوق و انتظار شدت مي يافت . ملائكه در آنجا بيش از هر وقت ديگر آمد و رفت داشتند . انوار رحمت الهي در تابش و لمعان ، و فروغ فرو شكوه ايزدي درخشان بود .
در ملااعلي فرشتگان ، و كروبيان عالم بالا از نوزادي كه هم اكنون در خاندان نبوت و ولايت قدم بعرصه اينجهان خواهد گذاشت و چهره نوراني ، و شمائل محمدي خود را بعالميان نشان خواهد داد در سخن بودند .
بهشت را زينت ميكردند تا محافل جشن و مجالس انس و ذوق ملكوتي برسرپا كنند . غريو شادي و نغمه هاي روح بخش و طرب انگيز حورالعين بهشتيان را غرق در حظوظ روحاني كرده بود .
از شب نيمه شعبان دقايقي بيشتر باقي نمانده بود. دقايقي كه آرام آرام ميگذشت و براي آنها كه منتظر بودند بقدر سالها بود .
سرانجام شب بدقيقه آخر رسيد و ثانيه شماري شروع شد ثانيه ها هم با كندي يكي پس از ديگري گذشتند ناگاه نور انيت و روشني فوق العاده اي كه بر نور چراغها غالب شد همه را از تولد نوزاد بشارت داد . نوزاد به دنيا آمد و آخرين رهبر عالم بشريت ولي الله اعظم ، با جمال جهان آراي خود گيتي را مزين و روشن ساخت .
نرجس غرق در افتخار و مباهات گشت بانگ تكبير و تحميد ، تسبيح توأم با فريادهاي شادي و تهنيت و هلهله طنين انداز گشت .
نوزاد سربسجده گذاشت و به يگانگي خدا و رسالت پيغمبر صلي الله عليه و آله وسلم و امامت پدران بزرگوارش شهادت داد و با صدايي خوش و روح افزا اين آيه مباركه را تلاوت فرمود :
بسم الله الرحمن الرحيم . و نريدان نمن علي الذين استضعفوا في الارض … نوزاد بدنيا آمد و عنايات الهيه برخاندان رسالت تكميل شد .
آري اين افتخار مخصوص دودمان نبوت است كه موعود و نجات دهنده بشر از تجاوز و ستم و آنكس كه براي تاسيس سازمان جهاني اسلامي و اجراء نظام قرآني قيام فرمايد از آن خاندان با عظمت است .
پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله وسلم خوشدل بود كه فرزندش مهدي به هدفهاي رسالت و دعوت او جامه عمل ميپوشاند و بخاندان خودبخصوص علي و فاطمه و حسنين عليهم السلام مژده مي داد كه مهدي،همان كسي كه با نهضت بيمانند خود بنيان شرك را ويران و اساس توحيد ، يكتا پرستي رامحكم و استوار مي سازد و فرمانرواي كل جهان گردد از فرزندان آنها است .او است همان نابغه بي نظيري كه انبيا و اولياء ظهورش را مژده دادند و جهان بشريت را بقيام آن حضرت براي تشكيل حكومت حق و عدالت اسلام و صلح پايدار و بر چيدن بساط بيدادگران نويد دادند و همه را به آينده گيتي اميدوار ساختند .
شرح و چگونگي ولادت حضرت ولي عصر عجل الله تعالي فرجه ( به طور اختصار )
بايد دانست كه روايات و احاديثي كه دلالت برولايت و وجود حضرت ولي عصر (عج ) دارد بسيار است و سيد علامه مير محمد صادق خاتون آبادي در كتاب اربعين مي فرمايد : دركتب معتبره شيعه زياده از هزار حديث روايت شده در ولادت حضرت مهدي عليه السلام و غيبت او و آنكه امام دوازدهم است و نسل امام حسن عسكري است و اكثر آن احاديث مقرون باعجاز است .
گزارش و تفصيلات ولادت سراسر بركت امام در كتب معتبره و اخبار مشروحاً بيان شده است . از جمله اين اخبار روايتي است كه در ينابيع الموده ص 499 و 451 فاضل قندوزي كه از علماء اهل سنت است و شيخ طوسي در كتاب غيبت و شيوخ ديگر روايت كرده اند و صدوق در كتاب كمال الدين بسند صحيح و معتبر از جناب موسي بن محمد بن قاسم بن حمزه بن موسي بن جعفر عليهماالسلام از حضرت حكيمه خاتون دختر والامقام امام محمد تقي عليه السلام كه از بانوان با عظمت و شخصيت و فضيلت خاندان رسالت است حديث كرده است .
حكيمه فرمود امام حسن عسكري (ع) فرستاد نزد من كه عمه امشب در نزد ما افطار كن كه شب نيمه شعبان است و خداوند حجت را در اين شب ظاهر فرمايد و او حجت خدا در زمين است .
من عرض كردم : مادرش كيست ؟
فرمود :نرجس
گفتم : فدايت شوم بخدا سوگند در او اثري نيست .
فرمود : همين است كه براي تو مي گويم .
حكيمه گفت : پس آمدم چون سلام كردم و نشستم نرجس خواست پاي افزارم را بيرون آورد گفت اي سيده من و سيده خاندان من چگونه شب كردي ؟
گفتم :بلكه تو سيده من و سيده خاندان مني
گفت : اي عمه اين چه سخن است ؟!
گفتم : اي دخترم خدا امشب به تو پسري كرامت فرمايد كه در دنيا و آخرت آقا است . پس او خجلت كشيد و حيا كرد ،وقتي از نماز عشا فارغ شدم افطار كردم و در بستر خوابيدم چون نيمه شب رسيد برخواستم براي نماز شب . نماز را خواندم و فارغ شدم و نرجس همچنان در خواب و راحت بود . من نشستم براي تعقيب و سپس خوابيدم و هراسان بيدار شدم او هم چنان خواب بود . پس برخواست نماز شب را خواند و خوابيد .
حكيمه فرمود : براي فحص از صبح بيرون آمدم فجر اول ظاهر شده بود هنوز نرجس در خواب بود درشك افتادم . امام فرياد زد ، عمه شتاب مكن كه مطلب نزديك گرديده .گفت : نشستم و سوره الم سجده و يس خواندم كه ناگاه نرجس هراسناك بيدار شد من ببالينش شتافتم . گفتم :
( بسم الله عليك ) آيا چيزي احساس مي كني ؟
گفت : بلياي عمه .
گفتم :آسوده خاطر باش همان است كه بتو گفتم .
حكيمه گفت :پس مرا سستي و از خودبيخودي فراگرفت و او نيز چنين شد وقتي بحس آقايم بيدارشدم جامه از روي نرجس بيكسو زدم و آقاي خود را ديدم كه در حال سجده است و مواضع سجودش را بر زمين گذارده ا و را در برگرفتم ديدم نظيف و پاكيزه است حضرت امام حسن عسكري به من صيحه زد : بياور بنزد من پسرم را اي عمه .
او را نزد امام بردم امام دستهايش را زير دوران و پشت او گذارد و پاهايش را در سينه خود قرارداد و زبانش را در دهان او نهاد و دست برچشمها و گوش و مفاصلش كشيد .
پس فرمود : سخن بگو اي پسرم .
فرمود : اشهد ان لااله الاالله وحده لاشريك له وان محمداً رسول الله پس بر اميرالمومنين و بر امامان تا پدرش صلوات فرستاد و سكوت فرمود .
امام فرمود : او را نزد مادرش بر تا باو سلام كند و به نزد منش آور .
پس او را نزد مادرش بردم بمادرش سلام كرد سپس او را برگرداندم در مجلس امام گذاردم . فرمود : اي عمه روز هفتم كه شد نزد ما بيا . حكيمه فرمود : بامدادان رفتم كه به امام سلام عرض كنم پرده رابالا زدم تا از آقاي خود تفقد كنم او را نديدم . گفتم : فدايت شوم چه كرد آقاي من ؟ فرمود اي عمه او را به آنكس سپردم كه مادر موسي او را به او سپرد .
حكيمه گفت : روز هفتم كه شد بنزد آنحضرت رفتم و سلام كردم و نشستم .
امام فرمود : پسرم را بنزد من بياور پس من آقايم را در حاليكه در پارچه اي بود بنزد آن حضرت بردم . با او مانند روز اول رفتار كرد پس زبان در دهانش گذارد مثل آنكه شيروعسل به او مي دهد . پسفرمود : سخن بگو :
گفت :اشهد ان لا اله اللهو صلوات بر محمد و امير المومنين و امامان تا پدرش صلوات الله عليهم اجمعين فرستاد و اين آيه را تلاوت كرد :
بسم الله الرحمن الرحيم و نريدان نمن علي الذين استضعفوا في الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثين و نمكن لهم في الارض و نري فرعون و هامان و جنود هما منهم ماكانوا يحذرون
موسي بن محمد بن قاسم راوي حديث گفت اين سرگذشت را از عقيد خادم پرسيدم گفت : حكيمه راست فرموده است .
صدوق در حديثي كه در نهايت اعتبار و اعتماد است بواسطه احمدبن الحسي بن عبدالله بن مهران امي عروضي ازدي از احمدبن حسين قمي روايت كرده كه چون خلف صالح متولد شد از ناحيه حضرت امام حسن عسكري نامه اي براي جدم احمد بن اسحق رسيد بخط دست آن حضرت كه توقيعات بهمان خط وارد مي شد در آن مكتوب بود براي ما مولودي ولادت يافت بايد در نزد تو مستور و از مردم پنهان بماند زيرا آنرا بركسي ظاهر نميكنم مگر نزديكتر را بواسطه نزديكي او و ولي را بجهت ولايتش دوست داشتيم اعلام آنرا بتو تا خدا تو را به آن مسرور سازد مانند آنكه ما را با آن مسرور ساخت .
و در روايت مسعودي است كه ااحمدبن اسحق به حضرت امام حسن عسكري (ع) عرض كرد وقتي نامه بشارت شما به ولادت آقاي ما رسيد باقي نماند از مردو زني و نه پسري كه بمرتبه فهم رسيده باشد مگر آنكه قائل له حق شد . حضرت فرمود : آيا نمي دانيد كه زمين از حجه الله خالي نمي ماند .
و درحديث ديگر شيخ ثقه جليل فضل بن شاذان كه پس از ولادت حضرت ولي عصر و پيش از وفات امام حسن عسكري (ع)« بين 255 تا 260 » وفات كرده در كتاب غيبت خود از حضرت امام حسن عسكري عليه السلام بواسطه محمدبن علي بن حمزه بن حسين بن عبيدالله بن عباس بن اميرالمومنين عليه السلام روايت كرده است كه فرمود :
متولد شد ولي خدا و حجت خدا بر بندگان خدا و جانشين من بعد ازمن ختنه كرده شده در شب نيمه شعبان سال 255 هنگام طلوع فجر و نخستين كسي است كه او را شست رضوان خازن بهشت بود كه با جمعي از ملائكه مقربين او را با آب كوثر و سلسبيل غسل دادند .
و در احاديث ديگر روايت است كه وقتي امام عصر متولد شد حضرت امام حسن عسكري عليهما السلام دستور فرمود : ده هزار رطل نان و ده هزار رطل گوشت بين فقراء بني هاشم تقسيم كنند و سيصد گوسفند عقيقه نمايند .
و نيز روايت است كه در روز سوم ولادت پدر بزرگوارش او را باصحاب خود نشان داد و فرمود : اين است امام شما بعد از من و جانشين من و او است همان قائمي كه گردنها به انتظار او كشيده مي شود پس وقتي زمين پر از جور و ستم شد ظاهر مي شود و پرميكند آنرا از عدل وداد .
نصربن علي جهضمي كه از ثقات رجال اهل سنت است در كتاب مواليدالائمه نقل كرده كه حضرت امام حسن عسكري عليه السلام هنگام ولادت فرزندش محمد فرمود : گمان كردند ستمكاران كه مرا ميكشند و اين نسل را مقطوع ميسازند پس چگونه يافتند قدرت قادر را و او را مؤمل نام گذارد .
احمدبن اسحق اشعري از حضرت امام حسن عسكري روايت كرده است كه فرمود الحمدلله الذي لم يخرجني من الدنيا حتي اراني الخلف من بعدي اشبه الناس برسول الله خلقاًو خلقاًيحفظه الله في غيبته ثم يظهر فيملاء الارض قسطاً و عدلاً كماملئت جورا ًو ظلماً .
و براي اطلاع بيشتر از اين بكتابهاي حديث مانند غيبت نعماني و شيخ و كمال الدين و بحار الانوار و اثبات الهداه و اربعين خاتون آبادي و منتخب الاثر مراجعه شود .
امامت
درپي شهادت حضرت امام حسن عسكري در تاريخ هشتم ربيع الاول سال دويست و شصت هجري قمري ، دوران امامت حضرت مهدي (ع) آغاز شد ، امّا نه به صورت آشكار همچون سائر ائمه ،بلكه امامتي پنهاني و پشت پرده .
بنابراين آن حضرت در سن پنج سالگي به منصب آسماني و الهي امامت نائل آمدند .
غيبت صغري
دوران هفتاد سالة اوّل امامت آن حضرت را دوران غيبت صغري مي نامند . و اين بدان جهت است كه درآن مدت ، افراد خاصي از محل آن حضرت اطلاع داشتند و اشخاصي بعنوان نمايندگان رسمي ايشان در بين مردم حضور فغال داشته و ضمن ابلاغ دستورات آن حضرت به شيعيان ، سؤالات و وجوهات مردم را نيز به ايشان مي رساندند و پاسخهاي لازم را منتقل مي كردند .
اين دوران با احتساب دوران زيست مخفي آن حضرت قبل از امامت به هفتادو چهار و بدون آن به شصت و نه سال مي رسد .
نمايندگان خاص
چهارنفر به ترتيب داراي سمت نمايندگي خاصه آن حضرت بوده اند كه به ترتيب عبارتند از :
الف – عثمان بن سعيد عمروي ( روغن فروش ) . دوران نمايندگي از سال 260 تا 280 قمري به مدت 20سال.
ب – محمدبن عثمان بن سعيد ( فرزند نمايندة اول ) . دوران نمايندگي از سال 280 تا 305 قمري به مدت 25 سال .
ج – حسين بن روح . دوران نمايندگي از سال 305 تا سال 326 قمري به مدت 21 سال .
د- ابوالحسن علي بن محمد سمري . دوران نمايندگي از سال 326 تا سال 329 به مدت سه سال .
و پس از آن بود كه دوران نيابت خاصه بسر آمد و ديگر كسي بعنوان رابط مستقيم بين امام زمان (عج) و مردم معرفي و انتخاب نشد .
نمايندگان عام
چون آخرين نايب و نماينده خاص آن حضرت در سال سيصد و نه هجري از دنيا رفت ، باب نيابت خاصه نيز بسته شد و اداره امور مردم برعهدة عالمان دين و راويان حديث نهاده شد .
آن حضرت در پاسخ سؤالات ارسالي اسحاق بن يعقوب كه بوسيله محمدبن عثمان بين سعيد به محضرشان رسيد مرقوم داشتند كه پس از پايان دوران غيبت صغري بر مردم است كه به نمايندگان عام من كه همانا علما و راويان حديث هستند مراجعه كنند كه آنان حجت من بر مردم و امناءالهي در تبيين حلال و حرام دين هستند .
و نيز مرقوم داشتند كه در امور خود به فقيه و عالمي كه پرهيزگار ، هوي گريز ، دين باور و دين نگه دار ، و گوش به فرمان اوامر مولايش باشد مراجعه كنيد و بدانيد كه همةعلما اينگونه نيستند بلكه بعضي از آنها داراي اين شرائط هستند و قابليت نيابت و نمايندگي را دارا مي باشند .
آخرين ديدار
آخرين بار كه ديگران حضرت مهدي را ديدند زماني بود كه بعد از شهادت امام عسكري (ع) كه مأموران دولتي شديداًدر تكاپو براي يافتن و دستگيري آن حضرت بودند او را در سرداب مقدس سامراءمشاهده كردند . جزئيات آن جريان بدين شرح است :
شخصي بنام رشيق مي گويد كه خليفه معتضد مرا با دونفر ديگر به سامراء فرستاد تا به خانه امام حسن عسكري (ع) « كه خود ، آدرسش را به ما داد » وارد شده و هركس را در خانه يافتيم سرش را براي او بياوريم . ماچنان كرديم و به سامراء رفته و وارد خانه شديم (آنجا سردابي بود ) و پرده اي آويخته ديديم ، چون پرده را كنار زديم درياي آبي در آن اتاق ديديم كه در منتهاي آن حصيري بر روي آب قرارداشت و جوان زيبايي بر آن به نماز ايستاده بود . همراهان من يكي پس از ديگري پا بدرون اتاق نهادند تا اورا دستگير كنند ولي در آب افتادند و من به زحمت از غرق شدن نجاتشان دادم . در اين هنگام من از آن آقا عذرخواهي نموده و سامراء را ترك كرديم و به پايتخت رسيديم و فوراًنزد معتضد رفته و جريان را نقل كرديم و او دستور داد هرگز اين جريان را براي كسي نقل نكنيم و چون مارا تهديد بسيار كرده بود ( تا اين فضيلت امام زمان (ع) براي مردم گفته نشود ) تا معتضد زنده بود اين جريان را براي كسي نقل نكرديم .
هنگام ظهور
اين مطلب كه آيا آن حضرت در چه زماني ظهور مي فرمايد ، امري نيست كه بتوان براي آن زمان خاصي تعيين كرد و حتي بر طبق صريح بعضي از روايات ، تعيين هر زماني به شدت مورد تكذيب است .
تنها خداوند متعال است كه از هنگام ظهور با اطلاع است و تا شرائط ظهور فراهم نشود امر ظهور تحقق نخواهد يافت .
محل سكونت
يكي از مسائلي كه براي همه جالب است بدانند ، اقامتگاه حضرت وليعصر (ع) است . اگر چه بصورت قطعي نمي توان براي آن حضرت محل سكونتي را مشخص نمود ولي مستفاد از روايات واخبارو ادعيه و توقيعات ناحيه مقدسه اين مطلب به دست مي آيد كه حضرت بطور كلي در بين مردم زندگي مي كنند و بنابر روايتي در بازارها و شهر ها رفت و آمد دارند ولي مردم ايشان را نمي شناسند ، كمااينكه همه ساله حج به جا مي آورند ولي حجاج ايشان را نمي شناسند و مؤيد اين مطلب است كه عده اي آن حضرت را در جاهاي مختلف دنيا و نيز در ايام حج در مكه و يا عرفات و مني زيارت كرده اند .
البته بيشتر تردد يا اقامت آن حضرت ( آنگونه كه از روايات استفاده مي شود ) درمدينه منوره ، عتبات عاليات و كوه رضوي و ذي طوي است .
حقوق امام زمان
حقوق حضرت امام عصر (ع) برما و نيز بر همه انسانها به قدري زياد است كه هرگز قابل شمارش و احصاء نيست ، چون او قلب عالم امكان است و عصاره مخلوقات و فيض بخش عالم وجود .
در اينجا به طور اختصار به بعضي از حقوقي كه آن حضرت برما دارند اشاره مي كنيم .
1-حق وجود
امام زمان (ع) علت وجودي براي تمامي موجودات هستند و لذا در نامه اي كه از آن حضرت واصل شده مرقوم داشته اند :« ما ساخته شده بدست خداييم و شما ساخته شده به دست مائيد » و اين نيست مگر از آن جهت كه ائمه اطهار (ع) اولاًواسطه بين خلق و خالقند و ثانياًعلت غايي و غرض حقيقي از تمامي آفرينش و خلقت هستند .
از همين جهت است كه در دعاي ندبه چنين وارد است كه : « اين السبب المتصل بين اهل الارض والسماء » و رسول خدا (ص) به امير المؤمنين (ع) فرمودند :« اي علي !اگر ما نبوديم خداوند متعال آدم ، حوا ، بهشت ، جهنم ، آسمان و زمين را نمي آفريد ».
2-حق بقاء
پيغمبر اكرم (ص) فرمودند : خداوند ، آسمان را به بركت جانشينان دوازده گانه من از سقوط بر زمين نگه داشته و از اينكه زمين مردم را ببلعد جلوگيري كرده است .
حضرت علي (ع) فرمودند : اگر زمين بقدر يك ساعت بدون امام بماند ، اهل خود را مورد غضب قرارميد هد . اگرچه گاهي حجت خدا بخاطر ظلم و جور مردم مخفي از نظرها باشد .
و در اين رابطه روايات بسياري وجود دارد .
حق ذوي القربي
امام باقر (ع) فرمودند : انكه خدا به رسولش دستور داد به مردم بگويد كه پاداشي براي رسالتش نمي خواهد بجز دوستي با ذوي القربي و خويشان آن حضرت ، منظور از آن ائمه اطهار هستند .
در حديث است كه چون امام زمان ظهور كنند ، نداآرند كه :شما رابسوي خود دعوت مي كنم زيرا من بر شما حقي بزرگدارم و آن حق خويشاوندي من با رسولخدا (ص) است .
حق منعم
از آنجا كه ائمه اطهار واسطه وصول نعمتهاي الهي به مردم هستند و بدين خاطر حق بزرگي بربندگان دارند ، حضرت مهدي نيز داراي چنين حقي مي باشند .
امام صادق (ع) فرمودند : خداوند بوسيله ما درختان را به بار نشانيد و آبها را جاري كرد و باران را نازل فرمود و گياهان را رويانيد .
و در حديث است كه سبزي درختان نيز از بركت وجود ائمه است .
حق پدري
همانگونه كه باعث وجود اولاد ، پدران هستند ، شيعيان هم ثمرة درخت وجودي ائمه هستند ( شيعتنا خلقوا من فاضل طينتنا ) و لذا امام بر جامعه انساني حق پدري دارد .
بعلاوه كه رسولخدا فرمودند :من و علي پدران امت هستيم .
و امام رضا (ع) فرمودند : امام ، مونس و دوست شما و پدري مهربان برايتان است .
و به اين مضمون ،روايات متعددي نقل شدهاست .
حق مولا
شيعيان ، بندگانندائمه مولا و آنان حق مولويت دارند و لذا در زيارت جامعه آمده است :« والسّاده الولاه».
معناي سيادت ائمه (ع) ، اولويت آنها در تمامي امور است ، كما اينكه به نص صريح قرآن و تفسير متقن روايات ، پيامبر اكرم و ائمه اطهار نسبت به مؤمنين ولايت دارند و حتي از خود آنهانسبت به ايشان اولي هستند . و لذا امام رضا (ع) فرمودند : مردم همه بندگان ما د رجهت پيروي و اطاعت از فرامين ما هستند .
حق عالم
ترديدي نيست كه عالم و معلم را بر متعلمين حقي مسلّم است و در قرآن كريم و روايات ديني توصيه هاي بسياري بر تلمّذ نزد عالمان و سؤال از وارثان علوم نبوي شده است و ائمه اطهار همان راسخان در علم هستند كه فراگيري از آنهامورد سفارش آيات و روايات است .
حق رهبر
امام علي بن ابيطالب فرمودند : خداوند بواسطه رهبري و ولايت من ، حقي بر عهدة شما گذاشته است .
امام باقر (ع) نيز فرمودند : رهبر را بر امّت حقي است و آن اين است كه مردم گوش به فرمانش باشند و از او اطاعت كنند .
و اينك رهبري تمامي جامعه بشري و مخصوصاً امت اسلامي و شيعيان پيرو ائمه در كف باكفايت حضرت وليعصر است .
ايمان به غيب
هسته مركزي نبوات و اديان حقه و مابه الامتياز عمده مكتب انبياو پيمبران از مكتبهاي ديگر ايمان به غيب است .
انبيا ربط عالم محسوس و شهاده را بعالم معقو ل و غيب بيان مي كنند و بشر را با عوالم غيب آشنا مي سازند. ايمان به غيب يعني ايمان به امور و چيزهايي كه از حواس ظاهره پنهان است خواه ادراك آن با حواس باطنه و قوه عاقله ممكن باشد مثل وجود خدا ، صفات ثبوتيه ، سلبيه او ، معاد ، بهشت ، دوزخ و فرشتگان و خواه ممكن نباشد مثل حقيقت ذات و صفات خداو حقيقت ملائكه و روح و خواه راجع به امور وحوادث گذشته و خواه مربوط به امور آينده باشد .
ايمان به خدا ، ايمان به ملائكه ، ايمان به عالم برزخ و بهشت و جهنم ، ايمان به وحي و آنچه پيغمبران از عوالم غيب و گذشته وآينده خبر داده اند همه ايمان به غيب است .
ايمان به غيب يا مستند بدليل عقلي است يا دليل نقلي و اگر مستند آن دليل نقلي باشد بايد آن غيب چيزي باشد كه امتناع وجود يا وقوع آن از راههاي خرد پند معلوم نشده و وجود و وقوع آنرا عقل احتمال بدهد .
وقتي عقل امكان وجود چيزي را تصديق كرد يا بر اثبات امتناع آن راهي نيافت با دليل نقلي معتبر باور آن جايز بلكه بحكم عقل لازم است .
اديان آسماني شرط قبول اعمال صالحه را ايمان به غيب مي دانند و تعديل اخلاق و تكميل و تكامل فضايل انساني را وابسته به آن مي شمارند و اصولا دعوت پيغمبران و رهبران آسماني در نفوسي تأثير شايسته دارد كه احتمال وجود عالم غيب و امور ماوراء اين عالم محسوس را بدهند .
ايمان بظهور مهدي ، مصلح آخرالزمان نيز از جمله مطالب غيبيه اي است كه پيامبر اعظم اسلام از آن خبرداده و تصديق او واجب است .
همانگونه كه وقتي پيغمبر خبر مي داد احدي از مسلمانان در راستي گفتار و درستي اخبار آنحضرت شك و ترديد نمي كرد ، و همه آنرا مي پذيرفتند اكنون هم مسلمانان و مؤمنان بنبوت آن حضرت همين باور و ايمان را دارند .
پيغمبر از حوادث عظيمتر و شگفت انگيزتر از حضور حضرت مهدي عليه السلام خبرداد مثل تكوير شمس ، و تفجير درياها و انكدار و انتثار ستاره گان و تسيير كوه ها و انشقاق و انفطار آسمان و خروج دابه الارض و معاد و قيامت .
اين ها همه خبر از غيب است و در قرآن پيش گويي و اخبار از حوادث آينده و چيزهاي غيب بسيار است و ايمان به نزول وحي بر پيغمبر با ايمان به اين امور ( اگر چه به طور اجمال باشد ) انفكاك ندارد .
روزي خواهد آمد كه اين حوادث و انقلابات عجيبي كه پيغمبر و قرآن از آن خبر داده اند واقع مي شود و روزي هم چنانچه قرآن خبرداده و پيامبر و اوصياء آن حضرت در ضمن صدها روايات مژده داده اند مصلح آخرالزمان ظهور مي كند و اسلام جهانگير خواهد شد .
خبرهاي غيبي پيغمبر صلي الله عليه و آله وسلمو ائمه طاهرين عليهم السلام از آينده از حد تواتر گذشته و معتبرترين مدارك و اسناد تاريخي برآن دلالت دارد .
امروز از آغاز بعثت پيغمبر اعظم صلي الله عليه و اله وسلم باوركردن خبرهاي غيبي آن حضرت آسانتر و منطقي تر است . زيرا در آن زمن هنوز گذشت زمان صحت و درستي آن اخبار را تاييد نكرده بود و هر چه ما به سوي عصر پيغمبر برگرديم و تاريخ را بسوي گذشته ورق بزنيم زمينه اين باور كمتر مي شودو بعكس هرچه جلو بيائيم و تاريخ اسلام را از آغاز بسوي آينده آن ورق بزنيم فكر و وجدان ما براي پذيرفتن اين اخبار آماده تر و ايمان ما كاملتر مي گردد .
گذشت زمان و حوادث آينده روشن كرد كه پيامبر اسلام آينده را در روشنايي وحي پيش بيني كرده و مي ديده و هرچه جلوتر آمديم اين روشنايي بيشتر شد .
آنگاه كه اين آيه را تلاوت مي كرد : وان كنتم في ريب مما نزلنا علي عبدنا فاتوا بسوره من مثله و ادعو اشهدائكم من دون الله ان كنتم صادقين فان لم تفعلوا و لن تفعلوا فاتقوالنارالتي و قودهاالناس و الحجاره اعدت للكافرين ( البقره 23-24)، و آن زمان كه مي خواند : لئن اجتمعت الانس و الجن علي ان ياتوا بمثل هذا القرآن لاياتون بمثله و لو كان بعضهم لبعض ظهيرا ً ( الاسراء – 88) آنروز كه صدو چهارده سوره قرآن را صدو چهارده معجزه جاودان اعلام مي كرد .وخبر ميداد هرگز مانند يكي از اين سوره ها هم نتوانيد بياوريد و جن و انس از آوردن بمانند قرآن ناتوانند .
آنروزگاري كه پيغمبر به مسلمانان مي فرمود : شما كلمه توحيد را بگوييد و خداي يگانه را بپرستيد تا عرب تسليم شما شود و گنج هاي كسري و قيصر به دست شما افتد و كشورها را فتح كنيد.
آنروزكه مي فرمود : زمين براي من جمع شد و خاور تا باخترش را به من نشان دادند و ملك امت من به آنچه برايم جمع گرديد خواهد رسيد . آنروزكه از فتح مكه ، بيت المقدس ، يمن ، شام و عراق ،مصر و ايران سخن مي گفت و آن روز كه در مكه به مشركين فرمود اجساد شما در (قليب ) افكنده مي شود و از حال ابي سفيان خبر ميداد كه جنگ احزاب را برپا مينمايد .
درآنوقتي كه از فتح خيبر به دست علي عليه السلام خبر مي داد و ابي ذر را از آينده اش باخبر مي ساخت كه تنها زندگي خواهي كرد و تنها از دنيا خواهي رفت .
آنزمن كه پيش از جنگ بدر از كسانيكه از سپاه كفار در بدر كشته مي شوند اطلاع ميداد و مي فرمود : اينجا فلان كشته مي شود و در اين زمين فلان و يكايك كفاري را كه در جنگ بدر كشته شدند نام برد .
در آن زمن كه به عمار مي فرمود : تو را گروه ياغي مي كشند و به دختر عزيز و گراميش فاطمه عليها السلام مي فرمود : تو اول كسي هستي از اهل بيت من كه به من ملحق خواهي شد و به زنان خود مي گفت :كدام يك از شمااست كه سگان خواب بر او بانگ زنند و سوار برشتر گردد و در اطراف او خلق بسيار كشته شوند و به عايشه فرمود : نگاه كن كه تو آن زن نباشي و طبق روايت بيهقي در (المحاسن و المساوي 76 ج ا ) به او فرمود : چگونه اي حميرا آنگاه كه سگان حواب بر تو بانگ زنند و تو چيزي را طلب مي كني كه از آن بركناري و به زبير از جنگ جمل و طرفيت او با علي عليه السلام خبرداد .
آن روز كه شهادت يافتن علي وحسن و حسين را صريحاً اعلام مي فرمود و در آن زمان كه از جنگ علي با ناكثين و قاسطين و مارقين خبر مي داد و قتل ذوالثديه خارجي را در جنگ نهروان و خصوصيات و نشاني هايش را پيش بيني مي كرد و از فتنه هاي بين اميه و بني الحكم و حكومت آنان و شهادت اهل عذرا ( حجرو اصحاب او) مردم را مسبوق مي ساخت .
آنروزها مسلمانان همه اين خبرهاي غيبي را باور مي كردند چون پيغمبر خدا از آن خبر داده بود . چون ايمان برسالت خبر دهنده داشتند ، چون معني قبول رسالت و نبوت ايمان به صحت و درستي خبرهاي پيامبر از غيب است ولي هرچه اسلام جلوتر آمد و صفحات تاريخ ورق مي خورد اين خبرهاي غيبي بيشتر توجه مردم را جلب كرد و آنهايي كه كم باور بودند هم باورشان زياد و ايمانشان محكم و استوار گرديد .
خطباءو بلغاءعصر رسالت از آوردن مثل سوره اي از سوره هاي قرآن عاجز شدند ، و تا زمان ما كه يكهزارو چهارصد سال از آغاز نزول قرآن گذشته و اين همه دانشمندان سخنور و ادبا و بلغا و سخندانان مشهور كه در اين چهارده قرن دنيا بخود ديده و اكنون د رجهان از مسيحي ها و دشمنان اسلام از عرب هاي مسيحي و ديگران سخن شناسان و سخنوران و فصحاءبسيار هستند كسي نيست كه بتواند حتي مانند يكي از سوره هاي سه آيه اي قرآن بياورد ، اعجاز قرآن و صدق اين خبر غيبي از زمان پيغمبر صلي الله عليه و آله وسلم آشكارتر گشته زيرا اگر امكان داشت با شدت دشمني و خصومتي كه با اسلام دارند تاكنون صدها كتا بمانند قرآن تأليف شده بود . اگر امكان داشت دستگاههاي استعماري مسيحي شرقو غرب و مؤسسات تبليغي آنها و سائر دشمنان اسلام چنين موضوعي را در مسابقه گذارده و با تعيين ملياردها جائزه آنرا عملي مي ساختند.
غزوه بدر جلوآمد و كسانيكه پيغمب ر(ص) نام برده بود كشته شدند و اجسادشان را در (قليب ) افكندند ، جنگ احزاب را ابوسفيان برپا كرد . پيغمبر اكرم مكه را فتح كرد و به زودي مسلمانان بيت المقدس ، شام ،عراق و مصر و ايران و كشورهاي ديگري را فتح نمودند . خيبر به دست علي (ع) فتح شد . ابوذر در ربذه ، تنها از دنيا رفت . عمار را سپاه معاويه كه همان فئه باغيه بودند كشتند . حجر و اصحابش را به امر معاويه در عذراء دمشق شهيد كردند . بعد از پيغمبر اول كسي كه از خاندان آن حضرت از دنيا رفت و به او ملحقشد فاطمه زهرا بود .اميرالمومنين و حسن و حسين به همان تفصيلي كه پيغمبر خبر داده بود شهيد شد ند . علي (ع) با ناكثين و قاسطين و مارقين جهاد كرد و ذوالثديه در جنگ نهروان كشته شد . عايشه جنگ جمل را بر پا كرد و در حوأب سگان بر او بانگ كردند و خلق بسيار را بكشتن داد . بني اميه بر مردم تسلط و بني الحكم سلطنت يافتند و اسلام روز سرخي را كه پيغمبر اعظم خبرداده بود ازستم آنهاديد.
اين خبرهاي غيبي و اخبار غيبي بسيار ديگر به تدريج و مرور زمان واقع شد و علاوه براينها صدها خبرهائي كه وصي و جانشين و باب علم آن حضرت علي (ع) و ساير ائمه از غيب خبردادند مطابق واقع از آب درآمد .
بعداز اين مقدمه مي گوئيم ما مي بينيم ده ها بلكه صدها از خبرهايي كه پيغمبر از غيب داده به شهادت معتبرترين مدارك و شواهد تاريخي يكي پس از ديگري واقع شد كه اگر يك شخص عادي هم فرضاً يكدهم يا يكصدم اين خبرها را داده بود در صحت سائر اخبار او ترديد نمي كرديم و باور مي نموديم . پس چگونه ممكن است كه در صحت اخبار آن حضرت از حوادث آخر الزمان و امتحانات شديده و آزمايشهايي كه اين امت در پيشداردو منتهي به ظهرو حضرت مهدي ولي عصر (عج) مي شود ترديد داشته باشيم . تعداد خبرهاي غيبي آن حضرت به قدري زياد است كه را ه يافتن شك در آنها براي كسيكه از عقل و فكر مستقيم با بهره باشد عاده محال است و هركس تواريخ اسلام را كه مضبوط است و محفوظ ،مطالعه كند اين دعوي را تصديق خواهد كرد .
با اين وصف چرا ما در ظهور حضرت مهدي (عج) كه پيغمبر اكرم و اوصياء محترم صلوات الله عليهم با تاكيدات بليغه و در ضمن اخبار متواتره از آن خبر داده اند شك و ترديد داشته باشيم .
ايمان به اين ظهور لازم ايمان به نبوت پيغمبر ، صحت و درستي خبرهاي غيبي آن حضرت است و از آن جدا نيست .
آن مسلمانهايي كه در آغاز بعثت هنوز وقوع اين خبرها را نديده بودند در صحت خبرهاي پيغمبر ترديد نمي كردند چگونه ما با انكه وقوع بسياري از آنها را ديده و يا به نقل يقين آور شنيده ايم ترديد كنيم.
حتي افرادي مانند معاويه و عمر و عاص درستي اين اخبار را نمي توانستند انكار كنند چرا ما كه امروز علاوه بر اخبار پيغمبر صادق مصدق و اوصياءاو اين شوها قطع آور را نيز داريم ايمان نداشته باشيم ؟
مسلمانهاي صدر اول اسلام در خبر پيغمبر از نزول عيسي و ظهور مهدي و فتن آخرالزمان شك نداشتند و همه معتقد بودند و ايمان داشتند كه اين اخبار صددرصد مطابق واقع و حقيقيت است بعد كه مرور زمان و گذشت اعصار آنچه را پيامبر اعظم خبر داده بود به موقع و در وقت خود نشان داد در صحت آن قسمتي كه بايد در آينده هاي ديگر واقع شود شك و ترديد هرگز راه نخواهد يافت .
اگر يك نفر به شما اطلاع بدهد : فردا شخصي از فلان شهر با اين علامات و نشانيها خواهد آمد و يك ماه ديگر ده نفر با اين علامات وارد مي شوند و پنج ماه ديگر پانصد نفر مي آيند و يكسا ل ديگر هزارنفر مي رسند و دو سال ديگر در آن شهر انقلاب مي شود و حكومت تغيير مي كند و بيست سال ديگر در آنجا جنگ رو ي ميدهد و پنجاه سال ديگر زمامدار آنجا رامي كشند و صدسال بعد … و دويست سال بعد …
شما اين خبرهارا هرچند تصديق نمي كنيد ردهم نمي نماييد چون راه نفي احتمال صحت آن بر شما بسته است تا فردا صبر مي كنيد اگر آن شخص اول با آن نشانيها و علامات آمد تعجب مي كنيد و احتمال صحت خبرهاي ديگر نزد شما قوت مي گيرد .
يكماه بعد كه آن ده نفر آمدند احتمال شما تقريباً مبدل به قطع و يقين به درستي خبرهاي او مي شود .
خبر سيم كه واقع شد ديگر يقين شما ثابت مي شود .
و بعدا زخبر چهارم و پنجم اگر كسي صحت اين اخبار ار انكار نمايد و وقوع آنرا بعيد شمارد او را غير متعارف و شكاك مي شناسيد .
پس هرچه خبرهابيشتر با واقع منطبق شود خبر ششم و هفتم و هشتم و نهم و … يقين وايمان شما قوت و ثباتش بيشتر مي گردد .
اكنون مي گوييم پيغمبري كه صادق و مصدق است و پيامبري او به معجزات و دلائل علميه و عقليه ثابت شده است . پيغمبري كه ده ها و صدها خبرهاي او ا ز غيب صورت وقوع يافته و همخ چنين اوصياء او خصوص علي بن ابيطالب به نقل كتب معتبره شيعه و اهل سنت خبرهاي بسيار از غيب داده اند كه : اگر از دنيا باقي نماند مگر يك روز خدا آن روز را آنقدر طولاني سازد تا مهدي ظهور كند و جهانرا پر از عدل و داد سازد پس از آنكه از جور و ستم پرشده باشد و خصوصيات و نشانه هاي اين ظهور را نيز شرح داده اند .
حال آگر كسي (پناه برخدا ) بگويد خبر پيغمبر و اوصياءاو با واقع مطابق نيست يا ترديد داشته باشد چه مي كند با اقرار و اعتراف به نبوت و پيغمبري او و اين همه معجزات و براهين علمي كه نبوت “ حضرت را ثابت و محرز ساخته است ؟ چه ميكند با ايماني كه به نبوت پيامبر خاتم و نبوت ساير انبيا دارد (چون پيغمبران ديگر نيز ظهور مصلح آخرالزمان را بشارت داده اند ).
چه مي كند با اين همه خبرهايي كه رسول اكرم از غيب داده و به مرور زمان در اين چهارده قرن صحت آن تاييد و واقع شده است ؟
و اگر بگويد :پيغمبر چنين خبري نداده دستش را مي گيريم و به كتابخانه اهل سنت و شيعه مي بريم و مي گوئيم مراجعه كنيد به اين كتابها و مصادري كه از هزار سال پيش تا حال تأليف شده ببينيد در چند مورد اخبار و روايات به قدر اين مورد رسيده است ؟
چند خبر معتبر براي باور شما كافي است ؟
سما كه مطالب عمده تاريخي را به نقل يك نفر مورخ قبول مي كنيد و حوادث مهم جهاني را به گفته يك خبرنگار كه صدگونه غرض و مرض دارد مي پذيريد در اين مورد چند خبر صحيح و معتبر مي خواهيد تا باور كنيد ؟
اگر شخص منصفي باشيد خواهد گفت : يك حديث معتبر هم كفايت مي كند و اگر قدري شكاك و ديرباور باشيد مي گوئيد اگر دو سه حديث باشد بيشتر اسباب اطمينان مي شود .
مي گوييم : حديث معتبر از يك و دو و ده و پنجاه و صد و بلكه هزارهم بيشتر است و در صدهاكتاب معتبر حديث و جوامع اخبار و تاريخ و رجال ضبط و ثبت است .
پس باتوجه و دقت و تامل درآنچه گفته شد هيچگونه شبه و ترديدي باقي نمي ماند كه در آخرالزمان برحسب اين احاديث و بشارات پيامبر اكرم و اوصياءمكرمين او ظهور مصلح منتظر و مهدي موعودو كسي كه دنيا را پراز عدل وداد كند بعد از آنكه پر از ظلم و جور شده باشد حتمي و واقع شدني است .
مصلح جهان
يكي از مسائل و اموريكه فرق اسلام برآن اجتماع و اتفاق نموده اند ظهور مهدي اهل بيت حضرت قائم آل محمد صلوات الله عليهم اجمعين در آخر الزمان است كه همه متفق الكلمه انتظار يكقيام روحاني و ظهور مصلحي را ميكشند كه عدالت اجتماعي و نظام جهان را براساس ايمان به خدا و احكام دين اسلام برقرار سازد و دنيا را از چنگال ستمكاران و جباران نجات بخشد و پرچم عزيز اسلام را در تمام نقاط به اهتزاز درآورد
همه چشم به راهندو انتظار دارند كه شايسته ترين فرزندان پيغمبر قيام كرده آئين توحيد و رسم برادري و مساوات اسلامي را زنده نموده بشر را از نعمت آسايش بهره مند سازد و موجبات تفرقه و محروميت و ناكامي را ازميان بردارد .
اين وعده الهي است و تخلف پذير نيست دنيا به طرف آن عصر درخشان در حركت است ، سير زمان ، گردش دوران هر دم بشر را به چنين روزگاري نزديك تر مي سازد .
ايمان به ظهرو حضرت مهدي عليه الصلوه و السلام و جهانگير شدن دين اسلام به آيات متعدده اي از قرآن مجيد و متواتر ترين روايات و قويترين اجتماعات اتكا و استناد دارد كه هر مسلمان معتقد به قرآن و رسالت پيغمبر اسلام بايد به اين ظهور ايمان راسخ و ثابت داشته باشد .
اگر چه در اين مقاله تفصيل و شرح اين مطالب ممكن نيست ولي براي توجه خوانندگان محترم تحت چهارعنوان ( 1- آيات قرآن مجيد2- اجماع و اتفاق مسلمين3- روايات اهل سنت4- روايات شيعه ) به طور اختصار توضيحاتي مي دهيم .
1-آيات قران مجيد
در قرانمجيد در آيات كريمه متعدده اي تشكيل يك حكومت جهاني اسلامي و بسط دين اسلام ، غلبه بركليه اديان و زمامداري صلحاء و ارباب لياقت را خداوند وعده فرموده است كه از آن جمله اين آيات است :
« وقاتلوهم حتي لاتكون فتنه و يكون الدين كله لله »(انفال : 39).
« هوالذي ارسل دسوله بالهدي و دين الحق ليظهره علي الدين كله »(توبه :33 فتح :28 صف : 9 ) .
« يريدون ان يطفئوا نورالله بافواههم ويابي الله الا ان يتم نوره »( توبه : 32 ) .
يريد الله ان يحق الحق بكلماته و يقطع دابرالكافرين » (انفال : 7)
« وقل جاء الحقو زهق الباطل ان الباطل كان زهوقا »(اسراء: 81)
«و لقد كتبنا في الزبور من بعدالذكر ان الارض يرثها عبادي الصالحون » (انبياء : 105 )
« وعدالله الذين امنوامنكم و عملواالصالحات ليستخلفنهم في الارض »( نور :55)
« و لقدسبقت كلمتنالعبادناالمرسلينانهم لهم المنصورون و ان جندنا لهم الغالبون » ( صافات : 173-171)
« انا لننصر رسلنا و الذين آمنوا في الحياه الدنيا » (غافر :51 )
« كتب الله لاغلبن انا ورسلي ان الله قوي عزيز »( مجادله : 21 )
و آيات ديگر كه تاويل آنها هنگام ظهور حضرت ولي عصر عجل الله تعالي فرجه آشكار شود دلالت دارند بر غلبه اسلام بر ساير اديان و غلبه اهل حق بر اهل باطل و حتمي بودن غلبه انبياءو اتمام نور خدا كه اين معاني به طور مطلق تا حال ظاهر نشده و اين آيات تحقق آنرا در آخر الزمان بشارت مي دهد .
خداوند وعده داده كه البته پيغمبران را غالب سازد و ياري كند و معلوم است كه اين نصرت و غلبه فقطي نصرت و غلبه در آخرت نيست براي اينكه مي فرمايد ( في الحياه الدنيا ) و نصرت و غلبه انبيا بر قوم خودشان و پيشرفت كار آنها در عصر خودشان هم نيست زيرا دعوت بسياري از پيغمبران در قومشان اثر نبخشيد بلكه بعضي از آنها كشته شدند .
اين نصرت و غلبه نصرت و غلبه مقصد و هدف ودعوت آنها است كه بر طبق ظاهر آيات مقيد بمرتبه اي نيست و نصرت و غلبه مطلق است .
همچنين است اتمام نور ، به معني آنكه خدا نور خود را تمام مي گرداند در مقابل آنهائيكه مي خواهند نور اورا خاموش كنند و مانع ا زپيشرفت اسلام شوند اين است كه دين را جلو مي برد و بر قلمرو اسلام مي افزايد و اتمام آن وقتي است كه اسلام تمام جهان را بگيرد .
چنانكه معني استخلاف مؤمنين در زمين و وارث شدن آنهازمين را هم استخلاف در تمام زمين و وارث شدن كره ارض است كه براي امام زمان و ياران و اصحاب آن حضرت حاصل مي شود .
معني غلبه حق بر باطل به طور اطلاق هم غير از اين نيست كه به تمام معني حق بر باطل پيروز شود و اگر از جهت حجت و برهان غالب باشد ( با اينكه به اين معني هميشه غالب است ) ولي در ظاهر غالب نباشد غلبه مطلق نيست و ظاهر اين آيات غلبه مطلق است .
و اما آيه › ليظهره علي الدين كله » كه دلالتش برغلبه اسلام واضح است .
ومؤيد مستفاد از اين آيات است رواياتي كه در اين خصوص از حضرت رسول (ص) منقول است مثل : ليدخلن هذا الدين علي ما دخل عليه الليل يعني : البته اين دين در هركجا شب داخل شده باشد داخل مي شود و شايد نكته اينكه فرمود « علي ما دخل عليه الليل »و نفرمود « علي ما دخل عليه اليوم او الشمس » تشبيه دين به آفتاب باشد كه همان طور كه روز و آفتاب در هر كجا كه شب رفته باشد وارد مي شود خورشيد عالمتاب اسلام نيز به تمام اماكن پرتو افكن خواهد شد و تاريكي كفر و شرك و ضلالت رانابود خواهد ساخت همانطور كه آفتاب تاريكي شب از ميان مي برد .
2-اجماعمسلمين
اگر مقصود از اجماع و اتفاق شيعه باشد كه محتاج به ذكر نيست و همه مي دانند كه از ضروريات مذهب اماميه ظهور قائم آل محمد فرزند حضرت امام حسن عسكري است و اگر مقصود اتفاق عامه مسلمين از شيعه و سني باشد براي اثبات آن عبارت يكي از متتبع ترين علماءاهل سنت علامه معتزله ابن ابي الحديد در شرح نهج البلاغه ( طبع مصر ج 2 ص 535 ) كافي است كه مي گويد ك
« قدوقع اتفاق الفريقين من المسلمين اجمعين علي ان الدنيا و التكليف لا ينقضي الا عليه » يعني :اتفاق سني و شيعه بر اين است كه دنيا و تكليف منقضي و تمام نشود مگر برآنحضرت يعني بعد از ظهور آن حضرت.
كسانيكه در تاريخ تتبع دارند مي دانند كه ظهور مصلح منتظر و مهدر آل محمد عليه الصلواه و السلام آنچنان مورد اتفاق ومسلّم نزد تمام مسلمين بوده كه از همان قرن اول هجري تا حال در مقام رد ادعاءافرادي كه ادعا مهدويت كردند يا اين ادعاءرا به آنها نسبت دادند اصل ظهور قائم آل محمد (ع) را كسي انكرا نكرد زيرا برخلاف اجماع مسلمين و انكار اخبار قطعيه صادره از پيغامبر (ص) بود . بلكه در مقام رد آنها به فاقد بودن اوصاف وعلاماتي كه براي مهدي موعود در اخبار و احاديث مذكور است استناد مي جستند .
چنانچه چهارنفر از بزرگان علماء مذاهب چهارگانه اهل سنت . ابن حجر شافعي مؤلف ( القول المختصر ) وابوالسرور احمد بن ضياء الحنفي ، محمدبن احمد مالكي و يحي بن محمد حنبلي در جواب استفتائي كه از ايشان شده و در باب (13) از كتاب (البرهان في علامات مهدي آخرالزمان ) عين فتاواي آنهارا نقل كرده همين روش را انتخاب نموده و به صحت اصل ظهور مهدي در آخرالزمان و اينكه عالم را پراز عدل و داد كند وعيسي به آن حضرت اقتدا نمايد و اوصاف ديگر آن حضرت رسماً فتواي محكم و مستدل و قاطع داده اند حتي شاعر بني امبه حكيم بن عياش كلبي نيز در رد نسبتي كه به جناب زيدبن علي بدون رضايت آن جناب داده شده بود ( و او را مهدي خوانده بودند ) گفته :
ولم ارمهديا علي الجذع يصلب
مقصودش اين است كه آن مهدي كه ظهور مي كند مستولي برممالك و فاتح كشورها مي گردد و عدل و داد را بسط مي دهد پس چگونه ممكن است جناب زيد كه مصلوب شد مهدي باشد .
3-احاديث اهل سنت
محدثين بزرگ اهل سنت كه ذكر اسامي آنهاو كتب ومصنفات ايشان در اين مقاله سخن را طولاني مي سازد احاديث راجع به ظهور حضرت مهدي را تخريج نموده اند و از جماعتي از صحابه و جمع كثيري از تابعين راجع به ظهور آنحضرت روايات بسيار نقل كرده اند و بعض ايشان در تخريج اين احاديث كتاب خاص نوشته اند و گروه بسياري از آنان تواتر اين روايات را صريحاًتصديق كرده اند و آنچه در كلمات بسياري از ايشان مصرح است اين است كه نه فقط اصل ظهور مهدي (ع) به روايات متواتره از پيغمبر اكرم ثابت و قطعي است بلكه به تواتر ثابت است كه آن حضرت زمين را پر از عدل و داد كند و عيسي از آسمان نزول كرده به آن حضرت اقتدا نمايد . و تمام جهان را فتح كرده و احكام قرآن رانشر دهد .
علاوه بر اين بسيار از محققين علماءعامهدر اشعار و قصايد يا كتب و تصنيفاتشان ايمان خود را به اينكه حضرت مهدي همانيگانه فرزند امام حسن عسكري عليه السلام است اظهار داشته اند كه ما د ركتاب «منتخب الاثر» در باب اول از فصل سوم تصريحاتي از بيش از شصت نفر علماء اهل سنت را جع به ولادت يا غيبت و امامت آن حضرت را ضبط كرده ايم و هر منصفي مجموع اين اعترافات را ملاحظه كند برايش جاي شبهه باقي نخواهد ماند .
4-روايت و اخبار شيعه
به طور كلي احاديث كه از طرق شيعه روايت شده معتبرترين روايات است زيرا از عصر حضرت رسول اكرم تا حال كتابت حديث ضبط و حفظ و روايات در بين ايشان منقطع نشده و هم اكنون بعضي كتب كه د رنيمه اول و دوم هجرت نوشته اندموجود و محل مراجعه است و اولين كتاب ايشان همان كتابي است كه باملاء رسول الله و خط اميرالمومنين علي (ع) مي باشد و در اخبار مكرر ديده مي شود كه ائمه در نقل احاديث و بيان احكام به آن استناد مي جستند .
روايات شيعه با روايات ديگران فرق ديگر نيز دارد و آن اين است كه روايات شيعه از ائمه اهل بيت كه علم و زهد و تقوي وفضيلت ايشاننزد فريقين مسلم است اخذ شده و بمقتضاي « اهل البيت ادري بما في البيت » طبعاً نقل آنهامحكمتر و از اشتباه دوراست و بالاخره سومين جهتي كه روايات شيعه را در بالاترين درجه اعتبار قرارداده و در حقيقت پشتوانه اين روايات است احاديث متواتره ثقلين و احاديث سفينه و احاديث امان و روايات ديگر است كه امت را ارجاع به ائمه معصومين از اهل بيت كه اعدال قرآن مجيد هستند نمده و قول ايشان را امان از ضلالت معرفي كرده و دلالت برخالي نبودن زمان از وجود امام معصوم از اهل بيت دارد .
بنابراين احاديثي كه ا زائمه طاهرين صادر شده از راه بناءعقلاء بر احتجاج و عمل به خبر واحد در اعلي درجه اعتبار است زيرا اختصاص و ارتباطي را كه ائمه طاهرين با پيغمبر اكرم (ص) داشته اند احدي از صحابه و تابعين نداشتندو از طريق حديث متواتر ثقلين شرعاً نفس اقوال و گفته هاي ايشان مأخذ و مستند است و بر امت مراجعه و اخذ از ايشان كه از قران جدا نمي شوند و معصومند فرض و واجب مي باشد .
بعد از بيان اين مقدمه كوتاه كه دركتابيكه در بيان وجوب پيروي از اهل بيت و اخذ علم از ائمه نگاشته ايم شرح و تفصيل آنرا داده ايم – مي گوييم :
از طرق شيعه راجع به ظهور حضرت ولي عصر قائم آل محمد – عجل الله تعالي فرجه – معتبرترين روايات در كتب مشايخ و محدثين ايشان كه از همان قرن اول هجرت تا حال تاليف شده موجود استمانند روايات كتب اصولي كه پيش از ولادت حضرت قائم تاليف شده مثل كتاب مشيخه حسن بن محبوب (متوفي 224) و كتاب سليم بن قيس ( متوفي 70 يا 90 )
رواياتي كه بسيار از آنها هريك براي اثبات امامت امام زمان يگانه فرزند عزيز و گرامي امام حسن عسكري كافي و قطع آور است رواياتي كه از لحاظ پيشگويي هايي كه در آنها شده و وقوع يافته از معجزات اولياء دين و اخبار آنان از مغيبات شمرده مي وشد رواياتي كه در آنهاخصوصيات اين ظهور و شرائط وعلامات آن به طور واضح بيان شده است .
اين روايات فوق تواتر واحصاء آن جز براي اشخاصي كه تتبع و احاطه كامل داشته باشند ممكن نيست .
خوانندگان عزيز ! اين سخنان حرف نيست . ادعاء نيست و بيان حقيقت و روح واقع است علاوه بر تمام جوامع حديث صدها كتا بو مصنفات بزرگان محدثين ايشان د رخصوص موضوع دليل و برهان اين سخنان است .
مانند كتاب « المهدي » تاليف عيسي بن مهران مستعطف از بزرگان قرن سوم و كتاب قائم و غيبت فضل بن شاذان و غيبت عبدالله بن جعفر حميري از اكابر قرن سوم و كتاب غيبت و ذكرالقائم تاليف ابن اخي طاهر (متوفي 358) و كتاب غيبت محمدبن قاسم بغدادي معاصر ابن همام (متوفي 333 ) و اخبار القائم علان رازي كليني خال كليني معروف ( متوفي 339) و اخبار المهدي تاليف جلودي ( متوفي 332 ) و غيبت نعماني از اعلام قرن چهارم و غيبت حسن بن حمزه مرعشي (متوفي 358 ) و دلائل خروج القائم تاليف ابي علي حسن بن محمد صفاري بصري از اعلام قرن سوم و كتاب ذكر القائم من آل محمد تالييف احمدبن رميح المروزي و اخبار القائم تاليف ابي علي احمد بن محمد الجرجاني از قدما محدثينو الشفاء و الجلاء احمدبن علي رازي و ترتيب الدوله تاليف احمدبن حسين مهراني و كمالدين و كتاب غيبت كبير تاليف صدوق (متوفي 381) و غيبت ابن جنيد ( متوفي 381) و غيبت مفيد ( متوفي 413) و غيبت سيد مرتضي (متوفي 436) و غيبت شيح طوسي ( متوفي 460) و التاج الشرفي تاليف اسعدآبادي معاصر سيد مرتضي و كتا ب« مانزل من القران في صاحب الزمان »تاليف عبدالله بن عياش ( متوفي 401) و فرج كبير تاليف محمدبن هبه الله طرابلسي شاگرد شيخ طوسي و بركات القائم و تكميل الايمان وبغيه الطالب و تبصره الاولياءو كفايه المهدي و اخبار القائم و اخبار ظهور المهدي و الحجه الباغه و نثبيت الاقران و حجه الخصام و الدرالمقصود و اثبات الحجه و اتمام الحجه و اثبات وجود القائم ومولدالقائم و الحجه فيما نزل في الحجه و الذخيزه في المحشر و السلطان المفرجعن الايمان و سرور اهل الايمان و جني الجنتين و سيزدهم بحار و غيبت عوالم و صدها كتاب ديگر كه ذكر نام آنها و اسامي مؤلفين موجب كمال تطويل خواهد شد .
و فقط بعض مواردي راكه اين روايات به تواتر قطعي راجع به اوصاف حضرت مهدي (ع) و علائم ظهور آن جناب بر آن دلالت دارد به طور فهرست يادآور مي شويم و بحثو توضيحات لازم را در اطراف هر يك از اين موارد را به موقع و فرصت ديگري موكول مي كنيم .
در اينجا يادآور مي شويم كه دلايل ديگر از عقل و نقل بر وجود امام عصر عجل الله تعالي فرجه نيز اقامه شده كه ما در اين مقاله در صدد بيان آن نبوده ايم و اجمالاًهمه آن ادله عقليه و نقليه كه در امامت عامه دلالت دارند بر لزوم وجود امام معصوم در تمام اعصار و وجوب معرفت امام و اينكه زمين خالي از وجود حجت نمي ماند كه لوبقيت الارض بغير حجه لساخت باهلها بر وجود حضرت صاحب الزمان و امامت آن حضرت نيز دلالت دارند و اگر در مقام استدلال فقط همان براهين امامت عامه را مستند قرار دهيم در اثبات امام عصر (عج) و بقاء آن حضرت در پشت پرده غيبت كافي خواهد بود .
طول عمر از نظر تاريخ
از نظر تاريخ نيز عمر طولاني مورد تاييد است و تواريخي كه در دست داريم اشخاص بسياري را نشان ميد هند كه از عمر طولاني و زندگي بلند برخوردار شده اند .
يكي از كتابهايي كه به خصوص در تاريخ زندگي و شرح احوال معمرين نگاشته شده و يكي از مآخذ و مصادر و كتب معم تراجم و رجال به شمار مي رود كتابي است كه ابو حاتم سجستاني متوفي 350 به نام (المعمرون ) تاليف كرده است اين كتاب كهاخيراًهم با فهرست و اسلوب عالي طبق شده سوابق تاريخي طول عمر را به طور كامل و مبسوط روشن مي سازد .
ما هم از هر نظر كه ملاحظه كنيم حتي تواريخ عهد باستان را هم اگر جلو بياوريم يا علم قديم و فلسفه يونان را مستند قرار دهيم و يا آنكه به علوم جديده اعتماد نمائيم و يا باخبار انبيا و پيامبران اتكا واستناد نمائيم همه امكان طول عمر و وقوع آنرا تصديق و اثبات مي نمايند و آنرا خارق عادت و اعجاز يعني بيرون از قوانين و نواميس طبيعي عالم نمي شمارند .
بلي چون افرادي كه عمر طولاني كرده اند نادرند قدري نامأنوس و جالب توجه است . در صورتيكه از نظر عميق علمي بايد گفت اين عمرهاي كوتاه خلاف سنن خلقت و قواعد اصليه عالم طبيعت است و اگر عوارضي كه گفته شد مانع نبود بادي عمر كوتاه خلاف عادت شده باشد .
اما طول عمر حضرت ولي عصر ارواح العالمين له الفدا.
ما مي گوييم اصلاًطول عمر ايشان اگر چند هزارسال ديگر و بيشتر برآن افزوده شود نبايد مورد حرفو محل شبهه باشد زيرا امكان ذاتي و امكان وقوعي طول عمر ثابت و مسلم است حال ما چه امكان طبيعي طول عمر و وقوع آن را ثابت كنيم ( چنانچه ثابت است ) و چه امكان آنرا ثابت ندانيم و عمر طولاني را يك امر خارق العاده و معجزه بشماريمو درمورد طول عمر ايشان اگر ايمان به خدا قدر و توانائي و صحت نبوات داريم نبايد ترديد كنيم .
مسئله طول عمر آن حضرت مسئله اي است كه صدها حديث بر آن دلالت دارد و مشيت ازليه الهيه برآن تعلق گرفته است .
هر كس خدارا قادر و توانامي شناسد بايد آنرا باور كند و هركس العياذ بالله خدارا عاجز مي شمارد و عجز را نقص و از صفات سلبيه حق نمي داند هر چه دلش مي خواهد بگويد . اما ما مي گوئيم عجز نقص است و ناقص محتاج است و محتاج واجب الوجود نمي باشد .
حضرت صاحب الامر عجل الله تعالي فرجه را در اين دوران عمر طولاني مكرر مردمان بزرگ كه از صفاي باطن و استعداد خاص بهره مند بوده اند زيارت و مشرف به ملاقات و نعمت ديدارش شده اند .
در اينموضوع سخن از امكان طول عمر و عدم امكان بي مورد است و به نظر ما اصلا از ابتدا بي جهت جواب اين سئوال را در مباحث راجع به طول عمر آنحضرت وارد كرده اند .
آنكه فرضاًمي گويد طول عمر محال عقلي است و عقلاًامكان ناپذير است يا مي گويد محال طبيعي است بايد برهان و دليل بياورد مع ذلك ما ثابت كرديم كه عمر بسيار طولاني نه محال عقلي و ذاتي است و نه استحاله وقوعي در آن فرض مي شود و نه محال طبيعي است .
باز مي گوئيم : ما آنچه را از گفتار دانشمندان و نتايج كاوشها و آزمايشهاي علمي علماءغرب نقل كرديم براي روشن شدن ذهن بعضي از صاحبان افكار سطحي و افراد كم اطلاع بود كه بدانند امكان طبيعي طول عمر مورد قبول علماءبزرگ شرق وغرب است .
اما درمورد طول عمر امام زمان ارواحنا فداه فرضاً هم امكان طبيعي طول عمر ثابت نباشد تكيه ما بر قدرت خدا و ارداده باريتعالي است و از اين كه طول عمر آن حضرت خارقالعاده هم باشد هيچ شبهه اي وارد نمي دانيم . زيرا مسئله خارق العاده عادات و ايمان بمعجزه اساس قبول و پذيرش نبوت است . تمام معجزات پيغمبران امور خارق العاده است و اين كساني كه در اين موضوع استبعاد مي كنند در مورد معجزات حرفي ندارند و تسليم هستند . چه فرق مي كند . احياء موتي وزنده كردن مردگان و قلب عصا بثعبان و پيدايش ناقه از سنگ و نزول مائده از آسمان و سخن گفتن كودك در گهواه و ولايت عيسي بدون پدر با عمر بسيار طولاني .
اگر امكان طبيعي طول عمر را علم تصديق مي كند . امكان طبيعي بعضي معجزات را تصديق نكرده است پس چگونه درآن شك مي كنيم با اينكه اين را قبول داريم .
ما مي گوئيم به هر حساب كه باشد ايراد يا استبعاد طول عمر حضرت قائم آل محمد عجل الله تعالي فرجه بي وجهاست و اگر تمام عقلا جمع شوند و بخواهند در ايراد به طول عمر آن حضرت يك سخن خردپسند و دليل معقولي درست كنند ممكن نيست .
خدا فرموده و پيغمبر خبرداده و ائمه طاهرين هم مژده داده اند كه حضرت حجت عصر فرزند حضرت امام حسن عسكري عليهم السلام همان كسي كه در بامداد روز نيمه شعبان سال 255 عالم را به نور جمال خود منور ساخت بعد از غيبت بسيار طولاني كه مردم در امر آن حضرت در حيرت و سرگرداني واقع مي شوند و اكثر به شك و ترديد مي افتند و عالم پر از ظلم و جورو فشار و ناراحتي و فساد و انواع نگرانيها مي شود ظهور مي فرمايد و جهان را پر از عدل و داد مي كند و در دنيا يك حكومت جهاني تشكيل مي دهد و قانون واحد اسلام را همه جا اجرا مي سازد و در سراسرعالم عدالت اجتماعي و بر اساس تعاليم قران برقرار مي نمايد .
با اينكه اين بشارتها قطعي و مسلم و متواتر است ، خداوند هم بر هر كار قادر و تواناست ديگر جاي شبهه نيست . جاي شك و ترديد هم نيست .
اين استبعادات طول عمر و سرّ غيبت همه از وساوس شيطان است و چنانچه توضيح داده شد به هر نحو كه د رطول عمر نظر بدهيم استبعاد طول عمر حضرت صاحب الزمان عجل الله تعالي فرجه صحيح نيست . علم و عقل و نقل و قران و احاديث و كتابهاي ديني ملل ديگر و آراءو نظر دانشمندان قديم و جديد و تجربه همه پشتيبان و مؤيد عقيده ما مي باشند .
اللهم انانرغب اليك في دوله كريمه تعزبها الاسلام و اهله و تذل به االنفاق و اهله ، و تجعلنا فيها من الدعاه ابي طاعتك و القاده الي سبيلك و ترزقنا بها كرامه الدنيا و الاخره .
انتظار يك مقوله اعتقادي ـ اجتماعي است و منتظر فردي است كه به خاطر انديشهاي كه در دل دارد خود را به شناخت و انجام يك سلسله تعهدات ويژه، وظيفهدار احساس مينمايد.
از اينكه انتظار مقولهاي اعتقادي است پس بايد ريشه در كتاب و سنت داشته باشد و از آنجا كه جلوه اجتماعي دارد پس بايد راه و رسم آن آموخته شود. آن زمينه ريشهاي ـ يعني تلاش فرهنگي در شناخت ابعاد انتظار ـ و اين راه و رسم اجتماعي ـ يعني تعهد در پيشگاه عمل ـ دو ويژگي عمدهاي است كه شخصيت والاي منتظر را شكل ميدهد گويي منتظر با دو بال اعتقاد و عمل در فضاي جامعه پرگشوده، به پرواز در ميآيد و با دو دست انديشه و كار، در ساختن، بر مبناي باوري دروني افتاده است. به همين مختصر بايد روشن شده باشد كه چنين انتظاري با عنايت به مفهوم اصيل آن، اساساً و از اصل با خمودي و سستي، بيكارگي و واگذاري مسئوليت، ناآگاهي و گيجي، بهم ريختگي و تنها منتظر ماندن براي آنكه ديگري بيايد و كار را اصلاح كند، بي آنكه او خود نقشي سازنده را عهدهدار شود، در تضاد و تعارض قطعي است و از آنجا كه سازندگي با روح منتظر به هم در آميخته از اينرو، انتظار، با تخريب به هر صورت و با هر توجيه به ظاهر موجه نميسازد. در اين صورت تقسيم انتظار به مثبت و منفي و ترسيم چهرهاي از منتظر كه به جاي آباداني و سازماندهي در كار خرابي و نابساماني افتاده با تعريف اوليه اين دو كلمه هيچگونه سازگاري ندارد و نشانه دور افتادن از مفهوم راستين اين واژههاست؛ چرا كه بنابر آنچه گفته شد روح انتظار از اصل با گرايشهاي منفي در تضاد بوده و عمل منتظر تنها و تنها اصلاح و آباداني را در جهت تعالي همه ابعاد طلب ميكند.
پس انتظار در يك كلام يعني آماده شدن و زمينهسازي براي رويارويي با وضعيتي نو و اعلام آمادگي براي پذيرش مسئوليت در شرايط نويني است كه از هر جهت با وضع موجودي كه انسان در آن قرار دارد، متفاوت ميباشد و چنين انتظاري را بحق ميتوان مشحون از اعتراض به اوضاع موجود جوامع و زمينهساز براي اصلاحي بنياني و تحولي چشمگير در آن تلقي نمود.
(اللهم انا نرغب اليك في دوله كريمه تعز بها الاسلام و اهله و تذل بها انفاق و اهله و تجعلنا فيها من الدعا الي طاعتك و القاده الي سبيلك و ترزقنا بها كرامه الدنيا و الاخره)
«خداوندا ما به تو روي ميآوريم، در بر پايي دولت والايت كه در آن اسلام و اسلاميان را عزت و سربلندي ميبخشي و نفاق و دورويان را ذلت و خواري نصيب ميگرداني، تو ما را در آن نظام در شمار آناني قرار داده كه ديگران را بر طاعت تو فراخوانده و راهنماي مردم به سوي تو ميباشند و ـ سرانجام ـ ما را در پناه آن دولت، والايي و كرامت دنيا و آخرت نصيب فرما.»
در اين بيان كه به صورت دعا به پيشگاه پروردگار عرضه ميشود از يك سو برپايي نظامي الهي، با ويژگيهاي خاص خود مطرح است و از ديگر سوي، نشان از مسئوليت پذيري براي تمامي كساني را به همراه دارد كه آن آينده را انتظار ميكشند و در پايان نيز اين حقيقت، زندگي منتظر را به وسعت هر دو جهان زير پوشش ميگيرد، كه از رهگذر چنين انتظار واقعگرايانهاي؛ برخورداري از مواهب گسترده آن نظام ـ و در يك كلام ـ تعالي خود را در هر دو سراي در پناه آن حكومت الهي طلب نمايد1.
احساس حضور
اي بستگان تن؛ به تماشاي جان رويد
زيرا رسول گفت: تماشا مبارك است
انسان به هر چيزي كه انس و علاقه داشته باشد، از غير آن سلب توجه خواهد نمود و هرچه شدت انس بيشتر باشد، كمال انقطاع آن، شفافتر، ظهور خواهد كرد. حال اگر كانون انس و توجه انسان، وجود نوراني حضرت ولي عصر (عج) باشد و كسب كمالات مصنوعي بسيار مهم و راهگشا خواهد بود.
براي انس يافتن با حضرت بقيهالله (عج) راههاي مختلفي وجود دارد.
1ـ مطالعه در زندگي و احوال امام زمان (عج)، اين امر باعث ميشود تا عشق آن حضرت در دل احياء و توجه انسان به وجود مباركش جلب شود. زيرا آدمي تا چيزي را بخوبي نشناسد به او دل نميدهد.
درباره امام زمان (عج) بيش از چهار هزار روايت به ما رسيده است در حالي كه در مورد نماز به اندازه و نصف آن هم حديث و روايت نداريم. حال براستي، چقدر از زندگي پر خير و بركت امام عصر خود مطلع هستيم. (با وجود اينكه پيامبران گرامي اسلام ميفرمايند:)
من مات و لم يعرف امام زمانهِ مات ميته الجاهليه.
2ـ ايجاد ارتباط از طريق توسل و ادعيه مخصوص، همراه و با تضرع و التماس.
3ـ اطاعت از فرامين امام، حضور يا غياب امام، به اطاعت ما ارتباطي ندارد، زيرا چه در زمان حضور و در زمان غياب، بايد مطيع فرامين الهي امام باشيم.
4ـ محاسبه نفس، براي يكبار هم كه شده شب هنگام و يا هر وقت ديگر، مكاني خلوت بيابيم و دقايقي چند اعمال خود را در نظر آوريم و يا اينگونه فرض كنيم كه در مقابل حضرت حجهبن الحسن (ع) ايستاده، كارهاي خود را گزارش ميدهيم و يك به يك اعمال و احوال خود را برشماريم. آنگاه ببينيم با توجه به كردههاي خود، توان رودررو نگريستن در چشمان نوراني آن حضرت را داريم1؟
انتظار: كلمهاي ژرف، و معنايي ژرفتر ...
انتظار: باوري شورآور، و شوري در باور ...
انتظار: اميدي به نويد، و نويدي به اميد …
انتظار: خروشي در گسترش، و گسترشي در خروش ..
انتظار: فجري در حماسه، و حماسهاي در فجر …
انتظار: آفاقي در تحرك، و تحركي در آفاق …
انتظار: فلسفهاي بزرگ، و عقيده اي سترگ …
انتظار: ايماني به مقاومت، و مقاومتي در ايمان …
انتظار: تواضعي در برابر حق، و تكبري در برابر باطل …
انتظار: نفي ارزشهاي واهي، و تحقير شوكتهاي پوچ …
انتظار: نقص حكمها و حكومتها، و ابطال سلطه ها و حاكميتها …
انتظار: سركشي در برابر بيداد و ستم ، و راهگشايي براي حكومت عدل …
انتظار: دست رد بر سينه هرچه باطل، و داغ باطله بر چهره هرچه ظلم …
انتظار: شعار پايداري، و درفش عصيان و بيداري …
انتظار: تفسيري بر خون فجر و شفق، و دستي به سوي فلق …
انتظار: آتشفشاني در اعصار، و غريوي در آفاق …
انتظار: خوني در رگ زندگي، و قلبي در سينه تاريخ …
انتظار: تبر ابراهيم، عصاي موسي، شمشير داود، و فرياد محمد …
انتظار: خروش علي، خون عاشورا، و جاري امامت …
انتظار: صلابت …
انتظار: نه …
در درون تاريكيها و سرديها، به دميدن سپيده دمان چشم داشتن، و به اميد طلوع خورشيد زيستن.
در تراكم هواهاي كشنده اختناقها، به وزيدن نسيمهاي حياتبخش رهايي اميد بستن، و به آرزوي پديدار گشتن روزهاي طلايي ارزشهاي جاويد ، زنده ماندن.
در غروبهاي تاريك گون نوميدي بار غرق بودن، و نويد طلوع فجر شكافنده آفاق را در دل پروردن.
در شبستان ستمهاي تيرگي آفرين جهانگستر گرفتار آمدن، و جان را به مژده فرا رسيدن روزهاي روزستان، تابنده ساختن.
در جهان آكنده از ستم و بيداد دست و پا زدن، و از شادماني طلوع طليعه جهان آكنده از داد و دادگري سرشار بودن.
در حضور حكومتهاي جبار و خونخوار زندگي كردن، و لحظهاي سر تسليم فرود نياوردن.
در زير سيل خروشان تباهي و فساد قرار گرفتن، و آني قد خم نكردن.
در سياهيهاي دوران ظلم و ظلمت و گناه گرفتار آمدن، و همواره منتظر طلوع خورشيد خونين رهايي بودن.
در برابر كوه مشكلات زمانه قرار گرفتن، و چون كوه مقاوم بودن.
در مسير جاري كوبندة زمان ايستادن، و آريها را خوار شمردن، و نه نگفتن؛ …
شمشيرها و شهادتها را پذيرا شدن، و خطها و شهامتها را پاس داشتن.
اين است انتظار، شعار شورآور منتظران، مقاومان، پايداران، صلابت پيشگان، شيعيان، مهدي طلبان تاريخ، …
انتظار مذهب اعتراض است، منتظر معترض به وضوح موجود و خواستار وضع مطلوب است. مذهب انتظار مذهبي است كه حرف دارد و ميتواند كاري انجام دهد. اين منتظر به آنچه هست دل نميبندد و به آنچه كه بايد باشد ميانديشد. او مهاجم به ظلم است و اين اعتراض ريشه در يك مبارزه و «نه» اي تاريخي دارد2 كه از سقيفه و از زبان علي (ع) شنيده شد3.
اينجا سؤالي مطرح ميشود كه: دامنه اين اعتراض تا كجاست؟
آيا تا رسيدن به اهدافي چون عدالت، آزادي، آگاهي و عرفان و يا تا شكوفايي و تكامل و يا …
و ديگر اينكه: اين اعتراض چه نتيجهاي دارد و چه باري به دوش منتظر ميگذارد و اين نفي با چه اثباتي همراه ميشود؟
در پاسخ بايد گفت: كه آرمان ديني و هدف بعثت نبي مكرم اسلام (ع) بالاتر از تكامل و شكوفايي استعدادهاي آدمي است. چون زماني كه انسان استعدادهايش شكوفا شد مهمترين مسئوليت او شروع ميشود كه اين سرمايه شكوفا شده خدادادي را در چه جهتي بكارگيرد.
در جهت كمال و صعود يا در جهت خسران و سقوط؟
اين مهمترين و اساسيترين مسئوليت انسان پس از تكامل و شكوفايي استعدادهاي دروني اوست. پيامبر اكرم (ص) ميفرمايند:
تا اينجا مرحله كمال و شكوفايي استعدادهاست، اما اين فلز شكل گرفته كه به شكل هواپيما در آمده است جهت ميخواهد ، در جهت نابودي انسانها بكار گرفته شود يا در جهت ياري انسانها؟ پس مرحله چهارم جهتيابي اين معدن انسان است، به كدامين سو باشد؟
ـ به سوي پايينتر از خود و رضايت دادن به زندگي حيواني و همين حيات دنيوي2؟ كه اين تنزل و سقوط است. گرچه انسان در هوش و حافظه و ادراكات حسي و حواس با حيوان وجه اشتراك دارد اما با قوه تفكر و تعقل و جرأت و قدرت اراده و اختيار و انتخاب از حيوان جدا شده و بر هدفي عالي استوار ميگردد. لذا در اين صورت به وجود انسان اهانت شده است.
ـ و اگر حركت به سوي بالاتر از خودمان باشد، اين تحرك و رشد تعالي است و بالاتر از انسان كيست؟ لابد، آفريننده انسان كه خالق و حاكم هستي است كه در نماز ميخوانيم » سبحان ربياعلي و بحمده « پاك است خداي من كه برتر است رشد و تعالي انسان در پرتو آموزشهاي دين و تبيين احكام الهي و جهت دادن آدمي در نظام اجتماعي و حكومت ديني وظيفه امامت است كه پس از مقام رسالت به اين مهم ميپردازد. و اينك اين امر هدايت و اين عهد الهي در دستان پر مهر ولي الله الاعظم امام عصر (عج) ميباشد كه با حضرتش بايد عهد و پيمان بست.
اين هدف بلند براي انسان كه رشد و تعالي او را تضمين ميكند و از خسارتهاي روحي و فكري فرهنگي و اجتماعي او را نجات ميدهد. همان چيزي است كه دنياي ديروز و امروز و فردا سخت بدان محتاج بوده و هست و خواهد بود. فقط و فقط در امامت كه همانا تجلي اسلام راستين و ناب ميباشد تضمين ميشود، لذا بايد براي نيل به اين آرمان و اين مقصد بلند فضاسازي و زمينه سازي نمود و آمادگي هايي را تحصيل نمود، آمادگي در:
ـ ذهنيت و تفكر
ـ روحيه
ـ طرح و تدبير
ـ تربيت نيروها
ـ تشكل و سازماندهي
ـ جهت دهي و قبول مسئوليت و جايگزيني مستمر
اين گونه انتظار مراحل اساسي انقلاب ديني را شكل ميدهد1.
هستي، موهبتي است كه خالق هستيها به مخلوقات خويش ارزاني داشته و آنها را بدين نعمت موجوديت بخشيده است. هر موجودي بنا به ميزان درك و شعور خويش بهانهاي براي تداوم هستي جستجو ميكند، اين بهانهها همان آرزوهايي است كه درذات خويش به آنها دلبسته است و زندگي خويش را وابسته آن ميپندارد.
انسانها هر مقدار كمال بيشتري داشته باشند و هستي بيشتري را درك كنند. آرزوهايي بزرگتر با مفاهيمي عظيمتر خواهند داشت. اين انسان است كه در پناه بهرهوري از عقل، هستي را وسيعتر ميبيند. لذا دامن آرزوهايش گستردهتر از موجودات ديگر خواهد بود.
پهنه آرزوهاي انسان بسيار وسيع است چنان كه ميتواند همه چيز را در خود جاي دهد. حتي آنچه را كه در واقعيت نمي تواند تحقق بخشد در آرزوها محقق ميكند و غيرممكنها را ممكن ميسازد. اگرچه برخي از آرزوهاي دست نيافتني و غيرممكن را دنبال نميكند و براي آن نيرو صرف نمينمايد، زيرا آن را عقلايي نميبيند اما آن دسته از آرزوهايش كه خواستههايي ممكن و انجام شدني است و گاهي با تلاش بسيار و صرف وقت و عمر زياد به دست ميآيد و گاه به راحتي حاصل ميشود را دنبال ميكند. چنين خواستههايي است كه زندگي را تداوم ميبخشد و تلاش را جهت ميدهد و بذر اميد را در دل ميكارد و اين اميد سبب ادامة حيات و كوشش بيشتر ميشود.
اين اميد است كه زندگي را معنادار ساخته، سختيها را آسان ميكند و تحمل آنها را شيرين مينمايد. زنداني، به اميد آزادي، دوره محكوميت خويش را ميگذراند. اين اميد آزادي است كه او را پيش ميبرد و به فرداهايش معنا ميبخشد. زيرا در يكي از همين فرداها او نيز آزاديش را دوباره بدست خواهد آمد.
بيمار به اميد بهبودي، دوره بيماري را سپري ميكند و معالجات سخت را بر خود هموار ميسازد و شبهاي طولاني را با درد ميگذراند و تلخي داروها را تحمل ميكند و اگر اطمينان مطلق داشت كه علاجي براي او نيست و يا اگر ميدانست شفاي او غيرممكن است به هيچ يك از معالجات تن در نميداد و هرگز قادر به تحمل وضعيت خويش نميبود.
خلاصه اينكه هركس به اميدي ادامه ميدهد و پيش ميرود، اگر اميد به آينده بهتر نباشد و دورنماي زيباتري در پيش انسان گسترده نشده باشد هر انساني متوقف ميشود و ميايستد.
حذف اميد در حقيقت، حذف توانايي و فلج كردن نيروي هر انسان تلاشگر است.
تا اينجا روشن شد كه انسانها در زندگي خويش در پي بهانههايي هستند و اين بهانهها همان آرزوهاست كه گاه كوچك است و گاه بزرگ، گاه كودكانه است و گاه ارزشمند. گاه تحققپذير است و گاه تحقق ناپذير.
و با مطالعه در احوال بشر به اين نتيجه ميرسيم كه اميد در امتداد آرزوهاي ممكن بشري پديد ميآيد و به خواستههاي معقول آنها نيرو ميبخشد و سبب تلاش و كوشش و مبارزه و پيشروي ميشود و در انتها فهميديم كه اميد مسبب اصلي ادامه زندگي است.
اميد، چشم انداز روشني را در برابر ما ترسيم ميكند و ما را به سوي آن ميراند. اين كشش به سوي آن آينده مطلوب كه پيش رويمان قرار دارد ما را به تلاش و صبر وادار ميكند.
تلاش براي رفع موانع موجود و صبر براي تحمل سختيهاي راه، به منظور جلو رفتن و نزديك شدن به هدف. اين تلاش و صبر ميهمان چشم براهي ما براي تحقق آرزوهاست.
سر از دريچه صبح اميد كردن برون
كسي كه دامن شبهاي انتظار گرفت
ما انتظار ميكشيم تا اميدمان ثمر بدهد و به نتيجه برسد. نهال اميدمان را با انتظار آبياري ميكنيم تا ميوه و نتيجه اين انتظار، تحقق خواسته و هدف مطلوبمان باشد. انتظار قدمي ديگر است از جانب ما به سوي خواستههاي ممكن و هدفهاي مطلوب زندگي، خواه اين هدفها بيارزش باشد خواه متعالي.
كوهنوردي را در نظر بگيريد كه ستيغ قلهاي را براي فتح و صعود برگزيده است و بسوي آن در حركت است. قله، هدف و آرزوي اوست كه به آن وابسته و اميدوار شده است و اين اميد سبب تلاش و اقدام و خلاصه محرك اصلي اوست. انتظار رسيدن به قله سبب ميشود تا او قدمي ديگر بردارد و ميخي بكوبد و هربار سر را به سوي قله بلند و به فاصله كمتر شده خود و قله بنگرد تا بالاخره اميد او نتيجه داده، انتظارش به پايان برسد و قله را فتح كند.
انتظار است كه سبب ميشود نيروهاي خاموش آدمي روشن شود، جهت بگيرد و با تلاش و همت نتيجهاي عظيم به بار آورد هرچه آرزويي مطلوبتر باشد و هرچه هدفي دوست داشتنيتر باشد انتظارش سختتر و تلاش براي آن شيرينتر خواهد بود. انتظار عاملي است كه صبر و تلاش را به دنبال ميآورد و رسيدن به مطلوب را ممكن ميسازد. هرچه هدف نزديك شود و صبر براي آن مشكلتر و تلاش براي آن بيشتر و جديتر خواهد بود1.
رابطه انتظار و آمادگي
انتظار بايد همراه آمادگي باشد، چنانكه ديدهبان دشمن را ميپايد، منتظر بايد مواظب و مراقب تمام جوانب امور زندگي خويش و فراهم نمودن زمينه ظهور باشد.
اين چيزي است كه تشيع به ما آموخته كه بايد در مقام درگيري خودت را در يك مرحله معين آماده كني2 چه در رابطه با فسادهاي فكري3 و چه در قدرت روحي و چه در طرح عملي و سازماندهي و چه در برنامه عملي، در رابطه با عمل اين انتظار تشيع است. چون انتظار يك عم است كه در روايت داريم: » افضل اعمال امتي، انتظار الفرج « برترين اعمال نزد ، من انتظار فرج است.
اين آمادگي فكري با بينات4 شروع ميشود، اين بينات همان دگرگوني تلقي انسان از خودش ميباشد. انسان بايد به مرحله اي برسد كه به آنچه دارد دلخوش نباشد او در انتظار چيزي است كه ميتواند باشد و بايد باشد.
مؤمن منتظر، شايد به خاطر شرايطي ساكت باشد اما ساكن نيست. بنابراين تقيه در شرايط خاصش در استراتژي منتظر جايگاهي ميتواند داشته باشد. چرا كه تقيه سكون نيست بلكه حركتي دقيق و ظريف است بخاطر شرايط گوناگون زمينه سازي قيام.
اين امر مسلم است كه پويايي و معنويت تشيع مزاحم دنياي مستكبران و زورگويان است و آنان روشهاي گوناگوني را براي نابودي ما بكار گرفته و خواهند گرفت. لذا اسلام و خصوصاً تشيع كه بر پايه عدالت اجتماعي و عدل و داد استوار است ناگزير از درگيري با تفكر استكباري ميباشد. چرا كه خداوند به مسلمانان اجازه نداده سلطه مستكبران غيرمسلمان را بپذيرد1 و هدف از ارسال اين نامه را اجتناب از طاغوت2 و شرايط ايمان را كفر به طاغوت3 بيان نموده است.
پس چگونه منتظر مؤمن ميتواند در مقابل وحشيگريهاي استكبار سكوت نمايد و حركتي نكنند و آمادگي لازم را جهت قيام براي از بين بردن اين تفكر تحصيل ننمايند.
لذا براي پيروزي بر تفكر استكباري بايد در ميان ابرقدرتها و مستكبران و طاغوتها نفوذ كرد و آنها را از دورن به چالش كشيد كه اين خود جايگاه تقيه را در استراتژي منتظر شيعه نمايان ميكند. مادام كه دشمن خدا در داخل گرفتار نشود در خارج امتيازي به مؤمنان نخواهد داد و ميدان را ترك نخواهد كرد و مذاكره هنگامي امتياز آفرين است كه منتظر گلوي طاغوت را فشرده باشد و اگر نه او جز منافع استكباري خويش ديدگاهي ندارد و براحتي تسليم عدل نخواهد شد. چنانكه هيچ طاغوتي در طول تاريخ تسليم عدل نگرديده است.
لذا منتظر بايد خود واكسينه باشد و با ذكر اطاعت و تقوي و ارتباط و پيوند با خدا و نيايش و قيام شب و قرائت قرآن ظرفيت و وسعت صدر خويش را افزايش دهد و در مقابل جلوههاي دنيا و وسوسههاي شيطان و نفس مقابله نمايد و با مطالعه و شناخت نظم و زيبايي جهان و قدرت لايزال الهي و تاريخ امم و شناخت عوامل صعود و سقوط تمدنها، بينش لازم را بدست آورد تا بتواند به شهادت پاسخ گويد و در برابر بدعتها مقاومت كند و بدعتگذاران را رسوا نمايد.
در مرحله آمادگي، سازماندهي و مديريت تحت ولايت الهي (ولايت فقيه) امري ضروري و كارساز است زيرا مولا علي (ع) ميفرمايد: » انه لابد للناس من امير مبر او فاجر1 « (هر جامعه رهبري و حكومت ميخواهد چه خوب باشد چه بد)
از ديگاه تشيع ولايت الهي در زمان غيبت در وجه فقيه جامعالشرايط تجلي مينمايد كه نصوص معتبر دارد و مخالفين فقيه بايد بدانند كه هيچ مكتبي بدون فقيه و هيچ ايدئولوژي بدون ايدئولوگ ادامه نمييابد، لذا تاريخ فقاهت شيعه تاريخ مكتب و مذهب است.
و اين سخن گروههاي ديگر در شرايط فعلي بهتر ميتوانند جامعه را به جامعه الهي امام زمان (عج) نزديك كنند (به سعادت برسانند) يك شعار بيپايه و اساس است. ولي اين حرف كه همين مسئولان ميتوانند و بايد بتوانند بهتر از اين برنامهريزي و كار كنند يك مطلوب است.
سؤال اين است كه تكليف منتظر واقعي در شرايط فعلي چيست؟ در برابر كمبودها و نارسائيها چه بايد بكنيد؟ تضعيف حاكميت ولايت فقيه؟ توجيه حاكميت ولايت فقيه يا اينكه به تكميل نواقص و ياري حاكميت ولايت فقيه برخيزد؟
حقيقت اين است كه تضعيف خيانت است و توجيه حماقت و تكميل، رسالت منتظر واقعي است2.
انتظار چرا؟
ظهر الفساد فيالبر و البهر بما كسبت ايدي الناس (روم ـ بم)
گفتي كه فساد، بحر و بر را بگرفت
هرچيز كه بود ـ خشكتر ـ را بگرفت
اينك برسان ظهور مهدي يا رب
بينم كه خيرها، بشر را بگرفت
ميگويند: انسان تكامل يافته، و جامعه پيشرفت كرده است.
ميگويند: جامعه بشري ديگر احتياجي به مدير و راهبر ندارد.
ميگويند: در اين زمان ديگر سرپرستي از طرف خدا معنا ندارد.
ميگويند: زماني كه بشريت طفلي بود، احتياج به ولي داشت، اما اينك رشد يافته و ولي لازم ندارد.
اينك، بياييم دوران كودكي بشر را با دوران بلوغش ـ كه امروز است ـ مقايسه كنيم. جامعه بشر را در دوران كودكي، با شمشير و خنجر و مانند آن بيگناهان را ميكشد، اينك در زمان بلوغش با مسلسل و بمب و سلاحهاي كشتار جمعي و بيولوژيك و شيميايي ميكشد، به گونهاي كه گاهي با انفجار يك بمب هزاران زن و كودك بيپناه و بيگناه كشته ميشوند.
در زمان كودكي دشمنش را با زهر مسموم ميكرد، اينك در زمان بلوغش، جوانان جامعه را با مواد مخدر خاموش ميسازد.
در زمان كودكي، ناگزير بود براي ديدن حرام و فعل حرام ديگران را به محلهاي خاصي ببرد. اما اكنون در زمان بلوغش با استفاده از رسانههاي گروهي، حرام را به خانهها ميآورد.
در زمان كودكي، در و پنجرهاي را ميشكست و ميدزديد. اينك در زمان بلوغش بدون شكستن در و پنجره با بكارگيري علم و تكنولوژيش با اينترنت دزدي ميكند.
نيرنگهاي زمان كودكي صدها و حداكثر هزارها مورد را در برميگرفت.
اينك با استفاده از ابزار ارتباطي جديد، ميليونها بلكه ميلياردها انسان را پوشش ميدهد. در زمان كودكي، فساد و بزهكاري را در خفا مرتكب ميشد، اينك در زمان بلوغش آزادانه و بدون شرم مرتكب ميشود.
و …
در مقايسه طفوليت و بلوغ بشريت، در مييابيم كه اين تحول، پيشرفت انسان در انسانيت نيست. بلكه فقط مدرن شدن ابزارهاست. لذا، به هر دليلي كه ديروز احتياج به هدايت كننده و ولي داشت، امروز احتياجش بسي بيشتر است، زيرا ابزارش مدرنتر، سريعتر، فريبندهتر، مخربتر، فراگيرتر و قادرتر است.
امروز كل بشريت در معرض نابودي است. نه فقط نابودي جسماني، بلكه نابودي معنوي كه به مراتب از اولي دردناكتر و مصيبتبارتر است، نه تنها انسان خود را نيافته، بلكه اساساً تبديل به ماشيني شده كه سوخت گيري ميكند و راه ميپيمايد و از رده خارج ميشود.
آن انساني حقيقتاً رسد يافته كه با مطالعه تاريخ بشريت ، عبرت ميگيرد كه انسان هيچگاه بدون كمك و هدايت خداوند نجات نخواهد يافت.
جامعه انساني، مجموعهاي است از «صفرها» كه هيچگاه از جمع آنها عددي به دست نميآيد، هرچند كه شمار صفرها زياد باشد. بلكه زماني اين جامعه به عددي تبديل ميشود كه عددي مثلاً عدد «يك» از دنياي اعداد گام به شهر «صفر» ها بنهد و آنها را به مقام عددي برساند.
اكنون اگر صفرها ، عدد را به كناري بزنند، و به كثرت جمعيت خود بنازند و بخواهند با استناد به آن كثرت خود را عددي بدانند چه ميشود؟ اينست حال انسانهايي كه بدون رهبر الهي بخواهند زندگي كنند.
اين است حال بشر خيرهسر و مستكبر، در ديروز و امروز و خدا كند كه فردا چنين نباشد. اينگونه برخوردها با محبتهاي الهي پيشين، آخرين محبت حق را ـ به امر الهي ـ به پرده غيبت بكشانيد، غيبتي كه جهان صاحبدلان همواره از آن در تب و تاب است. اما صاحبدلان، همواره كماند و اكثريت را، همان افراد سركش و مغرور تشكيل ميدهند.
ـ چرا حقيقتاً از غم هجران و غيبت آخرين هدايتگر و بازمانده رحمت خدا نميسوزيم؟
ـ چرا با تمام وجود، ظهورش را در يادها زنده نميكنيم؟
ـ چرا با شور و انگيزه او را نميشناسيم و يادش را نميطلبيم؟
نكند ما هم در فريب اين دنياي رنگارنگ پر نيرنگ، غرق شده و فراموش كردهايم كه در اين دنيا چه كارهايم و براي چه آمدهايم؟
حتي اگر هنوز هم هوشياريم و مقصد را گم نكردهايم، نكند شركت گهگاه در مجالسي كه به نام ايشان برپا ميشود ما را به اشباع كاذب كشانده است.
و حلاوت نوشيدن چشمه آب حيات را فراموش كردهايم.
بياييم و حال فقر خود را بيابيم.
بياييم و نياز خود به محبت بر حق الهي را باور كنيم.
بياييم و ملتمسانه بازگشت آخرين سفير هدايت و نور را از درگاه قادر مطلق طلب كنيم، كه جز با ظهور ايشان بشريت به بلوغ خود نخواهد رسيد1.
انتظار عبادت برتر
افضل العباده انتظار الفرج
برترين عبادت، انتظار فرج است.
منتظر، ياوري است كه به ياري امام خويش شتافته و بضاعت ناچيز خود را به پاي امامش ريخته است.
منتظر، ياوري است كه از آنچه دارد دريغ ندارد و به دست و دل و زبان، كمر به خدمت مولايش بسته است.
منتظر، ياوري است كه بار وظيفه را بر دوش خويش احساس ميكند و به دنبال راهي تا اداي حق كند.
و بالاخره منتظر ياوري است صادق كه هماره در پي نشاني است تا به آن شناخته شود و به وسيله آن به امامش منتسب گردد. و چيست اين نشان به جز انتظار كه آنچه وظيفه شيعه و وظيفه ياور امام است را در خود نهفته دارد.
امام صادق (ع) ميفرمايند: «هركسي دوست دارد از ياوران حضرت قائم باشد بايستي انتظار او را داشته باشد و به نيكويي و پرهيزگاري رفتار نمايد، پس اگر به اين حال پيش از قيام او از دنيا برود پاداش ياوران مهدي را خواهد گرفت. بنابراين بكوشيد و جديت كنيد و چشم به راه باشيد كه گوارايتان باد.»
شيعه امام غايب (ع) چشم براه عزيزي است در سفر. سروري با عظمت، رهبري با كرامت، ميهماني كه عزم اقامتش روشني ديده و شادي ايام را به ارمغان ميآورد. آيا براي رسيدن ميهمان مقدماتي لازم نيست؟
آيا پذيرايي از بزرگترين وجود عالم امكان آمادگي نميخواهد؟
براي ورود ميهمان چه ميكنند؟ آنچه فراهم ميآورند چيست؟
آيا گرد غفلت را زدودهايد؟ آيا خانههايتان پاكيزه است؟!
آيا چراغي افروختهايد؟ دلهايتان روشن است؟!
آيا آنچه را دوست دارد مهيا كردهايد؟
خود را به مانند او آراستهايد؟! لباس منتظران به تن داريد؟!
آيا ميهمانتان را ميشناسيد؟ به يادش هستيد؟ براي رسيدنش دعا ميكنيد؟!
هيچ نشاني از او در خود داريد؟ آيا انتظار در شما پديدار است؟!
آيا مشابهتي بين شما و او و ياران او ديده ميشود؟!
كه اگر چنين است پذيرايي امام، گوارايتان باد.
امام صادق (ع) ميفرمايند: «كساني كه در انتظار دولت قائم درگذرند چون آنانند كه در خدمت قائم باشند … بلكه چون آنانند كه در ركاب مهدي شمشير زده باشند … به خدا سوگند اينان چون آن كسانند كه در خدمت پيامبر به شهادت رسيده باشند1.»
ميزبان حقيقي امام همچون تربيت شدگان حضرتش لياقت خود را نشان داده و شايستگي ياوري در ظاهرشان پديدار است.
امام سجاد (ع) ميفرمايند: «آنان كه در غيبت مهدي (ع) به پيشوايي او معترف و ديده براه ظهورش ميباشند. از تمامي مردم زمانها والاترند. خداي، ايشان را آن چنان خرد و انديشه و آگاهي بخشيده كه نهاني مهدي به نزدشان، همتاي پيدايي او ميباشد. اينان همانند رزمندگان ركاب پيامبر خدايند، اينان مؤمنان به ويژه شيعيان راست كردار ما هستند. آنانند كه به نهان و عيان، مردم را بسوي دين خداي بزرگ ميخوانند1.»
منتظر، در انتظار رهبري است دادگر، نيكوكار، عدالت گستر، مهربان، بخشنده و بزرگوار و … پس چگونه ميتواند خود، طالب رفتارهاي زشت و ناپسند انساني باشد؟ منتظر ميداند امامش بساط ظلم را بر هم ميريزد. پس كدام خردمند منتظري است كه ظلم پرست و ستم پيشه باشد؟ منتظر ميداند امامش به آنچه خير است عمل خواهد كرد و از آنچه شر است بيزاري ميجويد، پس چگونه اين همه را دانسته اما به زشتي ادامه خواهد داد و زشت كردار خواهد شد؟!
منتظر، ياوري است كه به دل بيعت كرده و عهد بسته و به پيمانش وفادار است و انتظار نشان ايستادگي اوست. اگر دستها لياقت فشردن دست امام و تجديد بيعت با او را ندارند، انديشهها را كه ميتوان بسوي او سوق داد و خاطره بيعت با او را كه ميتوان ترسيم نمود؟ اگر چشم را تاب ديدن نگاه او نيست دل را كه ميتواند به يادش زنده داشت و روشن نمود؟
امام علي (ع) ميفرمايد: « ياران مهدي با او بيعت ميكنند كه هرگز دزدي نكنند، زنا نكنند، مسلماناني را دشنام ندهند، خون كسي را به ناحق نريزيد، به آبروي كسي لطمه نزنند، به خانه كسي هجوم نبرند، كسي را به ناحق نزنند، طلا و نقره و گندم و جو ذخيره نكنند …3»
و آيا ما منتظران به عهد خويش وفادار ماندهايم و بيعت خود را نگه داشتهايم؟! نه، اگر چنين بود هرگز نميشنيديم:
حضرت حجت در نامهاي به شيخ مفيد ميفرمايند: «اگر پيروان ما كه خداوند توفيق طاعتشان دهد دلهايشان در وفاي به عهد و پيماني كه با ما دارند همدل ميشدند از ديدار مبارك ما محروم نميشدند و سعادت ديدار ما را زودتر مييافتند، ديداري راستين و از روي معرفت، نسبت به ما، ما را از آنان جز اخبار ناگوار و ناخوشايند كه از كارهايشان به ما ميرسد چيزي باز نميدارد. خداوند يار و ياور ماست و ما را كفايت كرده و وكيل نيكويي است و درود او بر آقاي بشارت دهنده و بيم دهندة ما، محمد و خاندان پاك او باد.1»
آري انتظار، نشانهاي است آراسته كه بدان خود را ميآرايند و غم دوري را التيام ميبخشند.
و انتظار گزارشي است از وفاي به عهد و سرشار بودن از ياد محبوب، انتظار يعني عمل به آنچه نيكي است و پرهيز از آنچه بدي است.
امام صادق (ع) ميفرمايند: «پرهيزگاران كه به امام غائب ميگروند نماز به پاي ميدارند ، از دارايي خود ميبخشند. به قرآن و كتابهاي آسماني پيش ايمان آورده و به جهان ابدي يقين دارند2».
فرمانبردار، اخلاص كيش، نيكوكار، عزتمند، قناعت پيشه، دين ياور، ستمديده، بردبار، پاكزاد،نيك سرشت، پاكدل و خوش قلب3، كه دلهايي سختتر از پولاد دارند و اگر بر كوهساري آهنين بگذرند از هم ميپاشد4، همچون مشك همواره خوشبويند و همچون ماه تابان پيوسته فروزان5. از سر نيزه، تيزترند و از شير بيشه، دليرتر6. آري آنان پارسايان شب و شير مردان روزند7.
هركس بخواهد كه به هنگام رستاخيز حضرت مهدي از ياوران او باشد به خصايصي كه در مقدمه كتاب كمال الدين آمده، خود را بيارايد و در ايام غيبت به آداب و عقايد ديني خويش تمسك جويد و نگذارد شيطان در او شك و ترديد راه دهد1. شناخت و معرفت خويش را راست و درست گرداند؛ ايمان و يقين خويش را بيفزايد و تسليم خاندان پيامبر بشود. به حدي كه در دلش چيزي نيابد كه او را از فرمان آنها باز دارد2.»
منتظر، شيعهاي است كه امامش را دوست دارد و به او ميانديشد و در تلاش براي ياري اوست و در صبر براي رسيدن ظهورش.
غربت امامش را ميشناسد و تنهايي امامش را ميبيند3.
و محبت او را نسبت به خود و ديگر شيعيان احساس ميكند5.
شيعه و انتظار
شيعه، اين گروه پيرو، در انتظار حكومتي است كه در آن فردها زنده شود و نور ايمان و فروغ عدل و فضيلت، بر پهنه گيتي گسترده شود و طومار سياهي و تباهي در هم پيچيده شده، حكومتي جهاني توسط راهبري الهي كه ميراث بر مرسلين است، براي نشر آيين حق كه همان اسلام است تشكيل گردد. به همين جهت، از ابتداي پيدايش تشيع، يعني همان دوران حيات پيامبر گرامي (ص) كه به طرفداري از علي (ع) به وجود آمد. در سامان بخشيدن به چنين حكومتي، شيعه به حركت در آمده و در رهگذر تكامل خويش در انتظار آن حكومت بوده است، علي (ع) و يارانش در شرايط زماني و مكاني آن روز، كه خفقان بر سراسر كشورهاي اسلامي حاكم بود و خلافت و جانشيني پيامبر (ص) از مسير اصلي و اسلامي خود منحرف شده بود، به عنوان اعتراض برخلافت نا حقي كه فقط براساس اميال و آرزوهاي گروهي خيانتگر پيريزي شده بود، آمادگي خود را در تشكيل اين حكومت به گونهاي مختلفي اعلام كردند. خطابههاي آتشين حضرت علي (ع) در معرفي شخصيت علمي و سياسي و معنوي خود و ناروا بودن حكومت كساني كه جامه خلافت را به يغما برده بودند و بر تنشان بيقواره مينمود، فرمود:
«آگاه باشيد، سوگند به خدا كه او خلافت اسلامي را مانند پيراهن به بر تن كرد، در حالي كه ميدانست من (براي خلافت) مانند قطب وسط آسيا هستم. علوم و معارف از سرچشمه فيض من مانند سيلاب روان است و هيچ پرواز كنندهاي در فضاي علم و دانش و حكمت به اوج رفعت و بلندي مقام من نخواهد رسيد1.
و آنگاه در نشان دادن بيلياقتي كساني كه مسئولان اصلي سقوط و انحطاط مسلمانان بودند، سخن را چنان ادامه ميدهد كه بينش هر انساني را نسبت به موقعيت زماني آن حضرت روشن ميسازد، كه آن رهبر بزرگ با چه خفقاني روبه رو بوده و با اين شرايط خطرناك چگونه اعتراض خويش را آشكار ساخته و آنگاه با چه مشقتي در بيداري اذهان مردم سكوت كرده و در زمان سكوت خود چگونه صبر كرده است. آن حضرت ميفرمايد:
«صبر و شكيبايي را خردمندي دانستم. بنابراين صبر كردم، همانند كسي كه چشمانش را خاشاك و غبار و راه گلويش را استخوان گرفته باشد و ميراث خود را به تاراج رفته ميديدم2.»
ديگر سخنان حضرت علي (ع) در موارد ديگر: همچون خروشيدن او عليه حاكمان ستم پيشه و جنايتكار و نويد براي انجام حكومت عدل، و همچنين برخورد ساخته شدگان مكتبش، يعني پيروان راستين او كه براي نابودي بيعدالتي قيام كردند، همچون سلمان بزرگ، ابوذر راست گفتار، عمار و مقداد كه در برابر غاصبان حق علي (ع) ايستادگي كردند و شلاق خورده و يا تبعيد شدند، فقط به عنوان اعتراض بر غارتگران عدل و داد بود. (صص 40 تا 42)
فرياد فاطمه (س)
حضرت فاطمه (س) در تحقق بخشيدن حكومت عدالت عليه قدرت غاصبان و ستمگران حق به جانب كه اجتماع را در حيرت قرار داده بودند فرياد برميآورد و دستگاه حاكم را استيضاح ميكند.
استدلال و منطق زهرا (س) چنان محكم بود كه هنوز گوش ستمگران را ميخراشد و با خروش خود به انسانهاي غاصب و نالايق اعلام خطر ميكند و آنها را رسوا ميسازد.
او براي اعتراض به مسجد رفت تا حقيقت را به گوش مردان و زنان اسلام برساند.
زهرا (س) كه عدالت را براساس پايداري در نظام اجتماعي و يگانه ضامن امنيت مردم ميداند. مهمترين عامل بقاي امتها را تنها در قانونگذاري عادلانه ميبيند كه ثروتمند و فقير، قدرتمند وضعيف در برابر آن مساوي باشند و در مكتب او ايمان به حضرت پروردگار متعال است كه گراميترين مردم را نشانه ميگذارد.
فاطمه (س) با اينكه ميداند ديوار ستمگري بلند است و صداي مظلوم از اين طرف ديوار به طرف ديگر آن نميرسد، باز هم براي تحقق عدالت و حكومت عدالتپرور فرياد بر ميآورد و سخن خود را به اميد پيروزي حق و شكست باطل بيان ميكند تا مگر درسي باشد براي نااميدها و بشارتي براي كساني كه در انتظار عدالت به سر ميبرند.
مكتب زهرا (س) اميد آفرين است و دست رد بر يأس ميزند و پيروان خود را به حكومت عدالت اميدوار ميكند.
پس نبايد مايه تعجب شود اگر ببينيم كه شيعه، در روزگار ظهور، حضور فعالتري دارد، و در صحنههاي مبارزات بزرگ، نقشي عميقتر و جديتر ايفا ميكند. شيعهاي كه به اصل وصايت الهي ـ كه در همه پيامبران بوده است ـ اعتقاد دارد؛ شيعهاي كه از زمان حيات پيامبر و پس از پيامبر آيات قرآن دستورات مؤكد پيامبر (ص) دنبال علي بوده است و سپس در خط امامت حركت كرده است؛ شيعهاي كه همه جا محروميت ديده و بلا كشيده و زندان رفته و شكنجه شده و شهيد داده است؛ شيعهاي كه در طول قرنها و سدهها همواره در برابر ستمكاران ايستاده و سازش نكرده است؛ شيعهاي كه در سينهاش سقيفه بني ساعده خرد شده و در ريگزار داغ ربذه به جان آمده و در نبرد جمل و صفين و نهروان حضور يافته و خون داغش در مرج عذرا بر زمين ريخته و از ساباط مداين گذشته و در صحراي تفتيده طف عاشورا حاضر بوده و شب يازدهم عاشورا را گذرانده است؛ شيعهاي كه در كناسه كوفه به دار آويخته شده و سپس پيكرش سوخته و خاكسترش بر باد داده شده است؛ شيعهاي كه قتلها و زندانيهاي امويان را تحمل كرده است؛ شيعه اي كه در كنار جسر بغداد پيكر مسموم پيشواي زنداني خود را نگريسته است؛ شيعه اي كه زندانهاي عباسيان را آكنده داشته است؛ شيعه اي كه همه سرزمينهاي اسلام ـ از مكه تا بلخ ـ همه جا را با خون خود رنگين ساخته است و هميشه فرياد او دعوت به حكومت معصوم و مدعاي او مبارزه با ظلم و بيدادگري بوده است؛ شيعهاي كه بيش از هزار سال است كه از جان و دل و با خون و قيام،مهدي آل محمد (ص) را طلب كرده است؛ اين شيعه اگر در صحنههاي انقلاب بزرگ، حضوري فعال داشته باشد، جاي هيچ تعجبي نيست. و اين شيعه ـ پس از اين همه فداكاري و پايداري ـ اگر حاكم و وارث سراسر زمين بشود، نيز، جاي بي توقعي ديگران نخواهد بود، شيعهاي كه پيرو متعهد خون آشناي خط نبوت است، از آدم تا خاتم، و خط وصايت، از علي تا مهدي …
هنگامي كه قائم قيام كند، خداوند شيعيان را، از همه شهرها، نزد او گرد ميآورد1.
هنگامي كه قائم قيام كند، خداوند هر عيب و نقصي را از شيطان برطرف ميكند، و دلهاي آنان را چنان پارههاي پولاد ميگرداند. قدرت هر مرد از آنان را، به اندازه قدرت چهل مرد قرار ميدهد. و آنگاه آنان حاكمان و فرمانروايان زمين خواهند بود و سران بزرگوار جهان2.
و اين بيانات، همه، ميتواند تأكيد بر اين امر باشد كه شيعه بايد همواره حضور اعتقادي و اجتماعي خويش را، و تشكيلات سياسي و نظامي ـ يعني در واقع، «حضور شيعي» خويش را ـ در صحنه تاريخ نگاه دارد تا سرانجام به هنگام ظهور، در محل خود و در جريان اصلي و به حق خود، قرار گيرد3.
آينده جهان در پرتو اسلام
لقد ارسلنا رسلنا بالبينات و انزلنا معهم الكتاب و الميزان ليقوم الناس بالقسط.
«همانا پيام آوران خود را با دلايل آشكار فرستاديم و همراه آنان كتاب و ميزان را فرود آورديم تا اينكه مردم را به راستي و عدالت به پا خيزند».
براساس نص قرآن كريم و مستندات اصيل اسلامي كه از پيامبر گرامي اسلام (ص) و امامان معصوم (ع) بر مسلمانان، خصوصاً شيعيان رسيده، عدالت جهاني و انصاف عمومي بر مبناي اصول و تعاليم اسلامي بر روي كره زمين تشكيل ميگردد. و انساني الهي كه دوازدهمين جانشين حضرت رسول اكرم (ص) است رهبري اين حكومت عدل را به عهده ميگيرد و بر تيره روزيها و تبهكاريها و مفاسد اخلاقي و اجتماعي پايان ميبخشد و اساس و بنيان بيدادگريها را در هم ميكويد و باطل را ريشه كن كرده و اقامة حق مي نمايد و دوستان خدا را عزت ميبخشد و دشمنان خدا را بر خاك ذلت و خواري مينشاند و در سايه دادگري همگاني او، مردم، به سعادت و رستگاري ميرسند. اين بشارتي است كه در تورات و انجيل نيز داده شده است و پيامبر اسلام (ص) فرمودهاند:
«هنگامه رستاخيز به پا نميشود تا اينكه مردي از فرزندان من كه همنام من است مالك زمين و زمين را بعد از آنكه از ستم و جور پر شود، مملو و سرشار از عدالت و برابري خواهد كرد1.»
و هم اوست كه آماده نابودكردن ستمگران و در انتظار اصلاح جهان و احياي قوانين قرآن و اميدوار براي ريشه كن كردن ظلم و جور است.
امت اسلامي در انتظار چنين روزي به سر ميبرند كه برابري و برادري بر سراسر گيتي حكمفرما شود، و اگر چند صباحي جغد شوم ستم و بيدادگري بر ويرانههاي زمين صدايش بلند است و ظلم بر عدالت و نورانيت سلطه دارد و باطل بر حق استيلا پيدا كرده سرانجام جهان از آن متقين و پرواپيشگان است2.
همين انتظار است كه عاليترين انگيزه سوق بشر به راه كمال و جمال و رشد و تعالي است و در پايهگذاري حكومت قرآن، كه در آن انسان الهي فرمان ميدهد، اثري بس عظيم دارد و ميتواند وسيله سعادت يك امت قويم و استوار باشد و بالاخره با داشتن اين انديشه بلند، انتظار اين است كه خود را براي مبارزه با ستمگران و غاصبان حقوق بشر مهيا ميسازند و در برابرشان صفوفي تشكيل ميدهند، كه ايمان و عشق به خداوند بزرگ از عمق جانشان تراوش ميكند و در راه رسيدن به هدف خود تا آخرين لحظه حيات بر جاي نمينشيند تا اينكه جان خصم را از حلقوم بيرون كشند و محبوب خداي خويش گردند1.
منابع و مأخذ :
1ـ انتظارات امام زمان (عج) ـ شمسالدين سيد مهدوي ـ شفق ـ قم ـ 1380
2ـ خورشيد مغرب ـ محمد رضا حكيمي ـ دفتر نشر فرهنگ اسلامي ـ 1374
3ـ انتظار مذبه اعتراض ـ دكتر علي شريعتي
4ـ قرآن كريم
5ـ نهجالبلاغه
6ـ نهجالفصاحه ـ ترجمه ابوالقاسم پاينده
7ـ در انتظار ـ زينب صدر ـ مهرآوران ـ تهران ـ 1378
8ـ اصول كافي ـ محمدبن يعقوب كليني
9ـ انتظار و انسان معاصر ـ عزيزالله حيدري ـ قم ـ مسجد جمكران ـ 1419
10ـ درسنامه انتظار ـ مقاله بلوغ بشريت ـ جمعي از نويسندگان ـ انتشارت نباء ـ تهران ـ 1381
11ـ بحارالانوار ـ محمدباقر مجلسي
12ـ مفاتيحالجنان ـ شيخ عباس قمي
13ـ تشيع و انتظار ـ محمدتقي خلجي ـ انتشارات ميثم تمار ـ قم ـ 1378
3ـ در شوراي عمر، عبدالرحمانبن عوف به علي (ع) ميگويد: اگر براساس كتاب خدا و سنت پيامبر (ص) و سيره شيخين عمل كني با تو بيعت ميكنيم، امام (ع) ميفرمايد: «براساس كتاب خدا و سنت پيامبر، بله! اما سيره شيخين نه! و آنها كه جواب امام (ع) را از قبل ميدانستند به تعبير ابوسفيان توپ خلافت را به دامن عثمان انداختند.
در طول زندگاني بستر گاهگاه شخصيتهاي خارق العاده، پديد آمده اند. شخصتهايي كه در مدت كوتاهي با تصميمي قاطع و اراده اي استوار،مسير زندگي مردم عصر خود را تغيير داده اند. اينان در اندام و گوشت و پوست مانند ساير مردمند، مي خوابند، مي خورند، راه مي روند. تن آنان، همچون تن ديگران است اما روح ايشان از آنان جداست. زندگي شان سرشار از بركت و روشني است و تا ابد نيز بر چهره ي صفحات تاريخ درخشنده اند پيرايش اين افراد استثنايي را بايد به طلوع خورشيد همانند كرد.
آن ها دنياي تاريك عصر خود را نوراني كرده اند، با گمراهي، تيره رواني جنگيده اند طرحي نو افكنده اند. خلاقيت فكري و وجودي هر يك به درجه اي بوده است كه زندگاني و سنن و اداب و رسومي را كه حاكم بر زندگاني مردم بوده است، تا شعاعي دور دست در هم ريخته، محيطي بهتر و عاليتر به وجود آورده اند.
تولد امام زمان
ميلاد مهدي (عج) بي شباهت به ميلاد موسي و ابراهيم خليل نيست. همانگونه كه حمل و ولادت دو پيامبر بزرگ الهي، به دور از چشم فرعونيان و نمروديان، صورت پذيرفت؛ درباره ي امام مهدي (عج) نيز مي توان بر اين باور بود كه تا لحظه ي ميلاد، هيچ اثري از اين رويداد بزرگ تاريخ، مشاهده نشد چرا كه خداوند چنين اراده كرده بود تا زمين بي جهت نماند و زمان بي صاحب او ستمديدگان چشم به راه نجات و آزادي، امام و پيشواي خويش را بشناسند و به ياري وي بشتابند. و بدين سان، بي حاكميت موعود مستضعفان بر مستكبران،كه همانا پيروزي حق بر باطل انديشان است، دست يابند.
امام شناسي و آگاهي از زندگي، آيين، سيرت پاك و خيرگرايانه ي ولي معصوم، زمينه ي ياري و پيروي از وي را فراهم مي سازد. از اين رو، پنهان ماندن نشانه هاي حمل و ولادت امام موعود، به اين معنا نيست كه وجود مبارك او، بر مردمان پوشيده باشد و كسي را امكان دسترسي به ديدار و معرفت و همچنين تبعيّت از آن حضرت نباشد. امام صادق (ع) در اين باره فرموده است:
«هو حقي المولد و المنشأ، غير خفي في نفسه»
«ميلاد او مخفي و پوشيده است،اما خودش مخفي نيست»
بدين سان، مسأله ناشناخته بودن حضرت مهدي (عج) در كنار مردم، در بازار ما و در ايام حج، امري عجيب و غريب نيست. خواست و اراده ي خداوند، بر اين تعلق گرفته كه تا هنگام ظهور،در ميان مردم، ناشناس باقي بماند، چنانكه بر حضرت يوسف گذشت.
دوازدهمين اختر آسمان ولايت حضرت مهدي (عج) در دوران خلافت عباسي در نيمه ي شعبان سال 255 هجري هنگام طلوع فجر جمعه متولّد شد و جهان را با نور خود روشن نمود. نام او محمد و كنيه اش ابوالقاسم است از آنجا كه حكومتهاي خودكامه آن زمان تولد او را بر خلاف مصالح خود تشخيص داده بودند با مراقبتهاي كامل مواظب بودند كه اين فرزند ديده به جهان نگشايد و اگر هم ديده به جهان گشود او را نابود سازند. از اين جهت او پس از شهادت پدر ارجمندش امام حسن عسگري (ع) كه امامت در وجود آن حضرت مستقر شد به امر خدا غيب انتخاب كرده و جز با نايبان خاص خود با كسي تماس نمي گرفت مگر در موارد استثنايي.
آماده سازي شيعه براي غيبت و غيبت صغري
پس از شهادت امام علي بن موسي الرضا (ع) اندك اندك،شيعه به گونه اي پرورش مي يافت كه خود و نسل هاي بعدي را، مهياي غيبت امام معصوم نموده، و هدايت پذيري اش را از قرآن و نايبان امام، فزوني و توسعه بخشد.
غيبت حضرت مهدي (عج) نخست در زماني كوتاه صورت گرفت، كه از آن به غيبت صغري ياد مي شود. و سپس اين امر، براي زماني بلند مطرح گشت، كه آن را غيبت كبري مي نامند. هر كدام ويژگي هاي خود را دارد و از شيعيان منتظر، شكيبايي،بينايي و عمل به تكاليف مسلماني در زندگي فردي و نيز در حوزه ي سياست و فرهنگ و اجتماع را مي طلبد.
غيبت صغري
دوران غيبت صغري از سال وفات يازدهمين پيشواي معصوم، امام حسن عسگري (ع) (260 هجري قمري)، آغاز گشت و نزديك به هفتاد سال (329 هـ.ق) ادامه يافت.
آن گاه كه امام مهدي (عج) بر پيكر مطّهر پدر بزرگوارش نماز گزارد (هشتم ربيع الاول سال 260 هـ. ق) بي درنگ از ديده ها نهان گشت و ارتباط و ديدار شيعه، جز در هنگام ضرورت و از طريق افراد مورد اعتماد و امين – كه آنان را سفيران (نايبان) حضرت مي خواندند- امكان پذير نبود.
شيوه نايبان در زمان غيبت صغري، بدين گونه كه ايشان، پرسش ها و مسأله هايي كه شيعيان مطرح مي كردند را، خدمت امام زمان (ع) مي بردند و از آن سو علاوه بر پاسخ ها و رهنمود حضرت، توقيعات ايشان را آورده، و بر دوستداران فرو مي خواندند. تعيين و نصب سفيران يا نايبان خاص در عصر غيبت صغري از سوي حضرت مهدي (عج) اظهار و اعلام مي گشت. هر نايب، پيش از رحلت و پايان گرفتن ايام سفارت و نيابت، در حضور شيعيان، به نحوي جانشين يا سفير و نايب بعدي حضرت را، معرفي مي نمود و از آنان مي خواست كه مسائل خود را با او در ميان گزارده و بدين گونه از هدايت امام بهره ور گردند.
به نظر مي رسد كه غيبت صغري، به منظور آماده سازي شيعه جهت دوران دشوار و دراز غيبت كبري، عنوان شده، تا آنان اندك اندك مهياي حضور در غيبت گشته و مسؤوليت هاي شيعه بودن خويش را به درستي به انجام رسانند. تأملي در رويدادهاي آن عصر و پس از آن، فلسفه و لزوم غيبت صغري را به خوبي مي نماياند.
نايبان خاص
نايبان خاص حضرت مهدي (عج) در سفارت و نيابت هفتاد ساله حضرت به اين ترتيب است:
1-عثمان بن سعيد
عثمان بن سعيد اسدي عمروي، از بزرگان شيعي و برگزيدگان اصحاب امام هادي (ع) و امام حسن عسگري (ع) بوده كه همواره مورد اعتماد و در خور ستايش خاندان پيامبر قرار گرفته است. شهرت اجتماعي ابوحمزو عثمان بن سعيد (سمّان) از اين روست كه وي به خريد و فروش روغن مي پرداخت و در نگاه همگان يك فرد بازاري تلقي مي شد،تا بر مقوله ي نيابت و سفارت از سوي امام عصر،پوشش گزارد و غير از شيعيان مورد اعتماد،كسي از ارتباط او با حضرت حجت،آگاهي نداشته باشد.
2- محمدبن عثمان:
محمد بن عثمان،فرزند وارسته ي نايب نخستين امام است كه به فرمان وي عهده دار نيابت گرديد و حدود چهل سال، واسطه خاص حجت خدا و شيعيان قرار گرفت. محمد بن عثمان در شمار جماعتي از برگزيدگان شيعه بود كه به خانه امام عسگري (ع) رفته و امام عصر را زيارت كردند. ابو جعفر محمد بن عثمان،نخست وكالت امام مهدي (عج) را داشت، پط از درگذشت پدر –سفير و نايب اول- نيابت آن حضرت را يافت، چنان كه شيخ طوسي روايت كرده،وي پيوسته مددكار عثمان بن سعيد بوده و با تعيين شدن از سوي امام يازدهم و پدرش، به سفارت حضرت حجت نائل گشت.
3- حسين بن روح نوبختي:
نايب و سفير سوم امام مهدي (عج) حسين بن روح نوبختي است كه در سال 305 هجري پس از درگذشت محمدبن عثمان، به نيابت خاص از سوي امام برگزيده شد.
4- علي بن محمد سمري:
آخرين نايب خاص مهدي (عج) علي بن محمد سمري نام دارد كه در سال 326 هجري به عنوان سفير حضرت منصوب گشت و سه سال در اين مقام باقي ماند.
با درگذشت وي، غيبت صغري پايان يافت و ديگر كسي به عنوان نايب و واسطه مهدي به مردم معرفي نگشت. در آخرين توضيح حضرت به علي بن محمد سمري آمده بود كه پس از خود، فردي را به نيابت برنگزيند و به همگان برساند كه غيبت كبري آغاز گشته است، و چنان كه شيخ صدوق از توضيح حضرت حجت روايت كرده، درباره ديدار و ارتباط و ادعاي آن از ناحيه فرصت طلبان، چنين فرمود:
«و كساني نزد هواداران من (شيعيان) مي آيند و مدعي رؤيت من مي شوند، ولي آگاه باش، هر كس پيش از قيام سفياني وصيحه ي آسماني ادعاي رؤيت مرا داشته باشد دروغگوي فريبكاري است.
تكليف، حضور و غيبت كبري
تكليف هايي كه متوجه مؤمنان است، حاكي از عنصر ايمان و گرايش باطني آنان به خدا و آخرت مي باشد. از اين رو، هر فرد ايمان آورده –چنان كه در قرآن كريم، بارها بدان اشاره شده است- در هر زماني و مكاني،ناگزير از شناختن و رعايت تكليف هاي ديني خواهد بود.
ترديـدي نيـست كه عنصر زمان در چند و چون تكليف هاي ديني، نقش دارد و گاه تعهد فزون تري مي طلبد و در پهنه ي عمل طرح مي شود. زمان غيبت، به دليل فضاي ويژه اي كه دارد؛ از جمله دسترسي نداشتن به معصوم و محروم ماندن از رهبري پيامبر گونه و هدايت گري هاي انسان سازانه، و از طرفي توسعه و تكامل انديشه ها و دانش ها و طبعاً تعبيرها و قرائت هاي متفاوت و گاه متضاد از دين و مقوله هاي ديني، با ديگر زمان ها يكساني ندارد. از اين رو، افزون بر تكليف هاي مأنوس و شناخته شده، مؤمنان منتظر به سبب انتظاري كه مي پرورند و گشايش افق هاي زندگي انسان ها را مي طلبند،تكليف هاي ديگري نيز خواهند داشت.
تكليف هاي عبادي و اخلاقي در عصر غيبت، بيش از گذشته به صورت يك ضرورت در مي آيد مي توان گفت كه منتظران مي بايستي سيماي مؤمنان صدر اسلام را داشته باشند. چرا كه تاريخ درگذر از جاهليت به حيات طيبه است و حركتي از نوع بعثت در حال شكل گيري است و هر آن بيم مي رود كه همراهان سست عنصر،ايمان و انتظار شخص را بر باد دهند.
ابعاد تكليف منتظران امام عصر، گستره ي زندگي انسان را فرا مي گيرد، به گونه اي كه حضور زمان و دستاوردهاي فكري و عملي بر تكليف گرايي آنان تأثير مي گذارد و سبب مي شود تا منتظر مهدي افزون بر تلاش براي تهذيب نفس و آماده سازي روان براي دريافت و تحمل حقيقت و انتقال آن به نسل هاي بعدي، در تجهيز فكري و فرهنگي كوشيده و در حوزه ي دستاوردهاي نوين علم و زندگي،به نقد و نظر و انتخاب بنشيند. از اين رو، مي بايست گفت، سيماي منتظران مهدي در خور حركت و دولت آرماني و جهاني آن حضرت مي باشد. به بيان ديگر اينان شخصيت و هويتي بارز يافته اند كه به راستي سزاوار عنوان «وارث» و «امام» در بند كشيده شدگان زمين اند.
جمله احوال آن حضرت در زمان غيبت
مكان آن حضرت
محل غيبت او ابتدا سرداب مقدس است كه از آنجا غيبت فرمود، ولي چنانكه شيخ طوسي فرموده است: سرداب مقدس محل ابتداء غيبت بوده نه اينكه هم اكنون در آن سرداب به سر مي برد، كه عامه عمياء ايراد كرده اند كه چگونه مي شود با اين طول مدت در سرداب زندگي مي كند و اكل و شرب او از كجاست.
مكان آن حضرت در زمان غيبت صغري در مدينه بوده، در كوه رضوي. در ابتدا خواص از دوستان از مكان او مطلع بودند، سپس احدي بر وي اطلاع نيافت.
حضرت صادق (ع) فرمود:
«قائم ما را دو غيـبت اسـت يكي كوتاه و ديگري دراز در اول خاصه ي شيعه ي او به مكان او عالمند و در دوم خاصه ي مواليان او هم نمي دانند.»
و از جاي ديگر نيز استفاده مي شود كه در اطراف مكه نيز منزل دارد. بالاخره در حوالي مكه و مدينه به سر مي برد و از مواضع ديگر نيز استفاده مي شود كه او در هر كجا هست محل او هم مانند خود او از انظار مستور است و اين هم بعدي ندارد كه در كوه هاي مكه و مدينه منزل داشته باشد، اما كسي او را و مكان او را نمي بيند. چنانكه عامه مي گويند: بهشت شداد از انظار مخفي است.
نديم و مصاحب او
ندماي او يكي خضر است. حضرت رضا (ع) فرمود:
«زود است كه خداوند مأنوس كند به او قائم ما را وحشت وي را ببرد به ايمني به او»
ديگر ملائكه و مؤمنين جن چنانكه حضرت صادق (ع) فرمود:
«و ما بثلثين مٍن وَحشته»با سي نفر وحشتي نيست.
وليكن معلوم نيست كه اين اختصاص به غيبت صغري داشته باشد يا هميشه 30 نفر با او هست.
اعمال و افعال او
حضرت صادق (ع) فرمود:
«موسم حج هر ساله حج مي كند، او مردم را مي بيند و مردم او را نمي بينند.»
و نيز فرمود:
در صاحب اين امر شباهتي است به يوسف (ع) كه او برادران را شناخت و ايشان او را ديده و نشناختند تا هنگامي كه خود را معرفي كرد، چه انكار مي كنند اين خلق ملعون كه شبيه و مانند خوكها هستند اينكه خداوند چنان كند با حجت خود كه با يوسف و برادران او كرد؟
يا چه انكار مي كنند اين امت متحير سرگردان كه خداوند حجت خود را گاهي مستور كند از ايشان چنانكه يوسف را از يعقوب مستور كرد، با اينكه مسير هيجده روز فاصله بيش نبود؟ و چه انكار مي كنند اين امت كه خداوند به حجت خود چنان كند كه با يوسف كرد؟ پس با ايشان در بازارهايشان رفت و آمد كند و در مجالسشان بر فراش ايشان پا گذارد و ايشان او را نشناسند تا هنگامي كه خداوند اذن دهد كه خود را معرفي كند، چنانكه يوسف چند روز با برادران خود چنين بود.
پس از اين حديث استفاده مي شود كه غيبت آن حضرت نه چنان غيبتي است كه به كلي از جامعه و خاصه ي از دوستان بر كنار باشد و از احوال ايشان بي اطلاع بلكه او به ايشان سركشي مي كند و با ايشان احياناً معاشرت مي كند،او ايشان را مي شناسد و ايشان او را نمي شناسند.
مدت غيبت و وقت ظهور او
آنچه معلوم و مسلم است آن است كه حكمت حضرت سبحان به مقتضاي امتحان از همه ي افراد انسان و مهلت دادن اهل عصيان و گوشمالي دادن اهل ايمان در اثر كوتاهي در طاعت و فرمان، اقتضاء كرده كه مدتي حجت و وليّ خود را از مردم مخفي سازد. اما تا چفدر و چه اندازه؟
نه از مقتضاي حكمت و امتحان معلوم است و نه از اخبار چيزي مفهوم است. بلكه وجدان سليم چون به طبع خفا و غيبت نظر كند مي فهمد كه مخفي شدن و غيبت نمودن نوعي از سرّ و سياست است و امور سرّي و سياسي بايد وجهش و مدتش معلوم نباشد و الا سر نخواهد بود و از سياست خارج خواهد شد.
بنابراين پس بايد از همه كس مخفي باشد، نه كسي مقدار و مدت او را بداند و نه وقت ظهور را، زيرا كه اين دو باهم متلازمند. اگر مقدار مدت معلوم باشد وقت ظهور نيز معلوم است و همچنين عكس و از اين جهت در اخبار تأكيدات بليغه شده است كه احدي وقت را نمي داند جز خدا، حتي ائمه (ع)، حتي خود امام عصر (ع) تا ساعت آخر قيام نمي داند و اخبار بسيار وارد شده كه هر كسي وقتي معلوم كرد تكذيب كنيد او را.
از امير المؤمنين (ع) سئوال كردند، از وقت خروج دجّال كه مقارن ظهور آن حضرت است، فرمود:
«وَ لله ماالمسئولُ باعلم من السّائل»
به خدا كه مسئول داناتر از سائل نيست. ولكن براي او علاماتي است.
و ايضاً حضرت رضا (ع) فرمود:
«حديث كرد مرا پدرم از پدرش از آباءخود از اميرالمؤمنين (ع) از پيغمبر (ص) كه شخصي به آن حضرت عرض كرد: يا رسول الله چه وقت قائم خروج خواهد كرد؟
فرمود: مثل او مثل ساعت (قيامت) است كه خدا فرمود:
«لا يجليما لوقتها الّا هو ثقلت في السمواتِ وَ الارضِ لاتأتيكم الّا بغته.»
زمين سنگين و گران است، نخواهد آمد شما را مگر ناگهان.
و خواهد آمد، كه خود آن حضرت تا ساعت آخر نمي داند تا اينكه شمشير او به نطق آيد و از غلاف بيرون آيد و بگويد: اي ولي خدا قيام كن به اذن خدا.
«ذكر خلاصه اي از حوادث و وقايعي كه در دوران غيبت رخ مي دهد»
از دين نماند مگر اسم او.
اسلام غريب شود چنانكه در اول غريب بود.
خود را به اسلام بنامند اما دورترين مردم باشند از وي.
دين به دنيا بفروشند.
دين پست شود و دنيا بلند گردد.
بدعتها ظاهر شود.
حلال را حرام و حرام را حلال شمارند.
منكرات را ظاهر سازند.
امر به معروف ترك شود.
از معروف نهي شود.
آمال دراز و عمل ها كم شود.
در اعمال خود رياكار باشند.
پيروي هواهاي خود كنند.
به هواها و ميلهاي مردم رفتار كنند.
عمل دنيا را بر عمل آخرت مقدم دارند.
مؤمن غمگين و حقير و ذليل باشد.
نماز را بميرانند.
به نماز استخفاف شود.
مسجدها مانند كنيسه و كليسا به طلا و نقره زينت شود.
مساجد مخروبه گردد. مناره ها بلند شود.
نماند از قرآن مگر رسم او.
قرآن مهجور و متروك گردد.
به قرآن استخفاف كنند.
عابدان جاهل و قاريان فاسق باشند. قاريان عامل بروند.
كودكان به امارت رسند. زنا مسلط شوند و به حكومت برسند.
تدبير امور به دست خواجگان افتد.
قضاوت بر خلاف امر خدا قضاوت كنند.
قاضيان رشوه گيرند.
شراب را حلال شمرند. قمار ظاهرشود.
زنا شايع شود. زنا را دوست دارند، زنان مدح خود را در زنا ببينند.
عتا و آوازه را دوست دارند، رقص و طرب و عتا را حلال شمرند.
كبر و تكبر در دلها به حركت آيد و نفوذ كند مانند نفوذ زهر در بدن.
حرص از اندازه به در و حسد آشكار، از خود ظاهر كنند.
مردمان پست و لئيم بسيار و مردم شريف كم شوند.
در خاتمه متوجه اين گفته ي حضرت صادق (ع) باشيد، پس از آن كه وقايع آتيه را فرمود:
چون امور را ببيني كه نمايان شده پس همواره بر حذر باش و از خداوند عزّو جل نجات كن و بدان كه مردم در سخط خدا مي گذرانند و شمول غضب خدايند ولكن ايشان را مهلت مي دهد براي اموري كه به ايشان اراده دارد.
نشانه هاي ظهور
مهدويت، همانند قيامت، همواره پرسش انگيز بوده است. چرا كه از يك سو، خبر بزرگ تاريخ بشري مي باشد و همگان به راه مشاهده آرمان هاي انساني در غيبت حيات و حاكميت جامعه مي باشند و از ديگر سو، انتظار به درازا كشيده و منتظران،همه ي ايده ها و وعده ها را آزموده اند و هنوز چهره ي حقيقت را نديده اند و چه بسيار كساني كه كژ راهه رفته اند و باطل را حق پنداشته اند.
در همه ي اديان زنده جهان، در ارتباط با ظهور مهدي موعود و زمينه هاي اخلاقي، فرهنگي، اجتماعي و اقتصادي آن اشاره هايي به چشم مي خورد.
در آثار قوم يهود، زمان پيش از ظهور مهدي (عج) همانند روزگار مردمان در آستانه ي بعثت ابراهيم (ع) تصوير شده است: عصر دروغ،فريب، سلطه و خشونت، ظلم و خيانت،نابينايي و ناداني و تباهي.
در آثار مقدس مسيحيت، خودخواهي، سركشي، كينه توزي و تظاهر به دين داري، آخرالزمان را تيره و تار ساخته و اميدها را ميرانده است.
در آثار زرتشتي آمده است كه دين و دين داري در آخر الزمان، ارجي نخواهد داشت و بد نمادها سيطره خواهند يافت.
در آثار و احاديث اسلامي، ايام پيش از ظهور، آكنده از گمراهي، تفرقه، تزوير، بهره كشي بدبيني و خشونت است. بعثت هاي كوچك و بزرگ توحيدي، از پس چيرگي بر روان مردمان و نظام هاي اجتماعي، چونان صبح روشن آشكار گشته اند. از اين رو، تصوير ؟؟ اخرالزمان در آستانه ظهور مهدي، مايه شگفتي نيست. ولي از آن جا كه ظهور مهدي، ظهور تمام حقيقت و عدل به شمار مي آيد، انحطاط اخلاقي و اجتماعي در هنگام ظهور، نمايشگر سقوط نهايي بشر خواهد بود.
نشانه هاي حتمي و قطعي ظهور مهدي، در منظر علماي شيعه، بدين گونه است:
خروج سفياني، صيحه ي آسماني، خروج يماني، قتل نفس زكيه و خسف در پيداء.
ويژگي هاي امام مهدي (ع)
شناخت بعثت هاي ابراهيمي، به ويژه بعثت پيامبر اسلام، به مهدي شناسي و درك واقع بينانه ي آرمان و دولت هاي جهاني مهدي موعود، مدد مي رساند، چرا كه مهدويت در همان صراط بعثت ها و دعوت هاي پيامبران بوده و هدفي غير از حاكميت و گسترش توحيد و آزادي انسان ها از پرستش هاي خسران آميز، دنبال نمي كند.
امام مهدي،دعوتگري است كه اسلام پيامبر را، مكتب چند بعدي و زندگي ساز شناسانده و مي كوشد تا در ظرف زمان موعود، براي حيات بشر و نيل آن به قله حقيقت راهگشايي نمايد.
نگاهي به خطوط كلي و نظام ساز مهدويت در عصر حضور، از هم خواني هاي روشن و هدايت گرانه حضرت مهدي با خاتم پيامبران،حكايت دارد،همچون: كانون بودن مكه در هنگام ظهور و شكل گيري مبارزه حق و باطل در گستره ي جهان، بيعت در مكه، همسايگي معنوي با كعبه و خاطرنشان ساختن توحيد در عبادت و حيات، و شباهت نام و سيما و سيرت اخلاقي و حكومتي مهدي با رسول خدا (ص) و نيز سلاح و پرچم پيامبر داشتن.
چند و چون رهبري در منش رهبر نهفته است بدين سان، به ميزاني كه رهبر يك ملت از خصلت ها و برتري هاي شخصيتي و اخلاقي، بهره گرفته باشد.
رهبري وي كارآمد تر بوده و تكامل فكري و اجتماعي شهروندان را سبب مي گردد. براي اين كه بتوان به منش و شخصيت مهدي موعود در اسلام، پي برد، مطمئن ترين راه بازخواني و بازشناسي آيات قرآن درباره خاتم پيامبران است و پس از آن، سيره و رفـتار امير مؤمنان و خاندان پيامبر، و اين تعليم از احاديث پيامبر –كه متواتر و به قولي فوق متواتر مي باشد- برمي آيد.
آنچه در باب همانندي سيرت و صورت مهدي با رسول خدا ذكر شده، در رابطه با هيچ يك از خاندان پيامبر و امامان معصوم، مشاهده نشده است، كه خود از كمال دين و بعثت در عصر مهدي (عج) حكايت دارد.
روش مهدي، بسان روش پيامبر و علي بن ابي طالب در دوستي ها و دشمني ها، در سكوت ها و جهادها، بر پايه جاذبه و دافعه الهي استوار گشته است، كه قرآن و سيره نبوي و علوي، مرزها و محصول ها را به وضوح نشان مي دهد.
و در آخر حديثي در مورد پيامبر (ص) كه مي فرمايد:
«يخرج رجل من اهل بيتي و يعمل سنتي و ينزل الله البركه من السماء و تفرج الارض بركاتها»
«مردي از خاندان من برمي خيزد، به سنت من رفتار مي كند. در عصر ظهور وي، خدا بركت از آسمان فرو مي فرستد و زمين، بركت هايش را در دسترس مردم خواهد نهاد.»
منابع:
زندگي و رهبري امام مهدي (عج)، ابوالفضل هدايتي فخرداود
مهدي منتظر (عج)،داشنمد فرزانه ايت الله حاج شيخ محمد جواد خراساني (ق س)
چكيده اي از تحقيق دانش آموزان دبيرستان صيرفي
فهرست مطالب
عنوانصفحه
مقدمه …………………………………………………………………………………………………………..
تولد امام زمان ………………………………………………………………………………………………..
از روزگاران كهن متفكران بزرگ و اديان الهي نويد ظهور مصلح جهاني را –كه آينده بشريت را به سمت صلح و معنويت و عدالت خواهد كشانيد- داده اند.
شناخت امام زمان از مهمترين واجبات است و حديث «من مات و لم يعرف امام زمانه مات ميتة جاهلية» رواياتي است قطعي و متواتر كه شيعه و سني از پيامبر خدا نقل كرده اند. كه آيات قرآن مي تواند منبع خوبي براي اين مسأله باشد. بر پايه اين آيات مختلف ظهور حضرت ولي عصر قطعي است او با ظهور خود و استوار سازي عدالت و اصلاح در گستره زمين بدان نشاط و حيات دوباره خواهد بخشيد.
كه مي توان اين مسأله را از بابهاي گوناگون مورد بحث قرار داد.
مقدمه
از مطالعه ي اجتماع و تاريخ بشري چنين برمي آيد كه وي، هرگز بي آرماني نزيسته است و همواره در طلب آرمان هاي انساني كوشيده و جان خويش را بر سر آن نهاده و جوهره ي اين آرمان جوشيده از فطرت حق جويانه، نجات انديشي و نجات بخشي بوده است.
1- تاريخ تحليلي و غيبت امام زمان (عج)
شب نزديك به پايان بود نور سپيد رنگي كه حاشيه افق را روشن كرده نويد نزديك شدن اختر روز را مي داد. شب پانزدهم ماه شعبان بود. جام سيمين سپهر تمام شب را به جلوه گيري پرداخته و سيل نور نثار زمين مي كرد. شهر سامرا در خواب نور در ميان اين عظمت و شكوه ودر ميان اين همه لطف و زيبايي كودكي در آستانه تولد بود. كودكي كه پدر و مادرش هر دو بزرگ و بزرگزاده بودند. پدر امام حسن عسگري يازدهمين جانشين پيغمبر و مادر مليكه دختر قيصر روم بود و روايات مذهبي از او به نام نرجس ياد مي كردند.
نرجس تازه نماز شب را به اتمام رسانده بود كه در خود حس غيرعادي را احساس نمود پس از اين احساس خيلي طول نكشيد كه آثار وضع حمل در او نمايان شد.
آري! كودك متولد شده بود احتياجي به نامگذاري نبود زيرا پيغمبر (ص) از خيلي پيش خبر داده بود كه «او هم نام من است و كنيه اش كنيه من است». پيغمبر (ص) چنين فرموده كه:
مهدي از من است گشاده پبشاني و كشيده بيني و جهان را پس از آنكه
مالامال از ظلم و بيداد شده سرشار از عدل و داد خواهد كرد.
چهار سال و پنج ماه و هفت روز از سن مباركش گذشته بود كه پدرش امام حسن عسگري (ع) از دنيا رحلت فرمودو به دنبال آن، حكومت وقت سخت در جستجوي بازماندگان آن حضرت برآمد تا آنها را از بين ببرد و آثار نبوت و ولايت را در زمين محو سازد و اراده ي الهي به اين بود كه ثمره ي نبوت و آخرين ذخيره ي معنويت از دستبرد ستمكاران محفوظ بماند. در اينجا بود كه مسئله غيبت پديد آمد. غيبت داراي دو فصل اساسي است يكي غيبت صغري به مدت هفتاد و چهار سال و يكي غيبت كبري كه پايانش را فقط خدا مي داند و پايان اين غيبت روز «عدل جهاني» و روز «تكامل انسانيت» است. ما شيعيان در انتظار چنين روزي دقيقه شماري مي كنيم و از خدا مي خواهيم كه «عجل فرجه و سهل مخرجه و انصرنا عزيزاً»
2- فلسفه غيبت و قيام امام زمان (عج)
ذهن آدمي در جستجوگري و پرسش انگيزي خود با مقوله ها و پديده هايي مواجه مي شود كه وراي مسائل مأنوس و قابل تأمل است. عقل و علم وي از درك معاني و دستيابي به ژرفاي آن چنانكه انتظار مي رود ناتوانند. غيبت امام عصر از اين شمار است كه بدون حكمت نيست اما كسي را هم ياراي بيان حكمت الهي آن نمي باشد چرا كه محصور در همان زمان و شرايط هستيم. از اين رو تنها مي توان اشاره هايي بدان حقيقت انكار ناپذير داشت و سعي در تمسك به قرآن و اهل بيت پيغمبر نمود تا از آزمون پروردگار در غياب حجت او سرافراز برآمد. آزموني كه مفهوم و مقصود آن، معرفت و همت دينداران معتقد به جهان غيبت مي باشد.
پيش از امام مهدي (عج) پيامبراني همچون موسي و صالح چندي غيبت داشتند و عرصه ي آزمون دشواري براي امت و قوم خويش پديد آورده اند. پاك دلان ديگري هم كه پيامبر نبودند و در مقام تصميم پيامبر بر مي آمدند نوعي غيبت داشتند خضه، نمونه اس است كه قرآن ذكر نموده است.
دعوتها و نهضتهاي توحيدي چنانكه در قرآن آمده و دو سيده ي پيامبر و امير مؤمنان و ديگر پيشوايان اسلام مي نگريم كه گاه نهان بوده و گاه آشكار مي شده است كه از تأثير عنصر زمان حكايت دارد.
از نظر جهان بيني قرآن، امام داراي ولايت باطني بوده و با جانهاي پيوند يافته يا حقيقت در ارتباط و فيض بخشيدن است. بدين سان امام عصر، به رقم غيبت از صحنه ي قدرت همواره پاسخگوي نيازها و توسلهاي دوستداران خود مي باشد و چنانكه در احوال برخي از صاحب دلان مشاهده شده حضرت مهدي (عج) آنان را در ابعاد مادي و معنوي ياري رسانده است و افزون بر آن شيعيان و حق جويان از دعا و احسان حجت حق بي بهره نخواهند ماند.
3- جايگاه و نقش نواب امام زمان (عج)
اكنون با نائبان خاص مهدي (عح) در سفارشات و نيابت هفتاد ساله حضرت آشنا مي شويم.
1)عثمان بن سعيد از بزرگان شيعي و برگزيدگان اصحاب امام هادي (ع) و امام عسگري (ع) بود ايام نيابت عثمان بن سعيد از آنجا كه دوران آغازين غيبت كبري به شمار مي آمد و از طرفي شخص وي از سالها بلكه دهه هاي پيش شناخته شده بود و چنانكه گذشت پيش از مقام نيابت و سفارشات ولي عصر (عج) وكالت دو معصوم را بر عهده داشت و ايمان او را ستوده بودند.
2)عثمان بن عثمان: محمدبن عثمان فرزند وارسته ي نائب نخستين امام است كه به فرمان وي عهده دار نيابت گرديد و حدود چهل سال واسطه خاص حجت خدا و شيعيان قرار گرفت.
3)حسين بن روح نوبختي: نائب و سفير سوم امام مهدي بوده كه در سال 305 هجري پس از درگذشت محمدبن عثمان به نيابت خاص از سوي امام برگزيده شده.
جايگاه بلندي كه نوبختي در عصر مقتدر عباسي به دست آورده بود از ناحيه نفوذ خاندان نوبختي در دستگاه عباسيان و از طرفي در ارتباط شيعياني قرار داشته كه در دستگاه حكومت عهده دار مقام و منصب گشته بودند كه از اين رهگذر زندگي افراد و خانواده هايي نيازمند سازمان مي يافت.
نائبان و سفيران امام عصر به ويژه محمدبن عثمان و حسين بن روح نوبختي با مدئيان نيابت مواجه مي شدند و از اين رهگذر گرفتاريهاي سياسي و اجتماعي فراواني داشته به هر حال ارتباط آنان با وكلاي امام در شهرها برقرار بوده و امور را به نيكويي سامان مي بخشيدند.
مهدويت و تئوريهاي عملي:
خيلي مشكل است مطالب علمي و مورد تفكر را در قالب الفاظ ساده ريختن و در ضمه افهام و اذهان عمومي گذاشتن و چون در خرق عادات و معجزات پيامبر (ص) و ائمه هدي (ع) معتقديم كه وفوق آنها بر جريان عالم هستي خود اعجاز است و اطلاع بر گذشته و آينده ي دور خرق عادت است اين علم حصولي و اكتسابي از نظر مكتب بشري نيست بلكه «علم حضور نيست كه بر قلب آنها از منبع انوار الهي به وسيله وحي و الهام افاضه مي شود» كليات عالم آفرينش را كه به منزله ي نقشه ي جامع و وسيعي است. از نقطه اول آفرينش تا آخرين هدف سير نهايي تكامل به صورت جامع به نام صحيفه در اختيار آنها گذاشته شده كه از جريان جزئيات تمام عوامل وجود و فعل و انفعالات مواليد و عناصر و حركت و سكون اجرام و افلاك واقف شوند و از آن اخبار براي مردم خردمند و دانشمند به منظور قوه ي اعجاز و مأموريت خود نقل نمايند و مهمتر از همه اين است كه «در اخبار آخر الزمان از پيغمبر (ص) و كليه ي ائمه در اين زمينه اخبار و مغيباتي نقل شده» كه الوالباب انگشت عبرت به دندان حيرت مي گيرند و علائم ظهور حقيقاً هم اعجاز و هم خرق عادت است براي كساني كه از پشت پرده اطلاع ندارند و حتي در آنچه با ديده ي سر مي بينند درك حقيقت و مجاز نمي كنند اخبار از هزاران سال گذشته و هزاران سال آينده بسيار امر عجيب و شگفت آور نيست كه صفحات تاريك تاريخ را روشن ساخته و پس از صدها سال كنكاش و جستجو و حفريات و دست و پا زدن در تاريخ اجمال آن اخبار را متشرقين و مكسنتين اعتراف كردند و اخباري كه از آينده داده اند در كمال صحت مرور زمان اعتراف كرده كه هم بوده و هم پيوسته است.
مولوي براي مثال گفته است: (هر زمان نو مي شود دنيا و ماغافليم از نوشيدن و اندر بقا)
خلاصه اين است كه بنا به نظريه ي معتدل و صحيح جريان عالم مادي در خلع و بس تغيير صور و اعرافي مي دهند. در فلسفه ثابت شده كه قوه ي متلاشي كردن كره آفتاب با قوه ي متلاشي كردن يكي از اتمها و ذرات آن كه متساويند بنابراين در ماديات بساطت حقيقي نيست هر چه را بسيط تصور كنيم آن مركب است نهايت در تشخيصات اوليه با اختلاف و تصور به نظر مي رسد كه بسيط است ولي چون دقت شود حالت تركيبي آن ثابت مي گردد و در مقام حكومت عقل كه اخيراً هم پي برده اند همه يكسان هستند يعني ساختمان يك حيوان يك سلولي با ساختمان يك حيوان چند سلولي كه صاحب اعضا و جوارح مختلف است همه در نظر عقل يكي است. به قول شاعر قرن 11 هاتف اصفهاني:
دل هر ذره را كه بشكافيآفتابي اش در ميان بيني
5- مهدويت در قرآن، احاديث و ادعيه
در قرآن كريم حضرت مهدي (عج) ولايت و حكومت وي بسي ارزشمندي نمايانده شده و جايگاهي والا و ارجمند دارد و خداوند متعال با تعبيرهاي ويژه اي از آن نام برده:
1)نور خدا: خداوند متعال مي فرمايند: «يريدون ليطفوا نور الله بافواههم متم نوره و اوكره الكافرون» (سوره صف آيه 7)«مي خواهند نور خدا را با (پف) دهان هايشان خاموش كنند خداوند تمام كننده ي نور –يعني دين- خويش است هرچند كافران خوش ندارند».
2)حيات و نشاط زمين در پرتو حكومت خام ولايت
خداوند متعال مي فرمايد: «اعملوا ان الله يحيي الارض بعد موتها»(بدانيد كه خداوند زمين را پس از مرگش زنده خواهد كرد)
در روايتي در تفسير اين آيه شريفه امام باقر (ع) فرمودند:
خداوند با ظهور حضرت مهدي (عج) زمين را زنده خواهد كرد.
بدين سان كه حضرت در زمين عدالت را اجرا خواهد كرد و در نتيجه زمين حيات مي يابد و اهل زمين نيز پس از مرگ حيات مي يابند.
بر مبناي روايات مختلفي كه در اين باره آمده جامعه و زميني كه عدالت در آن پابرجا نباشد مرده است و افسرده به كالبد بي جان مي ماند كه نه تحركي دارد و نه نشاطي و هيچ گونه خير و بركتي از آن برنمي خيزد و نمي تواند زمينه خوشبختي و سعادت انسان را فراهم كند.
به طور خلاصه زمين قبل از آن حضرت به دليل كفر ظلم و ستمي كه آن را فراگرفته از نگاه اين روايات مرده است و بي اثر و مهدي (ع) با پديد آوردن اصلاح عدالت و ايمان بدان حيات، نشاط و شادابي را بازمي گرداند.
3)طلوع خورشيد حقيقت
در پاره اي از آيات ديگر قرآن القابي از قبيل فجر روشني روز كه امواج تاريكي را مي زدايد و در هم مي شكند مطلع الفجر و دين قيمه و بقيه الله به آن حضرت داده شده است.
بر طبق اين روايات كه از حقايق قرآن پرده برمي دارد مهدي چونان سپيده هان است كه توده هاي سهمگين سياهي و ظلمت را مي زدايد و زمينه را براي روشن شدن زمين فراهم مي آورد. همچنين همانند روز است كه تاريكي را از ميان برمي دارد و جهان را روشن مي سازد و زمينه تلاش و حيات و سعادت انسان را آماده مي كند، همچنين آيين استوار و دين درست كه انسان را به صراط مستقيم مي كشاند و بهشت جاودان و تقرب به درگاه حضرت حق را به دنبال مي آورد و به بشر عرضه خواهد كرد.
4)بقيه الله:
يكي از تعبيرهاي قرآن كريم درباره ي آن بزرگوار بر طبق رواياتي كه نقل شده است واژه بقيه الله است خداوند در اين باره مي فرمايد:«بقيت الله خير لكم ان كنتم مؤمنين»بقيه الله براي شما مردم اگر مؤمن باشيد از هر چيز و هر كس بهتر است.
كليني در اصول كافي نقل مي كند مردمي از امام صادق (ع) درباره قائم (ع) پرسيد كه آيا مي توان به هنگام سلام دادن او را يااميرالمؤمينن خطاب كرد. امام صادق (ع) فرمود: نه اين اسمي كه خداوند به اميرالمؤمنين داده است. پرسيدم: فدايت شوم؟ هنگام سلام دادن به او چه بگويم. امام صادق (ع) فرمود: همه بايد بگوئيد السلام عليك يا بقيه الله سپس امام (ع) اين آيه را تلاوت كرد:
كه گفته شد: «بقيت الله خيرلكم ان كنتم مؤمنين»
ولايت قائم آل محمد (عج) در روايات سني و شيعه:
احاديث مربوط به حضرت مهدي در مجموعه هاي حديثي شيعه بسيار فروان است و به يقين از روشن ترين مصداق هاي حديث متواتر به شمار مي آيد. فراواني احاديث مربوط به حضرت مهدي و گوناگوني آن تا به حدي است كه به روشني مي توان آن را اثبات كرد و به همين دليل كه بسياري از دانشمندان و حديث شناسان به متواتر و قطعي بودن آن اشاره كرده اند.
ابوعبدالله گنجي شامخي در اين باره نوشته: احاديث پيامبر (ص) درباره مهدي به دليل راويان بسياري كه دارد به حد تواتر رسيده احاديث مربوط به مهدي را بسياري از صحابه از جمله علي بن ابيطالب (ع) طلحه و عبداله حسن بن عوف و ... نقل كرده اند و پس از بردن نام بيست تن از صحابه كه از ؟؟ اين رواياتند مي بينند اينها بيست نفر از آنانند و افراد زياد ديگري نيز اين احاديث را نقل كرده اند. بنابراين اعتقاد به ظهور مهدي (ع) بر همه مسلمانان واجب است و اين جزء عقايد اهل سنت و جماعت است و هيچ كس جز افراد نادان و بي خبر آن را انكار نمي كنند.
6- مهدويت در ادبيات
از نظر استاد جلال الدين همائي:
اعتقاد كلي مسلمانان اين است كه دوره ي نبوت تشريعي به وجود حضرت خاتم الانبياء (ع) ختم شده است كه فرمود لانبي بعدي. اما دوره نبوت تفريعي و ولايت تكميلي كه ملازم امامت و ولايت باشد، به عقيه ي بسياري از مسلمين ؟؟ من عرف و فيه اعم از شيعه و سني در تمام ادوار و ارمنه بدون فترت و انقطاع تا قيام قيامت دوام و استمرار دارد و هيچ عصر و زمان از جهت امام و ولي عصر خالي نباشد و به قول مولوي تا قيامت ازمايش دائم است.
از نظر استاد شهيد مطهري:
آرمان قيام و انقلاب مهدي (عج) يك فلسفه بزرگ اجتماعي و اسلامي است. اين نويد، اركان و عناصر مختلف دارد كه برخي فلسفه و جهاني است برخي فرهنگي و تربيتي. برخي سياست است برخي اقتصادي است برخي اجتماعي، برخي انساني يا انساني- طبيعي است.
سامانه خرید و امن این
سایت از همهلحاظ مطمئن می باشد . یکی از
مزیت های این سایت دیدن بیشتر فایل های پی دی اف قبل از خرید می باشد که شما می
توانید در صورت پسندیدن فایل را خریداری نمائید .تمامی فایل ها بعد از خرید مستقیما دانلود می شوند و همچنین به ایمیل شما نیز فرستاده می شود . و شما با هرکارت
بانکی که رمز دوم داشته باشید می توانید از سامانه بانک سامان یا ملت خرید نمائید . و بازهم
اگر بعد از خرید موفق به هردلیلی نتوانستیدفایل را دریافت کنید نام فایل را به شماره همراه 09159886819 در تلگرام ، شاد ، ایتا و یا واتساپ ارسال نمائید، در سریعترین زمان فایل برای شما فرستاده می شود .
آدرس خراسان شمالی - اسفراین - سایت علمی و پژوهشی آسمان -کافی نت آسمان - هدف از راه اندازی این سایت ارائه خدمات مناسب علمی و پژوهشی و با قیمت های مناسب به فرهنگیان و دانشجویان و دانش آموزان گرامی می باشد .این سایت دارای بیشتر از 12000 تحقیق رایگان نیز می باشد .که براحتی مورد استفاده قرار می گیرد .پشتیبانی سایت : 09159886819-09338737025 - صارمی
سایت علمی و پژوهشی آسمان , اقدام پژوهی, گزارش تخصصی درس پژوهی , تحقیق تجربیات دبیران , پروژه آماری و spss , طرح درس
مطالب پربازديد
متن شعار برای تبلیغات شورای دانش اموزی تحقیق درباره اهن زنگ نزن انشا در مورد 22 بهمن