سایت علمی و پژوهشی آسمان - مطالب ارسال شده توسط nevisandeh

راهنمای سایت

سایت اقدام پژوهی -  گزارش تخصصی و فایل های مورد نیاز فرهنگیان

1 -با اطمینان خرید کنید ، پشتیبان سایت همیشه در خدمت شما می باشد .فایل ها بعد از خرید بصورت ورد و قابل ویرایش به دست شما خواهد رسید. پشتیبانی : بااسمس و واتساپ: 09159886819  -  صارمی

2- شما با هر کارت بانکی عضو شتاب (همه کارت های عضو شتاب ) و داشتن رمز دوم کارت خود و cvv2  و تاریخ انقاضاکارت ، می توانید بصورت آنلاین از سامانه پرداخت بانکی  (که کاملا مطمئن و محافظت شده می باشد ) خرید نمائید .

3 - درهنگام خرید اگر ایمیل ندارید ، در قسمت ایمیل ، ایمیل http://up.asemankafinet.ir/view/2488784/email.png  را بنویسید.

http://up.asemankafinet.ir/view/2518890/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%D8%A2%D9%86%D9%84%D8%A7%DB%8C%D9%86.jpghttp://up.asemankafinet.ir/view/2518891/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA%20%D8%A8%D9%87%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA.jpg

لیست گزارش تخصصی   لیست اقدام پژوهی     لیست کلیه طرح درس ها

پشتیبانی سایت

در صورت هر گونه مشکل در دریافت فایل بعد از خرید به شماره 09159886819 در شاد ، تلگرام و یا نرم افزار ایتا  پیام بدهید
آیدی ما در نرم افزار شاد : @asemankafinet

تحقیق تاریخ بین النهرین

بازديد: 321

مقدمه:

مختصري درباره جغرافيايي طبيعي بين النهرين

يكي از مراكز قديم فرهنگ وتمدن در آسياي ميانه سرزمني بين النهرين است كه بوسيله دورود پر آب دجله و فرات مشروب مي شود . اين دورود از كوهها ي ارمنستان سرچشمه مي گيرند و با فاصله زيادي از يكديگر و با سرعت زياد پس از گذشتن از معابر عميق وارد جلگه بين النهرين گشته پس از مشروب نمودن آن قسمت به طرف جنوب سرازير مي گردند . در حوالي شهر بغداد امروزي فاصله اين دو رود از يكديگر كم مي شود و به حدود 30 كيلومتر مي رسد دوباره هر چه به طرف جنوب مي روند از يكديگر فاصله گرفته تا به بين النهرين سطحي مي رسند . در محلي بنام قورند اين دورود خانه به هم پيوسته وشط العرب را تشكيل مي دهند و از آنجا پس از پيوستن رودخانه كارون به آنها وارد خليج فارس مي شوند .

محدود ساختن بين النهرين كار چندان آساني نيست ولي مي توان جلگه بين النهرين را از مشرق به فلات ايشان و كوههاي زاگرس و از مغرب به صحراي تار محدود نمود. در شمال بين النهرين فلات آسيايي صغير واقع شده است كه تا حدودي از نقطه نظر وضعيت طبيعي شبيه فلات ايران است . به طور كلي بين النهرين از دو قسمت تقريبا تمايز شمالي يعني دامنه كوهستاني و كوههاي شمال شرقي كه خود از سلسله جبال زاگرس هستند كه به رشته كوههاي تاروس مي پيوند ند و مرتفع ترين قسمت آن در مرز بين ايران و تركيه و عراق قرار گرفته و قسمت جنوبي كه شامل سرزمينهاي پست مركزي و زمينهاي باطلاق نزديك دهانه خليج فارس
مي باشد . تشكيل شده است . بين النهرين معروف نام سرزميني است كه براي اولين بار بوسيله مورخين يوناني به اراضي بين دو رودخانه دجله و فرات اطلاق مي شده است . رود فرات كه در زبان سومري به آن بورا نونا گفته مي شده 2800 كيلومتر راه را در مسير خود طي مي كند. سومريها به رود دجله كه حدود 2000 كيلومتر طول دارد ايديگنا مي گفتند . در تورات نام دجله و فرات از قرار زير آمده است . وسيوم حداقل است كه به طرف مشرق آشور جاريست و چهارم فرات است دجله پر آب تر و سريع تر و فرات كم آب تر و آرام تر و داراي ساحلي پست تر بوده و براي كشتي راني مناسب تر است . ر چند اين دو رودخانه پس از تشكيل شط العرب به صوت رود واحدي به خليج فارس مي ريزند ولي به احتمال قريب به يقين در گذشته هر يك داراي مذهب جداگانه اي بوده اند .

از نقطه نظر اقليمي شمال و جنوب بين النهرين يكنواختت نبوده و وحدت و يكپارچگي كه تا حدودي در دو طرف رود نيل از جنوب به شمال ملاحظه مي شود در اينجا وجود نداشته و هم اكنون نيز ندارد . در جنوب بين النهرين اقتصاد كاملا به رودخانه طغيانهاي ساليانه آن بستگي كامل دارد . يكي ديگر از خصوصيات اين قسمت به علت وضعيت خاص طبيعي آساني كانالسازي در اين منطقه مي باشد .

در شمال بين النهرين هوا سرد تر و زمستانها با برف زياد همراه است . فصل گرما نسبتا كوتاه تر و در بيشتر قسمتها زراعت ديم نوع اصلي كشاورزي مي باشد .

از نظر نقطه نظر جغرافياي نظامي سرزمين بين النهرين را بايد سرزمين با زيرا برخلاف مصد كه از هر طرف بسته است دسترسي به قسمتهاي مختلف بين النهرين آسان است .

 

 

 

 

 

 

 

 

فصل اول:

ساختار اجتماعي

نخستين ويژه ساختار اجتماعي بين النهرين ، بدون در نظر آوردن شاه و برده ها ، كه تعداشان هرگز در بين النهرين بسيار نبود ،  عدم وجود طبقه بيدي اجتماعي بر پايه ثروت است ، نيز طبقه اي به نام جمگوجيان و سپاهيان وجود نداشت . افزون بر آن ، كاهنان و علماء هيچ گونه موقعيت اجتماعي ويژه اي نداشتند . مگر در موارد استثنايي كه در آن كاهني خاص و در معبدي مخصوص به پست مهمي دست
مي يافت .

 

موقعيت برده ها

در اينجا بايد ميان برده هاي متعلق به اشخاص و آناني كه در تملك سازمانهاي بزرگ كاخ و معابد بودند فرق قائل شد .

بردگان در تملك افراد و اشخاص ، يا خانه زاد بودند يا خريداري مي شدند . و يا به ندرت سهمي از غنايم جنگي بودند كه معمولا پس از پيروزي در جنگ به سپاهان تعلق مي گرفت . بردگان بيگانه . به ويژه دختران را به دليل مهارتهاي و كاراييهاي زانه به بين النهرين مي آوردند برده هاي خانه زاد ،‌دست كم در دوره بابل  قديم نسبت به ديگر برده ها وضع بهتري داشتند . هيچ قانون و مقراراتي در مورد رفتار ناشايست عليه برده ها و دفاع از حقوق آنها وجود نداشت ،‌ و در هيچ متني
اشاره اي به چنين مسئله اي نشده است . تا آنجا كه مدارك نشان مي دهد . تعداد برده هاي فراري اندك بوده و كمتر مشاهده شده است . پذيرش برده هاي آزاد شده به فرزندي رسم بود و اين واقعيت كه آنها در دوران پيري از والد خوانده هاي خود به خوبي مواظب كرده و پس از مرگي آنان را طي مراسم شايسته اي به خاك مي سپردند ،  از رابطه خوب ميان ارباب و برده بر اساس اعتما متقابل و انجام تعهدات از جانب طرفين حكايت دارد .

بردگان ـ مگر در مورد برده هاي فراري ـ در روزگاران كهنتر آنان آرايش ويژه اي داشته است تا بدان وسله از ديگر متمايز باشند . در مناطق خاصي بردگان ، بيرون از خانه ارباب مجبور به استفاده از حلقه هاي نشان بردگي بودند . برده هايي كه در محل به دنيا مي آمدند نسبت به بردگان ديگر مزاياي قانوني بيشتري داشتند در دوران بابل  جديد بر پشت دست بسياري از برده ها نام مالك را داغ مي زدند و پذيرش برده به فرزندي به ندرت اتفاق مي افتاد . اين بر اساس متون دواران بابل  جديد مي دانيم كه بردگان اغلب اجازه مي يافتند براي معاش شخصي خويش كار و پيشه اي برگز ينند . اما به شرطي كه ماهانه مباغي به صورت نقره به اربابان خويش بپردازند . اربابان غالبا بردگان خود را وادار به فراگيري صنايع پر در آمد مي كردند تا از آن طريق ارزش آنها را به هنگام فروش بالا برده ،‌ نيز بر ثروت خويش بيفزايند .

روابط خانوادگي

وضعيت و موقعيت شهروندان آزاد بين النهريني به خوبي شناخته شده است . بر مبناي تعدد بي شمار مدارك حقوقي كه از زمان سومريها تا دوران سلوكيها بر جاي مانده است ،‌ افراد را با نسبتهاي خانوادگي مانند پدر و پسر ،‌برادر و شوهر مي شناسيم . اگر چه بيشتر جنبه هاي حقوقي در مورد اين نسبتهاي خانوادگي به دفعات مطالعه شده است ، اما هنوز مسائل بسياري در مورد خانواده و روابط خانوادگي حل ناشده باقي مانده است . به طور كلي مي توان گفت كه در دوران اكد واحدهاي خانوادگي به نسبت كوچك و محدود بوده است . حال آنكه در دورانهاي كهنتر و نيز در مناطق حاشيه اي در جنوب سرزمين بابل  در اواسط هزاره اول ق.م واحدهاي بزرگتر خانداني و حتي سازمانهاي قبيله اي وجود داشته است . در دوران بابل  جديد آگاهي از ابعاد خانواده از آنجا معلوم مي شود كه نام اجداد خانواده را براي فرزندان بر مي گزيدند .

بزرگ خانواده تنها يك زن داشت ،  و تنها در دوران بابل  قديم است كه گاهي از زن دوم نام برده مي شود ،‌اما زن دوم نسبت به همسر اول مرتبه پايينتري داشته است .

مطالعه مدارك موجود مربوط به ازدواج و طلاق نشان مي دهد كه تنها در دوران بابل  جديد تاكيد زيادي بر بكارت عروس مي شده است و اين گوشه اي از دگرگونيهايي را در روابط ميان زن و مرد از دوران بابل  قديم به بابل  جديد نسان مي دهد . زيرا در دوران بابل  قديم و حتي قبل از آن زن مرتبه اجتماعي بالاتري داشت و متوانست در دادگاهها و هنگام بستن قراردادها به عنوان شاهد حضور يابد و نيز حرفه كاتبي پيشه كند . در جنوب پسر بزرگ خانواده نسبت به بقيه فرزندان بيشترين سهم را از املاك پدري به دست مي آورد ،‌و در دوران بابل  قديم ترتيب فراهم كردن جهيزيه براي دختران و مخارج ازدواج برادران كوچكتر پس از مرگ پدر بر عهده او بود . فرزندان ذكور معمولا زمينهاي زراعتي و باغها را به صورت يكپارچه مشتركا به ارث مي بردند و به اين ترتيب از تقسيم زمين به قطعات كوچكتر و كوچكتر جلوگيري مي كردند. در دورانهاي اوليه تاريخي فرزاندان ذكور اغلب پس از ازدواج كماكان در خانه پدري با والدين خود زندگي مي كردند. در حاليكه يك خانواده بين النهريني تنها از طريق پذيرش فرزند خاونده مي توانست توسعه يابد .‌در متون به دست آمده از سرزمينهاي اطراف بين النهرين مانند شوش و اوگاريت ،‌ سخن از ورود افراد بيگانه به عنوان برادران در ساختار خانواده به ميان مي آيد ،‌كه به احتمال ابعاد اجتاماعي و اقتصادي متفاوتي داشته است .

 

ساكنان درون شهرها و بيرون شهرها

حال نگاهي مي اندازم به رابطه ميان شهروندان كه اكثريت جمعيت بين النهرين را تشكيل مي دادند ،  و آناني كه يا در بيرون از منطقه شهرها در محوطه هاي اردوگاهي يا كلبه هاي اقامت كمابيش دائمي داشتند ،‌ و يا به علت گله داري ،‌يا به هر دليل ديگر پيوسته از شهري به شهر ديگر در حركت بودند . اين تضاد ميان مردمي كه در شهرها مي زيستند و آنهايي كه فضاهاي باز را ترجيح مي دادند باعث بر هم خوردن و درهم ريختن بافت اجتماعي بين النهرين مي شد و برخوردهاي دائمي زيادي را به وجود مي آورد . اين روند تاثير سرنوشت سازي را بر رشد سياسي در بين النهرين داشت ،‌ و كشمكش ميان شهر و ساكنان پيرامون آن هميشه در تاريخ منطقه اثر مي گذاشت . اما بايد به خاطر سپرد كه اين مشكل منحصر به بينالنهرين نبود بلكه در سراسر خاور ميانه وضعيت مشابهي وجود داشت ،‌ و با اينكه همواره كوششهاي فراواني در يافتن راه حلي براي آن به عمل آوردند ،‌اما هرگز به نتيجه دلخواه نرسيدند .

به سختي مي توان گفت كه اين دو قشر جامعه بين النهريني واقعا جدا و دور از يكديگر زندگي مي كرده اند ،‌زيرا ميان آنها مبادله و معاوضه افراد ،‌كالا ،‌ و افكار پيوسته در جريان بود .

ميان اين دو گروه هميشه نوسانهاي مهمي وجود داشت كه گروههاي كوچك و بزرگي از جمعيت شهرها و خوش نشينها را شامل مي شد . مشكلات سياسي يا مالي خاص موجب مي شد كه همواره افرادي همچون خطا كاران ، مقروضين ، گروههاي نيرومند شكست خورده در مبارزه قدرت ، ‌گردنكشان در سازمانهاي بزرگ و امثال آنها را از شهرها بيرون كنند .اين گونه افراد پس از خروج از شهر در روستاهايي سكونت مي گزيدند كه تعداد يا تمامي جمعيت آنها به دلايلي مانند بي قوت شدن خاك زمينهاي زراعتي ،‌از ميان رفتن وسايل و ابزار كشاورزي يا براي سرپيچي از پرداخت ماليات و اجره بها به زندگي نيمه ايلاتي خو كرده بودند . بنابراين ، ميزان بالا و پايين رفتن جمعيت شهرها و آباديهاي پيرامون آن گهگاه مي توانست مشكلات بعضاً خطرناكي را به بار آورد. حتي اگر غير شهروندان و ساكنان فضاهاي باز از رهبري شايسته و فعال در مسائل سياسي و نظامي برخوردار بودند ،‌مي توانستند شهرها را منكوب كرده فرمانروايي بر آنها را به دست گيرند و بالاتر از ان برتمامي سرزمين بين النهرين حكومت كنند .

 

موقعيت پادشاه در جامعه بين النهرين

به منظور آماده شدن براي بحث در اين مورد كه آيا كاخ به عنون نهاد اقتصاد جامعه بوده است يا نه ،‌ نخست بايد موقعيت و عملكرد شاه را در بين النهرين روشن سازيم . از ديدگاه تمدن بين النهرين تنها يك نهاد وجود داشت و آن نهاد پادشاهي بود . به عنوان يك ويژگي اساسي در زندگي نيمه متمدنانه ،‌پادشاهي خاستگاه الهي داشت . الوهيت پادشاه خود را در بابل و آشود به گونه اي متفاوت آشكار مي سازد .

عناوين و القاب گوناگوني به شاه نسبت داده مي شد كه شايد اصطلاح پيش از سومري ملمو ،‌به معني چيزي شبيه روشنايي خوف انگيز متداولتر از همه بوده باشد .

رابطه ويژه اي كه بنابر تبليغات شاهي ،‌ ميان پادشاه و خداي او وجود داشت، موفقيتهاي فرمانروا را در جنگها ،‌ و سعادت خوشبختي كشور را در زمان صلح فراهم مي آورد .

اما در آشور اساسي ترين حقيقت در مورد پادشاه اين است كه وي كاهن بزرگ معبد آشور ،‌ خداي آشور ،‌ بود او در اين مقام مراسم قرباني را به اجراً مي گذاشت و در موقعيتي قرار داشت كه مي توانست نظرات خويش را در برنامه معبد و مراسم پرستش و عبادت تحميل كند . پادشاه بابل تنها سالي يك بار اجازه ورود به شبستان معبد مردوك را داشت و آن هم تنها پس از جدا كردن نشانهاي پادشاهي از خد امكانپذير بود . اما تا آنجايي كه ما اطلاع داريم ،‌پادشاه آشور سالي يك بار تاجگذاري خود را تكرار مي كرد و اين مراسم با فرياد آشور پادشاه است همره مي شد . پادشاهان آشوري با بي ميلي و اكراه و ظاهرا براي دلايل شخصيتي و كسب شهرت و اعتبار عنوان شرو را مي پذيرفتند ،‌كه به احتمال اصطلاحي بيگانه در زبان اكدي بود

عملكرد شاه به عنوان ليمو يكي از مراسم آشوري بو.د كه در آن شاه نام خود را با نام و الامقامترين صاحب منصبان پادشاهي در يك سطح قرار مي داد

در بابل پادشاه نام خويش را در نخستين سال تاجگذاري به آن سال مي داد ، و هر يك از سالهاي بعدي در سلسله مراتبي سنتي به يكي از صاحب منصبان داده
مي شد . پس از آخرين صاحب منصب شاه بار ديگر مي توانست براي آن سال سالنام باشد .

در واقع به شكل نظري گزينش سالنام يا فرمانرواي هر سال از طريق قرعه تعيين مي شد . چنان قرعه اي كه از طريق آن ،‌ سالنام سال 833 ق م برگزيده شد .‌به دست ما رسيده است . در اين متن چنين آمده است اي آشور ، خداي بزرگ ادد، خداي بزرگ اين قرعه يخلي رئيس مباشران شلمانزر ،‌پادشاه آشور ،‌شهر كيپسوني ،‌سرزمينهاي 000 ،  رئيس بندر است . محصول آشور را رونق ده و در سالنامي كه با قرعه به نام او افتاده است فراواني عطا فرما شايد بتوان فرض اكرد كه در آغاز نام كسي كه از طريق قرعه براي اين منظور بيرون مي آمد برگزيده خدا به شمار مي رفت تا كاهن او باشد و برخي از وظايف مربوط به كاهنان را در رابطه با آغاز سال جديد به انجام رساند . بعدها ،‌گزينش صاحب منصبان به عنوان سالنام نه از راه قرعه ، بلكه از طريق سلسله مراتب موقعيت و مقام آنها صورت مي گرفت ، در واقع ،‌به نظر مي رسد كه پادشاهان دوران امپراتوري آشور اين سنت محل ي را ناديده انگاشته و حتي در گزينش صاحب منصب سالنام سلسله مراتب را هم مراعت نمي كرده اند .

به عنوان كاهن ،‌پادشاه آشور فعالانه در شماري از مراسم نيايش سالانه شركت مي كرد ،‌وجود شاه با دقت تمام از بيماري ،‌و به ويژه اثر سحر و جادو و هجوم شياطين محافظت مي شد . زيرا سلامت وي براي كشور امري اساسي به شمار مي رفت . به اين دليل ،‌همان گو.نه كه ما از نامه هاي به دست آمده از بايگانيها آگاه شده ايم ،‌پادشاهان آشوري را هميشه پيشگويان و دعانويسان و پزشكان همون نگيني در ميان مي گرفتند . آنها تمام نشانه هاي نحو ست بار در اطراف شاه را با دقت زير نظر گرفته و درباره آن چره انديشي مي كردند . مراسم پيچيده اي براي دفع نشانه هاي شر از وجود شاه و جود داشت .‌ و دست كم در نمونهاي كه در دست داريم مي دانيم هنگامي كه در آشور براي پادشاه پيشگويي خطر مرگ
مي شد.‌ شخص ديگري را براي مدت يكصد روز شر پوخي مي ناميدند و پس از گذشت اين مدت او را مي كشتند .‌ و چنانكه شايد و بايد او را به خاك مي سپردند تا بدين ترتيب نحوستي كه مي بايد روي دهد به حقيقت بپيوندد و با مرگ شاه تقلبي ، شاه واقعي از گزند حوادث محفوظ بماند . دسترسي به شاه .‌حتي به وليعهد و جانشين وي ،‌ با دقت زير نظر گرفته مي شد. در هر كاخ آشوري اتاق جنبي چسبيده به تالار تخت براي انجام مراسم وضو و تطهير پادشاه در نظر گرفته
مي شد .

در مراسم تاجگذاري آشوريها ،‌ همه صاحب منصبان دربار بنا به سنت نماد تمام مقامهاي خويش را در برابر شاه بر زمين مي نهادند . و به عبارت ديگر از مهام خود استعفا مي كردند تا پادشاه جديد بار ديگر آنها را برگزيند .

در بابل شرايط و سنن كاملا متفاوت بود سندي در دست است كه در آن فهرست تمامي كاركنان درباره نبوكدنصر دوم آمده است . شاه را هميشه صاحب منصبان دربار و ديگر مقامات سرزمينهاي پادشاهي و پادشاهان و فرمانروايان شكست خورده ساكن در دربار بابلي در ميان مي گرفتند .‌حال آنكه صاحب منصبان آشوري ظاهرا مجريان اوامر شاه بودند . پس از دوره بابل مياني ،‌ پادشاهان بابلي و آشوري اغلب براي خود وزير اختيار مي كردند كه نام آنها در فهرست شاهان نيز آمده است . انتخاب وزر در آشور در دورانهاي اخير باب شد . در اين سرزمين وليعهد معمولاً نقش رياست دبيرخانه اپراتوري را بر عهده داشت و از كاخ مديريت فرمانراوايي مي كرد .

مسئله جانشيني در هر دو سرزمين اهميت زيادي داشت منابع تاريخي بابلي از غاصبيني كه پادشاهي را تصاحب كرده اند به ندرت ياد مي كنند .

در آشور تاكيد زيادي بر مشرعيت فرمانروا بوده و اغلب در كتيبه هاي شاهي شجره نامه طويلي از اجداد پادشاه ديده مي شودكه در آن پادشاها ن به نياكان خويش مباهات مي ورزند . با در نظر گرفتن چنين نمايش و جلوه اي ،‌بسيار عجيب خواهد بود اگر بشنويم كه برخي از پادشاهان آشوري آشكارا از ذكر نامنياكان خود اجتناب مي ورزيدند ،‌ و چنانكه گويي از تخمه شاهان نبوده اند ،‌حال آنكه منابع ديگر اين نظريه را به هيچ وجه تاييد نمي كند . اين حركت ضد سنت نشان مي دهد كه در اواخر هزاره دوم و اوايل هزاره اول ق م در آشور دو نوع پادشاه آرماني وجود داشته است ،  انهايي كه نيروي خويش را از حمايت خدايان دريافت مي داشتند كه حامي نياكان شاهي آنها نيز بوده اند ، و خود را باگذشته آشور ارتباط مي دادند. و آنهايي كه موفقيت در به دست آوردن پادشاهي خويش را در تاييد آشور ،‌ خداي بزرگ آشور ،‌ مي ديدند كه آنها را به عنوانمردان برگزيده خود براي انجام وظايف شاهي ارتقاء بخشيده است . چهره هاي جالبتر فرمانروايان آشوري جز و گروه دوم ،‌ يعني مردان خود ساخته بودند . سارگون اكدي كه از نيزارها برخاست و مهمترين مشهورترين فرمانروا در تاريخ بين النهرين شد ، توسط مردم اكد به چهره اي باگذشته اساطيري مبدل شد،‌ به همان ترتيب ايدريمي پادشاه خود ساخته اَلَلَخ و نيز اورسا پادشاه خود ساخته اورارتويي خود را با غرور قهرمان مي نامند .

در انجام وظايف و مسؤوليتهاي اجتماعي ، پادشاه بين النهريني وظيفه داشت با ايجاد مراجع قانوني حمايت حقوقي و قانوني جامعه و افراد تحت فرمانروايي خويش را تضمين كند .وظيفه پادشاه به طور سنتي قانونگذاري ، تعيين نرخها ،‌ و بي اعتبار كردن قوانين زيانبار به حال مردم بود . گاهي اتفاق مي افتاد كه شاه به خاطر حمايت از طبقات خاصي از اجتماع مقررات تازه اي را پيشنهاد كرده و يا قضات را در تصميم گيريها يشان در مواردي خاص راهنمايي كند . اما ، با پايان يافتن دوران بابل قديم پادشاه قانونگذار ناپديد ي شود .‌و به موازات آن در تصميم گيريهاي پادشاه در مورد بالا بردن رفاه عمومي اجتماعي از طريق بخشودگي بدهكاريهاي خاص و سر و سامان بخشيدن به وضع نرخ بهره ،‌مزدها ،‌قيمت خدمات اصلي ،‌ و ارزش كالا و قفه اي ايجاد مي شود . به نظر مي رسد كه در اين دوره بخش معيني از اين مقررات هنوز در اختيار معابد قرار داشته است .

تماس با كشورهاي بيگانه در زمان صلح از وظايف دربار بود . روابط بازرگاني و سياسي به دست شخص شاه انجام مي گرفت ، و او در اجراي اين هدف صاحب منصباني را مامور مي كرد .

درباره رابطه ميان شاه و مردم زير فرمان او مي توان گفت كه در بين النهرين اطاعت كامل از مقامات اساسي ترين ويژگي يك فرد متمدن به شمار مي رفت .

متون پيشگويي يك بار ديگر در پيشگوييهاي مربوط به برخوردهاي ميان شاه و رعيا تصوير تيره اي را آشكار مي سازد و نشان مي دهد كه دربار با اسرا و زندانيان رفتاري بسيار سخت و غير عادلانه داشته است .

پادشاهان بين النهرين چيزي جز مستبدان شرق نبودند . پادشاهان آشوري مواظب بودند تا صاحب منصبان عاليرتبه خود را از خويش نرنجانند . زيرا آنها اگر چه وفاداري خود را نسبت به پادشاه و سلسله و خاندان او بار ها از طريق سوگند به تاييد رسانده ،‌ و براي اطمينان بخشيدن به جانشيني وليعهد موافقتهايي را با آنان به عمل آورده بودند ،‌اما آماده بودند تا هر گاه كه سياست پادشاه مورد پذيرش آنها واقع نشد عليه او شورش كنند . در سراسر فتنه ها و دسيسه هاي درباري كه از آنها در مكاتبات دربار دوران سارگوني ذكري به ميان آمده ،‌هيچ اشاره اي به ترور افراد يا صدور حكم قتل كسي نشده است . قشرهاي مهم جمعيت از طريق موقعيتي كه داشتند به عنوان شهروندان شهرهاي قديمي و صاحب امتياز در برابر تجاوزات و دست اندازيهاي پادشاه در امان بودند ،‌ و مي توان تصور كرد كه ميان فرمانداران و شهروندان شهرهاي زير فرمان آنها در سرتاسر قلمرو امپراتوري ترتيبات مشابهي و جود داشته است .

 

 

 

موقعيت همسر شاه

در مورد پادشاه و خانواده شاهي بايد در نظر داشت كه اصطلاح شهبانو تنها در مورد خدايان زن و زماني به كار مي رفت كه حكومت مي كردند . همسر اصلي شاه بانوي كاخ ناميده مي شد و معشوقه هاي او ، دست كم در دربار آشوري ،‌ درون حرمي مي زيستند كه از آن خواجگان حفاظت مي كردند . مقررات زندگي آ“ها با دقت تمام ، بر طبق فرامين شاهي تعيين و اجرا مي شد . از طريق تعدادي نامه كه از اواخر دوران امپراتوري آشور در اختيار داريم ،‌پي مي بريم كه نفوذ همسر اصلي و مادر شاه گاهي در تصميم گيريهاي سياسي از اهميتي فراوان برخوردار بود . اما نفوذ همه آنها در برابر قدرت و نفوذ سميراميس معروف ،‌بيوه شمشي ـ ادد پنجم ،‌كه به احتمال شاهزاده اي بابلي بود هيچ است . اين زن از دوران طفوليت فرزندش ،‌ادد ـ نيراري سوم ،‌ تا زماني كه به سن قانوني برسد بر سرتاسر امپراتوري فرمانروايي كرد ،‌و حتي بعد از آن نيز عنوان شهبانويي خويش را حفظ كرد ، و نفوذ خود را تا آنجايي به كار برد كه نامش در كتيبه هاي شاهي و آثار تاريخي در كنار نام فرزند تاجدارش ذكر شود . از نويسندگان يوناني داستانهايي در مورد اين شهبانو بر جاي مانده است .

 

كاخ شاهي

كاخ پادشاه نهادي بود كه بيشترين اهميت اقتصادي را در سراسر كشور داشت . باج و خراج از كشورها و ملتهاي زير تابعيت پادشاهي ،‌مالياتهاي گوناگون كه شهروندان مجبور به پرداخت آن بودند ،‌در آمد حاصله از املاك شاهي ،‌ و فروش محصولات توليد شده در كارگگاههاي شاهي پيوسته به اين كاخ سرازير بود مقامهاي درباري و دولتي و اعضاي خانواده شاهي ،‌نگهبانان و سپاهان كاخها ،‌گروهي از بردگان و غلامان و ديگر كساني كه زندگي آنها از كار كردن در كاخ تامين مي شد .‌بنا بر مقام و موقعيتي كه داشتند از انبارها و خزانه هاي كاخ حقوق و مزايا دريافت مي داشتند . درباره خاستگاه نهاد كاخ بايد گفت تعيين اينكه اين سازمان صرفا از ريشه هاي مالكانه سرچشمه گرفته است ،‌ يا آن را بايد را بايد از جنبه هاي خاص اشتقاقي از نهاد معبد در دوران اوليه سومري ،‌  و اگر نه پيش از سومري.

نظام توزيع نهاد كاخ در بين النهرين به طور مطمئن در پاره اي موارد بانهاد معبد برخوردهايي داشته است ،‌اما تاكنون مداركي دال بر اين امر در دست نيست . ظاهرا پس از سرنگوني سومريها نهاد معبد به مرور ضعيف شده و اقتدار خود را از دست مي داد ،‌ در حالي كه نهد كاخ از لحاظ املاك زراعتي و ثروت و كارگههاي صنعتي قويتر ،‌ گسترده تر ،‌ و غنيتر مي شد . مدارك زيادي از مديريت معابد دوران بابل جديد از اوروك و سيپر به دست آمده است كه نشان مي دهد اهميت نهاد اين معابد در حد محلي بوده است . متاسفانه مدارك چشمگيري از سازمانهاي اداري كشوري در دست نيست . زيرا احتمال دارد كه در اين زمان براي نوشتن از مركب و موادي مانند پاپيروس و پوست استفاده مي كرده اند كه در طول زمان از ميان رفته است . از نظر معماري و نقشه بنا كاخهاي بين النهريني ويژگيهاي خاصي را به نمايش مي گذارد كه عبارت است از : تالار تخت كه در آن پادشاه سفر او ديگر بازديد كنندگان را به حضور مي پذيرفت ،‌حياط بزرگ مقابل آن ، و تالار بسيار وسيعي كه از آن به احتمال براي ميهمانيهاي رسمي استفاده مي شد . و يك متن آشوري شامل دستوراني براي چنان ميهمانيهايي كه مي بايست به تاييد پادشاه و شخصيتهاي طرز اول او برسد ،‌اين نظريه را استحكام مي بخشد . بخشهاي نشيمن براي پادشاه و اطرافيان او ، و نيز فضاهاي انباري پيرامون اين بناي اصلي بر پا شده بود . تاكنون مطالعه اي تفصيلي از كاخهاي حفاري شده به عمل نيامده است ،  اما همين مطالعات مقدماتي اطلاعاتي را درباره تفاوتهاي محلي و گوناگونيها در تزيين از دوره اي به دوره ديگر به نمايش گذاشته است . ساختن يا بازسازي كاخها اغلب در گزارشهاي آشوري در جزئياتي چشمگير شرح داده شده است . به نظر مي رسد كه در هر شهر مهم كاخي وجود داشت كه بيشتر محل استقرار نماينده محلي حكومت بوده است تامحل سكونت پادشاه ،‌ و اينكه در برخي از پايتختها شماري از اين كاخها را فرمانروايان يكي پس از ديگري بنا مي كردند.

 

معبد و كاهنان

از تاريخچه معبد به عنوان يك نهاد اطلاعات بسيار اندكي در دست است . اگر چه مدارك و متون فراواني درباره معابد به ويژه از زمان سومريها و دواران بابل جديد در اختيار داريم . متاسفانه اين مدارك منحصرا درباره دفاتر مربوط به مواد و كالاهاي خاص ساخته شده براي معبد ،  و نيز كاهنان و كاركنان از درجات پايينتر معابد ،‌ و كارگران و صنعتگراني است كه از معبد حقوق و جيره دريافت
مي داشتند . معبد به عنوان نظام شاخص توزيع با دو جنبه مشخص سازمان يافته بود: ‌وارد شدن در آمدهايي مانند اجاره بهاي املاك متعلق به معبد و هدايا ،‌ و خارج شدن اجرتها و جيره ها . در آمد در درجه نخست شامل هدايايي بود كه ،‌براي مثال از جانب پادشاه به معبد اهدا مي شد . و در درجه دوم از سهم گهگاهي تامين مي شد كه از غنايم و غرتهاي جنگي و بالاتر از همه ،‌ از اسراي جنگ به معبد تعلق مي گرفت .

از دوره بابل جديد مداركي در دست داريم كه نشان مي دهد پرستشگران بنا بر سنتي كه در تورات هم آمده است ،‌ به هنگام ورود به شبستان هداياي كوچكي از نقره را در صندوقها مي انداختند . اين مطلب را از آنجايي مي دانيم كه پادشاهان مالياتهايي را بر درآمد معابد بسته و حتي ماموري را براي نظارت و جفظ منافع خويش در شبستان گمارده بودند . از مقامهاي عاليرتبه معبد اطلاعات ما بسيار اندك است . ظاهراً شنگوي كاهن رياست فعاليتهاي اداري معبد را در اختيار داشت .‌ در حالي كه انوي كاهن مسؤو ل برقرار كردن ارتباط ميان معبد و جامعه با خدا بود. متاسفانه از سلسله مراتب كاهنان به شيوه متداول در هيچ معبدي مدركي در دست نيست و نمي دانيم كه آيا براي به دست آوردن پست و مقام مسئله وراثت تاثير داشته و يا آزمايشهاي معيني براي شناخت شايستگيهاي نامزدها موجود بوده است يا نه ،‌ و سرانجام ،‌ از شرايط كسب پست و مقام هيچگونه اطلاعي در دست نيست . گذشته از افرادي كه كارهاي معبد را انجام ي مدادند .‌افراد ديگري همچون كاتبان ،‌ مباشران متعدد براي انجام وظايف گوناگون ،‌ رئيس كاهنان و احتمالا با چند دستيار متشكل از متخصصين در امر دفع شياطين و پيشگويان ، كه از نيازهاي اساسي كاخ و معبد بود ، در سازمان معبد به كار اشتغال داشتند. كاتباني كه در دبير خانه معبد خدمت مي كردند بنا بر سنتهاي متداول از قديم الايام شاگرداني داشتندكه در ساعات معين به آنها فن نوشتن را مي آموختند و آنها را وادار مي ساختند تا متون قديمي را رونويسي كنند . بنا بر  اين ، معبد نقش مهمي را در حفظ و اشاعه خواندن و نوشتن بازي مي كرد ،‌ گرچه هيچ يك از آنها كتابخانه اختصاصي از خود نداشت .

نقش معبد در ارتباط با جامعه تا آنجا كه مطمئن هستيم دو جنبه داشته است كه مسؤوليتهاي اجتماعي معيني كه بر عهده معبد نهاده شده بود ،‌ و خدمات مذهبي و نيايشي معيني كه معبد براي جامعه ،‌ اما به ندرت براي افراد و اشخاص ،‌ انجام مي داد .

معبد از راههاي متعدد مي كوشيد تا از تعدي مالي نسبت به مردم كم درآمد جلوگيري كند . براي مثال ، در دوران بابل قديم معبد براي اندازه گيري و وزن كردن ،  واحدها را يكنواخت و معيار كرده بود تا بدين وسيله جلوي اجحاف كم فروشان را نسبت به افراد فقير گرفته باشد . آنها همچنين اقدام به يكنواخت كردن يرخ بهره كرده بودند كه باز هم نتيجه آن حمايت از افراد ندار و كم درآمد بود . از دواران بابل قديم ، و گهگاه از دورانهاي بعدي نمونه هاي فراواني در دست است كه نشان مي دهد معبد وامهاي كوچكي را به مردمي كه دچار مشكلاتي مي شدند بدون بهره واگذار مي كرد . از مدارك اداري معبد از دوران بابل جديد مي آموزيم كه گاهي والدين براي نجات فرزندان خويش از قحطي و گرسنگي ،‌ آنها را به معابد هديه مي كردند و نشانه هايي در دست است كه چنين وقايعي در زمانهاي قديمتر نيز به وقوع پيوسته است . معبد از اين گونه افراد و از فرزندان آنها همانند برده استفاده مي كرد . بدين معني كه آنها را براي كارهاي گوناگون تربيت و سپس درآمد حاصله از كار آنها را به نفع معبد ضبط مي كرد.

 

 

 

 

 

 

فصل دوم:

واقعيتهاي مالي و اقتصادي

 

مالكيت زمينهاي كشاورزي

اساس اقتصاد جامعه بين النهرين در طول تاريخ آن در وهله نخست كشاورزي بود. در آمدهاي مكمل عبارت بود از تجارت پشم گوسفند ،‌موي بز ،‌ وچرم . آنجه را كه در خاور نزديك باستان تا قرون وسطي اسلامي مي توان توليدات صنعتي ناميد .‌منحصرا پارچه بافي و فعاليتهاي در ارتباط با آن بود . در بين النهرين بافندگي در مقياسهاي بزرگ تنها در كارگاههاي متعلق به سازمانهاي بزرگ انجام مي پذيرفت ،‌در حاليكه محصولات خانگي به سختي نيازهاي خود خانواده را برآورده مي ساخت .

كشت بيشتر حبوبات و پرورش نخل خرما در مقياسهاي گسترده در مراحل كوناگون در زمينهاي متعلق به معبد يا دربار انجام مي گرفت ، اين فعاليتهاي كشاورزي يا به طور مستقيم و يا غير مستقيم صورت مي گرفت .

گسترش مدام نمك و شوره براثر آبيار يزياد زمين در سرزمين بابل ،‌پر شدن كانهالهاي آبياري با گل ولاي ،‌و فرسايش تدريجي سدها نياز به نظارت و مراقبت دائم داشت . و از آنجا كه كاخ و معابد سرمايه گذاران بزرگ در زمينه فعاليتهاي كشاورزي بودند ،‌اين مراقبت به اجبار بر عهده آنها بود . كاهش تدريجي نفوذ معبد از اواسط هزاره دوم ،‌و در ازاي آن افزايش فئودالهاي زميندار زير نظارت دربار مي بايست تغييراتي را از نظر اقتصاد كشاورزي و جبه جايي قدرت اقتصادي به وجود آورده باشد .‌ كه از آن جمله است نقش فزاينده ثروتهاي كلان خصوصي در نيمه دوم هزاره اول ق.م . در اينجا مورشو خانه بانك مي تواند مثال خوبي براي وجود چنان سرمايه هاي خصوصي باشد.

مدارك نشان مي دهد كه در دوره بابل جديد تغييراتي در شيوه زمين داري دربار به وجود آمد و پادشاه و خانواده او زمينهاي زراعتي خود را به اشخاص اجاره
مي دادند . اين مدارك به نبونيد ، پادشاه كلداني بابل ،‌و فرزندش بلشظر تعلق دارد كه در تاريخ بين النهرين كاملا يگانه است .

 

واحد پولي در معاملات

مسئله مهم ديگري كه در اقتصاد بين النهرين اهميتي ويژه دارد.‌استفاده از نقره به صورت واحدي براي مبادلات و پرداختها ،‌و كاربرد آن به صورت معياري براي تمامي معاملات است . يك بار ديگر يادآور مي شود كه تمام نتايج به دست آمده از مدارك كتبي خاصل شده است. در سراسر تاريخ شناخته شده بين النهرين نقره به صورت معيار به كار مي رفت ،‌ مگر در دو مورد همزمان اما كوتاه مدت ،‌ يكي در دوران بابل مياني ، هنگامي كه طلا و نقره ارزشي برابر داشت و ديگري در دوره آشور مياني كه دست كم در آشور قلع جاي نقره را در معاملات گرفت .

به عنوان واحدي براي پرداخت،‌از نقره به صورت شمش در شكلها واندازه هاي متفاوت استفاده مي شد . آنها درهمه معاملات به هنگام پرداخت بها ،‌شمشها را بدون توجه به شكل و اندازه وزن مي كردند. از اين وسيله مبادله ومعامله تا زمان سلوكيها كه سكه را به بين النهرين معرفي كردند ، بدون وقفه استفاده مي شده است . نكته جالب اينكه ،‌ گرچه ارزش سكه بستگي به كيفيت آن و پادشاهي داشت كه سكه را به نام وي ضرب زده بود ،‌ با وجود اين ،‌ در بين النهرين حتي سكه هاي يوناني سلوكيها را به جاي شمارش وزن مي كردند .

اين موضوع تشايد نفوذ ديگري از غرب را در آشور را نشان مي دهد .

از آنجا كه در مدارك حقوقي بابلي قديم هيچ اشاره اي به كيفيت و درجه ناب بودن نقره در پرداختها نشده است .‌نشان مي دهد كه نقره در دست مردم دست به دست نمي گشته است . به عكس ،‌در دوران بابل جديد نقره به وفور در دست مردم بوده است.‌ زيرا در متون حقوقي اصطلاحات پيچيده اي براي كيفيت نقره اي به كار مي رفت كه دست به دست مي گشت . از آنجا كه نقره مي بايست از خارج وارد بين النهرين شود.»‌ و ماليات ويژه اي براي ورود آن پرداخت مي شد.‌ مي توان درك كرد كه در دوران بابل قديم گردش اين فلز گرانبها تا جايي كه در تجارت برون منطقه اي خصوصي موازنه ارزش آن را برهم نزند ،‌ در دست دربار بوده است بنابراين ، به نظر مي رسد كه در زمان بابل قديم نقره در خزانه هاي كاخ و معبد گرد آمده و بر روي هم انباشته شده بود ،‌و از آنجا به دست طبقه خاصي از اجتماع مي رسد .

 

بهره و نزول خواري

مسئله ديگر درمورد داراييهاي خصوصي ،‌ثروتمند شده از طريق نزول خواري در بين النهرين بود . در نامه اي از دوران اكد از اوگاريت چنين مي خوانيم :‌خواهشمند است 140 شكل از پول خود را كه هنوز بلاتكليف مانده است در اختيار من قرار ده،‌ اما براي آن بهره اي در نظر مگير زيرا ما هر دو شريف هستيم . اين سند شگفت انگيز و گاه هنگامي اهميت و معني مي يابد كه ما آن را با عبارتي در تورات ارتباط دهيم: غريب را مي تواني به سود قرض بدهي اما برادر خود را به سود قرض مده ،‌ و يا از او ربا و سود مگير و از خداي خود بترس تا برادرت با تو زندگي نمايد . نقد خود را به او به ربا مده و خوراك خود را به او به سود مده . در اينجا ،‌ در اين عبارات تورات و نيز در نامه اوگاريت عدم تمايل در كاربرد سرمايه به عنوان كالا را به خوبي مشاهده مي كنيم . اما از سوي ديگر مي دانيم كه در ميان تجار دوران آشور قديم گرفتن بهره كاملا عادي و مورد پذيرش بوده است ،‌ يك ضرب المثل بين النهريني مي گويد:‌ وام دادن همچون عشق بازي لذت بخش و پس گرفتن وام مانند به دنيا آمدن فرزند ذكور است . البته آشوريها ترجيح مي دادند بهره را به نرخ بهره اي كه برادري از برادر خود مطالبه مي كند  بپردازند .

تجارت

تجارت بين النهرين شهرت جهاني داشت . به طور كلي دونوع معاملات تجاري توسط بازرگانان بين النهريني انجام مي گرفت تجارت برون مرزي با سرزمينهاي دور دست ،‌و تجارت درون مرزي ميان شهرها . تجارت خارجي در مرحله نخست اهميت قرارداشت و تجار كالاي صنعتي محصول بين النهرين را براي معاوضه در برابر كالاهاي مورد نيازي مانند فلز ،‌سنگ ،‌ الوار ، ادويه جات .‌ و عطريات به كشورهاي دور و نزديك صادر مي كردند . تجارت كالا ميان شهرها عمدتا با طوايف بربري انجام مي گرفت كه به علت نداشتن اعتبار و نيروي سياسي قادر به عقد قارر دادهاي تجاري با سرزمينهاي ديگر نبودند. انجام هر دونوع تجارت در اطراف خليج فارس و در آسياي صغير . و نيز در طول جاده فرات به سواحل مديترانه به اثبات رسيده است . مطمئناً مناطق ديگري نيز بود كه با بين النهرين معاملات تجاري داشت ،‌ اما در مدارك موجود نامي از آنها برده نشده است . هر دو نوع تجارت به طور مستقيم يا غير مستقيم در بالا بردن معيار زندگي در بين النهرين سهم بزرگي داشت . و بالاتر از آن ، به نفوذ تمدن بين النهرين در سرزمينهاي ديگر كمك موثري مي كرد .

صورت موجودي تجار تا پيش از پايان سلسله بابل قديم نشان مي دهد كه واردات غالبا از انواع گوناگون كالاي تجملي و مواد خام تشكيل مي شد .‌و ظاهرا به سفارش دربار صورت مي گرفت ،‌ اما هرگز اشاره اي به صادرات از بين النهرين به خارج نشده است . از ظواهر امر چنين بر مي آيد كه تجارت به طور كامل در سطح دستگاههاي دولتي انجام مي گرفت ،‌ و به سرمايه داران خصوصي اجازه فعاليت دامنه دار در اين زمينه داده نمي شد . در دوره بابل قريم نقش تمكاروها در جنوب به وضوح پيچيده تر شده دامنه فعاليت آنها افزايش يافت .

از اوايل دوران بابل قديم مداركي از شهر اور در دست است كه نشان مي دهد وارد كنندگان مس از آن سوي خليج فارس مي توانستند سرمايه خويش را به ديگري واگذار كنند . يا با شخص و يا اشخاص ديگري شريك شوند . متون پيشگفته مكرر از سازمان تجار صحبت مي كنند كه شخصيت حقوقي داشته است .

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

فصل سوم:

مذهب

شواهد و مدارك درباره مذهب در بين النهرين از دو منبع عمده باستان شناختي و متون به دست آمده است . مدارك باستان شناختي از بهاياي ساختماني و سازه هايي مانند نماز خانه ها ،‌ معابد و برجهاي معابد يا زيگورتها ،‌و اشياء و ابزار پرستش به وسيعترين مفهوم كلمه از مجسمه و تصوير گرفته تا سحر و افسون تشكيل مي شود .

ويرانه هاي عظيم زيگورتها در شهرهاي بزرگ .‌به ويژه در جنوب بين النهرين نه تنها سرزمين بابل را به اشتها رساند ،‌بلكه به مقدار گسترده به بقاي شهرت تمدن بين النهرين ياري كرد . با وجود اين ، حتي امروز ما مفهوم واقعي اين بناها را
نمي دانيم . ما اين برجها را حفاري كرده و ساختار موثر و گيراي آنها را از ديدگاههاي تكنيكي مطالعه كرده ايم ،‌ما نام آنها را اصطلاحات اكدي براي بخشهاي گوناگون آنها را مي دانيم ،‌ما از تاريخ آنها آگاهي داريم ،‌اما به درستي نمي دانيم كه براي چه منظور ساخته شده اند .

البته در مورد معابد مي دانيم كه شبستان محل نگاهداري پيكره خدا بود . و اينكه پيش ـ شبستان ،‌ درهاي بزرگ ،‌حياطها ،‌ راهروها ،‌ و ديگر درهاي كوچكتر و فرعي به شيوه اي ساخته شده بود كه از يك سو بتواند به بهترين وجه ممكن در خدمت كاركنان معبد و پرستشگراني قرار گيرد كه پيوسته بهآنجا رفت و آمد داشتند ،‌و از سوي ديگر ،‌قدرت و ثروت خدا را به نمايش گذاشته و جاي امني براي حفظ كاركنان ونگاهداري گنجينه هاي آن باشد . اما پرسشهاي اصلي درباره معني ومفهوم آ“ها را نمي توان پاسخ گفت ،‌ پرسشهايي فراسوي توصيف آن چيزي كه ما مي بينيم و فراسوي كاربردهاي آشكار ،‌اما ظاهري ،‌ واحدهاي معتددي كه مجموعه معبد را به وجود مي آورد . يادمانهايي از پرستش و آيين مذهبي فراموش شده اي كه ما آن را تنها از طريق اسناد و مدارك مكتوب مي شناسيم ،‌ حتي اگر به طور كامل حفظ شده و سالم به دست ما رسيده باشد . تنها مي تواند بخشي كوچك و بازتابي ناچيز از فعاليتهاي نيايشي را كه زماني درون آنها انجام مي گرفت در اختيار ما قرار دهد. ساختار و كاربستهاي آن ،‌ و مفاهيمي كه انگيزه احكام و مقررات آيينهاي نيايشي را موجب شد براي ما ناشناس مانده است ، چنانكه گويي در رابطه با بعد كاملا ناشناخته ديگري است . موضوع كمتر آشكار ،‌اما درست به همان اندازه گمراه كننده ،‌ نتايج حاصل از مطالعه مدارك مربوط به شمايل شناسي است . چه چيزي را مي توان از تعداد ناچيز نقوش برجسته مذهبي و نمونه هاي اندكي از قطعات شكسته پيكره هاي به احتمال خدايان درباره معاني و مفاهيم آنها و مذهب بين النهرين دريافت . اين گونه بقايا نشان مي دهد كه بين النهريني ها از تصوير كردن خدايان .‌ آن گونه كه در هند و مصر رايج بود ،‌ با جنبه هاي غير انساني خوداري مي ورزيدند . اما اين موضوع از متوني كه در آنها نام خدايان و صفات و القاب خدايان را فهرست كرده اند به خوبي آشكار است . حتي يك مثال كاملا سالم نمي تواند نشان دهد كه براي كاهن و متدين چه مفهومي داشته ،‌ و عملكرد آن به عنوان نقطه مركزي نيايش چه بوده است .

درباره مدارك شمايل شناسي ،‌يعني نقوش برجسته ، مهرها پلاكهاي گلي و قفي ،‌ كه مي تواند ما را تا حدودي در شناخت مذهب بين النهريني ياري كند ،‌ بيش ازهمه مي توان به نمايشهاي داستاني براي نشان دادن داستان يك خدا انديشيد . اما به نظر نمي رسد چنان نمايشهايي نقش مهمهي در مذهب بين النهرين در سطح خلاقيت ادبي باقي ماند و تنها در دورانهاي آغازين و در موارد جنبي اين گونه نمايشها به اسطوره هاي مكتوب اشاره دارد . دستاوردهاي قهرماني يا به عبارت ديگر خارق العاده خدايان نه به صورت بيان واقعيات ،‌ بلكه بيشتر متعال و نمادي است . آنها فرمولبنديهاي غير داستاني و نامشهود را كه به نحوي در مراسم نيايش در معابد و نماز خانه ها اجرا مي شد .‌به صورت چيزي كه ما آن را نمادهاي متقارن مي ناميم ـ اغلب در شكل جانوران ـ‌ به نصوير كشيده اند . نمادهايي كه از طريق فرايندهاي كاملا فراسوي نيروي ادراك ما مقدس شده اند . افزون بر آن .‌اين نمادها ممكن است به صورت ديگري ـ  اغلب به شكل سلاح يا اشياي ديگر ـ  متجلي شوندكه بيانهاي فرمولي مربوط به خدايان ودنياي انسانها بوده و امروز از دسترس ما كاملا به دورند .

براي ديك مذهب بين النهرين سه نوع متون ميخي اهميت زيادي دارد :‌  دعاها و نمازها ،‌ متون اساطيري ،‌ و متون مربوط به آيينهاي نيايش .

دعا ونماز در مذهب بين النهرين هميشه با مراسم نيايش همراه بوده است . اين مراسم در بخشي در پايان نماز خطاب به نمازگزار يا كاهن پيشنماز به دقت توصيف شده است تا حركات ورفتار او ،‌ ونيز ماهيت قرباني و زمانو مكان انجام آن را تنظيم كند . فعاليتهاي نيايشي و دعا ها و نمازهاي همراه آن اهميت برابري دارد و در كنار يكديگر اعمال مذهبي را تشكيل مي دهند. مطالعه يكي از اين دو بدون ديگري بي ترديد ما را در شناخت درست مذهب بين النهريني ها و كسب بينشي صحيح از آن منحرف مي سازد .

دعاها و نمازها به تنهايي به موضوعهاي اساسي ويژه اي مانند انسان در رابطه با زمينه هاي روحي يا اخلاقي ،‌مسئله مرگ و زندگي ،‌ مسئله ارتباط بي درنگ با خدا‌. ومضوعهاي بسيار مهم در ادبيات مذهبي تمدن پيچيده اي مكانند تمدن بين النهرين ،‌ هيچ اشاره اي ندارد . با در نظر گرفتن نشانه هاي ديگر چنين بر مي آيد كه تاثير مذهب بر افراد ،‌و نيز تاثير آن بر جامعه در بين النهرين بي اهميت بوده است . هيچچ متني اشاره اي بر تاثير صريح و دقيق مقررات نيايشي بر اشتها و اشتياق فيزيولوژيكي افراد ،‌اولويتهاي روان شناختي ،‌ يا رفتار او نسبت به تملكات با خانواده اش نكرده است . نيازهاي مذهبي به هيچ وجه در بدن او ،‌  وقت او ،‌ داراييهاي ارزشمند او تاثيري جدي نداشت ،‌ و بنا بر اين هيچ منافاتي ميان وفاداري او به مذهب و زندگي دنيوي وي وجود نداشت . مرگ به صورت امري وقعي پذيرفته شده بود ،‌ و شركت تدر مراسم نيايش خداي حامي شهر در نهايت محدود به افراد و شخصيتهاي خاص بود .‌ و او در جشنواره هاي عمومي خاص و يا سوگواريهاي محلي صرفا نقش ناظري را داشت . او در جوي نه چندان مذهبي در چارچوب اجتماعي ـ  اقتصادي مي زيست ،‌ و انتظارات و تصورات ، و نيز قوانين اخلاقي او را در مدار جامعه اي كوچك شهري يا روستايي دور مي زد .

در سطح عالم رباني ،‌ بين النهرينيها خدا را به صورت پديده اي ترسس آفرين ،‌همراه با روشنايي خيره كننده .‌ وحشتزا،‌ صفات الهي به حساب مي آمد و با درجات گوناگون از شدت با هر چيزي كه الهي و مقدس محسوب مي شد ،‌ حتي با شخص پادشاه ،‌ همراه بود . در دعاها و نمازها ومتون ديگر براي بيان اين ويژگي الهي به طور پيوسته سلسله اصطلاحات خاص و گويا به كار رفته است . معني اصطلاح اكدي براي توصيف اين ويژگي ارتباط تنگاتنگي با وحشت و روشناييي ترسناك دارد.

گروه دوم از متوني را كه بايد آزمود ،‌ اساطير و آثار ادبي همراه با داستاهاي اساطيري شامل داستانهاي مربوط به خدايان و كارهايي را كه انجام مي دهند ،‌  جهاني كه ما در آن زندگي مي كنيم و چگونگي موجوديت يافتن آن ،‌ و تمامي داستنهاي سرگرم كننده با نتيجه گيريهاي اخلاقي را در بر مي گيرد كه آشكارترين عناوين را براي آفرينش ادبي در تمدني مانند تمدن بين النهرين ارائه مي كند .

گروه سوم متون بي شماري از مراسم نيايش ويژه اي است كه آن را كاهنان و فن شناسان كاهن در معابد اجرا مي كردند . اين  متون اغلب اعمال فرد را در مراسم نيايش ،‌نمازها و دعاها و اورادي كه بايد خوانده شود ،‌و هدايا و آلات و ادوات لازم براي قرباني را به تفصيل و در جزئيات كامل شرح مي دهد . و در جمله اي كوتاه مي توان گفت در ارائه تصوير كاملي از پاره اي فعاليتها در معابد بين النهرين موفق بوده است . اين موضوع به ويژه در مورد متون بابلي مراسم نيايش سال نو صادق است كه تمامي آيينها و تشريفاتي را كه از روز دوم تا پنجم جشن در اساگيل ،‌ معبد مردوك خداي بزرگ بابليها در شهر بابل اجرا مي شد ،‌ به تفصيل و در جزئيات كامل شرح مي دهد و بينشي يگانه از طبيعت جشني را عرضه مي دارد ،‌ كه از دوران پيش از سارگون اكدي در متون ديگر تنها به ذكر نامي از آلان بسنده كرد ه بود . چنين مراسم بنيادي و مشخص همچون خواندن حماسه آفرينش ،‌اجراي مراسم كهن بز طليعه ،‌ ساختن و سوزاندن دو پيكره چوبي با تزيينات گرانبها ،‌و نيز شركت پادشاه در مراسم عجيب را تنها مي توان در شرح جشن سال نو در بابل يافت ،‌ تعيين قدمت اين مراسم ناممكن است ،‌ زيرا ويژگيهاي كهن در يك آيين مذهبي گواه مستقيمي بر قدمت يا تاريخ آن نيست . براي اثبات اين موضوع به شرح رسم مذهبي خاصي مي پردازيم .

موثرترين ابزار جن گيري در بين النهرين دهلي بود مسي كه روي آن پوست نر گاو سياه كشيده بودند . شماري از مراسم نيايشي درباره تشريفات فراهم كردن پوست جديد براين گونه دهلها بود .اين متون از دو منبع به دست آمده است : يكي كتابخانه آشور بانيپال در نينوا و ديگري شهر اوروك دردوران سلوكي . شباهتهاي فراوان اين متون نشان مي دهد كه همه آنها به سنتي كهن در دوران بابل قديم يا اوايل دوران بابل مياني تعلق دارد ،‌ و آنها را از نسخه هاي قديميتر اقتباس كرده اند . اين موضوع همچنين از كاربرد دعاها و ديگر ويژگيهاي سومري در اين مراسم به اثبات مي رسد . با وجود اين ،‌ ميان متون به دست آمده از نينوا و اوروك تفاوتهاي فاحشي در جزئيات برخي از فرمولبنديها و تقدم و تاخر تاكيدها به چشم مي خورد. اساسا روند اين مراسم با اماده سازي نرگاو براي كشتن ،‌كندن پوست و دباغي آن ،‌ و كشيدن آن بر دهل مسي است كه با تشريفات مناسب ،‌نماز و دعا واهداي هدايا اجرا مي شود . نقطه اوج اين مراسم هنگامي است كه جانور با دقت برگزيده و با مراسم نيايشي خاص آماده شده را مي كشند تا نيرو و تقدس آن را به دهل منتقل سازند ، به ويژه آنكه گاو خود وسيله يا براي پرستش بوده است ،‌زيرا نيروهاي الهي به كمك جادو و افسون سلوكي از اوروك آشكار را متفاوت از متن آشوري است. مراسم جديدتر از اوروك توضيح مي دهد كه گاو را بكشيد ،‌ دل او را در برابر دهل بسوزانيد ،‌ پوست و زرد پي شانه راست را بكنيد ،‌ و لاشه را در جل قرمزي پيچيده ،‌ آن را درست مانند جسد انسان رو به سمت غرب دفن كنيد ،‌ و بر آن روغن بپاشيد . اما متن آشوري كه در حدود ششصد تا هشتصد سال كهنتر است ،‌ صحنه را به شيوه اي متفاوت تصوير مي كند:‌پس از آنكه گاو را كشتيد و دل آن را سوزانديد ،‌جن گير بايد حالت عزاداري به خود بگيرد و با صداي ناله مرثيه موقري را براي خداي مقتول بخواند ،‌ و مسئوليت آن را بر عهده نگرفته و بگويد :‌ جمع خدايان اين كار را مرتكب شده است . من آن را انجام نداده ام پس از آن ،‌ آماده سازي پوست ،‌آن گونه كه در متن جديد تر شرح داده شد .‌ انجام
مي گيرد ، در پايان متن آشوري در جمله اي كوتاه آمده است كه جن گير اصلي نبايد از گوشت اين گاو بخورد بنابراين به عكس متن اوروكي كه به استناد آن گاو را بايد دفن كرد ،‌ به اعتبار متن آشوري از گوشت آن مانند هر جانور قرباني ديگر ،‌بايد براي كاهنان معبد غذا فراهم آورد . هر چند كه كشتن اين نر گاو عمل وحشتناكي به حساب مي آمد و نياز به پرداخت كفاره داشت . آيا ما در اينجا با دو رسم متفاوت محلي روبه رو هستيم . يا اين تفاوتها بر اثر تعبيرهاي متفاوت گروههاي مختلف كاهنان حاصل شده است؟ هيچ پاسخ درستي براي اين پرسش و پرسشهاي مشابه وجود ندارد .

پس براي جستجوي منابع در شناخت مذهب بين النهرين بايد به كجا روي آوريم؟ شمار زياد متون مربوط به جن گيري و ديگر مراسم سحر و جادو چيزي جز يك رشته اعمال جادويي متداول در سرتاسر بين النهرين به ما نمي آموزد . هدف از اين اعمال وارد كردن خسارت و تحميل شر بر دشمن ،‌دو ر  كردن بلا و مصيبت از يك فرد ،‌ و حفظ اشخاص و اشياء از پيامدهاي نحو ست بار بوده است . هيچ چيزي در اين متون نم توان يافت كه به گونه اي مشخص و انحصاري ويژگي بين النهريني داشته باشد . فهرست خدايان كه به شيوه هاي گوناگون ترتيب داده شده است ،‌يا فهرست شمارش جانوران مقدس متعلق به خدايان و رابطه آنها با يكديگر به عمل آورده اس ت.‌بيشتر درباره طلبگي در ين النرين سخن به ميان مي آورد تا ماهينت دينداري در آن سرزمين . در اين متون مطالب غير ضروري زيادي به موضوعهاي جنبي زندگي مذهبي ـ عمدتا بحثهاي كاهنانه درباره ارتباط ميان شماري از خدايان بر حسب قدرت عملكرد ،  دستاورد ،‌ و خويشاوندي ـ اختصاص يافته سا .

تنها اصلي كه ممكن است بتواند مارا در دستيابي به زندگي مذهبي و انجام فرايض آن در بين انهرين ياري كند ،‌طبقات اجتماعي آن است كه كمابيش در متون همه دوره ها و مناطق آشكارا به چشم مي خورد . اگر مذهب شاهي را از مذهب مردم عادي . و اين هر دو را از مذهب كاهنان جدا سازيم .‌ شايد بتوانيم دورنماي بدون مانعي از مذهب بين النهرين به دست آويم بخش بزرگي از آنچه را كه ما مذهب بين النهرينين فرض مي كنيم ،‌تنها در رابطه با شخص شاه مفهوم مي يابد ،‌ و به همين دليل تصور ما از اين مذهب را خدشه دار مي كند . مذهب كهنه عمدتا بر پيكره و معبد متمركز بود ،‌و با انجام خدمات لازم براي پيكره خدا مانند شركت مردم در مراسم قرباني ،‌خواندن سرودهاي گوناگون در ستايش ا،و ،‌ و وظايف مربوط به دفع شر شياطين از اين پيكره ها براي جامعه ارتباط داشت . در بخش ديگري از همين فصل به تفصيل خوايم گفت كه چگونه انجام فرايضي كه در اصل تنها مربوط به شاه بود ،‌ به تدريج در دربار ،‌ و حتي به احتمال در ميان توده هاي مردم نيز شايع شد. اما در پايان ،‌ مردم عادي به صورت مهمترين عامل ناشناخته در مذهب بينالنهرين باقي ماندند . در بين النهرين خواسته هاي مذهب از افراد خصوصي بي نهايت محدود بود ، و نماز و دعا و روزه و رياضت و تحريم به ظاهر تنها بر شاه واجب بود .

نسبت به ارتباط با خدايان نيز وضعيت مشابهي حكمفرما بود . پادشاه مي توانست نوع خاصي از پيامهاي الهي را دريافت دارد،‌ اما نزديكي به خدا از طريق خواب و رويا براي افراد عادي عملي پذيرش ناپذير به حساب مي آمد . چنان رهيافتهايي از سوي افراد عادي به خدايان در منابع موجود بي اندازه كمياب است ،‌ و بيشتر آنها از نواحي اطراف بابل ،‌ و بعدها ،‌ شايد تحت تاثير غرب ،‌از آشور به دست آمده است . در اين هر دو سرزمين كاهناني خاص از پيشگوييهايي سخن به ميان
مي آورند كه هرگز در سرزمين اصلي بين النهرين مشاهده نشده است . مي توان گفت كه تجربه مذهبي جوامع كوچك و ساده در بين النهرين ،‌ مانند شركت در جشنواره ها و مراسم سوگواري ،‌هميشه با ميانچيگري معبد انجام مي گرفت و براي آنها تنها راه برقراري ارتباط با خدا بود . تجلي احساسات مذهبي ،‌تا آنجا كه به مردم عادي مربوط  مي شد ،‌بيشتر رسمي و تشريفاتي بود تا عميق و شخصي .

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

فصل چهارم:

صنايع جادوگري و پيشگويي

اهميت پيشگويي در تمدن بين النهرين را مي توان از شماره زياد مجموعه هاي طالع بيني و متون ميخي مربوط به آن دريافت كه در طول يك قرن حفريات باستان شناختي به دست مارسيده است . اين متون ،‌تاريخي از اواخر دوران بابل قديم تا دوران پادشاهان شلوكي را در بر مي گيرد . ترديدي نيست كه علم پيشگويي به عنوان دستاورد ذهني عظيمي در بين النهرين و سرزمينهاي اطراف به شمار مي رفت . نسخه هاي از اين متون در شوش ،‌ پايتخت پادشاهي ايلام ،‌در نوزي ،‌ در ختوشا پايتخت پادشاهي هيتي ،‌ و حتي در سرزمينهاي دوردستي مانند قتن و حاصور در سوريه و فلسطين نيز به دست آمده است .

ارزيابي نفوذ اين علم به سمت شرق مشكلتر است ،‌زيرا بدليل نبود مدارك مكتوب وضعيت در اين سمت پيچيده تر است . نخست بايد به خاطر سپرد كه پيشگويي از روي امعاء و احشاي جانوران از زمانهاي بسيار كهن و به يار ناماندني در چين و در جنوب شرق آسيا متداول بوده است . در غرب .‌هنر پيشگويي اتروسكي احتمالا بر اثر پاره اي برخوردها و تماسها با آسياي مركزي به آ ن سرزمين را يافته بود .

به خوبي مي دانيم كه ستاره شناسي هزاره اول ق م بين النهرين به سرزمين هند راه يافته بود . دانشمندان اسلامي كه اغلب علوم خاور نزديك باستان را از طريق و السطه هاي هلني كسب مي كردند ستاره شناسي و تعبير خواب مدتهاي مديد پس از ناپديد شدن تمدن سرزميني كه خاستگاه آن بود ،‌در بين النهرين و سرزمينهاي پيرامون آن تولدي دوباره يابد .

آنها مي توانستند از چندين راه با اين نيروها ارتباط برقرار سازند . خدا مي تواند به پرسشها يي كه از وي به عمل مي ايد پاسخ گويد ،‌ يا آن را به هر وسيله يا راهي كه مايل باشد ابزار دارد . ارتباط دو جانبه نياز به تكنيك ويژه اي دارد. در واقع در بين النهرين دو نوع تكنيك شناخته شده است . يكي عملكردي و ديگري در شكل رمزي كه براي خدا و پيشگو قابل قبول باشد . البته بايد در نظر داشت كه پيشگويي در بين النهرين مراحل رشد تاريخي پيچيده اي را پشت سر گذاشت . به ويژه شيوه هاي آن كه گاه و بي گاه ،‌ و حتي از دوران فرمانروايي پادشاهي به دوران زمامداري پادشاهي ديگر تغيير مي كرد . موضوع مهم ديگر گوناگوني شيوه ها بود كه بر موقعيت اجتماعي استوار بود . شيوه هايي كه خاص شخص شاه بود و تنها در مورد او اجرا مي شد . شيوه هايي كه بينوايان بدان متوسل مي شدند ،‌ شيوه هاي بومي ،‌ و شيوه هاي وارداتي بود

پيش از آغاز بحث درباره اين شيوه ها ،‌بايد اشاره اي به تكنيكها داشته باشيم . در پيشگويي عملكردي پيشگو از طريق شيئي كه آن را فعال  مي كند ،‌براي خدا فرصت ايجاد ارتباط را به وجود مي آورد ،‌مانند ريختن روغن بر روي آب ،‌ يا توليد دود از يك عودسوز . سپس خدا با اثر گذاشتن بر شكل گسترش روغن در سطح آب و يا شكل دود ،‌ با پيشگو ارتباط برقرار مي كند . اما در آنچه كه ما آن را فن سحر و  جادو مي خوانيم خداوند دگرگونيهايي را در پديده هاي طبيعي ـ باد ،‌ رعد و برق و حركت ستارگان ـ به و جود مي آورد ،‌ و يا در رفتار يا ويژگيهاي دروني و بيروني جنوران و حتي انسان اثر مي گذارد. در اينجا يك بار ديگر دو حالت وجود دارد :‌فرا خواندن مشيت الهي و فرانخواندن آن . براي فراخواني پاسخ الهي ،‌پيشگو با عملي ساحرانه جاهاي معيني را بر مي گزيد كه در چشم رس او قرار داشت و متوقع بود كه خداوند در آن جاها پرسش او را پاسخ گويد . و اين ويژگي هنر پيشگويي بين النهريني از روي امعاء و احشاء بود .

از ميان سه نوع طالع بيني عملكردي كه ذكر آن رفت ،‌يعني قرعه كشي ،‌مشاهده حركت روغن بر روي آب ،‌و مشاهده نحوه برخاستن دود متصاعد از عودسوز ،‌نوع نخست ،‌يعني ريختن تاس فاقد هر نوع نيايشي در بين النهريني بود .

در اين نمونها انداختن قرعه ـ به كمك تركه هاي علامت گذاري شده ـ براي تعيين سلسله مراتب در ميان افراد با مقام و موقعيت برابر بود،‌به طوري كه براي همه شركت كنندگان به عنوان تقدير الهي مورد پذيرش قرار گيرد ،‌آشوريها نيز براي گزينش صاحب منصبي كه بايد نام او به سال نو داده شود ،‌ از تاسهاي گلي استفاده مي كردند .

در كتاب حزقيال نبي در تورات از نوعي پيشگويي سخن به ميان آمده است كه در متون ميخي مدركي براي آن دردست نيست . در اينجا گفته شده است كه پادشاه بابل براي گزينش راه بر سر يك دو راهي ،‌با استفاده از پيكان به آزمايش جگر سياه جانور قرباني پرداخت :

و تو اي پسر انسان دو راه به جهت خود تعيين نما تا شمشير پادشاه بابل از آنها بياي 0000 راهي تعيين نما تا شمشير به ربه بني عمون و به يهودا در او رشليم منبع بيايد . زيرا كه پادشاه بابل بر شاهراه به سر دو راهي ايستاده است تا تفال زند و تيرها را به هم زده از ترافيم سؤال مي كند و به جگر مي زند . به دست راستش تفال او رشليم است تا منجنيقها را بر پاكند 0000

نفوذ ديگر طالع بيني بابلي در همان منطقه تفال به كمك پرندگان به عنوان جانوران الهام بخش بود . در آشور پرنده بين به عنوان متخصص پيشگويي حرفه به خوبي شناخته شده اي بود و ما در اين زمينه متخصصان بومي و نيز مصرياني را
مي شناسيم كه جزو اسراي جنگي بودند.

آشكارا به نظر مي رسد به همان اندازه كه در غرب فالگيري و طالع بيني بر رفتار پرندگان استوار بود .‌در بين النهرين اين عمل بر روي امعاء و احشاء جانور قرباني انجام مي گرفت .

بنابر اين ،‌آنها هر نوع رفتار غير عادي جانوران ،‌رويدادهاي غير متعارف در آسمان ،‌و رويدادهاي مشابه را ثبت مي كردند ، و به اين ترتيب پيشگويي از قلمرو فرهنگ عامه به سطح فعاليتهاي عملي ارتقاء يافت . منظم كردن بعدي چنان مجموعه هايي موقعيت علمي بالايي را در ميان بين النرينيها به نمايش گذارد .

 

 

فصل پنجم:

پزشكي

بابليها متون ،‌يا بهتر است بگوييم كتب پزشكي خود را با شيوه هاي گوناگوني كه در مورد طبقه بندي متون پيشگويي فر گرفته بودند ،‌با دقت فراوان فهرست و زير عناوين خاص مرتب و طبقه بندي كردند . اساس اين طبقه بندي بر تشخيص علل بيماري ،‌تشخيص بيماري از روي علائم و درمان بود .

اين متون به طور خالص پيشگويي جادويي نبود ، زيرا علائم بيماري ،‌يعني انحراف از معيارهاي طبيعي كه پزشك آنها را در بدن بيمار ،‌ يا در عملكرد آن ،‌و يا به هنگام دفع آن مي ديد نشانه هاي پيشگويي نيز به شمار مي رفت . نشانه هايي كه سرنوشت او رانشان مي داد و بيماري او را باعث شده بود . نشانه هايي كه مي بايست به درستي تعبير،‌ و سپس از طريق معالجه بي اثر شود .

هنگامي كه تعداد موارد براي ثبت بر لوحي بيش از اندازه بود، لوح دوم و يا هر تعداد لوحي كه مرود نياز بود به كار مي بردند . سپس اين الواح را شماره گذاري ،‌و براي اطمينان بيشتر كلمه پاياني در هر لوح را در آغاز لوح بعدي تكرار مي كردند . مجموعه اين الواح كتابي بودكه عنوان آن از كلمات آغازين تشكيل مي شد . در بابل و نينوا دانشمندان وظيفه سنگين و گسترده گردآوري ،‌ويرايش ،‌طبقه بندي و ترتيب درباره متون ادبي را بر عهده گرفتند كه از دير باز به دست آنها رسيده بود ، بيشتر اين كارهاي ويرايشي در طول دوران اول بابل در زمان حمورابي انجام گرفت .

سخني به گزاف خواهد بود اگر مدعي شويم كه با اين مختصر ،‌تاريخ پزشكي بين النهرين را به پايان برده ايم . در اينجا كافي است به عقيده اي اشاره كنيم كه باعث بي اعتبار ساختن دانش معقول پزشكي عاميانه و اعتبار بخشيدن به آن چيزي شد كه ما آن را انديشه هاي غير علمي پزشكي مي خوانيم .‌ كه گر چه بسنده بود ، ‌اما پزشك تجربي با اندوخته اي از تجربيات گذشتگان و بر اساس آگاهي مثبت از خواص گياهان و بدن انسان به مداواي بيماران خود مي پرداخت .

براي توصيف دانش پزشكي بين النهرين ،‌نخست بايد به وضعيتي توجه كرد كه تحت آن قانونمندي متون بابلي قديم اتفاق افتاد ،‌ بي ترديد نمي توان گفت از چه زماني كاتبان بابلي به فكر ثبت سنتهاي شفاهي پزشكي بر الواح افتادند كه متخصصان آنها را از نسلها پيش در مورد معالجه بيماران خويش به كار مي بردند.

احتمال دارد متون رياضي و پزشكي بيشتر در مراكز علمي به صورت مكتوب در آمد كه در آنها سنتهاي سومري به گوهه اي موثر حفظ شده بود . تا در مراكز محلي كه در آنها حرفه پيشگويي از سطح عاميانه به مرتبه حرفه هاي عالمانه مكي بر متون كتبي ارتقاء يافت ،‌از انجا كه ما تنها تعداد اندكي متون علمي و ادبي از دوران خلاقيت در بين النهرين ،‌ يعني قرنهاي مياني اواسط هزاره دوم ه م در دست داريم و افزون بر آن ،‌احتمال داردكه بسياري از آنها در طول حفريات باستان شناختي ،‌به ويژه در لايه هاي آسيب پذير بر اثر بالا آمدن سطح آب در منطقه از ميان رفته باشد يا هرگز به دست نيايد ،‌شايد براي مطالعه اين رشد اساسي فكري مجبور شويم هميشه به شواهد غير مستقيم متوسل شويم .

 

پزشكي و پزشكان

دانش ما از طبيعت و وسعت پزشكي در بين النهرين متكي بر متون پزشكي شامل كتابهاي راهنما و مجمموعه هاي از نسخه ها ،‌همراه با نامه ها ،‌ارجاع به قوانين حقوقي و اشاره ها در متون ادبي است . اين متون از يك سو مارا با دانش پزشكي در بين النهرين آشنا مي كند .‌و از سوي ديگر رابطه پزشكان با بيماران و موقعيت اجتماعي آنان را نشان مي دهد .

انبوه متون حوي دانستنيهاي پزشكي به دو سنت كاملا جدا تعلق دارد .براي درك پزشكي در بين النهرين به عنوان يك علم ،‌جداسازي و تميز اين دو سنت از يكديگر امري اساسي است . هر دو سنت ريشه در دوران بابل قديم دارد و عمدتا از دو منبع اطلاعاتي عظيم ،‌يعني حفريات آشود و كتابخانه آشور بانيپال در نينوا به دست آمده است . در اين زمينه همچنين شواهد كافي در الواح پراكنده از نيپور ،‌بغازكوي ،‌ سلطان تپه و تعدادي محوطه هاي جديد در بين النهرين در دست است ،‌ كه نشان مي دهد هر دو سنت پا به پاي يكديگر سنت پزشكي را به وجود آورده بود .

او پنهايم اين دو دسته از متون پزشكي را سنتها يا مكتبهاي علمي و تجربي ناميده است علمي پزشكي بين النهرين براي ما شمار زيادي از الواح را تحت نام انوم ان بيت مرصي آشيپو ا يليكو از خود بر جاي گذاشته است كه در صفحات پيشين به آن شاره كرديم . هر يك از واحدهاي متون كتب پيشين به آن اشاره كرديم . هريك از واحدهاي متون مكتب تجربي پزشكي ،‌كه آشور شناسان بيشتر آنها را متون تجربي پزشكي ،‌كه آشور شناسان بيشتر آنها را متون پزشكي مي خوانند ، از سلسله مراتبي از موضوعهاي مشابه تدوين يافته است كه معمولا با اگر مردي بيمار است يا اگر مردي از دردي در سر درقسمت ديگري ازبدن رنج مي برد آغاز مي شود . شمارش علائم خاص در جزئيات و به تفصيل بيان شده است . و براي شرح حسهاي دروني و علائم مشهود كمابيش از اصطلاحات يكنواخت استفاده كرده است . به دنبال ان دستور ساختن دارو ،‌ زمان استفاده ،‌و نحوه كاربرد آن را به پزشك به تفصيل و با استفاده از اصطلاحات گسترده پزشكي شرح داده است .

هر واحد به طور معمول با جمله اطمينان بخش او بهبود خواهد يافت پايان
مي پذيرد اما گاهي نيز يه پزشك  آگاهي داده مي شود كه بيمار از بيماري خود جان سالم به در نخواهد برد . الواحي وجود داردكه در آنها تشخيص نام بيماري را مي دهد .‌و در الواح ديگر به علل درد ـ  عمدتا جادو شدن ،‌يا ارتكاب گناه ـ اشاره مي كند .

متوني به تاريخ اواسط هزاره دوم ق.م از ختوشا،‌پايتخت امپراتوري هيتي ،‌در دست است كه كاتبان هيتي آنها را به طور مستقيم يا از طريق متون واسط ناشناخته اي ،‌ از نسخه هاي اصلي بابلي قديم رونويسي كرده بودند . پس از آن الواحي است كه از دو پايتخت اشوري آشور و نينوا به دست آمده است و تاريخ آنها از 612ـ1000 ق.م متفاوت است . در مميان الواح به دست آمده از آشور نسخه هايي از اوايل دوران آشور مياني وجود دارد كه اصل آنها به دوران بابل قديم باز مي گردد .

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

فصل ششم:

معماري بين النهرين

آثار و چگونگي معماري جارمو:

ديوار منازل مسكوني جارمو از چينه ساخته شده بود كه اغلب روي پي هاي معمولي قرار داشتند ولي در طبقات بالا تر پي ها را قلوه سنگهاي بزرگ تشكيل مي دهند بهترين نمونه هاي منازل مسكوني در جارمو داراي پلاني مربع مستطيل و در جهت 15 درجه غرب شمال جغرافيايي نباشده است . در مشرق اين بنا محوطه بازي بود ولي در شمال و احتمالا در جنوب با دو منزل مسكوني ديگري وربود  و در طرف غرب به حياط محصور شده اي محدود مني شد . ديوارهاي اين بنا با ساير بناها مشترك نبوده است . اطاق بزرگ ساختمان از داخل بوسيله ديوارك هاي تقسيم كننده به هفت قسمت تقسيم شده بود به احتمال زياد اين ديوارك ها تازير سقف ادامه داده نشده بودند . يك اطاق مستطيل شكل در جهت شمالي ـ جنوبي به عرض 20/ 2 و طول 6/ 5 متر در قسمت شرق منزل احداث شده بود كه به وسله يك ديوارك چينه اي به دوقسمت شمالي و جنوبي تقسيم شده بود . درب ورودي اين اتاق درگوشه جنوب شرقي اطاق قرار داشت . در قسمت شمال راهرويي كه به اطاق بزرگ منتهي مي شد چهار اطاق كوچك به ابعاد 5/1 × 2  متر ساخته شده اندازه كافي كوتاه بودند كه تردد از بالاي آنها آسان باشد از طرف ديگر حرارت ايجاد شده در تنور كافي بود كه فضاي داخل هر چهار اطاق را گرم نمايد . نكته مورد توجه درباره اين تنور اين بودكه از آن براي طبخ غذا استفاده نمي شد و محل طبخ غذا در اجاق ديگري بود كه در حياط يساختمان ساخته شده بود آقاي پروفسور بريدوود معتقد است كه از اين تنور براي بودادن ذرت و حبوبات استفاده مي كردند آتش خانه تنور در حياط واقع شده است. نمونه اي كه از اين تنورها به دست امده است داراي سطحي غير مسطح بود .

 

آثار معماري سامره :

به استثناي تل الوان وچغا ماهي و شمشا را و چند محل باستاني ديگر كه آثار و بقاياي دوره سامره را ارائه نموده اند همراه آثار بقاياي قسمتهاي از معماري آن دوره را نيز مي توان مطالعه نمود ولي از آنجا كه گزارشات حفريات اين محلها هنوز مراحل اوليه خود را طي مي نمايند در حال حاضر نمي توان مشخصات معماري دوره سامره را معرفي كرد .

در طبقه اول تل السوان بقاياي يك ساختمان نسبتاً بزرگ خاكبرداري گرديد كه ديوارها را با خشتها ي خام بزرگ ساخته و ورودي آن را با كاهگل اندود نموده بودند اين ساختمان داراي چندين اطاق مستطيل شكل بود كه در اطراف يك حياط مركزي بنا شده بودهد . يكي از اين نمونه ها به نظر مي رسد كه جنبه مذهبي داشته و معبد تل السوان بوده است . در اين معبد پيكرهاي گلي الهه هاي مادر بسياري به دست آمد و يك نمونه پيكرك از سنگ مرمر مشاهده گرديد كه پيدايش كاملي نداشت و مراحل اوليه ساخته شدن را طي كرده بود . در زير اين معبد گورستان تل السوان خاكبرداري گرديد كه از ميان بقاياي آن بيش از يكصد و پنجاه پيكرك و ظروف سنگي مرمر بدست امد . اجساد به طور جمعي درگوري كه در خاك بلكه حفر گرديد ه بود قرار داده شده بودند . كاملترين بنايي كه به معبد مشرر شده و از تل السوان شناسايي گرديده است در اوج شكوفايي فرهنگ سامره خاكبرداري گرديده است .

 

آثار معماري دوره جديد حلف :

در گزارش حفريات تپه اوپاچبه قيد گرديده است كه در گمانه اي كه دردامنه تپه حفاري شد پنج لايه ساختماني مربوط به دوره قديم حلف شناخته شد ولي جزئيات آن منتشر نشده است . اين بناها از نظر طرح و فرم به شكل خاصي بنا شده اند كه به تولوس موسومند قسمت اصلي اين باناها داراي نقشه و پلان مروري هستند كه براي سهولت آنها را خانه هاي گرد خواهيم ناميد .‌اين خانه ها بر روي پي سنگي كه از قلوه سنگهاي به اندازه متوسط بنا شده بودند ساخته شده اند فقط در يك نمونه پي بنا از بين رفته است . اختلاف شكل اين خانه هاي گرد به صورت اضافاتي كه به قسمت اصلي بنا الي ناشي گرديده است.

 

خانه سوخته:

از دوره جديد حلف ساختمان بسيار جالبي خاكبرداري شده است و خانه سوخته ناميده شده است. خانه سوخته به نظر مي رسد كه كارگاهي بوده كه اطاقهايي بدون طرح و نقشه قبلي در جوار يكديگر ساخته شده بودند. خانه سوخته داراي حياط مستقلي نيست و در آن قسمتهاي مجزايي براي رفع احتياجات روزمره مانند سيلو و محل ذخيره آذوقه ساخته نشده بود. ديوارها و كف اتاقها از چينه ساخته شده بود كه روي آنها را با كاهگل اندود نموده بودهند. از آنجا كه قسمتي از اين ساختمان در اثر آتش سوزي از بين رفته بود به خانه سوخته موسوم گرديد.

 

آثار معماري دوران عبيد

در تپه گاه ها قديمي ترين نمونه تولوس مشخص شده است. قطر اين تولوس حدود 5 متر بود. دوتولس ديگر نيز ديده شده است. ديگر ساختن اين بناها متوقف شده بود كه دوباره بزرگترين و مجهزترين تولوسها را كه قطر آن از ديوار خارجي بين 18 و 19 متر بود و داخل آن 17 اتاق ايجاد شده بود خاكبرداري گرديد. ورودي اين تولوس به صورت سطح شيب داري بود و ديوارهاي محل نزديك و رودي فخيم تر از ساير قسمتها ساخته شده بودند. بزرگترين اطاق داخل اين تولوسها اطاق مياني بود كه 13 متر طول و 60/2 متر عرض آن بود.

در جايي ديگر با يك نوآوري در ساختان بناهاي مذهبي روبرو مي شويم. يك معبد بزرگ خاكبرداري شده كه از قلوه سنگهاي بزرگ براي ساختمان پي بنا استفاده شده بود و تالار مركزي 12 متر طول و 5/3 متر عرض داشت و شامل 17 اتاق جانبي بود.

سه معبد كه در جوار يكديگر و متصل به يكديگر در اطراف يك محوطه باز و وسيع بنا شده بود خاك برداري شده است. كه به «معبد شمالي» و «معبد مركزي» و «نمازگاه شرقي» شهرت دارند. گوشه هاي اين سه معبد با چهار جهت اصلي شمال و جنوب و شرق و غرب در يك جهت قرار دارند. ديوارها با خشت ساخته بودند. عرض ديوارها به اندازه يك و نيم خشت بود و ديوارها را با پشتيبانهاي تزئيني استوار نموده بودند . به نظر مي رسد ديوارها را با رنگ نيز تزئين نموده بودند . پلان معبد شمالي دقيقاً شبيه معابد اريدو مي باشد.

 

آثار معماري اريدو:

معماري بناهاي مسكوني:

اقوام ساكن اريدو در خانه هاي خشتي و عده اي در كلبه هاي ساخته شده از ني زندگي مي كردند. در اينجا خانه اي خاكبرداري گرديد كه ديوارهاي آن را باني ساخته بودند و سپس دوسطح ديوارها را با اندودي از گل پوشانده بودند. صخامت ديوار فقط 15 سانتي متر بود و كف اتاق را با مخلوطي از گل و شن اندود نموده بودند. داخل كلبه به چند قسمت تقسيم گرديده بود كه در دو قسمت آن سكوي كوچكي تعبيه شده بود كه به نظر مي رسد روي آن امور مربوط به پخت و پز انجام مي شده است. كنار يكي از اين سكوها انبارك كوچك ذخيره غله ساخته شده بود و يك تنور گلي كه يك ظرف داخل آن قرار داشت و همچنين چند سه پايه گلي براي نگهداري ديگ به دست آمد كه خود دلايل ديگري هستند كه از اين سكوهاي كوچك جهت انجام امور پخت و پز استفاده مي شده است. مقدار زيادي وزنه هاي تورماهيگيري كه از گل ساخته شده بودند و قطعات سفال از داخل اتاقهاي اين خانه به دست آمد. پس از متدوك ماندن خانه داخل اتاقها به وسيله شن هاي روان پر شده بود.

 

معماري معابد:

مهمترين بقاياي فرهنگي كه در نتيجه حضريات اريدو مشخص شده اند بقاياي معابدي هستند كه به طور منظم در طبقات مختلف بر روي يكديگر بنا شده اند و در زيكورات اريدو واقع شده اند. بناي زيگورات اريدو را آمارسين كه در حدود بين سالهاي 2047 تا 2039 پيش از ميلاد به عنوان سومين پادشاه سلسله سوم اور در بابل حكومت مي كرد آغاز نمود ولي قبل از به اتمام رسيدن بنا بر اساس يك متن سومري در اثر عفونت ناشي از تنگي كفش و ميخچه پافوت شد. معابد هيجده گانه اريدو در گوشه اي در زير زيگورات اريدو بنا شده بودند. از اين معابد فقط طبقات 18 تا 6 متعلق به دوره عبيد بوده و بقيه در ادوار مختلف آغاز ادبيات (اروك و جمدت نصر) بنا شده است. ضخامت آثار باستاني كه بقاياي معابد را در بر مي گيرند به حدود 12 متر مي رسد. به طور كلي از نظر شباهات هاي موجود بين پلان آنها معابد دوره عبيد در اريدو را مي توان به سه گروه تقسيم نمود. قديمي ترين اين گروهها را معابد طبقات 18 تا 15 تشكيل مي دهد.

گروه دوم معابد طبقات 11 تا 9 هستند. در حد فاصل بين اين دو گروه معابد 14 تا 12 قرار مي گيرند كه از آنها فقط داغ ديوارها در بعضي قسمتها باقي مانده و قابل بازسازي نيستند تا بتوان از چگونگي پلان آنها اطلاعاتي به دست آورد. گروه سوم معابد طبقات 8 تا 6 هستند كه شباهت بسيار نزديكي بين پلان اين گروه و گروه دوم موجود است.

 

آثار معماري سلسله پادشاهي اور:

اين دوران از نظر كتيبه هاي تاريخي فقير مي باشد. اما اور -  نمو چندين زيگورات در اور ، اوروك ، اريدو ، نيپورو ، شهرهاي مختلف احداث كرد كه هنوز جالب ترين اماكن تاريخي بشمار مي روند.

يكي از اين برجها مطبق كه خوب محافظت شده زيگورات اور است كه مي توانيم آن را به عنوان نمونه ذكر كنيم. زيگورات يكي از اين برجها مطبق كه خوب محافظت شده زيگورات اور است كه مي توانيم آن را به عنوان نمونه ذكر كنيم. زيگورات اور را با خشت و گل بنا شده ولي «پوسته اي به ضخامت هشت پا از آجر روي آن را پوشانده» و از پايه تا رأس آن 200 تا 15 با ارتفاع دارد. زيگورات مزبور در اصل سه طبقه داشته و اكنون تنها طبقه اول و قسمتي از طبقه دوم باقي مانده است. ارتفاع كنوني آن 60 پا مي باشد. معذلك اين توده عظيم خشت و آجر حالت سبكي فوق العاده اي دارد كه بخشي از آن ناشي از تناسب كامل و بخش ديگر ناشي از اين واقعيت است كه كليه خطوط آن قدري منحني است . تدبيري كه گمان مي رفت بوسيله معماران يوناني كه معبد پارتنون را دو هزار سال بعد ساخته اند ، اختراع شده است. در كنار ضلع شمال شرقي برج ، سه رشته پلكان طولاني به يك پاگرد بين طبقه اول و دوم ختم مي شود و از اين پاگرد پلكانهاي ديگري به طبقات دوم و سوم و بالاخره به معبدي كه در رأس ساختمان قرار دارد مي رود. زيگورات روي يك زمين مسطح در قلب «شهر مقدس» بنا شده است ، يعني محوطه محصوري كه به خدايان و شاهان اختصاص داده شده بود و بخش عمده نيمه شمالي شهر را اشغال مي كرد. اين بناي عظيم سايه اش را به صحن بزرگ نانا ـ كه محوطه اي سرباز و گود است كه گرداگرد آن را انبارها و مجوه هاي كاهنان فرا گرفته ، و معاغبد خداي ماه و همسرش الاهه بين گال و كاخ شاهي و انبيه كم اهميت تر مي افكند. نظر به اين كه بلندي آن از ديوارهاي شهر بيشتر است انعكاس آن در آبهاي فرات كه از ضلع غربي آن مي گذرد به خوبي ديده مي شود. حتي امروزه نيز اين هرم مدور سرخ و قهوه اي كه بر فراز تپه عظيم ويرانه خاكستري رنگي قرار گرفته است. يك نقطه تحول تاريخي را نشان مي دهد كه از فاصله چند فرسخي قابل رؤيت است.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

فهرست منابع:

1.      فرهنگ و تمدن بين النهرين

2.      سياست بين النهرين

3.      بين النهرين باستان

4.      مباني باستان شناسي ايران ، بين النهرين ، مصر

 

 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: پنجشنبه 30 بهمن 1393 ساعت: 22:36 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

اهمیت اقتصاد در تاریخ

بازديد: 517

اقتصاد در تاریخ

اهميت امور اقتصادي در فرآيند تاريخي

پروفسور جان كنت گالبريت . (John K. Galbraith )  استاد ممتاز دانشگاه ها وارد و برنده جايز نوبل در اقتصاد كه درك عميقي از تحولات اقتصادي اجتماعي و فرهنگي جوامع بشري بويژه جوامع در حال توسعه دارد مي گويد :‌« هيچ چيز و مطلقاً هيچ چيز در حد فقر و بي پولي آزادي انسان را نفي نمي كند . » فقر كشنده حق انتخاب
( آزادي )‌از يك طرف و بي اراده كردن و كشاندن انسان به سوي پيروي از نيروهاي غريزي (حيواني ) براي زنده ماندن از طرف ديگر است .

انسان بعنوان كاملترين و با شعورترين موجود زنده ،‌دستكم از بيست هزار سال پيش (آغاز عصر كشاورزي ) به گونه عريزي و تجربي درك كرده است كه كار توأم با برنامه ريزي و مديريت (سنجش تركيب امكانات فني ، زمان وعوامل توليد ) مي تواند در تأمين نيازهاي مادي و ايجاد آرامش ذهني (‌احساس امنيت ) او نقش داشته باشد . براي انسان ابتدايي در شرايطي كه مالكيت وجود نداشت تأمين نيازهاي مادي از راه كار و كوشش خود فرد و سپس فرد و خانواده و بردگان قابل تحصيل بود ولي آرامش ذهني و امنيت مقوله اي بود كه به رابطه انسان با ديگران و واكنش ديگران نسبت به فرد بستگي داشت . متعدد و نامحدود بودن خواسته ها و نيازهاي بشري ، آزادي او در بهره برداري از مواهب طبيعي اوليه ، و نيز تكامل تدريجي درك و شعور انسان از راه تجربه و خطا ، انسان را در راه توليد بيش از مصرف يعني داشتن پس انداز و به كار بردن پس انداز براي توليد بيشتر يا به كارگيري پس اندازها براي تأمين رفاه ( مسكن ، وسايل زندگي ،‌ابزارهاي توليد بهتر ) هدايت كرد .

تمدن بشر محصول كار وكوشش و برنامه ريزي انسان ها براي بهتر زيستن و دستيابي به امنيت است . تشكيل خانواده ، سكونت در روستاها و سپس ايجاد شهرها ،احداث مسكن و تأسيسات دفاعي ، ابداعي  آزارهاي توليدي و دفاعي ، برقراري داد و ستد ، پاك سازي زمين و ايجاد مراكز كشاورزي و توليدي ، همگي در طول بيش از چهل هزار سال انسانها را از موجوداتي پراكنده و صحرا گرد يا غارنشين به موجوداتي اجتماعي ساكن روستاها و شهرها و محتاج مكالمه ، مبادله افكار و داد و ستد كالاها و دارنده امكانات مادي سلطه گري و برتري جويي تبديل كرد . پيدايش خط و ابزارهاي نگارش ،‌تدوين قوانين و اصول رفتار اجتماعي ، ابداع شيوه حكومت و ساختار حفظ قدرت . همه عمري كوتاه كمتر از پنج هزار سال دارد .زندگي اجتماعي و فرهنگي جوامع در اشكال ابتدايي آن در واقع از زماني آغاز شده است كه مسأله تأمين معاش فردي و جمعي در سايه رونق كشاورزي ، دامداري و صيد و به كمك پيشرفت هاي فني و تكنولوژيك عصرهاي پارينه سنگي ، آهن و مس و مفرغ و ابداعات و اخ تراعاتي مانند اهلي كردن حيوانات ، درست كردن چرخ ، بافت اليات ، كشف نمك ، پخت نان ، انبار كردن و حفظ مواد غذايي براي انسان اوليه حل شد و فكر و ذهن تعدادي از انسانها از قيد وبند تأمين معاش و امنيت فيزيكي آسوده گرديد.

از زمان شناخت خواص فلزات و اختراع پول ، از يك طرف بخشي از پس انداز انسان ها از كالا ها و اموال فاسد شدني و پرحجم به دارايي قابليت انتقال سريع تبديل شد و در نتيجه ،‌تلاشهاي انسان از مرز محدود تأمين نيازهاي فوري و ضروري غذايي تا بي نهايت گسترش يافت .

با همه تحولات در زندگي اقتصادي اجتماعي بشر طي اعصار و قرون و عليرغم همه اشگر كشي ها و فتوحات و پيدا شدن امپراتوري ها و افراد قدرتمند و ثروتمند در طول تاريخ ، تنها از زمان وقوع انقلاب صنعتي (1850 1750) و به كارگيري قوه بخار بعنوان نيروي محرك و اختراع موتور است كه زندگي بشر چه از نظر اقتصادي و چه از  نظر اجتماعي و سياسي دچار تحنول بنيادي و برگشت ناپذير گرديده است . كشف و استخراج نفت . استفاده از آن به جاي چوب و ذغال سنگ ، استفاده از موتور به جاي نيروي بدني انسان ، استفاده از آهن و فولاد به جاي چوب ،اختراعات و اكتشافات و پيشرفت انواع علوم و فنون به كمك ثروت هاي تازه گرد آوري شده ،‌از يك طرف توليد انبوه محوصلات صنعتي و تجارت در مقياس جهاني را ممكن ساخت و از طرف ديگر با تجمع انسان هاي بي شمار در شرهها و تمركز نامحدود انسانها د رمحيط هاي صنعتي و توليدي ، كل روابط اجتماعي وسياسي و روحي و فكري و رابطه مردم با مراكز قدرت تاريخي مانند مالكان و فئودالها ،‌اشرافيت و طبقه حاكم و صاحبان نفوذ و اقتدار مذهبي دگرگون شد .

دنياي متمدن در آغاز قرن بيستم شاهد هفت تحول بنيادي در زندگي اقتصادي اجتماعي انسانها بوده است :‌

1-    انتقال ثروت و قدرت مادي از زمين و كشاورزي به صنعت وتجارت و خدمات ؛

2-    انتقال قدرت سياسي از فئودال ها ،‌كليسا و اشرافيت به صاحبان صنايع ، كارخانه ها و مؤسسات توليدي و خدماتي ؛

3-    انتقال رهبري سياسي اجتماعي جامعه به تحصيلكردگان و متخصصان و افراد حرفه اي شامل نويسندگان ، حقوق دانان ، روزنامه نگاران ، اقتصاددانان ، مهندسان ، بانكداران و سلب تدريجي امتيازات مبتني بر روابط خانوادگي و وراثت يا وابستگي هاي طبقاتي خاص؛

4-    پذيرفته شدن اصل آزادي و برابري انسانها و حركت به سوي حق رأي عمومي صرف نظر از جنس و ثروت و وابستگي هاي موروثي و نيز شناخت حقوق طبيعي برابر براي همه انسانها ؛

5-    پذيرفته شدن اصل انتخابي بودن مقامات حكومتي ،‌محدود بودن مدت تصدي آنان واصل پاسخگو و مسؤول بودن و لزوم حساب پس دادن منتخبان ؛

6-    پذيرفته شدن اصل دموكراتيزه و مردمي شدن حكومت ها مسؤوليت آنها در قبال شهروندان به گونه فردي و جمعي ؛

7-    پذيرفته شدن اصل تعيين وظايف و مسؤوليت حكومتها توسط خود مردم يا نمايندگان مردم و تعهد مردم در تأمين هزينه اداره امور عمومي به صورت پرداخت انواع ماليات.

همراه با اين تحولات بنيادي و ساختاري در زندگي اجتماعي انسانهاي متمدن ،‌تأسيس بانك ها و مؤسسات اعتباري و تبديل شدن پول از فلز كمياب و گران قيمت و داراي ارزش ذاتي به كاغذ كم ارزش و فراوان  نيز ايجاد پول هاي دفتري و حسابداري و تأسيس شركت هاي سهامي ، تحول ضروري اساسي ديگر تحقق يافته است كه ضمن دادن قدرت مادي و فيزيكي نامحدود به دارندگان ابزارهاي پولي و اعتباري و مديريتي ، قدرت شهروندان اعم از كارگر و كارمند و در بسياري ا زموارد كسبه و كاركنان و توليد كنندگان مستقل را سخت محدود كرده و تحت تأثير قرار داده است .

وقوع جنگ بين الملل اول و بروز بحران اقتصادي 33-1929 و جنگ بين المللي دوم نشان داد كه نظم اقتصادي و سياسي ظاهراص آزاد و رقابتي ، هم در درون كشورها و هم در مقياس جهاني ، داراي مكانيزم  هاي كنترل ، تعديل و هدايت دروني نيست ومردم و حركت ها به نمايندگي از آنها بايد در رفع نواقص نظام سرمايه داري و احياي تأسيسات مناسب و مربوط اقدام نمايند.

انقلاب اطلاعاتي ، شاهراههاي مخابراتي ، شبكه هاي جهاني ، شبكه هاي جهاني و به هم پيوسته اطلاع رساني كه در دسترس مردم عادي است ، وضعي پيش آورده كه در حال حاضر حجم مبادلات بين المللي در هر ساعت ، از كل حجم مبادلات در قرن نوزدهم بيشتر است.

 

از پايان جنگ جهاني دوم ( 1945 ) در ساختار و در درون جوامع پيشرفته صنعتي و در روابط ميان كشورهاي صنعتي تحولاتي رخ نموده است كه آينده بشررا براي هميشه تحت تأثير قررا داده و مردمان پراكنده در دنياي ظاهراً وسيع را به ساكنان دهكده اي جهاني تبديل كرده است. اين تحولات عبارت است از:

1-    خشكاندن ريشه هاي حكومت هاي خودكامه متمركز فردي يا گروهي بر پايه فاشيزم و كمونيزم يا احساسات و عقايد ناسيوناليستي افراطي. آنچه برسر مردم ژاپن و آلمان آمد و آنچه در شروري سابق و اقمار آن اتفاق افتاد ، پرونده اين نوع حكومت هاي مبتني بر زور و قلدري و بي توجهي به آمال و ارزوهاي واقعي مردم را براي هميشه بست .

2-    حركت در جهت تفاهم همكاري هاي بين المللي و رفع موانع داد و ستد كالا ، خدمات ،مبادله تجربيات و درك وابستگي متقابل و نياز همه انسانها به يكديگر. امضاي قرارداد عمومي تعرفه و تجارت و دهها مقاوله نامه و قرارداد در مورد اختراعات اكتشافات ،‌علائم تجاري ، مابدلات علمي و فرهني و برگزاري هزاران سمينار و كنفرانس بين المللي از اين مقوله است.

3-    درك  ضرورت ايجاد و حمايت از تشكل هاي مردمي (‌غير دولتي ) و درهمه زمينه ها مانند  اتحاديه هاي كارگري ، كارفمايي ،‌دانشجويي ، بانوان ،‌دانش آموزي و تشكل هاي حرفه اي و صنفي ،‌انجمن هاي علمي و تخصصي به منظور گرد آوري نظرات مردم و طبقه بندي و تلفيق آنها به منظور ارائه به دولت ها و مقامات محلي و آسان سازي انطباق نظرات مردم با برنامه ها و سياست ها و بودجه بندي ها در داخل كشورها و تدريجاً در مقياس هاي منطقه اي و جهاني .

4-    حركت بزرگ به سوي منطقه گرايي و جهان گرايي و كنار گذاشتن اهداف و آراء محدود و تنگ نظرانه محلي و ملي و توجه به منافع وسيعتر و عامتر از راه درست كردن اتحاديه هاي اقتصادي سياسي ، بازارهاي مشترك ، مناطق اقتصادي و غيره كه امروز افزون بر آزاد سازي مبادله كالا ، ازاد سازي نقل و انتقال سرمايه و نيروي كار و يكسان سازي مقررات حاكم بر عوامل توليد ود رمناطق وسيعي از جهان به صورت چند جانبه يكسان و يكنواخت شده است .

5-    توجه جهاني به ضرورت حفظ طبيعت و محيط زيست و قيام مردم در برابر سياست هاي دولت ها وشركتها و منافع خاص فردي و جمعي براي بقاي جنگ ها ،‌فضاهاي سبز ،‌پاكي آبها ، پاكي و تميزي محيط ، آلوده نكردن خاك و از همه مهمتر تأمين هواي سالم براي مردم شهرها و مخصوصاً كودكان .

بررسيهاي انجام شده نشان مي دهد كه هرچه اصول آزادي ،‌رقابت ، مشاركت و شايسته سالاري بيشتر در جامعه اي حاكم باشد ، توان آن جامعه براي جذب انسانها ، سرمايه ها ، مغزها و نوآوري ها بيشتر و در نتيجه سرعت رشد اقتصادي و رفاه مادي مردم آن نيز بيشتر خواهد بود.

 

6-    تحولات حيرت انگيز علمي از كوچكترين سطح مانند مطالعات ژنتيكي و نقشه برداري DNA تا بررسي كهكشان ها و مرزهاي ناشناخته ابديت كه هر روز و ساعت افق دانش و ديد بشر را به اندازه دهه ها و گاه قرنها وسعت مي بخشد . انقلاب اطلاعاتي ، شاهراههاي مخابراتي ،‌شبكه هاي جهاني و به هم پيوسته اطلاعاتي در دسترس مردم عادي ؤضعي پيش آورده است كه در حال حاضر حجم مبادلات بين امللي در هر ساعت از كل حجم مبادلات در قرن نوزدهم بيشتر است . سرعت اطلاع رساني ، عمق وسعت داده ها و نزديكي درك و فهم افراد در اثر دسترسي به منابع اطلاعاتي و علمي مشترك اصطلاح دهكده جهاني را به واقعيتي ملموس تبديل كرده است .

7-    فرايند يكسان شدن نيازها ؛ آلام و دردها و ناراحتي هاي انسانها . جز از بين رفتن لايه ازون بر فراز نيمكره جنوبي بويژه قطب جنوب كه خبر از شيوع انواع سرطان دركشورهاي منطقه مي دهد يا گرم شدن كره زمين ،‌ذوب شدن يخ هاي قطبي كه در صورت ادامه يافتن ، نيمي از سرزمين هاي ساحلي را به زير آب مي برد يا واقعه چرنوبيل كه تا دهها سال ديگر اروپاي مركزي را آلوده ساخته است يا اپيدمي ايدز كه سالانه از همه كشورها ميليونها نفر قرباني مي گيرد ،‌جهاني شدن شبكه هاي اطلاع رساني سبب شده است كه طوفان وسيل در بنگلادش يا برزيل ،‌كشتار فلسطينيان در خاورميانه ، قتل عام در او گاندا ، سركوب مخالفان در چين يا راه افتادن محاكمات فرمايشي در هر جاي دنيا ،رواج قاچاق مواد مخدي و روسپي گري ، به درد و غم جهاني مخصوصاً براي روشنفكران و آگاهان سياسي تبديل شود و واكنشهاي گوناگون در مقياس جهاني پديد آورد .

8-    حركت به سوي يكسان شدن سياست ها و برنامه ها وانتظارات از دولت ها و مقامات منتخب و حتي غير انتخابي در مقياس جهاني. امروز نه تنها سازمان هايي مانند صندوق بين المللي پول و بانك جهاني و سازمان تجارت جهاني به دنبال يكسان سازي عمل ها و روش ها در زمينه امور اقتصادي ،‌اجتماعي و پولي هستند يا اتحاديه اروپا تا مرز حذف پول هاي ملي ، حذف سياست هاي پولي و مالي جداگانه ، حذف مرزها و سرحدات اقتصادي پيش رفته است ،‌بلكه هيچ امر اجتماعي سياسي و اقتصادي تنها مربوط به داخل يك كشور و تحت حاكميت فرد يا دولت خاصي نيست و آثار آن در ممالك همجوار و ديگر كشورها بلافاصله حس مي شود .خرابي اوضاع اقتصادي سياسي مكزيك سيل مهاجرت به ايالات متحده را تشديد مي كند ؛ جنگ داخلي اوگانداميليونها نفر را به كشورهاي مجاور مي فرستد ؛ سازمان ملل بايد صدها ميليون دلار براي آوارگان خرج كند ؛‌مسائل سياسي كردها در تركيه ، فقر در پاكستان ،‌جنگ داخلي در افغانستان ، بحران عراق و جمگلي مسائل قاچاق انسان و كالا ؤ حمل و نقل مواد مخدر ،‌نقل و انتقالات غير قانوني سرمايه ها ،‌اسلحه و غيره را در مقياس اروپا ، خاورميانه و آسيا به وجود آورده است و رواج يافتن تروريسم ، قتل هاي فرقه اي ، قتل ها ي سياسي ، خفه شدن پناه جويان و انعكاس نابساماني ها در سرزمين هاي خاص است و  راه حل همه آنها تقريباً مشابه و يكسان است . ترس از جهاني شدن تنها دلسوزي بخاطر از دست درفتن مشاغل يا صدمه ديدن بخش هايي از اقتصاد نيست ، ترس از جهاني شدن در بسياري از كشورهاي در حال توسعه ،‌ترس از عدم امكان بهره گيري از امتيازات خاص و انحصاري و سوء‌استفاده از قدرت بطور مخفي و پوشيده است كه با آزاد سازي ها و جهاني شدن داد و ستدها و اطلاعات ، منافع گروههاي خاص را به خطر مي اندازد و تداوم تسلط ها را مشكل مي كند .

9-    مسابقه دولت ها در كسب ارقام رشد و توسعه اقتصادي هر چه بالاتر و تورم و بيكاري هر چه كمتر براي اثبات شايستگي حزب حاكم در امر حكومت و ادامه رهبري افراد برجسته حزب در مشاغل انتخابي و انتصابي . امروز در نظام هاي حكومتي دموكراتيك كار كردن براي مردم و پاسخ دادن به نيازهاي آنها ( پيش از هر چيز اشتغال و در آمد مطمئن و مداوم و فزاينده همراه با ثبات نسبي قيمت ها كه سطح زندگي بالاتري را تضمين مي نمايد و آرامش و امنيت جان و مال )‌عامل اصلي و كليد برسر كار ماندن دولتها به شمار مي رود . از اين رو همه احزاب و گروهها اعم از موافق و مخالف در هر حكومت مي كوشند بهترين مغزها . بهترين مديران و باتجربه ترين و كار كشته ترين افراد را براي احراز مقامات تعيين و گاه حتي پيش از انتخابات ،‌همكاران خود را به جامعه معرفي و بر مبناي احترام اجتماعي و كارداني آنها كسب رأي كنند . در بين كشورها و بر مبناي تطبيقي . جنگ ، جنگ مغزها ،‌تجربه ها و مديريت ها است . يك مدير موفق كه كارخانه اي را با ده هزار كارگر داير و سودآور نگاه مي دارد مانند ژنرالي است كه در جنگ لشگري را در جهت اهداف ملي به پيروزي رسانده است .

مجموعه تحولات سياسي اقتصادي و اجتماعي پيش آمده در كشورهاي پيشرفته و صنعتي كه به تسلط آنها (5/15 درصد جمعيت جهان )‌بر بقيه دنيا منجر شده است حاصل پذيرش و پيروي از دو اصل است :‌

1-    آزادي مشاركت و رقابت همه افراد .‌مؤسسات و نيروها واشخاص اعم ازحقيقي و حقوقي در كليه امور سياسي اقتصادي و اجتماعي و فرهنگي در كليه سياسي اقتصادي و اجتماعي و فرهنگي جامعه و كوشش مداوم در حذف عوامل بازدارنده و مزاحم مشاركت و رقابت . وضع انواع قوانين ضد تر است . ضد انحصارات ،‌ضد تبعيض ،‌ضد دسته بندي ، ضد پارتي بازي ، ضد مافياگري ، ضد استفاده از اطلاعات دروني شركتها ،‌همه براي رواج هر چه بيشتر آزادي در مشاركت و رقابت است كه سبب بروز و عرضه شدن بهترين استعداد ها و امكانات مي شود .

2-    شايسته سالاري يعني برگزيدن ، معرفي كردن وفرصت دادن به بهترين ها و شايسته ترين ها بريا كار كردن ، مقام يافتن ، مديريت كردن و پاداش مادي و معنوي گرفتن . احترام داشتن در جامعه و به ع كس طرد افراد ، مؤسسات ،‌رفتارها ، طرز كارها ، تكنولوژي ها و ماشين آلات بي خاصيت . كم بازده ، مزاحم و پرهزينه به منظور صرفه جويي و جلوگيري از اتلاق منابع و جا باز كردن براي شايستگان و نخبگان و افراد ، ماشين آلات و تكنولوژي ها يمؤثر و پربازده. در نظام هاي اقتصادي -  اجتماعي و سياسي موفق ، درست مانند طبيعت كه در آن اصل بقاي اصلح حاكم است ،‌اين اعتقاد وجود دارد كه جامعه بشري بعنوان بخشي از طبيعت تابع همان اصول حاكم بر طبيعت است .

افزايش جمعيت در سن كار از نخستين سالهاي دهه 1370 ( نرخ رشد بالاي 4 درصد در سال ) ناشي از سياستهاي جمعيتي سالهاي 63 1375 است كه حدود 8/16 ميليون نفر جمعيت اضافي و مشكل عظيم تأيمن نيازها و اشتغال آنان را پديد آورده است.

 

نتيجه پذيرش و پيروي از اصول دو گانه فوق ، عملكرد علمي ،‌تكنولوژيك ، اقتصادي و سياسي اين جوامع است كه با وجود جمعيت و منابع اندك ،‌امروز تقريباً 4 برابر نسبت خود توليد ( 4/57 درصد كل توليدات جهاني )‌و بيش از 5 برابر نسبت خود (6/77 درصد تجارت جهاني )‌دادوستدهاي جهاني را در اختيار دارند .

نگاهي به ارقام اقتصادي مربوط به بعضي از كشورهاي موفق در جدول 1 ،‌اثر معجزه آساي رقابت و شايسته سالاري را به خوبي منعكس مي نمايد و برعكس مقايسه در آمد سرانه روسيه با آيالات متحده در سال 2000 كه تقريباً نسبت يك به بيست ودورا نشان م يدهد ( 1740 دلار در مقايسه با 37900 دلار) ‌تبلور عملي و واقعي عدم توجه به اصول رقابت و شايسته سالاري در گذشته در يك نظام كمونيستي و ديكتاتوري است .

 

جمعيت ( ميليون )

توليد ناخالص داخلي
( ميليارد دلار )

درآمد سرانه (دلار)

رشد سالانه درآمد
( درصد )

تورم (درصد) بيكاري

سويس

28/7

6/286

39400

5/2

9/1

سوئد

88/8

4/275

31000

5/3

8/1

نروژ

51/4

7/177

39400

2/2

2/2

ايتاليا

92/57

3/1260

21800

9/2

3/2

دانمارك

36/5

2/186

34800

4/2

2/2

آلمان

85/82

9/2242

27100

9/2

5/1

فرانسه

66/59

7/1543

25900

2/3

5/1

ايالات‌متحده‌آمريكا

06/278

4/10533

37900

1/3

9/2

كانادا

16/31

9/760

24400

0/3

3/2

ژاپن

85/127

9/4852

38000

0/2

1/0

 

 

 

 

 

 

چين

00/1278

6/1161

909

5/7

4/1

روسيه

08/145

6/252

1740

0/4

0/18

هندوستان

000/1017

7/496

488

6/6

0/8

اندونزي

39/214

7/174

815

8/6

3/6

نكته قابل توجه ديگر ، رقابت يبين خود جوامع بپيشرفته صنعتي است . بررسي هاي انجام شده نشان مي دهد كه هر چه اصول آزادي ،‌رقابت و مشاركت و شايسته سالاري بيشتر در جامعه اي مستقر باشد ، قابليت آن جامعه براي جذب انسانها ، سرمايه ها ،‌مغزها و نواوري ها بيشتر و در نتيجه سرعت رشد اقتصادي و رفاه مادي مردم آن بيشتر و سريعتر خواهد بود . برا يمثال ،در ايالات متحده آمريكا كه بازترين و آزاد ترين كشور جهان شناخته شده است بيش از نيمي از برندگان جايزه نوبل آن در خارج از ايالات متحده متولد شده اند و هم ا كنون 500 دانشمند علوم هسته اي از ديگر كشورها به ايالات متحده مهاجرت كرده اند . وزارت امور خارجه امريكا ورود غزها به آمريكا را هديه هاي داوطلبانه ساير كشورها به آمريكا مي نامد و ارزش آن را بين سالهاي 97-1972 معادل 8/1 ميليارد دلار بر آورد مي كند وسازمان ملل م تحد ارزش مغزهاي فراري از جهان سوم بين سالهاي 1977-1961 را 20 ميليارد دلار بر آورد كرده است . ورود بيشتر سرمايه هاي خارجي به ايالات متحده آمريكا به دليل بازده بيشتر عوامل توليد صورت مي پذيرد ،‌و اين كه در پرتو انقلاب اطلاعاتي ،‌پيشرفت هاي دانش فني سريعتر و زود صورت مي پذيرد . (جدول هاي 2و3 )

 

 

 

 

 

جدول 2

ورود سرمايه ها به ايالات متحده آمريكا

سال

ميليارد دلار

1997

270

1998

140

1999

320

2000

410

2001

270

جدول 3

تأثير تكنولوژي اطلاعات بر افزايش بازده عوامل توليد در اثر تزريق سرمايه ، تكنولوژي و مديريت تازه در ايالات متحده 2000 1970

دوره

درصد رشد

75-1970

35/2

80-1975

16/1

1985-1980

72/1

1990-1985

31/1

1995-1990

53/1

2000-1995

9/2

رشد و توسعه اقتصادي ،‌بالا رفتن در آمدها و بهبود سطح اشتغال و رفاه ، حاصل مديريت صحيح امور اقتصادي و توجه به اصول علم اقتصادي است . توجه به اصول علم اقتصاد است . توجه به اصول علم  اقتصاد مانند حداكثر كردن بازده ، صرفه جويي ،‌حداقل كردن هزينه ،‌حداقل كردن استفاده از عوامل توليد و توجه به نيروهاي حاكم بر بازار ، بريا اكثريت افراد جامعه فرصت كار و تلاش و امكان اعتلاي مادي و معنوي را فراهم مي سازد . يك اقتصاد شكوفا مي تواند براي تك تك افراد خود سرمايه گذاري كند . بالا رفتن سحط بهداشت و درمان ،‌آموزش عمومي و آموزش هاي تخصص ،‌افزايش طول عمر ، موفقيت در مسابقات ورزشي ،‌داشتن فرصت استراحت ، مسافرت و تفريح و بطور كلي لذت بردن از زندگي و راضي بودن از زندگي ،‌همه تنها در پرتو رشد و توسعه اقتصادي به دست مي آيد . گرچه توسعه اقتصادي به منزله از ميان رفتن مفاسد اجتماعي  و انحرافات روحي و اخلاقي مردم جامعه نيست ، ولي جامعه ثروتمند قادر است براي رفع نابساماني ها و مفاسد اجتماعي سرمايه گذاري كند. ايالات متحد آمريكا با داشتن دو ميليون نفر زنداني ،‌25 درصد زندانيان جهان را دارد  در حالي كه جمعيت آن تنها 5 درصد جمعيت جهان است . گذشته از چگونگي تعريف جرم و شدت اجراي قانون كه به زنداني شدن مجرم و بالا رفتن ارقام مي انجام د ،  جامعه آزاد و ثروتمند مي تواند هزينه اجراي قانون را بپردازد . ايالات متحده در سال 2001 حدود 40 ميليارد دلار براي مبارزه با مواد مخدر هزينه كرده است ولي تعداد جواناني كه تازه موادمخدر را تجربه مي كنند حدود 30 درصد افزايش يافته است . نكته اي كه بايد مورد توجه و تأكيد قرار گيرد تفاوت اساسي انحرافات اجتماعي و فرهنگي در يك جامعه مرفه و يك جامعه فقر زده است . غير از انحرافات و جرايم ناشي از نقايص فيزيكي و روحي انساني كه در همه جوامع وجود دارد ،‌اختلاف انحرافي و جرايم در جوامع غني صنعتي و كشورهاي فقير ،‌ناشي از اختلاف فقر مطلق و فقر نسبي و تطبيقي است.

از ويژگيهاي يك جامعه فقير و مردم فقير ، بالا بودن سهم هزينه هاي خوراكي در بودجه خانواده است ؛ در حالي كه در يك جامعه ثروتمند هزينه هاي خوراكي حدود 14 تا 15 درصد كل هزينه خانوار را تشكيل مي دهد. در ايران ،درسال 1377 ،‌تقريباً 6/29 درصد هزينه خانوار شهري و 4/46 درصد هزينه خانوار روستايي صرف غذاشده است. اين درصد براي خانوارهاي زير خط فقر به ترتيب 42 و 56 درصدبوده  است .

 

2- عملكرد اقتصاد ايران

ميانگين رشد سالانه اقتصادي ايران در دوره 20 سال پس از انقلاب 2/1 درصد بوده است . يعني توليد ناخالص داخلي كشور از 939/11  ميليارد ريال (1/15 ميليارد دلار )‌در سال 1356 به قيمت هاي ثابت سال 1361 به 455/17 هزار ميليارد ريال (8/131 ميليارد دلار ) در سال 1378 رسيده است. (‌جدول 4 ) جمعيت كشور در همين دوره از 8/36 ميليون نفر به 6/64 ميليون نفر افزايش يافته و در نتيجه در آمد سرانه هر ايراني بطور متوسط حداقل 30 درصد كمتر شده است . اين رشد اقتصادي اندك ،‌در مقايسه با امكانات مالي فراوان ، پرسشهاي زيادي در رابطه با مديريت اقتصاد مطرح مي سازد . در آمدهاي ارزي ايران از محص لدور نفت ، صادرات غير نفتي ،‌موجودهاي ارزي كشور در زمان انقلاب ،‌طلب هاي ارزي ايران از كشورهاي مختلف كه پس از انقلاب وصول شده است و نيز وام ها و اعتبارات اخذ شده در سالهاي پس از خاتمه جنگ به بيش از 400 ميليارد دلار بالغ شده است .در همين مدت دولت تقريباً تا نيمه اول سال 1379 از حدود 8/125 هزار ميليارد ريال اعتبارات سيستم بانكي داخلي (‌وام بدون بهره و بازپرداخت ) استفاده كرده است . اين امكانات و در آمدهاي مالياتي ،‌حقوق و عوارض گمركي دريافتني و صدها هزار ميليارد ريال اموال و دارايي هاي در اختيار دولت و نهادهاي عمومي نتوانسته است به رشد و توسعه اقتصادي مناسب منجر شود .

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

آشفتگي هاي سال اول انقلاب ، جنگ تحميلي ، تحريم هاي اقتصادي آمريكا در مورد ايران ممكن است از عوامل سقوط اقتصادي كشور ذكر شود ولي امروز بيش از 10 سال از دوران جنگ مي گذرد و هنوز اقتصاد ايران گرفتار همان مشكلات يعني رشد اقتصادي اندك و پرنوسان . و ابستگي شديد به در آمد نفت و بهاي نفت در بازارهاي جهاني ، صادرات غير نفتي را كد و نياز شديد به واردات مواد غذايي است .

ديگر ويژگي بارز تحولات اقتصادي ايران در اين دوره ، وجود فشارهاي تورمي دائمي است . سطح قيمت ها از سال 1356 تا مروز 49 برابر شده است . تا سال 1378 افزايش قيمت ها بين 25 تا 50 درصد در نوسان بوده و تنها رد سال اخير است كه نويد افزايش قيمت ها در حد 15 درصد داده شده است . افزايش قيمت ها تنها در اثر افزايش نقدينگي در اقتصاد در شرايط ركود توليد بوده است . ميزان نقدينگي در اقتصاد در نيمه اول سال 1379 برابر -/212 هزار ميليارد ريال بود كه نسبت به نقدينگي سال 1356 از 100 برابر شدن آن حكايت دارد . صد برابر شدن نقدينگي مستقيماً از 121 برابرشدن حجم بدهي دولت به سيستم بانكي ناشي شده است و 49 برابر شدن قيمت ها را ايجاد كرده است . (جدول 4)

از ويژگيهاي اقتصاد ايران كه بخشي از علل عدم رشد اقتصادي مناسب كشور را بيان مي كند ، پايين بودن و حتي سقوط ميزان تشكيل سرمايه و خالص سرمايه گذاريهاست.

 

جدول 6

تحولات ساختار جمعيت و اشتغال و بيكاري در ايران

1378 1335

(هزار نفر درصد )

سال

جمعيت كل

10 سال به بالا

جمعيت غير فعال

جمعيت فعال

شاغل

بيكار

نرخ فعاليت

ضريب اشتغال

1335

18955

12784

5717

6067

5908

159

0/32

2/31

1345

25079

17000

9158

7842

7116

726

3/31

4/28

1355

33709

23002

13206

9796

8799

997

1/29

1/26

1365

49445

32874

20054

12820

11002

1819

9/25

3/22

1375

60055

45401

29374

16027

14572

1456

7/26

3/24

1378

62800

50500

45500

17900

15200

2300

5/27

9/23

 

سال

جمعيت زير 10 سال

افزايش جمعيت غير فعال نسبت به دوره قبل

بعد خانوار

بار تكفل

افزايش اشتغال نسبت به دوره قبل

افزايش اشتغال سالانه (هزار نفر)

1335

6171

-

75/4

20/3

-

-

1345

8079

2441

99/4

52/3

1208

8/120

1355

10707

4048

02/5

83/3

1683

3/168

1365

16571

6848

11/5

49/4

3103

3/310

1375

14654

9320

85/4

12/4

3570

0/357

1378

12300

16126

20/4

19/4

428

0/143

 

ويژگي سوم اقتصاد ايران در دوره 20 ساله ناتواني آن در ايجاد اشتغال كافي در مقايسه با رشد نيروي كار بوده است . (جدول 6) در سال 1355 جمعيت در سن كار 3/22 ميليون نفر بود كه 8/8 ميليون نفر آن كار داشتند و 2/13 ميليون نفر جمعيت فعال به حساب مي آمدند. د رسال 1378 جمعيت در سن كار به 8/40 ميليون نفر افزايش يافته است . در اين سال (1378)‌از جمعيت در سن كار تنها 2/15 ميليون نفر شاغل بوده اند كه نرخ ف9عاليت 5/27 ردصد و ضريب اشتغال 23 درصد را نشان ميدهد . بالا بودن بار تكفل يعني تعداد افرادي كه هر فرد شاغل بايد زندگيشان را تأمين نمايد ( 2/4 نفر )‌فشاري است كه از پايين بودن ضريب اشتغال ايجاد مي شود . در يك اقتصاد شكوفا و فعال ،‌بار تكفل حدود 2 است ،‌يعني از هر دو نفر جمعيت كشور يك نفر كار دارد . در ايران ،در سال 1378 رقم جمعيت غير فعال در حدود 5/45 ميليون نفر بوده است . در اين سال گره تعداد بيكاران رسمي 3/2 ميليون نفر يا حدود 13 درصد گزارش شده است ولي اين رقم در سايه حساب نكردن همه زنان خانه دار و بيكاران نااميد شده از پيدا كردن كار به دست آمده است و شاغلان نيز شامل كساني كه حداقل دو روز در هفته كار كرده و مزد دريافت داشته اند . زياد شدن جمعيت در سن كار از نخستين سالهاي دهه 1370 ( نرخ رشد بالاي 4 درصد در سال)‌مربوط به سياست هاي جمعيتي سالهاي 63-1357 است كه رشد جمعيت حدود 5/4 درصدي اين سالها را ايجاد كرد و در نتيجه با تشويق زاد و ولد ( با دادن كوپن خواربار ،‌زمين ، انواع كالاهاي سوبسيدي و وعده هاي ديگر ) حدود 8/16 ميليون نفر جمعيت اضافي به وجود آورد كه امروز مشكل عظيم تأمين نيازها و كاريابي را پديد آورده است . به عبارت ديگر ،‌اگر نرخ رشد جمعيت سالهاي پيش از انقلاب (حدود 2 درصد ) ادامه  مي يافت ، امروز ايران حداكثر جمعيتي در حدود 48 ميليون نفر داشت و تأمين زندگي آنها كار بسيار آسانتري بود .

احساس امنيت ، حاصل تعادل بين مجموعه متغيرهايي است كه جامعه را در فضاي اجتماعي مساعدي قرار مي دهد كه مردم احساس امنيت مي كنند و آرامش خيال دارند . ابعاد اين امنيت ، سياسي ،اقتصادي ،‌فرهنگي ،‌اجتماعي ، قضايي و نظامي است.

 

ويژگي چهارم اقتصاد ايران در دوره 20 ساله نامتعادل بودن توزيع ثروت در آمد است . متأسفانه به علت هاي گوناگون ، بررسي دقيقي در مور وضع توزيع ثروت و در آمد است . متأسفانه به علت هاي گوناگون ، بررسي دقيقي در مورد وضع توزيع ثروت در جامعه صورن گرفته يا نتايج بررسي ها منتشر نشده است . اطلاعات مربوط به قدرت خريد طبقات ثروتمند تنها ا زراه بررسي بودجه خانوار بطور غير مستقيم به دست آمده است . در اين بررسي ها خانوارها بر حسب ميزان هزينه ماهانه به ده گروه (دهك ) تقسيم و طبقه بندي مي شوند و از روي ميزان مخارج آنها مي توان به ثروت و در آمد و قدرت خريد آنها پي برد.

 

 

 

 

 

جدول 7

سهم هزينه مصرفي دهكها درخانوارهاي روستايي

و نسبتهاي دهك دهم به اول و دودهك اول به دو دهك پايين

سال

دهك اول

دهك دوم

دهك سوم

دهك چهارم

دهك پنجم

دهك ششم

دهك هفتم

دهك هشتم

دهك نهم

دهك دهم

نسبت دهك دهم به اول

نسبت 20% بالابه‌پايين

1375

43/1

11/3

43/4

69/5

01/7

40/8

21/10

63/12

55/30

30/21

30/21

67/8

1376

51/1

22/3

46/4

66/5

93/6

42/8

12/10

46/12

27/16

95/30

50/20

90/9

1377

35/1

99/2

22/4

41/5

71/6

14/7

95/9

42/12

68/16

13/32

80/23

20/11

1378

51/1

11/3

32/4

52/5

82/6

32/8

17/10

65/12

56/16

02/31

54/20

40/10

جدول 8

سهم هزينه مصرفي دهكها در خانوارهاي شهري

و نسبت هاي دهك دهم به اول و دو دهك بالا به دو دهك پايين

سال

دهك اول

دهك دوم

دهك سوم

دهك چهارم

دهك پنجم

دهك ششم

دهك هفتم

دهك هشتم

دهك نهم

دهك دهم

نسبت دهك دهم به اول

نسبت 20% بالابه‌پايين

1375

78/1

50/3

72/4

88/5

06/7

45/8

16/10

46/12

17/16

82/29

8/16

67/8

1376

97/1

73/3

91/4

03/6

20/7

50/8

03/10

22/12

86/15

55/29

0/15

97/7

1377

95/1

72/3

91/4

04/6

21/7

52/8

16/10

42/12

21/16

86/28

8/14

81/7

1378

94/1

64/3

85/4

94/5

17/7

54/8

16/10

41/12

07/16

30/29

1/15

18/8

 

چنان كه در جدول هاي شماره 7 و 8 ديده مي شود ،‌در سال 1378 ده درصد خانوارهاي شهري دهك پايين 94/1 درصد هزينه هاي مصرفي را داشته اند ودر مقابل 10 درصد خانوارهاي شهري دهك بالا 3/29 درصد مصرف جامعه شهري را به خود اختصاص داده اند ( نسبت 1/15 برار ) . در همين سال يك خانوار روستاي دهك اول فقط 51/1 درصد مصرف و يك خانوارروستايي دهك آخر 02/31 درصد (‌نسبت 45/20 برابر ) مصرف جامعه روستايي را داشته است . اين نابرابري شديد مصرف ،ا ولياً معرف نابرابري شديد توزيع در آمد و و ثروت است و ثانياً اين ارقام نشان مي دهد كه در سالهاي 78-1375 نابرابري در جامعه روستايي به مراتب بيشتر از نابرابري در جامعه شهري بوده  است ( نسبت 54/20 در مقابل 1/15 ) در سال 1378 ) . اين اختلافات شديد مصرفي درآمدي ثروتي از طرف ديگر معرف قرار داشتن قشر عظيمي از جامعه در خط فقط و فرو رفتن قشر بزرگي از آن در زير خط فقط است.

براي تعريف فقر ،‌حداقل نيازهاي اساسي زندگي فرد بر اساس انرژي روزانه مورد نياز بدن انسان بر حسب سبد غذايي متعارف و مناسب با فرهنگ تغذيه جامعه يعني حداقل 2200 كالري روزانه سرانه در نظر گرفته شده است . كسي كه ارزش پولي تهيه و مصرف اين سبد غذايي و نيز دو برابر آن براي تأمين ساير نيازها (بهداشت و درمان ،‌تفريح ،‌مسكن ،‌پوشاك ، آموزش و غيره ) را نداشتن باشد فقير است . در همين جا بايد به رابطه تورم و خط فقر نگاهي افكند.هر اندازه قيمت ها بيشتر افزايش يابد ، پول بيشتري براي تأمين همين حداقل ها مورد نياز است . براي مثال ، در سال 1374 يك خانواده شهري (8/4 نفر ) با درآمد ماهانه 1/246 هزار ريال فقير بوده ، ولي همين خانواده در سال 1379 با درآمد 5/708 هزار ريال  فقير بوده است . همين دو رقم براي خانواده روستايي ( 6/5نفر ) به ترتيب 8/175 هزار ريال و 7/478 هزار ريال بوده است ؛‌يعني هزينه غذايي دهك اول فقط 51/1 درصد مصرف و يك خانوار روستايي دهك آخر 02/31 درصد ( نسبت 54/20 برابر ) مصرف جامعه روستايي را داشته است . اين نابرابري شديد مصرف ،‌اولاً معرف نابرابري شديد توزيع در آمد و ثروت است و ثانياً اين ارقام نشان مي دهد كه در سالهاي 78-1375 نابرابري در جامعه روستايي به مراتب بيشتر از نابرابري در جامعه شهري بوده است ( نسبت 54/ 20 در مقابل 1/15 در سال 1378 ) . اين اختلافات شديد مصرفي در آمدي ثروتي از طرف ديگر از طرف ديگر معرف قرار داشتن قشر عظيمي از جامعه د رخط فقر و فرو رفتن قشر بزرگي از آن در زير خط فقر است .

جدول 9

خط فقر ماهانه شهري و روستايي 79-1374

(هزار ريال )

 

1374

1375

1376

1377

1378

1379

شهري

1/246

4/334

2/414

7/520

3/624

5/708

روستايي

8/175

0/224

8/250

8/315

8/421

7/478

 

جدول 10

نسبت جمعيت زير خط قرمز در سال 1377

(درصد)

 

مبنا نيازهاي اساسي

مبنا نصف ميانه هزينه خانوار

 

فرد

خانوار

 

شهري

63/14

5/11

72/18

روستايي

78/16

2/15

76/21

كل

48/15

06/13

23/20

 

براي تعريف فقر ، حداقل نيازهاي اساسي زندگي فرد براساس انرژي روزانه مورد نياز بدن انسان برحسب سبد غذايي متعارف و مناسب با فرهنگ تغذيه جامعه يعني حداقل 2200 كالري روزانه سرانه در نظر گرفته شده است . كسي كه ارزش پولي تهيه و مصرف اين سبد غذايي و نيز دو برابر آن براي تأمين ساير نيازها ( بهداشت و درمان ، تفريح ، مسكن ، پوشاك ، آموزش و غيره ) را نداشهت باشد فقير است . در همين جا بايد به رابطه تورم و خط فقر نگاهي افكند . هر اندازه قيمت ها بيشتر افزايش يابد ،‌پول بيشتري براي تأمين همين حداقل ها مورد نياز است . براي مثال ، در سال1374 يك خانواده شهري (8/4 نفر ) با درآمد ماهانه 1/246 هزار ريال فقير بوده ، ولي همين خانواده در سال 1379 با درآمد 5/708 هزار ريال فقير بوده است . همين دو رقم براي خانواده روستايي (6/5 نفر )‌به ترتيب 8/175 هزار ريال و 7/478 هزار ريال بوده است ؛ يعني هزينه غذايي خانواده فقير شهري تقريباً 3 برابر و هزينه غذايي خانواده فقير روستايي 7/2 برابر شده است.

در سال 1377 ،متوسط نرخ پس انداز در كشور تقريباً 5/22 درصد بوده است كه اولاً در مقايسه با كشورهاي جنوب شرقي آسيا حدود 10 درصد پايين تر است ؛ ثانياً ميزان تشكيل سرمايه حداكثر حدود 15 درصد بوده است كه نشان مي دهد تقريباً 8 درصد توليد ناخالص واقعي بيرون از سيستم اقتصادي (به صورت اندوخته در داخل و خارج ، به كار افتادن در بازارهاي موازي و زير زميني يا در خارج كشور ) نگهداري مي شود.

 

براساس مطالعات مركز آمار ايران ، در سال 1377 معادل 63/14 در صد جمعيت شهري (5/11 در صد خانوارها ) و 78/16 درصد جمعيت روستايي (2/15 درصد خانوارها )‌در زير خط فقر قرار داشته اند. (جدول هاي 9و10) به نگاهي ديگر ، در اين سال 48/15 درصد كل مردم كشور (06/13 ردصد خانوارها)‌در زير خط فقر بوده اند . راه ديگر محاسبه طبقات فقير شناخته كساني است كه از متوسط در آمد جامعه كمتر كمتر در آمد دارند . داز اين نظر ،‌23/20 درصد مردم كشور در سال 1377 فقير بوده‌اند و تعداد افراد فقير در روستاها 3 درصد از شهرها بيشتر بوده است . (جدول 11) مركز پژوهش در برنامه ريزي اخيراً 14 درصد خانواده هاي شهري و 24 درصد درصد خانواده هاي شهري و 24 درصد خانواده هاي روستايي را فرو رفته در فقر اعلام كرده است .

جدول 11

شكاف در آمدي خانوارهاي كم درآمدي در سال 1379

(ميليارد ريال )

 

برآورد جمعيت (هزار نفر )

دهك سوم

دهك چهارم

دهك پنجم

50% دهك دوم

30%دهك ششم

جمع كل

شهري

40.510

2.910

1.285

-

2.713

0

6.188

روستايي

23.230

1.215

2.633

850

1.215

0/69

4.982

كل

63.740

3.405

3.918

850

3.928

0/69

11.170

 

از مقايسه متوسط هزينه سرانه جمعيت شهري و روستايي با هزينه سرانه افراد فقير در شهر و روستا ، شكاف فقر براي اين مناطق محاسبه شده است . رد سال 1379 فقرا در شهررها 2585 ميليارد ريال و در روستاها 1149 ميليارد ريال و كشور در كل ماهانه 3734 ميليارد ريال شكاف فقر داشته است . (جدول 12)‌يعني در آمد آنها از مخارج متوسط جامعه بوده است و تازه اين مبلغ پس از كسر يارانه ها و ديگر كمك هاي انتقالي است كه دولت از بودجه عمومي اعطا كرده است .

نقض مقررات و قوانين ، امنيت اجماع را به خطر مي اندازد. بنابراين برخورد سريع ، عادلانه و عالمانه با قانون شكنان و گريزندگان از تعهدات قانوني ، در جامعه احساس امنيت به وجود مي آورد.

 

جدول 12

شكاف فقر شهر وروستا 79-1377

(ميليارد ريال )

 

1377

1378

1379

مناطق شهري

1900

2278

2585

مناطق روستايي

845

1013

1149

كل

2745

3291

3734

 

جدول 13

خانوارهاي كم در آمد سال 1377 جدا از خانواده هاي فقير

 (هزار ريال)

 

شهري

روستايي

متوسط هزينه كل

17491

11051

دو سوم متوسط هزينه

11660

7367

دهك هاي مشمول

سوم وچهارم

سوم ، چهارم و بخشي پنجم

درصد خانوار

25 درصد

28 درصد

جدول 14

شكاف در آمدي گروههاي كم در آمد در سال 1377

(ميليارد ريال )

 

دهك دوم

دهك سوم

دهك چهارم

دهك پنجم

جمع كل

1379

شهري

1994

1610

944

-

4548

6188

روستايي

893

1200

624

169

2886

4982

جمع

2887

2810

1568

169

7474

11170

 

خانواده هاي كم در آمد شامل كساني است كه از 3/2 متوسط در آمد جامعه كمتر در آمد دارند . از اين نظر در سافل 1379 خانواده كم در آمد شهري ، با درآمد ماهانه متر از 1320 هزار ريال و خانواده كم در آمد روستايي با درآمد ماهانه كمتر از 835 هزار ريال بوده است .بررسي هاي انجام شده نشان مي  دهد در سال 1377 حدود 25 درصد خانوارهاي شهري و 28 درصد خانوارهاي روستايي كم در آمد بوده اند . (‌جدول 13) از ويژگيهاي يك جامعه فقير و مردم فقير ، بالا بودن سهم هزينه هاي خوراكي در بودجه خانواده است ؛ در حالي كه در يك جامعه ثروتمند هزينه هاي خوراكي حدود 15-14 درصد كل هزينه خانوار را تشكيل مي دهد . در ايران در سال 1377 تقريباً 6/29 درصد هزينه خانوار شهري و 4/46 درصد هزينه خانوار روستايي صرف غذا شده است . اين درصد براي خانوارهاي زير خط فقر به ترتيب 42 درصد و 56 درصد بوده است . (جدول 15)

ديگر ويژگي خانواده هاي فقير و در زير خط فقر  ، بدتر شدن تركيب سبد غذايي و نوع مصرف آنهاست. فقر باعث شده است كه حدود يك چهارم جمعيت كشور تدريجاً از مصرف انواع گوشت هاي مرغوب ، ميوه ها و خشكبار و حبوبات (مواد پروتئيني و ويتامين دار ) محروم و به مصرف هر چه بيشتر آرد و نان ، روغن ها وچربي هاي نامرغوب و شير و فرآورده هاي لبني(يارانه اي ) روي آورند.

چنان كه در جدول 15 ديده مي شود ، فقر شديد طبقات كم درآمد و در زير خط فقر باعث شده است كه متوسط مصرف كل خانواده هاي شهري در كشور در مورد مواد پروتئيني (گوشت دام )‌،‌تخم مرغ ، قند و شكر ، شير و ماست ، چاي، برنج و نان از سال 1372 به بعد سير نزولي پيدا كند . اين بدتر شدن وضع تغذيه ، اثر سوء خود را بر سلامت و قدرت جسمي و ذهني كل خانواده هاي فقير بويژه زنان و كودكان مي گذارد و از توان رقابتي آنها در سحنه زندگي و در مقياس ملي و بين المللي مي كاهد .

ديگر ويژگي اقتصاد ايران كه بخشي از علل عدم رشد اقتصادي مناسب كشور را بيان مي كند ، پايين بودن وحتي سقوط ميزان تشكيل سرمايه و خالص سرمايه گذاري هاست . در سال 1378 متوسط  نرخ پس انداز در كشور تقريباً 5/22 درصد بوده است كه اولاً در مقايسه با كشورهاي جنوب شرقي آسيا حدود 10 در صد پايين تر است ؛ ثانياً ميزان تشكيل سرمايه حداكثر حدود 15 درصد است (3/14 درصد در سال 1378) كه نشان مي دهد تقريباً 8 درصد توليد ناخالص واقعي بيرون از سيستم اقتصادي ( به صورت اندوخته در داخل و خارج ، به كار افتادن در بازارهاي موازي و زيرزميني يا در خارج كشور ) نگهداري مي شود . نكته مهمتر اينكه تشكيل سرمايه يكسره به افزايش كل موجودي سرمايه ها يعني ماشين آلات وساختمان منجر  نمي‌شود . ميزان استهلاك سرمايه ها در ايران در حال حاضر حدود 5/10 درصد است و بنابراين خالص سرمايه گذاري ها چنان كه در جدول 5 ديده مي شود حدود 4-5/3 درصد است كه در مقايسه با افزايش سالانه نيروي كار (‌حدود 5/4 درصد ) و به تعداد تقريباً 750 هزار نفر به هيچ وجه قادر به جذب نيروي كار تازه و كاهش بيكاران انباشته شده از سالهاي قبل نيست .

3-  تغييرات فرهنگي اجتماعي و مسأله امنيت ملي و عمومي

كشوري كه اقتصادش نتواند شكم مردم را سير كند نمي تواند به آرامش و امنيت دست يابد و براي آينده خود سرمايه گذاري نمايد .

جدول 15

مصرف مواد پروتئيني ، قند و نشاسته اي يك خانوار شهري در سالهاي منتخب 76-1369 (واحدكيلوگرم )

 

1369

1372

1376

برنج

190

201

186

نان

726

701

654

گوشت دام

104

85

78

گوشت پرندگان

52

71

71

شير و ماست

282

281

262

پنير

25

23

22

تخم مرغ

55

45

41

قند و شكر

35

39

29

چاي

10

8

7

 ممكن است با محروم و گرسنه ماندن مردم يا با سرمايه گذاري نشدن در صنايع ، تكنولوژي و در زمينه احداث شاهراهها يا سدها و نيروگاهها موقتاً براي نيروهاي دفاعي خرج كرد و امنيت را با زحمت زياد برقرار نمود (‌مثل حكومت رم قديم ) ولي اين امنيت ديرپا نخواهد بود زيرا با سقوط توليد و در آمد يا با رشد اندك در مقايسه با تحولات جمعيتي و افزايش نيازها و در مقايسه با رشد و قدرت گرفتن رقبا و دشمنان در خارج ، توان ملي كاهش مي يابد. سوء مديريت ،‌اتخاذ سياست هاي نادرست ، فساد و بي توجهي به اصول علم اقتصاد دقيقاً همان نتايج را به بار مي آورد . امروز پس از سيصد سال چنين نتيجه گيري مي شود كه سقوط صفويه در اثر اجراي سياست هاي مالياتي نادرست و جمع كردن نقدينه (‌طلا و نقره ) فراوان در خزانه و محروم كردن اقتصاد از پول در جريان وانگيزه كار و فعاليت بوده است .

در ايالات متحده با درآمد سرانه حداقل 15 برابر و تعداد اتومبيل سرانه 10 برابر ايران ،شمار تلفات رانندگي يك پانزدهم ايران است وخود اين ارقام بازگو كننده درجه احترام مردم به قوانين و مقررات است.

 در واقع پر نگاه داشتن خزانه و خرج نكردن پول براي كار و فعاليتهاي عمراني يا زياده خواهي هاي عمال حكومت اسباب سرنگون شدن حكومت مقتدر به ارث رسيده از شاه عباس را فراهم ساخته است . كارهاي غلط يا اجراي سياست هاي نادرست توسط عمال حكومت ،‌خود ناشي از كنار گذاشته شدن افراد عالم دلسوز و تسلط سفلگان و خواجگان و بله قربان گويان و مديحه سرايان بر دربار صفوي بوده است .

 

از سوي ديگر ،‌احساس امنيت براي مردم ، حاصل تعادل بين مجموعه متغيرهايي است كه جامعه را در فضاي اجتماعي مساعدي قرار مي دهد كه مردم احساس امنيت مي كنند و آرامش خيال دارند . ابعاد اين امنيت ، سياسي ، اقتصادي ،‌فرهنگي ،‌اجتماعي ،‌قضايي و نظامي است . اما امنيت قضايي مهم ترين شرط برخورداري ازديگر مواهب زندگي از جمله مواهب اقتصادي و مادي است و سبب مي شود كه جامعه در يك فضاي اجتماعي مساعد احساس امنيت كند . از ابزارهاي استقرار امنيت قضايي ، دستگاه قضايي و قوانين و مقررات قضايي است . اگر دستگاه قضايي و عملكرد آن كارآمد و منظم باشد آثار عملكرد دستگاه قضايي مناسبات اجتماعي مردم را به گونه اي استقرار مي بخشد كه امنيت قضايي براي مردم حاصل مي بشود . يعني امنيت قضايي براي مردم حاصل مي شود. يعني امنيت قضايي نتيجه و حاصل نظم قضايي است . نظم قضايي در صورتي وجود دارد كه هماهنگي لازم بين مجموعه قوانين قضايي و سازمان قضايي در جهت رسيدن به عدالت قضايي و احقاق حقوق عامه مردم برقرار باشد (اصل 156 قانون اساسي ) .

در سال 1378 ، يك سوم جمعيت كشور يا بيش از چهار ميليون و پانصد هزار خانواده دردادگستري پرونده تازه يا پرونده مختومه شده داشته اند كه رشدي برابر 90 درصد نشان مي دهد . اين پرونده ها 184 ميليون ساعت و 920 ميليارد ريال براي دستگاه انتظامي هزينه ايجاد كرده است

بنابراين نخستين پرسش در مورد امنيت عمومي و ملي اين است كه آيا امروز قوانين ماهوي و نيز قوانين شكلي مثل آيين دادرسي مدني و سازمان قضايي چنان در كنار هم قرار گرفته اند و مجموعه كارآمدي را درست كرده اند كه احقاق حقوق اشخاص و اجراي عدالت امكان پذير باشد ؟ براي استقرار نظم عمومي ، دستگاه قضايي مناسب لازم است تا هر ا و توسط هر كس كه مقررات و قوانين نقض شد و به نظم عمومي آسيب رسيد ، دستگاه قضايي با عملكرد خود اين خدشه و صدمه به نظم عمومي را بر طرف كند . نقض قوانين مكن است حقوقي ،‌مدني يا كيفري باشد . نض مقررات ، امنيت اجتماع را به خطر مي اندازد . بنابراين بر خورد سريع ،‌عادلانه و عالمانه با قانون شكنان و گريزندگان از تعهدات قانوني در جامعه احساس امنيت به وجود مي آورد.

نگاهي به ارقام جدول 17 نشان ميدهد كه جامعه دستكم در 15 زمينه با بحران جرايم و انحرافات اجتماعي روبه روست كه بار دستگاه قضايي را دهها برابر كشورهاي ديگر با جمعيت هاي مشابه نموده است :‌

1-    در سال 1378 حدود 13 ميليون نفر (8/21 درصد جمعيت كشور ) داراي اختلالات رواني بوده اند ( از هر پنج نفر دستكم يك نفر . در مناطق روستايي 17-12 در صد و در مناطق شهري 23-17 درصد جمعيت 15 سال به بالا ) . نتيجه اين اختلالات رواني اين استك ه هر دو روز حداقل يك نفر در نزاع هاي خياباني كشته مي شود . در اثر در گيري هاي خياباني سالانه يك ميليون معاينه سرپايي و اورژانس انجام مي شود يا ميزن خودكشي در سال 1378 حدود 109 درصد نسبت به سال قبل افزايش يافته است .

2-    اثر اختلالات رواني و ناراحتي هاي روحي و گرفتاري هاي اقتصادي در رفتار مردم بويژه هنگام رانندگي انعكاس مي يابد . در ايران روزانه حداقل 50 ميليون تخلف رانندگي روي مي دهد . طبق ارقام مندرج در جدول 16 ،‌در سال 1995 در ژاپن تعداد تلفات ناشي از تصادفات رانندگي به ازاي هر 000/10 وسيله نقليه فقط 2/1 نفر ، در ايالات متحده 2 نفر ولي در ايران 8 /29 نفر بوده است . تلفات سالانه در تصادفات رانندگي در ايران بيش از 5/2 برابر تركيه است . در حالي كه تركيه توانسته تعداد اين تلفات را طي كمتر از ده سال به كمتر از نصف تقليل دهد ،‌در ايران سرعت رشد تلفات تصادفات رانندگي (3/5 درصد ) در دنيا نظير ندارد . قابل توجه است كه در ايالات متحده با در آمد سرانه حداقل 15 برابر و تعداد اتومبيل سرانه 10 برابر ايران ، تعداد تلفات رانندگي يك پانزدهم ايران است و خود ايرن ارقام بازگوكننده درجه احترام مردم به قوانين و مقررات است .

3-    در سال 1378 يك سوم جمعيت كشور يا 4574457 خانواده در دادگستري پرونده تازه يا پرونده اي كه مختومه شده داشته اند كه رشدي برابر 90 درصد نشان مي دهد . اين پرونده ها 184 ميليون ساعت و 920 ميليارد ريال براي دستگاه انتظامي هزينه ايجاد كرده است .

4-    در سال 1378 در ايران 3916 قتل اتفاق افتاده است كه تقريباً چهار پنجم آنها قتل غير عمد بوده است .

5-    در سال 1378 روزانه 45000 مورد مراجعه به كلانتريها و پاسگاهها صورت گرفته است و در مجموع 425/16 ميليون نفر با كلانتريها و پاسگاهها تشكيل و براي مقامات قضايي فرستاده شده است . از اين تعداد 7/4 ميليون پرونده قضايي و كيفري و 800 هزار پرونده مدني بوده است . دستگاه انتظامي براي هر پرونده 100 ساعت صرف تحقيق ، شناسايي و دستگيري كرده است .

6-    در سال 1378 جمعاً 530 هزار نفر بوسيله مأموران انتظامي روانه دادگاهها و زندانها شده اند .

7-    در سال 1378 در كشور تنها 9000 مورد دستگيري حين سرقت انجام شده است كه در 61 مورد سارقان مسلح بوده اند :‌سارقان دستگيري شده در منازل 2263 مورد ، در مغازه ها 1361 مورد و هنگام دستبرد زدن به اتومبيلها 1264 مورد.

8-    فرار جوانان از منزل در سال 1378 برابر 30 درصد رشد داشته است. سن 82 درصد جوانان فراري 18-17 سال بوده است. 938 دختر فراري و 735 پسر فراري در مقاطع ورودي و خروجي شهرها دستگير شده اند .

9-    نزاع ها ودرگيري هاي خانوادگي گزارش شده در كشور در سال 1378 بيش از 2387 مورد بوده كه 1846 مورد آن صرفاً خانوادگي و بقيه مسلحانه بوده و به 37 قتل منجر شده است.

 

 

 

 

 

 

 

 

جدول 16

تلفات تصادفات رانندگي سال 1995

كشور

درآمد سرانه

تعداد تلفات

نسبت تلفات به 100 هزار جمعيت

تعداد وسايل نقليه به 1000 نفر

نسبت شاخص ايمني تلفات در 10000 وسيله نقليه

ايالات متحده

29339

41967

8/15

787

2

ژاپن

38264

9942

9/7

669

2/1

آلمان

28335

8758

7/10

559

9/1

فرانسه

26409

8080

8/13

524

6/20

كانادا

19856

3082

3/10

573

8/1

يونان

11688

2068

7/19

497

4

تركيه

 

6000

 

 

 

ايران

2062

15482

8/23

80

8/29

10-متوسط سن فحشاء‌از 27 سال به 20 سال كاهش يافته و حداقل آن به 12 سال رسيده است .

11-در كشور حدود 2/2 ميليون نفر معتاد وجود دارد و مصرف مواد مخدر آنها سالانه حدود 2000 تن است . در سال 1378 نيروهاي انتظامي طي 646 عمليات ،‌285 نفر قاچاقچي را كشته و خود 25 نفر شهيد داده اند. در اين سال 93000 نفر معتاد زنداني شده اند . به گفته دكتر جزايري استاد دانشگاه علوم بهزيستي ‌« كشور ما در امر مبارزه با اعتياد 150 سال از دنيا عقب است . در حال حاضر در خيابانها مخصوصاً خيابان ناصر خسرو  تهران قرص هاي شيميايي مصرف مي شود كه به مراتب از ترياك و هروئين خطرناكتر است . »

5/92 درصد از برندگان و نخبگان المپيادهاي ايراني به خارج مهاجرت كرده اند و در حال حاضر 182 هزار تن از متخصصان ومديران مياني كشور تنها براي مهاجرت به كانادا ،‌در سفارت كانادا در تهران ثبت نام نموده اند. هم اكنون 4 ميليون ايراني متخصص در خارج از كشور به سر مي برند و به اين ترتيب سالانه 2 ميليارد دلار سرمايه از كشور بيرون مي رود.

12-در سال 1379 حدود 105810 دانش آموز با پدر و مادر معتاد ،65860 دانش آموز با پدر معتاد و 6838 دانش آموز با مادر معتاد زندگي مي كرده اند . تعداد دانش آموزان معتاد 1400 نفر و در معرض ابتلاء 9832 نفر و تعداد دانش آموزان عامل توزيع و فروش 2317 نفر بوده است .

13- حجم قاچاق كالا در كشور سالانه بين 4 تا 12 ميليارد دلار بر آورد شده است ( بانك جهاني قاچاق كالا در كشور هاي در حال توسعه را حدود 13 درصد توليد ناخالص داخلي مي داند ) روزانه 20 تريلي حاوي سيگار خارجي به صورت قاچاق وارد كشور مي شود. در بازار تقريباً همه نوع كالاي قاچاق يا ممنوع يافت مي شود.

14- غير از سيگراهاي خارجي قاچاق ،‌شركت دخانيات ايران در سال 1379 برابر 24 ميليارد نخ سيگار توليد و فروش داشته است (‌مصرف روزانه برابر 7/65 ميليون نخ ). پيامدهاي مصرف سيگار از نظر ابتلا به انواع بيمارها بويژه سرطان و گرايش دادن فرد به مود مخدر قابل توجه است.

ريشه و خمير مايه هر نوع امنيت ، شكوفايي اقتصاد و رشد توليد است كه تنها در سايه امنيت اقتصادي و تشويق و توسعه سرمايه گذاري به دست مي آيد.

15- در شش ماه اول امسال اداره مبارزه با مواد مخدر 122 تن مواد كشف و 122 هزار نفر را دستگير كرده است كه 30 درصد آنان به زندانهاي طويل المدت محكوم شده اند. پرسنل اين اداره طي 7 سال 150 ميليارد ريال پاداش كشف مواد مخدر دريافت داشته‌اند. شلاق و جريمه نقدي مجازات ساير قاچاقچيان بوده است.

16- قاچاق كالا از كشور شامل دارو ، بنزين ، گازوئيل ، آرد و بسياري از كالهاي سوبسيدي ديگر به شدت در استان هاي مرزي رواج دارد.

17- جرايم جنيسي و انحرافاتي اخلاقي كه بعضاً كشف و مرود پيگرد قرار مي گيرد خود داستان مفصل ديگري دارد كه در مورد آنها ، چه از جهت نحوه برخورد و رسيدگي و چه از نظر تحميل مجازات ، نكات و مسائل گوناگوني مطرح است.

توجه به همين ارقام ساده نشان مي دهد كه دستگاه قضايي ، با امكانات و توانايي هاي موجود ، با چه مشكلات عظيمي روبه رويست.

موضوع ديگري كه در اين زمينه مطرح مي باشد ، جرايم سياسي و اقتصادي است. بنا به گفته رييس هيأت نظارت و پي گيري قانون اساسي ،‌حقوق مردم حداقل در مورد اصول 159 ، 58،22،23،28،32،39،168 قانون اساسي نقض شده است. اين اصول مربوط به ممنوعيت نفتيش عقايد و افكار ، آزادي شغل ، صلاحيت دادگاهها ، روند محاكمات و بازداشت ها ، ممنوعيت شكنجه ، جرايم سياسي و غيره بوده است. بنا به گفته دكتر علي صفاري استاد دانشكده حقوق شهيد بهشتي ، بعد از انقلاب ميزان جريايم قشر سياسي جامعه به شدت افزايش يافته است و قانون گريزي بياري از دست اندركاران بدون مجازات مانده است.

در زمينه اقتصاد نيز عملكرد دستگاه قضايي و دستگاههاي نظارتي ديگر مانند ديوان محاسبات و سازمان هاي بازرسي قابل بررسي است. به نوشته يكي از جرايد ، دادگستري با اقتصاد زير زميني جدي برخورد نمي كند. به قول مقامات انتظامي ،‌خريد و فروش ترياك درحد 50 گرم تقريباً آزادانه در سراسر كشور انجام مي شود و دستگاه قضايي با آن با بي تفاوتي برخورد مي كند ( سردار شفيعي مدير كل اداره مبارزه با مواد مخدر ).

شماره جرايم اقتصادي نامعلوم است. فلان وزير از سوء استفاده 200 ميليارد توماني رانت خواران آهن آلات صحبت مي كند ؛ زود افتتاح كردن فلان مجتمع صنعتي يا كارخانه در اين يا آن شهر ميلياردها تومان به اقتصاد ملي صدمه زده است؛‌گرفتن هزاران ميليارد ريال بابت پيش فروش كالاهاي مختلف به مردم بدون تعيين تاريخ دقيق تحويل كالا و بدون داشتن ظرفيت توليد در حدي معقول ،‌ بازار ساختگي و انحصاري درست كردن براي صدها قلم كالا به منظور بالا نگاه داشتن قيمت ها ، سدوجويي هاي بسيار كلان در واردات شبه انحصاري كالاهاي اساسي ( شكر ،‌گندم ،‌روغن ) و توزيع كالاهاي صنعتي داخل ( آهن و فولاد ، آلومينيوم ،‌اتومبيل ،‌مواد معدني ) و انواع كالاهاي برقي و الكترونيكي نمونه هاي كوچكي از انواع جرايم اقتصادي است. گرفتن جوازهاي موردي واردات بعضي از كالها يا جواز صدور بعضي از كالاهاي ممنوعه سوبسيدي براي عده اي منشاء سودهاي باآورده است. نحوه برنده شدن در مقاطعه هاي صوري و دست به دست كردن كاهراي مقاطعه شده يا برنده شدن در مناقصه ها و نمونه هايي از جرايم اقتصادي است كه جدا از جرايم ارزي و اعتباري و سوء استفاده از مقام وم اطلاعات قابل بررسي و تعقيب است.

در كنار اين جرايم و گرفتاري هاي داخلي بايد به مشكلات و مسائلي كه خارج ازمرزها و در رابطه با ديگر كشورها پيش مي آيد اشاره كرد.

بنابر گزارش روزنامه ها ( 10 ديماه 1379 ) شمار پناه جويان ايراني در سراسر جهان سخت در حال افزايش است. در ماه نوامبر گذشته شمار پناه جويان ايراني در بريتانيا ( 375 نفر ) 34 درصد از ماه پيش بيشتر بوده است؛ دولت استراليا نيز خبر از افزايش پناه جويان غير قانوني ايراني به آن كشور مي دهد ؛‌ در سويس نيمي از پناه جويان ايراني هستند ؛ تعداد ايرانيان دستگير شده در كشورهاي ديگر بويژه كشورهاي حوزه خليج فارس به جرم حمل مواد مخدر به سرعت در حال افزايش است و

به اين مهاجرت هاي غير قانوني ،‌بايد فرار مغزها را افزود. بنا به گزارش وزارت علوم ، 15% بورسيه هاي كارمند دولت به كشور باز نمي گردند. 5/92 درصد از برندگان و نخبگان المپيادهاي ايراني به خارج مهاجرت كرده اند يا در حال حاضر 182 هزار نفر از متخصصان و مديران مياني كشور تنها براي مهاجرت به كانادا در سفارتك انادا در تهران ثبت نام كرده اند ( مهدي بخشنده رييس دانشگاه اهواز ،‌ روزنامه ايران ، 6/10/79 ). بنا به گفته يك نماينده تهران در مجلس شوراي اسلامي ( جميله كديور ) هم اكنون 4 ميليون ايراني متخصص در خارج از كشور به سر مي برند و سالانه 2 ميليارد دلار سرمايه به اين ترتيب از كشور خارج مي شود. سير صعودي فرار مغزها اعتبار كشور را خدشه دار كرده است (‌خراسان ، 24 آذرماه 1379 ). وسعت و تنوع مسائل و مشكلات رواني ، اجتماعي و قضايي جامعه مخصوصاً ارقام جرايم ثبت شده و ثبت نشده نشان مي دهد كه جامعه داراي مساأله است امنيت اجتماعي ، قضايي و ثبات فرهنگي و اخلاقي جامعه خدشه دار شده است.

اما ريشه و خمير مايه هر نوع امنيت ، شكوفايي اقتصاد و رشد توليد است كه تنها در سايه امنيت اقتصادي و تشويق و توسعه سرمايه گذاري به دست مي آيد.

چنان كه در بخش مربوط به عملكرد اقتصاد ايران در دوره 20 ساله متذكر شديم ، اين امنيت از يك طرف براي بخش خصوصي وجود نداشته و از طرف ديگر اقتصاد بخش عمومي ناكارآيي خود را نشان داده است. سودآري صدها هزار ميليارد تومان دارايي در اختيار آن ،‌كمتر از 002/0 درصد بوده است.

سرمايه گذاري ناكافي و غير مؤثر ( جدول 5 ) ،‌كمبود اشتغال و درآمد ، ناكارآمدي عوامل كليدي و است كه امروز 25% جمعيت روستاها و حدود 15% درصد جمعيت شهرها را زير خط فقر برده است و سبب مي شود كه خيل جوانان بيكار و نيازمند و دانش آموزان پاره وقت بسيار سريعتر از افراد شاغل و فعال و اميدوار به آينده ، دچار انحرافات اجتماعي شوند.

اگر انتصابها فاميلي و سياسي باشد ، يعني وابستگي به احزاب وگروهها مبناي انتخاب براي مشاغل باشد ، انسانهاي واجد فضيلت به تدريج صحنه تلاش و پويايي را به روي خود بسته مي بينند و از مسئوليتهاي خوددر نظام اجرايي كناره ميگيرند و مشغول فعاليتهايي مي شوند كه اثر گذاري وكارآمدي كمتري دارد ،يابه سوي جوامع ديگر كوچ مي كنند.

در اينجا بد نيست نظر تعدادي از مقامات كشور و استادان را رد زمينه ريشه يابي فسادها و انحرافات اجتماعي و فرهنگي بازگو كنيم؛

-         امروز حجم بسياري از وقت و انرژي مسئولان استان صرف تأمين و حفظ امنيت مي شود. ( مهر عليزاده استاندار وقت خراسان )

-         مشكلات فرهنگي تهديدي جدي براي امنيت كشور است.

-         عامل اصلي گرايش جوانان به مواد مخدر بيكاري است. استقبال از خريد و فروش مواد به قصد كسب درآ‚د و در اثر بي كاري و بي پولي است.

-         35% زندانيان بيكارند ( مهران نوربخش عضو شوراي اجتماع استان چهار محال بختياري ).

-         دغدغه همه ما مسائل فرهنگي است. ( وزير كشور )

-         از 62 ميليون جمعيت كشور 12 ميليون زير خط فقر ،‌3 ميليون بيكار و 2 ميليون معتادند ( محسن انصاري معاون فرماندهي نيروهاي اجرايي قانون ).

-         جرم مانند ساير رفتارهاي اجتماعي اكتسابي است. جوانان خاصيت الگوپذيري دارند. مردم از شخصيت هاي سياسي الگو مي گيرند. بعد از انقلاب ميزان جرايم قشر سياسي افزايش يافته است. ( دكتر علي صفاري استاد دانشكده حقوق دانشگاه شهيد بهشتي )

-         نبودن راههاي مشروع براي رسيدن به اهداف فردي و جمعي ، افراد را به ارتكاب جرم مي كشاند. ( دكتر علي صفاري ).

-         برخورد نادرست با اشتباهات و عدم ارائه راه كارهاي علمي براي رسيدن به آرمانها ، دو نمونه از مشكلات و چالش هاي فرهنگي كار بوده است. ( محسن قمي نماينده ولي فقيه در دانشگاه ها ).

-         مشكلات اقتصادي ، چند شغله بودن ، بيكاري ، ناتواني در اداره زندگي از عوامل درگيري هاي خياباني است. ( روزنامه خراسان ).

بنابه نظر نمايندگان مجلس ،‌امروز جامعه ما با 20 بحران رو به رو ست كه مهمترين آنها بحران مديريت است . اين بحران مديريت از اختلال در امر گزينش و انتخاب علمي و درست در بيشتر سطوح مايه مي گيرد.

بررسي علمي و كارشناسانه مسائل اقتصادي ، اجتماعي و فرهنگي كه جامعه را با چالش هاي سياسي و امنيتي مواجه كرده است نشان مي ده كه كم توجهي به اولويت هاي واقعي بر مبناي نيازهاي جامعه به صورت تطبيقي و اعمال نظرات مقطعي و شخصي ، از يك طرف به اتخاذ تصميمات نا مناسب و از طرف ديگر به انتصاب افراد بدون توجه به اصول علم مديريت و نظام شايسته سالاري منجر شده است. مديريت محفلي ، فاميلي و گروه گرايي به جاي شايسته سالاري و گذراندن آزمون ها و داشتن شرايط احراز شغل سبب شده است كه صاحبان مشاغل و كساني كه اداره امور عمومي و ثروت هاي ملي به دست آنان سپرده شده است خود را وامدار دهنده شغل بدانند كه مصلحت انديشي ، باندبازي فاميلي و جناحي رفتار كردن را به دنبال دارد و حاصل آن وضع موجود بدون نوآوري است. نتيجه ديگر اين نوع انتصاب ، نگاه كردن به امكانات كشور به عنوان غنايم جنگي ، رقابت در رانت خواهي هر گروه در مقابل گروه ديگر بوده است. ( دكتر وظيفه دوست استاد رشته مديريت دولتي ).

اگر انتصابات فاميلي و سياسي باشد يعني وابستگي به احزاب و گروهها مبناي انتخاب براي مشاغل باشد ،‌انسانهاي واحد فضيلت به تدريج صحينه تلاش و پويايي را بر روي خود بسته مي بينند و از مسئوليتهاي خود در نظام اجرايي كنار مي روند و در فعاليت هايي كه اثر گذاري كمتر و كارآمدي كمتر دارد مشغول مي شوند يا از جامعه خود به سوي جوامع ديگر كوچ مي كنند ( مهندس جعفر مرعشي ـ رئيس سازمان مديريت صنعتي ).

نتيجه مطرح كردن تعهد در مقابل تخصص و فداكردن علم و تجربه و تخصص به پاي وابستگي هاي فاميلي و محفلي اين شده است كه امروز جامعه ما كمتر برخوردار از مديراني است كه واجد صفات لازم يك مدير خوب يعني حقيقت جويي ، واقعيت شناسي ، آسيب شناسي جامعه ، نوگرايي و نوآفريني ، صداقت و صراحت و صميميت باشند.

رابطه بين حل نشدن مشكلات جامعه و حتي اضافه شدن آنها با انتصاب مديران نا مناسب و غير كارآمد تاجايي درك شده كه عده اي اين امر را خيانت در امانت و خلاف دستور اسلامي « يردالامانات الي اهلها » و اغنتصاب مديران نالايق را عين بي عدالتي مي دانند. ( محمد رضا خباز نماينده كاشمر در مجلس شوراي اسلامي ـ عضو كميسيون برنامه و بودجه ).

بنابه نظر نمايندگان مجلس امروز جامعه ما با 20 بحران روبروست كه مهمترين آنها بحران مديريت است. اين بحران مديريت از اختلال در امر گزينش و انتخاب علمي و صحيح در بيشتر سطوح مايه مي گيرد.

و خلاصه اينكه مديريت جناحي انقلاب را تهديد مي كند. ( محسن رايي دبير مجمع تشخيص مصلحت نظام ، رسالت 15/9/79 )

رشد اقتصادي و توسعه در همه زمينه ها ، كليد پاسخ گويي به نيازهاي فزاينده مردم بويژه نسل جوان جوياي كار است. رشد اقتصادي از تزريق سرمايه و تكنولوژي حاصل مي شود كه به كمك مديران كارآمد و علاقمند ،‌در محيط برخوردار از امنيت اجتماعي ـ قضايي ـ‌سياسي صورت مي پذيرد. اعتقاد به استقرار جامعه مدني ، مردم سالاري ، رقابت ، شايسته سالاري ، حاكميت مردم تنها راه ايجاد هر نوع امنيت در جامعه است. تنها يك جامعه مولد و داراي رشد اقتصادي دروني مي تواند براي دفاع از خود و استقرار امنيت در مقياس جهان و بين المللي منابع خود را صرف نمايد و تنها راه استقرار امنيت اقتصادي ، استقرار امنيت قضايي و حاكميت قانون منبعث از مردم است.

 

4- ابعاد ساختار سياسي ، اقتصادي ، اجتماعي مناسب براي پاسخگويي به نيازها

با توجه به بحث تاريخي درباره تكامل جوامع صنعتي و پويا و علل موفقيت اين جوامع كه امروز آرزو و مورد تقليد همه كشورها ( حتي چين ، ويتنام ، كره شمالي و كوبا ) است و با توجه به رموز موفقيت كشورهاي جنوب شرقي اسيا و كشورهاي امريكاي لاتين ، خطوط اصلي يك سياست ، برنامه و طرز كار درست كه مي تواند يك ملت را به سر منزل مقصود برساند به شرح زير قابل خلاصه كردن است:

1-    وحدت نظر و هدف درباره اولويت هاي سياسي ، اقتصادي و اجتماعي كلي جامعه. اين وحدت نظر ، وحدت نظر صددرصد نيست. در يك جامعه دموكراتيك اين اكثريت است كه نظرات خود را به تصويب مي رساند بي اينكه حقوق و آزادي هاي قانوني اقليت ناديده گرفته شود. تصويب سياستها و برنامه ها د رمجالس در قالب بودجه ها و گاه در رفراندم ها ، راه شناخت نظر اكثريت است كه وظيفه دولت و مقامات اجرايي را معين مي كند . براي شناخت نظرات مردم و در نتيجه فرموله كردن اهداف و خواسته ها،‌وجود تشكل هاي مردمي و آزادي آنها در فعاليت و گردآوري و شكل دادن نظرات مردم نقش اساسي دارد . آزادي برپايي و فعالت تشكل ها ، آزادي بيان نظرات اعم از مخالف و موافق ،‌آزادي تشكيل اجتماعات اعم از موافق و  مخالف يا آزادي روند انتخاب نمايندگان واقعي مردم از پايين ترين سطح مثل يك انجمن روستايي تا رئيس جمهور كشور از شرايط اوليه شناخت درست نظرات مردم است. آزادي بيان اظهارنظر و تضمين اين آزادي هم به صورت قانوني و هم در  عمل ، تنها راه شناخت و رسيدن به اهداف و نظرات بهتر و بالاتر است . بدون آزادي بيان ،‌نظر اقليت ،‌حتي اقليت يك نفره ، هرگز نمي تواند به نظر اكثريت تبديل شود . جامعه ، بي آزادي بيان و انتشارات ،‌پويا و با ثبات نخواهد بود و حكومت به علت پيش آمدن حالات 0جديد و بروز متغيرهاي تازه ، هر روز مجبور است با صرف وقت و هزينه زياد نظرات خود را پييش ببرد ( مثال چين ، ليبي ،‌عراق ،‌سوريه ) .

2-    قانون ،‌سازمان ،‌مديريت براساس شايسته سالاري . وحدت نظر وهدف جامعه پيش از هر چيز در قانون اساسي كشور كه به تصويب ملت مي رسد انعكاس مي يابد . شناخت مردم بعنوان منشاء قدرت ،‌تفكيك قواي سه گانه استقلال و عدم مداخله آنها در كار يكديگر ، وجود دستگاههاي نظارت و حسابرسي كارآمد ، مقررات كيفري و تضميني و بستر روشن كار نظام را پايه ريزي مي كند و ملت خود را ملزم به رعايت قانون اساسي و قوانين موضوعه ديگر مي داند . شايسته سالاري ،‌چنان كه قبللاً متذكر شديم ، تنها ره رسيدن به بهترين هاست . در يك جامعه سالم ، براي انتخاب هر مدير در هر سطح ، ضوابط احراز شغل بر مبناي علمي و تجربي تدوين شده است . وجود فرصت شغلي آگهي مي شود به اطلاع عموم مي‌رسد ،‌پرسشنامه ها پر مي شود ، كميته اي بي طرف و صلاحيدتدار چند نفر از بهترين ها را براي آزمون و مصاحبه دعوت مي كند كه نفر اول يا دو سه نفر برتر تعيين مي شوند و يكي از آنها منصوب مي گردد . بعنوان مثال ،‌در شهر نيويورك براي انتخاب رئيس آموزش و پرورش از ميان براي انتخاب رئيس آموزش و پرورش از ميان حدود 100 نفر داوطلب طي يك سال از صدها ساعت مصاحبه با اعضاي انجمن هر ، شهردار ،‌مديران مؤسسات آموزشي ومعلمان ، بالاخره كسي انتخاب شد كه بهترين ديد و ايده را براي آينده نظام آموزشي و آموزش ديدگان در سال 2010 ميلادي داشت .

نخستين وظيفه هر دولت ، اولويت دادن به توليد است و اين تنها راه پاسخ دادن به نيازهاست .سخن گفتن از توزيع كالاها و خدمات ،بي توجه به توليد ، سخن گفتن از تقسيم تدريجي فقر است

3-    سياست هاي توسعه اقتصادي و صنعتي درست و مناسب . وجود قوانين خوب ،‌انتخاب بهترين مديران و رعايت اصل شايسته سالاري تنها براي در اختيار داشتن آدم هاي خوب نيست . تنها افراد شايسته ( از لحاظ تحصيلات ، تجربه ، انضباط كاري ،‌افق ديد ، پاكي و درستي ) مي توانند سياست هاي توسعه اقتصادي ،‌اجتماعي ، سياسي و فرهنگي درست ، واقع گرايانه و كارآمد را تدوين و ارائه كنند و از تصميمات غلط و انحرافي كه باعث تلف شدن فرصت ها و ثروت ها مي شود جلوگيري به عمل آورند . دموكراتيزه بودن نظام تصميم گيري در درون دولت و حكومت اجازه مي دهد كه از ميان نظرات و آراء بهترين ها و شايسته ترين ها ، درست ترين تصميمات با توجه به محدوديت ها و هزينه اتخاذ شود .

در يك جامعه دموكراتيك و نظام تصميم گيري صحيح ،‌انحراف عملكردها و نتايج حاصل از اهداف و ارقام هدف عملكرد ها و نتايج حاصل از اهداف و ارقام هدف طي يك دوره مثلاً 10 ساله در حد يك يا دو درصد است ،‌در حالي كه در يك جامعه بي بند و بار هيچ نتيجه اي با هدف انطباق پيدا نمي كند .

4- توليد و رشد توليد هر چه بيشتر و مرغوبتر كالاها و خدمات بعنوان كليه حل همه مشكلات و تنها راه نيل به اهداف . وظيفه اوليه هر حكومت و دولت اولويت دادن به توليد است و اين تنها راه پاسخ دادن به نيازهاست . سخن گفتن از توزيع كالاها و خدمات بي توجه به توليد ، سخن گفتن از تقسيم تدريجي فقر است. توزيع بدون توجه به توليد ، با تشويق مصرف ،‌پس اندازها را كاهش مي دهد و از سرمايه گذاري ها مي كاهد و  نتيجه آن سقوط بيشتر توليد در دوره بعد است . در اين زمينه ، اخيراً جمعيت توليد گرايان ايران اعلام داشته است :

 

توليد به گونه اي گريز ناپذير همه مولفه هاي ارزشي اجتماعي سياسي فرهنگي هر ملت را تحت تأثير قرار مي دهد . اگردر جامعه اي توليد دچار كمبود و نقصان شود ، مفاسد اجتماعي روبه رشد مي گذارد.

توليد بطور اجتناب ناپذيري تمام مؤلفه هاي « ارزشي اجتماعي سياسي فرهنگي » هر ملتي را تحت تأثير قرار مي دهد . اگر در جامعه اي توليد دچار كمبود و نقصان شود ،‌مفاسد اجتماعي رو به رشد مي گذارد. آثار مخرب افزايش نرخ بيكاري در جامعه با گسترش اعتياد ،‌دزدي و جنايت ، فحشاء ناشي از فقر مادي ، طلاق هاي ناشي از فشارهاي مالي ،‌احتكار ،‌راحت طلبي گروههاي مافيايي دخيل در نظام توزيع كالايي ،‌انحصار طلبي هاي اقتصادي ، باندهاي حاكم بر بازار مبادلات ، گسترش عسبيت ها بررفتار اجتماعي ، خشونت گرايي ،‌نظم گريزي ، قانون گريزي ، هتك حرمت ها ، فساد مالي دستگاه اجرايي ،شيوع افسردگي مزمن بخصوص در قشر جوان ، افزايش آمار خودكشي ، گسترش بي تفاوتي در قبال مسائل سياسي ، ناآرامي ها ي اجتماعي از جمله پيامدهاي نقصان توليد به شمار مي آيد .

5-افزايش اشتغال مولد :‌با قبول توليد بعنوان اولويت شماره يك در هر جامعه ؛‌ بايد بين توليد و اشتغال مولد همه نيروي كار جامعه پيوند مناسب و دائمي وجود داشته باشد . نيروي كار بزرگترين ثروت و عامل بقاي جامعه است . اين نيرو بايد مولد ،‌پويا و مناسب اب تحولات فني و تكنولوژيك ، داراي آموزش و كارآيي باشد . اين نيرو همراه با افزايش جمعيت افزايش مي يابد و بنابراين انطباق دائم سياست ها و برنامه هاي توسعه اقتصادي (در زمينه كشاورزي ، صنعت ، معدن ، ساختمان ، خدمات ، تجارت و غيره ) و برنامه هاي افزايش توليد بايد دقيقاً با سياست ها و برنامه هاي جذب نيروي كار مولد هماهنگ باشد. هرگونه بي توجهي به ايجاد اشتغال كافي و مناسب ، گذشته از جلوگيري از بهره برداير از ظرفيت هاي بالقوه جامعه و سقوط نسبي رشد و توسعه جامعه ، پيامدهاي و خيم اجتماعي و سياسي خواهد داشت كه اصل چارچوب جامعه را در معرض خطر قرار مي دهد .

6-در يك جامعه سالم ،‌كار منشاء اصلي در آمد فرد و خانواده اوست . در يك جامعه سالم ، حقوق و دستمزد ها روز به روز سهم بيشتري از توليد ناخالص ملي را به خود اختصاص مي دهد (70-60) درصد) . سهم اجاره ،‌سود بهره ، در آمد از محل دارايي هاي منقول كه معرف ثروتمندي جامعه (پس اندازهاي انباشته شده ) و طرز توزيع ثروت و درآمد است به نسبت اندك است . در آمد كارگران و كارمندان در مقايسه با رشد نيازها (تشكيل خانواده و بزرگ شدن خانواده ، ازدياد مصرف ،‌تنوع نيازهاي كودكان و جوانان خانواده ) و ميزان افزايش قيمت ها ،‌بايد سالانه و به گونه مطمئن افزايش يابد . بالا رفتن سطح زندگي و تأمين (بي دغدغه ) در آمد كافي ، بايد از اجزاي درون ساخته نظام دستمزد وحقوق و پاداش باشد . در آمد كافي تنها به زمان استخدام و اشتغال محدود نيست ؛ نظام تأمين اشتغال و درآمد بايد معطوف به تأمين در آمد و پوشش دادن نيازهاي مادام العمر كارگر و كارمند (شامل انواع بيمه ها ،‌سهم در انواع صندوق،‌داشتن انواع پس اندازها )‌باشد تا دغدغه ايام كهولت و پيري شيريني زندگي و كار و فعاليت امروز را خدشه دار نكند .

7-توجه به ايجاد بستر مناسب براي كار نظام اقتصادي سياسي . موفقيت هر نظام در دنياي امروز مستلزم توجه دائم به بستر سازي و تعديل و تطبيق سياست ها و برنامه ها با تحولات اقتصادي ، سياسي ،‌فرهنگي ،‌علمي و تكنولوژيك در مقياس جهاني است . غير از توجه دائمي به اصول علم اقتصاد كه مانند نور و هوا از لوازم اوليه بقاي هر موجود زنده اقتصادي است ، داشتن روابط سالم و متقابلاً مفيد با دنيا از نظر تجارت و دادوستد، مبادله تجربيات ، فن آوريها ،‌جذب سرمايه ها ، مبادله كارشناسان و نوآوران و نيروي كار ، تنها راه داشتن رشد مداوم و رسيدن به توسعه همه جانبه است . تجزبه كشورهاي صنعتي در پنجاه سال اخير و تجربه كشورهاي جنوب شرقي آسيا ( در ربع قرن اخير ) و تجربه اروپاي شرقي در دهه اخير ثابت كرده است كه موفقيت در زمينه توسعه و رشد اقتصادي رابطه نزديك و تقريباً يك به يك با درجه باز بودن واقعي اقتصاد و استفاده از اين روابط بر مبناي اصول علم اقتصاد و بر محور منافع ملي دارد . بيش از پنج برابر شدن توليدات ملي كشورهاي صنعتي وارتقاي سطح زندگي و رفاه مردمان در اين كشور ها تنها ازراه 12 برابر كردن تجارت ودادوستد كالا ها ،‌خدمات ، دانش فني ، نيروي انساني و غيره بدست آمده است و انقلاب تكنولوژي اطلاعات ،‌تجارت الكترونيكي ،‌بازار واحد جهاني سرمايه ، وسعت عمل و تنوع مالكيت جهاني شركت هاي چند مليتي از پيامدهاي ملموس اين بستر سازي ها توسط دولتها ، شركتها و خود مردم بوده است .

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: پنجشنبه 30 بهمن 1393 ساعت: 22:32 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

اسناد تاریخی ایران

بازديد: 385

به نام خداوند جان و خرد

اسناد تاریخی ایران

سخن آغاز

اسناد مهم تاريخي كه در اين مجموعه به نظرتان مي رسد ، بخشي از معاهدات سياسي ، فرمانهاي سلطنتي ، اسناد وقايع تاريخي ، اسناد حقوقي ، و نامه هاي خصوصي تاريخي خراسان است ، كه در طول سالهاي تحقيق و تهيه مطالب تأليفات متعدد خود ، درباره ي روي دادهاي اين استان گرد آوري كرده ام ، با آنكه اغلب اين استاد و عكس ها در بعضي از تأليفات منتشر شده بنده به چاپ رسيده است ، با اين وصف ، در اثر توصيه و تأكيد دوست فاضلم جناب آقاي دكتر محمد حسين پاپلي يزدي استاد دانشگاه مشهد ، كه مرا به گرد آوري و چاپ اسناد تاريخي خراسان وعكس هاي مربوطه قشويق و ترغيب فرمودند . به تهيه اين مجموعه و شرح هاي توضيحي اسناد و عكس هاي مربوطه كه تاكنون از اشخاص و منابع مختلف جمع آوري نموده ام و در ارشيو كتابخانه ام داشتم اقدام كردم. تا چاپ و منتشر شد و مورد استفاده محققان و دانشجويان قرار گيرد . لازم به ذكر است ، كه اين مجموعه اسناد مقدمه اي است بر شناخت كل اسناد مربوط به وقايع و مطالب تاريخي خراسان كه در بايگاني هاي دولتي و شخصي وجود دارد ، اميد است باانتشار اين اسناد ، دارندگان اسناد تاريخي خراسان كه در بايگاني هاي دولتي و شخصي وجود دارد ، اميد است با انتشار اين اسناد دارندگان اسناد تاريخي خراسان همت كنند اسناد خود را چاپ و در دسترس پژوهشگران قرار دهند ، يا لطفاً فتوكپي روشن وخواناي آن را براي بنده ارسال فرمايند تا در چاپ بعدي اين مجموعه استفاده گردد، و مجموعه كاملتر در اختيار علاقمندان گذارده شود.

جاي ترديد نيست كه هيچ منبعي ، دقيق تر و درست تر از اسناد نمي تواند ، زمان و حقايق روي دادها را براي پژوهش گر روشن نمايد.

در قديم اسناد را به سه نوع با عناوين زير تفكيك و تقسيم مي كردند .

1-           سلطانيات ، شامل ، مكاتبات سلطنتي و فرامين و احكام درباري

2-           ديوانيات ، شامل ، مكاتبات اداري دولتي

3-           اخوانيات ، شامل ، مكاتبات خصوصي

بعضي از منشيان درباري و دبيران قرن هاي گذشته ، همت به جمع آوري مكاتبات درباري و ديواني و شخصي به نام ، منشآت ، و ترسل ، نموده اند ، كه نام آنها و آثارشان در كتب ادبي و تاريخي ذكر شده است ، و امروز آن اسناد مورد تحقيق و استفاده ي پژوهشگران مي باشند .

جاي خشنودي است كه درسال هاي اخير ، سازمان اسناد كشور و سازمان مدارك فرهنگي انقلاب اسلامي ايران و بعضي از محققان دست به انتشار اسناد روي دادهايي تاريخي و مدارك فرهنگي زده اند كه فوق العاده براي محققان مفيد بوده و از آنها در تحقيقات و تأليفات خود بهره برده اند ، كه يكي از آنها نگارنده هستم

از خوانندگان گرامي تقاضا دارم با مطالعه شرح توضيحي مربوط به هر يك از اسناد و عكس هاي چاپ شده در اين مجموعه هر گونه نقص و نارسايي مشاهده فرمايند ، توضيحات لازم را با فتوكپي اسنادي كه دارند ، براي تكميل اسناد منتشر شده دراين مجموعه نشاني پستي نگارنده در سال فرمايند ، تا به نام خودشان در تجديد چاپ اضافه و منتشر گردد ، شهريور 1372 سيد علي مير نيا 1376

مشهد ، صندوق پستي 3839/91375

تلفن 99،7614

سكه سلطان ارغون

ضرب قوچان

سلطان ارغون پسر اباقاآن نوه هولا كوخان پس از سلطان احمد تكودار عمويش به ايلخاني مغول خراسان رسيد ( 683 هـ ، ق) و تا سال 690 هـ ، ق  در اين سمت بود ، وي سكه هايي در شهر قوچان (خمپوشان ) ضرب زده كه نمونه آن در تصوير ديده مي شود .

سكه ظهيرالدين سربدار

ضرب اسفراين

ظهير الدين سربدار بعد از خواجه يحي كروبي سومين حاكم اين سلسله بودكه در سال 759 هـ ، ق به اين مقام رسيد حكومت وي تا سال 760 دوام يافت ، او سكه هايي كه در اسفراين ضرب زد كه نمونه اي از آن در تصوير ديده مي شود .

1-           بالا سكه ارغون خان مغول ضرب خبوشان (قوچان )

2-           پايين سكه ظهير الدين سربدار ضريب اسفراين

سند تاريخي تفويض سلطنت ايوان

به نادر شاه افشار ، كه دريكي از خانه هاي درگز پيدا شد

وثيقه نامه كه سران طبقات مردم ايران و بزرگان و معاريف استان ها و شهرستانهاي كشور و امراء و فرماندهان ارتش ،كه دردشت مغان در ماه شوال 1148 هـ ، ق ، نوشته و ضمن آن با پذيرفتن شرايط نادر بشرح زير :

1-           ترك هواخواهي از سلطنت اولاد صفويه

2-           پيروي از مذهب سنت و جماعت جعفري ، و خودداري از سب ولعن خلفاي راشد(عمر و عثمان )

3-           تعهد وفاداري به سلطنت او و اولاد او با قيد سوگند ، سلطنت ايران را به نادر تفويض كردند ، تصادفاً هنگام تعمير خانه علي خان درگزي در سال 1331 شمسي ، از مياني كه در پوشش سقف و كاربرده بودند پيدا شد.

علي خان درگزي اولاد يكي از سركردكان سپاه نادرشاه بود ، كه در موقع نوشتن آن وثيقه نامه در التزام ركاب نادر و در حضور نادر در دشت مغان بوده است .

اين سند مهم و بي نظير در چند نسخه با خط خوش مستعليق شكسته شده ، كه احتمال دارد خط ميرزا مهدي خان استرآبادي منشي مخصوص نادر باشد ، و به وسيله ي چند نفر معتمد كه ممكن است يكي از آنها جد همين علي خان درگزي باشد ، به مهر و امضاء حاضران رسيده است ، و يكي از نسخه ها دست او باقي مانده و چنانكه ذكر گرديد، در سال 1331 در درگز پيدا شد.

نادر شاه افشار ، اصلاً از طايفه قرقلو يكي از طوايف ايل افشار درگز بود ، افشار يكي از 24 قبيله اوغوز مي باشد ، نادر شاه و در روستاي دستگرد سال 1100 هـ ، ق متولد شد ، و دوران كودكي ، نوجواني  را در درگز گذرانيد ابتدا گوسفندان پدر را مي چرانيد ، سپس رئيس سواران حكومتي درگز شد ، و بعد به خدمت شاه طهماسب دوم صفوي درآمد مراحل ترقي را تا دست يابي به سلطنت ايران با ارابه و انجام خدمات ارزنده ي خود پيمود . اين سند ، پس از كشف به وسيله ي دانش بزرگ نيا نماينده وقت مجلس شوراي ملي خريداري شد ، و به موزه ي ايران باستان اهداء گرديد ، كه امروز در آن جا نگهداري مي شود (تصوير شماره 1 ) متن اين سند چنين است :

متن وثيقه نامه دشت مغان

در حدود دو قرن است كه خاندان صفويه ، تاج و تخت سلطنت را از تصرف سلاطين تركمانپه كه اهل سنت بوده اند گرفته ، و خود براريكه سلطنت نشسته اند ، براي اينكه سلطنت خود را استحكامي بخشند بفكرشان رسيد ، فيما بين اهم بناي سب و رفض گذاشته و به دستيابي اين تدابير آتش افروزند ، و مردم را به جان يك ديگر اندازند ، اين تفرقه اندازي آنقدر پيش رفت ، تا اين كه مسلمين دست از مقاتله كفره برداشته مشغول اسر و قتل نفوس و غارت و نهب اموال و برادران ديني خود شدند ، وضع مملكت به آنجا رسيد ، كه طايفه لزكيه (لكزيه)به شروان ، و افاغبه بر عراق و فارس و اصفهان ، و ملك محمود سيستاني برخراسان و عثماني بر آذربايجان و كرمانشاهان و همدان ، و روسيه بر مازندران و گيلان دست يافتند و متصرف شدند . اهالي اين ديار و بلدان جميعاً پامال جنود حوادث فتنه اسير سرپنجه فتور و محسن گشتند ، بعد از اين كه دست اميد ، ما بي كسان و هر سو گسيخته گرديد ، دست به دامان پروردگار يكتا دراز كرديم ، و ازدرگاهش خواستيم بعداز عسر يسري ، به عنايت يزداني و مرحمت صمداني ، كوكب وجود مسعود همايون و نير تا بناك ذات فرخنده صفات ميمنت اثر طالع و بار كاب برگزيده حضرت خالق ، زحمت كش راه خلايق ، آفتاب اوج سلطنت  جهانباني ، و ستاره برج معدلت و گيتي ستاد ، مظهر قدرت الهي ، دست افشار معدن پادشاهي را از افق خراسان تابان ، مشعل دولت فروزش را براي ظلمت زايي شب تيره روزي سيله بختان ، روشن و فروزان ساخت ، اولاً به نيروي تأييد الهي دارد الملك خراسان را از وجود متغليه پرداخت ، بعد از آن ، رايت فراز عزيمت به جانب اصفهان گشته ، و اصفهان و ممالكي را كه درتصرف افاغنه بود مسخر ساخت ، و همچنين ولايت مازندران و گيلان را از تصرف اروس ، ممالك آذربايجان و كرمانشاهان و همدان و گرجستان را از تصرف عثماني انتزاع و مسخر كرده ، آثار جور و عدوان را بردند اخت ،در اين اوان سعادت غشان ، كه يعون عنايت ياري ، و چيره دستي بخت فيروز بر همگي دشمنان و سركشان ايران و اطراف ممالك محروسه غالب و مظفر ، و رعاياو ضعفاي اين بلاء كه چندين سال بود اسير انواع مصائب و گرفتار محسن نوائب بودند ، هر يك از مكان و مسقر خودآسوده حال درفاهيت پرور شدند و كارعدل تمام و امور ممالك نظام يافت ، تمام اهالي ممالك ايران را از اسيد و فاضل ، و عالم و جاهل ، و خرد و بزرگ . و تاجيك و ترك ، و صغير و كبير ، و برنا و پير را در صحراي مغان در اردوي ظفر نمون احضار فرمود و خواهشمند اذن كلات و ابيورد (درگز ) گشته مقرر فرمودند ، كه از بردي خود از سلسله صفويه با ساير طبقات امم هر كس را كه خواهيم ، به سلطنت درياست قبول كنيم ، چون اهالي ايران آنچه در وتن مدت به روزگار خود ديده ، از گل خير بوستان دولت صوفيه بود ، كه در عهد ايشان ، آتش فتنه و نقاضت افروخته گشت همگي اطراف را به دشمني و ما را به دست انواع بالا يا و محن داده ، و در اين اواخر از عهده ضبط و محافظت ما برنيامدند و در معني همگي آزاد كرده بندگان اقدس بوديم ، از چنگ اعدا نجات ، و قالب افسرده ما را دوباره حيات دادند ، لهذا همگي در مقام تمنا آمده ، و دست به دامن مرحمتش زده مستدعي فرسخ اين عزيمت هستيم ، بندگان اقدس از راه مرحمت استدعا كمترينان را پذيرفته ترك عزيمت مذكور فرمودند ، و كمترينان قلباً و لساناً و متفق اللفظ و الكلمه بندگان اقدس را به سلطنت و رياست اختيار و ترك تولاي سلسله صفويه كرده عهد و شرط و قرار و اعتراف كرديم ، كه نسلاً بعد نسل شيوه سب و رفض مبدعه دولت صفويه را كه گناهي عظيم بود با لكيه ترك و مذهب و سنت حنيف جعفري كه هميشه راهنما و مطبوع امت احمدي بوده قبول و مسلوك نمائيم ، و از سلسله صفويه ذكوراً و اناثاً احدي را تابع و مطيع نشويم ، ودر هر ملك و شهر كه باشد ايشان را اعانت و متابعت نكنيم ، و از هر يك از كمترينان كه نسلاً بعد نسل خلاف عهد و قول ظاهر شد ، مردود در گاه الهي و مستحق سخط غضب حضرت رسالت پناهي بوده ، خون ماهدر و عرض و نفس ما مستوجب عقوبت و خطر باشد ، تحريراً في چهارم شهر شوال المكرم سنبه 1148 هجري قمري

تعدادي از نام و مهر حاضران در مجلس

خراسان

امام قلي بيگ ، قرقلوافشار

امام وردي خان قرقلوافشار

لطف علي بيگ ، كوسه احمد لوافشار

حاج محمد بيك ، مين باشي

طهماسب خان ، جلاير وكيل الدوله

محمد علي بيك ، قرقلو ، نايب ايشيك آقاسي

علي قلي بيك ، قرقلو

باباخان ، چايشلر

اراس (اراض ) سلطان ، قراباشلو

ابراهيم بيك ، استاجلو

شكر سلطان ، باچوانلو

محمد امين بيك ، كلانتر درجز

شيخ عبدالله ، در جزي

شيخ محمد ، درجزي

علي رضا بيگ ، افشار

ميرزا جعفر ، كلانتر درون عاشورخان در جزي

ميرزا غندم ، كلانتر آشخانه

رضا قلي ، قرقلو

رستم بيك ، قرقلو

امام وردي بيك ، افشار

محمد بيك ، قرقلو

حسن بيك ، وكيل قراچورلو

محمد كريم بيك ، قرقلو

شير محمد ، در جزي

ميرزا رضا قلي ، در جزي

محمد خان عاصل ميانكوه

مصطفي بيك ، كيوانلو

احمد بيك ، گرايلي

شعادت خان قوقلو ، كشيك چي باشي

قوچه خان ، شيخوانلو

سلطان علي بيك ابيوردي

محمد رضا خان پساكوهي

محمد ولي ، در جزي

علي قلي بيك ، وكيل قوشخانه

عباس قلي بيك ، قره قوينلو

مرشد علي بيك ، وكيل گرايلي

بهبود خان ، برودنلو

استراباد

محمد قلي خان قاجار ، بيگلربيگي استراباد

جان محمد خان قاجار ، ميرآخور باشي صحرا

علي رضا بيك

محمد رضا بيك ، سركشيك باشي

محمد علي بيك ، شامبياتي

ابراهيم بيك ، ايروانلو

فارس

امير خان زند

محمد رضا بيك زنگنه

نام نمايندگان ساير ايالات ايران متأسفانه محو شده و از بين رفته است. (1)

در اين جا لازم به ذكر است ، كه نادر شاه با تشكيل مجلس مؤسسان در دشت مغان و نظر خواهي درباره سلطنت ايران ، تنظيم وثيقه نامه بر تقويض سلطنت ايران به او كه تا آن روز چنين كاري شايد در ايران بي نظير بود ، دو نظر و هدف داشت :

1-           چون مدتي در خدمت شاه طهماسب دوم بود و با ارائه كفايت و لياقت و فداكاري ارزنده در باز پس گرفتن استان ها و شهرستان هاي ايران و همچنين تاج و تخت سلطنت ايران از غاطبين بيگانه ، كه اين خدمات مورد توجه شاه قرار گرفته و بزرگترين مقام نظامي يعني شبيه سالاري ارتش ايران را اختيارات امور شرق كشور يعني فرمان فرمايي استان هاي خراسان و افغانستان و سيستان و گرگان را به او اعطا كرده بود و مهمتر از آن خواهر خود راضيه بيگم را كه قبلاً زن محمود افغان بود و بعد ازكشته شدن او بيوه مانده بود به همسري نادر و خواهر كوچكتر خود را به نام فاطمه سلطان بيگم به همسري رضا قلي ميرزا پسر نادر داده و بدينوسيله و از اين طريق نادر را به خود نزديكتر ساخته بود ، لذا نادر خواست با انجام اين كار مردم ايران ، او را در مقابل آن همه عنايات شاهانه نمك نشاس ندانند و بي وفا نخوانند .

2-           نادر توجه داشت كه هنوز ايرانيان به خانواده سلطنتي صفويه از لحاظ مذهبي ، كه پادشاه آن سلسله را مرشد و رهبر مذهبي خود مي دانند سخت دلبستگي و علاقه دارند ، خواست با سپردن آن وثيقه نامه و تقويض سلطنت ايران با قيد تعهدات در انجام شرايط نادر ، از طرف سران و بزرگان كشوري و لشكري ايران ، در آينه كسي به هواخواهي صفويه سربلند نكند ، و او بتواند ادعا نمايد كه مردم از صفويه رو گردان شدند ، و سلطنت ايران را به او دادند .

نادرشاه ، با توجه به اوضاع اسف بار ايران در اواخر دوران صفويه كه كشور پارچه ، پارچه شده ، و هر قسمت در تصرف وزير سلطه غاصب بيگانه اي بود . كه او كمر همت بر بست و جان بر كف نهاد با قدرت شمشير و ياري سران و سربازان فداكار سپاه خود همگي آنها را از كشور بيرون راند و تاج و تخت ايران را باز پس گرفت ، حقاً شايستگي پادشاهي ايران داشت ، ولي متأسفانه با آن همه پيروزي هاي درخشان در جنگ ها و توسعه حدود مرزهاي كشور و به دست آوردن غنائم بسيار ، در اثر توطئه و دسائس نزديكان خود كه از روز اول سروري او را تحمل نداشتند ، و سعي مي كردند كه او و سلطنت او و اولاد او را نابود سازند و موفق هم شدند ، نتوانست از آن همه غنائم در جهت عمران و آبادي و ترقي كشور و تأمين رفاه مردم استفاده نمايد و همگي پس از او نابود شدند .

نامه نيكلاي اول امپراتوري روسيه

به عباس ميرزا نايب السلطنه و فرمان فرماي خراسان درباره نظم و امنيت ناحيه خراسان

نيكلاي اول امپراتور روسيه ، هنگامي كه عباس ميرزا نايب السلطنه و فرمان فرماي آذربايجان به فرمان پدرش فتح علي شاه قاجار به سرپرستي استان خراسان منصوب و مأمور سركوبي طغيان خوانين ، و برقراري نظم و امنيت اين استان گرديد ، نامه اي به تاريخ 1248 هـ ، ق برابر با 13 سپتامبر 1831-م به عباس ميرزا نوشت و ضمن ابراز محبت و علاقه به عباس ميرزا ، در آن نامه براي رفع اغتشاشات و قلع و قمع طاغيان و برقراري نظم و آرامش به وي تأكيد كرد ، و اعلام نمود ، كه به سردار گرجستان دستورداده شد،كه دراين لشكركشي، مهندسين ومأمورين وملزومات موردنيازرادر اختيار او قرار دهد.

اين نامه تاريخي از هر لحاظ حائز اهميت است ، و ما اين جا ترجمه سند شماره 2 و متن نامه اصلي شماره 3 را چاپ مي كنيم و به نظر خوانندگان ارجمند مي رسانيم. بايد توجه داشت ، كه روسيه تزاري سعي و كوشش داشت تا براساس وصيت بطركبير راهي از طريق ايران به خليج فارس و هندوستان به دست آورد. بنابراين اقدام به تصرف مرو و سرخس ايران نمود و خود را به هرات و مرز هندوستان نزديك كرد .

ترجمه نامه عليحضرت امپراطور روسيه

از فضل خداوند يگانه نيكولاي اول سلطان غالب قاهر را امپراطوري داد بكلي ممالك روسيه و غيره .

بشهزاده عزيز ما عباس ميرزاي ناب السلطنه دولت ايران محبانه مرقوم مي شود كه من بهيچوجه از نوشتجات .

آخري شما بطوريكه مرقوم داشته بوديد متشكي نشده ام بهمان مهرباني كه داشته ام باقي و برقرار مپاشم مبت باطني قلبي ما نسبت بشخص شما تغيير نيافته است الفت مهرباني درباره شما بصدقت عن صميم القلب بوده و خواهد بود چنانچه از استعداد حاليه دولت ايران بقسميكه اظهار داشته بوديد زياده از حد خوشوف و خورسند شدم باهمه اينحال هميشه سرصدم كه بان استعداد چگونه از عهد بنظم طرف خراسان خواهد برآمد.

خراساني كه يك جزء ، از ممالك محروسه ايران متصرفي پدر شما برادر فكرم ما فتحعلي شاه است هر ايامي در اغتشاش است مع ذالك ملتفت نظم انصفات  نشده ايم برشما واجب و لازم است كه اسباب نظم اين مملكت را آماده  و حاضر نموده به امنيت صفحات خراسان بكوشيد كه رفع اغتشاش انصفحات قبل از وقت شده باشد باقنصاي نظم مملكت داري و امور جهان داري در بروز فتنه و فساد و اختلال در بلاد دولت را مسامحه و غفلت در قلع و قمع اغتشاش مملكتي نبايد نمود . يقين ما حاصل است در صورتيكه شما اقدام برفع و منع اغتشاش خراسان نمائيد امنيت راراهي در انصفحات حاصل خواهد شد بلاحظه دوستي و مروت فيما بين از طرف امپراطوري ما بسردار گرجستان حكم داده شد.

موافق خواهش شما به سر حدات ايران حاضر شده از فرستادن صاحب منصبان و مهندسين و مأمورين و ساير ملزومات كمال مواظبت را نموده و در خدمت و همراهي بشما بخراسان رفته رفع فتنه و فساد  را كرده انصفحات را منظم دارند در اين ائنا خوش دارم ازنقل كردن مملكت لهستان كه به تفصيل آن را  شما بنويسم لله الحمد شورش و اغتشاش ملت پولاك به قوت عساكر منصوره ما مضممل و منكوب كرديد . اهالي ياغي طاغي لهستاني در ثاني با طاعت و تابعيت  ما در آمدن حالا ما مثل كراف پاسكويج فاتح ارمنستان و قنياز و رشوف اسكي فتح نمايان عظيمي در لهستان در شهر ورشر نمودند اشطام كليه كه در آن ممكلت احداث شده بود و سبب طغيان لهستاني تا شيرازه نظم مملكت از هم كسيخته شده بود بتكرار سلسله نظم ممالك لهستان بهم پيوسته كرديد بنابراين شكر و سپاس به درگاه خداوند پي قياس بنماييم كه آن قدر قدرت و تسلط بماكرامت فرمود كه طاغيان را بقهر و غلبه مغلوب و منكوب كرده ما را وسيله تربيت ملت اعمار و آبادي بسياري از مملكت فرموده است بهرحال شما را بحفظ خداوند حفيظ علي الدوام مي سپارم حررا در سنكت پطربورزم مورخه سيزدهم سبتامبر درسنه تولد ناجي عيسي مسيح مطابق 1248 هجري در سال ششم سلطنت ما ترجمه بنده در كاه ميرزا هارطون

اسناد واگذاري استان هرات به افغانستان

استان هرات تا دوران سلطنت ناصر الدين شاه جزيي از خراسان بود ، و در اثر رقابت دو ابر قدرت قرن « انگليس ، روسيه تزاري » در آن كه :

1-           روسيه تزاري براساس وصيت و توصيه پطركبير مي خواست به هر وسيله اي  كه شد ، از طريق ايران و افغانستان به هندوستان و آب هاي اقيانوس هند دست يابد.

2-           انگلستان ، با توجه به اين هدف روسيه تزاري ، مي كوشيد در پيش روي روسيه به سوي هدفي كه دارد ، سدي ايجاد كند و دولت هايي ظاهراً مستقل و باطناً دست نشانده خود ، در ميان مناطق نفوذي روسيه مرز هندوستان به وجود بياورد.

اين دو ابر قدرت به منظور مساعد ساختن زمينه اجراي نقشه هاي خود ، دائماً در ايران و افغانستان و مرو ، داشت تركمان ، مشغول فريفتن خوانين و رؤساي ايلات و يا افراد مستعد ديگر بودند ، و آنها را تحريك مي كردند ، كه دست به شورش و اغتشاش در استان ها و شهرستان ها بزنند و به عناوين مختلف طغيان و قيام نمايند ، تا بدان وسيله نيروهاي كارآمد دولتي و ملي را به جاي يك ديگر بياندازندو دولت مركزي را تضعيف نمايند ، و با استفاده از اين وضع به سوي اهداف خود پيش روند .

روسيه تزاري در دوران سلطنت ناصرالدين شاه قاجار با سرعت به سوي مرزهاي هندوستان « از طريق ايران هرات ، قندهار » پيش مي رفت تا از طريق هرات و قندهار بدان دست يابد.

انگلستان نيز سريعاً دست به كار شده ، مقدمات روي كار آوردن فردي دست نشانده و تحت نفوذ خود در مسند نخست وزيري و رأس دولت ايران فراهم مي ساخت .

امير كبير نخست وزير باكفايت ايران كه هرات را با تدبير تحت تابعيت ايران نگاه دانسته بود ، به فرمان ناصر الدين شاه جوان كشته شد ، و ميرزا آقاخان با كمك سفارت انگليس در تهران بجاي او صدر اعظم (نخست وزير ) ايران گرديد ، و در نهاني مقرر شد ترتيب واگذاري هرات را به افغانستان فراهم نمايد . در اين موقع سلطان مراد ميرزا حسام السلطنه استاندار خراسان بود ، و دوست محمد خان امير افغانستان به تحريك انگلستان تصميم گرفت هرات را به تصرف آورد ، و به حوزه ي اقدار خود ضميمه نمايد ، لذا شورشي در هرات برپا كردند ، حسام السلطنه ، با سپاه تحت فرمان خود در خراسان و افراد مكري كمك نيروهاي ايلات و طوايف خراسان به سوي هرات لشكر كشيد ، و هرات را تصرف كرد .

دولت انگلستان هم نيروي نظامي به جنوب ايران وارد كرد و كشتي هاي جنگي اش در بندر بوشهر لنگر انداخت ، و به جزيره خارك و بوشهر نيرو پياده نمود و آنجا ها را به تصرف در آورد .

ميرزا آقاخان نوري نخست وزير دست نشانده انگليس ها سعي داشت با انگليس مصالحه نمايد . لذا ناصر الدين شاه را وادار ساخت كه به حسام السلطنه فرمان دهد. تا هرات را تخليه كند و به مشهد برگردد.

حسام السلطنه محرمانه به ناصر الدين شاه پيغام داد ، كه از آمدن كشتي هاي جنگي انگلستان به بندر بوشهر و پياده شدن نيروهايش در جزيره خارك و بوشهر نگران نباشيد ، زيرا سپاهيان هند در اين موقع در هندوستان شورش كرده اند ، و انگلستان سخت گرفتار فرونشاندن اين شورش است ، زحمت ما را به هدر ندهيد ، ما مي توانيم تا هندوستان هم برويم. ولي ميرزا آقا خان نوري ، ناصر الدين شاه را از موافقت با اين پيش نهاد بازداشت  و حتي او را متوجه به موضوع خيالي ساخت ، كه اگر حسام السلطنه هندوستان را بگيرد ، در آن صورت سلطنت ايران را هم به سادگي و آساني به دست خواهد آورد . لذا ناصر الدين شاه امير اكيد به حسام السلطنه صادر كرد كه فوري هرات را تخليه كرده و به مشهد مراجعت نمايد . و الا يقين خواهد كرد كه او مستمرد و ياغي شده است ، حسام السلطنه ناچار با تأسف بسيار قوي خود را از هرات خارج ساخت ، و هرات را به سلطان احمد افغاني واگذاشت و به مشهد برگشت.

درباره ي واگذاري هرات به افغانستان با مساعي ميرزا آقا خان كه منجر به بستن قراردادي به نمايندگي فرخ خان امين الملك غفاري در پاريس شد . اسناد جالب توجهي موجود است كه حقايقي را روشن مي نمايد ،در اين جا چند سند مربوط به واگذاري هرات ديگر نقل مي شود .

1-           فرمان ناصرالدين شاه قاجار به عنوان فرخ خان امين الملك نماينده اعرافي ايران به پاريس براي مذاكره و روپرداخت خسارت جنگي و عقد قرار داد بستن فرمان چنين است :

مهر ناصر الدين شاه «الملك الله ، السطان بن سلطان بن ناصر الدين شاه قاجار»

امين الملك فرخ خان ،و عده تخليه هرات محض حفظ دوستي و خاطر خودهي دولت انگليس بشرط قرار نامه شيل صاحب عيب ندارد براي خاطر دوستي انگليس قبول كرديم اما خسارت مردم هرات را از ما خواستن بكدام شرط دوستي سزاواراست اگر مقصود دولت انگليس دوام و بقاي دوست (دوستي ) ميان اين دو دولت باشد ، اين تكليف جريمه دادن به هراتي بقدري در مزاق دولت و ملت ايران تلخ و كرردر خطرناك است كه منافات تمام با بقاي دوستي دولتين خواهد داشت ، و دورنيست كه اولياي دولت انگليس خود نيز به معايب اين تكليف متوجه شده باشد . تا حال با الضاف خود از آن صرافت افتاده باشند ، مطالبه خسارت از يك دولت كارعمده ايست هراز ملاحظه لازم دارد ، آن هم در صورتي كه آن ملك و آن خسارت راجع به خود آن دولت باشد ، كه مطالبه خسارت مي كنيد ، هزاره و هراتي با دولت انگليس كه اين حالت را داشته است بجز قرار نامه شيل صاحب كه آن هم از خود او نقض پيدا كرده چيزي در ميان نبوده اينست ، و نيز چيزي همان قرارنامه نبوده است كه هزاره و انگليس رامناسبتي به يك ديگر برهد. باري ما از مراه گرفته (تصرف كرده‌) محض حفظ دوستي دولت انگليس چشم مي پوشيم و همان قرار نامه شيل صاحب را مدتيست اولياي دولت انگليس قصديق ايشان كه هنوز نشده بود معمول مي داديم ، و در حقيقت دليل بزرگي دررده دوستي آن دولت بوده ، باز ترضيه مستر . را نمايم . بازهماشان . از دولت كه دستورالعمل داري ، اولياي دولت ها حاضرند . مابقي را كه هيچ سابقه نداشت و بر حسب اين نيز عمل نموده است و امر يست تازه كه تابحال شنيده نشده بود و علانيه منافات با قيال استحكام دوستي دولتين دارد. چه اسم مي توان گذاشت و دولت و ملت ايران جاناً و مالاً چگونه متحمل مي شود ، تحريراً في به شهر ربيع الثاني 1273  ، ناصر الدين شاه در حاشيه بالا باخط خود نوشته است .

امين ملك ، ما هرات را موافق قرارنامه كه با شيل صاحب وزير مختار سابق آن دولت داده ايم ، تخليه مي كنيم ، بشرط كه آن قرارنامه مجري باشد، بغير از اين دولت انگليس دو (آن) را ممضي دارد و الافلا ، اين علامت بزرگي است كه ما هميشه طالب بقاي دوستي دولت انگليس بوده و هستيم ، ساير را جناب صدراعظم بتو نوشته اند از همان قرار جي تخلف رفتار كند  20ربيع الثاني 1273 (تصوير شماره 4)

2-           نامه مورخ 15 رجب 1273 ميرزاآقاخان نوري نخست وزير دولت ناصر الدين شاه :‌ به امين الملك (فرخ خان غفاري) درباره دادن اختيارات تام در گذراندن سريع امر واگذاري هرات به افغانستان . با متن زير :

برادر مكر، كاغذهاي شما اين دفعه مرا به حيرت زياده از حد انداخت ،كه نوشته بوديد دستورالعمل و اختيار مطلقه بلاشرط از براي شما انفاذ شود ، و علاوه در كل كاغذهاي خودتان دلايل و براهن بر حسن عمل خود مادام توقف اسلامبول متعلق به سئوال و جواب با ايلچي (سفير) انگليس اقامه كرده بوديد اولاً ، كسي شما را مورد ايراد نساخته بود ، بر فرض كه يك دو نفر اشخاص بي اطلاع از بابت هواي نفس يا عدم شعور و يا غرض خارجي حرفي بگويد ، در مقابل اراده همايون وعقيده و اعتقاد اولياي دولت كه عالم به كلي و جزئي امور و مراتب دستورالعمل و حالت خطرناك شما بوده و مي باشند ، چه اعتباري خواهد داشت و حال اينكه مكرر و بي هوده شما ، خود نوشتم كه آنچه گفته ايد همه موافق عقل و مناسب حالت ، حاليه بوده است ، و اگر حرفي و روايتي شما از قول خودم بي اطلاع برسد محل اعتماد و اعتقاد نخواهد بود ، شما هوش و حواس خود را جمع كار خودتان نمائيد .

ثانياً ، از حالا ديگر چه اختيار نامه بلاشرطي بايد به جهته شما فرستاده شود ، با آن فرمان همايون موشيخ به دستخط همايون مورخه 21 ربيع الثاني و كاغذ من مورخه همان تاريخ ديگر احتياجي بدستور العمل جديد و اختيار نامه تازه نداشته و نخواهيد داشت ، و همان فرمان مبارك ، و كاغذ من دستورالعمل و اختيار نامه شما بوده و خواهد بود ، علاوه كاغذ عليعده با خط معهود بشما نوشتم و پاي آن رامهر كردم ، مرتب مندرجه در آن حسب الامر است ، و بايد از آن قرار معمول داريد ، و حالت ترديد و تفكر ، به هيچ وجه نداشته باشيد ، و در خصوص آن مطلب ديگر خود را محتاج به رجوع دارد نحلافه نداشته باشيد 14 رجب الرجب 1273 .

امين الملك بسيار حيف بود از مدرك شما با آن دستخط مبارك و كاغذ صريح من ، و بگذران ، بگذران مرقسم باشد .(؟) تازه اختيار نامه خواسته بوديد ، بلاشرط . اگر مقصود بلاشرط نبودن من است ، من كه در دنيا نيستم چه اختيارنامه از من مي خواهي از هر كس عوض من بر قرار كردند از او بخراه ، و اگر ساير شرايط است كه اختيار كل بشما داده شده ، هر چه در دولتخواهي بتواني كم كني و تسهيل كني بهتر ، والا فلا ، و اگر نمي تواني بگذراني اين اختيار نامه را بهانه كرده آن حرفي است عليعده ، شش ماه است در جنگ هستيم از همه طرف تا خدا چه كند .

عاليجاه  ميرزا ملكم خان البته حق نمك مرا و زحمت مرا در حق خودش بجا  آورد، و من از زحمت او بسيار راضي هستم انشاءالله در انجام كار سعي كند ، و آرام نگيرد و بس ، پانزدهم شهر رجب امرجب ، سنه 1273 (تصوير شماره 2)

فرخ خان امين الملك ، در مأموريت خود موفق شد با سفير انگليس در پاريس به نمايندگي آن دولت و با وساطت ناپلئون سوم ، امپراطور فرانسه به مذاكره بنشيند ، بالاخره نتيجه مذاكرات و اقدامات فرخ خان امين الملك در پاريس ، چنانكه در كتاب وقايع خاور و « رقابت دو ابر قدرت در خاور ايران » آورده ام ، با وساطت ناپلئون سوم كه با كمك دولت انگليس از رياست جمهوري به امپراطوري فرانسه رسيده بود منتهي به عقد قرارداد ننگين ميان دولتين ايران و انگلستان گرديد و ضمن آن انگلستان شرايط بسيار موهن و سنگين به ايران تحميل نمود ، و ناپلئون سوم هم كمك دولت انگلستان را نسبت به خود بااين خدمت جبران كرد ، (1) متن قرارداد چنين است : (سند شماره 6)

متن سند شماره 6

قرارداد پاريس

بسم الله الرحمن الرحيم

چون اعليحضرت خورشيد رايت اقدس همايون ، پادشاه اعظم و شاهنشاه بالا استقلال كل ممالك ايران ، و اعليحضرت شاهنشاه انگليس هر دو علي السويه از روي صدق مايل اين هستند كه مصائب جنگي را كه منافي ميل و مكنوفات دوستانه ايشان است رفع نمايند ، و روابط دوستي كه مدت مديدي فيما بين دولتين عليتين بر قرار بوده مجدداً به اين صلحي كه بر وفق فوايد طرفين باشد ، بربنيان محكم بر پا نمايند‌، لهذا براي اجراي اين مقصود و مطلوب ، اعليحضرت پادشاه ايران جناب جلالتماب مقرب الخاقان فرخ خان امين الملك سفير كبير دولت عليه ايران ، صاحب تصوير همايون و حمايل آبي و درااي كمر مكلل به آلماس و غيره و غيره و غيره را و عليا حضرت پادشاه انگليس جناب مسجدت نصاب ، هنري ريچارد چارلس بارون كاولي ، از امناي دولت انگليس و از اجراي مشورت مخصوصه مباركه عليا حضرت پادشاه انگليس جامل نشان بزرگ سئد شريف حمام و سفير كبير مخصوص و مختار دولت انگليس در نزد اعليحضرت امپراطور فرانسه و غيره و غيره و غيره را و كلاي مختار خود تعين فرمودند ، و ايشان بعد از آنكه اختيار نامه هاي خود را ابزار و مبادله نمودند ، و موافق تركيب رسمي ديدند فصول ذيل را مقبول و مقرر داشتند .

فصل اول ازروز مبادله امضاء نامه‌هاي عهدنامه حال فيمابين اعليحضرت شاهنشاه ايران وعلياحضرت پادشاه انگليس وهمچنين فيمابين خلفاء وممالك ورعاياي طرفين صلح ودوستي دائمي خواهد بود.

فصل دوم چون به دولت واقبال فيمابين دولتين ايران وانگليس صلح برقرارگرديد بحكم اين فقره مقرراست كه عساكردولت انگليس ممالك ايران راتخليه خواهدكرد، و موافق تعهدات و شرايط ذيل.

فصل سوم ـ دولتين عليتين معاهد متين تعهد مي كنند  كه كل اسراء كه در حين جنگ بدست عساكرطرفين افتاده باشند بلادرنگ آزاد نمايند .

فصل چهارم- اعليحضرت پادشاه ايران تعهد مي كند كه بلافاصله بعد از مبادله امضاء نامه هاي اين عهد نامه يك عفو نامه كامل اعلام نمايند كه بواسطه آن جميع رعاياي ايران كه در وقت جنگ به مراوده خود با عساكر انگليس مصدر خيانتي شده باشند از عقوبت اين حركت خود معاف باشند . بطوري كه هيچ كس هر درجه داشته باشد به جهت اين حركت خود مورد تنبيه و اذيت و تعدي نخواهد شد.

فصل پنجم اعليحضرت شاهنشاه ايران تعهد مي نمايد كه بلادرنگ لازمه تدابير رابكار ببرد كه عساكر و كارگزاران ايران را از ملك و شهر هرات و ساير ممالك افغانستان پس بكشد ، تخليه ممالك مزبور 0 تا مدت سه ماه بعد از مبادله امضاء نامه هاي اين عهد نامه معمول خواهد بود.

فصل ششم اعليحضرت شاهنشاه ايران راضي مي شود ك ترك بكند كل ادعاهاي سلطنتي بر خاك وشهر هرات و ممالك افغان ، و هرگز مطالبه نكند از رؤساي هرات و ممالك افغان هيچ علامت اطاعت مثل سكه و خطبه و باج ، و نيز اعليحضرت ايشان تعهد مي كند كه بعد از اين از هر ملاخله در امورات داخله افغانستان اجتناب نمايد ، اعليحضرت ايشان و عده مي دهد كه استقلال هرات و تمام افغانستان را اعتراف نمايد ، و هرگز به استقلال ممالك مزبور مداخله نكند ، در صورت ظهور منازعه فيما بين دولت ايران و  ممالك هرات و افغانستان ، دولت ايران تعهد مي كند كه اصلاح آن را رجوع به اهتمامات دوستانه دولت انگليس نمايد ، و اقدام به جنگ نكند ، مگر در صورتي كه اهتمامات دوستانه دولت انگليس مثمر ثمر نشود ، از طرف ديگر دولت انگليس تعهد مي كند كه همه وقت اعتبار خود را در ممالك افغان بكار ببرد و نگذارد كه از آنها باعث هيچ گونه تشويش و پريشاني دولت ايران بشود ، و اگر دولت ايران در وقوع مشكلات رجوع به دولت انگليس نمايد ، دولت انگليس نهايت كوشش را خواهد كرد كه منازعات فيما بين را موافق حق و مطابق شأن دولت ايران اصلاح نمايد .

فصل هفتم در صورتي كه از جانب هرات و ممالك افغان به سر حدات ايران تجاوز بشود ، هر گاه ترفيصله شايسته داده نشود ، دولت ايران حق خواهد داشت كه به جهت دفع فتنه و تنبيه جانب متعدي اقدام بحركات جنگ نمايد : اما اين صراحت معلوم و مقبول است كه هر لشكري از جانب دولت ايران كه به جهت مقصود مزبور از سر حد بگذرد بمحض اجراي مقصود خود مراجعت بخاك خودخواهد كرد . حق مزبور نبايد بهانه توقف دائمي عساكر دولت ايران يااتفاق شهري يا يك جزء ممالك مزبوره به مالك ايران بشود.

فصل هشتم دولت ايران تعهد مي كند كه بلافاصله بعد از مبادله امضاء نامه هاي اين عهدنامه جميع اسرائي كه در حين جنگ در افغانستان بدست‌ آورده است، بدون مطالب عوض نقدي آزاد نمايد ، همچنين جميع افاغنه كه به اسم گروي يا به جهت امور دولتي در هر جاي ممالك ايران مقيد باشند به همان طور آزاد خواهد بود ، بشرط اينكه افاغنه هم از طرف خود اسراء و مقيدين ايراني را كه در دست آنها باشند ، بدون عوض نقدي آزاد نمايند ، دولتين معاهدتين ، در صورت لزوم مأمورين نصب خواهد كرد ، كه شرايط اين فقره را معمول دارند .

فصل نهم دولتين عليتين تعهد مي كنندكه درباب نصب و اعزام قونسولها و جنرال قونسولها و وكلاي قونسول هر يك از اين دو دولت ا زممالك ديگر ، همديگر باشند ، حالت دول كامله الوداد مي شود .

فصل دهم بلافاصله بعد از مبادله امضاء نامه هاي اين عهد نامه ، سفارت انگليس مراجعت به تهران خواهد كرد ، در همان وقت دولت ايران راضي بشود ،‌كه سفارت مزبور را پذيرايي نمايد ، با شرايط خاطر خواهي و تشريفات مندرجه شرح عليحده وكلاي دولتين عليتين متعاهدتين .

فصل يازدهم دولت ايران تعهد مي كند كه در مدت سه ماه بعد از مراجعت سفارت انگليس به تهران اين نفر مأمور را تعيين نمايد ، كه به اتفاق يك نفر مأمور دولت انگليس مطالبات نقدي جميع رعاياي انگليس را از رعاياي دولت  ايران تحقيق و مشخص نمايد . و دولت ايران هر يك از اين مطالبات كه به تصديق مأمورين مزبوره بجاباشد ، بايد دفعتاً يا به قسط خواهد داد ، در يك مدتي كه بيشتر از يك سال از تاريخ اعلام مأمورين مزبوره نباشد ، و مأمورين مزبوره تحقيق و مشخص خواهد كرد ، قروض دولت ايران به رعاياي ساير دول تا وقت عزيمت سفارت انگليس از تهران ، در زير حمايت دولت انگليس بودند ، و از آن وقت به بعد ترك حمايت مزبور نكرده اند .

فصل دوازدهم- در فصل سابق مقرر شده دولت انگليس اين حق را ترك و آشكار خواهد كرد ، كه حمايت نكند ، بعد از اين هيچ يك از رعاياي ايران را با لفعل در نوكري سفارت قونسولها و وكلاي قونسول انگليس نباشد ، بشرط اينكه چنين حق به دول ديگر داده و معمول نشود ، در اين باب و جميع خصوصيات ديگر دولت انگليس مطالبه مي كند ، و دولت ايران هم تعهد مي نمايد كه همان امتيازات و معافات در ممالك ايران به دولت انگليس و به نوكري و رعاياي آنها داده خواهد شد ، كه به دول كامله الوداد و به نوكرا و رعاياي آن بهره ياب خواهد بود ، از همان اعتسار و احترام كه به دول كامله الوداد و نوكرهاي و رعاياي آنها داده مي شود .

فصل سيزدهم دولتين عليتين معاهدتين يحكم اين تجديد مي نمايد آن قرار را كه در ماه افست (اوت) 1851 م مطابق شهر شوال سنه 1267 هجري در باب رفع تجارت غلام و كنيزه در خليج فارس فيما بين اين دو دولت داده شده است. و علاوه بر اين تعهد مي كنند كه قرار مزبور پس از انقضاي مدت بر قراري آن كه عبارت از ماه آفست (اوت) باشد تا مدت ده سال ديگر بر قرار خواهد بود و باين نحو امتداد خواهد يافت ، تا يكي از جانبين به يك اعلام رسمي قرار مزبور را موقوف بدارد ، اما اعلام مزبور معمول نخواهد بود . مگر بعد از يكسال ظهور آن

فصل چهاردهم بلافاصله از مبادله امضاء نامه هاي اين عهدنامه عساكر انگليس هر نوع حركات حضمانه را نسبت به دولت و مملكت ايران ترك خواهد كرد ، دولت انگليس علاوه بر اين تعهد مي كند به محض اينكه قرار تخليه هرات وممالك افغانستان از عساكر ايران و همچنين قرارداد پذيرايي سفارت انگليس به تهران كاملاً مجري شود ، عساكر انگليس خود را از جميع و لايات و اماكن ، و جزاير كه تعلق به ايران دارند ، بلادرنگ پس خواهد كشيد، و دولت انگليس تعهد ميكند ، در اين اثنا سركرده عساكر انگليس عمداً هيچ حركتي كه موجب ضعف اطاعت رعاياي ايران نسبت به اعليحضرت شاهنشاه ايران باشد نخواهند كرد ، بلكه تقويت اطاعت مزبور نهايت مقصود دولت انگليس است، علاوه براين دولت انگليس تعهد مي كند كه بقدر امكان رعاياي ايران از زحمت حضور عساكر انگليس ايمن خواهند بود ، و همچنين آذوقه كه براي عاكره مزبور لازم شود ، دولت ايران تعهدمي كند كه به كارگزاران خود قدغن نمايد ، كه به عساكر انگليس در تحصيل آذوقه مزبوره اعانت كنند ، و نز دولت انگليس تعهد مي نمايد كه در حين اخذ اشياء ، قيمت آن موافق نرخ دوز از جانب مأمورين انگليس بلادرنگ داده خواهد شد ،

فصل پانزدهم عهد نامه حال ممضي خواهد شد و امضاء نامه هاي آن مبادله خواهد شد در بغداد ، در  مدت سه ماه يا زودتر ، هرگاه ممكن شود و به جهت اثبات مسطورات فوق ايلچيان طرفين اين عهد نامه راممضي و به مهر ممهور ساخته در پاريس در چهار نسخه در هفتم شهر رجب المرجب در تاريخ 1273 هجري تحرير يافت .(1)

اسناد رقابت دو ابر قدرت قرن

انگلستان و روسيه تزاري در مرزهاي

خراسان و انتزاع ابيورد ، مرو ، سرخس  از خراسان

روسيه تزاري و انگلستان در دوران سلطنت ناصر الدين شاه چنانكه در اين مجموعه در موضوع واگذاري هرات به افغانستان ذكر شد ، براي دست يابي به اهداف سياسي و نظامي و كشور گشايي خود با هم رقابت داشتند ، روسيه تزاري پس از تصرف دشت آخال و مناطق تركمن نشين ، به سوي مرو ، سرخس بيش مي رفت تا با تصرف مرو و سرخس به هرات نزديك شود ، و از طريق قندهار به هند و درياي هند دست يابد ، انگلستان هم به اين هدف روسيه توجه داشت و مي كوشيد ، بين ايران و هندوستان كشوري دست نشانده به وجود آورد ، تا مانع پيش روي نظامي روسيه به سوي هندوستان شود ، در نتيجه با تحريكات و دسايسي و تهديدات هرات را از خراسان جدا نمود و ضميمه افغانستان ساخت ، و در مرو هم از طرف روسيه علي خانف يكي از افسران ورزيده و مجرب در امور نظامي و سياسي مأموريت يافت با سران تراكمه مرو مذاكره و آنان را به سوي روسيه متمايل كند و به تابعيت روسيه در آورد

علي خانف به مرو رفت و محرمانه با سران تركمان هاي مرو به مذاكره نشست ، او دو نوان يكي از عوامل انگليس هم با سران تركمان هاي مرو تماس گرفت و آنها را تشويق به سوي انگلستان كرد ، خوانين توختاميش و او تا ميش ايل تكه مرو ، نامه تاريخي به او دو نوان نوشته و فعاليت عوامل روسيه را در جلب رؤساي تراكمه مرو به تبعيت از روسيه رامتذكر شده ، و در خواست كرده اند كه آنها را در اتخاذ تصميم راهنمايي نمايد ، اين سند نشان دهنده رقابت و فعاليت شديد عوامل دو ابر قدرت در به دست آوردن هدف هاي سياسي خود در اين منطقه مي باشد .

در اين جا نامه ي تاريخي مورخ 1228 هـ . ق سران ايل تكه مرو به سرپرستي قوشيد خان كه مهر او با علامت (+) در زير نامه مشخص شده است .

چاپ مي كنيم (تصوير شماره 7) و عكس ادونوان (تصوير شماره 8)

علي خانف به كوشش خود در مذاكره با رؤساي تكه مرو و جلب تمايل آنها را به تعبيت از روسيه ادامه داد و موفق شد ، مخدرم قلي خان يكي از روساي قبايل تكه را براي شركت در جشن تاج گذاري ، الكساندرسوم (1881-م تا 1894 امپراطور روسيه ) همراه خود به مسكو به برد ، مخدرم قلي خان در اين جشن شركت كرد و مورد توجه امپراطور روسيه قرار گرفت و به دريافت خلعت (لباس فاخر) و شمشير ساعت طلا و مدال طلا تاج گذاري مفتخر شد ، و پس از بازگشت از مسكو به مرو از ديدني هاي خود و لطف و محبت هاي امپراطور براي قبايل تكه تعريف ها كرد و آنها را به سوي روسيه متمايل ساخت ، در نتيجه علي خانف در انجام مأموريت خود پيروز گرديد ، و بعداً عليخانف كاغذي از روساي قبايل تكه مرو گرفت كه ما خواهان تابعيت روسيه هستيم و بيست و چهار نفر از آنها را به اشك آباد نزد ژانرال كمارف فرمان فرمائي تركمنستان برد و آنها در حضور فرمان فرما در باره ي اطاعت خود از دولت روسيه سوگند ياد كردند . اين مراسم زمستان سال 1301 هـ . ق برابر با 1884 م برگزار شد ، بعد از چند روز قزاقان روسيه به مرو وارد شدند و آنجا را به تصرف خود در آوردند ، (1)

اسنادي در باره ي تصرف سرخس

به وسيله روسيه تزاري

تسخير منطقه مرو به وسيله ژنرال كمارف فرمانفرماي كل تركمنستان دولت انگليس را به هراس انداخت ، از طريق جرايد به عمليات نظامي روسيه تاختند و مذمت بسيار كردند و نوشتند ، كه چندي قبل دولت روسيه به دولت انگليس وعده داده بود كه ديگر به سوي مرزهاي افغانستان پيش نرود، و اين پيش روي و تصرف منطقه مرو نزديك شدن به هرات ، خلاف وعده و قولي است كه داده است ، اما با تجاوزاتي كه خود دولت انگلستان براي تصرف بعضي نواحي هند ، و افغانستان ، و ايران به كار برده بود اين ايراد ها و اعتراض ها اثري در بر نداشت .

از روزي كه ارتش روسيه منطقه مرو را تصرف كرد تمام سياستمداران و صاحب نظران معتقد بودند كه طولي نخواهد كشيد ، روس ها به سوي هرات بيش روي خواهند كرد ،‌و سافت 388 كيلومتر بين مرو و هرات را طي خواهند نمود.

دولت روسيه پس از تسخير مرو ، تمركز ارتش خود را از او رنبورغ كه تا هرات شش ماه طول زماني لازم داشت ، به مرو انتقال داد ، و نقشه پيش روي خود را به سوي مرزهاي هندوستان كماكان تعقيب كرد ، در اين زمان بين دولتين روسيه و انگلستان در مورد حدود مناطق نفوذي كه قبلاً نهاني در باره آن توافق نموده بودند ، اختلاف حاصل شده بود ، بخصوص با تمركز سپاه روسيه در مرو و نزديكي هرات بر شدت نگراني انگليس افزوده بود ،

ارتش روسيه پل خاتون را تصرف كردند ، و دو ماه بعد از انكه مرو را تصاحب نموده بودند ، ژنرال كمارف سرخس قديم را نيز تصرف كرد .

تصرف سرخس براي دومنظوربود، يكي آنكه دولت روسيه بااين اقدام معلوم نمودكه قصد پيش روي به طرف هرات رادارد،وديگرآنكه چون سرخس درناحيه‌اي واقع است كه تاكنون جزوقلمروحاكميت ايران و سرحد ايران و افغانستان بود حدود تازه اي بين مناطق نفوذي روسيه و انگليس باشد.(1)

در اين زمان ميرزا ملكم خان ناظم الدوله سفير ايران در لندن اعتراض و ايراد دولت انگليس را به ميرزا سعيد خان وزير اصور خارجه ايران ضمن تلگرافي اعلام نمود ، كه  متن آن بشرح زيراست :‌

استخراج تلگراف رمز لندن

به جناب مستطاب وزير امور خارجه محرمانه عرض مي كنم ، مي گويند شما از روي منتهاي غفلت سد استقلال ايران را شكستيد ،‌آنچه داشتيم تسليم روس كرديد ، و الآن شما خواه و نا خواه نوكر روس هستيد ، خدا رحم كرد كه هرات رابشما نداديم ؟ آن را هم به روس مي داديد آنچه هم از سيستان بدهيم آخر عايد روس خواهد شد ، شما خوب مي توانستيد خراسان را موافق قاعده نگاه بداريد ، سوء اداره شما ايران را فقير ضعيف و تمام كرد ، با اين وضعيت شما دوستي شما ديگر چه معني خواهد داشت ، با اين اداره شماهيچ چيز را حفظ نخواهيد كرد ، و بعد از اين خاك ايران خاك روس محسوب خواهد بود . بنده از اين وضعي كه بدون عداوت و با كمال جلالت بيان مي كنند ، و از آن نتايج آينده كه مجسم مي بينم به درجه حول هستم كه واقعاً ديگر از زندگي خود متنفر شده ام ، واضح است كه در اصلاح اين عقيده نه خواب دارم و نه آرام ، نمي دانم اين حالت را بچه زبان در خاكپاي اقدس همايون شاهنشاهي روحنافداه بروز خواهيد داد ، چه فرصت ها از دست داديم ، ملكم نمره 43 سلخ رجب 1301

ناصر الدين شاه قاجار ، در زير و حاشيه اين تلگراف با خط خود چنين نوشته است :

بايد جواب نوشت ،ما چيزي به روس نداديم ، شما كه انگليس هستيد در حقيقت داده ايد (؟) اگر دفعه اول روس را از اين همه پيش آمدن به سمت آخال و تركمان رسماً و قوياً مانع مي شديد ، البته روس ها ميدان جولان بازي خودشان را كمتر مي كردند ، بلكه هيچ نمي توانستند داخل شوند ، وقتي كه مثل شما دولتي قوي نتواند سد راه و خيال روس ها را بكند ، ما بطريق اولي نمي توانيم (؟)

روس آمد آخال را گرفت ، ما چه مي كرديم (؟!) بعد گفت ، سر حد طبيعي خراسان و تركمن را بايد معلوم كنيد ، و از اين قرار ما چه مي كرديم ، اگر قبول نمي كرديم برضايت ، خودش همان طوري كه آخال را تصرف كرد ، حد طبيعي تركمان را هم با خراسان بزور تصرف مي كرد ، آنوقت آيا ما بايد با روس ها چنگ بكنيم ، آيا شما بما امداد قشوني و پولي و اسلحه مي كرديد يا نه ؟ روس آخال را گرفت با لطبيعه مرو را تصاحب مي كرد ، ما چطور مي توانستيم بگوئيم مرو نرو و تصرف نكن (؟) اگر اين ممانعت ها را مي كرديم جز آنكه روس را با خودمان دشمن بكنيم ، هيچ فايده اي نداشت و او هم كار خود را مي كرد ، پس در اين صورت تقصيري به اولياي دولت ايران و اردنيست ، و ماخود به استقبال روس نرفتيم ، و او را نياورده ايم‌، و هرگز مايل اين اتفاقات نبوده ايم ، البته هر وزيري بشما اين صحبت محرمانه كرده است همين جواب را بدهيد ، و باز هم بايد حالت دولت انگليس باتفاق ايران ، براي سدراه روس ها كه از اين هم بيشتر نروند ، بعد از اين حرف زده و اتفاق كرده كه فكر و تدبير بكنند كه از اين بيشتر به مشكلات دچار نشوند ، جواب بخواهيد . ( سند شماره 9)

محمد حسن خان اعتماد السلطنه ، وزير انطباعات ناصر الدين شاه در خاطرات خود نوشته ، در اين موقع ناصر الدين شاه مشغول بازي وتفنن با مليجك ، پسر برادر امين اقدس زن سوگلي و كرد نژادش بود (تصوير شماره 10) و بعد از دست دادن مناطق مرو سرخس قديم اين شعر را حكيم الممالك ساخت و ورد زبانها نمود ،

مرو و سرخس اگر به با درفت عجب نيست .

خال مليجك بس است و مال مليجك (1)

تلگراف تاريخي ركن الدوله استاندار خراسان

درباره تصرف مرو و سرخس

روسيه ، پس از تصرف مرو و سرخس ، علي خانف يكي از افسران ارتش را كه در جلب سران طوايف تركمن مرو به تابعيت روسيه نقش مؤثري داشت ، به حكومت مرو و سرخس منصوب نمود .

علي خانف ، پس از استقرار در سرخس ، طايفه تركمن سالور را زير حمايت خود گرفت و پادگان نظامي سرخس ومرو و تجسن را تقويت نمود ،‌

علي مردان خان نصره الملك تيموري حاكم جام و زور آباد و سرخس درباره تصرفات و تجاوزات علي خانف گزارشي به محمد تقي ميرزا ركن الدوله استاندار خراسان داده كه بسيار جالب توجه است ، ركن الدوله آن گزارش را ضمن تلگراف رمزي به استحضار ناصر الدين شاه رسانيده و در خواست كرده است ، اقداماتي به عمل آيد كه سرخس از دست فرود ، و اگر روسيه فشار مي آورد ، جاي ديگري را به روسيه بدهيد ، و سرخس را نگه داريد ، ناصر الدين شاه ضمن دستخطي به وزير خارجه نوشته :

« ما هيچ عهد و شرطي ملك سرخس را از نو و كهنه به دولت روس واگذار نكرده ايم و دولت روس بدون خبر و بدون هيچ حقي قشون خود را داخل خاك صحيح ما كرده است . شما مأمورهستيد كه مضامين اين دستخط را به جناب وزير مختار (انگليس ) حالي كرده و در اين فقره مجدداً تلفگراف مخصوص محرمانه به وزارت خارجه انگليس نكنيد ، و جواب ديگري بما بدهند ، كه آيا خاك صحيح خودمان را به هيچ شرطي واگذار به روس نكرده باشيم آيا صرف نظر كردن از دست بدهيم يا خير ،

بديهي است استمداد ناصر الدين شاه پس از تصرف مرو و سرخس بوسيله ارتش روسيه از دولت انگليس كه خود در تعين حدود حوزه نفوذي خوددر مناطق مرزي ايران براي حفظ حريم مرز هندوستان بادولت روسيه قرار و مداري داشته بي نتيجه بود .

در اين جامتن گزارش تلگرافي ركن الدوله سند شماره 11 كه تاريخ آن احتمالاً 1301 قمري است و دستخط ناصر الدين شاه سند شماره 12 براي ملاحظه خوانندگان گرامي چاپ مي شود ،

متن گزارش استاندار خراسان

به خاك پاي جواهر آساي بندگان اقدس همايون روحي و روح العالمين فداه الآن كاغذ نصرت الملك (تيموري ) از سرخس رسيد نوشته است كه بعد از ورود به سرخس ناصري كاغذي به عليخان ، نوشتيم كه سرخس ملك دولت عليه ايران است شما به چه جهت و به چه قاعده آمده در سرخس و قلعه نصرت آباد نشسته ايد و چرا سالور را برده نگاه داشته ايد ، جواب نوشته است كه حكام بزرگ ما به من  حكم كرده اند من هم آمده اين جانشسته ام اگر اولياي دولت

ايران مطلع نباشند ربطي به من ندارد ، وزراي مختار از اين كارها خبر دارند ، شما هر حرفي داريد با سفارت بزنيد و زباني به باقرخان نيشابوري كه نصرت الملك نزد عليخان فرستاده است گفته است ، من چرا تا حال به اين جا نمي آمدم حالا حكم كرده اند آمده ام عجالتاً تا اين طرف آب را تصرف كرده ام ، نصرت الملك نوشته است صريح به خاكپاي ملوكانه عرض كنيد سرخس از دست رفت اگر اين طرف آب را كه سرخس ناصري باشد واگذار نمائيد آنها آب آن را قطع مي كنند و طوري سخت خواهند گرفت كه نمي توان نگاه داريم، هر طور است فكري به حال سرخس بفرمائيد ، اگر هيچ علاج ندارد جاي ديگر را به روس بدهيد و سرخس را نگاهداريد كه رفتن سرخس مايه خيلي مرارت است ، طايفه سالور هم به طوريكه غلام جان نثار در عريضه رمز سابق عرض كرده بود و حالا نصرت الملك نوشته است ، تماماً به آن طرف آب رفته اند اگر شصت خانوار منكليخان كه با او باقي هستند نصرت الملك بعد از آب برون آمده نصرت الملك ديده است مغده مي شود متعرض نشده عليخان گفته است طايفه سالود پناه بما آورده نگاه داشته ايم هر وقت از دولت حكم شد اينها را پس مي دهيم ، نصرت الملك نوشته است علي خان خيلي با غرور حركت مي كند و گفتگوئيكه آنجا با او بشود ثمر ندارد ،‌خانوار تكه مرو راهيم خبر كرده اند بيايند . سرخس بنشيند و زراعت نمايند ، يكصد نفر سوار قزاق هم علي خان فرستاده است به ميان طايفه سالور كه كسي متعرض آنها نشود نصرت الملك نوشته است محققاً از سمت خيوق قشوني اين روزها به سرخس سه هزار نفر شتر هم در مرو خبر كرده اند و مي خواهند دو فوج سرباز در سرخس ودو فوج در ساير ولايات و دو فوج در قاري بند و طژن (تجن ) ساخلو قرار بدهند ، اين ها حالات سرخس و نصرت الملك و عليخان است كه مشروحاً به شرف عرض رسانيده است ، كه عاكفان حضور مهر ظهور مبارك فكر درستي در باب سرخس و سالور بفرمائيد كه اين ملك از دست برفت ، نصرت الملك در باب زراعت بذه السنه تكليف خودش را پرسيده ، آنچه آن طرف آب است كه متعرض نمي توان شد . در اين طرف هم هرچه سالور زراعت كرده تكليف آنها چيست بايد عشر از آنها تكليف نصرت الملك را معلوم نمايد ، در ضمن صحبت عليخان ، باقرخان گفته است درباب كلات هم حرف ميرود غلام جان نثار محمد تقي (ركن الدوله )

سند قرارداد آخال (1) و انتزاع

شهرها و روستاهايي از خاك خراسان

روسيه تزاري ، پس از آن كه مناطق حساس و سوق الجيثي ، دشت تركمن و دشت اتك ( بخشي از درگز ) و مرز و سرخس را كه براي رسيدن به مرز هندوستان و دست يابي به اقيانوس هند اهميت داشتند به تصرف خوددر آورد ، موافقت كرد جهت تعيين خطوط مرزهاي جديد ميان روسيه و ايران مذاكره و اقدام به عمل آيد .

ناصر الدين شاه قاجار ناچار شد اقدام به مذاكره و مصالحه نمايد ، و استان هاي مرو و سرخس و دشت هاي اتك و تركمان را مانند جدش فتح علي شاه كه استان هاي قفقاز و داغستان و گرجستان را به روسيه داد به روسيه ي تزاري واگذار نمايد ، در نتيجه ي مذاكرات هئيت ايراني به رياست ميرزا سعيد خان موتمن الملك انصاري وزير امورخارجه ايران و هئيت روسيه به رياست ذي نوديف وزير مختار روسيه در ايران قرار داد مورخ 1299 هـ . ق برابر با دسامبر 1881 م آخال بسته شد ، و حدود مرز جديد بين دو كشور تعيين گرديد ، و ايران حق حاكميت خود را به بيش از سي شهر و روستا كه آن سوي خط مرز جديد قرار گرفتند از دست داد. (1)

اعتماد السلطنه ،وزير انطباعات ناصر الدين شاه قاجار ، در خاطرات خود نوشته «مسئله سرحدروس و خراسان گذشت ، وسي و چهار قريه و آبادي ايران تسليم روس گرديد ، روس ها به ميرزا سعيد خان وزيرخارجه دراين مورد،ده تادوازده هزار تومان داده اند . (3) در اين جا دو سند به نظر مي رسد

1-           متن قرارداد آخال و متن روسي و فارسي آن (سند شماره 13)

2-           نقشه تقريبي كلات و درگز و قوچان و شيروان و بجنورد شهرها و روستاهايي كه آن سوي مرز واقع شده اند . سند شماره 14

سند شماره 13

قرارداد آخال

چون اعليحضرت شاهنشاه ايران واعليحضرت امپراطور كل ممالك روسيه لازم ديدند كه در طرف شرق بحر خزر سر حد ممالك خود را از روي دقت معين كرده و موجبات آسودگي و امنيت آن جاها را فراهم نمايند چنين صلاح ديدند كه براي حصول اين مقصود قراردادي منعقد دارند ، لهذا وزراي مختار خود را از اين قرار معين داشتند.

از طرف اعليحضرت شاهنشاه ايران ، ميرزا سعيد خان مؤتمن الملك وزير خارجه ، و از طرف اعليحضرت امپراطور كل ممالك روسيه ، ايوان ذي نوديف ، وزير مختار ويلچي « سفير » مخصوص در درباره دولت عليه ايران وزراي مختار مزبور پس از اينكه اختيار نامه هاي خود را مبادله نموده  و آن را موافق قاعده و مرتب به ترتيبات شايسته يافتند در فصول ذيل متفق الراي شدند .

فصل اول

در طرف شرق بحر خزر سر حد بين ممالك ايران و روس از قرار ذيل خواهد بود و از خليج حسين قلي الي چات سرحد بين الدولتين مجري رود اترك است از چات خط سر حدي در سمت شمال شرقي قلل سلسله كوه هاي سنگرداغ و ساكريم را متابعت كرده وبعد درسمت شمال بطرف رود چندر متوجه شده و در چقان قلعه ، به بستر رود مزبور مي رسد ، از اين جا در سمت شمال به قلل كوه هاي كه فاصل دره ي جندر و دره ي سومبار ، است متوجه شده و در سمت مشرق قلل كوه هاي مزبور را متابعت كرده و بعد بطرف بستر رودخانه سوميار ،و در ملتقاي رود مزبور و بانهر آخ آقايان فرود مي آيد از اين نقطه خبر بطرف شرق بستر رود سومبار خط سرحد محسوب مي شود ، الي خرابه هاي مسجد داريانه و از مسجد داريانه الي قلل كپت داغ سر حد راهي است كه به درون ممتداست پس از آن خط سرحدي در امتداد قلل مزبور بسوي جنوب شرقي حركت مي كند ولي نرسيده به انتهاي تنگه گرماب بطرف جنوب برگشته و از سه كوه هائي كه فاصل دره ي سومبار و سرچشمه گرماب گذته بعد متوجه بسوي جنوب شرقي شده از قلل كوه هاي مير نو ، و چوب بست عبور و راهي را كه در گرماب به رباط مي رود در محلي ملاقات مي كند كه در يك ورستي شمال رباط است، چون به اين محل رسيد خط سر حدي از قلل كوه ها الي قلل كوه دالانچه كشيده شده ، پس از آن از شمال خير آباد گذشته ودر سمت شمال شرقي الي حدود گوك قتبال، ممتد شده و از حدود گوك قنبال به دربند رود فيروزه تقاطع مي كند و از اين جا در سمت جنوب شرقي متوجه به قلل كوه هائي ميشود ، كه از طرف جنوب وصل به دره است كه راه عشق آباد «اشك آباد » و فيروزه از آن عبور مي كند ، و پس از آن كه قلل كوه هاي مزبور را الي اقصي نقطه ي شرقي متابعت نموده خط سر حدي به شمالي ترين قله كوه اسلم گذشته و در سمت جنوب شرقي قلل اين كوه ها را طي كرده و بعد شمال قريه كلته چنار را دور زده و به محل اتصال كوه هاي زير كوه ، و قزل داغ مي رسد ، ازاين جا خط سر حد در سمت جنوب شرقي از قلل سلسله زير كوه كشيده مي شود تا اين كه به دره ي رود با يا دور مزيرسد ، بعداز وصول به اين محل بطرف شمال حركت و به راهي كه ارگاورس الي لطف آباد ممتد است به جلگه مي رسد بطوري كه قلعه بابا دورمز در شرق اين خط واقع مي شود .

فصل دوم

چون در فصل اول اين قرارداد نقاط عمده خط سر حدي بين متصرفات ايران و روس معين شده است طرفين معاهد تين كميسرهاي مخصوص مأمور خواهند نمود كه خط سرحدي را در محل و بطور صحيح ترسيم كرده و علامات را نصب نمايند ، زمان و محل ملاقات كميرهاي مزبور را طرفين معاهدتين بالا تفاق معين خواهند نمود.

فصل سوم

چون قلعه جات ، گرماب ، قلقلاب ، واقعه در دره ي رودي كه آبش اراضي ماوراء خزر را مشروب مي كند ، در شمال خطي واقع است كه بموجب فصل اول ، سرحد بين متصرفات طرفين است ، دولت ايران متعهد مي شود، كه قلاع مزبور را در ظرف يك سال از تاريخ مبادله اين قرار داد تخليه كند ، ولي دولت عليه «ايران» حق خواهد داشت  كه در ظرف مدت مزبوره سكنه گرماب ، و قلقلاب را به مملكت خودمهاجرت دهد ، از طرف دولت روس متقبل مي شود ، كه در نقاط مزبوره استحكامات بنا نكرده و خانواده تركمن در آنجا سكنا ندهد .

فصل چهارم

چون منبع رود فيروزه و منابع بعضي رودها و انهاري كه ايالت ماوراء بحر خزر متصله سرحد ايران را مشروب مي كند ، در خاك ايران واقع شده است ، دولت عليه متعهد مي شود كه به هيچ وجه نگذارد كه از منبع الي خروج از خاك ايران در امتداد رودها و انهار مزبور قراء جديدي تأسيس شده و به اراضي كه بالفعل زراعت مي شود توسعه داده مي شود و نيز براي اراضي كه فعلاً در خاك ايران مرزوع است بيش از آن مقداري كه لازم است نگذارد آب استعمال كنند، محض اينكه اين شرايط بطور صحيح اجرا و بدون تعطيل و تعلل رعايت شود . دولت ايران متقبل مي شود كه بقدر لزوم مأمورين صحيح براي اين امر معين كند و به كساني كه از مدلول آن تخلف مي ورزند سياست سختي برسد.

فصل پنجم

محض ترقي و پيشرفت مناسبات تجارتي مابين ايالت ماوراء بحز خزر و ايالت خراسان طرفين معاهدتين متقبل مي شوند كه در باب ساختن راه هاي عرابه روكه براي مراودات تجارتي بين ايالات مذكوره مناسب بوده باشد حتي الامكان زودتر مابين قراري دهند ، كه مستلزم نفع جانبين بوده باشد

فصل ششم

دولت ايران متعهد مي وشد ، كه درتمام امتداد سر حد استرآباد «گرگان » و خراسان اخراج هر نوع اسلحه و آلات جنگي را در مملكت ايران سخت ممنوع دارد ،و نيز تدابير لازمه را بعمل آورده نگذارند كه به تراكمه كه خاك ايران هستند اسلحه برسد ، كارگزاران سرحدي دولت عليه در درباره اشخاصي كه از طرف روسيه مأموريت منع خروج اسلحه از حدود ايران دارند كمال مساعدت و همراهي را منظور خواهند داشت .

فصل هفتم

محض مراقبت اجراي شرايط اين قرارداد وبراي مواظبت حركات و رفتار تراكمه كه مجاور ايران هستند ، دولت روس حق خواهد داشت كه به نقاط سر حدي ايران مأمور معين كند ، مأمورين مزبور در مسائلي كه راجع به حفظ انتظام و آسودگي صفحات مجاور متصرفات دولتي است واسطه ي بين كارگزاران خواهند بود .

فصل هشتم

تمام تعهدات و شرايط مندرجه عهد نامه جات و قرارنامه هائي كه ما بين طرفين منعقد شده است به قوه ي خود باقي خواهد ماند .

فصل نهم

اين قرارنامه كه به دو نسخه نوشته شده و به امضاء و مهر ووزراي مختار طرفين رسيده است ، به تصويب و تصديق اعليحضرت شاهنشاه ايران واعليحضرت امپراطور روس خواهد رسيد . و تصديق نامجات درظرف چهارماه وحتي الامكان زودتردرطهران مابين وزراء مختار طرفين مبادله خواهد شد .

در طهران 9 دسامبر 1881 م مطابق 22 محرم 1299 قمري امضاء-ذي نوديف ، مهرميرزاسعيد .

سند  تعين سهم آب روستاهاي واگذارشده به روسيه ، طبق قرارداد آخال

پس از عقد قرارداد 1299 هـ . ق آخال ميان دولتين ايران و روسيه ، نمايندگان دو دولت در سال 1301 هـ . ق در مناطق مرزي لطف آباد و كلات حضور بهمرسانيدند ، و نسبت به مزارع و ميزان حق آب روستاهاي واگذار شده ، به روسيه ،روستاهاي ايران كه از آبهاي مشترك استفاده مي نمودند ، بررسي كردند و قرارداد لازم را بستند ، كه با توجه به شرايط و مقررات قيد شده اين قرارداد حق فعاليت كشاورزي ساكنين روستاهاي ايران را محدود نموده است .

ميرزا رضاخان ارفع الدوله كه جزو هئيت اعزامي دولت ايران به رياست  سليمان خان صاحب اختيار بود، در خاطرات خود نوشته است ؛

«درمورد تقسيم آب، ديديم كه تمام رودقوزقان «گزگان » (شمس خان ) كه ازابتداي كوه هاي قوچان (مزارمسجددرگز) جمع مي شوند، و به دره ي قوزقان «گزگان » و از آن جا ،به روستاها جاري مي شود ، مي توان آب را در آن جا تقسيم كرد، مال قلعه هاي تركمن (واقع درآن سوي مرز)ومال قلعه هاي ايران رادرخاك ايران به ايراني ها داد،تركمن ها درمنبع آب واقع شده اند، و لطف آبادي ها در زير آب ، بعد از رفتن ما (از درگز) ديگر تركمن ها به لطف آبادي ها دخالت نخواهند كرد ، بعد از اين كه اين تصميم را گرفتيم ، مسئله آمد برسير تقسيم ، كه آب را به چه ميزان بايد تقسيم كرد ، كپيلوف عضو هئيت روسيه مي گفت ، كه وقت آمدن به اين جا رئيس به او دستور داده كه وقت تقسيم آب ، بايد آب را خانه شمار تقسيم كرد ، يعني اهالي سيزده قلعه تركمن (حق آب دار از اين رودخانه ) و سه قلعه ايراني ، لطف آباد ، شيلگان ، حصار را شمرد. اگر اين قرار را اجرا مي كرديم ، ميبايست آب را شانزده قسمت مي كرديم ، سيزده قسمت مال تركمن (روسيه ) سه قسمت مال ايران ، من راضي نشدم ، و گفتم از عدالت به دور است ، پس ازمذاكرات در حضور روساي هئيت هاي نمايندگي طرفين ، بالاخره موافقت شد ، كه آب را به ترتيب زير تقسيم نمائيم ، تمام آب رودخانه را به سه قسمت تقسيم كنيم كه يك قسمت براي لطف آباد و شيلگان و حصار ، و دو قسمت مال سيزده قلعه تركمن ، و به همين ترتيب قرارداد بسته شد.

در مورد تقسيم رودخانه چهچهه نيز طبق قرارداد اقدام شد و آب مورد نياز روستاهاي ايران و روستاهاي واگذار شده به روسيه تعين گرديد .(1)

در اين جا متن قرارداد تقسيم آب به نظر مي رسد (سند شماره 15)

قرارداد تقسيم آب روستاهاي واگذار شده به روسيه و كلات و درگز

(پروتكل پنجم )

بنا به دستور العمل واحد المضمون مأمور اعليحضرت پادشاه كل ممالك ايران سليمان خان صاحب اختيار امير تومان ، و مأمور اعليحضرت امپراطور كل ممالك روسيه فزانس شتاب بولكونيك نكولا (نكولا) قرزمين قراوايف ، در خصوص قرارداد آب و تعين زمين در ميان اهالي اتك و اهالي سرحديه دره در جز و كلات مأمورين مشاراليهما بتاريخ  28 شهر شعيان المعظم 1301 مطابق 11 ماه ايون سند 1882 م در اردوي قره تكان مجلس كرده و چنين قرار گذاشتند .

فصل اول چون خط سرحد شمالي خراسان تقاطع مي كند دره رودخانه چهچهه را در دربندي كه نزديكي چهچه قزل باش «ايران » واقع است ، در دروازه چهچهه ناميده مي شود ، لهذا به قزل باش ها تجويز نمي شود كه در شمال خط سرحد مزبور زراعت بكنند و هرگونه زراعت قزل باش كه حالا در آن جاموجود است بايد بدون درنگ خراب شود .

فصل دوم در قريه چهچه قزل باش عددخانوار نبايد زياده بر شصت خانوار بشود ، محل از براي زراعت اين قريه معين مي شود، از دره مزبور بطرف جنوب دردره رودخانه چهچه تا دربندي كه هفت ورس بالاتر از قريه چهچهه واقع است هر سال بايد يك طرف رودخانه را در اين مسافت زراعت كنند و زراعت را از آب رودخانه بواسطه يك نهر كه از دم در بند ابتدا مي شود مشروب كنند زراعت كنجد و پنبه وسبزي كاري از همه جهت نبايد زياده بر يك خروار بشود در نزد اين قريه باغات از مقداري كه حالا موجود است نبايد بيشتر بشود .

فصل سوم در همه مسافت دره رودخانه چهچهه در ميان دربند مذكور فوق كه در طرف جنوب قريه چهچه هفت ورس بالاتر از قريه مزبور مي باشد ، و ميان دربندي كه نزد قريه امير آباد و جائي كه خور چاي با آب گرم بهم وصل ميشود ، و از آن نقطه رودخانه چهچه ناميده مي شود هيچ گونه زراعت تجويز نميشود.

فصل چهارم در دره رودخانه آب گرم در همه مسافت آن نبايد زراعت بشود . بيرون كردن آب از مجراي آن قدغن مي شود ، نهرهائي كه در دره آب گرم موجود است بايد خراب شود .

فصل پنجم عدد خانوار امير آباد نبايد زياده از بيست خانوار باشد ، احداث باغات در اين جا تجويز نمي شود ، محل از براي زراعت امير آباد معين مي شود دردره خور چاي از قريه مزبوره بطرف جنوب الي قريه دربند اول كه بالاتر از خرابه ينگي قلعه واقع است ، هر سال تجويز مي شود ، كه يك ثلث همه اين مسافت زمين را زراعت كنند ، غير از گندم و جو زراعت كنجد و پنبه و سبزي كاري نيز اجازه (داده ) مي شود . و ليكن از اين ها نبايد زياده بر پنجاه من نيم خروار بكارند .

فصل ششم در قريه خور عدد خانوار نبايد از سيصد خانوار بگذرد و محل از براي زراعت اين قريه در دره ي خور جاي در ميان خود قلعه خور و منحرج  جنوبي دربندي كه در طرف جنوب خرابي بنگي قلعه درجائي كه محل زراعت هاي امير آباد منتهي مي شود واقع است معين مي شود ، خود دربند مزبور نبايد زراعت بشود ، هر سال در اين مسافت يك ثلث همه اين محل را مي توانند زراعت نمايند ، غير از گندم و جو به اهالي خور تجويز مي شود ، زراعت كنجد و پنبه و سبزي كاري مشروط به اينكه از همه جهت زياده به سه خروار از آنها يعني از پنبه و كنجد و سبزي كاري نكارند ، همچنين زراعت شلتوك نيز به آنها تجويز مي شود ، بشرطي كه زياده به سه خروار نكارند .

فصل هفتم نهرهائي كه بواسطه آنها آب به زراعت ها داده مي شود نبايد از دامنه تپه هائي كه اين طرف وآن طرف دره واقعند بالاتركشيده شوند. بعد از برداشتن محصولات ، آب از نهار بودن درنگ بايد به مجراي رودخانه رها شود بردن آب از مجراي به رودخانه دره هاي همجوار قدعن مي شود.

فصل هشتم همه زراعت هاي شلتوك كه امسال كرده اند دره چهچهه و خورچاي از خط سرحد خراسان تا دربندي كه بالاتر از خرابه ينگي قلعه واقع است ، با نهرهائي كه آنها را مشروب مي كند بايد بلادرنگ خراب شود و اب از انهار به مجري رودخانه رها شود در مستقبل زراعت شلتوك در همه اين جاها بدون حرف قدغن مي شود مگر مقدار شلتوك كه در فصل ششم همين پروتكل از براي رهايي قريه خو معين شده است ، همچنين در همه مسافت دره زراعت ترياك قدغن مي شود .

فصل نهم  در همه مجراي خورچاي و آب گرم و رودخانه چهچهه هيچگونه بناي جديد و آبادي و اسياب تازه و باغات جديد تجويز نمي شود ، سيلمان خان قوزمين  قراوايف

سند واگذاري قصبه فيروزه به روسيه و گرفتن حصار به عوض آن

يكي از كارهاي اعجاب انگيز ناصر الدين شاه قاجار ، واگذاري قصبه فيروزه از توابع سابق شيروان ، كه ازمناطق خوش آب و هوا و حاصل خيز و داراي آب فراوان و مزارع مفصل و باغ هاي مصفا بود به روسيه تزاري در سال 1310 هـ . ق و گرفتن روستاي كوچك حصار درگز با مقداري زمين لم يزرع در سرحد آذربايجان در عوض آن .

روسيه تزاري ، چنان كه در اين مجموعه ذكر شد ، قبلاً استانهاي قفقاز و گرجستان و غيره را در زمان فتح علي شاه از ايران گرفته بود ، و استان هاي مرو و سرخس و دشت هاي اتك و دشت تركمن را هم در زمان سلطنت ناصرالدين شاه به تصرف خوددر آورده به اين همه تصرفات اكتفا نكرده ، چشم طمع به اين شهرك خوش آب و هواي ييلاقي كه براي استفاده ي افسران پادكان اشك آباد پسنديده بود ، دوخته و قبل از عقد قرارداد گويا مورد استفاده قراردادن در واقع به تصرف خود در آورده بود.

جالب آن است ، كه طبق قرارداد تركمن چاي سلطنت اولاد عباس ميرزا ، نايب السلطنه تحت حمايت دولت روسيه تزاري بود ، و از اين لحاظ مي بايست علاوه بر حفظ سلطنت اين سلسله تماميت ارضي كشور ايران نيز تحت حفاظت و حمايت روسيه قرار مي گرفت ، ولي متأسفانه نه تنها چندين استان راكه در بالا ذكر شد در دوران سلطنت اين سلسله به بهانه هاي مختلف با قدرت نظامي خود از ايران جدا ساخت ، حتي از اين قصه سر سبز و خرم نيز چشم نپوشيد.

ناصر الدين شاه قاجار دو فرمان در مورد تحويل و تحول فيروزه و حصار ، يكي براي شجاع الدوله حاكم قوچان جهت تحويل دادن فيروزه به روسها و ديگري به نام محمد علي خان منصور الملك حاكم درگز براي تحويل گرفتن روستاي حصار ، كه در اجراي قرارداد آخال آن سوي مرز درگز قرارگرفته بود.

مردم فيروزه موقع تحويل دادن مسكن اباء و اجدادي اشان به روس ها گريه و زاري مي كردند ، و حاضر نبودند از علائق اجدادي خود دست بردارند ، ولي خان و نمايندگان اعراضي آنها را مجبور كردند فيروزه را تخليه و علائق و املاك خود را رها نمايند ، و به شهرستان هاي ، قوچان و شيروان و بجنورد انتقال يابند .

مردم فيروزه به مناطق جديد در قوچان ، شيروان ،‌بجنورد منتقل شدند ، و محل تازه ي واگذاري شده را به سبب شدت علاقه اي كه به مسكن اصلي خود داشتند ، (فيروزه) نام گذاشتند ، امروز در هر يك از شهرستان هاي قوچان و شيروان و بجنورد ،يك روستاي فيروه وجود دارد كه بازماندگان همين مهاجران در آنها ساكن مي باشند ، (1)

در اين جا اسناد مربوط به اين تعويض را بشرح زير به نظر مي رسانيم

1-           متن قرارداد تعويض فيروزه با حصار (سند شماره 16)

2-           فرمان ناصر الدين شاه به عنوان محمد علي خان حاكم درگزبراي تحويل گرفتن حصار (سند شماره 17)

لازم به ذكر است ، فتوكپي اين سند مهم تاريخي كه اصل آن در درگز در كتابخانه فريدوني است ، به وسيله دوست عزيزم آقاي حسين قلي فريدوني در اختيار نگارنده گذارده شد ، در اين جا از ايشان تشكر مي كنم

3-           عكس محمد علي خان منصور الملك حاكم درگز (تصوير شماره 18)

4-           فرمان ناصر الدين شاه درباره اضافه حقوق ،محمد علي خان سند شماه 19)

متن سند شماره 16

متن قرارداد واگذاري فيروزه به روسيه

چون اعليحضرت شاهنشاه ايران و اعليحضرت امپراطور و صاحب اختيار كل ممالك روسيه مايل هستندكه بعضي مسائل راجعه به سر حد بين دولتين را اصلاح نموده و بدين جهت اتحاد حاصله ما بين را مستحكم نمايند ، لهذا براي حصول موافقتي در مسائل مذكور وكلاي خود را به تفصيل ذيل معين داشتند .

از طرف اعليحضرت شاهنشاه ايران ، ميرزاعلي اصغر خان امين السلطان صدر اعظم ، و از طرف اعليحضرت امپراطور صاحب اختيار كل ممالك روسيه كنسيه بريده اوژن بوت زن ، وزير مختار در دربار اعليحضرت شاهنشاه ايران وكلاي مزبوره فضول ذيل را مقرر داشته و امضاء نمودند .

فصل اول اعليحضرت شاهنشاه ايران از طرف خود و از طرف وراث خود قريه سر حدي فيروزه و تمامي محلي كه واقعه است ما بين سرحدي مقرره 1881 و خطي كه از كوه كناره به طرف دره بير ممتد است به اعليحضرت امپراطور كل ممالك روسيه واگذار مي كند . حدودي كه راجع به اين محل و در فصل اول قرارداد 1881 ، 1299 هـ . ق آخال ذكر شده است بموجب اين فصل متروك و ساير فصول قرارداد 1881 م  بقوه خود باقي خواهد ماند.

فصل دوم- در عوض زميني كه در فصل اول مذكور منتقل به روسيه شده است ، اعليحضرت امپراطور و صاحب اختيار كل ممالك روسيه از طرف خود و از طرف وراث خود نقاط ذيل را به اعليحضرت شاهنشاه ايران واگذار مي كند .

اولاً قطعه زميني كه در ساحل راست رودخانه ارس و محاذي قلعه ي قديم عباس آباد واقع و بموجب فصل چهارم عهد نامه منعقده در تركمان چاي مورخه10 فوريه 1828 م به دولت روسيه واگذار شده بود .

ثانياً ده حصار با قطعه زميني كه ما بين سرحد حاليه و خط ذيل واقع است ، اين خط از محل تقاطع سر حد حاليه بانهر حصار و شيلگان شروع شده ، ساحل درست نهر مزبور را متابعت نموده و شرق ده حصار را دورزده ، و پس از تقاطع بانهر مزبور بطرف جنوب غربي ممتد و به گودي مي رسد كه در دو ورستي آسياب حصار واقع است ، پس از آن خط سرحد بطرف جنوب حركت كرده و به محلي خواهد آمد كه رود با رز نگلانلي چاي سرحد حاليه را قطع مي نمايد .

فصل سوم- چون بواسطه ي واگذار نمودن اراضي عباس آباد به اين حدود سرحدي كه راجع به اين محل و در فصل چهارم عهد نامه تركمان چاي مقررات متروك مي شود ، لهذا در عوض آن بموجب اين قرارداد مقرر است . كه خط سرحدي بين دولتين از شرور الي گدار يدي بلوك در درس را متابعت كند و از يدي بلوك در ارتس را متابعت كند واز بدي بلوك هم به آن طرف خط  سر حدي از قراري است كه در فصل مزبور ذكرشده است . ساير فصول عهد نامه ي تركمان چاي به اعتبار باقي خواهد ماند .

فصل چهارم از طرف دولتين كميسر مأمور خواهد شد كه حدود اراضي فيروزه و حصار را در محل و از روي صحت معين كرده و اراضي مزبور را تحويل داده و تحويل گرفته و علامات سر حدي را نصب نمايند ، براي تحويل دادن و تحويل گرفتن اراضي عباس آباد از جانب طرفين نيز كميسر معين خواهد شد ، معذالك از تاريخ مبادله تصديق نامجات اين قرارداد به قطعه اراضي مزبور منتقل و طرفين حق تصرف فوري آن را خواهند داشت .

فصل پنجم از نقطه معينه در 9 دسامبر 1881- م به طرف شرق سر حد بين متصرفان روسيه و ايران از قرار تفصيل ذيل است ، از بابا دورمز ، خط سرحدي قلل جبال زيركوه و اعتابعت نموده در سمت جنوب شرقي بطرف قريه خير آباد متوجه شده و نرسيده به اين قريه دركنار چپ دره ي درون كليار ممتد ، و پس از آن در شمال قريه كه به قلعه مير است به ساحل راست رود درون كليار مي گذرد ، چون به اين جار سيد خط سرحدي از وسط كوكلان گلخان و شور قلعه عبور كرده بسمت شمال متوجه شده ، مغرب و شمال لطف آباد و نيز جنوب ده كوران را دور مي زند و پس از آن در سمت جنوب شرقي ، بطرف ده شيلگان كشيده چقور عقيل «چنحور آغل» را در شرق گذارده و شمال و مشرق شيلگان را دور مي زند ، از اين جا به سمت جنوب حركت و از وسط قرار شيلگان و مگين لي  (مين لي ) تا بلندي هاي خوشاتپه ممتد ، و مشرق قريه حصار را بدين طور دور مي زند ، كه اول ساحل نهر حصار ، شيلگان را متابعت مي كند . و بعد به ساحل چپ نهر مذكور رسيده و به سمت جنوب غربي الي گودالي بزرگ امتداد مي يابد ، بعد از وصول به اين محل در سمت جنوب الي رود بار زنگانلي چاي ، رفته و  نيم فرسخ بالاتر از قريه گزگان از رود مزبور گذشته بسمت مشرق جنوبي متوجه مي شود ، و از محلي كه جنوب تر از تمام قراء اتك است عبور و تا مخرج كوه ها از دره ي تجن امتداد مي يابد ، پس از آن خط سرحدي در سمت شرق به دره ي تجن متوجه شده و قدري جنوب تر از جرابه هاي قلات كشور قلعه به مجراي تجن متصل مي شود ، و از آن جا بستر تجن را الي ذوالفقار كه اول نقطه متصرفات افغانستان است ، متابعت مي كند ، پس از تحويل دادن و تحويل گرفتن اراضي فيروزه و حصار ، دولتين كميسر معين خواهند كرد كه خط سرحدي را درمحل و از روي دقت معين نموده و نصب علائم نمايند .

فصل ششم از روز مبادله اين قرارداد الي مدت يك سال دولتين ايران و روس حق خواهند داشت كه سكنه ي دهات فيروزه و حصار را كه معاوضه كرده اند ، به خاك يكديگر مهاجرت دهند و دولتين متعهد مي شوند كه در نقاطي كه بموجب اين عهد نامه معاوضه شده است، قلاع و استحكامات بنا نكنند، و در  فيروزه و حصار تركمن ننشانند .

فصل هفتم قراري كه در 1884 در خصوص تقسيم خاك و آب ما بين رعاياي سر حدي مملكتين بتوسط مأمورين دولتي داده شده است . بموجب اين قرارداد تأييد مي شود مگر شراط راجعه به فيروزه وحصار كه مابين دولتين معاوضه شده است زيراممكن است . تفسير آن صورت لزوم پيدا كند.

فصل هشتم اين قرارداد را  اعليحضرت شاهنشاه ايران و اعليحضرت امپراطور صاحب اختيار كل ممالك روسيه امضاء خواهند نمود ، و تصديق نامجات در طهران در ظرف چهار ماه از تاريخ امضاء آن و حتي الامكان زودتر مبادله خواهد شد .

عليهذا وكلاي طرفين اين قرارداد را امضاء كرده و به مهر خود محهور داشتند ، نخستين در طهران بتاريخ 27 مه 1892 مطابق ذي قعده 1310 امضاء علي اصغر امين السلطان بوت زف (1)

متن سند شماره 17

فرمان ناصر الدين شاه به محمد علي خان حاكم درگز

مهر ناصرالدين شاه قاجار ، عمده الامراء العظام فدوي دولت جاويد ارتسام محمد علي خان بيگلر بيگي حاكم در جز بعنايت خاطر خطر همايون شاهنشاهي مباهي بوده بداند ، بموجب عقد عهدنامه مقدسه فيما بين اين دولت جاويد مدت و دولت بهيه روسيه ، آبادي فيروزه و واقعه در سرحد قوچان با آبادي حصار واقعه در سرحد در جزء با يك قطعه زمين نيم دايره در مقابل عباس آباد واقعه در سرحد آذربايجان كه واگذار به دولت ايران شده مبادله و مقرر گرديد ، كه اهالي فيروزه بداخله خاك خراسان نقل و آبادي فيروزه بمأمورين دولت بهيه روسيه تسليم و بلافاصله آن قطعه زمين و آبادي حصار بمأمورين اين دولت عليه تسليم شود ، و بعد از آن مأمورين طرفين از بابا دورمز تا هريرود و از آنجا تا ذوالفقار شروع به نصب علامات سرحديه بكنند ، لهذا جناب جلالت نصاب امير الامراء انعظام چاكر دولت جاويد ارتسام محمد صادق خان امين نظام امير تومان بسمت رياست كميسيون دولت عليه معين و مأمور شده است كه بخراسان عزيمت كرده موافق دستور العمل كه با وتسليم شده فقرات مأموريت خود را بانجام برساند . بنابراين بصدور اين خطاب متطاب امر و مقرر مي فرمائيم ، كه بعد از آنكه امين نظام آبادي حصار را از مأمورين دولت بهيه روسيه تحويل گرفت با نعمده الامراء تحويل مي دهد ، آبادي حصار را تحويل گرفته و در نصب علامات سرحديه خاك حكومت خود از لازمه تقويت و جديت و همراهي با كميسيون دولت عليه فرو گذار نكند ، كه اسباب معطلي كميسيون نشده ، و اين مأموريت را در خاك حكومت آن دولتخواه بخوبي بانجام برساند ، و حسب المقرر مرتب داشته در عهده شناسد ،‌شهر وني حجه 1310 هـ . ق (سند شماره 17)

شوروي فيروزه را به ايران ميستور مي دارد .

پس از انقلاب روسيه و تشكيل دولت شوروي قرار دادي بين دولتين ايران و شوروي ، در تاريخ 8 اسفند 1299(26 فوريه 1921 م ) به امضاء رسيد و ضمن آن دولت شوروي بعضي از قرارداد هاي استعماري دولت تزاري روسيه را كه با دولت ايران داشت لغو نمود ، از جمله جزاير آشوراده و ساير جزاير ساحل درياي خزر در گرگان را كه در تصرف داشت به ايران واگذار نمود ، و در فصل سوم اين قرارداد موافقت نمود كه قصيه فيروزه را نيز به ايران مستمرد نمايد ، متن آن چنين است :

« همچنين قريه فيروزه را با اراضي مجاور آن كه مطابق قرارداد 28 مي 1893 م از طرف ايران به روسيه انتقال داده شده است به ايران مسترد مي دارد ..(1)

ولي هيچگاه اين قسمت از قرارداد به اجرا در نيامد و قصبه فيروزه با اراضي و املاك تابعه به ايران مسترد نشد.

متن سند شماره 13

فرمان ناصر الدين شاه قاجار براي اضافه حقوق حاكم درگز

مهد ناصر الدين شاه قاجار

الحكم لله آنكه چون عمده الامراء العظام محمد علي خان بيگلر بيگي حاكم درگز استدعا كرده است ، كه مبلغ پانصد تومان از بابت منافع عمل حكومتي در جز كه همه ساله يا و مي رسيد ، در حق او بر قرار شود ، لهذا بنا به استدعاي مشارالله مبلغ ششصد و بيست و پنج تومان باين تفصيل بصيغه مواجب در حق اومرحمت و برقرار فرموديم كه بعد از وضع رسوم علاوه جمع در جز شده از هذه السنه ئيلان ايل همه ساله اخذ ودريافت نمود ، مشغول خدمتگذاري باشد ، مقرر آنكه مستوفيان عظام شرح فرمان مبارك را ثبت و ضبط نموده در عهد شناسند ، شهر ربيع الثاني سند 1311 هـ . ق

اسناد ، روي داد گلوله باران گنبد مرقد مطهر امام رضا(ع)

در اوايل سال 1330 هـ . ق ، قواي روسيه تزاري مجهز به توپ و مسلسل وارد مشهد شدند ، در اين زمان علي نقي ميرزا ركن الدوله ، استاندار خراسان بود،‌به وسيله او ميهمانان ناخوانده درشهر اسكان يافتند و وسيله پذيرايي اشان فراهم گرديد .

علت ورود ارتش روسيه به ايران آن بود، كه محمد علي ميرزا قاجار كه از سلطنت ايران خلع شده بود ، و در خارج به سر مي برد ، با ياري و حمايت روسيه ، براي به دست آوردن تاج و تخت از دست داده خود . از طريق مرز گنبد قابوس به ايران وارد گرديد، و در دشت تركمن اقدام به جمع آوري نيروي محلي نمود ، همزمان دسته هائي از افراد نيز در شهرهاي ايران با ارشاد عوامل روسيه از جمله مشهد به هواخواهي محمد علي ميرزا به تظاهرات پرداختند ، و آشوب هايي بر پا نمودند .

نيروي مسلح محلي محمد علي ميرزا ،  از دشت تركمن به سوي تهران روانه شد ، اين نيرو تحت فرماندهي ارشد الدوله تا ورامين پيش رفت ولي در آنجا با مقابله نيروي دولتي بيش روي آنها متوقف گرديد، و جنگ در گرفت و در اثر فرار تركمن هاي نيروي ارشد الدوله ، نيروي دولتي موفق شد بقيه نيروي ارشد الدوله را متلاشي و پراكنده نمايد ، و خود او را نيز دستگير و اعدام كند در نتيجه  محمد علي ميرزا ناكام از ايران خارج شد .

مجلس شوراي ملي بنا به درخواست دولت ايران ، املاك شعاع السلطنه و سالار الدوله برادران محمد علي ميزا را كه در اين لشكر كشي شركت داشتند و او را ياري نموده بودند به نفع دولت ضبط نمود .

مورگان شوستر آمريكايي خزانه دار ، مأمور اجراي قانون ضبط املاك آنها گرديد ، و ژاندارم هايي براي ضبط پارك و اموال شعاع السلطنه در تهران فرستاد ، وزير مختار روسيه بعنوان اينكه شعاع السلطنه تحت حمايت دولت روسيه است ، به وسيله قزاق هاي خود ، ژاندارم ها از پارك شعاع السلطنه بيرون راند ضمناً اولتماتومي هم به نام دولت خود به دولت ايران داد ، و ضمن آن اخراج فوري مورگان شوستر از ايران خواست .

مجلس شوراي ملي ايران اين اولتماتوم را رد كرد ، روسيه ، در اوايل ذي قعده 1329 ق ارتش خود را از قفقاز به بندر انزلي و رشت و تبريز ، سپس به مشهد وارد نمود .

دولت ايران ناگزير شد مجلس شوراي ملي را به بندد ، و اولتماتوم روسيه را به پذيرد ، و مورگان شوستر را از كاربر كنار كند . مورگان شوستر ناچار گرديد از ايران برود ، و رفت

نيروهاي روسيه در انزلي و رشت و تبريز دست به كشتار زيادي زدند ، كه از آن جمله بود ، اعدام ثقه الاسلام روحاني بزرگ تبريز و گلوله باران گنبد مرقد مطهر حضرت رضا(ع) و در اين ميان و كشتار عده ي زوار و افراد بي گناه در مشهد ، جريان واقعه در منتخب التواريخ محمد هاشم خراساني چنين ضبط شده است :

«.. بهنگامي كه لشكر روسيه تزاري ، مشهد را در اشغال خود داشت ، دسته هايي به رهبري يوسف خان هراتي در ميادين شهر متينگ بر پا كرده و به سخن راني پرداختند ، و بابيان شديد اللحني دائر بر اينكه ما محمد علي شاه را مي خواهيم ، و  احمد شاه را به سلطنت قبول نداريم ، مردم را به شورش و اغتشاش تحريك نمودند ، و افراد مسلح نيز به اطراف وي جمع شدند و او را تقويت كردند ، اين ها به تدريج مركز فعاليت خود را از ميادين شهر به صحن جديد حرم انتقال دادند.

يوسف خان هراتي مورد حمايت قونسول روسيه تزاري در مشهد بود‌، و محمد علي قورش آبادي يكي از طاغيان و اشرار خراسان با افراد مسلح خود ، يوسف خان را ياري مي كرد، محمد هاشم خراساني در  ادامه جريان فعاليت محركين قونسول روسيه در مشهد به هواخواهي محمد علي ميرزا افزوده است ، كه يوسف خان هراتي و افرادش حجره بالاسر حوض انبار صحن جديد و حجره بالاي كفش داري را تصرف كردند ، و افراد مسلح خود را در محدوده حوزه فعاليت خود ، ميان مسجد گوهرشاد ، و صحن جديد و بازار به پاسداري گماردند ، و موقعيت خود را استحكام بخشيدند .

يوسف خان اقدامات خود رااز سخن راني و ترغيب مردم به آشوب ، توسعه داده و مخالفين و ارباب ثروت را به بهانه ي مخالفت ، به مركز خود جلب كرده و دستور مي داد به سه پايه اي كه در صحن جديدگذارده بود مي بستند و شلاق مي زدند ، و كار را به جائي رسانيدند ،كه تجار و كسبه ناچار شدند ، محل كسب خود را بسته و دست از كسب و كار روزانه بكشند .

در كتاب منتخب التواريخ عكس العمل يوسف خان هراتي در مقابل اقدامات نيروهاي انتظامي مشهد چنين ذكر شده است :

نيروي مسلح يوسف خان هراتي به سردستگي محمد قورش آبادي نيشابوري كه از اشرار معروف بود و طبق دستور قونسول روسيه عمل مي كمرد و اسماعيل ترشيزي (كاشمري ) و جمعي از افغان ها كه حدود پانصد نفر مي شدند ،گلدسته  ها و سردرهاي صحنين را براي جلوگيري از ورود نيروي انتظامي و نظامي دولتي سنگر قرار دادند .

قواي دولتي هم در گلدسته هاي مسجد شاه واقع در اول بازار سنگر گرفتند ، و شروع به تيراندازي به سوي يك ديگر نمودند كه جمعي از زوار بي گناه در اين زد خورد كشته شد .

د راوايل ماه ربيع الثاني 1330 جمعي از سربازان روسيه وارد معركه شد ، و چند مركز از اطراف بست وبالاي بام ها را سنگر بستند ، و به عنوان حفظ جان رعاياي خود(؟) به فعاليت پرداختند . ژنرال كنسول روسيه در مشهد براي آنكه بهانه اي در جهت سركوب مخالفين كه در صحنين و حرم اجتماع كرده بودند به دست آورد . به مقامات دولتي و روحانيون مشهد پيغام داد ، كه اگر مخالفين متفرق نشوند به وسيله نيروي نظامي اقدام خواهد شد ، محمد هاشم خراساني سپس نوشته است : يك دسته از سربازان روس با توپ و مسلسل به پشت بام حرم رفته ، و از پنجره هاي پشت بام ضريح و حرم مطهر را به گلوله بستند ، و دسته ديگر با توپ و مسلسل وارد دارالسياده شده از شبكه پنجره به حرم و ضريح مرقد مطهر امام رضا (ع) تير اندازي نمودند ، دسته سوم از پشت پنجره صحن به حرم و ضريح مرقد امام شليك كردند .

در اين تير اندازي ها حدود هفتار نفر از زوار و جمعيت كه ميان حرم و رواق ها و پشت بام ها و ميان صحن بودند كشته شدند ، بقيه متفرق و متواري شدند ، در اين گلوله باران ، چند گلوله توپ هم به گنبد مرقد مطهر اصابت كرد و سوراخ نمود  (1)

رئيس قواي روسيه تزاري به نام ژنرال ردكو پس از اين روي داد تأسف بار و درد آور ، اعلاني منتشر كرده و ضمن آن دستور مؤكد داد كه :

1-           رؤساي اشرار تسليم شوند .

2-           هر چه اسلحه دارند تحويل دهند .

3-           تمام بازار و دكاكين و تجارتخانه ها باز شوند و مشغول كسب گردند .

4-           هر كس از دستورات اين اعلان اطاعت نكند مسئوليت سخت متوجه او خواهد شد .

نگارنده با پي گيري زياد ، اخيراً يك نسخه از اين اعلان تاريخي را به دست آوردم كه متن آن ، چنين است :

آرم دولت روسته تزاري اعلان

جمعي از اشرار ، آستانه مقدسه را مأمن خود قرار داده بواسطه اغراض و منافع شخصي (؟) در مدت يك ماه باعث اضطراب و وحشت عموم اهالي شهر گرديده ، مردمان سالم را مي كشتند ، و غارت مي  كردند ، و بواسطه اين قتل و غارت مانع از كسب كسبه كه مي بايستي معاش يوميه خود را تحصيل نمايند شده بودند ، محض حصول امنيت شهر و رفاه اهالي هر چه اولياي امور دولت بهينه روسيه از اشرار خواستار شدند ، تمرد از احكام ننمايند ، قبول نكردند ، و باوجود اتمام حجتي كه كرده بودم اشرار خلع اسلحه نه نمودند ، و ابتدا از طرف آنها به سمت قشون دولت بهيه روسيه شليك كردند. و قوه جبريه شهر مشهد را منظم كرده از عموم مطالب ذيل را خواستارم .

1-           تسليم رؤساي اشرار و تعين محل اقامت آنها

2-           تما بازار و تجارتخانه ها را باز كرده مطمئن باشند.

كه در تحت حمايت قشون دولت بهيه روسيه به فراغت و آسودگي مي توانند مشغول تجارت باشند .

3-           همه بايد بدانند ،‌كه روس ها فقط با اشرار طرف بودند ، نه با اهالي بي طرف شهر ، زيارت گاه مسلمين ، و اموال آنها نه فقط دست نخورده ، بلكه بواسطه قشون دولت بهيه روسيه محافظت مي شود ، كه همه مي توانند مشاهده كنند .

4-           هر كس با مواد اين اعلان ممانعت (مخالفت ) نموده اطاعت نكند ،‌مسئوليت سخت خواهد داشت ، في شهر 11 ربيع الثاني 1330 رئيس قشون دولت روسيه در خراسان ، جنرال ردكو

روس ها بر خلاف اظهار رئيس قشون در ماده چهارم آگهي كه ذكر كرده به اموال دست درازي نشده است ، بر طبق نوشته ژنرال سرپرسي سايكس ژنرال كنسول انگليس در مشهد ، نفايس خزانه حضرتي را به بانك روس انتقال دادند ، و به بعضي از آنها دست برد زدند ،‌و پس از گفتگوي ژنرال قونسول انگليس بقيه را به متولي استان قدس پس دادند و رسيد تمام آن نفائس را گرفتند .

و يوسف هراتي را كه خودشان تحريك كرده بودند بوسيله نيروي دولتي ايران نابود كردند .

ژنرال سرپرسي سايكس ، كه در زمان گلوله باران گنبد مرقد مطهر امام رضا(ع) ژنرال كنسول انگليس در مشهد و ناظر واقعه بود در كتاب تاريخ ايران تأليف خود نوشته است :

« همقطار روس من در شهر مقدس مشهد براي منافع شاه مخلوع (محمد علي ميرزا ) جداً كار مي كرد ، او حتي تا اين قدر جلو رفت ، كه يوسف هراتي را كه يك اخلال گرمفسد و يدنامي بود تحريك نمود ، كه از مأمن و پناه قونسولگري بر له شاه تبليغات نمايد من اين وقايع را به سفارت بريتانيا گزارش دادم ، و نتيجه اين شد ، كه مطابق تعليمات سفير روس ، يوسف و همكارانش از قونسولگري به خارج رانده شدند ، ولي او فوراً به مزار و مكان مقدس (صحن حرم ) شتافت .

سايكس سپس در اين باره توضيح بيشتري داده و اضافه كرده است كه يوسف توانست ، عده زيادي زن و مرد را دور خود جمع نمايد ، از بين اين عده صد ها نفر از زائرين بودند ،‌كه به نطق هاي مهيج و مرتجعانه او گوش مي دادند ، اين جا بود كه روس ها اظهار داشتند كه جان اتباع آنها در خطر افتاده و نيروهاي زياد به آن جا وارد كردند .

روسها تصميم به بمباران مزار مقدس (مرقد مطهر امام رضا (ع) ) كه در دست  جاسوسان خودشان بود گرفتند ، و آنها به اين مطلب كه توده مردم ساكت و آرام باشند يا نه هيچ اهميت نمي دادند ، در 29 ماه مارس =(اوايل ربيع الثاني ) توپخانه آنها شروع به فعاليت و شليك نمود ، عملاً هيچ گونه مقاومتي به عمل نيامد ، هر چند كه يوسف هراتي و مردان وي مطابق تعليماتي كه به آنها داده شده بود ، چند تيري خالي كردند ، ولي فقط يك عده زوار بي گناه و مردم بدبخت كشته و مجروح شدند ، پس از آنكه تاريكي همه جا را فرا گرفت ، يوسف و ديگر مزدوران و جاسوسان را در يك واگوني از يك دروازه كه روسها در حصار شهر باز كرده و تحت مراقبت و محافظت داشتند به خارج فرستادند . چند روز بعد ، يوسف هراتي به من نامه نوشته و شكايت كرد كه همقطار من پاداش زحمات و خدمات او را بطور كافي نداده است :

روسها در اين موقع مقامات ايراني را تحريك نمودند كه وارد عمل شدند ، يوسف هراتي دستيگر شده وبدون محاكمه به قتل رسيد ، و نعش او را براي عبرت مردم در كوچه ها گردانيدند. چون من نتوانسته بودم از بمباران جلوگيري نمايم بر ضد آن به سختي اعتراض كرده و روز بعد اصرار نمودم كه از آن مزار ديدن نمايم ، البته اجساد مقتولين و محرومين را از آن جا برده بودند ، ولي خسارت و زيان هاي وارده . بر اثر بمباران بي جهتي كه روسها براي ارتكاب بدان دنبال بهانه اي مي گشتند كاملاً ظاهر و آشكار بود ، خزانه حضرتي كه داراي نفايس و هداياي گران بهاي امراء و سلاطين و ديگر زائرين بود ، به بانك روس انتقال داده شده بود . پس از بازديد نگارنده آن را پس دادند ، هر چند كه به بعضي از آن اشياء قيمتي و گران بها دستبرد زده و ازبين برده بودند، و متولي حرم را با تهديد به مرگ حاضر كردند تا سندي را امضاء كند كه تمام خزانه را تحويل گرفته است .. (1)

در اين جا اسناد اين روي داد بشرح زير به نظر مي رسد

1-           تلگراف عزيز الله شادلو سردار معزز حاكم بجنورد و تركمن صحرا در مودر ورود محمد علي ميرزا به ايران سند شماره 40

2-           تلگراف معادن ايالتي به وزارت داخله (سند شماره 21)

3-            نامه وزارت خارجه به وزارت داخله سند (22)عكس يوسف خان هراتي و محمد علي قورش آبادي (تصوير شماره 23)

4-           اعلان ژنرال روكورئيس قشون روسيه در خراسان (سند شماره 24)

5-           گنبد مرقد مطهر امام (ع) (سند 25)

اسنادي درباره تقسيم آب رود تجن يا هري رود .

احمد قوام قوام السلطنه استاندار خراسان ضمن نامه اي از وزارت امور خارجه سئوال كرده كه نحوه تقسيم آب رودخانه ي هريرود (تجن ) بين مزارع مرزي ايران و سرخس كهنه چگونه است .

وزارت امور خارجه تحت نامه شماره 5640 مورخ 10 ربيع الاول 1337 هـ . ق جواب داده ، كه هريرود قبل از پروتكل مورخ محرم 1312 هـ . ق بين ايران و روسيه موافق قوانين بين المللي و قواعد طبيعي تنصيف مي شده ، ولي بر اساس پر تكل مزبور كه به فشار روس ها به امضاء رسيد از دهم جوزا تا آخر برج مزبور آب را داده اند نصير الدوله (1) »

در اين جا متن نامه هاي قوام السلطنه سند 27 ، و وزارت امور خارجه سند 28 چاپ مي شود .

رودخانه تجن همان هريرود است، كه پس از گذشتن از هرات وارد تنگه «قزل قيه » مي شود كشف رود قبل از ورود، رود تجن به تنگه قزل قيه به تجن مي ريزد و تركان به آن «قراسو» مي گويند . كشف رود از كوه هاي مزار مسجد سرچشمه مي گيرد .

رود تجن پس از گذشتن از تنگه قزل قيه به دولت آباد و كاسان مي رسد در اين جا شاخه اي از آن به طرف راست جدا مي شود ، و اراضي سرخس «جمهوري تركمنستان » كه شامل كجان قلعه سي ، نياز آباد ،‌قانلي تپه ، چو كدور تپه ، قرمز تپه ، آبياري مي كند .

دنباله رودتجن ازشرق سرخس ايران مي‌گذرد،وازطرف چپ ، شاخه قرابوكان كه از كوههاي قراداغ سرچشمه مي گيرد به آن مي پيوندد ، و از قراقلعه و ايستگاه راه آهن تجن مي گذرد و به شاخه هايي متعدد تقسيم مي گردد و پس از آبياري دهات مسير خود باقي مانده به بيابان قراقوم فرو مي رود.

آب رود تجن (طژن ) طبق ضبط جغرافياي حافظ ابرو چنين تقسيم مي شود

1-           جويبارملك محمد2 جويباردرويش بيگ،جويبار محمد تركمان ، جويبار علي سالار ، جويبار

دولت شوروي حق تساوي از رودخانه تجن براي ايران تأئل شد

پس از انقلاب روسيه و تشكيل دولت شوروي ، در قراردادي كه به تاريخ 8 اسفند 1299 شمس بين دولتين ايران وشوروي منعقد شد در فصل سوم اين قرارداد موافقت شده است كه :

« طرفين معظمين متعاهدتين به حقوق مساوي از رودخانه اترك (تجن) و ساير رودخانه هاي سرحدي بهره مند خواهد شد »(1)

سندي از ورود قواي روسيه به خاك ايران و جنگ با تركمن ها و خلع سلاح آنها و تصرف منطقه تركمن نشين گرگان و خراسان

روسيه تزاري بنا به فصول ششم و هفتم قرارداد 1299 هـ . ق كه موافقت شده بود ،‌از مناطق مرزي گرگان و خراسان خروج اسلحه به ميان تركمنان روسيه جلوگيري شود ، و در صورت لزوم مأمورين مرزي روسيه براي مواظبت و مراقبت رفتار و حركات تركمن ها و حفظ نظم و امنيت در آن مناطق مي تواند مأمور تعين و به اين مسائل رسيدگي و اقدام نمايد ، در سال 1335 هـ . ق قواي نظامي خود را به گنبد كاوس ، رشت ، گرگان ، وارد كرد و با تركمنان آن منطقه جنگ كرد و همه ي آنها را خلع سلاح نمود و مناطق تركمن نشين گرگان و خراسان را تصرف نمود .

كارگذاري امور خارجي بجنورد ، در اين مورد گزارشي به وزارت امور خارجه داده كه بسيار جالب است ، ما متن آن را در اين جا به نظر خوانندگان مي رسانيم . سند شماره 30

بخش دوم

اسناد وقايع تاريخي

سند تاريخي انتصاب عميدالملك

به استانداري قهستان «بيرجند ، قائنات »

سند شماره (18) فرماني است كه سلطان ارسلان شاه سلجوقي (465-455ق) به عنوان محمد بن منصور عميد كندري صارد كرده و او را به استانداري قهستان منصوب نموده است

عميد الملك اصلاً از روستاي كندا كاشمر است ، و قبل از انتصاب به اين سمت ، وزارت طغرل بيك سلجوقي مؤسس سلسله سلجوقي ايران سپس سلطان آلب ارسلان را به عهد داشت .

ارسلان شاه پسر طغرل با ياري اتابك ايلدگز حاكم آذربايجان در سال 556 به ولايتعهدي سپس به سلطنت رسيد و تا سال 571 هجري قمري عمده دارد امور سلطنت بود بعد در گذشت. 1

از سلاطين سلجوقي فرمان و اسناد ديواني كمتر باقيمانده و ديده شده ، انشاء متن اين فرمان شيوه نگارش آن دوران را كه فرامين و مكاتبات درباري از زمان غونويان به تدريج از عربي به فارسي تبديل يافت نشان مي دهد .

قهستان معرب كوهستان ، قديم خود ايالتي مستقل بود و شهرستان هاي تابعه آن عبارت بودند از :

1-           قابين

2-           كاشمر

3-           گناباد

4-           فردوس

5-           طبس

اين ايالت (استان ) همان است كه ماركوپولو آن را ديده و در سفر نامه اش به نام «تونوكاين» يعني تون (فردوس ) و قايين ذكر كرده است .

سرزمين قهستان مرتفع و كوهستاني است ، و به همين لحاظ آن را كوهستان ناميده اند كه به قهستان معروف شده است متن فرمان سلطان آلب ارسلان چنين است .

فرمان (سند شماره 20)

سند شماره 20

متن فرمان سلطان ارسلان سلجوقي در انتصاب عميد الملك به استانداري قهستان (بيرجند ، قائنات )

هر كرا سعادت جاوداني در تمهيد قواعد كامراني مساعدت نمود ، تأييد آسماني را تأكيد مباني جهانياني موافق و موفقي بود و لطف ضع باري مثال طاعت داري و فرمان برداري او را به توقيع اولوان مؤكد موشح گردانيد و عنايت الهي تعظيم قدر و تنويه ذكر او را به بيان و رفعت و تضاعيف اعمال ثقيل قبول ايزدي كه قمن يعمل مثقال ذره خيراً يره و من يعمل مثقال ذره شراً يره واجب دارد كه تا هر كس احرام خدمت او بست و دست درفتراك طاعت او زد به حبل المتين دولت تمسك جست و شرايط اخلاص و تاعت داري  در اقامت وظايف خدمتكاري او بجاي آورد و داعي همت ملكانه و مساعي كرم خسروانه برقضيت من جأبالحسنه فله عشر امثالها و در تقريب و ترجيب و انعام و اكرام او متوفر شود و آثار ثمره و فرسعادت اختصاص بر چهره احوال او ظاهر گردد و باز هركه از ربقه طاعت و مقتضاي فرمان او سر بتابد و خذلان و اعيان روزگار او را در يابد و سوابق حقوق را بكفران عقوق مقابله روادارد و بخت بد و سادس بد خدمتي بردل و خاطر او گمارد و عزم درست پادشاهانه كه به اصابت مخصوص باشد بر موجب حكم يزداني كه ذلك با قدمت ايديكم بواعث سياست و حميت را در تعريك او به واجبي تحريك دهد ، چنانكه سولت آتش از سر آن خاكسار بواسطه شمشير آبدار بر شكلي برون برد كه آفريده ديگر جز جاده متاوعت و مهج متابعت نسپرد كه هرگاه كه اين دوقاعده استمرار يافت و اين دو قانون استقرار گرفت ، و هركس جزاي فعل خويش بيند و كاشته عمل خود درود و فتوي كلام يزداني درتحقيق اين معاني كه ان احسنتم احسنتم لانفسكم و ان اسألتم فلها ، با مضارسد و دولت موافق از دشمن منافق مميز شود ، هر آينه كسوت جهانباني بطراز كامراني معلم گردد و مقاصد اماني به نيكوترين وجهي  حاصل و مسلم شود واداني و قاصي و مطيع و عاصي راد امثال فرمان اتفاق كليه پديد آيد و رغبت بندگان در طاعت هر ساعت بيفزايد بحكم دلالت اين مقالت مقتضي اين حالت چون ايزد عصمت نعمته و تمت حكمته رقم پادشاهي روي زمين كه دان الارض تعديورثنامن يشاء من عباده ، برناحيه روزگار ما كشيده است و در خزاين رحمت ماگشاده و دفاين نعمت را بر سرمانثار كرده و جبرات مملكت ما به درجه كه لاعين رأت و لا ازن سمعت و لاخطر ببال بشر علي و كياست آن باشد كه هر كه پاي از خطه فرمان ما بيرون نهد ، دست برد و سزاي او بواجبي بدهيم ، و چون كسي به سوابق مرضي از خدمت مستظهر شد باندازه درجه و حسب استحقاق كه دارد بر قضاي حقوق او توفير نمائيم تا در وظايف شكر نعمت مي افزايد كه والشاكريستحق لمزيد مبني بر مقدمه حباب شجاعت باب امارت منائب شوكت اكتساب جلالت و رفعت پناه عظمت دستگاه امير عميد الملك ادامه الله تعالي تأييد در حرس تمهيد و هر چند از امراي زمان و لشگركشان عهد اوان بمزيت تقدم امتياز دارد و در مضمار اكابر روزگار چون مبرزان پاي بدعواي يلق السوابق منافر پيش نهاده است و در وصف دلاوران روزگار چون مبارزان نداي عين المخافوتا در داده ، بيت ، و ، زارقرن سپهر پياده دوند ، ناروجنون بسوار بميدان زورگار ، و با اين همه اوصاف مبارزت و شجاعت در بندگي و طاعت داري حضرت ما هم ثبات قدم دسد و حق قدم حاصل دارد و امداد لواحق خدمت را بافراط سوابق طاعت متواصل پيوسته ، و او را بدين حضرت محل معمور و منزل مرفوق و درجه عالي و منصب رفيع بوده است ، و خدمتش تا از فرعاطفت اين ترتيب گزيده اوست قيام مي نمايد و در استنكاف راي از رايع و شوافع را مشفوع مي گرداند . لاجرم پيوسته در خاطر مبارك ، صامتصوراست و انديشه بر امضاي اين عزيمت مقرر كه حقوق اكيد او را بر فور عنايت بغايت رعايت رسانيم و او را محسود اقران و مفيوض اكفا گردانيم ، مع هذا در اين وقت عنايت فرموده ايالت ولايت قهستان «بيرجند و قائنات » و توابع و نواحي آن را بحقوق نيك خدمتي جناب شجاعت مآبي مهازت اكتسابي علم شانه مسلم داشته ايم و انتفاع اين بقعه و اموال و محصولات و اخراجات را بديوان اعلي  اعلاءالله تعالي عرض مي گرداند برسبيل اقطاع بدوتفويض فرموديم و مقاليه حل و عقد و مفاتح امر و نهي اين تواضع به خصال حميده و خلال پسنديده او سپرديم و از راه عاطفت و حضارت پادشاهانه نصايح مشفقانه مي فرمائيم ، تا در كل اوقات و احوال باطن و ظاهر خود را به زينت تقوي كه عروه الوثقي است آراسته دارد كه واتقوالله واعملوان الله بما تعملون بصير ، و چون بواسطه عين خدمت ما و وفور قوت و قدرت و كثرت حشم و خدم خويش بيند بايد كه از وحدت يوم يفراعرمن اخيه و امه وابيه ، ياد آرد و شاخ دولت خود را با دامت شكر نعمت ايزدي و اقامت شرايط خدمتكاري ما شاداب دارد و رعايا و زير دستان آن مواضع را كه بندگان آفريدگار و دعاگويان دولت ما و تكاليف كشان ديوان و بند به خفض عيش و سبكباري كه رضاي باري در آن است مشمول گرداند ، چه عنايت در حق درويشان و رعايت جانبه ايشان در فطرت عقل محول است ، و هر كس بقدر حالت و اندازه ايالت خويش عقتضاي كلكم رايع و كلكم مسئول عن رعيته ، از جهت ايشان مواخذ و مسئول در استيفاي دولت خويش و استيفاي نعمت ايزدي و استدامت و استقامت احوال تمسك تعيره معدلت و مرحمت كند و خويش را به سوز دل بيچارگان و آه سحر مظلومان هدف تير بلانسازد كه اتقوا و عده امظلوم فانها نيسه الحجاب و نواب را بفرمايد تا با رعايا در استخراج مال خارج خراج و معاملت رجوع نسازند و تكليفي كه طاقت تحمل مشاق آن ندارد سجكم لاكر الله نفس الاوسمها بريشان نتهد و مال ديواني بمدارا و آهستگي حاصل آرند و بي آنكه رعيت از پاي بافتد و از جاي برگيرند چه تعجيل در تحصيل موجب تنفير باشد نه مثمر توفير ، جناب امارت مابي بايد كه اين اوامر و اشارات را از مفاخر روزگار خويش شمرد و به چشم طاعت و عبوديت نگرد، تا از شرف اجتهاد و مزيد اعتماد ما بهره مند شود و رغبت در نواخت و اعزاء و تزايد گيرد ، و الله يوفقه تقبل ما اوضاعليه و تقبل ماهدنياالله انه الموفق للسداد و الميسر للعباد و سبيل رؤسا و اعيان و رعايا و سكان مواضع مذكور حاطهم الله آنست كه دال و مقطع و مال و خويش جانب شريف مشار اليه حرس الله تمهيده و اعطاء من فضله مزيده را دانند و از انقياد ومطاوعت او كه مراضي ما بدان مقرون است تجاوز ننمايد ، و بر احترام عمال او مستوفر و به حسن اشفاق و مكارم اخلاق او مستظهر باشند تا مستحق مزيد رأفت و مستوجب دوام عاطفت شوند ، انشاء الله تعالي و حده العزيز.(1)

(سند 31)

سند تاريخي بستن يندگلستان مشهد

بند گلستان مشهد ، در كنار روستايي به همين نام ، جنب وكيل آباد قرار دارد ، كه در تابستان عصرها در روزهاي جمعه خانواده هاي مشهدي يا زوار و مسافران براي گردش و هواخوري بدان جا مي روند و در كنار بند به استراحت و تفرج مي پردارند .

سندي كه در اين جا ملاحظه مي فرمائيد ، نشان مي دهد بندگلستان به فرمان سلطان ابو سعيد تيموري (855-873 ق ) پسر سلطان محمد از نوادگان امير تيمور گوركان كه از سال 855 هـ . ق در شرق ايران «ماوراء النهر و خراسان » سلطنت مي كرد ،ساخته شده است .

سلطان ابوسعيد تيموري ، بموجب اين فرمان مزارعي كه از آب بند گلستان مشروب مي شده جز و املاك خالصه دولتي قرار داده ، و مولانا قطب الدين محمد خوافي را نيز به وكالت از سوي خود ، براي فيصله دادن دعاوي مردم و انجام معاملات آب و زمين تعين كرده است .

متن فرمان چنين است :

سادات و داروغه و قضات و مشايخ و موالي و اعيان و اعالي و ارباب و مباشران و اهالي ولايت طوس و مشهد بدانند‌،كه چون تعمير بلاد و ترفيه عباد وسيله حصول تمهيد رضاي حضرت باري ، و واسطه وصول و منافع دين و دنياست ، لاجرم پيوسته همت بلند نهمت در ذمه آن است ، كه به ياري توفيق حضرت باري تمامي ممالك محروسه از رشحات خاطر سحاب خاصيت صفت گلستان مردم گيرد ، و رياض احوال ملك و ملت از فيض بنا بيع مرحمت و عنايت و طراوت و نضارت پذيرد. مبني بر اين معني ، اشارت عليه به بستن بند گلستان شرف صدور يافت ، و چون به عين دولت ابد پيوند به اتمام رسيد ، به مسامع عليه رسيد كه اراضي كه به آب آن مزروع مي شود ، چيزي ملك ارباب و بعضي وقف از هر باب است .

خاطر همايون چنان اقتصا نمودكه تمام آن مزارع بروجه سابقه و طريق استبدال شرعيه داخل املاك خاصه شريفه گردد.

بنابراين مولانا قطب الدين محمد خوافي را كه دقايق معاملات شرعيه و حقايق مهمات عرفيه برو خافي نيست ، از قبل ذات اشرف و نفس اقدس وكيل عام گردانيده فرستاده شد ، كه بدانچه محتاج اليه اين مهام باشد ، از بيع و شري و مفا و ضات و دعاوي و خصومات و غير و ذالك قيام نمايد ، و مولانا جلال الدين يوسف حاجي محمد اين معني و تصحيح سبحلات دعوي بوده ،در قضيه اي كه به مرافعه و حكم احتياج شود ، باتفاق قاضي آنجا برسيده بروجه شرع حكم نمايد ، مي بايد كه برين موجب مقرر داشته تغير بدوراه ندهند ، واز مضمون فرمان همايون تجاوز ننمايند ، و در اين بابت تقصير ننمايند ، (1)

(سند شماره 32)

فرمان شاه تهماسب اول صفوي با استاندار هرات و خراسان در باره نحوه پذيرايي از همايون پادشاه هندوستان

نصير الدين همايون پسر بابر پادشاه كورگاني هندوستان ، در اثر شكست از شير شاه افغان پادشاه ديني در سال 951 هـ . ق در دوران سلطنت شاه تهماسب اول صفوي به ايران پناهنده شد .

همايون پادشاه شكسته خورده هندوستان با سي چهل نفر از ملازمان خود ابتدا به سيستان روي آورد ، و مورد استقبال احمد سلطان شاملو حاكم آن جا قرار گرفت و پذيرايي شد ، سپس با همراهان راهي هرات گرديد .

شاه تهماسب اول ، پس از آگاهي از پناه آوردن همايون پادشاه هندوستان به ايران به شرف الدين اوغلي تكه لو استاندار هرات و خراسان فرمان داد ، كه از او و همراهان در هرات و شهرهاي مسير راه  درخراسان بوسيله فرمانداران پذيرايي شاياني به عمل آيد ، و نحوه پذيرايي را نيز ضمن فرمان تعين و اجراي آن را تأكيد كرد .

لازم به ذكر است،‌كه همايون پانزده سال در ايران اقامت نمود بعد با كمك شاه تهماسب مجدداً تاج و تخت سلطنت هندوستان را به دست آورد . متن فرمان جالب شاه تهماسب صفوي چنين است :

« ميهماني آن ايالت پناه در هرات بدين دستور كه ، طعام و حلاوه ، وشيره و ميوه سه هزار طبق كشيده شود ، و يراق (ساز و برگ ) ضروري مذكور بدين طريق سير راه نمايند .

اول پنجاه چادر ، وبيست سايبان ، و چادر بزرگ آلابوته و خرگاه گل بوته سرخ ، كه جهت خاصه تربيت كرده عرض نموده بود ، با دوازده زوج قالي دوازده ذرعي و ده ذرعي و هفت ذرعي ، و هفت زوج قالي پنج ذرعي و نه قطار مايه (ماده شتر ) و دويست و پنجاه طبق چيني بزرگ و كوچك و ديگر اطباق و ديك ها تمامي با سرپوش سفيد قلعي كرده پاكيزه داشته باشد ، بادو قطار استركه در ميهماني خود پيش كش نمايد ، و امراي مذكور را امر شده بود كه ميهماني نمايند . بدين دستور كه طعام و حلاوه و پالوده يك هزار و پانصد طبق بكشند ، و سه اسب و يك قطار شتر و يك قطار استر كه اول آن ايالت پناه آن را ديده و پسنديده باشد پيش كش نمايند، و حاكم غور ، و فوشنج ، و كوسو‌، در ولايت خود ميهماني نمايند . و حاكم با خزر در چام ميهماني نمايد ،و حاكم خواف ، و ترشيز (كاشمر ) و زاوه (تربت حيدريه ) و محولات در سراي فرهاد جرد (فرهاد گرد ) كه پنج فرسنگي مشهد است ميهماني نمايند ، (1)

سندي در انتصاب محمد حسين خان زعفرانلو

برادر زن نادر شاه به حكمراني قوچان

محمد حسين خان زعفرانلو پسر سام خان رئيس ايل كردان چمش گزك ، با نادر شاه قبل از آن كه به سلطنت برسد ، در ابتداي ظهور او در درگز سابقه ي جالبي دارد ، كه لازم است در اين جا نقل شود :

نادر پس از آن كه قبايل تاتار مرو و تركمان هاي نسا و طوايف افشار درگز و جلاير كلات راتحت انقياد و اطاعت آورد ،به سراغ ايلات و طوايف كرد منطقه قوچان و رادكان و چناران رفت تا آنها را نيز زير سلطه خود در آورد ، لذا بادوازده هزار نفر نيروي متشكله از جوانان قبايل درگز و كلات و مرو و سرخس ازدرگز به سوي قوچان حركت كرد .

رؤساي ايلات كرد ، از تصميم نادر آگاه شدند ، و به سرعت به جمع آوري نيروي محلي اقدام كردند ، و با سي هزار نفر از جوانان رشيد طوايف كرد به سركردكي ، همين محمد حسين خان زعفرانلو رئيس ايل چمش گزك ،و شاه وردي خان رئيس ايل كيوانلو به مقابله ي نادر آمدند ، و پس از برخورد دو نيرو ، جنگ خونين ميان دو نيروي مسلح در گرفت ، تا آن كه نيروي نادر با اين كه نصف نيروي كردان بود ، در اثر ابراز رشادت و استقامت نيروي كردان را به سختي شكست داد ، و نيروي كردان به قوچان عقب نشيني نمود .

نادر با افراد خود آنها را تعقيب كرد ، و قوچان را به محاصره خوددر آوردد ،سران كردان راه خروج از محاصره را هر طرف مسدود ديدند ، وبه ناچار از در مصالحه با نادر در آمدند ،و نمايندگاني از سوي خود براي مذاكره نزد نادر فرستادند.

نادر شنيده بود كه محمد حسين خان زعفرانلو خواهري در حرم سرا دارد كه بسيار زيبا است ، در اين موقع به اين انديشه افتاد كه بارئيس ايل كردان وصلت نمايد ، و اتحاد و اتفاق استواري ميان خود وسران كردان شهرستان هاي شمالي خراسان ، كه از لحاظ كثرت جمعيت و قدرت رزمي از اهميت خاص برخوردارند ، به وجود آورد ، لذا پس از حصول ملاقات و آغاز مذاكرات ،مادر اظهار نمود . من ميل دارم صلح و صفا بين ما پايدار بماند ، اين نظر تأمين نخواهد شد ، مگر ميان ما وصلتي بشود ، وقوم و خويشي و اتحاد واقعي به وجود آيد ، بنابراين پيش نهاد من آن است كه محمد حسين خان خواهر خود را به همسري من در آورد ، تا از اين طريق اتفاق و يگانگي كامل بين ايلات و طوايف مناطق درگز و قوچان ايجاد گردد .

نمايندگان كردان ، نتيجه مذكرات و پيش نهاد نادر را به محمد حسين خان زعفوانلو و شاه ويردي خان كيوانلو اطلاع دادند ، محمد حسين خان با صلاح ديد سران طوايف با خواستگاري نادر از خواهر خود موافقت كرد ، و نمايندگان را مجدداً نزد نادر فرستاد و پيغام داد ، كه ما بادر خواست شما براي انجام وصلت موافقت داريم ، ولي حالا فرستادن دختر با اين جنگ و خون ريزي در شأن مانيست ، و شما هم در عالم ايلياتي راضي به اين نحو عمل نخواهيد بود ، بهتر آن است كه به درگز برگرديد ،و بعد بارعايت رسم و قاعده ايلياتي ، بناي عروسي را بگذاريد ،و عروس را با عزت و احترام به بريد ، نادر اين نظريه و در خواست كردان را پذيرفت و به درگز مراجعت كرد .

پس از اندك مدتي كه از برگشتن نادر به درگز مي گذشت ، شاه طهماسب دوم ، از طريق مازندران و گرگان براي لشگركشي بر عليه ملك محمود سيستاني حاكم غاصب خراسان به قوچان آمد ،و با اطلاعي كه قبلاً از كفايت و لياقت و شجاعت نادر شنيده بود ،او را براي شركت در اين قشون كشي به قوچان خواست .

نادر با سه هزار نفر از افراد رزمنده مسلح خود به قوچان آمد و به حضور شاه طهماسب دوم رسيد ، و مورد توجه والتفات شاه قرار گرفت ، وپس از تسخير مشهد به دريافت لقب طهماسب قلي (نوكر طهماسب ) و مقام سپه سالاري مفتخر شد ،

در اين موقع بعضي از سران كردان كه سروري نادر را تحمل نمي كردند ، محمد حسين خان زعفرانلو را ترغيب كردند ،كه از دادن خواهرش به همسري نادر خود داري كند ، و او را راضي نمودند كه خواهرش را به شاه طهماسب بدهد ، با شاه طهماسب هم مذاكره كردند ، و مقدمات اين وصلت را فراهم ساختند ، بدون اينكه سابقه خواستگاري نادر را از اين دختر و موافقت محمد حسين خان را با اين وصلت به ميان آورند. و دختر  را كه قبلاً  به شيروان فرستاده بودند ، عده اي سوار مسلح به شيروان فرستادند تا دختر را به قوچان بياورند ، و ترتيب برگزاري جشن عروسي او را با شاه بدهند

نادر از اين موضوع آگاه شد ، و شبانه با عده اي از سواران خود راه را بر آن عده بست و آنها را متواري ساخت ، و فراريان به قوچان بازگشتند و جريان را به محمد حسين خان اطلاع دادند ،

رؤساي كردان با مذاكره با شاه طهماسب او را راضي كردند كه به قوچان بيايد و در آن جا تحت حمايت كردان قرار گيرد ، و شاه را به قوچان بردند .

نادر شاه پس از اطلاع ، با نيروي مسلح خود قوچان را به محاصره در آورد ، و كردان نمايندگاني نزد نادر فرستادند و از كردار خود عذر خواستند ، نادر شرايط صلح را چنين عنوان كرد .

1-           شاه طهماسب را فوري به مشهد برگردانند

2-           مبلغ دوازده هزار تومان بابت خسارت جنگي به پردازند

3-           قمر طلعت خواهر محمد حسين خان را به عقد و ازدواج او در آورند

خوانين كرد هر سه شرط نادر را پذيرفتند و انجام دادند نادر ، در مشهد جشن باشكوهي برپا ساخت ، و عروس خود را با عزت و جلال از قوچان به مشهد آورد ، و شاه طهماسب هم قبل از عروسي به مشهد برگشت و در اين جشن شركت نمود.

محمد حسين خان ؤ خواهر خود را با جهيزيه بسيار كه عبارت بود از چند گله گوسفند ، و اسب ،‌و غلام ،‌و كنيز با شكوه تمام همراه بزرگان كرد به مشهد روانه ساخت .

نادر پس از انجام عروسي ، دستور داد سه چهار هزار نفر از جوانان رزمنده كرد را انتخاب و به مشهد اعزام نمايند تا جزو سپاهيان نادر به خدمت مشغول شوند ، از اين پس محمد حسين خان زعفرانلو برادر زن نادر ، يكي از سرداران سپاه و مورد توجه او بود ، نادر پس از رسيدن به سلطنت در سال 1148 هـ . ق جز و اولين فرامين ، فرماني هم براي برادرزنش صادر كرد و ضمن آن محمد حسين خان را به حكمراني قوچان منصوب نمود ،وچون اوهميشه در الترام ركاب نادر بود لذا نايبي براي اداره امور قوچان تعين كرد

متن فرمان نادر شاه درباره انتصاب محمد حسين خان به حكمراني قوچان چنين است :

(سند 33)

سند شماره 33

الحكم لله فرمان عالي شد آنكه عاليجاه امير الامراء العظام محمد حسين خان بيگلر بيگي حاكم ايل جليل چمش كزك و الكاي خبوشان (قوچان) و توابع به عواطف از حد افزون خسروانه سرافراز گشته بداند ، كه چون رفعت و معالي شاه عمده القبايل محمد جعفر بيك مستبانلو را به نيابت آن عاليجاه سرافراز فرموديم ، و مبلغ چهل تومان مرمري در و جه او مواجب شفقت گرديده ، تا روزي كه آن عاليجاه در قصبه خبوشان توقف دارد مبلغ مزبور او را كافيست ، هرگاه خواهد به جهته تمشيت امري از قصه خبوشان حركت نمايد ، محمد جعفر بيك را در خبوشان نايب گذاشته ، بنا بگذارد كه در امر نيابت تا ورود آن عاليجاه به خبوشان سواي مواجب ، روزي دو هزار و پانصد قاز مرمري از مداخل و يا هوايي به جهته اخراجات يوميه خود باز يافت و به مصارف برساند ، و سر رشته نگاهدارد ، نهايت آنچه به هر جهتي از جهات از وجوه هوايي آن عاليجاه خود و نايب آن عاليجاه بعمل مي آورند ، تا دينار و حبه آخر به قلم وكيل و مستوفي داده دفتري نموده و ابوابجمع مداخل نموده بمصارف  سركار ديوان برسانند ، و حسب الواقع موجه شده و دقت لازمه كرده و مقرر ضابطه و سررشته رانگاهدارد . مستوفيان عظام و كتاب دفاتر خلود و وكيل ومستوفي و عمال الكاي خبوشان صورت رقم مبارك را ثبت دفاتر و حسب السطور عمل نموده و قد غن تمام در عهده  شناسند .

تحويراً في 14 شهر شوال اعلكرم سنه 1148 مهر نادر شاه با اين سبحع ، لافتي الاعع لاسيف الاذوالفقار ، نادر عصرم زلطف حق غلام هشت و چهار 1144 (1)

سند انتقال چند خانوار

از ايل افشار به درگز

افشار ، از بيست و چهار قبيله او غوز و از فرزندان ، اولدوزحان «اولدوز = ستاره» يكي از چهار پسر اوغوز مي باشد

ميان طايفه هاي ايل افشار ساكن درگز ، طايفه كوسه احمد لو از مهمترين و معتبرترين طايفه ي افشار بود ، رؤساي اين طايفه هميشه بر ساير طوايف ايل افشار بر تري و نيز به درگز رياست وحكومت داشتند‌، ازجمله باباعلي بيگ كوسه احمد لو ،كه در دوران جواني و كروفرمحلي نادر ، رئيس ايل افشار و حاكم درگز بود ، و نادر كه از طايفه قرقلو افشار بود به استخدام وي در آمد و به رياست سواران حكومتي درگز منصوب گرديد.

نادرشاه در دوران سلطنت خود با علاقه اي كه به موطن خودو طوايف ايل خود داشت . حكمراني درگز را هميشه به يكي از افراد ايل افشار مي سپرد ، چنانكه مي بينيم ، پس از به قدرت رسيدن نادر ، و در دوران فرمانفرمايي خراسان يا سلطنت حكمران هاي درگز بشرح زير از ايل وطايفه او بوده اند :

1-           لطف علي بيگ كوسه احمدلوافشار ، پسر بابا علي بيگ و برادرزن و برادر مادري نادر ، در سال 1144 هـ . ق

2-           بيكتاش بيك قرقلوافشار ، عموي نادر شاه در سال 1146 هـ . ق

3-           بهبود خان چاووشلو ، از وابستگان ويكي از سرداران معروف سپاه نادر شاه ، در سال 1147

4-           عاشور خان افشار ، در سال 1150

5-           بعد از اين ها اولاد در عقاب بهبود خان چاووشلو

حكمراني درگز را به عهده داشته اند.

نادر شاه ، سعي داشت ، طايفه هاي ايل افشار را كه در مناطق مختلف ايران سكونت داشته اند ، به درگز بكوچاند و به آنها جا و زمين و آب و زراعتي بدهد تا بارفاه زندگي كنند . در اينجا فرمان مورخ 1151 هـ .ق نادرشاه را به نام عاشور خان افشار حاكم درگز مي بينم كه ضمن آن مقرر داشته ، چند خانوار تازه وارد ايل افشار را در روستاي شاه توت و در كنار طايفه ي كوسه احمد لوي افشار جاي وزمين و آب دهد .(1) (تصوير شماره )(1)

متن فرمان چنين است :

مهر نادرشاه ، طغري فرمان ، آنكه عاليجاه عاشور خان افشار حاكم الكاي ابيورد (درگز ) به شفقت شاهانه سرافراز گشته بداند ، كه درين ولابعرض اقدس رسيده ، چون چند خانوار جماعت افشار را كه تازه وارد شده اند به محال شاه توت كوچاينده و همگي زراعت آبي و ديحجه آن محل را متصرف گرديده اند .

بحصول اطلاع بر مضمون رقم اقدس آن عياليماه خود متوجه گرديده خانه الله قلي صوفي و چهار پنج خانوار كوسه احمد لوي قديمي كه در آن جاسكني دارند از زراعت آبي و ديم چه آن محال آنچه از براي زراعت و مدار گذار جماعت مذكور ضرور باشد از آب و زمين شيار كرده تسليم كه زراعت نمايند ، و باقي آب و زمين ديم چه نراء را به تصرف جماعت افشار جديد داده قدغن نمايد كه زمينهاي بياض زراعت نشده را شيار نموده و مرتب كرده اصلاح آورده،‌از براي خود ديم چه فراوان زراعت نمايند ، و در اين باب قدغن اكيد داند و در عهده شناسد تحريراً في 22 شهر ربيع الاول 1151

سند شماره 24

جابه جائي هزاره هاي خراسان

در زمان ناصر الدين شاه قاجار ، پس از تسخير هرات به وسيله ي حسام السلطنه استاندار خراسان ، عده اي از هزاره هاي افغانستان از قلعه نو با دغيس ، به جام و با خزر خراسان انتقال يافتند ، ولي بعد از مدتي دو هزار خانوار از هزاره ها به هرات مراجعت و مهاجرت كردند .

به فرمان ناصر الدين شاه دولت ايران نيز سكونت هزاره ها را در جام و يا خزر منطقه ي مرزي صلاح ندانسته و همه را تحت سرپرستي يوسف خان هزاره به اسفرايين كوچ دادند .

لازم به ذكر است ، كه ايل هزاره قبل از هزاره هايي كه به وسيله حسام السلطنه به خراسان انتقال داده شد ، اصلاً به فرمان نادرشاه در سال 1141 هـ . ق پس از تسخير هرات و به اطاعت آوردن الله يار خان حكمران هرات همراه ايلات جمشيدي ، روتي ، به خراسان منتقل شدند ، و در جام و با خزر وسرخس اسكان يافتند . بنابراين موقع انتقال هزاره هايي كه حسام السلطنه به خراسان آورد ايل هزاره د رخراسان زندگي مي كردند .

هزاره هاي انتقالي به اسفرايين مدتي در آن جا به سربردند و تعدادي از آنها در اسفرايين در اثر بيماري وبا ، وبيماريهاي ديگر تلف شدند ، بر حسب موافقت دولت بقيه ي هزاره ها از اسفرايين به روستاهاي كنه و يس و كنه گوشه اطراف مشهد منتقل گرديدند ، و بالاخره در سال 1275 هـ . ق ناصرالدين شاه قاجار موافقت كرد و اجازه داد كه ايل هزاره مجدداً به محمود آباد جام و با خزر مراجعت نمايند .

اين مأموريت را ميرزا محمد قوام الدوله وزير خراسان كه در غياب حمزه ميرزا حشمت الدوله استاندار خراسان كفالت امور استان را به عهده داشت انجام داد ، كه احتمام ومساعي او در اين مورد ،‌تحت توجه ناصر الدين شاه قرار گرفت ، و فرماني به اين شرح به نام ميرزا محمد قوام الدوله صادر كرد ، و ضمن آن از اين خدمت اظهار رضايت كرد ، (سند شماره 35)

متن فرمان ناصرالدين شاه قاجار

مهر ناصر الدين شاه قاجار  مقرب الخاقان ميرزا محمد قوام الدوله وزير مملكت خراسان ، به مزيد عنايات خاطر خطير شاهنشاهي مفتخر و مباهي بوده بداند ،كه عريضه ارادت فريضه آن دولت خواه كه از محمود آباد معروض داشته ، و حاكي از كيفيت كوچايندن ايل هزاره و اهتمامات آن دولت خواه در تقديم اين امر مهم بود . به شرف لحاظ انور اقدس همايون رسيد ،و نوشتجاتي هم كه مقرب الخاقان دبير الملك «ميرزا نصرالله خان شيرازي » نوشته بود، تماماً ملحوظ افتاده ، از فقرات مندرجه آن خاطر خطير مبارك به استحضار و آگاهي مسقرون گرديد.و مراتب اهتمامات آن دولت خواه ، در تقديم اين خدمت كماينبفي مشهود و معلوم افتاده ، زياده از اندازه در پيشگاه حضور با هرالنور همايون مستحن و مقبول افتاد و ، اعتماد و اعتقادي كه به فرط درايت و كارداني آن دولت خواه داشته و داريم ، يك بر هزار افزود ، و اين خدمت آن عاليجاه كه در چنين وقتي در شدت سرماي زمستان ، و با نبودن حاكم و والي خراسان به تقديم رسانده ، با كمال خوبي و خوشي ايل مزبور را حركت داده بود ، در نظر انور همايون خيلي جلوه گر و نمودار آمد ، و بر محاسن اهتمامات آن دولت خواه تحسينات بليغه فرموديم ، چون از مقرب الخاقان مراتب خدمت گزاري هر يك از صاحب منصيان مأمور خراسان را كه در اين مقدمه خدمت كرده بودند ، فرداً فرد معروض داشته ، تعريف و توصيف زياد از طرز خدمت گزاري آنها نموده بود . مراتب خدمات آنها زايد الوصف پسنديده ، مقبول افتاده در حق هركدام مرحمت خاصي مبذول فرموديم ،و مي بايد آن دولت خواه نيز مراتب مراحم بلوكانه را كماينبفي به آنها حالي و خاطرنشان ساخته ، به مزيد مشمول عنايت خديوانه مستظهر و اميدوار نمايد ، كه با كمال دل گرمي مشغول خدمت گزاري باشند ، ساير احكام همايون از قراري است ، كه در طي ملفوفه جات مرقوم شده است ، از آن قرار رفتار نموده ، و در عهده شناسد شهر شعبان 1275 هجري قمري

ناصرالدين شاه ، در حاشيه ي بالاي فرمان با خط خود اضافه كرده است :

الحق از عهده كوچاندن ايل هزاره خوب بر آمد ، و فرمايشات ما را به طورخوبي و پخته به انجام رساند ، هيچ كس گمان نداشت كه اين خدمت را به اين خوبي آن دولت خواه مي تواند انجام دهد ، الحمد الله بسيار خوب از عهده برآمد ، حال بايد درنگاه داري و استمالت ايل و جا به جا كردن آنها ، در جايي كه به آنها خوش بگذرد ، هم منفعت و حاصلي براي دولت داشته باشد ساعي باشد ، كه در كمال نظم و خوبي در مكان و يورت هاي خود نشينند ، و آسوده باشند ، و هزار سوار هم بايد بدهند ، البته قرار اين فقرات را به طور خوب بدهد و به عرض برساند، و به همه ي سركردگان مأمورين خدمت هم التفات شد ، و براي رؤساي ايل هزاره هم خلعت التفات فرموديم ، و براي ايل هم الغام مرحمت شد ، همه را برسانيد ، و اميدوار كنيد ، و در تهيه سفر سرخس باشد ، انشا الله .» (1)

سند تاريخي واقعه ربوده شدن چهل و دو نفر زن و دختر كردان با جكانلو قوچان

يكي از وقايع حيرت آور خراسان ، در دوران استانداري غلامرضا شاهسون آصف الدوله ، شبيخون زدن سواران مسلح تركمن به چادرهاي كردان با جكانلو قوچان در سال 1323 هـ .ق و به اسارت بردن چهل  ودو نفر زن ودختر و كشتار دوازده نفر و غارت اموال آن طايفه است .

صاحبان اسيران شكايات تلگرافي به مركز مخابره نموده و در خواست كردند سريعاً براي آزاد ساختن اسيران آنها اقدام شود ، و نمايندگاني نيز به تهران فرستادند كه آن نمايندگان در مجلس شواري ملي منحصن شدند و در خواست رسيدگي و اقدام فوري نمودند .

در اثر شكايات و پي گيري كسان اسيران و تحصن نمايندگان آنها در مجلس شوراي ملي كه مقارن بود با آغاز مشروطيت ، به دستور دولت كمسيوني براي تحقيق مركب از

1-           نمايندگان مجلس شوراي ملي

2-           نمايندگان وزارت كشور

3-           نمايندگان وزارت امور خارجه

4-           نمايندگان وزارت دادگستري

5-           نمايندگان شاكيان

در وزارت دادگستري تشكيل گرديد ،تشكيل چنين كميسيوني در آن موقع اهميت و عظمت واقعه را مي رساند .

اعضاي كميسيون عبارت بودند از :

وزارت كشور 1- سيد مهدي 2 محتشم السلطنه

وزارت امور خارجه 1- كارگزار قوچان 2- كارگزار بجنورد

مجلس شواري ملي 1- سيد حسن تقي زاده 2- حاج ملك التجار

3- حاج ميرزا محمود  4- حاج ميرزا بابا نماينده قوچان در مجلس شواري ملي

وزارت دادگستري 1- عبدالحسين ميرزا فرمانفرما ، وزير دادگستري 2- عدالت السلطنه 3- ممتاز الدوله 4- صدر الدوله 5- ميرزا حسن خان معين

نمايندگان شاكيان 1- يوسف كدخداي تك مران 2- علي بيگ تكمراني

مطلعين 1- هژبر ديوان قوچاني 2-مدير ديوان (علي اكبر افشار ) قوچاني 3- صفوت السلطنه قوچاني

اين كميسيون طي پنج جلسه از شاكيان ، و استانداران خراسان و گرگان ، و فرمانداران بجنورد ، قوچان ، و مأموران اعزامي از مركز و مطلعين محلي تحقيق به عمل آورد و در آخر چنين رأي صادركرد

1-           سالار مفخم حاكم بجنورد ،كه تركمان ها را به خاك خود راه داده و از آمدن آنها مطلع بوده و جلوگيري نكرده محكوم است به سلب شئون نظامي ، و بركناري ازحكومت بجنورد ، و پرداخت سيصد تومان براي هر نفر از ربوده شدگان «در صورت عدم استرداد آنها » به صاحبان ربوده شدگان .

2-           سردار افخم حاكم استرآباد-كه تركمان ها از حوزه حكومتي او به ايلغار به قوچان آمده و اسيران رابه ميان تركمان هاي گنبد  قابوس برده بودند ، به علت قصور در انجام وظيفه محكوم است به تنزل يك درجه رتبه نظامي و پرداخت پنج هزار تومان جزاي نقدي و يك سال محروميت از خدمات نظامي .

3-           امير حسين خان پسر آصف الدوله حاكم قوچان كه ورود تركمنان و تاخت و تاز و غارت كشتار آن ها و ربودن زنان و دختران در حوزه حكومتي او روي داده ، به علت قصور در حفظ مردم و عدم تعقيب تركمنان و غفلت در آزادي ربوده شدگان محكوم است به دو سال محروميت از خدمات دولتي و پرداخت سه هزار تومان جزاي نقدي

4-           غلامرضا خان شاهسون آصف الدوله استاندار خراسان به علت قصور در حفاظت وامنيت حوزه استان محكوم است به پرداخت دو هزار تومان جزاي نقدي شدند .

لازم به ذكر است ، كه اين محكوميت ها درد و رنج صاحبان اسيران را التيام نه بخشيد ، زيرا تشكيل اين كميسيون و محكوميت مسئولان امور ، پس از دو سال دوندگي و پي گيري قضيه از سوي صاحب اسيران صورت گرفت ، كه در آن موقع زنان و دختران ربوده شده از تركمنان بچه دار شده و يا حامله بودند و روي بازگشت به خانه ي شوهر قبلي يا پدر نداشتند و از برگشتن به خانه زندگي اوليه از خجالت خود داري كردند . در اين جا عين صورتمجلس كميسيون را كه متضمن راي صادره است نظر خوانندگان گرامي مي رسانيم متن صورتمجلس چنين است :

شير و خورشيد ،وزارت عدليه اعظم ، تاريخ ، 3 جمادي الاول سنه 1325-راي كميسيون عدليه در خصوص اسراي باشقانلو «با حكانلو» بعد از استنطاق متعدد و مجالس مفصل و خواندن و ديدن اغلب نوشتجات ، با حضور وكلاي دارالشوراي ملي آراي كميسيون عدليه قرار محاكمه و مجازات بر اين قسم داده مي شود .

اولاً مقصر درباب اسراء سالاد مضخم است به آراي همه اجزاي كميسيون اعم از عدليه و وكلاي مجلس

مقصر دويم ، سردار افخم است كه حاكم وقت استرآباد بوده است .

سيم امير حسين خان پير آصف الدوله است .

چهارم غلام رضا آصف الدوله است .

پنجم ، مفاخر الملك و اكرم الملك مي باشند كه هنوز براي استنطاق حاضر نشده اند و احضار آنها منوط به امر مبارك است عقايد كميسيون عدليه در مجازات اين اشخاص مطابق نمره تقصيراتشان رااز قرار تفصيل ذيل معين مي كنند.

1-           مالار مفخم است بايد بكلي سلب شئونات نظامي از او بشود ، حكومت بجنورد را هم از او خلع نمايند ، يك سال هم جيره و مواجب سوار را كه در آن سنه به خرج دستورالعمل بجنورد منظور شده است بايد به دولت نقد برسانند ، و تقبل اسراء را علي قدر مقدور بكند چنانچه از عده اسرا چند نفري را نتوانست حاضر كند ، هر نفري را سيصد تومان وجه نقد به صاحبان اسراء بدهد ، خودشان بروند بخرند ، و بايد توقيف باشند تا مراتب منظوره بموقع اجرا گذاشته شود

2-           سردار افخم كه حاكم وقت استرآباد بوده و بايستي در آن موقع مجاهدات و اقدامات فداكارانه نمايد به هيچ و جه اقدامي ننموده بايد يك درجه از رتبه نظامي او كاسته شود و پنج هزار تومان جزاي نقديه بدهد ، و يك سال هم مصدر خدمات دولتي نباشد .

3-           امير حسين خان ، پسر آصف الدوله بايد تا دوسال به هيچ وجه به مأموريت دولتي مأمور نشود ،‌زيرا كه پس از شنيدن اين خبر اقدامات سريعانه ننموده است ، و بايد سه هزار تومان جزاي نقدي بدهد .

4-           آصف الدوله ،‌بواسطه تلگرافاتي كه از عين الدوله در دست دارد و تحقيقات خارجي اظهارات خودش به عدليه كرده است تقريباً قرينه از تقصير اينكار دارد ولي قصوري كه عدليه نسبت با و ميدهد اين است كه چرا بيشتر از آنچه نوشته و گفته است اقدام نموده ، لهذا بايد دو هزار تومان جزاي نقديه بدهد .

5-           مفاخر الملك و اكرم الملك چون شخصاً حاصر نبودند و محاكمه حضوري نشده است موكول به حكم دولت است ، كميسيون عدليه دراين موقع به اقتضاي حال امروزي مملكت مجازات را همين قدر كافي مي داند ،مهر هاي اعضاي كميسيون

وزير عدليه در حاشيه صورتجلسه در اين كميسيون نوشته است :

اين حكم محكمه ابتدايي و اجرايي كميسيون عدليه كه درباره مقصر و قاصر نسبت به اسراي باشقانلو مجازات معين كرده اند صحيح است استنطاقات و تحقيقات همه با حضور شش نفر از وكلاي مجلس شده است و حكم را اجزاي ابتدايي و كميسيون عدليه نموده اند بايد مجري و همضي و اعلان شود . ديوان خانه عدليه اين حكم را تصدتي دارد ، عبدالحسين فرمانفرما

امضاء و مهر (سند 37)

سند تاريخي از دختر فروشي در قوچان

درسال 1323 هـ .ق (=1292 ش ) در خراسان خشك سالي روي داد و محصول غله به عمل نيامد ، و در اثر كمبود گندم قحطي روي داد و نرخ گندم ترقي كرد .

مردم خراسان براي تأمين نام خوراكي افراد خانواده اشان گندم به دست نياوردند ناچار به خوردن نان جو و ذرت شدند .

در اين موقع غلام رضا خان شاهسون آصف الدوله استاندار خراسان و پسرش امير حسين خان فرماندار قوچان بود . استاندار به دستور عين الدوله صدر اعظم ايران مردم را براي وصول ماليات تحت فشار قرارداد ،مردم به علت خشك سالي و نداشتن محصول ودر آمدقادر به پرداخت ماليات نبودند .

عين الدوله نخست وزير به استاندار خراسان نوشت :‌اگر مردم فرزندان خود را هم بفروشند ماليات را بايد به پردازند . (1)

امير حسين خان پسر آصف الدوله حاكم قوچان براي وصول ماليات به مردم قوچان فشار آورد و چوب فلك داير كرد تا كساني كه از پرداخت ماليات خودداري نمايند به ضرب چوب ماليات مورد مطالبه را از آنها بگيرند .

مردم قوچان در مقابل اين ظلم و ستم حاكم ، ناچار شدند دختران خود را به تركمنان تركمنستان بفروشند و پول فراهم كنند ،و ماليات مطالبه شده را به پردازند .

مجتهد بزرگ تهران سيد محمد طباطبائي درچهاردهم جمادي الاول 1324 در منبر گفت : .. حكايت قوچان را مگر نشنيده ايد كه پارسال زراعت به عمل نيامدو  مي بايست هر يك نفر مسلمان قوچاني سه ري(1) گندم ماليات بدهد ، چون نداشتند ، و كسي هم به داد آن ها نرسيد ، حاكم آنجا (امير حسين خان پسر آصف الدوله ) سيصد نفر دختر مسلمان را عوض گندم ماليات گرفته ، هر دختري به ازاء دوازده من گندم محسوب وبه تركمنان فروخت .. )(2)

اين عمل اعتراض شديد مسلمانان ايران وقفقاز را برانگيخت وموضوع در مجلس شوراي ملي مطرح شد .

1-           تلگراف از تجن به تهران ، مجلس شوراي ملي ، حكومت قوچان و درگز قريب هزار دختر به همراهي آصف الدوله به خارجه فروخته اند . مقيم تجن ، حاج عبدالله عسگراف .

2-           سيد محمد تقي نماينده مجلس روز يك شنبه چهارم محرم1325 تلگرافي را كه از اشك آباد رسيده بشرح زير قرائت كرد .

اگر چه از شاهد كسي قسم نمي خواهد ، ولي ما ايرانيان مقيم عشق آباد «اشك آباد ) ، كه پنج هزار نفر هستيم به شرف و دين و اسلام قسم ياد مي نمائيم ، و خداوند را به شهادت مي طلبيم كه به چشم خود ديديم كه اطفال قوچاني ها را در عشق آباد مثل گوسفند وساير حيوانات به تركمان ها مي فروختند وكسي نبود دادرسي نمايد .

اين عمل در درگز هم در دوران حكمراني محمد علي خان منصور الملك انجام شده و درگمرك لطف آباد دفتري بود كه در آن نام يكصدو شصت و چهار نفر دختري كه فروخته شده با نام پدر و اقامت اصلي و نام خريدار و محلي كه برده شده اند ثبت بوده است .

روزنامه خورشيد ، تهران اين روي دادها را منتشر كرد ، و روزنامه وطن اين عمل ننگين دولت وحكومت قوچان را در وادار ساختن مردم به فروش دختران خود به بيگانه جهت فراهم ساختن پول ماليات با چاپ كاريكاتوري منعكس نموده كه هر بيننده و خواننده را تحت تأثير قرار داد و از زمام داران مردم متنفر و منزجر ساخت .

در اين جا اين سند تاريخي را به نظر مي رسانيم .

سند شماره 38

اسنادي از دختر فروشي در اثر قطحي و گرسنگي در مناطق مرزي خراسان

در سال 1297 شمسي در اثر خشك سالي و كمبود حاصل غله قحطي عمومي در مناطق مرزي خراسان ، كلات ، درگز و غيره ، مردم فقير ناگزير شدند دختران خود را به تركمن هاي مناطق مرزي بفروشند ، در اين مورد كارگذاري امور خارجه درگز و كلات ،گزارشي به شماره 143/473 مورخ 21 برج عقرب 1297 به وزارت امور خارجه داده ،كه اوضاع و خيم آن روز مناطق مرزي و عمل شينع مردم روستاهاي درگز و كلات را مي نماياند .

وزارت امور خارجه اين موضوع را به وزارت كشور منعكس و درخواست نموده است كه دستور لازم براي جلوگيري از اين عمل غير انساني مردم ، به حكومت هاي محلي صادر نمايند .

متن اين دو نامه تاريخي را دراين جا به  نظر خوانندگان مي رسانيم .

سند شماره 39- گزارش كارگذاري امور خارجه درگز و كلات

سند شماره 40- نامه وزارت امور خارجه به وزارت داخله (كشور)

سندي از ججوخان و يوسف بيك درگزي كه در درگز طغيان كردند.

الف- ججوخان

ججوخان از جوانان دلير درگز بود ، وي در روستاي حصار از توابع لطف آباد در نوار مرزي ايران و جمهوري تركمنستان به دنيا آمد ، حصارهمان روستايي است كه با فيروزه معاوضه شد و شرح آن در اين مجموعه آمده است ، پدر ججوخان الله ويردي بيك از تركان حصار بود.

نام ججو از جوجي خان پسر چنگيزخان مغول گرفته شده ، در دوران قاجار ، نام گذاري مغولي روي فرزندان پسر در ايران رواج داشت ،مانند ، هولاكو ، چنگيز ، جوجي يا ججو ، خاقان ، ارغون و غيره .

الله ويردي بيگ در زمان محمد علي خان منصور الملك حاكم درگز ، نايب الحكومه بخش ميان كوه دربندي بود كه مركزش كبكان است .

ججوخان بعد از فوت پدر ، بجاي او نايب الحكومه ميان كوه ،شد وسوار آن مسلح را به دور خودجمع كرد ، وي اعمال ستمگرانه حاكم درگز را تحمل نمي كرد ، ودر نتيجه بحمايت از طبقه ضعيف علم مخالفت و طغيان بر عليه محمد علي خان منصور الملك حاكم درگز برافراشت ، و درگز را به تصرف خوددر آورد ، و به حكمراني پرداخت .

محمد علي خان حاكم درگز از (محمد آباد) مركز شهرستان فرار كرد و به درونگر از توابع بخش نوخندان رفت و به جمع آوري نيرو  از جوانان آن بخش پرداخت ، وموفق شد ، دويست نفر افراد مسلح گردآورد ، و به محمد آباد حمله كند ، ولي از نيروي ججوخان شكست خورد و متواري گرديد.

در اين موقع مسعود خان پسر صيد علي خان برادرزاده محمد علي خان منصور الملك در مشهد اقدام كرد و ركن الدوله استاندار خراسان او را به سمت حكمران درگز منصوب كرد. و او را براي سركوبي ججوخان با عده ي نظامي به درگز روانه ساخت .

مسعودخان با نظاميان به درگز حركت نمود ، ججوخان پس از اطلاع ، از مركز شهرستان خارج شد و در كوه هاي زنگلانلو موضع گرفت .

مسعود خان با قواي نظامي به تعقيب ججوخان رفت و او را محاصره كرد و جنگ سختي در گرفت ، نيرو ججوخان به تدريج او را ترك كردند و پراكنده شدند ، ججوخان با عده كمي كه دراطراف او باقي مانده بود به سوي كوه هاي قوچان رفت .

اين روي داد موقعي بود،كه قشون روسيه تزاري درخراسان بود ، كه شرح آن در موضوع گلوله باران گنبد مرقد مطهر امام رضا (ع) داده شده ، روسيه تزاري به علت سوابق تجاوزات ججوخان به آن سو مرز دل خوشي از ججوخان نداشت ، قواي روسيه در مشهد به عنوان همكاري با نظاميان ايراني به تعقيب ججوخان پرداختند ،ججوخان دائماً در حركت بود ، و درحدود يام به محاصره سربازان روس افتاد و اسبش به باتلاقي فرو رفت و در اثر اصابت گلوله به اسب و خود او كشته شد اين واقعه سال 1330 هـ . ق رويداد «ججوخان تصوير شماره 41 لازم به توضيح است كه از ججوخان همين عكس باقي مانده ومنحصر به فرد است »

ب- يوسف بيك

يوسف بيك از رؤساي سواران ججوخان و دست راست و يا رومشاور او بود او بعد از كشته شدن ججوخان به كار كشاورزي اشتغال داشت و بعد به سمت نايب الحكومه نوخندان منصوب شد ،هنگاميكه در 1320 لشگر هاي شوروي سابق ، خراسان را اشغال كرد ، وصولت السلطنه هزاره در سال 1321 در خراسان قيام كرد و شهرهاي جنوبي خراسان را تصرف نمود ، يوسف بيك هم در درگز علم طغيان بر افراشت وبانيروي مسلح كه در نوخندان جمع آوري كرده بود به محمد آباد مركز شهرستان تاخت و شهرباني وژاندارمري آنجا را خلع سلاح كرد و به رتق وفتق امور پرداخت .

پس از آنكه صولت السلطنه به كلات رفت ، و با خوانين شيروان و درگز ، فرج الله بيك و علي خان بيك و يوسف بيك تماس گرفت و آنها را دعوت به همكاري نمود ،فرج الله بيك و علي خان بيك با نيروهاي خود به درگز آمدند تا از آن جا به صولت ملحق شوند ، اما چون صولت السلطنه تسليم شد و نيروي مسلح اش خلع سلاح گرديد و متفرق شدند ، خوانين شيروان ودرگز نيز تسليم گرديدند و سلاح خود را تحويل دادند ، خوانين مدتي زنداني بودند و بعد آزاد شدند .

يوسف بيك (تصوير شماره 42)

اسنادي از قيام كلنل محمد تقي خان پسيان فرمانده ژاندرمري خراسان

كلنل (سرهنگ ) محمد تقي خان پسيان از خانواده مهاجر قفقاز بود ، اجدادش پس از جنگ ايران و روس (1243 هـ . ق) و مجزا شدند قفقاز از ايران به تبريز مهاجرت كردند ، محمد تقي خان پستان در سال 1319 هـ . ق در تبريز متولد شد ، و پس از تحصيلات مقدماتي ورود مدرسه نظام گرديد ، و با درجه ستوان دومي فارغ التحصيل ومشغول خدمت شد ، وي در سال 1297 شمسي با درجه سرهنگ 2 به فرماندهي ژاندرمري خراسان منصوب شد ،در اين موقع احمد قوام (قوام السلطنه ) استاندار خراسان بود .

كلنل محمد تقي خان ، پس از شروع به كار در خراسان با كمك و حمايت استاندار ، سازمان ژاندرمري خراسان را از لحاظ تجهيزات و اسلحه و استخدام افراد تعليم ديده در رديف يكي از بهترين سازمانهاي نظامي كشور در آورد .

در اسفند ماه 1299 شمسي در تهران كودتا شد وكابينه سيدضياء الدين طباطبائي تشكيل گرديد ، و اكثر رجال معروف تهران زنداني شد ، قوام السلطنه زير يار دستورات شديد سيد ضياء نرفت ،در نتيجه سيد ضياء محرمانه به وسيله سيد مهدي فرخ كارگزار خراسان  به كلنل محمد تقي خان دستور داد كه استاندار را باز داشت و روانه تهران نمايد .

كلنل محمد تقي خان بعنوان اطاعت از اوامر دولت در انجام وظيفه و بدون پيش بيني دگرگوني سريع اوضاع ، قوام السلطنه را روز 13 فروردين ، 1300 بازداشت كرد و تحت الحفظ روانه تهران ساخت ، سيد ضياء كلنل محمد تقي خان را به كفالت امور استانداري خراسان منصوب نمود ، اما اين كفالت ديري نپائيد و در خرداد همان سال كابينه سيد ضياء الدين سقوط كرد و احمد قوام السلطنه به نخست وزيري انتخاب شد ، و بلافاصله نجدالسلطنه معاون استانداري را تلگرافي به كفالت استانداري تعين نمود و كلنل محمد تقي خان راهم بدون اينكه عهد شكني او رادرباره خود و توقيف ومصادره اموال خود را به رخ او بكشد ،در مقام فرماندهي ژندامري خراسان ابقاء نمود ، و تلگرافي هم به حاج حسين آقا ملك كه درباره كلنل وساطت كرده بود مخابره وضمن آن متذكر شد ، كه كلنل محمد تقي خان با كمال اطمينان به محبت اين جانب به كارخود ادامه دهد ، كلنل هم ضمن تلگرافي شماره 337-13 خرداد 1300 شمسي از مراحم قوام السلطنه تشكر كرده و آمادگي خود را براي هر تنبه ومجازات اعلام نمود قوام السلطنه در جواب ، تلگراف محبت آميزي مخابره نمودند ، كه با اميدواري بمراحم دولت بخدمات مرجوعه اشتغال و خود تان را مأمور مشمول محبت و مساعدت اينجانب بدانيد ، اما كلنل در اثر تلقين و تحريك مغرضين به تلگراف قوام السلطنه اعتماد نكرده .

از بيم انتقام جوئي قوام السلطنه و تلقين و سعايت ديگران زير بار اين انتصاب نرفت ،و نجدالسلطنه را بازداشت كرد و علم قيام برعليه قوام السلطنه برافراشت ،و استان قدس و دارائي و پست و تلگراف خراسان را با نيروي نظامي اشغال كرد و زير نظر گرفت ، تلگراف هاي كلنل و قوام السلطنه از لحاظ اهميت موضوع و روشن شدن حقايق در اين جا چاپ مي شود .

قوام السلطنه نجفقلي خان بختياري (صمصام السلطنه ) را به استانداري خراسان منصوب نمود ، كلنل محمد تقي خان با شرايطي ، استانداري صمصام السلطنه را پذيرفت ،واز او قول ايلخاني گرفت كه صدمه اي به وي نرسانند و بعضي از خواسته اش را از جمله ابقاي پيشكار دارايي در مقام خود جامه عمل بپوشانند صمصام السلطنه ، ابتدا ، قول ايلخاني به كلنل محمد تقي خان داد كه نظرش را تأمين نمايد ،ولي پس از بررسي موارد خواسته هاي كلنل محمد تقي خان متوجه شد كه دولت قصد مجازات كلنل محمد تقي خان را دارد ، لذا قول ايلخاني خود را ضمن تلگرافي پس گرفت .

كلنل محمد تقي خان از آن تلگراف چنين استباط كرد ، كه خطري او را تهديد مي كند ، فوري در استان خراسان حكومت نظامي اعلام نمود و از بجنورد تا نيشابور جاده ها را تحت كنترل نظاميان قرارداد .

محمد ابراهيم شوكت الملك علم حكمران قاينات ميانجي گري كرد و تماس حضوري به وسيله تلگرافخانه با كلنل محمد تقي خان گرفت ، و پيامي بوسيله فرخ كارگزار خراسان براي كلنل محمد تقي خان فرستاد و درخواست كرد ، كه از ادامه روشي كه پيش گرفته است دست بردارد زيرانه به صلاح خود دولت و نه به مصلحت كشور است و متذكر شد ، بهتر است تغير رويه دهد ، و از در مسالمت در آيد .

كلنل محمد تقي خان ، به شوكت الملك علم چنين جواب داد .

« بيرجند ، جناب اجل امير شوكت الملك دام اجلاله العالي پس از اطلاع ازمذاكرات حضوري ديشب جنابعالي ، با اين كه از مضامين تلگراف معلوم است ، كه مسئله را بطور كلي طور ديگر جلوه داده و سركار را كاملاً در اشتباه انداخته اند ، و براي اينجانب كه نه همديگر را ديده و نه سابقه آشنايي با هم داريم ، معرفي خود و خدماتي كه تاكنون به وطنم كرده ام و ضمناً رفع سوء ظن از وجود محترم از اين راه دور با يك بلكه هزار تلگراف ممكن نخواهد شد ، باز محض اينكه به تكليف ايرانيت و اسلاميت و ديانت خود رفتار كرده باشم عرض مي كنم .

من سرهنگ محمد تقي خان ، زاده يكي از نجيب ترين خانواده هاي ايران ، و اجدادم از شريف ترين شرفاي حاليه شريف تر بوده اند ، در راه خدمت مملكت برادر و عمويم در شيراز و پدرم در اردبيل كشته شده اند ، خود دارائي موروثي و مكتبي را درهمين راه فنا كرده تمام عمرم را در جنگ ها گذرانيده و اينك فقط نصف جاني دارم كه مي خواهم نثار و طنم بكنم ، اگر مخابرات اين سه ماهه مرا با طهران ملاحظه مي فرمودند هرگز سوءظن پيدا نكرده ، قطعاً نيز عقيده مي داديد ، من درهواي مستموم بزرگ نشده ام ، كه براي اشغال مقامي مردم را به زحمت و مهلكه بياندازم ، اگر خراسان نسبت به يك انتخاب اعتراض مي كنند ؛ شهد الله و كفا به شهيداً اقدام غير مستقيم و تحريك نيست ، خودشان از پذيرايي والي ها خسته و فرسوده شده ، و ديگر آهي در بساط ندارند ،من مخالفتي نداشته سهل است بشهادت مخالف و موافق ، در صدر تهيه وسايل پذيرايي (والي جديد) بر آمدم ، تلگرافات و احكام من در اين موضوع بهترين شاهد است ،من تا آخرين درجه امكانات سعي كردم كه امنيت و آسايش عمومي را حفظ كرده و نگذارم سياست كينه جويانه معدودي خودخواه وخود پسند منتج به نتيجه گردد ، ليكن افسوس زحمات من مي رود بي نتيجه بماند ، و رقيب ديوسيرت بر اثر تعليمات و تحريكات ظالمانه خود نزديك است ، امن ترين ايالت ايران را به آتش انقلاب دچار نمايد ؟ و رعايا يعني فلك زده ترين قسمت اهالي اين مملكت گرفتار نهب و غارت گردد ، وروح مرا رنجيده ترو افسرده تر كند ، اما رفتار من نسبت به خود جنابعالي چه در ايام حكومت نظامي ، و چه از پنجم اسد به اين طرف كه كفالت عهده دار امور هستم ، همواره دوستانه و صميمانه بوده و پس از اين هم تا وقتي كه از طرف سركار اقدامي نشود همين رويه را به وثيقه شرافت نظامي تعقيب خواهم كرد ، در عالم هم وطني خواهش مي كنم كه به وسيله غولان آدم صفت كساني كه خودتان بهتر از بنده مي شناسيد ، شرافت خانوادگي و نام با افتخار خودتان را لكه دار نفرمائيد ،وگرنه هر چه پيش سالك آيد خوش آيد ، هيچ مانعي و عايقي مرا از دفاع حقوق جهاد كرور از هموطنانم ، خود و چهار هزار قوه فداكار صديق شاه پرست ايالت خراسان باز نخواهد داشت .

چون اين تلگراف خود را از هر حيث جامع مي دانم ديگر از حضور در تلگراف خانه معذرت خواسته عرض مي كنم، درخانه اگركس است يك حرف بس است،هفتم سنبله 1300 نمره 577 محمد تقي.

امير شوكت الملك علم پس از وصول و مطالعه تلگراف كلنل محمد تقي خان ، جواب ايشان را چنين داد :

ليله 8 سنبله 1300 شمسي ، مشهد جناب اجل كلنل محمد تقي خان دام اجلاله العالي ، تلگراف عالي زيارت شد ، عرايضي كه ديشب خدمت حضرت آقاي معتصم السلطنه فرخ كردم خصوصي ،و از نقطه نظر دوستي و وطن پرستي بود ، نه رسميت، اينك در جواب

تلگراف ، باز هم از نقطه نظر دوستي و وطن خواهي مختصري عرض مي كنم ، سبزه منكر حسب و نسب و لياقت شخصي سركار نيستم و جزء خودنمائي خواهد بود  اگر بنده نيز عرض حسب و نسب نمايم ، فقط اين قدر عرض مي كنم . در مدت عمر خودم بقدي سخت و سست روزگار و پشت هم اندازي ها  ديده ام كه ديگر خسته شده ام ، واگر پيش آمد روزگار بگذارد ديگر هيچ ميل به كار بازير و بالا شدن روزگار ندارم ، و فقط نقطه نظر شخصي من اين است ، كه بايد از حيث از ديار معارف به وطن و دولت خود خدمت نمود ، نه از جهت ديگر .

اينكه حضرت عالي مي فرمائيد ، نيم جاني را مي خواهم در راه وطن فدا نمايم ، بفرمائيد وطن منحصر به محوطه ارض اقدس است يا تمام مملكت ايران ، و آيا مي خواهيد جان نثاري را تحت حكم همين سلطنت و دولت بمعرض نمايش آوريد يادولت ديگر تشكيل دهيد ، تا اين  دو جواب را مرحمت نكنيد نمي توانم چيزي عرض كنم ، اينكه مي فرمائيد اين يالت مي رود در زير آتش انقلاب ويران شود ، آيا به نكته توجه فرموده ايد كه اگردر يك خانواده طفل خردسالي خيانتي وارد آورد ديه برعاقله است نه طفل صغير ؟ اينكه به بنده اظهار لطف فرموده ايد كه نسبت به بنده قصد سوئي نفرموده ايد ، نخواهيد فرمود متشكرم ، ولي افسوس كه بنده بخود اينقدر اهميت نمي دهم و تمام افراد مملكت را برادر و خواهر و هموطنم مي دانم ، چو  عضوي بدرد آورد روزگار ،ديگر عضوها رانماند قرار ، در خاتمه عرض مي كنم ، حضرت‌ آقاي كلنل محمد تقي خان (!) عقيده من اين است ، اگر نصف اهالي مملكت در موقع خطر خارجي كشته و نابود گردد و تمام خاك مملكت ويران شود ،هيچ اهميتي ندارد و نبايد ترس داشت ولي با اغراض شخصي و خودنمايي ديگري دما غي خونين شود زياد است ، اگر خودتان غير از اين تصور فرمائيد ، اشتباه كرده ايد ، اگر ديگري غير از اين بشما عرض كند ، رأي بدهد يا نادان است يا مغرض ؟ آقايان محترم اهالي ارض اقدس اگر مخالف اين عقيده بنده هستند. بگوئيد خود را به بنده معرفي فرمايند كه به بينم از پادشاه جسم جاهشان چه خواسته اند كه داده نشده ، و اگر مطلب غير از اينها است ، پرده پوشي لازم نيست كه مردم به اشتباه بيفتند ، به طور نصيحت به خود و تمام هموطنان صالح عرض مي كنم ،از خدا و خلق هر د و بايد ترسيد ؟ زياده عرض ندارم ، محمد ابراهيم.(1)

دراين موقع دراثروساطت ژنرال حمزه بسيان عموي كلنل محمد تقي خان ، هئيت دولت تصويب كرد كه كلنل محمد تقي خان ازكشور خارج شود،ومادام العمرما سي سيصدتومان مقرري دريافت نمايد

كلنل ، حاضر شده بود كه نصايح عمويش را به پذيرد و به خارج از كشور برود ، اما در اثر مساعي مشاوران بدانديش او كه منافع شخصي خود را در نظر داشتند . مانع اجراي تصميم كلنل شدند. او را به مهلكه انداختند.

قوام السلطنه ناگزير شد ،به كليه حكام و خوانين خراسان دستور تلگرافي دهد ، كه چون كلنل از نظر دولت ياغي محسوب مي شود ،لذا با نيروي مسلح محلي كه در اختيار دارند ،با كلنل محمد تقي خان مبارزه كشند و دست او را از قدرت كوتاه نمايند . (سند شماره 26)

دراثر اين دستور ، در چند جبهه نيروهاي محلي خوانين با نيروي ژاندامري جنگ را آغاز كردند ، در حدود با خزر و جام ، و بجنورد وشيروان و قوچان ، نيروهاي مسلح خوانين خراسان واحدهاي ژاندار مري را يكي پس از ديگري خلع سلاح كردند ، و به سوي مشهد به حركت در آمدن نامه هائي كه كلنل محمد تقي خان در اين ايام به افسران خود در جبهه جنگ يا به دوستان در خارج از خراسان نوشته و خامت اوضاع وگرفتاري سخت او را نشان مي دهند .

كلنل محمد تقي خان با عده ي قليل افراد ژاندارمري براي جلوگيري از پيش روي نيروهاي خوانين شهرستان هاي شمالي خراسان به سوي قوچان حركت كرد ، و در جعفر آباد عده اي از ژاندارمرهاي پراكنده را جمع كرد ،وشخصاً با يك مسلسل به جبهه جنگ رفت و دستور داد از مشهد نفر و اسلحه و مهمات پشت سر او بفرستند ، در نزديكي تپه داودلي ، نزديك قوچان به محاصره ي نيروي كرر افتاد وگلوله اي به پشت او اصابت كرد و به خاك خون غلتيد و اطرافيانش متواري شدند ، يكي از افراد كرر ، او را شناخته و سر او راكه هنوز زنده بود و ناله ميكرد بريد و نزد خان آورد ، خان ها سربريده كلنل را به تلگرافخانه قوچان بردند ، و تلگرافي قوام السلطنه را از كشته شدن كلنل آگاه كردند ، قوام السلطنه نيز به پاداش اين خدمت به هر يك آنها از لقبي داد و تلگرافي آن را ابلاغ نمود ، در اين جا چند سند تاريخي از اين روي داد چاپ مي شود .

1-           دستور تلگرافي قوام السلطنه به امير شوكت الملك علم حكمران قاينات (سند شماره 43)

2-           عكس سواران خوافي و با خزري و درگزي (شماره 44)

3-           نامه كلنل محمد تقي خان به نايب احمد آقاخان (شماره 46)

4-           نامه كلنل محمد تقي خان به يحي دولت آبادي (شماره 47)

5-           عكس كلنل محمد تقي خان (شماره 48)

6-           فتوكپي تصويب نامه لقب تاج محمد خان قوچاني

قوام السلطنه بشرح اسامي زير لقب عطا كرد و تلگرافي ابلاغ نمود .

1-           تاج محمد خان بهادري سطوت الملك

2-           فرج الله خان نگهبان ضغيم الملك

3-           ميرزا محمود درگزي صارم الملك

4-           محمد ابراهيم خان روشني ظفرالسلطنه

5-           غلامرضا خان رشيد نظام

قيام تركمن هاي تركمن صحرا به تحريك بيگانگان و لشگركشي فرمانده لشگرخراسان براي سركوبي قيام

بعد از روي كار آمدن حكومت سوسياليستي در شوروي ، در مناطق مرزي خراسان و گرگان هم بنابه تحريك بيگانگان قيامها و شورش هايي در ميان ايلات و طوايف بوسيله ي بعضي از فريب خوردگان بر پا مي شد ،و مدتي مردم منطقه و مسئولان امور را گرفتار مي ساخت ، و تلفات جاني وخسارات مالي فراوان وارد مي آورد كه قابل جبران نبود .

در ناحيه خراسان و دشت گرگان نيز مانند گيلان وآذربايجان قيامها و شورش هايي روي داد كه به مهم ترين آنها ذيلاً اشاره مي شود .

1-           شورش و قيام خداوردي سردار شيرواني معروف به خدو سردار در منطقه ي مرزي شيروان (1)

2-           قيام هولاكوخان سالار جنگ معروف به لهاك خان در مراوه تپه بجنورد (2)

3-           قيام تركمن هاي يموت دشت تركمن و تركمن صحرا به راهبري عثمان آخوند در گميش تپه در اين جا علل وجهات و چگونگي بر پايي اين قيام را با توجه به اطلاعاتي كه در منابع مختلف ذكر شده مورد بررسي قرار مي دهيم ، سران قبايل تركمن دشت گرگان (تركمن صحرا ) در سال 1301 شمسي با عنوان نارضايتي از دولت ايران جلسه اي در روستاي (امچلي ) درشمال گرگان با شركت نمايندگان ايلات و طوايف تركمن بشرح زير تشكيل دادند .

1-           عثمان آخوند ، از سوي ايل جعفرباي (يموت)

2-           جان محمد بيك ، و گوكي ملا ،از سوي ايل آتاباي (يموت )

3-           قصر امن ، از سوي ايل گوكلان

در اين جلسه اتحاد و اتفاق خود را براي قيام بر عليه دولت ايران اعلام و اعضاي شوراي اجرايي اين قيام را بشرح زير انتخاب كردند.

1-           ملارجب از طايفه ،كر

2-           اراز قربان طايفه ارق كل

3-           امام قلي از طايفه توماج

4-           خوجه نياز  خان از طايفه قرنجيك

5-           عزيز خواجه مرادف از طايفه چوگان

6-           احساس خان از طايفه كلته

7-           چهار نماينده بنا به معرفي آتاباي و گوكلان

عثمان آخوند را به رياست شورا انتخاب و مقرر نمودند ، مرزهاي جمهوري تركمن صحرا مورد بررسي قرار گيرد . (1)

عثمان آخوند كه بود

عثمان آخوند پسر عمر قويونلي از تركمن هاي گميش تپه گنبد كاوس بود ، وي در مدرسه گوگلدامش بخارا تحصيل كرده و به گميش تپه مراجعت نمود و به تدريس علوم ديني پرداخت ، و در ضمن تدريس به فعاليت هاي سياسي وارد گرديد .

در كتاب مخابرات استر آباد آغاز عمليات رهبر قيام تركمن ها چنين ضبط شده است :

1-           عثمان آخوند خود را سلطان تركستان محسوب كرده ، مشغول گرفتن گمرك وبعضي دست اندازي ها بوده ، او شبانه خود را به گميش تپه رسانده ، عمارتي را كه روس ها بنا كرده بودند همه را خراب كرده است .

2-           هفتم ماه سپتامبر 1919 خبر رسيد شش نفر عثماني بالباس بالشويكي وارد گميش تپه شده باعثمان آخوند و ساير تراكمه مذاكراتي نمودند ، كه هر يك از تراكمه صاحب اسب و تفنگ باشند روزي هزار منات(2) به او حقوق داده ميشود .

تشكيل مدرسه نظام

شورشيان تركمن صحرابراي تربيت وتعليم نيروي رزمي يك مدرسه ويژه نظامي تشكيل دادند ، و از افسران ترك بشرح زير1- قادر افندي 2- جمال بي 3- مهدي افندي 4- مصطفي بي 5- خدايار افندي

غيره دعوت كردند كه در اين مدرسه افراد را تعليم دهند .

پس از آماده كردن افراد رزمي و تهيه تجهيزات جنگي آنان با كمك بيگانگان عمليات نظامي خود را از نيمه دوم سال 1302 شمسي شروع كردند ، در اين موقع بود كه دولت ايران متوجه اهميت اين قيام شدند.و سردار سپه (رضاخان پهلوي ) فرمانده كل قوا ضمن تغيير امير لشگر حسين آقاخان خزاعي و انتصاب امير جان محمد خان سرتيپ به فرماهندي لشگر شرق خراسان فرمان داد اميرجان محمد خان فرمانده لشگر شرق خراسان با جلب ياري سران ايلات خراسان و سرتيپ فضل الله زاهدي فرمانده تيپ رشت با جلب سران قبايل گوكلان كه از اتحاد با تركمن هاي يموت جدا شده بودند به تركمن صحرا لشگر كشي كرده و قيام كمونيستي تركمن صحرا را سركوب نموده و انتظامات و امنيت را در آن منطقه بر قرار نمايند و نيز تلگراف زير را به خوانين خراسان صادر نمود.

از تهران به مشهد عدد كلمات 400-1304

توسط فرمانده لشگر شرق ، آقايان ضيغم الملك (1) ، سطوت الملك (2) ، هژبر الملك (3) ، مظفر السلطنه (4) ، ناصر لشگر و ساير خوانين زعفرانلو

اين نكته را من كاملاً واقف هستم كه از ساليان دراز اباعن جد خادم صديق مملكتي بوده ، خدماتي را كه در سرحدات خراسان به منصه بروز ؟ و ظهور رسانيده ايد ، پيوسته مورد تمجيد كارگذاران امور بوده مخصوصاً نمايشاتي كه در واقعه انقلاب سه سال قبل (1) خراسان ابراز داشتند يكي از مفاخر تاريخي بوده كه در دفتر افتخارات شماها يادداشت شده ، اما فوق العاده حيرت آور است ، در اين موقع كه جمعي دزد بي حيثيت تراكمه كه هميشه مغلوب شما بوده و درآن حدود بناي طغيان گذارده اند ، شما برخلاف هميشه ساكت نشسته و تماشا مي كنيد ، و عجيب تر اين است كه انتظار داريد كه من به شماها امربدهم ودرصدداجراي آن برآئيد،حقيقت اگراين است كه باخون ايرانيت كه درعروق شماخشك شده وباآن احساسات پاكي كه هميشه افتخارات شمارا در آن حدود تشكيل مي داد و (1)

دراين تلگراف تأكيدشده بودكه با قواي لشگر خراسان همكاري و قيام تركمن صحرا راسكوب نمايند .

مخابرات استرآباد  ج2ص686

تركمن هاي يموت شورش كردند ، و سردار سپه فرمان سركوبي شورش را صادر كرد .

حركت قواي نظامي و چريكي به سوي تركمن صحرا

الف قواي خراسان

در ابان ماه 1304 ، شمسي ستون هاي لشگر شرق خراسان به فرماندهي سرتيپ  اميرجان محمدخان علايي باقواي چريكي ايلات خراسان به سركردگي نامبردگان زير :

1-           تاج محمد خان بهادري (سطوت الملك ) رئيس افراد زعفرانلو

2-           فرج الله خان نگهبان (ضيغم الملك ) رئيس ايلات كرد شيروان

3-           محمد ابراهيم خان روشني (مظفر السلطنه ) رئيس ايلات كرد اسفراين

4-           ميرزا محمود صارمي (صارم الملك ) رئيس ايلات درگز

5-           هژبر الملك قليچي رئيس كردان قوچان

6-           ناصر لشگر ، از قوچان رئيس كردان هيودانلو

7-           سعادت قلي خان قبادي اوغازي رئيس كردان او غاز

8-           ولي خان قهرمانلو رئيس كردان قهرمانلو

9-           يوسف بيك درگزي رئيس افراد درگزي

ب قواي تيپ گيلان

10-     ستون اول به فرماندهي سرتيپ فضل الله زاهدي فرمانده تيپ گيلان

11-     ستون دوم به فرماندهي سرهنگ حكيمي فرمانده نظامي گرگان

12-     ستون سوم به فرماندهي سرگرد علي اصغر جهان بيني

سريعاً به سوي دشت گرگان حركت كردند ، و هم زمان وارد تركمن صحرا شدند و عمليات نظامي را طبق نقشه ي تنظيمي شروع كردند .

1-           نيروهاي تحت امر سرتيپ امير جان محمد خان فرمانده لشگر خراسان با سران و افراد ايلات خراسان از راه بجنورد به گوكلان حمله نمودند عمليات نيروي تحت اميرجان محمد خان چنان سريع و وحشت آور بود كه هنوز هم در خانواده هاي تركمن بصورت داستان بيان مي كنند .

عمليات به توپ بستن آلاجيق ها و خانه هاي تركمن ها از طرف خوجه نفس شروع شد و همه جا را به آتش كشيدند ، تركمن ها هم سخت به مقابله پرداختند ولي شكست خوردند قواي تحت فرماندهي سر تيپ زاهدي هم نواحي گميش تپه را مورد هجوم قرار دادند ، فرماندهي عمليات را سرهنگ ابراهيم ضرابي به عهده داشت و سرگرد منوچهر امير پاشايي هم با فرماندهي سواران امور اكتشاف را عهده دار بود .

در اين جنگ تلفاتي به تركمن ها و نيز به نظاميان و چريك ها وارد آمد و در نتيجه سرعت و شدت عمل قواي نظامي شورش تركمن هاي دشت گرگان سركوب شد ،و فرماندهان نظامي و سران چريكي در 12 آبان ماه 1304 وارد شهر گنبد كاووس شدند ، و فتح تركمن صحرا را جشن گرفتند .

پس از شكست جنبش تركمن ها ، عثمان آخوند با الله يار خان و لالي خان سران شورش به خاك شوروي فرار كردند (1)

در اين قيام تركمن ها نوشته اند كه خوانين كرد منطقه ي بجنورد هم ابتدا فعاليت داشتند ولي بعداً از صحفه مبارزه خارج شدند . در كتاب سيري در تاريخ و اجتماعي تركن ها آمده است ، « شورش تركمن ها از چنان قدرتي برخوردار بود كه خواستار بيرون رفتن سپاهيان دولتي و استقلال مناطق تركمن نشين و خان نشين بجنورد گرديدند .

شورشيان تهديد كردند ، كه اگر اين خواسته بر آورده نشود ، با قيام همگاني تركمن ها و كردها (منطقه بجنورد) روبروخواهند شد.ولي پس از چندي رهبر شورشيان كردها باحكومت ساخت و از صحنه مبارزات بيرون رفت

در سال 1344 هـ . ق برابر با 1303 شمسي ) حكومت ، درمشهد (سردار معزز ، خان بجنورد ) و دو برادرش و 28 تركمن و 48 كرد را كه از فعالان قيام بودند اعدام كرد(1)

علت اعدام سردار معززو برادران وكسان او

علت اعدام عزيز الله خان سردار معزز حاكم بجنورد و برادران وكسان او در كتاب حركت تاريخي كرد خراسان جلد چهارم چنين آمده است .

« عزيز الله خان سردار معزز ، عبد الله خان ، اسد الله خان ، شاهرخ خان ، يوسف خان ، افراسياب خان برادران سردار ، و حسين قلي خان قراچورلو حكمراني سملقان و رئيس ايل قراچورلو ، و محمد رضا كيكانلوميرآخور و جعفر خان حمزانلو رئيس سواران سردار معزز ، و محمد بهادر قراچورلو سركرده سواران كرد به مشهد احضار و به قيام برعليه دولت متهم مي شوند به انگيزه اعتراض به احضار آنان متجاوز از سه هزار نفر كرد و تركمن گوكلان موافقين ايل شادلو ، به سرپرستي اصغر معروف به (هو) برادر محمد بهادر به بجنورد حمله نموده و قشون دولتي را به فرماندهي سرهنگ انصاري «پدر مهندس عبدالرضا انصاري وزير كشور هويدا» محاصره مي نمايند .در اين جنگ سرهنگ انصاري به قتل مي رسد ، قشون خراسان با كمك خوانين قوچان و شرودن با بمباران نمودن شهر بجنورد محاصره را در هم شكسته و افراد ايلات را پراكنده مي سازند .

و در نتيجه 1- سردار معزز بجنورد 2- عبد الله خان 3- اسدالله خان 4- حسين قلي خان قراچورلو 5-محمد بهادر(ممو) 6- محمد رضا خان كيكانلو 7- جعفر خان حمزه كانلو در مشهد اعدام مي شوند و بقيه زنداني مي گردند ، بعداً خوانين شادلو و قراچورلو به اصفهان تبعيد شدند.(1)

اسنادي از لهاك خان كه در بجنورد قيام نمود.

اسنادي از لهاك خان

كه در بجنورد قيام كرد

سروان هولاكوخان با وند معروف به لهاك خان سالار جنگ فرمانده پادگان نظامي مراوه تپه ، برادرزاده امير مويد سوادكوهي رئيس خاندان باوند ،و امر مازندراني ، و رؤيان بود ، وي مرام ناسيوناليستي كه داشت به بهانه ي كشته شدن پسر عموهايش سهيم و هژير در جنگل هاي مازندران ، و اختلافي كه در اثر حقوق افرادش ميان او و جان محمد خان فرمانده لشگر خراسان ايجاد شده بود ،در سال 1304 شمسي علم طغيان برافراشت و بانيروي نظامي تحت فرمان خود، و عده اي از تركمن ها وبلوچ هاي منطقه را به نيروي خود ملحق كرد و با سلاحي كه به دست آورده بود نيروي خود را تقويت نمود . سپس به پادگان بجنورد حمله برد و آن جا را تصرف و افرادش را خلع سلاح و پنج افسر و دو استوار را كه با طغيان او به مخالفت برخاسته بودند ، در بجنورد تير باران كرد .

لهاك خان با يك هزار نفر افراد مسلح خود به سوي قوچان تاخت ، و قصدداشت پس از اشغال قوچان به مشهد برود و مركز استان را به تصرف خود در آورد .

غلامحسين رحيميان نماينده اسبق مردم قوچان در مجلس شوراي ملي براي نگارنده حكايت كرد .

لهاك خان با نيروي مسلح خود به قوچان وارد شد ، سيصد نفر از افراد لهاك خان لباس عجيبي داشتند كه تا آن روز ديده نشده بود ، اين لباس عبارت بود از كت مخملي قرمز ، چكمه هاي سرخ رنگ كلاه هاي پارچه اي قرمز به شكل خود ، كه در وسط آن سرنيزه گذاشته بودند ،و روي گوشهاي خود را با پوشش هايي به شكل گوش فيل پوشانده بودند ، آنها اعلاميه اي با امضاي «كميته بالشوسيم »منتشر كردند ، و ضمن آن خواستند كه هر كس اسلحه دارد بياورد به كميته تحويل دهد ،در اين جا نمونه اي از اعلان و نامه هاي يكي از سران كميته انقلاب رابه نام علي گشتاني مأمور منطقه اسفراين به نظر خوانندگان گرامي مي رسد ، خوانين قوچان ، فرهادخان ، حبيب خان ناصر لشگر ، فرج بيگ بيچرانلو ، علي خان بيچرانلو ، با سواران محلي خود به دفاع از شهر برخاستند ،در نتيجه ي زد و خورد بين دو نيرو عده اي كشته شدند ،

لشگر خراسان ، به محض اطلاع از قيام لهاك خان ، اقدام به اعزام نيروي نظامي از مشهد نمود ، و هواپيماي لشگر هم روي شهر قوچان به پرواز در آمد .

نيروي نظامي لشگر خراسان با كمك افراد مسلح خوانين كرد وارد عمليات نظامي گرديد ، يك سنگ سرباز هم از سبزوار به مشهد حركت نمود .

لهاك خان به قصد تسخير مشهد ، با قواي خود بسرعت به آن سو روانه شد ،ولي بين راه درگبرآباد با نيروهاي محلي خوانين كرد مواجه گرديد ، وپس از نبرد سخت ناچار به بازگشت به قوچان شد ، و نيمه شب بانيروي خود قوچان را تخليه كرد و به سوي باجيگران حركت كرد ، وي قصد داشت از راه دره ي بردر و جيرستان به بجنورد برگردد ، در تخته آلازار مرز ايران و جمهوري تركمنستان ، كردهاي آن حدود كوه ها را محاصره كرده و راه رابر لهاك خان و افرادش بستند ، جنگ شديدي ميان آن ها با نيروي لهاك خان در گرفت ، و لهاك خان كه تاب مقاومت با كردها رانداشت ، با عده اي از افراد خود از مرز گذشت و به خاك اتحاد جماهير شوروي سابق وارد شد .

ازلهاك خان تا سال 1334-خبري واثري نبود ، در آن موقع بر اثر اقداماتت خواهرش و اقدامات سفارت كبراي ايران در مسكو ، لهاك خان پيدا شد و تحت حمايت سفارت ايران قرار گرفت ، بعد ازمدتي او را به ايران فرستادند ، جالب آن بود كه ميان سفارت كبراي ايران ووزارت خارجه شوروي درباره تابعيت لهاك خان با وند مكاتبه و بحث بود ،كه وزارت خارجه شوروي مدعي بود لهاك خان باوند از اتباع شوروي است نمي تواند به ايران برگردد

ظهمورس آدميت ،وزير مختار سابق ايران در مسكو ، دركتابي تحت عنوان «گشتي بر گذشته » تحقيقاتي را كه درباره ي لهاك خان باوند در شوروي به عمل آورده نوشته است :

لهاك خان پس از ورود به شوروي ،‌مدتي را در آكادمي فرونتره به تحصيل علوم نظامي مشغول شده ، سپس مدتي در قفقاز اقامت داشته ، بعد او را به اردوگاه كليما سيبري ، منتقل ياتبعيد مي كنند كه مشغول بيگاري ميشود .

لهاك خان باوند ، چند سال در تبعيد ، به جنگل تراشي مشغول بوده است ، بعد درسال 1335 شمسي تحت حمايت سفارت ايران در مسكو قرار گرفته و مشغول كار در سفارت مي شود ، وسمت مترجمي را در سفارت بعهده مي گيرد .

لهاك خان با اقدامات و حمايت و مساعدت سفارت ايران در مسكو به ايران بازگشت .

لهاك خان باوند ، در جواني نامزدي داشته به نام ساسان نوش ، كه در طول اين همه سال غيبت لهاك خان در انتظار بازگشت او شوهر اختيار نمي كند ، و پس از بازگشت لهاك خان آن دو به هم رسيدند و عروسي نمودند .(1)

در اينجا اسناد مربوط به لهاك خان بشرح زير به نظر مي رسد

1-           عكس لهاك خان سالار جنگ در لباس نظامي روسيه در سال 1327 (تصوير شماره 49)

2-           نامه شماره 50394 مورخ 28/12/34 وزارت امور خارجه ايران به سفير كبير ايران در مسكو ، كه ضمن آن خواسته است درباره تابعيت ايراني لهاك خان اقدام نمايد (سند شماره 50)

3-           نامه وزير امور خارجه ايران به عنوان تهمورس آدميت وزير مختار ايران ، كه ضمن آن از اقدامات معموله براي رهايي از گرفتاري و اعزام لهاك خان به ايران قدرداني نموده ، و نيز تشكر پرفسور آرياپارت برادر لهاك ازوزير مختارايران (سند شماره 51)

متن (سند 50) نامه وزير امور خارجه ايران به سفارت ايران درباره رهايي لهاك خان

4- نامه ها و اعلان مربوط به قيام لهاك خان

شماره 50394

تاريخ 28/12/1334

شير و خورشيد وزارت امور خارجه ،خيلي فوري است ،جناب آقاي عبدالحسين مسعود انصاري سفير كبير شاهنشاهي پيرو آخرين نامه وزارت خارجه 7/10/34 شماره 2418/د 37570 راجع به آقاي لهاك باوند ، براي اينكه خاطر جنابعالي كم و بيش از جريانات امر مستحضر گردد ، بشرح مراتب زير مي پردازد .

بطوريكه از فحواي مكاتبات اخير مشهود ميافتد وزارت امور خارجه اتحاد جماهير شوروي به سفارت كبري اظهار داشته است ، كه آقاي لهاك باوند ، تابع شوروي است ، در صورتيكه سوابق امر به اندازه اي روشن و واضح است كه اين اظهار به هيچ وجه من الوجوه با سوابق امر وفق نمي دهد ، آقاي لهاك باوند ، پس از طي سالها زنداني و تبعيد در نقاط شمالي در سال 1325- از تبعيد وزندان رهائي يافته ، و به وي تكليف شد ، كه براي بازگشت به ايران به اولين نمايندگي شاهنشاهي در مسير راه خود مراجعه ، و پس از تحصيل گذرنامه باورواريد خروج داده خواهد شد .

در نتيجه نامبرده به سركنسولگري شاهنشاهي دريادكوبه مراجعه و پس از معرفي خود ، و استعلام سر كنسولگري از مركز و تثبيت ايراني بودن او گذر نامه صادر و پروانه اقامت نيز براي نامبرده از جانب مأمورين محلي بادكوبه صادر گرديد .

ولي معلوم نشد ، بعداً بچه جهاتي صدور رواديد را براي او معوق گذارده و به وي تكليف نمودند چندي در زاكاتال اقامت ورزد تا تكليف امر روشن گردد.

از آن تاريخ تاكنون اين موضوع ، يعني مراجعت آقاي لهاك باوند ، به ايران معوق و علاوه بر اعزام مجدد او به سيبري اكنون بهانه تابعيت شوروي را پيش كشيده اند ، و شايد هم عدم حصول نتيجه در اثر اين بوده است ، كه در موقع خود مأمورين ايران نخواسته اند ، موضوع را با جديت هرچه تمام تر دنبال نمايند حتي با اينكه در آذر سال 33 سفارت كبراي شاهنشاهي طي تلگراف رمزي به وزارت امور خارجه اشعار داشته اند ،چون گذرنامه سابق آقاي لهاك باوند ،در دو ائر شوروي مفقود شده گذرنامه جديد صادر و ارسال شد ، اقدامات تعقيب نتيجه بعرض مي رسد ، از اين روبخوبي بر مي آيد كه تاآن وقت همواره آقاي باوند تابع ايران محسوب مي شده و نمي توانسته است ، تبعه شوروي قلمداد شودمتعاقب اين امر هم سفارت كبري نامه هاي آقاي باوند را براي همشيره هايش فرستاده و تقاضاي هزينه راه نموده بود كه يك هزار و پانصد روبل هم به همين منظور در دسترس سفارت كبري گذارده شده است.

بنابه مراتب بالا خواهشمند است قدغن فرمايند اقدامات سابق را دنبال و در رد اظهارات وزارت خارجه شوروي داير به تابعيت غير ايراني آقاي لهاك  باوند ، اهتمام بعمل آورده و مساعي لازمه مبذول دارند ، كه وسايل حركت نامبرده به ايران هر چه زودتر فراهم گردد ، و نتيجه را هم به وزارت امور خارجه مرقوم فرمايند ،وزير امور خارجه امضاء ، آرام

آقاي مسعود انصاري سفير كبير ايران در مسكو ، در بالاي اين نامه نوشته است :

فوري است ، اقامي آدميت ، اقدام شده به جناب آقاي وزير امور خارجه اشعار گردد ،كه مجدداً يادداشتي به شماره ……… مورخ …………بوزارت خارجه شوروي ارسال شده وموضع را تعقيب و نتيجه به استحضار خواهد رسيد 19/1/35

 

 

سندي در باره تغيير شكل لباس

لباس مردان در ايران ، تا سال 1307 شمسي عبارت بود از :

1-           قباي بلند تا زير زانو جلو و يقه باز از پارچه هاي نخي ساده يا سورمه اي يا خاكستري يا شير شكري .

2-           كمر بند پارچه اي كه عام از چلوار سفيد و سادات ازپارچه سبز از روي قبا به دور كمر مي پيچيدند و مي بستند .

3-           لباده گشادتر از قبا و بلندتر از آن ، از پارچه نخي يا ماهوت كه اعيان و اشراف از شال ترمه كرمان جلو باز ، از روي قبا مي پوشيدند .

4-           شلوار بند دار از پارچه ي نخي مشكي ساده ودعيان از پارچه ماهوت مي پوشيدند .

5-           كلاه - اغلب كلاه نمدي در سر داشتند كه دور آن را پارچه سفيد و يا شال كشميري مانند عمامه مي پيچيدند و سادات شال سبز ياابي سير دور كلاه مي بستند ،وياكلاه پوستي معروف به قزاقي به سر مي گذاشتند ،و در شهرستان هاي شمالي و مناطق تركمان نشين كه مردم به تركمنستان (اشك آباد ) و يا به بخارا رفت و آمد داشتند ، كلاه تركمان كه كلاه پوستي تخم مرغي بود بر سر مي گذاشتند كه با اصطلاح محلي و تركي شپرمه ، مي گفتند .

در دي ماه سال 1307 شمسي قانون اتحاد شكل لباس مردان ، در مجلس شوراي ملي به تصويب رسيد ، ومقرر شد از آن پس لباس مردم به كت وشلواردكمه دار ، پالتو ، كلاه لبه دار ،معروف به پهلوي تغيير يابد.

كلاه پهلوي از مقوا درست مي شد وروي آن پارچه هاي ساده نخي يا ماهوت مشگي مي كشيدند ، ولبه اي به جلو كلاه مي دوختند ،كه روي پيشاني قرار مي گرفت .

مقررات قانون متحد الشكل شدن لباس چنين بود‌:

1-           كليه اتباع ذكور ايران مكلف هستند ،ملبس به لباس متحد الشكل بشوند .

2-           مجتمهدين ، مراجع امور شرعيه ، مفتيان اهل سنت ، پيش نماز ،محدثين ، طلاب ، مدرسين ، روحانيون اقليت ها ، با شرايطي از مقررات قانون مستثني هستند ،

3-           متخلفين به جزاي نقدي از يك تا پنج تومان و يا به حبس از يك تا هفت روز محكوم مي شوند .

فرمانداران و رؤساي شهرباني به روحانيون كه مقام اجتهاد داشتند ، يا يكي از عناوين مقرر در قانون را داشتند ، جواز معافيت از پوشيدن لباس متحد الشكل ميدادند .

در اين جا جواز شماره 721 مورخ 18/1/1308 رئيس شهرباني خراسان ، سرهنگ نوايي را كه درباره معافيت سيد محمد رضا مجتهد بختياري از پوشيدن لباس متحد الشكل صادر شده  است مي بينيم (سند شماره 52).

اسنادي درباره اسكان كوچ نشينان ايلات دام دار

دولت ايران در سال 1314 شمسي به اسكان كوچ نشينان ايلات دام دار ايران اقدام نمود ، منظور از اين اقدام آن بود ،كه نيروي رزمي عشاير ايران مهار گردد ، اين امر در خراسان نيز بشدت اجرا شد .

وزارت كشور ، براي اجراي اين امر سازماني تأسيس كرد ، و افرادي را استخدام نمود و به مناطق عشايري كشور اعزام كرد ، تا نسبت به اسكان دام داران كوچ رو اقدام كنند.

در ناحيه ي خراسان در آن زمان اكثر ايلات عشاير ، به دام داري اشتغال داشتند ، و كوچ رو كوچ نشين بودند ، با اجراي اين امر به وسيله مأموران اشكان عشاير و با كمك ژاندرمري ، سران ايل ها و طايفه هاي عشاير دام دار وكوچ رو ملزم و وادار شدند ،كه در يكي ازمناطق تعيين شده بوسيله دولت اسكان يابند ،در انجام اين امر ، ورقه اي نيز كه نشان دهنده اسكان ايل يا طايفه اي در محل تعيين شده بود به سرپرست يا رئيس ايل مي دادند .

لازم به ذكر است ،كه اسكان دام داران كوچ روكه بدون مطالعه ي كافي و برنامه ريزي لازم جهت نگهداري و جلوگيري از اتلاف دام بود ، موجب نابودي دام شد ، وبيشتر دامداران بعد از آن به كار كشاورزي پرداختند .

در نتيجه ي اجراي اين امر ، توليدات دامي رو به كاهش گذاشت ، ودولت ناگزير گرديد ، احتياجات مردم را از حيث گوشت و روغن و پنير و كره از خارج وارد كند . دراين جا اسنادي بشرح زير در رابطه بااسكان دامداران به نظر مي رسد .

1-           ورقه تصديق سكونت ايل توپكانلو در حسين آباد نشابور (سند شماره 54)

2-           عريضه مورخ 15/5/1316 الوار اسكان يافته در كاشمر (سند شماره 54)

3-           نامه شماره 11750 مورخ ، 2/6/1316 استاندار خراسان راجع به درخواست كمك غذايي الوار اسكان يافته در اطراف كاشمر (سند شماره 55)

4-           نامه شماره 9204/43094 مورخ 4/7/1316 وزارت كشور در جواب استانداري خراسان واتر به اينكه دادن جيره به الوار اسكان يافته در اطراف كاشمر ميسر نيست . (سند شماره 56)

 

 

متن سند شماره 53

نمره 430

تاريخ 5/5/1314

شير و خورشيد

وزارت داخلي

اسكان ايلات

(ورقه تصديق ترك چادرنشيني و سكونت دائمي و اشتغال برعيتي ) موافق تحقيق و معاينه محلي و بموجب دوفقره تصديق كدخدا قريه حسين آباد و كدخدا وريش سفيد طايفه توبكانلو ايل زعفرانلو (به نمره ‌ضبط است ) تصديق مي نمايد كه آقاي اسد الله خان و لدفرهادخان داراي ورقه هويت نمره 495 ، از طايفه و ايل مزبور از تاريخ اول مهر 1314 در قريه حسين آباد واقعه در بلوك سرولايت نشابور ساكن شده وحاليه با مر رعيتي مشغول وچادرنشيني را ترك نموده است .

رئيس اشكان ايلات امضاء انصاري

متن سند 54

25/5/1316

پيشگاه اعليحضرت همايون شاهنشاهي

محترماً معروض مي دارند دعاگويان الواركاشمر راجع باينكه مدت هشت سال مي شود كه ما را آورده اند كاشمر ، در صورتي كه سال ها گذشته گندم سدمن پنج تومان بوده و از ظرف دولت قويشوكت هم بماجيره مي داده اند ، و فعلاً امساله گندم سي تومان يا چهل تومان است ، و قوه خريد گندم نداريم و جيره هم كه از طرف دولت قويشوكت بما نمي دهند ، و هر خانه داري ، پنج شش نفر عيال و نان خور داريم ، و بهرخانه داري كه در يك محلي است دشتباني معين كرده اند سه خروار غله معين كرده اند ، اين سه خروار غله را ،‌همين زمستان خورده ايم و بكلي منده ايم (مانده ايم ) معطل و پريشان ، اميدواريم كه مرحمتي بفرمائيد كه از دست نرويم ،منتظر پاسخ نامه مي باشيم بارسيدگي ، هئيت الوار كاشمر

متن سند شماره 55

شير و خورشيد و شمشير

ايالت خراسان

تاريخ : 2/6/1316

شماره : 11750

وزارت داخله

رونوشت عرضحال هئيت الوار ، كه در اطراف كاشمر اسكان شده اند، راجع بوضعيت خودشان و تقاضاي جيره به پيوست ، براي استحضار و اتخاذ تصميم فرستاده مي شود ، هم والي ايالت خراسان ،

امضاء

پاكروان

متن سند شماره 65

شماره 43094/9204

تاريخ : 4/7/1316

ايالت خراسان

عطف بنامه شماره 11750 مورخ 20/6/16 متضمن رونوشت عرضحال الوار ساكنين كاشمر اشعار ميدارد ، پرداخت جيره بالوار مزبور ميسر نيست ، و بطوريكه كراراً تذكر داده شده است ميبايستي با اشتغال بامور رعيتي وسايل زندگاني خود راتأمين كنند ، از طرف وزير داخله ،فريدوني

اسنادي از كشف حجاب در خراسان

دردي ماه سال 1314 شمسي از طرف دولت محمود جم مقرر شد ، از زنان ايران رفع حجاب به عمل آيد ، اجراي اين امر در يك كشور اسلامي براي مردم مسلمان كه فرهنگ وسنت ملي مذهبي خاص خود دارند بسيار دشوار مي نمود .

اجراي اين امر خطير مورد توجه و علاقه ي رضاشاه پهلوي بود ، كه پس از مسافرت به تركيه در سال 1313 شمسي و ديدن زنان بي حجاب در آن جا تصميم گرفت در ايران هم بي حجابي اجرا شود .

نمايندگان دولت «استانداران و فرمانداران و بخشداران » و سازمان هاي انتظامي در مراكز استانها و شهرستان ها ، قبلاً با كمك ادارات فرهنگ (آموزش و پرورش ) مقدمات اجراي امر را تدارك ديده بودند ، بخصوص آنكه در تابستان آن سال كه مقدمات كشف حجاب فراهم مي شد ، و موضوع تغير كلاه پهلوي به كلاه شاپولبه دار در جريان اجرا بود در مشهد ،واقعه ي مسجد گوهرشاد (قيام مردم ) روي داده و عده اي از مردم و زوار بي گناه كشته شده بودند ، لذا مسئولان امور با پيش بيني لازم براي پيش گيري هر گونه وقايع نظير روي داد مسجد گوهرشاد  ، با دقت بيشتر و شدت عمل به اجراي امر كشف حجاب پرداختند .وبا بر پا ساختن مجالس جشن رؤساي ادارات ،و سران طبقات مردم را با اجبار واكراه همراه زنان نشان به اين مجالس كشاندند .و گزارش برگزاري هر يك از مجالس جشن را با آب وتاب بمركز منعكس كردند و براي تأييد گزارش ها عكس هايي نيز از شركت كنندگان زن و مرد در آن مجالس برداشتند و بمركز فرستادند ، ما در اين جا اسناد جالبي را از اين واقعه مهم تاريخي به نظر خوانندگان گرامي مي رسانيم .

1-           دستور محرمانه شماره 16514 تاريخ 7/10/1314 ، استاندار خراسان (پاك روان) به فرمانداران شهرستان ها درباره ترتيب اجراي امر كشف حجاب زنان (سند شماره 57)

2-           گزارش تلگراف رمز شماره 270 مورخ 16/10/14 استاندار خراسان به نخست وزير راجع به پيشرفت امر كشف حجاب زنان در مدارس مشهد و شهرستان ها و در خواست ، پارچه و پالتو دوخته و كلاه از تهران (سند شماره 58)

3-           گزارش تلگراف رمز 349-15/11/14 به محمود جم نخست وزير راجع به برگزاري جشن هاي متعدد درمشهد بوسيله طبقات مردم و صدور دستور جلوگيري از ورد زنان با حجاب صحن و حرم مطهر ، و به ادارات و مجالس رسمي (سند شماره 59)

4-           عكس دستجمعي زنان رؤساي ادارات با همسران خود در اين جشن عكس پاك روان استاندار ، سرلشگر ايرج مطبوعي فرمانده لشگر ، و سرهنگ نوايي رئيس شهرباني خراسان و رؤساي ديگر ادارات ديده مي شوند (تصوير شماره 60)

5-           تلگراف رمز 338-20/11/14 پاك روان استاندار خراسان ، به نخست وزير راجع به برگزاري جشن از طرف كاركنان استان قدس و شركت زنان آنان و ساير طبقات مردم در اين جشن (سند 61)

6-           عكس شركت كنندگان (زن و مرد ) در جشن كاركنان استان قدس كه در صحن كهنه برداشته شده است (تصوير 62)

7-           گزارش محرمانه كتبي شماره 6130 18/4/1315 پاك روان استاندار خراسان ، به نخست وزير ،راجع به اينكه زنان افغاني كه به مشهد مي آيند ، چادر مشكي زنان ايراني را بر سر مي كنند ،در صورتي كه چادر زنان افغاني سفيد است ، اين موضوع مأمورين رادچار اشكال كرده چه بايد كرد (سند 63)

8-           گزارش  محرمانه كتبي شماره 60695-27/4/15 استاندار خراسان به نخست وزير ،دائر باينكه مأمورين ژاندرمري در مرزها براي برداشتن چارقد از سر زنان خشونت عمل مي كنند ، و بعضي مواقع هم سوء استفاده مي كنند ، در خواست نموده از مركز تعليمات لازم به ژاندمري خراسان داده شود (سند 64)

9-           گزارش كتبي 541 30/3/1315 فرمانداري كاشمر به استانداري خراسان ،راجع به اقدامات گوناگوني كه در اجراي امر رفع حجاب در آن شهرستان به عمل آورده است (سند 65)

10-     نامه محرمانه ، حسين شكوه رئيس دفتر مخصوص رضا شاه به محمود جم نخست وزير ، در باره اين كه طبق گزارش رسيده زنان فردوس مجدداً چادر به سر مي كنند و تأكيد در صدور دستور مراقبت در امر كشف حجاب بر فرمانداران (سند شماره 66)

11-     تلگراف رمز شماره 105-7/12/16 نخست وزير به استاندار خراسان درباره ترتيب رفتن زنان به حرم ومساجد و مجالس روضه سند 67)

12-     نامه خصوصي سرهنگ نوايي رئيس شهرباني خراسان به محمود جم نخست وزير ، راجع به اين كه دستور نخست وزير (105-7/12/16)

در باره ترتيب رفتن زنان به حرم و مساجد و مجالس روضه ايجاد اشكال كرده است (سند شاره 68)

متن سند شماره 57

شير و خورسيد

ايالت خراسان

محرمانه و مستقيم

حكومت نظر باينكه حسب الامر رياست وزراء بايد نسبت به رغبت نسوان به تجدد و تربيت و پيشرفت آنان در ترقي و تعالي كمك آقاي رئيس الوزراء دستور العمل هاي ذيل را مزيداً ابلاغ مي نمايند . كه كاملاً رعايت نكات لازمه رانموده اقدام نمائيد .

1-           بدواً بوسيله معارف در مدارس بعنوان پيش آهنگي ورزش دختران بطوريكه در همه جا اقدام شده اقدام شود .

2-           بوسيله رؤسا ادارات وسائل تشويق خانم ها را فراهم آورده كه مجالس نه بعنوان رفع حجاب بلكه بعناوين ديگر ،ولي براي همين منظور تشكيل گردد.

3-           وعاظ و پيشوايان محل را وادار كنيد كه نتايج حاصله از اين منظور را بمردم بفهمانند ، و ثابت كنند كه اين عمل نه تنها خلاف مذهب نيست بلكه اول اسلام از اين ترتيب حجاب دور است .

4-           اگر كسي از وعظ كنندگان يا غير ممانعتي يا اظهاراتي برضد رفع حجاب نمايند ، فوراً بوسيله شهر باني جلب و تنبه شود .

5-           خانمهاي رؤسا و مأمورين بايد در پيشرفت اين منظور پيش قدم شده و با طرز پسنديده و معقول باساده ترين لباس ها به تجدد نسوان كمك نمايند .

6-           اين اقدامات بايد خيلي عاقلانه با متانت و بدون اينكه كسي را عنفاً به كشف حجاب مجبور نمايند مجري گردد .

بوسيله وزارت معارف (آموزش و پرورش ) و اداره شهرباني كل كشور به تمام مأمورين معارف و شهرباني دستور العمل هاي مقتضي و لازم داده شده است و نتيجه اقدامات و پيشرفت اين منظور را مرتباً را پرت (گزارش ) بدهيد .

والي (استاندار ) ايالت خراسان

امضاء پاكروان

16514-7/10/14

سواد (رونوشت ) شرح فوق براي استحضار جناب آقاي رئيس الورزاء و وزارت داخله تقديم مي شود ، اقدامات ديگر هم كه بعد از وصول دستورهاي اخير شده بعداً بعرض خواهد رسيد ،

والي ايالت خراسامن ، امضاء پاكروان

در حاشيه بالاي نامه ، محمود جم نخست وزير دستور داده :رمزاً جواب داده شود :نمره 16154 واصل ، منتظر نتيجه اقدامات ايالت است كه اين منظور بانهايت متانت پيش روي حاصل كند .

متن سند 59

رياست وزراء نمره 43 در قسمت مدارس (كشف حجاب ) كاملاً  پيشرفت كرده، تا آخر هفته ديگر از معلمات و شاگردها يك نفر هم باچادر ديده نخواهد شد ، عده از مأمورين دولت و مخصوصاً افسرها و اعضاء آستانه هم شروع كرده اند ، در ولايات تابعه هم مشغول اقدام ، در بعضي جاها پيشرفت كرده است ، بانهايت جديت و متانت اقدامات تعقيب مي شود ، اميدوارم عنقريب بآرامي مقصودحاصل شود . پيدا نشدن لباس و پالتو و كلاه به قيمت مناسب موجود تعويق امر شده است ، استدعا دارد ، درصورت امكان مقرر فرمائيد بوسيله شركت كالا ، مقداري كافي پارچه و پالتوي دوخته و كلاه ارزان قيمت فوراً حمل گردد (نمايد 270 16/10/14 پاكروان - زير اين گزارش ، نخست وزير چنين دستور صادر كرده است :

1-           سواد اين را پورت بدفتر مخصوص (رضاشاه) فرستاده شود و عرض شود كه در تهيه كلاه و پالتو و لباس توسط شركت كالا اقدام شد كه بفرستند .

2-           به ايالت (خراسان ) جواب داده شود نمره 270 به شركت كالا دستور داده شد، در فرستان لباس و كلاه‌»

متن سند شماره 60

جناب آقاي رئيس الوزراء ، جشن هاي تجدد نسوان كه از طرف كليه طبقات و حتي طبقات پست در مشهد گرفته اند ، روز افزون و بشكل با شكوهي ادامه دارد. ديروز در پنج نقطه شهرجشن بود كه يكي از آنها در ناحيه چهار نوغان منعقد ، و در آن جا حدود سه هزار مرد و زن حاضر بودند ، امروز هم پايين خياباني ها جشن مفصلي مي گيرند ، باترتيباتي كه پيش مي رود . تا چند روز ديگر هيچ صنفي در مشهد باقي نخواهد ماند كه جشن نگرفته باشد ، در نظر است ، پس خاتمه جشن ها ، ورود به صحن و حرم مطهر و بيوقات شريفه براي زنها با چادر قدغن شود البته زوار خارجه كه تذكره ارائه بدهند ، مستثني خواهند بود (منظور زنان افغاني است ) فعلاً دستور داده شد ، زنها باچادر رادر ادارات دلتي و محاضر رسمي نه پذيرند ، اميدوارم به زودي موضوع تجديد نسوان در مشهد بكلي عملي شود ، مستدعي است مراتب را به عرض خاكپاي مبارك ملوكانه اروا حنافدابرسانند . 349-15/11/14 پاكروان

در زير اين تلگراف محمودجم نخستوزير دستور داده «دفتر مخصوص تقديم شود »

در اين جا لازم به ذكر است ، كه قسمت اخير تلگراف استاندار خراسان نشان مي دهد ،كه رضاشاه با توجه به روي داد قيام مسجد گوهرشاه درتابستان آن سال ، تا چه حد نگران اوضاع مشهد درجريان اجراي كشف حجاب زنان بوده است.

متن سند شماره 63

شير و خورشيد

ايالت خراسان

تاريخ 18/4/15

نمره 6130

محرمانه مستقيم

رياست وزراء

چون بر طبق شرحي كه از ژنرال تونسولگري دولت شاهنشاهي مقيم هرات رسيده و سواد آن تلواً از نظر محترم مي گذرد ، چادر ملي افغانها سفيد روبند سرخود بوده و بر خلاف درمشهد كليه زنهاي افغاني به عنوان لباس ملي با چادر سياه و همان سبك سابق بانوان ايراني در خيابانها و معابر ديده مي شوند ،لهذا سواد مراسله ژنرال قونسولگري براي اطلاع و كسب نظر اداره شهرباني شرق (خراسان ) ارسال ، اينك جوابي داده اند كه سواد آن هم بنظر مبارك مي رسد و چون با اين ترتيب پوشيدن چادر سياه ازطرف زن هاي افغاني در نظر ساكنين خراسان كه غالباً به مناسبت همجواري به لباس ملي افغاني و چادرهاي سفيد آنها آشنا هستند ممكن است موجب توليد سوء تفاهم گردد ، مستدعي است مقرر فرمايند ، نسبت به پيشنهاد اداره شهرباني نظريه عالي را تلگرافاً ابلاغ فرمايند ، والي ايالت خراسان ، امضاء پاكروان در حاشيه اين گزارش ، محمود جم نخست وزير چنين دستور داده است .

1-           به ايالت خراسان ، دستور داده شود كه پوشيدن چادر ايران تدغن است ، اگر افاغنه يا اتباع مسلم ساير ملل مايل به داشتن حجاب هستند‌.بايد لباس ملي خود را به پوشند ، والا به شهرباني دستور داده شده است جلوگيري از استعمال چادرايراني بنمايند .

2-           جريان به دفتر مخصوص عرض شود ، و تذكر داده شود ،دستور داده شده ، اگر چنانچه اتباع افغاني ياملل ديگر ميل داشتن (داشتند ) بايد لباس ملي خود را بپوشند ، استعمال چادر در ايران ممنوع است 25/4/15

متن سند شماره 66

محرمانه

رياست وزراء

حسب الامر مطاع اعليحضرت همايون شاهنشاهي ابلاغ مي نمايد ، در ضمن اخبار تلگرافي ولايات ، راپرتي از تلگرافنخانه فردوس به عرض پيشگاه اعليحضرت همايون شاهنشاهي رسيده است ،كه در فردوس كه اهالي براي رفع حجاب پيش قدم بوده ، اخيراً به صورت لباس هاي اولي خود در آمده و چاقچور مي پوشند ، وچادر شب ياچادر نماز هاي سابق را به سر و صورت تا كمر پيچيده و يك چشم خود را باز مي گذارند و در راپورت اين طور اظهار شده كه چون در فردوس شهرباني داير نيست ، مراقبتي در اين باب نمي باشد ، و اگر به حكومت و امنيه آنجا تعليماتي داده نشود ، تدريجاً چادر را مستعمل خواهند نمود.

حسب الامر مطاع مبارك ابلاغ مي نمايد، كه اگر چه ازبرخي ولايات اطلاع مي دهند ، كه ترك چادر و حجاب خاتمه پيدا كرده است ، ولي به اين اطلاعات نبايد كار را تمام شده فرض نمود ، چون مسأله چادر و حجاب مدتهاست عادت مردم بوده اعتياد به عكس آن هم البته وقت و مدت نيز لازم دارد ،بنابراين نه تنها در فردوس بلكه در تمام ولايات بايد از طرف ايالت وزراء به مأمورين و حكام دستور داده شود ،كه در امر نهضت بانوان از مراقبت هاي لازم كوتاهي و  غفلت ننمايند ، دائماً مواظب باشند كه مثل فردوس مجدداً اهالي به عادت حجاب بر نگردند ،نهضت را پيشرفت بدهند . رئيس دفتر مخصوص شاهنشاهي حسين اضافه شده اين دستور را بعد از انقضاي دهه عاشورا در هفته آينده روز شنبه صادر فرمائيد ، حسين (1)

متن نامه خصوصي سرهنگ نوايي

رئيس شهرباني خراسان به نخست وزير

سند 53

تصدقت گردم مرقومه عالي راجع به اشرفي زيارت ،كمال تشكر حاصل ، ولي از قراري كه شنيده ام بخرج خودش عازم اروپا شده است ، ديروز از طرف والي پاك روان استاندار (خراسان ) شرحي به شهرباني نوشته و اشاره به امر حضرت اشرف فرموده «در صورتي كه زن ها بي حجاب به استانه «حرم مطهر امام رضا (ع)» مي روند قائل شدن ترتيب خاصي براي مجالس روضه ومساجد صورتي ندارد ، و مخصوصاً بستن دستمال به سر هيچ مورد ندارد »

اولاً ،در استانه تماماً با روسري مي روند ، ثانياً كميسيون رأي نداده كه باحجاب به مساجد ومجالس روضه بروند ، چون هر چيزي را نمي شود رسماً نوشت ، در صدتصديع برآمده كه رفع اين اشكال را بفرمايند ، اگر براي رفتن مسجد غمض عين نشود ، ممكن است باز دچار اشكال بشود ، زن ها در مساجد براي عبادت مي روند در موضوع نمازحكم قطعي است ،چنانچه درنماز جز صورت و كفين جاي ديگر او نمايان بشود نمازش باطل است .اگر امر شده باشد كه حتماً با كلاه به مساجد بروند ، مثل اين است كه امر شود نماز نخوانند آنچه تحقيق كرده ام در اروپا هم ، لباسي كه زنان در موقع عادي مي پوشند با آن لباس به كليسا نمي روند ، نميدانم چه نوع بعرض رسانيده اند كه جواب اين طور مرقوم فرموده ايد ، چون محرم در پيش و سال اول رفع حجاب است عقيده مندم كه رفع اين اشكال را بفرمايند ، كه دچار مشكلي نشويم ، استدعا مي كنم ،جواب اين عريضه را هر چه زودتر مرحمت وشرح لازم هم به والي مرقوم فرمايند ،و ضعيات رفع حجاب هم بخوبي پيشرفت كرده مي توانم عرض كنم در مشهد خاتمه پيدا كرده يك جشن مهمي فردا در عيد گاه خواهند گرفت ، خاتمه آن را بعرض مي رسانم همواره سلامت و بقاي وجود مقدست را از خداوند خواهانم ،امضاءنوايي (سند 68)

محمود جم نخست وزير ،در حاشيه اين نامه نوشته : دوسيه « پرونده » ضبط شود ، جواب از طرف شهرباني كل داده شده ، مانعي براي استعمال روسري براي زن ها كه به قصد نماز و عبادت به مساجد مي روند نمي باشد.

تبعيد سيد حسن مدرس به خواب

آيت ا سيد حسن مدرس ، از سادات طباطبايي اصلاً زواره اي وبزرگ شده درقمشه اصفهان است وي تحصيلات خود را به مدت 13 سال در اصفهان گذارند سپس به عتبات عاليات رفته و در محضر آيت ا حاج ميرزا حسن شيرازي در نجف به تحصيل پرداخت و تحصيلات خود را در محاضر آيت ا خراساني و يزدي به مدت 7 سال ادامه داد و به درجه اجتهاد رسيد بعد به اصفهان بازگشت و در مدرسه جده كوچك به تدريس فقه و اصول مشغول شد. مدارس در دوره دوم مجلس شوراي ملي در سال 1328 هـ . ق از طرف مجتهدين عتبات عاليات به عنوان مجتعهد طراز اول نظارت مجلس شورا انتخاب گرديد و به تهران آمد و در مجلس شورابه انجام وظيفه پرداخت و در دوره سوم هم به نمايندگي انتخاب شد و در جنگ جهاني اول باعده اي از مجاهدين ايرني و 27 نفر از وكلاي دوره سوم و اعيان و اشراف و كسبه بعنوان اعتراض به تجاوز قواي روسيه به كشور و لغوبي طرفي ايران تهران را ترك كردند و به قم رفتند وكميته دفاع ملي را تشكيل دادند و تصميم گرفتند‌با دولت عثماني ايجاد اتحاد نموده و با كمك قواي ژاندارمري استقلال كشور راحفظ نمايند. روسيه قوايي از قزوين به قم فرستاد تا آزادي خواهان را متفرق سازد. در اثر زدوخورد قواي روسيه با قواي ميليون آزادي خواهان شهر قم را تخليه كردند ، در نتيجه عده اي از آزادي خواهان به تهران مراجعت كردند و عده اي هم به طرف اراك و همدان حركت كردندو در كرمانشاه اقامت گزيدند .قواي روسيه به قصدتسخير بغداد تا قصر شيرين پيشروي كردند ولي آنجا از قواي عثماني شكست خورد.و به همدان و قزوين عقب نشست .دراين موقع 1325 هـ .ق آزاديخواهان در كرمانشاهان تحت رياست نظام السلطنه ، مافي دولت موقتي تشكيل دادند كه اعضاي آن بشرح زير بود :

هئيت دولت موقت آزادي خواهان

1-           نظام السلطنه (رضا قلي مافي ) رئيس هئيت دولت موقت

2-           سيد حسن مدرس ، وزير عدليه و اوقاف

3-           اديب السلطنه سميعي وزير كشور

4-           عباس ميرزا سالار لشگر فرمانفرمائيان وزير جنگ

5-           ميرزا قاسم خان صور وزير پست و تلگراف

6-           عزالممالك(امان ا اردلان ) خزانه دار

7-           محمد علي فرزين معروف به كلوب وزير دارايي

اين هئيت مورد حمايت قواي عثماني بود ولي در اثر شكست قواي عثماني از قواي انگليس متلاشي شدند و يه همراهي قواي عثماني از طريق سوريه به استانبول رفتند. سيدحسن مدرس درسال 1336 از استانبول به تهران مراجعت نمود . ودر مدرسه سپه سالار به تدريس فقه وا صول مشغول شد ، و در واقعه كودتاي سيد ضياء الدين طباطبايي دستگير و به قزوين تبعيد گرديد . اما در انتخابات دوره چهارم به نمايندگي مجلس برگزيده شد و در مجلس به نيابت رياست مجلس تعيين گرديد . مدرس در مجلس با اعمال و ديكتاتوري رضاخان پهلوي سردار سپه به مخالف برخاست و باتشكيل دادن اقليتي از رجال خوشنام در مجلس بر عليه سردار سپه به مبارزه پرداخت ، اما با تمام مخالفت ها و نطقهاي شديد مدرس و اعضاي اقليت مجلس سردار سپه با ياري طرفداران خود ابتدا به فرماندهي كل قواسپس به نخست وزيري و بعد به رياست حكومت موقت وبالاخره به سلطنت ايران دست يافت .

دستگيري و تبعيد مدرس

به دستور رضاشاه پهلوي آيت ا سيد حسن مدرس در سال 1207 خورشيدي به وسيله مأموران شهرباني دستگير شد و به خواف خراسان تبعيد و در ارگ قديمي خواف بازداشت گرديد ، و مدت نه سال در خواف در زندان به سركرد و در اين مدت بوسيله بيست و پنج نفر سرباز لشگر خراسان به سرپرستي يك افسر از زندان او مراقبت و محافظت مي شد ، و در آبان ماه 1316 به زندان شهرباني كاشمر متقل گرديد و در آذرماه همان سال بوسيله ماموران شهرباني به شهادت رسيد ،متهمين به شركت در قتل مرحوم مدرس كه بعداً تحت تعقيب قرار گرفتند نامبردگان زير بودند : سرهنگ منصوروقار رئيس شهرباني خراسان و سرگرد جهان سوزي و ستوان مستوفيان و سرپاسبان حبيب ا خلج و غيره

اسنادي از ورود لشگرهاي شوروي سابق به خراسان

نيمه شب سوم شهريور ماه 1320 شمسي كه جنگ بين المللي دوم در اوج شدت بود‌، دو لشگر از ارتش شوروي ، همزمان با ورود قواي انگليس به جنوب ايران ، به خراسان وارد شدند .

يكي به فرماندهي سرتيپ شاپكين از مرز پل خاتون سرخس .

ديگري ،به فرماندهي سرتيپ كازان ، از مرز باجگيران به خاك ايران تجاوز كردند ،و مختصر مقاومت نيروهاي اعزامي لشگر خراسان را در گردنه مزدوران سرخس ودر باجگيران در هم شكستند ، و به سوي مشهد پيش روي نمودند ، و شهرهاي سرخس ،لطف آباد ،درگز ،نوخندان ، باجگيران ،قوچان شيروان ،بجنورد رابه تصرف خود در آورند ، وبه سوي مشهد پيش روي كردند .

در اين جا دو گزارش تلگرافي سرلشگر محتشمي فرمانده لشگر خراسان را درباره اعزام نيرو به مقابله لشگرهاي مجهز شوروي به نظر خوانندگان مي رسد اين گزارش هاي فرمانده لشگر ،وضعيت اسف آور لشگر خراسان را كه دفاع مرز طولاني خراسان را در مقابل تهاجم شوروي به عهده داشت نشان مي دهد.

متن گزارش فرمانده لشگر خراسان چنين است :

گزارش اول از مشهد به تهران ،جنگ ، محترماً معروض ميدارد با وسايل مختصري (؟) كه در مشهد بود قوائي بسمت باجگيران و سرخس اعزام ، لشگر نمي تواند بموضع دفاعي برسد ،و مجبوراً در جلگه به آنها تصادف خواهند نمود ،تصور نمي رود با اين اسلحه بتوان جلوي ستون هاي موتوريزه راگرفته آنها رامتوقف ساخت 516 5/6/1320 ساعت 11 سرلشگر محتشمي

گزارش دوم

ازمشهد به تهران ، جنگ محترماص پيرو 516-5/6/20 معروض مي دارد پادگان مشهد بادو آتش بارگردنه مزدوران را اشغال و از ساعت 11 با عناصر زره دار دشمن تماس حاصل ، زره پوش هاي دشمن با نبودن اسلحه حمله  و فعلاً گردنه دفاع مي شود ،ولي با نبودن اسلحه ضد زره مقاومت مشكل است شماره 521 5/206 سر لشگر محتشمي

علت حمله و تجاوز لشگرهاي انگليس و شوروي به ايران كه در جنگ بين المللي كه بي طرفي خود را اعلام نموده بود آن بود كه انگلستان و شوروي سابق مدعي بودند كه عده اي آلماني و ايتاليايي در ايران وجود دارند ،كه دولتهاي آنها با انگليس و شوروي در حال جنگ هستند و ايران بايد آنها را به دول متفقين تحويل دهد .

درايران‌درآن زمان تعدادي‌مهندس‌آلماني وايتاليايي‌درراه‌آهن وكارخانجات‌دولتي مشغول به‌كاربودند.

روزهفتم شهريوردولت ايران اعلام ترك مقاومت در برابر قواي متجاوز دول انگليس و شوروي نمود.

در اين موقع سرتيپ كازان فرمانده لشگر شوروي وارده از باجگيران در قوچان بود ، از اعلان ترك مقاومت ارتش ايران آگاه شد وضمناً شنيد كه فرمانده لشگر خراسان فرار كرده است ، لذا شرايط خود را براي ترك مخاصمه ضمن نامه اي به پاك روان استاندار خراسان چنين اعلام مي دارد .

جناب آقاي استاندار

نيروي شوروي ، در صورت قبول شرايط نه گانه زيرين حاضر به قبول ترك مخاصمه مي باشد .

1-در هيچ جا مقاومت نشود

2- لشگر مشهد تا آخر روز 29 اوت درمشهد جمع و خلع سلاح شود .

3- اسلحه به انبار تحويل شود .

4- از خروج مردم خود داري شود ، و اهالي مراجعت نمايند .

5- كليه اتباع آلماني توقيف شوند .

6- كليه ساختمان هاي اساسي محفوظ بماند .

7- هواپيماها در فرودگاه مشهد جمع شوند .

8- به قسمت بجنورد دستور ترك مقاومت و مخاصحت داده شود .

9- در صورت قبول شرايط ، هواپيماهاي ما بمباران نخواهند كرد . فرمانده لشگر شوروي سرتيپ كازان » (1)

پاكروان استاندار خراسان ناگزير تمام شرايط را پذيرفت و هر دو لشگر شوروي به مشهد وارد شدند ، و در پادگان هاي لشگر خراسان كه در اثر متلاشي و متواري شدن و احد هاي لشگر و افراد آن خالي شده بود مستقر گشتند.

هنگ نو پاي نيروي هوايي به فرماندهي سرگرد جهان سوز كه فقط چهارده هواپيما داشت ، و چند تاي آن مشقي بود متلاشي شد و سرگرد جهان سوز فرار كرد، چند تن از خلبان ها بعضي از هواپيما ها را به سوي سبزوار پرواز دادند ولي هواپيماهاي جنگنده شوروي آنها را تعقيب كرد و در فرودگاه سبزوار منهدم نمود .

لشگرهاي شوروي تا زمان تسليم آلمان و خاتمه جنگ در مشهد بودند ،سپس خراسان راتخليه كرده درفتند (1)

اسناد اين روي داد تاريخي را بشرح زير به نظر خوانندگان عزير مي رسانيم .

1-           تلگراف هاي غزاه مورخ 5/6/20 وشماره 521 مورخ 5/6/20 فرمانده لشگر خراسان به عنوان وزارت جنگ (سند شماره 69)

2-           عكس سرلشگر محتشمي فرمانده لشگر خراسان (تصويرشماره 70)

3-           عكس پاك روان استاندار خراسان (تصوير شماره 71)

4-           اولتماتوم سرتيپ كاران فرمانده لشگر مهاجم شوروي به پاكروان استاندارخراسان(سند شماره 72)

سند شماره 72

 

 

سندي كه دست آويز دولت شوروي سابق در وارد كردن ارتش خود به ايران در سوم شهريور 1320 شمسي شد .

ميان دولت ايران و روسيه تزاري هنگام انعقاد قرارداد سال 1299 هـ .ق معروف به قرارداد آخال ، قرارداد سري نيز به تاريخ 29 محرم 1299 همان سال برابر با 9 دسامبر 1881-م امضاء شد ،و طبق فصل چهارم آن قرارداد به دولت روسيه اجازه داده شد ، هروقت براي مرزهاي خود احساس خطر نمايد و لازم بداند مي تواند قشون خود را براي حفظ امنيت ولايات مرزهاي خود از لطف آباد و شيلگان (درگز ) و سرخس به خاك ايران وارد نمايد .

دولت ايران در اين قرارداد تعهد نموده كه از عبور قشون روسيه به خاك ايران جلوگيري نكند ، وقتي كه ارتش شوروي سابق در سوم شهريور 1320 از مرزهاي سرخس و لطف آباد به ايران وارد شد ،وبه سوي مشهد حركت در آمد ، ضمن اعلاميه اي كه قبلاً به فارسي چاپ كرده بودند ،به مردم ايران اعلام كردند ،كه دولت شوروي طبق فصل چهارم قرار دارد مذكور ،ارتش خود را به خاك ايران وارد كرده است ، و آن اعلاميه را در شهرهاي مسير راه خود ، درگز ، قوچان ،سرخس ، مشهد ، بين مردم منتشر كردند.

متن قرارداد سري به دو زبان روسي و فارسي در اين جا به نظر خوانندگان مي رسد (سند 73)

اسنادي از قيام صولت السلطنه در خراسان

محمد يوسف هزاره معروف به صولت السلطنه ،بعد از پدرش محمد رضا خان شجاع الملك  هزاره رياست ايل هزاره خراسان را به عهده داشت .

صولت السلطنه قبل از اشغال ايران بوسيله قواي متفقين (انگليس ،شوروي ) مانند ساير خوانين خراسان به شيراز تبعيد شده و بعد در تهران تحت نظر پليس زندگي مي كرد ، وي بعد از واقعه ي شهريور ماه 1320 شمسي ،« اشغال خراسان بوسيله لشگرهاي شوروي » به باخزر آمد و نيرويي جمع آوري كرد و مسلح نمود و طغيان كرد و شهرهاي با خزر و جام و فريمان و تربت حيدريه و رشنحوار و غيره را تصرف كرد،وواحدهاي، ژاندرمري آن مناطق راخلع سلاح نمود، ودارايي هاي آن جاهارا ضبط كرد.

در اين موقع علي منصور (منصور الملك ) كه هنگام تجاوز و ورود قواي بيگانگان به ايران و اشغال كشور ، نخست وزير بود ومستعفي شد ، به سمت استاندار خراسان منصوب و به مشهد اعزام گرديد .

استاندار پس از ورود به مشهد و بررسي اوضاع خراسان از مركز درخواست كرد نيروي نظامي براي سركوبي طاغيان و برقراري امنيت و آرامش به خراسان بفرستند ، ارتش يك تيپ نظامي به فرماندهي سرتيپ محمد نخجوان مركب از شصت كاميون نظامي مسلح و دو تانك و دو عراده توپ از تهران به مشهد راهي نمود ، اين قوا در سنگ بست مشهد با نيروي صولت كه جاده را بسته و دركمين نشسته بودند برخورد كرد ،و جنگ در گرفت ، نيروي صولت تاب مقاومت نياورد وبه سوي تربت حيدريه عقب نشست ، سپس به كلات رفته و در آن جا كه دژ مستحكمي بود مستقر شد.

فرمانده قواي اعزامي به صولت اخطار كرد كه دست از ادامه كار خود بردارد و تسليم شود ،و عده اي هم از معاريف مشهد و سران ايلات ميانجي گري كردند ، و صولت نامه اي به فرماندهي قواي اعزامي نوشت و شرايط تسليم خود را اعلام نمود .

فرمانده نظامي مورد در خواست صولت السلطنه را بدون اطلاع ومشورت با منصور استاندار خراسان به ستاد ارتش منعكس كرد ، استاندار از اين موضوع اطلاع يافت و نامه محرمانه اعتراض آميزي تحت شماره 15 مورخ 16/1/21 به نخست وزير وقت ونوشت و به طرز عمل فرمانده قواي اعزامي اعراض كرد.

صولت تسليم شد

صولت السلطنه بالاخره تسليم شد و به تهران رفت و نيروي مسلح اش هم خلع سلاح و متفرق شدند ، صولت به تهران رفت ودر آنجا به زندگي پرداخت ، ولي در پائيز سال 1322 شمسي مجدداً به يا خزر آمد و مشغول اقداماتي شد علي منصور استاندار خراسان ستوان يكم جمتاش افسر ناحيه ژاندارمري را نزد صولت فرستاد تا او را متقاعد كرده و به مشهد بياورد تا درباره ي دعاوي اش مذاكره گردد ،اما ضمن مذاكره بين جم تاش و صولت اختلاف ومشاجره روي داده و تير اندازي شد و جم تاش با تيريكي ازهمراهان صولت وصولت باتيركلت جم تاش كشته شدند.دراين جااسنادزير به نظر مي رسد

1-           نامه صولت به فرمانده نيروي نظامي خراسان سند شماره 74

2-           نامه استاندار به نخست وزير در اعتراض به عمل فرمانده نيروي نظامي (سند 75)

3-           عكس صولت السلطنه هزاره (تصوير 76)

سند شماره 74

متن نامه صولت السلطنه هزاره

به فرمانده نيروي نظامي

تاريخ 11/12/1321

فرماندهي محترم نيروي شرق

ازموقع تشريف فرمايي حضرتعالي بخراسان تاكنون چندين دفعه آقاي امير كلالي و  غيره مكاتباتي به بنده نوشته و از طرف حضرتعالي پيغاماتي داده اند ، اينك هم آقاي انصاري بكلات آمده اظهاراتي نمودند ولي هيچيك از آقايان مدركمي از طرف حضرتعالي ارائه نداده اند ، كه بنده را متقاعد نماند .

لهذا بعرض اين معروضه  مبادرت نمود ، كه اولاً اظهارات آقايان از طرف حضرتعالي بوده يا خير .

ثانياً : گرچه خود حضرت اجل از صدمات و خساراتي كه بعموم اهالي وارد شده كاملاً مستحضر هستيد ، باز هم مختصري از تعدياتي كه نسبت به بنده و فاميل بنده شده است خاطر محترم را مستحضر دارد پس از حبس و تبعيد و غارت و پول هائي كه از بقيه السيف اندوخته اجداد بنده باقي مانده بود با شكنجه گرفتند . و در شيراز به لقمه ناني قناعت كرده با يكصد نفر عائله امرار معاش مي كردم ، بعد از تغير شاه سابق همان جزئي املاك راهم صاحبانشان متصرف و يكصد و پنجاه هزار تومان گوسفند و اموال ديگر اين جانبان هم در انقلاب اخير فارس غارت شد ،خودم به تهران آمده يكصد نفر عائله اين جانب بدون مخارج در شيراز مانده سه ماه در تهران آنچه اقدام كردم بهيچ وجه كسي اعتنايي نكرد و در عوض اينكه توجهي بوضعيت اينجانب بشود . بعد از سه ماه سرگرداني ، شهرباني تهران اين جانب را احضار توضيح خواستند كه چرا بدون اجازه از شيراز حركت كردي ، با اين حال اگر شخص حضرت اجل بجاي بنده مي بوديد چه اقدامي ميفرموديد (؟)

حال هم اگر حضرتعالي قصدداريد جراحات بيست سال را التيام دهيد و پس از بيست سال رنج و شكنجه وسايل آسايش يك مشت عائله ستمديده رافراهم فرمائيد ترتيبي بفرمائيد كه موجب اطمينان بنده هم فراهم گردد ، باقي عرضي ندارد ، يوسف هزاره رونوشت برابر اصل است ، معيري ( رئيس دفتر استانداري خراسان )

متن سند 74

نامه استاندار خراسان به نخست وزير .

تاريخ 16/1/1321

شماره 15

جناب آقاي نخست وزير

در تأييد تلگراف اخير مشعر بر اينكه فرمانده نظامي ما بجاي اينكه حسب وظيفه نظامي صولت و چند نفر همراهان او را كه به هيچ وجه اهميتي نداشتند تعقيب كرده باشد ، تا او متوسل بدولت شده استدعاي تأمين نمايد خودش متوالياً اشخاص را براي مذاكره نزد او فرستاده و تقاضاي صلح نموده و بالاخره اظهار داشته بود كه صولت كاغذي نوشته تقاضاي تأمين كرده است ، اينكه محض روشن شدن كيفيت جريان قضيه ، رونوشت كاغذي كه صولت به سرتيپ نخجوان فرمانده اردو نوشته به پيوست فرستاده مي شود ، مسوده اين كاغذ كه بخط صولت بدست آمده ، و در پرونده موجود است .

بطوريكه ملاحظه مي فرمائيد صولت مبادرت به تقاضاي تأمين نكرده و نامه او صريحاً حاكي است كه خواسته است درمقابل اصرار و مراجعات مكرر فرمانده اظهاري كرده باشد و به هيچ وجه آثار ندامت و استدعاي عفو در آن ديده نمي شود .

اين ترتيب بديهي است در تجري اشرار و عدم اعتناي آنها به قواي دولتي چه اثراتي بخشيده و تا چه اندازه اسباب يأس و نگراني مردم ميشود ،استاندار نهم ، علي منصور (سند 74)

سند تاريخي جابجا كردن خاكستر استخوانهاي حكيم عمر خيام درنيشابور

پايان سخن شنو كه ما را چه رسيد

از خاك در آمديم و بر خاك شديم .

«خيام»

مقبره قديم خيام ،در جوار آرامگاه امام زاده محروق در نيشابور قرار داشت چون ، مقبره ي خيام دائماً محل بازديد سياحان و ايران شناسان خارجي بود ، و آن مقبره مخروبه باشأن و مقام علمي حكيم عمر خيام تناسب نداشت لذا انجمن آثار ملي ايران ،دست به ساختمان آرامگاه با شكوهي با ستون مسلح در باغ امامزاده محروق با مسافت كمي از مقبره قبلي زد ، و اين ساختمان در سال 1341 شمسي به اتمام رسيد ، و قرارشد خاكستري استخوانهاي پوسيده خيام با انجام مراسم مذهبي به مقبره جديد انتقال يابد ، از نظر اهميت و تاريخي موضوع مقرر بود كه هئيت  رئيسه انجمن آثار ملي ايران و استاندار خراسان در ايران مراسم شركت نمايند بنابراين هئيت رئيسه انجمن آثار ملي ايران مركب از اشخاص زير :

1-           سپهبد آق اولي رئيس انجمن آثار ملي ايران

2-           سپهبند امان الله جهان باني ، نايب رئيس انجمن

3-           سرلشگر فيرزو ، عضو انجمن

4-           دكتر علي دكتر شهابي مدير كل اوقاف ايران

5-           دكتر رضا زاده شفق عضو انجمن

6-           دكتر عيسي صديقي عضو انجمن .

7-           حسن نبوي ، نماينده نيشابور در مجلس 

دراردي بهشت ماه سال 1341 به نيشابور آمدند ، در آن موقع نگارنده كفالت فرمانداري نيشابور را به عهده داشتم ، استاندار خراسان ، سيد جلال الدين تهراني ضمن ضمن تلگرافي به بنده دستور داد كه بجاي ايشان در اين مراسم شركت كنم .

بنابراين دستور ،نگارنده همراه هئيت رئيسه انجمن آثار ملي ايران در اين مراسم شركت نمودم ، و جعبه ي محتوي مشتي خاكستر استخوانهاي پوسيده خيام ، بازديد ، سپس در جلو صف شركت كنندگان قرارگرفت ، و مراسم مذهبي بوسيله سيد نورالله احمدي پيش نماز نيشابور انجام شد ،بعد جعبه در قبر جديد بتوني ساختماني مجلل آرامگاه خيام گذاشته شد .

در اينجا عكس تاريخي ومنحصر بفرد اين مراسم بنظر مي رسد (تصوير شماره 77)

اسناد تاريخي افتتاح آرامگاه جديد حكيم عمر خيام

روز دوازدهم فروردين 1342 محمد رضا شاه پهلوي پس از افتتاح آرامگاه باشكوه سردار بزرگ ايران نادر شاه فشار در مشهد ، باقطار سلطنتي عازم نيشابور شد تا آرامگاه جديد حكيم عمر خيام را نيز افتتاح نمايد ، در اين سفر اسدالله غلم نخست وزير ، دكتر خانلري وزير فرهنگ و مسعينيان وزير راه و سيد جلال الدين تهراني استاندار خراسان و سپهبد ضرغامي فرمانده ارتش دوم و عده اي از مديران و رؤساي ادارات استان خراسان شاه را همراهي مي كردند .

قطار سلطنتي ساعت دوازده و چهل دقيقه در ايستگاه نيشابور توقف كرد و شاه و همراهان از قطار پياده شدند .

در ايستگاه نيشابور گارد احترام نظامي بوسيله سرتيپ منوچهري فرمانده لشگر سبزوار استقرار يافته بود ، و با نوان اعضاي سازمان زنان ، و روساي ادارات و اعضاي انجمن معاريف شهر نيشابور ، و اعضاي جمعيت شير و خورشيد سرخ و سران طبقات اهالي و دختران جوانان شير و خورشيد سرخ و پيش آهنگان مستقبلين موكب شاهنشاه را تشكيل مي دادند .

ابتدا سيد علي ميرنيا كفيل فرمانداري نيشابور ، چنين خير مقدم گفت «اعليحضرتاً بنده سيد علي مير نيا كفيل فرمانداري نيشابور افتخار دارد به شرفعرض همايوني برساند امروز مردم سرزمين خيام و عطار سربلند و شادمان هستند از اينكه موكب مسعود اعليحضرت همايون شاهنشاه به اين شهر تاريخي و باستاني نزول اجلال فرموده اند ، جان نشاء مباهات دارد كه احساسات پاك ميهن پرستي و شاهدوستي اهالي اين شهرستان را به پيشگاه مبارك همايوني تقديم نمايد و از طرف روساي ادارات و كاركنان دولت و قاطبه اهالي اين سامان تشريف فرمايي موكب ملوكانه را خير مقدم معروض دارد .

محمدرضا شاه پهلوي كفيل فرمانداري نيشابور را مورد تفقدقرار دارند و دختر خردسالي به نام شهلا ميرنيا از سوي بانوان دسته گل زيبايي به شاه تقديم نمود . شاه پرسيد اسمت چيه و دختر ،جواب داد شهلا دختر فرماندار ، سپس سرتيپ منوچهري فرمانده لشگر سبزوار گردوش نظامي داد و بعد گارد تشريفات احترامات نظامي به عمل آورد .

شاه همچنانكه به سوي صفت بانوان وساير مستقبلين كه در يك صف منظم ايستاده بودند حركت مي كردند ، از كفيل فرمانداري اوضاع عمومي شهرستان راسئوال كرد ، كه وي در مورد پيشرفت وضع اجتماعي و فعاليت زنان و توسعه آموزش و پرورش و كمبود آب زراعي در اثر خشكيدن قنوات و كمبود احتياجات بيمارستان نيشابور توضيحاتي داد.

سرصفت بانوان خانم پرويزي از سوي سازمان زمان خير مقدم گفت ، شاه از موارد فعاليت سازمان زنان سئوالاتي كردند توضيح داده شد .سازمان زنان براي آموزش سواد به زنان دختران بي سواد كلاس شبانه داير كرده و نيز براي تعليم گلدوزي ، سوزن دوزي و نقاشي براي دختران داوطلب داير نموده و مشغول كسب هنر هستند .

شاه در جلو صف روساي ادارات كه كفيل فرمانداري يكايك آنانرا معرفي مي نمود . از رئيس دادگستري و شهردار نيشابور و رئيس بهداري و رئيس انجمن شهر درباره كار سازمان هر يك سئوالاتي كردند كه توضيحات لازم داده شد .

شاه و همراهان درحالي كه كفيل فرمانداري و فرمانده لشگر در انزام ركاب بودند به سوي باغ خيام حركت كردند ، در طول مسير دو طرف خيابان انبوه  جمعيت مردم ايستاده بودند و ابراز احساسات مي كردند و تعدادي طاق نصرت زبا از سوي شهرداري ، تربيت بدني و ورزشكاران و بازرگانان و مالكين و اضاف بسته شده بود كه مورد توجه واقع شد در جلوآرامگاه جديد خيام سپهد آق اولي رئيس انجمن آثار ملي ايران گزارش ازوضع ساختمان داد و ابراهيم صهبا شاعر خراساني شعري بمناسبت تجديد بناي آرامگاه خيام سروده بود خواند .شاه نوار سه رنگي كه جلو آرامگاه بسته شده بود قطع كرد و بنا را به دقت بازديد نمود كه در هر مورد مهندس سيحون طراح بنا توضيحاتي داد ، بعد شاه با توجه به توضيحات كفيل فرمانداري كه روحانيون نيشابور جلو آرامگاه اما زاده مجروق شرفيابند به آن سو حركت كرد و حجت الاسلام سيد سعيد انوار از سوي روحانيون خير مقدم گفت و احتياجات شهرستان را بعرض رسانيد . شاه در دفتر كتابخانه خيام حضور يافت و دفتر يادبود را امضاء كرد . سپس به فرودگاه نيشابور رفتند وبا اسدالله علم و آجردان آني مخصوص براي تقسيم سند مالكيت به بيرجند پرواز كردند ، و در فرودگاه ضمن تشكر از كفيل فرمانداري گفتند رضايت مرا به همه ابلاغ كنيد ، وزراء با قطار به تهران و استاندار بااتومبيل به مشهد عزيمت نمودند .

دراين مسافرت تاريخي كفيل فرمانداري نيشابور مراتب احساسات و موارد خدمات مردم و عشاير وبازرگانان و مالكان و ورزشكاران و غيره را هر يك به نحوي در حسن انجام برنامه سفر به عمل آورده بودند .

تهيه و تقديم نمود ، كه از دفتر مخصوص رضا عندي شاه ضمن نامه بشرح زير ابلاغ شد « مارك تاج دفتر مخصوص شاهنشاهي تاريخ 2/1/1342 آقاي سيد علي ميرنيا كفيل فرمانداري نيشابور ، عريضه مورخ 12/1/42 شما با يك برگ ضميمه آن بشر فرض رسيد ،ذات اقدس ملوكانه از احساسات مردم و اقدامات شما كه در موقع نزول اجلال موكب شاهنشاه معمول داشته بوديد اظهار خرسندي فرمودند ، رئيس دفتر مخصوص شاهنشاهي هيراد.

اسنادي از آثار آرامگاه ديروز و امروز سخن سراي بزرگ و زنده كننده زبان پارسي حكيم ابوالقاسم فردوسي

اثر گران قدري را كه سخن سراي بزرگ ايران حكيم ابوالقاسم فردوسي در زنده كردن زبان پارسي از خود باقي گذاشت ، سزاداشت كه از زحمت و رنج سي ساله او در خلق اين اثر ارجمند متحمل شده بود به نحو شايسته اي حق شناسي و حق گذاري شود .

سند بناي ديروز

ساختمان مقبره قديمي ، روبه ويراني نهاده بود و اطراف ساختمان از تپه هاي خاك و خار و خس پوشيده شده ، و رفت و آمد عمومي بدان  جا متروك گشته بود ، مگر گاهي سياحان و ايران شناسان خارجي يا زردشتيان سري بدان مقبره  ي متروك مي كشيدند ، و باتأسف از آن وضع آن جا را ترك مي كردند . تصوير شماره 60 بناي مخروبه ي قديم آرامگاه فردوسي را نشان مي دهد .

سند بناي امروز

انجمن آثار ملي ايران با توجه به مراتب قدر و منزلت فردوسي در نزد ايرانيان و ايران شناسان ،در صدد برآمد آرامگاهي در خور شأن ومقام فردوسي بنا نمايد ،ودر سال 1313 شمسي با كمك دولت و جمع آوري اعانه ، آرامگاه متناسبي ساختند و باغ كوچكي هم در اطراف ساختمان جديد احداث كردند ، و در مهر ماه سال 1313 مقارن هزارمين سال سرودن شاهنامه جشن مجللي ترتيب دادند ، و آرامگاه را در حضور دانشمندان و ايران شناسان خارجي و هئيت وزيران و نمايندگان مجلس شوراي ملي و مديران جرايد و دانشمندان ايراني افتتاح كردند (تصوير شماره 61)

با گذشت چهل سال از ايجاد آن بنا . به تدريج ساختمان نشست كرد و ترك برداشت و بيم خرابي اش مي رفت ، و ضرورت داشت ساختمان آرامگاه اصلاح و تجديد شود .

انجمن آثار ملي ايران در سال 1345 دست به كار شد و نسبت به اصلاح تجديد بنا اقدام كرد.

همزمان با شروع اصلاحات جديد ، با توجه به اينكه آرامگاه فردوسي دائماً محل بازديد تعداد زيادي از سياحان و ايران شناسان خارجي و علاقمندان ومسافران داخلي بود ،تصميم گرفته شد ، بر وسعت باغ كه تناسب با طرح جديد نداشت افزوده شود ، و بناهايي هم از قبيل : كتابخانه ، موزه ، ميهمان سرا ، در محوطه باغ و نيز بلوار در جلو باغ احداث گردد، انجام اين برنامه ي گسترش وسعت باغ و ساختمان ، مستلزم تهيه زمين مورد نياز ، از طرفين باغ و طول و عرض بلوار بود ، اراضي مورد احتياج ملكي برادران مؤسسي قائم مقام و عيسي مشار قائم مقام و حاج حسين آقا ملك بود .

به دستور سپهبد با تمان قليچ استاندار و رئيس انجمن آثار ملي خراسان ، كه خود نايب التوليه استان قدس رضوي نيز بود . نگارنده مأمور شدم براي واگذاري زمين مورد نياز ، با برادران موسي و عيسي قائم مقام مذاكره نمايم ،و موافقت آنها را در واگذاري زمين بطور رايگان از اراضي ملكي خود براي توسعه ي باغ فردوسي و ايجاد بلوار جلب  كنم ، زيرا انجمن آثار ملي ايران مجري طرح اعتبار كافي جهت خريد يا اجاره اين اراضي نداشت ، بعلاوه قسمتي از اين اراضي ، در اجراي قانون اصطلاحات اراضي بين زارعين تقسيم شده بود . مقرر شد سعي شود ، اراضي مورد احتياج ، آنچه مربوط به حاج حسين آقاملك است بادادن عوض به زارعين با اجاره و آنچه ملكي برادران قائم مقام است به رايگان وبلاعوض به انجمن مزبور واگذار گردد.

نگارنده با اخذ تماس و مذاكره با برادران قائم مقام ، اهميت اين موضوع تاريخي را كه نام نيكي از آنها باقي خواهد ماند خاطر نشان نمودم ، هر دو برادر بامسئه صدر موافقت كردند ، هر قدر زمين براي اين منظور لازم است ، به رايگان وبلاعوض در اختيار انجمن آثار ملي خراسان بگذارند ، استاندار هم ضمن قدرداني ازهمت وكمك آنها ، به نگارنده نمايندگي داد ، كه بجاي ايشان اسناد انتقال اراضي واگذاري را در دفتر اسناد رسمي امضاء نمايم (سند شماره 62)

اسنادمربوط به انتقال اراضي به انجمن آثار ملي خراسان در دفتر اسناد رسمي شماره 6 مشهد امضاء شد ، و اراضي واگذاري به تصرف انجمن مذكور در آمد ، و باغ فردوسي به تناسب بناي باشكوه و مجلل آرامگاه ،گسترش يافت و تغييرات ذيل بعمل آمد.

1-           مساحت اوليه باغ 25248 متر مربع بود ، كه اين مساحت به بيش از 56753 متر مرع افزايش يافت ،

2-           صحن باغ از هر سو پنجاه متر فراتر رفت .

3-           كتابخانه، موزه، ميهمان سرا ، آسايشگاه ، رستوران ، ساختمان براي سكونت كارگران ساخته شد ،

4-           استخر ، گل خانه ،منبع آب احداث گرديد .

در نتيجه ي اين اقدامات بناي باشكوه و باغ وسيع مصفا و استخر آب با فواره ، و كتابخانه وموزه و ميهمان سرا و آسايشگاه آبرونند جهت توقف ايران شناسان خارجي و مقامات داخلي به وجود آمد و بدين وسيله از حكيم فردوسي حق شناسي و تجليل به عمل آمد (تصوير شماره 63)

5-           تمام ساختمان جديد آرامگاه چه بيرون و چه اندرون از سنگ مرمر انتخاب شد ،و تلفيقي است از معماري بناهاي تخت جمشيد و معماري مدرن .

انجام اين اصلاحات ، بنا به گزارش اداره كل حفاظت آثار باستاني وبناهاي تاريخي ايران بالغ بر 956،585،98 ريال يعني تقريباًده ميليون تومان هزينه برداشت كه غيراززمين واگذاري كه رايگان بود.

برگزاري مراسم سلام رسمي عيد مبعث بشكرانه تاج گذاري محمد رضا شاه پهلوي در تالار تشريفات استان قدس رضوي (مشهد )

سلام هاي رسمي پاي تخت در سال چهار بار در اعياد نوروز ، عيد مبعث ، عيد غدير ، روز ميلاد شاه  در كاخ گلستان درحضور شاه با شركت وزراء ، سفراء  ، رجال ، امراء ، سران طبقات اضاف برگزارمي شد . محمد رضا شاه پهلوي پس از بيست و شش سال سلطنت روز چهارم آبان ماه سال 1346 تاج گذاري نمود . در گذشته شاهان ايران پس از رسيدن به مقام سلطنت بدون فاصله تاج گذاري مي كردند ولي محمد رضا شاه به دو علت تاج گذاري خود را به تأخير انداخت يكي آنكه موقع جنگ جهاني دوم در حاليكه ايران در اشغال قواي كشور هاي انگلستان و شوروي و امريكا بود مناسب نداشت  ديگر آنكه اولاد پسري نداشت تا به وليعهدي انتخاب و مراسم تاج گذاري را انجام دهد در آبان ماه سال1346 اين دو علت برطرف شده بود . و شاه داراي وليعهدي بنام رضا پهلوي بود .محمد رضا شاه پس از تاج گذاري روز چهارم در كاخ گلستان شكرانه اين توفيق تصميم گرفت مراسم سلام رسمي عيد مبعث حضرت رسول اكرم (ص) را در تالار تشريفات استان قدس رضوي در جوار مرقد مطهر امام رضا (ع) برگزار نمايد .

بفرمان شاه ، باقر مير نيا استاندار خراسان ونايب القوليه استان قدس رضوي بجاي وزير در بار ، از وزراء ، سفراء ،رجال ، افراد ومقامات استان خراسان دعوت نمود كه ساعت 10 صبح روز چهارشنبه دهم آبان ماه 13465 براي شركت در مراسم سلام در تالار تشريفات آستان قدس رضوي حضور بهمرساند، مدعوين پايتخت با هواپيما به مشهد آمدند اميرعباس مويدا با وزراء كابينه خود ، سفراي كشورهاي اسلامي در تهران دسته دسته در تالار مذكور حضور يافتند وشاه هم با فرج پهلوي و همراهان با هواپيماي سلطنتي بموقع مشهد آمدند و به تالار تشريفات وارد شدند و مراسم سلام بر خلاف آئين هميشه كه ابتدا نخست وزير روز عهد را به شاه تبريك مي گفت اين بار استاندار و نايب التوليه آستان قدس رضوي تبريكات خود مقامات آستان و مردم خراسان را به شاه عرضه داشت و شب آن روز هم استاندار و بائوپيرنيا مجلس ضيافتي به شام در پيشگاه شاه و شه بانو در كاخ استانداري ترتيب داد كه مدعوين در آن مجلس ضيافت شركت نمودند . نگارنده هم كه در آن موقع فرماندار كاشمر بود و با ساير فرمانداران شهرستان هاي خراسان در اين مراسم و شام دعوت داشتيم كه بعلت عارضه بيماري و بستري بودن در بيمارستان شركت نداشتيم اسناد اين واقعه تاريخي را در اين جا به نظر علاقمندان و محقق مي رسانم .

بخش سوم

اسناد مكاتبات اداري

فرامين احكام ، خصوصي

سندي از تشيخ الاسلام مولانا ابوبكر تايبادي

به امير تيمور گوركان

امير تيمور گوركان ، اول بار كه در سال 782 هـ . ق به خراسان وارد شد ، با علاقه وارداتي كه به عرفاداشت ، به ديدار شيخ زين الدين ابوبكر تايباري رفت ، وي امير تيمور را نصيحت و تأكيد كرد ، كه با مسلمانان مدارا نمايد .

امير تيمور گفت ، اين فصايح را كه با من گفتي چرا باملك غياث الدين حكمران ستم كار خراسان نكردي ابوبكر تايبادي جواب داد ، به او گفتم وحتي اين شعر را براي ايشان خواندم ،

افراز ملوك پر از نشيب است ،مكن       در هر دلكي از تونهيب است مكن

برخلق ستم اگر به سيب است ،مكن    از هر ستمي با توحسيب است ، مكن

ولي او نشنيد ، خدا ترا بر او مسلط كرد ، تو نيز اگر نشنوي ديگري را بر تو مسلط كند ،

در اين جا يكي از نامه هاي تاريخي مولانا ، ابوبكر تايبادي را كه به امير تيمور ، در سفارت فرزندان شيخ احمد جامي و ديگر مشايخ نوشته . و توصيه ي رعايت جانب آن ها را كرده است .

به نظر خوانندگان گرامي مي رسانيم (1) (سند شماره 82)

نامه مولانا ابوبكر تايبادي ، به امير تيمور گوركان

حضرت معبود طريق بهبود ارزاني دارد ، «انه روف بالعباد » خداي عزوجل مرتشييد ملك داري و مباني جهانداري را وسلني بزرگ نهاده است ، و آن مشيت بالتفات خاطر پاكان درگاه و مشايخ آگاه قدس الله ارواحهم كه به حقيقت پادشاهان دين دولتند و شاهان دنيا در نظر عنايت ايشانند ، چنانكه شيخ الاسلام احمد جامي قدس الله روحه العزيز فرموده اند :

شاهان دلق پوش كه كمتر حمايتي     زير گليمشان جسم وخاقان و قيصرند

و از قبيل تشبث با رواح آن پاكان است كه از براي تعظيم ايشان رعايت جانب فرزندان ايشان كنند ، قطع نظر از آنكه آن فرزندان بذات ومعاملات خود مستحق آن نظر باشند كه در مقامات شيخ ابوسعيد ابوالخير قدس الله روحه العزيز ، آورده اند كه آنها كه ما را  در حيات در نيافتند ، بعد از ما رعايت جانب فرزندان ما كنند ، همچنان است كه ما را دريافتند و در اقامت مراسم خدمت ما كوشيدند و در مقامات شيخ الاسلام احمد جام قدس الله روحه آورده است كه هر كه باعتقاد برماسلام كرده است ، يا بر مريدي از مريدي ما بر فرزندي در فرزندان ما ، از براي ما حق سبحانه و تعالي همه را در كارما كرده است ، چون موسي و خضر عليهما السلام از عمارت ديواران دو يتيم به شهر انطاكيه فارغ شدند ، موسي را عليه السلام وجه آن ديوارگري ظاهر نبود ، در توجيه آن خضر عليه السلام تمسك به صلاح پدران يتيمان كرد چنانكه حق تعالي در قرآن از آن خبر داد «و كان ابوهماصالحاً» در تفسير آورده است ، كه ميان آن دو يتيمان و آن پدر صالح هفت پشت بوده و بعضي زيارت نيز گفته اند ، پس حمايت آن فرزندان ، سبب عنايت و حمايت آن پاكان است . اولاد ايشان آنچه اينجااند بشدت مونات مبتلي و آنچه نه اينجا اند با اين بهم وزرحمت جلااند ، از حضرت احديت توفيق كرامت باد تافرزندان شيخ الاسلام ابوسعيد ابوالخير و فرزندان شيخ الاسلام احمد جام قدس الله روحهما و فرزندان كسي ديگر از شايخ كه باشند بنظر عنايت منظور گردند .

بدان نظر كه تو داني بحال ايشان رس كه قدر و قيمت اين منفعت نداند كس خنك آنرا كه بود راه بدين دولت و بخت ، في الجمله چون اين مسكين غريق نعمت آن حضرت است ، ‌و آنچه او را اصلاح دولت دنيا و سعادت عقبي نمايد ، اخفاي آن نوعي از خيانت باشد ، وبدين سبب بدين نوع سخن جرأت نمود حق سبحانه و تعالي مزيد مرحمت برعايت رعيت كه بحكم «الراحمون يرحمهم الرحمن » واسطه رحمت و عنايت الله است ارزاني دارد ، الله روف بالعباد.

دو سند از دستخط هاي جامي

از مولانا عبدالرحمن جامي آثار زيادي از تأليفات و اشعار ، از جمله دستخط هاي او باقي مانده است ، كه در كتابخانه هاي ايران و از بكستان و تركيه و غيره نگهداري مي شود.

مولانا عبدالرحمن جامي درهرات كتابخانه ي معظمي داشت ، و خواهر زاده اش خوشنويس معروف محمد نور و هم چنين سلطان علي مشهدي ، وسلطان محمد خندان براي كتابخانه او نسخه بر داري مي كردند ، بخصوص محمد نور ، آثار  او را مي نوشت . و براي پادشاهان و امراي ايران و هند و عثماني كه تقاضاي آثار مولانا جامي را داشته اند ، مي فرستاد.

نسخه هايي از كتاب هاي كتابخانه جامي در دست است ، كه مولانا در اطراف صحيفه هاي آن به خط خود مطالبي نوشته ، و يا از اشعارش ثبت و رقم كرده است . (1)

در اين جا دو نامه از عبدالرحمن جامي چاپ مي شود ،

1-  نامه اي به خط جامي به سلطان حسين ميرزا بايقرا (873-878 ق ) درباره شرارت فقير علي يكي از دلالان بازار و درخواست كوتاه كردن دست او از سر مسلمانان (سند شماره 82) (2) لازم به ذكر است ، كه امير علي شير نوايي وزير سلطان حسين بايقرا از ارادتمندان مولانا عبدالرحمن جامي بود . و در اجراي درخواست هاي اوساعي ،و جامي در نزد سلطان حسين بايقرا نيز قرب و منزلت خاص داشت ومورد احترام او بود .

2-           نامه عبدالرحمن جامي گويا آن نيز به سلطان حسين بايقرا در توصيه و تذكر صرف اوقات به مصالح مسلمانان ودفع مفاسد ظالمان (1) (سند شماره 84)

سند تاريخي در شناخت ايل ها و طايفه هاي ساكن

مركز قديم درگز

ايل ها و طايفه هايي ازتركان و كردان ، دردوران سلطنت شاه اسماعيل اول صفوي (916هـ .ق ) و شاه عباس كبير در حدود سال 1007 هـ .ق و سال 1011 هـ . ق ، به دفعات به مناطق مرزي درگز انتقال يافتند .و د رحدود مرز اسكان داده شدند ، تا مناطق مرزي تقويت شود، از تجاوزات ازبكان خوارزم جلوگيري گردد ، زيرا آن موقع حدودمرزي درگز خالي از سكنه و يا كم جمعيت بود .

آن زمان حكومت نشين ، درگز و ابيورد و نساشهر ابيورد بود ، و اين مركزيت تازمان نادرشاه افشار ادامه داشت ، سپس در زمان او به چاووشلو كه محل سكونت و زندگي پدر ومادر نادر شاه بود انتقال يافت ، و بعد در دوران محمد شاه قاجار ، مركز فعلي شهر محمد آباد ساخته شد و مركز شهرستان درگز گرديد ، و دردوران سلطنت ناصر الدين شاه نيز بر اثر قرارداد آخال ، مناطق ابيورد و نسا با بخشي از توابع آنها در آن سوي خط مرز قرار گرفت و جزء خاك جمهوري تركمنستان گرديد .

اخيراً سندي به دست آمده كه در آن شخصي به نام مصطفي شيخوانلو ازكردان ايل شيخوانلو اهل و ساكن ابيورد . در سال 1132 هـ . ق از بزرگان و معادريف ابيورد در خواست نموده كه شهادت دهند بر اين كه زمين ديم كار واقع در بين سنگر اورياني و دره يادگارگاوشانلو مدت بيست سال است به او تعلق دارد ، اكنون ندر محمد (نادر محمد ) عرب اسكندري به غير حق و حساب ادعا مي كند ملك من است ، در حاشيه ي اين سند كم نظير و مهم از سران ايل ها و طايفه هاي كرد و ترك و غيره شهادت و نام خود را نوشته اند كه نشان دهند وجود ايل ها و طايفه هاي بسياري در مركز شهرستان درگز درزمان صفويه سكونت داشته و زندگي مي كرده اند ، كه بعد از خرابي ابيورد ، اين ايل ها و طايفه ها به شهر ها و روستاهاي داخل درگز و يا به قوچان و چناران كوچ كرده اند .

نام معاريف ايل ها و طايفه هايي كه در اين سند ذكر شده بشرح زير است :

1-           ندرمحمد جاني قرباني (ترك )

2-           اوتاربيك ، افشار (ترك )

3-           محمد علي بيك ، عرب (عرب)

4-           يعقوب ، عرب (عرب )

5-           محمد كريم بيك يوز باشي ساري و انلو يا ساري و ليلو از ايل افشار (ترك)

6-           محمد قلي بيك ، قرقلو، از ايل افشار (ترك )

7-           اوروج ، دادلو  يا دودالو (ترك) (1)

8-           قلندر بيك ، ايل اوغلي (ترك)

9-           قنبر ،ايل اوغلي (ترك )

10-     اسماعيل بيك ، ايل اوغلي (ترك

11-     تيمور بيك ، ايل اوغلي (ترك )

12-     گداي علي ، افشار (ترك )

13-     سلطان ولي ، ابيوردي (ترك )

14-     رستم بيك ، ساروانلو (ساري و ليلو) افشار (ترك)

15-     غير خوانا

16-     ندر محمد عرب اسكندري (عرب)

17-     يادگار گاوشانلو(كرد)

18-     مصطفي شيخوانلو (كرد) (2)

دو سند منحصر به فرد از قوق لوهاي  درگز طايفه قوق لو ،يكي از طوايف متعدد ايل افشار درگز است . مهم ترين طايفه اين اين در درگز طايفه ي كوسه احمد لو افشار بود، كه رئيس اين طايفه در زمان خود بر تمام طوايف ايل افشار رياست داشت ، ضمناً بابا علي بيك كوسه احمد لو افشار ، رئيس طايفه كوسه احمد لو در دوران سلطنت شاه سلطان حسين صفوي حكومت درگز را نيز به عهده داشت ، كه وي با توجه به شجاعت و لياقت ذاتي نادر قلي قرقلو او را به سمت رياست سواران حكومتي منصوب كرد‌، ميان طوايف ايل افشار  از همه كم جمعيت ترو كم بضاعت تر ،طايفه قرقلو بود كه در رأس اين طايفه امام قلي بيك قرقلو پدر نادر قرارداشت ،و در روستاي مياب دهستان كبكان درگز سكونت داشت ، با فرآورده هاي مختصر گوسفندي كه دارا بودونيز از پوستين دوزي زندگي مي كرد .

نادر قلي ، در دستگرد ييلاق درگز متولدشد ، و در نوجواني گوسفندان پدر را در صحرا مي چرانيد سپس اقتدار محلي پيدا كرد و به خدمت حاكم درگز در آمد ، و بعداً كل افشان دختر زيبايي او را هم به همسري گرفت ، او بعد از مدتي در گذشت ، نادر قلي در اين موقع كه ما در بيوه اش زن بابا علي بيك حاكم درگز شده بود با صوابديد مادرش گوهرشاد دختر دوم حاكم را به عقد و ازدواج خود در آورد ، اين وصلت و دامادي حاكم موجب تقويت و ترقي او در منطقه گرديد ، از معاريف طايفه قرقلو ،ديگر ابراهيم خان ظهير الدوله برادر نادر و بيكتاش قرقلو عموي نادر و امام ويردي خان قرقلو يكي از سرداران نادر و امير اصلان خان قرقلو ، پسر عمو نادر و صالح خان قرقلو رئيس دربار نادر ، كه در قوچان با چند نفر ديگرهمدست شد و نادرشاه راكشتند .

در اين جا دو سند منحصر بفرد از اين طايفه چاپ ميشود

1-دستخط نادر قلي يا نادر شاه بعدي بالقب طهماسب قلي ، كه اين لقب را پس از فتح مشهد و دستگيري ملك محمود سيستاني شاه طهماسب دوم به او اعطاكرد و نادر تا زمانيكه به سلطنت رسيد نام و امضاي خود را طهماسب قلي مي نوشت ، نادر شاه در موقع روي كار آمدن سواد نداشت ، بعداً به ياد گرفتن نوشتن و خواندن همت گماشت و در دوران نيابت سلطنت بوسيله ميرزا مهدي خان منشي خصوص خود تاحدي كامل كرد ، تاكنون خطي غير از اين از نادرشاه ديده نشده يا نگارنده نديده است

(سند شماره 86)

2- سند معامله ملكي است بتاريخ 1159 هـ .ق با خط نسخ زيبا دائر بر اينكه تراب خان فرزند قليچ خان بيك گنجلو كلاوند . دو زوج از چهار زوج مزرعه آق چشمه راواقع در بلوك ابيورد وصل به اراضي درونگر به سردار امام ويردي خان قرقلو به مبلغ يكصد و بيست تومان تبريزي برابر بادويست عدد روبيه دو مثقال نيمي سكه نادري (سند شمره 87)

چيزي كه در اين سند جلب توجه مي كند نام پول رايج دوران نادرشاه است كه ذكر شده روپيه سكه نادري ،معلوم مي شود پس از آوردن غنائم فراوان و پول نقد دهلي كه از بابت غرامت جنگي گرفته شد ،بعداً اين پول هندي در ايران رواج داشته است .

متن سند شماره 71

بفروخت بمبايعه لازمه جاريه نازله معتبره صحيحه صريحه شرعيه عاليجاه رفيع جايگاه شوكت واجلال دستگاه امير الامراء العظام اسوه الكبراء الفخام تراب خان خلف قليچ خان گنجلوكلاوند بعاليجاه رفيع جايگاه و اجلال دستگاه سردار زوي الاقتدار امام ويردي خان قرقلو ، همگي وتمامي دو زوج از جمله چهار زوج مزرعه آق چشمه كه واقع است در بلوك ابيورد ، محدود است باين حدود اربع ، حدي بمزرعه عاليجاه مير محمود خان ،‌‍ حدي درونگر ، حدي خير آباد ، حدي قرك بثمن معين معلوم القدر مبلغ يكصد تومان تبريزي فضي دو مثقال نيمي سكه مباركه نادري و دعوي نجمن فاحش بل افحش مبايعه مذبوره ( مزبوره ) را باهرگونه حقي و بهره و نصيبي كه در مبلغ مزبور متصور بودديده ودانسته بمبلغ ده تومان تبريزي كه مساوي از دو عدد روپيه دومثقال نيمي سكه مباركه نادري بوده باشد ، مصالجه شرعيه نمود ، و بعدذالك اجراه صحيحه صريحه شرعيه نمود از حال تحرير لغايت مدت نود سال كامل بمبلغ ده تومان تبريزي فضي و اسقاط جميع خيارات نمود و مبيع مزبور را از تحت و تصرف خود اخراج و تصرف مالكانه مشتري مزبور واگذاشت و مبلغ مزبور كل وجوه مبلغ مبايعه و خيار عين الفاحش و مال المصالحه كه جمله يكصد وبيست تومان تبريزي فضي كه مساوي و معادل او دو هزار و چهارصد روپيه دو مثقال نيمي سكه مبادله نادري بوده باشد تمام و كمال اخذ و قبض نمودوضامن درك شرعي گرديد كه هرگاه كاشف فاحشي به ظهور رسد از عهده كل مايلزم عليه برآيد ، و صيغه شرعيه به لسان عربي في بينهما در مراتب مرقومه واقع و جاري گرديد ، كان ذالك في تاريخ شهر جميد (جماد ) الاول سنه 1159 هـ . ق

اسنادي از درباري صحرايي نادر شاه سردار دلاور خراسان

از نادر شاه پرسيدند ، كه پاي تخت شما كجاست ؟ جواب داد پشت زين اسبم ، و دربارم چادرهاي بر پا شده در صحراست.

نادر شاه در طول پادشاهي خود 1148 تا 1160 هـ . ق مقر ثابتي نداشت ، اسماً پاي تخت را از اصفهان به مشهد انتقال داد ،و خانه و زندگي و در بارش در چهار باغ مشهد بود. (جاي امروز دار التوليه واطراف آن )

ولي چون دائماً درجبهه جنگ بسر مي برد . لذا سفراء خارجي و نمايندگان اعزاعي دولت ها ، و استانداران ، و امراء نادرشاه را هر چند گامي در منطقه اي از كشور در ميان دربار سيار ياضميه و خرگاه بر پا شده ديدار كردند.

تشكيلات اين دربار سيار صحرايي خود ديدني و جالب توجه بود ، در اين تشكيلات ، اقامتگاه و خوابگاه نادرشاه ، و حرم سرا و طبيبان و شاهزادگاه و مقامات هر يك با دقت در محل خاص خود تعين شده بود كه از تصوير 72 به خوبي نمايان است .وخلاصه اين تشكيلات عبارت بود از :

1-           اقامتگاه و خوابگاه نادرشاه

2-           حرم سري مخصوص

3-           حرم سراي شاهي

4-           جايگاه سربازان دور حرم

5-           چادر هاي بازيگران و نوازندگان

6-           چادر امور بسري

7-           چادر طبيب مخصوص و چادر طبيبان

8-           چادر قنادان پادشاه

9-           چادرهاي قراولان

10-     چادر دژخيمان

11-     محل تازيانه زدن و خفه كردن

12-     جايگاه فراشان

13-     محوطه چادرهاي شاهزادگان و پسران شاه

14-     ديوان حرب نظام

15-     چادرهاي قراولان دربار

16-     جايگاه كمانداران

17-     چادر وزيران

18-     چادر صاحبمنصبان كشيك

19-     چادر سربازان كشيك

20-     بازار دربار

سند شماره 88

نادرشاه در ميان همين چادرها نبوغ ذاتي خود را بكار مي انداخت و نقشه هاي جنگي خود را طرح مي كرد ، و تصميم هاي خود را مي گرفت و بعد با ارتش نيرومند و ورزيده خود به سوي هدف لشگر مي كشيد و مي تاخت (تصوير 89)

نادر شاه در اثر جنگ هاي پيروز مندانه موفق شد نه تنها غاصبين بيگانه را كه هر يك استانهايي از كشور را در تصرف داشتند از ايران براند بلكه وسعت امپراطوري خود را ازرود سند تا رود دجله و از رود جيحون تا خليج فارس برساند

(سند 90)

در اين جا سه  سند مهم  و ديدني 88 و 89 و 90 به نظر مي رسد .

سندي در اظهار عدم رضايت فتح علي شاه قاجار از وضع كارفرزندش حسن علي ميرزا شجاع السلطنه استاندار خراسان

در دوران سلطنت فتح علي شاه قاجار ، هر يك از استانهاي ايران و حتي شهرستانها ، به يكي از فرزندان او واگذار شده بود‌. و آنها در منطقه فرمان فرمايي خود اقتدار و اختيار تام داشتند ،  جان و مال و ناموس مردم در دست قدرت آنها بود.

فتح علي شاه اولاد زيادداشت و تعداد فرزندان پسر او به بيش از پنجاه نفر مي رسيد .

در آن موقع كشور به چهار استان بزرگ تقسيم مي شد

1- خراسان 2- آذربايجان 3-فارس 4- كرمان

كه در مكاتبات اداري و اسناد آن ها را مملكت مي نوشتند

خراسان از لحاظ وسعت خاك و كثرت جمعيت ازمهمترين نواحي كشورمحسوب مي گرديد. بدين لحاظ مقام فرمان فرمايي اين استان داوطلب زياد داشت ، و نيز طرز كار استاندار ،مورد توجه عمال دو ابر قدرت انگليس و روسيه بود ، تاچنانچه رفتار وكردار استاندار در اداره امور منطقه و يا سركوبي متنفذين ، كه در اثر تحريك بيگانگان دست به شورش مي زدند ، و قدرت استاندار را تضعيف مي كردند ، مورد رضايت آنها نبود ، نزدشاه سعايت مي نمودند و ذهن او را نسبت به آن حاكم مشوب مي ساختند ، و او را وادار به تغير استاندار مي كردند .

در دوران استانداري حسن علي ميرزا شجاع السلطنه .

1-           فيروز الدين ميرزا حاكم هرات سر به نافرماني گذاشت ،شجاع السلطنه به هرات لشگر كشيد ، فيروزالدين ميرزا را تحت اطاعت در آورد وسكه خطبه در آن جا به نام فتح علي شاه بر قرار نمود.

2-           بنياد خان هزاره رئيس ايل هزاره خراسان در تربت جام برعليه استاندار طغيان كرد ، استاندار ناگزير لشگر خراسان را به فرماندهي اسماعيل خان دامغاني به آن جا فرستاد ،و بنياد خان را سركوب كرد .

3-           فتح علي وزير شاه محمود افغاني امير قندهار به تحريك بنياد خان رئيس ايل هزاره در سال 1233 به سوي مشهد لشگر كشيد ،وبنياد خان به او پيوست ، اين بار نيز بوسيله لشگر خراسان هر دو شكست خوردند و متواري شدند .

4-           شاه محمود افغاني درسال 1235 باز بنياد خان و خوانين جمشيدي را برعليه استاندار تحريك نمود ، آن ها بار ديگر عليه دولت قيام كردند و امنيت و آرامش منطقه را بر هم زدند

حسن علي ميرزا شجاع السلطنه ، طاغيان را سركوب نمود ، و بنياد خان را از حكومت با خزر وكوسويه ، عوزيان معزول كرد ، و امير قليچ خان تيموري را به آن مقام منصوب نمود .

5-           شاه محمود افغاني بار سوم ، به دعوت و ترغيب و تحريك خوانين سركش خراسان ، مخصوصاً محمد خان قرايي ،كه پدر و برادرش به امر محمد ولي ميرزا استاندار قبلي خراسان و برادر حسن علي ميرزا ، اعلام شده بودند ، و از اين لحاظ در صدد انتقام بود، فتح خان وزير خود را با سي هزار سوار مسلح براي تسخير مشهد از هرات به سوي مشهد روانه ساخت ،و در اين لشگركشي رحيم خان اوزبك ،خان خوارزم هم شركت داشت .

لشگر خراسان به فرماندهي ذوالفقار خان دامغاني به مقابله رفت ، و در كوسويه جنگ در گرفت ، و قواي افغان و خوارزم شكست خوردند و متلاشي شدند ، و دوازده هزار نفر به اسارت در آمد ، و فتح علي نيز كشته شد .

رحيم خان پس از متلاشي شدن نيرويش با عذر خواهي به خوارزم باگشت .

بررسي دقيق اين وقايع پي در پي در منطقه خراسان نشان مي دهد ، كه دست بيگانگان در اين قيام ها و لشگركشي ها دخالت داشته و هدفي را پي گيري مي كردند .

حسن علي ميرزا شجاع السلطنه پس از كسب اين پيروزي ها وبر قراري نظم و امنيت در خراسان ، از پدر خود فتح علي شاه دعوت كرد كه به خراسان مسافرت نمايد ، و نتيجه زحمات او را به بنيد ،وانتظار داشت كه پدرش در اين مسافرت زحمات و خدمات او را ارج نهد و به اعطاي پاداشي سرافراز كند ،ولي غافل از آن بود ،كه اعمال قدرت وبسط نفوذ او تا افغانستان و خوارزم براي استعمارگران خوش آيند نيست ، و مي بايست چنين كسي از مسند قدرت به زير كشيده شود ، و به جاي او مرد ضعيف و ناتوان اعزام گردد، لذا فتح علي شاه را نسبت به فرزندش بدبين ساختند ، واو را تحت فشارقرار دادند ، كه شجاع السلطنه را از خراسان تغير دهد .

فتح علي شاه پي بهانه بود ، و پس از وصول دعوت نامه شجاع السلطنه ، نامه ي ملامت آميز تندي به او نوشت كه حتي بر خلاف معمول آن زمان از نوشتن كلمه ميرزا و لقب او ( شجاع السلطنه ) كه جزو اسم محسوب ودر نامه ها ذكر مي شد ، خودداري كرد ، (سند شماره 91)

ما از جواب حسن علي ميرزا شجاع السلطنه آگاهي نداريم ، و نمي دانيم كه او در مقابل اين تعرض و ايرادات پدرش ، چه عكس العمل نشان داده ، و چه توضيحاتي تعرض رسانيده ، و چه گونه از خود دفاع كرده است ،ولي همين قدر مي دانيم ،كه فتح علي شاه دعوت فرزندش را پذيرفته و به مشهد آمده است ، و ضمن زيارت مرقد مطهر امام رضا (ع) به بناء صحن جديد امر كرده و نيز درب مرصعي سمت پايين ضريح مرقد حضرت ،به امر دو نصب شده است ،

حسن علي ميرزا شجاع السلطنه در سال 1238 هـ . ق از خراسان تغير يافت ، و بجاي او علي نقي ميرزا حجه السلطان پسر ديگر فتح علي شاه منصوب و به مشهد اعزام شد ، ولي وي از عهده ي اداره امور استان خراسان برنيامده و با تعجب مي بينيم ، كه فتح علي شاه مجدداً همان حسن علي ميرزا شجاع السلطنه راكه آن همه قصور در نامه اش براي او رديف كرده بود ، براي باردوم به استانداري خراسان منصوب نموده است ، و وي تا سال 1243 اين سمت را در خراسان به عهده داشته است .

در اين جا نامه ي فتح علي شاه را به عنوان حسن علي ميرزا شجاع السلطنه استاندار خراسان مي بينيم (سند 91)

متن اين نامه از كتاب زنبيل شاهزاده فرهاد ميرزا معتمد الدوله نوه ي فتح علي شاه . از انتشارات كلاله خاور ، تهران ، 1345 ص 281 اخذ و نقل شد .

سند شماره 91

نامه فتح علي شاه قاجار به شجاع السلطنه فرمان فرماي خراسان

فرزند مسعودنامدار حسن علي موفق بوده بداند ، كه كراراً به آن فرزند فرمايشات مؤكد در اين خصوص رفته مستضسر شده ايم كه در كار بهار و پاييز امسال چه خيال كرده ، و اين كه هسمي مي نويسد كه موكب شاهنشاهي ساحت آزاي آن صفحات گردد چه انديشيده است ، و جوابي كه كاشف صوابي باشد از آن فرزند نرسيده اكنون زمان ركضت خيول قاهره نزديك است و بايد قبل از نهضت رايات و آيات جهانگشا معلوم خدمت همايون شود كه مقصود آن فرزند از اين عرض و اسندعا چيست ، موكب شاهنشاهي را در نهضت خراسان چه كار بايد كرد پيشنهاد باشد ، آن فرزند با اين اوضاعي كه با خراساني رفتاركرده است بعد از اني چه خواهد كرد . فرزند همي مي نويسي و ازبي مرحمتي شاهنشاهي شكايت مي كني ، ما را با آن فرزند چرا مرحمت نباشد ، چرا كار اورا كه مهم مملكتي مثل خراسان است منتظم نخواهيم اين ها چه سخن است ، معلوم نيست كه آن فرزند صد هزار يك ما از پريشاني كار خود ملول باشد ، بلكه چنين معلوم مي شود كه همين ملوليم نه آن فرزند چرا كه گوئي هنوز ندانسته است كه كارش تا چه حد آشفته و بي سامان است ، و اگر نه در تدارك و تلافي آن مي كوشيد خراساني با آن اوضاعي كه از آن فرزند ديده است و حال تسبيح دردست دارند . و يك يك مي شمارند ، قرچه خان و پسرش حسن خان كرد ، رستم خان چوله صيد محمد خان ، ابراهيم خان ، و سليمان خان بغايري ، سهرابخان عمارلو ، باقر خان خورشاهي ، حسين قلي خان ، ميرزا لطف علي خان و علي نقي خان ، و علي قلي خان ،محمد خان قرائي ، قليچ خان ، در احوال هر يك از اينها تأمل كند بيند چه اوضاع گذشته است ، مردم كه همه چيز را ديده اند و با اين كه اين اشخاص خدمتگار و بيشتري از آنها بي شبهه صادق و فدوي دولت و كار خدمت مي آمدند ، آنطور با ايشان رفتار شده است ، مردمي كه تفصيري بخود سراغ دارند ديگر چه گونه از آن فرزند اطمينان حاصل خواهند كرد و غير از اين اشخاص هم در خراسان كسي نيست مگر سه نفر خوانين كرد و ترك كه متوحش و دورگرد قديمند ، و با الجمله در همه آن مملكت يكنفر كه از آن فرزند دلخوشي داشته ، باشد نمانده است و با عدم اطمينان همه خراسان چگونه كار آن جا به كفايت آن فرزند منتظم خواهد شد ، اگر موكب پادشاهي ساحت آراي آن صفحات گردد و تمامي خلق مملكتي را كه نمي توان بي موجبي مورد سياست داشت و با عدم تقصيري ظاهر همه بندگان خدارا آورد دوهير منشي را نوشي سزاوار است و با هر هيمي اميدي در كار ، آزان فرزند كه مردم آنجا به جز نيش يا نوشي بدتر از نيش چيزي نديده اند ، فرض ميفرمائيم كه مانيز همه سخط و غضب دهم باشيم اين هم را هم اهالي آنجا بواسطه آن فرزند مي دانند ، و زياده بازار از مأيوس خواهند شد ، آخر اميدي هم در كار هست بعد از انصراف موكب پادشاهي و وصول زمستان ديگر آن فرزند با آن مردم چگونه بسر خواهد برد ، در همه خراسان ضعيف تر و خدمتكار تر از ميرزا لطف علي خان و حسين قلي خان نبود ، هرگاه آن ها را هم نتوان در نوكري و خدمتكاري راه برد ديگران معلوم است كه چگونه كار مي توان گذراند ، حق مطلب اينكه در كار آن فرزند و خراسان متفكر مانده ايم ، نمي دانيم چه كنيم ، بهار است وقت كار است ليكن بايد كاري كرد كه مايه و پايه داشته باشد تاكي و تاچند قشون هر ساله به خراسان مأمور شود و در انقضاي بهار همان اغتشاش پار باشد ، بلكه بيشتر و بدتر ، مهدي بيك را به چاپاري فرستاديم وبدين ملفوفه همايون آن فرزند را آگاهي داديم ، با خود او شور مي فرمائيم ، امروز كار از آن گذشته است كه آن فرزند خير خود را ملاحظه نمايد و اندك فكر كند به بيند خير دولت شاهنشاهي چه چيز است ، اگر في الواقع ممكن است كه هر گاه از جانب همايون التفاتي و اقدامي در كار او وخراسان بشود و امر آنجا به كفالت او نظمي بگيرد و از اين اختلال و رسوايي برآيد از اين چه بهتر ، معلوم است كه مرا و خاطر ما هم جز اين نيست عزيمت نهضت موكب جهانگشا را تصميم خواهيم فرمود و هر چه مقتضي پيشرفت كار باشد بعون خدا به ظهرور خواهد رسيد و چنانچه في الواقع كار او با اين مردم پيشرفت نخواهد كرد و بايد مردم خراسان راعموماً مورد سياست داشت و خراب كرد ،و ان فرزند را به بيم محض در آن مملكت مسلط كرد مشكل مي بينم كه كار آنجا به اصلاح بيامد ،واو تواند از عهده كار آن مملكت برآيد بنابراين فكري بايد كرد كه پيشرفت داشته باشد ، با وصول رقم مبارك حقيقه صوا بديد خود را مفصلاً مشروحاً قلمي داشته مصحوب همين فرستاده كه با المشافهته العليه نيز با و بعضي فقرات القا فرموده ايم يا فرستاده ديگر كه به چاپاري و سرعت تمام به دربار پادشاهي برساند ارسال دارد ،كه بيست روزه برسد و حقيقتاً احوال و اوضاع و مقصودوپيشنهادآن فرزند درست معلوم و معروض گردد ، تحريراً في شهر جمادي الآخر،سنه 1236 ق

سند باز خواست ناصرالدين شاه از استاندار خراسان

سوء سلوك آصف الدوله شيرازي (ميرزا عمدالرهاب ) كه از سال 1301 قمري استاندار خراسان بود به مردم و فرمانداران خراسان و نمايندگان سياسي انگليس و روسيه در مشهد ، قصور و عدم تسلط او در امور استان بخصوص تجاوز روس ها از مرز زورآباد «جنت آباد» به خاك خراسان سبب شده بود ،كه ناصر الدين شاه ،آصف الدوله را مورد باز خواست شديد قرار دهد . و براي هر يك از موارد بازخواست توضيحاتي از وي بخواهد .

آصف الدوله ضمن تلگراف رمزي ، نسبت به موارد بازخواست توضيحات بي سروته داده ، كه نمايان گر وضع امور خراسان در دوران استانداري او و طرز كار وميزان آگاهي و تسلط آصف الدوله به منطقه ي مهم و حساس مرزي خراسان است ، تملق و چاپلوسي آصف الدوله ،در اين تلگراف ، ناصرالدين شاه راتحت تأثير قرارداده ، و موافقت او را درباره ي وعده هاي پوچ خود جلب مي نمايد .

نكته اي كه در اين گزارش توجه هر خواننده را معطوف به خودمي سازد ،ناآشنايي آصف الدوله استاندار را به موقعيت جغرافيايي مناطق حوزه ي مأموريتش مي باشد ،كه ناصر الدين شاه تذكر مي دهد ، كه دهنه ذوالفقار در مرز زورآباد قراردارد نه در مرز درگز ، و ضمن دستوراتي كه در حاشيه گزارش او صادر نموده ، استاندار را به محل دهنه ذوالفقار متوجه كرده ، اين است نمونه اي از وضع كار زمام دار امور مردم ناحيه ي مهمي از كشور .

متن تلگراف آصف الدوله استاندار خراسان در جواب مداخذه ناصر الدين شاه چنين است :

«29 شهر جمادي ادلاولي 1302 هـ .ق

حضور اقدس همايون روحنافراه قربان خاك پاي اقدس همايونت گردم ، دستور العمل مفصل را زيارت كرده ، به ذات الهي نكات و وقايعي كه در هر جزو به نظر مبارك رسيده ، غلام كه حاضر وشب و روز مشغول است ، غير آن رانفهميده و تمام را ان اشاالله تعالي بخوبي اجرا خواهد داشت ،پاره پي را فقره به فقره با چاپار بيست وششم ، عرايض خوب و مطالب مهم غالب باسند عرض شده از نظر انور همايوني مي گذرد تمام فتنه از اين خبيث شهاب الملك (1) بوده مسلم شد ، از روز ورود مشغول بوده ،همه از او فريفته ، تلگرافچي ، بيگلربيگي ، نصره الملك (2) ، عماد الملك (3) و نصرالله خان را او وحشت داده ، ملاها ، سر كشيك ها تمام حالات او را بروز مي دهند ، و غلام تصور نمي كرد بحمدالله تعالي رفع شد .

با عضدالدوله (5) هم همين طور كه فرموده ايد حركت مي كنم بي كم و زياد ، گله از او كردم ، اظهار خجلت كرد ،و زياد ترسيده بود ، اطمينان دادم ، ليكن همان صورت است ، تمام جواب و سئوال اجزاي آستانه با خود غلام است ، و در كمال خوبي بعد از دو سه مرتبه آمدن ملاها به ارك بمعارف ، ملاهايي كه ديدن كرده ، باز ديد كردم ،‌و هر شب يكي از آنها در منزل غلام است .

نصره الملك سه روز ديگر ان اشا الله تعالي وارد مي شود بقدري به او محبت ومهرباني كنم كه شكرهاي او بعرض برسد . چرا نكنم (؟) همچنين عمادالملك بد بخت را .

در فقره رفتن سفر ،بسيار رأي مبارك صحيح است ، و به اين طولاني لازم نيست ، عيب و دردمي شود . از كار دور مي شوم ، به كمال اختصار مي روم قوچان سه شب مي مانم .

شجاع الدوله (6) را هم مهرباني مي كنم ، سهام الدوله (7) مي آيد ،‌به او هم مهرباني ميشود .

كليات دستورالعمل ساليانه هر دو را مي دهم.

شجاع الدوله را همراه به درگز مي برم ، محض ريختن ترس محمد علي خان (1) و درگزي ها ، قرار كار ماليات و همه چيز درگز را مي دهم . مي روم به كلات ، قرار همه كار كلات را هم بحول الله تعالي مي دهم .از هر جهت به نمك همايون مبلغ زياد خلاع (2) براي زن و مرد اين دو محل حاضر كرده ام ، طوري كنم كه اين دو محل همه جان فشان دولت خود شوند ، روزنامه و كتابچه «گزارش » و عرايض آنها به حضور مبارك مي رسد .

اما حالت تمام خراساني ، يك جسارت مي كنم و باز اطلاع خاطر همايون راگواه مي گيرم ، هر كس هر چه مي خواهد بگويد ، به نمك همايون تمام خراسان امروز ، با روزي كه غلام وارد شده طوري است ، كه اگر دولت ده آدم كافي را مي فرستاد و دولت هزار تومان و ده هزار قشون مي فرستاد اين طور نمي كرد ، يك غفلت غلام ، چهل روز غلام را مشغول داشت ،و اين حرف  هاي لغو در دهن (اهالي)هاافتاد.بعضي مردم بيچاره را وحشت دادند، بحمدالله تعالي همه رفع شد،بقيه راهم رفع مي‌كنم.

اما بابي هاي سبزوار ، همان است كه عرض كردم ، به دو كاغذ چسباندن به ديوار نمي شود متعرض شد ، مخفي به حاجي فرامرز خان (3) نوشتم ، روز و شب مراقب باش ، مسلم كه فهميدي يكي اظهار بابي گري كرد ، فوراً گرفته به مشهد بفرست ، هم عاقل است ، هم بلد شهر است ، هم هر دو طايفه و غرض هر دو طايفه را مي داند ، عباس آبادي ، جنساً شرور و هرگز حاكم  نداشته اند ، حاكم تعين كرده به محمد رضا خان سر كرده سپردم رفتند ، ان اشاالله منظم خواهد شد .

نردين (1) بسيار خوب شد . به همين نحو كه فرمودند ،بلكه بهتر كردم ، كتابچه ي آن را فرستادم بنظر مبارك مي رسد . ليكن همه نرديني حتي خود حاكم و ملاها استدعاي مرخصي محمد قلي (2) را مي كنند و ضامن مي شوند ، جز خدمت كاري نكند ، آدم كار آمدي هم هست ، و حالا آبادي و زراعت اين جا خيلي لازم است ،جواب اين عرض مخصوص تلگراف باز مرحمت شود .

عمادالملك را ان اشا لله تعالي با يك ترتيب بسيار خوب راضي كرده به طبس مي فرستم، ليكن به جسارت عرض مي كنم ،‌ اين قدر اين صدمه و ترس براي عماد الملك لازم بود ، كه اندازه ندارد كه بفهمد درست بوده برود ، يك مملكت (شهرستان ) مثل طبس را بي حاكم نمي توان گذارد ، كه اين فقير است و پدرانش حاكم بوده اند ، اقلاً طوري حركت كند ، كه معلوم شود‌. حاكمي است ، فرضاً اگر طهرانهم بيايد همين طور با او سلوك مي كنم ،‌ليكن گويا با آن اطميناني كه غلام به او داده مشهد بيايد .

شيخ الرئيس (3) زياد بدجنس و فضول وگداست . از روزي كه رفته ماهي ده تومان ويك خرداد نان به عيال اومي دهم ، والا هيچ ندارد ، در قوچان به اقتضاي وقت كار او را درست مي كنم .

فقره دهنه ذوالفقار ، ديروز تلگراف صريح  عرض شد، كه در كاغذ هاي شاه محمد خان و محمد خان (حاكم درگز ) هيچ جز صريح درنمي آيد ،حالا اصرار هم لازم نيست ، خود غلام مي رود ، و  حقايق را عرضه ميدارد ،‌كار انگليس ها را درست كرده ، ديروز هم استيورت «مأمور كارهاي مرزي خراسان» دو ساعت نزد غلام بود ، راپرت سئوال و جواب و قرار داد را با پست 26 عرض كرده ام ،و از اين بهتر غير ممكن است ، قرار آذوقه را دو به دوداديم ، و درهمان مجلس بي اطلاع احدي شش حكم به شش حاكم فرستاده شد ، احدي از اجزاي خود بنده نفهميد ، هر روز هم براي آنها از هر قبيل هدايا فرستاده اي شود ،قرارداده ام ، هر دو روز يك مرتبه تنها مرا ملاقات كند ، كار بسيار عمده خواهد بود ، حالا كه خوب قرار شده ، با روس ها هم در كار دوستي و مؤالف است با چاپار 28 پاره يي اسناد هست كه هر دو را مدلل مي كند ، چند طغرا فرامين سفيد مهر دار بزرگ خواسته بودم ، امروز جناب صدر اعظم (1) تلگراف كرده بودند ، كه فرمايش همايون است ، فرمان سفيد لازم نيست ، هر قراري كه توبدهي دولت قبول ميكند ‌، بعد فرمان مي دهد ، جوابي عرض كرده بنظر همايون مي رسد ، خواستن فرمان براي چيزي نبود‌. درآن سرحد خودم به آن ها فرمان بدهم ، اميدواري شأن ديگري دارد ، تا حكم را خودم بدهم ، فرمان در آن سرحد آخال (2) خيلي نقل دارد ، همه فرامين قديم را آوردند . بنظر غلام اين طور هزار مرتبه بهتر است .

دولوله توپ كبود گنبد (كلات‌) را فردا ان اشا لله تعالي  آدم مي رود سوار بكند ، تا غلام آنجا برسد ، هر جا مناسب است گذاشته شود ، در پست 28 خيلي مطالب و عرايض خوب نافع است . خدا جان غلام را فداي استان همايون كند ، آصف الدوله ، ناصر الدين شاه ، با خط خود در حاشيه كشف تلگراف رمز مذكور ، پاسخ آصف الدوله راچنين نوشته است :

«جواب هايي كه عرض كرده ايد ،همه را خاندم «خواندم » همه صحيح است (؟) و انشاالله (ان اشا الله ) همه درست مي شود ، در بابت دهنه ذوالفقار وآمدن روسها به اين طرف هريرود ، از قول انگليس ها است ، ديروز هم كه با وزير خارجه ، ايلچي (سفير) انگليس ملاقات كرد ،بازهم در اين فقره شرحي گفت ، كه به عين ها به وزير خارجه گفتم ، براي شما تلگراف كند ، كه مطلع باشيد ، در فقره ذوالفقار ،شما عجب به شبهه افتاده ايد ، كه مي نويسيد از كاغذهاي حاج شاه محمد خان ومحمد علي خان چنين چيزي معلوم نيست ، دهنه ذوالفقار طرف سرحدات جام و با خزر و افغان است ،و خيلي به سمت در جز و كلات نست كه شاه محمد خان و حاكم در جز مطلع شوند، شما اين فقره را بايد از عطاالله خان تيموري سئوال بكنيد ، به بينيد در سمت دهنه ذوالفقار كه پايين تر از زورآباد است ، روس ها به اين طرف هري رود گذشته اند يا نه ، و فوراً عرض كنيد . كه اين جا حرف زده شود ، و اگر همچو چيزي شده باشد ،سرحدداران شما بسيار غفلت كرده اند ، روس و غيره چه حق دارند ، از رود هري كه سر حد است ، و اين طرف خاك خراسان است عبور كرده ، به خاك ما بيايند ، براي بعد از اين در سر حداث سوار و قراول بگذاريد هر وقت اين طور اتفاقات بيفتد فوراً به شما اطلاع بدهند،وشما هم فوراً بعرض برسانيد ، البته اين فقرات راتحقيق كرده زود جواب بدهيد . (1) (سند 92)

سندي منحصربفرد از صيد علي خان اديب درگزي

صيد علي خان درگزي از ادباي معروف خراسان است،وي شخصي بود اديب ،مورخ ، شاعر ، در عين حال بعدازمحمدعلي خان منصور الملك ، مدت كوتاهي در سال 1324 هـ .ق حكمران درگز نيز بود .

صيد علي خان خط نستعليق را خوش مي نوشت ، و غزل را نيك مي سرود ، ملك الشعراء بهار ، صيد علي خان را استاد خود دانسته و مكتب ادبي او را ستوده است . ميرزا حبيب خراساني شاعر معروف خراسان درباره ي وي نوشته ، در جلال قدرداني و كمال فضل وي همين بس كه مي گفتند ، اديب نيشابوري استاد ادب خراسان ، از خوان فضائل خان برخوردار بود ، و دقايق ادبي را از او فرا گرفته است. صيد علي خان در تعريف درگز گفته است :

موطين انوري ومولد نادرشاهي

درگز دان كه چنودر همه ايران نبود

شهرهاي كهنش گرچه كنون ويرانست

از قلك ناحيتي نيست كه ويران نبود .

شهر باورد(1) ، يا ناحيه ، داراگرد (2)

يا چو شهرستان (3) كودر همه كيهان نبود

سنگ امروز بر آثار همه گريا نست

واي بر سنگدلي كاين جاگرين نبود .

چهار صد سال فزون شد زتيغ كچ ما

خواب در چشم همه اوزبك و افغان نبود

نيرالدوله (1) خداوند خراسان كه چنو

نيري تابان برگنبد گردان نبود

افتخار درگز امروز با (صيد علي )است

كه در آفاق چنو مرد سخندان نبود .

از صيد علي خان ، كمتر نوشته يا شعري  باقي مانده است ، بطوري كه با نو محترم خانم دختر او كه تا چند سال قبل زنده بود مي گفت : صيد علي خان اشعار خودرا غلب روي كاغذ پاره ها مي نوشت ودر كيسه اي جمع مي كرد ، و بعد از كشته شدن او در زمان حكومت پسرش مسعود خان بوسيله مخالفينش ، متأسفانه كسان اومتوجه ارزش معنوي محتوي آن كيسه نشدند و بوسيله ناآگاهان از بين رفت ، تنها دستخطي كه از او باقي مانده ، نامه اي است كه وي در همان سالهايي كه حكومت درگز را به عهده داشت ، در سال 1324 هجري قمري به شيخ مهدي كشاورز به مشهد نوشته و اصل آن در كتاب (خورشيد درخشيد ) سيد علي آذري به چاپ رسيده ، كه نگارنده از آنجا اخذ و اين سند منحصر بفرد باقيمانده از اين سخندان و سخنور درگز را در اين جا نقل مي نمايم .

انشاء نامه مقام ادبي صيد علي خان درگزي را مي رساند متن نامه چنين است : (سند 77)

متن سند 77

قبله گاها ، بحق حق اولياي حق قسم است ،كه از زيارت دستخط مبارك جناب مستطاب عالي ، و دستخط مبارك بندگان قبله الانام و حجه الاسلام آقاي شريعتمدار آقاي حاج ميرزا ابوالقاسم دامت بركاته چشمم روشن شد ، و شكر حضرت پروردگار را بجاي آوردم كه اين عبدذليل را قابل اين فيض عظمي و عطيه كبري فرمود .

با وجود قيل و قال حكومتي كه كمتر از قبل و قال مدرسه نيست ودل شخص عارف را مي گيرد ، چنانچه همه شكايت كرده اند خصوص حافظ شيرازي ، كه گفته ، دلم گرفت يكچند نيز خدمت بزرگان مكان ديگر بايد كرد ، هر وقت شبي يا روزي ساعتي فرصت و فراغت روزي شود ، مصاحب و همزبان ذوقي درين ملك مثل عنقاو كيميا و وفاناياب بلكه اسم بي مسمي است ،لهذا عمرگرامي هپا و هدر مي شود . به بطالت مي گذرد ، از كتاب و كاغذ هم بهره نيست كه براي كنج تنهايي خوبند .

اگر جناب مستطاب عالي امساله حج را بدل بعمره مفرده ، يعني نيشابور را مبدل به درجز فرمايند بنده اي آزاد مي سازي ، غلامي ميخري ، و اگر فرض محال آقاي حجه الاسلام مدظعه العالي نيت مبارك را ارشاد و راهنمايي و تقويت امور شرعيه مسلمين عوام در جز فرموده مثل نعمت غير مترقبه و دولت ناگاه ميل سفراين خرابه سرحد بفرمايند ، كه شهدالله ازمحسنات اين عنايت و امتنان اين عبد وساير مسلمين قلم و زبان عاجز خواهد بود . كه خيمه سلطنت آنگاه رضاي درويش ،در آن قيل و قالها هم چندان سودي است ، هرچند نيز سياحت و تماشا لازم است .

جناب ناصر الشريعه حفظه الله شما هم مرحمت فرموده رقعه كه نوشته بود خط آقاي امير خان خودمان بود شناختم ، يعني از بسياري القاب شبه داشتم آخر به سليقه درست كردم ، محبت ايشان واردات بنده حالائي نيست كه از جواب پاكت اندكي دير شد ، موجب قهر و طرح گردد ، باقي عمر ايستاده ام بغرامت ، هر چه بفرمايند اطاعت دارم.

اميدوارم كه جناب مستطاب عالي هر شبه چاكر را ياد فرموده به نوشتجات مرحمت آيات شادم فرمائيد ، و آقاي شريعتمد دام ظله العالي را بيشتر از اين ها بسر التفات آوريد . تا حضرت حق بچاكر حق توفيق خدمتگذاري وجان نثاري بيش از اين ها عنايت فرمايد ، و در سايه مبارك مثل ساير ملازمان غنوده آسوده باشم ، و هميشه بچاكري و ملازمت آن وجود مسعود مبارك افتخار داشته باشم ، دنبال آن مرحمت و اين بندگي و چاكري با خير وسعادت كوتاه نگردد ، شايد ازبركت نعمت وجود مبارك ايشان باقي عمر را از سعيد العواقب ها بشمارايم في الواقع اين موهبت عظمي بسته بهمت بلند جناب مستطاب عالي است ، هرگز هم نرسم بميوه درخت بلند ، كه نيائي بدست كوتاهم ، دست  ما كوتاه و خرما برنخيل ، اين سعادت را بخود گمان نمي برم كه مگر پيش نهد لطف شما گامي چند ، اميدوارم سايه بلند و مبارك بندگان حضرت حجه الاسلام مدظله بر مفارق مسلمين خاصه اين عبد ذليل دير پايد ، و حضرت حق وجود مسعود جناب متطاب عالي را هم سلامت بدارد ، ايام شوكت و عزت وصحت مستدام باد ابرب العباد ، صيد علي درجزي (سند 75) عكس صيد علي خان با برادران خود (تصوير شماره 93)

سندي از رهبران مشروطه درباره انتخابات دوره دوم درگز

پس از تنظيم و تصويب قانون اساسي كه در روزهاي آخر عمر مظفرالدين شاه قاجار به صحه او رسيد و بعد در گذشت ، حقوق دانان متوجه شدند كه آن قانون كامل نيست ، و احتياج به تدوين متمم دارد ، لذا متمم قانون اساسي را نوشتند ، كه محمد علي شاه قاجار در سال 1325 هـ . ق با تأكيد رهبران مشروطه آن را صحه گذاشت .

رهبران مشروطه با توجه به زير پا گذاشتن بعضي مقررات قانوني اساسي از سوي محمد علي شاه قاجار بفكر افتادند كه انتخابات دوره دوم هر چه زودتر برگزار و انجام شود ، تا نمايندگان منتخب سريعاً به تهران بيايند و مجلس شوراي ملي افتتاح شود ،و به انجام وظايف به پردازد .

در اين جا تلگرافي را مي بينيم به امضاي مرحوم سيد عبدالله بهبهاني يكي از رهبران مشروطه به عنوان شيخ عبدالرحيم حجه الواعظين مجتهد درگزي ، كه در آن تأكيد شده انجمن محلي زودتر تشكيل  و نمايندگان منتخب سريعاً به تهران اعزام گردند (سند شماره 79)

متن تلگراف چنين است :

متن تلگراف آيت الله بهبهاني يكي از رهبران مشروطه به شيخ عبدالرحيم حجه الواعظين درگزي

مشهد ، جواب نمره 6

توسط جناب مستطاب شريعتمدار مروج اله حكام آقاي آقاشيخ عبدالرحيم حجه الواعظين سلمه الله ، خدمت جناب متطاب حجه الاسلام آقاي حاج ميرزا حبيب الله و ساير علماء اسلام و حجج اسلام دامت بر كاتهم و اعضاي محترم انجمن رضوي دام بقائهم ، از قرار اظهارات كتبي و تلگرافي كه متوالياً از در جز ملاحظه ميشود ،طايفه صوفيه به تحريك مغرضين مخل انتخاب آن جا بوده و باعث اغتشاش و فساد آنجا شده اند ، با اينكه ميرزا آقا رئيس صوفيه بواسطه اين حركات به مشهد احضار شد اكنون كه جناب شريعتمدار حجه الواعظين كه از بسته گان مخصوص خادم شرع مطهر است با جمعي از محترمين در جز در انجمن رضوي حاضر شده مسلماً كمال توقير و تقويت رااز جناب معزي اليه در انجام مقاصد شان كه آسايش عموم رعاياي در جزاست خواهند فرمود ، كه با كمال اميدواري بدعاگويي وجود اعليحضرت اقدس شاهنشاهي اسلام پناه خلدالله ملكه مشغول باشند و عاجلاً با اقدامات مجدانه انجمن محترم منتخب آنجا معين و هر چه زودتر با بقيه منتخبين آن سامان روانه فرمايند ، الداعي عبدالله الموسوي البهبهاني 4 شهر ربيع الاول 1325 ( سند95)

سند تاريخي در شكايت از نحوه انتخابات دوره سوم درگز

پس از تصويب قانون اساسي ايران در دوران سلطنت مظفر الدين شاه قاجار نمايندگان دوره اول مجلس شوراي ملي نه از طبقات مختلف مردم انتخاب شد ، وطبقات مردم چنين معرفي شده بودند:

1-           اعيان وخوانين و ملاكين

2-           روحانيون دوعاظ و ذاكرين

3-           بازگانان

4-           صرافان

5-           اصناف مختلف

6-           اقليت هاي مذهبي

و حوزه هاي انتخابي به اين شرح اعلام شده بود : تهران ، آذربايجان ، فارس ، خراسان ،‌كرمان ،‌گيلان ، مازندران ، گرگان ، كرمانشاهان ، شهرستان هاي مركزي ايران وغيره

گويا درگز در دوره هاي اول و دوم جزو حوزه انتخابيه قوچان محسوب شده بود و نماينده اي به نام درگز در مجلس نداشت .

در دوره سوم ، محمد تقي ملك الشعراء بهار يكي از دوستان ،مسعود خان حاكم درگز به نمايندگي درگز انتخاب شد ، حوزه ي انتخابيه درگز به نمايندگي درگز انتخاب شد ، حوزه ي انتخابيه درگز عبارت بودند از :

درگز ، كلات ، سرخس

اين انتخاب مورد اعتراض وشكايت مردم واقع شد در اين جا ، اين شكايت جالب توجه راكه به وسيله آيت الله مدرس به شعبه ششم مجلس براي رسيدگي تقديم شده به نظرمي رسانيم(سندشماره 80)

متن شكايت چنين است :

متن سند شكايت ازنحوه انتخابات درگز ،كلات ،سرخس در دوره سوم

بتوسط حجه الاسلام آقاي آقاسيد حسن مدرس دامت بركاته خدمت نمايندگان محترم شعبه ششم دامت توفيقاتهم .

اگر چه مدت شكايات منقضي شده است ليكن بطور ضرورت و محل تذكر خاطر آقايان محترم و براي بقاي حيثيت اساس مجلس مقدس شوراي ملي يادآوري و بعرض مي رسانيم ، در موضوع انتخاب ملك الشعرا(محمد تقي بهار) تحقيقات ذيل را بفرمائيد .

اولاً از انجمن سرخس سئوال شود چه وقت بشما اعلان انتخابات داده شد ، و نظار شما چه اشخاص بوده اند .

ثانياً ازكلات سئوال شود كه چه شد قبل از در جز كه مركز انتخابات بود در آنجا شروع به انتخابات شد ،و آيا مقررات قانوني به عمل آمد يا خير .

ثالثاً از در جز سئوال شود كه مدت اعلان چه قدر بود ، اخذ راي و استخراج آن كي تمام شد ، و آيا تعرفه بقراء و دهاتي كه مسعود خان ( حاكم درگز ) مايل بود فرستاده شد ، و يا بجاهاي ديگر هم فرستاده شد ، صورت  مجلس دو شعبه كلات و سرخس كجا است .

رابعاً اين انتخاب وقتي واقع شد كه مسعود خان ياغي دولت بوده ، اعمال و افعال و قتل و غارت و حركات شنيعه مسعود خان بر همه كس و در نزد اولياي امور اظهرمن الشمس است .

خامساً در اين باب تصديق شاهزاده نيرالدوله (استاندار خراسان ) كه امروزه براي بقاي خودش از امضاي هيچ سند غلطي مضايقه ندارد ، به هيچ وجه تصديق نيرالدوله محل اعتبار نيست .

سادساً خوب است دوسيه (پرونده ) وزارت جليله داخل با ايالت خراسان راجع به مسعود خان را خواسته و مطالعه فرمائيد .

سابعاً علاوه بر اين ها تكفير بيست نفر از علماي اعلام مشهد را درباره ملك الشعراء از نظر دقت گذرانيده نمره اول خصوصاً مقاله روح ديانت كه بر خلاف كليه اديان عالم است .

تاسعاً نمره ديگر كه بعلماء اعلام توهين مي كند .

عاشراً نمره ديگربه قبورمطهره منوره ائمه طاهرين صلوات الله عليهم اجمين توهين واستهزاء مي كند.

احدعشر نمره ديگر منكر منهيات مي شود . لعنت خدا و رسول م و ملائكه بر همچو اشخاص باد ، اعمال سئيات و افعال قبيحه و كفريات ملك الشعر از ياده بر اينها است كه بعرض مي رسانيم ، اميدواريم از آقايان وكلاي محترم اسلام دوست محض حفظ اسلام و حدود قوانين اسلام وبقاي مجلس مقدس اينگونه اشخاص مفتضح شده خدا و خلق را نپذيرند . به لعنت خدا و بنفرس رسول م گرفتار شوند ، آن كساني كه محض هواخواهي و خاطر خواهي با ملك الشعرا همراهي و مساعدت نمايند ، و الله العالم بحقايق الامور ، آنچه وظيفه ديانت و اسلام خواهي بود بعرض رسانيديم .

1-           اين بنده بارها از اشخاص موثق شنيدم كه اين شخص بعضي كفريات در روزنامه و غيره اظهار داشته ، و معلومست كه اين طور اشخاص نبايد در مجلس مقدس باشد ، مهر ناخوانا

2-           بسمه تعالي شانه العزيز ، در شهر رجب كه اين دومي در خراسان مشرف بودم قاطبه اهالي مشهد مقدس را از شخص ملك الشعراء متنفر ديدم و شكيات بسيار ازبابت عدم ديانت و بعضي از كفريات مجله او داشتند ، بطوريكه علماء موثق آقايان نزد حكومت متظلم شدند ، ولي ملاحظات شخصي مانع از همراهي آقايان شد . تا اينكه ورقه نوشتند به كفر ملك الشعراء و عموم علماء مشهد مقدس امضاء نمودند ورقه ديگر هم بر اين مضمون آقايان و عاظ و ذاكرين نوشتند ، ورقه ديگر اجزاء آستانه مقدسه بر اين معني نوشتند ، بنا بود كه اعدام او را از حكومت بخواهند كه بنده حركت كردم بعد از آن كه آمدم ديدم ايشان بسمت وكالت درجز وارد شده اند خداوند بحق آل محمد مسلمين را از شر اين اشخاص محافظت فرمايد ، بر تمام علماء و حفاظ شرع و ابناء ملت است كه در حفظ اساس مقدس رفع اين اشخاص و باطل باشند ، حوزه الاحقر فاني عبدالله الطهراني

3-           اين بنده آتا ميرزا غلام حسين در مشهد مقدس بودم كفريات ملك الشعرا را ديدم و هم شنيدم حاضرم در مجلس مقدس عرض كنم و معلوم نمايم مهر محونده

سند شماره 96

سند تاريخي از انتخابات خراسان در دوره دوم مجلس شوراي ملي

تصويري كه در اين به نظر خوانندگان گرامي مي رسد ، عكس تاريخي نمايندگان خراسان در دوره دوم مجلس شوراي ملي است ، كه با دونفر از خادمين معروف استقرار مشروطيت يعني ، ستارخان سردار ملي وباقرخان سالار ملي گرفته اند .

شخصيت اين نمايندگان نشان گر نحوه گزينش اشخاص براي نمايندگي مجلس بوده است ، اين عده از راست به چپ عبارتند از :

1-           محمد اسماعيل كاشف ، نماينده مشهد

2-           عبدالحسين تيمور تاش ( معزز الملك ، سردار معظم ، نماينده مشهد )

3-           ميرزا رضا خان ، نماينده آذربايجان

4-           ستارخان ، سردار ملي

5-           باقر خان ، سالار ملي

6-           سيد يعقوب صدر العلماء ، نماينده مشهد

7-           عبدالحميد خان متين السلطنه ، نماينده مشهد و نايب رئيس مجلس شوراي ملي

8-           محمد هاشم ميرزا افسر ، نماينده سبزوار

9-           شيخ علي ، نماينده سبزوار

(تصوير شماره 97)

قيام زبردست خان در درگز

زبردست خان پسر ساري خان آقا برادر محمد علي خان منصور الملك حاكم درگز بود و رياست قره سواران «ژاندرمري » ، درگز را به  عهده داشت ، بعد از كشته شدن مسعود خان حاكم درگز با پدرش صيد علي خان بوسيله مخالفين خود ، رضاخان برادر مسعود خان به حكومت درگز منصوب گرديد ولي زبردست خان خود را جانشين مسعود خان معرفي كرد و حكومت درگز را حق خود مي دانست .

قوام السلطنه استاندار خراسان كه رضا خان رابجاي برادر به حكومت درگز منصوب كرده بود ، هر دو را به مشهد خواست ، و بين آنها را صلح داد و مقرر نمود زبردست خان در مشهد بماند ، و رضاخان به درگز برگردد و به كار حكومتي به پردازد .

زبردست خان دست از مخالفت با رضاخان برنداشت و از مشهد خارج و به درگز وارد شد و باكمك مرسل و ياران ديگر از قبيل رستم حاج دولت غيره اقدام به جمع آوري اسلحه نمود . رضاخان فعاليت زبردست خان را بر عليه خود محرمانه به قوام السلطنه گزارش داد . قوام السلطنه تلگراف زبردست خان را مورد بازخواست قرار داد .زبردست خان بوسيله رئيس تلگرافخانه از موضوع اقدام رضاخان اطلاع يافت و او را در فروردين 1300 خورشيدي براي مذاكره حضوري با استاندار به تلگرافخانه كشاند و با شليك چند تير او را كشت . و خود به مسند حكومت نشست و مرسل را براي مذاكره و جلب موافقت كلنل محمد تقي خان كفبل استانداري كه اغرقع قوام السلطنه را گرفته و به تهران فرستاده بود . به مشهد فرستاد ،‌كلنل كه از وقايع آگاهي داشت ، مرسل زا دستگير و اعدام نمود ، سپس نيرويي از ژانداعربي با راهنمايي ميرزا محمود صارمي درگزي براي سركوبي طغيان زبردست به درگز فرستاد ، زبردست خان در اين جنگ شكست خورد و به روسيه فرار كرد ، و ميرزا محمود صارم درگزي به رياست سواران حكومتي منصوب گرديد و به حفظ نظم و امنيت درگز پرداخت تا حاكم جديد تعين و اعزام شود رستم حاج دولت يكي از ياران زبردست خان ميرزا محمود را هنگام ورودبه مسجدتيرزدولي اومرد. دراينجاعكس ميرزامحمود صارمي و رستم حاج دولت ديده مي شود .

سندي از سران ايلات عشاير خراسان

خراسان داراي اقوام مختلف و ايلات عشاير ، افشار ، بيات ، قرايي ، گرايلي ، تركمن ، كرد ، تيموري ، هزاره ، جمشيدي ، جلاير ، عرب ، بلوچ ، خاوري و غيره است ، كه در جريان تحولات سياسي منطقه اي  و تهاجمات اعراب و تركان سلجوقي ، مغول ، تيموري و تشكيل حكومت ، و مهاجرت تيموري ، هزاره ،جمشيدي ،خاوري و عرب و غيره ،در مناطق مختلف خراسان استقرار يافته و نسل به نسل در ميان مردم بومي خراسان حل شده اند ، و امروز تمام اين اقوام جزومردم خراسان بشمار مي آيندودر شهرستان هاي زير به كار كشاورزي ، دام داري ، باغ داري و غيره اشتغال دارند .

1-           مشهد، افشار، بيات، اعراب ، گرايلي ، كرد ، تركمن ، تيموري ، هزاره ، جلاير ، بلوچ ، خاوري ، جمشيدي و غيره

2-           نيشابور بيات ، گرايلي ، كرد ، خاوري ، بلوچ و غيره

3-           قوچان كرد ، گرايلي ، خاوري ، بلوچ و غيره

4-           درگز تركمن ، ترك ، كرد ،‌جلاير ، عرب ،‌خاوري ، بلوچ ، تيموري و غيره

5-           شروان كرد ، گرايلي ، ترك ، خاوري و غيره

6-           بجنورد كرد ، گرايلي ، خاوري ، بلوچ ، تركمن ، تيموري و غيره

7-           اسفرايين كرد ، گرايلي ، بغايري ، خاوري ، بلوچ ،ترك و غيره

8-           سبزوار كرد ، گرايلي بغايري خاوري ، بلوچ ، غيره

9-           تربت حيدريه ترك ، بلوچ ، خاوري ، قرايي و غيره

10-     كاشمر- عرب ، بلوچ ، قرايي ، جلاير ، طاهري ، و غيره

11-     گناباد عرب ، بلوچ ، خاوري و غيره

12-     قاينات عرب ، بلوچ ، خاوري، غيره

13-     بيرجند عرب ، بلوچ ، خاوري ، و غيره

14-     فردوس عرب ، بلوچ،‌خاوري ، قرايي ، وغيره

15-     طبس عرب ،بلوچ ، غيره

16-     فريمان خاوري ، تيموري ، بلوچ ، هزاره و غيره

17-     تربت جام تيموري ، هزاره ، خاوري ، بلوچ ، تركمن ، وغيره

18-     چناران كرد ، خاوري ، بلوچ ،

19-     سرخس بلوچ،‌عرب ، تيموري ، غيره

20-     نهبندان عرب ، بلوچ ، غيره

افراد جوان و سلحشور ايلات عشاير در گذشته جزو ذخاير و پشتيباني ارتش بودند و به هنگام بروز خطر و پيش آمد تجاوز بيگانه و يا شورش و طغيان و قيام دست نشاندگان بيگانگان در منطقه همراه با افراد قشون براي حفظ استقلال و تماميت ارضي كشور و استقرار امنيت صميمانه همكاري مي كردند . كه در همين خراسان ، موارد متعددي از ياري و همكاري افراد ايلات خراسان در تاريخ ضبط است از آن جمله است

1-           قيام نادر شاه براي بيرون راندن بيگانگان در كشور و اعاده استقلال و تاج و تخت و سلطنت ايران

2-           قيام سالاردرخراسان كه ارتش ايران با كمك و دلا وران ايلات خراسان آن قيام را سركوب كرد.

3-           لشگر كشي به مرو كه در آن ايلات و طوايف خراسان شركت داشتند .

4-           قيام مكلئل محمد تقي خان بسيان كه ايلات و عشاير در سركوبي اين قيام دولت را ياري كردند .

5-           شورش خدوسر دار در شيروان ، كه افراد ايلات در سركوبي آن شورش دولت را ياري كردند .

6-           قيام هولا كو معروف به لهاك خان در مراوه تپه بجنورد كه افراد ايلات و عشاير لشگر خراسان را در سركوبي اين قيام ياري نمود .

7-           قيام تركمنان يموت كه افراد ايلات خراسان لشگر خراسان را در سركوبي اين قيام ياري كردند وجزاين ها

در اين جا عكس از سران ايلات عشاير خراسان در دوره پهلوي براي ضبط در تاريخ چاپ مي شود.

نام سران ايلات خراسان در عكس

اين عكس سران ايلات عشاير خراسان رادر دوره پهلوي (1327) نشان ميدهد

رديف اول از راست به چپ

1-           تاج محمد خان بهادري (سطوت الملك ) رئيس ايلات كرد زعفرانلو قوچان

2-           يار محمد خان شادلو رئيس ايل كرد شادلو بجنورد

3-           نورمحمد خان اميري (خواهرزاده صولت السلطنه ) رئيس ايل هزاره خراسان

4-           خانلرخان قراچورلو رئيس ايل كرد قراچورلو بجنورد

5-           سليمان خان روشني رئيس ايل كرد ميلانلو اسفرايين

6-           جيب الله خان ناصري (ناصر لشگر ) رئيس كردان هوه دانلو قوچان

رديف دوم از راست

7-           نفر سوم امير حسين خان نگهبان رئيس ايلات و عشاير شيروان

8-           نفر چهارم ملك حسين خان بهادري ، از سران كرد زعفرانلو قوچان

9-           نفر ششم ميرزا محمود صارمي (صارم الملك ) رئيس ايلات و عشاير درگز

رديف سوم از راست

10-     نفر سوم و چهارم سرگرد عباس جلاير و ذوالفقار جلاير رؤساي ايل حيدر كلات

دو سند حقوقي محلي كه در قديم نوشته مي شد .

قبل از تشكيل سازمان ثبت اسناد املاك ، معاملات ملكي و مصالحه و قراردادهاي تجاري و تشكيل شركت و بطور كلي امور حقوقي به وسيله اسناد عادي محلي انجام مي گرفته ،و اين قبيل اسناد به وسيله ي اشخاص با سواد و وارد به امور حقوقي و آگاه به حقوق و حدود شرعي و نحوه تنظيم سند نوشته مي شد ، و در سند نوع معامله و مقدار و مبلغ و حدود و نوع مصالحه ذكر مي گرديد و ذيل آن را چند نفر حاضر و شاهد ، گواهي و مهر مي كردند در اين جا دو سند حقوقي عادي محلي يكي معامله ملك و ديگري مصالحه حق است به نظر مي رسانيم .

1- سند معامله مزرعه شورا كه در 1092 هـ . ق واقع در دهستان بيان از توابع آن روز ابيورد مركز شهرستان درگز است ،‌امروز قسمتي از دهقان بيان در اثر قرارداد 1299 هـ . ق آخان جزو خاك جمهوري تركمنستان قراردارد .

معامله بين دو خانواده ترك و كرد ساكنين ابيورد انجام گرفته ، و فروشندگان عبارتند از :

افراسياب ، مرتضي ، محمد يوسف ، عوض از طايفه چوله (1)

فرزندان فولاد بيك جوله

و خريداران عبارتند از : حسن خان ، نقد علي ، الله ويردي فرزندان حسن خان شيخوانلو از كردان ايل شيخوانلو ساكنين ابيورد .

اين سند در دوران صفويه نوشته شده وشيوه تنظيم سند شرعي معاملات را نشان مي دهد (تصوير 98)

سند معالجه اي است كه بين لطف علي بيك و شادروان سيد آقاجان پدر نگارنده به عمل آمده و اين سند كه در خانواده ي ما باقي مانده محمد حسن روحاني يكي از خوش نويسان معروف درگز نوشته است (تصوير شماره 99)

متن سند شماره 98 معامله ملكي در سنه 1092

الحمد الله الذي احل البيع و الشري و حرم الغصب والربوا ،وصل الله علي خير خلقه و اله اجمعين ، اما بعد باعث بر تحرير اين سطور شرعيه التوارعد والاركان كه حاضر شدند و بفروختند به بيع الا وتام صحيح شرعي رفقت مقامات زبده الاعيان و الاقرآن افراسياب بيك و مرتضي قلي بيك و محمد يوسف بيك و عوض بيك و لدان مرحمت و غفران پناه فولاد بيك چوله بر فعت و عزت پناهان حسن خان آقا و نقد علي آقا و الله ويردي آقا و لدان مرحمت پناه ذوالفقار آقا شيخوانلو همگي و تمامي مزرعه شوراك كه واقع است در ولايت ابيورد بلوك بيان ، محدود است به پنج رود حري (هري ) شوردبه خور ، و حدي به آق چشمه ، حدي به كلاب ، و حدي به رباط مكه عبدي با جميع ( غير خوانا ) و لواحق و مضافات و ملحقات و منسوبات و چشمه سار والنگ و قنات و آبخوار و علفخوار از لحه از مزرعه مذكور دانند و شمرند و نسبت به واخذ ثمن مبين المعلوم مبلغ ده تومان عراقي نصفه مذكور مبلغ پنج تومان تبريز كه ثمن مثين و قيمت و قب مزين منبع رايوم البيع تقديم معلومان ذوي البصرت و ارباب خبرت نمود و بيلي لازم شرعي واقع شد ، مشتمل بر ايجاب و قبول خاني ازا كرده و اجبار و بايع مشاراليهما و عواي ثمين فاحش افحش را دانسته و فهميده مبلغ دو تومان شرعيه نمود و اخذ تمامي ثمن مبلغ مزبور مال المصالحه نمودند و مبلغ مزبور …… ضامن درك شرعي …… و فيمابين صيغه عربي و فارسي جريان يافت و اين چند كلمه حسب سند قلمي شد . سلخ شهر ذي القعده الحرام 1092 هجري قمري امضاء ها : افراسياب چوله ، مرتضي قلي چوله ، محمد يوسف چوله ، عوض چوله ، محمد يوسف چوله ، و چند نام مهم ديگر (سند 82)

متن سند مصالحه

در سال 1326 هـ .ق

مخفي و مستور نماند ، غرض از تحرير و باعث برتر قيم اين كلمات شرعيه الالالات آنست كه حاضر گرديد ، عاليشأن محمد خان بيك خلف مرحوم لطف علي بيك در حالت صحت نفس وثبات عقل بدون شاييه اكراه و اجبار مصالحه صريحه شرعيه مليه اسلاميه نمود جميع دعاوي و حقوقات شرعيه سلاله السادات آقا سيد آقاجان خلف مرحوم آقا سيد حسين را به مال الصلح معين مقدار نصف يك قطعه باغ ميمي كه فعلاً در اختيار مشاراليه است ، و محدود است ، بحدود اربعه من حيث الكل متصل است ازطرفي بزمين يا بس جناب حاجي پيش نماز نوخندان و از جانبين اتصال دارد به محرعام ، و از سمتي متصل است به حصه زوجه جان محمد ولدكربلايي آقاجان همين قطعه باغ واقع است در نوخندان و مقدار ده استار نمك معدن و صيغه مصالحه  جاري گرديد ، اگر چنانچه بعد اليوم محمد خان بيك او احد من قلعه در خصوص نصف باغ مرقوم فوق به سيد آقا جان يا قائم مقام او ادعا نمايد حرفش در نزد اهالي شرع مطاع عاطل و باطل و از درجه اعتبار شرعي ساقط خواهد بود ، و اين مصالحه نامحه در حضور عدول المومنين نوخندان به صحه آنها گذشت . اسامي آنها از قرار ذيل است ، آقا سيد جمال ، آقا سيد عباس خلف مرحوم حاج سيد حسن ، غفار بيك ، آقا مير مصطفي ، ميرزا عبدالرحمن امام ويردي بيك ، كربلايي شرف خان ، حاج حيدر شيخ علي محمد شخالچي ، عبدل ولدمحمد كاظم ، نادر قلي ،‌و اين چند كلمه محض يادداشت قلمي گرديد ، كه عندالحاجه سند و تذكار بوده باشد ،ذالك تحريراً بتاريخ دوم شهر شعبان المعظم سند 1326

مهر ، ملابرات قلي قاضي در جز

هنت مهر حاضران در جلسه كه نامشان در سند ذكر شده است مهر و نوشته ، شيخ عبدالرحيم حجه الواعظين مجتهد درگز

مهر و نوشته ، نويسنده سند ، محمدحسن (1)

سند 83

سندي از اسدي

نايب التوليه اعدام شده استان قدس

محمد ولي اسدي مصباح السلطنه اهل بيرجند و از كارگزاران محمد ابراهيم علم ، شوكت الملك بود ، و در دوران حكمراني امير شوكت الملك در بيرجند و قاينات ، وي مدتي نايب الحكومه قاين شد ، سپس به نمايندگي مردم قاينات به مجلس شوراي ملي راه يافت .

اسدي در سال 1305 شمسي به سمت نايب التوليه استان قدس رضوي منصوب گرديد ، و تا سال 1314 در اين سمت باقي بود.

اسدي در واقعه ي قيام مردم درمسجد گوهر شاد مشهد ، در سال 1314 شمسي متهد به تحريك مردم در اجتماع مردم در مسجد گوهرشاد و اعتراض به تغير كلاه پهلوي به كلاه لبه دار گرديد ، كه در آن واقعه عده اي مردم و زوار كشته و مجروح شدند اسدي تحت تعقيب قرار گرفت و پس از محاكمه محكوم به اعدام شد و تير باران گرديد .

اسدي در طول خدمت در استان قدس چند كار مهم و مفيد انجام داد كه موارد زير از آن جمله است

1-           استرداد املاك و رقبات استان قدس از متصرفين ، وسازمان دادن به امور آن املاك ، و قطع مقرري هاي كلان افراد كه به عناوين مختلف ازصندوق استان قدس دريافت مي نمودند كه خود اين عمل ، مخالفين زيادي براي او به وجود آورد . و افزايش عوايد استان قدس

2-           جاري ساختن آب قنوات گون‌آباداز48 كيلومتري خارج شهربه مشهد،وجاري كردن به شهرمشهد

3-           ساختمان بيمارستان امام رضا كه در زمان خود در خاورميانه نظير نداشت .

4-           احداث خيابان عريض كوه سنگي و استخر كوه سنگي و غيره

5-           دبيرستان شاه رضا

بعد از اعدام اسدي ، امورآستان قدس رضوي به پاكروان استاندار خراسان واگذار شد ، كه اين عمل بعدها ادامه پيدا كرد ،و اكثر استانداران خراسان از آن به بعد ، نيابت ترليت استان قدس را هم عهده دار بودند .

در اين  جا عكس منحصر به فردي از اسدي وكاركنان استان قدس كه همراه با داور وزير دادگستري و گلشائيان معادن وزارت دارايي گرفته شده ، به نظر مي رسانيم
(تصوير شماره 100)

دو سند تاريخي درباره حجاب زنان و موقوفات مدارس دينيه و غيره

بعد از واقعه ي سوم شهريور ماه 1320 شمسي و اشغال كشور بوسيله ي لشگرهاي انگليس  وشوروي سابق و كناره گيري رضا شاه و تبعيد او از ايران ، آزادي نسبي براي مردم از لحاظ بيان و قلم فراهم آمد ، و اكثر زنان كشور كه از بي حجابي دلخوش نبودند ، از تغير اوضاع استفاده كرده ، وبعد از شش سال چادر نماز و چادر سياه به سر انداختند.

از شهرستان ها اين وضع مرتباً به وزارت كشور گزارش داده شد ، كه زنان در كوچه و خيابان باچادر نماز و چادر سياه رفت و آمد مي كنند ، وزارت كشور ، ضمن بخشنامه شماره 71599/669/س مورخ 16/11/1320 به كليه فرمانداري هاي كشور چنين دستور داد ك

فرمانداري …….. با وجود اين كه متجاوز از شش سال است كه رفع حجاب در تمام كشور علمي شده است ، معذالك طبق گزارشهاي رسيده از شهرستان ها غالباً در كوچه و بازار ، زنها با چادر نماز و گاهي هم با چادر سياه ديده مي شوند.

چون اين ترتيب بر خلاف سياست دولت است قدغن نمايئد ، شهرباني به نحو متقضي جلوگيري نموده ، متخلفين را به داداگاه خلاف جلب نمايند ، نتيجه اقدامات را نيز اطلاع دهند ، وزير كشور (1)

از طريق شهرباني كل كشور نيز به شهرباني هاي شهرستان ها نيز چنين  دستوري صادر گرديد.

ولي با تغير اوضاع كشور و آزادي كه به وجود آمده بود جلوگيري وسخت گيري مأمورين انتظامي در استفاده زنان از چادر نماز ياچادر سياه ديگر عملي نبود و دخالت آنها مورد اعتراض و شكايت مردم و دخالت و تذكر آيات عطام روحانيون قرار مي گرفت و تذكرات لازم رابه وزارت كشور و نخست وزير مي دادند ، و دولت ناگزير شد تغيير وضع را به پذيرد و دستور دهد كه مأمورين انتظامي متعرض زنان چادر بسر نشوند .

در اين جا دو سند تاريخي وجالب به نظر خوانندگان مي رسد:

1-           نامه شماره 134-27/1/22 فرماندار سبزوار (ميرفخرائي) به شهرباني و رونوشت به وزارت كشور در باره ي وضع مردم از لحاظ اثرات اشغال كشور ، گراني كميايي ، و اين كه اجراي امر دولت درباره جلوگيري از استفاده چادر زنان مانعي ندارد ؟ (سند شماره 101)

2-           تصويب نامه شماره 11226 مورخ12/6/1322 هئيت دولت و تلگراف مهم نخست وزير به عنوان آيت الله قمي به مشهد ، درباره آزادي زنان در استفاده از چادر و استرداد موقوفات مدارس دينيه و تدريس شرعيان در مدارس و تعمير بقاع مطهره بقيع و تأمين ارزاق عمومي (سند شماره 102)

متن سند شماره 101

شير و خورشيد

وزارت كشور

فرمانداري سبزوار

اداره شهرباني سبزوار

پيرو شماره 68-19/1/22 و در پاسخ نامه شماره 78-10/1/22 كه رونوشت بخشنامه شماره 11116/22012-24/12/21 و ايضاً 22304/713-24/11/21 اداره كل شهرباني راجع به جلوگيري از استعمال چادر نماز و چادر سياه از بانوان ارسال داشته ايد تصديع مي دهد ، بطوريكه ملاحظه فرموده ايد اين بخشنامه با اصول جوابي كه بشماره 68489/3705 14/11/21 از وزارت كشور صادر گرديده توام گرديده است ، در اين صورت اينجانب با مناسبات بوضع فلاكت باري كه جهت عموم دست بهم داده است از هر گونه اظهار عقيده كه مخالف با اجراي اين قبيل دستورات باشد ، ناچار است خودداري نمايد ، زيرا اولياي امور در مركز مي بينند ، و البته از اوضاع اسف آوري هم در شهرستانها كه چون شيرازه اوراقي نيروي مقدار مالي هر فردي از افراد روبا نحطاط گذاشته است با اطلاع نمي باشند ، آيا بافاقد بودند تمام وسايل صوري و معنوي كه چيت متري سي شاهي به چهل ريال و جوراب جفتي دوريال و بيست وپنج ريال و كفش30 ريالي به ششصد ريال وبلكه خيلي بالاتر ترقي يافته است ، خواهند توانست بدون پيچيدن چادرنماز به خود ، يا چادري كه با اصطلاح رختخواب پيچ است ،كه مي توان گفت ستر عودت نموده اند بيرون بيايند «آنهم در شهري كه صدها نفر اطفال و زنان ومردان پير و جوان لخت و عور و فرياد بيچارگي از گرسنگي نمايند « با تمام اين بدبختي ها كه يكي از هزار گفته نشده » البته امتشال امر لازم و اجراي دستور صادره به نحو تذكر به اهالي كه شايد ازبين گروهي به چند نفري مؤثر واقع گردد مانعي ندارد .

فرماندار سبزوار ، مير فخرائي

134-27/1/1322 رونوشت و رونوشت پيوست آن جهت زير استحضار ، استانداري نهم ايفاء ميگردد . فرماندار سبزوار مير فخرائي

134-27/22 رونوشت جهت استحضار به وزارت كشور اداره اطلاعات و تبليغات ايفاء مي گردد  ، فرماندار سبزوار مير فخرائي

سند قدمت هفت هزار ساله منطقه درگز

كشف آثار دوره ساساني درحفريات

مهر ماه 1373 دريارم تپه درگز (زمين باستاني بنديان )

درانر كاوشي كه درمناطق باستاني درگز به وسيله سازمان ميراث فرهنگي خراسان به عمل آمده ، در يارم تپه ، واقع در بنديان حومه شهر محمد آباد مركز شهرستان درگز بناي معبدي از زير خاك در آمد ،كه ديوارهاي اين بنا تماماً بانقاشي و گچ بري تزيين شده است ، و نقش اي برجسته ي گچي بر روي ديوار هاي اين معبد ساخته شده ،كه متأسفانه در اثر مرور زمان وخرابي ورود بالاتنه ي اين پيكره ها از بين رفته است ، در زير يكي از اين پيكرهاي برجسته با خط پهلوي نوشته شده « اين پيكر ويد مهرشاپور پسر ويدشاپور اردشيردن »

اين معبد چهار تا پايه دارد ، زير پايه ها نظيره پايه ي ستون هاي تخت جمشيد ساخته شده است ،به مساحت اين معبد 8×8 متر و ارتفاع آن 20/1 متر باقي مانده و بالاتر از آن از بين رفته است .

يا قوت حموي در معجم البلدان نوشته كه شهر نسا به دست تهمورس پادشاه بزرگ و ديوبند ايران بنا شده ، اگر اين نوشته را به پذيريم ، سرزمين نسا و باورد (ابيورد) و داد گرد(درگز ) قبل از آرياها «دوهه ها » مردمي با تمدن و فرهنگ مترقي بوده اند ، قدمت تاريخي اين منطقه را به هفت هزار سال مي رساند .

مشخصات معبد يا كاخ ساساني

مكشوفه دريارم تپه درگز

بنا به توضيحات كارشناس ميراث فرهنگي كه در تاريخ 21 مهرماه 1374 از تلويزيون پخش شد مشخصات معبد يا كاخ مكشوفه دريارم تپه حومه حومه شهر محمد آباد مركز درگز چنين است :

1-           طول سان 2/1-10 مترو عرض آن 9 متر است .

2-           بدنه ي ديوارهاي اطراف داراي نقاشي گچ بري است ، از ارتفاع ديوارهاي اطراف يك متر و بيست سانتي متر باقي مانده است .

3-           از نقاشي ها ، اسب سوار دوره ساساني ديده مي شود، كه با دشمن در جنگ است ، و جسد چند كشته بر زمين افتاده است .

4-           سراپرده اي جمع شده

5-           نقش زن كوره اي به دست دارد .

6-           چند بوته زنبق سنبل آناهيتا ديده مي شود .

7-           نقش محراب

8-           شخصي ايستاده و در دست چوب دارد

9-           كتبه ايست مربوط به معرفي شخص

10-     نقش شخص ديگر با يك لياس گل دار كه در دست آتش دان روبان دار دارد .

11-     نقش اسب ، و شخص دهنه اسب راگرفته است .

12-     تصوير پادشاه كه چكمه به پا دارد

13-     جنب سالن اطاقك وجوددارد كه در آن تعدادي مهر تصوير دار با نوشته موجود بود ، كه بايگاني مهرها محسوب مي شود .

14-     شش پايه هاي ستون در اطراف سالن ديده مي شود كه شباهتي به پايه هاي ستون هاي تخت جمشيد دارد (1)

 

مشخصات معبد ساساني

كشف شده در سال 1373

در بنديان درگز

1-           تالار معبد به طول 25/10 متر و عرض 6/8 متر

2-           نقشهاي گچ بري شده در ديوار تالار در موضوعات مختلف اجرا شده اند ، و در داخل كادري به صورت قاب به عرض بين 12 تا 18سانتيمتر قرارداده شده اند

3-           نقش اين قابها منحصراً پالت و صليب شكسته است . هنرمند از تغيراتي كه به پالت ها داده متنوع ترين نقوش گياهي را به وجود آورده است .

4-           نقوش تالار را از نظر موضوعي مي توان به چند گروه تقسيم كرد ،

اول صحنه شكار ، كه دو اسب سوار در تعقيب دو گوزن هستند كه با تيرهايي كه به بدنشان زده اند ، آنها را از پاي در آورده اند ،

دوم- صحنه جنگ بين يك پادشاه ساساني ويك پادشاه اجنبي كه در زير پاي اسبان طرفين حداقل 5 كشته دشمن افتاده است .

سوم ------- و صحنه پيروزي بر دشمن

چهارم صحنه مذهبي كه اناهيتا در كنار تالاري كه پرده جمع شده اي دارد مشغول ريختن آب به زمين است ،در حاليكه در پشت سرش به بوته زنبق يا نرگس كه احتمالاً سمبل روس است ،اززمين روئيده اند .

پنجم- معرفي شخصيت هاي مذهبي و سياسي نقش پنج شخصيت در داخل محراب در وضعيت مختلف نقش شده است ، و در كنار هر يك از خط پهلوي مطالبي فقر شده است ، كه احتمالاً حاوي معرفي اين شخصيت هاست ، در ديوار مقابل محراب ، تصويري از يك بنا با دوستون در طرفي نقش شده است ، اين معبد بر روي يك مصطنه اي سه پله اي ساخته شده است ،درحاليكه دوروبان در طرفين آن در متيزار است در دو طرف اين معبد دو شخصيت ايستاده اند كه در يك دست برسم ودر دست ديگر آتش آن دارند .

ششم صحنه تاج بخشي از چهار شخصيت كه لباس هاي متنوعي در بردارند به طور ايستاده نقش شده اند ، در پشت سر يكي از اين شخصيت ها روبان بلندي آويزان است و حد فاصل بين شخصيت سوم وچهارم نيزكوزه دو دسته اي نقش شده است كه قاعداً يكي از اين دو شخصيت بايد اناهيتا باشد.

هفتم - ----------- بر روي ديوار ---------------- اين گچ بري كه متأسفانه بعلت نفوذ آب صدمات فراواني ديده است ، نقش يك شخصيت نشسته به صورت چهار زانو و شخصيت ديگري كه بر روي پشتي يا متكايي تكيه داده و دراز كشيده است و نيز در شخصيت ايستاده كنار آن ملاحظه مي گردد .

هشتم در كف اطاق محراب چندين اثر مهر بر روي قطعاتي ازگل رس به صورت گوزن ، گاو ، گريفون ، و نقش يك انسان كشف شد كه در دور سر اين شخص به خط پهلوي نام « روز به » خوانده مي شود .

نهم سقف تالار به وسيله چهار ستون كه شالي ستون هاي پيازي شكل آن بر روي سه پله مكعب شكل قرار گرفته اند ، نگهداري شده است .

دهم- سقف اين بنا سطح و احتمالاً پوشش با تير و چوب داشته است .

 

 

اسنادي از كوچ ديروز و امروز

دامداران كوچ نشين خراسان

روزي وروزگاري مهمترين و بهترين وسيله حمل و نقل لوازم زندگي و مسكوني چادر نشينان دام دار شتر بود ، اثاثه خود را با شتر حمل مي كردند ، و درنتيجه منزل به منزل توقف مي نمودند ،و درهر منزل مدتي مي مانند ، و يواش ، يواش به سوي ييلاق كوچ مي كردند ، و اين نحوه كوچ مستلزم صرف وقت بيشتر و تحمل زحمت كارهاي جنبي آن بود ، كه مردان و زنان كوچ نشين در منزلگاه ها ناگزير به آن كارها بودند . از قبيل بر پا ساختن چادر و دوشيدن گوسفند و ماست بندي و كره گيري و غيره (تصوير شماره 87) و اما

امروز

وقت ارزش بيشتري يافته و كوچ نشينان حوصله ي كند روي به سوي ييلاق وقشلاق و توقف درمنزلگاه ها را ندارند ، و مفيد مي دانند كه باسرعت وصرف وقت كم تر وسايل زندگي و مسكوني و دام خود را به ييلاق و قشلاق به برند ، لذا ازوسائط نقليه موتوري استفاده مي كنند. بنابراين امروز كاميون ، وانت بار ، تراكتور جاي شتر راگرفته است نگاه كنيد به (تصوير شماره 88 و 89)

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

فهرست منابع و مآخذ

1-           آدميت ، طهمورس ، گشتي بر گذشته ،كتاب سرا ، تهران 1368

2-           بامداد ، مهدي ، رجال ايران ، زوار ، تهران 1357

3-           توحدي ، كليم الله ، حركت تاريخي كرد خراسان ، مولف ،مشهد 1371

4-           سايكس،سرپرستي،تاريخ ايران،ترجمه محمدتقي فخرداعي،نشرعلمي،تهران،چاپ چهارم 1362

5-           سعيد زاده ، سيد محسن ،تاريخ قاين ، قيم ، مولف ، 1370

6-           قاسمي ،ابوالفضل .خاوران ، تهران ، مؤلف 1349

7-           گلي ، امين الله ،سيري در تاريخ تركمن ، نشر علم تهران 1366

8-           مجله آينده ، ايرج افشار ،‌شماره 3-1 تهران 1372

9-           مجله ذخاير انقلاب شماره 4 تهران ، انتشارات عشايري «عكس و سندها » 1367

10-     مجله سيمرغ ،شماره 13-12 تهران ،مقاله نامه هاي جامي 1372

11-     معين ، محمد ، فرهنگ معين ج5 ، امير كبير ، تهران 1363

12-     ميرنيا ، سيد علي ايلات و طوايف درگز ، مولف ،مشهد 1360

13-     ميرنيا ، سيد علي ايل ها و طايفه هاي خراسان ،‌ نسل دانش ، تهران 1369

14-     ميرنيا ، سيد علي از چوپاني تا سلطاني زندگي نامه نادر شاه ،ادوشر مشهد 1372

15-     مير نيا سيد علي رقابت دو ابرقدرت در خاور ايران ، نشراطلس مشهد 1367

16-     مير نيا سيد علي سرزمين ومردم داراگرد ، اروشير ،مشهد 1372

17-     ميرنيا سيد علي وقايع خاورايران ، نشر پارسا ، تهران 1367

18-     نوايي ، عبدالسحين ، اسناد و مكاتبات تاريخي ايران ،‌ بنگاه و ترجمه نشر كتاب تهران 2536

19-     وحيد نيا ، سيف الله ، خاطرات واسناد وحيد ، تهران 1360

تاليفات ديگر نگارنده

الف ادبيات و فرهنگ

1-           نغمه مير-(مجموعه اشعار) چاپ اول ، 1361 چاپ دوم 1367مشهد

2-           فرهنگ مردم ايران (فولكلور ) چاپ اول 1369 تهران نشر پارسا

3-           فرهنگ مردم ايران (فولكور) جلد دوم آماده چاپ

4-           داستانهاي حيرت انگيز و وقايع عبرت آميز- چاپ اول 1376 نشر ---- - مشهد

5-           شوخي شعراء (آماده چاپ)

ب- تاريخ

6-           سرداراني از ايلات و طوايف درگز چاپ اول-1361 مشهد نشر -----

7-           رقابت دو ابر قدرت در خاورايران چاپ اول 1365 نظر اطلس مشهد

8-           خواستگاري نادرشاه از امپراتوريس روسيه چاپ اول 1365 مشهد نشر اطلس

9-           وقايع خاورايران (دوره قاجار ) چاپ اول تهران نشرپارسا 1367

10-     از چوپاني تا سلطاني (زندگي نامه نادرشاه ) چاپ اول 1373 نشر ----------- مشهد

11-     وقايع خاور ايران (تاريخ خراسان دوره قاجار ) چاپ دوم ، نشر -------مشهد 1376

12-     وقايع خاور ايران (تاريخ خراسان دوره پهلوي ) چاپ اول ،نشر -------- مشهد 1376

13-     زادخان عيار (گوشه اي از تاريخ) چاپ اول نشر ---------- مشهد 1376

14-     اسناد مهم تاريخي خراسان (آماده چاپ )

15-     چه شد چنين شد (انقلاب اسلامي ايران‌) (آماده چاپ )

ج- مردم شناسي

16-     ايل ها و طايفه هاي درگز چاپ اول 1362 نشر مولف- مشهد

17-     ايلها و طايفه هاي تركمن در دشت گرگان و خراسان چاپ اول 1366 نشر اطلس مشهد

18-     ايلها وطايفه هاي خراسان (چاپ اول ) نشر نسل دانش تهران 1369

19-     ايلها و طايفه هاي كرد ايران (چاپ اول) نشر نسل دانش تهران 1369

20-     ايلها و طايفه هاي كرد ايران به زبان كردي مترجم دكتر غزالدين 1375

21-     سرزمين ومردم اسفراين چاپ اول 1345 نشر سازمان تربيت بدني اسفراين

22-     سرزمين ومردم كاشمر چاپ اول 1342 نشر فرمانداري كاشمر

23-     سرزمين و مردم قاينات آماده چاپ

24-     سرزمين و مردم خاور زمين (خراسان ديروز و امروز ) (آماده چاپ )

د- براي كودكان و نوجوانان

25-     بازي كودكان

26-     نخجه سازي براي كودكان (آماده چاپ )

27-     افسانه ها و داستانها ، براي كودكان (آماده چاپ )

28-     گنج گفتار براي نوجوانان (آماده چاپ )

29-     عروسك براي كوكان (چاپ =------------- نشر نگارنده 1368



1 از چوپاني تا سلطاني ، سيد علي ميرنيا ، نشر اردشير ، مشهد 1374 صفحه 42

1 وقايع خاور ايران ، تاليف سيد علي ميرنيا ، نشر پارسا ، تهران 1367 صفحه 81 به بعد

1 رقابت دوابر قدرت در خاور ايران ، تأليف سيد علي مير نيا ، مشهد نشر اطلس 1367 صفحه 106

1 رجال ايران ج 3- مهدي با مداد ، نشر زودر تهران ، ماده غلام علي مليجك

1 وقايع خاور ايران مأخذ قبلي صفحه 150

1 وقايع خاور ، مأخذ قبلي صفحه 132

1 وقايع خاور ايران ، صفحه 159

1 اسنادي از روابط ايران با مناطقي از آسياي مركزي ،انتشارات وزارت امورخارجه 1372 صفحه 476

1 منتخب التواريخ ، محمد هاشم خراساني صفحه 632 نقل به اختصار

1 تاريخ ايران ، ژنرال سرپرسي سايكس ، ترجمه محمد تقي فخر داعي ، علمي ، تهران، چاپ جلد دوم 1362 صفحه 655

1 اسنادي از روابط ايران و مناطقي از آسياي مركزي ،‌انتشارات وزارت امور خارجه 1372 صفحه 476

1 فرهنگ معين ، ج 5 امير كبير ، تهران ، 1363 صفحه 1216

1 تاريخ قاين ، تأليف لحن سيد زاده صفحه

1 كتاب اسناد و مكاتبات تاريخي ايران ، دكتر عبدالحسين نوائي ، بنگاه ترجمه كتاب ، تهران 2536صفحه 313

1 سادات ناصري ، سيد حسن ، مقاله قصرص الخاقاني ، مجله شهر و مردم شماره 184-1356

1 حركت تاريخي كرد خراسان ، حكيم الله توحدي ج 1 صفحه 120

1 سرزمين و مردم شهرستان درگز ، سيد علي ميرنيا  چاپ 1362

1 سه ري گندم برابر است با 12 من تبريز يا 36 كيلو

2 همان مأخذ به نقل از تاريخ بيداري ايرانيان ناظم الاسلام كرماني صفحه 445

1 وقايع خاور ايران ، تأليف سيد علي مير نيا ، نشر درويش ، مشهد 1374 صفحه 335

1 2 براي آاهي بيشتر به كتاب وقايع خاور ايران تأليف سيد علي ميرنيا ، نشر درويش ، 1374 مراجعه نمائيد .

1  سيري در تاريخ سياسي و اجتماعي تركمن ها ، امين الله گلي ، نشر علم ، تهران ص

1 بقيه اين تلگراف از بين رفته ، كتاب اسفراين ، توحدي ص 176

1 همان مأخذ قبلي

1 حركت تاريخي كرد خراسان ، حكيم الله توحدي ، ج 4 ، مشهد ، ص 317

1 گشتي بر گذشته ، طمورس ادميت ،كتاب سرا ، تهران 1368 ص 123

1 واقعه كشف حجاب ، سازمان مدارك فرهنگي انقلاب اسلامي ايران تهران 1371

1 وقايع خاور ايران مأخذ قبلي ، ص 442

1 اسناد و مكاتبات تاريخي ايران ، دكتر عبدالحسين نوايي ، تهران 2536 ص 2

1 مجله هنر و مردم شماره 64 ص 32

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: چهارشنبه 29 بهمن 1393 ساعت: 21:03 منتشر شده است
برچسب ها : ,,
نظرات(0)

اديان ايران

بازديد: 291

اديان ايران

 

زرتـشت

مهمترين شـعـار زرتـشت : پندار نيک، گفـتار نيـک، کردار نـيـک

آيـيـن " پـيـر سـبز"  زرتشتـيـان

 

ظهور زرتشت

در فضائي که کاهنان، ساحران، آتشبانان بي شمار به بهانه وساطت صدها خدا و خداي نما مردم ساده را گوسفندوار به کنار قربانگاهها، معابد و آتشگاه ها ميکشيدند و با اوراد و آداب و اعمال اسرار گونه به جلب توجه قدرتهاي ساختگي مافوق بشري تظاهر مي نمودند؛ در محيطي که انسانها با وحشت و هراس به هر پديده طبيعي مينگريستند و در هر گوشه اي به انتظار برخورد با موجودات عجيب و مافوق الطبيعه بودند. در دوراني که بشر خود را اسير نيروهاي خارق العاده و رام نشدني ميدانست و اميدوار بود سرنوشت خويش را با شرک و بت پرستي، نيايش مردگان و هراس از زندگاني که با خرافات و شعائر و آداب بدوي آميخته شده بود تحول بخشد. ابرمردي ظهور کرد که پيام نافذ يگانه توحيدش و صداي پر طنين حق پرستيش مرزهاي زمان و مکان را در هم ريخت و از لابلاي قرون و اعصار تاريخ جهل را در نورديد و به فضاها و مکانهاي دور پراکند.

او مبشر سرور و صفا و راستي و محبت بود و مبلغ اراده و اختيار و کار و فعاليت. او بر آن شد که سرنوشت بشر را از کف اختيار خدايان و کاهنان، رمالان و سرداران و سردمداران بدر آورد و در دستهاي پر توان و سازنده انسانهاي راست پندار و راست کرداري که جز در مقابل حق سر فرود نياورند قراردهد. و همين امر موجب اشاعه سريع انديشه هاي او و سربلندي ايرانيان آگاه گرديد. سرودهاي مذهبي که از اعصار بسيار کهن بنام (گاثاها) بر جاي مانده است بخشي از پيام هاي زرتشت است که با رسالتش انقلاب فکري عظيمي را در انديشه بشري پايه گذاري کرد. اين انديشه والا هر چند ابتدا به ظاهر پيروان بسيار نيافت ولي در بسياري از مکاتب فکري و مذهبهاي دورانهاي بعد اثر خود را بجاي گذاشت.

آرياها احساسات و عواطف و معتقدات خود را بيشتر در لباس شعر و سرود نمايان مي ساختند و گفتار منظوم از هنرهاي جالب توجه آنان بشمار ميرفت. به ويژه ميتولوژي و اسطوره هاي مذهبي و فولکلوريک خويش را به صورت حماسه و شعر ميسرودند که حفظ کردن و انتقال آنها نيز بسيار آسانتر صورت ميگرفت. سرودهاي ريگ وداي آرياهاي هند از کهن ترين نمونه هاي اين اسطوره ها و معتقدات مذهبي منظوم است. سرودهاي زرتشت و سرانجام سروده هاي نغز و دلکش گويندگان قديم پارسي را که در ادبيات جهان بي نظير است ميتوان نشانه هاي جوان تري از اين هنر آريايي دانست.

گاث يا به زبان اوستاي قديم "گاثا" به معني سرود است و در زبان سانسکريت يا زبان آريائيان هند، نيز همين مفهوم را دارد. در پهلوي يا زبان ايرانيان دوران ساساني نيز "گاث" به معني سرود بوده است. نام حقيقي زرتشت به آنگونه که در گاثاها آمده «زرتوشتره اسپيتامه» است. يونانيان، زرتشت را "زرو آستر" مي ناميدند و معتقد بودند که اين نام را کلمه آستر يا استر (ايستار) به معني ستاره مشتق شده و مفهوم آن ستاره شناس بوده است.

پروفسور گيگر خاورشناس مشهور آلماني معتقد است که برخي از يونانيها نام او را ترکيبي از کلمات زئيرا به معني نياز و استر (استار) به معني ستاره ميدانستند که رويهم مفهوم آنکه به ستاره نياز مي برد (يا مدد ميگيرد که همان محاسبات نجومي است) داشته است. بهمين جهت گاهي هم زرتشت را استروتوتم يا فرمانرواي ستارگان (که همان عالم آگاه بر ستارگان باشد) مي ناميدند.

رستاخيز زرتشت و تعليمات وي

آئين اوستا خود به خود بوجود نيامده بلکه داراي مؤسس است که از آن طريق مندرجات اوستا را با کيش قديم آريايي و آئين شرک ايران مقايسه مي کنند و تحولي را نمايان مي بينند که تحقق پذيرفته و دين جديد در آنزمان تأسيس  شده است. از طرفي زرتشت در گاتها از خويشتن چون انساني ساده سخن مي گويد، نه چون يک وجود افسانه اي. از خداوند متعال (اهورامزدا) به او وحي شده است که آئين خود را به هم ميهنانش و همچنين خانواده اي که در زندگاني او سهم عمده داشته اند و در تبليغات کمک کرده اند اعلام دارد، با اين ترتيب مطالعه منشاء و مبدأ دين زرتشت به طريق قانع کننده اي مشکل و شايد غير ممکن مي باشد، زيرا مهمترين مدرکي که درباره اين دين بدست ما رسيده است کتاب آسماني همان دين مي باشد که به نام (اوستا) موسوم و حقيقت امر اين که کتاب اوستا هشتصد سال بعد از زرتشت پيامبر اين دين نوشته شده است، اين کتاب شامل سه بخش و از مبادي مختلف ميباشد.

گاتها که قديمي ترين قسمت هاي اوستا و شامل سرودها است در زمان هخامنشيان تدوين يافته و قسمتهاي ديگر اوستا در زمانهاي بعدي درست شده است، در زمان ساسانيان همه قسمت اوستا را جمع آوري کردند و هم در اين دوره بود که اوستا (تمام کتاب اوستا) تدوين يافت و اين خود در دوراه اي بود که آئين زرتشت دين رسمي و انحصاري سراسر ايران زمين شده بود. زرتشت در کتاب مقدس اوستا (زاراتوشترا) خوانده شده است.

مطابق آنچه که از اوستا معلوم ميشود، زرتشت در «مدي» بدنيا آمده و از ميان طايفه اي از مغ ها برخاسته است و اين طبقه و طايفه در حقيقت از مردم عاقل و اهل نظر و فيلسوف و دانشمند ملت ايران بود. وقتي زرتشت به سن 20 رسيد از دامهائي که افسونگران و جادوگران و احضار کنندگان ارواح براي او درست کرده بودند گريخت و از دنيا کناره گيري کرد و اين عمل براي اين بود که خود را آماده اجراي فرمان آسماني که به او وحي شده بود نمايد.

در سي سالگي به الهامات و وحي هاي آسماني رسيد که در آنها امشاسپند و (هومانو) که به معني پندار نيک است بنظر او آمد؛ و او را به آسمانها برد و به خدا نزديک کرد. زرتشت دستورات خدائي را گرفت، به فواصل ده سال شش بار ديگر اين الهامات به او دست داد، در چهل سالگي رسماً براي تبليغ دين جديد به مبارزه و پيکار پرداخت. بيش از دو سال از ظهور او نگذشته بود که توانست با تبليغ مؤثر پادشاه عصر يعني (ويشتاسب) را بدين خود برگرداند و به پشتيباني همين پادشاه بود که زرتشت توانست همه ايران را به آئين زرتشتي آشنا کند و بدون ترس در همه جا دين خود را رواج دهد؛ زيرا ديگر نه از مجازات مي ترسيد و نه مانعي براي کار او وجود داشت، آنوقت گروه گروه مردم به دين او در مي آمدند و همه ايران از آن آگاهي داشتند. بيش از سي و پنج سال زرتشت به پشتيباني و اجراي مراسم دين خود پرداخت و اين بدون شک به کمک و پشتيباني سلسله هخامنشي بود. وي در سن هفتاد و هفت در جنگي مقدس که عليه يورش قبيله (هياوآ) مي کرد زندگي را بدرود گفت؛ و يا بقولي با هفتاد تن از پيروانش در پرستشگاه بلخ حين نيايش و ستايش اهورامزدا بدست "براتور" نام توراني به شهادت رسيد. برخي از محققان نوشته اند که در دوران باستان چند نفر به نام زرتشت آمده اند که مروج عقايد زرتشت نخستين بوده اند؛ از جمله فريدون را زرتشت ثاني و جاماسب را زرتشت سوم دانسته اند که در زمان ويشتاسب پدر داريوش ظهور کرده است.

زرتشت به دو عالم معتقد است: يکي روحاني يا « مينو » و يکي جسماني يا « گيتي » و آنچه در عالم است به دو قسم تقسيم مي کند؛ تقدير يا « بخشش » و فعل يا « کنش » و حرکات افعال انسان را سه قسم مي کند؛ اعتقاد يا « منش »، گفتار يا « گويش »، رفتار يا « کنش »، و وقتي انسان به مرتبه سعادت عالي رسيده و، به يزدان نزديک شده و اهل بهشت است که هر سه چيزش اصلاح و داراي: انديشه نيک، گفتار نيک و کردار نيک شده باشد. زرتشت مي گويد، بناي آفرينش عالم بر اضداد است و اين خاکدان ميدان مبارزه نيکي و بدي يا جنود يزدان و اهرمن، و کائنات مابين گير و دار اين قوا واقعند و سعادت بشر بستگي به پيروي اين دو چيز متضاد است و بهشت جاويدان منزل پيروان يزدان و صاحبان نيت و گفتار و کردار نيک است و دوزخ اتباع پليدان و ارواح اهرمني.

اعتقاد به ظهور آخرين منجي

به موجب مقررات آئين زرتشت هر هزار سال از دختري باکره از نطفه زرتشت نجات دهنده اي نمايان مي شود، در هزاره سوم يعني آخرين دوره (سوشيانت) ظهور مي کند، مردگان زنده مي شوند؛ حوادث آسماني موجب ذوب شدن فلزات در دل کوهها مي گردد؛ فلز ذوب شده براي مؤمنين شير سرد و براي دشمنان دين، دردناک است، مردم بدکار و شياطين نابود مي شوند، نيکوکاران به آب زندگي جاويد ميرسند. طبق مدرکي سوشيانت و بنا بر سند ديگر شخص زرتشت خودش آئين مزدا را تکريم و تقديس مي کند؛ خراي از جهان ميرود و خوشي و شادي برقرار ميگردد. کرگ لينگر مينويسد: در دين زرتشت مفهوم بزرگي وجود دارد که نه در آئين مصريان قديم ديده مي شود و نه در انديشه هاي بسيار عميق هندو، آن اين است که جهان داراي تاريخ است و از قانون تحول پيروي مي کند، وضع فعلي جهان را به مرحله نهائي رهبري مي کند، همه نيروها در کار خود بايد به آن راه بروند، در نظر زرتشت دنيا از برنامه استمرار تاريخ پيروي مي کند و ميدان جنگ است، مبارزه اي پر شور، نيروها را مقابل يکديگر قرار داده است و اين امر واجب است و نتيجه آن تکامل مردم با تقوي و بهره مندي از زندگي جاويدان است.

جايگاه برزخ

طبق آئين زرتشت بين بهشت و دوزخ جائي است که برزخ ناميده مي شود، و اين محل جاي کساني است که اعمال نيک و گناهان آنها يکسان است، اين دسته در برزخ تا روز واپسين خواهند بود و آنگاه که همه مردگان زنده شدند آنها نيز بيرون خواهند آمد، زيرا ديگر صاف و پاک شده اند و به مقر سعادتمندان خواهند رفت.

تأثير آئين زرتشت در يهوديان و دين مسيح

بطوريکه بيشتر محققان معتقدند با بررسي دقيق مي توان نفوذ آئين مزدا را در اديان ديگر نمايان ديد.

فتح بابل بدست کوروش کبير موجب شد، ميان ايرانيان و يهوديان رابطه برقرار گردد و به آنان اجازه داده شود که به کشور خويش بازگردند؛ در نتيجه، بسياري از اصول آئين مزدا در ميان يهوديان رواج يافت و سپس در معتقدات مسيحي نفوذ کرد، مکتب ثنوي، شيطان را در برابر خدا قرار ميدهد؛ عقيده به فرشتگان و زندگي جاويدان و معاد از اصول مزديستا است که در اديان مذکور ديده مي شود.

آئين بهائيت

سيدعلي محمد باب

بنيانگذار اين فرقه سيد علي محمد شيرازي است که در اول محرم سال 1235 هجري در شيراز متولد شد. پدر او ميرزا رضا بزاز شيرازي بود که در اوان کودکي وي زندگي را بدرود گفته بود و سختي ها و رنجهاي سيد علي محمد از همين زمان آغاز گشت. پس از مرگ پدر زير سرپرستي دائي خود سيد علي که پيشه تجارت داشت قرار گرفت. پس از رسيدن به سن بلوغ به آموختن درسهاي ابتدايي فارسي و سپس به فراگرفتن ادبيات فارسي و عربي پرداخت و آنگاه در سلک طلاب علوم ديني درآمد.

در اين مدت کارهاي او عادي نبود، بدين طريق که از مردم کناره گرفت و در رياضت کشي و چله نشيني و گرفتن ختومات مي کوشيد. و نيز از ويژگيهاي وي خوش نويسي و تند نويسي بود؛ بطوريکه در اين هنر ميان مردم مشهور شد و او را خوشنويس ماهري ميشناختند. اينها خصوصياتي است که در شرح احوال اوليه او ثبت شده است.

بهرحال سيدعلي محمد شيرازي پس از پايان تحصيلات مقدماتي و فراگرفتن اصول ادبيات عرب و منطق در تجارتخانه دائي خود به امور داد و ستد پرداخت و پس از چندي به همراه دائي خود به بوشهر رفت و در تجارتخانه دائي خود به کارهاي امور بازرگاني اشتغال ورزيد. وي در مدت اقامت در بوشهر اوقات فراغت خود را به مطالعه کتابهاي ديني و دعاهاي وارده و ختومات و رياضت ميگذرانيد و از اين رو هميشه تنها بسر ميبرد.

در مدتي که سيدعلي محمد شيرازي در بوشهر بسر مي برد در اثر رياضتها و خواندن دعاهاي مداوم داراي افکار لطيف، شاعرانه و ساده شده بود و آمادگي زيادي براي پذيرش افکار تازه پيدا کرده و گويا اضطرابي نيز در فکر و خيال او پديدار شده بود. با اين اوضاع و احوال و آمادگي ذهني و جستجوگري در سال 1255 هجري در 20 سالگي به سوي کربلا رهسپار گرديد و در آنجا با بعضي از شاگردان سيد کاظم رشتي دومين پيشواي فرقه شيخيه که نزديک بودن ظهور حضرت مهدي (عج) را تبليغ ميکرد آشنا شد و به راهنمايي آنان به نزد سيد کاظم رشتي راه يافت.

در مدت زمان ماندن سيدعلي محمد شيرازي در کربلا و استفاده او از حوزه درس سيد کاظم رشتي اختلاف است. طبق نوشته خود سيدعلي محمد شيرازي، مدت يکسال در خدمت سيد رشتي بوده است. در روزهاي آخر آن يکسال به همراه چند نفر از همدرسان خود مدتي به کوفه رفت و در مسجد بزرگ آن شهر که مسکن مرتاضان و معتکفان بود به رياضت و چله نشيني و اعتکاف پرداخت. پس از آنکه چله اي در مسجد کوفه گرفت، يعني چهل روز در آنجا به رياضت نشست؛ دوباره به کربلا رفت و در حوزه درس سيد رشتي حاضر شد. ولي اين بار بيشتر در انزوا و تنهايي بسر مي برد.

سيدعلي محمد شيرازي در سال 1257 هجري (1217 خورشيدي) از کربلا به شيراز مراجعت کرد. در آنجا نيز همانند سالهاي توقف در بوشهر و کربلا به خواندن دعاها و ختومات در انزوا گذرانيد. پس از مرگ سيد کاظم رشتي دومين پيشواي فرقه شيخيه در سال 1259 هجري که در وصيت نامه خود نوشته بود ظهور امام غايب نزديک است و بهمين علت جانشيني براي خود انتخاب نکرد. سيدعلي محمد شيرازي در سال 1260 هجري (زمان حکومت محمدشاه قاجار) در شيراز خود را «باب» ناميد. (باب به معني "در" است و منظور اين نام دري است که مهدي موعود از آن طريق دستورهاي خود را براي مردم صادر مي کند) سپس به سال 1263 هجري خود را پيام آور مهدي (عج) دانست و کتابي بنام «بيان» منتشر کرد.

در اين کتاب اصول آموزش ديني او بيان مي شد. باب مي انديشيد که جوامع بشري پيوسته در حال پيشرفتند و رهبران اين جوامع بنا به مقتضيات زمان عوض مي شوند. زمانهاي بعدي با زمانهاي پيشين فرق دارند و بايستي نظام و قوانين نوين ويژه زمان بر جامعه حکومت کنند. نظام ها و قوانين پيشين به انگيزه کهنگي در دوره جديد نمي توانند نافذ باشند. و خداوند قوانين تازه را از طريق پيام آور به جامعه ابلاغ مي کند. رهنمودهاي پيام آور از راه کتاب مقدس به مردم ارائه مي شود. و بنابراين کتاب تازه جاي کتاب قديمي را ميگيرد. بنا به عقيده باب تورات را موسي ارائه داد. عيسي انجيل را به مردم ارائه نمود و حضرت محمد قرآن را آورد.

سيدعلي محمد شيرازي که خود را پيام آور جديد ميدانست ضمن کتاب «بيان» يعني کتاب مقدس جديدش، برابري تمام مردم از جمله زنان را اعلام داشت. او تأکيد کرد که به مرور زمان آموزشهاي او در تمام جهان گسترده خواهد شد. اما هم اکنون دين بابي فقط در پنج منطقه ايران يعني آذربايجان، مازندران، عراق عجم(ايران مرکزي)، فارس و خراسان نفوذ خواهد کرد.

بهرحال سختي و فساد و فشار استبداد و وخامت اوضاع اقتصادي و معنوي و سياسي، و مظالم حاکمان و مالکان زمان قاجار و نيز تلفات ناشي از بيماريهاي مسري و ناامني روح مردم آنزمان را بيش از پيش علاقمند به ظهور امام غايب و نجات بخش موعود مي نمود که هدف و آرزوي نهايي همه اديان است.

در چنين اوضاع و احوال نابسامان سياسي و اجتماعي و اقتصادي که مردم منتظر ظهور نجات دهنده موعود بودند سيدعلي محمد شيرازي ادعاي خود را اعلام داشت و داعيان وي به مردم ميگفتند که او همان امام منتظر و مهدي موعود است که در انتظارش هستيد. شايد سيد باب در آغاز باور نداشت که مردم دعوت او را زود اجابت کنند. ولي در همان آغاز دعوت، کسان بسياري مريد او شدند و بيشتر آنان همان شيخيان بودند که به استناد گفته هاي شيخ احمد احسائي و سيد کاظم رشتي در جستجوي ظهور امام غايب در شهرها مي گشتند.

در اين زمان با توجه به موقعيت نااميدانه مردم از بهبود وضع اجتماعي و اقتصادي جنبش سختي ميان مردم شيعي مذهب افتاد و اغلب کسانيکه دلشان براي ديدن طلعت امام زمان پر ميزد نديده و نشناخته او را قبول کردند و به او ايمان آوردند. در اندک مدت شورشي عظيم ميان خاص و عام بلند شد، تا سرانجام نظام الدوله حسين خان قاجار که حاکم شيراز بود او را توقيف کرد و مدت شش ماه در زندان شيراز محبوس نگاهداشت. از اين تاريخ به بعد مردمي که مشتاق ديدار امام نوظهور بودند او را نديدند. زيرا ديگر آزاد نشد و تا آخر عمرش تحت نظر و يا در زندان گذرانيد و اين امر بيشتر باعث ابهت او در نظر مردم شد.

منوچهرخان معتمدالدوله، خواست که باب را از نزديک ببيند و حقيقت امر را دريابد و چند نفر را فرستاد تا او را از زندان شيراز به اصفهان بردند. بر حسب فرمان حاجي ميرزا آقاسي صدراعظم محمدشاه قاجار که به سبب تمايلات عرفاني روابط خوبي با روحانيون نداشت، سيد باب را از اصفهان به آذربايجان بردند و در شهر ماکو يعني در شمالي ترين نقطه ايران که هم مرز کشورهاي روسيه و عثماني بود، بصورت تبعيد نگاهداري کردند. سيدعلي محمد باب در سال 1266 قمري در تبريز کشته شد.

 ظهور فرقه بهائي

پس از تبعيد ميرزا حسينعلي بهاء از ادرنه به "عکا" وي براي جلب پيروان جديد به فعاليت مستقل خود زير عنوان "من يظهره الله" و "بهاءالله" افزود. و مدعي نبوت و پيامبري شد و اظهار ميداشت که ظهور او همان معادي است که سيدعلي محمد باب پيش بيني کرده بود به همين جهت بيشتر بابيان که به همراه او به عکا رفتند و يا آنان که بعد به او ملحق شده و يا ارتباط مي يافتند بهائي خوانده شدند. بهاءالله بوسيله مکاتبه از عکا به ايران، بابيان ايران را هم کم کم پيرو خود گردانيد بطوريکه بيشتر بابيان بهائي شدند و بهاءالله را هم "من يظهره الله" دانستند. او روش تازه اي براي بهائيان ساخت و تا آخر عمرش مدت بيست و چهار سال با کمال فراغت و آسودگي اساس آئين خود را در عکا استوار کرد.

رمز پيروزي ميرزا حسينعلي بهاء در ادعاي "من يظهره الله" خود چند عامل بوده است؛ يکي اينکه وي برادر جانشين سيد باب بود و از آغاز خلافت صبح ازل نزد بابيان داراي احترام بود. دوم اينکه او مردي باهوش و دورانديش بود و اشتباهات باب و عوامل پيروزي او را مورد نظر قرار داده و خوب به اوضاع و احوال اجتماع و مذهب و زمان خود آشنا گرديد. از طرفي هم خود ميرزا حسينعلي و هم جانشينانش از جمله پسرش عبدالبهاء نوشته اند که جانشين اصلي سيد باب، بهاءالله بوده و براي مصلحت، ابتدا صبح ازل در ظاهر و بطور موقت بدان سمت به مردم معرفي شده بود تا توجه مخالفان متوجه بهاءالله نگردد.

ميرزا حسينعلي بهاءالله نوشته ها و مقاله ها و رساله ها و کتابهايي به فارسي و عربي نوشت و عقايد و احکام مکتب خود را به عنوان وحي در آنها ايراد کرد. تفاوت اساسي که ميان نوشته هاي ميرزا حسينعلي بهاءالله و سيدعلي محمد باب مشاهده مي شود، اين است که نوشته هاي بهاءالله هم از لحاظ ادبي و هم از نظر مفهوم و معنا عميقتر و بهتر از نوشته هاي عربي باب مي باشند. مهمترين نوشته هاي ميرزا حسينعلي بهاء به شرح زير است:

1. کتاب اقدس که به زبان عربي است و کوشيده است که جمله هاي آن را مانند جمله هاي قرآن ايراد کند، او اين کتاب خود را وحي منزل شمرده است و داراي 470 آيه است، و شامل همه احکام و حدود آئين بهاء مي باشد که در عکا نوشته شده است.

2. کتاب ايقان که ظاهر آن به فارسي است، ولي بيشتر جمله ها و واژه هاي آن به عربي مي باشد. بهاءالله اين کتاب را نيز وحي منزل شمرده و در آن به قول خودش خواسته حقانيت قيام باب و نبوت و اصول دين خود را مورد استدلال و توجيه قرار دهد. از قرار معلوم آن را پيش از اقدس نوشته است.

3. کتاب اشراقات که آن را به تقليد کتاب "بيان" سيدعلي محمد باب هم به عربي و هم به فارسي نوشته است که شامل بر احکام و حدود آئين بهاء است.

4. کتاب هفت وادي که آنرا براي شيخ عبدالرحمن کرکوتي نوشته و چون کرکوتي از مشايخ صوفيان بود، بهاءالله مصطلحات صوفيان و عارفان را در آن بکار برده است.

5. کتاب "الواح السلاطين" که آن هم به فارسي و عربي نوشته شده و عبارت است از نامه ها و الواح پراکنده اي که آنها را بهاءالله به پادشاهان و رئيسان جمهور کشورها نوشته است (حاوي 66 لوح). علاوه بر اينها رساله ها و الواح ديگري نيز نوشته که به مجموع آنها "الواح بهاءالله" گفته مي شود.

ميرزا حسينعلي بهاء مؤسس مذهب بهاء به سال 1309 هجري در هفتاد و شش سالگي در شهر عکا زندگي را بدرود گفت و از سه زن او چهار پسر و دو دختر باقي ماندند. يکي از آنها ميرزا عباس، ملقب به عبدالبهاء است که جانشين او گرديد.

آئين ماني

در قرن سوم ميلادي آئين ديگر همگاني يعني (آئين مانوي) در اطراف مرزهاي مشترک ايران و بابل نمايان گرديد. مؤسس آن ماني يا مانس نام داشت و نسبش از طرف مادر به اشکانيان (پارتيان) ميرسيد. نام پدرش تيک (پاتک) يا فوتتق بابک پسر ابوبزرام بود که از همدان به بابل در بين النهرين رفته بود. وي به سال 215 يا 216 ميلادي (سال چهارم سلطنت اردوان، آخرين پادشاه اشکاني) در قريه ماردينر در ولايت «مسن» ناحيه نهر کوتاه در بابل باستاني متولد شد. پس از فرا گرفتن علوم متداول زمان خود به آئين مغتسله که يکي از فرقه هاي گنوسي است و در آن زمان در نواحي بين فرات و دجله ساکن بودند درآمد؛ ولي بعد هنگامي که از اديان زمان خود مانند زرتشتي و مسيحي و آيين هاي گنوسي به ويژه مسلک ابن ديصان و مرقيون آگاهي يافت، منکر مذهب مغتسله گرديد. ماني آئين زرتشت را مطالعه کرد و خود را مصلح آن شناخت و بقول خودش در سيزده سالگي (سال 228 ميلادي) چند بار مکاشفاتي يافت و فرشته اي اسرار جهان را بدو عرضه داشت و سرانجام پس از آغاز دعوت آئين خود در سال 242 ميلادي خويش را فارقليط که مسيح ظهور او را خبر داده بود معرفي کرد. چنانکه در سرودي که به زبان پهلوي سروده گويد:

«من از بابل زمين آمده ام تا نداي دعوت را در همه جهان پراکنده کنم.»

ماني در باب آفرينش مي گفت: در آغاز خلقت دو اصل وجود داشته است. يکي نيک و ديگري بد. نور را خالق خير و تاريکي را خالق شر ميدانست و ميگفت:

انسان در اين ميان مختار است به جلوه هاي دو اصل مذکور، يعني به بدي: که تيره انديشي، نادرستي، خودخواهي احمقانه، کشتار، حق کشي و غيره است. يا به نيکي که روشن انديشي، مهرباني، دوستي، گذشت، اتحاد، صميميت، غمخواري ديگران و غيره است توجه و کمک کند. اگر به نيکي توجه کند، رستگار و اگر به بدي عمل کند سرافکنده و معذب خواهد شد. و حاصل آنکه تمايل به نيکي باعث سرافرازي و عروج و بقا و تمايل به بدي سبب اضمحلال و فناي آدمي مي گردد. او مي گفت: در حقيقت روشنائي و تاريکي، يا نيکي و بدي (يا روح و ماده) هستند که بعلت اصل غير قابل تغيير سرنوشت سرشت خود مجبورند به مسير تعيين شده ازلي خويش ادامه دهند. زيرا در اصل:

از نيک و بدي نايد و از بد ثمر نيک                          اين گفته ماني است که او گفته به تفکيک   (رفيع)

در اين ميان فقط انسان است که با تعيين و انتخاب مسير تمايلي يا مصلحتي خود ميتواند به يکي از آن دو راهي که در پيش دارد عمل کند و يا بهتر بگوئيم:

نيکي و بدي دو راه تعيين شده قطعي است و هر انساني عامل انتخاب و ادامه حرکت آن دو در وجود خود است.

ماني ابتدا پيرو يکي از فرقه هاي مسيحي ماندائي يا زارئيان بود. اين دسته حضرت يحيي را پيغمبر حقيقي ميدانست و عيسي را دروغگو مي شمرد، با بي همسري و رياضت در زندگي مخالفت داشت.

ماني پس از مطالعه آئين زرتشت خود را مصلح آن شناخت. هند را سياحت کرد و با عقايد بودائي آشنا شد، سپس به ايران بازگشت و به تبليغ دين جديد پرداخت و آن را با اديان زرتشتي و بودائي و مهري و مسيحي مطابقت داد، ولي تحت تعقيب روحانيان زرتشتي قرار گرفت و محکوم گرديد و در سال 276 ميلادي در شصت سالگي مصلوب شد.

اصل و مبدأ آئين ماني و علل ظهور آن

پس از سقوط و انقراض دولت اشکانيان و گسترش آئين مسيح که تغيير شکل يافته آئين مهر بود (مشابهت هاي ديني مسيح با آئين مهر آنقدر زياد بود و به قدري در ساختن دين مسيح از آئين مهر کمک گرفته شده بود که براي پيروان آئين مهر آسان بود که دين مسيح را بپذيرند؛ بدون اينکه احساس کنند از دين اصلي خود زياد فاصله گرفته اند:

1. علامت صليب که خاص آئين مهر بود و بر پيشاني سربازان مهر داغ يا خال کوبي مي شد، علامت دين مسيح قرار داده شد.
2. روز
 يکشنبه که روز خورشيد بود بيشتر در اثر تلقين پيروان مهر روز اول هفته مسيحيان شد و آن را روز خداي ما خواندند. (Day of our Lord
)
3. روز تولد مهر که در اول زمستان يعني هنگام بلند شدن روزها پس از رسيدن به کوتاهترين زمان خود
 بود و روز تولد مهر شناخته مي شد، مسيحيان به عنوان روز تولد مسيح شناختند و آن را عيد کريسمس يا نوئل خود قرار دادند.
4. مسيح مانند مهر در غار يا (دالان دراز) پا به عرصه وجود مي نهد و مانند او از سنگ برخاسته به
 
آسمان ميرود.
5. ميهماني مقدس آخرين شام به طوري که در انجيل آمده با شام آخرين شب مهر شباهت دارد.
6. هر دو از مادراني باکره به وجود
 
مي آيند.
7. هيچيک زن
 
نميگيرند.
8. مهر با کشتن گاو موجب زنده شدن موجودات و تجديد حيات يافتن آنان ميگردد و حضرت مسيح نيز مردگان را از گور بر مي خيزاند.
9. غسل تعميد در آئين مهر از ضروريات بود و همين امر جزو آداب اصلي مسيحيت گرديد.
10. در جزو مراسم و آداب مهر اين بود که همه حاضران در خوردن از يک قطعه نان و آب ممزوج
 با شراب به عنوان هئومه شرکت ميکردند و پيروان مسيح نيز در 
کليساها نان و شراب ميخورند.
11. ميترا در پايان جهان به اين عالم باز ميگردد، تا جهان را پر از عدل و داد کند و اشخاص صالح و درستکار را از اشخاص گناهکار جدا کند و به درستکاران شير مقدس يعني هئومه ممزوج با روغن بدهد تا عمر جاويد يابند و حضرت عيسي نيز در پايان جهان به اين دنيا باز خواهد گشت.
12. جزو مراسم آئين مهر - ناقوس و روشن کردن
 
شمع هست که هر دو در دين مسيح نيز به چشم ميخورد.
13. مهر ايزد عهد و پيمان است، و جالب است که کتاب انجيل را نيز کتاب عهد جديد مي نامند.) مغرب زمين دين مسيح را به ايران فرستاد و در مقابل اين آئين به مرور در ايالت مرزي ارمنستان و
 نواحي ديگر بطور کامل بسط و انتشار يافت.

درست در همين زمان بود که دين ماني در ايران به وجود آمد. دين ماني در حقيقت واقع: آئيني است که از ترکيب دين زرتشت و دين مهر و مسيحيت به وجود آمده است، ميخواست ديني يگانه و مشترک بين آنها بسازد و اگر اين فرض به موفقيت منجر مي شد و مورد قبول همه واقع مي گرديد، خطر بزرگ دو دستگي دين و اختلافات آنها براي هميشه رخت بر مي بست.

ماني وقتي به سن 27 رسيد (242 ميلادي) روزي که شاپور اول تاجگذاري مي کرد براي نخستين بار به انتشار دين خود پرداخت. شاپور اول گفتار ماني را پذيرفت و به اتباع خود دستور داد چنان کنند. اينکار بر زرتشتيان سخت ناگوار آمد و موبدان اجتماع کردند تا وي را از اين عقيده منصرف سازند. ولي شاپور درخواست آنها را نپذيرفت.

ماني در اثبات عقيده خود کتابهايي چند پرداخت، از جمله کتاب "کنزالاحياء" است در شرح آنچه در نفس از جهت روشنائي مايه خلاص و از جهت تاريکي مايه فساد است. و در اين کتاب افعال نکوهيده را به ظلمت نسبت ميدهد. کتاب ديگري دارد بنام "شاپورگان" که نفس رهائي يافته و نفس درآميخته با اهريمنان و آلوده به کژي را شرح ميدهد، و نيز کتابي دارد بنام "الهدي التدبير" و دوازده انجيل که هر انجيل را به حرفي از حروف تهجي ناميده و نماز را بيان نموده و آنچه بايد در خلاص روح بعمل آيد توضيح داده است. کتاب ديگر وي "سفرالاسرار" است که آيات و معجزات انبياء را مورد طعن قرار داده است و بسياري کتابها و رساله هاي ديگر.

شاپور مدت ده سال به کيش ماني وفادار ماند، تا اينکه موبد موبدان نزد او رفت و گفت: اين مرد دين ترا فاسد کرده است، مرا با او روبرو کن تا با او مناظره و مباحثه کنم. شاپور آنها را روبرو کرد. موبد موبدان در صحبت برتري يافت و شاپور اول از ثنويت دين ماني برگشت و به مذهب زرتشت درآمد. موبدان در صدد قتل ماني برآمدند. ماني ايران را ترک گفت، زيرا شاپور اول او را به کشمير تبعيد کرده بود. وي پس از هند به ترکستان رفت و سپس به چين رهسپار گرديد. در چين طرفداران زيادي دور او جمع شدند. اين طرفداران جديد بيشتر ترکان آن ديار بودند و از همينجا بود که آوازه شهرت کارهاي مربوط به نقاشي و تصوير گري او با آموزش جديد از صنعت گران چيني آغاز گرديد.

واقعه اعدام ماني

پس از مرگ شاپور ساساني در سال 272 ميلادي ماني به ايران بازگشت. هرمزد اول ماني را به چشم احترام مينگريست، اما وهرام (بهرام) اول برادر هرمز اول که پادشاهي عشرت طلب و سست عنصر بود؛ ماني را بدست روحانيون زرتشتي سپرد و آنان وي را چندان عذاب دادند تا زندگي را بدورد گفت. بنابر يک روايت ماني، مصلوب شد و برخي گويند زنده زنده پوست او را کندند. بعدسرش را بريدند و پوست او را پر از کاه کرده به يکي از دروازه هاي شهر گنديشاپور خوزستان بياويختند (275 يا 276 ميلادي) و از آن پس آن دروازه به باب ماني موسوم گشت.

ماني مخترع خط جديد هم بوده داراي حروف مصوته، که کتابهاي مانويان پارتي زبان و پارسيک زبان و سغدي زبان و غيره به آن خط که مشتق از سرياني و ساده تر از آن است، نوشته شده. ماني 6 کتاب نوشته و منشورهاي بسيار به اصحاب و پيروان خود و شايد ديگران هم فرستاده که اسامي عده اي از آنها در ضمن فهرست 76 رساله ماني و اصحاب او در کتاب الفهرست ابن نديم به ما رسيده است. پنج کتاب را به زبان آرامي شرقي (که ماني در سرزمين آنان بزرگ شده بود) نوشته و يک کتاب هم به نام "شاهپورگان" به پارسيک يعني زبان جنوب غربي ايران نگاشته که بيشتر مندرجات آن راجع به معاد بوده است. يکي از کتابهاي ماني معروف به "سفر الجبابره" است که قطعاتي از آن به زبانهاي ايراني بدست آمده و در زبان ايراني به نام کتاب "کوان" [ ک ] خوانده مي شد که جمع "کو" و مشتق از لغت اوستائي "کوي" [ ک ] است که در زمان ساسانيان به معني "جبار" استعمال مي شده است. ديگر "کنزالاحياء"، "سفرالاسرار"، "فرقماطيا" که در مآخذ ايراني ظاهراً "بنگاهيک" و در لاتيني شايد همان "اپيستو لاخوندار منتاء" معروف است. ديگر انجيل زنده يا انجيل ماني را بايد نام برد. اين کتاب که قطعاتي از آن در آثار تورفان بدست آمده بر 22 قسمت مطابق 22 حرف تهجي آرامي بنا شده بوده است، و ظاهراً يک جلد آلبوم تصاوير که مبين و نشان دهنده مطالب کتاب بوده و در يوناني "ايقون" و در زبان پارتي "اردهنگ" و در پارسيک "ارتنگ" و در قبطي "ايفونس" و در کتابهاي مانوي چيني "تصوير دو اصل بزرگ" ناميده مي شد.

آئين اسلام

ولادت حضرت محمد

در عام الفيل (سالى كه سپاه ابرهه به قصد تخريب خانه خدا به مكه هجوم آوردند) قادر متعال از نسل اسماعيل پيامبر (عليه السلام) فرزندى به دنيا آورد كه قرار بود با ابلاغ آخرين شريعت الهى، بزرگترين تحول را در تاريخ بشريت ايجاد كند، و مكتبى حيات بخش و انسان ساز را به تشنگان معرفت و عدالت عرضه نمايد.

 

نام پدر اين كودك، عبدالله و نام مادرش آمنه بود. پس از تولد نوزاد، طى مراسمى خاص، نام (محمد) را براى او برگزيدند. اين نام را (عبدالمطلب) جد پيامبر انتخاب كرد و مادرش، نام (احمد) را برگزيد و در قرآن به هر دو نام اشاره شده است.

 

پدر او بنابر آنچه مشهور است، پيش از ولادت (محمد) از دنيا رفت. تربيت و نگهدارى كودك را عبدالمطلب، جد او و پس از وى ابو طالب، عموى ايشان متكفل شدند.

 

كودك سه روز از مادر شير خورد. پس از آن، وى را به (ثويبه)، كنيز ابو لهب ـ عموى پيامبر ـ سپردند. او چهار ماه كودك را شير داد، سپس وى را به (حليمه سعديه) سپردند و او آخرين دايه حضرت بود.

 

محمد (صلى الله عليه وآله) در سرزمين سخت و خشن عربستان رشد و كمال يافت. سرزمينى با مردمى خرافى، بت پرست، متعصب، جاهل و نادان مردمى كه دختران را زنده ب‏گور مىكردند و گاه به خاطر تعصبات بيجاى قبيله ‏اى، سالها با يكديگر مىجنگيدند. اگر شتر يك قبيله وارد سرزمين قبيله ديگرى شده و كشته مىشد، همين براى آغاز جنگى بزرگ كافى بود!

 

پيش از بعثت، در ميان مردم مكه فقط 17 نفر و در ميان مردم مدينه فقط 11 نفر باسواد بودند. كعبه كه پايگاه توحيد ومركز يكتاپرستى است، به بتخانه و محل آويختن اشعارى پوچ و بىمحتوا تبديل شده بود. آثار خداپرستى محو و رذايل، فضايل و فضايل انسانى، رذايل به شمار مىآمدند.

 

محمد در دوران جوانى چنان معروف و خوشنام و درستكار بود كه به (امين) ملقّب شد و حتى در ميان منازعات قومى، وى را به عنوان داور انتخاب مىكردند. از جمله، هنگام نزاع بين قبايل عرب بر سر نصب حجرالاسود در محل خودش، كه ميانجيگرى پيامبر، همه را مسرور ساخت و به مشاجره آنها خاتمه داد. در دوران جوانى مدافع سرسخت ضعفا و دشمن سرسخت ظالمان و ستمگران بود. (محمد امين) از امضاكنندگان پيمانى بود كه به (حلف الفضول) شهرت داشت و اين، پيمانى بود كه جمعى براى احقاق حق ستمديدگان، آن را امضا كردند و آن حضرت در 20 سالگى در آن شركت داشتند و به آن نيز افتخار مىنمودند. از ايشان نقل شده است: (در خانه عبدالله بن جدعان در پيمانى حضور يافتم كه اگر در اسلام هم به مانند آن دعوت مىشدم، اجابت مىكردم. اسلام جز استحكام، چيزى به آن نيفزوده است).

ازدواج و بعثت حضرت محمد

محمد در آن سن مدتى به چوپانى مشغول بود و گوسفندان اهل مكه را شبانى مىكرد. امانت و حسن شهرت (محمد) سبب شد كه خديجه، دختر خويلد، از ثروتمندان قريش و صاحب قافله‏ هاى تجارى، وى را به استخدام درآورد. سپس پيشنهاد كرد كه محمد رياست قافله تجارى او را كه به شام مىرفت به عهده گيرد و در عوض، دو برابر بقيه مزد بگيرد و محمد امين نيز پذيرفت.

 

پيامبر (صلى الله عليه وآله) پيش از بعثت، هر سال مدتى را در غار (حرا) به عزلت و تنهايى مىگذراندند. در اين مورد در نهج البلاغه على (عليه السلام) آمده است:

 

(ولقد كان يجاور فى كل سنة بحراء فأراه ولا يراه غيرى: ايشان هر سال مدتى را در غار حرا مىگذراند و من او را مىديدم و جز من، كسى او را نمىديد) (خطبه 190).

 

روزى آن حضرت در غار حرا مشغول عبادت بود كه فرشته وحى نازل شد كه (امّى) يعنى درس نخوانده بودند، فرمودند: (من خواندن بلد نيستم) فرشته وحى ايشان را بسختى فشرد و دوباره گفت (إقرأ) و باز همان جواب را شنيد. براى بار سوم حضرت را فشرد و گفت: (إقرأ) اين بار جواب شنيد: (چه بخوانم) فرشته وحى عرض كرد: (إقرأ باسم ربك الذي خلق خلق الإنسان من علق إقرأ وربك الأكرم الذي علّم بالقلم علّم الإنسان ما لم يعلم): بخوان به نام پروردگارت، كسى كه آفريد، انسان را از خون بسته آفريد، بخوان، و پروردگارت كريمترين موجودات است، كسى است كه با قلم آموخت، به انسان آنچه را كه نمىدانست، آموخت (سوره علق، آيات 1 الى 5).

 

بدين سان آيات اول سوره (علق) بر حضرت نازل شد. فرشته وحى سپس عرض كرد: (اى محمد! تو رسول خدايى و من جبرئيلم). حضرت از كوه حرا فرود آمده، به منزل خديجه بازگشت. چون به منزل وارد شد،  پيامبر فرمودند: (من در خود سرمايى احساس مىكنم، جامه‏اى به من بپوشان!) سپس جامه‏اى پوشيده، خوابيد. در اين هنگام از جانب حق تعالى وحى آمد: (يا أيها المدّثر قم فأنذر وربّك فكبّر): اى جامه به خود پيچيده، برخيز و انذار كن، و پروردگارت را به بزرگى ياد كن ـ سوره مدّثر) حضرت برخاسته، انگشت در گوش خود گذاشت و فرمود: (الله أكبر، الله أكبر).

 

بر پيامبر (صلى الله عليه وآله) واضح بود، اسلام كه همه را به برابرى مىخواند و تبعيض ها و ثروت اندوزىها و بهره كشىهاى ظالمانه را ممنوع مىسازد، در مقابل خود مخالفين بسيارى خواهد داشت، كسانى كه حاضر به از دست‏ دادن منافع مادى و معنوى و امتيازات اجتماعى خويش نبودند به يكباره و بدون زمينه سازىهاى قبلى نمىتوان دعوت را علنى كرد. لذا مدت سه سال مخفيانه اسلام را تبليغ مىكردند. پس از خديجه، على (عليه السلام) ايمان آورد و اينها تا مدتى تنها كسانى بودند كه با پيامبر نماز مىخواندند. سپس، (زيد بن حارثه) و به دنبال او ساير مردم ايمان آوردند و نام اسلام شيوع پيدا كرد.

 

سه سال پس از بعثت پيامبر، طى دو مرحله، دستور علنى كردن دعوت به اسلام، از جانب حق تعالى ابلاغ شد. ابتدا دستور رسيد كه پيامبر (صلى الله عليه وآله) خويشاوندان نزديك خود را دعوت كند. بدين منظور جلسه‏اى تشكيل شد. در آن جلسه، على (عليه السلام) كه نوجوانى بود و ابولهب عموى پيامبر و ساير خويشاوندان حضور داشتند. حضرت رسول (صلى الله عليه وآله) پس از ستايش خداوند و اعتراف به وحدانيت او دعوت خود را علنى كرد و از آنان خواست كه به يگانگى خداوند و پيامبرى ايشان اعتراف كنند تا رستگار شوند.

 

در مرحله دوم اين آيات نازل شد: (فاصدع بما تؤمر واعرض عن المشركين إنا كفيناك المستهزئين) (سوره حجر: آيه 94 ـ 95) در اين مرحله، پيامبر (صلى الله عليه وآله) همه مردم را بطور علنى و آشكارا دعوت كرد. از اينجا بود كه قريش با تمام قوا به مقابله برخاستند. اصحاب پيامبر (صلى الله عليه وآله) را بسختى شكنجه كردند، آنان را تحت شديدترين محاصره ‏هاى اقتصادى و اجتماعى قرار دادند و حتى با پيشنهادهاى فريبنده خود، خواستند آن حضرت را از ادامه رسالت خود باز دارند، ولى پيامبر با قاطعيت فرمود: (به خدا قسم، اگر خورشيد را در دست راست من و ماه را در دست چيم قراردهيد تا از دعوت خود دست بردارم، هرگز چنين نخواهم كرد!).

 

در طى 13 سال كه از بعثت پيامبر (صلى الله عليه وآله) مىگذشت، آن حضرت با ياران خود به مدت سه سال در سخت ‏ترين شرايط در شعب ابىطالب (دره ‏اى در ميان كوههاى مكه) در محاصره قرار داشتند و آزار مشركين نيز هر لحظه شدت مىگرفت.

هجرت و تشکيل حکومت اسلامي

پس از آن، رسول خدا (صلى الله عليه وآله) مخفيانه به مدينه مهاجرت كرده و در آنجا در محيطى امن، حكومتى اسلامى تشكيل دادند. در 10 سالى كه از حيات شريف آن حضرت باقى مانده بود، اسلام با سرعتى باور نكردنى گسترش يافت و مرزها را در نور ديد.

 

بر طبق گفته مورخين، در طول مدت حكومت اسلامى پيامبر (صلى الله عليه وآله) جنگهاى فراوانى رخ داد كه در 26 و به روايتى 27 نبرد، خود پيامبر شخصاً شركت داشتند (كه به اين نبردها غزوه مىگويند) و 35 و به روايتى 48 و حتى 66 جنگ نيز تحت فرماندهى منصوبين آن حضرت به وقوع پيوست (كه به اين جنگها، سريه مىگويند).

 

مهمترين عواملى كه در پيشبرد دين اسلام مؤثر بود، در درجه اول، حمايت مالى حضرت خديجه از ايشان، حمايتهاى سياسى، اجتماعى (ابو طالب عموى پيامبر) و برخى ديگر از خويشاوندان ايشان از جمله (حمزه سيد الشهداء عموى حضرت) و در رأس همگان، اميرالمؤمنين على بن ابى طالب (عليه السلام) كه با دفاع دليرانه خود سد راه تهاجم كفر به سرزمين نوپاى اسلامى گرديد، از عوامل مؤثر پيشبرد نهضت اسلام بود. اخلاق حميده و صبر مردانه پيامبر (صلى الله عليه وآله) نيز دلها را به خود جلب مىكرد.

 

قرآن كريم در مدح پيامبر (صلى الله عليه وآله) مىفرمايد: (فبما رحمة من الله لنت لهم ولو كنت فظاً غليظ القلب لانفضوا من حولك: رحمت الهى سبب شد كه با مردم نرمى كنى و ملايمت پيشه سازى و اگر خشن و سنگدل بودى، مردم از اطرافت مىگريختند) (سوره آل عمران: آيه 159).

 

رحلت پيامبر

پيامبر خدا (صلى الله عليه وآله) در تاريخ 28 صفر سال 10 هجرى در مدينه منوره چشم از جهان فرو بستند و به لقاء الله پيوستند، و اين در حالى بود كه سر در سينه برادر خويش على بن ابى طالب (عليه السلام) داشتند: (ولقد قبض رسول الله...): و رسول خدا در حالى قبض روح شد كه سر بر سينه من نهاده بود و جانش در ميان دستانم گرفته شد و من دستم را بر چهره ايشان كشيدم و من متولى غسل آن حضرت شدم . (نهج البلاغه، فيض الاسلام: خطبه 88).

 

منابع :

 

برگرفته شده از:
تاريخ جنبشهاي مذهبي در ايران - از کهن ترين زمان تاريخي تا عصر حاضر، تأليف عبدالرفيع حقيقت (رفيع)، جلد اول، چاپ اول سال 1375 خورشيدي

تاريخ جنبشهاي مذهبي در ايران - از کهن ترين زمان تاريخي تا عصر حاضر، تأليف عبدالرفيع حقيقت (رفيع)، جلد سوم، چاپ اول سال 1377 خورشيدي

تاريخ جنبشهاي مذهبي در ايران - از کهن ترين زمان تاريخي تا عصر حاضر، تأليف عبدالرفيع حقيقت (رفيع)، جلد چهارم، چاپ اول سال 1377 خورشيدي

http://www.farhangsara.com/fadyan.htm

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: چهارشنبه 29 بهمن 1393 ساعت: 20:37 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

تحقیق در مورد ایه خلافت و امامت

بازديد: 221

 

تحقیق در مورد ایه خلافت و امامت

مقدمه:

مولانا جلال الدين مولوي كه از شاعران بزرگ و برجسته ي ايران اسلامي است، خدمت عظيمي به عرفان، اسلام و ادبيات ايران و جهان كرده است و هنوز هم كليات مثنوي معنوي و ديوان شمس او از ارزشمندترين آثار الهام بخش معارف اسلامي است. او در شرحي بر حديث معروف پيامبر اكرم (ص) كه فرمودند: هر كس بخواهد عالم آدم، تقواي نوح، بردباري ابراهيم، هيبت موسي (ع) . عبارات عيسي (ع) را ببيند به علي بنگرد مي گويد:

تا صورت پيوند جهان بود علي بود

تا نقش زمين بود و زمان بود علي بود

شاهي كه ولي بود و وصي بود علي بود

سلطان سخا و كرم و جود علي بود

مسجود ملائك كه شد آدم، زعلي بود

آدم چو يكي قبله و مقصود علي بود

هم آدم و هم شيث و هم ايوب و هم ادريس

هم يوسف و هم يونس و هم هود علي بود

آن شير دلاور كه ز بهر طمع نفس

در خوان جهان پنجه نيالود علي بود

آن كاشف قرآن كه خدا در همه قرآن

كردش صفت عصمت و بستود علي بود

آن عارف سجاد كه خاك درش از قبر

از كنگره عرش برافزود علي بود

آن شاه سرافراز كه اندر ره اسلام

تا كار نشد، هيچ نياسود علي بود

آن قلعه گشايي كه در از قلعه ي خيبر

بركند به يك حمله و بگشود علي بود

چندان كه در آفاق نظر كردم و ديدم

از روي يقين در همه موجود علي بود

اين كفر نباشد، سخن كفر نه اين است

تا هست علي باشد و تا بود علي بود

سر دو جهان جمله ز پيدا و ز پنهان

شمس الحق تبريز كه بنمود علي بود[1]

 

چه گويم درباره كسي كه: دوستانش از بيمي كه داشتند و دشمنانش از حسدي كه در دل مي پروراندند فضائل او را پنهان كردند و مع‌ذلك شهرت فضيلتش جهان را گرفت[2]. علي عليه السلام به واسطه ي شدت عدالتش شهيد شد زيرا مردم طاقت تحمل قوانين او را نداشتند[3]. اي سرو من! آيا اين رواست كه به جاي فراهم آمدن به خدمتت درباره ات اختلاف پيدا كنند؟ بعضي از آنها تو را از دست دادند و تو را نيافتند. «گروهي تو را از دست دادند و يافتند» و فرقه اي تو را يافته آنگه از دست دادند، بي شك، اين شگفت حيرت زايي است[4]. علي عليه السلام نزديك ترين مردم خدا و بهترين فرد از نظر منزلت و بالاترين كس از جهت فداكاري و مجاهدت است[5]. و ما در زمان پيامبر (ص) به علي (ع) چنان مي نگريستيم كه بر ستاره نگاه مي كنيم[6].

قهرمانيهاي امام علي عليه السلام فقط منحصر به ميدان هاي كارزار نيست بلكه او در روشن انديشي، پاكي وجدان، سحربيان، عمق و كمال انسانيت، شور و حرارت ايمان، بلندي همت و فكر، ياوري و هواداري از رنج ديده ها در قبال جفاكاران و فروتني در مقابل حق، هر كجا كه تجلي كند نيز قهرمان بود[7].

ما نيز بر آن شديم كه با سيري در آيات كلام ا مجيد از علي (ع) بنويسيم، آن امامي كه خود حقيقت قرآن است و از ليله القدر و چه نيكو فرمود خداوند سبحان كه «ليله القدر» «و ماأدريك ما ليله القدر» اگر شب قدر را نتوان دريافت، روز قدر را كه نموداري از «علي اعلي» است چگونه مي توان يافت؟

و از اين رو در دعاي فرج مي خوانيم: «يا محمد يا علي، يا علي يا محمد، اكفياني فإنكما كافيان و انصراني فإنكما ناصران» چون دو آيينه در برابر هم، محمد (ص) را كه اسوه و الگوي همگان است به نص صريح قرآن «و لكم في رسول ا اسوه حسنه» بايد با علي (ع) شناخت و علي (ع) را با محمد صلي ا عليه و آله و سلم، و غيرمعصوم ار توان توصيف و معرفي چهره هاي معصوم نيست، چرا كه اگر بخواهند به بيان آرند، جز به يافتن و صداق و ارائه آن نه ممكن مي شود و نه سزاوار است.

و به حق گفته اند كه : «عليٌ عليٌ» علي، علي است و سخن تمام است. كه براي اين نسخه ي بي مثل و ماند بشريت. اگر نظيري بتوان تصور كرد تنها وجود مبارك و مقدس پيامبر رحمت، حضرت محمد بن عبدا (ص) و بعد وجود مقدس حضرت بقيه ا اعظم حضرت امام زمان، مهدي موعود عليه السلام است و ديگران از رسيدن به اوج فضائيل بي انتهاي او عاجزند و هر چه بيشتر مطالعه كنند و بيشتر مقايسه نمايند بر اين عجز و حيرت و سرگرداني افزوده خواهد شد.

او دليري بي همتا بود و مبارزي قلعه گشا، هرگز به دشمن پشت نكرد و هيچگاه حريف را از دست نداد به هر سو شتافت غلبه كرد و به هر كس رو آورد چيره شد. گاه به دو شمشير نبرد مي كرد و گاه بي اسلحه، هيبت داشت و چون كوه عظمت، پهنة ميدان، زير پاي او مي ريزد و صحنه نبرد، در كنار او  مي خروشيد و در عين حال چنان بلند همت بود كه امر مي كرد: اي سپاهيان! تا دشمن ستيزه آغاز ننمايد، بر او حمله مي بريد و چون درمانده و رو به گريزنهد، او را دنبال مي كند و چون زخمي شد و درافتاد او را مي كشد و در عين حال داد او، حق دادگي به كمال داد و عدل وي، عدل عدالت، به تمام نهاد.

چندان عدل ورزيد كه از شدت دادگري در محراب عبادت كشتاه شد و آن آيت خدايي، بگاه دعا، غرقه به خون گشت. به هر حال بايد در ادب او نگريست، در فصاحت كلامش دقت كرد، در مضامين بكر او. در تحليلات رواني وي، در كشف رموز اخلاقي و اجتماعيش تأمل كرد چرا كه  همه و همه اعجاب آور است و تمام، شگفت انگيز. حال آنانكه علي را بدين قصد رو كرده اند، گوييم، در علي عليه السلام چه ها يافته اند؟ و يا چه ها از علي درك كرده اند؟ و به خاطر همان يافته هاي و درك شده ها، او را به والاترين گونه تقديس كرده اند. آن يافته ها را هر جان آزاد آدميزاد مي جويد و همان ها فضيلت هاي مشترك انسان هاست و مشخصه ي انسانيت آنها.

اميد آنكه اين كوشش، مقبول حق قرار گيرد و سعي مشكور به حساب آيد.

آيه ي خلافت

«و إذقال ربك للملائكه اني جاعل في الارض خليفه قالوا اتجعل فيها من يفسد فيها و يميفك الدماء و نحن نسبح و بحمدك و نقدس لك قال اني اعلم ما لا تعلمون الي قوله تعالي و ما كنتم تكتمون»

بقره آيه 30 الي 33

«و آنگاه كه خداوند به ملائكه فرمود: من خليفه اي بر روي زمين قرار خواهم داد. ملائكه گفتند: آيا كسي را كه در زمين خليفه قرار مي دهدي كه در آن فساد و خونريزي مي كند؟ در حالي كه ما تو را تقدير و تقديس مي كنيم. خداوند متعال فرمود: كه آن چه من مي دانم شما نمي دانيد و مي دانم آنچه پنهان مي كرديد.

خليفه كسي است كه جانشين ديگري مي شود. در قرآن اين كلمه جز دو مورد در هيچ جاي ديگر به صورت مفرد به كار نرفته است. الف: مورد فوق ب،‌ سوره صاد آيه 26 «اي داوود ما تو را در زمين خليفه قرار داديم پس ميان مردم به حق و درستي حكم نما» در ساير موارد در قرآن كلمه ي خليفه به صورت جمع به كار رفته است.

1-       سوره ي انعام آيه ي 165. 2- سوره ي يونس آيه ي 14 و 73. 3- سوره ي اعراف آيه ي 69. 4- سوره ي اعراف آيه ي 74. 5- سوره نحل آيه ي 62.

1-       دوست آنكه شما را در زمين جانشين قرار داد. 2- پس شما را بعد از آنان جانشينانشان قرار داديم. 3- و آنان را جانشين قرار داديم. 4- بياد آورريد آن زمان كه شما را جانشينان قوم هلاك شده ي نوح گردانيم. 5- و به ياد آوريد آن زمان را كه شما را جانشينان قوم عاد گردانيديم. 6- آيا چه كسي درمانده و گرفتاري را كه او را مي خواند، اجابت مي كند و گرفتاري را از او مي زدايد و شما را در زمين جانشين مي گرداند.

منظور از خلافت در اين آيات چيست؟ شايد در بسياري از آيات خلافت معناي جايگزيني گذشتگان در زندگي دنيا و جانشين شدن در مقام آنان باشد، ليكن در دو آيه اي كه به صورت لفظ مفرد آورده شده است منظور جانشيني خداوند است، و نكته ي قابل تأمل اينكه خداوند قبل از اينكه اين مخلوق را بيافريند، او را به عنوان خليفه به ملائكه معرفي مي نمايد، در حالي كه اگر منظور خلافت و جانشيني در مورد حيات دنيا باشد، اين اعلام خلافت انسان، صلاحيت معرفي نداشت. علاوه بر اين وجود عبارت «فانكم بين الناس بالحق» در آيه دوم فقط با اين معناي خلافت الهي سازگار است. خلافت يعني اينكه خليفه نماينده ي خليفه گذار است در موردي كه خليفه شده است. از اين لحاظ است كه مي بينيم خداوند همه ي اسماء را به آدم مي آموزد تا او را براي نياز ساخته و ملاك اعطاي خلافت الهي را تحقق بخشد. البته اين آموزش و تعليم به الفاظ و معناي ذهني آنها نسبت بلكه به حقايق و مصاديق يعني خارجي آنهاست. خلاصه اينكه خلافت الهي و اثر مدار علم شهودي (نه كسبي و حصولي) به همه ي اسماء الهي است و آن علمي است كه توسط خداوند به خليفه رسيده باشد و اين است راز خلافت و ملاك آن. بنابراين بنا به منطق قرآن هر فردي شايستگي خلافت و جانشيني خدا و رسول خدا را ندارد. البته كار مسئله ي رهبري معصوم كه عهد و پيمان الهي بود تا سرحد حكومت همچون يزيدي كه خود را خليفه ي رسول ا (ص) مي دانست سقوط كرد و جاهل به جاي عالم ؟ و تمام معيارهاي ارزشمند الهي را لغو و هر شخصي با هر قدرتي يا هر ملاكي جامعه را به هر سويي كه مي خواست مي برد و به جاي كسي كه فرياد مي زد: «سلوني قبل ان يفقدوني» و متأسفانه هنوز بدن معطر پيامبر (ص) هم دفن نشده بود، سراغ كسي رفتند كه مي گفت: مرا رها كنيد كه اطلاعاتي ندارم، و به جاي درگاه علم پيامبر (ص) سراغ كسي رفتند كه بارها در مسائل گوناگون متحير و از علي عليه السلام كمك مي گرفت و مي گفت: اگر علي (ع) به فريادم نمي رسيد و مرا از اين بن بست ها بيرون نمي آورد، آنكس را كه او خود، جانشين لايق خويش مي دانست، به عنوان رهبري شايسته و عادل ندانستند. در حالي كه احاديثي از نبي مكرم اسلام (ص) كه در آنها اشاره به خلافت علي عليه السلام است، بسيار مي باشد. و آنچه با قيد «خليفتي من بعدي» نيز همراه باشد، كم نيست، با اين همه علي (ع) را رها كرده و به سراغ ديگران رفتند.

آيه ي امامت

«و اذابتلي ابراهيم ربه بكلمات فأتمهن قال اني جاعلك للناس اماما قال و من ذريتي قال لاينال عهدي الظالمين»                                                                                       سوره بقره آيه ي 124

«و آنگاه كه ابراهيم را خدايش با كلماتي بياموزد و او آنها را به اتمام رسانيد، (و از آزمايش پيروز بيرون آمد) فرمود: من تو را امامي بر مردم قرار دادم. ابراهيم گفت: و از ذريه و نسل من نيز؟ فرمود عهد و پيمان من به ستمگران نمي رسد».

بعد از آنكه خداوند حضرت ابراهيم را با حوادثي از قبيل گذشتن از مال و جان و فرزند در آزمود و او از عهده ي تمام امتحانات الهي بر‌آمد، خداوند او را به مقام امامت و رهبري نصب نمود. متن فرمان و ابلاغ چنين بود: «اني جاعلك للناس اماما» «من تو را براي مردم و به نفع آنان به مقام امامت نصب نمودم». در اين ابلاغ از جمله ي «اني جاعلك» «من تو را نصب كردم» استفاده مي شود كه: 1- نصب امام بايد به دست خدا باشد و بس. 2- امام بايد تمام قوانين حاكم بر انسان را بداند. 3- امام بايد از نتيجه ي حتمي راهي كه كه انتخاب مي كند آگاه باشد. 4- امام بايد در رهبري خود منافع خويش را در نظر نگيرد و عوامل دروني و بيروني متحرك او نباشد. 5- امام بايد عادل بوده و عالي ترين صفات برجسته ي انساني را در حد اعلي داشته باشد. و ناگفته پيداست كه هم وجود اين شرايط در افراد معمولي يافت نمي شود و هم مردم از وجود اين شرايط در افراد مختلف بي خبرند. در زبان فارسي مثلي است كه مي گويد: «هر چه بگند نمكش مي زنند واي به روزي كه بگندد نمك». مردمي كه نقطه ي ضعف و جهل و انحراف دارند بايد از طريق رهبري امامي معصوم و واجد شرايط هدايت شوند. واي به روزي كه خود رهبر و امام مردم نقاظ ضعف و انحراف داشته و جهل و ترديد داشته و يا داراي غرور و ترس و بخل باشد. يا رب مباد كه كوري عصا كش كور دگر شود. بنابراين هم سپردن مردم به امام غيرمعصوم ظلم و توهين به مقام انسانيت است و هم سپردن چنان امام و رهبري به خود مردمي كه از غيب خبر ندارند جفا است. و آنهم معمولاً مردمي كه رشد نكرده اند و عقلشان در چشمشان است. راه دور نرويم. در همين جوامع مترقي امروزي اگر گفته شود فلان نوجوان  گمنام بهتر از فلان گروه و حزب سياستمدار و كهنه كار قدرت انتخاب و تصميم گيري و رشد دادن را دارد، آيا دنياي شرق و غرب مي پذيرد؟ هرگز، زيرا انسان محكوم غرائز خود است و چه بسيار كمند افرادي كه صد در صد حق پيشه و دور از جو حاكم و محيط زدگي و امثال آن باشند. در قرآن مي خوانيم كه مردم مي گفتند: چرا قرآن بر مرد سرشناس افراد مكه و طائف نازل نشد؟ «قالو لولا ننزل هذا القرآن علي رجل من القرينين العظيم» آنها خيال مي كردند همين كه فلان شخص سرشناس و معروف يا سرمايه دار است، بايد روحي هم بر او نازل شود. آري اين است نمونه اي از شعور بسياري از مردم آن ديار. مگر نه اين است كه همه ي مردم از پاي خطبه رسول خدا پا به فرار و به سوي مال التجاره رفتند و مشغول خريد شدند و كسي جز چند نفر باقي نماند.»[8] كوتاه سخن آنكه با داشتن اين تجربه هاي تلخ چگونه مي توانيم مسئله ي مهمي همچون رهبري امت را در اختيار مردم بگذاريمو اين است دليل آنكه عقيده ي ما در مسئله ي رهبري امت آن است كه بايد امام نيز همچون پيامبر از طرف خدا معين شود. در اينجا از مرحوم آيت ا شهيد صدر نقل مي كنيم، ايشان هم از بيان چند مقدمه نتيجه مي گيرند كه شيوه ي تعيين امام تنها بايد از راه انتصاب و از طريق خدا و رسول باشد و اينك مقامات: 1- پيامبر عهده دار دگرگوني همه جانبه در يك انقلاب بزرگ و عقيدتي و فكري و علمي و سياسي براي هميشه و تبديل يك سيستم جاهلي به يك نظام اسلامي انساني بود. اين از يك سو، 2- از سوي ديگر بيست و سه سال مدت بعثت آن هم با وضعي كه مسلمان ها در مكه در خفقان و فشار و ترس و در مدينه متحمل انواع مشكلات و جنگها و توطئه هاي دشمنان بودند، آري بيست و سه سال با آن همه گرفتاري براي حل آن دگرگوني كم است. 3- مسئله ي ديگري را هم كه نبايد از نظر دور داشت اين است كه پيامبر (ص) ناگهان از دنيا نرفت تا بگوييم زماني براي بررسي مسئله ي رهبري امامت و ارائه كار نداشت و يا بايد بعد از پيامبر (ص) كار ادامه يابد و براي تداوم اينكه به فكر تداوم انقلاب و حل دگرگوني ها و هدايت مردم باشد، جامعه را رها كرد و از دنيا رحلت نمود. اين نظريه قابل قبول نيست، زيرا:

يك انسان عادي هرگز حاضر نيست كوچك ترين كاري را انجام داده رها كند و آن را به شخصي نسپارد، حال با سوز و گدازي كه قرآن براي حضرت محمد (ص) بيان مي كند، آنجا كه مي گويد «حريص عليكم»[9] پيامبر براي شما مي سوزد و براي هدايتتان حرص مي زند. چگونه ممكن است كه اين چنين نسبت به هدايت مردم و نظام اسلامي جامعه بي تفاوت بوده و حاضر باشد كه مردم را به حال خود رها كند؟ آيا پيامبر در سفر جنگ تبوك كه هشتاد روز طول كشيد، كسي را در مدينه به جاي خود نگذاشت؟ آيا مي توان قبول كرد كه ابوبكر براي بعد از خود به فكر مسلمانان بود اما حضرت محمد (ص) نبود؟ بنابراين اين نظريه قابل قبول نيست، نظريه دوم آن است كه بگوييم پيامبر از دنيا رفت و رهبري امت را به شورا و انتخاب خود مردم واگذار كرد: اين نظريه هم سؤال انگيز است. زيرا چرا ابوبكر مثل پيامبر رهبري امت را به شورا واگذار نكرد؟ و مشخصاً دخالت نمود و عمر را نصب كرد؟!! چرا عمر در رهبري امت همه پرسي نكرد؟ بلكه شورايي تشكيل داد مركب از شش نفر آن هم شورايي كه عملاً يك ديكتاتوري بود. زيرا گفته بود در اين شورا كسي رهبر است كه از ميان شش نفر، عبدالرحمن بن عوف به او توجه داشته باشد! اين چه شورايي است كه در اعضاي آن يك نفر حق وتو داشته باشد و نظريه آن دسته قابل قبول باشد كه اين يك نفر در ميان آن دسته باشد. آيا اين شورا است يا ديكتاتوري؟!! سؤال ديگر اينكه طبق نظريه ي مردم جواب ماجراي غدير را چه بايد گفت؟ اكنون نظريه ي اول و دم قابل قبول نيست تنها يك راه باقي مي ماند و آن نظريه ي سوم است، كه خود پيامبر (ص) كه آن همه دلسوز مردم است، شخص لايقي را كه در شناخت و عمل به مكتب و قدرت رهبري و اداره ي درست جامعه از همه ي افراد بهتر است و داراي هر گونه صلاحيت علمي و فكري بوده و سابقه اي درخشان دارد. براي رهبري امت انتخاب و نصب و او را به مردم معرفي مي نمايد و احاديثي كه در شرح فضائل معنوي و مقامات علي عليه السلام، از پيامبر اكرم (ص) صادر شده است بسيار و بيش از چند هزار بوده، چندان كه دانشمنداني از اهل سنت، كتبي مستقل در باب مناقب، خلافت، ولايت و نظاير آن نوشته اند و به ارائه ي اسناد فضيلت علي بن ابي طالب را بر سايرين منحصر ساخته اند.

نكتة جالب: نكته اي را كه بايد توجه نمود اين است كه قرآن مسئله ي امامت را كلمه ي (عهدي)، نام برده و همين كه حضرت ابراهيم عليه السلام مقام امامت را براي فرزندان خود طلب نمودند. خداوند پاسخ داد كه عهد من (كه ميان مقام امامت است) به افراد ظالم و ستمگر نمي رسد. «لاينال عهدي الظالمين». اكنون كه امامت عهد و پيمان خداست، ما نبايد آن را با شورا حل كنيم، چون شورا مربوط به كار مردم است نه عهد خدا و لذا در دو آيه اي كه مسئله ي شورا بيان شده است، كلمه ي «امر» آمده (و امرهم شورا، كار مردم با ايمان با مشورت انجام مي گيرد و يا به پيامبر دستور داده مي شود كه «وشاورهم في الامر» در مسائل مردمي با خود آنان مشورت كن، و توجه داريد كه مورد مشورت در هر دو آيه كا و عمل مردم و مربوط به مسائل اجتماعي است و هرگز شامل مسئله ي امامت كه عهد و پيمان الهي است نمي شود.

آيه ولايت

انما وليكم ا و رسوله و الذين امنوا الذين يقيمون الصلاه و يؤتون الزكاه و هم راكعون. و من يتول ا و رسوله و والذين امنوا فان حزب ا هم الغالبون.» سوره مائده آيات 55-56

«ولي و سرپرست شما تنها خداست و پيامبر او و كساني كه ايمان آورده اند و نماز را بر پا مي دارند و در حالي كه در ركوعند زكات مي دهند و كساني كه خدا و رسولش و اين مؤمنين را دوست بدارند و در حزب خدا وارد شوند كه البته سرانجام پيروزي با حزب خدا مي باشد.

تشريح آيه: مفسرين خاصه و عامه بالاتفاق در بيان شأن نزول اين آيه ي شريفه كه در آن به ولايت و سرپرستي علي بن ابيطالب عليه السلام در كنار ولايت خدا و رسول خدا (ص) تصريح شده است نوشته اند: روزي اميرالمؤمنين علي (ع) در مسجد مشغول عبادت و نماز بودند. هنگامي كه حضرت به ركوع رفتند سائلي وارد مسجد شد و تقاضاي كمك كرد. آن بزرگوار در همان حال ركوع انگشتر خود را به سائل نشان داده و سائل نيز آن را از انگشت مبارك حضرت خارج نمود و شادمان از مسجد بيرون رفت. اهميت اين عمل خير و شايسته ي امام به اندازه اي زياد بود كه خداوند متعال به خاطر آن آيه شريفة فوق را نازل نمود. همچنين در روايتي از ابوذر رحمه ا عليه نقل شده است كه در شأن نزول اين آيه گفت: روزي با رسول خدا (ص) در مسجد نماز مي خواندم، سائلي وارد مسجد شد و از مردم تقاضاي كمك كرد. اما كسي به او توجه نكرد. او دست خود را به آسمان بلند كرد و گفت: خدايا تو شاهد باش كه درمسجد رسول تو تقاضاي كمك كردم ولي كسي مرا مساعدت نكرد، در اين هنگام علي (ع) كه در حال ركوع بودند، با انگشت كوچك دست راست خود اشاره كردند و سائل نزديك آمد و انگشتر را از دست آن حضرت بيرون آورد. پيامبر اكرم (ص) كه ناظر اين واقعه بودند و بعد از فارع شدن از نماز، سربه سوي آسمان بلند كرد‌ و با خداي خود مناجات نمود و عرضه داشت: «اللهم و انا محمد نبيك و وصيك اللهم ما شرح لي صدري و يسرلي ا مري واجعل لي وزيرا من اهلي عليا و اشدد به ظهري»

(خداوندا من محمد پيامبر و برگزيده ي تو هستم، سينه ي مرا گشاده كن و كارها را بر من آسان فرما و از خاندانم علي عليه السلام را وزير من گردان تا به وسيله ي او پشتم قوي و محكم گردد.»

ابوذر مي گويد هنوز دعاي پيامبر (ص) پايان نيافته بود كه جبرئيل نازل شد و به پيامبر (ص) گفت بخوان پيامبر فرمود: چه بخوانم. گفت: بخوان «انما وليكم ا و رسوله والذين امنوا تا آخر»

«منابع سخن ابوذر و آيه ولايت»

مجمع البيان جلد 3 و 4 صفحه 324 ذيل آيه ي شريفه ي مورد بحث

تفسير الميزان جلد 1 صفحه ي 1 تا 24 و تفسير نمونه جلد 4 صفحه ي 422

؟ در كتاب كشاف جلد 1 صفحه ي 272 ذيل آيه ي شريفه

بيضاوي در تفسير خود جلد 1 صفحه ي 272 ذيل آيه ي شريفه

فخر رازي در تفسير معروف خود جلد 12 صفحه ي 26 ذيل آيه ي شريفه

سبوطي در كتاب المنشور جلد 2 صفحه 322 ذيل آيه ي شريفه

خوارزمي در مناقب اميرالمؤمنين صفحه ي 187

و جمعي ديگر از علماي اهل سنت.

آيه ي وزارت و حديت منزلت

«واجعل لي وزيرا من اهلي هارون اخي اشدد به ازري و اشركه من امري كي نسجك كثيرا»

«خدايا از اهلم وزيري برايم قرار ده. هارون برادرم را، پشتم را به وسيله ي او محكم گران و او را شريك در كارم قرار بده تا تو را زياد ياد كنيم». سوره ي طه آيات 29 الي 33

اين آيه سنت وزارت را براي علي عليه السلام ثابت مي كند و اين قول پيامبر اكرم (ص) است در خبري كه همه فرق اسلامي آن را روايت كرده اند: «انت مني بمنزله هارون من موسي الا انه لا نبي بعدي» «يعني عو نزد من مثل هارون نسبت به موسي (ع) هستي، با اين تفاوت كه بعد از من پيامبري نيست.» پس حضرتش با اين حديث گران قدر جميع مراتب هارون نسبت به موسي را براي او ثابت كرد. بنابراين علي عليه السلام وزير رسول خدا (ص) و پشتيبان آن حضرت است و اگر او خاتم پيامبران نبود، شريك امر او نيز بود. و روايت است از علي عليه السلام كه فرمود: «قال رسول ا صلي ا عليه و آله: يا علي انت مني و انا منك» پيامبر اكرم (ص) به علي (ع) فرمود: يا علي تو از من هستي و من از تو هستم، «حال با دقت در جمله ي «واشركه في امري» چيزي را غير از شركت در امر ارشاد و دعوت مردم به سوي حق اثبات مي كند. چرا كه مسئله ي شركت در ارشاد امر به معروف و نهي از منكر و گسترش دعوت حق وظيفه ي فرد مسلمان است و اين چيزي نيست كه پيامبر (ص) براي علي عليه السلام بخواهد. بنابراين آن حضرت جز ولايت خاصه چيزي را براي آن حضرت نمي خواستند و جمله ي «وزيرا من اهلي» نيز آن را تأييد و تقويت مي كند. به تعبير ديگر وظايفي وجود دارد كه كار همه ي افراد نيست و آن حفظ آئين پيامبر (ص) از هر گونه انحراف و تحريف و تفسير هر گونه ابهامي كه (محتواي آئين براي بعضي رخ دهد. و رهبري امت در غياب پيامبر (ص) و بعد از او و كمك بسيار مؤثر در پيشبرد اهداف الهي اوست. كه اين وظيفه با توجه به تأكيد خدا و رسولش تنها بر دوش معصومين (ع) گذارده شده است.

آيه ي اولوالامر

«يا ايها الذين امنوا اطيعوا ا و اطيعوا الرسول و اولي الامر منكم فان تنازعتم في شيء فرذوه الي ا و الرسول ان كنتم تؤمنون بالله و واليوم الاخر. ذلك خير و احسن تأويلا.

«اي كساني كه ايمان آورده ايد از خدا اطاعت نماييد و پيرو پيامبر خدا و صاحبان امر خود باشيد. پس اگر در چيزي نزاع كرديد آن را به خدا و رسول بازگردانيد. اگر به خدا و جهان آخرت ايمان داريد، اين نيكو بوده و سرانجام نيكويي نيز دارد.»   سوره ي نساء آيه ي 59

جابربن يزيد جعفي مي گويد: از جابربن عبدا انصاري شنيدم كه گفت: از رسول خدا (ص) سؤال نمودم كه اولي الامر كه خداوند به اطاعت آنان همراه اطاعت شما امر فرموده است كيانند؟ فرمود: اي جابر اينان خلفاء و ائمه ي مسلمين پس از من هستند. اولين ايشان علي بن ابيطالب (ع) و سپس به ترتيب، حسن، حسين، علي بن الحسين، محمد بن علي كه در تورات معروف به باقر است و تو اي جابر او را درك خواهي كرد و چون او را ديدي اسلام مرا به او برسان، سپس صادق جعفر بن محمد، موسي بن جعفر، علي بن موسي، محمد بن علي، علي بن محمد، حسن بن علي‌و آنگاه هم نام و كنيه من، حجت خدا در زمين و باقي مانده ي خلفايش در ميان بندگانش، فرزند حسين بن علي جانشينم خواهد بود. او كسي است كه خداوند متعال به دست وي شرق و غرب زمين را فتح مي نمايد و»[10]

حمويني از بزرگان علماي عامه از حضرت امير (ع) عامه از حضرت امير (ع) نقل مي كند كه به مردم فرمودند: «شما را به خدا سوگند مي دهم، آيا مي دانيد اين آيات چه هنگام نازل شد؟ «اي كساني كه ايمان آورده ايد اطاعت كنيد خدا و رسول او و صاحبان امرتان را» همانا تنها ولي و سرپرست شما خداوند و پيامبرش و آنانكه ايمان آوردند‌ و نماز را به پا داشتند و اداي زكات نمودند در حالي كه ركوع بودند مي باشند. غير از خدا و پيامبرش و غير از مؤمنان كسي را دوست خاص و صاحب سر خود برنگزيند. در آن زمان مردم پي سؤال بودند كه آيا يان موضوع در خصوص برخي مؤمنين است يا عموم مؤمنين مورد نظر است؟ خداوند عزوجل پيامبرش را فرمود كه سرپرستي امر مردم را به ايشان بياموزد و ولايت را آن گونه كه نماز و زكات و حج را براي مردم بيان ساخت، توضيح دهد و حضرتش مرا در غدير خم بر مردم منصوب نمود تا آنجا كه پيامبر فرمود: آيا مي دانيد كه خدا مولاي من است و من مولاي مردم هستم و ولايت من بر آنان از ولايت آنان بر خودشان بيشتر است، گفتند: آري نيز مولاي اوست. خداوند را دوست بدارد دوستانش را و دشمن باش با كسي كه دشمنيش ورزد. پس مسلمان برخاست و گفت: اي رسول خدا، ولايت او يعني چه؟ فرمود همچون ولايت من، هر كس ولايت من بر ا و از ولايت خودش بر خويش بيشتر است، علي نيز نسبت به او چنين است. آنگاه پس از اين ماجرا خداوند متعال چنين فرمود: اينك دينتان را بر شما كامل ساختم و نعمتم را برايتان تمام كردم و خشنود شدم از اينكه اسلام دين شما باشد.» سپس رسول خدا (ص) تكبير گفت و فرمود: ا اكبر، اتمام نبوتم و اتمام دين خدا با ولايت علي پس از من انجام پذيرفت. در آن هنگام ابوبكر و عمر برخاستند و گفتند: اي رسول خدا آيا اين آيات فقط درباره علي است؟ فرمود: آري، درباره ي او و اوصياي من تا روز قيامت. گفتند: اي رسول خدا دربارة ايشان براي ما سخن بگو، فرمود: علي برادر و وزير و وارث و وصي من و خليفه ام در امت و لي هر مؤمني پس از من است. سپس فرزندم حسن (ع) پس از او فرزندم حسين (ع) و بعد از او نه نفر از نسل فرزندم حسين يكي پس از ديگري جانشين مي باشند، قرآن با ايشان است و ايشان نيز با قرآنند. قرآن از ايشان جدا نگشته و ايشان نيز از قرآن جدا نخواهند شد تا آنگاه كه روز قيامت در حوض كوثر بر من وارد مي شوند. مردم به عنوان تصديق گفتند: به خدا سوگند آري اينها را شنيديم و به آنچه گفتي شهادت مي دهيم[11].

آيه تبليغ

«ولو ان اهل الكتاب امنوا و اتقوا الكفرنا عنهم سيأتهم ولأدخلناهم جنات النعيم و لو انهم اقاموا التوراه و الانجيل و ما انزل اليهم من ربهم ولاكلوا من فوقهم و من تحت ارجلهم، منهم امه مقتصده و كثير منهم ساء ما يعلمون»

«يا ايها الرسول بلغ ما انزل لك من ربك و ان لم تفعل فما بلغت رسالته وا يعصمك من الناس ان ا لا يهدي القوم الكافرين». قل يا اهل الكتاب لستم علي شيء حتي تقيمواالتوراه و الانجيل و ما انزل اليكم من ربكم و ليزيدن كثيرا منهم ما انزل اليك من ربك طغيانا و كفرا فلا تأس علي القوم الكافرين».

«و اگر اهل كتاب ايمان مي آوردند و تقوا پيشه مي كردند، هر آينه از گناهانشان در مي گذشتيم و به بهشت و نعمتهاي جاودان داخلشان مي كرديم و اگر ايشان تورات و انجيل و آنچه از سوي پروردگارشان نازل شده را بر پا مي داشتند از بالا و زير پاهايشان مي خورند. برخي از ايشان ميانه رو هستند و بسياري از آنان آنچه مي كنند بالاست. اي پيامبر آنچه از سوي پروردگارت به تو نازل شده است ابلاغ كن كه اگر چنين نكني رسالت الهي را انجام نداده اي و خدا تو را از مردم مصون مي دارد. همانا خداوند گروه كافران را هدايت نمي كند، بگو اي اهل كتاب شما هر به چيزي موظف نيستيد مگر اينكه تورات و انجيل و آنجه از سوي پروردگارتان نازل شده است را بر پا داريد. بسياري از ايشان آنچه از سوي پروردگارت به تو نازل شده است بر طغيان و نفاق آنان مي افزايد پس بر گروه كافران اندوه مخور.» سوره ي مائده آيه 65 الي 68

تشريح آيه: اين آيه ي شريفه در حقيقت حامل پيام مهم و سرنوشت سازي است كه مبين حكم قطعي الهي در معرفي اميرالمؤمنين علي عليه السلام براي امر امامت و ولايت مي باشد. آيه با خطاب به پيامبر مكرم اسلام (ص) شروع شد با تأكيد، دستور مي دهد كه آن چه از طرف پروردگار متعال بر تو نازل شده است را بر مردم برسان و سپس اخطار مي كند كه «ان لم تفعل فما بلغت رسالته» يعني اگر از مأموريت خودداري كني رسالت خويش را به انجام نرسانده و تبليغ دين را تمام نكرده اي، خداوند متعال بعد از بيان اين حكم پيامبر اكرم (ص) را دلداري مي دهد و از شر بدخواهان ايمن مي سازد.

اكنون مي پرسيم با توجه به تاريخ نزول آيه كه مسلماً اواخر عمر شريف پيامبر (ص) بوده است، چه مطالب مهمي بود كه خداوند پيامبرش را با اين تأكيد و اخطار مأمور ابلاغ آن مي فرمايد؟

يقيناً حكمي مهم و عظيم از طرف خداوند صادر شده بود كه با سرنوشت اسلام و مسلمين ارتباط مستقيم و نزديك داشت و نقش بنيادي و پايه را در پيشبرد اهداف مقدس قرآن كريم ايفا مي كرد. بنابراين بايد در جستچوي فهم اين حكم الهي رفت و با استفاده از روايات به حقيقت امر آگاه شد. سبوطي، ثعلبي و جمعي ديگر از علماي اهل سنت با نقل روايات متعدد، مقصود از اين آيه ي شريفه و حكم موجود در آن را معرفي ولايت علي عليه السلام ذكر مي كنند و علامه طباطبائي در تفسير شريف الميزان مي فرمايد: طبق تصريح رواياتي كه از شيعه و سني وارد شده، كاملاً روشن مي وشد كه اين آيه شريفه در مورد ابلاغ ولايت علي (ع) بر پيامبر نازل شده است و پيامبر اكرم (ص) آن حضرت را به امامت برگزيد ولي همواره از اين مسئله خوف داشت كه (بدخواهان و مخالفان و ناآگاهان) آن حضرت را به (تبعيض نژادي و به رياست رساندن بستگان خويش مانند علي (ع) كه پسر عموي آن بزرگوار است) مورد اتهام قرار بدهند. بنابراين پيغمبر اكرم (ص) ابلاغ اين امر را به مردم و عموم مسلمين، به اوقات مناسب ديگر ديگر موكول مي فرمايد، تا اينكه اين آيه نازل شد و آن حضرت با اطمينان خاطر، اين حكم را در غدير خم، تبليغ كرده و به مردم رساندند و فرمودند: «من كنت مولاه فهذا علي مولاه»[12]

آيه اكمال دين

اكمال دين و اتمام نعمت الهي با معرفي علي عليه السلام براي امر امامت و ولايت.

«اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت نعمتي و رضيت لكم الاسلام دينا.»

«امروز دين شما را به حد كمال رساندم و بر شما نعمت خود را تكميل نمودم و اسلام را به عنوان آئين جاودان براي شما پذيرفتم.» سوره ي مائده آيه ي 4

تشريح آيه: در شأن نزول اين آيه ي شريفه آمده است كه پيامبر اكرم (ص) در سير بازگشت از آخرين حج خود كه به حجت الوداع معروف شد بر اساس حكم الهي مردم را در وادي غدير خم گرد آورد و براي آنان خطبه خواند. آنگاه دست علي بن ابي طالب (ع) را به دست خود گرفت و بلند نمود و با صداي رسا، ولايت و جانشيني آن حضرت را براي همه اعلان كرد. و وقتي پيامبر مطالب خويش را بيان فرمود اين آيه ي شريفه نازل شد. حافظ المكاني كه از علماي نامي اهل سنت است و در كتاب شواهد التنزيل ذيل روايت غدير با اسناد خود از ابي سعيد خدوي مي نويسد كه وقتي اين آيه بر پيامبر نازل شد پيامبر اكرم (ص) فرمود: «ا اكبر علي الكمال الدين و اتمام النعمه و رضا الرب برسالتي و ولايت علي بن ابي طالب من بعدي»

جمعي از علماي خاصه و عامه نيز اين كلام پيامبر را در كتب خود ثقل كرده اند و اضافه نموده اند كه آن حضرت بعد از اين بيانات فرمود:؛ «من كنت مولاه فهذا علي مولاه. اللهم و ال من والاه و عاد من عاداكم و انصر من نصره رواخذل من خذله.»

آن روز كه مردم به افقي فراتر نگريستند و آن شخصي كه در نماي شخصيت جلوه كرد، يعني غدير و حضرت امير عليه السلام.

آيه مباهله

«من  خلقك فيه من بعد ما جاءك من العلم فقل تعالوا ندع انباءنا و انباءكم و نساءنا و نساءكم و انفسنا و انفسكم ثم نبتهل فنجعل لعنه ا علي الكاذبين.»

«پس هر كس بعد از آنكه تو را از علم آمد، درباره او (درباره ي عيني يا درباره حق) با تو محاجه كند بگو بيائيد بخوانيم فرزندمان را و فرزندان شما را و زنانمان را و زنان شما را و نفس هايمان و نفس هاي شما را، پس مباهله كنيم و لعنت خدا را بر دروغگويان قرار دهيم.» سوره ي آل عمران، آيه 61

تشريح آيه: طبق تصريح و اتفاق مفسران و محدثان اهل سنت و شيعه، آيه ي فوق كه به آيه ي مباهله معروف است، در حق اهل بيت پيامبر اكرم (ص) نازل شده است. كه مرا از «ابناءنا» امام حسن (ع) و امام حسين (ع) و مرا از زنان (نساءنا) فاطمه ي زهرا (س) او منظور از «انفسنا» علي بن ابيطالب (ع) مي باشد. قبل از نقل روايات، به اختصار به بيان ماجراي مباهله مي پردازيم: پس از آنكه پيامبر اكرم (ص) معنا را ؟ دعوت به اسلام نمود، علماي بزرگ آنان به اتفاق اتباع خد وارد مدينه شدند و طي جلساتي كه با پيامبر اكرم (ص) داشتند با آن حضرت به بحث و مناظره پرداختند و عليرغم دلائل قومي و محكمي كه پيامبر اكرم (ص) ارائه مي فرمود، آنان همچنان به حقانيت آنان و آيين و اعتقادات اسلام توجه نكرده و بر عقايد خود پافشاري مي كردند. اين امر سبب شد، تا پيامبر اكرم (ص) بر اساس حكم پروردگار متعال،‌ آنان را به مباهله (نفرين كردن يكديگر) فرا بخواند تا اهل حق مشخص شوند. نصاري پذيرفتند و اجراي آن را به روز بعد موكول كردند. وقتي زمان مباهله فرا رسيد، جمعيت نصاري كه به اتفاق علماء و راهبان خود بيرون شهر مدينه گرد آمده و منتظر آمدن پيامبر (ص) بودند، ابتدا گمان بردند، كه حتماً آن حضرت نيز با جمعيت انبوهي از مسلمانان براي اين امر حاضر خواهند شد ولي ديري نپائيد كه با صفحه ي عجيب رو به رو شدند و آن اين بود كه ديدند پيامبر اكرم (ص) از راه مي رسد، در حالي كه فقط چهار نفر را به همراه خود مي آوردند، كودكي را در آغوش دارد، دست كودك ديگر را به دست خود گرفته است و به اتفاق بانويي مجلله و آقايي وارسته كه نور از چهره همگي آنها ساطع است پيش مي آيند. اعظم نصراني كه متحير شده بود، خطاب به جمعيت نصاري گفت: بنگريد كه محمد چگونه با اطمينان تمام و ايمان راسخ به ميدان آمده و بهترين عزيزان خود را براي اجراي مباهله به همراه آورده است! به خدا سوگند اگر او در اني امر ترديد يا خوفي داشت، هرگز عزيزان خود را انتخاب نمي كرد.

مردم، من در چهره ي آنان معنويت و روحانيتي مي يابم كه اگر از خدا درخواست كنند، كوهها را از جاي خود حركت خواهند داد. پس از مباهله با آنان بر حذر باشيد كه عذاب و بلا دامن ما را خواهد گرفت، در اني هنگام اسقف براي پيامبر (ص) پيغام فرستاد كه ما مباهله نمي كنيم، بلكه حاضر به مصالحه هستيم، پيامبر اكرم (ص) نيز قبول فرمودند طبق نقل معتبر، صلح نامه به خط علي (ع) نوشته شد. با توجه به اين مطلب اكنون به برخي از روايات منقوله در شرح و تفسير آيه ي شريفه ي مباهله توجه مي كنيم: ابي نعيم در حليت الاولياء به اسنادش از عامربن سعد از پدرش روايت مي كند كه گفت: «وقتي اين آيه ي شريفه «فقل تعالوا ندع انباءنا و ابناءكم الي آخر آيه» نازل شد، پيامبر اكرم (ص) علي (ع) و فاطمه (س) و حسن و حسين (ع) را فرا خواند، پس عرضه داشت، پروردگارا اينان اهل بيت من هستند.»

همچنين در حليت الاولياء به اسنادش از جابربن عبدا.. نقل مي كد: « جابر گفت: اين آيه ي شريفه يعني «فقل تعالوا ندع ابناءنا و تا آخر آيه» در مورد آنها (يعني پيامبر ص و حضرت علي عليه السلام و فاطمه (س) و حسن و حسين (ع) نازل شده است. )

جابر گفت: «انفسنا يعني پيامبر (ص) و علي بن ابي طالب (ع) و ابناءنا» يعني حسن و حسين (ع) و «نساءنا» يعني فاطمه ي زهرا (س)[13].

آيه ي مودت

«قدرداني از زحمات پيامبر اكرم (ص) دوستي و محبت نسبت اهل بيت و خاندان مطهر اوست»

«قل لا اسئلكم عليه اجرا الا الموده فر القربي» سوره ي شورا آيه ي 23

«اي پيامبر به امت بگو من از شما اجر رسالت جز اين نمي خواهم كه مودت و محبت مرا در حق اهل بيت و خويشاوندانم منظور داريد.»

تشريح آيه: در شأن نزول اين آيه شريفه آمده است، هنگامي كه پيامبر (ص) وارد مدينه شد و پايه هاي اسلام محكم گرديد، انصار گفتند: ما خدمت رسول خدا (ص) مي رسيم و اعلام آمادگي مي كنيم كه اگر مشكلات مالي و اقتصادي پيدا شد ما اموال خود را با جام و دل و بدون هيچ قيد و شرط در اختيار ايشان قرار مي دهيم وقتي كه موضوع را خدمت رسول خدا (ص) عرضه كردند، آيه ي فوق نازل شد و به پيامبر (ص) امر شد تا به مردم بگويد كه من فردي از شما در برابر مسئوليت رسالتم نمي خواهم. پس آن حضرت در مورد لزوم دوست داشتن نزديكان خود سفارش هايي فرمودند. احمد بن حنبل در كتاب فضائل الصحابه اين روايت را نقل مي كند كه زماني كه آيه مودت «قل لا اسئلكم عليه اجرا » نازل شد، اصحاب عرض كردند اي رسول خدا خويشاوندان شما كه مودت بر آنها بر ما واجب است چه كساني هستند؟ حضرت فرمودند: «علي عليه السلام و فاطمه (س) و دو پسر آنها» و حضرت اين سخن را سه بار تكرار كردند:

زمحشري در تفسير كشاف روايت جالب و زيبايي را نقل كرده است كه فخر رازي و ديگران نيز در تفسيرشان از او اقتباس كرده اند. اين حديث به وضوح مقام و فضيلت آن محمد (ص) و اهل بيت او و اهميت حب و دوستي نسبت به آنان را بيان مي دارد و ما نيز به خاطر ارزش فراواني كه اين روايت دارد آن را به تفصيل ذكر مي كنيم.

قال رسول ا صلي ا.. عليه و آله: «من مات علي حب ال محمد مات شهيدا»

«هر كس با محبت آل محمد (ص) بميرد شهيد از دنيا رفته است.

الا و من مات علي حب ال محمد مغفوراً له

الا و من مات علي حب ال محمد مات تائباً

الا و من مات علي حب ال محمد مات مؤمناً مستكمل الايمان.

الا و من مات علي حب ال محمد بشره ملك الموت بالجنه ثم منكر و نكير.

الا و من مات علي حب ال محمد يزف الي الجنه كما شرف العروس الي البيت زوجها.

الا و من مات علي حب ال محمد فتح له في قبره بابان الي الجنه

الا و من مات علي حب ال محمد جعل ا قبره فرار ملائكه الرحمه

الا و من مات علي حب ال محمد علي السنه و الجماعه

الا و من مات علي بغض ال محمد جاء يوم القيامه مكتوب بين عينيه مأيوس من رحمه ا

الا و من مات علي بغض ال محمد لم يتم رائحه الجنه

الا و من مات علي بغض ال محمد مات كافراً

آگاه باشيد ك هر كس با محبت آل محمد (ص) از دنيا برود بخشوده است. آگاه باشيد كه هر كس با محبت آل محمد از دنيا برود با توبه از دنيا رفته است. آگاه باشيد كه هر كس با محبت محمد (ص) از دنيا برود مؤمن كامل الايمان از دنيا رفته است. آگاه باشيد كه هر كس با محبت آل محمد  بميرد فرشته مرگ او را بشارت به بهشت مي دهد و سپس منكر و نكير ا ين مژده را به او خواهند داد. آگاه باشيد كه هر كس با محبت آل محمد (ص) از دنيا برود او را با احترام به سوي بهشت مي برند مانند عروسي كه به خانه داماد با احترام برده مي شود. آگاه باشيد كه هر كس با محبت آل محمد بميرد در قبر او دري به سوي بهشت گشوده مي شود. آگاه باشيد كه هر كس با محبت آل محمد از دنيا برود خداوند قبر او را زيارتگاه فرشتگان رحمت قرار مي دهد. آگاه باشيد هر كس با محبت آل محمد از دنيا برود بر سنت و جماعت اسلام از دنياي رفته است. آگاه باشيد كه هر كس با دشمني آل محمد (ص) از دنيا برود روز قيامت در حالي كه او وارد محشر مي شود بر پيشاني او نوشته شده مأيوس از رحمت خدا. آگاه باشيد ك هر كس با دشمني آل محمد (ص) بميرد بوي بهشت را استشمام نخواهد كرد. آگاه باشيد كه هر كس با دشمني آل محمد از دنيا برود كافر از دنيا رفته است.

آيه محبت و دلبستگي به امام

«قل لا سألتكم من اجر فهو لكم»     سوره ي سباء آيه ي 47

«بگو اجر پاداشي (دلبستگي و محبت به اهل بيت (ع)) كه از شما خواستم به سود خود شماست»

يكي از مسائلي كه بارها در قرآن يادآور شده است و حتي تنها مربوط به پيامبر ا سلام نيست، بلكه در مورد اكثر پيامبران آمده، محبت و عشق ورزيدن امت به خاندان پيامبان مي باشد. همان طور كه در آيه ي فوق مشاهده مي شد و نيز بسياري از آيات ديگر قرآن كه اين مفهوم را دارا  هستند پيامبران الهي از مردم و امت خود اجر و پاداشي جز محبت و دلبستگي به خاندان خويش نمي خواستند، زيرا اجر آنها با خداوند بوده است و پيامبران هم به عنوان وظيفه اي كه خداوند بر عهده ي آنها گذاشته بوده است مردم را هدايت مي كردند. جالب اين است كه اگر لفظي و كلامي به نام اجر و پاداش در مورد آنها آمده است در واقع چيزي بوده كه نهايتاً سود و منفعت آن به خود امت بر مي  گشته است. براي مثال خداوند اجر پيامبر را كه بايد امت مي پرداخته است در ابراز محبت و دوستي نزديكان پيامبر (ص) اهل بيت (ع) قرار داده است به نحوي كه در صورت ا نجام اين امر فايده ي آن به خود امت بر مي گردد و با شروع محبت و عشق و علاقه ورزيدن به خاندان عصمت به تدريج به آنها نزديك شده و بر اثر اين نزديكي كمالات و علم و هدايتشان را درك مي كنند و به امامت و ولايت آنها پي برده و اقرار مي ورزند و راه كامل عبوديت را يافته و در آن گام مي نهند، نكته ي قابل توجه اين است كه هميشه ابراز اين محبت نسبت به افرادي از نزديكان پيامبر (ص)  خواسته شده است كه خط امامت و ولايت از ميان آنها عبور مي كرده است والا هيچ گاه ضرورت اين محبت به صرف نزديكي با پيامبر (ص) به دست نمي آمده، همان طوري كه هيچ كس را اعتقاد بر اين غنيمت كه امت بايد به عموي پيامبر (ص) يعني ابولهب محبت بورزد بلكه بي شك تنفر از او ضرورت ايمان است. اما آن كس كه دوستي او نشانه ي ايمان و بغض نسبت به او نشانگر است[14]. كسي است كه از نظر ايمان، شجاعت، عمل صالح، علم، راستي، ايثار، جهاد در راه حق، درستي و گوي سبقت را از همگي ربوده است و او برادر پيامبر (ص) و امين وحي او و امام امت او، علي بن ابيطالب، اميرالمؤنين (ع) است. ميان محبت راستين و عمل، رابطه اي سخت استوار برقرار است، چگونه ممكن است كه انسان به فردي محبت داشته و عشق ورزد اما رفتار و افكارش با او در تضاد بوده و با او بيگانه باشد، چگونه ممكن است كه انساني به خانداني علاقه داشته باشد اما از مكتب و حركت و نحوه ي زندگاني آنها به دور باشد، به راستي اگر عشق و محبت، راستين باشد، انسان رفته رفته، اخلاق و ويژگيهاي محبوب خود را به دست مي آورد.

 



[1]. بيست و پنج سال سكوت علي (ع) ص 262، تأليف فؤاد فاروقي از نويسندگان اهل سنت به نقل از ديوان شمس

[2]. خليل بن احمد نحوي

[3]. كارلايل

[4] . سليمان كناني «مقدمه ي كتاب امام علي مشعلي و دژي»

[5]. ابوبكر بن ابي فتحانه (مناقب خوارزمي)

[6]. عمربن خطاب «امام علي (ع)

[7]. ميخائيل نعيمه

[8] «و تركوك قائما» سوره ي جمعه

[9]. سوره ي توبه آيه ي 128.

[10]. غايه الحرام، صفحه ي 276.

[11]. غايه الحرام صفحه ي 264 حديث 4.

[12]. تفسير الميزان جلد 6 صفحه ي 49.

[13]. تصديق اين فضيلت در بسياري از كتب اهل سنت.

[14]. سخن معروف پيامبر خطاب به علي (ع) از كتاب سيرتنا و صفحه ي 12.

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: سه شنبه 28 بهمن 1393 ساعت: 17:40 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

ليست صفحات

تعداد صفحات : 158

شبکه اجتماعی ما

   
     

موضوعات

پيوندهاي روزانه

تبلیغات در سایت

پیج اینستاگرام ما را دنبال کنید :

فرم های  ارزشیابی معلمان ۱۴۰۲

با اطمینان خرید کنید

پشتیبان سایت همیشه در خدمت شماست.

 سامانه خرید و امن این سایت از همه  لحاظ مطمئن می باشد . یکی از مزیت های این سایت دیدن بیشتر فایل های پی دی اف قبل از خرید می باشد که شما می توانید در صورت پسندیدن فایل را خریداری نمائید .تمامی فایل ها بعد از خرید مستقیما دانلود می شوند و همچنین به ایمیل شما نیز فرستاده می شود . و شما با هرکارت بانکی که رمز دوم داشته باشید می توانید از سامانه بانک سامان یا ملت خرید نمائید . و بازهم اگر بعد از خرید موفق به هردلیلی نتوانستیدفایل را دریافت کنید نام فایل را به شماره همراه   09159886819  در تلگرام ، شاد ، ایتا و یا واتساپ ارسال نمائید، در سریعترین زمان فایل برای شما  فرستاده می شود .

درباره ما

آدرس خراسان شمالی - اسفراین - سایت علمی و پژوهشی آسمان -کافی نت آسمان - هدف از راه اندازی این سایت ارائه خدمات مناسب علمی و پژوهشی و با قیمت های مناسب به فرهنگیان و دانشجویان و دانش آموزان گرامی می باشد .این سایت دارای بیشتر از 12000 تحقیق رایگان نیز می باشد .که براحتی مورد استفاده قرار می گیرد .پشتیبانی سایت : 09159886819-09338737025 - صارمی سایت علمی و پژوهشی آسمان , اقدام پژوهی, گزارش تخصصی درس پژوهی , تحقیق تجربیات دبیران , پروژه آماری و spss , طرح درس