سایت علمی و پژوهشی آسمان - مطالب ارسال شده توسط nevisandeh

راهنمای سایت

سایت اقدام پژوهی -  گزارش تخصصی و فایل های مورد نیاز فرهنگیان

1 -با اطمینان خرید کنید ، پشتیبان سایت همیشه در خدمت شما می باشد .فایل ها بعد از خرید بصورت ورد و قابل ویرایش به دست شما خواهد رسید. پشتیبانی : بااسمس و واتساپ: 09159886819  -  صارمی

2- شما با هر کارت بانکی عضو شتاب (همه کارت های عضو شتاب ) و داشتن رمز دوم کارت خود و cvv2  و تاریخ انقاضاکارت ، می توانید بصورت آنلاین از سامانه پرداخت بانکی  (که کاملا مطمئن و محافظت شده می باشد ) خرید نمائید .

3 - درهنگام خرید اگر ایمیل ندارید ، در قسمت ایمیل ، ایمیل http://up.asemankafinet.ir/view/2488784/email.png  را بنویسید.

http://up.asemankafinet.ir/view/2518890/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%D8%A2%D9%86%D9%84%D8%A7%DB%8C%D9%86.jpghttp://up.asemankafinet.ir/view/2518891/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA%20%D8%A8%D9%87%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA.jpg

لیست گزارش تخصصی   لیست اقدام پژوهی     لیست کلیه طرح درس ها

پشتیبانی سایت

در صورت هر گونه مشکل در دریافت فایل بعد از خرید به شماره 09159886819 در شاد ، تلگرام و یا نرم افزار ایتا  پیام بدهید
آیدی ما در نرم افزار شاد : @asemankafinet

تحقیق غیبت امام زمان (عج)

بازديد: 351

 

اگر چه در تمامى اديان و مكاتب اعم از الهى و غير الهى در زمينه ظهور مصلح و منجى جهان كم و بيش مطالبى به چشم مى‏خورد؛ ولى براساس دليلهاى متقن و معيارهاى درستى كه وجود دارد اين حقيقت به اثبات رسيده است كه كامل‏ترين و قابل اعتمادترين اطلاعات در مورد شخصيت و ابعاد گوناگون زندگى موعود جهانى نظير: تولد، غيبت، ظهور، حكومت و... در مجموعه روايات اهل بيت(ع) ارائه شده است. با توجه به اين حقيقت در مقاله حاضر تلاش مى‏شود تا مسئله غيبت منجى عالم بشريت و علل و آثارش با توجه به مجموعه كلمات و رهنمودهاى حضرت على(ع) به اختصار مورد بررسى قرار گيرد.


1- غيبت امام مهدى(ع(

امام على‏بن ابى‏طالب(ع) مسئله غيبت حضرت مهدى(ع) را با زمينه‏سازى حساب شده و منسجمى در چند مرحله مطرح مى‏كنند و كاملاً روشن است كه اين كار به صورت تصادفى انجام نگرفته است بلكه با توجه به ظرفيت و كشش فكرى افراد و شيوه‏هاى صحيح آموزشى و همينطور با در نظر گرفتن سير طبيعى و خارجى وقايعى كه در آينده پيش خواهد آمد به تبيين و تشريح امور پرداخته‏اند. در يك مرحله پس از تصريح به ضرورت وجود حجت الهى در روى زمين و بلكه كل نظام عالم هستى مى‏فرمايند:

هرگز زمين از حجت الهى كه با دليل و برهان براى حاكميت بخشيدن به احكام و ارزشهاى دينى قيام مى‏نمايد خالى نخواهد بود و حجت خداوند عالم يا به صورت شناخته شده و آشكار [مثل يازده امام(ع)، در ميان مردم زندگى مى‏كند] يا [در اثر فراهم نبودن شرايط مناسب] به‏طور پنهان و ناشناخته به سر مى‏برد.1

در روايت ديگرى امام على(ع)، پس از اشاره به ضرورت وجود امام معصوم در روى زمين و تبيين مسؤوليتهاى او مى‏فرمايند:

حجت خدا، گاهى به صورت علنى به طورى كه همه او را مى‏شناسند در ميان مردم حضور دارد؛ امّا زمام امور را به جهت فراهم نبودن شرايط در دست ندارد. گاهى نيز حجت الهى روى مصالحى به اراده خداوند متعال از ديده مردم غايب است. در چنين مواقعى آنها در انتظار حجج الهى به‏سر مى‏برند. توجه به اين نكته ضرورى است كه در دوران غيبت گرچه جسم امام(ع) به علت وجود خطرات و يا مصالح ديگرى از ديده مردم نهان است ولى دانش او براى مردم مخفى نيست (همه از آن اطلاع دارند) و آداب و احكام و تعاليمش در قلب و جان انسانهاى مؤمن استوار و پابرجاست و مردم بر اساس تعاليم و رهنمودهاى او زندگى مى‏كنند.2

در مرحله بعد، اميرالمؤمنين(ع) ضمن معرفى آخرين حجت الهى اصل مسئله غيبت آن حضرت را بيان مى‏كنند. از «اصبغ بن نباته» نقل شده است كه مى‏گويد:

روزى به حضور على‏بن‏ابى‏طالب(ع) رسيدم آن حضرت را غرق در انديشه ديدم در حالى كه از اين وضع بسيار متعجب بودم [چون حضرت را هرگز در آن حال نديده بودم] عرض كردم: يا اميرالمؤمنين مگر اتفاقى افتاده است كه اينگونه نگران و غرق در درياى تفكّر به نظر مى‏رسيد؟

حضرت على(ع)، در پاسخ فرمودند: درباره فرزندى كه بعدها از نسل من به دنيا خواهد آمد فكر مى‏كنم. او يازدهمين فرزند من است. او مهدى ما اهل بيت است كه زمين را پس از پر گشتن از ظلم و ستم و تباهى با عدل و داد پر خواهد ساخت. امّا پيش از آن براى او يك دوره غيبتى هست كه عده زيادى از مردم در اين دوره از حق و صراط مستقيم منحرف مى‏شوند.3

در گام بعدى على(ع) به طولانى بودن دوره غيبت امام عصر(ع) و مشكلات و گرفتاريهاى آن مى‏پردازند. به عنوان نمونه در يك مورد مى‏فرمايند:

در دوره غيبت امام غايب مردم از حدود و چارچوب احكام شرع خارج خواهند شد و بسيارى از آنها گمان خواهند كرد كه حجت الهى از دنيا رفته و امامت پايان پذيرفته است ولى سوگند به خدا در چنين دوره‏اى حجت خدا در بين مردم و در كوچه و بازار آنها در حال رفت و آمد خواهد بود و وى حرفهاى مردم را خواهد شنيد... او مردم را خواهد ديد ولى آنها تا زمان معينى كه خداوند مقرر كرده است قادر به ديدن آن حضرت نخواهند بود.4

همينطور در اين باره به مناسبت ديگرى مى‏فرمايند:

دوره غيبت امام مهدى(ع) به قدرى طولانى خواهد بود كه انسانهاى بى‏خبر از مصالح و حكمتهاى الهى از ظهور آن حضرت مأيوس خواهند شد و در اثر نااميدى از ظهور منجى عالم بشريت حتى اين جمله را به زبان خواهند آورد كه: خداوند عالم نيازى به آل محمد(ص) ندارد؛ يعنى اگر از آل محمد(ص) كسى در روى زمين بود تا كنون بايد قيام مى‏كرد و به اين نابسامانيها و بى‏عدالتيها پايان مى‏داد.5


2- علل و حكمتهاي غيبت امام زمان

از آنجا كه عالم براساس يك نظام علّى و معلولى اداره مى‏شود لذا همه وقايعى كه در آن به وقوع مى‏پيوندند داراى علت و حكمت به‏خصوصى هستند. در اين راستا وقتى به منظور معلوم شدن علت غيبت امام عصر(عج) به بررسى روايات مى‏پردازيم به روايات زيادى برمى‏خوريم كه در ضمن آنها تصريح شده است كه فلسفه واقعى غيبت آن حضرت براى بشر معلوم نيست. امّا در عين حال در تعدادى از روايات از حكمتهاى غيبت سخن به ميان آمده است. به عنوان مثال در بعضى از آنها (از امورى چون امتحان و آزمايش مردم، حفظ جان امام(ع) در امان ماندن از بيعت با ستمگران، فراهم شدن زمينه انجام وظايف و... به عنوان عوامل غيبت امام مهدى(ع) ياد مى‏شود.

در مجموعه روايتهايى كه از حضرت على(ع)، نقل شده است به برخى از حكمتهاى غيبت اشاره شده است كه از جمله آنهاست:

2-1- در امان ماندن از بيعت با ستمگران

بر طبق يك روايت، على‏بن ابى‏طالب(ع) مى‏فرمايند:

موقعى كه قائم [حضرت مهدى(ع)]، قيام كند بيعت كسى در گردن (ذمه) او نخواهد بود و به همين جهت است كه تولد او به صورت مخفى صورت خواهد گرفت و بعد نيز وجود مباركشان غايب خواهد شد.6

 

2-2- مشخص شدن گمراهان

يكى از راههاى تشخيص قوت ايمان و ميزان پايبندى افراد به تعاليم اولياى الهى، عملكرد آنها در دوره غيبت رهبران الهى است. به عنوان مثال وقتى حضرت موسى(ع) به امر الهى حدود چهل روز براى مناجات در كوه طور اقامت كرد اغلب مردم به خاطر نداشتن ايمان و يقين كافى فريب سامرى را خوردند و از آيين الهى دست كشيدند. در اشاره به اين سنت الهى امام على‏بن ابى‏طالب(ع) در روايتى پس از اشاره به وجود مبارك امام مهدى(ع) اضافه مى‏كنند:

آن حضرت از چشم مردم نهان خواهد شد تا مردمان گمراه از غير گمراهان مشخص شوند.7

2-3-تم و ظلم مردم به خودشان

على(ع) آنجا كه از لزوم وجود حجت الهى در نظام هستى سخن مى‏گويند به مسئله غيبت حجت الهى و علت آن با اين تعابير اشاره دارد:

اى مردم! بدانيد كه زمين هرگز از حجت الهى خالى نمى‏ماند. امّا پروردگار عالم مردم را به خاطر ظلم و ستمى كه مرتكب مى‏شوند و همينطور به جهت زياده‏رويهايى كه در حق خود انجام مى‏دهند به زودى از ديدن حجت خودش [امام مهدى(ع)]، محروم خواهد ساخت.8

2-4-به جهت ستم به فرزندان على(ع)

حضرت على بن ابى‏طالب(ع)، در روايتى به مناسبتى از وقايع غيبت و پيشامدهاى آن سخن مى‏گويند و وقايع مربوط به آن دوران را به حوادثى كه براى قوم حضرت موسى(ع) رخ داده است تشبيه و تصريح مى‏كنند كه سرگردانى و تحير مسلمانان در زمان غيبت حضرت مهدى(ع) چندين برابر سخت‏تر و بيشتر از دوران سرگردانى و تحير قوم حضرت موسى(ع) خواهد بود. آنگاه در اشاره به علت اين پيشامد مى‏فرمايند:

شما به خاطر ظلم و ستمهايى كه بر فرزندان من خواهيد كرد به اين مسئله و سختيهاى آن دچار خواهيد شد.9
قابل ذكر است با وجود تصريح امام(ع) به اين موضوع، مردم در اثر غرق شدن در دنيا و زخارف آن چند سال بعد از شهادت على(ع)، امام حسن(ع)، و امام حسين(ع)، را به آن وضع رقّت‏بار به شهادت مى‏رسانند و ائمه بعدى را نيز مسموم مى‏كنند و در نتيجه اينكار وقتى نوبت به آخرين حجت الهى مى‏رسد خداوند، ايشان را به خاطر لطفى كه بر بندگان خود دارد (على‏رغم ناسپاسى آنها) در پس پرده غيبت جهت هدايت مردم و حفظ نظام هستى ذخيره مى‏نمايد...

2-5- حفظ علامتهاى هدايت

همانطور كه در حكمت قبلى اشاره شد خداوند متعال به منظور تداوم هدايت مردم در برهه‏اى از زمان وقتى آنها قدر نعمت بى‏نظير الهى؛ يعنى امام معصوم(ع)، را فراموش مى‏كنند بنابر مصالحى وجود مبارك او را در پس پرده غيبت قرار مى‏دهد تا علاوه بر حفظ نظام عالم، نزول فيض و رحمت الهى از طريق وى به بندگان خدا تداوم پيدا كند و باب هدايت مردم به سوى خداوند همچنان باز باشد. امام على‏بن ابى‏طالب(ع)، در اين باره مى‏فرمايد:

... خداوند حجتهاى خود را به صورت آشكار يا پنهان يا حتى در حالى كه خطر آنان را تهديد مى‏كند (در حال ترس و نگرانى) در ميان مردم حفظ خواهد كرد تا حجت و دليلهاى روشن و واضح (هدايت و رستگارى) از بين نروند.10


3- آثار و نتايج غيبت امام زمان(ع)

همانطور كه در ضمن بعضى از روايات قبلى هم بيان شده بود دوره غيبت امام(ع) داراى مشكلات و گرفتاريهاى فكرى و اعتقادى بسيار خطرناكى است كه امروزه حداقل بخشى از آنها را بعينه مشاهده مى‏كنيم. حضرات معصومين(ع) سالها پيش از تولد امام‏عصر(ع) به اين پيشامدها و اثرات منفى آنها اشاره كرده‏اند و ارائه هشدارها اين واقعيت را تأييد مى‏كند كه مردم اگر برنامه‏ريزى و عملكرد مناسبى را در پيش بگيرند از همه اين گرفتاريها مى‏توانند در امان باشند والاّ دليلى ندارد كه در دهها روايت از وقايع و فجايع آخرالزمان سخن به ميان آيد. اين مسايل مطرح شده است تا مردم پيشاپيش آمادگيهاى لازم را در خود ايجاد كنند تا گرفتار تبعات منفى اين امور نشوند. در لابلاى مجموعه رهنمودهاى حضرت على(ع)، به برخى از گرفتاريها و معضلات مهم دوره غيبت اشاره شده است كه در اينجا چند مورد از آنها به عنوان نمونه ذكر مى‏شود:

3-1 سرگردان شدن مردم

امام على بن ابى‏طالب(ع) در چندين روايت به اين گرفتارى اشاره دارند. در يك مورد مى‏فرمايند:
براى قائم ما دوره غيبتى هست كه مدت زمان زيادى طول خواهد كشيد. گويى شيعيان را هم‏اكنون با چشم خود مى‏بينم كه در آن دوره همانند گله‏اى بى‏سرپرست در دشت و صحرا پراكنده شده‏اند و دنبال سرپناه و محل امن و راحتى مى‏گردند امّا آن را پيدا نمى‏كنند. اى مردم! آگاه باشيد در چنان شرايطى اگر كسى در دين خود ثابت قدم باشد و در نتيجه طولانى شدن دوره غيبت قلب او قساوت پيدا نكند در روز قيامت با من خواهد بود.11

يا در سخن ديگر مي‏فرمايند:

در غيبت امام زمان(ع)، مردم آن چنان دچار حيرت و سرگردانى مى‏شوند كه عده زيادى از آنان گمراه مى‏گردند. تنها كسانى كه به دامن عترت پيامبر اكرم(ص) چنگ بزنند نجات پيدا مى‏كنند و در مسير هدايت باقى مى‏مانند.12

در جاى ديگر على(ع)، ضمن ارائه تصويرى از دوره غيبت امام مهدى(ع)، مى‏فرمايند:

فتنه‏ها و مشكلات گوناگونى در اين دوره به وجود خواهد آمد. به عنوان مثال دشمنان شيعيان از آنها بدگويى كرده، افراد فاسق و شرور به شرارت و گمراه سازى مردم از مسير صحيح خواهند پرداخت و اوضاع به اندازه‏اى آشفته و پريشان خواهد شد كه بعضى مردم دچار حيرت و سرگردانى خواهند شد.13

به عبارت ديگر مردم از تشخيص راه درست عاجز خواهند بود. بديهى است كه وقتى امكان تشخيص راه صحيح مشكل بشود اغلب مردم خود به خود يا در اثر تبليغات گوناگون دشمنان و بدخواهان به مسيرهاى انحرافى سوق داده مى‏شوند.

3-2 مشكل شدن ديندارى

پايبندى به احكام و مقررات دينى، فضا و بستر مناسبى لازم دارد. به دلالت روايتهاى فراوان، يكى از گرفتاريهاى دوران غيبت آن است كه پايبندى به ارزشهاى دينى بسيار كم خواهد شد و اين مسئله ناشى از عواملى است كه كم و بيش به آنها هم در لابلاى سخنان معصومين(ع) اشاره شده است. على(ع) در روايتى مى‏فرمايند:

سوگند به خدايى كه حضرت محمد(ص) را به حق براى پيامبرى برگزيده و او را به همه مخلوقات فضيلت و برترى داده است مسئله ظهور امام‏عصر(عج) واقع نخواهد شد مگر پس از يك دوران سخت حيرانى و سرگردانى كه در آن شرايط كسى جز افراد خالص و پاكيزه كه يقين را با تمام وجود خود لمس كرده باشند، در پايبندى به دين استوار و پابرجا نخواهند ماند. پروردگار عالم از چنين كسانى كه با وجود آن همه نابسامانيها در دين ثابت قدم‏اند براى ولايت ما پيمان گرفته و در دلهاى آنها ايمان را تثبيت كرده است وبا عنايات خاصى كه به آنها دارد مورد تأئيدشان قرار داده است.14

در روايت ديگر آن حضرت با تشبيه محسوسى، سختى ديندارى را در دوران غيبت به تصوير كشيده، مى‏فرمايند:

براى صاحب‏الامر(ع) دوره غيبتى هست كه در آن زمان هر كس كه به دين خود چنگ بزند و در آن استوار باشد همانند كسى است كه با دست خود بخواهد بوته‏هاى خار را بكند. به راستى چه كسى مى‏تواند با دست خود بوته‏هاى خار را لمس كند؟15

در يكى از روايتها، امام على‏بن‏ابى‏طالب(ع)، پس از اشاره به سختيهاى دوره غيبت از نظر پايبندى به احكام دينى در ضمن تصريح مى‏كنند كه همه اين پيشامدها به منظور امتحان و آزمايش انسانهاست تا ميزان تقوى و ايمان آنها معلوم گردد؛ چرا كه به يك تعبير هدف از خلقت جهان، امتحان انسان است. آن حضرت مى‏فرمايند:

براى صاحب اين امر دوره غيبتى هست كه بايد انسانها (افراد) در چنان شرايطى تقواى الهى را در پيش گيرند و به دين و احكام و مقررات آن پايبند باشند.16

امام على(ع)، آنگاه آيه زير را تلاوت كرده و بدينوسيله تذكر دادند كه سنت دائمى خداوند؛ يعنى امتحان بشر در همه زمانها جريان دارد و تمام پيشامدهاى دوران غيبت نيز در اين راستاست:

آيا گمان كرديد بى‏آن‏كه حوادث و وقايعى كه براى گذشتگان پيش آمد براى شما پيش آيد داخل بهشت مى‏شويد؟! همان گذشتگانى كه آنچنان دچار گرفتاريها و مشكلات شدند كه حتى پيامبر و افرادى كه به او ايمان آورده بودند با خود مى‏گفتند: پس نصرت و يارى خداوند چه زمانى فرا خواهد رسيد؟ آنگاه به آنها گفته شد يارى خداوند نزديك است.17

3-3 ترديد در وجود امام زمان(ع)

يكى از وقايع بسيار تلخ عصر غيبت آن است كه در نتيجه نابسامانيها و شيوع فساد و بى‏عدالتى، مردم آن چنان دچار يأس و نااميدى خواهند شد كه در اين‏كه امام معصومى در چنين شرايطى در روى زمين باشد شك خواهند كرد و با خود خواهند گفت: اگر در روى زمين حجتى از حجتهاى الهى وجود داشت در مقابل اين همه ظلم و ستم كه انجام مى‏گيرد ايستادگى مى‏كرد و نسبت به برطرف ساختن آن اقدام لازم به عمل مى‏آورد. حضرت على(ع)، به اين مسئله اينگونه اشاره مى‏نمايند:

موقعى كه امام غايب از فرزندان من در پس پرده غيبت قرار گيرند... اكثر مردم دچار اين توهم خواهند شد كه حجت خدا از بين رفته و امامت به پايان رسيده است امّا سوگند به خدايى كه على را آفريده است در چنين روزى حجت خدا در ميان آنها حضور دارد.18

در روايت ديگر مى‏فرمايند:

صاحب‏الامر از فرزندان من است. مردم در دوره غيبت او خواهند گفت: وى [صاحب‏الامر و امام عصر(ع)]، از دنيا رفته است والاّ اگر زنده است پس كجاست؟19

علاوه بر موارد مذكور آثار ديگرى نيز براى غيبت امام عصر(ع)، ذكر شده كه در اينجا فقط به ذكر عناوين آنها اكتفا مى‏گردد.

-          مردم از يكديگر در اين دوره برائت خواهند جست.20

-          - مردم بى‏پناه خواهند شد و جاى امنى پيدا نخواهند كرد...21

-          مردم به نزاع با يكديگر و آب دهان انداختن به صورت همديگر خواهند پرداخت.22

-          و...

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

پي‏نوشتها :

1- فيض‏الاسلام، ترجمه و شرح نهج‏البلاغه، حكمت 13، ص1158.

2- محمدبن‏يعقوب كلينى، الكافى، ج 2، ص 139، ح 13.

3- محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 51 ، ص 119، ح 19.

4- همان، ج 28، ص 70.

5-  همان، ج 51، ص 119، ح 19.

6- همان، ص 119 و 110 ، ح 1.

7- همان، ص 112، ح 7.

8- همان، ص 113 و 112، ح 8 .

9- بشارةالاسلام، ص 63.

10- السيّد مصطفى السيّد حيدر الكاظمى، ترجمه و شرح نهج‏البلاغه، حكمت 139، ص 1158.

11-  شيخ صدوق كمال‏الدين و تمام‏النعمة، ص 203.

12-  شيخ طوسى، كتاب‏الغيبة، ص 202.

13- بحارالانوار، ج 28، ص 70.

14- كمال‏الدين، و تمام‏النعمة، ص 304.

15- بحارالانوار، ج 52، ص 111 و 135.

16- همان، ص 135.

17- سوره بقره(2)، آيه 214.

18- نعمانى، كتاب الغيبة، ص 72.

19- بحارالانوار، ج 51 ، ص 114، ح 11.

20- همان، ج 51 ، ص 111، ح 5.

21- نعمانى، كتاب الغيبة، ص 291 و 292.

22- على متقى هندى كنزالعمال، ج14، ص 578

 

 

مسيحا باوري در يهوديت

اصطلاح مسيحاباوري بر نهضت ، يا نظامي از عقايد و نظرات دلالت مي كند كه محور آن انتظار يك مسيح (برگرفته از واژه ي عبري مشياح «mashiah»يعني خودتدهين شده )است. فعل عبري مشاح «mashah» يعني تدهين اشياء يا افراد با روغن در موقع مناسب براي اهداف مقدس و علاوه بر آن براي اهداف معمول دنيوي . شكل فاعلي اين واژه در مورد هر كسي كه رسالت خاصي از سوي خدا داشته به كار رفته است (يعني ،فقط شامل پادشاهان يا كشيشهاي والامقام نبوده »گرچه واژه ي خود تدهين شده صرفاً استعاري است (پيامبران ،اسقفهاي اعظم ) و در نهايت ، مفهوم ضمني ناجي يانجات دهنده اي را كه در آخرزمان ظهور خواهد كرد و سلطنت خداوند بازگشت اسرائيل ، يا هر حاكميتي را كه وضعيتي آرماني براي جهان تلقي شده است با خود خواهد آورد ،يافته است .[به معاد شناسي رجوع كنيد[

اين گسترش معنايي خاص ناشي از اين اعتقاد يهود بود كه نجات نهايي اسرائيل ،اگرچه ساخته وپرداخته خداوند است اما،به عهده ي سلاله اي از خاندان سلطنتي داوود بوده ، به وسيله ي او تحقق خواهد يافت . او،پسر داوود بهترين فرد تدهين شده پروردگار خواهد بود . به اين ترتيب ،واژه ي مشياح «mashiah» از بافت يهودي اوليه ي خود،خارج شده كاربردي عمومي يافت و به گرايش ها يا اميدهايي نسبت به شخصيتي آرماني يا از جهاتي ديگر نسبت به نجات جامعه و جهان دلالت مي كرد . به نظر مي رسد كه واژه مسيحا باور «messianic»كه گاه خصلت بازگشتي دارد (نشانه بهشت گمشده يا بهشت بازيافته ) بدين معنا كه بازگشت گذشته و عصر طلايي گمشده را مجسم مي كند. اين واژه در موارد ديگر آرماني تر به نظر مي رسد ، به اين معنا كه وضعيتي تكاملي را به تصوير مي كشد كه نظير آن قبلا هرگز نبوده است (آسماني جديد و زمين جديد) مسيحا فقط روزهاي گذشته را احيا نمي كند بلكه عصر جديدي را به همراه مي آورد .

اصطلاح مشياح (meshiah) در اين مفهوم خاص معاد شناختي در كتب مقدس عبري يافت نمي شود.كتاب اشعياي نبي باب45 ،آيه 1،كوروش دوم پادشاه ايران را« تدهين شده ي» خداوند مي خواند زيرا به وضوح وسيله اي برگزيده از جانب خداوند بود كه اجازه داد تبعيديان بني اسرائيل از امپراطوري بابل به بيت المقدس باز گردند. چه بسا فرد با به كارگيري اصطلاحات متاخرتر ، از لحاظ فني ، در انتساب تاريخي رويدادها ، دچار خطا شده ، و متون مقدسي را كه عصري طلايي درآينده ، گرد هم تبعيديان ، بازگشت خاندان داوود ، بازسازي بيت المقدس و معبد حضرت سليمان، دوره ي صلح كه در‌آن گرگ وبره كنار هم قرار مي گيرند غيره را پيش بيني مي كنند به عنوان «مسيحا باوري» توصيف كند.

اين گونه است كه ماهيت مسيحا باوري در دوره هاي رنج و نااميدي شكل مي گيرد و شكوفا مي شود . وضعيت موجود مطلوب . نيازمند منجي است اما بايد تداوم يافته يا تجديد شود(مثلا با آيينهاي تجديد كننده ي دوره اي يا چرخه اي ). هنگامي كه وضعيت موجود كاملا نامطلوب باشد ‌مسيحا باوري به عنوان يكي از پاسخهاي ممكن مطرح مي شود : اطمينان به يك نظم مطلوب طبيعي،اجتماعي ، و تاريخي (و اين اطمينان در اسرائيل بسيار قوي بود ، زيرا مبتني بر وعده ي خداوند بود كه در زمره ي تعهدات ازلي وي جاي گرفته بود)كه در افق آينده ي آرماني خود رانشان مي دهد . همان طور كه در شرحهاي انجيل به وفور يافت مي شود ، قبلا در دورانهاي مذكور در انجيل وضعيت موجود عموما نامطلوب تلقي مي شد (پادشاهان ظالم و گناهكار ، تجاوزات دشمن ، شكست ها ) و در نتيجه انديشه هاي مربوط به نظم آرماني تحت فرمانروايي آرماني خاندان شروع به تبلور كرد.

با ويران شدن نخستين معبد سليمان (587/586 پيش از ميلاد )تبعيد با بابليها ، و بازگشت متعاقب به سرزمين اسرائيل تحت فرمانروايي كوروش ، كه« اشعياي دوم» آن واقعه را به عنوان نظام مسيحايي گرامي داشته است ، گرايش به نگاه به سوي كاميابي آينده شدت يافت . اما اين نجات« مسيحايي» به ياس غم انگيزي تبديل شد . آزار و اذيت شديد تحت حكومت آنتيوخس چهارم (از 175تا 163پيش از ميلاد ) فرمانرواي سلوكيه در سوريه نيز منجر به ظهور اميدهاي مسحيايي مربوط به آخرت گرديد، همانگونه كه كتاب دانيال كه تدوين آن عموما به همان زمان بر مي گردد گواه بر آن است . اما نجات بزرگ ناشي از پيروزي مكابيان نيز ،دردراز مدت ، به ياسي غم انگيز تبديل شد. شورش عليه« سلطنت بي رحم» ظالم، يعني حكومت رم ، در سال 65-70 ميلادي(كه به ويراني بيت المقدس و معبد دوم سليمان منتهي گرديد) و شورشي مجدد در سال 132-135 ميلادي (شورش باركوخبا كه منجر به نابودي واقعي يهوديت در فلسطين گرديد)،بدون شك حاوي عناصر ميسحايي بود، از آن پس ، مسيحا باوري تركيبي ازاميد راسخ و تزلزل ناپذير به رستگاري نهايي ، ازيك سو ، واز سوي ديگر ، ترس از خطرات و عواقب فجيع شورشهاي مسيحاباوري مانند « فعال گرايي مسيحايي»، به اصطلاح مورخين ، يا «مسيحا باوري نا به هنگام» به اصطلاح متكلمان بود.

آموزه هاي مسيحا باوري كه طي نيمه دوم دوره ي معبد دوم سليمان از حدود 220 پيش از ميلاد تا 70 پس از ميلاد شكل گرفت (كه دوره ي« بين دو عهد» ناميده مي شود)داراي انواع مختلفي بود و از دغدغه هاي ذهني و معنوي محافل مختلف حكايت مي كرد. آموزه ها از اميدهاي سياسي دنيوي همچون شكستن يوغ حكومت بيگانه ، احياي حكومت خاندان داوود(پادشاه مسيحا) وپس از70 سال بعد از ميلاد ، گرد هم آمدن تبعيديان و بازسازي معبد سليمان گرفته تا مفاهيم مكاشفه اي ، از قبيل پايان خارق العاده و فاجعه آميز اين عصر (از جمله روزقيامت )، بوجود آمدن عصر جديد ، ظهور سلطنت آسماني ، احياي مردگان ،‌آسمان جديد و زمين جديد را دربرمي گيرند. قهرمان اصلي مي تواند رهبري نظامي باشد يا «پسر داوود» فردي سلطنتي ، يا شخصيتي فوق طبيعي مانند «پسر انسان» كه به نوعي مرموز بوده در برخي متون مقدس عبري و نيز در متون مكاشفه اي جعلي ذكر شده است . [به مدخل Apocalypse(مكاشفه) مراجعه كنيد] بسياري از علما معتقدند عيسي به خاطر بارسياسي اصطلاح مسيحا تعمدا از به كارگيري آن خودداري كرد(به ويژه اينكه از سلطنتي خبر مي داد كه اين جهاني نبود)و اصطلاح غيرسياسي« پسر انسان» را ترجيح داد. از سوي ديگر ، كساني كه مسوول تحرير نهايي انجيل متي بودند لازم دانستند شجره ي خانوادگي براي مسيح قائل شوند كه ثابت كنند ازتبار داوود است تا به موقعيت مسيحايي او مشروعيت بخشند ، زيرا مشياح «mashiah» و به زبان يوناني كريستوس «christos» بايد پسر داوود شناخته مي شد.

ضمنا، اين مثالها نشان مي دهند كه ريشه هاي مسيحيت را بايد در بافت ناآرامي مسيحايي فلسطين يهودي در همان مقطع زماني يافت . انديشه هاي مسيحايي نه تنها از طريق تفسير متون انجيل (مانندپشر در ميان امت قمران و بعدها ميدراش متعلق به يهوديت پيروخاخامها) بلكه« باالهام» به افراد رويايين و برخوردار از قدرت مكاشفه به وجود آمد. اخير در‌آخرين كتاب عهد جديد، كتاب وحي ،به خوبي ترسيم شده است.

اما انديشه هاي واميدهاي مسيحايي مي توانند بر اساس نگرشهاي« عقلاني» (يعني غير رويائي)نيز باشند ، به ويژه هنگامي كه پيش گوئي هاي كتب مقدس شكل محاسبه و برآورد تاريخهايي را كه ادعا مي شد در نماد گرايي مبهم متون به آنها اشاره شده است ، به خود گرفت . شيفتگان مسيحا در يهوديت اغلب براساس كتاب دانيال ،محاسبات خود را انجام مي دادند (درست همان طور كه منجي گرايان مسيحي آخرالزمان را از روي« تعداد چهارپايان» كه در كتاب وحي باب،13آيه 18ذكر شده محاسبه مي كردند). چون اميدهاي فراوان ناشي از اين محاسبات اغلب منجر به فاجعه (يا در بهترين حالت ،سرخوردگي شديد ) مي شد، خاخامهاي تلمودعبارات تندي در خصوص «كساني كه آخر الزمان [مسيحايي] را محاسبه مي كنند» داشتند.

يك سنت كه احتمالا تحت تاثير كتاب زكريا بابهاي 3و4است ، ظاهرا معتقد به آموزه ي دو چهره مسيحيايي بوده است . يكي فرد« تدهين شده ي » بسيار روحاني از خاندان هارون ، و ديگري مسيحايي سلطنتي از خاندان داوود . اين عقيده كه مورد قبول امت قمران (كه به فرقه ي بحرالميت نيز مشهورند )بود ، ظاهرا حاكي از آن است كه اين چهره هاي مسيحايي مكمل به اندازه ي نمونه هاي نمادين كه در راس نظم اجتماعي آرماني و رهايي بخش قرار دارند ناجي و رهايي بخش نيستند . به نظر مي رسد كه بازتاب هاي اين آموزه در تاكيد (ظاهرابحث انگيز) نامه اي به عبريان درعهد جديد مبني بر اينكه عيسي هم پادشاه بود و هم كشيش عالي مقام به چشم مي خورد . ظاهرا اين آموزه از قرون وسطي بر جاي مانده (كاملا معلوم نيست از طريق چه كانالهايي )، زيرا در بين قرائيمي ها نيز يافت مي شود .

تعبير ديگر از« مسيحاي دوگانه» در قرن دوم ميلادي و احتمالا به صورت واكنشي در برابر شكست فجيع شورش باركخبا به وجود آمد . مسيحاي خاندان يوسف (ياافرايم) ـ بازتاب احتمالي مضمون ده قبيله ي گمشده ـ در جنگ با نيروهاي ياجوج و ماجوج شهيد مي شود(مشابه يهودي براي ، نبرد نهايي بين نيكي و بدي در روز قيامت )پس او مسيحاي دردورنج نيست بلكه مسيحاي جنگجويي است كه مثل يك قهرمان مي ميرد وبه دنبال او مسيحاي پيروز خاندان داوود مي آيد . اين نگرش مسيحاي دوگانه بيانگر دوگانگي بنيادي در مسيحا باوري يهوديت نيز هست (اما فقط به يهوديت محدود نمي شود )، قبل از ظهور مسيحا ، بلاياي كيهاني ، طبيعي ، و آشوبهاي اجتماعي رخ مي دهد.اين مضمون يهودي ، در مسيحيت به اين انديشه تغيير مي يابد كه دجال آزاد گذاشته مي شودتا پيش از بازگشت مسيح و شكست نهائي بر جهان حكومت كند . بنابراين هر گاه دردها و مصائب شديد در بين مردم يهود مشاهده مي شد. ممكن بود به عنوان فاجعه ي قبل از ظهور مسيح تلقي گردد. و اغلب هم همين گونه تلقي مي شد (و در زبان تلمود« دردتولد» عصر مسيحا نام داشت ) و خبر از وصال قريب الوقوع مسيحايي مي داد.

مفهوم وسيع تر مسيحاباوري به معناي‌آينده اي آرماني لازم نيست كه به معني اعتقاده به يك ناجي خاص يا چهره اي رهائي بخش باشد . هر چند كتاب اشعياي نبي باب 11و باب 2 آيات 2-4 دنيايي آرام و آرماني تحت حكومت خاندان داوود را مجسم مي كند . متن نظير آن كتاب ميكاه نبي باب 4، آيه 4 حتي حاوي عناصرمعجزه آساي كمتري است و از سعادت زميني سخن مي گويد كه در‌آن هر كس در زير درخت انجير خود زندگي مي كند . اگر چه نگرش ارمياي نبي باب 31، آيات 30و آيات بعد ؛ باب 32،آيات 36-44را مقايسه كنيد با« قلب جديد» و« قلب گوشتي» حرقيال نبي به جاي قلب سنگي سابق (كتاب حزقيال نبي باب 2آيه 4،‌باب 11آيه 19، باب 18آيه 31،باب 32آيه 9، باب 36آيه 26) اما از نظر او موهبت موعود اين است كه« از دروازه هاي اين شهر [بيت المقدس]شاهان و شاهزادگاني وارد خواهند شد كه بر تخت پادشاهي داوود نشسته اند و ارابه ها و اسبها آنها را به حركت در مي آورند» (كتاب حزقيال نبي باب 17آيه 25)آنچه در اين متن قابل توجه است نه تنها آرمان اين جهاني مطرح شده درآن و طرح بيت المقدس بعنوان شهر پرجنب جوش سلطنتي است، بلكه اشاره اي است كه در آن به پادشاهان به صورت جمع صورت گرفته است . انديشه يك پادشاه ناجي مسيحايي هنوز شكل نگرفته است .

در تعابير بعدي و به ويژه تعابير مدرن و سكولار مسيحاباوري،‌انديشه مسيحاي شخصي به طور فزاينده جاي خود را به عقيده ي «عصر مسيحايي» حاوي صلح ، عدالت اجتماعي و عشق همگاني داده است . مفاهيمي كه به راحتي مي توانند به عنوان تحولات پيش رونده ، ليبرالي ،‌سوسياليستي ، آرماني و حتي انقلابي مسيحاباوري سنتي ،ايفاي نقش كنند. از اين روطرح يهوديت اصلاح طلب امريكا در فيلادلفيا (1869) به جاي اعتقاد به مسيحاي شخصي ،‌ايمان خوش بينانه به ظهور يك دوره ي مسيحيايي را جايگزين نمود كه ويژگي «آن يكپارچگي همه ي انسانها به عنوان فرزندان خدا در اعتراف به يك خداي واحد» بود و در« تريبون پيتزبورگ (1885)از ايجاد سلطنت راستي ،عدالت ، و صلح »سخن به ميان آمد. به نظر ميرسد نااميدي قرن بيستم از انديشه پيشرفت ،حيات تازه اي به اشكال افراطي تر و آرماني مسحاباوري داده است .

در دروه ي بين دو عهد ،‌همان طور كه شاهد بوده ايم عقايد و آموزه هاي مسيحايي به اشكال مختلف شكل گرفت . مسيحاباوري به طور فزاينده اي با معادشناسي ارتباط يافت و معاد شناسي قاطعانه تحت تاثير مكاشفه گرايي واقع شد. در عين حال ، اميدهاي مسيحايي به طور فزاينده اي بر شخصيت يك منجي منفرد متمركز گرديد.در مواقع تنش و بحران ، مدعيان مسيحا (يا طلايه داران و منادياني كه خبر از ظهور آنها مي دادند ) اغلب به صورت رهبران شورش ظاهر مي شدند . علاوه بر نويسنده ي كتاب اعمال (رسولان)باب 5.جوزفوس فلاويوس نيز چند نمونه از اين افراد را نام ميبرد. علاوه بر اين مسيحا ديگر نماد آمدن عصر جديد نبود ، بلكه به نوعي انتظار مي رفت كه آن را تحقق بخشد از اين رو« تدهين شده ي خداوند» به« ناجي و رهايي بخش» و كانون آموزه ها و اميدهاي پرشورتر و حتي کانون« الهيات مسيحايي» تبديل شد براي مثال مقايسه كنيد با معاني ضمني تفسير پولس مقدس از كتاب اشعياي نبي باب 52 آيه 20و نجات دهنده ي [يعني خدا]بر سرزمين اسرائيل وارد مي شود و «نجات دهنده[يعني مسيح]از سرزمين اسرائيل بر مي خيزد»(كتاب روميان ،باب 11آيه 26)

نظر به اينكه بسياري از يهوديان آواره تحت سلطه مسيحيان زندگي مي كردند كه آن هم به معني آزار و شكنجه از سوي مسيحيان و فشار مبلغين مذهبي بود، مجادله هاي الهياتي ناگزير بر محور موضوعات مسيح شناسي ـ يعني مسيحايي ـ متمركز بود.(آيا عيسي مسيح ، مسيحاي موعود است؟چرا يهوديان از پذيرش او خودداري مي كنند ؟آيا علت آن كوري نفساني است يا شرارت اهريمني ؟)چون در هر دو دين ، تورات كتابي مقدس تلقي مي شد،مجادله اغلب شكلي تفسيري به خود مي گرفت (يعني هر كدام مدعي تفسير صحيح پيش گوئيهاي مربوط به مسيحا در كتاب مقدس بود)[ به مجادلات ، مقاله اي در باب مجادلات بين يهود و مسيحيت مراجعه كنيم .]علي القاعده مسيحا باوري يهودي هرگز اميدهاي واقعي ،تاريخي ، ملي ، و اجتماعي خود را رها نكرد و چندان تحت تاثير ماهيت« معنوي» آموزه هاي مسيحيت قرار نگرفت .

مجادله گران مسيحي ، از نخستين كليسا گرفته تاقرون وسطي و پس از آن يهوديان را متهم به ماده گرايي پست و خشني مي نموده اند كه باعث شده بود كتابهاي مقدس كاتاساركا را با چشم ظاهر بخوانند تا چشم باطن شگفت اينكه ، يهوديان اين انتقاد را تمجيد مي دانستند،زيرا از نظر آنها ،در دنيايي رهايي نيافته كه گرفتار جنگ ، بي عدالتي ، ظلم ، بيماري،گناه، و خشونت بود اين ادعا كه مسيحا آمده ، كاملا بي معني بود .در مناظره معروف بارسلونا (1263)، كه به وسيله مبلغين مذهبي دومينيكن بر يهوديان تحميل شد و در حضور جيمز اول پادشاه آراگون، برگزار گرديد . سخنگوي يهودي، تلمودي و قبالي برجسته ،( موسي ابن نحمن10،( حدود 1194ـ حدود 1270) ، صرفا كتاب اشعياي نبي باب 2آيه 4را قرائت كرد اعليحضرت مسيحي ، عليرغم اعتقاد ايشان به اين كه مسيحا آمده ، احتمالا امر دشواري است كه ارتش خود را منحل و تمام جنگجويان خود را به خانه بفرستد تا شمشيرهاي خود را به تيغه ي گاوآهن و نيزه ها را به داس بزنند.

در طول تاريخ يهوديت ،بين دو نوع مسيحاباوري كه قبلا به اختصار مطرح شدتنش وجود داشته است :نوع مكاشفه اي ، با عناصر معجزه آسا و خارق العاده اي آن ، و نوع «خودگرا»تر. در طول قرون وسطا مكاشفه هاي قديمي و معمولا انتسابي و تفاسير مسيحايي كتب مقدس استنساخ شدند و نمونه هاي جديدي توسط رويابينان و شيفتگان مسيحا خلق شد.نگرش خاخامها حداقل نگرش رسمي آنان معقول تر و سنجيده تر بود چرا كه تعداد زيادي از طغيانهاي مسيحايي به فاجعه يعني سركوبي بي رحمانه به وسيله ي حاكمان غير يهودي منتهي شده بود. مار گزيده از ريسمان سياه و سفيد مي ترسد و ترديد هاي خاخامها (كه احتمالا ناشي از تجربه تلخ شورش بار كوخبا بود ) در تفسير وعظ گونة‌كتاب غزل غزلها باب 2آية 7، نمودي روشن يافت ؛ من از شما، شما دختران بيت المقدس مي خواهم عشق مراتحريك نكرده و اورابيدار نكنيد تااينكه او بخواهد . اين آيه حاوي شش دستور براي اسرائيل است: عليه حكومتهاي اين جهان شورش نكنند ، به زور برپايان روزها تاكيد نكنند...وبراي بازگشت به سرزمين اسرائيل به زور متوسل نشوند. در سطح بسياري نظري تر ، قبلا يكي از بزرگان تلمود اين چنين اظهارنظر نموده بود كه هيچ تفاوتي بين اين عصرو آن عصر مسيحا وجود ندارد جز ظلم حكومتهاي كافر نسبت به اسرائيل [كه پس از آنكه اسرائيل مجددا آزادي خود را به وسيله ي يك پادشاه مسيحا به دست آورد ، به پايان خواهد رسيد[

موسي بن ميمون (8/1135-1204 ) ،‌مرجع بزرگ قرون وسطا و فيلسوف و متاله ،‌هر چند كه در مجموعه ي اصول دين ، ايمان به ظهور مسيحا را نيز برشمرده است ، اما همانگونه كه در زير مي آيد ، در اصول قانوني خود با احتياط حكم كرده است : «نگذاريد كسي تصور كند كه پادشاه مسيحا بايد علائم يا معجزاتي را نشان دهد و نگذاريد كسي تصور كند كه در دروه ي مسيحا بايد روند عادي امور تغيير مي كند يا نظام طبيعت دگرگون مي شود... آنچه كه كتاب مقدس در اين خصوص مي گويد بسيار مبهم است ، و فرزانگان ما [نيز] هيچ روايت روشن و صريحي در خصوص اين مسائل ندارند . بيشتر[پيش بيني ها و ورايتها حكايت و داستان است ، كه مفهوم واقعي آنها فقط پس از وقوع حادثه آشكار مي شود ، پس از اين جزييات ، جزء اصول دين نيست و نبايد وقت خود را بر سر تفسير آنها يا محاسبه ي تاريخ ظهور مسيحا تلف كرد، زيرا اين مسائل نه ما را به عشق الهي رهنمون مي شوند و نه باعث ترس از او» .(تورات ميشنه ،باب پادشاهان آيات 11و12)

در زمان زندگي خود ابن ميمون جنشهايي مسيحايي در نقاطي از دياسپورا12 رخ دادو او به عنوان رهبر نسل آگاه خويش يابد نهايت تلاش خود را بكار مي بست تا بدون جريحه دار كردن احساسات مسيحايي مومنين ، با تبيلغ دقيق روش عاقلانه تر خود .(مثل آنچه در رساله ي يمن و رساله ي احياي مردگان بيان شده است ) ، مانع از وقوع فجايع و شورشها گردد. با وجود اين ، آرزوي مسيحا و تصورات مكاشفه اي كه در اثر آزارها ورنجها بر انگيخته مي شد ، همچنان گسترش مي يافت و باعث مشتعل شدن شورشهاي مسيحايي مي گرديد.در خصوص مدعيان مسيحاـ‌ شبه مسيحا يا پيام آوراني كه خبر از ظهور نجات دهنده مي دانند ـ هيچ كمبودي وجود نداشت ، به شرط آنـكه مـردم با روشـهاي مناسـب (ماننـد رياضتهاي ناشي از ندامت)خود را آماده مي كردند.

مهم نيـست كه عقايد و اميدهاي مسيحايي ، مكاشفه اي بودند يا معقول تر ، مربوط به آشوب پرهيجان بودند يا تعصب خداشناسانه ، به هرحال به بخش اساسي دين يهود و تجربه ي حيات و تاريخ يهود تبديل شده بودند. ممكن است برخي متون مكاشفه اي را بسيار خيالي دانسته ،رد كنند ، اما ميراث پيشگوئي مسيحايي مورد قبول همگان بود. نه تنها در شكل مذكور آن در تورات بلكه حتي به طور قطعي تر در شكل گيري متعاقب آن در قالب خاخامها.

شايد بتوان گفت موثرترين عامل ، تاكيد مداوم بر عقايد مسيحايي (گرد هم آمدن تبعيديان ، احياي سلطنت خاندان داوود ، بازسازي بيت المقدس و معبد سليمان ) در آداب ديني روزمره ، در شكرانه اي كه پس از هر غذاخوانده مي شود وبه ويژه در دعاهاي روز سبت و روزهاي مقدس بود. اين تنها مورد در تاريخ اديان نيست كه نشان مي دهد چگونه كتاب دعا و آداب ديني مي تواند بيش از رساله هاي خداشناسي تاثير يا نفوذ داشته باشد .

جنبشهاي مسيحايي در طول قرون وسطا ملازم تاريخ يهوديت بودند، و احتمالا بسيار بيشتر از آن تعدادي هستند كه از طريق وقايع نامه ها، فتاوي خاخامها ، وديگر منابع فرعي به اطلاع ما رسيده است . بسياري از آنها پديده هاي داخلي كوتاه مدت بودند. هر جنبش معمولا پس از سركوبي آن به وسيله ي مقامات يا ناپديد شدن (يا اعدام) رهبر مربوطه به تدريج محوشد . دراين نظر ،جنبش به وجود آمده به وسيله ي شابيتاي تسوي13 ، مدعي مسيحا در قرن هفدهم ،‌نمونه اي استثنايي است . در ايران وجود جنبشهاي مسيحايي از جنبش ابو عيسي اصفهاني و مريد او ، يودغان14 در قرن هشتم تا جنبش ديويد آلروي15 (مناحم الدجي16) در قرن دوازدهم به اثبات رسيده است .ابوعيسي ، كه خود را مسيحاي متعلق به خاندان يوسف مي دانست به طوري شايسته در جنگ بانيروهاي عباسي كشته شد . وي با ده هزار تن از پيروان خود بر آنها تاخت ، حال آنكه ديويد آلروي(كه به خوبي از داستان خيالي ديسرايلي17 مي توان او را شناخت ) شورشي راعليه سلطان به راه انداخت . در قرنهاي يازدهم و دوازدهم در غرب اورپا، به ويژه در اسپانيا چندين مدعي مسيحايي ، ظهور كرد. سپس تحت تاثير قباله18 ، فعال گرايي مسيحايي مرموز تر و حتي سحر آميز تر گرديد فعال گرايي معنوي هنگامي كه تمام راههاي واقع بينانه و عملي ابراز آن بسته مي شود به راحتي تبديل به فعال گرايي سحر آميز مي شود و افسانه ي يهود از بزرگاني سخن مي گويد كه پذيرفتند با رياضتهاي شديد ، مراقبات خاص ،‌و افسونهاي قبالي گرايانه ، ظهور مسيحا را تسريع نمايند اين افسانه ها كه معروفترين آنها مربوط به يوسف دلارينا19 است، معمولا با به دام افتادن استاد به وسيله ي نيروهاي اهريمني كه به دنبال شكست آنها بود ، خاتمه مي يابد.

براي شناخت كامل جنبشهاي مختلف مسيحايي ،‌بايد شرايط تاريخي خاص و فشارهاي خارجي و تنشهاي داخلي را كه به وقوع آنها كمك كرده ، با دقت ، تك تك ، و با جزئيات تمام بررسي كرد. سرنوشت مشترك يهود كه در همه جا به عنوان اقليتي منفور و مورد ايذاء و اذيت بودند و در محيطي خصمانه و در عين حال داراي همان فرهنگ ديني و اميد به مسيح موعود زندگي مي كردند، چارچوبي كلي را فراهم ميكند؛ با وجود اين ،‌قطعا براي تبيين جنبشهاي خاص مسيحايي كافي نيست.پديده ي خروج گروههاي كوچك و بزرگ يهود از كشورهاي موطن خود در دياسپورا . جهت سكونت در سرزمين مقدس .مؤيد حضور دائم تحركهاي مسيحايي است . اين جنبشها در عين حال كه به همان آشكاري شورشهاي مسيحايي سخت، طرفدار عصر طلايي نبودند،اما اغلب انگيزه هاي مسيحايي داشتند . اگر چه مسيحا هنوز ظهور نكرده بود يا مومنين را به سرزمين موعود فرا نخوانده بود، اما انگيزه ها اغلب به« پيش از معاد» مربوط مي شد، به اين معنا كه تصور مي شد زندگي همراه با دعا و تطهير زاهدانه در سرزمين مقدس ظهور ناجي را فراهم مي كند يا حتي آن راتسريع مي كند.

با ظهور قباله پس از قرن سيزدهم ، و به وبژه گسترش آن پس از اخراج يهوديان از اسپانيا و پرتغال ،عرفان قبالي گرايانه به عنصري مهم تبديل شده ، باعث ايجاد نيرويي اجتماعي در مسيحاباوري يهودين گرديد. اين فرآيند نيازمند شرح مختصر است. به عنوان يك قاعده نظامهاي عرفاني ، ارتباطي بازمان يا جريان زمان ، تاريخ و در نتيجه مسيحا باوري نداشته يا ارتباط بسيار ناچيزي دارند. گذشته از همه چيز،عارف ،سوداي فضايي فراتر از عالم ناسوت و انتظار ابديت لايزال و حال جاودانه رادرسر مي پروراند او به دنبال برترين كامروايي تاريخ نيست .در نتيجه تعجبي ندارد كه ببينيم كاهش تنش مسيحايي نسبت معكوسي با تنش عرفاني دارد.به نظر مي رسد كه اين اصل در مورد قباله كلاسيك اسپانيايي نيز صدق مي كند. قباله جديد ، يا قباله لوريايي21 ، كه پس از انفصال اسپانيا ، در مراكز بزرگ امپراطوري عثماني ، به ويژه در سفاد و در سرزمين مقدس، بوجود آمد، به خاطر متعالي بودن و تقريبا مي توان گفت به خاطر توصيه هاي مسيحايي و آتشين و به ويژه خاطر قالبي كه به دست خلاق ترين ، جاذبه مندترين و برحسته ترين قبالي گراي آن گروه ،اسحاق لوريا1534-1572،يافته بودقابل ملاحظه بود.قباله لوريايي به تفسير تاريخ جهان بطور كلي ، وتبعيد،رنج ورستگاري اسرائيل به طور خاص پرداخت ، آنهم به نحوه اي از بيان كه مي توان عرفاني ناميد،يعني به صورت يك نمايش كيهاني و بلكه الهي كه خداوند خود درآن شركت دارد. اين نظام را مي توان داستان عرفاني زندگي پيامبران نيز ناميد. طبق اين افسانه ي« عرفاني » عجيب در لحظه اي كه ذات نور الهي به قصد خلق جهان خود را ظاهر ساخت - بسيار پيش از نخستين گناه آدم ـ فاجعه اي ازلي يا« سقوط» رخ داد. مجراهايي كه بنا بود نور الهي را حمل و منتقل نمايند در هم شكستند (درهم شكستن مجاري) و ذرات نورالهي دچارآشفتگي شدند و تاكنون در آنها حبس و تبعيد شده اندـ و اين بخشي از تراژدي آنهاست ـ و به حيات حوزه ي اهريمني ادامه مي دهند[به مدخل Qobbalah مراجعه كنيد[

در نتيجه تبعيد و رنج اسرائيل صرفا در سطح تاريخي ، مادي و خارجي بازتاب راز مهم تر تبعيد ورنج ذرات نورالهي سقوط كرده است. از اين رو رستگاري يعني آزاد شدن ذرات نور الهي از چنگال آلوده ي قدرتهاي اهريمني و بازگشت آنها به منشا الهي خود كه كمتر از آزادي اسرائيل از انقياد مسيحيان و بازگشت آنها به سرزمين مقدس نيست. در واقع ،روند دوم نتيجه ي طبيعي فرآيند اول است . فرآيندي كه وظيفه اصلي و عرفاني اسرائيل ،تحقق آن از طريق حيات توام با پرهيزكاري و تقدس است. اين فعال گرايي معنوي در نهايي ترين حد خود است،‌زيرا دراينجا خداوند به نجات دهنده ي نجات دهندگان23 تبديل شده است . براي يهودي كه مورد تاخـت و تاز و تعـقيب بود، تبـعيد اهميت يافت، زيرا انعكاس تبعيد اساسي تر خداوند و مشاركت در آن تلقي مي شد و خدا خود ، مشاركت اسرائيل را در رستگاري خود، مردم خود، و مخلوقات خود لازم دانست . تعجبي ندارد كه ، حداقل در آغاز،شخصيت مسيحا نقشي نسبتا جزيي در اين نظام داشت . اوبيش از آنكه يك ناجي باشد ،علامت و نماد اين بود كه جريان مسيحاي عرفاني به كمال خود رسيده است . درواقع ، آموزه ي مسيحايي لورياگرايي24 حداقل به طور ساختاري به طرحي تكامل گرانزديك مي شود.

اين نظام قبالي گرا زمينه ي يكي از چشمگير ترين وقايع مسيحايي را در طول تاريخ يهوديت فراهم نمود . محور اين جنبش شخص شابيتاي تسوي بود. شكست شرم آور شابيتاي گرايي25 ، همراه با بدعت حاصل از آن يعني ايمان گرايي و ارتداد ، ردپايي ازبي نظمي و آشفتگي معنوي بر جاي گذاشت كه بر اثر آن قباله و مسيحاباوري هردو، حداقل به لحاظ نقش عمومي و اجتماعي خود، افول كردند.[به زندگينامه ي شابيتاي تسوي مراجعه كنيد]جداي از چند آشوب جزيي «مسيحايي ،مسيحا باوري» خودبخودي(عنواني كه مارتين بابر26 برآن گذاشته است) به طور مرتب كاهش يافت.ديدگاه مسيحايي در يهوديت زنده ماند و بدون شك ايدئولوژيهاي غيريهودي مدينه ي فاضله و انتظار را نيز تحت تاثير قرار داد(به كار اثر گذار متفكر ماركسيست ارنست بلاخ تحت عنوان DosprinzipHoffnung مراجعه كنيد ) ، اما هيچ مدعي ديگري به عنوان مسيح موعود ظهور نكرد. يهوديت ارتدكس همچنان به آموزه سنتي مسيحاي شخصي معتقد بود اما عملا در لاك رعايت حلاخا(نظام حقوقي دين يهود) فرورفت . اين افسانه ، قدرت خود را براي به راه انداختن جنبشهاي مسيحايي از دست داد.

حسيدگرايي28 ،تجديد معنوي بزرگ كه در قرن هجدهم به وسيله ي بشت29 (يسراييل بن اليعزر 1700-1760 )30 در شرق اروپا آغاز شد ، قطعا عقايد مسيحايي سنتي را رها نكرد،اما تاكيد اصلي آن برنزديكي به خداوند از طريق باطن معنوي يا (گاه) خلسه بود . گرشام اسكولم31 اين جريان را (اگر چه اين موضوع هنوز به لحاظي مورد بحث است) «خنثي سازي عنصر مسيحايي» ناميده است .اما در عين حال كه حسيدگرايي مي كوشيد به بياني سنتي پاسخي به جويندگان معنويت و همين طور توده هاي فقير در نقاط يهودي نشين شرق اروپا ارائه نمايد، يهوديان اروپاي غربي و مركزي وارد عصر مدرن مي شدند(آزادي مدني ،همسان سازي ،اصلاح آيين يهود).

پيامدهاي اين تحولات براي مسيحاباوري يهودي همچنان موضوعي براي تحقيق محسوب مي شود.بدون شك بسياري از ايدئولوژيهاي مدرن، پاره اي ازرگه هاي سنتي مسيحا باروي را حفظ كرده اند و گاه عمدا از اصطلاحات مربوط به مسيحا باوري استفاده كرده اند.البته تفكر ليبرالهاي مترقي ،سوسياليستهاي متاخر و نيازي به گفتن نيست كه حركت احياي ملي موسوم به صهيونيسم ،در قالب مبارزه ي نهايي23 يا بيت المقدسي آسماني كه از بالا نازل شده باشد يا« پسرداوود» سوار بر استر نمي انديشيدند،بلكه به آزاديهاي مدني ،يكسان بودن در برابر قانون ، صلح جهاني ، پيشرفت همه جانبه ي اخلاقي و بشري ،آزادي ملي مردم يهود در ميان خانواده ي ملل و غيره مي انديشيدند، اما همه ي اين آرمانها به نوعي با هاله اي مسيحايي احاطه شده بود.يهوديان به ندرت سوالهاي نص گرايانه اي كه موافقت زيادي با بنيادگرايي مسيحيت داشت مطرح مي كردند. آنها علي القاعده پرس و جو نمي كنند كه آيا يك واقعه ي تاريخي خاص« تحقق » همان پيشگويي خاص در كتاب مقدس است.اما براي اكثر آنها غير ممكن است كه از كنار حوادثي فاجعه آميز نظير قتل عام يهوديان بگذرند يا شاهد پايان تبعيد و تشكيل مجدد اسرائيل به عنوان كشوري حاكم باشند ،اما تارهاي مسيحاباوري در روح آنها تحريك نشود. در واقع از زمان جنگ يوم كيپور33 ـ‌ يعني از دهه ي هفتاد قرن بيستم ـ روندي به سوي مسيحايي كردن سياست در اسرائيل به ويژه در ميان گروههاي حامي استقرار در كرانه ي غربي يا حقوق يهوديان در معبد ، محبوس بوده است34 . بخشي از اين صهيونيسم مسيحايي شده به تعاليم آوراهام اسحاق كوك35، خاخام ارشد فلسطين از سال 1921تا1935 باز مي گردد. در دعا براي كشور اسراييل،خاخام ارشدـ به گونه اي تقدير گرايانه و اوليه كه باور نكردني است ـ‌اصطلاح آغاز جوانه زدن رستگاري ما رابراي كشور به كار مي برد. اما بقيه معتقدند كه مسيحاباوري به عنوان يك مفهوم معاد شناختي ،بايد به دور از ملاحظات عملي و پيچيدگي هاي سياست جاري باقي بماند،زيرا مسيحا باوري معمولا به جاي اخلاقي كردن آنها (به معناي پيش گويانه آن ) باعث سردرگمي آنها و تبديل آنها به افسانه مي گردد. هنوز بسيار زود است كه به ارزيابي قطعي تاريخي و جامعه شناختي از اين گرايشهاي متعارض، ماهيت و نقش مسيحاباوري در يهوديت معاصر بپردازيم .

 

كتاب شناسي

كوهن، گرسودن36 «نگرشهاي مسيحايي اشكنازيم37 و كليميان» . در مطالعات موسسه لئوبك38 ، باويرايش مكس

روتزبرگر39 ،صص- 156-115.نيويورك،1967.

فريدمن، اچ.دي40 . «مسيحان» كاذب.دردائره المعارف يهود.نيويورك.1925.تاريخچه ي مدعيان مسيحا در طول تاريخ يهوديت.

كلاوزنر ،جوزف41 .ديدگاه مسيحايي در اسراييل.از آغاز تاپايان ميشنا.نيويورك،1955.

ماوينكل،سيگمونداو42 كه مي آيد:مفهوم مسيحاباوري درعهد قديم و آيين بعدي يهود.ترجمه ي جي .دابليو.اندرسون

43.آكسفورد،1956.

اسكالم ،گرسون44 ديدگاه مسيحايي در آيين يهود و مقالات ديگر پيرامون معنويت در يهود. نيويورك1971.
سيلور.اي.اچ.اي 45.تاريخچه ي تفكر مسيحايي در اسراييل .بوستون، 1959.

وربلاسكي،آر،چي.زوي.«مسيحاباوري در تاريخ يهود».«در جامعه ي يهود طي اعصار مختلف» ،ويراسته ساموئل اي مينگر، بن . ساسون ، اچ.اچ47 .صص 45- 30 . نيويورك،1971.بررسي و تحليل كوتاه .نويسنده:آر.جي.زويي وربلوسكي .

 

 

 

 

پي نوشت ها :

1.Antiochus IV


2.Barkokhba
3.Pesher
4.midrash
5- فرآيند بنابر روايت تورات ،پسر دوم حضرت يوسف [مترجم [=Ephraim

6.The Battle of Armageddon

7- شهر پيتزبورگ در ايالت پنسيلوانياي امريكا [مترجم= Pittsburgh  [

8- مورخ يهودي [مترجم   = Josephus Flavius  [

9.Kata Sarka

10.Moses Nahmanides.

11. Moses Maihmonides(mosheh ben maiman)
12.Diaspora

13.Shabbetai Tsevi

14.Yudghan

15.David Alroy

16.Menahemal-Duji

17- بنجامين اسرائيلي ،نويسنده و دولتمرد انگليسي [مترجم  =Disraeli   [

18.Qobalah

19.Yosef Della Reyna

20.Diaspora
21.Lurianic
22.Safad
23.Salvator Salvandus
24.lurianism

25- اين باور كه رستگاري فقط از راه ايمان امكان پذير است [مترجم=antinomianism.  [

26.Martin Buber
27.Emst Bloch
28.Hasidism
29.Besht
30. ezer
پ elben Eli پ Yisra

31. .Gershom Scholem

32- مبارزه ي نهايي بين نيكي و بدي در پايان جهان (مترجم = Armageddon  )

33.Yorn Kippur

34. Temple Mount

35.Avraham Yitshagkook

36.Cohen,Gerson D

37- لقب اعقاب يهوديان مناطق شرقي و مركزي اروپا (مترجم . )

38.LeoBaeck

39.Max Kreutzberger

40.Friedmann,H.G
41.Klausner,Joseph
42.Mowinckel,Gershom
43.G.W- Ahderson

,44.Scholem,Gershom
45.Silver,A.H.A.
46.Werblowsky
47.Samuel Eminger,Ben- SassonH.H
48.R.j.zwiwerblowsky

 

 

 

زندگاني حضرت امام عليّ بن موسي الرّضا (ع) ، دوران پر فراز و نشيبي را تشكيل مي‏دهد و ابعاد گوناگوني را در اين باره مي‏توان مورد توجه قرار داد.

مسأله ولادت و حوادث قبل از امامت و شرايط سخت دوران زندگي با پدر بزرگوارشان امام كاظم عليه‏السلام و يا شرايطي كه پس از شهادت امام كاظم براي ايشان پيش آمد كه شيعه در معرض انحراف سختي نسبت به امر امامت قرار گرفت و گروه "فطحيّه" پديدار شد و بزرگاني از شيعه، مدت‏ها دچار آن بودند، تا مرگ هارون و اوضاع نابسامان حكومت مركزي در درگيري بين امين و مامون و تا انتقال ايشان به خراسان جهت ولايتعهدي.

از آنجا كه پرداختن به همه موضوعات از فرصت اين مقاله بيرون است، به مروري اجمالي بر دوره‏اي كوتاه از زندگي امام يعني دوران انتقال به خراسان و قبول ولايتعهدي ايشان بسنده مي‏كنيم.

قبل از ورود در بررسيِ اقدام حضرت در اين دوره و ارزيابي علت و آثار آن مقدمه‏اي را مورد توجه قرار مي‏دهيم:


خط‏مشي اصلي و اختلاف تاكتيك‏ها

امت اسلام به عنوان يك مجموعه، نتيجه تلاش 23 ساله پيامبر اكرم است كه توانستند در اين مدت، امتي را پديدار سازند كه بتواند در تاريخ بشريت اثر گذار باشد و بار هدايت را به دوش كشد.

پس از پيامبر، مسؤوليت تداوم حركت و هدايت به عهده امامان معصومين بود ليكن با رحلت پيامبر امت دچار حوادث و ناهنجاري‏هايي گشت كه در اقدامات تمامي ائمه تا دوران غيبت و پس از آن اثر گذار شد. اما به هر تقدير مسؤوليت حفظ و هدايت اين امت بزرگ بر عهده آن‏ها بود و اگر چه به حسب ظاهر حكومت در دست ديگران قرار داشت اما همان حاكم را نيز امامان معصوم با اقدامات خود تحت تاثير قرار مي‏دادند و در مجموع، از فروپاشي و انهدام نظام اسلامي و استقرار كفرِ محض جلوگيري مي‏كردند.

از طرفي حفظ و بقاي خط اصيل اسلام و رشد تفكر صحيح اسلامي نيز بر عهده آن‏ها بود؛ يعني بر طرف ساختن ناهنجاري عظيمي كه پس از پيامبر، خود را نشان داد و چنان دامنگير جامعه اسلامي شد كه با شهادت دخت گرامي پيامبر نيز در آن هنگام اثر چنداني نسبت به بيداري نمايان نشد و علي عليه‏السلام مجبور به كناره‏گيري ظاهري از درگيري با متصديان و زمامداران غاصب بودند.

در اين دوران، اندك بودن ياران، شرايطي اينگونه را بر حضرت تحميل مي‏نمود و راه عبور از اين ناهنجاري، تربيت و ساختن افرادي بود كه نسبت به حق بينا و توجيه باشند.

بر اساس اين واقعيت، حضرت به فعاليت در چند زمينه اهتمام ورزيدند:

الف) تعليم و تربيت و بيدار سازي مسلمين نسبت به واقعيت‏ها و معارف اصلي و حقايق

ب) تلاش در جهت جلوگيري از انحراف بيش از حد زمامداران از خط اسلام

ج) تلاش در جهت جلوگيري از شكست زمامداران در برابر حكومت‏هاي كفر

د) افشاي واقعيت زمامداران غاصب و افشاي حقيقت و روشن ساختن مشكلات پديد آمده براي مردم

انجام اين فعاليت‏هاي به ظاهر متضاد، شرايط سختي را در برابر ائمه ما قرار مي‏داد كه تنها عصمت و علم و تاييد الهي مي‏توانست عامل موفقيت آن‏ها باشد.

فعاليت در چهار زمينه فوق، خط اصلي ائمه ـ يكي پس از ديگري ـ بود و تفاوت نوع اقدامات آن‏ها نيز به دليل تفاوت شرايطي بود كه در زمان‏هاي مختلف وجود داشت.

استراتژي واحدي بر حركت همه امامان سايه افكن بود اما به دليل تغيراتي كه در برهه‏هاي مختلف وجود داشت، تاكتيك‏ها متفاوت مي‏گشت و لذا مي‏بينيم يك امام در مسير زندگي خود اقدامات متنوعي را بروز مي‏دادند كه اين تنوع به دليل تفاوتي بود كه در شرايط رخ مي‏داد. مثلا مي‏بينيم امام حسين عليه‏السلام در زمان معاويه اقداماتشان كاملا

آرام و سرّي است اما به ناگاه در زمان يزيد به حركت همراه با خروش و فرياد تبديل مي‏شود و يا در اقدامات ساير ائمه، گاهي مماشات و گاهي اعتراض وجود دارد كه همه به دليل تفاوت شرايط است.

نوع كلي برخورد خلفا با امام رضا عليه‏السلام

امام رضا عليه‏السلام در دوران تصدي امر امامت با وضعيت متفاوتي مواجه بودند.

در آغاز، همزمان با هارون بودند كه در هنگام به شهادت رساندن امام كاظم عليه‏السلام خود را در اوج اقتدار مي‏ديد و به مبارزه بي امان با امام و ياران او كمر همت بسته بود و بسياري از سران شيعه را زنداني و به دنبال بقيه آن‏ها بود كه داستان ابن ابي عمير در اين باره معروف و مشهور است.

با مرگ هارون و جريان برخورد مأمون با امين كه مدتي بني عباس را به خود مشغول ساخته بود، وضعيتي متفاوت با دوران هارون براي امام پديد آمد. چرا كه از طرفي خوف درهم ريختن اساس حكومت آن‏ها در اين درگيري‏ها وجود داشت و از سوي ديگر فرصت مناسبي براي توسعه امر تعليم و تربيت در بين شيعه بود و ارتباطات شيعه در اين دوران بسيار قوي و بهتر از قبل بود.

پيروزي مأمون وضعيت را به شدت تغيير داد. او در سياست خود تدبير جديدي در برخورد با شيعه و امام آنان در پيش گرفت. اقدامي كه قبلا هرگز سابقه نداشت و شايد خطرناكترين اقدام در راه ضربه زدن به سازمان شيعه بود.

مأمون بدون درگير شدن با امام و با اظهار عنايت نسبت به حضرت، ايشان را به خراسان يعني مرو آن روز دعوت كرد و به انجام سناريويي پرداخت كه اگر درايت امام نبود مي‏توانست ضربه‏اي هولناك بر پيكر سازمان شيعه وارد سازد. اما امام با درايت خويش مكر مأمون را بي‏اثر نمود به گونه‏اي كه همان طرح به برنامه‏اي جهت توسعه شيعه و گسترش سازمانش انجاميد، گو اين كه جان خويش بر سر اين راه نهاد.

اينكه مأمون براي استحكام قدرت خويش به امام نياز داشت و يا در صدد خاموش ساختن تحركات علويان در اطراف حكومت خود بود و يا براي جلب نظر عباسيان به سوي خود كه اگر با او همكاري نكنند به همكاري با علويان خواهند پرداخت و قدرت او بر باد خواهد رفت، همگي تحليل‏هايي است كه ممكن است به نوعي در اين اقدام دخيل باشد اما دليلي را كه خود حضرت در اين باره بيان مي‏دارد پرده از اصلي‏ترين راز اين ماجرا كنار مي‏زند كه همانا تنها هدف او، تخريب شخصيت امام در راستاي تسلط بر سازمان شيعه بود كه پدران مأمون با استفاده از روش‏هاي قهري براي رسيدن به آن ناكام بوده‏اند و اين سازمان هر روز گسترش بيشتري داشته و تا اعماق حكومت عباسيان نفوذ كرده بود تا حدي كه برخي از وزراي آن‏ها شيعه بوده‏اند.
براي روشن شدن اين مطلب، ماجراي احضار حضرت را به اختصار از قول "ابي الصلت هروي" يار و همراه حضرت در مرو ـ كه از نزديك شاهد ماجراها بوده و حوادث را از نزديك مشاهده كرده ـ نقل مي‏كنيم. اين گفت وگو پس از احضار امام به مرو رخ داده است.1


تحليلي بر گفت وگوي امام با مأمون

ابي الصلت مي‏گويد:

"مأمون به حضرت گفت: با توجه به شناختي كه از مراتب فضيلت و علم و زهد و پاكي و عبوديت شما دارم، شما را براي خلافت لايق‏تر مي‏دانم."

حضرت فرمودند: "بندگي خداوند افتخار من است و از زهد نسبت به دنيا در پي نجات از شر آن هستم و با دوري از گناهان رسيدن به درجاتش را آرزو دارم و با فروتني در دنيا قرب الهي را مي‏طلبم."

مأمون گفت: "تصميم دارم حكومت را به شما واگذار كنم و با شما بيعت نمايم."

حضرت فرمودند: "اگر حكومت حق تو است و خداوند آن را براي تو قرار داده است پس حق نداري آن را براي ديگري قرار دهي و لباسي را كه خداوند به تو ارزاني داشته از تن بيرون كني و به ديگري بدهي و اگر خلافت حق تو نيست نمي‏تواني چيزي را كه به تو ربطي ندارد به من ببخشي."

تا اينجا حضرت همه حق را براي او بيان داشتند و مأمون را در يك گفتار منطقي و كوتاه محكوم ساختند.

شايد گمان مأمون بر اين بود كه حضرت در برخورد اول از قبول حكومت امتناع مي‏كنند و مأمون مي‏تواند براي همه اينگونه وانمود كند كه علي بن موسي براي خود حقي در حكومت قايل نيست و يا بالاتر از اين، حكومت را وظيفه خود نمي‏داند و الاّ نمي‏توانست از زير بار آن شانه خالي كند. و با اين سخن فلسفه امامت و رهبري را مخدوش نمايد.

پاسخ امام او را در چالشي سخت گرفتار ساخت كه حكومت من چه ربطي به تو دارد؟ تو بايد وظيفه خود را انجام دهي و تكليف خود را معين نمايي كه آيا حق حكومت داري يا خير؟

در اين جا حضرت بر يك نكته بسيار مهم تاكيد مي‏نمايند كه حكومت حقي مانند ساير حقوق نيست كه انسان بتواند با وجود قدرت بر استيفا، از آن چشم پوشي نمايد. بلكه مسأله حكومت بر مردم دائر بين حرمت و وجوب است يعني يا وظيفه است كه بايد به انجام آن پرداخت و يا ربطي به شخص ندارد و براي او مجعول نيست كه در اين صورت تصرف و يا دخالت در آن حرام مي‏باشد.

اگر خلافت را خداوند براي تو قرار داده پس چگونه مي‏تواني از انجام آن خودداري نمايي و اگر براي تو مجعول نيست با كدام مجوز در آن دخالت كرده‏اي؟

در اين جا مأمون از قالب دروغين خود خارج مي‏شود و ماهيت واقعي خويش را نمايان مي‏سازد و مي‏گويد:
"
بايد اين را قبول كنيد."

حضرت بار ديگر فرمودند:

"اگر به اختيار من باشد هرگز آن را نمي‏پذيرم."

مأمون در آن جلسه، ديگر قضيه را پي‏گيري نمي‏كند. و به اين ترتيب چند روزي گذشت و مأمون تلاش مي‏كرد تا به نوعي موافقت حضرت را جلب كند تا بالاخره مأيوس شد و به ايشان گفت: "اگر نسبت به بيعت من با خودتان راضي نيستيد لا اقل جانشيني مرا قبول كنيد تا حكومت پس از من براي شما باشد."

حضرت فرمودند: "پدرانم از پيامبر نقل كرده‏اند كه من قبل از تو با زهر كشته خواهم شد و در كنار هارون مدفون مي‏شوم."

مأمون گريه كنان گفت: "اي پسر رسول خدا چه كسي جرأت چنين عملي را دارد در حالي كه من زنده باشم؟"

حضرت فرمودند: "اگر تصميم بر افشا بود قاتل را مي‏توانستم معرفي كنم."

مأمون گفت: "مي‏خواهي راحت‏طلبي كني و اين (حكومت) را قبول نكني تا مردم بگويند نسبت به دنيا بي‏اعتنا است."

وقتي راه‏هاي تزوير بر مأمون بسته شد و سخنان امام او را در چالش قرار داد و بازي جانشيني نيز اين گونه در هم ريخت، به اسائه ادب و تخريب شخصيت امام از زاويه‏اي ديگر پرداخت و امام را متهم نمود كه شما عافيت طلب هستيد و مي‏خواهيد با تظاهر به زهد از مردم استفاده نموده و گذران عمر نماييد و وجاهت و محبوبيت دروغيني براي خود كسب نماييد.

حضرت اين توطئه او را نيز اين‏گونه خنثي فرمودند:

"خدا مي‏داند كه من از كودكي دروغ نگفته‏ام و بي رغبتي من به دنيا به خاطر دنيا نيست و اگر بخواهم مي‏توانم بگويم هدف تو از طرح اين مطالب چيست."

مأمون گفت: "به دنبال چه هستم؟"

حضرت فرمودند: "اگر حقيقت را بگويم در امانم؟"

گفت: "آري"

فرمودند: "تو مي‏خواهي مرا در موضعي قرار دهي كه اين تصور براي مردم پيش آيد كه علي بن موسي نه به خاطر زهد در دنيا از دستگاه حكومتي كناره مي‏گرفت بلكه به خاطر اين بود كه دنيا نصيبش نمي‏شد. نمي‏بينيد حالا كه دنيا به او روي آورده چگونه جانشيني مأمون را در آرزوي رسيدن به خلافت پس از او قبول كرد؟"

طبيعي است كه امام براي افشاي مأمون به اصلي‏ترين عاملي كه براي او و امام مهم است اشاره مي‏فرمايند و آن عامل را تخريب شخصيت امام و از بين بردن يك فكر ايجاد شده در ذهن مردم مي‏دانند.

تمام هدف معصومين اين بود كه ثابت كنند حكومت و رياست بر مردم طعمه‏اي نيست كه در اختيار انسان‏ها باشد، بلكه وظيفه‏اي سنگين است كه جز از عهده آن ها از كسي ديگر ساخته نيست تا به مسؤوليت‏هاي محوله عمل نمايد و عالم به مقتضيات آن باشد. حكومت بر مردم مستلزم علم سرشار و عدالت گسترده و انصاف مطلق و بي رغبتي به دنياي خويش است كه همه اين‏ها تنها در اين افراد يافت مي‏شود و ديگران اگر در مسير تربيتي و اعتقادي آن ها قرار گيرند در كسب مراتب وجودي خويش از اين منبعِ فيض بهره‏مند مي‏گردند و مي‏توانند در حد همان ظرفيت، در انجام اين مسؤوليت خطير، آن ها را ياري دهند.
اكنون اگر اين تصور براي مردم و ياران امام ايجاد شود كه همه اين مطالب اوهام بوده و ائمه نيز طالب همين گونه قدرت و جايگاه هستند، لازمه‏اش تخريب همه دردها و رنج‏هاي بي شمار پيامبر و ائمه و ياران صديقشان تا آن هنگام بود. يعني تخريب مسيري كه پيروانش از اقليتي اندك و انگشت شمار به تعدادي رسيده بودند كه مأمون خود را ناچار مي‏ديد براي از بين بردن اين نيروي عظيم به ظاهر از حكومت خويش كناره‏گيري نمايد و خود را با تمامي بني عباس درگير نمايد.

امام كسي نيستند كه مكر مأمون بتواند بر ايشان غالب شود بلكه امام در پاسخ‏هاي بجا و مناسب به او همه ابزار خدعه او را عليه او قرار دادند.

همه چيز به ضرر مأمون تمام شد. لذا بار ديگر نهان و كمون خود را آشكار ساخت و با عصبانيت گفت:

"از اماني كه به تو داده‏ام سوء استفاده مي‏كني و با من اين گونه ناروا و بر خلاف ميل
من رفتار مي‏كني. به خدا قسم بالاجبار بايد قبول نمايي و اگر امتناع ورزي گردنت را مي‏زنم."
همين جمله تمامي حيله او را تا ابد درهم ريخت و همه كساني كه شاهد اين ماجرا بودند دريافتند كه قبول اين جايگاه اجباري و غير اختياري است.

حضرت فرمودند: "خداوند از اين‏كه با دست خويش وسائل هلاكت خويش مهيا سازم منع كرده و لذا قبول مي‏كنم اما مشروط بر اين كه در هيچ عزل و نصبي شركت نكنم و هيچ رسم و سنتي را تغيير ندهم و تنها در مقام مشورت و دور از اجرا باشم. مأمون به همين مقدار بسنده نمود.

دقت كنيم كه امام با تدبير الهي از موقعيت پيش آمده توانستند بهترين استفاده را در راه اهداف الهي خود بنمايند، به اين صورت كه در جلسه گفتار با مأمون كه از ديد ديگران نيز مخفي نمانده، حيله و تزوير او را توسط خود او شكستند و همه چيز نسبت به هدف نهائي مأمون به ضرر او تمام شد.


پاسخ به يك شبهه

در اينجا يك سؤال مطرح است:

امام نسبت به قبول اين مسند ـ وقتي تهديد به قتل شدند ـ با تلاوت آيه‏اي از قرآن، به دليل نفي جواز القاء نفس در هلاكت، استدلال نمودند و جانشيني را با همان شروطي كه بيان داشتند پذيرفتند. يعني براي جلوگيري از كشته شدن به وسيله شمشير، مسند ولايتعهدي را قبول كردند، اما همين مأمون چندي بعد حضرت را مجبور ساخت كه از انگور و يا انار مسموم تناول كنند و چنانكه بعدا مشروح ماجرا را بيان خواهيم نمود، حضرت مي‏دانستند كه انگور زهرآلود، موجب شهادت ايشان خواهد شد اما تناول نمودند، سؤال اين است كه چرا حضرت در آن‏جا از خوردن انگور امتناع نكردند؟ آيا مگر خوردن انگور القاء نفس در هلاكت نبود؟

نكته اساسي در پاسخ به همين مساله نهفته است.

چنان كه قبلا اشاره نموديم امام چهار مطلب را دنبال مي‏كنند:

1)     جلوگيري از اضمحلال و يا ضعيف شدن حكومت مركزي در برابر كفار كه به طور مداوم مرزهاي حكومت را مورد تعرض قرار مي‏دادند و اگر مركزيت حكومت بني عباس نسبت به برخورد جدي با آن‏ها سست مي‏شد و آن ها بر حكومت سلطه مي‏يافتند هيچ حد و مرزي را رعايت نمي‏كردند و همه چيز را نابود مي‏ساختند.

2)     جلوگيري از انحراف علماي عامه كه مورد تاييد حكومت بودند و آن‏ها نيز حكومت را تاييد مي‏كردند. اين دسته از علما اگر چه امامت ائمه را قبول نداشتند، اما امامان شيعه تلاش مي‏كردند با القاي معارف اصيل اسلام و تشويق آن ها به سنت رسول اللّه، انحراف از مسير اسلام را كاهش داده و آنها را نسبت به بقاي در مسير دين تشويق نمايند.

3)     جلوگيري از اضمحلال و نابودي شيعه كه با تلاش مستمر ائمه از اقليت محض به سازماني قابل قبول مبدل گشته و اكنون در نقاط مختلف به تعليم و تربيت و توسعه نيروي انساني مشغول هستند كه كوچكترين اشتباهي در رفتار با مأمون و بني‏عباس، موجب دادن بهانه به دست آن‏ها در راه نابود سازي سران و سردمداران اين جريان است و دستگاه بني عباس مي‏توانست با يافتن اندك توجيهي، شمشير كشيده آن‏ها را از دم تيغ بگذراند.

4)     جلوگيري از انحراف شيعه و گم كردن راه.

5)     افشاي ماهيت بني عباس و انحراف آن‏ها از مسير حق.

ورود امام به دستگاه حكومت، از طرفي براي توسعه شيعه و بر طرف ساختن برخي از مشكلات و تضييقات نسبت به آن‏ها مؤثر بود و مي‏توانست فضا را براي اقدامات فرهنگي آن‏ها باز نمايد، چرا كه پس از وارد شدن امام در اين منصب، وضعيت شيعيان و ياران ايشان يعني دوستداران وليعهد و جانشين خليفه متفاوت مي‏گشت و اين در مقابل فرمانداران و واليان بني عباس به عنوان مانعي بزرگ در راه اعمال فشار بر شيعيان بود.

فرمانداران و واليان بني عباس نسبت به هدف مأمون از ولايتعهدي امام رضا عليه‏السلام يا توجيه نبودند و يا اگر هم مي‏دانستند تا هنگامي كه مأمون تظاهر به رفتار مناسب با امام داشت، آن‏ها مجبور بودند چنان رفتاري را اعمال نمايند. بنابراين ياران و بستگان امام در اطراف و اكناف با استفاده از عنوان ولايتعهدي به فعاليت مشغول بودند و كسي نمي‏توانست متعرض آن‏ها شود و با استفاده از اين فضا توانستند معارف شيعه را با برگزار نمودن كلاس‏ها و تشكيل حلقه‏هاي درس احيا نمايند.

افرادي همچون محمد بن ابي عمير كه در دوران هارون در شرايط دشواري قرار داشتند و زنداني هارون بوده و شكنجه مي‏شدند، اكنون مي‏توانستند با خيالي راحت به تعليم و تربيت و توسعه معارف شيعي بپردازد.

از طرفي ورود امام در دستگاه حكومتي بني‏عباس مي‏توانست براي شيعه موجب انحراف باشد كه گمان كنند دستگاه بني عباس همان چيزي است كه ائمه خواستار آن بودند و يا نسبت به مأمون دچار انحراف در قضاوت شوند كه امام با شرايط مندرج در عهد خود با مأمون زمينه چنين تصوري را تا حد توان زايل ساختند.

علماي عامه نيز با ورود حضرت به اين منصب فرصتي يافته‏اند تا ارتباط بيشتري با امام داشته باشند و از اين طريق، امام عليه‏السلام معارف اسلام را به آن‏ها منتقل نمايد و آن‏ها شنواي احاديث از ايشان باشند. افرادي همچون احمد بن حنبل و ابن ادريس؛ رئيس مذهب شافعي از نمونه افرادي هستند كه در اين زمان يا با ياران امام مرتبط بوده و بهره حديثي مي‏بردند و يا با خود امام مرتبط بودند.

طبيعي است كه بودن امام در كنار مأمون، او را مجبور مي‏ساخت تا ولو به شكل ظاهري بسياري از مقررات اسلامي را رعايت نمايد و در قضاوت از ظلم و جور دوري نمايد و قضات او نظر امام را رعايت نمايند.

نقشه شهادت

مجموع اين پيامدهاي مثبت براي امام و ياران او، مأمون را متوجه ساخت كه اشتباه بزرگي را مرتكب شده و بايد مشكل را حل نمايد و راهي را غير از نابود ساختن حضرت نمي‏يافت.

قتل حضرت به دو شكل ممكن بود:

الف) اين كه مخالفت خود با حضرت را براي همه علني سازد. كه در اين صورت از دو حال خارج نبود: يا كسي عليه او شورش نمي‏كرد و مي‏توانست بر اوضاع مسلط باشد. در اين صورت تمامي ياران امام در معرض خطر قرار مي‏گرفتند و افرادي همانند صفوان بن يحيي، محمد بن ابي عمير، ابي داود المسترق، محمد بن حسن واسطي، حسن بن محبوب، عثمان بن عيسي، علي بن حكم، حسن بن علي بن فضال، علي بن اسباط، احمد بن ابي نصر بزنطي، عبدالله بن مغيره و نظاير آن ها كه نمونه‏هايي از تربيت يافتگان مكتب اهل بيت در زمان خويش و ناقل معارف مكتب اهل بيت به نسل‏هاي بعدي بودند و هر يك نويسنده ده‏ها كتاب و رساله و اثر در موضوعات مختلف معارف و تاريخ و حديث شيعي بودند در معرض خطر بودند.
صورت دوم اين كه ياران امام و ساير افرادي كه به هر دليل در هواي مخالفت با مأمون بودند، اين مسأله را دست آويز قرار دهند و به مخالفت عملي و قيام مسلحانه عليه مأمون بپردازند كه نتيجه اين اقدام، در هم ريختن شيرازه حكومت و هرج و مرج و پيدايش زمينه براي درهم ريختن حكومت مركزي و خطر ورود كفار از بيرون و سرازير شدن آن ها براي قلع و قمع مسلمانان بود.

ب)امام را پنهاني به قتل برساند و ظاهرا مرگ امام به دليل بيماري و ناگهاني جلوه كند و مأمون نيز همچنان در نظر مردم موافق امام و دوستدار او باقي بماند.

مأمون خود بيشتر طالب قتل بي سر و صداي حضرت بود، چرا كه از عواقب كشتار علني امام عليه‏السلام بيمناك بود. اما اگر خود را ناچار مي‏ديد حتما به اين عمل اقدام مي‏نمود.

و لذا راه دوم را در پيش گرفت و امام را به مجلس مشورت با خويش دعوت نمود و پس از مدتي مذاكره، براي پذيرايي، انار و انگور زهر آلود را نزد حضرت قرار داد و از ايشان خواست تا تناول كنند.

در اينجا دو راه در پيش امام بود: امتناع از خوردن انگور و يا انار زهرآگين كه به معناي وادار ساختن مأمون به قتل علني و اعلان مخالفت رسمي با امام و ياران ايشان است و يا قبول تناول آن ها و وادار سازي مأمون به ادامه سياست تظاهر به دوستي با امام و يارانش تا سازمان شيعه از تهاجم او در امان بماند. امام راه دوم را به صلاح اسلام و شيعه دانستند. بنا بر اين مي‏توان گفت تمام همت امام اين بودكه مأمون به تقابل علني و رسمي با امام و ياران نپردازد و كشتن با شمشير پيش نيايد.

تا كجا بايد حفظ جان كرد؟

در اين جا نكته‏اي خالي از لطف نيست كه برخي براي فرار از مسؤوليت‏هايي كه ممكن است خطر جاني در پي داشته باشد با تمسك به دليل "لزوم اجتناب از ايقاع نفس در معرض هلاكت"، از انجام وظايف شانه خالي مي‏كنند و چه بسا به اين تمسك امام، استشهاد مي‏نمايند.

چنين افرادي بايد توجه كنند كه هميشه نمي‏توان به اين آيه تمسك نمود و اصل شهادت در راه خدا هلاكت نفس نيست بلكه شهادت در راه خدا بايد به گونه‏اي باشد كه به مصلحت اسلام و شيعه تمام شود. يعني آن جا كه ماندن ترجيح دارد بايد آن را اصل قرار داد و آن جا كه جان لازم است بايد جان را در معرض قرار داد و همين سخن در نوع شهادت نيز صادق است و استشهاد امام در آغاز براي اصل كشته شدن و يا نوع آن است اما در زمان بعدي امام به اين دليل استشهاد نمي‏كنند چرا كه شهادت حتمي است و نوع آن به همين گونه به صلاح است.

 

گزارش شهادت قبل از وقوع

نكته ديگري كه در اقدامات امام درس‏آموز است، گزارشي است كه امام قبل از وقوع جنايت توسط مأمون به هرثمه مي‏دهند و او را كه از نزديكان امام و از اطرافيان مأمون است از ماجراي ترور با خبر مي‏سازند تا در زمينه اطلاع رساني به مردم و شيعه و افشاي ماهيت مأمون مؤثر باشد.

مأمون با قتل پنهاني ممكن بود از شيعه و همكاري آن‏ها سوء استفاده نمايد و چنان وانمود كند كه قبلا امام را دوست داشته و شيعه را به همكاري و ورود در دستگاه خود تشويق نمايد.

امام با برنامه ريزي، از تحقق اين نقشه او نيز جلوگيري كردند و هرثمه را در جريان ترور شدن توسط مأمون قرار دادند و جزئيات را به گونه‏اي براي او نقل مي‏كردند كه جاي هيچ گونه ترديدي براي او باقي نماند.

هرثمه در دستگاه مأمون مقرب و گويا رابط بين امام رضا و مأمون بود و پيام‏هاي مأمون را به امام منتقل مي‏كرد.

وي مي‏گويد: "تا پاسي از شب در خدمت مأمون بودم تا اين كه مرا اجازه مرخصي داد. به منزل رفتم، اما ساعاتي نگذشته بود كه پيك امام رضا آمد و گفت: شما را خواسته‏اند. به سرعت به منزل ايشان رفتم. به من فرمودند: مطالبي است كه براي تو مي‏گويم. خوب گوش كن. هنگام رحلت و پيوستن من به پدرانم فرا رسيده و اين طاغي تصميم به قتل من گرفته است و زهر را به وسيله سوزن درون انگور قرار داده و انارها را نيز در دستان غلامانش كه آلوده به سم است قرار مي‏دهد تا پس فشردنِ انارْ، دانه‏ها به سم آلوده شود و او امروز مرا دعوت مي‏كند و در مجلس از من مي‏خواهد انگور يا انار را تناول كنم و اين‏گونه شهادت من رقم خواهد خورد."

هرثمه مي‏گويد: "روز، هنگامي كه نزد مأمون بودم به من گفت: نزد اباالحسن برو و بگو شما نزد ما مي‏آييد يا من نزد شما بيايم. براي رساندن پيام مأمون نزد ايشان شتافتم اما به محض رسيدن به منزل حضرت، ايشان فرمودند: هرثمه! آنچه به تو گفتم در خاطرت حفظ كرده‏اي؟ گفتم: آري. حضرت مركب خود را سوار شدند و به مجلس مأمون رفتيم.

مأمون به گفت وگو با حضرت پرداخت و پس از مدتي دستور داد انگور و انار بياورند. من كه قبلا از امام آن سخنان را شنيده بودم بدنم به لرزه افتاد و براي اين كه مأمون متوجه حالم نشود از جلسه بيرون رفتم...

منتظر ماندم تا نزديك اذان امام بيرون آمدند و به منزل رفتند. طولي نكشيد كه شنيدم مأمون اطبا را احضار كرده و من كه علت را جويا شدم گفتند: اباالحسن دچار بيماري شده و مأمون براي علاج ايشان دكتر خواسته است. مردم نمي‏دانستند كه ماجرا چيست و ترديد داشتند اما من يقين داشتم كه قاتل، مأمون است.1

همين گزارش توانست شيعه و بسياري از مردم را در آن زمان و در طول تاريخ نسبت به واقعيت آگاه سازد و از سالوس بزرگي همچون مأمون، شكست خورده‏اي ناتوان بسازد كه "مكروا و مكر اللّه واللّه خير الماكرين".

 

پاورقي ها:

1- گفتار مزبور را صدوق در علل الشرايع از استادش حسين بن ابراهيم بن ناتانه از علي بن ابراهيم از پدرش از ابي الصّلت هروي نقل مي‏كند.

2- عيون اخبار الرضا، ج 1، ص 275.

 

 

منابع:

1- عيون اخبار الرضا، ج 1، ص 275.

نکته : شيعه حاكميت اسلام امام علي

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

ويژگيهاي ياران حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه) در آينه قرآن

در قرآن مجيد اين كتاب انسان ساز و حركت آفرين در رابطه با ياران حضرت مهدي (عليه السلام) يك آيه است كه بسيار اميد بخش و سازنده است اين آيه در حقيقت بيانگر حقايق و واقعيتهايي است كه اگر به طور جدي و همه جانبه تعقيب گردد، موانع سرراه را بر مي دارد و جهان را به استقبال مصلح جهاني حركت مي دهد .

در سوره مائده آيه 59 خداوند بطور مستقيم مؤمنان را مورد خطاب قرار داده و مي فرمايد :

اي مؤمنان هر كس از شما مرتد شد واز اسلام بيرون رفت ! خداوند در آينده جمعيتي را مي آورد كه داراي پنج امتياز هستند .

1- هم خداوند آنها را دوست دارد و هم آنها خدا را دوست دارند ؛

2- در برابر مؤمنان خاضع و مهربانند ؛

3- در برابر مشركان و دشمنان ـ سرسخت و نيرومندند ؛

4- بطور پي گير در راه خدا جهاد و تلاش مي كنند ؛

5- در مسير انجام وظيفه از سرزنش هيچ سرزنش كننده اي نمي هراسند ؛ اين فضل خدا است كه به هركسي بخواهد ( و شايسته ببيند ) مي دهد فضل و رحمت خدا وسيع است و او بر همه چيز آگاه است .

در روايات براي اين آيه مصاديق مختلفي بيان شده ، از جمله اينكه ؛ اين آيه در مورد ياران حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه) است كه با اين ويژگيها با تمام قدرت درمقابل مرتدين و كارشكنان مي ايستند .

و در عبارتي امام صادق (عليه السلام) فرمود :

صاحب اين امر (حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه)) در پرتو اين آيه در حمايت چنين ياران آگاه و دلاور محفوظ است1 .

از اين آيه شريفه و مطالب ديگر استفاده مي شود كه ياران حضرت مهدي (عليه السلام) داراي ويژگيهايي هستند كه عبارتند از :

ويژگي اول : به عشق آن ياران به خدا اشاره مي كند ، آنها جز به خدا نمي انديشند ، در حدي كه خداوند نيز آنها را دوست دارد . روشن است كه چنين روحيه اي كه در پرتو ايمان وتوكل به دست مي آيد .

ويژگي دوم : به پيوند اخلاقي ووحدت ويكپارچگي با مؤمنان اشاره مي كند كه نقش آن در پيشبرد كار بسيار مهم و چشمگير است .

ويژگي سوم : حاكي از سازش ناپذيري مؤمنان در برابر كافران ونه شرقي بودن و نه غربي بودن آنها است كه در پرتو آن هر گونه تلاش و شگرد دشمن خنثي مي گردد .

ويژگي چهارم : جهاد و مبارزه پي گير با كفار و دمشنان اسلام است .

ويژگي پنجم : ( كه بسيار مهم است ) قاطعيت و پايمردي مؤمنان را بيان مي كند كه روح محافظه كاري و مجامله در آنها نيست . آنها با گامهاي استوار در صراط مستقيم حركت مي كنند و ياوه هاي چپ و راست در حركت آنها اثر ندارد .

 

سيماي ياران و منتظران حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه) از نگاه روايات

1- امام سجاد (عليه السلام) درباره منتظران و ياران حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه) به يكي از دوستانش به نام ابوخالد (ره) چنين فرمود :

مردمي كه درزمان غيبت امام زمان (عجل الله تعالي فرجه) به سر مي بنرد و معتقد به امامت و رهبري آن حضرت بوده ومنتظر ظهور و قيامش هستند ، از مردم هر زماني برترند ؛چرا كه خداوند آنها را آنچنان از عقل و فهم و شناخت برخوردار كرده كه غيبت امام زمان (عجل الله تعالي فرجه) براي آنان همچون ظهور آن حضرت است . خداوند آنها را در اين زمان همچون مجاهداتي قرار داده كه با شمشير در پيشاپيش رسول خدا (صل الله عليه و اله) با دشمن مي جنگيدند درحقيقت مردان خالص و شيعيان راستين ما چنين افرادي هستند كه در آشكار و پنهان به سوي خدا دعوت كنند2 .

2- امام باقر (عليه السلام) فرمودند :

وقتي قائم ما (عجل الله تعالي فرجه) قيام كرد هر يك از شما به اندازه قوت چهل مرد نيرو پيدا مي كند و دلهاي شما همچون پاره هاي آهن مي شود كه اگر به كوهها بزنند ، آنها را مي شكافند ...3

3- در بسياري از روايات آمده كه :

منتظرين همانند كساني هستنــد كه در ركــاب پيــامبر خــدا (صـل الله عليه و اله) بر فوق دشمن ضربه مهلك وارد مي‌سازند4.

اگر اين يـاران به كـوههاي از آهن عبور كنند ، آنها را قطعه قطعه كنند . اسلحه هايشان همواره در كار است تا خداوند راضي شود .5

4- امام صادق (عليه السلام) فرمودند:

همراه ظهور قائم (عجل الله تعالي فرجه) بيست و هفت نفر از پشت كوفه ( نجف اشرف ) ظاهر شده و به حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه) مي پيوندند . پانزده نفر آنها از قوم موسي (عليه السلام) هستند كه به سوي حق هدايت مي كنند و حاكم به حق و عدالت هستند وهفت نفر آنها اصحاب كهفند و بقيه عبارتند از : يوشع بن نون (عليه السلام) . سلمان (عليه السلام) ، ابودجابه انصاري (عليه السلام) ، مقداد (عليه السلام) و مالك اشتر (عليه السلام) اينها در خدمت امام زمان (عجل الله تعالي فرجه) به عنوان ياران و فرماندهان آن حضرت به شمار مي آيند6 .

5- پيامبر (صل الله عليه و اله) فرمودند :

مردمي از مشرق زمين بپاخيزند و زمينه ساز حكومت حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه) شوند 7.

6- در روايتي داريم وقتي از پيامبر (صل الله عليه و اله) در مورد آيه 59 سوره مائده سئوال شد ؛ پيامبر (صل الله عليه و اله) دست خود را به شانه سلمان (عليه السلام) نهاد ، فرمود :

منظور از ياران : هموطنان اين شخص هستند .

سپس فرمود :

اگر دين به ستاره ثريا بسته باشد در آسمانها قرار بگيرد ، مرداني از فارس آن را دراختيار خواهند گرفت8 .

 

نكاتي پيرامون 313 يار مخصوص حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه)

پيرامون 313 يارمخصوص و ويژه امام زمان به دونكته مهم اشاره مي نماييم :

1-     تواتر حديث 313 نفر

در همه جا معروف است و در كتابهاي مربوط به امام زمان (عجل الله تعالي فرجه) نوشته شده كه هنگام ظهور آن حضرت 313 نفر ياران مخصوصش به اومي پيوندندو همچون كوه در برابر حوادث ايستادگي كرده و همراه امام (عليه السلام) هستند و اين حديث 313 نفر در كتب معروف مانند بحار الانوار و اثبات الهداه و منتخب الاثر ... آمده است .

2- ويژگيهاي مخصوص ياران خالص يعني 313 نفر از ديدگاه روايات

الف ) امام مهدي (عجل الله تعالي فرجه) در انتظار آنها به سر مي برد :

هنگام ظهور امام قائم (عجل الله تعالي فرجه) آن حضرت قبل از آنكه كنار كعبه برود وتكيه بر كعبه كند و صداي دل آراي خود رابلــند كــرده و به جهانيان برســاند ، در مكاني به نام ذي طوي درانتظار 313 نفر از ياران خاصش توقف ميكند تا اينكه آنها مي آيند و به آن حضرت مي پيوندند ... و از آنجا همراه امام به كنار كعبه مي روند ... 9

ب) 313 نفر ازاطراف جهان جمع مي شوند

امام باقر (عليه السلام) مي فرمايد :

خــداوند براي حــضرت قائم (عجل الله تعالي فرجه) از دورترين شهرها به تعداد جنگاوران جنگ بدر ، 313 مرد را جمع مي كند .10

ج ) 313 نفر نخستين بيعت كنندگان با امام قائم (عجل الله تعالي فرجه) هستند .

هنگام ظهور نخستين كساني كه پس از جبرئيل امين (عليه السلام) يا امام قائم (عجل الله تعالي فرجه) بيعت مي كنند ، همين 313 نفر هستند و اين مطلب دراحاديث آمده است11 . البته بايد توجه داشت كه درآغاز ظهور ياران امام زمان 313 نفرند و گرنه بطور سريع برياران آن حضرت افزوده مي شود ، بطوري كه در همان آغاز به 000/10 نفر ميرسند .

د) 313 نفر جانبازان سلحشورند

امام سجاد (عليه السلام) مي فرمايد :

اين 313 نفر درحدي از ايثار و جانبازي و شجاعت و سلحشوري هستند كه دشمنان قائم جمع مي شوند تا آن حضرت را به قتل برساند . همين 313 نفر با دفاع قهرمانانه در راه آن حضرت دشمنان رادفع مي كنند12 .

هـ) 313 نفر پرچمداران و حاكمان روي زمين هستند .

امام صادق (عليه السلام) فرمود :

گويا امام قائم (عجل الله تعالي فرجه) را بر بالاي منبر كوفه مي نگرم كه يارانش 313 نفر مرد به تعداد جنگاوران مسلمانان جنگ بدر ـ اطرافش را گرفته اند اين ياران پرچمداران و حاكمان بر مردم در زمين از جانب خداوند هستند13 .

و ) 313 نفر امت معدوده وهمچون پاره هاي ابرهاي متراكم هستند .

در قــرآن مي خوانيم ـ هر جا كه باشيد ، خداوند همه شما را حاضر مي كند ـ در تفسير اين آيه شريفه امام باقر (عليه السلام) مي فرمايد :

منظور ياران قائم (عجل الله تعالي فرجه) اند كه 313 نفرند ، به خدا سوگند . منظور از امت معدوده كه ( در سوره هود آمده ) آنها هستند . به خدا سوگند در يك ساعت همگي جمع مي شوند ، همچون پاره هاي ابر پائيزي كه بر اثر باد جمع و متراكم مي گردد14 .

ز) 313 نفر ركنها و پايه هاي خلل ناپذير وپشتبانان محكمند

امام صادق در تفسيرآيه 80 سوره هود كه در آن آمده ، حضرت لوط به قوم سركش و تبهكار خود گفت ،« لو ان لي بكم قوه او اوي الي ركن شديد» فرمود .

منظور از قوه همان قائم (عجل الله تعالي فرجه) است و منظور از ركن شديد ( پشتيبانان محكم ) 313 نفر از يارانش هستند15.

ح) حديثي از امام پنجم در وصف ياران حضرت

امام باقر (عليه السلام) فرمود :

امام قائم (عجل الله تعالي فرجه) داراي 313 نفر ياور است كه اين افراد از عجم هستند ، برخي از آنها در روز بر روي ابر سوار شده و راه مي روند و به نام پدر و اوصاف و نسب معروفند16 .

ط) دست خدا بالاي سر حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه) و يارانش است .

اين مطلب از آيه شريفه « ان تنصرو الله ينصركم و يثبت اقدامكم » استفاده مي شود .

ي) 50 نفر از 313 نفر يار مخصوص امام زمان (عج ) از زنان هستند .

امام باقر (عليه السلام) مي فرمايد: سوگند به خدا سيصد و اندي نفر مرد مي آيند كه در ميانشان 50 نفر زن هستند، آمدنشان همچون ابرهاي پاييزي است .17

برگرفته از كتاب سيماي امام مهدي (عجل الله تعالي فرجه )

 

 

پي نوشتها :

1-     تفسير برهان ، ج1 ، ص 497.

2-     کمال الدين ، شيخ صدوق ، ص 320 .

3-     - بحار الانوار ، ج52، ص335.

4-     بحار الانوار ، ج52، ص126.

5-     بحار الانوار ، ج52، ص367.

6-     ارشاد مفيد ، ص 399.

7-     کنزالعمال ، ج7 ، ص186.

8-     نورالثقلين،ج1،ص642.

9-     بحار الانوار ، ج52، ص304.

10-بحار الانوار ، ج52، ص320.

11- بحار الانوار ، ج52، ص317.

12- بحار الانوار ، ج52، ص306.

13- بحار الانوار ، ج52، ص436.

14-تفسير نور الثقلين ، ج1، ص139.

15-تفسير برهان ، ج1، ص228.

16-اثبات الهداه ، ج7 ، ص92.

17- بحار الانوار ، ج52، ص223

 

بررسي حوادث و رويدادهايي که در پيشگويي هاي آخرالزمان (آخرين دوره حيات جوامع و سيستم هاي حکومتي قبل از تشکيل آرمان شهر مهدوي) در آيات و روايات ائمه معصومين(ع)

بسياري از پيشگويي هاي مذکور شکي براي ما باقي نمي گذارد که حوادث و تحولاتي عظيم، قبل از ظهور و پايان جهان رخ خواهد داد. بنابراين هيچ گاه نبايد از هيچ تلاشي در جهت تطبيق رخدادها و شرايط جهان با پيشگويي هاي آيات و روايات در مورد پايان جهان، فروگذار باشيم.  

در بيشتر کتاب هاي روايي شيعه علايـم اين واقـعه آمده است و به دلايـلي مردم نسبـت به اين امـور بي توجـه هسـتند، البته نمي توان کم کاري متصديان امور را در اين خصوص ناديده انگاشت، زيرا بزرگـان و علماي دين اين آثار را به دسـت ما رسـانده اند اما تکليف ما فقط ذکر آثار نيست بلکه علاوه بر آن، پرداختن به جزئيات و مصداق شناسي اين پيشگويي ها ضروري مي نمايد.

لازم به ذکر است که مسيحبت و يهود در اين بحث ها گوي سبقت را از ما ربوده اند و هم اکنون اين واقعيت در خصوص امريکا، صادق است. جايي که کتاب ها، تلويزيون و برنامه هاي راديويي و حتي عملکرد و برنامه هاي جورج بوش، رييس جمهور امريکا، پيرامون پيشگويي هاي انجيل تمرکز کرده اند!

پس از اينجا معلوم مي شود که نسبت به حوادث پيرامون خويش (زلزله ها، طوفان ها، کشتارها، مرگ هاي ناگهاني، قحطي ها، و هزاران بلاياي ديگر) نبايد بي تفاوت بود. زيرا اينگونه مصيبت ها در دوران پيشين به فراواني امروز نبوده است. با در نظر گرفتن حوادث دنياي پيرامون خويش و مقايسه اين وقايع به نسبت کل جهان، عمق فاجعه را آشکار خواهد شد. لذا نگارنده در جهت مصداق شناسي اين پيشگويي ها برآمده است.

لازم به ذکر است که پس از ذکر آيات و روايات، مطالبي از کتب يهود و نصارا نيز در اين خصوص ذکر گرديده است.

اميد است که ذکر اين مطالب باعث متوجه شدن قلوب مردم به حضرت ولي عصر(عج) و دلگرمي منتظران موعود آخرالزمان گردد.

آيات

"قطعا همه شما را با چيزي از ترس، گرسنگي و کاهش در مال ها و جان ها و ميوه ها، آزمايش مي کنيم و بشارت ده به استقامت کنندگان.»1

احاديث

امام محمدباقر(ع) در حديثي شرايط موجود قبل از شروع دوران طلايي زندگي بشر را اينگونه توصيف کرده اند: «حضرت قائم(ع) قيام نمي کنند مگر آنکه ترس همه را فرا گرفته باشد، زلزله ها زياد شده باشد، فتنه ها و بلاها دامن مردم را گرفته باشد، و طاعون همه را مبتلا کند.»2

امام صادق(ع) مي فرمايند: «ناگزير است که در پيش از ظهور قائم سالي باشد که مردم در آن گرسنه باشند. از کشته شدن، کاهش يافتن اموال و جان ها و محصولات بترسند. اين در کتاب خداست که فرمود: قطعا همه شما را با چيزي از ترس، گرسنگي و کاهش در مال ها و جان ها و ميوه ها، آزمايش مي کنيم و بشارت ده به استقامت کنندگان.»3

ايشان تعداد کشته ها بر اثر اين عوامل را پنج هفتم4 و در جايي دو سوم يا نه دهم5 ذکر مي کنند.

امام علي(ع) فرمود: «پيش از ظهور قائم مرگ سرخ و مرگ سفيد خواهد بود... مرگ سرخ با شمشير و مرگ سفيد همان طاعون است.»6

نيز در جايي امام صادق(ع) فرمود: «پيش از قيام قائم دو مرگ و مير عمومي رخ دهد، يکي مرگ سرخ و ديگري مرگ سپيد،... مرگ سرخ با شمشير و مرگ سپيد با طاعون است.»7

قبل از ظهور مرگ هاي ناگهاني (موت فجأة)، بيماري هاي متنوع و همه گير نظير طاعون و وبا گسترش قابل توجهي دارند. از حضرت موسي بن جعفر(ع) از پدران خويش از پيامبر(ص) نقل شده است:

«ظهور بواسير و مرگ ناگهاني و جذام (خوره) از علامت نزديکي ساعت است.»8


کتب مقدس

«... و در بعضي جاي ها قحطي ها، طاعون ها و زلزله ها پديد خواهند گرديد.»9

«...به شمشير و قحطي و مرگ و حيواناتِ زمين، بکشند [خلق را].»10

با توجه به آيه و احاديث و روايات ذکر شده مي توان مهم ترين اين حوادث ذکر شده را اينگونه بيان نمود:

قحطي (کاهش محصولات، اموال و گرسنگي)

جنگ (کاهش در جمعيت و جان ها)

مرگ (به واسطه بيماري هاي کشنده)

اين علامت ها در تقسيم بندي علائم ظهور، جزو حوادثي ذکر شده که بيشتر علامت نزديکي ظهور است.

در اين قسمت از بين موارد فوق به مرگ به واسطه بيماري به عنوان يکي از علايم نزديکي ظهور پرداخته شده است.

اين امور دو مرتبه تکرر مي يابد:

يکي: در اواخر دولت بني العباس که سپري شده است و تواريخ از قتل نفوس و کمي محصولات و قحطي در عراق و مصر و بلاد شام سخن گفته اند.

و دومي که در نزديکي ظهور رخ خواهد داد.

طاعون در اين روايات شامل هر مرض مسري مهلک است و به سبب آن که در آن زمان مهلک ترين بيماري شناخته شده بوده است از آن ياد شده است. پس لفظ طاعون ساير فجايع و بلايايي که خداوند براي تنبيه اقوام نافرمان بردار نازل مي کند را نيز در بر مي گيرد. البته، هر کدام از اين وقايع ذکر شده (زلزله ها، جنگ ها و ...) زمينه را براي گسترش يک بيماري همه گير (اپي دمي) آماده مي کند.

امروزه بيماري ها به سرعت در حال گسترش هستند. در حالي که يکي مي تواند به مرگ هزاران نفر منجر شود آن يکي مي تواند بافت اجتماعي را از هم باز کرده و تعادل روابط ضروري براي ثبات کشورها را به هم مي زند.

بزرگ ترين بيماري وحشت آفرين اخير سارس (سندرم تنفسي حاد) بود، که سال گذشته صدها نفر را کشت و هزاران نفر را آشفته کرد. قبل از آن ايدز بود، که ده ها ميليون نفر را از بين برد و امروزه نيز در برخي از کشورها از هر ده نفر يکي را از پا در مي آورد. فردا ممکن است اين بيماري، يک بيماري ديگر باشد که مي تواند سراسر زمين را درو کند، و به دنبال خويش مرگ و نابودي بياورد.

اکنون به بررسي بزرگ ترين کشتارها بر اثر بيماري ها در دوران معاصر (که بي شک نسبت به دوران پيشين افزايش يافته است) مي پردازيم.

 

مرگ سياه

شايد مشهورترين قتل عام تاريخ مربوط به مرگ سياه (Black Death) در قرن 14 ميلادي باشد. حدود 20 ميليون نفر (يک سوم تا نصف جمعيت اروپا) در همان ابتدا جان خود را از دست دادند.

در سال 1346 ميلادي، اخباري که به اروپا مي رسيد حاکي از شيوع يکي بيماري کشنده در چين بود که بسياري از قسمت هاي آسيا را در بر گرفته بود. سال بعد يک بيماري مرموز ديگر در ايتاليا ظاهر شد. کارکنان کشتي هايي که از درياي سياه عازم «مِسينا» بودند مبتلا به دمل هاي سياه رنگي در سير بغل و کشاله ران شدند. اين نيز يکي بيماري خطرناک بود.

بيماري آنقدر کشنده بود که مردم مي دانستند آن شب که به رختخواب مي روند صيح روز بعد ديگر زنده نخواهند بود. دو نوع از اين بيماري وجود داشت. اولي داخلي بود، که به تورم و خونريزي داخلي منجر مي شد. اين نوع از طريق تماس سرايت مي کرد. دومي در شش ها متمرکز مي شد از طريق سرفه و هوا منتقل مي شد. براي اين بيماري پيشگيري يا درمان شناخته شده اي وجود نداشت.

از جمعيت تمامي شهرها کاسته شده بود. ساختار اجتماعي به کلي از هم پاشيده بود. والدين کودکان خود را رها مي کردند، شوهران و همسران همديگر را ترک مي کردند تا بميرند. در بسياري از موارد از ترس سرايت، کسي پيدا نمي شد تا جنازه ها را به خاک بسپارد. يکي از نويسندگان آن زمان از مشاهده 5000 جسد در درون يک مزرعه سخن مي گويد.

تمامي اين وقايع، سرنوشت امم و فِرَق پيشين (اهل مدين، اصحاب ايکه، قوم ثمود، اصحاب الرس، اصحاب السبت، قوم عاد و ...) را در ذهن تداعي مي کرد. در آن زمان، کتاب هاي مقدس وسيله اي اوليه براي سنجش مصائب طبيعي بود. تنها راه براي درک چنين وقايعي اين بود که جهان کنوني رو به پايان دارد. ديگر اميدي براي آينده وجود نداشت.

بيماري هاي مشابه در زمان هاي اخير نيز مشاهده شده اند. قتل عام بزرگ لندن در سال 1664 و 1665 باعث نابودي حدود 70000 نفر از جمعيت 460000 نفري اين شهر شد. در يک حادثه ديگر در کانتون و هنگ کنگ در سال 1894، 80000 تا 100000 نفر کشته شدند و در عرض 20 سال بيماري از جنوب چين به سراسر دنيا گسترش يافت و حدود 10 ميليون کشته بر جاي گذاشت.

اين دِروگر در سال 1899 از آسيا به آمريکا رسيد. اين بيماري امروزه نيز گزارش شده است و هر سال 15 نفر را به کام مرگ مي کشاند. اين بيماري از جوندگان نشأت گرفته و به وسيله کک به انسان منتقل مي شود. گاهي گازگرفتگي توسط حيوانات نيز باعث سرايت آن مي شود.

بيماري هاي منتشر شده توسط انسان درطول تاريخ، اين نوع قتل عام ها، به عنوان سلاح تهاجمي بر عليه ملت هاي ديگر به کار گرفته شده است. مغول ها اجساد مبتلا به اين بيماري ها را از طريق منجنيق به داخل شهرهاي محاصره شده مي انداختند. بر اثر گسترش بيماري هزاران نفر در داخل شهرهاي محاصره شده تلف مي شدند.

در جنگ جهاني دوم، ژاپن کک هاي حامل بيماري را به داخل خاک چين انتقال داد. تجربيات طولاني به دست آمده در جنگ ها نشان داد که جنگ افزارهاي بيولوژيکي يکي از راه هاي ممکن براي نابودي گسترده است. در سال 1969 معاهده اي بين ايالات متحده و 70 کشور ديگر امضا شد که توليد سلاح هاي بيولوژيکي را ممنوع اعلام کرده بود. اما علي رغم اين اقدام اکنون پوشيده نيست که برخي از کشورها اين معاهده را ناديده گرفته و به توليد اين سلاح ها مي پردازند.

شوروي سابق در طول جنگ سرد تلاش هاي زيادي را براي توليد سلاح هاي بيولوژيکي به کار برد. براي سال ها دانشمندان به تحقيق در امکان وجود راه هايي براي ايجاد تغييرات ژنتيکي در اين عوامل اقدام نمودند تا آن را در مقابل درمان هاي مدرن مقاوم و پايدار سازند. پس از فروپاشي شوروي در سال 1992، اين امر اهميت زيادي پيدا کرد. ايالات متحده و متحدان او بيم داشتند که ممکن است اين فن آوري به دست القاعده يا ساير گروه هاي تروريستي بيفتد و روزي از آن بر عليه اين کشورها اقدام کنند.

بعد از جنگ اول خليج در سال 1991، ناظران تسليحاتي اعلام کردند که رژيم صدام حسين سلاح هاي شيميايي در اختيار دارد و کلاهک هاي ميکروبي را توليد کرده است تا بر عليه دشمنانش از آن استفاده کند. (سلاح هايي که امريکا و متحدانش در اختيار او قرار داده بودند تا عليه ايران استفاده کند) آنان هنوز هم بيم ناک هستند در صورت عدم کشف و نابودي آن ها، ممکن است گروه هايي همچون القاعده يا ساير گروه هاي افراطي آن را در اختيار گرفته و بر عليه منافع غرب به کار گيرند.

اکنون نيز ممکن است چنين حملاتي انجام شود. بر اساس يک بررسي انجام شده شيوع يک بيماري همچون آبله در امريکا در يک روز يک ميليون نفر را مي کشد و دو يا سه برابر اين تعداد را مبتلا مي سازد.

 

بيماري هاي طبيعي

در آن سوي اين وقايع، نوع ديگري از طاعون در انتظار است. محققاني که در اين زمينه تحقيق مي کنند مي گويند اين يکي کاملا در خفا عمل مي کند و مي تواند هر لحظه منفجر شود.

80 سال قبل جهش ناگهاني در ويروس عامل انفلوآنزا منجر به يک اپي دمي جهاني شد که در طول فقط 18 ماه، 25 تا 40 ميليون نفر را در سراسر جهان نابود کرد. بسياري اين بيماري را يکي از بدترين فاجعه ها در طول تاريخ برشمرده اند. برخي از مورخان مي گويند اين بيماري باعث پايان جنگ جهاني اول شد.

دانشمنداني که در اين زمينه تحقيق مي کنند هشدار مي دهند که اين واقعه ممکن است بار ديگر اتفاق بيفتد.
آنفلوآنزا يکي از بزرگ ترين عوامل خطر آفرين در دنياي کنوني ما مي باشد. ممکن است ساير موارد مشابه اکنون در حال تحول باشند. حدود 8 ماه يا بيشتر طول مي کشد تا واکسن يکي بيماري ساخته شود در حالي که در آن سو يک بيماري ديگري شيوع پيدا مي کند. محققان مي دانند که نمي توانند جلوي بيماري هاي همه گير را بگيرند. زماني که مقامات بخواهند بفهمند چه اتفاقي افتاده، شايد براي نجات جان ميليون ها نفر دير شده باشد.

بيماري سال گذشته (سارس) به سرعت شناسايي و در عرض چند هفته نقشه ژني آن کشف شد. محققان سراسر جهان از آخرين فن آوري هاي پزشکي براي اين مهم استفاده کردند. در مقايسه با آن، اقدام مشابه در مورد ويروس ايدز چندين سال طول کشيده و هنوز هم ادامه دارد در حالي که در همان آغاز 20 ميليون نفر را مبتلا کرده بود.

به هر حال ممکن است سال ها طول بکشد تا واکسني براي مبارزه با سارس پيدا شود. در همين زمان بيماري هاي ديگر در انتظار اين هستند که يک روز به نوع بشر حمله کنند. در اين زمان نتايج بسيار مصيبت بار خواهد بود.

جنگ در يک نقطه از جهان همراه با يک بيماري مشابه آنچه که در جنگ جهاني اول اتفاق افتاد، مي تواند فجايع بزرگي را که فقط در پيشگويي هاي آيات و روايات در مورد آخرالزمان ذکر شده، به بار بياورد.

 

 

 

راز نجات

نجات از بي ديني و شرک

با نگاهي به اين عوامل خطرساز مي توان راز آن ها را در پيام خداوند به بشر پيدا کرد. بي شک ترکتازي اين قاتلان، پس از هشدارهاي مکرر خداوند به بشر در خصوص روي گرداندن از گناهان، خواهد بود.

زماني که خداوند پيامبري را به سوي قومي ارسال مي کند دستوراتي را همراه او به مردم مي دهد که برنامه زندگي آن ها در آرامش و سعادت است.

«... از بت هاي پليد اجتناب کنيد و از سخن باطل بپرهيزيد.11 تنها خدا را بخوانيد و دين خود را براي او خالص کنيد.12 ... نماز را برپا داريد، زکات را بپردازيد،13 همراه رکوع کنندگان رکوع کنيد.14 و به رسولان من ايمان بياوريد و آن ها را ياري کنيد، و به خدا قرض الحسن بدهيد [= در راه او به نيازمندان کمک کنيد].15 به آنچه نازل کرده ام ايمان بياوريد؛ ... و نخستين کافر به آن نباشيد؛ و آيات مرا به بهاي ناچيزي نفروشيد و تنها از مخالفت دستورهايم بترسيد نه از مردم. و حق را به باطل نياميزيد؛ و حقيقت را با اينکه مي دانيد کتمان نکنيد.16... نعمت مرا که به شما ارزاني داشتم به خاطر بياوريد... آنچه را از آيات و دستورهاي خداوند به شما داده ايم، به قدرت بگيريد؛ و آنچه را که در آن است به ياد داشته باشيد و به آن عمل کنيد...»17

اينجا راه حلي براي رفع بي ديني و شرک آمده است. هرگونه پرستش غير خدا همان پرستش بت هاست که ارزش و اعتباري ندارند. زيرا که باعث عدم شناخت پروردگار است که خود نوعي بلاي بزرگ به شمار مي آيد. اين خود به بي ديني و کفر منجر مي شود. زماني که بي ديني و کفر حاکم شد، در بين ملت ها اختلاف به وجود آمده و منجر به جنگ خواهد شد.

در سِفر لِويان آمده است:

«و از براي خودتان بتان و اصنام تراشيده مسازيد و نصب شده ها از براي خودتان برپا منماييد و در زمين خودتان تصويرهاي سنگي جهت سجده نمودنش مگذاريد زيرا که خداوند خداي شما منم.»18

نجات از ترس و جنگ

امنيت و آرامش پاداش خداوند براي بشر است، پاداشي که در ازاي اطاعت بشر از خداوند در نقطه مقابل جنگ به او داده خواهد شد.

  "...و ترسشان را به امنيت و آرامش مبدل مي کند...»19

و صلح به زمين عطا خواهم فرمود که بي وجود ترساننده خواهيد خوابيد»20

نجات از قحطي

در مقابل قحطي، خداوند وعده داده است که در صورت اطاعت، غذا و محصولات فراواني را پاداش خواهد داد.
«
و اگر اهل شهرها و آبادي ها ايمان مي آوردند و تقوا پيشه مي کردند، برکات آسمان و زمين را بر آن ها مي گشوديم. اگر شکرگزاري کنيد، نعمت خود را بر شما خواهم افزود.»21

اگر موافق آيين هاي من سلوک نماييد و اوامر مرا نگاه داشته آن ها را به جا بياوريد، پس باران هاي شما را در موسمِ آن خواهم بارانيد و زمين محصولش را زياد خواهد کرد و درختان صحرا ميوه خود را خواهند داد.»22
در مقابل دلايل وقوع قحطي را در آيات ديگري برشمرده است:

خداوند براي آنان که کفران نعمت مي کنند مثلي زده است: منطقه آبادي که امن و آرام و مطمئن بود؛ و همواره روزي اش از هر جا مي رسيد؛ اما به نعمت هاي خدا ناسپاسي کردند؛ و خداوند به خاطر اعمالي که انجام مي دادند، لباس گرسنگي و ترس را بر اندامشان پوشانيد.»23

«ما نزديکان فرعون و قوم او را به خشکسالي و کمبود ميوه گرفتار کرديم، شايد متذکر گردند.»24

نجات از مرگ هاي ناگهاني

اما در مقابل مرگ؟

کفرورزي و ناسپاسي در مقابل نعمت ها، نافرماني در مقابل اوامر پروردگار در اين آيات دليل نزول بلا ذکر شده است.

پس بلاها را پشت سر هم بر آنان نازل کرديم: طوفان و ملخ و آفت گياهي و قورباغه ها و خون را ـ که نشانه هايي از هم جدا بودند ـ بر آنان فرستاديم ولي باز بيدار نشدند و تکبر ورزيدند و جمعيت گناهکاري بودند.25

... ستمگران... آن فرمان ها را ... تغيير دادند؛ از اين رو به خاطر ستمي که روا مي داشتند، بلايي را از آسمان بر آن ها فرستاديم.26

... گرفتارخشم الهي شدند؛ چرا که آنان نسبت به آيات الهي، کفر مي ورزيدند.27

... طوفان و سيلاب آنان را فرا گرفت در حالي که ظالم بودند.28

... کسي که نعمت خدا را، پس از آن که به سراغش آمد در مسير خلاف به کار گيرد، گرفتار عذاب شديد الهي خواهد شد.»29

ظلم، تکبر، گناهکاري، تحريف دين، استفاده از نعمت ها در راه خلاف، و کفرورزي از دلايل نزول عذاب و مرگ ناگهاني است. و در مقابل دوري از اين مفاسد بلاها را نيز دور مي گرداند.

«اگر به تحقيق قولِ خداوند خود را استمتاع نمايي و آنچه را که در نظرش راست است به جا آورده گوش به احکامش بدهي و تمامي فرايضش را نگاه داري هيچ يکي از اين بلايا که به مصريان فرستادم بر تو نخواهم رسانيد چونکه خداوند شفادهنده تو منم.»30

«اما اگر به قول خدايت گوش ندهي... خداوند به تو طاعون را ملحق خواهد ساخت تا تو را از زميني که جهت تصرف درآوردنش به آن داخل مي شوي بالکل نابود گرداند. خداوند تو را به سل و تب محرقه و تب لرزه و خناق و به شمشير باد سموم و يرقان خواهد زد که اين ها تو را تا هلاک شدنت دنبال خواهند نمود. و تو را به دمل مصر و بواسير و جرب و خارشي که از آن شفا نتواني يافت مبتلا خواهد ساخت. و خداوند تو را به ديوانگي و نابينايي و آشفتگي مبتلا خواهد کرد.»31

موعود آخرالزمان

در ميان اين عوامل مرگ آفرين و وعيدهاي پروردگار، خداوند وعده داده است که زمين را به صالحان بازمي گرداند.

«خداوند به کساني از شما که ايمان آورده و کارهاي شايسته انجام داده اند وعده مي دهد که قطعا آنان را حکمران روي زمين خواهد کرد، همان گونه که به پيشينيان آن ها خلافت را روي زمين بخشيد؛ و دين و آئيني را که براي آنان پسنديده، پابرجا و ريشه دار خواهد ساخت؛ و ترسشان را به امنيت و آرامش مبدل مي کند...»32

«در زبور بعد از ذکر (تورات) نوشتيم: بندگان شايسته ام وارث حکومت زمين خواهند شد.»33

اين مطلب در مزامير داوود اينگونه آمده است:

((بردباران، وارثان زمين خواهند شد.»34

خداوند از طريق موعود آخرالزمان بشر را از هلاکــت به ســاحل نــجات رهنمون خواهد شد و عدالت و قسط را در زمين اجرا مي کند.

چنانچه گفته شد وقوع حوادثي از قبيل آن چه که ذکر شد از علامت هاي نزديک شدن ظهور منجي عالم بشريت است. چنانچه حضرت باقر(ع) در خصوص قسمت آخر آيه 155 سوره بقره: «و بشارت ده به استقامت کنندگان» فرموده اند: «مژده بده صابرين را در آن هنگام به تعجيل خروج قائم.»35

 

 

 

 

 

پي نوشت ها:

  1. بقره، 155
  2.  الغيبه نعماني، ص 235
  3.  همان، صص 250 و 251
  4.  منتخب الاثر، ص 546
  5.  همان، ص 560
  6.  الغيبه نعماني، ص 278
  7.  کمال الدين، باب 57، حديث 27
  8.  الزام الناصب ج 2 ص 125
  9.  متي، 24:7
  10.  مکاشفات يوحنا، 6:8
  11.  حج 30
  12.  غافر 14
  13.  مائده 12
  14.  بقره 43
  15.  مائده 12
  16.  بقره 41 و 42
  17.  همان، 47 و 63
  18.  سفر لِويان، 26:1
  19.  نور 55
  20.  سفر لويان، 26:6
  21.  ابراهيم 7
  22.  سفر لويان، 26:3،4
  23. نحل، 112
  24.  اعراف 130
  25.  همان 133
  26.  همان 162
  27.  بقره 61
  28.  عنکبوت 14
  29.  بقره 211
  30.  سفر خروج، 15:26
  31. سفر توريه تثنيه، 28:21،22،27،28
  32.  نور 55
  33.  انبياء 105
  34.  مزامير، مزمور 37
  35. الغيبه نعماني، صص 250 و 251

 

 

هنگام‌ نقد و بررسي‌ رواياتي‌ كه‌ حوادث‌ پس‌ از ظهور را شرح‌ مي‌دهد، گاه‌ به‌ ذهن‌ خطور مي‌كند كه‌ حوادث‌ پس‌ از ظهور، بر اساس‌ معجزه‌ استوار مي‌گردد؛ در حالي‌ كه‌ وقوع‌ معجزه‌ در اين‌ مورد دور از حقيقت‌ است‌ و تصديق‌ آن‌ مشكل‌ مي‌باشد. از اينرو فهم‌ و درك‌ همه‌ جانبة‌ اين‌ احاديث‌ مشكل‌ مي‌شود.

البته‌ اين‌ مشكل‌ را نمي‌توان‌ در فهرست‌ حقيقي‌ مبحث‌ تاريخ‌ پس‌ از ظهور، جاي‌ داد؛ زيرا مشكلات‌ پيشين‌، حقيقتاً موجب‌ نقص‌ و كاستي‌ بحث‌ هستند و پژوهشگر را ناچار مي‌سازند كه‌ واقعيت‌ را بپذيرد اما اين‌ مشكل‌ (مشكل‌ ششم‌) چنين‌ نيست‌ و در واقع‌ تنها نقطة‌ ضعف‌، آنهم‌ در نزد انديشمنداني‌ است‌ كه‌ معجزه‌ را معتبر نمي‌دانند؛ زيرا در شمار مهمي‌ از آن‌ روايات‌، به‌ طور كلي‌ هيچ‌ اشاره‌اي‌ به‌ هيچ‌ معجزه‌اي‌ نشده‌ است‌. و تنها اقدامات‌ امام‌(ع‌) و دستاوردها و تعداد ياران‌ او و... را روايت‌ كرده‌اند و اساساً در آنها از معجزه‌ خبري‌ نيست‌.

امّا در ميان‌ آن‌ روايات‌، شايسته‌ است‌ روايتهايي‌ را كه‌ بر معجزه‌ دلالت‌ دارند يك‌ به‌ يك‌ مورد بحث‌ و بررسي‌ دقيق‌ قرار داد؛ در نتيجه‌ هر كدام‌ از آنها كه‌ مطابق‌ قانون‌ معجزه‌ بود، 1 پذيرفته‌ و هر كدام‌ كه‌ از حدود «قانون‌ معجزه‌» بيرون‌ بود رد شود و از صلاحيت‌ اثبات‌ تاريخي‌، ساقط‌ گردد.

بنابر اين‌، مشكل‌ ششم‌، از اهميت‌ قابل‌ توجهي‌ برخوردار نيست‌ و تنها پنج‌ مشكل‌ نخست‌ مهم‌ است‌ كه‌ البته‌ بايد تا حد امكان‌ براي‌ رفع‌ آنها و جلوگيري‌ از تأثيرات‌ منفي‌شان‌، به‌ جست‌وجو و ارائه‌ راه‌ حل‌ پرداخت‌.

د) راههاي‌ خروج‌ از اين‌ مشكلات‌

هم‌چنان‌ كه‌ پيش‌ از اين‌ نيز اشاره‌ كرديم‌ پاسخ‌ قاطع‌ به‌ اين‌ مشكلات‌ به‌ صورت‌ كلي‌ و جزيي‌، توسط‌ محقق‌ و پژوهشگري‌ كه‌ معاصر با دوران‌ ظهور يا پس‌ از آن‌ دوران‌ نيست‌، امكان‌ ندارد.

به‌ همين‌ دليل‌ بهتر است‌ به‌ نقص‌ اين‌ بحث‌ از احاطه‌ به‌ ژرفاي‌ حقيقي‌ روز موعود و جزئيات‌ حوادث‌ آن‌، اعتراف‌ كنيم‌، در نتيجه‌ نهايت‌ تلاش‌ ما اين‌ خواهد بود كه‌ انديشه‌هاي‌ كلّي‌ و اقدامات‌ اساسي‌ موجود در آن‌ زمان‌ را از طريق‌ رواياتي‌ كه‌ به‌ ما رسيده‌ و اصولي‌ كه‌ آنها را مي‌شناسيم‌، ترسيم‌ نماييم‌.

بهترين‌ شكل‌ برون‌ رفت‌ از اين‌ مشكلات‌، اتخاذ دو روش‌ مترتّب‌ بر يكديگر است‌:

روش‌ اول‌: رفع‌ و حل‌ اين‌ مشكلات‌ از طريق‌ اصول‌ كلي‌ برگرفته‌ از قرآن‌ و سنّت‌. براي‌ اين‌ كار، تمامي‌ رواياتي‌ را كه‌ در منابع‌ اين‌ تاريخ‌ (تاريخ‌ پس‌ از ظهور) وجود دارد بر فهم‌ متعارف‌ از اسلام‌ و ديدگاه‌ آن‌ درباره‌ مسائل‌ كلي‌ و جزيي‌، عرضه‌ مي‌كنيم‌. مراد از فهم‌ متعارف‌ از اسلام‌، همان‌ فهم‌ برآمده‌ از قرآن‌ و سنّت‌ است‌ كه‌ يا دليلي‌ از آيات‌ و روايات‌ و يا استدلالي‌ عقلي‌ و برهاني‌ دارد.

به‌ مدد اصول‌ زير، مي‌توانيم‌ به‌ نتيجه‌هاي‌ اساسي‌ و قطعي‌ براي‌ رفع‌ و حّل‌ اين‌ مشكلات‌ برسيم‌:

1-     تلاش‌ براي‌ درك‌ عبارات‌ رمزي‌ موجود در روايات‌، به‌ طوري‌ كه‌ با فهم‌ درست‌ از اسلام‌ هماهنگ‌ باشد. به‌ اين‌ شرط‌ كه‌ فهم‌ ظواهر اين‌ روايات‌، اساساً امكان‌ نداشته‌ باشد وگرنه‌ اين‌ كار (برداشتهاي‌ رمزگونه‌)، همچنانكه‌ در بحثهاي‌ اسلامي‌ ثابت‌ شده‌ است‌ مبنايي‌ مي‌شود براي‌ باورهاي‌ نادرست‌ و انحرافي‌ از اسلام‌.

هنگامي‌ كه‌ امر دائر باشد بين‌ وانهادن‌ اين‌ روايات‌ و يا تأويل‌ آنها، تأويل‌ آنها به‌ معناي‌ صحيح‌، بهتر است‌. و چرا چنين‌ نباشد در حالي‌ كه‌ مي‌دانيم‌ استفاده‌ از تعبيرات‌ رمزي‌ و تأويلي‌ در زبان‌ مبارك‌ پيامبر و ائمه‌(ع‌) مرسوم‌ و متعارف‌ بوده‌ است‌، به‌ويژه‌ آنجا كه‌ سخنان‌ آن‌ گراميان‌ از ميزان‌ درك‌ شنوندگان‌، بالاتر بوده‌ است‌. هم‌چنان‌كه‌ در مورد روايات‌ حوادث‌ پس‌ از ظهور، وضع‌، اين‌چنين‌ است‌.

2- سعي‌ و كوشش‌ براي‌ پركردن‌ فضاهاي‌ خالي‌ و رخنه‌هاي‌ موجود در اين‌ تاريخ‌ بر اساس‌ آنچه‌ كه‌ مي‌دانيم‌ امام‌ مهدي‌(ع‌) به‌ طور طبيعي‌ پس‌ از ظهورش‌ براساس‌ اصول‌ كلي‌ اسلامي‌ عمل‌ خواهد نمود، گرچه‌ روايات‌ هم‌ ـ در نتيجه‌ شرايط‌ خاص‌ ـ به‌ آن‌ تصريح‌ نكرده‌ باشند.

امّا باز شكافهاي‌ وسيعي‌ باقي‌ مي‌ماند كه‌ مي‌توانيم‌ همه‌ يا بخشي‌ از آنها را از طريق‌ روش‌ دومي‌ كه‌ به‌ زودي‌ مي‌آوريم‌ پر كنيم‌ كه‌ بدون‌ به‌ كارگيري‌ اين‌ روش‌، ترميم‌ آن‌ فضاهاي‌ خالي‌، ممكن‌ نخواهد بود. همان‌طور كه‌ پس‌ از اين‌ خواهيم‌ ديد با استفاده‌ از اين‌ دو روش‌، قادر خواهيم‌ بود بخش‌ مهمي‌ از آن‌ شكافها را پوشش‌ دهيم‌.

3-  رّد هر خبري‌ كه‌ مخالف‌ نصوص‌ و اصول‌ كلي‌ اسلامي‌ باشد و ملاك‌ قراردادن‌ آن‌ نصوص‌ و اصول‌ در رّد يا پذيرش‌ اخبار (البته‌ تا وقتي‌ كه‌ آن‌ اخبار، مستفيض‌ يا متواتر نباشند.(

4-      دست‌يابي‌ به‌ برخي‌ امور كه‌ روايات‌ دربارة‌ آنها ساكتند و به‌ رويكردهاي‌ كلي‌ دولت‌ جهاني‌ امام‌(ع‌) مربوط‌ مي‌شوند. به‌ اين‌ امور مي‌توان‌ پس‌ از رفع‌ مشكل‌ پنجم‌ تا حد امكان‌ دست‌ يافت‌.

5-      تلاش‌ در پرتو اصول‌ كلّي‌، براي‌ فهم‌ ارتباط‌ بين‌ حوادثي‌ كه‌ ربط‌ آنها با يكديگر در نقل‌هاي‌ كه‌ به‌ ما رسيده‌ واضح‌ و روشن‌ نيست‌ يا كوشش‌ براي‌ مرتّب‌ كردن‌ ترتيب‌ زماني‌ آن‌ حوادث‌، اگر آن‌ ترتيب‌ در اخبار لحاظ‌ نشده‌ باشد.

روش‌ دوم‌: به‌ هنگام‌ فقدان‌ اصول‌ كلي‌، تنها راه‌ رسيدن‌ به‌ نتيجه‌، ارائه‌ طرحهاي‌ احتمالي‌ است‌؛ به‌ اين‌ صورت‌ كه‌ دو يا سه‌ احتمال‌ قوي‌تر در مورد مشكلي‌ كه‌ وجود دارد ارايه‌ گردد. در اين‌ حالت‌، ما باور قطعي‌ به‌ هيچ‌كدام‌ از آن‌ احتمالات‌ نداريم‌ گرچه‌ در اغلب‌ موارد مي‌توانيم‌ با گردآوري‌ قراين‌، يكي‌ از آنها را ترجيح‌ داده‌ و برگزينيم‌.

در صورتي‌ كه‌ با كمك‌ اصول‌ كلي‌ نتوانيم‌ به‌ نتيجه‌ برسيم‌ با اين‌ روش‌ خواهيم‌ توانست‌ به‌ تعدادي‌ از نتيجه‌هاي‌ گذشته‌ برسيم‌. هم‌چنين‌ مي‌توانيم‌ تمام‌ مطالب‌ را پوشش‌ داده‌ و بقيه‌ مشكلات‌ را حل‌ كنيم‌؛ زيرا ديگر مشكلي‌ باقي‌ نمي‌ماند تا بعضي‌ از احتمالاتش‌ بر ديگر احتمالات‌، رجحان‌ نداشته‌ باشد.

آري‌، تنها دو مطلب‌ باقي‌ مي‌ماند كه‌ تأمل‌ بيشتري‌ مي‌طلبد:

1-     نگاه‌ مذهبي‌ كه‌ در اخبار اماميه‌ بر آن‌ تأكيد شده‌ است‌، اگرچه‌ در عصر صدور اين‌ اخبار، توجيه‌ داشته‌ امّا اين‌ توجيهات‌، ارزش‌ اجتماعي‌ خويش‌ را در عصر حاضر از دست‌ داده‌ است‌؛ زيرا حكومت‌ امام‌ مهدي‌(ع‌) جهاني‌ است‌ و همه‌ انسانها را دربرمي‌گيرد.

اگر مقصود ما آن‌ باشد كه‌ به‌ شيوه‌اي‌ جامع‌ و كامل‌ به‌ مبحث‌ تاريخ‌ پس‌ از ظهور بپردازيم‌، روا نيست‌ كه‌ صرفاً براين‌ مطلب‌ تأكيد ورزيم‌ و ديگر جنبه‌هاي‌ آن‌ را رها سازيم‌.

نكته‌ مهم‌: پس‌ از قبول‌ اين‌ دسته‌ از خبرها كه‌ براساس‌ فهم‌ اماميه‌ از مهدويت‌، شايستگي‌ اثبات‌ تاريخي‌ را دارند ما مي‌توانيم‌ با دو روش‌ بر اين‌ رويكرد مذهبي‌ و قوي‌ سرپوش‌ بنهيم‌:

روش‌ اول‌: هرگاه‌ تلاش‌ كنيم‌ تا فضاهاي‌ خالي‌ موجود در روايات‌ را پر كرده‌ و ترميم‌ نماييم‌ و بر ارتباط‌ امام‌ مهدي‌(ع‌) با مردم‌ و دولتهاي‌ غيرمسلمان‌ جهت‌ آماده‌سازي‌ آنها براي‌ پيوستن‌ به‌ دولت‌ جهاني‌، استدلال‌ بياوريم‌، آنگاه‌ خواهيم‌ توانست‌ رويكردهاي‌ كلي‌ و آثار بسيار ارزشمندي‌ را كه‌ بر اين‌ موضوع‌ بار مي‌شود، درك‌ نماييم‌ و نهايتاً دلالتي‌ واقعي‌ از اين‌گونه‌ اخبار به‌ دست‌ دهيم‌. بي‌ترديد امت‌ اسلامي‌، رهبري‌ كاروان‌ بشريت‌ را در مسير عدالت‌ كامل‌ به‌ دست‌ خواهد آورد. با تلاش‌ اين‌ امت‌، امام‌ مهدي‌(ع‌) جهان‌ را فتح‌ خواهد نمود و دعوت‌ مقدس‌اش‌ را در سراسر آن‌ منتشر خواهد ساخت‌. به‌ اين‌ منظور، امت‌ اسلامي‌ بايد همه‌ ظرفيتهاي‌ خود را متناسب‌ با اين‌ مسئوليت‌ عظيم‌، افزايش‌ دهد در غير اين‌ صورت‌ تلاشهايش‌ در سطح‌ جهاني‌ بي‌ثمر خواهد ماند و در نهايت‌ برنامه‌ كلي‌ الهي‌، مخدوش‌ خواهد شد. از اين‌ روست‌ كه‌ در برنامه‌ كلي‌ الهي‌ بر تربيت‌ اين‌ امت‌ ـ چه‌ در عصر غيبت‌ و چه‌ در عصر ظهور ـ بسيار تأكيد شده‌ است‌.

ثمرة‌ اين‌ تربيت‌ در عصر غيبت‌، بر آمدن‌ گروهي‌ از مؤمنان‌ است‌ كه‌ در ركاب‌ امام‌ مهدي‌(ع‌) جهان‌ را فتح‌ خواهد نمود. اين‌ در حالي‌ است‌ كه‌ عموم‌ بشريت‌ گرفتار كژي‌ و سركشي‌ و ستم‌ و بيدادند حتي‌ امت‌ اسلامي‌ نيز از اين‌ انحرافات‌ بركنار نيستند. در هر حال‌ امكان‌ ندارد چنين‌ امتي‌ كه‌ اكثريت‌ افرادش‌ به‌ كژي‌ ره‌ مي‌پويند بتوانند بر كرسي‌ رهبري‌ جهان‌ تكيه‌ زنند. البته‌ بايد براي‌ ارتقاي‌ مرتبة‌ اخلاص‌ آن‌ افراد از درجات‌ پايين‌ به‌ رتبه‌هاي‌ بالا اقدام‌ شود تا آنكه‌ امت‌ اسلامي‌ به‌ سرعت‌ در سطح‌ رهبري‌ جهان‌ قرار گيرد.

اين‌ موضوع‌ نيازمند اقدامات‌ گستردة‌ نظامي‌ و فكري‌ ـ فرهنگي‌ است‌ اما لازم‌ است‌ بدانيم‌ كه‌ امام‌ مهدي‌(ع‌) با مسلماناني‌ وارد چالش‌ خواهند شد كه‌ منحرف‌ باشند حتي‌ اگر هم‌ از لحاظ‌ فكري‌ ـ و نه‌ عملي‌ ـ بر مذهب‌ امام‌(ع‌) باشند.

روش‌ دوم‌؛ بيان‌ نكردن‌ هرآنچه‌ كه‌ موجب‌ تحريك‌ عواطف‌ مذهبي‌ و شعله‌ور شدن‌ آتش‌ كينه‌ بين‌ پيروان‌ مذاهب‌ اسلامي‌ مي‌گردد، هرچند كه‌ با اين‌ سكوت‌، رخنه‌اي‌ در اين‌ تاريخ‌ ايجاد شود.

البته‌ تعداد اين‌ روايات‌ افراطي‌ و فرقه‌گرايانه‌ زياد نيست‌ و آنها نيز اسناد درستي‌ ندارند، پس‌ نبايد بي‌توجهي‌ به‌ آنها، موجب‌ تأسف‌ گردد.

2-     اگر گفتيم‌ كه‌ يك‌ پژوهنده‌ نمي‌تواند ژرفاي‌ حقيقي‌ روز موعود و رهبري‌ امام‌(ع‌) در آن‌ روز را درك‌ نمايد، حقيقتي‌ است‌ كه‌ گريزي‌ از آن‌ نيست‌ و از اين‌ روست‌ كه‌ راه‌ بر روي‌ شناخت‌ جزئيات‌ برنامه‌ و قانون‌گذاريهايي‌ كه‌ امام‌(ع‌) اعلام‌ خواهد كرد و نيز عمق‌ واقعي‌ فرهنگ‌ فرد مسلمان‌ و جامعه‌ اسلامي‌ در آن‌ زمان‌، بسته‌ است‌.

جز آن‌كه‌ تنها به‌ شيوه‌ اجمال‌ و به‌ شكل‌ قضاياي‌ كلّي‌ مي‌توان‌ از آن‌ روز بزرگ‌ سخن‌ گفت‌. با آگاهي‌ از اين‌ جهات‌ پنجگانه‌، به‌ روشني‌ مي‌توانيم‌ سستي‌ اشكالي‌ را كه‌ در ابتداي‌ اين‌ مقدمه‌ طرح‌ شد، مبني‌ براين‌ كه‌ «طرح‌ اين‌ بحث‌، بحثي‌ بيهوده‌ و تير در تاريكي‌ افكندن‌ است‌ و معلوم‌ نيست‌ كه‌ آيا اين‌ پيشگوييها در آينده‌ تحقق‌ پيدا خواهد كرد يا خير» دريابيم‌.

ثمرات‌ اين‌ بحث‌ را نمي‌توان‌ ناديده‌ گرفت‌؛ زيرا هر كدام‌ از ثمرات‌ و فايده‌هايي‌ كه‌ در ذيل‌ جهت‌ اوّل‌ (از اين‌ مقدّمه‌) آورديم‌، به‌ تنهايي‌ كافي‌ است‌ كه‌ ما را براي‌ ورود به‌ مبحث‌ تاريخ‌ پس‌ از ظهور قانع‌ سازد.

اما اين‌ كه‌ «تيري‌ در تاريكي‌» باشد، چنين‌ نيست‌؛ زيرا ما اين‌ تاريخ‌ را از منابع‌ و اصول‌ كلي‌ اسلامي‌ دريافت‌ مي‌كنيم‌ و هرگز ادعاي‌ غيبت‌گويي‌ نداريم‌. آري‌، البته‌ اصل‌ اخباري‌ كه‌ از پيامبر و امامان‌ معصوم‌(ع‌) نقل‌ شده‌ و ما بر آنها تكيه‌ مي‌كنيم‌، حاوي‌ اخبار غيبي‌ و حوادث‌ آينده‌ نيز مي‌باشد كه‌ خداوند به‌ آنها تعليم‌ فرموده‌ است‌. همچنان‌كه‌ در تاريخ‌ گذشته‌ نيز بر چنين‌ رواياتي‌ اعتماد كرده‌ و درستي‌ آنها را اثبات‌ كرده‌ايم‌. حتي‌ برخي‌ از آنها از چنان‌ درستي‌ وصحتي‌ برخوردار است‌ كه‌ مي‌توان‌ بر آن‌ اساس‌ عقايد اسلامي‌ را ثابت‌ كرد، چه‌ رسد به‌ موضوع‌ مهدويت‌ 2 در نتيجه‌ اگر بعضي‌ از آن‌ خبرها را بتوان‌ تأييد كرد، بعيد نخواهد بود كه‌ بتوانيم‌ همة‌ آنها را نيز پذيرفته‌ و تأييد نماييم‌.اما در مورد اين‌ اشكال‌ كه‌ «معلوم‌ نيست‌ اين‌ پيشگوييها تحقق‌ پيدا كند يا نه‌» بايد گفت‌ اين‌ بستگي‌ به‌ استحكام‌ و قوت‌ ادله‌اي‌ دارد كه‌ ارائه‌ مي‌كنيم‌ كه‌ برخي‌ قطعاً نتيجه‌ مي‌دهد، برخي‌ ديگر به‌ ظن‌ قوي‌ و بعضي‌ هم‌ به‌طور احتمالي‌. گرچه‌ هر سه‌ آنها، شايستگي‌ اثبات‌ تاريخي‌ را دارد. و بالطبع‌ اين‌ سخن‌ معنا خواهد بود كه‌ بگوييم‌ آن‌ خبري‌ كه‌ قطعي‌ است‌ و يا در آن‌ ظني‌ قوي‌ است‌، هرگز اتفاق‌ نخواهد افتاد يا احتمالش‌ ضعيف‌ است‌.

در اين جا به معرفی کنابی در اين زمينه می پردازيم:

ترتيب‌ بخشها و فصلهاي‌ اين‌ كتاب‌:

اين‌ كتاب‌ به‌ سه‌ بخش‌ كلي‌ تقسيم‌ مي‌شود:

بخش‌ اول‌: درباره‌ نشانه‌ها و مقدمات‌ ظهور

باب‌ اول‌ : مباني‌ كلي‌ ظهور (مسائل‌ اصلي‌ كه‌ روز موعود بر مبناي‌ آنها پديد مي‌آيد.

فصل‌ اول‌: ارتباط‌ روز ظهور با برنامه‌هاي‌ كلي‌ الهي‌ براي‌ بشريت‌ (همان‌ برنامه‌اي‌ كه‌ در كتاب‌ تاريخ‌ الغيبة‌الكبري‌ از آن‌ سخن‌

گفتيم‌ و براي‌ آن‌ استدلال‌ آورديم‌(

فصل‌ دوم‌: تأثيرات‌ غيبت‌ كبري‌ بر دورة‌ پس‌ از ظهور، نسبت‌ به‌ خود امام‌ و نيز اصحاب‌ ايشان‌ و هم‌چنين‌ تمام‌ بشريت‌.

فصل‌ سوم‌: تعيين‌ زمان‌ ظهور از نظر شرايط‌ و نشانه‌ها و ثمره‌ تحقق‌ اين‌ شرايط‌ و نشانه‌ها براي‌ دوران‌ پس‌ از ظهور و اشاره‌ به‌ اين‌ مطلب‌ كه‌ بيان‌ اين‌ شرايط‌ و نشانه‌ها به‌ معناي‌ تعيين‌ زمان‌ ظهور كه‌ در روايات‌ از آن‌ نهي‌ شده‌، نيست‌.

فصل‌ چهارم‌: نگاه‌ و نظر امام‌(ع‌) نسبت‌ به‌ هستي‌، زندگي‌ و قانون‌گذاري‌.

فصل‌ پنجم‌: برنامه‌ريزي‌ خداوند براي‌ بعد از ظهور و اين‌ كه‌ اين‌ برنامه‌ريزي‌ در هنگام‌ ظهور پايان‌ نمي‌پذيرد بلكه‌ همواره‌ وجود دارد ولي‌ به‌ شكل‌ جديد.

باب‌ دوم‌: حوادث‌ و وقايع‌ نزديك‌ به‌ زمان‌ ظهور از قبيل‌: جنگهاي‌ سفياني‌، فتنه‌ دجّال‌، كشته‌ شدن‌ نفس‌ زكّيه‌، صيحه‌ و نداي‌ آسماني‌ و... .

البته‌ در مورد سه‌ حادثه‌ نخست‌، در كتاب‌ تاريخ‌ الغيبة‌ الكبري‌ به‌ اندازه‌ كافي‌ بحث‌ كرده‌ايم‌ ولي‌ در اين‌ كتاب‌، تحليل‌ جديدي‌ از آنها بدست‌ خواهيم‌ داد.

بخش‌ دوم‌: حوادث‌ مربوط‌ به‌ ظهور و برپايي‌ دولت‌ جهاني‌ تا وفات‌ امام‌ مهدي‌(ع‌)

باب‌ اول‌ : درباره‌ حوادث‌ ظهور تا حركت‌ امام‌(ع‌) به‌ عراق‌

فصل‌ اول‌: معناي‌ ظهور و چگونگي‌ آن‌، و راه‌ شناخت‌ امام‌ در زمان‌ مناسب‌ آن‌.

فصل‌ دوم‌: دربارة‌ امكان‌ و زمان‌ ظهور (مراد از زمان‌ ظهور: روز و ماه‌ آن‌ است‌ براساس‌ آنچه‌ در بعضي‌ روايات‌ آمده‌ است‌(

فصل‌ سوم‌: اوّلين‌ سخنراني‌ امام‌ به‌ همراه‌ شرح‌ نبردهاي‌ آن‌ حضرت‌ با پرداختن‌ به‌ عمق‌ مفاهيم‌ آنها.

فصل‌ چهارم‌: تعداد ياران‌ و ويژگي‌ آنها و كيفيت‌ گرد آمدنشان‌.

فصل‌ پنجم‌: دستاوردهاي‌ ابتدايي‌ امام‌ تا هنگام‌ رسيدن‌ به‌ عراق‌.

باب‌ دوم‌: جهان‌ گشايي‌ عادلانه‌ امام‌

فصل‌ اول‌: مكاني‌ كه‌ امام‌ از آنجا قيام‌ جهاني‌اش‌ را آغاز مي‌نمايد.

فصل‌ دوم‌: درباره‌ گسترة‌ حكومتش‌.

فصل‌ سوم‌: چگونه‌ امكان‌ دارد او با شمار كمي‌ از ياران‌ در برابر قدرتهاي‌ بزرگي‌ كه‌ داراي‌ نيرو و امكانات‌ فراونند، بايستد.

فصل‌ چهارم‌: درباره‌ چگونگي‌ و مدت‌ زمان‌ فتح‌ كامل‌ جهان‌؛ از ابتداي‌ ظهور تا زمان‌ تشكيل‌ دولت‌ جهاني‌.
فصل‌ پنجم‌: مواضع‌ اشخاص‌ و گروهها در برابر او؛

فصل‌ ششم‌: مدّت‌ زمان‌ حكومت‌ ايشان‌.

باب‌ سوم‌: دولت‌ جهاني‌ امام‌ مهدي‌(ع)

فصل‌ اول‌: آوردن‌ كتاب‌ و قضاوت‌ جديد

فصل‌ دوم‌: موضع‌ امام‌ در مسائل‌ سياسي‌ و اجتماعي‌

فصل‌ سوم‌: ضمانتهاي‌ اجرايي‌ سريع‌ براي‌ پياده‌ كردن‌ عدالت‌ كامل‌ در جهان‌.

فصل‌ چهارم‌: فرماندهي‌ يارانش‌ و ميزان‌ شايستگي‌ و ظرفيت‌ آنها.

فصل‌ پنجم‌: تزكيه‌ و تربيت‌ امّت‌ و ياران‌ امام‌ توسط‌ ايشان‌.

فصل‌ ششم‌: روش‌ امام‌ در تربيت‌ امّت‌ به‌ نحو اجمال‌

فصل‌ هفتم‌: بيان‌ دستاوردهاي‌ امام‌ در زمينه‌هاي‌ اجتماعي‌ و اقتصادي‌ در حّد روايات‌.

فصل‌ هشتم‌: موضع‌ امام‌(ع‌) در برابر اهل‌ كتاب‌ و مسأله‌ مشاركت‌ حضرت‌ مسيح‌ با امام‌(ع‌) در رهبري‌ جهاني‌.
بخش‌ سوم‌ جهان‌ پس‌ از امام‌ مهدي‌ (ع‌)

باب‌ اول‌: درباره‌ رهبري‌ جهان‌ پس‌ از امام‌ مهدي‌(ع‌) و بيان‌ ويژگيهاي‌ آن‌ دولت‌ از لحاظ‌ مديريت‌ و نيز خصوصيات‌ كلي‌ آن‌ دولت‌ و جامعه‌.

باب‌ دوم‌: پايان‌ زندگي‌ بشر و اين‌ كه‌ آيا صحيح‌ است‌ «قيامت‌ برپا نمي‌شود مگر در زمان‌ مردمان‌ شرور».
البته‌ در بخش‌ سوم‌، بحث‌ را نسبتاً خلاصه‌ كرده‌ايم‌؛ زيرا آن‌ را به‌طور مفصّل‌ در مجلد چهارم‌ از موسوعة‌ الامام‌ المهدي‌(ع‌) خواهيم‌ آورد.

اين‌ كتاب‌ را تاريخ‌ پس‌ از ظهور نام‌ نهاده‌ايم‌؛ زيرا مهم‌ آن‌ است‌ كه‌ تاريخ‌ بشريت‌ را از زاوية‌ زمانيِ ظهورِ امام‌ و پس‌ از آن‌ بنگريم‌ و اگر هم‌ به‌ نشانه‌هاي‌ ظهور و خود واقع‌ ظهور مي‌پردازيم‌ از آن‌ جهت‌ است‌ كه‌ اينها، مقدمات‌ تاريخ‌ پس‌ از ظهور هستند.

 

پي‌نوشتها :

1- ر.ك‌: تاريخ‌ الغيبة‌ الكبري‌: ص‌37.

2- ر.ك‌: همان‌، ص‌537 به‌ بعد.

اشاره

با ظهور حضرت (عليه السلام) و اعلام ‌آغاز انقلاب جهاني اش ستمگران و گردن كشان و... به مقابله با حضرت بر مي خيزند . حضرت (عليه السلام) به دفاع بر مي خيزد. در اين ميان عده اي از دو طرف كشته مي شوند.

برخي عدد كشته شدگان را بسيار زياد مي دانند و از اين رهگذر مي خواهند، حضرت را يك چهره خون ريز معرفي كنند. گروهي نيز تعداد آن كشته ها را كم مي دانند. اين نوشته ، به نقد و بررسي سندي و دلالتي روايات مربوط به اين قتل ها مي پردازد و افراط و تفريط را در اين باره مي زدايد.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


پيشگفتار

برخي در مورد قتل و كشتار در دوران ظهور ، افراط مي كنند و از امام زمان عليه السلام و ياران اش ، چهره اي خشن ارائه مي دهند. آنان ، به رواياتي استدلال مي كنند كه در آن ها ، اشاره به كشته شدن دو سوم مردم ، (از هر نه نفر ، هفت نفر ، از هر هفت نفر ، پنج نفر ) و يا اين كه بيش تر مردم كشته مي شوند و از كشته ها ، پشته ساخته مي شود و جوي خون جاري مي گردد و ... دارند.

برخي ديگر ، تفريط مي كنند و مي گويند حتي ، به مقدار محجمه (مقدار خون در ظرف حجامت) خون ريزي نمي شود و...

در اين نوشتار، به نقد و بررسي روايي و دلالي احاديث مربوطه مي پردازيم تا افراط و تفريط بودن انديشه هاي موجودمشخص گردند.

نكاتي كه قابل تامل است ، اين ها است :

الف)قتل و كشتار ، قبل از ظهوراست و يا بعد از آن ؟

ب ) شيوه ي رفتار امام با دشمنان چه گونه خواهد بود ؟

ج)حجم كشتار و اعدام و خون ريزي ها چه مقدار است ؟

د) مقتولان ، چه كساني هستند؟

هـ) رواياتي كه ناظر بر اين موضوع است . آيا به نحو موجبه ي كليه است يا به نحو موجبه ي جزئيه .

اخباري كه در آن ها كشتار در حجم وسيعي مطرح شده اند ، بر دو قسم است :

 

 

 

الف ) يك سري از ‌آنها مربوط به ملاحم و فتن قبل از ظهور است و هيچ ربطي به دوران ظهور ندارد و تنها ناظر به اوضاع نابسامان جهان در پيش از ظهور دارد. اين دسته‌، بيش تر از مراسيل عامه است . اگر تعدادي از آن ها هم جزء مسانيد باشد، هيچ گونه ارتباطي با بحث ما ، يعني قتل هاي دوران حكومت امام مهدي عج الله و تعالي فرجه الشريف ، ندارد.

ب ) يك سري از آنها ، مربوط به هنگامه ي ظهور و حكومت امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف است. اين نوع روايات ، نيز دو گونه اند :

1- رواياتي كه از طريق عامه و از نبويات است و بيش تر آن ها ، مشكل سندي دارند، به طوري كه بعضي از آن ها ، مرسل ، و برخي از آن ها ، به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) منتهي نمي شوند، بلكه از افرادي مانند كعب الاحبار كه در زمان آن حضرت مسلمان نشده بود ، نقل شده است .

عمده ي اين روايات‌. از اسرائيليات است كه با اغراض مختلفي وارد كتاب هاي روايي شده است . عالماني از اهل تسنن ، مانند ابن كثير ، وقتي به روايات نقل شده از امثال كعب الاحبار مي رسد، مي گويد : خدا ما را از اين همه اخبار دروغي كه وارد تفسيرها و كتاب هاي روايي و… كرده اند بي نياز كند1

2 - رواياتي كه از طريق اهل بيت (عليه السلام) نقل شده و يا در كتاب هاي شيعه ذكر گرديده است . در اين كتاب ها ، اخبار منقول از حضرات معصوم (عليه السلام) و بعض ديگر كه نقل شده ، به اهل بيت (عليه السلام) منتهي نمي شود .مانند اخبار معمرين كه شيخ صدوق در كتاب كمال الدين از اهل تسنن نقل كرده است.

 

 

انديشه هاي تفريطي در كشتار به هنگام ظهور

گروهي بر آن اند كه امام زمان به هنگام ظهور ، از طريق ولايت و تصرف تكويني ، همه ي خلايق را مطيع و مسخر مي كند و كارها را با اعجاز و غير عادي انجام مي دهد. لذا كشتار و اعدام ، خيلي اندك خواهد بود. براي روشن شدن مطلب و دريافت پاسخ، به احاديثي از امام باقر و امام صادق (عليه السلام) متمسك مي شويم.

حديث 1ـ … عن بشير بن ابي اراكه النبال ـ و لفظ الحديث علي روايه ابن عقده قال : لما قدمت المدينه انتهيت الي منزل ابي جعفر الباقر (عليه السلام) … قلت (انهم) يقولون : انه اذا كان ذالك استقامت له الامور فلا يهريق محجمه دم . فقال :«كلاً! والذي نفسي بيده! حتي تمسح و انتم العرق و العلق» و او ما بيده الي جبهته2 .

بشير بن ابي اراكه نبار ـ لفظ حديث به روايت ابن عقده است ـ گويد هنگامي كه به مدينه وارد شدم ، به طرف منزل ابو جعفر امام باقر (عليه السلام) رفتم … گفتم : (آنان (مرجثه) مي گويند، هنگامي كه آن امر (قيام قائم عج) روي دهد ، همه ي كارها براي او درست واستوار مي گردد و به اندازه ي يك ظرف حجامت هم خون نمي ريزد. پس فرمود :« هرگز چنين نيست ! سوگند به آن كه جانم به دست او است ! كار به آنجا مي انجامد كه ما و شما، عرق و خون بسته شده را پاك خواهيم كرد. (كنايه از سختي ها و دشواري هاي جنگ و درگيري است كه موجب پديد آمدن عرق و ايجاد زخم هاي خونين مي شود)

در اين هنگام ، ايشان ، با دست خود ، به پيشاني شان اشاره فرمودند .(كنايه از برطرف كردن عرق جبين است (

حديث 2ـ ... عن موسي بن بكر الواسطي عن بشير النبال ، قال «قدمت المدينه» و ذكر مثل الحديث المتقدم ، الا انه قال : لما قدمت المدينه قلت لابي جعفر(عليه السلام) : انهم يقولون : ان المهدي لوقام لاستقامت له الامور عفوا ، و لا يهريق محجمه دم . فقال :« كلا ! و الذي نفسي بيده ! لو استقامت لاحد عفوا لاستقامت لرسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) حين ادميت رباعيته و شج في وجهه! كلا ! والذي نفسي بيده ! حتي نمسح نحن و انتم العرق و العلق3 .» ثم مسح جبهته4 .

از موسي بن بكر واسطي ـ از بشير نبال ـ گفت :«به مدينه رسيدم» و همانند حديث قبلي را ذكر كرد ، جز اين كه گويد : «هنگامي كه به مدينه رسيدم . به ابو جعفر اما باقرعليه السلام گفتم , آنان مرجثه مي گويند : همانا اگر مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف)قيام كند، همه ي كارها به خودي خود، براي او درست و برقرار مي شود و به اندازه ي يك ظرف حجامتي خون نمي ريزد ، پس فرمود «هرگز چنين نيست! سوگند به آن كه جانم در دست اوست ! اگر كارها ، خود به خود، براي كسي هموارمي شد ، مسلما براي رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) در زماني كه دندان هاي پيشين آن حضرت شكسته و صورت اش زخمي شد ، درست و برقرار مي گرديد! هرگز چنين نيست ! سوگند به آن كه جانم به دست اوست! «كار ، به آن جا مي انجامد كه ما و شما، عرق و خون بسته شده را پاك كنيم.» سپس پيشاني خود را پاك كرد.
حديث 3- ... عن المفضل بن عمر ، قال :سمعت ابا عبدالله ، و قد ذكر القائم (عليه السلام) فقلت «اني لارجو ان يكون امره في سهوله» فقال :« لايكون ذالك حتي تمسحوا العلق و العرق5 .

مفضل بن عمر گويد :«در حضور امام صادق عليه السلام شنيدم كه از حضرت قائم (عجل الله تعالي فرجه و الشريف) ياد شد. پس عرض كردم :« همانا اميدوارم كار ايشان به اساني صورت پذيرد.» فرمود :« آن امر صورت نمي پذيرد تا اين كه عرق و خون بسته شده را برطرف سازيد

در سه حديث مذكور ملاحظه مي كنيم، آن طور نيست كه تمامي كارها در زمان قيام قائم عليه السلام به خودي خود و با اعجاز و تصرفات تكويني صورت پذيرد، هر چند ولايت تكويني و تصرف تكويني حضرت مهدي وساير امامان طاهر، هيچ گونه ترديدي نيست بلكه كار ، دشوارتر از آن چيزي است كه امثال مرجثه معتقدند.

ما ، مطابق روايات متعدد، نمي توانيم ادعا كنيم كه در هنگام ظهور، هيچ قتل و كشتاري رخ نمي دهد. زيرا در آن دوران‌، بحث از انتقام، اجراي حدود الهي و اقامه ي حكومت عدل جهاني است و مسلما، اين امر عظيم ، بدون برطرف كردن خارها و سنگ هاي سر راه آن حضرت ، ميسر و محقق نمي شود.

از طرفي ، تاريخ گواه است كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله وسلم) و امامان طاهر (عليه السلام) سعي داشته اند، امور را به طور عادي و در مسير طبيعي انجام دهند، لذا مي بينيم ، دندان هاي پيشين حضرت رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در جنگ مي شكند و زخم هايي در جنگ احد و...6 بر ايشان وارد مي شود و اميرالمومنين (عليه السلام) نيز در جنگ احد ، نود زخم بر مي دارد و ...7

البته آن حضرت و عترت طاهراش ، مخصوصا ، حضرت بقيه الله الاعظم (عجل الله تعالي فرجه الشريف) قدرت بر انجام دادن تصرفات تكويني را دارند و همواره معجزات و امدادهاي غيبي و الهي ، با آن حضرات و نيز مومنان مخلص و ايثارگر و حتي مستعضفان بوده و خواهد بود. امام صادق (عليه السلام) مي فرمايد «خداوند،حضرت قائم (عجل الله تعالي فرجه الشريف) را به سه لشكر ياري مي دهد :« فرشتگان ، مومنان ، رعب (ترس انداختن دردل دشمن)8

نيز حضرت (عليه السلام) مي فرمايد : «... خداوند ، حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه) را با فرشتگان وجنّ وشيعيان مخلص ، ياري مي کند .»9

به هر حال، لزومي ندارد كه ادعا كنيم امام زمان (عجل الله تعالي فرجه الشريف) تمام كارهايشان رااز طريق غيرعادي و به صورت اعجاز انجام مي دهد و بنابراين ، هيچ خوني ريخته نخواهد شد.

انديشه ي افراطي در كشتار به هنگام ظهور

در احاديثي كه ازطريق عامه رسيده است ، خون ريزي هاي خيلي زياد وحشتناك ذكر شده است . اينك به نقد و بررسي يكي از آن ها مي پردازيم.

يوسف بن يحيي مقدسي شافعي در كتاب عقدالدرر روايت مرسله اي را از اميرالمومنين (عليه السلام) درباره ي حوادث رم (روميه)10 نقل مي كند و مي گويد :

... فيكبر المسلمون ثلاث تكبيرات ، فتكون كالرمله علي نشز ، فيدخلونها ، فيقتلون بها خمسئه الف مقاتل ، و يقتسمون الاموال، حتي يكون الناس في الفي ء شيئا واحدا، لكل انسان منهم مئه الف دينار، و مئه راس ، ما بين جاريه و غلام»11

پس مسلمانان، سه تكبير مي گويند و مانند ريگ و شن هاي رواني كه از بلندي ها فرو مي ريزند‌، داخل (روم) مي شوند ودر آن جا ، پانصد هزار جنگجو را مي كشند و غنائم و اموال را به طور مساوي تقسيم مي كنند ، و به هر يك از آنان ، صد هزار دينار و صد كنيز و يا غلام مي رسد. ...

اين روايت ـ مرسل است و مشكل سندي دارد و ازنظر محتوا نيز قابل اعتماد نيست. پيدا است كه جاعلان اين گونه احاديث ، در خدمت حكومت هاي جائر بوده اند و به جهت توجيه پاره اي جنگ هاي پس از پيامبر اكرم (صلي الله عليه واله وسلم) و قتل هاي عام ها و كشتارهاي وسيعي كه در آن صورت گرفت ، اين چنين مجعولاتي را وارد كتاب هاي روايي كرده اند. مانند روايتي كه به امام علي عليه السلام نسبت داده اند كه آن حضرت فرمود:« فيقتل من الروم حتي يتغيرماء الفرات بالدم» يعني آنقدر ازروميان را به قتل مي رساند كه آب فرات به خون تغييرمي كند12!

ابن كثير، درباره ي جنگ قادسيه مي گويد :

انهزم الفرس و لحقهم المسلمون، ... فقتل المسلمون بكمالهم و كانوا ثلاثين الفاء و قتل في العمركه عشره الاف و قتلوا قبل ذالك قريبا من ذالك 13.

لشكر ايرانيان ، منهزم شد و فرار كردند. مسلمانان، به تعقيب آنان پرداخته اند و تمامي فراريان را كه سي هزار نفر بودند ، به قتل رساندند. در جنگ سيزده هزار نفر انان را كشته بودند. همين عدد را نيز قبل از آن كشته بودند. ..

وقتي به كتاب هاي تاريخــي كه در آن ها فتوحـات را نوشـته اند، مانند البداء و التاريخ ، و النهايه ، و ... مراجعه مي كنيم .مي بينيم كه فرماندهان و زير دستانشان ، جنايات زيادي را مرتكب شده اند.

رواياتي كه مي گويند ، ازهر نه نفر هفت نفر ، ويا از هر هفت نفر ، پنج نفر و يا دو ثلث مردم كشته مي شوند، به جنگ هاي قبل از ظهور ، نظر دارند و نه زمان ظهور.

از طرفي ، اختلاف در تعداد مقتولان نيز علت هاي گوناگوني مي تواند داشته باشد كه از جمله آنها ، ممكن است تفاوت مناطق و محورهاي درگيري و يا مراحل مختلف جنگ باشد.

با توجه به احاديث زير و امعان نظر در دلالـت آن ها ، به اين واقعيـت پي مـي بريم كه جهان ، اندكي پيش از ظهور ، دچار جنگ هاي خونين خواهد بود.

حديث 1ـ عن ابي بصر و محمد بن مسلم، سمعنا ابا عبدالله (عليه السلام) يقول :« لا يكون هذا الامر حتي يذهب ثلث الناس» فقيل له :« اذا ذهب ثلث الناس فما يبقي ؟ » فقال ، (عليه السلام) :« اما ترضون ان تكونوا الثلث الباقي؟ »14

ابوبصير و محمد بن مسلم گويند :« از امام صادق (عليه السلام) شنيدم كه مي فرمود:« اين امر واقع نمي شود تا اين كه دو سوم مردم از بين بروند. » پس به حضرت اش عرض شد :«اگر دو سوم مردم از بين بروند. چه كسي باقي مي ماند، پس فرمود : آيا راضي و خرسند نمي شويد كه از يك سوم باقيمانده باشيد ،؟»

حديث 2ـ ... عن زراه ، قال : قلت لابي عبدالله(عليه السلام) :«النداء حق؟» قال: اي والله حتي يسعمه كل قوم بلسانهم.» و قال، عليه السلام :« لا يكون هذا الامر حتي يذهب تسعه اعشار الناس.15»

زراره گويد : به امام صادق (عليه السلام) عرض كردم :« آيا نداي آسماني حقيقت دارد؟» فرمود:« بلي ، به خدا قسم چنان است كه هر قومي با زبان خودشان ، آن را مي شنوند» آن حضرت فرمود:,« اين امر محقق نمي شود تا اين كه نه دهم مردم از ميان بروند. »

حديث 3ـ ... عن سليمان بن خالد ، قال : سمعت ابا عبدالله (عليه السلام) يقول :« قدام القائم موتتان، موت احمر و موت ابيض ، حتي يذهب من كل سبعه خمسه، الموت الاحمر السيف ، و الموت الابيض ، الطاعون.16»

... سليمان بن خالد گويد : از امام صادق (عليه السلام) شنيدم كه مي فرمود : «قبل از قيام قائم (عجل الله تعالي فرجه الشريف) دو نوع مرگ ومير رخ مي دهد :

مرگ سرخ و مرگ سپيد . ا اين كه از هر هفت نفر ، پنج نفرشان از بين بروند. مرگ سرخ با شمشير . مرگ سفيد با طاعون است.

با ملاحظه ي اين احاديث واحاديث ديگر، معلوم و مبرهن مي شوند كه حجم وسيعي از مرگ وميرها و خون ريزي ها ، مربوط به دوران پيش از قيام امام عصر ، (عليه السلام) و قبل از نداي آسماني است. بنا به روايت يونس بن رباط كه مي گويد :

سمعت ابا عبد الله (عليه السلام) :«ان اهل الحق لم يزالوا منذ كانوا في شده . اما ان ذاك الي مده قريبه وعافيه طويله17»

از اباعبدالله (عليه السلام) شنيدم كه مي فرمود :«همانا، اهل حق ، از هنگامي كه در شدت و سختي بوده اند، پيوسته در آن حال خواهند بود (سختي با‌ آنان همراه است) و همانا بدانيد كه پايان آن سختي ها ، نزديك وعافيتش طولاني است.)

بالاخره در نوميدي بسي اميد است پايان شب سيه سپيد است . كه « ان مع العسر يسرا فان مع العسر يسرا

خلاصه اين كه يك دسته از روايات در مورد خون ريزي ها ، مربوط به دوران قبل از ظهور است و يك دسته از اخبار ، از مجعولات و از اسرائيليات است كه با هدف و انگيزه هاي مختلفي ، مانند خدشه دار كردن چهره نهضت جهاني و حكومت حضرت مهدي ... ويا توجيه كشتارها در فتوحات و ... وارد كتابهاي روايي شده است .

نيز يك سري از آنها ، مرسله و مرفوعه است و مشكل سندي دارد ، مرفوعه ي فضل بن شاذان از امام صادق (عليه السلام ) از اين قبيل است :

يقتل القائم (عليه السلام) حتي يبلغ السوق، قال : فيقول له رجل من ولد ابيه :« انك لتجفل الناس اجفال النعم، فبعهد من رسول الله (صلي الله عليه و اله و سلم) او بماذا ؟ قال :« وليس في الناس رجل اشد منه باسا » فيقوم اليه رجل من الموالي فيقول له :« لتسكتن اولا ضربن عنقك » فعند ذالك يخرج القائم(عليه السلام) عهداً من رسول الله (صلي الله عليه و ‌اله و سلم)18 ؛

حضرت قائم (عجل الله تعالي فرجه الشريف) آن قدر از انسان ها مي كشد تا ساق پا را خون فرا مي گيرد. شخصي از فرزندان پدرش19 به حضرت اعتراض شديد مي كند و مي گويد : «مردم را از خود دور مي كني ، هم چنان كه گله و گوسفندان را رم مي دهند ! آيا اين روش طبق دستور رسول خدا است ؟ به چه دليلي اين چنين رفتار مي كني ؟» يكي از ياران حضرت از جاي بر مي خيزد و مي گويد : « سكوت مي كني يا گردن ات را بزنم » حضرت ،عهد و پيماني را كه از رسول خدا (صي الله عليه و آله و سلم) همراه دارد ، بيرون مي آورد و ارائه مي كند.

لبته همچنان كه در ابتداي حديث ذكر شد اين حديث ، مرفوعه است و مشكل سندي دارد و از طرفي محتوا و دلالت اش ، ناقص و ناتمام است، زيرا ، سوق ، هم ساق پا را گفته اند و هم ممكن است نام شهر يا محلي باشد ، محلي همانند سوق الاهواز ، (نام اهواز فعلي)، سوق حكمه (نام يكي از مناطق اطراف كوفه) ، سوق اسد (در اطراف كوفه) ، سوق الثلاثاء (منطقه اي در بغداد قبل از ساخته شدن شهر)20 ... بنابراين نمي توانيم بگوييم «حتي يبلغ السوق» به معناي رسيدن خون به ساق پا است ، خصوصا ، با توجه به اينكه در حديث مذكور ، صحبت از خون به ميان نيامده است ، بلكه چنين به نظر مي رسد كه «سوق » به معناي «رسيدن به محل ومكاني » باشد.

البته ، ما طبق روايات صحيح جنگ و خونريزي ، اعدام ها و انتقام ظالمان را در عصر ظهور مي پذيريم ، لكن نه به اين اندازه ها ، رواياتي از اهل بيت (عليه السلام) موجود است كه تعداد قتل ها و مشخصات فردي و گروهي مقتولان‌، در آنها مشخص شده است ،ودر ذيل بعد از نگرش به شيوه ي رفتار حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه) با دشمنان و معاندين به معرفي آنان مي پردازيم.

 

 

شيوه ي رفتار امام (عليه السلام) با دشمنان

ستمگران و زراندوزان ، در همه ي نقاط عالم، بر ملت هاي مظلوم و مستضعف سيطره داشته اند و دارند و فرهنگ سازي كرده اند. در اين ميان‌، جامعه ي اسلامي ، خسارت هاي بيشماري را متحمل شده به طوري كه دشمنان اسلام از اغاز رسالت نبي مكرم اسلام . (صلي الله عليه و‌اله و سلم) ، همواره ، در ايذا و اذيت آن حضرت و پيروانش بوده اند. بالاخره آن حضرت پس از تحمل مشقت هاي فراوان توانست مسلمانان را از تاريكي ها به سوي روشنايي راهنمايي و سوق دهد ، و حكومت اسلامي را برقرار نمايد . مع الاسف طولي نكشيد كه در هنگامه ي رحلت و بعد از آن ، به گفته امام غزالي رياست طلبان و منافقان با حيله هاي مختلف و فريب دادن مسلمانان ، صاحب غدير را كه منصوب از طرف خداوند حكيم بود وهمگي به ولايت اش تبريك و بخ . بخ يا علي گفته بودند، كنار گذاشته و بر اريكه ي قدرت و سياست سوار شدند و نطفه ي فاجعه و جنايات هولناك در جامعه ي اسلامي منعقد گرديد.

مولاي متقيان ، اميرمومنان، منصوب خدا بردار رسول خدا(صل الله عليه و اله) اولين مسلمان در ميان مدران فاتح خيبر و جانشين بي واسطه رسول خدا(صل الله عليه و اله) را با آن همه مناقب خانه نشين كرد و يگانه دختر جوان ريحانه آن حضرت، در اندك زماني پس از رحلت پدر بزرگوارش ، نه تنها از طرف منافقان و رياست طلبان ، مورد ضرب و شتم قرار مي گيرد، بلكه به طور وحشيانه اي بين ديوار و در فشار داده شده ومحسن اش سقط مي شود و در نهايت پس از 75 روز بعد از رحلت پدر ،دنيا را با دلي آزرده و جراحاتي بسيار وداع مي كند.

پس از آن حرمت شكني دردناك و فاجعه ها وحشتناك و وحشتناك تر مي شود و اهل بيت عليهم السلام و پيروانشان در روزگار ستم وفشار به سر برده ويكي پس ازديگري مظلومانه به شهادت نائيل مي گردند و در روز عاشورا فاجعه به اوج رسيده و اهل بيت پيامبر اكرم (صل الله عليه و اله) وشيعيان مخلص شان از طفل شيخوار تا پير هفتاد سال مورد هجوم واقع مي شوند به طوري كه روح و عواطف انساني با شنيدن آن همه وحشيگري ها جريحه دار مي گردد. اين ستمگري ها ادامه دارد تا قيام قائم‌ آل محمد (عجل الله تعالي فرجه) و هر روز با رنگ هاي مختلفي جلوه گري نموده فاجعه اي وحشتناك رخ مي دهد، و ظلم و فساد در عالم فراگير مي گردد.

يقينا ، پيش از ظهور و مقارن با آن ، بر دنيا ، ستمگران خون ريزي حاكم اند كه از هيچ جنايتي فرو نمي گذارند ، حال ، امامي ، كه قيام مي كند. در برابر اين همه كج روي ها و بيدادگري ها چه گونه برخورد كند تا جهان را پر از عدل و داد سازد ؟ بي ترديد ، گروه هاي معاندي كه دست شان به خون بشريت آلوده گرديده است و حق مردم را غصب كرده اند و يا پست و مقامشان به خطر افتاده ، در مقابل حركت اصلاح گرانه و نهضت امام ، ايستادگي مي كنند. بنابراين ، امامي كه قيام مي كند و ماموريت تشكيل حكومت جهاني اسلام را دارد، بايد براي برطرف كردن موانع نقشه و برنامه داشته باشد. در اين جا ، مروري به اين برنامه ها خواهيم داشت.

 

تربيت سپاهيان و تدارك مقدمات جنگ

اما عصر عج براي انتقام و خون خواهي از دشمنان اسلام و به ثمر رساندن انقلاب جهاني و اجراي حدود الهي و برقراري حكومت عدل جهاني ، ناگريز از جنگ خواهد بود و در مقابل اش ، دشمنان تا دندان مسلح و كج انديشان دنيانگر، با در دست داشتن امكانات گسترده و چرخه هاي اقتصادي جهان و برخورداري از فن آوري پيشرفته و سازماندهي ارتش هاي قدرت مند‌، پرچم مخالفت بر مي دارند و مانع مسير اصلاح گرانه ي امام مي شوند. لذا قبل از قيام ، جنگاوران دريادل و دست ياراني توان مند و كارآمد، به هدايت خاص و عام آن حضرت ، تربيت مي شوند و تعداد آنان ، در بعضي از روايات، سيصد و سيزده نفر و در ، برخي ده هزار نفر و در تعدادي از آن ها صد هزار نفر و ... ذكر شده است .


تجهيزات جنگي و وسيله ي دفاعي

تجهيزات آنان ، طبق روايتي از امام صادق (عليه السلام) شمشيرهايي از آهن امّا نه اين آهن شناخته شده است (لهم سيوف من حديد غيرهذا الحديد) كه اگر يكي از آنان با شمشير خود ، بر كوهي ضربه زند‌، آن را دو نيم ميكند21...وسيله ي دفاعي آنان ، طبق روايتي از امام صادق (عليه السلام) به گونه اي است كه «اسلحه ي دشمن هرگز ، بر آنان كارگرنيست.22

قاطعيت امام در رويارويي با دشمنان اما علي (عليه السلام) مي فرمايد :

لا يقيم امرالله سبحانه الا من لايصانع ، و لايضارع ، و لا يتبع المطامع23

فرمان خداوند سبحان را بر پاندارد، مگر كسي كه در اجراي دستور الهي ، مدارا نكند و سازشكار نباشد و پيرو طمع ها و آرزوها نگردد. »

حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه) نيز قيام به اقامه ي حدود و فرمان الهي مي كند و در برخورد با دشمنان از يك نوع مجازات استفاده نمي كند، بلكه نسبت به جرم اشخاص و گروه ها مجازات متناسب با آن را اجرا مي كند و برخي از آنان را در جنگ نابود مي سازد و حتي فراريان و زخميان آنان را نيز تعقيب مي كند و گروهي را اعدام ، گروهي را تبعيد ، و دست برخي را قطع مي كند و... به فرمايش امام باقر (عليه السلام)«... يقوم القائم .... و لا تاخذه في الله لومه لائم24 ... »

قائم ، قيام مي كند، .... و در اجراي احكام الهي ، از ملامت هيچ ملامت كننده اي بيم نمي كند.

بنابراين ، به آن حضرت «نقمت و عذاب كننده ي مجرمان و دشمنان» لقب داده اند. از امام صادق (عليه السلام) نقل شده كه فرمود :« اذا تمني احدكم القائم فليتمنه في عافيه فان الله بعث محمدا. صلي الله عليه و آله ، رحمه ويبعث القائم نقمه25 » هنگامي كه يكي از شما ، ظهورقائم را آرزو وتمنا بكند (كه در ركاب اش باشد) پس بايد آرزو كند كه در عافيت و تندرستي باشد. زيرا خداوند حضرت محمد (صل الله عليه و اله) را براي خلائق رحمت فرستاد و حضرت قائم (عجل الله تعالي فرجه) را عذاب ونقمت مي فرستد»

امام صادق (عليه السلام) دليل ملقب شدن حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه) به لقب «نقمت» را چنين بيان ميدارد.

... فنتم حجه الله علي الخلق حتي لايبقي احد علي الارض لم يبلغ اليه الدين و العلم ، ثم يظهر القائم (عليه السلام) و يسير (و يصير) سببا لنقمه الله و سخطه علي العباد ، لان الله لا ينتقم من العباد الا بعد انكارهم حجه26 »

پس ما ، بر خلق خدا ، اتمام حجت مي كنيم تا اين كه همگان ، نسبت به دين‌، شناخت پيدا كنند، بر روي زمين ، كسي باقي نماند كه دين به او ابلاغ نشده باشد. سپس (در آن هنگام) حضرت قائم (عليه السلام) ظهورمي كند و سبب نقمت خدا و خشم و غضب او بر بندگان مي گردد، زيرا ، خداوند، از بندگان اش انتقام نمي گيرد، مگر بعد از ان كه حجت اش را انكار كنند .

سپس معلوم مي شود آنانكه مورد غضب امام عصر (عليه السلام) قرار مي گيرند ، همان كساني هستند كه حجت بر آنان تمام شده است، ولي آنان حجت خدا را نمي پذيرند و سخت انكار مي كنند.

محمد بن مسلم ، ضمن حديثي از امام باقر (عليه السلام) نقل مي كند كه آن حضرت مي فرمايد :

.. اما شبهه من جده المصطفي (صلي الله عليه وآله و سلم) فخر وجه بالسيف و قتله اعداء رسوله (صل الله عليه و اله) و الجبارين و الطواغيت ، و انه ينصر بالسيف و الرعب و انه لا ترديد له رايه27 ...

اما شباهت او به جدش محمد مصطفي (صل الله عليه و اله) خروج او با شمشير است و اين كه او ، دشمنان خدا و رسول اش و جباران و طاغوت ها را خواهد كشت و او با شمشير و رعب ياري مي شود و هيچ پرچمي از او باز نگردد. »


جنگ و كشتار

در هر مقطعي از زمان يا مكان ، نوع رفتار و برخوردها با مخالفان و دشمنان متفاوت است. مثلا ، در زمان پيامبر اكرم (صل الله عليه و اله) رحمت و ترويج دين بود ، و در زمان امام علي (عليه السلام) رحمت و منت گذاري بر مخالفان و ... حال بايد ديد كه در هنگام ظهور ، رفتار امام زمان (عليه السلام) با دشمنان چه گونه خواهد بود. براي پاسخ به اين سوال نگاهي به روايات مي اندازيم.

حديث 1ـ ... عن زراه، عن ابي جعفر (عليه السلام) قال : قلت له ... فقال : «اسمه اسمي» . قلت : «ايسير بسيره محمد (ص ) ،» قال :«هيهات ، هيهات!» يا زراه ! ما يسير بسيرته » قلت :« جعلت فداك لم؟» قال :« ان رسول الله (صل الله عليه و اله) سار في امته بالمن ، كان يتالف الناس ، و القائم يسير بالقتل . بذاك امر في الكتاب الذي معه ان يسير بالقتل و لايستتيب احدا. ويل لمن ناواه»28

زراره از امام باقر (عليه السلام) روايت كرده كه ... فرمود :« اسم او، اسم من است » پس عرض كردم « آيا به سيره و روش حضرت محمد (صل الله عليه و اله) رفتار مي كند ؟» فرمود ,:« هرگز ! هرگز ! اي زراره ! به سيره او رفتار نمي كند !» گفتم :« فدايت گردم! براي چه ؟» فرمود :« همانا رسول خدا (صل الله عليه و اله) با ملايمت و نرمي و مهرباني رفتارمي كرد تا دل ها را به دست آوردو مردم با آن حضرت الفت گيرند. ولي حضرت قائم (عجل الله تعالي فرجه الشريف) سياست قتل را در پيش مي گيرد و طبق دستوري كه دارد رفتار مي كند و توبه ي كسي را نمي پذيرد . پس واي بر كسي كه با او دشمني كند ! »
حديث 2ـ .... عن ابي بكر الحضرمي ، قال : سمعت ابا عبدالله (عليه السلام) يقول :« لسيره علي بن ابي طالب ، عليه السلام، في اهل البصره كانت خيرا لشيعته مما طلعت عليه الشمس . انه علم ان للقوم دوله ، فلو سباهم لسبيت شيعته ، » قال : قلت :«فاخبرني عن القائم ، ايسير بسيرته ؟»قال : « لا ، لان عليا (عليه السلام) سار فيهم بالمن لماعلم من دولتهم ، و ان القائم (عليه السلام) يسير فيهم بخلاف تلك السيره لا نه لا دوله لهم29»

از ابوبكر حضرمي نقل مي كند كه گفت , از امام صادق (عليه السلام) شنيدم كه مي فرمود : « روش علي بن ابي طالب (عليه السلام) در ميان اهل بصره ، براي شيعيان اش ، از آن چه خورشيد بر آن ميتابد ، بهتر بود ، زيرا ، او ميدانست كه اين قوم را دولت در پيش است ، اگر آنان را اسير كرده بود،‌همانا شيعيان اش نيز اسير مي شدند .» عرض كردم :« مرااز حضرت قائم (عجل الله تعالي فرجه) مطلع بفرما كه آيا ايشان نيز با اهل بصره همانند روش او رفتار مي كند؟» فرمود :« نه زيرا ،حضرت علي (عليه السلام) مي دانست كه حكومت هاي بعد از او ، به دست دشمنان است ، لذا با آنان به ملاطفت و چشم پوشي رفتار مي كرد ، ولي حضرت قائم ، چون پس از خود، دولتي براي آنان نمي بيند، بر خلاف سيره ي حضرت علي (عليه السلام) رفتار مي كند.

البته اين حديث ، از نظر سند ، مورد اشكال است30 . چون اسماعيل بن مرار ، مجهول است . مرحوم اردبيلي در مجمع الفائده و مرحوم علي در مدارك الاحكام و مرحوم مجلسي به مجهول بودن او تصريح كرده اند31.

حديث 3ـ ... عن يحيي بن العلاء الرازي ، « قال : سمعت ابا عبدالله (عليه السلام) يقول : « ينتج الله تعالي في هذه الامه رجلا مني و انامنه ، يسوق الله تعالي به بركات السماوات و الارض ، فنتزل السماء قطرها ، وتخرج الارض بذرها ، و تامن و حوشها و سباعها و يملا الارض قسطا و عدلا كما ملئت ظلما و جورا ، و يقتل حتي يقول الجاهل لو كان هذا من ذريه محمد صلي الله عليه وآله ، لرحم

يحيي بن علا رازي مي گويد : « از ابا عبداله (عليه السلام) شنيدم كه مي فرمود :« خداوند متعال در ميان اين امت بيرون آورد مردي را كه از من است و من از او هستم. خداوند تعالي به سبب او به بركات اسمان ها و زمين را به خلائق عطا فرمايد. پس اسمان ، باران اش را فرود آورد وزمين بذرهايش را مي روياند ، و حيوانات وحشي و درنده در امان مي شوند . و زمين را پر از عدل و داد مي كند ، هم چنان كه پر از ظلم و ستم شده باشد. و به حدي از بيدادگران و دشمنان را مي كشد كه جاهلان مي گويند، : «اگراين مرد از ذريه ي محمد مي بود، ترحم مي كرد »

نكته ي قابل توجه اين كه در اين روايت ، اقامه ي قسط و عدل و گسترده شدن امنيت و شمول بركات را با از ميان رفتن جور و برطرف شدن جائران و قتل آنان مرتبط دانسته ، و اعتراض به قتل را ازناحيه ي جاهلان و عدم آگاهي آنان به امور و واقعيات مي داند.

البته اين روايت نيز ، از نظر سند مورد اشكال است ، زيرا در سندآن، احمد بن عثمان الادمي است كه مجهول است.32


مدت جنگ ها

حديث 1 ـ ... حد ثنا ابو هارون ... ، عن زر بن حبيش‌، سمع عليا (رضي الله عنه ) يقول :« يفرج الله الفتن برجل منا‌، يسومهم خسفا ، لايعطيهم الا السيف ،‌يضع السيف علي عاتقه ثمانيه اشهر هرجا‌، حتي يقولوا ، :«والله ما هذا من لود فاطمه لو كان من ولد ها لرحمنا...33 »

از زر بن حبيش نقل شده كه ايشان از علي (عليه السلام) شنيد كه مي گويد : « خدا ، به سبب مردي از ما ، فتنه ها و آشوب ها را برطرف مي سازد وآنان (فتنه گران ) را خوار و ذليل مي كند و به آنان جز شمشير چيزي نمي دهد (آشوبگران را مي كشد ) و شمشير بر دوش نهاده و هشت ماه ، به شدت مبارزه مي كند تا اين كه مي گويند : « به خدا قسم ! اين از فرزندان فاطمه نيست ! اگر از فرزندان فاطمه بود به ما رحم مي كرد . »

حديث 2ـ ... عن عيسي بن الخشاب , قال : قلت للحسين بن علي (عليه السلام) انت صاحب هذا الامر ، ؟» قال : « لا ، ولكن صاحب الامر الطريد الشريد الموتور بابيه ، المكني بعمه يضع سيفه علي عاتقه ثمانيه اشهر34 »

... از عيسي بن خشاب نقل شده كه به امام حسين بن علي (عليه السلام) عرض كردم : آيا شما صاحب اين امر هستيد ؟» فرمود : « نه ولكن صاحب الامر رانده شده دورافتاده ، خون خواه پدرش و داراي كنيه ي عمويش35 است . شمشيرش را هشت ماه بر دوش خود مي نهد . »

حديث 3ـ ... عن ابي بصير ، قال : سمعت ابا جعفر الباقر (عليه السلام) يقول :« يقول : ... « ويضع السيف علي عاتقه ثمانيه اشهر هرجا هرجا ، حتي يرضي الله , » قلت :« فكيف يعلم رضا الله ؟» قال : « يلقي الله في قلبه الرحمه ...36 »

از ابو بصير نقل شده كه گفت شنيدم اما اباقر (عليه السلام) مي فرمود :« شمشير را هشت ماه بر دوش خود مي نهد و به شدت مبارزه مي كند ، تا اين كه خداوند راضي شود، » عرض كردم :« چه گونه رضايت خدا را ميداند ( از رضايت خدا آگاه مي شود ) فرمود : « خداوند ، به دل ايشان رحمت مي اندازد... »

ابن اثير مي گويد ؛ « الهرج : قتال و اختلاط 37»

شايد مراد ، اين باشد كه مدت عمليات تهاجمي لشكريان حضرت قائم (عجل الله تعالي فرجه) كه منجر به تضعيف و شكسته شدن شوكت ظالمان و متلاشي شدن آنان مي شود، هشت ماه به طول مي انجامد ، و پس از آن ، آنان، به عملياتي ايذائي و موضعي و مقطعي روي مي آورند كه در فاصله هاي زماني بعد ، با آنان مقابله ، و براي هميشه ريشه كن مي شوند.

از نظر سند هر سه روايت كه در آن هرج و مرج ذكر شد، ضعيف است ، و چون عمر بن قيس و عيسي بن الخشاب ، در سند روايت اول و دوم مجهول اند و در سند روايت سوم ، ابن ابي حمزه است كه آن هم مورد بحث وتضعيف قرار گرفته است .

 

قاطعيت امام در برخورد با اشخاص و گروه هاي مختلف

ائمه ي طاهر ،‌(عليه السلام) مهربان بودند و همه ، منشا رحمت و بركات اند. امام رضا ، عليه السلام مي فرمايد :

الامام ، الانيس الرفيق ، الوالد الشفيق ، و الاخ الشقيق والام البره بالولد الصغير و مفزع العباد في الداهيه الناد 38...

امام ،‌همدمي رفيق ، پدري دل سوز ، برادري دلسوز ، مانند دو نيمه ي خرما كه به هم متصل باشند، مادر مهرباني نسبت به فرزند خردسال اش ، پناه امت در گرفتاري هاي هولناک است . »

نيز ابو ربيع شامي مي گويد : « به امام صادق (عليه السلام) عرض كردم : « حديثي از عمر بن اسحاق به من رسيده است .»

فرمود :« عرضه بدار » . گفتم :« عمرو ، پيش امير المومنين عليه السلام رفت و آن حضرت در چهره ي او زردي مشاهده كرد. حضرت فرمود :« اين زردي چيست ؟ » گفت :« به مرضي مبتلا بودم » . پس حضرت علي عليه السلام به ايشان فرمود :

: انا لنفرح لفرحكم ونحزن لحزنكم و نمرض لمرضكم و ندعو لكم فتدعون فنؤمن ... فقال ابو عبدالله (عليه السلام) : « صدق عمرو39»

همانا ، ما ، در شادي شما شاديم و در غم واندوه شما اندوه ناك و در مريض شما ، مريض مي شويم و براي شما دعا مي كنيم . پس شما دعا كنيد و ما آمين مي گوييم ... پس امام صادق (عليه السلام) فرمود :« عمرو، راست گفت »

نظير اين جريان را رميله از اميرالمومنين (عليه السلام) نقل مي كند40 .

نيز امام عصر (عجل الله تعالي فرجه) در توقيعي به شيخ مفيد (ره) مي فرمايد :

انا غير مهملين لمراعتاتكم ، و لاناسين لذكركم و لولا ذلك لنزل بكم اللاواء و اصطلمكم الاعداء41

همانا ،‌ما سرپرستي شما را وا نگذاشته ايم (شما را مراعات و مواظبت مي كنيم ) و فراموش تان نمي كنيم ، اگر جز اين بود ، گرفتاري ها ، شما را از پاي مي انداخت و دشمنان ، شما را از بين مي بردند... »

امثال اين احاديث بسيار است . ائمه ي طاهر ، عليهم السلام مايه ي رحمت اند و مقتضي رحمت آنان برداشتن موانع از سر راه است . مقابله ي قاطع با ظالمان ومخالفان حاكميت اسلام ، يكي از مصاديق رافت و رحمت امام به مومنان است . با توجه به اين كه شرايط ويژه ي هنگام ظهور طوري است كه جايي را براي كوچك ترين اغماض و مدارا با معاندان نمي گذارد ، قاطعيت امام و ياران مقتدر و شهادت طلب آن حضرت در رويارويي با دشمنان و ايجاد رعب و وحشت در ميان آنان ، هر مخالف ستم پيشه اي را به تسليم وا مي دارد و آنان ، چنان مرعوب مي شوند كه بعضا ، خلع سلاح شده و قدرت رويارويي را ندارند ، و بدين ترتيب دامنه برخورد نظامي و خون ريزي ، تقليل مي يابد و به حداقل مي رسد. از طرفي ، زمينه گناه نيز از ميان مي رود ، چون امنيتي براي طاغيان و عاصيان نخواهد بود.

بنابراين اكثريت مردم، مظلوم و ستمديده و طالب خير و صلاح و از كساني خواهند بود كه امام عصر (عجل الله تعالي فرجه) آنان را مورد لطف قرارميدهد و تنها گروهي اندك مقاومت نشان مي دهند. و اين جا است كه در چنين شرايطي ، صلح و تقيه ، و رحمت و رافت با اين گونه افراد و گروه هاي و خطوط ، معنا ندارد و چاره اي جز شمشير و اعمال قوه ي قهريه و قضاوت هاي داودي و سليماني كه در ان نيازي به شهادت شاهدي ندارد42 نيست.

پس اشخاص و گروه هايي مورد نقمت واقع مي شوند كه مي خواهندمانع پيشرفت و به اصطلاح سد راه و صد « عن السبيل» هستند. اين جا است كه طبق روايت « واي به حال كسي كه مانع حركت حضرت بشود»

بعضي از آنان ، قوم و نژاد خاصي اند و برخي پيرو ديدن ديگرند و گروه ها و فرقه هايي به ظاهر مسلمان ولي منافق صفت و يا مقدسان كج انديش خواهند بود. امام زمان (عجل الله تعالي فرجه) با هر يك ، به شيوه ي خاصي برخورد خواهند داشت . با نقل رواياتي ، اين موارد را بازگو كنيم .

1-قوم عرب

در رواياتي كه از قوم عرب صحبت به ميان آمده است ، شايد منظور ، اهل مكه و قبيله اي قريش و مخصوصاً بني اميه و بني عباس وبني شيبه و يا حكومت هاي عربي دست نشانده باشد .

اينان، با اهل بيت ، (عليهم السلام ) ، مشكل داشتند و عمده ترين سبب آن ، جنگ بدر است .

در تاريخ نقل شده كه درمكه ، بيست و پنج قبيله متحد شدند و عليه پامبر اكرم ( صلي الله عليه و آله و سلم ) و مسلمانان جنگ بدر را ترتيب دادند . واقدي ـ كه از علماي عامه است ـ در كتاب خود ، هنگامي كه مقتولان جنگ بدر را ذكر مي كند ، مي گويد : همه‌ي قبائل ، كشته داشتند . در ميان آنان ، تعدادي را حضرت امير المؤمنين (عليه السلام ) به قتل رسانده بود .

لذا آنان ، كينه ي شديدي از امام علي و اهل بيت ، (عليهم السلام ) داشتند .

از طرفي ، حكومت هاي بعد از پيامبر اكرم ( صلي الله عليه و آله و سلم ) مردم را عليه امام علي (عليه السلام ) تحريض و تحريك مي كردند و موقعي كه معاويه و بني اميه ، جبهه ي ائتلاف مخالفان را تشكيل دادند، همه ي طوايف و قبايل مذكور ، اطراف محور بغض و كينه و انتقام جمع شدند . در طول تاريخ ، بيش ترين مخالفت ها با اهل بيت ، (عليهم السلام ) از ناحيه ي اين گروه هاي انحرافي و نژاد پرست بوده است . در حالي كه خود ، مناقب اهل بيت ( عليهم السلام ) را مي دانستند .

بنابر اين ، عمده ترين عوامل ضديت قريش را با اهل بيت ، ( عليهم السلام ) در دو امر مي توان بيان داشت :

امام علي ، (عليه السلام ) ، تعدادي از آنان را در جنگ ها كشته بود ، لذا آنان كينه به دل داشتند43 .

اي رؤساي حكومت پس از پيامبر اكرم ، (صلي الله عليه و آله و سلم ) با طرح مسائل فرعي عاطفي مبني بر اين كه علي ( عليه السلام ) اجداد آنان را كشته است ، مردم را عليه آن حضرت تحريض و تحريك مي كردند .

اينك به احاديثي در مورد قريش و اهل مكه در شش بند اشاره مي كنيم :

الف ) اهل مكه و دشمني با اهل بيت ، (عليهم السلام )

ابوبصير گويد : امام باقر، ( عليه السلام ) در ضمن حديث مفصل و طولاني فرمود :

يقول القائم ، (عليه السلام )، لا صحابه : « يا قوم ! ان اهل مكه لا يريدونني و لكني مرسل اليهم لاحتج عليهم بما ينبغي لمثلي آن يحتج عليهم ». فيدعو رجلا من اصحابه فيقول له : «امض الي اهل مكه : فقل يا اهل مكه ، انا رسول فلان اليكم و هو يقول لكم : انا اهل بيت الرحمه ، و معدن الرساله و الخلاقه . و نحن ذريه محمد و سلاله النبيين و انا قد ظلمنا و اضطهدنا و قهرنا و ابتزمنا حقنا قبض نبينا الي يومنا هذا فنحن نستنصركم فانصرونا ». فاذا تكلم هذا الفتي بهذا الكلام اتوا اليه فذبحوه بين الركن والمقام، و هي النفس الزكيه . فاذا بلغ ذالك الامام ، قال لاصحابه : « الا اخبرتكم ان اهل مكه لا يريدوننا ...»44 .
حضرت قائم به اصحاب خود مي گويد : « اي قوم ! همانا ، اهل مكه ، مرا نمي خواهند و لكن خدا مرا به سوي ايشان فرستاده به جهت اين كه برايشان حجت باشم به نوعي كه به مثل من سزاوار است آن چنان اتمام حجت كند . پس مردمي از اصحاب خود را مي طلبد و به او مي فرمايد : به نزد اهل بيت رحمت ومعدن رسالت و خلافت ام و ماييم ذريه ي محمد ، (صلي الله‌عليه و آله و سلم ) و سلاله ونسل پاك پيغمبران و همانا ما مظلوم شديم و مقهور گرديديم ، و از وقتي كه پيغمبر ما رحلت فرمود تا اين روز ، حق ما را رگفته اند و غضب كرده اند و ما از شما ياري مي طلبيم پس ما را ياري كنيد . همين كه آن جوان اين سخن را مي گويد او نفس زكيه است . پس هنگامي كه اين خبر به آن حضرت مي رسد به ياران خود مي فرمايد : ايا من به شما خبر ندادم كه اهل مكه ما را نمي خواهند ؟ ...»

ب ) برنامه ي نو و ناسازگاري عرب

ابوبصير ، رد ضمن حديث طولاني از امام باقر (عليه السلام )، روايت مي كند كه آن حضرت فرمود :

... اذا خرج يقوم بامر جديد وكتاب جديد و سنه جديده و قضاء جديد ، علي العرب شديد و ليس شانه الا القتل ، لا يستبقي احداً ، و لا تاخذه في الله لومه لائم ... 45

حضرت مهدي (عج ) با برنامه اي نو ، سنتي جديد ، وقضاوتي تازه ، قيام مي كند . بر عرب ها روزگار بسيار سختي خواهد بود . شايسته ي شأن وموقعيت او ، جز كشتن دشمنان نيست و در اجراي امرالهي ، سرزنش هيچ ملامت كننده اي او را تحت تأثير قرار نمي دهد .

واضح است محور اين روايت عرب است و آنان را مورد فشار قرار مي دهد ، وچنانچه اشاره شد ، منظور حكومتهاي دست نشانده عرب و يا قريش و بني اميه و ... مي باشند .

ج ) آغاز قيام و نخستين پايگاه دشمن

حديث 1- ابو بصير گويد : امام صادق (عليه السلام ) ،فرمود :

... يجرد السيف علي عاتقه ثمانيه أشهر يقتل هرجاً ، فأول ما يبداً ببني شيبه ، فيقطع أيديهم و يعلقها في الكعبه ، وينادي مناديه : هولاء سراق الله ، ثم يتناول قريشاً فلا ياخذ منها الا السيف ولا يعطيها الا السيف و لا يخرج القائم ، (عليه السلام ) ، حتي يقرا كتابان : كتاب بالبصره ، و كتاب بالكوفه بالبرائه من علي (عليه السلام ).»46

هشت ماه ، شمشير برهنه بر دوش دارد و به شدت و پي در پي مي كشد . پس نخستين مرحله‌ي شروع اش ، قبيله ي بني شيبه (پرده داران كعبه ) است كه دست هاي آنان را قطع و آن را در كعبه مي آويزد و منادي آن حضرت ندا مي دهد و اعلام مي كند : اينان ، دزداني هستند كه از خدا دزدي ميكردند . سپس به قريش مي پردازد وبا ايشان جز با شمشير برخورد نمي كند و به ايشان جز شميشير نميدهد . ( يعني فقط زبان سلاح و زور را مي فهمند )و قائم ( عليه السلام ) قيام نمي كند تا اين كه دو كتاب مبني بر بيزاري از امام علي ( عليه السلام ) ، خوانده مي شود : فرماني در بصره وفرماني در كوفه .

البته ، سند روايت ، مورد نظر و تامل است ؛ چون ، در سند ، يونس بن كليب است و او مجهول است .

نيز ، ابن ابي حمزه ، مورد تأمل و بحث است .

حديث 2- سدير صيرفي . از مردي از اهل جزيره نقل مي كند كه او كنيزي را براي خانه ي خدا نذر كرده بود . او را به مكه آورد و به ملاقات حجبه و پرده داران رفت و آنان را نسبت به نذرش مطلع ساخت . براي هر كس از آنان ، موضوع را بيان مي كرد . او مي گفت : «كنيز را براي من بياور كه خدا نذرت را مي پذيرد ». هر كدام از پرده داران خانه ي خدا توقع داشت كه كنيز را به او بدهد .

پس وحشت شديدي از اين مضوع بر او راه مي يابد ماجرا را به يكي از ياران اش كه اهل مكه بود مي گويد او مي گويد « آيا از من مي پذيري ؟» عرض مي كند : « آري » . او مي گويد : «نگاه كن ! به مردي كه روبه روي حجر الاسود نشسته ومردم دور او هستند . و او ، ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين (عليهم السلام ) است . به پيش او برو و ايشان را از اين ماجرا‌آگاه كن و ببين به تو چه مي گويد به همان عمل كن . »

وي مي گويد ، به نزد او رفتم و عرضهداشتم : «خدا تو را رحمت كند ! از اهل جزيره هستم همراه من. كنيزي است كه او را به خانه ي خدا نذر كرده ام و موضوع را به هر كدام از پرده داران گفتم . در پاسخ گفتند : «كنيزت رانزد من بياور تا خدا نذرت را قبول كند . » و از اين واقعه وحشتي شديد به من دست داده است ». حضرت فرمود : « اي بنده ي خدا ! همانا، خانه ، نه چيزي مي خورد و نه مي آشامد . پس كنيز خود را بفروش و در ميان همشهريان ات كه به زيارت اين خانه امده اند . جست وجو کن وبنگر هر كدام از ايشان كه ار خرجي خود عاجز و درمانده شده است . آن مبلغ را به او بده تا بتواند به شهر خود برگردد.» او نيز همان كار را مي كند هر يك از پرده داران كه به او مي رسند . حضرت را مردي دروغگو وناآگاه مي‌شمارند!

او ، گفته ي آنان را به امام باقر (عليه السلام ) عرض مي كند . آن حضرت مي فرمايد : « تو ، سخن آنان را به من گفتي ، آيا از من نيز به آنان مي گويي ؟ » عرض مي كند : « آري » . پس حضرت مي فرمايد : « به ايشان بگو . ابوجعفر به شما پيغام داد، چه گونه خواهيد بود اگردست ها و پاهايتان بريده شود و در كعبه آويخته گردد . سپس به شما گفته شود . فرياد كنيد كه مادزدان كعبه هستيم . »

هنگامي كه مي خواهد برخيزد . حضرت مي فرمايد :«البته من ، آن كار را انجام نمي دهم . بلكه آن را مردي كه ازمن است ، انجام خواهد داد .47 »

د) اهل مكه و جانشين امام

همان طوري كه در بند «الف » همين بخش ذكر شد ، اهل مكه ، نه تنها فرستاده ي امام را به قتل مي رسانند ، بلكه جانشين آن حضرت را نيز شهيد خواهند كرد . ابوخالد كابلي ازامام باقر (عليه السلام ) نقل كرده كه آن حضرت فرمود :

يبايع القائم بمكه علي كتاب الله و سنه رسوله ، و يستعمل علي مكه ، ثم يسير نحو المدينه فيبلغه ان عامله قتل ، فيرجع اليهم فيقتل المقاتله و لا يزيد علي ذالك48 ....

با حضرت قائم (عليه السلام ) در مكه ، بر اساس كتاب خدا و سنت رسول الله بيعت مي كنند و آن حضرت ، جانشيني را بر مكه مي گمارد . به سوي مدينه ، حركت ميكند كه در ميان راه ، به وي خبر كشته شدن جانشين اش را مي رسانند . حضرت . بلافاصله بر مي گردد و ايشان را با جنگ مي كشد و بيش از اين كاري نمي كند ...

هـ ) اهل مدينه و جانشين امام

ابوخالد كابلي در خبر ديگري از امام باقر (عليه السلام ) روايت كرده كه آن حضرت فرمود : «... يخرج الي المدينه فيقيم بها ما شاء ، ثم يخرج الي الكوفه و يستعمل عليها رجلا من اصحابه .

امروز بانوان همانند بسيارى از مردم به آينده مى‏انديشند؛ به يك انقلاب جهانى و يك حكومت موعود، كه چگونه در برابر قدرتهاى بزرگ غلبه پيدا مى‏كند! آيا برنامه‏هاى اوچيست؟ چه كسانى با او همكارى مى‏كنند و زنان در آن زمان چه نقشى دارند؟ دشمنانش چه كسانى‏اند و راز و رمز موفقيتش در گرو چيست؟

ما در اين نوشتار كوتاه نقش زنان در ايّام غيبت و ظهور امام زمان، عليه‏السلام، را مورد بررسى قرار مى‏دهيم.

نقش زنان در دوران غيبت صغرى

در دوران سخت غيبت صغرى، در روزهايى كه شيعيان پس از دويست و شصت سال با يك آزمايش بزرگ رو به رو بودند و مى‏بايست با غيبت امام خو كنند، يك زن به عنوان مفزع و پناه معرفى مى‏شود و آن مادر بزرگوار امام حسن عسكرى، عليه‏السلام، است. در اين دوره، اگر چه امام هادى و امام حسن عسكرى، عليهماالسلام، زمينه غيبت را از پيش فراهم كرده بودند و شخصيتهاى مورد اعتمادى همانند عثمان‏بن سعيد عمرى و پسرش محمد بن عثمان رابه‏عنوان وكيل معرفى كرده بودند، به‏دلايلى از موقعيت مادر امام حسن عسكرى، عليه‏السلام، معروف به »جدّه«، استفاده شد و وى پناه شيعه معروف گرديد.

ازگفتگوى احمد بن ابراهيم با »حكيمه« دختر امام جواد، عليه‏السلام، برمى‏آيد كه پس از گذشت دوسال از رحلت امام حسن عسكرى، عليه‏السلام، همچنان بسيارى از كارها به‏دست مادر بزرگوار امام حسن عسكرى، عليه‏السلام، انجام مى‏شده است ولى در حقيقت ازطرف حضرت حجةبن‏الحسن، عليه‏السلام، و به فرمان آن حضرت صورت گرفته است.

شيخ صدوق، رحمةالله‏عليه، از احمد بن ابراهيم نقل كرده است كه در سال 262 ق. بر حكيمه دختر امام جواد، عليه‏السلام، وارد شدم و از پس پرده با وى سخن گفتم و از او درباره اعتقادش به امامان پرسيدم. او همه آنها را يكايك شمرد و آنگاه حجةبن‏الحسن بن على را نيز نام برد...

از او پرسيدم: اين فرزند كجاست؟ گفت: در پس پرده غيب است. گفتم پس شيعه به چه كسى پناه ببرد؟ گفت: به جدّه، مادر امام حسن عسكرى، عليه‏السلام. سپس افزود: اين دستور از سوى امام حسن عسكرى، عليه‏السلام، و به‏پيروى از امام حسين، عليه‏السلام، صورت گرفته است. زيرا امام حسين، عليه‏السلام، در ظاهر براى حفظ جان فرزندش امام سجاد، عليه‏السلام، به خواهرش زينب كبرى، عليهاالسلام، وصيت كرد و درنتيجه تا مدتى هرآنچه از امام زين‏العابدين، عليه‏السلام، صادر مى‏شد به حضرت زينب، عليهاالسلام، نسبت داده مى‏شد تا امر پنهان باشد1 و حساسيت‏ها نسبت به امام سجاد، عليه‏السلام، كمتر شود. اين امتياز براى جدّه باقى بود تاآنكه كسانى مانند »عثمان‏بن سعيد« و ديگر سفرا و نايبان خاص امام زمان، عليه‏السلام، در بين شيعيان شناخته شدند و منزلت يافتند.

پس از شهادت امام عسكرى، عليه‏السلام، يك بانو، نظر دستگاه خلافت بنى‏عباس را نسبت به تعقيب امام زمان تغيير داد. نوشته‏اند پس از گزارش جعفر كذّاب، كه در خانه امام حسن عسكرى، عليه‏السلام، فرزند خردسالى از آن حضرت باقى مانده است، آنها به خانه امام هجوم بردند و پس از دستگيرى صيقل (يكى از كنيزان امام) فرزند خردسال را از او مطالبه كردند. او نخست انكار كرد و آنگاه براى اينكه موضوع براى آنها پوشيده ماند، گفت من حامله هستم. از اين‏رو آن كنيز را به‏دست »أبى الشوارب«، قاضى وقت، سپردند تا از او مراقبت كند. در مدتى كه صيقل زيرنظر قاضى نگهدارى مى‏شد دستگاه خلافت با مرگ عبيد بن خاقانى و شورش صاحب الزنج روبه‏رو شد و صيقل از وضعيت آشفته سود جست و فرار كرد.2

 

 

نقش زنان در دوران ظهور

حال سزاوار است بدانيم زنان در حكومت قائم آل محمد، عليه‏السلام، چه مى‏كنند؟ چه كسانى هستند؟ چند نفرند؟ از كجا مى‏آيند و چه مسؤوليتى برعهده دارند؟ براساس برخى از روايات، حضور و نقش اين زنان ازنظر زمان و موقعيت، چهارگونه است:

الف) حضور پنجاه زن در بين ياران امام

اولين گروه از زنانى كه به محضر امام زمان مى‏شتابند آنهايند كه در آن ايّام مى‏زيسته‏اند و همانند ديگر ياران امام، عليه‏السلام، به هنگام ظهور در حرم امن الهى به‏خدمت امام، عليه‏السلام، مى‏رسند. در اين‏باره دو روايت وجود دارد:

روايت اول: امّ سلمه ضمن حديثى درباره علايم ظهور، از پيامبر روايت كرده است كه فرمود:

يعوذ عائذ من الحرم فيجتمع الناس إليه كالطّير الواردة المتفرقة حتّى يجتمع إليه ثلاث مأة و أربعة عشر رجلاً فيه نسوة فيظهر على كلّ جبّار و ابن جبّار...3

در آن هنگام پناهنده‏اى به حرم امن الهى پناه مى‏آورد و مردم همانند كبوترانى كه از چهار سمت به يك سو هجوم مى‏برند به‏سوى او جمع مى‏شوند تا اينكه در نزد آن حضرت سيصد و چهارده‏نفر گرد مى‏آيند كه برخى از آنان زن مى‏باشند كه بر هر جبار و جبار زاده‏اى پيروز مى‏شود.4

روايت دوم: جابربن يزيد جعفى، ضمن حديث مفصلى از امام باقر، عليه‏السلام، در بيان برخى نشانه‏هاى ظهور نقل كرده كه:

و يجيى‏ء واللَّه ثلاث مأة و بضعة عشر رجلاً فيهم خمسون امراة يجتمعون بمكة على غير ميعاد قزعاً كقزع الخريف يتبع بعضهم و هى‏الآية الّتى قال اللَّه: »أينما تكونوا يأت بكم اللَّه جميعاً إنّ اللَّه على كلّ شى‏ء قدير...«5

به‏خدا سوگند، سيصد و سيزده نفر مى‏آيند كه پنجاه نفر از اين عده زن هستند كه بدون هيچ قرار قبلى در مكه كنار يكديگر جمع خواهند شد. اين است معناى آيه شريفه: »هرجا باشيد خداوند همه شما را حاضر مى‏كند. زيرا او بر هر كارى توانا است«.

 

پنجاه زن از سيصد و سيزده نفر!

نكته شگفت در اين دو روايت اين است كه مى‏فرمايد: سيصد و سيزده مرد گرد آيند كه پنجاه نفر ايشان زن هستند!

دوم آنكه: در روايتى كه نام ياران برشمرده شده است نام هيچ زنى وجود ندارد.6

در پاسخ اين شبهه مى‏توان گفت: اين چند نفر در زمره همان سيصد و سيزده نفر هستند. زيرا اولاً امام، عليه‏السلام، مى‏فرمايد: فيهم؛ يعنى در اين عده پنجاه زن مى‏باشد.

دوم: شايد تعبير مردان بدين سبب باشد كه بيشتر اين افراد مرد هستند و اين كلمه از باب فزونى عدد مردان، چنين ذكر شده است.

سوم: اگر مقصود همراهى خارج از اين عده بود امام مى‏فرمود: »معهم«، نه اينكه بفرمايد »فيهم«، زيرا اين سيصد و سيزده نفر مانند عدد اصحاب بدر برشمرده شده‏اند و همه ياران و فرماندهان عالى‏رتبه و ازنظر مقام و قدرت درحد بسيار بالايى هستند كه برخى با ابر جابه‏جا مى‏شوند و اينها بدون شك با بقيه مردم آن زمان فرق بسيار دارند. بنابراين اگر بگوييم آنها جزو همان سيصد و سيزده نفر هستند براى آنها رتبه و موقعيت ويژه قائل شده‏ايم و اگر بگوييم در زمره ياران ديگر حضرت باشند از امتياز كمترى برخوردارند.

ب) زنان آسمانى

دسته دوم چهارصد بانوى برگزيده هستند كه خداوند براى حكومت جهانى حضرت ولى‏عصر، عليه‏السلام، در آسمان ذخيره كرده است و با ظهور آن حضرت به همراه حضرت عيسى، عليه‏السلام، به زمين مى‏آيند.

ابوهريره از پيامبر، صلّى‏اللَّه عليه و آله، روايت كرده كه:

ينزل عيسى بن مريم على ثمان ماة رجل و أربع مائة امرأة خيار من على الأرض و أصلح من مضى.

عيسى‏بن مريم به همراه هشتصد مرد و چهارصد زن از بهترين و شايسته‏ترين افراد روى زمين فرود خواهد آمد.

آيا اين زنان از امتهاى پيشين هستند يا امت اسلامى زمان پيامبر، صلّى‏اللَّه‏عليه‏وآله، و معصومين، عليهم‏السلام؛ يا از دورانهاى مختلف؟ آنها از چه زمان و به چه علت به آسمان برده شده‏اند و براى عهده‏دارى منصبى در حكومت حضرت مى‏آيند يا براى مسايل ديگر؟ اينها پرسش‏هايى است كه اين حديث از آنها چيزى نمى‏گويد.

ج ) رجعت زنان

سومين گروه از ياوران حضرت بقيةاللَّه، عليه‏السلام، زنانى هستند كه خداوند به بركت ظهور امام زمان آنها را زنده خواهد كرد و بار ديگر به دنيا رجعت خواهند نمود. اين گروه دو دسته‏اند: برخى با نام و نشان از زنده شدنشان خبر داده شده و برخى ديگر فقط از آمدنشان سخن به‏ميان آمده است.

در منابع معتبر اسلامى نام سيزده زن ياد مى‏شود كه به هنگام ظهور قائم آل محمد، صلّى‏اللَّه‏عليه‏وآله، زنده خواهند شد و در لشكر امام زمان به مداواى مجروحان جنگى و سرپرستى بيماران خواهند پرداخت.

طبرى در دلائل الامامة، از مفضل‏بن عمر نقل كرده كه امام صادق فرمود:

همراه قائم [آل محمد، صلّى‏اللَّه‏عليه‏وآله] سيزده زن خواهند بود.گفتم آنها را براى چه كارى مى‏خواهد؟ فرمود: به مداواى مجروحان پرداخته، سرپرستى بيماران را به‏عهده خواهند گرفت. عرض كردم: نام آنها را بفرماييد. فرمود: قنواء دختر رشيد هجرى، ام ايمن، حبابه والبيه، سميه [مادر عمار ياسر]، زبيده‏ام خالد احمسيّه، ام سعيد حنفيه، صيانه ماشطه، ام خالد جهنّيه.7

»صيانه ماشطه« در زمان حضرت موسى مى‏زيسته است و مادر عمار ياسر در ابتداى بعثت به شهادت رسيد. »حبابه« در زمان على، عليه‏السلام، و »قنواء« در زمان امام حسن و امام حسين، عليه‏السلام، و بقيه در زمان‏هاى ديگر زندگى مى‏كرده‏اند.

اين گروه سيزده نفرى رجعت خواهند كرد و خداوند براى قدردانى از آنها، به بركت امام زمان آنها را زنده خواهد كرد.

در اين روايت امام صادق، عليه‏السلام، از آن سيزده زن فقط نام نه نفر را ياد مى‏كند. در كتاب خصايص فاطميّه8 به‏نام نسبيه، دختر »كعبه مازينه«، و در كتاب منتخب‏البصائر به‏نام »وتيره« و »أحبشيه« اشاره شده است.9


زنان سرافراز

اينك به اختصار به شرح حال برخى از زنان نامبرده اشاره مى‏كنيم.

1-     صيانه ماشطه

او يكى از همان سيزده بانويى است كه در دولت حضرت مهدى، عليه‏السلام، زنده شده، به دنيا بازمى‏گردد. وى همسر »حزقيل«، پسر عموى فرعون، و شغلش آرايشگرى دختر فرعون بود.او همانند شوهرش به پيامبر زمان خود، حضرت موسى، ايمان آورده بود امّا همچنان ايمان خود را پنهان مى‏كرد.

نوشته‏اند: روزى وى مشغول آرايش دختر فرعون بود كه شانه از دستش افتاد و بى‏اختيار نام خدا را برزبان جارى ساخت. دختر فرعون گفت: آيا نام پدر مرا بر زبان آوردى؟ گفت: نه، بلكه نام كسى را بر زبان آوردم كه پدر تو را آفريده است. دختر فرعون ماجرا را نزد پدر بازگو كرد و فرعون صيانه را احضار كرد و گفت: مگر به خدايىِ من اعتراف ندارى؟ گفت: هرگز! من از خداى حقيقى دست نمى‏كشم و تو را پرستش نمى‏كنم. فرعون دستور داد تا تنور مسى برافروزند و همه بچه‏هاى آن زن را در حضورش در آتش افكنند. چون نوبت به طفل شيرخوارش رسيد صيانه مى‏خواست به ظاهر از دين برائت جويد كه كودك شيرخوارش به زبان آمد و گفت: مادر صبر كن كه تو بر حق هستى! فرعونيان آن زن و بچه شيرخوارش را در آتش افكنده، سوزاندند و خداوند دراثر صبر و تحمل آن زن در راه دين، او را در دولت امام مهدى زنده مى‏گرداند تا هم به آن حضرت خدمت كند وهم انتقام خود را از فرعونيان بگيرد.

 

2-سميه، مادر عمار ياسر

وى هفتمين نفرى بود كه به اسلام گرويد و بدين‏سبب دشمن سخت به خشم آمد و بدترين شكنجه‏ها را براو روا داشت.10

او و شوهرش ياسر در دام ابوجهل گرفتار آمدند و او نخست آنها را اجبار كرد كه پيامبر خدا را دشنام دهند، امّا آنها حاضر به چنين‏كارى نشدند. او نيز زره آهنى به سميه و ياسر پوشانيد و آنها را در آفتاب سوزان نگه‏داشت. پيامبر كه گاه از كنارشان عبور مى‏كرد آنها را به صبر و مقاومت سفارش مى‏نمود و مى‏فرمود:

صبراً يا آل ياسر فإنّ موعدكم الجنة.

اى خاندان ياسر، صبر پيشه سازيد كه وعده گاه شما بهشت است.

سرانجام ابوجهل برهريك ضربتى وارد ساخت و ايشان را به‏شهادت رساند.11

خداوند اين زن را به پاداش صبر و مجاهدتى كه در راه اعتلاى اسلام نشان داد و بدترين شكنجه را از دشمن خدا تحمل كرد، در ايّام ظهور مهدى آل محمد، صلّى‏اللَّه‏عليه‏وآله، زنده خواهد نمود تا تحقق وعده الهى را ببيند و در لشكر ولىّ خدا به ياوران آن حضرت خدمت كند.

 

2-     نسيبه، دختر كعب مازنيه

او معروف به »ام‏عماره« و از زنان فداكار صدر اسلام است كه در برخى از جنگهاى پيامبر اسلام، صلّى‏اللَّه‏عليه‏وآله، شركت جسته و مجروحان جنگى را مداوا كرده است. او در جنگ احد بهترين نقش را ايفا كرد. با ديدن صحنه فرار مسلمانان و تنها گذاشتن پيامبر به دفاع از جان شريف پيامبر پرداخت و در اين راه بدنش زخمهاى فراوان برداشت.

پيامبر عزيز اين فداكارى را ستود و به فرزندش عماره چنين فرمود:

امروز مقام مادر تو از مردان جنگى والاتر است.12

پس از فروكش كردن جنگ، نسيبه با سيزده زخم13 سنگين به همراه ديگر مسلمانان به خانه برگشت و به استراحت پرداخت. با شنيدن فرمان پيامبر خدا، صلّى‏اللَّه‏عليه‏وآله، كه فقط مجروحان جنگ بايد به تعقيب دشمن بشتابند، نسيبه از جاى برخاست و آماده رفتن شد، امّا به‏علت شدت خونريزى نتوانست شركت كند. همين كه پيامبر از تعقيب دشمن برگشت، پيش از آنكه به خانه برود، عبداللَّه بن كعب مازنى را براى احوالپرسى نسيبه و سلامتى وى به نزد او فرستاد و چون از سلامتى وى آگاه گشت شادمان موضوع را به پيامبر خبر داد.14

نسيبه از كسانى است كه براى يارى امام مهدى، عليه‏السلام، زنده خواهد شد.15

3- امّ ايمن

از زنان پرهيزكار و خدمتكار حضرت رسول، صلّى‏اللَّه‏عليه‏وآله، است. پيامبر به‏او مادر خطاب مى‏كرد و مى‏فرمود:

هذه بقية اهل بيتى.16

اين زن، باقى‏مانده‏اى از خاندان من است.

وى همواره در كنار زنان مجاهد، در جبهه جنگ به مداواى مجروحان مى‏پرداخت.17

ام ايمن از شيفتگان خاندان امامت بود كه در ماجراى فدك، حضرت زهرا، عليهاالسلام، او را به‏عنوان شاهد معرفى كرد. وى پنج يا شش ماه پس از پيامبر از دنيا رفت.18 خداوند به بركت مهدى آل محمد، عليه‏السلام، به هنگام ظهور، او را زنده مى‏گرداند تا در لشكرگاه امام به خدمت گماشته شود.

 

4- امّ خالد

در روايت دو بانو بدين نام مشهور شده‏اند: ام خالد احمسيه و ام خالد جهنّيه. شايد مقصود ام خالد مقطوعة اليد (دست بريده) باشد كه يوسف‏بن عمر، پس از به‏شهادت رساندن زيدبن على بن الحسين در كوفه، دست او را به جرم شيعه بودن قطع كرد. در كتاب رجال كشى درباره شخصيت و مقام اين زن فداكار از امام صادق، عليه‏السلام، مطلبى ذكر گرديده كه حايز اهميت است. ابوبصير گويد: در خدمت امام صادق نشسته بوديم كه ام خالد مقطوعةاليد از راه رسيد. حضرت فرمود:

اى ابابصير، آيا ميل دارى كه كلام امّ خالد را بشنوى؟

من عرض كردم: آرى اى فرزند رسول خدا، با شنيدن آن شادمان مى‏گردم... در همان موقع ام خالد به خدمت امام آمد و سخن گفت. ديدم وى در كمال فصاحت و بلاغت صحبت مى‏كند. سپس حضرت پيرامون موضوع ولايت و برائت از دشمنان با او سخن گفت.19

5-زبيده

مشخصات كاملى از او نقل نشده است. احتمال دارد زبيده زن هارون‏الرشيد باشد كه شيخ صدوق، رحمةالله‏عليه، درباره‏اش گفته است: وى يكى از هواداران و پيروان اهل بيت است. هنگامى كه هارون دانست از شيعيان است قسم خورد كه طلاقش دهد. زبيده كارهاى خدماتى بسيارى داشت كه يكى آبرسانى به عرفات است. همچنين نوشته‏اند وى يكصد كنيز داشت كه پيوسته مشغول حفظ قرآن بودند و هميشه از محل سكونت او صداى تلاوت قرآن شنيده شد. زبيده در سال 216 ق. رحلت كرد.20

6-     حبّابه والبيّه

از زنان والامقامى است كه دوره زندگى هشت امام معصوم را درك كرد و پيوسته مورد لطف و عنايت ايشان قرار داشت. در يك يا دو نوبت به‏وسيله امام زين‏العابدين و امام رضا، عليهماالسلام، جوانى‏اش به‏او بازگردانده شد. اولين ملاقات وى با امير مؤمنان، عليه‏السلام، بود كه از آن حضرت دليلى بر امامت درخواست كرد. حضرت در حضور وى سنگى را برداشت و بر آن مهر خود را نقش كرد و اثر آن مهر در سنگ جاى گرفت و به او فرمود: پس از من هر كه توانست در اين سنگ چنين اثرى برجاى بگذارد او امام است. از اين رو حبابه پس از شهادت هر امامى نزد امام بعدى مى‏رفت و آنان مهر خود را بر همان سنگ مى‏زدند و اثر آن نقش مى‏بست. نوبت كه به امام رضا، عليه‏السلام، رسيد حضرت نيز چنين كرد. حبابه نه ماه پس از رحلت امام رضا، عليه‏السلام، زنده بود و پس از آن بدرود حيات گفت.21

روايت شده است كه وقتى حبابه به خدمت امام زين‏العابدين رسيد يكصد و سيزده سال از عمرش سپرى شده بود. حضرت با انگشت سبابه خود اشاره‏اى نمود و جوانى‏اش بازگشت.22

همچنين نوشته‏اند: صورت حبابه از زيادى سجود سوخته و از عبادت همانند چوب خشكيده‏اى شده بود.23

7- قنواء

دختر رشيد هجرى، يكى از شيعيان و پيروان على، عليه‏السلام، و خود از ياران باوفاى حضرت امام جعفر صادق، عليه‏السلام، است24. وى دختر بزرگمردى است كه در راه محبت و دوستى امير مؤمنان به‏طرز دلخراشى به‏شهادت رسيد. از گفتار شيخ مفيد برمى‏آيد كه قنواء به هنگام ورود پدرش نزد عبيداللَّه بن زياد شاهد قطع دو دست و دو پاى پدر خود بوده و به‏كمك ديگران بدن نيمه‏جان پدر را از دارالاماره بيرون آورده و به‏خانه منتقل كرده است. روزى قنواء به پدرش گفت: پدرجان، چرا اين همه خود را به‏رنج و مشقت عبادت مى‏اندازى! پدر درجواب گفت: دخترم، پس از ما گروهى خواهند آمد كه بينش دينى و شدت ايمانشان از ما، كه اين همه خود را به‏زحمت عبادت انداخته‏ايم، بيشتر است.25

د. بانوان منتظر

چهارمين گروه ياوران امام زمان بانوان پرهيزكارى هستند كه پيش از ظهور حضرت بقيةاللَّه، عليه‏السلام، رحلت كرده‏اند. به ايشان گفته مى‏شود: امام تو ظاهر گشته است، اگر مايلى مى‏توانى حضور داشته باشى. آنان نيز به اراده پروردگار زنده خواهند شد.

رجعت زنان مربوط به گروه خاصى نيست و هر بانويى خود را با خواسته‏ها و شرايط زندگى در حكومت مهدى آل محمد، عليه‏السلام، تطبيق دهد ممكن است در آينده از رحمت خداوندى بهره‏مند گشته، براى يارى امام زنده شود. يكى از آن شرايط خواندن دعاى »عهد« است كه در فرد، نوعى آمادگى براى پذيرش حكومت آخرين ذخيره الهى ايجاد مى‏كند. به‏فرموده امام صادق، عليه‏السلام:

هر كه چهل صبح دعاى عهد را بخواند از ياوران قائم ما باشد و اگر هم پيش از ظهور آن حضرت از دنيا برود خداوند او را از قبر بيرون آورد تا در خدمت آن حضرت باشد...26

 

انتظار فرج

يكى از شرايط حضور در حكومت بقيةاللَّه و توفيق ديدار با آن حضرت انتظار فرج است؛ يعنى آمادگى كامل براى پذيرش حكومت حق و آراستن به آنچه كه مهدى، عليه‏السلام، مى‏گويد و مى‏خواهد. انتظار فرج يعنى نفى هرگونه سلطه از بيگانگان و مبارزه با افكار انحرافى و فساد اخلاق و در يك كلام، انتظار فرج يعنى بيزارى از دشمنان خدا و پيامبر و معصومين، عليهم‏السلام.

بى‏سبب نيست كه انتظار از بهترين اعمال شمرده شده است، بلكه فرد منتظرِ دولت مهدى همانند كسى است كه در پيش روى رسول خدا شهيد گشته و در خون خود غلتيده است و اگر بر همان حالت انتظار از دنيا برود بسان كسى باشد كه در خيمه مهدى فاطمه، عليهماالسلام، مى‏باشد.

ابوبصير از امام صادق روايت كرده كه آن حضرت روزى فرمود:

آيا شما را خبر ندهم به چيزى كه خداوند عملى را بدون آن از بندگانش قبول نمى‏كند؟ گفتيم: آرى. فرمود: شهادت بر وحدانيت خدا و رسالت پيامبر، صلّى‏اللَّه‏عليه‏وآله، و اقرار به آنچه كه خداوند فرموده، از دوستى ما و بيزارى از دشمنان و اطاعت و پيروى از ما. نيز داشتن ورع و پرهيزكارى و انتظار كشيدن براى قائم، عليه‏السلام. آنگاه فرمود: بدرستى كه براى ما دولتى است، خداوند آن را هر زمانى كه اراده كند برقرار مى‏سازد. سپس افزود: هركس كه دوست دارد از ياران قائم، عليه‏السلام، باشد بايد در انتظار به‏سر برد و خود را به ورع و محاسن اخلاق بيارايد، و اگر در همان حال بميرد براى او اجرى همانند كسى است كه آن حضرت را درك كرده باشد.27

پى‏نوشتها:

1-     سوره تحريم (66)، آيه 11.

2-      صدوق، محمد بن على بن الحسين، كمال‏الدين، ج 2، ص50؛ الطوسى، محمد بن الحسن، الغيبة، ص 138.

3-      همان، ص 476.

4-     الهيثمى، نورالدين على‏بن ابى بكر، مجمع‏الزوائد، ج 7، ص315؛ معجم احاديث الإمام المهدى، ج 1، ص 500.

5-      همان.

6-      المجلسى، محمد باقر، بحارالانوار، ج 52، ص 223.

7-      الطبرى، محمد بن جرير، دلائل الامامة، ص 314.

8-     همان، ص 260.

9-      رياحين الشريعة، ج 5، ص 41؛ به نقل از خصايص فاطميه.

10-چشم‏اندازى از حكومت مهدى، عليه‏السلام، ص 74؛ به‏نقل از بيان الائمه، ج 3، ص 338.

11- ابن الاثير، على بن ابى الكرم، اسدالغابه، ج 5، ص 481.

12- رياحين‏الشريعه، ج 4، ص 353.

13- الواقدى، محمد بن عمر، مغازى، ج 1، ص 273.

14-همان، ج 2، ص 268.

15- همان، ج 1، ص 270.

16- رياحين الشريعه، ج 5، ص 41؛ به‏نقل از خصايص فاطميّه.

17- چشم‏اندازى از حكومت مهدى، عليه‏السلام، ص 76؛ تهذيب الكمال، ج 35، ص 329.

18- طبسى، محمد جواد، نقش زنان مسلمان در جنگ، ص20.

19- قاموس الرجال، ج 10، ص 387.

20- المامقانى النجفى، عبدالله محمد حسن، رياحين‏الشريعه، ج 3، ص 381؛ به‏نقل از تنقيح‏المقال.

21- همان، ج 3، ص 78.

22- القمى، شيخ عباس، سفينة البحار، ج 1، ص 204.

23-همان.

24- جامع‏الرواة، ج 2، ص 458؛ رجال شيخ طوسى، ص 341.

25- المفيد، محمدبن محمدبن النعمان، الاختصاص، ص 73072.

26-القمى، شيخ عباس، همان، ج 2، ص 294.

27-القمى، شيخ عباس، منتهى‏الآمال، ج 2، ص 486؛ به‏نقل از: النعمانى، محمد بن ابراهيم، الغيبة.

مسيح و مسيحا

می گويند «آنچه می كنند مقدمه ظهور مسيح است».

اما آيا می‌توانی مسيح (ع) را در صف ياران حق تصور كنی آن دم كه چشمان متحير و دلهای ترسان ايشان، ظهور تاريخی او را نظاره می كنند؟

قدری تحمل بيشتر...

ای دل!

بشارت می دهم، خوش روزگاری می رسد

يا درد و غم طی می شود، يا شهرياری می رسد

ای منتظر!

غمگين مشو، قدری تحمل بيشتر

گردی به پا شد در افق، گويی سواری می رسد

سلام بر مهدي...

سلام بر مهدی، جوهر دين و نور يقين، ذخيره الهی و منجی نهائی.

سلام بر مهدی، كعبه مقصود و قبله موعود، سر عظيم و اسم اعظم.

سلام بر مهدی، ستاره طالع و نجم ثاقب، مسيح مسيحها و موعود موعودها.

سلام بر مهدی، صاحب شب قدر و عصاره عصر.

سلام بر مهدی، ديده بان خدا و مظهر هدی، وصی اوصياء و گزيده اولياء.

سلام بر مهدی، علم منصوب و علم مصبوب، پرچم برافراشته و دانش انباشته....

سخت است

سخت است امتی باشند که حضرت خاتم (ص) در اول آن، عيسی مسيح (ع) در آخر آن و مهدی موعود (عج) در وسط آن باشد،

اما تو در آن جايگاهی نداشته باشی!

سخت است نسبت تو با مردمانی که اميرمومنان مشتاق ديدارشان است، تنها حسرت خوردن به حالشان باشد!

سخت است از سعادتی که حسن مجتبی (ع) بدان بشارت می دهد، تنها غبطه خوردن نصيبت شود!

سخت است در زمانی که سيد شهيدان، صبر در آن را معادل جهاد در محضر رسول اکرم (ص) می داند زندگی کنی اما ثانيه هايت از جنس ديگری باشد!

سخت است در حضور مردی باشی که اگر پدرش بود تمام عمر خدمتش می کرد در حاليکه تو را اربابانی فرومايه دوره کرده‌اند!

آنقدر سخت است که تنها لطف و کرم وجود مقدسی که منشاء اين همه خير و برکت است می‌تواند حسرت تو را آرام کند. و اميد به محبتی که نسبت به پدرانش داری و آن همه قدرشناسی که او نسبت به اين ناچيز

کي مي شود...

کی می شود صبح، ناشتای چشمهايمان را به نگاه تو بگشاييم؟

کی می شود شام، تصوير تو را به قاب خوابهايمان ببريم؟

کی می شود شب و روزمان در فضای ظهور تو بگذرد؟

کی می شود عطر ظهور تو در شامه وجود بپيچد؟

کی می شود صدای گام های آمدنت در گوش هستی طنين بيندازد؟

کی می شود چشم در چشم هم اندازيم و تو را به معاينه ديدار کنيم؟

کی می شود پرچم پيروزيت را بر بام هستی بنشانی؟

کی می شود آن روز که ما تو را در ميان خويش بگيريم و تو به عينه امامت کنی، زمين را از عدل و داد پر گردانی، دشمنان را به خاک سياه عقوبت بنشانی و ريشه حق ستيزان و مستکبران و گردنکشان و ستمگران را بسوزانی و ما بگوييم «الحمدلله رب العالمين»

دعای ندبه :

ما ناشناسا، او ناشناخته...

من از آن زمان که شنيده ام محبوبمان ناشناس در ميان ما می‌گردد و در همين فضا تنفس می‌کند و وقتی ظهور ‌کند همگان

می‌گويند که «ما پيش از اين او را ديده ايم»، به همه سلام می‌کنم.

شايد لااقل پاسخی هرچند به ناشناس از او بشنوم.

ای خدا، تا کی ما ناشناسا بمانيم و او ناشناخته بماند.

عجل لوليک الفرج

چه طولانی شد اين عطش؟

پس کی به چشمه سار وجود تو می‌توان رسيد؟

پس کی از زلال خوشگوار حضور تو می‌توان نوشيد؟

چه طولانی شد اين عطش؟

 

 

 

 

 

 

 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: جمعه 01 اسفند 1393 ساعت: 16:42 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

تحقیق امام زمان (عج)

بازديد: 203

منبع اصلي اعتقاد به اصل امامت و ايمان به ظهور حضرت مهدي :

اعتبار و جايگاه امامت و رهبري و ايمان به ظهور حضرت مهدي (ع) از چه منابع اسلامي استفاده شده است؟ آيا رويدادها و گذشت زمان در تكميل ابعاد مختلف اين اصل تأثيري داشته است؟

- اعتقاد به اصل امامت و رهبري جامعه از مسايل اساسي اسلام است. بر طبق آيه‌اي از قرآن كريم امامت منصبي است كه به حضرت ابراهيم خليل اعطا شده است. (بقره، 244)، طبق رواياتي كه متواتر هم‌اند اين منصب در اهل بيت پيغمبر هم قرار داده شده است.

شخصي كه عهده‌دار منصب امامت و ولايت مي‌شود حجت خدا و عدل قرآن و نگهبان دين و شريعت و راهنماي مردم است .

امامت اصلي است كه از دورة رسول خدا تا زمان ما برقرار بوده و تا پايان جهان هم ادامه خواهد داشت و نقطة كمال آن در دورة ظهور حضرت مهدي (ع) و برپايي حكومت عدل واحد جهاني خواهد بود؛ برنامة تشكيل امت نوين جهاني كه بايد منتهي به گسترش عدالت و حاكميت توحيد گردد، از متن تعاليم اسلام استفاده مي‌شود.

اعتقاد به ظهور حضرت مهدي (ع) با اوصاف ذكر شده مطلبي است كه درخصوص اولية اسلامي مطرح شده است و بر حسب احاديث متواتر، پيامبر از اين واقعة مبارك خبر داده و از امت خود درخواست كرده كه در انتظار اين روز بزرگ باشند. مسألة ظهور تنها يك مفهوم استنباطي از مفهوم احاديث نيست. چون متن و عين عبارت نصوص روايي به‌طور مستقل به آن ولايت دارند و استناد عمدة اهل ايمان به همين نصوص است.

وقتي كه معلوم شد مبناي پيدايش اين عقيده بشارت‌هاي كلي و نصوص و متون روايي است مي‌توان گفت كه رويدادهاي تاريخي كه بعد از پيامبر «ص» رخ داد در پيدايش آن نقشي نداشته است. زيرا مبدأ اين انديشه عصر رسالت است و احاديث مربوط به آن متجاوز از هزار روايت است كه در كتاب‌هاي حديث و تفسير و . . . نقل شده و علماي بزرگ اهل سنت هم دربارة آن كتاب‌هاي مستقلي تأليف كرده‌اند و . . . با صراحت دلالت دارند كه شخص پيامبر اكرم «ص» مسألة ظهور مهدي موعود را بشارت داده‌اند و اين بشارت‌ها را صحابه آن حضرت و تابعين صحابه و بعد از آن‌ها طبقات ديگر از مردم نقل كرده‌اند.

 

تأثير عوامل اجتماعي و سياسي و . . . در تفكرات يعني:

- عوامل اجتماعي و اقتصادي و سياسي در تفكرات عقايد ديني و اعتقاد به ظهور مهدي چه اثري داشته است؟

از ديدگاه جهان‌بيني الحادي همة امور و حوادث را بايد به علل تاريخي و مادي نسبت داد. اما از ديدگاه جهان‌بيني از بين تفكرات گوناگون و عقايد مختلف، آنچه اصيل و حق است منبع آن وحي و دعوت انبياء و درك فطري خود بشر است كه از آن تعبير به هدايت عقل و فطرت و وحي و نبوت مي‌شود.

ازنظر اين ديدگاه همة راههاي انحرافي و انكار مفر، نتيجة علل مادي و تاريخي و اغراض شخصي و . . . هستند و زمينه‌اي در فطرت بشر دارند.

منشأ اعتقاد به اصولي چون مبدأ رسات انبيا و امامت ائمه (ع) و همة عقايد حقه‌اي عقل و فطرت و انساني و وحي عن الله است. بر اين اساس حتي در پيدايش اعتقاد به ظهور مهدي منجي هيچ عامل سياسي و اجتماعي و يا فرهنگي مؤثر نبوده است. منشأ و مأخذ آن اخبار انبيا و صحف آسماني و رهنودها و سخنان شخص حضرت محمد (ع) و اميرالمومنين (ع) و ساير ائمه است.

 

كتاب صحيفه آفتاب

سخنان حضرت مهدي (عج) در سه سالگي :

احمدبن اسحاق به خانة امام عسكري (ع) وارد شده و مي‌پرسد: خلفا و جانشين شما كيست؟

امام عسكري (ع) برخاسته، داخل اتاق مي‌شوند و بعد بيرون مي‌آيند، درحالي‌كه پسر بچه‌اي سه ساله را در دست گرفته‌اند و چهرة آن پسر مانند ماه شب چهارده بود و امام عسكري (ع) راجع به امامت او سخناني فرمودند:

احمد بن اسحاق مي‌گويد: اي مولاي من! آيا علامتي هست كه قلب من به آن مطمئن گردد؟ ناگهان پسر بچه به نطق آمد و به زبان عربي فصيح فرمود:

«أنا بقيه الله في ارضه و المنتقم من اعدائه فلا تطلب اثراً بعد عين يا احمد بن اسحاق»

(منم بيقه الله در زمين او و انتقام گيرنده از اعدا و دشمنان او، پس اي احمد بن اسحاق! بعد از مشاهدة ذات، از اثر جستجو مكن)

امام مهدي (ع) در اين كلام نوراني، خود را بقيه الله در زمين خدا ناميده و به عنوان منتقم از دشمنان خدا از خويشتن سخن گفته‌اند و هر يك از اين دو جمله، دريچة اميد و شادي را در دل‌هاي منتظران و دلدادگان حضرت ولي‌عصر (عج) باز مي‌كند.

امام عصر كه در پشت پردة غيبت است روزي ظهور كرده و انتقام خون اين بي‌گناهان را خواهد گرفت و زورگويان خود سر را به خاك هلاكت و ذلت خواهد نشاند.

 

كتاب صحيفه آفتاب

راز غيبت

گويا سائل در نامه‌ي خود علت غيبت امام والا مقام را پرسش كرده بوده كه آقا در جواب اولاٌ او را ارشاد كردند كه هر چيزي را مورد سؤال قرار ندهد و راجع به هر مطلبي پرسش نكنند چه بسا كه اشخاص تا مطلبي را نمي‌دانند مسئوليتي در قبال آن نداشته باشند ولي چون سؤال كردند و دانستند بار گراني بر دوش آنان خواهد آمد و فكر و انديشة آنان را مشغول مي‌گرداند و گاهي خود جواب ـ هدف نظر از مسئوليت به بار آمده از جواب ـ موجب نگراني و ناراحتي فكري انسان شده، توليد غصه و اندوه براي وي خواهد نمود.

آنگاه خود پاسخي از آن سؤال داده‌اند و آن اين است كه هر يك از امامان پيش از من بيعت ستمگران زمان خود را در گردن داشتند ولي من به هنگام ظهور، بيعت كمي در گردنم نيست پس اگر من در پس پردة غيبتم براين همين است كه اگر ظاهر بودم دچار تعهدي نسبت به طاغوتي از طاغوت‌ها بودم ولي اكنون زمان ظهور نيست و من در غيبت به سر مي‌برم و قهراٌ بيعتي برگردنم نمي‌باشد و در چنين حالي ظهور مي‌كنم كه تنها قهراٌ همة آنها محكوم و مغلوب و در تحت فرمان من خواهد بود پس چه فايده‌اي بالاتر از اين‌كه اگر غائبم به نحوي در بند طاغوتي نمي‌باشم و تعهدي نسبت به هيچ ظالم ستمكار و گردنكشي در گردنم نيست، آزادم و بعد هم آزادانه ظهور مي‌كنم و گردنكشان را از بين خواهم برد.


 

كتاب چهارده اخذ تابناك

صورت و سيرت مهدي (ع)

چهره و شمايل حضرت مهدي (ع) را راويان حديث شيعه و سني چنين نوشته‌اند :

« چهره‌اش گندمگون، ابرواني حلالي و كشيده، چشمانش سياه و درشت و جذاب، شانه‌اش پهن، دندان‌هايش براق، بيني‌اش كشيده و زيبا، پيشاني‌اش بلند و تابنده.

استخوان‌بندي‌اش استوار و صخره‌سان، دستان و انگشت‌هايش درشت. گونه‌هايش كم گوشت و اندكي متمايل به زرد ـ بر گونة راستنش خالي مشكين ـ عضلاتش پيچيده و محكم ـ موي سرش بر لالة گوش ريخته، اندامش متناسب و زيبا. نگاهش دگرگون كننده، خدوشش درياسان و فريادش همه‌گير. »

3- القاب امام دوازدهم :

آيا زياد بودن القاب حضرت مهدي (عج) بخاطر ويژگي‌هاي ذاتي و روحي و جسمي اوست يا اين امر ناشي از بزرگي كارهاي اصلاحي او مي‌باشد؟

از عبارات استفاده مي‌شود كه نام‌هاي حضرت عبارتند از: قائم، متهد، حجت و غايب و نيز حجه ا... ، خليل ا... و القام هم ياد شده. علت زياد بودن اين القاب همان دو دليل است كه به آنها اشاره شد.

هر يك از اسماء و القاب امام زمان (ع) به يكي از اوصاف يا اعمال آن حضرت اشاره دارد و از اغلب آنها در رواياتي كه اصل مسأله‌ي امام دوازدهم و ظهورش را مطرح كرده‌اند، ياد شده است. يعني آن حضرت حتي سال‌ها قبل از آن‌كه خود و پدرشان متولد شده باشند با اين نام‌ها و لقب‌ها مشهور بودند.

4- تولد معجزه آساي امام زمان:

درباره‌ي ولادت امام معجزات و خوارق عاداتي ذكر مي‌نمايند، اعتبار اين معجزات در چه حد و چگونه قابل اثبات است؟ و چرا بعضي از تاريخ‌نويسان آن‌را نقل كرده‌اند!

1- اصل ولادت حضرت را تاريخ نگاران مثل ساير وقايع تاريخي ثبت و ضبط كرده‌اند.

2- درباره‌ي برخي از معجزات كه در ولادت آن حضرت يا ساير رجال از انبياء و اوصيا واقع شده است اگر منابع تاريخي متداول چيزي بدست نم‌دهند اين نقض منابع مذكور محسوب مي‌شود و اين كار به هر دليلي باشد به نقل قول‌هاي ديگران كه با استناد به مصادر و مآخذ متغير انجام گرفته ضرري نمي‌رساند.

آنچه از شر به امامان معصوم نسبت داده مي‌شود شبيه مطلبي است كه در مورد پيامبراني همچون: ابراهيم و اسحق و موسي و عيسي و . . . گفته شده است كه البته همه هم داراي سند معتبري هستند و وقايع مربوط به ولادت امام دوازدهم از بيشتر وقايعي كه در تاريخ به ثبت رسيده و به چشم مي‌خورد از نظر سند و مآخذ معتبرتر است.

5- فلسفه‌ي تأخير ظهرو با وجود فراهم بودن شرايط:

در طول تاريخ گاهي به شرايط و فرصت‌هايي برمي‌خوريك كه گمان مي‌رود زمينه‌ي ظهور فراهم شده مثلاً استقبال مردم از دين و فداكاري در راه اسلام و بذل جان و شهادت بخاطر آن و . . . به قدري با شور و هيجان است كه به‌نظر مي‌آيد نه تنها 313 نفر بلكه هزاران نفر آماده جان‌نثاري در ركاب حضرتش هستند. با وجود اين، سر تأخير ظهور چيست؟

اولاً : كسي نمي‌تواند به‌طور يقين اظهار اطلاع كند كه شرايط ظهور فراهم است، زيرا خود اين ادعا هم احتياج به علم به جميع شرايط دارد چون ممكن است موارد بيان شده همه‌ي شرايط نباشد.

ثانياً : بر فرض كه شرايط منحصر در همان موارد باشد كه در روايات آمده با اين حال واقعاً نمي‌توان مطمئن بود كه فرضاً همان 313 نفر اصحاب خاص و ساير شرايط موجود شده باشد.

پس با اين دو دليل ما چگونه مي‌توانيم بيان كنيم كه شرايط ظهور فراهم شده چه رسد كه علت تأخير را بپرسيم. بنابراين در مسأله‌ي ظهور سزاوار است كه تسليم حكم خدا باشيم و فضيلت انتظار را از ندست ندهيم و چشم به راه حضرت مهدي (عج) باشيم.

6- عقيده به رجعت در روابط با اعتقاد به مهدويت

بر حسب احاديث بسياري در آخر الزمان جمعي از اموات از ائمه (ع) و غير ايشان به دنيا باز خواهند گشت. آيا اعتقاد به غيبت حضرت مهدي (ع) و ظهور آن حضرت با اعتقاد به رجعت هماهنگي دارد؟ به عبارت ديگر آيا اصل اعتقاد به غيبت و ظهور، رجعت و ساير وقايعي را كه قبل از قيامت واقع مي‌شوند شامل مي‌شود يا اين يك عقيده‌ي جدا و مستقل از رجعت است؟ عقيده به ظهور مهدي و منجي از اهل بيت و فرزندان فاطمه (س) يك اعتقاد عمومي و اجتماعي مسلمين است و اختصاص به شيعه ندارد، اگرچه شيعه او را از نظر حسب و نسب معرفي مي‌كند ولي اصل اين عقيده، يك اعتقاد همگاني است كه در اديان گذشته در تورات و زبور نيز به آن بشارت داده شده است و اصلي است كه به حسب اصول مذهب شيعه، ايمان بدون آن كامل نمي‌گردد و اگر كسي بميرد و به اين مسأله ايمان نداشته باشد و حضرت مهدي را به امامت نشناخته باشد به مرگ جاهليت از دنيا رفته است.

اعتقاد به مسألة رجعت هم گرچه ريشه در قرآن و ولايت دارد ولي اين‌طور نيست كه مسألة غيبت و مهدويت بدون آن مطرح نباشد. بنابراين اصل امامت و مسألة مهدويت بدون مسألة رجعت هم در كتاب‌ها مورد بحث قرار گرفته است. با اين همه لازم به تذكر است كه اصل مسألة رجعت و بازگشت اموات يك مسألة اسلامي است و وقوع آن در زمان‌هاي گذشته بر حسب آيات متعدد قرآن مجيد ثابت است، وقتي اين‌طور شد به‌دليل اين‌كه در گذشته نظير داتشه است، امكان وقوع مجدد آن در آخر الزمان نمي‌تواند مورد انكار باشد.

در خاتمه با صرف‌نظر در آياتي كه وقوع رجعت را در امم گذشته خبر داده‌اند باي تبرك و تيمم به آيه‌ي 3 سوره‌ي قل اشاره مي‌كنيم كه خداوند مي‌فرمايند: «به‌خاطر آور روزي را كه ما از هر امتي، گروهي از كساني كه آيات، را تكذيب مي‌كردند را محشر مي‌كنيم! و آنها را نگه مي‌داريم تا به يكديگر ملحق شوند!»

اين آيه دلالت بر روزي دارد كه در آن روز از هر امتي گروهي از كساني كه تكذيب آيات الهي كردند محشور مي‌شوند كه طبعاً آن روز غير از روز قيامت است!

والسلام


 

« معجزه بزرگ »

در طول دوران غيبت امام عصر بعضي اين سخن باطل را مطرح كرده اند كه امام دوازدهم هرگز به دنيا نيامده و يا آن كه از دنيا رفته است و مخصوصاً هرچه غيبت كبري بيشتر ادامه مييابد اين فكر در ذهن سست عنصران قوت مي گيرد و افراد بيشتري به اين باطل معتقد مي شوند تا جايي كه از علامتهاي ظهور آن حضرت تزلزل اكثر شيعيان و ارتداد آنها شمرده شده است.

مهمترين دليل را بر وجود مسعود آن زمان نهان بايد بقا و استمرار نهضت غدير دانست كه در طول قرن‌ها با وجود غيبت ظاهري پرچم‌دار اين حركت ادامه يافته است و مشتي شيعه‌ي بي‌پناه در انبوه دشمنان گرگ صفت سال‌هاي هجران را پشت سر مي‌نهد و قرون غيبت را طي مي‌كنند و لحظه به لحظه گسترده‌تر مي‌گردد درحالي‌كه هادي و راهبر خود را در ظاهر نمي‌بيند و امام و پناه خود را نمي‌يابد.

«همانا سرپرستي شمارا به بوته‌ي اهمان نگذاشتم و يادتان را فراموش نكرده‌ام و اگر حز اين بود گرفتاري‌ها و فشارها بر شما وارد مي‌شد و دشمنان ريشه‌هاي‌تان را مي‌كنند.»

(امام زمان)

 

« نفوذ در قلب‌ها »

«در زمان ظهور آن حضرت امنيت بر زمين نازل مي‌گردد و ديگر هيچ چيز ديگري را ضرر نمي‌رساند و هيچ كس از چيزي نمي‌هراسد تا بدان جا كه درندگان و چهارپايان در بين مردمند و به هم آزاري نمي‌رسانند و جسارت از درندگان گرفته مي‌شود و زهر حيوانات گزنده از بين مي‌رود و بركات از آسمان و زمين ظاهر مي‌شود و همه‌ي گل‌ها و ميوه‌هاي معطر ظاهر مي‌گردد و رأفت و مرحمت در قلب مردم قرار مي‌گيرد.» (صحف ادريس)

اين‌ها همه از بركت آن پيك صلح و امنيت است كه چون قدم به عرصه ظهور مي‌گذارد درندگان از كار خود خجل مي‌شوند و گزندگان زهر كينه ازياد مي‌برند و چنين است كه كسي از ديگري نمي‌ترسد و از لطف آن كيمياي رأفت دل‌هاي مالامال از كينه و بغض لبريز از رحمت و شفقت مي‌شود.

 

« هدف نهايي »

اين است معني كلام علي (ع) كه فرمودند: «دشمني‌ها از دل بندگان رخت مي‌بندد و با آن‌كه رحمت و رأفت بر قلب مردم وارد مي‌گردد و اساساً هدف آن حضرت از قيام چيزي جز اين مهم نيست و انبيا نيز بر اين بعد قيام آن حضرت بيشتر تأكيد نموده‌اند و خداوند نيز آخرين ولي خود را ذخيره نموده است تا با دست تواناي او بزرگترين آرزو و آمال اوليا و اوصيا با صالحان و شهيدان و مؤممنين و متقين را جامه‌ي عمل بپوشد كه نمونه‌ي آن فراگير شيون رأفت در تمام عالم چه عوالم ظاهري مثل برخوردهاي فردي و اجتماعي بين مردم و چه عوالم باطني مثل تحول در قلب‌ها و انسان‌ها و حيوان‌ها و . . . »

و تحقق آن را بايد علت غائي و هدف نهايي از خلقت اين جهان دانست؛ زيرا خداوند وقتي اسماء خمسه طيبه را به حضرت آدم بر ساق عرش نشان داد حضرت آدم سؤالي را پرسيد.

نتيجتاً در حركت جهاني امام عصر، مهم‌ترين ابزار پيشرفت بر آب‌ها و خاك‌ها و نفوذ او بر دل‌ها و جان‌ها همان صفات حسنايي است كه پرده از آن برگرفته و همگان را مجذوب مي‌كند نه شمشير و نه آتش كه اين‌ها ابزاري براي موارد نه براي همة مردم، بنابراين او به مردم مي‌آموزد چگونه خوب بودن و صالح شدن و صالح باقي ماندن را و اگر كسي هم نپذيرفت براي آن‌كه جامعه سالم بماند اين انگل را از بين خواهد برد.

 

« سرانجام ناصبيان »

از مهم‌ترين و قاطعانه‌ترين اقدامات حضرت عصر برخورد شديد با دشمنان ولايت است بلكه در اين موارد مي‌توان سخت‌ترين عملكردها و شديدترين واكنش‌ها را در حكومت جهاني آن حضرت مشاهده نمود. آن امامي كه در تمام موارد رأفتش بيشتر جلوه مي‌كرد و رحمتش بر غضبش سبقت مي‌جست. گويي اينان آنقدر بي‌ارزشند كه حتي در معناي شي بودن نمي‌گنجد تا «وسعت رحمه كل شي» آنان را درگيرد و ميان دست بر قبضه‌ي شمشير مي‌كند كه گويي قهر الهي به جوش آمده و هيچ چيز را ياراي مقابله‌اش نيست و او در اين باب هيچ عذري را نمي‌پذيرد و هيچ بهانه‌اي را قبول نمي‌كند مگر آن‌كه از گروه دشمنان خارج شوند و به زمره‌ي دوستان درآيند.

امام محمد باقر مي‌فرمايد: «آنگاه كه قائم قيام مي‌نمايد ايمان را بر ناصبيان عرضه مي‌كند پس اگر حقيقتاً ايمان در قلب‌هايشان داخل شد والا گردن آنها را خواهد زد يا آن‌كه جريمه ساليانه بر آنها مي‌بندد همان‌گونه كه الان غيرمسلمان‌ها مي‌پردازند و بر كمرش هميان مي‌بندد و از شهرها او را به‌سوي بيابان‌ها اخراح مي‌نمايد.»

حكومت امام زمان حكومت ولايت است و غير اهل در آن حكومت محل و مترلتي ندارد و از اين حديث نيز اين‌كه به‌خوبي روشن مي‌شود كه آن حضرت بر ناصبيان كه دشمن و عداوت با اهل بيت و شيعيان را جزو ضروري‌ترين احكام دين مي‌دانند و نعوذ بالله به ائمه جسارت مي‌كنند.

 

« جست و جوي خانه به خانه »

يكي ديگر از ابعاد قيام حضرت عصر پاكسازي زمين به‌طور كامل است يعني آن حضرت ابتدا ريشه‌هاي ظلم و جور را از دل خاك بيرون مي‌كشند و درخت كفر و نفاق را مي‌سوزانند و بنيان خبائث و جنايت را در هم مي‌كوبند و كاخ‌هاي عصيان را ويران مي‌كنند و بنياد ريا و تزوير را در هم مي‌شكنند و سپس به قطع شاخه‌هاي اين شجره‌ي خبيثه مي‌پردازند. كه آن شاخه‌ها كساني هستند كه با از بين بردن بزرگان خود شرف خود را بر باد رفته مي‌بينند و خود را بر دره‌ي نابودي مي‌يابند و براي نجات خود دست به هر كاري عليه آن مصلح كل مي‌زنند و به گمان باطل خود طمع در نجات مي‌برند كه شايد بتوان با برق شمشير به ستيز صاعقه رفت و اين‌جا قهر دوستان امام عصر بر آشفته مي‌گردد و سوز سينه‌ها از نوك شمشيرهازبانه مي‌كشد و از كشته‌ها پشته مي‌سازند و استخوان‌ها به سم سودان مي‌سايند اما اينجا نيز پايان كار نيست و ولي زمان بعد از چيرگي كامل حقيقت زلال را بر مردمان عرضه مي‌دارد تا آن‌كه را سعادت است سيراب شود اهل شقاوت از زمين محو گردد و زمين نيز صدي بياسايد و پرچم توحيد بر سراسر عالم سايه افكند.

مرا در يكي از شهرهاي عراق كه در منطقة خوش آب و هوايي در كنار رود دجله قرار دارد، به دستور مصتصم عباسي كه از زمامداران عباسي بود و در سال 221 بعد از هجرت به دستور او آباد شد و مركز حكومت قرار گرفته و بعدها هم بزرگان دولت به سامرا منتقل شدند و اين شهر به صورت يك منطقة نظامي درآمد. امام دهم و يازدهم (ع) به دستور متوكل به اين منطقه آورده شدند تا از نزديك مراقب آنها باشند. چون حكام عباسي خبرهاي گوناگوني دربارة فرزند امام حسن عسكري (ع) بوسيلة افراد راستگو و از قول پيامبر اكرم (ص) مطالبي فهميده بودند كه خلاصة آن اين است :

1- پيامبر اكرم بارها فرمودند: بعد از من دوازده نفر جانشين من هستند.

2- تمام اين دوازده نفر از دودمان من، يعني از قريش هستند كه نخستين آنها حضرت علي (ع) است.

3- دوازدهمين جانشين من، فرزند حضرت عسكري (ع) است كه همنامه من مي‌باشد.

4- او نهمين فرزند امام حسين (ع) است كه اسم ديگرش مهدي است.

5- حضرت مهدي روزي متولد مي‌شود. او همة دولت‌ها و زمامداران ستمگر را نابود مي‌نمايد، به سراسر جهان حكومت مي‌كند و عدالت و يكتاپرستي را جايگزين ظلم و بيدادگري مي‌سازد.

زمامداران عباسي اين خبرها را شنيده بودند و مي‌دانستند حضرت مهدي (ع) هنوز به دنيا نيامده است. از اين رو تمام نيروي‌شان را به كار انداختند تا امام يازدهم (ع) را كنترل كنند و فرزندش را نابود سازند. پس از متوكل فرزندش منتصر در سال 247 هجري به حكومت رسي و ده سال بعد مصتصم بر مسند قدرت نشست و در سال 252 از حكومت استعفا داد و پسر عمويش معتذر را زمامدار شاخت و دز تمام اين مدت امام هادي و عسكري تحت مراقبت بودند.

حضرت امام حسن عسكري نامه‌اي با دويست و بيست اشرفي به بشر بن سليمان دادند و به او گفتند كه به بغداد برو و در كنار رود فرات كه اسيران آورده مي‌شوند خانمي كه دو جامة حرير پوشيده است را خريداري كن و نامه را به نفاس مسؤل برده‌ها بده تا او را به آن خانم رومي دهد. در راه بغداد آن رومي به سليمان گفت: نام من مليكه دختر ميشوي، پسر قيصر و فرمانرواي كشور روم هستم. مادرم از فرزندان شمعون است كه جانشين مسيح بوده است در مراسم عروسي من موقعي كه مي‌خواستند مرا به پسر عموي پدربزرگم بدهند و مراسم عقد را برگزار كنند به يكباره تمام صليب‌ها واژگون شدند و تخت جواهر نشاني كه داماد بر روي آن بود شكست و از روي تخت افتاد و بيهوش شد و پدربزرگ و اسقف‌ها چون اين حادثه را به فال بد گرفتند ازدواج انجام نشد. همان شب خوابي ديدم. ديدم كه در قصر پدربزرگم با شمعون و جمعي از حواريون و حضرت مسيح هستم و روبه‌روي منبري از نور كه حضرت محمد و تني چند از پسرانش بودند قرار داشتيم. در اين هنگام حضرت محمد مرا براي پسرش امام حسن عسكري خواستگاري كرد و شمعون پذيرفت و من متحير از اين‌كه حضرت محمد مرا براي پسرش خواستگاري كرده است. بعد از آن شب در چهارده شب بعد خواب عجيبي ديدم. خواب ديدم حضرت فاطمه با هزاران نفر از حواريون بهشتي و حضرت مريم است. حضرت فاطمه به من گفتند اگر مي‌خواهي فرزندم به ديدارت آيد بايد بگويي: « اشهدأن لا اله الا الله و أن أبي محمداً رسول الله » و بعد از گفتن اين جمله حضرت فاطمه مرا در آغوش گرفت و فرمود كه منتظر ديدار فرزندم باش. من در جنگي كه بين روم و مسلمانان در گرفت اسير شدم و به اينجا آمدم. حكيمه خواهر امام هادي مليكه را با خود به خانه‌اش برد تا دستورات ديني را به او ياد دهد. حكيمه در خانه او را نرگس صدا مي‌زد.

چند وقت بعد حضرت امام حسن با مليكه ازدواج كرد و كساني كه از اين ازدواج خبر داشتند سعي مي‌مردند عباسيان متوجه نشوند. در شبي حضرت مهدي به دنيا آمد و پس از به دنيا آمدن به سجده افتاد و خدا را ستايش كرد. سپس امام حسن او را گرفت و زبان خود را در دهان نوزاد فرو برد و علم و معرفت امامت را به او چشانيد. سپس پرندگاني كه بر فراز سر او پرواز مي‌كردند او را برگرفتند و به آسمان رفتند و از آن شب هر 40 روز يكبار به زمين مي‌آورند تا مادرش به او شير دهد. بعد از شهادت امام حسن عسكري و بعد از نماز امام مهدي (ع) بر جنازه پدرش غيبت صغري آغاز گرديد نخستين نايب امام عثمان بن سعيد بود.

بعد از درگذشت عصمان، فرزندش محمد بن عثمان از سوي امام به نيابت انتخاب شد. محمد بن عثمان در سال 35 بعد از هجرت از دنيا رفت و در بغداد دفن شد. ام كلثوم خواهر عثمان مي‌گفت: عثمان چند كتاب دربارة فقه نوشته بود كه در هنگام وفاتش آنها را به حسين بن روح سپرد. نخستين نامة حضرت مهدي (ع) كه به دست حسين بن روح رسيد در روز يكشنبه هفتم ماه شوال، در سال 305 هجري بود. وي پس از بيست و يك سال سفارت در شعبان سال 326 هجري وفات يافت. آخرين سفير حضرت، علي بن محمد صمدي بوده وي نيز در شعبان سال 329 از دنيا رفت.. چهار سفير حضرت را نواب اربعه گويند كه قبرشان در بغداد است. 6 روز قبل از مرگ آخرين نماينده نامه‌اي از امام رسيد كه خلاصة آن چنين است:

1- حادثة مرگ علي بن محمد سمري به فاصلة 6 روزه.

2- پايان نيابت مخصوص.

3- پايان مدت غيبت كوتاه و آغاز دوران غيبت دوم.

4- طولاني شدن ايام به غيبت دوم.

5- ظهور حضرت فقط به اذن خدا.

6- قيام جهاني امام پس از طول غيبت محقق مي‌شود.

7- در آينده نائبان دروغين پيدا مي‌شوند و جمعي ادعاي مشاهده مي‌نمايند تا باعث انحراف شيعه شوند.

8- آگاه باشيد كه هر كس پيش از خروج سفياني و نداي آسماني، ادعايي مشاهده كند درغگو است.

در زمان غيبت كبري نايبان عام امام مراجع تقليد و فقهاي عادل هستند. حضرت صادق (ع) فرموده‌اند. هر يك از فقها داراي نشانه هستند كه مردم بايد از آنها تقليد كنند.

1- خود را از گناه و زشتي‌ها مصون دارد .

2- از دين خود محافظت كند .

3- با هوس‌ها و خواسته‌هاي ناوراي خوش مبارزه و مخالفت نمايد .

4- فرمانبردار دستورات مولايش باشد و دقيقاً از فرمان امام زمانش اطاعت كند . يكي از مهم‌ترين علل پنهان زيسي آن صفت ناشايستگي و عدم لياقت مردم است. علت اساسي غيبت حضرت مهدي عدم اطاعت مردم از آن بزرگوار است. در صفحة 644 كتاب كماالدين از رسول اكرم (ص) نقل شده: مهم‌ترين رفتار امت من انتظار گشايش از جانب خداوند است. در صفحة 287 همين كتاب از پيامبر نقل شده: بالاترين و برترين عبادت‌ها انتظار گشايش به ظهور دولت حق آل محمد است. يك منتظر حقيقي ويژگي دارد. او به يقين مي‌داند عدل جهان جز به دست امام محقق نمي‌شود. او نسبت به وجود مقدس امام عصر و ظهور ا ايماني محكم و اعتقادي استوار دارد و پيوسته قيامش را انتظار مي‌كشد. يك منتظر دلباخته لحظه به لحظه منتظر ظهور امام است .

يكي از وظايت مسلم شيعيان در زمان غيبت دعا براي قرب ظهور و درخواست تعجيل در قيام آن حضرت است .  

 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: جمعه 01 اسفند 1393 ساعت: 16:40 منتشر شده است
برچسب ها : ,,
نظرات(0)

اشنایی با امام اخرالزمان وشباهتهای ایشان با پیامبران

بازديد: 181

مقدمه

آشنائي با آخر الزمان

اي كسانيكه ايمان آورده ايد! بر شما باد نفسهاي خودتان، گمراهي گمراهان شما را آسيب نمي رساند، اگر شما هدايت يافته باشيد در گذشته مردم پيامبران را تكذيب كرده اند و خداوند فرشتگان را انكار نموده اند و روز رستاخيز را به استهزاء گرفته اند، آن روزي كه خداوند منان با بكارگيري الفاظ و حروف تاكيد همچون حروف جواب، اِن، لام و نون به حقيقت و حتميت آن سوگند ياد كرده و  مي فرمايد : « وُ نستيبئونكُ : احق هو؟ قل : اي و ربي اِنه لحق، و ما انتم بمعجزين.»

« از تو مي پرسند : آيا به راستي آن حق است؟ بگو :‌ آري، به پروردگار سوگند، كه آن  حق است و شما هرگز راه فراري نداريد»

در عين حال، منكرين معاد و قيامت، بسيار و معتقدين به آن اندكند.

بنابراين وقتي بيشتر مردم گفتار خداوند را تكذيب مي نمايند، پذيرفتن سخنان من نيز، دليل بي اعتباري آنان و بي احترامي و اسائه ادب به من نيست. زيرا انسان به طبيعت حال در مسائل مربوط به ماوراء طبيعت زود قضاوت مي كند. بسيار  مشاهده مي شود افرادي كه از درك مسائل بسيار ساده ناتوان هستند، در مسائل بسيار پيچيده جهان متافيزيك اظهار نظر مي كنند و به انكار و تكذيب بر مي خيزند. حتي به خود اجازه مي دهند كه در شگفتيهاي جهان آفرينش فلسفه بافي نمايند.

بسيار ديده مي شود كه افراد مكتب نرفته و يا كم سواد، كه از درك فرمول يك مولكول آب ناتوان هستند، به خود اجازه مي دهند كه در مسائل ماوراء طبيعت به نقص و ابرام پرداخته، در مورد آفريدگار جهان هستي به تجزيه و تحليل بپردازند. چه گويم در مورد جامعه اي كه كسي را روشنفكر مي پندارند كه به اعتقادات ديني پشت پا بزند و ميراث نياكان خود را به دور اندازد و به دنبال غرائز حيواني گام بردارد!

اي گروه روشنفكران ! كه از تاريخ خود بيگانه ايد و از راه نياكان خود منحرف شده ايد، و به عقايد ديني خود پشت پا زده ايد و بحث از « مصلح غيبي» را افسانه ي انگاريد، همه  انسانها بدانند كه حضرت مهدي (عج) در پاسخ يكي از سفيران خود كه در مورد منكران آن حضرت پرسيده بود، چه نوشته اند؟ امام عليه السلام در پاسخ او چنين نوشت : كسي كه مرا انكار نمايد، از من نيست راه او راه فرزند حضرت نوح عليه السلام است.

آيا كسي راضي مي شود كه از راه پسر نوح پيروي كند و سرانجام از روي لجاجت طعمه امواج خروشان دريا شود و غرق گردد؟! نه هرگز، انقلاب شكوهمند آن انقلابگر پيروز در آستانه وقوع است ... و بديهي است كه كسي را ياراي مقاومت در برابر آن نيست. مگر كسي مي تواند در مقابل امواج كوه پيكر دريا بايستد؟ مگر كسي مي تواند در برابر حوادثي چون طوفان، تندباد، زلزله و نظائر آنها بايستد؟ و كسي  نمي تواند در يك لحظه در دو مسير حركت كند، لذا كسي كه از هواي نفس پيروي مي كند از مسير حق جدا مي شود و هر كس كه به نداي عقلش گوش فرا مي دهد در برابر حق تسليم خواهد شد.

ظهور و قيام حضرت مهدي (عج) همچون مرگ است كه خواه ناخواه براي همگان پيش خواهد آمد، كسي كه مرگ را باور كند با آن روبرو خواهد شد و كسي كه مرگ را تكذيب و براي ديگران بداند و خود را در اين جهان جاودانه پندارد باز هم با آن مواجه خواهد شد. ظهور مهدي (عج) نيز بدون شك و ترديد به وقوع خواهد پيوست. هر كس مي خواهد باور كند و هر كس مي خواهد تكذيب نمايد.

امام صادق (ع) مي فرمايد :

اگر يكي از شما دو جان داشت، مي توانست با يكي از آنها تجربه اندوخته، با ديگري زندگي جدي  نمايد. ولي براي هيچكس جز يك جان وجود ندارد، هنگامي كه از دستش رفت، راه توبه بسته مي شود. از اين رهگذر هنگامي كه كسي به نام ما به سراغ شما مي آيد خوب بينديشد كه براي چه شما را دعوت مي كند؟ و در چه راهي گام برداشته، خروج مي نمائيد؟

طبق فرمودة امام عليه السلام، برهه ما لازمست كه در مورد اين تنها سرمايه خودآگاهانه مراقب باشيم.

شماره 3 بحارالانوار جلد 51 صفحه 102 و جلد 52 صفحه 383

شماره 4 منتخب الاثر صفحه 316و318

شماره 5 المهدي 199و219و316

شماره 6 الام المهدي صفحه 69و343

شباهت امام عصر (عج) ديگر انبياء الهي

شباهت امام عصر (عج) با ديگر انبياء الهي


 

«بنام خدا»

شباهت حضرت مهدي به پيامبران عليهم السلام

شباهت به آدم

خداوند آدم را خليفه خود در تمام زمين قرار داد و او را وارث آن ساخت و در قرآن چنين فرمود:

اني جاعل في‌الارض خليفه  386

و خداوند حضرت حجت عليهم السلام را نيز وارث زمين خواهد ساخت و خليفة خود در زمين خواهد فرمود، چنانكه از حضرت ابي‌عبدالله صادق عليه السلام مروي است كه در تفسير آية:

وعدالله الذين آمنوا منكم و عملوا الصالحات ليستخلفنهم في‌الارض         387

او قائم و اصحابش مي‌باشند و هنگام ظهورش در مكه در حاليكه دست بر صورت مي‌كشد مي‌گويد: الحمد الله الذي صدقنا وعده و اورثنا الارض   388

و در حديث مفضل آمده كه:

خروج مي‌كند در حاليكه ابري بالاي سرش سايه افكنده و در آن منادي ندا مي‌كند: اين مهدي خليفه خدا است از او پيروي كنيد.

گريه آدم عليه السلام: از پيامبر صلي الله عليه و آله آمده كه فرمود:

آدم عليه السلام آنقدر بر فراق بهشت گريست تا اينكه (اشك) از دوگونه‌اش مانند آبراههائي جاري شد.        389

از امام صادق عليه السلام نيز همين معني روايت شده است.               390

حضرت قائم عليه‌السلام نيز مانند آدم- گريه بسيار دارد، چنانكه در زيارت ناحيه از آن حضرت است كه خطاب به جدش حسين عليه‌السلام- مي‌گويد:

شب و روز برايت ندبه مي‌كنم و به جاي اشك بر تو خون مي‌گريم.

درباره آدم آيه نازل شده كه:

خداوند تمام اسمها را به آدم تعليم فرمود. 391

و اما قائم: خداوند آنچه به آدم آموخت به او نيز آموخته و اضافه بر آن هم مطالب ديگر آموخته است، چه اينكه آدم بيست‌وپنج حرف از اسم اعظم را آموخته بود چنانكه در حديث آمده- و پيغمبر اكرم صلي الله عليه و آله هفتادودو حرف از آن را آموخت، و تمام اموري كه خداوند متعال به پيامبرش داده به اوصياي آن حضرت نيز داده شده تا به مولاي ما حضرت قائم عليه‌السلام عجل الله فرجه، نوبت رسيد.

و در خبر صحيحي ثقه‌الاسلام كليني از حضرت ابي‌عبدالله صادق عليه‌السلام مروي است كه فرمود:

آن علمي كه به آدم عليه‌السلام نازل شد ديگر برداشته نشد، و هيچ عالمي نمرده مگر اينكه علمش را به ارث گذاشته است؛ زمين بدون عالم باقي نمي‌ماند. 392

آدم زمين را با عبادت خدا زنده كرد، پس از آنكه جنيان با كفر و طغيانشان آنرا ميرانده بودند.

قائم عليه‌السلام نيز زمين را با دين خدا و عبادت و عدالت و برپائي حدودش زنده خواهد كرد، بعد از مردن آن به كفر و معصيت اهل زمين.

در بحار از حضرت ابوجعفر باقر عليه‌السلام درباره آية:

يحيي الارض بعد موتها. 393

آمده كه فرمود:

خداوند عزوجل به وسيله قائم عليه‌السلام زمين را بعد از مرگش زنده گرداند.

منظور از مرگ آن، كفر اهل آن مي‌باشد كه كافر در حقيقت مرده است. 394

و در وسائل درباره آية:

يحيي الارض بعد موتها.

آمده كه حضرت ابراهيم موسي‌بن‌جعفر عليهما السلام فرمود:

به وسيله باران احيا نمي‌كند، بلكه خداوند مرداني برمي‌انگيزد كه عدالت را زنده مي‌كنند، و زمين به خاطر احياي عدالت زنده مي‌شود، و به درستي كه اگر يك حد در زمين برپا شود، سودمندتر است از چهل روز باران. 395

و در همان كتاب از پيغمبر اكرم صلي‌الله عليه و آله منقول است كه فرمود:

يك ساعت امام عادل بهتر است از عبادت هفتاد سال، و يك حد كه براي خدا در زمين برپا شود، سودمندتر است از چهل روز باران. 396

با اين همه تا كي و تا چند آدم و قائم را با هم مقايسه كنم در حاليكه آدم به خاطر قائم خلق شد.

ان الذي خلق المكارم جازها

                   في صلب آدم لامام القائم

آنكه مكارم اخلاق را آفريد همه را در صلب آدم قرار داد براي امام قائم.

شباهت به هابيل:

نزديكترين و خويشاوندترين افراد، هابيل را كشت يعني برادرش قابيل- خداوند متعال در كتاب عزيز خود مي‌فرمايد:

واتل عليهم نباء ابني آدم بالحق اذ قربانا فتقبل من احدهما و لم يتقبل من الاخر قال لاقتلنك قال انما يتقبل الله من المتقين. 397

همچنين نزديكترين و خويشاوندترين افراد، قصد كشتن امام قائم روحي و ارواح-العالمين فداه- را نمود، و او عموي آن حضرت جعفر كذاب بود، كه از امام زين‌العابدين عليه‌السلام آمده است كه فرمود:

گويا جعفر كذاب را مي‌بينم كه سركش زمانش را بر تفتيش امر ولي خدا و آنكه در غيب الهي محفوظ و بر حرم پدرش موكل است وادار كند، به خاطر جهل او به ولادتش و حرص بر كشتنش اگر بر او دست يابد- از روي طمع در ميراث پدرش تا آن را به ناحق بگيرد. 398

شباهت به شيث:

هبه الله شيث، اجازه نيافت كه علم خودش را آشكار كند، چنانكه در روضة كافي روايت شده كه حضرت ابوجعفر باقر عليه‌السلام در خبري طولاني چنين فرمود:

وقتي هبه‌الله پدرش آدم را دفن كرد، قابيل به نزدش آمد و گفت: اي هبه‌الله من ديدم كه پدرم آدم تو را از علم آنقدر عطا كرد كه به من عطا نكرده، و آن همان علمي است كه برادرت هابيل به آن دعا كرد و قربانيش قبول شد، و بدين جهت او را كشتم كه فرزنداني نداشته باشد تا بر فرزندان من افتخار كنند و بگويند ما فرزندان كسي هستيم كه فربانيش قبول شد و شما فرزندان كسي هستيد كه قرباني او قبول نشد، و تو اگر علمي را كه پدرم به تو اختصاص داده آشكار كني تو را هم مي‌كشم همانطور كه برادرم هابيل را كشتم. پس هبه‌الله و فرزندان او مخفي مي‌كردند آنچه از علم و ايمان نزد آنها بود. 399

حضرت قائم نيز اجازه نيافته تا روز وقت معين؛ چنانكه درباره حضرتش روايت شده:

هنگام ولادت بر زانو قرار گرفت، و دو انگشت سبابه‌اش را به سوي آسمان بلند كرد، و عطسه‌اي زد و گفت:

الحمدالله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله.

ستمگران پنداشته‌اند كه حجت الهي باطل و نابود است. و حال آنكه اگر در سخن گفتن به ما اجازه داده شود شك از بين مي‌رود. 400

اين خبر از رئيس المحدثين شيخ صدوق در كمال‌الدين آورده


 

شباهت به نوح:

نوح شيخ‌الانبيا: از امام صادق و امام هادي عليهما السلام روايت است كه حضرت نوح عليه‌السلام دوهزارو پانصد سال عمر كرد.

و حضرت قائم عليه‌السلام شيخ‌الاوصياء است؛ (بنا به روايت كافي)، در نيمه شعبان سال دويست‌وپنجاه و پنج هجري متولد شد. 401

پس عمر آن حضرت تاكنون روز يكشنبه دهم ذي‌القعده‌الحرام سال هزاروسيصدوسي يك هجري-هزار و هشتادويكسال و پنج روز مي‌شود.

و از امام زين‌العابدين عليه‌السلام روايت است كه فرمود:

در قائم روشي از آدم و نوح هست و آن طول عمر مي‌باشد 402

تمام اين خبر گذشت.

نوح زمين را با سخن خود از كافرين پاك كرد و گفت:

پروردگارا بر روي زمين ديارالبشري از كافران قرار نده. 403

قائم نيز زمين را با شمشير از لوث وجود كافرين پاك مي‌گرداند تا جائيكه هيچ اثري از آنها باقي نماند چنانكه گذشت- فلبث فيهم الف سنه الا خمسين عاما فاخذهم الطوفان و هم ظالمون.

قائم نيز از اول امامتش تاكنون صبر كرده، و نمي‌دانم تا كي صبر خواهد كرد. هر كه از نوح تخلف جست هلاك شد.

هر كه از قائم تخلف جويد نيز هلاك مي‌شود چنانكه در حديث آمده-. 404

فرج نوح و اصحابش را خداوند آنقدر به تأخير انداخت تا اينكه بيشتر معتقدين به آن حضر از او برگشتند.

فرج قائم را نيز خداون آنقدر به تأخير مي‌اندازد كه بيشتر معتقدين به آن حضرت از او برمي‌‌گردند چنانكه در حديثي از امام عسكري عليه‌السلام آمده است-.405

ادريس به ظهور نوح بشارت داد!

و بظهور قائم، خداوند تعالي فرشتگان را بشارت داد و پيغمبر و امامان عليهم‌السلام و بلكه پيغمبران گذشته ظهورش را بشارت دادند كه اگر بخواهيم آنها را ذكر كنيم كتاب طولاني مي‌شود-.

نداهاي نوح به شرق و غرب عالم مي‌رسيد و اين يكي از معجزات آن حضرت بود چنانكه در كتاب زبده التصانيف آمده-.

قائم عليه‌السلام نيز هنگام ظهور بين ركن و مقام مي‌ايستد و فريادي برمي‌آورد و مي‌گويد: اي نقبا و سرداران من و اي خواص من، و اي كساني كه خداوند پيش از ظهور، آنان را بر روي زمين براي ياري من ذخيره كرده، با خواست و رغبت بسوي من آييد. پس صداي آن حضرت عليه‌السلام به آنها مي‌رسد در حاليكه در محرابها و بر فرشها و رختخوابهايشان باشند، و با يك فرياد هم صداي او را مي‌شنوند هر يك از آنها به گوشش مي‌رسد- و به سوي آن صداها اجابت مي‌كنند، و يك چشم بر هم زدن نمي‌گذرد كه همگي بين ركن و مقام قرار مي‌گيرند.

اين معني در حديث مفضل از امام صادق عليه‌السلام آمده است. 406

شباهت با ادريس:

ادريس عليه‌السلام جد پدر نوح عليه‌السلام است كه نامش اخنوخ بوده خداوند او را به جايگاه بلندي برد؛ گفته مي‌شود:

به آسمان چهارم بالا رفت، و گفته مي‌شود كه به آسمان ششم برده شد.

در مجمع‌البيان از مجاهد نقل كرده كه گفت:

ادريس به آسمان برده شد، همانگونه كه عيسي به آسمان برده شد، در حاليكه زنده بود و نمرده بود.

و ديگران گفته‌اند:

بين آسمان چهارم و پنجم قبض روح شد.

اين معني از امام باقر عليه‌السلام روايت شد. 407

قائم عليه‌السلام را نيز خداوند به جايگاه والايي به آسمان برد.

ادريس را خداوند بر بال فرشته‌اي حمل فرمود و در فضاي آسمان به پرواز درآمد، چنانكه علي‌بن‌ابراهيم قمي از پدرش محمدبن ابي‌عمير از كسي كه براي او سخن گفته بود، نقل كرده كه گفت: امام ابوعبدالله صادق عليه‌السلام فرمود:

خداوند تبارك و تعالي بر فرشته‌اي از فرشتگان غضب كرد و بالهايش را قطع نمود و او را در يكي از جزيره‌هاي دريا افكند؛ پس زماني طولاني كه خدا مي‌داند در آن دريا مي‌ماند. و چون خداوند ادريس را به رسالت برانگيخت، آن فرشته به نزد ولي آمد و گفت: اي پيغمبر خدا دعا كن خداوند از من راضي شود و بالهايم را برگرداند. ادريس فرمود: باشد. سپس دعا كرد.

خداوند بالهاي آن فرشته را برگرداند و از او راضي شد، آنگاه آن فرشته به ادريس گفت: آيا حاجتي داري؟ فرمود: بله، دوست دارم مرا به آسمان بالا ببري تا به ملك‌الموت نگاه كنم چون با ياد او زندگي ندارم. پس فرشته او را برگرفت و بر بالهاي خود به آسمانها برد تا به آسمان چهارم رسيد كه ناگهان ديد ملك‌الموت سر خود را از روي تعجب حركت مي‌دهد.

ادريس بر ملك‌الموت سلام كرد و به او گفت: چرا سرت را تكان مي‌دهي؟ گفت: چون خداوند به من امر فرمود كه تو را بين آسمان چهارم و پنجم قبض روح كنم؛ گفتم پروردگارا از آسمان چهارم تا آسمان سوم مقدار پانصد سال راه است و غلظت آسمان سوم نيز پانصد سال است، و هر آسمان و مابين آن به همين ترتيب است، اين چگونه شدني است؟ سپس او را بين آسمان چهارم و آسمان پنجم قبض روح نمود. و همين است كه خداوند مي‌فرمايد: و رفعناه مكانا عليا؛

و به اين جهت او را ادريس ناميدند كه كتابهاي بسيار درس مي‌گرفت. 408

و گفته مي‌شود كه او در بهشت زنده است، و اين قول مروي از ابن‌عباس است.

قائم عليه‌السلام را هم روح‌القدس بر بال خود گرفت و به آسمانها برد. در حديثي كه در كتاب كمال‌الدين از حكيمه نقل شده، در باب ميلاد حضرت قائم آمده است:

پس امام حسن عسكري عليه‌السلام فرزندش را گرفت، در حاليكه كبوترها بالاي سرش پرواز مي‌كردند. پس آن حضرت به يكي از كبوترها بانگ زد كه: او را بردار و حفظ كن و هر چهل روز به ما برگردان. پس آن كبوتر او را برگرفت و به سوي آسمانها پرواز كرد؛ بقيه كبوترها نيز پيروي كردند. آنگاه شنيدم كه حضرت ابومحمد (امام حسن عسكري عليه‌السلام) مي‌فرمود: تو را به كسي مي‌سپارم كه مادر موسي فرزندش را به او سپرد. نرجس گريه كرد. آن حضرت به او فرمود: ساكت باش كه رضاع جز از پستانهاي تو بر او حرام است و بزودي به تو باز خواهد گشت، چنانكه موسي به مادرش بازگردانده شد، و همچنين كه خداي متعال مي‌فرمايد:

فرددناه الي امه كي تقر عينها و لاتحزن. 409

حكيمه گويد: عرض كردم: اين پرنده چيست؟ فرمود: اين روح‌القدس است كه موكل به امامان است. آنها را تسديد و توفيق مي‌دهد و به علم تربيت مي‌كند 410

ادريس از قومش غايب شد، هنگاميكه مي‌خواستند او را بكشند چنانكه در حديثي از حضرت باقر عليه‌السلام آمده است-.

قائم عليه‌السلام نيز همينطور هنگاميكه دشمنان مي‌خواستند آن حضرت را بكشند، غايب شد.

غيبت ادريس به طول انجاميد به حدي كه دشمنان و پيروان او در سختي و شدت و فشار واقع شدند.

قائم نيز غيبتش طولاني است تا جائي كه شيعيانش به سنتهاي سختي و فشار و مشقت واقع شوند، كه در بحار از پيغمبر اكرم صلي‌الله عليه و آله روايت شده كه فرمود:

پيوسته وضع شما چنين خواهد بود تا اينكه در ميان فتنه و جور كسي متولد شود كه مردم او را نشناسند. سپس زمين پر شود از ظلم و جور به حدي كه هيچكس نتواند بگويد: الله: سپس خداوند عزوجل مردي از من و از عترت من برانگيزد كه او زمين را پر از عدل سازد، همچنانكه قبل از او آنرا پر از جور و ستم كرده باشند. 411

و از اميرالمؤمنين عليه‌السلام مروي است كه فرمود:

البته زمين پر از ظلم و جور مي‌شود. تا جائيكه كسي جز مخفيانه- الله نگويد: سپس خداوند قومي صالح را مي‌آورد كه آن را پر از قسط و عدل نمايد، چنانكه پر شده است از ظلم و جور.

وقتي غيبت ادريس به طول انجاميد مردم بر توبه انفاق كردند و به سوي خدا برگشتند با خداوند متعال او را ظاهر ساخت و شدت و بدي را از آنان دور كرد.

قائم نيز همينطور است، كه اگر مردم بر توبه انفاق كنند و تصميم قطعي بر ياريش داشته باشند، خداي تعالي او را ظاهر خواهد ساخت.-

هنگاميكه ادريس ظهور كرد، پادشاه ستمگر و مردم براي او تسليم شدند.

قائم نيز چنين است، كه هر گاه ظاهر شود. پادشاهان و امراي جبار و مردم عالم به آن حضرت مي‌گروند و سر فرود مي‌آورند.

شباهت به هود:

نام هود عليه‌السلام عابر است، و نوح ظهورش را بشارت داده

در كتاب كمال‌الدين از امام صادق عليه‌السلام آمده كه فرمود:

هنگاميكه وفات نوح نزديك شد، شيعيان و پيروان خود را فراخواند و گفت بدانيد كه پس از من غيبتي خواهد بود كه طاغوتها ظاهر مي‌شوند، و البته خداوند عزوجل به وسيله قيام كننده‌اي از فرزندانم كه هود ناميده مي‌شود بر شما فرجي مي‌رساند. او هيبت و سكينه و وقار دارد، و در خلقت و اخلاق شبيه من است، و خداوند هنگام ظهور او دشمنان شما را به وسيله باد هلاك مي‌كند. پس پيوسته منتظر و مراقب ظهور و قيام هود بودند، تا اينكه مدت بر آنها طول كشيد و دل بيشترشان را قساوت گرفت. سپس خداوند متعال پيغمبرش هود را فرستاد. بعد از آنكه نوميد شده بودند و بلا و گرفتاري وجودشان را پر كرده بود، و دشمنان با باد بدون نفع هلاك شدند، بادي كه خداوند متعال آن را در قرآن چنين توصيف كرده است:

ما تذر من شيء انت عليه الا جعلته كالرميم. 412

قائم عليه‌السلام نيز چنين است كه خداوند متعال به وجود او جمعي از كافرين را با باد سياهي نابود مي‌كند. چنانكه در روايت مفضل گذشت.


 

شباهت به صالح:

صالح عليه‌السلام از قومش غايب شد. پس از آنكه به سوي آنها بازگشت، عده كثيري او را انكار كردند، چنانكه در كمال‌الدين از امام ابوعبدالله صادق عليه‌السلام مروي است كه فرمود:

صالح عليه‌السلام مدتي از قومش غائب شد: روزي كه از آنها غائب شد، ميانسال و خوش‌هيكل و خوش‌اندام بود، ريش انبوه و شكم خفته‌اي داشت؛ گونه‌هايش سبك و در ميان مردان ميان بالا بود. هنگاميكه به قومش برگشت او را به صورتش نشناختند، و آنها را سه طايفه ديد: يك طايفه منكر و كافر و طايفة ديگر اهل شك و ترديد بودند، و طايفة سوم يقين و ايمان داشتند. اول آن طايفه كه اهل شك و ترديد بودند را دعوت كرد، و به آنها گفت: من صالح هستم، آنها او را تكذيب كردند، و دشنام دادند، و راندند، و گفتند خداوند از تو بيزار است؛ صالح به صورت تو نبود. سپس بنزد منكرين و كافرين آمد، و آنها را دعوت فرموده ولي از او نپذيرفتند و به بدترين وجهي از او رميدند. سپس به نزد طايفه سوم آمد و گفت: من صالح هستم گفتند نشانه‌اي بگو كه بدانيم تو صالح هستي، چون ما ترديد نداريم كه خداوند تعالي آفريدگار است؛ هر كس را به هر شكل كه بخواهد در مي‌آورد، ما در ميان خودمان نشانه‌ةاي قائم را به يكديگر اطلاع داده و بررسي كرده‌ايم تا اينكه هرگاه بيايد براي ما معلوم باشد و صحت آن به وسيله يك خبر آسماني بر ما محقق گردد.

صالح عليه‌السلام فرمود: من همان صالح هستم كه شتر را براي شما برآوردم.

گفتند: راست گوئي، همين مطلب را ما با هم بررسي مي‌كرديم؛ نشانه‌هاي آن چيست؟

فرمود: يك روز او آب مي‌آشاميد و روز ديگر شما؛ گفتند: ما به خداوند و آنچه تو از جانب او آوردي ايمان داريم. اينجا است كه خداوند تبارك و تعالي مي‌فرمايد:

ان صالحا مرسل من ربه، 415

و اهل يقين و ايمان گفتند:

انا بما ارسل به مؤمنون. 416

و كساني كه تكبر كردند كه شك كنندگان باشند- گفتند:

انا بالذي آمنتم به كافرون. 417

راوي گويد:

آيا در آن روز در ميان آنها عالمي هم بود، كه به صالح آگاه باشد؟ فرمود: خداوند عادلتر از آن است كه زمين را بدون عالمي بگذارد كه مردم را بسوي خداون رهبري كند. آن مردم تنها هفت روز پس از خروج صالح از ميان آنها، در حال حيرت كه امامي را نمي‌شناختند بسر بردند، كه در همان حال هم دين خدا عزوجل را در اختيار داشتند، و با هم متحد بودند، و چون صالح عليه‌السلام ظاهر شد، پيرامونش جمع شدند، و همانا مثل قائم عليه‌السلام نيز مثل صالح است. 418

آري قائم عليه‌السلام هم مانند صالح خواهد بود. آنچه بر صالح جاري شده حرف به حرف بر او جاري مي‌شود. با آنكه در سن پيري و پس از عمري طولاني ظهور مي‌كند، به صورت جواني كمتر از چهل سال است. مردم به سه دسته خواهند بود: اهل يقين، شك و انكار، اهل انكار را دعوت مي‌كند، او را انكار مي‌نمايند، و آنها را مي‌كشد، و اهل يقين از او علامات مي‌خواهند، كه به آنها ارائه مي‌دهد، پس با او بيعت مي‌كنند ( و در تمام اينها رواياتي هست كه بعضي از آنها را بيشتر آورديم و بعضي ديگر را بعدا خواهيم آورد-)

شباهت به ابراهيم

ابراهيم عليه‌السلام دوران حمل و ولادتش مخفيانه بود.

قائم عليه‌السلام نيز حمل و ولادتش مخفي بود.

ابراهيم عليه‌السلام در روز بقدري رشد مي‌كرد كه ديگران در يك هفته رشد مي‌كنند، و در يك هفته آنقدر رشد مي‌كرد كه ديگران در يك ماه رشد مي‌كنند، و در يكماه به مقداري كه ديگران در يكسال رشد دارند، رشد مي‌نمود.-

چنانكه از امام صادق عليه‌السلام روايت شده است -.419

قائم عليه‌السلام نيز چنين بود، چنانكه در خبر حكيمه رضي‌الله عنها آمده كه گفت: پس از گذشت چهل روز به خانه حضرت ابومحمد (امام حسن عسكري عليه‌السلام) وارد شدم كه ناگاه مولايمان صاحب‌الزمان را ديدم كه در خانه راه مي‌رود.

از او زيباتر و فصيح‌تر نديدم.

حضرت ابومحمد عليه‌السلام به من فرمود: اين است مولود گرامي نزد خداون عزوجل عرض كردم: اي آقاي من چهل روزه است و من اين وضع را در او مي‌بينم! فرمود: اي عمة من، مگر ندانستي كه ما گروه اوصيا در يك روز به تعداد يك هفته ديگران و در يك هفته به مقدار يك ماه ديگران و در يكماه به مقدار يك سال ديگران رشد مي‌كنيم.420

ابراهيم عليه‌السلام از مردم عزلت گزيد. خداوند به نقل از او فرمود:

و اعتزلكم و ما تدعون من دون الله. 421

قائم عليه‌السلام نيز از مردم اعتزال جست.

ابراهيم دو غيبت داشته است.

قائم نيز دو غيبت داشته است.

ابراهيم عليه‌السلام هنگاميكه در آتش افكنده شد، جبرئيل برايش جامه‌اي از بهشت آورد.

قائم عليه‌السلام نيز همان جامه را هنگاميكه قيام كند- خواهد پوشيد.

در كتاب كمال‌الدين از مفضل از امام صادق عليه‌السلام آمده كه فرمود:

آيا مي‌داني جامة يوسف چه بود؟ گفتم: نه. فرمود: براي ابراهيم عليه‌السلام آتش افروختند، جبرئيل عليه‌السلام يكي از جامه‌هاي بهشتي را آورد و بر او پوشاند، پس با آن جامه گرمي و سردي به او اثر نمي‌كرد، و چون هنگام وفاتش رسيد، آن را در بازوبندي قرار داد و بر اسحق آويخت، و اسحق هم بعداً آن را بر يعقوب آويخت، و هنگاميكه يوسف متولد شد، يعقوب آن را بر او آويخت، و اين در بازوي او بود تا بر او گذشت آنچه گذشت، پس هنگاميكه يوسف آن پيرهن را در مصر از بازوبند بيرون ساخت، يعقوب بوي آن را شنيد، و همين است كه خداون از او فرموده:

اني لاجد ريح يوسف لولا ان تفندون. 422

اين همان پيرهني است كه از بهشت نازل شده بود.

عرض كردم: فدايت شوم، پس اين پيرهن به كه مي‌رسد؟ فرمود: به اهل آن و پيراهن همراه قائم ماست هنگاميكه خروج نمايد. سپس فرمود: هر پيغمبري كه علمي يا چيزي را وارث بود، به محمد صلي‌الله عليه و آله رسيده است. 423

مي‌گويم: اين خبر با حديثي كه فاضل علامه مجلسي در بحار از نعماني نقل كرده منافاتي ندارد. حديث چنين است: به سند خود، از يعقوب بن شعيب، از حضرت ابي عبدالله صادق عليه‌السلام كه فرمود:

آيا جامة قائم را كه در آن به پاخيزد بتو نشان دهم؟ عرض كردم: بله. پس آن حضرت جعبه‌اي را خواست، و آن را گشود و از آن پيراهن كرباسي بيرون آورد، و آن را باز كرد، ديدم آستين چپش خون‌آلود بود. سپس فرمود: اين همان پيراهن رسول خدا صلي‌الله عليه و آله است. روزي كه دندانهاي جلويش ضربت ديد، آن را پوشيده بود، و حضرت قائم عليه‌السلام همين پيراهن را بر تن دارد، و قيام مي‌كند. من آن خون را بوسيده بر صورتم نهادم. سپس آن حضرت آن را تا كرد و
برداشت. 424

زيرا كه احتمال دارد هر يك از اين دو پيراهن را در بعضي اوقات بپوشد، و متحمل است كه پيراهن ابراهيم عليه‌السلام را با خود داشته، بر بازويش بسته باشد يا مانند آن، زيرا كه در حديث اول صراحت ندارد كه آن حضرت آن را پوشيده باشد.

و الله العالم.

ابراهيم عليه‌السلام: خانه كعبه را بنا كرد و حجرالاسود را در جايش نصب فرمود.

خداوند عزوجل مي‌فرمايد:

و اذ يرفع ابراهيم القواعد من‌البيت و اسمعيل ربنا تقبل منا انك انت السميع العليم. 425

و در برهان و غير از آن، از عقبه بن بشير، از يكي از دو امام (باقر و صادق عليه‌السلام) روايت است كه فرمود:

خداوند عزوجل ابراهيم را به ساختن كعبه و اينكه پايه‌هاي آن را بنا نمايد و به مردم محل عبادت و مناسكشان را ارائه دهد، امر كرد. پس ابراهيم و اسمعيل خانه كعبه را هر روز به مقدار يك ساق مي ساختند تا به جايگاه حجرالاسود رسيدند. حضرت باقر عليه‌السلام فرمود: پس در اينجا كوه ابوقبيس او را ندا كرد كه تو نزد من امانت داري. آنگاه حجرالاسود را به ابراهيم داد و آن حضرت آن را در جاي خودش نصب كرد. 426

قائم عليه‌السلام نيز مانند آن را دارد. در بحار از حضرت ابوعبدالله صادق عليه‌السلام مروي است كه فرمود:

هرگاه قائم عليه‌السلام بپاخيزد، مسجدالحرام را منهدم مي‌كند تا به اساس آن برساند و مقام ابراهيم را به جائي كه در آن بوده باز مي‌گرداند. 427

و در خرائج، از ابوالقاسم جعفربن محمدبن قولويه مروي است كه گفت: در سال سيصدوسي‌وهفت به قصد تشرف به حج به بغداد رسيدم. آن سال بنا بود قراسطه حجرالاسود را به جايگاهش بازگردانند. و بيشترين كوشش من براي آن بود كه به كسي كه حجرالاسود را در جاي خودش نصب مي‌كند دست يابم، زيرا كه در كتابها خوانده بودم كه آن را جز حجت زمان كسي نمي‌تواند در جاي خودش نصب نمايد -چنانكه در زمان حجاج، امام زين‌العابدين عليه‌السلام آن را در جاي خود قرار داد- ولي به بيماري شديدي دچار شدم كه از آن بر خود ترسيدم، و با آن حال نتوانستم به سفر خود ادامه دهم. پس دانستم كه ابن‌هشام به مكه سفر مي‌كند. لذا نامه‌اي نوشتم مهر كرده و آن را به او سپردم. در آن نامه از مدت عمرم پرسيده‌بودم كه آيا مرگ من در اين بيماري است يا نه؟ و به ابن‌هشام گفتم: سعي من بر اين است كه اين نامه به دست كسي كه حجرالاسود را به جاي خودش نصب مي‌كند برسد، من تو را براي اينكار فرا خواندم.

ابن‌هشام گويد: وقتي به مكه رسيدم و موقع جايگذاري حجرالاسود فرا رسيد، به خدام حرم پولي دادم كه در آن وقت معين بگذارند. جايي باشم كه ببينم نصب كننده آن كيست، آنها را با خود قرار دادم كه ازدحام جمعيت را از من دور كنند. ديدم هر كس خواست حجر را در جايش نصب كند نمي‌توانست و حجرالاسود قرار نمي‌يافت و مي‌افتاد. پس جواني گندمگون و خوش‌صورت آمده؛ آن را گرفت و در جايش قرار داد. آن چنان بند شد كه انگار اصلاً از آنجا كنده نشده بود. فريادهاي مردم به خاطر آن بلند شد، و آن جوان رفت كه از درب خارج شود. من از جاي خود برخاستم به دنبالش رفتم، مردم را از راست و چپ كنار مي‌زدم كه خيال كردند ديوانه‌ام. مردم براي او راه مي‌گشودند و من چشم‌ از او نمي‌گرفتم تا از مردم جدا شد. من به سرعت مي‌رفتم و او با تأني و آرامش، و چون به جايي رسيد كه غير از من كسي او را نمي‌ديد، به سمت من برگشت، و فرمود: آنچه با خود داري پيش آور. من نامه را تقديم كردم. بدون اينكه به آن نگاهي كند فرمود: به او بگو كه از اين بيماري ترسي بر تو نيست و مرگي كه ناچار از آن است پس از سي‌سال مي‌رسد.

اشك در چشمم حلقه زد، و نمي‌توانستم از جا حركت كنم. مرا به حال خود گذاشت و رفت. ابوالقاسم مي‌گويد: اين جريان را ابن‌هشام برايم گفت:

راوي مي‌افزايد: پس از سي‌سال ابوالقاسم بيمار شد. پس به امور خود رسيدگي كرد، وصيتنامه‌اش را نوشت، و جديت عجيبي در اين كار داشت. به او گفتند: اين ترس چيست؟ اميدواريم خداوند به سلامت تو منت بگذارد؟ جواب داد: اين همان سالي است كه ترسانيده شدم. و در همان بيماري درگذشت. خداوند رحمتش كند.

ابراهيم عليه‌السلام را خداوند از آتش نجات داد. خداي عزوجل در كتاب خود مي‌فرمايد:

قلنا يا نار كوني بردا و سلاما علي ابراهيم. 429

قائم عليه‌السلام نيز به همين ترتيب خواهد شد. چنانكه در بعضي از كتابها از محمدبن زيد كوفي از امام صادق عليه‌السلام منقول است كه فرمود:

هنگاميكه قائم عليه‌السلام خروج مي‌كند، شخصي از اصفهان نزد آن حضرت مي‌آيد، و معجزه حضرت خليل‌الرحمن، ابراهيم عليه‌السلام را تقاضا مي‌كند؛ پس آن جناب دستور مي‌دهد كه آتش عظيمي برافروزند و اين آيه را مي‌خواند:

فسبحان الذي بيده ملكوت كلشي و اليه ترجعون. 430

سپس داخل آتش مي‌شود و آنگاه به سلامت از آن بيرون مي‌آيد. آن مرد ملعون اين معجزه را انكار مي‌كند و مي‌گويد: اين سحر است. پس آن حضرت به آتش دستور مي‌دهد و او را مي‌گيرد و مي‌سوزاند. و مي‌فرمايد: اين جزاي كسي است كه صاحب‌الزمان و حجت‌الرحمن را انكار نمايد.

ابراهيم عليه‌السلام مردم را به سوي خداوند فرا خواند. قرآن مجيد مي‌گويد:

و اذن في الناس بالحج. 431

و در برهان از حضرت ابوجعفر باقر عليه‌السلام است كه فرمود: ابراهيم در ميان مردم به حج بانك زد و گفت: ايها الناس من ابراهيم خليل‌الله هستم؛ خداون شما را امر فرمود كه حج اين خانه را بجاي آوريد، پس شما حج به جاي آوريد. هركس به حج مي‌رود تا روز قيامت- ابراهيم را اجابت كرده است. 432

قائم عليه‌السلام نيز مردم را به سوي خدا دعوت مي‌كند، چنانكه قبلاً مطالبي گذشت (در حرف دال) و مطالب ديگري نيز ان‌شاءالله خواهد آمد.

شباهت به اسمعيل

خداوند به ولادت اسمعيل عليه‌السلام بشارت داد، چنانكه فرموده:

فبشرناه بغلام حليم. 433

خداوند به ولادت و قيام قائم عليه‌السلام نيز بشارت داده است، چنانكه در بخش سوم گذشت. و همچنين پيغمبر و ائمه معصومين عليهم‌السلام بشارت داده‌اند، و نيز بر اين معني دلالت مي‌كند آنچه در كتابهاي تبصره الولي و بحار از اسمعيل بن علي نوبختي رحمه‌الله آمده كه گفت:

روزي در مرض فوت امام حسن عسكري عليه‌السلام در خدمتش بودم؛ آن حضرت به خادم خود عقيد، غلام سياه چهره‌اي كه اهل نوبه بود و پيش از آن هم خدمتگزار امام علي‌النقي عليه‌السلام بود و امام حسن عسگري را بزرگ كرده بود، فرمود: اي عقيد، قدري آب مصطكي براي من بجوشان. عقيد اطاعت كرد و پس از فراهم شدن آب مصطكي، صقيل ما  در امام زمان عجل‌الله فرجه آن را به خدمت آن حضرت آورد. حضرت ظرف را گرفت و خواست بياشامد، ولي دست مباركش لرزيد و به دندان نازنينش خورد. آنگاه آن را به زمين نهاد، و به عقيد فرمود: داخل خانه شو، خواهي ديد كودكي در سجده است، او را به نزد من بياور،

ابوسهل مي‌گويد: عقيد گفت: هنگاميكه براي آوردن آن كودك به اندرون خانه رفتم، ديدم كودكي در حال سجده است و انگشت سبابه خود را به سوي آسمان گرفته است. من سلام كردم. او نمازش را كوتاه كرد. عرض كردم: آقا شما را مي‌طلبد كه به خدمتش درآيي، در اين موقع مادرش صقيل آمد دستش را گرفت و او را نزد پدرش آورد.

ابوسهل مي‌گويد: موقعي كه خدمت آن حضرت رسيد، سلام كرد، ديدم رنگش بسان در سفيد، موهاي سرش كوتاه و ميان دندانهايش باز بود، چون چشم امام حسن عسگري عليه‌السلام بر او افتاد گريه كرد و گفت: اي آقاي خاندانم، اين آب را به من بده كه به سوي پروردگارم مي‌روم. آقازاده اطاعت كرد و ظرف آب مصطكي را برداشت و به دهان پدرش نزديك كرد تا آن را نوشيد. سپس امام عسگري عليه‌السلام فرمود: مرا براي نماز آماده سازيد، آن بچه حوله‌اي در دامان امام پهن كرد، پس آن كودك پدر را وضو داد و آن حضرت سر و دو پايش را مسح كشيد، آنگاه فرمود: اي فرزند بتو مژده مي‌دهم كه صاحب‌الزمان و حجت خدا در روي زمين توئي، تو فرزند و جانشين مني، از من متولد شده‌اي و تو (م-ح-م-د) فرزند حسن فرزند علي فرزند محمد فرزند علي فرزند موسي فرزند جعفر فرزند محمد فرزند علي فرزند حسين فرزند علي‌بن ابي‌طالب (عليهم‌السلام) مي‌باشد و از نسل پيغمبر صلي‌الله عليه و آله و خاتم ائمه طاهرين هستي، و پيغمبر خدا صلي‌الله عليه و آله و سلم به تو بشارت داده و نام و كنة تو را گفته، اين مطلب را پدرم از پدران طاهرين تو كه درود خداوند بر اهل‌البيت باد- بر من خبر داده است،

ربنا انه حميد مجيد،

اين سخن را فرمود و همان موقع امام حسن‌بن علي عسگري عليهماالسلام بدرود حيات گفت.

صلوات الله عليهم اجمعين. 434

مي‌گويم: وفات آن حضرت كه بر اثر مسموم شدن صورت گرفت هشتم ربيع‌الاول سال دويست‌وشصت واقع شد و عمر شريفش بيست‌وهشت سال بود، صلوات‌الله عليه.

اسمعيل عليه‌السلام، چشمه زمزم از زمين برايش جوشيد.

قائم عليه‌السلام، نيز آب از سنگ سخت برايش خواهد جوشيد چنانكه در بحث شباهت آن حضرت به موسي عليه‌السلام خواهد آمد- و چندين بار نيز آب از زمين براي آن بزرگوار جوشيده، چنانكه در بحار از كتاب تنبيه‌الخاطر از سيد اجل علي فرزند ابراهيم عريضي علوي حسيني از علي فرزند علي فرزند نما منقول است كه گفت:

حسن فرزند علي فرزند حمزة اقساسي در خانه شريف علي فرزند جعفر فرزند علي مدايني علوي براي ما تعريف كرد كه: پيرمردي رختشوي در كوفه بود كه به زهد موصوف و به سياحت و عبادت و عزلت شادان بود، و پيوسته در پي آثار و اخبار خوب مي‌رفت،

در يكي از روزها كه من در مجلس پدرم بودم ديدم اين پيرمرد براي پدرم صحبت مي‌كند و پدرم خوب گوش مي‌دهد.

پيرمرد مي‌گفت: شبي در مسجد جعفي كه مسجدي قديمي و در بيرون كوفه است- بودم، شب به نيمه رسيده بود و من در آنجا براي عبادت خلوت داشتم كه ناگاه سه نفر داخل مسجد شدند، و چون به وسط حياط مسجد رسيدند يكي از آنها به زمين نشست سپس دست خود را به چپ و راست روي زمين كشيد كه آبي جوشيد و از آنجا بيرون زد.

آنگاه وضو گرفت و به آن دو نفر هم اشاره كرد آنها نيز وضو گرفتند، سپس جلو ايستاد و آن دو نفر به او اقتدا كردند من هم رفتم و به او اقتدا كردم و نماز خواندم.

پس از آنكه نماز را سلام داد و آن را بجاي آورد، وضع او مرا مبهوت كرد و آب بيرون آوردنش را بزرگ شمردم، از آن كسي كه از آن دو نفر در سمت راست من بود پرسيدم: اين كيست؟

به من گفت: اين صاحب‌الامر فرزند امام حسن عسگري عليه‌السلام است، پيش رفتم و دستهاي مبارك حضرت را بوسيدم و عرضه داشتم: يابن رسول‌الله صلي‌الله عليه و آله، درباره شريف عمر فرزند حمزه چه مي‌فرمائي آيا او برحق است؟ فرمود: نه ولي چه بسا كه هدايت شود و پيش از مرگ مرا مي‌بيند.

راوي مي‌گويد: اين حديث جالب را نگاشتيم، و مدتي از اين قضيه گذشت تا اينكه شريف عمر فرزند حمزه وفات يافت و شنيده نشد كه او امام زمان عليه‌السلام را ديده باشد. روزي با آن پيرمرد زاهد در جايي ملاقات نمودم و جرياني كه گفته بود بيادش انداختم و از او بطور ايراد- پرسيدم: مگر شما نگفتيد شريف قبل از مرگش حضرت صاحب‌الامر را كه به او اشاره نمودي- خواهد ديد؟ پيرمردي گفت: از كجا دانستي كه او آن حضرت را نديده است؟

بعد از آن روزي شريف ابوالمناقب پسر شريف عمر فرزند حمزه را ديدم، و درباره پدرش با او گفتگو كردم. شريف ابوالمناقب گفت: در يكي از شبهايي كه پدرم در بستر مرض مرگ قرار داشت نزد او بودم، آخر شب بود، نيروي بدني پدرم تحليل رفته و صدايش ضعيف شده و درها بر روي ما بسته بود، كه ناگهان مردي بر ما وارد شد كه هيبت او ما را گرفت، و آمدنش را با وجود بسته بودن درها مهم تلقي كرديم، ولي توجهي نداشتيم كه از وي سؤال كنيم. آن مرد در كنار پدرم نشست، و مدتي آهسته با وي گفتگو كرد و پدرم مي‌گريست. سپس برخاست و رفت، و چون از ديدگان ما غائب شد، پدرم به سختي تكان خورد و گفت: مرا بنشانيد، ما هم او را نشانديم چشمهاي خود را باز كرد و گفت: اين شخص كه نزد من بود كجاست؟ گفتيم: از همانجا كه آمده بود بازگشت. گفت: دنبالش برويد. رفتيم ولي او را ديگر نيافتيم، درها بسته بود. نزد پدر بازگشتيم و جريان را به او گفتيم، سپس از او پرسيدم اين شخص كه بود؟ گفت: اين صاحب‌الامر عليه‌السلام بود، پس از آن سختي بيماريش عود كرد و بيهوش شد. 435

مي‌گويم: در حرف ظاء مناسب اين معني گذشت، مراجعه شود.

اسماعيل عليه‌السلام گوسفندچراني مي‌كرد، قائم عليه‌السلام نيز اين برنامه را خواهد داشت، در حديث مفضل از امام صادق عليه‌السلام آمده كه فرمود:

و قسم به خدا اي مفضل گويا مي‌نگرم او را كه داخل مكه شده و جامة پيغمبر صلي‌الله عليه و آله را پوشيده، و عمامة زردي بسر نهاده، و نعلين وصله شده پيغمبر را بپا كرده و عصاي آن حضرت را بدست گرفته، چند بز لاغر را مي‌راند و با اين وضع مي‌رود تا به خانه كعبه مي‌رسد در آن هنگام كسي نيست كه او را بشناسد او در سن جواني آشكار مي‌گردد. 436

اسمعيل عليه‌السلام تسليم امر خداي عزوجل بود، او گفت:

اي پدر آنچه امر مي‌شوي انجام ده ان شاء الله مرا از صابرين خواهي يافت. 437

قائم عليه‌السلام نيز تسليم امر الهي است.

شبهت به اسحق

اسحق عليه‌السلام، خداوند تعالي پس از آنكه ساره از بچه‌دار شدن مأيوس شده بود- ولادت او را بشارت داد، خداي عزوجل چنين فرموده:

و امراته قائمه فضحكت فبشرناها باسحق و من وراء اسحق يعقوب، قالت يا ويلتي ألدو انا عجوز و هذا بعلي شيخا ان هذا لشيء عجيب. 438

زنش در حاليكه ايستاده بود پس بخنديد پس او را به اسحاق بشارت داديم. (سارا) گفت آيا مي‌شود من بزايم در حاليكه من پيرزني هستم و اين شوهرم پير (مردي) است. همانا اين چيز شگفتي است.

قائم عليه‌السلام نيز بعد از آنكه مردم از ولادت او مأيوس شدند، بولادتش بشارت داده شد. چنانكه در خرايج از عيسي بن الشيخ (يا مسيح) روايت شده كه گفت:

امام حسن عسگري عليه‌السلام با ما وارد زندان شد، من در حق او معرفت داشتم، به من فرمود:

تو شصت و پنج سال و يك ماه و دو روز عمر داري.

كتاب دعايي همراه من بود كه در آن تاريخ ولادتم نوشته شده بود، وقتي به آن نگريستم ديدم همانطور است كه آن حضرت فرمود، سپس فرمود: آيا اولاد داري؟ عرض كردم: نه، دست به دعا برداشت كه: خدايا فرزندي به او روزي كن كه بازوي او باشد كه فرزند چه خوب بازويي است، سپس به اين بيت از شعر متمثل شد و گفت:

من كان ذا عضد يدرك ظلامته

                             ان الذليل الذي ليست له عضد

(يعنيJ هر كه بازويي داشته باشد حقوق پايمال شده خود را بدست مي‌آورد، ذليل آن است كه بازويي نداشته باشد.

به آن حضرت عرض كردم: آيا شما فرزند داري؟

فرمود آري به خدا سوگند براي من فرزندي خواهد بود كه زمين را از قسط و عدل پر مي‌كند، اما الآن فرزندي ندارم؛ سپس باز (به اين اشعار) متثمل شده فرمود:

لعلك يوما ان تراني كأنما

                             بني حوالي الاسود اللوابد

فان تميما قبل ان يلد الحصي

                             اقام زمانا و قو في الناس واحد. 439

شايد كه روزي فرا رسد تو ببيني كه فرزندانم همچون شيراني در كنارم نشسته‌اند.

پس براستي تميم پيش از آنكه فرزندان زيادي را به دنيا آورد روزگاري دراز در ميان مردم تنها بود.

شباهت به لوط

لوط عليه‌السلام، فرشتگان براي ياريش نازل شدند.

قالوا يا لوط انا رسل ربك لن يصلوا اليك. 440

گفتند اي لوط همانا ما فرستادگان پروردگارت هستيم هرگز دست آزار- آنان به تو نمي‌رسد.

قائم عليه‌السلام نيز: فرشتگان براي ياريش فرود خواهند آمد، چنانكه مطالبي در اين زمينه گذشت. و در خبر كنيز حضرت ابومحمد (امام عسگري عليه‌السلام) آمده كه:

وقتي سيد يعني حضرت حجت عليه‌السلام- متولد شد نور درخشنده‌اي از او ديد كه از آن حضرت آشكار شد و تا افق آسمان رفت، و پرندگان سفيدي را ديد كه از آسمان فرود مي‌آيند و بالهاي خود را بر سر و صورت و بدنش مي‌كشند، سپس پرواز مي‌كنند، وقتي به حضرت ابومحمد (امام عسگري عليه‌السلام) اين مطلب را گفتيم خنديد و فرمود: اينها فرشتگاني هستند، فرود آمده‌اند تا باين مولد تبرك جويند، و اينها ياران او خواند بود هنگاميكه خروج مي‌كند. 441

در بحث قوت مؤمنين نيز مطالب مناسب گذشت. و نيز از شباهتهاي حضرت قائم به لوط اين است كه لوط عليه‌السلام از بلاد فاسقين بيرون رفت، حضرت قائم عليه‌السلام همچنين از بلاد فاسقين بيرون رفت.

شباهت به يعقوب

يعقوب عليه‌السلام، خداوند پس از مدتي طولاني- تفرقش را جمع فرمود و فراهم آورد. قائم عليه‌السام نيز، خداوند پريشاني و تفرقش را پس از مدتي طولاني‌تر جمع خواهد ساخت.

يعقوب عليه‌السلام براي يوسف آنقدر گريست تا اينكه چشمانش از اندوه سفيد شد در حاليكه خشم خود را فرو مي‌برد. 442

قائم عليه‌السلام براي جدش حسين عليه‌السلام گريست، و در زيارت ناحيه فرمود:

و لابكين عليك بدل الدموع دما.

(يعنيJ به جاي اشك بر تو خون مي‌گيرم: 443

يعقوب عليه‌السلام منتظر فرج بود و مي‌گفت:

الا تياسوا من روح الله انه لايياس من روح الله الا القوم الكافرون. 444

قائم عليه‌السلام نيز منتظر فرج است، چنانكه روايات شاهد بر اين معني است.

شباهت به يوسف

يوسف عليه‌السلام زيباترين اهل زمان خود بود.

قائم عليه‌السلام نيز زيباترين اهل زمان خود مي‌باشد، يوسف عليه‌السلام مدتي طولاني غايب شد تا اينكه برادران بر او داخل شدند، پس آنها را شناخت در حاليكه آنها او را نشناختند.445

قائم عليه‌السلام نيز از خلق غايب شد، در عين حاليكه در ميان آنها راه مي‌رود و آنان را مي‌شناسد ولي آنها او را نمي‌شناسند، يوسف  عليه‌السلام خداوند امرش را يك شبه اصلاح فرمود، كه پادشاه مصر آن خواب را ديد،

قائم عليه‎السلام نيز خداوند متعال امرش را در يك شب اصلاح مي‎فرمايد، پس در آن شب ياران آن حضرت را از بلاد دور جمع مي‎كند.

شيخ صدوق در كمال‎الدين از حضرت ابوجعفر باقرعليه‎السلام روايت كرده كه فرمود:

در صاحب اين امر شباهتي (سنتي) از يوسف عليه‎السلام هست و آن اينكه خداوند عز و جل در يك شب امر او را اصلاح مي‎فرمايد. 446 و از پيغمبر اكرم صلي الله عليه و آله مروي است كه فرمود:

مروري از ما اهل البيت است خداوند امر او را در يك شب اصلاح مي‎كند.447

يوسف عليه‎السلام  زندان شد، وي گفت:

رب السجن احب الي مما يدعونني اليه.448

قائم‎عليه‎السلام نيز، در حديثي كه از حضرت ابوجعفر باقر عليه‎السلام آورديم چنين آمده كه فرمود:

در صاحب اين امر سنتي از موسي و سنتي از عيس و سنتي از يوسف و سنتي از محمدصلي‎الله عليه و آله هست تا آنجا كه فرمود: و اما سنت از يوسف، زندان و غيب است.449

مي‎گويم: اي دوست پيرو خاندان عصمت، از اين بيان عبرت بگير و در عظمت مصيبت و محنت مولايت انديشه كن كه دنيا با همه فراخي و زمين با همه پهناوريش براي او زندان شده، بطوريكه از ستم معاندين و مخالفشان ايمن نيست، از درگاه خداوند متعال مي‎خواهيم كه فرجش را تعجيل و خروجش را سهل گرداند.

يوسف عليه‎السلام چند سال در زندان ماند.

قائم عليه‎السلام، اي كاش مي‎دانستم كه چقدر در اين زندان غيبت بسر خواهد برد و كي بيرون خواهد آمد.

يوسف عليه‎السلام از خاص و عام خودش غايب شد و از بردارانش مخفي ماند و امر او بر پدرش يعقوب مشكل شد با اينكه مسافت ميان او، خاندان و شيعيانش نزديك بود.

چنانكه در حديث آمده.

قائم عليه‎السلام نيز چنانكه در حديث ديگري آمده همينطور است. در كمال‎الدين از حضرت امام باقر عليه‎السلام در بيان شباهت حضرت قائم عليه‎السلام به جمعي از پيغمبران چنين آمده:

و اما شباهت به يوسف بن يعقوب عليها السلام غيبت از خاص و عام و مخفي بودن از برداران و پوشيده شدن امر او از پدرش يعقوب پيغمبر عليه‎السلام با وجود نزديك بودن مسافت بين آن حضرت با پدر و خاندان و پيروانش450


 

شباهت به خضر

خضر عليه‎السلام خداوند عمرش را طولاني نموده، و اين موضوع نزد شيعه و سني مسلم است و روايات بسياري بر آن دلالت دارد،

از جمله:

در بحار به نقل از مناقب از داودرقي روايت شده كه گفت:

دو تن از برادرانم به قصد زيارت مسافرت كردند، يكي از آن دو از شدت تشنگي بي‎تاب شد به طوري كه از الاغ خود به زمين افتاد، و ديگري نيز بر روي دست او افتاد، ولي از جاي برخاست و نماز خواند و به درگاه خدا و پيغمبر و اميرالمؤمنين و امامان عليه‎السلام استغاثه كرد و يك يك آنها را نام برد تا به نام جعفربن محمد عليه‎السلام رسيد، و شروع كرد التماس كردن و صدا زدن آن حضرت كه ناگاه مردي را ديد به بالينش ايستاده و مي‎گويد:

جريان تو چيست؟ ماجراي خود را برايش بازگو كرد. آن مرد قطعة چوبي به او داد و گفت اين را بين دو لب او (دوست از حال رفته) بگذار. همين كار را كه كرد يكمرتبه ديد او چشمش را باز كرد و برخاست و نشست و اصلاً تشنگي احساس نمي‎كند، رفتند تا قبر مطهر را زيارت كردند.

و چون بسوي كوفه مراجعت كردند، آن كسي كه دعا كرده بود به مدينه سفر كرد و بر امام صادق عليه‎السلام وارد شد، آن حضرت فرمود: بنشين، حال برادرت چگونه است؟ آن چوب كجاست؟ عرض كردم: اي آقاي من وقتي برادرم به آن حال افتاد خيلي غمناك شدم و هنگاميكه خداوند روح او را بازگرداند از خوشحالي چوب را فراموش كردم. حضرت صادق عليه‎السلام فرمود: ساعتي كه تو در غم برادرت فرو رفتي برادرم خضر نزد من آمد، بدست او براي تو قطعه چوبي از درخت طوبي فرستادم.

سپس آن حضرت به خادم رو كرد و گفت: برو و آن جاي معطر را بياور، خادم رفت و آن را آورد، حضرت آن را گشود و همان قطعه چوب را بيرون آورد، و به آن شخص نشان داد تا آن را شناخت سپس دوباره آن را به جاي خود بازگرداند.451

قائم عليه‎السلام نيز، خداوند عمرش را طولاني قرار داده، بلكه از بعضي روايات استفاده مي‎شود كه حكمت اينكه عمر خضر طولاني شده اين است كه دليلي بر طول عمر قائم عليه‎‏السلام ميباشد. شيخ صدوق قدس سره در كتاب كمال‎الدين حديثي طولاني از حضرت امام صادق عليه‎السلام نقل كرده كه فرمود: و اما بندة صالح خضر عليه‎السلام را خداوند عمر طولاني عنايت فرمود نه به خاطر نبوتي كه برايش تقدير كرده باشد يا كتابي بر او نازل فرمايد و نه آييني كه شرايع ديگر را نسخ نمايد، نه براي امامتي كه بندگان خود را به اقتداي به او ملزم سازد و نه اطاعتي كه بر او فرض فرمايد، بلكه چون در علم خداوند تبارك و تعالي گذشته بود كه عمر قائم عليه‎السلام در دوران غيبت طولاني خواهد شد تا آنجا كه بندگان او باور نكنند و آن عمر طولاني را انكار نمايند، خداوند عمر بندة صالح (خضر) را بدون سبب طولاني ساخت مگر به علت استدلال به وسيلة آن بر عمر قائم عليه‎السلام و تا اينكه دليل و برهان معاندين را قطع نمايد كه مردم را بر خداوند حجتي نباشد. 452 و نيز در كتاب كمال‎‏الدين از امام رضا عليه‎السلام روايت شده كه فرمود:

خضر عليه‎السلام از آب حيات آشاميده پس او زنده است و نمي‎ميرد. تا در صور دميده شود و البته او نزد ما مي‎آيد و بر ما سلام مي‎كند، صدايش شنيده مي‎شود ولي خودش ديده نمي‎گردد. و او هر جا كه نامش به ميان آيد حاضر مي‎شود، پس هر كه از شما او را ياد كرد بر او سلام كند، او هر سال در مراسم حج حاضراست تمام مناسك حج را انجام ميدهد و در عرفه توقف مي‎كند، سپس بر دعاي مؤمنين آمين مي‎گويد: و خداوند وحشت قائم ما را در هنگام غيبتش به او به انس مبدل مي‎سازد، و تنهائيش را به او برطرف مي‎نمايد.453

نام خضر عليه‎السلام بليا است و بعضي اسمهاي ديگر گفته‎اند، علت اينكه خضر ناميده شده چنانكه از شيخ صدوق آمده اين است كه بر چوپ خشكي نمي‎نشست مگر اينكه سبز مي‎شد و نيز گفته شده كه هر گاه نماز اطرافش سبز مي‎شود؟454 و گفته‎اند براي اينكه او در سرزمين سفيدي بود كه به يكباره تكان خورد و سبز شد.

در تلفظ خضر سه لهجه هست:

 1-فتح خاء و سكون ضاد 2-كسر خاء و سكون ضاد 3-فتح خاء و كسر ضاد.

در نجم الثاقب روايت كرد كه حضرت قائم عليه‎السلام به هر سرزميني كه بگذرد، سبز و پر گياه مي‎شود و آب به آنجا مي‎جوشد، و چون از آنجا برود آب فرو مي‎رود و زمين به حال خود برمي‎گردد.455

مي‎گويم:

خضر عليه‎السلام، خداوند متعال به او قدرت نيرويي عنايت فرموده كه بر هر شكل كه بخواهد درمي‎آيد، چنانكه علي‎بن ابراهيم در تفسيرش از امام صادق عليه‎السلام روايت كرده است. 456

قائم عليه‎السلام را نيز خداوند همين قدرت را عنايت فرموده، روايات و حكاياتي كه بر اين معني دلالت مي‎كند، بسيار است كه خضر عليه‎السلام مأمور به علم باطن بود، چنانكه به موسي عليه‎السلام گفت:

انك لن تسطيع سعي صبرأوكيف تصبر علي مالم تخط به خبرا.457

قائم عليه‎السلام نيز مأمور به علم باطن است، چنانكه در علم و حكم آن حضرت گذشت.

خضر عليه‎السلام وجه كارهايش آشكار نگشت مگر بعد از آنكه خودش فاش كرد.

قائم عليه‎السلام نيز وجه غيبتش آنطور كه بايد مكشوف نمي‎شود مگر بعد از ظهور.

خضر عليه‎السلام هر سال در مراسم حج شركت مي‎كند و تمام مناسك را انجام مي‎دهد.

قائم عليه‎السلام نيز هر سال در مراسم حج شركت مي‎كند و مناسك را بجاي مي‎آورد.

شباهت به الياس

الياس عليه‎السلام، خداوند عمرش را همچون خض عليه‎السلام طولاني ساخته.

قائم عليه‎السلام نيز خداوند تعالي عمرش را طولاني نموده است: الياس عليه‎السلام نيز مانند خضر عليه‎‏السلام هر سال به حج مي‎رود و در آنجا با هم ملاقات مي‎كنند، دليل بر اين معني اينكه در تفسير امام حسن عسگري عليه‎السلام آمده كه:

پيغمبر اكرم صلي الله و عليه و آله به زيدبن ارقم فرمود: اگر مي‎خواهي شر آنها بتو نرسد و نيرنگشان در تو كارگر نيافتد (يعني منافقين و كفار) هرگاه صبح كردي بگو:

اعوذ بالله من الشيطان الرحيم.

بدرستيكه خداوند تو را از شر آنها حفظ مي‎كند كه آنها شيطان هستند (كه بعضي از آنها به بعضي ديگر وحي مي‎كنند) و اگر مي‎خواهي خداوند ترا از غرق و سوخت و دزد، در امان بدارد هر گاه صبح كردي بگو:

بسم الله لايصرف السوء الاالله ماشاءالله لا يسوق الخير الا الله، بسم الله ماشاء الله ما يكون من نعمه فمن الله،‌بسم الله ماشاء الله لا حول و لاقوه الا بالله العلي العظيم، بسم الله ماشاء الله و صلي الله علي محمد و آله لطيبين.

كه هر كس هنگاميكه صبح كند سه مرتبه را بگو بد از غرق شدن و سوختن و دزد محفوظ مي‎ماند و هر كس سه مرتبه در شب اين كلمات را بخواند، تا صبح از غرق شدن و سوختگي و دزدي مأمون خواهد بود. و خضر و الياس هر سال در مراسم حج همديگر را ملاقات مي‎كنند و وقتي از هم جدا مي‎شوند با اين كلمات جدا مي‎شوند، و اين شعار شيعيان من است و با اين دشمنان من از دوستانم جدا مي‎شوند، هنگام خروج قائم آنها.

قائم عليه‎السلام نيز هر سال به حج مي‎رود- چنانكه در باب شباهتش به خضر گذشت و در بخش پنجم نيز مطالب مناسبي خواهد آمد ان شاء الله تعالي.

الياس عليه‎السلام از قومش فرار كرد و از نظرشان غايب شد، هنگاميكه مي‎خواستند او را بكشند. قائم عليه‎السلام نيز از قوم خود فرار كرد و از ديده مردم غايب شد هنگاميكه مي‎خواستند آن حضرت را بكشند.

الياس عليه‎السلام هفت سال غايب شد.

قائم عليه‎السلام نمي‎دانم تا كي غيبتش ادامه خواهد داشت.

الياس عليه‎السلام در كوه دشواري سكونت كرد. 462

قائم عليه‎السلام، در حديث علي‎بن مهزيار اهوازي مروي در كمال الدين و بحار و تبصره الولي و غير اينها آمده كه فرمود:

پدرم ابو محمد عليه‎السلام به من سفارش كرد كه مجاورت نكنم قومي را كه خداوند بر آنها غضب كرده و لعنتشان نموده و براي انها در دنيا و آخرت ننگ و خواري است و براي آنها عذاب دردناكي است، و مرا امر فرمود كه از كوهساران جز دشوار آنها و از بلاد جز جاهاي پست را برنگيزينيم و خداوند مولاي شما، بقيه را آشكار فرمود و مرا بدان موكل كرد، پس من در تقيه‎ام تا روزي كه اجازه داده شود خروج نمايم.

عرض كردم: اي آقاي من اين امر كي خواهد بود؟ فرمود: هرگاه بين شما و راه كعبه فاصله و جدايي افتاد و آفتاب و ماه جمع شدند، و كواكب و ستارگان آنها را در ميان گرفتند. 463

الياس عليه‎السلام، خداوند متعال به دعايش يونس پيغمبر را در حاليكه كودك بود بعد از چهارده روز از قومش زنده كرد- چنانكه در حديث آمده-.464

قائم عليه‎السلام نيز خداوند متعال به بركتش و به دعايش مردگان بسياري را زنده خواهد كرد پس از گذشت سالها از مرگشان از جمله: اصحاب كهف، و بيست و پنج نفر از قوم موسي كه به حق قضاوت مي‎كنند و با آن عدالت مي‎نمايند- و يوشع بن نون وصي حضرت موسي، و مؤمن آل فرعون و سلمان فارسي و ابودجاني انصاري، و مالك اشتر، كه در بحار و غير آن از امام صادق عليه‎السلام روايت شده است465 و ان شاء الله در حرف نون مطالبي در اين باره خواهد آمد، و نيز خواهد آمد كه الياس عليه‎السلام هم از ياران حضرت قائم عليه السلام است.

الياس عليه‎السلام را خداوند به آسمان بالا برد، چنانكه از ابن عباس روايت شده: قائم عليه‎السلام را نيز خداوند متعال به آسمان برد. كه در شباهت آن حضرت به ادريس گذشت.

الياس عليه‎السلام، گفته مي‎شود: به فرياد دردمندان مي‎رسد و گمشدگان مضطر را در بيابانها و دشتها راهنمايي مي‎كند، و خضر آنها را در جزاير درياها فريادرسي مي‎نمايد.

اين مطلب را مجلسي- رضي الله عليه در كتاب حيوه القلوب نقل كرده.

قائم عليه‎السلام نيز به دردمندان رسيدگي مي‎كند و گمشدگان را هدايت مي‎نمايد و در خشكي و دريا بلكه در زمين و آسمان به فرياد بيچارگان مي‎رسد، و اين است فضل الهي كه به هر كه بخواهد عنايت مي‎كند.

الياس عليه‎السلام، به اذن خداي تعالي برايش از آسمان مائده آمده، چنانكه در تفسير البرهان و غير آن از انس روايت شده كه گفت: پيغمبر اكرم صلي الله عليه و آله از قله كوهي صدائي شنيد كه مي‎گفت:

خوليا مرا از امت رحمت شده آمرزيده شده قرار ده. پيغمبر صلي الله عليه و آله به آنجا رفت، ناگاه ديد پيرمرد فرتوتي هست كه قامتش سيصد زراع مي‎باشد، هنگاميكه رسول خدا صلي الله عليه و آله را ديد به او معانقه كرد سپس گفت: من هر سال يكبار غذا مي‎خورم و حالا وقت آن است. كه يكمرتبه مائده‎اي از آسمان فرود آمد، و هر دو از آن خوردند، او الياس عليه‎السلام بود.466

شباهت به ذوالقرنين

ذوالقرنين پيغمبر نبود ولي مردم را به سوي خدا دعوت كرد و به تقوي و خداترسي مي‎خواند.

قائم عليه‎السلام نيز پيغمبر نيست زيرا كه بعد از پيغمبر ما حضرت محمد مصطفي صلي الله عليه و اله ديگر پيغمبر نيست، ولي آن حضرت نيز به سوي خداي تعالي و تقوي و پرهيزگاري دعوت مي‎كند.

ذوالقرنين بر مردم حجت469 بود.

قائم عليه‎السلام نيز بر همه اهل عالم حجت است.

ذوالقرنين، خداوند او را به آسمان دنيا بالا برد و از زمين براي ا وپرده برداري شد همه جاي زمين از كوهساران و دشتها و دره‎ها را ديد، و از شرق تا مغرب همه را مشاهده كرد و خداوند به او از هر چيزي علمي عنايت فرمود كه با آن حق و باطل را بشناسد، و در دو شاخ او قطعه ابري قرار داد كه در آن تاريكيها و رعد و برق بود تا تأييد شود، سپس به زمين فرستاده شد و به او وحي شد كه در دو ناحيه غرب و شرق زمين سير كن470 اين را علامه مجلسي در جلد پنجم بحار ضمن حديثي طولاني از اميرالمؤمنين عليه السلام آورده است.

قائم عليه‎السلام، خداوند تعالي او را به بالاتر از آسمان اول برد و سپس به زمين بازگردانده شد. چنانكه گذشت.

ذوالقرنين از قومش غائب شد غيبتي طولاني.

قائم عليه‎السلام نيز غيبتش طولاني است، و در حديث احمد بن اسحق از امام عسگري عليه‎السلام آمده كه احمد گفت:

چه سنتي از خضر و ذوالقرنين در او جاري است؟ فرمود: طول غيبت اي احمد

اين خبر بطور كامل در حرف غين در باب غيبت آن حضرت گذشت.

ذوالقرنين، بنابر آنچه در قرآن كريم آمده به خاور و باختر زمين رسيد.

قائم عليه‎السلام، نيز همانطور، در كتاب كمال‎‏الدين به سند خود از جابر انصاري روايت كرده كه گفت:

شنيدم رسول الله صلي الله عليه و آله مي‎فرمود: ذوالقرنين بنده صالحي بود كه خداوند او را بر بندگان حجت قرار داده بود، پس قوم خود را به سوي خدا و تقوي فراخواند، آنها بر شاخ او زدند پس از نظرشان مدتي غائب شد تا اينكه در باره‎اش گفتند: هلاك شد يا در كدام بيابان رفت؟ سپس ظاهر شد و به سوي قومش بازگشت، ولي‌ آنها را بر شاخ ديگرش زدند، و در ميان شما (=امت مسلمان) نيز كسي هست كه بر سنت و روش اوست، و بدرستيكه خداوند عزوجل ذوالقرنين را در زمين تمكين داد و براي او از هر چيزي سببي عنايت فرمود تا به شرق و غرب زمين رسيد، خداوند تبارك و تعالي سنت او را در قائم از فرزندانم نيز جاري خواهد ساخت. تا به شرق و غرب زمين دست يابد، تا جائيكه آبگاه و جايگاهي از آن هموار و ناهموار، كوه و دشت باقي نماند مگر اينكه زير پاهاي او قرار دهد، و خداوند عز و جل گنجينه‎هاي زمين و معادن آن را برايش آشكار مي‎سازد، و او را به وسيله رعب ياري مي‎كند و زمين را به او پر از عدل و قسط مي‎نمايد چنانكه از ظلم و جور پر شده باشد.471

ذوالقرنين ما بين مشرق  ومغرب را گرفت و تصرف كرد. قائم عليه‎السلام نيز مشرق و مغرب زمين را به تصرف درخواهد آورد. ذوالقرنين پيغمبر نبود ولي به او وحي شد چنانكه در حديث آمده.

قائم عليه‎‏السلام همچنين پيغمبر نيست ولي چنانكه در حديثي نقل شده به او وحي مي‎شود. ذوالقرنين برابر سوار شد.

قائم عليه‎السلام نيز به ابر مي‎نشيند، دليل بر آن روايت است كه صفار و علامه مجلسي در بحار از بصائر و اختصاص نقل كرده‎اند كه به سند خود از عبدالرحيم از حضرت ابو جعفر باقر عليه السلام آورده‎اند كه فرمودند:

ذوالقرنين ميان دو بر مخير شد، ولي او ابر رام را انتخاب كرد، و ابر سخت براي صاحب شما ذخيره گرديد. راوي مي‎گويد: عرض كردم: سخت كدام است؟ فرمود: هر آن كه ابري كه در آن رعد و صاعقه يا برق باشد. صاحب شما بر آن سوار مي‎شود، باري او سوار ابر مي‎شود و به سببها مي‎رسد، سببهاي آسمانهاي هفتگانه و زمينهاي هفتگانه، پنج تا معمور و دو تا خراب. 472

از حضرت ابوعبدالله صادق عليه‎السلام روايت است كه فرمود: خداوند به ذوالقرنين اختيار داد كه از دو ابر رام و سخت انتخاب كند او رام را انتخاب كرد و آن ابري است كه برق و رعدي در آن نيست. و اگر سخت را اختيار مي‎كرد برايش ميسر نمي‎شد. زيرا كه خداوند آن را براي قائم عليه‎السلام ذخيره فرموده است.474

شباهت به شعيب پيغمبر

شعيب عليه‎السلام قوم خود را به سوي خدا دعوت كرد تا اينكه عمرش طولاني و استخوانهايش كوفته شد، سپس از نظرشان غائب گشت تا آنجا كه خدا خواسته بود و دوباره به صورت جواني به آنهابازگشت. اين را علامه مجلسي رحمه الله در جلد پنجم بحار از اميرالمؤمنين عليه‎السلام روايت كرده است.475

قائم عليه‎السلام نيز با وجود طول عمر به صورت جواني ظاهر مي‎شود كه كمتر از چهل سال دارد. در بحار از حضرت ابي‎عبدالله صادق عليه‎السلام آمده كه:

آنكه از چهل سال بيشتر داشته باشد صاحب اين امر نيست. 476 و اخبار متعددي به همين مضمون رسيده است.

شعيب عليه‎السلام، چنانكه در حديث نبوي صلي‎الله عليه و اله آمده، از مبحت خداوند آنقدر گريست تا كور شد، خداي عزوجل چشمانش را بازگرداند، دو باره گريست تا كور شد پس باز خداوند ديدگانش را بينا كرد بازهم گريست تا كور شد، بار ديگر خداوند بينائي را به او بازگرداند. 477

قائم عليه‎السلام در زيارت ناحيه چنين فرموده:

و لا بكين عليك بدل الدموع دما

به جاي اشك بر تو خون مي‎گيريم.

شعيب عليه‎السلام در قوم خود گفت:

شعيب عليه‎السلام در قوم خود گفت:

بقيه الله خير لكم ان كنتم مومنين.478

قائم عليه‎السلام، نيز در كمال الدين آمده كه حضرت ابوجعفر باقرعليه‎السلام فرمود: هنگاميكه قائم عليه‎السلام خروج كند به كعبه تكيه مي‎زند، و سيصد وسيزده مرد به زنش حاضر مي‎شوند، پس اولين سخني كه به زبان مي‎آورد اين آيه است.

بقيه الله خير لكم ان كنتم مؤمنين.

سپس مي‎گويد: من بقيه الله در زمين و خليفه خدا و حجت او بر شما هستم، پس هيچ مسلماني بر او سلام نمي‎كند، مگر اينكه چنين مي‎گويد:

السلام عليك يا بقيه الله في ارضه.

و چون شماره يارانش به يك عقد كه ده هزار نفر است رسيد، خروج مي‎كند. پس در زمينه هيچ معبودي جز خداوند عزوجل باقي نمي‎ماند، بتها و اصنام و غير آنها نابود مي‎شود و آتش در آنها مي‎افتد، و اين امر پس از غيبتي طولاني خواهد بود تا خداوند بداند چه كسي در غيبت ايمان مي‎آورد و اطاعت مي‎كند.479

شعيب عليه‎السلام، تكذيب كنندگانش به آتشي كه از ابري كه بر آنها سايه افكنده بود بيرون آمد، سوختند و چنانكه خداوند عزوجل مي‎فرمايد:

فكذبوه فاخذه عذاب يوم الظله انه كان عذاب يوم عظيم.

قائم عليه‎السلام نيز تمام بتها و معبودهاي غير خدا در زمان ظهورش خواهد سوخت. چنانكه در حديث گذشته دانستي.

شباهت به موسي عليه‎السلام

موسي عليه‎السلام دوران حملش مخفي بود.

قائم عليه‎السلام نيز همينطور، دوران حملش مخفي بود.

موسي عليه‎السلام ولادتش مخفيانه صورت گرفت.

قائم عليه‎السلام نيز ولادتش مخفيانه انجام شد.

موسي عليه‎السلام از قومش دو غيبت داشت كه يكي از ديگري طولاني‎تر بود، غيبت اول از مصر بود و غيبت دوم هنگامي كه به سوي ميقات پروردگارش رفت،‌مدت غيبت نخستين بسيت و هشت سال بود، چنانكه در روايت شيخ صدوق در كمال‎الدين به سند خود از عبداله بن سنان آمده كه گفت: شنيدم، حضرت ابي عبدالله صادق عليه‎السلام مي‎فرمود:

در قائم عليه‎‏السلام سنت موسي بن عمران هست. عرضه داشتم: سنتي كه از موسي بن عمران در او هست چيست؟ فرمود: مخفي بودن ولادتش و غيبت از قومش. گفتم: موسي بن عمران عليه‎السلام چند وقت از قوم و اهلش غائب بود؟ فرمود: بيست و هشت سال.481

و مدت دومين غيبت چهل روز بود، خداوند متعال فرموده:

فتم ميقات ربه اربعين ليله. 482

قائم عليه‎السلام نيز دو غيبت داشته يكي از ديگري طولاني‎تر

چنانكه گذشت-.

موسي عليه‎السلام، خداوند تعالي با او سخن گفت و چنين فرمود:

اني اصطفيتك علي الناس برسالاتي و بكلامي فخذما آتيتك و كن من الشاكرين.

قائم عليه السلام نيز همينطور، خداوند متعال با او سخن گفت هنگاميكه آن حضرت را به سراپرده عرش بالا بردند، چنانكه دربحار از حضرت ابو محمد عسگري عليه السلام آمده كه فرمود:

هنگاميكه پروردگار من مهدي اين است را به من موهبت فرمود، دو فرشته فرستاد، او را به سرا پرده عرش بردند تا اينكه او را در پيشگاه خداوند عزو جل نگهداشتند، ازجانب خداوند خطاب آمد: مرحبا بتو اي بنده من براي ياري دينم و آشكار نمودن امر و راهنماي بندگانم، سوگند خورده‎ام كه بتو بگيرم و بتو بدهم و بتو ببخشايم و بتو عذاب كنم.

موسي عليه‎السلام از قوم خود و ديگران غائب شد، از ترس دشمنانش، خداوند عز و جل مي‎فرمايد:

فخرج منها خائفاً يترقب.485

قائم عليه السلام نيز از ترس دشمنان از قومش و غير آنها غائب شد. موسي علي نبينا و اله و عليه السلام وقتي غائب شد، قومش در منتهاي رنج و فشارو مشقت و ذلت واقع شدند، كه دشمنانشان پسران آنها را مي‎كشتند و زنانشان را زنده مي‎گذاشتند. قائم عليه‎السلام نيز شيعيانش و دوستانش در زمان غيبتش در منتهاي سختي و فشار و ذلت مي‎افتند، تا خداوند كساني را كه ايمان آورده‎اند پاك كند و كافرين را هلاك سازد.486

در كمال الدين از حضرت باقر عليه‎السلام در بيان شباهت حضرت قائم عليه‎السلام به جمعي از پيغمبران آمده است كه فرمود:

و اما روش موسي عليه‎السلام ترس مداوم و طول غيبت و پنهان بودن ولادت و رنج و زحمت شيعيان بعد از او بر اثر آزار و خوراي كه از دشمنان ببنند تا آنگاه كه خداي عز و جل ظهور حضرتش را اجازه دهد و او را ياري كند و بر دشمنش تائيد
نمايد. 487

در بحار از شيخ نعماني از امير‎المؤمنين عليه السلام آمده كه فرمود:

زمين پر از ظلم و جور خواهد شد تا جائيكه احدي كلمه الله را جز مخفيانه نگويد، سپس خداوند متعال قوم صالحي را خواهد آورد كه آن را پر از قسط و عدل نمايد چنانكه پر از ظلم و جور شده باشد.489

و در همان كتاب در علامات زمان غيبت در حديثي طولاني از امام صادق (ع) آمده كه فرمود:

و مؤمن را اندوهناك، ذليل و خوار خواهي ديد و ببيني كه مؤمن جز دردلش نتوان باطل را انكار نمايد، و ببيني كه دوستان ما را به دروغ نسبت دهند و شهادتشان را نپذيرند، و ببيني كه حكمران به خاطر كافر. مؤمن را خوار نمايد. 490

مي‎گويم: خروج سفياني از جمله علائم حتمي پيش از ظهور حضرت قائم عجل الله فرجه مي‎باشد، چنانكه روايات بسياري در اين باره آمده است، او از نوادگان بني اميه لعنهم الله تعالي مي‎‏باشد و نامش عثمان بن عينيه است.

و از امام صادق عليه السلام است كه فرمود:

اگر سفياني را ببيني خبيث‎ترين مردم را ديده باشي، رنگش سر زرد و سرخ و چشمش كبود است. 495

و از اميرالمؤمنين عليه‎السلام روايت است  كه فرمود:

پسر هند جگرخوار از وادي يابس خروج مي‎كند، او مردي ميان بالا، با صورت وحشتناك و جمجمه ضخيم و آبله رو مي‎‏باشد.496

تفصيل مطالب در بحار و غير آن مذكور است. موسي‎عليه‎السلام، هنگاميكه قومش در بيابان سرگردان و گم شدند و در آن حال سالهاي بسربردند، هرگاه فرزندي برايشان متولد مي‎شد، پيراهني بر او بود به قامت خودش مانند پوست بدن- اين را طبرسي در مجمع البيان نقل كرده است.497

قائم عليه‎السلام، نيز براي شيعيانش در عصرظهور همين امر خواهد بود، چنانكه در كتاب المحجه از امام صادق عليه‎السلام روايت شده كه فرمود:

وقتي قائم ما به پاخيزد زمين به نور پروردگارش روشن مي‎گردد و بندگان از نور خورشيد بي نياز مي‎شوند و شب و روز يكسان مي‎گردد، و مرد در زمان آن حضرت هزار سال عمر مي‎كند و در هر سال برايش پسري متولد شود و دختري برايش متولد نشود، پيراهني به قامتش او را مي‎پوشاند و هرچه بزرگتر شود آن پوشش نيز بزرگتر مي‎گردد، و به هر رنگي كه بخواهد مي‎شود. 498

موسي عليه‎السلام، بني اسرائيل منتظر قيامش بودند، چون كه به آنها خبر داده شده بود كه فرج آنها به دست اوست. قائم عليه‎السلام نيز شيعيانش منتظرش هستند، زيرا كه به آنها خبر داده‎اند كه فرجشان به دست آن حضرت است.

موسي عليه‎السلام، خداوند متعال در باره‎اش مي‎فرمايد:

ما به موسي كتاب را داديم پس در آن اختلاف شد.499

قائم عليه‎السلام نيز همينطور، در كتاب كه با او است كه اميرالمؤمنين عليه‎السلام جمع كرده يعني همان قرآني كه نزد حضرت حجت عليه‎السلام هست اختلاف مي‎شود ، از حضرت ابوجعفر باقر عليه‎السلام در باره آيه :

و لقد آتينا موسي الكتاب فاختلف فيه501

آمده كه آن حضرت فرمود:

در آن اختلاف كردند همچنان كه اين امت در كتاب اختلاف نمودند، و در كتابي كه با قئم هست نيز اختلاف خواهند كرد تا جائيكه مردم بسياري آن را منكر خواهد شد، كه آنها را پيش مي‎كشد و گردنشان را مي‎زند.502

و در بحار از شيح طوسي به سند خود از حضرت ابوعبدالله صادق عليه‎السلام مردي است كه فرمود:

اصحاب موسي به نهري آزمايش شدند و اين همان است كه خداوند تعالي مي‎فرمايد:

ان الله مبتليكم بنهر.503

اصحاب قائم عليه السلام نيز به مانند آن مبتلا خواهند شد.504

موسي عليه‎السلام، خداوند متعال او را عصائي عنايت فرمود، و آن را معجزه آن جناب قرار داد.

قائم عليه‎السلام به همان عصا اختصاص يافته است، چنانكه در كمال‎الدين از حضرت ابوجعفر باقر عليه السلام آمده كه فرمود:

عصاي موسي از آن آدم بود، سپس به شيب رسيده بود، و آنگاه به موسي‎بن عمران رسيد، آن عصا نزده است و من آنرا پيشتر ديده‎ام رنگش سبز است به همان وضعي كه از درختش گرفته شده، به وسيله آن همان كارها را انجام مي‎دهد كه موسي انجام مي‎داد، و هرچه مأمور شود انجام مي‎دهد، و هر كجا افكنده شود با زبان خود نيرنگهاي دشمنان را مي‎بلعد.505

و علامه مجلسي در جلد سيزدهم بحار به نقل از كتاب بصائر الدرجات همين روايت را آورده و در آن آمده است:

براي قائم ما عليه‎السلام آماده شد تا هر آنچه موسي عليه‎السلام انجام مي‎داد  با آن عصا انجام دهد، و آن مي‎ترسان و آنچه نيرنگ و جادو كنند مي‎بلعد و آنچه امر شود انجام مي‎دهد و به هر سو كه رو كند خدعه‎ها را مي‎گيرد و خنثي مي‎كند، دولب يا دوسر دارد يكي در زمين و ديگري بالا كه بين آنها چهل زراع است. با زبان خود نيرنگهاي، دشمنان را مي‏بلعد.506

امام صادق عليه السلام فرمود:

مردي از اهل فارس به نزد حضرت قائم عليه‎السلام مي‎ايد و از راه معجزه موسي عليه‎السلام را درخواست مي‎كند، پس آن حضرت عصا را مي‎افكند و به صورت اژدها درمي‎آيد آن مرد مي‎گويد: اين سحر است، پس عصا به امري شبيه امر موسي عليه‎السلام آن مرد را مي‎بلعد.507

و در جلد سيزدهم بحار به نقل از نعماني به سند خود از حضرت ابي عبدالله صادق عليه‎السلام آمده كه فرمود:

عصاي موسي چوپ آس و از درخت بهشتي است كه وقتي مي‎خواست به سوي مدين برود جبرئيل آن را برايش آورد، و آن عصا با تابوت آدم در درياچه طبريه است نه مي‎پوسد و نه تغيير مي‎يابند، تا آنكه قائم عليه السلام آنها را هنگام قيامش بيرون آورد.509

موسي عليه‎السلام با ترس از مصر فرار كرد، خداوند عز وجل به نقل از او مي‎فرمايد:

فقررت منكم لما خفتكم510

قائم عليه السلام از ترس اشرار، از شهرها گريخت و در بيابانهاي بي‎آب و علف سكني گزيد، با وجود اين به نزد قوم مي‎آيد، و در ميان آنها راه مي‎رود و از احوالشان با خبر مي‎شود و در حاليكه آن حضرتش را نمي‎شناسد چنانكه گذشت.

در هنگام ظهورش به خاطر ترين از سفياني از مدينه فرار خواهد كرد، دليل بر آن روايتي است كه در بحار و غير آن از حضرت ابوجعفر باقر عليه‎السلام منقول است كه در بارة سفياني لغته الله فرمود: و سفياني گروهي را به مدين مي‎فرستد پس مهدي عليه السلام به سوي مكه رفته، لشكري در تعقيب آن حضرت مي‎فرستد ولي به آن جناب نمي‎رسد تا اينكه قائم عليه‎السلام هراسان و ترسناك به روش موسي بن عمران وارد مكه مي‎شود و امير ارتش سفياني در بيابان بيداء فرود مي‎آيد و جارچي از سوي آسمان به آن بيابان خطاب مي‎كند كه:

يا بيداء آبيدي القوم

اي صحراي بيدا اين گروه را نابود كن، پس زمين آنها را فرو مي‎برد. و فقط سه نفر از آنها باقي مي‎ماند كه خداوند چهره‎هايشان را به شيت بازمي‎گرداند، و آنها از قبيلة كلب هستند، و در بارة آنها اين آيه نازل شده:

يا ايهاالذين اوتوالكتاب آمنوا بما نزلنا مصدقاً لما معكم من قبل ان نظمس وجوها فنردها علي ادبارها.511

موسي عليه‎السلام دشمنش قارون را به زمين فرو برد. چنانكه خداوند عز و جل مي‎فرمايد:

فخسفنابه و بداره الارض512

قائم عليه‎السلام نيز چنانكه گذشت خداوند متعال دشمنانش لشكر سفياني را به زمين فرو خواهد برد.

موسي عليه‎السلام چون دستش را برمي‎آورد، مي‎درخشيد و سفيدي آن بينندگان را خيره مي‎ساخت..513

قائم عليه‎السلام نورش مي‎‏درخشد تا جائيكه مردم از نور آفتاب و ماه بي نياز شوند. موسي عليه‎السلام از سنگ برايش دوازده چشم مي‎جوشيد.

قائم عليه‎السلام نيز، در بحار به نقل از نعماني به سند خود از حضرت ابوجعفر باقر عليه‎السلام آمده است كه فرمود:

هرگاه قائم عليه‎السلام ظهور نمايد با پرچم رسول الله صلي الله عليه و آله و انگشتري سليمان و سنگ و عصاي موسي قيام خواهد كرد. پس دستور مي‎دهد كه منادي آن حضرت جار بزند كه: هيچكس از شما آب و غذا و علوفه برندارد. اصحاب آن حضرت مي‎گويند: مي‎خواهد ما و چهارپايانمان را از گرسنگي و تشنگي بكشد! پس آن حضرت حركت مي‎كند. اصحاب هم در خدمتش حركت مي‎كنند، پس اولين منزلي كه فرود مي‎آيد به سنگ مي‎زند. از آن غذا و آب و علوفه بيرون مي‎آيد، پس از آن مي‎خورند و مي‎آشامند و چهارپايان را نيز علوفه مي‎دهند تا در پشت كوفه به نجف برسند.514

شباهت به هارون

هارون عليه‎السلام را خداوند متعال به آسمان بالا برد و سپس بارديگر به زمين بازگرداند. چنانكه در جلد پنجم بحار در روايت مسندي از حضرت ابي عبدالله صادق عليه‎السلام آمده كه فرمود:

موسي به هارون گفت: بيا با هم به كوه طور سينا برويم، چون با هم رفتند.

ناگاه خانه‎اي ديدند كه بر آن درختي بود بر روي آن دو پيراهن، پس موسي به هارون گفت: خانه‎هايت را برافكن و داخل اين خانه شو و اين دو حله را سير كن و بر تخت بخواب، هارون نيز همين كار را كرد، پس چون بر تخت آرميد، خداوند او را قبض كرد و خانه و درخت برداشته شد، و موسي به سوي بني‎اسرائيل بازگشت و به آنها خبر داد كه خداوند هارون را قبض روح كرد و به سوي خود بالا برد، گفتند: دروغ مي‎گويي تو او را كشته‎اي، پس موسي به درگاه الهي شكوه كرد، خداوند متعال به فرشتگان امر فرمود تا او را بر تختي كه بين زمين و آسماني فرو آوردند تا اينكه بني‎اسرائيل او را ديدند و دانستند كه مرده است.520

هارون عليه‎السلام از راه دو سخن موسي را مي‎شنيد همچنانكه موسي سخن هارون را از راه دور مي‎شنيد.

هنگاميكه قائم ما قيام مي‎كند خداوند عز و جل در گوشها و چشمها شيعيان ما خواهد افزود بطوريكه بين آنها و حضرت قائم عليه‎السلام پستي نخواهد بود، با آنها سخن مي‎گويد و آنها مي‎شنوند، و به او نگاه مي‎كنند در حاليكه در جاي خودش باشد.521

شباهت به يوشع عليه‎السلام:

يوشع عليه‎السلام پس از وفات موسي عليه‎السلام مناقات امت آن حضرت با او جنگ كرد.

قائم عليه‎السلام، مناقان اين امت، با او جنگ خواهند كرد.

يوشع عليه‎السلام، خورشيد برايش بازگشت قائم عليه‎السلام با آفتاب و ماه سخن مي‎گويد و آنها را صدا مي‎زند، و آنها به او پاسخ مي‎دهند. چنانكه علامه مجلسي در بحار از حضرت ابوجعفر باقر عليه‎السلام روايت كرده كه فرمود:

قائم عليه‎السلام سيصد و نه سال زمامداري مي‎كند همان قدر كه اهل كهف در غارشان بسر بردند- زمين را پر از عدل و قسط خواهد كرد چنانكه پر شده باشد از ظلم و جو، پس خداوند براي او شرق و غرب زمين را فتح خواهد كرد، مردم را خواهد كشت تا اينكه جز دين محمد صلي الله عليه و آله باقي نماند، شيوة سليمان بن داود را پيش خواهد گرفت و آفتاب و ماه را صدا مي‎يزند و او را پاسخ مي‎دهند، زمين براي او در نور ديده شود و به او وحي مي‎شودكه به امر خداوند به وحي عمل مي‎كند.522

شباهت به حزقيل عليه‎السلام

حزقل نيز گفته شده بر وزن زبرج-

جزقيل عليه‎السلام. خداوند متعال مردگاني را برايش زنده كرد.

قائم عليه‎السلام، خداوند براي او مردگاني را از مؤمنين و منافقين و كافرين زنده خواهد كرد.

در بحار به نقل از اميرالمؤمنين عليه السلام ضمن حديثي طولاني آمده كه فرمود:

..اي شگفتا و چگونه تعجب نكنم از مردگاني كه خداوند آنها را زنده برانگيزد، گروه گروه با بليه و پاسخگوئي به دعوت كنندة الهي به كوچه‎هاي كوفه وارد شوند.530

شباهت به داود:

داود عليه‎السلام را خداوند عز و جل در زمين خليفه ساخت و فرمود:

يا داود انا جعلناك خليفه في الارض 535

قائم عليه السلام را نيز خداوند خليفه در زمين نمود و فرمود:

امن يجيب المضطرادا دعاه و يكشف السوء و يجعلكم خلفاء الارض.536

داود عليه السلام، خداوند آهن را برايش نرم كرد كه در قرآن آمده:

والنا له الحديد.538

قائم عليه‎السلام نيز خداوند آهن را برايش نرم كرده است، چنانكه در بعضي از كتابها از محمد بن زيد كوفي از امام صادق عليه‎السلام مروي است كه فرمود:

مردي از عمان به خدمت صاحب الزمان عليه‎السلام مي‎آيد و عرض مي‎كند: آهن براي داود نرم شد اگر تو هم مانند او بياوري تصديقت مي‎كنيم. پس آن حضرت معجزه داود را به او نشان مي‎دهد، ولي آن شخص منكر مي‎شود، پس قائم عجل الله فرجه عمود آهنيني به گردن او مي‎اندازد كه هلاكت مي‎شود و مي‎فرمايد: اين جزاي كسي است كه آيات خدا را دروغ مي‎انگارد.

داود عليه‎السلام، سنگ با او سخن گفت و صدا زد: اي داود مرا بگير و جالوت را با من به قتل برسان. قائم عليه‎السلام نيز علم و شمشيري او را صدا مي‎كنند و مي‎گويند: اي ولي خدا خروج كن و دشمنان خدا را به قتل برسان.

داود عليه‎السلام جالوت را كشت.

قائم عليه‎‎السلام (جان را كه از جالوت بدتر است مي‎كشد.

داود عليه‎السلام به الهام در ميان مردم حكم مي‎كرد.

قائم عليه‎السلان به حكم داود قضاوت خواهد كرد و از بينه و شاهد نمي‎پرسد، و نياز به آن ندارد.

شباهت به سليمان عليه‎السلام

سليمان عليه‎السلام، داود او را جانشين و خليفة خود قرار داد و در حاليكه هنوز به سن بلوغ نرسيده بود، كه در حديثي از امام نهم حضرت حوا(عليه‎السلام) آمده كه فرمود:

خداوند تبارك و تعالي به داود مي‎فرمود كه سليمان را خليفه خود سازد در حاليكه كودك بود و چوپاني گوسفندان مي‎كرد. عباد و علماي بني اسرائيل اين مطلب را انكاركردند، پس خداوند تعالي وحي فرمود كه: عصاي آن افراد را بگير و عصاي سليمان را نيز بگير و آنها را در اتاق بگذارو در آن اتاق را به مهر خودشان مهر كن، و چون فردا شود عصاي هر كس برگ كرده و سير داده بود او خليفه است، پس داود اين مطلب را به آنها خبر داد، گفتند: ما راضي و تسليم شديم. قائم عليه‎السلام را خداوند عز و جل خليف قرار داد و حال آنكه كودكي تقريباً پنج ساله بود، و در زمان حيات پدرش به سؤالات سعدبن عبدالله قمي پاسخ گفت چنانكه گذشت سليمان عليه‎السلام گفت: پروردگارا به من ملكي عنايت كن كه براي هيچكس بعد از من شايسته نباشد. 542

حكومت پادشاهان و امراي زمين تنها بر انسانها است ولي حكومت سليمان بر جن و انس و پرندگان بود، خداوند عزوجل مي‎فرمايد: وحشر سليمان جنوده من الجن و الانس و الطيرفهم يوزعون.543

قائم عليه‎السلام، خداوند متعال ملكي به او عنايت خواهد فرمود كه براي احدي از اولين و آخرين از نظر كميت و كيفيت مانندش نبوده، اما كميت: براي اينكه آن حضرت مابين شرق و غرب را مي‎گيرد- چنانكه در حديث آمده و اما كيفيت: براي اينكه محض عدالت و عدالت محض است، و چونكه حكومتش تمام اهل آسمانها و زمينها را شامل مي‎گردد.

سليمان عليه‎السلام، خداوند باد را در تسخير او قرار داده بود، خداي عز و جل مي‎فرمايد:

فسخرنا له الريحتجري بامره رخاء حيث اصاب.544

قائم عليه‎السلام نيز خداوند باد را در خدمتش قرار مي‎دهد. چنانكه در حديثي كه در كمال‎الدين روايت شده امام صادق عليه‎السلام فرمود: پس خداوند تبارك و تعالي بادي برانگيزد كه در هر بيابان ندا كند: اين مددي است كه به قضاوت داود و سليمان عليهما السلام قضاوت مي‎كند و بينه نمي‎خواهد. 545

سليمان عليه‎السلام مدتي از قومش غايب شد.

قائم عليه‎السلام غيبتش طولاني‎تر از سليمان است.

سليمان عليه‎السلام آفتاد برايش بازگشت.

قائم عليه‎السلام آفتاب و ماه را مي‎خواند و آنها او را پاسخ مي‎دهند.

سليمان عليه‎السلام حشمه الله بوده. قائم عليه‎السلام نيز چشمه الله است.

شباهت به آصف

آصف علمي از كتار را داشت. قائم عليه‎السلام علوم كتاب نزدش هست.

آصف، خداوند او را مدتي طولاني از قومش غايب كرد.

قائم عليه‎السلام، خداوند متعال او را مدتي طولاني از نظرها غائب ساخته است.

آصف، با غيبتش ابتلا و گرفتراي بني اسرائيل سخت و شديد شد.

قائم عليه‎السلام نيز با غيبتش گرفتاري و ابتلاي مؤمنين شدت يافت.

شباهت به دانيال عليه‎السلام

دانيال عليه‎السلام از بني اسرائيل مدتي مديد غائب بود، و در هر چاهي بزرگ او را با شير درنده زنداني كرده بودند تا آن شير او را طعمة خود سازد، پس خداوند تعالي او را حفظ كرده و به يكي از پيغمبران بني‎اسرائيل دستور داد كه غذا و آبش را ببررد، و گرفتراي پيروان و شيعيانش شديد شد.

قائم عليه‎السلام از نظر ما غائب مانده و با غيبتش گرفتاري ما بسيار شده، دشمنان آن حضت قصد كشتنش را داشتند ولي خداوند او را حفظ و حراست فرمود.

شباهت به عزيز

عزيز عليه‎السلام وقتي به سوي قومش بازگشت و در ميان آنها ظاهر شد تورات را آنطور كه بر موسي بن عمران عليه‎السلام نازل شده بود خواند.

قائم عليه‎السلام هنگاميكه ظاهر شد براي اهل زمين قرآن را آن چنانكه بر حضرت خاتم النبين صلي الله عليه و آله نازل شده خواهد خواند.

شباهت به جرجيس

جرجيس عليه‎السلام، خداوند مردگاني را برايش زنده كرد، چناكه در بحار آمده كه: زني به خدمتش آمد و گفت:

اي بندة صالح، گاوي داشتيم كه با آن امرار معاش مي‎كرديم و آن مرده است جرجيس به او گفت: اين عصا را بگير و آن را بر گاوت قرار ده و بگو كه جرجيس مي‎گويد: باذن خداوند برخيز. پس چون آن زن اين كار را كرد. آن گاو زنده شد پس به خداوند ايمان آورد.546

قائم عليه‎السلام نيز خداوند متعال مردگاني را برايش زنده خواهد كرد.

شباهت به ايوب عليه‎السلام

ايوب عليه السلام هفت سال بر بلا صبر كرد.

قائم عليه‎السلام از هنگام وفات پدرش تا كنون صبر كرده و نمي‎دانم تا كي اين صبر ادامه خواهد داشت!!

ايوب عليه‎السلام يك يا دوچشم از زمين برايش جوشيد، خداوند متعال مي‎فرمايدك

ارلض برجلك هذا مغتسل بارد و شراب.549

قائم عليه‎السلام نيز برايش چشمه از زمين جوشيد.

ايوب عليه‎السلام، خداوند مردگاني را برايش زنده كرد،

خداوند چنين فرموده:

و اتناه اهله و مثلهم معهم رحمه من عندناوذكري للعابدين.551

قائم عليه السلام نيز خداوند مردگاني را برايش زنده مي‎كند.

شباهت به يونس عليه‎السلام

شيخ صدوق رحمه الله عليه به سند خود از محمد بن مسلم روايت كرده كه گفت: بر حضرت ابو جعفر محمد بن علي باقي عليه‎السلام وارد شدم مي‎خواستم از قائم آل محمد عليهم السلام از آن حضرت سوال كنم كه خود آغاز سخن كرد و فرمود: اي محمدبن مسلم به درستي كه در قائم از ال محمد صلي الله عليه و آله از پنج پيغمبر شباهت هست: يونس بن متي، و يوسف بن يعقوب و موسي و عيسي و محمد صلوات الله عليهم، اما شباهت از يونس به متي اينكه پس از غيبت در قيافه جواني در سن پيري به سوي قومش بازگشت. 552

شباهت به زكريا عليه‎السلام

ذكريا عليه السلام، فرشتگان او را ندا كردند در حاليكه به نماز ايستاده بود.

قائم عليه‎السلام نيز خداوند او را مورد خطاب قرار داد، و همچنين فرشتگان در هر ش قدر او را ندا مي‎كنند، و جبرئيل هم هنگاميكه با آن حضرت بيعت مي‎كند دست بر دست آن حضرت مي‎نهد و مي‎گويد: بيعت براي خدا.

ذكريا عليه‎السلام در مصيبت حضرت ابي عبدالله حسين عليه‎السلام سه روز گريه كرد.

قائم عليه‎السلام نيز تمام عمرش و در همة زمانش بر آن حضرت مي‎گريد، چنانكه در زيارت ناحيه آمده:

و لا ندنبك صباحاً و مساء و لابكين عليك بدل الدموع كما

يعني: شب و روز بر تو ندبه مي‎كنم و به جاي اشك بر تو خون مي‎گريم.

شباهت به يحيي عليه‎السلام

يحيي عليه‎السلام پيش از ولادت به او بشارت و مژده داده شد. قائم عليه‎السلام نيز بشارت و مژده‎اش پيش از ولادت داده شد. يحيي عليه‎السلام در شكم مادر سخن گفت، چنانكه در حديث از امام عسگري عليه‎السلام آمده كه فرمود:

روزي مريم بر مادر يحيي هسمر ذكريا وارد شد، ولي او برايش برنخاست، يحيي (از شكم مادر) ندا كرد: بهترين زنان عالم در حالتي كه بهترين مردان جهان را با خود وارد بر تو وارد مي‎شود برايش بر نمي‎خيزي؟ پس مادرش متنبه شده و از جاي برخاست.555

قائم عليه السلام نيز چنانكه روايت حكيمه آمده در شكم مادر سخن گفت و سورة قدر را قرائت كرد. 556

يحيي عليه‎السلام زاهدترين و عابدترين مردم زمانش بود. قائم عليه‎السلام نيز عابدترين و زاهدترين مردم زمانش مي‎باشد.

شباهت به عيسي عليه‎السلام

عيسي عليه‎السلام فرزند بهترين زنان زمانش مي‎باشد.

قائم عليه‎السلام نيز فرزند بهترين زنان زمانش مي‎باشد.

عيسي عليه‎السلام در شكل مادر تكلم كرده تسبيح مي‎گفت.

قائم عليه‎السلام نيز در شكم مادر سخن گفته است.

عيسي عليه‎السلام در كودكي در گهواره سخن گفت.

قائم عليه السلام نيز در كودكي در گهواره سخن گفت.

حضرت حجت عليه السلام بعد از ولادتش تكلم كرد و گفت:

اشهد ان لااله الا الله وحده لا شريك له و ان محمد رسول الله صلي الله عليه و آله.

سپس بر امير المومنين و امامان عليهم السلام يك به يك درود فرستاد تا به پدرش رسيد، آنگاه لب فرو بست تا روز هفت به توحيد سخن گفت و بر محمد و امامان عليهم السلام درود فرستاد. سپس اين آيه را تلاوت كرد:

بسم الله الرحمن الريحم و نريد ان نمن علي الذين استضعفوا في الارض.557

عيسي عليه السلام، خداوند حكمت و ويژگيهاي نبوت را در كودكي به او عنايت فرمود.

قائم عليه السلام نيز خداوند حكمت و ويژگيهاي امامت را در كودكي به حضرتش عنايت كرد.

عيسي عليه السلام را خداوند متعال به سوي خود بالا برد.

قائم عليه‎السلام را نيز خداوند متعال به سوي خود بالا برد.

عيسي عليه‎السلام، مردم در باره‎اش اختلاف كردند.

قائم عليه السلام نيز مردم در باره‎اش اختلاف كردند.

عيسي عليه‎السلام نيز مردم در باره‎اش اختفا كردند.

خداوند عزوجل از زبان او در قرآن چنين آورد:

و احيي الموتي باذن الله،562

و خطاب به او فرموده:

واذتخرج الموتي باذني 563

و قائم عليه‎السلام نيز مردگان را زنده مي‎كند.

عيسي عليه‎السلام فرمود:

من به شما خبر مي‎دهد آنچه مي‎خوريد و آنچه در خانه‎هايتان ذخيره مي‎كنيد. 564

قائم عليه السلام بر تمام احوال و كارهاي ما مطلع است.

و دليل بر آن، تمام اخبار و روايات بسياري اينست كه در بارة علم ائمه معصومين عليهم السلام وارد شده، روايتي است كه در خزايج از ابونصير نقل شده كه گفت:

با حضرت ابوجعفر باقر عليه‎السلام به مسجد رفتم، مردم مي‎آمدند و مي‎رفتند، آن حضرت به من فرمود: از مردم بپرس آيا مرا مي‎بينند؟ من هم به هر كس كه بر مي‎خوردم سؤال مي‎كرد: آيا ابوجعفر را نديدي؟ مي‎گفت: نه.

در حاليكه آن حضرت ايستاده بود، تا اينكه ابوهارون مكفوف (نابينا) وارد شد. حضرت فرمود: از اين هم بپرس. به او گفتم: آيا ابوجعفر عليه‎السلام را نديدي؟ گفت: مگر اين نيست كه ايستاده؟ گفتم: از كجا دانستي؟ گفت: چگونه ندانم و حال آنكه او نور درخشنده است.565

شباهت به خاتم النبيين صلي الله عليه و آله

سخن جامع در اين باب فرمايش رسول اكرم صلي الله عليه و آله مي‎باشد كه فرمود:

مهدي از فرزندان من است، اسم او اسم من، و كنيه‎اش كنيه من، از نظر خلق و خلق شبيه‎ترين مردم به من است.

مي‎گويم: از اين سخن مبارك دردهاي بسياري گشوده مي‎شود كه شايسته است در آن نذير نمائي تا ان شاء الله صبرت زياد و سينه‎ات فراخ گردد.


 

منابع

386 قرآن  كريم ـ سوره عنكبوت 2و3.

387 قرآن  كريم ـ سوره مومنون 30 و نهج البلاغه خطبه 102.

388 روضه الكافي، محمد بن يعقوب كليني 8/37.

389 قرآن  كريم ـ سوره جن 26.

390 تحف العقول ابن شيعه 230.

391 روضه كافي، محمد بن يعقوب كليني 247 ح 346. سوره يس 52.

392 اصول كافي، محمد بن يعقوب كليني ج 2/91 باب الصبر ح 12.

393 قرآن كريم سوره آل عمران 200.

394 اصول كافي محمد بن يعقوب كليني 2/87 باب الصبر ح2.

396 قرآن  كريم ـ سوره مزمل

397 قرآن  كريم ـ سوره سجده 24و25

398 قرآن  كريم ـ سوره حجر 97و98

399 قرآن  كريم ـ سوره انعام 23و24.

400 قرآن  كريم ـ سوره ق 39.

401 قرآن  كريم ـ سوره سجده 24.

402 قرآن  كريم ـ سوره اعراف 127.

403 قرآن  كريم ـ سوره توبه 5.

404 قرآن  كريم ـ سوره بقره 191.

405 اصول كافي محمد بن يعقوب كليني ج 2/88 باب الصبر ح 3.

407 اصول كافي محمد بن يعقوب كليني ج 2/477 ح 12.

408 اصول كافي محمد بن يعقوب كليني ج 2/91 باب الصبر ح 13.

409 قرآن كريم سوره هود 93.

410 قرآن  كريم ـ سوره اعراف 71.

411 كمال الدين،شيخ صدوق ، ج 2 ، 64 باب 55  ح 5

412 قرآن كريم ـ سوره بقره  / 155

413 قرآن كريم سوره آل عمران / 70  و كمال الدين ج 2 / 649  باب 57 ح 3 .

414 غيبت نعماني ، محمد بن ابراهيم نعماني / 12 في صفه القائم .

415 غيبت نعماني ، محمدبن ابراهيم نعماني / 105 ، باب ما يلحق الشيعه عندالتمحيص و سوره آل عمران / 186

416 غيبت نعماني ، محمدبن ابراهيم نعماني /105

417 قرآن كريم ، سوره نحل / 127

418 اصول كافي ، محمدبن يعقوب كليني . ج 2 / 56 . باب المكارم ج 2 .

419 اصول كافي ، محمدبن يعقوب كليني ، ج 2 / 56 ح 3

420 اقبال سيدبن طاووس  457  جز اول

421 بحارالانوار ، علامه مجلسي 52 / 128 ، ج 22 .

422 بحارالانوار ، علامه مجلسي ج 52 / 128 ح 22 .

423 بحارالانوار ، علامه مجلسي ج 52 / 130 ح 29 .

424 غيبت نعماني ، محمدبن ابراهيم نعماني / 104 فيماامريه الشيعه

425 قرآن كريم ، سوره نساء / 140

426 تفسير قمي ج 1 / 156

427 اصول كافي ، محمدبن يعقوب كليني ج 2 / 377  باب مجالسه اهل المعاصي ح 8 .

428 قرآن كريم ، سوره انعام / 108

429 قرآن كريم ، سوره انعام / 68

430 قرآن كريم ، سوره نحل / 116

431 اصول كافي ، محمدبن يعقوب كليني  ج 2 / 3778 / ح 12 .

432 اصول كافي ، محمدبن يعقوب كليني  ج 2/  397 ح 13

434 اصول كافي ، محمدبن يعقوب كليني ج 2 / 397 ح 14

435 تفسير برهان ، علامه بحراني . ج 1 / 423  ح و سوره نساء / 140

436 قرآن كريم ، سوره نساء / 140

437  بحارالانوار ، علامه مجلسي ج 5 / 83 ، باب الثامن والعشرون

438  تحف العقول ، ابن شيعه / 228

439 غيبت نعماني ، محمدبن ابراهيم نعماني / 112 في صفه القائم

430 كمال الدين شيخ صدوق  ج 1 / 330  باب  32 ذيل 15

441 نهج البلاغه ، خطبه 102 ، فيض ، 291 .

442 غيبت نعماني ، محمدبن ابراهيم نعماني / 70

443 غيبت نعماني ، محمدبن ابراهيم نعماني / 107 باب ملحق الشيعه عندالتمحيص

444 غيبت نعماني ، محمدبن ابراهيم نعماني / 106

445 قرآن كريم سوره آل عمران  / 103

446 بحارالانوار علامه مجلسي ج 53 / 177

447 . بحارالانوار علامه مجلسي ج 53 / 177

448 كمال الدين ، شيخ صدوق ، ج 1/ 302  باب 26 ذيل ح 11

449 اصول كافي ، محمدبن يعقوب كليني ج 1 / 339  باب 45  ح 43

450  قرآن كريم ، سوره طه  124 - 126

451 قرآن كريم ، سوره اسراء / 71

452 قرآن كريم ، سوره يوسف / 88

453 قرآن كريم ، سوره بقره / 189

454 كمال الدين ، شيخ صدوق ج  2 / 513  باب 45  ح 43

455 جمال الدين الاسبوع ،‌سيدبن طاووس / 230

456 بحارالانوار ، علامه مجلسي  ج 22 / 327 ح 33

457 قرآن كريم ، سوره جح  / 32

462 قرآن  كريم ـ سوره حج 31.

463 مرآه الانوار ـ شيخ ابوالحسن العاملي 198.

464 بصائر الدرجات ـ علامه صفار 126.

465 بصائر الدرجات ـ علامه صفار 28 باب 12 جز اول ـ ح 1.

466 بصائر الدرجات ـ علامه صفار 29 باب 12 ح 4.

467 بصائرالدرجات ـ علامه صفار 422 ـ باب 12 جز 9 ح 6.

469 قرآن  كريم ـ سوره مائده ـ 116.

470 بحار الانوار ـ علامه مجلسي ـ ج 100/133.

471 نهج البلاغه ـ خطبه سوم.

472 قرآن كريم ـ سوره غاشيه 25 ـ 26.

473 تفسير البرهان ـ علامه بحراني ـ ج 4/455.

474 در جلد اول كتاب نام او را صريحاً آورده و خوابش را نسبت به امام مجتبي عليه السلام ياد كرده است به صفحه 510 ترجمه جلد اول مراجعه كنيد.

475 معاني الاخبار ـ شيخ صدوق ـ 156.

476 بحار الانوار ـ علامه مجلسي ـ  ح 49/222 ح 15 و رجال كشي / 593 ح 1109و خلاصه علامه ـ 48.

477 قرآن  كريم ـ سوره نور ـ 36.

478 غايه المرام ـ علامه بحراني ـ 318 باب 12 جز 6.

479 قرآن  كريم ـ سوره احزاب 46.

480 قرآن  كريم ـ سوره مائده 110.

481 قرآن  كريم ـ سوره طه 21.

482 بحار الانوار ـ علامه مجلسي ـ ج 100/409 ج 67.

483 بحار الانوار ـ علامه مجلسي ـ ج 47/336 ج 8 و ج100/126 ـ ح 2.

484 بحار الانوار ـ علامه مجلسي ـ ج 47/7ح22 و اصول كافي ـ ج 3/251 ـ ح 5.

485 جنه الماوي ـ ميرزاي نوري ـ 270ـ حكايت 34.

486 غيبت نعماني ـ محمد بن ابراهيم نعماني ـ 155 ـ في نهي التوقيت و التسميه.

487 غيبت نعماني ـ محمد بن ابراهيم نعماني ـ 155 ـ في نهي التوقيت و التسميه.

489 اصول كافي ـ محمد بن يعقوب كليني ـ ج 2/368 ـ باب كراهيه التوقيت ح 2.

490 اصول كافي ـ محمد بن يعقوب كليني ـ ج 1/368 ـ باب كراهيه التوقيت ح 3.

491 غيبت نعماني ـ محمد بن ابراهيم نعماني ـ 155 ـ باب النهي عن التوقيت.

492 غيبت نعماني ـ محمد بن ابراهيم نعماني ـ 158 ـ باب كذب الوقاتون.

493 اصول كافي ـ محمد بن يعقوب كليني ـ ج 1/368 باب كراهيه التوقيت ح 4و 3.

495 غيبت ـ شيخ طوسي ـ 262 ـ باب النهي عن التوقيت.

496 غيبت ـ شيخ طوسي ـ‌262 ـ باب النهي عن التوقيت

497 غيبت ـ شيخ طوسي ـ 262 ـ باب النهي عن التوقيت

498 احتجاج ـ شيخ طوسي ـ ج 2/281.

499 غيبت شيخ طوسي ـ ج 2/176 باب ذكر التوقيت.

500 غيبت شيخ طوسي ـ 263 و اصول كافي ـ ج 1/368 ـ غيبت نعماني ـ 157.

501 قرآن  كريم ـ سوره رعد 39.

502 غيبت شيخ طوسي ـ 265 باب عن التوقيت.

503 غيبت شيخ طوسي ـ 263 في عن التوقيت.

504 غيبت نعماني ـ محمد بن ابراهيم نعماني ـ 157 نهي عن التوقيت.

505 غيبت نعماني ـ محمد بن ابراهيم نعماني ـ 157 نهي عن التوقيت.

506 قرآن  كريم ـ سوره سبا 17.

507 قرآن  كريم ـ سوره نساء 77.

509 بحار الانوار ـ علامه مجلسي ـ ج 52/106 ـ ح 13. و عياشي ـ ج 2/3 ـ ح 3.

510 بحار الانوار ـ علامه مجلسي ـ ج 52/121 ـ ح 50.

511 غيبت نعماني ـ محمد بن ابراهيم نعماني ـ 146 و در بحار الانوار ـ ج 52/235 ـ ح 104.

512 بصائر الدرجات ـ علامه صفار ـ 23 باب 11 ذيل ح 11.

513 بصائر الدرجات ـ علامه صفار ـ 23 باب 11 ذيل ح 10.

519 غيبت نعماني ـ محمد بن ابراهيم نعماني ـ 109.

521 غيبت نعماني ـ محمد بن ابراهيم نعماني ـ 111.

522 غيبت نعماني ـ محمد بن ابراهيم نعماني ـ 111.

523 غيبت نعماني ـ محمد بن ابراهيم نعماني ـ 111.

524  اصول كافي ـ محمد بن يعقوب كليني ـ ج 1/368 ـ باب كراهيه التوقيت ح 5.

528 كمال الدين ـ شيخ صدوق ـ ج 2/484.

529 غيبت نعماني ـ محمد بن ابراهيم نعماني ـ 81 باب في حال الغيبه.

530 قرآن  كريم ـ سوره بقره 286.

531 قرآن  كريم ـ سوره نحل 89.

532 قرآن  كريم ـ سوره نمل 75.

533 قرآن  كريم ـ سوره فاطر 32.

534 قرآن  كريم ـ سوره يس 12.

535 قرآن كريم ـ سوره انبياء 27.

536 بصائر الدرجات ـ علامه صفار ـ 38 باب 19 جز اول

537 قرآن كريم ـ سوره انبياء 7.

538 قرآن  كريم ـ سوره ص 39.

539 قرآن  كريم ـ سوره رعد 39.

541 قرآن كريم ـ سوره طه 52.

542 قرآن  كريم ـ سوره نمل 75.

543 قرآن  كريم ـ سوره سباء 3.

544 قرآن  كريم ـ سوره فاطر 11.

545 قرآن  كريم ـ سوره ق 50.

546 قرآن  كريم ـ سوره حديد 22.

547 قرآن  كريم ـ سوره واقعه 77و 78و 79.

548 قرآن  كريم ـ سوره يس 12.

549 قرآن  كريم ـ سوره دخان 1و2.

551 بصائرالدرجات ـ علامه صفار 127 ـ باب 6 ح 3.

552 قرآن  كريم ـ سوره شوري 27.

553 قرآن  كريم ـ سوره ابراهيم 24و25.

554 تحف العقول ـ ابن شعبه 229.

555 بصائر الدرجات ـ علامه صفار 329 ـ باب 9 جز 7.

556 بصائر الدرجات ـ علامه صفار 329 ـ باب 9 ـ جز 7 ـ ذيل ح 3.

557 بصائر الدرجات ـ علامه صفار 329 ـ باب 9ـ جز 7 ـ ذيل ح 2.

558 اصول كافي ـ شيخ كليني ـ ج 1/257 ـ باب النادر فيه ذكر الغيب ـ ح 3.

561 مشارق انوار اليقين ـ حافظ برسي 125.

562 كمال الدين ـ شيخ صدوق ـ ج 2/516 باب 45 ـ‌ ذيل ح 44.

563 الغيبه ـ شيخ طوسي 242.

564 كمال الدين ـ شيخ صدوق ـ ج 2/516 باب 45 ـ ذيل ح 44.

565 جنه الماوي ـ ميرزا حسين نوري 18 الفائده الاولي.

567 قرآن  كريم ـ سوره آل عمران 84.


 

فهرست

مقدمه_________________________________________________ 1

       شباهت حضرت مهدي به پيامبران عليهم اسلام

شباهت به آدم___________________________________________ 5

شباهت به هابيل_________________________________________ 8

شباهت به نوح___________________________________________ 10

شباهت به ادريس_________________________________________ 12

شباهت به هو___________________________________________ 16

شباهت به صالح _________________________________________ 17

شباهت به ابراهيم ________________________________________ 19

شباهت به اسحق________________________________________ 31

شباهت به لوط___________________________________________ 33

شباهت به يعقوب_________________________________________ 34

شباهت به يوسف_________________________________________ 34

شباهت به خضر__________________________________________ 37

شباهت به الياس_________________________________________ 40

شباهت به ذوالقرس_______________________________________ 44

شباهت به شعيب پيغمبر___________________________________ 47

شباهت به موسي عليه السلام_______________________________ 49

شباهت به هارون_________________________________________ 58

شباهت به حز قيل عليه السلام______________________________ 60

شباهت به سليمان عليه السلام______________________________ 62

شباهت به آصف__________________________________________ 64

شباهت به دانيال عليه السلام________________________________ 64

شباهت به عزيز __________________________________________ 64

شباهت به جر جيس_______________________________________ 65

شباهت به ايوب عليه السلام_________________________________ 65

شباهت به يونس عليه السلام________________________________ 66

شباهت به زكريا عليه السلام________________________________ 66

شباهت به يحيي عليه السلام________________________________ 67

شباهت به عيسي عليه السلام______________________________ 67

شباهت به خاتم النبيين ا. . . عليه و آله ________________________ 70

منابع __________________________________________________ 71


 

موضوع تحقيق :

مقدمه

آشنائي با آخر الزمان

اي كسانيكه ايمان آورده ايد! بر شما باد نفسهاي خودتان، گمراهي گمراهان شما را آسيب نمي رساند، اگر شما هدايت يافته باشيد در گذشته مردم پيامبران را تكذيب كرده اند و خداوند فرشتگان را انكار نموده اند و روز رستاخيز را به استهزاء گرفته اند، آن روزي كه خداوند منان با بكارگيري الفاظ و حروف تاكيد همچون حروف جواب، اِن، لام و نون به حقيقت و حتميت آن سوگند ياد كرده و  مي فرمايد : « وُ نستيبئونكُ : احق هو؟ قل : اي و ربي اِنه لحق، و ما انتم بمعجزين.»

« از تو مي پرسند : آيا به راستي آن حق است؟ بگو :‌ آري، به پروردگار سوگند، كه آن  حق است و شما هرگز راه فراري نداريد»

در عين حال، منكرين معاد و قيامت، بسيار و معتقدين به آن اندكند.

بنابراين وقتي بيشتر مردم گفتار خداوند را تكذيب مي نمايند، پذيرفتن سخنان من نيز، دليل بي اعتباري آنان و بي احترامي و اسائه ادب به من نيست. زيرا انسان به طبيعت حال در مسائل مربوط به ماوراء طبيعت زود قضاوت مي كند. بسيار  مشاهده مي شود افرادي كه از درك مسائل بسيار ساده ناتوان هستند، در مسائل بسيار پيچيده جهان متافيزيك اظهار نظر مي كنند و به انكار و تكذيب بر مي خيزند. حتي به خود اجازه مي دهند كه در شگفتيهاي جهان آفرينش فلسفه بافي نمايند.

بسيار ديده مي شود كه افراد مكتب نرفته و يا كم سواد، كه از درك فرمول يك مولكول آب ناتوان هستند، به خود اجازه مي دهند كه در مسائل ماوراء طبيعت به نقص و ابرام پرداخته، در مورد آفريدگار جهان هستي به تجزيه و تحليل بپردازند. چه گويم در مورد جامعه اي كه كسي را روشنفكر مي پندارند كه به اعتقادات ديني پشت پا بزند و ميراث نياكان خود را به دور اندازد و به دنبال غرائز حيواني گام بردارد!

اي گروه روشنفكران ! كه از تاريخ خود بيگانه ايد و از راه نياكان خود منحرف شده ايد، و به عقايد ديني خود پشت پا زده ايد و بحث از « مصلح غيبي» را افسانه ي انگاريد، همه  انسانها بدانند كه حضرت مهدي (عج) در پاسخ يكي از سفيران خود كه در مورد منكران آن حضرت پرسيده بود، چه نوشته اند؟ امام عليه السلام در پاسخ او چنين نوشت : كسي كه مرا انكار نمايد، از من نيست راه او راه فرزند حضرت نوح عليه السلام است.

آيا كسي راضي مي شود كه از راه پسر نوح پيروي كند و سرانجام از روي لجاجت طعمه امواج خروشان دريا شود و غرق گردد؟! نه هرگز، انقلاب شكوهمند آن انقلابگر پيروز در آستانه وقوع است ... و بديهي است كه كسي را ياراي مقاومت در برابر آن نيست. مگر كسي مي تواند در مقابل امواج كوه پيكر دريا بايستد؟ مگر كسي مي تواند در برابر حوادثي چون طوفان، تندباد، زلزله و نظائر آنها بايستد؟ و كسي  نمي تواند در يك لحظه در دو مسير حركت كند، لذا كسي كه از هواي نفس پيروي مي كند از مسير حق جدا مي شود و هر كس كه به نداي عقلش گوش فرا مي دهد در برابر حق تسليم خواهد شد.

ظهور و قيام حضرت مهدي (عج) همچون مرگ است كه خواه ناخواه براي همگان پيش خواهد آمد، كسي كه مرگ را باور كند با آن روبرو خواهد شد و كسي كه مرگ را تكذيب و براي ديگران بداند و خود را در اين جهان جاودانه پندارد باز هم با آن مواجه خواهد شد. ظهور مهدي (عج) نيز بدون شك و ترديد به وقوع خواهد پيوست. هر كس مي خواهد باور كند و هر كس مي خواهد تكذيب نمايد.

امام صادق (ع) مي فرمايد :

اگر يكي از شما دو جان داشت، مي توانست با يكي از آنها تجربه اندوخته، با ديگري زندگي جدي  نمايد. ولي براي هيچكس جز يك جان وجود ندارد، هنگامي كه از دستش رفت، راه توبه بسته مي شود. از اين رهگذر هنگامي كه كسي به نام ما به سراغ شما مي آيد خوب بينديشد كه براي چه شما را دعوت مي كند؟ و در چه راهي گام برداشته، خروج مي نمائيد؟

طبق فرمودة امام عليه السلام، برهه ما لازمست كه در مورد اين تنها سرمايه خودآگاهانه مراقب باشيم.

شماره 3 بحارالانوار جلد 51 صفحه 102 و جلد 52 صفحه 383

شماره 4 منتخب الاثر صفحه 316و318

شماره 5 المهدي 199و219و316

شماره 6 الام المهدي صفحه 69و343

شباهت امام عصر (عج) ديگر انبياء الهي

شباهت امام عصر (عج) با ديگر انبياء الهي


«بنام خدا»

شباهت حضرت مهدي به پيامبران عليهم السلام

شباهت به آدم

خداوند آدم را خليفه خود در تمام زمين قرار داد و او را وارث آن ساخت و در قرآن چنين فرمود:

اني جاعل في‌الارض خليفه  386

و خداوند حضرت حجت عليهم السلام را نيز وارث زمين خواهد ساخت و خليفة خود در زمين خواهد فرمود، چنانكه از حضرت ابي‌عبدالله صادق عليه السلام مروي است كه در تفسير آية:

وعدالله الذين آمنوا منكم و عملوا الصالحات ليستخلفنهم في‌الارض         387

او قائم و اصحابش مي‌باشند و هنگام ظهورش در مكه در حاليكه دست بر صورت مي‌كشد مي‌گويد: الحمد الله الذي صدقنا وعده و اورثنا الارض   388

و در حديث مفضل آمده كه:

خروج مي‌كند در حاليكه ابري بالاي سرش سايه افكنده و در آن منادي ندا مي‌كند: اين مهدي خليفه خدا است از او پيروي كنيد.

گريه آدم عليه السلام: از پيامبر صلي الله عليه و آله آمده كه فرمود:

آدم عليه السلام آنقدر بر فراق بهشت گريست تا اينكه (اشك) از دوگونه‌اش مانند آبراههائي جاري شد.        389

از امام صادق عليه السلام نيز همين معني روايت شده است.               390

حضرت قائم عليه‌السلام نيز مانند آدم- گريه بسيار دارد، چنانكه در زيارت ناحيه از آن حضرت است كه خطاب به جدش حسين عليه‌السلام- مي‌گويد:

شب و روز برايت ندبه مي‌كنم و به جاي اشك بر تو خون مي‌گريم.

درباره آدم آيه نازل شده كه:

خداوند تمام اسمها را به آدم تعليم فرمود. 391

و اما قائم: خداوند آنچه به آدم آموخت به او نيز آموخته و اضافه بر آن هم مطالب ديگر آموخته است، چه اينكه آدم بيست‌وپنج حرف از اسم اعظم را آموخته بود چنانكه در حديث آمده- و پيغمبر اكرم صلي الله عليه و آله هفتادودو حرف از آن را آموخت، و تمام اموري كه خداوند متعال به پيامبرش داده به اوصياي آن حضرت نيز داده شده تا به مولاي ما حضرت قائم عليه‌السلام عجل الله فرجه، نوبت رسيد.

و در خبر صحيحي ثقه‌الاسلام كليني از حضرت ابي‌عبدالله صادق عليه‌السلام مروي است كه فرمود:

آن علمي كه به آدم عليه‌السلام نازل شد ديگر برداشته نشد، و هيچ عالمي نمرده مگر اينكه علمش را به ارث گذاشته است؛ زمين بدون عالم باقي نمي‌ماند. 392

آدم زمين را با عبادت خدا زنده كرد، پس از آنكه جنيان با كفر و طغيانشان آنرا ميرانده بودند.

قائم عليه‌السلام نيز زمين را با دين خدا و عبادت و عدالت و برپائي حدودش زنده خواهد كرد، بعد از مردن آن به كفر و معصيت اهل زمين.

در بحار از حضرت ابوجعفر باقر عليه‌السلام درباره آية:

يحيي الارض بعد موتها. 393

آمده كه فرمود:

خداوند عزوجل به وسيله قائم عليه‌السلام زمين را بعد از مرگش زنده گرداند.

منظور از مرگ آن، كفر اهل آن مي‌باشد كه كافر در حقيقت مرده است. 394

و در وسائل درباره آية:

يحيي الارض بعد موتها.

آمده كه حضرت ابراهيم موسي‌بن‌جعفر عليهما السلام فرمود:

به وسيله باران احيا نمي‌كند، بلكه خداوند مرداني برمي‌انگيزد كه عدالت را زنده مي‌كنند، و زمين به خاطر احياي عدالت زنده مي‌شود، و به درستي كه اگر يك حد در زمين برپا شود، سودمندتر است از چهل روز باران. 395

و در همان كتاب از پيغمبر اكرم صلي‌الله عليه و آله منقول است كه فرمود:

يك ساعت امام عادل بهتر است از عبادت هفتاد سال، و يك حد كه براي خدا در زمين برپا شود، سودمندتر است از چهل روز باران. 396

با اين همه تا كي و تا چند آدم و قائم را با هم مقايسه كنم در حاليكه آدم به خاطر قائم خلق شد.

ان الذي خلق المكارم جازها

                   في صلب آدم لامام القائم

آنكه مكارم اخلاق را آفريد همه را در صلب آدم قرار داد براي امام قائم.

شباهت به هابيل:

نزديكترين و خويشاوندترين افراد، هابيل را كشت يعني برادرش قابيل- خداوند متعال در كتاب عزيز خود مي‌فرمايد:

واتل عليهم نباء ابني آدم بالحق اذ قربانا فتقبل من احدهما و لم يتقبل من الاخر قال لاقتلنك قال انما يتقبل الله من المتقين. 397

همچنين نزديكترين و خويشاوندترين افراد، قصد كشتن امام قائم روحي و ارواح-العالمين فداه- را نمود، و او عموي آن حضرت جعفر كذاب بود، كه از امام زين‌العابدين عليه‌السلام آمده است كه فرمود:

گويا جعفر كذاب را مي‌بينم كه سركش زمانش را بر تفتيش امر ولي خدا و آنكه در غيب الهي محفوظ و بر حرم پدرش موكل است وادار كند، به خاطر جهل او به ولادتش و حرص بر كشتنش اگر بر او دست يابد- از روي طمع در ميراث پدرش تا آن را به ناحق بگيرد. 398

شباهت به شيث:

هبه الله شيث، اجازه نيافت كه علم خودش را آشكار كند، چنانكه در روضة كافي روايت شده كه حضرت ابوجعفر باقر عليه‌السلام در خبري طولاني چنين فرمود:

وقتي هبه‌الله پدرش آدم را دفن كرد، قابيل به نزدش آمد و گفت: اي هبه‌الله من ديدم كه پدرم آدم تو را از علم آنقدر عطا كرد كه به من عطا نكرده، و آن همان علمي است كه برادرت هابيل به آن دعا كرد و قربانيش قبول شد، و بدين جهت او را كشتم كه فرزنداني نداشته باشد تا بر فرزندان من افتخار كنند و بگويند ما فرزندان كسي هستيم كه فربانيش قبول شد و شما فرزندان كسي هستيد كه قرباني او قبول نشد، و تو اگر علمي را كه پدرم به تو اختصاص داده آشكار كني تو را هم مي‌كشم همانطور كه برادرم هابيل را كشتم. پس هبه‌الله و فرزندان او مخفي مي‌كردند آنچه از علم و ايمان نزد آنها بود. 399

حضرت قائم نيز اجازه نيافته تا روز وقت معين؛ چنانكه درباره حضرتش روايت شده:

هنگام ولادت بر زانو قرار گرفت، و دو انگشت سبابه‌اش را به سوي آسمان بلند كرد، و عطسه‌اي زد و گفت:

الحمدالله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله.

ستمگران پنداشته‌اند كه حجت الهي باطل و نابود است. و حال آنكه اگر در سخن گفتن به ما اجازه داده شود شك از بين مي‌رود. 400

اين خبر از رئيس المحدثين شيخ صدوق در كمال‌الدين آورده


شباهت به نوح:

نوح شيخ‌الانبيا: از امام صادق و امام هادي عليهما السلام روايت است كه حضرت نوح عليه‌السلام دوهزارو پانصد سال عمر كرد.

و حضرت قائم عليه‌السلام شيخ‌الاوصياء است؛ (بنا به روايت كافي)، در نيمه شعبان سال دويست‌وپنجاه و پنج هجري متولد شد. 401

پس عمر آن حضرت تاكنون روز يكشنبه دهم ذي‌القعده‌الحرام سال هزاروسيصدوسي يك هجري-هزار و هشتادويكسال و پنج روز مي‌شود.

و از امام زين‌العابدين عليه‌السلام روايت است كه فرمود:

در قائم روشي از آدم و نوح هست و آن طول عمر مي‌باشد 402

تمام اين خبر گذشت.

نوح زمين را با سخن خود از كافرين پاك كرد و گفت:

پروردگارا بر روي زمين ديارالبشري از كافران قرار نده. 403

قائم نيز زمين را با شمشير از لوث وجود كافرين پاك مي‌گرداند تا جائيكه هيچ اثري از آنها باقي نماند چنانكه گذشت- فلبث فيهم الف سنه الا خمسين عاما فاخذهم الطوفان و هم ظالمون.

قائم نيز از اول امامتش تاكنون صبر كرده، و نمي‌دانم تا كي صبر خواهد كرد. هر كه از نوح تخلف جست هلاك شد.

هر كه از قائم تخلف جويد نيز هلاك مي‌شود چنانكه در حديث آمده-. 404

فرج نوح و اصحابش را خداوند آنقدر به تأخير انداخت تا اينكه بيشتر معتقدين به آن حضر از او برگشتند.

فرج قائم را نيز خداون آنقدر به تأخير مي‌اندازد كه بيشتر معتقدين به آن حضرت از او برمي‌‌گردند چنانكه در حديثي از امام عسكري عليه‌السلام آمده است-.405

ادريس به ظهور نوح بشارت داد!

و بظهور قائم، خداوند تعالي فرشتگان را بشارت داد و پيغمبر و امامان عليهم‌السلام و بلكه پيغمبران گذشته ظهورش را بشارت دادند كه اگر بخواهيم آنها را ذكر كنيم كتاب طولاني مي‌شود-.

نداهاي نوح به شرق و غرب عالم مي‌رسيد و اين يكي از معجزات آن حضرت بود چنانكه در كتاب زبده التصانيف آمده-.

قائم عليه‌السلام نيز هنگام ظهور بين ركن و مقام مي‌ايستد و فريادي برمي‌آورد و مي‌گويد: اي نقبا و سرداران من و اي خواص من، و اي كساني كه خداوند پيش از ظهور، آنان را بر روي زمين براي ياري من ذخيره كرده، با خواست و رغبت بسوي من آييد. پس صداي آن حضرت عليه‌السلام به آنها مي‌رسد در حاليكه در محرابها و بر فرشها و رختخوابهايشان باشند، و با يك فرياد هم صداي او را مي‌شنوند هر يك از آنها به گوشش مي‌رسد- و به سوي آن صداها اجابت مي‌كنند، و يك چشم بر هم زدن نمي‌گذرد كه همگي بين ركن و مقام قرار مي‌گيرند.

اين معني در حديث مفضل از امام صادق عليه‌السلام آمده است. 406

شباهت با ادريس:

ادريس عليه‌السلام جد پدر نوح عليه‌السلام است كه نامش اخنوخ بوده خداوند او را به جايگاه بلندي برد؛ گفته مي‌شود:

به آسمان چهارم بالا رفت، و گفته مي‌شود كه به آسمان ششم برده شد.

در مجمع‌البيان از مجاهد نقل كرده كه گفت:

ادريس به آسمان برده شد، همانگونه كه عيسي به آسمان برده شد، در حاليكه زنده بود و نمرده بود.

و ديگران گفته‌اند:

بين آسمان چهارم و پنجم قبض روح شد.

اين معني از امام باقر عليه‌السلام روايت شد. 407

قائم عليه‌السلام را نيز خداوند به جايگاه والايي به آسمان برد.

ادريس را خداوند بر بال فرشته‌اي حمل فرمود و در فضاي آسمان به پرواز درآمد، چنانكه علي‌بن‌ابراهيم قمي از پدرش محمدبن ابي‌عمير از كسي كه براي او سخن گفته بود، نقل كرده كه گفت: امام ابوعبدالله صادق عليه‌السلام فرمود:

خداوند تبارك و تعالي بر فرشته‌اي از فرشتگان غضب كرد و بالهايش را قطع نمود و او را در يكي از جزيره‌هاي دريا افكند؛ پس زماني طولاني كه خدا مي‌داند در آن دريا مي‌ماند. و چون خداوند ادريس را به رسالت برانگيخت، آن فرشته به نزد ولي آمد و گفت: اي پيغمبر خدا دعا كن خداوند از من راضي شود و بالهايم را برگرداند. ادريس فرمود: باشد. سپس دعا كرد.

خداوند بالهاي آن فرشته را برگرداند و از او راضي شد، آنگاه آن فرشته به ادريس گفت: آيا حاجتي داري؟ فرمود: بله، دوست دارم مرا به آسمان بالا ببري تا به ملك‌الموت نگاه كنم چون با ياد او زندگي ندارم. پس فرشته او را برگرفت و بر بالهاي خود به آسمانها برد تا به آسمان چهارم رسيد كه ناگهان ديد ملك‌الموت سر خود را از روي تعجب حركت مي‌دهد.

ادريس بر ملك‌الموت سلام كرد و به او گفت: چرا سرت را تكان مي‌دهي؟ گفت: چون خداوند به من امر فرمود كه تو را بين آسمان چهارم و پنجم قبض روح كنم؛ گفتم پروردگارا از آسمان چهارم تا آسمان سوم مقدار پانصد سال راه است و غلظت آسمان سوم نيز پانصد سال است، و هر آسمان و مابين آن به همين ترتيب است، اين چگونه شدني است؟ سپس او را بين آسمان چهارم و آسمان پنجم قبض روح نمود. و همين است كه خداوند مي‌فرمايد: و رفعناه مكانا عليا؛

و به اين جهت او را ادريس ناميدند كه كتابهاي بسيار درس مي‌گرفت. 408

و گفته مي‌شود كه او در بهشت زنده است، و اين قول مروي از ابن‌عباس است.

قائم عليه‌السلام را هم روح‌القدس بر بال خود گرفت و به آسمانها برد. در حديثي كه در كتاب كمال‌الدين از حكيمه نقل شده، در باب ميلاد حضرت قائم آمده است:

پس امام حسن عسكري عليه‌السلام فرزندش را گرفت، در حاليكه كبوترها بالاي سرش پرواز مي‌كردند. پس آن حضرت به يكي از كبوترها بانگ زد كه: او را بردار و حفظ كن و هر چهل روز به ما برگردان. پس آن كبوتر او را برگرفت و به سوي آسمانها پرواز كرد؛ بقيه كبوترها نيز پيروي كردند. آنگاه شنيدم كه حضرت ابومحمد (امام حسن عسكري عليه‌السلام) مي‌فرمود: تو را به كسي مي‌سپارم كه مادر موسي فرزندش را به او سپرد. نرجس گريه كرد. آن حضرت به او فرمود: ساكت باش كه رضاع جز از پستانهاي تو بر او حرام است و بزودي به تو باز خواهد گشت، چنانكه موسي به مادرش بازگردانده شد، و همچنين كه خداي متعال مي‌فرمايد:

فرددناه الي امه كي تقر عينها و لاتحزن. 409

حكيمه گويد: عرض كردم: اين پرنده چيست؟ فرمود: اين روح‌القدس است كه موكل به امامان است. آنها را تسديد و توفيق مي‌دهد و به علم تربيت مي‌كند 410

ادريس از قومش غايب شد، هنگاميكه مي‌خواستند او را بكشند چنانكه در حديثي از حضرت باقر عليه‌السلام آمده است-.

قائم عليه‌السلام نيز همينطور هنگاميكه دشمنان مي‌خواستند آن حضرت را بكشند، غايب شد.

غيبت ادريس به طول انجاميد به حدي كه دشمنان و پيروان او در سختي و شدت و فشار واقع شدند.

قائم نيز غيبتش طولاني است تا جائي كه شيعيانش به سنتهاي سختي و فشار و مشقت واقع شوند، كه در بحار از پيغمبر اكرم صلي‌الله عليه و آله روايت شده كه فرمود:

پيوسته وضع شما چنين خواهد بود تا اينكه در ميان فتنه و جور كسي متولد شود كه مردم او را نشناسند. سپس زمين پر شود از ظلم و جور به حدي كه هيچكس نتواند بگويد: الله: سپس خداوند عزوجل مردي از من و از عترت من برانگيزد كه او زمين را پر از عدل سازد، همچنانكه قبل از او آنرا پر از جور و ستم كرده باشند. 411

و از اميرالمؤمنين عليه‌السلام مروي است كه فرمود:

البته زمين پر از ظلم و جور مي‌شود. تا جائيكه كسي جز مخفيانه- الله نگويد: سپس خداوند قومي صالح را مي‌آورد كه آن را پر از قسط و عدل نمايد، چنانكه پر شده است از ظلم و جور.

وقتي غيبت ادريس به طول انجاميد مردم بر توبه انفاق كردند و به سوي خدا برگشتند با خداوند متعال او را ظاهر ساخت و شدت و بدي را از آنان دور كرد.

قائم نيز همينطور است، كه اگر مردم بر توبه انفاق كنند و تصميم قطعي بر ياريش داشته باشند، خداي تعالي او را ظاهر خواهد ساخت.-

هنگاميكه ادريس ظهور كرد، پادشاه ستمگر و مردم براي او تسليم شدند.

قائم نيز چنين است، كه هر گاه ظاهر شود. پادشاهان و امراي جبار و مردم عالم به آن حضرت مي‌گروند و سر فرود مي‌آورند.

شباهت به هود:

نام هود عليه‌السلام عابر است، و نوح ظهورش را بشارت داده

در كتاب كمال‌الدين از امام صادق عليه‌السلام آمده كه فرمود:

هنگاميكه وفات نوح نزديك شد، شيعيان و پيروان خود را فراخواند و گفت بدانيد كه پس از من غيبتي خواهد بود كه طاغوتها ظاهر مي‌شوند، و البته خداوند عزوجل به وسيله قيام كننده‌اي از فرزندانم كه هود ناميده مي‌شود بر شما فرجي مي‌رساند. او هيبت و سكينه و وقار دارد، و در خلقت و اخلاق شبيه من است، و خداوند هنگام ظهور او دشمنان شما را به وسيله باد هلاك مي‌كند. پس پيوسته منتظر و مراقب ظهور و قيام هود بودند، تا اينكه مدت بر آنها طول كشيد و دل بيشترشان را قساوت گرفت. سپس خداوند متعال پيغمبرش هود را فرستاد. بعد از آنكه نوميد شده بودند و بلا و گرفتاري وجودشان را پر كرده بود، و دشمنان با باد بدون نفع هلاك شدند، بادي كه خداوند متعال آن را در قرآن چنين توصيف كرده است:

ما تذر من شيء انت عليه الا جعلته كالرميم. 412

قائم عليه‌السلام نيز چنين است كه خداوند متعال به وجود او جمعي از كافرين را با باد سياهي نابود مي‌كند. چنانكه در روايت مفضل گذشت.


شباهت به صالح:

صالح عليه‌السلام از قومش غايب شد. پس از آنكه به سوي آنها بازگشت، عده كثيري او را انكار كردند، چنانكه در كمال‌الدين از امام ابوعبدالله صادق عليه‌السلام مروي است كه فرمود:

صالح عليه‌السلام مدتي از قومش غائب شد: روزي كه از آنها غائب شد، ميانسال و خوش‌هيكل و خوش‌اندام بود، ريش انبوه و شكم خفته‌اي داشت؛ گونه‌هايش سبك و در ميان مردان ميان بالا بود. هنگاميكه به قومش برگشت او را به صورتش نشناختند، و آنها را سه طايفه ديد: يك طايفه منكر و كافر و طايفة ديگر اهل شك و ترديد بودند، و طايفة سوم يقين و ايمان داشتند. اول آن طايفه كه اهل شك و ترديد بودند را دعوت كرد، و به آنها گفت: من صالح هستم، آنها او را تكذيب كردند، و دشنام دادند، و راندند، و گفتند خداوند از تو بيزار است؛ صالح به صورت تو نبود. سپس بنزد منكرين و كافرين آمد، و آنها را دعوت فرموده ولي از او نپذيرفتند و به بدترين وجهي از او رميدند. سپس به نزد طايفه سوم آمد و گفت: من صالح هستم گفتند نشانه‌اي بگو كه بدانيم تو صالح هستي، چون ما ترديد نداريم كه خداوند تعالي آفريدگار است؛ هر كس را به هر شكل كه بخواهد در مي‌آورد، ما در ميان خودمان نشانه‌ةاي قائم را به يكديگر اطلاع داده و بررسي كرده‌ايم تا اينكه هرگاه بيايد براي ما معلوم باشد و صحت آن به وسيله يك خبر آسماني بر ما محقق گردد.

صالح عليه‌السلام فرمود: من همان صالح هستم كه شتر را براي شما برآوردم.

گفتند: راست گوئي، همين مطلب را ما با هم بررسي مي‌كرديم؛ نشانه‌هاي آن چيست؟

فرمود: يك روز او آب مي‌آشاميد و روز ديگر شما؛ گفتند: ما به خداوند و آنچه تو از جانب او آوردي ايمان داريم. اينجا است كه خداوند تبارك و تعالي مي‌فرمايد:

ان صالحا مرسل من ربه، 415

و اهل يقين و ايمان گفتند:

انا بما ارسل به مؤمنون. 416

و كساني كه تكبر كردند كه شك كنندگان باشند- گفتند:

انا بالذي آمنتم به كافرون. 417

راوي گويد:

آيا در آن روز در ميان آنها عالمي هم بود، كه به صالح آگاه باشد؟ فرمود: خداوند عادلتر از آن است كه زمين را بدون عالمي بگذارد كه مردم را بسوي خداون رهبري كند. آن مردم تنها هفت روز پس از خروج صالح از ميان آنها، در حال حيرت كه امامي را نمي‌شناختند بسر بردند، كه در همان حال هم دين خدا عزوجل را در اختيار داشتند، و با هم متحد بودند، و چون صالح عليه‌السلام ظاهر شد، پيرامونش جمع شدند، و همانا مثل قائم عليه‌السلام نيز مثل صالح است. 418

آري قائم عليه‌السلام هم مانند صالح خواهد بود. آنچه بر صالح جاري شده حرف به حرف بر او جاري مي‌شود. با آنكه در سن پيري و پس از عمري طولاني ظهور مي‌كند، به صورت جواني كمتر از چهل سال است. مردم به سه دسته خواهند بود: اهل يقين، شك و انكار، اهل انكار را دعوت مي‌كند، او را انكار مي‌نمايند، و آنها را مي‌كشد، و اهل يقين از او علامات مي‌خواهند، كه به آنها ارائه مي‌دهد، پس با او بيعت مي‌كنند ( و در تمام اينها رواياتي هست كه بعضي از آنها را بيشتر آورديم و بعضي ديگر را بعدا خواهيم آورد-)

شباهت به ابراهيم

ابراهيم عليه‌السلام دوران حمل و ولادتش مخفيانه بود.

قائم عليه‌السلام نيز حمل و ولادتش مخفي بود.

ابراهيم عليه‌السلام در روز بقدري رشد مي‌كرد كه ديگران در يك هفته رشد مي‌كنند، و در يك هفته آنقدر رشد مي‌كرد كه ديگران در يك ماه رشد مي‌كنند، و در يكماه به مقداري كه ديگران در يكسال رشد دارند، رشد مي‌نمود.-

چنانكه از امام صادق عليه‌السلام روايت شده است -.419

قائم عليه‌السلام نيز چنين بود، چنانكه در خبر حكيمه رضي‌الله عنها آمده كه گفت: پس از گذشت چهل روز به خانه حضرت ابومحمد (امام حسن عسكري عليه‌السلام) وارد شدم كه ناگاه مولايمان صاحب‌الزمان را ديدم كه در خانه راه مي‌رود.

از او زيباتر و فصيح‌تر نديدم.

حضرت ابومحمد عليه‌السلام به من فرمود: اين است مولود گرامي نزد خداون عزوجل عرض كردم: اي آقاي من چهل روزه است و من اين وضع را در او مي‌بينم! فرمود: اي عمة من، مگر ندانستي كه ما گروه اوصيا در يك روز به تعداد يك هفته ديگران و در يك هفته به مقدار يك ماه ديگران و در يكماه به مقدار يك سال ديگران رشد مي‌كنيم.420

ابراهيم عليه‌السلام از مردم عزلت گزيد. خداوند به نقل از او فرمود:

و اعتزلكم و ما تدعون من دون الله. 421

قائم عليه‌السلام نيز از مردم اعتزال جست.

ابراهيم دو غيبت داشته است.

قائم نيز دو غيبت داشته است.

ابراهيم عليه‌السلام هنگاميكه در آتش افكنده شد، جبرئيل برايش جامه‌اي از بهشت آورد.

قائم عليه‌السلام نيز همان جامه را هنگاميكه قيام كند- خواهد پوشيد.

در كتاب كمال‌الدين از مفضل از امام صادق عليه‌السلام آمده كه فرمود:

آيا مي‌داني جامة يوسف چه بود؟ گفتم: نه. فرمود: براي ابراهيم عليه‌السلام آتش افروختند، جبرئيل عليه‌السلام يكي از جامه‌هاي بهشتي را آورد و بر او پوشاند، پس با آن جامه گرمي و سردي به او اثر نمي‌كرد، و چون هنگام وفاتش رسيد، آن را در بازوبندي قرار داد و بر اسحق آويخت، و اسحق هم بعداً آن را بر يعقوب آويخت، و هنگاميكه يوسف متولد شد، يعقوب آن را بر او آويخت، و اين در بازوي او بود تا بر او گذشت آنچه گذشت، پس هنگاميكه يوسف آن پيرهن را در مصر از بازوبند بيرون ساخت، يعقوب بوي آن را شنيد، و همين است كه خداون از او فرموده:

اني لاجد ريح يوسف لولا ان تفندون. 422

اين همان پيرهني است كه از بهشت نازل شده بود.

عرض كردم: فدايت شوم، پس اين پيرهن به كه مي‌رسد؟ فرمود: به اهل آن و پيراهن همراه قائم ماست هنگاميكه خروج نمايد. سپس فرمود: هر پيغمبري كه علمي يا چيزي را وارث بود، به محمد صلي‌الله عليه و آله رسيده است. 423

مي‌گويم: اين خبر با حديثي كه فاضل علامه مجلسي در بحار از نعماني نقل كرده منافاتي ندارد. حديث چنين است: به سند خود، از يعقوب بن شعيب، از حضرت ابي عبدالله صادق عليه‌السلام كه فرمود:

آيا جامة قائم را كه در آن به پاخيزد بتو نشان دهم؟ عرض كردم: بله. پس آن حضرت جعبه‌اي را خواست، و آن را گشود و از آن پيراهن كرباسي بيرون آورد، و آن را باز كرد، ديدم آستين چپش خون‌آلود بود. سپس فرمود: اين همان پيراهن رسول خدا صلي‌الله عليه و آله است. روزي كه دندانهاي جلويش ضربت ديد، آن را پوشيده بود، و حضرت قائم عليه‌السلام همين پيراهن را بر تن دارد، و قيام مي‌كند. من آن خون را بوسيده بر صورتم نهادم. سپس آن حضرت آن را تا كرد و
برداشت. 424

زيرا كه احتمال دارد هر يك از اين دو پيراهن را در بعضي اوقات بپوشد، و متحمل است كه پيراهن ابراهيم عليه‌السلام را با خود داشته، بر بازويش بسته باشد يا مانند آن، زيرا كه در حديث اول صراحت ندارد كه آن حضرت آن را پوشيده باشد.

و الله العالم.

ابراهيم عليه‌السلام: خانه كعبه را بنا كرد و حجرالاسود را در جايش نصب فرمود.

خداوند عزوجل مي‌فرمايد:

و اذ يرفع ابراهيم القواعد من‌البيت و اسمعيل ربنا تقبل منا انك انت السميع العليم. 425

و در برهان و غير از آن، از عقبه بن بشير، از يكي از دو امام (باقر و صادق عليه‌السلام) روايت است كه فرمود:

خداوند عزوجل ابراهيم را به ساختن كعبه و اينكه پايه‌هاي آن را بنا نمايد و به مردم محل عبادت و مناسكشان را ارائه دهد، امر كرد. پس ابراهيم و اسمعيل خانه كعبه را هر روز به مقدار يك ساق مي ساختند تا به جايگاه حجرالاسود رسيدند. حضرت باقر عليه‌السلام فرمود: پس در اينجا كوه ابوقبيس او را ندا كرد كه تو نزد من امانت داري. آنگاه حجرالاسود را به ابراهيم داد و آن حضرت آن را در جاي خودش نصب كرد. 426

قائم عليه‌السلام نيز مانند آن را دارد. در بحار از حضرت ابوعبدالله صادق عليه‌السلام مروي است كه فرمود:

هرگاه قائم عليه‌السلام بپاخيزد، مسجدالحرام را منهدم مي‌كند تا به اساس آن برساند و مقام ابراهيم را به جائي كه در آن بوده باز مي‌گرداند. 427

و در خرائج، از ابوالقاسم جعفربن محمدبن قولويه مروي است كه گفت: در سال سيصدوسي‌وهفت به قصد تشرف به حج به بغداد رسيدم. آن سال بنا بود قراسطه حجرالاسود را به جايگاهش بازگردانند. و بيشترين كوشش من براي آن بود كه به كسي كه حجرالاسود را در جاي خودش نصب مي‌كند دست يابم، زيرا كه در كتابها خوانده بودم كه آن را جز حجت زمان كسي نمي‌تواند در جاي خودش نصب نمايد -چنانكه در زمان حجاج، امام زين‌العابدين عليه‌السلام آن را در جاي خود قرار داد- ولي به بيماري شديدي دچار شدم كه از آن بر خود ترسيدم، و با آن حال نتوانستم به سفر خود ادامه دهم. پس دانستم كه ابن‌هشام به مكه سفر مي‌كند. لذا نامه‌اي نوشتم مهر كرده و آن را به او سپردم. در آن نامه از مدت عمرم پرسيده‌بودم كه آيا مرگ من در اين بيماري است يا نه؟ و به ابن‌هشام گفتم: سعي من بر اين است كه اين نامه به دست كسي كه حجرالاسود را به جاي خودش نصب مي‌كند برسد، من تو را براي اينكار فرا خواندم.

ابن‌هشام گويد: وقتي به مكه رسيدم و موقع جايگذاري حجرالاسود فرا رسيد، به خدام حرم پولي دادم كه در آن وقت معين بگذارند. جايي باشم كه ببينم نصب كننده آن كيست، آنها را با خود قرار دادم كه ازدحام جمعيت را از من دور كنند. ديدم هر كس خواست حجر را در جايش نصب كند نمي‌توانست و حجرالاسود قرار نمي‌يافت و مي‌افتاد. پس جواني گندمگون و خوش‌صورت آمده؛ آن را گرفت و در جايش قرار داد. آن چنان بند شد كه انگار اصلاً از آنجا كنده نشده بود. فريادهاي مردم به خاطر آن بلند شد، و آن جوان رفت كه از درب خارج شود. من از جاي خود برخاستم به دنبالش رفتم، مردم را از راست و چپ كنار مي‌زدم كه خيال كردند ديوانه‌ام. مردم براي او راه مي‌گشودند و من چشم‌ از او نمي‌گرفتم تا از مردم جدا شد. من به سرعت مي‌رفتم و او با تأني و آرامش، و چون به جايي رسيد كه غير از من كسي او را نمي‌ديد، به سمت من برگشت، و فرمود: آنچه با خود داري پيش آور. من نامه را تقديم كردم. بدون اينكه به آن نگاهي كند فرمود: به او بگو كه از اين بيماري ترسي بر تو نيست و مرگي كه ناچار از آن است پس از سي‌سال مي‌رسد.

اشك در چشمم حلقه زد، و نمي‌توانستم از جا حركت كنم. مرا به حال خود گذاشت و رفت. ابوالقاسم مي‌گويد: اين جريان را ابن‌هشام برايم گفت:

راوي مي‌افزايد: پس از سي‌سال ابوالقاسم بيمار شد. پس به امور خود رسيدگي كرد، وصيتنامه‌اش را نوشت، و جديت عجيبي در اين كار داشت. به او گفتند: اين ترس چيست؟ اميدواريم خداوند به سلامت تو منت بگذارد؟ جواب داد: اين همان سالي است كه ترسانيده شدم. و در همان بيماري درگذشت. خداوند رحمتش كند.

ابراهيم عليه‌السلام را خداوند از آتش نجات داد. خداي عزوجل در كتاب خود مي‌فرمايد:

قلنا يا نار كوني بردا و سلاما علي ابراهيم. 429

قائم عليه‌السلام نيز به همين ترتيب خواهد شد. چنانكه در بعضي از كتابها از محمدبن زيد كوفي از امام صادق عليه‌السلام منقول است كه فرمود:

هنگاميكه قائم عليه‌السلام خروج مي‌كند، شخصي از اصفهان نزد آن حضرت مي‌آيد، و معجزه حضرت خليل‌الرحمن، ابراهيم عليه‌السلام را تقاضا مي‌كند؛ پس آن جناب دستور مي‌دهد كه آتش عظيمي برافروزند و اين آيه را مي‌خواند:

فسبحان الذي بيده ملكوت كلشي و اليه ترجعون. 430

سپس داخل آتش مي‌شود و آنگاه به سلامت از آن بيرون مي‌آيد. آن مرد ملعون اين معجزه را انكار مي‌كند و مي‌گويد: اين سحر است. پس آن حضرت به آتش دستور مي‌دهد و او را مي‌گيرد و مي‌سوزاند. و مي‌فرمايد: اين جزاي كسي است كه صاحب‌الزمان و حجت‌الرحمن را انكار نمايد.

ابراهيم عليه‌السلام مردم را به سوي خداوند فرا خواند. قرآن مجيد مي‌گويد:

و اذن في الناس بالحج. 431

و در برهان از حضرت ابوجعفر باقر عليه‌السلام است كه فرمود: ابراهيم در ميان مردم به حج بانك زد و گفت: ايها الناس من ابراهيم خليل‌الله هستم؛ خداون شما را امر فرمود كه حج اين خانه را بجاي آوريد، پس شما حج به جاي آوريد. هركس به حج مي‌رود تا روز قيامت- ابراهيم را اجابت كرده است. 432

قائم عليه‌السلام نيز مردم را به سوي خدا دعوت مي‌كند، چنانكه قبلاً مطالبي گذشت (در حرف دال) و مطالب ديگري نيز ان‌شاءالله خواهد آمد.

شباهت به اسمعيل

خداوند به ولادت اسمعيل عليه‌السلام بشارت داد، چنانكه فرموده:

فبشرناه بغلام حليم. 433

خداوند به ولادت و قيام قائم عليه‌السلام نيز بشارت داده است، چنانكه در بخش سوم گذشت. و همچنين پيغمبر و ائمه معصومين عليهم‌السلام بشارت داده‌اند، و نيز بر اين معني دلالت مي‌كند آنچه در كتابهاي تبصره الولي و بحار از اسمعيل بن علي نوبختي رحمه‌الله آمده كه گفت:

روزي در مرض فوت امام حسن عسكري عليه‌السلام در خدمتش بودم؛ آن حضرت به خادم خود عقيد، غلام سياه چهره‌اي كه اهل نوبه بود و پيش از آن هم خدمتگزار امام علي‌النقي عليه‌السلام بود و امام حسن عسگري را بزرگ كرده بود، فرمود: اي عقيد، قدري آب مصطكي براي من بجوشان. عقيد اطاعت كرد و پس از فراهم شدن آب مصطكي، صقيل ما  در امام زمان عجل‌الله فرجه آن را به خدمت آن حضرت آورد. حضرت ظرف را گرفت و خواست بياشامد، ولي دست مباركش لرزيد و به دندان نازنينش خورد. آنگاه آن را به زمين نهاد، و به عقيد فرمود: داخل خانه شو، خواهي ديد كودكي در سجده است، او را به نزد من بياور،

ابوسهل مي‌گويد: عقيد گفت: هنگاميكه براي آوردن آن كودك به اندرون خانه رفتم، ديدم كودكي در حال سجده است و انگشت سبابه خود را به سوي آسمان گرفته است. من سلام كردم. او نمازش را كوتاه كرد. عرض كردم: آقا شما را مي‌طلبد كه به خدمتش درآيي، در اين موقع مادرش صقيل آمد دستش را گرفت و او را نزد پدرش آورد.

ابوسهل مي‌گويد: موقعي كه خدمت آن حضرت رسيد، سلام كرد، ديدم رنگش بسان در سفيد، موهاي سرش كوتاه و ميان دندانهايش باز بود، چون چشم امام حسن عسگري عليه‌السلام بر او افتاد گريه كرد و گفت: اي آقاي خاندانم، اين آب را به من بده كه به سوي پروردگارم مي‌روم. آقازاده اطاعت كرد و ظرف آب مصطكي را برداشت و به دهان پدرش نزديك كرد تا آن را نوشيد. سپس امام عسگري عليه‌السلام فرمود: مرا براي نماز آماده سازيد، آن بچه حوله‌اي در دامان امام پهن كرد، پس آن كودك پدر را وضو داد و آن حضرت سر و دو پايش را مسح كشيد، آنگاه فرمود: اي فرزند بتو مژده مي‌دهم كه صاحب‌الزمان و حجت خدا در روي زمين توئي، تو فرزند و جانشين مني، از من متولد شده‌اي و تو (م-ح-م-د) فرزند حسن فرزند علي فرزند محمد فرزند علي فرزند موسي فرزند جعفر فرزند محمد فرزند علي فرزند حسين فرزند علي‌بن ابي‌طالب (عليهم‌السلام) مي‌باشد و از نسل پيغمبر صلي‌الله عليه و آله و خاتم ائمه طاهرين هستي، و پيغمبر خدا صلي‌الله عليه و آله و سلم به تو بشارت داده و نام و كنة تو را گفته، اين مطلب را پدرم از پدران طاهرين تو كه درود خداوند بر اهل‌البيت باد- بر من خبر داده است،

ربنا انه حميد مجيد،

اين سخن را فرمود و همان موقع امام حسن‌بن علي عسگري عليهماالسلام بدرود حيات گفت.

صلوات الله عليهم اجمعين. 434

مي‌گويم: وفات آن حضرت كه بر اثر مسموم شدن صورت گرفت هشتم ربيع‌الاول سال دويست‌وشصت واقع شد و عمر شريفش بيست‌وهشت سال بود، صلوات‌الله عليه.

اسمعيل عليه‌السلام، چشمه زمزم از زمين برايش جوشيد.

قائم عليه‌السلام، نيز آب از سنگ سخت برايش خواهد جوشيد چنانكه در بحث شباهت آن حضرت به موسي عليه‌السلام خواهد آمد- و چندين بار نيز آب از زمين براي آن بزرگوار جوشيده، چنانكه در بحار از كتاب تنبيه‌الخاطر از سيد اجل علي فرزند ابراهيم عريضي علوي حسيني از علي فرزند علي فرزند نما منقول است كه گفت:

حسن فرزند علي فرزند حمزة اقساسي در خانه شريف علي فرزند جعفر فرزند علي مدايني علوي براي ما تعريف كرد كه: پيرمردي رختشوي در كوفه بود كه به زهد موصوف و به سياحت و عبادت و عزلت شادان بود، و پيوسته در پي آثار و اخبار خوب مي‌رفت،

در يكي از روزها كه من در مجلس پدرم بودم ديدم اين پيرمرد براي پدرم صحبت مي‌كند و پدرم خوب گوش مي‌دهد.

پيرمرد مي‌گفت: شبي در مسجد جعفي كه مسجدي قديمي و در بيرون كوفه است- بودم، شب به نيمه رسيده بود و من در آنجا براي عبادت خلوت داشتم كه ناگاه سه نفر داخل مسجد شدند، و چون به وسط حياط مسجد رسيدند يكي از آنها به زمين نشست سپس دست خود را به چپ و راست روي زمين كشيد كه آبي جوشيد و از آنجا بيرون زد.

آنگاه وضو گرفت و به آن دو نفر هم اشاره كرد آنها نيز وضو گرفتند، سپس جلو ايستاد و آن دو نفر به او اقتدا كردند من هم رفتم و به او اقتدا كردم و نماز خواندم.

پس از آنكه نماز را سلام داد و آن را بجاي آورد، وضع او مرا مبهوت كرد و آب بيرون آوردنش را بزرگ شمردم، از آن كسي كه از آن دو نفر در سمت راست من بود پرسيدم: اين كيست؟

به من گفت: اين صاحب‌الامر فرزند امام حسن عسگري عليه‌السلام است، پيش رفتم و دستهاي مبارك حضرت را بوسيدم و عرضه داشتم: يابن رسول‌الله صلي‌الله عليه و آله، درباره شريف عمر فرزند حمزه چه مي‌فرمائي آيا او برحق است؟ فرمود: نه ولي چه بسا كه هدايت شود و پيش از مرگ مرا مي‌بيند.

راوي مي‌گويد: اين حديث جالب را نگاشتيم، و مدتي از اين قضيه گذشت تا اينكه شريف عمر فرزند حمزه وفات يافت و شنيده نشد كه او امام زمان عليه‌السلام را ديده باشد. روزي با آن پيرمرد زاهد در جايي ملاقات نمودم و جرياني كه گفته بود بيادش انداختم و از او بطور ايراد- پرسيدم: مگر شما نگفتيد شريف قبل از مرگش حضرت صاحب‌الامر را كه به او اشاره نمودي- خواهد ديد؟ پيرمردي گفت: از كجا دانستي كه او آن حضرت را نديده است؟

بعد از آن روزي شريف ابوالمناقب پسر شريف عمر فرزند حمزه را ديدم، و درباره پدرش با او گفتگو كردم. شريف ابوالمناقب گفت: در يكي از شبهايي كه پدرم در بستر مرض مرگ قرار داشت نزد او بودم، آخر شب بود، نيروي بدني پدرم تحليل رفته و صدايش ضعيف شده و درها بر روي ما بسته بود، كه ناگهان مردي بر ما وارد شد كه هيبت او ما را گرفت، و آمدنش را با وجود بسته بودن درها مهم تلقي كرديم، ولي توجهي نداشتيم كه از وي سؤال كنيم. آن مرد در كنار پدرم نشست، و مدتي آهسته با وي گفتگو كرد و پدرم مي‌گريست. سپس برخاست و رفت، و چون از ديدگان ما غائب شد، پدرم به سختي تكان خورد و گفت: مرا بنشانيد، ما هم او را نشانديم چشمهاي خود را باز كرد و گفت: اين شخص كه نزد من بود كجاست؟ گفتيم: از همانجا كه آمده بود بازگشت. گفت: دنبالش برويد. رفتيم ولي او را ديگر نيافتيم، درها بسته بود. نزد پدر بازگشتيم و جريان را به او گفتيم، سپس از او پرسيدم اين شخص كه بود؟ گفت: اين صاحب‌الامر عليه‌السلام بود، پس از آن سختي بيماريش عود كرد و بيهوش شد. 435

مي‌گويم: در حرف ظاء مناسب اين معني گذشت، مراجعه شود.

اسماعيل عليه‌السلام گوسفندچراني مي‌كرد، قائم عليه‌السلام نيز اين برنامه را خواهد داشت، در حديث مفضل از امام صادق عليه‌السلام آمده كه فرمود:

و قسم به خدا اي مفضل گويا مي‌نگرم او را كه داخل مكه شده و جامة پيغمبر صلي‌الله عليه و آله را پوشيده، و عمامة زردي بسر نهاده، و نعلين وصله شده پيغمبر را بپا كرده و عصاي آن حضرت را بدست گرفته، چند بز لاغر را مي‌راند و با اين وضع مي‌رود تا به خانه كعبه مي‌رسد در آن هنگام كسي نيست كه او را بشناسد او در سن جواني آشكار مي‌گردد. 436

اسمعيل عليه‌السلام تسليم امر خداي عزوجل بود، او گفت:

اي پدر آنچه امر مي‌شوي انجام ده ان شاء الله مرا از صابرين خواهي يافت. 437

قائم عليه‌السلام نيز تسليم امر الهي است.

شبهت به اسحق

اسحق عليه‌السلام، خداوند تعالي پس از آنكه ساره از بچه‌دار شدن مأيوس شده بود- ولادت او را بشارت داد، خداي عزوجل چنين فرموده:

و امراته قائمه فضحكت فبشرناها باسحق و من وراء اسحق يعقوب، قالت يا ويلتي ألدو انا عجوز و هذا بعلي شيخا ان هذا لشيء عجيب. 438

زنش در حاليكه ايستاده بود پس بخنديد پس او را به اسحاق بشارت داديم. (سارا) گفت آيا مي‌شود من بزايم در حاليكه من پيرزني هستم و اين شوهرم پير (مردي) است. همانا اين چيز شگفتي است.

قائم عليه‌السلام نيز بعد از آنكه مردم از ولادت او مأيوس شدند، بولادتش بشارت داده شد. چنانكه در خرايج از عيسي بن الشيخ (يا مسيح) روايت شده كه گفت:

امام حسن عسگري عليه‌السلام با ما وارد زندان شد، من در حق او معرفت داشتم، به من فرمود:

تو شصت و پنج سال و يك ماه و دو روز عمر داري.

كتاب دعايي همراه من بود كه در آن تاريخ ولادتم نوشته شده بود، وقتي به آن نگريستم ديدم همانطور است كه آن حضرت فرمود، سپس فرمود: آيا اولاد داري؟ عرض كردم: نه، دست به دعا برداشت كه: خدايا فرزندي به او روزي كن كه بازوي او باشد كه فرزند چه خوب بازويي است، سپس به اين بيت از شعر متمثل شد و گفت:

من كان ذا عضد يدرك ظلامته

                             ان الذليل الذي ليست له عضد

(يعنيJ هر كه بازويي داشته باشد حقوق پايمال شده خود را بدست مي‌آورد، ذليل آن است كه بازويي نداشته باشد.

به آن حضرت عرض كردم: آيا شما فرزند داري؟

فرمود آري به خدا سوگند براي من فرزندي خواهد بود كه زمين را از قسط و عدل پر مي‌كند، اما الآن فرزندي ندارم؛ سپس باز (به اين اشعار) متثمل شده فرمود:

لعلك يوما ان تراني كأنما

                             بني حوالي الاسود اللوابد

فان تميما قبل ان يلد الحصي

                             اقام زمانا و قو في الناس واحد. 439

شايد كه روزي فرا رسد تو ببيني كه فرزندانم همچون شيراني در كنارم نشسته‌اند.

پس براستي تميم پيش از آنكه فرزندان زيادي را به دنيا آورد روزگاري دراز در ميان مردم تنها بود.

شباهت به لوط

لوط عليه‌السلام، فرشتگان براي ياريش نازل شدند.

قالوا يا لوط انا رسل ربك لن يصلوا اليك. 440

گفتند اي لوط همانا ما فرستادگان پروردگارت هستيم هرگز دست آزار- آنان به تو نمي‌رسد.

قائم عليه‌السلام نيز: فرشتگان براي ياريش فرود خواهند آمد، چنانكه مطالبي در اين زمينه گذشت. و در خبر كنيز حضرت ابومحمد (امام عسگري عليه‌السلام) آمده كه:

وقتي سيد يعني حضرت حجت عليه‌السلام- متولد شد نور درخشنده‌اي از او ديد كه از آن حضرت آشكار شد و تا افق آسمان رفت، و پرندگان سفيدي را ديد كه از آسمان فرود مي‌آيند و بالهاي خود را بر سر و صورت و بدنش مي‌كشند، سپس پرواز مي‌كنند، وقتي به حضرت ابومحمد (امام عسگري عليه‌السلام) اين مطلب را گفتيم خنديد و فرمود: اينها فرشتگاني هستند، فرود آمده‌اند تا باين مولد تبرك جويند، و اينها ياران او خواند بود هنگاميكه خروج مي‌كند. 441

در بحث قوت مؤمنين نيز مطالب مناسب گذشت. و نيز از شباهتهاي حضرت قائم به لوط اين است كه لوط عليه‌السلام از بلاد فاسقين بيرون رفت، حضرت قائم عليه‌السلام همچنين از بلاد فاسقين بيرون رفت.

شباهت به يعقوب

يعقوب عليه‌السلام، خداوند پس از مدتي طولاني- تفرقش را جمع فرمود و فراهم آورد. قائم عليه‌السام نيز، خداوند پريشاني و تفرقش را پس از مدتي طولاني‌تر جمع خواهد ساخت.

يعقوب عليه‌السلام براي يوسف آنقدر گريست تا اينكه چشمانش از اندوه سفيد شد در حاليكه خشم خود را فرو مي‌برد. 442

قائم عليه‌السلام براي جدش حسين عليه‌السلام گريست، و در زيارت ناحيه فرمود:

و لابكين عليك بدل الدموع دما.

(يعنيJ به جاي اشك بر تو خون مي‌گيرم: 443

يعقوب عليه‌السلام منتظر فرج بود و مي‌گفت:

الا تياسوا من روح الله انه لايياس من روح الله الا القوم الكافرون. 444

قائم عليه‌السلام نيز منتظر فرج است، چنانكه روايات شاهد بر اين معني است.

شباهت به يوسف

يوسف عليه‌السلام زيباترين اهل زمان خود بود.

قائم عليه‌السلام نيز زيباترين اهل زمان خود مي‌باشد، يوسف عليه‌السلام مدتي طولاني غايب شد تا اينكه برادران بر او داخل شدند، پس آنها را شناخت در حاليكه آنها او را نشناختند.445

قائم عليه‌السلام نيز از خلق غايب شد، در عين حاليكه در ميان آنها راه مي‌رود و آنان را مي‌شناسد ولي آنها او را نمي‌شناسند، يوسف  عليه‌السلام خداوند امرش را يك شبه اصلاح فرمود، كه پادشاه مصر آن خواب را ديد،

قائم عليه‎السلام نيز خداوند متعال امرش را در يك شب اصلاح مي‎فرمايد، پس در آن شب ياران آن حضرت را از بلاد دور جمع مي‎كند.

شيخ صدوق در كمال‎الدين از حضرت ابوجعفر باقرعليه‎السلام روايت كرده كه فرمود:

در صاحب اين امر شباهتي (سنتي) از يوسف عليه‎السلام هست و آن اينكه خداوند عز و جل در يك شب امر او را اصلاح مي‎فرمايد. 446 و از پيغمبر اكرم صلي الله عليه و آله مروي است كه فرمود:

مروري از ما اهل البيت است خداوند امر او را در يك شب اصلاح مي‎كند.447

يوسف عليه‎السلام  زندان شد، وي گفت:

رب السجن احب الي مما يدعونني اليه.448

قائم‎عليه‎السلام نيز، در حديثي كه از حضرت ابوجعفر باقر عليه‎السلام آورديم چنين آمده كه فرمود:

در صاحب اين امر سنتي از موسي و سنتي از عيس و سنتي از يوسف و سنتي از محمدصلي‎الله عليه و آله هست تا آنجا كه فرمود: و اما سنت از يوسف، زندان و غيب است.449

مي‎گويم: اي دوست پيرو خاندان عصمت، از اين بيان عبرت بگير و در عظمت مصيبت و محنت مولايت انديشه كن كه دنيا با همه فراخي و زمين با همه پهناوريش براي او زندان شده، بطوريكه از ستم معاندين و مخالفشان ايمن نيست، از درگاه خداوند متعال مي‎خواهيم كه فرجش را تعجيل و خروجش را سهل گرداند.

يوسف عليه‎السلام چند سال در زندان ماند.

قائم عليه‎السلام، اي كاش مي‎دانستم كه چقدر در اين زندان غيبت بسر خواهد برد و كي بيرون خواهد آمد.

يوسف عليه‎السلام از خاص و عام خودش غايب شد و از بردارانش مخفي ماند و امر او بر پدرش يعقوب مشكل شد با اينكه مسافت ميان او، خاندان و شيعيانش نزديك بود.

چنانكه در حديث آمده.

قائم عليه‎السلام نيز چنانكه در حديث ديگري آمده همينطور است. در كمال‎الدين از حضرت امام باقر عليه‎السلام در بيان شباهت حضرت قائم عليه‎السلام به جمعي از پيغمبران چنين آمده:

و اما شباهت به يوسف بن يعقوب عليها السلام غيبت از خاص و عام و مخفي بودن از برداران و پوشيده شدن امر او از پدرش يعقوب پيغمبر عليه‎السلام با وجود نزديك بودن مسافت بين آن حضرت با پدر و خاندان و پيروانش450


شباهت به خضر

خضر عليه‎السلام خداوند عمرش را طولاني نموده، و اين موضوع نزد شيعه و سني مسلم است و روايات بسياري بر آن دلالت دارد،

از جمله:

در بحار به نقل از مناقب از داودرقي روايت شده كه گفت:

دو تن از برادرانم به قصد زيارت مسافرت كردند، يكي از آن دو از شدت تشنگي بي‎تاب شد به طوري كه از الاغ خود به زمين افتاد، و ديگري نيز بر روي دست او افتاد، ولي از جاي برخاست و نماز خواند و به درگاه خدا و پيغمبر و اميرالمؤمنين و امامان عليه‎السلام استغاثه كرد و يك يك آنها را نام برد تا به نام جعفربن محمد عليه‎السلام رسيد، و شروع كرد التماس كردن و صدا زدن آن حضرت كه ناگاه مردي را ديد به بالينش ايستاده و مي‎گويد:

جريان تو چيست؟ ماجراي خود را برايش بازگو كرد. آن مرد قطعة چوبي به او داد و گفت اين را بين دو لب او (دوست از حال رفته) بگذار. همين كار را كه كرد يكمرتبه ديد او چشمش را باز كرد و برخاست و نشست و اصلاً تشنگي احساس نمي‎كند، رفتند تا قبر مطهر را زيارت كردند.

و چون بسوي كوفه مراجعت كردند، آن كسي كه دعا كرده بود به مدينه سفر كرد و بر امام صادق عليه‎السلام وارد شد، آن حضرت فرمود: بنشين، حال برادرت چگونه است؟ آن چوب كجاست؟ عرض كردم: اي آقاي من وقتي برادرم به آن حال افتاد خيلي غمناك شدم و هنگاميكه خداوند روح او را بازگرداند از خوشحالي چوب را فراموش كردم. حضرت صادق عليه‎السلام فرمود: ساعتي كه تو در غم برادرت فرو رفتي برادرم خضر نزد من آمد، بدست او براي تو قطعه چوبي از درخت طوبي فرستادم.

سپس آن حضرت به خادم رو كرد و گفت: برو و آن جاي معطر را بياور، خادم رفت و آن را آورد، حضرت آن را گشود و همان قطعه چوب را بيرون آورد، و به آن شخص نشان داد تا آن را شناخت سپس دوباره آن را به جاي خود بازگرداند.451

قائم عليه‎السلام نيز، خداوند عمرش را طولاني قرار داده، بلكه از بعضي روايات استفاده مي‎شود كه حكمت اينكه عمر خضر طولاني شده اين است كه دليلي بر طول عمر قائم عليه‎‏السلام ميباشد. شيخ صدوق قدس سره در كتاب كمال‎الدين حديثي طولاني از حضرت امام صادق عليه‎السلام نقل كرده كه فرمود: و اما بندة صالح خضر عليه‎السلام را خداوند عمر طولاني عنايت فرمود نه به خاطر نبوتي كه برايش تقدير كرده باشد يا كتابي بر او نازل فرمايد و نه آييني كه شرايع ديگر را نسخ نمايد، نه براي امامتي كه بندگان خود را به اقتداي به او ملزم سازد و نه اطاعتي كه بر او فرض فرمايد، بلكه چون در علم خداوند تبارك و تعالي گذشته بود كه عمر قائم عليه‎السلام در دوران غيبت طولاني خواهد شد تا آنجا كه بندگان او باور نكنند و آن عمر طولاني را انكار نمايند، خداوند عمر بندة صالح (خضر) را بدون سبب طولاني ساخت مگر به علت استدلال به وسيلة آن بر عمر قائم عليه‎السلام و تا اينكه دليل و برهان معاندين را قطع نمايد كه مردم را بر خداوند حجتي نباشد. 452 و نيز در كتاب كمال‎‏الدين از امام رضا عليه‎السلام روايت شده كه فرمود:

خضر عليه‎السلام از آب حيات آشاميده پس او زنده است و نمي‎ميرد. تا در صور دميده شود و البته او نزد ما مي‎آيد و بر ما سلام مي‎كند، صدايش شنيده مي‎شود ولي خودش ديده نمي‎گردد. و او هر جا كه نامش به ميان آيد حاضر مي‎شود، پس هر كه از شما او را ياد كرد بر او سلام كند، او هر سال در مراسم حج حاضراست تمام مناسك حج را انجام ميدهد و در عرفه توقف مي‎كند، سپس بر دعاي مؤمنين آمين مي‎گويد: و خداوند وحشت قائم ما را در هنگام غيبتش به او به انس مبدل مي‎سازد، و تنهائيش را به او برطرف مي‎نمايد.453

نام خضر عليه‎السلام بليا است و بعضي اسمهاي ديگر گفته‎اند، علت اينكه خضر ناميده شده چنانكه از شيخ صدوق آمده اين است كه بر چوپ خشكي نمي‎نشست مگر اينكه سبز مي‎شد و نيز گفته شده كه هر گاه نماز اطرافش سبز مي‎شود؟454 و گفته‎اند براي اينكه او در سرزمين سفيدي بود كه به يكباره تكان خورد و سبز شد.

در تلفظ خضر سه لهجه هست:

 1-فتح خاء و سكون ضاد 2-كسر خاء و سكون ضاد 3-فتح خاء و كسر ضاد.

در نجم الثاقب روايت كرد كه حضرت قائم عليه‎السلام به هر سرزميني كه بگذرد، سبز و پر گياه مي‎شود و آب به آنجا مي‎جوشد، و چون از آنجا برود آب فرو مي‎رود و زمين به حال خود برمي‎گردد.455

مي‎گويم:

خضر عليه‎السلام، خداوند متعال به او قدرت نيرويي عنايت فرموده كه بر هر شكل كه بخواهد درمي‎آيد، چنانكه علي‎بن ابراهيم در تفسيرش از امام صادق عليه‎السلام روايت كرده است. 456

قائم عليه‎السلام را نيز خداوند همين قدرت را عنايت فرموده، روايات و حكاياتي كه بر اين معني دلالت مي‎كند، بسيار است كه خضر عليه‎السلام مأمور به علم باطن بود، چنانكه به موسي عليه‎السلام گفت:

انك لن تسطيع سعي صبرأوكيف تصبر علي مالم تخط به خبرا.457

قائم عليه‎السلام نيز مأمور به علم باطن است، چنانكه در علم و حكم آن حضرت گذشت.

خضر عليه‎السلام وجه كارهايش آشكار نگشت مگر بعد از آنكه خودش فاش كرد.

قائم عليه‎السلام نيز وجه غيبتش آنطور كه بايد مكشوف نمي‎شود مگر بعد از ظهور.

خضر عليه‎السلام هر سال در مراسم حج شركت مي‎كند و تمام مناسك را انجام مي‎دهد.

قائم عليه‎السلام نيز هر سال در مراسم حج شركت مي‎كند و مناسك را بجاي مي‎آورد.

شباهت به الياس

الياس عليه‎السلام، خداوند عمرش را همچون خض عليه‎السلام طولاني ساخته.

قائم عليه‎السلام نيز خداوند تعالي عمرش را طولاني نموده است: الياس عليه‎السلام نيز مانند خضر عليه‎‏السلام هر سال به حج مي‎رود و در آنجا با هم ملاقات مي‎كنند، دليل بر اين معني اينكه در تفسير امام حسن عسگري عليه‎السلام آمده كه:

پيغمبر اكرم صلي الله و عليه و آله به زيدبن ارقم فرمود: اگر مي‎خواهي شر آنها بتو نرسد و نيرنگشان در تو كارگر نيافتد (يعني منافقين و كفار) هرگاه صبح كردي بگو:

اعوذ بالله من الشيطان الرحيم.

بدرستيكه خداوند تو را از شر آنها حفظ مي‎كند كه آنها شيطان هستند (كه بعضي از آنها به بعضي ديگر وحي مي‎كنند) و اگر مي‎خواهي خداوند ترا از غرق و سوخت و دزد، در امان بدارد هر گاه صبح كردي بگو:

بسم الله لايصرف السوء الاالله ماشاءالله لا يسوق الخير الا الله، بسم الله ماشاء الله ما يكون من نعمه فمن الله،‌بسم الله ماشاء الله لا حول و لاقوه الا بالله العلي العظيم، بسم الله ماشاء الله و صلي الله علي محمد و آله لطيبين.

كه هر كس هنگاميكه صبح كند سه مرتبه را بگو بد از غرق شدن و سوختن و دزد محفوظ مي‎ماند و هر كس سه مرتبه در شب اين كلمات را بخواند، تا صبح از غرق شدن و سوختگي و دزدي مأمون خواهد بود. و خضر و الياس هر سال در مراسم حج همديگر را ملاقات مي‎كنند و وقتي از هم جدا مي‎شوند با اين كلمات جدا مي‎شوند، و اين شعار شيعيان من است و با اين دشمنان من از دوستانم جدا مي‎شوند، هنگام خروج قائم آنها.

قائم عليه‎السلام نيز هر سال به حج مي‎رود- چنانكه در باب شباهتش به خضر گذشت و در بخش پنجم نيز مطالب مناسبي خواهد آمد ان شاء الله تعالي.

الياس عليه‎السلام از قومش فرار كرد و از نظرشان غايب شد، هنگاميكه مي‎خواستند او را بكشند. قائم عليه‎السلام نيز از قوم خود فرار كرد و از ديده مردم غايب شد هنگاميكه مي‎خواستند آن حضرت را بكشند.

الياس عليه‎السلام هفت سال غايب شد.

قائم عليه‎السلام نمي‎دانم تا كي غيبتش ادامه خواهد داشت.

الياس عليه‎السلام در كوه دشواري سكونت كرد. 462

قائم عليه‎السلام، در حديث علي‎بن مهزيار اهوازي مروي در كمال الدين و بحار و تبصره الولي و غير اينها آمده كه فرمود:

پدرم ابو محمد عليه‎السلام به من سفارش كرد كه مجاورت نكنم قومي را كه خداوند بر آنها غضب كرده و لعنتشان نموده و براي انها در دنيا و آخرت ننگ و خواري است و براي آنها عذاب دردناكي است، و مرا امر فرمود كه از كوهساران جز دشوار آنها و از بلاد جز جاهاي پست را برنگيزينيم و خداوند مولاي شما، بقيه را آشكار فرمود و مرا بدان موكل كرد، پس من در تقيه‎ام تا روزي كه اجازه داده شود خروج نمايم.

عرض كردم: اي آقاي من اين امر كي خواهد بود؟ فرمود: هرگاه بين شما و راه كعبه فاصله و جدايي افتاد و آفتاب و ماه جمع شدند، و كواكب و ستارگان آنها را در ميان گرفتند. 463

الياس عليه‎السلام، خداوند متعال به دعايش يونس پيغمبر را در حاليكه كودك بود بعد از چهارده روز از قومش زنده كرد- چنانكه در حديث آمده-.464

قائم عليه‎السلام نيز خداوند متعال به بركتش و به دعايش مردگان بسياري را زنده خواهد كرد پس از گذشت سالها از مرگشان از جمله: اصحاب كهف، و بيست و پنج نفر از قوم موسي كه به حق قضاوت مي‎كنند و با آن عدالت مي‎نمايند- و يوشع بن نون وصي حضرت موسي، و مؤمن آل فرعون و سلمان فارسي و ابودجاني انصاري، و مالك اشتر، كه در بحار و غير آن از امام صادق عليه‎السلام روايت شده است465 و ان شاء الله در حرف نون مطالبي در اين باره خواهد آمد، و نيز خواهد آمد كه الياس عليه‎السلام هم از ياران حضرت قائم عليه السلام است.

الياس عليه‎السلام را خداوند به آسمان بالا برد، چنانكه از ابن عباس روايت شده: قائم عليه‎السلام را نيز خداوند متعال به آسمان برد. كه در شباهت آن حضرت به ادريس گذشت.

الياس عليه‎السلام، گفته مي‎شود: به فرياد دردمندان مي‎رسد و گمشدگان مضطر را در بيابانها و دشتها راهنمايي مي‎كند، و خضر آنها را در جزاير درياها فريادرسي مي‎نمايد.

اين مطلب را مجلسي- رضي الله عليه در كتاب حيوه القلوب نقل كرده.

قائم عليه‎السلام نيز به دردمندان رسيدگي مي‎كند و گمشدگان را هدايت مي‎نمايد و در خشكي و دريا بلكه در زمين و آسمان به فرياد بيچارگان مي‎رسد، و اين است فضل الهي كه به هر كه بخواهد عنايت مي‎كند.

الياس عليه‎السلام، به اذن خداي تعالي برايش از آسمان مائده آمده، چنانكه در تفسير البرهان و غير آن از انس روايت شده كه گفت: پيغمبر اكرم صلي الله عليه و آله از قله كوهي صدائي شنيد كه مي‎گفت:

خوليا مرا از امت رحمت شده آمرزيده شده قرار ده. پيغمبر صلي الله عليه و آله به آنجا رفت، ناگاه ديد پيرمرد فرتوتي هست كه قامتش سيصد زراع مي‎باشد، هنگاميكه رسول خدا صلي الله عليه و آله را ديد به او معانقه كرد سپس گفت: من هر سال يكبار غذا مي‎خورم و حالا وقت آن است. كه يكمرتبه مائده‎اي از آسمان فرود آمد، و هر دو از آن خوردند، او الياس عليه‎السلام بود.466

شباهت به ذوالقرنين

ذوالقرنين پيغمبر نبود ولي مردم را به سوي خدا دعوت كرد و به تقوي و خداترسي مي‎خواند.

قائم عليه‎السلام نيز پيغمبر نيست زيرا كه بعد از پيغمبر ما حضرت محمد مصطفي صلي الله عليه و اله ديگر پيغمبر نيست، ولي آن حضرت نيز به سوي خداي تعالي و تقوي و پرهيزگاري دعوت مي‎كند.

ذوالقرنين بر مردم حجت469 بود.

قائم عليه‎السلام نيز بر همه اهل عالم حجت است.

ذوالقرنين، خداوند او را به آسمان دنيا بالا برد و از زمين براي ا وپرده برداري شد همه جاي زمين از كوهساران و دشتها و دره‎ها را ديد، و از شرق تا مغرب همه را مشاهده كرد و خداوند به او از هر چيزي علمي عنايت فرمود كه با آن حق و باطل را بشناسد، و در دو شاخ او قطعه ابري قرار داد كه در آن تاريكيها و رعد و برق بود تا تأييد شود، سپس به زمين فرستاده شد و به او وحي شد كه در دو ناحيه غرب و شرق زمين سير كن470 اين را علامه مجلسي در جلد پنجم بحار ضمن حديثي طولاني از اميرالمؤمنين عليه السلام آورده است.

قائم عليه‎السلام، خداوند تعالي او را به بالاتر از آسمان اول برد و سپس به زمين بازگردانده شد. چنانكه گذشت.

ذوالقرنين از قومش غائب شد غيبتي طولاني.

قائم عليه‎السلام نيز غيبتش طولاني است، و در حديث احمد بن اسحق از امام عسگري عليه‎السلام آمده كه احمد گفت:

چه سنتي از خضر و ذوالقرنين در او جاري است؟ فرمود: طول غيبت اي احمد

اين خبر بطور كامل در حرف غين در باب غيبت آن حضرت گذشت.

ذوالقرنين، بنابر آنچه در قرآن كريم آمده به خاور و باختر زمين رسيد.

قائم عليه‎السلام، نيز همانطور، در كتاب كمال‎‏الدين به سند خود از جابر انصاري روايت كرده كه گفت:

شنيدم رسول الله صلي الله عليه و آله مي‎فرمود: ذوالقرنين بنده صالحي بود كه خداوند او را بر بندگان حجت قرار داده بود، پس قوم خود را به سوي خدا و تقوي فراخواند، آنها بر شاخ او زدند پس از نظرشان مدتي غائب شد تا اينكه در باره‎اش گفتند: هلاك شد يا در كدام بيابان رفت؟ سپس ظاهر شد و به سوي قومش بازگشت، ولي‌ آنها را بر شاخ ديگرش زدند، و در ميان شما (=امت مسلمان) نيز كسي هست كه بر سنت و روش اوست، و بدرستيكه خداوند عزوجل ذوالقرنين را در زمين تمكين داد و براي او از هر چيزي سببي عنايت فرمود تا به شرق و غرب زمين رسيد، خداوند تبارك و تعالي سنت او را در قائم از فرزندانم نيز جاري خواهد ساخت. تا به شرق و غرب زمين دست يابد، تا جائيكه آبگاه و جايگاهي از آن هموار و ناهموار، كوه و دشت باقي نماند مگر اينكه زير پاهاي او قرار دهد، و خداوند عز و جل گنجينه‎هاي زمين و معادن آن را برايش آشكار مي‎سازد، و او را به وسيله رعب ياري مي‎كند و زمين را به او پر از عدل و قسط مي‎نمايد چنانكه از ظلم و جور پر شده باشد.471

ذوالقرنين ما بين مشرق  ومغرب را گرفت و تصرف كرد. قائم عليه‎السلام نيز مشرق و مغرب زمين را به تصرف درخواهد آورد. ذوالقرنين پيغمبر نبود ولي به او وحي شد چنانكه در حديث آمده.

قائم عليه‎‏السلام همچنين پيغمبر نيست ولي چنانكه در حديثي نقل شده به او وحي مي‎شود. ذوالقرنين برابر سوار شد.

قائم عليه‎السلام نيز به ابر مي‎نشيند، دليل بر آن روايت است كه صفار و علامه مجلسي در بحار از بصائر و اختصاص نقل كرده‎اند كه به سند خود از عبدالرحيم از حضرت ابو جعفر باقر عليه السلام آورده‎اند كه فرمودند:

ذوالقرنين ميان دو بر مخير شد، ولي او ابر رام را انتخاب كرد، و ابر سخت براي صاحب شما ذخيره گرديد. راوي مي‎گويد: عرض كردم: سخت كدام است؟ فرمود: هر آن كه ابري كه در آن رعد و صاعقه يا برق باشد. صاحب شما بر آن سوار مي‎شود، باري او سوار ابر مي‎شود و به سببها مي‎رسد، سببهاي آسمانهاي هفتگانه و زمينهاي هفتگانه، پنج تا معمور و دو تا خراب. 472

از حضرت ابوعبدالله صادق عليه‎السلام روايت است كه فرمود: خداوند به ذوالقرنين اختيار داد كه از دو ابر رام و سخت انتخاب كند او رام را انتخاب كرد و آن ابري است كه برق و رعدي در آن نيست. و اگر سخت را اختيار مي‎كرد برايش ميسر نمي‎شد. زيرا كه خداوند آن را براي قائم عليه‎السلام ذخيره فرموده است.474

شباهت به شعيب پيغمبر

شعيب عليه‎السلام قوم خود را به سوي خدا دعوت كرد تا اينكه عمرش طولاني و استخوانهايش كوفته شد، سپس از نظرشان غائب گشت تا آنجا كه خدا خواسته بود و دوباره به صورت جواني به آنهابازگشت. اين را علامه مجلسي رحمه الله در جلد پنجم بحار از اميرالمؤمنين عليه‎السلام روايت كرده است.475

قائم عليه‎السلام نيز با وجود طول عمر به صورت جواني ظاهر مي‎شود كه كمتر از چهل سال دارد. در بحار از حضرت ابي‎عبدالله صادق عليه‎السلام آمده كه:

آنكه از چهل سال بيشتر داشته باشد صاحب اين امر نيست. 476 و اخبار متعددي به همين مضمون رسيده است.

شعيب عليه‎السلام، چنانكه در حديث نبوي صلي‎الله عليه و اله آمده، از مبحت خداوند آنقدر گريست تا كور شد، خداي عزوجل چشمانش را بازگرداند، دو باره گريست تا كور شد پس باز خداوند ديدگانش را بينا كرد بازهم گريست تا كور شد، بار ديگر خداوند بينائي را به او بازگرداند. 477

قائم عليه‎السلام در زيارت ناحيه چنين فرموده:

و لا بكين عليك بدل الدموع دما

به جاي اشك بر تو خون مي‎گيريم.

شعيب عليه‎السلام در قوم خود گفت:

شعيب عليه‎السلام در قوم خود گفت:

بقيه الله خير لكم ان كنتم مومنين.478

قائم عليه‎السلام، نيز در كمال الدين آمده كه حضرت ابوجعفر باقرعليه‎السلام فرمود: هنگاميكه قائم عليه‎السلام خروج كند به كعبه تكيه مي‎زند، و سيصد وسيزده مرد به زنش حاضر مي‎شوند، پس اولين سخني كه به زبان مي‎آورد اين آيه است.

بقيه الله خير لكم ان كنتم مؤمنين.

سپس مي‎گويد: من بقيه الله در زمين و خليفه خدا و حجت او بر شما هستم، پس هيچ مسلماني بر او سلام نمي‎كند، مگر اينكه چنين مي‎گويد:

السلام عليك يا بقيه الله في ارضه.

و چون شماره يارانش به يك عقد كه ده هزار نفر است رسيد، خروج مي‎كند. پس در زمينه هيچ معبودي جز خداوند عزوجل باقي نمي‎ماند، بتها و اصنام و غير آنها نابود مي‎شود و آتش در آنها مي‎افتد، و اين امر پس از غيبتي طولاني خواهد بود تا خداوند بداند چه كسي در غيبت ايمان مي‎آورد و اطاعت مي‎كند.479

شعيب عليه‎السلام، تكذيب كنندگانش به آتشي كه از ابري كه بر آنها سايه افكنده بود بيرون آمد، سوختند و چنانكه خداوند عزوجل مي‎فرمايد:

فكذبوه فاخذه عذاب يوم الظله انه كان عذاب يوم عظيم.

قائم عليه‎السلام نيز تمام بتها و معبودهاي غير خدا در زمان ظهورش خواهد سوخت. چنانكه در حديث گذشته دانستي.

شباهت به موسي عليه‎السلام

موسي عليه‎السلام دوران حملش مخفي بود.

قائم عليه‎السلام نيز همينطور، دوران حملش مخفي بود.

موسي عليه‎السلام ولادتش مخفيانه صورت گرفت.

قائم عليه‎السلام نيز ولادتش مخفيانه انجام شد.

موسي عليه‎السلام از قومش دو غيبت داشت كه يكي از ديگري طولاني‎تر بود، غيبت اول از مصر بود و غيبت دوم هنگامي كه به سوي ميقات پروردگارش رفت،‌مدت غيبت نخستين بسيت و هشت سال بود، چنانكه در روايت شيخ صدوق در كمال‎الدين به سند خود از عبداله بن سنان آمده كه گفت: شنيدم، حضرت ابي عبدالله صادق عليه‎السلام مي‎فرمود:

در قائم عليه‎‏السلام سنت موسي بن عمران هست. عرضه داشتم: سنتي كه از موسي بن عمران در او هست چيست؟ فرمود: مخفي بودن ولادتش و غيبت از قومش. گفتم: موسي بن عمران عليه‎السلام چند وقت از قوم و اهلش غائب بود؟ فرمود: بيست و هشت سال.481

و مدت دومين غيبت چهل روز بود، خداوند متعال فرموده:

فتم ميقات ربه اربعين ليله. 482

قائم عليه‎السلام نيز دو غيبت داشته يكي از ديگري طولاني‎تر

چنانكه گذشت-.

موسي عليه‎السلام، خداوند تعالي با او سخن گفت و چنين فرمود:

اني اصطفيتك علي الناس برسالاتي و بكلامي فخذما آتيتك و كن من الشاكرين.

قائم عليه السلام نيز همينطور، خداوند متعال با او سخن گفت هنگاميكه آن حضرت را به سراپرده عرش بالا بردند، چنانكه دربحار از حضرت ابو محمد عسگري عليه السلام آمده كه فرمود:

هنگاميكه پروردگار من مهدي اين است را به من موهبت فرمود، دو فرشته فرستاد، او را به سرا پرده عرش بردند تا اينكه او را در پيشگاه خداوند عزو جل نگهداشتند، ازجانب خداوند خطاب آمد: مرحبا بتو اي بنده من براي ياري دينم و آشكار نمودن امر و راهنماي بندگانم، سوگند خورده‎ام كه بتو بگيرم و بتو بدهم و بتو ببخشايم و بتو عذاب كنم.

موسي عليه‎السلام از قوم خود و ديگران غائب شد، از ترس دشمنانش، خداوند عز و جل مي‎فرمايد:

فخرج منها خائفاً يترقب.485

قائم عليه السلام نيز از ترس دشمنان از قومش و غير آنها غائب شد. موسي علي نبينا و اله و عليه السلام وقتي غائب شد، قومش در منتهاي رنج و فشارو مشقت و ذلت واقع شدند، كه دشمنانشان پسران آنها را مي‎كشتند و زنانشان را زنده مي‎گذاشتند. قائم عليه‎السلام نيز شيعيانش و دوستانش در زمان غيبتش در منتهاي سختي و فشار و ذلت مي‎افتند، تا خداوند كساني را كه ايمان آورده‎اند پاك كند و كافرين را هلاك سازد.486

در كمال الدين از حضرت باقر عليه‎السلام در بيان شباهت حضرت قائم عليه‎السلام به جمعي از پيغمبران آمده است كه فرمود:

و اما روش موسي عليه‎السلام ترس مداوم و طول غيبت و پنهان بودن ولادت و رنج و زحمت شيعيان بعد از او بر اثر آزار و خوراي كه از دشمنان ببنند تا آنگاه كه خداي عز و جل ظهور حضرتش را اجازه دهد و او را ياري كند و بر دشمنش تائيد
نمايد. 487

در بحار از شيخ نعماني از امير‎المؤمنين عليه السلام آمده كه فرمود:

زمين پر از ظلم و جور خواهد شد تا جائيكه احدي كلمه الله را جز مخفيانه نگويد، سپس خداوند متعال قوم صالحي را خواهد آورد كه آن را پر از قسط و عدل نمايد چنانكه پر از ظلم و جور شده باشد.489

و در همان كتاب در علامات زمان غيبت در حديثي طولاني از امام صادق (ع) آمده كه فرمود:

و مؤمن را اندوهناك، ذليل و خوار خواهي ديد و ببيني كه مؤمن جز دردلش نتوان باطل را انكار نمايد، و ببيني كه دوستان ما را به دروغ نسبت دهند و شهادتشان را نپذيرند، و ببيني كه حكمران به خاطر كافر. مؤمن را خوار نمايد. 490

مي‎گويم: خروج سفياني از جمله علائم حتمي پيش از ظهور حضرت قائم عجل الله فرجه مي‎باشد، چنانكه روايات بسياري در اين باره آمده است، او از نوادگان بني اميه لعنهم الله تعالي مي‎‏باشد و نامش عثمان بن عينيه است.

و از امام صادق عليه السلام است كه فرمود:

اگر سفياني را ببيني خبيث‎ترين مردم را ديده باشي، رنگش سر زرد و سرخ و چشمش كبود است. 495

و از اميرالمؤمنين عليه‎السلام روايت است  كه فرمود:

پسر هند جگرخوار از وادي يابس خروج مي‎كند، او مردي ميان بالا، با صورت وحشتناك و جمجمه ضخيم و آبله رو مي‎‏باشد.496

تفصيل مطالب در بحار و غير آن مذكور است. موسي‎عليه‎السلام، هنگاميكه قومش در بيابان سرگردان و گم شدند و در آن حال سالهاي بسربردند، هرگاه فرزندي برايشان متولد مي‎شد، پيراهني بر او بود به قامت خودش مانند پوست بدن- اين را طبرسي در مجمع البيان نقل كرده است.497

قائم عليه‎السلام، نيز براي شيعيانش در عصرظهور همين امر خواهد بود، چنانكه در كتاب المحجه از امام صادق عليه‎السلام روايت شده كه فرمود:

وقتي قائم ما به پاخيزد زمين به نور پروردگارش روشن مي‎گردد و بندگان از نور خورشيد بي نياز مي‎شوند و شب و روز يكسان مي‎گردد، و مرد در زمان آن حضرت هزار سال عمر مي‎كند و در هر سال برايش پسري متولد شود و دختري برايش متولد نشود، پيراهني به قامتش او را مي‎پوشاند و هرچه بزرگتر شود آن پوشش نيز بزرگتر مي‎گردد، و به هر رنگي كه بخواهد مي‎شود. 498

موسي عليه‎السلام، بني اسرائيل منتظر قيامش بودند، چون كه به آنها خبر داده شده بود كه فرج آنها به دست اوست. قائم عليه‎السلام نيز شيعيانش منتظرش هستند، زيرا كه به آنها خبر داده‎اند كه فرجشان به دست آن حضرت است.

موسي عليه‎السلام، خداوند متعال در باره‎اش مي‎فرمايد:

ما به موسي كتاب را داديم پس در آن اختلاف شد.499

قائم عليه‎السلام نيز همينطور، در كتاب كه با او است كه اميرالمؤمنين عليه‎السلام جمع كرده يعني همان قرآني كه نزد حضرت حجت عليه‎السلام هست اختلاف مي‎شود ، از حضرت ابوجعفر باقر عليه‎السلام در باره آيه :

و لقد آتينا موسي الكتاب فاختلف فيه501

آمده كه آن حضرت فرمود:

در آن اختلاف كردند همچنان كه اين امت در كتاب اختلاف نمودند، و در كتابي كه با قئم هست نيز اختلاف خواهند كرد تا جائيكه مردم بسياري آن را منكر خواهد شد، كه آنها را پيش مي‎كشد و گردنشان را مي‎زند.502

و در بحار از شيح طوسي به سند خود از حضرت ابوعبدالله صادق عليه‎السلام مردي است كه فرمود:

اصحاب موسي به نهري آزمايش شدند و اين همان است كه خداوند تعالي مي‎فرمايد:

ان الله مبتليكم بنهر.503

اصحاب قائم عليه السلام نيز به مانند آن مبتلا خواهند شد.504

موسي عليه‎السلام، خداوند متعال او را عصائي عنايت فرمود، و آن را معجزه آن جناب قرار داد.

قائم عليه‎السلام به همان عصا اختصاص يافته است، چنانكه در كمال‎الدين از حضرت ابوجعفر باقر عليه السلام آمده كه فرمود:

عصاي موسي از آن آدم بود، سپس به شيب رسيده بود، و آنگاه به موسي‎بن عمران رسيد، آن عصا نزده است و من آنرا پيشتر ديده‎ام رنگش سبز است به همان وضعي كه از درختش گرفته شده، به وسيله آن همان كارها را انجام مي‎دهد كه موسي انجام مي‎داد، و هرچه مأمور شود انجام مي‎دهد، و هر كجا افكنده شود با زبان خود نيرنگهاي دشمنان را مي‎بلعد.505

و علامه مجلسي در جلد سيزدهم بحار به نقل از كتاب بصائر الدرجات همين روايت را آورده و در آن آمده است:

براي قائم ما عليه‎السلام آماده شد تا هر آنچه موسي عليه‎السلام انجام مي‎داد  با آن عصا انجام دهد، و آن مي‎ترسان و آنچه نيرنگ و جادو كنند مي‎بلعد و آنچه امر شود انجام مي‎دهد و به هر سو كه رو كند خدعه‎ها را مي‎گيرد و خنثي مي‎كند، دولب يا دوسر دارد يكي در زمين و ديگري بالا كه بين آنها چهل زراع است. با زبان خود نيرنگهاي، دشمنان را مي‏بلعد.506

امام صادق عليه السلام فرمود:

مردي از اهل فارس به نزد حضرت قائم عليه‎السلام مي‎ايد و از راه معجزه موسي عليه‎السلام را درخواست مي‎كند، پس آن حضرت عصا را مي‎افكند و به صورت اژدها درمي‎آيد آن مرد مي‎گويد: اين سحر است، پس عصا به امري شبيه امر موسي عليه‎السلام آن مرد را مي‎بلعد.507

و در جلد سيزدهم بحار به نقل از نعماني به سند خود از حضرت ابي عبدالله صادق عليه‎السلام آمده كه فرمود:

عصاي موسي چوپ آس و از درخت بهشتي است كه وقتي مي‎خواست به سوي مدين برود جبرئيل آن را برايش آورد، و آن عصا با تابوت آدم در درياچه طبريه است نه مي‎پوسد و نه تغيير مي‎يابند، تا آنكه قائم عليه السلام آنها را هنگام قيامش بيرون آورد.509

موسي عليه‎السلام با ترس از مصر فرار كرد، خداوند عز وجل به نقل از او مي‎فرمايد:

فقررت منكم لما خفتكم510

قائم عليه السلام از ترس اشرار، از شهرها گريخت و در بيابانهاي بي‎آب و علف سكني گزيد، با وجود اين به نزد قوم مي‎آيد، و در ميان آنها راه مي‎رود و از احوالشان با خبر مي‎شود و در حاليكه آن حضرتش را نمي‎شناسد چنانكه گذشت.

در هنگام ظهورش به خاطر ترين از سفياني از مدينه فرار خواهد كرد، دليل بر آن روايتي است كه در بحار و غير آن از حضرت ابوجعفر باقر عليه‎السلام منقول است كه در بارة سفياني لغته الله فرمود: و سفياني گروهي را به مدين مي‎فرستد پس مهدي عليه السلام به سوي مكه رفته، لشكري در تعقيب آن حضرت مي‎فرستد ولي به آن جناب نمي‎رسد تا اينكه قائم عليه‎السلام هراسان و ترسناك به روش موسي بن عمران وارد مكه مي‎شود و امير ارتش سفياني در بيابان بيداء فرود مي‎آيد و جارچي از سوي آسمان به آن بيابان خطاب مي‎كند كه:

يا بيداء آبيدي القوم

اي صحراي بيدا اين گروه را نابود كن، پس زمين آنها را فرو مي‎برد. و فقط سه نفر از آنها باقي مي‎ماند كه خداوند چهره‎هايشان را به شيت بازمي‎گرداند، و آنها از قبيلة كلب هستند، و در بارة آنها اين آيه نازل شده:

يا ايهاالذين اوتوالكتاب آمنوا بما نزلنا مصدقاً لما معكم من قبل ان نظمس وجوها فنردها علي ادبارها.511

موسي عليه‎السلام دشمنش قارون را به زمين فرو برد. چنانكه خداوند عز و جل مي‎فرمايد:

فخسفنابه و بداره الارض512

قائم عليه‎السلام نيز چنانكه گذشت خداوند متعال دشمنانش لشكر سفياني را به زمين فرو خواهد برد.

موسي عليه‎السلام چون دستش را برمي‎آورد، مي‎درخشيد و سفيدي آن بينندگان را خيره مي‎ساخت..513

قائم عليه‎السلام نورش مي‎‏درخشد تا جائيكه مردم از نور آفتاب و ماه بي نياز شوند. موسي عليه‎السلام از سنگ برايش دوازده چشم مي‎جوشيد.

قائم عليه‎السلام نيز، در بحار به نقل از نعماني به سند خود از حضرت ابوجعفر باقر عليه‎السلام آمده است كه فرمود:

هرگاه قائم عليه‎السلام ظهور نمايد با پرچم رسول الله صلي الله عليه و آله و انگشتري سليمان و سنگ و عصاي موسي قيام خواهد كرد. پس دستور مي‎دهد كه منادي آن حضرت جار بزند كه: هيچكس از شما آب و غذا و علوفه برندارد. اصحاب آن حضرت مي‎گويند: مي‎خواهد ما و چهارپايانمان را از گرسنگي و تشنگي بكشد! پس آن حضرت حركت مي‎كند. اصحاب هم در خدمتش حركت مي‎كنند، پس اولين منزلي كه فرود مي‎آيد به سنگ مي‎زند. از آن غذا و آب و علوفه بيرون مي‎آيد، پس از آن مي‎خورند و مي‎آشامند و چهارپايان را نيز علوفه مي‎دهند تا در پشت كوفه به نجف برسند.514

شباهت به هارون

هارون عليه‎السلام را خداوند متعال به آسمان بالا برد و سپس بارديگر به زمين بازگرداند. چنانكه در جلد پنجم بحار در روايت مسندي از حضرت ابي عبدالله صادق عليه‎السلام آمده كه فرمود:

موسي به هارون گفت: بيا با هم به كوه طور سينا برويم، چون با هم رفتند.

ناگاه خانه‎اي ديدند كه بر آن درختي بود بر روي آن دو پيراهن، پس موسي به هارون گفت: خانه‎هايت را برافكن و داخل اين خانه شو و اين دو حله را سير كن و بر تخت بخواب، هارون نيز همين كار را كرد، پس چون بر تخت آرميد، خداوند او را قبض كرد و خانه و درخت برداشته شد، و موسي به سوي بني‎اسرائيل بازگشت و به آنها خبر داد كه خداوند هارون را قبض روح كرد و به سوي خود بالا برد، گفتند: دروغ مي‎گويي تو او را كشته‎اي، پس موسي به درگاه الهي شكوه كرد، خداوند متعال به فرشتگان امر فرمود تا او را بر تختي كه بين زمين و آسماني فرو آوردند تا اينكه بني‎اسرائيل او را ديدند و دانستند كه مرده است.520

هارون عليه‎السلام از راه دو سخن موسي را مي‎شنيد همچنانكه موسي سخن هارون را از راه دور مي‎شنيد.

هنگاميكه قائم ما قيام مي‎كند خداوند عز و جل در گوشها و چشمها شيعيان ما خواهد افزود بطوريكه بين آنها و حضرت قائم عليه‎السلام پستي نخواهد بود، با آنها سخن مي‎گويد و آنها مي‎شنوند، و به او نگاه مي‎كنند در حاليكه در جاي خودش باشد.521

شباهت به يوشع عليه‎السلام:

يوشع عليه‎السلام پس از وفات موسي عليه‎السلام مناقات امت آن حضرت با او جنگ كرد.

قائم عليه‎السلام، مناقان اين امت، با او جنگ خواهند كرد.

يوشع عليه‎السلام، خورشيد برايش بازگشت قائم عليه‎السلام با آفتاب و ماه سخن مي‎گويد و آنها را صدا مي‎زند، و آنها به او پاسخ مي‎دهند. چنانكه علامه مجلسي در بحار از حضرت ابوجعفر باقر عليه‎السلام روايت كرده كه فرمود:

قائم عليه‎السلام سيصد و نه سال زمامداري مي‎كند همان قدر كه اهل كهف در غارشان بسر بردند- زمين را پر از عدل و قسط خواهد كرد چنانكه پر شده باشد از ظلم و جو، پس خداوند براي او شرق و غرب زمين را فتح خواهد كرد، مردم را خواهد كشت تا اينكه جز دين محمد صلي الله عليه و آله باقي نماند، شيوة سليمان بن داود را پيش خواهد گرفت و آفتاب و ماه را صدا مي‎يزند و او را پاسخ مي‎دهند، زمين براي او در نور ديده شود و به او وحي مي‎شودكه به امر خداوند به وحي عمل مي‎كند.522

شباهت به حزقيل عليه‎السلام

حزقل نيز گفته شده بر وزن زبرج-

جزقيل عليه‎السلام. خداوند متعال مردگاني را برايش زنده كرد.

قائم عليه‎السلام، خداوند براي او مردگاني را از مؤمنين و منافقين و كافرين زنده خواهد كرد.

در بحار به نقل از اميرالمؤمنين عليه السلام ضمن حديثي طولاني آمده كه فرمود:

..اي شگفتا و چگونه تعجب نكنم از مردگاني كه خداوند آنها را زنده برانگيزد، گروه گروه با بليه و پاسخگوئي به دعوت كنندة الهي به كوچه‎هاي كوفه وارد شوند.530

شباهت به داود:

داود عليه‎السلام را خداوند عز و جل در زمين خليفه ساخت و فرمود:

يا داود انا جعلناك خليفه في الارض 535

قائم عليه السلام را نيز خداوند خليفه در زمين نمود و فرمود:

امن يجيب المضطرادا دعاه و يكشف السوء و يجعلكم خلفاء الارض.536

داود عليه السلام، خداوند آهن را برايش نرم كرد كه در قرآن آمده:

والنا له الحديد.538

قائم عليه‎السلام نيز خداوند آهن را برايش نرم كرده است، چنانكه در بعضي از كتابها از محمد بن زيد كوفي از امام صادق عليه‎السلام مروي است كه فرمود:

مردي از عمان به خدمت صاحب الزمان عليه‎السلام مي‎آيد و عرض مي‎كند: آهن براي داود نرم شد اگر تو هم مانند او بياوري تصديقت مي‎كنيم. پس آن حضرت معجزه داود را به او نشان مي‎دهد، ولي آن شخص منكر مي‎شود، پس قائم عجل الله فرجه عمود آهنيني به گردن او مي‎اندازد كه هلاكت مي‎شود و مي‎فرمايد: اين جزاي كسي است كه آيات خدا را دروغ مي‎انگارد.

داود عليه‎السلام، سنگ با او سخن گفت و صدا زد: اي داود مرا بگير و جالوت را با من به قتل برسان. قائم عليه‎السلام نيز علم و شمشيري او را صدا مي‎كنند و مي‎گويند: اي ولي خدا خروج كن و دشمنان خدا را به قتل برسان.

داود عليه‎السلام جالوت را كشت.

قائم عليه‎‎السلام (جان را كه از جالوت بدتر است مي‎كشد.

داود عليه‎السلام به الهام در ميان مردم حكم مي‎كرد.

قائم عليه‎السلان به حكم داود قضاوت خواهد كرد و از بينه و شاهد نمي‎پرسد، و نياز به آن ندارد.

شباهت به سليمان عليه‎السلام

سليمان عليه‎السلام، داود او را جانشين و خليفة خود قرار داد و در حاليكه هنوز به سن بلوغ نرسيده بود، كه در حديثي از امام نهم حضرت حوا(عليه‎السلام) آمده كه فرمود:

خداوند تبارك و تعالي به داود مي‎فرمود كه سليمان را خليفه خود سازد در حاليكه كودك بود و چوپاني گوسفندان مي‎كرد. عباد و علماي بني اسرائيل اين مطلب را انكاركردند، پس خداوند تعالي وحي فرمود كه: عصاي آن افراد را بگير و عصاي سليمان را نيز بگير و آنها را در اتاق بگذارو در آن اتاق را به مهر خودشان مهر كن، و چون فردا شود عصاي هر كس برگ كرده و سير داده بود او خليفه است، پس داود اين مطلب را به آنها خبر داد، گفتند: ما راضي و تسليم شديم. قائم عليه‎السلام را خداوند عز و جل خليف قرار داد و حال آنكه كودكي تقريباً پنج ساله بود، و در زمان حيات پدرش به سؤالات سعدبن عبدالله قمي پاسخ گفت چنانكه گذشت سليمان عليه‎السلام گفت: پروردگارا به من ملكي عنايت كن كه براي هيچكس بعد از من شايسته نباشد. 542

حكومت پادشاهان و امراي زمين تنها بر انسانها است ولي حكومت سليمان بر جن و انس و پرندگان بود، خداوند عزوجل مي‎فرمايد: وحشر سليمان جنوده من الجن و الانس و الطيرفهم يوزعون.543

قائم عليه‎السلام، خداوند متعال ملكي به او عنايت خواهد فرمود كه براي احدي از اولين و آخرين از نظر كميت و كيفيت مانندش نبوده، اما كميت: براي اينكه آن حضرت مابين شرق و غرب را مي‎گيرد- چنانكه در حديث آمده و اما كيفيت: براي اينكه محض عدالت و عدالت محض است، و چونكه حكومتش تمام اهل آسمانها و زمينها را شامل مي‎گردد.

سليمان عليه‎السلام، خداوند باد را در تسخير او قرار داده بود، خداي عز و جل مي‎فرمايد:

فسخرنا له الريحتجري بامره رخاء حيث اصاب.544

قائم عليه‎السلام نيز خداوند باد را در خدمتش قرار مي‎دهد. چنانكه در حديثي كه در كمال‎الدين روايت شده امام صادق عليه‎السلام فرمود: پس خداوند تبارك و تعالي بادي برانگيزد كه در هر بيابان ندا كند: اين مددي است كه به قضاوت داود و سليمان عليهما السلام قضاوت مي‎كند و بينه نمي‎خواهد. 545

سليمان عليه‎السلام مدتي از قومش غايب شد.

قائم عليه‎السلام غيبتش طولاني‎تر از سليمان است.

سليمان عليه‎السلام آفتاد برايش بازگشت.

قائم عليه‎السلام آفتاب و ماه را مي‎خواند و آنها او را پاسخ مي‎دهند.

سليمان عليه‎السلام حشمه الله بوده. قائم عليه‎السلام نيز چشمه الله است.

شباهت به آصف

آصف علمي از كتار را داشت. قائم عليه‎السلام علوم كتاب نزدش هست.

آصف، خداوند او را مدتي طولاني از قومش غايب كرد.

قائم عليه‎السلام، خداوند متعال او را مدتي طولاني از نظرها غائب ساخته است.

آصف، با غيبتش ابتلا و گرفتراي بني اسرائيل سخت و شديد شد.

قائم عليه‎السلام نيز با غيبتش گرفتاري و ابتلاي مؤمنين شدت يافت.

شباهت به دانيال عليه‎السلام

دانيال عليه‎السلام از بني اسرائيل مدتي مديد غائب بود، و در هر چاهي بزرگ او را با شير درنده زنداني كرده بودند تا آن شير او را طعمة خود سازد، پس خداوند تعالي او را حفظ كرده و به يكي از پيغمبران بني‎اسرائيل دستور داد كه غذا و آبش را ببررد، و گرفتراي پيروان و شيعيانش شديد شد.

قائم عليه‎السلام از نظر ما غائب مانده و با غيبتش گرفتاري ما بسيار شده، دشمنان آن حضت قصد كشتنش را داشتند ولي خداوند او را حفظ و حراست فرمود.

شباهت به عزيز

عزيز عليه‎السلام وقتي به سوي قومش بازگشت و در ميان آنها ظاهر شد تورات را آنطور كه بر موسي بن عمران عليه‎السلام نازل شده بود خواند.

قائم عليه‎السلام هنگاميكه ظاهر شد براي اهل زمين قرآن را آن چنانكه بر حضرت خاتم النبين صلي الله عليه و آله نازل شده خواهد خواند.

شباهت به جرجيس

جرجيس عليه‎السلام، خداوند مردگاني را برايش زنده كرد، چناكه در بحار آمده كه: زني به خدمتش آمد و گفت:

اي بندة صالح، گاوي داشتيم كه با آن امرار معاش مي‎كرديم و آن مرده است جرجيس به او گفت: اين عصا را بگير و آن را بر گاوت قرار ده و بگو كه جرجيس مي‎گويد: باذن خداوند برخيز. پس چون آن زن اين كار را كرد. آن گاو زنده شد پس به خداوند ايمان آورد.546

قائم عليه‎السلام نيز خداوند متعال مردگاني را برايش زنده خواهد كرد.

شباهت به ايوب عليه‎السلام

ايوب عليه السلام هفت سال بر بلا صبر كرد.

قائم عليه‎السلام از هنگام وفات پدرش تا كنون صبر كرده و نمي‎دانم تا كي اين صبر ادامه خواهد داشت!!

ايوب عليه‎السلام يك يا دوچشم از زمين برايش جوشيد، خداوند متعال مي‎فرمايدك

ارلض برجلك هذا مغتسل بارد و شراب.549

قائم عليه‎السلام نيز برايش چشمه از زمين جوشيد.

ايوب عليه‎السلام، خداوند مردگاني را برايش زنده كرد،

خداوند چنين فرموده:

و اتناه اهله و مثلهم معهم رحمه من عندناوذكري للعابدين.551

قائم عليه السلام نيز خداوند مردگاني را برايش زنده مي‎كند.

شباهت به يونس عليه‎السلام

شيخ صدوق رحمه الله عليه به سند خود از محمد بن مسلم روايت كرده كه گفت: بر حضرت ابو جعفر محمد بن علي باقي عليه‎السلام وارد شدم مي‎خواستم از قائم آل محمد عليهم السلام از آن حضرت سوال كنم كه خود آغاز سخن كرد و فرمود: اي محمدبن مسلم به درستي كه در قائم از ال محمد صلي الله عليه و آله از پنج پيغمبر شباهت هست: يونس بن متي، و يوسف بن يعقوب و موسي و عيسي و محمد صلوات الله عليهم، اما شباهت از يونس به متي اينكه پس از غيبت در قيافه جواني در سن پيري به سوي قومش بازگشت. 552

شباهت به زكريا عليه‎السلام

ذكريا عليه السلام، فرشتگان او را ندا كردند در حاليكه به نماز ايستاده بود.

قائم عليه‎السلام نيز خداوند او را مورد خطاب قرار داد، و همچنين فرشتگان در هر ش قدر او را ندا مي‎كنند، و جبرئيل هم هنگاميكه با آن حضرت بيعت مي‎كند دست بر دست آن حضرت مي‎نهد و مي‎گويد: بيعت براي خدا.

ذكريا عليه‎السلام در مصيبت حضرت ابي عبدالله حسين عليه‎السلام سه روز گريه كرد.

قائم عليه‎السلام نيز تمام عمرش و در همة زمانش بر آن حضرت مي‎گريد، چنانكه در زيارت ناحيه آمده:

و لا ندنبك صباحاً و مساء و لابكين عليك بدل الدموع كما

يعني: شب و روز بر تو ندبه مي‎كنم و به جاي اشك بر تو خون مي‎گريم.

شباهت به يحيي عليه‎السلام

يحيي عليه‎السلام پيش از ولادت به او بشارت و مژده داده شد. قائم عليه‎السلام نيز بشارت و مژده‎اش پيش از ولادت داده شد. يحيي عليه‎السلام در شكم مادر سخن گفت، چنانكه در حديث از امام عسگري عليه‎السلام آمده كه فرمود:

روزي مريم بر مادر يحيي هسمر ذكريا وارد شد، ولي او برايش برنخاست، يحيي (از شكم مادر) ندا كرد: بهترين زنان عالم در حالتي كه بهترين مردان جهان را با خود وارد بر تو وارد مي‎شود برايش بر نمي‎خيزي؟ پس مادرش متنبه شده و از جاي برخاست.555

قائم عليه السلام نيز چنانكه روايت حكيمه آمده در شكم مادر سخن گفت و سورة قدر را قرائت كرد. 556

يحيي عليه‎السلام زاهدترين و عابدترين مردم زمانش بود. قائم عليه‎السلام نيز عابدترين و زاهدترين مردم زمانش مي‎باشد.

شباهت به عيسي عليه‎السلام

عيسي عليه‎السلام فرزند بهترين زنان زمانش مي‎باشد.

قائم عليه‎السلام نيز فرزند بهترين زنان زمانش مي‎باشد.

عيسي عليه‎السلام در شكل مادر تكلم كرده تسبيح مي‎گفت.

قائم عليه‎السلام نيز در شكم مادر سخن گفته است.

عيسي عليه‎السلام در كودكي در گهواره سخن گفت.

قائم عليه السلام نيز در كودكي در گهواره سخن گفت.

حضرت حجت عليه السلام بعد از ولادتش تكلم كرد و گفت:

اشهد ان لااله الا الله وحده لا شريك له و ان محمد رسول الله صلي الله عليه و آله.

سپس بر امير المومنين و امامان عليهم السلام يك به يك درود فرستاد تا به پدرش رسيد، آنگاه لب فرو بست تا روز هفت به توحيد سخن گفت و بر محمد و امامان عليهم السلام درود فرستاد. سپس اين آيه را تلاوت كرد:

بسم الله الرحمن الريحم و نريد ان نمن علي الذين استضعفوا في الارض.557

عيسي عليه السلام، خداوند حكمت و ويژگيهاي نبوت را در كودكي به او عنايت فرمود.

قائم عليه السلام نيز خداوند حكمت و ويژگيهاي امامت را در كودكي به حضرتش عنايت كرد.

عيسي عليه السلام را خداوند متعال به سوي خود بالا برد.

قائم عليه‎السلام را نيز خداوند متعال به سوي خود بالا برد.

عيسي عليه‎السلام، مردم در باره‎اش اختلاف كردند.

قائم عليه السلام نيز مردم در باره‎اش اختلاف كردند.

عيسي عليه‎السلام نيز مردم در باره‎اش اختفا كردند.

خداوند عزوجل از زبان او در قرآن چنين آورد:

و احيي الموتي باذن الله،562

و خطاب به او فرموده:

واذتخرج الموتي باذني 563

و قائم عليه‎السلام نيز مردگان را زنده مي‎كند.

عيسي عليه‎السلام فرمود:

من به شما خبر مي‎دهد آنچه مي‎خوريد و آنچه در خانه‎هايتان ذخيره مي‎كنيد. 564

قائم عليه السلام بر تمام احوال و كارهاي ما مطلع است.

و دليل بر آن، تمام اخبار و روايات بسياري اينست كه در بارة علم ائمه معصومين عليهم السلام وارد شده، روايتي است كه در خزايج از ابونصير نقل شده كه گفت:

با حضرت ابوجعفر باقر عليه‎السلام به مسجد رفتم، مردم مي‎آمدند و مي‎رفتند، آن حضرت به من فرمود: از مردم بپرس آيا مرا مي‎بينند؟ من هم به هر كس كه بر مي‎خوردم سؤال مي‎كرد: آيا ابوجعفر را نديدي؟ مي‎گفت: نه.

در حاليكه آن حضرت ايستاده بود، تا اينكه ابوهارون مكفوف (نابينا) وارد شد. حضرت فرمود: از اين هم بپرس. به او گفتم: آيا ابوجعفر عليه‎السلام را نديدي؟ گفت: مگر اين نيست كه ايستاده؟ گفتم: از كجا دانستي؟ گفت: چگونه ندانم و حال آنكه او نور درخشنده است.565

شباهت به خاتم النبيين صلي الله عليه و آله

سخن جامع در اين باب فرمايش رسول اكرم صلي الله عليه و آله مي‎باشد كه فرمود:

مهدي از فرزندان من است، اسم او اسم من، و كنيه‎اش كنيه من، از نظر خلق و خلق شبيه‎ترين مردم به من است.

مي‎گويم: از اين سخن مبارك دردهاي بسياري گشوده مي‎شود كه شايسته است در آن نذير نمائي تا ان شاء الله صبرت زياد و سينه‎ات فراخ گردد.


منابع

386 قرآن  كريم ـ سوره عنكبوت 2و3.

387 قرآن  كريم ـ سوره مومنون 30 و نهج البلاغه خطبه 102.

388 روضه الكافي، محمد بن يعقوب كليني 8/37.

389 قرآن  كريم ـ سوره جن 26.

390 تحف العقول ابن شيعه 230.

391 روضه كافي، محمد بن يعقوب كليني 247 ح 346. سوره يس 52.

392 اصول كافي، محمد بن يعقوب كليني ج 2/91 باب الصبر ح 12.

393 قرآن كريم سوره آل عمران 200.

394 اصول كافي محمد بن يعقوب كليني 2/87 باب الصبر ح2.

396 قرآن  كريم ـ سوره مزمل

397 قرآن  كريم ـ سوره سجده 24و25

398 قرآن  كريم ـ سوره حجر 97و98

399 قرآن  كريم ـ سوره انعام 23و24.

400 قرآن  كريم ـ سوره ق 39.

401 قرآن  كريم ـ سوره سجده 24.

402 قرآن  كريم ـ سوره اعراف 127.

403 قرآن  كريم ـ سوره توبه 5.

404 قرآن  كريم ـ سوره بقره 191.

405 اصول كافي محمد بن يعقوب كليني ج 2/88 باب الصبر ح 3.

407 اصول كافي محمد بن يعقوب كليني ج 2/477 ح 12.

408 اصول كافي محمد بن يعقوب كليني ج 2/91 باب الصبر ح 13.

409 قرآن كريم سوره هود 93.

410 قرآن  كريم ـ سوره اعراف 71.

411 كمال الدين،شيخ صدوق ، ج 2 ، 64 باب 55  ح 5

412 قرآن كريم ـ سوره بقره  / 155

413 قرآن كريم سوره آل عمران / 70  و كمال الدين ج 2 / 649  باب 57 ح 3 .

414 غيبت نعماني ، محمد بن ابراهيم نعماني / 12 في صفه القائم .

415 غيبت نعماني ، محمدبن ابراهيم نعماني / 105 ، باب ما يلحق الشيعه عندالتمحيص و سوره آل عمران / 186

416 غيبت نعماني ، محمدبن ابراهيم نعماني /105

417 قرآن كريم ، سوره نحل / 127

418 اصول كافي ، محمدبن يعقوب كليني . ج 2 / 56 . باب المكارم ج 2 .

419 اصول كافي ، محمدبن يعقوب كليني ، ج 2 / 56 ح 3

420 اقبال سيدبن طاووس  457  جز اول

421 بحارالانوار ، علامه مجلسي 52 / 128 ، ج 22 .

422 بحارالانوار ، علامه مجلسي ج 52 / 128 ح 22 .

423 بحارالانوار ، علامه مجلسي ج 52 / 130 ح 29 .

424 غيبت نعماني ، محمدبن ابراهيم نعماني / 104 فيماامريه الشيعه

425 قرآن كريم ، سوره نساء / 140

426 تفسير قمي ج 1 / 156

427 اصول كافي ، محمدبن يعقوب كليني ج 2 / 377  باب مجالسه اهل المعاصي ح 8 .

428 قرآن كريم ، سوره انعام / 108

429 قرآن كريم ، سوره انعام / 68

430 قرآن كريم ، سوره نحل / 116

431 اصول كافي ، محمدبن يعقوب كليني  ج 2 / 3778 / ح 12 .

432 اصول كافي ، محمدبن يعقوب كليني  ج 2/  397 ح 13

434 اصول كافي ، محمدبن يعقوب كليني ج 2 / 397 ح 14

435 تفسير برهان ، علامه بحراني . ج 1 / 423  ح و سوره نساء / 140

436 قرآن كريم ، سوره نساء / 140

437  بحارالانوار ، علامه مجلسي ج 5 / 83 ، باب الثامن والعشرون

438  تحف العقول ، ابن شيعه / 228

439 غيبت نعماني ، محمدبن ابراهيم نعماني / 112 في صفه القائم

430 كمال الدين شيخ صدوق  ج 1 / 330  باب  32 ذيل 15

441 نهج البلاغه ، خطبه 102 ، فيض ، 291 .

442 غيبت نعماني ، محمدبن ابراهيم نعماني / 70

443 غيبت نعماني ، محمدبن ابراهيم نعماني / 107 باب ملحق الشيعه عندالتمحيص

444 غيبت نعماني ، محمدبن ابراهيم نعماني / 106

445 قرآن كريم سوره آل عمران  / 103

446 بحارالانوار علامه مجلسي ج 53 / 177

447 . بحارالانوار علامه مجلسي ج 53 / 177

448 كمال الدين ، شيخ صدوق ، ج 1/ 302  باب 26 ذيل ح 11

449 اصول كافي ، محمدبن يعقوب كليني ج 1 / 339  باب 45  ح 43

450  قرآن كريم ، سوره طه  124 - 126

451 قرآن كريم ، سوره اسراء / 71

452 قرآن كريم ، سوره يوسف / 88

453 قرآن كريم ، سوره بقره / 189

454 كمال الدين ، شيخ صدوق ج  2 / 513  باب 45  ح 43

455 جمال الدين الاسبوع ،‌سيدبن طاووس / 230

456 بحارالانوار ، علامه مجلسي  ج 22 / 327 ح 33

457 قرآن كريم ، سوره جح  / 32

462 قرآن  كريم ـ سوره حج 31.

463 مرآه الانوار ـ شيخ ابوالحسن العاملي 198.

464 بصائر الدرجات ـ علامه صفار 126.

465 بصائر الدرجات ـ علامه صفار 28 باب 12 جز اول ـ ح 1.

466 بصائر الدرجات ـ علامه صفار 29 باب 12 ح 4.

467 بصائرالدرجات ـ علامه صفار 422 ـ باب 12 جز 9 ح 6.

469 قرآن  كريم ـ سوره مائده ـ 116.

470 بحار الانوار ـ علامه مجلسي ـ ج 100/133.

471 نهج البلاغه ـ خطبه سوم.

472 قرآن كريم ـ سوره غاشيه 25 ـ 26.

473 تفسير البرهان ـ علامه بحراني ـ ج 4/455.

474 در جلد اول كتاب نام او را صريحاً آورده و خوابش را نسبت به امام مجتبي عليه السلام ياد كرده است به صفحه 510 ترجمه جلد اول مراجعه كنيد.

475 معاني الاخبار ـ شيخ صدوق ـ 156.

476 بحار الانوار ـ علامه مجلسي ـ  ح 49/222 ح 15 و رجال كشي / 593 ح 1109و خلاصه علامه ـ 48.

477 قرآن  كريم ـ سوره نور ـ 36.

478 غايه المرام ـ علامه بحراني ـ 318 باب 12 جز 6.

479 قرآن  كريم ـ سوره احزاب 46.

480 قرآن  كريم ـ سوره مائده 110.

481 قرآن  كريم ـ سوره طه 21.

482 بحار الانوار ـ علامه مجلسي ـ ج 100/409 ج 67.

483 بحار الانوار ـ علامه مجلسي ـ ج 47/336 ج 8 و ج100/126 ـ ح 2.

484 بحار الانوار ـ علامه مجلسي ـ ج 47/7ح22 و اصول كافي ـ ج 3/251 ـ ح 5.

485 جنه الماوي ـ ميرزاي نوري ـ 270ـ حكايت 34.

486 غيبت نعماني ـ محمد بن ابراهيم نعماني ـ 155 ـ في نهي التوقيت و التسميه.

487 غيبت نعماني ـ محمد بن ابراهيم نعماني ـ 155 ـ في نهي التوقيت و التسميه.

489 اصول كافي ـ محمد بن يعقوب كليني ـ ج 2/368 ـ باب كراهيه التوقيت ح 2.

490 اصول كافي ـ محمد بن يعقوب كليني ـ ج 1/368 ـ باب كراهيه التوقيت ح 3.

491 غيبت نعماني ـ محمد بن ابراهيم نعماني ـ 155 ـ باب النهي عن التوقيت.

492 غيبت نعماني ـ محمد بن ابراهيم نعماني ـ 158 ـ باب كذب الوقاتون.

493 اصول كافي ـ محمد بن يعقوب كليني ـ ج 1/368 باب كراهيه التوقيت ح 4و 3.

495 غيبت ـ شيخ طوسي ـ 262 ـ باب النهي عن التوقيت.

496 غيبت ـ شيخ طوسي ـ‌262 ـ باب النهي عن التوقيت

497 غيبت ـ شيخ طوسي ـ 262 ـ باب النهي عن التوقيت

498 احتجاج ـ شيخ طوسي ـ ج 2/281.

499 غيبت شيخ طوسي ـ ج 2/176 باب ذكر التوقيت.

500 غيبت شيخ طوسي ـ 263 و اصول كافي ـ ج 1/368 ـ غيبت نعماني ـ 157.

501 قرآن  كريم ـ سوره رعد 39.

502 غيبت شيخ طوسي ـ 265 باب عن التوقيت.

503 غيبت شيخ طوسي ـ 263 في عن التوقيت.

504 غيبت نعماني ـ محمد بن ابراهيم نعماني ـ 157 نهي عن التوقيت.

505 غيبت نعماني ـ محمد بن ابراهيم نعماني ـ 157 نهي عن التوقيت.

506 قرآن  كريم ـ سوره سبا 17.

507 قرآن  كريم ـ سوره نساء 77.

509 بحار الانوار ـ علامه مجلسي ـ ج 52/106 ـ ح 13. و عياشي ـ ج 2/3 ـ ح 3.

510 بحار الانوار ـ علامه مجلسي ـ ج 52/121 ـ ح 50.

511 غيبت نعماني ـ محمد بن ابراهيم نعماني ـ 146 و در بحار الانوار ـ ج 52/235 ـ ح 104.

512 بصائر الدرجات ـ علامه صفار ـ 23 باب 11 ذيل ح 11.

513 بصائر الدرجات ـ علامه صفار ـ 23 باب 11 ذيل ح 10.

519 غيبت نعماني ـ محمد بن ابراهيم نعماني ـ 109.

521 غيبت نعماني ـ محمد بن ابراهيم نعماني ـ 111.

522 غيبت نعماني ـ محمد بن ابراهيم نعماني ـ 111.

523 غيبت نعماني ـ محمد بن ابراهيم نعماني ـ 111.

524  اصول كافي ـ محمد بن يعقوب كليني ـ ج 1/368 ـ باب كراهيه التوقيت ح 5.

528 كمال الدين ـ شيخ صدوق ـ ج 2/484.

529 غيبت نعماني ـ محمد بن ابراهيم نعماني ـ 81 باب في حال الغيبه.

530 قرآن  كريم ـ سوره بقره 286.

531 قرآن  كريم ـ سوره نحل 89.

532 قرآن  كريم ـ سوره نمل 75.

533 قرآن  كريم ـ سوره فاطر 32.

534 قرآن  كريم ـ سوره يس 12.

535 قرآن كريم ـ سوره انبياء 27.

536 بصائر الدرجات ـ علامه صفار ـ 38 باب 19 جز اول

537 قرآن كريم ـ سوره انبياء 7.

538 قرآن  كريم ـ سوره ص 39.

539 قرآن  كريم ـ سوره رعد 39.

541 قرآن كريم ـ سوره طه 52.

542 قرآن  كريم ـ سوره نمل 75.

543 قرآن  كريم ـ سوره سباء 3.

544 قرآن  كريم ـ سوره فاطر 11.

545 قرآن  كريم ـ سوره ق 50.

546 قرآن  كريم ـ سوره حديد 22.

547 قرآن  كريم ـ سوره واقعه 77و 78و 79.

548 قرآن  كريم ـ سوره يس 12.

549 قرآن  كريم ـ سوره دخان 1و2.

551 بصائرالدرجات ـ علامه صفار 127 ـ باب 6 ح 3.

552 قرآن  كريم ـ سوره شوري 27.

553 قرآن  كريم ـ سوره ابراهيم 24و25.

554 تحف العقول ـ ابن شعبه 229.

555 بصائر الدرجات ـ علامه صفار 329 ـ باب 9 جز 7.

556 بصائر الدرجات ـ علامه صفار 329 ـ باب 9 ـ جز 7 ـ ذيل ح 3.

557 بصائر الدرجات ـ علامه صفار 329 ـ باب 9ـ جز 7 ـ ذيل ح 2.

558 اصول كافي ـ شيخ كليني ـ ج 1/257 ـ باب النادر فيه ذكر الغيب ـ ح 3.

561 مشارق انوار اليقين ـ حافظ برسي 125.

562 كمال الدين ـ شيخ صدوق ـ ج 2/516 باب 45 ـ‌ ذيل ح 44.

563 الغيبه ـ شيخ طوسي 242.

564 كمال الدين ـ شيخ صدوق ـ ج 2/516 باب 45 ـ ذيل ح 44.

565 جنه الماوي ـ ميرزا حسين نوري 18 الفائده الاولي.

567 قرآن  كريم ـ سوره آل عمران 84.


 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: جمعه 01 اسفند 1393 ساعت: 16:30 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,,
نظرات(0)

تحقیق در مورد عدالت مهدوی

بازديد: 311

 

 

ابعاد عدالت مهدوی

 

با بررسي‌ اجمالي‌ رواياتي‌ كه‌ شيعه‌ و اهل‌ سنت‌ در زمينة‌ بشارت‌ به‌ ظهور مهدي‌(ع‌) نقل‌ كرده‌اند، روشن‌ مي‌شود كه‌ در اين‌ روايات‌ آنچه‌ بيش‌ از هر چيز ديگر مورد توجه‌ قرار گرفته‌ برپا داشتن‌ قسط‌ و عدل‌ و نابود كردن‌ ظلم‌ و جور از سوي‌ آن‌ حضرت‌ است‌. براساس‌ بررسي‌ مؤلف‌ كتاب‌ منتخب‌الاثر در منابع‌ و مصادر شيعه‌ و اهل‌ سنت‌ نزديك‌ به‌ 130 حديث‌، دلالت‌ بر اين‌ دارد كه‌ امام‌ مهدي‌(ع‌) زمين‌ را پس‌ از آنكه‌ از ظلم‌ و ستم‌ پر شده‌ است‌، از عدل‌ و داد آكنده‌ مي‌سازد. 1 كه‌ از آن‌ جمله‌ مي‌توان‌ به‌ اين‌ روايات‌ اشاره‌ كرد:
پيامبر گرامي‌ اسلام‌(ص‌) مي‌فرمايند:
شما را به‌ مهدي‌ بشارت‌ مي‌دهم‌. او در زماني‌ كه‌ مردم‌ گرفتار اختلاف‌، درگيري‌ و آشوب‌ها هستند، در امت‌ من‌ برانگيخته‌ مي‌شود و جهان‌ را از عدالت‌ و برابري‌ پر مي‌سازد، همچنانكه‌ از ظلم‌ و ستم‌ پر شده‌ بود. 2
از امام‌ محمدباقر(ع‌) نيز نقل‌ شده‌ است‌ كه‌:
پدرم‌ از پدرش‌ و او از پدرانش‌ براي‌ من‌ نقل‌ كردند كه‌ رسول‌ خدا، كه‌ درود و سلام‌ خدا بر او باد، فرمودند: امامان‌ پس‌ از من‌ دوازده‌ نفرند به‌ تعداد نقباي‌ بني‌اسرائيل‌، نه‌ نفر از آنها از نسل‌ حسين‌، كه‌ بر او درود باد، هستند و نهمين‌ آنها قائم‌ ايشان‌ است‌. او در آخرالزمان‌ به‌ پا مي‌خيزد و زمين‌ را از عدل‌ پر مي‌سازد؛ بعد از آنكه‌ از ستم‌ و بي‌عدالتي‌ پر شده‌ بود. 3
توجه‌ خاص‌ روايات‌ به‌ موضوع‌ عدالت‌ گستري‌ امام‌ مهدي‌(ع‌) و فراواني‌ رواياتي‌ كه‌ در اين‌ زمينه‌ وارد شده‌اند همه‌ بر نقش‌ محوري‌ اين‌ موضوع‌ در قيام‌ و انقلاب‌ جهاني‌ آن‌ حضرت‌ و جايگاه‌ خاص‌ آن‌ در حكومت‌ مهدوي‌ دلالت‌ دارند. از اين‌ رو لازم‌ است‌ در پژوهش‌ها و بررسي‌هايي‌ كه‌ در زمينة‌ انقلاب‌ و حكومت‌ امام‌ مهدي‌(ع‌) صورت‌ مي‌گيرد به‌ اين‌ موضوع‌ بيش‌ از پيش‌ توجه‌ شود و ابعاد مختلف‌ عدالت‌گستري‌ و ظلم‌ستيزي‌ آن‌ حضرت‌ تبيين‌ گردد.
عدالت‌ مهدوي‌ را از دو زاويه‌ مي‌توان‌ مورد بررسي‌ قرار داد؛ يكي‌ از نظر اركان‌ و پايه‌هاي‌ اين‌ عدالت‌ و ديگري‌ از نظر گستره‌ و عمق‌ اين‌ عدالت‌. اگر چه‌ بحث‌ جامع‌ و كامل‌ از هر يك‌ از زواياي‌ ياد شده‌ مجال‌ وسيعي‌ مي‌طلبد، اما در اين‌ مقال‌ تلاش‌ خواهيم‌ كرد كه‌ در حد توان‌ خود، به‌ اجمال‌، هر يك‌ از اين‌ دو جنبه‌ را مورد بررسي‌ قرار دهيم‌.
1 ـ اركان‌ و پايه‌هاي‌ عدالت‌ مهدوي‌
برپايي‌ عدالت‌ در هر جامعه‌اي‌ نيازمند اركان‌ و پايه‌هاي‌ متعددي‌ است‌ و نبود هر يك‌ از اين‌ اركان‌ موجب‌ ناپايداري‌ عدالت‌ در آن‌ جامعه‌ مي‌شود. مهمترين‌ اركان‌ عدالت‌ عبارتند از:
1. حاكم‌ عادل‌؛ 2. كارگزاران‌ عادل‌؛ 3. قوانين‌ عادلانه‌؛ 4. نظام‌ عادلانه‌.
1-1 . حاكم‌ عادل‌
بدون‌ شك‌ آنگاه‌ مي‌توان‌ از جامعه‌ و حكومتي‌ انتظار حركت‌ به‌ سوي‌ عدالت‌ داشت‌ كه‌ امام‌ و حاكم‌ آن‌ جامعه‌ خود در مسير عدالت‌ باشد و در زندگي‌ فردي‌ و اجتماعي‌ عدالت‌ را پيشة‌ خود سازد. از اين‌ روست‌ كه‌ مي‌بينيم‌ در نظام‌ حكومتي‌ كه‌ شيعه‌ ترسيم‌ مي‌كند وجود امام‌ عادل‌ از مهمترين‌ شرايط‌ است‌ و بدون‌ وجود اين‌ امام‌، حكومت‌ از مشروعيت‌ برخوردار نيست‌. از نظر شيعه‌ برقراري‌ نظام‌ حكومتي‌ كه‌ همة‌ روابط‌ حاكم‌ بر آن‌ مبتني‌ بر عدالت‌ كامل‌ باشد جز به‌ دست‌ آخرين‌ امام‌ معصوم‌ و خاتم‌ حجت‌هاي‌ الهي‌، حضرت‌ مهدي‌(ع‌) امكان‌پذير نيست‌ و از همين‌ روست‌ كه‌ در روايات‌ از دولت‌ آن‌ حضرت‌ به‌ عنوان‌ آخرين‌ دولت‌ ياد شده‌؛ يعني‌ دولتي‌ كه‌ پس‌ از پشت‌ سر گذاشتن‌ همه‌ تجربه‌هاي‌ بشري‌ و نوميدي‌ از همه‌ الگوهاي‌ حكومتي‌ خود ساخته‌ مستقر مي‌شود.
امام‌ باقر(ع‌) در اين‌ زمينه‌ مي‌فرمايند:
دولت‌ ما آخرين‌ دولت‌هاست‌. هيچ‌ خاندان‌ صاحب‌ دولتي‌ نمي‌ماند مگر اينكه‌ پيش‌ از (دولت‌ ) ما به‌ حاكميت‌ مي‌رسند تا زماني‌ كه‌ سيرة‌ (حكومتي‌ ) ما را مي‌بينند نگويند: «اگر ما هم‌ به‌ حاكميت‌ مي‌رسيديم‌ به‌ همينگونه‌ رفتار مي‌كرديم‌» و اين‌ سخن‌ خداوند، صاحب‌ عزت‌ و جلال‌ است‌ كه‌: «سرانجام‌ نيك‌ از آن‌ پرهيزگاران‌ است‌». 4و5
البته‌ اين‌ سخن‌ به‌ اين‌ معنا نيست‌ كه‌ هرگونه‌ تلاش‌ براي‌ برقراري‌ عدالت‌ در دوران‌ غيبت‌ بي‌فايده‌ است‌ و يا اساساً نبايد در اين‌ دوران‌ حركتي‌ را براي‌ استقرار نظام‌ عادلانه‌؛ حتي‌ در سطحي‌ محدود انجام‌ داد، بلكه‌ معناي‌ اين‌ سخن‌ اين‌ است‌ كه‌ تا پيش‌ از ظهور امام‌ مهدي‌(ع‌) هيچ‌ حكومتي‌ نمي‌تواند ادعا كند كه‌ توان‌ برقراري‌ نظام‌ عادلانه‌ كامل‌ را دارد.
چنانكه‌ امام‌ راحل‌ قدس‌ سره‌ فرمود:
البته‌ اين‌ پر كردن‌ دنيا را از عدالت‌، اين‌ را ما نمي‌توانيم‌ بكنيم‌، اگر مي‌توانستيم‌ مي‌كرديم‌. اما، چون‌ نمي‌توانيم‌ بكنيم‌ ايشان‌ بايد بيايند... اما ما بايد فراهم‌ كنيم‌ كار را، فراهم‌ كردن‌ اسباب‌ اين‌ است‌ كه‌ كار را نزديك‌ بكنيم‌، كار را همچو بكنيم‌ كه‌ مهيا بشود عالم‌ براي‌ آمدن‌ حضرت‌(ع‌). 6
بنابر آنچه‌ گفته‌ شد نخستين‌ شرط‌ برقراري‌ يك‌ نظام‌ عادلانه‌ كامل‌ وجود امام‌ معصوم‌ عادل‌ است‌.
پيشوا و رهبر مسلمانان‌ بايد در بالاترين‌ مرتبة‌ تقوا و پرهيزكاري‌ و از هرگونه‌ شائبه‌ ظلم‌ و ستم‌ به‌ دور باشد.
چنانكه‌ امام‌ علي‌(ع‌) مي‌فرمايد:
... خداوند بر پيشوايان‌ دادگر واجب‌ فرموده‌ كه‌ خود را در معيشت‌ با مردم‌ تنگدست‌ برابر دارند تا بينوا را رنج‌ بينوايي‌ به‌ ستوه‌ نياورد. 7
امام‌ مهدي‌(ع‌) به‌ عنوان‌ رهبر معصومي‌ كه‌ تحقق‌ بخش‌ عدالت‌ در سراسر جهان‌ خواهد بود، خود در بالاترين‌ درجة‌ عدالت‌ قرار دارد و روش‌ و منش‌ او كاملاً بر عدالت‌ منطبق‌ است‌. توجه‌ به‌ مفاد بيعتي‌ كه‌ امام‌ در آغاز قيام‌ خود از يارانش‌ مي‌گيرد ما را به‌ عمق‌ سيره‌ و روش‌ مبتني‌ بر عدالت‌ آن‌ حضرت‌ رهنمون‌ مي‌سازد:
... با او بيعت‌ مي‌كنند كه‌ هرگز: دزدي‌ نكنند؛ زنا نكنند؛ مسلماني‌ را دشنام‌ ندهند؛ خون‌ كسي‌ را به‌ ناحق‌ نريزند؛ به‌ آبروي‌ كسي‌ لطمه‌ نزنند؛ به‌ خانة‌ كسي‌ هجوم‌ نبرند؛ كسي‌ را به‌ ناحق‌ نزنند؛ طلا، نقره‌، گندم‌ و جو ذخيره‌ نكنند؛ مال‌ يتيم‌ را نخورند؛ در مورد چيزي‌ كه‌ يقين‌ ندارند، گواهي‌ ندهند؛ مسجدي‌ را خراب‌ نكنند؛ مشروب‌ نخورند؛ حرير و خز نپوشند؛ در برابر سيم‌ و زر سر فرود نياورند؛ راه‌ را بر كسي‌ نبندند؛ راه‌ را ناامن‌ نكنند؛ گرد همجنس‌گرايي‌ نگردند؛ خوراكي‌ را از گندم‌ و جو انبار نكنند؛ به‌ كم‌ قناعت‌ كنند، طرفدار پاكي‌ باشند؛ از پليدي‌ گريزان‌ باشند؛ به‌ نيكي‌ فرمان‌ دهند؛ از زشتي‌ها باز دارند؛ جامه‌هاي‌ خشن‌ بپوشند؛ خاك‌ را متكاي‌ خود سازند؛ در راه‌ خدا حق‌ جهاد را ادا كنند و... او نيز در حق‌ خود تعهد مي‌كند كه‌: از راه‌ آنها برود؛ جامه‌اي‌ مثل‌ آنها بپوشد؛ مركبي‌ همانند مركب‌ آنها سوار شود؛ آنچنانكه‌ آنها مي‌خواهند باشد؛ به‌ كم‌ راضي‌ و قانع‌ شود؛ زمين‌ را به‌ ياري‌ خدا پر از عدالت‌ كند آنچنانكه‌ پر از ستم‌ شده‌ است‌؛ خدا را آنچنانكه‌ شايسته‌ است‌ بپرستد؛ براي‌ خود دربان‌ و نگهبان‌ اختيار نكند و... 8
چنانكه‌ ملاحظه‌ مي‌شود امام‌ مهدي‌(ع‌) در اين‌ پيمان‌نامه‌ نه‌ تنها از يارانش‌ مي‌خواهد كه‌ از هرگونه‌ آلودگي‌ و پليدي‌ به‌ دور باشند، بلكه‌ خود نيز متعهد مي‌شود از همة‌ آنچه‌ يارانش‌ را از آنها منع‌ كرده‌ دوري‌ گزيند و در زندگي‌ خود همان‌ راه‌ و روشي‌ را پيش‌ گيرد كه‌ يارانش‌ را بدان‌ دعوت‌ كرده‌ است‌.
علاوه‌ بر پيمان‌نامه‌ ياد شده‌ امام‌ مهدي‌(ع‌) در نخستين‌ سخنراني‌ خود پس‌ از ظهور نكاتي‌ را يادآور مي‌شوند كه‌ آنها نيز به‌ خوبي‌ راه‌ و روش‌ مبتني‌ بر عدالت‌ و پرهيزكاري‌ آن‌ حضرت‌ را روشن‌ مي‌سازد. متن‌ اين‌ سخنراني‌ به‌ نقل‌ از امام‌ باقر(ع‌) چنين‌ است‌:
مهدي‌ هنگام‌ نماز عشاء در مكه‌ ظهور مي‌كند در حالي‌ كه‌ پرچم‌ رسول‌ خدا، كه‌ درود خدا بر او و خاندانش‌ باد، و پيراهن‌ و شمشير او را با خود دارد و داراي‌ نشانه‌ها و نور و بيان‌ است‌. وقتي‌ نماز عشاء را به‌ جا آورد با صداي‌ رسا و بلند خود مي‌فرمايند: اي‌ مردم‌! خدا را به‌ ياد شما مي‌آورم‌. شما اينك‌ در پيشگاه‌ خدا ايستاده‌ايد. او حجت‌ خود را برگزيد و پيامبران‌ را برانگيخت‌ و كتاب‌ (آسماني‌ ) فرو فرستاد و شما را امر كرد كه‌ چيزي‌ را شريك‌ او قرار ندهيد و از او و فرستاده‌اش‌ اطاعت‌ و فرمانبرداري‌ كنيد و زنده‌ نگه‌ داريد آنچه‌ را كه‌ قرآن‌ زنده‌ كرده‌ است‌ و بميرانيد آنچه‌ را كه‌ او ميرانده‌ است‌. هواداران‌ راستي‌ و هدايت‌ و پشتيبان‌ تقوي‌ و پرهيزگاري‌ باشيد؛ زيرا نابودي‌ و زوال‌ دنيا نزديك‌ شده‌ و اعلام‌ وداع‌ نموده‌ است‌. و من‌ شما را به‌ خدا و رسولش‌ و عمل‌ به‌ كتاب‌ خدا و ترك‌ باطل‌ و احياي‌ سنت‌ او دعوت‌ مي‌كنم‌. سپس‌ او، بدون‌ قرار قبلي‌، به‌ همراه‌ سيصد و سيزده‌ مرد، به‌ شمار ياران‌ بدر، كه‌ همچون‌ ابر پاييزي‌ پراكنده‌اند و زاهدان‌ شب‌ و شيران‌ روزند، ظهور مي‌كند و خداوند سرزمين‌ حجاز را براي‌ مهدي‌ مي‌گشايد و او هر كس‌ از بني‌هاشم‌ را كه‌ در زندان‌ به‌ سر مي‌برد، آزاد مي‌سازد. آنگاه‌ درفش‌هاي‌ سياه‌ در كوفه‌ فرود مي‌آيد و گروهي‌ را به‌ جهت‌ بيعت‌ به‌ سوي‌ مهدي‌ روانه‌ مي‌سازند و آن‌ حضرت‌ لشكريان‌ خود را به‌ سراسر جهان‌ گسيل‌ داشته‌ و ستم‌ و ستم‌پيشگان‌ را از ميان‌ برمي‌دارد و همه‌ سرزمين‌ها به‌ دست‌ او به‌ راستي‌ و درستكاري‌ درمي‌آيند. 9
در مورد سيره‌ و روش‌ زندگاني‌ امام‌ مهدي‌(ع‌) روايات‌ فراواني‌ نقل‌ شده‌ كه‌ در اينجا به‌ برخي‌ از آنها اشاره‌ مي‌كنيم‌:
امام‌ صادق‌(ع‌) خطاب‌ به‌ ياران‌ خود
كه‌ نسبت‌ به‌ ظهور قائم‌(ع‌) بي‌تابي‌ مي‌كردند، مي‌فرمايد:
چرا در مورد ظهور قائم‌ اين‌ همه‌ شتاب‌ مي‌كنيد؟! به‌ خدا سوگند كه‌ او لباس‌ خشن‌ مي‌پوشد، طعام‌ خشن‌ (بي‌خورشت‌) مي‌خورد و... از سيرة‌ جدش‌ رسول‌ خدا، كه‌ درود و سلام‌ خدا بر او باد، پيروي‌ مي‌كند و زندگاني‌ او مانند زندگي‌ امير مؤمنان‌، كه‌ بر او درود باد، است‌. 10
توجه‌ به‌ روايت‌ زير ما را در درك‌ سيرة‌ شخصي‌ امام‌ مهدي‌(ع‌) به‌ عنوان‌ حاكم‌ اسلامي‌ ياري‌ مي‌كند. مفضّل‌بن‌ عمر، يكي‌ از ياران‌ امام‌ صادق‌(ع‌) چنين‌ نقل‌ مي‌كند:
در خدمت‌ ابوعبدالله (امام‌ صادق‌ ) كه‌ بر او درود باد، مشغول‌ طواف‌ بودم‌. در همين‌ هنگام‌ امام‌ نگاهي‌ به‌ من‌ كرد و فرمود: چرا اينگونه‌ اندوهگيني‌ و چرا رنگت‌ تغيير كرده‌ است‌؟ گفتم‌: فدايت‌ شوم‌! بني‌عباس‌ و حكومتشان‌ را مي‌بينم‌ و اين‌ مال‌ و سلطنت‌ و قدرتي‌ كه‌ در دست‌ آنهاست‌. اگر هم‌ در دست‌ شما بود، ما هم‌ با شما در آن‌ سهيم‌ بوديم‌. امام‌(ع‌) فرمود: اي‌ مفضل‌! بدان‌، اگر قدرت‌ در دست‌ ما بود شب‌ها به‌ تدبير امور و روزها به‌ تلاش‌ و كوشش‌ مي‌پرداختيم‌، جامه‌اي‌ خشن‌ بر تن‌ داشتيم‌ و غذاي‌ بي‌خورشت‌ مي‌خوريم‌، درست‌ مانند شيوة‌ امير مؤمنان‌، كه‌ بر او درود باد؛ زيرا اگر جز اين‌ عمل‌ شود پاداش‌ آن‌ دوزخ‌ خواهد بود. 11
1-2 . كارگزاران‌ عادل‌
يكي‌ از موانع‌ اساسي‌ كه‌ در برقراري‌ عدالت‌ در جامعه‌ همواره‌ فرا روي‌ مصلحان‌ اجتماعي‌ قرار داشته‌، نبود مجريان‌ و كارگزاران‌ عادل‌ است‌. وجود اين‌ مانع‌ بسياري‌ از حركت‌هاي‌ عدالت‌خواهانه‌ را با شكست‌ مواجه‌ و بسياري‌ از حكومت‌هايي‌ را در پي‌ گسترش‌ عدالت‌ در جامعه‌ بوده‌اند ناكام‌ ساخته‌ است‌.
يكي‌ از تفاوت‌هاي‌ اساسي‌ حكومت‌ امام‌ مهدي‌(ع‌) با ديگر حكومت‌هايي‌ كه‌ در طول‌ تاريخ‌ داعيه‌ برقراري‌ عدالت‌ داشته‌اند اين‌ است‌ كه‌ پيش‌ از اقدام‌ براي‌ تشكيل‌ حكومت‌ به‌ تعداد مورد نياز افراد زبده‌ و برگزيده‌اي‌ كه‌ در نهايت‌ تقوا و پرهيزكاري‌ هستند تربيت‌ نموده‌ و با برقراري‌ حكومت‌ جهاني‌ خود، آنها را به‌ سراسر جهان‌ گسيل‌ مي‌دارد.
در مورد ويژگي‌ ياران‌ قائم‌(ع‌) در رواياتي‌ از امام‌ صادق‌(ع‌) چنين‌ مي‌خوانيم‌:
... نشان‌ سجده‌ بر پيشاني‌ آنها نقش‌ بسته‌ است‌. آنها شيران‌ روز و زاهدان‌ شب‌اند. دل‌هايشان‌ مانند پاره‌هاي‌ آهن‌ (محكم‌ و استوار ) است‌ و هر كدام‌ از آنها توان‌ چهل‌ مرد را دارا هستند. 12
امام‌ علي‌(ع‌) نيز دربارة‌ ويژگي‌ ياران‌ آن‌ حضرت‌ مي‌فرمايد:
خداوند تعالي‌ مردمي‌ را براي‌ (ياري‌ ) او گرد مي‌آورد، همچنانكه‌ پاره‌هاي‌ ابر گرد آمده‌ و به‌ هم‌ مي‌پيوندند. خداوند دل‌هاي‌ آنان‌ را به‌ هم‌ نزديك‌ مي‌كند. آنها از هيچ‌ كس‌ ترسان‌ نمي‌شوند و از اينكه‌ كسي‌ بدانها وجود قوانين‌ عادلانه‌ يكي‌ از شرايط‌ اساسي‌ تحقق‌ عدالت‌ اجتماعي‌ است‌ و بدون‌ وجود آن‌، حكمرانان‌ عادل‌ به‌ تنهايي‌ نخواهند توانست‌ چنانكه‌ بايد و شايد عدالت‌ را در جامعه‌ حكمفرما سازند. بپيوندد شادمان‌ نمي‌گردند. تعداد آنها همان‌ تعداد اصحاب‌ بدر است‌. هيچ‌ كس‌ از پيشينيان‌ از آنها سبقت‌ نمي‌گيرد و هيچكس‌ از آيندگان‌ به‌ آنها نمي‌رسد. 13
آري‌، امام‌ مهدي‌(ع‌) چنين‌ مردمي‌ را براي‌ اداره‌ حكومت‌ خود برمي‌گزيند و هر يك‌ از آنها را بر منطقه‌اي‌ حاكم‌ مي‌سازد. چنانكه‌ امام‌ صادق‌(ع‌) مي‌فرمايد:
حضرت‌ مهدي‌ يارانش‌ را در همه‌ شهرها پراكنده‌ مي‌سازد و به‌ آنها دستور مي‌دهد كه‌ عدل‌ و احسان‌ را شيوة‌ خود سازند و آنها را فرمانروايان‌ كشورهاي‌ جهان‌ گرداند و به‌ آنها فرمان‌ مي‌دهد كه‌ شهرها را آباد سازند. 14
1-3 . قوانين‌ عادلانه‌
وجود قوانين‌ عادلانه‌ يكي‌ از شرايط‌ اساسي‌ تحقق‌ عدالت‌ اجتماعي‌ است‌ و بدون‌ وجود آن‌، حكمرانان‌ عادل‌ به‌ تنهايي‌ نخواهند توانست‌ چنانكه‌ بايد و شايد عدالت‌ را در جامعه‌ حكمفرما سازند. بدون‌ ترديد كتاب‌ الهي‌ و سنت‌ رسول‌ خدا(ص‌) بيان‌ كننده‌ عادلانه‌ترين‌ قوانين‌ هستند و در صورت‌ حاكم‌ شدن‌ بي‌كم‌ و كاست‌ آنها جامعه‌ طعم‌ عدالت‌ را خواهد چشيد. چنانكه‌ امام‌ علي‌(ع‌) در برخي‌ از بيانات‌ خود قرآن‌ را آينه‌ تمام‌ عدالت‌ معرفي‌ كرده‌ است‌. از جمله‌ مي‌فرمايد:
قرآن‌، معدن‌ ايمان‌ و چشمه‌سار آن‌؛ چشمه‌هاي‌ علم‌ و درياهاي‌ آن‌، باغ‌هاي‌ عدل‌ و آبگيرهاي‌ آن‌ است‌. 15
و در جاي‌ ديگر در وصف‌ قرآن‌ مي‌فرمايد:
آن‌ فضل‌ است‌ و هزل‌ نيست‌، آن‌ گويا به‌ طريقة‌ عدل‌و امر كننده‌ به‌ فضل‌ است‌. 16
از اين‌ رو يكي‌ اقدامات‌ مهمي‌ كه‌ امام‌ مهدي‌(ع‌) براي‌ تحقق‌ عدالت‌ اجتماعي‌ انجام‌ مي‌دهند احياي‌ احكام‌ كتاب‌ و سنت‌ رسول‌ خداست‌، كه‌ در طول‌ زمان‌ به‌ فراموشي‌ سپرده‌ شده‌ و جز پوسته‌اي‌ از آنها باقي‌ نمانده‌ است‌.
پيامبر گرامي‌ اسلام‌(ص‌) در اين‌ زمينه‌ مي‌فرمايد:
دوازدهمين‌ فرزندم‌ از ديده‌ها غايب‌ شده‌ و پنهان‌ مي‌گردد، تا اينكه‌ زماني‌ براي‌ امت‌ من‌ فرا رسد كه‌ از اسلام‌ جز نام‌ و از قرآن‌ جز نقشي‌ باقي‌ نمي‌ماند، در اين‌ هنگام‌ خداوند بزرگ‌ مرتبه‌ به‌ او اجازه‌ قيام‌ مي‌دهد و اسلام‌ را با او آشكار و تجديد مي‌كند. 17
امير مؤمنان‌ علي‌(ع‌) در بيان‌ بسيار زيبايي‌ اقدام‌ امام‌ مهدي‌(ع‌) در زمينه‌ حاكم‌ كردن‌ احكام‌ قرآن‌ بر هواجس‌ و اميال‌ نفساني‌ انسان‌ها را، به‌ عنوان‌ مقدمه‌ برپايي‌ عدالت‌، چنين‌ توصيف‌ مي‌كنند:
هواهاي‌ نفساني‌ را به‌ متابعت‌ هدايت‌ الهي‌ بازمي‌گرداند، آن‌ زمان‌ كه‌ مردم‌ هدايت‌ الهي‌ را به‌ متابعت‌ هواهاي‌ نفساني‌ درآورده‌ باشند. آراء و انديشه‌ها را تابع‌ قرآن‌ گرداند وقتي‌ كه‌ قرآن‌ را تابع‌ آراء و انديشه‌هاي‌ خود ساخته‌ باشند... و او به‌ شما نشان‌ خواهد داد كه‌ دادگري‌ چگونه‌ است‌ و كتاب‌ خدا و سنت‌ را كه‌ متروك‌ شده‌ زنده‌ گرداند. 18
به‌ دليل‌ همين‌ پيوند ناگسستني‌ احياي‌ احكام‌ كتاب‌ و سنت‌ و برقراري‌ عدالت‌ است‌ كه‌ در دعاي‌ عهد طلب‌ مي‌كنيم‌:
خداوندا! او را پناهگاه‌ بندگان‌ ستمديده‌ات‌ و ياري‌ دهنده‌ كسي‌ كه‌ جز تو ياوري‌ ندارد، قرار ده‌ و به‌ وسيلة‌ او احكام‌ قرآن‌ را كه‌ تعطيل‌ گرديده‌ برقرار ساز و او را برپا دارندة‌ آنچه‌ از نشانه‌هاي‌ دينت‌ و سنت‌هاي‌ پيامبرت‌، كه‌ درود خدا بر او و خاندانش‌ باد، وارد شده‌ قرار ده‌. 19
4-1 . نظام‌ عادلانه‌
تحقق‌ عدالت‌ اجتماعي‌ گذشته‌ از همه‌ شرايط‌ بالا به‌ امر ديگري‌ نيز نيازمند است‌ و آن‌ وجود يك‌ نظام‌ حكومتي‌ مبتني‌ بر عدالت‌ است‌. نظامي‌ كه‌ جايگاه‌ هركس‌ به‌ درستي‌ در آن‌ تعيين‌ شده‌ باشد، همه‌ مسئولان‌ وظايف‌ خود را به‌ درستي‌ بشناسند و بدان‌ عمل‌ كنند و بالاخره‌ همه‌ احساس‌ كنند كه‌ بر كار آنها نظارت‌ وجود دارد و در صورت‌ خطا و لغزش‌ از آنها بازخواست‌ مي‌شود.
در نظام‌هاي‌ بشري‌ بسيار ديده‌ايم‌ كه‌ حتي‌ با وجود حاكمان‌ عادل‌ و قوانين‌ عادلانه‌ چنانكه‌ بايد و شايد عدالت‌ بر جامعه‌ حاكم‌ نشده‌ و ظلم‌ و ستم‌ در اشكال‌ گوناگون‌ بر مردم‌ جاري‌ شده‌ است‌ و اين‌ همه‌ نبوده‌ است‌ مگر به‌ يكي‌ از دلايل‌ زير: 1. قرار نگرفتن‌ درست‌ اجزاي‌ مختلف‌ حكومت‌ در جاي‌ خود؛ 2. ناآشنايي‌ كارگزاران‌ با وظايف‌ و مسئوليت‌هايشان‌؛ 3. ضعف‌ نظام‌ بازرسي‌ و نظارت‌.
در حكومت‌ امام‌ مهدي‌(ع‌) نظام‌ حكومتي‌ به‌ شيوه‌اي‌ شكل‌ گرفته‌ كه‌ امكان‌ ظلم‌ و بي‌عدالتي‌ به‌ صفر مي‌رسد. در اين‌ حكومت‌، اولاً چنانكه‌ گفته‌ شد پارساترين‌ و توانمندترين‌ انسان‌ها به‌ عنوان‌ حكمرانان‌ و كارگزاران‌ برگزيده‌ مي‌شوند؛ ثانياً وظايف‌ تك‌ تك‌ آنها بي‌هيچ‌ كم‌ و كاست‌ تعيين‌ مي‌گردد و حتي‌ به‌ آنها گفته‌ مي‌شود كه‌ در هنگام‌ حيرت‌ و سرگرداني‌ چه‌ كنند و ثالثاً نظارت‌ و بازرسي‌ دقيق‌ و سختگيرانه‌ بر همة‌ كارگزاران‌ اعمال‌ مي‌شود.
امام‌ صادق‌(ع‌) در مورد شيوه‌ گزينش‌ كارگزاران‌ حكومتي‌ در عصر ظهور و نحوة‌ ابلاغ‌ وظايف‌ آنها مي‌فرمايد:
هنگامي‌ كه‌ قائم‌ قيام‌ كند، براي‌ (اداره‌ ) هر يك‌ از مناطق‌ جهان‌ فردي‌ را برگزيده‌، ارسال‌ مي‌دارد و به‌ وي‌ مي‌گويد: پيمان‌ تو به‌ دست‌ توست‌ و اگر با مطلبي‌ مواجه‌ شدي‌ كه‌ آن‌ را نفهميدي‌ و نحوة‌ قضاوت‌ در موردش‌ را ندانستي‌ به‌ دست‌ خود نگاه‌ كن‌ و به‌ آنچه‌ در آن‌ است‌ عمل‌ نما. 20
در مورد قاطعيت‌ و سخت‌گيري‌ امام‌ مهدي‌(ع‌) نسبت‌ به‌ كارگزاران‌ و مجريان‌ متخلف‌ در روايتي‌ از امام‌ علي‌(ع‌) چنين‌ مي‌خوانيم‌:
قائم‌ ما قاضيان‌ زشتكار را كنار مي‌گذارد و دست‌ سازشكاران‌ را از سرتان‌ كوتاه‌ مي‌كند و حكمرانان‌ ستم‌ پيشه‌ را عزل‌ مي‌نمايد و زمين‌ را از هر نادرست‌ و خائني‌ پاك‌ مي‌سازد، و به‌ عدل‌ رفتار مي‌كند... 21
در روايت‌ ديگري‌ قاطعيت‌ و سازش‌ ناپذيري‌ امام‌ عصر(ع‌) در برابر كارگزاران‌ ناشايست‌ چنين‌ توصيف‌ شده‌ است‌:
مهدي‌ ( عليه‌السلام‌ ) بخشنده‌ است‌؛ او دربارة‌ كارگزاران‌ و مأموران‌ (دولت‌ خويش‌ ) بسيار سختگير است‌ و با ناتوانان‌ و مستمندان‌ بسيار دل رحم‌ و مهربان‌. 22





پي‌نوشت‌ها :
1 . ر.ك‌:الصافي‌الگلپايگاني‌، لطف‌الله، منتخب‌ الاثر في‌الامام‌ الثاني‌ عشر(ع‌)، ص‌478.
2 . ابن‌حنبل‌، احمد، المسند، ج‌3، ص‌37.
3 . المجلسي‌، محمدباقر، بحارالانوار، ج‌36، ص‌351، ج‌228.
4 . سوره‌ اعراف‌(7)، آيه‌ 128.
5 . بحارالانوار، ج‌52، ص‌232، ح‌58؛ همچنين‌ ر.ك‌: همان‌، ص‌339، ح‌83.
6 . صحيفه‌ نور، ج‌20، ص‌199-198.
7 . نهج‌البلاغه‌، ترجمه‌ محمد مهدي‌ فولادوند، كلام‌ 20، ص‌260.
8 . ابن‌طاووس‌، ابوالقاسم‌ علي‌بن‌موسي‌، الملاحم‌ والفتن‌، ص‌49و122؛ به‌ نقل‌ از: منتخب‌الاثر، ص‌469.
9 . المروزي‌، ابوعبدالله نعيم‌بن‌ حماد، الفتن‌ (نسخة‌ خطي‌)، ص‌95 به‌ نقل‌ از: معجم‌ احاديث‌ الامام‌ المهدي‌(ع‌)، ج‌3، ص‌295، ح‌832.
10. النعماني‌، محمدبن‌ ابراهيم‌، كتاب‌الغيبة‌، ص‌122.بحارالانوارج‌52،ص‌354، ح‌115.
11. بحارالانوار، همان‌، ص‌359، ح‌127.
12. همان‌، ص‌386، ح‌202.
13. الحاكم‌ النيسابوري‌، ابو عبدالله محمد بن‌ عبدالله، المستدرك‌ علي‌الصحيحين‌ في‌الحديث‌، ج‌4، ص‌554.
14. دخيل‌، علي‌محمدعلي‌، الامام‌ المهدي‌، ص‌271.
15. نهج‌البلاغه‌، ترجمه‌ محمدمهدي‌ فولادوند، خطبه‌ 198، ص‌252.
16. خوانساري‌، جمال‌الدين‌، شرح‌ غررالحكم‌ و دررالكلم‌، ج‌60، ص‌207، ح‌1005.
17. القندوزي‌ سليمان‌ بن‌ ابراهيم‌، ينابيع‌ المودة‌، ص‌440.
18. نهج‌البلاغه‌، خطبه‌ 138، ص‌173-174؛ بحارالانوار، ج‌51، ص‌120، ح‌25.
19. بحارالانوار، ج‌102، ص‌111؛ قمي‌، شيخ‌ عباس‌، مفاتيح‌الجنان‌، دعاي‌ عهد.
20. كتاب‌ الغيبة‌، ص‌172؛ بحارالانوار، ج‌52، ص‌365، ح‌144.
21. بحارالانوار، ج‌51، ص‌120، ح‌23.
22. العسكري‌، نجم‌الدين‌ جعفربن‌ محمد، المهدي‌ الموعود المنتظر عند علماء اهل‌ السنة‌ و الامامية‌، ج‌1، ص‌270.

**************************
منبع : ماهنامه موعود - سال ششم - شماره 35

 

 

 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: جمعه 01 اسفند 1393 ساعت: 16:24 منتشر شده است
برچسب ها : ,,
نظرات(0)

تحقیق درباره امام رضا (ع)

بازديد: 301

نقش امام علي‌بن‌موسي الرضا(ع) در جنبش مكتبي

زندگي سياسي به نحوي از انحا در زندگي فكري امت انعكاس مي‌يابد هرگاه زندگي سياسي همراه با تشويش و تشنج باشد زندگي فكري جامعه نيز از تشويق و تشنج به دور نخواهد بود. اگر امتي در برابر مواضع سياسي خود فاقد بينشي روشن باشد در اين صورت در بيشتر مواضع فكري و فرهنگي خود در ابهام و سرگشتگي به سر خواهد برد.

حيات فكري و فرهنگي نيز در زندگي سياسي انعكاس مي‌يابد يعني اگر امتي از نظر فرهنگي و اخلاقي داراي انديشه‌اي مشوش باشد طبيعه مواضع و بينشهاي آن در مسائل سياسي نيز به دور از تشويق و آشفتگي نخواهد بود. اين حقيقت دليل زندگي بسيار مشوش زمان علي‌بن‌موسي‌(ع) را بر ما روشن مي‌سازد. در اين جا شرايط آن روزگار امت اسلامي را كه قبلاً به اختصار بيان كرديم به تفصيل مي‌آوريم از نظر سياسي در آن زمان نيز همچون ديگر دوران انقلابهاي به هم پيوسته‌اي ديده مي‌شود برخي از اين انقلابها را يادآور شده‌ايم و اكنون به بيان ديگر انقلابها خواهيم پرداخت. در آن روزگار انقالبي در مصر و نهضتي در سودان و حجاز و عراق صورت مي‌گرفت و اين چنين بود كه انقلابهاي متعددي يكي پس از ديگري در امت اسلامي به وقوع مي‌پيوست.

مأمون از سال 198 تا سال 204 در خراسان به سر مي‌برد بدين معنا كه خراسان را پايتخت خلافت خود قرار داده بود. وي قبل از اين به جمگ با برادرش امين مشغول بود زيرا بر طبق رسوم و اعتقادات بني‌عباس در بغداد امين خليفه شرعي به شمار مي‌آمد ولي مأمون امين را خلع و خود را خليفه مسلمين معرفي كرد و به جنگ با برادرش امين پرداخت و پس از آن كه جنگهاي مأمون و امين به پايان رسيد لشگريان مأمون وارد بغداد پايتخت خلافت امين شدند و اهالي بغداد را به قبل رساندند و بسياري از خانه‌ها و آباديها را به نابودي كشاندند ولي بار ديگر خشم و آشفتگي به بغداد بازگشت و مردم بغداد مأمون را خلع كردند و ابراهيم‌بن‌مهدي را بو ولايت آن‌جا برگزيدند.

اين يكي از انقلابهايي بود كه در آن دوران اتفاق افتاد اما، در همين زمان، سرزمين مصر نيز شاهد تحولاتي در ميان اهالي مسيحي آن بود زيرا، ايشان بر والي عباس شوريدند و او را از مصر بيرون راندند. در همين زمان گروههايي كه از هند به بردگي گرفته شده و از سند و پنجاب و پاكستان شرقي به بصره آورده شده بودند دريافتند كه در سرزمينهاي اسلامي كشمكش سختي در جريان است لذا از فرصت استفاده كردند و توانستند بر بصره و بحرين سيطره يابند. ايشان مالياتهاي سنگيني بر بندر بصره وضع كردند بندري كه از مهمترين بنادر آن روزگار به شمار مي‌آمد زيرا در آن زمان دنياي غرب و آفريقا مايحتاج خود را از محصولات چين‌شرقي و كشورهاي جزاير شرقي از اين طريق تأمين مي‌كردند هنگامي كه محصولات به بندر بصره مي‌رسيد مردم اين محصولات را از بصره تحويل مي‌گرفتند و آنها را از طريق عراق حمل مي‌كردند تا آن كه به شام مي‌رسيدند و از آن جا راهي لاذقيه يا بنادر بيروت و فلسطين مي‌شدند يعني نقاطي كه كالاها را به جهان غرب و بويژه به ونيز در ايتاليا مي‌رساندند. اين كالاها بين كشورهاي اروپايي تقسيم مي‌شد علاوه بر آن بندر بصره در تأمين مايحتاج بغداد مركز خلافت نقش بسزايي داشت ولي به سبب سيطره اين عده بر بصره ارزاق اين شهر رو به كاهش نهاد.

بنابراين بندر بصره يك بندر بين‌المللي به شمار مي‌آمد كه تحت تصرف عده‌اي كه خود را زط مي‌ناميدند قرار گرفته بود تسلط بر بصره تنها يكي از كارها يا يكي از اشكال درآمد ايشان بود. مردم با زبان اين گروه آشنايي نداشتند و هرگاه يكي از آنها را در حال سخن‌گفتن مي‌ديدند سخنان او را نامفهوم مي‌يافتند.

اين گروه در آغاز گروه كوچكي بدند ولي پس از نيرومند شدن تعداد زنان و فرزندان آنها به هزاران نفر بالغ مي‌شد و چنانچه كه كتابهاي تاريخي نقل مي‌كنند عده ايشان بالغ بر بيست‌هزار نفر بوده است ولي همين گروه كوچك توانست بر بصره يعني مهمترين بندر اسلامي و از آنجا بر تنها راه‌دريايي كه عراق را به خارج متصل مي‌كرد تسلط يابد.

دليل موفقيت اين گروه تشنجهاي داخلي امت اسلامي بود به اضافه آن كه در همين زمان در يمن حكومت مستقلي از بني‌عباس تشكيل شده بود. اين حكومت پس از انتخاب محمد زبادي به ولايت يمن شكل گرفت كسي كه خيلي زود توانست حكومت زباديه را برقرار سازد. تشنجهاي آذربايجان و ارمنستان و اطراف آنها نيز مزيد بر علت بود و حكومت اسلامي اين چنين سر تا پا متزلزل بود و همين اوضاع مشوش بود كه در بعد فكري جامعه انعكاس يافت و حتي يك مسلمان به نقش خود در زندگي آگاهي نداشت و نمي‌دانست كه آيا اسلام به اصالت خود باقي است يا از مسير خود منحرف شده است. مأمون نيز از اين فرصت استفاده كرد و در اسلام بدعتي گذارد بدين ترتيب كه دستور ترجمه كتابهاي قديمي ديگر ملل را صادر كرد و اين چنين بود كه وضع قوانين و شيوه اداره حكومت اساساً بر قوانين غيراسلامي مبتني شد دارالترجمه‌هايي در خراسان و نيشابور و مناطق ديگر تأسيس شد و مبالغ هنگفتي براي اداره اين دارالترجمه‌ها اختصاص يافت.

مأمون به يكي از اين دو دليل اقدام به چنين عملي كرده است:

اول: گفته مي‌شود كه چون مأمون پي برد كه افكار انقلابي در سرتاسر سرزمين اسلامي انتشار يافته است چاره‌اي نديد جز آن كه براي مبارزه با اين انديشه‌هاي انقلابي بر پايگاه فكري مشخصي تكيه كند.

پايگاه فكري مأمون در رويارويي با گسترش انقلاب در ميان امت اسلامي مي‌توانست بر آن تكيه كند كدام است؟

طبيعه افكاري كه از طريق كتابهاي ترجمع شده زبان فارسي منتقل مي‌شد مي‌توانست همان پايگاه فكري مأمون باشد. اكنون نگاهي خواهيم داشت به كتابهايي كه از زبان فارسي به عربي ترجمه شده است. اين كتابها كدامند؟

هرگاه ايران آن زمان را از نظر بگذرانيد از يك طرف پادشاهاني را مي‌بينيد كه بر مردم تسلط يافته‌اند و از سوي ديگر گروههاي محرومي را مشاهده مي‌كنيد كه به بردگي و بندگي گرفته شده‌اند و با در نظر گرفتن آن كه در ميان اين بردگان محروم انديشه‌اي انقلابي وجود نداشت و نيز در برابر اين سلاطين تسليم محض بودند اما افكار اين محرومان عقب مانده را گروهي از نويسندگن تغذيه مي‌كردند به طوري كه شاهنشاه زمان اموال زيادي را بديشان مي‌داد تا كتابهايي تدوين كنند كه موجب تأييد حكومت باشد.

اين كتابها همگي با سخناني چون (خداوند در آسمان وشاه در زمين) يا (صلاح مملكت خويش خسروان دانند) يا (خاندان سلطنتي ضرورت استقرار مملكت است) مردم با به تسليم در برابر حكومت وقت دعوت مي‌كردند اين افكار توانسته بود بر اراده توده‌ها چيره شود و با تخدير آن سيطره كاملي را براي خود فراهم آورد. مأمون هنگامي كه به خراسان رفت و با برخي از افرادي كه خاندان سلطنتي يا نظاير آنها در ارتباط بودند تماس برقرار كرد تصميم گرفت همان انديشه را كه موجب تسلط خسروان و شاهنشاهان بود در ميان امت رواج دهد و از همين رو دستور ترجمه كتابهاي فارسي را صادر كرد.

دوم: گفته مي‌شود در كشورهاي اسلامي جنبشهاي الحادي به وجود آمده بود اين جنبشها واكنشي در برابر واقعيت وجودي اسلام در آن روزگار بود زيرا در آن زمان گروههايي از ديگر ملل نيز در ميان مسلمانان يافت مي‌شدندكه انگيزه گرايش اين عده به اسلام آن بود كه رهايي و نجات خود را در اسلام مي‌ديدند و اين ارزشها را در آن يافته بودند:

1-                      عدالت

2-                      رحمت

3-                      روابط سالم و ساير ارزشهاي والا اين عده به مرور زمان دريافتند كه افكار مسلط بر امت اسلامي از طرف بني‌اميه و بني‌عباس كه بر مردم سيطره داشتند به آنها تحميل و القا مي‌شود لذا به اديان گذشته بازگشتند و يا به اعتقادات انحرافي جديدي گراييدند و مشغول نشر و گسترش آنها در ميان امت شدند.

در اين زمينه به ذكر نمونه‌اي تاريخي مي‌پردازيم:

روزي مهدي خليفه عباسي شنيد كه ربيع‌بن‌يونس پرده‌دار وي پسر معاويه‌بن‌يسار وزير خليفه را به كفر متهم مي‌كند لذا مهدي پسر معاويه را احضار و قسمتي از قرآن را از او سؤال كرد ولي پسر معاويه نتوانست پاسخ گويد: مهدي به پدرش معاويه كه در مجلس حاضر بود چنين گفت: آيا تو نگفتي كه پسرت حافظ قرآن است؟ معاويه پاسخ دارد: آري اي اميرالمؤمنين! ولي مدتي است دور از من به سر مي‌برد و به همين سبب قرآن را فراموش كرده است. مهدي به او گفت: برخيز و با ريختن خون او به خدا تقرب بجوي. معاويه برخاست ولي هنگام برخاستنش پايش لغزيد و لرزان به زمين افتاد. عباس‌بن‌محمد عموي مهدي گفت: اي اميرالمؤمنين! اگر صلاح ميداني اين پيرمرد را از كشتن فرزندش معاف بدار و اجازه بده ديگري دستور تو را اجرا كند.

مهدي نيز يكي از حاضران را مأمور كشتن او كرد. او نيز گردن پسر معاويه را زد. پس از اين واقعه معاويه در خانه‌اش گوشه‌نشين شد تا بمرد.

داستان مذكور نظاير بسياري دارد اين يكي از روشهايي بود كه حكومت عباسي در راه تسلط بر جنبشهاي الحادي بر آن تكيه داشت.

گفتيم كه حكومت بني‌عباس حق نداشت با جنبشهاي الحادي به مبارزه برخيزد. چرا؟

زيرا حكومت و نظام بني‌عباس خود همان عاملي بود كه مردم را به خارج شدن از اسلام وا مي‌داشت و نظريات اسلامي را تنها در جهت منافع خود به كار مي‌بست مأمون عباسي نيز چون خلفاي پيشين هنگامي كه با اين گونه جنبشها روبرو شد كوشيد تا با استعانت از انديشه‌هاي غربي و شرقي توازن انديشه اسلامي را از راه تزريق افكار ارسطو و افلاطون و نظاير آنها به انديشه‌ها و عقايد وعلم كلام اسلامي برقرار سازد. نظام عباسي به نظامي شباهت داشت كه تنها جامه اسلامي بر تن كرده بود ولي نوشيدن انواع و اقسام شراب در ميان سردمداران آن رواج داشت و با اين حال فرد ميگسار را مؤاخده ودست دزد را قطع مي‌كردند و حال اين كه در حقيقت خود حكومت عامل دزدي اين افراد به شمار مي‌رفت زيرا انتقال انديشه‌هاي غربي و شرقي به انديشه مشوش آن روزگار اسلام معنايي جز به انحراف كشاندن امت اسلامي نداشت.

امام رضا (ع) نجاتبخش امت اسلامي

در اين اوضاع آشفته امام رضا (ع) پا به صحنه گذارد و امت را از جو سياسي متزلزل كه به سهم خود در انديشه جامعه انعكاس داشت نجات داد. امام زماني وارد صحنه شد كه امت اسلامي همزمان با ترجمه كتابهاي غربي و شرقي آكنده از شرك و كفر و تسليم‌گرايي در برابر حكومت و نيز در بحبوحه انتشار انديشه‌هاي الحادي به سر مي‌برد و اين چنين بود كه امام(ع) به ايفاي نقش مكتبي خود پرداخت.

امام(ع) چگونه به ايفاي نقش مكتبي خود پرداخت؟

به تاريخ بنگريد و زماني را از نظر بگذرانيد كه امام رضا(ع) بر طبق درخواست مأمون از مدينه به خراسان آمد سفري كه از طريق بصره، اهواز، فارس، طوس تا مرو ماهها به طول انجاميد. امام هر كجا كه فرود حديث معروف خود را ايراد مي‌كرد. روايت شده است زماني كه امام رضا(ع) سوار بر استري خاكستري وارد نيشابور شد محمد‌بن‌رافع‌ و احمد‌بن‌حارث و يحيي‌بن‌يحيي و اسحاق‌بن‌راهويه و جمعي از علما لجام استر او را گرفتند و چنين گفتند: تو را به حق پدران معصومت براي ما حديثي نقل كن كه از پدرت شنيده باشي. امام(ع) در حالي كه جامه خز دورويي بر تن داشت سر از كجاوه بيرون آورد و فرمود: (( پدرم عبدصالح‌موسي‌بن‌جعفر(ع) فرمود: پدرم صادق‌جعفربن‌محمد(ع) فرموده است:

پدرم‌ابوجعفر‌علي‌باقر(ع) وارث علم انبيا فرموده‌است: پدرم‌علي‌بن‌ابي‌طالب(ع) فرموده‌است: پدرم سرور جوانان بهشت امام حسين(ع) فرموده است: از پيامبر خدا (ص) شنيدم كه فرمود: از جبرئيل‌(ع) شنيدم كه گفت: پرودگار فرموده است: (( اني أنا الله‌لا اله‌الا أنا فاعبدوني، من‌جاءمنكم بشهاده‌ان‌لا‌اله الله بالاخلاص دخل حصني و من دخل حصني أمن من عذابي)).

اين تنها يكي از دهها باري بود كه امام(ع) اين حديث شريف را نقل كرد. ازهاشمي روايت شده كه گفته است: چون علي‌بن‌موسي‌الرضا(ع) بر مأمون وارد شد مأمون به سهل‌بن‌فضل دستور داد كه علماي مذاهب مختلف مثل: خاثليق، رأس‌الجالوت، سران مذهب صائبي، هيربد بزرگ، علماي زرتشتي، سفاس‌رومي و متكلمان را گرد آورد و پس از آن كه تجمع اين عده به اطلاع مأمون رسيد چنين گفت: آنها را بر ما وارد كن فضل‌بن‌سهل نيز چنين كرد. مأمون آنها را به گرمي استقبال كرد و گفت: من شما را براي امر خيري گرد آورده‌ام و مايلم با پسرعمويم كه از مدينه آمده است مناظره كنيد قرار ما فرداست. فردا نزد من آييد و نبايد هيچ يك از شما تأخيري داشته باشد. گفتند: اطاعت مي‌شود يا اميرالمومنين، ان‌شاءالله فردا صبح زود به حضور شما خواهيم رسيد. هاشمي سخن خود را چنين پي مي‌گيرد: در حضور حضرت رضا(ع) نشسته بودم و سخن مي‌گفتيم كه ناگاه ياسر خدمتكار امام‌رضا(ع) وارد شد و گفت: سرورم، اميرالمؤمنين به تو سلام مي‌رساند و مي‌گويد: برادت فدايت باد علماي مذاهب مختلف و پيروان اديان گوناگون و متكلمان از همه نقاط مملكت بر من وارد شده‌اند اگر مايلي با ايشان سخن بگويي فردا نزد ما بيا و اگر از آمدن به آن‌جا ناخشنودي بر خود سخت مگير زيرا ما به سهولت مي‌توانيم نزد تو آيم. امام فرمود: به او سلام برسان و بگو آنچه خواسته‌اي انجام داده‌اي إن شاء الله نزد تو خواهم آمد.

حسن‌بن‌نوفلي هاشمي مي‌گويد: چون ياسر رفت امام‌(ع) به من رو كرد و فرمود: اين نوفلي! تو عراقي هستي و عراقيها داراي طبيعتي ملايمند به نظر تو چرا پسر عمويت مشركان و سردمداران مذاهب مختلف را براي بحث با ما گرد آورده است؟ گفتم: فدايت شوم مي‌خواهد تو را بيازمايد و مي‌خواهد به ميزان علم تو آگاهي يابد ولي اين تصميم را بر اساس سستي بنيان نهاده است و به خدا سوگند چه بد تصميمي گرفته است. امام(ع) فرمود: مقصود او از اين كار چيست؟ عرض كردم: متكلمان و بدعتگزاران مخالف عما هستند و اين بدان سبب است كه علما جز منكران و سردمداران مكاتب منحرف و متكلمان و مشركان و متحيران را نفي نمي‌كنند اگر استدلال كني كه خدا يكي است خواهند گفت: وحدانيت او را ثابت كن و اگر بگويي محمد(ص) رسول خداست خواهند گفت پيامبري او را به اثبات رسان و پس از وارد كردن تهمت به فرد دليل او را باطل مي‌سازند و آن قدر مغالطه خواهند كرد كه شخص از گفته خود بازگردد فدايت شوم از ايشان پرهيز كن. هاشمي مي‌گويد: امام لبخندي زد و فرمود: اي نوفلي! آيا مي‌ترسي كه مرا محكوم كنند؟ عرض كردم به خدا سوگند هرگز چنين بيمي ندارم بلكه اميدوارم خداوند تو را بر ايشان پيروز گرداند، امام فرمود: اي نوفلي! آيا مي‌خواهي بداني مأمون كي پشيمان خواهد شد؟ عرض كردم آري فرمود: هرگاه ببيند كه با اهل تورات به  توراتشان و با اهل انجيل به انجيلشان و با اهل زبور به زبورشان و با صابئين به عبراني و با هيربدان به فارسي و با روميان به رومي و با سردمداران مذاهب مختلف به مذهبشان احتجاج خواهم كرد و زماني كه همه گروهها را محكوم كردم و دليلشان را باطل گردانيدم و ايشان را وا داشتم كه از سخن خود بازگردند و سخن مرا بپذيرند مأمون خواهد دانست موضعي كه اتخاذ كرده اشتباه بوده است و در اين زمان است كه پشيمان خواهد شد و لاحول‌ولاقوه‌باالله‌العلي‌العظيم.

چون صبح شد فضل‌بن‌سهل نزد ما آمد و به امام چنين گفت: فدايت گردم پسرعمويت در انتظار توست علما نيز گرد آمده‌اند. آيا در اين مجلس حاضر خواهي شد؟ امام‌(ع) فرمود: تو برو من نيز به خواست خدا نزد شما خواهم آمد. امام(ع) سپس براي نماز وضو ساخت و مقداري شربت سويق نوشيده و به ما نيز نوشاند همگي به راه افتاديم و بر مأمون وارد شديم. مجلس شلوغي بود محمد‌بن‌جعفر در گروه طالبيان و هاشميان بود و فرماندهان نيز حضور داشتند. چون امام‌رضا(ع) وارد شد مأمون و محمد‌بن‌جعفر و همه بني‌هاشم به پا خاستند و همچنان ايستاده بودند تا آن كه امام‌رضا(ع) و مأمون نشستند و سپس مأمون به ايشان اجازه نشستن داد و آنها نيز نشستند مأمون پس از آن كه مدتي مشغول سخن گفتن با امام بود رو به جاثليق كرد و چنين گفت: اي جاثليق اين علي‌بن‌موسي‌بن‌جعفر پسر عموي من است او از فرزندان فاطمه دختر پيامبر ما و علي‌بن‌ابي‌طالب(ع) است مايلم با او سخن بگويي و به احتجاج بپردازي و درباره او انصاف در پيش گيري. جاثليق گفت: اي اميرالمؤمنين چگونه با فردي بحث كنم كه به كتابي استدلال مي‌كند كه مورد قبول من نيست و از پيامبري نقل قول خواهد كرد كه بدو ايمان ندارم؟

امام(ع) فرمود: اي نصراني! اگر با تو به انجيلت احتجاج كنم آن را مي‌پذيري؟ جاثليق پاسخ داد: آيا مي‌توانم آنچه را انجيل گفته نپذيرم؟ آري به خدا سوگند اگر مورد پسند من هم نباشد خواهم پذيرفت. امام‌رضا(ع) قسمتي از انجيل را براي او خواند و ثابت كرد كه نام پيامبر(ص) در آن آمده است سپس تعداد حقيقي و سرگذشت حواريون عيسي(ع) را بيان كرد و نيز اجتجاجات بسياري كرد كه جاثليق همه آنها را پذيرفت و سپس قسمتي از كتاب اشعيا را خواند تا آن جا كه جاثليق چنين گفت: ديگري از تو سؤال كند به حقانيت مسيح سوگند گمان نمي‌كنم در ميان دانشمندان مسلمان همچون تو كسي يافت شود! در اين هنگام امام‌رضا(ع) به رأس الجالوت رو كرد و با تورات و زبور و كتاب شيعا و حبقوق با او احتجاج كرد تا آن كه رأس الجالوت متقاعد شد ديگر پاسخي نداد. سپس امام (ع) به هيربد كبير رو كرد و با او نيز به احتجاج پرداخت تا آن كه هيربد از جاي برخاست. امام(ع) فرمود: اي مردم اگر هر كدام از شما مخالفتي با اسلام دارد مايل است سؤالي كند مي‌تواند بدون خجالت به طرح آن بپردازد عمران صابي كه يكي از متكلمان بود برخاست و گفت: اي حكيم! اگر نمي‌خواستي سوال خود را مطرح كنم چنين نمي‌كردم. من با متكلمان كوفه، بصره، شام و شمال سوريه ملاقات كرده‌ام ولي هيچ يك از ايشان نتوانسته است وحدانيت پروردگار را براي من به اثبات رساند اگر اجازه مي‌دهي سوالي در اين‌باره مطرح كنم. امام‌(ع) فرمود اگر عمران‌صابي در اين گروه باشد او كسي نيست جز تو. عمران گفت: آري عمران من هستم. امام(ع) فرمود: بپرس ولي انصاف در پيش گير و از بيهوده گويي و ناجوانمردي بپرهيز. عمران گفت: سرورم قصد من آن نيست كه سؤال مرا بدرستي پاسخ گويي و من آن را نپذيرم. امام(ع) فرمود: آنچه به نظرت مي‌رسد بگو. مردم زيادي گردآمده بودند و جمعيت آن قدر زياد بود كه مردم به يكديگر چسبيده بودند.امام(ع) به مأمون رو كرد و چنين فرمود: وقت نماز است. عمران گفت: سرورم سخنمان را قطع نكن كه دلم آزرده مي‌شود. امام(ع) فرمود: نماز مي‌خوانيم و باز مي‌گرديم، امام(ع) برخاست و مامون نيز برخاست.

امام(ع) در داخل قصر نماز گزارد و مردم در خارج به محمد‌بن‌جعفر اقتدا كردند. پس از نماز هر دو آمدند و امام(ع) در جايگاه خود نشست و عمران را فراخواند و فرمود اين عمران سوال خود را پي‌گير. عمران درباره پرودرگار و صفات خدا پرسشهايي كرد كه امام(ع) به همه آنها پاسخ داد. در اين جا امام چنين فرمود: آيا فهميدي اي عمران؟ عمران پاسخ داد: آري سرورم و گواهي مي‌دهم كه خداوند همچنان است كه تو توصيف كردي و وحدانيت او چنان است كه تو به اثبات رساندي و گواهي مي‌دهم كه محمد بنده برانگيخته پرودگار براي هدايت مردم و رواج دين حق است سپس رو به قبله به سجده افتاد و اسلام آورد.

حسن‌بن‌محمد نوفل چنين روايت مي‌كند: چون متكلمان سخن عمران صابي را شنيدند ديگر به امام نزديك نشدند زيرا عمران فرد جدلي مذهبي بود كه تا آن زمان هيچ‌كس نتوانسته بود بر او غلبه يابد امام و عمران به داخل قصر رفتند و مردم نيز پراكنده شدند. از اين زمان به بعد هرگاه متكلمان نزد او گرد مي‌آمدند وي استدلالهاي آنها را باطل كرد تا بدان جا كه ديگر از او پرهيز مي‌كردند.


از محمد‌بن‌فضل‌هاشمي روايت شده كه گفته است: چون سه روز از ورود من به بصره گذشت امام به بصره وارد شد و به منزل حسن‌بن‌محمد درآمد وي نيز خانه‌اش را در اختيار امام گذاشت و حسن‌بن‌محمد خود در خدمت امام بود و اوامر امام را به اجرا در‌مي‌آورد. امام فرمود: اي حسن‌بن‌محمد كساني را كه نزد محمد‌بن‌فضل گردآمده بودند و نيز ساير دوستداران ما را دعوت كن. جاثليق مسيحي و رأس الجالوت را فراموش مكن و به اين عده بگو هر چه مي‌خواهند بپرسند. حسن‌بن‌محمد نيز ايشان را به اضافه زيديه و معتزله دعوت كرد ولي آنها نمي‌دانستند چرا حسن‌بن‌محمد ايشان را دعوت كرده است.

چون همگي جمع شدند امام متكارا دولا كرد و بر آن نشست و فرمود: درود و بركات خدا بر شما باد آيا مي‌دانيد چرا سخن خود را با درود آغاز كرده‌ام. گفتند خير امام(ع) فرمود: تا دلهاتان آرام گيرد. گفتند خدا تو را رحمت كند بگو كيستي؟ امام پاسخ داد: من علي‌بن‌موسي‌بن‌جعفربن‌محمدبن‌علي الحسين‌بن‌علي‌بن ابي‌طالب و فرزند رسول خدا هستم امروز نماز صبح را به همراه والي مدينه در مسجد رسول‌الله برگزار كردم. وي پس از نماز نامه خليفه را بر من خواند و در بسياري از امور با من به رايزني پرداخت من نيز او را به چنان اموري سفارش كردم كه سود او در آن بود و با او قرار ملاقاتي در شامگاه امروز گذاشته‌ام تا پاسخ نامه خليفه را در حضور من بنويسد من به آنچه وعده داده‌ام عمل خواهم كرد و لاحول‌ولا‌قوه‌الا‌باللله‌العلي‌العظيم. گروه حاضر گفتند: اين فرزند رسول خدا ما با وجود اين دلايل ديگر شاهدي از تو نمي‌خواهيم ما تو را راستگو مي‌دانيم سپس برخاستند تا مجلس را ترك گويند ولي امام(ع) به ايشان فرمودند: پراكنده نشويد زيرا من شما را گرد‌ آورده‌ام تا پرسشهاي خود را در آثار نبوت و علامات امامت كه جز در ميان ما اهل بيت يافت نمي‌شود مطرح كنيد. عمربي‌هداب كه به زيديه گرايش داشت سخت را آغاز كرد و گفت: محمد‌بن‌فضل هاشمي مسائلي از تو نقل مي‌كند كه نمي‌توان آن را باور داشت. امام فرمود: چه مسائلي؟ هداب پاسخ داد: مي‌گويد كه تو هر آنچه را كه خداوند نازل كرده است مي‌داني و از همه زبانها آگاهي كاملي داري. امام فرمود: محمد‌بن‌فضل راست گفته من خود اين مسأله را بدو گفته‌ام پرسشهاي خود را مطرح كنيد. هداب گفت: پيش از هر چيز تو را در زبانهاي مختلف مي‌آزماييم اين فردي رومي و آن هندي و آن ديگري فارس و اين يكي ترك است و ما همه ايشان را گرد آورده‌ايم. امام فرمود: به هر زباني كه مايلند سخن بگويند و من نيز به  خواست خدا به همان زبان بديشان پاسخ خواهم داد. هر يك از آنها سؤالي را به زبان خود مطرح كردند و امام نيز به همان زبان پاسخ آنها را داد گروه حاضر تعجب كردند و همگي اقرار كردند كه امام در زبانشان از آنها فصيحتر است سپس امام به هداب رو كرد و فرمود: اگر به تو بگويم كه در همين روزها دستت به خون يكي از نزديكانت آلوده خواهد شد مرا تصديق مي‌كني؟ هداب پاسخ داد: نه زيرا تنها خداست كه غيب مي‌داند. امام فرمود: آيا خدا نمي‌گويد: ((عالم الغيب فلا بظهر علبي احداً لا من ارتضي رسول)) رسول خدا در پيشگاه او برگزيده است و ما وارثان همان كسي هستيم كه خداوند او را بر غيبش اراده كرده است آگاه گردانيده است و ما نيز به آنچه تحقق يافته و تا روز قيامت تحقق خواهد يافت آگاهي داريم و تو اي ابن‌هداب بدان آنچه را كه به تو خبر دادم در طول پنج‌روز اتفاق خواهد افتاد و دروغگو باشم اگر پيش‌بيني من در اين مدت تحقق نيابد ولي اگر درست گفته باشم بدان كه تو خدا و رسول را انكار كرده‌اي. پيش‌بيني ديگري نيز براي تو دارم بدان كه پس از چند روز بيماري چشمي يافتي و كور خواهي شد و ديگر نخواهي بود كوهستانها و دشتهاي سرسبز را ببيني. پيش‌بيني ديگري نيز دارم بدان كه بزودي سوگند دروغ خود را خواهي شكست و به همين سبب به مرض پيسي دچار خواهي شد.

محمدبن‌فضل مي‌گويد: به خدا سوگند هر چه امام گفته بود بر هداب نازل شد. به هداب گفتند: آيا امام رضا(ع) راست گفته بود يا نه؟ وي پاسخ داد: به خدا سوگند همان وقت كه اين سخنان را مي‌گفت مي‌دانستم كه حتماً چنين خواهد شد ولي از روي لجاجت آن را نپذيرفتم. سپس امام به جاثليق رو كرد و فرمود: آيا انجيل به نبوت محمد اشاره كرده است؟ وي پاسخ داد: اگر اشاره كرده بود ديگر نبوت او را انكار نمي‌كرديم. امام فرمود: آن كدامين اسم در سفر سوم است كه بدان تصريح نمي‌كنيد؟ جاثليق پاسخ داد: اسمي از اسماء خداست كه جايز نيست بدان تصريح كنيم. امام فرمود: اگر ثابت كنم كه آن محمد است كه عيسي آن را ذكر كرده و بد و اقرار كرده است و بني‌اسراييل را به ظهورش بشارت داده است بدو اقرار مي‌كني و از انكار خود دست مي‌كشي؟ جاثليق گفت: اگر بتواني چنين چيزي را ثابت كني سخن تو را خواهم پذيرفت زيرا من نمي‌توانم انجيل را انكار كنم. امام فرمود: سفر سوم را كه نام محمد و بشارت عيسي به ظهور حضرتش در آن است به من ده. جاثليق كتاب را به امام داد. امام تلاوت سفر سوم انجيل را‌ آغاز كرد تا به نام محمد رسيد و فرمود: اي جاثليق! اين فرد كيست؟ جاثليق گفت: ويژگيهاي او را براي من توصيف كن. امام فرمود: او را توصيف نمي‌كنم مگر به آنچه خداوند او را توصيف كرده است. او صاحب ناقه و عصا و كساست پياميري امي است كه نامش در تورات و انجيل آمده است. او پيامبري است كه امر به معروف و نهي از منكر مي‌كند رزق و روزي حلال را حلال و اموال ناپاك را حرام مي‌دارد و زر و بال مردم را از دوششان برمي‌دارد.

او مردم را به ميانه‌روي و روش معتدل راه راست فرا مي‌خواند اين جاثليق! تو را به حق عيسي‌روح‌الله و سخنان او سوگند مي‌دهم كه آيا در انجيل ويژگيهاي اين پيامبر چنين نيست؟ جاثليق چشمان خود را به زمين دوخته بود و مي‌دانست كه اگر انجيل را رد كند كافر خواهد شد لذا چنين گفت: آري اين صفات در انجيل آمده است و عيسي در انجيل اين پيامبر را چنين توصيف كرده است ولي مسيحيان اين پيامبر را محمد نمي‌دانند. امام فرمود: از آن جا كه به نصوص انجيل كفر نورزيدي و به صفات محمد در آن اقرار كردي اكنون يكي ديگر از ويژگيهاي محمد و ويژگيهاي جانشين او و دخترش فاطمه و حسن و حسين را از سفر دوم براي تو خواهم خواند. چون جاثليق و رأس الجالوت اين سخنان را شنيدند دريافتند كه امام رضا از تورات و انجيل آگاهي كامل دارد لذا چنين گفتند: به خدا سوگند چنان ادله‌اي اقامه كرده‌اي كه نمي‌توان جز با انكار تورات و انجيل و زبور آنها را انكار كرد موسي و عيسي به ظهور حضرتش بشارت داده‌اند ولي براي ما ثابت نشده كه محمد شما همان محمد پيامبر است و ما نمي‌توانيم به پيامبري محمد شما اقرار كنيم ما ترديد داريم كه اين پيامبر محمد شما باشد. امام پاسخ داد: با شك و شبهه احتجاج مي‌كنيد! آيا خداوند قبل از عيسي يا پس از او تا به امروز پيامبريط را به نام محمد برانگيخته است؟ يا چنين نامي را در كتابهاي ديگري كه بر پيامبران نازل شده است يافته‌ايد؟ همگي از پاسخ بازماندند و گفتند: ما نمي‌توانيم اقرار كنيم كه محمد پيامبر همان محمد شماست زيرا اگر به چنين چيزي اقرار كنيم بر طبق آنچه خود گفتيم بايد به جانشين او و دخترش و دو پسرش نيز اقرار كنيم و به اين ترتيب علي رغم ميلمان به اسلام وارد خواهيم شد امام فرمود: اين جاثليق تو در امان خدا و رسولي و هيچ‌چيز از آنچه مي‌ترسي و پرهيز مي‌كني و ناپسند مي‌داري از جانب ما به تو نخواهد رسيد. جاثليق گفت: حال كه مرا امان دادي مي‌گويم كه نام پيامبر خدا محمد و جانشين او علي و دخترش فاطمه و نوادگانش حسن و حسين در تورات و انجيل و زبور آمده است. امام فرمود: آيا ذكر پيامبر و جانشين و دختر و نوادگان او در تورات و انجيل و زبور هماره با راستي و عدالت است يا دروغ و نادرستي؟ جاثليق پاسخ داد: با راستي و عدالت پرودگار جز حق چيزي نمي‌گويد چون امام از جاثليق اقرار گرفت رو به رأس‌الجالوت كرد و فرمود: اي راس‌الجالوت هم اكنون به فلان سفر از زبور داود گوش ده. گفت بخوان خداوند به تو و بر فرزندانت بركت دهاد. امام سفر اول زبور را تلاوت كرد تا به نام  محمد‌ و علي و فاطمه و حسن و حسين رسيد فرمود: اي رأس الجالوت تو را به خدا سوگند آيا چنين آياتي در زبور يافت مي‌شود يا نه؟ تو نيز چون جاثليق در اماني. راس‌الجالوات گفت: آري، عين اين اسامي در زبور آمده است. امام فرمود: تو را به ده فرماني كه خدا بر موسي‌بن‌عمران نازل كرده است سوگند مي‌دهم آيا محمد و علي و فاطمه و حسن و حسين را در تورات به عدل و فضيلت منسوب مي‌داني؟ رأس الجالوت پاسخ داد: آري و اگر كسي ايشان را انكار كند به خدا و پيامبرانش كفر ورزيده است. امام به او فرمود: اكنون به فلان سفر از تورات توجه كن امام شروع به تلاوت تورات كرد و راس‌الجاوت از تلاوت و بيان و فصاحت و زبان امام بسختي دچار حيرت شده بود تا آن كه به نام محمد رسيد در اين جا راس‌الجاوت گفت: آري اين ((احماد)) و ((اليا)) و ((دختر احماد)) و ((شبر)) و ((شبير)) است كه تفسير آن به عربي همان محمد، علي، فاطمه، حسن و حسين مي‌باشد و امام تا آخر آن را تلاوت كرد. چون امام از تلاوت توارت فارغ شد راس‌الجالوت به ايشان چنين گفت: اين فرزند محمد! به خدا سوگند اگر بر همه يهود رياست نداشتم هر آينه به محمد ايمان مي‌آوردم و پيرو راه تو مي‌شدم. سوگند به خدايي كه تورات را بر موسي و زبور بر داود نازل كرده است در خواندن تورات و انجيل و زبور دست‌تر از تو نديده‌ام و نيز كسي را نديده‌ام كه بتواند به فصاحت تو اين كتابها را تفسير كند.

امام همچنان با ايشان مشغول سخن درباره اين مسائل بود تا آن كه ظهر شد و امام چنين فرمود: من نماز مي‌گزارم و سپس راهي مدينه مي‌شوم تا به وعده‌اي كه به والي مدينه داده‌ام عمل كنم زيرا او مي‌خواهد پاسخ‌نامه خليفه را در حضور من بنويسيد و به خواست خدا فردا به سوي شما باز خواهم گشت. راوي مي‌گويد: عبدالله‌بن‌سليمان اذان و اقامه گفت و امام در پيشاپيش مردم نماز را برپا كرد نماز امام در مدت كوتاهي تمام شد و تنها مستحيات ركوع را به جاي آورد و رفت. چون فرداي آن روز فرا رسيد امام به همين مجلس بازگشت. كنيزي را نزد امام آوردند كه به رومي سخن مي‌گفت امام نيز به رومي با او سخن گفت. جاثليق به سخنان امام گوش مي‌داد او در زبان رومي مهارتي بسزا داشت امام به رومي از آن كنيزك چنين پرسيد. كدام يك نزد تو محبوبترند عيسي يا محمد؟ كنيزك پاسخ داد: در گذشته هنگامي كه محمد را نمي‌شناختم عيسي را بيشتر دوست مي‌داشتم ولي هم اكنون كه محمد را شناخته‌ام بيش از عيسي يا هر پيامبر ديگري دوستش دارم. در اينجا جاثليق به كنيزك گفت: اگر به دين محمد درآيي از عيسي متنفر خواهي بود؟ كنيزك پاسخ داد: پناه بر خدا من همچنان عيسي را دوست مي‌دارم و به او ايمان دارم ولي محمد در پيش من محبوبتر است. امام به جاثليق فرمود: سخن اين كنيزك و نيز سؤال و جواب خود را براي حاضران ترجمه كن. جاثليق نيز تمان آنها را براي حاضران ترجمه كرد. چون سخن امام با حاضران به پايان رسيد چنين فرمود: آيا درستي آنچه محمد‌بن‌فضل از من برايتان نقل كرده بود ثابت شد؟ پاسخ دادند: آري به خدا سوگند بيشتر از آنچه او گفته بود بر ما ثابت شد او همچنين به ما گفته است كه تو را به خراسان مي‌برند. امام فرمود: محمد راست گفته است ولي مرا با تكريم و تعظيم و احترام بدان‌جا مي‌برند. محمد‌بن‌فضل روايت مي‌كند كه حاضران به امامت او گواهي دادند. امام آن شب را پيش ما بود و چون صبح شد سفارشهاي مودر نظرش را به من كرد و با حاضران خداحافظي كرد و رفت.

اين يكي از دهها داستاني است كه مي‌توان از رويارويي امام با جريانهاي منحرف و مخالف اسلام بدان اشاره كرد. تاريخ هنگامي كه از امام‌رضا سخن مي‌گويد صرفا مقابله و مبارزه‌هاي فكري امام در جريانهاي مختلف را يادآور مي‌شود و آنها را براي ما نقلل مي‌كند ولي از تغذيه فكري و خدمات گسترده علمي آن حضرت براي ترقي انديشه و اعتقاد امت اسلامي مختصراً به بحث مي‌پردازد و از هدايت مستقيم امام و ارتباط ايشان با علماي مسلمان در جهت ارائه خدمات و احياي انديشه ايشان يا از مجالسي درسي كه در جامعه برپا مي‌كرده‌اند سخني به ميان نمي‌آورد در حالي كه از خلال همين روياروييها مي‌توانيم به نقش فكري امام در داخل امت اسلامي و بازگرداندن تعادل فكري آن پي ببريم. به اعتقاد من در ميان همه امامان معصوم دو امام نقش رهبري انديشه اسلامي را برعهده داشته‌اند به امور ديگري نيز مي‌پرداخته‌اند ولي ميزان مبارزه‌هاي فكري و فرهنگي ايشان به اندازه امام باقر و امام رضا نبوده است و اين خود مسؤوليت مهمي است كه بايد آن را در خلال تاريخ بررسي كنيم يعني ارتباط علومي را كه ائمه به نشر آن مي‌پرداخته‌اند با شرايط تاريخي اين ائمه بازشناسيم.

به ديگر سخن ائمه در خلال تكامل بخشيدن به امت كه بايد به اداي آن مي‌پرداختند به برآوردن نياز نسلهاي امت اسلامي اهتمام داشتند. ائمه در مسيري واحد گام برمي‌داشتند و هر يك از ايشان نقشي را كه برعهده داشت ايفا مي‌كرد ولي اين مانع از آن نمي‌شود كه داده‌هاي هر امامي را متناسب با شرايط تاريخي ايشان ندانيم. از سوي ديگر همين ويژگي يعني فاصله گرفتن جنبشهاي مكتبي از تفكر و اعتقاد شيعي كه در سالهاي بعد حاصل شده بود چه عمداً صورت گرفته باشد يا در نتيجه تركيب شرايط سهواً پيش آمده باشد به هر حال پديده‌اي به شمار مي‌آمد كه در برابر همه ائمه رخ مي‌نمود و به گونه‌اي كه مثل معرف امور به اضداد آن شناخته مي‌شوند را مي‌توان مصداق آن دانست.

بار ديگر به اين سخن بازمي‌گرديم كه ائمه يكي پس از ديگري وظيفه خود را ايفا مي‌كردند وظيفه‌اي كه با نقش هر امام تكامل بيشتري مي‌يافت ولي اين نيز عاقلانه نيست كه بنا به طبيعت شرايط هر امام داده‌هاي ايشان را به دور از نيازهاي مردم آن عصر تلقي كنيم. بدين معنا كه رابطه‌اي ميان شرايط ائمه و نوع داده‌هاي ايشان به امت به چشم مي‌خورد يعني نبايد چنين تصور كرد كه ائمه وظيفه تكاملي خود را تنها در داده‌هاي به امت محصور و محدود مي‌دانسته‌اند بلكه ارتباط پويا و حقيقي همان چيزي است كه بايد به شرح آن بپردازيم. اين نكته را نيز بايد از ياد برد كه بسياري از تحليلهاي تاريخي مي‌كوشد كه وجود اين پديده را در رابطه با غيب و امور غيرطبيعي توجيه كند اين سخن بدان معناست كه نباد براي اعمال طبيعي كه ائمه نيز به عنوان بشر بدانها مي‌پرداخته‌اند ارزشي قائل شد ما نمي‌خواهيم نيروهاي غيبي و معجزات الهي را در بالا بردن پرچم اسلام انكار كنيم ولي بايد بيشتر به جهد و مبارزه ائمه به عنوان بشر توجه كنيم و بيشتر به علوم باقي مانده‌اي كه از فضيلت اين ائمه به دست ما رسيده است و امت اسلامي مي‌تواند با استفاده از آن فهم دقيقي از اسلام به دست آورد بپردازيم.

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: جمعه 01 اسفند 1393 ساعت: 16:20 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

ليست صفحات

تعداد صفحات : 158

شبکه اجتماعی ما

   
     

موضوعات

پيوندهاي روزانه

تبلیغات در سایت

پیج اینستاگرام ما را دنبال کنید :

فرم های  ارزشیابی معلمان ۱۴۰۲

با اطمینان خرید کنید

پشتیبان سایت همیشه در خدمت شماست.

 سامانه خرید و امن این سایت از همه  لحاظ مطمئن می باشد . یکی از مزیت های این سایت دیدن بیشتر فایل های پی دی اف قبل از خرید می باشد که شما می توانید در صورت پسندیدن فایل را خریداری نمائید .تمامی فایل ها بعد از خرید مستقیما دانلود می شوند و همچنین به ایمیل شما نیز فرستاده می شود . و شما با هرکارت بانکی که رمز دوم داشته باشید می توانید از سامانه بانک سامان یا ملت خرید نمائید . و بازهم اگر بعد از خرید موفق به هردلیلی نتوانستیدفایل را دریافت کنید نام فایل را به شماره همراه   09159886819  در تلگرام ، شاد ، ایتا و یا واتساپ ارسال نمائید، در سریعترین زمان فایل برای شما  فرستاده می شود .

درباره ما

آدرس خراسان شمالی - اسفراین - سایت علمی و پژوهشی آسمان -کافی نت آسمان - هدف از راه اندازی این سایت ارائه خدمات مناسب علمی و پژوهشی و با قیمت های مناسب به فرهنگیان و دانشجویان و دانش آموزان گرامی می باشد .این سایت دارای بیشتر از 12000 تحقیق رایگان نیز می باشد .که براحتی مورد استفاده قرار می گیرد .پشتیبانی سایت : 09159886819-09338737025 - صارمی سایت علمی و پژوهشی آسمان , اقدام پژوهی, گزارش تخصصی درس پژوهی , تحقیق تجربیات دبیران , پروژه آماری و spss , طرح درس