سایت اقدام پژوهی - گزارش تخصصی و فایل های مورد نیاز فرهنگیان
1 -با اطمینان خرید کنید ، پشتیبان سایت همیشه در خدمت شما می باشد .فایل ها بعد از خرید بصورت ورد و قابل ویرایش به دست شما خواهد رسید. پشتیبانی : بااسمس و واتساپ: 09159886819 - صارمی
2- شما با هر کارت بانکی عضو شتاب (همه کارت های عضو شتاب ) و داشتن رمز دوم کارت خود و cvv2 و تاریخ انقاضاکارت ، می توانید بصورت آنلاین از سامانه پرداخت بانکی (که کاملا مطمئن و محافظت شده می باشد ) خرید نمائید .
3 - درهنگام خرید اگر ایمیل ندارید ، در قسمت ایمیل ، ایمیل را بنویسید.
در صورت هر گونه مشکل در دریافت فایل بعد از خرید به شماره 09159886819 در شاد ، تلگرام و یا نرم افزار ایتا پیام بدهید آیدی ما در نرم افزار شاد : @asemankafinet
به اعتقاد كارشناسان خانواده بالا بودن ميزان مهريه در ميان خانوادهها از يك سو باعث افزايش تجملات ازدواج و فشار آوردن به اقشار كم درآمد شده و از سوي ديگر پيوند مقدس خانواده را متزلزل مي سازد وهمچنين بالا بودن ميزان مهريه باعث ميشود كه جوانان نسبت به امر ازدواج از خود رغبت نشان ندهند. بنا بر اين بهتر است براي عدم ثبت ازدواجها با مهريههاي بيشتر اقداماتي صورت بگيرد و دفاتر ثبت ازدواج وطلاق ملزم به عدم ثبت ازدواجها با مهريه بالا باشند.
2- شناخت و استفاده از توانمندي صنعت بيمه كشور
صنعت بيمه در كشور ما شناخته شده است و اين ابزار امروزه در مورد مواردي مورد استفاده قرار ميگيرد و در زمينه ازدواج جوانان نيز در دو يا سه مورد مثل بيمه مهريه مورد استفاده قرار گرفته است.در صورتي كه با شناخت صحيح از اين صفت مي توان بيمههاي مثل بيمه عمر مزدوجين،بيمه جهيزيه،بيمه طلاق و... را طراحي و راه اندازي كرد و مساله ازدواج جوانان را از اين لحاظ مستحكم كرد.
3- حمايت از برنامههاي موضوعي آسيب شناسي ازدواج و ارتقاي ارتباط آگاهي دختران و پسران
يكي از معضلات اجتماعي جامعه ما عدم ارتباط آگاهانه دختران و پسران و در نتيجه عدم آشنايي آنها با همديگر جهت دستيابي به يك پيوند مي باشد. اين مساله مي بايستي از سوي كارشناسان، استادان، محققان مورد بررسي و دقت نظر قرار بگيرد و از برنامههايي كه به آسيب شناسي ازدواج و ارتقاي ارتباط آگاهانه دختران و پسران بينجامد حمايت نمود در اين راستا از پروژههاي تحقيقاتي، همايشها، سمينارها، كارگاههاي آموزشي،كتب و جزوات وديدگاهها مي توان به خوبي استفاده كرد.
4- ايجاد امكان آشنايي با جنس مخالف در قبل از ازدواج
در گزارش طرح پژوهشي جوانان و موانع ازدواج آمده است:
بررسي توزيع نظر جوانان نسبت به اينكه نبودن امكان آشنايي با جنس مخالف تا چه حد مانع ازدواج دختران جوان است نشان داد كه نسبت قابل توجهي از جوانان اعتقاد بدين امر دارند. نبودن امكان آشنايي با جنس مخالف از جوانان اعتقاد بدين امر دارند كه نبودن امكان آشنايي با جنس مخالف تاثير زياد34درصدو خيلي زياد 31 درصدبر ازدواج جوانان دارد. ميانه به دست آمده نيز در اين باره نشان داد كه نظر جوانان درباره افزايش متغير «زياد»است.
5- رفع مشكل نداشتن كارت پايان خدمت يا معافيت براي پسران دانشجو
بررسي توزيع نظرات جوانان درباره ميزان اثر متغير نداشتن كارت پايان خدمت يا معافيت در به تاخير انداختن ازدواج پسران جوان نشان داد كه بيشتر جوانان در اين باره معقتد به اثر «خيلي زياد»اين متغير بودهاند.
بر اساس تحقيق سازمان ملي جوانان براي بسياري از جوانان چنين مقولهاي داراي اهميت بسيار زياد است و كاملا آشكارا است كه اثر اين متغير در منظر بسياري از جوانان اساسي است و باعث تاخير در ازدواج آنها است. از سوي ديگر بر اساس تحليل واريانس متغير فوق بر اساس جنس نشان داد كه زنان به گونهمعناداري اثر نداشتن كارت پايان خدمت يا معافيت در به تاخير انداختن ازدواج جوانان پسر را بيشتر از مردان ارزيابي كردهاند. بدين ترتيب به نظر ميرسد زنان بيشتر از مردان نسبت به اثر متغير فوق در ازدواج پسران جوان حساس و نگرانند.[1]
6- ارايه گزارش ملي سالانه ازدواجدانشجوئي به مسئولان جامعه و تصميمگيران
مسئولين كشور و برنامهسازان در امر ازدواج هيچ نوع گزارش و تحقيق ملي درباره ازدواج ندارند و هيچ نهاد رسمي دولتي و غيردولتي در اين امر فعال نميباشد و نخبگان برنامه ساز از اطلاعات جامع و كاملي در اين زمينه برخوردار نيستند. ميبايستي هر ساله گزارش ملي سالانه ازدواج توسط نهاد و مرجع مشخصي تهيه و تظيم شود و به اطلاع مسئولين و نهادهاي برنامهريز برسد.
7- شناخت و بهرهگيري از كليه امكانات و خدمات و قابليتهاي دولتي و غير دولتي در سطح كشور جهت افزايش توانمنديجوانان براي دستيابي به ازدواج موفق.
به علت گسترده بودن نهاد دولت در كشور جمهوري اسلامي اين نهاد كليه امكانات را در اختيار دارد و بعضا در خيلي از جاها از اين امكانات به صورت بهينه استفاده نميشود. در اين زمينه ميبايستي از كليه امكانات و خدمات و قابليتهاي دولتي و غيردولتي در سطح كشور جهت افزايش توانمنديجوانان براي دستيابي به ازدواج موفق اطلاعات كامل و جامع تهيه و تنظيم شده و راههاي استفاده از اين امكانات و خدمات پيشبيني ميشود.
8- تنظيم مقرراتي جهت بخشودگي مالياتي و تشويق و ترغيب نهادهاي دولتي و غيردولتي براي در اختيار گذاشتن منابع به زوجين دانشجو
خيلي از نهادها و موسسات دولتي و غيردولتي، تشكلهاي مردمي و موسسات خيريه در امر برگزاري جشنهاي ازدواج جوانان و تجهيز جهيزيه جوانان فعال هستند و ليكن حمايتهاي خاصي از آنها صورت نميگيرد براي تشويق و ترغيب اين گونه نهادها و موسسات براي در اختيار گذاشتن منابع به زوجين جوان قوانين دستوراتي كمي جهت بخشودگي مالياتي و عوارض شهرداريها، عوارض سالانه ميبايستي تهيه و تنظيم و به تصويب برسد تا بدين وسيله هم به نوعي از اين گونه موسسات حمايت مالي شود و هم سايرين نيز به نوعي تشويق و ترغيب براي انجام اين گونه كارها شوند.
9- فرهنگسازي ازدواج دانشجوئي در اولويت برنامهها در نظر گرفته شود
چنين به نظر ميرسد كه در خصوص ازدواج فرهنگسازي قومي انجام نميگيرد براي ساماندهي به امر ازدواج ضروري است كه فرهنگ سازي ازدواج در اولويت برنامهها قرار گيرد.
10- بازشناسي گفتمان ازدواج در سطوح مختلف
"مطالعات فرهنگي"با رويكرد انتقادي ريشههاي رفتار، باور و گفتار جوانان را در گفتمانهاي جاري و تاريخي جستجو ميكنند. از جمله به نقش ساختارهاي ايدئولوژيك (حكومت) در ساخت ذهن و رفتار اجتماعي توجه ويژهاي دارد. اين ساختارها همچون مدرسه، راديو و تلويزيون، مسجد، بسيج، دانشگاه، نيروي انتظامي و... در متون درسي، رفتار و كنشاجتماعي، گفتار و روابط بين فردي و اجتماعي و... بر اساس ايدئولوژي حاكم بر طراحان و مديران آنها به صورت پنهان به بسط و گسترش تفكر، فرهنگ و رفتاري خاص در زمينه ازدواج دست ميزننند. به طوري كه امروز ما شاهد كم توجهي و عدم شناخت افراد، خانوادهها و مسئولان به اين مساله مهم اجتماعي ميباشيم.ميبايستي براي تصحيح اين موضوع در گفتمان ازدواج در سطوح مختلف جامعه بازشناسي شود.
11- ضرورت فرهنگ سازي
علي رغم توجه بيشتر دولت بر ازدواج كه در برنامههاي حاكميت و برنامه چهارم توسعه علائم آن مشاهده ميگردد، موضوع و مساله ازدواج در سطح جامعه و افكار عمومي از يك سو و در سطح دستگاههاي دولتي از سوي ديگر جايگاه و تعريف مناسبي نيافته است.
شايد عدم تمايل مسئولان طراز اول و دستگاهها در سطح دولت و استانها به اين مساله ناشي از شناخت اندك آنها به اهميت موضوع و يا بي تاثير بودن توجه به آن در ارزيابي موفقيت و كارآمد سيستم تحت مديريت آنها باشد. كه در هر دو حال ضرورت فرهنگ سازي و لزوم تبديل درجه اهميت ازدواج از درجه چندم به درجه اول مشهود ميباشد.
12- شفاف سازي مسئوليتها، تقسيم كاري و منابع دستگاههاي دولتي و غيردولتي در امر ازدواج دانشجوئي
مطالعات و بررسيها نشان ميدهد كه در امر ازدواج جوانان نهادها و سازمانها و دستگاههاي مختلف دولتي وغيردولتي كم و بيش فعال هستند وليكن در اين ميان مسئوليتها، تقسيم كارها دقيقا مشخص نيست و هر نهاد و ارگاني خود به خود و بدون هماهنگي با ساير نهادها و ارگانها وارد مقوله ازدواج جوانان شده است و از سوي ديگر منابع و بودجههاي دستگاههاي دولتي و غيردولتي در زمينه ازدواج مشخص نيست و هيچ ارگان و يا نهادي بر هزينه اين منابع و بودجهها نظارتي ندارد و بنابراين ميبايستي با بهينهسازي اين روابط و شفاف سازي دقيق مسئوليتها و تقسيم كار و منابع دستگاهها روند يكساني در زمينه ازدواج جوانان به وجود آيد.
13- انجام معطالعات و تحقيقات كاربردي در موضوع ازدواج دانشجوئي
كمبود مطالعات و تحقيقات كاربردي در زمينه ازدواج جوانان معضلي است كه كشور ما از آنها در رنج است. امروزه بيشتر مراكز تحقيقاتي و مطالعاتي و دانشگاهي كشور ما به مساله ازدواج به صورت موضوعات ريز و خرد نگاه ميكند و كلان نگري در اين زمينه وجود ندارد.
براي اين منظور و به لحاظ جايگاه بسيار حساس مطالعات و تحقيقات در امر برنامهسازي با همكاري استادان و اعضاي محترم هيات علمي مطالعات و تحقيقاتي با نگرش كلان در موضوعات مختلف ازدواج ميبايستي طراحي و اجرا شود.
14- كنترل مراكز مشاورهو اطلاعرساني به خانوادهها و دانشجويان براي ازدواج و همسريابي
امروزه مراكز مشاوره و اطلاع رساني بيشتر به حالت درمانگاههاي رواني و روحي كار ميكنند تا نهادهاي مشاورت دهنده ميبايستي اين مراكز كه از استادان مجرب روانشناسي بهرهمند هستند در امر اطلاع رساني و همسريابي جوانان فعال شده و كساني كه علاقهمند به ازدواج هستند در اين مراكز ثبت نام كرده و از نزديك با افراد متقاضي ازدواج آشنا شوند.
15- تقويت مراكز مشاوره ازدواج دانشجوئي در دستگاههاي اجرايي مسئول و بخش غيردولتي و ايجاد انسجام در آنها
امروزه مراكز مشاوره ازدواج در دستگاههاي اجرايي مسئول و بخشغيردولتي گسترده و فعال هستند وليكن هيچ نوع انسجام و هماهنگي بين آنها وجود ندارد. ميبايستي در برنامه ازدواج براي اين مشكل راه چارهاي انديشيده شود تاكيد مراكز مشاوره ازدواج در دستگاههاي اجرايي مسئول و بخش غيردولتي تحت پوشش يك برنامه منسجم و هماهنگ اقدام نمايد.
16- تقويت نظام و سيستم كنترل جمعيت و تنظيم خانواده
تحولات جمعيتي در يك جامعه ميتواند به طور مستيقيم تاثير تعيين كننده و مستقلي بر وضعيت اجتماعي- اقتصادي موجود در آن جامعه داشته باشد. بين ساختار سني- جمعيت و وضعيت ازدواج در ايران رابطه مستقيمي وجود دارد. به هم خوردن تعادل جمعيت منجر به عدم تعادل وضعيت ازدواج در كشور ميباشد.
به طور مثال بالا رفتن تعداد جمعيت و افزايش ميزان مواليد باعث ازدياد داماد و كمبود دختر ميشود و از سوي ديگر عواملي همچون مهاجرت مردان، جنگ و.. باعث كمبود داماد و از دست رفتن شانس ازدواج خيلي از دختران ميشود بنابراين نظام و سيستم كنترل جمعيت و تنظيم خانواده ميبايستي تقويت و نهادينه شود در اين خصوص وزارت بهداشت و درمان ميبايستي متولي امر باشد.
17- راهاندازي واحدها و كانونهاي ساماندهي و هدايت ازدواج دانشجوئي در استانها
در مركز كشور يعني تهران واحدها و كانونهاي فعالي در امر ازدواج كار ميكنند وليكن نواحي و استانها و شهرستانهاي كشور از اين واحدها و كانونهاي ساماندهي و هدايت ازدواج جوانان بيبهره هستند بنابراين بهتر است در مراكز استانها و شهرستانها واحدها و كانونهاي ساماندهي و هدايت ازدواج جوانان راهاندازي و تاسيس شود.
18- آموزشمهارتهاي ارتباطي و مهارتهاي زندگي در ميانزوجين
برگزاري دورههاي آموزشي مهارتهاي ارتباطي و چگونگي برقراري ارتباط با جنس مخالف يكي از شيوههايي است كه ميتواند جوانان را در راه رسيدن به آمال و آرزوهاي خود ياري برساند و بدين ترتيب فرد مورد علاقه خود را پيدا نمايد.
امروزه اكثر جوانان ما به نوعي از عدم آشنايي با جنس مخالف رنج ميبرند و با توجه به اعتقادات و هنجارهاي جامعه كه هرگونه ارتباط دختر و پسر را قبل از اجراي رسمي عقد ممنوع ميداند پسران و دختران ما با همديگر رابطه هر چند كلامي هم ندارند و از اين نظر رنج ميربند و هنوز مهارتهاي ارتباط قبل و بعد از ازدواج به جوانان ما آموزش داده نميشود. آموزش مهارتهاي ارتباطي و مهارتهاي زندگي در ميان جوانان و مزدوجين ميتواند خيلي از معضلات روحي و رواني جوانان را حل نمايد و نحوه برقراري صحيح را به آنان ياد بدهد.
19- تشكيل بانك اطلاعات جامع از مراكز مرتبط با ازدواج دانشجوئي
هنوز اطلاعات جامع و كاملي از مراكز مرتبط با ازدواج جوانان در دست نيست و هيچ راهنما و كتابچهاي كه كليه اطلاعات مربوط به اين موسسات را در خود داشته باشد وجود ندارد. تشكيل بانك اطلاعات جامع و كامل از مراكز و موسسات و نهادها و ارگانهايي كه در زمينه ازدواج فعال هستند از يك سو هماهنگي ميان آنها را فراهم ميسازد و از سوي ديگر افراد متقاضي ازدواج و جوانان را به راحتي به اين مراكز وصل ميكند.
20- تشكيل ستاد و هدايت و مديريت ازدواج دانشجوئي
ازدواج جوانان در كشور ما هنوز نهادينه نشده است و يك ستاد و سازمان خاصي متولي اين امر نيست. نهادهايي همچون كميته امداد، شهرداريها، بنياد شهيد، سازمان تامين اجتماعي، سازمان بهزيستي، ستاد جشن ازدواج دانشجويي و...
صدها موسسه و نهاد دولتي و غيردولتي در گوشه و كنار كشور به امر ازدواج جوانان ميپردازند وليكن هيچ نوع هماهنگي و همكاري ميان آنها وجود ندارد تشكيل ستاد هدايت و مديريت ازدواج جوانان باعث ميشود كه يك نظم و انسجام خاصي ميان كليه نهادها و موسسات به وجود آيد و كارها نهادينه شود.
21- نامگذاري اول ذي حجه به نام ازدواج دانشجوئي
براي توجه دادن جامعه به ازدواج جوانان و نقش و جايگاه ارزشمند آن در اجتماع امروزي يك روز را به نام روز ازدواج نامگذاري شود تا اهميت آن هرچه بيشتر تبيين شده و در اين روز كليه رسانهها و مطبوعات به تبليغ و ترويج اين سنت ارزشمند بپردازند و اين روز را گرامي بدارند بهترين اين روزها اول ذي حجه سالروز ازدواج امير مونان و حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها ميباشد
[1]ص208 ، گزارش طرح پژوهش جوانان و موانع ازدواج، سازمان ملي جوانان
براي يك زندگي مطلوب و منطبق بر اصول اخلاقي ، مسئله مهم ميزان آگاهي و تقيد كساني است كه آن زندگي ( خانواده ) را تشكيل داده اند و با تشكيل خانوادهمي خواهند يك بهره مناسب از گذران عمر بگيرند . به طور معمول براي دادن اطلاعات از بايد ها استفاده مي شود ، ولي در اين مقاله بنابراين داريم كه نبايد ها شروع كنيم تا نتيجه گيري اصلي به عهده مطالعه كننده باشد.
1-ازدواج نبايد بدون توجه به شرائط و موقعيت هاي زوج جوان صورت گيرد .
اين پسر و دخترند كه بايستي با تلفيق مجموعه توان ها و توانمندي هاي خود به يك زندگي سر و سامان دهند نه ديگران . يكي از مشكلات اساسي زوج هاي جوان در جامعه ما اين است كه جوان با يك فكر و انديشه ارماني در صدد رسيدن به مدينه فاضله است و اين گونه تفكر به او اجازه نخواهد داد تا واقعيت هاي موجود در جامعه را احساس و لمس كند . از سوي ديگر واقعيت هاي موجود در جامعه ، خود را به گونه اي ديگر جلوه مي دهند و اولين تضاد اين گونه ايجاد مي شود . از اين رو بهترين زندگي را كساني دارند كه بتوانند از اين جدال و تضاد به عافيت رهايي يابند .
از جمله شرائط و موقعيت ها ، شرائطاجتماعي و فرهنگي زوج جوان يعني طبقه و پايگاه اجتماعي پسر و دختر استكه بايستي اين شرائط همخوان باشد. از شرائط ديگر تناسب جسمي و سني زوج است كه بر اساس ديدگاه هاي بزرگان دين و هم چنين روان شناسان بايستي به ميزاني معين از رشد جسمي و سني ديده رسيده باشند و دقيق تر از رسيدن به اين رشد ، تناسب اين دو با هم است . براي مثال پسري همسري بزرگ تر از خود برگزيند يا فاصله سني 10 سال يا بيشتر باشد ، مشكلات عديده اي در اين مورد رخ مي نمايد كه مجال طرح آن ها نيست .
2-انگيزه ازدواج نبايد شهوت و خوش گذراني باشد .
براي ازدواج انگيزه هاي عالي و ارزشمندي چون پاسخ به نداي فطرت ، تلاش در بقاي نسل ، عمل به سنت رسول الله ، تكميل و تكامل و از همه قوي تر اطاعت فرمان خداوند وجود دارد كه چنان چه هر كدام از اين ها به عنوان انگيزه ازدواج باشد ، لذت و شهوت و غريزه و .... را به همراه خواهد داشت تا جايي كه براي اين لذتو شهوت ثواب هم خواهد بود . اما اگر اين ارزش هاي عالي ملاك قرار نگيرد چون آنخواست ها مادي و هدف هايي سهل الوصول اند مداومت بر آن ها انسان را خسته ، سرخورده و محدود خواهد كرد .
3-ازدواج نبايد همراه با انگيزه هاي مادي و دنيوي باشد
ازدواج هايي كه براي رسيدن به عشق ، جاذبه هاي مايد و قدرت و مال و موقعيت هاي اجتماعي يا دست يابي به امكانات و بهره هاي دنيوي انجام شود ، به علت مادي و نسبي بودن اين اهداف و به ويژهدر كوران حوادث و اتفاقات تحت تاثير شديد قرار مي گيرند و از بين مي روند ، معمولا به نتيجه مطلوب نخواهند رسيد .
4-ازدواج نبايد براي برآورده شدن خواست هاي ديگران باشد .
به طور معمول ، آرزوهاي پدران و مادران ، ايده آل هاي آنان ، خودسري ها و كج فكري هاي آن ها اي حتي انتقام جويي آنان از زندگي و محروميت هاي قبلي شان فرزندان را به سوي ازدواج هايي سوق مي دهد كه در آن بايستي كه يك طرف عمر مظلوميت و تحقير را تحمل كند و گذشت و صبوري از خود نشان دهد و به قول معروف بسوزد و بسازد يا اين كه هر دو طرف ( زن و شوهر ) خود را محكوم به پذيرش اين تحكم بدانند يا با دست آوردن اندك بهانه اي بخواهند خود را از اين تحكم پذيري رها ساخته ، در نتيجه با طلاق يا جدايي يا .... زندگي را بر خود و خانواده ناگوار و تلخ كنند .
ناگوار تر از اين ، خواست هاي افراد ديگري به غير از پدر و مادر است . در بعضي جوامع ديده شده است كه دختر خون بهاي مقتول است يا دختر به همراه مادر در خانه ناپدري يا ... زندگي كرده براي امرار معاش تن به سرنوشتي مي دهد كه خود در شكل گيري آن نقشي ندارد .
5-انگيزه ازدواجنبايد چشم و هم چشمي ها و مقايسه هاي اجتماعي باشد .
چه بسا مشاهده شده است كه پسر يا دختري تنها به خاطر اين كه مادر يا پدرش مي خواهند فرزندشان از ديگر سن و سال ها و بستگان كم تر و …
جلوه نكند ناخواسته درگير سرنوشتي مي شود كه نه به صلاح اوست و نه خودنقشيدر شكل گيري آن داشته است .
6-ازدواج نبايد بدون جلب نظر و راهنمايي و هدايت والدين باشد .
هرچند كه در موارد بالا معمولا گناه متوجه پدران و مادران و جامعه است ليكن توجه به اين نكته نيز ضروري است كه والدين بايستي به طور حتم در زندگي و تشكيل خانواده فرزندشان نقش داشته باشنديعني لازم است حد و مرز ها رعايت شود و فرزندان خودسرانه براي رسيدن به آن چه امروز مي بينند اقدام به ازدواج نكنند . تناسب ميان زوج جوان .چنان چه همراه با نظر و راهنمايي والدين باشد نتيجه بخش خواهد بود .
7-ازدواج نبايستي بدون مشورت و چاره انديشي با بزرگان صورت گيرد.
تجربه اي كه بزرگ تر ها از زندگي خود آموخته اند در موقعيت هاي بايستي مورد استفاده كوچك تر ها قرار گيرد . سخن به جايي است كه گفته شده است انسان بايد دوبار زندگي كند بار اول تجربه كسب كند و بار دوم با استفاده از آن تجربيات گذشته يك زندگي سالم داشته باشد . انسان انديشمند با كمي تاملبه اين نتيجه مي رسد كه از آن جا كه دوبار زندگي كردن ممكن نيست پس به جاي زندگي اول مي توان از تجربه ديرگان و پيشينيان بهره جست . البته اين امر در مسئله ازدواج بسيار ضروري است چرا كه آگاهي نسبت به مسائل اجتماعي از يك سو و شناخت اصل با توجه به تعلقي كه به اصل و نژاد خود دارد از سوي ديگر در مسئله همسر گزيني و توافق زن و شوهر در زندگي بسيار مهم و حساس است .
8-ازدواج نبايد بدون توجه به قوانين و دستور هاي الهي اسلام باشد .
غريزه جنسي در بسياري از موجودات از جمله حيوانات وجود دارد و انسان نيز در اين ويژگي با حيوانات مشترك است . ليكن آن چيزي كه موجب تفاوت انسان از ساير حيوانات شده موقعيت و مقام و منزلت انسان در نظام هستي است به همان اندازه كه انسان در نظام هستي متمايز از ساير حيوانات از برتري و شرافت برخوردار است مسئله براورده كردن غريزه جنسي نيز بايد با شرافت ارزش و توجه همراه باشد .لذا مكتب حيات بخش اسلام براي رسيدن انسان به زمينه اي غريزه جنسي را ارضا نمايد دستور ازدواج و زوجيت مرد و زن را مطرح كرده و بر مشروعيت آن تاكيد دارد . دستور ها و آداب خاص كه اسلام براي زن و شوهر قرار داده همه براي حفظ شرافت و جايگاه انسان است تا جايي كه تمرد و سرپيچي زن از شوره را به نوعي مستوجب عقابدانسته و افراط و تفريط در اين موارد را بين زن و شوهر
مورد ملامت و سرزنش قرار داده است . بنابراين توجه به قوانين اسلام موجب سعادت و پيشرفت خواهد بود و در هيچ موردي تا كنون قانوني بهتر و متعالي تر از اسلام ارائه نشده است .
9-در ازدواج انتخاب همسر نبايد بدون معيار و ملاك باشد .
مكتب انسان سازاسلام و هم چنين روان شناسان بر انتخاب همسر و توجهي كه در اين بحث مورد نظر است تاكيد فراوان دارند همه اين تاكيدات براي به كار گيري ملاك و معيار انتخاب است . آن چه در اسلام به نام قانون كفويت مطرح سات تعبير بسيار جامع و پر محتوايي است كه بررسي آن در جايگاه خود نياز به ارائه مقالات متعددي دارد كه در اين جا به اختصار از آن خواهيم گذشت .
در كفويت همسران مسئله كفايت و جاميعت مطرح شده است و هم در ارتباط بين زن و شوهر و در جنبه هاي جسمي ، جنسي ، عقلي ، فرهنگي ، علمي ، اخلاقي ، اجتماعي ، روحي ، رواني ، ديني ، خانوادگي و..... مورد نظر مي باشد . آن دو بايد همه اين جنبه ها را به عنوانملاك براي انتخاب همسر در نظر بگيرند .
10-ازدواج نبايد فقط تحت تاثير عوامل اجتماعي صورت گيرد .
انگيزه هاي اجتماعي مخصوصا آن دسته كه در ارتباط با گروه همسالان ،
علت و انگيزه انجام فعاليتي مي شوند در ازدواج بايستي بسيار كنترل شده و دقيق مورد تحليل و توجه قرار گيرند . اين انگيزه ها اغلب آني و زود گذر است و بسياري از اوقات هم فريبنده و كاذب . دوست يابي ها ، محبت ها و عشق هاي خياباني و كوچهبازاري كه معمولا از موارد منفي عوامل اجتماعي انمد و مقبوليت عام اجتماعي نيز ندارند بايد در ازدواج كاملا كنترل شوند زيرا اگر ازدواجي با اين انگيزه ها و عوامل انجام بشوند داراي عاقبت و پايان خوبي نخواهد بود.
11-ازدواج نبايد مخالف امور و مقتضيات طبيعي باشد .
در نظام هستي كه نظامي داراي ضابطه و حساب دقيق است مسئله زوجيت يكي از مسائل مهم است. زوجيت لازمه تكامل و تكميلو ثمردهي
هستي موجودات است و براي اين امر مهم شرائط طبيعي نيز در نظر گرفته شده است به عنوان مثال گرده افشاني گياهان در زماني معين به نتيجه خواهد رسيد و ازدواج هم در كودكي يا ميانسالي و پيري نتيجه خوبي نخواهد داشت و لذا در ازدواج بايد به اين گونه امور و موارد دقت كافي شود و بدون توجه به اين مسايل نبايد ازدواج انجام پذيرد .
(وزارت آموزش و پروش، نشريه پيوند ، 1380 ص 282 و 283)
ازدواج و ملل
سقراط : ازدواج كنيد بهر وسيله كه مي توانيد اگر زن گيرتان آمد بسيار خوشبخت خواهيد شد و اگر گرفتار يك همسر بد شويد فيلسوف از آب در خواهيد آمد و اين براي هر مردي خوبست .
انگليسي : اول زناشويي كن عشق خودش به وجود مي آيد .
براون : با زني ازدواج كنيد كه اگر (( مرد )) ميبود بهترين دوست شما مي شد.
ژرژ هربرت : براي شوهر دانش لازم است و براي زن نجابت .
ايتاليايي : شرهاي سه گانه عبارتند از : طوفان . آتش و زن .
انگليسي : زن شري است مورد نياز – زن و موسيقي تاريخ بردار نيست .
يغمايي
زن چو باشد هم غرور و دانا دل چو هوشيار و كاردان گردد
خرمي ها بود در آن خانه عشق وشور و هنر بودن از زن
چون بهشت برين شود دنيا خانه چون روضه جنان گردد
كه در آن بانويي است فرزانه پيشرفت بشر بود از زن
هلندي ها : وقتي در خانه زن خوبي باشد خوشي از در و ديوار مي بارد .
اسپانيوليها : خوشبختي و يا بدبختي مرد . زن اوست . به زن بي صدا و سگ اعتماد مكن – زن تحقير مي كند كسي را كه او را دوست دارد و مي ستايد و كسي را كه از او بدش مي آيد .
ايرلنديها : سه طبقه از مردان از شناسايي زنان عاجزند : جوانان . ميانسالان . پيران .
بلغاريها : زن فقط سنش و آنچه كه نمي داند مخفي مي كند .
ايرانيان : زن يكي – خدا يكي * زن بلاست ولي هيچ خانه اي بي بلا نباشد.
اسلام : زن امانت خداست نزد شوهر – جز با زنان عاقل و آزموده مشورت مكن .
ازد واج و تالاسمي
تالاسمي چيست و چگونه به ارث مي رسد ؟
(( قبل از آغاز يك زندگي مشترك با يك آزمايش ساده خون و مشورت اطمينان يابيد كه حامل ژن تالاسمي نيستيد .))
تالاسمي چيست ؟ تالاسمي نوعياختلال خون است كه به ارث مي رسد در اين بيماري مقدار هموگلوبين بدن كاهش يافته و كم خوني ايجاد مي شود .
خون از چه ساخته شده است ؟ خون از مايع زرد رنگي به نام پلاسما و سه نوع سلول خوني ( گلبول قرمز . سفيد و پلاكت ) تشكيل شده است .
گلبول هاي قرمز پر از گلوبين هستند هموگلوبين اكسيژن را از هواي داخل ششها مي گيرد و آنرا به بافتها مي رساند و دي اكسيد كربن را از بافتها گرفته و از طريق ششها دفع مي نمايد .
كمخوني چيست ؟ اگر تعداد گلبولهاي قرمز يا مقدار هموگلوبين موجود در آن كم باشد كمخوني ايجاد شده وچون بافتها به علت كمبود هموگلوبين اكسيژن كافي دريافت نمي كنند فرد بيمار مي شود.
كمخوني چگونه اندازه گيري مي شود ؟
كمخوني با اندازه گيري مقدار هموگلوبين و گلبولهيا قرمز موجود در خون اندازه گيري مي شود .
چگونه تالاسمي از والدين به فرزندان منتقل مي شود ؟
براي ساخت هموگلوبين در گلبول قرمز . فرزند از مادر و يك ژن از پدر به ارثمي برد اگر پدر و مادر حامل ژن تالاسمي يا مبتلا به كمخوني خفيف باشند فرزند يك ژن تالاسمي از مادر و يك ژن تالاسمي از پدر به ارث مي برد ودر نتيجه مبتلا به تالاسمي مي شود كه به آن تالاسمي ماژور گويند .
آيا تالاسمي ماژور درمان قطعي دارد ؟
خير آن دسته از بيماران براي ادامه حيات ناچارند به طور مرتب از تزريق خون و آمپول دسفرال استفادهنمايند . ولي اين اقدامات كافي نبوده و كمخوني ناشي از بيماري منجر به توقف رشد , بزرگ شدن طحال , بزرگ شدن استخوانها به ويژه پيشاني و گونه ها , تغيير شكل چهره كودك و آماده شده زمينه هاي براي ابتلا به بيماري هاي عفوني مختلف مي گردد .
تزريق آمپول دسفرال چگونه و به چه منظوري انجاممي شود ؟ در هر ميلي ليتر گلبول قرمز تزريق شده يك ميليگرم آهن وجود دارد بر اثر تزريق مكرر خون آهن اندك اندكدر اعضاي خاص به ويژه كبد , قلب , غدد مترشحه داخلي , لوزالمعده . پاراتيروئيد ذخيره شده و به آن آسيب مي رساندتنها دارويي كه مي تواند آهن اضافي از جدا كرده و از طريق ادرار و مدفوع دفع نمايد دسفرال استكه موثر ترين شيوه مصرف آن اين است كه هر روز 12-8 ساعتتوسط پمپ تزريق شود كه اين خود موجب هزينه زياد صرف وقت و نگراني والدينو كودكان معصوم خواهد شد .
آيا راهي براي پيشگيري ازابتلاي كودكان به اين بيماري پر هزينه وجود دارد ؟ بلي , قبل از اينكه زوجين تصميم به ازدواج بگيرند بايد با يك آزمايش ساده خون و مشورت با پزشكان مشاوره اطمينان يابند كه حامل ژن تالاسمي نيستند در صورت مثبت بودن فرديرا براي همسري انتخاب نماييد كه حامل ژن تالاسمي نباشد در غير اين صورت بايد دقت نماييد با استفاده از روشهاي مناسب پيشگيرياز بارداري از بچه دار شدن صرفنظر نمايند .
شروع زندگي Marriedcouple
(( از نشانه هاي خداوند اين است كه از جنس خودتان براي شما زنان و همسراني آفريدتا در كنارتان به سكون و آرامش درآئيد و بين شما رحمت و صميميت قرار داده كه در اين كار نشانه هايي است كهاز براي افرادي كه اهل فكرو انديشه هستند ))
كسي برگرفت از جهان كام دل كه يكدل بود با وي آرام دل
سعدي
سخن از خانواده , اهداف , چگونگي تشكيل و ارزش و تقدس وشيوه حفظ و استحكام آن سخت از آرامش روحي تعالي و كمال انسان است . چه انسان خود و جامعه خود را در خانواده و از دريچه زندگي خانواده مي شناسد و مي يابد . جامعه شناسان آلماني (( ساموئل كنيك )) در كتاب تحول ازدواج در دوران معاصر اظهار داشته است كه سه عامل مهم افراد را به طرف ازدواج كشانيده است :
ميل داشتن فرزند
نياز اقتصادي
عشق
در جهان بيني اسلام اهداف ازدواج و تشكيل خانواده را متعدد مي دانند از جمله :
(( از نشانه هاي او (خدا )اين است كه از خود شما برايتان همسراني آفريد تا در كنار آنها آرام بگيريد و ميان شما دلسوزي ودوستي به وجود آورد براستي كه براي مردمي بينديشند نشانه هاست .
داشتن فرزند تربيت كودكان و نوجواناني صالح و سالم و نيكوكار
حفظ عفت و پاكدامني
دوستي و محبت و عشق
اجراي سنت رسول (ص)
تامين سلامت جسم و روان و برقراري تعادل در وجود ادمي
كمك به تكامل و رشد يكديگر
وظايف و كاركردهاي اساسي خانواده :
كاركرد زيستي , توليد مثل و بقاي انسان
پرورش و آموزش كودكان و نوجوانان
ارضا و اقناعميل جنسي
تامين امنيت جسمي و روحي اعضاي خانواده
معيار ها و عوامل مناسب در ازدواج و تشكيل خانواده متعادل :
بعد از اسلام كه بالاترين نعمت هاست همسر خوب و شايسته بزرگترين نعمت زندگي است ( رسول اكرم ص )
معيارهاي مناسب متعددند از جمله :
تناسب اقتصادي , مذهبي
تناسب فرهنگي
حسن خلق
تناسب ظاهري
تناسب سني
تناسب هوشي
تناسب خانوادگي
سلامت جسماني
سلامت روانيو عقلي
احاديث ازدواج
1_ كسي ازدواج كند نصف دينش را حفظ كرده است . پامبر ( ص )
2_ هر كس از ترس فقر ازدواج نكندنسبت به لطف خداوند بد گمان شده است چرا كه خداوند مي فرمايد : اگر آنان فقير باشند خداوند از فضل و كرم خود بي نيازشان مي كند . امام صادق (ع)
3_ درهاي رحمت آسماني در چهار وقت گشوده مي شود : موقع ريزش باران , زماني كه فرزند به چهره پدر و مادر مي نگرد , هنگام گشوده شدن درهاي كعبه , هنگام برپايي مراسم عقد و عروسي . پيامبر (ص)
4_ بيشترين اهل جهنم انسان هاي بي همسر هستند .
5_ كسي كه مجردي را تزويج كند و امكان ازدواج او را فراهم نمايد از كساني كه خداوند به آنان نظر لطف مي كند . امام صادق (ع)
6_ هر چه محبت زن و مرد بيشتر گردد بر فضيلتو ايمانش افزوده مي گردد . امام صادق (ع)
7_ چهار كس در قيامتمورد نظر پروردگارند : آن كه چون طرف معامله پشيمان شود , معامله را برگرداند , كسي كه غمي را از دل برگيرد , كسيكه برده اي را آزاد كند ,كسي كه بي همسران به ازدواج درآورد . امام صادق(ع)
8_ از بهترين شفاعت ها شفاعت بين دو نفر در امر ازدواج است تا اين كه خداوند آنان را مجذوب يكديگر گرداند . حضرت علي (ع)
9_ هر كه با زني به خاطر مالش ازدواج كند خداوند او را به مال وا گذار مي كند هر كه با او به خاطر جمال و زيبايي اش ازدواج نمايد در او چيزي خوشايند نيست , خواهد ديد , هر كه با او به خاطر دينش ازدواج كند خداوند تمامي اين مزايا را براي او جمع مي كند.پيامبر (ص)
10_ مانعي ندارد كه مرد قامت و صورت زني را كه قصد ازدواج با او را دارد ببيند . امام صادق (ع)
11_ هر زني كه به شوهرش قدري آب آشاميدني بدهد پاداش آن از عبادت يك ساله بالاتر است . امام كاظم (ع)
12_ چون همسرت به خانه تو أمد دست بر پيشانيش بگذار و رو به قبله برگردان و دعا كن و بگو : خداوندا ,اگر از اين همسر براي من فرزندي تقدير نمايي , فرزند مبارك و سالم عنايت فرماي . امام صادق (ع)
13_ هنگامي كه مردي از شما خواستگاري كرد و از دين و اخلاق او راضي بوديد به ازدواج با او رضايت دهيد و مبادا فقر تو را از اين رضايت باز دارد . امام رضا (ع)
14_ وقتي كه اشخاص هم شان به خواستگاري دختر شما أمدند به أنها دختر دهيد و در كار أنها منتظر حوادث نباشيد . پيامبر (ص)
15_ بيش از اسلام هيچ نعمتي براي مرد بهتر از زن مسلماني نيست كه هر گاه به او بنگرد همسر دركش كند . پيامبر (ص )
16_ زن همانا گردنبندي است پس نيك بنگر كه چه گردن بندي بر گردنت آويز مي كني . پيامبر (ص)
17_ بپرهيزيد از سبزه هايي كه در مزبله مي رويد . عرض شد يا رسول الله سبزه هايي كه در مزبله مي رويد چيست ؟ حضرت فرمود : زن زيبايي كه در خانواده پست و ناشايست به وجود أمده باشد . پيامبر (ص)
18_شب بيداري روا نيست , مگر در سه مورد : تلاوت قرأن , تحصيل علم , عروس به خانه داماد . پيامبر (ص)
19_ سوال كردند كه من مي خواهم با زني ازدواج كنم , امام (ع) فرمود : با زني كه خودت مايل هستي ازدواج كن وزني را كه پدر و مادرت ( بدون رضايت تو ) انتخابكرده اند . رها كن . امام صادق (ع)
20_ از نشانه هاي بركت زن أن است كه خواستگاري اش بي تكلف و أسان انجام گيرد . پيامبر (ص)
21_ هيچ يك از شما زني را كه ديگري خواستگاري كرده خواستگاري نكنيد تا اينكه با اوازدواج كند و يا اينكه منصرف شود اگر منصرف شد خواستگاريش بلامانع است .
22_شرابخوار از تقاضاي ازدواج كرد قبول نكنيد . پيامبر (ص)
23_ مراسم ازدواج در شب سنت پيامبر اسلام (ص) است . چرا كه خداوند شب را مايه أارمش قرار داده و زن هم أرامش خاطر است .
24_ سور و ليمه در پنج مورد است : عروسي , تولد اولاد , ختنه كردن نوزاد, خريد خانه , بازگشت از سفر مكه . پيامبر (ص)
25_ مراسم عروسي را در شب و مهماني را در روز انجام دهيد . امام صادق (ع)
26_ سور دادن از احكام در ازدواج و از سنت پيامبران است . پيامبر (ص)
27_ اگر تمام چيزهايي كه در روي زمين از طلا و نقره وجود دارد و زن آنها را به خانه شوهرش بياورد آنگاه يك روزاز روز ها بر سر شوهرش منت بگذارد . اجر و عمل زن از بين مي رود . پيامبر (ص)
28_ امام باقر (ع) مهريه همان چيزي است كه طرفين أن توافق مي كنند كم يا زياد .
29_ كسي كه مهريه اي براي زن قرار دهد و قصدش اين باشد به او ندهد همانند دزد است .
30_ خداوند خانه اي را كه در آن عروسي انجام گرفته دوست مي دارد . امام صادق (ع)
شروع زندگي يا ازدواج در واقع تشكيل خانواده جديد ( قبل از توليد مثل) وحركت به سوي همبستگي با خانواده جديد است .
طول دوره : دوسال
وضعيت خانواده : زن و شوهر
مشخصه دوره : حركت به سوي همبستگي نزديك با خانواده جديد قبل از توليد مثل
وظايف تكاملي خانواده : ايجاد محيط رضايت بخش دوجانبه , تنظيم خانواده ( تعيين زمان آن ) و ارتباط با مسئولين
فعاليتهاي اصلي : آماده شدن براي داشتن يك زندگي جديد با يكديگر
ارتباط با اقوام و خويشان : عضويتدر سه خانواده ,همسر , ارتباطات زناشويي , خانواده شوهر.
نقش ها :منابع و استعداد ها دو زوج با هم اميخته نقش هاي أنان تغيير مي كند و نقش هاي جديد كسب مي كنند .
وظيفه اصلي ( فردي ) :
يادگيري زندگي با يكديگر در حالي كه نياز هاي شخصي هر يك را ديگري بر آورده مي سازد .
وضع قوانين و توافق دو جانبه ( خوردن , خوابيدن , ساعت بيداري , نظافت منزل , گردش و تفريحات)
تعيين اختلاف نيازهاي فرد چه باعث تقويت ارتباطات مي شود .
كسب ارتباطي رضايتبخش بستگي به راهنماي مقابله صحيح با اختلافات و تعارضات دارد .
شيوه حل مشكلات : توانايي و همدردي , حمايت دو جانبه , توانايي برقراري ارتباط بازو واقع بيبانه و كشمكش , احساسات و احترام دو جانبه بستگي دارد .
اطلاعات در مورد دانستن نقش جنسي صحيح از اهميت برخوردار است.
دانشجويان رشته مديريت و برنامه ريزي دانشگاه الزهرا (1372) در يك بررسي عنوان (( دوست دارم همسرم اين گونه باشد ))
معيار هاي مناسب ازدواج را بر شمرند .
با تقوا و ايمان بودن دوطرف
خوش اخلاق بودن و رئوف بودن نسبت به همسر
صديق بودن در زندگي زناشويي
برخوردار بودن از نجابت و اصالت خانوادگي
همفكربودن از نظر مذهبي و اعتقادي , ضريب هوشي وپايگاه اجتماعي .
با سواد بودن و علاقمند به مطالعه
تناسب سنيداشتن ( بهتر است مرد بزرگتر از زن باشد )
عدم اعتياد
احساس امينت در برابر همسر و زندگي زناشويي
ظاهري مناسب و مرتب داشتن
اعتماد به نفس داشتن
اهميت دادن به امور معنوي بيش از امور مادي
در امور زندگي تفاهم داشتنو منطقي بودن
شخصيتي سالم , متواضع , اجتماعي و با روحيه بودن .
موانع ازدواج يا دير رسي در ايران :
ادامه تحصيل
نداشتن مسكن
نداشتن شغل مناسب
كمي درآمد
بالا بودن انتظاارت و خواسته ها و سختگيري در انتخاب همسر
وجود مادر ويا بستگاني كه سرپرستي آنها بر عهده مرد است .
سختگيري خانواده شوهر در انتخاب همسر
مهر زياد
نداشتن معيار هاي منطقي در انتخاب همسر
ترس از شكست در ازدواج
وضع جسماني و ظاهري
ترس از محدود شدن آزادي
سربازي
محل اشتغالاوليه
موانع ازدواج براي دختران
ادامه تحصيل
سختگيري والدين در امز موافقت با ازدواج
ترس از شكست در ازدواج
نداشتن معيارهاي منطقي در انتخاب همسر
وجود دختران قبلي در خانواده
وضع ظاهري و جسماني
فقر خانواده
آداب و رسوم سنگين
بالا رفتن توقعات و انتظارات دختران
موقعيت و منزلت خانواده در جامعه
تعهد زنان به اشتغال در مناطق خاص نظير : تعهد دانشجويان و مراكز تربيت معلم و اجبار آنان به خدمت روستا ها .
پيشنهاد مشكل گشايي و رفع موانع ازدواج توسط دانشجويان
1-تشكيل مراكز و كلينيك مشاوره اي ازدواج
2-كمك هاي مالي و اقتصادي با وام هاي دراز مدت
3-مساعدت دولت در واگذاري مسكن ارزان قيمت
4-پايين آوردن سطح توقعات طرفين و خانواده آنها
5-كاهش هزينه هاي مربوط به ازدواج و مراسم آنها
6-آموزش جوانان در آستانه ازدواج
7-ايجاد تسهيلات جهتاشتغال جوانان
8-تبليغ و گسترش فرهنگ ازدواج در جامعه از طريق رسانه ها
بنايي كه در اسلام بنا نهاده نشده است كه از تزويج نزد خدا محبوبتر باشد . پيامبر اكرم (ص)
به طور كلي وظيفه ارتباطات زناشويي توجه به خانواده همسر شوهر, حمايت هاي دو طرفه و رضايت و استقلال زن و شوهري است و أنها ار از تعدي عوامل خارجي حفظ مي كند .
ملاحظات بهداشتي :
1_ بعلت نداشتن اطلاعات زندگي زناشويي موجب مشكلات جنسي و عاطفي و ترسو احساس گناه از بارداري ناخواسته و بالاخره بيماريهاي مقاربتي پس از ازدواج است .
2_ اطلاعات خانواده بر تصميم گيري در مورد موقعيت و زمان ازدواجاولين حاملگيفاصله گذاري بين فرزندان و تعداد افراد خانواده دخالت دارد . ( ترس تحصيل يكي از نتايجازدواج در سنين پايين و حاملگي است )
3_ حاملگي زودتر از 1 تا2سال پس از ازدواج كاهش تطابق زناشويي و مشكلات رواني براي والدين و كودك به همراه دارد خطرات رشد جمعيت , گرسنگي , آلودگي , جنايات , نداشتن آسايش و مشكلات شهري , پذيرش تنظيم خانواده اثر بر كاهش رشد جمعيت دارد.
آموزش
1_ آموزش و مشاوره در مورد تنظيم خانواده تطابق با نقش والدين و نقش جنسي , آموزش ومشاوره قبل از زايمان و بر قراري ارتباط
2_ مشاوره خانواده شامل توجه به نياز هاي كودك اثرات بالقوه بيماري ناشي از ازدياد جمعيت آنها باشد .
بهبودي ، 1380، ص 22 ، 23، 24 ، 25 و 26
فلسفه ازدواج
شايد بعضى افراد هنگام ازدواج اين سؤال در ذهنشان نقش ببندد كه چرا انسان ازدواج مى كند و به عبارت ديگر, فلسفه ازدواج چيست؟
خداوند سبحان در قرآن مجيد فلسفه ازدواج را آرامش روح و روان و ايجاد پيوند دوستى و محبت بيان مى كند و اين را از نشانه هاى خود مى خواند: (ومن آياته ان خلق لكم من انفسكم ازواجاً لتسكنوا اليها وجعل بينكم مودة ورحمة;3 از نشانه هاى او اين است كه براى شما همسر آفريد تا با او آرام بگيريد و ميان شما مهر و محبت قرار داد.)
انتخاب همسر
اسلام انتخاب همسر را به عهده هريك از پسر و دختر گذاشته تا با واقع بينى, مآل انديشى,تفكر و مشورت با والدين و افراد مطمئن, همسر خود را انتخاب كنند. جوانى كه هنوز فراز و نشيب هاى زندگى و سختى ها و مشكلات فرا روى آن را به طور كامل تجربه نكرده, نبايد خود را بى نياز از مشورت با خانواده و بزرگ ترها بداند. ضمن اين كه بزرگان خانواده نيز نبايد به حقوق فرزندان خود بى اعتنا و بى تفاوت باشند. البته پدر و مادر و بزرگان بايد راهنماى آنان باشند, اما تصميم گيرى نهايى را بايد خود پسر و يا دختر بگيرند.عن ابن ابى يعفور عن ابى عبدالله(ع) قال: (قلت له: انى اريد ان اتزوج امراةً و اِنّ ابويّ ارادا غيرها قال تزوّج التى هويت ودع التى يهوي ابواك;4 ابن ابى يعفور مى گويد: به امام صادق(ع) عرض كردم: من مى خواهم با زنى ازدواج كنم, ولى پدرم و مادرم زن ديگرى را مى خواهند به همسرى من درآورند. امام(ع) فرمود: زن دل خواه خود را بگير و آن زنى را كه پدر و مادرت مى خواهند, ترك كن.)
آثار ازدواج
ازدواج آثار فردى, اجتماعى و اقتصادى فراوانى دارد. از نظر فردى, انسان متأهل, احساس مسئوليت مى كند و چشمش از نگاه به نامحرم پاك مى شود و قلب سليم پيدا مى كند. پيامبر(ص) فرمود: (هركدام از شما توانايى داريد همسر اختيار كنيد, زيرا ازدواج, چشم را از نامحرم بهتر مى پوشاند و پاك دامنى نيكوترى مى بخشده.
از نظر اجتماعى نيز ازدواج پيامدهاى مثبتى دارد. كاهش فسادهاى اخلاقى و جنسى, تضمين سلامت روانى افراد, ايجاد محيطى امن و آرام براى يكايك اشخاص و… از جمله آثار و فوايد مثبت ازدواج است.
معيارهاى گزينش همسر
يكى از معيارهاى مهم در گزينش همسر, مسئله هم شأن بودن دختر و پسر است. اسلام به هم شأن بودن دختر و پسر در امر ازدواج تأكيد كرده و با واژه (هم كفو) از آن ياد كرده است; يعنى دختر و پسر بايد از نظر دين, اخلاق, فرهنگ و اصالت خانوادگى هم سنگ و همانند هم باشند. متأسفانه بعضى خانواده ها به معيارهاى غير صحيح و ساختگى از جمله: ثروت, مقام و شغل, ماشين, خانه و غيره اهميت بيشترى مى دهند و معيارهاى صحيح و اصولى را فرع بر آن ها مى دانند. طبيعى است كه با چنين نگرشى, زندگى استحكام و دوام طولانى نخواهد داشت. دين, اصول زندگى و اخلاق, ركن بهزيستى است. دختر و پسر دين دار و با اخلاق, شايسته يك ديگرند و در صورت ازدواج, سعادت مند خواهند شد. ازدواج خوب و شايسته هماره مايه آرامش روح و روان و آسايش جسم و جان است و اساس خوش بختى و سعادت دختران و پسران را بنيان مى نهد و زندگى آنان را پايدار مى سازد. اگر دختر و پسر هم شأن نباشند و تن به ازدواج دهند, نگرانى ها و ناراحتى هاى فراوانى را به وجود مى آورند. مگر اين كه يكى هم رنگ ديگرى شود و با بى اعتنايى به معيارهاى اصولى, بنيان خانواده را بنا كنند, كه البته چنين زندگى اى همانند ساختمانى است كه پايه آن را كج بنا نهاده اند و هر لحظه احتمال ريزش دارد.
ازدواج در اسلام
اسلام با در نظر گرفتن نيازهاى واقعى و طبيعى انسان از يك سو و با عنايت به مصالح فرد و اجتماع از ديگرسو, ازدواج را به عنوان بهترين راه و مناسب ترين شيوه برگزيد. اسلام, آدمى را از تنهايى و تجرد نهى مى كند و براى تأمين و ارضاى غريزه جنسى او, ازدواج را راه كار عملى مى داند و حتى در مواردى كه خطر انحراف و فساد وجود دارد, ازدواج را بر او واجب و ضرورى مى داند.
در اهميت ازدواج كه پيامبر اسلام(ص) فرمود: (من تزوّج احرز نصف دينه; كسى كه ازدواج كند نيمى از دين خود را حفظ كرده است).1 و نيز فرمود: (النكاح سنتى فمن رغب عن سنتى فليس منى;2 ازدواج سنت من است, پس هركس از سنت من روى گردان شود از من نيست.) وقتى كه غريزه جنسى از راه صحيح و شرعى ارضا شود و روح پر اضطراب انسان اعتدال و آرامش يابد, حقايق زندگى را بهتر درك مى كند و به سوى دين و سعادت خود, گام هاى بزرگ ترى برمى دارد.
اهداف والاى ازدواج در اسلام
خانه پاك
پاك و پاكيزه ماندن يك جوان چه پسر و چه دختر، چه مرد و چه زن، در صورتى كه ازدواج نكنند، از فساد و افساد، امر غير ممكن به نظر مى رسد.
در چند مليون مرد و زن، يافتن جوانى پاك، و انسانى باعفت و خوددار از گناه، بشرطى كه ازدواج نكرده باشند، مسئله اى مشكل به نظر مى آيد.
اگر جوانى را در پاكى و پاكيزگى ظاهر و باطن يافتيم، در حالى كه ازدواج نكرده باشد، بايد بگوئيم او از اولياء الهى است.
خوددارى از گناه، و مصون ماندن از آلودگى، و در امان رفتن از عصيان و طغيان، در صورت عدم ازدواج كارى است يوسفى.
خانه اى كه مرد و زن آن بدون صورت گرفتن ازدواج در آن زندگى مى كنند، خالى از فساد نيست.
مرد بدون همسر، و زن بدون شوهر، در صورتى كه غرائز و شهوات آنان زنده است، و فشار غريزه و شهوت بر آنان سنگين است، جداى از فساد هر چند اندك، و بريده از مشكلات گوناگون روحى و خانوادگى و اجتماعى نيستند.
ازدواج، اين حقيقت الهى و طبيعى، آسان كننده پاره اى از مشكلات و عاملى براى تداوم پاكى جوانان، و حفظ عفت و تقواى آنان است.
بناى يك خانه در جامعه در صورتى با سلامت و آرامش قرين مى شود، كه مرد و زنى با تحقق دادن ازدواج و رعايت حقوق يكديگر در آن زندگى كنند.
خانه مسلمان در هر سرزمينى كه هست بايد پرتوى از وحى، و جلوه اى از ياد خدا، و محصولى از رفعت و بلندى و عظمت، و ميوه اى از تسبيح حق در شب و روز باشد.
فى بُيُوت اَذِنَ الله اَنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فيهَا اسْمُهُ، يُسَبِّحُ لَهُ فيها بِالْغُدُوِّ وَ الاْصالِ.[24]
در خانه هائى كه خداوند اذن داده، كه بزرگ داشته شوند، و نام او در آنها ياد شود، و او را در آن خانه ها بامدادان و شبانگاهان به پاكى ستايند.
چنين خانه اى با چنان اوصافى خانه مؤمنى است، كه طاعت و عبادت حق در آن رونق دارد، و به امر الهى مسئله ازدواج در آن صورت گرفته، و مرد و زن آن خانه به تمام حقوق الهى و انسانى پاى بند هستند.
آرى قرآن مجيد به ازدواج امر مى كند، تا مشكلات مرد و زن با تحقّق اين سنت تخفيف يابد، و دامن هر دو كه دامن رحمت و تربيت است از آسودگى و فساد سالم بماند، و مرد و زن با تشكيل زندگى، و همسوئى با يكديگر خانه را محل ذكر خدا، و تسبيح حضرت حق كنند.
اهداف والاى ازدواج در اسلام
در جوّ چنين خانه اى مرد و زن بنده واقعى حق، و فرزندانشان ميوه و ثمره فضيلت، و اعمال و رفتار و اخلاق و كردارشان جلوه اى از آداب الهى و سنن و روش انبياء گرام حق است.
زن مؤمنه هنگامى كه با مرد مؤمن ازدواج مى كند، و هر دوى آنها خود را موظّف به رعايت مسائل الهى مى دانند، به عنوان دو يار مددكار، دو رفيق شفيق، دو دوست همدم، دو همراه و همراز و دو منبع ايمان، و دو استوانه عشق و محبت، فضاى زندگى را از ورود مشكلات حفظ مى كنند، و چون مشكلى پيش آيد، به آسانى و سادگى آن را حلّ و فصل مى نمايند، و با اسلحه صبر و حلم، و بردبارى و حوصله به علاج درد برمى خيزند
بدترين مردم
تنهائى و تنها زيستن، عزلت و كناره گيرى از يار گرفتن موجب بسيارى از مشكلات، و باعث افسردگى و دل مردگى، و علت هيجانات روحى و عصبى، و مورث انواع بيماريهاى روانى و بدنى است.
تنهائى انسان را در دريائى از خيالات، اوهام، افكار غيرمنطقى، و بيماريهاى اخلاقى و روانى فرو مى برد، و امواجى از مشكلات گوناگون را براى انسان به ارمغان مى آورد.
قالَ النَّبِىُّ(صلى الله عليه وآله وسلم): أَكْثَرُ أَهْلِ النّارِ الْعُزّابُ.[25]
رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: اكثر اهل آتش در قيامت آنانى هستند كه از ازدواج و تشكيل خانواده امتناع كردند.
اگر آنان كه عزب مردند به دنيا برگردند، حتماً ازدواج خواهند كرد.
و در حديثى فرمود: خداوند مردى كه از زن گرفتن خوددارى كند لعنت نموده.[31]
تعبير رسول باكرامت اسلام از آنان كه از ازدواج امتناع مى كنند به اهل آتش، فرومايگان، برادران شيطان، اشرار، و لعنت شدگان، به خاطر اين است كه روى گردانان از ازدواج به ناچار در فساد و افساد، و شيطنت، و گناه و معصيت، خواهند افتاد، و براى جامعه و خانواده ايجاد مزاحمت نموده، و باعث مشكلات فراوانى در تمام زواياى زندگى خواهند شد.
با توجه به آيات و روايات، و تجربه حيات، ازدواج انسان را كرامت و شرافت مى دهد، از علل استحقاق عذاب الهى مى رهاند، از پستى و فرومايگى حفظ مى كند، از افتادن در بند شيطان مصون مى دارد، و از اينكه آدمى منبع شرّ و فساد شود، و مورد لعنت حق قرار گيرد در امان مى دارد، و اين همه موجب راحتى و استراحت، آرامش و امنيت، پاكى و تقوا، و آسان شدن موارد زندگى و سبك شدن بار حيات مى گردد، به همين خاطر در قرآن مجيد بدينگونه به علّت تشريع ازدواج اشاره فرمود:
خداوند اراده فرموده برنامه زندگى را براى شما سهل و آسان نمايد.
شكوفائى استعداد
دختر و پسر هنگامى كه بر اساس فطرت و طبيعت، و به پيروى از دستور حق و روش انبياء الهى ازدواج كردند، و از پرتگاه عذاب الهى، و شرارت باطن، و بند خطرناك شيطان، و دچار شدن به لعنت خدا، كه همه و همه از اوصاف مرد و زن عزب است نجات پيدا كردند، و در سايه ازدواج به آرامش فكرى، و امنيت باطنى دست يافتند، و بر مشكلات ناشى از عزب بودن فائق آمدند، و از درد سر تنها زيستن شفا گرفتند، و به محيطى الهى و ملكوتى رسـيدند، و زمينه تفكر صـحيح و آينده نگرى براى آنان فراهم شد، و طغيان شهوات و غرائز فرو نشست، بدون ترديد راه براى شكوفائى استعدادهاى نهفته در باطن باز مى شود، و بر درخت زندگى محصولات و ثمرات و نتائج عالى مى نشيند.
بسيارى از رجال دانش، و مردان بزرگ، و دانشـمندان و علماى اسلامى را، صفحات تاريخ نشان مى دهد كه پس از ازدواج راه صد ساله را يك شبه طى كردند، و در سايه ازدواج كه موجب آرامش و امنيّت خاطر آنان گرديد به مقامات بلند و بزرگى از علم و دانش رسيدند، و در علم و تقوا، وپاكى و كرامت و خدمت و عبادت زبانزد خاص و عام شدند.
در كتاب زندگانى آيت اللّه بروجردى در صفحه 95 مى خوانيم: در سال 1314 كه بيست و دو بهار عمر را پشت سر مى گذاشت، پدرش نامه اى به وى نوشت، و او را به بروجرد احضار كرد، او گمان مى كرد پدرش مى خواهد او را براى ادامه تحصيل به نجف اشرف كه بزرگترين حوزه علميه شيعه بود بفرستد، ولى پس از ورود و ديدار پدر و بستگان، مشاهده مى كند كه به عكس انتظار وى، مقدمات ازدواج و تأهلش را فراهم كرده اند.
از اين پيش آمد اندوهگين مى شود، و چون پدرش متوجه مى گردد و علت اندوه و تأثّر او را مى پرسد مى گويد: من با خاطر آسوده و جديت بسيار سرگرم كسب علم بودم، ولى اكنون بيم آن دارم كه تأهل ميان من و مقصودم حائل گردد، و مرا از تعقيب مقصود و نيل به هدف باز دارد.
پدر به وى مى گويد: فرزند اين را بدان كه اگر به دستور پدرت رفتار كنى اميد است كه خداوند به تو توفيق دهد تا بتوانى به ترقّيات مهمّى كه در نظر دارى نائل شوى، احتمال اين را هم بده كه اگر ترتيب اثر به اين آرزوى پدر ندهى، با همه جديّتى كه در تحصيل دارى بجائى نرسى!!
گفته پدر تأثير بسزائى در وى مى بخشد و او را از هر گونه ترديد بيرون مى آورد و سرانجام پس از ازدواج و اندكى توقف مجدداً به اصفهان برگشته پنج سال ديگر به تحصيل و تدريس علوم فنون مختلفه اهتمام مىورزد.
همسر وفادار و هم كفو او در اصفهان آنچنان وسائل راحت و آرامش و امنيت آن مرد بزرگ را فراهم مى آورد، و به عنوان يارى مهربان، معاونى شفيق، خدمتگزارى متين، دلسوزى مهربان، زمينه انواع ترقيات شوهر گرانمايه اش را تحقق مى دهد، كه در آن پنج سالى كه در اصفهان با آن زن باكرامت مى زيست از علوم و فنون متداول بهره ها گرفت، و چنان با نشاط و پشتكار مشغول تحصيل بوده كه بعضى شبها تا سپيده دم سرگرم مطالعه بوده است، بطورى كه خود آن بزرگ مرد بارها مى فرمود، در مواقع بيكارى به حفظ قرآن مجيد همت مى گماشت و در نتيجه توانست در عرض مدتى كه در اصفهان بود از اوّل تا آخر سوره برائت راحفظ كند، و تا آخر عمر نيز آن را از حفظ داشت و پيوسته به حفظ و قرائت و مداومت آن اهتمام مىورزيد!
مرحوم علامه طباطبائى صاحب تفسير قّيم الميزان، قسمتى از كمالات و ترقيات علمى و معنوى خود را مرهون همسر باكرامت خويش مى دانستند.
آرى ازدواج علت آرامش و امنيت، و زمينه تحقّق كمالات، و شكوفائى استعدادهاست.
كوشش براى خانه و خانواده عبادت است
ازدواج و همسردارى و توجه به امور فرزندان علاوه بر آثار مثبت دنيائى، ثمرات عجيب معنوى براى انسان دارد.
كار و كوشش مادى در جهت تأمين زن و فرزند، در فرهنگ پاك اسلام عبادتى بزرگ و مساوى با جهاد در راه خدا شمرده شده، تا جائى كه از معصوم روايت شده:
وَالْكادُّ عَلى عِيالِهِ مِنْ حِلّ كَالْمُجاهِدِ فى سَبيلِ اللّهِ.[33]
آنكه براى تأمين خانواده اش زحمت مى كشد، تا از حلال خدا نفقه آنان را فراهم كند، مانند مجاهد در راه خداست.
از آنجا كه رعايت حق زن و فرزند، و توجه به امور معنوى آنان و رعايت حق شوهر از جانب زن، و حق فرزند از طرف مادر كارى دشوار و سنگين است، و در حقيقت اجراى دستور حضرت حق است، همانند كوشش براى تأمين امور مادى آنان عبادت، و موجب اجر و ثواب اخروى است.
پرورش نسل صالح، و تحويل دادن فرزندان شايسته و نيكوكار، امرى مهم و باعث جلب رضايت حضرت حق است.
خانه و اهل خانه را از فساد و افساد دور داشتن، و فراهم كردن زمينه رشد و تربيت و تكامل زن و فرزند از اهمّ امور، و از بهترين نوع عبادت و بندگى خداست.
امام چهارم(عليه السلام) در گفتار حكيمانه اى فرموده اند، هر كس نسبت به زن و فرزند سفره مادى و معنوى را كامل و تمام بيندازد، به خوشنودى حق از ديگران نزديكتر است.[34]
در هر صورت جامعه ميوه و ثمره خانه است، و وكيل و وزير و رئيس جمهور و كارگزاران يك ملت ريشه در خانه و خانواده دارند، و منبع اصلى تربيت و شكل گيرى آنان خانه و كارگردانان خانه هستند، خانه به مَثَل به مانند يك زمين است، اگر زمين جداى از حق و حقيقت باشد كويرى نمك زار است كه سنبل و گل نخواهد داد، و اگر زمين متصل به حق و حقيقت باشد، توقع سنبل و گل از آن توقعى معقول و منطقى است.
سعادت و شقاوت انسان در درجه اول از پدر و مادر به انسان منتقل مى شود، اگر پدر و مادر در تحقق سعادت فرزند بكوشند دست به عبادتى بزرگ زده و از منافع ابدى ازدواج بهره گرفته اند، و اگر عامل شقاوت شوند از شجره طيّبه ازدواج منفعت نبرده بلكه با دست خود سفره خسارت خويش را پهن كرده اند.
به همين خاطر در روايات عالى اسلامى از رسول حق نقل شده:
الشَّقِىُّ مَنْ شَقِىَ فى بَطْنِ أُمِّهِ، وَالسَّعيدُ مَنْ سَعِدَ فى بَطْنِ أُمِّهِ.[35]
ريشه شقاوت هركس شقى است در سرزمين وجود مادر، و سعادت سعيد از باطن مادر است.
و به قول شاعر بزرگ كليم كاشانى:
از كوزه همان برون تراود كه در اوست
تا در كوزه وجود فرزند، پدر و مادر چه ريخته باشند و مغز و اعصاب و مشاعر و قلب فرزند را با چه مسائلى شكل داده، و به سوى چه برنامه هائى سوق داده باشند.
در مسئله ازدواج والاترين هدف را منظور داشته باشيد
هدف انسان از ازدواج بايد هدفى معنوى و مقدس و پاك باشد، ازدواج بايد براى اطاعت از دستور حق، و پيروى از روش انبياء، و براى تأمين سعادت همسر، و تربيت الهى و ملكوتى فرزندان صورت بگيرد.
زن و مرد در مسئله ازدواج بايد خود را آماده ورود در يك عبادت بزرگ كنند.
زن و مرد بايد در ازدواج خوشنودى حق را منظور نظر بدارند، و بدانند كه هر دوى آنان از طريق صلب و رحم امانتدار حضرت حقند.
بايد بدانند كه فرزند آنان كه امانت حق است در مّدتى كوتاه مهمان صلب پدر، و بين شش تا نه ماه مهمان رحم مادر است، و در اين دو مدت با گيرندگى دقيقى كه حضرت حق به وى عنايت فرموده از تمام وجود پدر و مادر تمام حالات و مشخصات را بدون اختيار به خود منتقل مى نمايد.
نقل مى كنند رسول حق به زنان باردار اجازه مى دادند گاهى به تماشاى جبهه حق عليه باطل بيايند، تا مناظر زيباى جهاد و شمشير زدن در راه حق ر اببينند، و به شعارهاى الهى و ملكوتى رزمندگان گوش جان بسپارند، تا از طريق ديده و شنيده خود فرزند در رحم را تغذيه كنند، براى اينكه طفل، در رحم مادر موجودى ورزيده شود، و شجاع و باهمت و همراه با آواى ملكوتى رشد كند.
مگر نشنيده ايد قبل از تكّون وجود فاطمه در صلب رسول حق، از جانب خداوند به پيامبر دستور چهل روز روزه داده شد، و افطار شب آخر از غذاى بهشتى تناول فرمود، آنگاه نطفه آن دختر والا به رحم مادر منتقل شد!!
واسطه بين شما و ازدواج چشم نباشد، دلال ازدواج شهوت نباشد، هدف از ازدواج رسيدن به مال و ثروت و مقام و جاه از جانب خانواده طرف مقابل نباشد، رسيدن به چهره زيبا و ظاهر فريبنده هدف اين برنامه نباشد، كه اين امور تاكنون نشان داده عاقبت خوشى نداشته، و ثمره و ميوه آن اندك بوده است.
بيائيد خدا و معنويت و عبادت، و كوشش براى رعايت حق همسر، و تربيت اولاد صالح و خلاصه جلب رضاى حق را در مسئله ازدواج هدف قرار بدهيد، تا ثمره اين ازدواج منافع ابدى و دائمى باشد.
لذت و تمتع و شهوت حلال را تابع اين اهداف والا و آسمانى قرار دهيد، تا لذت و تمتع كامل گردد و از همان لذت و شهوت هم اجر اخروى نصيب خود كنيد.
ازدواج اگر الهى باشد راه به طلاق پيدا نمى كند، پيوند الهى و ملكوتى دائمى و هميشگى است.
آنكه براى خدا ازدواج مى كند، حق همسر را با تمام وجود رعايت مى نمايد، و كمترين آزارى از ناحيه او به همسر وارد نمى شود.
حفظ آبروى همسر در برابر فرزندان و بستگان واجب شرعى است، و تحقير زن از جانب شوهر و شوهر از جانب زن حرام الهى است.
مردان و زنان مسلمان بايد ازدواج اميرالمؤمنين و حضرت زهرا(عليهما السلام) را اسوه و سرمشق خود قرار دهند، آن ازدواج والائى كه براى خدا صورت گرفت، و اهداف الهى و عرشى در آن منظور شد، و ثمره آن فرزندانى پاك، الهى، و ملكوتى شد.
روايات شيعه آيات زير را به اين ازدواج پاك تأويل كرده اند:
دو دريا را به هم درآميخت و ميان آن دو دريا فاصله اى است كه تجاوز به حدود يكديگر نمى كنند، از آن دو دريا لؤلؤ و مرجان بيرون مى آيد.
منظور از دو دريا، وجود اميرالمؤمنين و فاطمه زهرا است، كه دو درياى معرفت، بينش، حلم، صبر، ايمان و بصيرت اند، و مقصود از برزخ و فاصله رسول باكرامت اسلام، و معناى لؤلؤ و مرجان حضرت حسن و حسين(عليهما السلام) است.[36]
نظام خانواده بايد يك نظام صد در صد اسلامى و الهى باشد، تا رحمت و لطف حضرت حق را به سوى خود جلب و جذب كند.
اگر در ازدواج از سنن ناپسند، و عادات غيرالهى، و شرايط شيطانى و خلاصه از فرهنگ جاهلى فرهنگى كه ميراندن آن را رسول خدا در يك فرمان قاطع دستور داده:
اَمِتْ أَمْرَ الْجاهِلِيِّةِ إِلاّ ما سَنَّهُ الاِْسْلامُ.[37]
نظام خانواده در اروپا و آمريكا نظامى غلط است، بى پايه و بدون محتواست.
تقليد از نظام خانوادگى مغرب زمين تقليدى نابجا، و هموار كردن راه حيات براى افتادن در چاه بدبختى است.
آنان از ازدواج هدفـى مقدس و پاك ندارند، واسطه ازدواج زن و مرد آنجـا فقـط و فقط شهوت و ارضاء غريزه است، آنجا زن و مرد شايسته و صالح بسيار كم است، به همين خاطر فساد و افساد از سر و روى اروپا و آمريكا مانند باران بهاران مى ريزد.
مردان در مغرب زمين به طور اكثر، و زنان بطور اغلب پس از گذراندن دوران فساد، و رفاقت هاى نامشروع با يكديگر ازدواج مى كنند، و ثمره خود را پس از ولادت به شيرخوارگاه سپرده، و سپس بدون اينكه مهر پدرى و محبت مادرى را چشيده باشد، و منبعى از عواطف و احساسات پاك گشته او را تحويل مى گيرند، و سر هر سفره فسادى مى نشانند، آنگاه وى را به مدرسه مى سپارند تا آهنگى از تربيت ظاهر را طى كند، و به اصطلاحاتى چند آشنا گردد، آنگاه در سن هيجده سالگى وى را از خود مى رانند و به اميد محيط و جامعه رهايش مى نمايند!
آنان اگر اخلاق به فرزندان خانه و مدرسه بياموزند، اخلاق ژنتلمنى است، اخلاق اقتصادى و جلب مادّيت است، به ريشه هاى باطن و حقايق درون توجه ندارند، و از تربيت انسان قابل قبول عاجزند.
مگر نمى بينيد وقتى تشكيل جامعه و دولت مى دهند، جامعه منبع فساد و دولت منبع استعمار و استثمار مستضعفان روى زمين است.
جناياتى كه فارغ التحصيلان خانه و مدرسه و دانشگاه هاى مغرب زمين كرده اند تا قيامت قابل جبران نيست.
اگر اوقاتى باوقار و آرام و متين باشند، و خود را مؤدب و آراسته نشان دهند، به خاطر اين است كه طعمه نيافته، و لقمه چرب و لذيذ نديده اند، داستان آنان شبيه به اين داستان است كه مردى به دوستش گفت گربه اى را به مبادى آداب آراسته ام، و آن حيوان را تربيت كرده تا جائى كه بر سر سفره اى كه انواع غذاها قرار دارد شمعى به دست او مى دهم تا مهمانان در پرتو آن شمع از آن سفره بهره مند شوند، رفيقش گفت به اين ويژگى و به اين آراستگى گربه نمى توان اطمينان كرد، مرا دعوت كن تا بر سر آن سفره اين مسئله را به تو ثابت كنم، از وى دعوت كرد، گربه را بر سر سفره ديد كه چشم طمع و پاى حمله از غذاهاى سفره بريده، و شمعى براى روشنائى اطاق و ديد مهمانان به سفره بدست دارد، در گرمى اوضاع موشى را از جيب خود درآورد و به وسط سفره گذاشت، موش مى خواست فرار كند، گربه شمع رابه يك طرف انداخت و همچون شير ژيان به وسط سفره پريد، نظام سفره را براى گرفتن موش به هم زد، و اوقات خوش صاحبخانه و مهمانان را تلخ نمود!
آرى تربيت اروپا و مغرب زمين تربيت گربه اى است، تا غذاى خاص خود را به خيال خود نبيند، آرام و مؤدب هستند، چون چشمشان به طلا و نفت و ساير معادن ملل ضعيف بيفتد، براى بلعيدن حق ديگران، چراغ تربيت را به زمين انداخته و همچون حيوان درنده اى، به تمام حيثيات مادى و معنوى ملل ضعيف حمله مى كنند، و براى امور مادى از ميان جوى خون بى گناهان عبور مى كنند.
كثرت فساد و افساد، غلبه شهوات حرام، اخلاق زشت، قتل و غارت، فحشا و منكرات، در ملل مغرب زمين محصول خرابى نظام خانه و خانواده است.
اگر بيوت اروپا و آمريكا بيوت بارفعت، و بيوت غرق ذكر حق، و بيوت تسبيح حضرت معبود بود، محصولات آن بيوت انسانهائى والا و باكرامت و رشيد و باعاطفه و متخلّق به اخلاق حق بود، ولى چون بيوت مغرب زمين از حق و حقيقت دور است، ثمرات آن تلخ و بدبو و بدمزه است، و چنين نظام از هم پاشيده اى قابل سرمشق قرار دادن نيست، كسانى كه از آنان پيروى مى كنند بدتر از آنان خواهند شد.
بحث خود را با نام خدا وسپس با توضيح اين مطلب كه" منكر ولايتفقيه، منكر ضروری فقه است " آغاز مينمايم:
اگر كسی ولايت فقيه را مردود بداند، مرحوم آيهالله العظمی بروجردي(قده) او را منكر ضروری فقه اسلام و نه تنها فقه تشيع، ميداند مرحوم صاحب جواهر نيز در اين زمينه ميفرمايد:((استوانههای مذهب به ولايت فقيه حكم كردهاند و كسی كه در ولايت فقيه وسوسه كند طعم فقه را نچشيده است و رمز كلمات ائمه معصومين(ع) را نفهميده است.))
در بين معاصرين تنها مرحوم آيه العظمی خوانساري(ره) ميباشند كه ولايت مطلقه فقيه را مورد ترديد قرار داده و بهره مندی از اجرای الهی را به قيام و ظهور حضرت حجهبنالحسن(روحی و ارواح العامين له الفدا) موكول كردهاند. ايشان در حقيقت فايده دين را به زمان حضور معصوم(ع) محدود نموده و برخلاف ضرورت، ادامه احكام را در زمان غيبت امامعصر(عج) لغو و منتفی دانستهاند و دليل اين مسأله را محروميت، از بركات وجودی آن بزرگوار ذكر نمودهاند!
البته صحيح است كه نميتوان به ناقص بودن دين معتقد شد و حجت را از بندگان خدا سلب كرد؟ چگونه آن مرحوم وافرادی نظير ايشان در گذشته وجود وليفقيه را برای ايتام و قاصرين لازم دانستهاند، ليكن برای ملت اسلام وايتام ال محمد (ص) و جامعه مسلمين لازم ندانستهاند؟! و با نبود وليفقيه، به يغما رفتن عزت وشرف مسلمانان و منافع مادی و معنوی آنها را توسط گرگهای جهانخوار و جهانخواران گرگ نظارهگر باشند!!
آيا خالی بودن جامعه اسلامی از سرپرستی كه امور مسلمين را اداره كرده و حجت بين خداوند متعال و اماممعصوم باشد، نقص دين نيست؟ به ويژه دينی ميگويد: اگر جز دو نفر كسی وجود نداشته باشد، لازم است يكی امام و ديگری مأموم باشد. حال چگونه ميتوان معتقد شد كه چنين دينی در زمان غيبت امام معصوم(ع) مردم را بدون ولی و سرپرست گذارد؟ امام صادق(ع) كه در مقبوله عمربنحنظله اجاز داوری را درحقوق مالی و عرضی به مردم ميدهد، و شما هم آن را قبول داريد، اجرای آن را در صورت عدم تسليم محكوم اجازه نميدهد، با اينكه انگيزههای نفسانی غالباً محكوم را از تن دادن به حكم باز ميدارد.آيهاللهخراسانی كه در تحقيق و تتبع كمنظير بوده وبايد از ايشان به عنوان استاد مراجع و فقهائی كه بعد از مشروطيت آمدهاند نام برد در مورد ولايت فقيه نظرشان شبيه به نظر مرحوم شيخ انصاری (ره) است، يعنی اگر چه در مورد ولايت فقيه درجايی همان ترديدی را كه شيخ ابراز نموده ايشان نيز آن را آوردهاند، ولی هرگز با بيان قاطع و واضح اساس ولايت را رد نكردهاند، بلكه شيخ(ره) را در مورد. ولايتفقيه و آنچه كه از امور سياسي، اجتماعی و نظامی مربوط به جنبه امامت است و مشروعيت آن ثابت شده و مرجع در آنها وليفقيه ميباشد، پذيرفتهاند.
بنابراين اگر چه فقيه از نظر صفات و ملكات قابل مقايسه با امام معصوم(ع) نيست، اما اعتبار آن برای ولايت ضروری نيست، زيرا ارزش اين امرِاعتباری براساس نتايج و آثاری است كه بر آن ........ ميشود، نه چيز ديگر: چرا كه تفاوت بين امامت تكوينی و اعتباری به مانند پيوند نسبی و سببی است كه اولی قطع شدنی نيست، ولی پيوند دومی قطع شدنی است، بلكه ميتوان گفت كه امام معصوم(ع) نيز دارای ولايت حقيقی واعتباری است كه فقهاء در جهت دوم نائب او هستند. شيخ انصاری مناصب سهگانه فقيه را به شرح زير نام ميبرد: 1ـ منصب فتوا2ـ منصب مرجعيت در مرافعات و مخاصمات3- منصب ولايت يعنی تصرف اموال و النفس. درباره منصب سوم چنين فرموده است: ولايتفقيه به دوگونه متصور است: اول: وليفقيه در تصرف مستقل باشد، قطع نظر از اينكه تصرف غير، منوط به اذن او باشد. دوم: غير وليفقيه در تصرف مستقل نباشد و تصور وی منوط به اذن فقيه باشد. صورت اول استقلال فقيه در تصرف اموال و انفس را به حكم قاعده اوليه از تمامی افراد نموده و به عدم ثبوت آن تصريح كرده است ودر رواياتی كه گمان شده بر ولايت فقيه دلالت دارد، كلاً به عدم دلالت آنها تصريح كرده ميفرمايند:((اگر روايات شريفه از روی انصاف مورد توجه قرار گيرد، مشخص ميگردد كه سياق و صدور ذيل آنها در مقام بيان وظيفه فقهاء از نظر احكام شرعيه ميباشد، نه چيز ديگر. پس اگر فقيه زكات و خمس را از مكلف مطالبه نمايد دليل شرعی بر وجوب دادن آن فقيه وجود ندارد.))
ضمنا در آخر بحث چنين آمده است:((اقامه دليل بر وجوب اطاعت از فقيه به آن گونه كه اطاعات از امام معصوم واجب است، از كندن خارهای بسيار سخت درخت خاردار با دست لخت، دشوارتر و رنج آورتر است))
اين تعبير كنايهای است از اشكال يا عدم امكان بر اقامه دليل بر ولايت فقيه به شكل اول.
گروههای مخالف ولايت فقيه
برای توجه بيشتر به اين نكته، در اينجا مخالفين ولايت فقيه را باختصار به3 گروه زير تقسيم ميكنيم:
الف- دشمنان اسلام
كه طبعاً نه تنها ولايت فقيه مورپسند و رضايت آنها نيست، بلكه همان طوری كه تا كنون شاهد عداوت وكينهتوزی آنها از طريق درگيری نظامي، محاصره اقتصادي، توطئههای سياسی وجنگ فرهنگی و تبليغاتی و.... بودهايم، آنها با تمام وجود با آن مخالفند. لذا با تشبث به حربههائی چون ((جدائی دين ازسياست)) و ((ناقص بودن قوانين اسلام))و يا ((عدم قدرت ولايت فقيه برای حل معضلات پيچيده جهان))و...... ميخواهند به هر وسيله از مطرح بودن نظام جمهوری اسلامی ايران به عنوان الگوی مناسب برای مسلمانان . مستضعفان جهان جلوگيری نمايند.
ب- منحرفين
كه با تاثيرپذيری از افكار غربی و شرقی و با انگيزههای مختلف در رابطه با ولايت فقيه القاء شبهه ميكنند. يعنی با علم به واقعيت مبانی اسلام ناب محمدي(ص) و نظام ولايت فقيه، بدنبال منافع و اهداف شخصی و يا گروهی خويش بوده و به مخالفت ميپردازند. به عبارت ديگر، اين دسته نيز با مسئله ولايتفقيه، كينهتوزی برخورد مينمايند نكته قابل توجه در ارتباط با اين دسته، اين است كه جناحهای گوناگون و بعضاً مخالف يكديگر، در اصل مخالفت با ((ولايتفقيه))به اشتراك نظر ميرسند. از منافقين ضد خلق كه حاضرند برای دستيابی به اهداف جاه طلبانه خود بهر جنايت و ذلتی تن در دهند، تا ملی گرايانی كه اسلام را نه تنها قابل پيادهشدن نميدانند، بلكه پياده شدن آن را مفيد هم نميدانند. از ليبرالهای روشنفكر مآب كه ولايت فقيه مطرح شده از سوی حضرت امامخمينی قدسالشريف را بدعتی خطرناك ميدانند. تا متحجرين بيشعور و مقدس نمائی كه دخالت در سياست را دون شان فقيه ميدانند. از روحانی نمايان وابسته به قدرتهای جهانی كه نشخواركننده سخنان دشمنان اسلام و اربابان خود هستند، تا سرمايهداران زالو صفت و مرفهين بيدرد كه حاكميت فقاهت اسلامی را مانع سودجوئيها، عياشيها و خوشگذرانيهای خود ميدانند. از حجتيهايهائی كه هر گونه تشكيل حكومت قبل از حضرت مهدي(عج) را غير مشروع ميدانند تا ولايتيهای بيولايتی كه به تعبير امامخميني(ره) عنوان ولايت برايشان جز تكسب و تعيش نبوده و حسرت ولايت دوران شاه را ميخورند. همه و همه با بهانههای مختلف و طرح شكايات متفاوت با اصل مكتبي((ولايتفقيه)) پرداختهاند.
ج_ ناآگاهان
كه بدليل ناآشنائی و عدم آگاهی نسبت به مسئله اظهار نظر ميكنند و نه آنكه بخواهند مغرضانه و با كينهتوزی القای شبهه نمايند. يعنی اين دسته واقعاً بدنبال حقايق هستند و با برخورداری از صداقت از طريق علمی به طرح چند مسئله ميپردازند كه البته پاسخ ما به اشكالات، در حقيقت متوجه همين گروه است.
نكته ديگری كه بايد توجه داشت، اين است كه غالباً حتی همان گروهی كه صادقانه در ارتباط با ولايت فقيه اشكال مطرح كنند،نسبت به اصل مسئله ولايتفقيه واينكه ولايت امرواختيارحكومت بايد به دست فقيه عادل وباتقوی باشد، دارای اشكال نيست بلكه معمولاً اشكال رامتوجه حدوداختيارات وليفقيه ميدانند.
عمدهترين اشكالی هم كه درزمينه اختيارات مطلق ولايتفقيه مطرحميگردد، همان اشكالی است كه ميگويد وقتی كه فقيه ازولايت مطلقه برخورداراست نتيجه ولايتفقيه همان استبداد وديكتاتوری فقيه خواهدبود -درطی تحقيق قبل به اين اشكال به طورمفصل جواب دادهشد- (البته اين اشكال باعبارتهای گوناگون مطرحميگردد مثلاً گاهی گفته ميشود كه ولايتفقيه باحق حاكميت ملت منافات دارد، گاهی گفته ميشود ولايتفقيه حق تعيين سرنوشت سياسی واجتماعی راازمردم سلب ميكند. وگاهی نيزبا صراحت مطرحميگردد كه ولايتفقيه موجب ديكتاتوری وفاشيسم است)
در ادامه به بررسی اشكالات عمده واردشده ازسوی مخالفين به مسئله ولايتفقيه ميپردازيم.
اشكال اول: جديدبودن نظريه ولايتفقيه
يكی ازاشكالاتی كه ازسوی عدهای ازمخالفين ولايتفقيه مطرحميگردد اين است كه گفتهميشود اصل ولايتفقيه به عنوان تنها شيوه حكومتاسلامی درعصرغيبت امامزمان(عج) يك نظريه جديدی است كه ازسوی حضرت امامخمينی قدسسرهالشريف بيان شدهاست وبرهمين اساس توسط مجلس خبرگان شكل قانونی ورسمی يافتهاست. و چنانچه اين نظريه اززمانهای گذشته بين فقهای زيادی مطرح بوده وجزو اصول اساسی ايدئولوژی اسلامی محسوب ميگشتهاست پس چراتاكنون درطول تاريخ شيعه به عمل نيامدهاست؟ درپاسخ به اين اشكال بايد به نكات زير توجه نمود:
اولاً، بيان اينكه نظريه ولايتفقيه صرفاً ازجانب حضرتامام(ره) مطرحشدهاست، نشانگر بياطلاعی كامل مطرحكنندگان اين اشكال نسبت به نظريات علماء وفقهای گذشته ميباشد، زيرا نهتنها فقهايشيعه درتاليفات خود به طرح مسئله ولايتفقيه پرداختهاند، بلكه برروی اين اصل تاكيدنيزنمودهاند. به عبارت ديگر گرچه درزمينه محدوده اختيارات فقيه عادل نظرات متفاوتی بين فقها مطرح است امادرزمينه ثبوت ولايت برای فقيه عادل وبخصوص مسئله قضاوت فقيه ازاركان اساسی حكومت است همگی اتفاقنظر دارند. لذا هرگز نبايد تصوركرد كه اصل "ولايتفقيه" تنها ازسوی حضرت امام(ره) مطرحشدهاست. كمااينكه حتی نبايد پنداشت كه صرفاً فقهای معدودی همچون مرحوم محقق نراقی ويامرحوم شيخ انصاری و يامرحوم محقق نائينی و يا مرحوم آيهاللهالعظمی بروجردی پيرامون آن به بحث پرداختهاند. بلكه درطول تاريخ شيعه مسئله ولايت مطلقهفقيه بدليل آنكه اين اصل ازهمان زمان پيامبراكرم(ص) پايهگذاری شدهاست ودرزمان ائمه اطهار(ع) استمراريافتهاست، هيچگاه درنظرگاه فقها به فراموشی سپردهنشدهاست.
ثانيا"، نبايد فراموش كرد كه تنها ائمه اطهارعليهمالسلام تحت فشارهای شديد ظلم وستم واختناق طواغيت ومستكبرين درطول تاريخ قرارنداشتهاند، بلكه فقهای عظام شيعه نيزهمواره باشديدترين فشارها وسختترين شرايط طاقتفرسا مواجهبودهاند. لذا برای آنان بيان نقطهنظرات صريح درخصوص اصل ولايتفقيه وبحث ازگستردگی اختيارات فقها، هرگز امكانپذير نبودهاست.
وبرفرض هم عدهای ازفقهای بزرگوار باصراحت كامل ازاصل ولايتفقيه سخنميگفتهاند، حكام جور مانع رسيدن اين نظرات به ديگران ميشدهاند، وازنشرنظرات آنان جلوگيری ميكردهاند ولذا اگرهم بعضی ازفقها اختيارات وليفقيه را محدودميدانستهاند. بايد برای بررسی بهترنظرات آنان به شرايط ويژهای كه آن بزرگواران درآن به سرميبردهاند مراجعه نمود.
ثالثاً: مسلماً درصورتی كه فشارها وتضيقات مانع اظهارنظرفقها درخصوص اصل ولايتفقيه شدهباشد، اين مسئله بطريق اولی باعث خواهدشد كه درطول تاريخ شيعه برای فقها هيچگونه زمينهای جهت اجراء وتحقق اصل اساسی وعقيدتی "ولايتفقيه" باقينماند.
به راستی درجائی كه حضرتامامجعفرصادق(ع) درپاسخ معترض به عدم قيام، ازنبودن تنها 17 يارواقعی و فداكار سخن بگويد، ودرصورت وجود اين تعداد يار وفادار قيام آن حضرت برای برپائی حكومت اسلامی صورتميگرفت، مسلماً برای فقهای بزرگوار شيعه وشاگردان مكتب اهلبيت(ع) وضعيت وشرايط بهتر ومطلوبتری وجودنداشتهاست. علاوه برظلم ستمگران وفشاروخشونت طواغيت، عامل مهم ديگری كه درراه ايجاد حكومت مبتنی برولايتفقيه مانع ايجادكردهاست همان توطئه خيانتآميز دشمنان اسلام جهت تثبيت اصل، جدائی دين ازسياست، بودهاست ودرحاليكه به معضلات اجتماعی وسياسی ونظامی وفرهنگی است وفقه تئوری واقعی وكامل اداره انسان واجتماع ازگهواره تاگور است. عدهای تحت تاثير القائات استعمارگران هرگونه دخالت فقيه درسياست را دون شان فقيه ميدانستهآند. بنابراين هرگز عدم تشكيل حكومتی مبتنی برولايت فقها را نبايد به دليل عدم وجود چنين اعتقادی بين فقها دانست. بلكه اساساً زمينه اجرای اصل ولايتفقيه وجودنداشتهاست. كه بحمدالله بادرايت وهوشياری وقاطعيت وصلابت شخصيت بينظير تاريخ بعد ازائمهاطهار(ع) حضرتامامخميني(ره)، اين زمينه ايجادشده واصل ولايتفقيه تحققيافت. نظراهل سنت راجع به "ولايتفقيه" : برای تكميل پاسخ اشكال اول وبرای آنكه مشخصگردد كه "ولايتفقيه" نه تنها ازمسلمات فقهشيعه است بلكه اساساً ازضروريات انكارناپذير فقهاسلام است، دراينجا مناسب است كه اشاره مختصری نيزبه نظرات بعضی ازبزرگان وفقهای اهل سنت داشتهباشيم: - امام ابويعليالفراء در "الاحكامالسطانيه" ميگويد: امام ورهبرمسلمانان بايد درعلم ودين بهترين افرادباشد. - امامالحرمين دركتاب "غياثالامم" ميگويد: اگرصاحبامر مجتهد بود وظيفه همگان است كه دراجتهاد ازاوتبعيت كنند.
-ماوردی فقيه بزرگ اهل سنت ميگويد: علمی كه به اجتهاد درپيشامدها واحكام منجرشود ازشرايط امام است.
-شيخ محمود ابوزهره درصفات حاكم ميگويد: يكی ازصفات حاكم دين اينست كه مجتهد باشد.
- استاد محقق مرحوم محمدمبارك ميگويد: رئيس كشور وامام مسلمين واميرايشان باوجود اصلشوراء، ازنظرتصويب قانون وتطبيق احكام، درزمينههای سياسی درروابط اجتماعي، بالاترين مرجع دركشور محسوبميباشد. بنابراين، اصل براين است كه رئيس كشوراسلامی ازدرجه بالای اجتهاد درفقهاسلام ودرك اصول آن ودرستی تطبيق آن برخوردارباشد واوهم برای جلوگيری ازاستبداد وروشنشدن آرای مختلف، ازآنان نظرخواهی كند.
- كمالبنابيشريف وكمالابنابيهماد ميگويند، بسياری ازعلما شرط اجتهاد رابرای حاكم اسلام لازمميدانند ومعتقدند كه بايد حاكم دراصول وفروع دين يعنی درعلم عقايد وعلم فقه مجتهد باشد. (امامغزالی هم همين مطلب راميگويند): - درمبحث شروط امامت دركتاب "الفقهعليالمذاهبالاربعه" گفتهشدهاست كه مذاهب چهارگانه دراينكه امام بايد عادل عالم مجتهد و . . . باشد اتفاقنظر دارند.
اشكال دوم: وجود فقهای متعدد واجدشرايط
يكی ديگرازاشكالات مخالفين اين است كه ميگويند باتوجه بهاينكه "ولايتفقيه" ونصب فقها ازسوی ائمهاطهار اختصاص به فردخاصی ندارد، بلكه هرفقيه واجد شرايطی ميتواند اين منصب را احرازنمايد، حال جامعه اسلامی درمواقعی كه فقهای متعدد واجد شرايط دريك زمان وجود دارند، دارای چه تكليفی است؟ آيا بايد ازچند رهبر اطاعتنمايد؟ آيا ميتواند تصوركرد كه مسلمانان ناگزير باشند درحكومتالسلامی مثلاً دوحكم متضاد راازسوی دوفقيه عادلی كه هردوهم مورداحترام هستند رعايت نمايند؟ آيا درجامعهاسلامی نبايد وحدت رهبری كه اساسيترين پايه هراجتماعی است برقرارگردد؟
فعليت ولايت برای "فقيهعادل" تنها درصورت پذيرش اكثريت مردم (يابهصورتمستقيم وياتوسط اكثريت خبرگان منتخب مردم) حاصلخواهدشد. يعنی صرفاً با پذيرش مردم امكان تحقق عينی ولايت برای هرفقيهعادل واجدشرايطی كه درمعرض رهبری حكومتاسلامی قرارميگيرد، بوجودخواهدآمد. لذادرصورتی كه فقيه واجد شرايط موردپذيرش اكثريت مردم واقعنگردد ولوآنكه براساس نظريه بسياری ازفقها صاحب صلاحيت ولايت برمردم است، اما مسلماً هيچگاه ولايت اوتحقق خارجی نخواهديافت. وچون چنين است هيچگاه درحكومتالسلامی وجود فقهای متعدد واجدشرايط موجب اشكال نخواهدبود، زيرابهرحال يكی ازفقهای واجدشرايط درنظرمردم وياخبرگان منتخب آنان دريك زمينه ويا درزمينههای گوناگون بالاترتشخيص دادهخواهدشد ولذا ازمقبوليت بيشتری برخوردارخواهدگرديد.
دراينجا تنها همين فردمنتخب درعمل دارای ولايت برمردم است وديگرفقها نيزبه دليل حرمت اخلال درنظام حكومتاسلامی بايد ازولايت وحكومت اين فقيه منتخب تبعيت كنند. تجربه دهه اول برقراری حكومتاسلامی مبتنی برولايتفقيه درايران (باوجود فقهای متعدد درهمين دوران) بهترين دليل برای پاسخ به اشكال وجود فقهای متعدد واجدشرايط است.
بحثی پيرامون شورای رهبری
حال كه دانستيم درصورت وجود فقهای متعدد واجد شرايط درزمان واحد تنها يكی ازآنان مسئوليت رهبری مردم را برعهدهخواهدداشت وديگران ملزم به تبعيت از وی ميباشند ممكن است برای عدهای اين سئوال مطرحگردد كه مگر شورای فقهای عادل نميتواند حكومت ولايت راعهدهدارگردد؟ به همين جهت لازم است كه بحث كوتاهی پيرامون شورای رهبری مطرحگردد. ميدانيم كه خبرگان اول درقانون اساسی جمهورياسلاميايران، مسئله شورای رهبری درنظام جمهورياسلامی را پيشبينی وطراحی كردهبودند. اما ازجمله موارد كه توسط شورای منتخب حضرت امام(ره) كه مسئوليت بازنگری درقانون اساسی جمهورياسلامی رابرعهدهداشت، اصلاحگرديد. همين مسئله حذف شورای رهبری ازقانون اساسی بود. دراين رابطه بايد به نكات زيرتوجهداشت: اولاً: شورا درنظام اسلامی به عنوان بازوی متفكرمديريت عمل خواهدكرد وهرگزنبايد اصل مديريت رادريك جامعه به شورا واگذارنمود. همانطوری كه ضعف چنين سيستمی دركشورهای مختلف تجربهشدهاست. لذا خداوند سبحان بعد ازدستوربه پيامبر درارتباط با مشورت بامردم ميفرمايد: "فاذا عزمت فتوكل عليالله" بنابراين هرچند لازماست كه مقام رهبری درمسائل مختلف باديگرفقها وكارشناسان مشورت نمايد اما هرگز اين مشورت نبايد مانع سرعت تصميمگيری وحل معضلات مردم گردد.
يعنی درحالی كه براساس بند اول ازوظايف واختيارات رهبر كه همان تعيين سياستهای كلی نظام جمهورياسلاميايران ميباشد، مقام رهبری "پس ازمشورت بامجمع تشخيص مصلحت نظام" به تصميمگيری ميپردازد، اما مسلما" بعدازاين مشورت تصميمگيرنده اصلی همان مقام رهبری است ونهشورا.
ثانياً: درصورتی كه امربسيارمهم رهبری حكومتاسلامی به شورائی واگذارگرددد كه تصميمگيرنده اصلی همين شوراباشد، مسلما" گاهی اداره اموراساسی نظام مختلخواهدشد. زيرا احتمالدارد كه دربعضی مواقع اكثريت مرجع به دست نيايد ومثلاً اگراعضای شورای رهبری سهنفرباشند. هريك رايی غير از رای ديگران داشتهباشند يكی به ضرورت ووجوب رايميدهد، ديگری به عدم ضرورت وحرمت رای دهد وسومی به مباحبودن آن كاررايدهد.
ثالثاً: درتاريخ انبياء و اولياء الهی ما نه تنها شيوه رهبری شورائی راسراغ نداريم بلكه برعكس شاهد وحدت رهبری هستيم. مثلا" درزمان پيامبراكرم(ص) هرچند حضرت علي(ع) نيزواجدشرايط وصفات وكمالات رهبری جامعه اسلامی است، اما تازمانی كه افضل واعلم يعنی پيامبرگرامياسلام(ص) وجوددارد صلاحيت رهبری نيزبا آن بزرگواراست ويا درتاريخ انبياء با آنكه حضرتلوط(ع) نيزپيامبرخدا بود ولی ازرهبری وامامت حضرت ابراهيم تبعيتمينمود وهمينطور حضرت هارون تابع حضرت موسی كليم(ع) بود. كمااينكه شيوه رهبری شورائی نه تنها ازآيه و روايتی استنباط نميشود بلكه با مراجعه به بعضی روايات عكس آن نيزاستفادهميشود. دراينجا برای نمونه فقط روايتی كه درعيون اخبارالرضا ازامام هشتم عليه السلام نقلشدهاست متذكرميشويم. امام هشتم درپاسخ سوال "چراامام ورهبر بايد يكی باشد وچرا نميتواند متعددباشد؟"
دلائل متعدددارد
اول: آنكه يك امام ورهبر تدابيرگوناگون ومختلف ندارد، ليكن اگردونفريابيشتر شدند نميتوانند درهمه امورما هم اتفاقنظر داشتهباشند وماهيچ دونفری را نميشناسيم كه درتدبيروتفكر يكسان باشندپس اگرتبعيت ازهردولازم باشد وهردواختلافنظر داشتهباشند، مشاجره وفساد به جامعه راهمييابد واگرازيك نفر اطاعت شود ازاطاعت ديگری سرباززدهشدهاست واگر نيمی ازمردم ازيكی ونصف ديگر ازفرد دوم اطاعت كنند غيرازاختلاف اجتماعي، همه مردم هم معصيت ونافرمانيكردهاند.
دوم: آنكه واجبالاطاعهبودن هردوسبب تضييع حقوق واحكام وحدودالهی ميگردد زيرا هريك ازطرف دعوا به رهبر موردعلاقه خود رجوعميكند وهريك ازدورهبر هم برخلاف حكم ديگری نظرميدهد.
سوم: آنكه اگرگفتهشود امرونهی آن كسی مقدم است كه قبلا" حكم كردهباشد ميگويم: با فرضاينكه هردوهم صلاحيت ذاتی وهم صلاحيت رهبری دارند، چرا حق تقدم با اولی باشد؟ وچرا دومی بعدازصدور حكم اولی نتواند مخالفت كند؟ ولذا اگراين فرض را هم بپذيريم حدودوحقوق الهی باطلميشود.
چهارم: آنكه اگرگفتهشود هردودرچنين مواردی ساكت باشند تاكشمكش ودرگيری ايجادنشود ميگويم بالاخره يكی ازآن دوكه حق ميگويد، باسكوتش حكم خدا وحدودالهی را سكوت گذاشتهاست. البته نبايد پنداشت كه حديث شريف امامرضا(ع)، مخصوص به امام معصوم است بلكه استدلالهای حضرت دررهبرانی كه جائزالخطا هستند بهتر مصداق ومفهوم پيداميكند.
وحدت رهبری ازمكانی است كه بيشك درنظام اسلامی بايد حفظگردد. برهمين اساس با پذيرش فقيهعادل باتقوی ازسوی اكثريت مردم به عنوان وليفقيه برفقهای ديگر نيزلازم است كه ازمقام رهبری تبعيت نمايند. سئوالی كه دراينجا ممكن است مطرحگردد اين است كه مرجعيت ورهبری چه رابطهای با يكديگردارند؟ آيا بايد مقام رهبری لزوماً مرجع تقليد مسلمانان نيزباشد؟ ويا لازمه مرجعيت تقليد ورهبری هم هست؟ برای روشنشدن اينگونه سئوالات بايد به نكات زيرتوجهنمود: اولاً: بين مرجعيت ورهبری اصطلاحاً نسبت "عام وخاص من وجه" وجوددارد، يعنی بعضی ازمراجع ممكن است واجد شرايط رهبری هم باشند وبعضی ازكسانی كه واجد شرايط رهبری هستند ممكناست به مرجعيت هم رسيدهباشند. اما نبايد پنداشت كه حتماً مرجعيت، لازمه رهبری است كمااينكه نبايد تصور نمود كه هرمرجعتقليدی هم واجدشرايط رهبری است.
ثانياً: دربعضی مواقع ممكن است كه دوعنوان مرجعيت ورهبری دريك نفرجمع گردد. همانگونه كه درمورد مرجع عاليقدرتقليد، رهبركبيرانقلاباسلامی حضرت آيهاللهالعظميامامخميني(ره) چنين بود.اما، بااين حال بايد دانست كه اساساً مرجعيت يك مسئله است ورهبری مسئله ديگر.
ثالثاً: مرجع تقليد، رهبری مقلدين خويش را درافتاء وبيان حلال وحرام ومستحب ومكروه ومباح برعهدهدارد. اما رهبری وی صرفاً دردائره امورشخصی وعباد ميباشد. اما درمسائل اجتماعی برای آنكه درجامعه هرج ومرج پيش نيايد ونظم وثبات حكومت اسلامی دائماً برقرارگردد، صرفاً مقام رهبری صلاحيت اظهارنظررا دارد. يعنی هرچند نظرمراجع وفقهای ديگر ازلحاظ علمی دارای ارزش است اما ازلحاظ عملی ودرجنبه اجرائی تنها نظر مقام رهبری لازمالاتباع است. رابعاً: هرچند كه مراجع تقليد آزاد هستند كه مقام رهبری را صاحب صلاحيت برای رهبری ندانند، اما هنگامی كه او ازطرق قانونی به رسميترسيده برهمه آنان لازمست كه دركوچكترين مسائل اجتماعی تابعنظر مقام رهبری باشند ونميتوانند برخلاف نظر رهبری درمسائل اجتماعی اقدامنمايند. دراينجا جهت تاييد نكات فوقالذكر قسمتی ازسخنرانی شهيد مظلوم آيتالله دكتربهشتی رانقلميكنيم: "فرق بين مرجع ورهبرچيست؟" آيا اين دويكی است؟ پاسخ: مرجع، رهبراست اما صرفاً رهبرعلمي، اگرمنظور شما از"رهبر" رهبری علمی است مرجع رهبرعلمی است واگرمنظور رهبری اجتماعی است دراين صورت مرجعيت يك مطلب است ورهبری اجتماعی مطلبی ديگر پاسخ سوال اين است كه مرجع رهبر است ولی رهبر درتقوا وبيان حلال وحرام ومستحب ومكروه ومباح واين مستلزم آن نيست كه حتماً اين شخص درجنبههای ديگرهم رهبرباشد. مثال: فرق يك دبيررياضی خوب دركلاس وبين يك رئيس دبيرستان خوب دريك دبيرستان چيست؟ يك دبيررياضی خوب، رهبروراهنمای دانشآموزان درآن بخش تخصصی خويش است، ولی يك رئيس دبيرستان ادارهكننده ورهبريكنندهعلمی كارهای يك واحد آموزشی است. ممكن است كسي، هم يك رئيس دبيرستان لايق وهم يك دبيررياضی لايق باشد، هم دركلاس خوب درس بگويد وهم مدرسه راخوب اداره كند . . . اگرشما يك بيمارستان تاسيس كنيد، اداره اموربيمارستان را به چه كسی ميسپاريد؟ به متخصصترين پزشك يا به مديرترين پزشك؟ -درزمينه مرجعيت مساله درست همينطور است-
هستند وحتی اختيارات رياست جمهوری باآنكه مقام دوم پس از رهبری شناختهشدهاست قابل قياس با اختيارات مقام رهبری نيست وبين آنها فاصله زيادی مطرحاست. اصل 57 قانون اساسی ميگويد: "قوای حاكم درجمهورياسلاميايران عبارتند از: قوهمقننه، قوهقضائيه، قوهمجريه كه زيرنظر ولايتمطلقه امروامامت برطبق اصول آيند، اين قانون اعمالميگردند، اين قوامسقل ازيكديگرند.
ثانياً: نبايد فراموش كرد كه نه تنها قوای حاكم درجمهوری اسلامی زيرنظرولايتامر وامامتامت هستند، بلكه تمامی اين قوا مشروعيت خويش را ازمقام ولايتفقيه ميگيرند، واگرنظرورضايت وليفقيه درباره هريك ازاين قوا تاميننگردد، مسلماً برای يك روزهم ادامه فعاليت آنها مشروعنيست.
مادامی كه شورای نگهبان وجود نداشتهباشد مجلس شورای اسلامی اعتبار قانونی ندارد وميدانيم كه انتخاب فقهای شورای نگهبان با مقام رهبری است. از سوی ديگر عاليترين مقام قوه قضائيه كه مسوليت اساسی كليه امور قضائی و اداری و اجرائی را برعهده دارد، يعنی رئيس قوه قضائيه توسط مقام رهبری منصوب ميگردد. كما اينكه مقام رهبری حتماً بايد حكم رياست جمهوری را پس از انتخاب مردم امضاء نمايد يعنی هر سه قوه به نوعی از مقام رهبری سرچشمه ميگيرند.
نظارت ولايتفقيه برای قوای سه گانه علاوه برآنكه موجب تعدد مراكز قدرت نيست، بلكه تضمين كننده اسلامی بودن نظام و جلوگيری از تمركز قدرت در دست فرد يا افراد، و مانع نفوذ استعمارگران خواهد بود، و اين ولايتفقيه عادل در حقيقت راهگشا و راهنمای همه نيروهای ديگر است. واين همان نكتهای است كه امام محمد باقر (ع) به آن اشاره ميفرمايند: زراره عن ابی جعفر عليهالسلام قال: بنی الاسلام علی خمسه اشياء: علی الصلاه و الزكاه والحج و الصوم والوالايه قال زراره قلت وای شيء من ذلك افضل؟ فقال: الولايه افضل لانها مفتاحهن والوالی هو الدليل عليهن
كه در اين حديث امام باقر(ع) با اينكه پايههائی كه اسلام برآنها بنا نهاده شده است پنج چيز ذكر ميفرمايند اما ولايت را، كليد و راهگشای آن چهار نای ديگر يعنی نماز، زكات حج و روزه ميدانند، اين نكته بخاطر اين است كه پياده شدن اسلام با تمام ابعادش در گرو ولايت و رهبری صحيح امت اسلامی ميباشد. از سوی ديگر اطاعت امت از مقام رهبری و نظارت آنان بر اعمال مسؤلين قوای سهگانه، مانع بروز هر گونه اختلاف و سرپيچی قوای سهگانه از او امر مقام رهبری خواهد بود.
علاوه بر همه موارد فوق الذكر بايد به اين نكته اساسی نيز توجه داشته باشيم كه حكومت اسلامي، حكومت قانون است: مسئله قدرت طلبی واعمال قدرت مطرح نيست بلكه مسئله وظيفه و مسؤليت اهميت دارد، لذا هركس براساس وظيفه قانونی و شرعی خويش بايد حركت كند طبعاً در چنين وضعيتی هرگز مسئله وجود مراكز متعدد قدرت، مفهومی نخواهد داشت.
رابطه مرجعيت بارهبری
وحدت رهبری ازمكانی است كه بيشك درنظام اسلامی بايد حفظگردد. برهمين اساس با پذيرش فقيهعادل باتقوی ازسوی اكثريت مردم به عنوان وليفقيه برفقهای ديگر نيزلازم است كه ازمقام رهبری تبعيت نمايند. سئوالی كه دراينجا ممكن است مطرحگردد اين است كه مرجعيت ورهبری چه رابطهای با يكديگردارند؟ آيا بايد مقام رهبری لزوماً مرجع تقليد مسلمانان نيزباشد؟ ويا لازمه مرجعيت تقليد ورهبری هم هست؟ برای روشنشدن اينگونه سئوالات بايد به نكات زيرتوجهنمود:
اولاً: بين مرجعيت ورهبری اصطلاحاً نسبت "عام وخاص من وجه" وجوددارد، يعنی بعضی ازمراجع ممكن است واجد شرايط رهبری هم باشند وبعضی ازكسانی كه واجد شرايط رهبری هستند ممكناست به مرجعيت هم رسيدهباشند. اما نبايد پنداشت كه حتماً مرجعيت، لازمه رهبری است كمااينكه نبايد تصورنمود كه هرمرجعتقليدی هم واجدشرايط رهبری است.
ثانياً: دربعضی مواقع ممكن است كه دوعنوان مرجعيت ورهبری دريك نفرجمع گردد. همانگونه كه درمورد مرجع عاليقدرتقليد، رهبركبيرانقلاباسلامی حضرت آيهالله العظمي امام خميني(ره) چنين بود.اما، بااين حال بايد دانست كه اساساً مرجعيت يك مسئله است ورهبری مسئله ديگر.
ثالثاً: مرجع تقليد، رهبری مقلدين خويش را درافتاء وبيان حلال وحرام ومستحب ومكروه ومباح برعهدهدارد. اما رهبری وی صرفاً دردائره امورشخصی وعباد ميباشد. اما درمسائل اجتماعی برای آنكه درجامعه هرج ومرج پيش نيايد ونظم وثبات حكومت اسلامی دائماً برقرارگردد، صرفاً مقام رهبری صلاحيت اظهارنظررا دارد. يعنی هرچند نظرمراجع وفقهای ديگر ازلحاظ علمی دارای ارزش است اما ازلحاظ عملی ودرجنبه اجرائی تنها نظر مقام رهبری لازمالاتباع است. رابعاً: هرچند كه مراجع تقليد آزاد هستند كه مقام رهبری را صاحب صلاحيت برای رهبری ندانند، اما هنگامی كه او ازطرق قانونی به رسميترسيده برهمه آنان لازمست كه دركوچكترين مسائل اجتماعی تابعنظر مقام رهبری باشند ونميتوانند برخلاف نظر رهبری درمسائل اجتماعی اقدامنمايند.
پاسخ: مرجع، رهبراست اما صرفاً رهبرعلمي، اگرمنظور شما از"رهبر" رهبری علمی است مرجع رهبرعلمی است واگرمنظور رهبری اجتماعی است دراين صورت مرجعيت يك مطلب است ورهبری اجتماعی مطلبی ديگر پاسخ سوال اين است كه مرجع رهبر است ولی رهبر درتقوا وبيان حلال وحرام ومستحب ومكروه ومباح واين مستلزم آن نيست كه حتماً اين شخص درجنبههای ديگرهم رهبرباشد. مثال: فرق يك دبيررياضی خوب دركلاس وبين يك رئيس دبيرستان خوب دريك دبيرستان چيست؟ يك دبيررياضی خوب، رهبروراهنمای دانشآموزان درآن بخش تخصصی خويش است، ولی يك رئيس دبيرستان ادارهكننده ورهبريكنندهعلمی كارهای يك واحد آموزشی است. ممكن است كسي، هم يك رئيس دبيرستان لايق وهم يك دبيررياضی لايق باشد، هم دركلاس خوب درس بگويد وهم مدرسه راخوب اداره كند . . . اگرشما يك بيمارستان تاسيس كنيد، اداره اموربيمارستان را به چه كسی ميسپاريد؟ به متخصصترين پزشك يا به مديرترين پزشك؟ -درزمينه مرجعيت مساله درست همينطور است
اشكال چهارم: عدم توانائی فقها برای اداره كشور
اشكال ديگری كه به ((ولايتفقيه)) گرفته ميشود اين است كه مخالفين ميگويند:((فقيه)) به كسی گفته ميشود كه عالم به اصول و احكام اسلام و دارای قدرت استنباط و استخراج احكام جزئی از اصول كلی شرع اسلام است. واين به معنای قدرت تطبيق احكام بر موضوعات و قدرت اجرای احكام اسلام نيست. لذا آن فقيهی كه عمری را در حوزههای علميه گذارنده است و دائماً با استنباط احكام سرو كار داشته است، هرچند از عدالت كافی و تقوای لازم برخودار باشد، نميتواند خود را با سياستهای پيچيده زمان خويش تطبيق دهد. چنين فقيهی نخواهد توانست از پس معضلات گوناگون سياسي، اقتصادي، فرهنگی و نظامی برآيد و چون قادر به اداره امور كشور نيست، چگونه ميخواهد در راس حكومت اسلامی قرار گيرد؟
درپاسخ به اين اشكال بايد به نكات زيرتوجهشود:
اولاً: هرگزكسی معتقدبه اين نيست كهصرفاً وجود فقاهت اصطلاحی درفقها برای اداره كشوركافياست، بلكه همانگونه كه آگاهینسبت به زمان وحوادث، كارآئي، قاطعيت، قدرتمديريت، تدبيروشجاعت ازصفات وشرايط لازمومهم "وليفقيه" محسوبميگردد برمبنای اصل 109 قانوناساسی درصورت تعدد واجدينشرايط، شخصی كه دارای بينش فقهی وسياسی قويترباشد،مقدم است. برهمين اساس است كهميبينيم رهبركبيرانقلاب امامخميني(ره) اجتهاد مصطلح درحوزهها را برای بدستگرفتنزمام جامعه كافينميدانند ايشان دراين زمينه ميفرمايند:"ولی مهم شناخت درست حكومتوجامعه است كه براساس آن نظام اسلامی بتواند به نفع مسلمانان برنامهريزی كند كهوحدت رويه وعمل ضروری است وهمين جا است كه اجتهاد مصطلح درحوزهها كافی نميباشد،بلكه يك فرد اگر اعلم درعلوم معهود حوزهها هم باشد ولی نتواند مصلحت جامعه راتشخيصدهد بطوركلی درزمينه اجتماعی وسياسی فاقد بينش صحيح وقدرت تصميمگيری باشد اين فرددرمسائل اجتماعی وحكومتی مجتهد نيست ونميتواند زمام جامعهرابدستگيرد"
بنابراين اگردرنظريه "ولايتفقيه" فقط نقاهت اصطلاحی شرط بود،اشكال فوق واردبود، حال كه غيرازفقاهت، وليفقيه ميبايست ازصفات وشرايط ديگرینيزبرخوردارباشد، پس اشكال واردنيست. ثانياً: تلقی مخالفين از ((فقه)) و((فقها)) دارای اشكال است. زيرا آنان فقيه را عنصری تصور نمودهاند كه هيچ سياست وازمسائل اجتماعی و روابط و مناسبات حاكم بر جوامع سر در نميآيد و از آنجائی كهاحتمالاً به تز جدائی "دين" و "سياست" معتقد هستند، لذا از "فقه" را نيز صرفاً مشتیاحكام مربوط به طهارت و نجاست دانسته و برای آن قلمروی جدا از قلمرو مسائل اجتماعیقائل هستند. طبعاً با چنين ديدگاهی از فقه و فقها قبول ولايت فقها برای اشكالكنندگان مشكل است. اينان ميگويند: فقهائی كه جز دادن رسانه عمليه و بيان احكام،كار ديگری نميتوانند چگونه قادر به اداره كشور هستند؟
بايد به اين گروه ازاشكال كنندگان تذكر داد كه فقه اسلام فقيهی جامع و پوياست. و به تعبير حضرتامامخميني(ره) "فقه، تئوری واقعی و كامل اداره انسان و اجتماع از گهواره تا گوراست. و در جائی ديگر در ارتباط با حقيقت فقه و ويژگيهای اجتهاد ميفرمايد: " اجتهادبه همان سبك صحيح است ولی اين بدان معنا نيست كه فقه اسلام پويا نيست. زمان ومكاندو عنصر تعيين كننده در اجتهادند. مسئلهای كه در قديم دارای حكمی بوده است، بهظاهر همان مسئله در روابط حاكم بر سياست و اجتماع و اقتصاد يك نظام ممكن است حكمجديدی پيدا كند.بدان معناكه با شناخت دقيق روابط اقتصادی واجتماعی وسياسی همانموضوع اول از نظر ظاهر با قديم فرقی نكرده است واقعاً موضوع جديد شده است كه قهراًحكم جديدی ميطلبد.
حضرت امامخميني(ره) كه خود يك مجتهد جامع الشريط بوددرارتباط با ويژگيهای مجتهد واقعی ميفرمايد: مجتهد بايد به مسائل زمان خود احاطهداشته باشد. برای مردم و جوانان و حتی عوام هم قابل قبول نيست كه مرجع و مجتهدشبگويد من در مسائل سياسی اظهارنظر نميكنم. آشنائی به روش برخورد با حيلهها وتزويرهای فرهنگ حاكم بر جهان، داشتن بصيرت و ديد اقتصادي، اطلاع از كيفيت برخورد،اقتصاد حاكم در جهان، شناخت سياستها و حتی سياسيون و فرمولهای ديكته شده آنان دركموقعيت و نقاط قوت وضعف دو قطب سرمايهداری وكمونيسم كه در حقيقت استراتژی حكومت برجهان را ترسيم ميكنند از ويژگيهای يك مجتهد جامع است. يك مجتهد بايد زيركی و هوش وفراست هدايت يك جامعه بزرگ اسلامی و حتی غير اسلامی را داشته باشد و علاوه بر خلوصو تقوی و زهدی كه درخور شأن مجتهد است واقعاً مدير و مدبر باشد. حكومت در نظر مجتهدواقعی فلسفه عملی تمامی فقه در تمامی زوايای زندگی بشريت است."
ثالثاً: همانگونه كه وليفقيه در اداره امور با متخصيص و كارشناسان در زمينههای مختلف مشورتميكند روسای كشورهای ديگر دارای مشاورين و معاونينی هستند كه به آنان كمك فكریواطلاعات كافی دهند.
بنابراين فقهای آشنا به حقيقت فقه و مجتهدين واقعی كه علاوهبر آگاهی به زمان، از وجود كارشناسان استفاده ميكنند بخوبی قادر به اداره امورپيچيده سياست هستند.
اشكال پنجم: ولايتفقيه منافی قداست فقهای اسلام
ازاشكالات ديگری كه در ارتباط با "ولايتفقيه" مطرح ميگردد اين است كه گفته ميشودفقهائی كه در گذشته در طول 1400 سال در درون توده مردم بودند و نسبت به ظلم وستمدستگاههای دولتی .... و پناهگاه آنان بودند. حال اگر اين فقها در مركز قدرت قرارگيرند، اصلاً بخاطر آنكه هركس كه قدرت را بدست ميگيرد بزودی قدرت برای او هدفخواهد شد كه اين فقها از تودههای مردم بيگانه شوند. ثانياً از آنجائی كه توده مردممسئوليت هر آنچه كه در جامعه اتفاق ميافتدرا به گردن فقها مياندازد كم كم از فقهافاصله گرفته و از آنان جدا خواهند شد كه اين خود ضربه بزرگی بر اسلاماست.
ثالثاً در مركز قدرت قرار گرفتن فقها باعث خواهد شد كه اسلام بصورت دينرسمی درآيد كه اين مسئله باقداست فقهای اسلام منافات خواهدداشت . البته اشكال فوقبه شكلهای ديگری نيز مطرح ميگردد كه اگر بخوبی در جنبههای مختلف اين اشكال دقتشود، مشخص خواهد گرديد كه اين اشكال عيناً رويه دوم سكه "جدائی فقها از سياست " ودر نتيجه " جدائی دين از سياست " ميباشد.
در پاسخ به اشكال فوق نكات زير رايادآور ميشويم:
اولا: اين درست است كه علما و فقها در طول تاريخ .... و پناهگاهتوده محروم بودهاند، اما در صورت اين پناهگاه بودن اثر مهم عملی خواهد داشت كهفقها در مركز اصلی قدرت قرارگيرند. والا ملجئيت فقها بدون قدرت صرفاً نوعی تسلیدادن مظلومان و محرومان و مستضعفان محسوب ميشود. اگر ساليان سال فقهای اسلامپيشاپيش تودههای محروم به مبارزه با ظلم و ستم ادامه دهند و درنهايت باز قدرت دردست ديگران باشد مسلماً هيچ يك از حقوق حقه تودههای مردم بصورت كامل استيفاءنخواهد شد. ثانياً: اگر در دست داشتن قدرت سياسی باقداست فقهای اسلام منافات داشتنميبايست پيامبر اكرم(ص) اولين حكومت اسلامی را با رهبر سياسی خود پايهگذارینمايد. ويا بايد معتقد بود كه قداست مولای متقيان حضرت علي(ع) كه در رأس حكومتاسلامی قرار گرفت لكهدار شده است ويا ساير ائمهاطهار(ع) مانند امام رضا(ع) كهحضور سياسی ملموس در جامعه اسلامی داشته باشد قداستشان لكهدار شده باشد. نبايدفراموش كرد كه القای چنين شبههاي، توطئه حساب شدهای از جانب دشمنان اسلام است وبهخيال خويش تقسيم عادلانهای داشتهاند كه معنويت و روحانيت از آن فقها باشد و حكومتاز آن ديگران. ثالثاً: هرگز تحقق اهداف الهی مكتب اسلام بدون در دست داشتن قدرتامكانپذير نيست. اجرای حدود شرعي، كيفر معصيتكاران و فقط و فقط در سايه داشتنفدرت وحكومت ممكن است.
اشكال ششم:علت عدم صراحت در بيان قران چيست؟
اگر بهطور واضح ميفرمود: فقها در اسلام حق حكومت دارند چه ميشد؟ چرا با جمله والذينامنوا الذين يقيمون الصلوه ويؤتون الزكوه و هم راكعون. از آنها ياد كرده است؟ چراخداوند همانطور كه درباره رهبان و اخبار كه همان علماء يهود هستند فرموده دربارهفقهای اسلام نفرموده است؟
جواب همه سوالات اين است كه ماديات زمين و معادن رابرای تأمين زندگی بشر آفريده و اگر انسانها عقل و نيروی خود را بكار بگيرند، از آنبهرهمند ميشوند. هو الذی جعل لكم الارض ذلولا فامشوا فی مناكبها وكلوا من رزقهواليه النشور. برای زندگی معنوی قرآن را كه بقول علي(ع) اقيانوس ژرفی است كه تمامشدنی نيست خلق كرده است. وان تعدوا نعمت الله لا تحصوها. ايمان به خدا و قيامت بايدبه كمك عقل و فطرت حاصل شود. ايمان به پيغمبر، امامت و ولايتفقيه بايد بادستاندازی و تعمق در قرآن و "عدل قرآن" بدست آيد. احكام فرعيه بايد از همين تلاشواجتهاد حاصل گردد. تنظيم رساله احكام و قوانين اقتصادی روشن خوب است و از مسلمانانتهيه آن خواسته شده است علم به ولايت و امامت خوب و مطلوب است ومردم مكلف به داشتنآن هستند، هرگز رزق مادی و معنوی بدون زحمت و تلاش، ساخته و پرداخته نازل نميشود،جز در مواردی استثنايي، تا جهان تصور نكنند كه عليت كور وبی اراده در جهان حكومتميكند . تفحص وانتخاب احسن خود نشانهای ازعقل واختيارووسيلهای برای تكاملبشرميباشد. بسياری ازاحكام مسلماسلام كه انكارآن موجب كفر ميشود، درقرآن هستونيست. امامت معصومين درقرآن وجودداردوندارد. اگرمصلحت مهمتر اقتضا نميكرد قطعاًاين دومرتبه يا سه مرتبهای كه به اسم پيغمبراسلام درقرآن تصريح شدهاست انجامنميگرفت، تا گل محمدی را ازبوی خوشش بشناسند.
امام صادق(ع) فرمودند: اگرازآياتمتشابه نبود، انگيزه رجوع به مفسر وجود نداشت اگررجوع به مانبود. مردم به مانيازینداشتند، ازمنافع ديدار ما محروم ميشدند. ما اسوههای هدايت هستيمولوشئنالاتيناكلنفسهُديها
همچنين درقرآن كريم به طورواضح برای اهلش بيانشدهاست. ازامام باقر(ع) ميفرمايد."چيزی نيست مگراينكه قرآن كريم اصل وريشهاش رادارد هرچه ميگوئيم ازقرآن گرفتهايم، دليل آنرا ازمن مطالبهكنيد تاازقرآن بيانكنم"
به نظر ما شايد دليل تصريحنكردن به ولايت فقيه درقرآن كريم اين باشد كهقرآن ازحذف وانكارمستكبرين وطرفداران اسلام امريكائی مصون بماند. خلاصه جواب اينستكه همانطوركه درامورمادی انسانها بايد اسباب تكامل مادی را خود فراهمكنند وازآنچهماده آن درطبيعت وجوددارد نردبان صعود برقله ماديات را بسازند درامورمعنوی هم بايدازقرآن وتعاليم مرسل الهی نردبانی باميلياردها پله برای صعود به مكه معنوی واستقراردرجوار ابدی الوهيت وارتزاق ازسفره حق باتمام توان بسازند.
-وسائلالشيعه، جاول، كتاب الطهاره، باب1 ، حديث 2. (زراره ازامام باقر(ع) نقل ميكند كه فرمود:اسلام برپنج چيز بنانهادهشدهاست وآن پنچ چيز عبارتند از نماز وزكات وحج وروزهوولايت. سپس زراره ميپرسد كدام يك ازاين پنچ چيزبدتر وبااهميتتر است امامميفرمايد: ولايت، زيراكليد آن چهارتای ديگرولايت است ووالی راهگشا وراهنمای آنهاخواهد بود.)
نتيجهگيري
دراين مجموعه سعی شد كه به اشكالات مطرحه ازسویمخالفين ولايتفقيه پاسخ دادهشود البته اشكالات ديگری نيز ازسوی مخالفين مطرحميگردد كه بازگشت همه آنها همان اشكالات عمدهای است كه ما آنها رابررسی كرديم.مثلاً اينكه "حكومت تنها درشان امام زمان (عج) است" درحقيقت تكراروتبليغ همانشعارجدائی دين ازسياست يا سكولاريزم ميباشد كه گويندگان اين سخن دراثرالقاء شبهاتدشمنان اسلام آنرا مطرح ميكنند والا اين سخن ازنظرملاكهای شرعی ومباحث استدلالیكاملاً مردود است وماهيچ يك ازمعيارها وموازين اسلامی سازگاری ندارد.
اينك كهبيش ازيك دهه انقلاب اسلامی وحاكميت اسلامی مبتنی برولايتفقيهدرجمهورياسلاميايران ميگذرد ودراين مدت دشمنان اسلام لحظهای ازتوطئههايشانبرای شكست اين نظام دست برنداشتند ونگذاشتند كه احكام ومعيارهای اسلام درهمه ابعاددركليه زمينهها تحققيابد، اما درعين حال كسی نميتواند منكرآثار پرارزشولايتفقيه دررابطه باايجاد زمينه برای حاكيمت كامل مكتب برهمه شئون اجتماعیوعينيتيافتن جامعه توحيدی اسلامی گردد. كمااينكه باحاكميت وليفقيه نه تنها بهتزاستعماری ومصيبت بارجدايی دين ازسياست خط بطلان كشيدهشد، بلكه باحضور عينیبرجستهترين، باتقواترين ومورد اعتمادترين فقيه دررهبری وجريان اداره مسائل سايسیاجتماعي، برپائی اجتهاد وفقاهت اسلامی وتوان وقدرت اسلام درحل مشكلات ومسائل پيچيدهجهان معاصر عملاً به اثبات رسيد ودقيقاً به همين خاطراست كه امروزه نه تنها نظامجمهورياسلامينظامی تثبيتشده محسوب ميگردد، بلكه به عنوان نظامی الگو ونمونهبرای جهان تحت سلطه خصوصا مسلمانان جهان مطرح است.
منابع:
1ـ حضرت آيهالعظمی امام خميني(ره)، روحالله، اختيارات وليفقيه (ترجمه بحث ولايت فقيهاز كتاب البيع، انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، پاييز 1369
2ـ امامخميني،روح الله، ولايتفقيه،انتشارات مؤسسه تنظيم ونشر آثارامامخميني(ره)چاپهشتم،خرداد1378
3ـ كواكبيان، مصطفي، دموكراسی در نظامولايتفقيه، انتشارات مركز چاپ ونشر سازمان تبليغات اسلامي،زمستان137
تأثير انواع «مشروعيت» در «مشاركت سياسى» با نگاهى به مشروعيت حكومت دينى و نظريه هاى ولايت فقيه
سرآغاز
از جمله مفاهيم پراهميت در فلسفه سياسى، مفهوم «مشروعيت» است كه علاوه بر گرانمايگى تئوريك و مفهومى كه پاسخ پرسش مهمى چون چرايى الزام قدرت سياسى و التزام آن را بر عهده خويش گرفته است؛ از حيث تأثيرگذارى بر ديگرمفاهيمنيزپرارج و اهميتاست.
در اين نوشتار تأثيرگذارى مشروعيت در يكى از مفاهيم مهم ديگر،يعنى «مشاركتسياسى» مدنظر قرار گرفته است و در اين طريق، تلاش در تبيين اين نكته بوده است كه انواع نظريههاى مشروعيت به طور مستقيم در چگونگى، كيفيت و سطح مشاركت سياسى تأثيرگذار مىباشند. به گمان نگارنده هر يك از انواع مشروعيت علىالاصول ميزان خاصى از مشاركت سياسى را برمىتابند و هر نظام سياسى با لحاظ مشروعيت خاصّ خويش، سطح معينى از مشاركت سياسى را تحمل مىكند. در پايان سخن، اين بحث نظرى را بر ايران پيش و پس از انقلاب اسلامى افشاندهايم تا به اختصار پتانسيلهاى مشاركت سياسى را در حكومتهاى قبل و بعد از انقلاب اسلامى ملاحظه كنيم. از همين رهگذر در مقطع پس از انقلاب انواع نظريههاى مطرح در خصوص حكومت دينى و ولايت فقيه را از نظر گذراندهايم. بىشك اين بنيان نظرى قابليت طرح تفصيلى بيشترى را در تطبيق با مصاديق و حكومتها دارا مىباشد و ما در اين مجال به همين ميزان بسنده كردهايم. تا توفيقى ديگر ...
مشروعيت چيست؟
پيش از آنكه بخواهيم به بررسى تأثير انواع مشروعيت در مشاركت سياسى بپردازيم، مىبايست تعريف و تبيين مختصرى از مشروعيت ارائه دهيم تا از اين رهگذر بتوانيم به نظريههاى موجود در باب حكومتهاى مختلف نگاهى بيافكنيم. اصولاً ميان حاكميت و مشروعيت ارتباطى وثيق وجود دارد. به طورى كه مىتوان گفت مشروعيت پايه و اساس حاكميت است. اگرچه واژه «مشروعيت» از «شرع» ساخته شده و در برخى موارد و در استعمالهاى دروندينى به معناى «وابسته و مستند به شرع يا شارع» است، اما در ادبيات سياسى كه مشروعيت (hegitimacy) در ارتباط با حاكميت و قدرت سياسى مورد استفاده قرار مىگيرد، اگر بخواهيم با يك واژه مختصر آن را مترادفسازى كنيم، شايد «حقانيت» نزديكترين و مناسبترين لغت براى معناى خاصّ مشروعيت باشد.(2) اما تعريف و توضيح تفصيلى مشروعيت چيست؟ در درون مشروعيت و به هنگام كالبدشكافى اين واژه با دو مطلب مواجه مىشويم: اول، ايجاد حق حكومت براى حاكمان و دوم، پذيرش آن حق از جانب مردم. در واقع توجيه حق حكومت براى حاكمان (Governors) و پذيرش آن حق از سوى حكومتشوندگان (Governeds) تشكيلدهنده اجزاى مفهومى مشروعيت هستند. اگر حكومت حكومتگران و حكومتپذيرى حكومتشوندگان را الزام و التزام سياسى بناميم، مىتوان گفت كه پرسش از چرايى الزام و التزام سياسى پرسش از مشروعيت است. تعريف تقابلى و واژه مخالف و مقابل مشروعيت - از باب تعرف الأشياء بأضدادها - غَصب (Usurpation) مىباشد و لذا مقابل حكومتهاى مشروع، «حكومتهاى غاصب» قرار دارد.
مسأله مشروع بودن يا نبودن حكومتها آنقدر پراهميت است كه دولتها و حكومتهاى غاصب نيز همواره تلاش مىكنند تا حكمرانى خود را مشروع جلوه دهند و با مشروعيتى دروغين و كاذب، كاستى مشروعيت اقتدار خود را ترميم و جبران كنند. در خصوص منشأ مشروعيت و انواع آن مباحث گستردهاى مطرح شده است اما از آنجا كه اين موضوع در بحث ما طريقيّت دارد و مدخل ورود ما به مباحث بعدى است، اشارهاى گذرا به اهمّ مطالب و مواردى كه مورد نياز ما در اين مجال است خواهيم داشت. از جمله انديشمندانى كه به شايستگى - و البته نه به كفايت - به بحث مشروعيت پرداخته ماكس وبر بنيانگذار جامعهشناسى سياسى است. او در كتاب گرانسنگ «اقتصاد و جامعه»اش(3) بحث مشروعيت سياسى را با اين مقدمه آغاز مىكند كه آدمى در گستره زندگىاش هماره كوشش دارد تا تمامى ابعاد و عرصههاى زندگى را معنادار نموده و اقدام و عملش را هدفمند كند. حال اعمال قدرت از يك سو و تمكين قدرت از سوى ديگر نيز از شؤون زندگى هر انسانى است و اين هم از قاعده مذكور مستثنى نبوده و لذا احتياج به معنادارى دارد. به عقيده وبر، هدفمند بودن و با معنا بودن در اين مقاله روشنكننده و تعيينكننده «مجوّز» براى حكمرانى حاكم و «توجيه» براى فرمانبران خواهد بود.
بهعقيده وبر قدرت از سه طريق مشروعيت مىيابد: 1- از طريق سنت؛ 2- از طريق كاريزمايا فرّه يك رهبر فرزانه؛ و 3- از راه توافقات عقلانى متجلى در قانون و به تبع اين سه طريق، سهنوعاقتدار سنتى (Tnaditional)، اقتدار فرهمند (Cayismatic) و اقتدار عقلانى، قانونى (Legel _ Rational) را ذكر مىكند. البته به عقيده وبر در برخى از موارد ممكن است كه مشروعيت قدرت يا حكومتى، تلفيقى از نوع اول و دوم (يعنى سنتى - كاريزماتيك) باشد. وبر براى نوع نخست از انواع ذكر شده، نوع حكومتهاى پاتريمونيال، فئودال، پدر سالار و كلاً حكومتهاى موروثى سلطنتى را مثال مىزند. اما بدون آنكه بخواهيم به جزئيات مباحث وبر و تقسيمبندىهاى او بپردازيم، بايد بگوييم با توجه به حكومتهاى مختلف پديد آمده در طول تاريخ هم الان كه ما بر بام قرن بيستم و در آغاز قرن بيستويكم قرار گرفتهايم مىتوانيم در يك نگاه كلى و در يك تقسيمبندى، انواعى از مشروعيت را بيان نموده و مهمترين نظريهها در منشأ مشروعيت حكومتها را چنين برشمريم:
1. قهر و غلبه،
2. سنتها و وراثت،
3. قرارداد اجتماعى،
4. مشروعيت الهى،
5. و شايد نظريه ماركسيستى به عنوان نوع خاصى از نگرش به مشروعيت حكومتها. در نوع اول در تاريخ، انديشه انديشمندانى چون ماكياولى، هابز و نيچه و نيز ابنتيميه و روزبهان خنجى در پى توجيه و فلسفهمند كردن تشكيل حكومت از راه زور و استفاده از قوه قهريه بودند. ملاك اصلى در اين نوع انعقاد حكومت اين است كه حق و حقيقت به جانب زورمداران است؛ يعنى همان شعار «الحق لمن غلب» يا به عبارتى « miyht is Riyht». در نوع دوم اين قرارداد ميان حاكمان و مردم است كه توجيه كننده آمريت حكمرانان است. در نظر متفكرانى چون افلاطون، هابز، لاك وروسو قرارداد اجتماعى به گونهاى خاص تعريف و تفسير شده است. در نوع سوم مشروعيت حكومت خاستگاهى سنتى و وراثتى دارد. غالب شيخنشينهاى عرب و نيز حكومت پادشاهى كشورهايى چون نپال، داراى چنين منشأ مشروعيتى هستند. اما در نظريه ماركسيستى، ماركسيستها مشروعيت حكومت خود را تابع روابط توليدى مىدانند و البته طبقه كارگر را برآيند اين روابط مىدانند.
اما مشروعيت الهى آن است كه در يك معناى فراگير، حاكمان در توجيه آمريت، خود و حكومتشان را به خداوند نسبت مىدهند. مثل فراعنه مصر و يا بسيارى از پادشاهان كه خود را ظلّاللَّه مىدانستند اما آيا مشروعيت الهى(4) صرفاً در همين معناى فراگير و كلى است يا معانى ديگرى نيز مىتواند داشته باشد؟
مشروعيت الهى و مشروعيت دينى
ما، ميان مشروعيت الهى و دينى تفاوت قائل مىشويم. به يك بيان مىتوان گفت ميان اين دو، رابطه عموم و خصوص مطلق برقرار است و مشروعيت الهى اعم از مشروعيت دينى است. هر مشروعيت دينى الهى است ولى لزوماً هر مشروعيت الهى دينى نمىباشد. مشروعيت الهى در تعريفى كه آمد يك نوع انتساب عام حكومت و حكمرانى به خداوند است اما مشروعيت دينى يك مشروعيت الهىِ نهادينه شده، كاناليزه و منضبط در دايره دينى خاص مىباشد. مثلاً پيامبران و ائمه معصومين عليهمالسلام و علماى دينى در عصر غيبت مشروعيت دينى داشتهاند و همان گونه كه گفتيم صد البته اين مشروعيت دينى، الهى است.
نكتهاى كه بايد بدان توجه كرد اين است كه چه بسا در حدوث حكومتى يك نوع مشروعيت خاص نقش داشته باشد ولى آن حكومت در استمرار، آميخته به انواع ديگر مشروعيت شود. يا اينكه در آغاز منشأ مشروعيت حكومتى يك نوع خاصى است ولى در استمرار با آغشته كردن آن مشروعيت به نوعى ديگر، قسم جديدى را وانمود و جا مىزنند. مانند حكومتى كه بر اساس قهر و غلبه بر سر كار مىآيد ولى بعداً به حكومت و جايگاه حاكم، جنبه خدايى و الهى داده مىشود؛ اتفاقى كه در مورد بسيارى از پادشاهان ايران افتاده است. يا اينكه با زور و كودتا حكومت تشكيل مىشود ولى بعداً جنبه سنتى و مشروعيت موروثى آن مطرح مىگردد.(5) البته در برخى موارد صرف وانمود كردن نوعى خاص از مشروعيت توسط حاكمان باعث نمىشود كه حقيقتاً نوع مشروعيت هم متحول شود. از همين زاويه يكى از نويسندگان به درستى به اين نكته اشارت دارد كه وقتى پادشاهان مشروعيت خود را الهى و عطيه الهى معرفى مىكنند اين كفايت نمىكند و در واقع امر، اين «قدرت» است كه پديدآورنده نوعى كاريزماست و به كارگيرى و اعمال مستمر قدرت به خودى خود و فى حدّ ذاته مشروعيتآور است.(6)
بنابراين مىتوان گفت منشأ اصلى مشروعيت در اين موارد زور و قهر و يا وراثت بوده است و به جهت كاستى و نقصانى كه در اين انواع از مشروعيت ديده مىشود، به جهت ترميم اين نقص و كاستى پادشاهان با سوء استفاده از فطرت خداجوى آحاد مردم رنگ الهى بدان مىبخشيدند. به همين دليل موارد بسيارى را در تاريخ مشاهده مىكنيم كه پادشاهان فاتح و زورمدار، پيروزى خود را از امدادهاى غيبى مىدانستند و حكومت و اقتدار ديكتاتورمآبانه خويش را عطيه الهى معرفى مىكردند. سابقه چنين روشى حتى به پيش از ظهور اديان و در زمان فراعنه مصر هم مىرسد. همين سيره مستمّر باعث شده تا در لايههاى فرهنگى جامعه، اين انديشه ريشه دواند كه پادشاهان در هر عصرى برگزيدگان خداوند و سايه او بر روى زمين هستند. چنانكه نمونههايى از اين انديشه را در نوشته عالمانى چون خواجه نظامالملك طوسى مىبينيم كه در مقام مدح ملك شاه سلجوقى گزارشى از آن انديشه پيش گفته، مىدهد:
«ايزد تعالى، در هر عصرى و روزگارى يكى را از ميان خلق برگزيند و او را به هنرهاى پادشاهانه و ستوده آراسته گرداند و مصالح جهان و آرام بندگان را بدو بازبندد و درِ فساد و آشوب و فتنه را بدو بسته گرداند و هيبت و حشمت او اندر دلها و چشم خلايق بگستراند ...».(7)
اين ويژگى كه مغز مشروعيت حكومتها زور و قهر باشد و پوسته آن فرهمندى الهى و مشروعيت دينى، در زمان خلفاى جور زمان ائمه معصومين نيز به وفور ديده مىشود.(8) در خاطرات و سياستنامهها و اندرزنامههاى زمان قاجاريه نيز به وفور انتساب پادشاهى به خداوند و انديشه ظل اللهى را مشاهده مىكنيم. در يكى از معروفترين نوشتههاى قاجاريه چنين مىخوانيم:
«سلطان سايه يزدان است و هر كه را كه تقدير الهى به اين موهبت و عنايت اختصاص داد پيكرش را جامه قدس و شرف پوشاند و صاحب ديهيم كرامت و امر حكومت گردانيد.»(9)
البته اين نكته كه چرا پس از ورود اسلام به ايران علىرغم تحولات شگرفى كه درلايههاى زيرين فرهنگى و اجتماعى پديد آمد، اما مجدداً سيستم حكومتى و حكمرانى بهادوار پيشين و سنتهاى پادشاهى و به نوعى سيستم پاتريمونياليستى پيش از اسلامبازگشت، خود بحثى است على حده كه اين مجال فرصت پرداختن بدان را نمىدهد.اما پيش از ارزيابى بحث مشاركت در انواع مشروعيت، شايسته است تا مقدارى در مورد مشاركت سياسى سخن بگوييم و روشن كنيم كه مشخصاً مراد ما از مشاركت سياسى چه مىباشد.
مشاركت سياسى
مشاركت سياسى در غالب مباحث جديد به عنوان يك شاخصه مهم در سه حوزه مفهومى مطرح مىشود؛ اول در جمهوريت نظام، دوم در مباحث مربوط به توسعه سياسى وسوم در مباحث مربوط به جامعه مدنى كه البته تمامى اين حوزهها به نوعى با همديگرمرتبط هستند. از منظر جامعهشناسى سياسى، مشاركت سياسى از ويژگيها ومشخصههاى جامعه مدنى است و در مباحث مربوط به توسعه، وجود مشاركت سياسى در سطوح مختلف جامعه از محصولات و جلوههاى تحقق توسعه سياسى به حساب مىآيد. در مباحث مربوط به نظامهاى سياسى نيز مشاركت سياسى خميرمايه نظامهاى جمهورى را تشكيل مىدهد. اما جداى از ارتباط مشاركت سياسى با ساير مفاهيم و موضوعات علوم سياسى، بايد ببينيم كه به تنهايى اين واژه داراى چه بار مفهومى مىباشد. به تعريف ما مشاركت سياسى عبارت است از فعاليتهاى داوطلبانه و آزادانه اعضاى يك جامعه (چه به صورت فردى و چه به صورت جمعى) در امور حكومتى و سياسى. غلظت و رقيق بودن اين مشاركت، بستگى به ظرفيتهاى ساختارى هر جامعه داشته و با بررسى نوع و سطح مشاركت مىتوان شدت مشاركت سياسى را اندازهگيرى نمود. قبل از اينكه سطوح مشاركت را تبيين كنيم، بايد به يك نكته مهم توجه داشت و آن اينكه براى تحقق مشاركت سياسى واقعى در هر جامعه مىبايست نهادهاى سياسى مشاركت در آن جامعه به وجود آيند. بنابراين مىتوان گفت كه ايجاد نهادهاى مشاركت بر اصل مشاركت سياسى تقدم و اولويت دارد. از همين منظر است كه هانتينگتون يكى از مهمترين علتهاى بحرانهاى سياسى كشورهاى در حال توسعه را در اين نكته مىداند كه در اين كشورها به واسطه نوسازى اجتماعى و اقتصادى رخ داده، يك نوع تقاضاى مشاركت و اشتهاى مشاركتى در اين كشورها به وجود مىآيد و اين اشتها و طلب در حالى است كه نهادهاى سياسى لازم براى پاسخگويى به اين تقاضاها وجود ندارد و لذا اين جوامع دستخوش بحران و ناثباتى سياسى - اجتماعىمىشوند.(10)
سطوح مشاركت سياسى
اگر بخواهيم به صورت پديدارشناسانه كيفيت و ميزان تحقق مشاركت سياسى را در جامعهاى مشخص كنيم، به ناچار مىبايست مواردى را به عنوان مصاديق و نمونههاى عينى مشاركت سياسى ذكر كرد كه اين موارد و مصاديق در يك ترتيب و تنظيم خاص، همان سطوح مشاركت سياسى هستند. سطوح مشاركت سياسى علاوه بر معين كردن ميزان شدت و ضعف مشاركت سياسى مىتواند در بررسىهاى آمارى تا حدود قابل قبولى مباحث انتزاعى حوزه علوم اجتماعى و سياسى را به صورت كاربردى تبديل نمايد. از جمله نويسندگان و محققينى كه در مورد سطوح مشاركت سياسى سخن گفتهاند «مك كلاوسكى» است كه در دائرةالمعارف علوم اجتماعى و در ذيل واژه Participation Political اين سطوح را در يازده مورد برشمرده است كه عبارتند از: 1- رأى دادن، 2- كسب اطلاعات سياسى، 3- بحث در مورد موضوعات و مسايل سياسى، 4- شركت در جلسات و محافل سياسى، 5- كمك مالى به فعاليتهاى سياسى، 6- گفتگو و مذاكره با نمايندگان، 7- عضويت در احزاب سياسى، 8- شركت جستن در ثبتنام افراد وتبليغجهت احزاب سياسى، 9- نگاشتن مقالات و ارائه سخنرانىهاى سياسى، 10- شركت در رقابتها و مبارزات سياسى، و 11- رقابت جهت انتخاب شدن براى پُستهاى سياسىحزبى.(11) البته محققان و عالمان ديگر علوم سياسى هر كدام از زاويه خاص تحليلى خود به مسأله سطوح مشاركت سياسى نگريستهاند و مواردى را ذكر كردهاند. از اين جملهاند وربا (Verba) و راش (Rush) كه هر كدام در رتبهبندىهاى خاص خود مواردى را ذكر مىكنند كه از پايينترين سطوح، مثل رأى دادن و علاقهمندى نسبت به مسايل سياسى شروع مىشود و تا دخالت جدى در پُستهاى سياسى و احياناً تغييرات بنيادين در ساختار حاكميت ادامه مىيابد، كه به علت مشابهت زياد مفهومى اين سطوح با مواردى كه از مك كلاوسكى نقل شد، ذكر آنها لازم نيست. در يك جمعبندى اگر بخواهيم اهم موارد سطوح مشاركت سياسى را برشمريم، به ترتيب اهميت، از پايينترين تا بالاترين سطوح مشاركت سياسى را در پنج سطح ذكر مىكنيم: سطح يك: رأى دادن و شركت در گزينش و انتخاب مسؤولين سياسى و اجتماعى، سطح دو: آزادى بيان و شركت در تشكّلهاى فعال سياسى و نقد و ارزيابى عملكرد نهادها، مسؤولين و ساختار حكومتى،
سطح سه: نامزد شدن جهت پُستها و كرسيهاى سياسى و فعاليت آزاد انتخاباتى، سطح چهار: دخالت و مشاركت در تغييرات و اصلاحات درونساختارى، سطح پنج: اقدام و عمل براى تغييرات بنيادين نهادها و ساختارهاى نظام حكومتى. در ارزيابى اين سطوح بايد گفت كه از لحاظ اولويت و اهميت و نيز ميزان تأثيرگذارى سطح پنجم تأثيرگذارترين و پراهميتترين سطح است ولى از لحاظ پراكندگى در سطح اولبيشترين ميزان مشاركت سياسى وجود دارد. بنابراين احتمال رخداد سطح پنجم كهمىتواند منجر به تغيير نظام شود در مقايسه با چهار سطح ديگر كمتر مىباشد. به بيانىديگر مىتوان گفت هرچه ميزان فعاليت سياسى بالا رفته و شدت پذيرد، از ميزان مشاركت افراد كاسته مىشود؛ يعنى ميان سطح فعاليت سياسى و شدت آن با ميزان مشاركت سياسى رابطهاى معكوس برقرار است. اين تناسب را به صورت نمودارى مىتوان چنين ترسيم كرد:
البته به عنوان آخرين نكته در خصوص مشاركت سياسى بايد گفت از آنجا كه ميزان تحقق سطح پنجم مشاركت سياسى در مقايسه با سطوح ديگر بسيار اندك مىباشد و معمولاً مشاركت سياسى، دخالتها، فعاليتها و مشاركتهاى سياسى درون ساختار و نظام سياسى است؛ غالباً در موارد استفاده و استعمال واژه مشاركت سياسى، اين اصطلاح ناظر به چهار سطح نخست مشاركت مىباشد.
مشروعيت و مشاركت سياسى
با توجه به آنچه تاكنون در خصوص مشروعيت و مشاركت سياسى گفته شد، مىتوانيم رابطه ميان مشروعيت و مشاركت سياسى را تا حدودى تحليل و ارزيابى كنيم. از يك منظر مىتوان گفت كه غالباً مشاركت سياسى مؤخّر از مشروعيت است؛(12) حال از آنجا كه مشاركت سياسى در دلِ يك نظام سياسى كه داراى مشروعيتى مشخص است رخ مىدهد و هر يك از اقسام مشروعيت، ميزان و سطح خاصى از مشاركت سياسى را برمىتابند، بنابراين در نظامهاى سياسى كه داراى مشروعيتهاى متفاوت هستند، ميزان و سطح مشاركت سياسى نيز متغيّر و متفاوت است. از ديگر سوى، از آنجا كه نوع مشروعيت هر نظام بيانكننده استعداد، ظرفيت و قابليت آن حكومت براى تحقق مشاركت سياسى است؛ بنابراين مىتوانيم با بررسى ميزان تحقق مشاركت سياسى در هر جامعه، به شناخت مشروعيت واقعى آن جامعه پى برده و مشروعيتهاى كاذب را از مشروعيتهاى حقيقى بازشناسيم و «بود»ها را از وراى غبار «نمود»ها مشخص كنيم. البته غرض اصلى ما در اين نوشتار ذكر اين نكته است كه هر نوع مشروعيتى؛ يا به عبارتى هر نوع حكومتى كه بر مبناى يكى از اقسام مشروعيت بنيان نهاده شده و قيام و قوام پيدا كرده است، ظرفيت و استعداد خاصى را براى مشاركت سياسى دارد. يعنى در نظامهايى كه مشروعيت آنها سنتى و اقتدارگرايانه و موروثى است اين ظرفيت و استعداد براى مشاركت سياسى به حداقل خود مىرسد، در حالى كه در حكومتهايى كه مشروعيت آنها بر اساس نوعى قرارداد اجتماعى است، مشاركت سياسى تا حدّ بالايى تحقق پيدا مىكند و در حكومتهايى كه مشروعيت آنها الهى است با تفصيلى كه براى مشروعيت الهى ذكر كرديم اگر مقصود مشروعيت الهى غير دينى (ظل اللهى) باشد باز هم مشاركت سياسى بسيار ضعيف است و اگر منظور از مشروعيت الهى، مشروعيت دينى باشد، بايد قائل به تفصيل شد و مشخصاً بنيانهاى تئوريك آن مشروعيت دينى را كالبدشكافى كرد. چرا كه در برخى موارد امكان تحقق مشاركت سياسى در مشروعيت دينى كاملاً وجود دارد و در برخى از نظريههاى حكومتى و تبيينهاى تئوريك از مشروعيت دينى امكان تحقق مشاركت سياسى كمتر ديده مىشود كه البته در جاى خود بدان مىپردازيم. به جهت كاربردىتر شدن بحث و فرضيهاى كه ذكر شد به مطالعه و بررسى موردى دو مقطع زمانى در تاريخ معاصر ايران مىپردازيم و اين مباحث نظرى را در زمان پهلوى (اول و دوم) و پس از پيروزى انقلاب اسلامى جستجو مىكنيم.
1. عصر پهلوى
با توجه به تقسيمبندىهايى كه ذكر شد، در نظام پادشاهى پهلوى اول به نوعى از مشروعيت فرهمند ظلاللهى سنتى (روال پادشاهان گذشته) و اقتدارگرا برمىخوريم كه البته در خصوص پهلوى دوم مىبايست مسأله موروثى بودن را نيز اضافه كنيم. البته چنانكه اهل نظر مىدانند و مورخين تاريخ معاصر ايران نيز جسته و گريخته اشارت داشتهاند تمامى موارد اقتدارگرايى و ظلاللهى يا فرهمندى به يكباره از ابتداى بر تخت نشستن و روى كار آمدن شاهان پهلوى به وجود نيامد بلكه رفته رفته اين روند ادامه يافت و چنين شد. بر همين اساس پس از به قدرت رسيدن رضاخان كه با كودتا به نخستوزيرى رسيد اين رييس كودتا از لقب «پدر وطن» اندك اندك به شاه شاهان و سايه خداوند ارتقاى مقام مىيابد! «عشقى» در خصوص همين رييس كودتا و پدر وطن مىسرايد:
پدر ملت ايران اگر اين بىپدر است
به چنين ملت و روح پدرش بايد ...
القاب پرطمطراق بعدى كه در ساليانى نه چندان طولانى به رضاخان تعلق مىگيرد نشانگر نوع مشروعيت تبليغ شده در دوران پهلوى است. در زمان حاج مخبرالسلطنه به «منويات اعلىحضرت» و در زمان متين دفترى به كثرت به «ذات اقدس همايونى» و مقام «ظل اللهى» پادشاهبرمىخوريم.
همين روند البته با سرعت بيشتر در مورد پهلوى دوم نيز اتفاق مىافتد. به طورى كه در ابتداى روى كار آمدن محمدرضا و در دولت سهيلى مىبينيم كه قوامالسلطنه، شاه تازه بر تخت نشسته جوان را «پسرجان» خطاب مىكند اما با گذشت زمان كوتاهى در زمان دوره دكتر اقبال مجدداً «خداوندگار آريامهر» مطرح مىشود و دقيقاً همان روندى كه براى پدر اتفاق افتاد، براى پسر هم محقق مىشود. يعنى همان طور كه فروغى در جشن تاجگذارى رضاخان او را يادگار سلاسل عديده از «ملوك نامدار» و «وارث بالاستحقاق تاج كى و تخت جم»(13) خطاب مىكند؛ اسداللَّه علم وزير دربار محمدرضا نيز پهلوى دوم را «سايه خداوند و مأمور انجام خواستههاى يزدان»(14) مىداند. خود محمدرضا نيز در تخت جمشيد با فرستادن درود از جانب شاهنشاه ايران به شاه هخامنشى، كورش، بر پيوند پادشاهى كهن ايران با شاهنشاهى جديد تأكيد ورزيده و تخت خود را ميراث پادشاهان گذشته مىداند و مىگويد: «آسوده بخواب زيرا كه ما بيداريم و براى نگهبانى ميراث پرافتخار تو همواره بيدار خواهيم ماند»!(15) بنابراين، بدون شك، نوع مشروعيت حكومت عصر پهلوى از جهاتى كه گفته شد موروثى و ظلاللهى فرهمند بوده است و از آن حيث كه رأس هرم قدرت پادشاه است و همه چيز به او ختم مىشود و او در نوع و سيستم خاص حكومتى، قدرت مطلقه را در اختيار دارد و هر گونه اقدام و عمل مستقل و آزاد سياسى در اين نوع حكومت ممكن نيست، مشروعيتى اقتدارگرايانه دارد؛ كه البته اين خصوصيت تمامى حكومتهاى سلطنتى - موروثى و ظلاللهى است. اين نوع مشروعيت سقف محدود خود را در كارآمدى سياسى - اجتماعى دارد. به عقيده نگارنده، حداكثر كارآيى آن در زمان رضاخان بود كه ساختارهاى اجتماعى و ادارى متحول شد و دولتى نسبتاً مدرن با توسعه دستگاه بروكراسى به وجود آمد. اما چنانكه گفتيم براى تحقق مشاركت سياسى مىبايست نهادهاى مشاركت به طور واقعى تشكيل شده و فعاليت حقيقى داشته باشند و اين نكتهاى بود كه هرگز محقق نشد. احزاب و گروههاى ذىنفوذ به معنى واقعى و تعريف شناخته شده - مانند تعريف آرتوربنتلى -(16) و از سوى ديگر سنديكاها و مطبوعات به عنوان نهادهاى مشاركت نه وجود داشتند و يا اگر برخى از آنها حضورى هم داشتند، هيچ نقشى در تحولات سياسى ايفا نكردند. داستان انتخابات مجلس و احزاب، در دوران پهلوى داستانى اسفانگيز داشت و حتى در زمان محمدرضا كه به خاطر حفظ ظاهر دمكراتيك بر انتخابات مجلس و احزاب تبليغ مىشد، اين وضع اسفناك استمرار داشت، چرا كه شخص شاه با استفاده از استانداران و ژاندارمرى و شهربانى انتخاباتى كاملاً تحت نظر و نمايشى را به اجرا مىگذارد و بدينترتيب اختيار هر دو مجلس شوراى ملى و سنا در دست شاه بود. قصه احزاب نيز وضعى وخيمتر از انتخابات را داشت. آبراهاميان در اين زمينه مىنويسد: «درباريان قديمى و كهنهكار از جمله دكتر منوچهر اقبال و اسداللَّه علم مجلس را به دو حزب سلطنتطلب تقسيم كردند. اقبال كه با افتخار خود را نوكر شاه معرفى مىكرد، رهبر حزب ملّيون بود و علم، دوست دوران كودكى شاه و زميندار بزرگ سيستانى، هدايت حزب مردم را بر عهده داشت. بنابراين، دو حزب نامبرده به احزاب «بله قربان» و «چشم قربان» معروف شده بودند. همچنين اصلاحيههاى قانون اساسى از يك سو با پايين آوردن ميزان حدّ نصاب لازم براى رأىگيرى، احتمال هر گونه مخالفت آتى را در مجلس كاهش داد و از سوى ديگر با دادن حق وتو در مصوبههاى مالى به شاه او را تقويت كرد.»(17)
در فاصله سالهاى 1329 تا 1349 شمسى، 80 درصد نمايندگان مجلس سنا (سناتورها) را زمينداران بزرگ تشكيل مىدادند و در سال 1342 نظام دو حزبى عملاً به صورت تكحزبى در آمد، چرا كه حزب مليون (اقبال) در تجديد سازمان خود با نام جديد «حزب ايران نوين» به رهبرى حسنعلى منصور - نخستوزير - معرفى شد و بعد نيز رهبرى آن به دست اميرعباس هويدا افتاد و همان جبهه مخالف صورى حتى نتيجه انتخابات را هم زير سؤال نبرد. اما همين وضعيت نيز ادامه نمىيابد و علىرغم اينكه شاه در سال 1340 و در كتاب مأموريت براى وطنم مىنويسد: «اگر من هم به جاى پادشاه مشروطه، يك ديكتاتور بودم به ايجاد يك حزب واحد و فراگير وسوسه مىشدم، مثل حزبى كه هيتلر برپا كرد يا اين روزها در كشورهاى كمونيستى مشاهده مىكنيد.»
در سال 1354 شمسى به صورت رسمى و به طور كامل نظام تكحزبى را با تأسيس «حزب رستاخيز ملت ايران» (در سال 1354) و به رهبرى هويدا برقرار مىسازد و مقرر مىكند تا تمام «ايرانيان وفادار» در اين حزب نامنويسى كنند!(18) شاه در تجديدنظرى كه در چاپهاى بعدى كتاب خود مىكند با حذف مطالب مربوط به كمونيستى و فاشيستى بودن نظامهاى تكحزبى، مشكل خود را به آسانى حل مىكند! بنابراين همان به اصطلاح «پادشاه مشروطه» با ايجاد يك حزب فراگير به يك «ديكتاتور» از نوع حكومتهاى فاشيستى تبديل مىشود.
به هر حال، نبود اين نهادهاى اصلى مشاركت در تمام دوران پهلوى كاملاً محسوس است و پيش از كودتاى 28 مرداد به ويژه اگر هم احزابى اسماً حضور مىيابند يا مطبوعاتى جرقه مىزنند، از آنجا كه كار از اساس اشكال دارد و تحول زيربنايى در بنيان مشروعيت به وجود نيامده است همه اينها چون كف روى آب سريعالزّوال هستند و فاصله تولد و مرگ آنها بسيار به هم نزديك است.
در اين ميان نخبگان نيز كه هم در مشروعيتبخشى و هم در نوع مشاركت احزاب مىتوانند مؤثر باشند در هر دو كاركرد عملاً در خدمت نظام سلطنتى و پادشاهى درمىآيند و با هضم در رژيم پهلوى، بنيانهاى مشروعيت سلطنتى و ظلاللهى شاه را تحكيم مىكنند. از اينرو است كه مىبينيم از فروغى تا اقبال و آموزگار جملگى در خدمت نظام ديكتاتورى پدر و پسر قرار گرفتند.(19)
در اين نوع مشروعيت اقتدارگرايانه سلطنتى نخبگان نيز اگر در راه تحكيم پايههاى مشروعيت نظام باشند اجازه جولان دارند و در غير اين صورت همانند احزاب و مطبوعات به هيچ عنوان اجازه نقشآفرينى و عرضاندام را ندارند.(20) بنابراين با توجه به آنچه كه در خصوص ارتباط مشروعيت و مشاركت سياسى گفتيم مىبينيد كه ظرفيت و پتانسيل نوع مشروعيت حكومتهاى عصر پهلوى به گونهاى است كه كمترين آمادگى را براى ايجاد مشاركت سياسى فراهم مىآورد و مشاركت سياسى را در حدّ صفر تنزّل مىدهد.
2. دوران پس از انقلاب اسلامى
پايهگذار انديشه حكومتى ايران پس از پيروزى انقلاب، امام خمينى است كه با دكترين ولايت فقيه، پيش از انقلاب به طرح اثباتى حكومت اسلامى پرداختند. امام خمينى در دو مرحله به تبيين اصول تئوريك و مباحث نظرى و استدلالى ولايت فقيه اقدام كردند؛ نخست، مباحثى است كه به صورت موجز به قلم ايشان در رساله اجتهاد و تقليد نگاشتند و ديگرى مباحث ولايت فقيه در نجف اشرف بود كه بعد از مدت كوتاهى به صورت كتاب تنظيم شد و مخفيانه در سراسر ايران توزيع شد. همان مباحث به زبان عربى در جلد دوم كتاب البيع به قلم خود ايشان نيز نگارش يافته است. در اين منابع امامّ خمينى كليات انديشه حكومتى را بيان نمودهاند و چنانكه خود ايشان تصريح مىكنند جزئيات و متفرعات آن را به نسل جوانتر سپردهاند. امام خمينى در اين خصوص چنين مىگويند:
«ما اصل موضوع را طرح كرديم و لازم است نسل حاضر و نسل آينده در اطراف آن بحث و فكر نمايند ... و انشاءاللَّه تعالى كيفيت تشكيل و ساير متفرعات آن را با مشورت و تبادل نظر به دست بياورند.»(21)
البته با پيروزى انقلاب اسلامى و رهبرى عملى امام خمينى و تشكيل جمهورى اسلامى، در طول ده سال رهبرى امام تا حدى جزئيات آن اصول كلى به مناسبت مسايل پيش آمده در امر حكومت از سوى امام خمينى مطرح شد. مشروعيت نظام ولايت فقيه و اصل نظام پس از انقلاب، قطعاً خاستگاهى الهى دارد و به يك معنى مشروعيتى الهى است و از آنجا كه چارچوبهاى نظرى اين مشروعيت الهى با توجه به مستندات دينى (اسلامى - شيعى) تبيين مىشود، مشروعيت الهى از نوع دينى است. البته خود نظريه ولايت فقيه به طور كلى داراى تلقّىهاى گوناگونى است كه براى جستجو كردن از مباحث جزئىترى چون مشاركت سياسى، مىبايست حتماً به نوع تلقى از ولايت فقيه متوجه بود. علاوه بر تلقى و تبيين امام خمينى از ولايت فقيه، نظريه انتخاب در ولايت فقيه مطرح شده است كه در اين نظريه خداوند حق حكومت را مستقيماً به مردم مىدهد و مردم حق خود را به فقيهى كه انتخاب مىكنند محول مىنمايند.(22) در اين نظريه اگرچه خداوند حق حكومت را مستقيماً به مردم داده است ولى از آنجا كه مردم، فقيه حاكم (ولى فقيه) را انتخاب مىكنند و حقوق خود را به او مىسپارند، نظريه انتخاب ناميده شده است. در مقابل اين نظريه، نظريه مشهور انتصاب قرار دارد كه در اين نظريه ولى فقيه منصوب به نصب عام، از جانب خداوند است. در نصب عام، خداوند از طريق امام معصوم(ع) شرايط اصلى حاكم و فقيه حكمران را بيان نموده است و وظيفه مردم اين است كه مستقيم يا غير مستقيم (توسط كارشناسان و خبرگان منتخب خود) اين شخصِ داراى شرايط را از ميان اشخاص و فقهاى در مظانّ، «كشف» كنند.(23) اگرچه در مباحث امام خمينى نامى از انتصاب و انتخاب برده نمىشود و اصولاً در آن زمان ايشان در مقام ارائه چنين تفكيكى نبودهاند اما بدون شك نظريات امام خمينى در باب حكومت اسلامى و ولايت فقيه منطبق با قائلين به نظريه انتخاب نيست. هرچند ترويجكنندگان نظريه انتصاب اين نظريه را نظريه حضرت امام دانسته و بر آن پاى فشردهاند اما اثبات چنين مطلبى به آسانى ممكن نيست؛ چه اينكه بعضى از اظهار نظرها و ابراز عقايد امام خمينى در طول حيات سياسى ايشان نه تنها منطبق بر نظريه انتصاب نيست كه با آن مغايرت و منافات دارد. از اينرو در يك بازخوانى جديد از نظريات امام خمينى، نظريه مشروعيت تركيبى(24) (الهى، مدنى) طرح شده كه در اين نظريه و بازخوانى، جملات و شيوه عمل امام خمينى با اين نظريه منطبق مىشود. در نظريه مشروعيت تركيبى يا مشروعيت الهى - مدنى بين عنوان حقوقى «ولايت» با عنوان حقيقى «فقيه» تفاوت گذارده مىشود. عنوان حقوقى ولايت و اصل حاكميت احكام دينى در اين نظريه منشأيى كاملاً الهى و آن جهانى دارد. بنابراين مشروعيت عنوان ولايت تماماً «الهى» است. اما آن فقيه كه عهدهدار اين مقام مىشود و منصب ولايت را بر عهده مىگيرد، مىبايست از جانب مردم «انتخاب» شود و اصولاً در اين نظريه بحث كشف اصلاً مطرح نيست و فقط انتخاب است. البته با اين تأكيد كه اين انتخاب تنها در زمان غيبت و براى فقهاست و اختلاف حاكم فقيه با امام معصوم دقيقاً در همين نقطه است، چه اينكه در امام معصوم هم منصب ولايت و هم شخص امام مشروعيتى الهى داشتند و مردم تنها در كارآمدى و مقبوليت دخالت داشتند. در نظريه مشروعيت الهى - مدنى اصولاً آن مقبوليت و كارآمدى به شيوهاى كه براى معصوم وجود دارد و قائلين به نظريه انتصاب، همان را به ولىّ فقيه تسرّى مىدهند معنى ندارد. در نظريه مشروعيت الهى - مدنى از آنجا كه مشروعيت عنوان ولايت، الهى است و مشروعيت شخص فقيه، مردمى و مدنى است، بنابراين «ولىّ فقيه» داراى مشروعيتى الهى - مدنى مىشود. از لحاظ قابليت و ظرفيت مشاركت سياسى، نظريه انتصاب و انتخاب هيچ تفاوت عينى و عملى در نهايت امر با يكديگر ندارند. چه اينكه در نظريه انتخاب نيز مآلاً باز اين ولى فقيه است كه تمامى حقوق مردم بدو سپرده شده است و تفاوت انتصاب و انتخاب در اين است كه حق حكمرانى در نظريه انتصاب مستقيماً از جانب خداوند به شخص فقيه رسيده است ولى در نظريه انتخاب حق تشكيل حكومت مستقيماً به مردم مىرسد و به واسطه مردم به فقيه مىرسد. به هر حال و در نهايت، آن فقيه، چه با واسطه و چه بىواسطه تمامى حقوق حكمرانى در دست اوست و مردم بدون اذن او نمىتوانند رأساً به عمل سياسى و مشاركت سياسى بپردازند و هر گونه اقدام و عمل سياسى مستقل و غير مأذون، غير مشروع نيز تلقى مىشود. در حالى كه به نظر مىرسد در نظريه مشروعيت الهى - مدنى، مردم حق عمل مستقل سياسى و ابراز عقايد را دارند و بالتبع مشاركت سياسى به معناى واقعى كلمه امكان تحقق بيشترى دارد و از آن جهت كه مردم مستقيماً در قسمتى از مشروعيت ولى فقيه نقش دارند، حق اعمال نظر و ابراز نصيحت و نقد رفتار و عملكرد رهبرى را نيز دارا مىباشند. از سوى ديگر ولى فقيه نيز از آن حيث كه بخشى از مشروعيت خويش را از آراى مردم كسب مىكند موظف به پاسخگويى و در معرض نقد قرار گرفتن است و از جايى كه نيمى از مشروعيت خود را از جانب خداوند مىگيرد و عنوان ولايت مرهون رأى مردم نيست، حق نظارت مقتدرانه بر عملكرد سياسى مردم را نيز دارا مىباشد.(25) به هر حال بدون اينكه بخواهيم به بررسى بيشتر و جزئيات نظريات ياد شده بپردازيم، اگر مبناى قضاوت را آنچه كه از بيان و بنان امام خمينى صادر گشته قرار دهيم و در حاشيه آن نيمنگاهى به قانون اساسى جمهورى اسلامى ايران بياندازيم، مىتوانيم تا حدود زيادى قابليت و پتانسيل نظام جمهورى اسلامى كه مبتنى بر نظريه ولايت فقيه امام خمينى است را از لحاظ تحقق مشاركت سياسى ارزيابى كنيم. با نگاهى گذرا به سخنان و نظريات امام خمينى مىبينيم كه مشاركت سياسى نه تنها پذيرفته شده كه به آن تأكيد و سفارش شده است. مىدانيم كه برجستهترين جلوه حكومتهاى دمكراتيك همين مشاركت سياسى است و امام خمينى نه تنها بحث دمكراسى اسلامى را طرح مىكند كه در مقايسه با دمكراسى ليبرال و غربى، آن را پيشرفتهتر مىداند:
«ممكن است دمكراسى مطلوب ما با دمكراسىهايى كه در غرب هست مشابه باشد اما آن دمكراسىاى كه ما مىخواهيم به وجود آوريم در غرب وجود ندارد. دمكراسى اسلام كاملتر از دمكراسى غرب است».(26)
«در اسلام دمكراسى مندرج است و مردم آزادند در اسلام، هم در بيان عقايد و هم در اعمال، مادامى كه توطئه در كار نباشد».(27)
ايشان باز در مورد دمكراسى و نسبت آن با جمهورى اسلامى ايران چنين عقيدهدارند: «نظام حكومتى ايران، جمهورى اسلامى است كه حافظ استقلال و دمكراسى است».(28) امام خمينى در بيانهاى مختلف با اشاره و تصريح، به تكرار گفتهاند كه ما حق نداريم كه بهملت چيزى را تحميل كنيم و تخلف از حكم ملت براى ما جايز نمىباشد و ما تابع آراى ملت هستيم.
امام خمينى بر خلافِ رهيافت نخبهگرايى كه فقط نخبگان و فلاسفه را داراى استعداد تشخيص صحيح از سقيم مىداند، معتقد است كه هر فرد مسلمان از اين قوه تشخيص به نوعى برخوردار است و نگاهش به مردم يك نگاه استراتژيك است و نه نگاه تاكتيكى. ايشان در وصيتنامه خويش با تأكيد بر اين نكته مىنويسند: «من با كمال مباهات از رشد سياسى و تعهد اسلامى ملت شريف ايران تشكر مىكنم. من در ايام آخر عمر با اميدوارى كامل و سرافرازى از نبوغ شما به سوى دار رحمت حق كوچ مىكنم.»
يكى از سطوح مورد توجه مشاركت سياسى «نظارت و نقد و ارزيابى» مسؤولين و نهادهاى سياسى است كه در تقسيمبندى امثال بورگاردوس نيز براى مقياسهاى سطح مشاركت سياسى مورد توجه واقع شده است. همين مطلب دقيقاً مورد توجه امام خمينى واقع مىشود، ايشان در اين خصوص مىگويند:
«جامعه فردا، جامعهاى ارزياب و منتقد خواهد بود كه در آن تمامى مردم در رهبرى امور خويش شركت خواهند جست.»(29)
يا در جاى ديگر مىگويند:
«همه ملت موظفند كه نظارت كنند بر امور، نظارت كنند اگر من يك پايم را كنار گذاشتم، كج گذاشتم، ملت موظف است بگويد پايت را كج گذاشتى، خودت را حفظ كن.» و حتى در سطح بالاتر مشاركت سياسى براى تعويض مسؤوليتها با جديت، وارد شدن مردم را مجاز مىداند:
«بايد مسلمان اين طور باشد كه اگر هر كه مىخواهد باشد، خليفه مسلمين و هر كه مىخواهد باشد اگر ديد پايش را كج گذاشت، شمشيرش را بكشد كه پايت را راست بگذار.»(30) البته اين نكته نيز شايان ذكر است كه در مشروعيت دينى چون ديندارى مردم مفروض است، بنابراين در اين نوع مشاركت ميزان اطلاع و آگاهى مردم از اسلام بسيار مهم است، بنابراين، امثال امام خمينى به عنصر آموزش و آگاهى مردم نسبت به مسايل اصيل اسلامى و آشنايى آنان با حق و تكليف، اهميت ويژهاى قائل مىشود. در قانون اساسى علىالخصوص فصل سوم آن، كه در خصوص حقوق مردم است و متخذ از اسلام و در چارچوب مشروعيت الهى است مواردى كه در تشكيل نهادهاى مشاركت مؤثر است ذكر شده است. از جمله در اصل 24 در مورد آزادى نشريات و مطبوعات، اصل 26 در خصوص احزاب و جمعيتها (حتى براى اقليتهاى دينى)، اصل 27 براى تشكيل اجتماعات و راهپيمايىها و اصل 32 در مورد ممنوعيت دستگيرى بدون دليل افراد. به هر حال به نظر مىرسد در مشروعيت دينى پتانسيلهاى لازم براى مشاركت فعال سياسى وجود دارد و هيچ مانع تئوريك و قانونى براى تحقق مشاركت سياسى وجود ندارد.
بنابراين از مجموع آنچه كه گفته شد به روشنى نتيجه گرفته مىشود كه براى تحقق مشاركت واقعى سياسى در نظام جمهورى اسلامى هيچ مانع قانونى و هيچ منع تئوريك و نظرى وجود ندارد و نظام ولايت فقيهى كه حضرت امام تبيينكننده آن بودند به تأكيد بر اين مشاركت اصرار ورزيدهاند و چنانچه پيشتر اشاره شد، نگاه امام خمينى به مردم، يك نگاه استراتژيك و راهبردى است نه نگاهى تاكتيكى و كاربردى! در انديشه امام خمينى انتخابات واقعى كه مشاركت حقيقى مردم در آن نهفته است، منظور نظر است و از نظر ايشان اگر انتخابات در انحصار احزاب و گروهها هم درآيد و نظر واقعى مردم در اين مشاركت منعكس نگردد، انتخابات واقعى و مشاركت حقيقى واقع نشده است و اين نكته در حقيقت رفع و دفع حيلههاى دمكراسى غربى است كه برخى از احزاب با روشهاى مختلف، انتخابات را در انحصار خود درمىآورند. امام خمينى در همين خصوص مىگويند:
«انتخابات در انحصار هيچ كس نيست، نه در انحصار روحانيين است، نه در انحصار احزاب است، نه در انحصار گروههاست. انتخابات مال همه مردم است. مردم سرنوشت خودشان دست خودشان است.»(31)
بنابراين جمهورى اسلامى و نظام مبتنى بر ولايت فقيه، پتانسيل و ظرفيتهاى كاملى را براى مشاركت سياسى مردم دارد و طبق تبيين حضرت امام از نظام ولايت فقيه، مردم نقشى تعيينكننده و جزئى مشروعيتبخش به نظام الهى ولايت هستند.(32)
21. امام خمينى، «ولايت فقيه»، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام، تهران، 1373، ص114. 22. نظريه انتخاب براى نخستين بار به صورت نسبتاً مفصل و مدوّن از سوى آقاى صالحى نجفآبادى در كتاب «ولايت فقيه، حكومت صالحان» مطرح شد و پس از آن توسط آقاى حسينعلى منتظرى همان مباحث با تفصيل و توسعه افزونتر در «دراساتٌ فى ولاية الفقيه و فقه الحكومة الاسلامية» عنوان شد. از ديگر قائلان به اين نظريه آقاى محمدهادى معرفت است كه در نوشتههاى مربوط به ولايت فقيه خويش، همين قول را با مختصر تغييراتى بيان نمودهاند. 23. آقايان مصباح يزدى و جوادى آملى از جمله قائلين و نويسندگان به نظريه انتصاب هستند كه در آثار خود اين نظريه را به تفصيل بيان نمودهاند.
وظايف و اختيارات ولايت فقيه در رهبري جمهوري اسلامي ايران
خبرگزاري مهر: ولايت فقيه از ديدگاه امام خميني مترقي ترين اصل از قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران است که بر اساس شرايط مندرج در همين قانون از سوي نمايندگان مردم در مجلس خبرگان انتخاب و بر اساس نص اين ميثاق ملي ، رهبري را برعهده مي گيرد. متن زير مروري بر اصول مربوط به اختيارات و وظايف رهبري در قانون اساسي دارد. ضمن اينکه تغييرات انجام شده در اين اصول طي بازنگري سال 68 نيز ضميمه گشته است.
دراصل دوم آمده است:
جمهوري اسلامي، نظامي است بر پايه ايمان به:
1 - خداي يکتا (لا اله الا الله) و اختصاص حاکميت و تشريع به او و لزوم تسليمدر برابر امر او.
2 - وحي الهي و نقش بنيادي آن در بيان قوانين.
3 - معاد و نقش سازنده آن در سير تکاملي انسان به سوي خدا.
4 - عدل خدا در خلقت و تشريع.
5 - امامت و رهبري مستمر و نقش اساسي آن در تداوم انقلاب اسلام.
6 - کرامت و ارزش والاي انسان و آزادي توأم با مسئوليت او در برابر خدا، که ازراه:
الف - اجتهاد مستمر فقهاي جامعالشرايط بر اساس کتاب و سنت معصومين سلاماللهعليهم اجمعين،
ب - استفاده از علوم و فنون و تجارب پيشرفته بشري و تلاش در پيشبرد آنها،
ج - نفي هر گونه ستمگري و ستمکشي و سلطهگري و سلطهپذيري،
قسط و عدل و استقلال سياسي و اقتصادي و اجتماعي و فرهنگي و همبستگي ملي راتأمين ميکند.
در اصل 5 آمده است:
در زمان غيب حضرت ولي عصر "عجل الله تعالي فرجه" در جمهوري اسلامي ايران و ولايتامر و امامت امت بر عهده فقيه عادل و با تقوي، آگاه به زمان، شجاع، مدير و مدبر استکه طبق اصل يکصد و هفتم عهده دار آن ميگردد.
( اصل پنجم قبل از بازنگري سال 68 :در زمان غيبت حضرت وليعصر، عجلالله تعالي فرجه، در جمهوري اسلامي ايران ولايت امر و امامت امت بر عهدهفقيه عادل و با قتوي، آگاه به زمان، شجاع، مدير و مدبر است، که اکثريت مردم او رابه رهبري شناخته و پذيرفته باشند و در صورتي که هيچ فقيهي داراي چنين اکثريتي نباشدرهبر يا شوراي رهبري مرکب از فقهاي واجد شرايط بالا طبق اصل يکصد و هفتم عهدهدارآن ميگردد. )
در اصل 57 آمده است:
قواي حاکم در جمهور اسلامي ايران عبارتند از: قوه مقننه، قوه مجريه و قوه قضاييهکه زير نظر ولايت مطلقه امر و امامت امت بر طبق اصول آينده اين قانون اعمالميگردند. اين قوا مستقل از يکديگرند.
( اصل پنجاه و هفتم قبل از بازنگري سال 68 :قواي حاکم درجمهوري اسلامي ايران عبارتند از: قوه مقننه، قوه مجريه و قوه قضاييه که زير نظرولايت امر و امامت امت، بر طبق اصول آينده اين قانون اعمال ميگردند. اين قوا مستقلاز يکديگرند و ارتباط ميان آنها به وسيله رييس جمهور برقرار ميگردد. )
دراصل 60 آمده است:
اعمال قوه مجريه جز در اموري که در اين قانون مستقيما بر عهده رهبري گذارده شده،از طريق رييس جمهور و وزراء است.
( اصل شصتم قبل از بازنگري سال 68:اعمال قوه مجريه جز دراموري که در اين قانون مستقيما بر عهده رهبري گذارده شده، از طريق رييس جمهور ونخستوزير و وزراء است. )
دراصل 91آمده است:
به منظور پاسداري از احکام اسلام و قانون اساسي از نظر عدم مغايرت مصوبات، مجلسشوراي اسلامي با آنها، شورايي به نام شوراي نگهبان با ترکيب زير تشکيل ميشود.
1 - شش نفر از فقهاي عادل و آگاه به مقتضيات زمان و مسائل روز. انتخاب اين عدهبا مقام رهبري است.
2 - شش نفر حقوقدان، در رشتههاي مختلف حقوقي، از ميان حقوقدانان مسلماني که بهوسيله رييس قوه قضاييه به مجلس شوراي اسلامي معرف ميشوند و با رأي مجلس انتخابميگردند.
( اصل نود و يکم قبل از بازنگري سال 68:به منظور پاسداري ازاحکام اسلام و قانون اساسي از نظر عدم مغايرت مصوبات مجلس شوراي ملي با آنها،شورايي به نام شوراي نگهبان با ترکيب زير تشکيل ميشود:
1 - شش نفر از فقهاي عادل و آگاه به مقتضيات زمان و مسائل روز. انتخاب اين عدهبا رهبر يا شوراي رهبري است.
2 - شش نفر حقوقدان، در رشتههاي مختلف حقوقي، از ميان حقوقدانان مسلماني که بهوسيله شوراي عالي قضايي به مجلس شوراي ملي معرفي ميشوند وبا رأي مجلس انتخابميگردند. )
در اصل 107 آمده است:
پس از مرجع عاليقدر تقليد و رهبر کبير انقلاب جهاني اسلام و بنيانگذار جمهورياسلامي ايران حضرت آيتاللهالعظمي امام خميني " قدس سرهالشريف " که از طرف اکثريتقاطع مردم به مرجعيت و رهبري شناخته و پذيرفته شدند، تعيين رهبر به عهده خبرگانمنتخب مردم است. خبرگان رهبري درباره همه فقهاء واجد شرايط مذکور در اصول پنجم ويکصد و نهم بررسي و مشورت ميکنند هر گاه يکي از آنان را اعلم به احکام و موضوعاتفقهي يا مسائل سياسي و اجتماعي يا داراي مقبوليت عامه يا واجد برجستگي خاص در يکياز صفات مذکور در اصل يکصد و نهم تشخيص دهند او را به رهبري انتخاب ميکنند و در غيراين صورت يکي از آنان را به عنوان رهبر انتخاب و معرفي مينمايند. رهبر منتخبخبرگان، ولايت امر و همه مسئوليتهاي ناشي از آن را بر عهده خواهد داشت.
رهبر در برابر قوانين با ساير افراد کشور مساوي است.
( اصل يکصد و هفتم قبل از بازنگري سال 68 :هر گاه يکي ازفقهاي واجد شرايط مذکور در اصل پنجم اين قانون از طرف اکثريت قاطع مردم به مرجعيت ورهبري شناخته و پذيرفته شده باشد، همانگونه که در مورد مرجع عاليقدر تقليد و رهبرانقلاب آيت الله العظمي امام خميني چنين شده است، اين رهبر، ولايت امر و همهمسئوليتهاي ناشي از آن را بر عهده دارد، در غير اين صورت خبرگان منتخب مردم دربارههمه کساني که صلاحيت مرجعيت و رهبري دارند بررسي و مشورت ميکنند، هر گاه يکي مرجعرا داراي برجستگي خاص براي رهبري بيابند او را به عنوان رهبر به مردم معرفيمينمايند، وگرنه سه يا پنج مرجع واجد شرايط رهبري را به عنوان اعضاي شوراي رهبريتعيين و به مردم معرفي ميکنند. )
دراصل 109 آمده است:
شرايط و صفات رهبر:
1 - صلاحيت علمي لازم براي افتاء در ابواب مختلف فقه.
2 - عدالت و تقواي لازم براي رهبري امت اسلام.
3 - بينش صحيح سياسي و اجتماعي، تدبير، شجاعت، مديريت و قدرت کافي برايرهبري.
در صورت تعدد واجدين شرايط فوق، شخصي که داراي بينش فقهي و سياسي قويتر باشدمقدم است.
( اصل يکصد و نهم قبل از بازنگري سال 68 :شرايط و صفات رهبريا اعضاي شوراي رهبري:
1 - صلاحيت علمي و تقوايي لازم براي افتاء و مرجعيت.
2 - بينش سياسي و اجتماعي و شجاعت و قدرت و مديريت کفاي براي رهبري.
دراصل 110 آمده است:
وظايف و اختيارات رهبر:
1 - تعيين سياستها کلي نظام جمهوري اسلامي ايران پس از مشورت با مجمع تشخيصمصلحت نظام.
2 - نظارت بر حسن اجراي سياستهاي کلي نظام.
3 - فرمان همهپرسي.
4 - فرماندهي کل نيروهاي مسلح.
5 - اعلام جنگ و صلح و بسيج نيروهاي.
6 - نصب و عزل و قبول استعفاي :
الف - فقهاي شوراي نگهبان.
ب - عاليترين مقام قوه قضاييه.
ج - رييس سازمان صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران.
د - رييس ستاد مشترک.
ه - فرمانده کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامي.
و - فرماندهان عالي نيروهاي نظامي و انتظامي.
7 - حل اختلاف و تنظيم روابط قواي سه گانه.
8 - حل معضلات نظام که از طرق عادي قابل حل نيست، از طريق مجمع تشخيص مصلحتنظام.
9 - امضاء حکم رياست جمهوري پس از انتخاب مردم صلاحيت داوطلبان رياست جمهوري ازجهت دارا بودن شرايطي که در اين قانون ميآيد، بايد قبل از انتخابات به تأييد شوراينگهبان و در دوره اول به تأييد رهبري برسد.
10- عزل رييس جمهور با در نظر گرفتن مصالح کشور پس از حکم ديوان عالي کشور بهتخلف وي از وظايف قانوني، يا رأي مجلس شوراي اسلامي به عدم کفايت وي بر اساس اصلهشتاد و نهم.
11 - عفو يا تخفيف مجازات محکوميت در حدود موازين اسلامي پس از پيشنهاد رييسقوه قضاييه.
رهبر ميتواند بعضي از وظايف و اختيارات خود را به شخص ديگري تفويض کند.
( اصل يکصد و دهم قبل از بازنگري سال 68:وظايف و اختياراترهبري:
1 - تعيين فقهاي شوراي نگهبان.
2 - نصب عاليترين مقام قضايي کشور.
3 - فرماندهي کلي نيروهاي مسلح به ترتيب زير:
الف - نصب و عزل رييس ستاد مشترک.
ب - نصب و عزل فرمانده کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامي.
ج - تشکيل شوراي عالي دفاع ملي، مرکب از هفت نفر از اعضاي زير:
- رييس جمهور.
- نخستوزير.
- وزير دفاع.
- رييس ستاد مشترک.
- فرمانده کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامي.
- دو مشاور به تعيين رهبر.
د - تعيين فرماندهان عالي نيروهاي سه گانه به پيشنهاد شوراي عالي دفاع.
ه - اعلام جنگ و صلح و بسيج نيروهاي به پيشنهاد شوراي عالي دفاع.
4 - امضاي حکم رياست جمهور پس از انتخاب مردم صلاحيت داوطلبان رياست جمهوري ازجهت دارا بودن شرايطي که در اين قانون مي آيد بايد قبل از انتخابات به تأييد شوراينگهبان و در دوره اول به تأييد رهبري برسد.
5 - عزل رييس جمهور با در نظر گرفتن مصالح کشور، پس از حکم ديوان عالي کشور بهتخلف وي از وظايف قانوني يا رأي مجلس شوراي ملي به عدم کفايت سياسي او.
6 - عفو يا تخفيف مجازات محکوميت، در حدود موازين اسلامي، پس از پيشنهاد ديوانعالي کشور. )
دراصل 111 آمده است:
هر گاه رهبر از انجام وظايف قانوني خود ناتوان شود. يا فاقد يکي از شرايط مذکوردر اصول پنجم و يکصد و نهم گردد، يا معلوم شود از آغاز فاقد بعضي از شرايط بودهاست، از مقام خود بر کنار خواهد شد.
تشخيص اين امر به عهده خبرگان مذکور در اصل يکصد و هشتم ميباشد. در صورت فوت ياکنارهگيري يا عزل رهبر، خبرگان موظفند، در اسرع وقت نسبت به تعيين و معرفي رهبرجديد اقدام نمايند. تا هنگام معرفي رهبر، شورايي مرکب از رييس جمهور، رييس قوهقضاييه و يکي از فقهاي شوراي نگهبان به انتخاب مجمع تشخيص مصلحت نظام، همه وظايفرهبري را به طور موقت به عهده ميگيرد و چنانچه در اين مدت يکي از آنان به هر دليلنتواند انجام وظيفه نمايد، فرد درگير به انتخاب مجمع، با حفظ اکثريت فقهاء، در شورابه جاي وي منصوب ميگردد.
اين شورا در خصوص وظايف بندهاي 1 و 3 و 5 و 10 و قسمتهاي (د) و (ه) و (و) بند 6اصل کيصد و دهم، پس از تصويب سه چهارم اعضاء مجمع تشخيص مصلحت نظام اقدامميکند.
هر گاه رهبر بر اثر بيماري يا حداکثر ديگري موقتا از انجام وظايف رهبري ناتوانشود، در اين مدت شوراي مذکور در اين اصل وظايف او را عهدهدار خواهد بود.
( اصل يکصد و يازدهم قبل از بازنگري سال 68:هر گاه رهبر يايکي از اعضاي شوراي رهبر يا يکي از اعضاي شوراي رهبري از انجام وظايف قانوني رهبريناتوان شود يا فاقد يکي از شرايط مذکور در اصل يکصد و نهم گردد از مقام خود بر کنارخواهد شد. تشخيص اين امر به عهده خبرگان مذکور در اصل يکصد و هشتم است.
مقررات تشکيل خبرگان براي رسيدگي و عمل به اين اصل در اولين اجلاسيه خبرگانتعيين ميشود. )
در اصل 112 آمده است:
مجمع تشخيص مصلحت نظام براي تشخيص مصلحت نظام براي تشخيص مصحلت در مواردي کهمصوبه مجلس شوراي اسلامي را شوراي نگهبان خلاف موازين شرع و يا قانون اساسي بداند ومجلس با در نظر گرفتن مصلحت نظام نظر شوراي نگهبان را تأمين نکند و مشاوره در اموريکه رهبري به آنان ارجاع ميدهد و ساير وظايفي که در اين قانون ذکر شده است به دستوررهبري تشکيل ميشود.
اعضاء ثابت و متغير اين مجمع را مقام رهبري تعيين مينمايد.
مقررات مربوط به مجمع توسط خود اعضاء تهيه و تصويب و به تأييد مقام رهبري خواهدرسيد.
( اصل يکصد و دوازدهم قبل از بازنگري سال 68 :رهبر يا اعضايشوراي رهبري در برابر قوانين با ساير افراد کشور مساوي هستند. )
دراصل 113 آمده است:
پس از مقام رهبري رييس جمهور عاليترين مقام رسمي کشور است و مسئوليت اجراي قانوناساسي و رياست قوه مجريه را جز در اموري که مستقيما به رهبري مربوط ميشود، بر عهدهدارد.
( اصل يکصد و سيزدهم قبل از بازنگري سال 68 :پس از مقامرهبري رييس جمهور عاليترين مقام رسمي کشور است و مسئوليت اجراي قانون اساسي و تنظيمروابط قواي سه گاه و رياست قوه مجريه را جز در اموري که مستقيما به رهبري مربوطميشود، بر عهده دارد. )
در اصل 131 آمده است:
در صورت فوت، عزل، استعفاء، غيبت يا بيماري بيش از دو ماه رييس جمهور و يا درموردي که مدت رياست جمهوري پايان يافته و رييس جمهور جديد بر اثر موانعي هنوزانتخاب نشده و يا امور ديگري از اين قبيل، معاون اول رييس جمهور يا موافقت رهبرياختيارات و مسئوليتهاي وي را بر عهده ميگيرد و شورايي متشکل از رييس مجلس و رييسقوه قضاييه و معاون اول رييس جمهور موظف است ترتيبي دهد که حداکثر ظرف مدت پنجاهروز رييس جمهور جديد انتخاب شود، در صورت فوت معاون اول و يا امور ديگري که مانعانجام وظايف وي گردد و نيز در صورتي که رييس جمهور معاون اول نداشته باشد مقامرهبري فرد ديگري را به جاي او منصوب ميکند.
( اصل يکصد و سي و يکم قبل از بازنگري سال 68 :در صورت فوت،کناره گيري يا بيماري بيش از دو ماه و عزل رييس جمهور، يا موجبات ديگري از اينگونه، شوراي موقت رياست جمهوري موظف است ترتيبي دهد که حداکر ظرف پنجاه روز رييسجمهور جديد انتخاب شود و در اين مدت وظايف و اختيارات رياست جمهوري را جز در امرهمهپرسي بر عهده دارد. )
در اصل 142 آمده است:
دارايي رهبر، رييس جمهور، معاونان رييس جمهور، وزيران و همسر و فرزندان آنان قبلو بعد از خدمت، توسط رييس قوه قضاييه رسيدگي ميشود که بر خلاف حق، افزايش نيافتهباشد.
( اصل يکصد و چهل و دوم قبل از بازنگري سال 68 :دارايي رهبريا اعضاي شوراي رهبري، رييس جمهور، نخست وزير، وزيران و همسر و فرزندان آنان قبل وبعد از خدمت، توسط ديوان عالي کشور رسيدگي ميشود که بر خلاف حق افزايش نيافته باشد. )
دراصل 157 آمده است:
به منظور انجام مسئوليتهاي قوه قضاييه در کليه امور قضايي و اداري و اجراييمقام رهبري يک نفر مجتهد عادل و آگاه به امور قضايي و مدير و مدبر را براي مدت پنجسال به عنوان رييس قوه قضاييه تعيين مينمايد که عاليترين مقام قوه قضاييه است.
اصل يکصد و پنجاه و هفتم قبل از بازنگري سال 68:به منظورانجام مسئوليتهاي قوه قضاييه شورايي به نام شوراي عالي قضايي تشکيل ميگردد کهبالاترين مقام قوه قضاييه است و وظايف آن به شرح زير ميباشد:
1 - ايجاد تشکيلات لازم در دادگستري به تناسب مسئوليتهاي اصل يکصد و پنجاه وششم.
2 - تهيه لوايح قضايي متناسب با جمهوري اسلامي.
3 - استخدام قضات عادل و شايسته و عزل و نصب آنها و تغيير محل مأموريت و تعيينمشاغل و ترفيع آنان و مانند اينها از امور اداري، طبق قانون. )
دراصل 175 آمده است:
در صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران، آزادي بيان و نشر افکار با رعايت موازيناسلامي و مصالح کشور بايد تأمين گردد.
نصب و عزل رييس سازمان صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران با مقام رهبري است وشورايي مرکب از نمايندگان رييس جمهور و رييس قوه قضاييه و مجلس شوراي اسلامي (هرکدام دو نفر) نظارت بر اين سازمان خواهند داشت.
خط مشي و ترتيب اداره سازمان و نظارت بر آن را قانون معين ميکند.(2)
( اصل يکصد و هفتاد و پنجم قبل از بازنگري سال 68 :دررسانههاي گروهي (راديو و تلويزيون) آزادي انتشارات و تبليغات طبق موازين اسلاميبايد تأمين شود. اين رسانهها زير نظر مشترک قواي سه گانه قضاييه (شوراي عاليقضايي)، مقننه و مجريه اداره خواهد شد. ترتيب آن را قانون معين ميکند. )
دراصل 177 آمده است:
بازنگري در قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران، در موارد ضروري به ترتيب زير انجامميگيرد.
مقام رهبري پس از مشورت با مجمع تشخيص مصلحت نظام طي حکمي خطاب به رييس جمهورموارد اصلاح يا تتميم قانون اساسي را به شوراي بازنگري قانون اساسي با ترکيب زيرپيشنهاد مينمايد:
1 - اعظاي شوراي نگهبان.
2 - روساي قواي سه گانه.
3 - اعضاي ثابت مجمع تشخيص مصلحت نظام.
4 - پنج نفر از اعضاي مجلس خبرگان رهبري.
5 - ده نفر به انتخاب مقام رهبري.
6 - سه نفر از هيأت وزيران.
7 - سه نفر از قوه قضاييه.
8 - ده نفر از نمايندگان مجلس شوراي اسلامي.
9 - سه نفر از دانشگاهيان.
شيوه کار و کيفيت انتخاب و شرايط آن را قانون معين ميکند.
مصوبات شورا پس از تأييد و امضاي مقام رهبري بايد از طريق مراجعه به آراء عموميبه تصويب اکثريت مطلق شرکتکنندگان در همهپرسي برسد.
اصل صد و ده قانون اساسي جمهوري اسلامي که اختيارات ولي فقيه را شمارش مي کند به قرار زير است: اصل صد و ده :« (1) وظايف و اختيرات رهبر: 1 - تعيين سياستها كلي نظام جمهوري اسلامي ايران پس از مشورت با مجمع تشخيص مصلحت نظام. 2 - نظارت بر حسن اجراي سياستهاي كلي نظام. 3 - فرمان همهپرسي. 4 - فرماندهي كل نيروهاي مسلح. 5 - اعلام جنگ و صلح و بسيج نيروهاي. 6 - نصب و عزل و قبول استعفاي: الف - فقههاي شوراي نگهبان. ب - عاليترين مقام قوه قضاييه. ج - رييس سازمان صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران. د - ريييس ستاد مشترك. ه - فرمانده كل سپاه پاسداران انقلاب اسلامي. و - فرماندهان عالي نيروهاي نظامي و انتظامي. 7 - حل اختلاف و تنظيم روابط قواي سه گانه. 8 - حل معضلات نظام كه از طرق عادي قابل حل نيست، از طريق مجمع تشخيص مصلحت نظام. 9 - امضاء حكم رياست جمهوري پس از انتخاب مردم صلاحيت داوطلبان رياست جمهوري از جهت دارا بودن شرايطي كه در اين قانون ميآيد، بايد قبل از انتخابات به تأييد شوراي نگهبان و در دوره اول به تأييد رهبري برسد. 10- عزل رييس جمهور با در نظر گرفتن مصالح كشور پس از حكم ديوان عالي كشور به تخلف وي از وظايف قانوني، يا رأي مجلس شوراي اسلامي به عدم كفايت وي بر اساس اصل هشتاد و نهم. 11 - عفو يا تخفيف مجازات محكوميت در حدود موازين اسلامي پس از پيشنهاد رييس قوه قضاييه. رهبر ميتواند بعضي از وظايف و اختيارات خود را به شخص ديگري تفويض كند.
( 1 - اصل سابق: اصل يكصد و دهم : وظايف و اختيارات رهبري: 1 - تعيين فقهاي شوراي نگهبان. 2 - نصب عاليترين مقام قضايي كشور. 3 - فرماندهي كلي نيروهاي مسلح به ترتيب زير: الف - نصب و عزل رييس ستاد مشترك. ب - نصب و عزل فرمانده كل سپاه پاسداران انقلاب اسلامي. ج - تشكيل شوراي عالي دفاع ملي، مركب از هفت نفر از اعضاي زير: - رييس جمهور. - نخستوزير. - وزير دفاع. - رييس ستاد مشترك. - فرمانده كل سپاه پاسداران انقلاب اسلامي. - دو مشاور به تعيين رهبر. د - تعيين فرماندهان عالي نيروهاي سه گانه به پيشنهاد شوراي عالي دفاع. ه - اعلام جنگ و صلح و بسيج نيروهاي به پيشنهاد شوراي عالي دفاع. 4 - امضاي حكم رياست جمهور پس از انتخاب مردم صلاحيت داوطلبان رياست جمهوري از جهت دارا بودن شرايطي كه در اين قانون ميآيد بايد قبل از انتخابات به تأييد شوراي نگهبان و در دوره اول به تأييد رهبري برسد. 5 - عزل رييس جمهور با در نظر گرفتن مصالح كشور، پس از حكم ديوان عالي كشور به تخلف وي از وظايف قانوني يا رأي مجلس شوراي ملي به عدم كفايت سياسي او. 6 - عفو يا تخفيف مجازات محكوميت، در حدود موازين اسلامي، پس از پيشنهاد ديوان عالي كشور.» اينها اختيارات قانوني ولي فقيه است. علاوه بر اين ولي فقيه نظام مي تواند با حکم حکومتي هر قانوني و عملي را تائيد و يا نفي کند که اطاعت از آن براي کارگزاران حکومت اجباريست.
سامانه خرید و امن این
سایت از همهلحاظ مطمئن می باشد . یکی از
مزیت های این سایت دیدن بیشتر فایل های پی دی اف قبل از خرید می باشد که شما می
توانید در صورت پسندیدن فایل را خریداری نمائید .تمامی فایل ها بعد از خرید مستقیما دانلود می شوند و همچنین به ایمیل شما نیز فرستاده می شود . و شما با هرکارت
بانکی که رمز دوم داشته باشید می توانید از سامانه بانک سامان یا ملت خرید نمائید . و بازهم
اگر بعد از خرید موفق به هردلیلی نتوانستیدفایل را دریافت کنید نام فایل را به شماره همراه 09159886819 در تلگرام ، شاد ، ایتا و یا واتساپ ارسال نمائید، در سریعترین زمان فایل برای شما فرستاده می شود .
آدرس خراسان شمالی - اسفراین - سایت علمی و پژوهشی آسمان -کافی نت آسمان - هدف از راه اندازی این سایت ارائه خدمات مناسب علمی و پژوهشی و با قیمت های مناسب به فرهنگیان و دانشجویان و دانش آموزان گرامی می باشد .این سایت دارای بیشتر از 12000 تحقیق رایگان نیز می باشد .که براحتی مورد استفاده قرار می گیرد .پشتیبانی سایت : 09159886819-09338737025 - صارمی
سایت علمی و پژوهشی آسمان , اقدام پژوهی, گزارش تخصصی درس پژوهی , تحقیق تجربیات دبیران , پروژه آماری و spss , طرح درس
مطالب پربازديد
متن شعار برای تبلیغات شورای دانش اموزی تحقیق درباره اهن زنگ نزن انشا در مورد 22 بهمن