سایت اقدام پژوهی - گزارش تخصصی و فایل های مورد نیاز فرهنگیان
1 -با اطمینان خرید کنید ، پشتیبان سایت همیشه در خدمت شما می باشد .فایل ها بعد از خرید بصورت ورد و قابل ویرایش به دست شما خواهد رسید. پشتیبانی : بااسمس و واتساپ: 09159886819 - صارمی
2- شما با هر کارت بانکی عضو شتاب (همه کارت های عضو شتاب ) و داشتن رمز دوم کارت خود و cvv2 و تاریخ انقاضاکارت ، می توانید بصورت آنلاین از سامانه پرداخت بانکی (که کاملا مطمئن و محافظت شده می باشد ) خرید نمائید .
3 - درهنگام خرید اگر ایمیل ندارید ، در قسمت ایمیل ، ایمیل را بنویسید.
در صورت هر گونه مشکل در دریافت فایل بعد از خرید به شماره 09159886819 در شاد ، تلگرام و یا نرم افزار ایتا پیام بدهید آیدی ما در نرم افزار شاد : @asemankafinet
خواجه عبدالله انصاري از عرفاي مشهور اواخر قرن چهارم و قرن پنجم هجري
خواجه در يکي از دهات طوس متولد شده است خواجه عبدالله محمد بن انصاري هروي سال 396 هجري قمري در زمان سلطنت آلب ارسلان سلجوقي و وزارت خواجه نظام الملک وزير دانشمند و دانش پرور و هنر شناس وي متولد شد و در سال 481 هجري قمري درگذشت خواجه عبدالله انصاري نابغه ايست که به شامخ ترين قلل انسانيت دست يافته و اگر نظم و نثر وي تا بدين حد دلنشين است از جادوي عشق و ايمان اوست ايمان مردي که از سر منزل طلب گذشته و هفت خوان هولناک را بدون بيم و ترديد پشت سر نهاده تا به چشمه آب حيات و به کيمياي سعادت و زندگي جاويدان رسيده است.
وي يکي از بزرگترين کيمياگران مشرق زمين است که قلمرو دست نيافتي او را شکوهي است که گذشت زمان در آن تاثير نمي کند و هر سخني از وي دنياي عظيم و پر جلالي را در پيش روي ما مي گشايد و ما در اين مقال نه امکان و نه فرصت و نه سوداي و پايه آن را داريم که در حکمت اشراق وعرفان سخن گوئيم.
خواجه عبدالله انصاري از گويندگان و شعراي بسيار بلند پايه است که کلام او از دل برآمده و بر دل مي نشيند و نثر وي نيز به رواني خود نوعي شعر به شمار مي آيد.
ادبيات براي وي يک مقوله تجملي يا راهي براي ارتزاق و رسيدن به دولت و مکنت نيست . بلکه رازگوي اسراري است که سينه هايي سوخته و شرحه شرحه مي توانند آنها را در خود بگيرند. او از اين وسيله عليه غاصبين حقوق مردم نيز استفاده مي کند . خواجه عبدالله انصاري عارف وارسته اي دشمن دغلکاري و نيرنگ و خود فروشي است و از بزرگترين محدثين عالم اسلام نيز شمرده مي شود. به لقب شيخ الاسلام معروف بود و از نوادگان ابوايوب انصاري مي باشد قدرت وي در علم و ادبيات عرب نيز بگواهي کتبي که به زبان عربي نوشته از جمله کتب : ذوالکلام و منازل السايرين براي مردي که بطور کلي هيچ مکتبي از صرف و نحو بطور کامل نديده شگفت آور است .
از آثار جاويدان اين نابغه بزرگ آنچه به فارسي تصنيف شده و باقي مانده کتاب اسرار و زادالعارفين است که دنياي پر شوري از راه رسيدن به سعادت ازلي خودشناسي و خداشناسي است که عميقاٌ بايد مورد مطالعه و بررسي قرار گيرد تا اندکي به حال جذبه و شور اين عارف جليل القدر رباني بتوان پي برد.
خواجه در راه طريقت پيرو شيخ ابوالحسن خرقاني بود . خواجه چون حسين بن منصور حلاج شوريده بود و اين شوريدگي بيش از هر چيز در مناجات هاي خواجه عبداله انصاري مشهود است و آثارش مشحون از مواعظ و نصايح است و مسلک او بعدها مورد استفاده سعدي واقع گشت . گلستان و سعدي بهارستان جامي محصول همين نوع سبک است . عقايد و افکار خواجه را مي توان در منازل السائرين مطالعه نمود. او حافظه اي قوي داشت و گويند سي هزار حديث حفظ بوده است.
« تصوف و عرفان و شيوه تربيت اخلاقي عرفا و متصوفه و مربيان بزرگ عرفان و بيان »
« از خواجه عبداله انصاري»
صوفي و صوفيان – منشاء کلمه صوفي
هر چند بحث درباره کلمه صوفي و اشتقاق آن ممکن است ما را از هدف اصلي اين گفتار باز دارد ولي براي روشن شدن ذهن خوانندگان گرامي بي مناسبت نخواهد بود با جمال نظريه هاي مختلف را گوشزد کنيم :
گذشته از اينکه کلمه صوفي را به صف وصفه نسبت داده اند چهار فرض ديگر نيز در اين باره آمده است :
1- نسبت کلمه صوفي به صوفي که نام غوث بن مرن ابن تميم بن مرياغوث بن مربن ادبن طانحه که يکي از پارسايان عهد جاهليت عربستان بوده است.
2-نسبت کلمه صوفي به صوف که برخي از محققان آن را بر ديگر فرضها ترجيح داده اند.
3-نسبت کلمه مزبور به صفا که قشري آنرا بعيد مي دانند.
4-نسبت آن به کلمه سوفياي يوناني که از گفته هاي ابوريحان بيروني است و فن هامر خاور شناس و ديگران آنرا تاييد کرده اند.
*تصوف چيست ؟
آکنده بودن نوشته هاي پيشوايان عرفان و تصوف از تعبيرهاي مبهم و غامض ، بيان مطلب ها به شيوه ي اشاره و کنايه و راز از يک سو و تلفيق اين طريقه از انديشه هاي فلسفي ، مذاهب ، مکتبها و شريعتهاي گوناگون کهن از سوي ديگر سبب شده است که آوردن تعريف جامع و مانعي براي تصوف امري دشوار و بلکه امکان ناپذير باشد بويژه که بسياري از انديشمندان کنوني نسبت بهر موضوعي بنام « تعريف » درباره مسائلي هم بسته به زندگي چون تربيت و اجتماع و هر آنچه به طبيعت آدمي وابسته باشد و از مفهومي هاي زنده ي تغيير پذير بشمار رود بدگمان اند و هر تعريفي را براي اينگونه موضوعها کم فايده مي پندارند . از اينرو گذشتگان هم به علت اختلافهاي فاحشي که در ميان طريقت تصوف يافته اند بر آن شده اند که به حقيقت آن نمي توان پي برد.
غزالي مي گويد : تصوف امري باطني است که نمي توان بدان آگاه شد و صاحب اللمعات مي نويسد :
در قديم مردم در تعريف تصوف سرگردان بودند و در اين باره با صد عقيده و راي منشعب شدند . و گفته هاي مردم درباره تصوف از هزار عقيده و راي هم فزوني يافت و اين امر دستاويز کساني شد که نمي خواستند چنين تعاريفي را بپذيرند : بهر حال :
تصوف عبارت از هرگونه عاطفه و جدان است و استواري است که هيچ سستي بدان راه نيابد و دودلي يا ترديد بدان نسازد .
تصوف بار انداختن بر درگاه يار است هر چند از آن رانده شود ( ابوعلي رودباري) . تصوف آن است که حق ترا نسبت بخود بميراند و به حق زنده کند ( شيخ جنيد بغدادي) . باري تعريف تصوف هر چه باشد ما را از اين حقيقت باز نمي دارد که بدانيم مکتب اين گروه بجز طريقه کسانيکه برپا و با شيوه ظاهربيني و سالوسي خود را به صوفيان منتسب کرده و مانند برخي از طريقه هاي ديگر مذهبي آن را بصورت دکانداري و وسيله کسب مال و منال و جاه و مقام درآورده اند مبتني بر پارسايي و راستي و اخلاص و دلاوري و عشق به حقيقت و جان سپاري در راه آن و بسي از خواستهاي بلند بوده است و به ويژه صفتهاي ايثار و بشردوستي اين گروه آدمي را به عالي ترين خصلتهاي انساني رهبري مي کند و مي توان شيوه ي نظر ي و عملي تربيتهاي اخلاقي آن گروه را از مهمترين شيوه هاي اخلاقي بشمار آورد.
و براي دريافتن اين حقيقت بهترين تاليفي که با روشي ساده و علمي تدوين شده و مقامات و مقامها و منازل سالکان اين طريقت را نشان داده است کتاب منازل السائرين تاليف پيشواي بزرگ متصوفه يعني خواجه عبداله انصاري متوفي توجه صاحبدلان بوده است چنانکه چندي پيش دو شرح گرانمايه خطي بر اين کتاب بدست آمد و انستيتوي علمي فرانسه در قاهره هر دو را به چاپ رسانيد ، يکي از شرحهاي مزبور تاليف ابو محمد عبدالميعطي بن ابي الثنامحمود بن عبدالميعطي لخمي اسکندري است که در اوائل قرن هفتم هجري نوشته شده و در سال 1954 به طبع رسيده است .
و ديگري تاليف حسن بن محمد فرکاوي قادري است که در اواخر قرن هشتم هجري تاليف يافته و در سال 1953 به چاپ رسيده است .
خواجه عبداله انصاري نيز در مقدمه اين تاليف گرانقدر ( منازل السائرين) اختلاف نظرها را تائيد مي کند و مي نويسد : سير کنندگان در اين مقام ها بر اختلافات عظيمي هستند که ترتيب قاطعي آنها را گرد نمي آورد و نهايتگاه جامعي را پي جويي نمي کنند ، بهمين سبب عارف سخندان که در زبان تازي همچون پارسي استاد مبرز و شيوائي بود ، بر آن مي شود که با بياني موجز و به شيوه اي عالمانه مقامهاي صوفيان را تدوين کند تا براي سالکان و سائران راهنماي روشني باشد ، وي در مقدمه از ابوبکر کتاي نقل مي کند که :
« ميان بنده و حق هزار مقام از نور و ظلمت است . » و عبدالميعطي شارح مي نويسد :
« پيشواي ما بر اين ميزان يعني هزار مقام هم افزوده و هر يک از بابهاي دهگانه را به سه درجه تقسيم نموده و براي هر يک از درجات مراتبي قائل شده است . »
و اينک بشيوه فهرست وار مقامهاي مزبور را که از عالي ترين دستورهاي تربيت عملي و نظري گروه صوفيان است بنظر خوانندگان ارجمند مي رسانيم :
الف : بدايت ها ده باب است بدينسان : باب بقظه ( بيداري ) و سببهاي يقظه سه چيز است از نگريستن دل به نعمت ها 2- مطالعه ي جنايت و آگاهي بر خطر و آمادگي براي تدارک آن .
3- متوجه شدن به شناختن فزوني و نقصان و نگريستن دل به نعمتها و يا شناختن نعمت به سه چيز صافي شود :
1- به نور خرد 2- به نگريستن به برق منت 3- به پند گرفتن به مردم بلا ديده و مطالعه خبايث به سه چيز صحت پذيرد :1- به بزرگداشت حق 2- به شناختن جان 3- به گواهي و شناختن فزوني و نقصان به سه چيز استقامت پذيرد :1- به شنيدن دانش 2- به اجابت انگيزه هاي حرمت 3- به هم نشيني با شايستگان . و بنابراين نخستين باب بدايت ها که يقظه باشد خود داراي نه مقام و مرتبه است .
ب: باب التوبه و آن داراي سه شرط است : 1- پشيماني 2- مقام اعتذار ( عذر خواهي) 3- جدا شدن از زشتي و گناه و بازگشت به اصلاح کار خويش .
و حقيقت توبه سه چيز است : 1- در نگريستن به گناه و قضيه 2- دانستن اينکه درخواست بصير ادق بر هيچ کار نيکي مسبوق نيست 3- نيک شمردن آنچه را خدا نيک شمرده و زشت دانستن آنچه را خدا زشت دانسته است . و باز سه تقسيم ديگر نيز در اين باره مي آورد :
ج: باب المحاسبه و ارکان آن سه چيز است :
1- سنجش ميان نعمت خدا و گناه خويش و اين بر کسي که او را از اين سه امر نيست دشوار است :
الف)نور حکمت ب)بدگماني به نفس ج) باز شناختن نعمت از فتنه و نعمت
2- باز شناختن آنچه براي حق است از آنچه براي تو يا از تو است
3- شناختن اينکه هر طاعتي شخص را خشنود کند بزيان اوست .
د: باب الانابه و در آن نيز مانند بابهاي پيشين تقسيماتي است و از ياد کردن آنها براي گريز از اطناب صرفنظر مي شود و از اين پس تنها به ذکر قسمتها و سپس به بابها اکتفا مي شود.
ه – باب التفکر و باب التذکر – باب الاعتصام ح- باب الگريز ط – باب الرياضهي – باب السماع
2- قسم بابها « درها » و آن نيز ده باب است به شرح زير :
1-حزن 2- خوف 3- اشفاق 4- خشوع 5- اخبات ( و آن از نخستين درجات طمانينه است) 6- زهد 7- ورع 8- تبتر ( انقطاع به خدا يکسره) 9- رجاء 10- رغبت.
3-تقسيم رفتار و کردار و معاملات و آن نيز داراي ده باب است :
1-رعايت 2- مراقبت 3- حرمت ها 4- اخلاص 5- تهذيب 6- استقامت 7- توکل 8- تفويض ( تفويض الامر الي اله) 9- ثقه و اعتماد و اطمينان 10- تسليم
1- معرفت 2- فنا 3- بقا 4- تحقيق 5- تلبيس ( جامه پوشيدن) 6- وجود 7- تجريد 8- تفريد 9- تجمع ( جمع) 10-توحيد
« شيوه تدوين خواجه در اين کتاب »
شيوه خواجه عبداله انصاري در تدوين اين تاليف مهم اين است که در آغاز هر يک از اين بابهاي ده گانه يکي از آيات قرآن را ياد مي کند ، نشان دهد که طريقت تصوف با حقيقت تشرع ( شريعت مقدس اسلام) يکسان است . و بويژه درباره شطحيات گفتگو نمي کند و آنها را از مقامها نمي شمارد و آن را سبيل عمومي نمي داند و اينک براي پي بردن بدين شيوه ترجمه باب قصد از قسم اصول را بعين را بنظر خوانندگان مي رسانيم :
در باب القصد : خداي تعالي مي فرمايد : و من يخرج من بيته مهاجراٌ الي الله و رسوله ثم يدرکه الموت فقد وقع اجره علي الله .
قصد گردآوري همت بر تجريد براي طاعت است و آن را سه درجه است : 1- درجه نخست انگيزه تمرين و ارتياض و رهايي از دو دلي و خواننده به پرهيز از قصدهاي اين جهاني است و اين قصد پايه و اصلو سلوک مبتدي است .چه هنگاميکه آهنگ وي در نيکي درست باشد و ه خويش را در آن گردآورد , دو دلي وي رانده شود و جان وي آرامش پذيرد و از اقدام بر آن نهراسد و بدان خو گيرد و از هر چه به غرفهاي سرگرم کننده و از اين جهاني وابسته باشد دوري گزيند . شرح عبدالمعطي بر گفته هاي خواجه عبدالله انصاري.
2- درجه دوم قصد است که بهر سببي برخورد کند آنرا ببرد و بهر مانعي برسد آنرا براندازد و با هر دشواري روبرو بشود آنرا آسان سازد و اين آهنگ کامل تر و نيرومند تر از آن پيشين است و آن را آهنگ رونده سالک دانند وروده به سبب آهنگ نيرومند خويش و به علت گردآوردن هم خود در بدست آوردن مرادش آن را مي يابد اگر سبب سرگرم کننده اي براي وي پيش آيد آن را از ميان مي برد و اگر ميان وي و مطلوبش حائلي پديد آيد آنرا دور مي کند و با دوستي اين آهنگ هيچگونه دشواري و تکليفي براي وي باقي نمي ماند بلکه آهنگ وي ( تصميم و همت و جزم وي ) هرگونه دشواري را بر وي آسان مي کند .
3- درجه سوم آهنگ فرمانبري براي تهذيب علم و آهنگ اجابت بکام نهادن بر خلاف انگيزه هاي نفس و آهنگ درآمدن در درياي فنا است :
« شيخ ... در اين درجه سه درجه ديگر از آنها را گرد آورده که برخي از آنها کاملتر از برخي ديگر است نخست آهنگ فرمانبري است که براي تهذيب دانش است و آن آهنگ مريد آراسته بخويها و شريعت پذيره و پرهيز کننده از سرشتهاي نکوهيده است و اين آهنگ تنها به فرمانبري از شرع و رفتار باقتضاي امر و نهي است و چنين مريدي يا به تن خويش و يا بوسيله شيخ متصف به چنين خصلتهاي تهذيب مي شود . و به احکام و دستورات الهي از صميم دل و جان دانا مي گردد.
آهنگ ديگر يا اجابت بگام نهادن بر خلاف انگيزه هاي نفس از آهنگ نخست که کاملتر است . چه آهنگ مزبور بر اين يکي مرتبط مي باشد از اينرو که بايد همه ي اختيارهاي خود را کنار نهد و در همه کارهائيکه براي او پيش مي آيد و بر ظاهر و باطن او جاري مي شود به فرمان پروردگار خويش باشد و از آن فرمانبري کند هر چند مخالف اميال ( ميلهاي ) او باشد . از اين رو وي به انجام چنين فرمانهايي از روي تمام پاسخ مي دهد . مگر آن که حق ويرا بدوري کردن و نفرت از کاري فرمان دهد .
و آهنگ درآمدن در درياي فنا آن است که هم ( همت) خويش را گردآورند و ويژه بسوي خدا متوجه سازند و ذکر او را در نهايت بزرگي بر زبان جاري کنند و هر سرگرم کننده اي را که مانع توجه به وي باشد از ميان بردارند تابنده جز از ذکر خدا و ياد خدا غافل نشده و حتي از ذکر خدا فاني شود .
و خواجه عبداله در تاويل همين آيه در نوبت سوم تفسير کشف الاسرار آنگاه که مهاجران را به سه گروه تقسيم مي کند و دسته اي را از مهاجران از بهر دنيا و دسته اي ديگر را زاهدان مي خواند و مي گويد سه ديگر( دسته سوم ) عارفان اند که هجرت ايشان از بهر مولي بود و هجرت ايشان هم در نهاد ايشان بود . در پرده هاي نفس هر کس تا بدل رسند و آنگاه در پرده هاي دل هجرت کنند تا بجان رسند و آنگه در پرده هاي جان هجرت کنند تا به وصال جانان رسند :
گفتم کجات جويم اي ماه دلستانگفتا قرارگاه منست جان دوستان
سومریان از اقوام باستانی ساکن در جنوب سرزمین کنونی عراقیعنی میانرودان (سرزمین میانِ دو رود دجلهوفرات) و شمال خلیج فارسبودند. ایشان از جمله در شهر باستانی بابلسکنی داشتند و تمدنی پرمایه را پیریزی نمودند.
شهرهای سومر/شومر عبارت بود از «اور»، «اوروک»، یا «ارخ»، «نیب پور»، «لارسا». در سفر پیدایش این ناحیه را سرزمین «شنعار» نامیده اند.حکومت آن در حدود ۳۰۰۰ ق .م . تشکیل گردید و در هزاره ٔ دوم (۲۱۱۵ ق .م .) منقرض شد و قلمرو آنان ضمیمه ٔ آشور و بابل گردید.
سومریها قومی بودند که خود شاخهای جدا از نظر نژادی و زبانی تشکیل میدادند و با هیچیک از اقوام امروزی خویشاوندی ندارند. زبان آنها نیز تکخانواده است
ریشه نام
اصطلاح سومری به ساکنان غیرسامی جنوب میان رودان توسط اکدیانسامی داده میشد.سومریان خود را با نام اوگ ساگ گیگا( ùĝ saĝ gíg-ga ) به معنی مردمان سیاه سر مینامیدند.[۷]واژه سومر در زبان اکدی ممکن است گویش آن منطقه جغرافیایی باشد.اما رواج اصطلاح اکدی سومر (šumerû) نامشخص است.[۸][۹]اصطلاح شینار در کتاب مقدس، Sngr در مصری، شانهار ((Šanhar(a) در هیتی میتواند نوع گویش غربی شومر (Shumer) باشد.
ورود سومریان
تاریخ ورود سومریان به این سرزمین دقیقا معلوم نیست، ولی بر اساس کاوشهای باستانشناسی سومریان حدودا ۴۵۰۰سال پ.م نخستین تمدن درخشان بشری را پایه گذاری کردند و دولت شهرهای باشکوهی چون اور، اوروک، نیپور، کیش، لاگاش، اریدوو غیره بنا نهادند، لازمه ایجاد چنین تمدنی اینست که سومریان حداقل ۵۰۰ سال قبل از به وجود آوردن دولت شهرها، در منطقه حضورداشته باشند یعنی میتوان گفت سومریان ۴۵۰۰-۵۰۰۰ سال پ.م در منطقه میانرودان بودهاند.این باور که چرا سومریان را نخستین قوم شکل یافته میخوانند چند علت دارد.ابتداییترین و برترین آثار کشاورزی که نشانه زندگی اجتماعی آنان است، ابزار سازی ودانش استفاده از فلزات، خط و نوشته که مهمترین اختراع بشری است(خط سومریان میخی بوده و حدود ۴۵۰۰_۵۰۰۰ سال قدمت دارد.)و وجود شهرهای مستقل.
شهرهای سومری
سومر (به اکدی:شومرو Šumeruبه سومری کی اِن گیر(ki-en-ĝir) تقریبا به معنی سرزمین اربابان متمدن یا سرزمین مادری)[۱۰])[۸]تا چهار هزار سال پیش از میلاد دارای ۱۰ دولتشهر مستقل بود که توسط کانالها و سنگ چینها از یکدیگر مجزا شده بودند.هر کدام از این دولتشهرها گرداگرد یک معبد که به خدای خاص که محافظ شهر بود و یک فرماندار مذهبی (انسی) یا یک پادشاه (لوگال) که بصورت تنگاتنگی با مناسک مذهبی شهر گره خورده بودند تشکیل شده بودند.
خاستگاه سومریان
درباره خاستگاه سومریان پیش از آمدن ایشان به میانرودان هیچ سند و گواه و راهنمای تاریخی وجود ندارد .
لوحه سومری دربرگیرنده نامهای خدایان سومری به خط میخی حدود سده ۲۴ پیش از میلاد.
دانشنامه بریتانیکامینویسد: «زبان سومری، زبانی منفرد و کهنترین زبان مکتوب موجود است. این زبان برای نخستین بار در حدود ۳۱۰۰ پ.م در جنوب میانرودان گواهی گردیده و در طول هزاره سوم پ.م. رشد و توسعه یافتهاست. در حدود ۲۰۰۰ پ.م، زبان سومری به عنوان زبانی محاورهای، با زبان سامی اکدی (آشوری- بابلی) جای گزین شد اما کاربرد کتبی آن کمابیش تا پایان حیات زبان اکدی، در حوالی آغاز عصر مسیحیت، ادامه داشت. زبان سومری هرگز بسیار فراتر از مرزهای اصلی خود در جنوب میان رودان توسعه نیافت؛ شمار اندک گویندگان بومی این زبان، تناسبی با اهمیت عظیم و تأثیرات زبان سومری بر توسعه تمدن میان رودان و تمدنهای دیگر، در همه مراحل آنان، نداشت»
وامواژههای سومری در دیگر زبانها
دیپی: واژه سومری دوب DUBکه معنی کتیبه و سنگ نوشته را دارد، در زبان ایلامی (خوزی) به گونهٔ Tup-pi-me به همان معنا دیده میشود. در زبان فارسی باستان نیز به گونهٔ دیپی دیده میشود. و از آن مشتقات گوناگونی درست شد مانند دیپیر (دبیر)، دیپیستان (دبستان)، دیپیوان (دیوان) و دبیرستان. اما این که این واژه از کدام زبان است شاید براستی نتوان مشخص کرد، زیرا ایلامیها هم همپای سومریان بودهاند.
باستانشناسان براین باورند که سومریان دارای دین پگانی بودهاند. مردمان آن اعصار مانند ایلامیان، هورییان، کاسیها، اورارتوها و... همه چندخدایی بوده اند. ذکر این نکته لازم است که پگانیسم سومریان با نوع پگانیسم اکدیان وآشوریان فرق اساسی داشتهاست.
علاوه بر خدایگان مجزایی که مختص هر شهر سومری بودهاست سه ربالنوع مشترک نیزداشتهاند:
۱- آنو – فرمانروای آسمانها
۲- بئل – خدای زمین
۳- اِآ – خدای دره عمیق
خدایان مذکور الهه روحهای پاک ونجیب بودند وسومریان برای در امان ماندن از ارواح خبیث، دعفریت و دیو قربانی نموده و نذرونیاز میکردند. به بیان دیگر ایشان به مثابه تعلیمات پسین دین زرتشت به دو نیروی خیر وشر اعتقاد داشتند، آنها به روح و غلبه نهایی خیر بر شر اعتقاد داشته و برای در امان ماندن از شر، قربانی میکردند. بعضی از خدایان دارای همسر بودند و بسیاری از رب النوعها نیز دارای پدری از جنس خدا بودند.
از نظر سومریان، خداوندان نیز چون انسان دارای غضب، شهوت، سنگ دلی، عشق، نفرت و سایر صفات بودند و مانند روحانیان زرتشتی خادمان دینی سومری نیز ارج و قرب فراوانی در تودههای مردم داشتند.
ملوک سومرپیشوای دین هم بودند و خود را قائم مقام و کاهن اعظم خداوند شهر خویش میخواندند و بیشتر دارائی خود را صرف ساختن معابد وی میکردند و تا میتوانستند عبادتگاه را بزرگ و زیبا میساختند.[۱]
سومریان اعتقاد داشتند که خدایان نیز چون شاهان زندگی توام با رفاه و آسایش دارند به این دلیل عبادتگاهایشان را مزین به اشیای قیمتی و جواهرات و وسایل زینتی میکردند که شباهتی تام با آتشکدههای زرتشتی داشتهاست.
سومریان معتقد به سرزمینی پاک و مقدس به نام دیلمون (Dilmun) بودند که مظهر روشنایی و پاکی و سلامتی بود. باغ مقدس که خدایان در آن زندگی میکردند. آنچه برای زنده ماندن این باغ لازم بود آب تازه بود که اوتو (Utu) خدای خورشید باید از زمین به آن باغ مقدس بیاورد.[۱۵]
آنان بزرگِ شهر را “پاتئسی” مینامیدند و اعتقاد داشتند که او به نیابت از خدایان به رتق وفتق امور شهر میپردازد.
ادبیات سومری
از میان همه هنرها، شاید عالیترین دستاورد سومریان ادبیات بوده باشد. پژوهشگران ادبیات سومری را به هشت مقوله تقسیم کرده اند: اساطیر، داستانهای حماسی، سروده ها، مرثیه ها، اسناد تاریخی، رسالات، احکام (دستورات اخلاقی) و ضرب المثل ها. نوشتههای سومری در سراسر خاور نزدیک باستان ترجمه و نسخه برداری شدند و بر نوشتههای عبری و یونانی تاثیر نهادند. از میان اساطیر متعدد سومری، سه اسطوره به داستانهای عهد عتیق شباهت دارند. یکی از این اسطورهها داستان آدمیانی را میگوید که از گل آفریده شده بودند و در سرزمینی پر بار موسوم به دیلمونمی زیسته اند که در آن نه بیماری بود و نه مرگ، ولی از آب شیرین هم خبری نبود. انکیفرمان میدهد آب شیرین را از زمین، چونان نهری که از باغ بهشت جاری است بیاورند. بدین سان دیلمون باغی ملکوتی میشود. این اسطوره از زنی میگوید که به انکی گیاهانی پیشکش میکند که نفرین برایش میآورند و سبب درد دنده اش میشوند. آن گاه یک «بانوی دنده» برای درمان آن خلق میشود. دو داستان دیگر طوفان نوح و صبر ایوب هستند. [۱۶]
حضرت علي اكبر (ع) فرزند ابي عبدالله الحسين(ع) بنا به روايتي در يازدهم شعبان،سال43 قمري در مدينه منوره ديده به جهان گشود. پدر گرامي اش امام حسين بن علي بن ابي طالب (ع) و مادر محترمه اش ليلي بنت ابي مرّه بن عروه بن مسعود ثقفي است.او از طايفه خوش نام و شريف بني هاشم بود . و به بزرگاني چون پيامبر اسلام(ص)، حضرت فاطمه زهرا(س)، امير مؤمنان علي بن ابي طالب(ع) و امام حسين (ع) نسبت دارد. بلكه سزاوارترين فرد براي خلافت، علي بن الحسين(ع)است كه جدّش رسول خدا(ص) مي باشد و در وي شجاعت و دليري بني هاشم، سخاوت بني اميه و فخر و فخامت ثفيف تبلور يافتهاست. نقل است روزي علي اكبر(ع) به نزد والي مدينه رفته و از طرف پدر بزرگوارشان پيغامي را خطاب به او ميبرد، در آخر والي مدينه از علي اكبرسئوال كرد نام تو چيست؟ فرمود: علي سئوال نمود نام برادرت؟ فرمود: علي آن شخص عصباني شد، و چند بار گفت: علي، علي، علي، « ما يُريدُ اَبُوك؟ »پدرت چه مي خواهد، همه اش نام فرزندان را علي مي گذارد، اين پيغام را علي اكبر(ع) نزد اباعبدالله الحسين (ع) برد، ايشان فرمود : والله اگر پروردگار دهها فرزند پسر به من عنايت كند نام همه ي آنها را علي مي گذارم و اگر دهها فرزند دختر به من عطا، نمايد نام همه ي آنها را نيز فاطمه مي گذارم. درباره شخصيت علي اكبر(ع) گفته شد، كه وي جواني خوش چهره، زيبا، خوش زبان و دلير بود و از جهت سيرت و خلق و خوي و صباحت رخسار، شبيه ترين مردم به پيامبر اكرم(ص) بود و شجاعت و رزمندگي را از جدش علي ابن ابي طالب (ع) به ارث برده و جامع كمالات، محامد و محاسن بود. مام حسين (ع) در تربيت وي و آموزش قرآن ومعارف اسلامي و اطلاعات سياسي و اجتماعي به آن جناب تلاش بليغي به عمل آورد و از وي يك انسان كامل و نمونه ساخت و شگفتي همگان، از جمله دشمنانشان را بر انگيخت. به هر روي علي اكبر(ع) در ماجراي عاشورا حضور فعال داشت و در تمام حالات در كنار پدرش امام حسين(ع)بود و با دشمنانش به سختي مبارزه مي كرد.
حضرت عباس(ع) در چهارم ماه شعبان سال بيست و ششم هجری در مدينه به دنيا آمد. او فرزند بزرگ ام البنين(س) و پسرچهارم اميرالمومنين علي(ع) است. مادر او فاطمه دختر حزام بن خالد از قبيله کلاب است که تاريخ گواهی می دهد که پدران و دايی های ام البنين( س ) در دوران قبل از اسلام جزو دليران عرب محسوب می شدند و مورخان آنان را به دليری در هنگام نبرد ستوده اند، افزون بر اين، آنان علاوه بر شجاعت وقهرماني، سالار و بزرگ و پيشوای قوم خود نيز بوده اند، آن چنان که سلاطين زمان در برابرشان سر تسليم فرود می آورده اند. اينان همانانند که عقيل به اميرالمومنين علي(ع) گفت: در ميان عرب از پدرانش شجاعتر و قهرمان تر يافت نشود.ام البنين( س ) درحماسه کربلا چهار فرزند خود به نامهای عباس، جعفر،عون و عثمان را به پيشگاه الهی هديه کرد و خود طلايه دار پيام آوران کربلا پس ازحضرت زينب (س) شد. مسلم است از چنين مادر طاهر و پاکدامنی فرزندان صالحی متولد شود که هر يک حماسه جاويدانشان بر تارک روزگار بدرخشد.
حضرت عباس(ع) نيز يکی از آن آزادگان است. در مورد شمايل آن حضرت، ابوالفرج اصفهانی در مقاتل الطالبين گفته:" عباس بن علی مردی خوش صورت و زيباروی بود و چون سوار بر اسب می شد پاهای مبارکش به زمين کشيده می شد و به او قمر بنی هاشم نيز می گفتند و پرچمدار لشکر حسين(ع) در روز عاشورا بود. نام آن حضرت را امام علي(ع) انتخاب کرده است . (2) حضرت ابوالفضل (ع) نه فقط برادر جسمانی حضرت حسين(ع) بود بلکه برادر ايمانی و روحانی آن حضرت نيز بوده است. روی همان اصل و قاعده ای که پيغمبر اکرم(ص) و حضرت علي(ع) از نور واحد بودند و مکرر پيغمبر(ص) به آن وجود مقدس " انت اخی فی الدنيا و الاخره" می فرمود. اين اخوت و برادری لازمه اش تساوی و برابری آن دو در جميع جهات و درجات نيست. مقام امامت بالاتر، و ابوالفضل (ع) تابع امام بوده است. او عبدی صالح بود.
برجسته ترين نمونه اين اخوت بی نظير را می توان در ايثار و مواسات و فداکاری آن بزرگوار مشاهده کرد زيرا حضرت ابوالفضل (ع) درباره برادرش بزرگترين ايثار را انجام داد و جان را فدای او کرد و در سخت ترين بلاها و آزمايش های الهی با آن حضرت مواسات کرد.
فضايل حضرت عباس(ع)
1-ادب: حضرت علي(ع) از همان اوايل خردسالی حضرت عباس(ع) ، توجه خاصی به تربيت او داشت و او را به تلاشها و کارهای مهم و سخت مانند کشاورزي، تقويت روح و جسم، تيراندازي، شمشيرزنی و ساير فضايل اخلاقی ، تعليم و عادت داده بود.
حضرت عباس (ع) هيچگاه به خود اجازه نداد امام حسین (ع ) را برادر خطاب نمايد مگر در لحظه شهادت که فرمود ای برادر مرا درياب.
2- يقين:( درجه بالای ايمان) ويژگی است که کمتر درغير معصوم ايجاد می شود ، اما حضرت عباس(ع) از همان کودکي، يقين به وجود آفريدگار يکتای جهان داشت و در سراسر زندگی خود با همان ويژگی مستظهر به عنايات الهی بود و از اين رهگذر ويژگی های ديگر خود را متبلور می ساخت.(7)
3- وفا: وفای او نسبت به اهل بيت عليهم السلام به غايت زياد و در خور نخستين است. در وفا همين بس که باقر شريف قريشي، نويسنده عرب زبان معاصر، در کتاب" حياة الامام حسين بن علی عليهما السلام " می نويسد:" در تاريخ انسانيت، در گذشته و امروز، برادری و اخوتی صادق تر و فراگيرتر و با وفاتر از برادری ابوالفضل (ع ) نسبت به برادر بزرگوارش امام حسين(ع) نمی توان يافت که براستی همه ارزشهای انسانی و نمونه های بزرگواری را در بر داشت."
4- دلاوري: دلاوری حضرت عباس(ع) نه تنها در حماسه کربلا نمايانگر بود، بلکه در صفين نيز نمايان شده بود به ويژه در جنگ صفين افراد زيادی را کشت و حيرت همگان را از آن دلاوری برانگيخت.
حبیب فرزند مظاهر (مظهر) چهارده سال پیش از هجرت پبامبر اکرم در خاندان بزرگ بنی اسد در یمنبه دنیا آمد. سال نهم هجری با خانواده اش به مدینهآمد و آنجا ساکن شد. در نوجوانی فقط چند صباح از اوان زندگی را در زمان پیامبر گذراند و در این مدت کوتاه، به خاطردوستی با یکی از کودکان مدینه که او حسین بن علی بن ابیطالب بود، درخشیده این دو نفر با یکدیگر حدود 10 تا 13 سال اختلاف سن داشتند اما حبیب همیشه در مقابل این کودک بسیار فروتن بود. دوران جوانی و میانسالی خود را در کنار امیر المومنین علی علیه السلامبا جنگ های صفین و نهروان پشت سر گذاشت و همواره یکی از سرداران و دلاور مردان سپاه علی و نامش در کنار یاران علی علیه السلام رقم خورد. در دوران خلافت امیر المومنین و با آغاز جنگ جمل، همراه آن حضرت راهی بصرهشد و پس از پایان جنگ، کوفه را برای زندگی خود انتخاب کرد. پس از شهادت علی علیه السلام، در کنار امام مجتبی علیه السلام و در سایه آن حضرت بود و درس سکوت را از آنحضرت آموخت حبیب بن مظاهر، در این سالها در کنار آل بیت پیامبر غم ها و اندوههای فراوان از دشمنان آل البیت دید تا به سن پیری رسید. به هنگام خروج امام حسین از مدینه به مکه و دعوت مردم کوفه از آن حضرت، که حبیب هم جزو دعوت کنندگان آن حضرت بود و نامه ای در این زمینه به همراه چند نفر برای حسین بن علی نوشت. امام حسین علیه السلام هم نامه ای به حبیب نوشتند و او را به یاری خود دعوت نمودند. حبیب به دنبال شنیدن خبر ورود امام حسین به کربلا، خود را از کوفه به آنجا رسانده و در رکاب حسین ابن علی جنگید و تا آخرین لحظه وفاداری خود را به امام زمانش ابراز کرد و سرانجام در ظهر عاشورا به شهادت رسید
موقعیت زنان در اسلام، همواره مورد اختلاف نظر بودهاست. شریعت اسلام، تفاوتهایی برای حقوق، تکالیف و نقشهای زنان و مردان قائل شدهاست.
زنان در آیینهای دینی عربستان پیش از اسلام، نقش تعیینکنندهای داشتهاند؛ در عربستانسه ایزدبانویمهم به نامهای لات، مناتو عزیمورد پرستش بودندو گروهی از زنان از جمله لکعاء بنت عیصدر کعبه به خدمت بتها مشغول بودهاند. با ظهور اسلام، زنده به گور کردن دختران که از آداب عرب بود، کنار گذاشته شد در پیمان ازدواج به جای این که پدر دختر به دامادش کابین بپردازد، مقرر شد که شوهر به همسرش مهریهبپردازد. زنان حق مالکیت فردی به دست آوردند و حق میراث برای آنها در نظر گرفته شد، در حالیکه پیشتر فقط خویشاوندان مذکر حق ارثبردن داشتند .به این صورت، با ظهور اسلام موقعیت اجتماعیزنان پیشرفت بسیاری کرد.تنها زنی که در قرآناز وی نام برده شدهاست، مریم دختر عمراناست؛ قرآن برخلاف انجیلحوادث زندگی مریم را از ابتدای تولد او دنبال میکند، و اینکه زکریاسرپرستی او را برعهده گرفت در قرآن آمدهاست که از نزد خدا به مریم روزی بیحساب میرسید .همچنین در قرآن، مریم بر تمامی زنان جهان برتری یافتهاست روحالقدسبر مریم نازل شده و فرزندی به نام عیسی به وی بخشید و مریم باکره، به عیسی حامله شد .
قرآن، نام همسر آدمرا مشخص نکردهاست؛ هرچند در روایات نام حواآمدهاست. خداوند، نخستین زوج انسانی را از نزدیک شدن به درخت منع فرمود. در قرآن، شیطانآن مرد و زن را وسوسه کرد و آن دو نافرمانیِ خدا را کردند و به کیفر خدایی گرفتار شدند .بنابراین، در قرآن سخن از این که همسر آدم، وی را اغوا کرد و او را به خوردن از میوه ممنوعواداشت، نرفتهاست؛ و هر دو در گناه نخستینبه اندازهای برابر مقصر دانسته شدهاند.
موقعیت زنان در عربستان پیش از اسلام
زنان در آیینهای دینی عربستان پیش از اسلام، نقش تعیینکنندهای داشتهاند؛ در عربستانسه ایزدبانویمهم به نامهای لات، مناتو عزیمورد پرستش بودندو گروهی از زنان از جمله لکعاء بنت عیصدر کعبه به خدمت بتها مشغول بودهاند.
چندشوهریدر عربستان پیش از اسلام، کاملاً رایج بود. در قرآن، از زنده به گور کردن فرزندان دختر در عربستان قبل از اسلام، سخن رفته است.[۲]از احادیث و تواریخ نیز برمیآید که این عمل در جامعه عرب قبل از اسلام، کاملاً رایج بوده است .
با این حال، راه زنان برای دست یافتن به مزایای اجتماعی هرگز بسته نبودهاست خدیجه دختر خویلدثروتمندترین زنان قریش بودو هند دختر عتبهبسیار قدرتمند بود و در احددر کنار مردان علیه سپاه اسلاممیجنگید .
موقعیت زنان در عربستان در صدر اسلام
با ظهور اسلام، زنده به گور کردن دختران که از آداب عرب بود، کنار گذاشته شد در پیمان ازدواج به جای این که پدر دختر به دامادش کابین بپردازد، مقرر شد که شوهر به همسرش مهریهبپردازد. زنان حق مالکیت فردی به دست آوردند و حق میراث برای آنها در نظر گرفته شد، در حالیکه پیشتر فقط خویشاوندان مذکر حق ارثبردن داشتند.[۷]به این صورت، با ظهور اسلام موقعیت اجتماعیزنان پیشرفت بسیاری کرد.
زنان در قرآن
تنها زنی که در قرآناز وی نام برده شدهاست، مریم دختر عمراناست؛ قرآن برخلاف انجیلحوادث زندگی مریم را از ابتدای تولد او دنبال میکند، و اینکه زکریاسرپرستی او را برعهده گرفت در قرآن آمدهاست که از نزد خدا به مریم روزی بیحساب میرسید .همچنین در قرآن، مریم بر تمامی زنان جهان برتری یافتهاست روحالقدسبر مریم نازل شده و فرزندی به نام عیسی به وی بخشید و مریم باکره، به عیسی حامله شد.[۱۱]
قرآن، نام همسر آدمرا مشخص نکردهاست؛ هرچند در روایات نام حواآمدهاست. خداوند، نخستین زوج انسانی را از نزدیک شدن به درخت منع فرمود. در قرآن، شیطانآن مرد و زن را وسوسه کرد و آن دو نافرمانیِ خدا را کردند و به کیفر خدایی گرفتار شدند .بنابراین، در قرآن سخن از این که همسر آدم، وی را اغوا کرد و او را به خوردن از میوه ممنوعواداشت، نرفتهاست؛ و هر دو در گناه نخستینبه اندازهای برابر مقصر دانسته شدهاند.
بنا به قرآن، سارهزن ابراهیمهنگامی که میهمانان خدا مژده ولادت پسری را به او میدهند، میخندد و با آنها گفتوگو میکند .
قرآن، اشارات گذرایی به مادرو خواهر موسیو همچنین دختران شعیبو نیز به همسر فرعون که موسی را پذیرفتدارد و آن سه را به زنانی مؤمن میداند .
در سوره نمل، داستان سلیمانو ملکه سباآمدهاست. نام ملکه سبا در قرآن مشخص نشدهاست، اما در تفاسیر و احادیث نام بلقیسذکر گردیدهاست. قرآن ملکه سبا را ملکهای توصیف میکند که از هر چیز به او داده شده بود و تختی بزرگ داشت ، او دعوت سلیمان را میپذیرد و نزد او میآید و با سلیمان تسلیم خدا میشود .
دیگر زنانی که در قرآن، به آنها اشاره شدهاست؛ دو تن از همسران پیامبر اسلام هستند. مفسرین بر این که آندو عایشهو حفصهبودند، اتفاق دارند. قرآن آن دو را به خاطر فاش کردن رازی که پیامبر به یکی از ایشان سپرده بود، سرزنش کرده[۲۱]و به توبه دعوت نمودهاست .
از همسر نوحو همسر لوطهمچون دو نمونه از کسانی که کفر ورزیدهاند، یاد میشود. آنان به همسران خود که مردانی نیک بودند، خیانت ورزیدند و به آتش دوزخ فرستاده خواهند شد .
نقش زنان در اسلام
در اسلام، نقش مادران بسیار مهم و والاست.
از ابوهریره روایت شدهاست که مردی به نزدیک رسولالله آمد و گفت: یا رسولالله، از مردم چه کسی را خدمت کنم؟ رسول گفت: مادرت را" مرد گفت: دیگر چه کسی را؟ رسول گفت: مادرت را. مرد بار دیگر پرسید: پس از او چه کسی را؟ رسول گفت: "مادرت را" چون برای بار چهارم مرد پرسید: دیگر چه کسی را خدمت کنم؟ رسول گفت: "پدرت را .
قرٱن، مردان را قیم و سرپرست زنان و مسؤول حفاظت از آنها میداند .
مردان مسلط بر زنان و سرپرست ایشاناند چرا که خداوند برخی را بر برخی دیگر برتری دادهاست؛ پس مردان از اموال خویش به زنان نفقه دهند و زنان شایسته و مطیع و حافظان خانه در غیاب شوهر باشند و آنچه خداوند به نگهداری آن دستور داده، نگهدارند .
با این که در قرآن، مرد بر زن تسلط دارد؛ مردان به مهربانی و نیکویی با زنان توصیه شدهاند.
با زنان به نیکویی بگذرانید، اگر چه خوشآیند شما نباشند. چه بسا چیزها که شما را ناخوشآیند باشد، و خداوند برای شما، در آن نیکویی بسیار نهاده است .
پیامبر اسلام، در آخرین خطبه خویش در حجةالوداعنیز بر نیکویی پیش گرفتن با زنان تأکید کردند:
ای مردان، با زنان خویش به نیکی رفتار نمایید و با ایشان مهربان باشید؛ چرا که آنها شریک شده و یاریکنندگان شما در دین هستند.
جدایی جنسیتی
اسلام، اختلاط بین زنان و مردان نامحرمرا ممنوع کردهاست. خلوت کردن زن و مرد بیگانه در اسلام، حرام است. البته جدایی جنسیتی در اسلام، به معنی نفی هرگونه رابطه اجتماعی زنان و مردان و حذف زنان از اجتماع نیست. برای نمونه، در صدر اسلام خدیجه دختر خویلدمالالتجارهای را به محمدسپرد و آن دو پیش از آن که با یکدیگر ازدواج کنند، با هم مبادلات اقتصادی داشتند.
در برخی کشورهای اسلامی، مانند عربستان سعودیجدایی جنسیتی شدیدی وجود دارد. در زمان حکومت طالباندر افغانستان، جدایی جنسیتیدر جامعه اعمال شد. حتی در جوامعی که منعی برای روابط اجتماعی زنان و مردان وجود ندارد، در مساجد زنان و مردان از هم جدا هستند.
فمینیسم اسلامی توسط تعدادی از دینشناسانمسلمان که خود را فمینیستنیز میدانند شکل گرفته است. فمینیستهای مسلمان معتقدند آیات زیادی از قرآنهستند که برابری زن و مرد را تایید میکنند و تفسیرهای حاوی مفهوم برتری مذکررا انعکاس دهنده فرهنگ مردسالارانهپیش از قرآن و ترکیب فقهکلاسیک با مفاهیم و رفتارهای مردسالارانه آن زمان میدانند. روش شناسی پایه فمینیسم اسلامی شامل روشهای کلاسیک اجتهاد (بررسی استقلال منابع دینی) و تفسیراست و علاوه بر این دو روش، روشهای تحلیل زبانشناختی، تاریخی، تحلیل ادبی، جامعهشناختی، مردمشناختیو… نیز به کار گرفته میشوند .
ارث
در تقسیم ارث بر اساس قرآن، در صورتی که شخص متوفی والدین نداشته باشد و فرزندان پسر و دختر داشته باشد، پسر دوبرابر دختر ارث میبرد. و اگر والدین متوفی زنده باشند، هر یک از پدر و مادر یکششم ارث و فرض دختر نصف آن خواهد بود. نابرابری در تقسیم ارث در اسلام، ظاهراً به این دلیل است که مرد مکلف به تأمین هزینههای زندگی همسرش است.
ازدواج
مراسم ازدواج یک زوج مسلمان در کنار رودخانهای در هند
قرآن، اجبار در ازدواج را ممنوع کرده و رضایت طرفین در ازدواج را شرط دانستهاست.[۳۰]محدودیت سنی برای ازدواج در اسلام وجود ندارد، هرچند گفته شدهاست که نمیتوان با زنان پیش از رسیدن به نه سالگی ازدواج کرد.[۳۱]
ازدواج مردان مسلمان با زنان مشرک و زنان مسلمان با مردان مشرک ممنوع شدهاست.[۳۲]زنان مسلمان نوگرویده و مهاجر از ازدواج با مشرکان منع شدهاند، و اگر در زمان گرویدن به اسلام، شوهر داشته باشند، نمیباید نزد همسرانشان که بر شرک باقی ماندهاند، بازگردند.[۳۳]مردان مسلمان، مجازند با زنان اهل کتابیعنی زنان مسیحی، یهودی، صابئی و زرتشتی ازدواج کنند؛[۳۴]اما زنان مسلمان حق ازدواج با مردان اهل کتاب را ندارند. ازدواج مرد زناکار، با زنان پاکدامن مسلمان و ازدواج زن زناکار با مردان پاکدامن مسلمان ممنوع شدهاست .
چندهمسری در شرایط خاصی جایز دانسته شدهاست؛ چندشوهریدر اسلام ممنوع است، اما چندزنیمشروع دانسته میشود. قرآن، تعداد همسران مشروع دائم برای یک مرد را چهار همسر معین کردهاست.[۳۶]زنانی که یک مؤمن میتواند با آنها رابطه جنسی مشروع داشته باشند، علاوه بر این زنان، زنانی هستند که در جنگ به اسارت گرفته شدهاند
ظاهراً آزادیهای ویژهای در ارتباط با تعداد زنان و شرایط نکاح برای پیامبر تلقی گردیده است[۳۸]چنان که پیامبر اسلام، پس از مرگ خدیجهنه بار و به روایتی سیزده بار ازدواج نمود.[۳۹]همچنین احکام مربوط به خویشاوندی نسبی به گونهای تعدیل شده که مانع ازدواج او با همسر مطلقه فرزندخواندهاش زیدنباشد. ازدواج با همسران پیامبر پس از وی نیز ممنوع گردیده است و به همین دلیل از زنان پیامبر با تعبیر أمهاتالمؤمنینیاد میشود که به معنی مادران اهل ایمان است .
مهریه
در پیمان زناشویی، از مرد انتظار میرود هدیهای به زن ببخشد. این هدیه، در صورت درخواست زن باید بلافاصله به وی داده شود. از این هدیه، در اصطلاح قرآن، با نام صداقیاد میشود.[۴۱]برخی پیشوایان شیعه، زنانی را با تعیین مهریههای گرانقیمت حاضر به ازدواج میشوند، شوم دانستهاند.[۴۲]
زندگی زناشویی
قرآن محبت و مودت بین زن و شوهر را نشانه خدا دانستهاست.[۴۳]قرآن، تأمین هزینه زندگی خانواده از جمله خوراک، پوشاک، مسکن و آنچه برای رفاه و آسایش همسر و فرزندان ضرورت دارد را برعهده مرد گذاشته است. نفقهدر اسلام، انجام وظایف همسریاست و اگر زن ثروتمند هم باشد، این تکلیف برعهده مرد است. هم زن و هم مرد وظیفه دارند نیازهای جنسی یکدیگر را ارضا کنند. از شوهران خواسته شده که با زنان خود مهربان باشند.
اطاعت از شوهر برای زنان واجب دانسته میشود، جز در مواردی که شوهر امر به انجام گناهی کند.[۴۴]از زنان خواسته شدهاست که بر خوی بد شوهران خود صبر کنند.[۴۵]تدبیر امور خانه، که امروزه از آن با نام خانهدارییاد میشود، برعهده زن قرار گرفتهاست.[۴۶]زنان حق ندارند بدون رضایت شوهران، روزه مستحبی بگیرند.[۴۷]زنان باید برای خارج شدن از خانه از شوهرانشان اجازه بگیرند.[۴۸]
در قرآن، محدودیتی برای سفر زنان به تنهایی ذکر نشدهاست. هرچند، بسیاری از مسلمانان اهلسنت سفر زنان را بدون همراهی محرم، حرام میدانند. در مذهب حنفی، مسافرت زن به تنهایی ممنوع است اما مسافرت گروهی از زنان با یکدیگر جایز شمرده میشود.[۴۹]منعی برای رانندگی زنان، در قرآن و سنت وجود ندارد. امروزه در همه کشورهای اسلامی به جز عربستان سعودی، حق رانندگی برای زنان به رسمیت شناخته میشود.
طلاق
عقدنامه نکاح، 1874
قرآن به مردان مسلمان سفارش میکند که از طلاق همسرانشان خودداری ورزند؛ و سازش را بهتر دانسته است.[۵۰]در شرایط ناسازگاری زن و شوهر، قرآن پیشنهاد کردهاست که داوری از خانواده شوهر و داوری از خانواده زن با هم بحث کنند .
کسانی که به ترک همخوابگی با زنان خود سوگند یاد میکنند، میبایست چهارماه، قبل از نافذ شدن طلاق، انتظار بکشند و اگر باز هم اصرار داشتند، حکم اجرا میشود .
اگر طلاق پیش از نزدیکی صورت پذیرد و شوهر برای زن مهری تعیین کرده باشد، میبایست نصف آنچه معین کرده، به زن بپردازد .
قرآن نوعی طلاق رجعی را که در آن، مرد به زن خود میگوید پشت تو چون پشت مادر من است، زشت میشمارد .
از پیامبر اسلام روایت شدهاست که طلاق منفورترین حلال است و از این واقعه عرش الهی میلرزد .
در ازدواج دائم، مرد میتواند همسرش را طلاقدهد؛ مشروط به اینکه زن در مدت عادت ماهانهو یا باردارنباشد. برای تقاضای طلاق از سوی زن، عموماً شرایطی در پیمان ازدواج معین میشود. مثلاً اگر زن در پیمان ازدواج شرط کرده باشد که هرگاه شوهر زن دیگر بگیرد یا با او بدرفتاری کند، تقاضای طلاق خواهد کرد. در صورت ناتوانی شوهر از دادن نفقه، زن میتواند تقاضای طلاق نماید. همچنین، ابتلای شوهر به بیماری روانی یا جسمانی که باعث اختلال در زندگی زناشویی شود؛ میتواند دلیلی برای تقاضای طلاق از سوی زن باشد.
پوشش زنان
در اسلام، از زنان خواسته شدهاست که حجابمناسب داشته باشند و زینتهایشان را فقط در برابر محارم خود آشکار کنند.[۵۶]مردانی که میخواستند با همسران پیامبر سخن گویند، میبایست از پشت پرده با آنان گفتوگو کنند .
در اصل حکم حجاب، اختلافی بین علمای مسلمان وجود ندارد؛ هرچند در حدود شرعی آن اختلاف بارزی وجود دارد. علمای سلفیعموماً، تمام بدن زن را عورتدانستهاند و از زنان میخواهند که علاوه بر سر و مو، صورت و دست را نیز بپوشانند. در عربستان سعودی، روبندهو عبایهو در ایران، چادرشکل رایج حجاب هستند.
زندگی دینی
در زندگی دینی، از برابری زن و مرد سخن رفتهاست:
مردان مسلمان و زنان مسلمان، مردان باایمان و زنان باایمان، مردان پرهیزکار و زنان پرهیزکار، مردان راستگو و زنان راستگو، مردان شکیبا و زنان شکیبا، مردان فروتن و زنان فروتن، مردان صدقهدهنده و زنان صدقهدهنده، مردان روزهدار و زنان روزهدار، مردان پاکدامن و زنان پاکدامن، مردانی که خدا را فراوان یاد میکنند و زنانی که خدا را فراوان یاد میکنند؛ خدا برای همه ایشان آمرزش و پاداش بزرگ فراهم ساختهاست.[۵۸]
در جای دیگر، قرآن میگوید:
مردان و زنان باایمان، دوستان یکدیگرند. همدیگر را به کارهای پسندیده وامیدارند و از انجام کارهای ناپسند بازمیدارند، نماز را برپا میدارند و زکات را میپردازند، و از خدا و پیامبرش فرمان میبرند.[۵۹]
وظایف و مسؤولیتهای اخلاقی و فردی زن و مرد یکسان است:
هر که بدی کند، جز به مانند آن کیفر نمییابد؛ و هر کس کار شایسته کند، چه مرد باشد و چه شد، و به خدا ایمان داشته باشد، به بهشت درخواهد آمد و در آنجا روزی بیاندازه خواهد یافت..[۶۰]
همچنین در قرآن به برابری پاداش در زندگی بازپسین آشکارا تصریح شدهاست.[۶۱]
پیامبر اسلام، به زنان اجازه داد که به مساجد بروند؛ هرچند در حدیث آمدهاست که خانههایشان برایشان از مساجد بهترند.[۶۲]با این حال، با گسترش قلمرو اسلام زنان از حضور در مساجد منع شدند. امروزه، زنان نیز اجازه حضور در مساجد در اکثر قریب به اتفاق کشورهای اسلامی را دارند.
مقامهای مذهبی در اسلام، عموماً تنها به مردان اختصاص دارند. زنان نمیتوانند امام جماعت مردان باشند. همچنین زنان نمیتوانند خطیب جمعهیا مفتیباشند. در فقه شیعه، مرجعیت تقلیدخاص مردان است. برخی حتی حکم کردهاند که زنان نمیتوانند امام جماعت زنان باشند و یا به قرآن تغنی کنند؛ اما این احکام در عالم اسلام عمومیت ندارند.
رهبری و سیاست
بر اساس حدیثی از صحیح بخاری، وقتی پیامبر اسلام شنید که پوراندختدختر خسرو پادشاه ایران شدهاست گفت قومی که ولایت امر را به زنی بسپارند، هرگز رستگار نخواهند شد.[۶۳]طبری، رهبری زنان را جایز شمردهاست. در صدر اسلام، زنانی چون عایشهو سمره بنت وهبدر فعالیتهای سیاسی شرکت میکردهاند.
حق رأی
در اسلام، محدودیتی برای حق رأی زنان وجود ندارد. شواهدی وجود دارد که پیامبر اسلام و خلفای راشدین، از زنان نیز بیعتمیگرفتند. پس از شیوع مردمسالاری در کشورهای اسلامی، به تدریج حق رأی نیز به زنان داده شد. آذربایجان در سال 1918 به زنان حق رأی اعطا کرد؛ اما اکثر کشورهای اسلامی در دهههای اخیر به زنان حق رأی دادند. امروزه، جز عربستان سعودیکه تنها مردان حق رأی دارند، در بقیه کشورهای اسلامی، زنان نیز حق شرکت در انتخابات و رأی دادن را دارند. در لبنان، برای رأی دادن زنان شرط داشتن تحصیلات عالی وجود دارد.
مسائل حقوقی و جزایی
شهادت زنان
مسأله شهادت دادن زنان در اسلاممورد اختلافنظر است. برخی حقوقدانان، شهادت زنان در برخی موارد غیر قابل قبول دانستهاند. در موارد دیگر، شهادت دو زن برابر با شهادت یک مرد است.[۶۴]در توجیه اینکه چرا ارزش شهادت زن و مرد نابرابر است، سخنان متفاوتی گفته شدهاست،از جملهاین که چون زنان در بعد عاطفی برتر هستند و به جهت غلبه عاطفه، هفت و هیجانات و نیز فراموشی در امور، شهادتشان اعتبار کمتری دارد. اخیراً شورای حقوقی زنان مصر خواست در دادگاههای آن کشور شهادت زنان و مردان برابر باشد؛ اما علمای الأزهر آن را خلاف قرآن و اسلام دانستند.
دیه زنان
در قرآن، میزان دیهو تفاوت دیه زن و مرد مشخص نشده است؛ ولی بر اساس سنت و احادیث دیه زن نصف مرد است. این حکم معمولاً چنین توجیه میشود که نبود یک مرد در خانواده از نظر اقتصادی زیانبارتر از نبود یک زن است. هماکنون در قوانین جمهوری اسلامی ایران، دیه زنان نصف مردان است.
زنا
در قانون مجازات اسلامی، تبعیضی در مجازات زنان و مردان وجود ندارد. در مسأله زنا، زنان معمولاً آسانتر از مردان محکوم میشود. هرچند حامله شدن زن بیشوهر، دلیل کیفر نیست؛ اما میتواند او را مورد محاکمه قرار دهد. در صورت عدم بارداری، چهار شاهد مرد یا سه مرد و دو زن میبایست گواهی دهند.
اکثریت قریب به اتفاق علمای مسلمان بر این باورند که زنی که مجبور به رابطه جنسیشده باشد، شامل کیفرو حدنمیشود و گناهی متوجه او نیست؛ اما کیفر کسی که به زنی تجاوز کند، اعداماست. با این حال رویکردهای فرهنگی در جوامع مسلمان نسبت به مسأله تجاوز جنسیو نیز لزوم شهادت شاهدان، باعث میشود که تعداد تجاوزهای جنسی گزارششده در این کشورها بسیار کم باشد
به گفته جرج سارتن، پدر تاریخ علم، رازی «بزرگترین پزشک اسلام و قرون وسطی بود.» این دانشمند ایرانی از آنجا که کتابهای خود را به زبان عربیمینوشت، نزد غربیان به جالینوسعربنیز مشهور بودهاست.نام وی محمد و نام پدرش زکریا و کنیهاش ابوبکر است. مورخان شرقی در کتابهایشان او را محمد بن زکریای رازی خواندهاند، اما اروپائیان و مورخان غربی از او به نامهای رازسRhazes=razes و الرازیAl-Razi در کتابهای خود یاد کردهاند. به گفته ابوریحان بیرونیوی در شعبان سال ۲۵۱ هجری (۸۶۵ میلادی) در ریزاده شد و دوران کودکی و نوجوانی و جوانیاش دراین شهر گذشت. چنین شهرت دارد که در جوانی عودمینواخته و گاهی شعرمیسرودهاست. بعدها به زرگریو سپس به کیمیاگریروی آورد. وی در سنین بالا علم طبرا آموخت. بیرونی معتقد است او در ابتدا به کیمیا اشتغال داشته و پس از آنکه در این راه چشمش در اثر کار زیاد با مواد تند و تیزبو آسیب دید، برای درمان چشمبه پزشکی روی آورد.[۳]در کتابهای مورخان اسلامی آمدهاست که رازی طب را در بیمارستانبغدادآموختهاست، در آن زمان بغداد مرکز بزرگ علمی دوران و جانشین دانشگاهجندی شاپوربودهاست و رازی برای آموختن علمبه بغداد سفر کرد و مدتی نامعلوم در آنجا اقامت گزید و به تحصیل علم پرداخت و سپس ریاست بیمارستان «معتضدی» را برعهده گرفت. پس از مرگ معتضد خلیفه عباسی، به ری بازگشت و عهدهدار ریاست بیمارستان ری شد و تا پایان عمر در این شهر به درمان بیماران مشغول بود. رازی در آخر عمرش نابینا شد، درباره علت نابینا شدن او روایتهای مختلفی وجود دارد، بیرونی سبب کوری رازی را کار مداوم با مواد شیمیاییچون بخار جیوهمیداند.مهمترین سند تاریخی دربارهٔ تولد و مرگ رازی کتاب «فهرست کتب رازی» نوشتهٔ ابوریحان بیرونی است. در این کتاب تولد رازی در غرهٔ شعبان ۲۵۱ (قمری)ه.ق و درگذشت او در پنجم شعبان ۳۱۳ ه.ق. ثبت شدهاست. ضمنا «در این رساله ابوریحان علاوه بر آن که صریحاً تاریخ تولد و وفات رازی را متذکر شده، مدت عمر او را به سال قمری شصت و دو سال و پنج روز و به شمسی شصت سال و دو ماه و یک روز بهطور دقیق آوردهاست.»[اما در منابع مختلف تاریخهای متفاوتی در مورد تولد و مرگ رازی آمدهاست.رازی مردی خوشخو و در تحصیل کوشا بود. وی به بیماران توجه خاصی داشت و تا زمان تشخیص بیماری دست از آنها برنمیداشت و نسبت به فقرا و بینوایان بسیار رئوف بود. رازی برخلاف بسیاری از پزشکان که بیشتر مایل به درمان پادشاهان و امراء و بزرگان بودند، با مردم عادی بیشتر سروکار داشتهاست.رازی طبیبی حاذق و پزشکی عالیقدر بود و در زمان خود شهرت بهسزایی داشت. رازی از زمرهٔ پزشکانی است که بعضی از عقاید وی در درمان طب امروزی نیز بهکار میرود، مخصوصا در درمان بیماران با مایعات و غذا. پزشکان و محققین از کتابها و رسالات رازی در سدههای متمادی بهره بردهاند. ابنسینارازی را در طب بسیار عالیمقام میداند و میتوان گفت برای تالیف قانوناز حاوی رازی استفاده فراوان کردهاست.
زندگی
نام وی محمد و نام پدرش زکریا و کنیهاش ابوبکر است. مورخان شرقی در کتابهایشان او را محمد بن زکریای رازی خواندهاند، اما اروپائیان و مورخان غربی از او به نامهای رازسRhazes=razes و الرازیAl-Razi در کتابهای خود یاد کردهاند. به گفته ابوریحان بیرونیوی در شعبان سال ۲۵۱ هجری (۸۶۵ میلادی) در ریزاده شد و دوران کودکی و نوجوانی و جوانیاش دراین شهر گذشت. چنین شهرت دارد که در جوانی عودمینواخته و گاهی شعرمیسرودهاست. بعدها به زرگریو سپس به کیمیاگریروی آورد. وی در سنین بالا علم طبرا آموخت. بیرونی معتقد است او در ابتدا به کیمیا اشتغال داشته و پس از آنکه در این راه چشمش در اثر کار زیاد با مواد تند و تیزبو آسیب دید، برای درمان چشمبه پزشکی روی آورد.[۳]در کتابهای مورخان اسلامی آمدهاست که رازی طب را در بیمارستانبغدادآموختهاست، در آن زمان بغداد مرکز بزرگ علمی دوران و جانشین دانشگاهجندی شاپوربودهاست و رازی برای آموختن علمبه بغداد سفر کرد و مدتی نامعلوم در آنجا اقامت گزید و به تحصیل علم پرداخت و سپس ریاست بیمارستان «معتضدی» را برعهده گرفت. پس از مرگ معتضد خلیفه عباسی، به ری بازگشت و عهدهدار ریاست بیمارستان ری شد و تا پایان عمر در این شهر به درمان بیماران مشغول بود. رازی در آخر عمرش نابینا شد، درباره علت نابینا شدن او روایتهای مختلفی وجود دارد، بیرونی سبب کوری رازی را کار مداوم با مواد شیمیاییچون بخار جیوهمیداند.
رازی در تاریخی بین ۵شعبان۳۱۳ه .ق الی ۳۱۳ه.ق. در ری وفات یافتهاست. مکان اصلی آرامگاه رازی نامعلوم است.
در مورد تاریخ تولد و مرگ رازی
مهمترین سند تاریخی دربارهٔ تولد و مرگ رازی کتاب «فهرست کتب رازی» نوشتهٔ ابوریحان بیرونی است. در این کتاب تولد رازی در غرهٔ شعبان ۲۵۱ (قمری)ه.ق و درگذشت او در پنجم شعبان ۳۱۳ ه.ق. ثبت شدهاست. ضمنا «در این رساله ابوریحان علاوه بر آن که صریحاً تاریخ تولد و وفات رازی را متذکر شده، مدت عمر او را به سال قمری شصت و دو سال و پنج روز و به شمسی شصت سال و دو ماه و یک روز بهطور دقیق آوردهاست.»[اما در منابع مختلف تاریخهای متفاوتی در مورد تولد و مرگ رازی آمدهاست.
۲۴۹ (قمری)ه.ق.، فرهنگ تاریخ و جغرافیا تالیف بویهو در لاروس بزرگتاریخ تولد رازی ۸۵۰ میلادی آورده شدهاست .
مرگ
در مورد تاریخ درگذشت رازی نیز اختلاف زیادی وجود دارد در فرهنگ معینپس از ذکر ۳۱۳ ه.ق نوشته شدهاست:«و به قولی ۳۲۳ ه.ق.»[۱۲]و در لغتنامهٔ دهخدا نیز پس از ذکر همان ۳۱۳ ه.ق در مورد درگذشت رازی آمدهاست:«زرکلی از ابنالندیمو مولف نکت الهمیان و وفیات مرگ او را در ۳۱۱ ه.ق. نوشتهاست . »
«در این باب نیز بین مورخان اختلاف نظر است، مثلاً قفطی و ابنصاعد اندلسی و ابوالفرج ملطیدر مختصر الدول و جرجی زیدان در کتاب تاریخ آداب اللغه العربیه وفات رازی را سال ۳۲۰ هجری ذکر کردهاند. ابن ابی اصیبه از قول ابوالخیر حسن بن سوار بن بابا (که تقریباً همزمان با رازی بودهاست) وفات رازی را سال ۲۹۰ و اندی و یا ۳۰۰ و کسری و به اعتبار دیگر ۳۲۰ آوردهاست .
استادان و شاگردان
درباره استادان و پیشکسوتهای رازی میان کارشناسان و تاریخنویسان اتفاق نظر وجود ندارد. گروهی او را شاگرد علیبن ربن طبری و ابوزید بلخی میدانند اما عدهای دیگر بنا بر شواهد و دلایلی این موضوع را رد میکنند. ناصرخسرودر زادالمسافرین صفحهٔ۹۸ از شخصی بهنام ایرانشهریبهعنوان «استاد و مقدم» محمد زکریا نام میبرد اما هیچ نشانی از این شخص بهدست نیامدهاست. از این نامها به عنوان شاگردان رازی یاد شدهاست: یحیی بن عدی، ابوالقاسم مقانعی، ابن قارن رازی، ابوغانم طبیب، یوسف بن یعقوب، محمد بن یونسو ابوالحسن طبری.
اخلاق و صفات رازی
رازی مردی خوشخو و در تحصیل کوشا بود. وی به بیماران توجه خاصی داشت و تا زمان تشخیص بیماری دست از آنها برنمیداشت و نسبت به فقرا و بینوایان بسیار رئوف بود. رازی برخلاف بسیاری از پزشکان که بیشتر مایل به درمان پادشاهان و امراء و بزرگان بودند، با مردم عادی بیشتر سروکار داشتهاست. ابنالندیمدر کتاب «الفهرست» خود میگوید: «تفقد و مهربانی به همه کس، به ویژه فقراء و بیماران داشته، از حالشان جویا، و به عیادتشان میرفت و مقرریهای کلانی برای آنها گذاشته بود.»[۱۴]رازی در کتابی به نام صفات بیمارستان این عقیده را ابراز میدارد که هر کس لایق طبابت نیست و طبیب باید دارای صفات و مشخصههای ویژهای باشد. رازی درباره جاهل عالمنما افشاگریهای متعددی صورت دادهاست و با افراد کمسواد که خود را طبیب مینامیدند و اطرافیان بیمار که در طبابت دخالت میکردند به شدت مخالفت میکرد و به همین سبب مخالفانی داشت.
پزشکی
رازی طبیبی حاذق و پزشکی عالیقدر بود و در زمان خود شهرت بهسزایی داشت. رازی از زمرهٔ پزشکانی است که بعضی از عقاید وی در درمان طب امروزی نیز بهکار میرود، مخصوصا در درمان بیماران با مایعات و غذا. پزشکان و محققین از کتابها و رسالات رازی در سدههای متمادی بهره بردهاند. ابنسینارازی را در طب بسیار عالیمقام میداند و میتوان گفت برای تالیف قانوناز حاوی رازی استفاده فراوان کردهاست
آبله و سرخک
رازی اولین کسی است که تشخیص تفکیکی بین آبلهو سرخکرا بیان داشتهاست. وی در کتاب آبله و سرخک خود به علت بروز آبله پرداخته و سبب انتقال آن را عامل مخمراز راه خوندانستهاست و ضمن معرفی آبله و سرخک بهعنوان بیماریهای حاد، نشانههایی از بیخطر یا کشنده بودن آنها را بیان میدارد و برای مراقبت از بیمار مبتلا به این بیماریها روشهایی را توصیه میکند از جمله به عنوان اولین طبیب استفاده از پنبه را در طب آورده و به منظور زخم نشدن بدن بیماران آبلهای از آن بهره میبرده و در مراقبت از چشمها و پلک و گلو و بینی این بیماران توصیه فراوان کردهاست. در کتاب آبله و سرخک رازی در مورد آبله و سرخک چه قبل از ظهور بیماری و چه بعد از آن و جلوگیری از عوارض بیماری به اندامهای بدن تدابیری آورده شدهاست.
تشریح
در دوران رازی تشریح جسد انسان رواج نداشت و این کار را ناپسند و خلاف آموزههای دینی میدانستند و عموماً به تشریح میمونمیپرداختند. رازی در کتابهای خود از جمله کتاب الکناش المنصوریاز تشریح استخوانهای و عضلات، مغز، چشم، گوش، ریه، قلب، معده و کیسه صفرا و… سخن گفتهاست و طرز قرار گرفتن ستون فقراتو سوراخها و زائدههای آن و نخاع شوکی را به خوبی شرح دادهاست. رازی نخستین پزشکی است که برخی از شعبههای اعصابرا در سرو گردنشناخته و پیرامون آنها توضیحاتی دادهاست.
درمان بیماریهای داخلی
رازی اسراف در دارو را بسیار مضر میداند، وی معتقد بودهاست تا ممکن است مداوا با غذا و در غیر اینصورت با داروی منفرد و ساده وگرنه با داروی مرکب به عمل آید. رازی میگوید: «هرگاه طبیب موفق شود بیماریها را با غذا درمان کند، به سعادت رسیدهاست .
وی بسیاری از داروها را روی حیوانات امتحان کرده و اثرات آنها را ثبت و تشریح کردهاست و سپس برای بیماران تجویز میکردهاست.
جراحی
گرچه رازی به عنوان پزشک مشهور است اما بعضی از مورخان او را به نام «جراح» میشناسند. از مطالعهٔ آثار وی چنین برمیآید که در جراحی صاحبنظر بودهاست. وی درباره «سنگ کلیهها و مثانه» کتابی نگاشته و درآن تاکید کردهاست در صورتی که درمان سنگ مثانه با راههای طبی مقدور نباشد، باید به عمل جراحی پرداخت و در این کتاب از اسبابی که با آن عمل سنگ مثانه را انجام میداده، نام میبرد. رازی اولین طبیبی است که در عالم طب از سلمفصلی انگشتان صحبت کردهاست. در شکستهبندی و دررفتگیها قدمهایی برداشته و آثاری از خود به جا گذاشتهاست.
تغذیه
رازی از اولین افرادی است که بر نقش خوراکدر تندرستی و درمان پافشاری بسیار دارد. رازی کتابی درباره خوراکدارد به نام «منافعالاغذیه و مضارها» که یک دوره کامل بهداشت خوراک است و در آن از خواص گندمو سایر حبوبات و خواص و ضررهای انواع آبهاو شرابهاو مشروبات غیرالکلی و گوشتهای تازه و خشک و ماهیهاو… سخن گفتهاست و فصلی در باب علل و جهات اشتها و هضم غذا و ورزشو غذاهای گوارا و پرهیزهای غذایی و مسمومیتها دارد.
شیمی و داروسازی
رازی تحصیل شیمی را پیش از پزشکی شروع کردهاست و در آن آثاری چشمگیر از خود برجا گذاشتهاست. عمدهٔ تأثیر رازی در شیمی طبقهبندی او از مواد است. او نخستین کسی بود که اجسام را به سه گروه جمادی، نباتی و حیوانی تقسیم کرد. وی پایهگذار شیمی نویناست؛ با وجود آنکه کیمیاگری را باور دارد. «هر چند که بعضی از کیمیاگران معاصر در ایران نوعی از تبدل ناقص فلزاترا به طلا «تبدل رازی» مینامند. ولی چون رازی از دیدگاه مراحل بعدی علم در نظر گرفته شود، باید او را یکی از بنیانگذاران علم شیمی بدانیم در کتاب «سرّ الاسرار» او میخوانیم که مواد را به دو دسته فلز و شبه فلز (به گفته او جسد و روح) تقسیم میکند و اگر در این زمینه اشتباهاتی میکند، چندان گریزی از آن ندارد. برای نمونه جیوهرا شبهفلزمیخواند در صورتی که فلز بودن جیوه اکنون آشکار است.
کشفهای بسیار به رازی نسبت داده میشود از جمله:
رازی کاشف الکل است.
از تأثیر محیط قلیاییبر کانه پیلیت، اسید سولفوریکفراهم کرد و با داشتن اسید سولفوریک بدست آوردن دیگر اسیدهاآسان بود
از تأثیر آبآهک بر نوشادور (کلرید آمونیوم)، اسید کلریدریک بدست آورد.
با اثر دادن سرکهبا مس، استات مس یا زنگار تهیه کرد که با آنها را زخم را شستشو میدادند
از سوزاندن زرنیخ، اکسید آرسنیک یا مرگ موش فراهم کرد
او نخستین پزشکی است که داروهای سمی آلکالوئیدی ساخت و از آنها برای درمان بیمارانش بهره گرفت.
فلسفه
رازی از تفکرات فلسفی رایج عصر خود که فلسفهارسطویی- افلاطونیبود، پیروی نمیکرد و عقاید خاص خود را داشت که در نتیجه مورد بدگویی اهل فلسفه همعصر و پس از خود قرار گرفت. همچنین عقایدی که درباره ادیانابراز داشت سبب شد موجب تکفیر اهل مذهبواقع شود و از اینرو بیشتر آثار وی در این زمینه از بین رفتهاست. رازی را میتوان برجستهترین چهره خردگرایی و تجربهگرایی در فرهنگ ایرانی و اسلامی نامید. وی در فلسفه به سقراطو افلاطون متمایل بود و تأثیراتی از افکار هندیو مانویدر فلسفه وی به چشم میخورد. با این وجود هرگز تسلیم افکار مشاهیر نمیشد بلکه اطلاعاتی را که از پیشینیان بدست آورده بود مورد مشاهده و تجربه قرار میداد و سپس نظر و قضاوت خود را بیان میدارد و این را حق خود میداند که نظرات دیگران را تغییر دهد و یا تکمیل کند. از آراء رازی اطلاع دقیقی در دست نیست جز در مواردی که در نوشتههای مخالفان آمدهاست. در نظر رازی جهان جایگاه شر و رنج است اما تنها راه نجات، عقل و فلسفهاست و روانها از تیرگی این عالم پاک نمیشود و نفسها از این رنج رها نمیشوند مگر از طریق فلسفه... در فلسفه اخلاق رازی مساله لذت و رنج اهمیت زیادی دارد. از دید وی لذت امری وجودی نیست، یعنی راحتی از رنج است و رنج یعنی خروج از حالت طبیعی بهوسیله امری اثرگذار و اگر امری ضد آن تأثیر کند و سبب خلاص شدن از رنج و بازگشت به حالت طبیعی شود، ایجاد لذت میکند. رازی فلسفه را چنین تعریف میکند که چون «فلسفه تشبه به خداوند عزوجل است به قدر طاقت انسانی» و چون آفریدگار بزرگ در نهایت علم و عدل و رحمت است پس نزدیکترین کسان به خالق، داناترین و عادلترین و رحیمترین ایشان است.
رازی با وجود آنکه به خداو ماوراءالطبیعهاعتقاد داشت،نبوتو وحیرا نفی میکرد و ضرورت آن را نمیپذیرفت و در دو کتاب «فیالنبوات» و «فی حیل المتنبین» به نفی نبوت پرداختهاست.[۱۹] «از تعلیمات او این بود که همه آدمیان سهمی از خرد دارند که بتوانند نظرهای صحیح درباره مطالب عملی و نظری بهدست آورند، آدمیان برای هدایت شدن به رهبران دینی نیاز ندارند، در حقیقت دین زیانآورد است و مسبب کینه و جنگ. نسبت به همه مقامات همه سرزمینها شک داشت .این تفکرات رازی موجب خشم علمای اسلامی بر علیه او شد و او را ملحدخواندند و آثار او را رد کردند .
ویژگی رازی در این بود که بنای فلسفه اش را نه بر مبنای دو فرهنگ مسلط یونانی و اسلامی، که بر مبنای فلسفه ایرانی و بابلی و هندی پایه گذاری کرده بود. مهمترین سؤال فلسفی او این بود: «اگر خداوند خالق جهان است، چرا پیش از خلق جهان جهان را خلق نکرد ؟
در ماوراءالطبیعه رازی پنج اصل وجود دارند که قدیم هستند و همین موجب شد که مسلمانان او را «دهری» بدانند: خالق، نفس کلی، هیولی اولی (ماده اولیه)، مکان مطلق، و زمان مطلق یا دهر .
آثار رازی
در مورد آثار رازی در لغتنامهٔ دهخداآمدهاست: «ابنالندیم در کتاب «الفهرست» خود تعداد آثار رازی را یکصد و شصت و هفت و ابوریحان بیرونی در کتاب «فهرست کتب رازی» یکصد و هشتاد و چهار دانستهاند. «کتابهای رازی برحسب فهرست بیرونی بدین ترتیب تقسیم موضوعی میشود: ۵۶ کتاب در طب، ۳۳ کتاب در طبیعیات، ۷ کتاب در منطق، ۱۰ کتاب در ریاضیات و نجوم، ۷ کتاب در تفسیر و تلخیص و اختصار کتب فلسفی یا طبی دیگران، ۱۷ کتاب در علوم فلسفی و تخمینی، ۶ کتاب در در مافوق الطبیعه، ۱۴کتاب در الهیات، ۲۲ کتاب در کیمیا، ۲ کتاب در کفریات، ۱۰ کتاب در فنون مختلف که جمعا بالغ بر یکصد و هشتاد و چهار مجلد میشود و ابن اصیبعه در عیون الانباء فی طبقات الاطباء دویست و سی و هشت کتاب از برای رازی برمیشمارد.[۲]محمود نجمآبادی استاد دانشگاه تهران کتابی به عنوان: مولفات و مصنفات ابوبکر محمدبن زکریای رازی نوشته است. که در سال ۱۳۳۹ بهوسیله انتشارات دانشگاه تهران چاپ شده است در این کتاب فهرستهای ارائه شده توسط ابن الندیم و ابوریحان بیرونی و قفطی و ابن اصیبعه با یکدیگر تطبیق داده شدهاست و در مجموع دویست و هفتاد و یک کتاب و رساله و مقاله فهرست شدهاست.
ری باستان، حسین کریمان، دو جلد، انجمن آثار ملی،.۱۳۴۶
مولفات و مصنفات رازی، محمود نجم آبادی، دانشگاه تهران، ۱۳۳۹.
ترجمه تاریخ علم، جرج سارتن، احمد آرام، تهران، ۱۳۳۶.
ترجمه میراث ایران، به قلم سیزده تن از خاورشناسان، تهران، ۱۳۶۳.
میراث باستانی ایران، ریچارد فرای، ترجمه مسعود رجبنیا، تهران، ۱۳۴۴.
الانیه عن حقایق الادویه، موفقالدین ابومنصور علیالهروی، ترجمه توسط عبدالخالق آخوندوف بادکوبهای – انتشارات بنیاد فرهنگ ایران.
تاریخ ادبیات ایران، انگلیسی، پرفسور ادوارد براون، ترجمه رشید یاسمی، تهران ۱۳۱۶
حکیم رازی، پرویز اذکایی، تهران، ۱۳۸۲.
عربی
فهرست کتب محمد بن زکریای رازی، ابوریحان بیرونی، به کوشش پاول کراس، پاریس، ۱۹۳۶میلادی.
تاریخ آداب اللغة العربیة، جرجی زیدان، پنج جلد، مصر۱۹۱۲میلادی.
تاریخ تمدن اسلام، جرجی زیدان، ترجمه علی جواهر کلام، تهران، ۱۳۳۶.
تاریخ البیمارستانات فی الإسلام، دکتر احمد عیسی بیک، دمشق، ۱۳۳۷.
زبانهای اروپایی
پزشکان بزرگ، انگلیسی، (به انگلیسی: The great Doctors )، هنری ا. سیجریست (به انگلیسی: Henry E. Sigerist )، نیویورک،۱۹۵۸میلادی
تاریخ طب، انگلیسی، (به انگلیسی: History of Medicine )، دکتر راف. ه. میجر (به انگلیسی: Ralph H. Major )، ۱۹۵۴میلادی.
تاریخ طب در ایران، انگلیسی، (به انگلیسی: A Medicine History of Persia)، دکتر سیریل الگود (به انگلیسی: Dr. C. Elgood)، کمبریج (انگلستان)، ۱۹۵۱ میلادی.
زندگی و کارهای رازی، انگلیسی، (به انگلیسی: Life and work of Rhazes)، س. ا. رنکینکس انگلیسی، (به انگلیسی: S.A. Rankings))، لندن، ۱۹۱۳میلادی.
تاریخ طب و داروسازی و دندانپزشکی و دامپزشکی، فرانسوی، (به فرانسوی: Histoire générale de la médicine et de la pharmacie et de I'art dentaire et de I'art vétérinaire))، با شرکت عدهای از دانشمندان تاریخ طب به سرپرستی پرفسور لینیل لاواستین (به انگلیسی: Prof. Laignel Lavastine)، سه جلد، پاریس، ۱۹۳۶ میلادی.
تاریخ ادبیات عرب، آلمانی،[نیازمند ابهامزدایی] (به آلمانی: Geschichte der Arabichen Litteratur)، کارل برکلمان (به آلمانی: Karl Brockelman)، لیدن (هلند)، ۱۹۳۷میلادی.
تاریخ اطباء و علماء علوم طبیعی، آلمانی، (به آلمانی: Geschichtte der Arabichen Aerzte und Naturforscher)، فردینالدو وستنفلد، گوتینگن (آلمان)، ۱۸۹۰میلادی
منابع
آسیموف، آیزاک. دایرةالمعارف دانشمندان علم و صنعت، جلد اول. ترجمهٔ محمود مصاحب. چاپ دوم، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۲۶۶، ۱۲۷.
ابن الندیم، محمدبن اسحاق. الفهرست. ترجمهٔ محمدرضا تجدد. تهران: اساطیر، ۱۳۸۱، ISBN 964-331-118-X.
دهخدا، علیاکبر. لغتنامه دهخدا، جلد۴۳ شماره مسلسل ۱۹۵. زیر نظر دکتر محمد معین. تهران: دانشگاه تهران، سازمان لغتنامه، ۱۳۳۴، ۵۷۷.
«رازی، ابوبکر محمدبن زکریا». خلاصهٔ زندگینامهٔ علمی دانشمندان. ترجمهٔ محبوبین، صادق. زیر نظر احمد بیرشک. ویراستار فریبرز مجیدی. تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، بنیاد دانشنامه بزرگ فارسی، ۱۳۷۴، ISBN 964-5515-01-7، ۴۶۳.
«علوم کاربردی، کیمیا و دیگر علوم خفّیه». علم در اسلام. احمد آرام. تهران: سروش، ۱۳۶۶، ۲۷۲.
معین، محمد. فرهنگنامه فارسی جلد پنجم. چاپ نهم، تهران: موسسه انتشارات امیرکبیر، ۱۳۷۵، ۳-۰۱۶۴-۰۰-۹۶۴، ۵۷۰.
نجمآبادی، محمود. محمد زکریای رازی. تهران: انتشارات دانشگاه رازی، ۲۵۳۵شاهنشاهی.
زندگی نامه ریاست جمهوری های امریکا در دوره های مختلف
هربرت هوور
(۱۰ اوت ۱۸۷۴-۲۰ اکتبر ۱۹۶۴) سی و یکمین رئیس جمهور ایالات متحده آمریکا بود.
وابستگی سیاسی هوور به یکی از دو حزب جمهوریخواه و دموکرات آمریکا تا پیش از انتخابات ریاست جمهوری ۱۹۲۰ تا آن حد روشن نبود که این دو حزب اصلی وی را به عنوان نامزد بالقوه خود در نظر بگیرند. اما پس از این انتخابات گرایش سیاسی وی با عهده دار شدن ریاست وزارتخانه بازرگانی آمریکا در دوران تصدی هاردینگ و کولیج مشخص شد. جمهوریخواهان هوور را در سال ۱۹۲۸ به عنوان کاندیدای حزب خود برای رقابت با «آلفرد اسمیت» از حزب دموکرات معرفی کردند . وی در این رقابت پیروز شد، اما در انتخابات سال ۱۹۳۲ از تکرار این پیروزی بازماند.
فرانکلین دلانو روزولت
(زاده ۱۸۸۲ - درگذشته ۱۹۴۵) سی و دومین رئیسجمهور آمریکا بود. وی قبل از رسیدن به مقام ریاست جمهوری به بیماری فلج اطفال دچار شد.بطوری که از کمر به پایین فلج شده و قادر به راه رفتن نبود روزولت برای رسیدن به پست ریاست جمهوری آمریکا تلاشهای فراوانی کرد و برای این که بتواند حداکثر آرا را جمع آوری کند و همچنین محبوبیت خود را تاحد زیادی بالا ببرد کمکهای بسیار شایانی در رابطه با بیماری فلج اطفال کرد وی در جورجیانای آمریکا مجتمعی به نام Warm Springsرا راه اندازی کرد که شامل چند هتل و یک استخر آب گرم میشد و بیشتر برای افراد بی بضاعت بود و شیوه آب در مانی را نیز رونق بخشید زیرا خود با استفاده از این روش به درمان رسید. Warm Springsیکی از معتبرترین و بهترین مجتمعهای نگهداری از بیماران فلج اطفال در دنیا میباشد. روزولت در سال ۱۹۳۲ توانست به نامزدی دموکراتها برای حضور در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا دست یابد. وی توانست در انتخابات آن سال، با اختلافی فراوان هربرت هوور را شکست دهد. روزولت طی دومین دوره ریاست جمهوری خود در آمریکا به خطر فاشیسم واقف شد و از سال ۱۹۳۷ تلاشهایی را برای اطلاع افکار عمومی کشورش از این خطر و رویدادهایی که بر این مبنا در اروپا و آسیا در حال وقوع بود، آغاز کرد. تائید کمکهای آمریکا به انگلیس و روسیه در سال ۱۹۴۱ زمینه مخالفتهای داخلی با سیاستهای وی را فراهم آورد اما حمله ژاپنیها به پرل هاربر به این مخالفتها پایان داد. سلسله جلسات وی با وینستون چرچیل و جوزف استالین مبانی جهان پس از جنگ جهانی دوم را بنیان نهاد. وی در سال ۱۹۴۴ برای چهارمین بار رئیس جمهور آمریکا شد.علت آن درگیر بودن آمریکا در جنگ جهانی دوم بود که به وی این فرصت را داد که ۴ بار به ریاست جمهوری انتخاب شود امری که در تاریخ آمریکا یک استثناست. وی در سال ۱۹۴۵ در دومین سال خدمت از چهارمین دوره ریاست جمهوریش تنها سه هفته به پایان جنگ جهانی دوم در اروپا درگذشت.
دوایت دیوید آیزنهاور.
معروف به «آیک» (زاده ۱۴ اکتبر ۱۸۸۰ در تگزاس - درگذشته ۲۸ مارس ۱۹۶۹) سرباز و سیاست مدار آمریکایی بود. او از سال ۱۹۵۳ تا ۱۹۶۱ سی و چهارمین رئیس جمهور آمریکا بود. او در طول جنگ جهانی دوم عنوان «ژنرال ارتش» را دارا بود و فرماندهٔ عالی نیروهای متفقین در اروپا بود. آیزنهاور از حزب جمهوریخواه بود. در سال ۱۹۵۰ هری ترومن از ژنرال آیزنهاور که سمتهای نظامی متعددی را تا آن زمان تجربه کرده بود، خواست تا ریاست نیروهای ناتو را در اروپا بپذیرد. وی دو سال بعد در کنوانسیون حزب جمهوری خواه به عنوان نامزد این حزب برای انتخابات ریاست جمهوری معرفی شد. وی سپس «آدلای استیونسون»، رقیب خود در انتخابات ۱۹۵۲ را شکست داد و رئیس جمهور آمریکا شد. آیزنهاور طی دو دوره تصدی اش در پست ریاست جمهوری سیاستهای داخلی را تعدیل کرد. وی معتقد بود که در عصری که ملی گرایی نوین، تکثیر موشکهای اتمی و سفرهای فضایی رواج پیدا کردهاست، باید در جست وجوی صلح بود. او درصدد بود تا اتحاد آمریکا را با کشورهای هم پیمان تقویت کرده و واشینگتن را برای مقاومت در برابر تهاجم «سرخ» به اروپا، آسیا و آمریکای لاتین مهیا نگه دارد. دکترین آیزنهاور در سال ۱۹۵۷ سطح تعهدات کشورش را به خاورمیانه افزایش داد.
جان فیتزجرالد کِنِدی
(به انگلیسی: John Fitzgerald Kennedy) (زاده ۲۹ مه ۱۹۱۷ - درگذشته ۲۲ نوامبر ۱۹۶۳) سی و پنجمین رئیس جمهور ایالات متحده آمریکا بود. او از ۱۹۶۱ تا زمان به قتل رسیدنش در ۱۹۶۳ ریاست جمهوری را به عهده داشت. او که عضوی از خانواده سیاسی و مشهور کندی بود به عنوان نمادی از لیبرالیسم آمریکایی مشهور است. در طول جنگ جهانی دوم در اقیانوس آرام ناوبان بود و به خاطر شجاعت در نجات جان سربازانش مدال گرفت. کندی هنگام آغاز ریاست جمهوری ۴۳ سال داشت و از این رو جوانترین رئیس جمهور تاریخ آمریکاست (پیش از او این عنوان از آن تئودور روزولت بود).
از اتفاقات مهمی که در دوران ریاست جمهوری او افتاد میتوان به تهاجم ناموفق به خلیج خوکها، بحران موشکی کوبا، ساخته شدن دیوار برلین، آغاز مسابقه فضایی، اولین اتفاقات جنگ ویتنام و جنبش حقوق مدنی آمریکا اشاره کرد. کندی رکوردهای دیگری نیز دارد. او تنها کاتولیک رومی است که به ریاست جمهوری رسیده، اولین رئیس جمهور آمریکا که متولد قرن بیستم بود، آخرین رئیس جمهوری که در طول دورهاش به قتل رسید، آخرین کاندید حزب دموکرات از شمال آمریکا که به ریاست جمهوری رسید و آخرین کسی که هنگام انتخاب شدن عضو مجلس سنا بود. کندی در ۲۲ نوامبر ۱۹۶۳ در سن ۴۶ سالگی به قتل رسید. این جوانترین سن مرگ برای یک رئیس جمهور آمریکاست. قتل او یکی از اتفاقات مهم تاریخ آمریکا است، زیرا این قتل باعث مطرح شدن و به نوعی محبوبیت بیشتر او در آمریکا شد و باعث شد او الهام بخش نسلهای متعددی باشد.
ریاست جمهوری
کندی در ۲۰ ژانویه ۱۹۶۱، به عنوان سی و پنجمین رئیس جمهور آمریکا سوگند یاد کرد. او در سخنرانی افتتاحیه معروفش از آمریکاییها خواست که شهروندانی فعال باشد. او گفت: «نپرسید کشورتان چه میتواند برای شما بکند، بلکه بپرسید شما چه میتوانید برای کشورتان بکنید». او همچنین از ملل دنیا خواست که به هم بپیوندند تا با «دشمنان مشترک انسان: استبداد، فقر، بیماری و خود جنگ» بجنگند.
سیاستهای خارجی
در ۱۷ آوریل ۱۹۶۱، کندی دستور حمله به کوبا به منظور تسخیر این کشور را صادر کرد. با همکاری سازمان سیا، ۱۵۰۰ تبعیدی کوبایی که در آمریکا آموزش دیده بودند تحت عنوان «بریگاد ۲۵۰۶» به قصد براندازی حکومت کاسترو به جزیره رفتند اما سیا پشتیبانی مردمی کاسترو را دست کم گرفته بود. مردم بر خلاف انتظار از این حمله استقبال نکردند. در دو روز بعد و تا ۱۹ آوریل، دولت کاسترو اکثر تبعیدیهای مهاجم را دستگیر کرده و یا کشته بود و کندی برای آزادی ۱۱۸۹ نفر باقی مانده مجبور به مذاکره با کوبا شد. پس از گذشت ۲۰ ماه کوبا با دریافت محمولههای غذا و دارو به ارزش ۵۳ میلیون دلار مهاجمان را آزاد کرد. این یک رسوایی بزرگ برای کندی بود اما او تمام مسئولیت آن را پذیرفت و با پذیرش و اعتراف به آن بر محبوبیتش بیش از پیش افزوده گشت! که بعدها بسیاری از سیاستمداران و روسای جمهوری آمریکا خواستند اعتراف و پذیرش مسیولیت بعد از شکستهایشان را همچون کندی بیان کنند که نا موفق بودند و موجب ناراضیتی مردم گشتند. که در واقعا نتیجهای معکوس میدیدند!
در ۱۳ اوت ۱۹۶۱، دولت آلمان شرقی شروع به ساختن دیوار برلین و جدایی برلین شرقی از قسمت غربی این شهر کرد. این امر به علت حضور نظامی آمریکا در برلین غربی بود. کندی مدعی شد که این بر خلاف توافقات «چهار قدرت» است ولی با این حال جلوی احداث و پیشروی آن تا طول ۱۵۵ کیلومتری را نگرفت و مخالفتی جدی با این قضیه نکرد.
پاول فیندلی
(به انگلیسی: Paul Findly) در یکی از مقالات خود مینویسد:«موساد برای از میان برداشتن کندی، قدرت و امکان و دلایل کافی داشت، علی رغم این واقعیت در میان فهرست متهمان هیچ نام و نشانی که مرتبط با اسرائیل و موساد باشد یافت نمیشود؛ که این امر خود موجب افزایش شک و گمانها میشود.»به علاوه که متهمان پرونده نظیر فیدل کاسترو، مافیا و یا ضد کونیستهای خشک مغز و متعصب، نه قدرت و نه امکان انجام چنین کاری را داشتند. تحقیق دیگری که به نقش موساد در سوء قصد به کندی را بررسی میکند را در کتاب حکم نهایی نوشته میخاییل کولینز پایپر (به انگلیسی: Michael Collins Piper)، نویسنده آمریکایی میتوان یافت.پایپر در کتاب خود که بالغ بر۳۳۵ صفحه بوده و۶۰۰ پانویس دارد، مینویسد:«سوء قصد اقدام موساد بود... !» مدارک بسیاری دال بر وجود یک توطئه برای ترور کندی وجود دارد. در سال 1991 الیور استون، در فیلم JFKبه طور مفصل به این موضوع پرداخته است. از جمله اینکه شلیک چند گلوله و از چند جهت متفاوت، نشاندهدهدروغ بودن این ادعاست که اسوالد به تنهایی در قتل دست داشتهاست.
دو سال بعد از ساختن این فیلم، پایپر در کتاب خود مینویسد:«اولیور استون، در فیلم خود عمداً وابستگی کلای شاو (به انگلیسی: Clay Shaw) به موساد را از نظر انداخته بود.چرا که بزرگترین حامی استون در ساخت این فیلم یک تاجر اسلحه اسرائیلی به نام آرنون میلچن (به انگلیسی: Arnon Milchan)بود . تلویزیون مهمترین منبع خبری آخرین اخبار از قتل جان اف. کندی بود تا جایی که روزنامههای فردا بیشتر از اینکه به عنوان منبعی برای اخبار باشند برای یادگاری مناسب بودند. شبکههای تلویزیونی آمریکا برای اولین بار به پوشش خبری ۲۴ ساعته روی آوردند. تشییع جنازه کندی و قتل لی هاروی اسوالد به طور مستقیم از تلویزیون آمریکا و بعضی کشورهای دیگر پخش شدند. میتوان گفت که از همینجا بود که تلویزیون به عنوان یک منبع خبری مهم در مقابل روزنامهها قد علم کرد. در ۱۴ مارس ۱۹۶۷ بدن کندی به قبر و مکان یادبودی همیشگی در گورستان ملی آرلینگتون انتقال داده شد. سفیر سازمان ملل، آدلای استیونسون، اعلام کرد که «همه ما اندوه مرگش را تا روز مرگ خود به همراه خواهیم داشت». کندی به همراه همسر و کودک مردهشان به خاک سپرده شده و قبر برادرانش رابرت و ادوارد نیز همان نزدیکیهاست. قبر او با «شعله جاودان» تزیین شدهاست.
بسیاری از سخنرانیهای کندی، بخصوص سخنرانی افتتاحیهاش، از معروفترین سخنرانیهای تاریخ به شمار میروند و با وجود دوران نسبتاً کم ریاست جمهوری وی و عدم تغییر قانونی مهمی در زمان او معمولاً در کنار آبراهام لینکلن، جورج واشنگتن و فرانکلین د. روزولت به عنوان یکی از بهترین رئیس جمهورهای تاریخ آمریکا از طرف مردم برگزیده میشود. یاد کندی به طرق مختلفی در فرهنگ آمریکا زنده نگاه داشته شدهاست. به افتخار یاد او، در ۲۴ دسامبر ۱۹۶۳، فرودگاه بینالمللی «آدلهواید» نیویورک به فرودگاه بینالمللی جان اف. کندی تغییر نام داد. ناو جنگی «یو اس اس جان اف. کندی» در ۳۰ آوریل ۱۹۶۴ به یاد او شروع به کار کرد. دانشگاه جان اف. کندی در ۱۹۶۵ در پلزنت هیل، کالیفرنیا تأسیس شد. خانه او در بروکلین، ماساچوست جلوهای تاریخی و ملی به شمار میرود.
چاپ تمبر کندی در سال۱۹۶۴
کیپ کاناورال
در ۱۹۶۳ به کیپ کندی تغییر نام داد اما بعدها و در ۱۹۷۳ دوباره به نام اصلیاش برگشت. همچنین صدها مدرسه در سراسر دنیا به افتخار کندی نامگذاری شدهاند. «انجمن اخوت فی کاپا تتا» در انستیتو پلی تکنیک ووستر به کندی مقام «برادر» را اعطا کرد. کندی پس از مرگ و در ۱۹۶۳ مدال رئیس جمهوری آزادی را دریافت کرد و چهرهٔ او هنوز زینتبخش سکه نیمدلاری در آمریکاست. با وجود اینکه میتوان کندی را از محبوبترین ریاستجمهوریهای تاریخ آمریکا خواند بسیاری از منتقدان بر این باورند که او لیاقت این محبوبیت را ندارد. آنان ادعا میکنند که او جوان و کاریزماتیک بود ولی فرصتی برای دستاوردهای بسیار در زمان ریاست جمهوری خود نیافت. با قبول این دلیل باید گفت که محبوبیت او بیشتر به این دلیل بود که بسیاری از برنامههایی که نهایتاً بسیار به نفع مردم آمریکا شدند در زمان او آغاز گشتند. بر خلاف اکثر رئیس جمهوران آمریکا دوران ریاست جمهوری او تقریباً از جنجالها و رسواییهای مختلف به دور بود. اعلامیه حقوق مدنی که او در ژوئن ۱۹۶۳ به کنگره داد بعدها توسط برادرش رابرت اف. کندی تا حدودی به کار بسته شد و در زمان لیندون ب. جانسون در ۱۹۶۴ کاملاً عملی شد. زندگی خصوصی کندی نیز مورد انتقادات و گفتگوهای بسیاری است. مشکلات جدی سلامتی او که از عموم مردم پنهان میماند (برای مثال بیماری آدیسون او)، داروهای بسیاری که مصرف میکرد، سابقه طول و درازش در روابط عشقی پس از ازدواج و ارتباطات غیرمستقیم با بعضی جنایتکاران از مسائلی است که منتقدان در مورد آنها نوشتهاند. کتاب «طرف سیاه کاملوت» (۱۹۹۸) از سیمور هرش اثری کاملاً انتقادی به زندگی خصوصی کندی است. «یک زندگی ناتمام» (۲۰۰۳) از «رابرت دالک» یک بیوگرافی بیطرفانهتر است اما اطلاعات و جزئیات بسیاری راجع به مسائل سلامتی کندی در بردارد.
یکی از معروفترین منتقدان کندی نوآم چامسکی است. کتاب او «تفکری دوباره به کاملوت: جی اف کی، جنگ ویتنام و فرهنگ سیاسی آمریکا» (۱۹۹۳) تصویری جدید و کاملاً متضاد با تصویر عمومی دوران کندی میدهد. این کتاب بیشتر سیاستهای کندی را نقد میکند و از زوایای تازهای به نقد کندی میپردازد. به طور مشخص، چامسکی و بسیاری دیگر افزایش حضور نظامی آمریکا در ویتنام تحت تأثیر کندی را از کارهای منفی او میدانند.
به هر حال با این وجود و انتقاداتی که به هر رییس جمهوری میتواند وارد شود، در کل کندی را از محبوبترین و بهترین روسای جمهورهای تاریخ آمریکا میدانند که امروزه نیز نام کندیها بیش از هر رییس جمهوری در تاریخ آمریکا در بین مردم یاد میشود و محبوبیت و نفوذ خانواده اشرافی آنها نیز هر دوره بیشتر از قبل هم میشود! ضمن اینکه او رییس جمهوری بود که محبوبیت فراوانی علاوه بر آمریکا در کشورهای دیگر جهان به خصوص مردم آلمان داشته و دارد.
لیندون جانسون
(به انگلیسی: Lyndon B. Johnson) نام سی و ششمین رئیس جمهور آمریکا است. او دانشآموخته دانشگاه ایالتی تگزاس است.
سرگذشت سیاسی
جانسون پس از کسب افتخاراتی چند در زمینه دفاع از کشور آمریکا در برابر دشمنان این کشور و ارتقا در مجلس سنای آمریکا در سال ۱۹۶۰ تلاش برای دریافت عنوان نامزدی دموکراتها را برای شرکت در انتخابات ریاست جمهوری همین سال، آغاز کرد. هنگامی که از جان اف کندی در این مبارزه شکست خورد، بسیاری از دوستان نزدیک خود را پس از پذیرش پست معاونت در کابینه کندی به تعجب و شگفتی واداشت. زمانی که کندی در دالاس مورد سوءقصد قرار گرفت، جانسون در اتومبیلی دیگر در کاروان ریاست جمهوری شاهد اصابت گلوله به وی بود. جانسون پس از مرگ کندی در هواپیمای جت مخصوص رئیس جمهور در فرودگاه دالاس سوگند ریاست جمهوری ادا کرد. در دوران زمامداری جانسون مجلس سنای آمریکا قوانین متعددی را در زمینه حقوق مدنی، آموزشی و رفاهی به تصویب رساند. سنا همچنین تلاشی را برای مبارزه با فقر که جانسون از آن با عنوان «جنگ علیه فقر» یاد کرد، در دستور کار قرار داد. لیندون جانسون در سال ۱۹۶۴ به عنوان نامزد دموکراتها در انتخابات شرکت کرد و گوی سبقت را از «بری گلدواتر» رقیب اصلیاش ربود. تراژدی جنگ جنوب شرق آسیا و شورشهای خیابانی در داخل از جمله وقایع مهم تاریخی دو سال پایانی دوران تصدی جانسون هستند.
ریچارد نیکسون
(۹ ژانویه ۱۹۱۳، یوربالیندا، کالیفرنیا - ۲۲ آوریل ۱۹۹۴، نیویورک) سیاستمدار و سیوهفتمین رئیس جمهور ایالات متحده آمریکا بود. او از سال ۱۹۶۹ تا ۱۹۷۴ این سمت را در اختیار داشت و تا به امروز اولین و تنها رئیس جمهور این کشور است که از مقام خود کنارهگیری کردهاست. نیکسون در انتخابات سال ۱۹۶۸ در یکی از نزدیکترین رقابتهای تاریخ انتخابات امریکا به ریاست جمهوری انتخاب شد و در سال ۱۹۷۲ با اختلاف بیشتری برنده شد. اما دورهٔ دوم ریاست جمهوری او با رسوایی واترگیت روبرو شد و او را مجبور به استعفا کرد. نیکسون دومین "معاون رئیس جمهور" جوان تاریخ آمریکا و اولین شهروند کالیفرنیا بود که به مقام رئیس جمهور یا معاون رئیس جمهور میرسید. پت نیکسون همسر ریچارد نیکسون و بانوی اول ایالات متحده در دوران ریاست جمهوری شوهرش بود.
جرالد رادولف فورد جونیور
(نام اصلی: لزلی لینچ کینگ جونیور) (زاده ۱۴ ژوئیه ۱۹۱۳ - درگذشته۲۶ دسامبر ۲۰۰۶) از ۱۹۷۴ تا ۱۹۷۷ سی و هشتمین رئیس جمهور ایالات متحده و قبل از آن از ۱۹۷۳ تا ۱۹۷۴ چهلمین نایب رئیس جمهور این کشور بود. فورد اولین کسی بود که طبق متمم ۲۵ قانون اساسی به نیابت ریاست جمهوری انتخاب شد. فورد اولین (و تا امروز تنها) کسی است که بدون شرکت در انتخابات به عنوان رئیس جمهور یا نایب رئیس جمهور، به این مقام رسیدهاست.[۱] تا پیش از ۱۹۷۳ او بیش از هشت سال، رهبر اقلیت جمهوریخواه در مجلس نمایندگان بود؛ اولین بار در ۱۹۴۸ به عنوان نمایندهمنطقهپنجم انتخاباتی میشیگان به کنگره راه یافت.
در ۱۹۷۶ فورد با کمی برتری رونالد ریگان را برای نامزدی حزب جمهوریخواه شکست داد اما در انتخابات به نامزد دموکراتها، جیمی کارتر، باخت.
جیمز ارل کارتر
(به انگلیسی: James Earl Carter) معروف به جیمی کارتر در سال ۱۹۷۶ به عنوان نامزد حزب دموکرات ایالات متحده آمریکا در انتخابات ریاست جمهوری ایالات متحده آمریکا شرکت کرد و جرالد رودولف فورد رئیس جمهور ایالات متحده آمریکا را از ادامه راه و دومین حضور در کاخ سفید بازداشت. کارتر از همان ابتدای دوران زمامداریاش مجبور شد برای اجرای برنامههایش با کنگره ایالات متحده آمریکا وارد یک مبارزه نفس گیر شود. نارضایتیهای عمومی از تورم بی سابقه اقتصادی، صفهای طولانی در مقابل پمپ بنزینها و بحران سیاسی واشینگتن بر سر گروگانهای آمریکایی در ایران نیز از جمله دیگر مشکلات فراروی کارتر بودند. میانجیگری در اولین تلاش برای برقراری صلح میان فلسطینیها و اسرائیلیها که به پیمان کمپ دیوید میان مصر و اسرائیل منتهی شد، از جمله دستاوردهای سیاست خارجی کارتر به حساب میآید. انعقاد قرارداد با چین و امضای توافقنامههای مربوط به کانال پاناما نیز از جمله دیگر موفقیتهای وی در این عرصه به حساب میآیند. کارتر فعالیتهای گستردهای را در کنترل تسلیحات اتمی در کارنامه کاری اش به ثبت رسانده است. دفاع از حقوق بشر یکی دیگر از دغدغههای کارتر به حساب میآمد. نمونه بارز این رویکرد وی در حمایت از سیاست بریتانیا برای خاتمه دادن به قتل عام در زیمبابوه بود.
وی در مبارزات انتخاباتی اش در سال ۱۹۸۰ به شدت سیاستهای رونالد ریگان، رقیب اصلی اش از حزب جمهوریخواه ایالات متحده آمریکا را مورد انتقاد قرار داد و تاکید کرد که در صورت انتخاب شدن وی به عنوان رئیس جمهور آمریکا خطر جنگ بار دیگر بر روی این کشور سایه خواهد افکند و حقوق بشر نیز مورد تعدی قرار میگیرد. کارتر جایزه صلح نوبل سال ۲۰۰۲ را از آن خود کرد.
دوران ریاست جمهوری
جیمی کارتر در سالهای ۸۱ –۱۹۷۷ رئیسجمهور آمریکا بود. او در مسائل داخلی دستاوردهایی داشت. ایجاد هشت میلیون شغل، کاهش کسری بودجه، اتخاذ سیاست ملی انرژی و انجام اصلاحات در ادارات دولتی میتوان نام برد. کارتر در امور خارجی به دنباله روی از سیاست پیشینیان، مناسبات سیاسی کامل با جمهوری چینبرقرار کرد و مذاکرات مربوط به پیمان محدودیت سلاحهای هستهای سالتدو را با اتحاد جماهیر شوروی به پایان رساند. در خاورمیانه با قرارداد کمپ دیوید در سال ۱۹۸۷ بین مصر و اسرائیل ارتباط برقرار کرد و توافقنامههای مربوط به کانال پاناما را به تصویب رساند. با آغاز حرکت انقلابی مردم ایران، کارتر در ۱۰ دی ماه ۱۳۵۶ با به تهران سفر کرد تا حمایت کامل واشنگتن را به محمدرضا پهلوی ابلاغ کند. کارتر در ضیافتی که از طرف شاه به مناسبت ورودش ترتیب داده شده بود خطاب به شاه چنین گفت: «به دلیل رهبری بزرگ شاه، ایران جزیره ثبات در یکی از آشوبزدهترین نقاط جهان شدهاست. اعلیحضرت، این به دلیل تکریم بسیار نسبت به شما، رهبری شما و احترام و ستایش و عشقی است که ملت ایران به شما دارد. هیچ کشور دیگری در جهان برای برنامهریزی مشترک از ایران به آمریکا نزدیکتر نیست. هیچ کشور دیگری برای بررسی مشکلات منطقهای که مورد علاقه هر دو طرف ما نیز هست ارتباط نزدیکتری از ایران با ما ندارد و هیچ رهبر دیگری نزد من احترامی عمیقتر و رابطهای دوستانهتر ندارد».
رونالد ریگان
(۲۰۰۴-۱۹۱۱) رئیس جمهور ایالات متحده آمریکا در دهه ۸۰ میلادی بود. ریگان با اتکا به اوج گیری احساسات راست گرایانه در آمریکا در انتخابات ریاست جمهوری ایالات متحده آمریکا سال ۱۹۸۰ به پیروزی رسید. وی در سال ۱۹۸۹ در حالی کاخ سفید را ترک کرد که دو سوم مردم آمریکا عملکرد وی را در دوران زمامداریش مورد تائید قرار دادند. این بالاترین نرخ رضایت افکار عمومی آمریکا از یک رئیس جمهور بازنشسته در دوران پس از جنگ جهانی دوم بود. وی اگرچه دورانی طلایی را به عنوان بازیگر سینما سپری کرده بود، رفته رفته جذب حزب جمهوریخواه ایالات متحده آمریکا و در نهایت عضو فعال این حزب در سال ۱۹۶۶ شد. ریگان تا سال ۱۹۷۵ فرماندار ایالت کالیفرنیا بود . وی در رقابتهای انتخاباتیاش در مقابل جیمز ایرل کارتر شعارهای میانهرو داد و توانست از نارضایتی دموکراتها علیه اقدامات کارتر بهرهمند شود.
ریگان سه ماه پس از ورود به کاخ سفید مورد سوءقصد قرار گرفت، اما جان سالم به در برد . جرأت و جسارت وی در مواجهه با این واقعه زمینه محبوبیت بیشتر وی در میان افکار عمومی آمریکا را پدید آورد. کنترل تورم و بهبود وضعیت اقتصادی زمینه انتخاب مجدد ریگان را در انتخابات سال ۱۹۸۴ فراهم آورد. وی دستور حملات مختلفی را به برخی از کشورها از جمله جزایر کارائیب، لبنان و لیبی صادر کرد.
محبوبیت ریگان پس از رسوایی ایران - کنترا در سال ۱۹۸۶ تنزل یافت. اما ریگان خود را به عنوان رئیس جمهوری خللناپذیر شناسانده بود. مذاکرات ۴ روزه وی با «میخائیل گورباچف» رئیس جمهور وقت اتحاد شوروی را باید نقطه عطفی در دوران زندگانی وی و تاریخ آمریکا نامید. وی در سال ۱۹۹۴ دچار بیماری آلزایمر شد و ده سال بعد بر اثر همین بیماری درگذشت .
جنگ ایران و عراق
در اوائل جنگ ریگان از عراق حمایتهای اطلاعاتی میکرد. با چرخش جنگ به سود ایران ریگان برای بازنده نبودن اقدام به فروش اسلحه به ایران نمود وپس از ۱۸ماه قصد مذاکره با ایران و برقراری روابط دیپلماتیک را داشت که با فاش شدن ماجرا رسوائی موسوم به ماجرای مکفارلین یا ایران-کنترا به وجود آمد.
جورج هربرت واکر بوش
(زاده۱۲ ژوئن ۱۹۲۴) چهل و یکمین رئیس جمهور ایالات متحده آمریکا از حزب جمهوریخواه ایالات متحده آمریکا بود. بوش اول در دوران زمامداری ریگان در سمت معاون وی مشغول به فعالیت بود. وی در طول سالهای ۷۱ تا ۷۳ میلادی در زمان ریاست جمهوری نیکسون سفیر ایالات متحده در سازمان ملل، و مدیر سازمان سیا در سالهای ۷۶ و ۷۷ بود و قبل از آن در سالهای ۷۴ تا ۷۶ میلادی سفیر ایالات متحده در جمهوری خلق چین بود.
او فرزند پرسکات بوش، سناتور ایالات متحده در سالهای ۱۹۵۳ تا ۱۹۶۳ و دوروتی واکر بوش است و جرج بوش پسر، رئیس جمهور سابق آمریکا و جب بوش چهل و سومین فرماندار فلوریدا از فرزندان وی هستند.
ریاست جمهوری
وی در انتخابات ریاست جمهوری ایالات متحده آمریکا سال ۱۹۸۸ به عنوان نامزد جمهوریخواهان مطرح شد و توانست مایکل دوکاکیس رقیب خود از حزب دموکرات ایالات متحده آمریکا را مقهور کند.
بحران لبنان
بوش در اولین سال زمامداریش با بحران گروگانگیری لبنان مواجه شد.
جنگ خلیج فارس
در سال ۱۹۹۱ بوش در راس ائتلافی بینالمللی متشکل از برخی از کشورهای غربی و عربی و ژاپن برای آزادی کویت از اشغال عراق وارد عمل شد.
پس از ریاست جمهوری
بوش اول پس از مشکلات نسبی اقتصادی آمریکا، توسط بیل کلینتون نامزد دموکرات در انتخابات ۱۹۹۲ شکست خورد. از سال ۱۹۹۲ وی از مشاغل سیاسی بازنشسته شده است. کتابخانه ریاست جمهوری جرج بوش مخزنی از وقایع دوران ریاست جمهوری وی است.
ویلیام جفرسون
«بیل» کلینتون (زاده شده به نام ویلیام جفرسون بلایت سوم ۱۹ اوت ۱۹۴۶) چهل و دومین رییس جمهور ایالات متحده آمریکا از سال ۱۹۹۳ تا ۲۰۰۱ بودهاست. او که عضو حزب دموکرات ایالات متحده آمریکا است پیش از انتخاب به عنوان رئیس جمهور ایالات متحده آمریکا به مدت ۱۲ سال فرماندار پنجاهم و پنجاه و دوم ایالات جنوبی آرکانزاس را بر عهده داشت. او بعد از فرانکلین روزولت و جان کندی جوانترین شخصی است که به عنوان رئیس جمهور خدمت کرده است. کلینتون سیاستمدار نئو دموکراتی است که مسئول اصلی فلسفه حکومتی «راه سوم» میباشد که دو دورهریاست جمهوری وی از مصداقهای این فلسفه به حساب میآیند. کلینتون رئیس جمهور دورانی بود که طولانیترین دوره رشد اقتصادی در حال صلح به شمار میآمد که بودجهمیزان و مازاد کلی را در برداشت. در دورهاول ریاست جمهوری وی، قانونگذاریهاو سیاستهای اقتصادی متعددی مشاهده شد. دورهدوم ریاستجمهوری وی بیشتر تحت تأثیر رسوایی مونیکا لویینسکی بود. وی نهایتا توسط مجلس سنای ایالات متحده آمریکا تبرئه شد و در دفتر ریاست جمهوری برای تکمیل دوره ریاست جمهوریاش باقی ماند. از دیگر حوادث دورهدوم ریاست جمهوری کلینتون جنگ کوزوو بود. کلینتون در حالی کاخ سفید را ترک میکرد که مردم توسط نظرسنجیها اخلاق و رفتار وی را زیر سوال برده بودند. هر چند، وی رضایت ۶۵ درصد را به دست آورده بود که بالاترین میزان در بین روسای جمهور بعد از جنگ جهانی دوم بود. بعد از ترک دفتر ریاست جمهوری، کلینتون در امور سخنرانی عمومی و فعالیتهای انسانی مشغول شد. وی نهاد ویلیام کلینتون را تأسیس کرد تا تبلیغ و پرداختن به مسائل جهانی از جمله رفتار و جلوگیری از بیماری ایدز و گرم شدن زمین را دنبال کند. در سال ۲۰۰۴، وی زندگینامهخود را با نام «زندگی من» را منتشر کرد. همسر وی هیلاری رودهام کلینتون در سال ۲۰۰۰ به عنوان سناتور ایالت نیویورک انتخاب شد. کلینتون پایهگذار بنیاد کلینتون است و ریاست آن را بر عهده دارد.
ریاست جمهوری
به محض در اختیار گرفتن پست ریاست جمهوری کلینتون قانونی را امضا کرد که به موجب آن کارفرمایان را مجبور میکرد به کارمندان خود اجازه بدهند برای حاملگی یا وضعیت پزشکی جدی مرخصی بدون حقوق بدهند. در حالی که این اقدام یک اقدام مردم پسند بود وی تلاشش را برای عملی کردن یکی دیگر از قولهایی که در تبلیغات انتخاباتی داده بود آغاز کرد. بیل کلینتون به همجنسگرایان مرد و زن اجازه داد که بتوانند در نیروهای نظامی آمریکا خدمت کنند. هر چند این اقدام انتقادات زیادی از جبهههای راست و چپ به بار آورد. در نهایت کنگره ایالات متحده آمریکا با سیاست «نپرس، نگو»، این قانون را محدود کردبه این ترتیب که همجنسگرایان آمریکایی میتوانستند تا زمانی که علایق جنسیشان مخفی باشد در ارتش مشغول به خدمت باشند. مورد دیگری که کلینتون به آن پرداخت تجارت آزاد بود. کلینتون از توافقنامهٔ تجارت آزاد آمریکای شمالی(نفتا) حمایت میکرد و برای به دست آوردن حمایت جمهوریخواهان و دموکراتها با آنان مذاکره کرد. این توافقنامه مخالفانی در دو اردوگاه جمهوریخواه و دمکرات داشت اما در نهایت توافقنامه تایید شد. کلینتون همچنین قانونی را تصویب کرد که به موجب آن خریداران اسلحه برای خرید اسلحهٔ دستی میبایست پنج روز صبر کنند. کلینتون همجنین قانون مالیای را تصویب کرد که به خانوادههای با سطح درآمد متوسط و دارای فرزندان مستقل امکان میداد تا به فراخور شرایط خاص مورد نظر مقداری از مالیات بر درآمد را پس بگیرند.
جورج واکر بوش (به انگلیسی: George Walker Bush) رئیس جمهور سابق ایالات متحده آمریکا و چهل و سومین رئیس جمهور (۰۹-۲۰۰۱) این کشور بود. وی تا قبل از آغاز ریاست جمهوری در ۲۰ ژانویه ۲۰۰۱ بین سالهای ۱۹۹۵ تا ۲۰۰۰ به عنوان چهل و ششمین فرماندار تگزاس خدمت کرد.
بوش بزرگترین پسر جورج هربرت واکر بوش چهل و یکمین رئیس جمهور آمریکا و باربارا بوش بانوی اول ایالات متحده بین سالهای ۱۹۸۹ تا ۱۹۹۳ است.وی پس اتمام تحصیلاتش در دانشگاه ییل به کار در تجارت نفت خانواده خود پرداخت.در سال ۱۹۷۸ در حالی که به تازگی با لورا ولش ازدواج کرده بود تلاش ناموفقی را برای ورود به مجلس نمایندگان آغاز کرد.سپس مدیریت یک تیم بیسبال به نام رنجرز تگزاس را بر عهده گرفت و در سال ۱۹۹۴ با شکست ان ریچاردز در انتخابات ایالتی تگزاس به فرمانداری برگزیده شد.در سال ۲۰۰۰ و در جریان یک انتخابات نزدیک و بحث برانگیز بوش به عنوان کاندیدای حزب جمهوری خواه به سمت ریاست جمهوری رسید، وی توانست رای هیاتهای انتخاب را کسب کند در حالی که در تعداد آرای مردمی با اختلاف کمی شکست خورده بود.
در مقام رئیس جمهور، سیاستهای اصلی بوش بر مسائل سیاست خارجی و اقتصاد متمرکز است.کاهش مالیات، تصویب قانون هیچ کودکی نباید عقب بماند برای ارتقای استانداردهای آموزشی در آمریکا و بحث و مذاکره ملی در زمینه مساله مهاجرت، مهمترین مباحث سیاست داخلی وی در دوران تصدی پست ریاست جمهوری است .در زمینه سیاست خارجی نیز، پس از حملات ترویستی ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱، بوش جنگی جهانی برعلیه تروریسم را آغاز کرد، که اشغال افغانستان در همان سال و اشغال عراق در سال ۲۰۰۳ از نتایج عمده آن به شمار میرود.
بوش برای انتخاب مجدد در سال ۲۰۰۴ وارد کارزار انتخاباتی شد و در مقابل نامزد حزب دموکرات سناتور جان کری قرار گرفت، جان کری سیاست جورج بوش مبنی بر جابجا کردن اهمیت جنگ در عراق و موضوعات داخلی را به چالش کشید . بوش در جریان دو دوره خدمتش در بالاترین و پایینترین جایگاه نظرسنجیهای گالآپ قرار گرفت، از محبوبیت ۹۰ درصدی در روزهای پس از حملات ۱۱ سپتامبر تا محبوببت ۲۸ درصدی در ژوئن ۲۰۰۸.
در ۶ ژوئیه ۱۹۴۶ در نیو هَوِن کنتیکت به دنیا آمد، وی نخستین فرزند باربارا و جورج هربرت واکر بوش بود.بوش در میدلند و هوستون تگزاس به همراه ۴ خواهر، برادرش به نامهای جب، نیل، ماروین و دوروتی دوران کودکی را گذراند، خواهر دیگرش به نام روبین در سن سه سالگی به علت ابتلا به سرطان خون درگذشت.[۹] پدر بزرگ بوش، پرسکات بوش سناتور کنیتیکت بود و پدرش بین سالهای ۱۹۸۹ تا ۱۹۹۳ رئیس جمهور ایالات متحده بود. اطلاعات موجود در باره خاندان بوش تنها به چهار نسل اخیر آن محدود است: ساموئل بوش، پرسکات بوش، جورج هربرت واکر بوش و جرج دبلیو بوش.
جرج بوش دوم از طرف مادر
باربارا پیرس همسر جرج بوش اول و مادر جرج بوش دوم از نوادگان ژنرال فرانکلین پیرس چهاردهمین رئیس جمهور آمریکا (۱۸۵۳-۱۸۵۷) است.
زندگینامه
یکی از افراد برجستهٔ خانواده ثروتمند و بانفوذ بوش است؛ پدرش جرج هربرت واکر بوش، چهل و یکمین رییسجمهور آمریکا و هشت سال در پست معاون ریاست جمهوری و ریاست آژانس اطلاعات مرکزی آمریکا - سیا (CIA) بود. برادرش جب بوش تا سال ۲۰۰۶ فرماندار ایالت فلوریدا بوده و پدربزرگش پرسکات بوش یک سناتور برجسته بودهاست. او فرزند جرج هربرت واکر بوش و باربارا بوش است. او در نیو هیون در ایالت کنتیکت بهدنیا آمد و بههمراه سه برادر و تنها خواهرش (خواهر دیگرش در سه سالگی در سال ۱۹۵۸ مردهاست) بزرگ شد. وی بهمدت هفت سال در مدرسه «سن خوزه جونیور های» حضور پیدا کرد و بعدها بهمدت دو سال در دبیرستان کینکاید (Kinkaid School) در هوستون ادامه تحصیل داد.
بعد از آن، همانند پدرش، به «فیلیپس آکادمی» (سپتامبر ۱۹۶۱ تا ژوئن ۱۹۶۴) و بعد به دانشگاه ییل (سپتامبر ۱۹۶۴ تا مه ۱۹۶۸) رفت. در ییل به انجمن دانشجویی دلتا کاپا اپسیلون (Delta Kappa Epsilon) پیوست (که از ۱۹۶۵ تا زمان فارغالتحصیلی در آنجا مقام ریاست را داشت). جرج هربرت واکر بوش پدر و پرسکات واکر بوش پدربزرگ جورج دبلیو بوش نیز در دوران دانشجویی از اعضای این انجمن بودهاند.
جرج بوش دوم (همچنین پدر و پدر بزرگش) فارغالتحصیل دانشگاه ییل میباشد. و به عنوان یکی از اعضای فرقه «جمجمه و استخوان»[۱۰][۱۱] شناخته میشود. وی در سال ۱۹۶۸ به عضویت این فرقه درآمد . جورج دبلیو بوش بهمدت شش سال در گارد ملی ایالات متحده آمریکا تعهد بهانجام وظیفه و در نیروی هوایی گارد ملی تگزاس با درجه ستوانی خلبان، خدمت نمود. او مدرک کارشناسی تاریخ را در ۱۹۶۸ گرفتهاست و در سال ۱۹۷۳ بهمدرسهٔ بازرگانی هاروارد - از شاخههای دانشگاه هاروارد - وارد شد و در سال ۱۹۷۵ مدرک کارشناسی ارشد را از این مدرسه دریافت کرد. او اولین رئیسجمهور آمریکاست که دارای مدرک تحصیلی کارشناسی ارشد در این رشتهاست. بوش در سال ۱۹۷۷ با لورا ولش ازدواج کرد. آنها صاحب دو دختر (دوقلو) هستند، باربارا و جنا، که در سال ۱۹۸۱ بهدنیا آمدند. جورج دبلیو بوش در سال ۱۹۸۶ فرقه مسیحی انگلیکنها را ترک گفته و بهفرقه متدیستها که همسرش نیز عضو آن بود گروید، در این هنگام چهل سال داشت. بوش تصمیم گرفت بهعنوان یک مسیحی پاک و تازه متولدشده، از استعمال الکل خودداری کند.
بوش، پنج فوت و یازده اینچ، معادل ۱۸۰ سانتیمتر، قد دارد. معروفترین نام مستعارش "Dubya" (دابْیا) است که از تلفظ محاورهای "W" (دبلیو)، حاصل شدهاست.
از فرمانداری تا ریاست جمهوری
بوش بهعنوان چهل و ششمین فرماندار تگزاس انتخاب شد و این سمت را دو دوره حفظ کرد. او در سال ۲۰۰۰ میلادی در حزب جمهوریخواه با شکست سناتور هم حزب، جان مک کین، بهعنوان پیشتاز این حزب در انتخابات شرکت کرد و ال گور، معاون اول رئیسجمهور ِ حزب دموکرات ِ دورهٔ پیشین را در رقابتی تنگاتنگ شکست داد. انتخابات سال ۲۰۰۰ نزدیکترین انتخابات ریاست جمهوری در ایالات متحدهٔ آمریکا بود و تنها با اختلاف ۵۰۰ رای بیشتر در ایالت فلوریدا و با تصمیم نهایی دیوان عالی ایالات متحده، بوش توانست با کسب اکثریت آرای کالج الکترال برنده انتخابات گردد. او در دور دوم ریاست جمهوری در سال ۲۰۰۴ توانست با کسب ۵۵٪ آرای فلوریدا تمام آرای الکترال این ایالت را این بار بدون تردید از آن خود گرداند.
باراک حسین اوباما دوم
(به انگلیسی: Barack Hussein Obama II) (متولد ۴ اوت ۱۹۶۱ ایالت هاوایی)، عضو حزب دمکرات ایالات متحده آمریکا، سناتور جوان ایالت ایلینوی، چهل و چهارمین رئیس جمهور ایالات متحده آمریکا و برنده جایزه صلح نوبل است. او از سال ۲۰۰۷ با برپایی کمپین انتخاباتی برای ریاست جمهوری، خود را به عنوان کاندیدای حزب دمکرات و به عنوان یک چهره سیاسی ملی در آمریکا شناساند. اوباما از زمان کاندیداتوری برای انتخابات ریاست جمهوری ۲۰۰۸ آمریکا، پایان دادن به جنگ عراق را مطرح کرد و در سوم ژوئن سال ۲۰۰۸ به عنوان نامزد حزب دموکرات در انتخابات ریاست جمهوری انتخاب شد.
وی چهار سال از دوران نوجوانی خود را در جاکارتا گذرانید، و زاده پدری کنیایی است. او یک مسیحی فرقه پروتستان و از شاخه کلیسای متحد مسیح (United Church of Christ) است.
اوباما پنجمین رئیس جمهور چپ دست آمریکا در میان هفت رئیس جمهور اخیر این کشور (از جرالد فورد در ۱۹۷۴) تاکنون است.
در مراسم تحلیف وی به مقام ریاست جمهوری در تاریخ ۲۰ ژانویه ۲۰۰۹ میلادی، در حدود دو میلیون نفر در سرمای صفر درجه در واشنگتن دی سی گردهم آمدند تا شاهد مراسم شروع دوران ریاست جمهوری باراک اوباما باشند.
باراک حسین اوباما ۴ اوت ۱۹۶۱ در ایالت هاوایی متولد شد . او فرزند یک کنیایی سیاهپوست و یک زن سفیدپوست از اهالی ویچیتا ایالت کانزاس است. اما زمانی گذشته و بالاخره این ازدواج منجر به جدایی شد.
اگرچه پدر و پدرخوانده او هردو مسلمان بودند؛ اما او یک مسیحی بار آمده و در ۴ سالگی که در اندونزی زندگی میکرد، به جای شرکت در مدرسه «مکتب مذهبی مسلمانان» به مدارس کاتولیک و یا سکولار رفتهاست. اوباما هماکنون نیز عضو کلیسای متحد میباشد.
تحصیلات
پدر و مادر اوباما در دانشگاه هاوایی در مانوا با یکدیگر آشنا شده بودند. مادر اوباما با وجود مشکلات عدیده موفق شده بود در رشته مردمشناسی در همان دانشگاه مدرک دکترا دریافت کند.
اوباما نخست در ۱۹۸۳ لیسانس علوم سیاسی با گرایش روابط بینالمللاز دانشگاه کلمبیا دریافت کرد. در سال ۱۹۸۸ پس از چند سال کار در شیکاگو با گرفتن کمک هزینه تحصیلی وارد دانشکده حقوق دانشگاه هاروارد شد. در هاروارد سرعت پیشرفت اوباما چنان شتاب یافت که در سال دوم تحصیل خود در هاروارد به ریاست ژورنال مشهور نشریه قانون هاروارد انتخاب گردید . او اولین رئیس سیاهپوست این نشریه حقوقی بود. وی در دوران ریاست خود به این سازمان که توسط نیروهای متخاصم دانشجویی اصولگرا و لیبرال منفصل گشته بود، تعادل بخشید.اوباما بزودی دکترای حقوق خود را از دانشگاه هاروارد با کسب درجه «افتخار» (به لاتین: magna cum laude) دریافت نمود. پس از فارغ التحصیل شدن به شیکاگو بازگشت و کارش به عنوان وکیل حقوق مدنی را آغاز کرد. باراک اوباما از سال ۱۹۹۲ تا ۲۰۰۴ به تدریس دروس حقوق اساسی (به انگلیسی: constitutional law) در دانشگاه شیکاگو اشتغال داشت.
زندگی سیاسی
اوباما در ۴ ژانویه ۲۰۰۵ وارد سنا شد.با وجود تازه وارد بودن در واشنگتن او گروهی از مشاوران خبره را که معمولاً سناتورهای تازه کار به آن توجهی نمیکنند به کار گرفت. او«پیت روز»، کهنه سرباز قدیمی در امور سیاست ملی را به عنوان رییس ستاد خود انتخاب کرد.وی با کنار زدن هیلاری کلینتون تنها رقیب جدی خود در کنگره ملی حزب دموکرات به عنوان نامزد این حزب معرفی شد .او همچنین «کارن کورن بلو» اقتصاددان را به عنوان معاون سیاسی خود منصوب کرد. وی همچنین مسئولان اجرایی پیشین کلینتون، «آنتون لیک» و «سوزان رایس» را به عنوان مشاوران سیاست خارجی خودش برگزید. اوباما پنجمین آفریقایی آمریکایی است که به سنا راه پیدا کرده و همچنین سومین آفریقایی آمریکایی است که با رأی بالا به عنوان سناتور برگزیده شدهاست. وی تنها سناتوری است که عضو کمیتهحزبی سیاهان کنگرهاست.«سی کیو» که هفته نامهای فرا حزبی است، او را براساس تمام آرا و مصوبات سنا بین سالهای ۲۰۰۵ تا ۲۰۰۷ وفادارترین دموکرات معرفی کردهاست. وی همچنین براساس نظرسنجی انجام گرفته از سوی مجلهنشنال ژورنال به عنوان لیبرالترین سناتور در سال ۲۰۰۷ انتخاب شدهاست .
باراک اوباما در فوریه سال ۲۰۰۷ در ایالات ایلینوی در یک سخنرانی اعلام کرد نامزد انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۰۸ خواهد بود. ستاد انتخاباتی وی موفق به جلب ۵۴ میلیون دلار از حامیان در نیمه نخست سال ۲۰۰۷ شد که رکوردی در جلب سرمایه نسبت به انتخابات سالهای پیش از آن بود. نظر سنجیها نشان داد که او با سناتور هیلاری کلینتون دیگر نامزد انتخابات ریاست جمهوری حزب دمکرات رقابتی تنگاتنگ دارد همچنین او در انتخابات مقدماتی مجمع حزب دموکرات در ایالت آیووا نفر اول شد و در ایالت نیوهمشایر با اختلاف ۳ درصد بعد از سناتور کلینتون در جایگاه دوم قرار گرفت.
هزینه انتخاباتی
در سپتامبر ۲۰۰۷، اوباما در پرسشنامهای در برابر سؤال آیا مایل هستید در سیستم تأمین مالی دولتی شرکت کنید، جواب «آری» داد. او اضافه کرد که فعالانه در جهت کسب توافق برای استفاده از بودجه دولتی در انتخابات عمومی، کوشش خواهد کرد.با این حال اوباما تا ابتدای سال۲۰۰۸ موفق به جمع آوری مبلغی رکورد شکن معادل ۲۳۴ میلیون دلار از طریق کمکهای اهدایی خصوصی گردیدهاست.
در ژانویه ۲۰۰۸، اوباما موفق شد ۳۲ میلیون دلار کمک دریافت کند، در حالی که هیلاری کلینتون مجبور شد برای مبارزات انتخاباتی از حساب شخصی خود پنج میلیون دلار برداشت کند .
در آوریل ۲۰۰۸ سناتور اوباما ۴۲ میلیون دلار خرج فعالیتهای انتخاباتی خود کرد که فاصله زیادی با ۹ میلیون دلار مخارج سناتور هیلاری کلینتون دارد .
باراک اوباما در رسانهها
•هفتهنامه تایم در شماره ۲ مه ۲۰۰۸، پنجمین فهرست سالانه « بانفوذترین زنان و مردان جهان» را منتشر کرد. در این ردهبندی، اوباما در مقام سوم در رده« بانفوذترین رهبران کشورها و انقلابیون» جای داشت .
جنجال کشیش جرمایا رایت
در آوریل ۲۰۰۸ باراک اوباما، در واکنش به سخنان جرمایا رایت کشیش سابق خود گفت: از نظراتی که از جانب آقای رایت بیان میشود عصبانی ام و دلتنگ شدهام. او همچنین سخنان جرمایا رایت را تفرقه انگیز و مخرب و در جهت منافع افرادی دانست که برای افزایش تنفر نژادی تلاش میکنند. جرمایا رایت دولت آمریکا را به بدرفتاری با سیاهان و انتشار عمدی ویروس عامل بیماری ایدز بین آنها متهم کردهاست. به گفته جرمایا رایت، سیاهان آمریکا باید به خاطر ادامه بدرفتاری دولت با خود بگویند: خداوند آمریکا را به خاطر برخورد غیرانسانی با شهروندانش لعنت کند. اوباما در واکنش به سخنان جنجالی جرمایا رایت درباره دولت آمریکا گفت: بر این باورم این سخنان تصویر درستی از دیدگاه کلیسای سیاهپوستان آمریکا ارائه نکردهاست، این سخنان ارزشها و باورهای من را به تصویر نمیکشد. باراک اوباما همچنین سعی کرد از آقای رایت فاصله بگیرد. او گفت: جرمایا رایت دیگر آن فردی نیست که بیست سال پیش دیده بودم. هر رابطهای که با او داشتم در نتیجه سخنان او تغییر کردهاست .
موضع گیریهای سیاسی
اوباما از اولین مخالفان سیاستهای دولت بوش در عراق بودهاست. در دوم اکتبر ۲۰۰۲ روزی که کنگره مصوبهجنگ عراق را تصویب کرد و به دولت بوش مجوز جنگ را داد، اوباما در اجتماع بزرگی از مخالفان جنگ عراق در شیکاگو سخنرانی کرد.
در ۱۶ مارس ۲۰۰۳، هنگامی که جورج بوش اولتیماتوم چهل و هشت ساعتهای به صدام حسین برای خروج از عراق یا مواجهه با جنگ داده بود، اوباما در بزرگترین اجتماع ضد جنگ در شیکاگو سخنرانی کرد و اظهار داشت که هنوز برای جلوگیری از وقوع جنگ «دیر نشده است».این مساله او را از سایر رقبایش در انتخابات سنا در سال ۲۰۰۴ که به جنگ رای مثبت داده بودند متمایز کرد.
اوباما به عنوان یک سناتور با مواضع لیبرال جایگاه خود را مشخص کرده با این حال در برخی موضوعها چون آموزش و جلوگیری از بیماری ایدز نیز با همکاران جمهوریخواه خود همکاری کردهاست .
تحریم ایران
باراک اوباما در ژوئن ۲۰۰۷ طرحی را به مجلس آمریکا ارائه کرد که سرمایه گذاران خارجی را به خروج سرمایههای خود از ایران تشویق میکند. به گفته سناتور اوباما دولت ایران از درآمدهای نفتی برای توسعه برنامه هستهای خود و حمایت از گروههای تروریستی در خاورمیانه استفاده میکند و اعمال فشار بر شرکتها برای قطع روابط مالی با ایران اثر تحریمها را افزایش میدهد.
اسرائیل
درآوریل ۲۰۰۸، در مناظره نود دقیقهای بین هیلاری کلینتون وباراک اوباما که از شبکه تلویزیونی ایبیسی آمریکا پخش شد. اوباما در پاسخ به واکنش او به حمله ایران به اسرائیل گفت: آمریکا اقدام مناسب را انجام خواهد داد .
وی در سخنرانیای در تاریخ ۴ ژوئن ۲۰۰۸ میلادی که در کمیته روابط عمومی آمریکایی اسرائیلی (AIPAC) انجام گرفت، گفت که اگر به ریاست جمهوری برگزیده شود؛ «هرکاری را که از دستش برآید خواهد کرد تا ایران به سلاح اتمی دست نیابد». وی همچنین ایران را «بزرگترین خطر برای اسرائیل و همچنین آرامش و ثبات در منطقه خاورمیانه خواند و گفت: «خطر ایران، شدید و واقعی است و هدف من این خواهد بود که این خطر را از پیش پا بردارم» .
وی همچنین «اورشلیم» را پایتخت تقسیمناشدنی اسرائیل خواند.
محبوبیت
در میان طرفداران در شهر هارتفورد
باراک اوباما اولین بار با ایراد سخنرانی اصلی در گردهمایی حزب دموکرات آمریکا درسال ۲۰۰۴ توجه بسیاری را در عرصه ملی و بین المللی جلب کرد. اوباما در این سخنرانی، که «جسارت امید» نام داشت، با تکیه بر زندگی و تاریخچه شخصی خودش به صحبت درباره آرمانهای آمریکا پرداخت:
«پدر من با کار زیاد و پشتکار توانست فرصت درس خواندن در مکانی جادویی بهنام «آمریکا» را بیابد. کشوری که مهد آزادی و فرصت برای بسیاری از آنهایی بود که پیشتر به این کشور آمده بودند »
باراک اوباما بعد از پیروزی چشمگیر خود در سال ۲۰۰۴ که چند ماه پس از این سخنرانی بو دبه چهره محبوب رسانه هاو شخصیتی قابل توجه در واشنگتن تبدیل شد که دو کتاب پرفروش نیز به نام خود منتشر کردهاست، اولی «رویاهایی از پدرم» که نه سال پیش از وارد شدن به مجلس سنا نوشته شده و متشکل از خاطرات اوست. دومی «جسارت امید: اندیشههایی در بازپسگیری رویای آمریکایی» که بیانگر افکارش راجع به تاریخ و وضعیت کنونی ایالات متحدهاست. اوباما از حمایت اپرا وینفری، یکی از ستارگان محبوب تلویزیون آمریکا برخوردار است. این ستاره نه تنها از او خواست که نامزد انتخابات شود بلکه در تبلیغات انتخاباتی او نیز تلاش فعال دارد.
مجله تایم که در آخرین شماره هر سال خود چهره، گروه، یا موضوعی را به عنوان شخص سال برمیگزیند در آخرین شماره سال ۲۰۰۸ باراک اوباما رئیس جمهور منتخب ایالات متحده را به عنوان شخص سال برگزید، این مجله باراک اوباما را به خاطر داشتن اعتماد به نفس جهت ترسیم آیندهای روشن و جاه طلبانه در روزگاری تیره و تار و همچنین به این علت که وی توانست به رغم تجربه کم با فائق آمدن بر دو نامزد قدرتمند و نیز تبعیضهای نژادی به عنوان چهل و چهارمین رئیس جمهور ایالات متحده آمریکا و نخستین رییس جمهور سیاه پوست این کشور انتخاب شود مستحق دریافت این عنوان دانستهاست .
انتخاب به عنوان نماینده حزب دموکرات
باراک اوباما به عنوان اولین سیاهپوست در تاریخ کشور آمریکا که در پی یک مبارزه انتخاباتی طولانی بر رقیبش هیلاری کلینتون پیروز شده بود نماینده حزب دموکرات در انتخابات سال ۲۰۰۹ انتخاب گردید. سرانجام در تاریخ ۷ ژوئن سال ۲۰۰۸ تنها رقیبش هیلاری کلینتون از رقابت دست کشید و گفت به طور کامل از آقای اوباما حمایت میکنم.
رقابت با مک کین
پس از پایان انتخابات اولیه در حزب دمکرات و پیروزی اوباما، رقابت او با مک کین برای رسیدن به کرسی ریاست جمهوری آغاز شد.جان مک کین اوباما را به بی تجربگی در سیاست خارجی متهم میکند . در نقطه مقابل اوباما در اظهار نظری مک کین را جیره خوار شرکتهای نفتی دانست ولی توکر بوندز سخنگوی مک کین با رد این اظهارات اعلام کرد که این سناتور اوباما بود که به لایحه انرژی بوش - چنی که معاهدهای پرسود برای کمپانیهای نفتی بود رای مثبت داد و نه جان مک کین در اوت ۲۰۰۸ باراک اوباما جوزف بایدن را به معاونت خود در این رقابت انتخاباتی برگزید .
پیروزی در انتخابات ریاست جمهوری
بارک اوباما در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا ۲۰۰۸ که در ۴ نوامبر برگزار شد، با کسب ۳۶۵ رأی الکترال رقیب خود مک کین را که ۱۷۳ کارت الکترال را به دست آورده بود، شکست داد به پیروزی رسید[۳۶][۳۷] اوباما ۵۲٫۹٪ و مک کین ۴۵٫۷ ٪ از کل آراء را به دست اوردند. و از ۵۰ ایالت آمریکا، در ۲۸ ایالت اوباما و در ۲۲ ایالت مک کین پیروز شد.
همزمان در کنیا زادگاه او و جزیره اوباما در شرق آسیا که همنام اوست مردم به شادمانی پرداختند تا نخستین رئیس جمهور رنگین پوست و آفریقاییتبار آمریکا پس از ۴۳ ریاست جمهوری وارد کاخ سفید شود.[۳۸] دوران ریاست جمهوری او از ۲۰ ژانویه، ساعت ۱۲ ظهر به وقت شرق آمریکا آغاز شد[۳۹].
اوباما در اولین سخنرانی پس از پیروزی در انتخابات در گرانت پارک، شیکاگو همهٔ مردم آمریکا را پیروز انتخابات خواند.
«جوان و پیر، ثروتمند و فقیر، دموكرات و جمهوریخواه، سیاه، سفید، اسپانیاییزبان، آسیایی، سرخپوست، همجنسگرا، دوجنسگرا، معلول، غیرمعلول. این آمریكاییها به جهان پیغام دادند كه ما هرگز مجموعه افراد یا مجموعه ایالات قرمز و ایالات آبی نبودهایم. ما امروز و همیشه ایالات متحده آمریكا هستیم و خواهیم بود.[۴۰]
»
دوران ریاست جمهوری
باراک اوباما رئیس جمهور منتخب ایالات متحده روز ۲۰ ژانویه ۲۰۰۹ رسما کار خود را به عنوان رئیس جمهور آغاز کرد.در حال حاضر در کابینه اوباما جوزف بایدن به عنوان معاون اول منتخب و رام امانوئل به عنوان ریاست کارکنان کاخ سفید و هیلاری کلینتون به سمت وزیر امور خارجه انتخاب شدهاند.
برنده جایزه صلح نوبل
درسال ۲۰۰۹، کمیته نروژی صلح نوبل به علت «تلاش فوقالعاده برای تقویت دیپلماسی بینالمللی و ترغیب به همکاری میان مردم» جایزه صلح نوبل سال را باراک اوباما اهدا کرد. پیش از اوباما دو رئیس جمهور دیگر آمریکا این جایزه را در زمان ریاست جمهوری خود دریافت کرده بودند ولی اوباما اولین رئیس جمهوری آمریکاست که در اولین سال ریاست جمهوری دریافت کردهاست.اهدای این جایزه باعث برانگیخته شدن واکنشهای حمایتی و انتقادی از سوی برخی رهبران جهان شد.
(۱۷۹۹-۱۷۳۲) از رهبران انقلاب آمریکا و نخستین رئیسجمهور آمریکا بود که این سمت را از سال ۱۷۸۹ تا سال ۱۷۹۷ در دست داشت.
او از مهمترین چهرههای تاریخ ایالات متحده است. نقش او بهخصوص در کسب استقلال برای مستعمرات آمریکایی و سپس متحد کردن آنها زیر پرچم حکومت فدرال ایالات متحده قابل توجه است.
او از گروهی از مردم مسلح به کمک دولتهای فرانسه و اسپانیا ارتش بزرگی ساخت که نهایتا موفق به شکست نیروهای بریتانیایی در جنگ انقلاب آمریکا (۱۷۸۳-۱۷۷۵) شدند.
معمای کتابهای امانتی
در سال ۲۰۱۰ مسئولان قدیمیترین کتابخانه نیویورک هنگام دیجیتالی کردن فهرست کتابهای وام گرفته شده در دورانهای گذشته، پی بردند که جورج واشینگتن دو جلد از کتابهای کتابخانه را برنگردانده است. جورج واشینگتن در روز ۵ اکتبر سال ۱۷۸۹ دو جلد کتاب را از تنها کتابخانه موجود در منهتن قرض گرفت. یکی از کتابها «قانون ملل» درباره روابط بینالمللی و دیگری یک جلد از متن مناظرههای مجلس عوام در بریتانیا بود. وی نامش را در فهرست قرضگیرندگان امضا نکرده بود و فقط دستیارش نوشته بود «رئیس جمهور» تا معلوم شود چه کسی کتابها را برده است. قرار بود کتابها یک ماه بعد برگردانده شود اما هرگز چنین نشد.
جان آدامز
جان آدامز(به انگلیسی: John Adams) (زاده ۳۰ اکتبر ۱۷۳۵ - درگذشت ۴ ژوئیه ۱۸۲۶)دومین رئیس جمهور ایالات متحده آمریکا است که بین سالهای ۱۷۹۷ تا ۱۸۰۱ رئیس جمهور آمریکا بود.[۱]
همچنین بین سالهای ۱۷۸۹ تا ۱۷۹۷ او به عنوان اولین معاون رئیسجمهور آمریکا خدمت کرد.
جان آدامز اولین رئیس جمهور آمریکا بود که داخل کاخ سفید آمریکا در واشنگتن دیسی که در سال ۱۸۰۰ تکمیل شده بود، به ریاست پرداخت.
او در ۱۵ سالگی وارد دانشگاه هاروارد شد، و رشته حقوق را گزید.[۲]
توماس جفرسون
توماس جفرسون(به انگلیسی: Thomas Jefferson) یکی از متفکرین اصلی و بنیانگذاران آمریکا (برای ترویج دادن ایدهآلهای جمهوری خواهی در آمریکا)، نویسندهٔ اصلی اعلامیه استقلال ایالات متحده آمریکا و سومین رییس جمهور آمریکا است.
مهمترین وقایع در طول ریاست جمهوری وی خرید خرید ایالت لوئیزیانا در ۱۸۰۳ و اکتشاف لوییس و کلارک (۱۸۰۶-۱۸۰۴) هستند.
به عنوان یک سیاست مدار فیلسوف وی حامی روشنگری بود و بسیاری از رهبران روشن فکر در بریتانیا و فرانسه را میشناخت.
وی کشاورزی مستقل که در زمین خود کشت میکند را به صورت مثالی ایده ال برای ارزشهای جمهوری خواهی میدید و معتقد بود که خط مشی سیاسی دولت باید به سود وی باشد.[۱] وی به شهرها و سرمایه گذاران بی اعتماد بود و طرف دار حقوق ملت و یک دولت فدرال به شدت محدود شده بود . دموکراسی جفرسونی به نام وی نامگذاری شدهاست . وی همچنین به همراه جیمز مادیسون پایه گذار حزب دموکرات-جمهوری خواه است که به مدت یک ربع قرن سیاستهای آمریکا را قبضه کرده بود . وی همچنین فرماندار ایالت ویرجینیا (۱۷۷۹–۱۷۸۱) در زمان جنگ و اولین دبیر دولت آمریکا (۱۷۸۹–۱۷۹۳) و دومین معاون رئیس جمهور ایالات متحده آمریکا (۱۷۹۷–۱۸۰۱) بود.
وی حامی جدایی دین از سیاست[۲] و نویسندهٔ قانون آزادی ایادین ویرجینیا بود.
وی به عنوان یک پلیموث مهندسی فضای سبز، سیاست مدار، باستان شناس، دیرین شناس، نویسنده، مخترع و بنیان گذار دانشگاه ویرجینیا نیز بود.
توماس جفرسون به همراه مارتین ون بورن تنها نفراتی هستند که توانستهاند به عنوان دبیر دولت آمریکا، معاون رئیس جمهور ایالات متحده آمریکا و رییس جمهور آمریکا خدمت کنند.
در اوج درگیریهای حزبی در سال ۱۸۰۰ توماس جفرسون در یک نامه محرمانه نوشت:
من در حضور خدای سوگند خوردهام که دشمن همیشگی هرگونه خودکامگی در اندیشه بشر باشم».
جیمز مدیسون(به انگلیسی: James Madison) (زاده: ۱۶ مارس ۱۷۵۱، درگذشته: ۲۸ ژوئن ۱۸۳۶) سیاستمدار آمریکایی که چهارمین رئیس جمهور ایالات متحده آمریکا از ۱۸۰۹ تا ۱۸۱۷ بود مدیسون به همراه جان جی و الکساندر همیلتون، نویسنده مقالات فدرالیست بود و از نویسندگان قانون اساسی ایالات متحده آمریکا بهشمار میرود.
دوستی نزدیک مادیسون با رئیس جمهور پیش از خود باعث شده بود تا وی تجربه ریاست بر وزارت خارجه آمریکا را در کارنامه کاری خود به ثبت برساند. وی در سال ۱۸۰۹ به عنوان رئیس جمهور آمریکا انتخاب شد. مادیسون در حالی اولین دور حضور خود را در این سمت به پایان رساند که کشورش به دلیل افزایش تنشها با انگلیس در آستانه یک جنگ قرار داشت. او در سال ۱۸۱۲ با پیروزی بر «دی فیت کلینتون»، رقیب فدرالیست خود بار دیگر رئیس جمهور آمریکا شد، اما نتوانست در بسیج نیروهای مختلف آمریکا علیه حملات انگلیسیها توفیقی حاصل کرده و در نهایت با ورود نیروهای بریتانیا به واشینگتن در سال ۱۸۱۴ مجبور به فرار به ویرجینیا شد. در سال ۱۸۱۴، معاهده گنت به جنگ پایان داد.
ایالتهای لوئیزیانا و ایالت ایندیانا در دوران او به ایالات متحده پیوستند.
جیمز مونرو(به انگلیسی: James Monroe) (زاده ۲۸ آوریل ۱۷۵۸ - درگذشت ۴ ژوئیه ۱۸۳۱) پنجمین رئیس جمهور ایالات متحده آمریکا است که بین سالهای ۱۸۱۷ تا ۱۸۲۵ رئیس جمهور آمریکا بود و چهارمین نفر از ویرجینیا است که به این سمت رسیده است.
مونرو از یاران نزدیک توماس جفرسون و از جمله دیپلماتهایی بود که از انقلاب فرانسه حمایت کرده بودند. او در جنگ ۱۸۱۲ تحت فرمان جیمز مادیسون سمتهای دبیر جنگ و دبیر دولت (وزارت امور خارجه) را به عهده داشت و نقشی کلیدی بازی کرد . در طول دوران او در سال ۱۸۱۹ فلوریدا به خاک آمریکا اضافه شد، واقعهٔ سازش میسوری در سال ۱۸۲۰ پیش آمد که در آن میسوری ایالتی بردهدار اعلام شد و دکترین مونرو، یعنی اعلام مخالفت ایالات متحده با دخالت اروپا، نیز در سال ۱۸۲۳ اعلام شد . گرچه مونرو از اعضای قدیمی حزب دموکرات-جمهوریخواه بود، در دوران ریاست جمهوریاش از تحزب دوری کرد. دورهٔ او را «دورهٔ احساسات نیک» مینامند.
شهر مونروویا پایتخت کشور آفریقایی لیبریا به نام جیمز مونرو نامگذاری شدهاست
جان کوئینسی آدامز
جان کوئینسی آدامزدر سال ۱۸۴۳، این تصویر نخستین عکس از یک رئیس جمهور آمریکاست
حزب ویگ
جان کوئینسی آدامز (به انگلیسی: John Quincy Adams) (زاده ۱۱ ژوئیه ۱۷۶۷ - درگذشت ۲۳ فوریه ۱۸۴۸) وی ششمین رئیس جمهور ایالات متحده آمریکا است که بین سالهای ۱۸۲۵ تا ۱۸۲۹ رئیس جمهور آمریکا بود.
زندگینامه
وی فرزند جان آدامز دومین رئیس جمهور ایالات متحده آمریکا است متولد ایالت ماساچوست . او به عنوان کاردار سفارت در سالهای ۱۷۹۴ تا سال ۱۷۹۶ توسط جرج واشینگتن به هلند و در سال ۱۷۹۶ به پرتغال فرستاده شد. بعد پدرش در پی توصیه جرج واشینگتن او را در سالهای ۱۷۹۷ تا ۱۸۰۱ به پروس فرستاد . در زمان خدمت در خارج از کشور، با لویسا کترین جانسون آشنا شد و با او ازدواج کرد.
بعد از مدتی آدامز به کوئینسی، محل زندگی اش برگشت. در سال ۱۸۰۲ در مجلس سنای ماساچوست انتخاب شد و به طور رسمی کارش را در زمینه سیاست آغاز کرد.
او به عنوان فدرالیست، در سال ۱۸۰۳ در مجلس سنای آمریکا انتخاب شد . در سال ۱۸۰۸ از حزب فدرال جدا شد و به جمهوری خواهها میپیوندد؛ و جایگاه خود را در مجلس ترک کرد.
اندرو جکسون
اندرو جکسون(به انگلیسی: Andrew Jackson) هفتمین رئیس جمهور تاریخ آمریکا است.
جکسون از جمله روسای جمهوری آمریکا است که دارای سوابق نظامی بوده و توانستند در این عرصه به موفقیتهای چشمگیری دست یابند. او اگرچه به دلیل حمایت «هنری کلی» از آدامز در اولین تلاشش برای کسب عنوان ریاست جمهوری آمریکا شکست خورد اما چهار سال پس از این شکست به راحتی بر آدامز چیره شد . جکسون در دوران ریاست جمهوری خود با اجرای برنامههای بی سابقه اصلاحی، دفتر ریاست جمهوری را در آمریکا صاحب قدرت و جایگاه ویژهای کرد. حمایتهای کارگران شرق و کشاورزان غرب و جنوب آمریکا از سیاستهای جکسون بار دیگر پیروزی در انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۸۳۲ را برای وی به ارمغان آورد
مارتین ون بورن
مارتین ون بورن(۱۸۶۲- ۱۷۸۲) هشتمین رییس جمهور ایالات متحده آمریکا (۱۸۴۱-۱۸۳۷) بود
بورن اگرچه در دوره اول زمامداری اندرو جکسون پیشنهاد وی برای ریاست بر وزارت امور خارجه آمریکا را نپذیرفت، اما بعدها روابط نزدیکی با وی برقرار کرد و نقش مهمی را در برنامههای جکسون عهده دار شد. بورن در دوره دوم ریاست جمهوری جکسون، به سمت معاونت وی ارتقا یافت و در سال ۱۸۳۷ نیز جای او را در کاخ ریاست جمهوری آمریکا گرفت . بورن ۴ سال بعد در برابر رقیب خود هریسون مغلوب شد.
ویلیام هنری هریسون
ویلیام هنری هریسون(به انگلیسی: William Henry Harrison) (۹ فوریه ۱۷۷۳ - ۴ آوریل ۱۸۴۱) متولد ایالت ویرجینیا.
وی رهبر ارتش آمریکا، سیاستمدار و نهمین رئیس جمهور ایالات متحده آمریکا در سال ۱۸۴۱ بود . وی همچنین در سالهای ۱۸۲۵ تا ۱۸۲۸ سناتور ایالت اوهایو بود.
جان تایلر
جان تایلر(۲۹ مارس ۱۷۹۰-۲۸ ژانویه ۱۸۶۲)، دهمین رئیس جمهور ایالات متحده آمریکا
تایلر که در زمان زمامداری هریسون با حمایت «ویگ ها»، توانسته بود، به سمت معاونت وی دست یابد، پس از مرگ او بر جایش تکیه زد . نظرات ساختارگرایانه وی بعدها زمینه شکاف میان جناح «هنری کلی» در حزب ویگ را با سایر اعضای این حزب فراهم آورد . بزرگترین دستاورد تایلر در دوران ریاستش حمایت از پیمان «وبستر _ آشبورتون» با انگلیس بود.
جیمز ناکس پولک
جیمز ناکس پولک(۱۷۹۵-۱۸۴۹م) یازدهمین رئیس جمهور آمریکا بود.
پولک به عنوان معاون نامزد دموکراتها در انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۸۴۴ مطرح بود، اما زمانی که «ون بورن» از این حزب روی گرداند، دموکراتها در کنوانسیون خود از پولک به عنوان نامزد خود در انتخابات حمایت کردند. او توانست بر هنری کلی، نامزد ویتها در انتخابات سال ۱۸۴۴ چیره شود. پولک یکی از حامیان سرسخت دکترین مونرو بود. او جنگی را در ایالت مکزیکو ترتیب داد که توانست از آن سربلند بیرون آید.
زکریا تیلور
زکریا تیلور(۲۴ نوامبر ۱۷۸۴ - ۹ ژوئیه ۱۸۵۰) دوازدهمین رئیس جمهور ایالات متحده آمریکا.
نام تیلور در تاریخ آمریکا به عنوان پایاندهندهٔ جنگ ایالتهای شمالی این کشور در سال ۱۸۴۷ ثبت شده است. زاکری تیلور به عنوان یکی از ژنرالهای ارتش هرگز برای ورود به رقابتهای انتخاباتی تلاش نکرد، اما اختلافات فزایندهٔ وی با پولک باعث شد تا ویگها بر روی او به عنوان نامزد خود در برابر نامزد رقیب از حزب دموکرات، سرمایهگذاری کنند . تیلر در این رقابت پیروز شد. وی در جریان اوجگیری مباحث بردهداری که به مصالحه ۱۸۵۰ ختم شد، موضع سرسختانهای را علیه سکوت در برابر جنوبیها اتخاذ کرد.
میلارد فیلمور(زاده ۷ ژانویه ۱۸۰۰ - درگذشته ۸ مارس ۱۸۷۴) سیزدهمین رئیس جمهور ایالات متحده آمریکا و آخرین شخص از حزب ویگ بود که توانست به ریاست جمهوری آمریکا برسد.
میلارد فیلمور سال ۱۸۰۰ در فینگر لیک ایالت نیویورک متولد شد. در جوانی محدودیتهای زندگی در سرحدات را تجربه کرد . او در نوجوانی در مزرعه پدرش کار میکرد و در سن ۱۵ سالگی شاگرد خیاط شد. میلارد در مدرسهای درس خواند که یک کلاس درس بیشتر نداشت و همانجا به معلم سرخ مویش ، آبیگیل پاورز، دل بست، آن دو بعدها با هم ازدواج کردند.
ورود به دنیای سیاست
سال ۱۸۲۳ میلارد امتحان کسب پروانه وکالت را با موفقیت گذراند، هفت سال بعد دفتر وکالتش را به شهر بوفالو منتقل کرد.ابتدا دستیار ترلو وید، یکی از سیاستمداران عضو حزب ویگ بود، پس از آن هشت سال عضو مجلس نمایندگان بود . فیلمور ریاست جلسات سنا را زمانی عهده دار شد که مذاکرات فرسایشی مربوط به مصالحه سال ۱۸۵۰ در جریان بود . سال ۱۸۴۸ در حالیکه سمت حسابرس کل نیویورک را بر عهده داشت به عنوان معاون ریاست جمهوری انتخاب شد . در این زمان جمعیت ایالات متحده ۲۳ میلیون و ۱۹۱ هزار و ۸۷۶ نفر بود.
فیلمور پس از مرگ زاکری تیلور در سال ۱۸۵۰ در جای وی نشست . وی با ویگهای طرفدار جنوب روابط نزدیکی برقرار کرد و به یکی از حامیان مصالحه ۱۸۵۰ تبدیل شد. فیلمور در تلاش برای جلب حمایت ویگها برای شرکت در انتخابات سال ۱۸۵۲ شکست خورد و ۴ سال بعد به عنوان نامزد حزب آمریکاییها که درصدد اتحاد کشور علیه انگلیسیها بودند، بخت خود را بار دیگر آزمود . وی یکی از مخالفان «آبراهام لینکلن» در جریان جنگ داخلی آمریکا بود و در دوره بازسازی پس از جنگهای داخلی از اندرو جانسون حمایت میکرد.
اولین کتابخانه و وان حمام در زمان ریاست جمهوری فیلمور در کاخ سفید درست شد.
پس از ریاست جمهوری
میلارد فیلمور همچنین حاضر به پذیرش مدرک افتخاری از دانشگاه آکسفورد نشد و گفت سواد و فضایل علمی لازم برای دریافت این مدرک را در خود نمی بیند. میلارد فیلمور سال ۱۸۷۴ درگذشت.
فرانکلین پیرس
فرانکلین پیرس(۲۳ نوامبر ۱۸۰۴ - ۸ اکتبر ۱۸۶۹) چهاردهمین رئیسجمهور آمریکا از ۱۸۵۳ تا ۱۸۵۷ بود.
زندگینامه
پیرس به کمک اعتبار پدرش در حزب دموکرات آمریکا به سرعت ارتقای مقام یافت. پیرس به عنوان یکی از مخالفان گرایشهای ضد برده داری در حزب دموکراتیک بیش از پیش کسب وجهه کرد، تا اینکه توانست در انتخابات سال ۱۸۵۲ به عنوان نامزدی این حزب دست یابد. وی در این انتخابات بر «وینفیلد اسکات» از حزب ویگ چیره شد. پیرس سیاست حزب متبوع خویش در مورد مسامحه در برابر جنوب را ادامه داد، اما ناکامی هایش در سیاستهای خارجی و داخلی وی را از نامزدی مجدد انتخابات بعدی بازداشت
جیمز بیوکَنِن(به انگلیسی: James Buchanan) پانزدهمین رئیس جمهور ایالات متحده آمریکا بود. وی از سال ۱۸۵۷ تا ۱۸۶۱ مقام ریاست جمهوری آمریکا را عهدهدار بود.
از جیمز بیوکنن به عنوان یکی از سه رئیس جمهور بدنام آمریکا نام برده میشود.[۲] وی تنها رئیس جمهور متولد ایالت پنسیلوانیا و همچنین تنها رئیس جمهوری آمریکا است که در دوران تصدیاش در دولت مجرد باقی ماند.
وی در ۲۳ آوریل ۱۷۹۱ در شهر مرسرزبرگ در ایالت پنسیلوانیا به دنیا آمد
وی ریاست وزارت امور خارجه آمریکا در دوران زمامداری پولک و فرستاده آمریکا به بریتانیا در دوران تصدی پیرس را در کارنامه کاری خود داشت. بیوکنن در انتخابات سال ۱۸۵۶ «جان فریمونت» از حزب جمهوریخواه و «میلارد فیلمور» رئیس جمهور اسبق از حزب آمریکاییها را شکست داد و رئیس جمهور آمریکا شد. بحران در زمینه مسئله برده داری در آمریکا بیوکنن را با مشکلاتی مواجه کرد که وی برای حل آنها تمایل چندانی نداشت. بیوکنن در حالی که از جداییطلبی جنوبیها حمایت نمیکرد، با این موضوع که دولت فدرال میتواند در این زمینه مثمر ثمر واقع شود نیز موافق نبود.
وی در روز یکم ژوئن ۱۸۶۹ درگذشت.
آبراهام لینکلن( زاده ۱۲ فوریه ۱۸۰۹ مصادف با یکشنبه ۲۳ بهمن ۱۱۸۷ خورشیدی-درگذشته ۱۵ آوریل ۱۸۶۵ مصادف جمعه ۲۶ فروردین ۱۲۴۴ خورشیدی) شانزدهمین رئیسجمهور آمریکا بود.
آبراهام لینکلن به عنوان نخستین رئیس جمهور از حزب جمهوری خواه آمریکا انجام وظیفه نمود. امروز او بدین جهت مشهور است که به تاریخ برده داری در آمریکا خاتمه داد و ایالات متحده آمریکا را با نظارت بر مسائل مربوط به جنگ در طی جنگ داخلی آمریکا پا برجا نگه داشت. او ژنرالها را انتخاب کرد و استراتژی آنها را تایید نمود، افسران ارشد غیر نظامی را برگزید، بر دیپلماسی، عزل و نصب و فعالیتهای حزب نظارت کرد، و از طریق پیامها و سخنرانیها نظرات عموم را جمع آوری نمود. توان بالای او در سخنوری قدرت تأثیر گذاری او را افزایش میداد. نطق گتیسبرگ وی تأثیر ماندگاری بر ارزشهای آمریکا داشت.
لینکلن میبایست برای حفظ آمریکا برده داری را نابود میکرد و این کار را با اعلامیه آزادی بردگان و متمم سیزدهم قانون اساسی ایالات متحده به انجام رساند. او شخصاً مسئولیت «بازسازی» را به عهده گرفت و در پی این بود که هرچه سریعتر کشور را دوباره یکپارچه سازد. «جمهوریخواهان تندرو» که طرفدار سیاستهای سختگیرانه تر بودند با او به مخالفت برخاستند.
توانمندیهای او را در امر رهبری میتوان به وضوح در موارد زیر مشاهده کرد: در نخستین عملکرد دیپلماتیک وی در کنترل و اداره ایالتهای مرزی گرفتار برده داری در اوایل جنگ، در ناکام ساختن تلاش پارلمان برای سازمان دهی کابینه وی در سال ۱۸۶۲، در گفتهها و نوشتههای بسیارش که به بسیج کردن و انگیزه دادن به ناحیه شمال کمک شایانی کردند و در فرونشاندن جنجال صلح در انتخابات ریاست جمهوری ۱۸۶۴ آمریکا. کوپرهدز او را به خاطر نقض قانون اساسی، پا را فراتر از قدرت اجرایی خود گذاشتن، اجتناب از سازش و مصالحه در امر برده داری، اعلام قانون ازدواج، معوق گذاشتن حکم احضار به دادگاه، دستور بازداشت ۱۸ هزار مخالف من جمله مقامات دولتی و ناشران روزنامهها و کشتار صدها هزار مردان جوانی که به عنوان سرباز در جنگ خدمت میکردند، مورد انتقاد قرار داد. «جمهوری خواهان تندرو» نیز او را به دلیل عملکرد کندش در خاتمه دادن به برده داری و عدم اعمال خشونت کافی نسبت به مناطق اشغال شده جنوبی به باد انتقاد گرفتند.
تاریخ نویسان بر این باورند که لینکلن بر نهادهای سیاسی و اجتماعی آمریکا تأثیری ماندگار بر جای نهاد به ویژه اینکه این روال را در پیش گرفت که تمرکز قدرت را در دولت فدرال افزایش دهد و از قدرت دولتهای ایالتی بکاهد. اعتبار او مدیون نقش در تعریف مسائل بزرگ و مهم، سازمان دهی جنگ داخلی و پیروزی در آن، از بین بردن برده داری، تجدید نظر در ارزشهای ملی، تشکیل حزب سیاسی نوین و حفظ آمریکا است. ترور او در نگاه میلیونها تن از مردم آمریکا شهادت محسوب شد.
دوران آغازین آبراهام لینکلن
انتخابات ریاست جمهوری آمریکا در سال ۱۸۶۰
لینکلن در سال ۱۸۵۵ برای حضور در مجلس سنای آمریکا نامزد شد و یک سال پس از آن به حزب جدید جمهوریخواه پیوست. وی توانست با وجود شکست از فریمونت نامزد این حزب در رقابتهای انتخاباتی سال ۱۸۵۶، در سمت معاون بالقوه وی به محبوبیت فراوانی در میان افکار عمومی آمریکا دست یابد . وی توانست در کنوانسیون جمهوری خواهان برای رقابتهای انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۸۶۰ به کسب نامزدی این حزب نایل آید و بالاخره در این انتخابات به پیروزی برسد.
لینکلن از آغازین ماههای زمامداریاش نشان داد که به رغم نظر جیمز بوکانان، معتقد است که دولت ملی قدرت مواجهه با شورشیان را داراست . او گرچه با نظام بردهداری مخالفت نمیورزید، اما به سرعت دریافت که جنگ داخلی، در کشورش، نمیتواند بدون آزادی بردهها، به سرانجامی مطلوب برسد . او از یک سو با مخالفت جمهوریخواهان تندرو مواجه بود و از سوی دیگر باید تلاش میکرد تا دموکراتهای طرفدار صلح را با خود همراه کند. تلاشهای وی برای یافتن راهی میانه در سال ۱۸۶۴ به ثمر نشست و وی برای بار دوم سمت ریاست جمهوری در کشورش را بر عهده گرفت. لینکلن در مراسم تحلیف بر مسامحه با جنوب صحه گذاشت، اما پیش از اینکه این اندیشه وی به بوته آزمایش گذاشته شود، درگذشت.
آبراهام لینکلن در خانوادهای فقیر در کنتاکی بدنیا آمد. پدرش، در حالی که تنها تبری برای گذران زندگی بهمراه داشت، از آنجا به همراه خانواده خود مهاجرت کرد، و بسوی شهر ایندیانا پیش رفت، پس در شهر ایندیانا، کلبهای چوبی، بدون در و پنجره ساخت که کف آن پر از علفهای وحشی بود. او برای آنها، رختخوابهائی، که تشک آن را با برگ خشک پرکرده بودند به همراه، یک یا دو چهار پایه، یک میز و یک کتاب مقدس فراهم آورد، که همه اثاثیه و دارایی آنها را تشکیل میداد.
لینکلن در دوران ریاست خود بیشتر توجه خود را به مسائل نظامی و سیاست معطوف کرد، اما با حمایت شدید او بود که دولت آمریکا نظام بانک ملی فعلی را از طریق قانون بانک ملی راه اندازی نمود. دولت لینکلن تعرفه موریل را برای افزایش درآمد افزایش داد و برای نخستین بار مالیات بر درآمد را اعمال کرد، صدها میلیون دلار اوراق بهادار و اسکناسهای کاغذی چاپ کرد، مهاجرت از اروپا را ترغیب نمود، نخستین راه آهن میان قارهای را به راه انداخت، وزارت کشاورزی آمریکا را بنا نهاد و از طریق قانون همستید مصوب ۱۸۶۲ مالکیت زمینهای کشاورزی را ترویج کرد. در طی جنگ، وزارت دارایی او به شیوهای کارآمد تجارت پنبه را در نواحی اشغال شده جنوب تحت کنترل گرفت.
دولت و کابینه
از مشخصههای بارز لینکلن این بود که به رقیبان سیاسی اش در کابینه پستهای مهم میداد تا تمامی گروههای حزب را در یک جهت نگه دارد و به آنها امکان دهد تا با یکدیگر مبارزه کنند، اما برعلیه لینکلن متحد نشوند . تاریخ نویسان معتقدند که کابینه او به استثنای کامرون، گروهی بسیار کارآمد بود
لینکلن توسط یک بازیگر تئاتر به نام «جان ویلکس بوث» مورد اصابت گلوله قرار گرفت و در صبح روز ۱۴ آوریل ۱۸۶۵ درگذشت. قابل توجه است که او بر روی صندلی شماره 33 تئاتر ترور شد.
گرامیداشت آبراهام لینکلن
•قد لینکلن ۱۹۲ سانتیمتر بود و بنابراین بلند قدترین رئیس جمهور در تاریخ آمریکاست.
•طبق یک روایت، مخالف لینکلن در انتخابات سنای ۱۸۵۸، استفان داگلاس، لینکلن را «دو رو» خوانده بود . به محض شنیدن این مسئله، لینکلن با شوخی گفت: اگر من روی دیگری داشتم واقعاً فکر میکنید با این رو ظاهر میشدم؟
•میگویند یکبارزمانی که لینکلن مرد جوانی بود به سر و وضع خود در آینه نگاهی انداخت و گفت: «اِبی، این واقعیت دارد، تو زشتترین مرد جهان هستی، اگر زمانی فردی را زشت تر از تو ببینم بی شک در جا او را به ضرب گلوله میکشم. شکی نیست که این کار را لطفی در حق آن فرد میدانم».
•براساس توصیفاتی که در مورد لینکلن نوشته شده، گمان میرود که از دههٔ ۱۸۶۰ به سندرم مارفان مبتلا بودهاست و گواه آن این است که از تمامی افراد آن زمان بسیار بلندتر بود، پاهای بلندی داشت و فرم سینه اش غیر عادی بود و مفاصل شل و نرمی داشت.
•لینکلن در تمام عمرش از افسردگی بالینی رنج برد. در طی یک دورهٔ بسیار سخت که به علت مرگ نامزدش بود، در سال ۱۸۳۵ دوستان صمیمی اش از ترس اینکه مبادا او دست به خودکشی بزند همواره مراقبش بودند. یکبار در دوران ریاست جمهوری اش، افسردگی اش آنقدر شدت یافت که در بستر با اعضای کابینه اش دیدار کرد. او همچنین مدام کابوس میدید. چند سالی لینکلن برای کاهش افسردگی اش قرص مصرف میکرد. مهمترین ماده این قرصها عنصر جیوه بود که مادهای سمی است. برخی از تاریخ نویسان هم اکنون بر این باورند که علت رفتار عجیب و غریب لینکلن در سالهایی که این دارو را مصرف میکرده مسمومیت جیوه بودهاست . پس از اینکه رسماً کار ریاست جمهوری را آغاز کرد مصرف این قرصها را کنار گذاشت و طبعاً رفتارهایش نیز بهبود یافت. گزارشهایی که از رفتار او میدهند با عوارض ناشی از مسمومیت جیوه همخوانی دارد. با این حال بدون دسترسی به نمونه موی لینکلن در طی دورهای که به این قرص را مصرف میکرده، نمیتوان این فرضیه را رد یا تایید کرد.
•او یکبار در مورد یکی از کابوسهای مکرر و فراموش نشدنی اش با یکی از دوستانش صحبت کرد. او گفت کابوس میبیند که در میان جمعیتی ماتم زده و عزادار است که در اطراف قطاری جمع شدهاند و وقتی از زنی ماتم زده و سوگوار میپرسد چه اتفاقی افتاده زن جواب میدهد: رئیس جمهور را کشتند، او مرده.
•لینکلن به خاطر سخنرانیها و صحبتهایش مشهور است، یک نمونه کوتاه آن این است: «هیچ کس حافظه اش آنقدر خوب نیست که دروغ گوی خوبی باشد».
•در سال ۱۸۶۵، لینکلن از طرف انجمن بینالمللی کارگران نامهای دریافت کرد که انتخاب مجدد او را تبریک گفته بودند و موضع ضد برده داری او را ستوده بودند. این نامه به قلم کارل مارکس بود
اندرو جانسون
اندرو جانسون به عنوان معاول لینکلن پس از مرگ وی در حالی عهدهدار ادارهٔ امور آمریکا شد که فاقد مهارتهای سیاسی سلفش بود. وی از نظر سیاسی به عنوان یک دموکرات معتقد به ایدههای جکسون شناخته میشد و طرفدار سرسخت سیاست «زمین برابر» بود. پیگیری سیاستهای لینکلن با وجود حضور اکثری جمهوریخواهان در مجلس سنای آمریکا کار سادهای نبود. جمهوریخواهان تندرو تلاش میکردند تا با گذراندن لایحههای مختلف، عزل و نصبهای جانسون را زیر سئوال ببرند. تنش میان جانسون و مجلس سنا با تلاش جمهوریخواهان برای استیضاح وی به اوج خود رسید.
یولیسیز سایمن گرانت(به انگلیسی: Ulysses Simon Grant) هجدهمین رئیس جمهور آمریکا، و قهرمان جنگ داخلی آمریکا بود.
جمهوریخواهان گرانت را به عنوان نامزد خود در رقابتهای انتخاباتی سال ۱۸۶۸ معرفی میکردند. وی توانست در این انتخابات بر رقیب دموکرات خود «هوراشیو سیمور» فایق آید. دوران ریاست جمهوری او در حالی آغاز شد که بسیاری از وی به عنوان یکی از بانیان پایان جنگ داخلی نام میبردند.
گرانت از ابتدای دوران زمامداری اش نشانههایی از عدم صلاحیت خود به عنوان رئیس جمهور آمریکا بروز داد. کابینه وی بسیار ضعیف بود و بسیاری از دوستان و نزدیکان صمیمی وی نیز فاسد بودند. انعقاد پیمان لندن در سال ، ۱۸۷۱ مهمترین دستاورد وی در سیاست خارجی محسوب میشود. گرانت در انتخابات سال ۱۸۷۲ بار دیگر بر رقبای خود از حزب دموکرات و جمهوری خواه لیبرال چیره شد. رسواییهای اختلاس در سال ۱۸۷۳ که یاران گرانت متهمان اصلی آن بودند، دولت وی را با بحرانی جدی مواجه ساخت.
رادرفورد بیرچارد هِیز(به انگلیسی: Rutherford Birchard Hayes) (۴ اکتبر, ۱۸۲۲ - ۱۷ ژانویه ۱۸۹۳)، نوزدهمین رئیس جمهور ایالات متحده آمریکا
انتخاب هیز برای سومین بار به عنوان فرماندار اوهایو زمینه جلب توجه جمهوریخواهان را به وی فراهم آورد. انتخاب وی به عنوان رئیس جمهور آمریکا در سال ۱۸۷۶ با بحث و شبهات زیادی همراه بود. او با اختلاف یک رای الکترال بر رقیبش پیروز شد. اما وعدههای هیز برای مصالحه با جنوب باعث شد تا افکار عمومی آمریکا نسبت به نتایج این انتخابات سختگیری نکرده و آن را بپذیرد.
جیمز آبرام گارفیلد(۱۸۳۱-۱۸۸۱) رئیسجمهور آمریکا بود.
گارفیلد به علت تواناییهایش در امور پارلمانی و مهارتهای بی بدیلش در سخنوری به سرعت مورد توجه جمهوریخواهان در مجلس نمایندگان آمریکا قرار گرفت. در سال ۱۸۸۰ با وجود پیروزی اش در انتخابات سنا، ترجیح داد دعوت حزب جمهوریخواه را برای نامزدی این حزب در رقابتهای انتخابات ریاست جمهوری بپذیرد. گارفیلد در این انتخابات بر وینفیلد اسکات هانکوک از حزب دموکرات چیره شد، اما یک سال بعد در واشینگتن ترور شد و درگذشت.
چستر آلن آرتور(به انگلیسی: Chester Alan Arthur) (زاده ۵ اکتبر ۱۸۲۹ - درگذشته ۱۸ نوامبر ۱۸۸۶)، بیست و یکمین رئیس جمهور ایالات متحدهٔ آمریکا
زندگینامه
چستر آلن آرتور در سال ۱۸۷۱ از سوی گرانت به سمت تحصیل دار بندر نیویورک منصوب شد . این سمت زمینه حمایت گسترده گروه نیویوریکیها را به نفع وی فراهم آورد، اما هیس در سال ۱۸۷۷ خواستار تحقیق در فعالیتهای این گروه شد و یک سال بعد آرتور از سمت خود معلق شد . پس از مرگ کارفیلد آرتور که معاونت وی را بر عهده داشت، رئیس جمهور آمریکا شد . وی در پی از دست دادن حمایت گروه نیویورک و ناکامی در جلب حمایت اصلاح طلبان از نامزدی برای انتخابات سال ۱۸۸۴ بازماند. او دو سال پس از برگزاری این انتخابات در نیویورک درگذشت.
بنیامین هریسون، بیست و سومین رئیس جمهور آمریکا.
وی نوه ویلیام هنری هریسون، نهمین رئیس جمهور آمریکا بود. بنیامین هریسون در انتخابات ۱۸۸۸ به عنوان نامزد جمهوریخواهان شرکت کرد و با کسب ۲۳۳ رای در الکترال کالج بر «کله ولند» چیره شد. بزرگترین دستاورد سیاست خارجی هریسون حمایت وی از «بلین»، وزیر امور خارجه وقت بود که ایدههایش در اداره امور وزارت خارجه آمریکا زمینههای قدرت امپریالیستی این کشور را نوید میداد.
استفن گراور کلیولند(به انگلیسی: Stephen Grover Cleveland) (زاده ۱۸ مارس ۱۸۳۷ - درگذشته ۲۴ ژوئن ۱۹۰۸) بیست و چهارمین رئیس جمهور ایالات متحده آمریکا.
زندگینامه
کلیولند در سال ۱۸۸۴ توانست حمایت دموکراتها را برای نامزدی در انتخابات جلب کند. او اگرچه در میان افکار عمومی آمریکااز محبوبیت بالایی برخوردار نبود، اما در انتخابات ۱۸۸۴ با جلب نظر جمهوریخواهان مستقل به ریاست جمهوری آمریکا رسید. وی ۴ سال بعد رقابت برای کسب مجدد این جایگاه را به «بنیامین هریسون»، از حزب جمهوریخواه، واگذار کرد اما در دور بعدی انتخابات ریاست جمهوری بار دیگر توانست وارد کاخ ریاست جمهوری شود . پیروزی در نزاع مرزی با انگلیس در ونزوئلا از جمله دستاوردهای وی در سیاست خارجی بود.
•لینکلن و زکریا تیلور هر دو از نسل کلنل ریچارد لی از خانوادهای در ویرجینیا بودند.
•بوریج، آلبرت جی. «آبراهام لینکلن: ۱۸۰۹-۱۸۵۸» (۱۹۸۲). ج ۲، تا ۱۸۵۸؛ شاخص به خاطر دید سیاسی بی طرفانه.
•دیوید هربرت دونالد. «لینکلن» (۱۹۹۹)، ISBN ۰-۶۸۴-۸۲۵۳۵-X، به خوبی توسط اندیشمندان بازبینی شده است؛ دونالد به خاطر حسب حال نگاری برنده دو جایزه پولیتزر شدهاست.
•ویلیام ای جیناپ. «آبراهام لینکلن و جنگ داخلی آمریکا : زندگی نامه»، توسط ISBN ۰-۱۹-۵۱۵۰۹۹-۶(۲۰۰۲)، کوتاه
•آلن سی گولزو. «آبراهام لینکلن : رئیس جمهور ناجی» ISBN 0-8028-3872-3(1999)
•جان هی و جان جرج نیکولای. «آبراهام لینکلن: تاریخچه» (۱۸۹۰)؛ به صورت آنلاین در آدرس ده مجلد؛ جزئیات زندگی آبراهام لینکلن و همکاران ارشد وی
•رینارد اچ لوتین. «آبراهام لینکلن واقعی» (۱۹۶۰) تاکید بر سیاست
•مارک ای. نیلی. «دایره المعارف آبراهام لینکلن» (۱۹۸۴)، اطلاعات دقیق از بسیاری از افراد و جنبشهای منتسب به AL
•مارک. ای. نیلی. «آخرین امید جهان: آبراهام لینکلن و آمریکای وعده داده شده» (۱۹۹۳)، برنده جایزه پولیتزر
•استفان بی. اوتس «به همراه شر تا پوچی: زندگی آبراهام لینکلن» (۱۹۹۴) * جیمز جی. راندال.«رئیس جمهور لینکلن» (جلد۴، ۵۵- ۱۹۴۵؛ چاپ مجدد ۲۰۰۰) نوشته برنده جایزه ** «آقای لینکلن» نوشتههایی که توسط ریچارد ان. کارنت (۱۹۷۵) ویرایش شدهاند.
•کارل سندبورگ «آبراهام لینکلن: سالهای اوج» (دو جلد ۱۹۲۶) ؛ «سالهای جنگ» (۴ جلد ۱۹۳۹) برنده جایزه ادبی پولیتزر.
•بنیامین بی . توماس ؛ «آبراهام لینکلن : زندگی نامه» (۱۹۵۲)
عناوین تخصصی [ویرایش]
•بیکر، جین اچ. «ماری تادلینکون: زندگی نامه» (۱۹۷۸)
•بلز، هرمان. «آبراهام لینکلن، بنیان گرایی و برابر حقوق در زمان جنگهای داخلی» (۱۹۹۸)
•بوریت، گابور اس. "لینکلن و رویای اقتصادی آمریکاً (۱۹۹۴). نظریات و سیاستهای اقتصادی لینکلن
•بوریت، گابور، اس. ویرایش «لینکلن، رئیس جمهور جنگ» (۱۹۹۴)
•بوریت، گابور اس. ویرایش «لینکلن تاریخ نویس» اوربانا : چاپ دانشگاه ایلیونز، ۱۹۹۸، تاریخ نگاری * بروس، رابرت وی. «لینکلن و ابزار جنگ» (۱۹۶۵) در مورد سلاحهای در حال تولید در زمان جنگ
•دونالد، دیوید هربرت. «بررسی مجدد لینکلن: مقالاتی در مورد جنگ داخلی» (۱۹۶۰). *دونالد، دیوید هربرت. «ما مردان لینکلن هستیم: آبراهام لینکلن و دوستانش» سیمون و شاستر ، (۲۰۰۳).
•فونر، اریک. «خاک آزاد، کار آزاد، مردم آزاد: ایدئولوژی حزب جمهوری خواه قبل از جنگ داخلی» (۱۹۷۰) تاریخ جهت گیریهای فرقههای مختلف درون حزب آبراهان لینکلن"
•هریس، ویلیام سی. «کمک به همه: لینکلن و بازگرداندن مجدد اتحاد» (۱۹۹۷). طرحهای لینکلن برای بازسازی
•هندریک بورتون جی«کابینه جنگ لینکلن» (۱۹۴۶).
•هافستاتر، ریچارد. «سنت سیاسی آمریکا: و افرادی که این سیاستها را رهبری میکنند» (۱۹۴۸) فصل ۵: «آبراهام لینکلن و اسطوره خودساخته»
•هولزر، هارولد. «لینکلن در اتحادیههای شبکه سازان: سخنرانی ای که لینکلن را رئیس جمهور ساخت» (۲۲۰۴)
•مک فرسون، جیمز ام. "آبراهام لینکلن و انقلاب دوم آمریکاً (۱۹۹۲)
•مگ فرسون، جیمز ام. «فریاد آزادی: دوران جنگ داخلی» (۱۹۸۸). برنده جایزه پولتیزر جنبههای مختلف جنگ را بررسی میکند"
•مورگنتو، هانس جی. و دیوید هین «مقالاتی در مورد عقاید و سیاستهای لینکلن» لانهام، MD: چاپ دانشگاه آمریکا برای مرکز روابط عمومی وایت بورکت میلر در دانشگاه ویرجینا، ۱۹۸۳.
•نیلی، مارک ای. «سرنوشت آزادی: آبراهام لینکلن و آزادیهای مدنی» (۱۹۹۲). برنده جایزه پولیتزر.
•نوینز، آلن. «نظم وحدت» ۸ جلد (۱۹۷۱-۱۹۴۷). ۱ میوههای سرنوشت تظاهرات، ۱۸۵۲-۱۸۷۴؛ ۲. تقسیم وطن، ۱۸۵۷-۱۸۵۲؛ ۳. بحران حزب و داگلاس و بوخنان، ۱۸۵۹؛ ۴. درآمدی بر جنگ داخلی، ۱۸۶۱-۱۸۵۹؛ ۵. جنگ فی البداهه، ۱۸۶۲-۱۸۶۱؛ ۶. جنگ به انقلاب تبدیل میشود، ۱۸۶۳-۱۸۶۲؛ ۷. جنگ سازمان یافته، ۱۸۶۴-۱۸۶۳؛ ۸. جنگ سازمان یافته به سوی پیروزی؛ ۱۸۶۵-۱۸۶۴؛ پوشش کامل دوره جنگ داخلی، به محوریت لینکلن
•فیلیپ اس. پلادان «ریاست جمهوری آبراهام لینکلن» (۱۹۹۴)، منتقدان این کتاب را کاملترین معرف دوران ریاست جمهوری آبراهان لینکلن میدانند.
•"لینکلن در اذهان آمریکا نوشته مریل دی پترسون (۱۹۹۴) مردم پس از سال ۱۸۶۵ چگونه از لینکلن یاد میکنند
•راندال، هیترکاکس ، «بزرگترین ملت جهان: سیاستهای اقتصادی جمهوری خواهان طی جنگ داخلی» (۱۹۹۷)
•شنک، یوشاولف. «ملانکولی لینکلن: چگونه رکورد لینکلن را به چالش کشید و به شهرت وی تاثیر مثبت گذارد» (۲۰۰۵)
•گور ویدال. «لینکلن»، شابک ۶-۷۰۸۷۶-۳۷۵-۵، رمان.
•ویلیامز، تی. هری «لینکلن و ژنرالهایش» (۱۹۶۷).
•ویلز. گری. «لینکلن در گتیسبورگ: سخنانی که آمریکا را دوباره ساخت» شابک: ۳-۸۶۷۴۲-۶۷۱-۰.
در گذشته های نه چندان دور ارتباط بین پسرها و دخترها مانند امروز مورد توجه نبود. سن ازدواج پایین بود ارتباطات به شکل وسیع نبود، از این رو کنترل بیشتری بر جوانان صورت می گرفت، اما واقعیت این است که بسیاری از جوانان امروز در ارتباط های خود به ازدواج فکر نمی کنند، به اعتقاد جامعه شناسان در جامعه امروز وجود مسایل اقتصادی، نگاه دوگانه جامعه مدرن و سنتی، فراگیری اطلاعات و دانش و پدیده جهانی شدن که مبتنی بر ارزشهای دینی نیست،احساس دو گانه ای را در این نسل پدیدار کرده است.
یک صاحبنظر در این باره می گوید: غرایز احساسی عاطفی و اخلاقی جوان برگرفته از فضیلت های نهفته در ذات اوست که با نکات متعالی و دستورات حیات بخش اسلامی می تواند مورد سنجش عمیق قرار گیرد. آنچه که جوان متهور و متحول امروز ایران طلب می کند، مسلماً آشفتگی ها و نابسامانی های غربی نیست. وظیفه ی والدین ، مربیان و مسئولان است کهدر زمینه مسائل جوانان به خصوص ارتباط دختر و پسر، روح، فکر و اخلاق اجتماعی آنان را مدنظر قرار دهند و بر این محور که بسیار حساس و پیچیده است، برایشان تعیین تکلیف کنند. اگر فرهنگ ازدواج صحیح را به جوان آموزش ندهیم، غرایز جوانی او ممکن است رشته اخلاق را گسسته و او را به بیراهه بکشد.
اما آیا ارتباط بین دو جنس همیشه به پیوندهای عاطفی و صمیمانه منجر می شود؟ آیا این نوع ارتباط نمی تواند به زمینه های علمی، فرهنگیو ... محدود باشد؟ یک صاحبنظر در این باره می گوید:
«از آنجا که در جامعه ما نگاه دوگانه ای نسبت به این مسئله وجود دارد، نتوانسته ایم به تعریف قابل قبولی در این باره برسیم به همین دلیل نوع نگاه به دو جنس مخالفی که کنار یکدیگر قرار می گیرند، عمدتاً با سوء ظن و سوء نیت همراه است و به معنای ناخوشایند موضوع یعنی دوست دختر و پسر تعبیر می شود. در حالی که می توان به جوانها آموزش داد که مباحثه و مکالمه با یک غیر همجنس در صورتی که بر محوری صحیح انجام گیرد، شاید حتی مزیت اخلاقی و اجتماعی و شخصیتی برای او و جامعه در برداشته باشد.»
چرا ارتباط ناسالم ؟
برخی کارشناسان تربیتی تحلیل اینگونه رفتارها و تفکرات را به اِعمال محدودیت های غیر منطقی به جوانان نسبت می دهند و می گویند که وقتی جوان عرصه را بر خود تنگ ببیند و نتواند خود را از نظر عاطفی و اخلاقی با محیط تطبیق دهد و مربیان، معلمان و برنامه ریزان نهادهای آموزشی و تربیتی نیز نتوانند به احساسات و تمایلات منطقی و احساسی او پاسخ دهند، جوان سرخورده به اجتماع پناه می برد و سعی می کند چیزهایی را که طی سالهای زندگی از او دریغ شده است به هر ترتیب ممکن حتی با هنجارشکنی به دست آورد.
عده ای نیز تنگناهای اقتصادی ، گسترش ارتباطات، فردگرایی و بی تفاوتی به ارزش ها را دلیل این گونه رفتارهای اجتماعی می دانند و معتقدند این دلایل موجب شده بسیاری از جوانان امروزی نسبت به ازدواج دید مثبتی نداشته باشند و به نوعی از زیر مسئولیت تشکیل خانواده شانه خالی کنند. یک روان شناس در این باره می گوید:
«متأسفانه مشکلات مالی و تصویب قوانینی که به نوعی حقوق زنان را در جامعه تضمین می کند از عواملی است که موجب شده پسران زیر بار ازدواج نروند. از سوی دیگر بسیاری از جوانان در این زمانه ترجیح می دهند خوش باشند. از این رو به ازدواج با نگاه منفی می نگرند اما از آنجا که زن و مرد هر دو به هم نیازمندند و رفع نیازهای عاطفی و احساسی آنان در حال حاضر از طریق ازدواج به سختی امکان پذیر است، متأسفانه شاهد گسترش ارتباطات از نوع ناسالم هستیم.»
این روان شناس دلیل این گونه نگرش نسل جدید به ارزشها را بی توجهی مسئولان به نیازهای جوانان می داند و می گوید:
«از آنجا که در موقع بحران نتوانستیم مسائل روز را به موقع هنجاریابی کنیم اغلب جوانان امروزی این حق را برای خود قائل شده اند که به سوی رفتارهای فرد گرایانه گرایش یابند و هنجارهای اجتماعی را نادیده بگیرند.»
وی سوء رفتارها، اضمحلال اخلاقی، رواج بی بندوباری، پریشانی و بی ثباتی احساس و عواطف را از عواقب بی حد و حصر ارتباط جنس ها نام می برد و می گوید:
«اگر اینگونه ارتباطات به عادت تبدیل شود دیگر چیزی به نام هسته یا کانون خانواده شکل نخواهد گرفت. سن ازدواج بالا می رود، جنس ها نسبت به هم بی اعتماد و بی تفاوت می شوند و در نهایت خانواده ای شکل نمی گیرد و به این ترتیب شاهد گسترش بسیاری از مسایل رفتاری، ناهنجاری های اخلاقی و حتی بهداشتی در جامعه خواهیم بود. اینجاست که نقش کارشناسان علوم دینی و تربیتی در هنجاریابی و جایگزینی هنجارهای متعادل و مرام تربیتی صحیح و متعالی که مورد پذیرش خانواده، فرد و نهادهای اجتماعی باشد روز به روز آشکارتر می شود.
دیدگاه اسلام
به طور طبیعی زن و مرد به عنوان دو پیکره جامعه انسانی به زندگی مشترک با یکدیگر نیازمندند . در شرع نیز به پیوند میان این دو سفارش بسیار شده است، از این رو اخلاقی ترین، معنوی ترین و انسانی ترین جلوه پیوند زن و مرد در ازدواج تجلی پیدا می کند و هر نوع رابطه (جنسی) که خارج از قانون ازدواج باشد، مشکلات متعددی را از لحاظ اخلاقی، اجتماعی و فرهنگی به بار می آورد.
در جوامع غربی که پایه های اخلاق دینی و مذهبی سست و ضعیف است، رابطه زن و مرد از چارچوب قوانین و هنجارهای موجود تجاوز می کند . به طوری که ارتباط آزاد دختران و پسران به شکل طبیعی و غریزی جریان دارد و از اینجاست که ریشه های فساد اخلاقی شکل می گیرد و بنیاد اجتماعات بشری را متزلزل می کند.
اما اسلام چه حد و مرزی برای ارتباط بین زن و مرد قائل است؟
خداوند در قرآن می فرماید: زنان پلید برای مردان پلیدند و مردان پلید برای زنان پلید و زنان پاک برای مردان پاک هستند و مردان پاک برای زنان پاک . اینان از آنچه درباره ی ایشان می گویند برکنارند ، برای آنان آمرزش و روزی نیکو خواهد بود. ( نور / 26)
از دیدگاه اسلام ارتباط دوستانه و صمیمی میان دو جنس مخالف فقط در چارچوب ازدواج معنا دارد. البته حضور در اجتماع با رعایت موازین اسلامی و حفظ حجاب ظاهری و درونی در عرصه های علمی و مشارکت های اجتماعی قابل قبول است. اما خارج از این چارچوب برای ایجاد ارتباط ، اسلام ازدواج موقت یا دائم را توصیه می کند. از این رو در اسلام رابطه دوستی بین دختر و پسر معنا ندارد. اما به شرط رعایت ضوابط اسلامی منعی برای این ارتباط نیست و چه بسا اینگونه ارتباطات زمینه ساز دوستی های فکری ، معنوی و عقلی هم بشود.
اما وقتی جوانان تن به ازدواج دائم نمی دهند و جامعه قدرت پذیرش ازدواج موقت ، بخصوص در مورد دختران را ندارد، برای پاسخ به نیاز جوانان و سر و سامان دادن به رابطه دختر و پسران چه باید کرد؟
خداوند در این باره می فرماید : به مردان با ایمان بگو دیده فرو نهند و پاکدامنی ورزند که این برای آنها پاکیزه تر است ، زیرا خدا به آنچه می کنند آگاه است و به زنان با ایمان بگو که دیدگان خود را از هر نامحرمی فرو بندند و پاکدامنی ورزند و زیورهای خود را آشکار نگردانند مگر آنچه که از آن پیداست.... ( نور / 30 و 31 )
و در ادامه می فرماید : کسانی که وسیله ی زناشویی نمی یابند باید عفت ورزند تا خدا آنان را از فضل خویش بی نیاز گرداند... ( نور 33 )
اساس هر نظمی در جهان به نظم در رابطه دو جنس مخالف بر می گردد. اگر این نظم برقرار نشود جامعه به سوی انحطاط می رود. مشکل این است که ما در بسیاری از موارد بخصوص در مورد مسائل اقتصادی از غرب الگو گرفته ایم که این مورد موجب بسیاری از ناکامی های اقتصادی و فاصله طبقاتی و فقر در جامعه شده است، در حالی که اگر موازین الهی و اسلامی در جامعه پیاده شود، شاهد این بحرانها نیستیم. یک جوان وقتی عدالت اسلام را ببیند، خودش می خواهد روابط آزاد نداشته باشد و این قید را با طیب خاطر می پسندد. این یک اصل رهایی بخش است که نباید با جنس مخالف ، ناسالم برخورد کنیم. در عین حال جامعه نیز باید بسترسازی کند تا شرایط ازدواج دائم فراهم شود. اما در یک کلام برای حل بحران های اجتماعی ، راهی جز بازگشت به مبانی سنتی و سنت های اصیل دینی نداریم.
پیامدهای روابط افراطی دختر و پسر پیش از ازدواج؟
از دو منظر روانشناسانه [Psychologycal] و جامعه شناسانه [Sociologycal] میتوان به این امر پرداخت.به طور کلی روابط باز و آزاد دوجنس مخالف پیش از ازدواج، دارای آفتها و آسیبهای روانی و اجتماعی جبران ناپذیری است. در ذیل به چند نمونه از این آسیبها اشاره میشود:
۱) فقدان شناخت درست و واقع بینانه:
معمولا ادّعا میشود این گونه روابط و دوستیها به انگیزه ازدواج شکل میگیرد، ولی با کمی دقّت فهمیده میشود، روح حاکم بر این گونه دوستیها، عشقورزی کور است نه خردورزی. پای خرد و عقل در میدان عاشقی لنگ است. امام علی علیه السلام میفرمایند: «حبّ الشّیء یعمی و یصمّ»، دوست داشتن چیزی انسان را کور و کر می کند.
در حالی که تصمیمگیری درست در مورد ازدواج با فرد خاص، تنها با تکیه بر عقلانیّت و خردورزی ممکن است. دوستیهای قبل از گزینش همسر، راه عقل را مسدود و چشم واقع بین انسان را کور میسازد و اجازه نمیدهد تا یک تصمیم صحیح و پیراسته از اشتباه گرفته شود. این نوع انتخابها که در فضایی آکنده از احساسات و عواطف انجام میگیرد. به دلیل نبود شناخت عمیق و واقعبینانه، زندگی مشترک را تلخ و آینده را تیره و تار میسازد.
۲) ایجاد جو بدبینی:
این گونه دوستی ها نه تنها مشکلی را برای دختران و پسران حل نمیکند بلکه بر مشکلات آنان میافزاید.این گونه دوستیها و روابط اگر به ازدواج بیانجامد پس از مدتی از شکلگیری زندگی جو بدبینی و سوءظن را به دنبال خواهد داشت.
پسر به خود میگوید این دختر وقتی به راحتی با من پیوند و رابطه برقرار نمود، پس از اعتقاد و ایمان قوی برخوردار نیست. بنابر این از کجا معلوم پیش از ارتباط با من، با فرد دیگری طرح دوستی نریخته است. از کجا معلوم که در آینده با این که همسر من است با دیگری ارتباط برقرار نکند؟
دختر نیز همین تصور را نسبت به پسر دارد.بر این اساس این گونه ازدواجها دارای پایه واساسی سست و متزلزل است و تجربه نشان داده که منجر به طلاق و جدایی میگردد.
بر اساس یک یافته پژوهشی در آمریکا، زوجهایی که پیش از ازدواج با یکدیگر زندگی میکنند زندگی زناشویی آنها با مشکلات عدیدهای رو به رو است و منجر به طلاق میشود. به گزارش ایسنا، دکتر «کاترین کوهان»، استاد دانشگاه ایالت پنسیلوانیا گفت: طبق آخرین تحقیقات، افرادی که پیش از ازدواج با یکدیگر رابطه داشتهاند بعد از ازدواج در حلّ مشکلات خود عاجزند، چرا که نسبت به یکدیگر بسیار بدبین هستند. کوهان گفت: طبیعت ارتباطات آزاد این است که زوجین چندان انگیزهای برای حل درگیریها و حمایت از مهارتهای خود ندارند. وی افزود: به نظر میرسد ارتباطات این افراد زودتر از افرادی که با یکدیگر دوست نبودهاند، سرد و منجرّ به طلاق میشود. وی در پایان گفت: میتوانم بگویم رابطه قبل از ازدواج به هیچ وجه سبب دوام زندگی زناشویی نمیشود .
۳) افت تحصیلی یا رکود علمی:
این گونه روابط باعث میشود که دو طرف تمام فکر و توجه و تمرکز خود را صرف دیدارها و ملاقاتهای حضوری و تلفنی خود بکنند و این بزرگترین مانع برای رشد و ترقی علمی است؛ زیرا تحصیل دانش نیازمند تمرکز نیروهای فکری وروحی است. دلمشغولی و اضطرابی که در اثر این گونه پیوندها پدید میآید بزرگترین سد راه تعالی علمی و تحصیلی است؛ لذا متصدیان امور علمی مدارس و دانشگاهها توصیه میکنند. حتی ایام عقد و نامزدی جوانان در بحبوحه تحصیلات نباشد تا آنان بتوانند با تمرکز بیشتر فکر، در ادامه دروس و امتحانات موفق شوند.
۴) عدم اسقبال از تشکیل کانون خانواده:
این گونه روابط و دوستیها معمولا به انگیزه تفنّن و سرگرمی شکل میگیرد و در خلال آن از خود باوری و زودباوری دختران سوء استفاده می شود. متاسفانه در بسیاری موارد بین عشق و هوس تمییز داده نمیشود. عشق حقیقی و پاک با هوسهای آلوده و زودگذر، تفاوت جوهری دارد. برخی از این روابط که مبتنی بر هوسرانی و سرگرمی است، پس از مدتی رو به سردی و افول مینهد. جاذبه و دل رباییها مربوط به روزها و ماههای اول دوستی است. ولی دیری نمیپاید که این روابط عادی شده و به جدایی می کشد. حس تنوع طلبی انسان از یک طرف و فقدان عامل بازدارنده از طرف دیگر باعث میشود برخی سراغ ازدواج و تشکیل خانواده نروند جامعهای که از تشکیل کانون خانواده استقبال نکند هیچگونه ضمانتی برای رشد و شکوفایی فضایل انسانی در آن وجود ندارد. عمده خوبیها و کمالات والای انسانی در پرتو تشکیل خانوادهای سالم، به فعلیت میرسد.
۵) اضطراب، تشویش و احساس نگرانی:
در دوستیهای موجود بین دختران و پسران، از آنجا که مقاومتی بسیار قوی از طرف پدر یا مادر یا جامعه برای ممانعت از برقراری این دوستیها وجود دارد، این گونه دوستیها با مخاطرات روانی گوناگونی از جمله اضطراب و تشویش همراه است.
وجود افکار دیگری چون احساس گناه، نگرانی از تهدیداتی که توسط پسر برای فاش کردن روابطش با دختر صورت میگیرد، یک تعارض درونی و اضطراب مستمر را به دنبال خود دارد.
بنابر این وجود چنین دلهرهها و اضطرابهایی که گاهی لطمههای جبران ناپذیری بر جسم و روان انسان دارد، از جمله آسیبهای این گونه روابط است.
۶) محرومیت از ازدواج پاک:
هر انسانی در سرشت و نهاد خویش به دنبال پاکیها و نجابت است. دخترانی که در پی این روابط آلوده هستند در حقیقت پشت پا به سرنوشت خود زدهاند و این امر باعث میشود که آنها به جرم آلودگی به این روابط شرایط ازدواج پاک را از دست بدهند. البته این گونه روابط ناسالم حتی در ازدواج پسران نیز تاخیر ایجاد می کند ولی دختران بیش از پسران در معرض این آسیب قرار دارند. در پایان به چند پرسش اساسی اشاره میشود:
▪ به نظر شما یک رابطه و پیوند مطلوب چه ویژگیهایی دارد؟
▪ آیا روابطی که بر پایه هوسرانیها و سرگرمیهای زودگذر است، میتواند روابطی پایا و پویا باشد؟
▪ آیا هر انسانی با هر صفت و ویژگی شایسته ارتباط و دوستی است؟
▪ آیا پسندیده نیست که انسان سرمایه عشق و محبت خود را برای زندگی آینده خویش پس انداز کند.
چگونگی ارتباط دختر و پسر
آدمی در 2 جنس زن و مرد آفریده شده است و خداوند گرایش این دو جنس به یکدیگر را در نهاد آنها سرشته است طبیعت انسان، عرف جامعه و شریعت اسلام هم بر این گرایش صحه گذاشته و آن را به عنوان بدیهی ترین اصل فطرت پذیرفته است؛ اما ارتباط دختر و پسر پیش از ازدواج چگونه و حد و حدود آن کدام است؟ مبنای این ارتباط چیست و چگونه می توان حد و مرز آن را تعیین کرد. باید بدانیم مبنای ارتباط دختر و پسر از نظر دین اسلام چیست. نظریه اضطرار: یک مبنا در جامعه ما این است که در ارتباط دختر و پسر، اصل بر اضطرار یا ضرورت است. یعنی تا در جامعه ضرورتی نباشد و موقعیت اضطرار به وجود نیامده باشد بهتر است زن و مرد، دختر و پسر با یکدیگر ارتباط بر قرار نکنند. این نظریه بیشتر میان خانواده های سنتی و افراد سنتی. مذهبی به چشم می خورد نظریه اختلاط : در برابر این نظر، مبنای دیگری در جامعه تبلیغ و ترویج می شود که نظریه اختلاط نام دارد. بر اساس این نظریه زن و مرد با رعایت حدود شرعی و حجاب و نگاه و ... با یکدیگر ارتباط برقرار می کنند. مثل 2 انسان نه 2 جنس مخالف. برای مثل 2 دانشجوی دختر و پسر می توانند با یکدیگر، بحث علمی کنند و معاشرت داشته باشند، ضمن آن که حدود شرعی را حفظ کنند. در حال حاضر این نظریه در نهادهای رسمی کشور، اداره ها، واحدهای فرهنگی و دانشگاه ها، صدا و سیما و ... حاکم شده است. حال باید دید مبنای 2 نظریه اختلاط و اضطرار چیست؟ کسانی که قائل به نظریه اضطرار در ارتباط دختر و پسر هستند می گویند : " آقا جان زن و مرد مثل آتش و پنبه هستند و قرار گرفتن آنها کنار هم خطرناک است " در نهاد دختر و پسر، کشش فوق العاده ای وجود دارد؛ البته برخی تصور می کنند این همان غریزه جنسی است در حالیکه با هم متفاوت است . به هر حال بر اساس این نظریه آنچه مسلم است این است عشقی که میان 2 جنس مخالف به وجود می آید، به قدری قوی و انرژی زاست که خانمان سوز می شود و دیگر، عقل و تقوا نمی تواند آن را کنترل کنند. این گروه حضرت یوسف (ع) را هم مثال می آورند که با وجود همه پاکی و نجابت ، نتوانست در مقابل یک زن مقاومت کند. آنجاست که دست به دعا برمی دارد و می گوید: "خدایا اگر مرا نجات ندهی ممکن است پایم بلغزد ". این مساله نشان می دهد که پاکی افراد ، نمی تواند از بروز خطر جلوگیری کند و از طرفی عقلانیت افراد هم جلوی آن را می گیرد. اینها می گویند حالا که می دانید اینقدر احتمال خطر وجود دارد، بهتر است دختر و پسر هیچ ارتباطی با هم نداشته باشند، مگر آن که مجبور شوند با یکدیگر ارتباط بر قرار کنند. نظریه اختلاط چه می گوید؟ در برابراین گروه، اختلاطیون مبنای دیگری را بیان می کنند و می گویند: " الانسان حریص علی ما منع منه"، یعنی انسان حریص است بر آن چیزی که او را منع کنند. آنها بر این باورند که اگرمی خواهیم جامعه ای سالم داشته باشیم باید حساسیت دختر و پسر را نسبت به یکدیگر کم کنیم. شهید مطهری در کتاب فلسفه حجاب بیان خیلی زیبایی از حرص و حریص شدن دارد. او می گوید: "حرص در 2 زمان پدید می آید، یکی وقتی عامل، تحریک باشد و دیگری وقتی عامل، منع باشد. اگر زمینه تحریک بر طرف شد و بعد منع کردیم، حرص ایجاد نمی شود. " شهید مطهری می گوید: " اگر تحریک را کم کردیم، حرص ایجاد نمی شود؛ اما اگر گفتیم دختر و پسر می توانند با هم باشند و باهم مراوده کنند، در واقع عامل تحریک را بتدریج ایجاد کرده ایم. از طرف دیگر آنها را منع می کنیم که شما فقط حق دارید در حد بیان مسائل درسی، علمی، فرهنگی و سیاسی با یکدیگر صحبت کنید و وارد فضاهای دیگر نشوید، این امکان ندارد، چون زمینه های تحریک فراهم شده است " همان گونه که نظریه اختلاط غیر جنسی ، ما را به نظریه فروید می رساند که می گفت: " بندها را باز کنید و بگذارید همه آزاد باشند " . اسلام نیز صددرصد با نظریه حبس زنان مخالف است. اسلام خانه نشینی زن را قبول ندارد. بزرگانی مثل امام راحل(ره) مرتب تاکید کردند که زن باید در جامعه حضور اجتماعی داشته باشد و حضور اجتماعی زنان با نظریه اضطرار سازگار نیست. معتقدان نظریه اضطرار، گاهی به برخی روایات نقل شده از حضرت فاطمه(س) تمسک می جویند. من می پرسم حدیث شریف کسا به وسیله چه کسی به دست ما رسیده است ؟ چرا حضرت زهرا(س) حدیث را به یک مرد نامحرم به نام جابربن عبدالله انصاری می گوید ؟ ما روایت داریم که صحابه پیامبر مرتب با حضرت زهرا(س) رفت و آمد داشتند و به منزل او می آمدند. گاهی حضرت زهرا (س) می گفتند: دلم هوای اباذر را کرده است، بگویید بیاید تا او را ببینم. حتی روایت داریم که یکی از صحابه ، در ملاقات با حضرت از زردی چهره او اظهار نگرانی می کند و سلمان از مندرس بودن لباسهای فاطمه زهرا(س) سخن می گوید. این چگونه می تواند با مبنای اضطرار سازگار باشد ؟ البته ترجیح دارد که وقتی ضرورتی نیست، ارتباطی بر قرار نشود . اما نظریه اضطرار حرفش این است که تا ضرورت نشده ، زن از خانه بیرون نیاید و با مرد صحبت نکند؛ اما اگر این نظریه را تعدیل کنیم و بگوییم ترجیح و رجحان عقلایی باشد، نظریه خوبی است. مبنای دینی ارتباط چیست؟ این 2 نظریه ایرادهایی وجود دارد که هیچکدام از آنها جامع و کامل نیست و باید دید بالاخره مبنای دینی چیست؟ نظریه اختلاط اصولا با رفتار پیامبر اسلام(ص) سازگار نیست. روایت است که پیامبر(ص) هنگام عبور از خیابان ها و کوچه ها می گفتند: آقایان از وسط کوچه و خانمها از کنار حرکت کنند یا ورود و خروج خانمها از مسجد جدا باشد. پس باید حدود این روابط را از قرآن کریم جست که تبیان لکل شیء است. در قرآن ... قرآن ارتباط دختر و پسر را به گونه ای زیبا در داستان دختران شعیب برای ما ترسیم می کند. اگر کمی دقت کنیم می بینیم قرآن با چه لطافتی این 2 نظریه را رد می کند. " موسی یک جوان مجرد و غریبه است که روزی از بیابان می گذرد و 2 دختر جوان را می بیند که دارند گوسفندهایشان را از برکه آب دور نگه می دارد. موسی جلو می رود و از آنها می پرسد؛ چرا گوسفند هایتان را از دیگر گوسفندان جدا می کنید. آنها موقرانه پاسخ می دهند گوسفندها را آب نمی دهیم تا وقتی چوپان های مرد از اینجا بروند ". ببینید در همین آیه اول ، هر 2 نظریه رد شد. اگر مبنا ضرورت است، هیچ ضرورتی رخ نداده بود که موسی با این دختران سخن بگوید و اگر مبنا اختلاط است ، موسی نگفت این حرفها چیست مگر این چوپان ها لولو خورخوره هستند. آنچه مسلم است حریم زن و مرد باید رعایت شود : " موسی گوسفندان آنها را آب می دهد. سپس می رود زیر درختی و دعای بسیار زیبایی می کند. می گوید: " رب بما انزلت الی خیر فقیر " خدایا نسبت به آن چیزی که تو می خواهی به من بدهی، من فقیرم. " نمی گوید چه می خواهد، می گوید هر چه می خواهی به من بده. گرسنه بود، غذا می خواست. تشنه بود آب می خواست، از دست فرعونی ها فراری بود، امنیت می خواست. مکان نداشت، مسکن می خواست. بیکار بود اشتغال می خواست. زن نداشت، همسر می خواست. اشتغال و ازدواج و امنیت و مسکن ، حق یک جوان است؛ اما موسی گفت: خدایا به آن خیری ، که تو از خیر به من نازل می کنی، محتاجم. در آیات بعد دقت کنید : چقدر شعیب زیبا از دخترانش می پرسد: "چرا زود آمدید ". آنها پاسخ می دهند: "جوانمردی به گوسفندان ما آب داد ". شعیب به دخترش می گوید: "برو و آن جوانمرد را نزد من بیاور ". ملاحظه می کنید : اگر شعیب می خواست اضطراری رفتار کند ، نباید دختر جوان را می فرستاد و اگر دختر هم می خواست اختلاطی بر خورد کند راحت به موسی می گفت بیا برویم، پدر با تو کار دارد؛ اما این دفعه دختر تنها به دیدار موسی می رود و در اوج حیا و متانت " تمشی علی استحیاء" حرکت می کند و کنار جاده منتظر می ماند. موسی فهمید دختر جوان با او کار دارد. بلند شد و جلو آمد. دختر جلو نرفت. در برخی روایات آمده است که جامه ای بلند را روی سرش کشید و خیلی مختصر و مفید گفت: پدر گفته، برای جبران زحمتی که برای ما کشیده اید نزد او بروید تا زحمت شما را پاس بدارد. باز در روایات آمده است که دختر می گوید: موسی قوی و امین بود می گویند از کجا امین بودنش را فهمیدی، پاسخ می دهد: موسی نگفت بیا، دوشادوش هم حرکت کنیم؛ بلکه گفت ما رسم نداریم پشت سرزن حرکت کنیم، چون می دانید نگاه به قامت زن از پشت سرهم ایراد دارد، ولو این که محجبه باشد. موسی افزود: بگذارید من جلوتر بروم و این گونه جوانمردی خود را نشان می دهد. پس از نقل داستان، دختر شعیب به پدر می گوید: او جوانی است قوی و امین، او را اجیر کن. و شعیب به موسی می گوید: می خواهم یکی از دخترانم را به عقد تو درآورم. بعضی ایراد می گیرند که چرا شعیب بدون مشورت با دخترش چنین تصمیمی گرفته ست؛ اما در تفسیرها آمده است که دختر شعیب با خواستن اجیر کردن، نظر مساعد خود را به پدر فهمانده است. یک جمله معترضه بگویم : برخی جوانها از ما می پرسند خواستگاری دختر از پسر چه حکمی دارد ؟ می گویم از نظر شرعی هیچ ایرادی ندارد، اما حیای دختران به آنها اجازه ی چنین کاری نمی دهد؛ ولی خیلی وقتها دختران با کنایه این کاررا می کنند. مثل دختر شعیب که با کنایه خواست پدر، موسی را اجیر کند. در منطق قرآن ، ارتباط دختر و پسر ذکر شده است و قرآن هر دو مبنای اضطرار و اختلاط را رد کرده، با یک عبارت زیبا، تکلیف همه چیز را روشن می کند. می گوید "عاشرو هن بالمعروف". مبنا در ارتباط دختران و پسران این است که معروف را رعایت کند. ببینید عرف ارتباط دانشجویان چیست؟ عرف محیطهای فرهنگی چیست؟ عرف محیط شهری و روستایی چیست؟ عرف مسجد و حوزه و ... چیست؟ بعد نگاه کنید در این عرف خلاف شرع و عقل و طبیعت نباشد. سپس براساس همان مبنا ارتباط برقرار کنید. خداوند 38 بار در قرآن کریم از کلمه معروف استفاده کرده که 19 بار آن به اصل مشهور امر به معروف مربوط است و 19 بار آن به ارتباط زن و مرد. قرآن به ما مبنا ارائه کرده و می گوید: "تبیان بکل شیء " و مشکل ما را حل کرده. عرف پسندیده در مساجد این است که پرده ای میان آقایان و خانم ها می کشند . در دانشگاه ها عرف پسندیده چیست؟ حضرت امام (ره ) اول انقلاب پیام می دهد که پرده ها را از کلاسهای درس بردارید. حال همین امام در منزل خودشان وقتی نوه ها به بلوغ می رسیدند، آنها را از شوخی کردن با یکدیگر بر حذر می داشتند. پس باید دید عرف پسندیده چیست. در دانشگاه تهران یا امیرکبیر یا دانشگاه سیستان و بلوچستان عرف ارتباط دختر و پسر با یکدیگر متفاوت است. باید دید عرف پسندیده در هر محیط چیست و بعد، آن شیوه خلاف عقل و شرع هم نباشد. قرآن می گوید : "معروف ، عرف پسندیده ای است که پسند شرع شرط آن است." قرآن می گوید ارتباط بر قرار کنیم چرا که گفته " عاشروا " معاشرت کنید؛ " قولوا " صحبت کنید. قرآن منفی برخورد نمی کند؛ اما می گوید : "دقت کنید که ارتباط شما بر مبنای معروف باشد ". فطرت ما هم این حرف را خیلی قشنگ می پسندد. طبع دختر و پسر مجرد با متاهل فرق دارد. انسان هر چه جوان تر باشد و جلوه های جوانی و جمال در او قوی تر باشد، ضریب آسیب پذیری اش بیشتر می شود و ایمنی اش کمتر. در ارتباط دختر و پسر بیشتر از آن چیزی که خود آگاه ما توجه داشته باشد، ناخود آگاه ما عمل می کند. در اردوهای فرهنگی، در کارهای علمی و بحثهای بین دختر و پسر، شاید ظاهر بحث علمی باشد، اما باید به حس ناخود آگاه آدمی دقت کرد . باید به پشت صحنه روان ناخود آگاه ارتباط ها دقت کرد. بویژه آنجا که فضا، فضاهایی به ظاهر مذهبی و فرهنگی هستند؛ چرا که ممکن است در جریان یک کار فرهنگی ، افراد از آن حس ناخود آگاه غافل باشند. روزی یکی از دانشجویان گفت: مشکلی برای من پیش آمده و آن این است که پسردایی ام به خواستگاری ام آمده. گفتم این که اشکالی ندارد. گفت: آخر او از من خیلی کوچکتر است. به خانه ما می آمد و من به او درس ریاضی می دادم. پس از مدتی گفت : می خواهم با تو ازدواج کنم. همگی به او خندیدیم و فکر کردیم شوخی می کند؛ اما دیدیم موضوع جدی شده است. پرهیز از ازدواج اجباری دانشجویی از دوستان خود نظر سنجی تهیه کرده بود و از آنها خواسته بود نظرشان را راجع به ارتباط دختر و پسر بگویند. یکی از آنها خیلی زیبا نوشته بود. گفته بود من حاضر نیستم با هیچ پسری صحبت کنم چون که نمی خواهم دچار ازدواج اجباری شوم. بله، او از علاقه ای هراس دارد که ممکن است بدون هیچ پشتیبانی معرفتی نسبت به پسری در او به وجود آید. حالت وجودی زن این گونه است که اگر کسی به او علاقه مند شود ناخود آگاه او نیز علاقه مند می شود، بعد بتدریج تصمیم می گیرد با او ازدواج کند. یعنی ازدواج اجباری. نکته دیگری هم تاکید کنم. برخی می گویند ما ارتباط بر قرار می کنیم و تا به حدی که رسیدیم، آن را قطع می کنیم. من می گویم ارتباط دختر و پسر در مرحله اول عنانش دست شماست تا جایی که بگویید کجا بروم، کجا نروم؛ ولی آن زمان که به آن حد خطرناک رسید، عنان از کف شما می رود. دیگر شما نیستید که بگویید من دیگر نمی توانم به ارتباط ادامه دهم. دست کم دیگر در فضای تخیلی خودتان نمی توانید آن را مهیا کنید، پس باید مراقب بود.
بایدها و نبایدها در روابط دختران و پسران
زهرا نساجى با بررسی روابط موجود بین دو جنس مذکر و مؤنث در جامعه ما ، می توان دسته های مختلفی از رفتار را مشاهده کرد که هریک از این نوع برخوردها ارتباط مستقیمی با عوامل تعیین کننده رفتار ، از جمله سطح تحول شخصیت، سطح تحول هوش،و تراز فرهنگی انسان دارد . دسته های مهم در برخوردهای بین دودختر و پسرعبارتند از: 1- برخورد مبتنی برشناخت و احترام متقابل : این نوع برخورد بر اساس درکی که انسان از شأن انسانی خود و نیز جایگاه و رفعت انسانی دیگران دارد ، صورت می گیرد . انسانی که برای انسانیت و شأن خود ارزش والایی قائل است ، روابطش را با دیگران به گونه ای تنظیم می کند که در آن احترام متقابل و ارزش گذاری متعالی و متعامل رعایت شده باشد . چنین برخوردی زمانی ایجاد می شود که انسان به نیازهای روانی خود در کنار نیازهای زیستی خویش توجه داشته باشد و نوع برخورد او با دیگران،بیشتر از سطوح بالاتر نیازها نشأت گرفته باشد . این نوع برخوردِ احترام آمیز ، به دور از پرخاشگری ، به دور از نیات سود جویانه و اندیشه های مبتنی بر سوء استفاده انجام می گیرد . حال برای این که جایگاه این نوع برخورد را بهتر نشان دهیم ، ضروری است به بررسی انواع دیگر برخوردها نیز بپردازیم . 2- برخورد مبتنی بر شرم افراطی : بهتر است پیش از توضیح این بند به تفاوت دو اصطلاح" شرم" و" حیا" بپردازیم . شرم که بیشتر مترادف با خجالت کشیدن و یا کناره گیری کردن است ، اصطلاحی است ناظر بر ناتوانی انسان در یک برخورد اجتماعی . فردی که دچار شرم است ، در یک موقعیت اجتماعی خاص نمی تواندرفتارمناسب و مطلوبازخود نشان دهد . اصطلاح دیگر حیاست . حیا یک صفت پسندیده اخلاقی است و آن عبارت است از خویشتنداری ارادی فرد در انجام اعمالی که خلاف قاعده و شأن شرعی و عرفی باشد . حیا در حقیقت نوعی توانایی است ، در حالی که شرم یا خجالت،نوعی ناتوانی به شمار می آید . انسان وقتی می باید سخنی را در مقابل جمعی بگوید ، ولی خود را ناتوان از بیان آن می یابد ، دچار شرم است؛ در حالی که وقتی انسان تمایل دارد مثلاً نسبت به بزرگتر خویش از جمله پدر ، مادر ، معلم و یا مربی خود رفتاری مبتنی بر بی حرمتی نشان دهد و از عهده انجام چنین کاری نیز برمی آید ، ولی به دلیل داشتن صفت حیا خویشتن داری کرده ، آن را انجام نمی دهد ، نوعی توانایی و قدرت را از خود به نمایش گذاشته است . با این توصیف می باید برخورد مبتنی بر شرم و برخورد مبتنی برحیابا جنس مخالف را از یکدیگر تفکیک کنیم . برخورد مبتنی بر شرم برخوردی از روی ناتوانی است ، در حالی که برخورد مبتنی برحیا ،برخوردی خویشتندارانه و ارادی است . کسانیهستندکه در مقابل جنس مخالف دچار خجالت زدگی شده ، از خود شرم افراطی نشان می دهند؛ دسته ای دیگرانواع برخوردهای اجتماعی بین دو جنس را می سازند . پسری که به هنگام مواجهه با جنس مخالف دست و پای خود را گم می کند و نمی تواند بر اعصاب خود مسلط شود و یا دختری که در مواجهه با جنس مخالف توانایی برخورد صحیح کلامی را از دست می دهد و نمی تواند مطالب را به درستی و مبتنی بر تفکر بیان نماید ، مصداق چنین برخوردی هستند . چنین فرد یا افرادی از این ناتوانی به نوعی دچار آسیب خواهند شد . 3- برخورد اضطراب آلود و هیجان زده: در ادامهیبرخورد مبتنی بر شرم افراطی ، برخورد هیجان زدهیافراد در مقابل جنس مخالف را می توان یافت . این نوع برخورد به صور مختلف مانند عصبانیت ، سرخ شدن و بالارفتن ضربان قلب ، عجولانه رفتار کردن و رفتار مبتنی بر ترس و یا خوشحالی افراطی دیده می شود . هیجان که یک حالت برانگیختگی روانی است شامل تمامی مواردی که نام بردیم اعم از ترس ، خوشحالی ، عصبانیت ، عجله و امثال این هاست . هر چند که هیجانات اجزای لاینفک رفتارانسانی هستند و لی می باید برای اتخاذ تصمیم صحیح و نشان دادن رفتارمناسب تحت کنترل در آیند .برخورد با جنس مخالف به شکل هیجان زده،می تواند تصمیم گیری و نیز انجام اعمال صحیح ما را تحت الشعاع خود قرار دهد . به طور کلی ، توصیه روان شناسان به انسان ، کنترل هیجان ها و حفظ خونسردی در تمامی موقعیت های زندگی است.این توصیه،از رفتار اجتماعی ما با جنس مخالف نیز جدا نیست . 4- برخورد خشک و محدود : دستهیدیگری از انواع رفتارهای متقابل بین دو جنس در جامعه ما رفتار خشک و محدود است . در این نوع رفتار، زن و یا مرد به گونه ای با جنس مخالف مواجه می شود که گویی از وی متنفر است و یا این که بهشدت او را طرد می کند . هر چند که حفظ حدود شرعی از جمله نحوه نگاه کردن به نامحرم می باید جزو صفات متعالی یک انسان به شمار آید . 5 - برخورد مبتنی بر پرخاشگری : در توضیح این مطلب بهتر است به تفاوت موجود بین عصبانیت یا خشم ( که نوعی هیجان است )و پرخاشگری(که یک نوع رفتار و تمایل است ) ، اشاره ای داشته باشیم . پرخاشگری در اصل تمایل و یا عمل فرد است در جهت آسیب زدن به یک شیء و یا شخص دیگر . در حالی که عصبانیت یک حالت برانگیختگی هیجانی است که در آن تغییرات بدنی آشکاری دیده می شود . در حالت عصبانیت،فرد کنترل خود را بر اعمالش تا حدودی از دست می دهد . پرخاشگری ممکن است با عصبانیت همراه باشد و گاه بدون آن بروز کند . فردی که با خونسردی تمام در گوشه ای نشسته ، چیزی را عمداً تخریب می کند و یا حتی در پرخاشگری های افراطی با خونسردی تمام جان فردی را می گیرد ، پرخاشگری را بدون عصبانیت از خود نشان می دهد . ولی فردی که با عصبانیت دست به شکستن چیزی و یا ضرب و جرح دیگری می زند ، پرخاشگری را با عصبانیت تواماً دارد . برخی از برخوردهای بین دو جنس در جامعهیما از نوع برخوردهای پرخاشگرانه است . اما این نوع از برخوردها را به نحو آشکار از برخوردهای هیجان زده منفک و مجزا می کنیم . پسری که برای نشان دادن توجه خود به یک دختر،با موتور و یا ماشین از کنار او بهسرعت می گذرد و او را دچار ترس می کند و رفتارهایی از این قبیل ، نشانگر رفتارهای پرخاشگرانه است . پرخاشگری نسبت به جنس مخالف می تواند مشکلاتی را در زندگی آتی انسان ایجاد کند . پرخاشگری که سرچشمهیآن یک تمایل درونی برای آسیب زدن می باشد،ممکن است به صورت اعمالی که به نحوی فرد مقابل را ناراحت می کند و یا می رنجاند و نیز گفتن کلماتی که به نوعی آزار دهنده است ، تجلی داشته باشد . 6- روابط پنهانی : برقراری روابط پنهانی با جنس مخالف پیش از ازدواج ، یکی دیگر از انواع رفتارهای بین دو جنس را در جامعه ما نشان می دهد . برقراری روابط پنهانی و مخفیانه در طبیعتِارتباط بین دو جنس نهفته است ، ولی باید بین ارتباطِ پنهانی قبل و بعد از ازدواج،تفاوتی آشکار و اساسی قایل بود . ازدواج نقطه ای است که درآن می تواند عمیق ترین روابط فردی و پنهانی بین دو جنس شکل گرفته ، و به شکلی مطلوب استمرار پیدا کند . در حالی که پیش از ازدواج ، این نوع روابط بهخصوص از جانب افرادی که نمی توانند بر رفتار خود تسلط کافی داشته باشند ، می تواند مشکل ساز باشد . دختران و پسرانی که بدون تسلط کافی بر اعمال و رفتار خود،اقدام به برقراری روابط پنهانی با یکدیگر می کنند ، معمولاً در این زمینه دچار نوعی آسیب و یا شکست می شوند . 7- برخوردهای غیر عادی و ناپخته : این نوع برخوردها بیشتر توسط کسانی صورت می گیرد که به لحاظ فرهنگی ، تحول هوشی و تحول شخصیتی،در سطحی بسیار پایین و مبتذل قرار گرفته اند . متلک گویی ، ایجاد مزاحمت های خیابانی و یا مزاحمت های تلفنی از جمله این نوع رفتارهای ناپخته است . 8- افراط در معاشرت : این نوع رفتار که معمولاً متأثر از فرهنگ غربی در زمینه ارتباط بین دو جنس است،بیشتر در میان خانواده هایی دیده می شود که دارای یک فرهنگ منسجم و اصیل شرقی و اسلامی نیستند. اختلاط بیش از حد بین دختر و پسر،پیش از ازدواج با توجیهاتی مانند زمینه سازی برای شناخت بهتر دو جنس از یکدیگر و یا زمینه سازی برای کسب تجربیات عملی برای انجام یک ازدواج موفق صورت می گیرد . میهمانی ها ، جشن تولدها ، مراسم مختلف ورزشی و مسافرت های دسته جمعی که معمولاً بستر و محمل چنین روابطی است ، در میان این دسته از افراد به وفور دیده می شود . چنین اعمالی بدون توسل به عناصری از فرهنگ غرب اساساً امکان پذیر نیست و این نکته معمولاً مردم ما را دچار تعارض و آشفتگی می کند ، زیرا یک فرهنگ در درون خود دارای انسجام است وما نمی توانیم فرهنگ را به شکل مخلوط و بدون انسجام وبرگرفته از جوامع مختلف به کار گیریم . شاید گرفتاری بزرگ بشر در عصر حاضر دور افتادن از یک فرهنگ منسجم و سازمان یافته باشد.به این ترتیب ملاحظه می شود که افراط در معاشرت ، یک پدیده غربی در جامعه ماست . ما برای برخوردهای مناسب بین دو جنس برنامه ،نظام و حدود معینی را به شکل مشخص در اختیار داریم.به منظور بررسی این مطلب به بحثی دیگر می پردازیم . ب ـ وضع مطلوب در روابط دختر و پسر : پس از بحث در مورد وضع موجود در روابط دختر و پسر می توانیم حدود ارتباط مناسب بین دو جنس را مورد بحث و بررسی قرار دهیم . برای نشان دادن وضع مطلوب در روابط بین دو جنس می توان به ویژگی ها و خصوصیات زیر اشاره کرد .1- شناخت واقعیت های جنس مخالف :در این زمینه بهتر است به گونه ای عمل کنیم که واقعیت جنس مخالف را تا حد ممکن بشناسیم و بر اساس این شناخت ، اعمالمان را تنظیم کنیم . به نظر من بهترین راه شناخت جنس مخالف،در نظر گرفتن و شناخت دقیق تر واقعیت وجودی افرادی از جنس مخالف است که با ما سالها زندگی کرده و ما آنها را در نشیب و فرازهای گوناگون زندگی از نزدیک آزموده ایم. برای جنس مؤنث شناخت پدر ، برادر ، عمو ، دایی و امثال این افراد می تواند تا حد زیادی واقعیت جنس مخالف را نشان دهد . برای جنس مذکر نیز واقعیات مشاهده شده از مادر ، خواهر ، خاله ، عمه و امثال این ها می تواند نشانگر واقعیات وجودی جنس مخالف باشد . در صورتی که بدانیم و یقین داشته باشیم که افراد جنس مخالف تا حد بسیار زیادی-بخصوص از آن جهت که در زندگی ما عملاً مؤثر است-با یکدیگر مشابهت دارند ، دیگر دچار خیالپردازی و تصور رویایی در مورد جنس مخالف نخواهیم شد. 2- اجتناب از خیالپردازی و تصور رویایی در مورد جنس مخالف : یکی از مشکلات موجود در روابط بین دو جنس،داشتن تصورات خیالی از یکدیگر است . گاه دختر و پسر از یک فرد بخصوص،تصویری خیالی و کاملاً غیر واقعی می سازند و با آن تصویر زندگی می کنند . برای دختر گاه یک پسر با تمام ضعف ها و محدودیت ها و همچنین ناپختگی ها و رشدنایافتگی ها به شکل شاهزاده ای که سوار بر اسب سپیدی از راه رسیده و او را به سرزمین رؤیاها می برد ، تجلی پیدا می کند . و یا برای پسری سرخورده و ناتوان از هدایت و سامان دادن به عواطف ، افکار و احساسات دختری چنان تجلی پیدا می کند که گویی فرشته ای مهربان از آسمان ها برای نجات او و برای ایجاد پناهگاه برای او به زمین آمده است . این تصورات رؤیایی بسیار زود از بین خواهند رفت و واقعاً مانند یک رؤیا در زندگی زایل خواهند شد . بنابراین در یک ارتباط مطلوب بهتر است از رؤیا پردازی در مورد جنس مخالف بهشدت اجتناب کنیم . این مطلب با عشق و دوست داشتن مغایرتی ندارد . انسان می تواند فردی را بسیار عمیق دوست بدارد و لکن این دوست داشتن نباید موجب کوری و کری انسان شود . 3- ا ز بین بردن ترس ها ، دلهره ها ، هیجان ها ، احساس خصومت و خشونت نسبت به جنس مخالف : سومین ویژگی در یک برخورد مطلوب ، خالی کردن ذهن از عواطف منفی است . هرگونه احساسی که می تواند جنس مخالف را در ذهن ما به شکل منفی جلوه دهد و یا موجب رفتار مخرب ما نسبت به او باشد ، می باید از ذهن حذف شده یا اصلاح گردد . 4- حفظ خونسردی و صلابت شخصیت ، به هنگام برخورد با جنس مخالف : ما باید به هنگام برخورد با جنس مخالف ، خونسردی خود را حفظ کرده ، وهیجانات مختلف را از خود دور کنیم و چنین امری حداقل از دو طریق امکان پذیر است: اول اینکه تلاش کنیم جنبه های ارادی اعمالمان را افزایش دهیم و به عبارت دیگر با داشتن برنامه هایی در جهت تقویت اراده خویش گام برداریم . انسان هایی که خود را به دست امیال و راحتی ها می سپارند معمولاً تسلط خوب و کافی بر اعمال خویش ندارند . دوم این که از طریق تمرین و حفظ خونسردی به هنگام مواجه شدن با جنس مخالف ، تلاش کنیم به سطحی از کنترل رفتار دست بیابیم که در آن خونسردی و صلابت کافی در برخورد با جنس مخالف را داشته باشیم . 5- برخورد مبتنی بر احترام با مراعات حدود شرعی در مورد محرم ، نامحرم ، حلال و حرام : در فرهنگ ما برخورد مناسب بین دو جنس به شکل دقیق در چگونگی ارتباط بر اساس ملاک های چهارگانه محرم و نامحرم و حلال و حرام مشخص شده است . رعایت این حدود،نشانگر آشنایی ما با فرهنگ منسجم اسلامی است .برای شناخت این حدود لازم است به کُتب فقهی مناسب مراجعه گردد. 6- فقدان روابط پنهانی با جنس مخالف و مشورت با والدین در این گونه موارد : برقراری روابط پنهانی پیش از ازدواج ممکن است تا بدان جا پیش رود که به نوعی به هر یک از طرفین آسیب رسانده و آنها را در مقابل عمل انجام شده قرار دهد . بهتر است دختران و پسرانی که تجربه و شناخت کافی از جنس مخالف ندارند و نیز تسلط کافی بر اعمال و افعال خویش نیافته اند ، از طریق مشورت کردن با والدین و احتمالاً در میان گذاشتن تمایل خود نسبت به کسی ، از آنان راهنمایی بخواهند و از این راه احتمال آسیب دیدگی روانی و تربیتی خویش را کاهش دهند . 7 – اجتناب از برقراری روابط صمیمانه با جنس مخالف قبل از عقد شرعی : با این حال که روابط ما با جنس مخالف می باید خالی از پرخاشگری و ناپختگی و به دور از بی احترامی باشد ، لکن نباید ارتباط صمیمانه ای بین ما برقرار شود و این مطلب را حتی به رغم وجود علاقه بین دو جنس نیز می باید رعایت کرد . 8ـ نداشتن رفتارسَبُک ، خود نمایی و جلب توجه جنس مخالف در مجامع مختلف : توصیه می شود که دختران و پسران از داشتن رفتار سـَبـُک مبتنی بر جلب توجه جنس مخالف دوری گزینند . این مطلب به رغم این که به صورت یک راهنمایی برای دختران و پسران ارائه می شود ، ولی گاهی اوقات از طرف برخی از دوستان نوجوان و جوان مورد اعتراض قرار می گیرد . بعضی از دختران در مقایسه خود با دیگران به این نکته اشاره می کنند که آنهایی که رفتار آنچنانی در پیش می گیرند و خود را به اشکال مختلف به جنس مخالف عرضه می کنند در زندگی موفق ترند ، بسیار زودتر ازدواج می کنند و تشکیل زندگی می دهند . در حالی که ما به دلیل داشتن رفتار سنگین ، پیوسته دچار تنهایی و دورافتادن از ازدواج می شویم . چنین عباراتی به نوعی برای این دختران راهنمای عمل قرارمی گیرد و آنها را دچار تعارض بین حفظ حرمت ، عفت و رفتار موقر از یک سو،و داشتن یک رفتار خودنمایانه مبتنی بر جلب مشتری از سوی دیگر می سازد . انسانی که دارای اهداف و آرمان های شناخته شده و منسجم در جهت حفظ کرامت انسانی خویش است هرگز از این وضع دچار تعارض نمی شود . او به دنبال یافتن همسری پاک و عفیف است ، ولی کسی که از طریق نمایش دادن اندام ها و ظاهر خود ، پسری را به سوی خویش جلب می کند ، قطعاً باید بداند کسی را شکار کرده است که چیزی جز امیال حیوانی انسان نمی شناسد .در قرآن کریم آمده است:" زنان ناپاک ،از آن مردان ناپاکند و مردان ناپاک از آن زنان ناپاک،و زنان پاک از آن مردان پاک و مردان پاک از آن زنان پاک اند."اگر ارزش های عالی انسانی مانند عفت، ایمان ، پاکدامنی ، خوش قلبی و سلامت نفس برای کسی معنا پیدا نکرده باشد ، او می تواند زندگی خود را از طریق تمایلات سطح پایین تر مانند تمایلات جنسی ، سامان دهد . ولی کسی که به سطوح بالاتر دسترسی پیدا کرده است هر چند که مدتی ارضای تمایلات و نیازهای جسمانی او به تأخیر بیفتد ، حفظ ارزش های عالی انسانی او را کفایت می نماید . ج ـ عشق و نقش آن در ازدواج : یکی از مسائلی که می باید در زمینه ازدواج مورد بحث و بررسی قرار گیرد ، جایگاه عشق در ازدواج است . بهراستی به سؤالاتی که درباره عشق و نقش آن در زندگی وجود دارد چگونه باید پاسخ گفت ؟ سؤالاتی از قبیل:عشق چیست ؟ آیا عشق گناه است ؟ آیا ازدواج بدون عشق معنایی می تواند داشته باشد ؟ عشق باید قبل از ازدواج به وجود آید و یا بعد از آن ؟ آیا هر عشقی ضرورتاً باید منجر به ازدواج شود ؟ آیا عشق لزوماً باید انسان را به طرف انسانی دیگر سوق دهد ؟ عشق به چه عواملی بستگی دارد ؟ چگونه استمرار می یابد ؟ چگونه خاتمه می یابد ؟ و یا چگونه رشد پیدا کرده و به تعالی می رسد ؟ در ادامه ، به این گونه سئوالات پاسخ خواهیم داد، هر چند که اذعان داریم این مطالب تمامی آنچه را که در این زمینه می توان بیان داشت ، شامل نمی شود . 1ـ عشق عالیترین تجلی روح الهی انسان بهراستی عشق چیست ؟ عشق را می توان جاذبه و کشش قلبی انسان به سوی کمال و جمال دانست . زیبایی یکی از کمالات است و زیبایی مطلق،خداست . عشق را جز با عشق نمی توان شناخت . عشق را جز عاشق نمی تواند درک کند .اما برای نزدیک شدن موضوع به ذهن،می توانیم از مثال های موجود در مراتب پایین تر موجودات زنده استفاده نماییم. شعرا و عرفا از جذب0 پروانه به سوی شمع بسیار استفاده کرده اند . هنگامی که شاعر می گوید : بلبل به چمن ز آن رخسار نشان دید پروانه در آتش شد و اسرار عیان دید اشاره به جذبه عاشق به سوی معشوق دارد . از این نوع رفتارها که تنها می تواند نوعی تقریب به ذهن را در برداشته باشد ، می توان به کشش شاخ و برگ درختان به سوی نور اشاره کرد . انسان وقتی در تاریکی قرار میگیرد ، هر نقطه نورانی او را به سمت خود می کشد و این یک کشش به سوی نور است . حیواناتی از قبیل"سوسک"به طرف تاریکی کشش دارند و وقتی جایی روشن است،به تاریکی ها پناه می برند و در نقاط و زوایای تاریک پنهان می شوند . حیواناتی وجود دارند که به طرف جریان ها و میدان های مغناطیسی کشش پیدا می کنند ، مانند ماهی هایی که به کمک ایجاد حوزه های مغناطیسی در دریا به دام صیادان می افتند . در مورد کوچ پرندگان شواهدی وجود دارد که نشان می دهدآنها به سمت و سوی خاصی کشش پیدا می کنند . کششی که شناخت و ادراک ذهن در آن نقشی ندارد . به عبارت دیگر یک کشش ،بدون آن که موجود زنده بداند به کجا می رود . این ها مثال هایی است که تا حدودی معنای کشش به سمت یک هدف و تجهیز یک موجود زنده برای سوق یافتن به سوی آن را نشان می دهد . عشق در مرتبه ای بسیار عالی تر و به عنوان عالی ترین تجلی عالم هستی ، قلب انسان را به سوی کمال و زیبایی مطلق سوق می دهد . خدا انسان را به گونه ای آفریده است که وقتی به سوی نورووجود مطلق متمایل می شود با تمام وجود به سمت آن کشیده می شود . به این ترتیب عشق،کشش قلب انسان است به سوی خداوند . این تعبیر در قرآن کریم و در متون اسلامی باعباراتی مانند" حُب" نشان داده شده است .درقرآن کریمآمده است : اگر خدا را دوست دارید ، تبعیت من(پیامبر) را بنمایید که در نتیجه خدا نیز شما را دوست خواهد داشت و یا زبانم را به یاد خودت گویا کن و قلبم را به عشق خودت شیفته ساز . حب یا عشق ماهیتی انسانی دارد و هدف اصلی آن نیز خداست . ولی "چرا عشقکهاصالتاً می باید متوجه خدا باشد ، به انسان ها تعلق پیدا می کند ؟"سئوالی است که می توان به این طریق به آن پاسخ داد که عشق در مراتب پایین تر انسانی،به سمت نشانه هایی از جمال و کمال الهی که در انسان ها بهعنوان خلیفه او به ودیعت گذاشته شده است متوجه می شود . انسانی که هنوز نمی تواند درکی از جمال و کمال مطلق داشته باشد لاجرم به سوی جمال های عینی و قابل رؤیت کشیده می شود و به سوی کمالات و عواطف انسانی که نشانه هایی از رأفت الهی در وجود انسان هستند ، سوق پیدا می کند . به عبارت دیگر عشق یک انسان به انسان دیگر، اگر خالی از هواها و امیال باشد نشانه ای از عشق به کمال مطلق است . با این دیدگاه است که عشق،یک کمال برای انسان محسوب می شود . قلب عاشق،اشرف بر قلب غیر عاشق است . انسان عاشق،افضل بر انسان غیر عاشق است . برای این که بتوانیم این نکات را بیشتر و دقیق تر توضیح دهیم می باید محورهای دیگری نیز مورد بحث قراردهیم . تفاوت عشق با هوای نفس : عشق را باید عامل تکامل بخش انسان بدانیم . بنابراین باید آن را از ارضای نیازهای معمولی و مشترک حیوانی متمایز نماییم . اگر ما برای رفع نیازهای خود به چیزی یا به انسانی نیازمند باشیم ، این نیاز میان ما و آن شیء یا انسان ، نوعی وابستگی ایجاد می کند ، ولی این وابستگی را نباید با کشش عاشقانه یکی بدانیم . این را باید از نوع هوای نفس بدانیم ، حال آنکه عشق از جمله صفات برتر و متعالی انسانی است . هدف هوای نفس،ارضای خویشتن است ، ولی هدف عشق،بقا و حضور معشوق است ، حتی اگر به فنای عاشق بینجامد . بنابراین ملاک مشخص برای تمیز بین عشق و کشش امیال،در همین است که عاشق درصدد رضایت معشوق است ، نه رضایت خویش . عاشق وقتی با معشوق کامل مواجه می شود ، می خواهد همه چیزش را ، حتی خود را از دست بدهد و عبارت معروف حافظ که می گوید : میان عاشق و معشوق هیچ حایل نیست تو خود حجاب خودی ، حافظ از میان برخیز اشاره به این دارد که می باید فردیت فرد و خود بودن او نیز زایل شود تا معشوق نزد وی تجلی کامل بیابد . با این توصیف باید عشق یک انسان به انسان دیگر را از تمایل و کشش مبتنی بر نیازهای وی منفک و مجزا کرد . به این ترتیب است که اگر فردی نشانه ای از عشق را در دل خویش نسبت به فردی دیگر دارد ، می باید در درجه اول به معشوق خود بیندیشد نه به خویشتن خویش . اگر برای ارضای تمایل خود ، معشوق را بهطـُرق مختلف قربانی می کند و از آن جمله دست به عملی می زند که آبروی وی را خدشه دار سازد ، باید مطمئن باشد که این عشق نیست ، بلکه یک کشش از نوع حیوانی است . 3ـ عشق موجب تعالی و عفت است : بایداین نکته رابدانیم که عشق ، انسان را رو به رشد می برد و موجب کمال اخلاقی و عرفانی انسان می شود و از آن جمله عفت و پاکدامنی را در او افزایش می دهد . انسان عاشق می خواهد پاک زندگی کند ، به پاکی ها برسد و به سوی روشنایی ها سوق پیدا کند و شاید با همین تبیین از عشق است که کلامی معروف از پیامبر گرامی اسلام نقل می شود که فرمود : آن که عاشق شود و عفت بورزد و از این عشق بمیرد ، او شهید مرده است . 4ـ عشق مکمل ازدواج است نه عامل آن : با این بحث ، به موضوع جایگاه عشق در ازدواج وارد می شویم . سئوال این است که اگر کسی فردی از جنس مخالف را دوست بدارد و بهراستی عاشق او باشد ، آیا این امر می تواند تنها عامل تعیین کننده ازدواج آن دو به شمار آید ؟ باید در پاسخ بگوییم : نه . زیرا ازدواج در حقیقت نوعی مشارکت اجتماعی است که در آن دوانسان باید از جهات گوناگون با یکدیگر تناسب عملی داشته باشند ، از آن جمله تناسب اعتقادی ، تناسب اجتماعی ، تناسب عقلانی و تحصیلی و امثال این موارد . انسان در ازدواج تمامی نیازهای سطوح مختلف خود را از ابتدایی ترین نیازهای حیوانی تا عالی ترین نیازهای انسانی به مشارکت می گذارد. برای تشکیل یک خانواده می باید تناسب بین دو انسان برای برآوردن تمامی نیازها در حد بالایی وجود داشته باشد . بنابراین برای ازدواج ما باید به انسانی بیندیشیم که بتواند قسمت اعظم نیازهای مختلف ما را مرتفع کند . به این ترتیب عشق می تواند مکمل چنین ازدواجی باشد، نهفقط عامل تعیین کنندهآن . باید اذعان کنیم که به رغم اهمیت و تعالی عشق در زندگی ، نیازهای واقعی انسان نیز حقیقتی انکارناپذیرند . انسان عاشق نمی تواند به عشق اکتفا کند و از نیازهای خود از این طریق چشم بپوشد . از این رو بهتر است که برای ازدواج انسانی را انتخاب کنیم که در برآوردن نیازهای مختلف ، ما را یار ، همراه و همسر باشد ، نه اینکه تنها به دلیل عشق ، انسانی را برگزینیم که از جهات عدیده با ما تباین ( اختلاف ) داشته باشد. ازدواجی که بدون توجه به نیازهای گوناگون انسان ، حتی نیازهای مربوط به خورد و خواب و... صورت پذیرد و تنها بخواهد عشق را تأمین نماید ،در واقعیتبسیار زود شکست خواهد خورد . 5ـ عشق در قلب سالم جوانه می زند و در آن رشد می کند : با این عبارت وارد این موضوع می شویم که عشق قبل از ازدواج اساسی تر و با دوام تر است یا عشق بعد از ازدواج ؟ باید به این نکته توجه کنیم که عشق در بستر قلب سالم ، حقیقت جو و به دور از تعصبات و هواهای نفسانی جوانه می زند و رشد پیدا می کند . در صورتی که ما انسان ها در تلطیف و تطهیر روح خود بکوشیم ، هر روز خویش را برتر و والاتر از روز قبل قرار دهیم و غل و غش را از درون خود برانیم، قلب را بستر جوانه زدن عشق و رشد روزافزون آن ساخته ایم . بدین ترتیب پس از آن که انسان مناسبی را برای ازدواج برگزیدیم و با او در یک مشارکت انسانی وارد شدیم ، باید منتظر آن باشیم که عشقی پاک میان ما زاده شود و به کمال برسد و در سایه لطف و مرحمت الهی به معشوق حقیقی متصل گردد . چنین عشقی در زندگی،روشنایی می آفریند و هر قدر زن و شوهر به پختگی و کمال نزدیکتر می شوند پاکی و خلوص این علاقه مندی را بیش از پیش در قلب خود احساس می کنند . بنابراین بیاییم برای این که عشق را زنده نگه داریم ، پاسدار حریم آن باشیم و آن را به عنوان گل سرسبد نعمت های الهی به انسان ها هدیه دهیم ، در کمال و صلاح درونی خویش بکوشیم و از این طریق دنیا را تبدیل به گلستان عشق کنیم .
قدرت خداوند را بیشتر مشاهده می کنیم.و چقدر هیجان انگیز است.
به درخت رو به رو نگاه میکنم.درخت افتاده بر روی زمین ریشه هایش در ابرها فرو رفته است. ریشه هایش در اسمان در ذکر و ثنای خداوند است. با تمام وجود خداوند را ستایش میکند. و در حال حمد و ثنای اوست.
و هر چه میگذرد بالا و بالاتر میرود.و دست هایش را بیشتر به عرش میبرد. و پیوسته در حال مناجات با معبود است.
برگ هایش را میبینم که چطور فروتن و متواضع در حال سجده اند و نیایش خدای بی همتا را به جا می اورند.
درخت شاخه هایی پر از برگ را در روی زمین گسترانیده و ریشه هایش همچون مار در هم پیچیده است. و در داخل ابر ها فرو رفته ..
ریشه های قطور درخت گویا با یکدیگر مسابقه گذاشته اند تا ببینند کدام یک زودتر به خدا میرسند. با نیروی هر چه تمام تر و با سرعت بی اندازه در شتابند تا به اسمان برسند.
جای ریشه و برگ های درخت عوض شده است.
و ریشه درخت که همیشه در قعر زمین قرار داشته الان در اسمان هاست.
پس از این درخت میتوانیم درس بگیریم همان گونه که این درخت وارونه شده و جای ریشهبا شاخه ان عوض شده دنیا هم اینگونه است.
وقتی پرنده ای زنده است مورچه را میخورد .وقتی میمرد مورچه ها اورا میخورند .زمان و شرایط در هر موقعیتی میتواند تغییر کند یک درت میلیون ها چوب کبریت میسازد. ولی تنها یک چوب کبریت برای سوزاندن میلیون ها جنگل کافیست.
پس اگر روزی قدرتمند بودی و همانند شاخه های درخت در عرش صعود کردی یادت نرود که دنیا در چرخش است .
درختان فایده های زیادی دارند از جمله چوب آن. از آن می توان وسایل زیادی تهیه کرد، مثل در، پنجره، میز، صندلی و حتی مداد و کاغذ. این وسایلی است که می شود از چوب درخت ساخت. بعضی ها می گویند که نباید درخت را قطع کرد، این درست است چون طبیعت آن زیبایی را از دست می دهد، دیگر اکسیژن کم می شود و گاز کربن دی اکسید در هوا پخش می شود، ولی اگر درخت را قطع نکنیم نمی توان وسایل چوبی را ساخت. بیایید پیشنهاد من را بشنوید، من می گویم که باید درختها را قطع کرد اما به اندازه و در کنار قطع درختان، درخت هم بکاریم. اینگونه هم طبیعت و اکسیژن داریم، هم وسایل چوبی. خلاصه ما از درختان استفاده های دیگری هم می کنیم، مثلا هر خانواده ای یک خانه دارد و در هر خانه یک باغچه، و در هر باغچه درختان و گیاهانی روئیده اند و هر درخت و گیاه به اندازه خود اکسیژن تولید می کند، به علاوه هر درخت میوه و هر گیاه مواد خوراکی تولید می کند، به اینگونه غذایمان و هوای پاکیزه را به دست می آوریم.
نتیجه گیری:
نتیجه می گیریم که اگر درختان نبودند اکسیژن نبود، جنگل نبود، میوه نبود و حتی دیگر طبیعت زیبا هم نبود.
درخت یكی از زیباترین مظاهر خلقت و جلوه ای از تجلیات آفریدگار عالم است.
درخت نماد آبادانی و شاخص سبزی و خرمی و مظهر زندگی و باعث تلطیف هوا و موجب آسایش و رفاه مردم و صفا و پاكی طبیعت می باشد.
در دین مقدس اسلام، بنابر آیات و روایات و سیره معصومین(ع) می توانیم به نقش و اهمیت این نعمت و موهبت عظیم پروردگار عالم پی ببریم.
بر اساس آیات قرآن، یكی از مواهب و نعمت های خداوند در آخرت و یكی از ویژگی های بهشت كه در آیات كریمه و روایات شریفه بارها به آن اشاره شده است، درخت می باشد:« در بهشت باغ هایی وجود دارد كه از زیر درختانش نهرها جاریست».
در میان این درختان بهشتی، درختان میوه نیز وجود دارد، میوه هایی كه به تعبیر قرآن « و فاكهه مما یتخیرون » است.
بسیاری از پیامبران و امامان معصوم (ع) ما كشاورز و باغدار بودند و خود با دست خود به کاشت و برداشت درختان اقدام می كردند و به این وسیله در عمران و آبادانی زمینی كه خداوند به آن امر فرموده، اهتمام می ورزیدند، مثلاً حضرت علی(ع) چندین نخلستان را با دست مبارك خود احداث كرد و یا امام محمد باقر (ع) در کاشت درختان و كشت و زراعت حتی در گرمای تابستان، كوتاهی نمی فرمود.
پیامبر عظیم الشان اسلام (ص) نیز علاوه بر دامداری و تجارت، به کشت درختان و زراعت اقدام می فرمود و در حفظ درختان، حتی در جنگ با دشمنان و اشغال سرزمین آنها، به سربازان اسلام تاكید می فرمود.
در اهمیت درخت و درختكاری همین بس كه در روایتی معتبر از یكی معصومین (ع) منقول است كه: «حتی اگر دیدید قیامت بر پا شد و شما مشغول كاشتن درختی بودید، ازاین عمل نیك خود دست برندارید». و این نشانگر تاكید و توصیه اولیای اسلام به حفظ و حراست از درختان و اهمیت درختكاری است. گرچه متاسفانه با پیشرفت تكنولوژی، تخریب جنگل ها و نابودی درختان رو به افزایش است، اما جای خوشبختی است كه بشر امروز به این عمل زشت خود اقرار دارد و سازمان هایی را برای حفظ و حراست و گسترش پارك ها و ازدیاد درختان به وجود آورده است.
در کشور ما نیز در حفظ و حراست درختان و جنگل ها كوشش های چشمگیری انجام گرفته، از جمله هر ساله ۱۵تا ۲۲اسفند ماه به عنوان هفته درخت و درختكاری اعلام شده و مردم و دولت به انجام این امر مهم مبادرت می ورزند.
فواید درخت و درختکاری:
برای پی بردن به اهمیت درخت و درختکاری و نقش آنها در حفظ طبیعت و زندگی انسان ، تعدادی از فواید آن را برای شما بیان می کنیم:
۱- طبیعت بدون درخت، ناموزون و زشت می گردد. وجود جنگل و درخت در صحنه طبیعت و زندگی انسان، باعث زیبایی، شادی، سبزی، آسایش، رفاه، صفا، پاكی و طراوت می شود.
۲- درختان نبض زمین هستند و مایه حیات انسان و حیوان و حتی بعضی از گیاهان، زیرا درختان با جذب گازهای سمی از جمله دی اکسید کربن و تولید اكسیژن كه یكی از اساسی ترین نیازهای حیات انسان و حیوان است، باعث دوام حیات انسان و سلامت چرخه طبیعت می شوند. كمبود درختان و تخریب و نابودی جنگل ها به ویژه در این عصر دود و زندگی ماشینی، موجب انقراض نسل انسان و حیوان خواهد شد.
۳- برگ و شاخه های درختان بخش مهمی از تغذیه حیوان و گاه انسان را فراهم می سازند و در تولید گوشت مصرفی انسان ( با تغذیه دام ها از گیاهان) نقش اولیه را دارند.
۴- میوه بسیاری از درختان مورد استفاده انسان و حیوان است، به طوری كه می تواند در تغذیه انسان و تأمین ویتامین های مورد نیاز او تأثیر به سزایی داشته باشد. در فواید گیاه و گیاه خواری در دستورات پزشکی و حتی دینی توصیه های زیادی شده است.
۵- چوب درختان در صنایع چوب بُری و تأمین بخش مهمی از وسایل مورد نیاز زندگی انسان نقش اساسی دارند.
۶- درختان می توانند در جلوگیری از فرسایش خاك کشاورزی و مفید زمین در هنگام سیل نقش مهمی داشته باشند.
۷- درختان در تغییر و تبدیل آب و هوا و اعتدال آن نقش به سزایی دارند. تشكیل جنگل و توسعه آن، نه تنها تاثیر اساسی در روند آب و هوا دارد، بلكه در حشر و نشر پرندگان، چرندگان و دیگر حیوانات اهلی و وحشی و نهایتا تعادل در چرخه طبیعت نقش ارزنده ای دارد.
۸- سایه و ریشه ی درختان، در حفظ و رشد گیاهانی كه نمی توانند ریشه ی خود را برای جذب آب به اعماق زمین بفرستند و یا طاقت تحمل تابش مستقیم نور خورشید را به ویژه در فصل گرما و تابستان ندارند و یا نمی توانند در مقابل باد و باران های تند مقاومت نمایند، تأثیر به سزایی دارند.
۹- در فصل پاییز كشاورزان، باغداران و گل و گیاه كاران از كود ساخته شده از انبوه برگ درختان استفاده لازم را می نمایند.
در پاییز، انبوه برگ ریخته شده از درختان می تواند «ابركود» متراكمی بسازد كه هوموس یا سیاخاك (گیاخاك) نامیده می شود. این ماده خاصیت «گلوئیدی» دارد و نگهداری آب توسط خاك را افزایش می دهد. هوموس، مواد معدنی خاک را نیز جذب می کند و از هرز رفتن آنها جلوگیری می نماید. لذا هوموس را با خاك مخلوط می كنند تا مواد مغذی ضروری برای رشد گیاه را تأمین نماید.
۱۰- بسیاری از درختان از قدیم الایام، در صنعت داروسازی و عطاری و حتی به دست آوردن نوعی چسب مورد استفاده قرار می گیرند، مثلا بهترین ماده ضدعفونی كننده از برگ درخت سدر و سنجد، بهترین رنگ مو از درخت حنا، بهترین مواد خوشبوكننده از چوب درخت عرعر و بهترین نوع عطر برای رفع خستگی در كارگاه هایی كه می خواهند ظرفیت تولیدی شان را بالا ببرند، از درخت سرو به دست می آید.
,انشا درخت پا در هوا,انشا درختی پا در هوا,انشا درخت وارونه,انشا درخت برعکس,انشا درخت تنها,انشا درختان,انشا درخت تشنه,انشا درخت دانش,انشا درختكاري,انشای درختکاری,انشا روز درختکاری,انشا درباره درختکاری,موضوع انشا درختکاری,انشا فواید درختکاری,انشا در مورد درختکاری,انشا درباره روز درختکاری,انشا درباره ی درختکاری,انشا درباره درختان,انشا در مورد درختان,انشای درختان,انشا برگ درختان سبز,انشا درباره ی درختان,انشا از زبان درختان,انشا درباره برگ درختان,انشا جویبار و درخت تشنه,انشا گفتگوی جویبار و درخت تشنه
انشا درباره درخت
درختان هم یک نوع موجودات زنده هستند و خوبی های فراوانی دارند مانند تصویه کردن هوا و زیبایی کردن آن منطقه و سایه البته برای بعضی ها هم خوبی نوشتن یاددگاری که این کار بسیار ناپسند است.
من یک درخت تنومند بودم با شاخه ای درشت و برگ های سبز رنگ. من کنار دوستان و همسایگانم به خوبی زندگی میکردیم و در روز ها چند نفری زیر سایه ی ما استراحت میکردند و به ما آب میدادند.تا این که سالها گذشت و من پیر شدم و چند انسان آمدند من را قطع کردند و در ماشین خودگذاشتند و مرا به یک محل بزرگ بردند روی درب ورودی آن محل نوشته بود کارخانه ی چوب بری.من ترسیده بودم اما کمی هم خوشحال ، خوشحالی خود را میدانم برای چه بود… و مرا روی دستگاه چوب بردی انداختند و قطعه قطعه ام کردد و بخشی از قسمت هایم را به کارخانه ی کاغذ سازی و بیشتر قسمت هایم را به کارخانه ی ایی بردند که قسمت های بدن من را به هم با میله ایی آهنی میچسباند.
و من از شدت ترس به خواب رفتم وقتی بیدار شدم دیدم در اتقاقی هستم نگاهی به خودم کردم و لبخندی زدم و گفتم: چه میز خوشگلی شده ام و نگاهی به کنار خود کردم چند ها میز دیگر را دیدم و با آن ها گفت و گو کردم که شما اهل کجایید و …
تا بعد از مدتی مرا به ساختمانی بزرگ بردند کار میز های قدیمی.از آنان پرسیدم که من کجا هستم گفت شما در مدرسه ایید و به داش آموزان خدمت میکنید و سهمی در آینده ی کشور دارید و باید به خودمان افتخار کنیم من خیلی خوشحال شده بودم اما تا این که یکی از آنان گفت باید رنج های زیادی را تحمل کنی که بعد از گذشت روز ها به آن ها عادت میکنید.
از اون پرسیدم چه رنجی؟
او گفت داش آموزانی هستند که دوست دارند روی ما خط بکشد و نقاشی بشکند آیا میتوانی این ها را تحمل کنی؟
من به اون گفتم آری من پیر شده ام و از پس مشکلات زیادی برآمده ام و برای آینده ی کشورام هر سختی را تحمل میکنم.
تا این که مدرسه ها شروع شدند و دانش آموزان میزهای خود را انتخاب کردند.و میز هم خیلی خوشحال و کنجکاو بود زیرا زندگی اش از این به بعد برای دانش آموزانی بود که سرمایه کشور هستند و هر سال با شور و کنجکاوی منتظر دانش آموزان جدید تری
گزارش کارآموزی رشته کشاورزی با عنوان: شرح کارآموزی در بخش ژنتیک و اصلاح نباتات در دوازده و بصورت ورد با قیمت بسیار مناسب سه هزار تومان
ابتدا فهرست مطالب ،مقدمه و فایل کامل پی دی اف (فقط برای مشاهده) را در زیر ببینید:
مقدمه
توتون از گیاهان بومی دنیای جدید میباشد. امروزه کشاورزان آمریکا حدود 3/1 محصول توتون دنیا را تولید میکند. در ایران توتون نیز از گیاهان قابل اهمیت به شمار میرود. استانهای مهم کشت توتون عبارتند از: آذربایجان غربی، گیلان و مازندران.
توتونهایی که در ایران کشت میشوند، عبارتند از: 1) باسما (توتون تیپ شرقی) در ارومیه، گرگان و مازندران، 2) ویرجینیا (توتون تیپ غربی) در مازندران، گیلان و گلستان، 3) بارلی (توتون تیپ غربی) در مازندران، گلستان و آذربایجان غربی.
توتون گیاهی است از خانواده سولاناسه و جنس نیکوتیانا این جنس 65 گونه دارد که دو گونه تاباکوم و روستیکا در کشاورزان اهمیت دارد و هیچیک از این دو گونه به صورت وحشی دیده نشده است.
توتون گیاهی است اصلاً دائمی، ولی چون نمیتواند سرما و یخبندان را تحمل کند، به صورت یکساله مورد کشت قرار میگیرد. چون توتون گیاهی است اتوگام، و برای اصلاح آن از روشهایی مثل وارد کردن و سلکسیون و دورگگیری استفاده میشود. دورگگیری در اصلاح توتون خیلی کاربرد دارد. دورگگیری بین گونهای به منظورهای زیادی مثل انتقال صفت مقاومت به بیماری از ارقام وحشی به توتون معمولی نیکوتیانا تاباکوم به کار رفته است و در این روش بیشتر از روش تلاقی برگشتی استفاده میشود.
فایل پی دی اف این گزارش کارآموزی رشته کشاورزی را فقط برای مشاهده و بصورت پی دی اف در زیر قرار داده ایم . ابتدا فایل پی دی اف را مشاهده نمائید و در صورت رضایت می توانید فایل ورد و قایل ویرایش این گزارش کارورزی را بصورت خرید انلاین و به قیمت فقط 3000 تومان از لینک خرید آن دریافت نمائید . ابتدا فایل پی دی اف :
در صورت رضایت فایل ورد و قابل ویرایش این گزارش کارآموزی را از لینک خرید زیر و بصورت انلاین و با قیمت 3000تومان (سه هزار تومان)بعد از پرداخت دریافت نمائید .
راهنمای خرید : برای خرید انلاین ابتدا بر روی لینک خرید زیر کلیک نمائید . تا وارد صفحه خرید آنلاین شوید .درصفحه خرید آنلاین نام و نام خانوادگی ، شماره موبایل و ایمیل خود را وارد کنید .و بر روی خرید کلیک نمائید. تا وارد صفحه در گاه بانک شوید .بعد از وارد کردن مشخصات کارت ، وارد صفحه دانلود فایل می شوید که بصورت مستقیم می توانید آن را دانلود کنید ، همچنین علاوه بر دانلود مستقیم ، لینک دانلود به ایمیل شما نیز فرستاده می شود - لینک خرید :
ماده سفالگري گل است . گل در دستها جان مي گيرد و به شكل هاي مختلف در مي آيد . مثل كوزه و ظروفي كه نقشهاي برجسته دارند . از ساكنان اوليه فلات ايران سفالينه هاي قابل توجهي بدست آمده است . معروفترين آنها متعلق به سيلك و شوش است . اين سفالها تقريبا از 4 تا 6 هزار سال پيش قدمت دارد . اما در فاصله بين اين دو زمان دگرگوني بسيار مهمي در سفالگري صورت مي گيرد و آن اختراع چرخ سفالگري است . تقريبا در همين زمان بدعت پختن سفالها در كوره نيز آغاز مي شود . اين دو عامل باعث رشد قابل توجهي در اين رشته هنري مي گردد. بسياري از محققين اعتقاد دارند كه ساكنين اوليه فلات ايران مبتكر ساخت چرخ سفالگري بودند.
نقاشي :
نقاشي در ميان ساكنان اوليه فلات ايران بيشتر شامل نقشهاي روي سفالينه هاست ، بدعت نقاشي روي سفال را بيشتر محققان به ساكنان اوليه فلات ايران نسبت مي دهند . به جز نقاشي هاي روي سفال ها تعدادي نقاشي بر ديوارهاي غارهاي لرستان بدست آمده كه متعلق به بيش از 12 هزار سال پيش است .
فلزكاري در عهد هخامنشي :
آثار زرين دوره هخامنشي چندان زياد نيست . ولي آنچه بدست آمده از ساختاري بسيار ظريف برخوردار است ، نكته قابل توجه در آنها شباهتشان با نقوش برجسته در تخت جمشيد است.
دانش در ایران باستان
فناوری
قنات ریشه در قبل از دوران هخامنشی در ایران قدیم دارد. بزرگترین و قدیمیترین قنات در شهر گناباد است که پس از ۲۷۰۰ سال هنوز آب کشاورزی و آشامیدنی ۴۰ هزار نفر را فراهم میکند.
ایرانیان احتمالاً اولین نوع باتری را که به پیل بغداد مشهور است در دوران ساسانیان یا اشکانیان اختراع کردند.
چرخ بادی در سال ۱۷۰۰ قبل از میلاد توسط بابلیها اختراع شد و در قرن هفتم مهندسان ایرانی بر اساس آن، ماشین بادی پیشرفته تری ساختند به نام آسیاب بادی.
پزشکی
اولین بیمارستانی که در آن دانش پژوهان علوم پزشکی تحت نظارت پزشک، به طور روشمندی بر روی بیماران کار میکردند در دانشگاه جندی شاپور بود. برخی متخصصین پا را از این هم فراتر نهاده و معتقدند کل اعتبار سیستم بیمارستانی را باید در ایران قدیم مشاهده کرد.
معماری در ایران باستان
تخت جمشید
معماری هخامنشیان به دستآوردهای ایرانیان هخامنشی در ساخت شهرهای (تخت جمشید، شوش، هگمتانه)، معابد برای عبادت و گردهماییهای اجتماعی (مانند معابد زرتشتی) و آرامگاه پادشاهان گذشته (مانند آرامگاه کورش) اشاره داردبنای بسیار عظیم تخت جمشید طی سالیان پیوسته، پایتخت باشکوه و تشریفاتی پادشاهی ایران در زمان امپراتوری هخامنشیان بوده و میتوان آنرا نماد معماری هخامنشی به شمار آورد. ساخت تخت جمشید در زمان داریوش آغاز شد.
کاخ داریوش
کاخ آپادانا به کاخ کوچکتری راه دارد که داریوش نخست آن را در بخش جنوبی تخت جمشید بنا نهاد. این کاخ قچر هدیش نام دارد. تزیینات نمای سکوی کاخ، نقش ارتش امپراطوری پارس با لباسهای با شکوه را نشان میدهد که در گوشه و کنار آن ردیفی از افراد نیز دیده میشود که آذوقه و حیوانات زنده را حمل میکنند و بر روی دیواره پلکانهای متقارن کاخ حک شدهاند. تزیینات درگاههای دروازههای کاخ، زندگی روزمره دربار را نشان میدهد. شاه وارد محمل اقامت خود میشود و پشت سر وی خدمتگزاران هستند که چتری بر سر شاه نگهداشتهاند. در درگاه دیگر پشت سر شاه ۲ نفر ندیمه دیده میشود که حوله و عطردان پادشاه را حمل میکنند که با نمونه مصری آن شباهت بسیاری داد
زبان پارسی در ایران باستان
زبان پارسی باستان یا زبان پارسه یا زبان آریایی .در شاخه زبانهای ایرانی از گروه زبانهای هندوایرانی خانواده زبانهای هندواروپایی قرار میگیرد این زبان به زبان پارسی میانه تحول یافت که زبان ادبی و رسمی دوران ساسانیان بود و بعدها به زبان پارسی دری یا پارسی نو تبدیل شد. این زبان از زبان نیاایرانی (زبان ایرانی باستان) سرچشمه گرفتهاست. پارسی باستان در کنار زبان اوستایی تنها زبانهای ایرانی دوران کهن هستند که متن یا کتیبههایی از آنها به جا ماندهاست. زبان پارسی باستان در جنوب غربی ایران صحبت میشدهاست و قدیمیترین متنی که از آن به جای مانده به قرن ششم پیش از میلاد مربوط میشود.
خط ایران باستان
خط میخی هخامنشی به احتمال زیاد توسط داریوش بزرگ ایجاد شدهاست. این نوع خط میخی که متشکل از ۵۰ علامت است. آخرین نوع خط میخیاست که ابداع شدهاست (در سدۀ ششم پیش از میلاد). این خط برای نوشتن کتیبههای هخامنشی به کار رفتهاست. خط میخی هخامنشی خطی نیمه الفبایی نیمه هجایی است به علاوۀ ۸ علامت (اندیشهنگاشت) که برای لغات پر استفاده مثل شاه، کشور و اهورامزدا به کار میروند. این خط از سادهترین خطوط میخی است. تنها خط میخی اوگاریتی است که از آن سادهتر است و صد در صد الفبایی است. این خط هماکنون در استاندارد یونیکد (۴٫۱) پذیرفته شده و بازهای به آن اختصاص داده شدهاست.
گذشته چراغ راه آینده است ملتی که گذشته ی خود را نشناسد محکوم به فناست.اکثرمورخان جهان براین باورند که قسمت اعظم پیشرفت های علوم و تمدن بشری مدیون تمدن ایرانی است و ایران سهم قابل توجهی دراین پیشرفت داشته است.امروزه دربیشتر آثاری که به نام فرهنگنامه,دانشنامه و ...درباره تاریخ دانش و هنر بشری در دنیا نوشته میشود-با نگرشی مغرضانه- سهمی ناچیز برای تمدن ایران و ایرانیان قائل اند و درپی آنند که پیشرفتهای عظیم بشری را نتیجه هوشمندی و تلاش مجدانه غریبان القا کنند که از یونان و روم شروع شده است.
سرزمین کهن ایران,سرچشمه دانش و بینش بوده است و ایرانیان نقش قابل توجهی در توسعه ,تکامل و ترویج علم و آگاهی بشری داشته اند که در این مقاله به گوشه هایی از آن اشاره می شود.
پیشگفتار:
بخشی از تاریخ تمدن ایرانیان , در پس پرده زمان مخفی مانده است. از این رو ترسیم اوضاع علمی و ذکر نام دانشمندانی که در عهد باستان می زیستند, بسیار دشوار و در برخی موارد ناممکن است , متأسفانه از ایران پیش از اسلام به دلیل هجوام اقوام وحشی، آثار مکتوب چندانی باقی نمانده است , ولی آنقدر که از تعالیم دینی و اصول اخلاقی کتب مذهبی و نوشته های یونانیان بر می آید , فرهنگ و تمدن ایران در عرصه علم از رونق و اعتبار خاصی برخوردار بوده است .
دربار پادشاهان ایران باستان به ویژه در دوره هخامنشیان محل تجمع بسیاری از دانشمندان ,مهندسان,پزشکان,فیلسوفان,ادیبان,نمایشنامه نویسان,معماران و هنرمندان بود. البته فراگیری علم در آن زمان , عمومی نبود و جو علمی در ابتدا به نیایشگاه ها و حلقه های متشکل از کاتبان معابد محدود می گشت . با وجود این چنان که از منابع بر می آید با وجود محدود بودن فضای علمی ایرانیان از پیشرفت قابل ملاحظه ای در علوم مختلف بهره مند بودند و اندیشه ها و ابداعات چشمگیری در علوم ریاضی , ستاره شناسی و هندسه در حلقه های علمی ایرانیان نضج گرفت.
ایرانیان در نتیجه تلاش دانشمندان خود , به پیشرفت های ارزشمندی در علوم مختلف نائل آمدند که در ادامه مقالهبه بخش هایی از آنها اشاره می شود .
جغرافیا و نجوم
در کتاب بُندَهِشن ( از متون مذهبی ایران باستان ) مطالب ارزنده ای از دانش ایرانیان راجع به اقالیم و مکان های جغرافیایی , منشآ رودها و دریاچه ها و اوضاع طبیعی سرزمین ایران آمده است(فرشاد، 1365: 235 ).
هخامنشی , ایرانیان پیشرفتهای قابل توجهی در علم جغرافیا حاصل کردند؛ از جمله برای نخستین بار با استفاده از نیروی دریایی خود,به اکتشافات جغرافیایی و کشف سرزمین های ناشناخته گیتی همت گماشتند . به منابع تاریخی , داریوش یکی از اتباع یونانی خود بنام اسکیلاس را جهت یافتن مصب رود سند به این منطقه اعزام کرد و به وی دستور داددر مسیر خود , مناطق جغرافیایی جدید را شناسایی و اطلاعات لازم درباره آنها را ثبت کند(رائین، 1336 :137 ).از گزارش هرودوت چنین برمی آید که اسکیلاس در ماموریت خویش توفیق یافته و در نتیجه اکتشافات وی بود که ایرانیان توانستند به هند راه یابند (هردوت ،بی تا:268) .
کشفیات باستان شناسان نشانگر آن است که یکی از منابع مهم ستاره شناسی در آن دوران , سنت های آریایی بود.«ایران ویج» یعنی سرزمین ایران ,مرکز ستاره شناسی آن عصر بود.
سنت های کهن در نجوم ایران باستان که بیشتر گرایش به احکام ستارگان داشته,دارای جلوه های «اسطوره ای – دینی » بوده است . در متون دینی ایرانیان مانند اوستا, بندهشن و مینوی خرد , بارها از علم نجوم و احکام ستارگان یاد شده است .در عصر ساسانی , تدوین کتاب های «زیج شهریار» و «شهرهای ایران» که بعدها مآخذ بسیاری از دانشمندان , منجمان و جغرافی دانان دوره اسلامی قرار گرفت , در پیشرفت دانش اخترشناسی تآثیری بس شگرف داشت (بیات،1368 :243).
ریاضیات و هندسه
در دنیای باستان , ریاضیات بصورت علم اعداد مفهومی نداشت اما در ساختمان های ویران شده , تآسیسات آبی, ابزارها و وسایل , نقش علم ریاضیات مجسم و قابل لمس است.به عنوان مثال در ساخت و بنای کاخهای عصر هخامنشی ،راه شاهی ،نقشه برداری و وسایلی مانند کشتی ،ارابه های چرخ دارو...استفاده ایرانیان از قواعد ریاضی کاملا هویداست.
برخی از قواعد و روش های ریاضی مانند جداول جبری و معادلات جبری در شوش باستان , معمول بوده است . ابداع واحدهای اندازه گیری به همت ریاضی دانان ایرانی سبب شد مقیاس های اندازه گیری در مناطق وسیعی از دنیای آن روزگار یکنواخت شود. نشانه های برجای مانده از آن دوران معرف آگاهی قابل توجه ایرانیان در عرصه دانش هندسه است . ایرانیان در بساری از قواعد محاسبه سطح و حجم اجسام با استفاده از روابط جدید هندسی آگاهی داشته اند و بسیاری از دانشمندان یونانی از دانش ایرانیان ,در توسعه آگاهی خود در زمینه علم هندسه بهره بردند. به عنوان مثال , فیثاغورث که از بانیان علم هندسه به شمار می رود با سفر به مشرق زمین و بهره گیری از معارف شرق کهن قضیه هندسی «فیثاغورث» را به نام خود ثبت کرد؛در حالی که مدارک تاریخی به خوبی نشان می دهد که هندسه دانان شوش,از قضیه فیثاغورث آگاهی داشتند ولی نتوانسته بودند آن را به همگان عرضه کنند(فرشاد، 1365 : 504) .
طب و بهداشت
تاریخ پزشکی ایران زمین , سربلند و افتخار آمیز است ؛ چنان که در اوستا خبر دیرینگی این علم در میان ایرانیان آمده است . منابع از جایگاه ویژه علم طب در میان ایرانیان حکایت دارد(همان ،556). با نگرشی به تاریخ طب در جهان درخشش هنر و خلاقیت پزشکان ایرانی را بر پهنه آن خواهیم یافت. با مقایسه روش های درمانی مرسوم در میان پزشکان ایران و یونان ,دو کشور پیشرفته روزگاران قدیم , می توان دریافت که قبل از عصر بقراط , طب و داروسازی در ایران به مراتب پیشرفته تر از یونان بوده است و یونانیان در این زمینه تحت تآثیر ایرانیان بوده اند(حقیقت ،2536 :55) .
شیوه های درمانی در ایران , بیشتر بر تجربیات و روش های علمی مبتنی بوده است؛ در حالی کهدر یونان بر اعتقادات خرافی استوار بوده است ,رعایت بهداشت جزء قوانین و آداب دینی ایرانیان بوده است , در حالی که برخی امور بهداشتی ایرانیان مانند ضد عفونی کردن آب و مناطق مسکونی , برای یونانیان قابل هضم نبود و تعجب یونانیان را بر می انگیخت(دورانت ،1365 :430 ). ویل دورانت در زمینه اهمیت رعایت بهداشت در میان ایرانیان می نگارد : « [پارسیان] پاکیزگی را پس از زندگی بزرگترین نعمت می دانستند... در کتاب زرتشت (اوستا) آمده است که نچیدن ناخن و مو و نفس کشیدن از دهان, همه پلیدی است و ایرانی فرزانه باید از آن پرهیز کند.»(همان ،422)
کیمیاگری و داروسازی
کیمیاگری از رشته های مورد توجه ایرانیان قدیم بوده است . کیمیاگری تنها تبدیل فلزی به فلز دیگر نبوده , بلکه مضمونی کلی تر داشته است؛لعاب دادن کاشی ها , رنگرزی فرش ها , پارچه ها و شیشه ها و امور زینتی دیگر , جزئی از این رشته محسوب می شد.
ایرانیان دانش کیمیا را به دانشمندان سرزمین های دیگر آموختند , «اُستانِس» مُغ بزرگ زمان خشایارشا, برای تعلیم شیمی به موبدان مصر به این سرزمین سفر کرد(سلطانی ، 1354: 682). ایرانیان با اختراع وسیله ای شبیه پیل الکتریکی در عصر اشکانی, فلزات را ذوب می کردند.
در زمینه داروسازی نیز آثار هوشیاری و دانش ایرانیان مشهود است . به نظر می رسد واژه دارو که امروزه به زبان لاتین دراگDRUG)) خوانده می شود, از واژه (داروک) پهلوی گرفته شده باشد. در این دوره تهیه معجونهای دارویی , همچون «میتریدات» , متداول بوده است . بسیاری از ترکیبات دارویی که جالینوس و دیگر پزشکان یونان تهیه کرده اند, مطابق اصول ساخت این معجون بوده است(همان ،685) . در عصر ساسانیان , فعالیت های دانشمندان ایرانی در زمینه داروسازی به ویژه در« دانشگاه جندی شاپور» تداوم داشت.
دانشگاه جندی شاپور
«دانش و هنر , برتر از شمشیر و ثروت است. » این جمله ای است که بر سر دانشگاه جندی شاپور حک شده بود(براون ،1337: 37).
از مصادیقی که بر رونق و اعتلای تمدن ایرانی مهر تایید می زند, وجود مراکز و مدارس علمی است که دانشگاه جندی شاپور در میان آنها دارای شهرت خاصی است (نخعی ،1358: 190). این دانشگاه , بزرگترین مرکز علمی زمان خود بود.
درست است که مقدمات تاسیس این دانشگاه را اردشیر بابکان , نخستین پادشاه سلسله ساسانی ,فراهم آورد. ولی گشایش آن , به زمان فرزندش شاپور اول باز می گردد و به همین سبب , به جندی شاپور مشهور شد.با تاسیس این دانشگاه , ایران, بزرگترین کانون علمی دنیا گشت و دانش پژوهان دنیا از هر قوم , دین و نژادی رهسپار ایران شدند( همان ).
هر سال در این دانشگاه ,انجمن پزشکی به ریاست «دُرُستپَد» , وزیر بهداری عصر ساسانی برگزار می شد. در این انجمن علمی , علاوه بر درستپد پزشکن مخصوص شاه و پزشکان برجسته ایران و سایر کشورها حضور می یافتند و در باب علم پزشکی , بیماری ها و نحوه درمان آنها گفتگو می کردند. نتیجه بحث ها در دفتری ثبت می شد و پس از تطبیق با منابع و کتب علمی و اثبات کارآمدی آنها , به صورت کتابچه ای در اختیار پزشکان سراسر دنیا قرار می گرفتر(ممتحن ،1374: 204). این همایش علمی ,نماد درخشش دانش ایرانیان و تلاش دلسوزانه آنان در ارتقای علم و تمدن بشری بود.
در دانشکده پزشکی دانشگاه جندی شاپور جراحی های پیشرفته انجام می شد . دانشگاه , دارای تالار تشریح بود. کتابخانه این دانشگاه چنان بزرگ بود که به نوشته ادوارد براون , شرق شناس معروف , نظیر این کتابخانه هیچگاه در تاریخ تمدن دنیا دیده نشده است(براون ،1337 : 47) .
نگاهی به کتاب های تاریخ الحکمای قفطی , الانباء فی طبقات الاطباء ابن ابی صبیعه, الفهرست ابن الندیم و ... ما را از عظمت و اهمیت این کانون علمی بزرگ جهان بیشتر آگاه می سازد .
صنعت و هنر
درخشان ترین اشعه ذوق وعالی ترین سلیقه هنری از ذهن ایرانیان تراویده که ثمره اش خلق آثاری ارزشمند در عرصه هنر و فرهنگ است .مطالعات و یافته های باستان شناسان , نشان می دهد که سراسر ایران در شکل گیری اولیه فنون و هنر نقش داشته است . از کاوش و بررسی در مناطق تمدنی همچون : تپه حصار دامغان , سیلک کاشان , تپه باستانی شوش و تپه هگمتانه , نخستین مراحل ساخت سفال , چرخ کوزه گری , دوک ریسندگی, ابزارهای مسی , کوره های آجرپزی و ارابه های چرخ دار به دست آمده است(فرشاد ،1365 :726).
ضرب سکه طلا, برای نخستین بار در تاریخ منسوب به ایرانیان است . داریوش در سال 516.ق.م. نخستین سکه را که «دریک»خوانده می شد , ضرب کرد(احتشام ،2535 :174). پس از کشف کاغذ در چین ایرانیان نخستین گروهی بودند که به صنعت ساخت کاغذ دست یافتند و در دوره اسلامی آن را به مسلمانان انتقال دادند. ایرانیان با ابداعات گوناگون در ساخت ابزارهای سنگی , سیستم های آب رسانی ,حفر قنات و ... بزرگترین خدمات را به صنعت و هنر بشر کردندفرشاد ،1365: 76). احداث راه های چشم نواز وسیع و طولانی که عمده قسمت های آن با سیستم پستی خاص با هم مرتبط بود, از دیگر ابداعات و شاهکارهای ایرانیان است .
از افتخارات مهم و غرور آفرین ایرانیان , ترعه ای بود که رود نیل را به دریای مدیترانه منتقل می ساخت . این کار به دستور داریوش انجام شد و گزارش احداث آن بر روی کتیبه ای حک گردید(رائین ،1336 :53).
تمدن ایرانی در حوزه معماری نیز دارای دستاوردهای درخشانی است که بخشی از آنها همچنان عظمت , زیبایی و جذابیت خویش را حفظ کرده اند . از ممتازترین آثار معماری ایران باستان , بنای «تخت جمشید» است که به لحاظ مهندسی ساختمان در نوع خود بی نظیر است . در این بنا سیستم کامل آب رسانی و فاضلاب در بخش زیرین تعبیه شده بود( فرشاد، 1365: 156) . پله ها , ستون ها و سرستون های آن از اوج نظم و هماهنگی این اثر ارزشمند تاریخ معماری جهان حکایت دارد.
طاق کسری از دیگر آثار برجسته هنر معماری ایرانیان است که در عصر ساسانیان در نزدیکی دجله بنا شد. این طاق قسمتی از کاخ سفی و جایگاه تخت سلطنتی انوشیروان بود و قالی زربفت و معروف « بهارستان» در آن پهن شده بود(پیرنیا وآشتیانی ،1380 :274 ) . این بنا بزرگترین طاق سقفی است که تا کنون در جهان با مصالح ساده و بدون قالب بندی ساخته شده است(نصر ،1351 :254) .
برآیند:
به گواهی مورخان ، ایرانیان از دیر باز برای خرد و دانش ارزش بسیار قائل بوده اند. اکثرمورخان جهان بر این باورند که قسمت اعظم پیشرفت های علوم و تمدن بشری مدیون تمدن ایرانی است و ایران سهم قابل توجهی در این پیشرفت داشته است . ایران از ابتدا سرچشمه نیکی ، قدرت ، زیبایی ، فضیلت و خداپرستی بوده . جهان اگر از یونان هماهنگی و زیبایی و از روم قانون و هنرآموخت از تمدن ایران ترکیبی از این چهارعنصر را فرا گرفت . در آموزه های زرتشت دین رسمی ایران در زمان ساسانیان یکی از راههای رسیدن به بهشت موعود ، « کوشش و کمک به تعلیم و تربیت نوع بشر » عنوان شده است ، چرا که به نیروی دانش ، شر و ستم ، این دو آثار جهل ، از جهان رخت بر می بندد.در ایران باستان هدف از آموزش و پرورش این بود که کودک را معتقد به خدا و متدین بار بیاورند، او را دارای اخلاق نیکو کنند؛ به او پیشه و هنر بیاموزند و به بهداشت تن متوجه و مأمور سازند.در زمان هخامنشیان توسعه صنایع و حرف گوناگون و سازمان اداری و تشکیلات وسیع دربار نیاز مبرمی به نیروی انسانی متخصص و کار آمد داشت. به همین لحاظ در صدد بر آمدند علاوه بر آموزشهای دینی سایر علوم را در مدارس ، مکانهایی سوای خانه و پرستش گاهها بر پا دارند..با توسعه علوم و دانش که در نتیجه توسعه آموزشگاهها و حشر و نشر با یونانیان و بر قراری رابطه با هندوستان از سوی دیگر صورت گرفت، به تدریج مدارس عالی در ایران پدیدار شد. جلوه بارز اینگونه آموزشگاهها که در آنجا ، در سطوح عالیه تدریس و تحقیق می شد، دانشکاه جندی شاپور است که به دستور شاهپوراول بنیانکذاری شد.در این دانشگاه که طی چندین قرن مرکز دانش جهانی محسوب می شد، طب، دارو سازی و دامپزشکی، فلسفه، هیئت و نجوم، ریاضیات، حکمت، منطق، الهیات و ... تدریس می شد و دانشکده طب و نجوم آن در بسط و تحکیم این علوم به کشفیات و پیشرفتهای فوق العاده بزرگی نائل شد. ایرانیان اولین ملتی که امپراطوری جهانی را به وجود آوردند و روح عدالت و آزاد منشی را که تا آن زمان بر بشر مجهول بود بسط و اشاعه دادند. از زمانی که تاریخ ایران ثبت شده برای دانش در این سرزمین ارزش زیادی قائل بوده و از خداوند درخواست دانش و بینش میکردهاند.
رُمانتیسم یا رمانتیسیسم: عصری از تاریخ فرهنگ در غرب اروپااست، که بیشتر در آثار هنرهای تجسمی، ادبیاتو موسیقینمایان شد.
رمانتیسم جنبههای احساسی و ملموس را دوباره به هنر غرب وارد کرد. هنرمندان رمانتیک آزاد از چهارچوبهای تصویرگریهای سنتی، به تحقق بخشیدن ایدههای شخصی خود پرداختند.[۱]
رمانتیسیسم را همانطور که از نامش پیداست، باید نوعی واکنش احساسی در برابر خردمحوری بهشمار آورد. تمایلی به برجسته کردن خویشتن انسانی، گرایش به سوی خیال و رویا، به سوی گذشته تاریخی و به سوی سرزمینهای ناشناخته. از دید انسان رمانتیک، جهان به دو دسته خردگرا (به قول نووالیس: جهان اعداد و اشکال) و به دسته احساسات و یا بهطور دقیقتر، والاترینها و زیباییها تقسیم میشود.
رمانتیسم در اصل، جنبشی هنری بود که در اواخر قرن هجدهمو نوزدهمدر ادبیات و سپس هنرهای تجسمی، ابتدا در انگلستانو سپس آلمان، فرانسهو سراسر اروپارشد کرد. رمانتیسم تا حدودی بر ضد جامعه اشرافیو دوران روشنگری(به طور بهتر عقلانی) بود. گفته میشود که ایدئولوژی انقلاب فرانسهو نتیجههای آن این طرز فکر را تحت تأثیر خود قرار داد.
رمانتیسم را جنبشی ضد روشنگری میدانند. برلین، بهخصوص، علاقهمند به استفاده از چنین لفظی برای اشاره به این جنبش بود. درحالیکه روشنگری نهضتی فکری بهحساب میآمد که با علم و منطق و پیشرفتهای نظامهای عقلانی بشری در فهم علوم تجربی و انسانی گره خورده بود، متفکرین و هنرمندان رمانتیک، تأکید فرهنگی بر خرد را محدودکننده و سرکوبگر روح آدمی میدانستند و بر مؤلفههایی چون هنر، شور، هیجان، تخیل، مضامین معنوی، مناسک و نمادها تأکید میکردند. در میان اصحاب رمانتیک، امر خاص ارزشمندتر از امر عام بود و خاصبودن فرهنگهای بومی، تنوع و تکثر زبانهای بشری، هویتهای محلی و منحصربهفرد بودن آدمیان ستایش میشد (شرت: ۱۳۸۷، ص ۹-۸۸).
درباره
بحث اندیشه رمانتیک را بایستی در مقولاتی چون «قرارداد اجتماعی» و «نظریه انداموار دولت» جستجو کرد که اولی در آثار افرادی چون روسو، هابزو لاکو دومی در نظریات اندیشمندانی چون هگلمشهود است.
این مکتب زاییدهٔ تمدن صنعتی و پیشرفت طبقه متوسط در سدهٔ نوزدهم میباشد. رمانتیکها به رؤیا و اندیشه خود بیش از هر انگیزه طبیعی و غیر طبیعی اهمیت میدادند و آنچه مینوشتند جلوههایی از جهان نا شناخته اندیشه و پندار بود.
خیال پردازان قرن ۱۹ توده را آنگونه که بودند تصور نمیکردند بلکه آنگونه که میخواستند باشد تجسم میساختند؛ بنابراین رمانتیسم در برابر واقعگراییبود.
آنها برعکس کلاسیسیستهابه خرد نمیپرداختند، بلکه به فرمان احساس و اندیشه گوش میدادند.
البته رمانتیکها کاوش عقلی را یکسره بیهوده نمیدانستند، بلکه معتقد بودند که عقل فقط نمایندهٔ جزئی از استعدادهای انسان است. بنابراین اغلب آنها برای درک تمامیت عالم به نگرشهای زیباشناسانه و شهودی روی میآوردند و اعتقادشان این بود که بینش عقلی از درک هستی ناتوان است.
ژان ژاک روسو از مهمترین متفکرین رمانتیک میگوید: در نهایت، عقل راهی را در پیش میگیرد که قلب حکم میکند
هنرمند رمانتیک توده را دشمن میداند و چون از زندگی در اجتماع خویش گریزان است به دامان خیالها و اندیشههای خویش پناه میبرد و به دورانهای باستانی و سدههای میانه و روزگار کودکی و سرزمین آرزوها و تنهایی باز میگردد.
رمانتیسم فریاد خشم و اعتراض بر ضد بندگی انسان، کشاکشهای سرمایهداری و برگرداندن به شهرهای کارگری و بر ضد صنعتگران سرمایهدار است.
بنیان رمانتیسم با ایدهآلیسم (Idealism) نزدیکی دارد و هنرمند رمانتیک زندگی و اجتماع را زاییدهٔ اندیشه میداند و دگرگونیهای توده را (بر خلاف واقعگرایان) وابسته به دگرگونیهای اندیشه بشری میداند.
دبي سنج ها در دو نوع اساسي تقسيم بندي مي شوند : دبي سنج هاييكه در مسير جريان مي باشند و دبي سنج هايي كه از لوله منشعب شده اند . هد متر ها يادبي سنج ها اختلاف فشاري رايج ترين نوع وسايل اندازه گيري جريان در صنعت مي باشند . مبناي محاسبه دبي در اين نوع دبي سنج ها بر اساس سنجش سرعت سيال و سپس توليدسيگنالي متناسب با سرعت سيال است. مقدمه : اندازهگيري جريان يكي از مهمترين جنبه هاي كنترل فرآيند است و در حقيقت رايج ترين پارامتراندازه گيري فرآيند مي باشد . دبي سنج ها براي تعيين مقدار سيال عبوري از لوله بهكار مي روند. جريان عموماَ توسط اندازه گيري سرعت در يك سطح مقطع مشخص اندازه گيريمي شود و دبي حجمي با رابطه ساده QV = A * V بدست مي آيد. در اينجا A سطح مقطعلوله و V سرعت سيال است. از عوامل موثر بر دبي جريان در لوله عبارتند از : سرعتسيال ، اصطكاك سيال در تماس با لوله ، ويسكوزيته و دانسيته سيال .
سرعت سيال به هد فشار بستگي داشته و توسط نيروي جريان درون لولهايجاد مي شود. هد فشار بيشتر مسبب دبي بيشتر و متعاقباً دبي حجمي بزرگتر مي شود. اندازه لوله نيز بر دبي جريان موثر است براي مثال دو برابر كردن قطر لوله دبي جريانرا چهار برابر مي كند. اصطكاك در لوله باعث كاهش دبي سيال درون لوله شده و لذا بهعنوان يك فاكتور منفي در نظر گرفته مي شود و دبي سيال در نزديكي ديواره لوله راكاهش مي دهد، لوله صاف و تميز باعث كاهش تاثير اصطكاكي بر دبي سيال مي شود.
ويسكوزيته نيز بر دبي جريان تاثير منفي دارد، ويسكوزيته مايعاتبا افزايش دما كاهش مي يابد ولي در بعضي ديگر ، از يك حد دمايي به بعد شروع بهافزايش مي كند. در كل مي توان گفت ويسكوزيته زيادتر سيال منجر به دبي كمتر جريان ميشود. شرح و توصيف : از عوامل موثر بر انتخاب دبيسنج ها دقت و اطمينان پذيري مي باشد، اندازه گيري غير دقيق منجر به خسارت بهتجهيزات و محصولات كارخانه مي شود و با اندازه گيري دقيق مي توان مقدار توزيع و ياتركيب سيالات را مشخص كرده و دقيقاَ سود و زيان توليد را محاسبه كرد.
دبي سنج ها در دو نوع اساسي تقسيم بندي مي شوند : دبي سنج هايي كهدر مسير جريان مي باشند و دبي سنج هايي كه از لوله منشعب شده اند . انتخاب دبي سنجمناسب مستلزم شناخت شرايط عملياتي فرآيند و نيازمندي هاي عملكرد تجهيزات است. شرايطعملياتي فرآيند ها شامل مواردي چون تخمين دبي حداكثر و حداقل فرآيند ، دما و فشارعملكرد و خواص فيزيكي اعم از ويسكوزيته ، دانسيته ،فرسايش و خوردگي مي باشند. ازمعيار هاي ديگر انتخاب دبي سنج ها در فرآيند ها توجه به مزايا و عيوب آنها مي باشد . مزايا و عيوب دبي سنج ها بر اساس معيار هايي چون دقت ، قابل اعتماد بودن ، قيمتخريد ، هزينه نصب ، هزينه مالكيت ، سهولت استعمال ، قابليت اندزه گيري دبي مايع ،بخار و گاز ، محدوديت پذيري ، تكرار پذيري ، قابليت نگهداري ، حساسيت به لرزش ، افتفشار ، وجود اندازه هاي مختلف و ... مي باشد.
هر دبي سنج ، داراي يك سري مشخصه ها و مزاياي خاص خود است و باپيشرفت در توليد فرآيند ها و مواد ، مطالبات جديدي به روي اين گونه وسايل گشوده است .
انواع گوناگون دبي سنج دبي سنج ها را ميتوان بر اساس تكنولوژي به كار رفته در آنها طبقه بندب نمود، لذا دسته بندي كلي دبيسنج ها به صورت زير مي باشد :
يكي ديگر از دسته بندي هاي رايج دبي سنج ها به صورت زير مي باشد :
§دبي سنج هاي اختلاف فشاري
§دبي سنج هاي مكانيكي
§دبي سنج هاي الكترونيكي
§دبي سنج هاي جرمي
ما در اينجا دسته بندي اول را براي شرح انواع دبي سنج ها به كارمي گيريم.
بعضي از دبي سنج ها دبي جريان را مستقيماَ و بدون واسطه گزارش ميدهند ، دبي سنج هاي جرمي از اين نوع هستند در حاليكه دبي سنج هاي حجمي بدين گونهنبوده و به طور غير مستقيم توسط اندازه گيري افت فشار يا سرعت سيال و يا ... دبي راگزارش مي دهند
بیشتر دانشمندان خواب را مانند استراحت دادن به بدنمان به شمار میآورند ، ما برای انجام کارهای ضروری وقت بیشتری میگذاریم . هر آسیبی که وجود داشته باشد میتواند خیلی زودتر دفع شود اگر انرژی خود را برای انجام کارهای دیگر استفاده نکرده باشیم. مطمئناً حبوانهایی که آسیب دیدهاند وقت بیشتری را از حد معمول در خواب میگذرانند که با این کار زخمهایشان رو به بهبودی میرود. چند بیماری هستند که میتوانند موجب این شوند که ما احساس که کسالت وخستگی کنیم که بدن ما فقط با درمان کردن میتواند دوباره ادامه دهد.
خواب با فرآیندهای شیمیایی معینی کنترل میشود. فرایندهای شیمیایی در طول روز انجام میشوند تا سرانجام به مرحلهای میرسند که ما احساس خستگی میکنبم و به ما میتوانیم اثرات این فرایندهای شیمیایی را تاحدودی کنترل کنیم . کافئین به ما کمک میکند تا بیدار بمانیم و بویژه الکل و سایر مواد دارویی ما را خوابآلود میکنند .
دانشمندان با استفاده از الکترود ها(قطبهای مغناطیسی ) قادر هستند آنچه را که در سر افرادی که خواب هستند می گذرد مورد مطالعه قرار دهند . دانشمندان کشف کردهاند که وقتی که ما به خواب میرویم همه چیز آهسته میشود ، قلب بسیار آرامتر می تپد و تنفس ما کم عمق و سطحی میشود ، بعد از 90 دقیقه چشمان شروع به منقبض شدن میکنند و ما به درون چیزی میرویم که خواب "REM" نام دارد. "REM"به معنی حرکتهای سریع چشم است و این نشانهای است که ما شروع به خوابیدن کرده ایم .
عده زیادی از مردم میگویند که آنها هر شب باید هشت ساعت بخوابند در حالی که به نظر میرسد بقیه مدیریت کمتری روی آن دارند. یقیناً همه ما به مقداری خواب نیاز داریم و ادامه دادن بدون خواب میتواند اثرات واقعاً عجیبی داشته باشد .
انسانها در شیوههای خوابشان متفاوت هستند. بیشتر حیوانات در طول روز یک خواب دارند و آزمایشات نشان دادهاند که یک خواب نیمروز (قیلوله) هم میتواند برای ما مفید باشد . این حتی به خلبانان خطوط هوایی سفارش شده است که در طول پروازهای بلند یک خواب کوتاه داشته باشند تا برای یک فرود ماهرانه، آمادگی بیشتری داشته باشند .
حکیم ابوالقاسم فردوسی توسی (زادهٔ ۳۱۹ خورشیدی، ۳۲۹ هجری قمری - درگذشتهٔ پیش از ۳۹۷ خورشیدی، ۴۱۱ هجری قمری در توس خراسان)، سخنسرای نامی ایران و سرایندهٔ شاهنامه حماسهٔ ملی ایرانیان. او را بزرگترین سرایندهٔ پارسیگو دانستهاند.
وین چرخ روزگار...
زایش و نام و نشان
بر پایه دیدگاه بیشتر پژوهشگران امروزی، فردوسی در سال ۳۲۹ هجری قمری برابر با ۳۱۹ خورشیدی (۹۴۰ میلادی) در روستای باژ در شهرستان توس (طوس) در خراسان دیده به جهان گشود.
سال زایش فردوسی در ۳۲۹ هجری قمری از آنجا دریافته شدهاست که در یکی از سرودههای فردوسی میتوان زمان چیرگی سلطان محمود غزنوی بر ایران در سال ۳۸۷ هجری قمری (برابر با ۳۷۵ خورشیدی) را دریافت کرد:
بدانگه که بُد سال پنجاه و هشتنوانتر شدم چون جوانی گذشت
فریدون بیداردل زنده شدزمین و زمان پیش او بنده شد
و همچنین با درنگریستن به این که فردوسی در سال ۳۸۷ قمری، پنجاه و هشت ساله بودهاست، میتوان درست بودن این گمانه را پذیرفت.
نظامی عروضی، نخستین پژوهندهای که دربارهٔ زندگی فردوسی جستاری نوشتهاست، زایش فردوسی را در ده «باز» (پاز) دانسته است. بنمایههای تازهتر روستاهای «شاداب» و «رزان» را نیز جایگاه زایش فردوسی دانستهاند اما بیشتر پژوهشگران امروزی این گمانهها را بیپایه میدانند. پاژ امروزه در ۱۵ کیلومتری شمال شهر مشهد قرار دارد و مرکز دهستان تبادکان است.
نام او همه جا ابوالقاسم فردوسی شناخته شدهاست. نام کوچک او را در بنمایههای کهنتر مانند عجایبالمخلوقات و تاریخ گزیده (حمدالله مستوفی) و سومین مقدمهٔ کهن شاهنامه، «حسن» نوشتهاند. منابع کماعتبارتر همچون ترجمهٔ عربی بنداری، مقدمهٔ دستنویس فلورانس و مقدمهٔ شاهنامه بایسنقری (و نوشتههای برگرفته از آن) نام او را «منصور» گفتهاند. نام پدر او نیز در تاریخ گزیده و سومین مقدمهٔ کهن شاهنامه «علی» گفته شدهاست. محمدامین ریاحی پس از بررسی کهنترین بنمایهها، نام «حسن بن علی» را پذیرفتنی دانستهاست، و این نام را با قرینههای دیگری که وابستگی او را به یکی از فرقههای تشیع میرساند، سازگارتر دانستهاست.
برای پدر فردوسی در بنمایههای کمارزشتر نامهای دیگری نیز آوردهاند، مانند: «مولانا احمد بن مولانا فرخ» (مقدمهٔ بایسنغری)، «فخرالدین احمد» (هفت اقلیم)، «فخرالدین احمد بن حکیم مولانا» (مجالس المؤمنین و مجمع الفصحا)، و «حسن اسحق شرفشاه» (تذکرة الشعراء). تئودور نولدکه در کتاب حماسهٔ ملی ایران درباره نادرست بودن نام «فخرالدین» نوشتهاست که دادن لقبهایی که به «الدین» پایان مییافتهاند در زمان آغاز نوجوانی فردوسی کاربرد پیدا کردهاست و ویژه «امیران مقتدر» بودهاست، از این رو پدر فردوسی نمیتوانسته چنین لقبی داشته باشد.
پرورش و بالندگی
بر پایهٔ اشارههای ضمنی فردوسی دانسته شدهاست که او دهقان و دهقانزاده بود. دهقان در عصر فردوسی و در شاهنامهٔ او به معنی ایرانیتبار و نیز به معنی مالک روستا یا رئیس شهر بودهاست . در بارهٔ دوران کودکی و جوانی او نه خود شاعر سخنی گفته و نه در بنمایههای کهن جز افسانه و خیالبافی چیزی به چشم میخورد. با این حال از دقت در ساختار زبانی و بافت تاریخی-فرهنگی شاهنامه میتوان دریافت که او در دوران پرورش و بالندگی خویش از راه مطالعه و ژرفنگری در سرودهها و نوشتارهای پیشینیان خویش سرمایهٔ کلانی اندوخته که بعدها دستمایهٔ او در سرایش شدهاست . همچنین از شاهنامه این گونه برداشت کردهاند که فردوسی با زبان و دیوانهای شاعران عرب و نیز با زبان پهلوی آشنا بودهاست و
آغاز زندگی فردوسی همزمان با گونهای جنبش نوزایش در میان ایرانیان بود که از سدهٔ سوم هجری آغاز شده و دنباله و اوج آن به سدهٔ چهارم رسید، و گرانیگاه آن خراسان و سرزمینهای فرارود بود. در درازنای همین دو سده شمار چشمگیری از سرایندگان و نویسندگان پدید آمدند و با آفرینش ادبی خود زبان پارسی دری را که توانسته بود در برابر زبان عربی پایدار بماند، توانی روزافزون بخشیدند و به صورت زبان ادبی و فرهنگی درآوردند. فردوسی از همان روزگار کودکی بینندهی کوششهای مردم پیرامونش برای پاسداری ارزشهای دیرینه بود و خود نیز در چنان زمانه و زمینهای پا به پای بالندگی جسمی به فرهیختگی رسید و رهرو سختگام همان راه شد.
سرودههای جوانی
کودکی و جوانی فردوسی در زمان سامانیان سپری شد. شاهان سامانی از دوستداران ادب فارسی بودند. آغاز سرودن شاهنامه را بر پایهٔ شاهنامه ابومنصوری از زمان سی سالگی فردوسی میدانند، اما با درنگریستن به توانایی فردوسی میتوان چنین برداشت کرد که وی در جوانی نیز به سرایندگی میپرداخته است و چه بسا سرودن بخشهایی از شاهنامه را در همان زمان و بر پایه داستانهای کهنی که در داستانهای گفتاری مردم جای داشتهاند، آغاز کرده است. این گمانه میتواند یکی از سببهای ناهمگونیهای زیاد ویرایشهای دستنویس شاهنامه باشد، به این سان که ویرایشهای کهنتری از این داستانهای پراکنده دستمایه نسخهبرداران شده باشد. از میان داستانهایی که گمان میرود در زمان جوانی وی گفته شده باشد میتوان داستانهای بیژن و منیژه، رستم و اسفندیار، رستم و سهراب، داستان اکوان دیو، و داستان سیاوش را نام برد.
فردوسی پس از آگاهی یافتن از مرگ دقیقی توسی و نیمهکاره ماندن گشتاسبنامه سرودهٔ او (که به زمانه زرتشت میپردازد)، به نگاشته شدن شاهنامه ابومنصوری، که به نثر بوده و بنمایهی دقیقی توسی در سرودن گشتاسبنامه بودهاست، پی برد و به دنبال آن به بخارا، پایتخت سامانیان («تختِ شاهِ جهان») رفت تا آن را بیابد و بازمانده آن را به شعر در آورد. فردوسی در این سفر «شاهنامهٔ ابومنصوری» را نیافت اما در بازگشت به توس، امیرک منصور، که از دوستان فردوسی بودهاست و «شاهنامه ابومنصوری» به دستور پدرش ابومنصور محمد بن عبدالرزاق یکپارچه و نوشته شده بود، نسخهای از آن را در اختیار فردوسی نهاد.
سرایش شاهنامه
شاهنامه پرآوازهترین سروده فردوسی و یکی از بزرگترین نوشتههای ادبیات کهن پارسی میباشد. فردوسی سرودن شاهنامه را بر پایهٔ نوشتار ابومنصوری در حدود سال ۳۷۰ هجری قمری آغاز کرد و سر انجام آن را در سال ۳۸۴ هجری قمری (برابر با ۳۷۲ خورشیدی) با این بیتها به انجام رساند:
سر آمد کنون قصهٔ یزدگردبه ماه سفندارمذ روز ارد
ز هجرت سه صد سال و هشتاد و چاربه نام جهان داور کردگار
این ویرایش نخستین شاهنامه بود و فردوسی نزدیک به بیست سال دیگر در تکمیل و تهذیب آن کوشید. این سالها همزمان با برافتادن سامانیان و برآمدن سلطان محمود غزنوی بود. فردوسی در سال ۳۹۴ هجری قمری (برابر با ۳۸۲ خورشیدی) در سن شصت و پنج سالگی بر آن شد که شاهنامه را به سلطان محمود اهدا کند، و از این رو دست به کار تدوین ویرایش تازهای از شاهنامه شد. فردوسی در ویرایش دوم، بخشهای مربوط به پادشاهی ساسانیان را تکمیل کرد.[۶] پایان ویرایش دوم شاهنامه در سال ۴۰۰ هجری قمری در هفتاد و یک سالگی فردوسی بودهاست:
چو سال اندر آمد به هفتاد و یکهمی زیر بیت اندر آرم فلک
ز هجرت شده پنج هشتاد باربه نام جهان داور کردگار
فردوسی شاهنامه را در شش یا هفت دفتر به دربار غزنه نزد سلطان محمود فرستاد. به گفته خود فردوسی، سلطان محمود «نکرد اندر این داستانها نگاه» و پاداشی هم برای وی نفرستاد. از این رویداد تا پایان زندگانی، فردوسی بخشهای دیگری نیز به شاهنامه افزود که بیشتر در گله و انتقاد از محمود و تلخکامی سراینده از اوضاع زمانه بودهاست. در روزهای پایانی زندگی فردوسی از سن خود دو بار یاد کرده، و خود را هشتاد ساله و جای دیگر هفتاد و شش ساله خواندهاست:
کنون عمر نزدیک هشتاد شدامیدم به یک باره بر باد شد
کنون سالم آمد به هفتاد و ششغنوده همه چشم میشار فش
مرگ و آرامگاه
سال مرگ فردوسی تا چهار سده پس از زمان او در بنمایههای کهن نیامدهاست. نخستین نوشتهای که از زمان مرگ فردوسی یاد کرده مقدمه شاهنامه بایسنغری است که سال ۴۱۶ هجری قمری را آوردهاست. این دیباچه که امروزه بیپایه بودن نوشتارهای آن به اثبات رسیده از بنمایه دیگری یاد نکرده است. تذکرهنویسان بعدی همین تاریخ را بازگو کردهاند. جدای از آن تذکرةالشعرای دولتشاه (که آن هم بسیار بیپایهاست) زمان مرگ او را در سال ۴۱۱ هجری قمری آوردهاست. محمدامین ریاحی، با درنگریستن در گفتههایی که فردوسی از سن و ناتوانی خود یاد کردهاست، این گونه نتیجهگیری کردهاست که فردوسی میبایستً پس از سال ۴۰۵ هجری قمری و پیش از سال ۴۱۱ هجری قمری از جهان رفته باشد.[۷].
پس از مرگ، از به خاکسپاری پیکر فردوسی در گورستان مسلمانان جلوگیری شد و سرانجام در باغ خود وی یا دخترش در توس به خاک سپرده شد. چرایی به خاک سپرده نشدن او در گورستان مسلمانان را به سبب دشمنی یکی از دانشمندان کینهتوز توس (بر پایه چهار مقالهٔ نظامی عروضی) دانستهاند. عطار نیشابوری در اسرارنامه این داستان را اینگونه آوردهاست که «شیخ اکابر، ابوالقاسم» بر جنازهٔ فردوسی نماز نخواندهاست و حمدالله مستوفی در پیشگفتارظفرنامه او را شیخ ابوالقاسم کُرّکانی دانستهاست که پیروان زیادی داشتهاست. برخی نویسندگان دیگر نام او را «ابوالقاسم گرگانی» یا «جرجانی» نیز آوردهاند که گمان میرودً عربیشده نام گرگانی باشد. ریاحی پیوند دادن آن رخداد را با کُرّکانی صوفی ناروا دانستهاست از آنجا که او در هنگام مرگ فردوسی نزدیک به سی سال داشتهاست.
افسانههای زندگی فردوسی
افسانههای فراوانی دربارهٔ فردوسی و شاهنامه گفته شده که بیشتر به سبب شور و دلبستگی مردم دوستدار فردوسی و انگارپردازی شاهنامه خوانان پدید آمدهاند. بیپایه بودن بیشتر این افسانهها بهآسانی با بهرهگیری از بنمایههای تاریخی یا با بهرهگیری از سرودههای شاهنامه روشن میشود. از این دست میتوان داستان راه یافتن نسخه پهلوی شاهنامه از تیسفون به حجاز و حبشه و هند و سرانجام به ایران آمدنش به دست یعقوب لیث، داستان راه یافتن فردوسی به دربار سلطان محمود، رویارویی فردوسی با سه سراینده دربار غزنویان (عنصری، فرخی، و عسجدی)، داستانهای سفر فردوسی به غزنه یا ماندنش در غزنه، داستان فرار او به بغداد، هند، طبرستان، یا قهستان پس از نوشتن هجونامه، داستان پیشکش کردن شاهنامه به سلطان محمود به سبب نیازمندی و تنگدستی وی در فراهم آوردن جهیزیه برای دخترش، داستان فرستادن پیشکشی که سلطان محمود به فردوسی نوید آن را داده بودهاست به سان پول سیمین به جای زر به پیشنهاد احمد بن حسن میمندی و بخشیدن آن پاداش به فقاعفروش و حمامی به دست فردوسی و پشیمانی سلطان محمود و همزمانی رسیدن پاداش زر با مرگ فردوسی را نام برد.
سرودههای فردوسی
تنها سرودهای که روشن شده از برای فردوسی است، خود شاهنامهاست (جدای از بیتهایی که خود او از سرودههای دقیقی دانستهاست). سرودههای دیگری نیز از فردوسی دانسته شدهاند مانند چند قطعه، رباعی، قصیده، و غزل که پژوهشگران در این که سراینده آنها فردوسی باشد، بسیار دودل میباشند و به ویژه قصیدهها را سرودهٔ زمان صفویان میدانند[۸]
سرودههای دیگری نیز از برای فردوسی دانسته شدهاند که بیشترشان بی پایه هستند. نامورترین آنها مثنویای به نام یوسف و زلیخا است که در مقدمه بایسنغری سرودهٔ فردوسی به شمار رفتهاست. اما این گمانه از سوی پژوهشگران نادرست دانسته شده و از آن میان مجتبی مینوی در سال ۱۳۵۵ هجری شمسی گویندهٔ آن را «ناظم بیمایهای به نام شمسی» یافتهاست. محمدامین ریاحی او را شرفالدین یزدی (که ریاحی او را «دروغپرداز» نامیدهاست) دانستهاست و بر این باور بودهاست که مقدمهٔ بایسنغری را هم همین نویسنده نوشته باشد [۹]. یکی از نگاشتههای دیگری که از فردوسی دانسته بودهاند گرشاسبنامه است که روشن شده است که از اسدی توسی است و چند دهه پس از مرگ فردوسی سروده شدهاست.
سرودهٔ دیگری که از فردوسی دانسته شدهاست «هجونامه»ای در نکوهش سلطان محمود است که به گفتار نظامی عروضی سد بیت بودهاست و شش بیت از آن به جای ماندهاست. ویرایشهای گوناگونی از این هجونامه در دست بودهاست که از ۳۲ بیت تا ۱۶۰ بیت داشتهاند. انتساب چنین هجونامهای را به فردوسی، برخی از پژوهشگران نادرست دانستهاند، مانند محمود شیرانی که با درنگریستن به این که بسیاری از بیتهای این هجونامه از خود شاهنامه یا مثنویهای دیگر آمدهاند و بیتهای دیگر نیز از دید ادبی کاستی دارند چنین نتیجهگیری کرد که این هجونامه ساختگی است. اما محمدامین ریاحی با درنگریستن به این که از این هجونامه در شهریارنامهٔ عثمان مختاری (از ستایشگران مسعود سوم غزنوی نوادهٔ محمود)، که پیش از چهار مقالهٔ نظامی عروضی نوشته شدهاست، نام برده شدهاست، سرودن هجونامهای توسط فردوسی را پذیرفتنی دانستهاست .
دوستداران و دشمنان فردوسی
در همان سالهای آغازین پس از مرگ فردوسی ناسازگاری و کینه ورزی با شاهنامه آغاز شد که بیشتر به سبب سیاستهای ایرانستیزانه دربار عباسیان و مدارس نظامیه پدید آمد. سلطان محمود پس از چیرگی بر ری در سال ۴۲۰ ه.ق، مجدالدولهٔ دیلمی را به سبب خواندن شاهنامه سرزنش کردهاست.
نویسندگانی نیز، مانند عبدالجلیل رازی قزوینی، نویسندهٔ کتاب النقض - که شیعه بودهاست - شاهنامه را «ستایش گبرکان» دانستهاند (همچنین عطار نیشابوری) و خواندن آن را «بدعت و ضلالت». سرایندگان دیگری نیز از فرخی سیستانی («گفتا که شاهنامه دروغ است سربهسر») و معزی نیشابوری («من عجب دارم ز فردوسی که تا چندان دروغ/از کجا آورد و بیهوده چرا گفت آن سمر») گرفته تا انوری («در کمال بوعلی نقصان فردوسی نگر/هر کجا آید شفا شهنامه گو هرگز مباش») فردوسی را سرزنش کردهاند. گمان میرود که اینان برای خوشنودسازی سردمداران ایرانستیزی که از شاهنامهٔ فردوسی دل خوشی نداشتهاند، شاهنامه را دروغ، پر از کاستی، یا بیارزش دانستهاند.
تا دو سده پس از فردوسی، در کتابهای تاریخ و بزرگان ادب که به دستور فرمانروایان و بزرگان زمانه و همساز با پسند دیوانیان و اهل مدرسه تألیف میشدهاست، نامی از فردوسی نیست. از همین رو در کتابهایی چون تاریخ یمینی، زینالاخبار، تاریخ بیهقی، یتیمهالدهر و انساب سمعانی نامی و نشانهای از بزرگترین شاعر آن عصر و رویدادهای زندگی او نیست.
جدا از سکوت عمدی که تا دویست سال پس از مرگ فردوسی دربارهٔ او برجای بودهاست و به سبب آن بسیاری از نویسندگان و سرایندگان نامی از فردوسی یا شاهنامه نیاوردهاند، در سرزمینهای دورتر از بغداد که خلافت عباسی بر آنها چیرگی کمتری داشت، از شبهقاره هند گرفته تا سیستان، آذربایجان، اران، و آسیای صغیر، نویسندگان و شاعرانی از فردوسی یاد کردهاند و یا او را ستودهاند. برای نمونه مسعود سعد سلمان گزیدهای از شاهنامه گرد آورد و نظامی عروضی در میانههای سده ششم هجری نخستین زندگینامه از فردوسی را در چهار مقاله نوشت. در نزدیکی سال ۶۲۰ ه.ق نیز کوتاهای از شاهنامه در شام به دست بنداری اصفهانی به عربی برگردانده شد.
پس از یورش مغول و نابودی عباسیان، پرداختن به شاهنامه در نزد درباریان نیز افزایش یافت و از این دست حمدالله مستوفی در آغازه سده هشتم هجری در زمان ایلخانان، ویرایشی از شاهنامه بر پایهٔ چندین نسخهای که یافته بود، پدید آورد. در زمان تیموریان نیز، در سال ۸۲۹ ه.ق در هرات، به دستور شاهزادهٔ تیموری بایسنغر میرزا ویرایشی نگارهدار از شاهنامه پدید آورده شد که گمان میرود بسیاری از نسخههای موجود شاهنامه از روی آن نوشته شدهاست.
صفویان با درنگریستن به این که خودشان مانند فردوسی شیعه و ایرانی بودند، نگرش ویژهای به فردوسی داشتند. پس از انقلاب ایران در ۱۳۵۷ در برابر حکومت پادشاهی، برخی به این گمان که فردوسی شاهدوست بوده یا شاهان را ستودهاست از او بد گفتهاند یا از شاهنامه خرده گرفتهاند.
فردوسیپژوهی
پس از تلاش حمدالله مستوفی در ویرایش شاهنامه در سده هشتم و شاهنامهٔ بایسنغری در سده نهم هجری، نخستین ویرایش شاهنامه در کلکته انجام گرفت که بار نخست خرد بود و در ۱۸۱۱ میلادی (توسط ماثیو لمسدن) و بار دوم یکپارچه و همه جانبه در ۱۸۲۹ میلادی (به ویرایش ترنر ماکان انگلیسی) چاپ شد. از ویرایشگران دیگر شاهنامه میتوان از ژول مول فرانسوی، وولرس و لاندوئر هلندی، ی. ا. برتلس روس، نام برد. از ویراستاران ایرانی شاهنامه میتوان عبدالحسین نوشین، مجتبی مینوی، جلال خالقی مطلق، فریدون جنیدی و مصطفی جیحونی را نام برد.
از آن میان، جلال خالقی مطلق، بازنگرانهترین ویرایش شاهنامه را همراه با پژوهشها و یادداشتهای فراوان پدید آورده است و به گفتهٔ برخی بهترین ویرایش از شاهنامهاست. شاهنامهٔ ویراستهٔ جلال خالقی مطلق در ۸ جلد زیر نظر احسان یارشاطر در نیویورک به چاپ رسیدهاست.
از سدهٔ نوزدهم میلادی به این سو پژوهشهای فراوانی دربارهٔ فردوسی و شاهنامه انجام گرفته است. ژول مول، تئودور نولدکه، سید حسن تقیزاده، هانری ماسه، فریتز ولف، ملکالشعرا بهار، محمد قزوینی، مجتبی مینوی، محمدامین ریاحی، محمدعلی اسلامی ندوشن و شاهرخ مسکوب از شناختهترین پژوهشگران دربارهٔ فردوسی و شاهنامه هستند.
جایگاه جهانی فردوسی
نام و آوازه فردوسی در همه جای جهان شناخته شده و ستوده شدهاست. شاهنامهٔ فردوسی به بسیاری از زبانهای زنده جهان برگردانده شدهاست.
•هانس هاینریش شدر ایران شناس آلمانی در سخنرانی که در کنگره فردوسی در ۲۷ سپتامبر سال ۱۹۳۴ میلادی (۵ مهرماه ۱۳۱۳ خورشیدی) به پاس هزاره فردوسی و در شهر برلین بر پا شده بود، میگوید چیرگی بر ایران بدست مغولان و از میان رفتن توان ایران پس از یک سده رهایی از چیرگی بیگانگان از سببهای گرایش ایرانیان به شاهنامه و تلاش برای بازیابی کیستی (هویت) فراموش شده خویش میباشد. همچنین وی همانندی روزگار ایرانیان در زمان فردوسی با آلمان سده نوزدهم را چرایی گرایش اندیشمندان آن کشور به شاهنامه فردوسی و برگردان آن به آلمانی میداند.[۱۴] اما به گفته بسیاری از پژوهشگران ایران فردوسی بزرگترین رزمنامه جهان را پدید آورده که دربردارنده تاریخ جهان باستان است.
تندیسهای فردوسی
تندیسهای زیادی از فردوسی ساخته شده که شاید کهنترین آنها تندیس باغ نگارستان باشد. تندیسهای دیگر : تندیس میدان فردوسی، تندیس دانشکده ادبیات دانشگاه تهران، تندیس دانشکده ادبیات دانشگاه فردوسی، تندیس رم ایتالیا و تندیس آرامگاه فردوسی.
بزرگداشت فردوسی
در ایران روز ۲۵ اردیبهشت به نام روز بزرگداشت فردوسی نامگذاری شدهاست.[۱۵] هر سال در این روز آیینهای بزرگداشت فردوسی و شاهنامه در دانشگاهها و نهادهای پژوهشی برگزار میشود.
به شوند داستانسرایی تصویری فردوسی در شاهنامه، روز بزرگداشت وی را روز فیلمنامه و فیلمنامهنویسی نیز نامگذاری کردهاند.
سکه های آراسته به نقش آرامگاه فردوسی
سکه های 10 ریالی برنز ایران از سال 1371 خورشیدی تا 1376 خورشیدی آراسته به نقش آرامگاه فردوسی است.
نمونه سرودهها
نباشد همی نیک و بد پایدارهمان به که نیکی بود یادگار
دراز است دست فلک بر بدیهمه نیکویی کن اگر بخردی
چو نیکی کنی، نیکی آید برتبدی را بدی باشد اندرخورت
چو نیکی نمایدت کیهانخدایتو با هر کسی نیز، نیکی نمای
مکن بد، که بینی به فرجام بدز بد گردد اندر جهان، نام بد
به نیکی بباید تن آراستنکه نیکی نشاید ز کس خواستن
وگر بد کنی، جز بدی ندرویشبی در جهان شادمان نغنوی
نمانیم کین بوم ویران کنندهمی غارت از شهر ایران کنند
نخوانند بر ما کسی آفرینچو ویران بود بوم ایران زمین
دریغ است ایران که ویران شودکنام پلنگان و شیران شود
حسین منصور حلاج سرور اهل اطلاق و سرمست جام اذواق ،حلاج اسرار و کشاف ، استاد بود . سمعانی در کتاب انساب آورده که مولد او بیضای فارس است و در دار المومنین شوشتر نشو و نما یافته دو سال در آنجا به تلمذ سهل ابن عبد الله اشتغال نموده آنگاه در سن 18 سالگی از آنجا به بغداد رفت و با صوفیه آمیزش نمود . مدتی در صحبت جنید و ابوالحسن نوری به سر برده و باز به شوشتر آمد ه کدخدا شد باز با جمعی از فقرا به بغداد رفت و از آنجا به مکه واز مکه به بغداد مراجعت نمود و به زیارت جنید رفت و از او مسئله پرسید و او جواب نفرمود و با او گفت تو در این مسئله مدعئیی پس حسین از این معنی آزرده شده به شوشتر آمده و قریب یک سال اقامت کرد و در این مرتبه او را وقعی در دل مردم به هم رسید تا آنکه اکثر ابنای زمان بر او حسد بردند آنگاه 5 سال از شوشتر غایب شده به خراسان و ماوراء النهر و از آنجا به سیستان و ازآنجا به فارس رفت و شروع در نصیحت خلق و دعوت ایشان به جانب پروردگار نمود و جهت مردم آنجا تصانیف نمود و در آنجا او را عبدالله زاهد می گفتند آنگاه از فارس به اهواز رفت و فرزند خود احمد نام را از شوشتر به آنجا طلبید و در مقام اظهار اشراق قلب و کرامات شده از اسرار مردم و ضمائر ایشان خبر می داد و بنابراین او را حلاج الاسرار می گفتند تا آنکه ملقب به حلاج شد بعد از آن به بصره آمده و اندک روزی آنجا بود ودوباره به مکه رفت و جمعی کثیر با او همراه شدند و ابو یعقوب نهرجوری با او ملاقات کرد و در مقام انکار او شد آنگاه به بصره مراجعت کرد و یک ماه در آنجا توقف نمود و از آنجا باز به اهواز آمده و از اهواز به بغداد و از بغداد باز به مکه رفت و بعد از این سفر به بلاد سترگ مانند چین و هند و ترکستان در آمد و خانه و عقار به هم رسانید پس جمعی از علمای ظاهر مانند محمد ابن داوود و امثال او بر او متغیر شدند و خلیفه وقت معتصم را نیز بر او متغیر ساختند که" اناالحق" می گوید تا آنکه حامد ابن عباس که وزیر بود قاضی بغداد را که ابو عمر محمد ابن یوسف بود با دیگر علماء حاضر ساخت و علمای بی دیانت به مجرد امر وزیر به اباحه خون حسین محضر نوشتند و مضمون نامه را به عرض خلیفه رسانیدند و بعد از دو روز حکم شد که دو هزار تازیانه بزنند اگر بمیرد فبها و الا سر او را از بدن جدا سازند آنگاه او را بر سر جسر بغداد بردند و دو هزار تازیانه زدند و حسین در هیچ مرتبه آهی نکشید و همی " احد احد " می گفت پس او را بردند تا به دارش کشند مخلوق به دور او گرد آمده بودند و او نگاه می کرد و می گفت " حق حق انا الحق" در آن حال درویشی از او پرسید که عشق چیست گفت : امروز بینی و فردا بینی و پس فردا بینی . یعنی امروزم بکشند و دوم روزم بسوزند و سیم روزم بر باد دهند .
خادم وصیتی خواست گفت نفس را به چیزی مشغول دار و گرنه او تو را مشغول گرداند . پسرش گفت ای پدر مرا وصیتی کن گفت چون جهانیان در اعمال کوشند تو در چیزی کوش که آن علم حقیقت است پس در راه که می رفت می خرامید با بندهای گران و نعره زنان می گفت " حق حق حق " تا به زیر دارش بردند بوسه بر دار زد و گفت : معراج مردان عشق است . میزری بر میان بست و طیلسان بر افکنده دست بر داشت و روی به قبله مناجات کرد و گفت آنچه او داند . چون بر سر دار شد جماعتی که از مریدانش بودند سوال کردند که چه گویید ما که مقران توایم و در منکران که سنگ خواهند انداخت گفت ایشان را دو ثواب است و شما را یک ثواب باشد از بهر آنکه شما را به من حسن ظنی بیش نیست و ایشان از قوت توحید و صلابت شریعت می جنبند و توحید در شرع اصل بود و حسن ظن فرع ، پس شبلی در برابر آمده و به آواز بلند بانگ کرد گفت ای حلاج ، کمترین مقام این است که می بینی گفت بلندتر کدام است گفت تو را بدان راه نیست . پس هر کسی سنگی می انداخت شبلی گلی در انداخت حلاج آهی کرد . گفتند آخر این همه سنگ انداختند هیچ نگفتی از این گل آه کنی ؟ گفت آنها نمی دانند معذورند . از او سختم می آید که داند و نمی باید انداخت . پس دست بریدند خنده زد گفتند چیست گفت الحمدلله که دست ما را بریدند مرد آن باشد که دست صفات ما را که کلاه همت از تارک عرش می رباید ببرد . پاهایش را بریدند تبسمی کرد گفت بدین پای که سفر خاکی کردمی قدمی دیگر دارم که هم اکنون سفر هر دو عالم خواهم کرد . پس دو دست بریده را بر روی مالید و سرخ روی شد . گفتند : چرا ؟ گفت : نمازی که عاشقان گزارند وضو را چنین باید کرد . پس چشمهایش را برکندند افغان از خلایق برخاست بعضی می گریستند و بعضی دیگر سنگ می انداختند .پس خواستند که زبانش را ببرند گفت چندان صبر کنید که سخنی بر گویم روی سوی آسمان کرد و گفت بدین رنجی که از برای من بر می دارند محرومشان مکن واز این دولتشان بی نصیب مگردان . الحمدلله اگر دست و پای من بریدند بر سر کوی تو بود و اگر سرم از تن جدا کردند در مشاهده جمال تو بود و اگر سرم از او نقصانی پذیرد بد باشد پس گوش و بینی او را بریدند و آخر کلمه ای که با آن متکلم شد این بود که :حب الواحد افراد الواحد له . این آیت برخواند: یستعجل بها الذین لایومنون بها و الذین آمنو مشفقون منها و یعلمون انها الحق من ربک . و از ابواسحاق رازی نقل نموده که در وقتی که او را صلب می نمودند نزدیک او ایستاده بودم شنیدم که می گفت : الهی اصبحت فی دار الرغائب انظر الی العجائب . الهی انک تئودد الی من یوذیک فکیف من یودی فیک . در میان سر بریدن تبسمی نمود جان داد . حسین منصور گوی قضا را از حق به بیابان رضا انداخت و از هر یک بند او خروش " انا الحق" می آمد . پس پاره پاره کردندش که از او گردنی و پشتی بماند همچنان" انا الحق" می گفت . بسوخستند و خاکسترش را در دجله ریختند از آن هم آواز می آمد . کس را از اهل طریقت این فتوح حاصل نشد . یکی از مشایخ طریقت گفت : آن شب را به زیر دار خفته بودم آوازی شنودم که" اطلعناه علی اسرارنا فافشی سرنا فهذا جزاء من یفشی سرنا" شعر خواجه علیه الرحمه گواه است .
گفت آن یار کز او گشت سر دار بلندجرمش این بود که اسرار هویدا می کرد
سبب کشتن حسین منصور از قراری که در کتاب انساب سمعانی و کتاب معتبر سنجری که در زمان شمس المعالی سمت تالیف یافته مذکور است که حسین منصور مردم را به امام مهدی ( علیه السلام ) دعوت می کرد و به مردم می گفت که عنقریب از طالقان دیلم بیرون خواهد آمد . بنابراین او را گرفته به بغداد بردند و مواخذه نمودند و از اینجا معلوم می شود که گناه حسین منصور انتساب به مذهب امامیه و اعتقاد به وجود حضرت مهدی ( علیه السلام ) و دعوت مردم به نصرت آن حضرت و شورانیدن مردم بر خلفای عباسی بوده است . وی در سال758میلادی در جنوب ایران به دنیا آمد و به مطالعه حکمت پرداخت و در 64 سالگی در سال822 میلادی به درجه شهادت نائل آمد .
اندر کرامات حسین منصور حلاج نقل است که در شبانه روز 400 رکعت نماز کردی و بر خود لازم داشتی . نقل است که گرد او عقربی دیدند که می گردید قصد کشتن کردند گفت دست از وی بدارید که 12 سال است که ندیم ماست و گرد ما می گردد . نقل است که طایفه ای در بادیه او را گفتند ما را انجیر می باید دست در هوا کرد و طبقی انجیر تر پیش ایشان نهاد و یک بار دیگر حلوا خواستند طبقی حلوا شکری گرم پیش ایشان نهاد . پرسیدند که طریق به خدا رسیدن چگونه است گفت دو قدم است و رسیدنی : یک قدم از دنیا بر گیر و یک قدم از عقبی و اینک رسیدی به مولی . پرسیدند از فقر ، گفت " فقیر آن است که مستغنی است از ماسوی الله و ناظر است به الله " و گفت " چون بنده به مقام معرفت رسد بر او وحی فرستند و سرّ او گنگ گردانند ( = راه اندیشه ها را بر باطن او می بندند ) تا هیچ خاطر نیاید او را مگر خاطر حق" . نقل است که شب اول که او را حبس کردند بیامدند و او را در زندان ندیدند و جمله زندان بگشتند و کس را ندیدند و شب دوم نه او را دیدند و نه زندان را و شب سوم او را در زندان دیدند گفتند شب اول کجا بودی و شب دوم تو وزندان کجا بودی گفت شب اول من در حضرت ( = پیشگاه خداوندجهان ) بودم از آن اینجا نبودم و شب دوم حضرت اینجا بود از آن ، من و زندان هر دو غایب بودیم و شب سوم باز فرستادند مرا برای حفظ شریعت ، بیایید و کار خود کنید . از سخنان اوست : در عشق دو رکعت است که وضوی آن درست نیاید الّا به خون . در وقت قتل وی هر خون که از وی بر زمین می آمد نقش " الله" ظاهر می گشت . وی با خادم گفته بود که چون خاکستر من در دجله اندازند آب قوّت گیرد چنانکه بغداد را بیم غرق باشد آن ساعت خرقه من به لب دجله بر تا آب قرار گیرد . گویند در آخرین لحظات می گفت " اقتلونی یا ثقاتی انّ فی قتلی حیاتی " ...
حسین بن منصور حلاج یكی از مدعیان نیابت است. در این مقال قصد نداریم به شرح حال و دیدگاه های او در ابعاد مختلف بپردازیم. بلكه هدف بیان چگونگی ادعای حلاج است. حلاج صوفی معروف، پس از آن كه وارد بغداد شد، تصمیم گرفت كه از راه رابطه نسبی، خود را به اسماعیل بن علی نوبختی كه از بزرگان و علمای شیعه بغداد بوده است ـ نزدیک كند. اما چنان كه شیخ طوسی در كتاب الغیبه به تفصیل، شرح مراوده وی با نوبختی را آورده است، از نوبختی دست كشید و دیگر قاصدی نزد وی اعزام نكرد.
حلاج سپس راهی «قم» گردید وی در آغاز خود را رسول امام غایب و وكیل و باب آن حضرت معرفی میكرد و معتقد بود كه امام مهدی (عج) از دنیا رحلت كردهاند. اما علی بن حسین بن موسی بابویه (پدر شیخ صدوق) و دیگر شیعیان قم نیز از وی تبری جسته و از قم طردش كردند
اگر چه توقیع لعن از طرف صاحب الامر (ع) درباره حلاج صادر نشده است، ولی حسین بن روح وی را منحرف و به ادعای دروغین وكالت متهم میكرد. هیأت حاكمه نیز از آن بیم داشت كه مبادا حركت حلاج پایههای حكومت آنان را سست و جامعه را از اصل اسلام منحرف كند. به همین دلیل در زمان خلافت مقتدر او را دستگیر كردند و به فتوای علما محكوم به اعدام گردید .
حلاج پس از آگاهی از فتوای علما گفت: «قتل من جایز نیست» زیرا دین من اسلام و مذهب من تسنن است!! [42] در حالی كه حلاج خود را نماینده امام مهدی (عج) و بغدادی نیز او را شیعه میدانسته است.
ویلیام موریس دیویس در سال ۱۸۵۰ میلادی در فیلادلفیای ایالت پنسیلوانیایآمریکا زاده شد. او تحصیلات دانشگاهیش را در دانشگاه هاروارد در سن 19 سالگی به پایان رساند و در ۱۸۷۸ به عنوان آموزشیار جغرافیای طبیعی مشغول کار شد. پس از آن در ۱۸۸۵ به عنوان استادیار و در ۱۸۹۹ به عنوان استاد درس زمینشناسی تا هنگام بازنشستگیش در ۱۹۱۲ در هاروارد تدریس نمود.
ویلیام موریس دیویس را به عنوان پدر جغرافیای آمریکا (به ویژه ژئومورفولوژِی) میشناسند زیرا او نخستین کسی است که جغرافیای حرفهای را در این کشور معرفی نمود. همچنین مهمترین دستاورد علمی او در زمینهٔ جغرافیا، مدل چرخه فرسایش بود که در ۱۸۸۴ آن را معرفی نمود. این مدل بیان میداشت که چگونه رودخانهها باعث ایجاد تغییرات در سطح زمین میشوند.
دیویس تنها چند روز پیش از تولد ۸۴ سالگیش در ۵ فوریه ۱۹۳۴ و به هنگام کار روی دست نوشتههای ناتمامش در پاسادنایکالیفرنیا درگذشت. ویلیام موریس دیویس در طول عمر خود سه همسر اختیار کرد و از مرگ دو همسر آرزده شد. او در سال 1879 با الن.بی.وانر، در سال 1914 با ماری.ام وایمان و در 1928 با لوسی ال. تنانت ازدواج کرد. این سه زن همسران شفیق، یاور دلسوزی برای دیویس بودند، زیرا با پذیرش بسیاری از مسئولیتهای خانواده، وقت او را برای انجام او را برای انجام کارهای عمی- پژوهشی در داخل و خارج خانه آزاد می گذاشتند.
اهل تصوف معتقدند معروف کرخی خرقه را به سری سقطی عطا کرده و جنید بغدادی نیز از سری سقطی خرقه گرفته است . همانطور که بیان شد اگر مرگ معروف را قول سال 261 (بیشترین سالی که برای عمر وی نقل شده است را) بگیریم ، مرگ سری سقطی ، قبل از معروف کرخی بوده و این مسأله با قانون جانشینی و قطبیت سازگاری ندارد و به سادگی موضوع خرقه پوشی سری سقطی به دست معروف کرخی رد می شود .
حال به دوران امامت امام عصر – علیه السلام – می رسیم . صوفیه معتقد است «اجازه در زمان غیبت حضرت حجه بن الحسن که امام زمان و مرجع دوران و دوازدهمین جانشین پیغمبر آخر زمان است باید مضبوطاً به و به وسائط صحیحه به آن حضرت برسد.»
محمد حسن گنابادی همچون جدش بدون ارائه سند ادعا می کند: « در بدو غیبت کبری امام دوازدهم ، جنید بغدادی از طرف حضرت مأمور شد که در زمان غیبت کبری به نام آن حضرت بیعت بگیرد و جانشین خود را هم تعیین کرده و به او اجازه تعیین جانشینی بدهد و این سلسله اجازه تا زمان ظهور حضرت ادامه خواهد داشت و امروز این اجازه به من رسیده است».
نورعلی تابنده می نویسد : «بعد از غیبت حضرت به او (جنید) اجازه دادند برای خود جانشین تعیین کند» «جانشینان جنید در واقع نماینده غیر مستقیم امام می باشند که اخذ بیعت می کنند».
علی تابنده هم می نویسد : «اولین قطب در زمان غیبت شیخ الطائفه جنید بغدادی بود پس از ایشان سلسله اقطاب مأذون که اجازه شان در امر طریقت و درایت با واسطه به امام می رسد».
اگر بخواهیم این ادعاها را قبول کنیم باید به تائید حضرت حجه ابن الحسن روحی فداء برسد . به این معنی که اگر چنین ارتباطی وجود داشت حتماً می بایست از ناحیه مقدسه توقیعی صادر می شد که نشده است چنان که جهت حضرات نواب اربعه و حتی وکلای آنان و حتی امثال شیخ مفید رحمه الله علیه توقیعاتی صادر گردیده است . پس چنین ادعائی دور از حق می باشد و متأسفانه نه تنها تهمت به امام زمان عجل الله فرجه الشریف است بلکه موجب ضلالت عده ای می گردد .
بررسی نشان می دهد نه تنها در تائید ادعای اجازه صوفیه مطلبی در دست نیست بلکه در زمان نیابت جناب ابوالحسن علی بن محمد سمری چند روز پیش از وفاتش توقیعی بدین مضمون از ناحیه مقدسه شرف صدور یافت : «بسم الله الرحمن الرحیم . ای علی فرزند محمد سمری خدا اجر برادرانت را درباره تو بزرگ گرداند پس به درستی که تو تا شش روز دیگر می میری کارت را جمع کن و به احدی وصیت منما تا پس از وفات به جایت بنشیند پس به تحقیق غیبت تامه واقع گردید و ظهوری نیست مگر پس از آنکه خدای تعالی اذن دهد ...».
آیا جنید از وکلاء امام زمان(عج) است ؟!
تا قرن سیزدهم هجری قمری در همه تواریخ یا تذکره ها جنید را شاگرد سفیان ثوری یا ابو ثور ابراهیم بن خالد که استاد فقهی امام شافعی بوده است می شناختند .
لکن در سال 1338 شمسی مطابق 1379 قمری که دکتر احسان الله استخری «اصول تصوف» را تدوین نمود برخلاف تمام کسانی که درباره جنید بغدادی تحقیقی داشته اند مدعی شد « گمان می بردیم ثبوت مذهب تشیع اثنی عشری برای جنید بدیهی باشد»، که این ادعا دلالت دارد تا سال 1338 هجری شمسی هیچ کس ادعای تشیع برای جنید بغدادی نکرده است که نامبرده با «گمان می بریم» ادعایش را مطرح می کند و در مورد مجاز بودن از ناحیه مقدسه امام زمان - روحی فداه- نیز برای نخستین بار محمد معصوم شیرازی معروف به معصوم علیشاه بدون ارائه مدرک به طور مجمل نوشته است : «تکمیل از خدمت سری سقطی یافت و به امر آن جناب بلکه به فرموده امام به ارشاد و عباد پرداخت» . و بعدها سلطان حسین تابنده برای نخستین بار مدعی شد : «شیخ جنید در زمان حضرت عسکری از طرف ایشان مجاز در دعوت بود و در زمان قائم نیز آن سمت را داشت ولی بیعت و تربیت او به توسط شیخ سری بود» و جای دیگر نوشته است : «و چون زمان او مقارن با زمان غیبت بوده و اجازه از طرف قرین الشرف حضرت قائم نیز داشته» است .
علی تابنده هم در پی پدر ، این طور اشاره نموده که جناب سری سقطی و جانشین وی شیخ جنید بغدادی ارادت به ائمه معصومین زمان خود حضرت جواد و حضرت هادی و حضرت امام عسکری و مولانا حجت قائم (علیه السلام) داشتند و از آن بزرگواران مجاز بودند و فقط تربیت سری توسط معروف کرخی و تربیت جنید توسط سری بود».
درباره آنچه که متأخرین از صوفیه نسبت به جنید بغدادی برای سر و سامان دادن به کار خود جعل کرده اند دو پاسخ می دهیم :
اول اینکه : مسائل یاد شده یعنی تشیع جنید بغدادی و مجاز بودنش از ناحیه مقدسه امام زمان -روحی فداه- در کتابهای الانساب المعانی ، حلیه الاولیاء، صفه الصفوه ، لواقح شعرانی، و فیات الاعیان، تاریخ بغداد، تاریخ یافعی ، طبقات الشافعیه الکبری، نفحات الانس ، رساله قشیریه ، تذکره الاولیاء ، طبقات الصوفیه، روضات الجنان و جنات الجنان ، روضات الجنات فی احوال العلماء و السادات ، بستان السیاحه ، خزینه الاصفیاء، پیران طریقت جواد نوربخش دیده نمی شود و خواهیم گفت که حتی برخلاف ادعای صوفیان معاصر جنید بغدادی را شیعه نمی دانند .
در قسمت دوم به طور خلاصه مطالبی را در پاسخ جعل کنندگان تشیع جنید بغدادی و مجاز بودنش از ناحیه امام زمان متذکر می شویم .
دکتر احسان الله استخری مدعی تشیع جنید بغدادی می باشد و برای چنین ادعایی مدرکی ارائه نکرده است ، لکن در تدوین زندگینامه جنید به مصادر و مأخذی اشاره نموده که برخلاف عقیده او جنید بغدادی را در فقه شاگرد ابوثور ابراهیم بن خالد استاد فقهی شافعی و در مذهب پیرو سفیان ثوری جاعل حدیث از قول امام صادق – علیه السلام – دانسته اند .
و فیات الاعیان یکی از مسانید مورد استفاده اوست. در همین کتاب جلد دوم صفحه 323 می نویسد : «و تفقه علی ابی ثور صاحب الامام الشافعی رضی الله عنهما و قبل بل کان فقیهی عن مذهب سفیان الثوری » .
طبقات الصوفیه از جمله دیگر مسانید مؤلف اصول تصوف می باشد که در صفحه 196 تصحیح آقای دکتر مولائی می نویسد : «و فقیه بود بر مذهب ثور مهینه شاگرد شافعی» . همچنین صفه الصفوه ، تاریخ یافعی ، رساله قشریه، کشف المحجوبو نفحات الانس دیگر مصادر کتاب اصول تصوف می باشد که در همه آنها بر مذهب ابو ثور جنید بغدادی تاکید دارند.
راستی چه چیز موجب شده است احسان الله استخری تمام مصادر و مأخذ تحقیقی که در تدوین زندگینامه جنید بغدادی مورد استفاده قرار داده و به آن استناد کرده توجه به نظریاتشان ننموده که گفته اند : جنید بغدادی فقیه مذهب ابوثور ابراهیم ابن خالد استاد فقاهت شافعی یا مذهب سفیان ثوری دشمن اهل بیت عصمت و طهارت – علیهم السلام – را داشته است ؟!
معصوم علیشاه نایب الصدر که برای اولین بار عنوان کرد « جنید به فرموده امام به ارشاد عباد پرداخت» و چون نمی توانسته مسئله شاگردی جنید را نزد ابو ثور و پیرویش را از سفیان ثوری کتمان کند ، ادعا می کند که جنید در آن هنگام تقیه کرده است .
مسئله تقیه جنید از جمله ساخته های معصوم علیشاه نایت الصدر می باشد و هیچ کدام از کسانی که درباره جنید تحقیقی داشته اند همانطور که به مسئله تشیع و نیابت جنید اشاره نکرده اند درباره تقیه او هم مطلبی را عنوان ننموده اند . ثانیاً هنوز هیچ کس به یافته های آقایان که در این اواخر عنوان کرده اند اشاره ننموده بلکه میرزا محمد باقر سلطانی می نویسد : «جنابش از هفت سالگی به تحصیل علوم پرداخت و فقه را نزد ابوعلی ثور شاگرد امام شافعی خواند و کامل کرد و در بیست سالگی به فتوی دادن پرداخت».سپس به تبعیت از معصوم علیشاه اضافه می کند : به مناسبت شدت تقیه ، نسبت مذهب صوری خود را به سفیان ثوری می داد ... و به دریافت اجازه ارشاد و هدایت از طرف جناب سری و تأئید آن از حضرت امام علی النقی مفتخر آمد ».
نخست اینکه چنین ادعایی د رهیچ کدام از منابع صوفیه و غیر صوفیه به چشم نمی خورد ، ثانیاً جنید با بودن حوزه درس حضرات معصومین که بنابر ادعای صوفیه درک کرده است در حوزه بیگانگان بل دشمنان اهل بیت رسول خدا صلوات الله علیه چه کار داشته است ؟!
جنید با بودن حضرت امام علی النقی به چه مناسبت قبول اجازه از سری سقطی می کند ؟! این بافته هایی است که نمی تواند گویای حقیقت باشد و صوفیه هیچ گاه جوابی برای آنها نخواهد یافت و مهمتر اینکه هیچ کدام از کسانی که به عصر جنید بغدادی نزدیک بوده اند و درباره او چیزی نوشته اند به تشیع یا اجازه او از امام زمان اشاره ای نکرده اند . در این صورت چنین نتیجه می گیرم که مسئله تشیع و نیابت جنید بغدادی از جمله جعلیات معصوم علیشاه شیرازی ، صوفی و قطب زاده فرقه نعمت اللهی است که مورد لعن و نفرین صوفیان شعبات فرق نعمت اللهی نیز می باشد .
انقطاع بین سری سقطی و جنید بغدادی
همان طور که گفتیم جنید بغدادی به دست سری سقطی تربیت شد و به امر وی به ارشاد عباد پرداخت . این ادعای متصوفه بود که به مسانید آن نیز اشاره کردیم .
حال خواجه عبدالله انصاری، عبدالرحمن جامی و حافظ حسین کربلائی می نویسند : «جنید بغدادی می گوید : مردمان پندارند من شاگرد سری سقطی ام در حالی که من شاگرد محمد بن علی قصابم» البته با آنچه مولف تاریخ بغداد و دیگران می نویسد نظریه فوق قوت می گیرد . او نیز معتقد است : «استاد جنید بغدادی محمد بن علی قصاب»است .
ملاحظه می شود که سری سقطی خواهر زاده و شاگرد خود جنید بغدادی را به جانشینی و قطبیت و ریاست فرقه معروفیه معین نکرده است بلکه صوفیان بوده اند که برای خود رئیس تعیین نموده اند .
تئوری آزمایش: اکسیداسیون – احیا واکنشی را که در آن ، تبادل الکترون صورت میگیرد، واکنش اکسیداسیون- احیا Oxidation - reduction نامیده میشود. تبادل الکترونی احیا کننده 1<----- ne + احیا کننده 1 اکسید کننده 2<-----ne - احیا کننده 2 اکسید کننده 2 + اکسید کننده1<----- احیا کننده 2 + احیا کننده 1 پس در نتیجه تبادل الکترونی بین یک اکسید کننده و یک احیا کننده یک واکنش شیمیایی رخ می دهد. فرآیند اکسیداسیون (اکسایش) فرآیندی است که در آن یک جسم (اکسید کننده) الکترون میگیرد و عدد اکسایش یک اتم افزایش مییابد. فرآیند احیا (کاهش) فرایندی است که در آن یک جسم (احیا کننده) الکترون از دست میدهد و عدد اکسایش یک اتم کاهش مییابد. مثالی از واکنشهای اکسایش و کاهش بر این اساس ، واکنش زیر یک واکنش اکسایش و کاهش میباشد. چون عدد اکسایش اتم S از صفر به +4 افزایش پیدا میکند و میگوییم گوگرد اکسید شده است و عدد اکسایش اتم O از صفر به -2 کاهش پیدا کرده است و میگوییم اکسیژن کاهیده شده است: S + O2→SO2 که در آن ، در طرف اول عدد اکسیداسیون هر دو ماده صفر و در طرف دوم ، عدد اکسیداسیون گوگرد در ترکیب +4 و اکسیژن ، -2 است. اما در واکنش زیر اکسایش- کاهش انجام نمیشود، زیرا تغییری در عدد اکسایش هیچ یک از اتمها به وجود نیامده است: SO2 + H2O → H2SO4 که در SO2 ، عدد اکسیداسیون S و O بترتیب ، +4 و -2 و در آب ، عدد اکسیداسیون H و O بترتیب +1 و -2 و در اسید در طرف دوم ، عدد اکسیداسیون H و S و O بترتیب ، +1 ، +4 و -2 است. عامل اکسنده و عامل کاهنده با توجه به چگونگی نسبت دادن اعداد اکسایش ، واضح است که نه عمل اکسایش و نه عمل کاهش بتنهایی انجام پذیر نیستند. چون یک ماده نمیتواند کاهیده شود مگر آن که همزمان ماده ای دیگر ، اکسید گردد، ماده کاهیده شده ، سبب اکسایش است و لذا عامل اکسنده نامیده میشود و مادهای که خود اکسید میشود، عامل کاهنده مینامیم. بعلاوه در هر واکنش ، مجموع افزایش اعداد اکسایش برخی عناصر ، باید برابر مجموع کاهش عدد اکسایش عناصر دیگر باشد. مثلا در واکنش گوگرد و اکسیژن ، افزایش عدد اکسایش گوگرد ، 4 است. تقلیل عدد اکسایش ، 2 است، چون دو اتم در معادله شرکت دارد، کاهش کل ، 4 است. موازنه معادلات اکسایش- کاهش دو روش برای موازنه واکنشهای اکسایش- کاهش بکار برده میشود: روش یون- الکترون و روش عدد اکسایش.
روش یون- الکترون برای موازنه معادلات اکسایش- کاهش در موازنه معادلات به روش یون- الکترون ، دو دستور کار که کمی با هم متفاوتاند، مورد استفاده قرار میگیرد. یکی برای واکنشهایی که در محلول اسیدی انجام میگیرد و دیگری برای واکنشهایی که در محلول قلیایی صورت میپذیرد. • مثالی برای واکنشهایی که در محلول اسیدی رخ میدهد، عبارت است: Cr2O7-2 + Cl- →Cr+3 + Cl2 این واکنش موازنه نشده ، طی عملیات زیر موازنه می شود: _ابتدا معادله را به صورت دو معادله جزئی که یکی برای نشان دادن اکسایش و دیگری برای نشان دادن کاهش است، تقسیم کرده و عنصر مرکزی را در هر یک از این نیم واکنش ها موازنه می کنیم: Cr2O7-2 → 2Cr+3 2Cl- → Cl2 _اتمهای O و H را موازنه میکنیم. در سمتی که کمبود اکسیژن دارد، به ازای هر اکسیژن یک H2O اضافه میکنیم و در سمتی که کمبود هیدروژن دیده میشود، با افزودن تعداد مناسب +H آن را جبران می کنیم. در مثال بالا، طرف راست ، معادله جزئی اول 7 اتم اکسیژن کم دارد، پس به طرف مزبور 7H2O افزوده میشود. پس اتمهای H معادله جزئی اول را با اضافه کردن چهارده +H به طرف چپ معادله، موازنه میکنیم. معادله جزئی دوم ، بصورت نوشته شده ، از لحاظ جرمی ، موازنه است: 14H+ + Cr2O7-2 → 2Cr+3 + 7H2O 2Cl-→Cl2
_در مرحله بعد ، باید معادلات جزئی را از نظر بار الکتریکی موازنه میکنیم. در معادله جزئی جمع جبری بار الکتریکی طرف چپ برابر +12 و در طرف راست +6 است. 6 الکترون به سمت چپ اضافه میشود تا موازنه بار برای معادله جزئی اول حاصل شود. معادله دوم با افزودن دو الکترون به طرف راست ان موازنه میشود، ولی چون تعداد الکترونهای از دسترفته در یک معادله جزئی باید برابر تعداد الکترونهای بدست آمده در معادله جزئی دیگر باشد، بنابراین طرفین معادله جزئی دوم را در 3 ضرب میکنیم: 6e- + 14H+ +Cr2O7-2 → 2Cr+3 + 7H2O 6Cl- → 3Cl2 + 6e _معادله نهایی ، با افزایش دو معادله جزئی و حذف الکترونها بدست میآید: 14H+ + Cr2O7-2 + 6Cl- → 2Cr+3 + 3Cl2 + 7H2O • مثالی برای واکنش هایی که در محلول قلیایی صورت میگیرد: MnO4- + N2H4 → MnO2 + N2 -معادله به دو معادله جزئی تقسیم می شود: MnO4- →MnO2 N2H4→N2 _برای موازنه H و O در این واکنشها ، درسمتی که کمبود اکسیژن دارد، به ازای هر اتم اکسیژن -2OH و سمت دیگر یک H2O اضافه میکنیم و در سمتی که کمبود هیدروژن دارد به ازای هر اتم هیدروژن ، یک H2O و در سمت مقابل یک -OH اضافه میکنیم. سمت راست معادله جزئی اول دو اتم O کم دارد. لذا -4OH به سمت راست و 2H2Oبه سمت چپ میافزاییم: 2H2O + MnO4- → MnO2 + 4OH برای موازنه جرمی معادله جزئی دوم ، باید چهار اتم هیدروژن به سمت راست اضافه کنیم، لذا 4H2O به سمت راست و -4OH به سمت چپ اضافه میکنیم: -4OH + N2H4 → N2 + 4H2O _برای موازنه بار الکتریکی ، هر جا لازم است، الکترون اضافه میکنیم و در این جا بطرف چپ معادله جزئی اول ، سه الکترون و بطرف چپ معادله جزئی دوم ، چهار الکترون افزوده میشود و برای موازنه کردن الکترونهای بدست آمده و از دست رفته ، مضرب مشترک گرفته و معادله اول را در 4 و معادله دوم را در 3 ، ضرب میکنیم: 12e- + 8H2 + 4MnO4- → 4MnO2 + 16OH _جمع دو معادله جزئی، معادله نهایی را بدست میدهد: 4MnO4- + 3N2H4 →4OH- + 4MnO2 + 3N2 + 4H2O روش عدد اکسایش برای موازنه واکنشهای اکسایش- کاهش موازنه شامل سه مرحله است. برای مثال واکنش نیتریک اسید و هیدروژن سولفید را در نظر میگیریم. معادله موازنه نشده به قرار زیر است: HNO3 + H2S→ NO + S + H2O _برای تشخیص اتمهایی که کاهیده یا اکسیده میشوند، اعداد اکسایش آنها را از معادله بدست میآوریم: نیتروژن کاهیده شده (از +5 به +2 ، کاهشی معادل 3 در عدد اکسایش) و گوگرد اکسید شده است (از -2 به صفر ، یعنی افززایشی معادل 2 در عدد اکسایش). _برای ان که مجموع کاهش در اعداد اکسایش برابر با مجموع افزایش این اعداد باشد، ضرایبی متناسب به هر ترکیب نسبت میدهیم:
2HNO3+ 3H2S→2NO + 3S +H2O _موازنه معادله را ، با بررسی دقیقتر ، کامل میکنیم. در مراحل پیشین تنها موازنه موادی مطرح شد که اعداد اکسایش انها تغییر میکند. در این مثال ، هنوز ضریبی برای H2O در نظر گرفته نشده است. ولی ملاحظه میشود که در سمت چپ واکنش 8 اتم H وجود دارد. همان سمت 4 اتم O نیز اضافی دارد. بنابراین ، برای تکمیل موازنه ، باید در سمت راست معادله ، 4H2O نشان داده شود: 2HNO3 + 3H2S→ 2NO +3S + 4H2O پس معادلات اکسایش- کاهش مانند واکنشهای الکتروشیمیایی و واکنش های یونی را میتوان با یکی از دو روش نامبرده موازنه کرد. مواد مورد نیاز: اسید اگزالیک 1/0 نرمال، اسید سولفوریک 6 نرمال ،پر منگنات پتاسیم مجهول وسایل مورد نیاز: بورت ،ارلن،بشر، پیپت ،گیره و پایه ، قیف ، بالن حجم سنجی ml100 دو عدد، شیشه ساعت ،میله همزن،هیتر محلول سازی( دستور کار) : ابتدا بورت را از محلول مجهول پر منگنات پتاسیم که توسط بالن حجم سنجی ml100 به حجم رسانده ایم پر می کنیم سپس توسط پیپت مدرج ml10 اسید اگزالیک را به داخل ارلن منتقل می کنیم N6 اسید سولفوریک (ml6 اسیدسولفوریک) به آن اضافه کرده و آن را تا حدود c60 حرارت می دهیم ارلن را زیر بورت قرار داده و تا مشاهده رنگ صورتی تیتر می کنیم . تیتراسیون را دو تا سه بار تکرار می کنیم سوالات: 1- نقش اسید سولفوریک در این آزمایش چیست؟ 2- چرا پر منگنات را در ارلن و اسید اگزالیک رادر بورت نمی ریزیم ؟ 3- چرا برای محیط اسیدی از HCl استفاده نمی کنیم؟ 4- با یک رابطه موازنه شده نشان دهید چرا در نقطه پایانی رنگ KMnO4 محو می شود؟ 5- چرا در ابتدا واکنش کند و در انتها سریع است؟ 6- چرا اسید اگزالیک را بیش از 60c حرارت نمی دهیم ؟ 7- چرا این تیتراسین به معرف نیاز ندارد؟ جواب سوالات : 1- به عنوان کاتالیزگر عمل می کند. 2- زیرا اسید اگزالیک احیا می شود و الکترون میگیرد و پرمنگنات اکسایش پیدا کرده و الکترون از دست می دهد. 3- مقدار اسیدی هیدروژن کلرید نسبت به اسید اگزالیک کمتر است و هیدوژ ن کلرید نمی تواند احیا شود 4- 2MnO4+5C2O4+16H 2Mn+ 8H2O+10CO2 چون پتاسیم پر منگنات به آب و منگنز تبدیل شده است. 5-در ابتدای واکنس مقدار ماده واکنسش دهنده زیاد هر چه به انتهی واکنش نزدیک می شویم مقدار واکنش دهنده کمتر شده و سرعت بیشتر می شود 6- اسید اگزالیک خود به خود به دی اکسید کربن تبدیل شده و از واکنش بیرون میرود در نتیجه تیتراسیون رخ نمی دهد. 7- زیرا اسید اگزالیک احیا می شود و الکترون میگیرد و پرمنگنات اکسایش پیدا کرده و الکترون از دست می دهد.گرفتن و از دست دادن الکترون باعث تغییر رنگ می شود که به این نوع شناساگرها ، شناساگر عمومی می گویند .
نتیجه گیری: روش دیگری که می توان با آن تیتراسیون انجام داد اکسیداسیون – احیا است که در آن ماده ای الکترون از دست می دهد (پر منگنات) و ماده ای احیا می شود و الکترون بدست می آورد (اگزالیک اسید)در این آزمایش به دلیل داشتن شناساگر عمومی پر منگنات احتیاج به شناساگر نداریم . منابع: کتاب شیمی تجزیه اسکوگ وست
خداوند در قرآن کریم درباره شب قدر می فرماید: «فیها یفرق کل امر حکیم؛ در این شب جدا می شود (تعبیر ''جدایی'' دارد) هر امر حکیمی» (سوره دخان، آیه 4). نتیجه تدبرهای مفسرین درباره این آیه مختلف بوده است: بعضی گفته اند مقصود این است که در این شب و در واقع در یکی از این شبهای لیلةالقدر قرآن نازل شد و به وسیله قرآن کریم دستورها و احکام بیان شد. مقصود از " ''امر'' " نیز یعنی دستورهای الهی و معارف الهی؛ چیزهایی که به وسیله قرآن بیان شده است در این شب تفصیل داده شد. البته این نظر، نظر مفسرین است به حسب تدبری که در آیات کرده اند و بعضی مفسرین دیگر که این نظر را رد کرده اند و درست هم رد کرده اند، گفته اند آیه می فرماید در این شب جدا می شود، تفصیل داده می شود (نه این که تفصیل داده شد). اگر مقصود همان نزول قرآن و بیان احکام و معارف به وسیله قرآن باشد، همین طور که فرمود: «انا انزلناه فی لیلة مبارکة؛ ما در شب پر برکتی قرآن را فرود آوردیم» (سوره دخان، آیه 3) بعد هم باید بفرماید: " ''و در آن شب که قرآن فرود آمد هر امر حکیمی به وسیله قرآن بیان شد.'' " همین طور که در مورد نزول قرآن معنی ندارد گفته شود: " ''در هر شب قدر قرآن نازل می شود'' "؛ چرا که قرآن در یک شب قدر نازل شد. پس اگر مقصود از «فیها یفرق کل امر حکیم» تفصیل معارف و احکام به وسیله قرآن باشد، باید گفته می شد که " ''در آن شب بیان شد. یعنی باید به صیغه ماضی گفته می شد: «فیها فرق کل امر حکیم »؛ در صورتی که به صیغه مضارع گفته شده است و این از نظر علمای ادب روشن است که فعل مضارع دلالت بر استمرار می کند؛ یعنی دلالت می کند بر یک امر جاری و دائمی که پیوستگی دارد و همیشه هست، نه یک امری که در گذشته بود و قطع شد؛ بلکه یک امری که وجود دارد.
بنابراین این آیه می خواهد بفرماید که در شب قدر چنین چیزی وجود دارد، و خود این آیه باز دلیل بر این است که لیلةالقدر همیشه هست، یعنی لیلةالقدر مخصوص به یک شب نیست؛ آن طور که بعضی تسنن گفته اند که لیلة القدر اختصاص داشت به زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و با فوت آن حضرت، لیلةالقدر منتفی شد. معلوم می شود که چنین چیزی نیست، چون وقتی که می گوید در این شب به طور استمرار همیشه جریان این است، دلیل بر این است که خود لیلةالقدر هم برای همیشه باقی است نه اینکه از بین رفته است، و بعلاوه معنی ندارد که لیلةالقدر از میان برود و تا زمان پیغمبر هر سال لیلةالقدر وجود داشته باشد و بعد از پیغمبر لیلةالقدر از بین برود. این مانند این است که بگوییم بعد از پیغمبر ماه رمضان رفت. ماه رمضان، دیگر زمان پیغمبر و غیر زمان پیغمبر ندارد. لیلةالقدر شبی از شبهای ماه رمضان است و همین طور که ماه رمضان، بودن و نبودنش به بودن و نبودن پیغمبر نیست لیلةالقدر هم این گونه است. پس مقصود از این که " ''در این شب تفریق می شود'' " چیست؟
معنای تفریق امور کلمه " ''فرق'' " همین چیزی است که ما می گوییم " ''تفریق'' "، یعنی دو چیز را که اول با هم هستند وقتی از یکدیگر تجزیه کنند و تفصیل بدهند، این را می گویند " ''فرق'' "، نقطه مقابل " ''جمع'' " است. اشیاء به هم پیوسته را از یکدیگر جدا کردن " ''فرق'' " است. این، هم در امور عینی و هم در امور ذهنی و فکری درست است. اگر شما یک مطلب علمی را کاملا تجزیه کنید و بشکافید این هم باز خودش " ''فرق'' " و " ''تفریق'' " و " ''تفصیل'' " است. " ''تفصیل'' " در خود قرآن هم آمده است: «و ان من شی ء الا عندنا خزائنه و ما ننزله الا بقدر معلوم؛ هیچ چیزی نیست (این دیگر اختصاص به مسأله وحی ندارد، شامل این سنگ و خاک و درخت هم هست، شامل همه چیز هست) مگر آنکه خزائن آن در دست ماست و ما آن را به اندازه معین و معلوم و حساب شده فرو می فرستیم» (حجر/21). در این تعبیر قرآن همه چیز فرود آمده، از آسمان فرود آمده، حتی زمین هم از آسمان فرود آمده، حتی این آسمان هم از آسمان فرود آمده، نه فقط زمین فرود آمده از آسمان، آسمان هم فرود آمده از آسمان، خاک و آب و باد هوا و آتش و هر چه که شما در نظر بگیرید امر فرود آمدنی است؛ یعنی هر چیزی در نزد پروردگار حقیقتی و بلکه حقایقی دارد و خلقتش در این عالم در واقع تنزل و نزول آن حقیقت است؛ یا به تعبیر دیگر مثل این است که سایه آن حقیقت در این عالم اسمش می شود " ''امر مادی'' "، " ''امر زمانی'' "، " ''امر مکانی'' ". میر فندرسکی قصیده حکیمانه و عارفانه ای دارد که از شاهکارهای ادبیات فارسی است. این قصیده، قصیده ای است که یک حکیم گفته نه یک شاعری که فقط می توانسته الفاظ را سر هم کند. او می گوید:
چرخ با این اختران، نغز و خوش و زیباستی***صورتی در زیر دارد آنچه در بالاستی
مقصود از " ''بالا'' " این آسمان نیست، خود آسمان هم در این منطق باز آن زیرین است، آن یک آسمان فوق آسمان است.
صورت زیرین اگر با نردبان معرفت *** بر رود بالا همان با اصل خود یکتاستی
این همان معنا و مفهوم " ''نزول'' " را بیان می کند که هر چیزی، حتی خود زمین، حتی آسمان از آسمان دیگر نازل شده، اما معنی این " ''نزول'' " این نیست که این شی ء با همین شکل، با همین خصوصیت، با همین قدر و با همین حد در یک جای دیگر بوده است و سپس، آن را از آنجا برداشته اند آورده اند اینجا. مثل اینکه کسی در یک جایی بوده و او را از آنجا برداشته اند، به یک وسیله ای مثلا با هواپیما آورده اند اینجا گذاشته اند! نه، این " ''نزول '' " همین چیزی است که در اینجا قرآن از آن تعبیر به " ''فرق'' " می کند، تفصیل و تجزیه است: «فیها یفرق کل امر حکیم»؛ فرق و جدایی است.
یک تشبیه این تشبیه، ضعیف است ولی باز نسبتا می تواند چیزی را بفهماند: شما خودنویستان را جوهر می کنید. در مخزن این خودنویس شما جوهر زیادی هست. بعد با این خودنویستان شروع می کنید به نوشتن، یک نامه می نویسید. اگر از شما بپرسند که این کلمات چیست؟ مگر غیر از همین جوهرهاست که روی صفحه کاغذ قرار گرفته؟ اصلا غیر از این جوهر که چیزی نیست. آیا این جوهر الان به وجود آمد؟ پاسخ خواهید داد: نه، از قبل وجود داشت. این جوهرها در مخزن که بود حد نداشت، شکل نداشت، از یکدیگر جدا نبودند، این خصوصیات نبود. این بود که در آنجا فقط اسمش جوهر بود و بس. ولی وقتی همان جوهر نه چیز دیگری در اینجا می آید، حد و شکل و کیفیت می پذیرد و به صورت کلمات در می آید. در اینجا دیگر انسان یک کلمه را با کلمه دیگر اشتباه نمی کند. اینها که در سابق متحد و یکی بودند و در آنجا اساسا جدایی و چند تایی نبود و وحدت بود، در مرحله نوشتن بر آن کثرت و فرق و جدایی حکمفرما شد. البته با همین مخزن هم می شد شما بجای نوشتن نامه، چیز دیگری بنویسید و شکل دیگری به آن بدهید، ولی دست شما آمد و این شکل را به آن داد. پس این کلمات را شما در اینجا به وجود آوردید ولی کلمات به یک معنا قبلا وجود داشت اما نه به صورت کلمه و جدایی. در این آیه هم به نوعی همین تشبیه روا است. در مرحله ای به تعبیر قرآن به صورت احکام وجود داشت، در مرحله دیگر به صورت تفصیل: «کتاب احکمت ایاته ثم فصلت من لدن حکیم خبیر؛ کتابی است که آیات آن استحکام یافته، سپس از جانب حکیمی آگاه توضیح داده شده است» (سوره هود/1). این دو نزول قرآن بر پیغمبر این طور است: آن دفعه اول که قرآن بر پیغمبر نازل می شود، به صورت کلمه و حرف و آیه نیست و مثل این است که خودنویس پر بشود. خودنویس پر می شود اما از حقیقتی پر می شود که در آن هیچ لفظ و کلمه ای نیست. مرحله دوم نزول قرآن آن وقتی است که همان پرشده ها بعد به صورت کلمات و الفاظ در می آید. مولوی یک شعر خیلی عالی در این زمینه دارد:
متحد بودیم و یک گوهر همه *** بی سر و بی پا بدیم آن سر همه یک گهر بودیم همچون آفتاب *** بی گره بودیم و صافی همچو آب چون به صورت آمد آن نور سره *** تا ابد چون سایه های کنگره کنگره ویران کنید از منجنیق *** تا رود فرق از میان آن فریق
مقصود از " ''ویران کردن'' " این است که وقتی شما از آن دید نگاه کنید می بینید همه به یک اصل و به یک وحدت بر می گردند.
نتیجه گیری درباره آیه پس این «فیها یفرق کل امر حکیم» که به صورت مضارع و مستقبل آمده و یک امر جاری را دارد بیان می کند که همیشه این امر جاری وجود دارد، نمی تواند اختصاص به نزول قرآن داشته باشد، بلکه ناظر به نزولی است که همه چیز دارد. حال این چه رابطه ای است میان این نزول تدریجی همه اشیاء از آن اصل و مبدأ خودشان با لیلةالقدر؟ آن رابطه ای است که عالم تکوین با انسان کامل دارد. پس در آیه «فیها یفرق کل امر حکیم»، مقصود از " ''هر امر حکیم'' "، احکام و وحدت و بساطت است که در این شب از یکدیگر جدا می شوند، تنزل پیدا می کنند و به صورت حدود و اشکال و خصوصیات در می آیند.
چون احتیاجات بشر ، اتصال و جوش در همه موارد را خواستار بوده است، لذا مثلاً از رومیهای قدیم ، فردی به نام "پلینی" از لحیم به نام آرژانتاریم وترناریم استفاده میکرد که دارای مقداری مساوی قلعو سرببود و ترنایم دارای دو قسمت سرب و یک قسمت قلع بود که هنوز هم با پرکنندگی مورد استفاده قرار میگیرند. دقت و ترکیبات شیمیایی و دستگاههای متداول طلاسازی از قدیمالایام در جواهرات با چسباندن ذرات ریز طلابر روی سطح آن با استفاده از مخلوط نمکو مسو صمغ آلی که با حرارت ، صمغ را کربونیزه نموده ، نمک مس را به مس احیاء میکنند و با درست کردن آلیاژ طلا ، ذرات ریز طلا را جوش میدهند و تاریخچه ای به شرح زیر دارند:
"برناندوز" روسی در 1886 ، قوس جوشکاری را مورد استفاده قرار داد.
"موسیان" در 1881 قوس کربنی را برای ذوب فلزاتمورد استفاده قرار داد.
"اسلاویانوف" الکترودهای قابل مصرف را در جوشکاری بکار گرفت.
"ژول" در 1856 به فکر جوشکاری مقاومتی افتاد.
"لوشاتلیهدر 1895 لوله اکسیاستیلن__ را کشف و معرفی کرد.
"الیهو تامسون" آمریکائی از جوشکاری مقاومتی در سال 7-1876 استفاده کرد.br>
چون علم جوشکاری همراه با گنج تخصصی بود، یعنی هر جوشکار ماهر در طی تاریخ درآمد زیادی داشت، سبب شد که اسرار خود را از یکدیگر مخفی نمایند. مثلاً هنوز هم در مورد لحیم آلومینیوم و آلیاژ ، آن را از یکدیگر مخفی نگه میدارند. در جریان جنگهای جهانی اول و دوم جوشکاری پیشرفت زیادی کرد. احتیاجات بشر به اتصالات مدرن – سبک – محکم و مقاوم در سالهای اخیر و مخصوصاً بیست سال اخیر ، سبب توسعه سریع این فن گردید و سرمایهگذاریهای عظیم چه از طرف دولتها و چه صنایع نظامی و تخصصی در این مورد اعمال گردید و مخصوصاً رقابتهای انسانها در علوم هستهای ( که فقط برای صلح باید باشد ) ، یکی دیگر از علل پیشرفت فوق سریع این فن در چند ده سال اخیر شد که به علم جوشکاری تبدیل گردید.
گروههای مختلف جوشکاری
1.لحیم کاری
2.جوشکاری فشاری و پرسی
3.جوشکاری ذوبی
4.جوشکاری زرد
چون مواد و فلزات تشکیلدهنده و جوشدهنده و گیرنده از لحاظ متالوژیکی بایستی دارای خصوصیات مناسب باشند، بنابراین جوشکاری از لحاظ متالوژیکی بایستی مورد توجه قرار گیرد که آیا قابلیت متالوژیو فیزیکی جوشکاری دو قطعه مشخص است؟ پس از قابلیت متالوژی ، آیا قطعه ای را که ایجاد میکنیم، از لحاظ مکانیکی قابل کاربرد و سالم است؟ آیا میتوانیم امکانات و وسائل برای نیازها و شرایط مخصوص این جوشکاری ، مثلاً گازو دستگاه را ایجاد نمائیم و بر فرض ، ایجاد نیرو در درجه حرارت بالا یا ضربه زدن در درجه حرارت پایین ممکن باشد؟ زیرا استانداردهای مکانیکی و مهندسی و صنعتی جوشکاری باید در تمام این موارد رعایت شود تا جوش بدون شکستگی و تخلخل و یا نفوذ سرباره و غیره انجام گیرد. تکرار میشود در جوشکاری تخصصی و اصولاً تمام انواع جوش ، قابلیت جوش خوردن فلزات را باید دقیقاً دانست. در مورد مواد واسطه و الکترود و پودر جوش ، باید دقت کافی نمود. محیط لازم قبل و در حین جوشکاری و پس از جوشکاری را مثلاً در مورد چدن ، باید بوجود آورد. گازهای دستگاههای مناسب و انتخاب فلزات مناسب از لحاظ ذوب در کوره ذوب آهن و بعد در حین جوشکاری از لحاظ جلوگیری از صدمه گاز - آتش و مشعل و برق و هوای محیط و وضعیت جسمانی و زندگی جوشکار ، خود نکات اساسی دیگر هستند که مشکلات جوشکاری میباشند.
مشکلات و گرفتاریهای صنعت جوشکاری
جوشکاری در حقیقت ایجاد کارخانه ذوب آهن و فلزات در مساحتی حداکثر 2×2 متر و نقطه حساس جوشکاری چند سانتیمتر است، زیرا همان درجه حرارت کارخانه ذوب آهن در محل جوشکاری در یک نقطه ایجاد میگردد. مسلم است که چنین کار عظیمی احتیاج به ابتکار و تخصص و مواد و متخصص و وسائل مدرن دارد تا بتوان از این ذوب آهن چند سانتیمتری استفاده صحیح نمود. شاید اضافه گوئی نباشد که در هیچیک از رشتههای فنی تا این اندازه احتیاج به سرمایهگذاری و رعایت جوانب فنی و غیر فنی ضروری و لازم نباشد.
عوارض و سوانح ناشی از عوامل فیزیکی مربوط به جوشکاری
در موقع جوشکاری ، از عوامل فیزیکی مورد تاثیر یا حاصل از عمل جوشکاری ممکن است خطراتی متوجه جوشکار شود که در:
دسته اول:برق گرفتگی
دسته دوم:سوختگی
دسته سوم:ورود اجسام خارجی به داخل چشم
را میتوان نام برد.
برق گرفتگی و عوارض حاصل از تاثیرات جریان برق
مسلم است اگر نقصی در سیمکشی وسائل برقی که برای جوشکاری با برق بکار میروند، وجود داشته باشد یا جوشکار نکات ایمنی لازم مربوط به برق را مراعات ننماید، خطر برقگرفتگی برای او وجود خواهد داشت و چنانچه جوشکار در ارتفاع مشغول جوشکاری باشد، مخاطرات حاصله از سقوط و در نتیجه شوک - ضربه الکتریکی نیز بر ضایعات حاصل از برقگرفتگی افزوده خواهد شد. نشانههای حاد و فوری برقگرفتگی از مور مور شدن و یا شوک خفیف تا شوک شدید و قطع تنفس و متزلزل شدن ضربان قلب و عاقبت به مرگ منجر میشود. هنگامی که برقگرفتگی ، ایجاد شوک نماید و شخص در ارتفاع مشغول کار است، خطر سقوط و افتادن از ارتفاع روی زمین و روی وسایل و ماشین و غیره ، باعث پیدا شدن جراحات شدید شده ، وضع مصدوم را وخیم خواهد ساخت. بنابراین پیشنهاد میشود حتیالمقدور جوشکاری را در سطح پایین انجام داد.
شدت ضایعات و مخاطرات حاصل از برقگرفتگی ، بستگی به عوامل زیر دارند:
نوع جریان برق:اصولاً در هر ولتاژی ، جریان برق متناوب AC ، خطرناکتر از جریان برق DC مستقیم میباشد و یا به عبارت دیگر ، خطر شوک الکتریکی در جریان متناوب بیشتر است. در حالیکه خطر سوختگی در جریان مستقیم نیز بیشتر است.
تاثیر ولتاژ:شدت شوک الکتریکی حاصل از برق گرفتگی ، بستگی به میزان ولتاژ برق مربوط به آن دارد و هرچه ولتاژ بیشتر باشد، شدت شوک حاصله بیشتر خواهد بود. در هر صورت ولتاژ بین 200 تا 250 ولت که ولتاژ معمولی برق شهر است، خطرناک بوده ، اغلب ضایعات شدید بوجود آورده ، ممکن است سبب مرگ شود.
شدت جریان:شدت جریان 15 تا 20 میلیآمپر با فرکانس HZ 50 ولتاژ بالا ممکن است باعث چسبیدن دست مصدوم به سیم برق شده ، مانع رهائی وی گردد. این امر ممکن است تا موقع رسیدن نجاتدهنده ادامه یابد. در این جریان ممکن است ضایعات کشنده ای ایجاد شود.
فرکانس:در تواتر بین HZ 50 تا HZ 80 هرتز شوک یا ضربه الکتریکی ممکن است بوجود آید. ولی در فرکانسهای بالا بین 30000 تا 100000 هرتز ، خطر کمتری وجود دارد، زیرا بوسیله پرتاب ، شخص را از منبع خطر دور میکند.
مقاومت بدن انسان:مقاومت بدن انسان بین 500 تا 50 متغیر است ( اهم ). هر چه مقاومت در سر راه تماس منبع الکتریک با بدن ( پوست خشک – ضخامت کف پا ) بیشتر باشد، خطر شوک وارده کمتر است و یا بالعکس.
مدت تماس:تماس برق با بدن در مدت زمان بین 1 تا 3 ثانیه ممکن است توقف قلب و فوت مصدوم را همراه داشته باشد. در هر صورت چنانچه شخصی دچار برق گرفتگی شود، از ضایعات و عوارض ذکر شده در بالا جان سالم بدر برد. معمولاً بهبود کامل مییابد و عوارض ، نادر میباشد.
مسائل مهم جوشکاری
تربیت متخصص و کاردان و کارشناس
جوشکاری ، یکی از رشتههای پرهزینه در صنعت و آموزش ابتدائی و عالی است. انتخاب افراد و جوانان در هر سن و مدارج تحصیلی و کارخانهای ، با داشتن قدرت تحمل کار با آتش ، قدرت تحمل خطرات و آموزش تخصصی به این جوانان بسیار مشکل است. زیرا سرمایههای عظیم آموزشی احتیاج دارد تا یک متخصص به تمام معنی یا یک مهندس جوشکار واقعی تربیت شود.
تهیه ماشینآلات مخصوص
تهیه ماشینآلات مدرن و مفصل جوشکاری احتیاج به بودجههای عظیم دارد تا بتوان از انواع ماشینآلات مدرن بهرهگیری نمود، مخصوصاً در آموزش که باید همه جانبه باشد. بعضی اوقات تمام وسایل کارخانجات شهر و مراکز آموزشی ، کافی برای ارائه کل تخصص نمیباشن. و اشکالتراشی و نبودن بودجه و خرید و کمک به ساخت نیز گرفتاری دیگری است.
رعایت نکات ایمنی
رعایت نکات ایمنی و تخصصی ایمنی ، خود یکی دیگر از مشکلات عظیم جوشکاری است، بطوریکه فرضاً انفجار یک کپسول مانند یک بمب میتواند جان صدها نفر را به خطر اندازد، در حالیکه مثلاً در کارگاه تراش و ریخته گری ،خطرها تا این حد بالا نیستند و کوچکترین بوی گازناشی از عدم اتصالات صحیح و اصولی ، ممکن است جان عده ای را به خطر اندازد. همان طوریکه تربیت متخصص ، احتیاج به بودجههای عظیم آموزشی برای خرید وسائل و کتب بطور همزمان دارد، هزینه های دیگر جوشکاری جهت جلوگیری از هر نوع انفجار و احتراق در کارگاهها و صدمه به بدن و چشم جوشکار و افراد حاضر در کارگاه میباشد.
بدین جهت جوشکاری را رشته ای پر خرج نام نهادهاند. مسلم است که این مخارج عظیم در استفاده از اتصالات جوش حذف خواهند شد. یعنی اینکه اتصالات پر خرج و مفصل پیچ و پرچ وقتی با جوشکاری جایگزین شوند، مخارج عظیم تشکیلات را در مدت کوتاهی تامین خواهند کرد.
هدف جوشکاری و برشکاری
بریدن قطعات ماشینی به ضخامتهای زیاد ، یکی از وظایف مهم برشکاری است. بطور کلی ، اتصال قطعات مختلف از یک نوع فلزیا انواع فلزات و آلیآژها و بالا بردن استحکام و سرعت عملیات و کاهش هزینهها از مهمترین اهداف جوشکاری است
کتاب - نویسنده در کتاب «تاریخ سیاسی خوارج شمال آفریقا در سدههای اول و دوم هجری» تلاش دارد با تکیه بر دادههای منابع، فرآیند شکلگیری این نوع از حکومتها در آن فراز از تاریخ اسلام را مورد بازکاوی قرار دهد.
به گزارش خبرآنلاین، «تاریخ سیاسی خوارج شمال آفریقا (در سدههای اول و دوم هجری)» نوشته رضا کردی توسط سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاهها (سمت) منتشر شد. این کتاب برای دانشجویان رشتههای تاریخ و الهیات گرایش تاریخ و تمدن ملل اسلامی مورد استفاده است.
پیدایش جریان مذهبی ـ سیاسی خوارج از نکتههای تأملبرانگیز تاریخ اسلام است. این گروه در آغاز پیدایش خود در ماجرای صفین و پس از جریان موسوم به «حکمیت»، با برداشتی سطحی از قرآن، حق حکمیت و داوری انسانها در منازعات میان انسانهای دیگر را انکار کرد و سپس حتی فرمانروایی و سلطه سیاسی انسانها بر انسانها را ناروا شمرد و آنها را تنها متعلق به خدا دانست.
این گروه اگرچه به سبب اقدامات تندروانه حاصل از کافرشماری بیشتر مسلمان در ماجرای «نهروان» قلع و قمع شد، اما همانگونه که امام علی (ع) پیشبینی کرده بود (نهجالبلاغه، خطبه 60)، دنباله آنان تا قرنها در صحنه سیاسی جهان اسلام ماندند و به خصوص در مبارزه با دستگاه خلافت اموی نقش مهمی ایفا کردند.
«تاریخ سیاسی خوارج شمال آفریقا» مشتمل بر 9 فصل کلیات، زمینهها و عوامل سیاسی گسترش خارجیگری در شمال آفریقا، مراحل شکلگیری دولتهای خارجیمذهب در شمال آفریقا، عوامل آسان کننده موفقیت خوارج شمال آفریقا، موارد آسیبپذیری جنبش خوارج در شمال آفریقا، زمینههای فکری و دینی گسترش خارجیگری در شمال آفریقا، اعتدال نسبی و تلاش فکری خوارج، نقش عوامل اجتماعی، قومی و زبانی در توجه به تفکر خارجی و زمینهها و عوامل اقتصادی گسترش خارجیگری در شمال آفریقا است.
در بخشی از این کتاب می خوانیم: ««از جمله دلایل ماندگاری، تعدیلی بود که نسلهای بعدی خوارج یعنی وارثان «محکمه اولی» در دیدگاههای خود به وجود آوردند. هرچند نویسندگان کتابهای ملل و نحل، خوارج را در انتساب به افراد و سرکردگان مختلف به فرقههای متعددی تقسیم کردهاند، اما جوهر اندیشه و باور همه آنها مشترک بوده است. عقایدی نظیر توجه به زهد، انکار خلیفه سوم، خردهگیری بر امام علی (ع) به خاطر تن دادن به حکمیت، ظلمستیزی، اعتقاد به عدم انحصار خلافت در قریش (بر خلاف گفتمان رایج در میان اهل سنت) و در مواردی استفاده از تقیه دینی و اعتقاد به کافرشماری مرتکب گناه کبیره وجه اشتراک تمام گروههای خارجیمذهب است....».
جريان شناسي ادبيات معاصر و سبك ادبيات انقلاب اسلامي
مقدمه
قواعدي كه به عنوان اصول وضع شده نقد ادبي و هنر مطرح ميشوند، بسيارند. جريان شناسي ادبي و شناخت آفتها و آسيبگاههاي ادبيات به طور عام، و ادبيات معاصر و انقلاب اسلامي به طور خاص، بخشي از آن اصول و قواعد قابل تاكيد است. البته اگر بخواهيم رسالت ادبيات را به كالبد شكافي صرف عبارت؛ يعني سخنسازي و سخنآرايي منحصر كنيم، سخن گفتن از نقد ادبي بسيار آسان خواهد بود؛ ولي آنگاه كه پاي اشارت، تعهد مضموني و هدايتگري يا حكمتآميز بودن پيام به ميان ميآيد؛ نقد ادبي از محدوده لفظ و عبارت خارج ميشود و يكي از علوم و فنون پيچيده و عميق و داراي ابعاد مختلف محسوب ميگردد. هر چند متفكري؛ چون ابن خلدون، رسالت ادبيات را پي بردن به زبان عبارت ميداند، آنجا كه ميگويد: "بايد دانست كه صناعت سخن، خواه نظم يا نثر فقط به وسيله الفاظ انجام ميگيرد نه از راه معاني، بلكه معاني تابع الفاظ است و فقط الفاظ اساس اين صنعت را تشكيل ميدهد؛ بنابراين، جوينده سخن كه ميكوشد ملكه سخن را در نظم و نثر به دست آورد، تمام همّ خود را متوجه الفاظ ميكند و به حفظ كردن نمونههاي آنها از سخنان قديم عرب، ميپردازد و آنها را بسيار به كار ميبرد و بر زبان خود جاري ميسازد تا ملكه زبان مضر در وي ايجاد شود و لهجه غير عربي فصيح را ـ كه بر آن تربيت شده است ـ ترك گويد."1 ولي بر اهل تامل پوشيده نيست كه نميتوان عبارت را از ساختار پيام و معني آن جدا كرد؛ زيرا فقط با توجه به بعد صوري سخن، ميتوان آن را به هنرمندانه يا فاقد هنر تقسيم كرد، چنانكه با لحاظ كردن محتوا و پيام آن ميتوان از هنر و ادبيات حركت آفرين و تعالي بخش، به هنر و ادبيات هدايتگر، و از هنر و ادبيات فاقد روح تعاليبخش و سعادت آفريني، به هنر و ادبيات گمراه كننده يا ادبيات بيروح و مرده تعبير نمود.
خفتگاني سيل غفلت بردگان زنده؛ اما مردهتر از مردگان
زنده؛ اما مردهتر از مردگان زنده؛ اما مردهتر از مردگان
اين مقاله درآمدي است بر جريانشناسي در عرصه ادبيات معاصر و رهيافتي بر ويژگيها و ساختارهاي هنري و معنوي ادبيات انقلاب اسلامي يا ادبيات احياگرانه كه خود محصول جريانشناسي در قلمرو دينشناسي و دنياي معرفتشناسي جريانهاي فكري معاصر است؛ يعني همانگونه كه در جهان معاصر، در حوزه فلسفه دين و دينشناسي، جريانهاي مختلفي؛ چون: جريانهاي بيدرد، جريانهاي روشنفكري (ديني و غير ديني) و جريانهاي احياگرانه مطرح است؛ و در قلمرو علم و دانش، دانش عاري از درد و جدا از روح ديني و علم يا دانش متعهد مطرح است؛ در عرصه هنر و ادبيات نيز جريانهاي مختلفي وجود دارد كه شناخت آنها براي نسل انقلاب اسلامي ـ بخصوص قشر اهل ادب و هنر ـ ضروري است.
جريانشناسي ادبيات معاصر با دو بحث بنيادين ديگر گره خورده است: آفتشناسي ادبيات و خصايص ادبيات ديني يا ادبيات انقلاب اسلامي؛ زيرا هدف از جريانشناسي ادبي، آفتشناسي ادبي است و آفتشناسي نيز شالوده دستيابي به ادبيات تعالي بخش و آرماني است. از همين روي، اين تحليل مختصر در سه مرحله مرتبط به هم به انجام ميرسد: آفتشناسي ادبيات، جريانشناسي ادبي و سبك ادبيات انقلاب اسلامي .
1.آفتشناسي ادبيات معاصر
يكي از ويژگيهاي موجود زنده، آسيبپذيري است؛ از همين روي در پزشكي، آسيبشناسي* يكي از پر رونقترين رشتههاي تجربي است. انديشه و فرهنگ ديني نيز آفتپذير است؛ به همين سبب آسيبشناسي ديني** يكي از شاخههاي دينشناسي محسوب ميشود. يكي از رسالتهاي احياگران تفكر ديني، آفتزدايي از انديشه ديني است. امروزه از جمله عوارض تاثيرپذيري ادبيات (در قلمرو صورت و معنا يا هنر و انديشه) از عامل خصيصههاي شخصيتي اديبان، عارفان، عالمان و ارتباط و تبادل با ديگر فرهنگها، آسيبپذيري و آفتزدگي است. پس اگر از اين جنبه از دانشهاي ادبي به آسيبشناسي يا آفتشناسي ادبي تعبير كنيم، گزاف نگفتهايم. اهل تامل و مرزبانان هوشيار عرصه ادبيات بر اين باورند كه ادبيات معاصر ايران به شدت آفت زده است. اينك آن آفتها و آسيبها كدامند؟
آسيبهاي كلان ادبيات معاصر ما را بايد در دو خاستگاه مهم جستجو كرد:
شخصيت يا عوامل درون شخصيتي پاسداران ادبيات يا فرهنگ، كه خود به دو عامل، قابل تقسيم است: يكي، فقدان تخيّل و انديشه خلاق و ديگر، عدم توازن در نگرش و عنايت به هنر و انديشه (بخصوص در عرصه حوزه و دانشگاه)؛ يعني آنگاه كه انديشمندان و اهل ادب يك قوم، فاقد تخيّل و انديشه آفرينشگر باشند و يا ميان هنر و انديشه آنان توازن وجود نداشته باشد، فرهنگ و ادبيات چنين جامعهاي دچار آفت ميشود. هنر و انديشه دو بال پر قدرت ادبيات يك ملت و كشورند؛ بديهي است كه با اين ساختار و پيوند، چاقي يكي به لاغري ديگري خواهد انجاميد تا آنجا كه به مرگ و احتضار ادبيات منتهي خواهد شد.
خاستگاه كلان ديگر آسيب و آفت، روابط و تبادل فرهنگي يك زبان و نظام ادبي با ديگر فرهنگهاست كه خود عبارت از سه رابطه سلبي است؛ يعني سه نوع بريدگي و قطع تغذيه و پيوند با سه سرچشمه رشد و تغذيه فرهنگي. بر اين اساس، سه منبع آفتشناسايي ميشود: گذشتهگرايي، زمانزدگي و اسلامگريزي. گذشتهگرايي، ادبيات و هنر را با آفت با آسيب كهنگي و عدم سازگاري با فرهنگ و نياز زمان مبتلا ميكند. در نتيجه اثر ادبي بزودي با كهنگي و پيري زودرس مواجه ميگردد و به بايگاني تاريخ سپرده ميشود؛ چنانكه زمانزدگي و تجدد طلبي افراطي، ادبيات را از بعد ديگري دچار كمخوني و آفت ميسازد و آن آفت، بريدگي از فرهنگ پيشين و عدم تغذيه از دسترنج فرهنگ و ادبيات پيشينيان است. تجربه نشان داده است يكي از ويژگيهاي بارز شاهكارهاي بزرگ ادبي جهان؛ چون: مثنوي مولوي، گلستان سعدي، غزليات حافظ و...؛ تغذيه خوب و بجا از فرهنگ و ادبيّات پيشين بوده است. پس ادبيات بريده از گذشته، ادبيات لاغر و كم خوني خواهد بود؛ هر چند لاف تجدد و نوآوري و طراوت بزند، سكهاش نزد زرشناسان بهايي نخواهد داشت. پس، هيچ شاهكاري در غار متولد نشده است.
آفت ديگر، اسلامگريزي يا بريدگي از فرهنگ و ادبيات اسلامي است. يك عده در بعد هنر و انديشه، از اسلام ميگريزند و برگريز خويش هم افتخار ميكنند. اين گونه از گريز، ادبيات را از احساس و انديشه متعالي جدا ميكند و آن را به يك فرهنگ بيجان و منعكس كننده عواطف و انديشههاي سطحي مبدل ميسازد. فرهنگ و بويژه ادّبيات معاصر ما، در دام اسارت اين سه بريدگي است؛ يعني گروهي از اهل ادب و هنر را اژدهاي زمان زدگي و غربزدگي بلعيده است؛ چنانكه گروه بسياري در گرداب گذشتهگرايي و جمود، بر هنر و انديشه پيشين در غلتيدهاند و حتي گامي فراتر نمينهند و منجلاب ديگر كه اسلامگريزي است عده بسيار ديگري را به كام خود كشيده است. گروهي از قافله سالاران ادبيات و فرهنگ اصيل معاصر، به اين درد جانكاه پي برده و دلسوزانه در مورد آن هشدار دادهاند. شايد نخستين فرياد، از آنِ مرحوم جلال آل احمد در كتاب غربزدگي باشد، آنجا كه ميگويد: "اما دانشكدههاي ادبيات چنين كه بر ميآيد، در اين دانشكدهها نه تنها سخني از ادبيات به معني واقعي و دنيايياش نيست، بلكه حتي ادبيات معاصر در آنجا نديده ميماند و نشناخته... و نتيجه چنين برخوردي با ادبيات، اينكه فقط نبش قبركن ميپروريم... اين است كه مثلاً دانشكدههاي ادبيات با همه فاضلي استادانش، تمام هم و غم خود را مصروف نبش قبر ميكند و غور در گذشتهها و به تحقيق در عنالفلان و الفلان. در اين نوع دانشكدهها از طرفي عكسالعمل مستقيم غربزدگي را در اين گريز به متنهاي كهن و مردان كهن و افتخارات مرده ادبي و رها كردن روز حي و حاضر، ميتوان ديد و از طرف ديگر بزرگترين نشانه زشت غربزدگي را در استنادي كه استادانش به اقوال شرق شناسان ميكنند كه ذكر خيرشان گذشت. "
مرحوم سعيد نفيسي طي مقالهاي ضمن اينكه از حاكميت تحجر و گذشتهگرايي در دانشكدههاي ادبيات اظهار انزجار ميكند و نوميدي خويش را نيز از اصلاح وضع كتمان نميكند، مينويسد: "در كتابهاي دبستاني و دبيرستاني ما سخن از فارسي امروز نيست؛ در دانشكده ادبيات، يگانه كالاي معرفت، مردهپرستي است؛ من خود دكتري در ادبيات فارسي ميشناسم كه تا سه ماه پيش جز از من، نام انوار سهيلي را نشنيده بود، چه برسد به اينكه از كتابهايي كه پس از آن نوشتهاند، خبر داشته باشد... چند تن از نويسندگان و سرايندگان ديروز و امروز ايران هستند كه زبده آثارشان به زبانهايي چند هم ترجمه شده است. اما درباره ايشان در جايي كه بايد موشكافي كنند... مطلقاً نامي از ايشان نيست، بالاتر آنكه هر كس دم از ادبيات معاصر بزند، اين گروه ريش جنبانان او را استهزا ميكنند. كسي صريحاً به من ميگفت: شان شما بالاتر از اين است كه كتاب "شاهكارهاي نثر معاصر" چاپ كنيد؛ حيف نيست وقت خود را صرف اين كارها ميكنيد" ؟
مرحوم دكتر شريعتي با صدايي رساتر از ديگر دردمندان، به آفت كهنهگرايي و زمانزدگي در عرصه ادبيات معاصر و خالي بودن جاي اساتيد دو فرهنگه اشاره كرده است؛ وي ميگويد: "صاحبنظران ما (صاحبنظران ادبيات فارسي) در اين راه (نقد ادبي) نيز دو گروه متمايزند: يا كساني هستند كه به فنون و متون ادب پارسي كاملاً واقفند و به قولي "از قدماي معاصران!" به شمار ميآيند كه با همه پرمايگي و اهميّت، از صدها انديشه و آفرينشي كه در ادب اروپايي مطرح است، بيگانهاند و از جريانات بسيار حساس و مهمي كه از مسائل كلي هنر و ادب و زيباييشناسي و روانشناسي ادبي و غيره هست، بيخبر، و ناچار كميت انديشهشان در همان جولانگاه تنگ گذشته محدود است و منزلي تازه و راهي نو و سخني بديع ندارند و نميتوانند داشته باشند؛ و يا در مقابل، ايرانياني نظير هوشنگ هناويدي هستند (يكي از شخصيتهاي كتاب "تسخير تمدن فرهنگي" به قلم مرحوم دكتر شادمان) هستند كه يكسره از سرچشمه ادب پارسي به دورند و بيگانه، و هر چه دارند از اروپا دارند و در نتيجه، ترجمه فكر ميكنند، ترجمه حرف ميزنند، ترجمه تاليف ميكنند، ترجمه قضاوت ميكنند و اظهار نظر، ترجمه تجزيه و تحليل ميكنند و حتي ترجمه ديندارند و ترجمه بيدين؛ و خلاصه حرف خودشان نيست و ناچار آنچه ميگويند درست يا نادرست غالباً (به معني حقيقي كلمه) "بيجا" است و گنگ و ناهماهنگ و بسيار كم اثر، و در اينجاست كه ارزش نويسندگان و متفكران و دانشمندان "دو فرهنگه" كاملاً آشكار ميگردد، در هر زمينه و نيز در زمينه مسائل ادبي و از جمله نقد. "
استاد مطهري نيز معتقد است كه ادبياتچيهاي اهل عبارت ـ چه زمان زده، چه گذشتهگرا و يا اسلام گريز ـ نميتوانند معرف حافظ و مفسّر ادبيات عرفاني فارسي باشند ـ كه حاصل يك عمر سير و سلوك فكري، عمل معنوي، هنري و دينشناسي آنهاست ـ آنان هر چه در اين عرصه بر قلم جاري سازند جز انعكاس دنياي محدود و تنگ يا حوضچههاي ذهني و شخصيتي آنان نخواهد بود كه "از كوزه همان برون تراود كه در اوست"؛ وي مينويسد: "اين ديباچه مثنوي، انصافاً شاهكاري است، البته اگر انسان رموز عرفاني را عملاً بداند و به كتب عرفا، آن هم نه به كتابهاي فارسي كه كار ادبياتيهاست، آشنا باشد؛ ادبياتيهاي ما ميروند چهار تا از ديوانهاي شعرا را ميخوانند، خيال ميكنند كه با رموز عرفاني آشنا هستند؛ ليكن تا كتب علمي عرفاني، چه آنها كه در سير و سلوك نوشته شده، و چه آنها كه در عرفان نظري و فلسفي نوشته شده؛ مثل كتابهاي محيالدين و امثال آن، تا كسي اين كتابها را درست نخواند و عملا هم وارد سلوك نباشد، نميتواند مثنوي را بفهمد يا حافظ را بفهمد؛ ممكن نيست اصلاً درك اينها كار اديب و ادبياتي به اين شكل نيست. "
اينك به پرسش ديرينه و شايع ذيل ـ كه هنوز هم بيجواب مانده است ـ پاسخ داده ميشود و آن اينكه: چرا در قرون و روزگاران ما ديگر نظامي گنجوي، حافظ و مولوي به ظهور نميرسد؟ و اصولاً شاعران و ادباي ما، يا يك بعدياند و يا در دام تقليد از همان بزرگان، گرفتار ماندهاند؟
پاسخ پرسش؛ اين است كه اين گونه از شخصيتهاي بزرگ از دامن حوزههاي علميه بر ميخاستند و اكنون دانشگاهها نيز در عداد مراكز فرهنگي و علمي درآمدهاند؛ بايد "حافظ" ها و "مولوي" ها در اين دو مركز پرورش يابند، ولي در سدههاي بعد از حافظ و مولانا ـ بويژه در دويست سال اخير ـ هنر و ادبيات ديني در حوزههاي علميه ـ بجز ادبيات در حد صرف و نحو و بلاغت، كه به قصد احاطه به ترجمه ساده و غير فني تدريس ميشده است ـ كمرنگ و متروك شده است؛ يعني آنچه كه ملاك عالم بودن و فضل و فرزانگي محسوب ميگردد، فقط معلومات بسيار و انديشه است، و ابعاد هنري و ادبي قرآن و روايات ـ كه در اوجند ـ به فراموشي سپرده شده است. و دانشگاه در جناح مقابل حوزه قرار دارد؛ يعني در آنجا انديشه و حكمت اسلامي كمرنگ و در حاشيه است. به عبارت ديگر، تلاش دانشكدههاي ادبيات به راهيابي به دنياي عبارات منحصر ميشود نه عالم اشارات. اينان حافظ را در آيينه صور خيال و واژهها و تركيبهاي بديع جستجو ميكنند و مولويشناسي آنان نيز از توضيح واژهها و تركيبها و تمثيلهاي مثنوي فراتر نميرود. با توجه به اين نكات؛ ادبياتي، در اسارت سه نوع بريدگي است: بريدگي از فرهنگ و انديشه معاصر، بريدگي از گنجينههاي فرهنگ گذشته، و بريدگي از هنر و انديشه اسلامي. اينك با وجود اين وضعيت در عرصه حوزه و دانشگاه آيا ميتوان انتظار داشت، كسي حتي با نيمي از تواناييهاي سخنوري حافظ ظهور كند؟ در جوي كه:
نه حافظ را حضور درس خلوت نه دانشمند را علم اليقيني!
نه دانشمند را علم اليقيني! نه دانشمند را علم اليقيني!
پس حوزه دچار مشكل يك بعدي نگري به دين و پديدههاي فرهنگي است و دانشگاه دچار مشكل گسستگي از زمان، گذشته غني و فرهنگ اسلامي در قلمرو هنر و انديشه. و اين بزرگترين آفتي است كه انقلاب ادبي اسلام و نهضت فرهنگي ـ هنري امام خميني(س) را با آسيب جدي مواجه ميسازد. قدم دوم پس از آفتشناسي، جريانشناسي در عرصه ادبيات است تا آنكه جايگاه ادبيات انقلاب اسلامي معين شود.
2.جريانشناسي ادبيات معاصر
2-1 ابعاد و اركان نقد ادبي
نقد ادبي به لحاظ ويژگيها و اصول متعدد با نقد علمي همسويي دارد، از بعدي پيچيدهتر و مهمتر برخوردار است؛ زيرا نقد علمي صرفاً جنبههاي محتوايي را در بر ميگيرد، در حالي كه نقد ادبي علاوه بر نقد انديشه و پيام، عرصه هنر و لفظ را نيز در بر ميگيرد كه در جاي خود دريايي ناپيدا كرانه است. نقد ادبي، جنبههاي مختلفي دارد كه به لحاظ آن، شاخههايي؛ چون: نقد عاميانه، نقد فني، نقد از منظر وزن و قافيه، نقد از بعد پيام، نقد از روزنه سبكشناسي و... را شامل ميشود؛ ولي يكي از جنبههاي مهم و سرنوشتساز نقد "نقد محتوايي" يا نقد بر مبناي جريان شناسي ادبي است.
ممكن است گفته شود نقد از بعد اعتقادي و نگرش شاعر يا اديب، در واقع نقد شعر نيست، بلكه نقد شاعر است؛ اين، نوعي مغالطه است؛ زيرا بر اين اساس، نقد هنري نيز بايد نقد شاعر باشد؛ چون ارزش هنري اثر نيز از شخصيت شاعر سرچشمه ميگيرد. از سوي ديگر نميتوان در آثار هنري و ادبي، شكل را از محتوا و ظاهر را از باطن جدا كرد؛ زيرا لفظ و معني هر دو، نخست در شخصيت شاعر تركيب ميشوند و به عنوان يك مركب حقيقي به صورت اثر ادبي و هنري آشكار ميگردند. بنابراين، در يك آفرينه ادبي لفظ و معنا با يكديگر و هر دو با شخصيت شاعر و اديب به شدت گره خوردهاند، به گونهاي كه ارزيابي يكي از آن دو بدون ديگري ناتمام است. از همين روي، براي دستيابي و شناخت عميق به يك شخصيت ادبي يا آفرينه او بايد به محيط اجتماعي آفرينشگر، نبوغ و خلاقيت يا عناصر درون شخصيتي او، نگرش هنرمند به انسان و جهان و سرانجام به آثار كتبي و شفاهي وي، شناخت كافي پيدا كنيم؛ چنانكه علي(ع) نقش شناسايي اثر براي راهيابي به شخصيت صاحب اثر را مورد تاكيد قرار داده است؛ چون "المرءُ مخبوءٌ تحت لسانه"؛ مرد در زير زبانش پنهان است. و "رسولك ترجمان عقلك و كتابك ابلغ ماينطق عنك6"؛ فرستاده تو بيانگر خرد تو است و نوشتهات گوياترين چيزي كه از تو سخن ميگويد. همان طور كه با راهيابي به جهانبيني و نظام ارزشي شاعر و هنرمند، بيشتر ميتوان به عمق مفاهيم آفرينه او دست يافت. پس، نميتوان شخصيتشناسي صاحب اثر را به دليل نقد شاعر به جاي شعر و... ناديده گرفت، بلكه شخصيتشناسي، يكي از كليدهاي راهيابي به دنياي آفرينههاست؛ همانگونه كه شعر و اثر هنرمند، كليد راهيابي به آفاق شخصيت اوست.
بحث از جريانشناسي ادبيات در واقع، بحث از تيپشناسي فكري و نوع نگرش هنرمند به انسان و جهان و نظام ارزشي اوست. به عبارت ديگر، جريانشناسي در ادبيات، شخصيتشناسي اهل ادب است كه منشا پيدايش و تولد آفرينههاي ادبي است.
2. جريانشناسي در عرصه ادبيات
نقد محتوايي ادبيات شالوده طرح شخصيت، نگرشها و ارزشهاي هنرمندان را فراهم ميآورد؛ همانگونه كه طرح نگرشها و ارزشهاي شاعر و هنرمند پاي "جريانشناسي" در قلمرو نقد ادبي را به ميان كشيده است. البته چنانكه نقد ادبي در حدوث و بقاي خويش همواره مديون فلسفه و بررسيهاي كلامي بوده است، پديده جريانشناسي نيز در حوزه نقد ادبي، در پيدايش و كمال خود از آن منبع سرشار بخصوص "فلسفه دين" تغذيه نميكند. در حوزه فلسفه دين، جريانهاي مرتبط با مقوله دينشناسي به پنج بخش ذيل، تقسيم ميشود: تيپ ياجريان بيتفاوت و بيدرد نسبت به مقوله دين و دينشناسي، جريان يا جريانهاي روشنفكري غير ديني، جريانهاي روشنفكري ديني، تيپ يا چهرههاي خدمتگزار تفكر ديني، و جريان دينشناسي احياگرانه.
ميدانيم كه هر يك از اين تيپها يا جريانها ـ البته بجز بيدردان ـ ويژگيهاي مختص به خود دارند و در عرصه دينشناسي از جايگاه خاصي برخوردارند. روشنفكران غير ديني به دليل دردمندي و برخورداري از ذهن و انديشه خلاق ميتوانند با طرح پرسش و ايجاد سوال در فرا روي دين مداران موجب توسعه و تعميق معرفت ديني بشوند؛ چنانكه روشنفكران ديني در عرصه دينشناسي نقش عمدهاي ايفا ميكنند و خدمتگزاران تفكر ديني نيز در تهيه مواد خام زمينهساز دين پژوهي عميق محسوب ميگردند؛ ولي احياگران تفكر ديني ـ كه عالمان رباني هستند ـ نقش قافله سالاري و مرجع فكري، اجتماعي و معنوي جامعه ديني را ايفا ميكنند.
اين نوع عملكرد در قلمرو ادبيات و هنر نيز قابل تطبيق و اجراست؛ يعني بر اساس الگوي ياد شده ميتوان جريانها يا تيپهاي ادبي معاصر و غير معاصر (پس از ناديده گرفتن جريان ادبي و هنري التذاذي) را به پنج جريان و تيپ تقسيم كرد و مختصات هر كدام از آنها را مورد مطالعه قرار داد؛ يعني ادبيات بيدرد و بيتعهد، جريان ادبي روشنفكري غير ديني (سكولار)، ادبيات روشنفكري ديني، ادبيات خدمتگزارانه و ادبيات احياگرانه. جريان ادبي بيدرد، ادبيات اشرافيت و تيپ مرفهان است آنان به ادبيات به ديده تفنن يا سرگرمي مفيد مينگرند؛ نظير قصيدههاي "اسب" ايرج ميرزا و عارفنامههاي وي؛ امّا ادبيّات روشنفكري غير ديني با نوعي دردمندي و آرمانگرايي انساني آميخته است؛ هر چند ممكن است در گزينش ايدئولوژي و پايگاه فكري خاص به خطا رفته باشد و گمراهي را رواج دهد؛ مانند ادبيات ماركسيست ـ لنينيستي در كشورهاي وفادار به سوسياليسم ماركسيستي و پيروان آنها و يا جريانهاي ادبي آزادي طلب و استبداد ستيز غربگرا و ناسيوناليستها و ادبيات آزاديبخش در نهضتهاي غير ديني؛ چنانكه مرحوم نيما، اخوان ثالث، فروغ فرخزاد و شاملو را ميتوان از نمونههاي جريان ادبي روشنفكران غير ديني شمرد.
ولي ادبيّات روشنفكري ديني (شيعي يا غير شيعي) زاييده ارزشها و انديشه ديني است؛ او ميخواهد با هنر و ادب خويش، جامعه را به ارزشها و نگرشهاي الهي فراخواند و با ارزشهاي ضد ديني مبارزه كند هر چند نتواند همچون احياگران عرصه ادبيات، شاهكاري جاودانه بيافريند. خدمتگزاران عرصه ادبيات، در يك يا چند فن ادبي متخصصند، يا ديوانها و شاهكارهاي كهن را تصحيح ميكنند و يا متخصص تفسير و تبيين ادبياتند؛ اما گروه ديگر، شاهكار آفرينان قلمرو عرفان و ادبياتند. اينان از دو ويژگي كلان برخوردارند: به لحاظ انديشه يا نگرش و نظام ارزشي به مقام عالم رباني يا ولي اللهي رسيدهاند، و به لحاظ هنري و سخن آرايي نيز در اوج هستند كه حاصل تركيب آن دو، شاهكار و اثر جاودانه خواهد بود كه مصداق كامل آن: قرآن، نهجالبلاغه و خطبهها و نيايشهاي اهل بيت(ع) و بخشهاي عمدهاي از آثار شاهكار آفريناني است كه از آبشخور ثقلين سيراب گشته و از شلعههاي هنري و معرفت آن قبسي برگرفتهاند؛ آنجاست كه :
گر شود دريا قلم بيشه مديد مثنوي را نيست پاياني پديد
مثنوي را نيست پاياني پديد مثنوي را نيست پاياني پديد
و يا
كس چو حافظ نگشود از رخ انديشه نقاب تا سر زلف عروسان سخن شانه زدند
تا سر زلف عروسان سخن شانه زدند تا سر زلف عروسان سخن شانه زدند
حضرت علي(ع) در شاهكار جاودانه خويش؛ يعني نهجالبلاغه، همه را به صف احياگران دين و دردمندان ديندار فرا ميخواند و از فرو غلتيدن به منجلاب بيدردي و وادي خاموشان و دينگريزان بر حذر ميدارد: "الناس ثلاته: فعالم رباني و متعلم علي سبيل نجاة و همج رعاع، اتباع كل ناعق يميلون مع كل ريج لم يستضيئوا بنور العلم و لم يلجاوا الي ركن وثيق.8"؛ مردم سه دستهاند: عالمان رباني، و آموزندهاي كه در راه سعادت كوشاست و فرومايگاني رونده به چپ و راست كه پي هر بانگي ميروند و با هر بادي خم ميشوند نه از نور دانش فروغي يافتهاند و نه به تكيهگاه استواري پناه بردهاند.
اينك رسالت نسل انقلاب بويژه اهل هنر و انديشه چيست؟
بيهيچ ترديدي، رسالت ما آن است كه جامعه را از بند زنجير ادبيات و هنر بيدرد نجات دهيم و ادبيات و هنر دردمند روشنفكري غير ديني را به دشت سرسبز هنر و ادب ديني فرا خوانيم و ادبيات ديني روشنفكري را به اوج ادبيات احياگرانه عروج دهيم.
پس، ادبيات و هنر ديني، آن هنر و ادبياتي است كه با دردمندي روشنفكري جوانه ميزند و در عرصه روشنفكري ديني رشد مييابد و در قله احياگري يا مقام شخصيت رباني به بلوغ نهايي ميرسد و جاودانه ميشود:
اي خدا بنماي جان را آن مقام كه در او بي حرف ميرويد كلام
كه در او بي حرف ميرويد كلام كه در او بي حرف ميرويد كلام
آري نقد جريان شناسانه شعر و ادب در حقيقت تازيانه سلوك، نردبان عروج و دعوت به پيمان ازلي است و اگر اين اصل بنيادين به عرصه نقد هنر و ادب پاي نگذارد، ادب و هنر دچار آفت و رخوت بيدردي و نكبت بتسازي و بتپرستي ميگردد و آنگاه راه آسمان بسته ميشود و فصل بيبرگي و بيداد زمستان فرا ميرسد؛ اما بايد ديد ساختار و اركان ادبيات ديني و احياگرانه چيست؟ و اصولاً ويژگيهاي بارز آن كدام است؟
پاسخ اين پرسشها در گرو بررسي فشردهاي در قلمرو زير ساختها و اصول ادبيات انقلاب اسلامي است.
3. سبك ادبيات انقلاب اسلامي
ادبيات انقلاب اسلامي تداوم انقلاب ادبي قرآن و اهل بيت(ع) است كه در هزار و چهارصد سال پيش در مكه به منصه ظهور رسيد و در اندك زماني در جهان طنين افكند و وارد عرصه ادبيات فارسي شد و پس از ايجاد انقلاب تكاملي عظيم در پيام و هنر؛ بر اثر حاكميت ناصالحان، قرنها در عرصه فرهنگ ما ـ بخصوص در صد ساله اخير ـ كمرنگ يا وارونه مطرح شد و اينك با نهضت جهاني امام خميني(س) حياتي دوباره يافته و دنياي اسلام و ملتها را به انقلاب بنيادين ادبي و هنري فرا خوانده است:
زلف آشوبي رب در شب هو پيچيده است در جهان و اعتصموا واعتصموا پيچيده است
در جهان و اعتصموا واعتصموا پيچيده است در جهان و اعتصموا واعتصموا پيچيده است
در نگاهي جريان شناسانه ميتوان گفت: ادبياتي است كه از دردمندي انساني آغاز ميشود و در اوج خدا گونگي يا ادبيات احياگر به كمال نهايي ميرسد و اگر بخواهيم در عبارت كوتاهي تعريفي از آن ارائه دهيم، ميگوييم: ادبياتي است كه به لحاظ هنري از هنر و ادبيات قرآن و سنت تغذيه ميكند و به لحاظ پيام، آيينه انديشه عرفان متعالي است؛ ويژگيها يا زير ساختهاي بنيادين آن بدين قرار است:
1. پيوستگي با گذشته، زمان حاضر و اسلام: از ويژگيهاي بارز ادبيات انقلاب اسلامي پيوند با زمان، فرهنگ و انديشه گذشته و فرهنگ اسلامي است. قرآن كه بزرگترين شاهكار دنياست خود را مهيمن؛ يعني محيط بر اديان پيشين معرفي ميكند، با آنكه پيامش با همه زمانها و عصرها منطبق است. اين ويژگي را نهجالبلاغه و روايات اهل بيت(ع) نيز واجدند. پس، ادبيات انقلاب اسلامي امكان ندارد از اين خصيصه قرآني بي بهره باشد. ادبيات انقلاب فرزند زمان خويش است؛ در عين اينكه سرمايههاي گذشتگان را نيز بر دارايي خويش افزوده است و از سوي ديگر، به لحاظ لفظ و معنا ثقلين محور است و بيشترين ميزان تغذيه و تاثر از گذشتگان را به خود اختصاص داده است. اين ويژگي در غزليات حافظ و ديوان شمس و مثنوي مولوي بروشني پيداست. پس ميتوان گفت كه ادبيات انقلاب اسلامي هم فرزند زمان خويش است و هم فرزند ميراث فرهنگي كهن و هم فرزند راستين اسلام.
2. آميختگي با درد و درد دين: ادبيات انقلاب، ادبيات ستيز با ارزشهاي غير الهي و حتي بت ساختن ارزشهاي عقلاني و علمي است. گدازه آتشيني است كه بر وادي بيدردي و بيتفاوتي و زرمداري و زورمداري فرو ميريزد؛ يعني تازيانه حركت و سلوك از من زيستي به من عقلاني، و از من عقلاني به شخصيت رباني است به عبارت ديگر، ادبياتي است كه خود مظهري از اسما و صفات الهي است و ديگران را نيز رنگ الهي ميدهد و خدا گونه ميكند؛ پس با سرگرميهاي اشراف منشانه و انگل وارگي و حتي با تفننهاي علمي و عقلاني سرسازگاري ندارد به گفته مولوي:
زين همرهان سست عناصر دلم گرفت شير خدا و رستم دستانم آرزوست
شير خدا و رستم دستانم آرزوست شير خدا و رستم دستانم آرزوست
كوتاه سخن آنكه دردمندي شاعر و هنرمند به رنگ جامعيت و تعالي شخصيت و يا به ميزان پيامبر گونگي و علي وارگي اوست. انقلاب اسلامي، شاعران و هنرمندان را عليگونه كرد در نتيجه، روح بلند ادبيات و هنر علوي را بر كالبد ادبيات و هنر اين مرز و بوم دميد، آنگاه شاهين احساس و تخيّل نيز اوج گرفت. امام خميني(س)، احياگر و بنيانگذار اين فرهنگ ميفرمايد: "هنري زيبا و پاك است كه كوبنده سرمايهداران مدرن و كمونيسم خون آشام و نابود كننده اسلام رفاه و تجمل، اسلام التقاط، اسلام سازش و فرومايگي، اسلام مرفهين بيدرد و در يك كلمه اسلام آمريكايي باشد. "
3. عرفان متعالي در عرصه انديشه و پيام: ادبيات پيشين ما ـ گذشته از ادبيات و هنر وادي عشق مجازي و غفلت زدگي ـ يا آيينه حماسه بود، يا تجلي عشق الهي و اولياي او، يا مظهر خرد و انديشه و يا ادبياتي بود سياسي و اجتماعي محض. از مصداقهاي ادبيات نوع اوّل، شاهكار جهاني و جاوداني حكيم فردوسي؛ و مصداق نوع دوّم، غزليات خواجه حافظ بود. ادبيات از نوع سوّم نيز در بخشهايي از سرودههاي حكيم سنايي و مثنوي مولوي؛ و نوع چهارم در دوره بازگشت (در عصر قاجاريه) برجستگي يافت.
عرفان ثقلين كه در عرفان ناب و متعالي امام(ره) تبلور يافت، ادبيات ما را به اوج قله جامعيت برد و آن را عاشقانه، عقلاني، حماسي و اجتماعي كرد. اين جامعيت يا به تعبيري وحدت در عين كثرت، جوهره عرفان متعالي است كه انديشه و پيام هنر و ادبيات انقلاب را از جريانها و سبكهاي ادبي ديگر متمايز ميسازد؛ چنانكه در عرصه فرقهها و مسلكهاي عرفاني، در قلمرو دينشناسي معاصر، فلسفه انقلابها و عرصه فلسفه و فقه و كلام، راه جديدي فرا روي بشر معاصر ميگشايد.
عرفان متعالي عبارت از: نگرشي بر مبناي ثقلين محوري و همه جانبه به انسان، جهان و جامعه كه در آثار و انديشههاي امام خميني(س) تبلور يافته است و بر اساس آن؛ دين، دنيا، سياست، علم و هنر و ادبيات و... هويت اسمأ اللهي، و انسان ماهيت خداگونگي پيدا ميكند. در اين نگرش، قرآن آيينه اسما و صفات الهي است و تجلي آن در آيينه انسان، شخصيتي است كه از مراحل شخصيت زيستي وعقلاني گذشته و جامع خرد برتر، عشق آتشين به حضرت حق و اولياي كامل، قدرت و توانايي برتر، حماسه عرفاني و تلازم با كثرت در عين وحدت است.
بنابراين، فصل حقيقي يا اساسيترين وجه مميز هنر و ادبيات انقلاب اسلامي، همسويي با عرفان متعالي است وگرنه در تاريخ انقلاب قابل طرح نيست. يادآوري اين نكته لازم است كه صرف مذهبيبودن اثر ادبي ويژگي مشخص ادبيات انقلاب بودن نيست؛ چنانكه صرف حماسي بودن يا عقلاني بودن نميتواند وجه مميز باشد و اين راهي است كه امام خميني(س) گشوده است :
خرقه پوشان به وجود تو مباهات كنند پارسايان سفر كرده در آفاق شهود پي به يك غمزه اشراقي حشمت نبرند بعد از اين شرط نخستين سلوك اين باشد كه خط سير نگاه تو مراعات كنند
ذكر خير تو در آن سوي سماوات كنند با نسيم صلوات تو مناجات كنند گرچه صد مرحله تحصيل اشارات كنند كه خط سير نگاه تو مراعات كنن كه خط سير نگاه تو مراعات كنند
4. ثقلين محوري در عرصه هنر و سخنآرايي: ويژگي ساختاري ديگر در ادبيات انقلاب، ثقلين محوري در سخن آرايي و سبك ادبي است؛ همانگونه كه در قلمرو انديشه و پيام، گرايش به عرفان متعالي برجستهترين ويژگي مضموني آن بود. البته، اثر پذيري ادبيات ما در عرصه سخنآرايي و حتي ساختار و قالب، از ادبيات قرآن و سنت به ادبيات انقلاب منحصر نميشود، بلكه اين اثر پذيري در طول تاريخ ادبيات پرمايه فارسي، بويژه در سبك عراقي بسيار چشمگير بوده است. اين ويژگي ـ چنانكه در جاي خود به تفصيل از آن سخن گفتهايم ـ تنها به عرصه واژهها و تركيبها منحصر نميشود كه عرصه صور خيال، موسيقي و آهنگ سخن (قلمرو وزن و قافيه)، صناعت تضمين، بديع، ارتباط يا عدم لزوم ارتباط منطقي عمودي ميان بيتها و اصول و شيوههاي خاص در نقد ادبي را نيز در بر ميگيرد.
بنابراين، يكي از اصول سبكشناسي ادبيات انقلاب اسلامي، عنايت به اصل ثقلين محوري در بعد سخن سازي و سخن آرايي است.
بايد توجه داشت كه اين ويژگيها در حد شاهكار معاصر و در مرحله طرح آرماني و عالم ثبوت مطرحند؛ ولي در عرصه مصداق و مرحله اثبات، هنوز با شاهكار عيني مطلوب فاصله بسياري وجود دارد و آن ـ چنانكه مطرح گرديد ـ به اين علت است كه حوزههاي علميه دچار آفت ضعف هنر و ادبيات، و دانشگاهها دچار ضعف انديشه ديني هستند. پس، ميتوان گفت كه شاهكار ادبي عصر انقلاب اسلامي هنوز متولد نشده است يا آنكه هنوز در دوران كودكي و دستكم در دوران خامي و نوجواني است. ادبيات دانشگاهي ما نيز يا دچار پيري است و يا در دوران پيري ياد كودكي كرده و ناخود را به جاي خود برگزيده است؛ ولي نميتوان از نظر دور كرد كه شاعران عصر انقلاب ـ در حد روشنفكري ديني نه شاهكار ـ در انعكاس احساس و انديشه عرفان متعالي يا عرفان ظلم ستيز و داراي تعهد الهي موفق بودهاند، هر چند در قلمرو سخنآرايي و حضور هنر و اصول سخن آرايي قرآني و مشرب اهل بيت(ع) بسيار ضعيف عمل كردهاند. به همين سبب، ادبيات انقلاب اسلامي از بعد اثر پذيري هنري از قرآن و سنت دچار كم خوني است و راه آن، توجه ويژه دانشگاه و حوزه به معارف و ادبيات و فنون ادبي قرآني و اهل بيت(ع) است. بديهي است كه ادبيات انقلاب اسلامي زاييده انقلاب ادبي اسلام است؛ ولي همه شاهديم كه در نظام ادبيات دانشگاهي ما انقلابي صورت نگرفته است. اينك آيا در وضعيت فعلي هنر در حوزهها و وضعيت موجود انديشه و معارف دانشگاهي ـ بخصوص دانشكدههاي ادبيات ـ ميتوان انتظار داشت كسي چون حافظ يا شاهكاري از سنخ مثنوي مولانا ظهور كند؟
در پايان، يك نكته را براي تكميل سخن مطرح ميكنم و آن پاسخ اين پرسش است كه: چه كسي ميتواند شاهكارهاي ادبي ـ عرفاني و جريانهاي ادبي، بويژه ادبيات انقلاب اسلامي را نقد و تحليل كند؟
جايگاه همزباني و همگونگي
در پاسخ اين پرسش به اختصار ميتوان گفت كه نقاد ادبي بايد با اثر ادبي مورد نقد ـ نقد همه جانبه يا از بعدي محدود ـ سنخيت و همگونگي داشته باشد. براي مثال، نقد همه جانبه يك شاهكار ادبي؛ نظير ديوان حافظ يا مثنوي مولوي، مستلزم همگونگي و سنخيت در سه ركن بنيادين است: همگونگي در انديشه و نگرش، همگونگي در احساس، و همگونگي هنري. همگونگي در انديشه و نگرش به مفهوم اين است كه ناقد بايد از جنبه معرفت و شناخت جهان، انسان، دين و عرفان با مولانا كفو و مشابه باشد تا بتواند به دنياي انديشه عميق و ناپيدا كرانه وي راه يابد و با او همسخن شود و مولوي نيز با او وارد گفتگو گردد؛ چنانكه همگونگي در احساس ـ كه به مفهوم همدردي قلبي و دروني با مولاناست ـ مستلزم رسيدن به مقام شخصيت رباني و داشتن احساس و ذائقه عرفاني است وگرنه به گفته حافظ:
شب تاريك و بيم موج و گردابي چنين هائل كجا دانند حال ما سبكباران ساحلها
كجا دانند حال ما سبكباران ساحلها كجا دانند حال ما سبكباران ساحلها
و يا:
مدعي خواست كه آيد به تماشاگه راز دست غيب آمد و بر سينه نامحرم زد
دست غيب آمد و بر سينه نامحرم زد دست غيب آمد و بر سينه نامحرم زد
و مرحوم اوستا چه زيبا از همزباني با بيدردان بيزاري جسته است:
از درد سخن گفتن و از درد شنيدن با مردم بيدرد نداني كه چه دردي است
با مردم بيدرد نداني كه چه دردي است با مردم بيدرد نداني كه چه دردي است
مولانا نيز خوش سروده است:
دومجرد شو مجرد را ببين عقل گردي، عقل را داني كمال عشق گردي، عشق را بيني جمال
ديدن هر چيز را شرط است اين عشق گردي، عشق را بيني جمال عشق گردي، عشق را بيني جمال
پس نقد شاهكار از بعد انديشه و پيام در گرو همفكري يا همزباني در انديشه و نگرش، و نقد از بعد شور و احساس در گرو همدلي يا همزباني در احساس و آتش دروني است؛ از همين روي، بزرگترين آفت ادبيات دنياي اسلام، تفكيك ميان تخصص در ادبيات و آشنايي عميق با الهيات و سپردن كرسي تدريس ادبيات حكمي و عرفاني دنياي اسلام به اهل عبارت است.
پايه ديگر ورود به دنياي شاهكارهاي عرفاني، همزباني در زيباييشناسي ادبي و همگونگي هنري با شاهكارآفرينان است.
عقل گردي، عقل را داني كمال عشق گردي، عشق را بيني جمال
عشق گردي، عشق را بيني جمال عشق گردي، عشق را بيني جمال
و يا:
مي نداند حال پخته هيچ خام پس سخن كوتاه بايد والسلام
پس سخن كوتاه بايد والسلام پس سخن كوتاه بايد والسلام
پس آنانكه ـ در حوزه و دانشگاه ـ ميخواهند خرقه تعليم يا نقد ادبيات حكمي و عرفاني و جريانشناسي در ادبيات را بر تن كنند بايد در سه زمينه به سير و سلوك جدي و بيوقفه بپردازند: سير و سلوك در قلمرو معرفت و شناخت اعم از فلسفي، كلامي، عرفان نظري و عملي و بويژه دينشناسي عميق؛ سير و سلوك معنوي براي قطع تعلقات و خانهتكاني دل از طريق رويآوري به تهجد، نيايش، سحرخيزي، عبادات و عمل صالح، كه:
هر گنج سعادت كه خداداد به حافظ از يمن دعاي شب و ورد سحري بود
از يمن دعاي شب و ورد سحري بود از يمن دعاي شب و ورد سحري بود
و يا:
مي صبوح و شكر خواب صبحدم تا چند به عذر نيمشبي كوش و گريه سحري
به عذر نيمشبي كوش و گريه سحري به عذر نيمشبي كوش و گريه سحري
و سير و سلوك هنري؛ يعني كوشش براي فراگيري فنون و كسب تجربهها در عرصه فنون سخنسازي و سخنآرايي است كه:
نازپرورده تنعم نبرد راه به دوست عاشقي شيوه رندان بلاكش باشد
عاشقي شيوه رندان بلاكش باشد عاشقي شيوه رندان بلاكش باشد
و استاد شهريار نيز گفته است:
سالها دخمه خود ظلمت زندان كردم تا به ويرانه خود گنج قناعت جستم من هم از خود نرسيدم به ديار سيمرغ اگرم مرد سخن نام كني خود داني هنري نيست كه همسايه حرمانش نيست من هم اين كسب هنر از در حرمان كردم
تا دري رخنه به ميخانه رندان كردم قصر آمال و اماني همه ويران كردم طي اين باديه با رستم دستان كردم سالها خدمت مردان سخندان كردم من هم اين كسب هنر از در حرمان كردم من هم اين كسب هنر از در حرمان كردم
چكيده سخن
آسيبها و آفتهاي ادبيات در دو عرصه قابل بررسي است: آسيبهاي درون شخصيتي چون: عدم تخيل خلاق، يك بعدينگري به آفرينهها و عدم سنخيت ميان عالم و معلوم وعرصه روابط معلومات اهل هنر و ادب با زمان، گذشته و اسلام، كه بريدگي هر يك از اين روابط بر پيكره ادبيات آسيب جدي وارد ميسازد. از سوي ديگر، چون آفتشناسي و رشد ادبيات در گرو جريانشناسي ادبي است، بحث جريانشناسي مطرح گرديد و خاطرنشان شد كه بر اساس جريانشناسي در قلمرو دينشناسي و حوزه فلسفه دين، پنج جريان ادبي قابل شناسايي است: ادبيات بيتفاوت يابي درد، ادبيات روشنفكري غيرديني، ادبيات روشنفكري ديني، جريان ادبي خدمتگزار و جريان ادبي احياگرانه؛ و چون ادبيات ديني ـ كه عبارت از ادبيات روشنفكري ديني و احياگرانه يا شاهكار ادبي ديني بود ـ با تمام ويژگيهايش در چهره ادبيات انقلاب اسلامي تجلي كرده است؛ ويژگيهاي ادبيات انقلاب مطرح شد و اين نتيجه به دست آمد كه ادبيات انقلاب اسلامي يا ادبيات احياگرانه داراي چهار ويژگي اساسي است:
اول، پيوستگي با زمان، گنجينههاي كهن و معارف ديني؛
دوّم، عرفان متعالي به لحاظ انديشه و پيام؛
سوّم، دردمندي ديندارانه
چهارم، ثقلين محوري در عرصه هنر و سخنآرايي.
اين ويژگيها، ادبيات انقلاب اسلامي و ديني ما را از سبكها و جريانهاي ادبي ديگر متمايز ميسازد و فصل سبز تازهاي به روي اهل ادب و هنر ميگشايد. در خاتمه به اين نكته اشاره شد كه آموزگار و نقاد ادبيات احياگرانه يا شاهكارهاي ادبي ـ عرفاني دنياي اسلام بايد با شاهكارآفرينان در سه زمينه همزباني و همگونگي داشته باشد: همزباني و همگونگي در انديشه و نگرش، همگونگي يا همدلي در احساس، و همزباني يا همگونگي در هنر و فنون سخنسازي و سخنآرايي. اين اصل اساسي در عرصه نقد، پاسداران امروز و آينده مرزهاي ادب و هنر را در سه قلمرو به سير و سلوك بيوقفه و جدي فراميخواند: سير و سلوك علمي در حوزه انديشه و نگرش، سير و سلوك معنوي در حوزه خانه تكاني دل از تعلقات، و سير و سلوك هنري در عرصه آفرينههاي ادبي .
سامانه خرید و امن این
سایت از همهلحاظ مطمئن می باشد . یکی از
مزیت های این سایت دیدن بیشتر فایل های پی دی اف قبل از خرید می باشد که شما می
توانید در صورت پسندیدن فایل را خریداری نمائید .تمامی فایل ها بعد از خرید مستقیما دانلود می شوند و همچنین به ایمیل شما نیز فرستاده می شود . و شما با هرکارت
بانکی که رمز دوم داشته باشید می توانید از سامانه بانک سامان یا ملت خرید نمائید . و بازهم
اگر بعد از خرید موفق به هردلیلی نتوانستیدفایل را دریافت کنید نام فایل را به شماره همراه 09159886819 در تلگرام ، شاد ، ایتا و یا واتساپ ارسال نمائید، در سریعترین زمان فایل برای شما فرستاده می شود .
آدرس خراسان شمالی - اسفراین - سایت علمی و پژوهشی آسمان -کافی نت آسمان - هدف از راه اندازی این سایت ارائه خدمات مناسب علمی و پژوهشی و با قیمت های مناسب به فرهنگیان و دانشجویان و دانش آموزان گرامی می باشد .این سایت دارای بیشتر از 12000 تحقیق رایگان نیز می باشد .که براحتی مورد استفاده قرار می گیرد .پشتیبانی سایت : 09159886819-09338737025 - صارمی
سایت علمی و پژوهشی آسمان , اقدام پژوهی, گزارش تخصصی درس پژوهی , تحقیق تجربیات دبیران , پروژه آماری و spss , طرح درس
مطالب پربازديد
متن شعار برای تبلیغات شورای دانش اموزی تحقیق درباره اهن زنگ نزن انشا در مورد 22 بهمن