سایت اقدام پژوهی - گزارش تخصصی و فایل های مورد نیاز فرهنگیان
1 -با اطمینان خرید کنید ، پشتیبان سایت همیشه در خدمت شما می باشد .فایل ها بعد از خرید بصورت ورد و قابل ویرایش به دست شما خواهد رسید. پشتیبانی : بااسمس و واتساپ: 09159886819 - صارمی
2- شما با هر کارت بانکی عضو شتاب (همه کارت های عضو شتاب ) و داشتن رمز دوم کارت خود و cvv2 و تاریخ انقاضاکارت ، می توانید بصورت آنلاین از سامانه پرداخت بانکی (که کاملا مطمئن و محافظت شده می باشد ) خرید نمائید .
3 - درهنگام خرید اگر ایمیل ندارید ، در قسمت ایمیل ، ایمیل را بنویسید.
در صورت هر گونه مشکل در دریافت فایل بعد از خرید به شماره 09159886819 در شاد ، تلگرام و یا نرم افزار ایتا پیام بدهید آیدی ما در نرم افزار شاد : @asemankafinet
مقدمه: به خود مي باليم در كشوري زندگي ميكنيم كه جاي جاي آن عطرآگين از حضور شهيداني است كه تاريخ مارا با نثار خون خويش ، براي سربلندي ايران عزيز رقم زدند.به روح پاكشان درود مي فرستيم و خاضعانه در برابر آرمان هاي بزرگ امام سر فرود مي آوريم.
آغاز تهاجم در جريان كنفرانس سران اوپك كه در سال 1353 در شهر الجزيره تشكيل شد ، با تلاش هايي كه رييس جمهور الجزاير به عمل آورد، مذاكراتي بين شاه ايران و صدام حسين انجام شد كه نتيجه آن اعلاميه (6 مارس 1975) بود كه به قرداد 1975 الجزاير معروف شد.صدام حسين با پاره كردن قرداد 1975 الجزاير در مقابل دوربين هاي تلويزيوني ، جنگ و تجاوزعليه ايران را در ساعت 20/14 روز 31 شهريور ماه 1359 با حملات هوايي آغاز و ظرف چند ساعت ، 19 نقطه مهم ، از جمله فرودگاه هاي كشور مارا مورد هدف قرار داد. رژیم بعثي عراق در پي موافقت كاخ سفيد ، عمليات تهاجم سر تا سري ارتش خود به خاك ايران را با رمز (يوم الرعد)به معناي (روز تندر) آغاز كرد.
دفاع مقدس و آمار در كل دفاع مقدس 7 سال و 11 ماه ، يا 2900روز و به عبارتي ديگر 95 ماه طول كشيد كه اين مدت دو برابر جنگ دو كره و دو برابر جنگ جهاني اول مي باشد. مجموعا در طول8 سال دفاع مقدس 163 عمليات كوچك و بزرگ وبه طور تقريبي هر 7 ماه يك عمليات عليه دشمن انجام شده كه در اين ميان 19 عمليات بزرگ ، 19 عمليات متوسط و125 عمليات كوچك انجام شده است.
شهدا تعداد كلشهدايجنگ ايران و عراق ، طي آخرين آمار 188 هزار و 15 نفر اعلام شده است. در جنگ تحميلي 172056 نفر در درگيري با دشمن و 15959 نفر در بمباران شهر ها به شهادت رسيده اند.
شركاي دزد ، رفقاي قافله شورويبزرگترين تامين كننده نياز هاي تسليحاتي عراق بود. آمريكابزرگترين متحد عراق بر عليه ايران بود. آلمانبزرگترين كارخانه ساخت سلاح شيميايي را در عراق ساخت. فرانسهعلاوه بر صدها هواپيما موشك و... يك بمب اتمي به عراق براي حمله به ايران هديه نمود. ايتالياچند ميليون مين ضد نفر به عراق فرستاد. سوئیسكابرد پروژه اورانيوم را در عراق آغاز كرد. بلژيكقرداد ساخت پايگاه نظامي در عراق به قيمت 830 ميليون دلار منعقد كرد. برزيلقردادي 10 ساله با عراق براي همكاري هسته اي امضاء كرد. شيليدر ساخت بمب هاي خوشه اي به عراق كمك كرد. اسپانيا سوئد ژاپن و آرژانتينكمك هاي نظامي متنوعي به عراق عليه ايران اعطا كردند. اردناولين كشوري بود كه به طور رسمي از عراق حمايت كرد و نيروي انتظامي به عراق اعزام نمود. كويتوام بلا عوض 15 ميليون دلاري به عراق در جنگ عليه ايران اعطا كرد و جزيره بوبيان كه جزو خاك اين كشور مي باشد را از آغاز تا پايان جنگ به عنوان پايگاه موشكي و باند پرواز هواپيماهاي عراقي براي زدن كشتي ها و حتي موشك باران شهر هاي ايران در اختيار عراق گذاشته بود. مصر3/5 ميليارد دلار موشك و تسليحات به صورت رايگان براي عراق فرستاد. سودانصدها تن از سربازان ارتش خودرا به جبه هاي جنگ عليه ايران اعزام نمود. سازمان مللسكوت ، مسامحه و تعلل در مقابل جنگ نابرابر عليه ايران.
سقوط خرمشهر از رويا هاي رژيم عراق اضافه كردن بندر خرمشهر به خاك عراق بود كه سرانجام براي تحقق اين رويا در31 شهريور 1359 ارتش صدام با استعداد 2 لشكر به شهر خرمشهر هجوم آورد و پس از 35 روز مقاومت بي نظير و فراموش نشدني ، در تاريخ 4/8/1359 خرمشهر را به تصرف ارتش خود در آورد. ارتش عراق پس از اشغال خرمشهر 700هزار تن كالا به همراه 500اتومبيل خارجي كه در بندر عظيم خرمشهر تخليه شده بود را غارت برد. پس از تخليه اموال ، سرتيپ احمد زيدان ، فرمانده نيروهاي عراقي مستقر در خرمشهر دستور تخريب كامل شهر را صادر مي كند.منازل شهر با 300 تن»تي ان تي«(مواد انفجاري) تخريب مي شود.
فتح خرمشهر و سرانجام در روز سوم خرداد 1361در ساعت 50/13 خرمشهر پس از 575 روز اشغالدر مرحله چهارم عمليات بيت المقدس به دست توانمند رزمندگان اسلام آزاد شد.
خاطرات سال 1361 ، قرار بود كنفرانس سران كشور هاي غير متعهد در بغداد برگزار شود.اگر اين كنفرانس برگزار مي شد صدام به مدت 8 سال رياست آن را بر عهده مي گرفت.تنها راهي كه مي شد از برگزاري كنفرانس جلوگيري كرد، نا امن نشان دادن بغداد بود كه صدام به امنيت آن خيلي افتخار مي كرد. صبح روز 31 تيرماه سال 1361 خلبان شجاع عباس دوران ، كه عراق براي سرش جايزه گذاشته بود.پس از بمباران پالايشگاه بغداد ، هواپيماي خود را كه آتش گرفته بود به هتل محل برگزاري اجلاس سران غير متعهد ها كوبيد و بدين ترتيب با شهادت خود كاري كرد كه اين اجلاس به علت فقدان امنيت در بغداد ، برگزار نشود.پيكر پاك شهيددوران به همراه 570 شهيد ديگر در دوم مرداد 1381 به خاك ميهن باز گشت. در عمليات كربلاي يك وقتي يكي از عراقي ها خود را تسليم كرد ، گفت:منشيعههستم هنگام اعزام مادرم يك تكه پارچه ي سبزحرم امام حسين(عليه السلام)را به قصد تبرك به من داد و گفت:اگر اسير شدي اين پارچه نزد ايراني ها خيلي ارزشمند است بگو مال كربلاست.باتو كاري نخواهند داشت.
دانستنيها رژيم عراق از ابتدا تا پايان جنگ به هيچ يك از سربازان خود ، كارت پايان خدمت نداد. رژيم عراق در طول 8 سال دفاع مقدس ، 242 بار از سلاح هاي شيميايي عليه ايران استفاده كرده است. طبق اعلام سازمان حمايت از مجروحين سلاح شيميايي مستقر در انگليس ، عراق اولين رژيمي است كه غير نظاميان خود را با سلاح شيميايي بمباران كرده است.
پايان مقاومت و سرانجام جنگي كه در تاريخ 31/6/1359 از طرف صدام با حمايت بيش از 50 كشور ، با نام "قادسيه" و با هدف اصلي براندازي نظام جمهوري اسلامي ، بر ايران تحميل شده بود در تاريخ 7/5/1367 با سركوب حمله مشترك منافقين و ارتش بعثي عراق متوقف شد.
پس از هشت سال دفاع دليرانه رزمندگان ، نه تنها دشمن نتوانست يك وجب از خاك كشورمان را اشغال كند ، بلكه در اوج درماندگي و عجز ، شكست را پذيرفت و همگان به عظمت و اقتدار جمهوري اسلامي ايران اعتراف نمودند.
منابع: سيري در جنگ هاي ايران و عراق جلد هاي 1 تا 6 و تاملي در جنگ ايران و عراق آمارها پرده بر مي دارند اطلس نبرد هاي ماندگار همپاي صاعقه اولين هاي دفاع مقدس نشريه امتداد و ديگر نشريات كتب و سايت هاي مربوط به دفاع مقدس
کاتبان وحی چه کسانی بودند و دارای چه شخصیتی بودند؟
پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله وسلم همگان را به خواندن و نوشتن وحى تشويق مىفرمود. در آغاز بعثت از تمام قريش، فقط هفده نفر خواندن و نوشتن مىدانستند. آنان در مدينه از اين هم، كمتر بودند، اما تشويقهاى پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم موجب شد بيش از چهل نفر، كاتب وحى شوند. در تعداد كاتبان وحى، اختلاف است؛ ابن عساكر در تاريخ دمشق آنان را 23 نفر مىداند. ابوشامه و نيز ابن عبدالبر كاتبان وحى را 25 نفر ذكر مىكنند. شبر املسى تعداد آنان را چهل نفر مىشمارد. حافظ عراقى نام 42 نفر كاتب وحى را به نظم در آورده است. [6] حلبى در حواشى شفا و نيز مجتهد زنجانى تعداد آنان را 43 نفر نقل كردهاند. مستشرقان نيز در اين زمينه سخن گفتهاند؛ مثلاً: بلاشر فرانسوى مىگويد: تعداد كاتبان وحى چهل نفر است.
نويسندگان مكه در صدر اسلام عبارت بودند از: خلفاى چهارگانه، شرحبيل بن حسنة، عبد اللَّه بن سعد بن أبى السّرح قرشي (م. 37 ه ق)، خالد بن سعيد بن عاص بن أميه، طلحه، زبير (م. 36 ه ق)، سعد بن أبي وقاص (م.55 ه ق)، عامر بن فهيرة (42 ه ق)، علاء بن حضرمي (م. 21 ه ق)، معيقيب بن أبي فاطمة الدوسي (م402 ه. ق)، أرقم بن أبى الارقم (م. 11 ه ق)، حاطب بن عمرو، حاطب بن أبي بلتعه (م30 ه. ق)، مصعب بن عمير، عبد اللَّه بن حجش (32. ه ق)، جهم بن قيس و سالم مولى ابى حذيفة (م. 12 ه ق).
نويسندگان مدينه در صدر اسلام
نويسندگان به تدريج در مدينه بيشتر شدند؛ در آغاز، نويسندگى را بيشتر ابى بن كعب انجام مىداد؛ سپس زيد بن ثابت آموختهتر شد و كتابت را نزد اسيران بدر تكميل كرد. او بيشتر در محضر نبى اكرم صلى الله عليه وآله وسلم بود. كسان ديگرى نيز بعداً به اين جمع افزوده شدند كه عبارتند از:
1. عبد اللَّه بن رواحه (م. 8 ه ق)؛
2. ثابت بن قيس (م. 12 ه ق)؛
3. حتظلة بن الربيع الاسيدى (م. 45 ه ق)؛
4. حذيفة بن يمان (36. ه ق)؛
5. علاء بن عقبة؛
6. جهيم بن الصلت.؛
7. عبد اللَّه بن زيد (م. 63 ه ق)؛
8. محمد بن مسلمة (م. 43 ه ق)؛
9. حنظلة بن أبي عامر (م. 3 ه ق)؛
10. عبد اللَّه بن عبد اللَّه بن أبي بن سلول؛
11. أبو زيد قيس بن السكن؛
12. عقبة بن عامر (م. 58 ه)؛
13. معاذ بن جبل؛
14. أبو أيوب انصارى (م. 52 ه ق)؛
15. مغيرة بن شعبة (م. 50 ه ق)؛
16. أبان بن سعد بن عاص (برادر خالد) (م. 13 ه ق)؛
17. عمرو بن عاص (م. 43 ه ق)؛
18. خالد بن وليد (م. 12 ه ق).
البته برخى مىگويند: ابوسفيان و دو پسرش معاويه و يزيد؛ عبد اللَّه بن أرقم (م. 44 ه ق) و حويطب بن عبد العزى (م. 54 ه ق) نيز، از سال هفتم هجرى (فتح مكه) در اين جمع بودهاند؛ بنابراين در مجموع نام چهل و پنج تن از صحابه ذكر شده است كه از كاتبان وحى بودهاند.
امّا آيا همه كاتبان وحى، در صداقت و ايمان يكسان بودهاند يا خير؟ در پاسخ مىتوان گفت: صرف كتابت وحى، دليل صداقت، ايمان و اهل نجات بودن نيست؛ چنانكه نوشتهاند: عبد اللَّه بن سعد بن أبى السرح يكى از نخستين كاتبان وحى بود كه خط خوشى داشت امّا پس از مدّتى مرتد شد و از مدينه به مكه گريخت. در آنجا به خود مىباليد كه گاهى به جاى «سميع»، يا به جاى «خبير»، «بصير» مىنوشته است تا اينكه درباره او آيه «106 سوره 16» و «93 سوره 6» نازل شد. [10] وى يكى از شش نفرى بود كه روز فتح مكه، پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم [11] فرمان قتل او را صادر كرد اما عثمان، برادر رضاعى عبداللَّه بن سعد چند روز بعد او را نزد رسول خدا آورد و اصرار كرد كه او را امان بدهند، رسول خدا ساعتى درنگ فرمود سپس او را امان داد. [12] وقتى از آنجا خارج شدند پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم به اصحاب فرمود: چرا كسى از شما گردنش را نزد؟ يكى از آنان گفت: چشم دوخته بوديم كه اشارهاى بفرمايى! پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم فرمود: اشارت چشم در شأن پيامبران نيست؛ [13] بدين ترتيب، او هم رها شد و كرد آنچه را كه كرد. [14]
ابن ابى داود نيز يكى ديگر از اين كاتبان خائن را ذكر مىكند. [15] ولى او ناشناس مانده است و سرنوشتش با عبداللَّه بن سعد بن ابى السرح تفاوت دارد، مىگويند: زمين جنازهاش را رد كرده، و در گوشهاى افتاده بود؛ پس چنين نيست كه هر كه نامش در جرگه كاتبان وحى باشد انسان بافضيلتى به شمار بيايد.
امام علی اولین کاتب وحی مکه
«حضرت علی (علیهالسّلام)» به دلیل ملازمت و همراهی همیشگی با رسولخدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) یکی از مهمترین و مشهورترین «کاتبان وحی» بوده است. «این امر مورد اتفاق همه مسلمانان است که حضرت علی (علیهالسّلام) امام مسلمین و اعلم آنها به قرآن کریم و شئون آن است و او مؤسس علم تفسیر و یکی از کاتبان مهم وحی بوده است.» [۲۸] آن حضرت بیش از سایر «کاتبان وحی» به نگارش وحی موفق بود. ایشان از همان ابتدای نزول وحی طبق فرمایش خودشان نور وحی و رسالت را میدید. [۲۹]
لذا «اولین کسی که در مکه عهدهدار کتابت، مخصوصا کتابت وحی شد، علی (علیهالسّلام) بود و تا آخرین روز حیات پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به این کار ادامه داد.» [۳۰]
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نیز اصرار فراوان داشت تا علی (علیهالسلام)، آن چه را نازل میشود، نوشته و ثبت نماید تا چیزی از قرآن و وحی آسمانی از علی (علیهالسلام) دور نماند.
سلیم بن قیس هلالی، که یکی از تابعین بود، میگوید:
نزد حضرت علی (علیهالسلام) در مسجد کوفه بودم و مردم گرد او را گرفته بودند آن حضرت فرمود: «تا در میان شما هستم پرسشهای خود را از من دریغ مدارید. درباره کتاب خدا از من بپرسید، به خدا قسم آیهای نازل نشد مگر آنکه پیامبر گرامی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) آن را بر من میخواند و تفسیر و تاویل آن را به من میآموخت».
عبدالله بن عمرو یشکری معروف به ابن الکواء که از صحابه حضرت علی (علیهالسلام) و بسیار دانا و دانشمند و یکی از پرسشکنندگان بود، از ایشان پرسید: آنچه نازل میگردید و شما حضور نداشتید، چگونه است؟ علی (علیهالسلام) فرمود: «هنگامی که به حضور پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) میرسیدم، میفرمود: یا علی در غیبت تو آیههایی نازل شد، آن گاه آنها را بر من میخواند و تاویل آنها را به من تعلیم میفرمود» [۳۱] [۳۲] .
حضرت در سخنی دیگر میفرماید: «سلونی عن کتاب اللّه فانه لیست آیة الا و قد عرفت ابلیل نزلتام بنهار فی سهل او جبل؛ [۳۳] از من در مورد کتاب خدا، قرآن بپرسید آیهای در قرآن نیست، مگر آن که من میدانم آیا در شب نازل شده یا در روز، در بیابان هموار (دشت) نازل شده یا در کوهسار.»
قرآنی که امام علی (علیهالسّلام) نوشته بود همراه با توضیح و تفسیر آیات بود. علی (علیهالسّلام) میفرمود: «لو ثنیت لی الوسادة لاخرجت لهم مصحفا کتبته و املاه علی رسول الله [۳۴] اگر فرصتی به دست آید قرآنی را که پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) برای من املاء کرده و من آن را نوشتهام، رو خواهم کرد.»
شیوه کتابت در عهد رسالت بدین گونه بود که بر هر چه یافت میشد و امکان نوشتن روی آن وجود داشت، مینوشتند. از جمله چیزهایی که قرآن روی آن نوشته میشد، میتوان به موارد ذیل اشاره کرد:
۱- عُسُب: جمع عسیب، جریده نخل یا چوب وسط شاخههای درخت خرما که برگهای آن را جدا میساختند و در قسمت پهن آن مینوشتند.
۲- لِخاف: جمع لخفه، سنگهای نازک و سفید.
۳- رُقاع: جمع رقعه، تکههای پوست یا ورق (برگ) یا کاغذ.
۴- اُدُم: جمع ادیم، پوست آماده شده برای نوشتن. [۵۲]
۵- اکتاف: جمع کِتف به معنای استخوان شانه (شتریا گوسفند)
۶- اقتاب: چوبهایی که بر شتران مینهادند تا بر آنها سوار شوند.
۷- حریر و پارچه که گاهی قرآن را بر روی آنها مینوشتند. [۵۳]
شنا مهارت يا ورزش شناور ماندن و حرکت درون آب است. شنا کردن به معني حرکت انسان يا حيوان بدون هر گونه کمک خارجي درون آب است. آموختن شنا علاوه بر تقويت جسم در مواقع اضطراري و افتادن ناگهاني درون آب زندگي انسان را نجات خواهد داد. بسياري از حيوانات هنگام تولد و به طور غريزي، قادر به شنا کردن هستند؛ اما انسان بايد شنا کردن را ياد بگيرد.يادگيرندگان شنا تمرينهاي خود را اغلب در استخرهاي کم عمق و کناره درياها شروع ميکنند. آنها ابتدا شناور ماندن روي آب و سپس حرکتهاي پا را ميآموزند و در پايان حرکتهاي دست را نيز ياد خواهند گرفت. براي شنا کردن آسان و روان، شناگران در مفاصل اصليشان به انعطافپذيري مطلوبي نياز دارند.شناگران تازه کار بايد چگونگي حرکتهاي هماهنگ دست با نفس کشيدن را تمرين کنند. شناگران معمولاً يک يا چند شنا ميآموزند.
تاريخچه شنا در جهان
شواهد باستانشناسي نشان ميدهند که قدمت شنا و شنا کردن به ۲۵۰۰سال قبل از ميلاد در تمدن مصر و بعد از آن در تمدنهاي آشور و يونان و روم باستان باز ميگردد. آنچه از گذشته آموزش شنا ميدانيم بر اساس يافتههايي است که از «حروف تصويري» هيروگليف مصريان به دست آوردهايم. يونانيهاي باستان و روميها شنا را جزو برنامههاي مهم آموزش نظامي خود قرار داده بودند، و مانند الفبا يکي از مواد درسي در آموزش مردان بودهاست. شنا در شرق به قرن اول قبل از ميلاد باز ميگردد. ژاپن جايي است که شواهد و مدارکي از مسابقات شنا در آن وجود دارد. در قرن هفدهم به دستور رسمي حکومتي شنا به صورت اجباري در مدارس تدريس ميشد.
مسابقات سازمان يافته شنا در قرن ۱۹ميلادي قبل از ورود ژاپن به دنياي غرب شکل گرفت. از قرار معلوم مردم ساحل نشين اقيانوس آرام، به کودکان هنگامي که به راه ميافتادند يا حتي پيش تر شنا ميآموختند. نشانههايي از مسابقات گاه و بي گاه ميان مردم يونان باستان وجود دارد و همچنين يکي از بوکسورهاي معروف يونان شنا را به عنوان تمرين در برنامه ورزشي خود گنجانيده بود. روميها اولين استخرهاي شنا را بنا کردند و گفته ميشود که در سدهٔ يکم پيش از ميلاد گايوس ماسناسرايزن سياسي سزار آگوست رومي، نخستين استخر آب گرم را ساخت.
برخي عدم تمايل اروپائيان به شنا را در سدههاي ميانه ترس از گسترش و سرايت عفونت و بيماريهاي مسري ميدانند از طرفي شواهدي وجود دارد که نشان ميدهد در سواحل بريتانياي کبير در اواخر قرن ۱۷ميلادي از شنا در آب به عنوان وسيلهاي براي درمان استفاده ميشود. البته تا پيش از قرن نوزدهم شنا به عنوان تفريح و ورزش در ميان مردم جايگاهي پيدا نکرد. زماني که نخستين سازمان شنا در سال ۱۸۳۷تأسيس شد در پايتخت بريتانيا يعني لندن، ۶استخر سر پوشيده وجود داشت که مجهز به تخته شيرجه بودند. در سال ۱۸۴۶اولين مسابقه شنا در مسافت ۴۴۰يارد در استراليا بر پا شد که بعد از آن هر ساله نيز به اجرا در آمد. باشگاه شناي «متروپوليتين» لندن در سال ۱۸۶۹تأسيس شد که بعدها به انجمن شناي غير حرفهاي تغيير نام پيدا کردکه در واقع هيئت رئيسه شناي غير حرفهاي بريتانيا بود. فدراسيونهاي ملي شنا در چندين کشور اروپايي در سال ۱۸۸۲تا ۱۸۸۹شکل گرفتند.
تاريخچه شنا در ايران
تاريخچه شنا به عنوان يک ورزش، در ايران، بسيار کوتاه است و به طور کلي هم اين رشته از ورزش به نسبت ديگر رشتهها در کشور ايران چندان پيشرفتي حاصل نکردهاست. در حالي که به جهت موقعيت جغرافيايي ايران که در شمال و جنوب کشور به دريا متصل است و هم به جهت تأکيدات مذهبي، ميبايستي اين ورزش را مورد توجه قرار ميدادند.
در قديم، مکانهايي شبيه استخر سرپوشيده در حمامها ميساختند، به نام چال حوض. اين چال حوضها، که حداکثر از ۱۰متر تجاوز نميکرد، براي شنا کردن و آب بازي بود. در اطراف چال حوضها، سکوهايي به ارتفاع ۲يا ۳متر وجود داشت که از بالاي آن به درون آب ميپريدند و عملياتي مانند پشتک و وارو انجام ميدادند. روشنايي چال حوضها از سوراخ کوچکي که در سقف بود، تأمين ميشد. در اين گونه آبگيرهاي غير بهداشتي، هيچ گونه مقرراتي وجود نداشت و هر کس ميتوانست قبل از استحمام يا پس از آن وارد چال حوض شود و به آب بازي و شنا که به معناي واقعي هم شنا نبود بپردازد. تا سال ۱۳۱۴در سراسر ايران حتي يک استخر شنا هم نبود و فقط در اردوگاه نظامي اقدسيه تهران يک استخر براي آموزش شنا به دانشجويان دانشکده افسري ساخته بودند. در سال ۱۳۱۴، استخر ديگري در باغ فردوس شميران احداث شد که به وزارت فرهنگ تعلق داشت. نخستين استخري که براي استفاده ورزشکاران و تعليم اصول جديد شنا به آنها به وجود آمد، در سال ۱۳۱۴در منظريه تهران بود که يک مربي ورزش خارجي به نام «گيبسون» بر آن نظارت ميکرد. پايههاي ورزش شناي نوين در ايران از همان استخر منظريه گذاشته شد.
انواع شنا
شنای قورباغه
شنای قورباغه گونهای از ورزش شنا است. شنای قورباغه قدیمیترین و رایجترین گونه شنا است. دلیل این امر این است که در این نوع از شنا، شناگر قادر به تنفس راحت در حین شنا نیز هست. در استخرها گونههایی از شنا که در آغاز به شناگران آموخته میشود معمولاً اول شنای کرال سینه و شنای قورباغهاست.
شنای قورباغه یکی ازچهارنوع شنای اصلی است که مسابقات آن رسما برگزار میشود و در عین حال این شنا علاقه مندان بسیاری دارد، زیرا احتیاج کمتری به صرف انرژی نسبت به شنای کرال سینه دارد. یادگیریش آسان است. این شنا برای مسافتهای طولانی مناسب است، علاوه بر این، شنای قورباغه هم جهت شنا کردن در دریا وهم در موقع نجات غریق مفید است. کندترین نوع شنا بین چهارنوع شنای اصلی است.
کرال سینه
کرال سینه یکی از انواع شنا است که حرکاتی کاملاً تعریف شده و مشخص دارد. شانهها باید با آب در یک خط قرار بگیرند، و حرکات دستها و پاها باید با هم انجام شود. دستها از سینه دور شده و به دور بدن میگردد و بعد دوباره به جای اولیه باز میگردد (پاها مستقیم اند و بالا و پایین میروند). اگر با این حرکت یک ساعت شنا کنید، حدود ۷۵۰کالری خواهید سوزاند.
واژهٔ کرال از فعل انگلیسی Crawl مشتق شده که به معنی خزیدن است . زیرا انسان به وسیلهٔ این شنا در آب میخزد و پیش میرود.
کرال سینه سریعترین روش شنا است و تقریبا همه شناگران در مسابقات شنای آزاد از آن استفاده می کنند.
شنای پروانه
شنای پروانه یکی از زیباترین و مشکلترین انواع شنا است که در اکثر مسابقات معتبر جزو پر بینندهترین انواع شناست. در حالی که دیگر انواع شنا توسط مبتدیان به راحتی انجام میشود، پروانه نیاز به تکنیک مناسب دارد تا صورت گیرد. بسیاری از نوآموزان پروانه را سختترین نوع شنا میدانند. در این نوع شنا حرکت پاها مانند حرکت دلفین در آب است و از کمر آغاز میشود دستها نیز بطور همزمان و از طرفین به سمت جلو پرتاب میشود و و همزمان با این عمل سر از آب بیرون امده و هواگیری انجام میشود.
کرال پشت
کرال پشت نوعی شنا است که در آن بدن به شکل افقی به پشت به موازات سطح آب قرار میگیرد و سر تا گوشها داخل آب است و پاها به حالت ضربدر به آب ضربه میزنند.
کرال پشت را به سادگی میتوان یاد گرفت . چون صورت همیشه خارج از آب قرار دارد و دم و بازدم به آسانی انجام پذیراست.
منابع كنكور كاردانی به كارشناسی مامائی و كتابهای مفید معرفی شده برای هر كدام: ( دروس عمومی ) ادبیات فارسی (ضریب3): 1-برگزیده متون ادب فارسی با تجدید نظر كل ی: به اهتمام جلیل تجلیل – اسماعیل حاكمی – محمد رادمنش - علی رادمنش - علی شیخ الاسلامی – علی مرزبان راد مركز نشر دانشگاهی ۱۳۸۴ یا ۱۳۸۳ یا ۱۳۸۲ ۲ - زبان ونگارش فارسی : به اهتمام حسن احمدی گیوی – اسماعیل حاكمی – یدا ... شكری – سید محمود طباطبایی اردكانی - سازمان مطالعه و تدوین كتب علوم انسانی دانشگاهها ( سم ت) - ۱۳۸۴ یا ۱۳۸۳ یا ۱۳۸۲
معارف اسلامی (ضریب 2 ) معارف اسلامی – انتشارات نهاد رهبری ترجیحاً اندیشه اسلامی مطالعه شود .
زبان انگلیسی (ضریب1) با وجود اینكه منبع خاصی جهت آزمون زبان عمومی معرفی نمی گردد ولی با توجه به آزمونهای سالهای قبل منابع زیر پیشنهاد می شود : ۱ - گرامر : انتشارات – Basic English Grammar كتاب دانشگاه شهید رجائی و یا هر كتاب گرامر فارسی كه مطالب گرامری كلی را دارا باشد. ۲ - متون و لغات و درك مطل ب: ۱A Basic Course in Reading English ۲Basic English Readings ۳Bridging The Gap ۴Concepts And Comments ۵Developing Reading Skills ۶Expanding Reading Skills ۷ - سوالات كنكورهای سالهای قبل
در اوایل بهار که هوا لطافت خود را باز می یابد، درختان و بوته ها جامۀ سبز می پوشند و درخت بادام شکوفه بر سر می آورد، پرستوها، این پرندگان مهربان و دوست داشتنی، از سفر دور و دراز خود باز می گردند.
نخستین کار این مسافران از راه رسیده این است که لانه های سال گذشتۀ خود را بیابند، آنها را اگر آسیب داشته باشد، مرمّت کنند و اگر خراب شده باشد، از نو بسازند. پرستو های جوان هم که سال گذشته در لانۀ پدر و مادرشان به سر برده اند، اکنون باید بکوشند تا لانه ای برای خود بسازند. پرستو های جوان، ساختن و پرداختن لانه را خود به عهده می گیرند و بی آنکه از پدر و مادر خود چیزی بیاموزند، مانند آنها برای خود لانه می سازند.
وقتی که کار ساختن و پرداختن لانه به پایان رسید، پرستوهای ماده تخم می گذارند. هر پرستوی ماده چهار تا شش تخم سفید رنگ می گذارد و مدّت دوازده روز روی آنها می خوابد.
در این مدّت پرستوی نر برای جفت خود غذا فراهم می کند. وقتی که جوجه ها از تخم بیرون آمدند، پدر و مادر مدّت سه هفته آنها را با حشراتی که شکار می کنند، پرورش می دهند. پس از آن جوجه ها به دنبال پدر و مادر پرواز می کنند و راه و رسم شکار کردن را از آنها می آموزند.
مهر مادری پرستوها در میان جانوران دیگر همتا ندارد. پرستوهایی دیده شده اند که وقتی لانۀ آنها در آتش می سوخته، بی پروا خود را به آتش زده اند تا جوجه های خود را نجات بدهند.
این عشق زیبای مادری را چه کسی در دل کوچک پرستوها نهاده است؟
پرستوها بهار و تابستان را به آسودگی به سر می برند. فقط در آغاز پاییز است که دشواریهایی برای آنها پیش می آید. زیرا در آن وقت حشرات کمیاب می شود و هوا رو به سردی می رود. ناچار پرستوها باید لانۀ خود را ترک بگویند و به جاهای معتدلتری کوچ کنند. وقتی که زمان کوچ آنها فرا می رسد، دسته دسته روی بامها یا سیمهای تلفن جمع می شوند و چنین می نماید که به راستی به گفت و گوی مهمّی مشغولند. عدّۀ آنها و جنب و جوش آنها رفته رفته زیادتر می شود. تا اینکه یک روز صبح که از خواب برمی خیزیم، از پرستوها اثری نمی بینیم.معلوم می شود که آنها کوچ کرده اند.
در این سفر دراز خطرهای بسیاری وجود دارد. یکی از این خطرها تغییرات هواست. خطر دیگر، پرندگان شکاری مانند عقاب و شاهین و قرقی است. این پرندگان هنگام پرواز، ناگهان خود را در میان پرستوها می اندازند و با چنگالهای نیرومند خود آنها را می ربایند.
با همۀ این خطرها، بیشتر پرستوها سفر خود را به سلامت به پایان می رسانند. دیده شده است که بعضی از آنها سالها پی در پی کوچ کرده اند و پس از هر کوچ به لانۀ خود بازگشته اند.
دنیایی که ما در آن زندگی می کنیم، شگفتیهای فراوانی دارد. یکی از این شگفتیها همین بازگشت پرستوهاست. این پرندۀ کوچک پس از سپری شده زمانی دراز و پیمودن راهی طولانی، بی آنکه اشتباه کند، دوباره به همان لانۀ پیشین خود باز می گردد.
قدرت راه یابی و پیمودن این راه طولانی را چه کسی به پرستوها داده است؟ با چه قدرتی این راه طولانی را بدون اشتباه می پیمایند و دوباره به لانه های قبلی خود باز می گردند؟ این همه شگفتی و زیبایی و دانایی را چه کسی جز خدا در پرستوهای کوچک نهاده است؟
توجه :
حتما نظرات خود را زیر هر انشابنویسید تا ما نیز بیشتر برای شما انشا در سایت قرار بدهیم .باتشکر
برای دیدن سایر انشا ها بر روی هر کدام از موضوعات زیر کلیک کنید :
هر شهر يا کشوري داراي آداب رسوم خاصي مي باشد که بنا به شرايط زندگي همان منطقه شکل گرفته است. اما به طور کلي در همه جاي دنيا اصول و مباني مشترکي براي اخلاق و رفتار آدم ها وجود دارد که توجه به آن ها در هر جامعه اي و بين هر ملتي موجب موفقيت در ارتباطات جمعي و آزمون هاي شخصيتي مي شود. با رعايت آداب و اصول معاشرتي و اجتماعي راحت تر مي توان ارتباط اجتماعي موفق با ديگران برقرار کرد و امتيازاتي فراواني از اين رابطه به دست آورد. به عبارتي بهتر، رعايت اين اصول يکي از دلايل تمايز فرد از ديگران است و در زمان انتخاب وي در موقعيت هاي مختلف مانند، ازدواج، شغل، سمت و مقام خاص، نفرات نمونه و برتر، اين خصوصيت يکي از امتيازهاي مهم برتري در اين رقابت ها به حساب مي آيد و در هر رابطه اي مورد رضايت مخاطب قرار مي گيرد. آداب و معاشرت اجتماعي دو اصل اساسي دارد: الف: اخلاق اجتماعي ب: رفتار اجتماعي.
اخلاق اجتماعي: به کليه اعمال شرعي و وجداني انسان ها گفته مي شود که در همه جاي دنيا اين اصول شناخته شده و مشخص است و همه افراد رعايت آن را نشانه انسانيت، شرافتمندي، نجابت، خداشناسي و منصف بودن فرد مي دانند. از آن جا که اين اصول توسط اديان مختلف به صورت کامل توضيح داده شده است و در همه حال و هر زمان توصيه مي شود، تنها به اشاره اي از اهم آن ها بسنده مي کنيم:
- مهرباني، محبت ورزي و خوش رويي با ديگران.
- فرد تنها به منافع و نيازهاي خود توجه نکند و آن چه را براي خود نمي پسندد براي ديگران نپسندد.
- عدالت و انصاف را پيش رو داشته باشد و تمام اعمال و تصميمات خود را بر اساس آن اتخاذ نمايد.
- دروغ نگويد و ظاهر سازي نکند و از فريب ديگران بپرهيزد.
- گره گشاي مشکلات ديگران باشد و بابت انجام آن امتيازي طلب نکند.
- فرصت طلب نباشد و از موقعيت هايي که به دست مي آورد سوء استفاده نکند.
- نجيب باشد و به ناموس ديگران نظر نداشته باشد.
- خيانتگر نباشد و به وعده هاي خود وفادار بماند. اصل دوم رفتار اجتماعي است که هدف از نوشتن اين مطالب ترويج همين موضوع مي باشد. اصول رفتار اجتماعي داراي نکاتي است که رعايت آن شخصيت فرد را به گونه اي ناباورانه رشد مي دهد و سطح اجتماعي او را به درجات بالا مي رساند، فرد را شخصيتي با ادب، تحصيل کرده و قابل اطمينان نشان مي دهد که به راحتي مخاطب را مغلوب خود مي سازد.
بوجعفر محمد بن موسای خوارزمی ریاضیدان ، ستارهشناس ، فیلسوف ، جغرافیدان و مورخ شهیر ایرانی در دوره عباسیان است. وی در حدود سال ۷۸۰میلادی (قبل از ۱۸۵قمری)در خوارزم (ازبکستان کنونی) زاده شد.ابن ندیم و قفطی اصالت او را از خوارزم می دانند.لقب وی معمولاً اشاره به شهر خوارزم دارد که همان خیوه کنونی واقع در جنوب دریاچه آرال مرکزی و بخشی از جمهوری ازبکستان است.شهرت علمی وی مربوط به کارهایی است که در ریاضیات بهویژه در رشته جبر انجام داده به طوری که هیچیک از ریاضیدانان سدههای میانه مانند وی در فکر ریاضی تأثیر نداشتهاند. وی را پدر جبر نامیدهاند.مورخ مشهور علم، جورج ساترن، در طبقه بندی سده ای کتاب خود «مقدمه ای بر تاریخ علم» سده نهم هجری قمری را عصر خوارزمی می نامد.
خوارزمي رياضيدان بنام قرون وسطي است که حاصل تحقيقات و تأليفات او هنوز مورد استفاده ميباشد و كتاب جبر و مقابله او را بسياري از مترجمان مشهور قرون وسطي مانند ژيرارد دوكريمون و ربرت چستر و يوحناالاسباني (اشبيلي) و رودلف دوبرجس و لئونارد دوپيزا در قرون ميانه بلاتين ترجمه كرده اند وآخرين ترجمه كتاب او در سال ۱۹۱۵توسط كارپيوسكي از روي ترجمه لاتين روبرت چستر چاپ و منتشر شد.[بیشترین چیرهدستی وی در حل معادلههای خطی و درجه دوم بودهاست. کتاب Algoritmi de numero Indorum که ترجمه کتاب جمع و تفریق با عددهای هندی او به لاتین است باعث شد تا دستگاه عددی در اروپا از دستگاه اعداد لاتین به دستگاه اعداد هندی تغییر یابد که هنوز نیز در اروپا و دیگر نقاط جهان فراگیر است.كلمه جبر را اروپائيان بطور كلي از کتاب خوارزمي و اصطلاح امروزی الگوریتم (Algorithmus) از اسم خوارزمی گرفته شده است. به هنگام خلافت مامون وی عضو دارالحکمه که مجمعی از دانشمندان در بغداد به سرپرستی مامون بود، گردید.خوارزمی کارهای دیوفانت را در رشته جبر دنبال کرد و به بسط آن پرداخت .
اختراعات جابرابن حیان
نوآوری انواع گوناگونی از وسایل آزمایشگاهی، از جمله عنبیق به اسم او ثبت شدهاست. کشف مواد شیمیایی متعددی همچون هیدرو کلریک اسید، نیتریک اسید، تیزاب (مخلوطی از دو اسید یاد شده که از جمله اندک موادی است که طلا را در خود حل میکند)، سیتریک اسید (جوهر لیمو) و استیک اسید (جوهر سرکه)، همچنین معرفی فرایندهای تبلور و تقطیر که هر دو سنگ بنای شیمی امروزی به شمار میآیند، از جمله یافتههای اوست. او همچنین یافتههای دیگری دربارهٔ روشهای استخراج و خالص سازی طلا، جلوگیری از زنگ زدن آهن، حکاکی روی طلا، رنگرزی و نم ناپذیر کردن پارچهها و تجزیهٔ مواد شیمیایی ارائه داد. از جمله اختراعهای دیگر او، قلم نوری است. قلمی که جوهر آن در تاریکی نیز نور میدهد. (احتمالاً با استفاده از خاصیت فسفرسانس این اختراع را انجام دادهاست.) در آخر، بذر دسته بندی امروزی عنصرها به فلز و نافلز را میتوان در دست نوشتههای وی یافت.
کارایی چرخ گوشت و اجزای آن
چرخ گوشت ابزاری برای تبدیل کردن قطعات بزرگ گوشت به قطعات ریز تر میباشد .چرخ گوشت ها در دو نوع دستی و برقی موجود بوده و سایزهای متفاوتی دارند که بسته به این سایزها میزان گوشت وارد شده به دستگاه و ضخامت آن کم و زیاد می شود که امروزه نوع دستی آن بطور کامل منسوخ شده و فقط در کشورهایی با وضعیت اقتصادی ضعیف مانند کوبا، زیمبابوه، کره شمالی و در بخشهایی از روسیه مصرف میشود.
ساختمان چرخگوشت پیشرفته
این دستگاه مجهز به قطع کنندهی مواد در برابر بار زیاد و زمان بروز اشکال است. همچنین به کلید مخصوص جهت تغییر جهت گردش موتور مجهز میباشد. در نتیجه در صورت بروز اشکال در چرخکردن گوشت میتوان توسط دور معکوس موتور اشکال را دفع کرد. همچنین بهوسیله پنجرههای مختلف میتوان گوشت را به شکل دلخواه چرخ کرد. بعضی ازچرخدندههای چرخگوشتها را از جنس پلاستیک و بعضی دیگر را از برنج و مقداری را نیز از جنس فولاد میسازند.
اجزای ساختمان چرخگوشت
*صفحه قیفی که گوشت خردشده در آن ریخته میشود.
*محفظه گوشت
*اهرم که با آن گوشت را به داخل محفظهی گوشت هدایت میکنند.
*دندی مارپیچ که محور خرد کننده یا غلتک گوشت هم به آن گفته میشود.
*تیغهی چرخگوشت که سه یا چهار پر است.
*پنجره که گوشت چرخشده را به فرم و شکل دلخواه در آورده و از چرخگوشت خارج میکند.
*کلاهک یا مهرهی پنجره چرخگوشت
*پنجرهی لولهایAوB
*محور چرخ دندهی اصلی که دندهی مارپیچی یا غلتک گوشت را میچرخاند.
*چرخ دندهیDکه وشیفه آن کاهش دور موتور و انتقال آن به محور چرخدندهی اصلی و افزایش گشتاور است.
بسکتبال و قوانین آن
1-تعریف: بازی بسکتبال توسط دو تیم انجام می پذیرد که هر تیم شامل 5 بازیکن می باشد، هدف آنها عبور دادن توپ از حلقه و ممانعت از گل زدن تیم مقابل است. اندازه زمین بسکتبال باید (28*15) یا (26*14) یا (24*12) باشد و ارتفاع زمین بازی تا سقف سالن باید هفت متر باشد. تمامی خطوط زمین باید 5 سانتیمتر عرض داشته باشد: شعاع دایره ها باید 08/1 متر باشد. اندازه تخته باید 180 * 05/1 متر باشد که با فاصله 09/2متر از سطح زمین نصب می گردد. یک بازی بسکتبال با یک سر داور و یک داور، منشی، وقت نگهدار مسؤول 24 ثانیه، مسؤول تابلو و یک ناظر فنی مسابقات برگزار می شود. بازی بسکتبال با 5 بازیکن شروع می شود و با دو نفر هم می توانند ادامه دهند کمتر از دو نفر بازی انجام نمی شود. بازی در چهار پریوت ده دقیقه ای انجام می شود. بین ده دقیقه اول و دوم یک وقت دو دقیقه استراحت و بین ده دقیقه دوم و سوم که نیمه اول هم نامیده می شود یک وقت ده تا پانزده دقیقه استراحت و بین ده دقیقه سوم و چهارم یک وقت دو دقیقه ای استراحت انجام می شود. تایم استراحت هر ده دقیقه، یک تایم استراحت یک دقیقه ای و ده دقیقه آخر تیمها می توانند از دو تایم استراحت یک دقیقه ای استفاده نمایند. 2- تخلف ها: سه ثانیه: زمانی که تیمی توپ را در اختیار دارد نباید هیچ یک از بازیکنان آن تیم بیش از سه ثانیه در منطقه ذوزنقه تیم مقابل توقف نمایند. تمامی خطوط منطقه ذوزنقه جزء منطقه محدوده محسوب می شوند . هشت ثانیه: زمانی که بازیکنی مالکیت توپ را در زمین دفاعی خود در اختیار می گیرد بایستی در عرض هشت ثانیه توپ را از زمین خارج کرده و به زمین حمله ببرد. 24 ثانیه: اگر تیمی مالک توپ شده باشد. باید در عرض 24 ثانیه توپ را وارد حلقه حریف بکند یا به طرف حلقه تیم مقابل شوت بزند در زدن شوت توپ باید حتماً به حلقه بخورد تا 24 ثانیه صفر شود اگر توپ به تخته بخورد 24 ثانیه ادامه می یابد و اگر توپ توسط تیم مقابل اوت شود باز هم 24 ثانیه ادامه می یابد. 24 ثانیه موقعی صفر می شود که 1- خطا صورت بگیرد 2- بازیکن تیم مقابل با پا توپ را به اوت بیاندازد. اگر دستگاه 24 ثانیه بوق بزند و توپ از دست بازیکن رها شده و در هوا باشد، اگر گل شود گل قبول می باشد. اگر در هوا با دست بازیکنی لمس شود و گل شود گل مردود می باشد . رانینگ: موقعی که بازیکن توپ را در دست گرفته و یک یا دو گام به اطراف برود، رانینگ نام دارد. پای پیوت: اگر بازیکنی توپ را در دست داشته و یک پا را ثابت و پای دیگر را به هر طرف که بخواهد به حرکت در آورد پای ثابت را پای پیوت می گویند. اگر بازیکنی با توپ با دو پا همزمان به زمین بیاید هر دو پای او پای پیوت می باشد. اگر یک پای خود را بلند کند پای دیگر به عنوان پای پیوت خواهد بود.
2-خطاها: خطای شخصی: 1- بلاک کردن 2- شارژ کردن 3- دفاع از پشت سر 4- تماس با دست 5 – نگهداشتن 6- استفاده غیرقانونی از دستها 7- هل دادن 8- اسکرین غیر قانونی خطای شخصی در تمامی حالات جهت بازیکن خاطی اعلام می شود. خطای طرفین: خطایی است که دو بازیکن مخالف روی همدیگر در یک زمان انجام می دهند. خطای غیر ورزشی: خطای شخصی است که به طور عمد روی بازیکن با توپ و یا بدون توپ صورت می گیرد و جریمه آن دو پرتاب آزاد و مالکیت توپ از وسط زمین می باشد. دیسکالیفه: هرگونه خطایی خارج از روحیه ورزشکاری را با دیسکالیفه (اخراج از زمین بازی) جریمه و دو پرتاب آزاد و مالکیت توپ از وسط زمین به حریف داده می شود. خطای فنی: خطایی است که بدون برخورد بازیکن بوجود می آید. جریمه آن یک پرتاب آزاد با مالکیت توپ از وسط زمین می باشد. خطای فنی برای بازیکن ذخیره دو پرتاب آزاد با مالکیت توپ و خطای فنی برای مربی و همراه تیم دو پرتاب آزاد و مالکیت توپ است. خطای تیمی: در هر ده دقیقه، تیمی که خطاهای انجام شده آن بیش از 4 خطا باشد، خطای تیمی محسوب می شود و جریمه آن دو پرتاب آزاد توسط بازیکنی که خطا روی آن اتفاق افتاده است انجام می شود. اما چند خطای دیگر: 1 – دبل الف : اگر توپ را دو دست دریبل بزنیم ، مرتکب خطای دبل شدیم . ب : اگر در دریبل زدن توپ بالاتر از سینه آید ، دبل محسوب می شود که جریمه ی آن تعویض مالکیت توپ است . ج : اگر توپ را روی زمین بغلتانیم و پیش بریم . 2 – نیمه : در صورتی که توپ را از زمین خود به زمین حرف منتقل کنیم ، دیگر حق برگشت توسط ما وجود ندارد در غیر اینصورت خطای نیمه اعلام می گردد . 3 – سد : اگر بازیکن مدافع در جلوی بازیکن صاحب توپ که لی آپ یا سه گام می رود ساکن نایستد و ضربه بزند ، خطای سد اعلام می شود . این خطا ، عکس حطای شارژ می باشد .
4- رانینگ : این خطا در چند مرحله ی مختلف گرفته می شود : الف : دویدن با توپ بدون دریبل بیش از یک گام ب : برداشتن گام اضافه در سه گام ، لی آپ و پاور موو ( Power move ) ج : برداشتن گام ریز در سه گام بطوری که قابل تشخیص نباشد د : کشیده شدن پا روی زمین برای فاصله ی بیش از 5 سانتی متر در هر حرکت ه : پرش با توپ و برگشت به زمین بدون رها کردن آن . برای مثال بازیکنی که به قصد شوت ، پرش جفت می کند اگر به زمین برسد و هنوز توپ را رها نکرده باشد ، رانینگ کرده . و : اگر بازیکن در اوت ، هنگام پرتاب اوت با توپ حرکت کند . خطای پیک : اگر در پیک دادن به بازیکن خودی ، حریف را هل دهیم یا دستها حرکت کند . خطای پا : دفع و حرکت توپ به وسیله ی پا . خطای اوت و پرتاب آزاد : در صورتی که پا از محدوده ی مجاز خارج شود این خطا رخ می دهد . خطای اسلم دانک : این خطا صرفاً در ایران اجرا می شود و منوط به هنگامی است که بازیکنی اسپک یا اسلم دانک اجرا کرده و بعد از آن به حلقه آویزان شود . شایان ذکر است که خطای فنی همان خطای Technical ( تکنیکال ) مبیاشد . هر تیم پس از انجام 4 خطا در هر 10 دقیقه ، جریمه ی خطای تیمی میگیرد . صحیح آن اینست که پس از هر 5 خطای تیمی آن هم در هم پریود دو پرتاب به تیم مقابل داده می شود و این جریمه در مسابقات دانشگاه های آمریکا ( NCAA ) به دلیل اینکه زمان بازی در دو وقت 20 دقیقه ای صورت می پذیرد ، تفاوت دارد و این قانون فقط مشمول بازیهای برگزار شده به سبک NBA و FIBA می باشد.
امروزه جنگ ها شکل های مختلفی به خود گرفته اند از جمله جنگ نرم که شامل اقدامات روانی و تبلیغاتی می شود که هدف آن جامعه یا گروه خاصی است و عمده تفاوت آن با جنگ سخت عدم استفاده از سلاح های نظامی می باشد زیرا در جنگ نرم از سلاح های تبلیغاتی استفاده می شود. به تعبیر دیگر جنگ نرم استفاده دقیق و طراحی شده از تبلیغات و ابزارهای مربوط به آن است، به منظور تاثیر گذاری بر عقاید ، فرهنگ ، سیاست ، احساسات ، تمایلات ، رفتار و مختصات فکری دشمن با توسل به شیوه هایی که موجب پیشرفت مقاصد امنیت ملی می شود است.
جنگ ها تا سال ۱۹۴۵میلادی غالبا جنگ سخت بود. بعد از آن با توجه به دو قطبی شدن جهان به بلوک شرق و بلوک غرب، دوره ای جدید از رقابت ها میان آمریکا و شوروی سابق آغاز شد که به جنگ سرد مشهور شد. جنگ سرد ترکیبی از جنگ سخت و جنگ نرم بود که طی آن دو ابر قدرت در عین تهدیدهای سخت از رویارویی مستقیم با یکدیگر پرهیز میکردند.
با فروپاشی شوروی سابق در سال ۱۹۹۱میلادی و پایان یافتن جنگ سرد کارشناسان جنگ در ایالات متحده با استفاده از تجارب دو جنگ جهانی و دوران جنگ سرد دریافتند که می شود با هزینه کمتر و بدون دخالت مستقیم در سایر کشورها به اهداف سیاسی، اقتصادی و… دست یافت که در ادبیات سیاسی جهان به جنگ نرم شهرت یافت.
در واقع جنگ های نرم مسئله ی تازه ای نبوده و از سابقه ی تاریخی برخوردار است. به این صورت که در ابتدا چهره ی ساده ای داشته مثلا شایعه پراکنی و دروغ پردازی اما با گذشت زمان و تحولات و پیچیدگی های روز افزون اجتماعی، این رویکرد نیز پیشرفت نموده و از پیچیدگی های بیشتری برخوردار شده است.
تعریف جنگ نرم
تعریف جنگ نرم Soft Warfare در جبهه مقابل جنگ سخت Warfare Hard است و تعريف یکسانی كه مورد پذيرش همگان باشد ندارد.
جان كالينز تئوريسين دانشگاه ملي جنگ آمريكا جنگ نرم اینگونه تعریف کرده است : استفاده طراحي شده از تبليغات و ابزارهاي مربوط به آن، براي نفوذ در مختصات فكري دشمن با توسل به شيوه هايي كه موجب پيشرفت مقاصد امنيت ملي مجري مي شود.
تعریف جنگ نرم در آيين رزمي ارتش ايالات متحده آمریکا : جنگ نرم، استفاده دقيق و طراحي شده از تبليغات و ديگر اعمالي است كه منظور اصلي آن تاثيرگذاري بر عقايد، احساسات، تمايلات و رفتار دشمن، گروه بي طرف و يا گروههاي دوست است به نحوي كه براي برآوردن مقاصد و اهداف ملي پشتيبان باشد.
بنابراين جنگ نرم را مي توان اینگونه تعریف کرد که اقدامات نرم رواني و تبليغاتی رسانه ها كه جامعه هدف را بدون درگيري و استفاده از زور بهشكست وا مي دارد
به عبارت دیگر جنگ نرم مترادف اصطلاحات بسياري در علوم سياسي و نظامي مي باشد. در علوم نظامي از واژه هايي مانند جنگ رواني يا عمليات رواني استفاده مي شود و در علوم سياسي مي توان به واژه هايي چون براندازي نرم، تهديد نرم، انقلاب مخملين و اخيراً به واژه انقلاب رنگين اشاره كرد.در تمامي اصطلاحات بالا هدف مشترك تحميل اراده گروهي بر گروه ديگر با استفاده از راه هاي غیر نظامي است.
دلیل های استفاده از جنگ نرم چیست ؟
جوزف نای نظریه پرداز مشهور آمریکایی مقاله ای تحت عنوان قدرت نرم power Soft در فصلنامه آمریکایی foreign policy در سال ۱۹۹۰انتشار داده که دیدگاه جدیدی را به مخاطبان ارائه کرد که براساس آن ایالات متحده به جای آن که از طریق بکارگیری آنچه که قدرت سخت می نامند به انجام کودتای نظامی در کشورهای رقیب اقدام کند تلاش خود را بر ایجاد تغییرات در کشورهای هدف از طریق تأثیرگذاری بر نخبگان جامعه متمرکز می کند.
در این مقاله نویسنده دیدگاه خود را درباره ایجاد تغییرات از طریق به کارگیری دیپلماسی عمومی در کنار بکارگیری قدرت نرم در میان نخبگان جامعه هدف مطرح کرده. بعدها نظرات او تکمیل تر شد و به عنوان دستورالعمل سیاست خارجی آمریکا تحت عنوان بکارگیری قدرت هوشمند Smart power به مورد اجرا گذارده شد.
جنگ نرم امروزه یکی از کارآمدترین و کم هزینه ترین و درعین حال خطرناک ترین انواع جنگ علیه امنیت ملی یک کشور است چون می توان با کمترین هزینه به اهداف مورد نظر دست پیدا کرد.
بعضی از اهداف استفاده از جنگ نرم :
– تسلط بر مناطق ژئوپلتیکی و ژئواستراستژیکی
– کنترل شریان انتقال انرژی و جلوگیری از تسلیحاتی شدن آن
– حذف و یا مهار نظام های مخالف در برابر نظام تحمیل کننده جنگ نرم
– ممانعت از ایجاد اتحادیه های نظامی و امنیتی در جامعه هدف
– همسو کردن کشورهای هدف با سیاست های کشور تحمیل کننده جنگ نرم
– فرصت سازی اقتصادی برای کشور تحمیل کننده جنگ نرم
– مهار بیداری فکری جامعه هدف
مهم ترین اهداف جنگ نرم
۱- تضعیف فرهنگي یک جامعه در جهت تأثيرگذاري شديد بر افكار عمومي مورد هدف با ابزار خبر و اطلاع رساني هدفمند و كنترل شده .
۲- تضعیف سياسي کشور مورد نظر به منظور ناكارآمد جلوه دادن نظام مورد هدف و تخريب و سياه نمايي اركان آن نظام.
۳- ايجاد رعب و وحشت در مواردی همچون فقر جنگ يا قدرت خارجي سركوبگر .
۴- اختلاف افكني در میان مردم و برانگيختن اختلاف ميان مقام هاي نظامي و سياسي كشور .
۵- ارائه روحيه ياس و نااميدي در اجتماع به جاي نشاط اجتماعي و احساس بالندگي از پيشرفت هاي كشور.
۶- بي تفاوت كردن نسل جوان به مسائل مهم كشور.
۷- كاهش روحيه و كارآيي در ميان نظاميان و ايجاد اختلاف ميان شاخه هاي مختلف نظامي و امنيتي.
۸- ايجاد اختلاف در سامانه هاي كنترلي و ارتباطي كشور هدف.
۹- تبليغات سياه به وسيله شايعه پراكني و جوسازي از راه پخش شب نامه ها و…
۱۰- تقويت نارضايتي هاي ملت به دليل مسائل مذهبي، قومي، سياسي و اجتماعي .
۱۱- تلاش براي بحراني و حاد نشان دادن اوضاع كشور از راه ارائه اخبار نادرست و نيز تحليل هاي نادرست و اغراق آميز.
مقابله با جنگ نرم
در این میان چه كار كنيم تا بتوانيم با بهره گيري از ساز و كارهاي مختلف از اعمال تهديدات نرم پيشگيري كنيم ؟
مقابله با جنگ نرم، نخست نیاز داریم تا ويژگيهاي اين نوع جنگ را آناليز كرده و خوب بشناسيم و بدانيم كه جنگ نرم با جنگ سخت، چه تفاوتهايي دارد. آنچه در جنگ سخت مورد هدف قرار ميگيرد، جان انسانها، تجهيزات، امكانات است كه معمولا در اين مواقع با استفاده از همين مسائلي كه مورد هدف قرار گرفته است، افكار عمومي عليه دشمن فعال ميشود، در حالي كه در جنگ نرم آن چه هدف قرار ميگيرد، افكار عمومي است.
هر ملتي و كشوري داراي منابع قدرت نرم است كه شناسايي و تقويت و سازماندهي آن ها مي تواند براساس يك طرح جامع تبديل به يك فرصت و هجوم به دشمنان طراح جنگ نرم شود. به عنوان مثال، منابع قدرت نرم در ايران را مي توانيم ايدئولوژي اسلامي، قدرت نفوذ رهبري، حماسه آفرينيها و درجه بالاي وفاداري ملت به حكومت برشمريم.
در بین النهرین از لوحه های گلی، در مصر (1838 ق.م) از پاپـیروس، در چین از حكاكی بر روی لوحه های چوبی و نمد با قلم مو و پارچه ابریشمی، این منظور را عملی می كردند. با توجه به اینكه صنعت، نمد مالی در خاور دور سنّت و متداول بود، فردی چینی به نام تسائی لون (105 میلادی) از قطعات كهنه و اضافی ابریشم، خمیر و بعد ورقههایی به صورت نمد درست كرد و از آن به كمك قلم مو برای نقاشی و نوشتن استفاده كرد و بعد به جای ابریشم، چوب خیزران و درخت توت را بكار گرفت. در حقیقت باید او را اولین مخترع كاغذ در دنیا دانست .
سیر تحولی رشد
كارگران چینی كه در سال 751 به دست ایرانیان اسیر شدند این فن را با استفاده از كتان و شاهدانه به مردم سمرقند آموختند و بعدها توسط مسلمانان در بغداد، دمشق و حتی مراكش و اسپانیا متداول شد. اولین كارخانه كاغذ سازی در سال 1154 در اسپانیا و اولین آسیاب تهیه پودر چوب در سال 1190 در فرانسه تأسیس شده بود .
در ایران فعالیت كاغذ سازی اولین بار با تأسیس كارخانه مقواسازی و با استفاده از كاغذهای باطله در سال 1313 شمسی در كرج شروع شد و حدود 15 سال است كه با تأسیس دو كارخانه كاغذ سازی پارس در هفت تپه خوزستان و كارخانه چوب و كاغذ ایران (چوكا) در گیلان، به صورت یك تكنولوژی مدرن و پیشرفته درآمده است .
مواد اولیه تهیه كاغذ
مواد اولیه انواع كاغذ بطور كلی، مواد سلولزی است كه از منابع مختلف تهیه میشوند :
• ساقه كتان، شاهدانه، پنبه كه الیاف بلند (در حدود 1.2 تا 6 میلی متر) دارند .
• ساقة گیاهانی مانند گندم، جو (كاه)، نی، كنف و غیره .
• درختانی كه برگ سوزنی دارند، مانند كاج (با الیاف بلند ) و یا برگ پهن، دارند مانند چنار (با الیاف كوتاه در حدود 0.5 تا 1.2 میلی متر)
• انواع كاغذهای باطله و یا خردهها و قطعات مقوای كهنه
• الیاف تفاله نیشكر
برخلاف این تصور كه تولید كاغذ اساسا یك فرآیند مكانیكی است، در این فرآیند، پدیدههای شیمیایی نقش برجستهای دارند. از تبدیل چوب به خمیر كاغذ گرفته تا تشكیل كاغذ، اصول شیمیایی دخالت آشكاری دارند. لیگنین زدایی از یك منبع گیاهی مناسب، معمولا چوب، یك فرآیند شیمیایی ناهمگن است كه در دما و فشار زیاد انجام میشود .
دامنه شیمی كاغذ، وسیع و جالب است شامل مباحثی از قبیل شیمی كربوهیدراتها، رنگدانه های معدنی، رزینهای آلی طبیعی و سنتزی و افزودنی های پلیمری متعدد می باشد. در فرآیند تشكیل نیز تا حد زیادی شیمی كلوئید و شیمی سطح دخالت دارد. نقش پلیمر، شیمی محیط زیست و شیمی تجزیه را نیز نباید فراموش كرد .
مراحل تهیه كاغذ
• تبدیل چوب به قطعات ریز :
با استفاده از ماشین پوست كنی، و دستگاه تولید تراشه و عبور تراشهها از الك مخصوص صورت می گیرد و قطعاتی به طول حداقل 4 و عرض 2 سانتی متر (در مورد چوب) به دست میآید .
• پختن چوب و تولید خمیر :
این عمل ممكن است از طریق مكانیكی یعنی، بدون استفاده از مواد شیمیایی و توسط بخار آب جوش، تحت فشار صورت گیرد كه معمولاً برای تهیه كاغذهای ارزان و كاهی، مانند كاغذ روزنامه متداول است. در روش شیمیایی از هیدروكسید سدیم (در روش قلیایی ) ، سولفیت هیدروژن كلسیم، در محیط اسیدی (PH=2-3، روش بی سولفیت) و یا سولفیت سدیم (در روش سولفیت) همراه با كمی كربنات سدیم در دمای بالاتر از 100 درجه سانتیگراد و تحت فشار، استفاده می شود. در این مرحله خمیر قهوهای رنگی حاصل می شود كه از آن در تهیه مقوا، كارتن، و یا كاغذهای كاهی استفاده می شود .
• شستشوی خمیر كاغذ :
شستشوی قلیایی، كه با استفاده از محلول 3 درصد سود در دمای 45 تا 50 درجه سانتیگراد به مدت یك تا دو ساعت صورت میگیرد. این عمل برای جدا كردن لیگتین و كاهش رنگ خمیر انجام می پذیرد .
برخلاف این تصور كه تولید كاغذ اساسا یك فرآیند مكانیكی است، در این فرآیند، پدیدههای شیمیایی نقش برجستهای دارند. از تبدیل چوب به خمیر كاغذ گرفته تا تشكیل كاغذ، اصول شیمیایی دخالت آشكاری دارند .
• اعمال شیمیایی (رنگ زدایی) در دو مرحله صورت میگیرد :
1-كلر زنی، كه در PH=2 تا دمای 25 تا 45 درجه سانتیگراد به مدت تقریبی یك ساعت صورت میگیرد. در این مرحله لیگتین باقیمانده در خمیر، به صورت محلول در می آید كه بسته به نوع مواد شیمیایی به كار رفته برای پخت، بین 3 تا 15 درصد ممكن است تغییر كند .
2-رنگ زدایی كه توسط هیپوكلریت سدیم (به صورت محلول 3 درصد)، دی اكسید كلر، پراكسید هیدروژن، ازون، و غیره در PH=9-10 صورت میگیرد. تا اینكه لیگتین فقط اكسید شود و سلولز تحت تأثیر قرار نگیرد .
• خشك كردن خمیر كاغذ :
در این مرحله خمیر كاغذ را از دستگاه تمیز كننده و توریهایی كه دارای سوراخهای 2 تا 3 میلیمتریاند، عبور می دهند تا قسمت عمده آب خود را از دست بدهد. بعد آن را از پرسهای قوی عبور میدهند تا باقیمانده آب آن نیز خارج شود .
• پرس كردن، برش زدن و بسته بندی :
با عبور خمیر خشك شده از میان غلتك های مخصوص، آن را به صورت صفحات كاغذ در آورده و توسط دستگاه برش آن را در اندازه های مورد سفارش و نیاز بازار مصرف برش می دهند و بسته بندی می كنند.منبع : www.tebyan.net
حضرت زکریا فرزند برخیا از پیامبران بنی اسراییل بود که در فلسطین به پیامبری مبعوث شد. وی کفالت مریم دختر عمران را بر عهده داشت و در پیری صاحب فرزندی به نام یحیی شد که او نیز از پیامبران هم عصر حضرت عیسی(ع) بود.
زَکَریا (عبری: זְכַרְיָה)، در زبان عبری به معنای کسی است که خدا او را یاد می کند. حضرت زکریا از نوادگان حضرت موسی بود. نسب وی را چنین ذکر کرده اند: زکریا بن برخیاء بن شو بن نحراییل بن سهلون بن ارسوابن شویل بن یعود بن موسی بن عمران. مسیحیان و مسلمانان معتقد به پیامبری زکریا هستند امّا یهودیان پیامبری او را انکار می کنند. نام زکریا در انجیل لوقا و انجیل های غنوصی و نیز در سوره مریم، آل عمران، انعام و انبیاء در قرآن ذکر شده است.
حضرت زکریا در دوران پادشاهی هیرودیس، از کاهنان معبد سلیمان در اورشلیم به شمار می رفت. زکریا خواهر زادهٔ همسرش، مریم دختر عمران را تحت کفالت گرفت. بنا به روایت قرآن، بر سر کفالت مریم بین کاهنان نزاع شد و قلم-ها را بر آب افکندند. قلم زکریا بر آب ماند و قلم دیگر کاهنان به زیر آب فرو رفت. زکریا خانه ای در بلندترین جای معبد، برای مریم ساخت و همواره او را تحت نظر داشت. بنا بر قرآن، یک بار وقتی زکریا بر محراب عبادت مریم وارد شد نزد او میوه هایی به غیرفصل یافت و چون می دانست که کسی برای مریم میوه نمی آورد، گمان کرد که این میوه-ها میوه-های دنیایی نیستند. هر چقدر تفحص کرد، نتوانست بفهمد این میوه ها از کجاست. وقتی از مریم پرسید این ها از کجا برای تو آمده است، مریم پاسخ گفت: «این از رحمت پروردگار من است، او به هر کس که بخواهد بی حساب روزی می بخشد))
بر اساس روایت انجیل، زکریا با زنی از نسل هارون به نام الیزابت یا الیصابات ازدواج کرد. همسر زکرِیا نازای بود و زکریا که خود از نودسالگی گذشته بود، به عموزاده-هایش در معبد سلیمان اعتماد نداشت. طبق روایات، یک بار وقتی نوبت زکریا بود که وارد قدس شده در آن جا خدمت کند، او نزد خداوند دعا کرد تا خداوند به وی جانشینی شایسته عطا کند که وارث او و خاندان یعقوب باشد. مسلمانان و مسیحیان، اعتقاد دارند، که جبرئیل فرشته ی وحی، بر او نازل شده، او را به فرزندی به اسم یحیی بشارت داد و به نشانهٔ این بشارت، زکریا تا سه روز نمی-توانست سخن بگوید. زکریا از محراب عبادت خارج شد و نزد قوم خود آمد و به آنان فهماند که روز و شب تسبیح بگویند. بر اساس انجیل لوقا، وقتی خواستند فرزندش را به اسم خود او زکریا نام نهند، تخته-ای خواست و روی آن اسم یحیی را نوشت که اسمی بی-سابقه بود.
شهادت زکریا(ع)
حضرت زکریا بیشتر اوقات خود را به عبادت حق تعالی و موعظه و اندرز بندگان خدا می گذرانید، تا اینکه به دستور پادشاه آن زمان، فرزندش یحیی را به قتل رساندند و حضرت زکریا نیز مورد تعقیب حکومت قرار گرفت. زکریا از شهر خارج شد و در یکی از باغ های اطراف بیت المقدس در میان درختی پنهان کردید. مامورین شاه به راهنمایی شیطان کنار درخت آمده و آن را با اره به دو نیم کرده و بدین ترتیب حضرت زکریای پیامبر نیز به دو نیم شد.
عمر وی را 115 سال ذکر کرده اند. حضرت زکریا در بیت المقدس مدفون است.
در فضای منظومه شمسی، اجرام سرگردانی وجود دارند که دارای مدارهای مستقلی هستند. این اجرام تا زمانی که در فضا سرگردانند شهاب واره خوانده می شوند. وقتی که وارد جو زمین می شوند بر اثر اصطحکاک با لایه های مختلف جو به شدت داغ شده و می سوزند و به رنگهای مختلفی می درخشند. اگر این اجرام به طور کامل در جو بسوزند شهاب و اگر تکه هایی از این اجرام به زمین سقوط کنند، شهاب سنگ نامیده می شوند.
هر ساله حدود 40000 تن سنگ و غبار کیهانی وارد جو زمین می شوند که منشاء آنها باقی مانده دنباله دارانی است که مدتها قبل از نزدیکی مدار زمین عبور کرده اند و یا ذرات باقیمانده از شهاب سنگهایی هستند که در جو زمین می سوزند. بیشتر این مواد به صورت ذرات میکروسکوپی به زمین می رسند که به آنها خرده شهاب سنگ می گویند. بررسی این ذرات که از غبار اولیه منظومه شمسی اند دانسته های بسیاری را درباره پیدایش منظومه شمسی و چگونگی پیدایش حیات روی زمین در اختیار ما می گذارند.
شهاب سنگ ها بهچه رنگ هایی دیده می شوند؟
اغلب شهابسنگ ها به رنگ های مختلفی دیده می شوند: سبز،زرد،آبی،قرمز و سفید. دلیل این امر این است که هنگامی که شهاب واره ها با سرعتی معادل 10 تا 75 کیلومتر بر ثانیه وارد جو زمین می شوند، بر اثر اصطکاک با اتمهایجو، به شدت داغ شده و دمای آنها به بیش از 2000 درجه سانتیگراد می رسد. این دمای بسیار زیاد باعث تحریک گازهای اطراف شهاب می شوند و گازهای مختلف موجود در جو بر اثر این دمای زیاد داغ شده و می سوزند و به رنگ های مختلفی دیده می شوند. برای مثال: رنگ سبز بیشتر شهاب ها از مولکولهای داغ اکسیژن جو گسیل می شوند. نیتروژن رنگ آبی تولید می کند و سدیم موجود در شهاب سنگ رنگ زرد. عموماً شهاب های پر سرعت به رنگ سفید دیده می شوند چون تمام این رنگها با هم مخلوط می شوند. وقتی که سرعت شهاب کم شود به رنگ قرمز در می آید.
انواعو جنس شهاب سنگ ها چیست؟
شهاب سنگ ها از حیث مواد سازنده به 3 گروه تقسیم می شوند :
1.شهاب سنگ های سنگی ( آسمان سنگ ) : کم تراکم ترین و البته بیشترین تعداد از شهاب سنگ ها را به خود اختصاص می دهند ، به دلیل شباهت زیادشان با سنگ های زمینی به دشواری قابل مطالعه و تشخیص هستند . در ساختمان آن ها ساختارهای کره ای از سیلیکات ها به نام کندرول به چشم می خورد که در یک زمینه هموار جای دارند . از این سنگ ها با نام کندریت ها یاد می شود . حدود 42 % از جرم آن ها را اکسیژن ، 20 % سیلیس ( SiO2 ) و 38 % منیزیم و آهن تشکیل می دهد . بیش از 90 % شهاب سنگ ها از این نوعند . چگالی آن ها از 3 تا 5/3 گرم بر سانتیمتر مکعب متغیر است .
2.شهاب سنگهای آهنی (آسمان کان ) : این شهاب سنگ ها از 91 % آهن و 9 % نیکل ، کبالت و پاره ای عناصر دیگر تشکیل شده اند . چگالی آن ها 5/7 تا 8 گرم بر سانتیمتر مکعب است . اگر اسیدی مانند اسید نیتریک را بر سطح این شهاب سنگ ها بریزیم اشکال بلوری بزرگ به نام اشکال ویدمنستاتن ظاهر می شوند که از اثر اسید بر آهن زمینی به دست نمی آیند .از طرفی این سنگ ها به واسطه خاصیت مغناطیسی که دارند به راحتی توسط آهنربا یا فلزیاب قابل کشفند ، تنها 6 % شهاب سنگ ها از این نوعند شهاب سنگ های آهنی – سنگی ( آهن سنگ ) : ترکیبی از آهن ، نیکل و سیلیکات ها هستند ، در حدود 4 % از کل شهاب سنگ ها از این نوعند . چگالی متوسط آن ها 5/5 تا 6 گرم بر سانتیمتر مکعب است . در ساختمان آن ها بلورهای الیوین از جنس مواد معدنی وجود دارد .
چگونگی تشخیص انواعشهاب سنگ ها:
1.آهنی ها : تشخیص این گونه همانطور که قبلا هم گفته شد بسیار آسان است ، آهنی ها در هنگام کشف معمولا ظاهری قهوه ای رنگ براق دارند که ناشی از گداختن فلز درگرمای ناشی ازاصطکاک جسم با جو زمین و هوازدگی طبیعی است . روش کار بدین قرارست : قطعه ای از شهاب سنگ را برش داده و سطح بریده شده را صیقل دهید و آن را با اسید بشویید تا اشکال ویژه ویدمنستاتن ظاهر شوند.
2.آهنی – سنگی ها : می توان از روش ترکیبی آهنی ها و سنگی ها استفاده کرد ؛ زیرا این دسته واقعا مخلوطی 50 – 50 از مواد فلزی و سنگی است .
3.سنگی ها : روش معمول برای تشخیص بدین شرح است : نخست برای اطمینان از منشأ فضایی آن ، تکه ای کوچک از آن را برداشته و پودر کنید ، اگر در پودر حاصل مواد فلزی به ویژه نیکل موجود بود می توان گفت که منشأ فضایی دارد ، سپس برشی از آن را برای یافتن نشانه هایی از کندرول ها در زیر میکروسکوپ بررسی کنید . اگر جواب مثبت بود پس یقینا یک شهابسنگ سنگی را یافته اید ؟!
روش تشخیص شهاب سنگ ها از سنگهای زمینی :
شهاب سنگ ها شکلهای گوناگونی دارند که این اشکال در شناسایی آنها به ما کمک می کنند. بسیاری از آنها رویه ای صاف دارند و فاقد لبه های تیزند. روی بعضی از آنها فرورفتگی ها و برجستگی های ملایمی به چشم می خورد. مثل اینکه روی آنها را با نوک انگشت فشرده اند. تا زمانی که شهاب سنگ ها کاملاً در معرض هوازدگی قرار نگیرند در درون این فرورفتگی ها آثاری از پوسته سوخته و جوشیده شهاب سنگ دیده می شود.
برای اینکه با اطمینان بسیار بدانید که کدام سنگ شهاب سنگ است باید چند آزمایش کوچک انجام دهید:
1.چگالی سنگ را اندازه بگیرید. چگالی شهاب سنگ ها حداقل 3/3 گرم بر سانتیمتر مکعب است. سنگی را که فکر می کنید شهاب سنگ است را به دقت وزن کنید. اگر سنگ کوچک بود می توانید از یک جواهرفروش درخواست کنید که آن را وزن کند. سپس حجم سنگ را محاسبه کنید. برای این کار، ظرفی را پر از آب کنید و سنگ را توی آن بیندازید. مقدار آبی را که بیرون می ریزد، با سرنگ یا پیمانه ای که حجمش مشخص است، اندازه بگیرید. حجم بدست آمده در واقع حجم سنگ است. حا ل وزن را بر حجم تقسیم کنید تا چگالی بدست آید. اگر چگالی سنگ بیشتر از 3/3 گرم بر سانتیمتر مکعب بود احتمال آسمانی بودنش بیشتر است.
2.قطب نمایی را به سنگ نزدیک کنید. اگر عقربه قطب نما منحرف شد، باعث خوشحالی است چون هرچه خاصیت مغناطیسی سنگ بیشتر باشد احتمال اینکه شهاب سنگ باشد، بیشتر است.
3.بخش کوچکی از سنگ را به آرامی با سمباده بسایید. در شهاب سنگ های سنگی رگه ها یا دانه های درخشان فلزی دیده می شود. در شهاب سنگ های آهنی نیز رگه ها به صورت شعاع های براق دیده می شوند که روی هم افتاده اند. دقت کنید که این شعاع های فلزی را با بلورها و رگه های درخشان کوارتز یا میکای سنگ های زمینی اشتباه نگیرید. با یک ذره بین با بزرگنمایی 10 یا بیشتر، این رگه ها را بررسی کنید و از زوایای مختلف به آنها نگاه کنید. سطح رگه ها باید مانند سطوح فلزی به نظر آیند. با سوزن تیزی روی آنها خط بکشید. اگر خش نیفتاد، رگه ها فلزی اند و سنگ هم به احتمال بسیار زیاد شهاب سنگ است.
پس اگر برای گردش به کوه یا صحرا می روید، یادتان باشد که به سنگ ها خوب نگاه کنید. سنگ های قهوه ای سوخته، سنگ های دوکی شکل، سنگ های سیاهی که در سطحشان قطراتی همانند قطرات منجمد آهن جوشکاری شده دیده می شود و سنگ هایی که سنگین تر از جثه شان هستند، احتمال دارند که آسمانی باشند.
معمولاً اجرامی که کاملاً در جو میسوزند و از بین میروند شهاب (Meteor) و آنچه از آنها باقی میماند و به زمین میرسد شهابسنگ (Meteorite) نامیده میشود.
گاهی انواع شهاب سنگها را در سه دسته بررسی میکنند:
سنگی (عمدتاً بر پایهی سیلیکون هستند و البته ممکن است به میزان خیلی کم فلز داشته باشند)
آهنی (عمدتاً حاوی آهن و نیکل)
سنگی – آهنی (ترکیب سنگ و فلز)
تاکنون عنصر جدیدی در شهابسنگها یافت نشده که ما قبلاً آنها را روی زمین ندیده باشیم. اما ساختار کریستالی و ترکیب شیمیایی آنها گاهی اوقات متفاوت از چیزی است که عموماً روی زمین میبینیم که میتوان این مسئله را به تفاوت در فرایند شکلگیری آنها مربوط دانست.
بخش قابل توجهی از شهابسنگها قبل از ورود به اتمسفر زمین در مداری بین مریخ و مشتری (با فاصلهای بین حدود یک و نیم تا پنج واحد نجومی از خورشید) در گردش هستند و البته تعدادی از آنها هم از ماه یا مریخ جدا شدهاند.
شاید برای شما جالب باشد که جستجوی شهابسنگ و فروش آن در بسیاری از نقاط زمین یک شغل محسوب میشود که البته اگر چه از جستجوی نقشهی گنج معقولتر است، اما همچنان کاری مبتنی بر شانس و تصادف است و به صرف زمان و انرژی زیادی نیاز دارد.
معمولاً کسانی که به جستجوی شهابسنگ میروند به این امید هستند که تکههایی از ماه یا مریخ را پیدا کنند که قیمتیتر هستند و فروش آنها میتواند سودده باشد. اما عموم این سنگهای نجومی قیمتهای نجومی ندارند.
شاید برای شما جالب باشد که از هر ۳۰شهابسنگی که یافته میشود یک مورد در زمان سقوط مشاهده میشود.
برآورد از میزان سقوط شهابسنگها متفاوت است اما حدوداً سالیانه ۳۷۰۰۰تا ۷۸۰۰۰تن اجرام آسمانی بر زمین سقوط میکنند که نسبت به جرم زمین تقریباً صفر محسوب میشود (+).
اگر برایتان سوال است که با این بارش دائمی چرا کمتر شهابسنگها را مشاهده میکنیم، در کنار مواردی مانند کوچک بودن بسیاری از آنها و نیز دشوار بودن تشخیص آنها از سنگها معمولی، خوب است به خاطر داشته باشید کهانسانها بر خلاف چیزی که ما فکر میکنیم، سهم چندانی در کرهی زمین ندارند و در بیشترین برآورد، کلیهی شهرها و حاشیههای شهری که انسان بر روی زمین ساخته است کمتر از ۳درصد سطح زمین را تشکیل میدهد.
شاید مطالعهی این مطلب در سایت ناسا هم جالب باشد که پیشنهاد میکند در فضای باز، دراز بکشید و آسمان را ببینید تا بعد از سی تا چهل دقیقه، چشمتان به تاریکی آسمان عادت کند و بتوانید شهابهایی را در آسمان ببینید و ردیابی کنید.
همچنین برای حمایت از سایت ما و گذاشتن تحقیقات بیشتر در سایت بر روی لینک های زیر کلیک کنید تا مانیز برای شما با اشتیاق فراوان تری تحقیق رایگان در سایت بگذاریم .
دولت فلسطین (به عربی: دولة فلسطين) دولتِ کشور مستقل فلسطین در شامات واقع در غرب آسیا است.
فلسطین در شرق دریای مدیترانه قرار دارد و از شمال با لبنان و سوریه، از شرق با اردن و از جنوب با مصر مرز زمینی دارد. این کشور دارای ویژگیهای جغرافیایی متنوعی است.
طرح تقسیم فلسطین
در ۲۹نوامبر ۱۹۴۷میلادی، سازمان ملل متحد، طرح تقسیم سرزمین فلسطین به دو کشور اسرائیل و فلسطین و اداره شهر اورشلیم، به صورت بینالمللی را تصویب کرد. از تاریخ ۳۰نوامبر ۱۹۴۷تا ۱۴مه ۱۹۴۸میان شبهنظامیان یهودی و فلسطینی، نبردهای خونینی درگرفت. نهایتاً در ۱۴مه ۱۹۴۸همزمان با پایان قیومیت بریتانیا بر فلسطین، «رژیم اسرائیل» با صدور منشور استقلال، اعلام موجودیت کرد. یک روز پس از اعلام استقلال، همسایگان عرب برای دفاع از مردم فلسطین به طور همزمان به اسرائیل حمله کردند که متحمل شکست شدند. از آن پس، مجموعهای از درگیریهای نظامی بین نیروهای اسرائیلی و کشورهای عرب رخ داده که جنگ ۱۹۴۸، جنگ ۱۹۵۶، جنگ ششروزه ۱۹۶۷و جنگ یوم کیپور ۱۹۷۳مهمترین آنها بودهاند.
رسمیت فلسطین به عنوان یک کشور
طرح رسمیت دولت فلسطین برای اولین بار توسط سازمان آزادیبخش فلسطین در ۱۵نوامبر ۱۹۸۸در الجزایر تشکیل شد. کشورهای عضو سازمان ملل متحد در زمان حکمرانی محمود عباس به درخواست فلسطینیها رای موافق دادند و از نهاد ناظر (سازمان آزادیبخش فلسطین) به کشور ناظر غیرعضو ارتقاء پیدا کرد. در رأی گیری شب ۲۹نوامبر ۲۰۱۲در مجمع عمومی سازمان ملل، ۱۳۸کشور رای موافق و ۹کشور رای مخالف، عبارت از آمریکا، کانادا، اسراییل، جمهوری چک، پاناما و چهار کشور جزیرهای کوچک واقع در میکرونزی اقیانوس آرام، و ۴۱کشور رای ممتنع دادند.به این ترتیب موقعیت فلسطین در سازمان ملل مشابه موقعیت سریر مقدس است.
کشور فلسطین در سال ۲۰۱۴درخواست عضویت به ده نهاد بینالمللی را ارائه داد و در ماه آوریل به عضویت کنوانسیون ژنو درآمد.
سوئد در سال ۲۰۱۴اعلام کرد که فلسطین را بعنوان یک کشور به رسمیت میشناسد.
خشونت بر ضد شهر نشینان
بر اساس گزارش گروه نظارت بر حقوق بشر فلسطین "عدم توافق و درگیری بین احزاب سیاسی مختلف، خانوادهها و شهرها تصویری کامل از جامعه فلسطین را شکل میدهند. این تفرقهها در طول انتفاضه الاقصی به خشونت فزاینده «انترافاداً منجر گشتهاند. در طول یک دوره ۱۰ساله از ۱۹۹۳الی ۲۰۰۳، ۱۶٪آمار مرگ و میر شهروندان فلسطینی بر اثر فعالیت گروهها و شخصیتهای فلسطینی بوده است».
اریکا واک خبرنگار انسان گرا طی گزارشی اعلام داشته که: از تعداد کل کشته شدگان فلسطینی در طول این مدت چه توسط سربازان اسرائیلی و چه توسط نیروهای امنیتی، ۱۶درصد قربانی نیروهای امنیتی فلسطین گشتهاند." یکی از اتهاماتی که موجب هدف قرار دادن و کشتن افراد میگردد، همکاری با نیروهای اسرائیلی میباشد: «اتهام افراد محکوم شده کمک به نیروهای اسرائیلی، صحبت بر ضد عرفات، شرکت و همکاری با گروههای جنایتکار رقیب بوده و این افراد پس از گذراندن دادگاهی کوتاه مدت بدار کشیده میشوند. عرفات زمینهای را ایجاد کردهاست که در آن خشونت ادامه یافته و حالتی است که در آن سکوت بمعنای انتقاد میباشد، و اگرچه او موفق به منع اعمال خشونت گشته ولی موفق به توقف آن نگردیدهاست.»
بررسی سالیانه مؤسسه فریدم هاوس از حقوق سیاسی و آزادیهای شهروندی و همچنین آزادی در جهان در دوره سالیانه ۲۰۰۲–۲۰۰۱حاکی از آن است که «آزادیهای شهروندی بر ضد: شلیکهای مرگبار پرسنل نیروهای امنیتی فلسطین بروی شهروندان فلسطینی؛ محاکمات صوری و اجرای احکام کسانی که طبق نظر حکومت فلسطین (پی. ای) متهم به همکاری هستند؛ کشتارهای فرا قضائی توسط افراد شبه نظامی؛ و تهییج مسلم و رسمی جوانان فلسطین در تقابل با سربازان اسرائیلی و طبعاً قرار دادن آنها در معرض خطرات مستقیم.»
از سوی دیگر ادعا گردید که تونلهای قاچاق بین مصر و نوار غزه توسط یکی از سرویسهای امنیتی فلسطین و تحت نظارت و دستور موسی عرفات، کنترل میگردند. او متهم به دریافت سهم از منافع حاصل از تونلهای قاچاق گردید.
اقدامات جاری فلسطینیان در راستای حفظ نظم و قانون
در سال ۲۰۰۶، پس از پیروزی حماس، وزیر کشور فلسطین اقدام به ایجاد یک نیروی اجرائی برای پلیس نمود. بهرحال، رئیس جمهور پی. ای. با این تصمیم مخالفت نموده و پس از درگیریهای حماس و فتح، یک تجدید گسترش در نیروها بوقوع پیوست و تلاش هائی در جهت ادغام این نیرو با پلیس انجام گردید.
هرچند نیجریه در سالهای اخیر از لحاظ اقتصادی، توانسته است به یکی از قطبهای اقتصادی قاره سیاه تبدیل شود، اما اقدامات تروریستی گروه بوکوحرام، درکنار معضلاتی نظیر نابرابری اجتماعی، فقر و فساد گسترده دولتی موجب شده که این کشور قادر نباشد برنامههای توسعه خود را در سطحی وسیع به پیش ببرد. دولت نیجریه، معتقد است که فعالیتهای بوکوحرام به طور نامطلوبی بر اقتصاد این کشور تاثیر گذاشته و آسیب زیادی به امنیت نیجریه وارد کرده است.
نیجریه در صنایع و کارخانجات خود به سرمایه گذاران خارجی وابستگی شدیدی دارد. اما گسترش ناامنیها در نتیجه آدمرباییها و حملههای تروریستی بوکوحرام اتفاق افتاده بر اعتماد سرمایهگذاران تاثیر منفی گذاشته و تحقق ظرفیتهای اقتصاد نیجریه را با محدودیت مواجه کرده است. اتاق صنعت و تجارت لاگوس (بزرگترین شهر نیجریه) اعلام کرده است که پیامد این ناامنیها بالارفتن ریسک سرمایهگذاریهای بلندمدت در این کشور است و جذب سرمایه گذاری خارجی را دشوار کرده است. در نتیجه، سرعت فعالیتهای اقتصادی در شمال کشور سیر نزولی داشته، دسترسی شرکتها به بازار جنوب و فروش شرکتها با کاهش مواجه شده است.
قوانین شریعت اسلامی از سال ۲۰۰۰میلادی در شمال نیجریه اجرا میشود ولی برخی از شورشیان خواهان اجرای قوانین اسلامی در سراسر نیجریه هستند. درگیریهای مسلمانان تندرو با دولت نیجریه در ایالتهای کانو، بورنو و یوبه در شمال نیجریه در ماه ژوئیه سال ۲۰۰۹صدها کشته برجای گذاشت.[۵] گروه تروریستی بوکوحرام به مدارسی که برنامه تحصیلی ملی کشور را دنبال میکردهاند حمله کرده است. به گفته آنان این برنامه درسی غربی است. در سال ۲۰۱۳حالت فوقالعاده در ایالتهای شمالی بورنو، یوب و آداماوا که بوکوحرام در آنها قدرت بیشتر دارد، اعلام شد. این گروه بیشتر ایالت بورنو و مناطق دیگری را تحت کنترل دارد که امکان برگزاری انتخابات در آنها نیست. در یکی از بدترین حملات سال کشور بیش از ۲۰۰دختر مدرسهای دزدیده شدند. تحلیلگران میگویند خطر بوکوحرام در صورتی رفع خواهد شد که دولت نیجریه فقر شدید را ریشه کن کند و سیستم آموزشی ای را برقرار کند که از حمایت مسلمانان کشور برخوردار باشد.
گروهی از افراطیها که با دولت نیجریه درگیر شدهاند از پیروان یک سلفی تندرو بنام محمد یوسف هستند. این روحانی مدارس به شیوه غربی در نیجریه را برخلاف قواعد اسلامی میداند و با فعالیت آنها مخالف است. هم گروه خودخوانده «طالبان» نیجریه و هم گروه «بوکو حرام» (به معنی تحصیلِ حرام که به مدارس مدرن اشاره دارد) که در خشونتهای شمال نیجریه دست داشتهاند با تحصیل علم امروزی و وجود مدارس مدرن مخالفند.[۵]
هشدارهای روزافزون درخصوص مسافرت به نیجریه نیز نمود دیگری از نگرانی کشورهای خارجی درباره وضعیت امنیتی نیجریه است. ایالات متحده با صدور اطلاعیههایی، شهروندان خود را از رفتن به نیجریه بازداشته است. پس از حوادث تروریستی سالهای اخیر و به ویژه ربودن دختران دانشآموز، دولتهای دیگر نیز به اقدامات مشابهی دست زدهاند و شهروندان خود را از سفرهای غیرضروری به این کشور منع کردهاند.
پیشینه ظهور بوکوحرام به سال ۲۰۰۲برمیگردد. در این سالها هزینهای که صرف مبارزه با تروریسم و افراطیگری میشود بار مضاعفی بر اقتصاد نیجریه تحمیل میکند. به طوری که بودجه ارتش از این لحاظ از سال۲۰۱۰، به میزان ۱۰برابر افزایش یافت و در سال جاری به حدود شش میلیارد دلار رسید که بار سنگینی بر درآمدهای کشور است. با این همه، ارتش هنوز هم چه به لحاظ تجهیزات تجسسی و چه در زمینه امکانات رزمی برای یک مقابله با بوکوحرام آماده نیست. وضع پلیس نیز از ارتش نامساعدتر است، هم به لحاظ امکانات پرسنلی و تجهیزات و هم از حیث آموزش نیروها. همزمان در بسیاری از موارد مشکلات اقتصادی و کمبود بودجه گریبانگیر طرحهای ضدترور در این کشور بوده است.
البته برخی مشکلات امنیتی موجود در نیجریه، منحصر به این کشور نیست و ریشه در شرایط منطقهای دارد. مشکلاتی که موجب شکلگیری گروههای تروریستی مشابه دیگری نظیر تشکیلات القاعده در مغرب اسلامی، الشباب و جنبش جوانان مجاهد در سومالی شده است. به عبارتی دیگر، گرچه تروریستهای بوکوحرام برای اقتصاد نیجریه یک تهدید و چالش بزرگ محسوب میشوند، اما شکل گرفتن گروههای تروریستی نظیر بوکوحرام در نابرابریهای اجتماعی، فقر گسترده، فساد حکومتی، ناکارآیی نظام اداری و سیاسی، عقب ماندگی فرهنگی و نیز احساس تبعیض ریشه دارد.
هر چند که نیجریه از لحاظ منابع نفتی، کشور ثروتمندی است و اکثر منابع دولت از صادرات نفت حاصل میشود، اما مردم این کشور جزو فقیرترین جمعیت دنیا محسوب میشوند. در نتیجه عدهای از جوانان به دلیل آینده مبهم دست به سلاح میبرند. تزریق ثروتی که از سوی قدرتهای حامی وهابیت مستقر در کشورهایی نظیر عربستان و قطر، این روند را تسهیل میکند و نتیجه آن مختل شدن اقتصاد کشور قربانی تروریسم است. برای رفع نابرابریهای موجود در جامعه اقدام مثبتی صورت نمیگیرد و میان دولت، رهبران مذهبی، حاکمان سنتی، دانشگاهیان و تاجران همکاری سازندهای وجود ندارد. برخی معتقدند که رویکردهای مذهبی در نیجریه در اداره جامعه، توسعه ملی و انسانی بیشتر نقشی مخرب داشته است.
کنفدراسیون سوئیس یکی از کشورهای اروپای غربی است که شهرت جهانیش را مدیون امنیت، ساعت و بانکهای مشهورش است.
سوئیس با کشورهای آلمان، فرانسه، ایتالیا، اتریش و لیختناشتاین همسایه است.
بر اساس آمارهای بانک جهانی در سال 2007 میلادی سوئیس پنجمین کشور ثروتمند جهان است. این کشور از سال 1815 در هیچ جنگی شرکت نکرد و در طول هر دو جنگ جهانی بیطرف بود.
سوئیس مقر بسیاری از سازمانها و ارگانهای بینالمللی مانند صلیب سرخ، سازمان تجارت جهانی و یکی از دو دفتر اروپایی سازمان ملل متحد است.
قانون اساسی بر اساس نظام فدرالی از سال 1848 در این کشور حاکم شد. این نظام پایهای برای نظام سیاسی کنونی سوئیس است.
سوئیس دارای سابقهٔ طولانی بیطرفی در مناسبات جهانی است به طوری که این کشور از سال ۱۸۱۵تاکنون وارد هیچ جنگی نشدهاست. این کشور مقر بسیاری از سازمانهای بینالمللی چون صلیب سرخ و سازمان تجارت جهانی است. یکی از دو دفتر اروپای سازمان ملل نیز در این کشور و در شهر ژنو قرار دارد.
ارتش سوئیس
ارتش سوئیس شامل نیروی زمینی و نیروی هوایی است. تنها در حدود ۵درصد از این ارتش حرفهای است و بقیه متشکل از سربازان وظیفه است. سن خدمت وظیفه عمومی در سوئیس بین ۲۰تا ۳۴سال است که در شرایط ویژه به ۵۰سال میرسد. خدمت وظیفه عمومی در سوییس برای مردان اجباری است، هر چند زنان هم میتوانند به طور داوطلبانه عضو ارتش شوند . سوئیس به خاطر اینکه کشوری است که به دریا راه ندارد، فاقد نیروی دریایی میباشد. اما در کرانهٔ دریاچههای مرزیاش دارای گارد ساحلی میباشد.
سوئیس کشور صلح است، کشور صلیب سرخ،کشوری که از جنگ های جهانی جان سالم به در برد.
سوئیس کشور امنیت است، می گویند به هیچ ساختمانی مجوز ساخت نمی دهند مگر آنکه یک پناهگاه امن و مطمئن در نقشه ی آن طراحی شده باشد،
سوئیس کشور آرامش است، کشور کوههای سر به فلک کشیده و زیبا،
سوئیس کشور دقت است، کشور اهمیت دادن به وقت و زمان، اینها را از ساعت های معروفشان می توان فهمید،
وفاداری یک فاکتور اصلی و ضروری در دوستی و یا هر ارتباط دیگری است. یک دوست خوب همیشه به دوستی اش وفادار است و وفادار بودن یعنی اینکه به شایعات و حرفهای بدی که درباره دوستتان گفته می شود توجه نکنید و از گفتن شایعات و یا حرفهای زشت درباره آنها پرهیز کنید. اگرچه دوستان خوب هم گاهی ازدست یکدیگر ناراحت و عصبانی شوند اما هرگز پشت سرهم ، حرف بدی نمی زنند.
سخاوت
بخشندگی و سخاوت یکی از علامتهای یک دوست خوب است. یک فرد سخاوتمند حتی زمانیکه توانایی ودارایی کمی برای بخشش دارد با کمال میل آنچه که می تواند را می بخشد. این نشانه فردی است که ارزش دوستی دارد زیرا این خصوصیت اخلاقی نشان می دهد که او ذهن و قلبی بخشنده دارد.
درک
دوست واقعی کسی است که به حرفهای ما گوش می کند و سعی می کند ما را درک کند . یک دوست خوب وقتی چیزی را نمی فهمد یا درک نمی کند درباره آن موضوع سئوال می کند تا موضوع را کاملا" متوجه شود.
صداقت
یک دوست خوب همیشه صادق است و واقعیت را می گوید حتی اگر حرفش آزار دهنده باشد. یک دوست خوب برای اینکه شما احساس بهتری داشته باشید به شما دروغ نمی گوید در عوض حقیقت را می گوید و شما را نصیحت می کند. مثلا" اگر لباسی مناسب شما نیست یک دوست خوب با مهربانی می گوید:" این لباس خیلی خوب نیست ، من فکر می کنم این یکی بهتر است."
درک کردن تفاوتها
یک دوست خوب از شما انتظار ندارد که همیشه حرف او را تایید کنید. در عوض وقتی شما عقیده متفاوتی دارید و با او موافق نیستید ، به نظر شما احترام می گذارد. این کار باعث می شود روابط شما جذابتر شود زیرا دوستان خوب می توانند نظرات مختلف خود درباره موضوعات مختلف را با هم در میان بگذارند.
بسیاری از دانشجویان از همان دوران ابتدایی به دنبال شیوه صحیح یادگیری و درس خواندن بودهاند. از شیوههایی مانند حفظ کردن گرفته تا حبس کردن خود در یک اتاق ولی در اینجا شیوههای موثری برای مطالعه آورده شده است.در این مطلب با روش های موثر و شگفتانگیز برای درس خواندن در کلاس دهم آشنا می شوید.
شاید این مسئله بدیهی و واضح باشد. اما سخنرانیهای طولانی استادان و زمان شروع کلاسها در ساعات اولیه صبح، اغلب باعث شده شرکت در کلاس تا حدودی سلیقهای و دلبخواهی شود. بهترین شیوه برای آمادگی در امتحانات، حضور در کلاس درس میباشد. در این صورت میتوانید با سلسله مراتب درسی آشنا شده و از مطالبی که از آنها امتحان گرفته میشود، مطلع شوید.
اخیرا روزنامه نیویورک تایمز در گزارشی اعلام کرده بسیاری از این عادتهای مطالعه هیچگونه توجیه علمی ندارند حتی برخی از این شیوهها تاثیری برخلاف شواهد و تصورات موجود دارند.
در ادامه برخی از شیوههای موثر مطالعه و یادگیری را مرور میکنیم:
1- تغییر متناوب مکان مطالعه و درس خواندن:
اگرچه بسیاری از دانشجویان به مطالعه در کتابخانه شدیدا معتقد هستند، اما دانشمندان علم ادراک بر این باورند تغییر متناوب محیط مطالعه برای یادگیری بسیار موثر است. چرا که حافظه انسان بر اساس موقعیت و مکان شکل میگیرد در نتیجه تغییر محیط مطالعه، میزان به خاطر سپردن چیزهایی که یاد گرفتهاید را افزایش خواهد داد.
2- مطالعه و انجام تکالیف گروهی:
هیچ وقت قدرت همکلاسان و هم گروه های خود را دستکم نگیرید. به ویژه وقتی که بر روی یک مسئله دشوار کار میکنید. تقسیم مسوولیت یکی از راههای موثر جهت فائق آمدن بر مشکلات و کاهش حجم کاری و درسی میباشد و به شما اطمینان میدهد که درس را بهتر بفهمید. این فعالیت گروهی ممکن است حتی منجر به پیدا کردن یک دوست جدید شود.
3- استفاده از کارتهای فلش:
بعضی وقتها بهترین شیوه، همان شیوهای است که همیشه از آن استفاده میشود. درست است که کارتهای فلش قدیمی هستند اما هنوز وسایل خوب و قابل اتکایی هستند. نوشتن نکتهها، تعاریف و توضیحات بیش از یک بار، به نقش بستن اطلاعات در حافظه کمک میکنند. ضمن اینکه این کارتها یک وسیله بسیار عالی جهت یادآوری و تداعی تعریفها میباشند.
4- امتحان دادن:
هر چقدر هم که از امتحان تنفر داشته باشید اما مطالعات نشان میدهد یک ارزشیابی جدی مانند امتحان نه تنها مؤید میزان دانش دانشجویان است بلکه میتواند کیفیت و ارزش علمی دانشجویان را نیز افزایش دهد. آزمونهای متناوب به یادگیری دوباره و به خاطر آوردن اطلاعات ما کمک میکند، ضمن اینکه در هنگام آماده شدن برای امتحانات نهایی تازه به ارزش و عملکرد امتحانات طول ترم پی میبریم.
5- خوابیدن
یک ذهن خسته، ذهنی کند است. پس به اندازه کافی بخوابید و شاهد افزایش معدل درسی خود باشید.
6- خود را در هیچ گروه یا دستهای قرار ندهید
دانشجویان اغلب خود را در یک دسته خاص طبقهبندی میکنند. به عنوان مثال خود را دانشجوی دارای هوش دیداری یا دارای هوش شنیداری قلمداد میکنند یا اینکه برخی معتقدند طرف چپ مغزشان فعالتر است یا برخی بر این باورند که طرف راست مغزشان فعالتر است. تحقیقات نشان میدهد که این طبقهبندیها به میزان زیادی همراه با خطاست. بهترین شیوه این است که به جای نگرانی درباره اینکه در کجای فرآیند یادگیری قرار دارید، مناسب ترین شیوه یادگیری را مطابق با تواناییهای خود پیدا کنید.
7- حضور در کلاس
شاید این مسئله بدیهی و واضح باشد. اما سخنرانیهای طولانی استادان و زمان شروع کلاسها در ساعات اولیه صبح، اغلب باعث شده شرکت در کلاس تا حدودی سلیقهای و دلبخواهی شود. بهترین شیوه برای آمادگی در امتحانات، حضور در کلاس درس میباشد. در این صورت میتوانید با سلسله مراتب درسی آشنا شده و از مطالبی که از آنها امتحان گرفته میشود، مطلع شوید.
8- خود را غرق جزوهها و منابع درسی متعدد نکنید
با توجه به این ضربالمثل قدیمی که کیفیت بهتر از کمیت است، یافتههای دانشمندان نشان میدهد غرق شدن در خیل عظیم جزوهها و کتابهای درسی متعدد شیوه موثری برای یادگیری نیست. بلکه بهترین شیوه تمرکز بر روی یک موضوع و وقت گذاشتن بر روی آن تا زمان تسلط کامل بر روی مطالب موجود در آن کتاب میباشد. همیشه سعی کنید کمتر بین موضوعات مختلف گشته ومنبع خود را تغییر دهید. به عبارت ساده تر از این شاخ به آن شاخ نپرید در این صورت کمتر خسته شده و بیشتر یاد میگیرید.
9- منظم باشید
تنها چیزی که از داشتن یک ضربالاجل زمانی بدتر است، از دست دادن این ضربالاجل میباشد. پس سعی کنید همیشه منظم باشید و از تعلل و به تعویق انداختن وظایف خود اجتناب کنید.
عنوان ............................................................................................................................................................ صفحه
انرژي قفل شده ......................................................................................................................................... 29
قفل انرژي يعني چه ................................................................................................................................ 29
كف دست .................................................................................................................................................... 31
نگاه به طرفين ............................................................................................................................................ 32
نگاه به جلو و اطراف ................................................................................................................................. 33
نگاه به بالا و پائين .................................................................................................................................... 35
نگاه به دور و نزديك ................................................................................................................................. 36
سالها دل طلب جام جم از ما مي كرد
آنچه خود داشت زبيگانه تمنا مي كرد
«حافظ»
مقدمه :
سپاس مرخداي را كه از بيرنگي رنگ آفريد و از رنگ نور سپاس ايزد يكتا را كه نور و صوت را درهم آميخت و هستي را متجلي نمود عشق را در كانون آن قرار داد و انسان را به زيور نور عشق بياراست.
يوگا اعتقاد راسخ به وجود روح و بقاء آن دارد و قانون كار ما را يك قانون ازلي لايتغير به حساب مي آورد.به منظور رهائي از كارها، پاكسازي و تطهير را ضروري مي داند.
و براين باور است كه تن كه ارابه روح است بايد از ناپاكي ها زدوده شود و روان از ناويژگيها رهائي يابد. براي پاكسازي بدن تمرينات منظم (آساناها) را كه بنام شات كار ما ناميده شده است و تطهير بدني مينمايد معرفي مي كند . هر گاه جسم وروان تعادل خود را باز يابند از پليدي ها گريزان خواهند بود و روح به مقتضاي فعل بالقوه عمل كند.
تمرينات يوگا مشابه دارو است كه متناسب با ظرافت و حساسيت آن با بدن انسان تجويز مي شود همانگونه كه نسبت مصرف دارو بايد رعايت شود تا منجر به نتيجه گردد. تمرينات نيز بايد زيرنظر استاد و به مقدار مشخص انجام شود و الا نتايج حاصل رضايت بخش نخواهد بود.
سعي كنيد قبل از تمرينات حتماً دست ها را تا آرنج و صورت را با آب سرد بشوئيد.
قبل از هر تمرين سعي شود حداقل 3 تا 5 دقيقه شاواسانا را انجام دهيد. هر تمرين در پايان با ماندن 5 تا 10 دقيقه در حالت شاواسانا خاتمه مي يابد.
زمان تمرين بستگي دارد به فرصتي كه شما براي تمرين كردن دار يد اما اگر تمرينات بين ساعت هاي 3 تا 6 بامداد انجام شود بعد از هر تمريني تن با نشاط بيشتري فعاليت روزانه را آغاز مي كند.
ورزش يوگا: روان – فكر – جسم
يوگا فلسفه است نه مذهب و نه چنين ادعائي دارد يوگا آئين علمي و عملي و سري و طريقي سير وسلوك است از اين رو در اين طريق صحبت و گفتگو وجود ندارد، مكتبي است كه درب به روي همه گشوده و ميزباني است كه از هر نوع ميهماني با هر نوع اعتقاد يا سن و سال پذيرائي مي كند. گرايش يوگا به شناخت درون انسان است و تاكنون سعي وافر براي كنكاش در نهاد انسان بعمل آورده و خوشبختانه در بازگشائي اسرار شگفت انگيزش آدمي دست آوردهائي داشته است.
يوگا قدمت زيادي دارد و پتانچلي تنها نظم دهنده اين مكتب هشت گانه است.
يوگا مي كوشد تا در اعماق بحر وجود، گوهر هستي را استخراج كند و از اين طريق اعتقاد به وحدت دارد و هستي را زائيده امتزاج امواج و نيروها مي داند كه سرانجام ناشي از يك قدرت است كه ما آن را خدا مي ناميم.
يوگا اعتقاد راسخ به وجود روح و بقاء آن دارد و قانون كار ما را يك قانون ازلي لايتغير به حساب مي آورد به منظور رهائي از كارها، پاكسازي و تطهير را ضروري مي داند در انتقال اين فرهنگ، عمل سالم سازي و ايجاد هماهنگي روح وجسم انحرافاتي به چشم مي خورد از آن جمله در تعابير و تفاسير از هدف اصلي به دور مي افتند و يا اينكه اين تمرينات را به صورت تمرينات ورزشي مي نگرند و يا به انجام تمرينات نمايشي مي پردازند و بدون اينكه ظرفيت بدن در قبول حركات محاسبه شود.
يوگا راهي است ساده و آسان كه از حركات كاملاً ابتدائي داوطلب را به انجام حركات پيشرفته و مشكل هدايت مي كند.
تمرينات يوگا مشابه دارو است كه متناسب با ظرافت حساسيت آن با بدن انسان تجويز مي شود همانگونه كه نسبت مصرف دارو بايد رعايت شود تا منجر به نتيجه گردد.
تمرينات نيز بايد زير نظر استاد و به مقدار مشخص انجام شود و الا نتايج حاصله رضايت بخش نخواهد بود.
مركز تحقيقات يوگا در گانگا اشرام واقع در منگر در ايالت بيحار هندوستان به اين مسائل توجه كرده و طي پژوهش هاي علمي و عملي زير نظر اساتيد و يوگيهاي كارآزموده سعي نموده است كه برنامه هائي را ارائه دهد تا از معايب فوق الذكر جلوگيري شود.
يوگا را بايد از ساده ترين تمرين شروع كرد و به تدريج راه را ادامه داد تا توفيق انجام تمرينات پيشرفته حاصل آيد.
همچنانكه كوه نورد از جلگه شروع مي كند و به قله مي رسد و صعود بر بالاي كوه مستلزم تمرين مدام وذخيره انرژي لازم مي باشد داوطلب يوگا نيز بايد چنان كند، از ساده ترين به مشكل ترين حركات
از اين رو دستداران يوگا با توجهبه ارزشمندي شيوه ونياز افراد جامعه به خودسازي، داوطلب شدند كه اين كتاب منحصر به فرد نظر جالبي بود و به دور از هر درخواستي مقدمات نشر كتاب را فراهم نمودند ، در اين رهگذر جناب حميد فروغي كه از خوان نعمت يوگا بهره سلامتي گرفته دامن همت بر كمر زد و در واقع تمامي مسئوليت آن را با صرف دقت ذيقيمت خود به عهده گرفت. جاي تشكر و سپاس فراوان از ايشان باقي است ضمن آرزوي موفقيت براي رهروان يوگا توصيه مي شود كه براي مطلوب واقع شدن تمرينات وحصول كامل سلامتي در جسم وجان نكات زير را به هنگام تمرين در نظر داشته باشند سعي كنيد قبل از تمرينات با آب سر و بدن را شستشو دهيد حتما دست ها را تا آرنج و صورت را با آب سرد بشوئيد.
تا آنجائيكه امكان دارد از پوشيدن لباس هاي تنگ والبسه تهيه شده از نخ هاي پلاستيكي خودداري كنيد.
در تمرينات يوگا اصولا از پيراهن و شلوار گشاد و تهيه شده از كتان استفاده كنيد.
هنگام تمرين از يك پتو بعنوان زيرانداز استفاده نمائيد.
تمرينات يوگا بايستي سه و نيم ساعت پس از صرف غذاي سنگين يا دو ساعت بعد از صرف غذاي سبك انجام شود. مكان تمرين بايد ثابت و نه كاملاً روشن و نه كاملاً تاريك باشد. تمرينات را در مسير جريان باد انجام ندهيد. اگر به مقتضاي زمان استفاده از وسايلي نظير پنكه يا كولر ضرورت دارد تا جائيكه امكان دارد خود را از مسير جريان هواي سرد دور نگه داريد.
قبل از هر تمرين سعي شود حداقل 3 تا 5 دقيقه شاواسانا را انجام دهيد. هر تمرين در پايان با ماندن 5 تا 10 دقيقه در حالت شاواسانا خاتمه مي يابد.
برنامه تمرينات روزانه را براي نيم ساعت تنظيم كنيد و تدريجا زمان آن را افزايش دهيد ولي سعي كنيد كه بيش از يك ساعت و نيم به تمرينات آسانا و پرانايام نپردازيد.
در تمرينات روزانه مراقب باشيد كه قسمتي از زمان را به پرانايام اختصاص دهيد.
درزماني كه به تمرينات يوگا اشتغال داريد سعي كنيد حتي الامكان در مصرف گوشت و چربي و غذاهاي سنگين صرفه جويي كنيد، چنانچه تمرينات به طور مستمر در يك ساعت بخصوص و در يك مكان معين تمرين شوند نتايج مطلوب ترين به همراه خود داشت.
زمان تمرين بستگي دارد به فرصتي كه شما براي تمرين كردن داريد اما اگر تمرينات بين ساعت هاي 3 تا 6 با مداد انجام شود بعد از هر تمريني تن با نشاط بيشتري فعاليت روزانه را آغاز مي كند.
تمرينات يوگا پس از بيست و يك روز تمرين مستمر آثار خود را آشكار مي سازد.
چنانچه بي نظمي در انجام تمرينات وجود داشته باشد، بهتر است از انجام تمرينات يوگا صرف نظر كرد.
بخش اول آساناها
تمرينات بايد در آغاز انجام آساناها براي بازكردن مفاصل و نرم كردن ماهيچهها انجام شود. بخصوص براي مبتديان و كساني كه ضعيف و يا بيمار هستند و نيز افرادي كه مبتلا به بيماريهاي قلبي و فشار خون بالا و خشكي بدن ميباشند قبل از شروع تمرينات آسانا، شاوآسانا را انجام دهيد تا جسم و ذهن شما انبساط پيدا كند.
به پشت روي زمين دراز بكشيد پاها كمي جدا از هم و دست ما در كنار بدن طوري كه كف دست بطرف بالا باشد سعي كنيد تمام ماهيچه ها و مفاصل را شل كنيد خود را از هر نوع انقباض و تنش آزاد نمائيد بدن خود را احساس كنيد و به تنفس خود آگاه باشيد. شما در حال استراحت هستيد. تنفس خود را مشاهده كرده و دقت كنيد كه تنفس طبيعي و خود به خود انجام شود حال تنفس هاي خود را بشماريد و در حين شمردن نظاره گر افكار خود باشيد بدون اينكه بخواهيد آنها را كنترل و يا متوقف كنيد هيچ نوع ارتباط احساسي با افكار برقرار نكنيد.
مهم ترين هدف شما منبسط كردن تمام بدن و ذهن است براي مدتي سعي كنيد تمام ناراحتي ها، اضطرابات و مسايل دنيوي خود را فراموش كنيد بعد از چند دقيقه آهسته دست ها و پاهاي خود را تكان داده و بنشينيد حالا شما ذهناً و جسماً آماده انجام تمرينات آسانا هستيد.
حالتهاي آرامش
قبل از انجام هر آسانا و زمانيكه بدن خسته است بايستي تمرينات مربوط به آرامش را انجام داد و روي حالت هاي مربوط نبايست زياد تاكيد نمود.
اين سلسله از آساناها در آغاز بسيار ساده بنظر مي رسد ولي انجام دادن آن بطريق صحيح بسيار مشكل است زيرا تمام عضلات و قسمت هاي مختلفه بدن بايد با فكر و فرمان آن در حالت آرامش قرار گيرد.
اكثر كساني كه آساناهاي مربوط به آرامش را انجام مي دهند تصور مي كنند تمرين بطور كامل اجرا شده است در صورتي كه هنوز انقباضاتي در بدن آنها وجود دارد.
در عصر كنوني با توجه به پيشرفت صنعت، تكنولوژي و زندگي ماشيني مردم اغلب دچار تنش ها و فشارهاي عصبي زيادي هستند كه عوارض آن بصور مختلف در زندگي روزمره آنها بروز ميكند.
در ارتباط با استراحت و آرامش دادن به بدن ( حتي موقع خواب) مسائل زيادي وجود دارد كه بايد رعايت شود. انجام اين سلسله از آساناها براي كساني كه شديداً به استراحت و آرامش نياز دارند بسيار مفيد ميباشد.
يكي از روشهاي موثر و در عين حال ساده آرامش دادن به جسم و فكر تكنيك يوگا ميباشد.
بعد از يك روز كار خسته كننده درست كمي قبل از خواب انجام اين آساناها ضمن منافع زياد براي شخص تمرين كننده استراحت لازم و رفع خستگي را نيز بهمراه خواهد داشت.
كنترل تنفسي
تعداد متوسط تنفسي در افراد بالغ 15 تنفس در دقيقه است و اين در حالي است كه تعداد و مقدار حجم هواي تنفس شده در دقيقه به مواردي چون موقعيتهاي هيجاني، رواني، فيزيكي و همچنين به تركيب هواي محيط بستگي دارد. مكانيسم تنفس به وسيله دو فاكتور اصلي تنظيم ميشود. يكي كنترل عصبي و ديگري كنترل شيميايي است كه همان مقدار دي اكسيد كربن و اكسيژن در خون ميباشد.
مركز كنترل تنفسي در بصل النخاع در قاعده مغز قرار دارد. از اين جاست كه تحريكات عصبي از طريق اعصاب نخاعي به ديافراگم و عضلات بيندندهاي فرستاده ميشود. اين جريان عصبي، جرياني است براي تحريك حركت، به اين معني كه حركت ماهيچههاي تنفسي را براي انجام دم، فعال ميكند. جريان هاي عصبي، حسي يا وابران (برنده) از طريق عصب واگ، تحريكات ناشي از انبساط كيسههاي هوايي و نايژكهاي كوچكتر را به بصل النخاع ميبرد.
تنفس به وسيله دو منطقه اصلي مغز كنترل ميشود: يكي مراكز اولية غيرارادي موجود در ساقة مغز كه در همه “حيوانات مشترك است و باعث مي شود كه به صورت غيرارادي تنفس را انجام دهيم و ديگري قشر مخ” در مواقع طبيعي كنترل عصبي تنفس غيرارادي است و ما زماني كه در حال دم و بازدم هستيم، راجع به آن فكر نمي كنيم. كنترل شيميايي تنفس اساساً به سطح دي اكسيد كربن در خون بستگي دارد. دي اكسيد كربن يك محصول پس مانده از متابوليسم است. زماني كه فعاليت متابوليك افزايش پيدا ميكند، مانند فعاليتهاي فيزيكي، سطح افزايش يافته دي اكسيد كربن خون، باعث ميشود كه بصل النخاع پيامهايي را براي افزايش تعداد و عمق تنفس بفرستد كه در نيتجه تخليه دي اكسيد كربن را افزايش ميدهد.
تعداد وعمق تنفسي به وسيله فاكتورهايي نظير موارد زير تنظيم مي شود: ورزش كه باعث افزايش فعاليت متابوليك ميشود؛ احساسات مانند ترس، درد و همين طور ساير جريانهاي حسي مانند زماني كه بدن در مواجهه با هواي سرد قرار مي گيرد.
ميل به تنفس يكي از قويترين و ابتدايي ترين غرايز ماست. در صورتيكه تنفس براي مدتي طولاني حبس گردد بصل النخاع به طور خودكار براي تنفس دوباره فعاليتي نخواهد داشت. ميل به تنفس و نياز به اكسيژن يك تمايل اساسي براي بدن است بدون يك منبع پايدار اكسيژن براي مغز در مدت سه الي چهار دقيقه خطري جبران ناپذير و مرگبار ما را تهديد مي كند براي ايجاد هماهنگي در مراحل زندگي ما به كنترل و ايجاد توازن در تمامي ابعاد وجوديمان نيازمنديم.
ورزش يوگا
تمرين 1: كشش انگشتان پا:
روي زمين نشسته پاها را كاملاً كشيده و مستقيم به سمت جلو بدن قرار دهيد كف دست ها را براي ايجاد تعادل روي زمين بگذاريد روي انگشتان پاها تمركز كنيد. به آرامي انگشتان پاها را به سمت جلو وعقب تا آنجا كه ممكن است خم كنيد.
دقت شود كه موقع انجام تمرين پاها كاملاً كشيده و منقبض باشد تمرين را ده مرتبه انجام دهيد.
تمرين 2: كشش مچ پاها
روي زمين نشسته روي مچ هر دو پا تمركز كنيد پاها را از محل مچ تا جائيكه امكان دارد به سمت جلو و عقب خم كنيد، دقت كنيد كه اين حركت از محل مفصل قوزك پا انجام شود. تمرين را ده بار انجام دهيد.
تمرين 3: چرخش مچ پا:
روي زمين نشسته پاها را از يكديگر جدا كرده و در حالت كاملاً كشيده و مستقيم قرار دهيد، ابتدا پاي راست را كمي از زمين بلند كرده روي مچ پا و حركتي كه مي خواهيد انجام دهيد تمركز كنيد.
پاي راست را از محل مچ «قوزك» به چرخش درآوريد ده بار در جهت حركت عقربه هاي ساعت و ده بار خلاف آن بهمين ترتيب در مورد پاي چپ عمل كرده سپس حركت را بطور همزمان با هر دو پا انجام دهيد.
انجام تمرينات فوق سبب تقويت مچ و انگشتان پاها خواهد شد.
تمرين 4 :چرخش قوزك پا
روي زمين نشسته با كمك دست چپ مچ پاي راست را روي ران پاي چپ قرار دهيد . در اين حالت روي مچ پا و حركتي كه ميخواهيد انجام دهيد تمركز كنيد.
كف پاي راست را با دست چپ گرفته و از محل مفصل مچ در جهت حركت عقربه هاي ساعت و خلاف آن هر بار 10 مرتبه انجام دهيد. بهمين روشي در مورد پاي چپ نيز عمل كنيد.
تمرين 5:خم كردن زانو (1)
پاي راست را از زانو خم كرده و انگشتان هر دو دست را زير ران پاي راست يكديگر قلاب كنيد، پاي راست را بطور مستقيم «افقي» نگه داشته بطوريكه پاشنه پا با زمين تماس نداشته باشد. در اين حالت دست ها هم بايستي كاملاً كشيده باشند پاي راست را تا جائيكه امكان دارد خم كرده و سعي كنيد كه پاشنه پا را به باسن راست نزديك كنيد. حركت را ده بار انجام دهيد. بهمين ترتيب در مورد پاي چپ نيز عمل كنيد.
تمرين 5: خم كردن زانو (2)
در موقعيت تمرين مستقر شويد، به عوض كشيدن پاي راست ران پا را نزديك بنيي آورده و قسمت پايين پا را حول مفصل زانو به چرخش درآوريد.
تمرين را ده بار در جهت حركت عقربه هاي ساعت و ده بار خلاف آن انجام دهيد.
همين حركت را با پاي چپ نيز تكرار كنيد.
تمرين 6: پيچ ستون فقرات
پاها را بطور مجزا از يكديگر در يك حالت راحت و آسوده قرار دهيد، سپس دست راست را روي شست پاي چپ گذاشته و دست چپ را بسمت عقب برگردانيد. دراين حالت هر دو دست بايد كاملاًكشيده و در يك امتداد باشند.
سر را به عقب برگردانده و به دست چپ نگاه كنيد، كمر را نيز همزمان با سر، برگردانده و در حالت كمي توقف كنيد، سپس دست چپ را روي انگشت شست پاي راست قرار داده و بازوي راست را بسمت عقب بطور كاملاً كشيده برگردانيد حركت را 10 تا 20 دور انجام دهيد.
تمرين را آرام شروع كرده و بتدريج بر سرعت آن بيفزائيد.
تمرين 7: نيم پروانه
ساق پاي راست را خم كرده روي ران پاي چپ قرار دهيد با دست چپ كف پاي راست را بگيريد و دست راست را روي زانوي راست قرار دهيد، با كمك دست راست پاي خم شده را به آرامي به سمت بالا و پايين حركت دهيد. در اين حالت ماهيچههاي پا بايد تا حد امكان سست و شل باشد، همين حركت را عيناً با زانوي پاي چپ انجام دهيد.
پس از چند روز يا چند هفته تمرين قادر خواهيد بود كه زانوها را براستي و بدون هيچ گونه فشاري روي زمين قرار دهيد.
تمرين 8: چرخش زانو
با دست چپ پاي راست را محكم نگهداريد، در اين حالت زانوي پاي خم شده را بصورت دايره به حركت درآورده و سعي كنيد كه بتدريج قطر اين دايره را زياد كنيد.
تمرين را 10 بار در جهت حركت عقربه هاي ساعت و 10 بار خلاف آن انجام دهيد.
همين حركت را با پاي چپ نيز تكرار كنيد.
تمرين 9: پروانه (1)
كف هردو پا را بهم چسبانيده و پاشنههاي پا را نيز به بدن چسبانيد انگشتان دست ها را به يكديگر قلاب كرده زير پاها قرار دهيد سپس به كمك آرنج ها هر دو زانو را به سمت زمين نزديك كرده و در اين حالت ضمن خم كردن بدن سعي كنيد كه سر را نيز به زمين نزديك نماييد، پس از كمي توقف به حالت اول برگشته و حركت را تكرار كنيد.
تمرين 9 : پروانه (2)
كف هر دو پا را به هم چسبانده و دست ها روي زانوها قرار دهيد سپس به كمك فشاري كه از طرف بازوها وارد مي شود سعي كنيد كه زانوها را بسمت زمين نزديك كرده و بعد آنها را رها كنيد.
اين تمرين را هر بار حداقل 20 مرتبه انجام دهيد.
تمرين 9: پروانه (3)
درحالت تمرين قبل نشسته ولي هر دو دست را پشت بدن قرار داده بطوري كه بازوها كاملاً راست و كشيده باشند در اين حالت «پس از استقرار و تمركز» زانوها را به سمت بالا و پائين به حركت درآوريد. اين تمرين هر بار حداقل 20 مرتبه انجام شود.
تمرين 10: حركت كلاغ
به حالت چمباتمه روي زمين قرار گيرند. كف دست ها را روي زانوها قرار داده و بهمان صورت كه نشسته ايد شروع كنيد به قدم زدن در اين حالت ميتوان با انگشتان پا كف پاها تمرين را شروع نمود. تمرين را در يك زمان كوتاه بدون اينكه كشش پا فشاري به بدن وارد شود انجام دهيد.
توجه
در هر قدم (كلاغ) بايد يكي از زانوها با زمين تماسي داشته باشد.
فايده:
انجام اين تمرين براي تقويت ساق هاي پا جهت نشستن و تمركزهاي طولاني بسيار موثر ميباشد.
براي افراديكه فشار خون آنها در ساق هاي پايشان پائين است انجام اين تمرين توصيه مي شود.
تمرين 11: حركت انگشتان دست
بازوها را در حالت افقي «درامتداد شانه ها حالت شبيه پرواز از قرار دهيد.
انگشتان هر دو دست را از هم باز كرده و در حالت كاملاً كشيده و منقبض نگه داريد. سپس انگشتان را خيلي سريع خم كرده به شست دست به چسبانيد در هر دو حالت انگشتان بايستي منقبض باشد. انجام اين تمرين براي تقويت دست مفيد است حركت را ده مرتبه تكرار كنيد.
تمرين 12: خم كردن مچ دست
هر دو دست را از مچ تا حد امكان به سمت پائين خم كرده سپس به بالا برگردانيد بطوريكه كف دست بموازات ديوار مقابل قرار بگيرد. در هر دو حالت انگشتان بايد كاملاًبهم چسبيده باشند تمرين را ده مرتبه تكرار كنيد.
تمرين 13: چرخش مچ
ولي فقط دست راست را كاملاً كشيده و افقي نگهداريد مشت دست راست خود را ده مرتبه در جهت حركت عقربه هاي ساعت وده مرتبه خلاف آن حول مچ به چرخانيد.
همين حركت را عيناً با دست چپ نيز انجام دهيد.
انجام اين تمرين براي تقويت مچ دست بسيار مفيد است.
تمرين 14: خم كردن آرنج (1)
در اين تمرين هر دو دست بطرف جلوي بدن و در وضعيت كاملاً كشيده بطوري كه كف هر دو دست بطرف بالا قرار گيرد. هر دو دست را از ناحيه آرنج خم كرده تعا جاييكه انگشتان دست با شانه ها تماس حاصل كند و مجدداًدست ها را به حالت اول برگردانيد تمرين را ده بار تكرار كنيد.
تمرين 14: خم كردن آرنج (2)
دست ها را از طرفين بازكنيد و تمرين را بشكل بالا انجام دهيد.
تمرين 15: چرخش شانه
شانههاي خود را در مسيري دايره اي شكل به چرخش در آوريد در اين وضعيت انگشتان دست بايد با شانه تماس داشته باشد تمرين داده مرتبه در جهت حركت عقربه هاي ساعت و ده بار برخلاف آن انجام دهيد.
سعي كنيد دايره اي كه باين ترتيب با حركت شانه خود مي سازيد، به تدريج بزرگتر شده تا جاييكه هر دو آرنج درجلوي سينه با يكديگر تماس پيدا نمايند.
تمرين 16- حركت گردن (1)
در يك حالت كاملاً راست روي زمين بنشينيد و فكر خود را روي سروگردن متمركز نماييد، چشمان خود را ببنديد به آرامي سرخود را بسمت جلو و عقب حركت دهيد توجه داشته باشيد كه اين حركت در نهايت كندي بايد انجام شود. تمرين را ده بار تكرار كنيد.
حركت گردن (2)
1- به آرامي سر را به سمت راست وچپ حركت دهيد تمرين را ده بار تكرار كنيد.
2- سر را كاملاً راست نگهداشته سپس سر را حول گردن بآرامي به سمت راست و چپ بچرخانيد ده بار تكرار كنيد.
3- حركت 1 و2 را بطور همزمان انجام دهيد.
تمرين را ده بار تكرار كنيد.
حركت گردن (3)
سر را به آرامي دور گردن در يك مسير دايره اي به چرخش در آوريد تا جاييكه امكان دارد سر را در مسير دايره بزرگتري به چرخانيد تمرين را ده بار در جهت حركت عقربه هاي ساعت و ده بار برخلاف آن انجام دهيد.
دقت كنيد كه اين تمرين بدون هيچگونه كشش يا فشاري انجام شود.
فايده:
تمام رشتههاي عصبي در قسمت هاي مختلف بدن براي ارتباط پيدا كردن با مغز مي بايست از گردن عبور نمايند. بنابراين انجام اين سلسله از تمرينات باعث تقويت اين شاهراه حياتي بدن مي گردد.
فصل دوم :
در اين نوع تمرين ورزشي براي درمان كسانيكه به اعراض مختلف از قبيل اختلال و بي نظمي در سيستم اعصاب، شكستگي استخوان و غيره مبتلا ميباشند.
توجه:
قبل از شروع تمرينات بايد بدن و مغز جسم و فكر در آرامش و ريلكس كامل باشند. بهترين راهي كه باعث موفقيت در دادن آرامش به بدن و فكر مي باشد.
تمرين 17: چرخش پا
به پشت دراز بكشيد پاها بطور مستقيم روي زمين و دست ها در كنار و امتداد بدن پاي راست را در حالت مستقيم و كشيده به سمت بالا آورده و در جهت حركت عقربه هاي ساعت و برخلاف آن ده بار بچرخانيد. به همين ترتيب با پاي چپ نيز حركت را تكرار كنيد. پس از استراحتي كوتاه هر دو پا را بلند كرده و در حالت كشيده و مستقيم تمرين كنيد.
توجه:
هنگام تمرين سر و بدن بايد بدون حركت و در آرامش كامل روي زمين باشد. پس از خاتمه تمرين مدتي استراحت كنيد تا تنفس به حالت عادي و طبيعي برگردد تمرين بدون هيچگونه فشاري روي ساير قسمت هاي بدن بايد انجام شود.
تمرين 18: با دوچرخه (1)
پاي راست را بلند كرده، ابتدا حركت پا دوچرخه را ده مرتبه بسمت جلو «جلو به عقب» و ده مرتبه در جهت عكس «شبيه حركت ركاب زدن دوچرخه» انجام دهيد.
هر دو پا را بالا آورده يك پا در بالا ثابت قرار گرفته و با پاي ديگر تمرين انجام مي شود. و با پاي راست حركت را انجام داده و سپس بدون گذاشتن پاي راست روي زمين حركت را با پاي چپ انجام دهيد.
ضمن چسباندن هر دو پا بيكديگر تمرين را با هر دو پا بطور همزمان انجام دهيد.
توجه :
موقع تمرين بدن و سربايستي در كمال آرامش و ريلكس بوده و هيچگونه فشاري به آن وارد نشود پس از خاتمه تمرين مدتي استراحت كرده تا تنفس به حالت طبيعي برگردد.
تمرين 19: زانو در بغل (1)
به پشت دراز بكشيد ضمن خم كردن پاي راست ران را به قفسه سينه نزديك كرده و انگشتان هر دو دست را بهم قلاب نموده روي زانو قرار دهيد. در اين وضعيت نفس عميق كشيده با بازدم ريه ها را از هوا كاملاً خالي كنيد. بدون دم مجدد سرو قسمت بالاي سينه را بلند كرده سعي كنيد بيني را به زانو نزديك نموده آنرا لمس نماييد. در اين وضعيت نفس عميق كشيده و همزمان با خروج هوا بآرامي برگشته سر را روي زمين بگذاريد. براي مدت كوتاهي تمام بدن را در حالت انبساط كاملا قرار داده مجدداً حركت را تكرار نماييد. تمرين را ده مرتبه با هر يك از پاها انجام دهيد.
توجه:
سعي كنيد پائي كه روي زمين قرار دارد از زمين بلند نشود.
19: قتل ساقه هاي پا (2)
هر دو پا را تا كرده بازوها را اطراف زانوها قرار دهيد سر و قسمت بالاي سينه را بالا آورده به زانوها نزديك كنيد.
دقت كنيد كه انجام اين تمرين با حركات تنفسي بايد هماهنگ باشد تمرين را ده بار تكرار كنيد.
فايده:
انجام اين تمرين مستقيماً شكم وريدهاي شكمي را ماساژ ميدهد.
تمرين20: اله كلنگ
به پشت دراز بكشيد، هر دو پا را خم كرده روي سينه قرار دهيد. انگشتان دست را بيكديگر قلاب نموده پشت سر بگذاريد در وضعيت كه مستقر شديد تمام بدن را از يك سمت ( راست به چپ) به سمت ديگر بطور كامل به چرخانيد، بطوريكه هر بار يكي از پاها با زمين تماس پيدا كند. دقت كنيد كه موقع چرخاندن بدن آرنج ها از جاي خود حركت نكند حركت را ده بار انجام دهيد.
تمرين 20: اله كلنگ (2)
در موقعيت تمرين (بطور نشسته) قرار گيريد و هر دو دست را جلوي زانوها بهم قلاب كنيد.به كمك فشاري كه به زانوها مي آوريد بدن را به سمت عقب برگرداند. بطوريكه فقط سر و گردن (مهره هاي گردن) روي زمين واقع شود. زانوها مقابل پيشاني و روي سربرسد. سپس به حالت اول نشسته- فقط كف پا روي زمين برگرديد. تمرين را ده بار انجام دهيد.
توجه:
براي پيشگيري از ضربه خوردن به نخاع ( مهره هاي گردن) اين تمرين را روي پتو انجام دهيد.
-دقت كنيد موقع تمرين پشت سر به شدت با اصابت نكند.
محدوديت تمرين:
كسانيكه دچار عوارض مغزي باشند اين تمرين را انجام ندهند.
فايده:
-حركت بسيار موثري است براي ماساژ پشت (ستون فقرات) باسن و مفاصل ران
-بهترين زمان براي انجام اين تمرين، صبح كمي پس از بيدار شدن است.
تمرين (2): قايق (1)
به پشت دراز بكشيد، دست ها را در اطراف بدن بطوري كه كف دست ها روي زمين باشد قرار دهيد. همزمان با يك تنفس عميق پاها و تنه ( بدن) را با اندازه 30 سانتي متر از زمين بلند كنيد. در اين وضعيت بايد بازوها و شست به در يك امتداد قرار گيرند. پس از كمي توقف با حبس دم، همزمان با باز دم خيلي آرام به حالت اول برگشته و بدن را كاملاً شل نمود. و رها سازيد.
اين حركت را پنج بار تكرار كيند.
تمرين : 21 قايق (2)
در موقعيت تمرين قبل مستقر شويد اما اين بار با مشتهاي گره كرده تا جائي كه امكان دارد پاها و بدن را از زمين بلند كنيد. (همزان با دم) سپس بسرعت ( همراه با بازدم ) بزمين برگرديد دقت كنيد كه موقع تماس بدن با زمين بدليل سرعت عمل آسيبي به شما وارد نيايد.
تمرين را 5 بار تكرار كنيد.
تنفس:
دم – هنگام بلند شدن از زمين – حبس دم – توقف در حالت – تا زمان تحمل – بازدم – هنگام بازگشت به زمين
توجه:
توقف در حالت تا زماني بايد باشد كه ماهيچه هاي شكم به لرزش درآيد.
فايده:
تمرين خوبي است براي ريلكس دادن به ماهيچه و مفاصل براي افراد عصبي و هيجاني بسيار مفيد است.
انرژي قفل شده:
اغلب اشخاص بويژه مبتديان بعلت انقباض عضلاتي و خستگي مفاصل انجام تمرينات اعم از سنتي يا كلاسيك با مشكلات زيادي روبرو هستند. تمامي تمرينات دسته بندي شده در پاوان موكت آسانا در شل كردن عضلات و ماهيچههاي بدن بسيار موثر است اما تمريناتي كه تحت عنوان قفل انرژي در پي خواهد آمد علاوه بر سودمنديهاي فوق به مبتدي كمك ميكند تا آمادگي كامل را براي انجام آساناهاي پيچيده كسب نمايد.
اشخاصي كه بطور مستمر آساناها را انجام مي دهند در بعضي مواقع احساس خستگي و گرفتگي و عضلاني مي كنند. اين تمرينات براي نرم نگهداشتن مفاصل ضروري است.
قفل انرژي يعني چه؟
انرژي در فرم پرانا (نيروي زندگي) در تمام قسمت هاي بدن وجود دارد اين انرچي بطور آزاد در بدن در حال جريان است. اما بعلت عكس العملهاي نامناسب شيميايي در بدن از جريان آزاد اين انرژي جلوگيري مي شود. اين مسئله باعث بوجود آمدن خشكي رماتيسم و انقباض ماهيچهها مي گردد.
اين تمرينات سموم را از بدن خارج كرده و باعث مي شوند عكس العملهاي بدن با يكديگر هماهنگ شوند. يكي از عوارض اين عدم تعادل و هماهنگي، اختلال در غدد ترشحه داخلي است. آزمايشات علمي كه در قسمت هاي مختلف دنيا مانند شوروي، لهستان، فرانسه، آلمان و هندوستان انجام شد، نشان مي دهد كه آساناها و تمرينات قفل انرژي در هماهنگ كردن سيستم غدد مترشحه بسيار موثر مي باشند. در نتيجه افرادي كه قادر به انجام آساناها نيستند بايد ابتدا تمرينات قفل انرژي را انجام داده تا بدن خود را براي انجام ساير آساناها آماده سازند و در حقيقت فعاليت هاي قسمت هاي مختلف بدن را بايد با يكديگر هماهنگ سازند.
تمرينات براي تقويت چشم:
انجام اين دوره از آساناها باعث درمان اكثر بيماريهاي (عضلاني و بصري) مربوط به چشم ميشود.
مشروط بر اينكه با صبر و استقامت و اصرار انجام شود و بيشتر كساني كه اين آساناها را در مدت زمان طولاني انجام داده اند ديگر از عينك طبي استفاده نمي كنند.
بعد از هر تمرين بايد چشمها را به مدت 30 ثانيه بسته نگه داشته به آنها استراحت داد تكرار مداوم اين تمرينات نتيجه بهتري را بهمراه خواهد داشت.
اگر وقت كافي نباشد ميتوان يك بار صبح و يك مرتبه هنگام غروب تمرينات را انجام داد.
تمرين 1: كف دست
روبروي خورشيد نشسته چشمها را ببنديد.
كف هر دو دست را بشدت بيكديگر مالش داده تا كاملاً داغ شود. و بعد كف هر دو دست را روي چشمها بگذاريد. احساس كنيد كه گرما و انرژي از دست هاي شما به چشم منتقل مي شود. 2 الي 3 دقيقه دست ها را بهمان حالت نگه داشته و پس از برداشتن دستها مدتي چشم ها را بسته نگهداشته حركت را مجدداً تكرار كنيد.
-حداقل در هر نوبت سه بار تمرين را انجام دهيد.
توجه:
بهترين زمان براي انجام اين آسانا هنگام طلوع خورشيد است.
فايده:
انجام اين ورزش آسانا باعث تقويت و آرامش اعصاب چشم ميشود.
تمرين 2: نگاه به طرفين
روي زمين نشسته پاها را بصورت كاملاً كشيده در جلوي بدن قرار دهيد.
دست ها را نيز بطور كشيده و در امتداد شانه ها نگهداشته ضمن مشت كردن دست انگشتان شست را به سمت بالا قرار دهيد دقت كنيد كه در طول تمرين سرمطلقاً حركتي نداشته باشد.
1- با هر دو چشم ( بدون حركت سر) به سمت دست چپ نگاه كنيد.
2- با هر دو چشم (بدون حركت سر) به فاصله بين دو ابرونگاه كنيد.
3- با هر دو چشم ( بدون حركت سر) به شست دست راست نگاه كنيد.
4- با هر دو چشم ( بدون حركت سر) به فاصله بين دو ابرو نگاه كنيد.گردش دوراني عدسي چشم را 15 تا 20 بار انجام دهيد. پس از انجام تمرين براي مدتي به چشم استراحت دهيد.
تمرين 3: نگاه به جلو و اطراف
مانند تمرين 2 روي زمين مستقر شويد ولي اين بار ابتدا مچ دست چپ را روي زانوي چپ گذاشته شست را بطرف بالا نگهداريد و دست راست را در امتداد شانه قرار دهيد چشم ها را روي شست دست چپ متمركز كرده سپس همين عمل را روي شست دست راست انجام دهيد پس از 15 تا 20 مرتبه چشمها را بسته و براي مدتي به آنها استراحت دهيد.
حال جاي دست ها را عوض كرده تمرين را مجدداً انجام دهيد. در طول تمرين دقت كنيد كه سر حركت نكرده و سعي كنيد تا لحظه پاياني تمرين فكر شما روي حركتي كه انجام مي دهيد متمركز باشد.
تمرين 4: چرخش نگاه
روي زمين نشسته دست چپ را روي زانوي چپ گذاشته و دست راست را در بالاي پاي راست نگهداريد. انگشت شست رو به بالا و باز و كاملاً كشيده و مستقيم باشد. در اين وضعيت با حركت دست راست از ( چپ براست) دايره بزرگي در فضا بسازيد و با هر دو چشم ( نگاه فقط به شست دست) پس دايره را دنبال كنيد (بدون حركت سر) پس از يك دور كامل مجدداً دست رابه جاي اول برگرداند. حركت را تكرار نمائيد تمرين را 5 بار در جهت حركت عقربه هاي ساعت و 5 بار خلاف آن انجام داده سپس جاي دست ها را عوض نموده تمرين را بهمان ترتيب انجام دهيد.
پس از خاتمه تمرين چشمها را بسته و براي مدتي به آنها استراحت دهيد.
تمرين 5: نگاه به بالا و پائين
روي زمين نشسته هر دو مشت دست را بر روي زانوها گذاشته ( انگشتان شست رو به بالا) بازوها را مستقيم و كشيده نگهداريد به آرامي شست دست راست را به سمت بالا آورد، و با چشم ( نگاه فقط روي انگشت شست) اين مسير را دنبال كنيد موقعي كه دست به بالاترين حد خود رسيد بآرامي دست را به حالت اول برگردانيد، در تمام لحظات بدون حركت سر با چشم مسير حركت دست را دنبال كنيد.
تمرين را 5 بار هر كدام از دست ها انجام داده سپس چشمان را بسته براي مدتي به آنها استراحت دهيد.
تمرين 6: نگاه به دور و نزديك
در اين حالت ورزشي چشم، دست ها را روي پاها در حالت كاملاً شل رها نمائيد.
-با هر دو چشم به بيني نگاه كنيد.
-سپس به فاصله دور يا منظرهاي كه در دوردست هست نگاه كنيد.
-مجدداً نگاه خود را متوجه بيني نمائيد.
اين دور را چندين مرتبه انجام داده و سپس چشمان را بسته و به آنها استراحت دهيد.
منابع و مآخذ :
1- آموزش يوگا ( جلد اول) ( روان – فكر – جسم)
ترجمه: حميد فروغي- جلال موسوي نسب – موسسه انتشارات غزل تهران 1370 چاپ اول
2- يوگا و انرژي درماني
نوشته «سوامي نيرانجا ناندا ساراسواقي » برگردان جلال موسوي نسب
انتشارات فراروان، چاپ اول، سال 1379
توجه :
امیدوارم این مطلب به خوبی رضایت شما را جلب کرده باشد :
برای حمایتاز سایت ما و قرار دادن بیشتر تحقیقان و جواب های فعالیت های و سوال های کتاب های شما بصورت رایگان در سایت بر روی لینک زیر ( بعد از خواندن یا قبل از خواندن تحقیق)هر چند بار که خواستید کلیک کنید تا ما نیز با علاقه بیشتری تحقیقات رایگان دانش آموزی برای شما بگذاریم . باتشکر
درخصوصيت محل آن حضرت درروز محشر ............................................... 14
درخصوصيت محل آن حضرت دربهشت ....................................................... 15
جمع بندي ........................................................................................................ 15
منابع ................................................................................................................ 17
مقدمه
بنام خدا اگر بپذيريم كه در سراسر گيتي (جهان هستي با تمام وجوه و ابعادش كه مخلوق يك واجب الوجود است و براي اين خلقت هدفي مشخص شده است و آن رسيدن به كمال است و درنهايت زندگي ابدي دربرابر خداوند متعال، پس از تفكر و تحقيق و تفحص زيادبا تعقل در مي يابيم كه آن خداي باريتعالي براي رساندن اين انسان به كمالات معنويه همراه با انجام عبادات ظاهريه كه وسيله ايست براي درك عبوديت باطنيه وسيله اي را دراختيار گذاشته كه بهتر و راحت تر و سريعتر و سالمتر با استفاده بهينه اين انسان از آن وسايل بنحو مطلوب ره صدساله با طرفه العيني بپيمايد و آن وسيله (وسايل) حبل الله است (ريسمان الهي) و آنها 14 معصومند چهارده گلي كه هركدام بوي مخصوص خدائي مي دهند و هركدام آنها نام مباركشان خواص و بركاتي دارند و درميان آنها اگر چه (همشان نور واحد هستند) يكي از همه بيشتر نورافشاني مي كند و تلئلو خاصي دارد و قلب انسان را كاملاً متوجه خودش مي كند و مثل آهن ربا اگر انساني اعمالش كم يا زياد و خواص آهن ربائي داشته باشد و سنخيت اعمالش شبيه دستورات آنها باشد مسلماً آنرا جذب مي كند و آن يكي نام زيبايش انسان را منقلب مي كند و آن يك كلمه است كه عزيز دردونه سيزده معصوم ديگر و بالاخص خالق آن سيزده معصوم مي باشد و آن معصومي است كه با سيزده معصوم ديگر از نظر انجام وظيفه ظاهري جلوه اي ديگر دارد و آن نام مبارك حسين عليه السلام است كه با شنيدن و ديدن آن نام مبارك درقلوب مشتاقانش شور و شعف خاصي ايجاد مي كند پس با توجه به هدف خلقت و توانائيهائي كه خداوند در وجود انسان به وديعه گذاشته انتظار مي رود كه با استفاده از آن وسيله (حسين) به تمام خواسته هاي خود و نهايتاً به لقاء الله كه كمال مطلق است برسيم و آنچه بسيار مهم است كه بايد هميشه و درهرلحظه فراموش نكنيم اين است كه عشق به حسين و دوستي با حسين و استفاده از حسين و جان دادن در راه حسين بدون پذيرفتن ولايت عملي و بقيه اهل بيت و محبت آن خانواده كه مطابق فطرت است مسير نمي شود پس همه با هم بدون واهمه و باهم با معرفت با عشق به امر نداي علي علي علي علي حسين حسين حسين حسين را سر مي دهيم جان ميدهيم.
پيشگفتار:
حال، اين حسين كيست كه عالم همه ديوانه اوست
اين چه شمعي است كه جانها همه پروانه اوست ؟
عقل و فطرت براين مسأله حكم مي كنند كه حمد و ثنا مخصوص ذات اقدس حق است و درود بي منتهي برگزيده گان آن درگاه خصوصاً رسول مكرم اسلام و اولاد آدم ابوالبشر يعني حضرت محمد مصطفي صلي الله عليه و اله و سلم.
دوران نوجواني و جواني را آنطور كه معلوم است و همه مي گويند و گذشتگان هم گفته اند (مثل آيه ا.. جعفربن حسين شوشتري رحمه ا..عليه) به غفلت گذرانده وميگذرانند، اين بنده ضعيف بخود گفتم تو بيا و از اين گرانبهاترين سرمايه استفاده كن و دانه اي بكار كه پس از رشد كردن ريشه اش در زمين محكم و ساقه و شاخه و برگش بطرف آسمان مدت طولاني عرض اندام كند و آن دانه كاشتن نام حسين درقلوب بندگان خداست اگرچه همه بندگان برحسب فطرت موحدند و خدا را ميپرستند واگر اهل بيت هم درمقابل آنها جلوه اي از خود نشان دهند تا آخر عمر سرمست و فدائي و عاشق و محب محمدو ال محمدند پس بهتر است از ديگران سبقت بگيرم و از اين دوران عاشقي خود را ثابت كنم نه اينكه صبر كنم تا زمان پيري برسد و با خود زمزمه كنم كه اي مسافر بي زاد و راحله –بازخواهي ماند از قافله ببين چه كشته اي؟ هنگام درو نزديك است.
حال اين عشق من است، حسين من عزيز من حسين من حسين من حسين فاطمه (س)
خصوصيت محل آن حضرت بعداز ولادتش
اول مجلس، بعد از تولد دستهاي رسول خدا بوده، چنانكه مروي است كه حضرت در حجره ايستاده بودند منتظر ولادت آن جناب، پس چون متولد شد به هيئت سجده، ندا
كرد پيغمبر خدا (صلي الله عليه و آله)اسماء را كه پسر مرا بياور، عرض كرد كه هنوز او را پاكيزه نكرده ايم، فرمودند: تو او را پاكيزه مي كني! خداوند او را پاك و پاكيزه كرده، پس آورد او را درحالتي كه پيچيده شده بود درپارچه اي كه از پشم بود، پس گرفت او را به دست خود، و نظر فرمود باو و گريست، و فرمود : «دشوار است برمن اي ابا عبدالله» و بعد از آن گاهي بردوش و گردن جبرئيل بود، و گاهي بردوش پيغمبر، يا برسينه و پشت آن سرور، و گاهي بردست او هنگامي كه بلند مي فرمود او را كه دهانش را ببوسد و گاهي بلند مي فرموداو را كه نشان اصحاب دهد و سفارش او را نمايد و گاهي درحال سجود برپشت آن حضرت سوار مي شد، و گاهي بردست اميرالمؤمنين (عليه السلام) بود كه آن حضرت او را نگاه مي داشت تا پيغمبر )صلياللهعليهواله( جميع اعضاي او را ميبوسيد، و آخر محلش در دنيا درسينه پيغمبر خدا بود درحال احتضار، و آن سرور او را مي بوسيد و مي فرمود : «يزيد را با من چكاراست؟! خدا او را مبارك نكند»
احترامات خاصه متعلق به طعام آن حضرت
دراحترام خاصي كه به جهت طعام او بود كه از بهشت چندمورد به جهت آنجناب تحفه آوردند.
منجمله رطب و به وسيب بود بلكه هر طعامي كه به جهت پيغمبر وعلي و فاطمه و حسن)عليه السلام ازبهشت آوردند سبب عمده اش استدعاي آنجناب بود يا به جهت اوبود.
احترامات خاصه متعلق به لباس آن حضرت
احترام خاصي كه متعلق است به لباس آنجناب، بدانكه خداوند منان حسين (عليه السلام) را مخصوص نمود به اينكه چندين مرتبه از بهشت به جهت ايشان لباس هديه فرستاد، و اختلاف رنگ آن لباسها كه يكي سرخ و ديگري سبز بود معروف، و سرآن واضح است.
و حسين (عليه السلام) مخصوص گرديد علاوه برآن به لباس مخصوصي، چنانكه ام سلمه روايت نموده كه ديدم پيغمبر )صلياللهعليهواله( مي پوشانيد به قامت حسين (عليه السلام) لباسي را كه مانند آنرا نديده بودم و شباهت به لباس دنيا نداشت، عرض كردم : اين چيست؟ فرمود: اين هديه اي است كه خداوند ازبراي حسين فرستاده است كه پود آن از پرهاي نازك جبرئيل است و بعد از شهادت و عاري كردن بدنش را از لباس، خداوند به اوپوشانيد خلعتهاي بهشت به دست ملائكه چنانكه تفصيلش بيايد (انشاء الله)
خصوصيات استثنايي حسين (عليه السلام)
الف. خصوصياتي كه مقام زائرين حضرت امام حسين (عليه السلام) را بالا مي برد
خصوصيت 1: دركتاب بحار الانوار و كتاب كامل الزيارات آمده كه زائرين امام حسين روز قيامت هركدام مي توانند ده نفر يا صد نفر را شفاعت كنند ووسيله نجات آنها شوند و آنها را وارد بهشت كنند.
خصوصيت 2: زائرين حضرت امام حسين (عليه السلام) درعرش با خداوند صحبت مي كنند (همان كتابها)
خصوصيت 3: زائرين حضرت امام حسين (عليه السلام) با جناب پيغمبر هم سفره خواهند شد دربهشت
خصوصيت 4: زائرين حضرت امام حسين (عليه السلام) سقايت كوثر مي نمايند.
خصوصياتي كه مجالس عزاداري حسين عليه السلام دارد.
1.مجلس عزاداري آن حضرت مصلاي خداوند است (محل صلوات اوست براهلش)
2.مجلس عزاداري آن حضرت درآن ملائكه حاضر مي شوند.
3.مجلس عزاداري آن حضرت مانند سرزمين عرفات است.
4.مجلس عزاداري آن حضرت محل طواف خانه خداست .
5.مجلس عزاداري آن حضرت خاموش كننده آتشهاست.
6.مجلس عزاداري آن حضرت منبع آب حيات است.
7.مجلس عزاداري آن حضرت قبه حسين است.
8.مجلس عزاداري آن حضرت مشعرالحرام است.
9.مجلس عزاداري آن حضرت انگار خود امام حسين با عزاداران صبحت مي كند.
دربيان مجالس براي ذكر مصيبت برآن حضرت
مقصد چهارم : دربيان مجالسي كه منعقد شده است از براي ذكر مصيبتش و گريه بر او، و آن پنج نوع است:
يكي : آنچه منعقد شد پيش از خلقت آدم.
دوم: آنچه منقعد شد بعد از خلقت آدم و پيش از ولادت حسين(عليه السلام)
سوم: آنچه منعقد شد بعد از ولادت و قبل از شهادت.
چهارم: آنچه منعقد شد بعد از شهادت در دنيا.
پنجم: آنچه منعقد مي شود بعد از انقضاي دنيا در روز قيامت.
درخصوصيات آن حضرت نسبت به كلام الله مجيد ومقاصد پنجگانه آن
مقصد اول : وجودش مانند وجود كلام الله
مقصد اول: آن جناب خود كلام الله ناطق، و وجودش مانند وجود كلام الله است، و مبين كلام است، و از هم جدا نمي شوند، و هر دو وديعه پيغمبرند )صلياللهعليهواله( در ميان امت، ولي مخصوص است جناب حسين (عليه السلام) و درمقام وديعه نهادن به اينكه او را با خود به منبر برد، و فرمود: اي مردم اين است حسين بي علي (عليه السلام) پس اورا بشناسيد و برهمه كس تفضيل دهيد پس عرض كرد خدايا او را به تو مي سپارم و به نيكان امت خود.
پسآن جناب وديعه پيغمبر خداست درنزد تمام امت حتي كساني كه درآن زمان نبوده اند بلكه درنزد ما نيز امانت است، پس نيك ملاحظه نمائيد خود را درحفظ اين امانت اي امت پيغمبر )صلياللهعليهواله(
مقصد دوم : مشاركت آن حضرت با قرآن درجميع صفات
مقصد دوم : در مشاركت و موافقت آن جناب با قرآن درجميع صفات، و خصايص، و فضايل، پس بشنو اولاً هريك از آن اوصاف را، و بعد ملتفت موافقت آن شو با آن جناب، پس مي گويم : قرآن سبب هدايت مردمان، و معجزه خاتم پيغمبران )صلياللهعليهواله(و موجب امتياز حق از باطل است و حسين (عليه السلام) سبب هدايت به سوي ايمان و آيتي از آيات رحمان و موجب امتياز حق از باطل است. و قرآن در ليله القدر نازل گرديد، و شب ولادت حسين (عليه السلام) مانند شب قدر ملائكه نازل شدند به امر الهي، وروح الامين سلام تهنيت از جانب خدا آورد، و قرآن شفاعت كننده است ازبراي كساني كه تلاوت آن را نمايند و مداومت مي كنند و حسين (عليه السلام) شفيع است كساني را كه به زيارت او روند يا براو گريه كنند.
قرآن معجزه است به فصاحت و اسلوب معانيش، و حسين (عليه السلام) معجزه است به سرش و بدنش و خونش و خاكش، چنانكه او هر يك كرامتي ظاهر گرديد كه درمقامش مذكور است.
قرآن هميشه تازه است هرچه مكرر كنند حسين (عليه السلام) ذكر مصيبتش هميشه تازه است و ملال نمي آورد.
قرآن تلاوتش عبادت، و شنيدنش عبادت، و نظر به سوي آن عبادت است، و حسين (عليه السلام) مرثيه گفتن از براي او عبادت است و نشستن درمجلس عزايش وحزن براو و گريه براو، وگريانيدن، و تشبه بگريه كننده گانش همه عبادت است.
و زيارتش از نزديك و دور، و زيارت زوراش، و آرزوي شهادت درركابش همه عبادت است.
قرآن احكام چندي دارد چون و جوب احترام، و ترك هجران و عدم مس بدون طهارت و اينكه او درمعرض بيع و شراء درنياورند. و حسين (عليه السلام) را نيز احكامي است موافق آن، ولكن به آن عمل ننمودند بلكه هتك حرمتش كردند و او را به خاك و خون آلودند، و دين خود را به قتل او فروختند و درعوض دراهم معدوده گرفتند و به خيال حكومت ملك ري كه نصيب ايشان نگرديد اين امر بزرگ را مرتكب گرديدند.
كيفيت وارد شدن حضرت زهرا (سلام الله عليها) به محشر
و بيانش آن است كه : درآن روز حضرت فاطمه به كيفيت مخصوصي وارد مشحر مي شود، كه دربرش حله كرامت است، كه از آب حيات به عمل آمده، و به روي هزار حله بهشتي است، كه برآنها به خط سبز نوشته و بالاي سرش قبه اي است از نور الهي، كه ظاهرش از باطنش پيدا، و باطنش از ظاهرش هويدا است و برسرش تاجي است از نور كه هفتاد ركن دارد، هر ركني مرصع است به در، و ياقوت، ونور ميدهد مانند ستاره درخشان و برناقه اي سوار است از ناقه هاي بهشت، كه پاهاي آن از زمرد سبز است، و دمش از مشك اذفر، و چشمانش از ياقوت احمر و مهارش از مرواريد تر، كه طول آن به يك فرسخ است و آن مهارش به دست جبرئيل است، و فرياد مي كند: بپوشيد چشمهاي خود را كه اينك دختر خاتم انبياء عبور مي نمايد، و برآن ناقه هودجي است از طلا كه آن مكرمه در آن است، و به استقبالش مي آيند از جانب بهشت دوازده هزار حورالعين، كه از براي احدي استقبال ننموده اند و نخواهند نمود و همه بر مركوبهاي بهشتي سوارند كه بالهاشان از ياقوت وزمام از مرواريد تر و زين آنها از در و زين پوش از سندس، و ركاب از زبر جد باشد، و در دست هر حوريه مجمره اي است از نور، برفرق آنها تاجهاي جواهر است، پس به استقبال او آيد مريم دختر عمران با هفتاد هزار حوريه و خديجه با هفتاد هزار ملك كه در دستشان علمهاي تكبير است و حوا و آسيب با هفتاد هزار حوريه، پس منبري از نور برايش نصب نمايند، كه هفت پله دارد و مابين پله تا پله ديگر صفوفي از ملائكه است و با آن مكرمه است رختهاي خون آلود و پيراهن غرقه به خون حسين (عليه السلام) پس عرض كند: خدايا، مي خواهم ببينم حسن وحسين را پس مصور شود از براي او حسين )عليهاسلام(، به حالتي كه سردر بدن ندارد و خون از رگهاي او جاري است پس چون آنحالت را ببيند نعره اي زند و خود را از ناقه به زير اندازد و پيغمبر )صلياللهعليهواله(و ملائكه همه نعره زنند.
كيفيت وارد شدن امام حسين (عليه السلام)به محشر
ودرخبر است كه حسين (عليه السلام) خود بيايد، درحالتي كه سرش را دركف گرفته، و
چون فاطمه (عليه السلام) او را ببيند، نعره زند كه تمام اهل محشر به گريه درآيند، پس پيراهن حسين (عليه السلام) را برسر دست گيرد و عرض كند، خدايا، اين پيراهن فرزند من است، يعني ببين كه او چگونه ضرب شمشير، ونيزه و تير، سوراخ سوراخ است يا اينكه خدايا، اين پيراهن را هم بر بدنش نگذارند و او را عاري و برروي زمين انداختند پس خداوند عادل منتقم انتقام كشد از كشندگان آن جناب و اولاد ايشان و اولاد اولاد ايشان، كه راضي به فعل پدران خود بودند، به اقسام عذاب، پس چندين مرتبه ايشانرا بكشند، بعد زبانيه سياهي از جهنم بيرون آيد و ايشان را برچيند، مانند مرغي كه دانه را برمي چيند، و ببرد ايشان را به سوي جهنم.
و بعد از اين مقامات خصوصيتي از براي آن مكرمه است درمقام شفاعت، كه محل حاجت ما است، كه ندا ميرسد : اي فاطمه هر حاجت كه داري بطلب، عرض مي كند كه: شيعيان خود را مي خواهم ، خطاب مي رسد كه بخشيدم همه را عرض مي كند : شيعيان اولادم را مي خواهم، خطاب مي رسد: كه بخشيدم ايشان را، عرض مي كند: شيعه شيعيان خود را مي خواهم روانه شو، پس هركه به تو پناه برده با تو خواهد بود پس روانه شود به سوي بهشت، و همه ايشان به همراه او بروند.
پس اي گروهي كه زيارت كرده ايد فرزند آن مكرمه را و ياري نموده ايد او را در گريه، اگر پيغمبر )صلياللهعليهواله(از اول دست تو را نگيرد و در وقت نداي اول بر نخواستي، پس در اين شفاعت عظمي، يا شيعه، ترا شامل است و اگر نه، شيعة شيعه خواهي بود و اگر آن هم نيستي پس پناه باو خواهي برد، و كدام پناه بهتر از زيارت فرزند او و گريه برآن جناب است، پس گمان ندارم كه از اين مقام محروم شوي، و به همراه آن مكرمه روانه نشوي و اگر از اين حرمان هم ترساني به جهت كثرت معاصي، و مأيوس باشي از نجات دراين حالت، و احتمال بدهي كه لابد تو را به جهنم خواهند برد، پس باز مأيوس مباش اي زائر، كه لابد آن حضرت خواهد آمد و تو را از آتش نجات خواهد داد، چنانكه درخبري فرموده است كه : هركس مرا زيارت كند البته او را زيارت خواهم كرد بعد از موت و اگر او را در آتش بيابم از آن بيرونش ميآورم، و اين آخر در درجات خلاص است از براي ادني زوار، كه گناه ايشان بسيار عظيم است.
خصوصيت محل آن حضرت بعد از شهادت
اما خاصه حال شهادت، پس آنست كه: هر پيغمبر يا امامي كه شهيد مي نمودند به كشتن يا به زهر دادن درخانه خود بوده، يا درشهر يا درمحراب، يا درطشت و ازبراي احدي از ايشان اتفاق نيفتاد كه درصحراي قفر برروي خاك شهيد شوند، چه قدر بزرگ است مصيبت تو، اي آقا.
و اما بعد از شهادت، پس جسد شريفش را به آسمان پنجم بردند و باز برزمين كربلا برگردانيدند، و درآنجا سه روز افتاده بود، و سرمباركش گاهي بروي دستها و گاهي برنيزه ها و گاهي بردرخت آويزان و گاهي بردهليز خانه يزيد ملعون و گاهي بر دروازه شام و گاهي درطبق نزد ابن زياد و گاهش در طشت نزد يزيد و او را شهر به شهر گردانيدند، ازكربلا تا شام، و بعضي گفته اند كه : از شام تا مصر و از مصر تا مدينه يا از شام به كربلا يا از شام به آسمان.
مترجم گويد : مصنف (اعلي الله مقامه) فراموش نموده اجانه خانه شمر، و تنور خانه خولي، و ديرراهبان و صندوق پاسبانان را لاحول و لا قوه الا بالله.
درخصوصيت محلش در عالم برزخ
درخصوصيت محلش در عالم برزخ، درحديث است كه آن حضرت دريمين عرش است و نظر مي نمايد بمحل شهادتش و به سوي زوارش و ايشان را مي شناسند به اسم خودشان و پدرشان و به درجات و مقاماتشان، بهتر از شما عالم است و مي بيند گريه كنندگان خود را و طلب مغفرت مي نمايد از براي ايشان، و از پدران خود سئوال مي كند، كه ايشان نيز طلب مغفرت نمايند، و مي گويد: اي گريه كننده اگر بداني كه خداوند از براي تو چه مهيا نموده، البته خوشحالي تو بيشتر از جزع خواهد بود.
درخصوصيت محل آن حضرت درروز محشر
درخصوصيت محل آنجناب درروز محشر و موقف اكبر، درروايات بسيار است كه آنجناب را مجلس خاصي است درزير سايه عرش كه با زوار و گريه كننده گان خود انس گرفته، با هم سخن مي گويند و از شدايد ايمن هستند و ازواج ايشان از بهشت پيغام مي دهند ايشان را كه مشتاق هستيم به شما، رضا نمي شود كه بهشت را برصحبت آن مجلس شريف ترجيح دهند، و موقف مخصوصي در روز محشر دارد، كه محشر برپا خواهد شد آن وقتي كه برپا مي ايستد سر دربدن ندارد، خون از رگهاي او جاري است و فاطمه چون آن هيئت را مشاهده مي نمايد شهقه مي زند كه اهل موقف مضطرب مي شوند و شرح اين مطالب در محل خود بيايد (ان شاءالله تعالي)
درخصوصيت محل آن حضرت در بهشت
درخصوصيت محل آن سرور است دربهشت، و آن جائي است مخصوص، كه حضرت پيغمبر او را به آن خبر داد، و فرمود: «از براي تو دربهشت درجاتي است كه رسيدن به آنها منوط به شهادت است» و آن حضرت زينت تمام بهشت است پس گويا كه او درهمه جاي بهشت است وهمه از براي اوست.
جمع بندي
يا علم و توجه به اين مسأله كه اگر جن وانس و ملائكه الله همه با هم بنشينند و از علم و عقل خدادادي خود استفاده كنند ومجموعاً نخواهند بدانند كه حضرت امام حسين (عليه السلام) كيست و نه تنها نخواهند توانست كه بفهمند بلكه حيران و سرگردان ميمانند چرا كه ؟ زيرا همانطوريكه خداوند متعال از تمام ابعاد نامتناهي است ائمه اطهار)سلام الله عليهم اجمعين) هم يك فرق با آن خداي احد و واحد دارند و آن اينستكه ائمه مخلوقند و خدا خالق والا درتمام ابعاد آنها هم غيرمتناهي هستند واز طرفي حسين(ع) ثارالله (خونيهاي حسين خداست)همانطوريكه پدر والامقامش حضرت علي بن ابيطالب (عليه السلام) ثار الله است و اگر بخواهيم درچند جمله به مفهوم كلمه حسين(ع) نزديك شويم مي توانيم بگوئيم آنچه را كه با حواس پنچگانه لمس مي كنيم و آنچه را كه با سرعت فكر به تصور ما مي آيد و آنچه منظور عقلا مي باشد اعم از زمين و آسمان و كرات و كهكشانها خشكيها ودرياها ماه و خورشيد و ستاره و هستي ونيستي عالم همه براي حسين(ع) است و دريك كلمه حسين(ع) براي خداست و خدا براي حسين(ع)ختم كلام – پس همه باهم رهرو راه حسين(ع) باشيم زنده بمانيم بنام حسين بميريم بياد و نام حسين(ع) محشور شويم براي زندگي ابدي با حسين،حسين حسين حسين (ع)
كربلا موج بلا شد ريخت برجان حسين
جان ما قربان هفتاد و دوقربان حسين
رفت تا انوار ايمان رخت بندد اززمين
باز روشن شد جهان از نور ايمان حسين
منابع
1.الخصايص الحسينيه، آيه االله حاج شيخ جعفر شوشتري
2.اصول كافي ، ابوجعفر محمدبن يعقوب كليني
3.بحارالانوار، علامه مجلسي
امیدوارم این مطلب به خوبی رضایت شما را جلب کرده باشد :
برای حمایتاز سایت ما و قرار دادن بیشتر تحقیقان و جواب های فعالیت های و سوال های کتاب های شما بصورت رایگان در سایت بر روی لینک زیر ( بعد از خواندن یا قبل از خواندن تحقیق)هر چند بار که خواستید کلیک کنید تا ما نیز با علاقه بیشتری تحقیقات رایگان دانش آموزی برای شما بگذاریم . باتشکر
دوام تمدن بشري و قوام حيات ملل در اعصار طولاني تاريخ متكي به رشادتها و جانبازيهاي مردمي است كه از موجوديت فردي خود صرفنظر كردهاند. تا ثبات و بقاي كل جامعه و افراد آن جامعه برقرار بماند. در حقيقت دوام و بقاي همه جوامع بشري و تعالي و پيشرفت افراد جوامع بشري و پيشرفت افراد جوامع بشري به تعداد مردم فداكار و از خود گذشته منوط است، ك از منافع فردي خود چشم پوشي مي كنند. به مصالح و منافع اجتماع خود كمك و مساعدت قابل توجهي انجام دادهاند. چنين كساني عنوان «قهرمان» قوم و جماعت خود مي شوند.[1]
در دورههاي مختلف ستايش جماعات انساني كثيري را به خويش جلب كردهاند. اساساً پيدايش نادر معلول شرايطي است كه ايجاب مي كند تا چنان مردي با آن گونه كفايت عظيم بدرخشد. و با گردآوري تودههاي مردم مستعد، شمشيرزن و مجاهد، در راه رهايي ايران، نشان دهد كه نمايندة روح حقيقي و توان رزمجويي و افتخار آفريني هموطنان خويش است.[2]
همه مورخان و كلية استادان علم تاريخ به اين نكته واقفند، كه مادر دهر تا كنون كمتر مرد بزرگي مانند نادر بوجود آورده باشد، نبوغ فرماندهي، استعداد كشورگشائي، و هوش خداداري نادر، نمي توان شك كرد.[3]
نادر طفل بود كه پدرش از دنيا رفت، نادر به دليل كمي سن نتوانست حاكم قلعه كلات شود به همين دليل عمويش به اين مقام رسيد.[4]
وقتي نادر به سن جواني رسيد عمويش اين مقام را به او تعويض نكرد، به بهانه جوان بودن نادر، و نادر از طايفه خود فاصله گرفت، و وارد مشهد شد و حاكم خراسان او را به نيابت ايشيك آقاسي باشي معين كرد. و با رشادت و شجاعتي كه داشت در ظرف چند سال به منصب مين باشي گري رسيد و تا سن سي سالگي بر اين مقام بود و هميشه آثار شجاعت و عزم متين از او ديده ميشد.
با حملات تركمنها به خراساننادر به فرماندهي قشون منصوب شد و رشادتهاي زيادي از خود نشان داد و تركمنتن را شكست داد.[5]
اگر چه نادر در ايام سلطنت خويش درب طلائي بريا حضرت امام رضا (ع) بنا نكرد و او مي خواست مشهد را پايتخت دائمي خود سازد.[6]
اما در قسمت سياست و كشورداري نادر چندان استعدادي نداشت و هر چه بنا كرد بي اساس و بي پايه بود. چنانكه امپراتوري وسيع وي در نتيجه همين ضعف تشكيلات پس از مرگش در هم پاشيد.[7]
بايد به خاطر داشت كه منصبي كه نادر به آنها مي داد پاداش شجاعت آنها يا به مناسبت اطلاع آنها بر طرق پول گرفتن از مردم با زور بود، و ربطي به عقل يا شايستگي آنها نداشت. و از اينجا طبعاً مي توان دريافت كه چرا اشخاص پست در خدمت او به مقامات عالي رسيدند.[8]
همه كساني كه تاريخ نادر را نوشتهاند متفق القولند كه در پنج سال آخر سلطنت نادر، ظلم بي اندازه بر ايرانيان رفته است، تا آنجا كه در پنج سال آهر سلطنت نادر، ظلم بي اندازهاي بر ايرانيان رفته است، تا آنجا كه مي توان گفت هيچ دولت متجاوز و غارتگر بيگانهاي نيز، در يك سرزمين به استعمار كشيده شده مرتكب آن نوع فجايع بي اندازه نگرديده است. برخي بر اين عقيدهاند كه ثروت سرشار هند، زمام هوسهاي نادرشاه را سست كرد. او كه از خاندان فقيري بود به مجرد ديدن آن همه دفينه و جواهرات آزمندتر و حريصتر گرديد، و انديشهاي جز بر افزودن سيم و زر و انباشتن آنها در كلات نداشت. نادر در ابتداي امر گشاده دستي وسعة صدر نيز داشت و بكرات ديده ميشد كه پول را تنها ابزاري براي تحقق اهداف خود در نظر مي آورد. حق اين است كه بگوييم شدت بيماري او كه پس از كوري دلاورش رضا قلي ميرزا محسوس شد. ابتدا به نوعي خودآزاري و آنگاه مردم آزاري منتهي شد. جمعآوري ثروت و زجردادن مردم بيگناه و گناهكار مجاري نمايش هيجانهاي روحي وي گشت. بيماري اختلال فكري نادر خود عامل اصلي كشته شدن نادر بدست يارانش گرديد.[9]
علي قلي خان برادر زاده نادر شاه او را بقتل رساندند. علي قلي خان تمام فرزندان نادرشاه را بقتل رسانيد. و شاهرخ ميرزا را كه فرزند رضا قلي ميزرزا بود را در مشهد زنداني نمود.[10]
علي قلي خان در بيست و هفتم جمادي الثاني سال 1160 هجري، قمري در مشهد مقدس تاج گذاري كرد، و خود را عليشاه ناميد. سكه و خطبه بنام خود خواند.
علي شاه بدليل اينكه به حكومتش مشروعيت بخشد، فرماني صادر كرد و از ظلم و ستم نادر ابراز انزجار كرد و خود را عادلشاه ناميد. تا قلوب مردم ايران را به خود جلب نمايد[11]. علي شاه در آغاز سلطنت به باده گساري پرداخت، و گنجينهها و ثروت نادر و اشياي نفيس كه پانزده كرور نقد مسكوك كه هر كروري بالغ بر پانصد هزار تومان بود را از كلات به مشهد آورد و به اين و آن بخشيد.[12]
معرفي منابع:
در جنگي كه بين علي شاه و ابراهيم خان در سلطانيه در گرفت، علي شاه از ابراهيم خان شكست خورد. عده زيادي از لشكريان علي شاه به ابراهيم خان پيوستند. علي شاه به تهران گريخت، و بدستور ابراهيم خان كور گرديد[13].
ابراهيم خان به سبب قتل شاهزادگان نادرشاه، توسط برادرش عليشاه، از او بسيار هراسناك بود. به همين دليل با عليشاه وارد جنگ شد.[14]
ابراهيم خان برادر كوچكتر عليشاه بود. ابراهيم خان در هفدهم ذي الحجه سال 1161 هجري، قمري در تبريز به تخت سلطنت جلوس كرد.[15]
مردم مشهد و سران ايلات نيز به جستجوي شاهرخ پرداختند. شاهرخ ميرزا را مردم مشهد و سران ايلات نيز به جستجوي شاهرخ پرداختند. شاهرخ ميرزا را مردم مشهد از ارك بيرون آوردند، و در آستاكه مشهد رضوي با وي پيمان سلطنت بستند شاهرخ ميرزا در بيستم شوال سال 1161 هجري، قمري در مشهد به تخت سلطنت نشست.[16]
معرفي منابع:
ابراهيم با سپاهيانش از آذربايجان عازم خراسان شد. بار و بنه خود را به همراه عليشاه كور به قم فرستاد. لشگريان ابراهيم شاه در سرخه سمنان به او اعلام بي وفائي نموده، از ابراهيم شاه جدا شدند، عدهاي از لشگريانش به شاهرخ ميرزا پيوستند، عدهاي ديگر از لشگريان ابراهيم شاه نيز به وطن خود رفتند.[17]
ابراهيم شاه با طائفه افغان كه وفادار به او بودند، روانه قم شد، ابراهيم شاه نيز مانند نادر جانب ازبكان و افغانان سني را بيشتر از ايرانيان رعايت ميكرد. افراد قزلباش پادگان قم نيز بر سر افغانان و ازبكان ريختند، و آنان را از شهر بيرون كردند و دروازه شهر قم را بستند. افغانان به سركردگي آزادخان از ابراهيم شاه جدا شدند. ابراهيم شاه به قلعه قلاپور كه بين ساوه و قزوين ميباشد گريخت. مردم قلعه او را بند كردند و نزد شاهرخ ميرزا فرستادند. بدستور شاهرخ ميرزا، ابراهيم شاه را كور كردند، و سپس طي راه او را بقتل رساندند. نعش ابراهيم شاه را به مشهد بردند. علي شاه كور را نير در روز ورود به مشهد مقدس به قصاص شاهزادگان نادري كشتند[18].
سيد محمد كه از خاندان صفوي بود، بعد از مرگ ابراهيم خان، افغانان را از شهر قم بيرون كرد، افغانان متعرض جان و مال و ناموس مردم قم شده بودند. سيد محمد در روز پنجم صفر، سال 1163 هجري، قمري بر تخت سلطنت جلوس كرد. سكه بنام سيد محمد ضرب گرديد. سيد محمد كه معروف به شاه سليمان بود 40 روز روز حكومت كرد. سپس توسط شاهرخ كور گرديد و زبانش را بريدند، شاه سليمان در حالت زنداني چندان ماند تا در سال 1177 هجري، قمري در گذشت.
شاهرخ ميرزا نيز در اواخر سال 1210 هجري، قمري توسط آغامحمدخان قاجار شكنجه شد، و بر اثر اين شكنجه در گذشت[19].
معرفي منابع:
الف- منابع اصلي:
1- استرآبادي، ميرزا مهدي خان، جهانگشاي نادري به اهتمام سيد عبدالله انوار، تهران انتشارات انجمن آثار ملي، 1341
2- استرآبادي، ميرزا مهدي خان، دره نادره، به تصحيح دكتر سيد جعفر شهيدي، تهران، انتشارات انجمن آثار ملي، 1341
3- اوتر، ژان، عصر نادرشاه افشار، ترجمه، دكتر علي اقبالي، تهران، سازمان انتشارات جاويدان، 1363
12- گلستانه، ابوالحسن محمد امين، مجمل التواريخ، شامل وقايع ورويدا دهاي سي و پنج ساله بعد از نادرشاه، به سعي و اهتمام مدرس رضوي استاد دانشگاه، تهران، انتشارات كتابخانه ابن سينا، 1344
13- مدوي، محمد كاظم، عالم آراي نادري، به تصحيح دكتر محمد امين رياحي، تهران، انتشارات علمي، 1374
14- مرعشي صفوي، ميرزا محمد خليل، مجمع التواريخ، به تصحيح و اهتمام استاد عباس اقبال آشتياني، تهران، انتشارات كتابخانه ظهوري، كتابخانة سنائي، 1362
15- وزيري، احمد علي خان، تاريخ كرمان، به تصحيح دكتر محمد ابراهيم باستاني پاريزي، تهران، انتشارات علمي، 1340
17-مينورسكي، ولاديمير، تاريخچه نادرشاه، ترجمه، رشيد ياسمي، تهران، كتابهاي سيمرغ وابسته به انتشارات امير كبير، 1363
18-مير احمدي، دكتر مريم، تاريخ سياسي و اجتماعي عصر صفوي، تهران، انتشارات امير كبير، 1371
19-مير احمدي، دكتر مريم، دين و دولت در عصر صفوي، تهران، انتشارات امير كبير، 1369
20-نصيري، محمد رضا، مكاتبات تاريخي ايران دوره افشاريه، دانشگاه گيلان، جهاد دانشگاهي، 1364
21-نوائي، دكتر عبدالحسين، نادرشاه و بازماندگانش، تهران، چاپ تك، 1368
مقدمه:
يكي از شخصيتهاي شگرف تاريخ خاور زمين يا حتي جهان در سدههاي اخير نادر قلي (طهماسبي – نادرشاه) پسر اما مقلي بيك، پوستين دوز خراساني است، كه از ميان مردمان فرودست خطة خراسان قد برافراشت. نادر بي گمان در طول تاريخ پر فراز و نشيب ايران زمين يكي از مرداني است كه وجودش براي حفظ استقلال كشور و نيز اعادة حيثيت و شرف و آبروي ملت ايران مورد نياز بوده، و به منزله موهبت و نجات دهنده اي بوده است. در زماني سخت تاريك كه ايران در شرف اضمحلال قطعي بوده و خشهاي مهمي از اين سرزمين از پيكر آن جدا شده و به فساد گراييده بود. حكومت غاصب، چپاولگر و بيرحم، مردمان آسيب ديد هو پراكنده و درمانده و هر پارهاي از كشور در چنگال مهاجمي (عثماني، روس و …) افتاده بود.
دولت صفوي دو قرن و نيم، ناگهان مثل درخت كهنسال پوسيدهاي به تندبادي در هم شكست و فروريخت و ملتي كه غرق در رفاه و تجمل آسايش و در عين حال در فساد و جهل و بي خيالي و بي خبري بود در گرداب ذلت و فقر و ناامني فرو رفت. اما ناگهان در ميان دود و آتش، و اشك و خون از ميان اين ملت حوادث ديده تجربه اندوخته، دولتي ديگر سر بر مي آورد.[20]
مرد دلاور از گوشه دور افتادهاي قد بر مي افرازد و دشمنان خارجي كه غرب و شمال مملكت ايران را بين خود تقسيم كرده بودند را سركوب مي كند، اما در داخل كشور، چند دستگي و ستم و حق كشي بيداد ميكند. همه به جان هم افتادهاند و به خون هم تشنه بودند كمتر كسي به مرگ طبيعي مي ميرد و اگر كسي كه داراي اسم و رسمي و اعتباري در جامعه دارد بميرد هزار گونه حرف در مورد مرگش بر لبها جاري مي سازند. با تسليم اصفهان در روز يازدهم محرم سال 1135 هجري، قمري عمر سلسلهاي كه بيش از دو قرن زمام امور جامعه ايراني را در اختيار داشت به سر آمد، و محمود غلزه، فرزند ميرويس، براريكه قدرتي نشست كه تا چند ماه پيش تصور آن را نيز بزحمت مي توانست در خاطر بپرورد[21].
افغانان زور گويي و بي عدالتي زيادي را نسبت به مردم بي يارو اصفهان انجام دادند. و هر كجايي از سرزمين ايران كه پاي افغانان رسيد مردم روي خوش به آنان نشان ندادند بلكه با آنان مبارزه مي كردند و افغانان را از آن ديار دور ساختند.
شاه سلطان حسين و خانواده او قرباني توطئههاي پياپي و بي رحمانه غاصبان قدرت شدند. در اين اوضاع و احوال مملكت ايران همسايگان غربي و شمالي ايران ار حركت باز نيستادند و شروع به تهاجم عليه ايران نمودند، عثمانيها كه همسايگان غربي ايران بودند شروع به تصرف مناطق غربي كشور كردند. روسها هم ايالتهاي شمالي كشور را به تصرف خود در آوردند.[22]
نادر در سال 100 هجري، قمري در دهكدهاي و به احتمال قريب به يقين در چادري در چند منزلي جنوب شرقي مشهد در نزديكي كلات ديده به جهان گشود. نادر به طايفة افشار كه قومي تاتار و تابع ايران ميباشد پيوستگي داشت. اين طايفه روزگار خود را به كشاورزي مي گذراندند. و به ايرانيها اسب و گوسفند و گاو مي روختند. پدر نادر اما مقلي نام داشت با پوستين دوزي امرار و معاش ميكرد. نادر با طهماسب دوم متحد ميشود و شكست سختي به افغانان غلزايي وارد مي سازد و اشرف افغان و دارو دسته او را از ايران بيرون ميكند و عده زيادي از افغانان غلزايي را به قتل مي رساند و كشور را از شر آنان نجات مي بخشد[23]
نادر در (8 مارس 1736 ميلادي) 24 شوال 1148 جري، قمري خود را به عنوان نادرشاه و اولين پادشاه سلسله افشاريه تاجگذاري كرد.[24]
نادر نه فقط از نظر نظامي مردي سياس و مدبر و كاردان و استراتژيستي بي مانند است. بلكه از نظر درك و فهم اوضاع و احوال روزگار و شناخت امور اجتماع و سياسي و اقتصادي عصر نيز كم نظير است. هنوز به تاج و تخت پادشاهي نرسيده بود كه پيمانهايي كه طهماسب دوم با همسايگان تجاوزگر بسته بود را غير قانوني اعلام كرد و متذكر شد كه اعتباري ندارد.[25]
براستي در راه تأمين استقلال ايران با دستهاي تواناي خود «پايههاي حكومتهاي سلطنتي شرق را به لرزه درآورد» اين مرد«حيرت انگيز» كه «مرهون عزم راسخ» خود بود در زمينههاي رفاع از سرزمين خود روحي فعال در كالبد نيمه جان جامعه آن روز ايران دميد.[26]
در امور مذهبي نادر هيچگونه تعصب نداشت و شايد در ايام جواني به مذهب شيعه اعتقاد داشت.[27]
در سياست خارجي نادرشاه افشار با درايت و عاقلانه رفتار ميكرد و در عقد قراردادها با دول خارجي روس و عثماني كاملاً منافع ايران را در نظر مي گرفت[28].
نادرشاه در شب يكشنبه يازدهم جمادي جماديالآخر سال هزار و صد شصت هجري، قمري در قتح آباد خبوشان (قوچان) به تحريك علي قلي خان و توسط محمد قلي خان افشار را رومي و عدهاي از پاسبانان سراپردة دولت نادرشاهي، با همدستي صالح خان قرطوي ابيوردي، نيمه شب داخل سراپردة پادشاه (نادر) شدند، و او را بقتل رسانيدند.[29]
عادلشاه هنگامي كه به قدرت رسيد. 24 ساله بود. صورتي زيبا و اندامي ورزيده داشت. زور بازوي او بحدي بود كه سيني بزرگ مسي را مانند و رق كاغذ از هم مي دريد. عادلشاه در اعلاميهاي كه صادر كرد، صريحاً مسئوليت قتل نادر را بر عهده گرفت. او مي خواست به شيعيان تكيه كند، لذا در اعلاميهاش، فريبكارانه نوشت: چون نادرشاه مذهب شيعه را واگذاشت و اهلش را ذليل داشت، و جور و ظلمش از حد گذشت، چنانكه خوانخواري گشت كه، نشاطش خونريزي بود و از سر بندگان خدا و دوستان علي مرتضي، كله منارها ساخت، پس حكم داديم كه محمد قلي خان افشار، آن غدار را گرفته، از تخت كشيد و اين عمل را خدمت به عموم مردم و موجب رفاه ملك و ملت دانستيم.[30]
شيوههايي كه عادلشاه براي تثبيت خود به كار مي گرفت طوري نبود كه در نهايت به سودش تمام شود. زمينه هم در آشفته بازار سياسي و اجتماعي اين دوران براي او مساعد نبود. لذا كمتر از يكسال نتوانست به سلطنت ادامه دهد. اما مرگ نادر براي ايران موهبت نبود. ميراث خواران نادر در درندگي و شبعيت و بي رحمي، دست كمي از خود نادر نداشتند. آنها به جان هم افتادند. انگيزه اين جنگ خانوادگي البته عمدتا ربودن عنوان پادشاهي و جاذبه سلطنت بود، اما بيم جان و صيانت نفس هم روي ديگر اين سكه بود، آنها از همديگر مي ترسيدند و شديداً نسبت به هم بدبين بودند، و حق هم داشتند. بدعتي بود كه نادر، خود در سلامه خويش به ارث گذاشته بود.[31]
ضمن تشكر و سپاسگذاري از استاد راهنما جناب آقاي دكتر جعفرپور و استاد مشاور جناب آقاي دكتر امامي كه در اين پايان نامه مرا ياري فرمودند و تجربيات خودشان را در اختيار بنده قرار دادند.
فصل اول:
كليات
1-1-مسئله تحقيق
1-2-ضرورت و اهداف تحقيق:
1-3-فرضيهها:
1-4-روش تحقيق:
1-1-مسئله تحقيق:
براساس و مدارك و با دسترسي به منابع دست اول بصورت توصيفي و تحليلي اين تحقيق انجام گرفته است.
اوضاع سياسي و اجتماعي ايران در زمان جانشينان ايران در زمان جانشينان نادر شاه افشار توسط هيچ پژوهشگر و محققي مورد بررسي و تحليل قرار نگرفته است. و نگارنده تصميم گرفت، در اين زمينه به تحقيق و پژوهش بپردازد.
اوضاع سياسي و اجتماعي ايران در اواخر دوره صفويه مورد بررسي و تحليل قرار گرفته است.
در ميان هرج و مرج و اشك و خون و چپاول و غارت، نادر قلي خان ظهور مي كند، در مرحله نخست خدمات ارزندهاي به كشور و ملت ايران انجام ميدهد.
دولت نادرشاه خوش درخشيد ولي دولت مستعجل بود.
نادرشاه در اواخر سلطنت خود تعادل سياسي اش را از دست داد. نادرشاه در اثر شكست از مردم داغستان تعادل روحي و رواني خود را از دست داد، و بد اخلاق گرديد، اين كج خلقي نادرشاه باعث شد انتقام سختي از مردم ايران بگيرد.
اي كاش نادرشاه به وضع زندگي مردم ايران رسيدگي مي كرد، و فقط به فكر جهانگشاي نبود.
طلاها و جواهرات هندوستان در كلات انباشته شد، و صرف آباداني ايران نگرديد.
محصلان مالياتي نادرشاه مالياتهاي سنگينو زيادي از مردم مطالبه مي كردند، و در صورت تمكين نمودن تودهها و دهقانان از ماليات، به وضع فجيعي به هلاكت مي رسيدند.
انحصار تجارت و بازرگاني در اختيار نادرشاه و شاهزاده رضا قلي ميرزا قرار داشت.
نادرشاه فرزند شمشير، و استراتژيست نظامي بود.
حكئمت نادرشاه كوتاه بود، يعني از سال 1148 هجري، قمري تا سال 1160 هجري، قمري پس پي مي بريم كه نادرشاه سياستمدار كاملي نبود.
نادرشاه در بيشتر سالهاي زمامداري خود در حال جنگ بود، و كمتر به امور مملكتداري مي پرداخت.
هر بنا و بنيادي كه با خشونت بوجودآيد زود ويران و سرنگون ميگردد. بعد از نادرشاه برادرزادهاش علي شاه نيز همه ثروت نادر را بباد داد و تمام كوشش و زحمات نادر از بين رفت.
مردم ايران بعد از ظلم و ستم نادرشاه انتظار زيادي از علي شاه داشتند، اما علي شاه و ابراهيم شاه نتوانستند عدالت و آرامش را براي ملت ايران به ارمغان آوردند.
علي شاه و ابراهيم شاه نيز با جنگ و خونريزي به درد و آلام مردم ايران افزودند، و با بذل و بخشش ثروت نادرشاه به فرومايهگان و افراد سفله موجب انقراض سلسله افشاريه گرديدند.
شاهرخ ميرزا نيز نتوانست بر تمام نواحي ايران حكومت مقتدر و فراگير تشكيل دهد، حكومت شاهرخ ميرزا بر ناحيه خراسان محدود بود. سرانجام سرداري كار آزموده بنام كريمخان زند به جنگها و خونريزيها در ايران پايان داد.
1-2-ضرورت اهداف تحقيق:
هدف از تحقيق نمودن سلسله افشاريه، استفاده از منابع معتبر و مأخذ جهت شفاف نمودن بعضي از مسائل اواخر دوران سلسله افشاريه، و روشن شدن بعضي از ابهامات در مورد اين سلسله ميباشد.
همچنين اين تحقيق بعنوان مأخد در اختيار دانش پژوهان قرار خواهد گرفت.
1-3-فرضيهها:
1-سابقه ايل افشار و تبار نادر مورد تجزيه و تحليل قرار گرفته است.
2-اوضاع سياسي ايران در زمان نادرشاه، بحرانها و شورشهاي دوران نادرشاه بطور خلاصه مورد بررسي و تحليل قرار گرفته است.
3-علل سقوط سلسله افشاريه بطور كامل مورد بررسي، و تجزيه و تحليل قرار گرفته است.
4-اوضاع سياسي و اجتماعي ايران در زمان جانشينان نادرشاه مورد بررسي قرار گرفته است.
1-4-روش تحقيق:
روش تحقيق بدون پيش داوري و بدون تعصب و بدون جانبداري، مسائل و موضوعات و مطالب مورد بررسي قرار گرفته است.
از مطالب و موضوعات غير علمي و غير مستند پرهيز شده است.
فصل دوم:
اوضاع ايران قبل از روي كار آمدن نادر
2-1- اوضاع ايران قبل از روي كار آمدن نادر:
نادر يكي از بزرگترين نوابغ جهان است. نخست اينكه در يك دورة استبداد و اشرافي خويشتن را از طبقه پايين جامعه آنروز به مسند شهرياري رسانيد، و دوم اينكه ايران را از دشمناني مانند روش و عثماني و افغان رهائي بخشيد. در حالي كه به پست ترين در جه انحطاط رسيده بود، نجات داد.
نادر ايران را در زمرة نيرومند ترين كشورهاي آسيا در آورد.[32]
در سال 1111 هجري: قمري آثار طوفان نمايان گرديد، در آن سال قبايل بلوچ در چند نقطه از شهر كرمان دست به چپاول و غارت گشودند، و دو سال بعد در ولايت قندهار نيز آتش ناامني و اغتشاش بر افروخته شد.[33] گرگين خان ملقب به شاهنوازخان والي گرجستان، بيگلوبيگي قندهار شد. بر اثر بي عدالتي و ظلم و ستمي كه گرگين خان و افرادش بر عليه افاغنه در قندهار انجام دادند، ميرويس غلجائي سركردة آن گروه افاغنه از جان بستوه آمده بود. و در دربار شاه سلطان حسين عليه گرگين خان و ظلم و ستم و بي عدالتي او شكايت كرد. ولي در دستگاه سلطنت شاه سلطان حسين كسي به شكايت او رسيدگي نكرد.[34]
ميرويس از شاه سلطان حسين و دولتمردان او نااميد شد و براي زيارت به مكه رفت. ميرويس بعد از بازگشت از مكه وارد قندهار شد و گرگين خان را بقتل رسانيد. بعد از اينكه اين واقعه كيخسرو خان برادرزادة گرگين خان، با سپاهي مركب از گرجيها، عربها و فارسها براي سركوبي راهي قندهار شد.[35]
كيخسرو خان نيز نتوانست بر ميرويس پيروز شود، و در نتيجه بدست افغانان غلجائي كشته شد. كيخسرو خان شاهزاده گرجي بود كه در حكومت شاه سلطان حسين اعتباري بريا خود كسب كرده بود. بعلت پروري ارتش شاه سلطان حسين، و عدم مسئوليت پذيري آنان، موجب گرديد كه ارتش قزلباش از افغانان شكست را متحمل شود.[36]
ميرويس در سال 1128 هجريؤ قمري (1715 ميلادي) جان سپرد. عبدالعزيز برادر ميرويس، جانشين او شد. عبدالعزيز فردي صلح طلب بود، و در مقابل حكومت مركزي زود تسليم ميشد. بزودي وجهه خود را از دست داد. او توسط محمود پسر ارشد ميرويس در سال 1130 هجري، قمري بقتل رسيد، محمود جانشين عبدالعزيز شد.[38]
در اواخر سال 1133 هجري، قمري وارد در بار ايران شد. درباريان بتصور اينكه نماينده عثماني خواهان واگذاري چند ايالت ايران به عثماني مي باشد، سخت مضطرب و پريشان شدند. حضور كنسول روسيه يعني آورامف، دري افندي را وادار به پيش گرفتن روش احتياط آميزي نمود. دري افندي، پس از سه ماه مطالعه دقيق در مورد اوضاع ايران به قسطنطنيه بازگشتو به دولت عثماني گزارش داد، كه ايران كشوري متمدن و مترقي است، ولي رو به زوال مي رود، زيرا حكومت لايق و زمامداران دلسوز و از خود گذشته ندارد. در نتيجه ايالتهاي غربي كشور توسط عثماني تصرف شد.[39]
اوضاع ايرانبيش از پيش وخيم تر گرديد، طوايف بلوچ نيز شورش نمودند و پيوسته به ايالتهاي كرمان و لار حمله مي كردند. در سال 1134 هجري، قمري 400 سوار بلوچ به بندر عباس حمله كردند و اين بندر را به ويرانهاي تبديل كردند. بعلت هرج و مرج در ايران و همچنين عدم قانون منسجم و عدم حكومت مقتدر، باعث طغيان و شوره طوايق بلوچ ميشد.[40]
در سال 1133 هجري ، قمري ملك محمود سيستاني حاكم خراسان واقع در شمال شرقي ايران علم طغيان و شورش ب افراشت، و بعنوان اينكه بازمانده دو دمان صفاري است مدعي تاج و تخت ايران شد.[41]
در تابستان سال 1134 هجري، قمري (1721 ميلادي) آهالي شيروان به سركردگي داود خان بر ضد دولت علناً شورش كردند، و بعداً طوايف داغستان نيز به آنها پيوستند، و نيروئي مركب از 15000 نفر تشكيل دادند، و به شمالي حمله كردند،و حدو 4000 نفر از شيعيان را قتل و عام نمودند.[42]
حمله محمود افغان به كرمان و اصفهان
محدود افغان نه ماه شهر كرمان را به محاصره خود در آورد. اما موفق نشد شهر كرمان را تسخير نمايد. در اين مدت نه ماه محاصره كرمان، مردم كرمان بيست نور را با همراه نامه به اصفهان فرستاندن و از امناي دولت شاه سلطان حين استمداد جستند ولي سبب اختلاف ميان امناي دولت شاه سلطان حسين و سوءتدبير آنان لشگري مأمور به كرمان جهت ياري و كمك به مردم كرمان در برابر افغانان اعزام نشد. تا آخر فرماني از سوي شاه سلطان حسين و چاپاري به شيراز نزد لطفعلي خان كه بيگلربيگي فارس و برادرزادة فتحعليخان وزير اعظم بود، فرستادند،كه با قشون خود مأمور قلع و قمع افغانان در كرمان گردد. او از راه ني ريز و سير جان به جانب كرمان روان شد.[43]
در حوالي يا عين كه شش فرسنگي گواشير (كرمان) ميباشد.
برخوردي بين سپاه لطفعلي خان و محمود روي داد، كه در اين جنگ بسياري از فرماندهان سپاه لطفعلي خان افغانان كشته شدند.[44]
لطفعلي خان به شيراز رفت، و بقيه سپاه او در ميدان جنگ فرار نمودند. محمود افعان نيز خبر شورش فارسي زبانان قندهار را شنيد با سپاهش بسوي قندهار عقبهار عقب نشيني كرد، و اوضاع آنجا را سرو سامان داد. محمود با هشت هزار سپاه در سال 1133 هجري، قمري از راه سيستان به كرمان حركت كند.
مردم كرمان كه در اثر قطحي، از امداد سپاه دولتي مأيوس شده بودند، علماء و رؤساي آنان به استقبال محمود رفتند، و قرآن مجيد را شفيع قرار دادند. محمود به آنان اطمينان داد كه كاري به آنها ندارد و وارد شهر كرمان گرديد.
اين خبر به دارالسطنه رسيد، فتحعليان داغستاني معزول و چشمان خود را از دست داده يود. محمد قليخان شاملو قورچي باشي وزير اعظم انتخاب شده بود.
بعد از مشورت و اجازه از شاه سلطان حسين، رضا قلي خان يكي از بستگان محمد قلي خان با شش هزار سوار روامة فارس گرديد، تا از آنجا با لشگر فارس به كرمان بشتابند و بر قراوي افغان و محمود غلبه نمايند. اما وي در بين راه به مي گساري و شرابخواري پرداخت، و به عيش و عشرت گذراند، كرمان و محمود افغان را به فراموشي سپرد .[45] محمود افغان بعد از اشغال كرمان به طرف يزد حركت كرد.[46] مردم يزد برج و بارو و دروازههاي شهر را بر قواي افغانان بستند/ محمود افغان با همراه سپاهيانش بعد از نااميد شدن از شهر يزد به طرف اصفهان تاختند. در اين هنگان ارتش شاه سلطان حسين چنان تنبل و بيكاره بار آمده بود كه هيچگونه اميدي به آن ارتش نمي رفت. چند تن از روحانيون را به معركه فرستادند تا ساعت خوبي براي جنگ تعيين نمايند. همچنين از اسطرلاب و فالگيري و رمل نيز استفاده كردند، ولي مفيد واقع نشد.[47]محمود افغان بسوي پايتخت حركت كرد، و در 18 كيلومتري اصفهان در روستاي گلون آباد با قواي ايران روبرو شده.
نزديك شدن ناگهاني محمود افغان به اصفهان روحة ارتش شاه سلطان حسين را چنان متزلزل نمود، كه نيروهاي ارتش ايران در پيشروي دودل شدند.
سرانجام نيروهاي ارتش شاه سلطان حسين خواهي نخواهي براي جنگ با افغانان براه افتادند.[48]
فرماندهي سپاه ايران را محمد قليخان وزي اعتمادالدوله به عهده داشت.
شمار سپاهيان ايران از سوار و پياده و توپخانه – 000/50 نفر با 20 عدد توپ سنگين و سبك بود.[49]
افغانان به ستون يكم ارتش ايران كه فرماندهي آن با رستم خان بود يورش آوردند. عليمردان خان فيلي كه فرماندهي سمت چپ ارتش ايران را بر عهده داشت. پس از حمله شديد افغانان تحت فرماندهي عليمردان خان، او از ميدان جنگ بيرون شد و سپاهيان عليمردان خان نيز به هر سو پراكنده شدند.[50]
عبدالله خان والي خوزستان و يكي از فرماندهان ارتش شاه سلطان حسين بود، عبدالله خان مي توانست به كمك رستم خان بشتايد، او از پيشروي و كمك به رستم خان خودداري كرد، رستم خان بي كمك ماند در اين هنگام افغانان يورش شديدي به نيروهاي رستم خان وارد ساختند. رستم خان با 500 نفر از بهترين سوارانش كشته شد.[51]
سپاهيان ديگر چون سردار خود را كشته ديدند، از ميدان جنگ گريختند، سپاهيان ايران با بجا گذاشتن توپخانه فرار را ترجيح دادند.[52]
افغانان سپاهيان فراري ايران را تعقيب نمودند و عدهاي را بقتل رساندند. توپخانه ايران بدست افغانان افتاد. اردوي ارتش شاه سلطان حسين از هم پاشيد. نيروهاي كشته شده محمد قليخان در اين نبرد 15000 نفر بود. بقيه ارتش ايران كه پراكنده شده بودند بسوي پايتخت گريختند. محمود افغان روز بعد همه غنائمتوپخانه را برداشت و بسوي اصفهان پيشروي كرد.[53]
افغانان به پيشروي خود ادامه دادند و فرح آباد كه در سه كيلومتري اصفهان قرار داشت را اشغال كردند. محمود افغان دستور داد تا قواي افغان اصفهان را به محاصره خود در آورند.[54].
افغانان تمام روستاهاي اطراف اصفهان را غارت كردند. و بعد از برداشتن آذوقه براي خود، تمام آذوقهها و قوت روستائيان را سوزاندند، و روستائيان را بطرف شهر اصفهان روانه نمودند. بعد از شش ماه محاره شهر كه عده زيادي از مردم اصفهان كشته شدند. بقيه مردم اصفهان كه زنده كانده بودند، گوشت حيوانات مانند: است، گربه و سگ را مي خوردند.[55]
طهماسب بجاي آنكه در قزوين به جمعآوري نيرو بپردازد، بلهو و لعب پرداخت. طهماسب تمام وقت خود را صرف عياشي نمود، بطوري كه هيچ اقدامي براي نجات شاه سلطان حسين و پايتخت نكرد. در تاريخ سال 1135 هجري ، قمري مطابق با سال (1722) ميلادي مردم اصفهان بعد از تحمل مشقتهاي زياد، و خوردن گوشت اسب و ديگر حيوانات، براي تسليم بطرف اردوگاه افغانها در فرحآباد روي آوردند. شاه سلطان حسين بدست خويش تاج سلطنت را از سر برداشت و بر سر محمود گذاشت. سه روز پس از اين واقعه محمود ظفرمندانه داخل اصفهان شد و رسماً بر مسند سلطنت تكيه زد. طهماسب ميرزا پسر شاه سلطان حسين در تاريخ چهاردهم صفر سال 1135 هجري، قمري در قزوين خود را پادشاه ايران اعلام نمود.[56]
افغانان در قزوين به طهماسب حمله نمودند، عوام و مردم بازار قزوين با هم متحد شده، با شمشير چهار هزار تن از افغانان را به هلاكت رساندند. و شهر قزوين را از وجود افغانان پاك نمودند.[57]
بقيه افغانها، اوضاع قزوين را به محمود گزارش كردند، محمود متوحش شد، و دست به اقدامات شديد زد و چند تن از شاهزادگان صفوي را اعدام كرد. حدود سيصد تن از اشراف و نگهبانان شاه سلطان حسين را قتل و عام كرد. محمود به اين دليل شاهزادگان صفوياعلام استقلال نمايند، و حكومت محمود افغان را با كمك اشراف و نگهبانان ارتش قزلباش منقرض نمايند.[58]
پس از قتل شاهزادگان صفوي بر شدت اختلال روحي محمود افزوده شد. از لحاظ جسماني نيز قوايش به سرعت تحليل رفت. محمود پسر عمويش اشرف كه فرزند عبدالعزيز بود را به زندان انداخت. وضع تحمل ناپذير محمود، افغانها را به توطئه بر ضد وي بر انگيخت و بهميت جهت اشرف را از زندان آاد ساختند و از اشرف درخواست كردند كه بجاي پسر عمويش محمود سلطنت را قبول كند. اشرف نيز اين تقاضاي افغانان را پذيرفت.[59]
تسلط اشغالگران عثماني و افغان بر ايران، و جنگهاي پي در پي افغانان و عثمانيها با يكديگر، بهرهكشي وحشيانه افغانان و عثمانيها از مردم ايران، و درگيري فئودالهاي محلي ايراني با همديگر، تأثيربسيار بدي در وضع زندگي و مالي مردم ايران داشت. به غير از قبايل سني مذهب در گزين كه در اطراف همدان ساكن بودند، تاجران زرتشتي، افغانان هيچ گونه پايگاهي در ميان مردم ايران نداشتند.[60]
محمود افغان و پسر عمويش اشرف نتوانستند، حمايت اشراف قبايل چادرنشين و تجار ايراني و مأموران دولت را بخود جلب نمايند
افغانان فقط به قواي خود متكي بودند. حكومت افغانان بر ايران با استبداد خشن و اعمال زور همراه بود. اين حكومت با فشار و ترور عمومي حفاظت ميشد. اشرف همچنين سلطه عثمانيها بر كردستان، خوزستان، آذربايجان و قسمتي از ايران مركزي را به رسميت شناخت. شكستهاي افغانان از روسها و عثمانيها در زمان حكومت اشرف افغان، نتيجه شكاف و اختلاف بين نيروي نظامي افغانان بود.
از اين اختلاف قواي افغانان صدمه قابل ملاحظهاي ديد. افغانان اشرف را متهم به قتل محمود مي كردند. اشرف مي خواست، حسين خان قندهار كه برادر محمود بود را بسوي خود جلب كند، ولي موفق نگرديد. عامل ديگر جنبشهاي رهايي بخش كشاورزان و تودههاي مردم ايران بر عليه اشغالگران افغان باعث تضعيف، و بالاخره متلاشي شدن قشون افغانان گرديد. همين عوامل باعث شد كه افغانان نتوانند در برابر روشها و عثمانيها پايداري نمايند.
از بررسي وقايع دهة سوم قرن هيجدهم چنين استنباط ميشود كه رهايي و آزادي ايران از زير يوغ اشغالگران بيگانه بر اثر مبارات آزادي بخش تودههاي ايراني، كشاورزان روستائي و زحمتكشان شهري حاصل شد. اين مبارزات مردم ايران به آن معنا نيست كه مردم ايران هوادار شاهان صفوي بودند. زيرا ظلم و جور اقتصادي، اجتماعي و ملي دولت صفويه نارضايتي عميق تودههاي مردم ايران را بر انگيخته بود.
محمد علي حذين مي گويد: مردم ايران در نقاط مختلف هرگز به افغانان تسليم نشدند. به طور كلي افاغنه پيروزيهايي بدست آوردند، ولي هرگز آرامش نداشتند، و پيوسته در وحشت و ترس هجوم رعايا بودند.[61]
حكومت شاه سلطان حسين صفوي در اثر اختلافات دروني طبقه فئودال بي نهايت ضعيف شده بود. شاه سلطان حسين صفوي آلت دست اشراف بود. مبارزة فئودالها با همديگر، فتنهها و رشوه خواريهاي مأموران اداري، مالي باعث تضعيف دولت شاه سلطان حسين صفوي شده بود.[62]
شاه سلطان حسين سلطنت خود را زماني آغاز كرد كه اوضاع در ايران علي الظاهر آرام بود. عوامل طغيان در پي كسب قدرت بودند.[63]
وضع داخلي مملكت در سالاهي آينده رو به خرابي مي رفت. شاه سلطان حسين به امور مملكتداري علاقهاي نداشت. او تحت نفوذ شخصيتهاي مقتدر قرار داشت. دربار بر اثر تحريكات و مشاجرات خواجه سرايان دچار هرج و مرج بود
سپاهيان جز در پارهاي از نواحي سر حدي به فراموشي سپرده شده بودند. پس از اندك زماني سپاهيان به وضعي تنزل يافتند و تنبل شده بودند، كه هيج اميدي در اثر حمله دشمنان، به سپاهيان شاه سلطان حسين نبود
دولت شاه سلطان حسين صفوي بر نواحي دور دست ايران نفوذ نداشت، يا نفوذش بسيار ناچيز بود.
حكام و مأمورين، خدمتي به مردم انجام نمي دادند. براي تحصيل مقام خود، حكام و مأموران دولتي ملزم به پرداخت رشوه بودند.[64]
جادهها و راههاي كاروان رو امنيت نداشتند، همين موضوع باعث تضعيف تدريجي قدرت سلطنت گرديد. ايران در زمان سلطنت شاه سلطان حسين در آشفتگي و خرابي بسر ميبرد. در ايران نشاني از عدالت وجود نداشت. هر كس به دلخواه خويش زندگي ميكرد. بزرگان مملكت با همديگر اختلاف داشتند. شاه سلطان حسين نيز به فكر شهوات و صدور فرامين خويش بود. وضع اسف بار امور جامعه ايران و مسدود بودن راه چاره جويي به تظاهراتي كه حاكي از عدم رضايت عمومي توسط مردم بود، صورت گرفت.
تا برادر با كفايت شاه سلطان حسين يعني عباس ميرزا به سلطنت انتخاب شود، ولي اين اقدام مردم نيز به نتيجهاي نرسيد.[65]
طبقه فئودال ايران مبارزه را عليه اشغالگران افغان، عثماني ، و روس سازمان دهي نكرد. خلق زحمتكش ايران مستقلاً با قواي دشمنان ايران، افغانان، عثمانيها، به مبارزه پرداختند. مبارزة مردم غالباً در لباس «ادعاهاي دروغين» ظاهر ميشد.
مثلاً در ميان بختياري ها شخصي بنام سيد حسين ادعا كرد كه برادرشاه سلطان حسين است. اين شخص اصل و نسبش معلوم نبود. عده اي ولگرد و عوام الناس را دور خود جمع كرد. او در حوالي اصفهان عمليات خود عليه افغانان را آغاز كرد. سيد حسين در جنگ با افغانان كشته شد، و قواي سيد حسين توسط افغانان قلع و قمع گرديدند. مدعي دروغين ديگري بنام سيد احمد در شيراز با افغانان جنگ كرد، و متحمل ناكاميهاي زيادي شد. سيد احمد موفق شد. شهرهاي تبريز، كرمان و داراب را تصرف كند. سيد احمد در سال 1140 هجري، قمري خود را پادشاه ايران اعلام كرد. سكه بنام سيد احمد زدند، و خطبه بنام او خواندند. همدستان سيد احمد، لوطيها و ولگردان، و مردم عوام الناس بودند. سيد احمد در قطعه حسن آباد به محاصرة سي هزار تن از قواي افغان اشرف افغان در آمد. افغانان سيد احمد را به اسارت درآوردند، و در اصفهان اعدامش كردند.[66]
مدعي دروغين ديگري بنام صفي ميرزا از طايفه كراني بود. صفي ميرزا خود را پسر شاه سلطان حسين مي ناميد، صفي ميرزا در سال 1137 هجري، قمري از خليل آياد بختياري ادعاي شاهزادگي نمود. صفي ميرزا مي گفت كه نامه من اولاً ابوالمعصوم ميرزا بوده، بعد اسم صفي ميرزا را خود گذشتهام.[67]
محمد حسين خان حاكم بختياري از راه ساده لوحي با افراد بختياري خود مقدم او را گرامي و محترم داشت، و از صفي ميرزا اطاعت نمود.[68]
صفي ميرزا بر عليه افغانان و عثمانيها مبارزه كرد، او مردم را به مبارزه و جنگ عليه افغانان دعوت كرد. بيست هزار نفر دور صفي ميرزا جمع شدند. صفي ميرزا شوشتر، كهكيلويه، خرم آباد و شهرهاي ديگر را به تصرف درآورد، و خود را شاه ايران اعلام نمود.[69]
نادر به همراه شاه طهماسب در مشهد مقدس به سر مي برد. نادر اعلام كرد كه ادعاي صفي ميرزا خلاف واقع است و شاهزادگي منحصر به طهماسب ميرزا ميباشد. بدستور نادر در ماه محرم الحرام سال 1140، قمري صفي ميرزا را خوانين بختياري بقتل رساندند.[70]
شخصي بنام محمد علي رفسجاني مشهور به صفي ميرزاي ثاني، در سال 1142 هجري، قمري با لباس درويشي وارد شوشتر شد.
عدهاي از اوباش و الواط دور او جمع شدند و ادعاي صفي ميرزاي ثاني را تصديق كردند. حاكم شوشتر با شنيدن اين خبر وحشت زده شد، تصميم گرفت كه صفي ميرزاي ثاني را تنبيه نمايد، او فرار نموده به حويزه رفت. صفي ميرزاي ثاني در حويزه نماند، از راه بصره به بغداد رفت. دولتمردان عثماني بدليل اينكه شاهزاده ايران، پناه به دولت عثماني برده است. بدون تحقيق شاهزادگي او را تصديق نمودند. عثمانيها، صفي ميرزاي ثاني را به دربار عثماني احضار كردند. و در شهر اسكودار در حوالي اسلامبول به صفي ميرزاي ثاني اسكان دادند، و براي وي مواجب تعيين كردند، بعد محمد علي رفسنجاني يا صفي ميرزاي ثاني را عثماني به يمن فرستادند.[71]
شخصي بنام شامل كرام كه يك تاجر بود، خود را برادر شاه سلطان حسين صفوي اعلام كرد. نزديك هزار نفر به او پيوستند. شامل كرام موفق شد سواحل خليج عمان را بتصرف درآورد. سپس شامل كدام به سيستان و بلوچستان رهسپار شد. در سيستان بين شامل كدام و فردي بنام عبدالله خان كشمكش نظامي رخ داد. هنگامي كه شامل كدام آگاهي يافت، كه اشرف قشون نسبتاً بزرگي براي سركوبي او به سيستان و بلوچستان اعزام كرده است، شامل كدام به هندوستان گريخت.[72]
2-2- سابقة اين افشار و تبار نادر:
رشيدالدين فضل الله مورخ معروف افشارها را «قبايل ترك كه در دشتها پراكنده اند» ميداند و مي گويد (اوشار) مؤسس قبيله در جناح چپ ارتش آغوز كه از سران معروف ترك به شمار مي رود جنگيد. ابوالقاضي بر آنست كه كلمه اوشار كه افشار از آن مشتق شده است يعني «كسيكه كاري را بسرعت انجام ميدهد». در قرن سيزدهم افشارها بر اثر پيشرفت مغولها بطرف باختر روي آورده و نخست در آذربايجان اقامت گزيده و سپس در نقاط مختلف ايران پراكنده شدهاند. يكي از فرماندهان نيروي شاه طهماسب اول نيز خليل بيگ افشار بود كه تقريباً رياست 000/10 خانوار قبيله خود را داشت و مدتي فرماندار ايالت كهكيلويه بود.[73]
ميرزا مهدي خان عقيده دارد، نادر از اين قرقلوي اويماقي افشار، و افشارها از تركمنانان بودند. مسكن قديم اين افشار تركستان كوچ كرده، در آذربايجان مسكن اختيار كردند شاه اسماعيل صفوي ايل افشار را به خراسان كوچ داد. ايل افشار در ايبورد كه در شمال مشهد مقدس قرار دارد، مسكن اختيار كردند. [74]
تا با غنائم خزانه را پر نمايد. نادرشاه در سال 1149 هجري، قمري، از جنگ بين قبايل افغان غلزاي و ابدالي استفاده كرد، هرات و قندهار را متصرف شد. سپس هندوستان را كه درگيرو دار زوال اقتصادي و سياسي بود مورد حمله قرار داد.[75]
نادرشاه خانشين بخارا كه در آن زمان ابوالفيض خان بر آن حكومت مي كرد، را متصرف شد. خوارزم و خيوه كه بر اثر جنگهاي داخلي ويران شده بودند، توسط نادر شاه در سال 1152 هجري، قمري تسخير شد، و جز و دولت نادرشاه شدند.
نادرشاه بعد از تسخير هندوستان و آسياس ميانه، تصميم به تسخير داغستان گرفت. در اثر مبارزات و مقاومتي كه مردم داغستان از خود در برابر قشون نادرشاه نشان دادند، نادرشاه از داغستان شكست خورد، و شروع به عقب نشيني از داغستان نمود.
عليمردان خان نامه نادرشاه را تسليم محمدشاه كرد، محمدشاه نيز، جواب نامه نادرشاه را نداد و تصميم گرفت، تا پايان محاصره قندهار جواب نامه نادرشاه را بدهد.
عليمردان خان اصرار كرد كه به ايران بازگردد، ولي دربار هند مانع حركت او به ايران شدند.
نادرشاه نيز بعد از يكسال به عليمردان خان دستور داد كه به ايران بازگردد، و جواب مثبت يا منفي محمدشاه را به نادرشاه اعلام نمايد.[76]
بعد از مراجعت عليمراد خان نادرشاه محمد عليخان قوللر آغاسي فرزند اصلان خان را كه از امراي ايران بود، را به سفارت هندوستان مأمور كرد.[77]
افاغنه قندهار كه به سمت كابل فرار كرده بودند، عده اي از سپاهيان جنگجوي نادر براي تنبيه افغانان مأمور گشتند. هزار نفر از افغانان غلجائي را سپاه نادر در اطراف مرز هندوستان، بين كوهها به هلاكت رساندند. سپاه نادر از افغانان مال و اسير گرفتند و بقيه افغانان به غزنين و كابل فرار نمودند.[78]
در خلال اين اوضاع و احوال معلوم گرديد كه از دولت محمدشاه گوركاني كسي نمي تواند مانع تاخت و تاز افغانان شود. جنگجويان نادر اوضاع مملكت هندوستان را به نادر گزارش كردند. سپس نادر محمدخان تركمان را به عنوان سفير از راه سند روانة هندوستان كرد. محمدخان تركمان از جانب نادر مأموريت داشت چهل روز بيشتر در هندوستان توقف نكند، و زود جواب از پادشاه هندوستان را دريافت نموده و به نادرشاه گزارش نمايد. محمدخان تركمان وارد هندوستان شد و محمدشاه گوركاني از مرخص كردن محمدخان تركمان ممانعت كرد. چون يكسال از رفتن محمدخان تركمان به هندوستان گذشت. در اوايل محرم سال 1151 هجري، قمري نادرشاه بعد از فتح قندهار، دستور داد كه محمدخان تركمان بايد از هندوستان برگشته و پاسخي كه از دولت گوركانيه صادر شده باشد، مبني بر اينكه از فرار افغانان به هندوستان ممانعت نمايند، بعرض نادرشاه برساند.
سه نفر از سپاهيان نادر مأموريت يافتند به هندوستان بروند و دستور نادرشاه را جهت مراجعه محمدخان تركمان به وي ابلاغ دارند[79].
سپس سپاهيان نادر در شش فرسخي غزنين مستقر شدند، و شاهزاده نصرالله ميرزا مأموريت يافت كه افاغنه غوربند و باميان را تنبيه نمايد. باقرخان حاكم غزنين از آمدن سپاهيان نادرشاه مغلوب و وحشت زده شد و فرار نمود.
سادات و علماء و رؤسا و اعيان غزنين خدمت نادر شاه آمده با هوايي خواهان عفو و عنايت نادرشاه بودند، كه نادر شاه آنان را مورد عنايت خود قرار داد.
عده اي از افاغنه كوهستانهاي غزنين كه سركشي نموده بودند، توسط سپاه نادرشاه تنبيه شدند. عده اي ديگر از سركشان افغان در كوه سياه سنگ با توپ و تفنگ عليه سپاه نادر وارد جنگ شدند. نادر نيز نصرالله ميرزا را مأمور كرد كه قلعه هاي افغانان سركش را تصرف نمايد و آنان را سركوب نمايد و نصرالله ميرزا نيز افغانان را سركوب كرد و آنان را به اطاعت نادرشاه درآورد.[80]
ماجراي تسخير قندهار و ديگر شهرهاي افغانستان نادر را بر آن داشت، كه به تسخير هندوستان بينديشد. وزير كمرالدين خان (قمرالدين خان) در امپراتوري هندوستان، غرق در شرابخواري و عياشي با زنان و لذت شكار به سر مي برد و روزگار را در نهايت بي كفايتي مي گذرانيد و مملكت را به هرج و مرج كشانيده بود. اين سبك كار و زندگي، محمدشاه امپراتور هندوستان را ناچار كرد تا نظام الملك، يكي از وزيران خود را، تنها كسي كه مي توانست به دربار سروساماني بدهد، احضار نمايد. اين وزير با دل آزردگي و خاطري رنجيده از دربار كناره گيري كرده بود. هنگاميكه فرمان امپراتور را دريافت، فرمانروائي خود را به فرزندش، قاضي الدين خان، سپرد، و درخواست شاه را پذيرفت و به پايتخت برگشت و به حضور امپراتوطر بار يافت، و به لقب «وكيل مطلق»، مقامي بالاتر از وزير، مفتخر شد. وي پيش بيني نكرده بود كه مقام تازه چه دردسرها و چه گرفتاريهايي خواهد داشت.[81]
خان دوران سرفرمانده ارتش، در نزد محمدشاه گوركاني پادشاه هندوستان، از همه عزيزتر بود، و هيچ موضوعي را از امپراتور دريغ نمي كرد. در تمام كارها خان دوران با امپراتور مشورت مي كرد، و محمدشاه گوركاني نيز گفته هاي خان دوران را قبول ميكرد. اميران و سران ديگر مملكت و دربار هم در خوش گذراني و عياشي به سر مي بردند و روزگار خود را با زنان و يا با دلقك ها و مسخره چي هاي خوش طبع مي گذرانيدند.[82]
نادرشاه وقتي كه دريافت، محمدشاه گوركاني در مورد تنبيه افغانان ناتوان است و هيچ اقدامي از سوي محمدشاه گوركاني عليه افغانان ياغي صورت نگرفته است، و پاسخي از سوي پادشاه هند دريافت نكرده است، نادرشاه دستور دادنامه اي بدين مضمون براي پادشاه هندوستان نوشتند، كه توسط پادشاه هندوستان هيچ تنبيه اي در مورد افغانان ياغي و سركش صورت نگرفته است و سفير ايران را يكسال در دربار نگه داشته ايد. و جواب نامه را نيز نفرستاديد. همانا اين اعمال منافي دوستي و يگانگي مي باشد.
نادر در نامه اش به پادشاه هندوستان يادآور شد كه هدف تنبيه افغانان در قندهار موردنظرش بود، و مقاصد ديگري را دنبال نمي كرده است، و باز همان دوستيها با دولت هندوستان موردنظرش مي باشد.[83]
هدف نادرشاه از تصرف هندوستان تنبيه افغانان نبود كه از مرز ايران به هندوستان فرار كرده بودند، بلكه سياست نادرشاه اين بود كه به جواهرات و به طلا و نقره و ساير اموال هندوستان دست اندازي نمايد. چرا اينكه عده اي از سپاهيان در اثر جنگلها كشته شده بودند و وضع مالي نادرشاه وخيم بود. قحطي، كمبود غلات و آذوقه در ايران وجود داشت.[84]
مسخر كردن شهر پيشاور توسط سپاهيان نادرشاه، محمدشاه گوركاني و دربار او را سخت هراسناك كرد. بدين جهت اختلافات و فتنه هاي دربار محمدشاه موقتاً كم شد. همه اين عقيده را داشتند كه بايد هر چه زودتر به مقابله با دشمن برخاست و به سوي سپاهيان نادرشاه شتافت، فرمان هاي بسيج داده شد و بي درنگ هم انجام گرفت، توپخانه را به راه انداختند، جنب و جوش در دستجات ارتش پديدار گشت، نظام الملك، خان دوران، و ساير اميران و فرماندهان ارتش، با يك ارتش دويست هزار نفري در روستاي كرنال كه در 200 كيلومتري دهلي قرار داشت چادر زدند.[85]
بامداد روز پانزدهم ذي الحجه سال 1151 هجري، قمري نادر قواي خود را به سه لشگرها تقسيم كرد. نصرالله ميرزا را مأمور كرد به فرماندهي يكي از لشگرها به طرف كرنال جلو راند و خود به فرماندهي يك لشگر ديگر به طرف جنوب پيش رفت تا از مواضع دشمن خبردار شود و به ميدان نبرد سركشي نمايد.[86]
اگر اهل دهكده اي هجرت مي كردند، جريمه آن دهكده را از شهري مي گرفتند، كه آن دهكده تابع آن شهر بود. همه جا در اختلال و همه پريشان حال بودند. در بين راه اصفهان به فارس نادرشاه ستم هاي شگرفي نمود. نادر شنيده بود كه شاه عباس اول در شكار زبردست بود، در دورة پادشاهي شاه عباس از كلة حيوانات كه خود شكار كرده بود، در چندين شهر مناره هايي از سر حيوانات بر پا ساخته بود. پس نادر شاه نيز بر آن شد كه به نوبت خود بناهايي به آن نظم بسازد، ولي نه از كلة حيوانات. بلكه از كلة مردمان، و بلندي آن را خود معين كرده بود، كه سي پا باشد.
نادرشاه چهل و پنج روز در اصفهان ماند، و در آن مدت ظلم و ستم زيادي به مردم اصفهان روا داشت، اين ظلم و ستم ها و تعدي ها يا به فرمان نادرشاه بود و اگر هم به دستور نادرشاه نبود، سپاهيان نادرشاه اين ظلم و ستم ها را عليه مردم اصفهان انجام مي دادند، و نادرشاه هم مرتكبان جنايات را بازخواست و مجازات نمي كرد.[87]
بدگماني ها نسبت به ستمكاري هاي نادرشاه رو به افزوني گذاشته بود. هر روزي، روز زوال و پايان چند خانواده بود. با زن پادري مي گويد: باري نشد كه من از قصر بيرون آيم و نعش بيست و پنج يا سي مرد نبينم كه برخي به امر نادرشاه خفه شده بودند، و برخي ديگر به دست سربازان نادر كشته شده بودند.[88]
نادر شاه بعد از جناياتي كه در اصفهان انجام داد، راهي شيراز شد و از شيراز هم راهي كرمان شد و عده زيادي از مردم كرمان را گردن زد، و از سرهاي آنان كله منار درست كرد. بعد از كرمان نادرشاه راه مشهد را پيش گرفت. در طبس نادرشاه با خانوادة خود ديدار كرد، و تمام پسران خود را كه سيزده تن بودند، احضار كرد.
پادشاه به دقت به صورت هاي آنان نگريست، و به سه تن از فرزندان ارشد خود بخشيدن تاج پادشاهي را خواست، ولي آنان نپذيرفتند. و سبب جواني و تجربة اندك را بهانه كردند، و گفتند براي فرا گرفتن اسرار جهانداري طول زمان و زندگي بايد انجام داد، تا در ساية تعليم پدر، هنر پادشاهي را آموخت. چون آنان خوف داشتند كه به سرنوشت رضا قلي ميرزا برادرشان گرفتار آيند يا كور يا كشته شوند. به همين دليل از پذيرفتن سلطنت خودداري كردند. نادرشاه در مشهد نيز جناياتي كه در اصفهان و كرمان انجام داده بود تكرار كرد.[89]
عده زيادي از مردم بيگناه را به قتل رسانيد. سرداران و سربازان نادرشاه هم از او بيمناك شدند. توطئه اي سري و پنهاني عليه شاه در حال شكل گرفتن بود، كه نادرشاه هم به اين توطئه ظنين و بدگمان شده بود.
نادرشاه به صالح خان كه مباشر و ناظر او بود شك نداشت، نادرشاه از محمد قلي خان كه خويش او بود، و سرداري نگهبانان او را داشت، ظنين و بدگمان شده بود، چون او مردي رشيد و جنگجو بود، و قدر و ارزش نظامي داشت، و سركردگان نادرشاه عموماً براي محمدقلي خان احترامي به سزا قائل بودند. نادرشاه مي خواست از آن فتنه جلوگيري نمايد. نادرشاه در اردوي خود چهار هزار تن سپاهي از افغانان داشت كه اين افواج سپاهي افغان به نادرشاه وفادار بودند. افغانان با قزلباش ها دشمن بودند. نادرشاه تمام سرداران افغان را به حضور طلبيد و به آنان گفت: «من از نگهبانان خود خرسند نيستم و چون علاقه و درستي و صداقت و دليري شما بر من هويدا است. شما را مأمور مي كنم كه فردا هنگام بامداد همه صاحب منصبان ايران (قزلباش) را بازداشت نمائيد و به زنجير بكشيد، و اگر احياناً كسي از ايشان گستاخي نمايد و در مقام مقاومت برآيد از كشتن او دريغ نكنيد[90].
مقصود محافظت شخص من است و من مراقبت جان خود را به شما مي سپارم.» سرداران افغان از چنين اظهار لطف و مهرباني نادرشاه و اعتماد شخص نادرشاه شاد شدند، و زود سربازان خود را مجهز و آماده ساختند.[91]
سياست مذهبي نادرشاه اين بود كه تمام فرقه هاي اهل تسنن و شيعه را با همديگر متحد كند. چون در سپاه نادر عده اي افغان، تركمان و ازبك كه سني مذهب بودند، خدمت ميكردند. نادر بعد از تاج گذاري در دشت مغان گفته بود: از زمان رحلت حضرت پيامبر (ص) چهار خليفه بعد از يكديگر متصدي امر خلافت شده اند، كه مردم هند و عثماني و تركستان همگي به خلافت ايشان قايلند. در ايران هم سابقاً مذهب تسنن رايج و متداول بوده، مرحوم شاه اسماعيل صفوي، در مبادي حال براي صلاح دولت خود مذهب تسنن را متروك، و مذهب تشيع را شايع و مسلوك ساخته بود.
بعلاوه آن سب و رفض خلفاي راشدين، كه فعل بيهوده و ماية مفاسد است، در ميان جمعي از عوام و اوباش ساري و جاري كرده بود، سرزمين ايران را به خون و فتنه و فساد آميخت، و مادام كه اين فعل مذموم انتشار داشته باشد. اين اختلاف از ميان مسلمانان رفع نخواهد شد.[92]
هرگاه آهالي ايران به سلطنت ما راغب، و آسايش خود را طالب باشند، بايد اين ملت مخالف مذهب تسنن نباشند، چون مذهب تسنن مذهب نياكان نادرشاه بوده است.
ليكن چون حضرت امام جعفر بن محمد باقر (ع) از ذرية رسول اكرم (ص) و تمام ملتها او را ستايش مي كنند، و مردم ايران به مذهب جعفري هستند، حضرت امام جعفر صادق (ع) را رئيس مذهب خود مي دانند.
در فروعات مقلد طريقه و اجتهاد حضرت صادق (ع) مي باشند.[93]
نادرشاه حتي تعاليم يهود و مسيحي را بررسي نموده و به فهم حقايق مشترك اديان اهتمام ورزيد. نادر دستور داد از هرگونه تفرقه و اختلاف وحدت بين مسلمين پرهيز شود. نادر وحدت بين مذاهب اسلامي، خاصه شيعه و سني را درك كرد، و آن را از هدفهاي مهم سياست خود قرار داد.
نادرشاه براي حفظ كشور از دستبرد همسايگان، و براي برانداختن اختلافات سياسي بين ايران و كشورهاي همسايه كه شايد علت آن را اختلافات مذهي مي دانست اتحاد مذاهب را لازم مي شمرد.
نادر اساساً در مذهب عقايد ثابت و پابرجائي نداشته است. نادر بر آن بوده است كه مذهب جديدي بهتر از مذاهب عصر خويش درست كند.[94]
نادر مي خواست از اسلام و مسيحيت، ديني تازه بنيان گذاري كند. نادر در سال 1153 هجري، قمري (1740 ميلادي) دستور داد انجيل را به فارسي ترجمه كنند.[95]
قيام كرمان: روز دهم محرم سال 1160 هجري، قمري نادر از اصفهان بطرف يزد و كرمان رهسپار گرديد. نادر در هر مكاني كه توقف مي كرد با خشونت و غضب روزافزون به قلع و قمع شورشيان پرداخت. در كرمان نادر دست به اقدامات شديدي زد و عده زيادي از مردم بيگناه را به هلاكت رسانيد. زيرا شورش سال 1159 هجري، قمري مردم كرمان از ذهن نادر محو نشده بود. نادر نسبت به خارجيان مقيم ايران نيز سختگير بود. و از آنان ماليات بسياري مطالبه مي كرد.
مراسم عيد نوروز در حومه كرمان برگزار گرديد، ولي اين عيد براي ايرانيان مبدل به عزا شد.[96]
يكي از اعضاي سفارت روس مي گويد: در روز چهاردهم مارس، سي نفر از جمله چهار خان، سه سلطان، و يك چاوش باشي كشته شدند. دوازده نفر هم در طي يك روز چشمان خود را از دست دادند. اين اعمال نادر شاه همه روزه تكرار مي شد. نادرشاه به هيچ كس و هيچ مقامي، حتي به نظاميان خود رحم نمي كرد. چشمان آنان را از حدثه در مي آورد و سپس خفه شان مي كرد. در كرمان از كله هاي انسانها منار درست كرده بود. درآوردن چشم و كشتن انسانها همه روزه انجام مي گرفت.[97]
همچنين در كرمان نادر هفتصد نفر از مردم كرمان را به قتل رسانيد.
و از كله هاي مردم منارها درست كرد. نادر آقا فتحعلي كه كلانتر شهر كرمان بود را به قتل رسانيد. گناه آقاي فتحعلي اين بود كه در سال 1160 هجري، قمري شب سه شنبه نهم ربيع الاول شب قتل عمر با تحويل سال نو و جشن نوروز مصادف شده بود، آقا فتحعلي دست و پاي خود را حنا گذاشته بود. نادر خيال كرد به دليل قتل عمر كه در نهم ربيعالاول بود، آقا فتحعلي دست و پاي خود را حنا گذاشته است. به همين دليل فحش زيادي به سلاطين صفويه داد، كه چرا روز نهم ربيع الاول عيد نوروز را قرار دادند، و آقا فتحعلي را با طناب خفه كردند. منشي بنگاه تجارتي هلند، به چوب فلك بسته شد و چندان چوب خورد تا مرد. بهانه نادر اين بود كه چرا يكي از اشراف ايران مبالغ گزاف پول خود را به آن منشي سپرده است.[98]
جماعت زرتشتي كه در كرمان بودند، مجبور شدند به دستور نادرشاه دويست تومان ماليات بدهند، محصلان مالياتي نادر به ضرب شكنجه اين ماليات را از زرتشتيان اخذ كردند.
در كرمان به اطلاع نادر رساندند كه سه هزار خانوار زرتشتي به علت غضب و خشم نادرشاه از كرمان به ولايت نيمروز يا سيستان فرار كرده اند.[99]
قيام اصفهان:
نادر در زمستان سال 1159 هجري، قمري وارد اصفهان شد، نادر مدت چند هفته در شهر اصفهان توقف كرد. در شهر اصفهان بود كه علائم اختلال فكري در نادر ظهور كرد.[100]
هانوي مي نويسد:
«بر اثر كثرت كار و جنگهاي دائمي و انديشه هاي زياد و همچنين كسالتي كه به نادر عارض شد، يكنوع خشم و غضب دائمي و يك بيقيدي عجيب نسبت به بدبختي و درد و رنج اتباعش در نادر پديد آمد. براي فرو نشاندن آتش خشم خويش دست به ظلم و ستمهاي وحشت انگيزي زد. نادر هنگام توقف در اصفهان ظلم و شكنجه را از حد گذرانيد. هر كسي كه از خانه خود بيرون مي آمد با مناظر وحشتناكي از كشته ها كه در خيابانهاي اصفهان پراكنده بودند، روبرو مي شد كه به دستور نادر و افسران نادر كشته شده بودند.[101]
قيام فارس:
در سال 1157 هجري، قمري قيامي در فارس صورت گرفت، كه همه ايالت فارس بويژه شيراز، حويزه، شوشتر و حتي لار و سواحل خليج فارس را نيز دربرگرفت.[102] انگيزه اصلي قيام مردم فارس را، تحليل گران، ماليات بندي جديد نادر دانسته اند و نوشته اند كه[103]:
اين ماليات ها براي مردم سنگين بود. علت مستقيم قيام، شكنجه و كتك زدن مردم بود كه ماليات بگيران شاه براي دريافت ماليات بدان متوسل مي شدند. قيام كنندگان در همه جا محصلان مالياتي نادرشاه را به قتل مي رساندند.[104]
چادرنشينان قبيلة فيلي با يكديگر متحد شدند و حدود 20 نفر از ماليات بگيران نادرشاه را به قتل رساندند. ساير قبايل فارس نيز به قيام كنندگان پيوستند. تعداد قيام كنندگان به سرعت افزايش يافت. حدود 10 هزار نفر قيام كننده از تقي خان حاكم فارس تقاضا كردند كه قيام مردم را رهبري نمايد.[105]
تقي خان كه از اعيان بزرگ مملكت بود، و خانواده او يكي از قديمي ترين خانواده هاي ايران به شمار مي رفت. رتبه و مقام شايسته اي داشت و نادرشاه حكومت تمام نواحي منتهي به خليج فارس و شيراز را به وي تفويض كرده بود.[106]
تقي خان مسئول جمع آوري ماليات نيز بود. فرمان نادرشاه مبني بر جمع آوري ماليات، كشور را ويران ساخته بود و مردم ايران را دچار بدبختي عظيمي كرده بود. مردمي كه قدرت پرداخت ماليات را نداشتند، فرزندان خود را به تجار اروپايي و هندي فروختند. اخاذي، آزار و آدم كشي ماموران خزانه، مردم را خشمگين كرده بود. پيوستن اعضاي قبايل چادرنشين به قيام كنندگان حاكي از آن است كه ماليات بندي نادرشاه در سال 1156 هجري، قمري كوچ نشينان را مانند بوم نشينان به زحمت و سختي انداخته بود.[107] قيام كنندگان، خانه محمدتقي خان حاكم فارس را در ميان گرفتند و از او خواستند كه رهبري شورش را در دست گيرد. اما در شرايط و اوضاع و احوالي كه پيش آمده بود، تقي خان چاره اي جز همكاري با مردم شورشي نداشت.[108]
مجموع مالياتي كه نادر از ايالت فارس مي خواست، بيشتر از نصف مالياتي بود كه معمولاً از 3 الي 4 ايالت بزرگ و از جمله فارس مي گرفتند. هركس كه وجوه مالياتي را پرداخت نمي كرد، چشمش را از حدثه بيرون مي آوردند. تقي خان مي دانست كه گردآوري ماليات در شرايط جديد ميسر نيست، و از سويي مي دانست كه اختلاف مبلغ را از او خواهند گرفت، لذا خود سر به شورش برداشت و رهبري قيام را به دست گرفت.[109]
تقي خان پس از تصرف مسقط، كلبعليخان حاكم مسقط را كه با تقي خان همدستي نكرده بود، به قتل رسانيد. تقي خان خواست رستم خان فرمانده ناوگان ايران را نيز با خود همراه سازد و كشتي هاي جنگي نادر را تحت تسلط خويش درآورد، لكن رستم خان از خيانت به نادر خودداري كرد و با ناوگان خود از دسترس تقي خان دور شد.[110]
شورشيان در شيراز با نهايت رشادت از خود دفاع نمودند. از لحاظ عده، شورشيان در مقابل قواي مهاجم كمتر بودند. شورشيان توانستند به مدت چهار ماه و نيم پايداري نمايند.[111]
چند نفر چاپار خبر شورش تقي خان حاكم فارس را به اطلاع نادرشاه رساندند. كه تقي خان از فرمان نادر شاه سرپيچي نموده، و راه عصيان و مخالفت را انتخاب كرده است. نادر اين سخن را كذب و دروغ دانست، چرا كه به تقي خان كمال اعتماد را داشت. چرا كه تقي خان را از مستوفي گري به فرمانروايي كل ايالت فارس صاحب اختيار نموده بود.[112]
با توقف اردوي نادرشاه در حوالي دربند، كلبعلي خان كوسه احمدلوي افشار از طرف نادرشاه به عنوان سردار ايالت فارس انتخاب گرديد.[113]
تقي خان چون مدتي در سمت خود باقي مانده بود، بيشتر كارها و امور ايالت فارس را مختل كرده بود. نادرشاه محمدحسين قرقلوي امير آخورباشي كه از روسيه برگشته بود، را به عنوان سردار ايالت فارس تعيين نمود. و كلبعلي خان و تقي خان را به دربار احضار نمود. تقي خان با سپاهيان فارس كلبعلي خان را به قتل رسانيد، و از نيت تقي خان با خبر گشت. محمدحسين خان حقيقت ماجرا را به نادرشاه گزارش كرد.[114] قواي نادر در روز بيستم جمادي الاول سال 1157 هجري، قمري حمله ي بسيار شديدي عليه شورشيان ترتيب دادند. شورشيان را ناگزير به تسليم نمودند، شهر را به طور كلي تاراج كردند. بسياري از اهالي فارس را سپاهيان نادر از دم تيغ گذرانيدند. و از كله هاي مردم دو برج ساختند.[115]
سپاه نادر باغهاي پيرامون شهر را با خاك يكسان كرد. پس از اين خرابيها طاعون شهر شيراز را فرا گرفت و 14000 تن از اهالي را به هلاكت رسانيد.[116]
تقي خان مدتي در قطعه اي پنهان شد و سپس دستگير شد، به دستور نادر شاه تقي خان از يك چشم كور گرديد، و از مردانگي خنثي شد، و فرزندان او را در اصفهان به قتل رساندند و سپس او را به پيشگاه نادر شاه بردند.[117]
هنگامي كه نادر از دربند عازم جنگ با عثمانيها بود محمد عليخان قرقلو افشار را بعوان اكم در بند تعيين نمود و عدهاي سپاهي را به متابعت و پيروي از محمد عليخان مأمور نمود. نادر حيدر بيك افشار را بعنوان جاكم ايالت شيروان منصوب كرد، و عنوان خاني به حيدر بيك افشار بخشيد. شخصي بنام سام كه نسبش معلوم نبود در آذربايجان ادعاي شاهزادگي كرد و خود را پسر شاه سلطان سين ناميد. ابراهيم خان بيني او را قطع كرد او را بي دماغ كرد او را بي دماغ كرده، مرخص نمود. سام ميرزا به جانب داغستان رفت، و در ميان ازگيها بسر مي برد.[118]
شخصي بنام محمد ولدسرخاي كه در كوه و جنگل آواره بود، سام ميرزا را تحريك نموده، خواستار شورش و طغيان بر عليه نادرشاه برآمدند. آنان همچنين مردم دربند و طبرسران را تحريك نموده كه بر عليه نادر شورش نمايند.[119]
محمد ولد سرخاي و سام ميرزا با نامههايي به اهالي شيروان مردم آنجا را نيز تحريك به شورش نمودند. تا اينكه اين شورشها را محمد عليخان بعرض نادرشاه رسانيد.
شورشيان حيدرخان را بين شماخي و شابدان گرفته، محبوس نمودند. و بعد از چند روز او را بقتل رساندند، و اموال حيدر خان را غارت كردند. محمد ولدسرخاي با سام ميرزا به شيروان آمدند. اهالي طبرستان و شابدان به اطاعت سام ميرزا و ولدسرخاي در آمدند. مردم در بند نيز چون خير شورش مردم طبرستان و شابدان را شنيدند دست به شورش و طغيان زدند مردم دربند قطعه قير كه عدهاي از جماعت افشاريه در آن خدمت مي كردند را بقتل رساندند قطعه قير را بتصرف درآوردند، و به سام و محمد ولد سرخاي ملحق شدند. محمد عليخان عدهاي از رؤسا و اشرار دربند را كور كرد و روانة مغان ساخت و خود به استحكام قلعه پرداخت. و حقيقت اوضاع را به عرض نادرشاه رسانيد.[120]
اگر چه عاشور خان افشار پاپالو سردار آذربايجان آذربايجان، كه در ايروان بود، با شنيدن اين اخبار با افرادي كه در اختيار داشت براي قلع و قمع شورشيان به همراهي بيگلربيگي گنجه كه مشغول ساختن پل بود، با كريم خان افشار، و فتحعلي خان افشار چرخمي باشي و جمعي از خوانين و پانزده هزار نفر از جنگجويان به جهت سركوبي شورشيان شيروان عازم آنجا شدند. شاهزاده تصرالله ميرزا در تبريز بود و سپاهيان را جهت سركوبي شورشيان شيروان فرماندهي ميكرد. سپاهيان عاشورخان و فتحعلي خان در شيروان با شورشيان و ازگيان جنگ نمودند، و عدهاي از شورشيان را به قتل رساندند. محمد ولدسرخاي زخمي شد و با عدهاي از نفرات خود فرار نمود. سام ميرزا نيز با عدهاي معدود به گرجستان گريخت. سپس قلعه آقسورا را افراد عاشورخان بتصرف درآوردند و جمع كثيري از ازگيان را كه به محافظت قلعه مي پرداختند. زنده دستگير كردند.[121]
3-1- اوضاع سياسي ايران در زمان علي شاه:
بعد از آنكه عليقلي خان شاهزادگان نادر شاه را بقتل رسانيد، در بيست و هفتم جمادي الثاني سال 1160 هجري، قمري در مشهد تاج گذاري كرد. عليقلي خان خود را عليشاه ناميد. سكه و خطبه بنام خود خواند. در آن تاريخ پانزده كرور نقد مسكوك، كه هر كروري پانصد هزار تومان بود، در خزاين كلت موجود بود. سواي جواهر خانه و باقي تحايف و نفايس، كه بيشتر از حساب و قياس محاسبان بود، و در انديشه نمي گنجيد، چندين قطار شتر حامل دفتر و سر رشته آن بود، علي شاه تمامي نفوذ و اسباب نادري را از كلات حمل و نقل و به مشهد مقدس آورد. علي شاه از مضمون «همانا خداوند مسرفين يا اسراف كنندگان برادران شياطين هستند»، را نا شنيده انگاشته بود، دست به تبذير و اسراف گشود، و به هر فرومايه و شريف بخشش نمود.[122]
نقره خام را به بهاي شلغم پخته و گوهر شاهوار را بجاي سنگ و سفال بخرج داده بود.[123]
علي شاه حسنعلي بيك الممالك را با سهراب خان گرجي غلام خود را، نظام بخشي امر سلطنت ساخت، و خودش هم به عيش و عشرت پرداخت.[124]
علي شاه هنگام جلوس بر تخت سلطنت فرماني صادر كرد، و در آن از ستم و جور نادر اظهار انزجار نمود و اسم خود را نيز از علي شاه به عادل شاه تغيير داد تا همة مردم بدانند كه ديگر دوران ستمكاري نادري پايان گرفته و دورة عدل عليقلي خاني آغاز شده است.[125]
فهرست منابع و مآخذ
1-استرآبادي، ميرزا مهدي خان، جهانگشاي نادري، به اهتمام سيد عبدالله انواه، تهران، انتشارات انجمن آثار ملي، 1341
2-استرآبادي، ميرزا مهدي خان، دره نادره، به تصحيح دكتر سيد جعفر شهيدي، تهران، انتشارات انجمن آثار ملي، 1341
3-اوتر، ژان، عصر نادرشاه افشار، ترجمه، دكتر علي اقبالي، تهران، سازمان انتشارات جاويدان، 1363
25- گلستانه، ابوالحسن محمد امين، مجمل التواريخ شامل وقايع و رويدادهاي سي و پنج سالة بعد از نادرشاه، به سعي و اهتمام مدرس رضوي استاد دانشگاه، تهران، انتشارات كتابخانة ابن سينا، 1344
عبوديت كمال كمالات است و همه كمالات انساني در اين جهت است كه آدمي به عبوديت حق و اصل شود و در مدارج و مراتب آن بالا رود . هيچ كمالي مانند عبوديت آدمي را به مقامي كه شايسته آن است نمي رساند و آنچه به آدمي ، هويت انساني مي دهد ، گام زدن در مسير عبوديت الهي و ربوبي شدن در پرتو فروغ بندگي است . عبادت حقيقت انسان را ظاهر مي سازد و روح را پاك و كسب سعادت مي كند و اطاعت خداوند در جاودانگي انسان بسيار موثر است . عبوديت بستر كسب همه ي كمالات است . عبادت واقعي عبادتي است كه صرفا به نيت تقرب به خدا و توجه به حضور او صورت مي گيرد .
مقدمه ي تئوري در مورد عبوديت
مفهوم و جايگاه عبوديت
عبوديت كمال كمالات است و همه ي كمالات انساني در اين جهت است كه آدمي به عبوديت حق و اصل شود و در مدارج و مراتب آن بالا رود .
“ عبوديت ”تسليم حق بودن و گردن نهادن به خواست الهي است ، يعني “ عبد ”جز رضاي حق نخواهد و در برابر او در ذلِتو اطاعت مطلق باشد كه اصل عبوديت ، خضوع و تذلِل است . از همين رو عرب به شتر رام و مطيع “بَعِيرٌ مُعَبـًّدٌ ”و به راهي كه اثر كوبيده شدن و كثرت رفت و آمد هموار باشد “ طَرِيقٌ مُعَبَّدٌ ” گويد . “عبادت ”اطاعت توأم با خضوع و كرنش و فروتني است و “ تَعَبُّد ” به معناي تنسِك است . “ عَبَدَهُ ”يعني او را پرستيد و “ عَبَدَِبِهِ ” يعني ملازم او شد و از وي فاصله نگرفت و “ عَبْد ” مملوك است ، برده است ، آزاد نيست . بنابراين عبد در برابر مولا ، وجودي براي خويش قائل نيست ، ملازم مولاست و از وي فاصله نمي گيرد ، آزادي و استقلال را از خود سلب مي كند و در برابر مولاي خويش هيچ گونه خلاف و تعدِي نمي كند ، مطيع اوست و به اراده و خواست او عمل مي كند .
چنين كمالي آدمي را با حقيقت خويش آشنا و همراه مي كند ، و هر چه انسان در منازل و مراتب عبوديت حق بالاتر رود ، به حقيقت انساني خود نزديكتر مي شود و اسما و صفات حق را بيشتر در خود جلوه مي دهد .
هيچ كمالي مانند عبوديت آدمي را به مقامي كه شايسته ي آن است نمي رساند ، زيرا انسان به ميزاني كه عبدٍخداي متعال بشود ، استعدادهايش در جهت كمال مطلق شكوفا مي شود ، و اين مقام والاترين مقامات انساني است .
عبوديت : اصلي ترين دعوت انبيا
تا زماني كه بت پروري و بت پرستي وجود دارد ، تا زماني كه آدمي اسير كرنش در برابر غير خدا و پرستش امور موهوم است ، بستر عبوديت الله و كمال حاصل از آن براي انسان فراهم نمي شود . از اين روست كه پيام آوران الهي بيش از هر چيز بر نفي بت پروري و بت پرستي تأكيد كرده اند و تلاش نموده اند مردمان را از بندگي غير خدا و پيروي شيطان آزاد نمايند و به بندگي حقيقي برسانند كه در چنين بستري
استعدادهاي كمالي آدمي در جهت حق شكوفا مي شود ، چنانكه در مصباح الشريعه از امام صادق ( ع ) وارد شده است :
بندگي خدا گوهر گرانبهايي است كه باطن آن آزادي و ربوبيت است .
انسان به ميزاني كه عبد مي شود و به مقام بندگي دست مي يابد ، ربّ مي گردد ، و دعوت انبيا ، دعوت به ربوبيت است از طريق عبوديت . انسان تا ازطريق عبوديت به ربوبيت نرسد واجد كمالي حقيقي نمي شود ، زيرا در غير اين صورت خودش نيست ، موجودي مجازي است .
“ ربوبيت ” به معناي مالك شدن ، صاحب بودن ، دارا بودن ، مدِبر بودن ، سرپرست و متصدي بودن است ، و انسان در سايه ي عبوديت الله مالك خود و قواي خويش و واجد كمالات انساني مي شود ، صاحب جمال و جلال مي شود ، و زيبايي و خوبي و نيكويي در او جلوه مي نمايد . دعوت پيام آوران الهي به عبوديت ، راهي است به سوي ربوبيت و اتصاف آدمي به كمالاتي كه لايق آن است .
دعوت پيامبران و مصلحان الهي ، دعوت به خود نيست ، دعوت به عبوديت حق است و فراخواني به ربوبيت . عبوديت هموار شدن راه است براي ربوبيت ، و بي گمان نمي توان به سوي رباني شدن و الهي شدن و متِصف به صفات جمال و جلال حق شدن گام برداشت ، جز در سايه ي عبوديت حق و شكستن بتهاي عيني و ذهني . تا زماني كه بتپروري و بت پرستي هست ، خداپرستي در محاق است .
حضرت ابراهيم ، بت شكن بزرگ تاريخ ، خطاب به قوم خويش ، بلكه به همه ي اقوام ، در طول تاريخ هشداري بزرگ داده است :
تا بت پروري ها و بت پرستي ها هست ، راه هموار نيست ، و اگر انسان از راه عبوديت به سوي ربوبيت گام بر ندارد ، گرد خويش مي گردد و اسير بت پروري و بت پرستي مي شود و از خس و خاشاكي هم بي ارزش تر مي گردد .
آنچه به آدمي ، هويت انساني مي دهد ، گام زدن در مسير عبوديت الهي و ربوبي شدن در پرتو فروغ بندگي است ، زيرا هويت اصلي و رنگ حقيقي آدمي ، رنگ بندگي و جلوه ي ربوبي آن است . و عبادت ، حقيقت انسان را ظاهر مي سازد و رنگ فطرت را در آدمي جلوه مي دهد و بستر ربوبيت را فراهم مي نمايد ، و اگر در اين جهت تلاش نشود ، ظلمت آدمي افزون مي شود و از ظلمت نيز ظلم بر مي خيزد : ظلم فردي ، اجتماعي ، خانوادگي ، سياسي و اقتصادي . در حالي كه اگر عبادت ، واجد روح عبوديت باشد ، ظلمت زدا و جلوه دهنده ي رنگ حقيقت انسان است .
عبوديت بستر كسب همه ي كمالات
عبوديت حقيقي ، يعني عبوديتي كه انسان را در ظاهر و باطن در مقام بندگي حق راه مي برد ، بستر كسب همه ي كمالات انساني است و پيامبر اكرم ( ص ) نيز به سبب عبوديت خويش به مقام رسالت نايل شد .
از تقدِم مقام عبوديت بر رسالت روشن مي گردد كه قدم عبوديت بستر همه ي كمالات و مقدِمه همة مقامات سالكين است ، و رسالت شعبه ي عبوديت است .
راه انسانيت ، عبوديت الله است و آدمي به ميزاني كه به كمال بندگي متصف مي شود ، از پيروي غير حق دور مي گردد و اطاعت حق در اعضا و جوارح و قلب و وجودش جاري مي گردد .
عبادت رنگ حقيقي آدمي را ظاهر مي سازد و زمينه ي دستيابي انسان به كمال لايقش را فراهم مي نمايد . البته عبادت منحصر به صورتي خاص نيست ، بلكه هر عملي كه درآدمي زمينه عبوديت فراهم سازد و موجب تقرب و نزديكي به درگاه حق شود و بندگي خدا را به بار بنشاند ، نوعي عبادت است : تعليم و تعلِم ، كسب و كار ، شادي و نشاط ، ورزش و تفريح و … هر چيز به شرط آنكه در اين مسير باشد و ناخالصي هاي آدمي را بزدايد و راه بندگي را هموار سازد .انساني كه ظاهر و باطنش ، و گفتار و كردارش يكي باشد ، مي تواند امانت را حمل نمايد و حق امانت را به جا آورد . انسان به فطريتش متعِهد پيماني است و اين پيمان امانتي است بر دوش آدمي و هر كه اين عهد و پيمان را پاس دارد و حق آن را ادا نمايد ، عبادت را خالص به جاي آورده است ، و آن عهد و پيمان اين است كه آدمي جز خداي سبحان را نپرستد و بندگيِ جز او نكند و در برابر غير حق سر خم ننمايد .
راه سعادت آدمي در عبوديت الله است و هر كه ظاهر و باطن ، و گفتار و كردار خود را يكي نمايد ، اين توفيق را مي يابد كه عبادت را خالص به جاي آرد و راه عبوديت
حق را بر خود هموار سازد .
بالاترين مرتبه ي عبادت ، عبادت كساني است كه خداي سبحان را از سر شكرگزاري عبادت نمايند . اظهار نعمت وجود اين است كه آدمي جز خدا را بندگي ننمايد كه اين مقتضاي كمال انساني است . اقتضاي وجود انسان اين است كه به حقيقت وجودي خود ، يعني بندگي پشت نكند و فقط خداي سبحان را بپرستد و در اين پرستش جز او را ملاحظه نكند كه ملاك حقيقت عبادت اين است .
عبادتي بستر عبوديت و جلوه يافتن ربوبيت را در آدمي مهيا مي كند كه بناي آن بر اخلاص باشد و از سر فهم و بصيرت صورت پذيرد . در واقع فهم عميق و بصيرت و معرفت ، آدمي را به عبادت و بندگي مي خواند و هر چه انسان در مراتب معرفت بالاتر رود ، لياقتش براي عبوديت بيشتر مي شود .
معرفت حقيقي كه نتيجه ي تفكِر حقيقي يعني سلوك معنوي و گذشتن از كثرات و شهود حق در تمام موجودات است ، خود والاترين مرتبه ي عبادت است كه امير مؤمنان علي ( ع ) فرموده است :
تفكر حقيقي كه با گذشتن از ظواهر و كثرات و رسوخ به باطن امور و پي بردن به فقر ذاتي و عدم ماهوي موجودات در قبال حق ميسِر مي شود ، عبادتي است كه آدمي را به بالاترين مراتبي كه شايسته ي آن است سير مي دهد .
اين تفكر حقيقي و سلوك معنوي ، ديدن عالم و آدم را با توجه به اصل و مبدأ حقيقي آنها ميسر مي سازد .
اگر آدمي به دريافتي درست از زندگي و بندگي دست يابد ، بناي زندگي را بر بندگي و فرمانبرداري حق مي گذارد و چنان عمل مي كند كه همه چيزش صورتي از بندگي و فرمانبرداري حق داشته باشد ، كار و تلاش ، خورد و خوراك ، شادي و تفريح ، سياست و مديريت ، و همه چيز ، و اين گونه است كه عمر تضييع نمي شود و تباه نمي گردد . امير مؤمنان علي ( ع ) به چنين وضعي در زندگي و گذران عمر دعوت كرده و فرموده است :
عمر خود را از ضايع كردن آن در غير عبادت و طاعت نگاه دار .
هر چه در جهت حق باشد ، جلوه اي از حق مي يابد و مي ماند و آنچه در جهت حق نباشد ، تباه مي گردد .
هر چه صورتي از خود خواهي و خود مداري داشته باشد ، آدمي را و عمل آدمي را تباه مي سازد و هر چه صورتي از عبادت و اطاعت حق داشته باشد انسان را به عبوديت حق و اصل مي كند و جلوه گر ربوبيت در آدمي مي شود .
البته گام نهادن در راه هدايت و سير در مسير عبوديت جز با خواست خود انسان و ميل و اختيار آدمي و شوق و نشاط او در اين مسير فراهم نمي شود . اين راه راهي نيست كه از سر اجبار يا اضطرار براي انسان مهيا شود و از اين روست كه در
دينداري و بندگي هيچ گونه تحميلي راه ندارد و انسان بايد اينراه را خود انتخاب نمايد و با قدم خويش طي كند و اگر جز اين باشد بعثت و دعوت ، و تبليغ و ارشاد ، و نويد و تهديد ، و پاداش و كيفر باطل خواهد بود . اعتقاد به قسمت و اينكه سرنوشت آدمي از پيش برايش معين شده و بر پيشاني اش نوشته شده و تقدير كسي چنين است و تقدير ديگري چنان ، خلاف اين منطق و از بيخ و بن باطل است ، چنانكه امير مومنان علي ( ع ) فرموده است .
خداوند را هدايت و عبوديت را گشوده و تكاليف آن را آسان قرار داده و انسان را آزاد آفريده تا خود ، خويش را بپردازد و آن گونه كه مي خواهد خود را بسازد . از اين رو راه عبوديت ، راهي است اختياري و از سر آزادي و مبتني بر فهم و خردورزي ، كه اگر جز اين باشد آن را بهايي نيست ، و بر آن اثري مترتبت نيست ، و عملي است چون عمل خر آسيا كه چشمش را مي بندند و او را با رشته اي به استوانه ي گرداننده سنگ آسيا مي بندند و او گرد خود مي گردد و گمان مي كند كه حركت كرده و پيش رفته است ، در حالي فقط گرد خويش گشته است .
عبادت بي فهم و كور موجب ترقي و رشد آدمي و كسب كمالات انساني نمي شود . صرف عمل موجب كمال يابي نيست ، بلكه عمل بايد از پايگاهي درست برخيزد تابه عبوديت منجر شود ، زيرا هر گونه عبادتي عبوديت نمي آورد .
عبادت از سر جهالت و ناداني ، جمود و خشك مغزي ، قشريگرايي و بي بصيرتي ، و خود بيني و خود خواهي ، آدمي را متصف به كمال بندگي نمي نمايد . آنچه مهم است
اين است كه عبادت منجر به عبوديت شود و بندگي آورد و اِنيت و اَنانيت را بزدايد و گردنكشي و گرد نفرازي را ريشه كن سازد ، و اگر جز اين باشد ، بر آدمي همان مي رود كه بر ابليس رفت .
آن كه به سبب عبادتش ، خود را برتر از ديگران مي بيند و گردنفرازي مي نمايد ، آن كه به توهِم ديانتش همه را منحرف مي داند ، جز خود ، آن كه به خاطر امكاني كه يافته است احساس خدايي مي كند و مردمان را مملوك خويش مي گيرد و گردنكشي مي كند و هر صورتي از اين امور ، صورتي است از نفي عبوديت و بندگي ، و جلوه اي است از گردنفرازي و گردنكشي شيطاني ، وقانون خدا درباره ي همه يكسان است.
آن عبادتي آدمي را به عبوديت حق مي رساند كه از هر گونه نسبت و ارتباط پست و آلوده و نفساني به دور باشد ، و در واقع عر عملي كه موجب بندگي خدا مي شود و در نتيجه گوهر حقيقت انسان را آشكار مي سازد و آدمي را به كمالات لايقش مي رساند ، عبادت حق است . از اين رو در بيانات امام علي ( ع ) چنين وارد شده است :
زهد ترك رابطه پست و نفساني و آلوده با هر امري از امور عالم است و چنين امري بهترين بستر كسب كمالات انساني و وصول به بندگي است ، و چه خوب عبادتي است ، عبادت كندن از تعلِقات پست و پيوندهاي تنزل دهنده ي انسانيت انسان :
انسان با جدا شدن از دنياي نكوهيده ، يعني ترك رويكرد پست به هرامري از امور عالم، مي تواند عبادت خود راخالص كند و مقدِمات بندگيواقعي را فراهم نمايد كه در منظر
امير مومنان علي ( ع ) خالص كردن عمل براي خدا خود بهترين عبادات است .
اين گونه است كه انسان مي تواند از حاكميت لطيف ترين و سخت ترين بتها ، يعني بتهوا و هوس ، و اِنيت و اَنانيت ، و دنيا پرستي آزاد شود و از اسارت شهوات رهايي يابد و به تفكر حقيقي دست يابد و عبوديت را در خود جلوه گر سازد ، به بيان امام علي ( ع ) :
“ تَرْكُ الشَّهَوَاتِ أَفْضَلُ عِبَادَةٍ . ”
واگذاشتن خواهشهاي نفساني برترين عبادت است .
“ أَفْضَلُ الْعِبادَةِ الْفِكْرٌ . ”برترين عبادت تفكِر است .
انسان در اين مقام به خشيت الهي مي رسد ، و خشيت آن بيمي است كه با تعظيم و بزرگداشت چيزي همراه است و اين حالت بيشتر از راه علم و آگاهي و انديشه نسبت به چيزي كه از آن خشيت هست حاصل مي شود ، و اين گونه است كه انسان با درك عظمت حق و شناخت قادر مطلق ، بر اساس خشيت زندگي مي كند و در مدار عبوديت سير مي نمايد و لايق بهترين كمالات مي شود .
در چنين مرتبه اي آدمي در مدار بندگي زيست مي كند و در همه ي امور زندگي از بندگي حق دور نمي شود . نه به روابط و مناسبات به دور از بندگي خدا تن مي دهد ، و نه خود نسبت به ديگران خدايي مي كند ، و نه گردنفرازي و گردنكشي مي نمايد ، بلكه پيوسته عظمت حق را ملاحظه مي كند و فقر ذاتي خويش را مي بيند و بندگي خدا را درهمه ي وجوه زندگي اش جلوه مي دهد . منبع (1)
روح عبادت
عباداتي كه انسان ها مأمور انجام آن مي گردند داراي دو بعد بدني و روحي است . بعد بدني آن عبارت از الفاظ و كلمات و حركاتي است كه توسط شخص به انجام مي رسد و اما بعد روحي آن مربوط به خشوع و توجه است با توجه به اين مقدمه عبادت واقعي عبادتي است كه انجام دهنده آن با همه وجود و با حضور قلب آن را به جاي آورد . مرحوم نراقي – قدس سره – در كتاب جامع السعادات مي فرمايد : چگونه مي توان باور كرد كه عبادت بدون برخورداري از خشوع و حضور قلب با غفلت انجام پذيرد با اينكه اسلام نماز را عمود دين و فاصل بين كفر و اسلام قرار داده است . روي اين اصل مي توان استنباط كرد كه عمده چيزي كه در نماز مورد توجه است خشوع و خشيت است كه جز در پرتو حضور قلب تحقق آن امكان پذير نمي باشد .
لذا برخي از آيات قرآن و روايات انسان هاي مؤمن را از غفلت و بي توجهي بر حذر داشته و در مواردي نيز به تحصيل خشوع ترغيب به عمل آورده است . منبع (2)
در مقام و مرتبه ي وصول به قرب خداي متعال ، انسان همه ي اشياء را قائم به ذات اقدس الهي مي بيند و علم حضوري به حقايق هستي پيدا مي كند و به اندازه ظرفيت وجودي خود از انوار جلال و جمال الهي بهره مند مي شود و ميل فطري او به شناختن حقايق هستي ارضا مي گردد هم چنين است در اين مرتبه كه به سرچشمه و مظهر قدرت بي نهايت راه مي يابد و در اثر اتصال و ارتباط با آن ، توان انجام هر كاري را كه در تير رس خواست و اراده اش قرار گيرد پيدا مي كند وميل فطري قدرت طلبي او ارضا و اشباع مي گردد . حقيقت اين امر به بهترين وجه در بهشت نمود مييابد و طبق روايات و آياتي كه در احوال بهشتيان آمده است ، هر چه آنان تمنا و اراده كنند انجام مي پذيرد و كاري نيست كه آنان درخواست كنند و تحقق نيابد . هم چنين در اين مرتبه است كه مي تواند بالاترين درجه ي محبت را به والاترين محبوب ها پيدا كند و به نهايت قرب و نزديكي و وصول و ارتباط حقيقي به او نايل گردد .
قرآن شريف انسان را با لفطره خداشناس معرفي مي كند و مدعي است كه همه ي انسان ها در نشئه اي از وجود ، پروردگار خويش را با لعيان مشاهده كردهو به ربوبيت او اعتراف كردند .
طبيعي است كه اگر انسان به معاينه و علم حضوري و شهودي خداوند را بيابد چنان كه هر موجود ديگري به فطرت خود و از ناحيه ي ذات خود پروردگار خود را مي يابد و از او محجوب نيست ، ديگر حجت بر او تمام است و ديگر او در قيامت نمي تواند معرفت خويش به خداوند را انكار كند .
نقش اطاعت و بندگي در ارتباط با خدا
از جمله احاديثي كه مي توان از آن جهت اثبات ارتباط و تقِرب كامل به خداوند استفاده كرد ، حديثي است كه مرحوم ابن فهد حلي ، يكي از علماي بزرگ شيعه ، آن را در كتاب عدة الداعي از طريق رسول خدا نقل كرده است كه خداوند فرمود :
اي فرزند آدم ، من بي نيازي هستم كه نيازمند نمي شوم ، مرا در آنچه بدان امر كرده ام اطاعت كن تا تو را بي نياز كنم كه نيازمند نشوي ، اي فرزند آدم ، من زنده اي هستم كه نمي ميرم ، مرا در آنچه امر كرده ام اطاعت كن تا تو را زندگي ييبخشم كه نميري ، اي فرزند آدم ، من به هر چه بخواهم ، مي گويم “ باش ” پس مي شود ، مرا در آنچه امر كرده ام اطاعت كن تا تو را چنين سازم كه به هر چه بخواهي ، بگويي “ باش ” پس بشود . اين حديث كه از محتوا و مضامين بسيار عالي برخوردار است كه در فهم و تصور اذهان عادي نمي گنجد ، از جوانب گوناگون قابل بررسي است و ما فعلاً از اين زاويه كه اين حديث مي تواند شاهد و مؤيد مطلبي باشد كه با برهان عقلي ثابت شده است و آناين كه انسان مي تواند ارتباط آگاهانه با خداوند داشته باشد و تا آنجا به خداوند تقرب جديد كه به همه ي گرايش هاي فطري خويش ، از جمله قدرت نامحدود علم نامحدود ، كمال و سعادت نامحدود ، دست يابد و به واقع به همه ي خواسته هاي نامحدود خود برسد ، بر اساس اين روايت ، اگر بنده اي از خداوند اطاعت كند ، به او چنان رفعت و عظمتي مي بخشد كه براي ما قابل فهم و تصور نيست و او را از مظاهري از صفات خود برخوردار مي سازد . خداوند جلوه هايي از قدرت لايزال خود را در اختيار او مي نهد تا او مظهري از قدرت الهي گردد . همان طور كه خود غني و بي نياز است ، او را برخوردار از صفت غنا مي سازد تا بجز خداوند به ديگران نيازمند نگردد . ( چنان كه ملاحظه مي شود مومن از غنايي كه عين ذات الهي است برخوردار نمي گردد ، بلكه خداوند مرتبه اي از غنا كه همان غناي از ما سوي الله است و رسيدن به آن براي مخلوق ميسور مي باشد ، در اختيار انسان قرار مي دهد . )
نقش اطاعت خداوند در جاودانگي انسان
هم چنين در آن حديث شريف خداوند مي فرمايد اگر بنده ام مرا اطاعت كند ، به او حيات جاودان مي بخشم . شكي نيست كه انسان بيش از هر چيز از مرگ مي ترسد ، چون خيال مي كند كه با مرگ زندگي اش به پايان مي رسد . براي او زندگي از هرچيزي عزيز تر است و تلاش و فعاليتهاي او در راستاي تداوم همين زندگي انجام مي پذيرد و از اين جهت ، بالاترين آرزوي او رسيدن به حيات ابدي است . البته ما معتقديم كه با مرگ زندگي انسان خاتمه نمي پذيرد و روح پس از مفارقت از بدن به حيات خود ادامه مي دهد ، اما چنان نيست كه همه ي ارواح از يك نوع حيات برخوردار گردند و چنان نيست كه ارواح عموم مردم پس از مرگ حتِي به مانند پيش از مرگشان فعال و تأثير گذار باشند و كماكان به فعاليتهايي كه در دنيا داشتند ادامه دهند . بلكه كساني كه دردنيا مراحل تعالي و تكامل معنوي و نفساني را پيموده اند و در زمره اولياء و دوستان خدا قرار گرفته اند و به فرموده قرآن حيات ابدي و اخروي آنان بالنده تر و شكوفاتر است و پس از مرگ ، سطح تأثير گذاري و فعاليتهاي روح آنها گسترش مي يابد چون آنها با مرگ از حصار بدن ، محدوديت ها ، تنگناها و موانع رها مي گردند و به مانند پرنده اي مي گردند كه سنگي را كه به پاهايش بسته بودند ، باز مي كنند و او پر مي گشايد و پرواز مي كند . منبع ( 3 )
عبادت روح را پاك و كسب سعادت مي كند
خداوند همانند فرمانروايان عبادت كردن بندگانش را تكليف نكرده كه از آنها بهرمند گردد ، زيرا او از همه چيز و همه كس بي نياز است ، و نيز به خاطر ادب كردن آنان چنين مسئوليتهايي را به عهده ي آنها نگذاشته است ، زيرا خودش فرموده است :
“ خدا براي شما آساني مي خواهد ، نه سختي و دشواري ” بلكه اين تكاليف ، به خاطر اين است كه : پليدها و امراض روحي را از بندگان خود دور كند ، تا از اين راهبتوانند زندگي هميشگي و سلامت جاوداني به دست آورند .
آدمي هنگامي كه از مادر متولد مي شود ، نسبت به مردمي كه در جهان ديگرند مرده است ، چون چشمي كه آنها را ببيند و گوشي كه گفتارشان را بشنود و زباني كه با آنها سخن بگويد و عقلي كه آنها را درك كند ، ندارد . پس آن زندگي و چشم و گوش و ابزار آخرتي ، غير اين است كه آدمي در دنيا دارد . و چگونه ممكن است آن زندگي و ابزار ، همانند اين باشد كه همه ي مردم در اين جهان دارند و حال آنكه خداوند آنها را از كافران سلب كرده و آنان را مرده ، كر ، گنگ و كور خوانده است .
آدمي در بدو امر داراي استعدادي است كه مي تواند همه ي اين كمالات و سرمايه ها را تحصيل نمايد ، و اگر كوتاهي كند چنين فرصتي از دستش خواهد رفت ، همان گونه كه زغال در ابتداي امر قابل آتش گرفتن است ، ولي اگر بسوزد و خاكستر شود ، ديگر امكان آتش گرفتن نخواهد داشت .
كساني كه در كفر و فسقشان باقي هستند ، يا مرده اند ، يا مريض اند ، يا كور و كرند كه ديگر قابليت زنده شدن و شفا يافتن را ندارند و لذا قرآن مجيد درباره ي اين افراد مي گويد : “ تو نه مي تواني مردگان را حرف حالي كني و به كران گفتارت را بشنوايي ، هنگامي كه به فرار پشت كردند ، تو كوران را از ضلالتشان هدايت نتواني كرد ” “ كران و گنگان كورانند ، و چيزي نمي فهمند ” . كساني كه در دلهايشان مرضي هست مي بيني كه به تو همانند كسي كه از هول مرگ غش كرده است ، مي نگرند ”.
قطعا مشركان ناپاك هستند اما درمقابل ، مؤمنان را اين چنين توصيف مي كند : “ تا هر كه را زنده دل است بيم دهد ” . “ آنان صاحبان قوت و بصيرت اند ” .
بنابراين هر كسي كه پيش از فاسد شدن اين استعداد ، توانست حيات جاويدان و درستي و پاكي واقعي نمايد ، براي هميشه زنده و داراي بصيرت و شنوايي و طهارت و پاكي معنوي خواهد بود ، و همان طور كه قرآن كريم مي گويد : “ توشه برگيريد بهترين توشه پرهيزكاري است ” از توشه ي آخرتي بهرمند است ، و از رهبريهاي پيامبر گرامي اسلام ، كه قرآن مجيد درباره اش مي گويد : “ تو به راه راست هدايت مي كني ، راه خدايي كه هر چه در آسمانها و زمين است از اوست و كارها به سوي خداوند باز مي گردد ”استفاده نموده است ، و فرمان خداوند كه مي فرمايد : “ به سوي مغفرت پروردگارتان بشتابيد ” اطاعت نموده ، و از روش كساني كه خدا آنان را اين چنين توصيف مي كند : “ آنان در نيكيها شتاب مي كنند ” پيروي نمايند . چنين شخصي شايسته رستگاري است و به اين سعادت بزرگ كه قرآن كريم مي گويد : “ شايد رستگار شويد ” نايل شده باشد . منبع ( 4 )
عشق در پرستش
در فرق عابد و زاهد و عارف ، يكي از ويژگيهاي عرفا ، پرستش خداوند است ، به خاطر عشق به او ، نه به خاطر طمع به بهشت ، يا ترس از دوزخ ، رابعه ي عدويه ميگفت : “ الهي ، ما را از دنيا ، هر چه قسمت كرده اي ، به دشمنان خود ، ده و هر آنچه از آخرت قسمت كرده اي ، به دوستان خود ، ده ، كه : مرا ، تو ، بسي
خداوندا ، اگر ترا ، از بيم دوزخ ، مي پرستيم ، در دوزخم ، بسوز ، و اگر ، به اميد بهشت ، مي پرستيم ، بر من ، حرام گردان . و اگر براي تو ، ترا مي پرستيم ، جمال باقي ، دريغ مدار . منبع ( 5 )
عبادت و مديتيشن
انسان ولو ايمان هم داشته باشد خدا را فراموش مي كند ، مگر در موارد احتياج يا در حالت اضطرار . هدف از عبادت ، جلوگيري از اين فراموشي و حفظ ارتباط با خداست.
عبادت “ دستگاه گيرنده ي ” عابد را به سمت خدا مي گرداند و به او امكان مي دهد كه از اين راه انرژي او را دريافت كند . انرژي الهي اكسيري است براي شفاي تمام دردها ، بخصوص دردهاي روح . اين انرژي ، روح ملكوتي را سرزنده نگاه مي دارد و آن را تصفيه مي كند ، بر درخشش آن مي افزايد ، و از همه مهم تر ، مانع از غفلت و بي خبري او مي شود .
شرايط عبادت
اصل در عبادت ، حضور قلب است . عبادت واقعي عبادتي است كه صرفاً به نيت تقرب به خدا و توجه به حضور او صورت گيرد . طبق اين اصل ، مهم “ توجه ” است ، الفاظ در مرتبه ي بعد قرار مي گيرد . وقتي عبادت مي كنيم ، مثل اين است كه عبادتمان روي نوار مغناطيسي ضبط مي شود . آنچه دروناً مي گوييم ، اگر با توجه همراه باشد و معني آن در ذهن خودمان طنين بيفكند ، تماما ثبت مي شود . متقابلاً لحظات بي توجهي هم به صورت جاهاي خالي ، روي نوار باقي مي ماند ، چنان كه گويي در آن زمان هاعبادتي انجام نشده است . كلا اگر عبادت با بي توجهي انجام گيرد ، پيامي فرستاده نمي شود ، در اين صورت تنها اجري كه نصيب عابد مي شود ، اجر زحمت جسماني اشاست كه براي انجام عبادت بر خود تحميل كرده است .
عبادت به هر شكلي كه باشد ، اگر با حضور قلب انجام شود به مبدأ مي رسد ، چنانچه با شور و هيجان هم همراه باشد اثر بيشتري دارد . اين شور و هيجان را مي تواند موسيقي ، آواي خوش ، محيطي خاص و غيره پديد آورد .
هرچه شور و هيجان بيشتر باشد ، قلب بيشتر به هيجان مي آيد و اثر عبادت بيشتر مي شود . انسان در تنگنايي ، اگر با همان سوز و هيجان قلبي كشتي شكستگان ، خدا را بخواند پاسخ مي گيرد .
خواسته هايي كه در وقت دعا از خدا مي خواهيم بستگي به فرهنگ ، تربيت و مرتبه ي روحي دارد . كسي كه روحاً در مرحله ي شريعت است ، مي تواند خواسته هاي مادي و معنوي ، هر دو را ، داشته باشد . در اين مرحله خواسته ي مادي داشتن اشكال ندارد و حتي مي تواند مفيد هم باشد ، بدين معنا كه از اين طريق با خدا بهتر آشنا مي شود و رابطه ي نزديك تري با او بر قرار مي كند .
در مرحله ي عرفان ، طبيعت عابد تغيير مي كند و به تبع آن ، خواسته هاي او نيز عوض مي شود ، به طوري كه ديگر خواسته ي مادي برايش نمي ماند . در اين حال ، عابد آرزو دارد كه خدا را بيشتر دوست بدارد و به اونزديك شود . دريك كلام ، رضايت او را مي طلبد . در اين مرحله ، از خدا مي خواهد كه او را از شر طغيان هاي نفس اماره اش حفظ كند و به او توفيق دهد تا در راهش پايدار بماند .
همچنين از وظايف انسان است كه در هر مرتبه اي از معنويت كه هست ، براي “ روح والدين ( حتي در زمان حياتشان ) و مؤمنين و مؤمنات ، بلكه جميع مخلوقات طلب مغفرت و رحمت و خير بركت ” بنمايد .
عبادت قبل از هر چيز وسيله اي است براي ارتباط با خدا و كسب انرژي از او .
مراتب عبادت
عبادت چهار مرتبه دارد كه هر يك از مراتب آن مطابقت دارد با يكي از چهار مرحله ي تكامل دين ( شريعت ، طريقت ، معرفت ، حقيقت ) . تغييراتي كه در حين عبادت درضمير عابد پديد مي آيد نمودار مرتبه ي معنوي اوست و به او نشان مي دهد كه در چه مرحله اي قرار دارد .
مرتبه ي اول مربوط به عبادات شرعي است و سه مرتبه ي بعدي با كيفيات معنوي ( عرفاني ) مطابقت دارد .
مديتيشن طبيعي
مديتيشن طبيعي يا فطري عبارتاز اين است كه بكوشيم تا درجريان زندگي روزمره ، خود را تنها نبينيم و او را حاضر و ناظر بر خود احساس كنيم . براي اين كار ، احتياج به گرفتن هيچ گونه وضع خاص جسماني يا داشتن حالات و انجام حركات بدني يا تكنيك هاي ويژه اي نيست . در ابتدا كافي است كه با تلاش ذهني ، شخص كوشش كند او را همواره در كنار خود حاضر وناظر بداند ، و باور كند كه هميشه همراه اوست تا ياري اش دهد و سعي كند در تصميماتي كه مي گيرد نيتش رضايت او باشد .
براي اينكه چنين كوشش ذهني كارآيي بيشتري داشته باشد و سريع تر به نتيجه برسد ، لازم است كه شخص براي خود برنامه ي عبادي منظمي قرار دهد و به طور مرتب اجرا كند و سعي كند در طول عبادت كلمات را با حضور ذهن ادا كند.
بعد ازمدتي ، اين حالت طبيعي مديتيشن تبديل به جزئي از فطرت او مي شود و به طور عادي ، طبق رضاي خدا رفتار مي كند و از آن به بعد ، تمامي اعمال ، افكار و گفته هايش حكم عبادت پيدا مي كند .
با چنين ذهنيتي مي توان گفت آن كسي كه نيازمندي را ياري مي دهد ، والدين مسئولي كه در تفهيم ايمان و كيفيات اخلاقي به فرزند خود كوشش مي كنند ، طبيبي كه بيمارش را از روي وجدان درمان مي كند ، دانشجويي كه به قصد خدمت به اجتماع و باهدف اينكه عضو مفيدي براي جامعه شود درس مي خواند ، قاضي درستكاري كه تسليم فشارها و وسوسه ها نمي شود ، همگي ، مادامي كه طبق نداي وجدان و يا به خاطر جلب رضاي خدا عمل مي كنند ، در حال عبادتند ، ولو آنكه ظاهراً به انجام كارهاي روزانه ي خويش مشغول باشند . هر يك از آنها ، در مقام خود ، در حال مديتيشن طبيعي هستند ، زيرا نداي وجدان از سوي خداوند است و پيروي از وجدان ، پيوند دادن خود با خداست ، چه انسان به اين اصل معتقد باشد چه نباشد .
خاصيت مديتيشن طبيعي اين است كه انسان به تدريج فضايل الهي را در خود پرورش مي دهد و درنتيجه دروناً بيش ار پيش با خود در صلح و صفا خواهد بود ، و خود به خود از آرامش دروني بيشتري برخوردار مي شود ، ناكامي هاي زندگي ، كمتر او را متأثر مي سازد . و در يك كلام ، احساس توكل ، اطمينان ، اميدواري و خوشبختي بيشتري مي كند . هر بار كه توجه شخص به سوي خدا متمركز شود ، به معناي اين است كه خود را درمعرض دريافت نور او قرار داده است . انرژي چنين نوري براي نشو و نماي روح ملكوتي ضروري است . منبع ( 6 )
عشق و عبادت
سخن دراين است كه آدمي شيفته و شيداي جمال و كمال است ، و چون نخستين چيزي را كه به آن متوجه مي شود و آنرا در مي يابد ذات خودش است و ذاتش هم به واسطه ي پاكي گوهري و تجرد ذاتي تا حدي بر جمال و كمال آراسته است . پس به طبع خويش ، خود خواه است و داراي “ حب ذات ” ، و شيفته ي آن گوهر پاك .
پس از اين مرحله كه به خود مخصوص است ، محبت توسعه مي يابد و شيفتگي دامنه پيدا مي كند و بر اشياء مناسب و اشخاص مشابه پرتو مي افكند و محبوبهايي ، به حسب ظاهر ، متعدد و متكثر به نظر مي آيد و دلبستگيها و علاقه هايي متنوعنمودار مي گردد . سپس آن را كه توفيق رفيق و سعادت مساعد ، و بخت يار و مددكار باشد ، خروش بيدار و انديشه اش دست به كار مي شود و درمي يابد كه آنچه از حسن و كمال و زيبايي و جمال در او و در مانندگان فراوانش بر وجهي مقيد و محدود ، حدي معين و محصور ، موجود و مشهود است ، نمونه اي است از مطلق كمال و آئينه اي است نماياننده ي تجليات كمال مطلق و پرتوي از اشعه اي حد و حصر آفتاب حقيقت و حق ، پس در اين هنگام وجه خدا منظر نظرش مي گردد و يگانگي “محبوب ” به جلوه درمي آيد ، رنگهاي گوناگون نابود مي شود ، كنگره ها فرو مي ريزد ، بر همه چيز و همه كس نور حق را تابان و جلوه هاي كمال مطلق را نمايان مي بيند ، كثرت را در وحدت و وحدت را دركثرت در مي يابد ، ديده ي دل و جانش از دريافت نور حق و تابش آن خيره و يكتابيني و يگانه پرستي بر سراسر وجود و سراسر روحش چيره مي گردد . اكنون دنبال آن سخنان : كسي كه به اين مرحله فائز شود ، ذوق شهد بندگي و عبوديت در ذائقه ي جانش پديد مي آيد وبيم و اميد دوزخ و بهشت از ميان مي رود ، اهل بودن و شايستگي داشتن محبوب يكتا براي پرستش و عبادت بر سويداي خاطر و ژرفاي جانش مي تابد و آن را روشن مي سازد و از صميم دل پرستش و نيايش را راغب و مايل و بدان سرگرم وشاغل مي گردد ، با لذت و بهجتي غير قابل وصف بر آستان قرب سر مي گذارد و هر چه نزديكتر مي شود و تابش نورحق بروي افزونتر و شديدتر مي گردد عظمت محبوب و شايستگي وي را بيشتر در مي يابد و نقص ذاتي و فقر و نياز واقعي ، بلكه نابودي و ناچيزي خود و ديگر آفريدگان را بيشتر از پيشتر درك مي كند و در برابر علو و عظمت بي نهايت حق كوچكتر و كوچكتر مي گردد و به ركوع ، سجود ، فروتني ، خضوع ، افتادگي و خشوع بيشتر دل مي بندد و صميمانه ، خالصانه و عالمان “ سُبْحانَ رَبَّيَ الَعظيم وَ رَبَّيَ الاَعْلي ” بر زبان مي راند ، راز و نياز با محبوب حقيقي و بي نياز را خير و فضيلت و صلاح ، و دعا و نماز را موجب رستگاري و فلاح و رسيدن به سعادت و كمال وفوز به فزوني قرب و نيل به وصال مي راند ،بلكه فارغ از اين خيال ، لذت و بهجت جمال راهماره استقبال مي كند و بدين وسيله خويش را در نيكوترين و خوشترين وضع و حال قرار مي دهد . و عارفانه مي گويد :
از در خويش خدايا به بهشتم مفرستكه سر كوي تو از كون و مكان ما رابس
منبع ( 7 )
نتيجه گيري :
عبوديت كمال كمالات است ، چنين كمالي آدمي را با حقيقت خويش آشنا و همراه مي كند . عبوديت حقيقي ، يعني عبوديتي كه انسان را در ظاهر و باطن در مقام بندگي حق راه مي برد .
عبوديت بستر كسب همه ي كمالات است . آنچه به آدمي ، هويت انساني مي دهد ، گام زدن در مسير عبوديت الهي و ربوبي شدن در پرتو فروغ بندگي است و راه سعادت آدمي در عبوديت الله است . بالاترين مرتبه ي عبادت ، عبادت كساني است كه خداي سبحان را از سر شكرگزاري عبادت نمايند . عبادت بي فهم و كور موجب ترقي و رشد آدمي و كسب كمالات انساني نمي شود و آن عبادتي آدمي را به عبوديت حق مي رساند كه از هر گونه نسبت و ارتباط پست و آلوده و نفساني به دور باشد .
عبادت واقعي عبادتي است كه انجام دهنده آن با همه وجود و با حضور قلب آن را به جاي آورد .
عبادت روح را پاك و كسب سعادت مي كند و اطاعت خداوند در جاودانگي انسان بسيار مؤثر مي باشد .
منابع:
منبع ( 1 ) : نام كتاب : طاير فرخ پي ( كمالات انساني در نهج البلاغه )
مولف : مصطفي دلشاد تهراني – صفحات 197-181
منبع ( 2 ) : كتاب مباني اخلاق اسلامي – مولف : مجيد رشيد پور – صفحات 186- 185
منبع ( 3) : كتاب به سوي خود سازي – مولف استاد محمد تقي مصباح يزدي – صفحات 187-186 و 184-183 و 103-102
منبع ( 4 ) : كتاب فلسفه ي آفرينش انسان و سعادت واقعي او – مولف : راغب اصفهاني – ترجمه و نگارش : استاد زين العابدين قرباني – صفحات 173-171
منبع ( 5 ) : كتاب عرفان نظري – تحقيقي در سير تكاملي و اصول و مسائل تصوف – مولف : دكتر سيد يحيي ثيربي – صفحه ي 51
منبع ( 6 ) : كتاب راه كمال – مولف : دكتر بهرام الهي – صفحات 186-183 و 189-187
منبع ( 7 ) : كتاب زنده ي عشق – مولف : استاد محمود شهابي – صفحات 16-14 و 88-87.
با توجه به افزایش آمار بزهکاری بچههای طلاق و به منظور پیشگیری از گرایش روزافزون آنها به سمت بزهکاری و انحراف از هنجارهای جامعه،در این مقاله به بررسی سیاستهای اجتماعی موجود در مورد بچههای طلاق و نقش اجرا نشدن درست برخی از آنها در بزهکاری نوجوانان پرداخته شده است بطوریکه جهت شناخت سیاستهای اجتماعی در مورد بچههای طلاق،متون نظری و قانون مورد مطالعه قرار گرفته است.
با توجه به پیامدهای طلاق و آثار منفی که طلاق بر سلامت روانی-عاطفی افراد خانواده خصوصا کودکان دارد بهطوری که تحقیقات زیادی وجود دارد که رابطه بین طلاق و سایر رفتارهای بزهکارانه را مورد تأیید قرار دادهاند
زنان و طلاق
پیامدهایجدایی:
عواقب وپیامدهای احتمالی طلاق یا تاثیر آن در پدیده های روانی و اجتماعی فرزندان طلاق رامی توان چنین بر شمرد :
الف ) بزهکاری کودکان و نوجوانان ناسازگاری ها و رفتارهای ضد اجتماعی آنان .
ب ) فحشا به ویژه در نتیجه فقر و نا آگاهی .
ج ) اعتیادزنان ، مردان و کودکان و استفاده از کودکان در توزیع مواد مخدر و دیگر فعالیتهایغیر مجاز .
د ) پرخاشگری و ناسازگاری کودکان ، فرار از منزل و ولگردی آنان .
ه ) افتتحصیلی ، خودکشی زن یا شوهر یا حتی کودکان .
ز ) کاهشمیل به ازدواج در دیگر افراد خانواده به ویژه بچه های طلاق .
ر ) احمال و مساحمه والدین در تعلیم و تربیت فرزندان ایجاد آسیبهای روانی و اجتماعیبرای آنان .
ی ) فرزندانپسر در همانند سازی مردانه دچار اشکالات زیادی خواهند شد و در بسیاری از مواردتمایلات همجنس گرایانه از خود بروز می دهند و اتکای به نفس آنان نیز به شدت کم میشود .
ن ) فرزندانطلاق با گذشت پنج سال به هیچ وجه نمی توانند ثبات هیجانی و عاطفی خود را از دستدهند .
و ) بچه هایطلاق آینده ی خوبی را برای خود تصور نمی کنند و اطمینان خود را به ارکان زندگی ازدست می دهند و از آنجا که بی توجهی خود و در مقیاس بالاتر اجتماع به نوعی بیاعتنائی و بی توجهی کشیده می شوند .
فرزندانطلاق:
طلاق و فروپاشيخانواده ضمن بر هم زدن تعادل رواني - عاطفي افراد خانواده موجب بروز آسيبهاياجتماعي ميشود. طلاق به هر دليلي درست يا نادرست پيامدهايي براي فرد و جامعهدارد.تحقيقات نشان ميدهد، كه اثرات طلاق بستگي به سن كودك هنگام طلاق دارد. همچنيناثر طلاق بر كودك به جنسيت، شخصيت، ميزان ناسازگاري و درگيري والدين و حمايتخانواده و دوستان كودك بستگي دارد.
جدايي پدر و مادريك اثر آني و زودگذر نيست؛ بلكه در تمامي مراحل زندگي فرزندان اثرات منفي وزيانباري را بر جاي خواهد گذاشت. پراكنده شدن اعضاي خانواده و محروميت فرزندان ازسرپرستي مشترك والدين، پس از فروپاشي و از هم گسيختگي خانواده آنان را از داشتنمواهب و مزاياي زندگي خانوادگي محروم ميكند و هويت فردي و خانوادگي فرزندان طلاقرا مختل ميكند.
آسيبشناساناجتماعي براين باورند كه پس از جدايي والدين، مسائل روحي و رواني بسياري برايفرزندان ايجاد ميشود. از جمله: بدبيني به جنس والد ديگر و بيخبر ماندن از روحياتو ساختار وجودي او كه آسيبهاي آن بعدها در ازدواج چنين فرزنداني آشكار ميشود. مشكلات رواني و جسماني، تربيتي، احساس گناه و سردرگمي، اختلال در هويت و احتمالگرايش به بزهكاري را ميتوان از جمله آثار مخرب وزيانبار معنوي و مادي طلاق رويفرزندان برشمرد.
فرزندانيكه براثر طلاق والدين، حاميان اصلي خود را از دست ميدهند، بيش از ديگران در خطرندو به راحتي فريب ظاهر آراسته و سخنان فريبنده افراد را ميخورند. طبق تحقيقات انجامشده، 70درصد افرادي كه دچار آسيبهاي اجتماعي ميشوند فرزندان طلاق هستند. ازاينرو توجه به مقوله پيشگيري از طلاق اهميت خاصي دارد.
در همه فرهنگها، بویژه در دین اسلام جز در موارد بسیار ضروری و اجتنابناپذیر توصیه شده و در کلام رسول اکرمص از آن به عنوان منفورترین حلال یاد شده است. طلاق همچون قطع عضوی از بدن، برای آنان که گرفتارش میشوند تجربهای تلخ و تکاندهنده است.
هر قدر درباره آمار طلاق و پیامدهای آن بیشتر پژوهش کنیم، با واقعیتهای ناخوشایند بیشتری روبهرو میشویم که زندگی همه ما را تحت تاثیر قرار میدهد. طلاق مانند زمینلرزهای است که بنیان خانواده را درهم میکوبد و شیرازه آن را از هم میگسلد و افزون بر انفجار ناگهانی اولیه، پسلرزههایی نیز خواهد داشت که از سر گذراندن آنها گاه بسیار دشوارتر است.
طلاق برای والدین پایان آمال و آرزوهاست و برای کودکان شاید پایان دنیا و رویاهای شیرین آنان باشد.
طلاق همه اعضای خانواده را دچار اضطراب میکند، ولی برای فرزندان ناگوارتر است.
براستی که طلاق هنوز یکی از بحرانهای وحشتناک زندگی به شمار میآید که جوانب و عوارض آن از دید هیچ کس پنهان نیست. والدین باید بدانند تشنج و از هم پاشیدگی ناشی از طلاق منحصر به یک یا چندهفته و ماه نیست.
مهمترین کشمکشی که فرزندان پس از طلاق والدین به آن دچار میشوند، ترس از دست دادن پدر یا مادر با هم است. بزرگترین ترس کودکان از این است وقتی که به محبت پدر و مادر نیاز دارند، والدین آنها را ترک کنند و تنها بگذارند.
طلاق در کودکان خانواده شدیدا اثر میگذارد تا جایی که راه گریزی را برای زندگی نمیشناسند. مهمترین آثار شوم طلاق در کودکان از این قرار است:
▪قربانی روحی و عاطفی:
کودکان اولین قربانی طلاقند، قربانی روحی، عاطفی و حتی گاهی جسمی. کودک پس از طلاق در خانواده گیج و حسرتزده است و کمتر میتواند تعادل خود را حفظ کند، بویژه کودکی که با پدر و مادر بسیار مانوس است و دائما در دامان آنان و نازپروردهشان بوده است.
▪ وحشت از زندگی:
کودکی که والدینش از هم جدا شدهاند، خانه را محل وحشت میداند و بیشتر در جستجوی پناهگاهی دیگر است؛ پناهگاهی که برای او تسلیبخش و محل امن و راحتی باشد.
بسیاری از بیاعتناییهای کودک به دنیا و دیگران هنگام جدایی والدین پیش میآید و این از آن جهت است که روح محدود و کوچک طفل، نمیتواند آن را تحمل کند.
▪ یتیمی کودکان:
کودکان پس از طلاق و جدایی والدین، حقیقتا یتیم میشوند. مخصوصا اگر خردسال باشند دردشان عظیمتر است؛ چون طفل در هر سطحی از آسایش و امکانات باشد، باز نیاز به مادر دارد. این درد برای کودکان سنگین است که نمیتوانند خود را به مادر یا پدر برساند و برای دیدار آنان باید منتظر اوقات رسمی باشند.
گاهی طفل نیمهشب برمیخیزد و مادر را طلب میکند. پیداست در آن صورت چه حالی به او دست خواهد داد. این که در اثر اختلاف پدر و مادر، مادرش در خانه نیست و مثلا فردا باید او را ببیند دردی عمیق است. ▪دربهدری و نابسامانی:
حاصل طلاق، دربهدر کردن و نابسامانی فرزندان و به خود واگذاشتن آنان یا سپردن فرزندان به دست نامادری یا ناپدری است که ممکن است آنها را زجر بدهند. پس از طلاق، کودک مجسمهای متحرک و عروسکی است که گاهی نزد مادر، زمانی پیش پدر، هنگامی نزد عمه، خاله، دایی و گاهی هم در پرورشگاه است و پیداست این دست به دست شدنها، عادت یافتن لحظهای به خویها و تربیتها و فرهنگهای متفاوت چه تاثیری نامطلوب در روان کودک و در فرم تربیتی او میگذارد.
▪ احساس گناه:
گاهی کودک در جدایی والدین احساس گناه میکند. گمان دارد چون شیطان بوده و پدر و مادر را اذیت کرده، والدین آنان جدا شدهاند. این مساله بیشتر از زبان معصومانه آنان شنیده میشود که: «مامان! بیا دیگه تو را اذیت نمیکنم». یا میگویند: «بابا! بیا قول میدهم دیگر شیطنت نکنم» اینان خود را مسوول احساس میکنند و گمان دارند اشتباهی را مرتکب شدهاند.
▪گیجی و بهتزدگی:
پس از طلاق، کودک مات و مبهوت میشود و حتی انگیزه تحصیل را از دست میدهد و با افت تحصیلی مواجه میشود. گاهی بیمار میشوند و در جستجوی پناهی برای مهرورزی، دلجویی و نوازش هستند، اینان به حقیقت بیمار نیستند، بلکه نقطه اتکای خود را از دست دادهاند، بدینسان با دارو نمیتوان درمانشان کرد، بلکه با نوازش میتوان درد آنان را علاج کرد.
▪ تاثیر منفی در رشد:
بررسیها نشان دادهاند کودکانی که از مادر جدا شدهاند، رشدشان کمتر از آنانی است که از مادر خود جدا نیستند؛ اگرچه مادر یک مربی پرورش یافته نباشد و در شرایط بهداشتی روانی مناسب تربیت نیافته باشند، فقدان مادر جلوی شکوفا شدن کودک را در تمام زمینهها میگیرد و در شخصیت عاطفی او اثر منفی میگذارد. ▪بدبینی به پدر و مادر: کودکان پس از جدایی والدین، معمولا به یکی از والدین، پدر یا مادر بدبین میشوند و به او با نظر کراهت مینگرند. معمولا یا طرفدار پدر میشوند یا طرفدار مادر که در هر دو صورت برای فرزند و حتی والدین نامطلوب است. ضروری است والدین لااقل در برابر کودک، عکسالعمل مناسب داشته باشند و در حضور آنان از هم بدگویی یا شکوه نکنند.
▪ کمبودهای عاطفی:
کودکی که از پدر یا مادر جدا شده، از مهر و نوازش دو طرف سیراب نیست و اغلب با تشنگی عاطفی مواجه است و بعید نیست در جستجوی محبت، به دام افراد شیادی بیفتد و عفت و پاکدامنی خود را از دست بدهد، امری که در جوامع مختلف به نمونههای بسیاری از آن برخورد میکنیم.
▪ نابهنجاری کودکان:
بالاخره کودکانی که والدین آنان از هم جدا شدهاند، کودکانی عادی و بهنجار نیستند. بررسیهای روانشناسان آلمان نشان داده است اینان اغلب محروم از عاطفه و در بزرگسالی افرادی برای شرارت و جنایت خواهند بود.
▪ آثار عاطفی طلاق بر کودک:
آثار مستقیم طلاق بر کودک کدامند و محققان در این مورد چه یافتهاند؟ پولاک (pollak) در این باره مینویسد که یکی از آثار عاطفی طلاق بر کودکان این است که انسجام و هماهنگی خانوادگی را از آنان میگیرد. آنان درخصوص والدین و خواهران و برادران خود، احساس بیمنزلتی و بیمقداری میکنند، همچنین نسبت به دوستانی که با پدر و مادر خود زندگی میکنند، احساس حسادت دارند و اینها همه بارهایی است که بر شانههای ناتوان چنین کودکانی افکنده میشود. انزواطلبی و شرکت نکردن در امور اجتماعی مدرسه و فعالیتهای فوق برنامه نیز از جمله آثار بر کودک در مدرسه است.
▪زمینه بزهکاری و عصیان:
تحقیقات جامعهشناسان و بررسیکنندگان مسائل خانواده نشان داده است که وقوع طلاق میان زوجین میتواند از علل ارتکاب جرم از ناحیه اطفال باشد، سبب گمراهی کودک شود و او را به ورطه فنا سوق دهد.
به هر حال، نبود پدر و مادری بالای سرکودکان سبب متلاشی شدن فکر و اندیشه سرگردانی آنهاست.
این امر ممکن است آنها را به پرتگاه دزدی، بیعفتی و بدبختیهای دیگر سوق دهد و شاید یکی از علل سختگیری اسلام در جلوگیری از طلاق و از هم پاشیدگی کانون خانواده، توجه به همین امر و برای جلوگیری از وقوع جرم و جنایت باشد. تحقیقات نشان میدهد سطح جنایت در چنین افرادی بالا و ظرفیت جناییشان زیاد است. کودکانی این چنین لااقل قابلیت ارتکاب جرم بیشتری را دارند.
▪ بیبند و باریها:
خانه برای کودک آرامش است، محیط امن است، پدر و مادر عامل کنترلکننده و سازنده کودکند. وجود پدر و مادر زیر یک سقف و در کنار کودک حتی اگر کنترل مستقیمی هم صورت بگیرد، برای او یک نعمت است.
زیرا باعث میشود طفل خود را از خیلی چیزها بر حذر دارد و کنترل کند.
اما هنگامی که کودک دست پدر و مادر را از دامن خود کوتاه میبیند، میکوشد خود را آزاد و بیبند و قید بداند و این امر خود منشا بسیاری از آلودگیها و نابسامانیهاست. شیوه زندگیای که چنین کودکانی در مواردی در پیش میگیرند، بهگونهای است که حتی پارهای از صفات مربوط به جنس خود را از دست میدهند، مثلا پسرانی این چنین کمتر موفق میشوند صفت مردانگی را در خود بپرورانند.
جدایی والدین از یکدیگر کودک را به اختلال عاطفی دچار میکند، حالت افسردگی، انزواجویی، تخیل رویا در بیداری برای او پدید میآورد. در مواردی قدرت اراده و اندیشه را از او میگیرد و در کل او را چنان پریشان میکند که اثرات شوم آن مادامالعمر با کودکان است. تجربه طلاق برای تمام اعضای خانواده اضطراب زاست و رفتار کودکان پس از طلاق نشاندهنده این اضطراب است و پس از طلاق میزان اختلالات عاطفی و رفتاری در کودکان بالا میرود.
همچنین عواقب و پیامدهای طلاق یا تاثیر طلاق در پدیدههای روانی و اجتماعی کودکان را میتوان به طور اختصار چنین برشمرد.
▪ بزهکاری کودکان و نوجوانان، ناسازگاریها و رفتارهای ضد اجتماعی.
▪ فحشا بویژه در نتیجه فقر و ناآگاهی.
▪ اعتیاد زنان، مردان، کودکان و استفاده از کودکان در توزیع مواد مخدر و دیگر فعالیتهای غیرمجاز.
▪ پرخاشگری و ناسازگاری کودکان و نوجوانان، فرار از منزل و ولگردی آنان.
▪ کاهش میل به ازدواج در دیگر افراد خانواده بویژه بچههای طلاق.
▪ اهمال و مسامحه والدین در تحکیم و تربیت فرزندان و آسیب دیدن روانی و اجتماعی.
▪ بچههای طلاق با گذشت چندین سال نمیتوانند ثبات هیجانی و عاطفی خود را به دست آورند. از آنجا که هسته مرکزی شخصیت افراد به نظر بسیاری از پژوهشگران روانشناسی در دوران کودکی شکل میگیرد، اینگونه کودکان در بسیاری از موارد دچار اختلالات شخصیتی خواهند شد.
▪ فرزندان طلاق در آینده اکثرا افسرده، گوشهگیر و منزوی هستند و اتکای به نفس آنان نیز بشدت کم میشود. ▪ فرزندان طلاق آیندهای قوی را برای خود تصور نمیکنند و اطمینان خود را به ارکان زندگی از دست میدهند و در آینده نسبت به افراد پیرامون خود و مقیاس بالاتر اجتماع، به نوعی بیاعتنایی و بیتوجهی کشیده میشوند.
تأثیرات طلاق در فرزندان را می توان به ترتیب زیر طبقه بندی کرد:
1- ایجاد زمینه های وسواس در دختران و پسران: ( وسواس تکرار بدون اراده و افراطی اعمال و کارهای روزمره است )
2- بروز افسردگی در کودکان و نوجوانان: در این نوع بیماری اجتماعی، فرد فاقد احساس لذت یا درک کمتری از زندگی روزمره است، بی اشتهایی بر او چیره شده و خستگی به طور مداوم در ارگانیسم بدن وی مشاهده می شود.
3- به وجود آوردن زمینه های اضطراب: در نوجوانان حالتی شبیه به احساس ترس، نگرانی و تشویش به وجود می آید. در این بیماری علائم بیم از آینده در رفتار نوجوانان مشهود است. نوجوان با توجه به سستی مبانی خانواده از تفکر در مورد برنامه ریزی مدون برای حرکت های دسته جمعی و گروهی وحشت دارد.
4- ایجاد روحیه پرخاشگری و عصیان در نوجوانان: نتیجه محرومیت های مداوم از مهر و محبت پدری است. در این نوع بیماری چون نوجوان امکان مذاکره حضوری و مستقیم و متقابل با پدر و مادر خود را نمی یابد و از طرفی سؤال های خود را بی جواب می بیند، روحیه عصیان و پرخاشگری در او به وجود می آید. رفتارهای پرخاشگرانه در اعمال و گفتار نوجوانانی که خانواده های آنان از همدیگر جدا شده اند کاملاً مشهود است.
5- بی قراری: این بیماری با شدت و ضعف در نوجوانان خانواده هایی که شاهد جدایی پدر و مادر خود بوده اند مشاهده می شود. حالتی که فرد در مقابل هرگونه عاملی تحریک پذیر است یعنی حتی در مقابل محرک های ضعیف عکس العمل شدید نشان می دهد.
6- حسادت سوءظن و سماجت، در نوجوانان خانواده هایی که والدین آنها از هم جدا شده اند این حساسیت ها دیده شده است. این گروه از نوجوانان در مقابل همراهان و همسالان خود حساسیت بیشتر و زیاده از حد نشان می دهند.
طلاق در بسیاری از موارد و مواقع ضروری است و زوجین ناگزیر به قبول این امر هستند. ولی در اغلب موارد جدایی ها در نتیجه توقعات بیجای احساسی، اقتصادی و عاطفی زوجین از همدیگر، سوءظن و بدبینی بی مورد، نداشتن صبر و گذشت در زندگی، حسادت بیش از حد زن و شوهر، پرخاشگری و تندخویی زن یا مرد و غرور و خودخواهی بی مورد صورت می گیرد.
آنچه از پژوهش ها در امر طلاق برمی آید این است که دختران خانواده های تک سرپرست یعنی آنها که فقط با پدر یا مادر به سر می برند در معرض عوارض نامطلوبی چون انحرافات ازدواج زودرس، فرار از خانه و ترک تحصیل قراردارند. این امر در مورد گروه های اجتماعی و طبقاتی نیز صدق می کند.
البته وقتی پای نامادری و ناپدری به میان می آید تحول و پیچیدگی خاصی در زندگی کودکان و نوجوانان به وجود می آید.
آشنایی کودک و نوجوان با بستگان جدید، خواهرها، برادرها، دایی ها و عموهای نانتی گرچه گستره ای از دنیای تازه و متفاوت به وجود می آورد ولی اغلب فرزندان در جوار ناپدری و نامادری احساس خوشبختی و شادمانی نمی کنند. گرچه ممکن است زن یا شوهر با همسر جدید خود کاملاً خوشبخت باشد. در ایران بیشتر بچه های فراری و نوجوانان ساکن در کانون اصلاح و تربیت را قربانیان طلاق تشکیل می دهند .
بچه هایی که فقط با پدر یا مادر خود زندگی می کنند، اغلب دستخوش اختلالات عاطفی و روانی می شوند.
اکثر قربانیان طلاق که همان کودکان و نوجوانان هستند به مادران خود بیشتر نزدیک هستند تا پدر، زیرا پدر جدا شده از مادر با بچه های خود بیشتر مثل یک خویشاوند رفتار می کند تا فرزند حال آنکه مادر هرگز از کودکش فاصله نمی گیرد و مهر و محبت و احساس مادری را زیر پا نمی گذارد. به قول یک جامعه شناس «هر طلاق مرگ تمدن کوچک خانواده است» اجبار و الزام به طلاق را در موارد و شرایط خاصی از زندگی مشترک باید پذیرا بود. براساس قوانین اجتماع احترام به آزادی های فردی ضرورتی اجتناب ناپذیر است ولی قبل از هر جدایی به میوه های نارس درخت زندگی بیندیشیم، نگذاریم ناهنجاری های جامعه آنها را مسموم کند.
تعجیل در داشتن فرزند در سال های خطر زندگی مشترک (سال های اول و دوم اصولاً سال های خطر برای زوج های جوان به شمار می رود) که ظاهراً برای تحکیم مبانی خانواده انجام می پذیرد کاری است که باید با تعمق صورت بگیرد زیرا در صورتی که به علل مختلف یاد شده بین زوجین جدایی روی دهد نخستین قربانیان، فرزندانی خواهند بود که از نفاق و تفرقه زوجین به جای مانده اند.
با توجه به اینکهاثرات منفی طلاق بر فرزندان با توجه به سن متفاوت عمل خواهد کرد و نیاز به یک مقاله مستقلی دارد ویا باید به متخصص با تجربه و دارای معلومات مراجعه شود ،(یعنی باید به این نکته توجه کنید که فرزند شما چند سال دارد و متناسب با آن با کودک رفتار کنید.) در اینجا نکات کلی در مورد رفتار با کودک یا فرزند طلاق را به صورت تیتر وار بر میشماریم:
1- هیچ وقت در حضور فرزندتان با همسر خود بحث و مجادله نکنید.
2- هیچ وقت همسر خود را پیش فرزندتان تحقیر و سرزنش نکنید و حرمت او را لگد مال نکنیدزیرا نیمی از هویت ما متعلق به پدر و نیمی متعلق به مادر است و با تحقیر و کوچک جلوه دادن همسرمان در نگاه فرزند، در واقع به فرزندمان آسیب می رسانیم.
3- واقعیت را با فرزندتان در میان بگذارید و آن اینکه من و پدر یا مادر تو با هم سازگاری نداریم، ما عقاید و سلیقههای متفاوتی داریم و قادر نیستیم که در کنار هم راحت زندگی کنیم و ادامهاین زندگی، بیشتر به شما آسیب میرساند.
4- برای فرزند خود وقت بگذارید، با او حرف بزنید و او را با واقعیات زندگی جدیدش آشنا کنید. در این مواقع بچهها معمولاً در خود فرو میروند و ناراحتیها و احساسات خود را بیان نمیکنند و یا به خاطر اینکه دایره لغات زیادی ندارند، نمیتوانند احساسات و افکار خود را آنگونه که هست بازگو نمایند. به این خاطر بداخلاق و بد عنق و لجباز میشوند و در واقع به این وسیله میخواهند ناراحتی خود را از وضع موجود اعلام نمایند.
5- به فرزند خود کمک کنید که از دیدن والد دیگرش لذت ببرد و او را بر علیه همسر سابق خود کوک نکنید و از فرزند خود به عنوان وسیلهای برای انتقام گرفتن از همسر سابق خود استفاده نکنید.
6- اگر یکی از والدین مسئولیت نگهداری از کودک را بر عهده گرفته است، والد دیگر به خود حق ندهد که دیگر مسئولیتی ندارد. باید در تربیت فرزند به والدی که این مسئولیت را پذیرفته است کمک کنید و از زیر بار مسئولیت شانه خالی نکنید. رشد سالم فرزند شما به حضور هر دو نفرتان نیاز دارد.
۷-با معلم و مشاور مدرسه فرزندتان در ارتباط دائمی باشید و از وضع درسی فرزندتان اگاه شوید.زیرا افت تحصیلی در این مواقع زیاد است.
۸-حتما با یک روانشناس کاردان و دارای تخصص در مورد فرزندتان مشورت دائمی داشته باشید. و از تجربیات و راهنمائیهای او بهره گیرید.
۹-گاهی بچه ها از اب گل الود ماهی میگیرند . یعنی از اختلاف شما برای منافع شخصی خود بهره میگیرند ...مثلا با تحریک احساسات شما از شما تقاضای پول یا چیز دیگری را میکنند و چون شما با همسر سابقتان ارتباطی ندارید قادر به پی گیری نیستید و ....
۱۰-از فرزند خود به عنوان وسیله ای برای انتقام گرفتن از همسر سابق خود استفاده نکنید . به عنوان مثال اجازه ندهید که همسر سابق شما فرزندش را ببیند و موارد ی مشابه.
۱۱-وضع روحی و افکار و رفتار فرزندتان را در موقعیتهای دیگر که شما حضور ندارید را جستجو کنید زیرا بسیاری از این مسائل توسط کودک در حضور شما اشکار نمی شود .
پیشنهادات:
به منظور پیشگیری از گرایش روزافزون بچههای طلاق به سمت بزهکاری لازم است قوانین و سیاستهای اجتماعی موجود با دقت بیشتری اعمال شود،به ویژه در مورد مسألهی حضانت یا سرپرستی فرزندان بعد از طلاق والدین،چرا که اطلاعات آماری بدست آمده از طریق مصاحبه با بچههای طلاق و تأیید فرضیههای تحقیق،نقش عدم اجرای درست برخی از قوانین و سیاستهای موجود در بزهکاری بچههای طلاق را روشن ساخته است.
این مهم با توجه به فراوانی پروندههای طلاق و همچنین عدم تخصص کافی قضات در مورد مسائل اجتماعی و روان شناختی امکانپذیر نخواهد بود،مگر اینکه در کنار هر دادگاهی،«واحد مددکاران ویژه طلاق»به وجود آید تا در کنار قضات و به منظور کمک به آنها در تشخیص درست صلاحیت و یا عدم صلاحیت سرپرست،فعالیت داشتهباشند و همچنین در مراحل بعدی به منظور حمایت از منافع و حقوق و فرزندان،پیگیریهای لازم را در جهت داشتن ملاقات با والد غیر سرپرست،برخورداری از حداثل امکانات رفاهی و معیشتی و عدم آزار و سوءاستفاده از طرف سرپرست و یا دیگران، انجام دهند.
منابع:------------------ [1] - مرتن، رابرت، مشكلات اجتماعي و نظريه هاي جامعه شناختي، ترجمه نوين تولايي، انتشارات اميركبير، سال 1376، صص26- 25- 33. 2 - Mills. C . w. Sociological Imagination. Newyork. 1976. P.9. [3] - روزنامه ايران، 27/7/79. [4] - دكتر مساواتي، مجيد، آسيب شناسي اجتماعي ايران، جامعه شناسي انحرافات، انتشارات نوبل (تبريز)، 1374، ص281. [5] - دكتر ساروخاني، باقر، طلاق ـ پژوهشي در شناخت واقعيت و عوامل آن، انتشارات دانشگاه تهران، 1376، ص هفت. [6] - بروس كوئن، درآمدي بر جامعه شناسي، محسن ثلاثي، انتشارات فرهنگ معاصر، 1370، ص 133. [7] - دكتر ساروخاني،باقر،طلاق ـ پژوهشي در شناخت واقعيت و عوامل آن، انتشارات دانشگاه تهران، 1376، صفحه چهارده. [8] - دكتر ساروخاني،باقر، جامعه شناسي ارتباطات، انتشارات اطلاعات، 1372،ص 67. 9-Udry. R. Social control ofmarriage. Newyork . 1971. P.456. [10] - دكتر عراقي، عزت الله، آيا مي دانيد طلاق و مسائل آن كدامند؟ چاپخانه پليكان، 1369، ص 22. [11] - دكتر ساروخاني، باقر، طلاق - پژوهشي در شناخت واقعيت و عوامل آن، انتشارات دانشگاه تهران، 1376، ص128.
امروزه دانش آموزان به دلیل نقش مهمی که در ادارهآینده کشور به عهده دارند و مدیران اصلی در اداره آینده کشور و رهبر سایر اقشارجامعه خواهند بود بنابر این سلامت جسم و روان ان ها با سلامت جامعه ی آینده و آینده ی کشور ارتباط مستقیم دارد. دوره ی ابتدایی دوره ای پر تنشو بسیار مهمی در زندگی است چرا که نه تنها جسم بلکه توان روانی در طی این دوره ی حساس زندگی دچار تحول اساسی میشود و سازگاری با چنین تغیرات اساسی بر جسم روان فشار میاورد. علاوه بر این دوره ی ابتدایی سن بحران رشدی است و در این دوره افزایش انواع استرس ها وآسیب پذیری به فشار روانی ، اجتماعی ،ورزشی با کاهش مهارت های مقابله ای همراه میشود به طوری که استرس زیاد و بیشاز حد شدیدا بر کیفیت زندگی دانش آموزان تاثیر میگذارد و موجب افت شدید و کاهش کیفیت زندگی دانش آموزان میشود.
یکی از پایه هایی که دانش آموزان در آن مقطع اضطراب و استرس زیادی دارند پایه اول ابتدایی می باشد . دلیل عمده این اضطراب دوری از خانواده و وارد محیط جدیدی شدن می باشد .در این مقاله که از روش توصیفی و با استفاده از مقالات و تحقیقات اینترنتی انجام شده است به بررسی اضطراب و استرس در دانش اموزان پایه اول و ارائه راه حل هایی برای ان می پردازیم .
نکات کلیدی :
اضطراب – دانش آموزان اول ابتدایی – علل و عوامل -راه حل ها
مقدمه
برخی از كودكان هنگام ورود به سال اول دبستان دچار مشكلاتی هم چون ناراحتی، بی قراری ، ترس از مدرسه و حتی بیزاری و تنفر از مدرسه می شوند.ترس غیر منطقی كودك از مدرسه به معنی امتناع از مدرسه رفتن و یكی از نشانه های اضطراب جدایی از والدین، خانه، خانواده و بخصوص مادر و یا شرایطی است كه به آن وابسته شده است. ( علیزاده ، 1382 )
اضطراب یک احساس ناخوشایند از ترس با منشای ناشناخته است. باید بدانیم که همه انسانها در زندگی خود برای یک بار هم شده اضطراب را تجربه میکنند اما این حالتها تا زمانی که فرد را از زندگی عادی خود باز ندارد و شدید نباشد مشکلساز نیست.
اما دربعضی کودکان اضطراب موجب نخوابیدن و حالتهای پرخاشگری میشود که در این موقع باید به روانپزشک مراجعه کرد تا درمانهای اولیه را برای پیشگیری از مزمن شدن بیماری تجویز کند. البته این نگرانیها هنگام جدایی کودک از والدین بیشتر نیز میشود.
باید بدانید که بزرگترین ترس کودک جدا شدن از مادر است که این موضوع از دوران نوزادی نیز وجود دارد به طوری که کودک از چهره ناشناس دوری میکند. ترسهای دوران کودکی به نوعی واکنش به محیط اطراف و کمبود امنیت در آن است. (احمدی 1371 )
اگر این ترسها ادامه پیدا کند با علایمی چون اختلال در خواب، پرخاشگری، ناخن جویدن، شبادراری، لکنت زبان، سرگیجه، درد معده، حالت تهوع و ... همراه میشود. باید توجه داشت که در صورت درمان نشدن این علایم کودک در بزرگسالی دچار می شود.
به طور کلی هراس از مدرسه یکی از نشانههای اضطراب جدایی است که کودک برای مدرسه رفتن بیمیلی زیادی از خود نشان میدهد. هرچه وابستگی کودک به مادر بیشتر باشد این اضطراب نیز تشدید میشود. حدود 3 و نیم درصد از کودکان اول ابتدایی هراس از مدرسه دارند که بررسیها نشان میدهد که تعداد دختران نسبت به پسران بیشتر است.
دختران از عواطف و وابستگیهای بیشتری نسبت به خانواده برخوردارند و بر این اساس احساس اضطراب جدایی از خانواده به در دختر بیشتر است. گاهی این اضطرابها به قدری شدید است که کودک همواره در حال تعقیب مادر است. خوب است بدانید که فقط 50 درصد هراس از مدرسه، ترس نسبت به عملکرد تحصیلی یا برخی جنبه های محیط مدرسه مربوط میشود و در موارد مربوط به بی میلی کودک به جدا شدن از مادر و خانه است.
کودکان خانوادههای کمجمعیت، تک فرزندها و کسانی که اعتماد به نفس پایین دارند بیشتر از دیگران هراس از مدرسه دارند.
به طور کلی دانش آموزان زیر در پایه اول بیشتر اضطراب دارند :
* خانواده هاي تک فرزند
* وجود تبعيض در محيط زندگي
* سطح پايين فرهنگي ، اقتصادي و خجالتي
* اعتماد به نفس پايين
*اضطراب در دختران بیشتر از پسران (جمال فر ، 1373 )
عوامل اضطراب دانش آموزان اول ابتدایی
بی میلی اطفال در مورد مدرسه رفتن ، غالباً عادی است ولی اضطراب شدید و دائمی طفل از این موضوع ، علامت رفتار غیر عادی مهمی بوده ، نشانه آن است که یا جنبه ای از محیط دبستان و رفتار معلمان ایجاد کنندة این کیفیت است ، یا اینکه محیط خانه چسبندگی شدید برای کودک دارد . تحقیقات نشان می دهند که ترس از مدرسه رفتن در دخترها شدت بیشتری دارد .
علت اصلی مدرسه هراسی ، اضطراب ناشی از جدایی والدین است . مادران این گونه اطفال نیز وابستگی های غیر عادی ظاهر می سازند و این ترس را تشدید می کنند. ( مهری نژاد ، 1390 )
این مادران می کوشند فرزندان خودشان را از حوادث ناراحت کننده محافظت کنند و احتمالا محیط مدرسه را به صورت کانونی که شاید برای طفل آنها حادثه آفرین باشد تلقی می کنند .
اغلب مشاهده می شود که پافشاری و اصرار پدر و مادر باعث پدید آمدن علائم عدم تعادل روانی واختلالات جسمانی می شود . اختلالات جسمانی به صورت دل درد ، استفراغ ، سردرد ، سرگیجه و ضعف ظاهر می شود . دانستن این نکته نیز حائز اهمیت است که غالباً علائم مذکور در روزهای تعطیل از بین می رود . هم چنین اگر پدر ومادر یا پزشک توصیه کنند که کودک چند روزی در منزل بماند ، بلافاصله علائم بیماری از بین می رود ، ولی در روز قبل از رفتن به مدرسه یا همان روز علائم جسمانی مجددا ظاهر می شوند .
کودکان مبتلا به ترس غالباً علاوه بر واکنش ترس ، علائم دیگری نیز از خود ظاهر می سازند .
شایـع ترین این علائم عبارت اند از : اختلال در خواب ، اختـلال گوارشی ، عصبانیت ، جویدن ناخـن ، شب ادراری و لـکنت زبان ، ترس در کـودکـان ، غالباً با علائم روان تنی مانند : استفراغ ، دل درد ، سردرد ، سر گیجه ، خشکی دهان ، تپش قلب و اسهال همراه است .
مدرسه هراسی در بچه های مدرسه رو ، در هر سنی که باشند دیده می شود ، اما در 11 و 12 سالگی به اوج خود می رسد . اغـلب آن چـه مدرسـه هراسی به نظر می آید ، در واقع ترس از ترک منزل است .
گاهی وقوع حوادثی مانند : مرگ فردی از اعضای خانواده ، جدایی ، طلاق ، تولد نوزاد تازه ، کشمکش پدر و مادر یا فقط وابستگی بیش از حد به مادر منبع ترس است و در چنین مواردی ، مدرسه ترساننده است . این موضوع گاهی با فرستادن اجبـاری کـودک به مدرسه و اصرار او برای تلفـن کردن مکـرر به مادرش روشن می گردد)
یکی دیگر از علل استرس در دبستانیها این است که :
کودکان دبستانی نمی توانند بر اعمال خود کنترل داشته باشند . آنها در حال افزایش مهارتهای اجتماعی می باشند . آنها یاد می گیرند که چطور دوست پیدا کنند . رفتارهای تهاجمی خود را کنترل کنند و اضطراب وهیجانات خود را کنترل کنند . اگر معلمین و اولیا با این مسائل به عنـوان اصول تکامـل طبیعی برخورد نکنند ، این مسائل به منابع استرس زا تبدیل می شوند .
بچه ها در سنین شروع دبستان آماده یادگیری هستند . به همین دلیل سن شروع مدرسه در این سن می باشد . آنها باید مشتاق و آماده یادگیری می باشند .
علائم استرس در دبستانیها شامل :
1ـ ترس و کابوسهای شبانه :
شکایاتی مانند دل درد و سردرد نشان می دهد که اطفال تحت استرس هستند و والدین این دردها را بیش از یک بیماری جسمی می دانند . این مشکل چیزی نیست که کودک آنرا از خود ساخته باشد . کـودکـان به وسیله سردرد و دل درد می خواهند از چیزی فرار کنند اما این یک مشکل واقعی است و می تواند راهی باشد برای اینکه آنها خود را با استرس ها تطابق بدهند.
2ـ منفی بافی و دروغگویی :
راه مقابله با این مسئله این است که والدین بدون اینکه دروغ کودک را تائید کنند آنرا بزرگ نکنند و به او بگویند اگر اینطور بود خیلی خوب بود . به این طریق والدین نه دروغ را قبول کرده اند و از طرفی احساسات او را نیز سرکوب نکرده اند و به این وسیله اولیاء کودک می توانند با هم صحبت کنند .
3ـ محرومیت و خجالتی بودن افراطی :
همه ما تقریباً با اخلاق بچه ها آشنایی داریم ، همـه بچـه ها با یک سرعت بالغ نمی شوند . بعضی از بچه ها در پذیرش بعضی از چیزها کند هستند .
اگـر فرزند ما زود عصبـانی شـده و پرخاشگـری می کند و زودتر از بقیه آشفتـه می شوند ، به آنها کمک کنیم تا راهی برای تخلیه هیجانات خود پیدا کند . اگر کودک ما بعد از مدرسه نیاز به تحرک دارد ، به او پیشنهاد ورزش کنیم . اگر فرزند ما نیاز به آرامش دارد به او توصیه کنیم به موسیقی گوش دهد .
سعی کنیم از کودکانمان سؤال کلی نپرسیم بلکه با آنها بیشتر صحبت کنیم و سؤالات جزئی تر بپرسیم .
راهکارها و چگونگی کاهش استرس در دانش آموزان :
در بسیاری از موارد اولین استرسها را افراد در دوران مدرسه احساس می کنند و اثرات منفی فراوانی بر سلامت جسم و روان فرد تحمل می کنند . کاهش اثرات آن مستلزم به کار گیری راهکارهای اساسی است تا از صدمات روحی و روانی به دانش آموزان جلوگیری شود .
هدف اصلی این طرح تامین شادابی و نشاط مدرسه از طریق توسعه ورزش صبحگاهی ، همخوانی سرودهای شادی بخش و مورد توجه قرار دادن و متوقف کردن عوامل یا برنامه هایی است که در مدرسه برای دانش آموزان استرس ایجاد می کند .
خواب کافی ، تغذیه مناسب و مؤثر ، استراحت ، ورزش ، در نظر گرفتن زمانی برای اوقات فراغت ، آرام سازی عضلانی ، نغز دیدگاه و مثبت اندیشی ، داشتن برنامه منظم ، افزایش معاشرت ، داشتن هدف ، کاهش توقعات از زندگی و داشتن اعتقاد مذهبی و قوی عواملی هستند که دانش آموزان باید برای مقابله با استرس بیاموزند .
معلمان باید از برخوردهای نامناسب و سرزنشهای منفی پرهیز کنند . ممکن است رفتار و گفتار معلم یک دانش آموز را تحقیر کند تا دیگران نیز متوجه کار خود باشند و این امر باعث کاهش اعتماد به نفس و وجود استرس و اضطراب در دانش آموزان می شود .
دور کردن فضای امتحان از استرس ، نظم سالن جلسه ، ترتیب دادن سؤالات و چیدن آنها از آسان به سخت ( در برگه های امتحانی ) از سوی مربیان مدارس می تواند در کسب نتیجه بهتر و کاهش استرس مؤثر باشد .
برای پیشگیری از استرس مدرسه باید به نکات زیر توجه کرد :
1ـ زمانی را با کودکان خود سپری کنید ، سعی کنید محیط خانه برای بچه ها با ثبات باشد .
2ـ در مورد قوانین خانه با هم مذاکره کنید .
3ـ فقط با بچه ها صحبت نکنید بلکه باید با آنها ارتباط برقرار کنید .
برگزاری آزمونهای تشخیصی در طول سال تحصیلی می تواند اضطراب روزهای قبل و بعد از امتحان دانش آموزان را از بین ببرد . داشتن آرامش در زمان آزمون 24 ساعت قبل از آن ، به بالا رفتن موفقیت تحصیلی در دانش آموزان کمک می کند و بهترین راه جلوگیری از نگرانی ، مطالعه مستمر در طول سال تحصیلی است . والدین به هیچ وجه نباید در زمان امتحانات ، دانش آموز را تحت فشار قرار دهند و او را وادار به خواندن زیاد درس کنند .
امتحانات در واقع ملاک و معیار تشخیص رشد علمی برای هر دانش آموز است . و در یک یا دو شب هیچگاه نمی توان مطالب یکساله را فرا گرفت .
دانش آموزانی که در طول سال تحصیلی مطالعه داشته اند با آرامش قبل از امتحان به راحتی می توانند از سد آن عبور کنند .
والدین به هیچ وجه نباید با وارد کردن فشار روحی به دانش آموزان در موقع امتحانات استرس و اضطراب برای آنان ایجاد کنند .
در بین فراگیری علمی دانش آموزان تفریح نیز لازم است . و این در حالی است که برخی والدین دانش آموز را در خانه حبس کرده تا مبادا نمره امتحانی آنان کم شود .
یک پزشک متخصص تغذیه نیز می گوید : تغذیه درست در موقع امتحانات باعث بالا رفتن ضریب هوشی و کاهش استرس در دانش آموزان می شود .
خواب شبانه بهترین خواب برای دانش آموزان در موقع امتحانات است ، دانش آموزانی که ضریب یادگیری خود را کاهش می دهند در موقع امتحانات از خواب شبانه خود برای درس خواندن استفاده می کنند .
فرزند خود را تشویق کنیم تا با معلمانش رابطه برقرار کند .
به فرزند خود کمک کنیم تا بر اساس قواعد و اصول آموزشی صحیح برای امتحان آماده شود .
بهترین درمان استرس در این بیماران ، ورزش ، خواندن کتابهای طنز و مصور و تماشای فیلم های کمدی است.
به طور خلاصه راه های زیر برای کاهش اضطراب دانش آموزان اول ابتدایی بکار برده شود :
* كم كردن وابستگی كودك:
سعی كنید با استفاده از روش های مناسب ( مثل گذاشتن كودك در خانه اقوام به مدت یكی دو ساعت در روز به صورت پراكنده یا بردن او به پارك و همراه كردن او با كودكان همسن و سال خودش) به تدریج وابستگی كودك را به خود كم كنید.
* ایجاد آمادگی ذهنی در كودک :
سعی كنید قبل از شروع سال تحصیلی ذهن كودكتان را نسبت به مدرسه، معلم آماده كنید.به طوری كه با تعریف و تمجید واقعی و منطبق برواقعیت از مدرسه و معلمان شور و اشتیاق مدرسه رفتن را دركودك ایجاد نمایید.
به او اطمینان دهید معلمش مهربان است و او را حمایت خواهد كرد.
خاطرات و تجارب مثبت ، شاد و جالب خود را با معلم های دوره ابتدایی با كودك خود در میان بگذارید.
ازمعلم ها با القاب خوب وبا لبخند یاد كنید.
*ایجاد انگیزه:
سعی كنید با علاقه و اشتیاق زیاد درباره آنچه كه او در مدرسه خواهد آموخت مثل خواندن، نوشتن، حساب كردن، شمردن، نقاشی، ورزش كردن حرف بزنید.
با كتاب خواندن برای كودك و هدیه دادن كتاب داستان به كودك علاقه او را به یادگیری خواندن و با سواد شدن افزایش دهید.
در روش های تربیتی خود به گونه ای عمل كنید و به شیوه ای سخن بگویید و با كسانی رفت و آمد كنید و الگوهایی ارائه دهید كه ناخود آگاه برای كودك انگیزه یادگیری و رفتن به مدرسه ایجاد شود.
از كم اهمیت جلوه دادن ارزش تحصیل و كسب دانش حتی در قالب طنز و شوخی جداً خودداری كنید. اگر بی دلیل نگران ترس كودك خود از مدرسه باشید در واقع این ترس را به كودك خود القا كرده و به او می فهمانید كه مدرسه جای ترسناكی است. از ترساندن كودك و ایجاد رعب و وحشت وترس از معلم (مثل اگر بچه خوبی نباشی به معلم می گویم تو را در كلاس زندانی كند ) جداً خودداری كنید.
پیشنهادات و توضیه ها
اگر چه ممکن است بسیار ساده و پیش پا افتاده بنظر برسد ولی زمان کافی را با کودکان خود نمی گذرانیم . همچنانکه سن نوجوانان بالاتر می رود والدین بجای اینکه کارگردان باشند بیشتر نقش مربی را پیدا می کنند . اصل و مبانی ارتباط با سایر افراد و حضور در مکانهای مختلف باید وجود داشته باشد . والدین باید تا حدی از کنترل فرزند خود دست بکشند ! البته زیر نظر داشتن فرزند در این زمان از همیشه مهمتر است .
وظیفه مسئولان مدرسه چیست؟
مسئولان مدرسه نقش مهمی در کاهش اضطراب کودکان دارند. معلم مهمترین رکن در کاهش نگرانی کودک است به طوری که میتواند محیط را به گونهای برای کودک فراهم کند که آرامش را برای او ایجاد کند.
باید توجه داشته باشیم که دادن هدیه به کودک از سوی معلم میتواند نوعی احساس امنیت و دوست داشتن را در او تداعی کند به طوری که این موضوع موجب تمایل کودک برای حضور در کلاس میشود.ازسوی دیگر بررسیها نشان میدهند در مدرسههایی که از رنگهای شاد استفاده میشود کودکان کمتر دچار اضطراب میشوند.
چند توصیه برای والدین :
آن چه در ابتدا انتظار می رود والدین بدان عمل کنند ، اهمیت دادن به ترسها و نگرانیهای فرزندان است . هیچ گاه نباید ترس و نگرانیهای فرزند را به مسخره گرفت . به صحبت های فرزند خود با دقت گوش دهید و با او همدلی کنید .
به فرزند خود نشان دهید از این که او این قدر نگران است ، شما نیز ناراحت هستید و سعی دارید عامل ترس و نگرانی را از بین ببرید .
اجازه دهید کودکتان در مورد عامل استرس به راحتی با شما صحبت کند و از احساسات خود بی پرده با شما سخن بگوید . از فرزند خود نخواهید که راجع به عامل ترس خود سخن نگوید یا راجع به آن فکر نکند .
اگر فرزند شما مدرسه هراسی دارد ، ابتدا لازم است مشخص کنید علت این ترس ، مدرسه است یا خانه .صاحب نظران معتقدند که بهترین درمان مدرسه هراسی ، برگرداندن کودک به مدرسه است . به خاطر داشته باشید که مادری قاطع و معلمی مصمم و فهمیده می تواند به تدریج بچه را برای آمدن به کلاس درس ترغیب کنند .
سعی کنید از ایجاد وابستگی افراطی و چسبندگی در فرزند خود بپرهیزید . به فرزند خود مسئولیتی را محول کنید که ضمن منطبق بودن با توانمندی وی ، نیازمند کوشش های فردی او باشد .
به فرزند خود بیاموزید افکار مثبت مانند « من ترس خود را کنترل می کنم ، به جای افکار منفی از شدت ترس خواهم مرد » را جایگزین کند .
در صورتی که احساس می کنید ترسهای کودک شما بیش تر از حد متداول می باشد ، سعی کنید با یک روانپزشک و روانشناس تماس بگیرید .
نتیجه گیری
همه ی انسان ها اضطراب و استرس را در زندگی خود تجربه میکنند و طبیعی است که هر شخص هنگام مواجه شدن باموقعیت های تهدید کننده و تنش زا مضطرب میشود اما احساس اضطراب شدید و مزمن در غیاب علت واضح امری غیر عادی تلقی میشود.اضطراب شامل احساس عدم اطمینان، درماندگی و برانگیختگی فیزیولوژیکی است، به طور کلّی اضطراب یک احساس منتشر بسیار نا خوشایند و اغلب مبهم دل وا پسی است که با یکیا چند حس جسمی مانند احساس خالی شدن سر دل، تنگی قفسه ی سینه، طپش قلب ،تعریق سردرد و غیره همراه است.بسیاری از والدین از احساس کودکانشان اگاه نیستند تا روزی که انان به مشکل بر میخورند مثل روز رفتن به مدرسه و ...... . منشا این اضطراب در کودکان ناشناخته است اغلب ترکیبی از یک ترس ناشناخته و فقدان کنترل همراه با یک طبیعت ناشی از شرم و خجالت زمینه بسیاری از اضطراب های دانش اموزان را تشکیل میدهد .-علایم و نشانه های اصلی اضطراب در دانش اموزان که باید مورد توجه قرار گیرد عصبی بودن، آرام و قرار نداشتن، تنش، احساس خستگی، سرگیجه، تکرّر ادرار، طپش قلب، تنگی نفس، تعریق، نگرانی و دلهره، بی خوابی، اشکال در تمرکز، گوش به زنگ بودن، درد معده یا سوزش سر دل که بسیار در کودکان ابتدایی شایع میباشد.
دوران ابتدایی کودکان در حال عبور از طفولیت به نوجوانی می باشند و دوران سختی را سپری میکنند.دانش اموزان در دوران ابتدایی ممکن است احساس نا توانی در برابر وضعیت های مختلف داشته باشند.
-رفتار نا درست معلم و یا کادر مدرسه میتواند از مهم ترین عوامل استرس زا در وجود دانش اموزان باشد و یا باعث تشدید استرس و اضطراب شود.
-بازی های رایانه ای به دور از نظارت والدین تاثیر بسیار مخرّب عمیق و عمده ای در روح و روان دانش آموزان به جا می گذارد. به طوری که باعت حواس پرتی، عدم تمرکز فکری، اختلالات فکری بسیار زیاد، ناخن جویدن در سر کلاس درس، تکّرر ادرار، افت شدید تحصیلی،در گیر شدن با اوهام و خیالات و ...... میشود. بازی های رایانه ای در دانش اموزان ابتدایی حتما باید تحت نظارت و برنامه ریزی انجام شود.زمان و مدّت بازی این دانش آموزان تنظیم شده باشد نوع و مدل بازی ها حساب شده و دقیق و با هدف مشخص و معینی انتخاب شده باشد.
-عدم ایجاد ترس و واهمه از ارزش یابی ها در دانش آموزان باعث احساس امنیّت و اطمینان هرچه بیشتر در دانش آموزان میشود.
-تغذیه نقش بسزایی در کاهش اضطراب و افزایش قدرت یاد گیری آنان دارد. تغذیه ی نا مناسب علاوه بر افزایش استرس و اضطراب منجر به کاهش تمرکز و قدرت یاد گیری دانش آموزان میشود.تغذیه ی مناسب با غذا های پر انرژی به دور از غذا های فوری و پر چرب، استفاده از مغز بادام و گردو، کشمش و موز، در ساعات تفریح مصرف دو یا سه لیوان شیر در روز داشتن خواب راحت و آرام، تنظیم برنامه ی مطالعه برای دانش آموزان در منزل در طول ایام سال تحصیلی منجر به کاهش دلهره و اضطراب در دانش آموزان میشود.خوردن نان و پنیر گردو و تخم مرغ و یا یک ظرف عدسی و خوردن عسل و نوشیدنی های حاوی عسل از موارد تاثیر گذار در آرامش دانش آموزان می باشد که این موارد را خوب است که کادر مدرسه خصوصا معلم تاکیدزیاد به دانش آموزان داشته باشند.
-حتما به والدین توصیه شود که تنش های عاطفی و مشاجره از محیط خانواده دور شود و یک محیط آرام و بی سرصدا برای فرزندشان بوجود آورند.رفت و آمد ها و مهمانی هارا در هنگام ارزشیابی ها کم کنند و انتظار بیش از حد از توانایی های فرزند خود نداشته باشند و فرزندشان را با فرزندان دیگر خانواده ها مقایسه نکنند.
-استفاده از رنگ های شاد در تزیین کلاس و حتی انتخاب رنگ شاد برای فرم معلم و دانش آموز میتواند به ایجاد نشاط در دانش آموزان بینجامد و انرژی مثبت آنها را دو چندان کند.
-دانش آموزان به انجام دادن ورزش تشویق شوند و ورزش فقط مختص به ساعات ورزشی نباشد.توجه به این اصل که عقل سالم در بدن سالم است درواقع بیان گر این نکته ی مهم است که فعالیت های ورزشی نقش اصلاح گری بالایی در رفع مشکلات روحی و روانی دارند و به سرعت نشاط و امید واری در دانش اموزان افزایش پیدا میکند.میتوانیم آموزش دروس را گاهی با بازی انجام دهیم و یا ساعات تفریح را به دانش آموزان برای انجام حرکات ورزشی تشویق نماییم.
-به دانش اموز تاکید کنیم که مکان و یا موقعیت اضطراب آور خود را تصور کند و در کلام و رفتارش دنبال پاسخ های مناسب بگردد به تنهایی و در خلوت از خودش بپرسد چه کاری انجام میدادم بهتر بود؟و چه میگفتم بهتر بود؟(با همراهی معلم) و پس از یافتن پاسخ مناسب آن راه را تمرین کند.بر آن پاسخ کلامی یا رفتاری مسلط شودتا بتواند در موقعیت های استرس زای مشابه از آن استفاده کند.
-در صحبت کردن با دانش آموزان کلماتی که بار اضطرابی دارند مثل: هیچ وقت، همیشه، هرگز، زود، سریع، باید، حتما و ...... را کم تر مورد استفاده قرار دهیم و به جای آن همیشه از کلمات متعادل و آرام بخشی مانند: بعضی اوقات، با حوصله، آرام، بهتر است و ...... استفاده کنیم و حتی خود دانش اموز را به استفاده ی بیشتراز این کلمات سوق دهیم.
-دانش آموزان را تشویق کنیم تا در هنگام صحبت کردند و یا ارزش یابی از عجله کردن و اجبار در ارائه پاسخ سریع و واکنش شتاب زده بپرهیزند و به آنها بگوییم که برای پاسخ دادن هیچ وقت دیر نیست.
منابع :
1- احمدي ، سيد احمد، مقدمه اي بر مشاوره و روان درماني ، انتشارات دانشگاه اصفهان ، 1371
درک روانشناسی گشتالت عبارت است از درک مفاهیم مرکزی آن، که در میان مفاهیم اصلی، گشتالت و میدان(field) را میتوان نام برد. کلمه آلمانی گشتالت در انگلیسی به قالب، هیئت و ساختار، شکل یا الگو ترجمه شده است. مکتب گشتالت اولین حرکت روانشناختی آلمان، بر مبنای روش آزمایش بود. استدلال اصلی آنها این بود که حقایق روانشناختی «از ذرات ایستاینامربوط تشکیل نمیشود» و لذا مطالعه آنها نیازمند شیوه کلگراست. آنها عقیده داشتند که ادراک، ترکیب نامتشکلی از عناصر نیست که بطور متوالی بصورت مفاهیمی معنیدار در ذهن با هم پیوستگی داشته باشند، بلکه ادراک را کلیتی منسجم و متشکل از یک هیئت(configuration) یا یک گشتالت میدانستند.
آنها اعتقاد داشتند که یادگیری بصورت ناگهانی و از طریق کسب بینش صورت میگیرد. "کهلر" اعتقاد داشت که در حل مساله، میمونها به آزمایش و خطا نپرداختند بلکه به کسب «بینش» رسیدند. نظریه گشتالت یکی از معدود نظریههایی است که در زمان طرح دیدگاههای تجربهگرایی، با رویکرد خردگرایانه مطرح گردید.
گشتالت گرایان، کار خود را با مفاهیم نسبتا انتزاعی در خصوص طبیعت ادراک و تفکر و ساخت تجربه روانی آغاز کردند. آن گاه به تفسیر مشاهدات روزمره در چارچوپ این مفاهیم نو پرداخته و نمود نیروهای سازمان دهنده مفروض در نظریهشان را به وضوح در آزمایشهای خود به اثبات رساندند. ادراک و نیز فرایندهای مسالهگشایی بیش از هر چیز دیگر مورد توجه روانشناسان گشتالت بود، و یادگیری یک امر ثانوی و فرعی و کم اهمیت تلقی میشد.
این مکتب، نقش زمینه(background) و سازمانیابی(organization) را در فرایندهای ادراک پدیداری، چنان بصورت قانع کنندهای نمایان ساخت که فقط مخالفان سرسخت ممکن است دستاوردهای آن را بی اعتبار اعلام کنند.
نهضت گشتالت، اثری ماندگار بر روانشناسی بر جای گذاشت و در زمینههایادراک، یادگیری، تفکر، شخصیت، روانشناسی اجتماعی و انگیزش تاثیر کرد. آنها تاکید بر تجربه هشیار از نوع پدیدارشناسی میکردند.
در این مقاله که به روش توصیفی و از روی منابع اینترنتی و کتابخانه ای تهیه شده است به بررسی نظریه روان شناسی گشتالت می پردازیم .
روانشناسی گشتالت، در دهه دوم قرن بیستم به منزله اعتراضی نسبت به عنصرگرایی روانشناسی "وونت" در آلمان آغاز شد. کار ویلیام جیمز(William James)، یعنی مخالفت با عنصرنگری روانشناسی نیز صورت ابتدایی روانشناسی گشتالتی است.
گشتالت(Gestalt)، عبارت است از کلیتی پویا که از دو یا چند بخش تشکیل شده است.
گشتالتدرمانی(Gestalt Therapy)، با کل فرد سر و کار دارد که چیزی بیش از جمع رفتارهایش است. گشتالتدرمانی، روشی پدیدارشناختی است که تجربه انسان را منبع دادهها میداند و بر تجربه درمانگر و مراجع از واقعیت تاکید دارد. گشتالتدرمانی، یک رویکرد وجودی است که بر مسئولیتپذیری افراد در قبال خودشان و نقش آنان در تجربههای کنونی خودشان تاکید دارد. در گشتالت درمانی، معضلات مربوط به گذشته و آینده در قالب زمان حال بررسی میشوند.
هدف کلی گشتالت درمانی، خودآگاهی از دیگران و محیط است که موجب کمال و یکپارچگی انسان میشود.
شواهد تحقیق نشان میدهند که گشتالت درمانی توسط یک درمانگر بالیاقت و موثر، میتواند تغییرات مفید و مهمی را ایجاد نماید و در مقابل، درمانگران ناآگاه اثرات مخرب و غم انگیزی را به وجود میآورند.
در نهضت گشتالت و در میان کسانی که سخت تحت تاثیر مفاهیم گشتالت قرار گرفتهاند به گروههایی بر میخوریم.
کهلر، کافکا و ورتایمر که بنیانگذار رسمی مکتب گشتالت شناخته میشوند. و لوین(Lewin) از جمله اندیشمندانی بودهاست که با طرح "نظریه میدانی" به توسعه مکتب گشتالت کمک زیادی نموده است.
در سال 1921، ورتایمر، کافکا، و کهلر با همکاری گلدشتاین(Goldstein) و گروهل(Gruhle ) مجله پژهش روانشناختی را پایهگذاری کردند، که ارگان رسمیمکتب فکری گشتالت شدند.
درک روانشناسی گشتالت عبارت است از درک مفاهیم مرکزی آن، که در میان مفاهیم اصلی، گشتالت و میدان(field) را میتوان نام برد.
کلمه آلمانی گشتالت در انگلیسی به قالب، هیئت و ساختار، شکل یا الگو ترجمه شده است. مکتب گشتالت اولین حرکت روانشناختی آلمان، بر مبنای روش آزمایش بود. استدلال اصلی آنها این بود که حقایق روانشناختی «از ذرات ایستای نامربوط تشکیل نمیشود» و لذا مطالعه آنها نیازمند شیوه کلگراست. آنها عقیده داشتند که ادراک، ترکیب نامتشکلی از عناصر نیست که بطور متوالی بصورت مفاهیمی معنیدار در ذهن با هم پیوستگی داشته باشند، بلکه ادراک را کلیتی منسجم و متشکل از یک هیئت(configuration) یا یک گشتالت میدانستند.(1)
آنها اعتقاد داشتند که یادگیری بصورت ناگهانی و از طریق کسب بینش صورت میگیرد. "کهلر" اعتقاد داشت که در حل مساله، میمونها به آزمایش و خطا نپرداختند بلکه به کسب «بینش» رسیدند.
نظریه گشتالت یکی از معدود نظریههایی است که در زمان طرح دیدگاههای تجربهگرایی، با رویکرد خردگرایانه مطرح گردید.
گشتالت گرایان، کار خود را با مفاهیم نسبتا انتزاعی در خصوص طبیعت ادراک و تفکر و ساخت تجربه روانی آغاز کردند. آن گاه به تفسیر مشاهدات روزمره در چارچوپ این مفاهیم نو پرداخته و نمود نیروهای سازمان دهنده مفروض در نظریهشان را به وضوح در آزمایشهای خود به اثبات رساندند. ادراک و نیز فرایندهای مسالهگشایی بیش از هر چیز دیگر مورد توجه روانشناسان گشتالت بود، و یادگیری یک امر ثانوی و فرعی و کم اهمیت تلقی میشد.
این مکتب، نقش زمینه(background) و سازمانیابی(organization) را در فرایندهای ادراک پدیداری، چنان بصورت قانع کنندهای نمایان ساخت که فقط مخالفان سرسخت ممکن است دستاوردهای آن را بی اعتبار اعلام کنند.(2)
نهضت گشتالت، اثری ماندگار بر روانشناسی بر جای گذاشت و در زمینههایادراک، یادگیری، تفکر، شخصیت، روانشناسی اجتماعی و انگیزش تاثیر کرد. آنها تاکید بر تجربه هشیار از نوع پدیدارشناسی میکردند.
رویکرد پدیدارشناسی در روانشناسی اروپا گستردهتر از ایالات متحده است، اما تأثیر آن را بر روانشناسی آمریکا میتوان مشاهده کرد.(3)
از نظر صاحبنظران گشتالتی انسان از نظر عملی ماهیتی تعاملی و از نظر اخلاق ، طبیعتی خنثی دارد. در این دیدگاه انسان به منزله یک ارگانیزم و یک کل است که نیاز شدیدی به محیط و تعامل با آن دارد. انسان کلا یک موجود احساس کننده ، تفکر کننده و عامل است که از لحاظ اخلاق نه خوب است و نه بد.
روانشناسان گشتالتی به ذاتی بودن نیاز انسان به سازمان و وحدت تجربه ادراکی معتقدند.انسان تمایل دارد تا در جهت چیزهای کل و یا هیاتهای خوب حرکت کند تا از تنشهای خود بکاهد و کلیت خود را به ظهور برساند. تمایل اساسی انسان تلاش برای کسب تعادل به عنوان یک ارگانیزم است. ارگانیزم انسان یک واکنش کننده یا دریافت کننده منفعل و فعل پذیر نیست. یک ادراک کننده و سازمان دهنده فعال است که بر طبق نیاز و علاقه خودش اجزای جهان مطلق را انتخاب میکند و دنیای خودش را از دنیای عینی بوجود میآورد. چون ارگانیزم موجودی خود کفا نیست پیوسته با محیط خود در تعامل است تا به نیازها و علائق خود جامه عمل بپوشاند.
ايتلسون (1974) دو مكتب رفتارگرايي و گشتالت را تز و آنتي تز همديگر مي نامد، يكي از مهمترين اختلاف هاي اين دو مكتب اين است كه طرفداران مكتب گشتالت معتقدند پديده ها و رويدادهاي مركب و همچنين رفتار را نمي توان به اجزاي ساده (به عنوان مثال تداعي هاي) تجزيه كرد، زيرا تركيب و هيئت هر پديدةمركب (يعني گشتالت آن) متفاوت از مجموع اجزاي آن است. پس رفتار و فرايندهاي پاية رواني از قبيل ادراك، شناخت، احساس و تفكر را نيز نمي توان به اجزاي تشكيل دهندة آنها مانند «پيوندها» تجزيه كرد.
پژوهشگران مكتب گشتالت بيش از ديگر مكاتب به شرايط محيط (به معني جامع آن) توجه دارند، كوفكا (1935)، از بنيانگذاران اين مكتب، محيط را به دو نوع «جغرافيايي» و «رفتاري» تفكيك ميكند. «محيط جغرافيايي» به معني «محيطي كه به طور عيني وجود دار» و «محيط رفتاري» بدان گونه كه «به وسيلة فرد تجربه مي شود» به كار مي رود. يك نفر ممكن است از يك محيط جغرافيایي در دو مقطع زماني، دو نوع ادراك و تجربة مختلف بيابد. به طور مثال، يك بار براي گردش و تفريح و بار ديگر براي معالجة يكي از نزديكان خود از شهرستان به تهران مي آييم. اگر براي سير و سياحت به تهران آمده باشيم، ممكن است مشكلات رفت و آمد و سر و صداي شهر را ناراحت كنده نيابيم و كوشش كنيم دوران اقامتمان در تهران طولاني تر شود. اگر براي معالجه به تهران آمده باشيم، احتمالاً مشكلات رفت و آمد را به زحمت تحمل مي كنيم. «محيط جغرافيايي» بخشي از «محيط رفتاري» است، زيرا ويژگي هاي محيط جغرافيایي نيز شناختي را كه از محرك ها و رويدادها حاصل مي شود متاثر مي سازد.
دخالت محيط جغرافيايي در محيط رفتاري از يكسو و اكتسابات و تجارب مشترك افراد حين اجتماعي شدن از سوي ديگر موجب مي شود در محيط رفتاري افراد و گروه ها جنبه هاي مشترك به وجود آيد.کورت کافکا (1941ـ1886) کورت کافکا که در برلين به دنيا آمد احتمالاً مبتکرترين فرد از پايهگذاران روانشناسي گشتالت است. او تحصيلات خود را در دانشگاه برلين گذراند و به علوم و فلسفه علاقهمند گرديد.
روانشناسي را با کارل استامپ خواند و درجه دکتري خود را در 1909 دريافت کرد. در 1910 رابطهاي پر بار و طولاني را با ورتايمر و کهلر در دانشگاه فرانکفورت آغاز نمود. سال بعد در دانشگاه جيسن، در 60 کيلومتري فرانکفورت شغلي را پذيرفت و تا سال 1924 در آنجا باقي ماند. درخلال جنگ جهاني اول در درمانگاه روانپزشکي با بيماران داراي آسيب مغزي و زبان پريش کار کرد.
بعد از جنگ، که روانشناسان ايالات متحد از شکلگيري مکتب جديدي در آلمان آگاه شدند، کافکا مقالهاي براي مجله آمريکايي بولتن روانشناختي نوشت. اين مقاله با عنوان «ادراک: مقدمهاي بر نظريه گشتالت» (کافکا، 1922) مفاهيم اصلي روانشناسي گشتالت و نتايج و معاني ضمني تحقيقات قابل ملاحظهاي را ارائه داد. اگرچه اين مقاله براي بسياري از روانشناسان آمريکايي اولين تبيين نهضت گشتالتي بود، ممکن است به نهضت زيان رسانيده باشد. عنوان مقاله «ادراک»، سوءتفاهمي را به وجود آورد که سالها دوام يافت؛ مخصوصاً اين انديشه که روانشناسي گشتالت انحصاراً با ادارک سر و کار دارد و بنابراين با ساير زمينههاي روانشناسي بيارتباط است.
درحقيقت، روانشناسي گشتالت بهطور گسترده با مسائل تفکر و يادگيري و درنهايت با تمام جنبههاي تجربه هشيار سر و کار داشت.
مهمترين دليل براي اينکه روانشناسان گشتالتي اوليه انتشارات منظم خود را بر ادراک متمرکز کردند روح زمان بود: روانشناسي وونتي، که گشتالتيها در مقابل آن قيام کردند، بيشترين پشتيباني خود را از پژوهش درباره احساس و ادراک به دست آورده بود. بنابراين، روانشناسان گشتالتي ادراک را به عنوان عرصه خود انتخاب کرده بودند تا از سنگر خود وونت به او حمله کنند. (ميکائيل ورتايمر، 1979، ص. 134)
در 1921 کافکا کتابي در زمينه روانشناسي رشد کودک به نام رشد ذهن منتشر کرد که هم در آلمان و هم در ايالات متحد با توفيق روبهرو گشت. او به عنوان استاد مدعو دانشگاه کرنل و دانشگاه ويسکانسين به آمريکا رفت و در 1927 در کالج اسميت در نورتمپتن ماساچوست جايي که تا زمان فوتش در 1941 در آنجا ماند به مقام استادي منصوب شد.
در 1935 کتاب اصول روانشناسي گشتالت را منتشر کرد که مطالعه آن مشکل بود و آنگونه که منظور او بود بهطور واضح روانشناسي گشتالت را توضيح نداد.
ولفگانگ کهلر سخنگوي نهضت گشتالت بود. کتابهاي او با مراقبت و دقت نوشته شده، در چندين جنبه از روانشناسي گشتالت کارهايي استاندارد است. تربيت کهلر در فيزيک زير نظر ماکس پلانک او را ترغيب کرد که روانشناسي بايد خود را با فيزيک متحد کند و گشتالتها (شکلها يا الگوها) در روانشناسي مثل فيزيک به وقوع ميپيوندند.
کهلر پس از مهاجرت به ايالات متحد در کالج سوارتمور در پنسيلوانيا به تدريس پرداخت، چندين کتاب منتشر کرد و ويرايش مجله گشتالتي پژوهش روانشناختي را به عهده گرفت. در 1956 از انجمن روانشناسي آمريکا جايزه خدمات برجسته علمي را دريافت کرد و مدت کوتاهي پس از آن به عنوان رئيس انجمن انتخاب گرديد.
کهلر در یکى از سخنرانىهاى خود مىگوید "به عقیدهٔ من، ما هیچگاه نخواهیم توانست هیچ مسئلهاى را حل کنیم، مگر اینکه به منشاء مفاهیم مورد نظر خود بازگردیم، یا به عبارت دیگر، تا زمانى که از روش پدیدارى استفاده نمائیم، یعنى روش تحلیل کیفى تجربه را".
او در ادامه گفت که این روش مورد اقبال همگان واقع نشده و مخالفان آن را کسانى دانست که "ترجیح مىدهند با مفاهیمى سروکار داشته باشند که در جریان علوم، معانى آن روشن شده و از موضوعهائى که این مفاهیم در مورد آنها صادق نیست، مىپرهیزند". این بیانیه در واقع درخواست او براى استفاده از پدیدارشناسى بهعنوان توصیف آزاد از تجارب فورى بدون تجزیه و تحلیل آنها به اجزاء بود.
البته توصیف همواره در علم، مقدم است، و بررسى براساس فرضیهٔ مشخص، پس از آن مىآید. از اینرو است که تشریح، مقدم بر فیزیولوژى است، زیرا علم با مشاهده آغاز مىشود. در هر مرحله از علم، مشاهدهٔ دقیق، ضرورى است، در حالىکه فرضیات را بعد هم مىتوان انجام داد. ارسطو و ارشمیدس هر دو مشاهدهگران خوبى بودند. لئوناردو داوینچى مشاهدهگرى عالى بود. گالیله مشاهدهگر و فرضیهساز خوبى بود، همانند کپلر و نیوتن. همانطور که مىبینیم، پدیدارشناسى از مراحل مقدم علم است.
گوته را مىتوان یک پدیدارشناس دانست و بهگونهاى در رأس سنت روانشناسى قرار مىگیرد. مشاهدات بسیار او در زمینه ی رنگها، مورد قبول دانشمندان زمان خود قرار گرفت. پرکینى مشاهدهگرى دقیق بود. در حقیقت تمام فعالیتهاى فیزیولوژیستهاى حواس قبل از هلم هولتز بیشتر پدیدارشناسانه بودند. کتاب اول یوهانس میولر در سال ۱۸۲۶در باب پدیدارشناسى بینائى بود. بخش عمدهاى از کتاب Psychophysik فخنر (۱۸۶۰) پدیدارشناسى بود.
مشاهدات او دربارهٔ حافظهٔ رنگ (که حالا روانشناسات گشتالت آن را ثبات رنگ - Color Constansy مىنامند). پدیدارى بود، همانطور که مشاهده او در این زمینه که اندازهٔ اصلى اشیاء در حال دورشدن به آن سرعت که تصویر شبکیهاى آنها کوچک مىشود، تغییر نمىکنند (که حالا به آن ثبات اندازه - Size Constancy مىگویند)
هرینگ روش گوته و پرکینى را دنبال کرد. او بانفوذترین پدیدارشناس سالهاى (۱۸۷۰-۱۹۰۰) بود. روانشناسان گشتالت اهمیت و نفوذ او را حس کردند. هرینگ همانند فخنر، پدیدههاى "ثبات رنگ" و "ثبات اندازه" را مشاهده و توصیف کرد. آزادى توصیف در این افراد خیلى بیشتر از کسانى بود که مجبور شدند قیودات و مقررات شدید روش وونت را رعایت کنند. بهطور کلی، پدیدارشناسان سعى بر یافتن یک "آزمایش اساسی" (Emperimentum crucis) کردند، آزمایشى بسیار اساسى و قانعکننده که بتواند یک موضوع کلى مورد مشاهده را به اثبات برساند. مثلاً مشاهدات پرکینى در سپیدهدم از تغییر رنگها از این گونه است.
از آنجا که پدیدارشناسى با تجربهٔ آنى سروکار دارد، نتیجهگیرىهاى آن نیز بلافاصله است. این برآیندها به فوریت بهدست آمده و نیازى به اینکه صبر کنیم تا نتایج محاسبات و اندازهگیرىهاى کمى روشن شوند، نیست. بههمین دلیل، یک پدیدارشناسى از آمار استفاده نمىکند، زیرا بهدست آوردن فراوانى (Frequency) در یک لحظه مقدور نیست و مشاهدهٔ آن بلافاصله ممکن نمىباشد. از اینرو بود که بسیارى از دستگاههاى پیچیدهاى که هرینگ ساخته بود، بیشتر براى نمایش موضوعها تا آزمایش آنها بود. هرینگ قبل از بهکار بردن دستگاه دادههاى علمى را مىدانست، او فقط از آن وسایل و ابزار براى قانع کردن دیگران استفاده مىکرد. روانشناسان گشتالت معاصر نیز از همین روال تبعیت مىکنند و نمودارهاى نمایشى تر و تمیز آنها بیشتر براى این است که خواننده را پیرو پدیدارشناسى کنند تا موضوعى را به اثبات رسانند.
سؤال مهم دیگرى که در رابطه با پدیدارشناسى مطرح مىشود، موضوع فطرتگرائى (Nativism) است. طى چهل سال آخر قرن نوزدهم، بحث و جدلى مداوم در مورد ادراک فضائى در جریان بود. فطریون معتقد بودند که ادراک روابط فضائى فطرى و تجربهاى آنى است.
عینىگرایان (Empiricists) اعتقاد داشتند که این رابطه اکتسابى است. کانت از فطریون حمایت کرد. نظریهٔ لتزى دربارهٔ شکلگیرى مفهوم فضا در تجربه از عینىگرایان پشنیبانى نمود. هلمهولتز و وونت عینىگرا بودند، هرینگ و اشتومف فطرتگرا. بهنظر ما کاملاً روشن است که پدیدارشناسى فطرتگرا است، یعنى معتقد است ادراک فطرت انسان است و نگران اینکه چگونه چنین چیزى در تجربه حاصل مىگردد، نمىباشد.
روانشناسان جدید گشتالت بدون تردید با عینىگرائى هلم هولتز دربارهٔ ادراک فضائى مخالف هستند. براى مثال مىگویند که یک خط، یک تجربهٔ آنى از یک پدیدهٔ مداوم و متصل است و نه یک سرى از نقطههاى جداگانه. بنابراین، بىاساس نیست اگر بگوئیم که فطرتگرائى بخشى از زمینههاى آماده براى پیدایش روانشناسى گشتالت بود.
واژه ی پدیدارشناسى هنگامى به روانشناسى وارد شد که هوسرل در سال ۱۹۰۱توجه را به آن جلب نمود. در سال ۱۹۰۷که اشتومف معتقد شد که روانشناسى علم کنشهاى روانى است و نه محتواى آن، او از پدیدارشناسى استفاده کرد. همچنین مک در سال ۱۸۸۳و کالپى در سال ۱۸۹۳با قبول فضا بهعنوان یک احساس، موضع پدیدارشناسى گرفته بودند، زیرا دادههاى تجربهٔ شخصى را در علم، مورد قبول قرار داده بودند. این موضع را با واژهٔ مثبتگرائى معرفى نمودهاند، ولى مثبتگرائى اولیهٔ مک و کالپى در راستاى پدیدارشناسى بود. در حالىکه مثبتگرائى اشلک (Schlick)، کارنپ (Carnap) و سایر پیروان معاصر آن، پدیدارگرا نبودند. گاهى شنیده مىشود که روانشناسان گشتالت از مثبتگراهاى جدید و معاصر شکایت مىکنند، ولى بههرحال، مک یکى از اجداد آنها بود که باید به وجود وى افتخار نمایند. اگر تجربه مستقیم و آنى منظور نهائى است، پس ورتهایمر هم مانند مک، یک مثبتگرا بود.
این واقعیت که پدیدارشناسى فضاى علمى آن زمان را پر کرده بود و جهت توصیف تجربه به آن متوسل مىشدند را در نوشتههاى آزمایشگاه میولر در گوتینگن، جینش (Jaensch)، کتز، و روبین در سالهاى (۱۹۰۹-۱۹۱۵) مىتوان یافت. کتز در نوشتههاى خود "تأسیس" روانشناسى گشتالت در سال ۱۹۱۲را پیشبینى کرد.
گشتالتدرمانی، از روشنفکرگرایی انتزاعی که در بقیه دیدگاهها وجود دارد، اجتناب کرده و مراجعان را تشویق به آگاهی یافتن و بهکار بردن تمام ظرفیت هیجانی خود مینماید. به نظر میرسد که این رویکرد، مخصوصا برای افرادی که نسبتا باز و بیپرده و بیش از حد روشنفکر هستند، مفید باشد؛زیرا که بر آزادیهای حال مراجع، نسبت به استبداد گذشته تاکید میکند. گشتالتدرمانی با دیدگاه مثبتی که از ماهیت انسان دارد، خود را از بدبینی دیگر رویکردها آزاد میسازد.
گشتالت درمانی، در عین حال که فواید عملی زیادی دارد، خالی از محدودیت نیز نیست. برجستهترین محدودیت گشتالتدرمانی مساله مهارت، تربیت، تجربه و قضاوت درمانگر است. چون در تکنیکهای گشتالتدرمانی سعی میشود عواطف شدید شناسایی شوند و رهایی آنها تسهیل شود، مشاوری که این شیوه را بهکار میبرد، باید در امر اجازه دادن به مراجع برای به تجربه درآوردن عواطف شدید شایستگی داشته باشد و از آن نهراسد. مشاور، باید در ایجاد رابطه نیکو نیز تبحر و تخصص داشته باشد. میگنا دات آی آر، مشاور، باید در زمینه کاربرد تکنیکها بداند که چه موقع، با چه کسی و در چه موقعیتی از آنها استفاده کند. چون در گشتالتدرمانی تاکید زیادی بر فرایند حال و آگاهی و تجربه مستقیم گذاشته میشود، احتمال دارد مراجعانی که این شیوه در مورد آنها اعمال میشود با جامعه فعلی، هماهنگی مطلوب نداشته باشند. با وجود این، امید میرود که آنها به ایجاد جامعه نوتر و مهربانتری برانگیخته شوند؛ جامعهای که در آن افراد میتوانند انسانیت تام و تمام خود را رشد داده و از آن لذت ببرند.(3)
محدودیت عمده گشتالتدرمانی، دامنه نسبتا محدود تعداد مراجعان است که چنین درمانی برای آنها قابل اجرا است. این محدودیت نشات گرفته از چند عامل زیر است:
•فلسفه فردگرایی بسیار شدید که به نظر میرسد هر نظام اجتماعی و روش زندگی دیگر را حقیر میشمارد.
انتقادهایی نیز از دیدگاههای رفتاری، روانکاوی، بافتی و یکپارچهنگر بر گشتالتدرمانی به شرح زیر وارد شده است:
نقد گشتالتدرمانی از دیدگاه رفتاری
باید قبول کنیم که در سطح اجتماعی، نتیجه نهایی گشتالتدرمانی، هرج و مرج است. شاید شعار "تو کار خودت را بکن، من هم کار خودم را" شعاری سطحی است که به پرورش افراد خودشیفته و خودمحور کمک میکند که دلیلی برای نگرانی در مورد دیگران ندارند. پرلز، صریحا میگوید که فرد ایدهآل او، مسئولیت هیچ کس را قبول نمیکند. در این صورت مسئولیت والدین چه میشود؟ اگر انتظارات و تایید اجتماعی که به هدایت رفتار انسان کمک میکنند، رد شوند، آیا دلیلی وجود دارد که انسانها بتوانند در جوامع بهطور مسالمتآمیز و امن زندگی کنند؟(5)
خود را رها کنید، بگذارید نهاد، شما را هدایت کند! گشتالتی، دوست دارد این موضوع را نادیده بگیرد که در واقع تکانههای زیستیای وجود دارند که میتوانند سلامت روانی فرد و نظم اجتماعی را مختل کنند. گشتالتی، چگونه با یک بیمار پارانوئید و سایر بیمارانی که فرایندهای خود آنها زیر بار خشم، در خطر از پای درآمدن است، برخورد میکند؟
گشتالتی، از مسئولیت زیاد حرف میزند و با این حال، بیمسئولیتی حرفهای را ترغیب میکند، به این صورت که به بیماران توصیه میکند اگر میخواهند دیوانه شوند یا خودکشی کنند، به خودشان بستگی دارد. این فلسفه، شاید در کارگاههایی که پر از افراد بهنجار رشدگراست، موثر واقع شود، ولی برای بیماران بسیار خطرناک است.
هماهنگ با نظریه تغییر، کارکرد و وظیفه اصلی درمانگران گشتالتی این است که آگاهی مراجع را تسهیل نمایند. برای انجام این کار، مشاور ابتدا رابطهای را از طریق ورود به زمان حال مراجع برقرار میسازد. او تعبیر و تفسیر نمیکند اما بر "چه" و "چگونگی" تجربه مراجع در آن لحظه تاکید میکند. درمانگر از وسایل بسیار متفاوتی برای افزایش آگاهی مراجع استفاده میکند که معمولا به عنوان تجربه به مراجع ارائه میگردد. به مراجع کمک میشود تا از تفاوت بین بیانات کلامی و غیرکلامی خود آگاه شود. همه این کارکردها در جهت افزایش آگاهی مراجع از "حال" است. آنوقت این آگاهی یافتن، هم خود روش است و هم هدف.
در بعضی از اوقات، درمانگران گشتالتی میبایست به عنوان والدینی موثر برای مراجعان خود خدمت کنند. زمانی که به مراجعان اجازه میدهند تا با ناکامی خود روبرو شوند، از آنها حمایت میکنند. به مراجعان اجازه میدهند، آن کسی باشند که هستند و در همان حال آنها را تشویق به ریسک کردن میکنند. زمانی که از حمایت بیش از حد پرهیز میکنند، به آنها رسیدگی مینمایند. درمانگران گشتالتی، در اوقات دیگر به عنوان معلم عمل کرده و مراجعان خود را به سوی یک زندگی موثر همراه با مهارتهای مقابله با آن هدایت مینمایند.
گشتالتدرمانی، با شیوه های مختلفی میتواند مورد استفاده قرار گیرد. پرلز، کارگاه را به شکل متمرکز آن بیشتر ترجیح می-دهد. درمانگران دیگری ترجیح میدهند که روشهای گشتالتدرمانی را در موقعیت گروههای کم و بیش سنتی بهکار گیرند. برخی نیز رویکرد گشتالت را در جلسات فردی دنبال میکنند. در این تصمیمگیری که آیا نظریه و شیوه های گشتالت مورد استفاده قرار میگیرد یا خیر، درمانگر باید از اخطارهای فرد آگاه باشد.
بهطورکلی گشتالتدرمانی بیشتر با افراد بهشدت اجتماعی، محدودشده و تحت فشار قرار گرفتهشده موثر است. از اینگونه افراد اغلب به عنوان روانرنجور، دارای هراس، کمالگرا، غیرموثر، افسرده و غیره نام برده میشود. کارکرد آنها محدود یا ناهمسان است و اصولا به محدودیتهای درونی آنها مربوط میشود و لذتهای آنها از زندگی نیز حداقل است.
به نظر می رسد که بعضی از شیوه های آگاهی یافتن گشتالت درمانی، با کودکان به عنوان شیوه آموزش مربوط به رشد مفید باشد.
گشتالتدرمانی در زمینه افراد بهنجار، تربیت گروههای حرفهای در زمینه آگاهی، در کلاس درس و در مورد کودکان مضطرب و مراکز مراقبت کودک بهکار گرفته میشود. لازم به تذکر است که اطلاعات حاصل از راه خواندن نظریه و تکنیکهای گشتالت، عملا سودمند نخواهد بود و این اطلاعات باید توام با تجربه و کارورزی و نظارت دقیق باشد. استفاده از گشتالتدرمانی در موارد گروهی، امری عادی است ولی اغلب به صورت مشاوره فردی در وضعیت گروهی اجرا میشود.
اساس نظريه شناختي را قانون تعادل رواني تشکيل مي دهد. بنابراين هر انساني در تلاش است تاکل وجود او از نظامي متعادل وپايدار برخوردار باشد. ولي يادگيري يعني مواجه شدن با آنچه تا به حال ناشناخته بوده است تعادل فرد رابهم زده زمينه ايجاد تعادلي جديد را در او فراهم مي کند.
پس در نظريه شناختي يادگيري فرايندي است که باعث فروپاشيدگي تعادل فعلي فرد مي شود واو ميکوشد تابه يک تعادل رواني تازه دست پيدا کند.(سعادت،183:1383)
گشتالت : وضع و شكل يا هيأت كل ، تصوير كلي سازمانيافته و شناخته شده . فرد ميكوشد موجودات مادي را به صورت و هيأت كل درك كند ، يا به آنها معنا و مفهومي سازمانيافته بدهد و در آن وحدتي به وجود آورد .در روانشناسي گشتالت ؛ پي بردن به ادراكِ ارتباط است كه موجب رفتارِ معنادار ميشود .
در روانشناسي گشتالت به دو عاملِ تصوير و زمينه توجه خاصي نشان ميدهند و يادگيري را در نظر اول از برآيندِ اين دو عامل ميسر ميدانند .
زمينه : درامر يادگيري ومسايل آموزشي عبارت از آن چيزهايي است كه شاگرد با آنها آشنايي دارد .مانند : معلم ، دوستان ، بستگان و موجوداتي كه رنگ و شكل خاصي دارند و به طور كلي تمامي آن چيزهايي است كه محيط مادي و محسوس شاگرد را تشكيل ميدهد .
به عبارت ديگر زمينه : آن چيزي است كه به تصوير در زمان و مكان مفهوم واقعي ميبخشد .
در روانشناسي گشتالت : ادراك به رشد اندامها يا رشد طبيعي فرد بستگي دارد و در اين مورد محقق شده كه ادراك كودكان از محيط و جهان پيرامون خود با ادراك بزرگسالان تفاوت دارد . ادراك از راه تجربه و آشنايي با مفهومهاي اصلي طرحها و الگوها حاصل ميشود .
روانشناسان گشتالتي معتقدند كه در گشتالت نيروي خاصي وجود دارد كه مسايل و امور را در طرحها ، شكلها و قالبهاي معيني سازمان ميدهد و اساس ادراك و بينش را پايهريزي ميكند .
1 ـ قانون فراگيري يا جامعيت ، بيانگر اين واقعيت است كه سازمان رواني همواره به هيأت و شكل مطلوب و كماليافته گرايش دارد . در اين سازمان ويژگيهايي مانند نظم و ترتيب ، سادگي و پايداري برقرار است .
2 ـ قانون مجاورت ، بيانگر عوامل سازندهي يك ميدان است كه در نتيجهي نزديك بودن به يكديگر تشكيل دسته يا ردههاي مشخصي را ميدهد .
3 ـ قانون مشابهت ، موارد مشابه بر حسب ويژگيهاي خاصي كه دارند مانند شكل ، رنگ و جز آن . گروههاي مشتركي را به وجود ميآورند .
4 ـ قانون بستگي ، در فرد گرايشي وجود دارد كه همواره ميخواهد شكلها و موقعيتهاي ناجور و نامتقارن را تكميل كند ، يادگيري آنگاه انجام ميشود كه طرح مطلوب يا هيأت نيكو حاصل آيد .با سازمان دادن اوضاع يا رفع نقص حالت خشنودي در فرد فراهم ميشود .
5 ـ قانون نيكپيوستگي ، همانند قانون بستگي هر دو داراي جنبههاي صراحت و زيبندگي يا كمال مطلوب ميباشند .
به صورت هيأت كل مطرح ميشود نه از تركيب يا تحليل اجزاء . قياسي است و نه استقرايي . يادگيري عبارت از وقوع تغييراتي است كه در پاسخ به الگوها يا هيأتهاي كلِ معنادار حاصل ميگردد . چنانچه وقتي دانشآموز با مسألهي جديدي روبه رو ميشود بيدرنگ به طرح و الگوهاي گذشتهاش مراجعه ميكند تا در حل مسأله او را ياري نمايند و نهايتاً اينكه يادگيري از ديدگاه گشتالت با ادراك ، بينش و حل مسأله ملازمت دارد .
ادراك زماني تحقق مييابد كه عواملي مانند : توجه ، احساس ، تجربه قبلي و معنا زمينهساز آن باشد .هيأت كل همواره قبل از اجزا درك ميشود . نقش بينش :يادگيري عبارت است از يافتن بينشهاي جديد يا تغيير در بينشهاي گذشته بينش : احساس و گرايشي است كه موجود زنده نسبت به ارتباط اجزا و موقعيتها نشان ميدهد .
به عبارت ديگر : بينش عبارت از راه يافتن به كم و كيف يك مشكل و پي بردن به حل آن است . فرق يادگيري گشتالي با يادگيري تداعيگرايان (رفتارگرايي و ...) در گشتالت ، يادگيري با ادراك ، انديشهي بارور و بينش سر و كار دارد . در تداعيگرايان ، يادگيري ارتباط اجزايي مانند محرك و پاسخ مطرح است كه غالباً آن را مكانيكي و گشتالت را غيرمكانيكي ناميده اند ارتباط رفتار با يادگيري رفتار در نظر رفتارگرايان هرنوع فعاليت محسوس عضلاني يا تراوش بروني غدههاست مثل اشك و عرق و ... اما از نظر گشتالت : رفتار رواني به طور مستقيم مشهود نيست بلكه امري استنباطي است . تداعيگرايان (محرك ـ پاسخ) معتقدند كه هر نوع تغييري در رفتار به منزلهي يادگيري است و عكس آن نيز درست است . گشتالت در مخالفت اظهار ميدارد : تغيير در بينش داراي اهميت است . تغيير در رفتاري يادگيري زماني معتبر است كه بر پايهي بينش استوار باشد.و يادگيري هم بدون تغييرات محسوس و مشهود در رفتار امكانپذير است مانند وقتي كه براي فردي محرز شود كه كمك به بنگاههاي خيريه سودمند و موثر است اما اگر استطاعت مالي نداشته باشد ممكن است هيچ فرصتي براي تغيير رفتار در او پيش نيايد . لذا نبايد نتيجه گرفت كه هر تغييري دليل بر يادگيري است و يادگيري هنگامي حاصل ميشود كه الزاماً تغيير در رفتار محسوس پديد آيد .
طرفداران گشتالت به تجربه بيش از رفتار توجه ميكنند و تجربه را رويدادي ميدانند كه فرد از راه عمل و مشاهده به نتايج فعاليتخاصي پي ميبرد . نكتهي منفي در اين است كه در شيوههاي ارزشيابي فقط رفتار مشهود را در نظر ميگيرند و حكم ميكنند كه افراد چه رفتاري بايد انجام دهند و آنان را به ابزارِ رفتارِ مطلوبِ خود وادار ميسازند .
نظريهي شناختشناسي تكويني (ژان پياژه) بدون آشنايي با ويژگيهاي فكري و عقلي كودكان در هر دورهي سني نميتوان در پيشرفت تحصيلي آنان توفيق ارزندهاي به دست آورد .در نظام پياژه اساس يادگيري بر داد و ستد فرد با محيط و دورهها و مراحل رشد استوار است .كودك در نتيجهي تعامل با افراد و شرايط زيستي و اجتماعي ، خود را با محيط سازگار ميسازد ، بنابراين ، مفاهيم و محتوا ساخت و كاركرد از اهميت بالايي برخوردارند .
*درارزشيابي با رويكرد شناخت گرايي، علاوه بر آزمون هاي عيني از آزمونهاي انشايي و باز- پاسخ نيز استفاده مي شود.
*درارزشيابي با رويكرد شناخت گرايي، هر روش ، ابزار يا موقعيتي كه براي سنجش وارزشيابي دانش اموزان استفاده مي شود بايد با توجه به رشد سني و شناختي دانش آموزان انتخاب شده باشد.
*درارزشيابي با رويكرد شناخت گرايي، تكاليفي براي فراگيران مطرح مي شود كه با سطح توانايي فرد آن ها متناسب باشد. هيچ چيز به اندازهي شكست و ناكامي بيش از حد برانگيزش و علاقه تأثير مخرب ندارد.
*درارزشيابي با رويكرد شناخت گرايي، تكاليفي براي فراگيران ارائه مي شود كه به گام هاي كوتاه تقسيم مي شود تا در آن ها براي توسعهي شناخت از گام ساده به پيچيده استفاده شود.
*درارزشيابي با رويكرد شناخت گرايي، فرآيند كسب دانش موردارزيابيقرارميگيرد.
*در ارزشيابي با رويكرد شناخت گرايي، راهبردهايي كه دانش آموز از آن ها استفاده مي كند تا دانش، مهارت ها وعادت هاي كاري را به گونهاي معنادار، در انجام تكاليف به كار ببرد، مورد قضاوت قرار مي گيرد.
پرلز، انسان را موجودی وحدتیافته، خودنظم، کلنگر، وابسته به محیط و تجربهگر میانگارد که شخصیتی با ابعاد اجتماعی، روانی – جسمانی و روحی دارد. این سه بعد، به هنگام تولد، بهطور بالقوه در فرد وجود دارند و در امتداد یک پیوستار قرار می-گیرند.مرحلهی اجتماعی، که به فاصلهی بسیار کمی پس از تولد آغاز میشود، به وسیله آگاهی و توجه به دیگران خصوصا به والدین، مشخص میشود. البته جنبه جسمانی نیز در این مرحله وجود دارد ولی بدون آگاهی و شعور انجام میپذیرد. در خلال مدت زمانی که تعامل با دیگران ضرورت مییابد و مرحلهی اجتماعی نامیده میشود، کودک به ارتباط با دیگران اقدام میکند. سطح اول بدان دلیل مرحلهی اجتماعی نامیده میشود که در آن به ارتباط با دیگران شدیدا احساس نیاز میشود. در این مرحله، دیگران باید به منزله منبع و مرجع مورد استفاده قرار گیرند.
مرحله ی بعدی، یعنی مرحلهی جسمانی – روانی، به وسیله آگاهی فرد از خصوصیات شخصی خودش مشخص میشود. در این مرحله، کودک به عوامل جهان خارج با معیارهای گستردهتر روانی پاسخ میدهد و این پاسخ با آگاهی و وجه تمایز بیشتری همراه است. در خلال این مرحله است که اکثریت مردم اوقات زیادی از زندگیشان را به مفهومسازی و ایجاد ارتباط با عوامل مادی و مکانیکی سپری میکنند.
در آخرین مرحلهی آگاهی، انسان از وجود مادیش فراتر رفته، هستی خویش را به طریق دیگری تجربه میکند و آگاهیش تغییر مییابد. برای مثال، از حالت احساس حسی به آن چیزی که احساس ماوراء حسی نامیده میشود، تغییر جهت میدهد.
مرحله سوم دارای منبع درونی و قائم به ذات است و پس از تشکیل، به صورت ارتباطی با اولوهیت درمیآید.
در نظریهی شخصیت از دیدگاه گشتالتی، گفته میشود که آدمی به دلیل کوشش و تقلای مداوم خود در جهت تعادل حیاتی، انگیخته میشود. اینگونه تلاش و کوشش برای ایجاد تعادل حیاتی، دارای اساس و پایه غریزی است و معنی آن این است که این تعادل و توازن در نتیجهی نواخت طبیعی و خودگردان موجود زنده یا جاندار – در بین حالتهای تعادل و عدم تعادل یا توازن – به جریان افتد.
اصل تعادل حیاتی، موجب پیدایی ساخت ادراکهای فرد و به نظم درآوردن این ادراکها میگردد. این ادراکها نیز به نوبه خود به صورت تجربهی اصلی ادراک شکل در مقابل یک زمینه، سازمان داده میشوند. وقتی شخص یک نیاز مثل گرسنگی یا تشنگی را احساس میکند، گفته میشود که جاندار در حالت عدم موازنه قرار گرفته است. ضمنا همگامی تعادل و توازن مجدد برقرار می-شود که شخص بتواند چیزی را از محیط جذب کرده و نیاز خود را برآورده سازد. پس از آنکه جاندار در حالت موازنه یا تعادل قرار گرفت، پیشنما برای ظهور یک شکل در آگاهی او، صاف و روشن و به عبارت دیگر، آماده خواهد شد. بدین ترتیب، شخص در حالت نسبتا ثابت جریانی قرار میگیرد که طی آن، یک شکل در زمینه ظاهر میشود، راهی نیز برای ارضای نیاز انتخاب می-گردد، شکل از زمینه دور میشود و مجددا یک شکل در زمینه ظاهر میشود. برای توصیف نظریهی گشتالت در زمینه شخصیت، باید هم با اصل تعادل حیاتی و هم با اصل کلنگری آشنا باشیم.
در توضیح اصل کلنگری باید گفت: در این اصل، دو نوع رابطه تعریف میشود. در اولین رابطه که اصطلاحا به آن ماهیت کلنگر آدمی گفته میشود، این اعتقاد وجود دارد که بدن و روح آدمی، نوعی ذات وابسته به هم و غیرقابل تفکیک را تشکیل میدهند. معنی این جمله آن است که آدمی موجودی اصطلاحا یکیشده و کل است و شامل کلیت روانی و جسمانی میباشد.
دومین رابطه، اصل کلنگر است که انسان و محیط او، تشکیل نوعی وحدت ارگانیسمی – محیطی را می دهند؛ یعنی آدمی و محیط او به هم بسته میباشند.
پرلز، معتقد بود که هر شخصی استعداد آن را دارد که آزادانه انتخاب کند و مسئول رفتار خود باشد. خودشکوفایی دیدگاه خوشبینانه پرلز در مورد انسان بر این فرضیه او استوار است که همه موجودات زنده ذاتا به سوی خودشکوفایی کشیده می-شوند. البته او این کار را به عنوان فرایندی ناتمام مینگرد: ما بهطور دائم در حال شدن هستیم، ما هرگز بهطور کامل "شکوفا نمیشویم". این تمایل به خودشکوفایی فطری، انگیزش برای کلیه رفتارهای انسان است.
هر ارگانیسمی سعی دارد که به وسیله کامرواسازی یا حذف نیازهای به وجود آمده که تعادل فرد را به هم زدهاند، به تعادل حیاتی دست یابد. آنها به این فرایند تعادل حیاتی "خودگردانی ارگانیسمی" نام نهادهاند. زمانی که ارگانیسم نوعی درد را تجربه میکند(عدم تعادل)، او میتواند خودگردانی را از طریق تخلیه تنش به وسیله تجربه هیجانی شدید یا برآوردن آن نیاز انجام دهد.
آگاهی، کلید گشتالتدرمانی است. تمام این رویکرد براساس کمیت آگاهی مراجع است. اجتناب از آگاهی، مشکل را تشدید میکند؛ زیرا به جای هدایت انرژی به سوی برآوردن نیاز، این انرژی صرف بازداشتن نیاز یا هیجانی میشود که نیاز را اعلان کرده و خبر داده است.
پرلز، بیشتر به عمل و تجربه علاقهمند بود تا به فلسفه. او به اهمیت فلسفه گشتالتدرمانی پیبرد، اما در امور به وجود آوردن یک فلسفه منظم گشتالتدرمانی مردد بود. با این حال، این فلسفهها روشن باشند یا پنهان، فرضیاتی در مورد ماهیت انسان و تجربه در گشتالتدرمانی وجود دارد. چندین فرضیهی اصلی در مورد ماهیت انسان وجود دارد که اساس گشتالتدرمانی را تشکیل میدهند:
•انسان، یک کل است شامل جسم، هیجانات، افکار، احساسات و ادراکات که همه اینها در ارتباط با یکدیگر عمل میکنند.
•انسان، بخشی از محیطش است و نمیتواند بدون آن درک شود.
• انسان، موجودی فعال است نه موجودی واکنشی. او پاسخهای خود را به محرکهای برونی و درونی تعیین میکند.
• انسان، قادر است از احساسات، افکار، هیجانات و ادراکات خود آگاه شود.
• انسان، از طریق آگاهی قادر به انتخاب بوده و بنابراین مسئول رفتار آشکار و نهان خود است.
اضطراب، فاصله و شکاف میان حال و آینده است. انسان بدان دلیل مضطرب میشود که وضعیت موجود را رها کرده و دربارهی آینده و نقشهای احتمالی که ایفا خواهد کرد، به تفکر میپردازد. دلهره و مشغولیت در زمینه فعالیتهای آینده باعث "ترس صحنهای" میشود. ترس صحنهای، از توقع و انتظار فرد از اتفاقات بد و ناگوار در رفتار و نقشهای آیندهی او به وجود میآید. فرد با تشخیص اینکه این اضطراب از چه منبعی حاصل میشود، باید به خود آید و در زمان حال زندگی کند. اگر فرد در زمان حال به سر برد، مضطرب نخواهد شد؛ زیرا هیجان و تحریک به فوریت در فعالیت خودبهخودی او جریان یافته و خلاق و مبدع میشود.
نوروز[9]، توقف و یا رکود رشد است. واکنش فرد رواننژند، به جای آنکه تعامل با محیط و جذب آن باشد، کنترل محیط و ایفای نقشهای معین است. انرژی، به جای آنکه صرف رشد و تکامل شود، مصروف ایفای نقش میشود.خودنظمی فرد رواننژند به طریق متعددی سد میشود و نیروهای مشخص نمیتوانند بر تماس ارگانیسمی با محیط تأثیر کاملی داشته باشند. این نوع ممانعتها سه نوع هستند: یکی آنکه در فرد رواننژند تماس ادراکی ضعیفی با دنیای خارج و با خود بدن وجود دارد. دیگر آنکه ابراز آشکار نیازها سد میشود. سوم آنکه سرکوبی، از شکلبندی هیئتهای خوب جلوگیری میکند.
درمانگران غیرگشتالتی، افسردگی را یک تشخیص مجزا در نظر میگیرند ولی گشتالتدرمانگرها میگویند میزان افسردگی در طول جلسه درمان نوسان دارد. چون در گشتالتدرمانی، رفتارها به صورت لحظهای تغییر میکنند، روش ثابت و معینی برای رفع افسردگی مطرح نمیشود.
روانتنی کاذب
گشتالتدرمانگرها، گاهی افرادی را درمان میکنند که بخشی از مشکلشان یا کل آن فیزیولوژیک است. گشتالتدرمانگرها نسبت به فرایندهای فیزیولوژیک حساسیت و توجه خاصی دارند.
هماکنون رواندرمانی انفرادی گشتالتی کوتاهمدت یا دارای محدودیت زمانی وجود ندارد. گشتالتدرمانگرها معمولا بیماران را هفتهای یک جلسه و آنهایی را که مشکل شدیدتری دارند، هفتهای چند جلسه میبینند. برگزاری جلسات به فاصلهای بیش از یک هفته این خطر را به دنبال دارد که بیماران از محتوای جلسات فایدهای نبرند. اگر هم جلسات در فواصل خیلی کوتاه برگزار شوند، احتمالا بیماران به درمانگر وابسته شده و فرصت کافی برای لحاظ کردن محتوای جلسات در زندگی خود را نداشته باشند.
معمولا گشتالتدرمانی به تمركزدرمانی نیز معروف است. زیرا هدفش آن است كه به فرد كمك كند تا به تجربهاش از طریق آگاهیش بیفزاید و تجارب و تلاشهای ناكامكنندهای كه این آگاهی را سد و متوقف میكنند، واقف شود. جنبه دیگر تمركز آن است كه فرد روابط بین شكل و زمینه را توسعه میدهد، بهطوری كه بتواند توجه كاملش را به شكل یا هیئت اصلی معطوف دارد و هر چیز دیگری را در زمینه رها کند.
در شیوه درمان گشتالتی، با آوردن رفتارهای اجتنابی به آگاهی، سعی میشود حالت عدم تعادل به تعادل برگردانده شود. هدف آن است كه فرد هر چه بیشتر با محیط خود در تماس و تعامل طبیعی قرار گیرد، از عواطف و تحریكهای ناخواسته خویش آگاهی یابد، با خود و با محیط واقعی كاملا در تماس قرار گیرد و كلیت ارگانیزم او حفظ شود. اساس درمان گشتالتی توجه به زمان و موقعیت موجود و كسب حداكثر آگاهی است. در سایه وجود آگاهی، فرد میتواند براساس اصل سالم گشتالت عمل كند، یعنی مهمترین موقعیت یا كار ناتمام را تشخیص دهد و با آن برخورد اصلاحی داشته باشد. موقعیت ناتمام یا كار و امر ناتمام، همان نیازهای ارضانشدهای هستند كه گشتالتهای ناقص را تشكیل میدهند. موقعیتها و امور ناتمام معمولا نیرو و فشار زیادی وارد آورده و رفتار خود را شدیدا تحتتاثیر قرار میدهند.
بهترین کاربرد این نظریه در آموزش ، استفاده از آن جهت جایگزین کردن فهم و بینش به جای حفظ طوطی وار اطلاعات، شناخت اجزای مسئله و توانایی حل مسئله می باشد.
نظریه گشتالت در کل و به طور خلاصه می گوید : کل چیزی بیش از اجزای آن است. و این اصل است که در تمام پژوهش ها ، آزمایش ها و قانون های تعریف شده توسط صاحبنظران مورد تأیید و تأکید قرار گرفته است.
پس از مطالعه جزئیات این نظریه آنچه به ذهن متبادر می شود اینست که 1- باید جامعه و خصوصیات تأثیر گذار وتأثیر پذیرآن به خوبی شناخته شوند و یک نگاه کلی ، با توجه به شناخت و ادراک کل جامعه و با تمام جزئیات ، زوایا ، ویژگی ها و... وجود داشته باشد. 2- نظام آموزش و پرورش جزئی از یک جامعه است که برای عملکرد صحیح وحرکت در جهت هدف های کل جامعه ، خود باید به عنوان یک کل نظام مند و هماهنگ وجود داشته باشد. 3- نظام آموزش و پرورش در سایه ترکیب و انسجام هدفها ، فرایندها و غایت ها تأثیر گذارترین جزء یا خورده نظام یک جامعه است که می تواند باعث رشد و شکوفایی و خوشبختی آن جامعه شود و یا صرفاً به انتقال معلوماتی به صورت پراکنده و فاقد ارزش و اعتبار عملی و کاربردی بپردازد که در اینصورت مایه در خودماندگی و نادانی و عدم رشد و توسعه آن جامعه خواهد بود. 4- برای ساختن یک نظام آموزشی وپرورشی ساختمند و علمی جهت رسیدن به یادگیری اصیل عمیق و پایدار و پرورش افرادی برای قبول مسئولیت اجتماعی و رسیدن به رشد و شکوفایی و تولید و تأثیر گذاری در جامعه فقط و فقط باید برنامه ریزی کرد ، آن برنامه را دقیقاً اجرا کرد ، بر اجرای آن نظارت داشت و سپس بازخورد و آثار مثبت و منفی آنرا به بهترین شکل به برنامه ریزان ارائه کرد. 5- اگر تعیین نیازها ، هدف گذاری و انتخاب هدف های رفتاری آموزش و پرورش در سطح کلان تصمیم گیری به صورت علمی انجام شود و برنامه ریزان بتوانند با توجه به تصویر و شناخت کل جامعه برنامه ریزی کنند آنگاه باید این نحوه شناخت و ادراک به سایر بخش های نظام آموزش و پرورش تسری پیدا کند. تا معلم ، دانش آموز و محتوای درسی به عنوان اجزای کل نظام آموزشی هماهنگی و انسجام خود را حفظ کنند.
يكي از حوادث بسيار تلخ كه ضرباب جبران ناپذيري بر فرهنگ و تمدن ايران اسلامي وارد شد فتنۀ حملۀ مغول به سرزمين ايران است. چنگيزخان )تموچين( پس از مطيع كردن اقوام مغول و حكومتهاي محلي که با ايران همجوار شده بود به دنبال ايجاد در روابط تجاري، سياسي با ايران بود اما به دليل بيتدبيري سلطان محمد خوارزمشاه و نبود انسجام در اركان حكومت تبديل به روابط خصمانه شده يكي از دردناكترين فجايع انساني در ايران به وقوع پيوست.
چنگيزخان پس از تثبيت قدرت خود براي شروع باب تجارت و دوستي با ايران عدهاي بازرگان به ايران فرستاد ولي هنگامي كه سفيران چنگيز وارد شهر اترار شدند تا پيام او را تسليم كنند، غايرخان حاكم آنجا در مالشان طمع كرده به بهانه جاسوسي آنها را زنداني كرد و از سلطان محمد درخواست قتل آنها را كرد. سلطان بدون تفكر دستور مصادره اموال و قتل آنان را صادر كرد. چون خبر به چنگيز رسيد درخواست تسليم حاكم را كرد ولي سلطان قاصد او را نیز كشت. لذا چنگيزخان همراه امرا و پسرانش عازم جنگ شد. او اترار را تصرف و اموال مردم غارت و غايرخان كشت. سپس شهرهاي ماوراءالنهر مثل بخارا، سمرقند، ترمذ، جند، خجند، فناكت و ... يكي پس از ديگري با قتل و غارت گشود و جوانان را به سپاه و اهل حرفه و صنعت را به مغولستان فرستاد.
پس در تعقيب سلطان محمد عازم خراسان شدند و مرو، طوس، خبوشان، بلخ، هرات و نيشابور را تصرف كردند. سلطان محمد از طريق مازندران به جزيرۀ آبسكون گريخت. مغولان مناطق ديگر ايران را تصرف و عازم فتح خوارزم و تعقيب سلطان جلال الدين شده ولي جلال الدين از آب سند گذشت و به هند رفت لذا چنگيزخان به غزنين برگشت و قتل و غارت و ويراني بسيار كرد و سپس به مغولستان رفت. جلال الدين دو سال بعد از هند برگشت تا آنها را شكست دهد اما خليفه او را همراهي نكرد و در 628 در ميافارقين كشته شد.
بر اثر حملۀ مغول زيانهاي مادي و معنوي بسياري به ايران وارد شد و به قول جويني:
آمدند و كندند و سوختند و كشتند و بردند و رفتند.
بيشتر شهرها، آباديها، مزارع، اماكن، راهها، بازارها تخريب و در نتيجه تجارت، كشاورزي و صنعت نابود شد، اموال و داراييهاي ايران غارت شد، بر اثر كشته شدن مردان بسياري مناطق خالي از سكنه شده، علماي بسياري كشته شدند، جوانان به سپاه برده شدند و اهل حرفه و صنعت به مغولستان انتقال يافتند و قلمرو سياسي ايران مدتها تحت حاكميت بيگانگان قرار گرفت.
یورش مغولان به ایران و تخریب نیمی بیشتر از این سرزمین و كشتار میلیونها انسان رویدادی بود كه به گفته ابن اثیر: « از بدو آفرینش آدم تاكنون … همانندش نیامده » . موضوع ساده ای نیست كه فقط به تكبر و نخوت سلطان محمد خوارزمشاه نسبت داده شود . بعضی از مورخان را نظر بر این است كه اگر خوارزمشاه سفرا و بازرگانان مغولی را نمی كشت این تهاجم انجام نمی گرفت . این نوع قضاوت برای اتفاقاتی كه از مهم ترین رویدادهای تاریخی محسوب می شود دلیل پیش پا افتاده ای است در ریشه یابی تهاجم چنگیز به ایران و دیگر بلاد اسلامی علاوه بر جریان سفرا و تجار سرانگشت اتهام به ضرورت به سوی بغداد و ناصر خلیفه عباسی كه محرك اصلی فتنه بوده دراز می شود . در حالی كه تضادهای درونی امپراطوری تازه تأسیس چنگیز و اشرافیت فئودال چادرنشین، در ارزیابیها نادیده انگاشته می شود .سعی بر این است كه در بررسی علل حمله چنگیز به ایران سه موضوع مذكور را مورد تجزیه وتحلیل قرار داده و دیدگاههای مختلف مورخان را بازگو نمائیم:
پس از مبادله سفرا بین ایران و مغولستان كاروانی با مال التجاره زیاد از طرف چنگیزخان روانه ایران شد اما كاروان مال التجاره در اترار غارت شده و به فرمان حاكم خوارزمشاه همة بازرگانان گردن زده شده بودند فرستادگان چنگیز قربانی آز و طمع و سوء ظن خوارزمشاه گشته بودند شاید سلطان محمد دستور قتل عام آنان را نداده بود ولی پس از ماجرا جانب حاكم خود را گرفت و از تسلیم وی ممانعت كرد گذشته از آن اهانت دیگری نسبت به چنگیزخان روا داشت و آن صدور فرمان قتل سفیر «ابن كفر ج بغرا» و تراشیدن ریش همراهان بود كه برای درخواست تسلیم حاكم ارترا به دربار خوارزمشاه آمده بودند لازم به یادآوری است سفرا كه ایلچی یا آلچی نامیده می شدند معرف یك عشیره یا قبیله بوده اند وضعیت خاصی داشتند و سفیر وجودی مقدس به شمار می رفت .
بنا به گفته ابن اثیر: «انگیزة خوارزمشاه در كشتن بازرگانان مغول تنها آزمندی نبود بلكه می خواست از گسترش روابط بازرگانی با خان مغول جلوگیری كند تا اسلحه و ساز و برگ به سپاهیان چنگیز نرسد . چه جاسوسان او خبر داده بودند كه مغولان سرگرم ساختن اسلحه هستند
البته ابن اثیر كشتار سفرا را تنها حمله به ایران نمی داند در این باره می گوید كه :«سبب تاخت و تاز مغولان به شهرهای اسلامی غیر از اینهاست
محمد نسوی می نویسد: « چنگیزخان از سلطان تسلیم ینال (غایرخان) را خواست و سلطان از ترس لشكریان و امراء بزرگ كه از خویشان ینال بود خواستة چنگیز را اجابت نكرد و اعتقاد كرد كه اگر با چنگیزخان جواب به لطف گوید طمع او زادت شود خود را بگرفت و تجلدی نمود و فرمود تا آن رسولان بی گناه به قتل آوردند و به شومی آن چند قطره خون ناحق، خون چندین اهل اقالیم كه جمله مسلمانان بودند هدر شد و بهر قطره سیلی از خون حرام در جوی حسام بلكه بر روی رغام جاری گشت كینه ای توخت و جهانی سوخت ابن العبری عقیده دارد كه بازرگانان مغولی به دستور خوارزمشاه كشته شدند و همین عمل باعث تحریك احساسات چنگیز و حمله بر ایران شد : «غایر خان برای سلطان كشتن تجار و تصرف اموال آنها را به عنوان یك كار خوب جلوه داد و سلطان محمد به او اجازه داد آن امیر تمام تجار را كشت مگر یكی از آنها كه توانست از زندان فرار كند … این عمل سلطان محمد در نظر چنگیزخان یك مصیبت بزرگی جلوه كرد و بی نهایت متأثر شد و خواب از سرش پرید … و به بالای یك تپه بلند رفت و سرش را برهنه كرد و به سوی خدا تضرع و زاری كرد و از خدا كمك می طلبید تا او را یاری كند و او بتواند انتقام این ظلم را بگیرد…
وصاف گوید:«چنگیز از این عمل سلطان محمد سخت برآشفت در سال 615 ه ق با لشكری از تاتار قصد ممالك سلطان محمد كرد ابتدا قاصدی بفرستاد كه به دست خود آب صاف صلح و صفا را گل كردی و آتش هوی را به باد خود رأیی تیره ساختی جنگ را آماده باش كه به هر قطره خون بیگناهان سلامت جوی ، جویی از خون چون جیحون روان خواهد شد و در عوض هر قیراط دینارها پرداخته خواهد گشت.
بار تولد در تركستان نامه كشته شدن سفراء و بازرگانان را علت اصلی حمله ندانسته و می نویسد:
«گسترش امپراطوری عظیمی مانند امپراطوری مغول پس از پیروزی مغولان در چین شمالی و تركستان شمالی و تصادم آن با امپراطوری خوارزمشاه دیگر گریزناپذیر شده بود مسأله انتقام گرفتن خان مغول از خوارزمشاه به خاطر كشتن فرستادة خان دلیل نیرومند برای جنگ بوده اما علت اصلی نبوده … همین نویسده در اثر جدیدش علت اصلی رامتوجه سلطان محمد خوارزمشاه نموده و می نویسد:
«مقایسه اطلاعات موجود در منابع اسلامی و برخورد آنها با این پیكار ما را به این نتیجه می رساند كه جنگ میان خوارزمشاه و چنگیز اگر از جانب خوارزمشاه برافروخته نشده باشد دست كم با نیات جهانگشایانة تسریع شده و نه با نیات جهانگشایانه چنگیزخان با بار تولد می توان موافق بود كه كشتن فرستاده خان دلیلی نیرومند برای جنگ بوده اما علت اصلی نبوده و بعد از واقعه اترار جنگ اجتناب ناپذیر شده بود .
2-نقش خلیفة عباسی در كشاندن مغولان به بلاد اسلامی:
خلیفه عباسی الناصر لدین الله با سلطان محمد خوارزمشاه میانه خوبی نداشت و از هر فرصت ممكن برای تحریك حكومتهای محلی در شرق علیه خوارزمشاه استفاده می كرد و قدرتمندی سلطان محمد برای دستگاه خلافت چنان خطری بود كه خلیفه باطناَ بی میل نبود كه حریف خود را به دست مغولان بیند و از شر او راحت گردد. برای اثبات این ادعا شواعد تاریخی زیاد وجود دارد كه به چند مورد اشاره می شود :
ابن اثیر كه خود ناظر آخرین دوره خلافت عباسی و حملات مغول بوده است با صریح ترین تعبیر نقش خلیفة عباسی الناصر لدین الله را در كشاندن مغولان به سرزمینهای اسلامی تأیید كرده و می نویسد:
«آنچه ایرانیان به او نسبت داده اند كه او مغولان را در مورد بلاد اسلامی به طمع انداخته و در این رابطه با آنها به نامه نگاری پرداخته درست است این ضربة عظیمی است كه هر گناه بزرگی در مقابل آن كوچك است
ابوالغداء (729 ه ق ) یكی دیگر از مورخین اهل سنت نیز این امر را تأیید كرده و می گوید :
«از دشمنی كه میان ناصر و خوارزمشاه وجود داشت ناصر می خواست كه خوارزمشاه گرفتار آنان (مغولها) باشد و قصد عراق نكند
در ورایت دیگری از قول «روبروك» كه خود در دستگاه مغول بوده آمده است كه : «بار دیگر سفیر خلیفه بقرافروم رسید این فرستاده مأموریت داشت تا با امپراطور جدید قرارداد صلح منعقد سازد و متعهد گردد كه ده هزار سوار برای پیشبرد فتوحات در ایران در اختیار مغولان گذارد خان مغول خواستار آن بود كه خلیفه تمام استحكامات قلاع خود را ویران كند و البته این پیشنهاد توسط سفیر خلیفه رد شد
میرخواند صاحب روضه الصفا می نویسد: «خلیفه از روی ناچاری به این فرمانروا یعنی تموچین روی آورد تا خطری را كه از جانب همسایگان متوجه قلمرو خلافت بود دفع نماید
پاول هرن نیز عقیدة استمداد خلیفة عباسی از خان مغول را تأیید كرده و می نویسد : « باید گفت در این موقع هستی خلیفه در خطر بود زیرا خوارزمشاه مصمم بود خلیفه را از سیاسی ظاهری و روحانی محروم كند و به جای او یك خلیفه از علویان منصوب دارد و ناصر لدین الله از ترس جان چنگیزخان را برای حمله به ایران تشویق كرد چنگیزخان در اجابت این دعوت فرصت را از دست نداد .
در تاریخ از رونق کشاورزی در نیشابور و بسیاری از مناطق دیگر ایران یاد شدهاست. اگر در ایران عهد باستان اقتصادی به نسبت نیرومند به وجود آمده بود به واسطهٔ برخورداری از شرایط و امکانات طبیعی مناسب نبود. بسیاری از مناطق آباد و پر محصول ایران در گذشته، در مسیر رودخانههای پر آب و یا در معرض بارندگی کافی نبودهاند، اما در سایهٔ تلاش و کوششهای طولانی و سازمان یافته در طی قرنها و از طریق کشیدن کانالهای مصنوعی، حفر نهرها و مهمتر و پیچیدهتر از همه، با استفاده از قنات، توانایی کشت و زرع را به دست آورده بودند. در نتیجه بقاء کشاورزی نیز بستگی به حفظ این سیستم انسان ساخته داشت. یکی از پیامدهای اسفناک هجوم قبایل به ایران از بین رفتن شبکههای آبیاری بود. لئودو هارتوگ تاریخدان هلندی در بخشی از کتاب تاریخ مغول به عنوان «تخریب قرنها سازندگی»، مینویسد ایرانیان شبکههای آبیاری گستردهای در منطقهٔ خوارزم ساخته بودند که آب جیحون را برای کشاورزی از طریق کانالهای متعددی به مناطق همجوار منتقل میکرد. چنین ساختاری بالطبع خوارزم را مبدل به یکی از توسعهیافتهترین مناطق ایران نموده بود و گرگانج پایتخت آن را به صورت یکی از مراکز مهم تجارت در آورده بود. اما همه اینها در هجوم مغول به معنای دقیق کلمه از میان رفت.عنصر دیگری که مناطق کشاورزی ایران را در معرض نابودی قرار داد تبدیل زمین کشاورزی به مراتع و چراگاه برای احشام مغول بود. عامل دیگر رکود کشاورزی این بود که برخی از ساکنان اسکانهای دائم به لحاظ فقدان امنیت و هرج و مرج شهر یا روستا و را رها کرده و به دنبال صحرانشینان به راه افتادند. از آنجا که لازمهٔ کشاورزی اسکان دایم و مراقبت از زمیناست. این تغییرات جمعیتی تأثیرات مخربی بر کشاورزی ایران برجا گذاشت.
یکی از عناصر مهمی که پس از حمله مغول باعث رکود اقتصادی ایران گردید، کاهش جمعیت شهرها و مناطق اسکان دائم بود. منابع هیچ آمار جامعی از جمعیت ایران قبل و بعد از این حمله به دست نمیدهند. هر چند آمار و ارقام کشتارها و قتلعامهای ذکر شده در منابع طرفدار و مخالف مغولان برای این حمله آنچنان کلان ذکر شدهاست که حتی باور وجود شهرهایی با چنین جمعیت کلانی را در آن زمان، مشکل میکند اما همین آمارها شواهدی از شیوه نگرش مردم به تهاجمات مغول هستند. جوینی که خود از تاریخنویسان طرفدار مغول به شمار میرود، مینویسد «هر کجا که ۱۰۰هزار کس بود ۱۰۰کس نماند.» به غیر از قتلعامها باید در نظر داشت که بسیاری از مردم را به اسارت بردند و بسیاری نیز در اثر بیماریهای واگیر یا گرسنگی که در پی هر تهاجم خارجی پیش میآمد جان خود را از دست دادند همچنین روش جنگی مغولان چنین بود که هزاران اسیر را به عنوان حشر (قشون غیرنظامی) در جلوی لشکریان خود به حرکت درآورده و از آنان در تسخیر شهرها و نقاط جدید بهره میجستند. این اسرا در حقیقت همچون سپر انسانی موردِ استفاده قرار گرفته و نیزهها و سلاحهای دیگری که از طرف مدافعان شهر بسوی قوای تهاجمی مغول پرتاب میشد، به این اسرا اصابت مینمود.
پس از حملهمغول شماری از دانشمندان که در این حمله جان سالم بدر برده بودند به مناطق امن مانده از این حمله مهاجرت کردند. آسیای صغیر جزو معدود مناطق امنی بود که شماری از دانشمندان و برخی از آثار علمی را از خطر نابودی نجات داد. سلسله سلجوقیان روم که هنوز بر بخشهای گستردهای از آسیای صغیر فرمان میراندند، این منطقه را از مغولان مصون داشتند. بر موصل و نواحی آن، بدرالدین لؤلؤ نخست از سوی ایوبیان و بعد به استقلال حکم میراند و شهر موصل در نیمهٔ نخست سدهٔ هفتم از مراکز پر رونق علوم و معارف اسلامی بود. اتابکان فارس نیز که با دوراندیشی به تحتالحمایگی خوارزمشاهیان و ایلی چنگیزیان تن در دادند، توانستند منطقهٔ نسبتاً آرامی در منطقهٔ فارس و سواحل جنوب ایجاد کنند که پناه فراریان، بخصوص دانشمندانی شد که از دم تیغ مغولان میگریختند.
بخشهای عمدهای از دره سند و شبه قاره هند نیز چنین سرنوشتی داشت و سلاطین مملوک که از ۶۰۲تا ۶۸۹ه ق بر مناطق گستردهای از این دیار حکمرانی داشتند، نگاهبانان فرهنگ و ادب ایران بودند. هر چند مهاجرت ادیبان فارسیزبان به هند از دورهٔ غزنویان آغاز شده بود اما مهمترین سبب مهاجرت آنان حمله مغول به مناطق فارسی زبان بود. در طی این حمله شاعران، ادیبان، هنرمندان، شاهزادگان و غیره برای نجات جان از ماوراءالنهر و ایران خارج شده و به شبه قاره هند روی آوردند. نه تنها در این دوره بر تعداد مهاجرین ادیب افزوده شد بلکه از نظر علم و فضل و هنر، مهاجرین این دوره برجستهتر از دورانهای پیش بودند، از جمله این مهاجرین میتوان از محمد عوفی و منهاج سراج نام برد.
مغولان به ارزش صنعتگران و کسانی که حرفه و دانش فنی داشتند و به نحوی در امر تولیدات شرکت داشتند، واقف بودند. در برخی از قتلعامها مانند قتلعام مردم نیشابور، سمرقند، گرگانج و مرو در منابع تاریخی به صراحت ذکر شدهاست که مغولان قبل از شروع کشتار، اسیران صنعتگر را از بقیه مردم جدا کرده و روانهمغولستان کردند. انتقال و از دست دادن هزاران صنعتگر ایرانی که در این حمله به اسارت درآمدند، صدمه دیگری بود که بر پیکر اقتصادی ایران وارد آمد.
قوم مغول از قبل از حمله در بازگذاشتن راههای تجارتی سعی بسیاری داشتند و بعد از مغلوب ساختن کشورهای آسیای مرکزی و غربی این سیاست دیرینه را بیشتر تقویت کردند. در آمدن قسمت بزرگی از آسیا در زیر استیلای مغول و ادارهٔ آن تحت یک اداره و حکومت و محترم شدن یاسای چنگیز باعث برافتادن عموم سدهای بزرگی گردید که سابقاً به علت اختلاف طرز حکومت و وجود سرحدهای سیاسی و آداب و اخلاقی مانع آمیزش مستقیم ملتها بود. بر اثر ایجاد دولت واحد مغول و امنیت راهها نه تنها رفتوآمد بین دو مملکت متمدن قدیم چین و ایران دایر گردید بلکه بر اثر سیاست بینالمللی ایلخانان ایران، روابط با پاپها و سلاطین عیسوی اروپا و همچنین ارتباط با شام و مصر نیز برقرار گردید.
خوشبختانه عوامل مختلف سبب شد تا بلاى خانومانسوز مغول نتواند همه ایران و ممالک همسایه ایران را بىکم و کاست فرو گیرد. چه بعضى از نواحى ایران بر اثر قبول ایلى و یا در نتیجهٔ آنکه حمله مغول به آن نواحى در سالهاى بعد از چنگیز، و در دورهٔ جانشینان او، انجام گرفت با شدت عمل کمترى روبهرو شدند و بهصورت مأمن و پناهگاه فرهنگ ایرانى درآمدند. یکى از این مأمنها و پناهگاهها ناحیه فارس و متصرفات سعدبن زنگى و ابوبکر و پسر وى بود که از پادشاهان موصوف به پرورش ادیبان و عالمان و معروف به ایجاد آبادانىها و مدرسهها و مسجدها و خانقاهها بودند. ملجاء و مهرب دیگر آسیاى صغیر (روم) است که تا چندى گریزگاه دستههاى پیاپى از فراریان ایرانى و پناهگاه کسانى چون بهاءالدّین محمد بلخى (پدر مولوی) و اطرافیان او، شمسالدّین محمد تبریزی، بُرهانالدّین محقق تِرمَذی، سیفالدّین فرْغانی، سراجالدّین اُرمَوى و بسیارى دیگر از بزرگان بود. پناهگاه بزرگ دیگر سرزمین هندوستان بود که امیران نواحى مختلف آن مانند سند و دهلى و بنگاله همه با فرهنگ و تربیت ایرانى پرورش یافته بودند و دربار آنان ملجاء گروه بزرگى از ایرانیان گردید که در فتنههاى ماوراءالنهر و خراسان خود را به داخله هندوستان افگنده بودند و در میان آنان غیر از مردم عادى که گروهها گروه بدان جانب مىشتافتند مردم دیوانى و عالم و شاعر و عارف و صوفى و ادیب و فقیه وجود داشتند. مجموع این پناهگاهها و برخى از شهرها و دیهها که بر اثر ایلى از قتلعام و ویرانى رهائى یافت وسیله خوبى براى نگاهداشت بقیهالسیف ایرانیان و بازمانده فرهنگ و تمدن ایرانى گردید و بدینگونه بسیارى از رجال علم و ادب، و نسخ کتب، از چنگ عدم رهائى یافت و براى ما بازماند.
-احمدی؛ حسین؛ علل یورش مغولان به ایران ؛رشد آموزش تاریخ.،دنیای کتاب ؛1385.
-جوینی؛عطامک؛جهانگشای ؛تصحیح محمد قزوینی؛ تهران؛ دنیای کتاب؛1385.
-خیراندیش؛ عبدالرسول؛ بحران تمدن اسلامی در عصر مغول؛نامه پإوهش؛1370.
- دستغیب ؛عبدالعلی؛هجوم اردوی مغول به ایران؛تهران؛علم ؛1367. -فرقانی؛ محمد فاروق؛ مقایسه اوضاع شهرهای خراسان در قبل و بعد حمله مغول ؛ تهران؛ دانشگاه شیهد بهشتی؛ 1379.
-قاسملو؛ فرید؛ نگرشی براثر حمله مغول در تغییر مبادی علمی ایران ؛ دانشگاه شهید بهشتی،تهران؛1379.
-کاظم نیا؛ فریبا ؛کنیزان:وضع اجتماعی _حقوقی در دوره مغول ایلخانی؛ تاریخ و تمدن اسلامی ؛1386.
-مورگان؛ دیوید؛ ایران در قرون وسطی، ترجمه عباس مخبر؛ تهران ؛ طرح نو؛ 1373.
-ولایتی؛ علی اکبر؛ ایران از حمله مغول تا پایان تیموریان؛ تهران؛ امیرکبیر؛ 1392.
سامانه خرید و امن این
سایت از همهلحاظ مطمئن می باشد . یکی از
مزیت های این سایت دیدن بیشتر فایل های پی دی اف قبل از خرید می باشد که شما می
توانید در صورت پسندیدن فایل را خریداری نمائید .تمامی فایل ها بعد از خرید مستقیما دانلود می شوند و همچنین به ایمیل شما نیز فرستاده می شود . و شما با هرکارت
بانکی که رمز دوم داشته باشید می توانید از سامانه بانک سامان یا ملت خرید نمائید . و بازهم
اگر بعد از خرید موفق به هردلیلی نتوانستیدفایل را دریافت کنید نام فایل را به شماره همراه 09159886819 در تلگرام ، شاد ، ایتا و یا واتساپ ارسال نمائید، در سریعترین زمان فایل برای شما فرستاده می شود .
آدرس خراسان شمالی - اسفراین - سایت علمی و پژوهشی آسمان -کافی نت آسمان - هدف از راه اندازی این سایت ارائه خدمات مناسب علمی و پژوهشی و با قیمت های مناسب به فرهنگیان و دانشجویان و دانش آموزان گرامی می باشد .این سایت دارای بیشتر از 12000 تحقیق رایگان نیز می باشد .که براحتی مورد استفاده قرار می گیرد .پشتیبانی سایت : 09159886819-09338737025 - صارمی
سایت علمی و پژوهشی آسمان , اقدام پژوهی, گزارش تخصصی درس پژوهی , تحقیق تجربیات دبیران , پروژه آماری و spss , طرح درس
مطالب پربازديد
متن شعار برای تبلیغات شورای دانش اموزی تحقیق درباره اهن زنگ نزن انشا در مورد 22 بهمن